باسلام وتقدیر وتبریک عید بندگی .
از حضور فعال و اظهار علاقه کار بران بران شاعر در این پرسه به خوبی معلوم می شود که این تاپیک بسیار مفید وضروری بوده است .
به نظر رسید برای پر بار تر شدن این شجره طیبه از جناب :
یارب
مدیر اجرایی انجمن تفسیر و علوم قران
دعوت شود که به عنوان استاد در این تاپیک حضور مداوم داشته واشعار وسروده های نو شاعران را در این جا نقد واصلاح نماید .
از نظر وزن وقافه وسایر فنون شعری .
از آن جا که جناب یارب خود شاعر کار آموزه د واستاد دیده است خوب است این صنعت را به دیگران هم آموزش دهد .
واین تاپیک را به صورت یک کلاس درس شعر آموزی مدیریت نماید .
بخصوص اشعار بنده واستاد سجاد را به دقت بشتر و بدون اغماض نقد کند بخصوص از نظر وزن وراه کار بهتر شدن را تذکر دهد .
( البته اگر با اشعار کابران کمی اغماض ومسامحه نماید مانعی نیست ) ولی با اشعار بنده وسایر اساتید مسامحه ننماید ( این را بدون تعارف وجدی عرض می نمایم )
اول از همه از نقد وپشنهاد اصلاح نسبت به اشعار من شروع نماید .
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما استاد گرامی و بزرگوار
از لطف و تواضع شما بسیار سپاسگزارم اما حقیر لایق آنچه فرمودید نیستم و در حد یک شاعر مبتدی هستم نه بیشتر
حقیر اینجا در محضر اساتید بزرگواری چون شما و جناب استاد سجاد و جناب Reza-D و دیگر یزرگواران دارم شاگردی میکنم تا انشاءالله کم کم با همنشینی شما خوبان بتوانم دلنوشته هایم را در قالب شعر در آورم
متاسفانه حقیر در زمینه تصحیح شعر تخصص ندارم و آنچه را هم میسرایم بیشتر دلنوشته است تا شعر...
به لطف الهی شروع کننده محترم تاپیک جناب Reza-D به خوبی دارند مدیریت اینجا را انجام میدهند و در تصحیح شعر نیز سررشته دارند و تا کنون نیز در این زمینه زحماتی را متقبل شده اند که جا دارد از ایشان تقدیر و تشکر نمایم ،بنده نیز دارم استفاده میبرم ،
خداوند عاقبت همه مارا ختم به خیر بگرداند
یازهرا(س)
سلام و عرض ادب
خیلی متشکرم بابت وقتی که میگذارید و راهنمایی های مفیدتون
بله شما درست میفرمایید . البته من قافیه شعر رو مرا میدانی در نظر گرفته بودم . بقیه رو به تناسب اهنگ میگذاشتم . ترتیب ابیات رو هم باتوجه به تناسب روایتی شعر قرار میدادم .
ولی مطمئنا همونطور که شما میفرمایید طرز صحیح تر اضافه کردن ال به قافیه هست . خب من هم وقت چندانی برای این قضیه نزاشتم تا اصلاج بیشتری صورت بگیره
متشکرم
قافیه کلمه ای هست که حروف آخرش با هم تناسب داره. مثلاً:
سنگین ، نیلین ، آیین ، زمین ، این و....
در این کمات ، "ی" و "ن" عیناً تکرار میشه اما حروف دیگه با هم فرق دارن
اما ردیف کلمه ای هست که بعد از قافیه میاد (معمولاً) و بطور کامل در شعر تکرار میشه. مثل همین که شما در شعرتون استفاده کردید: "مرا میدانی"
اونچه که در توازن انتهای ابیات شرط هست ، قافیه است. ردیف هم گر چه مکمل هست ، اما اصل قافیه ست
((یک شعر میتونه ردیف نداشته باشه ، اما قافیه رو حتماً باید داشته باشه)) به نمونه های زیر توجه بفرمایید. قافیه با رنگ آبی و ردیف با رنگ قرمز:ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را
خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را حالا یک شعر با قافیه اما بدون ردیف:تو ماهی و من ماهی این برکهء کاشی
اندوه بزرگی ست ، زمانی که نباشی
باسلام وتقدیر وتبریک عید بندگی .
از حضور فعال و اظهار علاقه کار بران بران شاعر در این پرسه به خوبی معلوم می شود که این تاپیک بسیار مفید وضروری بوده است .
به نظر رسید برای پر بار تر شدن این شجره طیبه از جناب : یارب
مدیر اجرایی انجمن تفسیر و علوم قران
دعوت شود که به عنوان استاد در این تاپیک حضور مداوم داشته واشعار وسروده های نو شاعران را در این جا نقد واصلاح نماید .
از نظر وزن وقافه وسایر فنون شعری .
از آن جا که جناب یارب خود شاعر کار آموزه د واستاد دیده است خوب است این صنعت را به دیگران هم آموزش دهد .
واین تاپیک را به صورت یک کلاس درس شعر آموزی مدیریت نماید .
بخصوص اشعار بنده واستاد سجاد را به دقت بشتر و بدون اغماض نقد کند بخصوص از نظر وزن وراه کار بهتر شدن را تذکر دهد .
( البته اگر با اشعار کابران کمی اغماض ومسامحه نماید مانعی نیست ) ولی با اشعار بنده وسایر اساتید مسامحه ننماید ( این را بدون تعارف وجدی عرض می نمایم )
اول از همه از نقد وپشنهاد اصلاح نسبت به اشعار من شروع نماید .
سلام استاد "صادق" گل
من که موافقم :ok:
ضمناً علاوه بر سرکار خانم "یارب" ، دوستان دیگه ای هم هستن که خیلی خوب شعر میگن. بخصوص سرکار خانم "حبیبه" که ایشون با عربی هم بسیار زیبا شعر میگن
میخوام روشش رو از ایشون یاد بگیرم. البته فکر کنم نیاز اصلیش دونستن زبان عربی باشه که من بلد نیستم :Nishkhand:
همچنین جناب "مرید الحسین" که ایشون هم اشعار زیبایی دارن
متاسفانه حقیر در زمینه تصحیح شعر تخصص ندارم و آنچه را هم میسرایم بیشتر دلنوشته است تا شعر...
شما به بنده لطف دارید. برای پذیرش موردی که استاد صادق فرمودن اختیار با شماست
اما من با این موضوع که شما شاعر نیستید موافق نیستم و از همین تریبون تکذیب میکنم :ok:
شعرهای شما خیلی فراتر از دلنوشته ست
شما به بنده لطف دارید. برای پذیرش موردی که استاد صادق فرمودن اختیار با شماست
سلام علیکم
باتشکر از شما
بهتر است تاپیک روندی را که تاکنون داشته ادامه دهد و شما نیز همچنان زحمت تصحیح اشعار را متقبل شوید،(وفقکم الله) توضیحات و نکات خوبی را اشاره میفرمایید که بنده نیز از محضرتان استفاده کرده و بعد ازاین نیز استفاده خواهم کرد ان شاءالله
ضمناً علاوه بر سرکار خانم "یارب" ، دوستان دیگه ای هم هستن که خیلی خوب شعر میگن. بخصوص سرکار خانم "حبیبه" که ایشون با عربی هم بسیار زیبا شعر میگن
میخوام روشش رو از ایشون یاد بگیرم. البته فکر کنم نیاز اصلیش دونستن زبان عربی باشه که من بلد نیستم
همچنین جناب "مرید الحسین" که ایشون هم اشعار زیبایی دارن
سلام عرض ادب من میخواستم بگم احیانا اسم من تو لیست جا نیفتاده ؟شهره؟:read:
سلام علیکم و رحمه الله
بیشتر دل نوشته است تا شعر...
*************** امیری حسین(ع) و نعم الامیر سرود قلب مجروحم امیری یا حسین(ع) است
اذان آخر عمرم امیری یا حسین(ع) است
خدا را گر بخوانند اهل سرّ در نیمه شب
تمام ذکر و اسرارش امیری یا حسین(ع) است
غلامم شیر مستی را که چشم بر چشم زینب(س)
بغرّید از ته دل "من" امیری یا حسین(ع) است
زده آتش به قلبم سبط حیدر در رجز چون
که شعرش همچو تاج بر سر امیری یا حسین(ع) است
فقط سر را خریدار است به میدان خصم ملعون
دلیلش بوسه زهرا(س) به سربند امیری یا حسین(ع) است
ملایک را شده اسماء حق برات جنّت
که آن اسم عظیم هو امیری یا حسین(ع) است
چو پروانه به گرد شمع سوزان است به گودال
وجودش ذاکر ذکر امیری یا حسین(ع) است
چه خوش گفت نزد گل *عارف* ز اسرار دل خود
که روز محشرم کافی امیری یا حسین(ع) است
******************
سوم شوال 1436
سلام عرض ادب من میخواستم بگم احیانا اسم من تو لیست جا نیفتاده ؟شهره؟:read:
خدا از سر تقصیراتم بگذره! :Nishkhand:
بله خانم "شهره22" هم شعرهای زیبایی مینویسن
منتظر هستم تا اولین شعر ایشون با وزن جدید رو ببینم :ok:
سلام علیکم
باتشکر از شما
بهتر است تاپیک روندی را که تاکنون داشته ادامه دهد و شما نیز همچنان زحمت تصحیح اشعار را متقبل شوید،(وفقکم الله) توضیحات و نکات خوبی را اشاره میفرمایید که بنده نیز از محضرتان استفاده کرده و بعد ازاین نیز استفاده خواهم کرد ان شاءالله
یازهرا(س)
من به یه نفر که کمکم باشه در این تاپیک نیاز دارم. تنهایی نمیتونم چون صبح ها که میرم سر کار ، عصرها هم میخوام کمی بیشتر با خانواده باشم
البته در خدمت دوستان هستم اما اگر کسی به من در این تاپیک کمک کنه خیلی خوب میشه
بنده شما رو قبول دارم. اما کار رو میسپارم دست استاد "صادق" تا خودشون یه نفر رو معرفی کنن
ماه رمضان رفت ولی من نگرانم
از آتش عشقی که بیفتاد به جانم
من گر نتوانم که در این بزم بمانم
یا جام بلایی ببرد امن و امانم
یا سرد شود ذائقه عشق چشانم
یا زرد شود رویش سبزی که در آنم
من گر نتوانم به سر انجام رسانم
آتش بزند آتش هِجرت دو جهانم
یا باز کند از سر کوی تو نشانم
یا شهره آفاق کند سوز نهانم
یا تیره کند باز همه روح و روانم
یا داغ زند بر دل بیچاره گمانم
پس من نگرانم نگرانم نگرانم
از آتش عشقی که بیفتاد به جانم
:Kaf: :Kaf: :Kaf: :Kaf:
سلام
استاد
"سجاد" اطلاع نداشتم. شما هم بله؟! :Nishkhand:
انصافاً نمیشد از این شعر فقط با زدن کلید ، تشکر کرد. اونم شعری که قافیه در تمام مصرع ها تکرار شده! :moteajeb:
یه همچین شاعرهایی داریم اون وقت دوستان به من میگن استاد! :Gig:
روزه و ماه صیام و سحری آخر شد ********* زده ام فالی و ماه آمد و می آخر شد
آن همه شور و نشاط سحری گشت تمام**** وین همه نغمه و غوغای دری آخر شد
آن همه نغمه که در قبل اذان و سحری*********خوانده بودیم بیک باره دمی آخر شد
ساقیا مرحمتی کن که قبولم دارند ******** که بتدبیر و به تشویش ز می آخر شد
وه چه خوش گفت برو توبه ز می کن شهره*****که زمان گنه و بی بصری آخر شد
سلام عیدتون هم مبارک .
چند تا نکته را میخوام بگم ولی ازم دلخور نشو تذکر هستند و برای پیشرفت انشاء الله .
1-فرمودی ماه آمد و می آخر شد ....... تناسب این دو جریان چیست ؟ مگر قرار هست وقتی ماه بیاید می پایان پذیرد ؟ چرا اینطور میشه ؟ در صورتیکه پس از میگساری و اگر آنرا از کسی بزدایند حالت خماری و افسردگی پیش آید ( این در کلام شاعران است نه اینکه حالات فیزیکی آن در نظر است ).
3- شما میگساری را با گنه کاری و بی بصری آورده اید اما این مفهوم در ابیات شاعری مثل حافظ که خود بنیانگذار این ادبیات در شعر بود - میگساری مساوی است با عکس این موضوع شما :
کنون که در چمن آمد گل از عدم بوجود
بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود
بنوش جام صبوحی بناله ی دف و چنگ
ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود
کنایه بود یا تمثیل یا تشابه یا نقض یا تمجید یا بررسی و یا تردد برای حفظ حیثیت؟
این کلمات که گفتید یعنی چی؟ :Gig:
اگر ابتدا و انتهای قسمتی که نقل کردید رو بخونید متوجه میشید که چه بود
اول تشویق گذاشتم :Kaf: :Kaf: :Kaf: :Kaf:
بعد نوشتم انصافاً نمیشد از این شعر صرفاً با زدن کلید تشکر کرد (کلید صلوات یا همون تشکر) و در ادامه نوشتم اون هم شعری که قافیه در تمام مصرع ها تکرار شده باشه به نظر شما دو جملهء قرمز رنگ چه معنایی داره؟ کنایه؟! بررسی؟!
[SPOILER]واقعاً دلیل این پست شما رو متوجه نشدم[/SPOILER]
شکوائیه شهره .... برای بی اعتمادی مسئول و موسس تایپیک شعر
اگر کوتاهی از من سر زده شرمندم
اول عرض کنم من اصلاً استاد نیستم ، صرفاً چون اطلاعاتی درمورد شعر دارم سعی کردم به دوستانی که علاقه مند هستن کمک کنم
بعد هم اینکه قرار ما بر این بود که پست های قوی رو فقط با زدن دکمهء صلوات مورد تمجید قرار بدیم
حتی خود من که استارتر تاپیک بودم ، یکی دو بار پست به منظور تشکر گذاشتم از طرف دوستان به من تذکر داده شد
اگر دقت بفرمایید مثلاً شعر جناب
"سجاد" رو کسی به منظور بررسی نقل قول نکرده ، چون بسیار زیبا بود با کمترین ایراد
وقتی یک شعر قوی و زیبا و کامل هست فقط با زدن کلید صلوات از اون تشکر میکنیم
شعرهای شما رو هم من فقط یک بار گفتم که سعی کنید از وزن های دیگه هم استفاده کنید چون ایراد خاصی توی اشعار شما ندیدم که بخوام نقل قول کنم
سلام خدمت اساتید گرامی خصوصا جناب reza-d
با کسب اجازه از محضر همگی
سرورا،ای شوق جان،پیر جهان
خوش بگو ما را تو ،نیک اندر بیان
از چه فرمودند این عید است،هین
این کجا عید استت این روز حزین
در هیاهوی چنین ماه عظیم
من ندیدم بهره ای ،این بهر بیم
حالیا اندر شلوغی ها گذشت
خوردم و خسبیدم و رفتم که رفت
از برای مرحمت،اینک لقا
جامی از ناب کلامت ،بر لب آ
سعی و شعر در یک قالب نگنجد.چون با سعی شعری در دفتر نگنجد. با سعی اگر شعری گنجانده شود می شود "سعر" که جمع واژه ی سعیر است به معنی آتشِ فروزان، که ان صورتی دیگر است با ظاهر دیگر.
من نیز در این صورت و ظاهر اهل سعر نیستم. ظاهر گویاتر است.
در این تاپیک سخنی به زبان نیاوردم تا برچسب شاعر نخورم. در کلبه ای دیگر به مناظره رفتم. شعر نبود مناظره ای به زبان احوالاتم بود.
در تاپیک مربوط به فردوسی اگر بی هوای شعر بدان محمل مراجعت می کردم میزبان مرا در صورت، به بی مایگی در کلام متهم می کرد. مراجعت من بدانجا جهت عرض نظراتی بود که اوردم. ولی حقیقت نظرم همان نقلی بود برای کارشناس محترم در این تاپیک عرض کردم.
بی طاقتی ام رفت چرا در ره مایی
بفکن تو کنون زلزله ،جانا شه مایی
اینک که در این بزم همیشه ثمری هست
دامن ز کفم رفت،چرا رخ ننمایی
رفتی و مرا با غم خود شهره نمودی
آفاق در این درد بسوزم که نیایی
خود زخم زنم پیکر خود در گذر دهر
چون وقت نباشد که بیایی،چه نوایی؟
می جویدم این غم به همه ملک و به هستی
یارا برسان نی لبکی ،گر نمیایی
درد است در این قافله ما را ز پس و پیش
زیرا که در این میکده بی درد نپایی
احوال جهانم،به از این لیک نخواهم
بشکن همه ی مشربه هایم به دعایی
با سلام وتحیت بر همه شاعران کار آزموده ونو آموز ،قدیم وجدید .
در این کلاس همه ما هم شاگردیم وهم استاد از یک نظر ممکن است استاد واز نظر دیگر شاگرد باشیم .
یا دمان نرود که یاد گرفتن عیب نیست یاد نداشتن عیب است .
اگر بند ه از جناب یارب به عنوان استاد دعوت نمودم بدلیل این بود که می دانستم حضرت ایشان در این فن تجربه کافی دارند .
بعد ها معلوم شد که بسیاری دیگر از کاربران محترم ومحترمه در این فن ذو الفنون اند بخصوص جناب شهره 22 که در این شعری اقتباسی خود بروشنی نشان داد که ما شاء الله
فرد کار آزموده است .
بهر حال هیچ منعی وجود ندارد که همه بزرگواران اهل ذوق دراین تاپیک با حضور صمیمی خود هم شعر بسرایند وهم نقد کنند وهم اصلاح ورهنمای نمایند وهم مدیریت کنند
یاد مان باشد که اثبات شی نفی ماعدا نمی کند = اگرگفته شد جناب یارب تاپیک را مدیریت کند مفهومش این نیست که : دیگران کشک .
پس همه با هم پیش به سوی :
زین قند پارسی هم بنوشیم وهم بنوشانیم .
باشد اهل دوزخ آنکس در جهان
می ستاید خود میان مردمان
آنکه خود را بیش از آن چیزی که هست
می نشاند نزد مردم چیره دست
دوست دارد تا به اوصاف نکو
گر نباشد هم ، چنین آن زشت خو
لیک حَسب خصلت پَست درون
او ستایش گردد از مردم فزون
بارالها خادم از آن دور ساز
ای خدای مهربان و چاره ساز
سلام دوست گرامی از اینکه میبینم تازه داری ابیاتی رو با کلمات
مورّب و مساوی میسازی بخودم افتخار میکنم!!:ok:
شما واقعا در این راستا تخصص لازم رو نداری و من متعجبم که چگونه تونستید
از فیلتر های امنیتی این تایپیک عبور کنید و این ابیات رو اینجا نصب کنید!!
اگر از حق نگذریم این بدعت رو فقط میتونه یه کاربر جسور و مثبت اندیش ایجاد کنه
منظورم از بدعت= نواوری در دین نیست
اینه که میبینم یه چیزهایی گفته شده که نه نثر کامله نه نظم کامل:Sokhan:
من که میگم خود سعدی و حافظ الآنه تو قبرشون روی ویبره هستند نه ؟
بگذریم ببخشید شوخی کردم
استاد گرامی میشه من یه دوری بزنم روی ابیاتتون و بر گردم ببینم با غلطک میشه درستش کرد؟:help:
فرمودید:
باشد اهل دوزخ آنکس در جهان-------------- هر که باشد اهل دوزخ در جهان
می ستاید خود میان مردمان-------------------میستاید خود میان مردمان
آنکه خود را بیش از آن چیزی که هست------آنکه خود را بیش از آن چیزی که هست
می نشاند نزد مردم چیره دست-------------می ستاید میشود دلداده مست
دوست دارد تا به اوصاف نکو-----------------دوست دارد تا به اوصاف نکو
گر نباشد هم ، چنین آن زشت خو-----------هر زمان یادی کنند از روی او
لیک حَسب خصلت پَست درون ------------- لیک از بس نیست خوبی اندر او
او ستایش گردد از مردم فزون----------------می ستایندش به اسماء نکو
بارالها خادم از آن دور ساز------------------- بارالها خادم از وی دور ساز
ای خدای مهربان و چاره ساز---------------- هر دم از حال و هوای شوم او ..................................................................او که مسکین است و در درد و بلا
....................................................................خود گرفتارش کند باد هوا
دوست گرامی خوب شرح ماوقع رو داده بودی
بهت امیدوار شدم اما برا اونهایی که منظور نظر شما رو نگرفتند و نمیدونن چی به چیه یه بیت میگم که شرح حال خودمه:Sokhan:
وقتی بیت رو خوندند میان غزل کنایه ای شما رو هم میخونن و اصلاح شده منم رو میخونن و میفهمند چی به چیه اما بهت بگم جای خوب و روش نکویی رو برای امر به معروف انتخاب کردید اما فقط اشتباهتون این بود که اینجا زمین اسکی بود نه سالن کشتی!
امیدوارم موسس منو مدیر انجمن معرفی نکنه
اخه ما شاعران جوان همه مدعی قهرمانی هستیم فقط ابزار کار نداریم
منم حوصله مشکلات پی در پی رو ندارم آخه شاعران گفتند:
در بادیه عشق اگر پای گذاری >>>>>>>:Sham:>>>>>> اول قدم آماده صد گونه بلا باش
بی طاقتی ام رفت چرا در ره مایی
بفکن تو کنون زلزله ،جانا شه مایی
اینک که در این بزم همیشه ثمری هست
دامن ز کفم رفت،چرا رخ ننمایی
رفتی و مرا با غم خود شهره نمودی
آفاق در این درد بسوزم که نیایی
خود زخم زنم پیکر خود در گذر دهر
چون وقت نباشد که بیایی،چه نوایی؟
می جویدم این غم به همه ملک و به هستی
یارا برسان نی لبکی ،گر نمیایی
درد است در این قافله ما را ز پس و پیش
زیرا که در این میکده بی درد نپایی
احوال جهانم،به از این لیک نخواهم
بشکن همه ی مشربه هایم به دعایی
سلام خدمت خواهر گرامی
بسیار زیبا بود شعر شما. از نظر قافیه و وزن هم عالی بود
فقط دو نکته عرض میکنم (بخصوص مورد دوم بسیار مهمه):1 - در بیت اول قافیهء ((مایی)) در هر دو مصرع تکرار شده
البته گاهی شاعر ممکه از یک کلمهء واحد به عنوان قافیه ، در دو بیت استفاده کنه
اما معمولاً در دو بیت با فاصله از هم ، نه حتی در دو بیت پشت سر هم یا دقیقاً در یک بیت
2 - این مورد رو شاید من خوب متوجه نشدم (اگر اینطور هست توضیح بفرمایید)
اما به نظرم اومد ارتباط کلامی در جاهایی از شعر شما پراکنده میشه
در شعر علاوه بر اینکه باید به وزن و قافیه اهمیت بدیم ،باید ارتباط عمودی و افقی سخن هم حفظ بشه
منظور از ارتباط افقی یعنی ارتباط کلمات استفاده شده در یک بیت
منظور از ارتباط عمودی یعنی ارتباط هر بیت با بیت بعد و قبل از خودش
در واقع خواننده نباید در کلام شاعر سردرگم بشهمثالی میزنم: خورشید درخشان است ، جانا تو چه زیباییدر این بیت هیچ اشکال وزنی وجود نداره ، اما از نظر ارتباط کلامی مشکل داره
شاید منظور شاعر در بیتی شبیه به بیت بالا ، این باشه که بخواد زیبایی یار رو با خورشید مقایسه کنه
اما آیا با بیت بالا چنین معنایی به ذهن میرسه؟!
خیر ، بلکه انگار شاعر داره درمورد دو موضوع کاملاً متفاوت حرف میزنهاشکالی که در شعر شما دیدم رو عرض میکنم ، اگر توضیحی لازم بود بفرمایید بی طاقتی م رفت >>> چرا در ره مایی = معناش چیه؟ رابطهء بی طاقتی شاعر با جملهء ((چرا در ره مایی)) چی هست؟ بفکن تو کنون زلزله >>> جانا شه ماهی = ارتباط زلزله افکندن با ((شه مایی)) چیه؟ اینک که در این بزم همیشه ثمری هست >>> دامن ز کفم رفت ، چرا رخ ننمایی = ارتباط بین مصرع اول و دوم نامفهومه
یک نکته:
شعر شما رو سخت گیرانه نگاه کردم تا انشاالله از اینی که هست بهتر بشه
وگرنه نقاط ضعف شعر شما در برابر نقاط قوتش چندان به چشم نمیاد
با عرض سلام و ادب خدمت جناب رضا-د
از اینکه وقت شریفتون رو برای بررسی کلام بی مایه بنده صرف فرمودید،بسیار سپاسگذارم.
از مواردی که فرمودید بهره بردم.امیدوارم سایه حضرتعالی در این تاپیک مستدام باشد.
آیا منظورتون از ارتباط کلامی همین مواردی بود که اشاره فرمودید؟
اگر اینطوره پس ظاهرا ارتباط افقی فقط مشکل داشته.
یا اینکه ارتباط عمودی هم ؟
بی طاقتی م رفت >>> چرا در ره مایی = معناش چیه؟ رابطهء بی طاقتی شاعر با جملهء ((چرا در ره مایی)) چی هست؟
منظورم از "چرا در ره مایی" اینست که داری دل ما رو میبری (مثل راهزن).و بی طاقت شدم و بی طاقتی ام هم رفت.منظورم این بوده که دیگه در این بی طاقتی نمی توانم صبر کنم.
بفکن تو کنون زلزله >>> جانا شه ماهی = ارتباط زلزله افکندن با ((شه مایی)) چیه؟
بفکن زلزله ،همان دل بردن منظورم بوده و "شه مایی"یعنی کسی هستی که دوست دارم در دلم زلزله بیفکنی. منظورم این بوده برام بزرگ و ارزشمندی.
اینک که در این بزم همیشه ثمری هست >>> دامن ز کفم رفت ، چرا رخ ننمایی = ارتباط بین مصرع اول و دوم نامفهومه
یعنی مدتی است که این بزم پر ثمر رو ترک کردی و رخ نمی نمایی.
منظور بنده این بوده ولی اینطور که پیداست از تعابیری استفاده کردم که منظورم رو منتقل نکرده. بهر حال امید دارم که از وجود شما و سایر بزرگواران استفاده کنم.
با سپاس
منظور بنده این بوده ولی اینطور که پیداست از تعابیری استفاده کردم که منظورم رو منتقل نکرده
بله دقیقاً منظور بنده هم همین بود
توی پست قبل مثالی زدم و اونجا گفتم که ممکنه شاعر معنایی از جملات خودش داشته باشه ، اما این کافی نیست. مهم اینه که این تعابیر به خوانندهء شعر منتقل بشه
در ضمن امضای شما خیلی بامعناست. منو به فکر فرو برد
انشاالله منتظر اشعار زیبای شما هستیم
سلام
ممنون ک موجبات شرکت ما در تصمیم گیریهارو فراهم کردین :ok:
والا من از اونروزی ک تاپیکتونو دیدم هـــــــــــــــی دارم تلاش میکنم یه بیت بگم! نمیشه! :Gig: ی همچین آدم پرتلاشی هستم من!
البت در زمان دانشجویی و جوونی خیلی بیشتر استعداد داشتم و هنوز چشمه هاش نخشکیده بود و حتی ی ستون تو نشریه دانشجویی شعر میرفتم! بلــــــــــــه اینجوریاس :reading:
با اینکه بعید میدونم چیزی از مغز اینجانب تراوش بشه! اما موضوع ب نظرم انرژی هسته ای و این صوبتا! بحث روزه و جای کار هم داره! :fekr:
باشد ک دوستان موفق باشند و بخونیم و حظ کنیم :kafkaf:
با اینکه بعید میدونم چیزی از مغز اینجانب تراوش بشه! اما موضوع ب نظرم انرژی هسته ای و این صوبتا! بحث روزه و جای کار هم داره!
سلام به شما
یه فکر بسیار عالی و تازه. خوشم اومد :ok:
درمورد بحث استعداد هم بگم حالا شما بچه های گروه رو قابل بدونید و همون یک بیت رو بفرمایید
به قول استاد صادق ماها هر کدوم از جهاتی استاد هستیم و از جهاتی دیگر شاگرد
پس اینجا بحث اینه که بتونیم حرفمون رو راحت بگیم. البته در قالب شعر
سلام
اوه! اوه! یک موضوع جنجالی. خیلی هم خوب :ok:
جالبه برام کاربران گرامی موضوعات بسیار جالبی ارائه میدن که اصلاً بهشون فکر نمیکردم
موضوع سرکار "حبیبه" رو احتمالش رو میدادم بعلت ماهیت سایت و شخصیت کاربران
اما دو موضوع "فرزند بیشتر" و "انرژی هسته ای" رو عمراً!
چشم ، انشاالله این هم بررسی میشه. تشکر از نظر خوبتون
تسلط خیر،اما در حدی که گاهی به تراوشات ذهنی ام قالب عربی بدهم شاید
پس لطفاً یه راهنمایی بفرمایید که برای یادگیری عربی از کجا باید شروع کنم. البته من بیشتر برای فهم قرآن و روایات میخوام تا شعر
چون شما تجربه ش رو دارید گفتم راهنمایی بفرمایید و اینجا پرسیدم که برای سایرین هم کاربردی باشه
تشکر از شما
سلام
خب شهره جون میشه ب هر موضوعی از جانب طنزم نگاه کرد!
اتفاقا جای طنز هم توشون حسابی بازه.... هم موضوعی ک من گفتم و هم فرزند بیشتر حتی :khandeh!:
شما از بعد طنزش و خندش برا ما شعر بسرا :ok:
پس لطفاً یه راهنمایی بفرمایید که برای یادگیری عربی از کجا باید شروع کنم. البته من بیشتر برای فهم قرآن و روایات میخوام تا شعر
چون شما تجربه ش رو دارید گفتم راهنمایی بفرمایید و اینجا پرسیدم که برای سایرین هم کاربردی باشه
تشکر از شما
با سلام:
برای راهنمایی که اساتید حوزه تشریف دارند،اما شخصا به زبان عربی خیلی علاقمندم و معمولا کتب: فلسفی و عرفانی،منابع علوم حدیث و قران را به زبان اصلی(عربی) می خوانم
و فقط در صورت وجود اشکال در فهم مطلب به ترجمه مراجعه می کنم،فکر می کنم بهترین راه، انس به منابع عربی باشد.
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی سرکار خانم حبیبه تشکر ممنونم:Gol:
جوابیه به استاد خوبم :
زخمه بر چنگ زدن بر منو تو آسان است*** چون که بر قامت ابیات نتی می بینیم
دلت از رنج دُرّر باریم اینک خون است ***گفته ات چون مثل سنگ و گهر می بینیم
گفته بودند که چون لعل شود در دل سنگ **بشود گاهی و با صبر محقق بینیم1
گفته بودی که به استادی من شک نکنی*** این چه حرفی است تو را مرز جنون می بینیم
من و مجنون و تو شهره شهر آشوبی***همگی در ره معبود به ره می بینیم شهره گفتا منشین با من دیوانه دهر** که تو را ذاکر ارباب جنان می بینیم
پ.ن: گویند سنگ لعل شود در مقام صبر ** آری شود ولیک بخون جگر شود
بابت تمام حرفهای ساده و خودمانی در ابیات عذر خواهی میکنم
(کلماتی چون ضمیر دوم شخص مفرد(تو)--- جنون،دیوانه)
وظیفه خودم دونستم در اسرع وقت جوابیه و تحقیقات و شرح ماوقع رو حضورتون تقدیم کنم
اون دوست عزیز هم که از اساتید بودند کلا از نت انصراف داده اند فکر کنم بله؟:Sham:
استاد و آبجی خوبم سرکار خانم حبیبه این بیت هم تقدیم به شما گرامی و همراه خوبم
این تاپیک اسمش هست دعوت از کاربران شاعر
من هم که شاعر نیستم.
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما استاد گرامی و بزرگوار
از لطف و تواضع شما بسیار سپاسگزارم اما حقیر لایق آنچه فرمودید نیستم و در حد یک شاعر مبتدی هستم نه بیشتر
حقیر اینجا در محضر اساتید بزرگواری چون شما و جناب استاد سجاد و جناب Reza-D و دیگر یزرگواران دارم شاگردی میکنم تا انشاءالله کم کم با همنشینی شما خوبان بتوانم دلنوشته هایم را در قالب شعر در آورم
متاسفانه حقیر در زمینه تصحیح شعر تخصص ندارم و آنچه را هم میسرایم بیشتر دلنوشته است تا شعر...
به لطف الهی شروع کننده محترم تاپیک جناب Reza-D به خوبی دارند مدیریت اینجا را انجام میدهند و در تصحیح شعر نیز سررشته دارند و تا کنون نیز در این زمینه زحماتی را متقبل شده اند که جا دارد از ایشان تقدیر و تشکر نمایم ،بنده نیز دارم استفاده میبرم ،
خداوند عاقبت همه مارا ختم به خیر بگرداند
یازهرا(س)
اما سعی می کنید که شعر بگوئید
هم در این تاپیک و هم در تاپیک مربوط به فردوسی
سلام خدمت شما
قسمتی که شما فرمودید قافیه نیست خواهرم. ردیف هست
قافیه کلمه ای هست که حروف آخرش با هم تناسب داره. مثلاً:
سنگین ، نیلین ، آیین ، زمین ، این و....در این کمات ، "ی" و "ن" عیناً تکرار میشه اما حروف دیگه با هم فرق دارن
اما ردیف کلمه ای هست که بعد از قافیه میاد (معمولاً) و بطور کامل در شعر تکرار میشه. مثل همین که شما در شعرتون استفاده کردید: "مرا میدانی"
((یک شعر میتونه ردیف نداشته باشه ، اما قافیه رو حتماً باید داشته باشه)) به نمونه های زیر توجه بفرمایید. قافیه با رنگ آبی و ردیف با رنگ قرمز: ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو رااونچه که در توازن انتهای ابیات شرط هست ، قافیه است. ردیف هم گر چه مکمل هست ، اما اصل قافیه ست
خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را حالا یک شعر با قافیه اما بدون ردیف: تو ماهی و من ماهی این برکهء کاشی
اندوه بزرگی ست ، زمانی که نباشی
سلام استاد "صادق" گل
من که موافقم :ok:
ضمناً علاوه بر سرکار خانم "یارب" ، دوستان دیگه ای هم هستن که خیلی خوب شعر میگن. بخصوص سرکار خانم "حبیبه" که ایشون با عربی هم بسیار زیبا شعر میگن
میخوام روشش رو از ایشون یاد بگیرم. البته فکر کنم نیاز اصلیش دونستن زبان عربی باشه که من بلد نیستم :Nishkhand:
همچنین جناب "مرید الحسین" که ایشون هم اشعار زیبایی دارن
شما به بنده لطف دارید. برای پذیرش موردی که استاد صادق فرمودن اختیار با شماست
اما من با این موضوع که شما شاعر نیستید موافق نیستم و از همین تریبون تکذیب میکنم :ok:
شعرهای شما خیلی فراتر از دلنوشته ست
سلام علیکم
باتشکر از شما
بهتر است تاپیک روندی را که تاکنون داشته ادامه دهد و شما نیز همچنان زحمت تصحیح اشعار را متقبل شوید،(وفقکم الله) توضیحات و نکات خوبی را اشاره میفرمایید که بنده نیز از محضرتان استفاده کرده و بعد ازاین نیز استفاده خواهم کرد ان شاءالله
یازهرا(س)
سلام عرض ادب من میخواستم بگم احیانا اسم من تو لیست جا نیفتاده ؟شهره؟:read:
سلام علیکم و رحمه الله
بیشتر دل نوشته است تا شعر...
***************
امیری حسین(ع) و نعم الامیر
سرود قلب مجروحم امیری یا حسین(ع) است
اذان آخر عمرم امیری یا حسین(ع) است
خدا را گر بخوانند اهل سرّ در نیمه شب
تمام ذکر و اسرارش امیری یا حسین(ع) است
غلامم شیر مستی را که چشم بر چشم زینب(س)
بغرّید از ته دل "من" امیری یا حسین(ع) است
زده آتش به قلبم سبط حیدر در رجز چون
که شعرش همچو تاج بر سر امیری یا حسین(ع) است
فقط سر را خریدار است به میدان خصم ملعون
دلیلش بوسه زهرا(س) به سربند امیری یا حسین(ع) است
ملایک را شده اسماء حق برات جنّت
که آن اسم عظیم هو امیری یا حسین(ع) است
چو پروانه به گرد شمع سوزان است به گودال
وجودش ذاکر ذکر امیری یا حسین(ع) است
چه خوش گفت نزد گل *عارف* ز اسرار دل خود
که روز محشرم کافی امیری یا حسین(ع) است
******************
سوم شوال 1436
خدا از سر تقصیراتم بگذره! :Nishkhand:
بله خانم "شهره22" هم شعرهای زیبایی مینویسن
منتظر هستم تا اولین شعر ایشون با وزن جدید رو ببینم :ok:
من به یه نفر که کمکم باشه در این تاپیک نیاز دارم. تنهایی نمیتونم چون صبح ها که میرم سر کار ، عصرها هم میخوام کمی بیشتر با خانواده باشم
البته در خدمت دوستان هستم اما اگر کسی به من در این تاپیک کمک کنه خیلی خوب میشه
بنده شما رو قبول دارم. اما کار رو میسپارم دست استاد "صادق" تا خودشون یه نفر رو معرفی کنن
ماه رمضان رفت ولی من نگرانم
از آتش عشقی که بیفتاد به جانم
من گر نتوانم که در این بزم بمانم
یا جام بلایی ببرد امن و امانم
یا سرد شود ذائقه عشق چشانم
یا زرد شود رویش سبزی که در آنم
من گر نتوانم به سر انجام رسانم
آتش بزند آتش هِجرت دو جهانم
یا باز کند از سر کوی تو نشانم
یا شهره آفاق کند سوز نهانم
یا تیره کند باز همه روح و روانم
یا داغ زند بر دل بیچاره گمانم
پس من نگرانم نگرانم نگرانم
از آتش عشقی که بیفتاد به جانم
سلام و عرض ادب
بله بله الان یادم اومد . خیلی وقت هست که از این متون دور شدم و فراموش کرده بودم . از یاداوری شما متشکرم
در این مورد باید کلمات متناسب با همون ال اخر بیان بشن .
امان از این اسم من که در همه بیتی میاد و خودی نشون میده
استاد کم اوردم خیلی جالب بود
من که دیگه فقط مطالعه میکنم بیت هم نمیگم
کم اوردیم بسه تسلیم
با تشکر از لطف شما
اما قصد بنده و قطعا دیگران ، عرض اندام و خودنمایی نیست و هیچ شعری مانع شعر دیگر نخواهد بود چرا که هر هنری برای خود رنگ و بوی جداگانه ای دارد .
ان شاء الله بتونیم اشکالات شعر آیینی را برطرف کنیم و همگی بهتر از گذشته بتونیم در خدمت دین خدا باشیم.
در پناه حضرت حق باشید
:Kaf: :Kaf: :Kaf: :Kaf:
سلام
"سجاد" اطلاع نداشتم. شما هم بله؟! :Nishkhand:استاد
انصافاً نمیشد از این شعر فقط با زدن کلید ، تشکر کرد. اونم شعری که قافیه در تمام مصرع ها تکرار شده! :moteajeb:
یه همچین شاعرهایی داریم اون وقت دوستان به من میگن استاد! :Gig:
با اجازه اساتید تاپیک!
شهره جون شعرت قشنگ بود... باریکلا :Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf:
تخلصت ک منو تیکه تیکه کرد :Cheshmak:
سلام به همه دوستان عزیز شاعر
با اجازه :
آه ز دلداری تو و طمعکاری من
آه ز غمخواری تو و ز بیماری من
آه ز دل رحمی تو و پریشانی من
آه ز مشتاقی تو و ز مهجوری من
سلام
میشه بعنوان «استاد راهنما » نظرتونو در باره شعرم در «پست 10 همین تاپیک » بدید ؟
ممنون .
کنایه بود یا تمثیل یا تشابه یا نقض یا تمجید یا بررسی و یا تردد برای حفظ حیثیت ؟
سلام عیدتون هم مبارک .
چند تا نکته را میخوام بگم ولی ازم دلخور نشو تذکر هستند و برای پیشرفت انشاء الله .
1-فرمودی ماه آمد و می آخر شد ....... تناسب این دو جریان چیست ؟ مگر قرار هست وقتی ماه بیاید می پایان پذیرد ؟ چرا اینطور میشه ؟ در صورتیکه پس از میگساری و اگر آنرا از کسی بزدایند حالت خماری و افسردگی پیش آید ( این در کلام شاعران است نه اینکه حالات فیزیکی آن در نظر است ).
3- شما میگساری را با گنه کاری و بی بصری آورده اید اما این مفهوم در ابیات شاعری مثل حافظ که خود بنیانگذار این ادبیات در شعر بود - میگساری مساوی است با عکس این موضوع شما :
کنون که در چمن آمد گل از عدم بوجود
بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود
بنوش جام صبوحی بناله ی دف و چنگ
ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود
این کلمات که گفتید یعنی چی؟ :Gig:
اگر ابتدا و انتهای قسمتی که نقل کردید رو بخونید متوجه میشید که چه بود اول تشویق گذاشتم :Kaf: :Kaf: :Kaf: :Kaf:
بعد نوشتم انصافاً نمیشد از این شعر صرفاً با زدن کلید تشکر کرد (کلید صلوات یا همون تشکر)
و در ادامه نوشتم اون هم شعری که قافیه در تمام مصرع ها تکرار شده باشه
به نظر شما دو جملهء قرمز رنگ چه معنایی داره؟ کنایه؟! بررسی؟!
[SPOILER]واقعاً دلیل این پست شما رو متوجه نشدم[/SPOILER]
اگر کوتاهی از من سر زده شرمندم
اول عرض کنم من اصلاً استاد نیستم ، صرفاً چون اطلاعاتی درمورد شعر دارم سعی کردم به دوستانی که علاقه مند هستن کمک کنم
بعد هم اینکه قرار ما بر این بود که پست های قوی رو فقط با زدن دکمهء صلوات مورد تمجید قرار بدیم
حتی خود من که استارتر تاپیک بودم ، یکی دو بار پست به منظور تشکر گذاشتم از طرف دوستان به من تذکر داده شد
اگر دقت بفرمایید مثلاً شعر جناب
"سجاد" رو کسی به منظور بررسی نقل قول نکرده ، چون بسیار زیبا بود با کمترین ایرادوقتی یک شعر قوی و زیبا و کامل هست فقط با زدن کلید صلوات از اون تشکر میکنیم
شعرهای شما رو هم من فقط یک بار گفتم که سعی کنید از وزن های دیگه هم استفاده کنید چون ایراد خاصی توی اشعار شما ندیدم که بخوام نقل قول کنم
سلام خدمت اساتید گرامی خصوصا جناب reza-d
با کسب اجازه از محضر همگی
سرورا،ای شوق جان،پیر جهان
خوش بگو ما را تو ،نیک اندر بیان
از چه فرمودند این عید است،هین
این کجا عید استت این روز حزین
در هیاهوی چنین ماه عظیم
من ندیدم بهره ای ،این بهر بیم
حالیا اندر شلوغی ها گذشت
خوردم و خسبیدم و رفتم که رفت
از برای مرحمت،اینک لقا
جامی از ناب کلامت ،بر لب آ
سعی و شعر در یک قالب نگنجد.چون با سعی شعری در دفتر نگنجد. با سعی اگر شعری گنجانده شود می شود "سعر" که جمع واژه ی سعیر است به معنی آتشِ فروزان، که ان صورتی دیگر است با ظاهر دیگر.
من نیز در این صورت و ظاهر اهل سعر نیستم. ظاهر گویاتر است.
در این تاپیک سخنی به زبان نیاوردم تا برچسب شاعر نخورم. در کلبه ای دیگر به مناظره رفتم. شعر نبود مناظره ای به زبان احوالاتم بود.
در تاپیک مربوط به فردوسی اگر بی هوای شعر بدان محمل مراجعت می کردم میزبان مرا در صورت، به بی مایگی در کلام متهم می کرد. مراجعت من بدانجا جهت عرض نظراتی بود که اوردم. ولی حقیقت نظرم همان نقلی بود برای کارشناس محترم در این تاپیک عرض کردم.
دوستان عفو بفرمایید که از موضوع خارج هست:
بی طاقتی ام رفت چرا در ره مایی
بفکن تو کنون زلزله ،جانا شه مایی
اینک که در این بزم همیشه ثمری هست
دامن ز کفم رفت،چرا رخ ننمایی
رفتی و مرا با غم خود شهره نمودی
آفاق در این درد بسوزم که نیایی
خود زخم زنم پیکر خود در گذر دهر
چون وقت نباشد که بیایی،چه نوایی؟
می جویدم این غم به همه ملک و به هستی
یارا برسان نی لبکی ،گر نمیایی
درد است در این قافله ما را ز پس و پیش
زیرا که در این میکده بی درد نپایی
احوال جهانم،به از این لیک نخواهم
بشکن همه ی مشربه هایم به دعایی
با سلام وتحیت بر همه شاعران کار آزموده ونو آموز ،قدیم وجدید .
در این کلاس همه ما هم شاگردیم وهم استاد از یک نظر ممکن است استاد واز نظر دیگر شاگرد باشیم .
یا دمان نرود که یاد گرفتن عیب نیست یاد نداشتن عیب است .
اگر بند ه از جناب یارب به عنوان استاد دعوت نمودم بدلیل این بود که می دانستم حضرت ایشان در این فن تجربه کافی دارند .
بعد ها معلوم شد که بسیاری دیگر از کاربران محترم ومحترمه در این فن ذو الفنون اند بخصوص جناب شهره 22 که در این شعری اقتباسی خود بروشنی نشان داد که ما شاء الله
فرد کار آزموده است .
بهر حال هیچ منعی وجود ندارد که همه بزرگواران اهل ذوق دراین تاپیک با حضور صمیمی خود هم شعر بسرایند وهم نقد کنند وهم اصلاح ورهنمای نمایند وهم مدیریت کنند
یاد مان باشد که اثبات شی نفی ماعدا نمی کند = اگرگفته شد جناب یارب تاپیک را مدیریت کند مفهومش این نیست که : دیگران کشک .
پس همه با هم پیش به سوی :
زین قند پارسی هم بنوشیم وهم بنوشانیم .
اتفاقاً شما در رأس توجهات در تاپیک قرار دارید
میگید نه؟ بفرمایید:
در تمام اشعار ، پای سرکار خانم "شهره22" در میان است :Nishkhand:
شکر شکن شوند لب طوطیان شعر
زین قند پارسی که بود جلوه ی ز مهر
خانه ی رحمت
ای که جا مانده از آن قافله و تنهایی
کی شوی فارغ از آن جاذبه و زیبایی
دل به دنیا مده چون نیست بجز رهگذری
ختم بنمای دگر قائله ی شیدایی
میزبان خسته شود ، جار زند مهمان را
سر شود عاقبت این مائده و مهمانی
اشرف خلق نه شایسته ی رفتار ددی است
توبه کن زود از آن سابقه ی حیوانی
لذت از شهوت اگر بیش بری دل میرد
کام دل تلخ کند ذائقه ی شهوانی
کن تقلّا که ز بستان علی مست شوی
خوش بُوَد بو کشی آن رایحه ی رحمانی
گر جدا گردی از آن طائفه ی جود و سخا
کی رسد داد تو در محکمه ی پنهانی
رو به خورشید ولایت کن و دل بند بر آن
تابَد انوار خوش از بارقه ی سبحانی
خویش بگذار و می از ساغر هشیار بنوش
بین که سر مست از آن جام می جانانی
«خادما» هر چه از آن خانه ی رحمت گفتی
حق بُوَد ، نیست در آن شائبه و پنداری
سلام دوست گرامی از اینکه میبینم تازه داری ابیاتی رو با کلمات
مورّب و مساوی میسازی بخودم افتخار میکنم!!:ok:
شما واقعا در این راستا تخصص لازم رو نداری و من متعجبم که چگونه تونستید
از فیلتر های امنیتی این تایپیک عبور کنید و این ابیات رو اینجا نصب کنید!!
اگر از حق نگذریم این بدعت رو فقط میتونه یه کاربر جسور و مثبت اندیش ایجاد کنه
منظورم از بدعت= نواوری در دین نیست
اینه که میبینم یه چیزهایی گفته شده که نه نثر کامله نه نظم کامل:Sokhan:
من که میگم خود سعدی و حافظ الآنه تو قبرشون روی ویبره هستند نه ؟
بگذریم ببخشید شوخی کردم
استاد گرامی میشه من یه دوری بزنم روی ابیاتتون و بر گردم ببینم با غلطک میشه درستش کرد؟:help:
فرمودید:
باشد اهل دوزخ آنکس در جهان-------------- هر که باشد اهل دوزخ در جهان
می ستاید خود میان مردمان-------------------میستاید خود میان مردمان
آنکه خود را بیش از آن چیزی که هست------آنکه خود را بیش از آن چیزی که هست
می نشاند نزد مردم چیره دست-------------می ستاید میشود دلداده مست
دوست دارد تا به اوصاف نکو-----------------دوست دارد تا به اوصاف نکو
گر نباشد هم ، چنین آن زشت خو-----------هر زمان یادی کنند از روی او
لیک حَسب خصلت پَست درون ------------- لیک از بس نیست خوبی اندر او
او ستایش گردد از مردم فزون----------------می ستایندش به اسماء نکو
بارالها خادم از آن دور ساز------------------- بارالها خادم از وی دور ساز
ای خدای مهربان و چاره ساز---------------- هر دم از حال و هوای شوم او
..................................................................او که مسکین است و در درد و بلا
....................................................................خود گرفتارش کند باد هوا
دوست گرامی خوب شرح ماوقع رو داده بودی
بهت امیدوار شدم اما برا اونهایی که منظور نظر شما رو نگرفتند و نمیدونن چی به چیه یه بیت میگم که شرح حال خودمه:Sokhan:
وقتی بیت رو خوندند میان غزل کنایه ای شما رو هم میخونن و اصلاح شده منم رو میخونن و میفهمند چی به چیه اما بهت بگم جای خوب و روش نکویی رو برای امر به معروف انتخاب کردید اما فقط اشتباهتون این بود که اینجا زمین اسکی بود نه سالن کشتی!
امیدوارم موسس منو مدیر انجمن معرفی نکنه
اخه ما شاعران جوان همه مدعی قهرمانی هستیم فقط ابزار کار نداریم
منم حوصله مشکلات پی در پی رو ندارم آخه شاعران گفتند:
در بادیه عشق اگر پای گذاری >>>>>>>:Sham:>>>>>> اول قدم آماده صد گونه بلا باش
به نام خدا
آه کز حوصله ام شعر کنون بیرون است
ورنه می گفتمت ای شهره که شعرم چون است
ما به استادی تو شک ننمودیم ولی
دلم از رنج درّر باریت اینجا خون است
چِقَدَر زخمه به چنگ دلم از ناز زنی؟
لیلیی تو نکند یا دل من مجنون است؟
پ.ن
شهره جان بابت خطاب شما با لفظ تو عذرخواهم
سلام خدمت خواهر گرامی
بسیار زیبا بود شعر شما. از نظر قافیه و وزن هم عالی بود فقط دو نکته عرض میکنم (بخصوص مورد دوم بسیار مهمه): 1 - در بیت اول قافیهء ((مایی)) در هر دو مصرع تکرار شده
البته گاهی شاعر ممکه از یک کلمهء واحد به عنوان قافیه ، در دو بیت استفاده کنه
اما معمولاً در دو بیت با فاصله از هم ، نه حتی در دو بیت پشت سر هم یا دقیقاً در یک بیت 2 - این مورد رو شاید من خوب متوجه نشدم (اگر اینطور هست توضیح بفرمایید)
اما به نظرم اومد ارتباط کلامی در جاهایی از شعر شما پراکنده میشه
در شعر علاوه بر اینکه باید به وزن و قافیه اهمیت بدیم ،باید ارتباط عمودی و افقی سخن هم حفظ بشه
در واقع خواننده نباید در کلام شاعر سردرگم بشه مثالی میزنم:منظور از ارتباط افقی یعنی ارتباط کلمات استفاده شده در یک بیت
منظور از ارتباط عمودی یعنی ارتباط هر بیت با بیت بعد و قبل از خودش
خورشید درخشان است ، جانا تو چه زیبایی در این بیت هیچ اشکال وزنی وجود نداره ، اما از نظر ارتباط کلامی مشکل داره
شاید منظور شاعر در بیتی شبیه به بیت بالا ، این باشه که بخواد زیبایی یار رو با خورشید مقایسه کنه
اما آیا با بیت بالا چنین معنایی به ذهن میرسه؟!
خیر ، بلکه انگار شاعر داره درمورد دو موضوع کاملاً متفاوت حرف میزنه اشکالی که در شعر شما دیدم رو عرض میکنم ، اگر توضیحی لازم بود بفرمایید
بی طاقتی م رفت >>> چرا در ره مایی = معناش چیه؟ رابطهء بی طاقتی شاعر با جملهء ((چرا در ره مایی)) چی هست؟
بفکن تو کنون زلزله >>> جانا شه ماهی = ارتباط زلزله افکندن با ((شه مایی)) چیه؟
اینک که در این بزم همیشه ثمری هست >>> دامن ز کفم رفت ، چرا رخ ننمایی = ارتباط بین مصرع اول و دوم نامفهومه یک نکته:
شعر شما رو سخت گیرانه نگاه کردم تا انشاالله از اینی که هست بهتر بشه
وگرنه نقاط ضعف شعر شما در برابر نقاط قوتش چندان به چشم نمیاد
با عرض سلام و ادب خدمت جناب رضا-د
از اینکه وقت شریفتون رو برای بررسی کلام بی مایه بنده صرف فرمودید،بسیار سپاسگذارم.
از مواردی که فرمودید بهره بردم.امیدوارم سایه حضرتعالی در این تاپیک مستدام باشد.
آیا منظورتون از ارتباط کلامی همین مواردی بود که اشاره فرمودید؟
اگر اینطوره پس ظاهرا ارتباط افقی فقط مشکل داشته.
یا اینکه ارتباط عمودی هم ؟
منظورم از "چرا در ره مایی" اینست که داری دل ما رو میبری (مثل راهزن).و بی طاقت شدم و بی طاقتی ام هم رفت.منظورم این بوده که دیگه در این بی طاقتی نمی توانم صبر کنم.
بفکن زلزله ،همان دل بردن منظورم بوده و "شه مایی"یعنی کسی هستی که دوست دارم در دلم زلزله بیفکنی. منظورم این بوده برام بزرگ و ارزشمندی.
یعنی مدتی است که این بزم پر ثمر رو ترک کردی و رخ نمی نمایی.
منظور بنده این بوده ولی اینطور که پیداست از تعابیری استفاده کردم که منظورم رو منتقل نکرده. بهر حال امید دارم که از وجود شما و سایر بزرگواران استفاده کنم.
با سپاس
توی پست قبل مثالی زدم و اونجا گفتم که ممکنه شاعر معنایی از جملات خودش داشته باشه ، اما این کافی نیست. مهم اینه که این تعابیر به خوانندهء شعر منتقل بشه
در ضمن امضای شما خیلی بامعناست. منو به فکر فرو برد
انشاالله منتظر اشعار زیبای شما هستیم
سلام
ممنون ک موجبات شرکت ما در تصمیم گیریهارو فراهم کردین :ok:
والا من از اونروزی ک تاپیکتونو دیدم هـــــــــــــــی دارم تلاش میکنم یه بیت بگم! نمیشه! :Gig: ی همچین آدم پرتلاشی هستم من!
البت در زمان دانشجویی و جوونی خیلی بیشتر استعداد داشتم و هنوز چشمه هاش نخشکیده بود و حتی ی ستون تو نشریه دانشجویی شعر میرفتم! بلــــــــــــه اینجوریاس :reading:
با اینکه بعید میدونم چیزی از مغز اینجانب تراوش بشه! اما موضوع ب نظرم انرژی هسته ای و این صوبتا! بحث روزه و جای کار هم داره! :fekr:
باشد ک دوستان موفق باشند و بخونیم و حظ کنیم :kafkaf:
سلام به شما
یه فکر بسیار عالی و تازه. خوشم اومد :ok:
درمورد بحث استعداد هم بگم حالا شما بچه های گروه رو قابل بدونید و همون یک بیت رو بفرمایید
به قول استاد صادق ماها هر کدوم از جهاتی استاد هستیم و از جهاتی دیگر شاگرد
پس اینجا بحث اینه که بتونیم حرفمون رو راحت بگیم. البته در قالب شعر
منتظریم
درست متوجه نشدم شروع شعرتون این جمله بود یا منظورتون موضوع شعر بود
اگر منظور شما موضوع شعر بوده ، بسیار عالی. چی از این زیباتر
تا الان دو نظر. منتظریم تا دوستان دیگر هم نظر بدن
ضمناً یک سؤال از شما خواهر بزرگوار. شما به عربی مسلط هستید؟
(بخاطر شعرتون میگم)
سلام علیکم
موضوع:فرزندبیشتر،زندگی شادتر
سلام:هم موضوع شعر بود و هم موضوع پیشنهادی
تسلط خیر،اما در حدی که گاهی به تراوشات ذهنی ام قالب عربی بدهم شاید.
سلام
اوه! اوه! یک موضوع جنجالی. خیلی هم خوب :ok:
جالبه برام کاربران گرامی موضوعات بسیار جالبی ارائه میدن که اصلاً بهشون فکر نمیکردم
موضوع سرکار "حبیبه" رو احتمالش رو میدادم بعلت ماهیت سایت و شخصیت کاربران
اما دو موضوع "فرزند بیشتر" و "انرژی هسته ای" رو عمراً!
چشم ، انشاالله این هم بررسی میشه. تشکر از نظر خوبتون
پس لطفاً یه راهنمایی بفرمایید که برای یادگیری عربی از کجا باید شروع کنم. البته من بیشتر برای فهم قرآن و روایات میخوام تا شعرچون شما تجربه ش رو دارید گفتم راهنمایی بفرمایید و اینجا پرسیدم که برای سایرین هم کاربردی باشه
تشکر از شما
سلام
خب شهره جون میشه ب هر موضوعی از جانب طنزم نگاه کرد!
اتفاقا جای طنز هم توشون حسابی بازه.... هم موضوعی ک من گفتم و هم فرزند بیشتر حتی :khandeh!:
شما از بعد طنزش و خندش برا ما شعر بسرا :ok:
با سلام:
برای راهنمایی که اساتید حوزه تشریف دارند،اما شخصا به زبان عربی خیلی علاقمندم و معمولا کتب: فلسفی و عرفانی،منابع علوم حدیث و قران را به زبان اصلی(عربی) می خوانم
و فقط در صورت وجود اشکال در فهم مطلب به ترجمه مراجعه می کنم،فکر می کنم بهترین راه، انس به منابع عربی باشد.
موفق باشید.
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی سرکار خانم حبیبه تشکر ممنونم:Gol:
جوابیه به استاد خوبم :
زخمه بر چنگ زدن بر منو تو آسان است*** چون که بر قامت ابیات نتی می بینیم
دلت از رنج دُرّر باریم اینک خون است ***گفته ات چون مثل سنگ و گهر می بینیم
گفته بودند که چون لعل شود در دل سنگ **بشود گاهی و با صبر محقق بینیم1
گفته بودی که به استادی من شک نکنی*** این چه حرفی است تو را مرز جنون می بینیم
من و مجنون و تو شهره شهر آشوبی***همگی در ره معبود به ره می بینیم
شهره گفتا منشین با من دیوانه دهر** که تو را ذاکر ارباب جنان می بینیم
پ.ن: گویند سنگ لعل شود در مقام صبر ** آری شود ولیک بخون جگر شود
بابت تمام حرفهای ساده و خودمانی در ابیات عذر خواهی میکنم
(کلماتی چون ضمیر دوم شخص مفرد(تو)--- جنون،دیوانه)
وظیفه خودم دونستم در اسرع وقت جوابیه و تحقیقات و شرح ماوقع رو حضورتون تقدیم کنم
اون دوست عزیز هم که از اساتید بودند کلا از نت انصراف داده اند فکر کنم بله؟:Sham:
استاد و آبجی خوبم سرکار خانم حبیبه این بیت هم تقدیم به شما گرامی و همراه خوبم