استاد قرائتی: حضرت یوسف و زلیخا هنگام شهوت هر دو می دویدند از نظر فیزیکی اما شیمی آنها فرق می کرد ---------------- قرائتی مردی که در مثال کولاک می کند خدا به عمر و علم و نشاط و زندگی و اجر و مستمعانش برکت دهد
نامه خروس به سازمان ملل ..............خواهش می کنم اسم مردانی که ابرو برمی دارن و لباس زنونه می پوشند و آرایش زنونه می کنند را از فهرست مردان پاک کنید در غیر این صورت مر ا دم سازمان ملل ذبح کنید. رونوشت به مردان مرغ نما کلینتون و رایس -
مرغان فمنیست خروسی را به جرم تعدد زوجات به ترور رساندن.به گزارش خبرگزاری قدقد ،خروسان تاج بسر با سینه ای ستبر قوقولی کنان این ترور را محکوم کردند و با قرائت قطع نامه ای اعلام داشتند که تا آخرین نفس بر خواسته خود پافشاری خواهند کرد. در تجمعی دیگر مقابل کمیسیون حمایت از خروسان ،شعار می دادند تعدد زوجات حق مسلم ماست. واحد مرکزی خبر روسترپرس
پلیس مخفیانه به خانه تیمی معتادان واردشد یواشکی در را باز کرد و با صدای بلند فریاد زد بی حرکت اشغرپلنگ در حالی که تو حال خود بود پوکی به سیگارش زد و گفت ای بابا کو حرکت
پلیس مخفیانه به خانه تیمی معتادان واردشد یواشکی در را باز کرد و با صدای بلند فریاد زد بی حرکت اشغرپلنگ در حالی که تو حال خود بود پوکی به سیگارش زد و گفت ای بابا کو حرکت
مرد عروسکی به دختر یتیم هدیه داد و دست نوازشی بر سر دخترک کشید.:Gol: دختر در چشمان مهربان او نگاهی کرد و بعد پرسید تو خدایی؟ مرد با لبخند گفت نه من بنده ی خدایم دخترک گفت فهمیدم که باید نسبتی با خدا داشته باشی.
اموزش رد شدن از خيابان براي كودكان اول به سمت چپ که محل عبور ماشینهاست نگاه می کنیم
بعد به سمت راست که محل عبور موتورهاست نگاه می کنیم
بعد به سمت بالا نگاه می کنیم که محل سقوط هواپیماست
سپس با روحی آرام و قلبی مطمئن پا به خیابان می گذاریم
امضای شما بسیار جالب و عمیق و دقیقه: حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود، اما افسوس كه به جای افكارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی نامیدند. خدایا را لبیک گویی به امام عصر(عج) را به ما بیاموز
خداوند در دو حال میخندد: وقتی قرار باشد چیزی بشود و چه تلاش نافرجامی میکنند خلایق که نشود، و هنگامی که قرار باشد چیزی نشود و چه زور بیهودهای میزنند بندگان که بشود.
و چه سرخوشانه میگذرد این روزها که زیر سایهی خداوند نشستهایم و با او میخندیم:Rose:
یه نفر از تو خیابون رد میشده، می بینه یه بچه نشسته کنار خیابون گریه میکنه.
میگه چی شده عزیزم؟
پسر بچه میگه اسکناس 100 تومانی ام را گم کردم.
مرد میگه این که گریه نداره بیا این 100 تومان مال تو.
بچهه بلندتر می زنه زیر گریه!!!
مرده میگه: دیگه چیه؟
بچه میگه : اگه اسکناسم رو گم نکرده بودم الان 200 تومان داشتم... ...
روزی روزگاری دوستان دانشمند دور هم جمع بودند که واسه اینکه حوصلشون سر نره آقای گالیله پیشنهاد بازی قایم باشک می دهند و پس از 10 20 30 40 ... آقای انیشتین چشم میزارن و شروع به شمارش میکند و بقیه میرن قایم بشن ولی آقای نیوتن پشت سر آقای انیشتین یه مربع میکشه و می ایسته توش آقای انیشتین تا که روش رو برمیگردونه می گه نیوتن سک سک! آقای نیوتن میگه نه تو منو نگرفتی تو آقای پاسکال رو گرفتی و بعد برای اثبات حرفش همه رو جمع میکنه و میگه ببینید مساحت مربع میشه چی؟ همه میگن متر مربع بعد میگه خب منم که نیوتن هستم ،نیوتن بر متر مربع میشه پاسکال پس تو پاسکال رو گرفتی pa=N/m^2
فردی وسواسی مشغول نماز شد تکبیره الاحرام گفت آمد شروع کند به دلش ننشست گفت نشد تا ده بار این کار را نجام داد و گفت نشد. باریازدهم گفت الله اکبر. به دلش نشست گفت حالااااااااااااااااااااااااشد بعد شروع کرد به خواندن حمد بسم الله.......
فردی وسواسی رفت دسشویی سه ساعت داخل دستشویی خودش را آب کشید و راضی نشد به گفت با آب فایده ای ندارد بهتر است از پاک کننده دیگر هم استفاده کنم. عریان داخل حیات زیر آفتاب(پاک کننده) دراز کشید. همسایه که برای درست کردن آنتن روی پشت بام رفته بود صحنه را که را دید لنگه کفشش را پرت کرد و بر پشت مرد خورد مرد باعجله نشست گفت حالا زدی جهنم بگو ببینم.کفش پاک بود یا نجس؟
"آن شنیدم که یکی مرد دهاتی هوس دیدن تهران سرش افتاد وپس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و کرد به هر کوی گذر ها و به هر سوی نظرها وبه تحسین و تعجب نگران گشته به هر کوچه و بازار و خیابان و دکانی.
در خیابان به بنائی که بسی مرتفع و عالی و زیبا و نکو بود و مجلل نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد ومشغول تماشا شد و یک مرتبه افتاد دو چشمش به آسانسور ولی البته نبود آدم دل ساده که آن چیست؟ برای چه شده ساخته یا بهر چه کار است؟ فقط کرد بسویش نظرو چشم بدان دوخت زمانی.
ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد بر آن دگمه پهلوی آسانسور به سر انگشت فشاری و به یکباره چراغی بدرخشید و دری وا شد و پیدا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر وزبون داخل آن گشت و درش نیز فروبست. دهاتی که همانطور به آن صحنه جالب نگران بود ز نو دید دگر باره همان در به همان جای زهم وا شد واین مرتبه یک خانم زیبا و پری چهره برون آمد از آن. مردک بیچاره به یکباره گرفتار تعجب شد و حیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید که در چهره اش از پیری و زشتی ابداً نیست نشانی.
پیش خود گفت : که ما در توی ده اینهمه افسانه جادوگری و سحر شنیدیم ولی هیچ ندیدیم به چشم خودمان همچه فسونکاری و جادو که در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر یک ربع زنی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود افسوس کزین پیش نبودم من درویش از این کار خبر دار که آرم زن فرتوت و سیه چرده خود نیز به همراه در اینجا که شود باز جوان آن زن بیچاره و من هم سر پیری برم از دیدن او لذت و با او به ده خویش چو برگردم وزین واقعه یابند خبر اهل ده ما، همه ده را بگذارند که در شهر بیارند زن خویش چو دانند به شهر است اتاقی که درونش چو رود پیر زنی زشت، برون آید از آن خانم زیبای جوانی.
گل آقا به بچه اش قرص داد بچه گفت بابا تو گلوم گير كرده پايين نميره. گل آقا در حالي كه پيچ گوشتي اي دستش بود گفت ناراحت نباش فكر اين را هم كردم. بچه با تعجب گفت چه مي كني؟ گفت نديدي وسط قرص ها يك فرو رفتگي وجود دارده.يالا دهنتو باز كن ببينم.
در عهد حضرت عيسي (ع) شخصي مادر پيرش را در زنبيلي مي گذاشت و هرجا مي رفت، همراه خودش ميبرد. روزي حضرت عيسي او را ديد، به وي فرمود: آن زن کيست؟ گفت: مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پير است و قادر به حرکت نيست. پيرزن دستش را از زنبيل بيرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: اي بي شرم! تو بهتر مي فهمي يا پيغمبر خدا؟!
واعظي بالاي منبر از اوصاف بهشت مي گفت و از جهنم حرفي نمي زد.يکي از حاضرين پاي منبر خواست مزه اي بيندازد گفت:اي آقا،شما هميشه از بهشت تعريف مي کنيد،يک بار هم از جهنم بگوييد.واعظ که حاضر جواب بود گفت:آنجا را که خودتان مي رويد و مي بينيد.بهشت است که چون نمي رويد لااقل بايد وصفش را بشنويد!
ديوانه اولي: من وقتي رو کله ام واميستم خون توي سرم جمع ميشه،
ولي وقتي روي پاهام واميستم، خون تو پاهم جمع نمي شه، مي دوني چرا اينجوريه؟
ديوانه دومي: خوب معلومه، چون پاهات مثل کله ات تو خالي نيستند!!!
غضنفرحسابي تيپ زد رفت خواستگاري پدر عروس: شغل شما؟ - قاضي هستم - خانواده عروس و همسايه هاي عروس و... چه خوب پدر عروس:كدوم شعبه؟ - ما شعبه معبه نداريم سر فلكه لاله بپرسيد احمد قاضي همه منو ميشناسند . سال ها ست ما خانوادگي تو پخش غازيم
يك زوج در اوايل 60 سالگي، در يك رستوران كوچيك رمانتيك سي و پنجمين سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن. ناگهان يك پري كوچولوِ قشنگ سر ميزشون ظاهر شد و گفت: چون شما زوجي اينچنين مثال زدني هستين و درتمام اين مدت به هم وفادار موندين، هر كدومتون مي تونين يك آرزو بكنين. خانم گفت: اووووووووووووووووه! من مي خوام به همراه همسر عزيزم، دور دنيا سفر كنم. پري چوب جادووييش رو تكون داد و اجي مجي لا ترجي دو تا بليط درجه یک در دستش ظاهر شد. حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فكر كرد و گفت: خب، اين خيلي رمانتيكه ولي چنين موقعيتي فقط يك بار در زندگي آدم اتفاق مي افته، بنابراين، خيلي متاسفم عزيزم ولي آرزوي من اينه كه همسري 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم. خانم و پري واقعا نا اميد شده بودن ولي آرزو، آرزوه ديگه !!! پري چوب جادوييش و چرخوند و... اجي مجي لا ترجي و آقا 92 ساله شد!
سه نفر ميرن دزدي! صابخونه بيدار ميشه و دزدا ميرن هر کدوم تو يه گوني قايم ميشن! صابخونه مياد و به گوني اول لگد ميزنه... صداي نون خشک در مياره! به دومي لگد ميزنه ... صداي گردو در مياره! به گوني سوم لگد ميزنه ... هيچ صدايي در نمياد ... دوياره محکمتر لگد ميزنه ... باز صدا نميده!؟ دفعه سوم که لگد ميزنه یارو با عصبانيت مياد بيرون ميگه بابا ... آرده ، آرد ... آرد صدا نداره! ميفهمي؟
از غضنفر مي پرسن: شهر شما چند ماه از سال سرده؟
ميگه: چهارده ماه!
مي گن: چطوریه، سال كه دوازده ما بیشتر نیست!؟
مي گه: آخه تا دو ماه بعد ازعيدم اينجا سرده!
بسیجیه که از دهات دور هم اومده بوده سر مرز، يه عراقيه رو اسير ميگيره. همينجور كه داشته ميبردتش، يه دفعه يه خمپاره ميخوره بغلشون دست عراقيه كنده ميشه.
عراقيه ميگه: بگذار من اين دستمو بندازم تو كشور خودم. بسیجیه دلش مي سوزه، ميگه باشه.
يكم ديگه ميرن، دوباره يه خمپاره ميخوره اون يكي دست عراقيه هم كنده ميشه. باز عراقيه ميگه بگذار من اين دستم رو هم بندازم تو وطن خودم، بسیجیه هم ميگه باشه.
بعد يه تركش ديگه ميخوره پاي عراقيه هم كنده ميشه، ورش ميداره ميندازه اونور مرز. يه دفعه بسیجیه تفنگ رو ميذاره روشقيقه يارو ميگه: هوي! فكر نكن من دهاتیم نميفهمم، كم كم داري فرار ميكني ها!!!
از اوس رضا موتوری بشنویم::Ealam:
4 شباهت زن با موتور گازی
1- یکدنده
2- پرسروصدا
3- کم ظرفیت
4- پرخرج
استاد قرائتی:
حضرت یوسف و زلیخا هنگام شهوت هر دو می دویدند از نظر فیزیکی اما شیمی آنها فرق می کرد
----------------
قرائتی مردی که در مثال کولاک می کند خدا به عمر و علم و نشاط و زندگی و اجر و مستمعانش برکت دهد
نامه خروس به سازمان ملل
..............خواهش می کنم اسم مردانی که ابرو برمی دارن و لباس زنونه می پوشند و آرایش زنونه می کنند را از فهرست مردان پاک کنید در غیر این صورت مر ا دم سازمان ملل ذبح کنید.
رونوشت به مردان مرغ نما
کلینتون و رایس -
مرغان فمنیست خروسی را به جرم تعدد زوجات به ترور رساندن.به گزارش خبرگزاری قدقد ،خروسان تاج بسر با سینه ای ستبر قوقولی کنان این ترور را محکوم کردند و با قرائت قطع نامه ای اعلام داشتند که تا آخرین نفس بر خواسته خود پافشاری خواهند کرد.
در تجمعی دیگر مقابل کمیسیون حمایت از خروسان ،شعار می دادند تعدد زوجات حق مسلم ماست.
واحد مرکزی خبر روسترپرس
پلیس مخفیانه به خانه تیمی معتادان واردشد یواشکی در را باز کرد و با صدای بلند فریاد زد بی حرکت
اشغرپلنگ در حالی که تو حال خود بود پوکی به سیگارش زد و گفت ای بابا کو حرکت
پلیس مخفیانه به خانه تیمی معتادان واردشد یواشکی در را باز کرد و با صدای بلند فریاد زد بی حرکت
اشغرپلنگ در حالی که تو حال خود بود پوکی به سیگارش زد و گفت ای بابا کو حرکت
مرد عروسکی به دختر یتیم هدیه داد و دست نوازشی بر سر دخترک کشید.:Gol:
دختر در چشمان مهربان او نگاهی کرد و بعد پرسید تو خدایی؟
مرد با لبخند گفت نه من بنده ی خدایم
دخترک گفت فهمیدم که باید نسبتی با خدا داشته باشی.
معلم: بگو به غير از اكسيژن چه چيزهايي در هوا وجود دارد؟
شاگرد : آقا اجازه، كلاغ ، مگس ، پشه !!!!
از ب..... میپرسن: میدونی usa مخفف چیه؟ میگه: یومالله سیزده آبان!
غضنفر زن صیغه ای میگیره رفیقاش میگن مبارکه ازدواج کردی!!!
میگه: بابا دائمی نیست از این اعتباریاست!!!
اموزش رد شدن از خيابان براي كودكان
اول به سمت چپ که محل عبور ماشینهاست نگاه می کنیم
بعد به سمت راست که محل عبور موتورهاست نگاه می کنیم
بعد به سمت بالا نگاه می کنیم که محل سقوط هواپیماست
سپس با روحی آرام و قلبی مطمئن پا به خیابان می گذاریم
ظریفی، سن جوانکی را پرسید.
جوانک پاسخ داد:20 سال دارم.
ظریف گفت: اشتباه می کنی فرزند بگو 20 سال را دیگر ندارم:Gig:
دعا
خدايا! به من رفيقی بده که با من گريه کند. دوستی که با من بخندد را خودم پيدا خواهم کرد
امضای شما بسیار جالب و عمیق و دقیقه:
حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود،
اما افسوس كه به جای افكارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی نامیدند.
خدایا را لبیک گویی به امام عصر(عج) را به ما بیاموز
به گل آقا گفتن جلوی پمپ بنزین سیگار نکش
گفت برو کنار بذار باد بیاد من جلو بابام هم میکشم داشم:khandeh!:
به گل آقا گفتن مواظب باش:Ealam: این سیمای برق لخته.صداشو تو گلوشو صاف کرد و گفت یاالله و بعد سیما رو را گرفت و سیما هم حالی به او داد:Narahat:
خداوند در دو حال میخندد: وقتی قرار باشد چیزی بشود و چه تلاش نافرجامی میکنند خلایق که نشود، و هنگامی که قرار باشد چیزی نشود و چه زور بیهودهای میزنند بندگان که بشود.
و چه سرخوشانه میگذرد این روزها که زیر سایهی خداوند نشستهایم و با او میخندیم:Rose:
یه نفر از تو خیابون رد میشده، می بینه یه بچه نشسته کنار خیابون گریه میکنه.
میگه چی شده عزیزم؟
پسر بچه میگه اسکناس 100 تومانی ام را گم کردم.
مرد میگه این که گریه نداره بیا این 100 تومان مال تو.
بچهه بلندتر می زنه زیر گریه!!!
مرده میگه: دیگه چیه؟
بچه میگه : اگه اسکناسم رو گم نکرده بودم الان 200 تومان داشتم...
...
روزی روزگاری دوستان دانشمند دور هم جمع بودند که واسه اینکه حوصلشون سر نره آقای گالیله پیشنهاد بازی قایم باشک می دهند و پس از 10 20 30 40 ... آقای انیشتین چشم میزارن و شروع به شمارش میکند و بقیه میرن قایم بشن ولی آقای نیوتن پشت سر آقای انیشتین یه مربع میکشه و می ایسته توش آقای انیشتین تا که روش رو برمیگردونه می گه نیوتن سک سک! آقای نیوتن میگه نه تو منو نگرفتی تو آقای پاسکال رو گرفتی و بعد برای اثبات حرفش همه رو جمع میکنه و میگه ببینید مساحت مربع میشه چی؟ همه میگن متر مربع بعد میگه خب منم که نیوتن هستم ،نیوتن بر متر مربع میشه پاسکال پس تو پاسکال رو گرفتی pa=N/m^2
آقایون لباس هایشان را چگونه دسته بندی می کنند؟
[=Times New Roman]"[=Times New Roman]کثیف" و "کثیف اما قابل پوشیدن[=Times New Roman]"
:farar:
مثبت اندیشی:
اگر پرنده ای حین پرواز بر سرمان فضله کرد ناراحت نباشیم خوشحال باشیم که گاوها پرواز نمی کنن
بيشتر مردان موفقيت شون رو مديون زن اولشون هستند و
زن دومشون رو مديون موفقيت شون !!!!!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟؟
فردی وسواسی مشغول نماز شد تکبیره الاحرام گفت آمد شروع کند به دلش ننشست گفت نشد تا ده بار این کار را نجام داد و گفت نشد. باریازدهم گفت الله اکبر. به دلش نشست گفت حالااااااااااااااااااااااااشد بعد شروع کرد به خواندن حمد بسم الله.......
فردی وسواسی رفت دسشویی سه ساعت داخل دستشویی خودش را آب کشید و راضی نشد به گفت با آب فایده ای ندارد بهتر است از پاک کننده دیگر هم استفاده کنم. عریان داخل حیات زیر آفتاب(پاک کننده) دراز کشید. همسایه که برای درست کردن آنتن روی پشت بام رفته بود صحنه را که را دید لنگه کفشش را پرت کرد و بر پشت مرد خورد مرد باعجله نشست گفت حالا زدی جهنم بگو ببینم.کفش پاک بود یا نجس؟
"آن شنیدم که یکی مرد دهاتی هوس دیدن تهران سرش افتاد وپس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و کرد به هر کوی گذر ها و به هر سوی نظرها وبه تحسین و تعجب نگران گشته به هر کوچه و بازار و خیابان و دکانی.
در خیابان به بنائی که بسی مرتفع و عالی و زیبا و نکو بود و مجلل نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد ومشغول تماشا شد و یک مرتبه افتاد دو چشمش به آسانسور ولی البته نبود آدم دل ساده که آن چیست؟ برای چه شده ساخته یا بهر چه کار است؟ فقط کرد بسویش نظرو چشم بدان دوخت زمانی.
ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد بر آن دگمه پهلوی آسانسور به سر انگشت فشاری و به یکباره چراغی بدرخشید و دری وا شد و پیدا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر وزبون داخل آن گشت و درش نیز فروبست. دهاتی که همانطور به آن صحنه جالب نگران بود ز نو دید دگر باره همان در به همان جای زهم وا شد واین مرتبه یک خانم زیبا و پری چهره برون آمد از آن. مردک بیچاره به یکباره گرفتار تعجب شد و حیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید که در چهره اش از پیری و زشتی ابداً نیست نشانی.
پیش خود گفت : که ما در توی ده اینهمه افسانه جادوگری و سحر شنیدیم ولی هیچ ندیدیم به چشم خودمان همچه فسونکاری و جادو که در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر یک ربع زنی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود افسوس کزین پیش نبودم من درویش از این کار خبر دار که آرم زن فرتوت و سیه چرده خود نیز به همراه در اینجا که شود باز جوان آن زن بیچاره و من هم سر پیری برم از دیدن او لذت و با او به ده خویش چو برگردم وزین واقعه یابند خبر اهل ده ما، همه ده را بگذارند که در شهر بیارند زن خویش چو دانند به شهر است اتاقی که درونش چو رود پیر زنی زشت، برون آید از آن خانم زیبای جوانی.
غضنفر ميخواسته زيردريايي آمريکاييا تو خليج فارس رو غرق کنه، در ميزنه فرار ميکنه.
به غضنفر مي گن چرا قرصات رو سر وقت نمي خوري ؟
ميگه : مي خوام ميکروبا رو غافل گير کنم.
معما.
سقراط مي گه يونانيها دروغ گو اند . خود سقراط يونانيه پس سقراط دروغ مي گه که يونانيا دروغ گو اند . بنابراين يونانيها راست گو اند پس سقراط راست مي گه که يونانيا دروغ مي گن حالا شما بگين يونانيا راست گويند يا دروغ گو.:Rose:
گل آقا به بچه اش قرص داد بچه گفت بابا تو گلوم گير كرده پايين نميره.
گل آقا در حالي كه پيچ گوشتي اي دستش بود گفت ناراحت نباش فكر اين را هم كردم.
بچه با تعجب گفت چه مي كني؟
گفت نديدي وسط قرص ها يك فرو رفتگي وجود دارده.يالا دهنتو باز كن ببينم.
در عهد حضرت عيسي (ع) شخصي مادر پيرش را در زنبيلي مي گذاشت و هرجا مي رفت، همراه خودش ميبرد. روزي حضرت عيسي او را ديد، به وي فرمود: آن زن کيست؟ گفت: مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پير است و قادر به حرکت نيست. پيرزن دستش را از زنبيل بيرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: اي بي شرم! تو بهتر مي فهمي يا پيغمبر خدا؟!
به يک اسکلت ميگن يه دروغ شاخ دار بگو.
مي گه: توپولويم توپولو! صورتم مثل هلو!
واعظي بالاي منبر از اوصاف بهشت مي گفت و از جهنم حرفي نمي زد.يکي از حاضرين پاي منبر خواست مزه اي بيندازد گفت:اي آقا،شما هميشه از بهشت تعريف مي کنيد،يک بار هم از جهنم بگوييد.واعظ که حاضر جواب بود گفت:آنجا را که خودتان مي رويد و مي بينيد.بهشت است که چون نمي رويد لااقل بايد وصفش را بشنويد!
قاضي: «چرا دستت را در جيب اين آقا کردي؟» متهم: «جناب قاضي! خيال کردم جيب خودم است.» قاضي: «پس چرا پولهايش را برداشتي؟» متهم: «يعني ميفرماييد اختيار جيب خودم را هم ندارم!»
ديوانه اولي: من وقتي رو کله ام واميستم خون توي سرم جمع ميشه،
ولي وقتي روي پاهام واميستم، خون تو پاهم جمع نمي شه، مي دوني چرا اينجوريه؟
ديوانه دومي: خوب معلومه، چون پاهات مثل کله ات تو خالي نيستند!!!
گفتگوی یک المپیکی با خدا: خدایا ماه رمضان رو هم هر چهار سال یکبار در یک کشور برگزار بفرماااا :Nishkhand:
مردها سه تا آرزو دارن:
- اونقدر كه مامانشون مي گن خوش تيپ باشن!
- اونقدر كه بچه شون مي گن پولدار باشن!
و مهمتر از همه اينكه :
- اونقدر كه زنشون شك داره زن داشته باشن !!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟
(البته لطیفه بود ؛ به آقایون برنخوره!!!!!)
غضنفرحسابي تيپ زد رفت خواستگاري
پدر عروس: شغل شما؟
- قاضي هستم
- خانواده عروس و همسايه هاي عروس و... چه خوب
پدر عروس:كدوم شعبه؟
- ما شعبه معبه نداريم
سر فلكه لاله بپرسيد احمد قاضي همه منو ميشناسند . سال ها ست ما خانوادگي تو پخش غازيم
يك زوج در اوايل 60 سالگي، در يك رستوران كوچيك رمانتيك سي و پنجمين سالگرد
ازدواجشان را جشن گرفته بودن.
ناگهان يك پري كوچولوِ قشنگ سر ميزشون ظاهر شد و گفت: چون شما زوجي اينچنين مثال
زدني هستين و درتمام اين مدت به هم وفادار موندين، هر كدومتون مي تونين يك آرزو
بكنين.
خانم گفت: اووووووووووووووووه! من مي خوام به همراه همسر عزيزم، دور دنيا سفر كنم.
پري چوب جادووييش رو تكون داد و اجي مجي لا ترجي دو تا بليط درجه یک در دستش ظاهر
شد.
حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فكر كرد و گفت: خب، اين خيلي رمانتيكه ولي چنين
موقعيتي فقط يك بار در زندگي آدم اتفاق مي افته، بنابراين، خيلي متاسفم عزيزم ولي
آرزوي من اينه كه همسري 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم.
خانم و پري واقعا نا اميد شده بودن ولي آرزو، آرزوه ديگه !!!
پري چوب جادوييش و چرخوند و... اجي مجي لا ترجي و آقا 92 ساله شد!
*خانم ها مثل راديو هستند:
هر چي مي خواهند مي گويند ولي هر چه بگويي نمي شنوند.
به غضنفر ميگن: يه ميوه خوشمزه، آبدار و شيرين نام ببر؟
ميگه: خيار!
بهش ميگن: خيار كجاش آبدار و شيرينه؟
حیف نون ميگه: با چايي شيرين بخور، نظرت عوض ميشه!
سه نفر ميرن دزدي! صابخونه بيدار ميشه و دزدا ميرن هر کدوم تو يه گوني قايم ميشن! صابخونه مياد و به گوني اول لگد ميزنه... صداي نون خشک در مياره! به دومي لگد ميزنه ... صداي گردو در مياره! به گوني سوم لگد ميزنه ... هيچ صدايي در نمياد ... دوياره محکمتر لگد ميزنه ... باز صدا نميده!؟ دفعه سوم که لگد ميزنه یارو با عصبانيت مياد بيرون ميگه بابا ... آرده ، آرد ... آرد صدا نداره! ميفهمي؟
از غضنفر مي پرسن: شهر شما چند ماه از سال سرده؟
ميگه: چهارده ماه!
مي گن: چطوریه، سال كه دوازده ما بیشتر نیست!؟
مي گه: آخه تا دو ماه بعد ازعيدم اينجا سرده!
یه پيكان با پلاك تهران ص از چراغ قرمز ردمي شه. پليس آژير كشان دنبالش مي افته و پشت سرهم داد مي زنه:
تهران صلي الله عليه و آله بزن كنار!
بسیجیه که از دهات دور هم اومده بوده سر مرز، يه عراقيه رو اسير ميگيره. همينجور كه داشته ميبردتش، يه دفعه يه خمپاره ميخوره بغلشون دست عراقيه كنده ميشه.
عراقيه ميگه: بگذار من اين دستمو بندازم تو كشور خودم. بسیجیه دلش مي سوزه، ميگه باشه.
يكم ديگه ميرن، دوباره يه خمپاره ميخوره اون يكي دست عراقيه هم كنده ميشه. باز عراقيه ميگه بگذار من اين دستم رو هم بندازم تو وطن خودم، بسیجیه هم ميگه باشه.
بعد يه تركش ديگه ميخوره پاي عراقيه هم كنده ميشه، ورش ميداره ميندازه اونور مرز. يه دفعه بسیجیه تفنگ رو ميذاره روشقيقه يارو ميگه: هوي! فكر نكن من دهاتیم نميفهمم، كم كم داري فرار ميكني ها!!!
با سلام
بیچاره مردا ، تا به دنیا میاد میگند حال مادرش خوبه ، تا عروسی می کنه میگند چه عروس خوشگلی ، تا می میرد میگند بیچاره زنش .
سلام
يه سوال دارم
تو رو به خدا ازم ناراحت نشيد انصافا ناراحت نشيد مرگ من ناراحت نشيد ولش كن نميگم مي ترسم ناراحت بشيد
چه ربطي به سايتتون داره
حالا چون اصرار ميكنيد ميگم:
اينجا جوك ميذاريد يا لطيفه تربيتي؟ شايد هم من بلد نيستم ازشون نتيجه تربيتي بگيرم .بيخيال پس مقصر خودم هستم.به دل نگيريد