ஐஇ:: تقوا و آرامش در زندگی ::இஐ
تبهای اولیه
چنانكه خداوند سبحان در تعظیم شعائر الهی میفرماید:
"ذلك و من یعظم شعائر الله فإنها من تقوی القلوب(1)؛ آری ، کسانی که شعایر خدا را بزرگ می شمارند کارشان نشان پرهیزگاری دلهایشان باشد." باید تقوا، هم به عنوان حسن فعلی در متن عمل باشد و هم به عنوان حسن فاعلی در قلب عامل جایگزین باشد. یعنی كاری كه مطابق شرع نباشد تقوای عملی در آن نیست و همچنین اگر كار مشروع بود، ولی مكلّف آن را انجام نداد تقوای فاعلی در او وجود نخواهد داشت.
ای ابوذر! اگر همه مردم به این آیه عمل كنند برای آنها كافی است: " و من یتق الله یجعل له مخرجاً * و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوكل علی الله فهو حسبه إن الله بالغ أمره قد جعل الله لكل شیء قدراً(2)؛ هر کس از خدا پروا كند براى او راه بیرون شدن [از هر دشوارى و اندوهى] پدید آرد، و از جایى كه حسابش را نمىكند، به او روزى مىرساند، و هر كس بر خدا اعتماد كند او براى وى بس است. خدا فرمانش را به انجام رساننده است. به راستى خدا براى هر چیزى اندازهاى مقرّر كرده است."
پینوشتها:
1- سوره حج، آیه 32.
2- سوره طلاق، آیات 2 ـ 3.
ای ابوذر! اگر با تقوا باشید عمل شما مقبول است: "إنّما یتقبّل الله من المتّقین."(3) در این حال، عمل شما اندك نخواهد بود، زیرا چیزی كه مقبول خدا باشد، نباید ناچیز و اندك شمرده شود. نتیجه آن كه عمل با تقوا، مقبول و كثیر است. این بخش از وصیت، نظیر آیه "یا أیها الذین امنوا اذكروا الله ذكراً كثیراً"(4) است كه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در ذیل آن میفرماید: این كه خداوند میفرماید: منافقان، كم تسبیح حق میكنند، در حالی كه منافق اصلاً به یاد خداوند نیست: "نسوا الله فأنساهم أنفسهم"(6)، برای آن است كه همین ذكر علنی و آشكار آنها كه برای جلب توجه مردم است و ریاكارانه انجام میگیرد قلیل است گرچه ظاهراً زیاد باشد. پس كسی كه در پنهان و نهان ذكر دارد ذكرش كثیر است، زیرا خالص و مقبول است و عمل مقبول، اندك نیست.
اگر كسی به خدا اعتماد كند و او را وكیل خود قرار دهد، خدا برای او كافی است. خداوند برای هر چیزی اندازهای قرار داده است كه روزیِ هیچ كس بدون آن اندازه، به او نمیرسد. بنابر این انسان باید كارهایش را بر محور تقوا قرار داده و به مدد تقوا و توكل به سوی خروج از مشكلات حركت كند و انتظار روزیِ "من حیث لا یحتسب" را داشته باشد.
عمل با تقوا، مقبول و كثیر است.
ذكر خالص، ذكر كثیر است. عمل خالصانه را چون خدا میپسندد كثیر است، اما ذكر منافقان گرچه در ظاهر كثیر باشد اندك است: "لا یذكرون الله إلا قلیلا."(5)
3- سوره مائده، آیه 27.
4- سوره احزاب، آیه 41.
5- سوره نساء، آیه 142.
6- سوره حشر، آیه 19.
اما مطلب مهمى که باید جدا به آن توجه داشت و مانند بسیارى دیگر از مفاهیم سازنده اسلامى در میان ما مسلمانان دستخوش تحریف شده بسیارند کسانى که خیال مى کنند آدم با تقوى کسى است که زیاد بدن و لباس خود را آب بکشد و همه کس و همه چیز را نجس یا مشکوک بداند، و در مسائل اجتماعى به انزوا در آید و دست به سیاه و سفید نزند، و در برابر هر مسئله اى سکوت اختیار کند، اینگونه تفسیرهاى غلط براى تقوا و پرهیزکارى در واقع یکى از عوامل انحطاط جوامع اسلامى محسوب مى گردد چنین تقوائى نه آگاهى مى آفریند و نه روشن بینى و فرقان و جدائى حق از باطل!.
در تفسیر المیزان از کتب اهل تسنن نقل می کند که رسول اکرم فرمود: «لولا تکثیر فی کلامکم، و تمریج فی قلوبکم لرایتم ما اری و لسمعتم ما اسمع»؛ یعنی اگر زیاده روی در سخن گفتن شما، و هرزه چرانی در دل شما نبود هر چه من می بینم شما می دیدید و هر چه می شنوم می شنیدید. کلمه "تمریج" از ماده "مرج" است و به معنای چمن و سرزمین علفزار است که معمولا هر نوع حیوانی در آنجا وارد می شود و راه می رود و می چرد. می خواهد بفرماید زمین دل شما مثل آن علفزارهای بی در و سر است که هر حیوانی در آنجا راه دارد و قدم می گذارد.
در حدیث دیگر امام صادق (ع) می فرماید: «لولا ان الشیاطین یحومون حول قلوب بنی آدم لنظروا الی ملکوت السموات»؛ اگر نبود که شیاطین در اطراف دلهای فرزندان آدم حرکت می کنند آنها ملکوت آسمانها را مشاهده می کردند.
از اینگونه بیانات در آثار دینی ما زیاد است که یا به طور مستقیم تقوا و پاکی از گناه را در بصیرت و روشن بینی روح مؤثر دانسته است، و یا به طور غیرمستقیم این مطلب را بیان می کند، مثل اینکه تأثیر هواپرستی و از کف دادن زمام تقوا را در تاریک شدن روح و تیرگی دل و خاموش شدن نور عقل بیان کرده است. امیرالمؤمنین سلام الله علیه می فرماید: «من عشق شیئا اعشی بصره، و امرض قلبه»؛ هرکس نسبت به چیزی محبت مفرط پیدا کند، چشم وی را کور (یا شبکور) می کند و قلب او را بیمار می نماید (خطبه 109 نهج البلاغه). هم او می فرماید: «عجب المرء بنفسه احد حساد عقله»؛ یعنی خودپسندی انسان یکی از چیزهائی است که با عقل وی حسادت و دشمنی می ورزد (کلمات قصار شماره 212). و نیز می فرماید: «اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع»؛ یعنی بیشتر زمین خوردنهای عقل آنجاست که برق طمع، جستن می کند. (کلمات قصار شماره 219)
[="] 1
................................تقوي و آرامش در قرآن [/][="]: [/]
[="]تقوي از ماده (وقايه) به معني نگهداري است وبه اين معني كه انسان خود را از زشتيها وبديها وآلودگيها وگناهان نگه مي دارد. [/]
[="]تقوي يك نيروي كنترل دروني است كه انسان را در برابر طغيان شهوات حفظ مي كند ودرواقع نقش ترمز نيرومندي را دارد كه ماشين وجود انسان را در پرتگاهها حفظ واز افراط و تفريط هاي خطرناك، باز مي دارد. [/]
[="]به همين دليل امير المؤمنين علي (عليه السلام) تقوا را به عنوان دژنيرومند دربرابر خطرات گناه شمرده است. آنجا كه مي فرمايد: " اعلموا عبادالله آنّ التقوي دار حصن عزيز " (اي بندگان خدا ! بدانيد كه تقوا قلعه ا ي محكم وغيرقابل نفوذ است.) [/]
[="]در مورد تقوا هم آيات فراواني در قرآن آمده است يكي از آياتي كه به موضوع ما مربوط مي شود ومي توان اين برداشت را از آن داشت كه تقوي از عوامل آرامش است،آيه شريفه : [/]
[="](الا انّ اولياء الله لاخوف عليهم ولا هم يحزنون الّذين آمنوا وكانوا يتّقون لهم البشري في الحيوه الدنيا والآخره....) [/]
[="]"آگاه با شيد (دوستان و) اولياي خدا نه ترسي دارند ونه غمگين مي شوند همانا كه ايمان آوردندو(از مخالفت فرمان خدا)پرهيز مي كردند در زندگي دنيا وآخرت،شاد(ومسرور)ند. [/]
منم منم، من كه منم، من من، من انقلاب كردم، من زحمت كشيدم، من جنگيدم، من به مردم خدمت كردم، اگر من نبودم، فرهنگ نبود، دين نبود، شهر نبود، كشور نبود، من مردم را بيدار كردم، اگر من نبودم فلاني رأي نمي آورد، و نهايتاً اگر من نبودم دنيا آخر مي شد .
آه چقدر خودمان بزرگ مي پنداريم و عزيز و پرخاصيت. همين خود بزرگ بيني ها باعث مي شود كه من من از زبان ها خارج شود و البته ممكن است زبان را كنترل كرد، اما رفتار خود بزرگ بين قابل كنترل نيست.
جابر بن عبدا... گفت: به در خانهي پيغمبر (ص) رفتم و آن حضرت را صدا زدم، پيامبر فرمود: كيست؟ گفتم منم، پيامبر(ص) بيرون آمد در حالي كه ميفرمود: منم، منم. خدا نكند كار اندكمان برايمان بزرگ جلوه كند، آن وقت بدبختي پشت بدبختي است كه به سراغمان مي آيد، آن وقت منت است كه تحويل اين و آن مي دهيم. حتي به خدا هم رحم نمي كنيم و منّت سر خدا مي گذاريم، اين ها آفت شخصيتي و جامعه شناختي است، از ديگر آفت ها اين است كه كارها و نتيجهي فعاليتهاي ديگران را به نفع خودمان مصادره كنيم، خون دل و رنج و زحمت ديگران را به حساب خودمان بگذاريم بعد هم دم از عدالت و دادگري بزنيم.
بزرگي مي گفت: همه ي اين ها از سر خود پسندي است. كه كم كم آدم دچار آن مي شود و يا بر اثر تعريف و تمجيد اين و آن انسان دچارش مي شود، ديگر عيبي در خود نميبيند، و خود را در همه ي زمينه ها محق مي داند، حتي چنين آدمي خودش ملاك خوبي ها و بدي ها مي شود، خودش خط كش مي شود و تقواي مردم را اندازه مي گيرد، اين باتقواست، آن نيست، ملاك چيست؟ من مي گويم. حتي اگر زمينه ببيند، بهشت و جهنم هم تفسير مي كند،
آري، آن قدر آدم هاي با تقوا و مشهور ناپرهيزگاري بودند كه دم مرگ به توبه هم نرسيدند و آن قدر هم آدم هاي بي تقوا و ناپرهيزگار بودند كه عاقبت به خير شدند پس خيلي قيافه نگير و پرهيزگاري و زهد و تقوايت به رخ يك لاقباهاي به ظاهر ناپرهيزگار نكش چرا كه امر تقوا امري دروني است.
عيب رندان مكن اي زاهد پاكيزه سرشت
كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نيكم اگر بد تو برو خود را باش
هر كسي آن درود عاقبت كار كه كشت
امام صادق(ع) فرمود: هر كه خودپسند باشد ناپسند مي شود و هر كه خود رأي باشد نابود مي شود .
عيسي بن مريم فرمود: «من بيماران را مداوا كردم و به اذن خدا شفايشان دادم، كور مادرزاد و پيس را به اذن خداوند بهبود بخشيدم، مردگان را به اذن خداوند زنده كردم و در صدد معالجه ي احمق برآمدم اما نتوانستم او را اصلاح گردانم،
عرض شد : اي روح الله! احمق كيست؟
فرمود: خود رأي و خود پسند، كسي كه همه ي فضايل را براي خودش قايل است و عيبي در خود نمي بيند، هر چه حقوق و حق است براي خودش مي داند و براي ديگران نسبت به خود حقي قايل نيست . اين همان احمق است كه براي درمان او راه و چاره اي وجود ندارد.»
منبع: هفته نامه سلمان
[=arial]سلام؛
[=arial]با اجازه سروران مناسب دیدم فصل تقوا از کتاب مراحل اخلاق در قرآن از مجموعهی تفسیر موضوعی آیه الله جوادی آملی رو به طور اجمال بیان کنم:
[=arial]ارکان تقوا
[=arial]محقق طوسی برای تقوا به عنوان یکی از راههای مانع زدایی از سیر و سلوک 3 رکن اساسی بیان کردهاست:
[=arial]1. رکن اول اینکه از خدا بترسد و این خوف، خوف ساده باشد و بر اساس ترس از خدا تحاشی [دوری جستن] داشته باشد.
[=arial]2.رکن دوم «تحاشی» از گناه است. بدین معنا که اگر گناه در وسط باشد، انسان خود را به حاشیه بکشد تا به آن آلوده نشود.
[=arial]3.رکن سوم این است که چه در آن ترس و چه در این حاشیه رفتن، منظور، نزدیک شدن به خدا باشد.
[=arial]تقوای دل و تقوای تن
[=arial]برترین مرحلهی تقوا، تقوای دل و خضوع آن در پیشگاه ذات اقدس خداوند است که از خضوع دربرابر اوامر و نواهی الهی شروع میشود و به آنجا ختم میشود که دل فقط در پیشگاه خداوند خاضع باشد.
[=arial]پرهیزکاران از نظر تعظیم شعایر( و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب-حج/32) سه دستهاند:
[]
[=arial]تقوا، مایهی ریزش روزی
[=arial]خداوند، ایمان و تقوا را به عنوان اولین سبب و مایهی ریزش روزیهای آسمانی، معرفی میکند: «و لو أن اهل القری امنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السما و الارض»؛ اگر مردم منطقهها اهل ایمان و تقوا باشند، درهای برکات الهی را به روی آنان باز میکنیم. و در جای دیگر میفرماید: «ولو أنهم أقاموا التوراه و الانجیل و ما أنزل الیهم من ربهم لأکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم»؛ اگر آنان کتابهای آسمانی را برپادارند روزیهای خود را از بالا و پایین دریافت میکنند.
[=arial]ر. ک:تفسیر موضوعی قرآن کریم: مراحل اخلاق در قرآن، آیه الله جوادی آملی، صص205-219
به این تاپیک هم سر بزنید:منبر اول مظلوم علی علیه السلام در وصفمتقین
تقوی یعنی ؛ خودم رو پیدا کردم و حالا میدونم چطور رفتار کنم.
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
و این یعنی آرامش در زندگی
من عرف نفسه فقد عرف ربه
2
....ادامه
كه دراین آیه اهل ایمان وتقوا را بشارت داده است كه برای آنها در دنیا وآخرت ترس وناراحتی وجود ندارد و آنها در امنیت و آرامش به سر می برند. در مجمع البیان آمده است كه : خوف از نظر معنی با فزع وجزع نظیر یكدیگرند و آن اضطراب دل از وقوع امری ناگوار است. و مقابل آن امنیت و آرامش است .و حزن ، سختی اندوه است و مقابل آن سرور و خوشحالی است. پس با توجه به این آیه می توان گفت كه دوستان و اولیای الهی كه خود را متصف به دو صفت ایمان وتقوا كرده با شند، در دنیا وآخرت در امنیت وآرامش به سر می برند واین وعده ای است از طرف خدا وند ، و خداوند هم خلف وعده نمی كند. دو نكته از المیزان ذیل این آیه:
۱)قرآن با آوردن كلمهٔ (آمنوا ) فهمانده است كه اولیاء خدا قبل از ایمان آوردن تقوایی مستمر داشته اند .فرموده :(الّذین آمنوا) وسپس بر این جمله عطف كرده كه (وكانوا یتّقون) وبا آوردن این جمله می فهماند كه اولیاء خدا قبل از تحقق ایمان از آنان دائما تقوی داشته اند ومعلوم می شود كه ایمان ابتدایی مسبوق به تقوا نیست بلكه ایمان وتقوای افرادمعمولی متقاربندوبا هم پیدا می شوند ویا بر عكس اولیاء خدا ، اوّل ایمان در آنان پیدا می شود وبعدا به تدریج دارای تقوا می گردند، آن هم تقوایی مستمر ودائمی.پس منظور از ایمان مرتبهٔ دیگری از مراتب ایمان است غیر از مرتبهٔاوّل كه در افراد معمولی یافت می شود.