**** کلاس نهج البلاغه = خطبه قاصعه *****
تبهای اولیه
به نظر رسید زمان آن رسیده که چندی در سایه سار نهج البلاغه باسایم و زمزم زلال ولایت را از جام زرین آن سر کشیم ، باشد تا تشنگان وادی معرفت از این رهگذر با آموزه های متعالی کلام
امیر بیان بیش از پیش آشنا شده وساغر دل با زمزم معرفت علی عالی اعلی سر شار سازند .
در آغاز باید کمی در باره آن کتاب عالی وکلام متعالی شناختی حاصل آِید :
سخن گفتن از نهجالبلاغه همچون سخن گفتن از فضایل علی (ع) است که به فرموده پیامبر (ص) اگر همه دریاها مرکب شوند و درختان قلم، هرگز گوشهای از فضایلش را نتوانند نوشت. کتابی که با داشتن خطبهها و نامهها و حکمتهای به غایت فصیح و بلیغ، رنگ و صبغه الهی و عطر و بوی نبوی دارد، تا آن حد که سخن شناسان و ادبیان، همگی نهجالبلاغه را برادر قرآن لقب دادهاند و آن را فروتر از سخن آفریدگار و فراتر از سخن آفریندگان دانستهاند.
علی (ع) به تعبیر خود ایشان، امیر گفتار است و به تعبیرابن ابیالحدید، ادیب و شارح معروف نهجالبلاغه، «ارباب صنایع بدیع». نهجالبلاغه نه همه دانش امیرالمومنین (ع) که تنها گوشهای از علم بیکران و یک از هزار هزار باب علم آن حضرت است. با این همه، همین اندک با بیان علوم و معارف الهی و ارائه بهترین نمونههای فصاحت و بلاغت در کلام عرب، همه سخنوران، خطیبان، نویسندگان و اندیشمندان را به عجز و ناتوانی کشانده است
عارف بزرگ وحکیم سترگ معاصر امام خمینی در باره آن کتاب فرمود :
«کتاب نهج البلاغه که نازلهء روح اوست،برای تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیت و در حجاب خود و خودخواهی،خود معجونی است برای شفا و مرهمی است برای دردهای فردی و اجتماعی و مـجموعهای اسـت دارای ابعادی به اندازهء ابعاد یک انسان و یک جامعهء بزرگ انسانی از زمان صدور آن تا هرچه تاریخ به پیش رود و هرچه جامعهها به وجود آید و ملتها متحقق شوند و هر قدر متفکران و فـیلسوفان و مـحققان بـیایند و در آن غور کنند و غرق شوند.».
خدا در نهج البلاغه :
امیر مؤمنان(ع) در نهج البلاغه بیان زیبایی در این باره دارد: «الذی لا یدرکه بُعد الهمم ولا ینالُه غوص الفِطن؛(1) خدایی که صاحبان همتهای بلند به کنه ذات او نرسند و هوشهایی غوّاص به او دست نیابند».
دستیابی به ذات حق تعالى میسور هیچ کسی نیست و از همین روست که امام خمینی در آغاز کتاب گرانسنگ «مصباح الهدایه» با اشاره به حدیث رسول خدا(ص) که فرمود: «ما عرفناک حق معرفتک؛ آن گونه که شایسته است ما تو را نشناختهایم» تصریح نمود: معرفت ذات حق تعالى برای حضرت ختمی مرتبت نیز امکانپذیر نیست.
امام خمینی آن گاه به این سخن حافظ اشاره کرده که میگوید:
عنقاء شکار کسی نشود دام باز چین :Gol: کآنجا همیشه باد به دست دام را
بنابر این جای تردید نیست که معرفت ذات حضرت حق تعالى میسور کسی نیست.(2)
در عینیت صفات ذاتی با ذات حق جای تردید نیست . در نهج البلاغه آمده: «کمال اخلاص له نفی الصفات عنه؛(3) اخلاص کامل به خداوند نفی صفات زاید بر ذات از اوست».
طبق این کلام حضرت معلوم میشو دکه صفات ذاتی خدا عین ذات اوست، زیرا زاید بودن صفات بر ذات موجب همان نکته میشود که حضرت فرمود:
«لشهادة کلّ صفةٍ أنّها غیر الموصوف و شهادة کلّ موصوف أنّه غیر الصفة؛(3) هر صفتی زاید بر ذات گواهی میدهد که چیزی غیر از موصوف است و هر موصوفی نیز شهادت میدهد که چیزی غیر از صفت است».
بنابر این اگر در مراکز علمی از صفات خداوند بحث میشود، تعارضی با روایاتی ندارد که از تفکر در ذات خدا نفی کرده است .نیز با مسئله عینیت صفات با ذات نیز تهافتی ندارد، زیرا اولاً روایاتی که از تفکر در ذات نفی کرده ،ناظر به آن است که کسی برای درک کنه ذات حق نباید اندیشه کند، چون او به اندیشه در نمیآید،عطار نیشابوری میگوید:
او به سر ناید خود آن جا که اوست :Gol:کی رسد عقل و جود آن جا که اوست(4)
حکیم فردوسی نیز میگوید:
نیابد بدو نیز اندیشه راه :Gol: که او بر برتر از نام و از جایگاه
خرد را و جان را همی سنجد او :Gol: در اندیشهای سُخته کی گنجد او
از این پرده برتر سخن گاه نیست :Gol: به هستیاش اندیشه را راه نیست(5)
این گفتههای نغز در واقع بازتاب آموزههای متعالی اهل بیت(ع) در این باب است مثلاً حضرت سجاد(ع) میگوید: «وحارت فی کبریائک لطایف الاوهام؛(6) اندیشههای باریک در درک کبریای تو حیران هستند».
دوم: ذات خدا و صفات از نظر مصداق خارجی عین هم هستند ولی از نظر مفهومی متغایر با هم هستند.می توان از نظر مفهومی شناخت از صفات پیدا کرد و با عینیت صفات تعارضی ندارد.
سوم: بحث از صفات و اسمای الهی به لحاظ ظهور و تجلیات ذات حق تعالى است و نه به لحاظ غیب ذات، چون بیتردید ذات حق تعالى با صفات ذاتی خود که عین ذات اوست، ظهور و تجلی دارد و از رهگذر آن تجلیات، اسما و صفات به وجود میآید و عالم وجود ظاهر میشود، پس بحث از صفات با عینیت صفات با ذات منافاتی ندارد چون این گونه بحثها درباره صفات از آن نظر که صفات و ظهور ذات است مربوط میشود و نه از آن نظر که عین ذات است.
چهار: روایاتی که درباره غیریت صفات با ذات آمده، مربوط به صفات فعلی خداوند است و نه صفات ذاتی او، چون خداوند غیر از صفات ذاتی نظیر عالم، قادر حی و مانند آن صفات فعلی نیز دارد که آنها غیر ذات و زاید بر ذاتاند مثل رازق، خالق، مرید، و مانند آنها.
پینوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبه اول.
2. مصباح الهدایة إلى الخلافة والولایة، ص 2، نشر مؤسسه آثار امام، 1378ش.
3. نهج البلاغه، خطبه اول.
4. به نقل از: آموزههای عرفانی از منظر امام علی(ع)، ص 118، نشر بوستان کتاب، قم 1386ش.
5. همان، ص 135.
6. صحیفه سجادیه، دعای 32.
خد ا وند از راه های گوناگون و متفاوت قابل شناخت و اثبات است. راه هایی که بعضی بسیار ساده و در خور فهم عموم است و بعضی در حدّ متوسط و بعضی بسیار دشوار و پیچیده اند.
بیان معجزهآسای امیرالمومنین در باره نشانه های وجود خداوند نیز چنین است:
«دلّت علیه اعلام الظهور وامتنع على عین البصیر، فلا عین من لم یره تُنکره ولا قلب من اثبته یُبصره فهو الّذی تشهد له اعلام الوجود على اقرار قلب الجحود؛(1) نشانههای آشکار بر وجود خدا دلالت دارد، و به چشم بیننده در نیاید، نه چشمی که او را ندیده، انکارش کند و نه دل کسی که باورش نموده، او را میبیند. او کسی است که نشانههای هستی بر اقرار قلبی منکرانش گواهی میدهد».
در دعای عرفه سالار شهیدان نیز آمده:
« الهی ترددی فی الاثار یوجب بعد المزار کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک، حتی یکون هو المظهر لک متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک، عمیت عین لاتراک علیها رقیبا؛(2) الهی اگر به یکایک آثار وجود تو برای شناختت توجه نمایم، مرا از وصال معرفت تو دور میکند، چگونه استدلال نمایم بر تو به چیزهایی که در وجودش محتاج تو هستند؟ آیا برای غیر تو ظهوری است که برای تو نباشد تا آن غیر (آثار) ظاهر کننده و اثبات کننده وجود تو باشند ؟ غایب نبودهای که نیازمند دلیل بر اثبات تو باشیم، دور نیستی تا این که آثار ما را به تو برساند، کور است چشمی که تو را بر مظاهر عالم نمیبیند.
بر اساس این آموزه متعالی معلوم میشود که چه بسا راه استدلال و برهان مانع شناخت و معرفت الهی میشود . راه شناخت و معرفت وصال را دورتر میکند، خداوند پیداتر از آن است که انسان برای اثبات او به دلیل و برهان متوسل گردد. از این رو برخی از عارفان نکته آموزنده با الهام از این دعای نورانی میگوید:
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را :Gol: کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غایب نبودهای که شوم طالب حضور :Gol: پنهان نبودهای که هویدا کنم تو را
با صدهزار جلوه برون آمدی که من :Gol: با صد هزار دیده تماشا کنم تو را (3)
پینوشتها:
1. نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین قم 1375 ش ، خطبه 49.
2. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی تهران، ص 496.
3. فروغی بسطامی، دیوان، نشر دار الکتب اسلامیه تهران بی تا، ص1 .
صفات خدا عین ذات خدا؟
اولا باید به این امر توجه داشته باشید که حقیقت ذات و صفات الهی بر کسی روشن نیست. در بهترین شرائط نمی توان به تصویر روشن و واضحی از آنها رسید اما این به معنی دست کشیدن از تلاش فکری برای درک مقدار ممکن این حقایق نیست .
در خصوص عینیت ذات وصفات در خداوند حقیقت امر آن است که خداوند یک ذات یگانه ویکپارچه وبدون هرگونه جزئی است؛ یعنی به اصطلاح بسیط است .
آنچه در خداوند وجود دارد تنها ذات الهی است وصفات آن گونه که می شناسیم- یعنی آن گونه که بتوان آن را از یک موجود به صورت جدا تصور کرد وآن را از او گرفت یا به او داد - در مورد خداوند معنا ندارد. ذات خداوند به تنهایی در اوج کمال است ؛یعنی هرآنچه خیر وکمال ونیکی به حساب آید، در او وجود دارد . ازاین دارایی به «صفت داشتن» یاد می کنیم ومی گوییم مثلا خداوند دارای صفت قدرت است در حالی که هرچه هست در خود ذات خداست، نه جدا و غیر از او، پس هر صفتی که برای خدا برشمردیم ، یک مفهوم ذهنی بود که از نهایت کمال بودن ذات خداوند به دست آوردیم ،نه چیز دیگری و این یعنی عینیت صفات با ذات .
پس در واقع صفاتی حقیقی و مجزا برای خداوند قائل نشدیم .
ممکن است این تعبیر از امیرالمؤمنین: «کمال التوحید له نفی الصفات عنه؛ نهایت وبالاترین درجه توحید ،نفی کردن هر صفتی از خداوند است»(1)اشاره به همین مطلب باشد .
اگر بخواهیم این عینیت وعدم انفکاک را در قالب مثالی بیان کنیم می توان گفت :فرض کنید صفت علم برای یک انسان قابل جدایی از اوست مثلا آدمی ممکن است در برهه ای از عمر خود عالم نباشد مثلا در کودکی یا پیری اما وصف انسان بودن از او قابل جدا شدن نیست و تا زمانی که زنده است این صفت را دارد ؛ در واقع انسان بودن او چیزی غیر از ذات او نیست . ولی در خداوند این طور نیست و علم او از ذات او جدا نیست بلکه تمام ذات او علم است و این طور نیست که ذاتی داشته باشد و علمی ،و این دو غیر از هم باشد .
معتقدیم که از نظر مفهمومی بین صفات و ذات تغایر وجود دارد ولی از نظر مصداق و خارج بین این دو اتحاد و یگانگی وجود دارد.
پی نوشت :
1)نهجالبلاغه، خطبه اوّل.
چاره نگراني هاي مردم در نهج البلاغه
همه پريشانند و در فكر علاج، لكن چاره را نميدانند، تنها رهانندة بشر از پريشاني بدقّت خواندن و عمل بهفرمايشهاي حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ در نهجالبلاغه است كه همة
نگرانيها را برطرف نموده مردم را براه سيادت و سعادت سوق ميدهد.
دنياي امروز را تباهكاري، ستمگري، دوروئي، خودخواهي، بدبختي بجائي رسانده كه زندگي افراد آن تيره و تار شده، آسايش، دادگري، يگانگي، آشتي، نيكبختي در جهان برقرار نميگردد مگر
به پيروي جهانيان از گفتار و كردار اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ كه نمونة از آنرا سيّد شريف رضيّ در كتاب مقدّس نهجالبلاغه گرد آورده و چون در همين مختصر از جميع شئون زندگي
چيزي فروگزار نشده سيادت و سعادت و عمل كنندة را ضامن است، زيرا اين كتاب نتيجة گفتار همة پيغمبران و راهنماي درك معاني و حقائق قرآن كريم و نجات دهندة گمراهان و گرفتاران
است.
اين گفتار روي دو پاية برهان عقل و علم استوار است و ما لاف نزده و گزاف نگفتهايم اگر باور نداريد برجستگان و دانايان خود را در مجلسي گرد آوريد تا اثبات نموده بهخواصّ و عوامّ
بفهمانيم: هر كه طالب خير و نيكوئي و آسايش و خوشي است بايستي كتاب نهجالبلاغه را (كه پس از قرآن كريم و سخنان پيغمبر اكرم در جهان مانند ندارد) مورد مطالعه و سرمشق و دستور
زندگاني خويش قرار دهد، بنابراين بايد:
پادشاهان و وزراء و رجال سياسي بخوانند تا استقلال و تماميّت كشور را حفظ نموده و بهوظائف خود و طرز سلوك با رعيّت پيبرند وكلاء مجلسين: سناء و شوري بخوانند تا از بدعت (احداث
چيزي در دين كه از دين نبوده) دوري گزيده بهدستور دين رفتار نمايند، حكمرانان و رؤساء هر شهر بخوانند تا رفاه و آسايش خود و كساني را كه به آنان سپرده شده فراهم سازند، اُمراء لشگر
و افسران و سربازان بخوانند تا آمادة حفظ حدود و ثُغُور كشور بوده و در كارزار هميشه فتح و فيروزي را دريابند، ستمگران و بيچارگان بخوانند تا كيفر ستم و پاداش شكيبائي را دانسته عبرت
گيرند، اغنياء و فقراء بخوانند تا كبر و سرفرازي و رشك و پستي را از خود دور سازند، علماء و دانشمندان بخوانند تا از همة دانشها بهرهمند گردند، مجتهدين عظام بخوانند تا راه استنباط
احكام الهي را بياموزند، مبلّغين و تربيت كنندگان مردم عوام بخوانند تا دين را بهدنيا نفروخته رضاء حق را بدست آورده سعادتمند شوند، وعاظ و گويندگان بخوانند تا طريقة وعظ و خطابه را
آموخته وقت خود و شنونده را با سخنان بيهوده و ژاژ تلف نكنند، مؤلفّين و نويسندگان بخوانند تا مهمل نبافند و عفّت قلم را حفظ نموده مطالبي بنويسند كه خود و اعقابشان بهآن فخر نمايند،
فُصحاء و بُلغاء و اُدباء و خُطباء بخوانند تا از خرمن فصاحت و بلاغت و شيريني كلام آن خوشهها بردارند، تُجّار و كسبه و اطبّاء بخوانند تا در داد و ستد و طبابت خدا را در نظر داشته سود
حلال بدست آرند كه نزد خدا و خلق شرمنده نباشد، قُضات و وُكلاء دادگستري و صاحبان محاضر رسمي بخوانند تا در دادرسيها و معاملات براي چند ريال پول حكم بهناحقّ ندهند و خلافي
ننويسند و از عاقبت آن بپرهيزند، دانشجويان و هوشمندان بخوانند تا از شاخههاي درخت دانش ميوه چيده غولان و نادانان و گمراهان و گمراهكنندگان را در هر لباس بشناسند، جوانان بخوانند تا
طراوت جوانيشان را در راههاي بيهوده از دست ندهند، كارگران و رنجبران و بيابان گردان و رانندگان (كه كمتر وسيله و وقت كسب اطلّاع دارند) بخوانند تا از خواندن آن همه چيز بدست
آورند، طَبيعيّين و مادّيّين و فلاسفه بخوانند تا از تاريكيهايي كه به آن گرفتارند رهايي يافته بهمبدء و معاد آشنا گردند، يهود و نصاري و مجوس بخوانند تا راه سعادت را در آن ديده با كتابهاي
خود مطابقه كرده حقّ و حقيقت را دريابند، گمراهكنندگان بخوانند تا از بد عاقبتي و رسوائي ترسيده بيش از اين در اغفال سادهلوحان سعي ننمايند، گمراه شدگان بخوانند تا از راه كجي كه آنان را
بهآن سوق دادهاند بازگشته گرد هر نادرست، هواپرست نگردند، زُهّاد و پارسايان بخوانند تا زهد و تقواي حقيقيّ را در روش پيشواي متّقيان ديده و بهراههاي كج پا ننهند و از رنج خود نتيجه
بگيرند، باسوادان براي بيسوادان بخوانند تا آنرا بهتحصيل دانش و بردن لذّت سواد و اطّلاع بهوظائف دين و دنيا آگاه سازند، خلاصه جميع افراد بشر بايد بخوانند تا سعادت هميشگي و ترقّي دنيا
و آخرت را از آن بيابند.
خطبه 91 نهج البلاغه :
به طور خلاصه باید بگوییم اینکه امام (ع) می فرماید: اى كسى كه از صفات خدا سؤال كردى! درست بنگر، آنچه را قرآن از صفات او بيان كرده از آن پيروى كن، و از نور هدايتش روشنايى بگير، و آنچه را شيطان، فرا گرفتنش را به تو تكليف مىكند از امورى كه در كتاب خدا بر تو واجب نشده و اثرى از آن در سنّت پيامبر (ص) و ائمّه هُدى نيامده است، علمش را به خداوند واگذار، كه اين نهايت حقّ خدا بر تو است!
در واقع، امام (ع) در اين بخش از خطبه وظيفه همگان را در برابر معرفت صفات خدا روشن ساخته و آن اينكه بايد صفات او را در پرتو هدايتهاى قرآن و سنّت پيامبر (ص) و ائمّه معصومين (ع) فرا گرفت و استبداد به رأى و تكيه بر افكار محدود انسانى در خصوص اين مسأله به هيچ وجه مجاز ندانست و جزو وسوسههاى شيطانى محسوب مىشود؛ چرا؟
زيرا از يك سو، صفات خدا، مانند ذاتش نامحدود است و افكار انسانها همواره محدود است و از سوى ديگر، آشنايى انسانها و سروكارشان هميشه با مخلوقات است و هنگامى كه به سراغ صفات خدا مىروند خطر سقوط در پرتگاه تشبيه، تشبيه او به مخلوقات و صفات آنها وجود دارد و به همين دليل بسيارى از كسانى كه اين اصل اساسى رجوع به قرآن و وحى و كلمات معصومين (ع) را فراموش كردهاند، غالباً گرفتار انحرافات شدید شده و براى خدا صفات مخلوقين قائل شدهاند
همانگونه كه قرآن مىگويد: «هيچ چيز همانند خدا نيست» «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىءٌ» (1) «هيچ چيز همانند خدا نيست» وَ لَايُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً» (2) انسانها احاطه علمى به او پيدا نمىكنند.
با اين حال، چه كسى مىتواند جرأت كند كه با اين فكر قاصر بشرى، به سراغ معرفت كنه ذات و صفات او برود، جز اين كه به معرفت اجمالى قناعت نمايد و آن را هم از مبدء وحى و عصمت بگيرد، كه خطايى در آن راه ندارد. خداوند خودش بايد خود را معرّفى كند و اوليای خدا كه به مبدأ وحى ارتباط دارند بايد پرده از راز صفات او بردارند؛ آن هم به آن مقدار كه استعداد بشر توان آن را دارد.
زیرا طبق گفته محققان صفات خدا توقيفى است؟ يعنى بيان وصفی براى او، تنها در صورتى جايز است كه در كتاب و سنّت وارد شده باشد از این رو در بحث صفات خدا بايد با احتياط گام برداشت و تنها در پرتو نور وحى و سخنان معصومين (ع) پيش رفت به عبارت ديگر: راه معرفت وشناخت صفات خدا از گذرگاه مستقيمى عبور مىكند كه در دو طرفش، دو پرتگاه عظيم است! پرتگاه تعطيل و پرتگاه تشبيه؛
چون در بحث معرفت صفات خداوند، همانند مباحث ديگر، افراط و تفريطهايى واقع شده است، گروهى صفات خدا را به صفات مخلوقين و با مقايسه به خويشتن تشبيه كردهاند؛ صفات خدا را زايد بر ذات او دانسته همانگونه كه علم و قدرت و ساير صفات ما زايد بر ذات ما است. روزى عالم نبوده و بعد عالم شدهايم، روزى قوى نبوده و بعد قوى شدهايم، و بسيارى ديگر از صفاتى كه آميخته با انواع نقصها است، براى آن ذات مقدّس قائل شدهاند و تا آنجا پيش رفتهاند كه براى خدا، جسم و زمان و مكان و جهت و حتّى دست و پا و موهاى مجعّد و امثال آن قائل شدهاند.
اما گروه ديگر، در جهت مخالف اين افكار تا آنجا پيش رفتهاند كه قايل به تعطيل معرفت صفات شدهاند و گفتهاند ما چيزى از صفات خدا را نمىدانيم و درك نمىكنيم. مبادا اگر به سراغ معرفت صفات خدا بروند، گرفتار اشتباهات گروه اوّل شوند و در پرتگاه تشبيه سقوط كنند.
اين دو گروه، يعنى قائلين به تعطيل معرفت و قائلين به تشبيه، هر دو در خطا و اشتباهند! چرا كه در پرتو نور وحى و كلمات معصومين (ع) گام برنداشتهاند؛ لذا در تاريكى جهل به بيراهه رفتهاند و اگر به توصيه اميرمؤمنان على (ع) عمل مىكردند نه قائل به تعطيل بودند و نه قائل به تشبيه؛ بلكه به معرفت اجمالى كه در جملههاى بعد همین خطبه آمده است قناعت مىكردند و براى اين كه از هرگونه خطا مصون بمانند گوش جان به آيات قرآن و كلمات معصومين (ع) بسپارند و تنها به اوصافى ايمان داشته باشند كه در اين بيانات آمده و چيزى از عقل خود بر آن نيفزايند كه پاى عقل در اين وادى لنگ است. يا به تعبير دقيقتر، عقل بىكمك وحى و بدون هدايتهاى آن در شرح صفات خدا ناتوان است و اين وادى را بى همرهی خضر نتوان طی كرد كه ظلمات است و بايد از خطر گمراهى ترسيد:
طىّ اين مرحله بى همرهى خضر مكن :Gol: ظلمات است بترس از خطر گمراهى!
به هر حال منظور از علمی که امام (ع) ازآن نهی فرموده است این است که، از فرو رفتن در عمق اسرار نهانى شناخت ذات و صفات خداوند است که آن سائل را بخاطر سقوط در تشبیه و تعطیل بر حذر داشته.(3)
پی نوشت ها:
1. شوری(42) آیه11.
2. طه(20) آیه 110.
3- مکارم شیرازی، پيام امام اميرالمؤمنين عليهالسلام، ج4، ص 43.
معنای عدل در کلام امام على(ع) ی ؟:
«العدل یضع الامور مواضعها؛(1) عدالت هر چیزى را در جایگاه(مناسب) آن قرار مىدهد».
مبناى این سخن بلند آن است که در جهان آفرینش و تشریع، هر چیزى موقعیت و جایگاه مناسب و درخور خود دارد و عدل آن است که این تناسب رعایت گردد و هر چیز در جاى مناسب خود قرار گیرد. این معنا، جامع ترین معناى عدل است .
1. نهج البلاغه، حکمت، شماره 437.
مساله عدل الهی یکی از اصول بسیار مهم اعتقادی و کلامی است.
عدل نیز، همانند توحید، بیانگر یکی از اوصاف الهی است، ولی به دلیل اهمیت وصف ناپذیر آن، جایگاه ویژه ای در مباحث اعتقادی و کلامی یافته است.
این اهمیت تا آنجاست که گاه از عدل به عنوان یکی از اصول پنج گانه دین یا مذهب و در کنار اصولی، مانند نبوت و معاد، یاد میشود.
بیتردید، این جایگاه رفیع معلول عواملی چند است که در این میان، دو عامل نقشی اساسیتر دارند:
1ـ اصل عدل الهی گستره وسیعی دارد: پذیرش یا رد این اصل، نقش مهمی در تصویر ما از خداوند سبحان و به عبارت دیگر، در خداشناسی ما ایفا میکند.
از سوی دیگر، این اصل با کل نظام تکوینی و تشریعی عالم در ارتباط است و قبول یا رد آن میتواند کل جهان بینی ما را دگرگون سازد.
افزون بر این، عدل الهی یک از پیامدهای مهم اثبات معاد و پاداش وکیفر اخروی است و سرانجام، این اصل صرفاً بعد عقیدتی و نظری ندارد، بلکه ایمان به دادورزی و عدالت پیشگی خداوند آثار تربیتی خاصی در رفتارهای آدمی و گرایش او به تحقق عدل و ریشه کن ساختن ظلم در روابط اجتماعی و انسانی به جای میگذارد.
واژه عدل در معنای مختلفی به کار میرود.
برخی از معانی مهم عدل عبارتاند از:
1ـ رعایت تساوی و اجتناب از تبعیض: گاه مقصود از عدل و عدالت ورزی آن است که شخص هیچ گونه تفاوتی میان دیگران در نظر نمیگیرد و در روابط خود، به همگان به دیده یکسان مینگرد و از تبعیض میپرهیزد.
البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که مراعات مساوات تنها در صورتی پسندیده و مطلوب است که هیچگونه تفاوتی در شایستگیها و استحقاقها نباشد.
اما اگر با مجموعهای مواجه باشیم که از جهت شایستگی متفاوتاند، مراعات مساوات در میان آنها کار عادلانه نبوده، بلکه تضییع حق اعضای شایستهتر است.
برای مثال، اگر معلمی به قصد مراعات عدل و مساوات، به همه دانش آموزان خود نمره یکسانی دهد،کاری عادلانه انجام نداده است. بنابراین، باید به خاطر داشت که عدالت همواره ملازم با مساوات نیست.
2ـ رعایت حقوق دیگران: در این معنا، عدل عبارت است از آنکه حقوق همه افراد مورد توجه و رعایت قرار گیرد (اعطاء کل ذی حق حقه) آن است که حقوق دیگران تضییع شود.
3ـ قرار گرفتن افراد و اشیا در جایگاه شایسته خود: گاهی عدل در معنای جامعتری به کار میرود: نهادن هر چیز در جایگاه مناسب خود. این تعریف را میتوان در کلامی از امام علی (ع) یافت، آنجا که فرمود:
"العدل یضع الامور مواضعها؛ عدالت هر چیزی را در جایگاه (مناسب) آن قرار میدهد."(1)
مبنای این سخن بلند آن است که در جهان تکوین و تشریع، هر چیزی موقعیت و جایگاه مناسب و درخور خود دارد و عدل آن است که این تناسب رعایت گردد و هر چیز در جای مناسب خود قرار گیرد. این معنا، جامعترین معنای عدل است و معانی پیشین را نیز در بر میگیرد.
بنا بر آنچه گذشت، معنای اجمالی عدالت الهی آن است که خداوند با هر موجودی، آن چنان که شایسته آن است، رفتار کند او را در موضعی که درخور آن است، بنشاند و چیزی را که مستحق آن است، به او عطا کند.
با توجه به حوزه های اصلی عدالت خداوند، میتوان عدل الهی را به اقسام کلی زیر تقسیم کرد:
1ـ عدل تکوینی: خداوند به هر موجودی به اندازه شایستگیهای او از مواهب و نعمتهای عطا میکند و هیچ استعداد و قابلیتی را، در این حوزه، بی پاسخ و مهمل نمیگذارد. به دیگر سخن، خداوند متعال به هر یک از مخلوقات خویش، به اندازه ظرفیت وجودی آن، افاضه میکند و آنها را به قدر قابلیت و استعدادشان از کمالات بهره مند میسازد.
2ـ عدل تشریعی: خداوند از یک سو، در وضع تکالیف و جعل قوانینی که سعادت و کمال انسان در گروه آن است، فرو گذار نمیکند و از سوی دیگر، هیچ انسانی را به عملی که بیش از استطاعت اوست، مکلف نمیسازد بنابراین، شریعت الهی به هر دو معنای یاد شده، عادلانه است.
3ـ عدل جزایی: خداوند در مقام پاداش و کیفر بندگان خود، جزای هر انسانی را متناسب با اعمالش مقرر میکند. بر این اساس، خداوند در مقابل اعمال نیک نیکوکاران، آنان را پاداش میدهد و بدکاران را به سبب کارهای زشتشان، کیفر کند.
همچنین، عدل جزایی خداوند اقتضا دارد که هیچ انسانی به سبب تکلیفی که به او ابلاغ نشده است، مجازات نشود. بخشی از این پاداش و کیفر در دنیا و بخش دیگری در آخرت واقع میشود. البته با توجه به حقیقت مجازات اخروی و رابطه تکوینی آن با اعمال (که در ادامه به آن اشاره میکنیم) عدل جزایی، در نهایت، به عدل تکوینی خداوند باز میگردد.
مهمترین مبنای عقلی عدل الهی این خواهد بود که: در نظر عقل، عدل کاری شایسته و ظلم عملی ناشایست است و خداوند حکیم از انجام کارهایی که عقل ناشایست میشمارد، منزه است. پس، خداوند هیچ گاه مرتکب ظلم نمیشود
و تمام افعال او عادلانه است.
البته، متکلمان طرفدار عدل، ادله دیگری نیز ارائه کرده اند، ولی به نظر میرسد که هیچ کدام بدون استفاده از اصل «حسن و قبح عقلی» تمام نیست.
برای نمونه گفته شده است: اگر فرض کنیم که خداوند سبحان مرتکب ظلم میگردد، با سه احتمال روبه رو خواهیم بود: یا این عمل ناشی از جهل است و یا از نیاز سرچشمه میگیرد و یا مقتضای حکمت است.
دو احتمال اول به وضوح باطل اند، زیرا خداوند واجب الوجود و دارای علم مطلق است و لذا جهل او نسبت به ظالمانه بودن فعلی که انجام میدهد یا نیازمندی او به انجام آن محال است.
احتمال سوم نیز باطل است; زیرا حکمت، مقتضی اجتناب از فعل زشت و قبیح است و از این رو، ممکن نیست موجب ارتکاب ظلم شود.
بنابراین، تمام احتمالات ممکن در باب ارتکاب ظلم از سوی خداوند، باطل اند و در نتیجه، ثابت میشود که تمام افعال او عادلانه است.
شایان ذکر است که در قرآن کریم، واژه عدل و مشتقات آن هیچ گاه درباره خدا به کار نرفته، بلکه عدل الهی عمدتاً در قالب «نفی ظلم» بیان شده است برای مثال، در برخی آیات آمده است که خداوند در حق هیچ انسانی ظلم روا نمیدارد: "ان الله لا یظلم الناس شیئاً ولکن الناس انفسهم یظلمون(2)
خدا به هیچ وجه به مردم ستم نمیکند، لیکن مردم خود بر خویشتن ستم میکنند. در برخی از آیات نیز، عدل الهی در حوزه گسترده تری بیان شده است:
ولا یظلم ربک احداً(3) و پروردگارت به هیچ کس ستم روا نمیدارد.
وما الله یرید ظلماً للعالمین (4) و خداوند هیچ ستمی بر جهانیان نمیخواهد.
مقصود از «عالمین» ممکن است موجودات عاقل، مانند انسانها، اجنه و فرشتگان باشد و این احتمال نیز وجود دارد که مقصود از آن، تمام موجودات عالن هستی باشد. در هر دو صورت آیه فوق عدالت ورزی خداوند را در حوزهای گستردهتر از مجموعه انسانها ثابت میکند.
برخی آیات از عدالت تکوینی خداوند حکایت میکنند:
شهدا الله انه لا اله الا هو الملائکه و اولوا العلم قائما بالقسط (5).
خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهی میدهد که جز او هیچ معبودی نیست و فرشتگان و صاحبان دانش نیز گواهی میدهند.
پاره ای آیات نیز ناظر به عدالت تشریعی خداست:
ولا نکلف نفساً الا وسعها (6) و هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمیکنیم.
قل امر ربی بالقسط (7) بگو: پروردگار من به قسط (و عدل) فرمان داده است.
هم چنین برخی از آیات را میتوان گواهی بر عدل جزایی خداوند دانست. برای مثال
و نضع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئاً (8)
و ترازوهای عدل را در روز رستاخیز مینهیم، پس هیچ کس ستمی نمیبیند.
انه یبدا الخلق ثم یعیده لیجزی الذین آمنوا و عملواالصالحات بالقسط (9)
اوست که آفرینش را آغاز میکند سپس آن را باز میگرداند تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، به عدالت پاداش دهد.
و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً (10)
و تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم.
فما کان لیظلمهم ولکن کانوا انفسهم یظلمون (11)
خدا بر آن نبود که به آنان ستم کند ولی آنان بر خود ستم روا میداشتند.
آیه اخیر، درباره عذابهایی است که دامنگیر برخی اقوام طغیانگر و سرکش شد و قرآن، با ذکر فرجام آنان، تأکید میکند که کیفر الهی به هیچ وجه ظلم خداوند بر آنان نیست، بلکه نتیجه قهری اعمال خودشان است و از این رو، اگر پای ظلمی در میان باشد، در واقع خود آنان بر خویش ستم کرده اند.
در کنار آیات قرآن کریم، احادیث فراوانی در بیان عدالت خداوند به ما رسیده است. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) میخوانیم:
"بالعدل قامت السماوات و الارض؛ آسمانها و زمین براساس عدالت استوار شده است". (12)
امیر مؤمنان علی (ع) در پاسخ شخصی که از معنای توحید و عدل پرسیده بود، فرمود:
"التوحید ان لا تتوهمه و العدل ان لا تتهمه؛(حقیقت ) توحید آن است که خداوند را (در صورت مخلوقاتش ) در وهم و اندیشه در نیاوری و عدل آن است که او را (به آنچه شایسته آن نیست) متهم نسازی."(13)
همچنین، در توصیف خداوند سبحان فرمود:
"ارتفع عن ظلم عباده و قام بالقسط فی خلقه و عدل علیهم فی حکمه؛ (خداوند) برتر از آن است که بر بندگانش ظلم کند. او در میان مخلوقاتش به قسط و عدل قیام کرده و در حکمش عدالت را بر آنان جاری ساخته است."(14)
پینوشتها:
1. نهج البلاغه، حکمت، شماره 437.
2.یونس، آیه 44.
3.کهف،آیه 49.
4.آل عمران، آیه 108.
5.آل عمران، آیه 18.
6.مومنون، آیه62
7.اعراف، آیه 29.
8.انبیاء، آیه 47.
9.یونس، آیه4.
10.اسراء، آیه15.
11.توبه، آیه 70 و روم آیه 9.
12.عوالی اللئالی ج4، ص 103.
13.بحارالانوار، ج5، ص 52.
14. همان، ج4، ص 261.
صدای خدا ؟
در ابتدا باید گفت صدا به مفهومی که ما می شناسیم ، یکی از راه های انتقال پیام است ، در عین حال که هدف اصلی نیز همین انتقال پیام می باشد . این هدف می تواند به شکل های مختلف تأمین شود. خداوند راه های دیگر ار برای رساندن پیام به انجام رسانده است ؛ بنابراین :
اولاً صدا به مفهوم الفاظ که بر اثر موّج هوا در فضا پخش میشود و انسان آن را میشنود، از صفات امور جسمانی است و بر اثر خروج الفاظ از دهان و لبان آدمی و یا حیوانات و یا بر اثر اصطکاک اجرام به وجود میآید و خداوند از آن منزّه است.
دوم: صدای خداوند همان کلام وحی آسمانی است که آدمی از طریق پیامبران او، آن را میتواند بشنود، چون آنچه از بین لبان رسول خدا برای مردم بیان شده است ،کلام خدا است. مولوی میگوید:
گرچه قرآن از لب پیامبر است :Gol: هر کی گوید حق نگفت او کافر است(1)
این همه آوازها از شه بود :Gol: گرچه از حلقوم عبدالله بود(2)
سوم: به یک لحاظ همه عالم هستی کلام خدا و صدای حق تعالى است چون جلوه اوست. کلام و صدا هم جلوه متکلم و صاحب صدا است.
امیر مؤمنان(ع) فرمود:
«یقول لمن أراد کونه کن فیکون لا بصوتٍ یقرع ولا بنداءٍ یُسمع وإنّما کلامه سبحانه فعل منه أنشأه؛(3)
خداوند چیزی را که میخواهد ایجاد کند میگوید: باشد، پس ایجاد میشود اما این گفتن آوازی نیست که گوشها را بکوبد، و یا صدایی نیست که شنیده شود، بلکه سخن خدا همان کاری است که ایجاد کرده است».
بنابر این عالم خلقت همه صدا و آواز خدا است . ما آدمیان با این که خودمان هم جزء مخلوقات و در واقع کلام و صدای حق تعالى هستیم، پیوسته با صدا و کلام حق تعالى یعنی موجودات عالم سر و کار داریم و آنها میبینیم و از آنها استفاده میکنیم، پس صدای خدا را پیوسته میشنویم ولی توجه نداریم.
بنابراین صدای خدواند را در تمام عالم می توان شنید ، اما باید گوشی متناسب با این صدا داشت. صدای خدا را می توان در ترنم آب ، آواز پرندگان ، صدای ورزش باد ، یا نوازش نسیم و... شنید.
پینوشتها:
1. مثنوی معنوی، دفتر 4، ص 643.
2. همان، دفتر اول، ص 88.
3. نهج البلاغه، خطبه 186.
رویت خدا ؟
در ابتدا باید اشاره شود خداوند منزّه از چنین رؤیت است. لذا در قران کریم به صراحت فرمود :
لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبير؛(1) چشمها او را نمىبينند و او بينندگان را مىبيند. دقيق و آگاه است.
بنابر این رؤیت حسی در باره خدا ممکن نیست ولی در باره رویت فرا حسی امیر مومنان فرمود :
«لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان، ولکن تدرکه القلوب بحقائق الإیمان؛(2) چشمها او را آشکار نبیند، لکن دلها به حقیقتهای ایمان درکش کند».
اما این که این رؤیت قلبی و ایمانی خدا برای همه انسانهای کامل میسور است، گذشته از اطلاقی که در کلام امیر مؤمنان وجود دارد، در روایتی از امام صادق نقل شده که فرمود:
«ما رأیت شیئاً إلاّ رأیت الله قبله وبعده ومعه؛(3) یعنی هر چیزی را ندیدم مگر این که خدا را قبل از آن و بعد از آن و با آن مشاهده کردم».
پینوشتها:
1. انعام (6) آیه 103.
2. نهج البلاغه، خطبه 179.
3 . فیض، علم الیقی، ننشر بیدار، قم، بیتا، ج 1، ص 212.
[h=1]راهکارهای تحقق عدالت اقتصادی از دیدگاه نهج البلاغه[/h]
برپایی عدالت در تمام عرصه ها از مهمترین اهدافی بوده است که فرستادگان الهی برای تحقق آن مبعوث شدند:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط [1]؛ همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان كتاب و شاخص حق از باطل نازل كردیم تا مردم به عدالت بر خیزند.
تحقق این عدالت در عرصه اقتصادی که امروز بیش از سایر عرصه ها کمبود آن احساس می شود نیازمند برنامه ریزی و تلاش در سه محور است:
1. زمینه های تحقق عدالت اقتصادی
2. راهکارهای تحقق آن
3. موانع تحقق آن
در این نوشته برآنیم تا با بهره گیری از سخنان امام علی علیه السلام و با تکیه بر نهج البلاغه، رهنمودهای آن حضرت درباره این سه محور را به دست آوریم.
[h=2]زمینه های تحقق عدالت اقتصادی[/h] در این باره نهج البلاغه بر گسترش تربیت اسلامی و اعتقاد به معنویات تاکید دارد؛ چرا که عدالت اقتصادی با دستور و حکم و ابلاغیه محقق نمی شود و تا خواست توده مردم در کار نباشد عدالت اجتماعی در جامعه حاکم نخواهد شد. در آیه 25 سوره حدید هم که گذشت این حقیقت به چشم می خورد چرا که می فرماید ما شاخصهای حق و باطل را به واسطه رسولانمان عرضه کردیم؛ اما این مردم هستند که باید به عدالت رفتار کنند و آن را برپا سازند: « لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط».
و این نمی شود مگر آنکه تربیت اسلامی بر پایه باورهای ناب اسلامی در جامعه گسترش یافته و بهینه شود. کسی که به قیامت باوری ندارد از حساب و کتاب آن هم واهمه ای نخواهد داشت برای همین دلیلی ندارد برای رسیدن به سود بیشتر و ممتاز شدن در جامعه به دیگران ظلم نکرده و حقی را نا حق نکند.
در مقابل کسی که تمام نعمت ها را از خدا می داند و به پاداش او امیدوار است به راحتی می توان از داشته های ظاهری خود گذشته و از نیازمندان دستگیری کند و این همان تلاش برای تحقق عدالت اقتصادی است.
امیرالمومنین علیه السلام در بیان این واقعیت می فرماید:
فَمَنْ آتَاهُ اللَّهُ مَالًا فَلْیَصِلْ بِهِ الْقَرَابَةَ وَ لْیُحْسِنْ مِنْهُ الضِّیَافَةَ وَ لْیَفُكَّ بِهِ الْأَسِیرَ وَ الْعَانِیَ وَ لْیُعْطِ مِنْهُ الْفَقِیرَ وَ الْغَارِمَ وَ لْیَصْبِرْ نَفْسَهُ عَلَى الْحُقُوقِ وَ النَّوَائِبِ ابْتِغَاءَ الثَّوَاب [2]؛ كسى كه از جانب پروردگار صاحب مال و ثروتى مى شود باید با اموالش صله رحم كند. مهمانى هاى شایسته و صحیح برپا كند، اسیر و گرفتار را رهایى بخشد. به فقرا و مستمندان عطا كند، قرض مقروضین را ادا نماید. با اموالش حقوق واجبه اش را بپردازد و با دادن صدقات، حوادث و پیشامدهاى ناگوار را از خود دفع كند و همه این كارها را براى گرفتن پاداش از درگاه الهى انجام دهد.
[h=2]راهکارهای تحقق عدالت اقتصادی[/h] 1. توزیع عادلانه دارائی های جامعه اسلامی
تقسیم بیت المال به طور مساوی از جمله سیاستهایی است که امیرمومنان علی علیه السلام به پیروی از رسول خدا صلی الله علیه و آله در جهت جلوگیری از تمرکز ثروت در دست عده ای خاص و برچیدن سفره فقر و شکاف طبقاتی انجام می داد. آن حضرت در این باره می فرماید:
أَعْطَیْتُ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُعْطِی بِالسَّوِیَّةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ [3] ؛ همانگونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله به طور مساوی تقسیم می فرمود من نیز عمل کردم تا اموال مانند گوی در بین ثروتمندان دست به دست نشود.
امام ، جامعه زمان خود را که این سیاست توزیع عادلانه در آن به درستی انجام گرفت چنین توصف می کند:
همه مردم کوفه برخوردارند و در آسایش به سر می برند به طوری که همه از خوراک مناسب، مسکن و سرپناه کافی و آب سالم استفاده می کنند .[4]
2. رعایت حقوق تمام طبقات جامعه به خصوص قشرهای ضعیف
امام علیه السلام در یک نگاه کلان و جامع، تمام افراد جامعه را مورد توجه قرار داده و آنها را دسته بندی می کند. [5] حضرت، پس از این دسته بندی و بیان نقش هر یک از افراد جامعه، به حاکم و مسئول آنها (در این نامه، والی مصر) سفارش می کند که حقوق هر یک از این طبقات را رعایت کند و با تاکید فراوان او را به رسیدگی به طبقات ضعیف جامعه و رعایت حقوق آنها توصیه می کند:
اللَّهَ اللَّهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِینَ لَا حِیلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاكِینِ وَ الْمُحْتَاجِینَ وَ أَهْلِ الْبُۆْسَى وَ الزَّمْنَى ...
در مورد قشر ضعیف جامعه از خدا بترس!، همانهایی كه راه به جایی ندارند و از كار افتادگان و نیازمندان و گرفتاران به زیان و سختى و بیمارانی كه از پا در آمدهاند. در بین آنها كسانى هستند كه روى سۆال و اظهار نیاز دارند و كسانى هم هستند كه عزت نفسشان مانع از بیان نیازشان می شود.
... در هر صورت، رعایت حق هر یك از آنها از تو خواسته شده؛ پس مبادا فرو رفتن در نعمت، تو را از توجه به آنان باز دارد، چرا که از بى توجهى به امور كوچك آنان به بهانه پرداختن به كارهاى زیاد و مهم از تو پذیرفته نیست. از رسیدگی به امور ایشان دریغ مكن و رخ از آنان برمتاب. ... و در اداى حق همگان باید چنان باشى كه عذرت نزد خداوند قبول باشد.
در فرهنگ اسلامی که سیره علوی نمایانگر آن است نیازمندان در اموال ثروتمندان و بیت المال صاحبان حق و شریکند:
إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِی أَمْوَالِ الْأَغْنِیَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ فَمَا جَاعَ فَقِیرٌ إِلَّا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِیٌّ وَ اللَّهُ تَعَالَى سَائِلُهُمْ عَنْ ذَلِك [6] ؛ خداوند سبحان، روزى تهى دستان را در دارایى توانگران رقم زده است. پس نداری گرسنه نماند مگر آنکه توانگری از حق او، خود را به نوایی رسانده است و خداوند متعال او را برای این کار بازخواست خواهد کرد.
مستند قرآنی این کلام حضرت آیات 24-25 سوره معارج است که می فرماید:
الَّذِینَ فىِ أَمْوَالهِِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائلِ وَ الْمَحْرُومِ ؛ آنان كه در اموالشان حقّى معلوم براى درخواست كننده [تهیدست] و محروم [از معیشت و ثروت،] وجود دارد.
و نیز آیه 19 سوره ذاریات که در وصف متقین می فرماید: فىِ أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائلِ وَ المَْحْرُوم ؛ در اموالشان حقّى براى سائل تهى دست و محروم از معیشت وجود دارد.
گذشته از این انفاق هایی که واجب است توانگران نسبت به نیازمندان جامعه روا دارند؛ امیرالمومنین علیه السلام توصیه ای هم به سران و مسئولان نظام اسلامی دارد. امیرالمومنین علیه السلام به آنها دستور می دهد که نوع زندگی و به بیان امروزی سطح زندگی شان را در حدی نگه دارند که فقر و نداری، قشر ضعیف جامعه یا همان تهیدستان را نیازارد و آنها را از دین به در نکند:
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَیْلَا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ ؛ [7] خداوند بر پیشوایان عادل واجب فرموده كه خود را با مردم تهیدست برابر قرار دهند تا تهیدستى بر فقیر سنگینى نكند و او را از پاى در نیاورد.
درباره محور سوم (موانع تحقق عدالت اقتصادی) در مقاله بعد سخن خواهیم گفت.
[h=2]خلاصه اینکه[/h] تحقق عدالت اقتصادی در جامعه، نیازمند به ایجاد زمینه و عمل به راهکاری خاص آن است.
مهمترین زمینه تحقق آن، حاکمیت تربیت دینی و باورهای اسلامی بر جامعه است؛ گذشتن از مال و دارایی امکان ندارد؛ مگر با تکیه بر این باور که این گذشتن ها، رشد و کمال انسان در دنیا و آخرت را در پی خواهد داشت.
موثرترین راهکار عملی آن هم، توزیع عادلانه ثروت جامعه از سوی دولت اسلامی از یک سو و انفاقهای گسترده توانگران جامعه نسبت به نیازمندان از سوی دیگر می باشد.
پی نوشت:
1. 25/ حدید
2. خطبه 142
3. کافی 8/60
4. بحار الانوار 40/327
5. نامه 53 نهج البلاغه
6. حکمت 328
7. خطبه 209
[h=1]دنیاى عبادت از نگاه حضرت علی علیه السلام[/h]
[/HR] عبادت واقعى نوعى خروج و انتقال از دنیاى سه بعدى و قدم نهادن در دنیائى دیگر است، دنیائى که به نوبه خود پر است از جوشش و جنبش، و از واردات قلبى و لذت هاى خاص به خود.
[/HR]

از دیدگاه نهج البلاغه، دنیاى عبادت دنیاى دیگرى است، دنیاى عبادت آکنده از لذت است، لذتى که با لذت دنیاى سه بعدى مادى قابل مقایسه نیست.
دنیاى عبادت پر از جوشش و جنبش و سیر و سفر است اما سیر و سفرى که " به مصر و عراق و شام " و یا هر شهر دیگر زمینى منتهى نمى شود، به شهرى منتهى مى شود " کاو را نام نیست. "
دنیاى عبادت شب و روز ندارد زیرا همه روشنائى است، تیرگى و اندوه و کدورت ندارد، یکسره صفا و خلوص است. از نظر نهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است کسى که به این دنیا پاگذارد و نسیم جانبخش این دنیا او را نوازش دهد، آن کس که به این دنیا گام نهد دیگر اهمیت نمى دهد که در دنیاى ماده و جسم بر دیبا سر نهد یا بر خشت: «طوبى لنفس ادت الى ربها فرضها و عرکت بجنبها بوسها، و هجرت فى اللیل غمضها، حتى اذا غلب الکرى علیها افترشت ارضها، و توسدت کفها، فى معشر اسهر عیونهم خوف معادهم، و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم، و همهمت بذکر ربهم شفاههم، و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم، اولئک حزب الله، الا ان حزب الله هم المفلحون؛ خوشا به حال آن کس که وظیفه واجبش را نسبت به پروردگارش ادا کرده، سختى و مشکلات را تحمل نموده، خواب را در شب کنار گذارده، تا آنگاه که بر او غلبه کند روى زمین دراز بکشد و دست زیر سر بگذارد و استراحت کند در میان گروهى باشد که از خوف معاد، چشم هایشان خواب ندارد پهلوهایشان براى استراحت در خوابگاهشان قرار نگرفته، همواره لبهایشان بذکر پروردگار در حرکت است، گناهانشان بر اثر استغفار از بین رفته، آنها حزب الله اند، آگاه باشید که حزب الله رستگارانند.» (نامه 45 )
[h=2]چهره عبادت و عباد در نهج البلاغه[/h] از نظر نهج البلاغه، عبادت تنها انجام یک سلسله اعمال خشک و بى روح نیست. اعمال بدنى صورت و پیکره عبادت است، روح و معنى چیز دیگر است، اعمال بدنى آنگاه زنده و جاندار است و شایسته نام واقعى عبادت است که با آن روح و معنى توام باشد.
عبادت واقعى نوعى خروج و انتقال از دنیاى سه بعدى و قدم نهادن در دنیائى دیگر است، دنیائى که به نوبه خود پر است از جوشش و جنبش، و از واردات قلبى و لذتهاى خاص به خود.
در نهج البلاغه مطالب مربوط به اهل سلوک و عبادت فراوان آمده است به عبارت دیگر ترسیم ها از چهره عبادت و عبادت پیشگان شده است، گاهى سیماى عباد و سلاک از نظر شب زنده داری ها، خوف و خشیت ها، شوق و لذت ها، سوز و گدازها، آه و ناله ها، تلاوت قرآن ها ترسیم و نقاشى شده است، گاهى واردات قلبى و عنایات غیبى که در پرتو عبادت و مراقبه و جهاد نفس نصیب شان مى گردد بیان شده است، گاهى تاثیر عبادت از نظر " گناه زدائى " و محو آثار تیره گناهان مورد بحث قرار گرفته است، گاهى به اثر عبادت از نظر درمان پاره اى از بیمارى هاى اخلاقى و عقده هاى روانى اشاره شده است و گاهى ذکرى از لذت ها و بهجت هاى خالص و بى شائبه و بى رقیب عباد و زهاد و سالکان راه به میان آمده است.
[h=2]
تأثیر عبادت از نظر گناه زدائى در نهج البلاغه[/h] از نظر تعلیمات اسلامى، هر گناه اثرى تاریک کننده و کدورت آور بر دل آدمى باقى مى گذارد و در نتیجه میل و رغبت به کارهاى نیک و خدائى کاهش مى گیرد و رغبت به گناهان دیگر افزایش مى یابد.
متقابلا عبادت و بندگى و در یاد خدا بودن وجدان مذهبى انسان را پرورش مى دهد، میل و رغبت به کار نیک را افزون مى کند و از میل و رغبت به شر و فساد و گناه مى کاهد یعنى تیرگیهاى ناشى از گناهان را زایل مى گرداند و میل به خیر و نیکى را جایگزین آن مى سازد.
در نهج البلاغه خطبه اى هست که درباره نماز، زکوة و اداء امانت بحث کرده است، پس از توصیه و تاکیدهائى درباره نماز، مى فرماید: «و انها لتحت الذنوب حت الورق، و تطلقها اطلاق الربق، و شبها رسول الله (صلی الله علیه وآله) بالحمة تکون على باب الرجل، فهو یغتسل منها فى الیوم و اللیلة خمس مرات، فما عسى ان یبقى علیه من الدرن؟؛ نماز گناهان را مانند برگ درخت مى ریزد و گردنها را از ریسمان گناه آزاد مى سازد، پیامبر خدا نماز را به چشمه آب گرم که بر در خانه شخص باشد و روزى پنج نوبت خود را در آن شستشو دهد تشبیه فرمود، آیا با چنین شستشوها چیزى از آلودگى بر بدن باقى مى ماند؟» (خطبه 199)
[h=2]یک حدیث درباره تاثیر عبادت در درمان رذایل اخلاقى[/h] امام على علیه السلام در خطبه 192 نهج البلاغه پس از اشاره به پاره اى از اخلاق رذیله از قبیل سرکشى، ظلم و کبر مى فرماید: «و عن ذلک ما حرس الله عباده المۆمنین بالصلوات و الزکوات، و مجاهدة الصیام فى الایام المفروضات، تسکینا لاطرافهم، و تخشیعا لابصارهم و تذلیلا لنفوسهم و تخفیضا لقلوبهم و اذهابا للخیلاء عنهم؛ چون بشر در معرض این آفات اخلاقى و بیماری هاى روانى است خداوند بوسیله نماز و زکات و روزه بندگان مۆمن خود را از این آفات حراست و نگهبانى کرد. این عبادات دستها و پاها را از گناه باز مى دارند، چشمها را از خیرگى بازداشته به آنها خشوع مى بخشند، نفوس را رام مى گردانند، دلها را متواضع مى نمایند و باد دماغ را زایل مى سازند.»
[h=2]انس و لذت در پرتو عبادت از نظر امام على علیه السلام[/h] امام على علیه السلام در خطبه227 مى فرماید: «اللهم انک آنس الانسین لاولیائک، و احضرهم بالکفایة للمتوکلین علیک. تشاهدهم فى سرائرهم، و تطلع علیهم فى ضمائرهم، و تعلم مبلغ بصائرهم. فاسرارهم لک مکشوفة، و قلوبهم الیک ملهوف. ان اوحشتهم الغربة آنسهم ذکرک، و ان صبت علیهم المصائب لجووا الى الاستجارة بک؛ پروردگارا تو از هر انیسى براى دوستانت انیسترى، و از همه آنها براى کسانى که به تو اعتماد کنند براى کارگزارى آماده ترى، آنان را در باطن دل شان مشاهده مى کنى و در اعماق ضمیرشان بر حال آنان آگاهى و میزان بصیرت و معرفتشان را مى دانى، رازهاى آنان نزد تو آشکار است و دلهاى آنها در فراق تو بیتاب است. اگر تنهائى سبب وحشت آنان گردد یاد تو مونسشان است و اگر سختی ها بر آنان فرو ریزد به تو پناه مى برند».
«و ان للذکر لاهلا اخذوه عن الدنیا بدلا؛ همانا یاد خدا افراد شایسته اى دارد که آن را به جاى همه نعمت هاى دنیا انتخاب کرده اند.» (خطبه/222)
[h=1]نماز در نهج البلاغه[/h]
[/HR] در نهجالبلاغه چنین آمده است «خداوند بندگان مؤمن را با نمازها و زکاتها و روزههای دشوار از کبر و خودبینی محافظت و حراست میکند به پیکر آنان آرامش میبخشد، به دیدگان آنان فروتنی میدهد، نفس آنان را رام میسازد، دلهای آنان را افتادگی میآموزد و خودپسندی را از آنان دور میکند».
[/HR]

به خاطر نقش الگویی که حضرت علی(ع) در زندگی اکثر اقشار جامعه دارد و سخنانی که حضرت علی(ع) در این زمینه داشتند به پارهای از سخنان آن حضرت دربارة نماز با توجه به نهجالبلاغه میپردازیم.
[h=2]1- نقش اساسی نماز و اهتمام به نماز
[/h]حضرت علی(ع) ضمن تأکید بر امر نماز، از عوامل سقوط دوزخیان نخواندن نماز برمیشمرد و میفرماید:
«تعاهدوا امر الصلاة و حافظوا علیها و استکثروا منها و تقربوا بها فانها «کانت علی المؤمنین کتاباً موقوتاً» الا تسمعون الی جواب اهل النار حین سئلوا: «ما سئلکم فی سقر؟ قالوا: لم نک من المصلین.» و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها. اطلاق الربق و شبهها رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - بالحمة تکون علی باب الرجل فهو یغتسل منها فی الیوم واللیلة خمس مرات فما عسی ان یبقی علیه من الدرن» 1
«مردم! نماز را برعهده گیرید و آن را حفظ کنید، زیاد نماز بخوانید و با نماز خود را به خدا نزدیک کنید. نماز فریضة واجبی است که در وقتهای خاص بر مؤمنان واجب گردیده است. آیا به پاسخ دوزخیان گوش فرا نمیدهید آن هنگام که از آنها پرسیدند: چه چیز شما را به دوزخ کشانده است؟ گفتند: ما از نمازگزاران نبودیم. همانا نماز! گناهان را چونان برگهای پاییزی فرو میریزد و غل و زنجیر گناهان را از گردنها میگشاید. پیامبر اسلام(ص) نماز را به چشمه آب گرمی که بر درِ سرای مردی جریان داشته باشد تشبیه کرد. اگر روزی پنج بار خود را در آن شستشو دهد، هرگز چرک و آلودگی در بدن او نماند.»
به حضرت علی(ع) عرض شد: نظر شما درباره کسی که نماز نمیخواند چیست؟ آن حضرت فرمودند: کافر است. 2
بر اهتمام به نماز نوجوانان نیز تأکید فراوانی شده است: «عملوا صبیانکم الصلوة و خذوهم بها اذا بلغوا الحلم» 3 به کودکان نماز بیاموزید و آن را به هنگام بلوغ بر ترک نماز مؤاخذه کنید.
«اذا عقل الغلام و قرا شیئاً من القران علم الصلوة» 4 «هرگاه پسربچه به حد رشد برسد و مقداری از قرآن را بخواند، باید به او نماز آموخته شود».
[h=2]2 - نماز وسیله تقرب
[/h]بهترین و نزدیکترین راههایی که انسان میتواند به خالق خویش برسد، در خطبه یکصد و ده آن حضرت بیان شده است. «ان افضل ما توسل به المتوسلون الی الله... و اقام الصلوة فانها الملة» 5 «بیگمان برترین وسیله پیوستگی پیوستگان به خدای سبحان عبارت است از: برپا نمودن نماز به عنوان آیین امت».
«الصلاة قربان کل تقی». 6 حضرت علی(ع) فرمودند: نماز موجب نزدیکی هر پارسایی به خداست.
[h=2]3 - فرهنگ نماز
[/h]«اللهم انی اول من اناب و سمع واجاب لم یسبقنی الا رسول الله(ص) بالصلوة». 7 «خدایا من نخستین کسی هستم که به تو روی آورد و دعوت تو را شنید و اجابت کرد، در نماز کسی از من جز رسول خدا(ص) پیشی نگرفت. ابنسینا دانشمند بزرگ اسلامی با استفاده از فرهنگ نماز میگوید: هرگاه در یکی از مسایل علمی مشکلی به وجود میآمد و کسی نبود که مرا یاری کند، وضو گرفته و به مسجد رفتم. پس از خواندن دو رکعت نماز حل آن مشکل را از خداوند متعال میطلبیدم. درنتیجه مشکل من بدین صورت برطرف میگردید.
[h=2]
4 - حق نماز
[/h]«صل الصلوة لوقتها الموقت لها و لا تعجل وقتها لفراغ ولا توحرها عن وقتها لاشتغال. واعلم ان کل شی من عملک تبع لصلاتک». 8 نماز را در وقت خودش به جای آر، نه این که در بیکاری زودتر از وقتش بخوانی و به هنگام درگیری و کار، آن را تأخیر بیندازی و بدان که تمام کردار خوبت در گرو نماز است.
نماز معیار ارزشگذاری سایر اعمال انسان است. شخص نمازگزار علاوه بر نماز خویش، باید سایر افراد خانواده را نیز تشویق به خواندن نماز بکند. این موضوع در خطبه 199 علی(ع) به طور واضح بیان شده است. «و قد عرف حقها رجال من المؤمنین الذین لا تشغلهم عنها زینة متاع و لاقرة عین من ولد ولا مالٍ...» 9
«همانا کسانی از مؤمنان حق نماز را شناختند که زیور دنیا از نماز بازشان ندارد و روشنایی چشمشان یعنی اموال و فرزندان مانع نمازشان نشود. خدای سبحان میفرماید: «مردانی هستند که تجارت و خرید و فروش، آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمیدارد.»
رسول خدا(ص) پس از بشارت به بهشت خود را در نماز به زحمت میانداخت، زیرا خداوند به او فرمود: «خانواده خویش را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شکیبا باش. پس پیامبر(ص) در پی خانواده خود را به نماز فرمان میداد و خود نیز در انجام نماز شکیبا بود.»
نماز دربرگیرنده آثار و برکاتی است. با توجه به فرمایشات حضرت علی(ع) به بیان برخی از موارد آن میپردازیم:
الف - نماز علامت ایمان: «قال النبی صلی الله علیه وآله: علم الایمان الصلوة فمن فرغ لها قلبه و قام حدودها فهو مؤمن». 10 «رسول خدا فرموده است: نماز پرچم و علامت ایمان است. پس هر کس قلبش را آمادة نماز کند و حد و حدود آن را رعایت کند، مؤمن است.»
ب - نماز، جدایی از کبر: حضرت علی(ع) در این که نماز باعث میشود فرد از کبر پیراسته شود، فرمودند: «فرض الله... والصلوة تنزیها عن الکبر و الزکوة تسبیباً للرزق» 11 «خداوند برای وارستن از کبر نماز را و برای رویش روزی زکات را مقرر کرده است.» پ - ارزش نماز و تأثیر بر کارهای دیگر: «واعلم ان کل شیء من علمک تبع لصلوتک» 12 «و بدان که هر کار دیگرت در ارزش تابع نمازت خواهد بود.»
ت - نماز، نزول رحمت: «لو یعلم المصلی ما یغشا من الرحمة لما رفع راسه فی السجود» 13 «اگر نمازگزار بداند که چه هالهای از جلال خدا او را فرو میپوشاند، هرگز دوست ندارد که سر خود را از سجدهاش بردارد.»
ث - نماز و آمرزش: امام علی(ع) میفرمایند: هر کس نماز را با معرفت به حق آن به جای آورد، آمرزیده میشود.
ج - نماز و اصلاح گناهان: «و قال علیهالسلام: ما اهمنی ذنب امهلت بعده حتی اصلی رکعتین واسال الله العافیة» 14
پی نوشت ها :
1 - المعجم المفهرس نهجالبلاغه، خطبه 199، ترجمه محمد دشتی، کاظم محمدی
2 - کنزالعمال، ج 8، ص 13، ح 2165
3 - شرح غرر و دررالکلم، ج 4، ص 363
4 - دعائم الاسلام، ج 1، ص 193
5 - شرح نهجالبلاغه خویی، خطبه 110
6 - المعجم المفهرس نهجالبلاغه، حکمت 136، محمد دشتی، کاظم محمدی
7 - المعجم المفهرس نهجالبلاغه، خطبه 131، محمد دشتی، کاظم محمدی
8 - المعجم المفهرس نهجالبلاغه، نامه 27، محمد دشتی، کاظم محمدی
9 - المعجم المفهرس نهجالبلاغه، خطبه 199، محمد دشتی، کاظم محمدی
10 - شرح نهجالبلاغه خویی، ج، ص 206، نامه 192
11 - شرح نهجالبلاغه خویی، حکمت 252
12 - شرح نهجالبلاغه خویی، نامه 27
13 - شرح نهجالبلاغه خویی، ج 5، ص 16
14 - معجم المفهرس نهجالبلاغه، حکمت 299، محمد دشتی، کاظم محمدی
تمام انبیا منادی توحید بودند و مردم را به خدای یگانه دعوت میکردند و تاریخ آنها گواه بر این معنا است،
علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع) میفرماید:«
بدان ای پسرم! اگر پروردگارت شریک و همتایی داشت، رسولان او به سوی تو میآمدند و آثار ملک و قدرتش را میدیدی و افعال و صفاتش را میشناختی، اما او خداوندی است یکتا، همان گونه که خویش را چنین توصیف کرده است.»(1)
پی نوشتها:
1) نهج البلاغه، نامه 31.
[h=1][/h]
امام علی معیارهای عدالت را نیک شناخت، و با ژرفترین واژه ها و جمله ها آن را بازگفت، و در عینیت زندگی خویش ـ با همه فراز و نشیب ها ـ آن را به پیدایی آورد. او لحظه ای و ذره ای از میزان عدل فاصله نگرفت، حتی در میدان جنگ و با دشمن ترین دشمنان. او با قاتل خویش به عدالت رفتار کرد، و سرانجام هستی خویش در این راه نهاد، و خود شهید عدالت گشت. چنین چهره ای در سراسر تاریخ انسان، علی بود.حضرت می فرمایند:
ای مردم! شگفت انگیزترین چیز در آدمی دل اوست؛ و در آن مایه هایی از حکمت است، و چیزهایی ضد آنها؛ پس اگر به چیزی امید بندد، طمع او را خوار کند؛ و اگر آتش طمعش شعله ور شود، حرص او را هلاک سازد... و اگر مالی به دست آورد، ثروت او را به گردنکشی برانگیزد، و اگر به فقر دچار گردد، گرفتاری او را از کار بیندازد؛ و اگر در سیر شدن زیاده روی کند، پُری شکم او را آزار دهد؛ پس هر کاستیی برای آدمی زیانبخش است، و هر افراط و زیاده رویی مایه تباهی..
در کلام امام نگریستیم که انسان با گرایش های شدید مال اندوزی در دام طغیانگری و گستاخی های سرمایه داری گرفتار می آید:
اگر مالی اندوخت به گردنکشی سرمایه داری گرفتار آید.
و اگر دچار تهیدستی و بینوایی گردد گرفتار پیآمدهای بازدارنده فقر می گردد.
و اگر به فقر دچار گردد، گرفتاری او را به خود مشغول دارد.
و اگر غذای کافی نیابد و گرسنه بماند ناتوان می شود و تعادل تنی او بر هم می ریزد.
و اگر گرسنگی او را بی طاقت کند، ضعف او را از کار بیندازد.
و اگر در خوراک از مرز عدل و اعتدال بگذرد، و به پُرخوری روی آورد به بیماریهای زاده از شکمبارگی دچار می گردد، و تعادل ویتامین ها، پروتئین و دیگر مواد لازم برای بدن در او بهم می خورد.
و اگر در سیر شدن افراط ورزد، پرخوری او را آزار دهد و بیمار سازد. از این رو، باید به حدّ لازم و عدل و اعتدال تن دهد، و در همه ابعادِ وجودی خویش، درچارچوب قانون توازن و تعادل حرکت کند.
باری! انسان باید همآهنگ با قانونمندی های هستی حرکت کند، و در ابعادِ زیست فردی و شخصی نیز از حریم عدل و اعتدال در نگذرد، و یا از آن کاستی نگیرد. به مال اندوزی های آزمندانه و افراطی روی نیاورد، و همگی توان خویش را بر سر این هدف ننهد. در این صورت است که خویش را تباه می سازد؛ چنانکه بر جامعه نیز اثری ویرانگر دارد و تعادل و توازن اجتماعی را نیز برهم می زند.
امام علی: بدانید که مال زیاد مایه تباهی دین و سخت شدن دل است.
مرداب زندگی اشرافی و گرداب مال پرستی، همان چیزی است که نازپروردگانِ کامور و لذت پرست را به مرگ روحی سوق می دهد، و سبب مردن و سنگوارگی دل و میرش احساسات انسان می گردد. چنانکه فقر نیز در تباهگری و سلب شخصیت و میرش نیروهای مادی و معنوی انسان، نقشی نیرومند دارد.
امام علی: پسرم! آن کس که به فقر مبتلا شود، به چهار خصلت مبتلا شده است: به ضعف در یقین، و کاستی در خرد، و سستی در دین، و اندک شدن آزرم.
امام بدان پایه فقر را ویرانگر شخصیت انسانی می داند که آنرا مرگ بزرگ می خواند.
امام علی: فقر، مرگ بزرگ است.
امام علی، برای نجات انسان از پیآمدهای دوری از عدل و تعادل و بازگشت به حدّ اعتدال در همه پهنه های زندگی، همواره بر مصرف اقتصادی و در حد میانه تاکید می کند و از زیست اسرافی و اشرافی سرمایه داری بیم می دهد.
امام علی: بر تو لازم است که ریخت و پاش و اسراف را رها کنی و به عدل (و اعتدال) و انصاف خود را بیآرایی.
باید راه عدل در پیش گرفت که این راه میانه و اعتدال است و دوام و بقا و حیات فردی نیز بدان بستگی دارد، و سرپیچی از آن و گرایش به مصرفهای اشرافی و شادخواری های مترفان، ویرانگر هویت فردی است؛ چنانکه نبود یا کمبود نیازها نیز مُهلک و ویرانگر است.
چنانکه در تغذیه حد متعادل و میانه سودمند است، در دیگر بخش های زندگی نیز چنین است، چون مسکن، لباس، وسایل رفاهی و هرآنچه مورد استفاده قرار می گیرد. تجربه های تاریخی در زندگی انسان و واقعیت های موجود در جامعه بشری، همه دلالت بر آن دارد که کاخ، محلی مناسب برای زندگی انسان و همخوان با رشد نیروهای مادی و روحی او نیست. و همچنین است کوخ و آلونک؛ بلکه هر یک از این دوگونه مسکن، گوری بوده است برای مواهب مادی و معنوی انسان. هم گورستان کسانی بوده است که با ناداری و خواری و بیسوادی و ناکامی از دنیا رفتند و در حق ایشان گفتند :قبر (مردن) بهتر از فقر است. و هم گورستان کسانی که با مرگ تکاثری و اترافی و برتری خواهی از دنیا رفتند و امام علی آنان را «مرده» به شمار آورده است.
امام علی: مال اندوزان در حال حیات نیز مرده اند..
پس ساکنان هر دوگونه از مسکن اغلب چون مردگانند. یکی از این دو تحقیر می شود و به عقده خودکم بینی مبتلا می گردد، و دیگری دچار عقده خودبزرگ بینی و استکبار نفسانی می شود که مهلک ترین شیطان در روان آدمی است.
امام علی در نامه ای که امام به سردار سپاه حُلوان نوشت: هر گاه تمایلات و هوای نفسِ زمامدار نسبت به مردم گونه گون باشد او را از بسیاری از دادگریها بازدارد. پس باید کار مردم، در حقی که دارند، نزد تو یکسان باشد که از ستم نتوان به عدالت رسید.
امام در این نامه که به فرماندهان خویش می نویسد، بر انگیزه های درونی انگشت می گذارد. انگیزه هایی که ممکن است زمینه دوگانگی برخورد با مردم باشد. فراز «اذا اختلف هواه هرگاه تمایلات گونه گونی داشت» گویای همین حقیقت است، که سرباز زدن از عدالت و مساوات با همسان نگریستن به مردمان، چه بسا که از انگیزه های درونی زمامداران برخاسته باشد.
بنابراین این تعلیم والای علوی، تعادل بخشی به انگیزه های درونی و عدل گرایی در گرایشهای نفسی، زمینه اصلی تحقق عدل و تعادل در عملکردهای انسانی است. از اینرو نخست باید به محرّکهای درونی تعادل بخشید.
امام علی بر نفس خویش عدالت را لازم دانسته است و نخستین قدمش در این راه، دور ساختن تمایلات نفسانی از خود است.
با این تعادل نفسانی و عدالت درونی، مساوات و قانون گرایی پدید می آید و به همگان یکسان و برابر نگریسته می شود، و هیچ عاملی و جهتی موجب امتیاز و فرق گذاشتن میان افراد نمی گردد، حتی شخص و منافع شخصی نیز فدا می شود.
[/HR] منابع:
نهج البلاغه
الحیاه
مستدرک نهج البلاغة
امام علی (علیه السلام)، عدل و تعادل؛ نویسنده : محمد، حکیمی
مجله کتاب نقد، تابستان 1380 - شماره 19 ،
[h=4][/h]
امیرمؤمنان(ع) در باره فلسفه بعثت انبیا فرمود:
«... فبعثَ فیهم رُسُله لیستأدوهم میثاق فطرته ویُثیروا لهم دفائن العقول؛(3) خداوند میان مردم پیامبرانش را فرستاد تا عهد فطرت الهی را ادا نمایند، و توانمندیهای نهفته عقلهای آنان را شکوفا نمایند».
[h=1]آیات قرآن در نهج البلاغه[/h]
نهجالبلاغه پس از قرآن کریم، ارزشمندترین کتاب هدایت و انسان سازی است که در جای جای آن، انعکاس آیات آسمانی قرآن، مشهود است. کلام امام علی علیه السلام بارها به آیات و مفهوم و شرح و توضیح آنها، تزئین و نورانی شده است و آن قدر با قرآن پیوند عمیق و زیبا برقرار کرده است که هر جویندهی حقیقت و معارف اسلامی را به سمت توجه و کنکاش در کلام علوی میکشاند تا با مشخص کردن بعضی از این جلوههای تابش نور الهی در کلام امام علی علیه السلام اندکی از عطش خود را بکاهد و قدری از حلاوت کلام امام علی علیه السلام بچشد .
نهج البلاغه در 121 مورد به طور صریح به آیات قرآن كریم استشهاد نموده و یا اقتباس كرده است: 1ـ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ. (خطبه 1)
2ـ اِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ اِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ. (خطبه 1)
3ـ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً، وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ. (خطبه 1)
4ـ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ. (خطبه 3)
5ـ اِحْدَی الْحسْنَیَیْنِ. (خطبه 23)
6ـ تِبْیاناً لِكُلِّ شَیْءٍِ. (خطبه 85)
7ـ ما فَرَّطْنا فِی الْكِتابِ مِنْ شَیْءٍ. (خطبه 18)
8ـوَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدَ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً. (خطبه 18)
9ـ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَكُمْ إِلَى النَّارِ. (خطبه 28)
10ـ كَاَنَّما یُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ. (خطبه 39)
11ـ وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنى. (خطبه 50)
12ـ لَقَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ. (خطبه 57)
13ـوَ أَنْتُمُ الْاَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ، وَ لَنْ یَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ. (خطبه 65)
14ـ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ. (خطبه 70)
15ـ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ. (خطبه 84)
16ـفَأَیْنَ تَذْهَبُونَ. (خطبه 86)
17ـ وَ أَنّی تٌؤْفَكُونَ. (خطبه 86)
18ـ تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ، إِذْ نُسَوّیكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ. (خطبه 90)
19ـ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ، لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ. (خطبه 90)
20ـ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. (خطبه 216)
21ـ فَاِنَّ الْعاقِبَهَ لِلْمُتَّقینَ. (خطبه 97)
22ـ إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیاتٍ وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِینَ. (خطبه 102)
23ـ مِنْ ماءٍ مَهینٍ. (خطبه 108)
24ـ رَیْبُ الْمَنُونِ. (خطبه 108)
25ـ كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ، وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً.(خطبه110)
26ـ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا، اِنَّا كُنَّا فاعِلِینَ. (خطبه 110)
27ـ فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ. (خطبه 113)
28ـ تُنْزِلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ تَنْشُرُ رَحْمَتَكَ وَ اَنْتَ الْوَلِیُّ الْحَمیدُ. (خطبه 114)
29ـ وَ تُبْلی فیهِ السَّرائِرُ. (خطبه 119)
30ـفَاِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ. (خطبه 125)
31ـ اِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ. (خطبه 128)
32ـ فإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. (خطبه 129)
33ـظَهَرَ الْفَسادُ. (خطبه 129)
34ـ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً، یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْكُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ. (خطبه 143)
35ـوَ لا تٌؤاخِذْنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا. (خطبه 143)
36ـ لِیَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً. (خطبه 144)
37ـ هُدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ. (خطبه 147)
38ـ وَ لا یُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِیرٍ. (خطبه 152)
39ـ وَ تُبْرَزُ الْجَحِیمُ لِلْغاوینَ. (خطبه 155)
40ـ الم اََحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَكُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ. (خطبه 155)
41ـ اَنَّكَ حَیُّ قَیُّومٌ لا تَأْخُذُكَ سِنَهٌ وَ لا نَوْمٌ. (خطبه 159)
42ـ وَ اَخَذْتَ بِالنَّواصِی وَ الْاَقْدامِ. (خطبه 159)
43ـ رَبِّ اِنِّی لِما اَنْزَلْتَ اِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ. (خطبه 159)
44ـ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ اِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ. (خطبه 161)
45ـ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طِینٍ، وُضِعْتَ فِی قَرارٍ مَكِینٍ، اِلى قَدَرٍ مَعْلُومٍ. (خطبه 162)
46ـاِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِكَهُ اَنْ لا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی كُنْتُمْ تُوعَدُونَ. (خطبه 175)
47ـ اِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَكَ بِهِ. (خطبه 175)
48ـ لِاَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ. (خطبه 177)
49ـ بُعْداً لَهُمْ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ. (خطبه 180)
50ـ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً. (خطبه 182)
51ـ اِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْكُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ. (خطبه 182)
52ـ مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ، وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِیمٌ. (خطبه 182)
53ـ وَ لَهُ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ. (خطبه 182)
54ـوَ لَهُ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ. (خطبه 182)
55ـ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ، وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ. (خطبه 182)
56ـ فَتَبارَكَ الَّذِی یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ طَوْعاً و كَرْهاً. (خطبه 227)
57ـ وَ اَنْشَأَ السَّحابَ الثِّقالَ. (خطبه 227)
58ـ یَقُولُ لَئِنْ اَرادَ كَوْنَهُ كُنْ فَیَكُونَ. (خطبه 228)
59ـ اِلی أَجَلٍ مَعْلُومٍ. (خطبه 231)
60ـ وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ اِلَى الْجَنَّهِ زُمَراً. (خطبه 232)
61ـ وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها. (خطبه 232)
62ـ وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّكُورُ. (خطبه 233)
63ـوَ لاتَ حِینَ مَناصٍ. (خطبه 233)
64ـ فَما بَكَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِینَ. (خطبه 233)
65ـ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ، فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ، فَسَجَدَ الْمَلائِكَهُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِیسَ.(خطبه 234)
66ـ قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَاُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْاَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. (خطبه 234)
67ـ أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ. نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ؟ بَلْ لا یَشْعُرُونَ. (خطبه 234)
68ـ فَجَعَلَها بَیْتَهُ الْحَرامَ الَّذی جَعَلَهُ اللهُ للِنّاسِ قِیاماً. (خطبه 234)
69ـ فَقالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ اَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ. (خطبه 234)
70ـ فَاِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ. (خطبه 184)
71ـ اُولئِكَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ. (خطبه 185)
72ـ فی یَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ. (خطبه 186)
73ـ فَاِنَّها كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنینَ كِتاباً مَوْقُوتاً. (خطبه 190)
74ـ ما سَلَكَكُمْ فِی سَقَرَ؟ قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّینَ. (خطبه 190)
75ـ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاهِ وَ اِیتاءِ الزَّكاهِ. (خطبه 190)
76ـ وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاهِ وَ أصْطَبِرْ عَلَیْها. (خطبه 190)
77ـ وَ هُوَ الْاِنْسانُ، إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً. (خطبه 190)
78ـ فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ. (خطبه 192)
79ـ اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ. (خطبه 193)
80ـ إِنَّ فِی ذلِكَ لَعِبْرَهَ لِمَنْ یَخْشی. (خطبه 202)
81ـ أَلْهیكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ. (خطبه 212)
82ـ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ. (خطبه 213)
83ـ یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ. (خطبه 214)
84ـ هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَىَ اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا یَفْتَرُونَ. (خطبه 217)
85ـ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ. (نامه 3)
86ـرَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ، وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ. (نامه 15)
87ـ أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ. (نامه 23)
88ـ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْاَبْرارِ. (نامه 23)
89ـوَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی كِتابِ اللَّهِ. (نامه 28)
90ـاِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِاِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا، وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ. (نامه 28)
91ـلَقَدْ عَلِمَ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلِینَ لِاِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِیلاً.(نامه 28)
[/HR] منبع:
بر گرفته از کتاب رابطه قرآن با نهج البلاغه ، نوشته سیّد جواد مصطفوی
[h=1]نکات مشترک قرآن و نهج البلاغه[/h]
[/HR] قرآن و نهج البلاغه دارای ارتباط محکم و لاینفکی هستند ،و این عجیب نیست که قرآن صامت و قرآن ناطق همسخن و هماهنگ باشند این هماهنگی یکسره حکمت است و شگفتی و انسان ساز و تحول برانگیز.
[/HR] [h=2]

منت گذاشتن احسان را باطل مى کند[/h] بقره:264: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى » ؛ شما که ایمان دارید صدقه هاى خویش را با منت و اذیت باطل نکنید.
در نامه ایى که على "علیه السلام" به مالک اشتر نوشته، تذکر داده است: نامه 53: «و ایاک و المن على رعیتک باحسانک... فان المن یبطل الاحسان... » ؛ بپرهیز از اینکه به احسانى که مى کنى بر رعیتت منت گذارى... زیرا منت گذاشتن احسان را باطل مى کند.
[h=2]دلیل زنده شدن پس از مرگ[/h] قرآن مبین در پاسخ به اشکال فردى که استخوان پوسیده ى انسانى را نزد پیغمبر اکرم آورد و گفت که چگونه ممکن ست این دوباره زنده شود، مى فرماید:
یس:78 و 79« وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ.»
؛ براى ما مثلى مى زند در حالى که خلقت خویش را از یاد برده است: مى گوید چه کسى استخوانهاى پوسیده را زنده مى کند، بگو: همان که دفعه ى اول آن را ایجاد کرده است، زنده اش مى کند.
حکمت 121: و عجبت لمن انکر النشاه الاخرى و هو یرى النشاه الاولى.
و شگفت دارم از کسى که خلقت دیگر را انکار مى کند و حال آنکه خلقت اول را مى بیند.
[h=2]بیان:[/h] خداوند در ابتدا انسان را از کتم عدم بوجود مى آورد و پس از آنکه مدتى زندگى کرد، بدن ظاهریش را معدوم مى کند و از بین مى برد. بار دوم طبق قانون معاد جسمانى، او را زنده مى کند و به ظاهر زندگى اول بر مى گرداند. اگر انسان خلقت اول خویش را از یاد ببرد و نسبت به آن غافل باشد، زنده شدن پس از مرگ را مستبعد مى شمرد و بلکه منکر مى شود و مى گوید چگونه ممکن است استخوانهاى پوسیده و بدن خاک شده انسان زنده شود و به حالت اول بر گردد؟
قرآن مجید، این اشکال را نقل مى کند و جوابش را که همان تذکر به خلقت اول است، بیان مى کند. چگونه ممکن است انسان متذکر باشد که قدرتى خارج از تصور انسان به ایجاد معدوم صرف، تعلق گرفت و انسانى ایجاد کرد و اکنون همان قدرت از ایجاد دوباره ى آن عاجز باشد، در صورتى که از بدیهیات اولیه به شمار مى رود: ''چونکه صد آمد نود هم پیش ماست'' و خلقت دوباره به مراتب آسانتر از خلقت اول است.
البته این سنجش و قیاس نسبت به قدرت محدود مخلوق و ممکن است که خلقت دوم را آسان تر نام مى نهد و گرنه نسبت به قدرت نامحدود و بى پایان ذات بارى آسان و آسان تر معنى ندارد و به ملاحظه ى همین سنجش و قیاس است که قرآن مجید در آیه ى دیگرى کلمه ''اهون'' به کار برده و فرموده است:
روم:27: «وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ...» ؛
اوست که مخلوق را ایجاد کرده و سپس آن را بر مى گرداند و برگردانیدن براى او آسانتر است.
اگر خدا دست انسان را نگیرد به گناه مى گراید
قرآن حکیم از قول حضرت یوسف "علیه السلام" نقل مى کند:
یوسف:53: انَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ » ؛
همانا ضمیر انسانى پیوسته به گناه فرمان مى دهد مگر آن که پروردگارم رحم کند.
على "علیه السلام" نیز به نماینده ى خویش- مالک اشتر- طى نامه یى امر مى فرماید:
نامه 53: «و امره ان یکسر نفسه عند الشهوات و یزعمها عند الجمعات فان النفس اماره بالسوء الا ما رحم الله» ؛
هنگام شهوات، نفس خود را فرونشان و هنگام سرکشى ها بازش دار زیرا نفس به گناه فرمان مى دهد مگر آن را که خدا رحم کند.
[h=2]اولین سفارش پدر به پسر نهى از شرک است[/h] قرآن عظیم، وصایاى حضرت لقمان را به پسرش یاد آور شده، مى فرماید:
لقمان:12: « وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ » و آن دم که لقمان به پسر خویش که پندش مى داد، گفت: پسرکم به خدا شرک نیاور که شرک ستمى بزرگ است.
امام على "علیه السلام" هنگامى که از ضربت شمشیر ابن ملجم ملعون در بستر خوابیده بود و اندکى بعد بدرود حیات گفت، به فرزندانش املا فرمود:
نامه 23: وصیتى لکم ان لا تشرکوا بالله شیئا.
سفارش من به شما این است که چیزى را شریک خدا نسازید.
و نیز در خطابه یى که در همان حال احتضار بیان مى نمود، فرموده است:
خطبه 149: اما وصیتى فالله لا تشرکوا به شیئا.
اما سفارش من به شما درباره خدا است که چیزى را شریک او قرار ندهید.
[/HR]منبع : کتاب رابطه نهج البلاغه با قرآن، سید جواد مصطفوى
شرایط مکانی بعثت در خطبه 33 نهجالبلاغه، ؟
امام عليه السّلام در آغاز اين خطبه - چنان كه گفته شد- به عصر بعثت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ظهور انقلاب اسلامى در جزيرة العرب اشاره مىكند و نشان مىدهد كه مردم در عصر جاهليت در چه شرايطى مىزيستند و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنها را به چه افتخار و سعادتى رسانيد، مىفرمايد:
خداوند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را هنگامى مبعوث كرد كه هيچ كس از عرب كتاب آسمانى نمىخواند و ادّعاى نبوّتى نداشت (همه آنها از دعوت انبيا دور مانده بودند و از كتب آسمانى، محروم و در گرداب شرك و كفر غوطهور بودند)، (إنّ اللّه بعث محمّدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ليس أحد من العرب يقرأ كتابا و لا يدّعي نبوّة).
بعضى از مفسران معروف نهج البلاغه در اينجا اين سؤال را مطرح كردهاند كه چگونه مىتوان گفت كه احدى از عرب نه كتاب آسمانى داشت و نه پيرو پيامبرى از پيامبران خدا بود، در حالى كه مىدانيم كه جمعيت قابل ملاحظهاى از يهود و گروهى از مسيحيان در آن سرزمين مىزيستند و كتابى به نام تورات و انجيل در ميان آنان بود؟ سپس در جواب اين سؤال اشاره به تحريف تورات و انجيل كردهاند.
بنا بر اين كتابى كه در ميان آنها بود، كتاب راستين نبود و نيز پيروى آنان از حضرت موسى و مسيح، دروغين بود. آنها آن گاه به اين آيه استدلال كردهاند كه مىفرمايد:
«وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ؛ بگو: چه كسى كتابى را كه موسى آورد، نازل كرد، كتابى كه نور و هدايت براى مردم بود؟ (امّا شما يهود) آن را به صورت پراكندهاى در آورديد، قسمتى را (كه به سود شما است) آشكار مىسازيد و بسيارى را (كه بر خلاف هواى نفسانى شما است) پنهان مىداريد؟».
اين احتمال را نيز دادهاند كه منظور عرب، در اينجا اكثريت آنها است كه مشرك و بت پرست بودند.
پاسخ سومى كه به اين سؤال مىتوان داد اين است كه يهود جزو ساكنان بومى جزيرة العرب نبودند، بلكه طبق آنچه در تواريخ معروف آمده است، هنگامى كه بشارتهاى ظهور پيامبر اسلام را در كتب خود خواندند و احساس كردند وقت ظهور نزديك شده، به آنجا آمدند كه شاهد ظهور آن بزرگوار باشند، هر چند بعدا از ترس اين كه منافعشان به خطر افتد، راه نفاق و عداوت را پوييدند. مسيحيان نيز، احتمالا مهاجران و در عين حال، بسيار در اقليت بودند.
به هر حال، امام عليه السّلام در اين سخن به دور ماندن اقوام جاهلى از سرچشمه وحى و نبوت اشاره مىكند و همين يك نكته نشان مىدهد كه تا چه حدّ آنها در گرداب شرك غوطهور بودند و در شعله هاى آتش فساد مىسوختند. (1)
پي نوشت:
1. آية الله العظمى مكارم شيرازى، پيام امام اميرالمؤمنين عليهالسلام، ج2، ص 297.
در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که روزى به على(علیه السلام) فرمود: «أَلاَ أُبَشِّرُکَ؟ قَالَ: بَلَى بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَإِنَّکَ لَمْ تَزَلْ مُبَشِّراً بِکُلِّ خَیْر. فَقَالَ: أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ آنِفاً بِالْعَجَبِ. فَقَالَ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ: وَ مَا الَّذِی أَخْبَرکَ یَا رَسُولَ اللّهِ؟ قَالَ: أَخْبَرَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْ أُمَّتِی إِذَا صَلَّى عَلَىَّ فَأَتْبَعَ بِالصَّلاَةِ عَلَى أَهْلِ بَیْتِی فُتِحَتْ لَهُ أبْوَابُ السَّمَاءِ وَ صَلَّتْ عَلَیْهِ الْمَلاَئِکَةُ سَبْعِینَ صَلاَةً وَ أَنَّهُ إِنْ کَانَ مِنَ الْمُذْنِبِینَ تَحَاتُّ عَنْهُ الذُّنُوبُ کَمَا تَحَاتُّ الْوَرَقُ مِنَ الشَّجَرِ;
آیا به تو بشارت بدهم؟ على(علیه السلام) عرض کرد: آرى پدر و مادرم فدایت، تو همیشه بشارت دهنده به همه نیکى ها بوده اى. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: جبرئیل الآن از چیز عجیبى به من خبر داد، امیرمؤمنان(علیه السلام)پرسید: چه خبرى داده، اى رسول خدا؟ فرمود: به من خبر داد که یکى از امّت من هنگامى که صلوات بر من مى فرستد و به دنبال آن صلوات بر اهل بیتم درهاى آسمان به روى او گشوده مى شود و فرشتگان هفتاد صلوات بر او مى فرستند و اگر از گنه کاران باشد، گناهانش فرو مى ریزد آن گونه که برگ ها از درختان مى ریزند(1)».
1. شرح علاّمه خویى بر نهج البلاغه، جلد 5، صفحه 214-215.
[h=1][/h]
اسلام دینی است که به روابط اجتماعی و چگونه حاضر شدن در اجتماع و خوشرو و خنده رو بودن در جامعه و زدودن غبار غم از چهره دوستان به وسیله شادابی و خندان بودن تأکید بسیاری کرده است. و از مومنان خواسته است تا از اخمو بودن و تلخی کردن و غمگین بودن دوری کنند چرا که هم در زندگی خود آنها و هم بر اطرافیان آنها اثر منفی می گذارد.
[h=2]شادی و غم در فرهنگ اسلامی[/h] فرهنگ اسلامی یک فرهنگ غنی و بسیار کهن است و فرهنگی کامل که در تمام ابعاد آن سخن به میان آمده است و دین اسلام کاملترین دین است که به تمام امور در زندگی توجه کرده است و اینکه اگر بگوییم دین اسلام و فرهنگ اسلامی مساوی است با نشاط، امید، شادی سخنی به گزاف نگفته ایم.
تمام سخنان و سفارشاتی که در قرآن و دین اسلام برای انسان ها گفته شده است منطبق بر خواسته های فطری آنهاست و برای درست زندگی کردن و سعادتمند شدن هم در این دنیا و هم در جهان آخرت است. دین منظمی که برای تمام امور زندگی برنامه و راه کار به ما نشان داده است.
شادی کردن و دوری از غم منفی و احساس خوشبختی کردن از اصلی ترین برنامه های این فرهنگ غنی و دین کامل است. دقت در سخنان ائمه و پیامبر صلی الله علیه و اله اهمیت فوق العاده شادی و تبسم و خوشرویی را نشان می دهد و در جمله ای پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: اگر دو روز شما با هم مساوی باشد ضرر کرده اید.
منظور اینکه زندگی باید همیشه در حال تازه و نو شدن باشد.
البته در این فرهنگ غنی جایی برای غم و اندوه نیز باز مانده است و آن غم و اندوه بر فراق محبوب و اندوه بر گناهان و اشتباهات زندگی و غیره است و همچنین احساس همدردی با دوستان و خانواده در دنیاست.
[h=2]غم و شادی در نهج البلاغه[/h] همینطور از بررسی مجموع سخنان حضرت علی علیه السلام درباره شادی و غم در نهج البلاغه چنین استنباط می شود که ایشان نه تنها شادی و نشاط را نهی نکرده بلکه روشهای مختلفی برای دستیابی به شادی و نشاط و اجتناب از غم و اندوه نیز توصیه نموده است و به نظر می رسد که منظور از «اندوه مومن» در روایات نقل شده از ایشان، دغدغه خاطر مومن در امور مسلمانان، اندوه به خاطر گناهان و یا افسوس خوردن به خاطر کوتاهی در انجام کارهای نیک است؛ چنانکه در خطبه 87 نهج البلاغه می فرماید: «آن کس که جامعه زیرین او اندوه و لباس رویین او ترس از خداست، چراغ هدایت در قلبش روشن شده است.» و در خطبه 113 می فرماید: «همانا پرهیزگاران... اگر چه شادمانند، اندوه آنان (نیز) شدیدتر است.» اندوهی که وصف آن آمده سازنده است اما اندوه های غیر سازنده و نکوهش شده در نهج البلاغه ناشی از پیوند خوردن قلب شخص با دنیا پرستی است. (بوالهری و همکاران، 1386) حضرت علی در حکمت 228 می فرماید: «آن کس که قلب او با دنیا پرستی پیوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشکل است: اندوهی رها نشدنی، حرص جدا نشدنی و آرزویی دست نیافتنی». در عین حال، روش های نکوهش شده برای ایجاد شادی و نشاط و بر طرف نمودن غم و اندوه نیز در نهج البلاغه مطرح شده است.
حضرت علی علیه السلام در خطبه 122 نهج البلاغه می فرماید: «آنان که می خواستند با شادی (کاذب) غم ها را از دل بیرون کنند و به هنگام مصیبت با سرگرمی ها صفای عیش خود را بر هم نزنند، دنیا به آنها و آنها به دنیا می خندیدند، در سایه خوشگذرانی رخوت زا بی خبر بودند که روزگار با خارهای مصیبت زا آنها را در هم کوبید و گذشت روزگار توانایی هایشان را گرفت، مرگ از نزدیک به آنها نظر دوخت و غم و اندوهی که انتظارش را نداشتند آنها را فرا گرفت.» در مجموع نهج البلاغه فرار از اندوه و روبرو نشدن با آن و خود فراموشی از طریق لهو و لعب را نکوهش می کند.(بوالهری و همکاران، 1386)
همین امر وجه افتراق روشهای مطرح شده در نهج البلاغه برای ایجاد شادی و نشاط و بر طرف نمودن غم و اندوه و روش های متداول در دنیای امروز را روشن می سازد. به عبارت دیگر در عین حال که بسیاری از روشهای مورد استفاده امروزی برای ایجاد شادی و مقابله با اندوه با روش های مطرح شده در نهج البلاغه کم و بیش مشابه است که به پاره ای از آنها در این مقاله اشاره شد، اما به جای بعضی از روش هایی که تاثیر کمی بر شادی دارند (مثل ابراز چهره ای و موسیقی)، یا تاثیر آنها بر شادی، کوتاه مدت است (مثل روش ولتن، دریافت هدیه و تماشای فیلم)، و یا درکوتاه مدت یا دراز مدت بر روح و جسم انسان اثرات نامطلوبی باقی می گذارند (مثل فعالیت جنسی مکرر و مصرف الکل یا داروهای روانگردان ) (آرجایل، 2001)، در نهج البلاغه روش هایی مطرح می شود که در راستای تکامل انسان و مایه تطهیر روح و جان و زمینه ساز قرب الهی و ضامن سعادت جاودانه است که به عنوان نمونه می توان توشه آخرت را مبنای خوشحالی و اندوه خود قرار دادن، توجه به فنا پذیری و دگرگونی حالات دنیا، توجه به پاداش های اخروی تلخ کامی های دنیا، عشق ورزیدن به دنیای حرام و دل کندن از آن، سخن گفتن با خداوند، نماز خواندن، جستجوی سخنان حکمت آمیز، اهل عمل بودن، رضایت دادن به قضای الهی، پرهیزگاری و اطمینان به وعده های الهی، صبر و یقین و یاد مرگ را نام برد که در صفحات قبل علت و چگونگی تأثیر آنها بر ایجاد نشاط و شادی و برطرف نمودن غم و اندوه تبیین شد.
فردی که چنین روشهایی را به کار می گیرد و چنین نگرشی نسبت به مسائل دارد و برای به دست آوردن یا اجتناب از آنچه در حیطه اختیار و کنترل اوست و در عین حال، سرنوشت نهایی او را رقم می زند، برانگیخته می شود و از بابت آن خوشحال یا غمگین می شود و به خاطر مسائل زودگذر و کم اهمیت و یا مسائلی که در اراده او نیست، ناراحت نمی شود. در عین حال، چنین فردی چون زندگی کوتاه دنیا را فرصتی ارزشمند جهت فراهم نمودن ذخیره ای برای آخرت می داند، هدفمند است و می کوشد از لحظه لحظه های زندگی خود برای کسب رضای الهی استفاده کند. چنین فردی زندگی دنیا را پوچ و بی ارزش تلقی نمی کند، بلکه آن را دارای هدفی والا می داند. طبیعی است که چنین فردی در مقایسه با سایر افراد شادتر خواهد بود.
[/HR] منابع:
جایگاه غم و شادی در اسلام، زهرا میری بیدختی
غم و شادی در نهج البلاغه ، نویسنده: اعظم مرادی
آقا امیر المومنین (ع) این جملات را هنگام به خاک سپردن بانو (س) با رسول خدا (ص) نجوا کرده اند.
السّلام علیک یا رسول اللّه عنّی و عن إبنتکَ النّازِلَهِ فی جِوارِکَ و السَّریعَهِ اللِّحاقِ بِکَ.
سلام بر تو ای پیامبر خدا، سلام من ودخترت که اکنون در کنار تو فرود آمده وچه زود به تو پیوست.
قَلَّ یا رسول اللّهِ عن صَفیَّتِکَ صبری، و رَقَّ عَنها تَجَلُّدی،
ای رسول خدا بر مرگ دختر تو شکیبایی اندک است وطاقت وتوانم از دست رفته ،
إلّا أنَّ فی اتَّأسّی بِعَظیمِ فُرقَتِک ،و فادِحِ مُصیبَتِک ،مَوضِعَ تَعَزٍّ ،
ولی مرا که اندوه عظیم فرقت تو را دیده ام و رنج مصیبت تو را چشیده ام جای شکیبایی است...
فَلَقَد استُرجِعَتِ الوَدیعَةُ وأُخِذَتِ الرَّهینَة
آن ودیعت باز گردانده شد وآن امانت به صاحبش رسید.
أمّا حُزنی فَسَرمَدٌ ،و أمّا لَیلی فَمُسَهَّد ،إلی أن یختارَ اللّهُ لی ألی دارَکَ الَّتی أنت بها مُقیم
و اندوه مرا پایانی نیست ، همه شب خواب به چشمم نرود تا آنگاه که خداوند برای من سرایی که تو در آن جای گرفته ای اختیار کند.1
1.خطبۀ 202 نهج البلاغه
*************
این سخن مولا در غزل تحت عنوان : اشک آفتاب چنین باز تاب داده شده :
حبیبا ! کاسه ی صبرم سر آمد
از آن آتش که از ضرب در آمد
از آن آتش که لبریز از دلم شد
و لی صبر و سکو تم بهتر آمد
از آن غم گرچه قلبم بی قرار است
نمی گویم چه ها بر یا و ر آمد
شما از بِضعه ی خود پر س وجو کن
چه بر آن نازنین و حیدر آمد ؟
أما نت باز گرد یده است آنک
اگر چه با کبود پیکر آمد
شبان من دیگر ماهی ندارد
ز هر سو فتنه با شور و شر آمد
دو دریا اشک از چشمم روان است
از آن چه بر سر گل پرور آمد
من از ماتم نیوشی ها چه گویم
که ماتم روی ماتم از در آمد
به رمز و با اشارت لابه کردم
از این که شکوه از همسنگر آمد
شبم عین شب یلدا ست دایم
چه گویم من چه هایم بر سر آمد
اگر چه حزن هایم سر مدی شد
رضای دوست مارا خوش تر آمد
[h=1]تربیت عقلانی را بلدیم؟![/h]
تربیت سیاسی همانند دیگر انواع و گونه های تربیت دارای روش هایی است که باید آنها را شناخت و به کار بست. هرچند در روزگار امام علی تعلیم و تربیت همانند امروز رشته ای علمی نبود تا از شیوه های مشخص، در آن زمان سخن گفته شود. ولی از دقت و تأمل در گفتار و سیره آن بزرگوار در دوره حکومت پنج ساله اش می توان روش های بسیاری را استخراج و در تربیت سیاسی کارگزاران از آن بهره گرفت. در این مجال، به مهمترین و اساسی ترین این روش ها خواهیم پرداخت:
[h=2]توجه به رشد عقلانی[/h] در تربیت سیاسی با توجه به موقعیت افراد و مسایل گوناگون از روشهای مختلف تربیتی استفاده می شود. از روش هایی که امام علی برای تربیت کارگزاران و عموم مردم از آن بهره می گرفت، شیوه عقلانی است. مقصود از روش عقلانی، مجموعه تدبیرها و راه هایی هستند که به گونه ای سازمان یافته رشد و پرورش عقل را در دو بند نظری و عملی فراهم می آورند.
شخصیت انسان از ابعاد گوناگون جسمی، عاطفی، اجتماعی، اخلاقی و عقلانی تشکیل می شود. از نگاه فیلسوفان تربیتی آنچه در زمینه تربیت بیشتر از همه چیز باید مورد توجه قرار گیرد بُعد عقلانی انسان است چرا که این بُعد بیانگر امتیاز انسان از دیگر حیوانات و به دیگر سخن انسانیت انسان بستگی به پرورش قدرت عقلانی او دارد. از سوی دیگر بُعد عقلانی انسان هر چند از دیگر ابعاد تأثیر می پذیرد ولی در پرورش آنها نقشی اساسی دارد. افزون بر همه اینها کار تربیت، خود یک تلاش عقلانی است. بررسی ماهیت انسان، تشخیص نیازهای مادی و معنوی او تهیه برنامه های آموزشی، گزینش روش های اساسی و ارزیابی پیشرفت افراد از جهت تربیتی همه جنبه عقلانی دارند. قرآن کریم، پایه و اساس نظام تربیتی اسلام را بر حکمت و عقلانیت استوار می داند.
در حکومت و مدیریت و رفتار سیاسی نیز، عقلانیت نقش محوری دارد. سیره امام علی علیه السلام در همه ابعاد حکومت چه پذیرش خلافت و چه پس از آن در برخورد با مردم و جریانهای گوناگون و کارگزاران بر عقلانیت استوار بود. در گفتار امام علی علیه السلام سخن راجع به عقل، عاقل و دعوت به تفکّر و تعقّل فراوان است. هدف در اینجا نقل این نمونه ها و تحلیل آنها که در جای خود بسیار لازم است، نیست. در اینجا تنها به نمونه هایی اشاره می کنیم که امام از این شیوه برای تربیت کارگزاران خود سود جسته است.
الف. تفکّر و تعقّل
دعوت به تفکر و تعقل یکی از شیوه های تربیت عقلانی است. علی از این شیوه نیز در تربیت سیاسی کارگزاران بهره گرفته است. سخنان امام علی علیه السلام در این باره بر دو گونه است. در پاره ای از آنها به گونه ای عامّ، همه مردم از جمله کارگزاران به تفکر و تعقل دعوت و پیامدهای آن نیز بیان شده است:
تفکر و احتیاط، انسان را از لغزشها نگه می دارد. هر کس فکرش طولانی تر باشد بصیرت او نیکوتر است.
پاره ای از سخنان خاص کارگزاران است. در اینجا نیز تنها به یکی از نامه های آن بزرگوار به یکی از کارگزارانش به نام عبداللّه قیس مشهور به ابوموسی اشعری بسنده می کنیم:
ابوموسی اشعری پیش از حکومت امام علی علیه السلام والی و کارگزار کوفه بوده است. پس از بیعت مردم با حضرت، او نیز از مردم برای آن حضرت بیعت گرفت و همچنان به عنوان کارگزار کوفه باقی ماند. وقتی جنگ جمل در گرفت او چون انسانی جاه طلب و عافیت خواه بود می خواست در گوشه ای بنشیند و از منافع حکومت استفاده کند و از صدمات آن برکنار باشد، از این روی، در برابر دعوت امام به شرکت در جنگ جمل نه تنها پاسخ مثبت نداد که به مردم گفت: این جنگ فتنه است، و هر دو طرف جنگ مسلمانند و شرکت در آن جایز نیست! حضرت علی علیه السلام در نامه ای پس از اشاره به برخورد نادرست ابوموسی می نویسد:
«فاذا قدم علیک رسولی فارفع ذیلک و اشدد مئزرک و اخرج من حجرک و اندب من معک فان حققت فانفذ و ان تفشلت فابعد ... فاعقل عقلک، و املک امرک و خذ نصیبک و حظّک ...؛ وقتی که فرستاده من بر تو وارد شد دامن به کمر زن و کمربندت را محکم ببند، و از خانه ات بیرون آی، و از کسانی که با تو هستند دعوت نما، اگر حق را یافتی و تصمیم خود را گرفتی آنها را به سوی ما بفرست و اگر سستی را پیشه کردی از مقام خود دور شو ...»
سپس آن حضرت پس از اشاره به آثار زیانبار کناره گیری از حق از او می خواهد که با تفکر و در کمال آزادی راه درست را از نادرست تشخیص دهد و هر کدام را می خواهد انتخاب کند. لذا پس از آن می فرماید:
«عقلت را جمع کن و اندیشه ات را به کار گیر و مالک کار خویش باش و بهره و نصیبت را دریاب ...»
سپس آن بزرگوار اشاره می کند که اگر این کار را نمی پسندی از حکومت کناره گیری کن.
ب. دعوت به دانش و همنشینی با عالمان
یکی از راه های پرورش عقل، فراگیری دانش های گوناگون است:
«العقل غریزة تزید بالعلم و التجّارب؛ عقل غریزه ای است که به وسیله علم و تجربه رشد پیدا می کند.»
علم و دانش مقدمه عمل است و انسان برای تشخیص درست از نادرست و انجام کارهای پسندیده به آن نیاز دارد. از باب نمونه علی به یکی از کارگزاران خود به نام کمیل می فرماید:
«یا کمیل لا تأخذ الاّ عنّا تکن منّا؛ ای کمیل، سرمایه علمی و عملی خود را جز از ما مگیر تا از ما باشی.» «یا کمیل، ما من حرکة اِلاّ و انت محتاج فیه الی معرفة؛ ای کمیل، هیچ حرکتی نیست مگر اینکه تو در آن نیاز به شناخت داری.»
از فراز یاد شده برمی آید که کارگزاران حکومتی در همه کارهای خود چه حکومتی و چه غیر حکومتی نیاز به شناخت و آگاهی دارند. تحقق اهداف حکومت دینی، اجرای شریعت، برخورد با دشمنان ... همه و همه نیاز به دانش و آگاهی های گوناگون دارد. و در بسیاری از موارد از عهده یک نفر برنمی آید و شاید به همین جهت باشد که یکی از سفارش های امام علی به کارگزاران همنشینی و گفت و گوی با عالمان و نخبگان است:
«با دانشمندان و حکیمان فراوان گفت و گو کن. چرا که گفت و گوی با آنان سبب آبادانی و اصلاح شهرها و برقراری نظم و قانون است.»
مقصود امام از فرازهای یاد شده تنها همنشینی و گفت و گوی صرف نیست، بلکه بهره گیری از آنان در مدیریت و تحقق اهداف حکومت دینی است. و از این روی، گفت و گوی با آنها سبب آبادانی و اصلاح شهرها و برقراری نظم و قانون دانسته شده است.
[/HR] منابع:
نهج البلاغه
روشهای تربیت سیاسی کارگزاران از منظر امیرالمومنین علی (ع) نویسنده : مزینانی، محمد صادق
گفتار امیرالمومنین علی(ع)، سیدحسین شیخ الاسلامی
مجله حکومت اسلامی » زمستان 1380 - شماره 22
مشخصات نهج البلاغه
1.نهج البلاغه داراي چند خطبه ميباشد؟
2. نهج البلاغه داراي چند نامه ميباشد؟
3. نهج البلاغه داراي چند حكمت ميباشد؟
4. طولانيترين خطبه كدام است؟
5. كوتاهترين خطبه كدام است؟
6. طولانيترين نامه كدام است؟
7. كوتاهترين نامه كدام است؟
8. طولانيترين حكمت كدام است؟
9. كوتاهترين حكمت كدام است؟
10. نهج البلاغه توسط چه كسي جمع آوري شده است؟
11. جمع آوري نهج البلاغه در چه سالي و چه ماهي به اتمام رسيده است؟
12. آخرين جمله نهج البلاغه درباره چه موضوعي ميباشد؟
13. يكي از صفات حسنهاي كه حضرت علي ـ عليه السلام ـ در اكثر خطبه ها به آن توصيه كرده و بر امام جمعه لازم است آن را در خطبههاي نماز جمعه سفارش كند، كدام است؟
14. نام قرآن چند بار در نهج البلاغه تكرار شده است؟
15. عمدهترين بخشهاي نهج البلاغه بر چه عنصري پايهريزي شده است؟
16. چند آيه قرآن در نهج البلاغه آمده است؟
17. در نهج البلاغه چند حديث نبوي ذكر شده است؟
پاسخ ها:
1. نهجالبلاغه داراي 241 خطبه ميباشد.
2. نهجالبلاغه داراي 79 نامه ميباشد.
3. نهجالبلاغه داراي 480 حكمت ميباشد.
4. طولانيترين خطبه، خطبه 192 ميباشد كه به خطبه قاصعه مشهور است.
5. كوتاهترين خطبه، خطبه 61 نهجالبلاغه است، كه در مورد خوارج ميباشد(لا تقاتلوا الخوارج ...)
6. طولانيترين نامه، نامه53 است، كه مشهور به عهدنامه مالك اشتر ميباشد.
7. كوتاهترين نامه، نامه 79 است كه خطاب به فرماندهان لشكرها مي باشد.
8. طولانيترين حكمت، حكمت 147 ميباشد كه خطاب به كميل بن زياد نخعي فرموده است.
9. كوتاهترين حكمت، حكمت 187 ميباشد كه درباره كوچ كردن از دنيا است. «الرحيل و شيك» كوچ كردن(از دنيا) نزديك است! و حكمت 418 كه درباره صبر و بردباري ميباشد«الحلم عشيره» حلم و بردباري قوم و عشيره است.
10. نهجالبلاغه توسط سيد ابوالحسن محمدبن حسين الطاهر المناقب مشهور به سيد رضي(رحمه الله عليه) جمعآوري شده است.
11. جمع آوري نهجالبلاغه در ماه رجب سال 400 ه.ق به اتمام رسيده است.
12. آخرين جمله نهجالبلاغه درباره دوست ميباشد كه ميفرمايد: «اذا احتشم المؤمن اخاه فقد فارقه».
به خشم آوردن و شرمنده ساختن دوست مقدمه جدايي از دوست است.
13. در اكثر خطبهها حضرت علي ـ عليه السلام ـ به «تقوي» كه مانع انجام همه گناهان است اشاره كرده است.
14. نام«قرآن» 41 بار در نهجالبلاغه ذكر شده است. (توضيح اينكه مراد فقط كلمه قرآن است) البته در نهجالبلاغه ازقرآن تعبيرات ديگري شده است مثلا «كتاب»، «كتاب الله»، «كتابه» و غيره.
15. موعظه از مجموع 241 خطبه نهجالبلاغه 86 خطبه موعظه و يا لااقل مشتمل بر يك سلسله مواعظ است مانند خطبه 176 كه با جمله «انتفعوا ببيان الله» آغاز ميشود و خطبه 192 كه به خطبه قاصعه و خطبه 193 كه به خطبه متقين معروف است. و از مجموع 79 نامه در نهجالبلاغه، 25 نامه تماما موعظه و يا متضمن جملههايي در نصيحت و اندرز و موعظه است. مانند اندرز نامه آن حضرت به فرزند عزيزش امام مجتبي ـ عليه السلام ـ كه نامه 31 ميباشد و فرمان معروف آن حضرت به مالك اشتر كه طولاني ترين نامهها است(نامه 53) و نامه 45 كه همان نامه معروف آن حضرت به عثمان بن حنيف والي بصره است. و از مجموع 480 حكمت موجود در نهج البلاغه تماما مشتمل بر پند، اندرز و نصيحت و موعظه ميباشد.
16. 87 آيه از 43 سوره قرآن در نهج البلاغه آمده است.
17. در نهج البلاغه 16 حديث نبوي ذكر شده است.
آیا اگر عمر حضرت رسول بیشتر می بود بر حجم قرآن افزوده می شد؟
گرچه برخی روشنفکران معاصر چنین تصوری دارند که اگر پیامبر عمر بیشتری می کرد، آیات دیگری بر آیات موجود افزوده می شد، ولی امیر مؤمنان(ع) در نهج البلاغه سخنی زیبای دارد که گویا در پاسخ چنین پرسشی گفته شده(و یا می تواند بهترین پاسخ برای سؤال باشد) حضرت فرمود:
«و عمّر فیکم نبیه ازماناً، حتی اکمل له و لکم- فیما اننزل من کتابه- دینه الذی رضی لنفسه؛
پیامبرش را میان شما عمر داد، تا آن که دینش را (که آن را برای او و برای شما پسندیده) در قرآنی که فرستاد کامل نمود»(1)
از کلام حضرت به دست می آید که خداوند پیامبر را تا زمانی میان مردم زنده نگاه داشت که آنچه برای بشر در زمینههای گوناگون زندگی لازم بود، در آیات قرآن نازل گردد، بنابراین اگر پیامبر بیش از این مقدار(63) عمر می نمود، گرچه برکات فراوانی از ناحیه وجود برکت او نصیب بشر گردید، ولی هیچ دلیل عقلی و یا نقلی در دست نیست ثابت کند که آیات قرآن بیش از این که هست، نازل می شد، چون به گفته امیر مؤمنان(ع) برای تکمیل دین مورد رضای خداوند با نزول آیات به اندازه کافی به پیامبر عمر داده شد، و دین با نزول آیات کامل گردید، از این رو برخی از شارحان نهج البلاغه در توضیح کلام حضرت با اشاره
به آیه «الیوم اکملت لکم دینکم....»(2) بر این نکته تأکید کرده اند.
زمانی را که پیامبر اکرم میان مسلمانان گذراند، کم نبود و برای ابلاغ کامل دین الهی(که نجات بخش انسان ها در همه ابعاد می باشد) کافی بود پیامبر فراگیرترین قوانین حقوقی و اخلاقی و راه های هستی شناسی و احکام و تکالیف فقهی در همه امور زندگی را در حد والا تبلیغ نمود.(3)
استاد آیت الله جوادی آملی ضمن درس تفسیر فرمود:
اگر کسی تصور کند که اگر پیامبر بیشتر عمر می کرد، بر آیات قرآن افزوده می شد، گویا پیامبر را مثل نویسنده ای گمان کرده که بیش از اتمام و تکمیل کتابش از دنیا رفته و تحقیق و تألیف او پایان نیافته است، در حالی که طبق کلام حضرت امیر مؤمنان(ع) قرآن کریم به عنوان آخرین وحی نامه آسمانی در مدت عمر حضرت به طور کامل تکمیل شد و چیزی باقی نماند که بعد در ادامه عمر حضرت نازل شود.
آیات نظیر اکمال دین و اتمام نعمت(که قبلاً اشاره شد) دلیل بر این حقیقت است.
در نتیجه فرض دوم(که اگر عمر پیامبر کمتر می شد) خلاف چیزی است که واقع شده، چون حضرت به اندازه کافی عمر کرده است، اما فرض اول پاسخش همان است که ذکر شد. قرآن آخرین کتاب آسمانی و معجزه جاودان خاتمیت است. اگر فرض شود که با رحلت پیامبر(ص) برخی آیاتی که باید نازل می شد نازل نشده، پیآمدش این است که رسول خدا قبل از تکمیل دین و به اتمام رسیدن آیات وحی رحلت کرده این فرض با ضروریات قطعی دین اسلام و مسئله خاتمیت ناهمگون است.
دلیل عقلی و یا نقلی در دست نیست که در صورت طولانی شدن عمر پیامبر آیات بیشتری بر او نازل می شد، ولی شواهدی نظیر آنچه اشاره شد، در دست است که ثابت می کند در صورت دوام عمر حضرت نیز بر کتاب آسمانی چیزی افزوده نمی شد.
اما کسانی که قرآن را کلام محمدی و به پیامبر نقش محوری در پدید آمدن و تولید قرآن می دهند،(4) ممکن است تصور کنند با طولانی شدن عمر پیامبر، آیات قرآن نیز بیشتر می گردید، ولی این سخن نادرست است و هیچ دلیل عقلی و نقلی آن را تأیید نمی کند.
پینوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبه86.
2.مائده آیه 3.
3. محمد تقی جعفری، شرح نهج البلاغه، ج13، ض276، نشر دفتر فرهنگ اسلامی، تهران 1362ش.
4. عبدالکریم سروش، آیینه اندیشه، شماره 8، ص13، نشر معاونت پژوهشی، دفتر تبلیغات، قم تیرماه1387ش.
[h=1]3گوهر از دریای قرآن و نهج البلاغه[/h]
[/HR] اى مردم! از دو چیز بیشتر از همه بر شما مى ترسم و آن دو پیروى خواهشهاى نفس و آرزوى دراز است، اما پیروى خواهش نفس انسان را از را حق باز مى دارد و آرزوى دراز آخرت را از یاد مى برد.
[/HR] [h=2]

1- سخن گفتن نماینده شخصیت انسان استچون حضرت یوسف را از زندان نزد عزیز مصر آوردند تا با او صحبت كند، قرآن مجید چنین مى فرماید:[/h] یوسف:54: «هنگامى كه با یوسف گفتگو كرد، گفت: اكنون تو نزد ما صاحب اختیار و امنیتى.»
حكمت 384: تكلموا تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه.
سخن گویید تا شناخته شوید، زیرا مرد زیر زبانش پنهان است.
عیبجویى نكنید
حجرات:11:« ازیكدیگر عیب مگویید و به لقب خطاب مكنید كه گناه نمودن از پس ایمان نشانه ى بدى است.»
همزه:1: ویل لكل همزه لمزه.
[h=2]2- واى بر هر عیبجوى طعنه زن[/h] خطبه 140: و انما ینبغى لاهل العصمه و المصنوع الیهم فى السلامه ان یرحموا اهل الذنوب و المعصیه و یكون الشكر هو الغالب علیهم و الحاجز لهم عنهم فكیف بالغائب الذى غاب اخاه و عیره ببلواه؟! اما ذكر موضع ستر الله علیه من ذنوبه مما هو اعظم من الذنب الذى غابه به؟! و كیف یذمه بذنب قد ركب مثله؟! فان لم یكن ركب ذلك الذنب بعینه فقد عصى الله فیما سواه مما هو اعظم منه و ایم الله لئن لم یكن عصاه فى الكبیر و عصاه فى الصغیر لجراته على عیب الناس اكبر، یا عبدالله لا تعجل فى عیب احد بذنبه فلعله مغفور له و لا تامن على نفسك صغیر معصیه فلعلك معذب علیه فلیكفف من علم منكم عیب غیره لما یعلم من عیب نفسه ولیكن الشكر شاغلا له على معافاته مما ابتلى به غیره.
براى كسانى كه از گناه دورى مى جویند و از نعمت سلامت از گناه بهره مندند، سزاوار است كه به گهنكاران و اهل معصیت مهربانى كنند و باید شكرگزارى بر آنها غلبه یابد و ایشان را از یاد گنهكاران باز دارد. چگونه است حال كسى كه از برادرش بدگویى مى كند و به گرفتاریش، سرزنش مى نماید، آیا به یاد نمى آورد كه خداوند گناهان او را مى بخشد و آن گناهان بزرگتر از گناهى بوده است كه برادرش را به آن عیب جویى مى كند؟! چگونه او رابه گناهى سرزنش مى نماید كه خود مانند آن را مرتكب شده است و اگر عین آن گناه را مرتكب نگشته، گناه بزرگترى را انجام داده است؟!
سوگند به خدا كه اگر گناه بزرگ انجام نداده و گناه كوچكى مرتكب شده باشد، هر آیه جرات او بر عیبجویى مردم، گناهى بزرگتر است. اى بنده ى خدا، در عیبجویى هیچكس نسبت به گناهش شتاب مكن كه شاید او آمرزیده شده باشد و بر خود از گناه كوچك هم ایمن مباش كه شاید نسبت به آن معذب شوى. هر كس از شما عیبى از دیگرى مى داند، باید خوددارى نماید به جهت آنچه از عیب خود مى داند و باید سپاسگزارى بر اجتناب از گناه او را از گرفتارى دیگران باز دارد.
[h=2]
3- چگونه باطل با حق اشتباه مى شود[/h] قرآن مجید درباره ى قوم یهود كه بعضى از تورات را كه متضمن صفات پیغمبر خاتم " صلی الله علیه و آله" بود، قبول نكردند و قسمتهاى دیگر آن را پذیرفتند، مى فرماید:
بقره:42: «شما در حالى كه مى دانید، حق را به باطل میامیزید و حق را نهان مدارید. »
آل عمران:71: «اى اهل كتاب چرا حق را به باطل مى آمیزید و حق را در حالى كه مى دانید، نهان مى دارید؟ »
خطبه 50: فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف على المرتادین و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین و لكن یوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالك یستولى الشیطان على اولیائه و ینجو الذین سبقت لهم من الله الحسنى.
اگر باطل از آمیزش با حق خالص مى شد، بر جویندگان مخفى نمى گشت و اگر حق از آمیزش با باطل خالص مى شد، زبان ستیزه كنندگان از آن بریده مى گشت، لیكن دسته یى از حق گرفته مى شود و دسته یى از باطل، آنگاه شیطان بر دوستان خود تسلط پیدا مى كند، و كسانى كه لطف خدا شامل حالشان است، نجات مى یابند.
[h=2]پیرو خواهشهاى نفسانى نشوید[/h] نساء:135: «شما كه ایمان دارید، با انصاف رفتار كنید و براى خدا گواهى دهید اگر چه به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشان توانگر یا فقیرتان باشد، خدا به رعایت آنها شایسته تر است. پیرو هوس مشوید كه از عدالت باز مى مانید. »
نازعات:40: «و اما كسى كه از موقعیت پروردگار خویش باك داشته باشد و نفس را از هوس بازدارد، بهشت جایگاه اوست. » قرآن كریم، خطاب به رسول اكرم "ص" مى فرماید:
قصص:50: «اگر اجابت تو را نكردند، بدان كه هوسهاى خویش را پیروى مى كنند. ستمگرتر از آنكه هوس خویش را بدون رهبرى خدا، پیروى كند، كیست؟! خدا گروه ستمكاران را هدایت نمى كند. »
خطبه 42: ایها الناس ان اخوف ما اخاف علیكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل فاما اتباع الهوى فیصد عن الحق و اما طول الامل فینسى الاخره.
اى مردم! از دو چیز بیشتر از همه بر شما مى ترسم و آن دو پیروى خواهشهاى نفس و آرزوى دراز است، اما پیروى خواهش نفس انسان را از را حق باز مى دارد و آرزوى دراز آخرت را از یاد مى برد.
حكمت 202: كم من عقل اسیر عند هوى امیر.
چه بسیار خردى كه اسیر خواهش فرمانروا شده است.
خطبه 86: ان من احب عبادالله الیه عبدا اعانه الله على نفسه... قد خلع سرابیل الشهوات و تخلى من الهموم الا هما واحدا انفرد به فخرج من صفه العمى و مشاركه اهل الهوى...
دوست ترین بندگان خدا، بنده یى است كه خدا او را در تسلط بر نفس خویش، كمك كرده است... جامه هاى شهوات و خواهشهاى نفس را از تن بیرون كرده و به جز یك هدف "رضاى خدا" از هر مقصودى خالى شده و از كورى و شركت با هوى پرستان دور گشته است.
[/HR] منبع : رابطه نهج البلاغه با قرآن ، سید جواد مصطفوى
علی نقطه "ب" بسم الله ؟
امام علی (ع) فرمود:
سِرّ الکتب المنزله فی القرآن و سر القرآن فی فاتحه الکتاب و سر الفاتحه الکتاب فی بسم الله الرحمن الرحیم و سر بسم الله الرحمن الرحیم فی نقطهٍ تحت الباء و انا نقطه تحت الباء؛ (1) سرّ و جان همه کتب آسمانی در قرآن است و سرّ قرآن در سوره فاتحه الکتاب( حمد) است و سرّ فاتحه الکتاب در بسم الله الرحمن الرحیم است و سّر فاتحه الکتاب در نقطه زیر باء بسم الله الرحمن الرحیم است و من آن نقطه زیر باء هستم .
زندگی با دیدن و شناختن« اسم » ها و نشانه ها شروع می شود ، نوزاد به محض آن که چشم باز می کند. شاهد اجزاء و افراد خلقت می شود که همگی نشانه های خالق کریم است و انسان باید در طول زندگی با شناختن نشانه ها و «اسم » ها ی بزرگ تر و تجلّی های بیشتر که همان وجودهای کامل تر هستند ، صاحب اسم یعنی الله را بهتر و بیشتر بشناسند
یعنی ورود به معرفه الله با شناختن امام علی(ع) که بزرگترین اسم اعظم و مشهودترین نشانه هاست آغاز می گردد و اگر کسی از این طریق وارد نشود. هرگز به معرفت خداوند نزدیک نمی شود. حتی شناخت اسم اعظم الهی و رسول اکرم(ص)نیز بدون شناخت به امیر المومنین و پذیرش ولایت او حاصل نمی گردد. چنانچه رسول خدا(ص) فرمود. انا مدینه العلم و علی بابها ؛(2) من شهر علم هستم و علی راه ورود به آن ( مبداء ورودی به علم و معرفت رسول اکرم ) است.
البته بدیهی است این روایت زیبا از کلام امام علی (ع) از باب کبر وغرور نیست، زیرا این صفات به انسان کامل و معصوم راه ندارد، بلکه از باب معرّفی امکان شناخت و معرفی« اسم »ها و نشانه های برتر است.
بعضی از بزرگان در این باره نوشته اند:
سوره مبارکه حمد جامع همه معارف قرآن کریم است و معارف این سوره نیز در آیه کریمه "بسم الله الرحمن الرحیم" و معارف بسم الله در حرف "باء" آن جمع شده است و حضرت امیر المومنین علیه السلام نقطه بای بسم الله است(3) .
البته بعضی از مفسرین این سخن را نامعقول و نوعی غلو دانسته اند و برخی نیز اشتمال بای بسم الله بر معارف قرآن را همانند جای گرفتن نظام کیانی با زمین و آسمان خود ، در پوست تخم مرغ بدون بزرگ شدن تخم مرغ یا کوچک شدن کیان پنداشته اند.
در پاسخ این مفسران باید گفت : قرآن کریم جامع همه حقایق و اسرار عالم است ، اما این معارف گسترده تنها از ظواهر آن استفاده نمی شود ، بلکه مستفاد از خواص حروف یا بطون فراوان قرآن کریم است که تنها در دسترس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و عترت طاهرین علیهم السلام است . سخن حضرت امیر المومنین علیه السلام نیز که فرمود : علم آینده و حدیث گذشته در قرآن است و من سخنگوی قرآنم اشارتی به همین واقعیت است.(4)
پی نوشت ها :
1.مستدرک سفینه البحار ، ج1 ص 261 ؛ نصّ النصوص ص 100.
2.نهج الحق و کشف الصدق ، علامه حلی ، ص 223.
3 .امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص 203.
4.آیه الله جوادی آملی، تسنیم، ج 1 ص 322.
[h=1]نهج البلاغه شناسی[/h]
align: center |
---|
[TR] |
[TD="width: 48%"]نام كتاب[/TD] |
[TD="width: 46%"]نام نویسنده / نام مترجم[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الآراء الاجتماعیة فی نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عبدالوهاب حمود |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اخبار غیبیه امیرالمؤمنین |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] شیخ ذبیح الله محلاتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] ادب الامام على و نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسین بستانه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الالفاظ القرآنیه فى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید محمد جعفر حكیم |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الامامة فى اثبات الامامه بما استخرجه من خطب نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ملا محمد صالح (بن محمد باقر) روغنى قزوینى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الامثال العلویة |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] شیخ محمد غروى قزوینى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الامثال فى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] شیخ عبدالهادى الفضلى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] بشریت در مكتب اسلامـسخنان اجتماعى على (ع) از نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد مقیمى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] پژوهشى پیرامون نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] على موحدى ساوجى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] التذییل على نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عبدالله بن اسماعیل بن احمد حلبى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] التفسیر فى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] كامد زیدى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] دراسات فى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد مهدى شمس الدین |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] درسهائى از نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسینعلى منتظرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] درسهائى از نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسین نورى همدانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] درسهائى از نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد على گرامى قمى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] درسى از نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسن محمدى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] رابطه نهج البلاغه و قرآنـارتباط نهج البلاغه و قرآن |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید جواد مصطفوى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] رؤیا الحیوة فى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسن موسى صفار |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] سیرى در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مرتضى مطهرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] شبهات حول نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید عدنان بكاء |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] على (ع) و نامههایش |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] قبله خوئى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] ترجمه على بن ابى طالب (ع) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] احمد زكى صفوت |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] كتابى درباره نهج البلاغه از نظر ادبى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عزالدین علم الدین شنوخى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] كتابى درباره نهج البلاغه از نظر سیاست و اقتصاد |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید على حسین الوردى الكاظمى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] مع الامام على (ع) من خلال نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] خلیل هنداوى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] مقدمه نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ـ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] منتخب نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ـ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] منتخب نهج البلاغهـمواعظ اهل الاسلام |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید حسین عرب باغى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه و جنگ |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] میرزا خلیل كمرهاى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه و خلقت |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] میرزا خلیل كمرهاى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] هكذا تحدث ابو تراب |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد حسین علیوى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] كاخ دلاویز |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید على اكبر برقعى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] مستدرك كاخ دلاویز برقعى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] آقاى مرعشى نجفى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الشریف الرضى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] شیخ محمد رضا آل كاشف الغطاء |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] عبقریة الشریف الرضى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] دكتر زكى مبارك |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الشریف الرضى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] دكتر حسینعلى محفوظ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] ترجمه الشریف الرضى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد هادى امینى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] من وحى الشریف الرضى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] شیخ قاسم محیى الدین |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] حیاة الشریف الرضى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] شیخ عبدالحسین حلى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الشریف الرضى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] دكتر احسان عباس |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الشریف الرضى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] استاد طاهر گیالى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الشریف الرضى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] استاد ادیب |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اصول دین در پرتو نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد باقر بهبودى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اصول دین در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] بنیاد نهج البلاغه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نگاهى به اركان اسلام در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید ابراهیم سید علوى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] انوارى از نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد جعفر امامى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نظرة الى اركان الدین فى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید ابراهیم سید علوى / مترجم: سالم مشكور |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اصول الدین على ضوء نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد باقر بهبودى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اصول دین نهج البلاغه كى روشنى مین |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد باقر بهبودى / مترجم:سید غضنفر حسین البخارى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الهیات در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] لطف الله صافى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] دقائق التوحید فى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید محمد تقى حكیم |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جهان بینى و جهاندارى على (ع) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید ابراهیم سید علوى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] حكمت الهى و نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد مفتح |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] او به همه چیز آگاه است (اقتباس از نهج البلاغه) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مهدى معینى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] صفات جمال و جلال خدا در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد حسین مختارى مازندرانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] صفات جمال و جلال در عرفان و نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ذبیح مطهرى خواه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نبوت در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مركز فعالیتها و پژوهشهاى قرآن و عترت |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] سیماى محمد (ص) در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] شكرالله جهان مهین |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] شخصیت محمد(ص) در سخنان على (ع) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] منصور پویا |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] گفتار پیامبر(ص) در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد محمدى اشتهاردى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اهلبیت علیهم السلام فى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید على میلانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اهلبیت در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید مهدى شمس الدین |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] امامت در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد تقى شریعتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] تجلى امامت در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] علاء الدین حجازى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] امام على فى ملاحم نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] على عزیز الابراهیم |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] تجلى فضیلت در فضائل و مناقب امیرالمؤمنین على(ع) (از اعترافات ابن ابى الحدید معتزلى در شرح نهج البلاغه) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید ابوالفضل میرلوحى / مترجم: حسین شفیعى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] على علیه السلام چهره درخشان اسلام (مقدمه شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عزالدین عبدالحمید بن هبة الله بن ابى الحدید معتزلى مدائنى / مترجم: على دوانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] زندگانى سیاسى امام على (ع) از دیدگاه نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] على علامه حائرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] مهدى منتظر (عج) در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مهدى فقیه ایمانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] فروع دین در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] بنیاد نهج البلاغه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] راز نماز در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] على دوانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نماز در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] علیرضا رجالى تهرانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] از چشمه سار نهج البلاغه: نماز زیباترین پرستش والاترین نیایش |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] علیرضا رحیمى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] سیماى سحر خیزان در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] اسماعیل منصورى لاریجانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] شهادت در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمدى رى شهرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جنگ از دیدگاه نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] فخرالدین حجازى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] آئین جهاد از دیدگاه امام على (ع) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] هیئت تحریریه بنیاد نهج البلاغه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جنگ و جهاد در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسین شفائى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] السلم و قضایا الحرب عند الامام على (دراسة فى نهج البلاغه) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد مهدى شمس الدین |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جنگ و صلح از دیدگاه امام على (ع) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد مهدى شمس الدین / مترجم: بنیاد نهج البلاغه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] امر به معروف و نهى از منكر در نهج البلاغه (ویژه دانش آموزان) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حمید رضا كفاش |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] صد درس اخلاق از نهج البلاغه جلد |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید رضا حبوباتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] صد درس اخلاق از نهج البلاغه جلد |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید رضا حبوباتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] منهج التربیة عند الامام |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] على محمد حسین ادیب |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] راه و روش تربیت ازدیدگاه امام على(ع) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] على محمد حسین ادیب / مترجم: سید محمد رادمنش |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] سخنان پیشواى بزرگوار شیعیان اسلام حضرت على(ع) پیرامون نیكى و نیكوكارى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد على انصارى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] على(ع) بر منبر وعظ |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد یزدى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] سعادة التربیة فى نهج البلاغة |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] اسعد احمد على |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] شكر در قرآن و روایات ونهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید اسماعیل گوهرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جوانان و ارزشهاى انسانى در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] هیئت تحریریه بنیاد نهج البلاغه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اخلاق در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید كاظم ارفع |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اخلاق اجتماعى در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مؤسسه تحقیقاتى نشر امام على(ع) |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اخلاق در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ـ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] راهنماى بشر |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عباس عباسى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] ارزشهاى اخلاقى در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] دفتر نشر امام على (ع) |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] تربیت در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مؤسسه تحقیقاتى نشر امام على(ع) |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اخلاق در نهج البلاغه جلد 1 (بنیادهاى اخلاقى) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید كاظم ارفع |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اخلاق در نهج البلاغه جلد 2 (محاسن) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید كاظم ارفع |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اخلاق در نهج البلاغه جلد 3 (رذایل) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید كاظم ارفع |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نوجوانى و ارزشها از دیدگاه نهج البلاغه (اول راهنمایى) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جوانى و اخلاق از دیدگاه نهج البلاغه (دوم راهنمایى) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اخلاق نوجوانى از دیدگاه نهج البلاغه (دوم راهنمایى) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] خط و فرهنگ حكومت اسلامى در نهج البلاعه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عبد المجید معادیخواه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] عوامل همكارى و اعتماد بین مردم و حكومت از دیدگاه نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] زین العابدین قربانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه آئین زندگى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسینعلى منتظرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الاغراض الاجتماعیة فى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید محسن امین |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] رمز تداوم انقلاب در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمدى رى شهرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] شورى در قرآن و نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] جعفر سبحانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جاهلیت از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] احمد صادقى اردستانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نمودارى از حكومت على(ع) در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسن سعید |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] تصویر زندگى در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] لطیف راشدى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] ژرفاى غم |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید مهدى شمس الدین |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جامعه از دیدگاه نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ولى الله بزرگر كلیثمى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جاذبه و دافعه در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ـ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] آزادى در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عبد العلى بازرگان |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نظارت مردمى در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] دفتر نشر امام على (ع) |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] حكومت حكمت (حكومت در نهج البلاغه) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مصطفى دلشاد تهرانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] مسؤولیت دختران نوجوان از دیدگاه نهج البلاغه (سوم راهنمایى) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] راه مقابله با مشكلات جوانى از دیدگاه نهج البلاغه (پیش دانشگاهى) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] شناخت دوران جوانى از دیدگاه نهج البلاغه (دوم متوسطه) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جوان و سازندگى از دیدگاه نهج البلاغه(اول متوسطه پسران) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جوان و سازندگى از دیدگاه نهج البلاغه (اول متوسطه دختران) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] پیامهاى ادارى از نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ـ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] حق و باطل در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] بنیاد نهج البلاغه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] واقعیت نگرى در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] بنیاد نهج البلاغه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] چهل سخن درباره حقوق بشر از نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سازمان تبلیغات اسلامى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] حكومت ومدیریت از نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] نصر الله نجاتبخش |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] آثار اخلاقى فقر از دیدگاه نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد مرتضایى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الفكر الاقتصادى فى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد باقر الموسوى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الادارة و النظام الادارى عند الامام على(ع) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محسن باقر الموسوى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] ملامح من الفكر الادارى عند الامام على (ع) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسن محمد الشیخ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] خوارج از دیدگاه نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسین نورى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه كى سیاسى تعلیمات |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد تقى رهبر / مترجم: سید احتشام عباس زیدى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] درسهاى سیاسى از نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد تقى رهبر |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جریان شناسى در نهج البلاغه (خارجیگرى) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمود صلواتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نظرات سیاسى در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد حسین مشایخ فریدنى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] دروس سیاسة من نهج البلاغة |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد تقى رهبر / مترجم: عبدالكریم محمود |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] بقاء و زوال دولت در كلمات سیاسى امیر مؤمنان(ع) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عبد الكریم بن محمد یحیى قزوینى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] تفكر سیاسى و دفاعى بسیج با نگرشى در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] اسماعیل منصورى لاریجانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] سیماى قرآن در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] على كریمى جهرمى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] آیات قرآن در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد محمدى اشتهاردى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] قرآن از دیدگاه نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید مهدى شمس الدین |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] قرآن و برادر قرآن (نهج البلاغه) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ناصر نادرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] قرآن در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] جوادى آملى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] درآمدى بر: صنایع ادبى در كلام امام على(ع) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] كریم زمانى جعفرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه و اثره على الادب العربى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد هادى امینى نجفى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] در مكتب على(ع) (تجزیه و تركیب فرازهایى از نهج البلاغه) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عمران علیزاده |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جلوههاى بلاغت در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد خاقانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] ارزش تاریخ در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عباس نصر |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] بینش تاریخى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] یعقوب جعفرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] حركة التاریخ عند الامام على(ع) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد مهدى شمس الدین |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نگرشى به نهج البلاغه و تاریخ |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ـ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] طرحهاى آموزشى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] روشهاى تحقیق در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] آموزش نهج البلاغه (جلد نخست) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید محمد مهدى جعفرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] پاسخ به معاندان نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عزیز الله عطاردى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] معماها و مسابقات نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] خسرو تقدسىنیا |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] هزار و یك پرسش و پاسخ از نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مصطفى اسرار |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] انسان كامل از دیدگاه نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسن حسنزاده آملى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] انسان كامل از دیدگاه نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] هیئت تحریریه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] انسان كامل در عرفان و نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ذبیح مطهرىخواه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] درسهاى از نهج البلاغه على(ع)(درسهاى 4ـ1) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسینعلى منتظرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] درسهاى از نهج البلاغه على(ع)(درسهاى 9ـ5) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسینعلى منتظرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] درسهاى از نهج البلاغه على(ع)(درسهاى 15ـ10) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسینعلى منتظرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] پیام حضرت امام خمینى(ره) به كنگره نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ـ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] على(ع) در عرصه عمل وسپهر اندیشه(چهار مقاله) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] س.ح.كاشانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه و گردآورنده آن(مجموعه مقاله) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] جمعى از نویسندگان |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] یادنامه كنگره هزاره نهج البلاغه (شانزده مقاله) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] جمعى از نویسندگان |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] درسهاى از نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید على خامنهاى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] فریاد همیشه تاریخ(درسهائى از نهج البلاغه) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مركز بررسى و تحقیقات سپاه پاسداران |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جهاد در قرآن و درسهایى از نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید حسن علم الهدى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] یادنامه دومین كنگره هزاره نهج البلاغه (شانزده مقاله) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ـ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] كاوشى در نهج البلاغه (هفده مقاله از كنگره سوم) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] جمعى از نویسندگان |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] دو مقاله درباره نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید جواد مصطفوى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه نبراس السیاسة و منهل التربیة (سیزده مقاله عربى) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] گروهى از نویسندگان |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اصول و شیوههاى حكومت اسلامى در نهج البلاغه (مقالات چهارمین و پنجمین كنگره نهج البلاغه) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] جمعى از نویسندگان |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] بازگشت به نهج البلاغه (سخنرانىهاى مقام معظیم رهبرى در كنگرههاى نهج البلاغه) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ـ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] پرتوى از نهج البلاغه (درسها و مقالات) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید جواد مصطفوى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] فرزانهاى كه با نهج البلاغه زیست(مجموعه مقالات به یاد مرحوم سید جواد مصطفوى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] گروهى از نویسندگان |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج الحیاة |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] گروهى از نویسندگان |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] دیباچهاى بر مدیریت اسلامى(یادنامه هفتمین و هشتمین كنگره نهج البلاغه) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] هیئت علمى كنگره نهج البلاغه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] دروس من نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] هیئت علمى بنیاد نهج البلاغه / مترجم: عبد الكریم محمود |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه از دیدگاه مقام معظم رهبرى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد مهدى علیقلى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] درسهاى از نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مجدزاده طباطبایى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] انقلاب اسلامى در پرتو نهج البلاغه (بیانات مقام رهبرى در اولین دوره مسابقات نهج البلاغه دانشآموزان سراسر كشور) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ـ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] درسهایى از نهج البلاغه (ویژه جوانان) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد مهدى علیقلى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] فى رحاب نهج البلاغه(ترجمه سیرى در نهج البلاغه مرتضى مطهرى) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مرتضى مطهرى / مترجم: هادى یوسفى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] با نهج البلاغه آشنا شویم |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] هیئت تحریریه بنیاد نهج البلاغه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] جستجوئى در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد مهدى شمس الدین / مترجم: محمود عابدى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] آشنایى با نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید محمد مهدى جعفرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] دریجهاى گشوده بر آفتاب |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسین رزمجو |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] كلام جاودانه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد رضا حكیمى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] شناخت نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اطلاعات مقدماتى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] كلیدهاى شناسائى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه كى سیر(ترجمه سیرى در نهج البلاغه مرتضى مطهرى) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مرتضى مطهرى / مترجم: شعبه اردو ـ مجمع جهانى آل البیت(ع) |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] دانستنىهاى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مصطفى اسرار |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] دانستنىهاى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید مهدى شمس الدین |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] سیماى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد مهدى علیقلى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] زندگینامه نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] غلامرضا حیدرى ابهرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] كلید نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] صادق حسنزاده |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] شناخت نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد صلواتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] در محضر على(ع) (بحثى در شناخت نهج البلاغه) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ابراهیم بابائى آملى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] امیر المؤمنین(ع) و نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عزیزالله عطاردى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] دائرة المعارف نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى و سید كاظم محمدى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] فرزند زمان خویشتن باش |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] غلامرضا امامى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] مع نهج البلاغه دراسة و معجم |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ابراهیم سامرائى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] كتابنامه نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] رضا استادى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] كتاب شروح نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] شیخ حسین جمعه |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الامثال فى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد الغروى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] دستور معالم الحكم و ماثور مكارم الشیم |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد بن سلامة القضاعى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] چشمهسارهاى بكر حكمت در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسین میرزاخانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اعلام نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد هادى امینى نجفى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اعلام نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد هادى امینى نجفى / مترجم: ابو القاسم امامى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] دعاهاى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عباس بهروزى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] ادعیه جهادیه حضرت امیر(ع) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عبد الحسین فخارى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] علوم الطبیعة فى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] لبیب بیضون |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] به مورچه نگاه كن(اقتباس از نهج البلاغه) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مهدى معینى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] به ملخ نگاه كن(اقتباس از نهج البلاغه) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ـ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] حكمت نظرى و عملى در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] جوادى آملى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الحكمة عند الامام على(ع) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] جوادى آملى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] آیات منتخب قرآن و نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] فاضل تونى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] بحثى از نهج البلاغه پیرامون لقن |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] فرامرز حقشناس |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] دنیا در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید مهدى شمس الدین |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] دنیا و دیدگاه نهج البلاغه و غرر الحكم |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید اسماعیل گوهرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] رسائل الامام على(ع) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] كامل حیدر |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] من وحى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد الرضى الرضوى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه الثانى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] جعفر حائرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] داستانهاى نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد محمدى اشتهاردى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] زن از دیدگاه نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] فاطمه علائى رحمانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اقتباسات نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] نظیر على جاوا |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه كى روشنى بین دنیا و آخرت |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ـ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه عالم انسانیت كیلت مشعل راه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] حسین ضابط |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] گرآورنده سخنان على(ع) قبل از سید رضى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عزیزالله عطاردى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اجازات نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عزیزالله عطاردى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] علماى خراسان و نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عزیزالله عطاردى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] چند كلمه از اعجاز نهج البلاغه از نظر علوم جدید |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] شاهچراغیان |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه كا تصور الوهیت |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید محمد تقى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اسباق نهج البلاغه به انضمام نهج البلاغه سوسائى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید ناصر حسین رضوى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] معارف نهج البلاغه در شعر شاعران |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى و همكاران |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] صحابه از دیدگاه نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] داود الهامى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغت كى هزار سال |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مهدى نقى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] ضرورت به كارگیرى هنر فیلم سازى در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد دشتى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الشریف الرضى مؤلف نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عزیزالله عطاردى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] سید رضى مؤلف نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] على دوانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] فروغ فقه و ادب(زندگىنامه فشرده علامه شریف رضى) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید محسن دینپرور |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] یادنامه كنگره علامه شریف رضى(كنگره ششم هزاره شریف رضى) |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ـ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] سید رضى بر ساحل نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد ابراهیم نژاد |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] سید رضى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] سید محمد مهدى جعفرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] شرح نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] جار الله محمود بن محمد زمخشرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] بحر البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عبدالوهاب قادرى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] عزیزالله عطاردى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] الامثال و الحكم المستخرجه من نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد غروى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] محمد على شرقى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] چشمه خورشید |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مصطفى دلشاد تهرانى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] آشنایى با متون حدیث و نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مهدى مهریزى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] نهج البلاغه المصور |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] ـ |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] اكذوبتان حول الشریف الرضى |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] جعفر مرتضى عاملى |
[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="width: 48%"] سیرى در نهج البلاغه |
[/TD] |
[TD="width: 46%"] مرتضى مطهرى / مترجم:«Bahri Akyol » |
[/TD] |
[/TR] |
[h=1]توصیف قرآن در 5 جمله[/h]
[/HR]
[/HR]

جواب: امام علی(علیه السلام) در بخشی از خطبه 18 نهج البلاغه به توصیف قرآن مجید مى پردازد و در پنج جمله کوتاه و بسیار پرمعنا حقایق زنده اى را درباره اهمیّت قرآن بیان مى کند و مى فرماید: «قرآن ظاهرش بسیار زیبا و شگفت آور است» (وَ اِنَّ الْقُرآنَ ظاهِرُهُ اَنیق(1)).
این جمله اشاره به فصاحت و بلاغت قرآن دارد، الفاظش بسیار موزون، تعبیرات بسیار حساب شده و آهنگ آیات، آهنگى مخصوص به خود دارد که هر قدر انسان آن را بخواند و تکرار کند هرگز خسته نمى شود، شواهد این سخن بسیار است که ورود در این دریاى پهناور، ما را از مقصد دور مى سازد.(2)
در توصیف دوّم مى فرماید: «و باطن آن عمیق است» (وَ باطِنُهُ عَمیق).
غالباً پرداختن به زیباییهاى ظاهر، انسان را از عمق معنا دور مى سازد همان گونه که پرداختن به معناى عمیق و به تعبیر دیگر اداى حقّ معنا، انسان را در انتخاب الفاظ زیبا در تنگنا قرار مى دهد، نهایت قدرت لازم است که میان این دو جمع شود، حقّ معنا به طور کامل ادا شود و در عین حال در قالب زیباترین و جالبترین الفاظ قرار گیرد، و این حقیقتی است که انسان در قرآن مجید به روشنى در مى یابد که ظاهرش فوق العاده آراسته، روح پرور، جذّاب و دلپذیر است و باطنش فوق العاده عمیق و پرمحتواست.
ژرفا و عمق قرآن آن گونه است که هرچه، قویترین اندیشه ها درباره آن به کار بیفتد باز پایان نمى گیرد. چرا چنین نباشد در حالى که تراوش وحى الهى است و کلام خدا همچون ذات پاکش بى انتهاست. نمونه هاى گوناگونى در این زمینه در سوره هاى مختلف قرآن وجود دارد که آنچه را امام(علیه السلام) در این دو جمله بیان فرموده براى انسان آشکار و محسوس مى سازد.(3)
در توصیف سوّم و چهارم مى فرماید: «نکات شگفت آور قرآن هرگز فانى نمى شود و اسرار نهفته آن هرگز پایان نمى پذیرد» (لاتَفْنى عَجائِبُهُ، وَ لا تَنْقَضِى غَرائِبُهُ).
ممکن است تفاوت این دو جلمه در این باشد که جمله اوّل (لاتَفْنى عَجائِبُهُ) اشاره به جاودانگى و ابدى بودن شگفتیها و زیباییها و حقایق برجسته قرآن مى کند، چرا که کتابهاى زیادى را مى توان نام برد که در عصر خود، بسیار شگفت آور و جالب بودند ولى با گذشت زمان گرد و غبار کهنگى بر آنها نشست و شگفتیهایش بى رنگ شد ولى قرآن هرگز چنین کتابى نیست چرا که تمام کسانى که با آن آشنا هستند همیشه از مطالعه و بررسى در الفاظ و معانیش لذّت مى برند.
جمله دوّم اشاره به اسرار نهفته قرآن است که با گذشت زمان هر روز بخش تازه اى از آن آشکار مى گردد (فراموش نکنید که «غرائب» جمع «غریب» از ماده «غربت» و «غروب» به معناى دور شدن از موطن، یا پنهان گشتن است و این تعبیر تناسب نزدیکى با اسرار نهفته قرآن دارد).
در پنجمین و آخرین توصیف مى فرماید: «ظلمات و تاریکی ها جز در پرتو نور قرآن برطرف نخواهد شد!» (وَ لا تُکْشَفُ الظُّلُماتُ اِلاّ بِهِ).
نه تنها ظلمت جهل و تاریکى کفر و بى ایمانى و بى تقوایى، بلکه ظلمات در صحنه زندگى اجتماعى و سیاسى و اقتصادى نیز بدون تعلیمات قرآن از میان نخواهد رفت.
امروز با این که دنیا از نظر صنایع، فوق العاده پیشرفت کرده، ولى با این حال انواع ظلمتها بر جامعه بشرى سایه شوم خود را گسترده است، جنگها و خونریزیها، ظلم و بى عدالتیها، فقر و بدبختى و از همه مهمتر ناآرامى هاى درونى همه جا را فراگرفته و تمام اینها نتیجه مستقیم ضعف ایمان و تقوا و فقر اخلاقى و معنوى است که بهترین راه درمان آن پناه بردن به قرآن است.
از همه اسفناک تر رها کردن قرآن و پناه بردن به آراى ظنّى و افکار قاصر بشرى در زمینه احکام است که گروهى از مسلمانان به خاطر دور بودن از قرآن گرفتار آن شدند.
پی نوشت ها :
(1) «اَنیق» از ماده «اَنَق» (بر وزن رَمَق) به معناى شىء زیبا و شگفت آور است و گاه به معناى فرح و سرور نیز به کار رفته، چرا که لازمه مشاهده اشیاى زیبا و شگفت آور است (مقاییس و صحاح و لسان العرب).
(2) علاقه مندان به توضیح بیشتر مى توانند به کتاب پیام قرآن، ج 8، ص 114 به بعد تحت عنوان «اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت» مراجعه نمایند.
(3) براى توضیح بیشتر در این زمینه به همان منبع قبل، ص 134 به بعد مراجعه فرمایید.
[/HR] منبع : پیام امام علی(ع)، جلد1، ص633.
امام علی(ع) در بیان ارتباط خود با نبی گرامی اسلام (ص) می فرماید:
و قد علمتم موضعی من رسولالله (ص) بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة[1]
شما به خوبی موقعیت من را از نظر خویشاوندی و قرابت و منزلت و مقام ویژه نسبت به رسول خدا (ص) می دانید.
نهج البلاغه اقیانوس بی کرانی است از معارف الهی و قرآنی. از جمله دُرهای گرانبها در این بحر مواج مطالبی است پیرامون معرفی نبی گرامی اسلام (ص). ابن ابی الحدید می گوید:
وقتی از استادم ابوجعفر درباره ذیل خطبه 106 نهج البلاغه پرسیدم که من کلمات و خطبه های اصحاب را دیده ام، ولی هیچ کدام پیامبر (ص) را این گونه که علی(ع) با عظمت یاد کرده مطرح نکرده اند و مانند او به پیامبر دعا نکرده اند، او در پاسخ گفت: صحابه در کجا کلام مدونی دارند تا از آن فهمیده شود که چگونه از پیامبر (ص) یاد کرده اند؟ سپس گفت: علی به پیامبر (ص) ایمان قوی داشت و قویاً او را تصدیق می نمود و به او یقین راسخ داشت و در راه او هیچ تردیدی نداشت و در راه اجرای خواسته های او بود. با تمام این اوصاف، او رسول خدا (ص) را بسیار دوست می داشت؛ زیرا با او نسبت نزدیک داشت و زیر نظر او تربیت یافته بود و موقعیت ویژه ای نزد او داشت که دیگر اصحاب نداشتند. به این ترتیب شرافت پیامبر (ص) برای علی(ع) هم هست، زیرا آن دو یک روح در دو بدن بودند. پدر آنها یکی بود (زیرا ابوطالب کفیل پیامبر (ص) بود) و از نظر اخلاقی با هم تناسب داشتند. علی آرزو داشت دعوت اسلام فراگیر شود، پس چگونه پیامبر را تعظیم و احترام نکند و در اعلای کلمه او تلاش ننماید.[2]
پاورقی :
1. نهج البلاغه، خطبه 192.
2. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج7، ص174، چاپ دارالاحیاء الکتب العربیة، بیروت.
من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته
هر كس را نفس كريم و بزرگوار شد (خود را ارجمند دانست) شهوتهايش نزد او خوار مىگردد (از آن پيروى ننمايد تا بذلّت و خوارى نيفتد).
نهج البلاغه للصبحی ص558
حكمت نهج البلاغه 19
[FONT=Times New Roman] [FONT=Jadid]قال َ علی (ع) : فَمَا یَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلا وَ یَدُ اللَّهِ بِیَدِهِ یَرْفَعُهُ. class: MsoNormalTable width: 85% [TR] [TD="bgcolor: transparent"] [/TD] [/TR]
از لغزشهاى جوانمردان درگذرید، كه هیچیك
از آنان نلغزد، مگر آنكه دست او در دست
امام علی(ع) درباره دودمان پاک نبی گرامی اسلام (ص) بیاناتی دارد و از آن جمله می فرماید:
فاستودعهم فی افضل مستودع و اقرهم فی خیر مستقر، تناسختهم کرائم الاصلاب الی مطهرات الارحام. کلما مضی منهم سلف قام منهم بدین الله خلف حتی افضت کرامة الله سبحانه و تعالی الی محمد(ص) فاخرجه من افضل المعاون منبتا و اعز الارومات مغرساً من الشجرة التی صدح منها انبیاءه و انتجب منها امناءه. عترته خیر العتر و اسرته خیر الاسر و شجرته خیر الشجر[4] خداوند نطفه پاک پیامبران را در بهترین جایگاه به ودیعت نهاد و در بهترین مکانها آنها را مستقر ساخت، صلب کریم پدران آنان را به رَحِم پاک مادران منتقل نمود. هرگاه یکی از آنان بدرود حیات می گفت، دیگری بعد از او برای پیشبرد دین خدا به پای خاست. تا اینکه این منصب بزرگ نبوت از جانب خداوند ـ سبحانه و تعالی ـ به محمد(ص) رسید. او را از بهترین اصلها و مکانها که با ارزش ترین روییدنیها از آن به دست می آید استخراج کرد و نهال وجود او را در اصیل ترین و عزیزترین سرزمینها غرس کرد و شاخه های هستی او را از همان درختی که پیامبران را از آن آفرید به وجود آورد. از همان شجره ای که امینان درگاه خود را از آن برگزید. فرزندانش بهترین فرزندان اند و خاندانش بهترین خاندان و دودمانش بهترین دودمان ند.
منصب نبوت که مقام وساطت میان خداوند و بندگان اوست باید دارای ویژگی و خصوصیات والا باشد تا امر وصایت و هدایت الهی به خوبی محقق گردد. نقص و عیب در دودمان مانع از تأثیرپذیری از تعالیم الهی می شود. خواجه(ره) در بحث لزوم عصمت می گوید:
امام علی(ع) درباره دودمان پاک نبی گرامی اسلام (ص) بیاناتی دارد و از آن جمله می فرماید: فاستودعهم فی افضل مستودع و اقرهم فی خیر مستقر، تناسختهم کرائم الاصلاب الی مطهرات الارحام. کلما مضی منهم سلف قام منهم بدین الله خلف حتی افضت کرامة الله سبحانه و تعالی الی محمد(ص) فاخرجه من افضل المعاون منبتا و اعز الارومات مغرساً من الشجرة التی صدح منها انبیاءه و انتجب منها امناءه. عترته خیر العتر و اسرته خیر الاسر و شجرته خیر الشجر[1]
خداوند نطفه پاک پیامبران را در بهترین جایگاه به ودیعت نهاد و در بهترین مکانها آنها را مستقر ساخت، صلب کریم پدران آنان را به رَحِم پاک مادران منتقل نمود. هرگاه یکی از آنان بدرود حیات می گفت، دیگری بعد از او برای پیشبرد دین خدا به پای خاست. تا اینکه این منصب بزرگ نبوت از جانب خداوند ـ سبحانه و تعالی ـ به محمد(ص) رسید. او را از بهترین اصلها و مکانها که با ارزش ترین روییدنیها از آن به دست می آید استخراج کرد و نهال وجود او را در اصیل ترین و عزیزترین سرزمینها غرس کرد و شاخه های هستی او را از همان درختی که پیامبران را از آن آفرید به وجود آورد. از همان شجره ای که امینان درگاه خود را از آن برگزید. فرزندانش بهترین فرزندان اند و خاندانش بهترین خاندان و دودمانش بهترین دودمان ند. :
1. نهج البلاغه، خطبه 94.
[h=5]نهج البلاغة، الحكمة 257 - منتخب ميزان الحكمة، 270[/h] [h=1]شاد كردن دل ها چه ثمراتي دارد؟[/h] امير المؤمنين عليٌّ عليهالسلام: فَوَالذي وَسِعَ سَمعُهُ الأصواتَ، ما مِن أحَدٍ أودَعَ قَلبا سُرورا إلاّ وخَلَقَ اللّهُ لَهُ مِن ذلكَ السُّرورِ لُطفا، فإذا نَزَلَتْ بهِ نائبَةٌ جَرى إلَيها كالماءِ في انحِدارِهِ حتّى يَطرُدَها عَنهُ، كَما تُطرَدُ غَرِيبَةُ الإبلِ.
امام علی علیه السلام فرمود: سوگند به آن كه همه آواها را مى شنود، هيچ كس دلى را شادمان نسازد مگر آن كه خداوند از آن شادمانى لطفى بيافريند و بدان گاه كه گرفتارى و مصيبتى بدو رسد آن لطف، همچون آبى كه در نشيب روان گردد، به سوى آن مصيبت و گرفتارى سرازير شود و آن را از او دور گرداند، همچنان كه شتر غريبه (از ميان رمه شتران) رانده مىی شود.
[h=3] تربیت مخصوص نبی گرامی اسلام (ص)
[/h] امام علی(ع) درباره تربیت ویژه نبی گرامی اسلام از دوران کودکی می فرماید:
لقد قرن الله به صلی الله علیه و آله من لدن ان کان عظیماً اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره[1]
از همان زمان که رسول خدا (ص) را از شیر گرفتند، خداوند بزرگ ترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز وی را به راههای بزرگواری و درستی و اخلاق نیکو سوق دهد.
اما مراد از «اعظم ملک» را می توان از سخنان امام صادق(ع) به دست آورد. حضرت ذیل آیه کریمه «و کذلک اوحینا الیک روحاً من امرنا»[2] می فرماید:
خلق والله اعظم من جبرئیل و میکائیل و قد کان مع رسول الله6 یخبره و یسدده و هو مع الأئمه یخبرهم و یسددهم[3]
به خدا سوگند، مخلوقی است بزرگ تر از جبرئیل و میکائیل و او همواره با رسول خدا (ص) بود و او را آگاه ساخت و راهنمایی می نمود. او با امامان هست و آنها را آگاه می سازد و راهنمایی می نماید.
از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) نقل شده که فرمود:
سمعت رسول الله یقول: ما هممت بشیء مما کان اهل الجاهلیة یعملون به غیر مرتین کل ذلک یحول الله بینی و بین ما ارید من ذلک[4]
از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: هیچ گاه نخواستم کارهای رایج در زمان جاهلیت را انجام دهم مگر دو بار که در هر بار خداوند میان من و آنچه می خواستم حائلی قرار داد.
و امام صادق(ع) در باره تربیت ویژه نبی گرامی اسلام می فرماید:
ان الله ادب محمداً (ص) فاحسن تأدیبه[5]
خداوند محمد(ص) را ادب نمود و چه خوب او را تربیت کرد.
1. نهج البلاغه، خطبه 192.
2. شوری: 52.
3. اصول کافی، ج1، ص273؛ بحارالانوار، ج8، ص254.
4. تاریخ طبری، ج2، ص34؛ سیره حلبی، ج1، ص122، باب ما حفظه فی صغره؛ دلائل النبوة، ج2، ص30، باب ما جاء فی حفظ الله تعالی رسوله فی شبیبته من اقذار الجاهلیة و معائبها.
5. تهذیب الاحکام، ج9، ص279؛ بحارالانوار، ج16، ص210؛ ر.ک، جامع الصغیر، ج1، ص15؛ کنزالعمال، ج11، ص406.
[h=5]نهج البلاغه، خ 108، ص 330[/h] [h=1]خطر عشق های آتشین![/h] امام علی عليه السلام: مـَنْ عـَشِقَ شَيْئاً اَعْشى بَصَرَهُ وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ. فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحيحَةٍ وَ يَسْمَعُ بِاُذُنٍ غَيْرِ سَميعَةٍ.
امام علی علیه السلام فرمود: آن كس كه به چيزى عشق ورزد، آن عشق، چشم او را كور و قلبش را بيمار مى كند. چنين فردى با چشم ناسالم مى نگرد و با گوش ناشنوا مى شنود.
[FONT=B Mitra]حضرت امام علی : [FONT=B Mitra]
[FONT=B Mitra]اِلزَموا السَّوادَ الأَعظَمَ ؛ فَإِنَّ يَدَ اللّهِ مَعَ الجَماعَةِ ، وإيّاكُم وَالفُرقَةَ ؛ فَإِنَّ الشّاذَّ مِنَ النّاسِ لِلشَّيطانِ ، كَما أنَّ الشّاذَّ مِنَ الغَنَمِ للِذِّئبِ. نهج البلاغة ، خطبة ۱۲۷[FONT=B Mitra]
[FONT=B Mitra] [FONT=B Mitra]"همراه جماعت مسلمانان باشيد؛ زيرا دستِ خدا با جماعت است. از پراكندگى بپرهيزيد؛ زيرا انسان جدامانده از مردم، طعمه شيطان است، چنان كه گوسفند جدامانده [از رمه]، طعمه گرگ است. "
حضرت علی علیه السلام می پردازیم. حضرت در خطبه ای فلسفه بعثت را رهایی مردم از پرستش دروغین بت ها ذكر می كند و می فرماید:" فبعث الله محمداً(ص) بالحق لیخرج عباده.... واحتصد من احتصد بالنقمات."؛ خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به حق برانگیخت تا بندگان خود را از پرستش دروغین بت ها رهایی بخشیده به پرستش خود راهنمایی كند، و آنان را از پیروی شیطان نجات داده به اطاعت خود كشاند، با قرآنی كه معنی آن را آشكار كرد و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان عظمت و بزرگی خدا را بدانند كه نمی دانستند، و به پروردگار، اعتراف كنند پس از انكارهای طولانی اعتراف كردند، و او را پس از آن كه نسبت به خدا آشنایی نداشتند به درستی بشناسند.
پس خدای سبحان در كتاب خود بی آن كه او را بنگرند خود را به بندگان شناساند، و قدرت خود را به همه نمایاند، و از قهر خود ترساند، و این كه چگونه با كیفرها ملتی را كه باید نابود كند از میان برداشت و آنان را چگونه با داس انتقام درو كرد.(1)
حضرت امیر علیه السلام در جای دیگر در مورد كیفیت زمان بعثت حضرت رسول اكرم صلوات الله علیه می فرماید:
"إلی أن بعث الله سبحانه محمداً رسول الله (ص) لانجازعدته... فقبضه الیه كریما(ص)."؛ تا این كه خدای سبحان، برای وفای به وعده خود، و كامل گردانیدن دوران نبوت، حضرت محمد( كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد؛ پیامبری كه از همه پیامبران، پیمان پذیرش نبوت او را گرفته بود، نشانه های او شهرت داشت؛ و تولدش بر همه مبارك بود. در روزگاری كه مردم روی زمین دارای مذاهب پراكنده، خواسته های گوناگون، و روش های متفاوت بودند، عده ای خدا را به پدیده ها تشبیه كرده و گروهی نام های ارزشمند خدا را انكار و به بت ها نسبت می دادند، و برخی به غیر خدا اشاره می كردند. پس خدای سبحان، مردم را به وسیله محمد صلی الله علیه و آله و سلم از گمراهی نجات داد و هدایت كرد، و از جهالت رهایی بخشید. سپس دیدار خود را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برگزید، و آنچه نزد خود داشت برای او پسندید و او را با كوچ دادن از دنیا گرامی داشت، و از گرفتاری ها و مشكلات رهایی بخشید و كریمانه قبض روح كرد.(2)
1. خطبه147، ص269.
2. خطبه1، ص39.
[h=1][/h] قالَ عَلىٌّ عليه السلام: اَلا وَ اِنَّ اِعْطاءَ الْمالِ فِى غَيْرِ حَقِّه ِ تَبْذيرٌ وِاِسْرافٌ وَ هُوَ يَرْفَعُ صاحِبَهُ فِى الدُّنْيا وَ يَضَعُهُ فِى اْلاخِرَةِ وَ يُكْرِمُهُ فىِ الناسِ وَ يُهينُهُ عِنْدَاللّهِ.
امام على عليه السلام فرمود: بخشش هاى بى جاى مال و ثروت، اسراف و زياده روى محسوب مى شود و بخشنده آنرا در دنيا بالا مى برد و در آخرت او را پائين مى آورد، او را در بين مردم بزرگ جلوه مى دهد، و نزد خدا خوار و سبك مى كند.
[h=5]نهج البلاغه، خطبه 126[/h]
[h=1][/h]
در جاى جاى نهج البلاغه به جز آیات فراوان قرآن، به کرّات از رسولخدا (ص) نیز سخن رفته که این خود دلیل بر اهتمام به شأن والاى آن حضرت است. مثلًا امام على (ع) پیامبراکرم (ص) راپزشکى سیار معرفى نموده که به انتظار رسیدن بیمار نمىنشیند، بلکه خود به دنبال بیمار و طبابت آن است:
طَبیبٌ دَوَّارٌ بطِبِّهِ قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الْحَاجَةُ إِلَیْهِمِنْقُلُوبٍ عُمْیٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُکْمٍ مُتَتَبِّعٌ بدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ الْحَیْرَةِ.[1] بیمارانى که شناخت خود را از دست دادهاند، احساس بیمارى نمىکنند تا به پزشکان روحانى و آسمانى رجوع کنند. از این رو باید دستگیرندگان به سراغ آنها روند و از بحران هویت و غفلت نجاتشان دهند. مثلًا هیچ جنونزدهایى به این نتیجه نمىرسد که براى بهبودى به پزشک مراجعه کند. در مسیر الهى نیز هستند مردمانى که با وجود ارتکاب بدىها، به بد بودن آن اذعان نمىکنند و حتى توهم نیکوکارى دارند.
1. ، خطبه ۱۰۸
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]در خطبه دوم، امیرالمومنین می فرماید [FONT=arial,helvetica,sans-serif]:
الناس فى فتن انجذم فیها حبل الدین، و تزعزعت سوارى الیقین و اختلف النجر، و تشتت الامر، و ضاق المخرج و عمى المصدر، فالهدى خامل، و العمی شامل، عصى الرحمن، و نصر الشیطان، و خذل الایمان فانهارت دعائمه و تنکرت معالمه و درست سبله و عفت شرکه، اطاعوا الشیطان فسلکوا مسالکه و وردوا مناهله بهم سارت اعلامه و قام لوائه، فى فتن داستهم باخفافها، و وطنتهم باظلافها، و قامت علی سنابکها فهم فیها تائهون حائرون جاهلون مفتونون فى خیر دار و شر جیران، نومهم سهود و کحلهم دموع، بارض عالمها ملجم و جاهلها مکرم.۵
در هنگام بعثت پیامبران، مردم دستخوش فتنه هائى بودند که در آن ریسمان دین گسسته بود و دستگیره هاى یقین و باور، سست شده بود و راههاى دگرگونى و اختلاف پیدا کرده بود و کار به پراکندگى گرائیده و راه گریز از این فتنه بر مردم تنگ شده بود و جایگاه بهره گیرى بر مردم مبهم و تاریک مانده بود، هدایت در آن روزگار فرو افکنده و کمرنگ بود. کورى و نابینائى همه گیر بود. خداى رحمان، عصیان و سرپیچى مى شد اما شیطان مورد نصرت و یارى قرار مى گرفت و ایمان بى یاور و بی پشتوانه مى ماند، پایه هاى ایمان متزلزل و ویران بود نشانه هاى ایمان گم بود، راههاى ایمان فراموش شده بود، مردم از شیطانها فرمان مى بردند و راه آنها را می پیمودند به سر منزلى که آنها هدایت مى کردند فرو مى آمدند و لواى شیطان بر پا می گشت، مردم دستخوش فتنه هایى بودند که این فتنه ها مردم را در زیر سم خود مانند حیوان وحشى و ناآرامى لگد مال و آنها را پایکوب مى کرد. فتنه مانند حیوان پیروزمندى که طعمه خود را زیر دست و پاى خود له کرده و گردن برافراشته است از سرکوبى مردم، گردن برمى افراشت مردم در فتنه ها گم گشته بودند. در بهترین خانه ها با بدترین همسایگان زندگى مى کردند، خواب آنان بدخوابى بود و سرمه چشمشان اشکها بود. در سرزمینى زندگى مى کردند که عالمان لجام زده بودند، و جاهلها عزیز و گرامی مى زیستند. [FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[h=1][/h] امام على عليه السلام: ولا تَجتَمِعُ عَزيمَةٌ و وَليمَةٌ، مَا أنقَضَ النَّومَ لِعَزائِمِ اليَومِ، وأمحَى الظُّلَمَ لِتَذاكيرِ الهِمَمِ.
امام على عليه السلام فرمود : تصميم راسخ با سورچرانى (تنپرورى) جمع نمیشوند. چه بسيار تصميم هاى روز را كه خوابِ شب میشكند، و چه بسيار تاريكیها كه ياد همّت هاى بلند را از خاطر محو میكند.
[h=5]نهج البلاغة، الخطبة ۲۴۱[/h]
حضرت در جاى ديگر مي فرمايد: " ثم ان الله سبحانه بعث محمداً(ص) بالحق حين دنا من الدنيا... و شرفاً لأنصاره."؛ سپس خداوند سبحان حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را هنگامى مبعوث فرمود كه دنيا به مراحل پايانى رسيده، نشانه هاى آخرت نزديك، و رونق آن به تاريكى گراييده و اهل خود را به پا داشته، جاى آن ناهموار، آماده نيستى و نابودي، زمانش در شرف پايان، و نشانه هاى نابودى آن آشكار، موجودات در آستانه مرگ، حلقه زندگى آن شكسته، و اسباب حيات در هم ريخته، پرچم هاى دنيا پوسيده، و پرده هايش دريده، و عمرها به كوتاهي رسيده بود. در اين هنگام خداوند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را ابلاغ كننده رسالت، افتخار آفرين امت، چونان باران بهارى براى تشنگان حقيقت آن روزگاران، مايه سربلندى مسلمانان، و عزت و شرافت يارانش قرار داد.( خطبه 198، ص417)
امام علی(ع) شیوه زندگی آن نیّر اعظم را به عنوان ملاک ارزشها معرفی می نماید:
و لقد کان فی رسولالله (ص) کاف لک فی الاسوة و دلیل لک علی ذم الدنیا و عیبها و کثرة مخازیها و مساویها؛ اذ قبضت عنه اطرافها و طئت لغیره اکنافها و فطم عن رضاعها و زوی عن زخارفها... و لقد کان فی رسولالله (ص)مایدک علی مساوی الدنیا و عیوبها اذجاع فیها مع خاصته و زویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته فلینظر ناظر بعقله اکرم الله محمداً بذلک ام اهانه فان قال: أهانه فقد کذب والله العظیم بالافک العظیم و ان قال: اکرم فلیعلم أن الله اهان غیره حیث بسط الدنیا و زواها عن اقراب الناس منه[نهج البلاغه، خطبه160.]
کافی است که پیامبر خدا (ص) را سرمشق خود قرار دهی و او سرمشق توست در بی ارزش بودن دنیا و رسواییها و بدیهایش، زیرا دنیا از او گرفته شد اما برای دیگران مهیا گردید. از نوشیدن شیر دنیا وی را جدا ساختند و از زخارف و زیباییهای آن برکنار داشتند... در زندگی رسول خدا (ص) اموری است که تو را بر عیوب دنیا واقف می سازد، زیرا او و نزدیکانش در دنیا گرسنه بودند و با اینکه منزلت و مقامی عظیم در پیشگاه خداوند داشت، زینتهای دنیا را از او دریغ داشت. بنابراین، هر کس با عقل خویش باید بنگرد که آیا خداوند این کار پیامبرش را گرامی داشته یا به او اهانت کرده است. اگر کسی بگوید به او اهانت کرده به خدا سوگند این دروغ محض است و اگر بگوید او را گرامی داشته باید بداند خداوند دیگران را که زینتهای دنیا به آنها داده گرامی نداشته است، زیرا دنیا را برای آنها گسترده و از مقرب ترین افراد به خودش دریغ داشته است.
[h=1][/h] [h=1]فرازی ازخطبه ی سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی[/h]
[/HR] یکی از خطبه های خیلی غریب و مظلوم امام علی (علیه السلام) را که کمتر سر زبان هاست، و کمتر در مجالس و محافل مورد بحث و بررسی قرار می گیرد، خطبه ی سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی می باشد.
[/HR] [h=2]

نمی از اقیانوس علوم مولا علی(علیه السلام)[/h] نهج البلاغه یک کتاب بسیار مظلومی ست. می دانید که پروفسور "جرج جرداق" مسیحی، در کتاب "امام علی صوت العدالة الانسانیة" می گوید: بعضی از خطبه های امام علی را بیش از دویست بار خواندم و سیر نشدم ، یا جناب علامه ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید: خطبه شقشقیه را من ده ها بار مطالعه کردم و سیراب نگشتم . اما باور می کنید ما متاسفانه با این کتاب بزرگ ، خیلی غریبه ، بیگانه و ناآشنا هستیم ؟ دانشمند مسیحی می گوید من یک خطبه را بیش از دویست بار خواندم ، عالم اهل سنت می گوید ده ها بار خطب علی بن ابی طالب را مورد تحقیق و مطالعه قرار دادم و بیست جلد شرح نهج البلاغه می نویسد!! حال یک سوال، از میان خطبه های نهج البلاغه، کدام خطبه از همه مظلوم تر است؟ لابد می گوییم همه ی خطبه ها !!!! در مظلومیت نهج البلاغه در نزد ما که جای بحثی نیست ، حال یک خطبه از همه مظلوم تر است و آن خطبه ایست که فقط نامش را شنیدیم ، و آن خطبه ی "" سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی "" ست !
یکی از مظلومیت های خطبه سلونی این است که متاسفانه جناب سید رضی که جمع آوری کننده خطب نهج البلاغه ست ، این خطبه را در نهج البلاغه نیاورد ! چون همانطور که می دانید، نهج البلاغه سه بخش است : یک بخش خطبه ها (یعنی سخنرانی های مولا علی (علیه السلام)) ، یک بخش نامه ها (یعنی مکاتبات امیرالمومنین) ، یک بخش هم کلمات قصار (یعنی سخنان کوتاه امام علی) ، چون خطبه "سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی" نه جزء سخنرانی ، نه جزء نامه و نه جزء کلمات قصار است ، لذا سید رضی اصلا این خطبه سلونی را در نهج البلاغه نیاورد . شارحان نهج البلاغه مثل ابن ابی الحدید ، مثل آیت الله جوادی آملی ، مثل استاد علی دوانی ، اینها بخشهایی از این خطبه سلونی را در کتابهایشان آوردند .
این مجموعه ی سوال و جواب ها که معلوم می شود چندین منبر سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی بود ، حدود هفتاد و نه پرسش و پاسخ است که توسط یکی از محققین در یک جزوه ای گردآوری شده ، و ما حدود تعداد نوزده سوال و جوابها را در اختیار داریم که برگرفته از چند جلسه از سخنرانی ایشان است. ان شاء الله مطالعه این سوال و جواب ها برای شما مفید باشد، امید که اندکی بفهمیم چه مولایی داریم و چه اقیانوسی از علوم و معارف، در این خطبه سلونی نهفته هست و ما متاسفانه از آن بیگانه و بی خبریم .
پخش نمودن رنج یک مصیبت بر گذر زمان معنایش چیست ؟ به این معنی ست که غم و غصه های دیروز زندگی تان ، برای دیروز بود ، تمام شد و رفت! غم و غصه های فردا هم برای فرداست که هنوز نیامده ، و اصلا معلوم نیست شمافردایی داشته باشید یا نه ، پس برای امروز شما ، غم و غصه های همین امروز کافی ست
از مولا پرسیدند: چه کنیم تا مشکلات زندگی در نظر ما کوچک آید؟
امیرالمومنین پنج نکته را در ارتباط با این سوال بیان فرمودند:
1 . هرگاه یک مصیبت و مشکلی در زندگی شما پدید آمد، شما مشکل بزرگتر از آن را در ذهن خودتان مجسم کنید و به خود بگویید اگر به جای این مشکل وارده ، آن مشکل بزرگتر بر سر من فرود می آمد ، چه میشد؟ اگر مشکل بزرگتر را در ذهن مجسم کنید ، تحمل این مشکلی که بر سر شما وارد شد ، بر شما آسان خواهد شد .
توضیح بیشتر:
مثلا اگر خدایی نکرده در یک حادثه ای دست کسی شکست، این شکسته شدن دست را اگر بخواهیم تحمل کنیم ، در ذهن مان تجسم کنیم که اگر در این حادثه علاوه بر دست من، پا و سر و گردن و کمرم می شکست ، چه میشد؟ وقتی آن مصیبت بزرگ تر را در ذهن مجسم کردید ، این مصیبت وارده تحملش آسان خواهد شد .
2 . رنج یک مصیبت را بر گذر زمان پخش کنید ، تقسیم و توزیع کنید .
توضیح بیشتر:
پخش نمودن رنج یک مصیبت بر گذر زمان معنایش چیست؟
به این معنی ست که غم و غصه های دیروز زندگی تان، برای دیروز بود، تمام شد و رفت! غم و غصه های فردا هم برای فرداست که هنوز نیامده، و اصلا معلوم نیست شما فردایی داشته باشید یا نه، پس برای امروز شما، غم و غصه های همین امروز کافی ست.
3 . باور کنید که رنج و غم و مشکل زندگی پایان پذیر است. هیچ غم و غصه ای برای همیشه در زندگی شما باقی نمیماند . هر مشکلی یک مدت زمانی دارد. تا یک مدتی در زندگی شما می ماند ، ماموریت خود را به انجام می رساند، به اهداف خودش دست پیدا میکند و بعد زندگی شما را ترک خواهد گفت. مشکلات پایان پذیر است .
4 . آنچه بود و رفت ، مثل آن که نبود . خدا خشم و غضب خود را در گناه و معصیت شما بندگان پنهان نمود ، پس هیچ معصیتی را کوچک مشمارید و آن را مرتکب نشوید شاید خشم خدا در همان معصیت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید
توضیح بیشتر:
خیلی وقت ها غصه های ما بابت چیزهایی است که به دست آوردیم ، بعد از دست ما رفت و مینشینیم و غصه میخوریم . مولامیفرمایند این هم غصه خوردن ندارد ، چون آنچه بود و رفت ، مثل اینکه از اول آن را نداشتید ، خلاص !!
5 . آنچه به دست نیامد ، مثل آن که بود و رفت .
توضیح بیشتر:
خیلی وقت ها غم و غصه های ما بابت چیزهایی ست که سعی کردیم آن را به دست بیاوریم ، ولی به دست نیامد. می نشینیم و غصه اش را می خوریم . این هم غصه خوردن ندارد چون آنچه به دست نیامد ، مثل آن که بود و رفت .
*****
یا علی، خدا در کتاب زبور داوود پیامبر وحی فرستاد که من چهار چیز را در چهار جا مخفی نمودم . به من بگو آن چهار چیز کدامند ؟
امیرالمومنین فرمود:
1 . خدا اولیای خود را در میان شما بندگان پنهان نمود پس هیچ بنده ای از بندگان خدا را کوچک مشمارید و او را مورد تحقیر قرار مدهید شاید او ولی ای از اولیای خدا باشد و شما ندانید.
2 . خدا رضا و خشنودی خود را در طاعت و عبادت شما بندگان پنهان کرد پس هیچ عبادتی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید رضای خدا در همان عبادت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید.
توضیح بیشتر:
ما در اسلام یک سری عبادت های کوچک داریم که به ظاهر کوچک ا ند اما ثواب عظیمی در پشت آن خوابیده است ، مثلا دو رکعت نافلهی نماز عشاء که بعد از نماز عشاء ، بصورت نشسته خوانده میشود ، ثواب این دو رکعت به اندازه ثواب صد حج و صد عمره مقبوله در رکاب پیامبر است ، عبادت به ظاهر کوچک ولی ثوابی عظیم !! یا مثلا دو رکعت نافله ی نماز صبح ، یا وضو گرفتن قبل از خواب ، همه ی اینها ثوابی بس عظیم دارند .
3 . خدا خشم و غضب خود را در گناه و معصیت شما بندگان پنهان نمود ، پس هیچ معصیتی را کوچک مشمارید و آن را مرتکب نشوید شاید خشم خدا در همان معصیت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید . هرگاه یک مصیبت و مشکلی در زندگی شما پدید آمد ، شما مشکل بزرگتر از آن را در ذهن خودتان مجسم کنید و به خود بگویید اگر به جای این مشکل وارده ، آن مشکل بزرگتر بر سر من فرود می آمد ، چه میشد؟ اگر مشکل بزرگتر را در ذهن مجسم کنید ، تحمل این مشکلی که بر سر شما وارد شد ، بر شما آسان خواهد شد
توضیح بیشتر :
همانطور که میدانید گناهان دو دسته اند.(گناهان صغیره ، گناهان کبیره) حال می دانید در اسلام چند گناه و چند واجب وجود دارد؟ در اسلام 1553 تا واجب و 1448 تا گناه داریم.(توضیح بیشتر در کتاب اثبات الهداة علامه شیخ حر عاملی)
شایستهست زین پس گناهان را ساده نپنداریم ، شاید فردایی نباشد .
4 . خدا اجابت خود را در دعاهای شما بندگان پنهان کرد پس هیچ دعایی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید اجابت خدا در همان دعای کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید . سخن شمع به پروانه دلی باید گفت کاین حدیثی ست که با سوختگان در گیرد
توضیح بیشتر:
چرا گاهی وقتها دعاهای ما مستجاب نمیشود؟
قطعا خدا دعاهای ما را مستجاب میکند ولی گاهی همانی را که از خدا خواستیم ، خدا به ما میدهد اگر به مصلحت ما باشد . گاهی آن چیزی را که از خدا خواستیم ، خدا به ما نمیدهد چون به مصلحت ما نیست ولی در عوضش چیزی که ما از خدا نخواستیم و مصلحت ما در آن است ، خدا آن را به ما میدهد .
گاهی هم این دعاهای ما ذخیره قبر و آخرت ما میشود و در عالم برزخ و قیامت آنقدر پاداش به ما خواهد داد که آرزو میکنیم ای کاش هیچ دعای ما در دنیا مستجاب نمیشد و همهی دعاها ذخیره قبر و عالم قیامت می شد .
مثل فرزندی که بیمار است و از پدر شیرینی و شکلات می خواهد!! پدر نمیدهد چون به مصلحت فرزند نیست ، آیا این به این معنیست که پدر با فرزند دشمنی دارد ؟ خیر ، بلکه از شدت دوستیست که خواسته اش را به او نمیدهد و پدر به فرزند دارویی میدهد که به مصلحت اوست گرچه فرزند این را از پدر نخواسته بود .
اکنون که سخن به اینجا رسید ، یقین دارم که تو اهل دلی و اگر نبودی ، در میان صفحات اوّل ، نوشتارم را رها میکردی . امید که اگر جرقه ای در نهادت زده شد ، با آن آتشی برافروزی ، که همهی عمر تو را جزء گرم روانِ کوی دوست قرار دهد .
[h=5]نهج البلاغه، خ 155، ص 490[/h] [h=1][/h] امام علی علیه السلام: عـَلَيـْكـُمْ بـِكـِتـابِ اللّهِ، فـَاِنَّهُ الْحـَبـْلُ الْمـَتينُ وَالنُّورُ الْمُبينُ، وَالشِّفاءُ النّافِعُ وَالرِّىُّ النّاقِعُ وَالْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَالنَّجاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ.
امام علی علیه السلام فرمود: تمسک كنيد به كتاب خداوند، زيرا اين كتاب طنابى است محكم و نورى است آشكار و شفايى است سـودمـند، و چشمه اى است سيراب كننده، نگهبان براى كسى است كه به او تمسک جويد و نجات براى كسى است كه به آن درآويزد.