جمع بندی آیا در تاریخ اسلام مواردی بوده که شخصی به خاطر صورت نورانی پیامبر(ص) و ائمه(ع) ایمان بیاورد؟

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا در تاریخ اسلام مواردی بوده که شخصی به خاطر صورت نورانی پیامبر(ص) و ائمه(ع) ایمان بیاورد؟



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا رسول الله(ص)




السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

================================







سلام و عرض ادب



با توجه به مطالب زیر :

1) خداوند در قرآن می فرمایند:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

«إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا »


همانا آنان كه به خدا ايمان آوردند و نيكوكار شدند خداى رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب مى‏گرداند.

سوره مریم (19) آیه 96.





2) حضرت علی (ع) فرمودند:

" وَ نُورُ الْوَجْهِ‏ وَ عِزُّ الْمُؤْمِن‏."

نماز نورانیت صورت و موجب عزت مومن است.

شعيري، محمد بن محمد، جامع الأخبار( للشعيري)، ص73، مطبعة حيدرية، مكان چاپ: نجف‏، بى تا، چاپ: اول‏.

3) امام جعفر صادق (ع) فرمودند:

" ِ وَ طَلَبْتُ‏ نُورَ الْوَجْهِ‏ فَوَجَدْتُهُ‏ فِي‏ صَلَاةِ اللَّيْل‏."

من نورانیت صورت را طلب کردم و آن را در نماز شب یافتم.

نوری،حسین بن محمدتقی؛ مستدرك الوسائل ومستنبط المسایل، مؤسسه آل البيت(ع)، قم1408ه.ق،ج12، ص173.


توضیحات تکمیلی برای اعضا جهت رفع شبهات احتمالی:

http://www.pasokhgoo.ir/node/69204

بنده این طور نتیجه گرفتم که تقوی و قرب الهی خالصانه برای خدا(نه برای این که شخص دنیا را بخواهد) باعث نورانی بودن صورت مومن و عزت وی می شود و با تامل در آیه فوق الذکر می فهمیم که مومنان علاوه بر محبوبیت اصلی که در نزد خداوند دارند ،در نزد خلق خدا هم محبوب خواهند شد.


سوال های من از کارشناس محترم که لطف کنند پاسخ دهند:

سوال نخست: آیا این نتیجه گیری صحیح است؟

سوال دوم:با توجه به این مباحث ،

الف) آیا در اسلام موردی وجود داشته است که شخص یا اشخاصی به خاطر صورت آرامش بخش و نورانی نبی مکرم(ص) به دین مبین اسلام ایمان بیاورند؟

ب) هم چنین آیا موردی وجود دارد که اشخاصی به خاطر چهره نورانی ائمه علیهم السلام به اسلام ایمان آورند و ولایت پذیر این بزرگواران شوند؟

سوال سوم: در خصوص دیگر انبیاء الهی از جمله حضرت عیسی(ع) هم آیا چنین مواردی وجود داشته است؟






با نام و یاد دوست


کارشناسان بحث: استاد مسلم و استاد عماد

sayedali;632609 نوشت:
بنده این طور نتیجه گرفتم که تقوی و قرب الهی خالصانه برای خدا(نه برای این که شخص دنیا را بخواهد) باعث نورانی بودن صورت مومن و عزت وی می شود و با تامل در آیه فوق الذکر می فهمیم که مومنان علاوه بر محبوبیت اصلی که در نزد خداوند دارند ،در نزد خلق خدا هم محبوب خواهند شد.

سوال های من از کارشناس محترم که لطف کنند پاسخ دهند:

سوال نخست: آیا این نتیجه گیری صحیح است؟

با سلام و احترام و تشکر از سوال شما

بله نتیجه گیری که نموده اید کاملا درست است، همان طور که از روایاتی که بیان نموده اید این امر به روشنی برداشت می شود، اما توجه به چند نکته ضروری است:

1- عزت حقیقی، نه عزت اعتباری:
ببینید عزت به طور مستقل تنها نزد خداوند است، «فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعا»(فاطر-10)؛ عزت جمیعا نزد خداست.
چرا که هرچه دیگران دارند اعتباری است، و دارایی عاریه ای برای انسان عزتی نمی آورد، مثل این که شما ماشین گران قیمت دوستتان دست شما باشد، در این عالم هستی نیز همه چیز از آن خداست و تنها مالک حقیقی و مستقل اوست، لذا کسانی از عزت حقیقی بهره مند خواهند شد که در مسیر او باشند:
«مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعا» (فاطر-10)
كسى كه عزت مى‏خواهد، پس همه عزت برای خداست‏.
پس نباید عزت را احترام ظاهری دیگران معنا کنید، بلکه عزت، امری قلبی و درونی است. چرا که احترام دیگران به انسان ممکن است از باب عزت های اعتباری به خاطر مال و مقام و... باشد، اما عزت حقیقی به خاطر خود انسان است که به خداوند منتسب است و در مسیر او گام بر می دارد، مثلا در مکتب عاشورا، به ظاهر یزید مورد احترام بود و غالب مردم به او احترام گذاشته، و از او تبعیت می کردند، اما این احترام به خاطر مقام و دارایی و یا ترس از ظلم او بود، نه عزت حقیقی؛ در مقابل امام حسین ع عزت حقیقی داشت، چرا که حتی آب هم در دسترسش نبود تا به یارانش دهد اما حقیقتا عزیز بود، به خاطر خودش عزیز بود، نه اموال و دارایی اش. لذا یارانش می گفتند: اگر هزار بار کشته شویم و دوباره زنده می شدیم دست از شما بر نمی داریم، و حتی در قلب و درون دشمنان خویش نیز عزیز و ستودنی بود، ولو با شمشرهایشان بر او تاخته بودند، اما درون آنها بر برتری حسین(ع) بر یزید گواهی میداد. در هر صورت هرگز طرفداران جبهه باطل حاضر نیستند به خاطر کسی که او را عزیز می شمارند کشته شوند.
قرآن کریم با توجه به این که عزت را در معنای حقیقی استعمال می کند، از رفتار برخی که دنبال عزت های اعتباری می روند انتقاد می کند:
«الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً»(نساء-139)
آن گروه كه كافران را دوست گيرند و مؤمنان را ترك گويند، آيا نزد كافران عزّت مى‏طلبند؟ عزّت همه نزد خداست‏.

2- نورانیت، نه صرف زیبایی چهره
همچنین نورانیت در این روایات را سفیدی پوست و صرفا زیبایی ظاهری معنا نکنید، چرا که بلال سیه چرده حبشی نیز همین صفا و معنویت و نورانیت را دارا بود. خب طبیعتا مسائلی چون ژنتیک و وراثت، و شرایط جغرافیایی مثل آب و هوا و... نیز در سیمای و رنگ چهره انسان تاثیر میگذارند، و نمیتوان هر چهره جذابی را معلول عبودیت و نماز شب دانست، اما فی الجمله نماز شب این نقش را در زیبایی چهره و دلنشین شدن آن دارد.

3- تفاوت آثار اعمال
گاهی این آثار، نتیجه تکوینی و وجودی عمل است، مثل نورانیتی که نشأت گرفته از نماز شب است، و گاهی میتواند نتیجه و ثمره تکوینی نباشد، بلکه بازخورد رفتاری باشد، مثلا روشن است کسی که از نطر دیانت و اخلاق و انسان دوستی چهره موجه و مقبولی نداشته باشد، هرگز محبوب مردم نیز نخواهد بود، لذا اگر مردم اطراف او هم جمع شوند و او را عزیز بدارند، یقینا به خاطر مقام، یا اموال یا اصل و نسبش است، لذا عزت او اعتباری است، نه حقیقی، اما مثلا در مورد شخصیت پیامبر(ص) قرآن کریم او را به اخلاقی عظیم و نیکو توصیف می کند:
«وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم‏»(قلم-4)؛ حقیقتا تو به خلقى نیکو و عظيم آراسته‏اى‏.
و این را سبب محبوبیت، و عزت ، و مایه جذب مردم می داند:
«وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك‏»(آل عمران-159)؛
و اگر تندخو و سخت‏دل بودى مردم از گِرد تو متفرق مى‏شدند.
خب این نرم خویی و اخلاق نیکو از باب تبعیت از دین خداوند است که موجب عزت و محبوبیت شده و منشأ جذب دیگران می شود.

4- عزت و نورانیت، مزد عمل هستند، نه علت تام برای تبعیت
نکته دیگری که باید به آن توجه کنید این است که خب این عزت و نورانیت که معلول اطاعت و بندگی و نماز شب و اینهاست، طبیعتا موجب جاذبه و کشش دیگران به سمت انسان نیز می شود، اما صرفا نقش یک زمینه را برای اطاعت و تبعیت ایفا می کنند، خود خداوند هم این آثار را قرار نداده که دیگران صرفا به خاطر وجود این آثار در انبیاء یا ائمه(ع) جذب آنها و دین اسلام شوند، بلکه این آثار صرفا می توانند مقدمه ای شوند که اشخاص جذب اینها شده و سخن آنها را بشنوند و اگر آن را مطابق با عقل یافتند، ایمان بیاورند، نه اینکه صرفا به خاطر زیبایی و نورانیت چهره، از آنان تبعیت کنند، چرا که تبعیت به این شکل معقول نخواهد بود.

منتظر پاسخگویی کارشناسان محترم به بخش های دیگر سوالتان باشید.

سلام علیکم
با تشکر فراوان از کارشناس محترم مسلم و جناب سید علی بزرگوار
بنده تا اندازه ای که در توانم بود و منابعی که در اختیارم بود گشتم، ولی چنین مسئله ای ندیدم.
بودند کسانی که به دلیل حسن سیرت اهل بیت به آنان گرایش پیدا کردند ولی به دلیل حسن صورت ]مطلبی نیافتم

دوستان دیگر اگر مطلبی دیده اند در خدمتشان هستیم

[=arial]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا رسول الله(ص)



[=arial]


السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

================================




مسلم;633693 نوشت:
منشأ جذب دیگران می شود.

[=arial]سلام
سوال ) اگر انسانی به خاطر چهره نورانی و معنوی شخصی مسلمان شود ،آیا می توان گفت این چهره نورانی وسیله ایمان آوردن آن فرد شده است؟

یعنی اگر شخصی مسلمان شده برای این است که خداوند می خواسته است که آن فرد هدایت شود اما این جا چهره نورانی یکی از مومنین را وسیله این امر کرده است.

استدلال فوق درست است؟

sayedali;635371 نوشت:
سلام
سوال ) اگر انسانی به خاطر چهره نورانی و معنوی شخصی مسلمان شود ،آیا می توان گفت این چهره نورانی وسیله ایمان آوردن آن فرد شده است؟

یعنی اگر شخصی مسلمان شده برای این است که خداوند می خواسته است که آن فرد هدایت شود اما این جا چهره نورانی یکی از مومنین را وسیله این امر کرده است.

استدلال فوق درست است؟

ببینید چهره نورانی و سیمای جذاب و زیبا تلازمی با حقانیت ندارد، یعنی اینطور نیست که بگوییم هر کسی که چهره زیبا و دلنشینی دارد حق با اوست، حقانیت یک دین را باید در تعالیم آن و مطابقت آن با عقل و فطرت انسان جست، نه در زیبایی آورنده آن دین، یا کسی که به آن متدین است. به همین خاطر قرآن کریم یا روایات بارها در اثبات تعالیم دینی استدلال عقلی اقامه نموده اند، اما حتی یکبار این استدلال را بر زیبایی و خصوصیات چهره خودشان بنا نکرده اند چرا که این امر هرگز نمی تواند ملاک حقانیت باشد.
علامه طباطبایی(ره) در این‌باره می‌فرماید: «اگر کتاب الهی را کاوش کامل و در آیاتش دقت کنید شاید بیش از سیصد آیه ببینید که مردم را به تفکر و تذکر و تعقل دعوت کرده است یا به پیامبر(ص) استدلالی را برای اثبات حقی یا از بین بردن باطلی می‌آموزد یا استدلال‌هایی را از پیامبران و اولیای خود نقل می‌کند. خداوند در قرآن خود، حتی در یک آیه بندگان خود را امر نفرموده است که نفهمیده به قرآن یا به هر چیزی که از جانب اوست ایمان آورند یا راهی را کورکورانه بپیمایند.(المیزان، ج5، ص255)
بله، چهره انسان فقط می تواند نقش زمینه سازی برای جذب دیگران را داشته باشد، یعنی زمینه ساز باشد تا بیایند و حرف های انسان را گوش کنند و ببینند مطابق با عقل و منطق هست یا خیر، به همین خاطر معتقد هستیم در سیمای انبیاء و ائمه(ع) نباید بیماری یا مشکلی وجود داشته باشدکه موجب رویگردانی مردم شود، و غرض از ارسال انبیاء حاصل نشود،(الالهیات، آیت الله سبحانی، ج3، ص210) پس این برای اثبات حقانیت دین نیست، بلکه برای این است که مردم بیایند و سخنان ایشان را گوش کنند.

عماد;634316 نوشت:
سلام علیکم
با تشکر فراوان از کارشناس محترم مسلم و جناب سید علی بزرگوار
بنده تا اندازه ای که در توانم بود و منابعی که در اختیارم بود گشتم، ولی چنین مسئله ای ندیدم.
بودند کسانی که به دلیل حسن سیرت اهل بیت به آنان گرایش پیدا کردند ولی به دلیل حسن صورت ]مطلبی نیافتم

دوستان دیگر اگر مطلبی دیده اند در خدمتشان هستیم

سلام.، لطفاً موارد مسلمان شدن با حسن سیرت اهل بیت را ذکر بفرمایید، و لطفاً متن کامل روایات را بفرمایید تا کلّ ماجرا روشن شود.

سلام

باید توجه داشت که نور صورت نسبی است حتی برخی از ائمه وانبیاء سیاه پوست بوده اند اما در مورد هدایت باید گفت که اگر خدای متعال بخواهد بله هدایت میکند ، شمس الشموس لقب امام رضا ع است

.

علامه مجلسی آورده :

نوره: كان إذا مشى في ليلة ظلماء بداله نور كأنه قمر، قالت عائشة: فقدت إبرة
ليلة فما كان في منزلي سراج، فدخل النبي صلى الله عليه واله فوجدت الابرة بنور
وجهه. حمزة بن عمر الاسلمي قال: نفرنا مع النبي صلى الله عليه واله في ليلة ظلماء
فأضاءت أصابعه عرفه . جابر بن عبد الله: إنه كان لا يمر في طريق فيمر فيه إنسان
بعد يومين إلا عرف أنه عبر فيه

أخطب خوارزم في المناقب، عن أحمد بن محمد الدقاق، عن أبي المظفر وابن إبراهيم
السيفي، عن علي بن يوسف بن محمد بن حجاج، عن الحسين بن جعفر بن محمد الجرجاني، عن
إسماعيل بن إسحاق بن سليمان، عن محمد بن علي الكفرتؤتي، عن حميد الطويل، عن أنس بن
مالك قال: صلى بنا رسول الله صلى الله عليه وآله صلاة العصر و أبطأ في ركوعه حتى
ظننا أنه قد سها وغفل، ثم رفع رأسه وقال: " سمع الله لمن حمده " ثم أوجز في صلاته
وسلم، ثم أقبل علينا بوجهه كأنه القمر ليلة البدر في وسط

النجوم، ثم جثا على ركبتيه وبسط قامته حتى تلالا المسجد بنور وجهه، ثم رمى
بطرفه إلى الصف الاول يتفقد أصحابه رجلا رجلا ثم رمى نظره إلى الصف الثاني، ثم رمى
نظره إلى الصف الثالث يتفقدهم رجلا رجلا رسول الله صلى الله عليه وآله ثم كثرت
الصفوف على رسول الله صلى الله عليه وآله ثم قال: ما لي لا أرى ابن عمي علي بن أبي
طالب ؟ فأجابه علي عليه السلام من آخر الصفوف وهو يقول: لبيك لبيك يارسول الله
فنادى النبي صلى الله عليه وآله بأعلى صوته: ادن مني يا علي، فما زال يتخطى (2)
رقاب المهاجرين والانصار حتى دنا المرتضى من المصطفى، وقال النبي صلى الله عليه
وآله: ما الذي خلفك عن الصف الاول ؟ قال: شككت أنني على غير طهر، فأتيت منزل فاطمة
عليها السلام فناديت: يا حسن يا حسين يا فضة، فلم يجبني أحد، فإذا بهاتف يهتف من
ورائي وهو ينادي: يا أبا الحسن يا ابن عم النبي التفت، فالتفت فإذا أنا بسطل من ذهب
وفيه ماء وعليه منديل، فأخذت المنديل فوضعته على منكبي الايمن، وأومأت إلى الماء
فإذا الماء يفيض على كفي، فتطهرت وأسبغت الطهر، ولقد وجدته في لين الزبد وطعم الشهد
ورائحة المسك، ثم التفت ولا أدري من أخذه، فتبسم النبي صلى الله عليه وآله في وجهه
وضمه إلى صدره وقبل مابين عينيه ثم قال: يا أبا الحسن ألا ابشرك ؟ إن السطل من
الجنة، والماء والمنديل من الفردوس الاعلى، والذي هيأك للصلاة جبرئيل عليه السلام،
والذي مندلك ميكائيل عليه السلام، والذي نفس محمد بيده ما زال إسرافيل قابضا بيدي
على ركبتي حتى لحقت معي الصلاة وأدركت ثواب ذلك، أفيلومني الناس على حبك والله
تعالى وملائكته يحبونك من فوق السماء ؟ بحار الانوار / جزء 39 / صفحة [117]

قال: كان رسول الله صلى الله عليه وسلم فخما مفخما، يتلألأ وجهه تلألؤ القمر ليلة البدر، أطول من المربوع، وأقصر من المشذب، عظيم الهامة، رجل الشعر، إن انفرقت عقيصته فرق، وإلا فلا يجاوز شعره شحمة أذنيه إذا وفره، أزهر اللون، واسع الجبين، أزج الحواجب، سوابغ في غير قرن،
الكتاب: شرف المصطفى
المؤلف: عبد الملك بن محمد بن إبراهيم النيسابوري الخركوشي، أبو سعد (المتوفى: 407هـ)
الناشر: دار البشائر الإسلامية – مكة

وقال هند بن أبي هالة رضي اللَّه تعالى عنه: كان رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم فخما مفخما يتلألأ وجهه تلألؤ القمر ليلة البدر.
رواه الترمذي وغيره.
وقال علي رضي اللَّه تعالى عنه: كان في وجه رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم تدوير.

وروى ابن قانع عن داود بن داود أن قيصر أهدى لرسول الله صلى الله عليه وسلّم جبّة من سندس، فاستشار أبا بكر وعمر رضي الله تعالى عنهما فقالا: يا رسول الله، نرى أن تلبسها، يكبت الله بها عدوّك، ويسر المسلمين، فلبسها، وصعد المنبر فخطب، وكان جميلا يتلألأ وجهه فيها، ثم نزل فخلعها، فلما قدم عليه جعفر وهبها له.
أنبأنا جميع بن علي بن عمر العجلي عن رجل من بني تميم من ولد أبي هالة سماه عن عمرو بن يزيد بن عمر عن أبيه عن الحسن بن علي بن أبي طالب قال سألت هند بن ابي هند وكان وصافا يعني للنبي صلى الله عليه وسلم يعني عن حلية النبي صلى الله عليه وسلم وأنا أشتهي أن يصف لي منها شيئا لعلي أن أتعلق به قال كان عليه الصلاة والسلام فخما مفخما يتلألأ وجهه تلألؤ القمر ليلة البدر أطول من المربوع وأقصر
تاریخ دمشق

"وفصاحة صالح" ذكر الثعلبي أنه كان من أفصح أهل زمانه وأحسنهم منطقًا، قال: وكان له من الحسن والجمال ما لا يقدر أحد أن يتمتع بالنظر إليه من نور وجهه، وكان أشبه الناس بشيث، وأعطاه الله من العلم والحلم والوقار والسكينة شيئًا كثيرًا، وكان لباسه الصوف، ونعلاه من خوص النخل، انتهى. والمصطفى لا يدانيه في الفصاحة أحد.

اما آیا همه اصحاب رسول ص این نور را میدیدند ؟!

Download

جمع بندی
_________________________

سوال:
در برخی از آیات، چون آیه 96 سوره مریم، و آیه 10 سوره فاطر، و برخی از روایات چون فرمایش حضرت امیر(ع): «نماز نورانیت صورت و موجب عزت مومن است»، و یا فرمایش امام صادق(ع) که فرمودند: « من نورانیت صورت را طلب کردم و آن را در نماز شب یافتم»، به عزت، محبوبیت، و نورانیت، به عنوان اثر اطاعت و بندگی خداوند اشاره شده است. آیا این جذابیت می تواند وسیله ای برای ایمان آوردن به انبیاء و ائمه(ع) باشد؟ و آیا مواردی بوده است که شخصی به خاطر این آثار به انبیاء ایمان آورده، و یا از ائمه(ع) تبعیت نموده باشد؟

پاسخ:
بدون شک نورانیت چهره و عزت و محبوبیت از آثار بندگی و عبودیت خداوند است همان طور که در آیات و روایات به این امر اشاره شده است، اما باید به چند نکته توجه کرد:

1- عزت حقیقی، نه عزت اعتباری:
عزت به طور مستقل تنها نزد خداوند است، «فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعا»(1)؛ عزت جمیعا نزد خداست.
چرا که هرچه دیگران دارند اعتباری است، و دارایی عاریه ای برای انسان عزتی نمی آورد، مثل این که شما ماشین گران قیمت دوستتان دست شما باشد، طبیعتا موجب عزت شما نیست، در این عالم هستی نیز همه چیز از آن خداست و تنها مالک حقیقی و مستقل اوست، لذا کسانی از عزت حقیقی بهره مند خواهند شد که در مسیر او باشند:
«مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعا» (2)
كسى كه عزت مى‏خواهد، پس همه عزت برای خداست‏.
پس نباید عزت را احترام ظاهری دیگران معنا کنید، بلکه عزت، امری قلبی و درونی است. چرا که احترام دیگران به انسان ممکن است از باب عزت های اعتباری به خاطر مال و مقام و... باشد، اما عزت حقیقی به خاطر خود انسان است، انسانی که به خداوند منتسب است و در مسیر او گام بر می دارد، مثلا در مکتب عاشورا، به ظاهر یزید مورد احترام بود و غالب مردم به او احترام گذاشته، و از او تبعیت می کردند، اما این احترام به خاطر مقام و دارایی و یا ترس از ظلم او بود، نه عزت حقیقی؛ در مقابل امام حسین ع عزت حقیقی داشت، چرا که حتی آب هم در دسترسش نبود تا به یارانش دهد اما حقیقتا عزیز بود، به خاطر خودش عزیز بود، نه اموال و دارایی اش. لذا یارانش می گفتند: اگر هزار بار کشته شویم و دوباره زنده می شدیم دست از شما بر نمی داریم، و حتی در قلب و درون دشمنان خویش نیز عزیز و ستودنی بود، ولو با شمشیرهایشان بر او تاخته بودند، اما وجدان آنها برتری حسین(ع) بر یزید را فریاد می زد. در هر صورت هرگز طرفداران جبهه باطل حاضر نیستند به خاطر کسی که او را عزیز می شمارند کشته شوند.
قرآن کریم با توجه به این که عزت را در معنای حقیقی استعمال می کند، از رفتار برخی که دنبال عزت های اعتباری می روند انتقاد می کند:
«الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً»(3)
آن گروه كه كافران را دوست گيرند و مؤمنان را ترك گويند، آيا نزد كافران عزّت مى‏طلبند؟ عزّت همه نزد خداست‏.

2- نورانیت، نه صرف زیبایی چهره
همچنین نورانیت در این روایات را سفیدی پوست و صرفا زیبایی ظاهری معنا نکنید، چرا که بلال سیه چرده حبشی نیز همین صفا و معنویت و نورانیت را دارا بود. خب طبیعتا مسائلی چون ژنتیک و وراثت، و شرایط جغرافیایی مثل آب و هوا و... نیز در سیمای و رنگ چهره انسان تاثیر میگذارند، و نمیتوان هر چهره جذابی را معلول عبودیت و نماز شب دانست، اما فی الجمله نماز شب این نقش را در زیبایی چهره و دلنشین شدن آن دارد.

3- تفاوت سنخ آثار اعمال
گاهی این آثار، نتیجه تکوینی و وجودی عمل است، مثل نورانیتی که نشأت گرفته از نماز شب است، و گاهی میتواند نتیجه و ثمره تکوینی نباشد، بلکه بازخورد رفتاری باشد، مثلا روشن است کسی که از نطر دیانت و اخلاق و انسان دوستی چهره موجه و مقبولی نداشته باشد، هرگز محبوب مردم نیز نخواهد بود، لذا اگر مردم اطراف او هم جمع شوند و او را عزیز بدارند، یقینا به خاطر مقام، یا اموال یا اصل و نسبش است، لذا عزت او اعتباری است، نه حقیقی، اما مثلا در مورد شخصیت پیامبر(ص) قرآن کریم او را به اخلاقی عظیم و نیکو توصیف می کند:
«وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم‏»(4)؛ حقیقتا تو به خلقى نیکو و عظيم آراسته‏اى‏.
و این را سبب محبوبیت، و عزت ، و مایه جذب مردم می داند:
«وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك‏»(5)؛
و اگر تندخو و سخت‏دل بودى مردم از گِرد تو متفرق مى‏شدند.
خب این نرم خویی و اخلاق نیکو از باب تبعیت از دین خداوند است که موجب عزت و محبوبیت شده و منشأ جذب دیگران می شود.

4- عزت و نورانیت، مزد عمل هستند، نه علتی برای تبعیت
عزت و نورانیت که معلول اطاعت و بندگی و نماز شب و اینهاست، طبیعتا موجب جاذبه و کشش دیگران به سمت انسان نیز می شود، اما صرفا نقش یک زمینه را برای اطاعت و تبعیت ایفا می کنند، خود خداوند هم این آثار را قرار نداده که دیگران صرفا به خاطر وجود این آثار در انبیاء یا ائمه(ع) جذب آنها و دین اسلام شوند، بلکه این آثار صرفا می توانند مقدمه ای شوند که اشخاص جذب اینها شده و سخن آنها را بشنوند و اگر آن را مطابق با عقل یافتند، ایمان بیاورند، نه اینکه صرفا به خاطر زیبایی و نورانیت چهره، از آنان تبعیت کنند، چرا که تبعیت به این شکل معقول نخواهد بود.
به عبارت دیگر، چهره نورانی و سیمای جذاب و زیبا تلازمی با حقانیت ندارد، یعنی اینطور نیست که بگوییم هر کسی که چهره زیبا و دلنشینی دارد حق با اوست، حقانیت یک دین را باید در تعالیم آن و مطابقت آن با عقل و فطرت انسان جست، نه در زیبایی آورنده آن دین، یا کسی که به آن متدین است. به همین خاطر قرآن کریم یا روایات بارها در اثبات تعالیم دینی استدلال عقلی اقامه نموده اند، اما حتی یکبار این استدلال را بر زیبایی و خصوصیات چهره انبیاء و ائمه(ع) بنا نکرده اند چرا که این امر هرگز نمی تواند ملاک حقانیت باشد.
علامه طباطبایی(ره) در این‌باره می‌فرماید: «اگر کتاب الهی را کاوش کامل و در آیاتش دقت کنید شاید بیش از سیصد آیه ببینید که مردم را به تفکر و تذکر و تعقل دعوت کرده است یا به پیامبر(ص) استدلالی را برای اثبات حقی یا از بین بردن باطلی می‌آموزد یا استدلال‌هایی را از پیامبران و اولیای خود نقل می‌کند. خداوند در قرآن خود، حتی در یک آیه بندگان خود را امر نفرموده است که نفهمیده به قرآن یا به هر چیزی که از جانب اوست ایمان آورند یا راهی را کورکورانه بپیمایند.(6)
بله، چهره انسان فقط می تواند نقش زمینه سازی برای جذب دیگران را داشته باشد، یعنی زمینه ساز باشد تا بیایند و حرف های انسان را گوش کنند و ببینند مطابق با عقل و منطق هست یا خیر، به همین خاطر معتقد هستیم در سیمای انبیاء و ائمه(ع) نباید بیماری یا مشکلی وجود داشته باشدکه موجب رویگردانی مردم شود، و غرض از ارسال انبیاء حاصل نشود،(7) پس این برای اثبات حقانیت دین نیست، بلکه برای این است که مردم بیایند و سخنان ایشان را گوش کنند.

_______________________
1) فاطر-10.
2) همان.
3) نساء-139.
4) قلم-4.
5) آل عمران-159.
6) المیزان، علامه طباطبایی(ره)، مكتبة النشر الإسلامي‏، چاپ پنجم، 1417، قم، ج5، ص255.
7) الالهیات، آیت الله سبحانی، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، چاپ سوم، 1412ق، قم، ج3، ص210.

موضوع قفل شده است