منبع: کتاب استراتژیهای بقا نویسنده: راگویندرا گدگکر مترجم: کاوه فیضاللهی گردآوری: صاد
…به راحتی میتوان دید که در بازی بقای شایستهترین(بقای اصلح) در نزاع بر سر زنده ماندن(تنازع بقا) بعضی میبرند و بعضی میبازند. اینکه چه کسی میبرد و چه کسی میبازد را محیط تعیین میکند که به تنهایی تصمیم میگیرد چه کسی شایستهتر است. اما اغلب شانس تعیین میکند که در هر زمان کدام بازیکنان در بازی حضور دارند. اگر در زمانی که باید، حاضر نباشید برنده نخواهید شد، حتی اگر شایستهتر باشید. کدام بید فلفلی شانس بقای بیشتری در چه محیطی دارد؟(اصل مقاله)
پیش از آنکه آلودگی رنگ پوست درختان و در نتیجه سرنوشت این دو شکل بید (فلفلی و تیره) [به این مقاله رجوع شود] را تغییر دهد، شکل رنگدانه این بید یعنی carbonaria، هرچند در فراوانی بسیار اندک اما به هرحال در جمعیت حضور داشت. شکل رنگدانه این بید را انتخاب طبیعی پدید نیاورد. این بید باید تصادفا ظاهر شده باشد و اگر چه در محیط غیرآلوده در وضعیتی نامطلوب بهسر میبرد، انتخاب طبیعی نتوانسته بود همه آنها را بهطور کامل از میان ببرد. شاید هم از زمان پیدایش آن بهقدر کافی نگذشته بود تا انتخاب طبیعی بتواند کارش را تمام کند.
پس شکل carbonaria از کجا آمده است؟ میدانیم که carbonaria شکل جهش یافته typica است که با آن تنها در یک ژن تفاوت دارد. هم به خاطر مواد شیمیایی سمی در محیط سلولی و هم به علت خطاهای ناگزیر در فرآیند دو تا شدن، تغییراتی در مولکول DNA -گنجینه اطلاعات وراثتی- رخنه میکند. دستگاه سلولی مکانیسم دقیقی برای ویرایش DNA تازه ساخته شده و تصحیح خطاهای آن دارد. اما با وجود این بعضی خطاها باقی میماند. این خطاهای باقیمانده جهش نامیده میشوند و جهش ماده خام انتخاب طبیعی است. بنابراین تفاوت carbonaria با typica تنها در داشتن یک خطا است.
نتیجه آنکه انتخاب طبیعی هیچ قصد، طرح یا هدفی ندارد بلکه صرفا روی خطاهایی عمل میکند که برای فرار از حذف بهقدر کافی خوششانس باشند. تنها کاری که انتخاب طبیعی انجام میدهد حذف بعضی از این خطاها و حفظ بقیه است. این امکان نیز وجود دارد که انتخاب طبیعی با تغییر جهت محیط به سوی مخالف، کورکورانه تغییر جهت دهد و به تدریج اشکال تاکنون «ناشایست» را برگزیده و تاکنون «شایسته»ها را از میان ببرد.
چگونه چنین فرآیند وصلهپینهکار کوری میتواند موجودات زندهای با بیعیب و نقصترین طراحیها را پدید آورد؟ این برای بیشتر ما خارج از حد تصور است. برای بعضیها همین برای کنار گذاشتن کل نظریه انتخاب طبیعی کافی است. برخلاف ویلیام پیلی، الاهیدان قرن هیجدهم که استدلال کرد درست همانطور که یک ساعت بسیار پیچیدهتر و طراحی آن هدفمندتر از آن است که تصادفی بهوجود آمده باشد، موجودات زنده هم که به مراتب بسیار پیچیدهتر از ساعت هستند، امکان ندارد تصادفی پدید آمده باشند و حتما بهشکلی هدفمند طراحی شدهاند
در نگاه نخست ممکن است غیرممکن بهنظر برسد که انتخاب طبیعی با عمل کردن روی جهشهای تصادفی بتواند اندامیهای پیچیدهای همچون کلیه یا چشم انسان را پدید آورد اما باید بدانیم که انتخاب طبیعی برای شکل دادن به این محصولات نهایی که امروزه شاهد آنها هستیم، زمان بسیاری در اختیار داشته است. مهمتر از آن اینکه انتخاب طبیعی هربار از صفر شروع نمیکند بلکه انتخاب در هر مرحله بهطور متوالی صورت میگیرد. گفته مشهوری هست اکه اگر زمان کافی باشد، میمونی که پشت یک ماشین تحریر نشسته نیز میتواند بهطور تصادفی تمام آثار شکسپیر را تایپ کند. ریچارد داوکینز (R. Dawkins) نویسنده معروف کتاب «ژن خودخواه»، بهجای میمون ابتدا از دخترش و سپس از یک برنامه کامپیوتری استفاده کرد تا واقعا این آزمایش را انجام دهد.
او این کار را با جمله ساده ۲۸ حرفی Methinks it is like a weasel (جملهای از نمایشنامه شکسپیر: همچون راسویی بهنظر میآیند) آغاز کرد و بهزودی دریافت که اگر هربار بخواهد از صفر شروع کند(انتخاب تک مرحلهای) حدود یک میلیون میلیون میلیون میلیون میلیون سال طول میکشد تا برنامه کامپیوتری او تنها از طریق تصادف به توالی درست حروف دست یابد. درک این مسئله دشوار نیست.
در الفبای انگلیسی ۲۶ حرف وجود دارد و با حساب فاصله بین کلمات بهعنوان حرف یست و هفتم، احتمال آنکه هر حرف تنها از طریق تصادف درست تایپ شود یک بیستوهفتم است. احتمال آنکه هر ۲۸ مکان موجود در جمله مورد نظر بهطور همزمان با حروف درست پر شوند، یک بیستوهفتم به توان ۲۸ خواهد بود که برابر است با احتمال یک در دههزار میلیون میلیون میلیون میلیون میلیون میلیون .
اما اگر به برنامه کامپیوتری اجازه داده شود که در هر نسل، آن رشته ۲۸ حرفی که بیش از همه به جمله هدف شباهت دارد را انتخاب کرده و سپس در مرحله بعد روی جهشهایی عمل کند که از «بهترین» جمله نسل قبل حاصل شدهاند (انتخاب انباشتی)، اینکار میتواند فقط در عرض ۳۰ دقیقه انجام شود. برای مثال، در یکی از
کوششهای داوکینز، برنامه کامپیوتری با عبارت
WDLMNLT DTJBKWIRZREZLMOQCO P
آغاز و بهطور تصادفی در آن «جهش» ایجاد کرد. از میان تمام عبارتهای جهشیافته تصادفی، آنکه بیشتر از همه به جمله هدف شباهت داشت
WDTMNLT DTJBSWIRZREZLMQCO P
بود و بنابراین به عنوان نقطه آغاز نسل آینده انتخاب شد. پس از ۲۰ نسل:
MELDINLS IT ISWPRKE Z WECSEL
و پس از ۴۰ نسل به شکل:
METHINKS IT LIKE I WESEL
در آمد. در این مرحله فقط یک حرف نادرست بود و تنها ۳ نسل دیگر طول کشید تا به جمله هدف یعنی Methinks it is like a weasel برسد. داوکینز میگوید که اگر بتوان انتخاب طبیعی را به یک ساعتساز تشبیه کرد، آن ساعتساز کور است.
برخلاف ویلیام پیلی، الاهیدان قرن هیجدهم که استدلال کرد درست همانطور که یک ساعت بسیار پیچیدهتر و طراحی آن هدفمنتر از آن است که تصادفی بهوجود آمده باشد، موجودات زنده هم که به مراتب بسیار پیچیدهإتر از ساعت هستند، امکان ندارد تصادفی پدید آمده باشند و حتما بهشکلی هدفمند طزراحی شدهاند، داوکینز میگوید که اگر بتوان انتخاب طبیعی را به یک ساعتساز تشبیه کرد، آن ساعتساز کور است.
داوکینز میگوید مدل «میمون/شکسیر» برای نشان دادن تفاوت بین انتخاب تک مرحلهای و انتخاب انباشتی مفید است. اما از لحاظی میتواند گمراه کننده باشد. زیرا از آن چنین برداشت میشود که در مورد هرنسل براساس شباهتی که به یک هدف ایدهآل دارد قضاوت میشود اما انتخاب طبیعی هیچ هدف ایدهآلی ندارد و به تنها چیزی که اهمیت میدهد بقا در حال حاضر است.
داوکینز برای برطرف ساختن این برداشت گمراهکننده به سراغ برنامههای کامپیوتری دیگری میرود تا از طریق آنها انتخاب انباشتی اشکال جانورمانند و گیاه مانند را ایجاد کنند.(بیمورفها) + دانلود کتاب ساعتساز نابینا + دانلود نرمافزار شبیهساز انتخاب انباشتی(شبیه به نرمافزار داوکینز) [/INDENT]
اما اگر به برنامه کامپیوتری اجازه داده شود که در هر نسل، آن رشته ۲۸ حرفی که بیش از همه به جمله هدف شباهت دارد را انتخاب کرده و سپس در مرحله بعد روی جهشهایی عمل کند که از «بهترین» جمله نسل قبل حاصل شدهاند (انتخاب انباشتی)، اینکار میتواند فقط در عرض ۳۰ دقیقه انجام شود.
این مطلبو بزور از منبعش جدا کردم!!
البته ممکنه بعضیهاش تکراری باشه! ۱۰ عضو بدن که دیگر به آنها نیاز نداریم
قبل از مطالعه این مقاله باید بدانیم که وستجال به اندام هایی از بدن گفته می شود که بر اساس نظریه داروین، کاربرد آنها در اجداد انسان بوده است و به مرور زمان و تکامل بدن، بدون مصرف باقی مانده اند. (این تعزیف ساده شده برای عموم هست و ارزش علمی نداره!)
۱۰. آپاندیس کرمی شکل (Vermiform Appendix)
آپاندیس کرم شکل قسمتی از سکوم (روده کور: بخشی از روده بزرگ) می باشد و عضوی است که برای هضم سلولز توسط اجداد انسان گیاهخوار استفاده می شده است. یک هدف بالقوه مطرح شده توسط چارلز داروین این بوده است که آپاندیس برای هضم برگ در پستانداران نخستین مورد استفاده قرار می گرفته است که ممکن است طی تکامل کارکرد خود را ازآنچه در نخستیان داشته، از دست داده باشد.
مدارک و شواهد را می توان در حیوانات گیاهخوار مانند کوآلا مشاهده کرد .سکوم کوآلا بسیار طولانی است، و میزبان باکتری های خاصی را قادر می سازد تا سلولز را تجزیه کنند. اجداد بشر ممکن است بر چنین سیستمی متکی بوده اند و در یک رژیم غذایی غنی از شاخ و برگ درختان زندگی می کردند. هنگامی که انسان ها شروع به خوردن مواد غذایی که به راحتی هضم می شدند، کرد، سکوم برای هضم کمتر لازم شد و جهش ها که قبلا زیان آور بودند دیگر در برابر آن انتخابگر نشدند. این آلل ها شایع تر شدند و سکوم به کوچک شدن خود ادامه دادند. پس از گذشت هزاران سال، سکوم که زمانی بسیار کارآمد بود، به آنچه امروز ما می بینیم، آپاندیس، تغییر یافت. ارگان های مشابه در حیوانات شبیه به انسان ، همچنان به انجام آن عمل خود ادامه دادند، در حالی که سایر حیوانات گوشتخوار به مانند انسان کارکرد آپاندیس آنها کاهش یافت. البته، برخی از تحقیقات حاکی از آن است که آپاندیس ممکن است به محافظت در برابر از دست رفتن باکتری های همزیستی که کمک به هضم غذا می کنند، می پردازد. ۹. پوست مرغی (Goose Bumps یا chicken skin)
پوست مرغی که اصطلاح پزشکی آن cutis anserina می باشد ، برجستگی هایی بر روی پوست انسان در قاعده موهای بدن می باشد که بطورناخواسته هنگامی که یک فرد احساس سرما و یا تجربه احساسات قوی مانند ترس، وحشت، تحسین و یا تحریک جنسی پیدا می کند، ایجاد می شود. این فرایند نه تنها در انسان بلکه در بسیاری از پستانداران دیگر نیز رخ می دهد که نمونه بارز آن خارپشت است. هنگامی که در معرض تهدید و خطر قرار گیرد تیغه های خود را بالا می برد. پوست مرغی در صورت ظاهر نمی شود.
در واکنش به سرما،در حیوانات دارای پوشش پوست و مو، موهای سیخ شده، هوا را به منظور ایجاد یک لایه عایق به دام می اندازد. این حالت می تواند در پاسخ به خشم یا ترس نیزباشد. موهای سیخ ، به منظور ترساندن دشمن حیوان را بزرگتر به نظر می رساند.
در انسان، آن را حتی می توانید به عنوان یک واکنش به شنیدن خراش ناخن بر روی تخته سیاه ، گوش دادن به موسیقی ترسناک، و یا احساس و یا به یاد آوردن احساسات قوی و مثبت (به عنوان مثال، پس از برنده شدن در یک رویداد ورزشی) مشاهده کنید. از آنجایی که ما تنها تعداد بسیار کمی از موی بدن خود را حفظ می کنیم، رفلکس در حال حاضر هیچ سود شناخته شده ای برای ما ندارد. انسان ها نیز دارای برخی از رفتار های ذره ای و رفلکسی هستند. تشکیل این برجستگی های پوست مرغی در انسان هنگام استرس یک رفلکس وستیجال است. عملکرد خود را در اجداد انسان به منظور بالا بردن موهای بدن، و بزرگتربه نظر رسیدن هنگام مواجهه با خطر ظاهر می شد. موهای برجسته برای به دام انداختن یک لایه اضافی از هوا و گرم نگه داشتن انسان نیز استفاده می شود. ۸. ماهیچه ها (Musculature)
تعدادی از عضلات در بدن انسان تصور می شود وستیجال هستند نظیر ماهیچه پشت سر که به طور معمول به عضلات گوش می پیوندد. این ماهیچه که در جمعیت های مختلف به صورت بسیار پراکنده وجود دارد – اغلب در همه مالزیایی ها ، در ۵۶ درصد از سیاه پوستان، ۵۰ درصد ژاپنی ها، ۳۶ درصد از اروپاییان وجود دارد و در مردم Khoikhoi در جنوب غربی آفریقا و در ملانسیان ها (مجمع الجزایری در اقیانوس آرام، شمال استرالیا) وجود ندارد. در بسیاری از پستانداران غیر انسانی لب فوقانی و ناحیه سینوس با سبیل و یا ریش که یک عملکرد حسی انجام می دهند، همراه است. به طور مشابه عضله لونگوس پالماریس (palmaris longus) در ساعد، ماهیچه پیرامیدالیس (pyramidalis) درشکم و ماهیچه پلانتاریس (plantaris) در پا بی فایده و یا وستیجال در نظر گرفته می شوند. ۷. ارگان Vomeronasal
جوندگان و پستانداران دیگر سیگنال های شیمیایی به نام فرومون ترشح می کنند که حامل اطلاعات در مورد جنسیت خود و یا تولید مثل هستند و رفتار دیگران را تحت تاثیر قرار می دهند. فرومون ها توسط یک سیستم حسی تخصصی ، بنام ارگان vomeronasal (VNO)، که متشکل از یک جفت از ساختارهاست که در آستر مخاط بینی یا سقف دهان است، ترشح می شوند. اگرچه بسیاری از انسان های بالغ چیزی شبیه VNO در بینی خود دارند، دانشمندان علوم اعصاب هیچ تردیدی در رد آن به عنوان یک جزء ندارند. اگر شما در آناتومی ساختار نگاه کنید، هیچ سلولی که مانند سلول های حسی در VNOs دیگر پستانداران است نخواهید دید. شما هیچ فیبر های عصبی که ارگان را به مغز ارتباط می دهد نخواهید دید. شواهدی ژنتیکی نشان می دهد که VNO انسان غیر کارکردی است. تقریبا تمام ژن هایی که گیرنده های سطح سلول را کد گذاری می کنند ، سودوژن هستند و بصورت غیر فعال می باشند. پس چه پاسخی در مورد شواهد گیج کننده که انسان به بعضی از فرومون ها جواب می دهد وجود دارد؟ لری کاتز و یک تیم در دانشگاه دوک در کارولینای شمالی، دریافتند که علاوه بر VNO، سیستم بویایی در موش نیز به فرومون پاسخ می دهد. اگر چنین موردی در مورد انسان نیز صادق باشد ما هنوز هم ممکن است فرومون ترشح کنیم تا رفتار دیگران را بدون استفاده از VNO برای تشخیص آنها ، تحت تاثیر قرار دهیم. ۶. پلک سوم چشمی (Nictitating Membrane The Third Eyelid)
غشای چشمک زن پلک سوم شفاف یا نیمه شفاف موجود در برخی از حیوانات است که در سراسر چشم برای محافظت و مرطوب نگه داشتن چشم بکار میروند در حالی که همچنان میدان دید را حفظ می کنند. خزندگان، پرندگان، و کوسه های مختلف دارای یک غشای های کامل چشمک زن هستند، در حالی که در بسیاری از پستانداران از جمله انسان ، باقی مانده ذره ای کوچک از غشای موجود در گوشه داخلی چشم وجود دارد که هیچ عملکرد شناخته شده ای ندارد. بعضی از پستانداران، مانند شتر، خرس های قطبی و خوک آبی، همچنین دارای یک غشا کامل چشمک زن هستند که اغلب به نام پلک سوم معروف است. ۵. استخوان دنبالچه (Coccyx the Tailbone)
استخوان دنبالچه بخش نهایی از ستون مهره میمون است که شامل سه تا پنج مهره جداگانه و یا ترکیب شده (مهره دنبالچه ای) در زیر استخوان خارجی است. در انسان و سایر پستانداران بی دم (به عنوان مثال میمون) استخوان دنبالچه باقی مانده ی دم وستیجال است، اما هنوز به طور کامل غیر قابل استفاده نیست، چرا که اتصالی برای عضلات، تاندون ها و رباط ها می سازد. علاوه بر این، به عنوان بخشی از ساختار سه رکنی تحمل کننده وزن است که به عنوان کمک در نشستن عمل می کنند. با وجود این استخوان دنبالچه ، یا tailbone، باقی مانده ی یک دم از دست داده، است. همه پستانداران دارای یک دم در یک نقطه از تکامل خود هستند. در انسان، برای یک دوره ۴ هفته ای ، در مرحله ۱۴ تا ۲۲ رشد جنین انسان وجود دارد. این دم در جنین انسان ۳۱-۳۵ روزه برجسته تر می باشد. دنبالچه که در انتهای ستون فقرات قرار گرفته است، کارکرد اصلی خود در کمک به تعادل و تحرک را از دست داده، هر چند که هنوز هم بعضی از عملکردهای ثانویه خود مانند نقطه پیوست عضلات حفظ کرده است. ۴. دندان عقل (Wisdom Teeth)
معمولا هر فردی دارای ۲ دندان عقل در فک بالا ،۲ دندان عقل در فک پایین و در مجموع دارای ۴ دندان عقل است. گاهی به دلایلی از جمله دلایل ارثی، بیماریهای دوران کودکی (کم خونی، راشیتیسم) ،عدم هماهنگی رشد استخوان فک با اندازه دندانها و … این دندانها در داخل فک نهفته میمانند. همچنین ممکن است قسمتی از تاج آنها به طور ناقص در دهان ظاهر میشود، که در این صورت به آن دندان عقل نیمه نهفته گفته میشود. عدم وجود دندان عقل یک یا چند نمونه از hypodontia است. این دندانها نقش چندانی در جویدن غذا ندارند و با توجه به مشکلاتی که ذکر شد، این دندان ممکن است توسط دندانپزشک از فک خارج شوند. البته خارج کردن بدون دلیل آن به خاطر احتمال آسیب به اعصاب توصیه نمیشود. بهترین سن برای خارج کردن دندان عقل از دهان، زیر ۲۰ سالگی است. البته در سنین ۲۰ تا ۴۰ سالگی هم امکان خارج کردن آنها وجود دارد، ولی پس از ۴۰ سالگی کشیدن دندان عقل دشوارتر میشود.
پیشینیان ما، آروارههای بزرگتری داشتند. بنابراین فضای کافی برای رویش ۳۲ دندان وجود داشت؛ اما امروزه آروارههای ما کوچکتر شده است، درنتیجه فضای زیادی برای رویش ۳۲ دندان وجود ندارد. پس دندان عقل معمولا نهفته میشود و از رویش طبیعی محروم میماند. در واقع از وقتی انسانهای اولیه آموختند که تکههای بزرگ مواد غذایی را با دستشان خرد کنند، ارتفاع استخوانی فک کوتاهتر و برجستگی استخوان آرواره کمتر شد. به این ترتیب در خیلی از انسانهای امروزی دندان عقل به دندانی بیکاربرد و نهفته تبدیل میشود؛ به طوری که گاهی باید به کمک روشهای جراحی خارج می گردد.
شاید انسانهای چندین نسل قبل از ما بیش از ۲۳ تا دندان داشته اند، اما با تغییر شرایط محیطی و دگرگون شدن رژیمهای غذایی و کوچک شدن فکها، امروزه حتی جا برای ۲۳ دندان هم در دهان باقی نمانده است. با تغییر این شرایط، دندانهایی بهنام دندانهای عقل، مظلوم و فراموش شده و گاهی بیجا و مکان ماندهاند. ۳. گوش خارجی
گوش میمون ماکو (بوزینه ی دمکوتاه شبیه انسان) و بیشتر میمون های دیگر، دارای عضلاتی بسیار بیشتر از انسان است و در نتیجه دارای توانایی حرکت دادن گوش خود برای شنیدن بهتر تهدیدات بالقوه دارند. انسان و سایر نخستیان مانند شامپانزه با این وجود دارای گوشی هستند که عضلات آن به ندرت تکامل یافته اند و غیر کاربردی هستند، اما با این حال هنوز هم به اندازه کافی بزرگ می باشند تا قابل شناسایی باشند. عضلات متصل به گوش نمی تواند گوش را حرکت دهند، به هر دلیلی، دیگر نمی توان گفت که دارای هر گونه عملکرد بیولوژیکی هستند. در انسان ، تنوعی در این عضلات وجود دارد، به طوری که برخی از افراد قادر به حرکت دادن گوش خود در جهات مختلف هستند، و گفته شده است که ممکن است برای دیگران نیز در صورت تکرار و آزمایشات مکرر ممکن شود. در چنین نخستیان ناتوانی در حرکت دادن گوش عمدتا توسط توانایی در چرخش سر بر روی یک سطح افقی، جبران می شود. عملی که زمانی توسط یک ساختار تامین می شد در حال حاضر توسط ساختار دیگر جایگزین شده است. ساختار بیرونی گوش، همچنین برخی از ویژگی های وستیجال مانند برآمدگی یا دماغه در مارپیچ گوش که به عنوان برآمدگی داروین شناخته می شود، دارد. این ویژگی در حدود ۱۰ درصد از جمعیت یافت می شود. دماغه داروین، و یا برآمدگی، ناهنجاری های جزیی موجود در اقلیت قابل توجهی از مردم است و شکل گره های غضروفی و یا برآمدگی در لبه گوش بیرونی به خود می گیرد. ۲. نوک ***** مردان (Male Nipples)
نوک ***** مردان، به عنوان ساختار وستیجال ذکر می شود، و شبیه به ساختارهای وستیجال مثل بقایای استخوان های لگن بی فایده در نهنگ هستند، اما درواقع وستیجال نمی باشند چرا که آنها باقی مانده نوک سینه های های عملکردی مرد در گونه های اجدادی نیستند. نوک ***** در مردان وجود دارد زیرا پیش سازهای نوک ***** در اوایل توسعه جنین انسان، قبل از تمایز جنسی رشد می کنند. بعدها در زندگی این ساختارها به طور کامل در زنان توسعه می یابند. حضور نوک ***** در پستانداران نر معماری ژنتیکی محصول جانبی از نوک سینه ها در زنان است. پس چرا مردان نوک سینه دارند؟ زیرا زنان دارند!!!!!!!!!!! ۱. رفلکس چنگ زنی کف دستی (Palmar Grasp Reflex)
رفلکس چنگ زنی کف دستی ، که درواقع یک ساختار نیست و یک رفتار وستیجال است، در بدو تولد ظاهر می شود و تا پنج یا شش ماهگی ادامه دارد. زمانی که یک شی در دست نوزاد قرار داده می شود و کف دست او را لمس می کند انگشتان دست بسته خواهند شد و آن شیء را چنگ می زنند. این گرفتن قوی اما غیر قابل پیش بینی است، هر چند که ممکن است قادر به پشتیبانی از وزن کودک باشد، آنها همچنین چنگال خود را به طور ناگهانی و بدون هشدار آزاد می کنند. حرکت معکوس می تواند با نوازش پشت یا کنار دست القا شود. رفلکس کف دست به عنوان یک رفتار وستیجال در نوزادان انسان وجود دارد. هنگام قرار دادن انگشت یا یک شیء در کف دست نوزاد، آن شیء را بطور محکم با چنگ می گیرد. برخی از نوزادان (۳۷ درصد با توجه به مطالعه انجام شده در سال ۱۹۳۲) با این حرکت قادر به تحمل وزن خود از روی یک میله هستند. منبع
دو کروموزوم بدون اختلال با هم ادغام شده اند آزمون و خطا انجام شد گوریل تبدیل به انسان شد گونه های واسط بر اساس انتخاب طبیعی حذف شده اند.
انتخاب طبیعی در مسیری باعث بوجود آمدن گونه هائی شده . در ضمن این انتخاب طبیعی مبین نظمی است که از براهین اثبات وجود خدا و خالقی هوشمند است.
اینکه یک انتخاب بدون آزمون و خطا موجود کاملی مانند انسان را از حیوانی مثل گوریل بوجود می آورد نمیتواند فاقد فهم و شعور و تنها بر اساس یک تصادف باشد.
دوست گرامی اختالافهای اساسی ژنتیکی بین شمپانزه و انسان تقریباً %6/1 یک و شش دهم درصد میباشد این اختلافهایاساسی مربوط به کروموزوم دو نیست نقل از پست 350 همان تاپیک کم در این امر بیشتر به ما کمک میکند:
ولی نکته ای اشاره کردید مربوط به هدایت هوشمندانه از روی فرگشت نمیتوان هدایت هوشمندانه را استخراج کرد
نهایت انعطاف نظریه فرگشت این است که واضع قوانین جهان را نمیتواند منکر شود ولی هوشمندی یا هدف از خلقت را نمیتواند به بار بیاورد
یعنی منکر آفریدگار جهان نمیتواند بشود ولی منکر خدای ادیان هست
در ادغام دو کروموزوم 2a و 2b از نیای مشترک منجر به این شد که بعضی از ژنها که در ان دو کروموزوم به خوبی کار میکردند غیر قابل استفاده بشود و بدن ما توانایی ساخت ویتامین B12 را از دست بدهد
به این توضیحات از پست 345 دقت کنید:
سلام
یه سوال:
حالا که می فرمایید انسان و میمون از نظر ژنتیکی به هم شباهت دارند، از کجا معلوم که میمونها از انسانهای مسخ شده به وجود نیامده باشند؟ (لینک)
همچنین قرآن مطلب بسیار جالب دیگری را بیان می کند که بسیار قابل تامل است و آن اینکه قرآن در چند آیه از قومی صحبت می کند که بر اثر گناهان تبدیل به میمون و بوزینه گردیده اند.(مسخ گردیده اند) به عبارت دیگر قرآن منشاء نوعی از میمون را انسان معرفی میکند و میگوید که انسان اجداد این نوع میمون ها است نه این که این میمون ها اجداد انسان باشد . یعنی ممکن است شباهت میان میمون های انسان نما و انسان همین مسخ شدن عده ای از انسانها باشد که قرآن به آن اشاره می نماید. آیاتی که در آن قرآن به این موضوع اشاره نموده عبارتند از : آیه ۶۵ سوره بقره میفرماید : محققاً دانسته اید آن گروه را که در روز شنبه عصیان و تعدی کردند گفتیم بوزینه شوید .
سلام
یه سوال:
حالا که می فرمایید انسان و میمون از نظر ژنتیکی به هم شباهت دارند، از کجا معلوم که میمونها از انسانهای مسخ شده به وجود نیامده باشند؟ (لینک)
سلام علیکم،
وجود «شباهت» تنها یعنی «امکان وجود ارتباط» و به هیچ وجه حاصل شدن یکی از دیگری یا هر دو از یک چیز ثالث را نتیجه نمیدهد!
آن «امکان» هم غلط است چون پیشفرض آن وجود پدیدههای کاملاً رندوم و بیقاعده است که چنین چیزی بر خلاف عقل است زیر بر خلاف اصل عقلی علیت است ...
نظریهای که دلیلی برایش نیست و بر پایهی حدس است (هرچند در نگاه اول به نظر حدس خوبی باشد) و فراتر از آن خلاف عقل است اصلاً چه معنا دارد که رویش پافشاری شود؟
[SPOILER]برای اینکه بتوانید وضع کسانی که این نظریهی فرگشت را قبول دارند تصور کنید برایتان مثالی از درست کردن مکعب روبیک میزنم. حتماً تا بحال سعی کردهاید شما هم لااقل یک بار آنرا درست کنید. معمولاً تازهکارها که شروع میکنند به درست کردن یک مکعب به هم ریخته به جایی میرسند که مثلاً یک سطح از آن را کلاً به یک رنگ در میآورند ولی بعد دیگر متوقف میشوند، گاهی هم خیلی جلوتر میروند ولی دیگر نمیتوانند تکان بخورند، گاهی ممکن است خیلی کم از مکعب مانده باشد که درست شود ولی هر کاری که میکنیم از آن بیشتر نمیشود به ساخت مکعب نزدیک شد، بعد یک نفر که وارد است مکعب را از دستمان میگیرد که درست کند، او این نظم را به هم میریزد و حتی تا حدّی خرابش میکند و آنرا طوری میسازد که کامل درست شود نه ۷۰٪ ... اما کسی که وارد نیست آن ۷۰٪ را میبیند و میگوید از همین راه باید رفت جلو مگر نمیبینید که ۷۰٪ خوب عمل میکنیم!؟ آنهایی که دل به فرگشت بستهاند دلشان نمیآید که نظریهای که خیلی از مشاهدات زیستی را توضیح میدهد را کنار بگذارند و از اول نظریهی دیگری را بررسی کنند که بزرگترین نقص آنرا نداشته باشد، اینکه خلاف عقل است! ولی آیا این نقص برای علما واقعاً پذیرفتنی است؟ نظریهای که بر خلاف عقل باشد چه جایگاهی در متن علم خواهد داشت؟ نگاه نکنید ۸۵ سال است که دیکتاتورهای عالم فیزیک صحبت از خلاف عقل بودن فیزیک میزنند و میگویند فیزیک هم بر مبنای تصادف کار میکند! به این نگاه کنید که عقلا هرگز زیر بار این افسانهسراییها نرفتهاند اگرچه از نظر جامعهی علمی زیر نفوذ آن دیکتاتورها طرد شده یا سانسور شده باشند.[/SPOILER]
اما در مورد سؤالتان، حقیر هم زمانی به این مسأله فکر کردم (خصوصاً که برخی روایات داریم که مثلاً خوردن برخی از حیوانات حرام است چون این حیوانات نتیجهی مسخ شدن برخی انسانها هستند و خوردن از آنها تخفیف در مجازاتشان میشود، روایت حرام بودن مارماهی و خر اهلی و سوسمار یکی از آنهاست که در انتهای آن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با استناد به آیهای از قرآن میفرمایند که بسیاری از امتهای گذشته مسخ شدهاند و در روایات دیگری تعدادی از حیوانات و حشرات نتیجهی مسخ برخی افراد بودهاند و اگر بوزینه و خوک معروف شدهاند به این معنا نیست که مسخشدگان تنها میمون و خوک شده باشند) اما وقتی از عالمی پرسیدم گفتند که در روایاتی داریم که آنها که مسخ شدند از ناراحتی هیچ کدام بیش از سه روز زنده نماندند و در نتیجه حیوانات دیگر از نسل آنها نیستند، ولی راستش حقیر هنوز این احتمالی که شما دادید را گوشهی ذهنم نگه داشتهام که شاید شواهد دیگری هم برایش پیدا شود و البته حداقل یک روایت شاید مرتبط دیگری هم در این زمینه دیدهام.
در هر صورت ما قبول داریم و از این بابت شخصاً اطمینان دارم که تمام گونههای جانوری جداگانه خلق شدهاند، چه مستقلاً مثل انسان از زمین و جن از آتش و چه از موجودات دیگری مانند خلق خوک از فیل یا خلق گربه از شیر ... مسخ هم از همین جهت قابل پذیرش است به صورت کلی که شروع پیدایش یک گونهی جدید باشد، اما اینکه واقعاً باشد یا نه را باید اثبات کرد و ما قرار نیست با حدس و گمان زندگی کنیم.
یا علی علیهالسلام
نظریهای که دلیلی برایش نیست و بر پایهی حدس است (هرچند در نگاه اول به نظر حدس خوبی باشد) و فراتر از آن خلاف عقل است اصلاً چه معنا دارد که رویش پافشاری شود؟
سلام باء گرامی
ممنون
تمام نظریات بر پایه حدس اند و وقتی پذیرفته می شوند که بتوانند پدیده های بیشتری را توجیه کنند.
یه مثال بزنم:
توی فیزیک پیش دانشگاهی احتمالاً مدلهای مختلف اتم را خوانده اید یا می خوانید. در ارائه مدلهای مختلف اتم، دانشمندان چنین روندی رو طی کردند:
- دموکریت (500 سال قبل از میلاد) معتقد بود که ماده از ذرات تقسیم ناپذیری به نام اتم تشکیل شده که شکل این ذرات، خواص ماده رو تعیین می کنه. مثلاً می گفت موادی که طعم تندی دارند دارای اتمهای نوک تیز اند. خب این می تونست بعضی خواص ماده رو توجیه کنه، اما مطمئناً خیلی پدیده ها رو نمی تونه توضیح بده.
- دالتون ماده رو از متشکل از درات تقسیم ناپذیری به نام اتم می دونست که نحوه اتصال این ذرات در قالب ملکولها، خواص ماده رو تعیین می کنه. این مدل نتایج برخی آزمایشها رو توجیه می کرد، اما نمی تونست پدیده هایی مثل برقکافت (الکترولیز) رو توضیح بده.
- تامسون برای توجیه برقکافت، اتمها رو متشکل از بار مثبت و منفی دونست.
- رادرفورد با آزمایشاتی نشون داد که اتم نمی تونه مثل مدل تامسون توپر باشه، پس مدلی ارائه داد که در اون اتم دارای یک هسته کوچک و فضای خالی زیادی بود.
- بور برای حل مشکلات مدل رادرفورد و توجیه طیف تابشی گازها، مدارهایی رو برای الکترونها در نظر گرفت که الکترون فقط در همین مدارها می تونست حرکت کنه.
- و ...
اما یه نکته اینجا هست: هیچکدوم از این دانشمندان اتم رو به چشم ندیده بودند. بلکه حدسهایی ارائه می دادند که با واقعیت تطابق بیشتری داشته باشه.
زیست شناسان هم فرگشت رو به جز در برخی موارد خاص مشاهده نکرده اند، بلکه مدلی ارائه نموده اند که می تونه خیلی از مشاهدات رو توجیه کنه.
سلام باء گرامی
ممنون
تمام نظریات بر پایه حدس اند و وقتی پذیرفته می شوند که بتوانند پدیده های بیشتری را توجیه کنند.
یه مثال بزنم:
توی فیزیک پیش دانشگاهی احتمالاً مدلهای مختلف اتم را خوانده اید یا می خوانید. در ارائه مدلهای مختلف اتم، دانشمندان چنین روندی رو طی کردند:
- دموکریت (500 سال قبل از میلاد) معتقد بود که ماده از ذرات تقسیم ناپذیری به نام اتم تشکیل شده که شکل این ذرات، خواص ماده رو تعیین می کنه. مثلاً می گفت موادی که طعم تندی دارند دارای اتمهای نوک تیز اند. خب این می تونست بعضی خواص ماده رو توجیه کنه، اما مطمئناً خیلی پدیده ها رو نمی تونه توضیح بده.
- دالتون ماده رو از متشکل از درات تقسیم ناپذیری به نام اتم می دونست که نحوه اتصال این ذرات در قالب ملکولها، خواص ماده رو تعیین می کنه. این مدل نتایج برخی آزمایشها رو توجیه می کرد، اما نمی تونست پدیده هایی مثل برقکافت (الکترولیز) رو توضیح بده.
- تامسون برای توجیه برقکافت، اتمها رو متشکل از با مثبت و منفی دونست.
- رادرفورد با آزمایشاتی نشون داد که اتم نمی تونه مثل مدل تامسون توپر باشه، پس مدلی ارائه داد که در اون اتم دارای یک هسته کوچک و فضای خالی زیادی بود.
- بور برای حل مشکلات مدل رادرفورد و توجیه طیف تابشی گازها، مدارهایی رو برای الکترونها در نظر گرفت که الکترون فقط در همین مدارها می تونست حرکت کنه.
- و ...
اما یه نکته اینجا هست: هیچکدوم از این دانشمندان اتم رو به چشم ندیده بودند. بلکه حدسهایی ارائه می دادند که با واقعیت تطابق بیشتری داشته باشه.
زیست شناسان هم فرگشت رو به جز در برخی موارد خاص مشاهده نکرده اند، بلکه مدلی ارائه نموده اند که می تونه خیلی از مشاهدات رو توجیه کنه.
سلام علیکم برادر عزیزم،
اگر اینطور بود که شما میفرمودید و آنها جایگاه خود را میشناختند که مشکل بزرگی پیش نمیآمد، مشکل از آنجایی بالا گرفت که عدهای چه در فیزیک و چه در زیستشناسی خواستند بگویند حرف آخر و فصلالخطاب در نزد ماست و بعد خطابهاشان را کردند و هر دو هم خلاف عقل نظر دادند ... هر دو بر اساس تجربه نظریهای را میدهند که خلاف عقل است و بعد میگویند هر کسی که مخالفت کند معلوم میشود که روحیهی علمی ندارد و متعصب است. جناب مسعود در پست ۴۱ قبول داشتند که این نظریهی فرگشت یک نظریه است ولی احتمالاً خودشان هم میدانند که جناب داوکینز چند سال پیش چه گفت، اینکه تا قبل از این ما میگفتیم که نظریهی فرگشت یک نظریهی خوب است که تا کنون رد نشده ولی امروز آنقدر برایش شواهد داریم که میتوانیم بگوییم اثبات شده است! آخر آدم به چنین کسی بگوید دانشمند!؟ و ایشان امروز پرچمدار مکتب کفر هستند که رکن رکین کرسی کفریاتشان (به قول یکی از دانشمندان دیگر) در دانشگاه آکسفورد هم همین نظریهی فرگشت بوده است. نقش ایشان در ایجاد انحراف در رویکرد علمی چند قرن اخیر که شما برخی ازمثالهایش را آوردید مانند نقش انحرافی بوهر در اوائل توسعهی نظریهی کوانتومی بود ... این دانشمندان برای آنکه خدا را انکار کنند یک راه بیشتر ندارند و آن اینکه برای رندوم و تصادفی بودن پدیدهها شأن حقیقی (Ontic) قائل شوند و تنها نظریههایی که در جامعهی علمی سکولار امروز حق نفس کشیدن و پر و بال گرفتن دارند هم همین علوم هستند که در راستای سیاستهای سکولار جریان استکبار هستند، اگر بر خلاف جریان اصلی باشند اتفاق خاصی نمیافتد فقط fund هایشان قطع شده و مجلات هم انتشار مقالات آنها را بایکوت میکنند.
در بررسی یک علم دانستن دو جنبه اهمیت دارد، یکی خود نظریهها و آزمایشات و شواهد تجربی است (که در دانشگاهها در هر رشته برای دانشجویان همان رشته تدریس میشوند) و یکی پایههای آن علم که آیا اساساً رویکردشان در شاخ و برگ دادن به آن علم رویکرد قابل قبولی هست یا خیر (فلسفهی علم به نوعی به بررسی همین راههای شناخت در علوم متفاوت میپردازد، اینکه انواع برهانها چه هستند و اینکه چه برهانهایی قویتر یا ضعیفتر هستند و اینکه در دادن یک نظریه در یک علم خاص چه سبک شناختشناسی دنبال شده است و اینکه فرضهای فلسفی و تبعات فلسفی یک نظریه چیست و ...). نظریهی فرگشت اساس کسب شناخت از حقیقتش درست نیست ... برهانش تمثیلی است ... مثل این است که کسی بگوید شمای مسلمان عادل هستید و اوی مسلمان هم عادل است پس تمام مسلمین عادل هستند، طبیعی است که این استدلال به هیچ وجه قابل اتکا نیست اگرچه گاهی در عمل راهگشا باشد ... اینکه کسی بگوید گونهی A از ۹۹ جهت از ۱۰۰ جهت شناسایی شده شبیه به گونهی B است پس این دو پسرعموی هم هستند و جدّ مشترک دارند شاید برای کسانی که میخواهند به خدا اعتقاد نداشته باشند تنها گزینهی ممکن برای معتقد بودن به آن باشد ولی وقتی گزینهای به اسم خلقت خدای واحد پیش بیاید دیگر آن نظریه تنها یک حدس ممکن میشود در کنار حدس دیگری که میگوید خوب شاید به جای آنکه آن دو گونهی مشابه منشأ مادی یکسانی داشته باشند منشأ ماورایی یکسانی داشته باشند، یعنی به جای آنکه از یک «نیای مشترک» باشند هر دو جداگانه از یک «خالق مشترک» باشند، این مطلب را امام صادق علیهالسلام در توحید مفضل در مورد زرافه فرمودهاند که شباهتش به شتر و گاو و پلنگ ربطی به اینکه از نسل آنها باشند ندارد و خدایی که توانسته هر کدام از آنها را آنطور بیافریند این را هم میتوانسته اینطور بیافریند و البته خداوند هر موجودی را مطابق نیازش امکاناتی داده است و این هم ردّیهای است بر مکانیزم انتخاب طبیعی فرگشتگرایان که میگویند امکانات متناسب با شرایط در اثر انتخابی آماری و در طی زندگی نسلهای بسیار در یک گونه نهادینه شده است.
خوب پس ما الآن دو حدس داریم، باید بدانیم کدام یک به دیگری رجحان دارد، برای اثبات کردن نیای مشترک دلیل محکمی نداریم (اگرچه هزاران مثال با آن موافق باشند و مثال نقضی برایش نشناسیم) و رد کردن اصل علیت هم که خلاف عقل است (اصل علیت سنگ بنای علم به معنای عام آن و دانستن است و اگر آنرا از زیر این بنا بیرون بکشیم دیگر هیچ چیز دلیل هیچ چیزی نیست و هر چیزی میتواند نتیجهی هر چیز دیگری باشد، یعنی ارتباط با معنایی بین هیچ دو چیزی وجود ندارد که بعد کسی بخواهد آن ارتباط را کشف کند و بگوید فهمیدم یا بگوید دانستم، رد کردن اصل علیت یعنی رد کردن اصل علم و فهم و تعقل! دادن نظریهای استوار بر نبود اصل علیت تنها میتواند دروغ ۱۳ باشد که متأسفانه بسیاری هم آنرا باور کردهاند) و همین برای رد کردن فرگشت کافی است، اما در عوض برای وجود خدا و یکتایی او برهان عقلی داریم ... علم بر پایهی عقل ترجیح دارد بر علم غیرعقلانی یا برعکس؟ اگر علم عقلایی ارجح است چرا اصلاً بحث را باید به روز جزئیات و شواهد فرضیهی فرگشت بگذاریم؟ چرا باید مثالهای موافق یا مشکوک به مخالف را بررسی کنیم وقتی فرگشت از اساس نمیتواند درست باشد و محکوم قطعی به غلط بودن است؟ ما جایگزین درست فرگشت را میشناسیم چرا باید وقت سر نظریهای بگذاریم که غلط بودنش اظهرمنالشمس است؟
اینها دلیل چیزی بود که گفتم. اگر گفتم بنا نداریم بر مبنای حدسیات زندگی کنیم منظورم این نبود که همه چیز را صبر کنیم خدا و پیغمبر به ما وحی کنند و خودمان به خودمان زحمت فکر کردن و آزمایش کردن و تحقیق کردن و اینها ندهیم، منظورم این بود که خداوند هم فرموده که اکثریت مردم از ظن و گمانهایشان پیروی میکنند حال آنکه ظن و گمان کسی را از دانستن حق بینیاز نمیکند، یعنی حدس و گمان نباید فصلالخطاب به حساب بیاید و باید به یاد داشته باشیم که حدسیات تا اثبات منطقی و عقلایی نشوند فراتر از حدسیات نیستند و نباید هم بیش از ان به آنها بها داد، اگر کسی تمام اعتقادات و هستیاش را بر روی حدسیات پایه گذاشت وقتی معلوم شد که آن حدسها غلط بودند کل هستیاش بر باد رفته است و چنین کسی حتی وقتی بفهمد که حدسیاتش اشتباه بوده است برای نگاه داشتن خودش در موقعیتی که داشته است دست به هر تعصبی میزند، اما در قرن بیستم عدهی زیادی از فیزیکدانان و زیستشناسان دست به تلاش گسترده زدند که نه تنها خودشان که تمام مردم دنیا تمام هستیاشان را بر روی حدسیات (خلاف عقل) ایشان پایهگذاری کنند ... جوانانی که در این سایت به راحتی آنقدر شجاعت دارند که قرآن و خدا و پیامبر و غیره را به چالش بکشند به نظر شما چقدر از ایشان جرأت دارند داوکینز و بوهر و هاوکینگ را هم به چالش بکشند؟ در جامعهی علمزدهی ما وفاداری به سرشناسان جامعهی علم شرط پذیرفته شدن در جامعهی علمی است. حتی اگر کسی انیشتین هم باشد و با نظریههای خلاف عقل گروه کپنهاگ مخالفت کند پیر و از کار افتاده شده معرفی میشود و حضور مؤثرش در جامعهی علمی هر روز کمرنگ و کمرنگتر میشود. این روشی نیست که علم در بلند مدت اجازهی آنرا بدهد ... ولی فعلاً آنها یکّهتاز هستند و جوانان ما هم در پی ایشان میدوند ...
دوست گرامی اختالافهای اساسی ژنتیکی بین شمپانزه و انسان تقریباً %6/1 یک و شش دهم درصد میباشد این اختلافهایاساسی مربوط به کروموزوم دو نیست نقل از پست 350 همان تاپیک کم در این امر بیشتر به ما کمک میکند:
در مورد تعداد کروموزوم ها در گامت های انسان و گوریل مطالبی مطرح شد که معتقدین به تکامل چنین استدلال میکردند که دو کروموزوم در گامت نر و دو کروموزوم در گامت ماده ادغام شده اند یا حذف شده ند.
آنچه که عرض شد در نقد این استدلال بود یعنی تعداد کروموزوم ها و وارد بحث اختلاق ژنها نشدیم .
یعنی منکر آفریدگار جهان نمیتواند بشود ولی منکر خدای ادیان هست
بله قصد هم همین است صرف وجود آفریدگار هوشمند و ناظم از این بحث نتیجه شود کفایت میکند . و البته رد میکند تفکری را که خداپذیر است و آن را محدود و محصور در ذهن میداند چنانکه ما خارج از این حصر این مطلب را مطرح کردیم.
در ادغام دو کروموزوم 2a و 2b از نیای مشترک منجر به این شد که بعضی از ژنها که در ان دو کروموزوم به خوبی کار میکردند غیر قابل استفاده بشود و بدن ما توانایی ساخت ویتامین B12 را از دست بدهد
به این توضیحات از پست 345 دقت کنید:
در مورد این فرمایش و نظریه اتصال از محل تلومر و اینکه تعدادی از ژن ها در انسان فعال نیست یا کاربری ای متفاوت از شامپانزه دارد عرضی ندارم ولی
تنها میخواهم این مطلب را ذکر کنم که این اختلال و اتصال در هرکدام از گامتهای نر و ماده و بصورت مستقل اتفاق افتاده که مثلا منجر به بوجود آمدن انسان نئاندرتال شده
اگر این میزان سازگاری در تعداد کروموزوم ها و حذف و اضافه یا غیر فعال کردن ژنها وجود دارد پس باید گونه های متعددی از انسان - شامپانزه , انسان جهش و تکامل یافته و شامپانزه جهش و تکامل یافته را باید شاهد میبودیم.
سلام علیکم،
وجود «شباهت» تنها یعنی «امکان وجود ارتباط» و به هیچ وجه حاصل شدن یکی از دیگری یا هر دو از یک چیز ثالث را نتیجه نمیدهد!
آن «امکان» هم غلط است چون پیشفرض آن وجود پدیدههای کاملاً رندوم و بیقاعده است که چنین چیزی بر خلاف عقل است زیر بر خلاف اصل عقلی علیت است ...
نظریهای که دلیلی برایش نیست و بر پایهی حدس است (هرچند در نگاه اول به نظر حدس خوبی باشد) و فراتر از آن خلاف عقل است اصلاً چه معنا دارد که رویش پافشاری شود؟
[SPOILER]برای اینکه بتوانید وضع کسانی که این نظریهی فرگشت را قبول دارند تصور کنید برایتان مثالی از درست کردن مکعب روبیک میزنم. حتماً تا بحال سعی کردهاید شما هم لااقل یک بار آنرا درست کنید. معمولاً تازهکارها که شروع میکنند به درست کردن یک مکعب به هم ریخته به جایی میرسند که مثلاً یک سطح از آن را کلاً به یک رنگ در میآورند ولی بعد دیگر متوقف میشوند، گاهی هم خیلی جلوتر میروند ولی دیگر نمیتوانند تکان بخورند، گاهی ممکن است خیلی کم از مکعب مانده باشد که درست شود ولی هر کاری که میکنیم از آن بیشتر نمیشود به ساخت مکعب نزدیک شد، بعد یک نفر که وارد است مکعب را از دستمان میگیرد که درست کند، او این نظم را به هم میریزد و حتی تا حدّی خرابش میکند و آنرا طوری میسازد که کامل درست شود نه ۷۰٪ ... اما کسی که وارد نیست آن ۷۰٪ را میبیند و میگوید از همین راه باید رفت جلو مگر نمیبینید که ۷۰٪ خوب عمل میکنیم!؟ آنهایی که دل به فرگشت بستهاند دلشان نمیآید که نظریهای که خیلی از مشاهدات زیستی را توضیح میدهد را کنار بگذارند و از اول نظریهی دیگری را بررسی کنند که بزرگترین نقص آنرا نداشته باشد، اینکه خلاف عقل است! ولی آیا این نقص برای علما واقعاً پذیرفتنی است؟ نظریهای که بر خلاف عقل باشد چه جایگاهی در متن علم خواهد داشت؟ نگاه نکنید ۸۵ سال است که دیکتاتورهای عالم فیزیک صحبت از خلاف عقل بودن فیزیک میزنند و میگویند فیزیک هم بر مبنای تصادف کار میکند! به این نگاه کنید که عقلا هرگز زیر بار این افسانهسراییها نرفتهاند اگرچه از نظر جامعهی علمی زیر نفوذ آن دیکتاتورها طرد شده یا سانسور شده باشند.[/SPOILER]
سلام
نقدهای تامل برانگیزی بر علیت وارده که میتونید تو ویکیپدیا بخونیدشون! نتیجه اینکه علیت اصلا جهان شمول نیست!
[SPOILER]مکعب روبیک حالتی داره که گاه برای کامل کردنش مجبوریم چندین بار، سو هایی که همرنگ کردیمو بهم بزنیم(شروع دوباره از صفر!) ولی بحث ما درباره چیزی مثل راه پله ست! برای تموم کردنش شروع دوباره نیاز نیست![/SPOILER]
سلام
یه سوال:
حالا که می فرمایید انسان و میمون از نظر ژنتیکی به هم شباهت دارند، از کجا معلوم که میمونها از انسانهای مسخ شده به وجود نیامده باشند؟ (لینک)
طبق فسیل شناسی: الیگوسن (با نماد زمینشناسی OG) دوری از مقیاس زمانی زمینشناسی است که میان ۳۴ میلیون تا ۲۳ میلیون سال پیش وجود داشته.(زمان پیدایش کپی ها!) پلیستوسن (Pleistocene) یکی از دورهای زمینشناسی است که از ۱٫۸ میلیون سال پیش تا ۱۰ هزار سال پیش را پوشش میدهد.(زمان پیدایش انسان!)
فرگشت با علیت در تضاد نیست. رخدادهایی مثل جهش، ترکیب، انتخاب طبیعی و ... که هر کدوم دارای علت اند.
وجود خدا رو هم نقض نمی کنه. چه بسا خدا طوری جهان رو آفریده و قوانین طبیعت رو طوری وضع کرده باشه که فرگشت در اون رخ بده و انسان هوشمند به وجود بیاد.
به نظرم تنها تضادی که بین فرگشت و دین هست، در مورد نحوه خلقت آدم و حوا است.
یه سوال: فرض کنید یه نفر نظریات زیر رو ارائه بده:
نظریه 1- خدا آدم و حوا را عمداً طوری آفریده که از نظر ژنتیکی با برخی موجودات دیگر شباهت داشته باشند. حکمت این کار هم به فکر واداشتن انسانها بوده است.
نظریه 2- میمونها از نسل انسانها هستند. فسیلهایی که مربوط به چند میلیون سال پیش دیده می شوند را خدا عمداً در زمین قرار داده تا ما را به فکر وادار کند.
نظریه 3- ....
خب این نظریات هم می تونند مشاهدات موجود رو توجیه کنند. اما چرا علم امروز آنها را نمی پذیرد؟
فرگشت با علیت در تضاد نیست. رخدادهایی مثل جهش، ترکیب، انتخاب طبیعی و ... که هر کدوم دارای علت اند.
خواهش میکنم!
علیت ممکنه با فرگشت تضاد داشته باشه ولی مواردی هست که کاملا علیتو نقص میکنن! این برهان توسط قانون پایستگی انرژی و قوانین حاکم بر فیزیک مولکولی رد میشود. و همینطور علیت تنها در سیستمهای مختلنشده معتبر است!(ویکیپدیا!)
یه سوال: فرض کنید یه نفر نظریات زیر رو ارائه بده:
نظریه 1- خدا آدم و حوا را عمداً طوری آفریده که از نظر ژنتیکی با برخی موجودات دیگر شباهت داشته باشند. حکمت این کار هم به فکر واداشتن انسانها بوده است.
نظریه 2- میمونها از نسل انسانها هستند. فسیلهایی که مربوط به چند میلیون سال پیش دیده می شوند را خدا عمداً در زمین قرار داده تا ما را به فکر وادار کند.
نظریه 3- ....
خب این نظریات هم می تونند مشاهدات موجود رو توجیه کنند. اما چرا علم امروز آنها را نمی پذیرد؟
خب این موارد،این مطلبو القا میکنه که فرضا کسی به شما میگه اگه برای من یه ساختمون بسازی، بهت 100برابر قیمت خونه پول میدم و بعد هر شب بعد از خوابیدن شما بیاد و کار تا هر جا پیش رفته، همشو خراب کنه!! اسم اینکار چیه!؟ بدطینتی!
در این احتمالات چی داریم!؟ خدا گفته به من ایمان داشته باشید یه سری توضیحات دیگه درباره بشر و... تا رستگار بشیم! ولی از اون طرف شواهدی به ما داده که اون توضیحاتو زیر سوال ببره و ما بهش ایمان نداشته باشیم و رستگار نشیم!!
که اگه بدطینتی در خدا باشه، اصلا خدا نیست!
سلام
نقدهای تامل برانگیزی بر علیت وارده که میتونید تو ویکیپدیا بخونیدشون! نتیجه اینکه علیت اصلا جهان شمول نیست!
سلام علیکم،
حتی یک نقد تأمل برانگیز تا کنون بر اصل علیت ندیدهام، هر نقدی که دیدهام اشتباه بودنش واضح بوده است
این اصل زیربنای هر تفکر علمی است، هر کسی هم که نقدی به آن وارد کرده است ابتدا اعتبار نقد خودش را ساقط کرده و بعد حرفش را زده است چون بدون این اصل عقلی هیچ صحبت معقولی نمیتوان کرد! تنها یک راه وجود دارد و آن اینکه در درون خود عالم معقول با برهان خلف اثبات کنیم که اصل علیت اشکال دارد، یعنی فرض کنیم این اصل برقرار است و از آن استفاده هم بکنیم و در داخل معقولات به تناقض برسیم و نتیجه بگیریم که پس اصل علیت اشتباه است. جالب است که اگر اشتباه نکنم این کار را هم سعی کردهاند که انجام دهند ولی آنچه که گمان کردند اثبات کردهاند اشتباه بودن اصل علیت نبوده است بلکه وجود داشتن موجود یا موجوداتی بوده که از این اصل تبعیت نکنند، در واقع اثبات وجود چنین موجود یا موجوداتی موضوع همان برهان علیت و برهان وجوب و امکان است، واجبالوجود همان وجودی است که با استفاده از برهان علیت اثبات میشود علتی برایش نیست. در این حالت دو راه داریم، یا اصل علیت را جز برای همان یک موجود که اثبات هم میشود یکتاست اصل علیت را بپذیریم و یا اینکه اصل علیت را به کل مردود کنیم و در نتیجه هیچ استدلال علمی و هیچ کلام معقولی دیگر نتوانیم بگوییم و به عبارت دیگر سرمان را بگذاریم زمین و بمیریم (حتی در این صورت هم عجزمان علت مرگمان خواهد بود!).
[SPOILER]به بزرگی نام برخی از آن فلاسفهای که برهان علیت را نقد کردهاند نگاه نکنید، خود نقدهایشان را ببینید، برای دوستان شیفتهی علم که به راحتی دین و پیغمبر را زیر سؤال میبرند آیا اعتراض زیادی است که خود را در اسارت نام دانشمندان و عنوان دانشمند بودنشان و جوایزی که به ایشان داده شده است نشوند؟ اسم خدا و پیغمبر برایشان مانع از حقیقتطلبی نیست قاعدتاً اسم دانشمندانی که همنوع خودشان هستند هم نباید باشد.[/SPOILER]
علیت ممکنه با فرگشت تضاد داشته باشه ولی مواردی هست که کاملا علیتو نقص میکنن! این برهان توسط قانون پایستگی انرژی و قوانین حاکم بر فیزیک مولکولی رد میشود. و همینطور علیت تنها در سیستمهای مختلنشده معتبر است!(ویکیپدیا!)
رفتم و ویکیپدیا در مورد برهان علیت را خواندم و بالأخره فهمیدم چه چیزی را مدام برایمان نقل قول میکنید و میگویید.
در مورد رفتار مولکولهای گازی آن چیزی که جناب کاکو بیان کردهاند از زمان کشف حرکات براونی مطرح شد ولی بحثی که ایشان رویش کردهاند به وضوح اشتباه است. مطابق با فیزیک کوانتوم حتی در صفر کلوین هم انرژی جنبشی ذرات به صفر نمیرسد و تنها به پایینترین سطح خود میرسد که باز یک مقدار مثبت خیلی کوچک است. بحثهایی روی چرایی وجود این حرکات شده است ولی حقیر برای این مطالب پاسخهای مشخص سراغ دارم و اینکه کسی جهل خودش را وسیلهی زیر سؤال بردن اصول عقلی کند حرف دیگری است ...
حرفی هم که جناب دیراک در مورد سیستمهای مختل نشده زدهاند مربوط به اصل عدم قطعیت است و این اصل هم حقیر تا چند وقت پیش فکر میکردم یک راه پاسخ دادن دارد که با اصل علیت به تناقض نرسد ولی بعد از نقل قولی که از آقای Mead برایتان در همین تاپیک گذاشتم دیدم که حتی از نگاه epistemic هم این اصل میتواند غلط باشد! کافی است دانشمندان کمی چشمشان را بشویند و جور دیگر ببینند ...
نظریهی مهبانگ هم که دیگر از آن حرفهاست که واردش نشویم بهتر است ... خودش هم از آن حرفها نباشد کار آن دانشمندانی که بر اساس فرضیه و نظریه اصول عقلی را به زیر سؤال میبرند از آن کارهاست!
[SPOILER]مکعب روبیک حالتی داره که گاه برای کامل کردنش مجبوریم چندین بار، سو هایی که همرنگ کردیمو بهم بزنیم(شروع دوباره از صفر!) ولی بحث ما درباره چیزی مثل راه پله ست! برای تموم کردنش شروع دوباره نیاز نیست![/SPOILER]
وقتی سنگ بنای این علم کج گذاشته شده است بالأخره جایی خواهند فهمید که این دیوار را باید خراب کرد و از اول چید و برد بالا :ok:
همهی نظریهها منتظر هستند دلیلی پیدا کنند که بر مبنای آنها اثبات شوند ولی دیدگاه کوانتومی کپنهاگی و وابستگانش و نظریهی فرگشت نه تنها نمیتوانند انتظار چنان اثباتی را بکشند که دلیل عقلی بر غلط بودن خود دارند.
فرگشت با علیت در تضاد نیست. رخدادهایی مثل جهش، ترکیب، انتخاب طبیعی و ... که هر کدوم دارای علت اند.
وجود خدا رو هم نقض نمی کنه. چه بسا خدا طوری جهان رو آفریده و قوانین طبیعت رو طوری وضع کرده باشه که فرگشت در اون رخ بده و انسان هوشمند به وجود بیاد.
سلام علیکم و رحمة الله
نظریهی فرگشت را میتوان طوری مطرح کرد که با اصل علیت در تضاد نباشد ولی سردمداران فعلی این نظریه بر تصادفی بودن و غیرهوشمند بودن قوانین حاکمه اصرار دارند و اگرچه جناب مسعود قبول دارند که این نظریه فعلاً صرفاً یک نظریه است ولی حقیر از داوکینز خواندهام که او مدعی شده است این نظریهی خلاف عقل اثبات هم شده است، و البته دلیل همین حرفش هم خلاف عقل است.
اما اگر این نظریه طوری بیان شود که ناقض خدا نباشد و انسان و جن و فرشتگان و غیره را هم از روند تکاملی خود استثناء کرده و به صورت بیان شده در دین بپذیرد باز دلیل بر درستی ادعای دیگرش نخواهد بود و همچنان در حدّ نظریه باقی میماند. روایاتی داریم که بشود از آنها غلط بودن تقریباً اکثر ادعاهای ایشان را برداشت نمود ولی در زمان غیبت خلیفهی خدا علیهالسلام چون آن روایات خودشان به اعتبار قرآن نیستند و ممکن است از جهاتی ضعیف یا قوی مخدوش باشند باید در موردشان محتاط بود.
یه سوال: فرض کنید یه نفر نظریات زیر رو ارائه بده:
نظریه 1- خدا آدم و حوا را عمداً طوری آفریده که از نظر ژنتیکی با برخی موجودات دیگر شباهت داشته باشند. حکمت این کار هم به فکر واداشتن انسانها بوده است.
نظریه 2- میمونها از نسل انسانها هستند. فسیلهایی که مربوط به چند میلیون سال پیش دیده می شوند را خدا عمداً در زمین قرار داده تا ما را به فکر وادار کند.
نظریه 3- ....
خب این نظریات هم می تونند مشاهدات موجود رو توجیه کنند. اما چرا علم امروز آنها را نمی پذیرد؟
اول اینکه به قول مرحوم آیتاللهبهجت تمام پیشرفت علم در این دوره و زمانه نه برای خود علم که برای استفادهی از علم به عنوان یک سلاح است، برای به استثمار کشیدن دیگران است، برای پیشی گرفتن از رقیبان است، برای ابرقدرت شدن است، نه بخاطر روحیهی حقیقتطلبی ... رویکرد جامعهی علمی این دوره عموماً پیرامون سکولار کردن علم از دین و خداست و به راه انداختن بحث تقابل دین و علم ... نظریه زیاد است ولی جهات کار علمی را fund ها تعیین میکنند و کسانی که روی نظریات مورد نظر ایشان کار کنند حمایت مالی و تچهیزاتی و غیره میشوند و به همانها هم جوایز علمی داده میشود ... شما چقدر احتمال میدهید که سرمایهگذاریهای آمریکا در علم و جذب نخبگان برای یافتن حقیقت باشد؟ قبل از آمریکا در صدر اسلام دشمنان اهل بیت علیهمالسلام هم نهضت ترجمه را به راه انداختند و یک جنبش علمی وسیع را هدایت کردند و در این بین خازنان علم الهی را مظلومانه به شهادت رساندند، آیا مأمون و پدرش هارون به دنبال حقیقت بودند؟ آیا امروز غرب و شرق به دنبال کشف حقایق هستند؟ بلکه از آنها باید بر حذر بود، آنها ظالمان و قاتلان این عصر و زمانه هستند و هیچ تعهد اخلاقی در قبال علمی که به آن میرسند ندارند و آنچه دارند محدودیتهای سوری است که خود وضع کرده و خود نقض میکنند ...
اما در مورد نظریات جدید شما:
- اینکه خداوند انسان را شبیه میمون خلق کرده است درست است و در کتاب شریف توحید مفضل نظریهی شما توسط امام صادق علیهالسلام تأیید شده است، انسان بدون عقل و قدرت ناطقه همان میمون است ... پس انسان باید عبرت بگیرد ... گرچه نمیگیرد ...
- نظریهی دومتان را هم قبلاً توضیح دادم که باز امکان دارد از جهاتی درست باشد ولی شاید هم نباشد، گرچه انسانهایی که بیش از چند هزار یا حداکثر چند ده هزار سال پیش زندگی میکردهاند از نسل حضرت آدم علیهالسلام نبودهاند
اما در مورد نظریات جدید شما:
- اینکه خداوند انسان را شبیه میمون خلق کرده است درست است و در کتاب شریف توحید مفضل نظریهی شما توسط امام صادق علیهالسلام تأیید شده است، انسان بدون عقل و قدرت ناطقه همان میمون است ... پس انسان باید عبرت بگیرد ... گرچه نمیگیرد ...
- نظریهی دومتان را هم قبلاً توضیح دادم که باز امکان دارد از جهاتی درست باشد ولی شاید هم نباشد، گرچه انسانهایی که بیش از چند هزار یا حداکثر چند ده هزار سال پیش زندگی میکردهاند از نسل حضرت آدم علیهالسلام نبودهاند
یا علی علیهالسلام
سلام
گرامی شباهت ژنتیکی می تواند دلیل منطقی دیگری هم داشته باشد.
چون موجودات در یک چرخه زیستی بده و بستان دارند. لذا حد اقل باید از جهت زنجیره غذایی تناسب داشته باشند. و الا محصول هر ژنی نمی تواند غذای ژن دیگری شود.
تناسب در غذا و حفظ حیات و زیست ، نتیجه ی تناسب و تشابه در ژنتیک است.
نظریهی فرگشت را میتوان طوری مطرح کرد که با اصل علیت در تضاد نباشد ولی سردمداران فعلی این نظریه بر تصادفی بودن و غیرهوشمند بودن قوانین حاکمه اصرار دارند
سلام
تصادفی و غیر هوشمند بودن به معنی بی علت بودن نیست.
مثلاً در مورد جوش خوردن اون دو تا کرومزوم، دوستان یه سری دلایل رو ذکر کردند و فرمودند که یک سری آنزیمها و ساز و کارها و ... دخیل بوده. خب اینها میشن علت جوش خوردن کرومزومها. اما این ساز و کار هوشمند نبوده و خبر نداشته که عملکردش چه تاثیری رو بر آینده موجودات زنده می گذاره.
حقیقتش من چیز زیادی درباره فرگشت و تکامل نمی دونم و لی همیشه برام سئوال بوده که این نظریه چطور مسئله زوجیت رو توضیخ میده.
اینکه موجود اولیه بعد از تکامل نسبی چطور تکثیر پیدا کرده .
اگه اشتباه نکنم شما معتقدید موجودات زنده کنونی با تمام تنوعی که دارند در اصل از یک موجود نشأت گرفتن .
سئوال: این موجودات چگونه زوج پیدا کردند؟ آنهم زوجی که غالباً شبیه خودشان بود ؟
سلام بر مدیر گرامی.
من مطالب شما و سایر دوستان در این موضوع رو دنبال کردم.
شما موارد بسیاری رو مطرح کردید که دوستان هم با جزئیات بهش پرداختند.
اما چند نکته کلی رو خواستم متذکر بشم.
اول اینکه اکثریت نقدهای شما در مورد گفته های آقای داوکینزه.
نمیدونم چرا اینقدر اصرار بر نقد صحبتهای ایشون (و فقط ایشون) دارین؟
در مورد تئوری فرگشت تنها یک نفر پژوهش نمیکنه. دانشمندان بسیاری هستند که در این مورد کار میکنن و کتابها و مقالات بسیاری هم در این زمینه منتشر شده و میشه.
ایشون صرفا به خاطر حضور رسانه ای ، مورد توجه قرار گرفتن و مسلما هرچیزی که میگن درست نیست. کاش در مورد سایر دانشمندانی که در این حوزه کار میکنند هم مطالعه میکردید و نظریات اونها رو هم میخوندید. شاید بخشی از بدبینی های شما در این مورد برطرف میشد.
دوم اینکه یکی از شیوه های متداول استدلال شما استفاده از روایات برای مقابله با یک نظریه علمیه. البته که این عقیده شما محترمه. ولی در یک بحث علمی که بین افراد با عقاید دینی مختلف انجام میشه، چنین استدلالهایی چندان کمکی به پیشرفت بحث نمیکنه.
سوم اینکه اطلاعات شما در این زمینه کافی نیست (البته از بنده بیشتره). این رو از اونجا عرض میکنم که پاسخ بسیاری از اشکالات شما در بسیاری از مراجع این تئوری بیان شده.
و نکته پایانی اینکه این تئوری هنوز جای کار بسیاری داره. هنوز بحثهای بسیار زیادی در مورد جزئیات و کلیات این تئوری اونهم بین دانشمندانی که این تئوری رو قبول دارند در جریانه و این از محسنات علمه که پویاست و هر روز کاملتر از روز قبل میشه. هیچکدوم از دانشمندانی که در این حوزه فعالند نظریات خودشون رو حق ثابت و مطلق نمیدونند و صرفا تلاش میکنن تا بخش بیشتری از حقیقت رو اشکار کنند. (البته بر خلاف شما). دوستانی هم که مطالعاتی در این زمینه دارند حتما سوالات بسیاری در این زمینه دارن و شاید حتی مخالف نظریات یک یا چند دانشمند باشن.
البته شما با عقایدی که برای خودتون ثابت فرض کردید وارد این مطالعه این حوزه شدید. نمیدونم اگر روزی این تئوری برای شما اثبات قطعی بشه ، واکنش شما چیه.
روزی امام علی(ع)با جمعی از یاران از کوچه ای عبور می کردند، پیرزنی را دیدند که با چرخ نخ ریسی مشغول ریسندگی بود، امام(ع)از پیرزن سؤالی پرسیدند:ای پیرزن! خدای خود را به چه چیزی و چگونه شناختی؟
پیرزن به جای جواب ، دست از چرخه ی چرخ برداشت، و طولی نکشید چرخ نخ ریسی، پس از چند مرتبه دور زدن از حرکت ایستاد. پیرزن پس از توقف چرخ گفت:یا علی (ع) چرخ به این کوچکی برای گردش و چرخیدن احتیاج به شخصی همچون من دارد، آیا ممکن هست افلاک(جهان) با این عظمت، بدون مدبری دان و حکیم و آفریینده ای توانا و عظیم با نظم معین به حرکت درآید و از گردش باز نایستد؟
امام علی(ع) رو به اصحاب کرد و فرمود:
مانند این پیرزن خدا را بشناسی
رفتم و ویکیپدیا در مورد برهان علیت را خواندم و بالأخره فهمیدم چه چیزی را مدام برایمان نقل قول میکنید و میگویید.
در مورد رفتار مولکولهای گازی آن چیزی که جناب کاکو بیان کردهاند از زمان کشف حرکات براونی مطرح شد ولی بحثی که ایشان رویش کردهاند به وضوح اشتباه است. مطابق با فیزیک کوانتوم حتی در صفر کلوین هم انرژی جنبشی ذرات به صفر نمیرسد و تنها به پایینترین سطح خود میرسد که باز یک مقدار مثبت خیلی کوچک است. بحثهایی روی چرایی وجود این حرکات شده است ولی حقیر برای این مطالب پاسخهای مشخص سراغ دارم و اینکه کسی جهل خودش را وسیلهی زیر سؤال بردن اصول عقلی کند حرف دیگری است ...
وقتی سنگ بنای این علم کج گذاشته شده است بالأخره جایی خواهند فهمید که این دیوار را باید خراب کرد و از اول چید و برد بالا :ok:
همهی نظریهها منتظر هستند دلیلی پیدا کنند که بر مبنای آنها اثبات شوند ولی دیدگاه کوانتومی کپنهاگی و وابستگانش و نظریهی فرگشت نه تنها نمیتوانند انتظار چنان اثباتی را بکشند که دلیل عقلی بر غلط بودن خود دارند.
اول اینکه به قول مرحوم آیتاللهبهجت تمام پیشرفت علم در این دوره و زمانه نه برای خود علم که برای استفادهی از علم به عنوان یک سلاح است، برای به استثمار کشیدن دیگران است، برای پیشی گرفتن از رقیبان است، برای ابرقدرت شدن است، نه بخاطر روحیهی حقیقتطلبی ... رویکرد جامعهی علمی این دوره عموماً پیرامون سکولار کردن علم از دین و خداست و به راه انداختن بحث تقابل دین و علم ... نظریه زیاد است ولی جهات کار علمی را fund ها تعیین میکنند و کسانی که روی نظریات مورد نظر ایشان کار کنند حمایت مالی و تچهیزاتی و غیره میشوند و به همانها هم جوایز علمی داده میشود ... شما چقدر احتمال میدهید که سرمایهگذاریهای آمریکا در علم و جذب نخبگان برای یافتن حقیقت باشد؟ قبل از آمریکا در صدر اسلام دشمنان اهل بیت علیهمالسلام هم نهضت ترجمه را به راه انداختند و یک جنبش علمی وسیع را هدایت کردند و در این بین خازنان علم الهی را مظلومانه به شهادت رساندند، آیا مأمون و پدرش هارون به دنبال حقیقت بودند؟ آیا امروز غرب و شرق به دنبال کشف حقایق هستند؟ بلکه از آنها باید بر حذر بود، آنها ظالمان و قاتلان این عصر و زمانه هستند و هیچ تعهد اخلاقی در قبال علمی که به آن میرسند ندارند و آنچه دارند محدودیتهای سوری است که خود وضع کرده و خود نقض میکنند ...
یا علی علیهالسلام
سلام
اشتباه متوجه شدید! نگفته بی دلیل حرکت میکنن! میگه جهت حرکتشون بی دلیله!!(در واقع اصل مطلب حرکت آزادانه گازهاست نه حرکتشون!!)
درباره بقیه نظری ندارم ولی فرگشت بی نهایت مدرک داره! اینکه هنوزم نظریه هست بخاطر اینه که هنوز حفره های پر نشده ای داره!(اینطور در نظر بگیرید که یه جاده اگه گودال داشته باشه و بهش بگن جاده گودال دار، میشه گفت جاده وجود نداره!؟)
این مطلبو بارها از زبان سیاست مدارا درباره دین خوندم!!
یادمه یه بازی استراتژیک رایانه ای داشتم که برای فتح مناطق دیگه سه راه داشت! ترویج مذهب، جنگ، تجارت و وابستگی مالی!!
اشتباه متوجه شدید! نگفته بی دلیل حرکت میکنن! میگه جهت حرکتشون بی دلیله!!(در واقع اصل مطلب حرکت آزادانه گازهاست نه حرکتشون!!)
درباره بقیه نظری ندارم ولی فرگشت بی نهایت مدرک داره! اینکه هنوزم نظریه هست بخاطر اینه که هنوز حفره های پر نشده ای داره!(اینطور در نظر بگیرید که یه جاده اگه گودال داشته باشه و بهش بگن جاده گودال دار، میشه گفت جاده وجود نداره!؟)
این مطلبو بارها از زبان سیاست مدارا درباره دین خوندم!!
یادمه یه بازی استراتژیک رایانه ای داشتم که برای فتح مناطق دیگه سه راه داشت! ترویج مذهب، جنگ، تجارت و وابستگی مالی!!
سلام
مبحث گازها و کوانتوم نفی علیت و بی نظمی را نشان نمی دهد. خلاصه عرض کنم که مغالطه توسل به جهل است. چون شما نمی دانید یا نمی توانید جهت را تشخیص دهید دلیل بر بی علتی و بی نظمی نیست. بیشتر را با جستجو می توانید پیدا کنید.
+
فرگشت بر اساس اثبات علمی سخن می گوید. و تا به حال حتی یک اثبات علمی تجربی انجام نشده است. مثلا شما یک آزمایش نشان بدهید که بدون دخالت یک عامل هوشمند یک میمون به انسان تبدیل شود.
پس فرگشت تنها یک احتمال از بین احتمالات است.و حساب احتمالات طراحی هوشمند را قوی تر می داند.
+
وحود نظم هم دلالت بر رد فرگشت و تصادفی بودن تشکیل جهان است.
حقیقتش من چیز زیادی درباره فرگشت و تکامل نمی دونم و لی همیشه برام سئوال بوده که این نظریه چطور مسئله زوجیت رو توضیخ میده.
اینکه موجود اولیه بعد از تکامل نسبی چطور تکثیر پیدا کرده .
اگه اشتباه نکنم شما معتقدید موجودات زنده کنونی با تمام تنوعی که دارند در اصل از یک موجود نشأت گرفتن .
سئوال: این موجودات چگونه زوج پیدا کردند؟ آنهم زوجی که غالباً شبیه خودشان بود ؟
سلام
دلایلی که جهت دهنده ایجاد جنسیت در موجوداتن:
1مقابله با تجمع جهش های مضر!
2 افزایش توانایی سازگاری با تغییر شرایط محیط
3 توزیع رقابت در جمعیت
توضیح چگونگی شکل گیریشو چند روز پیش خوندم ولی الان پیداش نمیکنم که بزارمش به همین خاطر خلاصه ای که یادم مونده رو میگم!
طی جهش هایی که در موجودات رخ داد، بعضی از افراد جمعیت آنزیم(یا پروتئین! به خاطر تغییر در ژن موجود!) خاصی رو از دست دادن که مربوط به تولید مثلشون بود! اینطور بود که جنسیت تشکیل شد!!(خیلی ناقصه این توضیح!!) البته به این مسئله توجه داشته باشید که اولین بار تولید مثل جنسی در آغازیان بوده که موجودات خیلی ساده ای هستن اغلب!!(تک سلولی هم دارن!)
مبحث گازها و کوانتوم نفی علیت و بی نظمی را نشان نمی دهد. خلاصه عرض کنم که مغالطه توسل به جهل است. چون شما نمی دانید یا نمی توانید جهت را تشخیص دهید دلیل بر بی علتی و بی نظمی نیست. بیشتر را با جستجو می توانید پیدا کنید.
+
فرگشت بر اساس اثبات علمی سخن می گوید. و تا به حال حتی یک اثبات علمی تجربی انجام نشده است. مثلا شما یک آزمایش نشان بدهید که بدون دخالت یک عامل هوشمند یک میمون به انسان تبدیل شود.
پس فرگشت تنها یک احتمال از بین احتمالات است.و حساب احتمالات طراحی هوشمند را قوی تر می داند.
+
وحود نظم هم دلالت بر رد فرگشت و تصادفی بودن تشکیل جهان است.
سلام
بعضی چیزا هست که امید به کشفشون هست و میگن در آینده خواهیم فهمید ولی این مطلب خیلی با اون موارد فرق میکنه!! حداقل با این همه پیشرفت باید بتونن با ریاضیان فرمول حرکتشونو بفهمن!!
پس این مسئله تجربه پذیره، فرمولی نداره، قابل پیش بینی نیست! حالا باید احتمالی رو در نظر بگیریم که مدرکی نداره!؟
+
طبیعت که هوشمندی درش راه نداره عامله، پس اثبات علمی صورت گرفته! تو پست اول نمونه هست!(پروانه هایی که با مردن گلسنگا و سیاه شدن پوسته درختا، رنگ سیاهشون در منطقه غالب شده!)
+
بی نظمی تا دلتون بخواد هست! همین الان برید تو اینترنت بنویسید آناتومی بدن انسان و ببینیدش! خواهید دید که نظمی برش حاکم نیست!
روزی امام علی(ع)با جمعی از یاران از کوچه ای عبور می کردند، پیرزنی را دیدند که با چرخ نخ ریسی مشغول ریسندگی بود، امام(ع)از پیرزن سؤالی پرسیدند:ای پیرزن! خدای خود را به چه چیزی و چگونه شناختی؟
پیرزن به جای جواب ، دست از چرخه ی چرخ برداشت، و طولی نکشید چرخ نخ ریسی، پس از چند مرتبه دور زدن از حرکت ایستاد. پیرزن پس از توقف چرخ گفت:یا علی (ع) چرخ به این کوچکی برای گردش و چرخیدن احتیاج به شخصی همچون من دارد، آیا ممکن هست افلاک(جهان) با این عظمت، بدون مدبری دان و حکیم و آفریینده ای توانا و عظیم با نظم معین به حرکت درآید و از گردش باز نایستد؟
امام علی(ع) رو به اصحاب کرد و فرمود:
مانند این پیرزن خدا را بشناسی
اگه تو خلا بود بدون احتیاج به هیچ کسی به حرکت ادامه میداد!!:khandeh!:
سلام
بعضی چیزا هست که امید به کشفشون هست و میگن در آینده خواهیم فهمید ولی این مطلب خیلی با اون موارد فرق میکنه!! حداقل با این همه پیشرفت باید بتونن با ریاضیان فرمول حرکتشونو بفهمن!!
پس این مسئله تجربه پذیره، فرمولی نداره، قابل پیش بینی نیست! حالا باید احتمالی رو در نظر بگیریم که مدرکی نداره!؟
+
طبیعت که هوشمندی درش راه نداره عامله، پس اثبات علمی صورت گرفته! تو پست اول نمونه هست!(پروانه هایی که با مردن گلسنگا و سیاه شدن پوسته درختا، رنگ سیاهشون در منطقه غالب شده!)
+
بی نظمی تا دلتون بخواد هست! همین الان برید تو اینترنت بنویسید آناتومی بدن انسان و ببینیدش! خواهید دید که نظمی برش حاکم نیست!
اگه تو خلا بود بدون احتیاج به هیچ کسی به حرکت ادامه میداد!!:khandeh!:
برخی امور تابع عوامل گوناگون است و باید برای هر ذره عوامل را بررسی کنند و بعد فرمول بندی کنند و بعد پیش بینی. اما چون مسئله سخت و پیچیده است لذا قابل پیش بینی نیست.
+
لطفا روشن تر بنویسید زیاد مقصودتان روشن نیست.
+
برخی برای طبیعت هم هوشمندی را اثبات کرده اند. اما به هر حال اگر طبیعت فعل بالتسخیر باشد باز برهان های اثبات خداوند هوشمندی را اثبات می کند.
+
فهمیدن تغییر در پروانه ها کار شاقی نیست. این را همه می بینند.
اثبات تغییر بین گونه ها را بدون دخالت عامل هوشمند نشان دهید.
+
هر تغییری همچون تغییر در پروانه ها نشان از نظم و قانونی دارد که باز وجود عامل هوشمند را تقویت می کند.
+
بی نظمی وجود ندارد. چون تنها منطم ها می مانند. ( نظم = قانون)
فرگشت بر اساس اثبات علمی سخن می گوید. و تا به حال حتی یک اثبات علمی تجربی انجام نشده است. مثلا شما یک آزمایش نشان بدهید که بدون دخالت یک عامل هوشمند یک میمون به انسان تبدیل شود.
یک فرضیه باید بتونه مشاهدات عملی رو توجیه کنه و بتونه مسائل مشاهده نشده ای رو پیشگویی کنه تا به صورت یک نظریه در بیاد.
احتمال تبدیل میمون به انسان یکی از پیش بینی های این نظریه می تونه باشه که امکان آزمایش شدن رو نداره. اما آیا این نظریه تا به حال پیش بینی موفقی داشته؟
ممنون
یک فرضیه باید بتونه مشاهدات عملی رو توجیه کنه و بتونه مسائل مشاهده نشده ای رو پیشگویی کنه تا به صورت یک نظریه در بیاد.
احتمال تبدیل میمون به انسان یکی از پیش بینی های این نظریه می تونه باشه که امکان آزمایش شدن رو نداره. اما آیا این نظریه تا به حال پیش بینی موفقی داشته؟
ممنون
سلام
یک فرضیه وقتی نظریه می شود که بر پایه یک سری شواهد تجربی و آزمایش پذیر باشد.
بخشی از این نظریه مربوط به تبدیل انواع است.
وقتی تبدیل انواع بدون دخالت عامل هوشمند در اندازه ی قابل قبولی ثابت شود، آنگاه نوبت به این می رسد که بر اساس شواهد موجود برای دیگر موجودات پیش بینی انجام گیرد. که البته در ان هم اشکالاتی وجود دارد.
+
پس تا وقتی اصل نظریه در مرحله تبدیل انواع به اثبات نرسیده است چگونه به مرحله پیش بینی برسیم ؟!
+
طرفداران فرگشت می گویند پیش بینی هایی داشته که باید جستجو کنید. ولی پیش بینی ای علمی است که مثل پیش بینی های نوستوراداموس نباشد.
جناب منطق الطیر
میمونها با دخالت یک عامل فراهوشمند یعنی حضرت الله به انسانها تکامل یافته اند.
جناب موحد در پست پیشین ( نقل از جناب مسعود) هم عرض شد
که هر تغییری بازگشت به یک عامل هوشمند دارد. و هر حرکتی بازگشت به عامل هوشمند دارد.
+
لاحول و لاقوة الا بالله
+
کسی منکر قدرت الله نیست که از میمون یا پشه ، چیز دیگری را خلق کند.
مسئله این است که بر پایه علم و فلسفه علم، آیا فرگشت توانسته است خود را اثبات کند ؟
این اثبات در چه درجه ی معرفت شناسی ای است ؟
آیا نظریات قوی تر از فرگشت موجود هستند ؟
+
در ضمن فرگشت با دین تعارضی ندارد اگر تصادف را از آن حذف کنید. و اگر موجبه کلیه بودن فرگشت را حذف کنید.
چون تصادف به نوعی خدا را نشانه گرفته است.
و موجبه کلیه هم برخی آیات قرآن را نشانه گرفته است.
پس تا وقتی اصل نظریه در مرحله تبدیل انواع به اثبات نرسیده است چگونه به مرحله پیش بینی برسیم ؟!
سلام
مثالش رو در مورد نحوه مدلسازی اتم خدمتتون عرض کردم. هنوز کسی به صورت درست و حسابی یک اتم را ندیده تا ببیند که مثلاً هسته دارد و الکترونها دور هسته می گردند و ... . اما از روی برخی پدیده ها ساختار اتم مدلسازی شده است. برای اثبات یک فرضیه، باید درستی پیش بینی هایش را سنجید. مثلاً:
-بر اساس مدل تامسون، نتیجه آزمایش ورق طلا به شکلی پیش بینی می شد که با مشاهده مغایر بود و این باعث شد که در این مدل تجدید نظر شود.
- مندلیف با جدول تناوبی که ارائه داد، خواص برخی عناصر که در آن زمان کشف نشده بودند را پیش بینی کرد که این پیش بینی بعدها درست از آب در آمد و به اعتبار مدلش افزود.
- در نظریه نسبیت خاص انیشتین، انحراف نور یکی از ستاره ها بر اثر جاذبه خورشید پیش بینی شده بود که در مشاهده درستی اش ثابت شد.
و ...
منظورم از پیش بینی این است که مثلاً با نظریه فرگشت، وجود یک رفتار خاص در یک موجودی پیش بینی شود (که تا قبلش کسی مطلع نبوده) و بعد درستی این پیش بینی ثابت شود. آیا چنین موردی داشتیم؟
در ضمن فرگشت با دین تعارضی ندارد اگر تصادف را از آن حذف کنید.
تعارض اصلی دین با فرگشت، در نحوه خلقت آدم و حواست.
منظورم از پیش بینی این است که مثلاً با نظریه فرگشت، وجود یک رفتار خاص در یک موجودی پیش بینی شود (که تا قبلش کسی مطلع نبوده) و بعد درستی این پیش بینی ثابت شود. آیا چنین موردی داشتیم؟
تعارض اصلی دین با فرگشت، در نحوه خلقت آدم و حواست.
سلام مجدد
عرض شد که طرفداران فرگشت می گویند این پیش بینی صورت گرفته و تحقق هم یافته است اما به ذهنم نیست که چه بود.
+
در اولین نظر تعارض فرگشت با دین در سه امر است
فرگشت بر اساس تصادف است و عاملی هوشمند در کار نیست پس خالق جهان خدا نیست.
فرگشت عمر موجودات را چند میلیارد سال می داند ولی دین کل خلقت را در شش روز می داند.
فرگشت موجودی را از دایره فرگشت استثنا نمی کند ولی دین در مورد آدم و حوا استثا قائل است.
+
براهین اثبات خداوند همگی در تقابل با اصل تصادف هستند.
حساب احتمالات قوت طراحی هوشمند را نسبت به فرگشت نشان می دهد.
شش روز به معنای روز بیست و چهارساعته نیست.
فرگشت نمی تواند به صورت موجبه کلیه، فرگشت را برای تک تک موجودات اثبات کند. پس دلیل قطعی که بگوید آدم و حوا نتیجه فرگشت نبودند مقدم خواهد بود.
+
پس فرگشت در صورتی می تواند درست باشد که این اشکالات را برطرف کند.
+
لینکی که گذاشتم به صورت دقیقتر این مسائل را بررسی کرده است.
سلام
تصادفی و غیر هوشمند بودن به معنی بی علت بودن نیست.
سلام علیکم برادر عزیزم،
تصادفی بودن به معنای بیعلت بودن نیست یعنی چی؟ البته در فلسفه با شما موافق هستند و Stochastic را در مقابل Deterministic میگیرند و Causality در هر دو مورد میتواند وجود داشته باشد چنانکه ما دو تقریر از علیت داریم، یکی علیت قطعی و دیگری علیت احتمالاتی. اما موضوع اینجاست که «تصادفی» در اینجا یک مفهوم اصطلاحی دارد و اگر کسی منظورش از تصادفی بودن یک پدیده دقیقاً همان تصادفی بودن باشد در این صورت ادعا کرده است که آن پدیده علتی نداشته است، چه به صورت قطعی و چه به صورت احتمالاتی ... و البته در مکانیک کوانتومی کپنهاگی و فرگشت داوکینزی منظور از تصادف همین رندوم بودن و نقض علیت است ... این چیزی است که برخی از دانشمندانشان به صورت شفاف گفتهاند اگرچه همیشه اینطور بیانش نشود، مثلاً این مطلب را از ویکی بخوانید:
که در آن علیت احتمالاتی را در اصل به کمبود اطلاعات ما از سیستم نسبت دادهاند اما بعد مکانیک کوانتومی را ذاتاً احتمالاتی گرفتهاند انگار که بحث کمبود اطلاعات ما درش دخیل نباشد، عجیب آنکه با این حال آنرا در بحث علیت احتمالاتی مطرحش کردهاند، اگر این کار را هم نمیکردند دیگر همه میپرسیدند که چطور بررسی عدم وجود علت و در نتیجه تصادف محض میتواند به شما اطلاعات مفیدی بدهد؟ با این بیان دیگر همه این سؤال را از ایشان نمیپرسند ولی هنوز کسانی هستند که این ایراد را وارد بدانند و بگویند چیزی به نام «ذاتاً احتمالاتی» معنا نمیدهد! در مکانیک کوانتومی با تفسیر کپنهاگی اصل این ذات احتمالاتی را به اصل عدم قطعیت هایزنبرگ نسبت میدهند اما دیگر فراموش میکنند که این اصل در رابطه با اندازهگیری ما از سیستم است که مطرح میشود و این یعنی رویکرد Epistemic در بررسی مسائل نه Ontic، بنابراین ادعای مطرح شده ادعایی سادهلوحانه و فریبکارانه بیشتر نیست چون تفاوت علم Epistemic و Ontic دقیقاً همان کمبود اطلاعات ما خواهد بود که اساس آماری بودن مکانیک کوانتوم هم میتواند ریشه در همان داشته باشد ... برخی تفسیرهای دیگر از مکانیک کوانتومی این مشکلات را با در نظر گرفتن متغیرهایی مجهول سعی کردهاند رفع و رجوع کنند و افراد عقلمحوری مثل انیشتین هم هرگز زیر بار افسانههای مکانیک کوانتومی استاندارد امروزی نرفتند و مثلاً تفسیر بوهمی را پذیرفتند، اگرچه نظریهی Mead به نظرم از آن هم قشنگتر است، خصوصاً که انطباق تقریباً کاملی با فلسفهی اسلامی شیعه دارد!
مثلاً در مورد جوش خوردن اون دو تا کرومزوم، دوستان یه سری دلایل رو ذکر کردند و فرمودند که یک سری آنزیمها و ساز و کارها و ... دخیل بوده. خب اینها میشن علت جوش خوردن کرومزومها. اما این ساز و کار هوشمند نبوده و خبر نداشته که عملکردش چه تاثیری رو بر آینده موجودات زنده می گذاره.
توضیحات مفصلش را در بالا دادم ... اگر منظور از تصادفی همان منظور اصطلاحی باشد به لحاظ عقلی ایرادی ندارد چون ناقض علیت ولو به صورت ضعیف و احتمالاتی آن نمیشود ... اگر منظور از هوشمند نبودن یک مکانیزم هم فقط کور بودن مکانیزم باشد باز هم قابل قبول است و در چند جای دیگر هم چنین چیزهایی در طبیعت داریم، علاوه بر جانورانی که کور هستند مثلاً بحث یافتن تکیهگاه در پیچکها هم یک مکانیزم کور است و یا اصلاً در بجث جریانهای تراکمپذیر سیال با سرعت مافوق صوت به دلیل اینکه اختلالات نمیتوانند با سرعتی بیش از سرعت صوت به سمت بالادست جریان منتشر شوند ما پدیدهی موج شوک را داریم که این پدیده دقیقاً مثل افتادن یک فرد ابینا در چاله است ... جالب است که طراحی اجسام در جریان مافوق صوت گاهی به طراحی یک پیست مسابقه تشبیه میشود برای اسکیبازی نابینا! جریان وقتی به مانع برسد تازه میفهمد که به مانع رسیده و در نتیجه شوکه میشود و دیوار صوتی شکل میگیرد :khandeh!: بله مکانیزمهای کور در طبیعت داریم ... انتخاب طبیعی را از این نظر ماهم قبول داریم ... مشکل ما با این مسأله در دو جاست، یکی اینکه ادعا شود سبب تغییر از یک گونهی جانوری به گونهای دیگر میشود (نه تغییرات درونگونهای که ما هم قبولش داریم و کامل هم قبولش داریم) و یکی هم اینکه برخی ادعا کنند که اینجا منظور از غیرهوشمند بودن دقیقاً به معنای غیرهوشمند بودن است (غیرهوشمند بودن آن باید بیشتر به انقراض نسل منجر شود تا تغییر در ویژگیها)، گرچه روی مورد دوم زیاد اصرار نمیکنم چون اطمینان دارم بهم جواب خواهید داد که خوب خیلی از گونهها هم به همین دلیل منقرض شدهاند!
حقیر در اصل با نقض قانون علیت مخالفت دارم و اینکه شما به این قانون پایبند هستید نشان میدهد که دعوای ما دعوای جدّی نخواهد بود، در حدّ دعوای روی نظریات متفاوت خواهد بود که همگی درصدی از احتمال را دارند که درست باشند، در این میان حقیر وزن بیشتر را به روایات واصله در شیعه میدهم چون به نظرم پاسخهای خیلی زیبایی برای بسیاری از مشاهدات تجربی دارند ...
برخی امور تابع عوامل گوناگون است و باید برای هر ذره عوامل را بررسی کنند و بعد فرمول بندی کنند و بعد پیش بینی. اما چون مسئله سخت و پیچیده است لذا قابل پیش بینی نیست.
+
لطفا روشن تر بنویسید زیاد مقصودتان روشن نیست.
+
برخی برای طبیعت هم هوشمندی را اثبات کرده اند. اما به هر حال اگر طبیعت فعل بالتسخیر باشد باز برهان های اثبات خداوند هوشمندی را اثبات می کند.
+
فهمیدن تغییر در پروانه ها کار شاقی نیست. این را همه می بینند.
اثبات تغییر بین گونه ها را بدون دخالت عامل هوشمند نشان دهید.
+
هر تغییری همچون تغییر در پروانه ها نشان از نظم و قانونی دارد که باز وجود عامل هوشمند را تقویت می کند.
+
بی نظمی وجود ندارد. چون تنها منطم ها می مانند. ( نظم = قانون)
هر چقدرم که پیچیده باشه، بالاخره باید بتونن حداقل دربارش نظری بدن!!
+
اینکه جهت حرکت گازها غیرتصادفیه صرفا ادعایی بیش نیست و نمیشه در موردش بحث کرد!
+
اون هوشمندی با هوشمندی مد نظرتون کمی متفاوته! و البته معتقدن انتخاب طبیعی هوشمنده که اینم صفت قطعیه! مثلا اینکه در شرایطی که فقط علف هست، موجود علف خوار زنده بمونه و گوشت خوار بمیره، هوشمندی طبیعته!
+
خب این دیدگاه از اونجا سرچشمه میگیره که افراد خواهان اینن که امروز سلولی رو ببینن و فردا با آدمی که ازش ایجاد شده، سلام و احوال پرسی کنن!!! که البته غیرممکنه!
حدودا 1میلیون سال طول کشیده تا کپی ها، نژاد نیمه جدیدی رو ایجاد کنن!
الان فقط میشه فرکشت در موجوداتی که سریع رشد میکنن و سریع تولیدمثل میکنن رو دید!(مثل تولید 15 درصد روغن ذرت در اثر انتخاب مصنوعی! ذرتای اولیه هیچ کدوم اینقدر روغن نداشتن و متوسط تولیدشون 5درصد بود!)
+
اون قانون اینه که سازگارترها زنده میمونن! این اصل مثل جاذبه زمینه!
+
اون کاری که گفتم رو انجام ندادید درسته!؟
سلام
یک فرضیه باید بتونه مشاهدات عملی رو توجیه کنه و بتونه مسائل مشاهده نشده ای رو پیشگویی کنه تا به صورت یک نظریه در بیاد.
احتمال تبدیل میمون به انسان یکی از پیش بینی های این نظریه می تونه باشه که امکان آزمایش شدن رو نداره. اما آیا این نظریه تا به حال پیش بینی موفقی داشته؟
ممنون
سلام مجدد
عرض شد که طرفداران فرگشت می گویند این پیش بینی صورت گرفته و تحقق هم یافته است اما به ذهنم نیست که چه بود.
+
در اولین نظر تعارض فرگشت با دین در سه امر است
فرگشت بر اساس تصادف است و عاملی هوشمند در کار نیست پس خالق جهان خدا نیست.
فرگشت عمر موجودات را چند میلیارد سال می داند ولی دین کل خلقت را در شش روز می داند.
فرگشت موجودی را از دایره فرگشت استثنا نمی کند ولی دین در مورد آدم و حوا استثا قائل است.
+
فرگشت نمی تواند به صورت موجبه کلیه، فرگشت را برای تک تک موجودات اثبات کند. پس دلیل قطعی که بگوید آدم و حوا نتیجه فرگشت نبودند مقدم خواهد بود.
سلام
این پیش بینی ها اغلب در حد حدسه پس نمیشه چندان روشون حساب کرد! مخصوصا اگه درباره انسان باشه!!
+
با این مورد مشکل دارم!
فرگشت میگه میتواند بدون عامل هوشمند هم بوجود آمده باشد!
دومی که خودتون گفتید!
سومی هم که درسته!
+
تک تک موجودات درسته ولی مدارکی هست که نشون میده انسانهای الان از نژاد خالصی نیستن!! یعنی الان به جز آفریقاییها (که در مهاجرت بزرگ شرکت نکردن!) همه مردم دنیا در ژنشون ژن نئاندرتالا رو دارن که این مطلب اثبات آمیزش این دو نژاده+ شواهد سنگواره ای! پس اینک بگیم ما از نسل آدم و حوا هستید نمیشه معتبر باشه، مگه اینکه اونها به پیامبری برگزیده شده باشن نه ساخت!!
هر چقدرم که پیچیده باشه، بالاخره باید بتونن حداقل دربارش نظری بدن!!
نظر دادند. بخشی رو جناب باء اشاره کردند. کافی است بیشتر تحقیق کنید.
اینکه جهت حرکت گازها غیرتصادفیه صرفا ادعایی بیش نیست و نمیشه در موردش بحث کرد!
جناب تمام براهین اثبات خداوند تصادفی بودن را نفی می کند. و هوشمندی را اثبات می کند.
قوانین فیزیکی همگی نشان از نظم دارند. لکن بعضی امور به سادگی پرتاب یک شی در هوا نیست.
اون هوشمندی با هوشمندی مد نظرتون کمی متفاوته! و البته معتقدن انتخاب طبیعی هوشمنده که اینم صفت قطعیه! مثلا اینکه در شرایطی که فقط علف هست، موجود علف خوار زنده بمونه و گوشت خوار بمیره، هوشمندی طبیعته!
طبیعت هوشمنده یا اجزای طبیعت ؟ هوشمندی از نظر شما و فرگشت چیست ؟
خب این دیدگاه از اونجا سرچشمه میگیره که افراد خواهان اینن که امروز سلولی رو ببینن و فردا با آدمی که ازش ایجاد شده، سلام و احوال پرسی کنن!!! که البته غیرممکنه!
حدودا 1میلیون سال طول کشیده تا کپی ها، نژاد نیمه جدیدی رو ایجاد کنن!
خوب است که این مطلب ساده را پذیرفته اید. پس اگر کسی گفت آزمایشی در این باب انجام نشده و علمی نیست بپذیرید.
الان فقط میشه فرکشت در موجوداتی که سریع رشد میکنن و سریع تولیدمثل میکنن رو دید!(مثل تولید 15 درصد روغن ذرت در اثر انتخاب مصنوعی! ذرتای اولیه هیچ کدوم اینقدر روغن نداشتن و متوسط تولیدشون 5درصد بود!)
در این موارد هم باید تبدیل نوع را اثبات کنید. یعنی مثل اینکه باکتری به موجودی با ماهیت کاملا متفاوت تکامل یافته و تغییر یابد. بدون دخالت عامل هوشمند. اگر ثابت شد در همین سطح پذیرفته میشود.
اون قانون اینه که سازگارترها زنده میمونن! این اصل مثل جاذبه زمینه!
این که همه میدونن سازگارتر ها زنده میمونن. مشکل جای دیگری است.
سلام
این پیش بینی ها اغلب در حد حدسه پس نمیشه چندان روشون حساب کرد! مخصوصا اگه درباره انسان باشه!!
سلام
من هم گفتم نباید مثل پیش بینی های نوستوراداموس باشد. پس نمی شود اعتبار علمی داشته باشند.
با این مورد مشکل دارم!
فرگشت میگه میتواند بدون عامل هوشمند هم بوجود آمده باشد!
خیر نمی تواند. تمام براهین اثبات خدا، سخن فرگشت را رد می کند.
برهان نظم، سخن شما را رد می کند.
حساب احتمالات فرگشت را ضعیف می داند.
دومی که خودتون گفتید!
من این تعارض را قبول ندارم ولی ظاهرا شما قبول دارید. پس شش روز را همان روز بیست و چهارساعته میدانید.
تک تک موجودات درسته ولی مدارکی هست که نشون میده انسانهای الان از نژاد خالصی نیستن!! یعنی الان به جز آفریقاییها (که در مهاجرت بزرگ شرکت نکردن!) همه مردم دنیا در ژنشون ژن نئاندرتالا رو دارن که این مطلب اثبات آمیزش این دو نژاده+ شواهد سنگواره ای! پس اینک بگیم ما از نسل آدم و حوا هستید نمیشه معتبر باشه، مگه اینکه اونها به پیامبری برگزیده شده باشن نه ساخت!!
گرچه در تک تک مقدمات جای سوال و اشکال است. ولی
آیا مشکلی دارد قبل از نسل کنونی بشر، بشر دیگری باشد و پیامبر هم داشته باشد ؟ آیا شما دلیلی دارید که آن را نفی کند؟
اون قانون اینه که سازگارترها زنده میمونن! این اصل مثل جاذبه زمینه!
سلام
نکته جالبی رو اشاره فرمودید. ما می تونیم به لحاظ تجربی مشاهده کنیم که سازگارترها در طبیعت زنده می مونند. همچنین این موضوع اثبات شده است که فرزندان و والدینشون شباهتها و تفاوتهایی دارند. اینها رو که اثبات شده در نظر بگیریم، با مدلسازی های ریاضی می تونیم نتیجه بگیریم که یک گونه در طی چندین نسل می تونه به یک گونه سازگارتر تبدیل بشه و نیازی نیست که این تبدیل رو به چشم خودمون ببینیم. [/HR]اما یک مسئله اینجا هست: حتی اگر ما می تونستیم در آزمایشگاه نحوه تبدیل یک میمون به انسان رو ببینیم، باز هم احتمال خلقت یکباره آدم و حوا رد نمیشد.
مثال بزنم: فرض کنید شما اتومبیلهای مختلفی رو بررسی کرده اید و به این موضوع پی برده اید که تمام اینها در کارخانه تولید شده اند. حتی خط تولید چند تا از کارخانه ها رو هم بررسی کرده اید و با ساز و کار تولید اتومبیلها تاحد خوبی آشنا شده اید.
یک روز دوستتون رو توی خیابون با یک ماشین خیلی با کیفیت می بینید و ازش می پرسید این ماشین ساخت کدام کارخانه است؟ می گه اینو خدا برام فرستاده و این ماشین یک استثناست و توی کارخانه ساخته نشده.
ازش می پرسید اگر این ماشین با ساز و کاری مشابه ماشینهای دیگه ساخته نشده، پس چرا سیستمش مشابه ماشینهای دیگه است؟ جواب میده که لابد حکمتی داشته و شاید به این دلیل بوده که این ماشین قراره از همون سوختی استفاده کنه که بقیه ماشینها استفاده می کنند و به همین خاطر سیستمش مشابه اونها طراحی شده.
بحث استقرای ناقص که دوستان اشاره کردند همین هست. شما در علوم تجربی یک نظریه رو در موارد زیادی اثبات می کنید و نتیجه می گیرید که این نظریه احتمالاً در سایر موارد هم صادق است. اما عدم وجود استثناء رو نمی تونید اثبات کنید.
[QUOTE=divoone1985;648331]سلام بر مدیر گرامی.
سلام علیکم برادر عزیزم،
خیلی لطف میکنید اگر انتساب حقیر را در این بحثها به سایت کأنلمیکن تلقی کنید تا حرفهایم مایهی کماعتبار شدن باقی مطالب سایت نشود، در این بحثها ترجیحاً امضایم را مدّ نظر قرار بدهید، اگرچه فکر کنم اکثر افراد دیگر تا کنون بدانند (بس که تکرار کردهام :ok: گرچه برخی مثل شما از روی نوشتههایم متوجه شده باشند) که حقیر تقریباً در هیچ یک از بحثهایی که معمولاً شرکت میکنم تخصصی ندارم و به عنوان یک فرد علاقمند و آماتور وارد بحثها میشوم، نه به عنوان کارشناس ... و تا کنون هم از مطالب دوستان خیلی چیزها یاد گرفتهام. شما هم با این دید بحثهای ما را دنبال کنید، اگر به چشم مدیر نگاه کنید فقط دست حقیر در بحث کردن با دیگران را بستهاید ... :Nishkhand: ترجیح میدهید تهدید کنم که یا حرفم را قبول کنید یا تاپیک را میبندم (با فرض اینکه متوجه نشدهاید که اینجا انجمن تاریخ نیست و حقیر هیچ کاری بیشتر از شما نمیتوانم انجام دهم :khandeh!:) یا راحت مثل دو شخص متشخص مدام در سر و کلهی هم بزنیم و با هم یاد بگیریم؟ نه واقعاً کدامش؟ نه واقعاً کدامش؟ :Narahat:
[SPOILER]فکر نکنید بیاعصابمها ... دارم شوخی میکنم! معلوم نبود؟ :ok:[/SPOILER]
من مطالب شما و سایر دوستان در این موضوع رو دنبال کردم.
شما موارد بسیاری رو مطرح کردید که دوستان هم با جزئیات بهش پرداختند.
اول اینکه به بحث ما خوش امدید و خوشحالم که گرچه از در نقد حقیر وارد بحث شدید اما شاید به کمک همین نقد شما بسیاری از مسائل را بشود روشنتر نمود :Gol:
دوم هم اینکه دوستانی که پاسخ حقیر را تا کنون دادهاند در دو دسته پاسخگویم بودهاند:
۱. فرمودهاند که فرگشت با علیت منافاتی ندارد و در نتیجه ایرادهای حقیر بیمورد و زیادی بدبینانه یا یکجانبهگرایی یا خلاصه بسته است و خود شما هم به همین گروه تعلق دارید
۲. یا فرمودهاند که فرگشت بعضاً با اصل علیت منافات دارد
گروه اول را که اصلاً باهاشان دعوا ندارم چون بحث ایشان نظریهپردازی زیستشناسی است، اما گروه دوم را اگر اجازه دهید تا وقتی که آخرین نفر از ما یا از ایشان هنوز سراپا هست نبرد را ادامه دهیم! :_loool: البته ظاهراً آخرین عضو فعال جبههی مخالف آقا مسعود هستند که در عین رابطهی دوستی صمیمی و برادری در این زمینهها کارد و قیچی هستیم (خیلی دوست داشتم بگم سنگ و شیشه یا کاغذ و کیچی ولی دیدم ناجوانمردی است که به شخص بیسلاح حمله کنیم) :Nishkhand:
اما چند نکته کلی رو خواستم متذکر بشم.
اول اینکه اکثریت نقدهای شما در مورد گفته های آقای داوکینزه.
نمیدونم چرا اینقدر اصرار بر نقد صحبتهای ایشون (و فقط ایشون) دارین؟
در مورد تئوری فرگشت تنها یک نفر پژوهش نمیکنه. دانشمندان بسیاری هستند که در این مورد کار میکنن و کتابها و مقالات بسیاری هم در این زمینه منتشر شده و میشه.
ایشون صرفا به خاطر حضور رسانه ای ، مورد توجه قرار گرفتن و مسلما هرچیزی که میگن درست نیست. کاش در مورد سایر دانشمندانی که در این حوزه کار میکنند هم مطالعه میکردید و نظریات اونها رو هم میخوندید. شاید بخشی از بدبینی های شما در این مورد برطرف میشد.
چرا دربارهی ایشان نباشد؟ مگر اینجا سایت پیرامون نظریههای زیستشناسیه؟ دوستانی که در این سایت دینی نظریات فرگشت یا مهبانگ یا کوانتوم را مطرح میکنند به نظر شما گمان میکنند دارند در یک سایت زیستشناسی یا فیزیکی سؤال میپرسند؟ اگر میدانند که اینجا یک سایت دینی است به نظر شما چرا این سؤالات را مطرح میکنند؟ آیا جز این است که آنها زخمخوردهی افرادی مانند همین جناب داوکینز و بوهر و هاوکینگ و غیره هستند؟ آیا در این صورت عجیب هست که حقیر تمرکز بحثم روی ایشان باشد؟ خصوصاً که جناب داوکینز به طور گسترده روی مطالب کفرآمیز و البته خلاف عقلش مانور داده است و گروه زیادی زیر نظر او کار کردهاند و نظریاتش را منتشر کردهاند و برخی مؤسسات به او جوایزی دادهاند که برای عوام حتی عالم علم اعتبار به حساب میاید و البته به اسم او جایزه هم تأسیس کردهاند که به دیگران بدهند و خلاصه اینکه طوری نشان میدهند که جناب داوکینز امروز سمبل نظریهی فرگشت و سردمدار این نظریه به حساب بیایند. مگرنه حقیر حتی میدانم که برخی از زیستشناسان با نظریهی فرگشت مخالفند و مثلاً طرفدار نظریهی طرح هوشمند هستند، تا چه برسد به اینکه افرادی که معروفند به خداباوران معتقد به فرگشت. گرچه حقیر موافقم با کسانی که به این دسته از افراد متذکر میشوند که هر چه زودتر در مواضع خود تجدید نظر کنند چون اعتقاد داشتن به فرگشت با اعتقاد داشتن به خدا جور در نمیاید، حداقلش این است که خدایی که مکانیزم فرگشت را در خلقت گونهها تعبیه کرده است امکان دارد خلاف حکمتش باشد که تنها انسان از موجودات مادی را خارج از رویهای که خودش وضع کرده است خلق کند، مگرآنکه بتوان حکمتی برایش فرض نمود. در ضمن اینکه اگر بجز انسان موجوداتی مانند جن و فرشتگان را هم در نظر بگیریم که میدانیم از فرگشت پدید نیامدهاند در این صورت استثنائات بیش از یک مورد خواهد بود ... اگر روایات دیگر در مورد سگ و گربه و خوک را هم در نظر بگیریم باز استثنائات بیشتر میشود ... دست آخر سؤالی طرح میشود که بهتر است اصل را بر فرگشت بگیریم و خلقت این گونهها را استثناء کنیم یا اصل را بر اینگونه خلقت بگذاریم و فرگشت را استثناء کنیم و مثلاً آنرا محدود به ویروسها و موجودات کمسلولی و یا تغییرات درونگونهای در نظر بگیریم ... به نظر حقیر ایدهی دومی انتخاب طبیعیتری است، به نظر شما غیر این است؟
دوم اینکه یکی از شیوه های متداول استدلال شما استفاده از روایات برای مقابله با یک نظریه علمیه. البته که این عقیده شما محترمه. ولی در یک بحث علمی که بین افراد با عقاید دینی مختلف انجام میشه، چنین استدلالهایی چندان کمکی به پیشرفت بحث نمیکنه.
اینطور که شما صحبت میکنید روایات غیرعلمی و نامستند به حساب میایند. حقیر با دلایلی استناد به روایات را پذیرفتهام و استناد به شواهد علمی را هم با دلیل پذیرفتهام، بنابراین دلیلی ندارد که از یکی در دیگری استفاده نکنم، چه از علوم تجربی در توضیح و فهم روایات و چه در توضیح مشاهدات تجربی با روایات.
اگر کسی مخالف استفاده از آیات و روایات در بحثهای علوم تجربی است قاعدتاً از بخضی از بحثهای ما نمیتواند استفاده کند و در آنها مشارکت نماید که در این صورت یک راهش این است که قابل استناد بودن روایات را برایش توضیح دهیم تا او هم بیبهرهی از این منابع علمی غنی نماند ... به شخصه نظرات زیادی از دانشمندان کافر یا مسیحی غربی را خواندهام که مشابه یا بهتر از آنرا در اسلام دیده باشم، معتقدم که اگر ایشان هم مانند ما به آن آیات و روایات دسترسی داشتند خود را در بهشتی مییافتند که نمیتوانستد جلوی خود را برای اکتشافات علمی بزرگ بگیرند ... اما برخی از ایشان در غرب بایکوت علمی شدهاند ... خوب بود اگر میشد مانند فعالین سیاسی مخالف غرب که گاهی پناهشان ایران است این دسته از دانشمندان هم توسط ایران جذب میشد و روایات شیعه در اختیارشان قرار داده میشد تا شاهد رنسانس دوم علمی باشیم ... لازم نیست آنها را حتی مسلمان کنیم کافی است به ایشان برخی از نظریات علمی موجود در قرآن و روایات گفته شود، مثلاً به همین آقای Mead اگر گفته شود که کاملتر از نظریهی شما را ما بر اساس روایات داریم فکر میکنید در جایی که علما به چشم دشمن نگاهشان میکنند ترجیح ندهند بیایند جایی که کمکشان میکند تا در حقیقتیابی علمی پیشرفت نمایند؟ آنها بعداً که این غنای علمی منابع ما را ببینند خودشان مسلمان میشوند ...
علتی که حقیر هم روایات را وارد بحثم میکنم همین است ... ما با این آیات و روایات مدعی علم هستیم و بسیاری از نظریههای علمی غرب را غلط یا ناقص میدانیم و حتی میدانیم که چه اشتباهاتی کردهاند که به بیراهه رفتهاند ... چیزی که آنها شاید خودشان تا سالها متوجه آن نشوند ...
سوم اینکه اطلاعات شما در این زمینه کافی نیست (البته از بنده بیشتره). این رو از اونجا عرض میکنم که پاسخ بسیاری از اشکالات شما در بسیاری از مراجع این تئوری بیان شده.
خوب این کاملاً درست است و حق با شماست ... این را در پست اولم در این تاپیک هم گفتم که هنوز تحقیقاتم کامل نشده است، در واقع قبلاً هم گفته بودم که قصد دارم تاپیکی بزنم که در آن غلط بودن فرگشت را اثبات کنم ولی هنوز به جایی که این کار را بکنم نرسیده بودم، اما برادرمان جناب مسعود پیشدستی کردند و تاپیک را زدند و ما هم با وسع اندکمان مشارکت کردیم. اگر دقت کنید در همان پستهای ابتداییام هم گفتم که فرضم بر این است که تمام مشاهدات تجربی که این نظریه بر آن استوار است درست بوده و موافق با این نظریه باشد. به عبارت دیگر اکثر بحثها و مناظرههایی که بین قائلین به این نظریه و مخالفین آن دیدهام پیرامون مثالها بوده است، مثلاً صحبت از فلان خرچنگ میکنند که از قبل از زمان دایناسورها تا همین زمان حال به یک شکل وجود داشته است (یعنی فسیل کلی میلیون سال قبلش عین امروزش هست!) و بعد میگویند چطور همهی موجودات شرایطشان آنقدر عوض شده که تغییرات رندوم در ژنتیکشان و انتخاب طبیعی سبب شده است تا گونههای جدیدی از آنها شکل گرفته و مثلاً خزنده تبدیل به پرنده شود ولی این خرچنگ در این همه مدت هیچ تغییری نکرده است! با آنکه محیط زندگی آن در سواحل است و دریا و خشکی با هم! خوب این اشکالات البته برای معتقدین به فرگشت شاید چالشبرانگیز باشد ولی راه توجیه بر ایشان بسته نیست، مثلاً اولین حرفشان این است که شما اصلاً انتخاب طبیعی در فرگشت را متوجه نشدهاید و بعد میگویند که این نظریه نمیگوید که در فرگشت همهی موجودات باید تغییر کنند بلکه میگوید مثلاً اگر ویژگیای در راستای تغییرات محیطی بود حفظ میشود و اگر تغییرات محیطی بزرگی روی ندهد ممکن است هیچ تغییر بزرگی هم در یک گونه روی ندهد و اینکه این خرچنگ هیچ تکان نخورده است میرساند که لابد محیط زندگیاش تغییر بزرگی نکرده است نه اینکه فرگشت را نقض کند. حالا میتوان ساعتها همدیگر را نقد کرد ولی دست آخر به هیچ نتیجهی شاخصی در این بحثهای نخواهیم رسید ... نظریهی فرگشت اگر قرار باشد نقد شود باید به صورت اصولیتری نقد شود ... نقد نظریهای که خلاف اصل عقلی علیت باشد کاری است که حقیر برای رد کردن تفسیر داوکینز از این نظریه دارم انجام میدهم ... اگر کسی بگوید در تفسیر ما از این نظریه خدای ادیان همچنان میتواند باشد و ما در مورد وجود یا عدم وجودش سکوت میکنیم و ما علم تجربی هستیم و اثبات یا نفی خدا در حیطهی کاری ما نیست در این صورت حقیر هم ایشان را به حال خودشان رها میکنم و لزومی نمیبینم از آن بحثهای مصداقی با ایشان داشته باشم، این نظریه یک نظریه است مانند نظریههای دیگر زیستشناسی ... البته خودم موافقش نیستم به دلایلی که گفتم ولی زیاد هم در صدد قبولاندن نظر خودم به همه نیستم ...
حالا شما هم که به درستی نقص علم حقیر را تشخیص دادید اگر به طور مصداقی اشتباهاتم را متذکر شوید و یا پاسخ اشکالاتی که وارد میکنم را بفرمایید از حضور شما هم بیشتر استفاده بردهام! البته مثل حضرت علی علیهالسلام آنقدر بزرگ و قدرشناس نیستم که بگویم هر کسی یک مطلب بهم یاد بدهد تا قیامت غلامیاش را میکنم ولی ان شاء الله قدرناشناستان هم نباشم ... ان شاء الله
و نکته پایانی اینکه این تئوری هنوز جای کار بسیاری داره. هنوز بحثهای بسیار زیادی در مورد جزئیات و کلیات این تئوری اونهم بین دانشمندانی که این تئوری رو قبول دارند در جریانه و این از محسنات علمه که پویاست و هر روز کاملتر از روز قبل میشه. هیچکدوم از دانشمندانی که در این حوزه فعالند نظریات خودشون رو حق ثابت و مطلق نمیدونند و صرفا تلاش میکنن تا بخش بیشتری از حقیقت رو اشکار کنند. (البته بر خلاف شما). دوستانی هم که مطالعاتی در این زمینه دارند حتما سوالات بسیاری در این زمینه دارن و شاید حتی مخالف نظریات یک یا چند دانشمند باشن.
اگر عدهای اجازه بدهند که جریان علمی واقعاً هم علمی باقی بماند و آنرا در مقابل عقل و منطق و دین علمش نکنند تا از آن سوء استفادههای خودشان را بکنند و عدهای هم سریع در پی انتشار مسائل ضد دین نباشند در این صورت حقیر هم میشوم خواننده و زیاد وقت دوستان را با مطالب حجیم ولی شاید نه چندان پربار نمیگیرم، ان شاء الله.
با این نقد شما به خودم امیدوارم که دوستانی که این نظریه را در مقابل دین خدا و اصل علیت علم میکنند متوجه باشند که این نظریه در جایگاهی نیست که چنان ادعاهایی را داشته باشد ... اگر همین را قبول کنند فکر کنم بزرگترین نتیجهای است که تا کنون در تاپیکهای متعدد در این زمینه گرفته شده است ...
باز هم ممنون از نقد به جایتان :Gol:
یا علی علیهالسلام
البته شما با عقایدی که برای خودتون ثابت فرض کردید وارد این مطالعه این حوزه شدید. نمیدونم اگر روزی این تئوری برای شما اثبات قطعی بشه ، واکنش شما چیه.
اشتباه متوجه شدید! نگفته بی دلیل حرکت میکنن! میگه جهت حرکتشون بی دلیله!!(در واقع اصل مطلب حرکت آزادانه گازهاست نه حرکتشون!!)
سلام علیکم برادر، جهت حرکتشون هم بیدلیل نیست برادر اشتباه نمیکنم این مسأله علاوه بر ضرورت عقلی از نظری فیزیکی هم توضیح دارد ... فکر کنم کلاً شما میخواهید دربارهی حرکت براونی صحبت کنید و به اشتباه آنرا به حرکت مولکلها ارتباط میدهید، حرکت براونی برای ذرات به اندازهی کافی کوچک است و نه برای ذرات خیلی کوچکتر! در هر صورت هر کدام که منظورتان باشد اشتباه میکنید؟ اصلاً بگذارید ببینم شما چطور ما که هر حرفی بزنیم بدون سند و مدرک عقلی نمیپذیرید (بماند که با کمال احترام بعضاً با آوردن سند و مدرک عقلی هم نمیپذیرید) ولی هر چیزی غربیها بگویند را سریع میپذیرید و از آن دفاع هم میکنید؟ آیا غربیها را خدا میدانید که اشتباه نمیکنند؟
درباره بقیه نظری ندارم ولی فرگشت بی نهایت مدرک داره! اینکه هنوزم نظریه هست بخاطر اینه که هنوز حفره های پر نشده ای داره!(اینطور در نظر بگیرید که یه جاده اگه گودال داشته باشه و بهش بگن جاده گودال دار، میشه گفت جاده وجود نداره!؟)
مدرک دارد ولی نه برای اثبات بلکه تنها برای تقویت احتمال ... ولی از آنجا که مشکل بزرگی در توضیح شروع حیات دارد حداکثر میشود گفت یک ساختار منطقی زیباست (اگر فرض کنیم با اصل علیت مخالفتی ندارد) که بر روی هوا بنا شده است ... البته از این نظر مثل خیلی از نظریههای علمی دیگر است ... بله این نظریه یک جاده است که از ناکجاآباد شروع شده و به اینجا رسیده است شما به آن بگویید راه و ما میگوییم بیراهه ... صرفاً اگر یکجایی راه بود که نباید گفت لابد راه درستی هم هست ...
این مطلبو بارها از زبان سیاست مدارا درباره دین خوندم!!
یادمه یه بازی استراتژیک رایانه ای داشتم که برای فتح مناطق دیگه سه راه داشت! ترویج مذهب، جنگ، تجارت و وابستگی مالی!!
فقط از سیاستمدارها شنیدهاید؟ این از آن مطالبی است که همه میدانند ولی باز طوری رفتار میکنند که انگار نمیدانند ...
یا علی علیهالسلام
بی نظمی تا دلتون بخواد هست! همین الان برید تو اینترنت بنویسید آناتومی بدن انسان و ببینیدش! خواهید دید که نظمی برش حاکم نیست!
سلام علیکم،
بدن انسان که آخر نظم است ...
انیشتین یک نظری دارد که جالب است، گفته است که همه چیز طبیعت به اندازهی کافی ساده است ولی نه اینکه دیگر خیلی ساده باشد. به اندازهی کافی ساده میدانید یعنی چی؟ یعنی پیچیدگیهایشان آنقدر است که لازم است باشد ... مثل همان اصل حمار ... اگر هیچ دلیلی نداشت که خر بخواهد برای رسیدن به هویج راهش را کج کند حتی او هم متوجه میشود که باید خط مستقیم را برای رسیدن به هویج طی کند ... اما اگر بین او و هویج یک تخته سنگ یا شکاف عمیق قرار داشت راهش را کج میکند و آنرا دور میزند، در این حالت خر تنها به اندازهای که لازم بوده از خط مستقیم خارج شده است ... هر دو تصمیم خر در اینجا حکیمانه بوده است ... اتفاقا کسی که انتظار داشته باشد خر در حالت دوم هم خود را به زحمت بیخود یا خطر غیرضروری بیاندازد و باز اصرار کند که باید خط مستقیم طی شود چنین کسی است که بوی زیادی از حکمت و عقل نبرده است ... این اصل به اصل حمار مشهور شده است که گفته شود حتی خر هم این چیزها را متوجه میشود با آنکه خر سمبل نفهمیدن است ...
حالا شما دقیقاً انتظار داشتید بدن انسان چه نظمی داشته باشد؟ خیلی منظم باشد مثل قفسهی بقالیها خوب بود؟ مثلاً ردهی بزرگ به جای اینکه اینقدر گره بخورد مثل شلنگ دایرهای بسته میشد به زیر کلیه میشد نظم؟
اما بگذارید یک خورده علمیتر جواب بدهم ... دو مسألهی علمی که سمبلهای بینظمی در فیزیک هستند آشوب (chaos) و جریان مغشوش (turbulence) است و هر دو هم در عین اینکه به نظر میرسد بدون نظم باشند دارای نظم هستند ... مثلاً در بسیاری از جریانهای مغشوش ما ساختارهایی از جریان سیال را داریم که به ساختارهای منسجم (Coherent Structures) معروف هستند و برای هر مسأله و در هر رژیم جریان متفاوت هستند، یا برای آشوب مثلاً در بسیاری از مسائل ما Attractor ها را داریم که ساختارهای منظمی مانند fractal دارند که در محدودهی وسیعی از مقیاسها خودمتشابه هستند ... البته نظم هر دو این پدیدهها نظمهای پیچیدهای هستند ولی در هر صورت اگر کسی بگوید اینها چقدر بدون نظم هستند کسی به ایشان نمیگوید شما نابغه یا دانشمند هستید!
یادمه یه بازی استراتژیک رایانه ای داشتم که برای فتح مناطق دیگه سه راه داشت! ترویج مذهب، جنگ، تجارت و وابستگی مالی!!
سلام به همه
واقعاً بازي استراتژيك خوبي بوده ، چون استراتژي تغيير نگرش جوانان درمورد كاركرد دين رو خيلي خوب اجرا كرده! :ok:
داداش گلم:
1 - اين توي بازي بوده. توي دنياي واقعي براي فتح مناطق ابتدا دو گروه رو هدف قرار ميدن. جوان ها ، زنان
ابزارش هم فقط يك چيزه: جنگ نرميك نمونه از جنگ نرم هم اينه كه يه بازي استراتژيك بسازي كه توي اون گفته بشه يكي از راه هاي فتح مناطق ترويج دينه (ميگن يه دزدي داشت فرار ميكرد مردم هم دنبالش بودن ، براي اينكه گير نيفته قاطي مردم شد و همراه بقيه داد ميزد: آي دزد.... آي دزد....) 2 - دين مياد و مسائل زيادي رو توضيح ميده اما مثلاً 10 درصدش رو كارشناسان ديني ميگن اطلاعي نداريم و در دست خداست
اونجا افراد ضدمذهب ميگن: يعني چي كه نميدونيد؟! وقتي چيزي رو صددرصد نميدونيد چرا اظهار نظر ميكنيد؟! يا براي تمامش استدلال علمي بياريد يا حرف شما قابل پذيرش نيست ، حتي صرفاً به عنوان يك نظريه!
اما به فرگشت كه ميرسه گفته ميشه: راستش شروعش رو دقيق نميدونيم ، چگونگيش رو بطور كامل نميتونيم توضيح بديم ، اون بخش هايي رو هم كه دليل داريم بيشتر بصورت احتمال هستن ، براي مصاديق نقضش هم پاسخي نداريم. اما نه فقط به عنوان يك نظريهء علمي ، كه به عنوان يك اصل قطعي و ثابت در رد وجود خدا به اين عقيده استدلال ميكنيم!!!!!!
ياللعجب!!!!! :Gig:
3 - برخي افراد ، از نوعي مغلطه استفاده ميكنن به اين شكل كه موضوع رو جوري بيان ميكنن كه هر جور سوال بپرسي جواب داشته باشن. به نظرم اين موضوع فرگشت هم از همون نوع مسائله:
يه جاده اگه گودال داشته باشه و بهش بگن جاده گودال دار، میشه گفت جاده وجود نداره!؟
خير نميشه گفت وجود نداره. اما:
اولاً نميشه هم گفت گودال نداره
ثانياً نميشه اون رو به عنوان يه جايگزين مناسب براي راه هاي ديگه معرفي كرد
سلام.
ممنون از پاسخ مفصلی که نوشتید.
اما مجددا چند نکته.
1- این نظریه یک نظریه علمیه. در بخشهایی از بحث میان دوستان، به نقد علمی نظریه پرداخته شده و در جای دیگر به بیان تعارضاتش با دین. به نظرم شاید بهتر باشه این دو مورد رو از هم جدا کنیم.
ابتدا مشخص کنید که این نظریه از نظر علمی صحت داره یا نه. اگر نه که هیچ بحثی باقی نمیمونه.
و اگر بله، میشه در مورد تعارضاتش با دین بحث کرد. وگرنه بحث میان کسی که فرگشت رو قبول داره و تعارضاتش با دین رو میپذیره با کسی که فرگشت رو از نظر علمی قبول نداره مطلقا به جایی نمیرسه.
مشارکت کنندگان در بحث همگی با پیش فرض های خودشون وارد بحث شدند. و همونطور که گفتم به نظر نمیرسه با این شرایط بحث به جایی منتهی بشه.
مثلا وقتی شما با پیش فرضهای دینی خودتون به فرگشت نگاه میکنید شاید (حتما) اون رو نپذیرید. بنابراین بحث به جایی نمیرسه. چون شما اون رو با معیار دین میسنجین. ولی برخی از دوستان اون رو با معیار علم میسنجن. البته یک سوال هم در عرایض قبلی کردم که بدون پاسخ موند. اگر (فرض کنید) که نظریه فرگشت به صورت قطعی و یقینی اثبات بشه، برخورد شما چطور خواهد بود؟
2-مجددا عرض میکنم که این یک نظریه علمیه. بنابراین بحث بر سر تفسیرهایی که خود دانشمندان یا دیگران از یک نظریه علمی در حوزه دین میکنند، صرفا یک نظر شخصیه و ربطی به درستی یا نادرستی اون نظریه نداره. فرض کنید یک نفر از یک نظریه علمی، تفسیری کنه که مورد قبول ما نیست. آیا صحت اون نظریه زیر سوال میره؟ خیر. بلکه ممکنه تفسیر شخصی اون فرد اشتباه باشه.
در این مورد هم همینه. اینکه برخی از این تئوری برداشت عدم وجود خدا میکنند و شما حرفشون رو قبول ندارید دلیلی بر نادرستی اون نظریه نمیشه. شاید تفسیر اون فرد (هرچقدر هم خبره در زمینه اون تئوری) اشتباه باشه.
3-دلیل اصرار شما برای جمع کردن میان فرگشت و موجودات غیرمادی و توجیه وجود موجودات غیرمادی توسط فرگشت رو متوجه نمیشم. فرگشت اصولا در مورد موجودات مادیه. ادعایی در مورد موجودات غیرمادی نداره و نه توضیحی ارائه میده و نه در مورد وجود یا عدم وجودشون نظری میده. به نظرم استفاده از موجودات غیرمادی برای رد فرگشت چندان منطقی نیست. بخشی از اشکالاتی که شما بر این نظریه وارد میکنید از این جنس هستند. یعنی اصلا در محدوده این نظریه نیستند که قرار باشه در مورد اونها پاسخی ارائه بشه.
4-خوب بود اگر دانشمندان مسلمان (که کم تعداد هم نیستند) از همین آیات و روایات مورد اشاره شما استفاده میکردند و کشف یا اختراع یا نظریه یا ... ارائه میدادند تا هم به پیشرفت علم کمکی کرده باشند و هم دلیلی بر حقانیت این آیات و روایات اقامه کنند. وگرنه تفسیر آیات و روایات پس از حل یک مسئله چندان کار سخت و مهمی نیست و به نظر بنده اعتبار چندانی هم نداره. تا امروز که چنین اتفاقی نیفتاده.
5-اینکه میفرمائید برخی از این نظریه استفاده میکنند تا خدا رو نفی کنند درسته، و این طبیعیه. چرا انتظاری غیر از این دارید؟
همونطور که خیلیها از قوانین و نظریات علمی برای اثبات خدا استفاده میکنند، برخی هم از اونها برای نفی خدا استفاده میکنند. و این ربطی به درستی یا نادرستی اون نظریه یا قانون نداره. و از نظر بنده هر دو گروه یک کار رو انجام میدن. استفاده از یک مورد مشترک برای اثبات عقاید خودشون.
سلام
ببنید می گویند هر علمی یک فلسفه ای دارد. فلسفه ی تاریخ، فلسفه ی فیزیک و به طور کلی فلسفه علم.
پس ما نمی گوییم فرگشت می گوید خدانیست.
بلکه در دو بخش به آن نقد وارد می کنیم یک بخش تناقضات این نظریه است.
و یک بخش عدم اثبات آن متناسب با مدعای آن است. اولا فرگشت می گوید تصادف
خوب اگر این تصادف در تعارض با خداوند قرار بگیرد ما باید سنجش کنیم. و با علم یقینی، فرگشت را اصلاح کنیم. شاید طرفدار فرگشت دست خودش را برای دفاع بسته ببیند ولی ما علم را محدود به علم آنها نمی دانیم. پس حق داریم میزان ارزش و اعتبار فرگشت را از دید خود فلسفه ی علم و از دید خودمان نشان دهیم و نقاط ضعف و اشتباه آن را بگیریم.
طرفدار فرگشت نمی تواند بگوید : شما ابتدا علم های دیگرتان را بگذارید کنار و تنها علمی که ما قبول داریم را قبول داشته باشید بعد تناقضی نمی بینید.
این که هنر نیست.
انها وقتی می توانند اشکال ما را رد کنند که علم ما و فلسفه ی ما را نقد و رد کنند. دوما طرفداران فرگشت ، این نظریه را بدون استثناء می دانند. ( موجبه کلیه )
اینجا باز ما می گوییم چرا بدون استثناء ؟، پس بحث باز فلسفی و منطقی می شود. سوما بعد از رفع اشکالات و تناقضات فرگشت
نوبت به این می رسد که در آن بخشی که فرگشت، تناقضی با علم یقینی( که داریم) یا نظریه ی مستندتر( که داریم) از خودش ندارد،
باید آن را اثبات علمی کند.
که متاسفانه اثبات علمی آن، محدود به برخی تغییرات است. نه انچیزی که مشهور به تکامل انواع شده است. و باز در همان بخش تغییرات جزئی نیز کار شاقی انجام نداده است چون برای بسیاری از انسان های عادی یک امر عادی است.
سلام علیکم،
بدن انسان که آخر نظم است ...
انیشتین یک نظری دارد که جالب است، گفته است که همه چیز طبیعت به اندازهی کافی ساده است ولی نه اینکه دیگر خیلی ساده باشد. به اندازهی کافی ساده میدانید یعنی چی؟ یعنی پیچیدگیهایشان آنقدر است که لازم است باشد ... مثل همان اصل حمار ... اگر هیچ دلیلی نداشت که خر بخواهد برای رسیدن به هویج راهش را کج کند حتی او هم متوجه میشود که باید خط مستقیم را برای رسیدن به هویج طی کند ... اما اگر بین او و هویج یک تخته سنگ یا شکاف عمیق قرار داشت راهش را کج میکند و آنرا دور میزند، در این حالت خر تنها به اندازهای که لازم بوده از خط مستقیم خارج شده است ... هر دو تصمیم خر در اینجا حکیمانه بوده است ... اتفاقا کسی که انتظار داشته باشد خر در حالت دوم هم خود را به زحمت بیخود یا خطر غیرضروری بیاندازد و باز اصرار کند که باید خط مستقیم طی شود چنین کسی است که بوی زیادی از حکمت و عقل نبرده است ... این اصل به اصل حمار مشهور شده است که گفته شود حتی خر هم این چیزها را متوجه میشود با آنکه خر سمبل نفهمیدن است ...
حالا شما دقیقاً انتظار داشتید بدن انسان چه نظمی داشته باشد؟ خیلی منظم باشد مثل قفسهی بقالیها خوب بود؟ مثلاً ردهی بزرگ به جای اینکه اینقدر گره بخورد مثل شلنگ دایرهای بسته میشد به زیر کلیه میشد نظم؟
اما بگذارید یک خورده علمیتر جواب بدهم ... دو مسألهی علمی که سمبلهای بینظمی در فیزیک هستند آشوب (chaos) و جریان مغشوش (turbulence) است و هر دو هم در عین اینکه به نظر میرسد بدون نظم باشند دارای نظم هستند ... مثلاً در بسیاری از جریانهای مغشوش ما ساختارهایی از جریان سیال را داریم که به ساختارهای منسجم (Coherent Structures) معروف هستند و برای هر مسأله و در هر رژیم جریان متفاوت هستند، یا برای آشوب مثلاً در بسیاری از مسائل ما Attractor ها را داریم که ساختارهای منظمی مانند fractal دارند که در محدودهی وسیعی از مقیاسها خودمتشابه هستند ... البته نظم هر دو این پدیدهها نظمهای پیچیدهای هستند ولی در هر صورت اگر کسی بگوید اینها چقدر بدون نظم هستند کسی به ایشان نمیگوید شما نابغه یا دانشمند هستید!
یا علی علیهالسلام
از زیست شناسا بپرسید چیز دیگه ای میگن!
سلام به همه
واقعاً بازي استراتژيك خوبي بوده ، چون استراتژي تغيير نگرش جوانان درمورد كاركرد دين رو خيلي خوب اجرا كرده! :ok:
داداش گلم:
1 - اين توي بازي بوده. توي دنياي واقعي براي فتح مناطق ابتدا دو گروه رو هدف قرار ميدن. جوان ها ، زنان
ابزارش هم فقط يك چيزه: جنگ نرميك نمونه از جنگ نرم هم اينه كه يه بازي استراتژيك بسازي كه توي اون گفته بشه يكي از راه هاي فتح مناطق ترويج دينه (ميگن يه دزدي داشت فرار ميكرد مردم هم دنبالش بودن ، براي اينكه گير نيفته قاطي مردم شد و همراه بقيه داد ميزد: آي دزد.... آي دزد....) 2 - دين مياد و مسائل زيادي رو توضيح ميده اما مثلاً 10 درصدش رو كارشناسان ديني ميگن اطلاعي نداريم و در دست خداست
اونجا افراد ضدمذهب ميگن: يعني چي كه نميدونيد؟! وقتي چيزي رو صددرصد نميدونيد چرا اظهار نظر ميكنيد؟! يا براي تمامش استدلال علمي بياريد يا حرف شما قابل پذيرش نيست ، حتي صرفاً به عنوان يك نظريه!
اما به فرگشت كه ميرسه گفته ميشه: راستش شروعش رو دقيق نميدونيم ، چگونگيش رو بطور كامل نميتونيم توضيح بديم ، اون بخش هايي رو هم كه دليل داريم بيشتر بصورت احتمال هستن ، براي مصاديق نقضش هم پاسخي نداريم. اما نه فقط به عنوان يك نظريهء علمي ، كه به عنوان يك اصل قطعي و ثابت در رد وجود خدا به اين عقيده استدلال ميكنيم!!!!!!
ياللعجب!!!!! :Gig:
3 - برخي افراد ، از نوعي مغلطه استفاده ميكنن به اين شكل كه موضوع رو جوري بيان ميكنن كه هر جور سوال بپرسي جواب داشته باشن. به نظرم اين موضوع فرگشت هم از همون نوع مسائله:
خير نميشه گفت وجود نداره. اما:
اولاً نميشه هم گفت گودال نداره
ثانياً نميشه اون رو به عنوان يه جايگزين مناسب براي راه هاي ديگه معرفي كرد
1 این که دیگه انکار ناپذیره!! البته نحوه استفاده از دینم هست!! اول دینی رو ترویج میدید و بعد میگید طبق این دین باید از من اطاعت کنید وگرنه کافرید!!!
2 شروع فرگشت، پیدایش حیات نیستا! احتمالا منظورت این بود! ساز و کار فرگشتو میشه کاملا توضیح داد و حتی تو کتابای درسی خودمونم کامل تدریس میشه! احتمالاتی که درش هست اغلب بر مبنای اصل عدم قطعیت هایزنبرگه! مصادیق نقصی هم مشاهده نشده!
بحث اثبات یا رد خدا مسئله ای جدا از فرگشته!
3 اصلا ربطی به بیان نداره! قابل مشاهده ست ولی برخی هرجا فرگشت شکل گرفت، چیز دیگه ای در نظر میگیرنش!!! مثلا همین رنگ پوست افراد یا رنگ چشم و...! اینا همگی اثبات فرگشته!
-خب گودالاش ممکنه آب نما باشه!!:khandeh!:
- خب ولی ببینیم که جاده های دیگه گودالهای بیشتری داره، چی!؟
خیر نمی تواند. تمام براهین اثبات خدا، سخن فرگشت را رد می کند.
برهان نظم، سخن شما را رد می کند.
حساب احتمالات فرگشت را ضعیف می داند.
من این تعارض را قبول ندارم ولی ظاهرا شما قبول دارید. پس شش روز را همان روز بیست و چهارساعته میدانید.
گرچه در تک تک مقدمات جای سوال و اشکال است. ولی
آیا مشکلی دارد قبل از نسل کنونی بشر، بشر دیگری باشد و پیامبر هم داشته باشد ؟ آیا شما دلیلی دارید که آن را نفی کند؟
سلام
اصلا بیایم در این مورد بحثی نکنیم! قرار نیست که خدا رو رد یا اثبات کنیم!
اشتباه متوجه شدید! منظورم تایید ایرادیه که گرفته بودید!
ارتباط ژنی بین انسانهای کنونی و نئاندرتالها در این فرض مشکل ایجاد میکنه!(به جز آفریقاییا که با نئاندرتالها آمیزش نداشتن!!)
اصلا بیایم در این مورد بحثی نکنیم! قرار نیست که خدا رو رد یا اثبات کنیم!
سلام مجدد
من که نخواستم خدا را اثبات کنم.
گفتم قبول تصادفی بودن می تواند به معنای نفی خدا باشد. حال کدام درست است ؟
باید اشتباه فرگشت را گوش زد کرد. پس کسی به دنبال اثبات یا رد خدا نیست.
اشتباه متوجه شدید! منظورم تایید ایرادیه که گرفته بودید!
لطفا خوشگل تر تایید کنید.
ارتباط ژنی بین انسانهای کنونی و نئاندرتالها در این فرض مشکل ایجاد میکنه!(به جز آفریقاییا که با نئاندرتالها آمیزش نداشتن!!)
این که دیگه انکار ناپذیره!! البته نحوه استفاده از دینم هست!! اول دینی رو ترویج میدید و بعد میگید طبق این دین باید از من اطاعت کنید وگرنه کافرید!!!
اين هم درسته و قبول دارم
شروع فرگشت، پیدایش حیات نیستا! احتمالا منظورت این بود! ساز و کار فرگشتو میشه کاملا توضیح داد و حتی تو کتابای درسی خودمونم کامل تدریس میشه! احتمالاتی که درش هست اغلب بر مبنای اصل عدم قطعیت هایزنبرگه! مصادیق نقصی هم مشاهده نشده!
اين نمونهء همون مغلطه اي هست كه گفتم. داداشم به فرض كه قبول كنيم فرگشت فقط چگونگي تغيير گونه ها رو شرح ميده و درمورد شروع (يا حتي پايان) صحبتي نكرده پس در نتيجه پرسيدن اين سوال از طرف كسي مثل بنده هم اشتباست. اما مشكل اينجاست كه خيلي از طرفداران نظريه فرگشت از اين نظريه استفاده ميكنن تا پيدايش اوليه (خلقت) رو زير سوال ببرن ، اما تا ازشون سوال اين چنيني ميشه فرار رو به جلو ميكنن كه ما كه نگفتيم فرگشت درمورد آغازه!!!
خب اگر درمورد آغاز نيست ، پس چرا در اين باب اظهار نظر ميكنه؟! :Gig:
بحث اثبات یا رد خدا مسئله ای جدا از فرگشته
امثال داوكينز نظري كاملاً متفاوت با اين فرمايش شما دارن
ساز و کار فرگشتو میشه کاملا توضیح داد و حتی تو کتابای درسی خودمونم کامل تدریس میشه!
به عنوان يه بحث علمي من به اينجور مباحث احترام ميذارم و حتماً دست آوردهاي علمي هم داشته. اما مشكل اينجاست كه بيشتر طرفداران اين نظريه خيلي فراتر از يك نظريهبراي "توضيح چگونگي ساز و كار تغيير در گونه ها" بهش نگاه ميكنن
اينم كه تو كتابهاي درسي ما هست دليل بر قوت اين نظريه نيست ، دليل بر ضعف نظام آموزشي ماست كه توي صفحهء اول كتاب مينويسن قال الصّادق (ع) و تو صفحهء دوم مينويسن طبق عقيدهء فرويد! بعدشم ميگن نميدونيم چرا جوونها راه رو گم كردن!
مصادیق نقصی هم مشاهده نشده
چند نمونه رو دوستان تو همين تاپيك مطرح كردن كه نتيجه ش اين بود كه يا جوابي نگرفتن يا اين پاسخ رو گرفتن: البته فرگشت فعلاً فقط يك نظريه ست
خب ولی ببینیم که جاده های دیگه گودالهای بیشتری داره، چی!؟
اثبات شيء نفي ما عدا نميكنه برادر
(بگذريم از اينكه همون شيء هم اثبات شده يا نه)
بحث ما روي چگونگي رد جاده هاي ديگه ست
يه زماني شما مياي يه جاده رو نقد ميكني و گودال هاش رو نشون ميدي ، اما نه از طريق اثبات برتري يك جادهء ديگه
اما يه زماني هست كه شما ضعف جادهء ديگه رو از طريق نمايش قوت جادهء خودت اثبات ميكني
بحث فرگشت و نتيجهء عدم وجود خدا كه از اون استخراج ميشه از نوع دومه ، پس بايد جاده اي بدون چاله چوله ارائه كرده باشه
اولا فرگشت می گوید تصادف
خوب اگر این تصادف در تعارض با خداوند قرار بگیرد ما باید سنجش کنیم. و با علم یقینی، فرگشت را اصلاح کنیم. شاید طرفدار فرگشت دست خودش را برای دفاع بسته ببیند ولی ما علم را محدود به علم آنها نمی دانیم. پس حق داریم میزان ارزش و اعتبار فرگشت را از دید خود فلسفه ی علم و از دید خودمان نشان دهیم و نقاط ضعف و اشتباه آن را بگیریم.
طرفدار فرگشت نمی تواند بگوید : شما ابتدا علم های دیگرتان را بگذارید کنار و تنها علمی که ما قبول داریم را قبول داشته باشید بعد تناقضی نمی بینید.
این که هنر نیست.
انها وقتی می توانند اشکال ما را رد کنند که علم ما و فلسفه ی ما را نقد و رد کنند.
سلام.
ولی اونها هم بخشی از علم شما رو قبول ندارند. مثلا نمیتونید (مثل دوست عزیزمون) بگین چون فرگشت در مورد فرشتگان صدق نمیکنه پس مردوده. یا چون با فلان حدیث مغایرت داره، پس مردوده.
البته شما میتونین اینو بگین. ولی از طرف جامعه علمی پذیرفته نمیشه.
دوما طرفداران فرگشت ، این نظریه را بدون استثناء می دانند. ( موجبه کلیه )
اینجا باز ما می گوییم چرا بدون استثناء ؟، پس بحث باز فلسفی و منطقی می شود.
بله. این ادعا وجود داره. ولی جای بحث و بررسی بر سر این موارد وجود داره. بیان این استثناها از ابتدای طرح این تئوری باب بوده و چیز جدیدی نیست.
اتفاقا بیان خیلی از اونها بعدها به کاملتر شدن این تئوری منجر شده.
سوما بعد از رفع اشکالات و تناقضات فرگشت
نوبت به این می رسد که در آن بخشی که فرگشت، تناقضی با علم یقینی( که داریم) یا نظریه ی مستندتر( که داریم) از خودش ندارد،
باید آن را اثبات علمی کند.
که متاسفانه اثبات علمی آن، محدود به برخی تغییرات است. نه انچیزی که مشهور به تکامل انواع شده است. و باز در همان بخش تغییرات جزئی نیز کار شاقی انجام نداده است چون برای بسیاری از انسان های عادی یک امر عادی است.
یعنی ابتدا باید شما رو قانع کنه بعد اثبات علمی کنه؟ مطمئن هستید که برعکس نگفتید؟
ضمنا شما که از همین حالا این تئوری رو یک مساله پیش پا افتاده میدونید و حتی در صورت اثبات هم اون رو مهم نمیدونید چرا دارید سرش بحث میکنید؟
سلام
البته باید به پست ایشون اضافه کنم که خیلی از مواردی که تو تاپیک دوم گفته شده رو میشه رد کرد، مدارکشم موجوده!:khandeh!:(خیلیاش زیادی قدیمیه!)
مطلبی که میزارم از سایت darwinday.ir کپی کردم!
چگونه موجودی به موجود دیگر فرگشت مییابد؟
نویسنده: آرمین
تعریف اصطلاحات
منابع مورد استفاده در این مقاله: کتاب بیولوژی کمپبل
[INDENT] ساعت ساز کور
منبع: کتاب استراتژیهای بقا نویسنده: راگویندرا گدگکر مترجم: کاوه فیضاللهی گردآوری: صاد
کدام بید فلفلی شانس بقای بیشتری در چه محیطی دارد؟(اصل مقاله)
…به راحتی میتوان دید که در بازی بقای شایستهترین(بقای اصلح) در نزاع بر سر زنده ماندن(تنازع بقا) بعضی میبرند و بعضی میبازند. اینکه چه کسی میبرد و چه کسی میبازد را محیط تعیین میکند که به تنهایی تصمیم میگیرد چه کسی شایستهتر است. اما اغلب شانس تعیین میکند که در هر زمان کدام بازیکنان در بازی حضور دارند. اگر در زمانی که باید، حاضر نباشید برنده نخواهید شد، حتی اگر شایستهتر باشید.
پیش از آنکه آلودگی رنگ پوست درختان و در نتیجه سرنوشت این دو شکل بید (فلفلی و تیره) [به این مقاله رجوع شود] را تغییر دهد، شکل رنگدانه این بید یعنی carbonaria، هرچند در فراوانی بسیار اندک اما به هرحال در جمعیت حضور داشت. شکل رنگدانه این بید را انتخاب طبیعی پدید نیاورد. این بید باید تصادفا ظاهر شده باشد و اگر چه در محیط غیرآلوده در وضعیتی نامطلوب بهسر میبرد، انتخاب طبیعی نتوانسته بود همه آنها را بهطور کامل از میان ببرد. شاید هم از زمان پیدایش آن بهقدر کافی نگذشته بود تا انتخاب طبیعی بتواند کارش را تمام کند.
برخلاف ویلیام پیلی، الاهیدان قرن هیجدهم که استدلال کرد درست همانطور که یک ساعت بسیار پیچیدهتر و طراحی آن هدفمندتر از آن است که تصادفی بهوجود آمده باشد، موجودات زنده هم که به مراتب بسیار پیچیدهتر از ساعت هستند، امکان ندارد تصادفی پدید آمده باشند و حتما بهشکلی هدفمند طراحی شدهاند
پس شکل carbonaria از کجا آمده است؟ میدانیم که carbonaria شکل جهش یافته typica است که با آن تنها در یک ژن تفاوت دارد. هم به خاطر مواد شیمیایی سمی در محیط سلولی و هم به علت خطاهای ناگزیر در فرآیند دو تا شدن، تغییراتی در مولکول DNA -گنجینه اطلاعات وراثتی- رخنه میکند. دستگاه سلولی مکانیسم دقیقی برای ویرایش DNA تازه ساخته شده و تصحیح خطاهای آن دارد. اما با وجود این بعضی خطاها باقی میماند. این خطاهای باقیمانده جهش نامیده میشوند و جهش ماده خام انتخاب طبیعی است. بنابراین تفاوت carbonaria با typica تنها در داشتن یک خطا است.
نتیجه آنکه انتخاب طبیعی هیچ قصد، طرح یا هدفی ندارد بلکه صرفا روی خطاهایی عمل میکند که برای فرار از حذف بهقدر کافی خوششانس باشند. تنها کاری که انتخاب طبیعی انجام میدهد حذف بعضی از این خطاها و حفظ بقیه است. این امکان نیز وجود دارد که انتخاب طبیعی با تغییر جهت محیط به سوی مخالف، کورکورانه تغییر جهت دهد و به تدریج اشکال تاکنون «ناشایست» را برگزیده و تاکنون «شایسته»ها را از میان ببرد.
چگونه چنین فرآیند وصلهپینهکار کوری میتواند موجودات زندهای با بیعیب و نقصترین طراحیها را پدید آورد؟ این برای بیشتر ما خارج از حد تصور است. برای بعضیها همین برای کنار گذاشتن کل نظریه انتخاب طبیعی کافی است.
در نگاه نخست ممکن است غیرممکن بهنظر برسد که انتخاب طبیعی با عمل کردن روی جهشهای تصادفی بتواند اندامیهای پیچیدهای همچون کلیه یا چشم انسان را پدید آورد اما باید بدانیم که انتخاب طبیعی برای شکل دادن به این محصولات نهایی که امروزه شاهد آنها هستیم، زمان بسیاری در اختیار داشته است.
داوکینز میگوید که اگر بتوان انتخاب طبیعی را به یک ساعتساز تشبیه کرد، آن ساعتساز کور است.
مهمتر از آن اینکه انتخاب طبیعی هربار از صفر شروع نمیکند بلکه انتخاب در هر مرحله بهطور متوالی صورت میگیرد. گفته مشهوری هست اکه اگر زمان کافی باشد، میمونی که پشت یک ماشین تحریر نشسته نیز میتواند بهطور تصادفی تمام آثار شکسپیر را تایپ کند.
ریچارد داوکینز (R. Dawkins) نویسنده معروف کتاب «ژن خودخواه»، بهجای میمون ابتدا از دخترش و سپس از یک برنامه کامپیوتری استفاده کرد تا واقعا این آزمایش را انجام دهد.
او این کار را با جمله ساده ۲۸ حرفی Methinks it is like a weasel (جملهای از نمایشنامه شکسپیر: همچون راسویی بهنظر میآیند) آغاز کرد و بهزودی دریافت که اگر هربار بخواهد از صفر شروع کند(انتخاب تک مرحلهای) حدود یک میلیون میلیون میلیون میلیون میلیون سال طول میکشد تا برنامه کامپیوتری او تنها از طریق تصادف به توالی درست حروف دست یابد. درک این مسئله دشوار نیست.
در الفبای انگلیسی ۲۶ حرف وجود دارد و با حساب فاصله بین کلمات بهعنوان حرف یست و هفتم، احتمال آنکه هر حرف تنها از طریق تصادف درست تایپ شود یک بیستوهفتم است. احتمال آنکه هر ۲۸ مکان موجود در جمله مورد نظر بهطور همزمان با حروف درست پر شوند، یک بیستوهفتم به توان ۲۸ خواهد بود که برابر است با احتمال یک در دههزار میلیون میلیون میلیون میلیون میلیون میلیون .
اما اگر به برنامه کامپیوتری اجازه داده شود که در هر نسل، آن رشته ۲۸ حرفی که بیش از همه به جمله هدف شباهت دارد را انتخاب کرده و سپس در مرحله بعد روی جهشهایی عمل کند که از «بهترین» جمله نسل قبل حاصل شدهاند (انتخاب انباشتی)، اینکار میتواند فقط در عرض ۳۰ دقیقه انجام شود. برای مثال، در یکی از
کوششهای داوکینز، برنامه کامپیوتری با عبارت
WDLMNLT DTJBKWIRZREZLMOQCO P
آغاز و بهطور تصادفی در آن «جهش» ایجاد کرد. از میان تمام عبارتهای جهشیافته تصادفی، آنکه بیشتر از همه به جمله هدف شباهت داشت
WDTMNLT DTJBSWIRZREZLMQCO P
بود و بنابراین به عنوان نقطه آغاز نسل آینده انتخاب شد. پس از ۲۰ نسل:
MELDINLS IT ISWPRKE Z WECSEL
و پس از ۴۰ نسل به شکل:
METHINKS IT LIKE I WESEL
در آمد. در این مرحله فقط یک حرف نادرست بود و تنها ۳ نسل دیگر طول کشید تا به جمله هدف یعنی Methinks it is like a weasel برسد.
برخلاف ویلیام پیلی، الاهیدان قرن هیجدهم که استدلال کرد درست همانطور که یک ساعت بسیار پیچیدهتر و طراحی آن هدفمنتر از آن است که تصادفی بهوجود آمده باشد، موجودات زنده هم که به مراتب بسیار پیچیدهإتر از ساعت هستند، امکان ندارد تصادفی پدید آمده باشند و حتما بهشکلی هدفمند طزراحی شدهاند، داوکینز میگوید که اگر بتوان انتخاب طبیعی را به یک ساعتساز تشبیه کرد، آن ساعتساز کور است.
داوکینز میگوید مدل «میمون/شکسیر» برای نشان دادن تفاوت بین انتخاب تک مرحلهای و انتخاب انباشتی مفید است. اما از لحاظی میتواند گمراه کننده باشد. زیرا از آن چنین برداشت میشود که در مورد هرنسل براساس شباهتی که به یک هدف ایدهآل دارد قضاوت میشود اما انتخاب طبیعی هیچ هدف ایدهآلی ندارد و به تنها چیزی که اهمیت میدهد بقا در حال حاضر است.
داوکینز برای برطرف ساختن این برداشت گمراهکننده به سراغ برنامههای کامپیوتری دیگری میرود تا از طریق آنها انتخاب انباشتی اشکال جانورمانند و گیاه مانند را ایجاد کنند.(بیمورفها)
+ دانلود کتاب ساعتساز نابینا
+ دانلود نرمافزار شبیهساز انتخاب انباشتی(شبیه به نرمافزار داوکینز) [/INDENT]
سلام
به این روش میگن "الگوریتم ژنتیک". این روش در حل مسائل ریاضی بسیار پر کاربرده و با الهام از نظریه تکامل، سعی می کنه بهترین جواب رو برای یک مسئله پیدا کنه.
به طور مثال لینک زیر رو ببینید:
http://webpages.iust.ac.ir/nf_sedaghat/index_files/Yazd%20Congress_TSP.pdf
سلام
با حلوا حلوا کردن دهن شیرین نمیشه!
http://forum.hammihan.com/thread159468.html
این مطلبو بزور از منبعش جدا کردم!!
البته ممکنه بعضیهاش تکراری باشه!
۱۰ عضو بدن که دیگر به آنها نیاز نداریم
قبل از مطالعه این مقاله باید بدانیم که وستجال به اندام هایی از بدن گفته می شود که بر اساس نظریه داروین، کاربرد آنها در اجداد انسان بوده است و به مرور زمان و تکامل بدن، بدون مصرف باقی مانده اند. (این تعزیف ساده شده برای عموم هست و ارزش علمی نداره!)
۱۰. آپاندیس کرمی شکل (Vermiform Appendix)
آپاندیس کرم شکل قسمتی از سکوم (روده کور: بخشی از روده بزرگ) می باشد و عضوی است که برای هضم سلولز توسط اجداد انسان گیاهخوار استفاده می شده است. یک هدف بالقوه مطرح شده توسط چارلز داروین این بوده است که آپاندیس برای هضم برگ در پستانداران نخستین مورد استفاده قرار می گرفته است که ممکن است طی تکامل کارکرد خود را ازآنچه در نخستیان داشته، از دست داده باشد.
مدارک و شواهد را می توان در حیوانات گیاهخوار مانند کوآلا مشاهده کرد .سکوم کوآلا بسیار طولانی است، و میزبان باکتری های خاصی را قادر می سازد تا سلولز را تجزیه کنند. اجداد بشر ممکن است بر چنین سیستمی متکی بوده اند و در یک رژیم غذایی غنی از شاخ و برگ درختان زندگی می کردند. هنگامی که انسان ها شروع به خوردن مواد غذایی که به راحتی هضم می شدند، کرد، سکوم برای هضم کمتر لازم شد و جهش ها که قبلا زیان آور بودند دیگر در برابر آن انتخابگر نشدند. این آلل ها شایع تر شدند و سکوم به کوچک شدن خود ادامه دادند. پس از گذشت هزاران سال، سکوم که زمانی بسیار کارآمد بود، به آنچه امروز ما می بینیم، آپاندیس، تغییر یافت. ارگان های مشابه در حیوانات شبیه به انسان ، همچنان به انجام آن عمل خود ادامه دادند، در حالی که سایر حیوانات گوشتخوار به مانند انسان کارکرد آپاندیس آنها کاهش یافت. البته، برخی از تحقیقات حاکی از آن است که آپاندیس ممکن است به محافظت در برابر از دست رفتن باکتری های همزیستی که کمک به هضم غذا می کنند، می پردازد.
۹. پوست مرغی (Goose Bumps یا chicken skin)
پوست مرغی که اصطلاح پزشکی آن cutis anserina می باشد ، برجستگی هایی بر روی پوست انسان در قاعده موهای بدن می باشد که بطورناخواسته هنگامی که یک فرد احساس سرما و یا تجربه احساسات قوی مانند ترس، وحشت، تحسین و یا تحریک جنسی پیدا می کند، ایجاد می شود. این فرایند نه تنها در انسان بلکه در بسیاری از پستانداران دیگر نیز رخ می دهد که نمونه بارز آن خارپشت است. هنگامی که در معرض تهدید و خطر قرار گیرد تیغه های خود را بالا می برد. پوست مرغی در صورت ظاهر نمی شود.
در واکنش به سرما،در حیوانات دارای پوشش پوست و مو، موهای سیخ شده، هوا را به منظور ایجاد یک لایه عایق به دام می اندازد. این حالت می تواند در پاسخ به خشم یا ترس نیزباشد. موهای سیخ ، به منظور ترساندن دشمن حیوان را بزرگتر به نظر می رساند.
در انسان، آن را حتی می توانید به عنوان یک واکنش به شنیدن خراش ناخن بر روی تخته سیاه ، گوش دادن به موسیقی ترسناک، و یا احساس و یا به یاد آوردن احساسات قوی و مثبت (به عنوان مثال، پس از برنده شدن در یک رویداد ورزشی) مشاهده کنید. از آنجایی که ما تنها تعداد بسیار کمی از موی بدن خود را حفظ می کنیم، رفلکس در حال حاضر هیچ سود شناخته شده ای برای ما ندارد. انسان ها نیز دارای برخی از رفتار های ذره ای و رفلکسی هستند. تشکیل این برجستگی های پوست مرغی در انسان هنگام استرس یک رفلکس وستیجال است. عملکرد خود را در اجداد انسان به منظور بالا بردن موهای بدن، و بزرگتربه نظر رسیدن هنگام مواجهه با خطر ظاهر می شد. موهای برجسته برای به دام انداختن یک لایه اضافی از هوا و گرم نگه داشتن انسان نیز استفاده می شود.
۸. ماهیچه ها (Musculature)
تعدادی از عضلات در بدن انسان تصور می شود وستیجال هستند نظیر ماهیچه پشت سر که به طور معمول به عضلات گوش می پیوندد. این ماهیچه که در جمعیت های مختلف به صورت بسیار پراکنده وجود دارد – اغلب در همه مالزیایی ها ، در ۵۶ درصد از سیاه پوستان، ۵۰ درصد ژاپنی ها، ۳۶ درصد از اروپاییان وجود دارد و در مردم Khoikhoi در جنوب غربی آفریقا و در ملانسیان ها (مجمع الجزایری در اقیانوس آرام، شمال استرالیا) وجود ندارد. در بسیاری از پستانداران غیر انسانی لب فوقانی و ناحیه سینوس با سبیل و یا ریش که یک عملکرد حسی انجام می دهند، همراه است. به طور مشابه عضله لونگوس پالماریس (palmaris longus) در ساعد، ماهیچه پیرامیدالیس (pyramidalis) درشکم و ماهیچه پلانتاریس (plantaris) در پا بی فایده و یا وستیجال در نظر گرفته می شوند.
۷. ارگان Vomeronasal
جوندگان و پستانداران دیگر سیگنال های شیمیایی به نام فرومون ترشح می کنند که حامل اطلاعات در مورد جنسیت خود و یا تولید مثل هستند و رفتار دیگران را تحت تاثیر قرار می دهند. فرومون ها توسط یک سیستم حسی تخصصی ، بنام ارگان vomeronasal (VNO)، که متشکل از یک جفت از ساختارهاست که در آستر مخاط بینی یا سقف دهان است، ترشح می شوند. اگرچه بسیاری از انسان های بالغ چیزی شبیه VNO در بینی خود دارند، دانشمندان علوم اعصاب هیچ تردیدی در رد آن به عنوان یک جزء ندارند. اگر شما در آناتومی ساختار نگاه کنید، هیچ سلولی که مانند سلول های حسی در VNOs دیگر پستانداران است نخواهید دید. شما هیچ فیبر های عصبی که ارگان را به مغز ارتباط می دهد نخواهید دید. شواهدی ژنتیکی نشان می دهد که VNO انسان غیر کارکردی است. تقریبا تمام ژن هایی که گیرنده های سطح سلول را کد گذاری می کنند ، سودوژن هستند و بصورت غیر فعال می باشند. پس چه پاسخی در مورد شواهد گیج کننده که انسان به بعضی از فرومون ها جواب می دهد وجود دارد؟ لری کاتز و یک تیم در دانشگاه دوک در کارولینای شمالی، دریافتند که علاوه بر VNO، سیستم بویایی در موش نیز به فرومون پاسخ می دهد. اگر چنین موردی در مورد انسان نیز صادق باشد ما هنوز هم ممکن است فرومون ترشح کنیم تا رفتار دیگران را بدون استفاده از VNO برای تشخیص آنها ، تحت تاثیر قرار دهیم.
۶. پلک سوم چشمی (Nictitating Membrane The Third Eyelid)
غشای چشمک زن پلک سوم شفاف یا نیمه شفاف موجود در برخی از حیوانات است که در سراسر چشم برای محافظت و مرطوب نگه داشتن چشم بکار میروند در حالی که همچنان میدان دید را حفظ می کنند. خزندگان، پرندگان، و کوسه های مختلف دارای یک غشای های کامل چشمک زن هستند، در حالی که در بسیاری از پستانداران از جمله انسان ، باقی مانده ذره ای کوچک از غشای موجود در گوشه داخلی چشم وجود دارد که هیچ عملکرد شناخته شده ای ندارد. بعضی از پستانداران، مانند شتر، خرس های قطبی و خوک آبی، همچنین دارای یک غشا کامل چشمک زن هستند که اغلب به نام پلک سوم معروف است.
۵. استخوان دنبالچه (Coccyx the Tailbone)
استخوان دنبالچه بخش نهایی از ستون مهره میمون است که شامل سه تا پنج مهره جداگانه و یا ترکیب شده (مهره دنبالچه ای) در زیر استخوان خارجی است. در انسان و سایر پستانداران بی دم (به عنوان مثال میمون) استخوان دنبالچه باقی مانده ی دم وستیجال است، اما هنوز به طور کامل غیر قابل استفاده نیست، چرا که اتصالی برای عضلات، تاندون ها و رباط ها می سازد. علاوه بر این، به عنوان بخشی از ساختار سه رکنی تحمل کننده وزن است که به عنوان کمک در نشستن عمل می کنند. با وجود این استخوان دنبالچه ، یا tailbone، باقی مانده ی یک دم از دست داده، است. همه پستانداران دارای یک دم در یک نقطه از تکامل خود هستند. در انسان، برای یک دوره ۴ هفته ای ، در مرحله ۱۴ تا ۲۲ رشد جنین انسان وجود دارد. این دم در جنین انسان ۳۱-۳۵ روزه برجسته تر می باشد. دنبالچه که در انتهای ستون فقرات قرار گرفته است، کارکرد اصلی خود در کمک به تعادل و تحرک را از دست داده، هر چند که هنوز هم بعضی از عملکردهای ثانویه خود مانند نقطه پیوست عضلات حفظ کرده است.
۴. دندان عقل (Wisdom Teeth)
معمولا هر فردی دارای ۲ دندان عقل در فک بالا ،۲ دندان عقل در فک پایین و در مجموع دارای ۴ دندان عقل است. گاهی به دلایلی از جمله دلایل ارثی، بیماریهای دوران کودکی (کم خونی، راشیتیسم) ،عدم هماهنگی رشد استخوان فک با اندازه دندانها و … این دندانها در داخل فک نهفته میمانند. همچنین ممکن است قسمتی از تاج آنها به طور ناقص در دهان ظاهر میشود، که در این صورت به آن دندان عقل نیمه نهفته گفته میشود. عدم وجود دندان عقل یک یا چند نمونه از hypodontia است. این دندانها نقش چندانی در جویدن غذا ندارند و با توجه به مشکلاتی که ذکر شد، این دندان ممکن است توسط دندانپزشک از فک خارج شوند. البته خارج کردن بدون دلیل آن به خاطر احتمال آسیب به اعصاب توصیه نمیشود. بهترین سن برای خارج کردن دندان عقل از دهان، زیر ۲۰ سالگی است. البته در سنین ۲۰ تا ۴۰ سالگی هم امکان خارج کردن آنها وجود دارد، ولی پس از ۴۰ سالگی کشیدن دندان عقل دشوارتر میشود.
پیشینیان ما، آروارههای بزرگتری داشتند. بنابراین فضای کافی برای رویش ۳۲ دندان وجود داشت؛ اما امروزه آروارههای ما کوچکتر شده است، درنتیجه فضای زیادی برای رویش ۳۲ دندان وجود ندارد. پس دندان عقل معمولا نهفته میشود و از رویش طبیعی محروم میماند. در واقع از وقتی انسانهای اولیه آموختند که تکههای بزرگ مواد غذایی را با دستشان خرد کنند، ارتفاع استخوانی فک کوتاهتر و برجستگی استخوان آرواره کمتر شد. به این ترتیب در خیلی از انسانهای امروزی دندان عقل به دندانی بیکاربرد و نهفته تبدیل میشود؛ به طوری که گاهی باید به کمک روشهای جراحی خارج می گردد.
شاید انسانهای چندین نسل قبل از ما بیش از ۲۳ تا دندان داشته اند، اما با تغییر شرایط محیطی و دگرگون شدن رژیمهای غذایی و کوچک شدن فکها، امروزه حتی جا برای ۲۳ دندان هم در دهان باقی نمانده است. با تغییر این شرایط، دندانهایی بهنام دندانهای عقل، مظلوم و فراموش شده و گاهی بیجا و مکان ماندهاند.
۳. گوش خارجی
گوش میمون ماکو (بوزینه ی دمکوتاه شبیه انسان) و بیشتر میمون های دیگر، دارای عضلاتی بسیار بیشتر از انسان است و در نتیجه دارای توانایی حرکت دادن گوش خود برای شنیدن بهتر تهدیدات بالقوه دارند. انسان و سایر نخستیان مانند شامپانزه با این وجود دارای گوشی هستند که عضلات آن به ندرت تکامل یافته اند و غیر کاربردی هستند، اما با این حال هنوز هم به اندازه کافی بزرگ می باشند تا قابل شناسایی باشند. عضلات متصل به گوش نمی تواند گوش را حرکت دهند، به هر دلیلی، دیگر نمی توان گفت که دارای هر گونه عملکرد بیولوژیکی هستند. در انسان ، تنوعی در این عضلات وجود دارد، به طوری که برخی از افراد قادر به حرکت دادن گوش خود در جهات مختلف هستند، و گفته شده است که ممکن است برای دیگران نیز در صورت تکرار و آزمایشات مکرر ممکن شود. در چنین نخستیان ناتوانی در حرکت دادن گوش عمدتا توسط توانایی در چرخش سر بر روی یک سطح افقی، جبران می شود. عملی که زمانی توسط یک ساختار تامین می شد در حال حاضر توسط ساختار دیگر جایگزین شده است. ساختار بیرونی گوش، همچنین برخی از ویژگی های وستیجال مانند برآمدگی یا دماغه در مارپیچ گوش که به عنوان برآمدگی داروین شناخته می شود، دارد. این ویژگی در حدود ۱۰ درصد از جمعیت یافت می شود. دماغه داروین، و یا برآمدگی، ناهنجاری های جزیی موجود در اقلیت قابل توجهی از مردم است و شکل گره های غضروفی و یا برآمدگی در لبه گوش بیرونی به خود می گیرد.
۲. نوک ***** مردان (Male Nipples)
نوک ***** مردان، به عنوان ساختار وستیجال ذکر می شود، و شبیه به ساختارهای وستیجال مثل بقایای استخوان های لگن بی فایده در نهنگ هستند، اما درواقع وستیجال نمی باشند چرا که آنها باقی مانده نوک سینه های های عملکردی مرد در گونه های اجدادی نیستند. نوک ***** در مردان وجود دارد زیرا پیش سازهای نوک ***** در اوایل توسعه جنین انسان، قبل از تمایز جنسی رشد می کنند. بعدها در زندگی این ساختارها به طور کامل در زنان توسعه می یابند. حضور نوک ***** در پستانداران نر معماری ژنتیکی محصول جانبی از نوک سینه ها در زنان است. پس چرا مردان نوک سینه دارند؟ زیرا زنان دارند!!!!!!!!!!!
۱. رفلکس چنگ زنی کف دستی (Palmar Grasp Reflex)
رفلکس چنگ زنی کف دستی ، که درواقع یک ساختار نیست و یک رفتار وستیجال است، در بدو تولد ظاهر می شود و تا پنج یا شش ماهگی ادامه دارد. زمانی که یک شی در دست نوزاد قرار داده می شود و کف دست او را لمس می کند انگشتان دست بسته خواهند شد و آن شیء را چنگ می زنند. این گرفتن قوی اما غیر قابل پیش بینی است، هر چند که ممکن است قادر به پشتیبانی از وزن کودک باشد، آنها همچنین چنگال خود را به طور ناگهانی و بدون هشدار آزاد می کنند. حرکت معکوس می تواند با نوازش پشت یا کنار دست القا شود. رفلکس کف دست به عنوان یک رفتار وستیجال در نوزادان انسان وجود دارد. هنگام قرار دادن انگشت یا یک شیء در کف دست نوزاد، آن شیء را بطور محکم با چنگ می گیرد. برخی از نوزادان (۳۷ درصد با توجه به مطالعه انجام شده در سال ۱۹۳۲) با این حرکت قادر به تحمل وزن خود از روی یک میله هستند.
منبع
سلام و عرض ادب
دوست گرامی اختالافهای اساسی ژنتیکی بین شمپانزه و انسان تقریباً %6/1 یک و شش دهم درصد میباشد این اختلافهایاساسی مربوط به کروموزوم دو نیست نقل از پست 350 همان تاپیک کم در این امر بیشتر به ما کمک میکند:
ولی نکته ای اشاره کردید مربوط به هدایت هوشمندانه از روی فرگشت نمیتوان هدایت هوشمندانه را استخراج کرد
نهایت انعطاف نظریه فرگشت این است که واضع قوانین جهان را نمیتواند منکر شود ولی هوشمندی یا هدف از خلقت را نمیتواند به بار بیاورد
یعنی منکر آفریدگار جهان نمیتواند بشود ولی منکر خدای ادیان هست
در ادغام دو کروموزوم 2a و 2b از نیای مشترک منجر به این شد که بعضی از ژنها که در ان دو کروموزوم به خوبی کار میکردند غیر قابل استفاده بشود و بدن ما توانایی ساخت ویتامین B12 را از دست بدهد
به این توضیحات از پست 345 دقت کنید:
سلام
یه سوال:
حالا که می فرمایید انسان و میمون از نظر ژنتیکی به هم شباهت دارند، از کجا معلوم که میمونها از انسانهای مسخ شده به وجود نیامده باشند؟ (لینک)
سلام علیکم،
وجود «شباهت» تنها یعنی «امکان وجود ارتباط» و به هیچ وجه حاصل شدن یکی از دیگری یا هر دو از یک چیز ثالث را نتیجه نمیدهد!
آن «امکان» هم غلط است چون پیشفرض آن وجود پدیدههای کاملاً رندوم و بیقاعده است که چنین چیزی بر خلاف عقل است زیر بر خلاف اصل عقلی علیت است ...
نظریهای که دلیلی برایش نیست و بر پایهی حدس است (هرچند در نگاه اول به نظر حدس خوبی باشد) و فراتر از آن خلاف عقل است اصلاً چه معنا دارد که رویش پافشاری شود؟
[SPOILER]برای اینکه بتوانید وضع کسانی که این نظریهی فرگشت را قبول دارند تصور کنید برایتان مثالی از درست کردن مکعب روبیک میزنم. حتماً تا بحال سعی کردهاید شما هم لااقل یک بار آنرا درست کنید. معمولاً تازهکارها که شروع میکنند به درست کردن یک مکعب به هم ریخته به جایی میرسند که مثلاً یک سطح از آن را کلاً به یک رنگ در میآورند ولی بعد دیگر متوقف میشوند، گاهی هم خیلی جلوتر میروند ولی دیگر نمیتوانند تکان بخورند، گاهی ممکن است خیلی کم از مکعب مانده باشد که درست شود ولی هر کاری که میکنیم از آن بیشتر نمیشود به ساخت مکعب نزدیک شد، بعد یک نفر که وارد است مکعب را از دستمان میگیرد که درست کند، او این نظم را به هم میریزد و حتی تا حدّی خرابش میکند و آنرا طوری میسازد که کامل درست شود نه ۷۰٪ ... اما کسی که وارد نیست آن ۷۰٪ را میبیند و میگوید از همین راه باید رفت جلو مگر نمیبینید که ۷۰٪ خوب عمل میکنیم!؟ آنهایی که دل به فرگشت بستهاند دلشان نمیآید که نظریهای که خیلی از مشاهدات زیستی را توضیح میدهد را کنار بگذارند و از اول نظریهی دیگری را بررسی کنند که بزرگترین نقص آنرا نداشته باشد، اینکه خلاف عقل است! ولی آیا این نقص برای علما واقعاً پذیرفتنی است؟ نظریهای که بر خلاف عقل باشد چه جایگاهی در متن علم خواهد داشت؟ نگاه نکنید ۸۵ سال است که دیکتاتورهای عالم فیزیک صحبت از خلاف عقل بودن فیزیک میزنند و میگویند فیزیک هم بر مبنای تصادف کار میکند! به این نگاه کنید که عقلا هرگز زیر بار این افسانهسراییها نرفتهاند اگرچه از نظر جامعهی علمی زیر نفوذ آن دیکتاتورها طرد شده یا سانسور شده باشند.[/SPOILER]
اما در مورد سؤالتان، حقیر هم زمانی به این مسأله فکر کردم (خصوصاً که برخی روایات داریم که مثلاً خوردن برخی از حیوانات حرام است چون این حیوانات نتیجهی مسخ شدن برخی انسانها هستند و خوردن از آنها تخفیف در مجازاتشان میشود، روایت حرام بودن مارماهی و خر اهلی و سوسمار یکی از آنهاست که در انتهای آن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با استناد به آیهای از قرآن میفرمایند که بسیاری از امتهای گذشته مسخ شدهاند و در روایات دیگری تعدادی از حیوانات و حشرات نتیجهی مسخ برخی افراد بودهاند و اگر بوزینه و خوک معروف شدهاند به این معنا نیست که مسخشدگان تنها میمون و خوک شده باشند) اما وقتی از عالمی پرسیدم گفتند که در روایاتی داریم که آنها که مسخ شدند از ناراحتی هیچ کدام بیش از سه روز زنده نماندند و در نتیجه حیوانات دیگر از نسل آنها نیستند، ولی راستش حقیر هنوز این احتمالی که شما دادید را گوشهی ذهنم نگه داشتهام که شاید شواهد دیگری هم برایش پیدا شود و البته حداقل یک روایت شاید مرتبط دیگری هم در این زمینه دیدهام.
در هر صورت ما قبول داریم و از این بابت شخصاً اطمینان دارم که تمام گونههای جانوری جداگانه خلق شدهاند، چه مستقلاً مثل انسان از زمین و جن از آتش و چه از موجودات دیگری مانند خلق خوک از فیل یا خلق گربه از شیر ... مسخ هم از همین جهت قابل پذیرش است به صورت کلی که شروع پیدایش یک گونهی جدید باشد، اما اینکه واقعاً باشد یا نه را باید اثبات کرد و ما قرار نیست با حدس و گمان زندگی کنیم.
یا علی علیهالسلام
سلام باء گرامی
ممنون
تمام نظریات بر پایه حدس اند و وقتی پذیرفته می شوند که بتوانند پدیده های بیشتری را توجیه کنند.
یه مثال بزنم:
توی فیزیک پیش دانشگاهی احتمالاً مدلهای مختلف اتم را خوانده اید یا می خوانید. در ارائه مدلهای مختلف اتم، دانشمندان چنین روندی رو طی کردند:
- دموکریت (500 سال قبل از میلاد) معتقد بود که ماده از ذرات تقسیم ناپذیری به نام اتم تشکیل شده که شکل این ذرات، خواص ماده رو تعیین می کنه. مثلاً می گفت موادی که طعم تندی دارند دارای اتمهای نوک تیز اند. خب این می تونست بعضی خواص ماده رو توجیه کنه، اما مطمئناً خیلی پدیده ها رو نمی تونه توضیح بده.
- دالتون ماده رو از متشکل از درات تقسیم ناپذیری به نام اتم می دونست که نحوه اتصال این ذرات در قالب ملکولها، خواص ماده رو تعیین می کنه. این مدل نتایج برخی آزمایشها رو توجیه می کرد، اما نمی تونست پدیده هایی مثل برقکافت (الکترولیز) رو توضیح بده.
- تامسون برای توجیه برقکافت، اتمها رو متشکل از بار مثبت و منفی دونست.
- رادرفورد با آزمایشاتی نشون داد که اتم نمی تونه مثل مدل تامسون توپر باشه، پس مدلی ارائه داد که در اون اتم دارای یک هسته کوچک و فضای خالی زیادی بود.
- بور برای حل مشکلات مدل رادرفورد و توجیه طیف تابشی گازها، مدارهایی رو برای الکترونها در نظر گرفت که الکترون فقط در همین مدارها می تونست حرکت کنه.
- و ...
اما یه نکته اینجا هست: هیچکدوم از این دانشمندان اتم رو به چشم ندیده بودند. بلکه حدسهایی ارائه می دادند که با واقعیت تطابق بیشتری داشته باشه.
زیست شناسان هم فرگشت رو به جز در برخی موارد خاص مشاهده نکرده اند، بلکه مدلی ارائه نموده اند که می تونه خیلی از مشاهدات رو توجیه کنه.
یه مثال بزنم:
توی فیزیک پیش دانشگاهی احتمالاً مدلهای مختلف اتم را خوانده اید یا می خوانید. در ارائه مدلهای مختلف اتم، دانشمندان چنین روندی رو طی کردند:
- دموکریت (500 سال قبل از میلاد) معتقد بود که ماده از ذرات تقسیم ناپذیری به نام اتم تشکیل شده که شکل این ذرات، خواص ماده رو تعیین می کنه. مثلاً می گفت موادی که طعم تندی دارند دارای اتمهای نوک تیز اند. خب این می تونست بعضی خواص ماده رو توجیه کنه، اما مطمئناً خیلی پدیده ها رو نمی تونه توضیح بده.
- دالتون ماده رو از متشکل از درات تقسیم ناپذیری به نام اتم می دونست که نحوه اتصال این ذرات در قالب ملکولها، خواص ماده رو تعیین می کنه. این مدل نتایج برخی آزمایشها رو توجیه می کرد، اما نمی تونست پدیده هایی مثل برقکافت (الکترولیز) رو توضیح بده.
- تامسون برای توجیه برقکافت، اتمها رو متشکل از با مثبت و منفی دونست.
- رادرفورد با آزمایشاتی نشون داد که اتم نمی تونه مثل مدل تامسون توپر باشه، پس مدلی ارائه داد که در اون اتم دارای یک هسته کوچک و فضای خالی زیادی بود.
- بور برای حل مشکلات مدل رادرفورد و توجیه طیف تابشی گازها، مدارهایی رو برای الکترونها در نظر گرفت که الکترون فقط در همین مدارها می تونست حرکت کنه.
- و ...
اما یه نکته اینجا هست: هیچکدوم از این دانشمندان اتم رو به چشم ندیده بودند. بلکه حدسهایی ارائه می دادند که با واقعیت تطابق بیشتری داشته باشه.
زیست شناسان هم فرگشت رو به جز در برخی موارد خاص مشاهده نکرده اند، بلکه مدلی ارائه نموده اند که می تونه خیلی از مشاهدات رو توجیه کنه.
سلام علیکم برادر عزیزم،
اگر اینطور بود که شما میفرمودید و آنها جایگاه خود را میشناختند که مشکل بزرگی پیش نمیآمد، مشکل از آنجایی بالا گرفت که عدهای چه در فیزیک و چه در زیستشناسی خواستند بگویند حرف آخر و فصلالخطاب در نزد ماست و بعد خطابهاشان را کردند و هر دو هم خلاف عقل نظر دادند ... هر دو بر اساس تجربه نظریهای را میدهند که خلاف عقل است و بعد میگویند هر کسی که مخالفت کند معلوم میشود که روحیهی علمی ندارد و متعصب است. جناب مسعود در پست ۴۱ قبول داشتند که این نظریهی فرگشت یک نظریه است ولی احتمالاً خودشان هم میدانند که جناب داوکینز چند سال پیش چه گفت، اینکه تا قبل از این ما میگفتیم که نظریهی فرگشت یک نظریهی خوب است که تا کنون رد نشده ولی امروز آنقدر برایش شواهد داریم که میتوانیم بگوییم اثبات شده است! آخر آدم به چنین کسی بگوید دانشمند!؟ و ایشان امروز پرچمدار مکتب کفر هستند که رکن رکین کرسی کفریاتشان (به قول یکی از دانشمندان دیگر) در دانشگاه آکسفورد هم همین نظریهی فرگشت بوده است. نقش ایشان در ایجاد انحراف در رویکرد علمی چند قرن اخیر که شما برخی ازمثالهایش را آوردید مانند نقش انحرافی بوهر در اوائل توسعهی نظریهی کوانتومی بود ... این دانشمندان برای آنکه خدا را انکار کنند یک راه بیشتر ندارند و آن اینکه برای رندوم و تصادفی بودن پدیدهها شأن حقیقی (Ontic) قائل شوند و تنها نظریههایی که در جامعهی علمی سکولار امروز حق نفس کشیدن و پر و بال گرفتن دارند هم همین علوم هستند که در راستای سیاستهای سکولار جریان استکبار هستند، اگر بر خلاف جریان اصلی باشند اتفاق خاصی نمیافتد فقط fund هایشان قطع شده و مجلات هم انتشار مقالات آنها را بایکوت میکنند.
در بررسی یک علم دانستن دو جنبه اهمیت دارد، یکی خود نظریهها و آزمایشات و شواهد تجربی است (که در دانشگاهها در هر رشته برای دانشجویان همان رشته تدریس میشوند) و یکی پایههای آن علم که آیا اساساً رویکردشان در شاخ و برگ دادن به آن علم رویکرد قابل قبولی هست یا خیر (فلسفهی علم به نوعی به بررسی همین راههای شناخت در علوم متفاوت میپردازد، اینکه انواع برهانها چه هستند و اینکه چه برهانهایی قویتر یا ضعیفتر هستند و اینکه در دادن یک نظریه در یک علم خاص چه سبک شناختشناسی دنبال شده است و اینکه فرضهای فلسفی و تبعات فلسفی یک نظریه چیست و ...). نظریهی فرگشت اساس کسب شناخت از حقیقتش درست نیست ... برهانش تمثیلی است ... مثل این است که کسی بگوید شمای مسلمان عادل هستید و اوی مسلمان هم عادل است پس تمام مسلمین عادل هستند، طبیعی است که این استدلال به هیچ وجه قابل اتکا نیست اگرچه گاهی در عمل راهگشا باشد ... اینکه کسی بگوید گونهی A از ۹۹ جهت از ۱۰۰ جهت شناسایی شده شبیه به گونهی B است پس این دو پسرعموی هم هستند و جدّ مشترک دارند شاید برای کسانی که میخواهند به خدا اعتقاد نداشته باشند تنها گزینهی ممکن برای معتقد بودن به آن باشد ولی وقتی گزینهای به اسم خلقت خدای واحد پیش بیاید دیگر آن نظریه تنها یک حدس ممکن میشود در کنار حدس دیگری که میگوید خوب شاید به جای آنکه آن دو گونهی مشابه منشأ مادی یکسانی داشته باشند منشأ ماورایی یکسانی داشته باشند، یعنی به جای آنکه از یک «نیای مشترک» باشند هر دو جداگانه از یک «خالق مشترک» باشند، این مطلب را امام صادق علیهالسلام در توحید مفضل در مورد زرافه فرمودهاند که شباهتش به شتر و گاو و پلنگ ربطی به اینکه از نسل آنها باشند ندارد و خدایی که توانسته هر کدام از آنها را آنطور بیافریند این را هم میتوانسته اینطور بیافریند و البته خداوند هر موجودی را مطابق نیازش امکاناتی داده است و این هم ردّیهای است بر مکانیزم انتخاب طبیعی فرگشتگرایان که میگویند امکانات متناسب با شرایط در اثر انتخابی آماری و در طی زندگی نسلهای بسیار در یک گونه نهادینه شده است.
خوب پس ما الآن دو حدس داریم، باید بدانیم کدام یک به دیگری رجحان دارد، برای اثبات کردن نیای مشترک دلیل محکمی نداریم (اگرچه هزاران مثال با آن موافق باشند و مثال نقضی برایش نشناسیم) و رد کردن اصل علیت هم که خلاف عقل است (اصل علیت سنگ بنای علم به معنای عام آن و دانستن است و اگر آنرا از زیر این بنا بیرون بکشیم دیگر هیچ چیز دلیل هیچ چیزی نیست و هر چیزی میتواند نتیجهی هر چیز دیگری باشد، یعنی ارتباط با معنایی بین هیچ دو چیزی وجود ندارد که بعد کسی بخواهد آن ارتباط را کشف کند و بگوید فهمیدم یا بگوید دانستم، رد کردن اصل علیت یعنی رد کردن اصل علم و فهم و تعقل! دادن نظریهای استوار بر نبود اصل علیت تنها میتواند دروغ ۱۳ باشد که متأسفانه بسیاری هم آنرا باور کردهاند) و همین برای رد کردن فرگشت کافی است، اما در عوض برای وجود خدا و یکتایی او برهان عقلی داریم ... علم بر پایهی عقل ترجیح دارد بر علم غیرعقلانی یا برعکس؟ اگر علم عقلایی ارجح است چرا اصلاً بحث را باید به روز جزئیات و شواهد فرضیهی فرگشت بگذاریم؟ چرا باید مثالهای موافق یا مشکوک به مخالف را بررسی کنیم وقتی فرگشت از اساس نمیتواند درست باشد و محکوم قطعی به غلط بودن است؟ ما جایگزین درست فرگشت را میشناسیم چرا باید وقت سر نظریهای بگذاریم که غلط بودنش اظهرمنالشمس است؟
اینها دلیل چیزی بود که گفتم. اگر گفتم بنا نداریم بر مبنای حدسیات زندگی کنیم منظورم این نبود که همه چیز را صبر کنیم خدا و پیغمبر به ما وحی کنند و خودمان به خودمان زحمت فکر کردن و آزمایش کردن و تحقیق کردن و اینها ندهیم، منظورم این بود که خداوند هم فرموده که اکثریت مردم از ظن و گمانهایشان پیروی میکنند حال آنکه ظن و گمان کسی را از دانستن حق بینیاز نمیکند، یعنی حدس و گمان نباید فصلالخطاب به حساب بیاید و باید به یاد داشته باشیم که حدسیات تا اثبات منطقی و عقلایی نشوند فراتر از حدسیات نیستند و نباید هم بیش از ان به آنها بها داد، اگر کسی تمام اعتقادات و هستیاش را بر روی حدسیات پایه گذاشت وقتی معلوم شد که آن حدسها غلط بودند کل هستیاش بر باد رفته است و چنین کسی حتی وقتی بفهمد که حدسیاتش اشتباه بوده است برای نگاه داشتن خودش در موقعیتی که داشته است دست به هر تعصبی میزند، اما در قرن بیستم عدهی زیادی از فیزیکدانان و زیستشناسان دست به تلاش گسترده زدند که نه تنها خودشان که تمام مردم دنیا تمام هستیاشان را بر روی حدسیات (خلاف عقل) ایشان پایهگذاری کنند ... جوانانی که در این سایت به راحتی آنقدر شجاعت دارند که قرآن و خدا و پیامبر و غیره را به چالش بکشند به نظر شما چقدر از ایشان جرأت دارند داوکینز و بوهر و هاوکینگ را هم به چالش بکشند؟ در جامعهی علمزدهی ما وفاداری به سرشناسان جامعهی علم شرط پذیرفته شدن در جامعهی علمی است. حتی اگر کسی انیشتین هم باشد و با نظریههای خلاف عقل گروه کپنهاگ مخالفت کند پیر و از کار افتاده شده معرفی میشود و حضور مؤثرش در جامعهی علمی هر روز کمرنگ و کمرنگتر میشود. این روشی نیست که علم در بلند مدت اجازهی آنرا بدهد ... ولی فعلاً آنها یکّهتاز هستند و جوانان ما هم در پی ایشان میدوند ...
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم
در مورد تعداد کروموزوم ها در گامت های انسان و گوریل مطالبی مطرح شد که معتقدین به تکامل چنین استدلال میکردند که دو کروموزوم در گامت نر و دو کروموزوم در گامت ماده ادغام شده اند یا حذف شده ند.
آنچه که عرض شد در نقد این استدلال بود یعنی تعداد کروموزوم ها و وارد بحث اختلاق ژنها نشدیم .
بله قصد هم همین است صرف وجود آفریدگار هوشمند و ناظم از این بحث نتیجه شود کفایت میکند . و البته رد میکند تفکری را که خداپذیر است و آن را محدود و محصور در ذهن میداند چنانکه ما خارج از این حصر این مطلب را مطرح کردیم.
در مورد این فرمایش و نظریه اتصال از محل تلومر و اینکه تعدادی از ژن ها در انسان فعال نیست یا کاربری ای متفاوت از شامپانزه دارد عرضی ندارم ولی
تنها میخواهم این مطلب را ذکر کنم که این اختلال و اتصال در هرکدام از گامتهای نر و ماده و بصورت مستقل اتفاق افتاده که مثلا منجر به بوجود آمدن انسان نئاندرتال شده
اگر این میزان سازگاری در تعداد کروموزوم ها و حذف و اضافه یا غیر فعال کردن ژنها وجود دارد پس باید گونه های متعددی از انسان - شامپانزه , انسان جهش و تکامل یافته و شامپانزه جهش و تکامل یافته را باید شاهد میبودیم.
موید و ماجور باشید
یاحق
سلام
نقدهای تامل برانگیزی بر علیت وارده که میتونید تو ویکیپدیا بخونیدشون! نتیجه اینکه علیت اصلا جهان شمول نیست!
[SPOILER]مکعب روبیک حالتی داره که گاه برای کامل کردنش مجبوریم چندین بار، سو هایی که همرنگ کردیمو بهم بزنیم(شروع دوباره از صفر!) ولی بحث ما درباره چیزی مثل راه پله ست! برای تموم کردنش شروع دوباره نیاز نیست![/SPOILER]
طبق فسیل شناسی:
الیگوسن (با نماد زمینشناسی OG) دوری از مقیاس زمانی زمینشناسی است که میان ۳۴ میلیون تا ۲۳ میلیون سال پیش وجود داشته.(زمان پیدایش کپی ها!)
پلیستوسن (Pleistocene) یکی از دورهای زمینشناسی است که از ۱٫۸ میلیون سال پیش تا ۱۰ هزار سال پیش را پوشش میدهد.(زمان پیدایش انسان!)
سلام
آقا مسعود، ممنون از توضیحات خوبتون
فرگشت با علیت در تضاد نیست. رخدادهایی مثل جهش، ترکیب، انتخاب طبیعی و ... که هر کدوم دارای علت اند.
وجود خدا رو هم نقض نمی کنه. چه بسا خدا طوری جهان رو آفریده و قوانین طبیعت رو طوری وضع کرده باشه که فرگشت در اون رخ بده و انسان هوشمند به وجود بیاد.
به نظرم تنها تضادی که بین فرگشت و دین هست، در مورد نحوه خلقت آدم و حوا است.
یه سوال: فرض کنید یه نفر نظریات زیر رو ارائه بده:
نظریه 1- خدا آدم و حوا را عمداً طوری آفریده که از نظر ژنتیکی با برخی موجودات دیگر شباهت داشته باشند. حکمت این کار هم به فکر واداشتن انسانها بوده است.
نظریه 2- میمونها از نسل انسانها هستند. فسیلهایی که مربوط به چند میلیون سال پیش دیده می شوند را خدا عمداً در زمین قرار داده تا ما را به فکر وادار کند.
نظریه 3- ....
خب این نظریات هم می تونند مشاهدات موجود رو توجیه کنند. اما چرا علم امروز آنها را نمی پذیرد؟
خواهش میکنم!
علیت ممکنه با فرگشت تضاد داشته باشه ولی مواردی هست که کاملا علیتو نقص میکنن! این برهان توسط قانون پایستگی انرژی و قوانین حاکم بر فیزیک مولکولی رد میشود. و همینطور علیت تنها در سیستمهای مختلنشده معتبر است!(ویکیپدیا!)
خب این موارد،این مطلبو القا میکنه که فرضا کسی به شما میگه اگه برای من یه ساختمون بسازی، بهت 100برابر قیمت خونه پول میدم و بعد هر شب بعد از خوابیدن شما بیاد و کار تا هر جا پیش رفته، همشو خراب کنه!! اسم اینکار چیه!؟ بدطینتی!
در این احتمالات چی داریم!؟ خدا گفته به من ایمان داشته باشید یه سری توضیحات دیگه درباره بشر و... تا رستگار بشیم! ولی از اون طرف شواهدی به ما داده که اون توضیحاتو زیر سوال ببره و ما بهش ایمان نداشته باشیم و رستگار نشیم!!
که اگه بدطینتی در خدا باشه، اصلا خدا نیست!
سلام علیکم،
حتی یک نقد تأمل برانگیز تا کنون بر اصل علیت ندیدهام، هر نقدی که دیدهام اشتباه بودنش واضح بوده است
این اصل زیربنای هر تفکر علمی است، هر کسی هم که نقدی به آن وارد کرده است ابتدا اعتبار نقد خودش را ساقط کرده و بعد حرفش را زده است چون بدون این اصل عقلی هیچ صحبت معقولی نمیتوان کرد! تنها یک راه وجود دارد و آن اینکه در درون خود عالم معقول با برهان خلف اثبات کنیم که اصل علیت اشکال دارد، یعنی فرض کنیم این اصل برقرار است و از آن استفاده هم بکنیم و در داخل معقولات به تناقض برسیم و نتیجه بگیریم که پس اصل علیت اشتباه است. جالب است که اگر اشتباه نکنم این کار را هم سعی کردهاند که انجام دهند ولی آنچه که گمان کردند اثبات کردهاند اشتباه بودن اصل علیت نبوده است بلکه وجود داشتن موجود یا موجوداتی بوده که از این اصل تبعیت نکنند، در واقع اثبات وجود چنین موجود یا موجوداتی موضوع همان برهان علیت و برهان وجوب و امکان است، واجبالوجود همان وجودی است که با استفاده از برهان علیت اثبات میشود علتی برایش نیست. در این حالت دو راه داریم، یا اصل علیت را جز برای همان یک موجود که اثبات هم میشود یکتاست اصل علیت را بپذیریم و یا اینکه اصل علیت را به کل مردود کنیم و در نتیجه هیچ استدلال علمی و هیچ کلام معقولی دیگر نتوانیم بگوییم و به عبارت دیگر سرمان را بگذاریم زمین و بمیریم (حتی در این صورت هم عجزمان علت مرگمان خواهد بود!).
[SPOILER]به بزرگی نام برخی از آن فلاسفهای که برهان علیت را نقد کردهاند نگاه نکنید، خود نقدهایشان را ببینید، برای دوستان شیفتهی علم که به راحتی دین و پیغمبر را زیر سؤال میبرند آیا اعتراض زیادی است که خود را در اسارت نام دانشمندان و عنوان دانشمند بودنشان و جوایزی که به ایشان داده شده است نشوند؟ اسم خدا و پیغمبر برایشان مانع از حقیقتطلبی نیست قاعدتاً اسم دانشمندانی که همنوع خودشان هستند هم نباید باشد.[/SPOILER]
رفتم و ویکیپدیا در مورد برهان علیت را خواندم و بالأخره فهمیدم چه چیزی را مدام برایمان نقل قول میکنید و میگویید.
در مورد رفتار مولکولهای گازی آن چیزی که جناب کاکو بیان کردهاند از زمان کشف حرکات براونی مطرح شد ولی بحثی که ایشان رویش کردهاند به وضوح اشتباه است. مطابق با فیزیک کوانتوم حتی در صفر کلوین هم انرژی جنبشی ذرات به صفر نمیرسد و تنها به پایینترین سطح خود میرسد که باز یک مقدار مثبت خیلی کوچک است. بحثهایی روی چرایی وجود این حرکات شده است ولی حقیر برای این مطالب پاسخهای مشخص سراغ دارم و اینکه کسی جهل خودش را وسیلهی زیر سؤال بردن اصول عقلی کند حرف دیگری است ...
حرفی هم که جناب دیراک در مورد سیستمهای مختل نشده زدهاند مربوط به اصل عدم قطعیت است و این اصل هم حقیر تا چند وقت پیش فکر میکردم یک راه پاسخ دادن دارد که با اصل علیت به تناقض نرسد ولی بعد از نقل قولی که از آقای Mead برایتان در همین تاپیک گذاشتم دیدم که حتی از نگاه epistemic هم این اصل میتواند غلط باشد! کافی است دانشمندان کمی چشمشان را بشویند و جور دیگر ببینند ...
نظریهی مهبانگ هم که دیگر از آن حرفهاست که واردش نشویم بهتر است ... خودش هم از آن حرفها نباشد کار آن دانشمندانی که بر اساس فرضیه و نظریه اصول عقلی را به زیر سؤال میبرند از آن کارهاست!
وقتی سنگ بنای این علم کج گذاشته شده است بالأخره جایی خواهند فهمید که این دیوار را باید خراب کرد و از اول چید و برد بالا :ok:
همهی نظریهها منتظر هستند دلیلی پیدا کنند که بر مبنای آنها اثبات شوند ولی دیدگاه کوانتومی کپنهاگی و وابستگانش و نظریهی فرگشت نه تنها نمیتوانند انتظار چنان اثباتی را بکشند که دلیل عقلی بر غلط بودن خود دارند.
سلام علیکم و رحمة الله
نظریهی فرگشت را میتوان طوری مطرح کرد که با اصل علیت در تضاد نباشد ولی سردمداران فعلی این نظریه بر تصادفی بودن و غیرهوشمند بودن قوانین حاکمه اصرار دارند و اگرچه جناب مسعود قبول دارند که این نظریه فعلاً صرفاً یک نظریه است ولی حقیر از داوکینز خواندهام که او مدعی شده است این نظریهی خلاف عقل اثبات هم شده است، و البته دلیل همین حرفش هم خلاف عقل است.
اما اگر این نظریه طوری بیان شود که ناقض خدا نباشد و انسان و جن و فرشتگان و غیره را هم از روند تکاملی خود استثناء کرده و به صورت بیان شده در دین بپذیرد باز دلیل بر درستی ادعای دیگرش نخواهد بود و همچنان در حدّ نظریه باقی میماند. روایاتی داریم که بشود از آنها غلط بودن تقریباً اکثر ادعاهای ایشان را برداشت نمود ولی در زمان غیبت خلیفهی خدا علیهالسلام چون آن روایات خودشان به اعتبار قرآن نیستند و ممکن است از جهاتی ضعیف یا قوی مخدوش باشند باید در موردشان محتاط بود.
خب این نظریات هم می تونند مشاهدات موجود رو توجیه کنند. اما چرا علم امروز آنها را نمی پذیرد؟
اول اینکه به قول مرحوم آیتاللهبهجت تمام پیشرفت علم در این دوره و زمانه نه برای خود علم که برای استفادهی از علم به عنوان یک سلاح است، برای به استثمار کشیدن دیگران است، برای پیشی گرفتن از رقیبان است، برای ابرقدرت شدن است، نه بخاطر روحیهی حقیقتطلبی ... رویکرد جامعهی علمی این دوره عموماً پیرامون سکولار کردن علم از دین و خداست و به راه انداختن بحث تقابل دین و علم ... نظریه زیاد است ولی جهات کار علمی را fund ها تعیین میکنند و کسانی که روی نظریات مورد نظر ایشان کار کنند حمایت مالی و تچهیزاتی و غیره میشوند و به همانها هم جوایز علمی داده میشود ... شما چقدر احتمال میدهید که سرمایهگذاریهای آمریکا در علم و جذب نخبگان برای یافتن حقیقت باشد؟ قبل از آمریکا در صدر اسلام دشمنان اهل بیت علیهمالسلام هم نهضت ترجمه را به راه انداختند و یک جنبش علمی وسیع را هدایت کردند و در این بین خازنان علم الهی را مظلومانه به شهادت رساندند، آیا مأمون و پدرش هارون به دنبال حقیقت بودند؟ آیا امروز غرب و شرق به دنبال کشف حقایق هستند؟ بلکه از آنها باید بر حذر بود، آنها ظالمان و قاتلان این عصر و زمانه هستند و هیچ تعهد اخلاقی در قبال علمی که به آن میرسند ندارند و آنچه دارند محدودیتهای سوری است که خود وضع کرده و خود نقض میکنند ...
اما در مورد نظریات جدید شما:
- اینکه خداوند انسان را شبیه میمون خلق کرده است درست است و در کتاب شریف توحید مفضل نظریهی شما توسط امام صادق علیهالسلام تأیید شده است، انسان بدون عقل و قدرت ناطقه همان میمون است ... پس انسان باید عبرت بگیرد ... گرچه نمیگیرد ...
- نظریهی دومتان را هم قبلاً توضیح دادم که باز امکان دارد از جهاتی درست باشد ولی شاید هم نباشد، گرچه انسانهایی که بیش از چند هزار یا حداکثر چند ده هزار سال پیش زندگی میکردهاند از نسل حضرت آدم علیهالسلام نبودهاند
یا علی علیهالسلام
سلام
گرامی شباهت ژنتیکی می تواند دلیل منطقی دیگری هم داشته باشد.
چون موجودات در یک چرخه زیستی بده و بستان دارند. لذا حد اقل باید از جهت زنجیره غذایی تناسب داشته باشند. و الا محصول هر ژنی نمی تواند غذای ژن دیگری شود.
تناسب در غذا و حفظ حیات و زیست ، نتیجه ی تناسب و تشابه در ژنتیک است.
سلام
تصادفی و غیر هوشمند بودن به معنی بی علت بودن نیست.
مثلاً در مورد جوش خوردن اون دو تا کرومزوم، دوستان یه سری دلایل رو ذکر کردند و فرمودند که یک سری آنزیمها و ساز و کارها و ... دخیل بوده. خب اینها میشن علت جوش خوردن کرومزومها. اما این ساز و کار هوشمند نبوده و خبر نداشته که عملکردش چه تاثیری رو بر آینده موجودات زنده می گذاره.
آقامسعود سلام
حقیقتش من چیز زیادی درباره فرگشت و تکامل نمی دونم و لی همیشه برام سئوال بوده که این نظریه چطور مسئله زوجیت رو توضیخ میده.
اینکه موجود اولیه بعد از تکامل نسبی چطور تکثیر پیدا کرده .
اگه اشتباه نکنم شما معتقدید موجودات زنده کنونی با تمام تنوعی که دارند در اصل از یک موجود نشأت گرفتن .
سئوال: این موجودات چگونه زوج پیدا کردند؟ آنهم زوجی که غالباً شبیه خودشان بود ؟
سلام بر مدیر گرامی.
من مطالب شما و سایر دوستان در این موضوع رو دنبال کردم.
شما موارد بسیاری رو مطرح کردید که دوستان هم با جزئیات بهش پرداختند.
اما چند نکته کلی رو خواستم متذکر بشم.
اول اینکه اکثریت نقدهای شما در مورد گفته های آقای داوکینزه.
نمیدونم چرا اینقدر اصرار بر نقد صحبتهای ایشون (و فقط ایشون) دارین؟
در مورد تئوری فرگشت تنها یک نفر پژوهش نمیکنه. دانشمندان بسیاری هستند که در این مورد کار میکنن و کتابها و مقالات بسیاری هم در این زمینه منتشر شده و میشه.
ایشون صرفا به خاطر حضور رسانه ای ، مورد توجه قرار گرفتن و مسلما هرچیزی که میگن درست نیست. کاش در مورد سایر دانشمندانی که در این حوزه کار میکنند هم مطالعه میکردید و نظریات اونها رو هم میخوندید. شاید بخشی از بدبینی های شما در این مورد برطرف میشد.
دوم اینکه یکی از شیوه های متداول استدلال شما استفاده از روایات برای مقابله با یک نظریه علمیه. البته که این عقیده شما محترمه. ولی در یک بحث علمی که بین افراد با عقاید دینی مختلف انجام میشه، چنین استدلالهایی چندان کمکی به پیشرفت بحث نمیکنه.
سوم اینکه اطلاعات شما در این زمینه کافی نیست (البته از بنده بیشتره). این رو از اونجا عرض میکنم که پاسخ بسیاری از اشکالات شما در بسیاری از مراجع این تئوری بیان شده.
و نکته پایانی اینکه این تئوری هنوز جای کار بسیاری داره. هنوز بحثهای بسیار زیادی در مورد جزئیات و کلیات این تئوری اونهم بین دانشمندانی که این تئوری رو قبول دارند در جریانه و این از محسنات علمه که پویاست و هر روز کاملتر از روز قبل میشه. هیچکدوم از دانشمندانی که در این حوزه فعالند نظریات خودشون رو حق ثابت و مطلق نمیدونند و صرفا تلاش میکنن تا بخش بیشتری از حقیقت رو اشکار کنند. (البته بر خلاف شما). دوستانی هم که مطالعاتی در این زمینه دارند حتما سوالات بسیاری در این زمینه دارن و شاید حتی مخالف نظریات یک یا چند دانشمند باشن.
البته شما با عقایدی که برای خودتون ثابت فرض کردید وارد این مطالعه این حوزه شدید. نمیدونم اگر روزی این تئوری برای شما اثبات قطعی بشه ، واکنش شما چیه.
روزی امام علی(ع)با جمعی از یاران از کوچه ای عبور می کردند، پیرزنی را دیدند که با چرخ نخ ریسی مشغول ریسندگی بود، امام(ع)از پیرزن سؤالی پرسیدند:ای پیرزن! خدای خود را به چه چیزی و چگونه شناختی؟
پیرزن به جای جواب ، دست از چرخه ی چرخ برداشت، و طولی نکشید چرخ نخ ریسی، پس از چند مرتبه دور زدن از حرکت ایستاد. پیرزن پس از توقف چرخ گفت:یا علی (ع) چرخ به این کوچکی برای گردش و چرخیدن احتیاج به شخصی همچون من دارد، آیا ممکن هست افلاک(جهان) با این عظمت، بدون مدبری دان و حکیم و آفریینده ای توانا و عظیم با نظم معین به حرکت درآید و از گردش باز نایستد؟
امام علی(ع) رو به اصحاب کرد و فرمود:
مانند این پیرزن خدا را بشناسی
سلام
اشتباه متوجه شدید! نگفته بی دلیل حرکت میکنن! میگه جهت حرکتشون بی دلیله!!(در واقع اصل مطلب حرکت آزادانه گازهاست نه حرکتشون!!)
درباره بقیه نظری ندارم ولی فرگشت بی نهایت مدرک داره! اینکه هنوزم نظریه هست بخاطر اینه که هنوز حفره های پر نشده ای داره!(اینطور در نظر بگیرید که یه جاده اگه گودال داشته باشه و بهش بگن جاده گودال دار، میشه گفت جاده وجود نداره!؟)
این مطلبو بارها از زبان سیاست مدارا درباره دین خوندم!!
یادمه یه بازی استراتژیک رایانه ای داشتم که برای فتح مناطق دیگه سه راه داشت! ترویج مذهب، جنگ، تجارت و وابستگی مالی!!
سلام
مبحث گازها و کوانتوم نفی علیت و بی نظمی را نشان نمی دهد. خلاصه عرض کنم که مغالطه توسل به جهل است. چون شما نمی دانید یا نمی توانید جهت را تشخیص دهید دلیل بر بی علتی و بی نظمی نیست. بیشتر را با جستجو می توانید پیدا کنید.
+
فرگشت بر اساس اثبات علمی سخن می گوید. و تا به حال حتی یک اثبات علمی تجربی انجام نشده است. مثلا شما یک آزمایش نشان بدهید که بدون دخالت یک عامل هوشمند یک میمون به انسان تبدیل شود.
پس فرگشت تنها یک احتمال از بین احتمالات است.و حساب احتمالات طراحی هوشمند را قوی تر می داند.
+
وحود نظم هم دلالت بر رد فرگشت و تصادفی بودن تشکیل جهان است.
سلام
دلایلی که جهت دهنده ایجاد جنسیت در موجوداتن:
1مقابله با تجمع جهش های مضر!
2 افزایش توانایی سازگاری با تغییر شرایط محیط
3 توزیع رقابت در جمعیت
توضیح چگونگی شکل گیریشو چند روز پیش خوندم ولی الان پیداش نمیکنم که بزارمش به همین خاطر خلاصه ای که یادم مونده رو میگم!
طی جهش هایی که در موجودات رخ داد، بعضی از افراد جمعیت آنزیم(یا پروتئین! به خاطر تغییر در ژن موجود!) خاصی رو از دست دادن که مربوط به تولید مثلشون بود! اینطور بود که جنسیت تشکیل شد!!(خیلی ناقصه این توضیح!!) البته به این مسئله توجه داشته باشید که اولین بار تولید مثل جنسی در آغازیان بوده که موجودات خیلی ساده ای هستن اغلب!!(تک سلولی هم دارن!)
سلام
بعضی چیزا هست که امید به کشفشون هست و میگن در آینده خواهیم فهمید ولی این مطلب خیلی با اون موارد فرق میکنه!! حداقل با این همه پیشرفت باید بتونن با ریاضیان فرمول حرکتشونو بفهمن!!
پس این مسئله تجربه پذیره، فرمولی نداره، قابل پیش بینی نیست! حالا باید احتمالی رو در نظر بگیریم که مدرکی نداره!؟
+
طبیعت که هوشمندی درش راه نداره عامله، پس اثبات علمی صورت گرفته! تو پست اول نمونه هست!(پروانه هایی که با مردن گلسنگا و سیاه شدن پوسته درختا، رنگ سیاهشون در منطقه غالب شده!)
+
بی نظمی تا دلتون بخواد هست! همین الان برید تو اینترنت بنویسید آناتومی بدن انسان و ببینیدش! خواهید دید که نظمی برش حاکم نیست!
اگه تو خلا بود بدون احتیاج به هیچ کسی به حرکت ادامه میداد!!:khandeh!:
برخی امور تابع عوامل گوناگون است و باید برای هر ذره عوامل را بررسی کنند و بعد فرمول بندی کنند و بعد پیش بینی. اما چون مسئله سخت و پیچیده است لذا قابل پیش بینی نیست.
+
لطفا روشن تر بنویسید زیاد مقصودتان روشن نیست.
+
برخی برای طبیعت هم هوشمندی را اثبات کرده اند. اما به هر حال اگر طبیعت فعل بالتسخیر باشد باز برهان های اثبات خداوند هوشمندی را اثبات می کند.
+
فهمیدن تغییر در پروانه ها کار شاقی نیست. این را همه می بینند.
اثبات تغییر بین گونه ها را بدون دخالت عامل هوشمند نشان دهید.
+
هر تغییری همچون تغییر در پروانه ها نشان از نظم و قانونی دارد که باز وجود عامل هوشمند را تقویت می کند.
+
بی نظمی وجود ندارد. چون تنها منطم ها می مانند. ( نظم = قانون)
سلام
یک فرضیه باید بتونه مشاهدات عملی رو توجیه کنه و بتونه مسائل مشاهده نشده ای رو پیشگویی کنه تا به صورت یک نظریه در بیاد.
احتمال تبدیل میمون به انسان یکی از پیش بینی های این نظریه می تونه باشه که امکان آزمایش شدن رو نداره. اما آیا این نظریه تا به حال پیش بینی موفقی داشته؟
ممنون
جناب منطق الطیر
میمونها با دخالت یک عامل فراهوشمند یعنی حضرت الله به انسانها تکامل یافته اند.
سلام
یک فرضیه وقتی نظریه می شود که بر پایه یک سری شواهد تجربی و آزمایش پذیر باشد.
بخشی از این نظریه مربوط به تبدیل انواع است.
وقتی تبدیل انواع بدون دخالت عامل هوشمند در اندازه ی قابل قبولی ثابت شود، آنگاه نوبت به این می رسد که بر اساس شواهد موجود برای دیگر موجودات پیش بینی انجام گیرد. که البته در ان هم اشکالاتی وجود دارد.
+
پس تا وقتی اصل نظریه در مرحله تبدیل انواع به اثبات نرسیده است چگونه به مرحله پیش بینی برسیم ؟!
+
طرفداران فرگشت می گویند پیش بینی هایی داشته که باید جستجو کنید. ولی پیش بینی ای علمی است که مثل پیش بینی های نوستوراداموس نباشد.
جناب موحد در پست پیشین ( نقل از جناب مسعود) هم عرض شد
که هر تغییری بازگشت به یک عامل هوشمند دارد. و هر حرکتی بازگشت به عامل هوشمند دارد.
+
لاحول و لاقوة الا بالله
+
کسی منکر قدرت الله نیست که از میمون یا پشه ، چیز دیگری را خلق کند.
مسئله این است که بر پایه علم و فلسفه علم، آیا فرگشت توانسته است خود را اثبات کند ؟
این اثبات در چه درجه ی معرفت شناسی ای است ؟
آیا نظریات قوی تر از فرگشت موجود هستند ؟
+
در ضمن فرگشت با دین تعارضی ندارد اگر تصادف را از آن حذف کنید. و اگر موجبه کلیه بودن فرگشت را حذف کنید.
چون تصادف به نوعی خدا را نشانه گرفته است.
و موجبه کلیه هم برخی آیات قرآن را نشانه گرفته است.
سلام
مثالش رو در مورد نحوه مدلسازی اتم خدمتتون عرض کردم. هنوز کسی به صورت درست و حسابی یک اتم را ندیده تا ببیند که مثلاً هسته دارد و الکترونها دور هسته می گردند و ... . اما از روی برخی پدیده ها ساختار اتم مدلسازی شده است.
برای اثبات یک فرضیه، باید درستی پیش بینی هایش را سنجید. مثلاً:
-بر اساس مدل تامسون، نتیجه آزمایش ورق طلا به شکلی پیش بینی می شد که با مشاهده مغایر بود و این باعث شد که در این مدل تجدید نظر شود.
- مندلیف با جدول تناوبی که ارائه داد، خواص برخی عناصر که در آن زمان کشف نشده بودند را پیش بینی کرد که این پیش بینی بعدها درست از آب در آمد و به اعتبار مدلش افزود.
- در نظریه نسبیت خاص انیشتین، انحراف نور یکی از ستاره ها بر اثر جاذبه خورشید پیش بینی شده بود که در مشاهده درستی اش ثابت شد.
و ...
منظورم از پیش بینی این است که مثلاً با نظریه فرگشت، وجود یک رفتار خاص در یک موجودی پیش بینی شود (که تا قبلش کسی مطلع نبوده) و بعد درستی این پیش بینی ثابت شود. آیا چنین موردی داشتیم؟
تعارض اصلی دین با فرگشت، در نحوه خلقت آدم و حواست.
سلام مجدد
عرض شد که طرفداران فرگشت می گویند این پیش بینی صورت گرفته و تحقق هم یافته است اما به ذهنم نیست که چه بود.
+
در اولین نظر تعارض فرگشت با دین در سه امر است
فرگشت بر اساس تصادف است و عاملی هوشمند در کار نیست پس خالق جهان خدا نیست.
فرگشت عمر موجودات را چند میلیارد سال می داند ولی دین کل خلقت را در شش روز می داند.
فرگشت موجودی را از دایره فرگشت استثنا نمی کند ولی دین در مورد آدم و حوا استثا قائل است.
+
براهین اثبات خداوند همگی در تقابل با اصل تصادف هستند.
حساب احتمالات قوت طراحی هوشمند را نسبت به فرگشت نشان می دهد.
شش روز به معنای روز بیست و چهارساعته نیست.
فرگشت نمی تواند به صورت موجبه کلیه، فرگشت را برای تک تک موجودات اثبات کند. پس دلیل قطعی که بگوید آدم و حوا نتیجه فرگشت نبودند مقدم خواهد بود.
+
پس فرگشت در صورتی می تواند درست باشد که این اشکالات را برطرف کند.
+
لینکی که گذاشتم به صورت دقیقتر این مسائل را بررسی کرده است.
سلام علیکم برادر عزیزم،
تصادفی بودن به معنای بیعلت بودن نیست یعنی چی؟ البته در فلسفه با شما موافق هستند و Stochastic را در مقابل Deterministic میگیرند و Causality در هر دو مورد میتواند وجود داشته باشد چنانکه ما دو تقریر از علیت داریم، یکی علیت قطعی و دیگری علیت احتمالاتی. اما موضوع اینجاست که «تصادفی» در اینجا یک مفهوم اصطلاحی دارد و اگر کسی منظورش از تصادفی بودن یک پدیده دقیقاً همان تصادفی بودن باشد در این صورت ادعا کرده است که آن پدیده علتی نداشته است، چه به صورت قطعی و چه به صورت احتمالاتی ... و البته در مکانیک کوانتومی کپنهاگی و فرگشت داوکینزی منظور از تصادف همین رندوم بودن و نقض علیت است ... این چیزی است که برخی از دانشمندانشان به صورت شفاف گفتهاند اگرچه همیشه اینطور بیانش نشود، مثلاً این مطلب را از ویکی بخوانید:
که در آن علیت احتمالاتی را در اصل به کمبود اطلاعات ما از سیستم نسبت دادهاند اما بعد مکانیک کوانتومی را ذاتاً احتمالاتی گرفتهاند انگار که بحث کمبود اطلاعات ما درش دخیل نباشد، عجیب آنکه با این حال آنرا در بحث علیت احتمالاتی مطرحش کردهاند، اگر این کار را هم نمیکردند دیگر همه میپرسیدند که چطور بررسی عدم وجود علت و در نتیجه تصادف محض میتواند به شما اطلاعات مفیدی بدهد؟ با این بیان دیگر همه این سؤال را از ایشان نمیپرسند ولی هنوز کسانی هستند که این ایراد را وارد بدانند و بگویند چیزی به نام «ذاتاً احتمالاتی» معنا نمیدهد! در مکانیک کوانتومی با تفسیر کپنهاگی اصل این ذات احتمالاتی را به اصل عدم قطعیت هایزنبرگ نسبت میدهند اما دیگر فراموش میکنند که این اصل در رابطه با اندازهگیری ما از سیستم است که مطرح میشود و این یعنی رویکرد Epistemic در بررسی مسائل نه Ontic، بنابراین ادعای مطرح شده ادعایی سادهلوحانه و فریبکارانه بیشتر نیست چون تفاوت علم Epistemic و Ontic دقیقاً همان کمبود اطلاعات ما خواهد بود که اساس آماری بودن مکانیک کوانتوم هم میتواند ریشه در همان داشته باشد ... برخی تفسیرهای دیگر از مکانیک کوانتومی این مشکلات را با در نظر گرفتن متغیرهایی مجهول سعی کردهاند رفع و رجوع کنند و افراد عقلمحوری مثل انیشتین هم هرگز زیر بار افسانههای مکانیک کوانتومی استاندارد امروزی نرفتند و مثلاً تفسیر بوهمی را پذیرفتند، اگرچه نظریهی Mead به نظرم از آن هم قشنگتر است، خصوصاً که انطباق تقریباً کاملی با فلسفهی اسلامی شیعه دارد!
توضیحات مفصلش را در بالا دادم ... اگر منظور از تصادفی همان منظور اصطلاحی باشد به لحاظ عقلی ایرادی ندارد چون ناقض علیت ولو به صورت ضعیف و احتمالاتی آن نمیشود ... اگر منظور از هوشمند نبودن یک مکانیزم هم فقط کور بودن مکانیزم باشد باز هم قابل قبول است و در چند جای دیگر هم چنین چیزهایی در طبیعت داریم، علاوه بر جانورانی که کور هستند مثلاً بحث یافتن تکیهگاه در پیچکها هم یک مکانیزم کور است و یا اصلاً در بجث جریانهای تراکمپذیر سیال با سرعت مافوق صوت به دلیل اینکه اختلالات نمیتوانند با سرعتی بیش از سرعت صوت به سمت بالادست جریان منتشر شوند ما پدیدهی موج شوک را داریم که این پدیده دقیقاً مثل افتادن یک فرد ابینا در چاله است ... جالب است که طراحی اجسام در جریان مافوق صوت گاهی به طراحی یک پیست مسابقه تشبیه میشود برای اسکیبازی نابینا! جریان وقتی به مانع برسد تازه میفهمد که به مانع رسیده و در نتیجه شوکه میشود و دیوار صوتی شکل میگیرد :khandeh!: بله مکانیزمهای کور در طبیعت داریم ... انتخاب طبیعی را از این نظر ماهم قبول داریم ... مشکل ما با این مسأله در دو جاست، یکی اینکه ادعا شود سبب تغییر از یک گونهی جانوری به گونهای دیگر میشود (نه تغییرات درونگونهای که ما هم قبولش داریم و کامل هم قبولش داریم) و یکی هم اینکه برخی ادعا کنند که اینجا منظور از غیرهوشمند بودن دقیقاً به معنای غیرهوشمند بودن است (غیرهوشمند بودن آن باید بیشتر به انقراض نسل منجر شود تا تغییر در ویژگیها)، گرچه روی مورد دوم زیاد اصرار نمیکنم چون اطمینان دارم بهم جواب خواهید داد که خوب خیلی از گونهها هم به همین دلیل منقرض شدهاند!
حقیر در اصل با نقض قانون علیت مخالفت دارم و اینکه شما به این قانون پایبند هستید نشان میدهد که دعوای ما دعوای جدّی نخواهد بود، در حدّ دعوای روی نظریات متفاوت خواهد بود که همگی درصدی از احتمال را دارند که درست باشند، در این میان حقیر وزن بیشتر را به روایات واصله در شیعه میدهم چون به نظرم پاسخهای خیلی زیبایی برای بسیاری از مشاهدات تجربی دارند ...
در پناه خدا باشید، :Gol:
یا علی علیهالسلام
هر چقدرم که پیچیده باشه، بالاخره باید بتونن حداقل دربارش نظری بدن!!
+
اینکه جهت حرکت گازها غیرتصادفیه صرفا ادعایی بیش نیست و نمیشه در موردش بحث کرد!
+
اون هوشمندی با هوشمندی مد نظرتون کمی متفاوته! و البته معتقدن انتخاب طبیعی هوشمنده که اینم صفت قطعیه! مثلا اینکه در شرایطی که فقط علف هست، موجود علف خوار زنده بمونه و گوشت خوار بمیره، هوشمندی طبیعته!
+
خب این دیدگاه از اونجا سرچشمه میگیره که افراد خواهان اینن که امروز سلولی رو ببینن و فردا با آدمی که ازش ایجاد شده، سلام و احوال پرسی کنن!!! که البته غیرممکنه!
حدودا 1میلیون سال طول کشیده تا کپی ها، نژاد نیمه جدیدی رو ایجاد کنن!
الان فقط میشه فرکشت در موجوداتی که سریع رشد میکنن و سریع تولیدمثل میکنن رو دید!(مثل تولید 15 درصد روغن ذرت در اثر انتخاب مصنوعی! ذرتای اولیه هیچ کدوم اینقدر روغن نداشتن و متوسط تولیدشون 5درصد بود!)
+
اون قانون اینه که سازگارترها زنده میمونن! این اصل مثل جاذبه زمینه!
+
اون کاری که گفتم رو انجام ندادید درسته!؟
سلام
پیش بینیاش جوریه که نوه هامونم شاید نبینن!
سلام
این پیش بینی ها اغلب در حد حدسه پس نمیشه چندان روشون حساب کرد! مخصوصا اگه درباره انسان باشه!!
+
با این مورد مشکل دارم!
فرگشت میگه میتواند بدون عامل هوشمند هم بوجود آمده باشد!
دومی که خودتون گفتید!
سومی هم که درسته!
+
تک تک موجودات درسته ولی مدارکی هست که نشون میده انسانهای الان از نژاد خالصی نیستن!! یعنی الان به جز آفریقاییها (که در مهاجرت بزرگ شرکت نکردن!) همه مردم دنیا در ژنشون ژن نئاندرتالا رو دارن که این مطلب اثبات آمیزش این دو نژاده+ شواهد سنگواره ای! پس اینک بگیم ما از نسل آدم و حوا هستید نمیشه معتبر باشه، مگه اینکه اونها به پیامبری برگزیده شده باشن نه ساخت!!
نظر دادند. بخشی رو جناب باء اشاره کردند. کافی است بیشتر تحقیق کنید.
جناب تمام براهین اثبات خداوند تصادفی بودن را نفی می کند. و هوشمندی را اثبات می کند.
قوانین فیزیکی همگی نشان از نظم دارند. لکن بعضی امور به سادگی پرتاب یک شی در هوا نیست.
طبیعت هوشمنده یا اجزای طبیعت ؟ هوشمندی از نظر شما و فرگشت چیست ؟
خوب است که این مطلب ساده را پذیرفته اید. پس اگر کسی گفت آزمایشی در این باب انجام نشده و علمی نیست بپذیرید.
در این موارد هم باید تبدیل نوع را اثبات کنید. یعنی مثل اینکه باکتری به موجودی با ماهیت کاملا متفاوت تکامل یافته و تغییر یابد. بدون دخالت عامل هوشمند. اگر ثابت شد در همین سطح پذیرفته میشود.
این که همه میدونن سازگارتر ها زنده میمونن. مشکل جای دیگری است.
گفتم که بی نظمی وجود نداره.
سلام
من هم گفتم نباید مثل پیش بینی های نوستوراداموس باشد. پس نمی شود اعتبار علمی داشته باشند.
خیر نمی تواند. تمام براهین اثبات خدا، سخن فرگشت را رد می کند.
برهان نظم، سخن شما را رد می کند.
حساب احتمالات فرگشت را ضعیف می داند.
من این تعارض را قبول ندارم ولی ظاهرا شما قبول دارید. پس شش روز را همان روز بیست و چهارساعته میدانید.
گرچه در تک تک مقدمات جای سوال و اشکال است. ولی
آیا مشکلی دارد قبل از نسل کنونی بشر، بشر دیگری باشد و پیامبر هم داشته باشد ؟ آیا شما دلیلی دارید که آن را نفی کند؟
سلام
نکته جالبی رو اشاره فرمودید. ما می تونیم به لحاظ تجربی مشاهده کنیم که سازگارترها در طبیعت زنده می مونند. همچنین این موضوع اثبات شده است که فرزندان و والدینشون شباهتها و تفاوتهایی دارند. اینها رو که اثبات شده در نظر بگیریم، با مدلسازی های ریاضی می تونیم نتیجه بگیریم که یک گونه در طی چندین نسل می تونه به یک گونه سازگارتر تبدیل بشه و نیازی نیست که این تبدیل رو به چشم خودمون ببینیم.
[/HR]اما یک مسئله اینجا هست: حتی اگر ما می تونستیم در آزمایشگاه نحوه تبدیل یک میمون به انسان رو ببینیم، باز هم احتمال خلقت یکباره آدم و حوا رد نمیشد.
مثال بزنم: فرض کنید شما اتومبیلهای مختلفی رو بررسی کرده اید و به این موضوع پی برده اید که تمام اینها در کارخانه تولید شده اند. حتی خط تولید چند تا از کارخانه ها رو هم بررسی کرده اید و با ساز و کار تولید اتومبیلها تاحد خوبی آشنا شده اید.
یک روز دوستتون رو توی خیابون با یک ماشین خیلی با کیفیت می بینید و ازش می پرسید این ماشین ساخت کدام کارخانه است؟ می گه اینو خدا برام فرستاده و این ماشین یک استثناست و توی کارخانه ساخته نشده.
ازش می پرسید اگر این ماشین با ساز و کاری مشابه ماشینهای دیگه ساخته نشده، پس چرا سیستمش مشابه ماشینهای دیگه است؟ جواب میده که لابد حکمتی داشته و شاید به این دلیل بوده که این ماشین قراره از همون سوختی استفاده کنه که بقیه ماشینها استفاده می کنند و به همین خاطر سیستمش مشابه اونها طراحی شده.
بحث استقرای ناقص که دوستان اشاره کردند همین هست. شما در علوم تجربی یک نظریه رو در موارد زیادی اثبات می کنید و نتیجه می گیرید که این نظریه احتمالاً در سایر موارد هم صادق است. اما عدم وجود استثناء رو نمی تونید اثبات کنید.
[QUOTE=divoone1985;648331]سلام بر مدیر گرامی.
سلام علیکم برادر عزیزم،
خیلی لطف میکنید اگر انتساب حقیر را در این بحثها به سایت کأنلمیکن تلقی کنید تا حرفهایم مایهی کماعتبار شدن باقی مطالب سایت نشود، در این بحثها ترجیحاً امضایم را مدّ نظر قرار بدهید، اگرچه فکر کنم اکثر افراد دیگر تا کنون بدانند (بس که تکرار کردهام :ok: گرچه برخی مثل شما از روی نوشتههایم متوجه شده باشند) که حقیر تقریباً در هیچ یک از بحثهایی که معمولاً شرکت میکنم تخصصی ندارم و به عنوان یک فرد علاقمند و آماتور وارد بحثها میشوم، نه به عنوان کارشناس ... و تا کنون هم از مطالب دوستان خیلی چیزها یاد گرفتهام. شما هم با این دید بحثهای ما را دنبال کنید، اگر به چشم مدیر نگاه کنید فقط دست حقیر در بحث کردن با دیگران را بستهاید ... :Nishkhand: ترجیح میدهید تهدید کنم که یا حرفم را قبول کنید یا تاپیک را میبندم (با فرض اینکه متوجه نشدهاید که اینجا انجمن تاریخ نیست و حقیر هیچ کاری بیشتر از شما نمیتوانم انجام دهم :khandeh!:) یا راحت مثل دو شخص متشخص مدام در سر و کلهی هم بزنیم و با هم یاد بگیریم؟ نه واقعاً کدامش؟ نه واقعاً کدامش؟ :Narahat:
[SPOILER]فکر نکنید بیاعصابمها ... دارم شوخی میکنم! معلوم نبود؟ :ok:[/SPOILER]
اول اینکه به بحث ما خوش امدید و خوشحالم که گرچه از در نقد حقیر وارد بحث شدید اما شاید به کمک همین نقد شما بسیاری از مسائل را بشود روشنتر نمود :Gol:
دوم هم اینکه دوستانی که پاسخ حقیر را تا کنون دادهاند در دو دسته پاسخگویم بودهاند:
۱. فرمودهاند که فرگشت با علیت منافاتی ندارد و در نتیجه ایرادهای حقیر بیمورد و زیادی بدبینانه یا یکجانبهگرایی یا خلاصه بسته است و خود شما هم به همین گروه تعلق دارید
۲. یا فرمودهاند که فرگشت بعضاً با اصل علیت منافات دارد
گروه اول را که اصلاً باهاشان دعوا ندارم چون بحث ایشان نظریهپردازی زیستشناسی است، اما گروه دوم را اگر اجازه دهید تا وقتی که آخرین نفر از ما یا از ایشان هنوز سراپا هست نبرد را ادامه دهیم! :_loool: البته ظاهراً آخرین عضو فعال جبههی مخالف آقا مسعود هستند که در عین رابطهی دوستی صمیمی و برادری در این زمینهها کارد و قیچی هستیم (خیلی دوست داشتم بگم سنگ و شیشه یا کاغذ و کیچی ولی دیدم ناجوانمردی است که به شخص بیسلاح حمله کنیم) :Nishkhand:
چرا دربارهی ایشان نباشد؟ مگر اینجا سایت پیرامون نظریههای زیستشناسیه؟ دوستانی که در این سایت دینی نظریات فرگشت یا مهبانگ یا کوانتوم را مطرح میکنند به نظر شما گمان میکنند دارند در یک سایت زیستشناسی یا فیزیکی سؤال میپرسند؟ اگر میدانند که اینجا یک سایت دینی است به نظر شما چرا این سؤالات را مطرح میکنند؟ آیا جز این است که آنها زخمخوردهی افرادی مانند همین جناب داوکینز و بوهر و هاوکینگ و غیره هستند؟ آیا در این صورت عجیب هست که حقیر تمرکز بحثم روی ایشان باشد؟ خصوصاً که جناب داوکینز به طور گسترده روی مطالب کفرآمیز و البته خلاف عقلش مانور داده است و گروه زیادی زیر نظر او کار کردهاند و نظریاتش را منتشر کردهاند و برخی مؤسسات به او جوایزی دادهاند که برای عوام حتی عالم علم اعتبار به حساب میاید و البته به اسم او جایزه هم تأسیس کردهاند که به دیگران بدهند و خلاصه اینکه طوری نشان میدهند که جناب داوکینز امروز سمبل نظریهی فرگشت و سردمدار این نظریه به حساب بیایند. مگرنه حقیر حتی میدانم که برخی از زیستشناسان با نظریهی فرگشت مخالفند و مثلاً طرفدار نظریهی طرح هوشمند هستند، تا چه برسد به اینکه افرادی که معروفند به خداباوران معتقد به فرگشت. گرچه حقیر موافقم با کسانی که به این دسته از افراد متذکر میشوند که هر چه زودتر در مواضع خود تجدید نظر کنند چون اعتقاد داشتن به فرگشت با اعتقاد داشتن به خدا جور در نمیاید، حداقلش این است که خدایی که مکانیزم فرگشت را در خلقت گونهها تعبیه کرده است امکان دارد خلاف حکمتش باشد که تنها انسان از موجودات مادی را خارج از رویهای که خودش وضع کرده است خلق کند، مگرآنکه بتوان حکمتی برایش فرض نمود. در ضمن اینکه اگر بجز انسان موجوداتی مانند جن و فرشتگان را هم در نظر بگیریم که میدانیم از فرگشت پدید نیامدهاند در این صورت استثنائات بیش از یک مورد خواهد بود ... اگر روایات دیگر در مورد سگ و گربه و خوک را هم در نظر بگیریم باز استثنائات بیشتر میشود ... دست آخر سؤالی طرح میشود که بهتر است اصل را بر فرگشت بگیریم و خلقت این گونهها را استثناء کنیم یا اصل را بر اینگونه خلقت بگذاریم و فرگشت را استثناء کنیم و مثلاً آنرا محدود به ویروسها و موجودات کمسلولی و یا تغییرات درونگونهای در نظر بگیریم ... به نظر حقیر ایدهی دومی انتخاب طبیعیتری است، به نظر شما غیر این است؟
اینطور که شما صحبت میکنید روایات غیرعلمی و نامستند به حساب میایند. حقیر با دلایلی استناد به روایات را پذیرفتهام و استناد به شواهد علمی را هم با دلیل پذیرفتهام، بنابراین دلیلی ندارد که از یکی در دیگری استفاده نکنم، چه از علوم تجربی در توضیح و فهم روایات و چه در توضیح مشاهدات تجربی با روایات.
اگر کسی مخالف استفاده از آیات و روایات در بحثهای علوم تجربی است قاعدتاً از بخضی از بحثهای ما نمیتواند استفاده کند و در آنها مشارکت نماید که در این صورت یک راهش این است که قابل استناد بودن روایات را برایش توضیح دهیم تا او هم بیبهرهی از این منابع علمی غنی نماند ... به شخصه نظرات زیادی از دانشمندان کافر یا مسیحی غربی را خواندهام که مشابه یا بهتر از آنرا در اسلام دیده باشم، معتقدم که اگر ایشان هم مانند ما به آن آیات و روایات دسترسی داشتند خود را در بهشتی مییافتند که نمیتوانستد جلوی خود را برای اکتشافات علمی بزرگ بگیرند ... اما برخی از ایشان در غرب بایکوت علمی شدهاند ... خوب بود اگر میشد مانند فعالین سیاسی مخالف غرب که گاهی پناهشان ایران است این دسته از دانشمندان هم توسط ایران جذب میشد و روایات شیعه در اختیارشان قرار داده میشد تا شاهد رنسانس دوم علمی باشیم ... لازم نیست آنها را حتی مسلمان کنیم کافی است به ایشان برخی از نظریات علمی موجود در قرآن و روایات گفته شود، مثلاً به همین آقای Mead اگر گفته شود که کاملتر از نظریهی شما را ما بر اساس روایات داریم فکر میکنید در جایی که علما به چشم دشمن نگاهشان میکنند ترجیح ندهند بیایند جایی که کمکشان میکند تا در حقیقتیابی علمی پیشرفت نمایند؟ آنها بعداً که این غنای علمی منابع ما را ببینند خودشان مسلمان میشوند ...
علتی که حقیر هم روایات را وارد بحثم میکنم همین است ... ما با این آیات و روایات مدعی علم هستیم و بسیاری از نظریههای علمی غرب را غلط یا ناقص میدانیم و حتی میدانیم که چه اشتباهاتی کردهاند که به بیراهه رفتهاند ... چیزی که آنها شاید خودشان تا سالها متوجه آن نشوند ...
خوب این کاملاً درست است و حق با شماست ... این را در پست اولم در این تاپیک هم گفتم که هنوز تحقیقاتم کامل نشده است، در واقع قبلاً هم گفته بودم که قصد دارم تاپیکی بزنم که در آن غلط بودن فرگشت را اثبات کنم ولی هنوز به جایی که این کار را بکنم نرسیده بودم، اما برادرمان جناب مسعود پیشدستی کردند و تاپیک را زدند و ما هم با وسع اندکمان مشارکت کردیم. اگر دقت کنید در همان پستهای ابتداییام هم گفتم که فرضم بر این است که تمام مشاهدات تجربی که این نظریه بر آن استوار است درست بوده و موافق با این نظریه باشد. به عبارت دیگر اکثر بحثها و مناظرههایی که بین قائلین به این نظریه و مخالفین آن دیدهام پیرامون مثالها بوده است، مثلاً صحبت از فلان خرچنگ میکنند که از قبل از زمان دایناسورها تا همین زمان حال به یک شکل وجود داشته است (یعنی فسیل کلی میلیون سال قبلش عین امروزش هست!) و بعد میگویند چطور همهی موجودات شرایطشان آنقدر عوض شده که تغییرات رندوم در ژنتیکشان و انتخاب طبیعی سبب شده است تا گونههای جدیدی از آنها شکل گرفته و مثلاً خزنده تبدیل به پرنده شود ولی این خرچنگ در این همه مدت هیچ تغییری نکرده است! با آنکه محیط زندگی آن در سواحل است و دریا و خشکی با هم! خوب این اشکالات البته برای معتقدین به فرگشت شاید چالشبرانگیز باشد ولی راه توجیه بر ایشان بسته نیست، مثلاً اولین حرفشان این است که شما اصلاً انتخاب طبیعی در فرگشت را متوجه نشدهاید و بعد میگویند که این نظریه نمیگوید که در فرگشت همهی موجودات باید تغییر کنند بلکه میگوید مثلاً اگر ویژگیای در راستای تغییرات محیطی بود حفظ میشود و اگر تغییرات محیطی بزرگی روی ندهد ممکن است هیچ تغییر بزرگی هم در یک گونه روی ندهد و اینکه این خرچنگ هیچ تکان نخورده است میرساند که لابد محیط زندگیاش تغییر بزرگی نکرده است نه اینکه فرگشت را نقض کند. حالا میتوان ساعتها همدیگر را نقد کرد ولی دست آخر به هیچ نتیجهی شاخصی در این بحثهای نخواهیم رسید ... نظریهی فرگشت اگر قرار باشد نقد شود باید به صورت اصولیتری نقد شود ... نقد نظریهای که خلاف اصل عقلی علیت باشد کاری است که حقیر برای رد کردن تفسیر داوکینز از این نظریه دارم انجام میدهم ... اگر کسی بگوید در تفسیر ما از این نظریه خدای ادیان همچنان میتواند باشد و ما در مورد وجود یا عدم وجودش سکوت میکنیم و ما علم تجربی هستیم و اثبات یا نفی خدا در حیطهی کاری ما نیست در این صورت حقیر هم ایشان را به حال خودشان رها میکنم و لزومی نمیبینم از آن بحثهای مصداقی با ایشان داشته باشم، این نظریه یک نظریه است مانند نظریههای دیگر زیستشناسی ... البته خودم موافقش نیستم به دلایلی که گفتم ولی زیاد هم در صدد قبولاندن نظر خودم به همه نیستم ...
حالا شما هم که به درستی نقص علم حقیر را تشخیص دادید اگر به طور مصداقی اشتباهاتم را متذکر شوید و یا پاسخ اشکالاتی که وارد میکنم را بفرمایید از حضور شما هم بیشتر استفاده بردهام! البته مثل حضرت علی علیهالسلام آنقدر بزرگ و قدرشناس نیستم که بگویم هر کسی یک مطلب بهم یاد بدهد تا قیامت غلامیاش را میکنم ولی ان شاء الله قدرناشناستان هم نباشم ... ان شاء الله
اگر عدهای اجازه بدهند که جریان علمی واقعاً هم علمی باقی بماند و آنرا در مقابل عقل و منطق و دین علمش نکنند تا از آن سوء استفادههای خودشان را بکنند و عدهای هم سریع در پی انتشار مسائل ضد دین نباشند در این صورت حقیر هم میشوم خواننده و زیاد وقت دوستان را با مطالب حجیم ولی شاید نه چندان پربار نمیگیرم، ان شاء الله.
با این نقد شما به خودم امیدوارم که دوستانی که این نظریه را در مقابل دین خدا و اصل علیت علم میکنند متوجه باشند که این نظریه در جایگاهی نیست که چنان ادعاهایی را داشته باشد ... اگر همین را قبول کنند فکر کنم بزرگترین نتیجهای است که تا کنون در تاپیکهای متعدد در این زمینه گرفته شده است ...
باز هم ممنون از نقد به جایتان :Gol:
یا علی علیهالسلام
اشتباه متوجه شدید! نگفته بی دلیل حرکت میکنن! میگه جهت حرکتشون بی دلیله!!(در واقع اصل مطلب حرکت آزادانه گازهاست نه حرکتشون!!)
سلام علیکم برادر، جهت حرکتشون هم بیدلیل نیست برادر اشتباه نمیکنم این مسأله علاوه بر ضرورت عقلی از نظری فیزیکی هم توضیح دارد ... فکر کنم کلاً شما میخواهید دربارهی حرکت براونی صحبت کنید و به اشتباه آنرا به حرکت مولکلها ارتباط میدهید، حرکت براونی برای ذرات به اندازهی کافی کوچک است و نه برای ذرات خیلی کوچکتر! در هر صورت هر کدام که منظورتان باشد اشتباه میکنید؟ اصلاً بگذارید ببینم شما چطور ما که هر حرفی بزنیم بدون سند و مدرک عقلی نمیپذیرید (بماند که با کمال احترام بعضاً با آوردن سند و مدرک عقلی هم نمیپذیرید) ولی هر چیزی غربیها بگویند را سریع میپذیرید و از آن دفاع هم میکنید؟ آیا غربیها را خدا میدانید که اشتباه نمیکنند؟
مدرک دارد ولی نه برای اثبات بلکه تنها برای تقویت احتمال ... ولی از آنجا که مشکل بزرگی در توضیح شروع حیات دارد حداکثر میشود گفت یک ساختار منطقی زیباست (اگر فرض کنیم با اصل علیت مخالفتی ندارد) که بر روی هوا بنا شده است ... البته از این نظر مثل خیلی از نظریههای علمی دیگر است ... بله این نظریه یک جاده است که از ناکجاآباد شروع شده و به اینجا رسیده است شما به آن بگویید راه و ما میگوییم بیراهه ... صرفاً اگر یکجایی راه بود که نباید گفت لابد راه درستی هم هست ...
فقط از سیاستمدارها شنیدهاید؟ این از آن مطالبی است که همه میدانند ولی باز طوری رفتار میکنند که انگار نمیدانند ...
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم،
بدن انسان که آخر نظم است ...
انیشتین یک نظری دارد که جالب است، گفته است که همه چیز طبیعت به اندازهی کافی ساده است ولی نه اینکه دیگر خیلی ساده باشد. به اندازهی کافی ساده میدانید یعنی چی؟ یعنی پیچیدگیهایشان آنقدر است که لازم است باشد ... مثل همان اصل حمار ... اگر هیچ دلیلی نداشت که خر بخواهد برای رسیدن به هویج راهش را کج کند حتی او هم متوجه میشود که باید خط مستقیم را برای رسیدن به هویج طی کند ... اما اگر بین او و هویج یک تخته سنگ یا شکاف عمیق قرار داشت راهش را کج میکند و آنرا دور میزند، در این حالت خر تنها به اندازهای که لازم بوده از خط مستقیم خارج شده است ... هر دو تصمیم خر در اینجا حکیمانه بوده است ... اتفاقا کسی که انتظار داشته باشد خر در حالت دوم هم خود را به زحمت بیخود یا خطر غیرضروری بیاندازد و باز اصرار کند که باید خط مستقیم طی شود چنین کسی است که بوی زیادی از حکمت و عقل نبرده است ... این اصل به اصل حمار مشهور شده است که گفته شود حتی خر هم این چیزها را متوجه میشود با آنکه خر سمبل نفهمیدن است ...
حالا شما دقیقاً انتظار داشتید بدن انسان چه نظمی داشته باشد؟ خیلی منظم باشد مثل قفسهی بقالیها خوب بود؟ مثلاً ردهی بزرگ به جای اینکه اینقدر گره بخورد مثل شلنگ دایرهای بسته میشد به زیر کلیه میشد نظم؟
اما بگذارید یک خورده علمیتر جواب بدهم ... دو مسألهی علمی که سمبلهای بینظمی در فیزیک هستند آشوب (chaos) و جریان مغشوش (turbulence) است و هر دو هم در عین اینکه به نظر میرسد بدون نظم باشند دارای نظم هستند ... مثلاً در بسیاری از جریانهای مغشوش ما ساختارهایی از جریان سیال را داریم که به ساختارهای منسجم (Coherent Structures) معروف هستند و برای هر مسأله و در هر رژیم جریان متفاوت هستند، یا برای آشوب مثلاً در بسیاری از مسائل ما Attractor ها را داریم که ساختارهای منظمی مانند fractal دارند که در محدودهی وسیعی از مقیاسها خودمتشابه هستند ... البته نظم هر دو این پدیدهها نظمهای پیچیدهای هستند ولی در هر صورت اگر کسی بگوید اینها چقدر بدون نظم هستند کسی به ایشان نمیگوید شما نابغه یا دانشمند هستید!
یا علی علیهالسلام
سلام به همه
واقعاً بازي استراتژيك خوبي بوده ، چون استراتژي تغيير نگرش جوانان درمورد كاركرد دين رو خيلي خوب اجرا كرده! :ok:
داداش گلم:
1 - اين توي بازي بوده. توي دنياي واقعي براي فتح مناطق ابتدا دو گروه رو هدف قرار ميدن. جوان ها ، زنان
ابزارش هم فقط يك چيزه: جنگ نرميك نمونه از جنگ نرم هم اينه كه يه بازي استراتژيك بسازي كه توي اون گفته بشه يكي از راه هاي فتح مناطق ترويج دينه
(ميگن يه دزدي داشت فرار ميكرد مردم هم دنبالش بودن ، براي اينكه گير نيفته قاطي مردم شد و همراه بقيه داد ميزد: آي دزد.... آي دزد....)
2 - دين مياد و مسائل زيادي رو توضيح ميده اما مثلاً 10 درصدش رو كارشناسان ديني ميگن اطلاعي نداريم و در دست خداست
اونجا افراد ضدمذهب ميگن: يعني چي كه نميدونيد؟! وقتي چيزي رو صددرصد نميدونيد چرا اظهار نظر ميكنيد؟! يا براي تمامش استدلال علمي بياريد يا حرف شما قابل پذيرش نيست ، حتي صرفاً به عنوان يك نظريه!
اما به فرگشت كه ميرسه گفته ميشه: راستش شروعش رو دقيق نميدونيم ، چگونگيش رو بطور كامل نميتونيم توضيح بديم ، اون بخش هايي رو هم كه دليل داريم بيشتر بصورت احتمال هستن ، براي مصاديق نقضش هم پاسخي نداريم. اما نه فقط به عنوان يك نظريهء علمي ، كه به عنوان يك اصل قطعي و ثابت در رد وجود خدا به اين عقيده استدلال ميكنيم!!!!!!
ياللعجب!!!!! :Gig:
3 - برخي افراد ، از نوعي مغلطه استفاده ميكنن به اين شكل كه موضوع رو جوري بيان ميكنن كه هر جور سوال بپرسي جواب داشته باشن. به نظرم اين موضوع فرگشت هم از همون نوع مسائله:
خير نميشه گفت وجود نداره. اما:
اولاً نميشه هم گفت گودال نداره
ثانياً نميشه اون رو به عنوان يه جايگزين مناسب براي راه هاي ديگه معرفي كرد
سلام.
ممنون از پاسخ مفصلی که نوشتید.
اما مجددا چند نکته.
1- این نظریه یک نظریه علمیه. در بخشهایی از بحث میان دوستان، به نقد علمی نظریه پرداخته شده و در جای دیگر به بیان تعارضاتش با دین. به نظرم شاید بهتر باشه این دو مورد رو از هم جدا کنیم.
ابتدا مشخص کنید که این نظریه از نظر علمی صحت داره یا نه. اگر نه که هیچ بحثی باقی نمیمونه.
و اگر بله، میشه در مورد تعارضاتش با دین بحث کرد. وگرنه بحث میان کسی که فرگشت رو قبول داره و تعارضاتش با دین رو میپذیره با کسی که فرگشت رو از نظر علمی قبول نداره مطلقا به جایی نمیرسه.
مشارکت کنندگان در بحث همگی با پیش فرض های خودشون وارد بحث شدند. و همونطور که گفتم به نظر نمیرسه با این شرایط بحث به جایی منتهی بشه.
مثلا وقتی شما با پیش فرضهای دینی خودتون به فرگشت نگاه میکنید شاید (حتما) اون رو نپذیرید. بنابراین بحث به جایی نمیرسه. چون شما اون رو با معیار دین میسنجین. ولی برخی از دوستان اون رو با معیار علم میسنجن. البته یک سوال هم در عرایض قبلی کردم که بدون پاسخ موند. اگر (فرض کنید) که نظریه فرگشت به صورت قطعی و یقینی اثبات بشه، برخورد شما چطور خواهد بود؟
2-مجددا عرض میکنم که این یک نظریه علمیه. بنابراین بحث بر سر تفسیرهایی که خود دانشمندان یا دیگران از یک نظریه علمی در حوزه دین میکنند، صرفا یک نظر شخصیه و ربطی به درستی یا نادرستی اون نظریه نداره. فرض کنید یک نفر از یک نظریه علمی، تفسیری کنه که مورد قبول ما نیست. آیا صحت اون نظریه زیر سوال میره؟ خیر. بلکه ممکنه تفسیر شخصی اون فرد اشتباه باشه.
در این مورد هم همینه. اینکه برخی از این تئوری برداشت عدم وجود خدا میکنند و شما حرفشون رو قبول ندارید دلیلی بر نادرستی اون نظریه نمیشه. شاید تفسیر اون فرد (هرچقدر هم خبره در زمینه اون تئوری) اشتباه باشه.
3-دلیل اصرار شما برای جمع کردن میان فرگشت و موجودات غیرمادی و توجیه وجود موجودات غیرمادی توسط فرگشت رو متوجه نمیشم. فرگشت اصولا در مورد موجودات مادیه. ادعایی در مورد موجودات غیرمادی نداره و نه توضیحی ارائه میده و نه در مورد وجود یا عدم وجودشون نظری میده. به نظرم استفاده از موجودات غیرمادی برای رد فرگشت چندان منطقی نیست. بخشی از اشکالاتی که شما بر این نظریه وارد میکنید از این جنس هستند. یعنی اصلا در محدوده این نظریه نیستند که قرار باشه در مورد اونها پاسخی ارائه بشه.
4-خوب بود اگر دانشمندان مسلمان (که کم تعداد هم نیستند) از همین آیات و روایات مورد اشاره شما استفاده میکردند و کشف یا اختراع یا نظریه یا ... ارائه میدادند تا هم به پیشرفت علم کمکی کرده باشند و هم دلیلی بر حقانیت این آیات و روایات اقامه کنند. وگرنه تفسیر آیات و روایات پس از حل یک مسئله چندان کار سخت و مهمی نیست و به نظر بنده اعتبار چندانی هم نداره. تا امروز که چنین اتفاقی نیفتاده.
5-اینکه میفرمائید برخی از این نظریه استفاده میکنند تا خدا رو نفی کنند درسته، و این طبیعیه. چرا انتظاری غیر از این دارید؟
همونطور که خیلیها از قوانین و نظریات علمی برای اثبات خدا استفاده میکنند، برخی هم از اونها برای نفی خدا استفاده میکنند. و این ربطی به درستی یا نادرستی اون نظریه یا قانون نداره. و از نظر بنده هر دو گروه یک کار رو انجام میدن. استفاده از یک مورد مشترک برای اثبات عقاید خودشون.
سلام
ببنید می گویند هر علمی یک فلسفه ای دارد. فلسفه ی تاریخ، فلسفه ی فیزیک و به طور کلی فلسفه علم.
پس ما نمی گوییم فرگشت می گوید خدانیست.
بلکه در دو بخش به آن نقد وارد می کنیم یک بخش تناقضات این نظریه است.
و یک بخش عدم اثبات آن متناسب با مدعای آن است.
اولا فرگشت می گوید تصادف
خوب اگر این تصادف در تعارض با خداوند قرار بگیرد ما باید سنجش کنیم. و با علم یقینی، فرگشت را اصلاح کنیم. شاید طرفدار فرگشت دست خودش را برای دفاع بسته ببیند ولی ما علم را محدود به علم آنها نمی دانیم. پس حق داریم میزان ارزش و اعتبار فرگشت را از دید خود فلسفه ی علم و از دید خودمان نشان دهیم و نقاط ضعف و اشتباه آن را بگیریم.
طرفدار فرگشت نمی تواند بگوید : شما ابتدا علم های دیگرتان را بگذارید کنار و تنها علمی که ما قبول داریم را قبول داشته باشید بعد تناقضی نمی بینید.
این که هنر نیست.
انها وقتی می توانند اشکال ما را رد کنند که علم ما و فلسفه ی ما را نقد و رد کنند.
دوما طرفداران فرگشت ، این نظریه را بدون استثناء می دانند. ( موجبه کلیه )
اینجا باز ما می گوییم چرا بدون استثناء ؟، پس بحث باز فلسفی و منطقی می شود.
سوما بعد از رفع اشکالات و تناقضات فرگشت
نوبت به این می رسد که در آن بخشی که فرگشت، تناقضی با علم یقینی( که داریم) یا نظریه ی مستندتر( که داریم) از خودش ندارد،
باید آن را اثبات علمی کند.
که متاسفانه اثبات علمی آن، محدود به برخی تغییرات است. نه انچیزی که مشهور به تکامل انواع شده است. و باز در همان بخش تغییرات جزئی نیز کار شاقی انجام نداده است چون برای بسیاری از انسان های عادی یک امر عادی است.
سلام
از زیست شناسا بپرسید چیز دیگه ای میگن!
1 این که دیگه انکار ناپذیره!! البته نحوه استفاده از دینم هست!! اول دینی رو ترویج میدید و بعد میگید طبق این دین باید از من اطاعت کنید وگرنه کافرید!!!
2 شروع فرگشت، پیدایش حیات نیستا! احتمالا منظورت این بود! ساز و کار فرگشتو میشه کاملا توضیح داد و حتی تو کتابای درسی خودمونم کامل تدریس میشه! احتمالاتی که درش هست اغلب بر مبنای اصل عدم قطعیت هایزنبرگه! مصادیق نقصی هم مشاهده نشده!
بحث اثبات یا رد خدا مسئله ای جدا از فرگشته!
3 اصلا ربطی به بیان نداره! قابل مشاهده ست ولی برخی هرجا فرگشت شکل گرفت، چیز دیگه ای در نظر میگیرنش!!! مثلا همین رنگ پوست افراد یا رنگ چشم و...! اینا همگی اثبات فرگشته!
-خب گودالاش ممکنه آب نما باشه!!:khandeh!:
- خب ولی ببینیم که جاده های دیگه گودالهای بیشتری داره، چی!؟
سلام
اصلا بیایم در این مورد بحثی نکنیم! قرار نیست که خدا رو رد یا اثبات کنیم!
اشتباه متوجه شدید! منظورم تایید ایرادیه که گرفته بودید!
ارتباط ژنی بین انسانهای کنونی و نئاندرتالها در این فرض مشکل ایجاد میکنه!(به جز آفریقاییا که با نئاندرتالها آمیزش نداشتن!!)
سلام مجدد
من که نخواستم خدا را اثبات کنم.
گفتم قبول تصادفی بودن می تواند به معنای نفی خدا باشد. حال کدام درست است ؟
باید اشتباه فرگشت را گوش زد کرد. پس کسی به دنبال اثبات یا رد خدا نیست.
لطفا خوشگل تر تایید کنید.
خوب فرض را اثبات کنید. و مشکل را هم توضیح دهید.
خب اگر درمورد آغاز نيست ، پس چرا در اين باب اظهار نظر ميكنه؟! :Gig: امثال داوكينز نظري كاملاً متفاوت با اين فرمايش شما دارن
به عنوان يه بحث علمي من به اينجور مباحث احترام ميذارم و حتماً دست آوردهاي علمي هم داشته. اما مشكل اينجاست كه بيشتر طرفداران اين نظريه خيلي فراتر از يك نظريهبراي "توضيح چگونگي ساز و كار تغيير در گونه ها" بهش نگاه ميكنن
اينم كه تو كتابهاي درسي ما هست دليل بر قوت اين نظريه نيست ، دليل بر ضعف نظام آموزشي ماست كه توي صفحهء اول كتاب مينويسن قال الصّادق (ع) و تو صفحهء دوم مينويسن طبق عقيدهء فرويد! بعدشم ميگن نميدونيم چرا جوونها راه رو گم كردن!
چند نمونه رو دوستان تو همين تاپيك مطرح كردن كه نتيجه ش اين بود كه يا جوابي نگرفتن يا اين پاسخ رو گرفتن: البته فرگشت فعلاً فقط يك نظريه ست
اثبات شيء نفي ما عدا نميكنه برادر
(بگذريم از اينكه همون شيء هم اثبات شده يا نه)
بحث ما روي چگونگي رد جاده هاي ديگه ست
يه زماني شما مياي يه جاده رو نقد ميكني و گودال هاش رو نشون ميدي ، اما نه از طريق اثبات برتري يك جادهء ديگه
اما يه زماني هست كه شما ضعف جادهء ديگه رو از طريق نمايش قوت جادهء خودت اثبات ميكني
بحث فرگشت و نتيجهء عدم وجود خدا كه از اون استخراج ميشه از نوع دومه ، پس بايد جاده اي بدون چاله چوله ارائه كرده باشه
سلام.
ولی اونها هم بخشی از علم شما رو قبول ندارند. مثلا نمیتونید (مثل دوست عزیزمون) بگین چون فرگشت در مورد فرشتگان صدق نمیکنه پس مردوده. یا چون با فلان حدیث مغایرت داره، پس مردوده.
البته شما میتونین اینو بگین. ولی از طرف جامعه علمی پذیرفته نمیشه.
بله. این ادعا وجود داره. ولی جای بحث و بررسی بر سر این موارد وجود داره. بیان این استثناها از ابتدای طرح این تئوری باب بوده و چیز جدیدی نیست.
اتفاقا بیان خیلی از اونها بعدها به کاملتر شدن این تئوری منجر شده.
یعنی ابتدا باید شما رو قانع کنه بعد اثبات علمی کنه؟ مطمئن هستید که برعکس نگفتید؟
ضمنا شما که از همین حالا این تئوری رو یک مساله پیش پا افتاده میدونید و حتی در صورت اثبات هم اون رو مهم نمیدونید چرا دارید سرش بحث میکنید؟