اصلاًحسین جنس غمش فرق می کند این راه عشق پیچ وخمش فرق می کند اینجا گدا همیشه طلبکار می شود اینجا که آمدی کرمش فرق می کند
راه تو همیشه چاره ساز است حسین خاک حرمت مهر نماز است حسین ای خون تو دشنه بر گلوگاه از خون تو شیعه سر افراز است حسین
راه تو همیشه چاره ساز است حسین
خاک حرمت مهر نماز است حسین
ای خون تو دشنه بر گلوگاه
از خون تو شیعه سر افراز است حسین
محرم ماه الفت با جنون است / چراغ کوچه هایش بوی خون است محرم حرمت خون است و خنجر / تلاطم می کند حنجر به حنجر . . .
محرم ماه الفت با جنون است / چراغ کوچه هایش بوی خون است
محرم حرمت خون است و خنجر / تلاطم می کند حنجر به حنجر . . .
سلام من به محرم، محرم گل زهرا / به لطمههای ملائک به ماتم گل زهرا
سلام من به محرم، به تشنگی عجیبش / به بوی سیب زمین غم و حسین غریبش
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان درهای حسینیه ی دل را بگشا، های
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های
پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان
درهای حسینیه ی دل را بگشا، های
الا ای عاشقان دیگر، غم عالم نمایان شد دگر غمها ز داغ او، برایم سهل و آسان شد ز چشمم اشک می ریزد، ز قلبم خون عاشورا سبوی عین و شین و قاف، به روی دست مستان شد
الا ای عاشقان دیگر، غم عالم نمایان شد
دگر غمها ز داغ او، برایم سهل و آسان شد
ز چشمم اشک می ریزد، ز قلبم خون عاشورا
سبوی عین و شین و قاف، به روی دست مستان شد
محرم شد از غم نگاهم گرفت به سوزانترین اشک، آهم گرفت شکست در گلو بغض سوزان من و عطر حسین روح و جانم گرفت فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد
محرم شد از غم نگاهم گرفت
به سوزانترین اشک، آهم گرفت
شکست در گلو بغض سوزان من
و عطر حسین روح و جانم گرفت
فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد
حب الحسین رشته تحصیلی شماست دانش سرای عشق و جنون شهر کربلاست در مبحث حسین شناسی موفقید موضوع بحث سینه زدن پای روضه هاست تا روز محشر مدرکتان را نمیدهند برگ قبولی همه در پوشه خداست پایین کارنامه هر شخص نوشته اند این مهر سرخ مهر شهنشاه کربلاست محشر کنار درب جنان داد میزنید مردم ندیده اید که آقای ما کجاست؟ تنها به عشق اوست که به اینجا رسیده ایم جنت بدون حضرت ارباب بی صفاست ناگاه جبرئیل امین ناله میزند آقایتان حسین همان مرد سر جداست محشر دوباره از غم او سینه میزنید آنجا خدا به خیر کند محشری به پاست...
بر لب دریا لب دریا دلان خشکیده است . از عطش دلها کباب است و زبان خشکیده است :geryeh::geryeh::Ghamgin:
. کربلا بستان عشق است و شهامت ای دریغ . کز سموم تشنگی این بوستان خشکیده است
. سوز بی آبی اثر کرده است بر اهل حرم :geryeh::geryeh::Ghamgin: . هر طرف بینی لب پیر و جوان خشکیده است :geryeh::geryeh::Ghamgin:
. آه از مهمان نوازانی که در دشت بلا . میزبان سیراب و کام میهمان خشکیده است :geryeh::geryeh::Ghamgin:
. دامن مادر چو دریا اصغرش چون ماهی است . کام ماهی بر لب آب روان خشکیده است :geryeh::geryeh::Ghamgin:
. نازم این همت که عباس آید از دریا ولی . آب بر دوش است و لبها هم چنان خشکیده است :geryeh::geryeh::Ghamgin:
. گر ندارد اشک تا آبی به لبهایش زند . چشمه چشم رباب از سوز جان خشکیده است..
حسین بیشترازآب تشنه لبیک بود، افسوس که به جای افکارش زخمهای تنش رانشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند
گل خوش رنگ و بوی من حسین است
بهشت آرزوی من حسین است
مزن دم پیش من از لاله رویان
که یار لاله روی من حسین است
من آن مداح مست سینه چاکم
که ممدوح نکوی من حسین است
همه در گفتگوی این و آنند
ولیکن گفتگوی من حسین است
سخن بی پرده می گویم زمستی
می و جام و سبوی من حسین است
چو مرغ حق که از حق میزند دم
طنین های و هوی من حسین است
از آن بر تربتش سایم جبین را
که عز و آبروی من حسین است
احد گوئی از آن باشد شعارم
که پیر و نکته گوی من حسین است
باز در خاطرهها، یاد تو ای رهرو عشق شعلة سرکش آزادگی افروخته است یک جهان، بر تو و بر همت و مردانگیات از سر شوق و طلب، دیدة جان دوخته است نقش پیکار تو، در صفحة تاریخ جهان میدرخشد، چو فروغ سحر از ساحل شب پرتواش بر همه کس تابد و میآموزد پایداری و وفاداری، در راه طلب چهر رنگین شفق، میدهد از خون تو یاد که ز جان، بر سر پیمان ازل ریخته شد راست، چون منظرة تابلوی آزادیست که فروزنده به تالار شب آویخته شد رسم آزادی و، پیکار حقیقتجویی همه جا، صفحة تابندة آیین تو بود آنچه بر ملّت اسلام، حیاتی بخشید جنبش عاطفه و نهضت خونین تو بود جان به قربان تو ای رهبر آزادی و عشق که روانت سر تسلیم نیاورد فرود زان فداکاریِ مردانه و جانبازی پاک جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود!
باز در خاطرهها، یاد تو ای رهرو عشق شعلة سرکش آزادگی افروخته است
یک جهان، بر تو و بر همت و مردانگیات از سر شوق و طلب، دیدة جان دوخته است
نقش پیکار تو، در صفحة تاریخ جهان میدرخشد، چو فروغ سحر از ساحل شب
پرتواش بر همه کس تابد و میآموزد پایداری و وفاداری، در راه طلب
چهر رنگین شفق، میدهد از خون تو یاد که ز جان، بر سر پیمان ازل ریخته شد
راست، چون منظرة تابلوی آزادیست که فروزنده به تالار شب آویخته شد
رسم آزادی و، پیکار حقیقتجویی همه جا، صفحة تابندة آیین تو بود
آنچه بر ملّت اسلام، حیاتی بخشید جنبش عاطفه و نهضت خونین تو بود
جان به قربان تو ای رهبر آزادی و عشق که روانت سر تسلیم نیاورد فرود
زان فداکاریِ مردانه و جانبازی پاک جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود!
... خط با خون تو آغاز می شود از آن زمان که تو ایستادی دین راه افتاد چون فرو افتادی حق برخواست تو شکستی و راستی درست شد و از روانه خون تو بنیان ستم سست شد ای قتیل بعد از تو خوبی سرخ است رد خونت راهی که راست به خانه خدا می رود ای باغ بینش ستم، دشمنی زیباتر از تو ندارد و مظلوم، یاوری آشناتر از تو تو کلاس فشرده تاریخی.... علی موسوی گرمارودی
شور تو را به کشور جان ها دمیده اند داغ تو را به بزم جهان ها دمیده اند سینه به سینه ، داغ اهورایی تو را در جان مردمان زمان ها دمیده اند نام حسین می وزد از کوچه های شهر؟ یا شعله در تنور دهان ها دمیده اند؟ با هر محرّم از تَف خون تو، قطره ای در نای خشک مرثیه خوان ها دمیده اند خورشیدی و ز جوشش خون تو سال ها رنگ بهارها و خزان ها دمیده اند نا منبر عروج تماشاییَت شوند نی ها شکفته اند و سنان ها دمیده اند اینک به پاس حنجر سرخ تو در زمین گلدسته های سبزِ اذان ها دمیده اند افشانده اند خون علی اصغر تو را تا در رگ فلک، فوران ها دمیده اند آمد بهار و باغ مصیبت، شکوفه کرد تا از حجاز ، شاه عرب قصد کوفه کرد محمّد سعید میرزایی
شور تو را به کشور جان ها دمیده اند
داغ تو را به بزم جهان ها دمیده اند
سینه به سینه ، داغ اهورایی تو را
در جان مردمان زمان ها دمیده اند
نام حسین می وزد از کوچه های شهر؟
یا شعله در تنور دهان ها دمیده اند؟
با هر محرّم از تَف خون تو، قطره ای
در نای خشک مرثیه خوان ها دمیده اند
خورشیدی و ز جوشش خون تو سال ها
رنگ بهارها و خزان ها دمیده اند
نا منبر عروج تماشاییَت شوند
نی ها شکفته اند و سنان ها دمیده اند
اینک به پاس حنجر سرخ تو در زمین
گلدسته های سبزِ اذان ها دمیده اند
افشانده اند خون علی اصغر تو را
تا در رگ فلک، فوران ها دمیده اند
آمد بهار و باغ مصیبت، شکوفه کرد
تا از حجاز ، شاه عرب قصد کوفه کرد
محمّد سعید میرزایی
ای حسین جان ای خون یزدان! واژگان در چکامة شور تو ناتوان، شعر گویان در ستایش صبر تو حیران، و ادیبان دربیان ایثار تو سرگردان.
ای حسین جان ای خون یزدان!
واژگان در چکامة شور تو ناتوان،
شعر گویان در ستایش صبر تو حیران،
و ادیبان دربیان ایثار تو سرگردان.
بسم الله الرحمن الرحیم بیش از چهل منزل به دنبال سر ِ تو از كربلا تا شام آمد خواهر ِتو هم هِجر ِ تو هرگز نمیشد باور ِ من هم هِجر ِ من هرگز نمیشد باور ِ تو بی پاسبان ماندن به كوفه حق ِ من بود وقتی نَه اكبر بود نَه آب آور ِ تو گه از سر ِ دروازه ای، گه از درختی از هركجا میگشت آویزان سر ِ تو در بَزمِشان خیی غرورم را شكستند خیلی جسارت شد به من در مَحضَر ِ تو تو گریه میكردی برای معجر ِ من من گریه میكردم برای حنجر ِ تو حق ِ لب و دندانِ تو كِی خیزران بود؟! بوسیده لبهای تورا پیغمبر ِ تو دیدم به چشم خود كه وقتی چوب میزد در دستِ آن ملعون بود انگشتر ِ تو گودال و دیر ِ راهب و كُنج ِ تنور و... با تو كجاها كه نیامد مادر ِ تو
بسم الله الرحمن الرحیم
بیش از چهل منزل به دنبال سر ِ تو از كربلا تا شام آمد خواهر ِتو
هم هِجر ِ تو هرگز نمیشد باور ِ من هم هِجر ِ من هرگز نمیشد باور ِ تو
بی پاسبان ماندن به كوفه حق ِ من بود وقتی نَه اكبر بود نَه آب آور ِ تو
گه از سر ِ دروازه ای، گه از درختی از هركجا میگشت آویزان سر ِ تو
در بَزمِشان خیی غرورم را شكستند خیلی جسارت شد به من در مَحضَر ِ تو
تو گریه میكردی برای معجر ِ من من گریه میكردم برای حنجر ِ تو
حق ِ لب و دندانِ تو كِی خیزران بود؟! بوسیده لبهای تورا پیغمبر ِ تو
دیدم به چشم خود كه وقتی چوب میزد در دستِ آن ملعون بود انگشتر ِ تو
گودال و دیر ِ راهب و كُنج ِ تنور و... با تو كجاها كه نیامد مادر ِ تو
با تو آسوده كنم طی، سفر عقبی را لحظاتی كه به زیر علمت سینه زدم حس نمودم به خدا مرحمت زهرا را كاش امروز بیاید گل نرگس ز سفر تا كه زیبا بكند با فرج عاشورا را همه امید من این است به نام زینب راضی از خویش كنم قلب تو ای مولا را شادی هر دو جهانم به خدا از غم توست غم تو میبَرد از دل همۀ غم ها را
با تو آسوده كنم طی، سفر عقبی را
لحظاتی كه به زیر علمت سینه زدم
حس نمودم به خدا مرحمت زهرا را
كاش امروز بیاید گل نرگس ز سفر
تا كه زیبا بكند با فرج عاشورا را
همه امید من این است به نام زینب
راضی از خویش كنم قلب تو ای مولا را
شادی هر دو جهانم به خدا از غم توست
غم تو میبَرد از دل همۀ غم ها را
[/HR]
بر لب دریا لب دریا دلان خشکیده است
.
از عطش دلها کباب است و زبان خشکیده است :geryeh::geryeh::Ghamgin:
.
کربلا بستان عشق است و شهامت ای دریغ
.
کز سموم تشنگی این بوستان خشکیده است
.
سوز بی آبی اثر کرده است بر اهل حرم :geryeh::geryeh::Ghamgin:
.
هر طرف بینی لب پیر و جوان خشکیده است :geryeh::geryeh::Ghamgin:
.
آه از مهمان نوازانی که در دشت بلا
.
میزبان سیراب و کام میهمان خشکیده است :geryeh::geryeh::Ghamgin:
.
دامن مادر چو دریا اصغرش چون ماهی است
.
کام ماهی بر لب آب روان خشکیده است :geryeh::geryeh::Ghamgin:
.
نازم این همت که عباس آید از دریا ولی
.
آب بر دوش است و لبها هم چنان خشکیده است :geryeh::geryeh::Ghamgin:
.
گر ندارد اشک تا آبی به لبهایش زند
.
چشمه چشم رباب از سوز جان خشکیده است..
لحظاتی كه به زیر علمت سینه زدم
حس نمودم به خدا مرحمت زهرا را
كاش امروز بیاید گل نرگس ز سفر
تا كه زیبا بكند با فرج عاشورا را
همه امید من این است به نام زینب
راضی از خویش كنم قلب تو ای مولا را
شادی هر دو جهانم به خدا از غم توست
غم تو میبَرد از دل همۀ غم ها را