جمع بندی آیا "همه چیز نسبیه" درست است؟
تبهای اولیه
سلام
عبارت "همه چیز نسبی است" به چه معناست؟
آیا این عبارت درست است؟
سلامعبارت "همه چیز نسبی است" به چه معناست؟
آیا این عبارت درست است؟
نسبی بودن گاهی در مقابل «حقیقی» استعمال می شود مثل وجود خداوند که مطلق حقیقی است و هیچ شرط و علت و قیدی ندارد، که این معنا مراد ما نیست، و گاهی نسبی بودن در مقابل «مطلق» استعمال میشود یعنی واقعیت اشیاء وابسته به یک سری شرایط است(مجموعه اثار، استاد شهید مطهری، ج1، ص155)
ببینید بعضى از امور را نسبى مىگويند و آن صفتى يا حالتى است كه آن را در مقايسه با يك شىء دیگر مىشود به چيزى نسبت داد مثل کوچکی و بزرگی، مثلا گاو نسبت به شتر کوچک تر است اما به نسبت گوسفند، بزرگ تر است، پس هم تعبیر بزرگتر برای آن صحیح است و هم تعبیر کوچک تر، چون نسبت ها تفاوت کرد؛ یا مثل دوری و نزدیکی، مثل میگوییم عراق به ایران نزدیک است، و میگوییم مشهد از تهران دور است، در حالی که مشهد نسبت به فاصله عراق به ایران، به تهران نزدیک است. اين امور را كه به نسبت با این و آن فرق مىكنند، امور نسبى مىگويند و بهطور كلى نمىشود روى آنها یک حكم كرد.(مجموعه آثار، استاد شهید مطهری، ج21، ص201و 202)
در مقابل امور نسبی، امور مطلق هستند، اموری که در مقایسه با این و آن تفاوتی ندارند، مثل اعداد و همچنين مقدار و اندازه.مثلا عدد 20 نسبت به اشياء فرق نمىكند، يعنى اگر بگوييد بيست گردو يا بگوييد بيست ستاره، اينها در عدد با هم فرق نمىكنند، یا مثل مقدار، چه بگویید 4 متر جاده و چه بگویید 4 متر پارچه، این دوتا در متراژ با هم فرقی نمیکنند.(مجموعه آثار، ج21، ص202)
پس روشن شد که نمی توان گفت "همه چیز نسبی هست"بلکه بعضى از امور، مطلق هستند.
البته برخى اين مطلب را انكار مىكنند و مىگويند هیچ چیز مطلق وجود ندارد و همه چیز نسبی است، که البته این حرف، سخن خودشان را نیز نقض می کند، چون حرف خودشان "هیچ چیز مطلق نیست" هم نباید مطلق باشد و نسبی است.(مجموعه آثار، ج13، ص711)
اما عمده بحث نسبیت روی اصل علم، عدالت و اخلاق قرار گرفته، و بسیاری این سه را نسبی می دانند.(مجموعه آثار، ص202)
نسبیت در علم: یعنی علم و معرفت انسان ها به امور مختلف یکسان نیست، بلکه نسبت به انسان ها تفاوت میکند، همه در برخورد با پدیده واحد، به شکل مساوی از آن برداشت نمیکنند، به عبارت دیگر هر ماهيتى كه انسان به آن علم پیدا می کند، دستگاه ادراكى انسان از يك طرف، و شرايط زمانى و مكانى از طرف ديگر، در كيفيت ظهور و نمايش شئ ادراك شده در ذهن انسان دخالت دارد پس کسی به طور مطلق به یک حقیقت علم پیدا نمیکند و هر کسی به نسبت به خودش و سایر شرایط زمان و مکان و... نسبت به آن شیء آگاهی مییابد.(مجموعه آثار، ج6، ص174) که البته تقریرهای مختلفی دارد.(فرهنگ معارف فلسفی، جمیل صلیبا، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، ص631) پذیرش چنین تفکری اساسا نفی علم است، چرا که ما نبايد اطمينان داشته باشيم كه آنچه درباره جهان مىفهميم با واقع مطابق است، ما بايد مسائل همه علوم طبيعى و رياضى و فلسفه را با ترديد تلقى كنيم. . كليه دانشمندانى كه به تأثير و دخالت اعصاب يا مغز و بالاخره ذهن و دستگاه ادراكى در كيفيت ظهور و علم به اشیاء قائلاند خواه ناخواه جزء شكاكان قرار مىگيرند هر چند خودشان از شكاك بودن امتناع داشته باشند.( مجموعه آثار، ج6، ص176)
نسبیت در عدالت: یعنی عدالت نسبت به هر کار و هر مردم و هر زمان و مکانی یکسان نیست، بلکه به نسبت هر شخص و جامعه و زمان و مکانی فرق میکند، بنابراين هيچ مكتبى نمىتواند يك دستور مطلق بدهد و بگويد اين عدالت است و بايد هميشه و همه جا اجرا شود. حداكثر مىتواند براى زمان و مكان خودش دستور عدالت بدهد. امكان ندارد كه عدالت براى همه زمانها و مكانها يك جور بشود(مجموعه آثار، ص202و203)
که صحیح نیست، چرا که عدالت بر پايه حق و استحقاق بنا شده است و عموم استحقاقهاى انسان هميشه ثابت و يكنواخت و مطلق است، پس عدالت هم باید امرى مطلق باشد و نسبى نيست(مجموعه آثار، ج21، ص225)
نسبیت در اخلاق: یعنی خیر و شر نسبت به زمان ها و مکان های مختلف ثابت نیست(فرهنگ فلسفی، ص631) بدين معنى كه چيزى را نمىتوان گفت كه براى همه وقت و براى همه جا اخلاقِ خوب است و نيز چيزى را نمىشود در همه وقت و همه جا اخلاق بد دانست. هر خُلقى در يك جا خوب است در جاى ديگر بد، در يك زمان خوب است و در زمان ديگر بد. بنابر این دیدگاه دیگر نمىتوان يك دستورالعمل كلى و هميشگى و همه جايى داد.(فرهنگ فلسفی، ص631؛ مجموعه آثار، ج21، ص225)
این دیدگاه نمی تواند درست باشد، چرا که باید یک محور یا یک چیز مشترکی در میان این رفتار ها باشد تا به آنها اخلاق بگوییم، ولی طبق تعریف آنها هیچ امر مشترکی در رابطه با اخلاق و رفتارهای اخلاقی وجود ندارد، نمی توانیم بگوییم ابوذر خوب بوده و معاویه بد، بلکه باید بگوییم ابوذر در آن زمان خوب بوده و معاویه در آن زمان بد، و ممکن است روزی برسد جامعه رفتار معاویه را خوب بداند و رفتار ابوذر را بد!! پس هیچ وصف مشترکی وجود ندارد تا این رفتار ها را زیر چتر »اخلاقیات» جمع کند، لذا اگر اخلاق مطلق نباشد اصلا قابل تعریف نیست.(مجموعه آثار، ج17، ص409)
نتیجه این که اگرچه امور نسبی داریم، اما نمی توان گفت همه چیز نسبی است.
موفق باشید.
با سلام و تشکر از کارشناس محترم
مکتب «رلاتیویسم»، که پس از پیشرفت های عمده فیزیک در آغاز قرن بیستم و بالاخص بیان تئوری نسبیت اینشتین بود، تأثیری شگرف بر مطالعات فلسفی نهاد. و عده ای این گونه ابراز کردند، همان طور که ما در فیزیک کلاسیک همه چیز را مطلق می دیدیم و نسبیت خلاف آن را ثابت کرد، احتمال دارد تمام معرفت ما نسبت به جهان و حقیقت آن نیز، نوعی معرفت نسبی، و از جهت و دیدگاه ما باشد.
البته، ریشه های این تفکر به سالیان دور و به دوره مطالعات حکمی یونان بر می گردد.
اما، آنچه برای ما مسلم است، این است که بعضی از امور نسبی و بعضی مطلق اند -همان گونه که کارشناس عزیز فرمودند-
مثلا، ما، درباره وجود یا عدم وجود خود، هرچند که امکان اقامه برهان یا اثبات آن به صورت عقلی وجود ندارد، می توانیم نظر داده و آن را به صورت مطلق بپذیریم. یعنی یا ما وجود داریم و یا نداریم.
پس، این گفته که «همه چیز نسبی است»، و متاسفانه جمعی از فضلا نیز این حرف را زده اند، سخن بی اساسی می نماید.
نسبی داشته باشند.( مجموعه آثار، ج6، ص176)
نسبیت در عدالت: یعنی عدالت نسبت به هر کار و هر مردم و هر زمان و مکانی یکسان نیست، بلکه به نسبت هر شخص و جامعه و زمان و مکانی فرق میکند، بنابراين هيچ مكتبى نمىتواند يك دستور مطلق بدهد و بگويد اين عدالت است و بايد هميشه و همه جا اجرا شود. حداكثر مىتواند براى زمان و مكان خودش دستور عدالت بدهد. امكان ندارد كه عدالت براى همه زمانها و مكانها يك جور بشود(مجموعه آثار، ص202و203)
که صحیح نیست، چرا که عدالت بر پايه حق و استحقاق بنا شده است و عموم استحقاقهاى انسان هميشه ثابت و يكنواخت و مطلق است، پس عدالت هم باید امرى مطلق باشد و نسبى نيست(مجموعه آثار، ج21، ص225)
.
کارشناس عزیزسلام
ازانجاکه فرمودیدعدالت برپایه حق بناشده این سخن چه منافاتی با پذیرش حق متفاوت درشرایط متفاوت این دیدگاه حق رورد نکرده بلکه براساس حق وعدالت ایجادمیکنددرشرایط متفاوت ,متفاوت باشد
این مطلب بدیهی وصحیح است ودرقران هم داریم ,,ماجعل علیکم فی الدین من حرج,,
پس قطعا لزومی به تکرارقوانین گذشته نیست چراکه براساس عدل وعقل جوانب حق بایددیده شود تاحق متناسب باحق اعمال شود
یاحق
کارشناس عزیزسلام
ازانجاکه فرمودیدعدالت برپایه حق بناشده این سخن چه منافاتی با پذیرش حق متفاوت درشرایط متفاوت این دیدگاه حق رورد نکرده بلکه براساس حق وعدالت ایجادمیکنددرشرایط متفاوت ,متفاوت باشد
این مطلب بدیهی وصحیح است ودرقران هم داریم ,,ماجعل علیکم فی الدین من حرج,,
پس قطعا لزومی به تکرارقوانین گذشته نیست چراکه براساس عدل وعقل جوانب حق بایددیده شود تاحق متناسب باحق اعمال شود
یاحق
سلام و تشکر
مسأله خیلی ریز است، امیدوارم بتوانم واضح توضیح بدهم که اختلاف حرف شما که ما هم آن را قبول داریم با حرف نسبی گرایان چیست.
ببینید این که عدالت در واقع وجود دارد اما گاهی مصادیق آن با توجه به زمان و مکان فرق میکند غیر از این است که اصلا عدالتی در واقع وجود ندارد و ساخته ذهن انسان ها است، حرف شما درست است مثلا صداقت و راستگویی خوب است اما اگر جان پیامبری به واسطه راست گفتن به خطر بیفتد یا بین دو برادر مومن اختلاف بیفتد، چون جان پیامبر، و ارتباط نیکوی مومنین با یکدیگر بر راستگویی ارجحیت دارد اینجا سخن راست مذموم می شود (البته به نسبت با آثارش) یعنی اگر این آثار بد نباشد دزدی همیشه بد است، صداقت همیشه خوب است، عدالت همیشه نیکو است؛ اما نسبی گرایان این حرف را نمی زنند، آنها می گویند اصلا در واقع، ما فعل خوب یا بعد نداریم؛ بلکه این ذهن انسان ها هست که متناسب با فرهنگ ها، پیشرفت ها، و سلیقه ها خوب و بد را می سازد؛ یعنی ممکن است زمانی بیاید که مردم بگویند کار معاویه نیکو بود و کار امام علی(ع) مذموم بود. چون ملاک خوب یا بد بودن یک کار فقط و فقط ذهن مردم است، نه خوب بودن و بد بودن خود افعال.
سوال:
عبارت "همه چیز نسبی است" به چه معنا بوده و آیا عبارت درستی است؟ این که مصداق حق و باطل گاهی تغییر میکند گویای نسبی بودن آنها نیست؟
پاسخ:
نسبی بودن گاهی در مقابل «حقیقی» استعمال می شود مثل وجود خداوند که مطلق حقیقی است و هیچ شرط و علت و قیدی ندارد، و گاهی نسبی بودن در مقابل «مطلق» استعمال میشود یعنی واقعیت اشیاء وابسته به یک سری شرایط است(1)
ببینید بعضى از امور را نسبى مىگويند و آن صفتى يا حالتى است كه آن را در مقايسه با يك شىء دیگر مىشود به چيزى نسبت داد مثل کوچکی و بزرگی، مثلا گاو نسبت به شتر کوچک تر است اما به نسبت گوسفند، بزرگ تر است، پس هم تعبیر بزرگتر برای آن صحیح است و هم تعبیر کوچک تر، چون نسبت ها تفاوت کرد؛ یا مثل دوری و نزدیکی، مثل میگوییم عراق به ایران نزدیک است، و میگوییم مشهد از تهران دور است، در حالی که مشهد نسبت به فاصله عراق به ایران، به تهران نزدیک است. اين امور را كه به نسبت با این و آن فرق مىكنند، امور نسبى مىگويند و بهطور كلى نمىشود روى آنها یک حكم كرد.(2)
در مقابل امور نسبی، امور مطلق هستند، اموری که در مقایسه با این و آن تفاوتی ندارند، مثل اعداد و همچنين مقدار و اندازه.مثلا عدد 20 نسبت به اشياء فرق نمىكند، يعنى اگر بگوييد بيست گردو يا بگوييد بيست ستاره، اينها در عدد با هم فرق نمىكنند، یا مثل مقدار، چه بگویید 4 متر جاده و چه بگویید 4 متر پارچه، این دوتا در متراژ با هم فرقی نمیکنند.(3)
پس روشن شد که نمی توان گفت "همه چیز نسبی هست"بلکه بعضى از امور، مطلق هستند.
البته برخى اين مطلب را انكار مىكنند و مىگويند هیچ چیز مطلق وجود ندارد و همه چیز نسبی است، که البته این حرف، سخن خودشان را نیز نقض می کند، چون حرف خودشان "هیچ چیز مطلق نیست" هم نباید مطلق باشد و نسبی است.(4)
اما عمده بحث نسبیت روی اصل علم، عدالت و اخلاق قرار گرفته، و بسیاری این سه را نسبی می دانند.(5)
نسبیت در علم: یعنی علم و معرفت انسان ها به امور مختلف یکسان نیست، بلکه نسبت به انسان ها تفاوت میکند، همه در برخورد با پدیده واحد، به شکل مساوی از آن برداشت نمیکنند، به عبارت دیگر هر ماهيتى كه انسان به آن علم پیدا می کند، دستگاه ادراكى انسان از يك طرف، و شرايط زمانى و مكانى از طرف ديگر، در كيفيت ظهور و نمايش شئ ادراك شده در ذهن انسان دخالت دارد پس کسی به طور مطلق به یک حقیقت علم پیدا نمیکند و هر کسی به نسبت به خودش و سایر شرایط زمان و مکان و... نسبت به آن شیء آگاهی مییابد.(6) که البته تقریرهای مختلفی دارد.(7) پذیرش چنین تفکری اساسا نفی علم است، چرا که ما نبايد اطمينان داشته باشيم كه آنچه درباره جهان مىفهميم با واقع مطابق است، ما بايد مسائل همه علوم طبيعى و رياضى و فلسفه را با ترديد تلقى كنيم. . كليه دانشمندانى كه به تأثير و دخالت اعصاب يا مغز و بالاخره ذهن و دستگاه ادراكى در كيفيت ظهور و علم به اشیاء قائلاند خواه ناخواه جزء شكاكان قرار مىگيرند هر چند خودشان از شكاك بودن امتناع داشته باشند(8)
نسبیت در عدالت: یعنی عدالت نسبت به هر کار و هر مردم و هر زمان و مکانی یکسان نیست، بلکه به نسبت هر شخص و جامعه و زمان و مکانی فرق میکند، بنابراين هيچ مكتبى نمىتواند يك دستور مطلق بدهد و بگويد اين عدالت است و بايد هميشه و همه جا اجرا شود. حداكثر مىتواند براى زمان و مكان خودش دستور عدالت بدهد. امكان ندارد كه عدالت براى همه زمانها و مكانها يك جور بشود(9)
که صحیح نیست، چرا که عدالت بر پايه حق و استحقاق بنا شده است و عموم استحقاقهاى انسان هميشه ثابت و يكنواخت و مطلق است، پس عدالت هم باید امرى مطلق باشد و نسبى نيست(10)
نسبیت در اخلاق: یعنی خیر و شر نسبت به زمان ها و مکان های مختلف ثابت نیست(11) بدين معنى كه چيزى را نمىتوان گفت كه براى همه وقت و براى همه جا اخلاقِ خوب است و نيز چيزى را نمىشود در همه وقت و همه جا اخلاق بد دانست. هر خُلقى در يك جا خوب است در جاى ديگر بد، در يك زمان خوب است و در زمان ديگر بد. بنابر این دیدگاه دیگر نمىتوان يك دستورالعمل كلى و هميشگى و همه جايى داد.(12)
این دیدگاه نمی تواند درست باشد، چرا که باید یک محور یا یک چیز مشترکی در میان این رفتار ها باشد تا به آنها اخلاق بگوییم، ولی طبق تعریف آنها هیچ امر مشترکی در رابطه با اخلاق و رفتارهای اخلاقی وجود ندارد، نمی توانیم بگوییم ابوذر خوب بوده و معاویه بد، بلکه باید بگوییم ابوذر در آن زمان خوب بوده و معاویه در آن زمان بد، و ممکن است روزی برسد جامعه رفتار معاویه را خوب بداند و رفتار ابوذر را بد!! پس هیچ وصف مشترکی وجود ندارد تا این رفتار ها را زیر چتر »اخلاقیات» جمع کند، لذا اگر اخلاق مطلق نباشد اصلا قابل تعریف نیست.(13)
نتیجه این که اگرچه امور نسبی داریم، اما نمی توان گفت همه چیز نسبی است.
اما در مورد تغییر مصداق حق و باطل باید دقت کرد این که عدالت در واقع وجود دارد اما گاهی مصادیق آن با توجه به زمان و مکان فرق میکند غیر از این است که اصلا عدالتی در واقع وجود ندارد و ساخته ذهن انسان ها است، مثلا صداقت و راستگویی خوب است اما اگر جان پیامبری به واسطه راست گفتن به خطر بیفتد یا بین دو برادر مومن اختلاف بیفتد، چون جان پیامبر، و ارتباط نیکوی مومنین با یکدیگر بر راستگویی ارجحیت دارد اینجا سخن راست مذموم می شود (البته به نسبت با آثارش) یعنی اگر این آثار بد نباشد دزدی همیشه بد است، صداقت همیشه خوب است، عدالت همیشه نیکو است؛ اما نسبی گرایان می گویند اصلا در واقع، ما فعل خوب یا بعد نداریم؛ بلکه این ذهن انسان ها هست که متناسب با فرهنگ ها، پیشرفت ها، و سلیقه ها خوب و بد را می سازد؛ یعنی ممکن است زمانی بیاید که مردم بگویند کار معاویه نیکو بود و کار امام علی(ع) مذموم بود. چون ملاک خوب یا بد بودن یک کار فقط و فقط ذهن مردم است، نه خوب بودن و بد بودن خود افعال.
_______________________________
1) مجموعه آثار، استاد شهید مطهری، نشر صدرا، چاپ یازدهم، 1381ش، تهران، ج1، ص155.
2) همان، ج21، ص201و 202.
3) همان، ج21، ص202.
4) همان، ج13، ص711.
5) همان، ج21، ص202.
6) همان، ج6، ص174.
7) فرهنگ فلسفی، جمیل صلیبا، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، انتشارات حكمت، چاپ اول، 1366ش، تهران، ص631.
مجموعه آثار، ج6، ص176.
9) همان، ج21، ص202و203.
10) همان، ج21، ص225.
11) فرهنگ فلسفی، ص631.
12) فرهنگ فلسفی، ص631؛ مجموعه آثار، ج21، ص225.
13) مجموعه آثار، ج17، ص409.