نقد توحید مفضل (3): آیا انسانهای ناقص الخلقه گناهکار هستند؟
تبهای اولیه
آیا همانطور که در توحید مفضل گفته شده انسانهای ناقص الخلقه گناهکار هستند:
متن عربی: قَالَ الْمُفَضَّلُ فَقُلْتُ لَهُ يَا مَوْلَايَ فَقَدْ رَأَيْتُ مَنْ يَبْقَى عَلَى حَالَتِهِ وَ لَا يَنْبُتُ الشَّعْرُ فِي وَجْهِهِ وَ إِنْ بَلَغَ الْكِبَرَ فَقَالَ ع ((ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ))(آل عمران: 182)
ترجمه فارسی: مفضل می گوید : عرض کردم آقای من کسانی را دیده ام که بزرگ و کهنسال بوده اند ولی مویی بر صورتشان نروییده است (ریش ندارند).
حضرت فرمود: این به خاطر اعمالی است که از پیش فرستاده اند و خداوند هیچگاه به بندگانش ستم نمی کند(آل عمران : 182)
در اینجا مسئله ای که مطرح می شود این است که چگونه گنهکار بودن بر نداشتن ریش تاثیر می گذارد؟
و همچنین این قسمت توحید مفضل را نیز بخوانید:
متن عربی: فَلَا تَرَى كَيْفَ صَارَتِ الْجَوَارِحُ وَ الْعَقْلُ وَ سَائِرُ الْخِلَالِ الَّتِي بِهَا صَلَاحُ الْإِنْسَانِ وَ الَّتِي لَوْ فَقَدَ مِنْهَا شَيْئاً لَعَظُمَ مَا يَنَالُهُ فِي ذَلِكَ مِنَ الْخَلَلِ يُوَافِي خَلْقَهُ عَلَى التَّمَامِ حَتَّى لَا يَفْقِدَ شَيْئاً مِنْهَا فَلِمَ كَانَ كَذَلِكَ إِلَّا أَنَّهُ [لِأَنَّهُ] خُلِقَ بِعِلْمٍ وَ تَقْدِيرٍ قَالَ الْمُفَضَّلُ فَقُلْتُ فَلِمَ صَارَ بَعْضُ النَّاسِ يَفْقِدُ شَيْئاً مِنْ هَذِهِ الْجَوَارِحِ فَيَنَالُهُ مِنْ ذَلِكَ مِثْلُ مَا وَصَفْتَهُ يَا مَوْلَايَ قَالَ ع ذَلِكَ لِلتَّأْدِيبِ وَ الْمَوْعِظَةِ لِمَنْ يَحِلُّ ذَلِكَ بِهِ وَ لِغَيْرِهِ بِسَبَبِهِ كَمَا يُؤَدِّبُ الْمُلُوكُ النَّاسَ لِلتَّنْكِيلِ وَ الْمَوْعِظَةِ فَلَا يُنْكَرُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ بَلْ يُحْمَدُ مِنْ رَأْيِهِمْ وَ يُتَصَوَّبُ مِنْ تَدْبِيرِهِمْ ثُمَّ إِنَّ لِلَّذِينَ تَنْزِلُ بِهِمْ هَذِهِ الْبَلَايَا مِنَ الثَّوَابِ بَعْدَ الْمَوْتِ إِنْ شَكَرُوا وَ أَنَابُوا مَا يَسْتَصْغِرُونَ مَعَهُ مَا يَنَالُهُمْ مِنْهَا حَتَّى إِنَّهُمْ لَوْ خُيِّرُوا بَعْدَ الْمَوْتِ لَاخْتَارُوا أَنْ يُرَدُّوا إِلَى الْبَلَايَا لِيَزْدَادُوا مِنَ الثَّوَابِ.
ترجمه فارسی: (از قول امام صادق:) آیا نمی بینی که چگونه برای انسان اعضا و عقل و دیگر ویژگی ها آفریده شد تا با نبود و یا ناقص بودن آنها دشواری در کارش رخ ندهد و آفرینش او تمام و کمال باشد . چرا چنین شد آیا این جز بیانگر خلقتی حکیمانه و عالمانه نیست؟
مفضل می گوید عرض کردم: پس چرا بعضی از مردم برخی از این اعضا را ندارند و به خاطر آن در دشواری هایی که فرمودید می افتند؟
فرمود: این امر گاه برای آن است که شخص مبتلا تادیب شود و نیز دیگران از آن درس عبرت گیرند. چنانکه گاه پادشاهان مردم را به خاطر این اهداف تادیب می کنند.بی اشک این اعمال آنان (پادشاهان) گاه پسندیده و تدبیری نیکو است. همچنین کسانی که دچار این بلاها می شوند اگر خدا را سپاس گویند و به درگاهش توبه کنند پس از مرگ از پاداش عظیم و بسیار بهره مند می گردند تا جایی که اگر پس از مرگ اختیار داشته باشند چنین می خواهند که بار دیگر در بلاها در افتند و از پاداش و اجر الهی سود ببرند.
آیا همانطور که در توحید مفضل گفته شده انسانهای ناقص الخلقه گناهکار هستند:متن عربی: قَالَ الْمُفَضَّلُ فَقُلْتُ لَهُ يَا مَوْلَايَ فَقَدْ رَأَيْتُ مَنْ يَبْقَى عَلَى حَالَتِهِ وَ لَا يَنْبُتُ الشَّعْرُ فِي وَجْهِهِ وَ إِنْ بَلَغَ الْكِبَرَ فَقَالَ ع ((ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ))(آل عمران: 182)
ترجمه فارسی: مفضل می گوید : عرض کردم آقای من کسانی را دیده ام که بزرگ و کهنسال بوده اند ولی مویی بر صورتشان نروییده است (ریش ندارند).
حضرت فرمود: این به خاطر اعمالی است که از پیش فرستاده اند و خداوند هیچگاه به بندگانش ستم نمی کند(آل عمران : 182)در اینجا مسئله ای که مطرح می شود این است که چگونه گنهکار بودن بر نداشتن ریش تاثیر می گذارد؟
و همچنین این قسمت توحید مفضل را نیز بخوانید:
متن عربی: فَلَا تَرَى كَيْفَ صَارَتِ الْجَوَارِحُ وَ الْعَقْلُ وَ سَائِرُ الْخِلَالِ الَّتِي بِهَا صَلَاحُ الْإِنْسَانِ وَ الَّتِي لَوْ فَقَدَ مِنْهَا شَيْئاً لَعَظُمَ مَا يَنَالُهُ فِي ذَلِكَ مِنَ الْخَلَلِ يُوَافِي خَلْقَهُ عَلَى التَّمَامِ حَتَّى لَا يَفْقِدَ شَيْئاً مِنْهَا فَلِمَ كَانَ كَذَلِكَ إِلَّا أَنَّهُ [لِأَنَّهُ] خُلِقَ بِعِلْمٍ وَ تَقْدِيرٍ قَالَ الْمُفَضَّلُ فَقُلْتُ فَلِمَ صَارَ بَعْضُ النَّاسِ يَفْقِدُ شَيْئاً مِنْ هَذِهِ الْجَوَارِحِ فَيَنَالُهُ مِنْ ذَلِكَ مِثْلُ مَا وَصَفْتَهُ يَا مَوْلَايَ قَالَ ع ذَلِكَ لِلتَّأْدِيبِ وَ الْمَوْعِظَةِ لِمَنْ يَحِلُّ ذَلِكَ بِهِ وَ لِغَيْرِهِ بِسَبَبِهِ كَمَا يُؤَدِّبُ الْمُلُوكُ النَّاسَ لِلتَّنْكِيلِ وَ الْمَوْعِظَةِ فَلَا يُنْكَرُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ بَلْ يُحْمَدُ مِنْ رَأْيِهِمْ وَ يُتَصَوَّبُ مِنْ تَدْبِيرِهِمْ ثُمَّ إِنَّ لِلَّذِينَ تَنْزِلُ بِهِمْ هَذِهِ الْبَلَايَا مِنَ الثَّوَابِ بَعْدَ الْمَوْتِ إِنْ شَكَرُوا وَ أَنَابُوا مَا يَسْتَصْغِرُونَ مَعَهُ مَا يَنَالُهُمْ مِنْهَا حَتَّى إِنَّهُمْ لَوْ خُيِّرُوا بَعْدَ الْمَوْتِ لَاخْتَارُوا أَنْ يُرَدُّوا إِلَى الْبَلَايَا لِيَزْدَادُوا مِنَ الثَّوَابِ.
ترجمه فارسی: (از قول امام صادق:) آیا نمی بینی که چگونه برای انسان اعضا و عقل و دیگر ویژگی ها آفریده شد تا با نبود و یا ناقص بودن آنها دشواری در کارش رخ ندهد و آفرینش او تمام و کمال باشد . چرا چنین شد آیا این جز بیانگر خلقتی حکیمانه و عالمانه نیست؟
مفضل می گوید عرض کردم: پس چرا بعضی از مردم برخی از این اعضا را ندارند و به خاطر آن در دشواری هایی که فرمودید می افتند؟
فرمود: این امر گاه برای آن است که شخص مبتلا تادیب شود و نیز دیگران از آن درس عبرت گیرند. چنانکه گاه پادشاهان مردم را به خاطر این اهداف تادیب می کنند.بی اشک این اعمال آنان (پادشاهان) گاه پسندیده و تدبیری نیکو است. همچنین کسانی که دچار این بلاها می شوند اگر خدا را سپاس گویند و به درگاهش توبه کنند پس از مرگ از پاداش عظیم و بسیار بهره مند می گردند تا جایی که اگر پس از مرگ اختیار داشته باشند چنین می خواهند که بار دیگر در بلاها در افتند و از پاداش و اجر الهی سود ببرند.
class: MsoNormalTable | |
---|---|
بنابراین، تأثیر کارهای پدر و مادر بر فرزندان ، یکی از آثار وضعی و تکوینی اعمال آنها است و اگر به خدای متعال نسبت داده میشود، به این دلیل است که تمام آثار تکوینی و خواص علت و معلول به او منسوب است و به هیچ وجه ظلم و ستمی از ناحیه خداوند بر کسی نخواهد شد. | |
به قول شاعر همواره " گندم از گندم بروید جو ز جو" بر این اساس از زمین خوب و حاصل خیز گیاه مثمر می روید و در شوره زار جز خار نروید ." وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِدا "(1) | |
جهان آفرينش، جهان تأثير و تأثر است و به ويژه پديده ها ازعلل حقيقي و اعدادي خود تأثير مي پذيرند. پدر و مادر نيز از علل اعدادي و شرايط پيدايش فرزندان هستند كه بدين دليل رفتار آن ها پيش از تولد كودك و انعقاد نطفه و در حين آن و در دوران بارداري و تولد و پس از آن بر فرزند تأثير دارد. اما آيا اين مطلب به اين معني است كه از فرزند سلب اختيار مي شود؟ به طور حتم چنين نيست. همه اين تأثيرها زمينه ساز است،نه علت تامه و حتمي كه با اختیار فرد منافات داشته باشد. | |
در نتیجه همان گونه که بیان شد همه حوادث و پدیده های عالم خصوصا در باره انسان ها نتیجه طبیعی اعمال و بر اساس قانون علیت است.اما اگر شخصی تمام تلاش اختیاری خود را انجام داد ولی به خاطر اعمال دیگران ( چه والدین و چه افراد دیگر ) نتوانست به کمال لایق خود برسد،مقصّر نیست،ولی در مقابل، کسانی که با اعمال شان مانع رشد این شخص شده اند، مقصّرند!پس عدل الهی ایجاب می کند که حق این شخص را از آن افراد بستاند. | |
از طرف دیگر نباید چنین بیندیشیم که هرگاه صدمه و مصیبتی بر یک فرد یا یک گروه وارد شد، حتماً مکافات اعمال آنها است، زیرا مصایب این جهان فلسفههای دیگری هم دارد. آن چه معتقد هستیم، این است که در این جهان حوادث با هم ارتباط دارند و اعمال یک انسان به گونه های مختلف ظاهر می شود و آثار خود را بر فرزندان وگاهی بر محیط وموجودات دیگر نیز برجای می گذارد. | |
پی نوشت: | |
1.سوره اعراف،آیه 58 | |
با سلام و طلب توفیق الهی برای شما پرسشگر محترم
ابتدا باید در باره برخی از این گونه روایات که به ظاهر نمی توان توجیه خاصی را برای آن قایل شد،توضیح دهیم و بهتر است این قبیل احادیث به طور جدی نقد شده از حیث سند و مراتب قبولی یا رد پالایش شوند که بر فرض صحت، بتوان برای آن تفسیر قابل قبولی ارایه کرد.
متاسفانه مشکل بزرگی که همواره جامعه دینی و اسلامی را مورد تهدید جدی قرار می دهد، شیوع گسترده الفاظ و جملاتی است که به معصومین سلام الله علیهم اجمعین منسوب است. اما آن کلمات(مثل این روایت) هرگز از نظر صحت انتساب و اعتبار و نیز ارزیابی مورد توجه قرار نمی گیرد،تا اگر پرسشی در باره آن شد، بتوان تفسیر موجهی عرضه کرد.
با سلام و سپاس از شما کارشناس محترم
بسیار توضیح عالی و مفیدی ارائه دادید. اما اگر اجازه دهید موضوع را قدری بیشتر باز کنیم. زیرا افرادی هستند که ممکن است بخشی از یک روایت خوشایند آنها باشد به همین دلیل بدون آنکه به اصالت و اعتبار روایت توجهی بکنند آن را به معصوم نسبت می دهند و کاملا صحیح بدانند و برای توجیه و دلیل تراشی برای بخشهای نامانوس و غیر منطقی آن روایت به هر گونه حربه ای ولو بر خلاف عقل روی می آورند و در این کار خود نیز بسیار گستاخ هستند و از دادن نسبت کذب به معصوم فقط به دلیل قشنگی یک روایت ترسی ندارند. برای اینکه حجت بر این اشخاص تمام شود این موضوع را ادامه می دهم.
و نیز اگر در روایتی می خوانیم که شخصی برای تادیب دیگران (پدر و مادر و وابستگان) معلول آفرید شده است،البته این شخص رنج و محرومیت بسیاری را تحمل خواهد کرد اما این کار ارتباطی با گناه وی ندارد که اگر بر این عقیده باشیم به عدالت الهی شک کرده ایم آری وی برای عبرت و تادیب آفریده شد نه عبرت تادیب خودش، بلکه عبرت و تادیب کسانی که در به وجود آمدنش نقش داشته اند تا یک جامعه از این موضوع درس بگیرد.
قبل از شروع این تذکر را بدهم که موضوع این تاپیک حکمت ناقص الخلقه آفریده شدن بعضی انسانها نیست بلکه فقط نقد محتوای روایت است.
اما بعد:متاسفانه در این روایت گفته نشده است که انسان ناقص الخلقه برای تادیب دیگران دچار نقص شده است بلکه گفته شده برای تادیب خودش ناقص الخلق شده است و هم برای اینکه برای دیگران هم موعظه و درس عبرتی باشد.
البته اگر گفته شده بود برای تادیب دیگران آن شخص ناقص الخلقه شده بود هم باز این ایراد وارد بود که چگونه دیگران از اینکه حاصل اعمال بد خودشان را در نقصان خلقت فرد دیگری ببیبنند تادیب می شوند در خوشبینانه ترین حالت می توان گفت که از دیدن آنها از نظر روحی ناراحت و متاثر می شوند ولی وقتی می توان گفت که آنها تادیب شده اند که قسمت بیشتر ضررش به خودشان برسد نه به دیگری. اینکه پدر و مادر انسان ناقص الخلقه تادیب بشوند را شاید بتوان پذیرفت ( البته باز هم به این هم ایراداتی وارد است) ولی اگر اجداد کسی سبب ناقص الخلقه شدن فردی باشند که دیگر زنده نیستند که با دیدن نوادگان ناقص الخلقه یشان تادیب بشوند!
از طرف دیگر نباید چنین بیندیشیم که هرگاه صدمه و مصیبتی بر یک فرد یا یک گروه وارد شد، حتماً مکافات اعمال آنها است
در روایت که فقط همین دلیل مکافات اعمال خود شخص ناقص الخلقه ذکر شده است.
از طرف دیگر در این روایت آمده است که اگر شخص ناقص الخلقه خدا را شکر کند و به در گاهش توبه کند خداوند عوضش در آخرت به او پاداش بسیار می دهد. شکرکردن خدا را می توان پذیرفت ولی دیگر انسان ناقص الخلقه باید از چه چیزی توبه کند؟ چرا در روایت فرض بر گناهکار بودن انسانهای ناقص الخلقه گذاشته شده است؟
اینها مسائلی هستند که صحت کتاب توحید مفضل را با تردید جدی مواجه می سازد.
عقیده معتقدین به تناسخ هست.
سلام
احسنت. برخی از فرقه های غلات شیعی مثل خطابیه و نیز فرقه ی اسماعیلیه نیز معتقد به تناسخ بودند. احتمال اینکه توحید مفضل از جعلیات آنها باشد را تقویت می کند.
احتمال اینکه توحید مفضل از جعلیات آنها باشد را تقویت می کند.
حالا چرا کل کتاب؟ تاپیکهای زیادی در مورد توحید مفضل دیدم ولی اگه قرار به ایرادات چندین روایت کتاب باشه که هیچ کتاب صحیحی نداریم. فرقش با کافی و بحار و ... چیه؟
حالا چرا کل کتاب؟ تاپیکهای زیادی در مورد توحید مفضل دیدم ولی اگه قرار به ایرادات چندین روایت کتاب باشه که هیچ کتاب صحیحی نداریم. فرقش با کافی و بحار و ... چیه؟
سلام
کافی و بحار و تهذیب و غیره چندین روایت را در یک کتاب جمع آوری کرده اند ولی این فقط یک روایت ( البته طولانی) در یک کتاب است.
بررسی خرافه ی گناهکار بودن انسانهای ناقص الخلقه در منابع حدیثی
مشابه این مضمون درباره ی بدی ذاتی انسانهای ناقص الخلقه و و کسانی که تفاوت در نوع خلقت مثل نژاد و بعضی خصوصیات جسمانی دارند در احادیث ضعیفی نقل شده است. اگرچه این احادیث ضعیف هستند و می توان آنها را سخن معصوم ندانست اما وجود آنها نشان می دهد که این ها از خرافات رایج مردم آن زمان بوده است:
أَبِي وَ اِبْنُ اَلْوَلِيدِ عَنْ مُحَمَّدٍ اَلْعَطَّارِ وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنِ اَلْأَشْعَرِيِّ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع قَالَ: خَمْسَةٌ خُلِقُوا نَارِيِّينَ اَلطَّوِيلُ اَلذَّاهِبُ وَ اَلْقَصِيرُ اَلْقَمِيءُ وَ اَلْأَزْرَقُ بِخُضْرَةٍ وَ اَلزَّائِدُ وَ اَلنَّاقِصُ.
(خصال ص 287)
ترجمه : امام صادق فرمودند: پنج دسته جهنمی آفریده شده اند : بلند قامت بىاندازه، كوتاه قد كور، زاغ چشمى كه به سبزى زند و زائد الخلقه و ناقص الخلقه.
عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْمُغِيرَةِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ شِرْكِ اَلشَّيْطَانِ - فَقَالَ مَهْمَا شَكَكْتَ فِيهِ فَلاَ تَشُكَّنَّ فِي اَلنَّاقِصِ اَلْخَلْقِ. ( مشکاه الانوار فی غرر الاخبار تالیف علامه طبرسی ص 260)
ترجمه :على بن مغيره گويد: از امام صادق عليه السّلام در بارۀ شريك شدن با شيطان پرسيدم، فرمود:
هر گاه شك كردى در شركت شيطان، در انسان ناقص الخلقه شك نكن.
اِبْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْهَمْدَانِيِّ يَرْفَعُهُ إِلَى دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع قَالَ: ثَلاَثَةٌ لاَ يَنْجُبُونَ أَعْوَرُ يَمِينٍ وَ أَزْرَقُ كَالْفَصِّ وَ مُولَدُ اَلسِّنْدِ. ( خصال ص 110)
ترجمه : امام پنجم يا ششم فرمود سه كس نجيب نشوند كسى كه چشم راستش كور باشد، كبود چشمى كه مردمكش چون نگين انگشتر باشد و سندى ( هندی) نژاد.
أَبِي عَنْ سَعْدٍ عَنِ اَلْبَرْقِيِّ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنِ اِبْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع قَالَ: مَا اِبْتَلَى اَللَّهُ بِهِ شِيعَتَنَا فَلَنْ يَبْتَلِيَهُمْ بِأَرْبَعٍ أَنْ يَكُونُوا لِغَيْرِ رِشْدَةٍ أَوْ أَنْ يَسْأَلُوا بِأَكُفِّهِمْ أَوْ يُؤْتَوْا فِي أَدْبَارِهِمْ أَوْ أَنْ يَكُونَ فِيهِمْ أَزْرَقُ أَخْضَرُ. ( خصال ص 224)
ترجمه : امام صادق فرمود خداوند به هر چه شيعيان ما را گرفتار كند به چهار درد گرفتار نكند به اينكه زنازاده باشند يا اينكه گداى سائل بكف باشند يا مفعول لواط گردند يا در آنها انسان زاغ چشم سبز باشد.
بِالْأَسَانِيدِ اَلثَّلاَثَةِ عَنِ اَلرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: لاَ تَجِدُ فِي أَرْبَعِينَ أَصْلَعَ رَجُلَ سَوْءٍ وَ لاَ تَجِدُ فِي أَرْبَعِينَ كَوْسَجاً رَجُلاً صَالِحاً وَ أَصْلَعُ سَوْءٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ كَوْسَجٍ صَالِحٍ. ( عیون الاخبار الرضا ج1 ص 49)
ترجمه : امام علی فرمودند : در میان چهل نفر از مردانی که جلوی سرشان مو ندارد مرد بدی نمی یابی و در میان چهل نفر از مردانی که ریش در نمی آورند مرد خوبی نمی یابی. و مرد بدی که جلوی سرش مو ندارد از مرد خوبی که ریش در نمی آورد بهتر است.
اَلْقَطَّانُ وَ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى عَنِ اِبْنِ زَكَرِيَّا اَلْقَطَّانِ عَنِ اِبْنِ حَبِيبٍ عَنِ اِبْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِي مُعَاوِيَةَ اَلضَّرِيرِ عَنِ اَلْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ اِبْنُ حَبِيبٍ وَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ نَاطَوَيْهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اَلْمُؤْمِنِ اَلزَّعْفَرَانِيِّ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ خَالِدٍ اَلزِّنْجِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ اِبْنُ حَبِيبٍ وَ حَدَّثَنِي اَلْحَسَنُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ اَلْبَرْقِيِّ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالُوا كُلُّهُمْ: ثَلاَثَةَ عَشَرَ صِنْفاً وَ قَالَ تَمِيمٌ سِتَّةَ عَشَرَ صِنْفاً مِنْ أُمَّةِ جَدِّي ص لاَ يُحِبُّونَا وَ لاَ يُحَبِّبُونَا إِلَى اَلنَّاسِ وَ يُبْغِضُونَا وَ لاَ يَتَوَلَّوْنَا وَ يَخْذُلُونَا وَ يُخَذِّلُونَ اَلنَّاسَ عَنَّا فَهُمْ أَعْدَاؤُنَا حَقّاً لَهُمْ نٰارُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذٰابُ اَلْحَرِيقِ قَالَ قُلْتُ بَيِّنْهُمْ لِي يَا أَبَتِ وَقَاكَ اَللَّهُ شَرَّهُمْ قَالَ اَلزَّائِدُ فِي خَلْقِهِ فَلاَ تَرَى أَحَداً مِنَ اَلنَّاسِ فِي خَلْقِهِ زِيَادَةٌ إِلاَّ وَجَدْتَهُ لَنَا مُنَاصِباً وَ لَمْ تَجِدْهُ لَنَا مُوَالِياً وَ اَلنَّاقِصُ اَلْخَلْقِ مِنَ اَلرِّجَالِ فَلاَ تَرَى لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً نَاقِصَ اَلْخِلْقَةِ إِلاَّ وَجَدْتَ فِي قَلْبِهِ عَلَيْنَا غِلاًّ وَ اَلْأَعْوَرُ بِالْيَمِينِ لِلْوِلاَدَةِ فَلاَ تَرَى لِلَّهِ خَلْقاً وُلِدَ أَعْوَرَ اَلْيَمِينِ إِلاَّ كَانَ لَنَا مُحَارِباً وَ لِأَعْدَائِنَا مُسَالِماً وَ اَلْغِرْبِيبُ مِنَ اَلرِّجَالِ فَلاَ تَرَى لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً غِرْبِيباً وَ هُوَ اَلَّذِي قَدْ طَالَ عُمُرُهُ فَلَمْ يَبْيَضَّ شَعْرُهُ وَ تَرَى لِحْيَتَهُ مِثْلَ حَنَكِ اَلْغُرَابِ إِلاَّ كَانَ عَلَيْنَا مُؤَلِّباً وَ لِأَعْدَائِنَا مُكَاثِراً وَ اَلْحُلْكُوكُ مِنَ اَلرِّجَالِ فَلاَ تَرَى مِنْهُمْ أَحَداً إِلاَّ كَانَ لَنَا شَتَّاماً وَ لِأَعْدَائِنَا مَدَّاحاً وَ اَلْأَقْرَعُ مِنَ اَلرِّجَالِ فَلاَ تَرَى رَجُلاً بِهِ قَرَعٌ إِلاَّ وَجَدْتَهُ هَمَّازاً لَمَّازاً مَشَّاءً بِالنَّمِيمَةِ عَلَيْنَا وَ اَلْمُفَصَّصُ بِالْخُضْرَةِ مِنَ اَلرِّجَالِ فَلاَ تَرَى مِنْهُمْ أَحَداً وَ هُمْ كَثِيرُونَ إِلاَّ وَجَدْتَهُ يَلْقَانَا بِوَجْهٍ وَ يَسْتَدْبِرُنَا بِآخَرَ يَبْتَغِي لَنَا اَلْغَوَائِلَ وَ اَلْمَنْبُوذُ مِنَ اَلرِّجَالِ فَلاَ تَلْقَى مِنْهُمْ أَحَداً إِلاَّ وَجَدْتَهُ لَنَا عَدُوّاً مُضِلاًّ مُبِيناً وَ اَلْأَبْرَصُ مِنَ اَلرِّجَالِ فَلاَ تَلْقَى مِنْهُمْ أَحَداً إِلاَّ وَجَدْتَهُ يَرْصُدُ لَنَا اَلْمَرَاصِدَ وَ يَقْعُدُ لَنَا وَ لِشِيعَتِنَا مَقْعَداً لِيُضِلَّنَا بِزَعْمِهِ عَنْ سَوَاءِ اَلسَّبِيلِ وَ اَلْمَجْذُومُ وَ هُمْ حَصَبُ جَهَنَّمَ هُمْ لَهَا وَارِدُونَ وَ اَلْمَنْكُوحُ فَلاَ تَرَى مِنْهُمْ أَحَداً إِلاَّ وَجَدْتَهُ يَتَغَنَّى بِهِجَائِنَا وَ يُؤَلِّبُ عَلَيْنَا وَ أَهْلُ مَدِينَةٍ تُدْعَى سِجِسْتَانَ هُمْ لَنَا أَهْلُ عَدَاوَةٍ وَ نَصْبٍ وَ هُمْ شَرُّ اَلْخَلْقِ وَ اَلْخَلِيقَةِ عَلَيْهِمْ مِنَ اَلْعَذَابِ مَا عَلَى فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ وَ أَهْلُ مَدِينَةٍ تُدْعَى اَلرَّيَّ هُمْ أَعْدَاءُ اَللَّهِ وَ أَعْدَاءُ رَسُولِهِ وَ أَعْدَاءُ أَهْلِ بَيْتِهِ يَرَوْنَ حَرْبَ أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اَللَّهِ ص جِهَاداً وَ مَالَهُمْ مَغْنَماً وَ لَهُمْ عَذَابُ اَلْخِزْيِ فِي اَلْحَيَاةِ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُقِيمٌ وَ أَهْلُ مَدِينَةٍ تُدْعَى اَلْمَوْصِلَ هُمْ شَرُّ مَنْ عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ وَ أَهْلُ مَدِينَةٍ تُسَمَّى اَلزَّوْرَاءَ تُبْنَى فِي آخِرِ اَلزَّمَانِ يَسْتَشْفُونَ بِدِمَائِنَا وَ يَتَقَرَّبُونَ بِبُغْضِنَا يُوَالُونَ فِي عَدَاوَتِنَا وَ يَرَوْنَ حَرْبَنَا فَرْضاً وَ قِتَالَنَا حَتْماً يَا بُنَيَّ فَاحْذَرْ هَؤُلاَءِ ثُمَّ اِحْذَرْهُمْ فَإِنَّهُ لاَ يَخْلُو اِثْنَانِ مِنْهُمْ بِوَاحِدٍ مِنْ أَهْلِكَ إِلاَّ هَمُّوا بِقَتْلِهِ وَ اَللَّفْظُ لِتَمِيمٍ مِنْ أَوَّلِ اَلْحَدِيثِ إِلَى آخِرِهِ. ( خصال ص 506)
ترجمه : مسلم بن خالد و جمعى از امام صادق (ع) روايت كردهاند كه سيزده گروه از امت و در روايت تميم بن بهلول شانزده صنف از امت جدم محمد (ص) ما را دوست ندارند :
و مردم را به دوستى ما وانمي دارند دشمن ما مي باشند و پيروى از ما نمي كنند و ما را وامي گذارند و مردم را از ما دور مي كنند اينان بطور تحقيق دشمنان ما هستند، آتش دوزخ از آن آنها است و عذاب سوزناك از آن آنهاست گويد عرض كردم آنها را براى ما بيان كن خدا تو را از شر آنها نگهدارد فرمود:
١-كسى كه عضو زائدى در خلقت او است كسى از مردم كه در خلقتش عضو زائدى است نمى بينى جز آنكه دريافت ميكنى با ما اظهار دشمنى مي كند و دوست ما نيست.
٢-كسى كه در خلقتش نقصانى است، در مردم هيچ كس از خلق خدا كه ناقص آفريده شده نمىبينى جز آنكه دريافت مي كنى در دلش نسبت به ما كينهاى دارد.
٣-كسى كه مادر زاد چشم راستش كور است هيچ آفريدهاى از خدا را نمىبينى كه با چشم راست از مادر كور زائيده شده باشد جز آنكه با ما در جنگ است و با دشمنان ما همدست است.
۴-مردان سياه مو؛ نمىبينى در خلق خداى عز و جل مردان سياه مو كه هر چه عمر آنها دراز مىشود مويشان سپيد نشود و ريشش چون پر زير گلوى كلاغ سياه باشد جز آنكه از ما رو گردان است و در شمار دشمنان ماست.
۵-مردان بسيار سياه رنگ كسى از آنها را نمى بينى جز آنكه ما را سخت دشنام مي دهد و دشمنان ما را مدح مي كنند.
۶-مردان كچل هيچ مردى را نبينى كه كچلى دارد جز آنكه نسبت بما بدگو و بد زبان است و بر زيان ما سخن چينى مي كند... الی آخر حدیث که از ترجمه آن برای دوری از اطاله ی کلام اجتناب شد.
حدثنا أبو الحسن محمد بن عمرو البصري قال: حدثنا أبو الحسن علي ابن الحسن بن البندار التميمي الطبري بأسفرايين في الجامع قال: حدثنا أبو نصر محمد بن يوسف الطوسي بطبران قال: حدثنا أبي قال: حدثنا علي بن خشرم المروزي قال: حدثنا الفضل بن موسى السيناني المروزي قال: قال أبو حنيفة النعمان ابن ثابت أفيدك حديثا طريفا لم تسمع أطرف منه، قال: فقلت: نعم، قال أبو حنيفة:
أخبرني حماد بن أبي سليمان، عن إبراهيم النخعي، عن عبد الله ابن بحينة عن زيد ابن ثابت قال: قال لي رسول الله صلى الله عليه وآله: يا زيد تزوجت؟ قال: قلت: لا، قال: تزوج تستعف مع عفتك، ولا تزوجن خمسا، قال زيد: من هن يا رسول الله؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وآله: لا تزوجن شهبرة ولا لهبرة ولا نهبرة ولا هيدرة ولا لفوتا. فقال زيد يا رسول الله: ما عرفت مما قلت شيئا، وإني بأمرهن لجاهل، فقال رسول الله صلى الله عليه وآله: ألستم عربا! أما الشهبرة فالزرقاء البذية، وأما اللهبرة فالطويلة المهزولة، وأما النهبرة فالقصيرة الدميمة، وأما الهيدرة فالعجوز المدبرة، واما اللفوت فذات الولد من غيرك. ( خصال ص 316 ___ این حدیث مضطرب است و در کتاب جامع الاخبار ص 102 به گونه ای دیگر نقل شده است.)
ترجمه : زيد بن ثابت گويد رسول خدا به من فرمود اى زيد زن گرفتى گفتم نه، فرمود با اين پارسائى زن بگير و عفت خود را نگهدار ولى با ۵ طائفه از زنان ازدواج مكن زيد عرض كرد يا رسول اللّٰه كيانند؟ فرمود ازدواج مكن شهبره و لهبره و نهبره و هيدره و لفوت را، زيد عرض كرد يا رسول اللّٰه هيچ كدام را نشناختم من نميدانم اينها چه كارهاند، رسول خدا فرمود مگر شما عرب نيستيد؟ شهبره زن زاغ چشم بي شرم است لهبره زن بلند قد لاغر است نهبره كوتاه قد بد گل است هيدره پيره زن مكاره است، لفوت زنى است كه از ديگرى فرزند دارد.
حدثنا علي بن أحمد بن محمد رضى الله عنه قال: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي قال: حدثنا سهل بن زياد الآدمي قال: حدثنا عبد العظيم بن عبد الله الحسني قال: سمعت علي بن محمد العسكري عليه السلام يقول: عاش نوح عليه السلام الفين وخمسمائة سنة، وكان يوما في السفينة نائما، فهبت ريح فكشفت عن عورته فضحك حام ويافث، فزجرهما سام عليه السلام ونهاهما عن الضحك، وكان كلما غطى سام شيئا تكشفه الريح كشفه حام ويافث فانتبه نوح عليه السلام فرآهم وهم يضحكون فقال ماهذا؟ فاخبره سام بما كان، فرفع نوح عليه السلام يده إلى السماء يدعو ويقول: اللهم غير، ماء صلب حام، حتى لا يولد له إلا السودان، اللهم غير ماء صلب يافث فغير الله ماء صلبهما، فجميع السودان حيث كانوا من حام، وجميع الترك والسقالبة ويأجوج ومأجوج والصين من يافث حيث كانوا، وجميع البيض سواهم من سام، وقال نوح " ع " لحام ويافث: جعل الله ذريتكما خولا لذرية سام إلى يوم القيامة، لانه بر بى وعققتمانى، فلا زالت سمة عقوقكما لي في ذريتكما ظاهرة وسمة البر بى في ذرية سام ظاهرة ما بقيت الدنيا. ( علل الشرایع ج 1 ص 32)
ترجمه : امام هادی(ع) فرمود: «نوح(ع) دو هزار و پانصد سال زندگى نمود. روزى در کشتى خواب بود و باد میوزید و در اثر آن، عورتش نمایان شد، حام و یافث از آن منظره خندیدند، سام ایشان را نهى کرد و از خندیدن باز داشت و آنچه را که باد نمایان نموده بود، وى پوشاند ولى حام و یافث دوباره آنرا ظاهر کردند و پیوسته سام آنرا میپوشاند و آن دو مکشوف مینمودند، در همین حال نوح(ع) از خواب بیدار شد دید که ایشان میخندند، فرمود: سبب چیست؟ سام واقعه را بیان کرد، حضرت نوح دست به طرف آسمان بلند کرد و عرضه داشت: پروردگارا! نطفه حام را دگرگون کن تا غیر از سیاهپوستان فرزندى از او به ظهور نرسد. خدایا! نطفه یافث را نیز تغییر بده. حق تبارک و تعالى نطفه این دو را تغییر داد».
اِبْنُ اَلْوَلِيدِ عَنِ اَلصَّفَّارِ عَنِ اِبْنِ عِيسَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جَنَاحٍ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع قَالَ: سِتَّةٌ لاَ يَنْجُبُونَ اَلسِّنْدِيُّ وَ اَلزِّنْجِيُّ وَ اَلتُّرْكِيُّ وَ اَلْكُرْدِيُّ وَ اَلْخُوزِيُّ وَ نَبْكُ اَلرَّيِّ .( خصال ص 328)
ترجمه : امام صادق فرمود ۶ كس نجيب نباشند. سندى ( هندی)، زنجى ( سیاهپوستان اهل زنگبار)، تركى، كردى، خوزستانى و خانوادههاى اصلى رى.
أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ نَصْرٍ اَلْكَوْسَجِ عَنْ مُطَرِّفٍ مَوْلَى مَعْنٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع قَالَ: لاَ يَدْخُلُ حَلاَوَةُ اَلْإِيمَانِ قَلْبَ سِنْدِيٍِّّ وَ لاَ زِنْجِيٍّ وَ لاَ خُوزِيٍّ وَ لاَ كُرْدِيٍّ وَ لاَ بَرْبَرِيٍّ وَ لاَ نَبْكِ اَلرَّيِّ وَ لاَ مَنْ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ مِنَ اَلزِّنَا. ( خصال ص 352)
ترجمه : امام صادق فرمود هفت دل شيرينى ايمان را دريافت نكنند، دل سندى ( هندی) و زنجى ( سیاهپوستان) و خوزستانى و كرد و بربرى ( نژاد شمال آفریقا) و اهالى تپه رى و كسى كه زنازاده باشد.
در منابع اهل سنت نیز چند روایت مشابه این مضمون آمده است که در اینجا برای نمونه به نقل سه تا از آنها اکتفا می شود:
و أنبأنا ابن أبي حاتم، أخبرني أبي ، حدّثنا حرملة بن يحيى قال: سمعت الشّافعي يقول: احذر الأعور، و الأحوال، و الأعرج، و الأحدب، و الأشقر، و الكوسج و كلّ من به عاهة في بدنه، و كلّ ناقص الخلق، فاحذره فإنه صاحب التواء و معاملته عسرة. و قال الشّافعي مرة أخرى: فإنّهم أصحاب خبث. ( تاریخ دمشق ابن عساکر ج 51 ص 406 __ الآداب الشرعیه ج3 ص 387 __ حلیه الاولیا ج 9ص 144 )
ترجمه : حرمله بن یحیی از شافعی روایت کرده است که گفت : بر حذر باشید از افراد نابینا و چشم چپ و لنگ و گوژ پشت و بور و مردانی که ریش در نمی آورند و تمام کسانی که در بدنشان نقصی است و تمام ناقص الخلقه ها از آنها دوری کنید که آنها صاحب سختی هستند و به دیگران سختی می رسانند. در نقل دیگری گفت آنها خبیث و پلید هستند.
لحديث الذي ذكره الديلمي و لم يسنده ولده عن ابن عمر مرفوعا: (إيّاك و الأشقر و الأزرق فانّه من تحت قرنه الى قدمه مكر و خديعة و غدر) . ( جواهر العقدین ج 1 ص 206)
ترجمه : از ابن عمر روایت شده که گفت : از انسان بور و زاغ چشم دوری کنید زیرا که از سر تا پایش مکر و خدعه است.
و ممّا يدخل في هذا الباب حديث ابن عباس مرفوعا: (إحذر و اصفر الوجوه، فانّه إن لم يكن من علّة أو سقم، فانّه من غلّ في قلوبهم للمسلمين) ( جواهر العقدین ج 1 ص 206)
ترجمه : از ابن عباس روایت شده که گفت : از کسانی که صورتشان زرد است بر حذر باشید زیرا آنها از بیماری اینگونه نشده اند بلکه آنها کسانی اند که در دلهایشان نسبت به مسلمانان کینه دارند.
آیا همانطور که در توحید مفضل گفته شده انسانهای ناقص الخلقه گناهکار هستند:متن عربی: قَالَ الْمُفَضَّلُ فَقُلْتُ لَهُ يَا مَوْلَايَ فَقَدْ رَأَيْتُ مَنْ يَبْقَى عَلَى حَالَتِهِ وَ لَا يَنْبُتُ الشَّعْرُ فِي وَجْهِهِ وَ إِنْ بَلَغَ الْكِبَرَ فَقَالَ ع ((ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ))(آل عمران: 182)
ترجمه فارسی: مفضل می گوید : عرض کردم آقای من کسانی را دیده ام که بزرگ و کهنسال بوده اند ولی مویی بر صورتشان نروییده است (ریش ندارند).
حضرت فرمود: این به خاطر اعمالی است که از پیش فرستاده اند و خداوند هیچگاه به بندگانش ستم نمی کند(آل عمران : 182)در اینجا مسئله ای که مطرح می شود این است که چگونه گنهکار بودن بر نداشتن ریش تاثیر می گذارد؟
سلام
چگونه از این فراز می توان نتیچه گرفت ، بی ریش ها گناه کار هستند ؟
می توان این چنین متوجه شد که سبب در بی ریش بودن اشخاص اعمال پدر و مادر او هستند. ذلک بما قدمت ایدیکم.
یا اعمال شخص پیش از سن بلوغ موجب بی ریش شدن او بشود.
و نقص عمل و کردار لزوما به معنای گناه بودنِ آن عمل نیست.
و نقص ها، اعم از گناه کار بودن یا نبودن است. بلکه مرتبط با تاثیر تکوینی افعال است. چه افعال گذشته خود فرد و چه تاثیر افعال پدر و مادر بر خلقت فرزند.
:Gig:
سلامچگونه از این فراز می توان نتیچه گرفت ، بی ریش ها گناه کار هستند ؟
می توان این چنین متوجه شد که سبب در بی ریش بودن اشخاص اعمال پدر و مادر او هستند. ذلک بما قدمت ایدیکم.
یا اعمال شخص پیش از سن بلوغ موجب بی ریش شدن او بشود.
و نقص عمل و کردار لزوما به معنای گناه بودنِ آن عمل نیست.
و نقص ها، اعم از گناه کار بودن یا نبودن است. بلکه مرتبط با تاثیر تکوینی افعال است. چه افعال گذشته خود فرد و چه تاثیر افعال پدر و مادر بر خلقت فرزند.
سلام
در آن قسمت توحید مفضل که نه از کارهای پدر و مادر حرف زده شده و نه از نقص اعمالی که گناه نیستند سخن گفته شده است.
در آن کتاب آیه ای از قرآن که در جواب مفضل از زبان امام صادق داده شده است مربوط به دلیل عذاب الهی و گناهان خود شخص است:
لَّقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاء سَنَكْتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتْلَهُمُ الأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ ﴿آل عمران:۱۸۱﴾
ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ ﴿آل عمران: 182﴾
ترجمه: خداوند، سخن آنها را كه گفتند: «خدا فقير است، و ما بينيازيم»، شنيد! به زودي آنچه را گفتند، خواهيم نوشت؛ و كشتن پيامبران را به ناحق و به آنها ميگوييم: «بچشيد عذاب سوزان را ( 181)
اين به خاطر چيزي است كه دستهاي شما از پيش فرستاده و خداوند، به بندگان ستم نميكند. (۱۸۲)
وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُواْ الْمَلآئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ ﴿انفال: 50﴾
ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ ﴿انفال:51﴾
ترجمه :و اگر ببيني كافران را به هنگامي كه فرشتگان جان آنها را ميگيرند و و پشت آنها ميزنند و (مي گويند) بچشيد عذاب سوزنده را . (۵۰)
اين در مقابل كارهائي است كه از پيش فرستاده ايد و خداوند نسبت به بندگانش هرگز ستم روا نميدارد. (۵۱)
از طرف دیگر بی ریش شدن افراد ارتباط زیادی به اعمال خود شخص ندارد بلکه بیشتر یا دلایل ژنتیکی و نژادی دارد و یا به دلیل بیماری هورمونی است. مطلب پایین را بخوانید:
گاهی در برخی از پسران موهای کرکی صورت تبدیل به موهای نهایی نمیشود. بعد از بررسی غدد اولین مسئله ای که برای کم مویی پسران مطرح است مشکل ارثی است. ترشح هورمون تستوسترون به هنگام بلوغ در پسران که معمولا در سن ۱۳ تا ۱۷ سالگی اتفاق می افتد، موهای کرکی را در نواحی خاصی که گیرنده تستوسترون دارند به موهای نهایی تبدیل میکند. این نواحی خاص شامل ریش، سبیل، قسمت های جلوی سینه، کتفها و تنه می شود که به محض بلوغ، این موها از حالت کرکی تبدیل به موهای نهایی میشوند، یعنی موهایی هستند که دوره رشد طولانی داشته و حدود یک سانتیمتر در ماه میتوانند رشد کنند.
گاهی در برخی از پسران موهای کرکی تبدیل به موهای نهایی نمیشوند که این مشکل یا به این دلیل است که وی هنوز بالغ نشده است و مشکل هورمونی دارد و اگر رشد موها تا ۱۷ یا ۱۸ سالگی به تاخیر افتد، والدین بایستی فرزند خود را به نزد پزشک متخصص غدد ببرند.
گاهی مشخص میشود که فرد بالغ شده است و دیگر آثار بلوغ همچون رشد عضلات بدن، افزایش میل جنسی، دو رگه شدن صدا را دارد و این سوال پیش می آید که چرا موهای نواحی خاص بدن فرد رشد نکرده است. بعد از بررسی غدد، اولین مسئلهای که مطرح است مسئله نژادی و ارثی است.
برخی از نژادها مثل نژادهای زرد و آسیای میانه این کم مویی را دارند و طبیعی است.
برخی هم به صورت وراثتی در جاهایی از نواحی بدن دچار کم مویی هستند.
گاهی هر سه ی این عوامل رد شده و مشخص می شود که مشکل کم مویی به عنوان صفت پیشینه یا بدون علت است.
سلامطبق بعضی آیات و روایات ، تقاص پدران از فرزندان ونسلشان گرفته میشود !
سلام
منظورتان از آیات آن آیاتی است که در مصحف ابن مسعود به گونه ای دیگر است و یا آن آیاتی را که نقل متواتر دارند را می گویید؟
سلام
سلام
در آن قسمت توحید مفضل که نه از کارهای پدر و مادر حرف زده شده و نه از نقص اعمالی که گناه نیستند سخن گفته شده است.در آن کتاب آیه ای از قرآن که در جواب مفضل از زبان امام صادق داده شده است مربوط به دلیل عذاب الهی و گناهان خود شخص است:
لَّقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاء سَنَكْتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتْلَهُمُ الأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ ﴿آل عمران:۱۸۱﴾
ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ ﴿آل عمران: 182﴾
به این دلیل که امام در شان و مقام ِ سوال ، این بخش از آیه را ذکر کرده اند ، این برداشت شما درست و قطعی نیست.
در بهشت نیز که مقام های گوناگون دارند همین فراز صادق است
ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ
پس هر نقصی که هست، نتیجه ی کردارهای گذشته ی خود فرد یا افراد دیگر است. و این نقایص و اشکالات به خداوند ارتباطی ندارد.
نمی توان به خاطر نقص هایی که در این جهان هست، بگوییم خداوند ظالم است و خیرخواه بندگانش نیست. چنان که در برهان شر در مورد خداوند گفته می شود.
پس با توجه به سوال و با توجه به فرازی که گفته شده است. اولا تقدیم اعمال ، اعم از گناه است. و دوما ظالم نبودن پروردگار هم در مورد نقایص این جهان صادق است و هم در مورد جزای گناهان ، صادق است.
ضمن اینکه در روایات این گونه تفاسیر از آیات وجود دارد که با موضوع خود آیه و شان نزولش سازگار نیست.و در تفاسیر نباید آیه را به یک مصداق خاص یا شان نزولش محدود کرد.
از طرف دیگر بی ریش شدن افراد ارتباط زیادی به اعمال خود شخص ندارد بلکه بیشتر یا دلایل ژنتیکی و نژادی دارد و یا به دلیل بیماری هورمونی است.
به همین خاطر گفته شد :
ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْو این اعم از گناه و غیر گناه است.
سلام
منظورتان از آیات آن آیاتی است که در مصحف ابن مسعود به گونه ای دیگر است و یا آن آیاتی را که نقل متواتر دارند را می گویید؟
سلام
تواتری بجز مجموع شواهد نیست !
اما در همین مصحف فعلی نیز امده :
وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُواْ عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُواْ قَوْلاً سَدِيدًا {النساء/9}
یعنی خداوند انتقام شما را از اولادتان میگیرد اگر مال ایتام را بخورید ذریه شما را هم یتیم میکند تا دیگران مثل شما عمل کنند و مال ایتام شما را بخورند !
واحادیث در این باب بسیارند :
آیات واحادیث فریقین را در عذاب نسل انسان به تقاص گناه اجداد ندیده اند !!!!!! لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ {النحل/25}
گناه کسانیکه را که گمراه کردند نیز بدوش خواهند کشید .
وروی الکلینی و الصدوق في كتاب التوحيد، وفي عيون الاخبار عن جعفر بن محمد بن مسرور عن الحسين بن محمد ببقية السند مثله. وعن علي بن ابراهيم الهاشمي عن جده محمد بن الحسن ابن محمد بن عبد الله عن سليمان الجعفري عن الرضا عليه السلام قال: اوحى الله الى نبي من الأنبياء إذا أطعت رضيت وإذا رضيت باركت وليس لبركتي نهاية، وإذا عصيت غضبت وإذا غضبت لعنت ولعنتي تبلغ السابع من الوراء . الوراء: ولد الولد.
امام رضا عليه السلام فرمود: خداوند عزوجل به سوى يكى از پيامبرانش وحى فرستاد كه : هرگاه اطاعت شوم خوشنود مى گردم و هرگاه خوشنود باشم بركت مى بخشم و براى خير و بركت من نهايت و پايانى نيست و هرگاه نافرمانيم شود خشمگين مى گردم و هرگاه خشمگين شوم لعنت مى فرستم و از رحمت خود دور مى كنم و لعنت من تا هفت نسل را فرا مى گيرد و به آنان مى رسد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
إذا خَرَجَ القائم علیه السلام قَتَلَ ذراری قَتَلَةِ الحُسینِ علیه السلام بِفِعالِ آبائِهِمْ.
وقتی قائم علیه السلام ظهور کند، فرزندان کشندگان حسین علیه السلام را (به سبب اعمال پدرانشان) به قتل می رساند.
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: همین طور است (مطلب همان گونه است که امام صادق علیه السلام فرموده اند.)
هروی می پرسد: پس منظور آیه قرآن چیست که می فرماید: (وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى)؟
مصیبت عاشورا، بیش از آن که معلول ظلم وستم بنی امیّه در حق اهل بیت علیهم السلام باشد، برخاسته از اساس منحرف وباطلی است که پایه گذاران سقیفه وقاتلین محسن فاطمه علیها السلام پی ریزی کردند، واز این بالاتر هرکسی در هر زمان وهر مکان، به کشته شدن سیّد الشهداء علیه السلام ویاران وفادار حضرتش، قلباً راضی وخشنود باشد، خود جزء قاتلین آن حضرت محسوب می گردد
حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند:
خداوند در همه گفتارهایش راست فرموده است، ولی فرزندان کشندگان حسین علیه السلام به اعمال پدران خود راضی هستند، وبه آن افتخار می کنند. وهرکس به انجام چیزی راضی وخشنود باشد، مانند کسی است که آن را انجام داده است تا آنجا که اگر کسی در مشرق کشته شود وفرد دیگری در مغرب به کشتن او راضی باشد، رضایت دهنده نزد خدای عزَّ وجلَّ، شریک قاتل محسوب می شود، وحضرت قائم علیه السلام وقتی ظهور می فرماید، صرفاً بدلیل رضایت آنها به عمل پدرانشان، آنها را به قتل می رساند.عیون اخبار رضا ع
وشارب خمر ملعون حضرت حق است و اولاد ونسلش هم ناقص الخلقه میشوند و...
عدة من أصحابنا، عن أحمد بن أبي عبدالله، عن أبيه، عن أبي الجهم، عن أبي خديجة قال: سمعت أبا عبدالله (ع) يقول: لايطيب ولدالزنا ولا يطيب ثمنه أبدا والممراز لايطيب إلى سبعة آباء وقيل له: وأي شئ الممراز؟ فقال الرجل يكتسب مالا من غير حله فيتزوج به أو يتسرى به فيولد له فذاك الولد هو الممراز.کافی
و قال عليه السلام: إن الله ليصلح بصلاح الرجل المؤمن ولده و ولد ولده و أهل دويرته و دويرات حوله، فلا يزالون في حفظ الله لكرامته على الله.
به این دلیل که امام در شان و مقام ِ سوال ، این بخش از آیه را ذکر کرده اند
سلام
امام این آیه را ذکر نکرده اند نویسنده ی کتاب این کار را کرده اند . این چهارمین موضوع درباره ی توحید مفضل در این سایت است که من در آنها بودم. انشاءالله بعد از این باز هم هست.
پس هر نقصی که هست، نتیجه ی کردارهای گذشته ی خود فرد یا افراد دیگر است. و این نقایص و اشکالات به خداوند ارتباطی ندارد.نمی توان به خاطر نقص هایی که در این جهان هست، بگوییم خداوند ظالم است و خیرخواه بندگانش نیست. چنان که در برهان شر در مورد خداوند گفته می شود.
در این موضوع ما فقط به نقد آن قسمت توحید مفضل می پردازیم و به برهان شر کاری نداریم.
پس با توجه به سوال و با توجه به فرازی که گفته شده است. اولا تقدیم اعمال ، اعم از گناه است. و دوما ظالم نبودن پروردگار هم در مورد نقایص این جهان صادق است و هم در مورد جزای گناهان ، صادق است.
قسمت دومی که از کتاب توحید مفضل در ابتدای این موضوع آوردم این برداشت شما را رد می کند.
ضمن اینکه در روایات این گونه تفاسیر از آیات وجود دارد که با موضوع خود آیه و شان نزولش سازگار نیست.
به صورت کلی این حرف را قبول می کنم ولی نکته ای که نباید فراموش شود این است که روایات نمی توانند خلاف ظاهر آیه آیه ی قرآن را تفسیر کنند. زیرا روایات باید بر قرآن عرضه بشوند نه آیات قرآن بر روایات.
و در تفاسیر نباید آیه را به یک مصداق خاص یا شان نزولش محدود کرد.
ما آیات را به مصداق خاص یا شان نزول محدود نکردیم بلکه مفهوم آیه را با توجه به آیات قبل از آن در نظر گرفتیم. زیرا هیچ قرینه ای در آن روایت نبود که ما معنای دیگری از آیه را بپذیریم پس باید معنای اولیه آیه را حساب کنیم.
به همین خاطر گفته شد : ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ
نوزادی که به صورت مادرزادی فولیکول موی صورت ندارد تا ریش در بیاورد قبل از اینکه به دنیا بیاید چه اعمالی را از پیش فرستاده است ؟؟؟
دلایل ارثی و نژادی چه ربطی اعمال خود شخص دارد؟
چند درصد از بیماری های هورمونی به دلیل اعمال خود شخ روی می دهد و چند درصد به دلیل دیگر عوامل؟
و این اعم از گناه و غیر گناه است.
حداقل اینکه از این آیه ظلم برداشت می شود و مصداق ظلم و ستم است را نمی توانید انکار کنید:
ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ
اين در مقابل كارهائي است كه از پيش فرستاده ايد و خداوند نسبت به بندگانش هرگز ستم نمیکند. ( بلکه خودتان به خودتان ستم کردید)
وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُواْ عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُواْ قَوْلاً سَدِيدًا {النساء/9}یعنی خداوند انتقام شما را از اولادتان میگیرد اگر مال ایتام را بخورید ذریه شما را هم یتیم میکند تا دیگران مثل شما عمل کنند و مال ایتام شما را بخورند !
سلام
ترجمه آیه را که بیاورید پیام آیه مشخص می شود:
وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُواْ عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُواْ قَوْلًا سَدِيدًا ﴿9﴾
إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا ﴿10﴾
ترجمه : آنها كه اگر فرزندان ناتواني از خود به يادگار بگذارند از آينده آنان مي ترسند بايد بترسند، پس از (مخالفت) خدا بپرهيزند و با نرمي و محبت سخن بگويند. (۹)
كساني كه اموال يتيمان را از روي ظلم و ستم ميخورند، تنها آتش ميخورند و به زودي در شعلههاي آتش مي سوزند.
(۱۰)
اگر به حقوق یتیمان احترام نگذارند سنت احترام به حقوق یتیمان از بین می رود و اگر فرزند ضعیف آنها هم یتیم بشوند با توجه به اینکه سنت احترام به حقوق یتیم از بین رفته اموال آنها نیز خورده خواهد شد خب اینکه طبیعی است و ربطی به انتقام ندارد زیرا وقتی سنت احترام به حقوق یتیم از بین برود هم دامان فرزندان کسانی که قبلا به حقوق یتیمان احترام می گذاشتند را می گیرد و هم دامان فرزندان یتیم کسانی که احترام نمی گذاشتند.
آیات واحادیث فریقین را در عذاب نسل انسان به تقاص گناه اجداد ندیده اند !!!!!! لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ {النحل/25}
اینجا هم ترجمه آیه را به صورت کامل می آورم تا معنی مشخص شود:
لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ ﴿25﴾
ترجمه: آنها بايد روز قيامت بار گناهان خود را بطور كامل بر دوش كشند، و هم سهمي از گناهان كساني را كه بخاطر جهل گمراهشان ساختند، بدانيد آنها بار سنگين بدي بر دوش ميكشند. (۲۵)
خب اینکه دقیقا بر عکس است اجداد گناه نسلشان را که از روی جهل گمراهشان کردند بر دوش می کشند نه نسل گناه اجداد را. مگر نسل اجدادش را گمراه می کند؟
وروی الکلینی و الصدوق في كتاب التوحيد، وفي عيون الاخبار عن جعفر بن محمد بن مسرور عن الحسين بن محمد ببقية السند مثله. وعن علي بن ابراهيم الهاشمي عن جده محمد بن الحسن ابن محمد بن عبد الله عن سليمان الجعفري عن الرضا عليه السلام قال: اوحى الله الى نبي من الأنبياء إذا أطعت رضيت وإذا رضيت باركت وليس لبركتي نهاية، وإذا عصيت غضبت وإذا غضبت لعنت ولعنتي تبلغ السابع من الوراء . الوراء: ولد الولد.
این روایت در کتاب کافی سندش مجهول است.
از همه مهمتر اینکه این روایت از اسرائیلیات است!
نگاه کنید:
ذیل تاریخ بغداد ابن نجار جلد 3 صفحه 51
على بن احمد بن عبد الله، أبو القاسم الخطيب: من اهل الحظيرة، وكان يتولى الخطابة بها، حدث عن ابى الغنائم محمد بن يوسف ابن اسحاق بن البهلول الانباري وابى بكر احمد بن الحسين بن عبد العزيز العكبري وعيسى بن على بن عيسى، روى عنه القاضى أبو المظفر هناد بن ابراهيم النسفي وابو منصور محمد بن احمد بن محمد بن الحسين بن عبد العزيز الهكبري قرأت على عبد الوهاب بن على الامين عن محمد بن عبد الباقي البزاز وإسماعيل بن احمد السمرقندى، انبانا هناد بن ابراهيم النسفى إذنا، انبانا أبو القاسم علي بن احمد ابن عبد الله الخطيب الحظيرى، حدثنا أبو الغنائم محمد بن يوسف بن اسحاق بن البهلول بالانبار، حدثنا محمد بن احمد بن يعقوب بن سيبة، حدثنا صالح بن احمد بن حنبل، حدثني ابى، حدثنا عبد الرزاق، حدثنا بكار سمعت وهب بن منبه يقول ( !!!!!!): ان الرب تبارك وتعالى قال في بعض ما يقول لبني اسرائيل: انى إذا أطلعت رضيت وإذا رضيت باركت وإذا باركت فليس لبركتي نهاية، وإذا عصيت غضبت وإذا غضبت لعنت وإذا لعنت فان لعنتي تبلغ السابع من الولد.
درر المنثور ج 3 صفحه 550
وَأخرج عبد بن حميد وَابْن أبي حَاتِم وَأَبُو الشَّيْخ عَن وهب بن مُنَبّه فِي قَوْله {وكتبنا لَهُ فِي الألواح من كل شَيْء} قَالَ: كتب لَهُ اعبدني وَلَا تشرك بِي شَيْئا من أهل السَّمَاء وَلَا من أهل الأَرْض فَإِن كل ذَلِك خلقي فَإِذا أشرك بِي غضِبت وَإِذا غضِبت لعنت وَإِن لَعْنَتِي تدْرك الرَّابِع من الْوَلَد .
امام صادق علیه السلام فرمود:
إذا خَرَجَ القائم علیه السلام قَتَلَ ذراری قَتَلَةِ الحُسینِ علیه السلام بِفِعالِ آبائِهِمْ.
وقتی قائم علیه السلام ظهور کند، فرزندان کشندگان حسین علیه السلام را (به سبب اعمال پدرانشان) به قتل می رساند.
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: همین طور است (مطلب همان گونه است که امام صادق علیه السلام فرموده اند.)
هروی می پرسد: پس منظور آیه قرآن چیست که می فرماید: (وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى)؟
مصیبت عاشورا، بیش از آن که معلول ظلم وستم بنی امیّه در حق اهل بیت علیهم السلام باشد، برخاسته از اساس منحرف وباطلی است که پایه گذاران سقیفه وقاتلین محسن فاطمه علیها السلام پی ریزی کردند، واز این بالاتر هرکسی در هر زمان وهر مکان، به کشته شدن سیّد الشهداء علیه السلام ویاران وفادار حضرتش، قلباً راضی وخشنود باشد، خود جزء قاتلین آن حضرت محسوب می گردد
حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند:
خداوند در همه گفتارهایش راست فرموده است، ولی فرزندان کشندگان حسین علیه السلام به اعمال پدران خود راضی هستند، وبه آن افتخار می کنند. وهرکس به انجام چیزی راضی وخشنود باشد، مانند کسی است که آن را انجام داده است تا آنجا که اگر کسی در مشرق کشته شود وفرد دیگری در مغرب به کشتن او راضی باشد، رضایت دهنده نزد خدای عزَّ وجلَّ، شریک قاتل محسوب می شود، وحضرت قائم علیه السلام وقتی ظهور می فرماید، صرفاً بدلیل رضایت آنها به عمل پدرانشان، آنها را به قتل می رساند.عیون اخبار رضا ع
رضایت به اعمال اجداد خودش یک گناه است و بحثش از تقاص گرفتن و تاثیر روی نسل جداست. نيت المؤمن خير من عمله و نيت الكافر شر من عمله.
عدة من أصحابنا، عن أحمد بن أبي عبدالله، عن أبيه، عن أبي الجهم، عن أبي خديجة قال: سمعت أبا عبدالله (ع) يقول: لايطيب ولدالزنا ولا يطيب ثمنه أبدا والممراز لايطيب إلى سبعة آباء وقيل له: وأي شئ الممراز؟ فقال الرجل يكتسب مالا من غير حله فيتزوج به أو يتسرى به فيولد له فذاك الولد هو الممراز.کافی
سندش اختلافی است.
و قال عليه السلام: إن الله ليصلح بصلاح الرجل المؤمن ولده و ولد ولده و أهل دويرته و دويرات حوله، فلا يزالون في حفظ الله لكرامته على الله.
مرسل است.
وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُواْ عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُواْ قَوْلًا سَدِيدًا ﴿9﴾ ترجمه : آنها كه اگر فرزندان ناتواني از خود به يادگار بگذارند از آينده آنان مي ترسند بايد بترسند، پس از (مخالفت) خدا بپرهيزند و با نرمي و محبت سخن بگويند. (۹) (۱۰) اگر به حقوق یتیمان احترام نگذارند سنت احترام به حقوق یتیمان از بین می رود و اگر فرزند ضعیف آنها هم یتیم بشوند با توجه به اینکه سنت احترام به حقوق یتیم از بین رفته اموال آنها نیز خورده خواهد شد خب اینکه طبیعی است و ربطی به انتقام ندارد زیرا وقتی سنت احترام به حقوق یتیم از بین برود هم دامان فرزندان کسانی که قبلا به حقوق یتیمان احترام می گذاشتند را می گیرد و هم دامان فرزندان یتیم کسانی که احترام نمی گذاشتند. سلام
ترجمه آیه را که بیاورید پیام آیه مشخص می شود:
إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا ﴿10﴾
كساني كه اموال يتيمان را از روي ظلم و ستم ميخورند، تنها آتش ميخورند و به زودي در شعلههاي آتش مي سوزند.
سلام
مرحوم علامه در المیزان گفته :
مانند ظلم به ايتام مردم ، كه باعث مى شود فرزند خود انسان يتيم شود، و نظير آن ستم در فرزندان ستمگر جريان يابد، كه در اين باره مى فرمايد: (و ليخش الذين لوتركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم ).
واین یعنی فرزند شما به گناه شما مجازات میشود !
آنچه از اين آيات به ذهن ما تبادر مى كند _ البته ذهن ما كه ماءنوس به افكارى است كه در جامعه ما داير و تجربه شده است _ اين است كه اين انعكاس تنها از عمل آدمى به خود او باز مى گردد و هر كسى تنها ميوه تلخ يا شيرين عمل خود را مى چشد ولى آيات ديگرى در اين ميان هست كه دلالت دارد بر اينكه مساءله انعكاس وسيع تر از اين است و گاه مى شود كه آثار عمل خير يك فرد به اولاد و اعقاب او نيز برسد و همچنين آثار سوء عملش دامن آنان را بگيرد نظير آيه : (و اما الجدار فكان لغلامين يتيمين فى المدينه و كان تحته كنزلهما و كان ابوهما صالحا فاراد ربك ان يبلغا اشدهما و يستخرجا كنزهما، رحمة من ربك ) كه از ظاهر آن برمى آيد صالح بودن پدر آن دو يتيم در اراده خداى تعالى به اينكه به آن دو رحمت فرستد دخالت داشته است آيه اى ديگر كه دلالت دارد بر اينكه اثر عمل زشت انسان به فرزندانش مى رسد آيه مورد بحث است كه مى فرمايد: (و ليخش الّذين لو تركوا من خلفهم ذريه ضعافا خافوا عليهم ...)
ضمن اینکه خودمان شاهدیم که اطفال بظاهر بیگناهی که خودشان هیچ تقصیری در معلولیت خود ندارند اما به جرم مشروبخواری والدین و یا مکافات اجدادشان به این علت دچار شده اند .
حدثنى محمد بن الحسن قال : حدثنى محمد بن الحسن الصفار عن احمد
ابن محمد بن عيسى عن عبدالرحمن بن ابى نجران عن عاصم بن حكيم عن المعلى بن خنيس
عن ابى عبدالله عليه السلام قال دخلنا عليه فابتدأ فقال من اكل مال اليتيم سلط الله عليه من يظلمه
اوعلى عقبه ، فان الله عزوجل يقول ( وليخش الذين لوتركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا
عليهم فليتقوا الله وليقولوا قولا سديدا . )
مرحوم صدوق در كتاب معانى الاخبار از امام باقر (عليه السلام ) آورده اند و در همان كتاب از عبدالاعلى از مولى آل سام روايت كرده كه گفت : امام صادق ابتداء و بدون اينكه كسى پرسيده باشد فرمود: هر كس ظلم كند خداى تعالى بر او مسلط مى كند كسى را كه به او و يا به اولاد و يا به نوه هاى او ظلم كند، راوى مى گويد: چون اين را بشنيدم در دلم گذشت كه به چه حساب او ظلم كرده و اثر سوء ظلم او، يقه فرزندان و فرزند زادگان او را بگيرد؟ امام (عليه السلام ) به علم امامتش و قبل از اينكه من آنچه از دلم گذشته بود به زبان آورم فرمود: اين يك حقيقت قرآنى است خداى تعالى مى فرمايد: (و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذريه ضعافا خافوا عليهم فليتقوا اللّه و ليقولوا قولا سديدا).
در رسيدن به خير يا شرّ، ميان نسل ها ارتباط است ، زيرا آثار عمل محدود به عمر ما نيست ، شرّ كار پدر به فرزند مى رسد و به عكس ، اولاد از آثار كار نيك پدر بهره مند مى شود. داستان موسى و خضر و مرمّت ديوارى كه گنج يتيم را در خود داشت ، از نمونه هاى آن است كه قرآن درباره آن مى فرمايد: (كان اءبوهماصالحاً) .تفسیر نور
اینجا هم ترجمه آیه را به صورت کامل می آورم تا معنی مشخص شود:
لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ ﴿25﴾
ترجمه: آنها بايد روز قيامت بار گناهان خود را بطور كامل بر دوش كشند، و هم سهمي از گناهان كساني را كه بخاطر جهل گمراهشان ساختند، بدانيد آنها بار سنگين بدي بر دوش ميكشند. (۲۵)
خب اینکه دقیقا بر عکس است اجداد گناه نسلشان را که از روی جهل گمراهشان کردند بر دوش می کشند نه نسل گناه اجداد را. مگر نسل اجدادش را گمراه می کند؟
این آیه را نوشتم در مقابل توهم بعضی نسبت به آیه : أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ( نجم38) وَأَن لَّيْسَ لِلإِنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى (39)!!!!!
سندش اختلافی است.مرسل است.
این اخبار متعدد وموید دارند :
عیاشى: عن إسحاق بن عمار قال: سمعت أبا
عبد الله (عليه السلام) يقول: إن الله ليفلح بفلاح الرجل المؤمن ولده وولد ولده،
ويحفظه في دويرته ودويرات حوله فلا يزالون في حفظ الله لكرامته على الله، ثم ذكر
الغلامين،
عن زرارة وحمران، عن
أبي جعفر وأبي عبد الله (عليهما السلام) قالا: يحفظ الاطفال بصلاح آبائهم كما حفظ
الله الغلامين بصلاح أبويهما
عن محمد بن عمرو الكوفي، عن رجل، عن أبي
عبد الله (عليه السلام) قال: إن الله يحفظ ولد المؤمن إلى ألف سنة، وإن الغلامين
كان بينهما وبين أبيهما سبعمائة سنة
واز عامه :
[=Arabic Transparent] وأخرج [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ابن مردويه [=Arabic Transparent]، عن [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]جابر [=Arabic Transparent]قال : قال رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - : [=Arabic Transparent]إن الله - عز وجل - يصلح بصلاح الرجل الصالح ولده وولد ولده وأهل دويرته وأهل دويرات حوله ، فما ي[=Arabic Transparent]زالون في حفظ الله تعالى ما دام فيهم [=Arabic Transparent] .
[=Arabic Transparent] وأخرج [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن أبي حاتم [=Arabic Transparent]، عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن عباس [=Arabic Transparent]قال : إن [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]الله يصلح بصلاح الرجل ولده وولد ولده [=Arabic Transparent]، ويحفظه في دويرته والدويرات حوله ، فما يزالون في ستر من الله وعافية [=Arabic Transparent] .
سلام
امام این آیه را ذکر نکرده اند نویسنده ی کتاب این کار را کرده اند . این چهارمین موضوع درباره ی توحید مفضل در این سایت است که من در آنها بودم. انشاءالله بعد از این باز هم هست.
سلام
من از باب روایت این چنین گفتم. و قصدم این نیست که این روایت را از حیث سند قطعی بدانم. اشکال به نوع برداشت شما از متن بود.
چه خوب که از این موضوعات استارت می کنید
در این موضوع ما فقط به نقد آن قسمت توحید مفضل می پردازیم و به برهان شر کاری نداریم.
ما هم می دانیم شما به برهان شر کاری ندارید به همین خاطر به شما متذکر می شویم.
با خواندن سوالات متوجه می شویم که ذهنیت سوال کننده به این شکل است که این نقص ها و بد بختی ها را می خواهند به گردن خداوند بیاندازد.
و گفته میشود که اینها ارتباطی با خداوند ندارد. نتیجه کنش ها و عمل های انسانی اینگونه است.
مثلا اگر سیب بهشتی بخورید نطفه ای متفاوت دارید با کسی که سیب غیر بهشتی بخورد.
قسمت دومی که از کتاب توحید مفضل در ابتدای این موضوع آوردم این برداشت شما را رد می کند.
بفرمایید چگونه رد می کند ؟
به صورت کلی این حرف را قبول می کنم ولی نکته ای که نباید فراموش شود این است که روایات نمی توانند خلاف ظاهر آیه آیه ی قرآن را تفسیر کنند. زیرا روایات باید بر قرآن عرضه بشوند نه آیات قرآن بر روایات.
خلاف ظاهر آیه نیست.
ضمن اینکه می تواند نوعی تضمین باشد برای تفهیم معنا.
ما آیات را به مصداق خاص یا شان نزول محدود نکردیم بلکه مفهوم آیه را با توجه به آیات قبل از آن در نظر گرفتیم. زیرا هیچ قرینه ای در آن روایت نبود که ما معنای دیگری از آیه را بپذیریم پس باید معنای اولیه آیه را حساب کنیم.
وقتی مفهوم یک آیه را با آیات دیگر در نظر بگیریم به این معنا نیست که خود آیه محدود به همان مسئله بشود. حتی بخشی از یک آیه نیز به همین شکل است.
خود آیه تقدیم و اثر اعمال را نشان می دهد.
و هر نقصی که هست ظلم نیست.
چون خدا مالک همه چیز است و اگر به کسی بدهد از فضل اوست
و اگر ندهد حقی را ضایع نکرده است و ندادن او نیز به خاطر حکمتی است.
ضمن اینکه قرینه ی دیگری نیز گفته شد و همان سوال و ذهنیت مخاطب در روایت است. و چون آیه می تواند هر دو معنا ( گناه و غیر گناه ) را شامل بشود در روایت هر دو قصد می شوند.
و در آیه قرآن نیز هر دو اراده شده اند و لذا آیات قبل که در مورد گناهکاران است را نیز شامل میشود.
نوزادی که به صورت مادرزادی فولیکول موی صورت ندارد تا ریش در بیاورد قبل از اینکه به دنیا بیاید چه اعمالی را از پیش فرستاده است ؟؟؟
نمی فرماید ذلک بما قدمت ایدیهم تا به همان افراد بی ریش بر گردد.
بلکه می فرماید ذلک بما قدمت ایدیکم
و لزومی ندارد این آیه در مورد خود آن افراد باشد. یک حکم کلی گفته میشود که همان تقدیم اعمال است.
پاسخ دیگری که می توان داد عالم ذر است.
حداقل اینکه از این آیه ظلم برداشت می شود و مصداق ظلم و ستم است را نمی توانید انکار کنید:ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ
اين در مقابل كارهائي است كه از پيش فرستاده ايد و خداوند نسبت به بندگانش هرگز ستم نمیکند. ( بلکه خودتان به خودتان ستم کردید)
مفهوم گیری از خود آیه اشتباه است.
لزومی ندارد که اگر خدا ظالم نیست پس حتما بشر ظالم باشد یا گناه کار باشد.
این مفهوم گیری ها (مفهوم مخالف)، حجیتی ندارد.
مگر اینکه در مورد یک مصداق خاص و دارای قرینه، پذیرفته شود.
مثلا بگوییم چون آیات قبلی در مورد گناه کاران است پس این مفهوم در مورد همین گناهکاران ذکر شده، صادق است نه در مورد مفهوم خود آیه.
از خود آیه نمی توان این چنین مفهومی برداشت کرد. و ایراد منطقی دارد.
آیا همانطور که در توحید مفضل گفته شده انسانهای ناقص الخلقه گناهکار هستند:متن عربی: قَالَ الْمُفَضَّلُ فَقُلْتُ لَهُ يَا مَوْلَايَ فَقَدْ رَأَيْتُ مَنْ يَبْقَى عَلَى حَالَتِهِ وَ لَا يَنْبُتُ الشَّعْرُ فِي وَجْهِهِ وَ إِنْ بَلَغَ الْكِبَرَ فَقَالَ ع ((ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ))(آل عمران: 182)
ترجمه فارسی: مفضل می گوید : عرض کردم آقای من کسانی را دیده ام که بزرگ و کهنسال بوده اند ولی مویی بر صورتشان نروییده است (ریش ندارند).
حضرت فرمود: این به خاطر اعمالی است که از پیش فرستاده اند و خداوند هیچگاه به بندگانش ستم نمی کند(آل عمران : 182)در اینجا مسئله ای که مطرح می شود این است که چگونه گنهکار بودن بر نداشتن ریش تاثیر می گذارد؟
و همچنین این قسمت توحید مفضل را نیز بخوانید:
متن عربی: فَلَا تَرَى كَيْفَ صَارَتِ الْجَوَارِحُ وَ الْعَقْلُ وَ سَائِرُ الْخِلَالِ الَّتِي بِهَا صَلَاحُ الْإِنْسَانِ وَ الَّتِي لَوْ فَقَدَ مِنْهَا شَيْئاً لَعَظُمَ مَا يَنَالُهُ فِي ذَلِكَ مِنَ الْخَلَلِ يُوَافِي خَلْقَهُ عَلَى التَّمَامِ حَتَّى لَا يَفْقِدَ شَيْئاً مِنْهَا فَلِمَ كَانَ كَذَلِكَ إِلَّا أَنَّهُ [لِأَنَّهُ] خُلِقَ بِعِلْمٍ وَ تَقْدِيرٍ قَالَ الْمُفَضَّلُ فَقُلْتُ فَلِمَ صَارَ بَعْضُ النَّاسِ يَفْقِدُ شَيْئاً مِنْ هَذِهِ الْجَوَارِحِ فَيَنَالُهُ مِنْ ذَلِكَ مِثْلُ مَا وَصَفْتَهُ يَا مَوْلَايَ قَالَ ع ذَلِكَ لِلتَّأْدِيبِ وَ الْمَوْعِظَةِ لِمَنْ يَحِلُّ ذَلِكَ بِهِ وَ لِغَيْرِهِ بِسَبَبِهِ كَمَا يُؤَدِّبُ الْمُلُوكُ النَّاسَ لِلتَّنْكِيلِ وَ الْمَوْعِظَةِ فَلَا يُنْكَرُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ بَلْ يُحْمَدُ مِنْ رَأْيِهِمْ وَ يُتَصَوَّبُ مِنْ تَدْبِيرِهِمْ ثُمَّ إِنَّ لِلَّذِينَ تَنْزِلُ بِهِمْ هَذِهِ الْبَلَايَا مِنَ الثَّوَابِ بَعْدَ الْمَوْتِ إِنْ شَكَرُوا وَ أَنَابُوا مَا يَسْتَصْغِرُونَ مَعَهُ مَا يَنَالُهُمْ مِنْهَا حَتَّى إِنَّهُمْ لَوْ خُيِّرُوا بَعْدَ الْمَوْتِ لَاخْتَارُوا أَنْ يُرَدُّوا إِلَى الْبَلَايَا لِيَزْدَادُوا مِنَ الثَّوَابِ.
ترجمه فارسی: (از قول امام صادق:) آیا نمی بینی که چگونه برای انسان اعضا و عقل و دیگر ویژگی ها آفریده شد تا با نبود و یا ناقص بودن آنها دشواری در کارش رخ ندهد و آفرینش او تمام و کمال باشد . چرا چنین شد آیا این جز بیانگر خلقتی حکیمانه و عالمانه نیست؟
مفضل می گوید عرض کردم: پس چرا بعضی از مردم برخی از این اعضا را ندارند و به خاطر آن در دشواری هایی که فرمودید می افتند؟
فرمود: این امر گاه برای آن است که شخص مبتلا تادیب شود و نیز دیگران از آن درس عبرت گیرند. چنانکه گاه پادشاهان مردم را به خاطر این اهداف تادیب می کنند.بی اشک این اعمال آنان (پادشاهان) گاه پسندیده و تدبیری نیکو است. همچنین کسانی که دچار این بلاها می شوند اگر خدا را سپاس گویند و به درگاهش توبه کنند پس از مرگ از پاداش عظیم و بسیار بهره مند می گردند تا جایی که اگر پس از مرگ اختیار داشته باشند چنین می خواهند که بار دیگر در بلاها در افتند و از پاداش و اجر الهی سود ببرند.
دوست عزیزعصران گرانقدرسلام
متاسفانه بنده فرصت نکردم دیگر کامنت هارامطالعه کنم اما انچه که دراین پست به عنوان شبهه مطرح کردید واغراق زیادی دران کردید
به نظرحقیراینکه چگونه گناه برنداشتن ریش تاثیردارد واضحه انسان ها تنها دردنیا امتحان نشدند وهمه ما درعوالم دیگری امتحان پس دادیم وامام صادق ع دقیقا برهمین نکته اشاره دارد که بخاطراعمالی که ازپیش فرستاند این مورد درمصادیق مختلف معلول بودن ایرانی بودن وامریکایی بودن و...کاملا صادق هست پس تادیب شخص بواسطه اعمال گزشته اوست
یاحق
سلاممرحوم علامه در المیزان گفته :
مانند ظلم به ايتام مردم ، كه باعث مى شود فرزند خود انسان يتيم شود، و نظير آن ستم در فرزندان ستمگر جريان يابد، كه در اين باره مى فرمايد: (و ليخش الذين لوتركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم ).
واین یعنی فرزند شما به گناه شما مجازات میشود !
سلام
در این آیه ( نساء :9) ضعیف بودن فرزندان و ذریه به عنوان شرط آمده است نه به عنوان نتیجه ی شرط.
وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا (گر فرزندان ناتواني از خود به يادگار بگذارند) خَافُواْ عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُواْ قَوْلًا سَدِيدًا.
آیه مشابه دیگری نیز درباره ی انفاق و ذریه ی ضعیف در قرآن آمده که می تواند به فهم معنای آیه ی فوق کمک کند:
أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ﴿بقره:266﴾
ترجمه: آيا كسي از شما دوست دارد كه باغي از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن، نهرها بگذرد، و براي او در آن ، از هر گونه ميوه اي وجود داشته باشد، در حالي كه به سن پيري رسيده و ذریه و فرزنداني ضعيف دارد، (در اين هنگام،) گردبادي ، كه در آن آتشی است، به آن برخورد كند و شعله ور گردد و بسوزد؟! . اين چنين خداوند آيات خود را براي شما آشكار مي سازد، شايد بينديشيد .
نظير آيه : (و اما الجدار فكان لغلامين يتيمين فى المدينه و كان تحته كنزلهما و كان ابوهما صالحا فاراد ربك ان يبلغا اشدهما و يستخرجا كنزهما، رحمة من ربك ) كه از ظاهر آن برمى آيد صالح بودن پدر آن دو يتيم در اراده خداى تعالى به اينكه به آن دو رحمت فرستد دخالت داشته است
در همان داستان خضر اگر ببینید یکجا فرزندانی را به خاطر صالح بودن پدرشان اموالشان را حفظ می کند و یکجای دیگر هم فرزندی را به خاطر صالح بودن والدینش به قتل می رساند!!! که نقطه ی مقابل آن یکی است بنابراین این استدلال محکمی نیست.
ضمن اینکه خودمان شاهدیم که اطفال بظاهر بیگناهی که خودشان هیچ تقصیری در معلولیت خود ندارند اما به جرم مشروبخواری والدین و یا مکافات اجدادشان به این علت دچار شده اند .
بله این کاملا طبیعی است که اگر والدین شرابخوار یا معتاد باشند در ناقص الخلقه بودن جنین تاثیر می گذارد همانگونه که نبود شرایط بهداشتی هنگام زایمان یا آسیب دیدن مادر هنگام حاملگی یا سو تغذیه و مسمومیت و غیره بر نقص جنین و نوزاد تاثیر گذار است اما مورد بحث این است که با چه دلیلی از آنها تعبیر به تقاص گرفتن نسل می توان کرد؟
پسران حضرت محمد هم در کودکی مردند آیا آنها هم تقاص اجدادشان را پس دادند؟
این اخبار متعدد وموید دارند :عیاشى: عن إسحاق بن عمار قال: سمعت أبا
عبد الله (عليه السلام) يقول: إن الله ليفلح بفلاح الرجل المؤمن ولده وولد ولده،
ويحفظه في دويرته ودويرات حوله فلا يزالون في حفظ الله لكرامته على الله، ثم ذكر
الغلامين،عن زرارة وحمران، عن
أبي جعفر وأبي عبد الله (عليهما السلام) قالا: يحفظ الاطفال بصلاح آبائهم كما حفظ
الله الغلامين بصلاح أبويهماعن محمد بن عمرو الكوفي، عن رجل، عن أبي
عبد الله (عليه السلام) قال: إن الله يحفظ ولد المؤمن إلى ألف سنة، وإن الغلامين
كان بينهما وبين أبيهما سبعمائة سنةواز عامه :
وأخرج ابن مردويه ، عن جابر قال : قال رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - : إن الله - عز وجل - يصلح بصلاح الرجل الصالح ولده وولد ولده وأهل دويرته وأهل دويرات حوله ، فما يزالون في حفظ الله تعالى ما دام فيهم .
وأخرج ابن أبي حاتم ، عن ابن عباس قال : إن الله يصلح بصلاح الرجل ولده وولد ولده ، ويحفظه في دويرته والدويرات حوله ، فما يزالون في ستر من الله وعافية .
پس این آیات را چه کار کنیم:
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ﴿بقره:124﴾
ترجمه: هنگامي كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگوني آزمود، و او بخوبي از عهده آزمايش بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز ) خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمي رسد.
وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ ﴿هود:45﴾
قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ ﴿هود:46﴾
ترجمه:نوح به پروردگارش عرض كرد پروردگارا! پسر من از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است و تو از همه حكم كنندگان برتري. فرمود: اي نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحي است، بنابراين آنچه را از آن آگاه نيستي از من مخواه، من به تو اندرز ميدهم تا از جاهلان نباشي!
ما هم می دانیم شما به برهان شر کاری ندارید به همین خاطر به شما متذکر می شویم.با خواندن سوالات متوجه می شویم که ذهنیت سوال کننده به این شکل است که این نقص ها و بد بختی ها را می خواهند به گردن خداوند بیاندازد.
و گفته میشود که اینها ارتباطی با خداوند ندارد. نتیجه کنش ها و عمل های انسانی اینگونه است.
سلام
مطالب قبلی آن قسمت که درباره ی حکمت ریش دار بودن مردها است شما از کجای آن قسمت ذهنیت سوال کننده را تشخیص دادید مگر ذهن خوان هستید؟
آن اواخر کتاب است که درباره ی برهان شر و اینکه می خواهند نقص ها را به گردن خدا بیندازند صحبت می شود :
[SPOILER]متن عربی: فَأَمَّا أَصْحَابُ الطَّبَائِعِ فَقَالُوا إِنَّ الطَّبِيعَةَ لَا تَفْعَلُ شَيْئاً لِغَيْرِ مَعْنًى وَ لَا تَتَجَاوَزُ عَمَّا فِيهِ تَمَامُ الشَّيْءِ فِي طَبِيعَتِهِ وَ زَعَمُوا أَنَّ الْحِكْمَةَ تَشْهَدُ بِذَلِكَ فَقِيلَ لَهُمْ فَمَنْ أَعْطَى الطَّبِيعَةَ هَذِهِ الْحِكْمَةَ وَ الْوُقُوفَ عَلَى حُدُودِ الْأَشْيَاءِ بِلَا مُجَاوَزَةٍ لَهَا وَ هَذَا قَدْ تَعْجِزُ عَنْهُ الْعُقُولُ بَعْدَ طُولِ التَّجَارِبِ فَإِنْ أَوْجَبُوا لِلطَّبِيعَةِ الْحِكْمَةَ وَ الْقُدْرَةَ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ الْأَفْعَالِ فَقَدْ أَقَرُّوا بِمَا أَنْكَرُوا لِأَنَّ هَذِهِ فِي صِفَاتِ الْخَالِقِ وَ إِنْ أَنْكَرُوا أَنْ يَكُونَ هَذَا لِلطَّبِيعَةِ فَهَذَا وَجْهُ الْخَلْقِ يَهْتِفُ بِأَنَّ الْفِعْلَ لِلْخَالِقِ الْحَكِيمِ وَ قَدْ كَانَ مِنَ الْقُدَمَاءِ طَائِفَةٌ أَنْكَرُوا الْعَمْدَ وَ التَّدْبِيرَ فِي الْأَشْيَاءِ وَ زَعَمُوا أَنَّ كَوْنَهَا بِالْعَرَضِ وَ الِاتِّفَاقِ وَ كَانَ مِمَّا احْتَجُّوا بِهِ هَذِهِ الْآيَاتِ الَّتِي تَكُونُ عَلَى غَيْرِ مَجْرَى الْعُرْفِ وَ الْعَادَةِ كَإِنْسَانٍ يُولَدُ نَاقِصاً أَوْ زَائِداً إِصْبَعاً أَوْ يَكُونُ الْمَوْلُودُ مُشَوَّهاً مُبَدَّلَ الْخَلْقِ-فَجَعَلُوا هَذَا دَلِيلًا عَلَى أَنَّ كَوْنَ الْأَشْيَاءِ لَيْسَ بِعَمْدٍ وَ تَقْدِيرٍ بَلْ بِالْعَرَضِ كَيْفَ مَا اتَّفَقَ أَنْ يَكُونَ وَ قَدْ كَانَ أَرَسْطَاطَالِيسُ رَدَّ عَلَيْهِمْ فَقَالَ إِنَّ الَّذِي يَكُونُ بِالْعَرَضِ وَ الِاتِّفَاقِ إِنَّمَا هُوَ شَيْءٌ يَأْتِي فِي الْفَرْطِ مَرَّةً لِأَعْرَاضٍ تَعْرِضُ لِلطَّبِيعَةِ فَتُزِيلُهَا عَنْ سَبِيلِهَا وَ لَيْسَ بِمَنْزِلَةِ الْأُمُورِ الطَّبِيعِيَّةِ الْجَارِيَةِ عَلَى شَكْلٍ وَاحِدٍ جَرْياً دَائِماً مُتَتَابِعاً وَ أَنْتَ يَا مُفَضَّلُ تَرَى أَصْنَافَ الْحَيَوَانِ أَنْ يَجْرِيَ أَكْثَرَ ذَلِكَ عَلَى مِثَالٍ وَ مِنْهَاجٍ وَاحِدٍ كَالْإِنْسَانِ يُولَدُ وَ لَهُ يَدَانِ وَ رِجْلَانِ وَ خَمْسُ أَصَابِعَ كَمَا عَلَيْهِ الْجُمْهُورُ مِنَ النَّاسِ فَأَمَّا مَا يُولَدُ عَلَى خِلَافِ ذَلِكَ فَإِنَّهُ لِعِلَّةٍ تَكُونُ فِي الرَّحِمِ أَوْ فِي الْمَادَّةِ الَّتِي يَنْشَأُ مِنْهَا الْجَنِينُ كَمَا يَعْرِضُ فِي الصِّنَاعَاتِ حِينَ يَتَعَمَّدُ الصَّانِعُ الصَّوَابَ فِي صَنْعَتِهِ فَيَعُوقُ دُونَ ذَلِكَ عَائِقٌ فِي الْأَدَاةِ أَوْ فِي الْآلَةِ الَّتِي يَعْمَلُ فِيهَا الشَّيْءَ فَقَدْ يَحْدُثُ مِثْلُ ذَلِكَ فِي أَوْلَادِ الْحَيَوَانِ-لِلْأَسْبَابِ الَّتِي وَصَفْنَا فَيَأْتِي الْوَلَدُ زَائِداً أَوْ نَاقِصاً أَوْ مُشَوَّهاً وَ يَسْلَمُ أَكْثَرُهَا فَيَأْتِي سَوِيّاً لَا عِلَّةَ فِيهِ فَكَمَا أَنَّ الَّذِي يَحْدُثُ فِي بَعْضِ أَعْمَالِ الْأَعْرَاضِ لِعِلَّةٍ فِيهِ لَا يُوجِبُ عَلَيْهَا جَمِيعاً الْإِهْمَالَ وَ عَدَمَ الصَّانِعِ كَذَلِكَ مَا يَحْدُثُ عَلَى بَعْضِ الْأَفْعَالِ الطَّبِيعِيَّةِ لِعَائِقٍ يَدْخُلُ عَلَيْهَا لَا يُوجِبُ أَنْ يَكُونَ جَمِيعُهَا بِالْعَرَضِ وَ الِاتِّفَاقِ فَقَوْلُ مَنْ قَالَ فِي الْأَشْيَاءِ إِنَّ كَوْنَهَا بِالْعَرَضِ وَ الِاتِّفَاقِ مِنْ قَبِيلِ أَنَّ شَيْئاً مِنْهَا يَأْتِي عَلَى خِلَافِ الطَّبِيعَةِ بِعَرَضٍ يَعْرِضُ لَهُ خَطَأٌ وَ خَطَلٌ فَإِنْ قَالُوا وَ لِمَ صَارَ مِثْلُ هَذَا يَحْدُثُ فِي الْأَشْيَاءِ قِيلَ لَهُمْ لِيُعْلَمَ أَنَّهُ لَيْسَ كَوْنُ الْأَشْيَاءِ بِاضْطِرَارٍ مِنَ الطَّبِيعَةِ وَ لَا يُمْكِنُ أَنْ يَكُونَ سِوَاهُ كَمَا قَالَ الْقَائِلُونَ بَلْ هُوَ تَقْدِيرٌ وَ عَمْدٌ مِنْ خَالِقٍ حَكِيمٍ إِذْ جَعَلَ لِلطَّبِيعَةِ تَجْرِي أَكْثَرَ ذَلِكَ عَلَى مَجْرًى وَ مِنْهَاجٍ مَعْرُوفٍ وَ تَزُولُ أَحْيَاناً عَنْ ذَلِكَ لِأَعْرَاضٍ تَعْرِضُ لَهَا فَيُسْتَدَلُّ بِذَلِكَ عَلَى أَنَّهَا مُصَرَّفَةٌ مُدَبَّرَةٌ فَقِيرَةٌ إِلَى إِبْدَاءِ الْخَالِقِ وَ قُدْرَتِهِ فِي بُلُوغِ غَايَتِهَا وَ إِتْمَامِ عَمَلِهَا تَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ
ترجمه فارسی:اهل طبیعت میگویند: طبیعت کار بیفایدهای نمیکند و همه چیز در آن تام و کامل است. آنان حکمت را دلیل این عقیده میدانند. اگر به آنان گفته شود: چه کسی این حکمت را به طبیعت داده که هیچ چیز از حدش خارج نگردد. چیزی که عقلها نیز با این همه تجربه باز از آن عاجزند؟
اگر بگویند: خود طبیعت حکمت و قدرت این اعمال را دارد، در واقع اقرار کردهاند به آنچه انکار کردهاند؛ زیرا اینها همه صفات آفرینشگر است. (در این صورت اختلاف در نام این قادر و حکیم است). اما اگر این صفات را از طبیعت ندانند میرساند که فعل ازان خالقی حکیم است.
گروهی از گذشتگان، هدفمندی و تدبیر و حکمت را در اشیا انکار کردند و پنداشتند که همه چیز اتفاقی و تصادفی پدید آمده است. اینان بر این عقیده ناصواب خود به اموری چند استناد کردند که در ظاهر، خلاف قاعده است؛ مانند: تولد انسانی ناقص و یا کسی که انگشتی زاید دارد یا ناقص الخلقه و درهم آمیخته است. این گروه با این دلایل میگویند که جهان و اشیا تصادفی و اتفاقی پدید آمدهاند.
ارسطاطالیس به آنان چنین پاسخ داده است:
اینکه گاه بالعرض و اتفاق چیزی به خاطر دلیلهای چندی پدید میآید و از راه طبیعی خود خارج میشود به منزله بیرون رفتن امور از حالت طبیعی نیست و این اتفاقات نادر همیشه و به طور دائم جاری نیستند، (تا دلیل نبود حکمت گردند و آفرینش را به خاطر این امور اتفاقی، مهمل بشماریم.)
ای مفضل! تو غالباً حیوانات را به یک صورت ثابت میبینی، مثلا انسان هنگامی که به دنیا میآید، دو دست، دو پا و پنج انگشت دارد و انسانها غالباً اینگونهاند. اما اگر کسی به خلاف این صورت پدید میآید به خاطر علتی است که در رحم پدید میآید یا به علت مادهای است که جنین از آن پدید میآید. چنانکه گاه انسان در کاری که میکند تدبیر و حکمت به کار میبندد اما گاه ابزاری ناقص است و مانعی پیش میآورد. این امور و نقصها به همین خاطر که ذکر شد گاه در اولاد حیوان نیز پدید میآید، چنانکه احیاناً بچه عضوی زاید دارد، یا ناقص است و یا مشوه و درهم ریخته به دنیا میآید. اما اکثر مردم سالم و طبیعی به دنیا میآیند چنانکه اگر در کار صانعی به خاطر خاصی مسألهای رخ دهد تمام کارهایش بیحکمت نیست، همچنین اگر در طبیعت مواردی چند رخ نمود که ظاهراً با تدبیر و حکمت نمیسازد نمیتوان سیر طبیعت را ناهماهنگ، ناصواب و بیتدبیر و حکمت پنداشت و یا همه چیز آن را تصادفی و اتفاقی دانست (بلکه اتفاقی آن است که گاه پیش میآید نه اینکه غالب را اتفاقی پنداریم و نادر را کلی شماریم).
پس درست نیست که کسی به خاطر آنکه گاه به دلیل رخ نمودن امری در کار طبیعت کار خلاف قاعدهای سر میزند، آن را خلاف طبیعت و بیتدبیرانه بداند.
اگر بگویند: چرا چنین وقایعی پدید میآید؟
پاسخ داده میشود: تا خیال نشود که همه چیز ضرورتاً از طبیعت سر میزند و جز طبیعت چیزی در کار نیست. بلکه کار آفرینش با تقدیر و حکمت آفرینشگر حکیم است؛ زیرا طبیعت را چنان آفرید که در بیشتر اوقات بر یک مسیر باشد و گاه به خاطر وجود دلایل و علل خاصی از مسیر معروف و همیشگی بیرون رود تا بدین وسیله ثابت گردد که کار طبیعت (از خود آن نیست بلکه) کسی دیگر آن را تدبیر میکند و برای رسیدن به غایت، به ابداء و قدرت و اتمام آفرینشگر - تبارک و تعالی - نیازمند است. براستی که او احسن الخالقین است. [/SPOILER]
بفرمایید چگونه رد می کند ؟
همین که گفته برای اینکه تادیب بشوند و باید توبه کنند.
خلاف ظاهر آیه نیست.
ضمن اینکه می تواند نوعی تضمین باشد برای تفهیم معنا.
بله من هم از اول همین را گفتم آن آیه دقیقا با معنای اصلی آن برای متهم کردن افراد بی ریش آورده شده است. اما آن برداشتی که شما از آیه برای توجیه روایت می خواهید بکنید را گفتم خلاف ظاهر آیه است.
وقتی مفهوم یک آیه را با آیات دیگر در نظر بگیریم به این معنا نیست که خود آیه محدود به همان مسئله بشود. حتی بخشی از یک آیه نیز به همین شکل است.
بالاخره هر آیه ای یک مقدار هم که شده محدودیت موضوعیتی را دارد.
و چون آیه می تواند هر دو معنا ( گناه و غیر گناه ) را شامل بشود در روایت هر دو قصد می شوند.
به هرحال اگر غیر گناه هم در نظر بگیریم باز هم تقصیر را به گردن خود شخص ناقص می اندازد.
نمی فرماید ذلک بما قدمت ایدیهم تا به همان افراد بی ریش بر گردد.بلکه می فرماید ذلک بما قدمت ایدیکم
حتی اگر اینگونه هم مذبوحانه تخفیف بدهیم در این صورت هم قبلا عرض کردم:
البته اگر گفته شده بود برای تادیب دیگران آن شخص ناقص الخلقه شده بود هم باز این ایراد وارد بود که چگونه دیگران از اینکه حاصل اعمال بد خودشان را در نقصان خلقت فرد دیگری ببیبنند تادیب می شوند در خوشبینانه ترین حالت می توان گفت که از دیدن آنها از نظر روحی ناراحت و متاثر می شوند ولی وقتی می توان گفت که آنها تادیب شده اند که قسمت بیشتر ضررش به خودشان برسد نه به دیگری. اینکه پدر و مادر انسان ناقص الخلقه تادیب بشوند را شاید بتوان پذیرفت ( البته باز هم به این هم ایراداتی وارد است) ولی اگر اجداد کسی سبب ناقص الخلقه شدن فردی باشند که دیگر زنده نیستند که با دیدن نوادگان ناقص الخلقه یشان تادیب بشوند!
و لزومی ندارد این آیه در مورد خود آن افراد باشد. یک حکم کلی گفته میشود که همان تقدیم اعمال است.پاسخ دیگری که می توان داد عالم ذر است.
من متوجه نشدم این دو جمله چگونه به آن قسمت حرف من که از آن نقل قول زدید مربوط می شود.
مفهوم گیری از خود آیه اشتباه است.
لزومی ندارد که اگر خدا ظالم نیست پس حتما بشر ظالم باشد یا گناه کار باشد.
کارهایی که انسان در قبل کرده و وبال خود شخص می شود اگر ستم به خود نیست پس نامش چه می شود؟
دوست عزیزعصران گرانقدرسلام
متاسفانه بنده فرصت نکردم دیگر کامنت هارامطالعه کنم اما انچه که دراین پست به عنوان شبهه مطرح کردید واغراق زیادی دران کردید
به نظرحقیراینکه چگونه گناه برنداشتن ریش تاثیردارد واضحه انسان ها تنها دردنیا امتحان نشدند وهمه ما درعوالم دیگری امتحان پس دادیم وامام صادق ع دقیقا برهمین نکته اشاره دارد که بخاطراعمالی که ازپیش فرستاند این مورد درمصادیق مختلف معلول بودن ایرانی بودن وامریکایی بودن و...کاملا صادق هست پس تادیب شخص بواسطه اعمال گزشته اوست
یاحق
سلام
ناقص الخلقه شدن بعضی افراد دلایل علمی و طبیعی دارد و هیچ ربطی به امتحان دادن در جای دیگر ندارد.انسانهای ناقص الخلقه نیز انسانهایی مانند ما هستند پس بهتر است احترامشان بگذاریم و به آنها تهمت نزنیم.
در پناه حق
در این آیه ( نساء :9) ضعیف بودن فرزندان و ذریه به عنوان شرط آمده است نه به عنوان نتیجه ی شرط. وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا (گر فرزندان ناتواني از خود به يادگار بگذارند) خَافُواْ عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُواْ قَوْلًا سَدِيدًا. آیه مشابه دیگری نیز درباره ی انفاق و ذریه ی ضعیف در قرآن آمده که می تواند به فهم معنای آیه ی فوق کمک کند: أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ﴿بقره:266﴾ ترجمه: آيا كسي از شما دوست دارد كه باغي از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن، نهرها بگذرد، و براي او در آن ، از هر گونه ميوه اي وجود داشته باشد، در حالي كه به سن پيري رسيده و ذریه و فرزنداني ضعيف دارد، (در اين هنگام،) گردبادي ، كه در آن آتشی است، به آن برخورد كند و شعله ور گردد و بسوزد؟! . اين چنين خداوند آيات خود را براي شما آشكار مي سازد، شايد بينديشيد .سلام
سلام
چه ربطی به ضعف وقدرت فرزندان دارد ؟! بحث سر : ولیخش وخافوا است .
در همان داستان خضر اگر ببینید یکجا فرزندانی را به خاطر صالح بودن پدرشان اموالشان را حفظ می کند و یکجای دیگر هم فرزندی را به خاطر صالح بودن والدینش به قتل می رساند!!! که نقطه ی مقابل آن یکی است بنابراین این استدلال محکمی نیست.
در هرحال موید سرایت جزا و عقاب به نسل است وبعکس .
بله این کاملا طبیعی است که اگر والدین شرابخوار یا معتاد باشند در ناقص الخلقه بودن جنین تاثیر می گذارد همانگونه که نبود شرایط بهداشتی هنگام زایمان یا آسیب دیدن مادر هنگام حاملگی یا سو تغذیه و مسمومیت و غیره بر نقص جنین و نوزاد تاثیر گذار است اما مورد بحث این است که با چه دلیلی از آنها تعبیر به تقاص گرفتن نسل می توان کرد؟
پسران حضرت محمد هم در کودکی مردند آیا آنها هم تقاص اجدادشان را پس دادند؟
گفتم که شاید پدرانشان در گذشته حقوقی از مردم را پایمال کرده باشند مثلا حق بچه کسی را خورده اند یا باعث ستم به فرزندان دیگران شده اند وامروز فرزندان خودشان دچار ستم شده اند .
پس این آیات را چه کار کنیم:
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ﴿بقره:124﴾
ترجمه: هنگامي كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگوني آزمود، و او بخوبي از عهده آزمايش بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز ) خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمي رسد.
وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ ﴿هود:45﴾
قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ ﴿هود:46﴾ترجمه:نوح به پروردگارش عرض كرد پروردگارا! پسر من از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است و تو از همه حكم كنندگان برتري. فرمود: اي نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحي است، بنابراين آنچه را از آن آگاه نيستي از من مخواه، من به تو اندرز ميدهم تا از جاهلان نباشي!
بحث امامت جداست در آن اخبار گفته حفظ میکند یا اصلاح میگرداند .
سلام
ناقص الخلقه شدن بعضی افراد دلایل علمی و طبیعی دارد و هیچ ربطی به امتحان دادن در جای دیگر ندارد.انسانهای ناقص الخلقه نیز انسانهایی مانند ما هستند پس بهتر است احترامشان بگذاریم و به آنها تهمت نزنیم.
در پناه حق
باسلام مجدد
شما که قبل ازاین درکنارانان نبودید
ممکنه گناه دردنیای قبل موحب بشه تاروح طرف درجسم فردی که به صورت طبیعی قرارناقص باشه متجلی بشه البته که احترام انها واجب است اما
درسوره نحل خداوند مثالی زدند که ایا کسی که ناقص الخلقه است وبرهرکاری خوانده شود ان رااشتباه انجام میدهد باکسی که مردم رابه راه راست میخواند یکسان است؟
حتی اگه ازاین ایه هم چیزی اثبات نشه همانطور که گفتیم روح درجسمی که قرارناقص باشه متجلی میشه
یاحق
سلامچه ربطی به ضعف وقدرت فرزندان دارد ؟! بحث سر : ولیخش وخافوا است .
سلام
داشتن فرزندان ضعیف در آیه شرط است مسلما تا زمانی که شرط تحقق نیابد و کسی فرزندان ضعیف نداشته باشد ترسیدن بر آینده ی آنها نیز معنایی نخواهد داشت. آیه هم می خواهد این را بگوید که ممکن است شما هم فرزندانی ضعیف برجای بگذارید پس حقوق یتیمان را رعایت کنید و آنجه بر خود نمی پسندید بر دیگران هم نپسندید.
در هرحال موید سرایت جزا و عقاب به نسل است وبعکس .
اگر بگوییم که قاعده کلی و سنت الهی این است که نسل به خاطر صلاح آبا و اجدادش حفظ و اصلاح می شود این دیگر کاملا متضاد و متعارض این قاعده است که نسل و فرزند به خاطر صلاح و درستی آبا و اجدادش مثل آن پسری که خضر کشت نابود بشود.
گفتم که شاید پدرانشان در گذشته حقوقی از مردم را پایمال کرده باشند مثلا حق بچه کسی را خورده اند یا باعث ستم به فرزندان دیگران شده اند وامروز فرزندان خودشان دچار ستم شده اند .
اصل بر برائت است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ( حجرات:12)
ترجمه:اى كسانى كه ايمان آورده ايد از بسيارى از گمانها بپرهيزيد كه بعضی از گمانها گناه است.
لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ ( نور:12)
ترجمه: چرا هنگامى كه آن [بهتان] را شنيديد مردان و زنان مؤمن گمان نیک به خود نبردند و نگفتند اين بهتانى آشكار است (۱۲)
بحث امامت جداست در آن اخبار گفته حفظ میکند یا اصلاح میگرداند .
در این آیه ای که می گوید اکثریت دودمان حضرت ابراهیم فاسق هستند که دیگر بحث امامت نیست:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ ( حدید: 26)
ترجمه:ما نوح و ابراهيم را فرستاديم و در دودمان آنها نبوت و كتاب قرار داديم بعضي از آنها هدايت يافته اند، و بسياري از آنها فاسق اند.
یا آن آیه ی قبلی که در مورد حضرت نوح آوردم . فوقش خدا یا دعای نوح برای فرزندش را مستجاب می کرد یا نمی کرد دیگر چرا خدا حضرت نوح را به خاطر این دعا مواخذه می کند و این کار او را اقدامی جاهلانه به حساب می آورد؟
درسوره نحل خداوند مثالی زدند که ایا کسی که ناقص الخلقه است وبرهرکاری خوانده شود ان رااشتباه انجام میدهد باکسی که مردم رابه راه راست میخواند یکسان است؟
سلام
این آیه را می گویید؟
وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لاَ يَقْدِرُ عَلَىَ شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لاَ يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ( نحل: 76)
ترجمه:و خداوند مثالي (ديگر) زده است: دو نفر را كه يكي از آن دو لال مادر زاد است و قادر بر هيچ كاري نيست و سر بار صاحبش ميباشد، او را به سراغ هر كاري بفرستد عمل خوبي انجام نميدهد، آيا چنين انساني با كسي كه امر به عدل و داد ميكند و بر راه راست قرار دارد مساوي است؟
اگر آیات قبل از آن را ببینید می فهمید که خداوند این مثل را برای مقایسه عمل مشرکان برای پرستیدن معبودهایی غیر از خدا که هیچ کاری نمی توانند بکنند زده است.
حتی اگه ازاین ایه هم چیزی اثبات نشه همانطور که گفتیم روح درجسمی که قرارناقص باشه متجلی میشه
خیلی از علتهای ناقص الخلقه شدن افراد به بعد از دمیده شدن روح و زمان زنده بودن جنین مربوط می شود مثلا اگر کسی به شکم یک زن حامله ضربه بزند ممکن است سبب ناقص شدن جنین بشود.
سلاماین آیه را می گویید؟
وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لاَ يَقْدِرُ عَلَىَ شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لاَ يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ( نحل: 76)
ترجمه:و خداوند مثالي (ديگر) زده است: دو نفر را كه يكي از آن دو لال مادر زاد است و قادر بر هيچ كاري نيست و سر بار صاحبش ميباشد، او را به سراغ هر كاري بفرستد عمل خوبي انجام نميدهد، آيا چنين انساني با كسي كه امر به عدل و داد ميكند و بر راه راست قرار دارد مساوي است؟
اگر آیات قبل از آن را ببینید می فهمید که خداوند این مثل را برای مقایسه عمل مشرکان برای پرستیدن معبودهایی غیر از خدا که هیچ کاری نمی توانند بکنند زده است.
خیلی از علتهای ناقص الخلقه شدن افراد به بعد از دمیده شدن روح و زمان زنده بودن جنین مربوط می شود مثلا اگر کسی به شکم یک زن حامله ضربه بزند ممکن است سبب ناقص شدن جنین بشود.
علیکم السلام
به هرحال دراین زمینه ها حقیر علم شمارا ندارم اما این موضوع با اگاه بودن خدا ازتمامی امور دراینده که درمعصومین هم کم وبیش شاهدش بودیم قابل حل وبسیارموضوعی واضح است
واینکه فرضا چراشخصی مادرزاد ریش درمیاورد اما بعد مدتی بدلایل طبیعی دیگه نمیاره اگر غیراین بود بازشک شما قابل تامل بود اما این موضوع بیانگرعدالت خداست که هرچیز برمقداری معین است
یاحق
سلام
این کاملا طبیعی است که اگر والدین شرابخوار یا معتاد باشند در ناقص الخلقه بودن جنین تاثیر می گذارد همانگونه که نبود شرایط بهداشتی هنگام زایمان یا آسیب دیدن مادر هنگام حاملگی یا سو تغذیه و مسمومیت و غیره بر نقص جنین و نوزاد تاثیر گذار است اما مورد بحث این است که با چه دلیلی از آنها تعبیر به تقاص گرفتن نسل می توان کرد
کاری به تعبیر و معنای تقاص گرفتن ندارم. اما ظاهرا خوردن شراب باعث ایجاد نقصی در خورندۀ شراب میشود که این نقص تغییر ماهیت یافته وبه صورت معلولیت به فرزند او منتقل میشود. شاید بشود این طور تصور کرد که اعمال گذشته باعث نقصی مثلا در روح فرد میشود و این نقص تغییر ماهیت یافته باعث به صورت عارضهای جسمی در فرزندش بروز میکند. در هر حال دلیلی نیافتهام که جهان فیزیکی و غیر فیزیکی را مستقل از هم بدانیم. ظاهرا مترجم توحید مفضل هم به این اشاره دارد که «شاید کردههای پدران ایشان سبب آن میشود که در اولاد ایشان این آثار ظاهر گردد، برای عبرت مردم».
اما احتمال دیگری هم بر شبهات توحید مفضل هست و آن اضافه شدن چیزهایی توسط نویسندگانی که آن را به دست ما رساندهاند. آیا نسخه ای که خود مفضل نوشته در دست ما هست؟ بعید به نظر میرسد آن نسخه در دسترس باشد. پس اگر در دسترس نیست نویسنگانی در این بین وجود داشتهاند که احتمالا دخل و تصرفهایی در آن داشتهاند. همان طور که امروزه کسانی هستند که دخل تصرفهای عجیب و غریبی به متون دارند. مثلا این نقل قول از ویکیپیدیا را ببینید:
«کتاب «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» نوشتهی «میکا والتاری» نویسندهی فنلاندی در حالی توسط ذبیحالله منصوری در دو جلد و ۹۸۹ صفحه ترجمه شد که اصل کتاب بیش از ۶۰ صفحه نیست!»
اما این دلیل نمیشود که کل توحید مفضل جعلی باشد. مسلما نکات مهم و عجیب و تازهای در آن هست که قابل چشم پوشی نیست.
اما ظاهرا خوردن شراب باعث ایجاد نقصی در خورندۀ شراب میشود که این نقص تغییر ماهیت یافته وبه صورت معلولیت به فرزند او منتقل میشود. شاید بشود این طور تصور کرد که اعمال گذشته باعث نقصی مثلا در روح فرد میشود و این نقص تغییر ماهیت یافته باعث به صورت عارضهای جسمی در فرزندش بروز میکند. در هر حال دلیلی نیافتهام که جهان فیزیکی و غیر فیزیکی را مستقل از هم بدانیم. ظاهرا مترجم توحید مفضل هم به این اشاره دارد که «شاید کردههای پدران ایشان سبب آن میشود که در اولاد ایشان این آثار ظاهر گردد، برای عبرت مردم».
سلام
علت ناقص الخلقه شدن افراد در شرابخواری و اعمال مانند آن منحصر نمی شود بلکه علتهای بسیار فراوانی برای این امر وجود دارد. از طرف دیگر طبق آموزه های اخلاقی دینی ما حق نداریم گمان بد نسبت به افراد داشته باشیم که این شامل اجداد انسانهای ناقص الخلقه نیز می شود و از طرف دیگر هم حق تجسس هم نداریم. بنابر این عبرت گرفتن از احتمالی در میان هزاران احتمال و آن هم احتمالی که در دین از آن منع شده است منطقی نیست. اضافه بر اینکه اشکال اصلی بر عبرت گرفتن نبود بلکه بر این بود که گفته شده نقصان برای این است که آنها تادیب بشوند.
ظاهرا مترجم توحید مفضل هم به این اشاره دارد که «شاید
مترجم کتاب بی تقصیر است اگر آن مطالب را ترجمه ی تحت اللفظی هم بکنید باز هم معنایش همان می شود.
آن شایدی هم که شما به کار بردید از آن مطالب قابل برداشت نیست. زیرا نویسنده کتاب در گفتن آن عبارات هیچ احتیاطی به کار نبرده است و به صورت احتمالی و شاید و نشاید بیان نکرده است.
ما احتمال دیگری هم بر شبهات توحید مفضل هست و آن اضافه شدن چیزهایی توسط نویسندگانی که آن را به دست ما رساندهاند. آیا نسخه ای که خود مفضل نوشته در دست ما هست؟ بعید به نظر میرسد آن نسخه در دسترس باشد. پس اگر در دسترس نیست نویسنگانی در این بین وجود داشتهاند که احتمالا دخل و تصرفهایی در آن داشتهاند.
هر احتمالی باید اساس داشته باشد. اینکه نسخه ی اصلی کتب نویسنده به دست ما نرسیده باشد هم در مورد اکثر کتب قدیمی صادق است نه فقط این کتاب. از طرف دیگر همین که احتمال تحریف در این کتاب بدهید بی اعتبار بودن کتاب را ثابت می کند ( اگر نگوییم جعلی است) مگر اینکه ادعا داشته باشید معیار مشخص و دقیقی دارید که می تواند مطالب اصلی را از مطالب واقعی امام صادق جدا کند. وگرنه تورات هم یادگار حضرت موسی و پیامبران بعد از او است اما تحریف شده و بی اعتبار است. از طرف دیگر ادعای تحریف توسط نویسندگان بعدی شمشیری دو دم است از کجا معلوم که آنها فقط مطالب عجیب و غریب و بد را اضافه کرده باشند و از کجا معلوم که بسیاری از مطالب خوب را هم همانها اضافه نکرده باشند؟
«کتاب «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» نوشتهی «میکا والتاری» نویسندهی فنلاندی در حالی توسط ذبیحالله منصوری در دو جلد و ۹۸۹ صفحه ترجمه شد که اصل کتاب بیش از ۶۰ صفحه نیست!»
جدای از اضافات مترجم خود همین کتاب سینوهه هم یک رمان تاریخی است و ارزش علمی ندارد.
اما این دلیل نمیشود که کل توحید مفضل جعلی باشد
اینکه می گویم کتاب توحید مفضل جعلی است فقط به خاطر مطالب عجیب و غریب آن نیست. بلکه از نظر سندی و ویژگی های کلی متن و محتوا هم اعتبار لازم را ندارد. انشاء لله قرار است بعدا چند موضوع هم از این منظر درباره توحد مفضل ایجاد کنم. مثلا در یکی از آنها نشان می دهم که در برخی از مطالب نود درصد عبارات توحید مفضل با یک کتاب قدیمی دیگر دقیقا مشترک است. بنابراین سه احتمال مطرح می شود یا آن کتاب از روی توحید مفضل آن مطالب را نوشته است و یا نویسنده ی توحید مفضل آن مطالب را از روی کتاب مذکور نوشته است و یا هر دو کتاب آنها را از روی کتاب سومی نوشته اند.
احتمال دوم و سوم که جعلی بودن کتاب را ثابت می کنند . در آن موضوعی که انشاءالله بعدا ایجاد می کنم نشان می دهم که احتمال اول مردود است.
مسلما نکات مهم و عجیب و تازهای در آن هست که قابل چشم پوشی نیست.
فعلا که داریم مطالب سنگین و دور از حقیقت آن را بررسی می کنیم چنانچه آنها تمام بشوند انشاء الله در موضوعات جدیدی که می زنم نشان می دهم که خیلی از چیزهایی که به عنوان اعجاز علمی توحید مفضل ادعا می شود واقعا چیز خاصی نیست.
در پایان اینکه می گویم جعلی است به این معنا نیست که تمام مطالب آن چرت و پرت است. دانشمندان مسلمانی که امام و پیغمبر نبوده اند مانند ابن سینا و ابوریحان بیرونی و زکریای رازی و غیره هم نکاتی گفته اند که علم بعدها به آن رسیده است. بنابراین یکی از استفاده هایی که می توان از این کتاب کرد این است که به عنوان یک کتابی که اطلاعاتی در مورد علوم قدیمی آن زمان می دهد می تواند مورد استفاده قرار بگیرد.
سر هم کردن اینگونه مناظرات تخیلی هم توسط نویسندگان در آن دوره و حتی قبل از آن شایع بوده است.
از طرف دیگر طبق آموزه های اخلاقی دینی ما حق نداریم گمان بد نسبت به افراد داشته باشیم که این شامل اجداد انسانهای ناقص الخلقه نیز می شود و از طرف دیگر هم حق تجسس هم نداریم.
اولا منظور از اعمال، لزوما اعمال بد نبود. ثانیا این مثل این است که کسی که ایدز داشته باشد و به دلایل خاصی برای ابتلای او ظنین شویم در حالی که دلایل دیگری هم ممکن است باشد و این ظنین شدن که اغلب قابل کنترل نیست مثل تشنه که آب میبینید فکرش مشغول آب میشود (یا مثالهای بهتر). این ظنها هر چند بد، مانع از این نیست که علل علمی ایدز را بشناسیم. این جا هم هر چند باعث ظن بد شود علل علمی ناقص الخلقه بودن را بررسی میکنیم. گفتم که این احتمال را در نظر میگیریم که شاید اعمال باعث عارضهای روحی شوند و چون دلیلی بر جدایی فیزیک و غیز فیزیک ندارم، شاید این عارضه به عاضهای جسمی در فرزندان منجر شود. همین امر در حد یه احتمال میتواند باعث پرهیز دیگران از آن اعمال شود تا مبادا فرزندانشان ناقص الخلقه شوند. مثل پرهیز از برخی غذاها برای کم شدن احتمال ابتلا به سرطان. این هم میتواند یک معنای عبرت گرفتن باشد. هر چند این لفظ عبرت را ظاهرا مترجم به صورت حاشیه وارد کرده.
به هر حال این یک توجیه است و تا چنین توجیههایی وجود دارد نمیتوان اصل حرف را با اطمینان باطل دانست (مگر با رد توجیههایش). با این حال چنین توجیهی اثبات سخن هم نیست.
مگر اینکه ادعا داشته باشید معیار مشخص و دقیقی دارید که می تواند مطالب اصلی را از مطالب واقعی امام صادق جدا کند
تا معیار دقیق چه باشد. دقت وقتی از حد بگذرد وسواس است و وسواسی ابزاری برای یقین ندارد. اما در این مورد معیار معمولی هم سراغ ندارم. فقط جاهای مشکوکی که میشناسم اغلب جاهایی است که مفضل، که اغلب ساکت است، ناگهان سوالی میپرسد یا چیزی میگوید مثلا:
مفضل گفت : چرا حق تعالى چنان نيافريد اينها را که بر يک اندازه باشند و بلند نشوند؟
مفضل گفت : خبر ده مرا اى مولاى من ! از افعى و ابر.
مفضل گفت : كه چرا ابر را موكل به آن ساخته است ؟
اگر کسی بخواهد چیزی بی ربط اضافه کند بهترین راه همین است که سوالی از مفضل بیاورد و در پی آن پاسخی (شاید کوتاه).
در هر حال مفضل در کتاب اهل نظر و تیزبین به نظر نمیرسد. در حالی که مثلا در مورد مناظره جابر، اصلا این طور نیست و مجموعهای از سوال و جوابهاست.
سر هم کردن اینگونه مناظرات تخیلی هم توسط نویسندگان در آن دوره و حتی قبل از آن شایع بوده است.
برخی مطالب توحید مفضل شبیه برخی مناظرات دیگر است که آورده شده مثلا این سوالات را ببینید:
http://www.askdin.com/post126158.html#post126158
پس این احتمال که گوینده یکسان بوده باشد تقویت میشود.
شک را میشود تا شک در وجود خود ادامه داد که شاید وسواس باشد. فرض کنید کسی مستقیم حرفی را از مرجع اصلی بشنود. بعد از 5 دقیقه میتواند شک کند نکند درست نشنیده باشم یا درست در ذهنم ثبت نشده باشد یا اصلا ساختۀ ذهنم باشد؟! این درست مثل آن است که شخصی که مدام دستش را میشوید بگوید نکند درست نشسته باشم. تاریخ و نقل قول چیزهایی هستند که ظاهرا چارهای نیست جز آن که استانداردها برای اطمینان را حتی پایینتر بیاوریم و به برخی نشانهها اکتفا کنیم. در مورد تاریخ و نقل قولها واقعا اغلب ابزارهای اطمینان یافتن در تشخیص راست و دروغ ضعیف هستند. حتی امروزه با این همه سند و مدرک یک سوال ساده مثل این که «آیا دکتر محمود حسابی شاگرد انیشتن بوده یا نه؟» بی جواب مانده (جوابهای متناقض و بی سند دارد). حال برای بررسی انتساب توحید مفضل چه راهی هست جز پایین آوردن استانداردها.
اما در مورد کتابی علمی، وقتی عقل و علم امروزی میتواند صحت مطالبش را بررسی کنید دیگر چه نیازی داریم به اثبات آن از طریق انتساب؟ ضرورتی نمیبینم. مگر آن که به این وسیله بخواهیم علم شخصی را در گذشته بسنجیم که برای سنجش باید اطمینان یابیم این سخن از خود اوست. برای این سنجش در صورت شک در یک سخن میشود به سراغ سخنان دیگر رفت. بررسی انتساب توحید مفضل فوایدی دارد اما ابزار صحت مطالب لزوما چنین انتسابی نیست و ظاهرا اغلب مطالب مورد تأیید است جز مواردی اندک که شاید تحریف باشد. همین تأیید علمی احتمال انتساب را بالا میبرد.
تحریف شده و بی اعتبار است
آیا کتب مقدس قبل از اسلام تحریف شده نبودند؟ وقتی راهی برای اطمینان نداشتند به نظر مجبور بودند (یا بهتر بود) به همان تحریف شدهها عمل کنند. به هر حال ظاهرا بهتر بود از کنار انداختن کل آن با انگ تحریف شده. [=arial]فَاعْلَمُوا [=arial]أَنَّ أَخْذَ اَلْقَلِيلِ[=arial] خَيْرٌ مِنْ [=arial]تَرْكِ اَلْكَثِيرِ[=arial].
اولا منظور از اعمال، لزوما اعمال بد نبود.
سلام
از اعمال مباح و اعمالی که شخص نقشی در آنها نداشته که نمی شود عبرت گرفت از اعمال بد عبرت می گیرند.
ثانیا این مثل این است که کسی که ایدز داشته باشد و به دلایل خاصی برای ابتلای او ظنین شویم در حالی که دلایل دیگری هم ممکن است باشد و این ظنین شدن که اغلب قابل کنترل نیست مثل تشنه که آب میبینید فکرش مشغول آب میشود (یا مثالهای بهتر).
دایره علل ابتلا به بیماری ایدز محدودتر از علل ناقص الخلقه شدن است. اما همان ایدز هم دلایل فراوانی مانند خون آلوده _ سرنگ آلوده _ سرایت ژنتیکی_ وسایل مشترک_آمیزش جنسی حلال با همسر اما غلط _ آمیزش جنسی حرام غیز بهداشتی_ همجنس بازی و غیره دارد. و ما طبق آموزه های دینی موظفیم گمان نیک را در نظر بگیریم حتی اگر گمان بد هم ناخود آگاه به ذهن ما خطور کرد نباید به آن بها بدهیم و باید با آن مقابله کنیم.
این ظنها هر چند بد، مانع از این نیست که علل علمی ایدز را بشناسیم. این جا هم هر چند باعث ظن بد شود علل علمی ناقص الخلقه بودن را بررسی میکنیم.
علل علمی ابتلا به ایدز به صورت بالقوه در درجه ی اول شناسایی می شوند . شناخت بالفعل آن روی افراد هم از طرف متخصصان انجام می شود نه مردم و جزو اسرار شخصی بیمار است و معمولا در صورت بد بودن به اطلاع عموم نمی رسد. در صورتی که عبرت در آنجا برای مردم بیان شده است.
گفتم که این احتمال را در نظر میگیریم که شاید اعمال باعث عارضهای روحی شوند و چون دلیلی بر جدایی فیزیک و غیز فیزیک ندارم، شاید این عارضه به عاضهای جسمی در فرزندان منجر شود.
بر فرض قبول می کنیم که این اعمال بر روح فرد اثر می گذارد حال روح فرزند از روح والدین مشتق می شود که از آن عارضه ی روحی تاثیر بگیرد و بر جسم فرزند اثر بگذارد؟ اگر هم بگویید که بر روح والدین اثر می گذارد و سپس بر جسم والدین اثر می گذارد و از همین طریق جسمی هم به جسم فرزند منتقل می شود در این صورت حرف خودتان را نقض کرده اید زیرا عامل روحی را در اثر گذاری اعمال مقدم دانسته بودید.
همین امر در حد یه احتمال میتواند باعث پرهیز دیگران از آن اعمال شود تا مبادا فرزندانشان ناقص الخلقه شوند.
اینکه حکمت وجود افراد ناقص الخلقه این باشد که مردم عبرت بگرند که ناقص الخلقه نشوند منطقی نیست زیرا اگر حکمت وجود چیزی این باشد که باعث عدم وجود خود همان چیز باشد مغالطه است.
هر چند این لفظ عبرت را ظاهرا مترجم به صورت حاشیه وارد کرده.
نمی دانم چرا اصرار دارید تقصیر را به گردن مترجم بیندازید. این متن عربی خود روایت است:
قَالَ ع ذَلِكَ لِلتَّأْدِيبِ وَ الْمَوْعِظَةِ لِمَنْ يَحِلُّ ذَلِكَ بِهِ وَ لِغَيْرِهِ بِسَبَبِهِ .
موعظه یعنی چه ؟ یعنی همان پند و عبرت.
به هر حال این یک توجیه است و تا چنین توجیههایی وجود دارد نمیتوان اصل حرف را با اطمینان باطل دانست (مگر با رد توجیههایش). با این حال چنین توجیهی اثبات سخن هم نیست.
صرف وجود توجیه نمی تواند مانع باطل شمردن چیزی باشد بلکه توجیه باید وارد باشد. وگرنه بشر برای فجیع ترین جنایات خود هم توجیه می تراشد. یا مثلا در مورد مطالب غیرقابل قبولی که در تورات آمده فکر می کنید علمای آنها هیچ توجیهی ندارند؟
تا معیار دقیق چه باشد.
معیاری که بتواند تمام حرفهای واقعی شخصی را از حرفهایی که نزده ولی منسوب به اوست جدا کند همین.
دقت وقتی از حد بگذرد وسواس است
دقت در موارد غیر ضروری را وسواس می نامند . من هم فقط دنبال ایرادهای اساسی کتاب می گردم و در پی ایرادهای بنی اسرائیلی نیستم.
اگر کسی بخواهد چیزی بی ربط اضافه کند بهترین راه همین است که سوالی از مفضل بیاورد و در پی آن پاسخی (شاید کوتاه).
در آن قسمتی که آوردید سوال مفضل خیلی هم بی ربط نیست .آن بخش درباره ی جانوران است او هم سوالی درباره ی یکی از جانوران می پرسد و بعدش هم سوالی دیگر درباره ی جانوران می پرسد.
درباره ی کوتاه بودن پاسخ منسوب به امام هم خب در آن بخشی که من در ابتدای موضوع درباره ی افراد بی ریش آوردم هم پاسخ کوتاه و بدون توضیح است.
برخی مطالب توحید مفضل شبیه برخی مناظرات دیگر است که آورده شده مثلا این سوالات را ببینید:
http://www.askdin.com/post126158.html#post126158پس این احتمال که گوینده یکسان بوده باشد تقویت میشود.
اولا در همان آدرسی که دادید از آن مناظره هم ایرادات بسیار علمی گرفته شده و سندش هم که بررسی شده ضعیف شمرده شده است.
مطلب بعد اینکه بله با هم شباهت دارند ولی شباهتشان خیلی هم زیاد نیست همین مقدار شباهتی هم که دارد به دلیل این است که هر دو اطلاعتشان را از یک منبع مشترک یعنی طب سنتی آن زمان گرفته اند.
از این نمونه مناظرات تخیلی قدیمی ترینش می توانم رساله های افلاطون را که در قالب مناظره ی سقراط با افراد دیگر تدوین شده مثال بزنم.
در بین مسلمانان هم فراوان است. دو نمونه ی آن که هم منسوب به معصوم است و هم در این سایت بررسی شده را می توانید در پایین ببینید:
مناظرات امام رضا با علمای دیگر ادیان:
http://www.askdin.com/thread43208.html
http://www.askdin.com/thread43694.html
http://www.askdin.com/thread49767.html
مناظرات امام صادق با ابن ابی العوجاء:
http://www.askdin.com/thread47116.html#post645933
http://www.askdin.com/thread47255.html
اما در مورد کتابی علمی، وقتی عقل و علم امروزی میتواند صحت مطالبش را بررسی کنید دیگر چه نیازی داریم به اثبات آن از طریق انتساب؟ ضرورتی نمیبینم. مگر آن که به این وسیله بخواهیم علم شخصی را در گذشته بسنجیم که برای سنجش باید اطمینان یابیم این سخن از خود اوست.
اصلا غیر از اینکه از کیفیت علوم قدیم آگاه بشویم یا مقام گوینده ی سخن یا نویسنده ی کتاب را بسنجیم دیگر چه دلیلی وجود دارد که به دنبال این باشیم که که صحت مطالب یک کتاب علمی قدیمی را با عقل و علم امروزی بررسی کنیم و یا بدانیم که بعضی چیزهایی که علم به آنها رسیده است در یک کتاب قدیمی هم آمده است؟
از طرف دیگر آگاهی از صحت انتساب باعث می شود که آن را یک متن دینی به حساب آوریم که در این صورت برخورد ما با آن با برخورد با متون غیر دینی بسیار فرق می کند. دلیل دیگر بررسی انتساب هم پرهیز از نسبت کذب دادن به معصوم است.
و ظاهرا اغلب مطالب مورد تأیید است جز مواردی اندک که شاید تحریف باشد. همین تأیید علمی احتمال انتساب را بالا میبرد.
بسیاری اوقات هم تحریف به نظر روشن و واضح و غیرعقلی نیست. مثلا در تورات گفته شده هفت تن از دختران حضرت شعیب هنگام آب دادن به گله یشان در جریان حضرت موسی آمده بودند ولی قرآن می گوید دو دختر حضرت شعیب آمده بودند. مسلما اگر قرآن به ما این را نمی گفت ما چگونه می تونستیم بفهمیم که این از تحریفات تورات است.
فرض تحریف را هم من برای راه آمدن با شما در بحث قبول کردم وگرنه در خوشبینانه ترین حالتی که به نفع نظر شما قائل شویم احتمال تحریف با احتمال جعل مساوی است و شما دلیل محکمی ارائه ندادید که احتمال تحریف را قوی تر از احتمال جعل بدانیم.
آیا کتب مقدس قبل از اسلام تحریف شده نبودند؟ وقتی راهی برای اطمینان نداشتند به نظر مجبور بودند (یا بهتر بود) به همان تحریف شدهها عمل کنند. به هر حال ظاهرا بهتر بود از کنار انداختن کل آن با انگ تحریف شده.
در موارد ضروری و ناچاری حرف شما درست است ولی برای کتاب توحید مفضل چنین ضرورتی نمی بینیم. همانطور که بعد از اسلام هم جدای از احکام تورات که منسوخ شدند چرا باید از بخشهای دیگر تورات بهره نبریم؟
فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ اَلْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ اَلْكَثِيرِ.
معنی اصلی این عبارت با برداشتی که از آن در اینجا کردید خیلی متفاوت است.
فعلیکم بهذه الخلائق فالزموها و تنافسوها فیها ، فان لم تستطیعوها فاعلموا ان اخذ القلیل خیر من ترک الکثیر.
ترجمه: بر شما باد به داشتن این اخلاق نیک از یکدیگر در داشتن آنها سبقت گیرید . و اگر قدرت انجام همه آنها را ندارید . بدانید انجام کمی از آن بهتر از ترک بسیار است .
از اعمال مباح و اعمالی که شخص نقشی در آنها نداشته که نمی شود عبرت گرفت از اعمال بد عبرت می گیرند.
شاید بهتر باشد عبرت را دقیقا تعریف کنیم. تعریف من همان کار دانشمندان در مشاهدۀ پدیدهها و یافتن قوانینی بر آنهاست. مثلا اگر قبول کنیم داستان افتادن سیب بر سر نیوتن حقیقت داشته (و ساختۀ تخیل او یا دیگران نیست)، من میگویم نیوتن از افتان سیب عبرت گرفت یعنی فکر کرد که چرا سیب میافتد و بعد فهمید که میتواند به نظریهای مانند جاذبه معتقد شود. یا مثلا گاندی از تحولات روسیه در سال 1905 عبرت گرفت و فهمید که مبارزۀ بدون خشونت بسیار کارآمدتر از مبارزۀ مسلحانه است و حاصل عبرت گرفتن خود را در آفریقای جنوبی و هند پیاده کرد. اگر بخواهید این معنای وسیع من را از عبرت گرفتن محدود کنید، نمیتوانید عبرت گرفتن از سرنوشت غیر خود را عبرت گرفتن ندانید. با نگاه به سرگذشت گذشتگان دیگران از آنها عبرت میگیریم.
ما طبق آموزه های دینی موظفیم گمان نیک را در نظر بگیریم حتی اگر گمان بد هم ناخود آگاه به ذهن ما خطور کرد نباید به آن بها بدهیم و باید با آن مقابله کنیم.
شما بهانه میآورید که به فلان علم نزدیک نشو. بله بعضی علمها شاید اکیدا ممنوع باشند (هر چند علم هستند) که در مورد آن چیزی که دربارهاش بحث میکنیم من نمیدانم ممنوع هست یا نه. شما نمیتوانید بگویید چون آموختن فلان علم ممنوع است پس آن علم وجود ندارد یا نادرست است. همان طور که (آن طور که گفته میشود) تکبر برای انسان شایسته نیست. اما آیا برای خدا هم شایسته نیست؟
شاید دلیل ناقص الخلقه بودن واقعا آن باشد و شاید خدا دلیلش را آن (یا هر چیزی که خود میداند) قرار داده باشد. این که (شاید) دانستن این دلیل برای انسان ممنوع است چه ربطی دارد به این که دلیل صحیح است یا نه.
ثانیا حرف از ظن به میان آمد. فرض کنید بدانیم دلیل یک بیماری فقط و فقط یک گناه خاص است و علت دیگری ندارد و سپس ببینیم فلان شخص این بیماری را دارد! با منطق انسانی خود یقین پیدا میکنیم که شخص گناهکار است. این چه ربطی دارد به ظن؟ خب معلوم است که آن شخص، گناهکار است. مثل این است که به چشم ببینیم فلان گناه را کرد (حالا با چشم منطق میبینیم). ظن و گمانی در بین نیست. یقین است. آیا یقین داشتن هم ممنوع است؟
علل علمی ابتلا به ایدز به صورت بالقوه در درجه ی اول شناسایی می شوند . شناخت بالفعل آن روی افراد هم از طرف متخصصان انجام می شود نه مردم و جزو اسرار شخصی بیمار است و معمولا در صورت بد بودن به اطلاع عموم نمی رسد. در صورتی که عبرت در آنجا برای مردم بیان شده است.
شاید خوب باشد دوباره بگویم که موضوع بحث بررسی علمی امکان پذیری این است که «آیا گناه میتواند باعث ناقص الخلقه شدن باشد». حالا شما اگر میگویید این بررسی حرام است پس بهتر است بحث رها شود. اما اگر ثابت شود تنها علت ناقص الخلقه بودن یک نفر گناه اجداد است، پس نتیجه این است که اجداد ناقص الخقهها گناهکارند. حالا میخواهد داشتن این علم حرام باشد میخواهد حلال باشد. وقتی علت، چیز مشخصی است که کاری نمیشود کرد. قوانین منطق را که نمیشود افسار زد که اگر چنین باشد منطق نیست.
اینکه حکمت وجود افراد ناقص الخلقه این باشد که مردم عبرت بگرند که ناقص الخلقه نشوند منطقی نیست زیرا اگر حکمت وجود چیزی این باشد که باعث عدم وجود خود همان چیز باشد مغالطه است.
فکر میکنم این جا هم معنای «عبرت» را منحصر به شخص مرتکب شونده میکنید در حالی که معنای عبرت چنان که گفته شد میتواند وسیعتر باشد.
معیاری که بتواند تمام حرفهای واقعی شخصی را از حرفهایی که نزده ولی منسوب به اوست جدا کند همین.
مرز بین یقین و گمان خطی باریک نیست.
من هم فقط دنبال ایرادهای اساسی کتاب می گردم
با چه هدفی؟
1) آیا با اثبات به جا بودن ایرادها میخواهید به این نتیجه برسید که کل کتاب ساختگی است؟ (جواب: چنین اثباتی نتیجه گیری از جزء به کل است که منطق آن را رد میکند).
2) آیا با اثبات به جا بودن ایرادها میخواهید به این نتیجه برسید که بخشهایی از کتاب ساختگی است؟ (جواب: چیزهایی که میدانم صحیح بودن کل کتاب را تأیید نمیکند و ایرادهایی شاید وارد باشند).
3) آیا با اثبات به جا بودن ایرادها میخواهید به این هدف برسید که بخشهای نامعتبر یا مشکوک کتاب مشخص باشند؟
و آیا هدف نهایی پس از هر یک از اهداف ذکر شده در این سوالات، این است که اعتبار کتاب را پایین بیاورید تا با دیدۀ تردید در نوشتههای کتاب فکر شود و نه با دیدۀ یقین؟ (جواب: باید دید این کار خوب است یا بد. در هر حال برای من جالب است. شاید برای دیگری اثرات خوبی نداشته باشد).
اولا در همان آدرسی که دادید از آن مناظره هم ایرادات بسیار علمی گرفته شده و سندش هم که بررسی شده ضعیف شمرده شده است.
مطلب بعد اینکه بله با هم شباهت دارند ولی شباهتشان خیلی هم زیاد نیست همین مقدار شباهتی هم که دارد به دلیل این است که هر دو اطلاعتشان را از یک منبع مشترک یعنی طب سنتی آن زمان گرفته اند.از این نمونه مناظرات تخیلی قدیمی ترینش می توانم رساله های افلاطون را که در قالب مناظره ی سقراط با افراد دیگر تدوین شده مثال بزنم.
در بین مسلمانان هم فراوان است.
اگر واقعا این طور باشد من این حرف را که «
» پس میگیرم.
اصلا غیر از اینکه از کیفیت علوم قدیم آگاه بشویم یا مقام گوینده ی سخن یا نویسنده ی کتاب را بسنجیم دیگر چه دلیلی وجود دارد که به دنبال این باشیم که که صحت مطالب یک کتاب علمی قدیمی را با عقل و علم امروزی بررسی کنیم و یا بدانیم که بعضی چیزهایی که علم به آنها رسیده است در یک کتاب قدیمی هم آمده است؟
شاید میخواهید بگویید همۀ آنچه را بعد از خواندن توحید مفضل میدانستید قبل از آن هم میدانستید و همۀ امروزیها هم همین طور هستند. حتی کنار هم قراردادن مطالب علوم مختلف برای رساندن منظوری خاص یک نوآوری علمی است. کدام کتاب امروزی با قصد اثبات توحید از علم گفته است؟ شاید بشناسید آن جانور شناس و پرنده شناس مشهور انگلیسی را (که اسم نمیبرم) که چیزی میگوید که مفهومش این است که زیاد به مسألۀ وجود خدا اهمیت نمیدهد. آیا نگاه توحید مفضل به طبیعت یک علم نیست؟ علمی که یک جانور شناس مشهور امروزی ندارد؟
آگاهی از صحت انتساب باعث می شود که آن را یک متن دینی به حساب آوریم
باز این جا بحثی هست که فرق متن دینی و غیر دینی چیست که وارد آن نمیشوم.
شما دلیل محکمی ارائه ندادید که احتمال تحریف را قوی تر از احتمال جعل بدانیم.
آنقدر که در مورد جعلی نبودن یک کتاب توضیح المسائل امام خمینی مطمئنم (هر چند نه خود دیدهایم نوشته باشد و نه جایی شنیدهام که چنین گفته باشد جز امضایی که معلوم نیست برای آن کتاب است یا نه)، مطمئن نیستم که توحید مفضل این طور نباشد. اما همین منابع موجود که دلیل محکمی بر رد کلش نداریم بودنشان بهتر از نبودنشان و خواندنشان بهتر از نخواندن است. به قول شما ظن و گمان بد هم خوب نیست که بی جهت نویسندههای کتاب را دروغگو به حساب بیاوریم یا وقتی به دروغ (خیرخواهانۀ) آنها در برخی مسائل یقین کردیم بی جهت به حرفهای دیگرشان بدگمان باشیم. اگه قرار باشد در مورد منابع دینی از یقینهای خیلی علمی و با استاندارد بالا استفاده کنیم، نه یقین مردم عادی، شاید چیز زیادی از اسلام برای ما باقی نماند.
راستی مگر همین علامه مجلسی توضیحات خود را لا به لای ترجمه نیاورده (گاه چند صفحه). شاید نویسندگان (رونویسها) هم توضحیات خود را در میان کتاب آورده باشند و مثلا با علامتی مشخص کردهاند و بعد این علامت از روی غفلت توسط نویسندگان بعدی منتقل نشده. این یک جور ظن مثبت است.
همین که ظاهرا هنوز اکثر مسلمانان درگیر تحریفات امثال ثانی اثنین هستند و ما نیستم خدا را شکر.
بدانید انجام کمی از آن بهتر از ترک بسیار است
نمیدانم دو کلمۀ «از آن» از کجای متن اصلی ترجمه شده است!
سلام
ناقص الخلقه شدن بعضی افراد دلایل علمی و طبیعی دارد و هیچ ربطی به امتحان دادن در جای دیگر ندارد.انسانهای ناقص الخلقه نیز انسانهایی مانند ما هستند پس بهتر است احترامشان بگذاریم و به آنها تهمت نزنیم.
در پناه حق
واین یعنی فرزند شما به گناه شما مجازات میشود !آنچه از اين آيات به ذهن ما تبادر مى كند _ البته ذهن ما كه ماءنوس به افكارى است كه در جامعه ما داير و تجربه شده است _ اين است كه اين انعكاس تنها از عمل آدمى به خود او باز مى گردد و هر كسى تنها ميوه تلخ يا شيرين عمل خود را مى چشد ولى آيات ديگرى در اين ميان هست كه دلالت دارد بر اينكه مساءله انعكاس وسيع تر از اين است و گاه مى شود كه آثار عمل خير يك فرد به اولاد و اعقاب او نيز برسد و همچنين آثار سوء عملش دامن آنان را بگيرد نظير آيه : (و اما الجدار فكان لغلامين يتيمين فى المدينه و كان تحته كنزلهما و كان ابوهما صالحا فاراد ربك ان يبلغا اشدهما و يستخرجا كنزهما، رحمة من ربك ) كه از ظاهر آن برمى آيد صالح بودن پدر آن دو يتيم در اراده خداى تعالى به اينكه به آن دو رحمت فرستد دخالت داشته است آيه اى ديگر كه دلالت دارد بر اينكه اثر عمل زشت انسان به فرزندانش مى رسد آيه مورد بحث است كه مى فرمايد: (و ليخش الّذين لو تركوا من خلفهم ذريه ضعافا خافوا عليهم ...)
ضمن اینکه خودمان شاهدیم که اطفال بظاهر بیگناهی که خودشان هیچ تقصیری در معلولیت خود ندارند اما به جرم مشروبخواری والدین و یا مکافات اجدادشان به این علت دچار شده اند .
بهتر است تفسیر درست این احادیث رو هم کنار بیان اون ارائه بدیم که شک در عدالت خداوند ایجاد نشود...
این مسئله مجازات فرزندان نیست به گناه نکرده
بلکه این مسئله مجازات دنیایی والدین است و امتحان الهی برای فرزندان و غرض از امتحانات الهی هم این طور بیان شده: آیۀ ۱۴ و ۱۴۰ سورۀ آل عمران : “و لیمحّصَ اللَّه الذین آمنوا و یَمحَق الکافرین”.
از امام علی هم نقل شده “ان البلاء للظالم ادب و للمؤمن امتحان و للانبیاء درجه و للاولیاء کرامه”
شاید بهتر باشد عبرت را دقیقا تعریف کنیم. تعریف من همان کار دانشمندان در مشاهدۀ پدیدهها و یافتن قوانینی بر آنهاست. مثلا اگر قبول کنیم داستان افتادن سیب بر سر نیوتن حقیقت داشته (و ساختۀ تخیل او یا دیگران نیست)، من میگویم نیوتن از افتان سیب عبرت گرفت یعنی فکر کرد که چرا سیب میافتد و بعد فهمید که میتواند به نظریهای مانند جاذبه معتقد شود. یا مثلا گاندی از تحولات روسیه در سال 1905 عبرت گرفت و فهمید که مبارزۀ بدون خشونت بسیار کارآمدتر از مبارزۀ مسلحانه است و حاصل عبرت گرفتن خود را در آفریقای جنوبی و هند پیاده کرد. اگر بخواهید این معنای وسیع من را از عبرت گرفتن محدود کنید، نمیتوانید عبرت گرفتن از سرنوشت غیر خود را عبرت گرفتن ندانید. با نگاه به سرگذشت گذشتگان دیگران از آنها عبرت میگیریم.
سلام
در اینجا سخن از عبرت گرفتن از امری نامطلوب مثل نقصان خلقت است . که در این حالت وقتی عبرت برای امری نامطلوب بیان می شود عبرت گیری از اعمال بد به ذهن متبادر می شود. چگونه می توان غیر از اعمال بد از اعمال خوب یا مباحی که منجر به وقوع پدیده ی نامطلوبی می شوند عبرت گرفت؟
شما بهانه میآورید که به فلان علم نزدیک نشو. بله بعضی علمها شاید اکیدا ممنوع باشند (هر چند علم هستند) که در مورد آن چیزی که دربارهاش بحث میکنیم من نمیدانم ممنوع هست یا نه. شما نمیتوانید بگویید چون آموختن فلان علم ممنوع است پس آن علم وجود ندارد یا نادرست است. همان طور که (آن طور که گفته میشود) تکبر برای انسان شایسته نیست. اما آیا برای خدا هم شایسته نیست؟
شاید دلیل ناقص الخلقه بودن واقعا آن باشد و شاید خدا دلیلش را آن (یا هر چیزی که خود میداند) قرار داده باشد. این که (شاید) دانستن این دلیل برای انسان ممنوع است چه ربطی دارد به این که دلیل صحیح است یا نه.
حالا شما اگر میگویید این بررسی حرام است پس بهتر است بحث رها شود. اما اگر ثابت شود تنها علت ناقص الخلقه بودن یک نفر گناه اجداد است، پس نتیجه این است که اجداد ناقص الخقهها گناهکارند. حالا میخواهد داشتن این علم حرام باشد میخواهد حلال باشد. وقتی علت، چیز مشخصی است که کاری نمیشود کرد. قوانین منطق را که نمیشود افسار زد که اگر چنین باشد منطق نیست.
ببینید اولا اگر طبق آموزه های یک دین از یک علم نهی شده باشد آیا اگر همان دین هم به عبرت گرفتن از طریق همان علمی نهی کرده بود توصیه کند منطقی است؟
دوما من نگفتم بعضی علم ها ممنوع یا حرام است. اشتباه شما اینجاست که علم به معنای دانش بشری (science) را با علم به معنای آگاهی از اطلاعات خصوصی افراد خلط کرده اید . علم را می توان از راه بالقوه به دست آورد و آن دانشی ارزش دارد که از علت به معلول برسد نه از معلول به علت. مثالی می زنم مثلا ما می دانیم کار قلب خون رسانی به بدن است و نقش حیاتی در بدن دارد. بنابراین لزومی ندارد تا حتما یکنفر را دیده باشیم که قلبش را در آوردند و مرده است تا بفهمیم که کسی که قلب ندارد می میرد!
درباره ی انسانهای ناقص الخلقه هم همین طور است وقتی ما از علت به معلول می توانیم برسیم و پی می بریم که خوردن فلان دارو فرزند را ناقص الخلقه می کند دیگر لزومی ندارد که یک نفر را که از این طریق ناقص الخلقه شده باشد را ببینیم تا به این علم برسیم.
اینکه ما بدانیم فلانی فرزند فلانی ناقص الخلقه شده زیرا مثلا پدبزرگش الکلی بوده است اسمش علم نیست بلکه فضولی در زندگی مردم است!
ثانیا حرف از ظن به میان آمد. فرض کنید بدانیم دلیل یک بیماری فقط و فقط یک گناه خاص است و علت دیگری ندارد و سپس ببینیم فلان شخص این بیماری را دارد! با منطق انسانی خود یقین پیدا میکنیم که شخص گناهکار است. این چه ربطی دارد به ظن؟ خب معلوم است که آن شخص، گناهکار است. مثل این است که به چشم ببینیم فلان گناه را کرد (حالا با چشم منطق میبینیم). ظن و گمانی در بین نیست. یقین است. آیا یقین داشتن هم ممنوع است؟
در این حالت ما از اینکه یقین داریم این بیماری تنها علتش فلان گناه است عبرت می گیریم نه از دیدن فرد مبتلا به آن بیماری.
شاید خوب باشد دوباره بگویم که موضوع بحث بررسی علمی امکان پذیری این است که «آیا گناه میتواند باعث ناقص الخلقه شدن باشد»
خیر- اینکه روشن است که بعضی گناه ممکن است باعث نقصان خلقت شود مثلا ضربه زدن به شکم زن حامله گناه است و موجب ناقص الخلقه شدن جنین هم می شود اینکه کاملا معلوم است. بحث ابتدایی در مورد گناهکار بودن خود ناقص الخلقه ها بود و ما هم در حال بحث در مورد عبرت گرفتن از ناقص الخلقه ها بودیم.
فکر میکنم این جا هم معنای «عبرت» را منحصر به شخص مرتکب شونده میکنید در حالی که معنای عبرت چنان که گفته شد میتواند وسیعتر باشد.
خیر_ استدلال پایین را ببینید:
حکمت وجود افراد ناقص الخلقه چیست؟
جواب: تا مردم عبرت بگیرند و از کارهایی که موجب ناقص الخلقه شدن می شود پرهیز کنند.
چرا مردم باید از این کارها پرهیز کنند؟
جواب: برای اینکه افراد ناقص الخلقه به وجود نیایند.
مسلم است که این استدلال مغالطه است. شما اگر می توانید این استدلال را به نحو صحیح اصلاح کنید.
مرز بین یقین و گمان خطی باریک نیست.
آیا برای گمان نزدیک به یقین در این مورد معیار دارید؟
با چه هدفی؟
هدف اصلی رسیدن یا نزدیک شدن به حقیقت است. حالا اینکه از نزدیک شدن به حقیقت چه اهدافی داریم یا علاوه بر این هدف اصلی چه اهداف فرعی دیگری دارم دیگر بحثش جداست. مسلما از اینکه دیگران توحید مفضل را جعلی بدانند یا به آن علاقه ی فراوان داشته باشند چیزی به من نمی رسد.
کدام کتاب امروزی با قصد اثبات توحید از علم گفته است؟
امروزه برای هر فردی که اهل مطالعه باشد کتاب از هر موضوعی که بخواهد پیدا می شود. کتاب که سهل است مستند ویدئویی هم داریم.
به قول شما ظن و گمان بد هم خوب نیست که بی جهت نویسندههای کتاب را دروغگو به حساب بیاوریم یا وقتی به دروغ (خیرخواهانۀ) آنها در برخی مسائل یقین کردیم بی جهت به حرفهای دیگرشان بدگمان باشیم.
ما بی جهت کسی را متهم نمی کنیم بلکه دلایل زیادی داریم که بخشی از آنها را در این سایت آوردیم. علاوه بر اینکه من در مورد جعلی بودن توحید مفضل ظن و گمان ندارم بلکه یقین دارم.
اگه قرار باشد در مورد منابع دینی از یقینهای خیلی علمی و با استاندارد بالا استفاده کنیم، نه یقین مردم عادی، شاید چیز زیادی از اسلام برای ما باقی نماند.
زمانی من هم خیلی به این کتاب توحید مفضل و حتی احادیث جعلی بسیار دیگر علاقه داشتم و هر ایرادی در آن را توجیه می کردم ولی بالاخره فهمیدم که سر خودم را نمی توانم کلاه بگذارم و به جای اینکه آن کتاب به من نور بدهد بیشتر من دارم به آن نور می دهم .
از نظر من دین را باید با اسناد و دلایل محکم و قابل احتجاج با دیگران داشت و هرگونه ناخالصی در آن را پاک کرد. فکر هم نمی کنم زیاد سخت گیری کرده باشم و استاندارد را بالا برده باشم بلکه برعکس این علما بودند که خیلی برای این کتاب به خاطر محتوای به ظاهر قشنگ آن آسان گرفتند و معیار ها را تنزل دادند.
شاید نویسندگان (رونویسها) هم توضحیات خود را در میان کتاب آورده باشند
مسلما دیگر توضیحات خود را از زبان امام صادق و مفضل که نمی آورند!
نمیدانم دو کلمۀ «از آن» از کجای متن اصلی ترجمه شده است!
منظور این بود که این جمله در اصل درباره ی اخلاق نیک گفته شده بود.
مسلم است که این استدلال مغالطه است. شما اگر می توانید این استدلال را به نحو صحیح اصلاح کنید.حکمت وجود افراد ناقص الخلقه چیست؟
جواب: تا مردم عبرت بگیرند و از کارهایی که موجب ناقص الخلقه شدن می شود پرهیز کنند.
چرا مردم باید از این کارها پرهیز کنند؟
جواب: برای اینکه افراد ناقص الخلقه به وجود نیایند.
استدلال نوشته شده اشتباه منطقی ندارد اما اگر پاسخها صحیح باشند، اساس وجود ناقص الخلقهها را امری بیهوده است و حکمت واضع را تا حدودی زیر سوال میبرد شاید به این دلیل میگویید مغالطه است.
اما پاسخ آخر هم درست نیست.
در مورد این آیه هم مشابه همین استدلال را میتوان آورد.
آیا برای گمان نزدیک به یقین در این مورد معیار دارید؟
این موضوع بحث پیچیدهای است. جای بحث آن این جا نیست. به طور خلاصه تعریف دقیقتر به مدلهایی که از ذهن ساخته میشود بر میگردد و معیار در آن مدلها تعریف میشود. به هر حال فکر میکنم همیشه درهای شک باز است. یک راه بستن درهای شک پذیرفتن برخی اصول بدون اثبات دقیق است. چون از موضوع خارج است بهتر است وارد این مباحث نشویم.
حال روح فرزند از روح والدین مشتق می شود که از آن عارضه ی روحی تاثیر بگیرد و بر جسم فرزند اثر بگذارد؟
دلیلی ندارم که روح فرزند مستقل از روح والدین باشد. اگه باشد فرزند بودن فقط معنای جسمی دارد که بعید است. در هر حال چیزی از مشتق شدن نگفتم. شاید سنت الهی باشد (که یعنی قوانین متافیزیکی) درست مثل نزول عذاب بر اقوام.
در این حالت ما از اینکه یقین داریم این بیماری تنها علتش فلان گناه است عبرت می گیریم نه از دیدن فرد مبتلا به آن بیماری.
این ریزبینی شماست. این ریزبینی را کنار بگذارید حرف توحید مفضل غلط نیست.
بحث ابتدایی در مورد گناهکار بودن خود ناقص الخلقه ها بود و ما هم در حال بحث در مورد عبرت گرفتن از ناقص الخلقه ها بودیم.
بحث بر سر «
» بود. من از این تضمین برداشت نمیکنم که لزوما خود ناقص الخلقه گناه کار است. بلکه میگوید نتیجۀ اعمال مردم است (نه ظلم خدا).
در مورد آنچه در مورد عبرت گفتید بهتر اسات قبل از هر چیز تعریف خود را از عبرت بگویید و بگویید چرا فکر میکنید منظور توحید مفضل هم همین تعریف است.
علم با دقت در موراد خاص به دست میآید و به یقین میانجامد. شاید مشکل شما این باشد که بعضی میگویند «فلانی را ببین که چه طور گرفتار شده حتما به خاطر فلان گناهانش بوده». شاید گفتن این حرام باشد. اما شاید هم درست باشد. اما اگر امام معصوم به چنین چیزی در مورد ناقص الخلقهها اشاره کرده شاید آن دقت حرام نباشد! من دلیلی بر حرمت نمیبینم. همین طور دلیلی بر این که مکروه باعث ناقص الخلقه شدن نمیشود. و همین طور این که تنها حکمت همین باشد. مگر میشود حکمتهای الهی را در یک جمله خلاصه کرد. ناچار باید به بخشی از حکمت اشاره کرد.
دین را باید با اسناد و دلایل محکم و قابل احتجاج با دیگران داشت و هرگونه ناخالصی در آن را پاک کرد.
در این مورد نظری ندارم. اما میترسم تصفیۀ دین چیز زیادی از آن باقی نگذارد. فقط چیزهایی که یقین در جعلی بودن هست یا هیچ منبعی موثقی ندارند باید حذف شوند. به خصوص اگر معاصر باشند. مثل کارهای مذهبی ذبیح الله منصوری.
علاوه بر اینکه من در مورد جعلی بودن توحید مفضل ظن و گمان ندارم بلکه یقین دارم.
بهتر است همۀ چیزهایی که یقین شما از آن ناشی میشود بگویید، شاید دیگران با آنها یقین نکنند.
استدلال نوشته شده اشتباه منطقی ندارد اما اگر پاسخها صحیح باشند، اساس وجود ناقص الخلقهها را امری بیهوده است و حکمت واضع را تا حدودی زیر سوال میبرد شاید به این دلیل میگویید مغالطه است.
عرض شد که :
اینکه حکمت وجود افراد ناقص الخلقه این باشد که مردم عبرت بگرند که ناقص الخلقه نشوند منطقی نیست زیرا اگر حکمت وجود چیزی این باشد که باعث عدم وجود خود همان چیز باشد مغالطه است.
اما پاسخ آخر هم درست نیست.
کدام پاسخ را می گیید؟ اگر منظورتان این است : (( جواب: برای اینکه افراد ناقص الخلقه به وجود نیایند. )) . خب اصلاحش کنید.
قُلْ سِيرُواْ فِي الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ
در مورد این آیه هم مشابه همین استدلال را میتوان آورد.
مقایسه عبرت از تاریخ با عبرت از ناقص الخلقه ها قیاسی مع الفارق است و من ارتباطی بین آنها نمی بینم.
بر فرض هم که استدلالشان مشابه باشد صحت استدلال را نتیجه نمی دهد.
دلیلی ندارم که روح فرزند مستقل از روح والدین باشد. اگه باشد فرزند بودن فقط معنای جسمی دارد که بعید است. در هر حال چیزی از مشتق شدن نگفتم. شاید سنت الهی باشد (که یعنی قوانین متافیزیکی) درست مثل نزول عذاب بر اقوام.
دلیلی هم نداریم که وابسته باشند بنابراین اینکه گناه والدین از طریق روح والدین به فرزند تاثیر بگذارد ادعایی بی اساس می شود.
این ریزبینی شماست. این ریزبینی را کنار بگذارید حرف توحید مفضل غلط نیست.
نمی شود که تا ما بخواهیم ایرادی بگیریم یا آن را به گردن مترجمان و نسخه برداران بیندازید و یا آن را به حساب ریزبینی من بگذارید.
بحث بر سر «
ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ
» بود
محور بحث این عبارات است:
ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ
قَالَ ع ذَلِكَ لِلتَّأْدِيبِ وَ الْمَوْعِظَةِ لِمَنْ يَحِلُّ ذَلِكَ بِهِ وَ لِغَيْرِهِ بِسَبَبِهِ
إِنْ شَكَرُوا وَ أَنَابُوا
در مورد آنچه در مورد عبرت گفتید بهتر اسات قبل از هر چیز تعریف خود را از عبرت بگویید و بگویید چرا فکر میکنید منظور توحید مفضل هم همین تعریف است.
عرض کردم که عبرت اگر مطلقا بیان شود معنای وسیعی دارد . اما عبرت از پدیده ای نامطلوب معنای محدودتری را داراست.
ناچار باید به بخشی از حکمت اشاره کرد.
یک شخص حکیم اگر قرار باشد بخشی از حکمت را بیان کند حکمت و دلیل عمده را بیان می کند.
اما میترسم تصفیۀ دین چیز زیادی از آن باقی نگذارد. فقط چیزهایی که یقین در جعلی بودن هست یا هیچ منبعی موثقی ندارند باید حذف شوند. به خصوص اگر معاصر باشند. مثل کارهای مذهبی ذبیح الله منصوری.
کمیت مهم نیست کیفیت مهم است.
بهتر است همۀ چیزهایی که یقین شما از آن ناشی میشود بگویید، شاید دیگران با آنها یقین نکنند.
من دارم در این سایت به تدریج همین کار را می کنم و تا کنون شش موضوع یا ایجاد کردم یا در آنها شرکت کردم. البته بعضی از دلایل نیازمند مقدماتی است و نمی شود به این صورت بیان کرد.
دلیلی هم نداریم که وابسته باشند بنابراین اینکه گناه والدین از طریق روح والدین به فرزند تاثیر بگذارد ادعایی بی اساس می شود.
قرار هم نیست دلیل داشته باشم. این فقط یک احتمال است. شما اگر میگویید آنچه در توحید مفضل آمده قطعا نادرست است ناچار باید این احتمال را هم رد کنید.
اما عبرت از پدیده ای نامطلوب معنای محدودتری را داراست.
تا تعریف خود را نگویید ونشان ندهید که منظور گوینده نیز همان است ایرادی به توحید مفضل وارد نکردهاید.
قَالَ ع ذَلِكَ لِلتَّأْدِيبِ وَ الْمَوْعِظَةِ لِمَنْ يَحِلُّ ذَلِكَ بِهِ وَ لِغَيْرِهِ بِسَبَبِهِ
إِنْ شَكَرُوا وَ أَنَابُوا
در این بخش لزوما حرف از ناقص مادرزادی نیست بحث عبرت هم حتی اگر به قول شما محدود باشد برای ناقص غیر مادرزادی جای بحث زیادی ندارد. پس فقط این تضمین جای ایراد گرفتن دارد:
و بحث هم بر سر همین است.
یک شخص حکیم اگر قرار باشد بخشی از حکمت را بیان کند حکمت و دلیل عمده را بیان می کند.
در قرآن هم علت خلقت بیان شده:
* الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ
* اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
* وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ
* وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ؛
اما علل یکسان به نظر نمیآیند.
اصلاحش کنید.
من جوابش را نمیدانم که اصلاحش کنم. فرض کنید خدا نمیخواهد مردم به غیر از شکلی که او میخواهد زندگی کنند و کاری را خارج از نظر او انجام دهند. برای همین هم تنبیهاتی این چنینی در نظر میگیرد. همان طور که قوم لوط را تنبیه کرد. این فقط یک فرض است.
مقایسه عبرت از تاریخ با عبرت از ناقص الخلقه ها قیاسی مع الفارق است و من ارتباطی بین آنها نمی بینم.
فرقشان در مقیاس است. آن یکی تنبیه دست جمعی است. این یکی تنبیهی کوچک. هر دو تاریخند. من چیزی نشنیدهام دربارۀ این که بچههای کوچک یا نوزادان اقوام مورد عذاب از عذاب در امان بودند. پس اگر آنها هم با عذاب نازل شده میمردند، پس به عذابی از طرف پدرانشان دچار شده بودند و خود بیگناه. باز هم میگویم که نمیدانم در امان بودند یا خیر.
بالاخره فهمیدم که سر خودم را نمی توانم کلاه بگذارم و به جای اینکه آن کتاب به من نور بدهد بیشتر من دارم به آن نور می دهم .
ممکن است یک لباس وصله پینهای را دوست نداشته باشیم اما نمیتوانیم بگوییم لباس نیست. وقتی لباس دیگری نیست همان را باید پوشید. هرچند دوست نداشته باشیم. لباس نو مسئولیت و بازخواست بیشتری دارد. شاید زندگی با لباتس کهنه راحتتر و خوش عاقبتتر باشد.
قرار هم نیست دلیل داشته باشم. این فقط یک احتمال است. شما اگر میگویید آنچه در توحید مفضل آمده قطعا نادرست است ناچار باید این احتمال را هم رد کنید.
و البته هر احتمالی باید اساس داشته باشد وگرنه من هم می توانم احتمال مریخی ها را مطرح کنم که آنها باعث ناقص الخلقه شدن می شوند.
اختلالات ژنتیکی که قبل از دمیده شدن روح به بدن جنین منتقل می شوند و اختلالات زمان بارداری هم که علل مادی و طبیعی مشخصی دارند.
تا تعریف خود را نگویید ونشان ندهید که منظور گوینده نیز همان است ایرادی به توحید مفضل وارد نکردهاید.
برای بسیاری از مفاهیم و معانی اگرچه در مورد درک کلی آنها اختلافی وجود ندارد ولی برای آنها تعریف جامع و مورد توافقی هم ارائه نشده است. بنابراین من هم نمی توانم یک تعریف از خودم درست کنم و بگویم فقط این درست است. در اینگونه موارد من طیفی از تعریفها را در نظر می گیرم و می فهمم که موضوع مورد نظر با هیچکدام از آنها جور در نمی آید.
اما حالا که درخواست کردید.با توجه به اینکه در مورد پدیده ای نامطلوب گفته شده است یکی از تعریفهایی که می شود کرد این است که: ((استفاده از اطلاعات گذشته برای جلوگیری از روی دادن مشابه آنها در آینده.))
در این بخش لزوما حرف از ناقص مادرزادی نیست
اتفاقا مربوط به همان است. درست بعد از توضیحات درباره ی حکمت آفرینش اعضا این سوال را پرسید.
در قرآن هم علت خلقت بیان شده:
* الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ
* اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
* وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ
* وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ؛
اما علل یکسان به نظر نمیآیند.
این دیگر بحث در بحث آوردن است. اینکه هدف آفرینش از نظر قرآن چیست بحث جداگانه ای است و اگر من بخواهم تک تک آیات را توضیح بدهم بحث کاملا منحرف می شود . از طرفی من هم این ادعا را ندارم که پاسخ تمام سوالاتی که می توان از قرآن درآورد را بلد هستم.
شما باید اصل سخن من را هدف بگیرید نه اینکه بگویید در جاهای دیگر هم آمده است.
این درست مثل این می ماند که من حدیثی را غیر منطقی بدانم. آنوقت شما بیایید به من بگویید که اگر راست می گویی بگو چرا در قرآن آمده است که خضر یک نوجوان را کشت یا حضرت موسی به قومش دستور داد که همدیگر را بکشند یا حضرت لوط دخترانش را به همجنس بازان پیشنهاد داد یا حضرت ابراهیم مکلف به قتل پسرش شد یا در داستان ذوالقرنین گفته شده که خورشید در چشمه ی گل فرو رفت. اینها همه بحث جداگانه می طلبند.
من جوابش را نمیدانم که اصلاحش کنم.
من هم نگفتم از خودتان جواب بدهید. بلکه با استفاده از مطالبی که در توحید مفضل آمده اصلاحش کنید.
فرقشان در مقیاس است. آن یکی تنبیه دست جمعی است. این یکی تنبیهی کوچک. هر دو تاریخند. من چیزی نشنیدهام دربارۀ این که بچههای کوچک یا نوزادان اقوام مورد عذاب از عذاب در امان بودند. پس اگر آنها هم با عذاب نازل شده میمردند، پس به عذابی از طرف پدرانشان دچار شده بودند و خود بیگناه. باز هم میگویم که نمیدانم در امان بودند یا خیر.
گاهی وقتی مقیاس تغییر می کند ماهیت هم دگرگون می شود. همانطور که قبلا گفتم روی آگاهی از اطلاعات خصوصی افراد دیگر نام علم نمی گذارند.
ممکن است یک لباس وصله پینهای را دوست نداشته باشیم اما نمیتوانیم بگوییم لباس نیست. وقتی لباس دیگری نیست همان را باید پوشید. هرچند دوست نداشته باشیم. لباس نو مسئولیت و بازخواست بیشتری دارد. شاید زندگی با لباتس کهنه راحتتر و خوش عاقبتتر باشد.
منظورتان را متوجه نشدم. چون که من اصلا استدلالی بر مبنای دوست داشتن یا دوست نداشتن نکردم. و به صرف قدیمی بودن هم توحید مفضل را بی اعتبار ندانستم.
البته هر احتمالی باید اساس داشته باشد
خیر. اگر قرار باشد ثابت کنید چیزی نادرست است، باید هر احتمالی را که آن را توجیه میکند باطل کنید. یعنی ثابت کنید آن احتمال وجود ندارد. حتی اگر احتمال بر اساس هیچ چیز جز خیال نباشد.
اگر ادعا کنید هیچ کس در کاخ سعد آباد نیست، باید طوری ثابت کنید که ثابت شود مثلا مشتی حسن هم آن جا نیست.
اختلالات ژنتیکی که قبل از دمیده شدن روح به بدن جنین منتقل می شوند و اختلالات زمان بارداری هم که علل مادی و طبیعی مشخصی دارند.
این طور نیست که جای هیچ دخالت متافیزیکی در آن نباشد. بخش بزرگی از اتفاقات بر اساس تصادفات است و تصادفات بخشی هستند که توجیه علمی ندارند جز این که گفته شود شانس و تصادفند.
استفاده از اطلاعات گذشته برای جلوگیری از روی دادن مشابه آنها در آینده
این تعریف خوبی است. من وقتی ناقص الخلقهها را میبینم عبرت میگیرم که گناهکار نباشم تا مثل پدران آن ناقص الخلقهها فرزندان ناقص الخلقهای نداشته باشم. کجای این ایراد دارد؟
اتفاقا مربوط به همان است. درست بعد از توضیحات درباره ی حکمت آفرینش اعضا این سوال را پرسید.
شاید درست بعد از آن باشد و شاید حتی شبیه باشد اما شاید بحث جدایی باشد.
و لسانا و شفتین و هدیناه نجدین. نجدین درست بعد از شفتین آمده اما چه ربطی دارد به شفتین؟
این دیگر بحث در بحث آوردن است. اینکه هدف آفرینش از نظر قرآن چیست بحث جداگانه ای است و اگر من بخواهم تک تک آیات را توضیح بدهم بحث کاملا منحرف می شود .
کسی نخواست این موضوع را توضیح دهید. گفتید کسی حکمت را بگوید حکمت عمده را میگوید، مثالی آورده شد که شاید این طور نباشد. یعنی ممکن است در یک جمله بخشی از یک حکمت گفته شود. حکمت وجود دهان چیست؟ چیزهای مختلفی میشود گفت: 1) غذا خوردن 2) حرف زدن 3) نفش کشیدن.
حکمت عمده نداریم.
گاهی وقتی مقیاس تغییر می کند ماهیت هم دگرگون می شود.
گاهی.
پس اگر ادعا کنید این جزء این استثنائات نیست باید این ادعا را ثابت کنید تا دیگران قانع شوند.
ممکن است یک لباس وصله پینهای را دوست نداشته باشیم اما نمیتوانیم بگوییم لباس نیست. وقتی لباس دیگری نیست همان را باید پوشید. هرچند دوست نداشته باشیم. لباس نو مسئولیت و بازخواست بیشتری دارد. شاید زندگی با لباتس کهنه راحتتر و خوش عاقبتتر باشد.
منظورتان را متوجه نشدم. چون که من اصلا استدلالی بر مبنای دوست داشتن یا دوست نداشتن نکردم. و به صرف قدیمی بودن هم توحید مفضل را بی اعتبار ندانستم.
منظور از وصله، قدیمی بودن نبود. منظور توجیهات بود. هر توجیه یک وصله است. توحید مفضل هم با توجیه و کم و زیاد کردن قابل استفاده و قابل قبول میشود. نه این که بگویم حتما همهاش از امام معصوم است. اما برخی از بزرگان میگویند از امام معصوم است پس از نظر من احتمال خوبی دارد که اکثرش از امام باشد.
خیر. اگر قرار باشد ثابت کنید چیزی نادرست است، باید هر احتمالی را که آن را توجیه میکند باطل کنید. یعنی ثابت کنید آن احتمال وجود ندارد. حتی اگر احتمال بر اساس هیچ چیز جز خیال نباشد.اگر ادعا کنید هیچ کس در کاخ سعد آباد نیست، باید طوری ثابت کنید که ثابت شود مثلا مشتی حسن هم آن جا نیست.
سلام
اولا که خیر احتمالات بی اساس اصلا ارزش رد کردن هم ندارند و حتی به راحتی می توان آنها را با یک احتمال بی اساس دیگر جواب داد.شاید فضایی ها این ذهنیت در ما ایجاد کرده باشند که احتمالی که دادید را احتمال به حساب بیاوریم و واقعا احتمال نباشد. شما هم برای اینکه ثابت کنید احتمالتان احتمال است باید احتمال من را هم نامحتمل کنید زیرا آن هم بالاخره یک احتمال است!!
دوما که من احتمالتان را رد کردم و گفتم که اختلالات ژنتیکی قبل از دمیده شدن روح از طریق ژن به جنین منتقل می شود و شما هم در جواب این را گفتید:
این طور نیست که جای هیچ دخالت متافیزیکی در آن نباشد. بخش بزرگی از اتفاقات بر اساس تصادفات است و تصادفات بخشی هستند که توجیه علمی ندارند جز این که گفته شود شانس و تصادفند.
بحث بر سر تاثیر عارضه روحی در نقصان خلقت بر جسم بود نه به طور کلی متافیزیک و شانس و تصادف. ادعای شما هم این بود:
این احتمال را در نظر میگیریم که شاید اعمال باعث عارضهای روحی شوند و چون دلیلی بر جدایی فیزیک و غیز فیزیک ندارم، شاید این عارضه به عاضهای جسمی در فرزندان منجر شود.
این تعریف خوبی است. من وقتی ناقص الخلقهها را میبینم عبرت میگیرم که گناهکار نباشم تا مثل پدران آن ناقص الخلقهها فرزندان ناقص الخلقهای نداشته باشم. کجای این ایراد دارد؟
برای بار سوم:
اینکه حکمت وجود افراد ناقص الخلقه این باشد که مردم عبرت بگرند که ناقص الخلقه نشوند منطقی نیست زیرا اگر حکمت وجود چیزی این باشد که باعث عدم وجود خود همان چیز باشد مغالطه است.
شاید درست بعد از آن باشد و شاید حتی شبیه باشد اما شاید بحث جدایی باشد.
در حال صحبت کردن درباره ی حکمت آفرینش اعضا بود و مفضل نپرسید چرا بعضی آنها را قبلا داشتند و الان ندارند بلکه پرسید که چرا بعضی آنها را ندارند.
کسی نخواست این موضوع را توضیح دهید. گفتید کسی حکمت را بگوید حکمت عمده را میگوید، مثالی آورده شد که شاید این طور نباشد. یعنی ممکن است در یک جمله بخشی از یک حکمت گفته شود. حکمت وجود دهان چیست؟ چیزهای مختلفی میشود گفت: 1) غذا خوردن 2) حرف زدن 3) نفش کشیدن.
حکمت عمده نداریم.
غذا خوردن و حرف زدن ( یا ارتباط صوتی حیوانات) می تواند به عنوان حکمت عمده ی وجود دهان بیان شود ولی نفس کشیدن نقشی فرعی برای دهان است. نقش اصلی در این رابطه برعهده ی بینی است.
حالا اگر کسی بگوید حکمت وجود دهان استفراغ کردن است مسلم است که ما حرفش را نمی پذیریم . حکمت عمده یعنی اینکه غالب موارد را دربر بگیرد.
گاهی.پس اگر ادعا کنید این جزء این استثنائات نیست باید این ادعا را ثابت کنید تا دیگران قانع شوند.
اینکه تاریخ با اطلاعات خصوصی افراد ماهیتا و اساسا با هم فرق دارند از نظر من که کاملا روشن است. مثلا اینکه اساس اولی علوم پزشکی است ولی اساس دومی علوم انسانی.
منظور از وصله، قدیمی بودن نبود. منظور توجیهات بود. هر توجیه یک وصله است. توحید مفضل هم با توجیه و کم و زیاد کردن قابل استفاده و قابل قبول میشود.
توجیه را می توان برای هرچیزی آورد حتی می توان با آن چیزی را وارونه نشان داد. مثلا این احادیثی که من در صفحه ی اول آوردم را هم می توان توجیه کرد. به عنوان نمونه مثلا این حدیث:
على بن مغيره گويد: از امام صادق عليه السّلام در بارۀ شريك شدن با شيطان پرسيدم، فرمود:
هر گاه شك كردى در شركت شيطان، در انسان ناقص الخلقه شك نكن.
معنای اصلی: در شریک شدن شیطان در انسان ناقص الخلقه یقین داشته باش و تردید نکن.
معنای توجیهی و غیر واقعی: امام صادق فرمودند که درست نیست و نباید در شیطانی بودن انسانهای ناقص الخلقه حتی شک هم کرد .
سلام
سلام علیکم
شاید فضایی ها این ذهنیت در ما ایجاد کرده باشند که احتمالی که دادید را احتمال به حساب بیاوریم و واقعا احتمال نباشد.
احتمال یک چیز نسبی است و به میزان اطلاعات هر کسی بستگی دارد. مثلا من که هیچ چیزی از برخی چیزهای پشت پردۀ سیاسی نمیدانم میتوانم احتمال بدهم انتخابات اخیر از پیش تعیین شده بوده است. اما آن که با خبر از این پشت پردههاست ممکن است این احتمال برایش صفر باشد. اما برای من صفر نیست.
شما هم برای اینکه ثابت کنید احتمالتان احتمال است باید احتمال من را هم نامحتمل کنید زیرا آن هم بالاخره یک احتمال است!!
خیر. من اصلا ادعا نمیکنم توحید مفضل حتما از امام صادر شده است. اگر چنین ادعایی میکردم باید به احتمالات شما پاسخ میدادم. اما شما ادعا میکنید توحید مفضل حتما از امام صادر نشده است. پس شما برای حفظ ادعا ناچار باید احتمالات مرا رد کنید. اما اگر شما مثل من میگویید ممکن است صادر شده باشد و ممکن است صادر نشده باشد (حالا با هر احتمالی) نیاز ندارد که هر ادعایی را رد کنید. هر چند اگر رد کنید مقدار احتمال را به سود مقصود خود تغییر دادهاید.
احتمالات بی اساس اصلا ارزش رد کردن هم ندارند و حتی به راحتی می توان آنها را با یک احتمال بی اساس دیگر جواب داد
بر عکس یک احتمال بی اساس را تنها با اثبات دقیق و اطلاعات کامل میتوان پاسخ داد. مثلا اگر من احتمال بدهم «پیامبر اسلام از نسل بنی اسرائیل است» تنها با مدرک و دلیل محکم میشود این احتمال را رد کرد.
در ضمن توجه داشته باشید که گاه در تفسیر قرآن و در فلسفههایی که به جهان پس از مرگ و مانند اینها میپردازند، گاه از تخیلاتی توجیه کننده استفاده میکنند که ظاهرا هیچ روایتی در تأیید آن خیالات نیست. این خیالات تنها برای توجیه هستند. در علوم دیگر هم همین طور است. مثلا مدل ابر الکترونی اتمها. کسی ابری ندیده. اما این مدل که در واقع خیالی بیش نیست خیلی از آزمایشها را توجیه میکند. پس خیالات، خیلی هم بی اساس نیستند و اصلا مبنای پیشرفت علم همینها هستند.
گفتم که اختلالات ژنتیکی قبل از دمیده شدن روح از طریق ژن به جنین منتقل می شود
از کجا معلوم که روح والدین در انتقال این اختلالات دخیل نباشد؟ چرا به روح کودک اشاره میکنید؟ یا شاید روح کودک به شکلی مشتق از روح والدین باشد و قبل از دمیدن روح، در حالتی جنین گونه موجود باشد و جنین جایگاهی متناسب باشد که برای آن آماده میشود؟
واقعت این است که ما چیز زیادی نمیدانیم و با علم کم خود نمیتوانیم قطعا این موارد را رد کنیم. حالا هم که روایت ضعیفی در این موارد آمده که اطلاعی میدهد شما میگویید معتبر نیست. از هیچ که بهتر است!
اینکه حکمت وجود افراد ناقص الخلقه این باشد که مردم عبرت بگرند که ناقص الخلقه نشوند منطقی نیست زیرا اگر حکمت وجود چیزی این باشد که باعث عدم وجود خود همان چیز باشد مغالطه است.
قبلا گفته شد که این مثل عذاب الهی بر اقوام است که آن هم برای عبرت خوب است. فقط آن در مقیاس قومی بود شاید این در مقیاس فردی باشد.
على بن مغيره گويد: از امام صادق عليه السّلام در بارۀ شريك شدن با شيطان پرسيدم، فرمود:هر گاه شك كردى در شركت شيطان، در انسان ناقص الخلقه شك نكن.
معنای اصلی: در شریک شدن شیطان در انسان ناقص الخلقه یقین داشته باش و تردید نکن.
معنای توجیهی و غیر واقعی: امام صادق فرمودند که درست نیست و نباید در شیطانی بودن انسانهای ناقص الخلقه حتی شک هم کرد .
این موارد را برای قرآن هم داریم. مثلا شما کتاب مناظرات امام رضا از ناصر مکارم را بخوانید. آنجا تا جایی که به یاد دارم در مورد آیهای که قصدی مخفی را در دل پیامبر برای ازدواج با کسی، آشکار میکند از امام سوال میشود ایشان از چیزی میگوید که هرچند درست است اما چیزی نیست که به راحتی به ذهن انسان برسد و اگر کسی جز ایشان میگفت توجیهی نه چندان قابل اعتنا بود.
در کنار هر خبر و حدیثی احتمالی از صحت وجود دارد. حتی اگر خبر از افراد موثق نقل شود. ظاهرا دین ما بر چارچوب این احتمالات سوار است. این که میگویید توحید مفضل احتمال صحت خوبی ندارد قابل قبول است. اما این که بگویید این احتمال صفر است قابل قبول نیست. لاقل تا به حال دلیلی قطعی نگفتهاید که من قانع شوم.
بنابراین سه احتمال مطرح می شود یا آن کتاب از روی توحید مفضل آن مطالب را نوشته است و یا نویسنده ی توحید مفضل آن مطالب را از روی کتاب مذکور نوشته است و یا هر دو کتاب آنها را از روی کتاب سومی نوشته اند.
احتمال دوم و سوم که جعلی بودن کتاب را ثابت می کنند . در آن موضوعی که انشاءالله بعدا ایجاد می کنم نشان می دهم که احتمال اول مردود است.
سلام و عرض ادب
چطور ثابت می کنید که جاحظ کتاب الدلائل و اعتبار خود را از روی توحید مفضل ننوشته؟
سلام و عرض ادب
چطور ثابت می کنید که جاحظ کتاب الدلائل و اعتبار خود را از روی توحید مفضل ننوشته؟
سلام
اتفاقا خوب شد یادم انداختید . چون یک مدت خیلی به توحید مفضل پرداخته بودم گفتم هم یک مقدار استراحت کنم و هم به موضوعات دیگر بپردازم که به دلیل تمرکز روی توحید مفضل وقت پرداختن به موضوعات دیگر را نداشتم. اما در این مدت دیگر فراموش کرده بودم. وگرنه هنوز کارمان با توحید مفضل تمام نشده است و تازه بعد از آن نوبت جابر بن حیان است.
آن موضوع را قسمتهایی اش را از قبل آماده کرده بودم ولی دیگر یادم رفت و ادامه ندادم. سعی خواهم کرد در اسرع وقت آماده کنم و چون یک مقدار زمانبر است ممکن است حداقل پنج شش روز طول بکشد. انشاء الله تمام که شد آن را در سایت می فرستم.