پس چطور از اون روایات اینقدر مطمئن میفرمایید که اگر علم بگه انسانهای سیاه پوست غیر از اتفاقی که برای فرزند نوح افتاد به صورت دیگه ای بوجود اومدن شما اون رو قبول نمیکنید؟
سلام علیکم برادر،
ظاهراً با دقت کافی پاسخها را نمیخوانید ... چیزی که گفتید موضع حقیر نیست ... علمی که شما ازش صحبت میکنید خلاف عقل است ... اگر تفسیری ازش کنیم که خلاف عقل نباشد باز خلاف قطعیات دین است مثل خلقت آدم و حوا سلاماللهعلیهما و بحث روح ... اگر خلاف آنها هم نباشد و مدام فرضهای آن و گزارههایش را relax کنیم باز یک نظریه است، یک سناریوی محتمل، یک حدس، اما تنها حدس ممکن و موجود نیست، نظریهای که از گزارههای دینی برداشت کردهام هم سناریوی دیگری است، با توجه به اینکه این سناریو بیشتر رنگ خدا میدهد حقیر آنرا ترجیح میدهم ... وقتی که وجه رجحانی به لحاظ مشاهدات تجربی وجود نداشته باشد منبع دینی داشتن یک گزاره میتواند وجه رجحان بزرگی به حساب آید ... اگرچه ناشی از درک ناقص یک نفر از آیات و روایات باشد ...
پیشنهاد میکنم زیاد نظریات اینچنینی را با نسبت دادن صفت «علمی» به آنها نزد خودتان و دیگران بزرگ نکنید چون حقیقتاً این صفت آنها را بالا نمیکشد بلکه این نظریات صفت علمی را کمارزش کرده و به پایین میکشند ... گرچه این وسط یک عده هم فریب این صفت را میخورند و بدون فکر قبولش میکنند چون گمان میکنند که لابد علمی است. دقت کنید که نگفتم شما خدای ناکرده فریبکار باشید، شما برادر ما در دین هستید، ولی کسانی که پشت این نظریهها هستند و ادعا دارند که حرف آخر نزد آنهاست و مدام مستندهای علمی به خورد علاقمندان علم میدهند انسانهای صاف و صادقی نیستند، لااقل در این موارد نیستند ان شاء الله در امور دیگرشان باشند.
یا علی علیهالسلام
با سلام و ادب خدمت تمام دوستان گرامی بخصوص جناب استاد باء و فاتح و منطق الطیر عزیز از اینکه با تاخیر خدمت رسیدم معذرت میخواهم دوستان نکات جالبی گذاشته اند که استفاده بسیار کردیم اما چرا میخواهم در مورد تکاملل در سیستم عصبی بیشتر بحث شود دلایلی خدمتتان عرض میکنم اول اینکه همانطور که میدانید تفاوت انسان با بقیه جانداران مهمترینش شاید قوه تعقل و آن چیزی که معمولا هوش و رفتار هوشمندانه مینامیم است علاوه بر آن داشتن احساسات در سطوح عالی داشتن قوه تفکر انتزاعی و تکلم . تمام این تواناییها در اثر تکامل سیستم عصبی به دست میاید و حال چرا همه است بنظرم به چند دلیل اولا همچنان که گفتم فرگشت یک پروسه آهسته و زمانبر است و بصورت پلکانی نیست یعنی اینطور نیست که شما تغییرات را در طی دهها یا صدها سال خیلی عیان ببینید حال یک ابهام برای خود من بوجود آمده واقعا این موجودات میانه راه این تکامل که هنوز به قدرت تعقل انسان امروزی نرسیده اند و از جانوران ماقبل خود باهوشترند در این چرخه خلقت انسان توسط خداوند متعال چه داستانی دارند. اینها روح دارند روح اینها هم مثل سیستم عصبیشان و تعقلشان نصفه نیمه است از کجا انسان تلقی میشوند مرزی دارند. میدانییم که با تکامل سیستم عصبی و متعاقبش رشد احساسات بوجود میاید احساس ترس احساس عشق و دوست داشتن و حتی روانشناسان تکاملگرا فراتر رفته اند و احساسات ماوراالطبیعه و احساس در اصطلاح خداجویی را متعاقب این تکامل ذکر کرده اند.ببخشید من مطالب را خیلی پراکنده و درهم برهم شروع کردم ان شاالله اگر عمری بود در پست بعدی تمام این موارد را بصورت دسته بندی ترشده خدمتتان عرض میکنم .یاحق
[h=1][h=3]انسان نئاندرتال ایرانی چگونه موجودی بود؟[/h][/h] منبع: بی بی سی تاریخ: ۱۳۹۱
موزه ملی ایران ابزار شکار نئاندرتال ها (انسان های اولیه) ایرانی را که در کاوش های پارینه سنگی در دهه های اخیر به دست آمده، به نمایش گذاشته است.
مجله علمی دانش روز، که به تازگی در ایران و به زبان فارسی منتشر شده، به همین مناسبت گزارشی از یافته های اخیر درباره انسان های اولیه در ایران و نحوه زندگی آنها را با عنوان “نئاندرتال های ایرانی بیدار می شوند” به چاپ رسانده که جزئیات تازه ای از زندگی این موجود را نشان می دهد.
بقایای انسان نئاندرتال در ایران، نخستین بار در پاییز سال ۱۳۲۸، توسط یک دیرینه شناس آمریکایی به نام کارلتون کوون، در غارهای بیستون کشف شد، اما تلاش های اخیر پژوهشگران برای دست یابی به نحوه زندگی انسان های اولیه به یافته های تازه ای از این جانداران در ایران انجامیده است.
به نوشته این مجله، ردپای نئاندرتال های ایرانی که آخرین آنها تا سی هزار سال قبل در غارهای آهکی زاگرس سکونت داشتند، در کاوش های اخیر در غارهای قلعه بزی در اصفهان، کشف شده که اسرار تازه ای از زندگی آن ها در فاصله بین ۵۰ تا ۴۰ هزار سال پیش با خود دارد.
سکونتگاه تصویر بازسازی شده نئاندرتال ایرانی در موزه بندرعباس؛ جدیدترین آثار نئاندرتالها در ایران در غرب زاگرس و همچنین در شهرستان مبارکه اصفهان، یافت شده است
فریدون بیگلری مسئول بخش پارینه سنگی موزه ملی ایران، که دکترای این رشته را از دانشگاه بوردو فرانسه اخذ کرده، به مجله دانش روز گفته که دوره پارینهسنگی میانی در ایران و غرب آسیا همزمان با پراکنش انسان نئاندرتال در این مناطق است.
این دوره در فاصله بین ۲۵۰ تا ۲۰۰ هزار سال پیش، شروع و در حدود ۴۰ هزار سال پیش به پایان میرسد. این دوره با چندین دوره کوتاه گرم و دورههای یخچالی طولانی و سرد، مصادف است. با توجه به مطالعات انجام شده در ایران، متوسط دما در آخرین دوره یخچالی در البرز و زاگرس ۵ درجه پایینتر از متوسط دمای زمان حال بوده است.
قدیمیترین آزمایش سال یابی انجام شده در مکانهای پارینه سنگی ایران، مربوط به منطقه همیان، در شمال کوهدشت در لرستان است. این پناهگاه در سال ۱۳۴۸ توسط باستان شناس بریتانیایی چارلز مکبرنی، کاوش شد که در آن مجموعهای از بقایای جانوران شکار شده و دست ساختههای سنگی این دوره یافت شده است.
جدیدترین آثار نئاندرتالها در ایران بر اساس نتایج چند آزمایش سالیابی، در غرب زاگرس و همچنین در شهرستان مبارکه اصفهان، یافت شده است.
آقای بیگلری در کاوشهای اخیرش در غارهای قلعه بزی در استان اصفهان، به آثار دوره پارینه سنگی میانی برخورده که بیشترین تراکم مکانهای این دوره در غرب و جنوب زاگرس یافت شدهاست.
بیشترین مکانهای کاوش شده در استان کرمانشاه و لرستان قرار دارند. در سایر نقاط ایران از جمله آذربایجان، قزوین، زنجان، ایلام، خوزستان، چهارمحال و بختیاری، اصفهان، فارس، هرمزگان، بوشهر، سیستان و بلوچستان، یزد، خراسان و گلستان نیز مکانهای زیادی شناسایی شدهاند که سکونتگاه نئاندرتال ها بوده اند.
به گفته آقای بیگلری، شمار زیاد مکانهای این دوره که بین ارتفاع ۱۰ تا بیش از ۲۰۰۰ متری از سطح دریا واقع شده، نشانگر توان بالای انطباق نئاندرتال با محیطهای مختلف است.
به این ترتیب، نئاندرتال های ایران در دوره طولانی حضور خود در ایران که احتمالاً نزدیک به یکصد هزار سال بهطول انجامیده، خود را با انواع شرایط زیست محیطی، از جمله زندگی در مناطق بیابانی و کم آب وفق دادهاند.
مطالعات دیرین اقلیم شناسی نشان میدهد که مرکز فلات ایران در این دوره اقلیم سرد و خشکی داشتهاست و برخلاف نظریات قدیمی، دارای دریاچههای متعدد و شرایط مطلوبی برای زیست نبودهاست.
کشف دستساختههای سنگیِ انسانهای ندرتال در حاشیه کویر در نزدیکیِ کاشان و نطنز نشان میدهد که گروههای شکارگر و گردآورنده خوراک دوره پارینه سنگی میانی، اردوگاههای موقت خود را در نزدیکی چشمهها برپا میکردند.
وجود چنین چشمههای دائمی در محیط نیمهبیابانی خشک و سرد این نواحی، باعث جلب گونههای مختلف جانوری و همچنین گروههای انسانی میشد که برای بقای خود به چنین منابع مهمی وابسته بودند.
از سوی دیگر، کشف دستساختههای سنگی این دوره، در مناطق مرتفع کوهستانی در آذربایجان و چهارمحال و بختیاری، نشان میدهد که در دورههایی که شرایط اقلیمی مساعدتر بوده، نئاندرتال ها بهطور فصلی برای استفاده از منابع سنگ، بهمنظور ابزارسازی و همچنین شکار گلههایی چون بزکوهی، به ارتفاعات بالاتر از دو هزارمتر نیز صعود میکردند. شکل و شمایل
به نوشته دانش روز، جمجمه نئاندرتال ها در مقایسه با جمجمه انسان امروزی، بلند و دوکی شکل با سقفی کوتاه، پیشانی عقب رفته و کوتاه است که در جلو، به دو قوس برجسته ابرویی ختم میشود.
بینی آنها بزرگ و آرواره آنها فاقد برآمدگی چانه بود که باعث برجسته شدن کلی بخش میانی صورت می شده است.
در استخوانبندی تنه و اندام آنها نیز تفاوتهایی با انسان امروزی دیده میشود که خصوصا در شکل قفسه سینه و لگن آشکار است. نئاندرتال ها در مقایسه با انسان امروزی، نسبتا کوتاه قد بودهاند و میانگین طول قامت آنها در مردان ۱۶۴ و در زنان ۱۵۵ سانتیمتر و میانگین وزن ۶۵ کیلوگرم در مردان و ۵۴ کیلوگرم در زنان بوده است.
بدن آنها از ساختاری قوی و عضلانی برخوردار بود. پاها و ساعد آنها در مقایسه با تنه کوتاه بود.
طبق نظر شماری از دیرین انسانشناسان، این ویژگیها حاصل انطباق دراز مدت با محیط سرد و خشک دوره یخبندان است که به نئاندرتالها قابلیت حفظ گرما در بدن و شانس بقای بیشتر در شرایط خشن و یخبندانی آن دوره را میداده است.
مطالعات جدید ژنتیکی نشان داده که نئاندرتال ها و نسل های اولیه انسانهای امروزی، در فاصله بین حدود ۸۰ تا ۵۰ هزار سال پیش آمیزش و پیوند داشتهاند که در نتیجه آن، بین یک تا چهار درصد ژن ندرتالها همچنان در انسانهای امروزی ساکن آسیا و اروپا دیده میشود.
از نکات جالب توجه دیگر که حاصل تحقیقات و پژوهش های میدانی تازه در ایران است این که آثار استفاده نئاندرتال ها از آتش، به شکل قطعات ذغال و لایههای خاکستر در چندین مکان کاوش شده مربوط به این دوره در غار کنجی، غار قلعه بزی و چند مکان دیگر یافت شده است.
به گفته فریدون بیگلری، در غرب زاگرس و در کردستان عراق نیز، آثار لایههای خاکستر در کاوش های دوره پارینه سنگی میانی، در غار شانیدر یافت شدهاست.
کاوشهای اخیر در غار قلعه بزی در نزدیکی اصفهان، به شناسایی لایههای خاکستر و ذغال با ضخامت نزدیک به یک متر منجر شده که به گفته آقای بیگلری، نشاندهنده استفاده متوالی از اجاق در این مکان، توسط ندرتالها است.
مطالعه چند نمونه ذغال از این لایه، نشان می دهد که از چوب درخت پسته، بید و احتمالا سپیدار بهعنوان هیزم استفاده می شده است. شکار و تغذیه
تنوع گونههای شناسایی شده شکارها توسط نئاندرتالها، نشان می دهد که آنها هم در محیط های باز و هم در دشت های استپی و هم در مناطق کوهستانی به شکار میپرداختند. به گفته آقای بیگلری، احتمالا شمار گونههایی مثل گوزن یا گاو وحشی در دورههای گرمتر افزایش مییافت و در دورههای سردتر، گلههای انطباق یافته با استپهای کمدرخت در دسترس شکارچیان بوده است.
مطالعات انجام شده بر روی مجموعههای استخوان جانوران دوره پارینهسنگی میانی در ایران، نشان میدهد که شکارگران آن عصر بیشتر به شکار علفخواران بزرگ و متوسط جثه مثل اسب و گورخر، گاو وحشی، بزکوهی، میش وحشی و آهو میپرداختند.
در مواردی نیز نشانه های یافت شده حاکی از تمرکز شکارگران بر یک گونه خاص، مثل گورخر یا بزکوهی است. یکی از این موارد جالب توجه، به گفته مدیر بخش پارینه سنگی موزه ملی ایران، غار قبه در شمال شهر کرمانشاه است که در سال ۱۳۳۹ توسط بروس هاو، باستانشناس آمریکایی کاوش شد.
در نتیجه این کاوش، بقایای سکونت پارینهسنگی میانی، شامل دستساختههای سنگی و استخوان حیوانات، یافت شده است.
مطالعه استخوانهای جانوری غار قبه نشان میدهد که استخوان بزکوهی و میش وحشی، بالاترین درصد را در مجموعه دارد. بازسازی و سرهم کردن قطعات تنه استخوانهای بلند، روشن ساخته که شمار بیشتر قطعات استخوان، مربوط به ران و بازو است که بیشترین حجم گوشت و مغز استخوان را دارد.
این موضوع نشاندهنده آن است که ساکنان غار قبه پس از شکار، قسمتهای پر گوشت لاشه را به درون غار حمل میکردند.
انسان های نئاندرتال که نشانه های آن ها در ایران یافت شده، اجساد مردگان خود را در کف غارها دفن می کردند که به دلیل محیط قلیایی داخل این غارها، اسکلت آنها حفظ شده و کمک شایانی به دیرینه شناسان در شناخت انسان های اولیه و نحوه زیست آنها در ایران کرده است.
موسسه جغرافیایی ملی آمریکا بر اساس اسکلت های یافت شده در کاوش غاز شانیدر کردستان، تصویر انسان نئاندرتال کشف شده در ایران را بازسازی کرده است.
نگار نادری پور هم به نوشته مجله دانش روز، تصویر نئاندرتال ایرانی را بازسازی کرده که در موزه بندرعباس به نمایش در آمده است.
[h=1][h=3]فرگشت تولیدمثل[/h][/h] منبع: وبلاگ فرگشت نویسنده: فرخ فرپژوه
تولید مثل یکی از بنیادیترین مفاهیم زیستشناسی است. تولید مثل در زیستشناسی به معنای تولید یک نسخۀ مشابه و در نتیجه ادامه پیدا کردن حیات است. گرچه تولید مثل اغلب در راستای تولید اولاد در گیاهان و جانوران به کار میرود، ولی این مفهوم بنیادیتر از چیزی است که در نگاه اول به نظر میرسد. برای درک این موضوع باید به مبدا حیات برگشت. یکی از نخستین ویژگیهایی که موجب پیدایش حیات شده بایستی توانایی یکسری واکنشهای شیمیایی در زمین اولیه در تولید کپی از خودشان بوده باشد. تولید مثل در پایهایترین سطح در واقع بازتولید شیمیایی است. در طول فرگشت حیات، بایستی سلولهایی با سطح فزایندهای از پیچیدگی پدید آمده باشند؛ و البته تولید چیزهایی مثل خودشان ضروری بوده است. بدیهی است که آنهایی که به هر دلیل قادر به تولید حداقل یک کپی موفق از خودشان نباشند ادامه نمییابند. در ارگانیسمهایی (موجودات زنده) که تکسلولی هستند تولید مثل یعنی توانایی یک سلول در بازتولید یک سلول جدید از خودش، ولی در ارگانیسمهای چندسلولی به معنی رشد و باززایی است. یک راه هر ارگانیسم برای تولیدمثل این است که یک کپی همانند خودش بسازد. ارگانیسمهایی که به این شکل تولید مثل غیر جنسی دارند قادرند با سرعت و به سادگی تکثیر شوند. تولید مثل جنسی، در آن سو، بسیار پیچیده و بغرنج است. نه تنها یک ارگانیسم باید اسپرم یا تخمک تولید کند، بلکه او باید همچنین یک فرد از جنس مخالف پیدا کند و معیارهای انتخاب شریک را برآورده کند و سپس با موفقیت جفتگیری کند. پس از همۀ اینها، ارگانیسم فقط نیمی از ترکیب ژنتیکیاش را به فرزند منتقل میکند. پس از پذیرش گستردۀ نظریه فرگشت، دانشمندان شروع به پرسش کردند. اگر تولید مثل جنسی این اندازه بغرنج و از لحاظ زیستشناسی پرخرج است، پس چرا اینقدر رواج دارد؟ تولید مثل جنسی هرگز شروع به رشد و تکامل نمیکرد، و هرگز به این رشد و تکامل تا رسیدن به این درجه از پیچیدگی که امروزه در بسیاری از حیوانات و گیاهان وجود دارد، ادامه نمییافت، مگر اینکه فواید فرگشتی قابل توجهی در اختیار بگذارد. اینکه این فواید چه میتوانند باشند، به هر روی، همچنان موضوع گفتگوهای مجامع علمی است. نظریهها در مورد فرگشت جنسیت باید توسط آزمونهای تجربی بسیار مشکل اثبات شوند، پس درهای پاسخ به این موضوع همچنان به روی گمانهزنیها باز است. بازترکیبی ژنتیکی مشهورترین نظریه در میان زیستشناسان این است که، تولید مثل جنسی اجازۀ «بازترکیبی ژنتیکی» را میدهد. به عبارت دیگر :
جهشهای موفق و سودمند از نسلهای مستقل میتوانند با هم ترکیب شوند
جهشهای موفق و سودمند میتوانند از جهشهای مضر جدا شوند.
ویژگیهای ژنتیکی ناموفق میتوانند به سادگی از یک جمعیت موجود حذف شوند.
بدون تولید مثل جنسی، انتخاب طبیعی روی کل آرایش ژنتیکی یک ارگانیسم عمل میکند، ولی با وجود تولید مثل جنسی، انتخاب طبیعی بر روی صفات ژنتیکی فرد عمل میکند. با تولید مث جنسی، شمار کمتری از فرزندان بهترین صفات ژنتیکی را از هر دوی پدر و مادر دریافت میکنند. هر چند به نظر میرسد انتخاب طبیعی در حذف تغییراتِ کمتر موفق بسیار موثر است، به ویژه در شرایط طاقتفرسای وحشی و جنگلی، جاییکه تنها جزئی از فرزندان به سن تولید مثل میرسند. افزایش آهنگ و نرخ فرگشت تولید مثل جنسی عموماً به ارگانیسمها کمک میکند که سریعتر فرگشت یابند، زیرا آن ها میتوانند با سرعت بیشتری به تغییرات شرایط سازگار شوند و در رقابت با تغییرات موفقتر باشند. سرعت رشد هر ارگانیسم وابسته به نرخ جهشهای آن است. به هر حال، بیشتر جهشها مضر هستند. بسیار به ندرت جهشی اتفاق میافتد که برای بقای فرزند و تولید مثل او بیش از پدر و مادرش سودمند و موفقیتآمیز باشد. با تولید مثل غیرجنسی، احتمال اینکه جهشهای مضر انباشته شوند بیشتر است. بنابراین در تولید مثل غیرجنسی، انتخاب طبیعی عموماً کمترین نرخ جهش را موجب میشود. در سوی دیگر، با تولید مثل جنسی، جهشهای سودمند میتوانند از جهشهای مضر جدا شوند، و بنابراین دستگاههای تناسلی ارگانیسمهای دارای تولید مثل جنسی میتوانند برای حفظ نرخ بالای جهش رشد و نمو کنند. جمعیتهای بزرگتر شانس بیشتری برای ظاهر شدن جهشهای سودمند دارند، ولی برای ارگانیسمهای تولید مثل غیرجنسی، زمان قابل توجهی نیاز است تا اینکه جمعیت تغییرپذیر به اندازۀ کافی رشد کند و شانسی برای ظاهر شدن دومین جهش سودمند بوجود آید. تولید مثل جنسی این محدودیت سرعت را بوسیلۀ اجازه دادن به جهش های سودمند برای منتشر شدن در جمعیت موجود برای ترکیب شدن با دیگر جهشهای سودمند میدهد، و این کار، آهنگ فرگشت را بسیار افزایش میدهد. محتمل است که بدون تولید مثل جنسی، همۀ جهشهای مفید برای متراکم شدن روی یک نسل آنقدر زمان صرف میشد، و آهنگ فرگشت آنقدر آرام بود که زندگی روی زمین فراتر از شکل باکتریایی نمیبود. فرگشت جنسیت
هر چند باکتریها به سادگی با دونیمشدن تکثیر میشوند، آنها اغلب مواد ژنتیکی را هم مبادله میکنند. معمولاً توسط آزاد کردن بخشهای کوچکی به نام پلاسمید که میتوانند توسط باکتری مجاور جذب شوند این کار انجام میشود. در این مسیر، جهشهای سودمند تقسیم میشوند. این میتواند احتمالاً به عنوان پیشدرآمد جنسیت در نظر گرفته شود پس از ظهور گیاهان و حیوانات در اقیانوسها در ۶۰۰ میلیون سال پیش، تنها راه عملی برای این چندسلولیهای آبزی جدید برای تولید مثل، آزاد کردن دانهها و تخمها بود. سلولهایی که شروع به تقسیم شدن کردند، به هم چسبیدند، و هر بار که تقسیم میشدند تغییر میکردند، تا اینکه در آخر یک بالغ جدید تشکیل میدادند. تنها زمان عملی برای پذیرش بالقوۀ مواد ژنتیکی خارجی سودمند پیش از شروع رشد تخمها و دانهها بود. بسیاری از گیاهان و حیوانات دریایی امروزه گرده یا اسپرم در داخل آب آزاد میکنند تا توسط دانهها و تخمهای نزدیک که تا زمانیکه آنها بارور نشوند شروع به رشد نخواهند کرد، جذب شوند. هنگامیکه گیاهان به روی زمین رفتند، گردههای آنها یا توسط باد حمل میشد و یا مستقیماً توسط حشرات به تخمها میرسید. در مورد اغلب حیوانات زمینی و بسیاری از حیوانات دریایی، اسپرم به طور بسیار کارآمدی با وارد کردن آن درون حفرهای در بدن که حاوی تخمکهاست، تحویل داده میشود. فرگشت عموماً طرفدار هر جهشی است که محرک پیدا کردن شریک جنسی را افزایش دهد. در حالیکه موجودات ساده مانند حشرات از الگوهای رفتاری برنامهریزی شده پیروی میکنند، حیوانات پیچیدهتر مانند پستانداران دارای عصبهای حساس در اندامهای تناسلی خود هستند که مرکز لذت قدرتمندی را در مغزشان تحریک میکند. نظریههای دیگر
یکی از معروفترین نظریههای جایگزین برای فرگشت جنسیت این ایده است که میگوید تولید مثل جنسی گوناگونی ژنتیکی گستردهتری بوجود میآورد. این مورد به ویژه در محیطهایی که به سرعت تغییر میکنند اهمیت دارد، جاییکه برخی از تغییرات ممکن است به خاطر شرایط جدید از بین بروند در حالیکه دیگر تغییرات ممکن است برای بقای جاندار مناسبتر باشند. شاید متعارفترین شکل این نظریهها فرضیۀ ملکه قرمز (Red Queen) باشد که میگوید تغییرات ژنتیکی بزرگتر به گونههای تولید مثلی جنسی مقاومت بهتری در برابر بیماریها و انگلهایی که سرعت سازگاری زیادی دارند میدهد. مشکل این نظریهها این است که ارتباط و پیوند میان تولید مثل جنسی و گوناگونی ژنتیکی بسیار کم است، زیرا گوناگونی و تنوع یک جمعیت میتواند وابسته به آهنگ جهشها باشد و نه شیوۀ تولید مثل. برای یک آهنگ جهش معین، تولید مثل جنسی ممکن است تنوع جمعیت را به دلیل همگرا شدن رفتارهای ژنتیکی سودمندتر کاهش دهد. تنها دلیل اینکه چرا تنوع یک جمعیت غیرجنسی کمتر است این است که فرگشت کسانی که کمترین آهنگ جهش را داشته باشند انتخاب میکند به این منظور که انباشت جهشهای مضر را کاهش دهد. یکی از جنجالیترین نظریههای آلترناتیو این ایده است که میگوید مردها اساساً انگل هستند. تولید مثل جنسی زمانی آغاز میشود که برخی اندامهای انگلی به مانند ویروس شروع به تزریق مواد ژنتیکی خود به درون بدن یک میزبان بیاطلاع به منظور استفاده از دستگاه تولیدمثل او میکنند. در سراسر مسیر تاریخ فرگشت، انگلها یک همزیستیِ با همفرگشت را با میزبانهای خود بوجود میآورند که به دلیل مواد ژنتیکی تقسیم شده و فواید تولید مثل جنسی میباشد. از این لحاظ، ممکن است مردها شبیه میزبانهای مولدیشان باشند ولی آنها همچنان اصولاً انگل هستند. نظریههای دیگری در مورد فرگشت تولید مثل جنسی وجود دارد، ولی بیشتر نظریههای دیگر معمولاً یا بیان دیگری از نظریههای منتشر شده هستند و یا به سادگی قابل رد کردن میباشند.
یک اصلی در منطق داریم به اسم تیغ اوکام : "میان دو نگره که توان توصیف و پیشبینی یکسانی دارند، سادهترین را بگزین. در اینجا منظور از «سادهترین» نگره، نگرهای است که کمترین انگاشتها در آن به کار رفته باشد."
مثلاً در مدلسازی اتم، می تونیم فرض کنیم که علاوه بر الکترونها، چند تا فرشته هم دارند دور هسته اتم می گردند. درستی این فرض را نمی توان از نظر منطقی محال دانست اما ما این فرض را در نظر نمی گیریم چون به بهبود مدل و به افزایش همخوانیاش با مشاهدات کمکی نمی کند.
سلام علیکم
اگر منظورتان این است که اظهارات داوکینز در موضوع فرکشت و لازم نداستن طرح مساله خداباوری تیغ اوکام است , باید ذکر کرد این تیغ جای نامطلوبی را انتخاب کرده و جای ناصحیحی بکار برده شده . چون با این بهانه عدم لزوم طرح یک اعتقاد و مطرح کردن یک نظریه را با نقش اعتقادی جدید را رقم زده است.
این در نوع خود یک اعتراف است ,
حذف این رقیب ضعف استدلال را میرساند.
سلام مسعود عزیز
در مورد جنسیت باید بگم که قانع شدم :ok:
[/HR]
فاتح;649185 نوشت:
این در نوع خود یک اعتراف است ,
حذف این رقیب ضعف استدلال را میرساند.
اگر یک دانشمند عدم لزوم مطرح شدن نقش "اطلس" را در حرکت آسمانها و زمین مطرح کند، آیا این هم ضعف استدلال را می رساند؟
اگر ما بخواهیم به طور جدی و با دلایل عقلی مسئله آفرینش یکباره آدم و حوا را مطرح کنیم، بایستی یک استدلال محکم بر اعتقاداتمان داشته باشیم. استدلالهایی که داریم (اگر نگوییم تمامشان) حداقل خیلی هایشان مغلطه اند که جای بحثش اینجا نیست. برخی از این استدلالها رو در تاپیکهایی برسی کردیم که لینکشون رو می تنید در امضام ببینید.
ممنون
اگر یک دانشمند عدم لزوم مطرح شدن نقش "اطلس" را در حرکت آسمانها و زمین مطرح کند، آیا این هم ضعف استدلال را می رساند؟
اگر موضوعیت داشته باشد و مطرح نکند یا نخواهد مطرح کند شما چه برداشتی میکنید ؟
شما بفرمائید . کنار گذاشتن نقیض یک نظریه که در اصل و فرع با آن مشترکات موضوعی دارد چه معنی ای میدهد ؟
Mostafa4;649252 نوشت:
اگر ما بخواهیم به طور جدی و با دلایل عقلی مسئله آفرینش یکباره آدم و حوا را مطرح کنیم، بایستی یک استدلال محکم بر اعتقاداتمان داشته باشیم. استدلالهایی که داریم (اگر نگوییم تمامشان) حداقل خیلی هایشان مغلطه اند که جای بحثش اینجا نیست. برخی از این استدلالها رو در تاپیکهایی برسی کردیم که لینکشون رو می تنید در امضام ببینید.
یکی از مهمترین دلایل اثبات وجود آدم و حوا این است که پدر ومادر انسان 46 کروموزومی بوده اند و نیاز به اثبات جهش کروموزومی ندارند.
امری که تئوری فرگشت در اثبات منشاء انواع بواسطه نداشتن سند علمی کافی و موجود بیانابینی درمانده و کارش از یک تئوری به نظریات ثانوی و تعابیر مغالطه ای و سوفسطائی کشیده , در حالیکه عقیده خلقت انسان چنین ضعفی را ندارد .
من هم به زبان علم به شما توضیح دادم.
( اگر آنطور که شما بخواهید علم را در ذهنیت خودتان ( درصورتی که علم یعنی اعم از فلسفه و منطق و متد علمی) محدود کنید دیگر می شود مصادره به مطلوب. دیگر می شود حرف من درست است و حرف دیگران زبان علمی نیست.
شاید درست باشد که بگویید ایات قرآن و روایات علمی نیست
ولی اگر تجارب بشری و استدلال های بشری که مد نظر من در این گفتگو است، علم نباشد پس چه چیزی علم خواهد بود؟!!!)
بنده شخص شما رو عرض نکردم. در کل گفتم که باید با زبان علم انتقاد کرد.
برخی از دوستان با یک اعتقاد شخصی این تئوری رو نقد میکنن(البته حق دارن) ولی این راهش نیست.
بنده هرگونه نقد رو که مشمول همون مواردی که شما گفتین بشه، مطالعه میکنم و یاد میگیرم.
ضمنا بنده ادعایی نکردم و نمیکنم. فقط خواستم یادآوری کنم اگر قصد نقد علم رو داریم باید با زبان،شیوه و فلسفه خودش نقدش کنیم.
[=arial]چقدر یک موضوع ساده رو که حتی از نظر زیست شناسان غربی هم رد شده رو پیچیده کردید
از نظر علمی که دوستان خیلی عالی توضیح دادند ولی از نظر ما که شیعه هستیم طبق این آیات رد شده هست
[=arial]ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقته من تراب ثم قال له کن فیکون [=arial]همانا مثل عیسی در پیش خداوند همانند مثل آدم است که خداوند اورا از خاک آفریدوسپس به او گفت موجود شو پس شد [=arial]
خلق الانسان من صلصال کالفخار
خداوند انسان را از گل خشک همانند سفال آفرید
[=arial]بله تمام آیاتی را که خلقت انسان از خاک را مطرح میکند با نظریه داروین معارض است ؛چرا که میگوید انسان از خاک آفریده شده نه از موجود قبلی که زنده بوده است
ضمنا خداوند بعداز آفرینش آدم می فرماید ونفخت فیه من روحی یعنی این روح قبلا برگوریل دمیده شده که به مرور تبدیل به انسان شده؟
با سلام و ادب خدمت تمام دوستان گرامی بخصوص جناب استاد باء و فاتح و منطق الطیر عزیز از اینکه با تاخیر خدمت رسیدم معذرت میخواهم دوستان نکات جالبی گذاشته اند که استفاده بسیار کردیم
اما چرا میخواهم در مورد تکاملل در سیستم عصبی بیشتر بحث شود دلایلی خدمتتان عرض میکنم اول اینکه همانطور که میدانید تفاوت انسان با بقیه جانداران مهمترینش شاید قوه تعقل و آن چیزی که معمولا هوش و رفتار هوشمندانه مینامیم است علاوه بر آن داشتن احساسات در سطوح عالی داشتن قوه تفکر انتزاعی و تکلم . تمام این تواناییها در اثر تکامل سیستم عصبی به دست میاید
و حال چرا همه است بنظرم به چند دلیل اولا همچنان که گفتم فرگشت یک پروسه آهسته و زمانبر است و بصورت پلکانی نیست یعنی اینطور نیست که شما تغییرات را در طی دهها یا صدها سال خیلی عیان ببینید
حال یک ابهام برای خود من بوجود آمده واقعا این موجودات میانه راه این تکامل که هنوز به قدرت تعقل انسان امروزی نرسیده اند و از جانوران ماقبل خود باهوشترند در این چرخه خلقت انسان توسط خداوند متعال چه داستانی دارند.
اینها روح دارند روح اینها هم مثل سیستم عصبیشان و تعقلشان نصفه نیمه است
از کجا انسان تلقی میشوند مرزی دارند.
میدانییم که با تکامل سیستم عصبی و متعاقبش رشد احساسات بوجود میاید احساس ترس احساس عشق و دوست داشتن
و حتی روانشناسان تکاملگرا فراتر رفته اند و احساسات ماوراالطبیعه
و احساس در اصطلاح خداجویی را متعاقب این تکامل ذکر کرده اند.
ببخشید من مطالب را خیلی پراکنده و درهم برهم شروع کردم ان شاالله اگر عمری بود در پست بعدی تمام این موارد را بصورت دسته بندی ترشده خدمتتان عرض میکنم .یاحق
با سلام و عرض ادب :Gol:
میر شکاک گرامی مطلب جالبی را کلید زده اید که از شما سپاسگزارم.
بنده می خواهم کمی پیش دستی کنم و در مورد این نوشتار شما مطالبی را ارائه کنم به امید اینکه فضای بحث روشن تر شود.
فرض فرگشت ( فرگشت به معنای خاص آن) :
هوش انسان محصول یک هوش پیشین نیست.
معرفت و استدلال انسان نسبت به خدا، یک معرفت واقعی نیست بلکه ابزاری برای حفظ حیات است.
این طبیعت است که نوع، چگونگی و اندازه ی معرفت ما را تعیین کرده است و ما نمی توانیم مطمئن باشیم معرفت ما واقع نما است شاید این معرفت را طبیعت و انتخاب طبیعی به وجود آورده است تا ابزاری باشد برای حفظ حیات ما. پس هیچ معرفتی واقع نما نخواهد بود. بلکه معرفتهای ما، تنها ابزاری برای حفظ حیات است.
این تفکراتی که اکنون داریم هم تنها ابزاری است که طبیعت به ما داده تا راه بهتری برای حفظ حیات خود بیابیم. و شاید اکنون راه بهتر باور نداشتن به خیلی چیزهایی باشد که پیش تر برای حفظ حیات نیاز داشتیم.
نقد :
این نقد در صورتی درست است که فرگشت ( به معنای خاص آن ) اثبات شود.
یعنی ما ابتدا باید بپذیریم که تفکر و معرفتِ ما واقع نما است. بعد فرگشت را با تفکر و معرفتِ واقع نمای خودمان اثبات می کنیم. و بعد فرگشت می گوید این تفکر و معرفت واقع نمای شما، واقع نماییِ من (فرگشت) را اثبات کرد و چون من (فرگشت) واقعی هستم می گویم که تفکر و معرفت شما واقع نما نیست. بلکه ساخته ی دست من است.
خوب تناقض گویی این استدلال روشن است.
و در هر صورت این نوع اشکالات نوعی شکاکیت یا ندانم گرایی می شود. و استدلال آنها یا خود متناقض است یا مسیر توسل به جهل را پیش می گیرد و راهی برای اثبات مدعای خودش ندارد.
پیش فرض : پذیرش خدا
فرض : خداوند از ناهوشمندی هوش را ساخت.
نقد به فرض : اشتباه است. زیرا خداوند خود هوشمند است پس از هوش، هوش ساخته می شود. پس همه مخلوقات هوش دارند.
نقد به نقد : اگر همه مخلوقات هوش دارند پس چرا مثل ما عمل نمی کنند ؟
پاسخ 1 : چون موجودات هوش دارند و می فهمند اما هوش ( علم و قدرت) محدود دارند. و اصلا اختیار ندارند و همیشه تحت فرمان و تسخیر هستند.
( فعل تسخیر را در قرآن جستجو کنید البته با این فرض که ما برداشت پاسخ یک را بتوانیم داشته باشیم )
پاسخ 2 : چون موجودات هوش (علم و قدرت ) و اختیار دارند. اما هوش محدود و اختیار محدود دارند. و می توانند از فرمان خدا نافرمانی کنند. اما خودشان طوعا خدا را عبادت می کنند. ( در اینجا هوش یعنی علم و قدرت و اختیار)
ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ( سوره فصلت و داستان خلقت جهان) و دیگر آیات قرآن( فرض کنیم که این برداشت از آیات درست باشد)
نقدی به هر دو پاسخ : پس یا هوش موجودات مثل هوش ما نیست یا ما هوش آنها را درک نمی کنیم. پس به هر حال
باید ابتدا هوش را تعریف کرد.
هوش در یک تعریف کلی: واکنش مناسب در برابر محیط به گونه ای که بتواند حیات یک موجود را حفظ کند.
( یعنی علم به محیط و بعد انتخاب یا دریافت بهترین رفتاری که باید انجام داد یعنی تفکر یا الهام و سپس توانایی و قدرت بروز واکنش)
واکنش را چگونه تفسیر کنیم : علم وقدرتی ( و به تعبیری همان موجود) که اختیار دارد یا علم و قدرتی که اختیار ندارد.
مثلا یک خرگوش که فرار می کند هم علمی دارد و هم قدرتی دارد اما آیا اختیار هم دارد ؟ این را به انتخاب شما می گذارم که آیا وقتی می گوییم خرگوش هوشمند است یعنی دارای اختیار است یا خیر ؟
تعریف فیزیکی : واکنش مناسب برای فرار از نابود شدن و بقای ماده.
تعریف شیمیایی : واکنش مناسب برای فرار از تخریب شدن ترکیبات مادی.
تعریف زیستی : واکنش مناسب برای فرار از تخریب شدن ترکیبات مادی ( از جمله ی این ترکیبات ، ترکیبی است که موجب توالد و تکثیر نسل می شود)
پس ما با واقعیت هایی هوشمند طرف هستیم. که هوش آنها دارای رتبه بندی است.
( البته در مورد اختیار یک موجود هوشمند می توان گفت که اختیار یک امر بسیط است و همه ی موجودات اختیار دارند و تفاوت اختیار در واقع تفاوت در علم و قدرت است نه اصل اختیار. )
پس هیچ رفتاری در جهان صورت نمی گیرد مگر اینکه به واسطه ی هوش مخلوقات است. و موجودات چون به خالق خود معرفت دارند. و طالب کامل ترین هستند. پس این جذبه عشق ( در تعبیر عرفا) باعث می شود که این سیر به سمت کسب حیات و قدرت بیشتر باشد.
اگر بگوییم هوش از نوع تسخیری و بدون اختیار است سوال میشود که چرا خدا این تسخیر را به تدریج انجام داده است ؟
می توان این فرض را مطرح کرد که چون موجودات محدودند و محدود به زمان و مکان هستند پس این تسخیر باید متناسب با ظرفیت موجود هوشمند باشد. یعنی قبول مخلوق بودن یک موجود یعنی پذیرفتن زمان. و پذیرفتن هوش موجودات یعنی پذیرفتن مهربانی خالق در رفتار نسبت به مخلوق هوشمند. پس مسئله تدریج عقلایی است.
اگر بگوییم هوش از نوع اختیاری است. باز سوال می شود که چرا خدا این سیر را به تدریج انجام داده است ؟
می توان این فرض را مطرح کرد که موجودات به اختیار خودشان به سمت کمال در حرکت هستند. و عبادت و اطاعت آنها هم مرهون همین هوش اختیاری آنها است. پس فرگشت آنها به اختیار آنها خواهد بود که چگونه فرگشت یابند و زندگی کنند. پس زمان آن بستگی به خود آنها دارد. می تواند زیاد باشد یا اندک. اما جهت و مقصود آن همان عبادت و کمال یابی است.
ظاهراً با دقت کافی پاسخها را نمیخوانید ... چیزی که گفتید موضع حقیر نیست ...
سلام.
برداشت بنده از صحبتهای شما این بود که اگر علم، بتواند چیزی را ثابت کند که خلاف قرآن یا روایات باشد شما نمیپذیرید. حتی اگر برای همه ثابت شده باشد.
سوال بنده هم این بود که آیا شما به تفسیر و برداشت خود از قرآن و روایات اطمینان کامل دارید که با معیار قرار دادن آن، علم را میسنجید یا خیر؟
و یا به زبان دیگر: اگر روزی علم چیزی را اثبات کند که خلاف برداشت فعلی شما از قرآن و روایات باشد، شما دست به انکار آن یافته علمی میزنید یا در تفسیر و برداشتتان از قرآن و روایات تجدید نظر میکنید؟
نمیدونم برداشتم از سخنان جنابعالی اشتباه بوده یا نتونستم سوالم رو درست بیان کنم. اگر بیشتر توضیح بدین ممنون میشم.
باء;649125 نوشت:
پیشنهاد میکنم زیاد نظریات اینچنینی را با نسبت دادن صفت «علمی» به آنها نزد خودتان و دیگران بزرگ نکنید چون حقیقتاً این صفت آنها را بالا نمیکشد بلکه این نظریات صفت علمی را کمارزش کرده و به پایین میکشند ... گرچه این وسط یک عده هم فریب این صفت را میخورند و بدون فکر قبولش میکنند چون گمان میکنند که لابد علمی است. دقت کنید که نگفتم شما خدای ناکرده فریبکار باشید، شما برادر ما در دین هستید، ولی کسانی که پشت این نظریهها هستند و ادعا دارند که حرف آخر نزد آنهاست و مدام مستندهای علمی به خورد علاقمندان علم میدهند انسانهای صاف و صادقی نیستند، لااقل در این موارد نیستند ان شاء الله در امور دیگرشان باشند.
بنده بدون مطالعه چیزی رو قبول نمیکنم. در مورد همین تئوری هم بنده سوالات زیادی دارم و مدافع مطلق اون نیستم.
لفظ علمی اگر هم اعتباری ایجاد کنه، موقت و مشروطه. چون علم همواره در حال تغییره. ممکنه علم امروز، فردا رد بشه.
بنده حرف هیچکدوم از اونهایی که میفرمایید ادعا دارند حرف آخر نزد اونهاست، چشم بسته قبول نمیکنم. البته این رو قبلا عرض کردم.
و به این یقین دارم که حرف آخر دست هیچکدوم اونها نیست.
بروس آلبرت از آكادمي ملي علوم ایالات متحده ميگويد ما مجبوريم كه طراحي هوشمند خلقت را به برنامه درسي زيستشناسي مدارسمان اضافه كنيم. همينطور در دانشگاه اگر بخواهيم بفهميم كه اين ماشينهاي مولكولي چطور كار ميكنند بنابراين اين سوال، يكسره از سر كلافگي پرسيده ميشود پس مهندس طراح آن كجاست؟ ما داريم به اين نتيجه ميرسيم كه يك طراح در تمام فرآيندهاي خلقت وجود دارد.
این نظریه برای 150سال پیش هست در حالی که علم روز به روز در حال پیشرفت است و اساس ماتریالیسیمی دارد
[=arial]چقدر یک موضوع ساده رو که حتی از نظر زیست شناسان غربی هم رد شده رو پیچیده کردید
از نظر علمی که دوستان خیلی عالی توضیح دادند ولی از نظر ما که شیعه هستیم طبق این آیات رد شده هست
[=arial]ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقته من تراب ثم قال له کن فیکون [=arial]همانا مثل عیسی در پیش خداوند همانند مثل آدم است که خداوند اورا از خاک آفریدوسپس به او گفت موجود شو پس شد [=arial]
خلق الانسان من صلصال کالفخار
خداوند انسان را از گل خشک همانند سفال آفرید
[=arial]بله تمام آیاتی را که خلقت انسان از خاک را مطرح میکند با نظریه داروین معارض است ؛چرا که میگوید انسان از خاک آفریده شده نه از موجود قبلی که زنده بوده است
ضمنا خداوند بعداز آفرینش آدم می فرماید ونفخت فیه من روحی یعنی این روح قبلا برگوریل دمیده شده که به مرور تبدیل به انسان شده؟
مهم نیست غرب چی میگه، مهم اینه که چه مدارکی داره! البته بعید میدونم دانشمندای مخالف فرگشت تو دنیا، بیشتر از 5 6 درصد دانشمندا رو شامل بشه! که البته همگی هیچ ارتباطی به زیست و علوم تجربی ندارن!!(مثلا در زمینه ادبیات تخصص دارن و میان میگن فرگشت دروغه!!)
یادمه تاپیکی زده بودن که داخلش گفته بود چرا در قران گفته قلبهای برای فکر کردن!؟ الان با توجه به این مطلبی که در قران هست ما باید بگیم اینکه نوار مغزی رو از مغز میگیرن، کار استکبار جهانیه و ما با قلب فکر میکنیم که در سینه مونه ولی غربیا واسه اینکه ما در دینمون شک کنیم، اینطور به ما گفتن!! و همینطور، اگه سرمون جدا باشه باز زنده ایم!! اون تحقیقاتیم که درباره کار مغزه فقط برای رسیدن به همین هدفه!!:khandeh!:
یا اینکه میتونیم بگیم برداشتمون اشتباهه!
بروس آلبرت از آكادمي ملي علوم ایالات متحده ميگويد ما مجبوريم كه طراحي هوشمند خلقت را به برنامه درسي زيستشناسي مدارسمان اضافه كنيم. همينطور در دانشگاه اگر بخواهيم بفهميم كه اين ماشينهاي مولكولي چطور كار ميكنند بنابراين اين سوال، يكسره از سر كلافگي پرسيده ميشود پس مهندس طراح آن كجاست؟ ما داريم به اين نتيجه ميرسيم كه يك طراح در تمام فرآيندهاي خلقت وجود دارد.
این نظریه برای 150سال پیش هست در حالی که علم روز به روز در حال پیشرفت است و اساس ماتریالیسیمی دارد
واقعا حس شوخ طبعی این گروهو ستایش میکنم!(پایین!)
هیولای اسپاگتی پرنده
در سال ۲۰۰۵ میلادی قوانین آموزشی ایالت کانزاس امریکا با درخواست مکرر مذهبیون تغییراتی کرد، در این قانون مقرر شد که در کنار تدریس فرگشتبرای وجود بحث چالشی، “طراحی هوشمند” یا “باور به آفریننده” هم تدریس شود. این اتفاق واقعاً یکی از چالش برانگیزترین اتفاقات را باعث شد. همان روزها بابی هندرسون ۲۴ساله که فارغالتحصیل رشته فیزیک بود درنامه سرگشاده طنزی خطاب به انجمن سرفصلهای آموزشی نوشت: «من به موجودی مافوق طبیعی با ظاهری شبیه اسپاگتیِ کوفته قلقلی ایمان دارم. طراح هوشمند میتواند هر چیز قابل تصوری باشد. من و بسیاری دیگر در سراسر دنیا به شدت معتقد به آفرینش جهان توسط هیولای اسپاگتی پرنده هستیم. او کسی است که هر آن چه ما میبینیم و حس میکنیم را آفریده است. ما معتقدیم که شواهد بسیار فراوان علمی که اشاره به فرایند فرگشت دارند تنها به دلیل تصادف وجود دارند و هیولای اسپاگتی پرنده همگی این شواهد را به وجود آورده است. اگر انجمن بررسی مواد درسی، نظریه آفرینش هوشمند را نظریهای علمی بشناسد، ناگزیر باید نظریه من را نیز علمی تلقی کند، بنابراین من خواهان اجازه تدریس “پاستافاریانیسم” در مدارس عمومی هستم. (پاستافاریانیسم نامی ساختگی است که هندرسن برای اشاره به اعتقاد به هیولای اسپاگتی پرنده به کار میبرد. این نام از ترکیب «پاستا» و «راستافاریانیسم» _نام حرکتی مذهبی در جامائیکا_به وجود آمده است)”
وی سپس به گونهای طنزآمیز به توضیح برخی مشکلات علمی بر پایه دیدگاه پاستافاریانیسم میپردازد. برای نمونه او نتایج تحقیقات علمی درباره تعیین سن اجسام بر پایه نیمه عمر کربن رادیواکتیو را به دلیل دخالت و دست کاری مستقیم هیولای اسپاگتی میداند. وی گرم شدن تدریجی زمین را از سال ۱۸۰۰ میلادی به بعد در ارتباط مستقیم با کاهش همزمان تعداد دزدان دریایی دانستهاست. نامه طنز بابی هندرسون اما انقلابی به پا کرد که کل جهان آتئیستها را شوراند، آنها گفتندکه «اگر عقیده بابی مضحک است هر دین دیگری میتواند مضحک باشد و اگر نیست باید جدی گرفته شود.» بلافاصله افراد فراوانی به او پیوستند و «کلیسای هیولای اسپاگتی پرنده» را تشکیل دادند. آنها دور هم جمع میشوند، به احترام “نودل، پاستا، اسپاگتی” که مقدس و گرانقدر هستند جشن میگیرند و مراسمی برگزار میکنند. در وبسایت آنها گفته شده که برای مومنین همیشه غذای مقدس (اقلام پاستا و اسپاگتی) و شراب موجود است. گرچه قانون تدریس «خالق هوشمند» چندی بعد لغو شد، اما ماجرا به همینجا ختم نشد. آتئیستها با ساختن این آیینِ شوخی (پارودی) خواستند که دولتها و جوامع آنها را به رسمیت بشناسند، بر این باورند که وقتی همه ادیان از مزایایی برخوردارند چرا آنها از دولتها چیزی نخواهند؟
ساکنان اروپایی این آیین که اعلام کردهاند کم شدن دزدان دریایی را دلیل مشکلات جهان میدانند؛ خواهان ساخته شدن معابد شده و شروع به جمعآوری اعانه و پول کردند. دولت ها کمکم در مقابل آنها کوتاه آمدند؛ چرا که آنها هم شرایط دیگر ادیان را داشتند. گروه “پاستافاری” در آلمان شروع به کار کرد، آنها در تمامی اروپا و امریکا گسترش یافته و طرفداران روزافزون پیدا کردند. دین آنها همیشه با بحث علمی، شوخی و خنده، پاستا و آبجو همراه است، چرا که نه؟ دین “پاستا و ماکارونی” در لهستان، مجارستان، سوئیس و اسکاندیناوی گسترش فراوان یافت. دین اسپاگتی هر روز نوآوری تازهای میکند. چندی پیش آنها اعلام کردند که “آبکش” از آنجا که در طبخ ماکارونی بسیار اهمیت دارد از وسایل متبرک و مقدس آنهاست. آنها ادعا کردند که آبکش باید روی سر آنها باشد تا حجاب آبکش از آنها حفاظت کند. پس از آن بود که یکی از اعضای شورای شهر نیویورک کریستوفر شفر که به این گروه پیوسته بود با آبکشی بر سرش به نشانه مصونیت از گناه و اشتباه، سوگند خورد و وارد شورا شد. پیروان اسپاگتی با تمام توان در راه عقیده ادامه میدهند. چندی پیش، پیشوای این آیین در اتریش “نیکو آلم” در اقدامی کم سابقه از دولت خواست که آبکش او را به عنوان “حجاب ضروری سرش” به رسمیت بشناسد. او درخواست کرد که حق داشته باشد با آبکشی بر سرش رانندگی کند. او عاقبت چندی پیش موفق شد اجازه رسمی بگیرد. روی گواهینامه رانندگی او نوشته شد “به دلایل دین و آیینی حق گذاشتن آبکش بر سرش در هنگام رانندگی دارد“ وقتی از آقای آلم پرسیده شد که دین جدیدشان دیگر چه چیزی دارد گفت: ما میخواهیم ببینیم مرز یک دین کجاست و دولتها و مردم چقدر حاضرند کوتاه بیایند!
1-این مستند بسیار قدیمیه.
2-سوالات در مورد این تئوری خیلی بیشتر از اینهاست.
3-به بیشتر سوالاتی که در این مستند پرسیده شده بارها پاسخ داده شده. همونطور که گفتم این مستند حداقل مربوط به 10 سال پیش هست. مخصوصا اون عبارت پیچیدگی کاهش ناپذیر که خیلی در موردش صحبت شده و مثالهای متعددی براش هست.
4-استفاده از لفظ کلی "دانشمندان غربی مرگ نظریه داروین رااعلام کردند" به وضوح نادرسته. چون اولا دانشمندان غربی به همین 10 نفر که در این مستند هستند خلاصه نمیشه. اگرچه مخالفین این نظریه هم تعدادشون بیشتر از اینه. ولی اون عبارت صرفا یک کار رسانه ایه.
یکی از مهمترین دلایل اثبات وجود آدم و حوا این است که پدر ومادر انسان 46 کروموزومی بوده اند و نیاز به اثبات جهش کروموزومی ندارند.
سلام
آیا تعداد کرومزومهای آدم و حوا بررسی شده که ببینیم 46 کرومزومی بوده اند یا نه؟
به فرض که 46 کرومزومی باشند، آیا میشه اثبات کرد که از نسل یک موجود دیگری نبوده اند؟
اگر بخواهیم تجربی ثبات کنیم باید آزمایش کنیم. اگر هم بخوایم عقلی اثبات کنیم، باید استدلالهای منطقی برای اثبات اعتقادات داشته باشیم نه مغلطه.
در این ویدئو، گفته میشه که اطلاعات از نوع ماده نیست. مثال می زنه که یک سی دی خالی و یک سی دی پر از اطلاعات از نظر مادی تفاوتی ندارند. خب این غلطه. اطلاعات به صورت مادی ذخیره میشن. همون سی دی که مثالش زده شد، اطلاعات رو از طریق واکنش شیمیایی به وجود آمده در یک ماده حساس به نور ذخیره می کنند. اگر شما به یک سی دی رایت شده نگاه کنید، حتی تغییر رنگ حاصل از این واکنش رو می تونید ببینید.
بنت الحسین;649273 نوشت:
بروس آلبرت از آكادمي ملي علوم ایالات متحده ميگويد ما مجبوريم كه طراحي هوشمند خلقت را به برنامه درسي زيستشناسي مدارسمان اضافه كنيم. همينطور در دانشگاه اگر بخواهيم بفهميم كه اين ماشينهاي مولكولي چطور كار ميكنند بنابراين اين سوال، يكسره از سر كلافگي پرسيده ميشود پس مهندس طراح آن كجاست؟ ما داريم به اين نتيجه ميرسيم كه يك طراح در تمام فرآيندهاي خلقت وجود دارد.
نه دیگه! از فرگشت استفاده نمیکنن! از مجموعه ای از نظریات استفاده میکنن که فرگشتم یکیشونه!! (البته فرگشت فقط باور اَدیان رو زیر سوال میبره!)
منم که همینو گفتم! :Gig:
گفتم با جاده ای که خودش پر از چاله چوله ست میان از جادهء دیگه ایراد میگیرن و با این ادعا که جادهء ما بی عیب و بی نقصه ، افراد توی اون جاده رو به جادهء خودشون دعوت میکنن درحالیکه برخی افراد توی اون یکی جاده از روی بی اطلاعی خیال میکنن که حرف درستیه و جادهء پیشنهادی جدید خیلی کاملتر از جادهء خودشونه و این یعنی فریب کاری بوسیلهء علم
Masood11;648923 نوشت:
خب چی درس بدن!؟ سر کلاس زیست بگن جونورا یهویی ظاهر شدن!؟
بابا مسعود برا بار صدم ، نه من نه سایر دوستان نگفتیم این نظریه کلاً ، کاملاً و از اول تا آخر غلطه!
در این بخش هم بنده نگفتم کلاً هیچ مطلب علمی مربوط به این نظریه ها نباید باشه. شما گفتی:
Masood11;648923 نوشت:
حتی تو کتابای درسی خودمونم کامل تدریس میشه
من هم گفتم نباید تو کتابای خودمون ، اولاً بطور کامل (درحالیکه نقص داره و قابل انتقاده) ، ثانیاً بدون نقد ، تدریس بشه
Masood11;648923 نوشت:
همین تاپیک!؟ میشه آدرس بدی!؟
برای نمونه تعداد کروموزوم ها
خودم هم این پرسش رو اضافه میکنم تا شما و سایر دوستان هم رای با شما پاسخ بفرمایید:
وجود نداشتن موجودی به هوشمندی انسان. چرا؟
Masood11;648991 نوشت:
خیلی از جزئیات فرگشت اثبات شده ولی کلیاتش اثبات نشده که با پیشرفت علم اونا هم اثبات میشه!
وای که اگر الان این جمله از زبون یه فرد مذهبی بیرون اومده بود.......
مثلاً میگفت خیلی از مطالب قرآن و آموزه های دین برای ما شناخته شده نیست اما با پیشرفت علم شناخته خواهد شد
پاسخ چی بود؟
علم پیرو حس ، آزمایش تجربه و سند است ، نه حدس و گمان یا وعده وعید!
سلام.
برداشت بنده از صحبتهای شما این بود که اگر علم، بتواند چیزی را ثابت کند که خلاف قرآن یا روایات باشد شما نمیپذیرید. حتی اگر برای همه ثابت شده باشد.
سوال بنده هم این بود که آیا شما به تفسیر و برداشت خود از قرآن و روایات اطمینان کامل دارید که با معیار قرار دادن آن، علم را میسنجید یا خیر؟
و یا به زبان دیگر: اگر روزی علم چیزی را اثبات کند که خلاف برداشت فعلی شما از قرآن و روایات باشد، شما دست به انکار آن یافته علمی میزنید یا در تفسیر و برداشتتان از قرآن و روایات تجدید نظر میکنید؟
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
برادر عزیزم اجازه بدهید اینطور توضیح بدهم:
شما میفرمایید اگر علم بتواند چیزی را ثابت کند ... این عبارت مبهم است ... منظورتان دقیقاً چیست؟ اینکه برای حقیر اثبات میشود که دانشمندان خاصی درست میگویند یا اینکه آنها ادعا میکنند که درست است و گروهی هم تأییدشان میکنند ولی برای حقیر مسلّم نشده است؟ اگر نظر شما این است که علم اثبات میکند یعنی مدعی میشوند که چیزی را اثبات کردهاند خیر حقیر به این راحتی زیر بار نمیروم و اگر هم نظری که به آن ترجیح نداشته باشد در اختیار نداشته باشم و بخواهم نظر آنها را قبول کنم آن را به همراه علامت سؤالهایی که بر روی ان قرار دارد در ذهنم نگه میدارم و اجازه نمیدهم در ذهنم رنگ قطعی به خود بگیرد که بعد اگر دلایل ردّش را یافتم هم باز روی درستی ان پافشاری کور داشته باشم. این رویکرد علاوه بر اینکه تأیید عقلی دارد دستور خداوند عالم در قرآن هم هست «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» که یعنی «و پیروی نکن آنچه را که نیست برایت به آن دانشی»، این در مورد پذیرفتن نظرات دیگران است که برایمان علم به آن حاصل نشده باشد، اما دفاع کردن از چیزی که نسبت به آن علمی نداشته باشیم دیگر از آن هم بدتر است «فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ ۚ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» که یعنی «پس چرا ستیزه کنید در آنچه نیستتان علمی بدان و خدا میداند و شما نمیدانید» و در این سایت بسیار شاهد بودهام کسانی که امثال حقیر را متحجر خواندهاند و بعد خودشان هرچه دانشمندان غربی گفته باشند را بدون آنکه بالا و پایین آنرا متوجه شده باشند در مقابل دین خدا قرار دادهاند و اصرار داشتهاند که هر کسی مقابل ما بایستد خشکمغز است ...
اما اگر منظورتان این است که برای حقیر مسلّم شود که یک مسأله درست است (از هر کسی که بهم برسد، چه از کسی که دعوی نبوت دارد و چه از کسی که دعوی داشتن علم دارد) آیا آنرا خواهم پذیرفت مطابق وضعیت فعلیام دو رویکرد در مقابلش دارم:
۱. اگر مطابقت با تمام قطعیات دیگر در ذهنم داشته باشد آنرا نسبتاً راحت میپذیرم و در واقع بررسی آن نظر تا آنجاست که متوجه شوم این نظر جدید با آن نظرات قطعی دیگر که در ذهنم هستند سازگار هستند و به تناقض نمیرسد ...
۲. اگر مطابقت با قطعیات دیگر در ذهنم نداشت یا رد میکنم و در گوشهی ذهنم نگه میدارم که به مرور زمان بیشتر رویش فکر کنم و یا میپذیرم و باز در گوشهی ذهنم به عنوان سؤال باز نگه میدارم که رویش فکر کنم ... اینکه کدام را انتخاب کنم هم بستگی به درجهی زیربنایی بودن آن نظر در ساختار فکریام است ... یعنی اگر یک مسألهی A اهمیت نسبی کمتری در ساختمان ذهنیتم از عالم وجود داشته باشد با تناقض یافتن آن با مسألهی B که اهمیت بیشتری دارد اگرچه نتوانم اشتباه بودن A را متوجه شوم و استدلالها و مدارک پشت آن به نظرم صحیح بیایند ولی فرض را بر وجود اشتباه در آن اثبات میگذارم و سعی میکنم B را حفظ کنم ولی اگر به مرور زمان مشخص شد که مشکل از B است و نه A آن وقت باید جایگزین مناسبی برای B پیدا کنم تا با A سازگاری داشته باشد و با سایر قطعیات ذهنیام هم سازگاری داشته باشد، اگر شد که چه بهتر اگر نشد کار سختتر میشود ...
با شرایط فعلی برای حقیر حقانیت تشیع اثبات شده است و نقطهی شروع ان هم اعتقاد داشتن به درستی تشیع نبوده است بلکه نگاه نقدگرایانه به آن بوده است و تلاشم را کردهام که اشتباه بودن آنها را متوجه شوم ... تعصبی که به حقیر در تفکر نسبت میدهید تا کنون یا نبوده یا کمرنگ بوده و یا خیلی جدّی نبوده است اگرچه منکر نقایص بسیارم در تفکر و غیره هم نیستم ... ولی در کنار عقل بحث فطرت هم مطرح است و فطرت یا وجدان اساسیترین معیار برای تشخیص حق در هر کسی است و موضع تشیع منطبق بر آن است ... علوم مدّ نظر شما باید قادر به انجام معجزهای در حدّ کنفیکون باشد که بتواند جایگزین منطقیتر و قابل قبولتری نسبت به دین بیاورد و البته این شبهعلومی که از آنها به عنوان The Science God یاد میشود را حقیر اصلاً در این حدّ و اندازهها نمیدانم که بخواهد چنگ در چنگ با نظریههای دینی شود ...
برای آنکه آب پاکی را به دستتان بریزم این را میگویم که این علوم هرگز حتی سادهترین گزارههای خود را نیز نمیتوانند اثبات کنند ... احتمالاً شوکه میشوید اگر حقیر بگویم که زمین یک کره نیست و یک سطح صاف است ... بله حقیر نه فیزیک نیوتونی را قبول دارم و نه فیزیک نسبیتی را ... اما قبل از آنکه داغ کنید خدمتتان میگویم که در این باور هیچ کدام از مشاهدات علمی را منکر نمیشوم، از جمله اینکه کرهی زمین را از فضا دیدهاند که خوب کروی است و مسطح نیست یا اینکه آزمایشات بسیاری نسبیت را تأیید میکنند ... اگر میگویم با آنها مخالف هستم از جهت دیگری است که دیگر خیلی از بحث اصلی منحرف خواهد شد گرچه پیرامون برخی از آنها قبلاً با دوستان یا کارشناسان در تاپیکهای دیگر بحث کردهایم ... فقط برای خالی نبوده عریضه میگویم که حقیر وجود سه بعد مکان را قبول ندارم و استقلال زمان از مکان را هم قبول ندارم و زمین را هم ساختاری میدانم که کرهی زمین جزئی بسیار کوچک از آن است و به عبارتی سطح صاف است اما نه در سه بعد بلکه در ابعادی بسیار بیشتر ... اینها را هم از اسلام استخراج کردهام و چیزی نیست که دانشمندان در موردش نظر خاصی داشته باشند ... البته ۱۱ بعد نظریهی ریسمان بیارتباط با ان نیست و نظریات دیگری هم هست که تا حدودی نزدیک به آن باشند ولی هیچ کدام کامل نیستند ... با این فرض آنچه فیزیک نیوتونی و نسبیت مدل میکند تنها مدلی از سایهی حرکتی است که در فضای با ابعاد بسیار بیشتری روی میدهد و وقتی مفهوم مکان و زمان تغییر کند کل مفاهیم سینماتیک و دینامیک تغییر میکند و نظریههای فیزیکی امروز در حدّ اسباببازیهایی خواهند بود که تنها مشاهدات محدود ما را توضیح میدهند و کاربردهای مهندسی محدود ما را پاسخگو هستند ... حقیر این نظریهها را کراهت دارم که علم بنامم تا چه برسد که بخواهم از تقابل دین و علم سخن بگویم و این احتمال را بدهم که علم بتواند خلاف دین را اثبات کند ...
دیگر شما مختار هستید که حقیر را متعصب بدانید یا ندانید ... یا اینکه بگویید حقیر اصلاً ارزشی ندارم که بخواهید رویش فکر کنید که متعصب هستم یا نیستم ... هر کسی مسؤول فهم خودش از حقیقت است ... شما این علوم را بپذیرید و حقیر هم نمیپذیرم، اگرچه در کاربرد و در عمل فعلاً مجبور به استفادهی از آنها هستم و تحصیلاتم و شغلی که ارش ارتزاق میکنم هم پیرامون همین نظریههای شبهعلمی است ...
divoone1985;649272 نوشت:
بنده بدون مطالعه چیزی رو قبول نمیکنم. در مورد همین تئوری هم بنده سوالات زیادی دارم و مدافع مطلق اون نیستم.
لفظ علمی اگر هم اعتباری ایجاد کنه، موقت و مشروطه. چون علم همواره در حال تغییره. ممکنه علم امروز، فردا رد بشه.
بنده حرف هیچکدوم از اونهایی که میفرمایید ادعا دارند حرف آخر نزد اونهاست، چشم بسته قبول نمیکنم. البته این رو قبلا عرض کردم.
و به این یقین دارم که حرف آخر دست هیچکدوم اونها نیست.
بدون مطالعه نپذیرفتن کافی نیست ... بدون درک نکردن جان کلام و بعد جزئیات و نواقص این علوم هم اگر آنها را بپذیرید اشکال دارد که البته شما اینطور نیستید با توجه به توضیحاتی که در ادامه دادهاید ... فقط برای آنکه بگویم مطالعه به خودی خود ارزشی ندارد و برای کامل کردن عبارتتان این را گفتم ... وگرنه با عمومیت مطلبتان موافقم
ان شاء الله حقیر را از ادامهی این پرسش و پاسخ که جنبهی شخصی دارد و کمکی به اصل بحث ما نمیکند معاف کنید ... :Gol:
در مورد نظریهی فرگشت اصل صحبتم در این تاپیک اینها بود:
۱. فرض گرفتم که تمام مشاهدات آنها در محدودهی خطاهای قابل تخمین برای آنها درست باشند .. در واقع اگر بخواهیم تنها جنبهی توصیفی زیستشناسی را در نظر بگیریم ما هم مشکلی نداریم ... اتفاقا خیلی خوب است که یک عده شباهتها و نقاط افتراق گونهها را بررسی کنند
۲. وقتی بحث از «توصیف چگونگی» تا «توضیح چرایی» بالا برده شود باید یک سری سناریو تعریف شود که بتواند ارتباط بین گونهها را توضیح بدهد ... در اصل خوب بودن و علمی بودن این کار هم ما مشکلی نداریم ... اما اینکه این کار چطور انجام شود اهمیت دارد و باید مراقب باشیم که:اولاً این سناریوها با مبانی فکری ما سازگار باشند مگر آنکه اثبات شود که امکان ندارد سناریویی اتخاذ شود که با آن مبانی به تناقض نرسد،
ثانیاً این سناریو در خودش به مشکل برنخورد و خودش نقضکنندهی خودش نباشد
و ثالثاً در میان مشاهدات موجود و در محدودهی دقت آن مشاهدات مثال نقضی برایش یافت نشود ...
معمولاً بیشتر در مورد نظریهها روی دو شرط اول تأکید میشود و شرط سوم را نمیتوانند خوب رعایت کنند و در عوض برای نظریههایشان محدودهی کاربرد معرفی میشود ... اما فرگشت در بیان استاندارد شدهی آن توسط داوکینز خلاف اصول عقلی است که یعنی برای رد کردنش دلیل عقلی ذاریم حال آنکه برای پذیرش آن دلیلی نداریم ...در بیاهای دیگری از آن که خداباوران هم گاهی قبولش دارند باز این نظریه نقایصی دارد ... تمام اینها با وجود آن است که کسی که خدای قادر را پذیرفته باشد هیچ کدام از مشکلات این نظریهها را ندارد و اگر هم با مشکلی برخورد کند که نتواند پاسخ دینی برایش بیابد لااقل به تناقض عقلی با دین نمیرسد و میتواند امیدوار باشد که با گذر زمان پاسخ درست را بیابد ...
الآن شما با این مطالب مخالف هستید؟ اگر به اسلام تشیع معتقد هستید مشتاقم دلایلتان را بدانم، لطفاً؟
یا علی علیهالسلام
مثلاً فرض کن یه گاو هوشمند بشه. آیا می تونه آچار دستش بگیره و ماشین درست کنه؟ خب چار تا پاش رو زمینه. سم هم داره و مثل ما انگشت نداره که بتونه آچار دستش بگیره. هویه هم نمی تونه دستش بگیره و کامپیوتر بسازه :Nishkhand:
نمی تونه برا خودش لباش درست کنه، نمی تونه غذا بپزه، نمی تونه آهنگری کنه و ... . نیازی به حرف زدن با زبانی به پیچیدگی زبان انسانها هم نداره. خب درباره چی حرف بزنه؟ بشینه فیلم نقد کنه یا در مورد مدل گوشیش با دوستش کل کل کنه؟ گاو فقط چند تا کلمه نیاز داره: "ماااا..." به معنی اینکه به گله حمله شده. "ماع" یعنی غدا اینجاست و ... . با چند تا کلمه کارش راه می افته.
بعضی حیوونها هم هوش خوبی دارند، ولی در زمینه های مربوط به خودشون.
اینها البته نظرات شخصی من بود.
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
برادر عزیزم اجازه بدهید اینطور توضیح بدهم:
شما میفرمایید اگر علم بتواند چیزی را ثابت کند ... این عبارت مبهم است ... منظورتان دقیقاً چیست؟ اینکه برای حقیر اثبات میشود که دانشمندان خاصی درست میگویند یا اینکه آنها ادعا میکنند که درست است و گروهی هم تأییدشان میکنند ولی برای حقیر مسلّم نشده است؟ اگر نظر شما این است که علم اثبات میکند یعنی مدعی میشوند که چیزی را اثبات کردهاند خیر حقیر به این راحتی زیر بار نمیروم و اگر هم نظری که به آن ترجیح نداشته باشد در اختیار نداشته باشم و بخواهم نظر آنها را قبول کنم آن را به همراه علامت سؤالهایی که بر روی ان قرار دارد در ذهنم نگه میدارم و اجازه نمیدهم در ذهنم رنگ قطعی به خود بگیرد که بعد اگر دلایل ردّش را یافتم هم باز روی درستی ان پافشاری کور داشته باشم. این رویکرد علاوه بر اینکه تأیید عقلی دارد دستور خداوند عالم در قرآن هم هست «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» که یعنی «و پیروی نکن آنچه را که نیست برایت به آن دانشی»، این در مورد پذیرفتن نظرات دیگران است که برایمان علم به آن حاصل نشده باشد، اما دفاع کردن از چیزی که نسبت به آن علمی نداشته باشیم دیگر از آن هم بدتر است «فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ ۚ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» که یعنی «پس چرا ستیزه کنید در آنچه نیستتان علمی بدان و خدا میداند و شما نمیدانید» و در این سایت بسیار شاهد بودهام کسانی که امثال حقیر را متحجر خواندهاند و بعد خودشان هرچه دانشمندان غربی گفته باشند را بدون آنکه بالا و پایین آنرا متوجه شده باشند در مقابل دین خدا قرار دادهاند و اصرار داشتهاند که هر کسی مقابل ما بایستد خشکمغز است ...
اما اگر منظورتان این است که برای حقیر مسلّم شود که یک مسأله درست است (از هر کسی که بهم برسد، چه از کسی که دعوی نبوت دارد و چه از کسی که دعوی داشتن علم دارد) آیا آنرا خواهم پذیرفت مطابق وضعیت فعلیام دو رویکرد در مقابلش دارم:
۱. اگر مطابقت با تمام قطعیات دیگر در ذهنم داشته باشد آنرا نسبتاً راحت میپذیرم و در واقع بررسی آن نظر تا آنجاست که متوجه شوم این نظر جدید با آن نظرات قطعی دیگر که در ذهنم هستند سازگار هستند و به تناقض نمیرسد ...
۲. اگر مطابقت با قطعیات دیگر در ذهنم نداشت یا رد میکنم و در گوشهی ذهنم نگه میدارم که به مرور زمان بیشتر رویش فکر کنم و یا میپذیرم و باز در گوشهی ذهنم به عنوان سؤال باز نگه میدارم که رویش فکر کنم ... اینکه کدام را انتخاب کنم هم بستگی به درجهی زیربنایی بودن آن نظر در ساختار فکریام است ... یعنی اگر یک مسألهی A اهمیت نسبی کمتری در ساختمان ذهنیتم از عالم وجود داشته باشد با تناقض یافتن آن با مسألهی B که اهمیت بیشتری دارد اگرچه نتوانم اشتباه بودن A را متوجه شوم و استدلالها و مدارک پشت آن به نظرم صحیح بیایند ولی فرض را بر وجود اشتباه در آن اثبات میگذارم و سعی میکنم B را حفظ کنم ولی اگر به مرور زمان مشخص شد که مشکل از B است و نه A آن وقت باید جایگزین مناسبی برای B پیدا کنم تا با A سازگاری داشته باشد و با سایر قطعیات ذهنیام هم سازگاری داشته باشد، اگر شد که چه بهتر اگر نشد کار سختتر میشود ...
سلام.
ممنون که به روشنی پاسخ بنده رو دادید.
با این توضیحات، بنده پاسخ خودم رو گرفتم.
باء;649515 نوشت:
با شرایط فعلی برای حقیر حقانیت تشیع اثبات شده است و نقطهی شروع ان هم اعتقاد داشتن به درستی تشیع نبوده است بلکه نگاه نقدگرایانه به آن بوده است و تلاشم را کردهام که اشتباه بودن آنها را متوجه شوم ... تعصبی که به حقیر در تفکر نسبت میدهید تا کنون یا نبوده یا کمرنگ بوده و یا خیلی جدّی نبوده است اگرچه منکر نقایص بسیارم در تفکر و غیره هم نیستم ... ولی در کنار عقل بحث فطرت هم مطرح است و فطرت یا وجدان اساسیترین معیار برای تشخیص حق در هر کسی است و موضع تشیع منطبق بر آن است ... علوم مدّ نظر شما باید قادر به انجام معجزهای در حدّ کنفیکون باشد که بتواند جایگزین منطقیتر و قابل قبولتری نسبت به دین بیاورد و البته این شبهعلومی که از آنها به عنوان The Science God یاد میشود را حقیر اصلاً در این حدّ و اندازهها نمیدانم که بخواهد چنگ در چنگ با نظریههای دینی شود ...
برای آنکه آب پاکی را به دستتان بریزم این را میگویم که این علوم هرگز حتی سادهترین گزارههای خود را نیز نمیتوانند اثبات کنند ... احتمالاً شوکه میشوید اگر حقیر بگویم که زمین یک کره نیست و یک سطح صاف است ... بله حقیر نه فیزیک نیوتونی را قبول دارم و نه فیزیک نسبیتی را ... اما قبل از آنکه داغ کنید خدمتتان میگویم که در این باور هیچ کدام از مشاهدات علمی را منکر نمیشوم، از جمله اینکه کرهی زمین را از فضا دیدهاند که خوب کروی است و مسطح نیست یا اینکه آزمایشات بسیاری نسبیت را تأیید میکنند ... اگر میگویم با آنها مخالف هستم از جهت دیگری است که دیگر خیلی از بحث اصلی منحرف خواهد شد گرچه پیرامون برخی از آنها قبلاً با دوستان یا کارشناسان در تاپیکهای دیگر بحث کردهایم ... فقط برای خالی نبوده عریضه میگویم که حقیر وجود سه بعد مکان را قبول ندارم و استقلال زمان از مکان را هم قبول ندارم و زمین را هم ساختاری میدانم که کرهی زمین جزئی بسیار کوچک از آن است و به عبارتی سطح صاف است اما نه در سه بعد بلکه در ابعادی بسیار بیشتر ... اینها را هم از اسلام استخراج کردهام و چیزی نیست که دانشمندان در موردش نظر خاصی داشته باشند ... البته ۱۱ بعد نظریهی ریسمان بیارتباط با ان نیست و نظریات دیگری هم هست که تا حدودی نزدیک به آن باشند ولی هیچ کدام کامل نیستند ... با این فرض آنچه فیزیک نیوتونی و نسبیت مدل میکند تنها مدلی از سایهی حرکتی است که در فضای با ابعاد بسیار بیشتری روی میدهد و وقتی مفهوم مکان و زمان تغییر کند کل مفاهیم سینماتیک و دینامیک تغییر میکند و نظریههای فیزیکی امروز در حدّ اسباببازیهایی خواهند بود که تنها مشاهدات محدود ما را توضیح میدهند و کاربردهای مهندسی محدود ما را پاسخگو هستند ... حقیر این نظریهها را کراهت دارم که علم بنامم تا چه برسد که بخواهم از تقابل دین و علم سخن بگویم و این احتمال را بدهم که علم بتواند خلاف دین را اثبات کند ...
دیگر شما مختار هستید که حقیر را متعصب بدانید یا ندانید ... یا اینکه بگویید حقیر اصلاً ارزشی ندارم که بخواهید رویش فکر کنید که متعصب هستم یا نیستم ... هر کسی مسؤول فهم خودش از حقیقت است ... شما این علوم را بپذیرید و حقیر هم نمیپذیرم، اگرچه در کاربرد و در عمل فعلاً مجبور به استفادهی از آنها هستم و تحصیلاتم و شغلی که ارش ارتزاق میکنم هم پیرامون همین نظریههای شبهعلمی است ...
در مورد این بخش با اینکه نظرات بنده با شما تفاوتهای بسیاری داره، اما فعلا در این مورد صحبتی نمیکنم. چون خارج از موضوع تاپیک و حوصله سایر دوستان میشه.
فقط اینکه بنده به شما ارادت دارم. و اگر نظر بنده در مورد شما اونی بود که فرمودید، وارد بحث نمیشدم.
فقط با این یک جمله بسیار موافقم : "هر کسی مسؤول فهم خودش از حقیقت است ..."
باء;649515 نوشت:
بدون مطالعه نپذیرفتن کافی نیست ... بدون درک نکردن جان کلام و بعد جزئیات و نواقص این علوم هم اگر آنها را بپذیرید اشکال دارد که البته شما اینطور نیستید با توجه به توضیحاتی که در ادامه دادهاید ... فقط برای آنکه بگویم مطالعه به خودی خود ارزشی ندارد و برای کامل کردن عبارتتان این را گفتم ... وگرنه با عمومیت مطلبتان موافقم
ان شاء الله حقیر را از ادامهی این پرسش و پاسخ که جنبهی شخصی دارد و کمکی به اصل بحث ما نمیکند معاف کنید ...
بله. منظور بنده هم از مطالعه، صرفا روخوانی چند کتاب و ... نبود. مطالعه رو در معنای وسیعش به کار بردم.
بنده هم تصور میکنم پرداختن به این موضوع رو خانمه بدیم و بنده در حد کفایت پاسخ سوالم رو گرفتم.
باء;649515 نوشت:
در مورد نظریهی فرگشت اصل صحبتم در این تاپیک اینها بود:
۱. فرض گرفتم که تمام مشاهدات آنها در محدودهی خطاهای قابل تخمین برای آنها درست باشند .. در واقع اگر بخواهیم تنها جنبهی توصیفی زیستشناسی را در نظر بگیریم ما هم مشکلی نداریم ... اتفاقا خیلی خوب است که یک عده شباهتها و نقاط افتراق گونهها را بررسی کنند
۲. وقتی بحث از «توصیف چگونگی» تا «توضیح چرایی» بالا برده شود باید یک سری سناریو تعریف شود که بتواند ارتباط بین گونهها را توضیح بدهد ... در اصل خوب بودن و علمی بودن این کار هم ما مشکلی نداریم ... اما اینکه این کار چطور انجام شود اهمیت دارد و باید مراقب باشیم که:
اولاً این سناریوها با مبانی فکری ما سازگار باشند مگر آنکه اثبات شود که امکان ندارد سناریویی اتخاذ شود که با آن مبانی به تناقض نرسد،
ثانیاً این سناریو در خودش به مشکل برنخورد و خودش نقضکنندهی خودش نباشد
و ثالثاً در میان مشاهدات موجود و در محدودهی دقت آن مشاهدات مثال نقضی برایش یافت نشود ...
معمولاً بیشتر در مورد نظریهها روی دو شرط اول تأکید میشود و شرط سوم را نمیتوانند خوب رعایت کنند و در عوض برای نظریههایشان محدودهی کاربرد معرفی میشود ... اما فرگشت در بیان استاندارد شدهی آن توسط داوکینز خلاف اصول عقلی است که یعنی برای رد کردنش دلیل عقلی ذاریم حال آنکه برای پذیرش آن دلیلی نداریم ...در بیاهای دیگری از آن که خداباوران هم گاهی قبولش دارند باز این نظریه نقایصی دارد ... تمام اینها با وجود آن است که کسی که خدای قادر را پذیرفته باشد هیچ کدام از مشکلات این نظریهها را ندارد و اگر هم با مشکلی برخورد کند که نتواند پاسخ دینی برایش بیابد لااقل به تناقض عقلی با دین نمیرسد و میتواند امیدوار باشد که با گذر زمان پاسخ درست را بیابد ...
و اما در این مورد نظر شخصی بنده اینه که:
با اینکه سالهای طولانی از ارائه اولیه این نظریه گذشته، ولی به نظرم هنوز در ابتدای راه قرار داره. و فکر میکنم به عمر بنده قد نمیده روزی که این نظریه کامل بشه.
البته این رو با توجه به این عرض میکنم که اثبات این نظریه به این سادگی ها نیست. این نظریه علیرغم اینکه محدوده ای داره، اما اونقدر گسترده است که برای کامل شدنش باید هزاران (شاید هم بیشتر) نفر روش کار کنند. ضمن اینکه حتی اثبات هر بخش از این نظریه سوالات و محدوده های جدیدی رو ایجاد میکنه.
بنابراین پذیرش نظریه ای که هنوز تا اثبات راه فراوانی داره، عقلا چندان صحیح نیست.
اما شخصا با توجه به علاقه ای که به این موضوع دارم و اصولا همواره از به چالش کشیدن تفکر و اعتقاداتم استقبال میکنم پیگیر این موضوع هستم.
اینکه فرمودید اعتقادات حال حاضر خودتون رو با شیوه نقدگرایانه بدست آوردید، بنده رو خوشحال کرد.
اما بنده بعد از پذیرفتن اعتقادی، (در حین عمل به اعتقاد و رفتار مطابق اون اعتقاد) باز هم علاقه مندم اون رو به چالش بکشم. چون معتقدم اگر اعتقاد درستی داشته باشم، با این کار تقویت میشه.
با همین دلایل پیگیر این ماجرا هستم.
همونطور که گفتید در قسمت زیست شناسی ماجرا (که درجای خودش قابل بحثه و اتفاقا بنده هم بهش علاقه مندم-البته ربطی به رشته یا مطالعاتم نداره) کار علمی و آزمایشگاهی و متد علمی در حال انجامه و به همین شیوه هم باید پیش بره و کسی مشکلی با قضیه نداره.
اما مشکل از جایی شروع میشه که قراره چه نتیجه ای از این تئوری گرفته بشه؟ قراره چه کسی تفسیرش کنه؟
داوکینز؟
مسلما اون بر مبنای اعتقادات خودش دست به تفسیر میزنه.
این علاوه بر مسائل قبلی، مسائل جدیدی رو ایجاد میکنه.
به قول شما حتی در نظریات خداباوران معتقد به فرگشت هم هنوز اشکالاتی هست. ( از دو نظر : علمی - تطابق با باورهای دینی)
بنابراین بحث کلی ما در مورد این تئوری در دو حالت زیره:
1- مباحث علمی و مرتبط با زیست شناسی ( که موضوع بحث ما نیست)
2- تفسیر نظریه و ارتباطش با دین
نظر بنده اینه که اگر میخواهیم در مورد این نظریه بحث کنیم، باید تکلیفمون رو روشن کنیم. که این نظریه رو قبول داریم یا نه؟
اگر قبول داریم (یا احتمال درست بودنش رو میدیم) میتونیم در مورد اینکه چه تناقضاتی با دین داره صحبت کنیم و راهکار بدیم که چطور میشه بین این دو جمع کرد یا اینکه این نظریه باید به چه سمتی بره؟
و اگر قبول نداریم و اعتقاد داریم که احتمال درست بودن این نظریه وجود نداره، پس باید بریم سراغ حالت 1 و از راه علمی اثبات کنیم که این نظریه غلطه.
به نظرم اثبات نادرست بودن این نظریه از طریق بیان تناقضاتش با دین،(مخصوصا برای دین ناباوران و یا کسانی که هنوز در اعتقادشون محکم نیستند) راه به جایی نمیبره.
متاسفانه تجربه بنده نشون داده این روش گاهی نتایج عکس هم میده. شما در عقاید خودتون محکم هستید و این روش در مورد شما اتفاقا نتایج مثبتی به همراه داره.
ولی در مورد سایرین به نظرم چندان راهگشا نیست.
البته بنده مخالف این نیستم که در این مورد (تناقضات با دین و بیانات و تفسیرهای مختلف از دین و فرگشت و ... ) صحبت بشه. اتفاقا در بحثهای اینگونه خیلی هم یاد گرفتم.
اما اینکه با این روش بخواهیم کسی رو قانع کنیم که فرگشت نمیتونه درست باشه، به نظرم به هدف نمیرسیم.
...
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو درست بیان کنم. متاسفانه به دلیل نداشتن فصاحت و لطافت بیان برخی اوقات نمیتونم منظورم رو اونطور که در اندیشه ام هست به مخاطبم برسونم.
هر موجودی خصایص خاص خودش رو داره.
از خواص ویژه انسان هوشمندیشه.
وگرنه در موارد دیگه مشابهتهای زیادی با سایر پستانداران داره.
سایر موجودات هم ویژگی های خاص خودشون رو دارن که خیلیهاش رو انسان نداره.
مثلا چرا فلان جانور اینقدر بزرگه؟ یا سریعه؟ یا خوب استتار میکنه؟ یا بدون آب زنده میمونه؟ یا ...
قرار نیست در طی فرگشت، همه موجودات دارای همه خصایص خوب باشند. اتفاقا فرگشت در مورد تنوع انواعه دوست من.
سلام.
...
بنابراین بحث کلی ما در مورد این تئوری در دو حالت زیره:
1- مباحث علمی و مرتبط با زیست شناسی ( که موضوع بحث ما نیست)
2- تفسیر نظریه و ارتباطش با دین
نظر بنده اینه که اگر میخواهیم در مورد این نظریه بحث کنیم، باید تکلیفمون رو روشن کنیم. که این نظریه رو قبول داریم یا نه؟
اگر قبول داریم (یا احتمال درست بودنش رو میدیم) میتونیم در مورد اینکه چه تناقضاتی با دین داره صحبت کنیم و راهکار بدیم که چطور میشه بین این دو جمع کرد یا اینکه این نظریه باید به چه سمتی بره؟
و اگر قبول نداریم و اعتقاد داریم که احتمال درست بودن این نظریه وجود نداره، پس باید بریم سراغ حالت 1 و از راه علمی اثبات کنیم که این نظریه غلطه.
به نظرم اثبات نادرست بودن این نظریه از طریق بیان تناقضاتش با دین،(مخصوصا برای دین ناباوران و یا کسانی که هنوز در اعتقادشون محکم نیستند) راه به جایی نمیبره.
...
اینکه با این روش بخواهیم کسی رو قانع کنیم که فرگشت نمیتونه درست باشه، به نظرم به هدف نمیرسیم.
...
سلام علیکم رحمة الله،
بله با شما موافقم، برای هر کسی باید با همان معیارهای خود او صحبت کرد، این دستور دینمان هم هست، آنجا که فرمودند ما گروه انبیاء آمدهایم تا با مردم در حد عقولشان صحبت کنیم یا آنجا که اهل بیت علیهمالسلام با یهودیان از کتاب خودشان و با مسیحیان از کتاب خودشان و با هر عالمی در حیطهی علم خود او بحث میکردهاند.
اما خوب این هم یک راه است که کسی بگوید من اشتباه بودن حرف شما را اثبات نمیکنم و در صدد آن هم نیستم ولی بیایید یک راه دیگر به شما نشان دهم که آن هم تمام این موارد مورد نظر شما را توضیح میدهد و کم نمیآورد و اگر بالاتر نباشد پایینتر هم نیست ... این یعنی اثبات اینکه نظریهی شما تنها راه توضیح شواهد موجود نیست ... این هم به نوبهی خود یعنی اینکه اگر کسی بخواهد یکی را برگزیند باید اول به دنبال یک وجه برتری در بین آنها بگردد و اگر همینطوری یکی را انتخاب کند دیگر هرچقدر هم که در آن یک راه تفکر و تحقیق کند باز یک جای کارش میلنگد و آن اینکه اصلاً چرا این راه را انتخاب کرد و راه دیگر را انتخاب نکرد ...
حالا این موضعگیری را هم در نظر بگیرید که کسی بگوید نظریهی شما سر جایش ... این نظریه باید با مشاهدات علمی و سایر دانستههای قطعی بشری هم سازگاری داشته باشد ... اگر در یک علمی غیر از زیستشناسی مثلاً در ترمودینامیک بگویند که انتروپی کل همواره باید زیاد شود ولی در این نظریه نظم است که زیاد میشود و پیچیدگیهای منظم (که غلبهی نظم را میرساند و نه غلبهی پیچیدگی به معنای عدم تشخیص نظم در آن و در نتیجه بینظمی را، به عبارت دیگر اطلاعات جدید تولید شده است) افزایش مییابد گروه زیادی همّ و غمشان این میشود که نظریهی فرگشت را از نقطه نظر افزایش انتروپی نیز بررسی کنند، با اینکه اصل افزایش انتروپی به هیچ وجه یک اصل عقلی مستحکم نیست و یک اصل تجربی است و تازه در همان هم عدهای تردید وارد کردهاند (که حقیر هم موافقشان هستم)، آنها خود را محدود به بررسی زیستشناسی از طریق زیستشناسی نمیدانند و کسی هم کار آنها را غیرعلمی نمیداند ... حالا ما هم مثلاً فلسفه را پیش میکشیم و وجود خدا را بر مبنای تجربهی حداقلی (آنقدر که بدانیم حداقل یک موجود حقیقی وجود دارد) و استدلالهای عقلی اثبات میکنیم و میگوییم این خدا کجای سناریوی فرگشت هست و آیا چنان جایگاهی اگر برای خدا در نظر گرفته شود با نتایج فلسفی وجود خدا سازگار هست یا نه ... این کار مستقیماً سراغ زیستشناسی نمیرود و ادبیاتش هم گاهی با ادبیات مرسوم در زیستشناسی متفاوت است ولی موضوع همچنان بررسی صدق و کذب یک نظریه در زیستشناسی است، گرچه از نگاه فلسفه باشد ... اگر این فلسفه مثلاً با صفت اسلامی بودن مقید و محدود شود در این صورت کسانی که مخاطب این بررسیها هستند کسانی خواهند بود که مسلمان هستند، مگر اینکه ابتدا اصول همین فلسفه توضیح داده شود و شرع بحث به جایی برسد که مخاطبش عام گردد ...
حالا حقیر اگرچه حرفهای شما را قبول دارم ولی یک تجربهی شخصی هم در زمینهی خاص نظریهی فرگشت دارم، اگرچه مطالعاتم به نسبت آنچه که باید باشد در این زمینه خیلی کمتر است ولی هرجا که بحثی را بین موافقان و مخالفان یا در هر صورت منتقدان این نظریه دیدهام اکثراً بحثشان روی یک سری مصادیق بوده است، مثل همان خرچنگی که مثال زدم که از قبل از زمان دایناسورها تا همین امروز وجود داشته و به یک شکل هم وجود داشته است و سؤالی مطرح میشود که موجودی که محل زندگیاش خشکی-دریا بوده است چطور در این همه مدت که گونهها عموماً تغییر کردهاند و دایناسورها نابود شدند و خزنده پرنده شد و میمون انسان شد و غیره همچنان هیچ تغییری نکرده است؟ اما معتقدین به فرگشت هم برای رد کردن آن توجیهات خود را دارند و وقتی بحث سر احتمالات باشد هر دو طرف میتوانند حرفشان را بزنند و دیگری قانع نشود، به هر حال وقتی احتمال دو رخداد هر دو ۵۰٪ باشند هر دو طرف دعوا حق دارند که حرف دیگری را نپذیرند، وقتی هم که احتمالات برابر نباشند باز این حق را دارند چون بحث بر اساس احتمالات نهایتاً یقینآور نیست ... به همین دلیل عدم قطعیتی که در این دعواها هست و اینکه استدلال هر کدام از دو طرف عموماً طرفداران خودشان را قانعتر میکنند ولی تأثیری در مخالفانشان ندارد ... البته حتماً این حرف کاملاً درست نیست و برخی استدلالها در طرفین دعوا تأثیر خواهد گذاشت ولی بازدهی این روش بحث کردن با جزئیات زیستشناسی چندان هم بالا نیست ... شاید هم حقیر کم گشتهام و این هم خیلی زیاد مختمل است ... اما اگر شما و دوستان دیگری که مدتهاست در حیطهی تخصصی خودشان از این بحثها میکنند قبول داشته باشید و باشند که این بحثها چندان در تغییر نگرشها مؤثر نیست آن وقت میتوان از زاویهی نگاه علوم دیگر مثل همان ترمودینامیک یا فلسفه هم به آن پرداخت (بماند که حقیر مباحث ترمودینامیکی مرتبط با فرگشت را تورق کردم و تقریباً همه با اطمینان نظری میدهند که خیلیها کامل آنرا غلط میدانند یا در آن مردد هستند، اگر درست خاطرم باشد) ... و در نهایت در پذیرش گزارههای دین فطرت هم دخیل است، اگرچه تجربههای باطنی هر کسی برای خودش حجت است و چندان قابل بررسی توسط دیگران نیست ولی اینکه برای خود آن شخص میتواند حجت باشد هم مسألهی کماهمیتی نیست
آیا تعداد کرومزومهای آدم و حوا بررسی شده که ببینیم 46 کرومزومی بوده اند یا نه؟
به فرض که 46 کرومزومی باشند، آیا میشه اثبات کرد که از نسل یک موجود دیگری نبوده اند؟
اگر بخواهیم تجربی ثبات کنیم باید آزمایش کنیم. اگر هم بخوایم عقلی اثبات کنیم، باید استدلالهای منطقی برای اثبات اعتقادات داشته باشیم نه مغلطه.
سلام بر شما
سوالات شما تشکیک کسی است که یک تئوری را اشتباها اصل فرض کرده .حال آنکه نه بلحاظ دینی و نه علمی صحیح نیست که اصالتی برای این تغئیرات ادعا شده قائل شویم .
بله این فرضیه مویداتی دارد مثل اینکه کسی بگوید زمین تکه ای از مریخ بوده , چون تشابهاتی بین آنهاست ولی این دست مویدات کافی نیست در حدی نبوده که آن را به اصالت علمی برساند.
پس لازم است برای برخورد علمی با یک موضوع تمایلات شخصی گروهی و سیاسی ... را از مقوله علمی جداکنیم و اجازه بدهیم علم سیر سالم خویش را ادامه بدهد.
منطق الطیر;649335 نوشت:
هیولای اسپاگتی
جناب divoone1985 حرف خوبی زدند و اصرار بر سلامت علم داشتند ولی این تنها یک خواسته آرمانی است . متاسفانه علم از این ناحیه بسیار آسیب پذیر است .
و البته آسیب های دیگری هستند که جای طرحش اینجا نیست ولی وقتی بر خلاف تئوری فرگشت که در تمام دنیا تدریس میشود و پیچیدگی های زیادی هم دارد نظریه طراحی هوشمند بدلیل اعتراض اولیاء 10 دانش آموز (در تنها ایالتی که در امریکا تدریس شد آنهم بمدت یک سال ) بحکم قاضی ایالتی از کتب درسی حذف میشود
یا این شعارهای پروپاگاندائی را که راه انداختند تا غلبه تصنعی برباورهای مردم کنند و حتی در محیط های علمی هم استفاده کرده و میکنند
و الی ...
چه میتوان گفت ؟
متاسفانه کسانی که مدعی داعیه داری علم اند در اصل با این روش ها اعتبار علم را مخدوش میکنند و البته اعتبار علمی ادعاهای خودشان را هم زیر سوال برده اند.
به نظر میرسه انرژیی که از خورشید در فضا منتشر میشه و به زمینم میرسه، زمینه ساز پیدایش حیات باشه!
دوست عزیز دقت نکردید، سوال من سر اولین موجود طبیعی ای است که در جهان وجود دارد و میخواهد طرفداران این نظریه را از وجود خدا بی نیاز کند.
اون انرژی ای که در فضا هست، آیا اولین موجود است یا نه؟
اگر اولین موجوده، خودش از کجا اومده؟
اگر اولین موجود نیست، خودش ناشی از چه موجود طبیعی است و همینطور؟
خلاصه هرچه قدر شما به عقب بروید، مشکل اصلی خداناباورانی که این نظریه را موید و دلیلی بر بی نیازی از وجود خدا میپندارند(مانند داوکینز) این هست که تبیینی برای نحوه موجود شدن اولین موجود بر اساس این نظریه ندارند.
بنابراین، باید به سراغ بحثهای عقلی بروند که اولین موجود طبیعی در عالم طبیعت چیست و چگونه ایجاد شده است.
منم که همینو گفتم! :Gig:
گفتم با جاده ای که خودش پر از چاله چوله ست میان از جادهء دیگه ایراد میگیرن و با این ادعا که جادهء ما بی عیب و بی نقصه ، افراد توی اون جاده رو به جادهء خودشون دعوت میکنن درحالیکه برخی افراد توی اون یکی جاده از روی بی اطلاعی خیال میکنن که حرف درستیه و جادهء پیشنهادی جدید خیلی کاملتر از جادهء خودشونه و این یعنی فریب کاری بوسیلهء علم
بابا مسعود برا بار صدم ، نه من نه سایر دوستان نگفتیم این نظریه کلاً ، کاملاً و از اول تا آخر غلطه!
در این بخش هم بنده نگفتم کلاً هیچ مطلب علمی مربوط به این نظریه ها نباید باشه. شما گفتی:من هم گفتم نباید تو کتابای خودمون ، اولاً بطور کامل (درحالیکه نقص داره و قابل انتقاده) ، ثانیاً بدون نقد ، تدریس بشه
برای نمونه تعداد کروموزوم ها
خودم هم این پرسش رو اضافه میکنم تا شما و سایر دوستان هم رای با شما پاسخ بفرمایید: وجود نداشتن موجودی به هوشمندی انسان. چرا؟
وای که اگر الان این جمله از زبون یه فرد مذهبی بیرون اومده بود.......
مثلاً میگفت خیلی از مطالب قرآن و آموزه های دین برای ما شناخته شده نیست اما با پیشرفت علم شناخته خواهد شد
پاسخ چی بود؟
علم پیرو حس ، آزمایش تجربه و سند است ، نه حدس و گمان یا وعده وعید!
نه دیگه! گفته بودی خدا رو انکار میکنه!
خب اون نقدا علمی نیست!
میدونی روزی چند نفر با تعداد کروموزومهای متفاوت به دنیا میان!؟ اینطورم نیست که بگیم فقط تاثیر منفی دارن چون عده ایشون نابغه هستن! و البته شواهدی هست که نشون میده دوتا از کروموزوم های گوریل، تو انسان به هم جوش خوردن و یکی شدن!(میمون سانان 24کروموزومی و انسان 23 کروموزومیه!)
هوشمندی انسان به چیه!؟ فقط یه عضو و اونم مغزه! جونورای زیادی هستن که اندامای هوشمند بیشتری از انسان دارن!
آموزه های دینی پیوسته نیستن! یه جا درباره زمینه، یه جا درباره خورشید و...!! ولی فرگشت مثل یه طناب میمونه که گرفتیمش و داریم ازش بالا میریم!
[=times new roman]
دوست عزیز دقت نکردید، سوال من سر اولین موجود طبیعی ای است که در جهان وجود دارد و میخواهد طرفداران این نظریه را از وجود خدا بی نیاز کند.
اون انرژی ای که در فضا هست، آیا اولین موجود است یا نه؟
اگر اولین موجوده، خودش از کجا اومده؟
اگر اولین موجود نیست، خودش ناشی از چه موجود طبیعی است و همینطور؟
خلاصه هرچه قدر شما به عقب بروید، مشکل اصلی خداناباورانی که این نظریه را موید و دلیلی بر بی نیازی از وجود خدا میپندارند(مانند داوکینز) این هست که تبیینی برای نحوه موجود شدن اولین موجود بر اساس این نظریه ندارند.
بنابراین، باید به سراغ بحثهای عقلی بروند که اولین موجود طبیعی در عالم طبیعت چیست و چگونه ایجاد شده است.
فکر کنم تو تاپیک پیدایش، خودتون گفتید که از دیدگاه فلسفه ماده(که انرژی هم نوعی ازشه!) ازلیه!
منطق الطیر;649335 نوشت:
سلام
بحث قانونهای اعتباری مثلا امریکا یا قانون اساسی آن یک بحث است که مربوط به دموکراسی و رای مردم می شود.
اما اگر بحث در مورد علمی بودن و درست بودن قضایا باشد ما باید تابع دلیل باشیم.
پس اگر دادگاهی به واسطه ی قانون اساسی، مسئله ای را نمی پذیرد اصلا ربطی به صدق و کذب قضیه ندارد.
ولی اگر دادگاه در مقام به دست آوردن صدق و کذب باشد حتما باید از مدعی، دلیل و سند بخواهد.
و مدعی باید برای صدق یا کذب قضیه ( مثلا طراحی هوشمند یا هیولای اسپاگتی یا فرگشت ) دلیل داشته باشد.
و اگر دلیلی وجود نداشت ما نمی توانیم آن را ( طراحی هوشمند، فرگشت یا هیولای اسپاگتی ) را بپذیریم.
اما در عین اینکه نمی پذیریم نمی توانیم آن را انکار کنیم.
یعنی نمی توانیم بگوییم هیولای اسپاگتی پرنده نیست.
آیا شما می توانید اثبات کنید که هیولای اسپاگتی پرنده وجود ندارد ؟
سلام
دقیقا منظورم همینی بود که گفتید!
حالا یه سوال دارم! اگه من بخوام کلیسا یا مسجدی برای اسپاگتی پرنده بزنم، کسی بهم اجازه میده!!؟؟:Gig:و اگه اجازه داد، امتیازات سایر ادیان رو هم میده!؟
وقتی بر خلاف تئوری فرگشت که در تمام دنیا تدریس میشود و پیچیدگی های زیادی هم دارد نظریه طراحی هوشمند بدلیل اعتراض اولیاء 10 دانش آموز (در تنها ایالتی که در امریکا تدریس شد آنهم بمدت یک سال ) بحکم قاضی ایالتی از کتب درسی حذف میشود
یا این شعارهای پروپاگاندائی را که راه انداختند تا غلبه تصنعی برباورهای مردم کنند و حتی در محیط های علمی هم استفاده کرده و میکنند
و الی ...
چه میتوان گفت ؟
متاسفانه کسانی که مدعی داعیه داری علم اند در اصل با این روش ها اعتبار علم را مخدوش میکنند و البته اعتبار علمی ادعاهای خودشان را هم زیر سوال برده اند.
در این شرایط شما چه انتظاری از ما دارید ؟
با تشکر
سلام جناب فاتح گرامی
بله درست می فرمایید.
بسیاری از افرادی که از فرگشت یا امثال آن طرفداری می کنند قوی ترین دلیلشان همان برچسب علمی آن است. و الا این هیاهویی که به راه انداخته اند از دید عقلا، توخالی و پوچ است.
و از صدر تا ذیل این فرضیه پر است از سوال و اشکال و مغلطه. جالب این است که در اعتقادات و دین، پشت سر هم برهان می طلبند و دلیل می خواهند ولی در این موارد به کپی پیست اکتفا کرده اند و برچسب علمی و مجامع آکادمیک و ... را برهان قاطع محسوب می کنند.
سلام
دقیقا منظورم همینی بود که گفتید!
حالا یه سوال دارم! اگه من بخوام کلیسا یا مسجدی برای اسپاگتی پرنده بزنم، کسی بهم اجازه میده!!؟؟:Gig:و اگه اجازه داد، امتیازات سایر ادیان رو هم میده!؟
مسعود عزیز
بذار مطلب رو بیشتر توضیح بدم.
کسی که ادعا می کند مثلا خدا وجود دارد باید برای ادعای خودش دلیل و مدرک بیاورد.
دین داران با برهانهای متعدد، ادعای خودشان را اثبات می کنند.
پس هم ادعا دارند و هم اثبات می کنند.
شما ادعا دارید که هیولای اسپاگتی هست و باید برای ادعای خود دلیل و مدرک بیاورید.
آیا شما مدرکی دارید ؟ خیر
هر گاه مدرک و برهان آوردید چه شما و چه کس دیگر و چه راجع به اسپاگتی و چه غیر آن، می توان از شما پذیرفت.
اولاً این سناریوها با مبانی فکری ما سازگار باشند مگر آنکه اثبات شود که امکان ندارد سناریویی اتخاذ شود که با آن مبانی به تناقض نرسد،
ثانیاً این سناریو در خودش به مشکل برنخورد و خودش نقضکنندهی خودش نباشد
و ثالثاً در میان مشاهدات موجود و در محدودهی دقت آن مشاهدات مثال نقضی برایش یافت نشود
معمولاً بیشتر در مورد نظریهها روی دو شرط اول تأکید میشود و شرط سوم را نمیتوانند خوب رعایت کنند....
برادر "باء" رفیق عزیز ، موضوع بحث ما نیست ، اما چون صحبت هایی با هم داشتیم اشاره ای میکنم
یکی از مهمترین موارد اختلاف نظر بنده با شما در یکی دو بحث قبل و همچنین یکی از دلایل امضای جدید بنده دقیقاً همین مطلبه که شما فرمودید. یعنی به نظر من در دین و مذهب هم همین ایراد که فرمودید وارده ، حتی شاید بدتر. چون مواردی رو در بحث احکام دینی می شناسم که نه فقط شرط سوم ، که هیچکدام از سه شرط رو نتونسته خوب رعایت کنه!!!
انشاالله یه زمان دیگه درموردش صحبت میکنیم. فقط دیدم نکتهء مناسبی هست برای اینکه تعریف بهتری از ایراد خودم ارائه بدم
(مرسی که کمک کردید :Nishkhand:)
divoone1985;649593 نوشت:
همواره از به چالش کشیدن تفکر و اعتقاداتم استقبال میکنم
آفرین به شما. کار خیلی سختیه و اکثر افراد نمیتونن به راحتی انجامش بدن. بخصوص بین ما ایرانی ها تغییر دادن یک تفکر (با فرض اشتباه بودنش) گاهی از آسفالت کردن کل اقیانوس ها سخت تره! :khaneh:
divoone1985;649603 نوشت:
هر موجودی خصایص خاص خودش رو داره.
از خواص ویژه انسان هوشمندیشه.
وگرنه در موارد دیگه مشابهتهای زیادی با سایر پستانداران داره.
سایر موجودات هم ویژگی های خاص خودشون رو دارن که خیلیهاش رو انسان نداره.
مثلا چرا فلان جانور اینقدر بزرگه؟ یا سریعه؟ یا خوب استتار میکنه؟ یا بدون آب زنده میمونه؟ یا ...
قرار نیست در طی فرگشت، همه موجودات دارای همه خصایص خوب باشند. اتفاقا فرگشت در مورد تنوع انواعه دوست من
دو مقایسه ست بسیار دور افتاده از هم
گاهی مقایسه درمورد برخی رفتار ها یا خصوصیات معمول هست. بزرگی ، سرعت ، استتار و حتی زنده موندن زیر آب گر چه برتری های طبیعی هستن اما هیچکدوم از این برتری ها با هوشمندی بسیار بسیار بسیار بیشتر انسان قابل مقایسه نیست. دوستمون آقا مصطفی با طنز دوست داشتنی مطلب جالبی فرمودن که میخواستن ضمن اون پاسخ من رو هم بدن ، اما دقیقاً فرمایششون در راستای تایید حرف بنده بود:
Mostafa4;649585 نوشت:
مثلاً فرض کن یه گاو هوشمند بشه. آیا می تونه آچار دستش بگیره و ماشین درست کنه؟ خب چار تا پاش رو زمینه. سم هم داره و مثل ما انگشت نداره که بتونه آچار دستش بگیره. هویه هم نمی تونه دستش بگیره و کامپیوتر بسازه! نمی تونه برا خودش لباس درست کنه ، نمی تونه غذا بپزه ، نمی تونه آهنگری کنه و ..... نیازی به حرف زدن با زبانی به پیچیدگی زبان انسانها هم نداره. خب درباره چی حرف بزنه؟ بشینه فیلم نقد کنه یا در مورد مدل گوشیش با دوستش کل کل کنه؟ گاو فقط چند تا کلمه نیاز داره: "ماااا..." به معنی اینکه به گله حمله شده. "ماع" یعنی غدا اینجاست و ... . با چند تا کلمه کارش راه می افته
ابتدا بگم که برادر خوبم آقا مصطفی هم به طبع عقیدهء فرگشت ، از کلمهء "نیاز" استفاده کردن. یعنی گاو چون نیاز نداشته هوشمند نشده و اگر نیاز داشت هوشمند میشد! درحالیکه این یک مغلطه ست که خواسته یا ناخواسته از سوی ایشون مطرح شده ، و پاسخش ، یک سوال هست: چرا و چطور از بین تمام موجودات ، فقط انسان بوده که احساس "نیاز" کرده به داشتن سخن گفتن اون هم با زبان های مختلف ، تمدن ، جامعه ، بیمارستان ، واکسن ، دانشگاه ، چاپ ، راهسازی ، هواپیما ، کامپیوتر و......
اما درمورد قیاس شما دوست خوبم. همونطور که عرض کردم تفاوت صرفاً در توانایی دست گرفتن آچار نیست که بگیم خب گاو نمیتونه آچار دست بگیره ، در عوض هم انسان (برای مثال) نمیتونه شیر بده. یا بگیم یوز پلنگ نمیتونه روی دو پا راه بره اما در عوض خیلی سریعتر از انسان میدوه.
خیر ، تفاوت بر سر این موارد نیست
تفاوت روی صرفاً توانایی برداشتن ابزاری مثل آچار با دست نیست بلکه روی چگونگی کار با اون ابزاره و همچنین ساخت خود این ابزار
تفاوت روی تراشیدن یک سنگ و شکل دادنش نیست(که برخی میمون ها انجام میدن) بلکه روی ساختن CPU هست
تفاوت روی ادای چند کلمهء "مااااا" یا "ماع" نیست بلکه روی سرودن دیوان حافظ هست
تفاوت روی توانایی پرواز بطور طبیعی نیست بلکه روی توانایی ایجاد توان پرواز بوسیلهء علم (ساخت هواپیما) بجای توانایی طبیعیه
در حقیقت سؤال من هم دقیقاً همینه که چرا نه تنها گاو ، بلکه هیچ موجود دیگه ای نمیتونه برای خودش غذا بپذه؟ ماشین بسازه و تعمیر کنه؟ لباس بدوزه؟ موبایل بسازه یا آهنگری کنه؟
(البته موجوداتی هستن که یک سری توانایی این چنینی دارن مثل "جن" ، اما چون قراره با محسوسات صحبت کنیم کاری بهش ندارم)
ضمناً یه بار همین سؤال رو از رفیقمون آقا مسعود پرسیدم ایشون گفتن خب میمون هم وقتی بارون میاد برگ درخت رو سرش میگیره که خیس نشه و اینم خودش یه نوع اختراعه!!! :Gig: امیدوارم دوستانِ دیگه از این پاسخ ها ندن
چه فرقی میکنه؟! به هر حال در اعتقادات ایجاد تشکیک میکنه بدون اینکه قبلش خودش رو اثبات کرده باشه
Masood11;649633 نوشت:
میدونی روزی چند نفر با تعداد کروموزومهای متفاوت به دنیا میان!؟ اینطورم نیست که بگیم فقط تاثیر منفی دارن چون عده ایشون نابغه هستن!
دوستان بنده اطلاعات علمی مثل شما ندارم. آقا مسعود درست میگن؟! یعنی بحث 46 کروموزوم اشتباه بوده؟!
Masood11;649633 نوشت:
هوشمندی انسان به چیه!؟ فقط یه عضو و اونم مغزه! جونورای زیادی هستن که اندامای هوشمند بیشتری از انسان دارن!
مثل اینکه در مقایسه دوچرخه با یه لامبورگینی بگی:
قدرت لامبورگینی به چیه؟! فقط موتور؟! دوچرخه هم میتونه از یه کوچه باریک رد بشه ولی لامبورگینی نمیتونه!!!
مسعود جان شما شدیداً تحت تاثیر این مباحث تجربی قرار گرفتی به حدی که همه چیز رو میخوای با دید آزمایشگاهی نگاه کنی!
برادرم هوشمندی صرفاً اینطور نیست که بیای فعل و انفعالات شیمیایی توی مغز رو اندازه گیری کنی و بعد بگی خب موجودات دیگه هم در سایر اندامشون به همین اندازه یا بیشتر فعل و انفعالات شیمیایی دارن! به پست قبلی من رجوع کن برادر ، اونجا عرض کردم که منظور من از هوش چیه
دوستان بنده اطلاعات علمی مثل شما ندارم. آقا مسعود درست میگن؟! یعنی بحث 46 کروموزوم اشتباه بوده؟!
مثل اینکه در مقایسه دوچرخه با یه لامبورگینی بگی:
قدرت لامبورگینی به چیه؟! فقط موتور؟! دوچرخه هم میتونه از یه کوچه باریک رد بشه ولی لامبورگینی نمیتونه!!!
مسعود جان شما شدیداً تحت تاثیر این مباحث تجربی قرار گرفتی به حدی که همه چیز رو میخوای با دید آزمایشگاهی نگاه کنی!
برادرم هوشمندی صرفاً اینطور نیست که بیای فعل و انفعالات شیمیایی توی مغز رو اندازه گیری کنی و بعد بگی خب موجودات دیگه هم در سایر اندامشون به همین اندازه یا بیشتر فعل و انفعالات شیمیایی دارن! به پست قبلی من رجوع کن برادر ، اونجا عرض کردم که منظور من از هوش چیه
باید اضافه کنم که جفت کروموزوم همتا 46تاست ولی هر کروموزوم در انسان سالم 23 کروموزوم داره!
نه دیگه! بحث لامبورگینی و دوچرخه نیست! اون چیزی که از هوشمندی مدنظرته بهش میگن تفکر انتزاعی! که البته در میمون سانانم کمی هست! پس چیزی نیست که فقط در انسان باشه! اگه قرار بود که همه موجودات عقلشون اندازه ما باشه که فرگشت اصلا معنا نداشت!!
مسعود عزیز
بذار مطلب رو بیشتر توضیح بدم.
کسی که ادعا می کند مثلا خدا وجود دارد باید برای ادعای خودش دلیل و مدرک بیاورد.
دین داران با برهانهای متعدد، ادعای خودشان را اثبات می کنند.
پس هم ادعا دارند و هم اثبات می کنند.
شما ادعا دارید که هیولای اسپاگتی هست و باید برای ادعای خود دلیل و مدرک بیاورید.
آیا شما مدرکی دارید ؟ خیر
هر گاه مدرک و برهان آوردید چه شما و چه کس دیگر و چه راجع به اسپاگتی و چه غیر آن، می توان از شما پذیرفت.
ببینید، اگه طراحی هوشمندو قبول کنیم، هر کسی میتونه بگه طراح هوشمند خدای منه!! الان روش اثبات خدا، با روش اثبات اسپاگتی پرنده یکیه! تا بحث رد خدا با علم میشه، همه میگن علم نمیتونه خدا رو رد یا اثبات کنه، پس اسپاگتی هم همینطوره! مدارک اثباتشم تو همون متن اومده بود!!!:khandeh!:(بیان رابطه دزدان دریایی و گرم شدن زمین و...!!)
ببینید، اگه طراحی هوشمندو قبول کنیم، هر کسی میتونه بگه طراح هوشمند خدای منه!! الان روش اثبات خدا، با روش اثبات اسپاگتی پرنده یکیه! تا بحث رد خدا با علم میشه، همه میگن علم نمیتونه خدا رو رد یا اثبات کنه، پس اسپاگتی هم همینطوره! مدارک اثباتشم تو همون متن اومده بود!!!:khandeh!:(بیان رابطه دزدان دریایی و گرم شدن زمین و...!!)
نه دیگه مسعود جان
وقتی طراح هوشمند اثبات بشه تنها طراح هوشمند اثبات شده نه چیز بیشتری.
پس اینکه آن طراح هوشمند شما باشید یا خدا ؟ یا آن طراح هوشمند اسپاگتی پرنده باشد یا هیولای هفت سر؟ را باید اثبات کنید مسعود جان.
بعد از اینکه شما اثبات کردید که طراح هوشمند، همان اسپاگتی پرنده است.
بعد باید اثبات کنید که به کدام دلیل و برهان برخی جملات را به اسپاگتی پرنده نسبت می دهید ؟
یعنی باید صادق بودن خودتان را در این رسالت اثبات کنید.
یعنی باید اثبات کنید که اسپاگتی پرنده ، رابطه ای بین دزدان دریایی و گرم شدن زمین برقرار کرده است ؟ و الا این ها همه میشود ادعای توخالی.
اما دین داران علاوه بر اینکه اثبات می کنند طراح هوشمند خداوند است.
اگر موردی را به خدا نسبت می دهند، آن را هم اثبات می کنند ( البته در درجات معرفتی و دارای رتبه بندی).
پیش تر گفتم اگر شما علم را تنها علم خودتان می دانید یعنی از همان ابتدا فرض گرفته اید که علم شما علم هست و استدلال دیگران علم نیست.
و این یک نوع مغالطه است.
پس علم تجربی با تفسیر شما، نمی تواند خدا را اثبات یا رد کند. و خود این علم بر پایه یک فلسفه ای و مبانی عقلی و معرفت شناختی، استوار شده است. که باید آنها را نقد کرد.
پس در واقع شما نمیتوانید بگویید چون چیزی که از نظر شما علم هست و به نظر دیگران علم نیست پس نظر دیگران درست نیست.
بلکه باید بفرمایید چرا دلایل و نظرات ما علمی نیست ؟
پس علم می تواند خدا را اثبات کند. و جمله ی شما اشتباه خواهد بود. یا حداقل بدون دلیل است.
دو مقایسه ست بسیار دور افتاده از هم
گاهی مقایسه درمورد برخی رفتار ها یا خصوصیات معمول هست. بزرگی ، سرعت ، استتار و حتی زنده موندن زیر آب گر چه برتری های طبیعی هستن اما هیچکدوم از این برتری ها با هوشمندی بسیار بسیار بسیار بیشتر انسان قابل مقایسه نیست.
اتفاقا قابل مقایسه هست. همونطور که قبلا هم عرض کردم هر موجودی طی فرگشت در یک یا چند زمینه محدود تغییر میکنه.
مثلا وال ابتدا که اون اندازه نبوده. یا مثلا سیستم انعکاس صدا (در خفاش یا دلفین) رو ما با وجود به قول شما هوشمندی بسیار بسیار بسیار بیشترمون تازه تونستیم مشابهش رو بسازیم.
برتری انسان در هوشمندی هم یک برتری طبیعیه. ضمن اینکه انسان هم در همون ابتدا قادر به صحبت کردن یا نوشتن و ... نبوده.
بله. امکانش وجود داشت که هر موجود دیگه ای هم هوشمند بشه. ولی به دلایلی نشده. یعنی امکان داشت موجود هوشمند شکلش شبیه به اینی که هست نباشه.
یعنی امکان داشت موجود هوشمند شکلش شبیه به اینی که هست نباشه.
با سلام
در مورد اینکه این امکان وجود دارد یا ندارد یک نکته را بیان می کنم : ( قصدم انکار این امکان نیست چون بحث ریشه ای تر این حرف هاست)
ما ده تیله داریم که پنج تا قرمز رنگ و پنج تا آبی است. این ده تیله را در یک کیسه می ریزیم. حال اگر دستمان را در کیسه کنیم و دو تیله را برداریم چند درصد احتمال دارد که دو تیله با رنگ مختلف بیرون بیاید ؟
حال اگر این تیله ها با هم رابطه داشته باشند یعنی مثل بار مثبت و منفی یکدیگر را جذب کنند. چند درصد احتمال دارد که در انتخاب های ما هر دو تیله دو رنگ مختلف داشته باشند ؟
آیا ذرات این جهان به واسطه ی زمان و مکان و چگونگی شان در سطح کوانتوم و سطح ظاهری آن، به مانند ذراتی بی ربط هستند یا مثل ذراتی هستند که در ارتباط با یکدیگر کار می کنند ؟
وقتی طراح هوشمند اثبات بشه تنها طراح هوشمند اثبات شده نه چیز بیشتری.
پس اینکه آن طراح هوشمند شما باشید یا خدا ؟ یا آن طراح هوشمند اسپاگتی پرنده باشد یا هیولای هفت سر؟ را باید اثبات کنید مسعود جان.
بعد از اینکه شما اثبات کردید که طراح هوشمند، همان اسپاگتی پرنده است.
بعد باید اثبات کنید که به کدام دلیل و برهان برخی جملات را به اسپاگتی پرنده نسبت می دهید ؟
یعنی باید صادق بودن خودتان را در این رسالت اثبات کنید.
یعنی باید اثبات کنید که اسپاگتی پرنده ، رابطه ای بین دزدان دریایی و گرم شدن زمین برقرار کرده است ؟ و الا این ها همه میشود ادعای توخالی.
اما دین داران علاوه بر اینکه اثبات می کنند طراح هوشمند خداوند است.
اگر موردی را به خدا نسبت می دهند، آن را هم اثبات می کنند ( البته در درجات معرفتی و دارای رتبه بندی).
خب این اثباتا رو میشه برای اسپاگتی پرنده هم بکار برد!!
و البته اگه اون متنو بخونید و دربارش تحقیق کنید، میتونید ببینید که خودشو با استدلالای خودش اثبات کرده! اغلب استدلالای اثبات خدا هم به این تکیه دارن که فرد منتقد، عکسشو ثابت کنه!(البته نه به وضوح که راحت قابل تشخیص باشه!!)
منطق الطیر;649672 نوشت:
پیش تر گفتم اگر شما علم را تنها علم خودتان می دانید یعنی از همان ابتدا فرض گرفته اید که علم شما علم هست و استدلال دیگران علم نیست.
و این یک نوع مغالطه است.
پس علم تجربی با تفسیر شما، نمی تواند خدا را اثبات یا رد کند. و خود این علم بر پایه یک فلسفه ای و مبانی عقلی و معرفت شناختی، استوار شده است. که باید آنها را نقد کرد.
پس در واقع شما نمیتوانید بگویید چون چیزی که از نظر شما علم هست و به نظر دیگران علم نیست پس نظر دیگران درست نیست.
بلکه باید بفرمایید چرا دلایل و نظرات ما علمی نیست ؟
پس علم می تواند خدا را اثبات کند. و جمله ی شما اشتباه خواهد بود. یا حداقل بدون دلیل است.
ببینید، نوع علم من(نوعی) همه جور نیست و قطعا علمی که دم خودشو گاز بگیره رو نمیتونم قبول کنم!
خب این اثباتا رو میشه برای اسپاگتی پرنده هم بکار برد!!
و البته اگه اون متنو بخونید و دربارش تحقیق کنید، میتونید ببینید که خودشو با استدلالای خودش اثبات کرده! اغلب استدلالای اثبات خدا هم به این تکیه دارن که فرد منتقد، عکسشو ثابت کنه!(البته نه به وضوح که راحت قابل تشخیص باشه!!)
ببینید، نوع علم من(نوعی) همه جور نیست و قطعا علمی که دم خودشو گاز بگیره رو نمیتونم قبول کنم!
ین نوشته شما نشان می دهد که با مفهوم گزاره های شرطی اشنایی ندارید، یا اینکه قصد سفسطه دارید. عزیزم! از گزاره p انگاه q نمی توانید نتیجه بگیرید نقیض p انگاه نقیض q.برای اینکه متوجه مفهوم شرط شوید مثالی می زنم، اگر شما در اتاقی یک مجسمه ببینید متوجه می شوید که مجسمه سازی وجود دارد، ولی اگر در اتاقی مجسمه نبینید یا خدای نکرده نابینا باشید و مجسمه را نبینید نمی توانید بگویید که مجسمه سازی وجود ندارد.
[=Times New Roman]همانقدر فلاسفه بزرگ که خداناباور داریم ، به همان میزان و بلکه بیشتر فلاسفه معتقد به یک نیروی هوشمند برتر هم داشتیم . [=Times New Roman]اسپینوزا - کانت - دکارت - لایب نیتز - ویتگنشتاین - افلاطون - ارسطو - سقراط - انشتین - نیوتن - ادیسون - پاسکال - گالیله - تنها بخشی از این باورمندان نامور هستند.
[=Times New Roman]در ثانی بنده نگفتم چون شما نمی توانید عدم وجود خدا را ثابت کنید پس خدا وجود دارد ، بلکه به سادگی ادعای کودکانه شما که در هیچ ژورنال علمی- فلسفی - هنری و غیره ! و کتب معتبری هم دیده نشده و نمیشود را به چالش کشیدم که میگفتید چون وجود خدا اثبات نشده پس وجود ندارد . [=Times New Roman]دیو 3 سر را شما در غار یا در قاره ای یا در اقیانوسی یا در کهکشانی ببینید وجودش اثبات میشود ولی خدا ازین گونه نیست ، اسپاگتی پرنده هم هیچ کارخانه اسپاگتی سازی تابحال چنین اسپاگتی نساخته و این برهان به همین سادگی رد میشود ولی این مسئله را هم داوکینز هم نفهمیده بود که برهان بچه گانه اش چقدر ساده و بچه گانه تر رد میشود
اثبات هیولای اسپاگیتی:
هر انسان آگاهی با نگاه به گیتی و دیدن این همه بزرگی و پیچیدگی متوجه می شه که اینا ساخته دست یه خالق هوشمند، توانا و مهربون هستش، حالا که این گیتی به این پیچیدگی ساختش بدون خالق هوشمند، توانا و مهربون غیر ممکنه ما از خودمون می پرسیم پس این خالق هوشمند، توانا و مهربون که تونسته گیتی رو خلق کنه خودشم خیلی بزرگ و پیچیده هست ما هم که هنوز همون انسان آگاه خط اول هستیم دوباره متوجه می شیم که این خالق رو هم باید یه خالق هوشمند، توانا و مهربون خلق کرده باشه و خالق این خالق کسی نیست جز هیولای اسپاگیتی - هر چند اثبات نمی خواست چون اسمشم روشه: گیتی محصول اسپاگیتی، در ضمن نپرسید هیولای اسپاگیتی رو کی خلق کرده چون که تسلسل دور باطله (البته یه دور اشکالی نداره)
اثبات هیولای اسپاگیتی:
هر انسان آگاهی با نگاه به گیتی و دیدن این همه بزرگی و پیچیدگی متوجه می شه که اینا ساخته دست یه خالق هوشمند، توانا و مهربون هستش، حالا که این گیتی به این پیچیدگی ساختش بدون خالق هوشمند، توانا و مهربون غیر ممکنه ما از خودمون می پرسیم پس این خالق هوشمند، توانا و مهربون که تونسته گیتی رو خلق کنه خودشم خیلی بزرگ و پیچیده هست ما هم که هنوز همون انسان آگاه خط اول هستیم دوباره متوجه می شیم که این خالق رو هم باید یه خالق هوشمند، توانا و مهربون خلق کرده باشه و خالق این خالق کسی نیست جز هیولای اسپاگیتی - هر چند اثبات نمی خواست چون اسمشم روشه: گیتی محصول اسپاگیتی، در ضمن نپرسید هیولای اسپاگیتی رو کی خلق کرده چون که تسلسل دور باطله (البته یه دور اشکالی نداره)
خوب مشکل استدلال شما این نیست که گفتید خالق هوشمند و مهربان و توانایی هست.
مشکل استدلال شما این است که گفتید این خالق هیولای اسپاگیتی است.
مگر اینکه شما تمام تصوری که از هیولای اسپاگیتی وجود دارد را از ان بگیرید ( مادی نباشد، جنسش اسپاگیتی نباشد، مکانمند و زمان مند نباشد و ...) که اگر این کار را بکنید دیگر دعوای لفظی خواهد بود. مثل اینکه کسی جاذبه را کشف کند و اسمش را بگذارد مارمولک.
و اگر آن خدای شما همان ویژگی های هیولای اسپاگیتی را داشته باشد این انتهایش به تناقض می رسد. و اثبات نمی شود.
خدای دینداران خدای یکتای بی نیاز بی همتا است. و برای وجودش و صفاتش و افعالش دلیل و برهان دارند.
خب این اثباتا رو میشه برای اسپاگتی پرنده هم بکار برد!!
و البته اگه اون متنو بخونید و دربارش تحقیق کنید، میتونید ببینید که خودشو با استدلالای خودش اثبات کرده! اغلب استدلالای اثبات خدا هم به این تکیه دارن که فرد منتقد، عکسشو ثابت کنه!(البته نه به وضوح که راحت قابل تشخیص باشه!!)
استدلال های دین داران بر پایه ی بدیهیات است نه این دلیل شما که می گویید : عکسش رو ثابت کن.
این عبارت عکسش را ثابت کن شبیه همان حکایت ملانصرالدین است : اینجا مرکز زمین است اگر شک دارید متر کنید.
استدلال هایی که شما در نظر دارید و به آن ارجاع می دهید همگی توسل به جهل است.
آن کسانی که این گونه استدلالی می کنند در واقع به شیوه ی جدلی استدلال می کنند نه برهانی.
در گذشته هر جا که به علت جاهل بودند می گفتند خدا ، حال آن منتقد ها هم می گویند این خدا، خدای حفره ها است.
من هم گفتم خدای ما، خدای آنها نیست. خدای ما اثبات می شود. چون خدای حفره ها نیست.
+
حال چه خیر از هیولای اثبات نشده ؟ هیولای حفره ها ؟ هیولای توسل به جهل ؟ هیولای خود متناقض ؟
+
چرا کسانی که می گویند هیولای اسپاگتی این نظر را دارد و فلان رابطه ( دزدان دریایی و گرم شدن زمین ) را فرموده است، برای این ادعای رسالتشان، دلیل و برهان نمی آورند ؟
نقل قول:
ببینید، نوع علم من(نوعی) همه جور نیست و قطعا علمی که دم خودشو گاز بگیره رو نمیتونم قبول کنم!
خوب هیچ کس علمی که دم خودش رو گاز بگیره قبول نمی کنه! اینکه لازم به گفتن نبود. اینجا که صرفا محلی برای ابراز عقایدمون که نیست!
مرد راستین طریقت آن است که برای باور خود دلیل داشته باشد و برای نفی استدلال دیگران هم دلیل آورد!
سوالی که پیش میاد اینه که پس یعنی آفریقاییا از نسل آدم و حوا نیستن!؟
آپاندیس یه اندام وستیجاله! وستیجال به معنای بی کاربرد نیست بلکه به معنای اینه که کار مهمی که قبلا بر عهده ش بوده دیگه نیست!!(خیلی خلاصه و ساده!)
اون 8 لیوان هیچ وقت علمی نبوده!!
من نگفتم افریقایی ها از نسل ادم و حوا نیستن. همه ی ادمایی که الان هستن از نسل اون بودن. من گفتم انسانهایی بودن که الان دیگه وجود ندارن.
خوبه خود شما هم میگی که اپاندیس بی کاربرد نیست. منم شنیده بودم زمان نوزادی خاصیتهایی داره. هر چند ادم که بزرگتر میشه دیگه کاربرد چندانی نداره...
من اون 8 تا لیوان رو هم به عنوان مثال اوزدم...و گفتم هر روز چیزای جدیدی کشف میشه که بعضی وقتا اطلاعات قبلی رو نقض میکنه و چیزایی که قبلا کاملا درست دونسته میشده بعد از گذشت زمان بعضی وقتا متوجه میشن که اشتباه بوده.....این رو منظورم بوده که گفتم.. اون 8 تا لیوان مثال بود... مثال دیگه میخوای؟ مثلا چند وقت پیش ناسا یه موتور ساخت که قانون پایستگی تکانه رو نقض میکنه.....اطلاعات بیشتر: http://www.zoomit.ir/it-news/astrology/13143-nasa-tests-impossible-no-fuel-quantum-space-engine
ایراد های الکی میگیری
قران کریم: هر کس را خدا هدایت کند هدایت یافته اوست و هر کس را گمراه کند سرپرست و هدایت کننده ای برای او نخواهی یافت
سلام علیکم برادر،
ظاهراً با دقت کافی پاسخها را نمیخوانید ... چیزی که گفتید موضع حقیر نیست ... علمی که شما ازش صحبت میکنید خلاف عقل است ... اگر تفسیری ازش کنیم که خلاف عقل نباشد باز خلاف قطعیات دین است مثل خلقت آدم و حوا سلاماللهعلیهما و بحث روح ... اگر خلاف آنها هم نباشد و مدام فرضهای آن و گزارههایش را relax کنیم باز یک نظریه است، یک سناریوی محتمل، یک حدس، اما تنها حدس ممکن و موجود نیست، نظریهای که از گزارههای دینی برداشت کردهام هم سناریوی دیگری است، با توجه به اینکه این سناریو بیشتر رنگ خدا میدهد حقیر آنرا ترجیح میدهم ... وقتی که وجه رجحانی به لحاظ مشاهدات تجربی وجود نداشته باشد منبع دینی داشتن یک گزاره میتواند وجه رجحان بزرگی به حساب آید ... اگرچه ناشی از درک ناقص یک نفر از آیات و روایات باشد ...
پیشنهاد میکنم زیاد نظریات اینچنینی را با نسبت دادن صفت «علمی» به آنها نزد خودتان و دیگران بزرگ نکنید چون حقیقتاً این صفت آنها را بالا نمیکشد بلکه این نظریات صفت علمی را کمارزش کرده و به پایین میکشند ... گرچه این وسط یک عده هم فریب این صفت را میخورند و بدون فکر قبولش میکنند چون گمان میکنند که لابد علمی است. دقت کنید که نگفتم شما خدای ناکرده فریبکار باشید، شما برادر ما در دین هستید، ولی کسانی که پشت این نظریهها هستند و ادعا دارند که حرف آخر نزد آنهاست و مدام مستندهای علمی به خورد علاقمندان علم میدهند انسانهای صاف و صادقی نیستند، لااقل در این موارد نیستند ان شاء الله در امور دیگرشان باشند.
یا علی علیهالسلام
با سلام و ادب خدمت تمام دوستان گرامی بخصوص جناب استاد باء و فاتح و منطق الطیر عزیز از اینکه با تاخیر خدمت رسیدم معذرت میخواهم دوستان نکات جالبی گذاشته اند که استفاده بسیار کردیم اما چرا میخواهم در مورد تکاملل در سیستم عصبی بیشتر بحث شود دلایلی خدمتتان عرض میکنم اول اینکه همانطور که میدانید تفاوت انسان با بقیه جانداران مهمترینش شاید قوه تعقل و آن چیزی که معمولا هوش و رفتار هوشمندانه مینامیم است علاوه بر آن داشتن احساسات در سطوح عالی داشتن قوه تفکر انتزاعی و تکلم . تمام این تواناییها در اثر تکامل سیستم عصبی به دست میاید و حال چرا همه است بنظرم به چند دلیل اولا همچنان که گفتم فرگشت یک پروسه آهسته و زمانبر است و بصورت پلکانی نیست یعنی اینطور نیست که شما تغییرات را در طی دهها یا صدها سال خیلی عیان ببینید حال یک ابهام برای خود من بوجود آمده واقعا این موجودات میانه راه این تکامل که هنوز به قدرت تعقل انسان امروزی نرسیده اند و از جانوران ماقبل خود باهوشترند در این چرخه خلقت انسان توسط خداوند متعال چه داستانی دارند. اینها روح دارند روح اینها هم مثل سیستم عصبیشان و تعقلشان نصفه نیمه است از کجا انسان تلقی میشوند مرزی دارند. میدانییم که با تکامل سیستم عصبی و متعاقبش رشد احساسات بوجود میاید احساس ترس احساس عشق و دوست داشتن و حتی روانشناسان تکاملگرا فراتر رفته اند و احساسات ماوراالطبیعه و احساس در اصطلاح خداجویی را متعاقب این تکامل ذکر کرده اند.ببخشید من مطالب را خیلی پراکنده و درهم برهم شروع کردم ان شاالله اگر عمری بود در پست بعدی تمام این موارد را بصورت دسته بندی ترشده خدمتتان عرض میکنم .یاحق
یادمه چندتا تاپیکو دنبال میکردم، تو همشون همگی میگفتن فلسفه اصلا علم نیست!! واقعا حیف شد که یوزرشونو یادم رفته که بگم بیان توجیه تون کنن!!!:khaneh:
اینم یه مطلب جالب!
[h=1][h=3]انسان نئاندرتال ایرانی چگونه موجودی بود؟[/h][/h] منبع: بی بی سی تاریخ: ۱۳۹۱
موزه ملی ایران ابزار شکار نئاندرتال ها (انسان های اولیه) ایرانی را که در کاوش های پارینه سنگی در دهه های اخیر به دست آمده، به نمایش گذاشته است.
مجله علمی دانش روز، که به تازگی در ایران و به زبان فارسی منتشر شده، به همین مناسبت گزارشی از یافته های اخیر درباره انسان های اولیه در ایران و نحوه زندگی آنها را با عنوان “نئاندرتال های ایرانی بیدار می شوند” به چاپ رسانده که جزئیات تازه ای از زندگی این موجود را نشان می دهد.
بقایای انسان نئاندرتال در ایران، نخستین بار در پاییز سال ۱۳۲۸، توسط یک دیرینه شناس آمریکایی به نام کارلتون کوون، در غارهای بیستون کشف شد، اما تلاش های اخیر پژوهشگران برای دست یابی به نحوه زندگی انسان های اولیه به یافته های تازه ای از این جانداران در ایران انجامیده است.
به نوشته این مجله، ردپای نئاندرتال های ایرانی که آخرین آنها تا سی هزار سال قبل در غارهای آهکی زاگرس سکونت داشتند، در کاوش های اخیر در غارهای قلعه بزی در اصفهان، کشف شده که اسرار تازه ای از زندگی آن ها در فاصله بین ۵۰ تا ۴۰ هزار سال پیش با خود دارد.
سکونتگاه
تصویر بازسازی شده نئاندرتال ایرانی در موزه بندرعباس؛ جدیدترین آثار نئاندرتالها در ایران در غرب زاگرس و همچنین در شهرستان مبارکه اصفهان، یافت شده است
فریدون بیگلری مسئول بخش پارینه سنگی موزه ملی ایران، که دکترای این رشته را از دانشگاه بوردو فرانسه اخذ کرده، به مجله دانش روز گفته که دوره پارینهسنگی میانی در ایران و غرب آسیا همزمان با پراکنش انسان نئاندرتال در این مناطق است.
این دوره در فاصله بین ۲۵۰ تا ۲۰۰ هزار سال پیش، شروع و در حدود ۴۰ هزار سال پیش به پایان میرسد. این دوره با چندین دوره کوتاه گرم و دورههای یخچالی طولانی و سرد، مصادف است. با توجه به مطالعات انجام شده در ایران، متوسط دما در آخرین دوره یخچالی در البرز و زاگرس ۵ درجه پایینتر از متوسط دمای زمان حال بوده است.
قدیمیترین آزمایش سال یابی انجام شده در مکانهای پارینه سنگی ایران، مربوط به منطقه همیان، در شمال کوهدشت در لرستان است. این پناهگاه در سال ۱۳۴۸ توسط باستان شناس بریتانیایی چارلز مکبرنی، کاوش شد که در آن مجموعهای از بقایای جانوران شکار شده و دست ساختههای سنگی این دوره یافت شده است.
جدیدترین آثار نئاندرتالها در ایران بر اساس نتایج چند آزمایش سالیابی، در غرب زاگرس و همچنین در شهرستان مبارکه اصفهان، یافت شده است.
آقای بیگلری در کاوشهای اخیرش در غارهای قلعه بزی در استان اصفهان، به آثار دوره پارینه سنگی میانی برخورده که بیشترین تراکم مکانهای این دوره در غرب و جنوب زاگرس یافت شدهاست.
بیشترین مکانهای کاوش شده در استان کرمانشاه و لرستان قرار دارند. در سایر نقاط ایران از جمله آذربایجان، قزوین، زنجان، ایلام، خوزستان، چهارمحال و بختیاری، اصفهان، فارس، هرمزگان، بوشهر، سیستان و بلوچستان، یزد، خراسان و گلستان نیز مکانهای زیادی شناسایی شدهاند که سکونتگاه نئاندرتال ها بوده اند.
به گفته آقای بیگلری، شمار زیاد مکانهای این دوره که بین ارتفاع ۱۰ تا بیش از ۲۰۰۰ متری از سطح دریا واقع شده، نشانگر توان بالای انطباق نئاندرتال با محیطهای مختلف است.
به این ترتیب، نئاندرتال های ایران در دوره طولانی حضور خود در ایران که احتمالاً نزدیک به یکصد هزار سال بهطول انجامیده، خود را با انواع شرایط زیست محیطی، از جمله زندگی در مناطق بیابانی و کم آب وفق دادهاند.
مطالعات دیرین اقلیم شناسی نشان میدهد که مرکز فلات ایران در این دوره اقلیم سرد و خشکی داشتهاست و برخلاف نظریات قدیمی، دارای دریاچههای متعدد و شرایط مطلوبی برای زیست نبودهاست.
کشف دستساختههای سنگیِ انسانهای ندرتال در حاشیه کویر در نزدیکیِ کاشان و نطنز نشان میدهد که گروههای شکارگر و گردآورنده خوراک دوره پارینه سنگی میانی، اردوگاههای موقت خود را در نزدیکی چشمهها برپا میکردند.
وجود چنین چشمههای دائمی در محیط نیمهبیابانی خشک و سرد این نواحی، باعث جلب گونههای مختلف جانوری و همچنین گروههای انسانی میشد که برای بقای خود به چنین منابع مهمی وابسته بودند.
از سوی دیگر، کشف دستساختههای سنگی این دوره، در مناطق مرتفع کوهستانی در آذربایجان و چهارمحال و بختیاری، نشان میدهد که در دورههایی که شرایط اقلیمی مساعدتر بوده، نئاندرتال ها بهطور فصلی برای استفاده از منابع سنگ، بهمنظور ابزارسازی و همچنین شکار گلههایی چون بزکوهی، به ارتفاعات بالاتر از دو هزارمتر نیز صعود میکردند.
شکل و شمایل
به نوشته دانش روز، جمجمه نئاندرتال ها در مقایسه با جمجمه انسان امروزی، بلند و دوکی شکل با سقفی کوتاه، پیشانی عقب رفته و کوتاه است که در جلو، به دو قوس برجسته ابرویی ختم میشود.
بینی آنها بزرگ و آرواره آنها فاقد برآمدگی چانه بود که باعث برجسته شدن کلی بخش میانی صورت می شده است.
در استخوانبندی تنه و اندام آنها نیز تفاوتهایی با انسان امروزی دیده میشود که خصوصا در شکل قفسه سینه و لگن آشکار است. نئاندرتال ها در مقایسه با انسان امروزی، نسبتا کوتاه قد بودهاند و میانگین طول قامت آنها در مردان ۱۶۴ و در زنان ۱۵۵ سانتیمتر و میانگین وزن ۶۵ کیلوگرم در مردان و ۵۴ کیلوگرم در زنان بوده است.
بدن آنها از ساختاری قوی و عضلانی برخوردار بود. پاها و ساعد آنها در مقایسه با تنه کوتاه بود.
طبق نظر شماری از دیرین انسانشناسان، این ویژگیها حاصل انطباق دراز مدت با محیط سرد و خشک دوره یخبندان است که به نئاندرتالها قابلیت حفظ گرما در بدن و شانس بقای بیشتر در شرایط خشن و یخبندانی آن دوره را میداده است.
مطالعات جدید ژنتیکی نشان داده که نئاندرتال ها و نسل های اولیه انسانهای امروزی، در فاصله بین حدود ۸۰ تا ۵۰ هزار سال پیش آمیزش و پیوند داشتهاند که در نتیجه آن، بین یک تا چهار درصد ژن ندرتالها همچنان در انسانهای امروزی ساکن آسیا و اروپا دیده میشود.
از نکات جالب توجه دیگر که حاصل تحقیقات و پژوهش های میدانی تازه در ایران است این که آثار استفاده نئاندرتال ها از آتش، به شکل قطعات ذغال و لایههای خاکستر در چندین مکان کاوش شده مربوط به این دوره در غار کنجی، غار قلعه بزی و چند مکان دیگر یافت شده است.
به گفته فریدون بیگلری، در غرب زاگرس و در کردستان عراق نیز، آثار لایههای خاکستر در کاوش های دوره پارینه سنگی میانی، در غار شانیدر یافت شدهاست.
کاوشهای اخیر در غار قلعه بزی در نزدیکی اصفهان، به شناسایی لایههای خاکستر و ذغال با ضخامت نزدیک به یک متر منجر شده که به گفته آقای بیگلری، نشاندهنده استفاده متوالی از اجاق در این مکان، توسط ندرتالها است.
مطالعه چند نمونه ذغال از این لایه، نشان می دهد که از چوب درخت پسته، بید و احتمالا سپیدار بهعنوان هیزم استفاده می شده است.
شکار و تغذیه
تنوع گونههای شناسایی شده شکارها توسط نئاندرتالها، نشان می دهد که آنها هم در محیط های باز و هم در دشت های استپی و هم در مناطق کوهستانی به شکار میپرداختند. به گفته آقای بیگلری، احتمالا شمار گونههایی مثل گوزن یا گاو وحشی در دورههای گرمتر افزایش مییافت و در دورههای سردتر، گلههای انطباق یافته با استپهای کمدرخت در دسترس شکارچیان بوده است.
مطالعات انجام شده بر روی مجموعههای استخوان جانوران دوره پارینهسنگی میانی در ایران، نشان میدهد که شکارگران آن عصر بیشتر به شکار علفخواران بزرگ و متوسط جثه مثل اسب و گورخر، گاو وحشی، بزکوهی، میش وحشی و آهو میپرداختند.
در مواردی نیز نشانه های یافت شده حاکی از تمرکز شکارگران بر یک گونه خاص، مثل گورخر یا بزکوهی است. یکی از این موارد جالب توجه، به گفته مدیر بخش پارینه سنگی موزه ملی ایران، غار قبه در شمال شهر کرمانشاه است که در سال ۱۳۳۹ توسط بروس هاو، باستانشناس آمریکایی کاوش شد.
در نتیجه این کاوش، بقایای سکونت پارینهسنگی میانی، شامل دستساختههای سنگی و استخوان حیوانات، یافت شده است.
مطالعه استخوانهای جانوری غار قبه نشان میدهد که استخوان بزکوهی و میش وحشی، بالاترین درصد را در مجموعه دارد. بازسازی و سرهم کردن قطعات تنه استخوانهای بلند، روشن ساخته که شمار بیشتر قطعات استخوان، مربوط به ران و بازو است که بیشترین حجم گوشت و مغز استخوان را دارد.
این موضوع نشاندهنده آن است که ساکنان غار قبه پس از شکار، قسمتهای پر گوشت لاشه را به درون غار حمل میکردند.
انسان های نئاندرتال که نشانه های آن ها در ایران یافت شده، اجساد مردگان خود را در کف غارها دفن می کردند که به دلیل محیط قلیایی داخل این غارها، اسکلت آنها حفظ شده و کمک شایانی به دیرینه شناسان در شناخت انسان های اولیه و نحوه زیست آنها در ایران کرده است.
موسسه جغرافیایی ملی آمریکا بر اساس اسکلت های یافت شده در کاوش غاز شانیدر کردستان، تصویر انسان نئاندرتال کشف شده در ایران را بازسازی کرده است.
نگار نادری پور هم به نوشته مجله دانش روز، تصویر نئاندرتال ایرانی را بازسازی کرده که در موزه بندرعباس به نمایش در آمده است.
اینم مقاله ای درباره پیدایش نر و ماده!
[h=1][h=3]فرگشت تولیدمثل[/h][/h] منبع: وبلاگ فرگشت نویسنده: فرخ فرپژوه
تولید مثل یکی از بنیادیترین مفاهیم زیستشناسی است. تولید مثل در زیستشناسی به معنای تولید یک نسخۀ مشابه و در نتیجه ادامه پیدا کردن حیات است. گرچه تولید مثل اغلب در راستای تولید اولاد در گیاهان و جانوران به کار میرود، ولی این مفهوم بنیادیتر از چیزی است که در نگاه اول به نظر میرسد. برای درک این موضوع باید به مبدا حیات برگشت. یکی از نخستین ویژگیهایی که موجب پیدایش حیات شده بایستی توانایی یکسری واکنشهای شیمیایی در زمین اولیه در تولید کپی از خودشان بوده باشد. تولید مثل در پایهایترین سطح در واقع بازتولید شیمیایی است. در طول فرگشت حیات، بایستی سلولهایی با سطح فزایندهای از پیچیدگی پدید آمده باشند؛ و البته تولید چیزهایی مثل خودشان ضروری بوده است. بدیهی است که آنهایی که به هر دلیل قادر به تولید حداقل یک کپی موفق از خودشان نباشند ادامه نمییابند. در ارگانیسمهایی (موجودات زنده) که تکسلولی هستند تولید مثل یعنی توانایی یک سلول در بازتولید یک سلول جدید از خودش، ولی در ارگانیسمهای چندسلولی به معنی رشد و باززایی است. یک راه هر ارگانیسم برای تولیدمثل این است که یک کپی همانند خودش بسازد. ارگانیسمهایی که به این شکل تولید مثل غیر جنسی دارند قادرند با سرعت و به سادگی تکثیر شوند. تولید مثل جنسی، در آن سو، بسیار پیچیده و بغرنج است. نه تنها یک ارگانیسم باید اسپرم یا تخمک تولید کند، بلکه او باید همچنین یک فرد از جنس مخالف پیدا کند و معیارهای انتخاب شریک را برآورده کند و سپس با موفقیت جفتگیری کند. پس از همۀ اینها، ارگانیسم فقط نیمی از ترکیب ژنتیکیاش را به فرزند منتقل میکند. پس از پذیرش گستردۀ نظریه فرگشت، دانشمندان شروع به پرسش کردند. اگر تولید مثل جنسی این اندازه بغرنج و از لحاظ زیستشناسی پرخرج است، پس چرا اینقدر رواج دارد؟ تولید مثل جنسی هرگز شروع به رشد و تکامل نمیکرد، و هرگز به این رشد و تکامل تا رسیدن به این درجه از پیچیدگی که امروزه در بسیاری از حیوانات و گیاهان وجود دارد، ادامه نمییافت، مگر اینکه فواید فرگشتی قابل توجهی در اختیار بگذارد. اینکه این فواید چه میتوانند باشند، به هر روی، همچنان موضوع گفتگوهای مجامع علمی است. نظریهها در مورد فرگشت جنسیت باید توسط آزمونهای تجربی بسیار مشکل اثبات شوند، پس درهای پاسخ به این موضوع همچنان به روی گمانهزنیها باز است. بازترکیبی ژنتیکی مشهورترین نظریه در میان زیستشناسان این است که، تولید مثل جنسی اجازۀ «بازترکیبی ژنتیکی» را میدهد. به عبارت دیگر :
هر چند باکتریها به سادگی با دونیمشدن تکثیر میشوند، آنها اغلب مواد ژنتیکی را هم مبادله میکنند. معمولاً توسط آزاد کردن بخشهای کوچکی به نام پلاسمید که میتوانند توسط باکتری مجاور جذب شوند این کار انجام میشود. در این مسیر، جهشهای سودمند تقسیم میشوند. این میتواند احتمالاً به عنوان پیشدرآمد جنسیت در نظر گرفته شود پس از ظهور گیاهان و حیوانات در اقیانوسها در ۶۰۰ میلیون سال پیش، تنها راه عملی برای این چندسلولیهای آبزی جدید برای تولید مثل، آزاد کردن دانهها و تخمها بود. سلولهایی که شروع به تقسیم شدن کردند، به هم چسبیدند، و هر بار که تقسیم میشدند تغییر میکردند، تا اینکه در آخر یک بالغ جدید تشکیل میدادند. تنها زمان عملی برای پذیرش بالقوۀ مواد ژنتیکی خارجی سودمند پیش از شروع رشد تخمها و دانهها بود. بسیاری از گیاهان و حیوانات دریایی امروزه گرده یا اسپرم در داخل آب آزاد میکنند تا توسط دانهها و تخمهای نزدیک که تا زمانیکه آنها بارور نشوند شروع به رشد نخواهند کرد، جذب شوند. هنگامیکه گیاهان به روی زمین رفتند، گردههای آنها یا توسط باد حمل میشد و یا مستقیماً توسط حشرات به تخمها میرسید. در مورد اغلب حیوانات زمینی و بسیاری از حیوانات دریایی، اسپرم به طور بسیار کارآمدی با وارد کردن آن درون حفرهای در بدن که حاوی تخمکهاست، تحویل داده میشود. فرگشت عموماً طرفدار هر جهشی است که محرک پیدا کردن شریک جنسی را افزایش دهد. در حالیکه موجودات ساده مانند حشرات از الگوهای رفتاری برنامهریزی شده پیروی میکنند، حیوانات پیچیدهتر مانند پستانداران دارای عصبهای حساس در اندامهای تناسلی خود هستند که مرکز لذت قدرتمندی را در مغزشان تحریک میکند. نظریههای دیگر
یکی از معروفترین نظریههای جایگزین برای فرگشت جنسیت این ایده است که میگوید تولید مثل جنسی گوناگونی ژنتیکی گستردهتری بوجود میآورد. این مورد به ویژه در محیطهایی که به سرعت تغییر میکنند اهمیت دارد، جاییکه برخی از تغییرات ممکن است به خاطر شرایط جدید از بین بروند در حالیکه دیگر تغییرات ممکن است برای بقای جاندار مناسبتر باشند. شاید متعارفترین شکل این نظریهها فرضیۀ ملکه قرمز (Red Queen) باشد که میگوید تغییرات ژنتیکی بزرگتر به گونههای تولید مثلی جنسی مقاومت بهتری در برابر بیماریها و انگلهایی که سرعت سازگاری زیادی دارند میدهد. مشکل این نظریهها این است که ارتباط و پیوند میان تولید مثل جنسی و گوناگونی ژنتیکی بسیار کم است، زیرا گوناگونی و تنوع یک جمعیت میتواند وابسته به آهنگ جهشها باشد و نه شیوۀ تولید مثل. برای یک آهنگ جهش معین، تولید مثل جنسی ممکن است تنوع جمعیت را به دلیل همگرا شدن رفتارهای ژنتیکی سودمندتر کاهش دهد. تنها دلیل اینکه چرا تنوع یک جمعیت غیرجنسی کمتر است این است که فرگشت کسانی که کمترین آهنگ جهش را داشته باشند انتخاب میکند به این منظور که انباشت جهشهای مضر را کاهش دهد. یکی از جنجالیترین نظریههای آلترناتیو این ایده است که میگوید مردها اساساً انگل هستند. تولید مثل جنسی زمانی آغاز میشود که برخی اندامهای انگلی به مانند ویروس شروع به تزریق مواد ژنتیکی خود به درون بدن یک میزبان بیاطلاع به منظور استفاده از دستگاه تولیدمثل او میکنند. در سراسر مسیر تاریخ فرگشت، انگلها یک همزیستیِ با همفرگشت را با میزبانهای خود بوجود میآورند که به دلیل مواد ژنتیکی تقسیم شده و فواید تولید مثل جنسی میباشد. از این لحاظ، ممکن است مردها شبیه میزبانهای مولدیشان باشند ولی آنها همچنان اصولاً انگل هستند. نظریههای دیگری در مورد فرگشت تولید مثل جنسی وجود دارد، ولی بیشتر نظریههای دیگر معمولاً یا بیان دیگری از نظریههای منتشر شده هستند و یا به سادگی قابل رد کردن میباشند.
مسعود عزیز. همین مسئله که فلسفه، علم هست یا نیست ؟ یا چه چیز علم هست یا نیست؟ خود نوعی فلسفه است. :Gol:
البته تعریف فلسفه خود ....
سلام علیکم
اگر منظورتان این است که اظهارات داوکینز در موضوع فرکشت و لازم نداستن طرح مساله خداباوری تیغ اوکام است , باید ذکر کرد این تیغ جای نامطلوبی را انتخاب کرده و جای ناصحیحی بکار برده شده . چون با این بهانه عدم لزوم طرح یک اعتقاد و مطرح کردن یک نظریه را با نقش اعتقادی جدید را رقم زده است.
این در نوع خود یک اعتراف است ,
حذف این رقیب ضعف استدلال را میرساند.
با سپاس
سلام مسعود عزیز
در مورد جنسیت باید بگم که قانع شدم :ok:
[/HR]
اگر یک دانشمند عدم لزوم مطرح شدن نقش "اطلس" را در حرکت آسمانها و زمین مطرح کند، آیا این هم ضعف استدلال را می رساند؟
اگر ما بخواهیم به طور جدی و با دلایل عقلی مسئله آفرینش یکباره آدم و حوا را مطرح کنیم، بایستی یک استدلال محکم بر اعتقاداتمان داشته باشیم. استدلالهایی که داریم (اگر نگوییم تمامشان) حداقل خیلی هایشان مغلطه اند که جای بحثش اینجا نیست. برخی از این استدلالها رو در تاپیکهایی برسی کردیم که لینکشون رو می تنید در امضام ببینید.
ممنون
اگر موضوعیت داشته باشد و مطرح نکند یا نخواهد مطرح کند شما چه برداشتی میکنید ؟
شما بفرمائید . کنار گذاشتن نقیض یک نظریه که در اصل و فرع با آن مشترکات موضوعی دارد چه معنی ای میدهد ؟
یکی از مهمترین دلایل اثبات وجود آدم و حوا این است که پدر ومادر انسان 46 کروموزومی بوده اند و نیاز به اثبات جهش کروموزومی ندارند.
امری که تئوری فرگشت در اثبات منشاء انواع بواسطه نداشتن سند علمی کافی و موجود بیانابینی درمانده و کارش از یک تئوری به نظریات ثانوی و تعابیر مغالطه ای و سوفسطائی کشیده , در حالیکه عقیده خلقت انسان چنین ضعفی را ندارد .
سپاس
بنده شخص شما رو عرض نکردم. در کل گفتم که باید با زبان علم انتقاد کرد.
برخی از دوستان با یک اعتقاد شخصی این تئوری رو نقد میکنن(البته حق دارن) ولی این راهش نیست.
بنده هرگونه نقد رو که مشمول همون مواردی که شما گفتین بشه، مطالعه میکنم و یاد میگیرم.
ضمنا بنده ادعایی نکردم و نمیکنم. فقط خواستم یادآوری کنم اگر قصد نقد علم رو داریم باید با زبان،شیوه و فلسفه خودش نقدش کنیم.
[=arial]چقدر یک موضوع ساده رو که حتی از نظر زیست شناسان غربی هم رد شده رو پیچیده کردید
از نظر علمی که دوستان خیلی عالی توضیح دادند ولی از نظر ما که شیعه هستیم طبق این آیات رد شده هست
[=arial]ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقته من تراب ثم قال له کن فیکون
خداوند انسان را از گل خشک همانند سفال آفرید
[=arial]همانا مثل عیسی در پیش خداوند همانند مثل آدم است که خداوند اورا از خاک آفریدوسپس به او گفت موجود شو پس شد
[=arial]
خلق الانسان من صلصال کالفخار
ضمنا خداوند بعداز آفرینش آدم می فرماید ونفخت فیه من روحی یعنی این روح قبلا برگوریل دمیده شده که به مرور تبدیل به انسان شده؟
با سلام و عرض ادب :Gol:
میر شکاک گرامی مطلب جالبی را کلید زده اید که از شما سپاسگزارم.
بنده می خواهم کمی پیش دستی کنم و در مورد این نوشتار شما مطالبی را ارائه کنم به امید اینکه فضای بحث روشن تر شود.
فرض فرگشت ( فرگشت به معنای خاص آن) :
هوش انسان محصول یک هوش پیشین نیست.
معرفت و استدلال انسان نسبت به خدا، یک معرفت واقعی نیست بلکه ابزاری برای حفظ حیات است.
این طبیعت است که نوع، چگونگی و اندازه ی معرفت ما را تعیین کرده است و ما نمی توانیم مطمئن باشیم معرفت ما واقع نما است شاید این معرفت را طبیعت و انتخاب طبیعی به وجود آورده است تا ابزاری باشد برای حفظ حیات ما. پس هیچ معرفتی واقع نما نخواهد بود. بلکه معرفتهای ما، تنها ابزاری برای حفظ حیات است.
این تفکراتی که اکنون داریم هم تنها ابزاری است که طبیعت به ما داده تا راه بهتری برای حفظ حیات خود بیابیم. و شاید اکنون راه بهتر باور نداشتن به خیلی چیزهایی باشد که پیش تر برای حفظ حیات نیاز داشتیم.
نقد :
این نقد در صورتی درست است که فرگشت ( به معنای خاص آن ) اثبات شود.
یعنی ما ابتدا باید بپذیریم که تفکر و معرفتِ ما واقع نما است. بعد فرگشت را با تفکر و معرفتِ واقع نمای خودمان اثبات می کنیم. و بعد فرگشت می گوید این تفکر و معرفت واقع نمای شما، واقع نماییِ من (فرگشت) را اثبات کرد و چون من (فرگشت) واقعی هستم می گویم که تفکر و معرفت شما واقع نما نیست. بلکه ساخته ی دست من است.
خوب تناقض گویی این استدلال روشن است.
و در هر صورت این نوع اشکالات نوعی شکاکیت یا ندانم گرایی می شود. و استدلال آنها یا خود متناقض است یا مسیر توسل به جهل را پیش می گیرد و راهی برای اثبات مدعای خودش ندارد.
پیش فرض : پذیرش خدا
فرض : خداوند از ناهوشمندی هوش را ساخت.
نقد به فرض : اشتباه است. زیرا خداوند خود هوشمند است پس از هوش، هوش ساخته می شود. پس همه مخلوقات هوش دارند.
نقد به نقد : اگر همه مخلوقات هوش دارند پس چرا مثل ما عمل نمی کنند ؟
پاسخ 1 : چون موجودات هوش دارند و می فهمند اما هوش ( علم و قدرت) محدود دارند. و اصلا اختیار ندارند و همیشه تحت فرمان و تسخیر هستند.
( فعل تسخیر را در قرآن جستجو کنید البته با این فرض که ما برداشت پاسخ یک را بتوانیم داشته باشیم )
پاسخ 2 : چون موجودات هوش (علم و قدرت ) و اختیار دارند. اما هوش محدود و اختیار محدود دارند. و می توانند از فرمان خدا نافرمانی کنند. اما خودشان طوعا خدا را عبادت می کنند. ( در اینجا هوش یعنی علم و قدرت و اختیار)
ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ( سوره فصلت و داستان خلقت جهان) و دیگر آیات قرآن( فرض کنیم که این برداشت از آیات درست باشد)
نقدی به هر دو پاسخ : پس یا هوش موجودات مثل هوش ما نیست یا ما هوش آنها را درک نمی کنیم. پس به هر حال
باید ابتدا هوش را تعریف کرد.
هوش در یک تعریف کلی: واکنش مناسب در برابر محیط به گونه ای که بتواند حیات یک موجود را حفظ کند.
( یعنی علم به محیط و بعد انتخاب یا دریافت بهترین رفتاری که باید انجام داد یعنی تفکر یا الهام و سپس توانایی و قدرت بروز واکنش)
واکنش را چگونه تفسیر کنیم : علم وقدرتی ( و به تعبیری همان موجود) که اختیار دارد یا علم و قدرتی که اختیار ندارد.
مثلا یک خرگوش که فرار می کند هم علمی دارد و هم قدرتی دارد اما آیا اختیار هم دارد ؟ این را به انتخاب شما می گذارم که آیا وقتی می گوییم خرگوش هوشمند است یعنی دارای اختیار است یا خیر ؟
تعریف فیزیکی : واکنش مناسب برای فرار از نابود شدن و بقای ماده.
تعریف شیمیایی : واکنش مناسب برای فرار از تخریب شدن ترکیبات مادی.
تعریف زیستی : واکنش مناسب برای فرار از تخریب شدن ترکیبات مادی ( از جمله ی این ترکیبات ، ترکیبی است که موجب توالد و تکثیر نسل می شود)
پس ما با واقعیت هایی هوشمند طرف هستیم. که هوش آنها دارای رتبه بندی است.
( البته در مورد اختیار یک موجود هوشمند می توان گفت که اختیار یک امر بسیط است و همه ی موجودات اختیار دارند و تفاوت اختیار در واقع تفاوت در علم و قدرت است نه اصل اختیار. )
پس هیچ رفتاری در جهان صورت نمی گیرد مگر اینکه به واسطه ی هوش مخلوقات است. و موجودات چون به خالق خود معرفت دارند. و طالب کامل ترین هستند. پس این جذبه عشق ( در تعبیر عرفا) باعث می شود که این سیر به سمت کسب حیات و قدرت بیشتر باشد.
اگر بگوییم هوش از نوع تسخیری و بدون اختیار است سوال میشود که چرا خدا این تسخیر را به تدریج انجام داده است ؟
می توان این فرض را مطرح کرد که چون موجودات محدودند و محدود به زمان و مکان هستند پس این تسخیر باید متناسب با ظرفیت موجود هوشمند باشد. یعنی قبول مخلوق بودن یک موجود یعنی پذیرفتن زمان. و پذیرفتن هوش موجودات یعنی پذیرفتن مهربانی خالق در رفتار نسبت به مخلوق هوشمند. پس مسئله تدریج عقلایی است.
اگر بگوییم هوش از نوع اختیاری است. باز سوال می شود که چرا خدا این سیر را به تدریج انجام داده است ؟
می توان این فرض را مطرح کرد که موجودات به اختیار خودشان به سمت کمال در حرکت هستند. و عبادت و اطاعت آنها هم مرهون همین هوش اختیاری آنها است. پس فرگشت آنها به اختیار آنها خواهد بود که چگونه فرگشت یابند و زندگی کنند. پس زمان آن بستگی به خود آنها دارد. می تواند زیاد باشد یا اندک. اما جهت و مقصود آن همان عبادت و کمال یابی است.
[=arial]دانشمندان غربی مرگ نظریه داروین رااعلام کردند:
http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1393/3/11/596033_118.flv
http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1393/3/11/596037_169.flv
سلام.
برداشت بنده از صحبتهای شما این بود که اگر علم، بتواند چیزی را ثابت کند که خلاف قرآن یا روایات باشد شما نمیپذیرید. حتی اگر برای همه ثابت شده باشد.
سوال بنده هم این بود که آیا شما به تفسیر و برداشت خود از قرآن و روایات اطمینان کامل دارید که با معیار قرار دادن آن، علم را میسنجید یا خیر؟
و یا به زبان دیگر: اگر روزی علم چیزی را اثبات کند که خلاف برداشت فعلی شما از قرآن و روایات باشد، شما دست به انکار آن یافته علمی میزنید یا در تفسیر و برداشتتان از قرآن و روایات تجدید نظر میکنید؟
نمیدونم برداشتم از سخنان جنابعالی اشتباه بوده یا نتونستم سوالم رو درست بیان کنم. اگر بیشتر توضیح بدین ممنون میشم.
بنده بدون مطالعه چیزی رو قبول نمیکنم. در مورد همین تئوری هم بنده سوالات زیادی دارم و مدافع مطلق اون نیستم.
لفظ علمی اگر هم اعتباری ایجاد کنه، موقت و مشروطه. چون علم همواره در حال تغییره. ممکنه علم امروز، فردا رد بشه.
بنده حرف هیچکدوم از اونهایی که میفرمایید ادعا دارند حرف آخر نزد اونهاست، چشم بسته قبول نمیکنم. البته این رو قبلا عرض کردم.
و به این یقین دارم که حرف آخر دست هیچکدوم اونها نیست.
بروس آلبرت از آكادمي ملي علوم ایالات متحده ميگويد ما مجبوريم كه طراحي هوشمند خلقت را به برنامه درسي زيستشناسي مدارسمان اضافه كنيم. همينطور در دانشگاه اگر بخواهيم بفهميم كه اين ماشينهاي مولكولي چطور كار ميكنند بنابراين اين سوال، يكسره از سر كلافگي پرسيده ميشود پس مهندس طراح آن كجاست؟ ما داريم به اين نتيجه ميرسيم كه يك طراح در تمام فرآيندهاي خلقت وجود دارد.
این نظریه برای 150سال پیش هست در حالی که علم روز به روز در حال پیشرفت است و اساس ماتریالیسیمی دارد
مهم نیست غرب چی میگه، مهم اینه که چه مدارکی داره! البته بعید میدونم دانشمندای مخالف فرگشت تو دنیا، بیشتر از 5 6 درصد دانشمندا رو شامل بشه! که البته همگی هیچ ارتباطی به زیست و علوم تجربی ندارن!!(مثلا در زمینه ادبیات تخصص دارن و میان میگن فرگشت دروغه!!)
یادمه تاپیکی زده بودن که داخلش گفته بود چرا در قران گفته قلبهای برای فکر کردن!؟ الان با توجه به این مطلبی که در قران هست ما باید بگیم اینکه نوار مغزی رو از مغز میگیرن، کار استکبار جهانیه و ما با قلب فکر میکنیم که در سینه مونه ولی غربیا واسه اینکه ما در دینمون شک کنیم، اینطور به ما گفتن!! و همینطور، اگه سرمون جدا باشه باز زنده ایم!! اون تحقیقاتیم که درباره کار مغزه فقط برای رسیدن به همین هدفه!!:khandeh!:
یا اینکه میتونیم بگیم برداشتمون اشتباهه!
واقعا حس شوخ طبعی این گروهو ستایش میکنم!(پایین!)
هیولای اسپاگتی پرنده
در سال ۲۰۰۵ میلادی قوانین آموزشی ایالت کانزاس امریکا با درخواست مکرر مذهبیون تغییراتی کرد، در این قانون مقرر شد که در کنار تدریس فرگشت برای وجود بحث چالشی، “طراحی هوشمند” یا “باور به آفریننده” هم تدریس شود. این اتفاق واقعاً یکی از چالش برانگیزترین اتفاقات را باعث شد. همان روزها بابی هندرسون ۲۴ساله که فارغالتحصیل رشته فیزیک بود در نامه سرگشاده طنزی خطاب به انجمن سرفصلهای آموزشی نوشت: «من به موجودی مافوق طبیعی با ظاهری شبیه اسپاگتیِ کوفته قلقلی ایمان دارم. طراح هوشمند میتواند هر چیز قابل تصوری باشد. من و بسیاری دیگر در سراسر دنیا به شدت معتقد به آفرینش جهان توسط هیولای اسپاگتی پرنده هستیم. او کسی است که هر آن چه ما میبینیم و حس میکنیم را آفریده است. ما معتقدیم که شواهد بسیار فراوان علمی که اشاره به فرایند فرگشت دارند تنها به دلیل تصادف وجود دارند و هیولای اسپاگتی پرنده همگی این شواهد را به وجود آورده است. اگر انجمن بررسی مواد درسی، نظریه آفرینش هوشمند را نظریهای علمی بشناسد، ناگزیر باید نظریه من را نیز علمی تلقی کند، بنابراین من خواهان اجازه تدریس “پاستافاریانیسم” در مدارس عمومی هستم. (پاستافاریانیسم نامی ساختگی است که هندرسن برای اشاره به اعتقاد به هیولای اسپاگتی پرنده به کار میبرد. این نام از ترکیب «پاستا» و «راستافاریانیسم» _نام حرکتی مذهبی در جامائیکا_به وجود آمده است)”
وی سپس به گونهای طنزآمیز به توضیح برخی مشکلات علمی بر پایه دیدگاه پاستافاریانیسم میپردازد. برای نمونه او نتایج تحقیقات علمی درباره تعیین سن اجسام بر پایه نیمه عمر کربن رادیواکتیو را به دلیل دخالت و دست کاری مستقیم هیولای اسپاگتی میداند. وی گرم شدن تدریجی زمین را از سال ۱۸۰۰ میلادی به بعد در ارتباط مستقیم با کاهش همزمان تعداد دزدان دریایی دانستهاست. نامه طنز بابی هندرسون اما انقلابی به پا کرد که کل جهان آتئیستها را شوراند، آنها گفتند که «اگر عقیده بابی مضحک است هر دین دیگری میتواند مضحک باشد و اگر نیست باید جدی گرفته شود.» بلافاصله افراد فراوانی به او پیوستند و «کلیسای هیولای اسپاگتی پرنده» را تشکیل دادند. آنها دور هم جمع میشوند، به احترام “نودل، پاستا، اسپاگتی” که مقدس و گرانقدر هستند جشن میگیرند و مراسمی برگزار میکنند. در وبسایت آنها گفته شده که برای مومنین همیشه غذای مقدس (اقلام پاستا و اسپاگتی) و شراب موجود است. گرچه قانون تدریس «خالق هوشمند» چندی بعد لغو شد، اما ماجرا به همینجا ختم نشد. آتئیستها با ساختن این آیینِ شوخی (پارودی) خواستند که دولتها و جوامع آنها را به رسمیت بشناسند، بر این باورند که وقتی همه ادیان از مزایایی برخوردارند چرا آنها از دولتها چیزی نخواهند؟
ساکنان اروپایی این آیین که اعلام کردهاند کم شدن دزدان دریایی را دلیل مشکلات جهان میدانند؛ خواهان ساخته شدن معابد شده و شروع به جمعآوری اعانه و پول کردند. دولت ها کمکم در مقابل آنها کوتاه آمدند؛ چرا که آنها هم شرایط دیگر ادیان را داشتند. گروه “پاستافاری” در آلمان شروع به کار کرد، آنها در تمامی اروپا و امریکا گسترش یافته و طرفداران روزافزون پیدا کردند. دین آنها همیشه با بحث علمی، شوخی و خنده، پاستا و آبجو همراه است، چرا که نه؟ دین “پاستا و ماکارونی” در لهستان، مجارستان، سوئیس و اسکاندیناوی گسترش فراوان یافت. دین اسپاگتی هر روز نوآوری تازهای میکند. چندی پیش آنها اعلام کردند که “آبکش” از آنجا که در طبخ ماکارونی بسیار اهمیت دارد از وسایل متبرک و مقدس آنهاست. آنها ادعا کردند که آبکش باید روی سر آنها باشد تا حجاب آبکش از آنها حفاظت کند. پس از آن بود که یکی از اعضای شورای شهر نیویورک کریستوفر شفر که به این گروه پیوسته بود با آبکشی بر سرش به نشانه مصونیت از گناه و اشتباه، سوگند خورد و وارد شورا شد. پیروان اسپاگتی با تمام توان در راه عقیده ادامه میدهند. چندی پیش، پیشوای این آیین در اتریش “نیکو آلم” در اقدامی کم سابقه از دولت خواست که آبکش او را به عنوان “حجاب ضروری سرش” به رسمیت بشناسد. او درخواست کرد که حق داشته باشد با آبکشی بر سرش رانندگی کند. او عاقبت چندی پیش موفق شد اجازه رسمی بگیرد. روی گواهینامه رانندگی او نوشته شد “به دلایل دین و آیینی حق گذاشتن آبکش بر سرش در هنگام رانندگی دارد“ وقتی از آقای آلم پرسیده شد که دین جدیدشان دیگر چه چیزی دارد گفت: ما میخواهیم ببینیم مرز یک دین کجاست و دولتها و مردم چقدر حاضرند کوتاه بیایند!
1-این مستند بسیار قدیمیه.
2-سوالات در مورد این تئوری خیلی بیشتر از اینهاست.
3-به بیشتر سوالاتی که در این مستند پرسیده شده بارها پاسخ داده شده. همونطور که گفتم این مستند حداقل مربوط به 10 سال پیش هست. مخصوصا اون عبارت پیچیدگی کاهش ناپذیر که خیلی در موردش صحبت شده و مثالهای متعددی براش هست.
4-استفاده از لفظ کلی "دانشمندان غربی مرگ نظریه داروین رااعلام کردند" به وضوح نادرسته. چون اولا دانشمندان غربی به همین 10 نفر که در این مستند هستند خلاصه نمیشه. اگرچه مخالفین این نظریه هم تعدادشون بیشتر از اینه. ولی اون عبارت صرفا یک کار رسانه ایه.
سلام
آیا تعداد کرومزومهای آدم و حوا بررسی شده که ببینیم 46 کرومزومی بوده اند یا نه؟
به فرض که 46 کرومزومی باشند، آیا میشه اثبات کرد که از نسل یک موجود دیگری نبوده اند؟
اگر بخواهیم تجربی ثبات کنیم باید آزمایش کنیم. اگر هم بخوایم عقلی اثبات کنیم، باید استدلالهای منطقی برای اثبات اعتقادات داشته باشیم نه مغلطه.
در این ویدئو، گفته میشه که اطلاعات از نوع ماده نیست. مثال می زنه که یک سی دی خالی و یک سی دی پر از اطلاعات از نظر مادی تفاوتی ندارند. خب این غلطه. اطلاعات به صورت مادی ذخیره میشن. همون سی دی که مثالش زده شد، اطلاعات رو از طریق واکنش شیمیایی به وجود آمده در یک ماده حساس به نور ذخیره می کنند. اگر شما به یک سی دی رایت شده نگاه کنید، حتی تغییر رنگ حاصل از این واکنش رو می تونید ببینید.
این یک شایعه است که در آدرس زیر توسط ایشان تکذیب شده:
http://www.nasonline.org/news-and-multimedia/news/03042005-statement-evolution-controversy.html
سلام
بحث قانونهای اعتباری مثلا امریکا یا قانون اساسی آن یک بحث است که مربوط به دموکراسی و رای مردم می شود.
اما اگر بحث در مورد علمی بودن و درست بودن قضایا باشد ما باید تابع دلیل باشیم.
پس اگر دادگاهی به واسطه ی قانون اساسی، مسئله ای را نمی پذیرد اصلا ربطی به صدق و کذب قضیه ندارد.
ولی اگر دادگاه در مقام به دست آوردن صدق و کذب باشد حتما باید از مدعی، دلیل و سند بخواهد.
و مدعی باید برای صدق یا کذب قضیه ( مثلا طراحی هوشمند یا هیولای اسپاگتی یا فرگشت ) دلیل داشته باشد.
و اگر دلیلی وجود نداشت ما نمی توانیم آن را ( طراحی هوشمند، فرگشت یا هیولای اسپاگتی ) را بپذیریم.
اما در عین اینکه نمی پذیریم نمی توانیم آن را انکار کنیم.
یعنی نمی توانیم بگوییم هیولای اسپاگتی پرنده نیست.
آیا شما می توانید اثبات کنید که هیولای اسپاگتی پرنده وجود ندارد ؟
منم که همینو گفتم! :Gig:
گفتم با جاده ای که خودش پر از چاله چوله ست میان از جادهء دیگه ایراد میگیرن و با این ادعا که جادهء ما بی عیب و بی نقصه ، افراد توی اون جاده رو به جادهء خودشون دعوت میکنن درحالیکه برخی افراد توی اون یکی جاده از روی بی اطلاعی خیال میکنن که حرف درستیه و جادهء پیشنهادی جدید خیلی کاملتر از جادهء خودشونه و این یعنی فریب کاری بوسیلهء علم
بابا مسعود برا بار صدم ، نه من نه سایر دوستان نگفتیم این نظریه کلاً ، کاملاً و از اول تا آخر غلطه!
در این بخش هم بنده نگفتم کلاً هیچ مطلب علمی مربوط به این نظریه ها نباید باشه. شما گفتی:
خودم هم این پرسش رو اضافه میکنم تا شما و سایر دوستان هم رای با شما پاسخ بفرمایید:
وجود نداشتن موجودی به هوشمندی انسان. چرا؟وای که اگر الان این جمله از زبون یه فرد مذهبی بیرون اومده بود.......
مثلاً میگفت خیلی از مطالب قرآن و آموزه های دین برای ما شناخته شده نیست اما با پیشرفت علم شناخته خواهد شد
پاسخ چی بود؟
علم پیرو حس ، آزمایش تجربه و سند است ، نه حدس و گمان یا وعده وعید!
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
برادر عزیزم اجازه بدهید اینطور توضیح بدهم:
شما میفرمایید اگر علم بتواند چیزی را ثابت کند ... این عبارت مبهم است ... منظورتان دقیقاً چیست؟ اینکه برای حقیر اثبات میشود که دانشمندان خاصی درست میگویند یا اینکه آنها ادعا میکنند که درست است و گروهی هم تأییدشان میکنند ولی برای حقیر مسلّم نشده است؟ اگر نظر شما این است که علم اثبات میکند یعنی مدعی میشوند که چیزی را اثبات کردهاند خیر حقیر به این راحتی زیر بار نمیروم و اگر هم نظری که به آن ترجیح نداشته باشد در اختیار نداشته باشم و بخواهم نظر آنها را قبول کنم آن را به همراه علامت سؤالهایی که بر روی ان قرار دارد در ذهنم نگه میدارم و اجازه نمیدهم در ذهنم رنگ قطعی به خود بگیرد که بعد اگر دلایل ردّش را یافتم هم باز روی درستی ان پافشاری کور داشته باشم. این رویکرد علاوه بر اینکه تأیید عقلی دارد دستور خداوند عالم در قرآن هم هست «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» که یعنی «و پیروی نکن آنچه را که نیست برایت به آن دانشی»، این در مورد پذیرفتن نظرات دیگران است که برایمان علم به آن حاصل نشده باشد، اما دفاع کردن از چیزی که نسبت به آن علمی نداشته باشیم دیگر از آن هم بدتر است «فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ ۚ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» که یعنی «پس چرا ستیزه کنید در آنچه نیستتان علمی بدان و خدا میداند و شما نمیدانید» و در این سایت بسیار شاهد بودهام کسانی که امثال حقیر را متحجر خواندهاند و بعد خودشان هرچه دانشمندان غربی گفته باشند را بدون آنکه بالا و پایین آنرا متوجه شده باشند در مقابل دین خدا قرار دادهاند و اصرار داشتهاند که هر کسی مقابل ما بایستد خشکمغز است ...
اما اگر منظورتان این است که برای حقیر مسلّم شود که یک مسأله درست است (از هر کسی که بهم برسد، چه از کسی که دعوی نبوت دارد و چه از کسی که دعوی داشتن علم دارد) آیا آنرا خواهم پذیرفت مطابق وضعیت فعلیام دو رویکرد در مقابلش دارم:
۱. اگر مطابقت با تمام قطعیات دیگر در ذهنم داشته باشد آنرا نسبتاً راحت میپذیرم و در واقع بررسی آن نظر تا آنجاست که متوجه شوم این نظر جدید با آن نظرات قطعی دیگر که در ذهنم هستند سازگار هستند و به تناقض نمیرسد ...
۲. اگر مطابقت با قطعیات دیگر در ذهنم نداشت یا رد میکنم و در گوشهی ذهنم نگه میدارم که به مرور زمان بیشتر رویش فکر کنم و یا میپذیرم و باز در گوشهی ذهنم به عنوان سؤال باز نگه میدارم که رویش فکر کنم ... اینکه کدام را انتخاب کنم هم بستگی به درجهی زیربنایی بودن آن نظر در ساختار فکریام است ... یعنی اگر یک مسألهی A اهمیت نسبی کمتری در ساختمان ذهنیتم از عالم وجود داشته باشد با تناقض یافتن آن با مسألهی B که اهمیت بیشتری دارد اگرچه نتوانم اشتباه بودن A را متوجه شوم و استدلالها و مدارک پشت آن به نظرم صحیح بیایند ولی فرض را بر وجود اشتباه در آن اثبات میگذارم و سعی میکنم B را حفظ کنم ولی اگر به مرور زمان مشخص شد که مشکل از B است و نه A آن وقت باید جایگزین مناسبی برای B پیدا کنم تا با A سازگاری داشته باشد و با سایر قطعیات ذهنیام هم سازگاری داشته باشد، اگر شد که چه بهتر اگر نشد کار سختتر میشود ...
با شرایط فعلی برای حقیر حقانیت تشیع اثبات شده است و نقطهی شروع ان هم اعتقاد داشتن به درستی تشیع نبوده است بلکه نگاه نقدگرایانه به آن بوده است و تلاشم را کردهام که اشتباه بودن آنها را متوجه شوم ... تعصبی که به حقیر در تفکر نسبت میدهید تا کنون یا نبوده یا کمرنگ بوده و یا خیلی جدّی نبوده است اگرچه منکر نقایص بسیارم در تفکر و غیره هم نیستم ... ولی در کنار عقل بحث فطرت هم مطرح است و فطرت یا وجدان اساسیترین معیار برای تشخیص حق در هر کسی است و موضع تشیع منطبق بر آن است ... علوم مدّ نظر شما باید قادر به انجام معجزهای در حدّ کنفیکون باشد که بتواند جایگزین منطقیتر و قابل قبولتری نسبت به دین بیاورد و البته این شبهعلومی که از آنها به عنوان The Science God یاد میشود را حقیر اصلاً در این حدّ و اندازهها نمیدانم که بخواهد چنگ در چنگ با نظریههای دینی شود ...
برای آنکه آب پاکی را به دستتان بریزم این را میگویم که این علوم هرگز حتی سادهترین گزارههای خود را نیز نمیتوانند اثبات کنند ... احتمالاً شوکه میشوید اگر حقیر بگویم که زمین یک کره نیست و یک سطح صاف است ... بله حقیر نه فیزیک نیوتونی را قبول دارم و نه فیزیک نسبیتی را ... اما قبل از آنکه داغ کنید خدمتتان میگویم که در این باور هیچ کدام از مشاهدات علمی را منکر نمیشوم، از جمله اینکه کرهی زمین را از فضا دیدهاند که خوب کروی است و مسطح نیست یا اینکه آزمایشات بسیاری نسبیت را تأیید میکنند ... اگر میگویم با آنها مخالف هستم از جهت دیگری است که دیگر خیلی از بحث اصلی منحرف خواهد شد گرچه پیرامون برخی از آنها قبلاً با دوستان یا کارشناسان در تاپیکهای دیگر بحث کردهایم ... فقط برای خالی نبوده عریضه میگویم که حقیر وجود سه بعد مکان را قبول ندارم و استقلال زمان از مکان را هم قبول ندارم و زمین را هم ساختاری میدانم که کرهی زمین جزئی بسیار کوچک از آن است و به عبارتی سطح صاف است اما نه در سه بعد بلکه در ابعادی بسیار بیشتر ... اینها را هم از اسلام استخراج کردهام و چیزی نیست که دانشمندان در موردش نظر خاصی داشته باشند ... البته ۱۱ بعد نظریهی ریسمان بیارتباط با ان نیست و نظریات دیگری هم هست که تا حدودی نزدیک به آن باشند ولی هیچ کدام کامل نیستند ... با این فرض آنچه فیزیک نیوتونی و نسبیت مدل میکند تنها مدلی از سایهی حرکتی است که در فضای با ابعاد بسیار بیشتری روی میدهد و وقتی مفهوم مکان و زمان تغییر کند کل مفاهیم سینماتیک و دینامیک تغییر میکند و نظریههای فیزیکی امروز در حدّ اسباببازیهایی خواهند بود که تنها مشاهدات محدود ما را توضیح میدهند و کاربردهای مهندسی محدود ما را پاسخگو هستند ... حقیر این نظریهها را کراهت دارم که علم بنامم تا چه برسد که بخواهم از تقابل دین و علم سخن بگویم و این احتمال را بدهم که علم بتواند خلاف دین را اثبات کند ...
دیگر شما مختار هستید که حقیر را متعصب بدانید یا ندانید ... یا اینکه بگویید حقیر اصلاً ارزشی ندارم که بخواهید رویش فکر کنید که متعصب هستم یا نیستم ... هر کسی مسؤول فهم خودش از حقیقت است ... شما این علوم را بپذیرید و حقیر هم نمیپذیرم، اگرچه در کاربرد و در عمل فعلاً مجبور به استفادهی از آنها هستم و تحصیلاتم و شغلی که ارش ارتزاق میکنم هم پیرامون همین نظریههای شبهعلمی است ...
بدون مطالعه نپذیرفتن کافی نیست ... بدون درک نکردن جان کلام و بعد جزئیات و نواقص این علوم هم اگر آنها را بپذیرید اشکال دارد که البته شما اینطور نیستید با توجه به توضیحاتی که در ادامه دادهاید ... فقط برای آنکه بگویم مطالعه به خودی خود ارزشی ندارد و برای کامل کردن عبارتتان این را گفتم ... وگرنه با عمومیت مطلبتان موافقم
ان شاء الله حقیر را از ادامهی این پرسش و پاسخ که جنبهی شخصی دارد و کمکی به اصل بحث ما نمیکند معاف کنید ... :Gol:
در مورد نظریهی فرگشت اصل صحبتم در این تاپیک اینها بود:
۱. فرض گرفتم که تمام مشاهدات آنها در محدودهی خطاهای قابل تخمین برای آنها درست باشند .. در واقع اگر بخواهیم تنها جنبهی توصیفی زیستشناسی را در نظر بگیریم ما هم مشکلی نداریم ... اتفاقا خیلی خوب است که یک عده شباهتها و نقاط افتراق گونهها را بررسی کنند
۲. وقتی بحث از «توصیف چگونگی» تا «توضیح چرایی» بالا برده شود باید یک سری سناریو تعریف شود که بتواند ارتباط بین گونهها را توضیح بدهد ... در اصل خوب بودن و علمی بودن این کار هم ما مشکلی نداریم ... اما اینکه این کار چطور انجام شود اهمیت دارد و باید مراقب باشیم که:اولاً این سناریوها با مبانی فکری ما سازگار باشند مگر آنکه اثبات شود که امکان ندارد سناریویی اتخاذ شود که با آن مبانی به تناقض نرسد،
ثانیاً این سناریو در خودش به مشکل برنخورد و خودش نقضکنندهی خودش نباشد
و ثالثاً در میان مشاهدات موجود و در محدودهی دقت آن مشاهدات مثال نقضی برایش یافت نشود ...
معمولاً بیشتر در مورد نظریهها روی دو شرط اول تأکید میشود و شرط سوم را نمیتوانند خوب رعایت کنند و در عوض برای نظریههایشان محدودهی کاربرد معرفی میشود ... اما فرگشت در بیان استاندارد شدهی آن توسط داوکینز خلاف اصول عقلی است که یعنی برای رد کردنش دلیل عقلی ذاریم حال آنکه برای پذیرش آن دلیلی نداریم ...در بیاهای دیگری از آن که خداباوران هم گاهی قبولش دارند باز این نظریه نقایصی دارد ... تمام اینها با وجود آن است که کسی که خدای قادر را پذیرفته باشد هیچ کدام از مشکلات این نظریهها را ندارد و اگر هم با مشکلی برخورد کند که نتواند پاسخ دینی برایش بیابد لااقل به تناقض عقلی با دین نمیرسد و میتواند امیدوار باشد که با گذر زمان پاسخ درست را بیابد ...
الآن شما با این مطالب مخالف هستید؟ اگر به اسلام تشیع معتقد هستید مشتاقم دلایلتان را بدانم، لطفاً؟
یا علی علیهالسلام
مثلاً فرض کن یه گاو هوشمند بشه. آیا می تونه آچار دستش بگیره و ماشین درست کنه؟ خب چار تا پاش رو زمینه. سم هم داره و مثل ما انگشت نداره که بتونه آچار دستش بگیره. هویه هم نمی تونه دستش بگیره و کامپیوتر بسازه :Nishkhand:
نمی تونه برا خودش لباش درست کنه، نمی تونه غذا بپزه، نمی تونه آهنگری کنه و ... . نیازی به حرف زدن با زبانی به پیچیدگی زبان انسانها هم نداره. خب درباره چی حرف بزنه؟ بشینه فیلم نقد کنه یا در مورد مدل گوشیش با دوستش کل کل کنه؟ گاو فقط چند تا کلمه نیاز داره: "ماااا..." به معنی اینکه به گله حمله شده. "ماع" یعنی غدا اینجاست و ... . با چند تا کلمه کارش راه می افته.
بعضی حیوونها هم هوش خوبی دارند، ولی در زمینه های مربوط به خودشون.
اینها البته نظرات شخصی من بود.
سلام.
ممنون که به روشنی پاسخ بنده رو دادید.
با این توضیحات، بنده پاسخ خودم رو گرفتم.
در مورد این بخش با اینکه نظرات بنده با شما تفاوتهای بسیاری داره، اما فعلا در این مورد صحبتی نمیکنم. چون خارج از موضوع تاپیک و حوصله سایر دوستان میشه.
فقط اینکه بنده به شما ارادت دارم. و اگر نظر بنده در مورد شما اونی بود که فرمودید، وارد بحث نمیشدم.
فقط با این یک جمله بسیار موافقم : "هر کسی مسؤول فهم خودش از حقیقت است ..."
بله. منظور بنده هم از مطالعه، صرفا روخوانی چند کتاب و ... نبود. مطالعه رو در معنای وسیعش به کار بردم.
بنده هم تصور میکنم پرداختن به این موضوع رو خانمه بدیم و بنده در حد کفایت پاسخ سوالم رو گرفتم.
و اما در این مورد نظر شخصی بنده اینه که:
با اینکه سالهای طولانی از ارائه اولیه این نظریه گذشته، ولی به نظرم هنوز در ابتدای راه قرار داره. و فکر میکنم به عمر بنده قد نمیده روزی که این نظریه کامل بشه.
البته این رو با توجه به این عرض میکنم که اثبات این نظریه به این سادگی ها نیست. این نظریه علیرغم اینکه محدوده ای داره، اما اونقدر گسترده است که برای کامل شدنش باید هزاران (شاید هم بیشتر) نفر روش کار کنند. ضمن اینکه حتی اثبات هر بخش از این نظریه سوالات و محدوده های جدیدی رو ایجاد میکنه.
بنابراین پذیرش نظریه ای که هنوز تا اثبات راه فراوانی داره، عقلا چندان صحیح نیست.
اما شخصا با توجه به علاقه ای که به این موضوع دارم و اصولا همواره از به چالش کشیدن تفکر و اعتقاداتم استقبال میکنم پیگیر این موضوع هستم.
اینکه فرمودید اعتقادات حال حاضر خودتون رو با شیوه نقدگرایانه بدست آوردید، بنده رو خوشحال کرد.
اما بنده بعد از پذیرفتن اعتقادی، (در حین عمل به اعتقاد و رفتار مطابق اون اعتقاد) باز هم علاقه مندم اون رو به چالش بکشم. چون معتقدم اگر اعتقاد درستی داشته باشم، با این کار تقویت میشه.
با همین دلایل پیگیر این ماجرا هستم.
همونطور که گفتید در قسمت زیست شناسی ماجرا (که درجای خودش قابل بحثه و اتفاقا بنده هم بهش علاقه مندم-البته ربطی به رشته یا مطالعاتم نداره) کار علمی و آزمایشگاهی و متد علمی در حال انجامه و به همین شیوه هم باید پیش بره و کسی مشکلی با قضیه نداره.
اما مشکل از جایی شروع میشه که قراره چه نتیجه ای از این تئوری گرفته بشه؟ قراره چه کسی تفسیرش کنه؟
داوکینز؟
مسلما اون بر مبنای اعتقادات خودش دست به تفسیر میزنه.
این علاوه بر مسائل قبلی، مسائل جدیدی رو ایجاد میکنه.
به قول شما حتی در نظریات خداباوران معتقد به فرگشت هم هنوز اشکالاتی هست. ( از دو نظر : علمی - تطابق با باورهای دینی)
بنابراین بحث کلی ما در مورد این تئوری در دو حالت زیره:
1- مباحث علمی و مرتبط با زیست شناسی ( که موضوع بحث ما نیست)
2- تفسیر نظریه و ارتباطش با دین
نظر بنده اینه که اگر میخواهیم در مورد این نظریه بحث کنیم، باید تکلیفمون رو روشن کنیم. که این نظریه رو قبول داریم یا نه؟
اگر قبول داریم (یا احتمال درست بودنش رو میدیم) میتونیم در مورد اینکه چه تناقضاتی با دین داره صحبت کنیم و راهکار بدیم که چطور میشه بین این دو جمع کرد یا اینکه این نظریه باید به چه سمتی بره؟
و اگر قبول نداریم و اعتقاد داریم که احتمال درست بودن این نظریه وجود نداره، پس باید بریم سراغ حالت 1 و از راه علمی اثبات کنیم که این نظریه غلطه.
به نظرم اثبات نادرست بودن این نظریه از طریق بیان تناقضاتش با دین،(مخصوصا برای دین ناباوران و یا کسانی که هنوز در اعتقادشون محکم نیستند) راه به جایی نمیبره.
متاسفانه تجربه بنده نشون داده این روش گاهی نتایج عکس هم میده. شما در عقاید خودتون محکم هستید و این روش در مورد شما اتفاقا نتایج مثبتی به همراه داره.
ولی در مورد سایرین به نظرم چندان راهگشا نیست.
البته بنده مخالف این نیستم که در این مورد (تناقضات با دین و بیانات و تفسیرهای مختلف از دین و فرگشت و ... ) صحبت بشه. اتفاقا در بحثهای اینگونه خیلی هم یاد گرفتم.
اما اینکه با این روش بخواهیم کسی رو قانع کنیم که فرگشت نمیتونه درست باشه، به نظرم به هدف نمیرسیم.
...
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو درست بیان کنم. متاسفانه به دلیل نداشتن فصاحت و لطافت بیان برخی اوقات نمیتونم منظورم رو اونطور که در اندیشه ام هست به مخاطبم برسونم.
هر موجودی خصایص خاص خودش رو داره.
از خواص ویژه انسان هوشمندیشه.
وگرنه در موارد دیگه مشابهتهای زیادی با سایر پستانداران داره.
سایر موجودات هم ویژگی های خاص خودشون رو دارن که خیلیهاش رو انسان نداره.
مثلا چرا فلان جانور اینقدر بزرگه؟ یا سریعه؟ یا خوب استتار میکنه؟ یا بدون آب زنده میمونه؟ یا ...
قرار نیست در طی فرگشت، همه موجودات دارای همه خصایص خوب باشند. اتفاقا فرگشت در مورد تنوع انواعه دوست من.
سلام علیکم رحمة الله،
بله با شما موافقم، برای هر کسی باید با همان معیارهای خود او صحبت کرد، این دستور دینمان هم هست، آنجا که فرمودند ما گروه انبیاء آمدهایم تا با مردم در حد عقولشان صحبت کنیم یا آنجا که اهل بیت علیهمالسلام با یهودیان از کتاب خودشان و با مسیحیان از کتاب خودشان و با هر عالمی در حیطهی علم خود او بحث میکردهاند.
اما خوب این هم یک راه است که کسی بگوید من اشتباه بودن حرف شما را اثبات نمیکنم و در صدد آن هم نیستم ولی بیایید یک راه دیگر به شما نشان دهم که آن هم تمام این موارد مورد نظر شما را توضیح میدهد و کم نمیآورد و اگر بالاتر نباشد پایینتر هم نیست ... این یعنی اثبات اینکه نظریهی شما تنها راه توضیح شواهد موجود نیست ... این هم به نوبهی خود یعنی اینکه اگر کسی بخواهد یکی را برگزیند باید اول به دنبال یک وجه برتری در بین آنها بگردد و اگر همینطوری یکی را انتخاب کند دیگر هرچقدر هم که در آن یک راه تفکر و تحقیق کند باز یک جای کارش میلنگد و آن اینکه اصلاً چرا این راه را انتخاب کرد و راه دیگر را انتخاب نکرد ...
حالا این موضعگیری را هم در نظر بگیرید که کسی بگوید نظریهی شما سر جایش ... این نظریه باید با مشاهدات علمی و سایر دانستههای قطعی بشری هم سازگاری داشته باشد ... اگر در یک علمی غیر از زیستشناسی مثلاً در ترمودینامیک بگویند که انتروپی کل همواره باید زیاد شود ولی در این نظریه نظم است که زیاد میشود و پیچیدگیهای منظم (که غلبهی نظم را میرساند و نه غلبهی پیچیدگی به معنای عدم تشخیص نظم در آن و در نتیجه بینظمی را، به عبارت دیگر اطلاعات جدید تولید شده است) افزایش مییابد گروه زیادی همّ و غمشان این میشود که نظریهی فرگشت را از نقطه نظر افزایش انتروپی نیز بررسی کنند، با اینکه اصل افزایش انتروپی به هیچ وجه یک اصل عقلی مستحکم نیست و یک اصل تجربی است و تازه در همان هم عدهای تردید وارد کردهاند (که حقیر هم موافقشان هستم)، آنها خود را محدود به بررسی زیستشناسی از طریق زیستشناسی نمیدانند و کسی هم کار آنها را غیرعلمی نمیداند ... حالا ما هم مثلاً فلسفه را پیش میکشیم و وجود خدا را بر مبنای تجربهی حداقلی (آنقدر که بدانیم حداقل یک موجود حقیقی وجود دارد) و استدلالهای عقلی اثبات میکنیم و میگوییم این خدا کجای سناریوی فرگشت هست و آیا چنان جایگاهی اگر برای خدا در نظر گرفته شود با نتایج فلسفی وجود خدا سازگار هست یا نه ... این کار مستقیماً سراغ زیستشناسی نمیرود و ادبیاتش هم گاهی با ادبیات مرسوم در زیستشناسی متفاوت است ولی موضوع همچنان بررسی صدق و کذب یک نظریه در زیستشناسی است، گرچه از نگاه فلسفه باشد ... اگر این فلسفه مثلاً با صفت اسلامی بودن مقید و محدود شود در این صورت کسانی که مخاطب این بررسیها هستند کسانی خواهند بود که مسلمان هستند، مگر اینکه ابتدا اصول همین فلسفه توضیح داده شود و شرع بحث به جایی برسد که مخاطبش عام گردد ...
حالا حقیر اگرچه حرفهای شما را قبول دارم ولی یک تجربهی شخصی هم در زمینهی خاص نظریهی فرگشت دارم، اگرچه مطالعاتم به نسبت آنچه که باید باشد در این زمینه خیلی کمتر است ولی هرجا که بحثی را بین موافقان و مخالفان یا در هر صورت منتقدان این نظریه دیدهام اکثراً بحثشان روی یک سری مصادیق بوده است، مثل همان خرچنگی که مثال زدم که از قبل از زمان دایناسورها تا همین امروز وجود داشته و به یک شکل هم وجود داشته است و سؤالی مطرح میشود که موجودی که محل زندگیاش خشکی-دریا بوده است چطور در این همه مدت که گونهها عموماً تغییر کردهاند و دایناسورها نابود شدند و خزنده پرنده شد و میمون انسان شد و غیره همچنان هیچ تغییری نکرده است؟ اما معتقدین به فرگشت هم برای رد کردن آن توجیهات خود را دارند و وقتی بحث سر احتمالات باشد هر دو طرف میتوانند حرفشان را بزنند و دیگری قانع نشود، به هر حال وقتی احتمال دو رخداد هر دو ۵۰٪ باشند هر دو طرف دعوا حق دارند که حرف دیگری را نپذیرند، وقتی هم که احتمالات برابر نباشند باز این حق را دارند چون بحث بر اساس احتمالات نهایتاً یقینآور نیست ... به همین دلیل عدم قطعیتی که در این دعواها هست و اینکه استدلال هر کدام از دو طرف عموماً طرفداران خودشان را قانعتر میکنند ولی تأثیری در مخالفانشان ندارد ... البته حتماً این حرف کاملاً درست نیست و برخی استدلالها در طرفین دعوا تأثیر خواهد گذاشت ولی بازدهی این روش بحث کردن با جزئیات زیستشناسی چندان هم بالا نیست ... شاید هم حقیر کم گشتهام و این هم خیلی زیاد مختمل است ... اما اگر شما و دوستان دیگری که مدتهاست در حیطهی تخصصی خودشان از این بحثها میکنند قبول داشته باشید و باشند که این بحثها چندان در تغییر نگرشها مؤثر نیست آن وقت میتوان از زاویهی نگاه علوم دیگر مثل همان ترمودینامیک یا فلسفه هم به آن پرداخت (بماند که حقیر مباحث ترمودینامیکی مرتبط با فرگشت را تورق کردم و تقریباً همه با اطمینان نظری میدهند که خیلیها کامل آنرا غلط میدانند یا در آن مردد هستند، اگر درست خاطرم باشد) ... و در نهایت در پذیرش گزارههای دین فطرت هم دخیل است، اگرچه تجربههای باطنی هر کسی برای خودش حجت است و چندان قابل بررسی توسط دیگران نیست ولی اینکه برای خود آن شخص میتواند حجت باشد هم مسألهی کماهمیتی نیست
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
سلام بر شما
سوالات شما تشکیک کسی است که یک تئوری را اشتباها اصل فرض کرده .حال آنکه نه بلحاظ دینی و نه علمی صحیح نیست که اصالتی برای این تغئیرات ادعا شده قائل شویم .
بله این فرضیه مویداتی دارد مثل اینکه کسی بگوید زمین تکه ای از مریخ بوده , چون تشابهاتی بین آنهاست ولی این دست مویدات کافی نیست در حدی نبوده که آن را به اصالت علمی برساند.
پس لازم است برای برخورد علمی با یک موضوع تمایلات شخصی گروهی و سیاسی ... را از مقوله علمی جداکنیم و اجازه بدهیم علم سیر سالم خویش را ادامه بدهد.
جناب divoone1985 حرف خوبی زدند و اصرار بر سلامت علم داشتند ولی این تنها یک خواسته آرمانی است . متاسفانه علم از این ناحیه بسیار آسیب پذیر است .
و البته آسیب های دیگری هستند که جای طرحش اینجا نیست ولی وقتی بر خلاف تئوری فرگشت که در تمام دنیا تدریس میشود و پیچیدگی های زیادی هم دارد نظریه طراحی هوشمند بدلیل اعتراض اولیاء 10 دانش آموز (در تنها ایالتی که در امریکا تدریس شد آنهم بمدت یک سال ) بحکم قاضی ایالتی از کتب درسی حذف میشود
یا این شعارهای پروپاگاندائی را که راه انداختند تا غلبه تصنعی برباورهای مردم کنند و حتی در محیط های علمی هم استفاده کرده و میکنند
و الی ...
چه میتوان گفت ؟
متاسفانه کسانی که مدعی داعیه داری علم اند در اصل با این روش ها اعتبار علم را مخدوش میکنند و البته اعتبار علمی ادعاهای خودشان را هم زیر سوال برده اند.
در این شرایط شما چه انتظاری از ما دارید ؟
با تشکر
[=times new roman] Mostafa4;648891 نوشت:
به همین جهت هم بنده این مطلب را عرض کردم تا مشخص شود، فرگشت و انتخاب طبیعی، حتی اگر مشکلات خود را حل کند، نشان دهنده بی نیازی از خداوند نیست.
[=times new roman] Masood11;648923 نوشت:
دوست عزیز دقت نکردید، سوال من سر اولین موجود طبیعی ای است که در جهان وجود دارد و میخواهد طرفداران این نظریه را از وجود خدا بی نیاز کند.
اون انرژی ای که در فضا هست، آیا اولین موجود است یا نه؟
اگر اولین موجوده، خودش از کجا اومده؟
اگر اولین موجود نیست، خودش ناشی از چه موجود طبیعی است و همینطور؟
خلاصه هرچه قدر شما به عقب بروید، مشکل اصلی خداناباورانی که این نظریه را موید و دلیلی بر بی نیازی از وجود خدا میپندارند(مانند داوکینز) این هست که تبیینی برای نحوه موجود شدن اولین موجود بر اساس این نظریه ندارند.
بنابراین، باید به سراغ بحثهای عقلی بروند که اولین موجود طبیعی در عالم طبیعت چیست و چگونه ایجاد شده است.
نه دیگه! گفته بودی خدا رو انکار میکنه!
خب اون نقدا علمی نیست!
میدونی روزی چند نفر با تعداد کروموزومهای متفاوت به دنیا میان!؟ اینطورم نیست که بگیم فقط تاثیر منفی دارن چون عده ایشون نابغه هستن! و البته شواهدی هست که نشون میده دوتا از کروموزوم های گوریل، تو انسان به هم جوش خوردن و یکی شدن!(میمون سانان 24کروموزومی و انسان 23 کروموزومیه!)
هوشمندی انسان به چیه!؟ فقط یه عضو و اونم مغزه! جونورای زیادی هستن که اندامای هوشمند بیشتری از انسان دارن!
آموزه های دینی پیوسته نیستن! یه جا درباره زمینه، یه جا درباره خورشید و...!! ولی فرگشت مثل یه طناب میمونه که گرفتیمش و داریم ازش بالا میریم!
فکر کنم تو تاپیک پیدایش، خودتون گفتید که از دیدگاه فلسفه ماده(که انرژی هم نوعی ازشه!) ازلیه!
سلام
دقیقا منظورم همینی بود که گفتید!
حالا یه سوال دارم! اگه من بخوام کلیسا یا مسجدی برای اسپاگتی پرنده بزنم، کسی بهم اجازه میده!!؟؟:Gig:و اگه اجازه داد، امتیازات سایر ادیان رو هم میده!؟
سلام جناب فاتح گرامی
بله درست می فرمایید.
بسیاری از افرادی که از فرگشت یا امثال آن طرفداری می کنند قوی ترین دلیلشان همان برچسب علمی آن است. و الا این هیاهویی که به راه انداخته اند از دید عقلا، توخالی و پوچ است.
و از صدر تا ذیل این فرضیه پر است از سوال و اشکال و مغلطه. جالب این است که در اعتقادات و دین، پشت سر هم برهان می طلبند و دلیل می خواهند ولی در این موارد به کپی پیست اکتفا کرده اند و برچسب علمی و مجامع آکادمیک و ... را برهان قاطع محسوب می کنند.
مسعود عزیز
بذار مطلب رو بیشتر توضیح بدم.
کسی که ادعا می کند مثلا خدا وجود دارد باید برای ادعای خودش دلیل و مدرک بیاورد.
دین داران با برهانهای متعدد، ادعای خودشان را اثبات می کنند.
پس هم ادعا دارند و هم اثبات می کنند.
شما ادعا دارید که هیولای اسپاگتی هست و باید برای ادعای خود دلیل و مدرک بیاورید.
آیا شما مدرکی دارید ؟ خیر
هر گاه مدرک و برهان آوردید چه شما و چه کس دیگر و چه راجع به اسپاگتی و چه غیر آن، می توان از شما پذیرفت.
یکی از مهمترین موارد اختلاف نظر بنده با شما در یکی دو بحث قبل و همچنین یکی از دلایل امضای جدید بنده دقیقاً همین مطلبه که شما فرمودید. یعنی به نظر من در دین و مذهب هم همین ایراد که فرمودید وارده ، حتی شاید بدتر. چون مواردی رو در بحث احکام دینی می شناسم که نه فقط شرط سوم ، که هیچکدام از سه شرط رو نتونسته خوب رعایت کنه!!!
انشاالله یه زمان دیگه درموردش صحبت میکنیم. فقط دیدم نکتهء مناسبی هست برای اینکه تعریف بهتری از ایراد خودم ارائه بدم
(مرسی که کمک کردید :Nishkhand:)
گاهی مقایسه درمورد برخی رفتار ها یا خصوصیات معمول هست. بزرگی ، سرعت ، استتار و حتی زنده موندن زیر آب گر چه برتری های طبیعی هستن اما هیچکدوم از این برتری ها با هوشمندی بسیار بسیار بسیار بیشتر انسان قابل مقایسه نیست. دوستمون آقا مصطفی با طنز دوست داشتنی مطلب جالبی فرمودن که میخواستن ضمن اون پاسخ من رو هم بدن ، اما دقیقاً فرمایششون در راستای تایید حرف بنده بود:
چرا و چطور از بین تمام موجودات ، فقط انسان بوده که احساس "نیاز" کرده به داشتن سخن گفتن اون هم با زبان های مختلف ، تمدن ، جامعه ، بیمارستان ، واکسن ، دانشگاه ، چاپ ، راهسازی ، هواپیما ، کامپیوتر و......
اما درمورد قیاس شما دوست خوبم. همونطور که عرض کردم تفاوت صرفاً در توانایی دست گرفتن آچار نیست که بگیم خب گاو نمیتونه آچار دست بگیره ، در عوض هم انسان (برای مثال) نمیتونه شیر بده. یا بگیم یوز پلنگ نمیتونه روی دو پا راه بره اما در عوض خیلی سریعتر از انسان میدوه.
خیر ، تفاوت بر سر این موارد نیست
تفاوت روی صرفاً توانایی برداشتن ابزاری مثل آچار با دست نیست بلکه روی چگونگی کار با اون ابزاره و همچنین ساخت خود این ابزار
تفاوت روی تراشیدن یک سنگ و شکل دادنش نیست(که برخی میمون ها انجام میدن) بلکه روی ساختن CPU هست
تفاوت روی ادای چند کلمهء "مااااا" یا "ماع" نیست بلکه روی سرودن دیوان حافظ هست
تفاوت روی توانایی پرواز بطور طبیعی نیست بلکه روی توانایی ایجاد توان پرواز بوسیلهء علم (ساخت هواپیما) بجای توانایی طبیعیهدر حقیقت سؤال من هم دقیقاً همینه که چرا نه تنها گاو ، بلکه هیچ موجود دیگه ای نمیتونه برای خودش غذا بپذه؟ ماشین بسازه و تعمیر کنه؟ لباس بدوزه؟ موبایل بسازه یا آهنگری کنه؟
(البته موجوداتی هستن که یک سری توانایی این چنینی دارن مثل "جن" ، اما چون قراره با محسوسات صحبت کنیم کاری بهش ندارم) ضمناً یه بار همین سؤال رو از رفیقمون آقا مسعود پرسیدم ایشون گفتن خب میمون هم وقتی بارون میاد برگ درخت رو سرش میگیره که خیس نشه و اینم خودش یه نوع اختراعه!!! :Gig: امیدوارم دوستانِ دیگه از این پاسخ ها ندنقدرت لامبورگینی به چیه؟! فقط موتور؟! دوچرخه هم میتونه از یه کوچه باریک رد بشه ولی لامبورگینی نمیتونه!!!
مسعود جان شما شدیداً تحت تاثیر این مباحث تجربی قرار گرفتی به حدی که همه چیز رو میخوای با دید آزمایشگاهی نگاه کنی!
برادرم هوشمندی صرفاً اینطور نیست که بیای فعل و انفعالات شیمیایی توی مغز رو اندازه گیری کنی و بعد بگی خب موجودات دیگه هم در سایر اندامشون به همین اندازه یا بیشتر فعل و انفعالات شیمیایی دارن! به پست قبلی من رجوع کن برادر ، اونجا عرض کردم که منظور من از هوش چیه
باید اضافه کنم که جفت کروموزوم همتا 46تاست ولی هر کروموزوم در انسان سالم 23 کروموزوم داره!
نه دیگه! بحث لامبورگینی و دوچرخه نیست! اون چیزی که از هوشمندی مدنظرته بهش میگن تفکر انتزاعی! که البته در میمون سانانم کمی هست! پس چیزی نیست که فقط در انسان باشه! اگه قرار بود که همه موجودات عقلشون اندازه ما باشه که فرگشت اصلا معنا نداشت!!
ببینید، اگه طراحی هوشمندو قبول کنیم، هر کسی میتونه بگه طراح هوشمند خدای منه!! الان روش اثبات خدا، با روش اثبات اسپاگتی پرنده یکیه! تا بحث رد خدا با علم میشه، همه میگن علم نمیتونه خدا رو رد یا اثبات کنه، پس اسپاگتی هم همینطوره! مدارک اثباتشم تو همون متن اومده بود!!!:khandeh!:(بیان رابطه دزدان دریایی و گرم شدن زمین و...!!)
نه دیگه مسعود جان
وقتی طراح هوشمند اثبات بشه تنها طراح هوشمند اثبات شده نه چیز بیشتری.
پس اینکه آن طراح هوشمند شما باشید یا خدا ؟ یا آن طراح هوشمند اسپاگتی پرنده باشد یا هیولای هفت سر؟ را باید اثبات کنید مسعود جان.
بعد از اینکه شما اثبات کردید که طراح هوشمند، همان اسپاگتی پرنده است.
بعد باید اثبات کنید که به کدام دلیل و برهان برخی جملات را به اسپاگتی پرنده نسبت می دهید ؟
یعنی باید صادق بودن خودتان را در این رسالت اثبات کنید.
یعنی باید اثبات کنید که اسپاگتی پرنده ، رابطه ای بین دزدان دریایی و گرم شدن زمین برقرار کرده است ؟ و الا این ها همه میشود ادعای توخالی.
اما دین داران علاوه بر اینکه اثبات می کنند طراح هوشمند خداوند است.
اگر موردی را به خدا نسبت می دهند، آن را هم اثبات می کنند ( البته در درجات معرفتی و دارای رتبه بندی).
پیش تر گفتم اگر شما علم را تنها علم خودتان می دانید یعنی از همان ابتدا فرض گرفته اید که علم شما علم هست و استدلال دیگران علم نیست.
و این یک نوع مغالطه است.
پس علم تجربی با تفسیر شما، نمی تواند خدا را اثبات یا رد کند. و خود این علم بر پایه یک فلسفه ای و مبانی عقلی و معرفت شناختی، استوار شده است. که باید آنها را نقد کرد.
پس در واقع شما نمیتوانید بگویید چون چیزی که از نظر شما علم هست و به نظر دیگران علم نیست پس نظر دیگران درست نیست.
بلکه باید بفرمایید چرا دلایل و نظرات ما علمی نیست ؟
پس علم می تواند خدا را اثبات کند. و جمله ی شما اشتباه خواهد بود. یا حداقل بدون دلیل است.
اتفاقا قابل مقایسه هست. همونطور که قبلا هم عرض کردم هر موجودی طی فرگشت در یک یا چند زمینه محدود تغییر میکنه.
مثلا وال ابتدا که اون اندازه نبوده. یا مثلا سیستم انعکاس صدا (در خفاش یا دلفین) رو ما با وجود به قول شما هوشمندی بسیار بسیار بسیار بیشترمون تازه تونستیم مشابهش رو بسازیم.
برتری انسان در هوشمندی هم یک برتری طبیعیه. ضمن اینکه انسان هم در همون ابتدا قادر به صحبت کردن یا نوشتن و ... نبوده.
بله. امکانش وجود داشت که هر موجود دیگه ای هم هوشمند بشه. ولی به دلایلی نشده. یعنی امکان داشت موجود هوشمند شکلش شبیه به اینی که هست نباشه.
فربگشت وفربگشت وفربگشت..
واقعاچ اسم مسخره ای گذاشتن روش
با سلام
در مورد اینکه این امکان وجود دارد یا ندارد یک نکته را بیان می کنم : ( قصدم انکار این امکان نیست چون بحث ریشه ای تر این حرف هاست)
ما ده تیله داریم که پنج تا قرمز رنگ و پنج تا آبی است. این ده تیله را در یک کیسه می ریزیم. حال اگر دستمان را در کیسه کنیم و دو تیله را برداریم چند درصد احتمال دارد که دو تیله با رنگ مختلف بیرون بیاید ؟
حال اگر این تیله ها با هم رابطه داشته باشند یعنی مثل بار مثبت و منفی یکدیگر را جذب کنند. چند درصد احتمال دارد که در انتخاب های ما هر دو تیله دو رنگ مختلف داشته باشند ؟
آیا ذرات این جهان به واسطه ی زمان و مکان و چگونگی شان در سطح کوانتوم و سطح ظاهری آن، به مانند ذراتی بی ربط هستند یا مثل ذراتی هستند که در ارتباط با یکدیگر کار می کنند ؟
اینارابخوونین
http://nasr1212.blogfa.com/post/73
خب این اثباتا رو میشه برای اسپاگتی پرنده هم بکار برد!!
و البته اگه اون متنو بخونید و دربارش تحقیق کنید، میتونید ببینید که خودشو با استدلالای خودش اثبات کرده! اغلب استدلالای اثبات خدا هم به این تکیه دارن که فرد منتقد، عکسشو ثابت کنه!(البته نه به وضوح که راحت قابل تشخیص باشه!!)
ببینید، نوع علم من(نوعی) همه جور نیست و قطعا علمی که دم خودشو گاز بگیره رو نمیتونم قبول کنم!
بله! این مطلبو زیست شناسا اینطور بیان میکنن که اگه حیات از اول شکل بگیره، تقریبا غیر ممکنه که مثل حالا بشه نتیجه ش!(ظاهر و...!)
ین نوشته شما نشان می دهد که با مفهوم گزاره های شرطی اشنایی ندارید، یا اینکه قصد سفسطه دارید.
عزیزم! از گزاره p انگاه q نمی توانید نتیجه بگیرید نقیض p انگاه نقیض q. برای اینکه متوجه مفهوم شرط شوید مثالی می زنم، اگر شما در اتاقی یک مجسمه ببینید متوجه می شوید که مجسمه سازی وجود دارد، ولی اگر در اتاقی مجسمه نبینید یا خدای نکرده نابینا باشید و مجسمه را نبینید نمی توانید بگویید که مجسمه سازی وجود ندارد.
[=Times New Roman]همانقدر فلاسفه بزرگ که خداناباور داریم ، به همان میزان و بلکه بیشتر فلاسفه معتقد به یک نیروی هوشمند برتر هم داشتیم .
[=Times New Roman]اسپینوزا - کانت - دکارت - لایب نیتز - ویتگنشتاین - افلاطون - ارسطو - سقراط - انشتین - نیوتن - ادیسون - پاسکال - گالیله - تنها بخشی از این باورمندان نامور هستند.
[=Times New Roman]در ثانی بنده نگفتم چون شما نمی توانید عدم وجود خدا را ثابت کنید پس خدا وجود دارد ، بلکه به سادگی ادعای کودکانه شما که در هیچ ژورنال علمی- فلسفی - هنری و غیره ! و کتب معتبری هم دیده نشده و نمیشود را به چالش کشیدم که میگفتید چون وجود خدا اثبات نشده پس وجود ندارد .
[=Times New Roman]دیو 3 سر را شما در غار یا در قاره ای یا در اقیانوسی یا در کهکشانی ببینید وجودش اثبات میشود ولی خدا ازین گونه نیست ، اسپاگتی پرنده هم هیچ کارخانه اسپاگتی سازی تابحال چنین اسپاگتی نساخته و این برهان به همین سادگی رد میشود ولی این مسئله را هم داوکینز هم نفهمیده بود که برهان بچه گانه اش چقدر ساده و بچه گانه تر رد میشود
اثبات هیولای اسپاگیتی:
هر انسان آگاهی با نگاه به گیتی و دیدن این همه بزرگی و پیچیدگی متوجه می شه که اینا ساخته دست یه خالق هوشمند، توانا و مهربون هستش، حالا که این گیتی به این پیچیدگی ساختش بدون خالق هوشمند، توانا و مهربون غیر ممکنه ما از خودمون می پرسیم پس این خالق هوشمند، توانا و مهربون که تونسته گیتی رو خلق کنه خودشم خیلی بزرگ و پیچیده هست ما هم که هنوز همون انسان آگاه خط اول هستیم دوباره متوجه می شیم که این خالق رو هم باید یه خالق هوشمند، توانا و مهربون خلق کرده باشه و خالق این خالق کسی نیست جز هیولای اسپاگیتی - هر چند اثبات نمی خواست چون اسمشم روشه: گیتی محصول اسپاگیتی، در ضمن نپرسید هیولای اسپاگیتی رو کی خلق کرده چون که تسلسل دور باطله (البته یه دور اشکالی نداره)
خوب مشکل استدلال شما این نیست که گفتید خالق هوشمند و مهربان و توانایی هست.
مشکل استدلال شما این است که گفتید این خالق هیولای اسپاگیتی است.
مگر اینکه شما تمام تصوری که از هیولای اسپاگیتی وجود دارد را از ان بگیرید ( مادی نباشد، جنسش اسپاگیتی نباشد، مکانمند و زمان مند نباشد و ...) که اگر این کار را بکنید دیگر دعوای لفظی خواهد بود. مثل اینکه کسی جاذبه را کشف کند و اسمش را بگذارد مارمولک.
و اگر آن خدای شما همان ویژگی های هیولای اسپاگیتی را داشته باشد این انتهایش به تناقض می رسد. و اثبات نمی شود.
خدای دینداران خدای یکتای بی نیاز بی همتا است. و برای وجودش و صفاتش و افعالش دلیل و برهان دارند.
استدلال های دین داران بر پایه ی بدیهیات است نه این دلیل شما که می گویید : عکسش رو ثابت کن.
این عبارت عکسش را ثابت کن شبیه همان حکایت ملانصرالدین است : اینجا مرکز زمین است اگر شک دارید متر کنید.
استدلال هایی که شما در نظر دارید و به آن ارجاع می دهید همگی توسل به جهل است.
آن کسانی که این گونه استدلالی می کنند در واقع به شیوه ی جدلی استدلال می کنند نه برهانی.
در گذشته هر جا که به علت جاهل بودند می گفتند خدا ، حال آن منتقد ها هم می گویند این خدا، خدای حفره ها است.
من هم گفتم خدای ما، خدای آنها نیست. خدای ما اثبات می شود. چون خدای حفره ها نیست.
+
حال چه خیر از هیولای اثبات نشده ؟ هیولای حفره ها ؟ هیولای توسل به جهل ؟ هیولای خود متناقض ؟
+
چرا کسانی که می گویند هیولای اسپاگتی این نظر را دارد و فلان رابطه ( دزدان دریایی و گرم شدن زمین ) را فرموده است، برای این ادعای رسالتشان، دلیل و برهان نمی آورند ؟
خوب هیچ کس علمی که دم خودش رو گاز بگیره قبول نمی کنه! اینکه لازم به گفتن نبود. اینجا که صرفا محلی برای ابراز عقایدمون که نیست!
مرد راستین طریقت آن است که برای باور خود دلیل داشته باشد و برای نفی استدلال دیگران هم دلیل آورد!
من نگفتم افریقایی ها از نسل ادم و حوا نیستن. همه ی ادمایی که الان هستن از نسل اون بودن. من گفتم انسانهایی بودن که الان دیگه وجود ندارن.
خوبه خود شما هم میگی که اپاندیس بی کاربرد نیست. منم شنیده بودم زمان نوزادی خاصیتهایی داره. هر چند ادم که بزرگتر میشه دیگه کاربرد چندانی نداره...
من اون 8 تا لیوان رو هم به عنوان مثال اوزدم...و گفتم هر روز چیزای جدیدی کشف میشه که بعضی وقتا اطلاعات قبلی رو نقض میکنه و چیزایی که قبلا کاملا درست دونسته میشده بعد از گذشت زمان بعضی وقتا متوجه میشن که اشتباه بوده.....این رو منظورم بوده که گفتم.. اون 8 تا لیوان مثال بود... مثال دیگه میخوای؟ مثلا چند وقت پیش ناسا یه موتور ساخت که قانون پایستگی تکانه رو نقض میکنه.....اطلاعات بیشتر: http://www.zoomit.ir/it-news/astrology/13143-nasa-tests-impossible-no-fuel-quantum-space-engine
ایراد های الکی میگیری
قران کریم: هر کس را خدا هدایت کند هدایت یافته اوست و هر کس را گمراه کند سرپرست و هدایت کننده ای برای او نخواهی یافت