ما می خواهیم درباره شهداء یک مستند بسیازیم که گروهمان فعال شده است اما یک مشکل بزرگ داریم و آن این است که در این مستند چه سوالاتی را باید از پدر-مادر-خواهر-برادر ویا سایر اقوام وبستگان شهید بپرسیم!
شما دوست عزیز وهمسنگر محترم می توانید به ما کمک کنید.
آیا در این زمینه تجربیاتی دارید که در اختیار ما بگذارید؟
آیا سوال یا مطلبی دراین باره دارید که به ما کمک کند؟
سلام!!!
یکی نیست جواب بده؟
کسانی که شهداء را دوست دارند کجا هستند؟فقط حرف بود این همه ادعای شما؟
سلام علیکم
ما یه زمانی یه دوره گذروندیم اما خب به طور مختصر چند تا پیشنهاد دارم:
ا- این سایت (شبکه پایداری امتداد) سایت تقریبا فعالیه و از مدیر سایت به نام امتداد میتونید راهنمایی های لازم رو بگیرید مخصوصا اینکه یه دوره ای گذاشته بودن به نام " گنج بی پایان " میتونید ازشون بخواید که اگر امکانش هست فیلم های اون دوره رو براتون بفرستند.
2- البته یه سایت هم تو همون دوره معرفی کردن به این آدرس اگر اشتباه نکنم:
2- یه سری سوال های ابتدایی هم طی یک مصاحبه انجام دادم که امیدوارم بدردتون بخوره.
نام و نام خانوادگی شهید
تحصیلات و اینکه اوضاع درسشون چه جور بوده(البته اکثرا شاگرد زرنگ بودن)
از خاطرات دوران مدرسه و کودکی بپرسید
سابقه ی مجروحیت
محل و نحوه ی شهادت و عملیات
چند تا خواهر و برادر بودن
در مورد دوست صمیمی شهید بپرسی که کی بوده و از رابطه شون بپرسید
تاریخ شهادت
زمان ازدواج و فرزندان شهید
اینکه بجز این شهید شهید دیگری هم در خانواده یا فامیل دارند یا خیر؟
عکس العمل در مورد خبر شهادت در مورد تک تک اعضای خانواده
چکیده ای از ویژگی های بارز شهید
رابطه تون با شهید
تا حالا خواب شهید رو دیدید یا نه
از وصیت نامه و نامه هایی که به خانواده می نوشته بپرسید
سخن آخرتون حرفی برای جوانان
البته در اصل مصاحبه و گزارش سه سوال همیشه باید باهاتون باشه:کی؟کجا؟چگونه مثلا مادر شهید میگه شهید یه بار دستش شکسته بود می خواست مثلا فلان کار رو بکنه شما زود می پرسید این ماله چه زمانیه؟سنش چقدر بوده؟کجا این اتفاق براش افتاده و مثلا چه جوری دستش شکسته؟
این سوالات برای شما چیزهایی رو باز می کنه که از مصاحبه شونده بیان نشده و به فراموشی سپرده شده و از این طریق میتونید پی به شخصیت شهید ببرید.
در این مستند چه سوالاتی را باید از پدر-مادر-خواهر-برادر ویا سایر اقوام وبستگان شهید بپرسیم!
سلام علیکم و رحمه الله
سوالاتی رو که مشتی خاک گرامی مطرح کردند سوالات عمومی ای است که معمولا از خانواده شهداء پرسیده میشود.
بنده پیشنهادی برای شما دارم
قبل زا اینکه بخواهید در خانه هر شهیدی را بزنید موضوع منطبق با شرایط روز را انتخاب کنید و درباره اش در آن خانه تحقیق کنید.
مثلا موضوع ازدواج و خانواده برای شهدائی که ازدواج کرده اند
سوالات زیر مجموعه این موضوع میتواند اینها باشد
*معیارهای شهید و همسرش برای انتخاب همسر
*مسائل مادی و معیشت از دید و اعمال شهید و همسرش در این باره ( که خودشسوالاتی در رابطه با روشهای قناعت در زندگی و مدیریت آن را شامل میشود)
*انجام فرایض در خانواده و چند و چون آن و همچنین سوالاتی در این حیطه همچون سفارش به فرزند و همسر و انجام فرایض ماه های محرم و رمضان و ایام البیض و..
و همچنین سوالاتی که میتواند دید اطرافیان از شهید را برای مستمع واضح تر کند مثلا
اگر
همسرتان امروز بود و مسائل اقتصادی و گرانی را می دید چه عکس العملی داشت
اگر ازدواج نکردن جوانان را میدید چه پیشنهادی میداد
اگر ..
جمع بندی
موضوعی را انتخاب کنید و هدفمند به خانه ایشان بروید تا حاصل دسترنج شما بدرد جوانان و پیران امروز بخورد.
چه طرح خوبی! ان شاء الله موفق باشید.
سیره ی شهدا درموضوع مرگ(یعنی گفتار و رفتارشون در رابطه با این موضوع)؛ هم به طور عام این مفهوم و هم راجع به شهادت خودشون.
چون تو مسیر اردوی راهیان، یه کتابچه ای خوندم راجع به شهدایی که حتی از نحوه ی شهادتشون خبر داشتن.
راجع به سیره ی این دست از شهدا به نظرم ریزتر سوال بپرسین.
این عزیزان، برا ما میتونن الگوهای خوبی باشن. آدم از الگوش چی می خواد بدونه؟ اینکه چی شد به اون مقام رسید؟ چه راهی رو رفت؟ در مواقع حساس زندگی، در مقاطع مختلف، چه انتخابایی رو کرد؛ چه رفتار و واکنشی به مسائل مختلف داشت؟ مثلاً دوستان گفتن اگه ازدواج کرده بود؛ اخلاقش تو خونواده، ملاکای انتخاب همسر، مراسم عروسیش؟ یا اگه مجرد بود، چرا؟ رابطه اش با دستورات مهم دینی مون؟ رابطه اش با مسائل انسانی؟
و اگه مقدور باشه حتی از شهدایی که تو شرایط جنگ متحول شدن هم بنویسین اینکه چه نکاتی رو توجه کردن تا این تحول در اونها تثبیت شد و به مقام شهادت رسیدن؟
و درمورد خود خونواده ها هم از نحوه ی تربیتشون اطلاعاتی بدست بیاد که خیلی عالیه. مثلاً چه نکاتی رو در تربیت بهتر فرزندشون درنظر می گرفتن؟
ما یه زمانی یه دوره گذروندیم اما خب به طور مختصر چند تا پیشنهاد دارم:
ا- این سایت (شبکه پایداری امتداد) سایت تقریبا فعالیه و از مدیر سایت به نام امتداد میتونید راهنمایی های لازم رو بگیرید مخصوصا اینکه یه دوره ای گذاشته بودن به نام " گنج بی پایان " میتونید ازشون بخواید که اگر امکانش هست فیلم های اون دوره رو براتون بفرستند.
2- البته یه سایت هم تو همون دوره معرفی کردن به این آدرس اگر اشتباه نکنم:
2- یه سری سوال های ابتدایی هم طی یک مصاحبه انجام دادم که امیدوارم بدردتون بخوره.
نام و نام خانوادگی شهید
تحصیلات و اینکه اوضاع درسشون چه جور بوده(البته اکثرا شاگرد زرنگ بودن)
از خاطرات دوران مدرسه و کودکی بپرسید
سابقه ی مجروحیت
محل و نحوه ی شهادت و عملیات
چند تا خواهر و برادر بودن
در مورد دوست صمیمی شهید بپرسی که کی بوده و از رابطه شون بپرسید
تاریخ شهادت
زمان ازدواج و فرزندان شهید
اینکه بجز این شهید شهید دیگری هم در خانواده یا فامیل دارند یا خیر؟
عکس العمل در مورد خبر شهادت در مورد تک تک اعضای خانواده
چکیده ای از ویژگی های بارز شهید
رابطه تون با شهید
تا حالا خواب شهید رو دیدید یا نه
از وصیت نامه و نامه هایی که به خانواده می نوشته بپرسید
سخن آخرتون حرفی برای جوانان
البته در اصل مصاحبه و گزارش سه سوال همیشه باید باهاتون باشه:کی؟کجا؟چگونه مثلا مادر شهید میگه شهید یه بار دستش شکسته بود می خواست مثلا فلان کار رو بکنه شما زود می پرسید این ماله چه زمانیه؟سنش چقدر بوده؟کجا این اتفاق براش افتاده و مثلا چه جوری دستش شکسته؟
این سوالات برای شما چیزهایی رو باز می کنه که از مصاحبه شونده بیان نشده و به فراموشی سپرده شده و از این طریق میتونید پی به شخصیت شهید ببرید.
سلام!!!
موارد آخر شما عالی بود حتما مدنشر قرار خواهد گرفت!
باتشکر بازهم اگر موردی به نظرتان رسید سراپا گوشم.
ما یه زمانی یه دوره گذروندیم اما خب به طور مختصر چند تا پیشنهاد دارم:
ا- این سایت (شبکه پایداری امتداد) سایت تقریبا فعالیه و از مدیر سایت به نام امتداد میتونید راهنمایی های لازم رو بگیرید مخصوصا اینکه یه دوره ای گذاشته بودن به نام " گنج بی پایان " میتونید ازشون بخواید که اگر امکانش هست فیلم های اون دوره رو براتون بفرستند.
2- البته یه سایت هم تو همون دوره معرفی کردن به این آدرس اگر اشتباه نکنم:
2- یه سری سوال های ابتدایی هم طی یک مصاحبه انجام دادم که امیدوارم بدردتون بخوره.
نام و نام خانوادگی شهید
تحصیلات و اینکه اوضاع درسشون چه جور بوده(البته اکثرا شاگرد زرنگ بودن)
از خاطرات دوران مدرسه و کودکی بپرسید
سابقه ی مجروحیت
محل و نحوه ی شهادت و عملیات
چند تا خواهر و برادر بودن
در مورد دوست صمیمی شهید بپرسی که کی بوده و از رابطه شون بپرسید
تاریخ شهادت
زمان ازدواج و فرزندان شهید
اینکه بجز این شهید شهید دیگری هم در خانواده یا فامیل دارند یا خیر؟
عکس العمل در مورد خبر شهادت در مورد تک تک اعضای خانواده
چکیده ای از ویژگی های بارز شهید
رابطه تون با شهید
تا حالا خواب شهید رو دیدید یا نه
از وصیت نامه و نامه هایی که به خانواده می نوشته بپرسید
سخن آخرتون حرفی برای جوانان
البته در اصل مصاحبه و گزارش سه سوال همیشه باید باهاتون باشه:کی؟کجا؟چگونه مثلا مادر شهید میگه شهید یه بار دستش شکسته بود می خواست مثلا فلان کار رو بکنه شما زود می پرسید این ماله چه زمانیه؟سنش چقدر بوده؟کجا این اتفاق براش افتاده و مثلا چه جوری دستش شکسته؟
این سوالات برای شما چیزهایی رو باز می کنه که از مصاحبه شونده بیان نشده و به فراموشی سپرده شده و از این طریق میتونید پی به شخصیت شهید ببرید.
سلام علیکم و رحمه الله
سوالاتی رو که مشتی خاک گرامی مطرح کردند سوالات عمومی ای است که معمولا از خانواده شهداء پرسیده میشود.
بنده پیشنهادی برای شما دارم
قبل زا اینکه بخواهید در خانه هر شهیدی را بزنید موضوع منطبق با شرایط روز را انتخاب کنید و درباره اش در آن خانه تحقیق کنید.
مثلا موضوع ازدواج و خانواده برای شهدائی که ازدواج کرده اند
سوالات زیر مجموعه این موضوع میتواند اینها باشد
*معیارهای شهید و همسرش برای انتخاب همسر
*مسائل مادی و معیشت از دید و اعمال شهید و همسرش در این باره ( که خودشسوالاتی در رابطه با روشهای قناعت در زندگی و مدیریت آن را شامل میشود)
*انجام فرایض در خانواده و چند و چون آن و همچنین سوالاتی در این حیطه همچون سفارش به فرزند و همسر و انجام فرایض ماه های محرم و رمضان و ایام البیض و..
و همچنین سوالاتی که میتواند دید اطرافیان از شهید را برای مستمع واضح تر کند مثلا
اگر
همسرتان امروز بود و مسائل اقتصادی و گرانی را می دید چه عکس العملی داشت
اگر ازدواج نکردن جوانان را میدید چه پیشنهادی میداد
اگر ..
جمع بندی
موضوعی را انتخاب کنید و هدفمند به خانه ایشان بروید تا حاصل دسترنج شما بدرد جوانان و پیران امروز بخورد.
ایدکم الله بکل الخیر
یاحق
سلام!!!
تمام موارد شما هم مدنظر قرار گرفته وانشاءالله بر روی آن بحث وتبادل نظر می شود.
[INDENT]
سلام!!!
این شهداء شهدائی هستند که قرار است ما برای آنها مستند بسازیم.از کسانی که احیاناً این شهداء بزرگوار را می شناسند درخواست می شود که با ما تماس بگیرند واگر عکس ویا فیلمی از این عزیزان دارند با ما مکاتبه کنند.
اگر خاطره ای دارید نیز برای ما بفرستید.
با تشکر
[SPOILER][/SPOILER]
[/INDENT]
[INDENT]شهداء عزیز و گرانقدر بعدی شهیدان شاهرخ پناهی وشهید علی رسولی
[SPOILER][/SPOILER]
شهید بالائی شهید عزیز وبزرگوار شاهرخ پناهی.
وشهید پائینی شهید نخبه شهید علی رسولی می باشند.[SPOILER][/SPOILER]
[/INDENT]
سلام!!!
تقریبا نزدیک به 6000 هزار سوال از کل کشور جمع آوری شده است که دست تک تک عزیزان را می بوسم بالاخص عزیزان این سایت را.
حالا من عکس گذاشتم ببینم کسی از بچه ها ویا اعضاء خانوادشون ویا دوستانتون این عزیزان را می شنساند.
اگر زحمتی نیست دانلود کنید وبپرسید.
همه چیز داره جور می شه. http://www.askquran.ir/thread36264.html
شهید ایرج خرمجاه که 27 سال پیش به نام جعفر زمردیان در گلزار شهدای همدان به خاک سپرده بود،شناسایی شد.
ایرج خرمجاه بیست و هفتم دیماه 1365 ( مرحله اول عملیات کربلای 5) در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسیده است. این شهید از غواصان لشکر 10 سیدالشهدا بوده است.
این شهید متولد 1351 در روستای «سیبستان» منطقه سیفآباد استان البرز است. پدر این شهید فوت کرده، اما مادرش در قید حیات است.
برنامه «ماه عسل» روز 28 تیرماه گذشته تصویر پیکر نوجوان شهیدی را برای چند بار پخش کرد که پیکرش سال 1366 در منطقه عملیاتی «کربلای4» پیدا شده بود اما پیکر این شهید نوجوان به دلیل شباهت بیش از اندازه به «جعفر زمردیان» از رزمندگان گردان تخریب «لشکر32 انصارالحسین(ع)» استان همدان و به نام وی به خاک سپرده شده بود.
در بخشهایی از این برنامه که میزبان جعفر زمردیان، مادر، دایی و یکی از برادرانش بود، تصویر نوجوان شهیدی برای چند بار پخش شد تا مخاطبان این برنامه او را شناسایی کنند.
به دنبال پخش این برنامه، جعفر زمردیان که هماکنون مدیرکلی بنیاد حفظ و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان همدان را بر عهده دارد و سال 1365 و در جریان عملیات «کربلای4» توسط نیروهای عراقی اسیر شده بود،در گفتوگو با ایسنا گفته بود:به دلیل آنکه شرایط منطقه عملیاتی و شواهد موجود، حاکی از به شهادت رسیدن من بود،به عنوان شهید مفقودالاثر اعلام میشوم تا اینکه سال 66 به دنبال تفحص منطقه یاد شده، پیکر یک نوجوان شهید کاوش میشود. از آنجایی که این شهید از نظر اندام و شکل و قیافه بسیار به من شباهت داشت بعد از شناسایی توسط خانوادهام به جای من به خاک سپرده شده بود.
وی اظهار کرده بود: آنچه ضروری است درباره این شهید یادآور شوم این است که او حتما در مقطع زمانی دی و بهمنماه سال 1365 و در منطقه عملیاتی کربلای 4 و 5 به شهادت رسیده است. علاوه بر این شهیدی که تصویر آن را مشاهده کردید از رزمندگان غواص حاضر در عملیات مذکور بوده است. پیکر این شهید در تابستان 1366 به دست آمده است.
به دنبال پخش برنامه ماه عسل و پیگیری سرویس فرهنگ حماسه ایسنا،خبرهای زیادی به نقل از این خبرگزاری در سایتها و روزنامههای مختلف در مورد این شهید منتشر شد و سرانجام جعفر زمردیان خبر شناسایی هویت شهید ایرج خرمجاه را به صورت اختصاصی در اختیار ایسنا قرار داد.
زمردیان گفت: روز پنجشنبه این هفته با حضور مادر شهید خرمجاه،خانواده بنده و مسئولان استانی قرار است مراسم گرامیداشت این شهید و تعویض سنگ مزار شهید خرمجاه انجام شود.
وی افزود: جلسه ستاد بزرگداشت شهید مذکور هماکنون به ریاست فرماندار همدان در حال برگزاری است.
زمردیان همچنین گفت: مراسم گرامیداشت این شهید با عنوان «یونس خاک» در روز پنجشنبه برگزار خواهد شد.
وی در پایان سخنانش گفت:از همه رسانهها درخواست میشود برای پوشش خبری این رویداد ارزشی در مراسم یونس خاک حضور داشته باشند تا بتوانیم بخشی از دین خود را به شهدا ادا کرده باشیم. همچنین از دستاندرکاران برنامه ماه عسل که زمینهای برای معرفی این شهید فراهم کردند و سایر رسانههایی پس از پخش برنامه روز 28 تیرماه گذشته برای شناسایی شهید خرمجاه اطلاعرسانی کردهاند تشکر میکنم.
ایرج خرمجاه از شهدای «گردان غواصی» حضرت زینب (س) لشکر 10 سیدالشهدا(ع) به فرماندهی سردار معز خادم حسینی و جانشینی علیمحمد اسدی است.
تاحالا کسی نشسته پای درددل مادران شهداء.کسی می تونه برامون تعریف کنه مادران شهداء چی گفتند وچی از ما خواستند؟
من عموم شهید شده پدربزرگم میگفت روزه قبل از اینکه بخواد برگرده جبهه نمیره پایین سره نهار و پدربزرگم میره بالا که صداش کنه عموم میگه من وقتی میرم دیگه بر نمیگردم میگه مراقب مادر باش یه موقع ازم ناراحت نشه و بیتابی نکنه ساعتشم میده به پدربزرگم پدربزرگم هنوز که هنوزه اون ساعتو داره و از جونو دل ازش مراقبت میکنه:hamdel:
:crying:
چند وقته پیش باهاشون مصاحبه کردن!
اگه بتونم سی دیشونو سالم از زیر دسته دیگر نوه ها :khaneh:در بیارم میزارم براتون!:tajob:
آهان راستی ازشون بپرسید آخرین شبی که خواستن برگردن جبهه میدونستن شهید میشن؟اینو به کسی گفته بود؟و چه احساسی داشتن!
سلام
باعرض ادب واحترام خدمت همه عزیزانی که در این سایت زحمت می کشند.
برای همین می خواهیم بدانیم حضرت آقا ولی امر مسلمین جهان امام خامنه ای (حفظ الله)چه توقعی وچه کاری فرهنگی را از ما انتظار دارند.جملات,کلمات,متنها وانتظاراتی را که ایشان برای هرچه زنده نگهداشتن یاد وخاطره آن سروهای خوش قامت باید چگونه باشد.می خواهیم بدانیم در این کار ما مهمتریم وکلیدی ترین دغدغه کار برای شهداء از دیدگاه معظم له چیست؟ایشان فرموده اند:دفاع مقدس گنجی است که هنوز استخراج نشده است.
حضرت آقا امسال را نیز سال فرهنگ نام گذاری کرده اند.عمارهای آقا همگی به خط!
سلام!!!
مستند ما دنبال پاسخ به سوالاتی است که تا به حال از کسی پرسیده نشده.سوالاتی که طبق نظر بعضی از دوستانی که در این کارها سررشته دارند بی نظیر است.حدود یکسال سوالات جمع آوری شده وبعضی از سوالات نیز ویرایش شده و هنوز سوالات خواهر مانده.بیش از ده هزار سوال ویرایش شده و چیزی حدود 2000 سوال آماده پرسش از خانواده شهداء به تفکیک پدر-مادر-برادر-خواهر-همسر-فرزند-دوستان-بستگان و همرزمان شهید است.دو نفر از بچه های عاشق شهداء نظر داده اند و در ویرایش سوالات و کم وکسر آنها با من مشورت کرده اند.نزدیک به 50 سوال نیز اضافه شده.سوالات دیگری نیز آماده شده که باید در محل مناسبش ویرایش شود.
چند روز پیش با فرمانده حوزه مقاومت محل هم جلسه بود استقبال کردند.ما مشکل دوربین داشتیم که 9 ماه است لنگ دوربین هستیم وگرنه خیلی وقت پیش شروع کرده بودیم.فرمانده حوزه قول داده که یک دوربین مناسب در اختیار ما قرار دهد که طبق فرمایش ایشان تا یکماه دیگر به دست ما می رسد.انشاءالله.
شهداء ما به خاطر مسئولیت های سنگین اصلا نامی از آنها نیست ولی ما می خواهیم نام شهداء را در همه جا جاری کنیم.
سلام!!!
دوستان عزیزی که می خواهند نظری بدهند محبت کنند تک تک پستها را بخوانند و از روال کار آشنا بشوند وبدانند ما تا کجا پیش رفته ایم.
اگر سوالی بود ما درخدمتیم.
از رزمندگان ودلاوران سپاه اسلام و ارتش حزب الله هم دعوت می کنیم تا با نظرتشان ما را یاری کنند وباعث دلگرمی ما باشند.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
ما در صدد ساخت مستندی درباره تک تک شهداء شهرک محل سکونتمان هستیم.
ما می خواهیم درباره شهداء مستند بسیازیم ؛گروهمان فعال شده است اما یک مشکل بزرگ داریم و آن این است که در این مستند چه سوالاتی را باید از پدر-مادر-خواهر-برادر ویا سایر اقوام وبستگان شهید بپرسیم! دغدغه ما پرسش از نکات ارزشی زندگی شهید است! تمام ابعاد شخصیتی و زندگی شهید از لحظه تولد وزندگی پدر شهید تا الان به طور دقیق بررسی شدهو سوالات در چهار بخش "قبل از انقلاب" و"بعد از انقلاب" و"شروع جنگ تا پایان جنگ" و "پایان جنگ تا مسائل امروزی تا تاریخ کنونی"مورد بررسی قرار گرفته است.منتها تاریخ انقلابش ناقص است.از نظر خودم چون ما نسل سومی هستیم واطلاع دقیقی از تحولات قبل از انقلاب نداشته ایم.منظورم مبارزات مردم مسلمان ایران و گروه هائی که قبل انقلاب بر علیه رژیم منحوس پهلوی فعال بوده اندو کارهائی که انجام داده اند. مستند ما دنبال پاسخ به سوالاتی است که تا به حال از کسی پرسیده نشده.سوالاتی که طبق نظر بعضی از دوستانی که در این کارها سررشته دارند بی نظیر است.حدود یکسال سوالات جمع آوری شده وبعضی از سوالات نیز ویرایش شده و هنوز سوالات خواهر مانده.بیش از ده هزار سوال ویرایش شده و چیزی حدود 2000 سوال آماده پرسش از خانواده شهداء به تفکیک پدر-مادر-برادر-خواهر-همسر-فرزند-دوستان-بستگان و همرزمان شهید است.دو نفر از بچه های عاشق شهداء نظر داده اند و در ویرایش سوالات و کم وکسر آنها با من مشورت کرده اند.نزدیک به 50 سوال نیز اضافه شده.سوالات دیگری نیز آماده شده که باید در محل مناسبش ویرایش شود. ما مشکل دوربین ولوازم جانبی فیلمبرداری را داشتیم که 9 ماه است لنگ دوربین هستیم وگرنه خیلی وقت پیش شروع کرده بودیم.یک نفر قول داده که یک دوربین مناسب در اختیار ما قرار دهد که طبق فرمایش ایشان تا یکماه دیگر به دست ما می رسد.انشاءالله.(ولی متاسفانه مشکل دوربین و لوازم جانبی آن حل لاینحل مانده است.چون کار برای شهداء است و کسی مایل نبود.آن طرف هم زد زیر قولش و جوابی به ما نداد.در به در دنبال دوربین و لوازم جانبی فیلمبرداری هستیم .چند نفر قول دادند ولی...............بدقولی بد قولی بد قولی.
شهداء ما به خاطر مسئولیت های سنگین اصلا نامی از آنها نیست ولی ما می خواهیم نام شهداء را در همه جا جاری کنیم.گمنامی تا کی؟تا کی باید نام ویاد و خاطره این عزیزان در گنج تاریخ خاک بخورد و کسی نفهمد اینان چه کسانی بودند؟تا کی؟
شما دوست عزیز وهمسنگر محترم می توانید به ما کمک کنید.
آیا در این زمینه تجربیاتی دارید که در اختیار ما بگذارید؟
آیا سوال یا مطلبی دراین باره دارید که به ما کمک کند؟
■نوشته شده در:1392/11/18
رهبر معظم انقلاب در دیدارها و پیامهای گوناگون موضوعات مختلفی را برای فیلمسازی به اهالی سینما پیشنهاد کردهاند که جهتگیری ایشان در این عرصه را نشان میدهد.
به گزارش خبرنگار سینمایی خبرگزاری فارس، رهبر انقلاب در دیدارها و پیامهای گوناگون موضوعات مختلفی را برای فیلمسازی به اهالی سینما پیشنهاد کردهاند که پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در این اینفوگرافیک به مرور آنها پرداخته است.
این موضوعات بر اساس اینفوگرافیک به شرح ذیل است:
جهتگیری کلی
انعکاس مفاهیم اجتماعی و مفاهیم انقلاب
آشنا کردن مردم با مطالبه واقعیشان از حکومت
حفظ هویت دینی، ملی و انقلابی مردم در آثار سینمایی
نمایش عظمت و اهمیت وقوع انقلاب اسلامی
زنده کردن ارزشهای انقلاب اسلامی در ذهن مردم
استفاده از عبرتهای تاریخی برای تبیین وقایع روز
پرهیز از تناقض بین تصاویر و پیامهای اثر هنری با هدف آن
نمایش چالش خیر و شر
تقویت روحیه مسئولیتشناسی مردم
نگاههای امیداوارانه به آینده، پرهیز از سیاهبینی و یاس
بهرهگیری از قصه، داستان و فیلمنامه قوی
دفاع مقدس
روایت خصلتهای والای انسانی رزمندگان
ظرافتهای دفاع یک ملت با دستهای خالی/ زندگی شهیدان برونسی ، همت، خرازی
پشت صحنه و علت وقع جنگ
زیبایی قداکاری ملت ایران در دوران دفاع مقدس
نگاه به حوادث پیرامون جنگ از زوایای دیگر/ ازداخل خانهها، راهها، مجموعههای تصمیمگیر در جنگ
روایت ایستادگی و پیروزی مطلق ایران در جنگ
مظلومیت مطلق ما در جنگ تحمیلی
نمایش عظمت حضور یکپارچه مردم در دفاع مقدس
نمایش روحیه و معنویت آزادگان در زندانها و اردوگاهها
زندگی جانبازان و صبر و افتخار آنان به مقام جانبازی
نماز
ارائه و تبلیغ چهرهای زیبا از نماز و نشان دادن اینکه 1- نماز به ما مصونیت میبخشد 2- نماز بنبستهای فکری را میشکند 3- نماز راه را روشن میسازد
پرهیز از نمایش چهره مهجور و بینشاط از نماز جماعت در فیلمها
عدالت:
نشر فرهنگی عدالتخواهی
سبک زندگی
فرهنگی قرآنی کار و تلاش برای خدا
تکیه ملت ما به فرهنگ خود پس از 200 سال القای فرهنگ غرب
دشمن شناسی:
نشان دادن حاکمیت دیکتاتوری پول و شهوت در دنیا
نشان دادن برنامه دشمن برای از بین بردن عزت ملی ما
انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی
نشان دادن پیشرفتها و دستاوردهای انقلاب در حوزه سازندگی
نشان دادن جهتگیری ضدآمریکایی و ضداسرائیلی در تظاهرات انقلابی مردم
نشان دادن مصادیق فداکاری ملت ایران در جریان انقلاب اسلامی
سلام
از گروه هشت نفری ما من و دوستم الان پیگیر کار هستیم بقیه رفیق نیمه راه بودند!
چون تنها مصاحبه می گیرم نیازی به کسی نیست ولی اگر مثلا کسی بود که خودم می شناختم و نفراتی که مصاحبه با آنها صورت می گیرد او را هم میشناختند می شد مصاحبه ها زودتر انجام گیرد و کار ویرایش سرعت بیشتری به خود بگیرد و تا سال آینده کار بیرون می آمد ولی با وجود اینکه همه به من اعتماد و اطمینان دارند با خیلی از مسائل را نمی گویند!
سلام
از گروه هشت نفری ما من و دوستم الان پیگیر کار هستیم بقیه رفیق نیمه راه بودند!
چون تنها مصاحبه می گیرم نیازی به کسی نیست ولی اگر مثلا کسی بود که خودم می شناختم و نفراتی که مصاحبه با آنها صورت می گیرد او را هم میشناختند می شد مصاحبه ها زودتر انجام گیرد و کار ویرایش سرعت بیشتری به خود بگیرد و تا سال آینده کار بیرون می آمد ولی با وجود اینکه همه به من اعتماد و اطمینان دارند با خیلی از مسائل را نمی گویند!
خدا اجرتان دهد .
من شاید به لحاظ فیزیکی به خاطر طولانی بودن مسافت بینمان نتوانم کاری بکنم .
اما اگر موردی را میتونم از راه دور به شما یاری دهم خوشحال میشم .
خداوند منان پشت و پناهتان باشد.
خدا اجرتان دهد .
من شاید به لحاظ فیزیکی به خاطر طولانی بودن مسافت بینمان نتوانم کاری بکنم .
اما اگر موردی را میتونم از راه دور به شما یاری دهم خوشحال میشم .
خداوند منان پشت و پناهتان باشد.
سلام
شما خیلی آقائی بسیار ممنونم.همین که قوت قلب دادید بسیار سپاسگزارم
این بحث که در اینجا می بینید در سایت کانون گفتمان قرآن بیشتر کار می شود .مطلب بیشتری در آن زده ام.منتها اینجا زیاد سر نمی زنم.
سر یک بحث به خاطر وجود کاربران بیشتر آدم اینجا موضوع را مطرح کنم امیدوارم از نظرات بیشتری بهره مند شوم.
سلام
به حول وقوه الهی این کار با نهایت دقت و با زمان بندی خاص در حال انجام است و به عنایت خدا و دعای امام عصر(عج)به خاطرات بسیار نابی رسیده ایم
با سلام:
ان شاءالله بعد از اتمام کارتان ،اگر ممکن هست،مصاحبه ها و خاطراتی که به آنها دست پیدا کرده اید را ، در این تاپیک قرار بدهید،تا کاربران این سایت نیز بتوانند از زحمات شما بهره ببرند.
با تشکر.
ان شاءالله بعد از اتمام کارتان ،اگر ممکن هست،مصاحبه ها و خاطراتی که به آنها دست پیدا کرده اید را ، در این تاپیک قرار بدهید،تا کاربران این سایت نیز بتوانند از زحمات شما بهره ببرند.
با تشکر.
سلام
ان شاءالله اگر کتاب شد و بزرگتر ها اجازه دادند حتما یک نسخه از آن را به رسم یادبود به عزیزان علاقمند هدیه می کنیم.
بعضی از قسمت های مصاحبه محرمانه است و امکان منتشر کردن آن راهم نیست.
[INDENT] بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
ما در صدد ساخت مستندی درباره تک تک شهداء شهرک محل سکونتمان هستیم.
ما می خواهیم درباره شهداء مستند بسیازیم ؛گروهمان فعال شده است اما یک مشکل بزرگ داریم و آن این است که در این مستند چه سوالاتی را باید از پدر-مادر-خواهر-برادر ویا سایر اقوام وبستگان شهید بپرسیم! دغدغه ما پرسش از نکات ارزشی زندگی شهید است! تمام ابعاد شخصیتی و زندگی شهید از لحظه تولد وزندگی پدر شهید تا الان به طور دقیق بررسی شدهو سوالات در چهار بخش "قبل از انقلاب" و"بعد از انقلاب" و"شروع جنگ تا پایان جنگ" و "پایان جنگ تا مسائل امروزی تا تاریخ کنونی"مورد بررسی قرار گرفته است.منتها تاریخ انقلابش ناقص است.از نظر خودم چون ما نسل سومی هستیم واطلاع دقیقی از تحولات قبل از انقلاب نداشته ایم.منظورم مبارزات مردم مسلمان ایران و گروه هائی که قبل انقلاب بر علیه رژیم منحوس پهلوی فعال بوده اندو کارهائی که انجام داده اند. مستند ما دنبال پاسخ به سوالاتی است که تا به حال از کسی پرسیده نشده.سوالاتی که طبق نظر بعضی از دوستانی که در این کارها سررشته دارند بی نظیر است.حدود یکسال سوالات جمع آوری شده وبعضی از سوالات نیز ویرایش شده و هنوز سوالات خواهر مانده.بیش از ده هزار سوال ویرایش شده و چیزی حدود 2000 سوال آماده پرسش از خانواده شهداء به تفکیک پدر-مادر-برادر-خواهر-همسر-فرزند-دوستان-بستگان و همرزمان شهید است.دو نفر از بچه های عاشق شهداء نظر داده اند و در ویرایش سوالات و کم وکسر آنها با من مشورت کرده اند.نزدیک به 50 سوال نیز اضافه شده.سوالات دیگری نیز آماده شده که باید در محل مناسبش ویرایش شود.
چند روز پیش با فرمانده حوزه مقاومت محل هم جلسه بود استقبال کردند.ما مشکل دوربین ولوازم جانبی فیلمبرداری را داشتیم که 9 ماه است لنگ دوربین هستیم وگرنه خیلی وقت پیش شروع کرده بودیم.یک نفر قول داده که یک دوربین مناسب در اختیار ما قرار دهد که طبق فرمایش ایشان تا یکماه دیگر به دست ما می رسد.انشاءالله.(ولی متاسفانه مشکل دوربین و لوازم جانبی آن حل لاینحل مانده است.چون کار برای شهداء است و کسی مایل نبود.آن طرف هم زد زیر قولش و جوابی به ما نداد.در به در دنبال دوربین و لوازم جانبی فیلمبرداری هستیم .چند نفر قول دادند ولی...............بدقولی بد قولی بد قولی.
شهداء ما به خاطر مسئولیت های سنگین اصلا نامی از آنها نیست ولی ما می خواهیم نام شهداء را در همه جا جاری کنیم.گمنامی تا کی؟تا کی باید نام ویاد و خاطره این عزیزان در گنج تاریخ خاک بخورد و کسی نفهمد اینان چه کسانی بودند؟تا کی؟
شما دوست عزیز وهمسنگر محترم می توانید به ما کمک کنید.
آیا در این زمینه تجربیاتی دارید که در اختیار ما بگذارید؟
آیا سوال یا مطلبی دراین باره دارید که به ما کمک کند؟
[INDENT] بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
ما در صدد ساخت مستندی درباره تک تک شهداء شهرک محل سکونتمان هستیم.
ما می خواهیم درباره شهداء مستند بسیازیم ؛گروهمان فعال شده است اما یک مشکل بزرگ داریم و آن این است که در این مستند چه سوالاتی را باید از پدر-مادر-خواهر-برادر ویا سایر اقوام وبستگان شهید بپرسیم! دغدغه ما پرسش از نکات ارزشی زندگی شهید است! تمام ابعاد شخصیتی و زندگی شهید از لحظه تولد وزندگی پدر شهید تا الان به طور دقیق بررسی شدهو سوالات در چهار بخش "قبل از انقلاب" و"بعد از انقلاب" و"شروع جنگ تا پایان جنگ" و "پایان جنگ تا مسائل امروزی تا تاریخ کنونی"مورد بررسی قرار گرفته است.منتها تاریخ انقلابش ناقص است.از نظر خودم چون ما نسل سومی هستیم واطلاع دقیقی از تحولات قبل از انقلاب نداشته ایم.منظورم مبارزات مردم مسلمان ایران و گروه هائی که قبل انقلاب بر علیه رژیم منحوس پهلوی فعال بوده اندو کارهائی که انجام داده اند. مستند ما دنبال پاسخ به سوالاتی است که تا به حال از کسی پرسیده نشده.سوالاتی که طبق نظر بعضی از دوستانی که در این کارها سررشته دارند بی نظیر است.حدود یکسال سوالات جمع آوری شده وبعضی از سوالات نیز ویرایش شده و هنوز سوالات خواهر مانده.بیش از ده هزار سوال ویرایش شده و چیزی حدود 2000 سوال آماده پرسش از خانواده شهداء به تفکیک پدر-مادر-برادر-خواهر-همسر-فرزند-دوستان-بستگان و همرزمان شهید است.دو نفر از بچه های عاشق شهداء نظر داده اند و در ویرایش سوالات و کم وکسر آنها با من مشورت کرده اند.نزدیک به 50 سوال نیز اضافه شده.سوالات دیگری نیز آماده شده که باید در محل مناسبش ویرایش شود.
چند روز پیش با فرمانده حوزه مقاومت محل هم جلسه بود استقبال کردند.ما مشکل دوربین ولوازم جانبی فیلمبرداری را داشتیم که 9 ماه است لنگ دوربین هستیم وگرنه خیلی وقت پیش شروع کرده بودیم.یک نفر قول داده که یک دوربین مناسب در اختیار ما قرار دهد که طبق فرمایش ایشان تا یکماه دیگر به دست ما می رسد.انشاءالله.(ولی متاسفانه مشکل دوربین و لوازم جانبی آن حل لاینحل مانده است.چون کار برای شهداء است و کسی مایل نبود.آن طرف هم زد زیر قولش و جوابی به ما نداد.در به در دنبال دوربین و لوازم جانبی فیلمبرداری هستیم .چند نفر قول دادند ولی...............بدقولی بد قولی بد قولی.
شهداء ما به خاطر مسئولیت های سنگین اصلا نامی از آنها نیست ولی ما می خواهیم نام شهداء را در همه جا جاری کنیم.گمنامی تا کی؟تا کی باید نام ویاد و خاطره این عزیزان در گنج تاریخ خاک بخورد و کسی نفهمد اینان چه کسانی بودند؟تا کی؟
شما دوست عزیز وهمسنگر محترم می توانید به ما کمک کنید.
آیا در این زمینه تجربیاتی دارید که در اختیار ما بگذارید؟
آیا سوال یا مطلبی دراین باره دارید که به ما کمک کند؟
منتظر جواب شما هستیم؛
لبیک یا حسین(ع) [/INDENT]
سلام
از این گروه 8 نفری ما فقط من ماندم و دوستم!
الحمدلله کارها خوب پیش می رود.درست است که نشد مستندش کنیم ولی الحمدلله در صدد هستیم تمام مصاحبه ها را براساس موضوع بندی به کتاب تبددیل کنیم
از شما هم می خواهم با یک تحقیق اجمالی و یا تخصصی در این زمینه ما را یاری کنید.
هر سوالی که در این چند سالی که از خدا عمر گرفته اید درباره شهداء و خانواده شهداء دارید می توانید بپرسید و ما منعکس می کنیم
از کاربرانی که در این زمینه فعال هستند و یا کاربرانی که در مورد مباحث شهداء علاقمند هستند می توانند ما را یاری کنند بلکه ما دست یاری به همه دراز می کنیم.
گاهی این تعداد به 80 نفر نیز می رسد یعنی اگر هر کدام از شما یک نظر درست و صحیح و صد البته کاربردی بدهد کار ما خیلی بهتر پیش می رود.یعنی از بین این همه کاربر کسی سخنی و یا حرف دلی یا سوالی از خانواده شهداء ندارد!در این چند ساله که از خداوند عمر گرفته اید سوالی از این طیف جامعه در ذهنتان نقش نبسته است!
منتظریم دعوت ما را لبیک بگوئید!
و چیزی حدود 2000 سوال آماده پرسش از خانواده شهداء به تفکیک پدر-مادر-برادر-خواهر-همسر-فرزند-دوستان-بستگان و همرزمان شهید است.دو نفر از بچه های عاشق شهداء نظر داده اند و در ویرایش سوالات و کم وکسر آنها با من مشورت کرده اند.نزدیک به 50 سوال نیز اضافه شده.سوالات دیگری نیز آماده شده که باید در محل مناسبش ویرایش شود.
[INDENT]
شما دوست عزیز وهمسنگر محترم می توانید به ما کمک کنید.
آیا در این زمینه تجربیاتی دارید که در اختیار ما بگذارید؟
آیا سوال یا مطلبی دراین باره دارید که به ما کمک کند؟
منتظر جواب شما هستیم؛
لبیک یا حسین(ع)
[/INDENT]
با سلام
بنده تجربیات مختصری در این زمینه دارم
اما با توجه به اینکه،شما چیزی حدود2000سوال آماده دارید،به نظر می رسد،منبع غنی از سوالات داشته باشید،آیا همین ها کفایت نمی کند؟
ولی در هر صورت،تجربه ی مختصر خود را بیان می نمایم،امیدوارم مفید واقع بشود:
معمولا سوالهایی که ما از خانواده ی شهدا می پرسیدیم،در ارتباط با اینها بوده:
1)دوران قبل از تولد،شهید،آیا اتفاق خاصی یا خاطره ی خاصی از آن دوران دارند،آیا فکر می کردند،چنین فرزندی به دنیا بیاورند؟
2)دوره ی،کودکی،مدرسه،شیطنت ها،و ویژگی های خاص شهید درآن دوران
3)نحو ه ی گرایش شهید،به حضور در جنگ،آیا خانواده موافق بودند؟اگر نبودند این رضایت چگونه حاصل شده؟
4)مدت حضور درجبهه چقدر بوده،اگر فیلم ویا عکسی از آن دوران داشتند میدیدیم
5)نحوه ی شهادت
6)آیا خواب شهید را بعد از شهادتش دیده اند،محتوای خوابشان چه بوده؟یا کرامت خاصی از شهیدشان دیده اند؟
اما با توجه به اینکه،شما چیزی حدود2000سوال آماده دارید،به نظر می رسد،منبع غنی از سوالات داشته باشید،آیا همین ها کفایت نمی کند؟
سلام
نه کفایت نمی کند چون بعضی موضوعات هست که هنوز لحاظ نشده و یا من عقلم نرسیده و درج کنم!
بعضی از شهداء کارهائی کرده اند و سوالات بر مبنای آنان است.
بعضی هم کارهای خاصی نداشتند و نمی توان سوال چندان مهمی از آنها انجام داد.
مثلا یک شهید که مثلا فرمانده است عملیات های برون مرزی رفته یا در عملیات های آبی خاکی بوده وی بودند کسانی که هیچکدام را انجام نداده اند یا سرباز بوده اند!
این قدری سوال در ذهن بچه مذهبی ها و فعالین فرهنگی هست نمی دانم چرا کسی مطرح نمی کند!
معمولا سوالهایی که ما از خانواده ی شهدا می پرسیدیم،در ارتباط با اینها بوده:
1)دوران قبل از تولد،شهید،آیا اتفاق خاصی یا خاطره ی خاصی از آن دوران دارند،آیا فکر می کردند،چنین فرزندی به دنیا بیاورند؟
2)دوره ی،کودکی،مدرسه،شیطنت ها،و ویژگی های خاص شهید درآن دوران
3)نحو ه ی گرایش شهید،به حضور در جنگ،آیا خانواده موافق بودند؟اگر نبودند این رضایت چگونه حاصل شده؟
4)مدت حضور درجبهه چقدر بوده،اگر فیلم ویا عکسی از آن دوران داشتند میدیدیم
5)نحوه ی شهادت
6)آیا خواب شهید را بعد از شهادتش دیده اند،محتوای خوابشان چه بوده؟یا کرامت خاصی از شهیدشان دیده اند؟
همه این سوالات پرسیده شده و لازم به ذکر است سوالات ما از نوع و شیوه بیان خیلی کامل تر است.یعنی لحن و شیوه بیان در هنگام پرسش سوال خیلی مهم است چون شما با یک لحن به طرف انرژِ می دهید که پاسخ دهد اگر کوچکترین اشکالی در لحن و بیان شما باشد مصاحبه شونده دلسرد شده و از بیان خیلی از مسائل خودداری می کند و فکر می کند با یک تازه کار و مبتدی روبرو است.
الحمدلله تا الان نزدیک به 20 ساعت مصاحبه گرفته ام!و هنوز کار بسیار است!
سلام
خیلی از بچه مذهبی ها که الان به قولی ادعای کار دارند به صورت خیلی سطحی کار کرده اند و به صورت عمقی و کاربردی و صحیح کار انجام نداده اند برای همین است که حضرت آقا این قدر تاکید دارند کار فرهنگی باید منسجم و صحیح انجام شود و با برنامه ریزی.ما در تمامی کارها احساسی برخورد می کنیم.نشانه آن این است که با یک تلنگر و احساسی برخورد کردن وارد یک مقوله می شویم و بعد از مدتی حداقل یک هفته و حداکثر یک ماه از آن کار زده شده و کنارش می گذاریم و می گوئیم کسی حمایت نکرد ولش کردم.از ما هیچکس حمایت نکرده ولی خودمان کار را به جلو می بریم و توقعی از هیچکس نداریم
یعنی لحن و شیوه بیان در هنگام پرسش سوال خیلی مهم است چون شما با یک لحن به طرف انرژِ می دهید که پاسخ دهد اگر کوچکترین اشکالی در لحن و بیان شما باشد مصاحبه شونده دلسرد شده و از بیان خیلی از مسائل خودداری می کند و فکر می کند با یک تازه کار و مبتدی روبرو است.
الحمدلله تا الان نزدیک به 20 ساعت مصاحبه گرفته ام!و هنوز کار بسیار است!
[HL]این قدری سوال در ذهن بچه مذهبی ها و فعالین فرهنگی هست نمی دانم چرا کسی مطرح نمی کند![/HL]
اگر ممکن هست،گلچینی از مهم ترین سوالهایی که پرسیده اید را به عنوان نمونه اینجا بگذارید،شاید موجب تقویت،خلاقیت کاربران شود و با ایده گرفتن از آنها سوالات جدیدی پیشنهاد دهند
یعنی تنها مشکل شما برای تکمیل این پروژه،کمبود سوال هست؟
به نظر بنده،مشکل کمبود سوال نیست،بیشتر،مسئله ی تدوین و منسجم نمودن این اطلاعات است،شاید هم، شخص مصاحبه کننده ی شما،آن مشخصه های مد نظر شما را نداشته و نمی تواند،اطلاعات لازم را از سوالات جمع آوری کند،چون وقتی یک سوال پرسیده می شود،بر اساس پاسخی که طرف مقابل می دهد،بایستی سوال های جدید بر اساس همان پاسخ ها مطرح شوند، واین سوالات از قبل قابل پیش بینی نیستند،یعنی روند گفت و گو بسیار مهم است،که فرد بتواند،ادامه ی صحبت را بیاورد،و به پاسخ های کوتاه،اکتفا نکند(البته شاید هم قضاوت بنده اشتباه باشد)
و یک سوال هم از خدمتتان داشتم،شما چند شهید را دراین پروژه مورد بررسی قرار داده اید؟
آیا بهتر نیست،ابتدا پروژه ی یک شهید را به اتمام برسانید و سپس سراغ دیگری بروید؟این موضوع باعث می شود،تا میان حجم انبوهی از اطلاعات سردرگم نشوید
اگر ممکن هست،گلچینی از مهم ترین سوالهایی که پرسیده اید را به عنوان نمونه اینجا بگذارید،شاید موجب تقویت،خلاقیت کاربران شود و با ایده گرفتن از آنها سوالات جدیدی پیشنهاد دهند
سلام
اگر بخواهم این کار را انجام دهم دو حالت دارد:
1-شاید بگوئید که خوب این سوال ها را که همه ما می دانیم این که کاری ندارد و هر کسی می تواند بپرسد و فکر نمی کنم به غیر از اینها مطلب دیگری بشود پرسید و یا به ذهن کسی خطور نمی کند
2-اگر تعدادی را بگذارم و تعدادی را نگذارم حق مطلب اداء نمی شود ولی به این خاطر نمی گذارم که تعدادی از سوالات خاص است و امکان انتشار نیست!به دلایلی.بازار گرمی هم نمی کنم واقعیتاً امکان نشر نیست!
یعنی تنها مشکل شما برای تکمیل این پروژه،کمبود سوال هست؟
هم بله هم نه!
بله از این جهت که گاهی در بعضی جاها سوال ندارم که بپرسم!یعنی بخش ها و برهه ای از زندگی شهید مغفول می ماند!
مشکل بعدی من نبود یک خانم هست که باید برود سوالات مادر و خواهر و بستگان شهید را بپرسد!البته من می توانم تک و تنها بروم ولی به دلیل معذب بودن نمی توانم!سوالات را دادم خودشان پاسخ دهند منتها به بله و خیر و یا یک خط اکتفا کردند.ولی همه ما می دانیم خانم ها صحبت کنند انتها ندارد.چون خانم ها بیشتر در خانه هستند از ریز و چند و چون همه چیز آگاهند!
با بچه های خودمان مطرح کردیم که یکی از خانم های بسیج خواهران که در این زمینه فعال هستند را مامور این کار کنیم منتها به شدت مخالفت شد.من دلیل مصاحبه را پرسیدم منتها نگفتند ولی بعد دلیلش را فهمیدم.حق هم دادم که مخالفت کنند!!!
سومین مشکل تعداد زیاد مصاحبه شونده و ها و کمبود وقت و نبود افراد مورد اعتماد و اطمینان است که وقتی مصاحبه می کنند لام تا کام هیچ مطلبی را به بیرون درز ندهند!تا کارها تمام شده وقتی که کتاب شد بعد می توانند صحبت کنند ولی خیلی از بسیجی ها اینگونه نیستند!
مشکل کمبود سوال نیست،بیشتر،مسئله ی تدوین و منسجم نمودن این اطلاعات است،
این هم هست چون مطالب و اطلاعات به قدری گسترده است که حد ندارد!
این باعث شده براساس موضوعی کار کنیم.
ولی به حمدالله این کار برایم خیلی آسان است چون خودم تبحر خاصی در این زمینه دارم و چون ادبیات هم خوانده ام دستی بر آتش دارم!
شاید هم، شخص مصاحبه کننده ی شما،آن مشخصه های مد نظر شما را نداشته و نمی تواند،اطلاعات لازم را از سوالات جمع آوری کند
به غیر از خودم هیچکس را با مشخصه های لازم نیافتم
چون وقتی یک سوال پرسیده می شود،بر اساس پاسخی که طرف مقابل می دهد،بایستی سوال های جدید بر اساس همان پاسخ ها مطرح شوند، واین سوالات از قبل قابل پیش بینی نیستند،یعنی روند گفت و گو بسیار مهم است،که فرد بتواند،ادامه ی صحبت را بیاورد،و به پاسخ های کوتاه،اکتفا نکند(البته شاید هم قضاوت بنده اشتباه باشد)
درست است اشتباه نکردید.این خیلی مهم است که شما در حین پیاده کردن مصاحبه به سوالات دیگری نیز برسید!چون در مصاحبه شما به کلیات توجه دارید نه به ریز.بعد که مصاحبه را پیاده می کنی می بینی که داد و بیداد اینجا نکته ای گفته ولی شما حواستان نبوده!مصاحبه بعدی حتما باید آن را بپرسید چون رابط مطلب قبل و جدید همین تکه خواهد بود که بیان نشده!
یک سوال هم از خدمتتان داشتم،شما چند شهید را دراین پروژه مورد بررسی قرار داده اید؟
ما قرار است برای 28 شهید این کار را انجام دهیم منتها فعلا یک شهید را خاص و سه شهید دیگر را در کنار آن بررسی می کنیم چون هر سه شهید کاملا با این شهید اصلی مرتبط هستند!
آیا بهتر نیست،ابتدا پروژه ی یک شهید را به اتمام برسانید و سپس سراغ دیگری بروید؟این موضوع باعث می شود،تا میان حجم انبوهی از اطلاعات سردرگم نشوید
به خاطر همین است که ما متمرکز شده ایم که شهید اصلی را انجام دهیم و بعد سراغ دیگری برویم.
به گزارش خبرنگار ويژهنامه دفاع مقدس باشگاه خبرنگاران، بیمارستان آیت الله طالقانی بود بعد از مجروحیت در عملیات والفجر 8، پرستار بود، اما با همه پرستارا فرق داشت 17 سالش بود و آنطور که خودش میگفت، از خانوادهای پولدار و بالاشهری بود.
همواره آرایش غلیظی میکرد و با ناخنهای بلند لاکزده میآمد و ما را پانسمان میکرد. با وجودی که از نظر من و امثال من، بدحجاب و ناجور بود، ولی برای مجروحها و جانبازها احترام بسیاری قائل بود و از جان و دل برایشان کار میکرد. با وجود مدبالا بودنش، برای هماتاقی شیرازی من لگن میآورد و پس از دستشویی، بدن او را میشست و تر و خشک میکرد.
یکی از روزها من در اتاق مجروحان فک و دندان بودم که ناهار آوردند. گفتم که غذای من را هم همین جا بدهند، ولی آن خانم پرستار مخالفت کرد و گفت: تو بهتره بری اتاق خودت غذا بخوری ... اینجا برات خوب نیست.
با این حرف او، حساسیتم بیشتر شد و خواستم که آنجا غذا بخورم، ولی او شدیدا مخالفت کرد. دست آخر فقط اجازه داد که برای چند دقیقه موقع غذا خوردن آنها، در اتاقشان باشم، ولی غذایم را در اتاق خودم بخورم.
واویلایی بود. پرستار راست میگفت. بدجوری چندشم شد. آنقدر هورت میکشیدند و شلپ و شولوپ میکردند که تحملش برای من سخت بود، ولی همان خانم پرستار بالاشهری، با عشق و علاقهی بسیار، به بعضی از آنها که دستشان هم مجروح بود، غذا میداد و غذا را که غالبا سوپ بود، داخل دهانشان میریخت.
یکی از روزها، محسن - از بچههای تند و مقدسمأب محلمان - همراه بقیه به ملاقات من آمده بود. همان زمان آن پرستار خوشتیپ! هم داشت دست من را پانسمان میکرد. خیلی مؤدب و با احترام، خطاب به محسن که آن طرف تخت و کنار کمد بود، گفت:
- میبخشید برادر ... لطفا اون قیچی رو به من بدین ...
محسن که میخواست به چهرهی آرایش کرده و بدحجاب او نگاه نکند، رویش را کرد آن طرف و قیچی را پرت کرد طرف پرستار. هم پرستار و هم بچهها از این کار محسن ناراحت شدند. دستم را که پانسمان کرد، با قیافهای سرخ از عصبانیت، اتاق را ترک کرد و رفت. وقتی به محسن گفتم که چرا اینجوری برخورد کردی؟ او که با احترام با تو حرف زد، گفت:
- اون غلط کرد... مگه قیافهشو نمیبینی؟ فکر میکنه اومده عروسی باباش ... اصلا انگار نه انگار اینجا اتاق مجروحان و جانبازان است ... اینا رفتهان داغون شدهان که این آشغال اینجوری خودش رو آرایش کنه؟
هر چه گفتم که این راهش نیست، نپذیرفت و همچنان بدتر پشت سر او اهانت میکرد و القاب زشت نثارش کرد. حرکت محسن آنقدر بد بود که یکی دو روز از آن پرستار خبری نشد و شخص دیگری جای او برای پانسمان ما آمد. رفتم دم بخش پرستاری که رویش را کرد آن طرف.
هرطوری بود، از او عذرخواهی کردم که با ناراحتی و بغض گفت:
- من روزی چند بار با پدرم دعوا دارم که بهم میگه آخه دختر، تو مگه دیوونهای که با این سن و سال و این تیپت، میری مجروحانی رو که کلی از خودت بزرگترن، تر و خشک میکنی و زیرشون لگن میذاری و میشوریشون؟ بخشهای دیگه التماسم میکنند که من برم اونجاها، ولی من گفتم که فقط و فقط میخوام در اینجا خدمت کنم. من اینجا و این موقعیت ارزشمند رو با هیچ جا عوض نمیکنم. من افتخار میکنم که جانباز رو تمیز کنم. برای من اینا پاکترین آدمای روی زمین هستند ... اونوقت رفیق شما با من اونجوری برخورد میکنه. مگه من بهش بی احترامی کردم یا حرف بدی زدم؟
هرطوری بود عذرخواهی کردم و گذشت.
شب جمعه همان هفته، داشتم توی راهرو قدم میزدم که صدای نجوای دعای کمیل شیخ حسین انصاریان و به دنبال آن گریه به گوشم خورد. کنجکاو شدم که صدا از کجاست. ردش را که گرفتم، دیدم از اتاق پرستاری است. همان پرستار خوشتیپ و یکی دیگر مثل خودش، کنار رادیو نشسته بودند و دعای کمیل گوش میدادند و زارزار گریه میکردند.
یکی از روزهای نزدیک عید نوروز، جوانی که نصف چهرهاش سوخته بود و صورت خودش هم چون بچهی آبادان بود، سیاه بود و تیره، به بخش ما آمد. خیلی با آن پرستار جور بود و با احترام و خودمانی حرف میزد. وقتی او داشت دست من را پانسمان میکرد، جوان هم کنار تختم بود. برایم جالب بود که بفهمم او کیست و با آن دختر چه نسبتی دارد.
به دختر گفتم:
- این یارو سیاهسوخته فامیلتونه؟
که جا خورد، ولی چون میدانست شوخی میکنم، خندید و گفت:
- نهخیر ... ولی خیلی بهم نزدیکه.
تعجب کردم. پرسیدم کیست که گفت:
- این نامزدمه.
جاخوردم. نامزد؟ آن هم با آن قیافهی داغان؟ که خود پرستار تعریف کرد:
- اون توی جنگ زخمی شده و صورتش هم بر اثر موج انفجار سوخته. بچهی آبادانه، ولی اینجا بستری بود. اینجا کسی رو نداشت. به همین خاطر من خیلی بهش میرسیدم. راستش یه جورایی ازش خوشم اومد. پدرم خیلی مخالف بود. اونم میگفت که این با این قیافهی سیاه خودش اونم با سوختگی روی صورتش، آخه چی داره که تو عاشقش شدی؟ هر جوری بود راضیشون کردم و حالا نامزد کردیم.
من که مبهوت اخلاق آن پرستار شده بودم، به کنایه گفتم:
- آخه حیف تو نیست که عاشق اون سیاهسوخته شدی؟
که اینبار ناراحت شد و با قیچی زد روی دستم و دادم را درآورد.
گفت: دیگه قرار نیست پشت سر نامزد خوشگل من حرف بزنی ها ... اون از هر خوشگلی خوشگلتره.
خاطره ای از مادر شهید معماریان حالا این اتفاق تکان دهنده رو از زبان مادر شهید براتون نقل می کنم:«محرم حدود 20 سال پیش بود که تو یه اتفاق پام ضربه شدیدی خورد، طوریکه قدرت حرکت نداشتم. پام رو آتل بسته بودند. ناراحت بودم که نمی تونستم تو این ایام کمک کنم. نذر کرده بودم که اگه پام تا روز عاشورا خوب بشه با بقیه دوستام دیگهای مسجد را بشورم و کمکشون کنم. شب عاشورا رسیده بود و هنوز پام همونطور بود. از مسجد که به خونه رفتم حال خوشی نداشتم. زیارت را خوندم و کلّی دعا کردم. نزدیکهای صبح بود که گفتم یه مقدار بخوابم تا صبح با دوستام به مسجد بِرَم. تو خواب دیدم تو مسجد (المهدی) جمعیت زیادی جمع هستند و منم با دو تا عصا زیر بغل رفته بودم. یه دسته عزاداریِ منظم، داشت وارد مسجد می شد. جلوی دسته، شهید سعید آل طه داشت نوحه می خوند. با خودم گفتم: این که شهید شده بود! پس اینجا چیکار می کنه؟! یه دفعه دیدم پسرم محمد هم کنارش هست. عصا زنان رفتم قسمت زنونه و داشتم اینها رو نگاه می کردم که دیدم محمد سراغم اومد و دستش را انداخت دور گردنم. بهش گفتم: مامان، چقدر بزرگ شدی! گفت: آره، از موقعی که اومدیم اینجا کلّی بزرگ شدیم.
دیدم کنارش شهید آزادیان هم وایساده. آزادیان به من گفت: حاج خانوم! خدا بد نده. محمد برگشت و گفت: مادرم چیزیش نیست. بعد رو کرد به خودم و گفت: مامان! چیه؟ چیزیت شده؟ گفتم: چیزی نیست؛ پاهام یه کم درد می کرد، با عصا اومدم. محمد گفت: ما چند روز پیش رفتیم کربلا. از ضریح برات یه شال سبز آوردم. می خواستم زودتر بیام که آزادیان گفت: صبر کن که با هم بریم. بعد تو راه رفته بودیم مرقد امام(ره). گفتیم امروز که روز عاشوراست اول بریم مسجد، زیارت بخونیم بعد بیایم پیش شما. بعد دستهاشو باز کرد وکشید از سر تا مچ پاهام؛ بعد آتل و باندها رو باز کرد و شال سبز را بست به پام و بعدش هم گفت: از استخونت نیست؛ یه کم به خاطر عضله ات است که اون هم خوب می شه.
از خواب بیدار شدم، دیدم واقعیت داره؛ باندها همه باز شده بودند و شال سبزی به پاهام بسته شده بود. آروم بلند شدم و یواش یواش راه رفتم. من که کف پام را نمی تونستم رو زمین بذارم حالا داشتم بدون عصا راه می رفتم. رفتم پایین و شروع به کار کردم که دیدم پدر محمد از خواب بیدار شده؛ به من گفت: چرا بلند شدی؟ چیزی نمی تونستم بگم. زبونم بند اومده بود. فقط گفتم: حاجی! محمد اومده بود. اونم اومد پاهام رو که دید زد زیر گریه. بعد بچه ها رو صدا کرد. اونا هم همه گریه شون گرفته بود. این شال یه بویی داشت که کلّ فضای خونه رو پر کرده بود. مسجد هم که رفتیم کلّ مسجد پر شده بود از این بو. رفتم پیش بقیه خانوم ها و گفتم: یادتونه گفته بودم اگه پاهام به زمین برسه صبح میام. اونا هم منقلب شده بودند. یه خانومی بود که میگرن داشت. شال رو از دست من گرفت و یه لحظه به سرش بست و بعد هم باز کرد، از اون به بعد دیگه میگرن اذیتش نکرده. مسجدی ها هم موضوع را فهمیده بودند. واقعاً عاشورایی به پا شده بود. بعدها این جریان به گوش آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) رسید. ایشون هم فرموده بودند: که اینها رو پیش من بیارید. پیش ایشون رفتم ، کنار تختشون نشستم و شال رو بهشون دادم. شال رو روی چشم و قلبشون گذاشتند و گفتند: به جدّم قسم، بوی حسین(ع) رو می ده. بعد به آقازاده شون فرمودند: اون تربت رو بیارید، می خوام با هم مقایسه شون کنم. وقتی تربت رو کنار شال گذاشتند، گفتند که این شال و تربت از یک جا اومده. بعد آقا فرمودند: فکر نکنید این یه تربت معمولیه. این تربت از زیر بدن امام حسین(ع) برداشته شده، مال قتلگاه ست، دست به دستِ علما گشته تا به دست ما رسیده. بعد ادامه دادند: شما نیم سانت از این شال رو به ما بدید، من هم به جاش بهتون از این تربت می دهم. بهشون گفتم: آقا بفرماید تمام شال برای خودتان. ایشون فرمودند: اگه قرار بود این شال به من برسه، خدا شما رو انتخاب نمی کرد. خداوند خانواده شهداء رو انتخاب کرد تا مقامشون رو به همه یادآور بشه ... اگر روزی ارزش خون شهدای کربلا از بین رفت، ارزش خون شهدای شما هم از بین می ره. بعد هم نیم سانت از شال بهشون دادم و یه مقدار از اون تربت ازشون گرفتم.»مراسم داشت تموم می شد که یه دفعه دیدم که اون شال، دست یکی از بچه های مسجده و می خواد به کسی نشون بده. بله! تا اینجای ماجرا نقل قول بود،اما من اون شال رو با دست خودم لمس کردم..
این شال بوی خوشی داشت که در عرض چند دقیقه ای که از شیشه درش آوردند، کلّ فضا رو معطر کرد و چه عطری؟! هرگز چنین بوی خوشی رو تا به اون روز استشمام نکرده بودم. بچه های مسجد می گفتند: ما بیست ساله که این شال رو زیارت می کنیم، اما این بو، حتی ذره ای هم تغییر نکرده...
و خداوند چنین مقدر کرده بود تا یه جلوه دیگه از کرامات شهداء رو به چشم ببینم.یادی که در دلها
هرگز نمی میرد
یاد شهیدان است.
یاد شهیدان است.
نویسنده و پژوهشگر حوزه دفاع مقدس گفت: غربیها و مستشرقین در حوزه اسلام شناسی، قرآن شناسی و سایر حوزههای دین موسسات پژوهشی بسیاری دارند. لذا به نظر میرسد در رابطه با دفاع مقدس نیز یک موسسه پژوهشی سری داشته باشند. به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، "رضا مصطفوی" پژوهشگر و نویسنده حوزه دفاع مقدس است. وی علاوه بر اینکه تحصیلات خود را تا سطح خارج در حوزه علمیه تکمیل کرده، کارشناس زبان و ادبیات فارسی و کارشناس ارشد تاریخ تشیع هم است. کارشناسی امور پژوهشی و فرهنگی و فعالیت در نشریات مختلف بخشی از تلاشهای وی در حوزه دفاع مقدس است. سردبیری نشریاتی چون «خیمه»، «نجم»، «منور» و«ماهنامه امتداد» بخشی از فعالیتهای رسانهای او است. وی اکنون مدیر مرکز آفرینشهای هنری و رسانهای مسجد مقدس جمکران است.از این نویسنده تاکنون کتابهای تبار انحراف (پژوهشی در دشمن شناسی تاریخی)، کتاب تفحص (یادماندههایی از خاطرات محمد احمدیان)، ماه در آینه، گپ و گفت حرفهای (نکتههای کاربردی در مصاحبه برای خاطرات شفاهی) و نشانه (روایتهایی از معنویت و توسل در تفحص شهدا) منتشر شده است.** با شخصیتهای متفاوت درباره دفاع مقدس و شهدا گفتوگو کنید مصطفوی: سال 1386 در نمایشگاه مطبوعات 16 وزیر در غرفه ماهنامه امتداد حضور پیدا کردند؛ فرقی نمیکرد که از طیف چپ باشند یا راست. میخواستیم نگاهها را به مجله معطوف کنیم و تقریبا در برههای موفق بودیم. یکی از ویژگیهای رسانههای زنجیرهای بزرگ نشان دادن شخصیتهاست. فردی دانشجوی لیسانس است و منتظر است تا در کنکور فوق لیسانس شرکت کند، اما رسانههای زنجیرهای وی را دکتر خطاب میکنند. یا اینکه فردی پایه 7 حوزه دارد اما علامه خطابش میکنند. بزرگ کردن شخصیتها، اولویت رسانههای زنجیرهای است. ما در رسانههای ارزشی، دانشجوی دکتری را دکتر خطاب کنیم به ما میگویند این آقا هنوز دکتر نشده است و چند واحد دارد، نگویید دکتر! دکتر! باید سراغ شخصیتهای مختلف برویم تا نظراتشان را درباره جنگ جویا شویم. فوتبالیستها و والیبالیستها را بیاورید تا درباره شهدا حرف بزنند. حرف زدن شخصیتهای ورزشی برای قشر جوان جذاب است. در مصاحبههای تاریخ شفاهی شخصیتها را پای میز مصاحبه نشاندیم؛ مصاحبههای این شخصیتها یک بار بیشتر تکرار نمیشود. چکار کنیم که سیر مصاحبه به هم نریزد؟ طرف فقط برای یک بار راضی به مصاحبه میشود، چطور میشود به مطالب مختلف پرداخت؟مصطفوی: اول باید شخصیتها را مجاب کنید که روایت واقعیتهای جنگ ربطی به اخلاص ندارد که اگر گفته شود از درجات معنوی کسی کاسته شود. باید دیدگاه مقام معظم رهبری برای ثبت خاطرات دفاع مقدس را به مصاحبه شونده منتقل کنیم. بعضی دیگر از شخصیتها را باید از در رفاقت ورود کنید. آدمهایی داشتهایم که اول حاضر به مصاحبه نمیشدند، اما پس از گفتوگوی ما امروز برای سخنرانی هم حاضرند. فهمیده بودند که این حرفها به درد جامعه میخورد و تا حالا اشتباه کردهاند. این مشکلات موضوع پیچیدهای نیست و بیشتر به تعامل بر میگردد. به یکی از رزمندگان زنگ زدیم تا درباره تفحص حرف بزنیم شروع به اعتراض کرد که دنیا نامرد است و من با کسی حرف نمیزنم. به عنوان درد دل به مجله دعوتش کردیم و شروع به صحبت کرد. از آن ماجرا به بعد 8 سال است که هنوز در محافل مختلف صحبت میکند. در این زمینهها باید از باب رفاقت وارد شد.
** خبرنگاران وبلاگ نویس باشند به همه خبرنگاران دفاع مقدس توصیه میکنم حتماً یک وبلاگ غیر رسمی داشته باشید، بعضی از مطالب را که نمیتوانید در خبرگزاری رسمی منتشر کنید در وبلاگ بیاورید. بچههای خبرنگار باید وبلاگ داشته باشند. دغدغههای شخصی و انقلابی را باید جاهایی بروز بدهید. اگر نمیخواهید این کار را انجام دهید حتماً بولتن کاغذی در تیراژ محدود داشته باشید تا آدمهای خاص بخوانند. بولتن شما را به عنوان یک خبرنگار کنجکاو راضی میکند. مصاحبهای که اشاره و حاشیهنگاری نداشته باشد، از ارزشش کم میشود. معمولا بخشی از اشاره قابل چاپ است ولی این اشارهها در آینده به درد میخورد. انتقال تجربه است، اگر انتقال تجربه نکنیم دچار خطاهای مکرر میشویم. اگر کتابی با عنوان خاطرات خبرنگار دفاع مقدس چاپ شود کتاب به درد بخوری خواهد بود. هر کسی برای خودش خاطرات خبرنگاریش را در وبلاگش منتشر کند، خیلی خوب میشود. ما اشتباه کردیم خاطراتمان را ننوشتیم. ** نپرداختن به روایتها موجب تلاش برای اثبات یک واقعه در آینده میشود اگر به رسانههای زنجیرهای در سال گذشته نگاه کنید، همه مطالب آنها درباره مشروطه بود، تاریخ مشروطه رو به اتمام است و کسانی که امروز از مشروطه حرف میزنند تابیعن مشروطهاند. مشروطه آبشخور انقلاب است؛ یعنی اگر هر وقتی جای آب را عوض کنید مسیر آب بعد از مشروطه هم عوض میشود. ارزش مصاحبه از همین جاست، یعنی شما این آبشخور را درست میکنید. شاید نیاز باشد که بر موضوعاتی تمرکز کنید و از همین امروز تکلیف آنها را روشن کنیم. چرا ما باید پرونده کشمیری را رو نکنیم، الان به فکر افتادهایم که شاهدان زنده کم هستند. درحالی که 20 سال پیش طیف مخاطبان ما از همه گروههای جامعه بودند، امروز شما باید اثبات کنید کشمیری مجرم است. اگر به این طیف از موضوعات پرداخته نشود مدتی بعد باید آنها را اثبات کنید که در جنگ پیروز شدیم و حسن باقری تئوریسین جنگ بود؛ چون آدمهایی وجود ندارند که اینها را روایت کنند. مدیران رسانهها به تولید محتوای تقویمی بی عمق روی آوردهاند، چگونه دچار این آفت نشویم؟مصطفوی: روزمرگی این آفتها را به همراه دارد، شما باید مطالب را دو جور تقسیم کنید. اول مطالب تقویمی و مناسبتی دوم مطالبی که برآمده از دغدغههای شخصی است. جایی که به شما حقوق میدهد شاید دغدغه ثبت تاریخ شفاهی نداشته باشد. این آفت کار است که باید شما تزریق کننده این جریان به مدیران باشید. مطالبی که بر اساس تقویم تولید شود خیلی ارزشمند نخواهد بود، رسانهای که این روند را پیش بگیرد بعد از مدتی به بازنشر مطالب تولید شده سالهای گذشته روی میآورد. به نظرم باید به صورت مجله خبری کار شود. ** سوژه، سوژه میآورد سوژه غیر مناسبتی را از کجا پیدا کنیم؟مصطفوی: سوژه، سوژه میآورد. وارد جریان دفاع مقدس شوید به قدری سوژه زیاد است که نیاز به کشف کردن ندارید، سوژه خودش میآید. ما در امتداد قرار بود 16 صفحه منتشر کنیم، گفتند موضوعی نیست که کار کنید. قبول نکردیم و گفتیم بیشتر کار میکنیم 48 صفحه کار میکنیم که به 64و120و160 صفحه رسید. وقتی شروع به کار میکنید اطرافیان و حرفهای شما این موضوع میشود. ما در امتداد هیچ وقت دچار کمبود سوژه نشدیم و در سالهای بعد، حدود 60 درصد از مطالب را خوانندگانمان مینوشتند. خیلی مهم است که در رسانه خواننده درگیری داشته باشد و تولید محتوا کند. کامنت خیلی مهم است که نیم ساعت بعد دیده شود. تایید شدن خیلی مهم است. در امتداد در بدترین شرایط ماهی 2000پیامک داشتیم. نامههای زیادی برای ما ارسال میشد که یک نفر را اختصاصاً برای خواندن و جواب دادن به این موضوع قرار داده بودیم. بخش زیادی از پیامک و نامهها را با پاسخهای طنز و لطیف چاپ میکردیم. نوع جواب دادن به این پیامکها باعث شده بود که تعداد زیادی از مخاطبان پیامک اظهار نظر ارسال کنند. پیامکها از حالت رسمی درآمده بود، اگر امروز امتداد فعالیت میکرد گروه واتساپی راه اندازی میکردیم، شبکههای مجازی را راه اندازی میکردیم. رسانه باید مخاطب محور باشد.
** امتداد به سه زبان منتشر میشد/ مخاطب منچستری داشتیم
در امتداد مخاطب خارج از کشور هم داشتیم. دغدغههای ما باعث شد مجله را به سه زبان منتشر کنیم. شخصی در منچستر بود و تماس گرفت و گفت هر ماه مجله را برای من پست کنید و هزینههای آن را خودم پرداخت میکنم. اواخر کار به این نتیجه رسیدیم که از طریق رایزنهای فرهنگی این مجلات را به خارج از کشور ارسال کنیم. ما در کشورهای مختلف دنیا مشتری داشتیم و بازخورد آن را هم میدیدیم، چرا؟ چون نیست. این جنس نیست، جنس دفاع مقدس کم یاب است. همین دغدغه باعث شد که سایت حماسه و عرفان که با ده زبان زنده دنیا قرار است قهرمانان انقلاب اسلامی را معرفی کند راه بیندازیم، در این فعالیت برنامه ریزی کردهایم که 40 قهرمان را به 10 زبان روز دنیا معرفی کنیم. ما میخواهیم به مخاطب غیر فارسی زبان سرویس بدهیم، اصل سایت برای انگلیسی، عربی و اسپانیایی و... است. در حوزه کودک درباره چه گوارا20 تا 30 کتاب فارسی موجود است، در امریکای لاتین فقط یک شخصیت وجود دارد. اما برای شهید صیاد شیرازی یک کتاب کودک خوب تولید نشده است. تحقیقی درباره تعداد کتابهای ترجمه شده دفاع مقدس انجام دادم، آماری که شاید در ذهن مخاطبین باشد آمار تعداد زیادی است اما وقتی تحقیق کردم فقط 4 کتاب در این زمینه ترجمه و چاپ شده است. این 4 کتاب را هم اسپراکمن رئیس مطالعات خاورمیانه دانشگاه پرینسون برای نوعی شناخت شرق و ایران شناسی منتشر کرده است. باقی را سایر سازمانها منتشر کردهاند. ** به نظر میرسد غربیها موسسه پژوهش در رابطه با دفاع مقدس دارند رشته من تاریخ است. در تاریخ مستشرقین برای شناخت شرق شروع به قرآن شناسی، مطالعات قرآن، ادبی و تاریخی کردند. بهترین تصحیحهای ادبیات متعلق به ادوارد براون است. بهترین تصحیح شاهنامه، تاریخ ادبیات ایران متعلق به ادوارد براون است. اینها برای شناخت شرق و ایران شروع به خرید نسخههای خطی ما کردند، آن ها برای استشراق این کار را کردند. امروز خروجی آن استشراق خیلی به درد ما خورد یعنی باعث شد که ما علم تاریخ را از غربیها یاد بگیریم. باعث شد علامه قزوینیها علم تصحیح را از آنها یاد بگیرند. امروز استشراق مخفی و سرّی شده است. یک سال پیش خبری منتشر شد که بنیادی در آلمان تاسیس شده است که متن قرآن را پژوهش میکند.
بنیادی تاسیس شده است تا از نظر علمی متن قرآن را پژوهش کند و به متنی برسد که در عصر حضرت رسول بوده، آنها شک ندارند که قرآن ما همان متن دوران حضرت رسول است. امروز یک برگ سند و یا واژهای در اثبات حضرت عیسی در دنیا وجود ندارد. اثبات وجودی حضرت عیسی از طریق همین قرآن است. غربیها امروز برای رسیدن به قرآن حضرت رسول موسسهای تشکیل دادهاند. آیا درباره دفاع مقدس ما کاری نکردهاند؟ کردهاند. اما در حوزه انتشار سّری عمل کردهاند. یعنی محال است مستشرقینی که در حوزه ادبیات و فرهنگ به این دقت نفوذ کردهاند و این مطالعات شرق شناسی را گسترش دادهاند در حوزه دفاع مقدس ورد پیدا نکنند. مگر عملیات استشهادی ما را به جنون انتحاری تبدیل نکردند. عملیات انتحاری را مهندسی معکوس کردند و آن را تبدیل به جنون انتحاری کردند. موفقیت آمیزترین روش برای پیروز شدن از نظر آنان جنون انتحاری است. این از طریق مطالعه بوده است، قطعاً از ترجمه کتابهای فرهنگ مقاومت بوده است بنابراین در این حوزه با یک بایکوت رسانهای از طریق غرب مواجه هستیم، بایکوت رسانهای به این معنا که آنها شاید خاطرات شفاهی را در موسسات پژوهشی ترجمه میکنند. تافلر 5 هزار نفر در موسسه خود برای مطالعه شرق به کار گرفته است، تیم والیبالی که میآید و در ماه رمضان آب نخورد، محصول مشاوره گروهی از ایرانشناسان است.
منبع: دفاع پرس
کتاب «مثل آب خوردن» با موضوع آموزش «شیوههای خاطرهنویسی آسان» آخرین اثر نویسنده ی نام آشنای دفاع مقدس و انقلاب اسلامی و انقلاب اسلامی است
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، جدیدترین اثر «حمید داودآبادی» با نام «مثل آب خوردن» راهی بازار کتاب شد.
کتاب «مثل آب خوردن» با موضوع آموزش «شیوههای خاطرهنویسی آسان» در ۶۴ صفحه و شمارگان ۲۵۰۰جلد توسط انتشارات «نارگل» به چاپ رسیده و بهای آن 4000 تومان است.
«حمید داودآبادی» از نویسندهگان نام آشنا در عرصه ی خاطره نگاری دفاع مقدس و انقلاب اسلامی است که «از معراج برگشتگان»، «چادر وحدت»، «شهید بعد از ظهر»، «آن که فهمید-آن که نفهمید»، «سید عزیز»، «پهلوان سعید» و «پاره های پولاد» به قلم او است.
در بخشی از کتاب تازه منتشر شده ی «مثل آب خوردن» آمده است:
خاطرات هرکس، در جای خودش مهم و ارزشمند است، چون هر فرد در موقعیت زمانی و مکانی خودش بر آنچه روی داده تاثیر مثبت یا منفی داشته است.
برای نوشتن خاطره، قرار نیست دورههای نویسندگی داستان و رمان را بگذرانی یا تکنیکها، فنون نگارش و حضور در کلاسهای آموزش نویسندگی و ... را طی کنی.
همین که احساس نیاز کردی خاطرات خود را مکتوب کنی، حداقل ۵۰ درصد راه طی شده است."
علاقمندان به تهیه کتاب مزبور، با این شماره ها تماس بگیرند:
۶۶۹۸۹۳۵۶ - ۶۶۹۸۹۳۶۰
[h=1]سه فرمانده شهید که تحمل فراق یکدیگر را نداشتند[/h]
تصویر زیر فرماندهان سه گردان را در کنار یکدیگر نشان میدهد. این فرماندهان با شجاعت و از خودگذشتی نامشان را برای همیشه در تاریخ جمهوری اسلامی ایران جاودانه کردند.
[TR]
[TD][/TD]
[TD="align: center"] [/TD]
[/TR]
سرداران شهید از سمت راست به چپ: شهید علی اکبر جوادی فرمانده گردان تخریب لشکر 31 عاشورا که در عملیات بدر پر کشید، شهید علی اکبر رهیری فرمانده گردان سیدالشهدا (ع) چند ماه پیش از عملیات بدر در سال 1363 آسمانی شد و شهید محمدباقر مشهدی عبادی فرمانده عاشورایی گردان امام حسین (ع) که هرگز به دشمن پشت نکرد و در عملیات خیبر در سال 1362 به شهادت رسید.
ما می خواهیم درباره شهداء یک مستند بسیازیم که گروهمان فعال شده است اما یک مشکل بزرگ داریم و آن این است که در این مستند چه سوالاتی را باید از پدر-مادر-خواهر-برادر ویا سایر اقوام وبستگان شهید بپرسیم!
شما دوست عزیز وهمسنگر محترم می توانید به ما کمک کنید.
آیا در این زمینه تجربیاتی دارید که در اختیار ما بگذارید؟
آیا سوال یا مطلبی دراین باره دارید که به ما کمک کند؟
منتظر جواب شما هستیم؛
لبیک یا حسین(ع)
اخلاقیات او
طرز برخوردش با دیگران
عبادات او
تفریحاتش؟
دوستانش؟
خاطرات گوناگون (در تحلیل هر خاطره ، می توان احتمالا به برخی نکات خاص در مورد آنم فرد دست یافت). بنابراین هر خاطره ای می تواند ارزشمند باشد.
اخلاقیات او
طرز برخوردش با دیگران
عبادات او
تفریحاتش؟
دوستانش؟
خاطرات گوناگون (در تحلیل هر خاطره ، می توان احتمالا به برخی نکات خاص در مورد آنم فرد دست یافت). بنابراین هر خاطره ای می تواند ارزشمند باشد.
سلام
ممنونم از توجه ویژه شما به این مطلب و وقتی که برای خواندن مطالب گذاشتید
دیگه چه مطالبی به ذهنتان می رسد تا ما را در هر چه بهتر انجام دادن این کار یاری کنید
[INDENT] بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
ما در صدد ثبت و ضبط خاطرات تک تک شهداء شهرک محل سکونتمان هستیم.
ما می خواهیم درباره شهداء کتابی چاپ کنیم ؛گروهمان فعال شده است اما یک مشکل بزرگ داریم و آن این است که در این مستند چه سوالاتی را باید از پدر-مادر-خواهر-برادر ویا سایر اقوام وبستگان شهید بپرسیم! دغدغه ما پرسش از نکات ارزشی زندگی شهید است! تمام ابعاد شخصیتی و زندگی شهید از لحظه تولد وزندگی پدر شهید تا الان به طور دقیق بررسی شدهو سوالات در چهار بخش "قبل از انقلاب" و"بعد از انقلاب" و"شروع جنگ تا پایان جنگ" و "پایان جنگ تا مسائل امروزی تا تاریخ کنونی"مورد بررسی قرار گرفته است. ما دنبال پاسخ به سوالاتی است که تا به حال از کسی پرسیده نشده.سوالاتی که طبق نظر بعضی از دوستانی که در این کارها سررشته دارند باید پرسیده شود .حدود یکسال سوالات جمع آوری شده وبعضی از سوالات نیز ویرایش شده و هنوز سوالات خواهر مانده.بیش از ده هزار سوال ویرایش شده و چیزی حدود 2000 سوال آماده پرسش از خانواده شهداء به تفکیک پدر-مادر-برادر-خواهر-همسر-فرزند-دوستان-بستگان و همرزمان شهید است.دو نفر از بچه های عاشق شهداء نظر داده اند و در ویرایش سوالات و کم وکسر آنها با من مشورت کرده اند.نزدیک به 50 سوال نیز اضافه شده.سوالات دیگری نیز آماده شده که باید در محل مناسبش ویرایش شود.
شهداء ما به خاطر عدم معرفی توسط بزرگان مسجد و پایگاه اصلا نامی از آنها نیست ولی ما می خواهیم نام شهداء را در همه جا جاری کنیم.گمنامی تا کی؟تا کی باید نام ویاد و خاطره این عزیزان در گنج تاریخ خاک بخورد و کسی نفهمد اینان چه کسانی بودند؟تا کی؟
شما دوست عزیز وهمسنگر محترم می توانید به ما کمک کنید.
آیا در این زمینه تجربیاتی دارید که در اختیار ما بگذارید؟
آیا سوال یا مطلبی دراین باره دارید که به ما کمک کند؟
■نوشته شده در:1392/11/18
رهبر معظم انقلاب در دیدارها و پیامهای گوناگون موضوعات مختلفی را برای فیلمسازی به اهالی سینما پیشنهاد کردهاند که جهتگیری ایشان در این عرصه را نشان میدهد.
به گزارش خبرنگار سینمایی خبرگزاری فارس، رهبر انقلاب در دیدارها و پیامهای گوناگون موضوعات مختلفی را برای فیلمسازی به اهالی سینما پیشنهاد کردهاند که پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در این اینفوگرافیک به مرور آنها پرداخته است.
این موضوعات بر اساس اینفوگرافیک به شرح ذیل است:
جهتگیری کلی
انعکاس مفاهیم اجتماعی و مفاهیم انقلاب
آشنا کردن مردم با مطالبه واقعیشان از حکومت
حفظ هویت دینی، ملی و انقلابی مردم در آثار سینمایی
نمایش عظمت و اهمیت وقوع انقلاب اسلامی
زنده کردن ارزشهای انقلاب اسلامی در ذهن مردم
استفاده از عبرتهای تاریخی برای تبیین وقایع روز
پرهیز از تناقض بین تصاویر و پیامهای اثر هنری با هدف آن
نمایش چالش خیر و شر
تقویت روحیه مسئولیتشناسی مردم
نگاههای امیداوارانه به آینده، پرهیز از سیاهبینی و یاس
بهرهگیری از قصه، داستان و فیلمنامه قوی
دفاع مقدس
روایت خصلتهای والای انسانی رزمندگان
ظرافتهای دفاع یک ملت با دستهای خالی/ زندگی شهیدان برونسی ، همت، خرازی
پشت صحنه و علت وقع جنگ
زیبایی قداکاری ملت ایران در دوران دفاع مقدس
نگاه به حوادث پیرامون جنگ از زوایای دیگر/ ازداخل خانهها، راهها، مجموعههای تصمیمگیر در جنگ
روایت ایستادگی و پیروزی مطلق ایران در جنگ
مظلومیت مطلق ما در جنگ تحمیلی
نمایش عظمت حضور یکپارچه مردم در دفاع مقدس
نمایش روحیه و معنویت آزادگان در زندانها و اردوگاهها
زندگی جانبازان و صبر و افتخار آنان به مقام جانبازی
نماز
ارائه و تبلیغ چهرهای زیبا از نماز و نشان دادن اینکه 1- نماز به ما مصونیت میبخشد 2- نماز بنبستهای فکری را میشکند 3- نماز راه را روشن میسازد
پرهیز از نمایش چهره مهجور و بینشاط از نماز جماعت در فیلمها
عدالت:
نشر فرهنگی عدالتخواهی
سبک زندگی
فرهنگی قرآنی کار و تلاش برای خدا
تکیه ملت ما به فرهنگ خود پس از 200 سال القای فرهنگ غرب
دشمن شناسی:
نشان دادن حاکمیت دیکتاتوری پول و شهوت در دنیا
نشان دادن برنامه دشمن برای از بین بردن عزت ملی ما
انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی
نشان دادن پیشرفتها و دستاوردهای انقلاب در حوزه سازندگی
نشان دادن جهتگیری ضدآمریکایی و ضداسرائیلی در تظاهرات انقلابی مردم
نشان دادن مصادیق فداکاری ملت ایران در جریان انقلاب اسلامی
در این مستند چه سوالاتی را باید از پدر-مادر-خواهر-برادر ویا سایر اقوام وبستگان شهید بپرسیم!
شهیدان ، تصادفا شهید نشده اند. بلکه از بین همه مردم ، انتخاب و در حقیقت گلچین شده اند.
این عقیده ماست که با معارف اسلامی هم میشه اثباتش کرد.
این نوعی "اصطفاء" است. شاید معنای "اصطفاء" در قرآن فقط منحصر به پیامبران نباشد. بلکه شهدا را هم به نوع دیگری شامل بشود: قل الحمد لله و سلام علی عباده الذین اصطفی. این صرفاً نظر شخصی بنده است. باید از علماء مربوطه بپرسیم ببینیم میشود این معنا را در اینجا به کار برد یا خیر . البته ترجیحاً از علمایی که فلسفه هم کار کرده باشند، نه صرفاً تفسیر. چون اینجا ما با یک تفسیر فلسفی و عقلی می خواهیم معنای این آیه را گسترش بدهیم.
حالا باید دید " فرق " آنها با بقیه مردم چه بوده که خداوند آنها را انتخاب و گلچین کرده و دیگران را نه؟
به نظر من سئوالاتی که باید پرسیده بشه ، جهتشان در راستای پیدا کردن این "فرق" باید باشه.
شهیدان ، تصادفا شهید نشده اند. بلکه از بین همه مردم ، انتخاب و در حقیقت گلچین شده اند.
این عقیده ماست که با معارف اسلامی هم میشه اثباتش کرد.
این نوعی "اصطفاء" است. شاید معنای "اصطفاء" در قرآن فقط منحصر به پیامبران نباشد. بلکه شهدا را هم به نوع دیگری شامل بشود: قل الحمد لله و سلام علی عباده الذین اصطفی. این صرفاً نظر شخصی بنده است. باید از علماء مربوطه بپرسیم ببینیم میشود این معنا را در اینجا به کار برد یا خیر . البته ترجیحاً از علمایی که فلسفه هم کار کرده باشند، نه صرفاً تفسیر. چون اینجا ما با یک تفسیر فلسفی و عقلی می خواهیم معنای این آیه را گسترش بدهیم.
حالا باید دید " فرق " آنها با بقیه مردم چه بوده که خداوند آنها را انتخاب و گلچین کرده و دیگران را نه؟
به نظر من سئوالاتی که باید پرسیده بشه ، جهتشان در راستای پیدا کردن این "فرق" باید باشه.
سلام
احسنت خیلی خوب بود.من فکرش را کرده بودم که این را حاظ کنم یا خیر.
پس می روم دنبالش ولی باید یک نفر را پیدا کنم
قربانِ آن سرافرازانی که با دستانی بسته به شهادت رسیدند.
قربانِ آن «الله» بر بازوی توی نازنین که «امام» بر آن بوسه زده بود.
حضرت امام در پیامِ پیروزیِ «فتح المبین» فرمودند: "اینجانب دست و بازوی شما رزمندگان را که دستِ خداوند بالای آن است، میبوسم و بر این بوسه افتخار میکنم."
[FONT="]از دوستانِ عراقیام پرسیدم: [FONT="]"[FONT="]این تندیسِ کوسه در وسطِ میدانِ سعد نشانهی چیست؟[FONT="]"[FONT="] دیدم آنها از پاسخ به سؤالم طفره رفتند! فهمیدم که نمیخواهند حقیقتی را برای من باز کنند و از کشفِ مسئلهای فرار میکنند. هر قدر که آنها از زیرِ بارِ سوالم در میرفتند من مشتاقتر میشدم که رمز و رازِ و چیستیِ آن نماد را بدانم.
[FONT="]قرارگاهِ ما «جامعه بصره» بود. عربها به دانشگاه، «جامعه» میگویند. جائی در نزدیکیِ یکی از میدانهای بزرگِ شهر. میدانی به نامِ «سعد بن ابی وقاص» که محلیها این نام را خلاصهاش کرده بودند در «سعد» و بهش میگفتند: «ساحت سعد» یعنی میدانِ سعد. البته نامِ محلیِ دیگری هم داشت: «ساحت قَرَش» یعنی «میدانِ کوسه»! بینِ جائی که ما بودیم و نمادی که در وسطِ میدانِ سعد قرار داشت حائل و حاجزی نبود تا مانعِ دیدِ ما شود و نمادِ نصب شده در وسطِ این میدان که به گفتهی عراقیها یک کوسه بود! کاملاً در دیدرسِ ما قرار داشت.
[FONT="]در نهایت، یکی از نگهبانانِ دربِ ورودی و خروجیِ دانشگاه مسئله را برایم روشن کرد و موضوع لو رفت.
[FONT="]او توضیح داد که «صدام» در پیِ شکستِ ایرانیها در عملیاتِ کربلای 4 به نشانهی آن شکست، دستورِ ساخت این نماد را در این میدان صادر کرد. تندیسی از یک کوسه که نمادی از غواصهای ایرانیِ این عملیات بود و یک سربازِ عراقی که روی بالههای این کوسه ایستاده و با شمشیر در حالِ جدا کردنِ سرِ این کوسه بود؛ تا به نشانِ غلبه و پیروزیِ ارتشِ عراق و به یادِ عملیاتِ شرقِ بصرهی ایرانیها این نماد برای همیشه در این میدان به یادگار بماند.
[FONT="]
[FONT="]به محضِ اطلاع از این موضوع خواستم تا به میدانِ «قَرَش» برسم که اجازه ندادند. چون شهر امنیت نداشت؛ گاهی صدای تیراندازی به گوش میرسید و درگیریهای پراکندهای هنوز در درون شهر وجود داشت. هر قدر تلاش کردم و هر چه ترفند زدم کارگر نیفتاد. میگفتند مردم مخفیانه افتادهاند پیِ بعثیها و آنهائی که خیانتشان محرز است را میکشند و صبحی نیست که جسدِ یکی از آنها را در گوشه و کنارِ خرابهها و زبالهدانها پیدا نشود. بالاخره با هماهنگیِ یکی از عراقیهائی که موتور سیکلت داشت بی اجازه به سمتِ این نماد راه افتادیم.
[FONT="]رفتیم و رسیدیم به «نمادِ غواصهای ایرانیِ کربلای 4»
[FONT="][FONT="]
سمت راست: «قَرَش» نمادِ غواصانِ ایرانیِ کربلای 4 که در یکی از میدانهای «بصرهی عراق» به دستور صدام ساخته شد تا نمادِ شکستِ ایرانیها باشد. / سمت چپ: نوجوانِ غواصِ ایرانی که ابهت و اقتدارش، دشمن را به عجز کشانده است. [FONT="]
[FONT="][FONT="]قربونِ شهدای غواصِ کشورم برم! اینجا هم چه با ابهت و چه با شکوه جلوهگری میکردند. دیدم اثری از آن سربازِ عراقی که میگفتند شمشیری به دست داشته و در حالِ قطعِ سرِ این کوسه بوده، نیست! به آن بنده خدا که همراهم آمده بود، گفتم آن سربازِ عراقی کجاست؟ گفت زمانی که آمریکائیها حمله کردند این میدان عرصهی تاخت و تازِ آنها بوده است و بینِ نیروهای طرفدارِ صدام و آنها درگیری در گرفته و آمریکائیها با گلولهی تانک و با هدفِ شلیک به سمتِ مواضعِ بعثیها سربازِ عراقیِ سوار بر کوسه را پراندهاند!
[FONT="]دیدم پوتینِ سربازِ عراقی، در حالیکه تیرآهنِ نگهدارندهی آن از داخلِ پوتین بیرون زده بود، بر جای مانده و دیگر هیچ!
تیرآهنی که از پوتین بالا زده بود دقیقاً شبیهِ استخوان و اسکلتِ پا بود! به آن بندهی خدا گفتم: "حالا کدام یک شکار شدهاند، آن سربازِ عراقیِ شمشیر به دست یا این کوسهی سر پا ایستادهی هنوز زنده؟!"[FONT="] [FONT="]
[FONT="]عکسهای متعددِ زیادی از زوایای مختلف از «نمادِ غواصانِ ایرانیِ در عملیاتِ کربلای 4» گرفتم. عکسهائی که باورم را بارور کرده بود. یادم هست ماههای پایانیِ جنگ بچههای آباده سرودی را سرودند که آوازهاش به جبههها هم رسید:[FONT="]
[FONT="][FONT="][FONT="]
[FONT="]نهنگِ آبِ دریایم / پلنگِ کوه و صحرایم
مو آروم نمیگیرم / تا تقاصم رو نگیرم
...
[FONT="]و من در کنارِ عظمت و جاودانگیِ همان نهنگی بودم که روزگاری بدان افتخار میکردیم. قَرَشِ عراقیها کوسه نبود و بیشتر به نهنگِ شعرِ بلندِ سرزمینم شباهت داشت چرا که کوسه آن هم کوسهی مهاجمِِ وحشیِ خطرناک، بیشتر به دندانهای خوفناکش شهره هست اما این کوسه گویا اصلاً دندانی نداشت که خوفناک باشد؛ وانگهی «این ماهیِ فتاده به هامون» که ما در وصفِ آقامون «امام حسین» در ادبیاتمان هم از آن بهره جستهایم در نهایتِ استواری و قوام و ایستائی بود و گویا هنوز زنده؛ هر چند زخمهائی بر پیکرش مانده بود اما رویِ تنِ این به ظاهر کوسه، کودکانی مشغول بازی بودند که انگار حیاتشان را از همان ماهی میگرفتند. در سر و چهرهی ماهی که قرار بوده توسطِ سربازِ صدامی از تن جدا شود، مظلومیت، مهربانی و محبتی نهفته بود که انسان را بیشتر جذب مینمود تا دفع! و تو به جای تنفر با آن انس میگرفتی و احساسِ قرابت داشتی.
[FONT="]کوسه، متمایلِ در حالِ سقوط و یا افتاده نبود و کماکان روی پا و یا همان دُمِ خود ایستاده و محکم و برقرار بود. آن دهان و آن چشمانِ باز و آن آمادگی و تقلای بدن که گویا هنوز در حالِ نبرد و مقاومت است. و آن انعطاف و شکلِ دایره واری که این تندیس به خود گرفته بود نمادِ هستی و محبت و زندگی و طپش و تپندگی داشت که به قولِ یکی از دوستانِ هنرمندم سرِ ماهی و دمش در جائی به هم رسیده بودند که قلب را تشکیل داده بودند.
[FONT="]دیدم این نماد در بزرگترین میدانِ عراق است. بصره دومین شهرِ عراقی به لحاظِ وسعت و اولین شهر به لحاظِ اقتصادیست و این میدان یکی از بزرگترین و شاید بزرگترین میدان از میادینِ کشورِ عراق بود.
[FONT="]ذهنم رفت سراغِ آن پایههای مجسمهای که چند روز قبل از آن در ساحلِ غربیِ شط العرب دیده بودم. تمامیِ مجسمههائی که روزی بر گُردهی آن پایهها سنگینی میکرد نابود شده بودند و چیزی جز پایهها باقی نمانده بود.
[FONT="]
[FONT="]حکایتِ آن همه «پایه مجسمه» بر ساحلِ رودخانهی شط العرب چه بود؟! رفتم سراغِ اینترنت و با پیگیریِ موضوع، فهمیدم که روزگاری صدامِ متجاوزِ ملعونِ مغرور از یکایکِ ژنرالهای تیپها و لشکرهایش مجسمهها ساخته بود و آنها را در یک ردیف، در کنارِ شط العرب به نمایش گذاشته بود؛ در حالی که هر کدام از آنها انگشتِ اشارهی خود را به نشانهی هجوم به سمتِ ایران گرفته بودند و گویا تمامِ هم و غمِ صدامیان نابودی و فرو پاشیِ ایران و ایرانی و هویتِ اسلامیاش بوده است. [FONT="]اما حالا اثری از آنها نبود!
[FONT="]
[FONT="]خدایا! آنها که شهوتِ ماندنشان بود، چون تندیسهای ژنرالهای صدام، نماندند و آنها که شوقِ رفتنشان بود، چون نمادِ آن کوسهی میدانِ قَرَش، سرافرازانه ماندند. [FONT="]
[FONT="]
سمتِ راست: تصویرِ امروزیِ ساحلِ شط العرب، «پایههای بی مجسمه» / سمت چپ: همان ساحل در روزگارِ صدام
[FONT="] [FONT="]خدایا تو در اثرِ شمشیر و خون این نمادها هم تأثیرِ خونِ خودت را که حسینی است، به ما نمایاندی!
[FONT="]همان روزها اوضاعِ شهرِ بصره طوری بود که کسی جرأت نداشت بدونِ کارتِ شناسائی و بی هویت بیرون بیاید ما موقعِ عبور از ایست و بازرسیها یک کارتِ شناسائی بیشتر نداشتیم که هویتِمان را نشان میداد و آن هم پوستری بود از حضرتِ امام و مقام معظم رهبری که وقتی به پُستهای ایست و بازرسیِ عراقیها میرسیدیم آن دو نگهبانِ جامعه البصره که اکثرِ اوقات همراهم بودند آن پوسترِ لوله شدهی در دستشان را باز میکردند و به مأمورینِ ایست و بازرسیها نشان میدادند و مأمورین هم با احترام و گفتنِ «سمحنا» و یا «اهلا و سهلا» راه را برای ما باز میکردند تا رد شویم.[FONT="]
این تصویر، شبیهِ همان پوستریست که حُکمِ کارتِ شناسائیِ ما را داشت. [FONT="]
[FONT="]...
[FONT="]رفتم کنارِ رودخانهی «شط العرب» و در قسمتِ غربیِ رودخانه، جائی روبروی ایران نشستم و به کربلای 5- 4 دل دوختم! یادِ شبها و روزهای عملیات افتادم. روزهای قبل میآمدم و در خیال و آرزویِ دنیائیام نیروهای رزمنده را میکشاندم پشتِ رودخانهی شط العرب. و با نَفَسِ دنیا میگفتم: "خدایا چه میشد ما 6- 5 کیلومترِ دیگر میآمدیم و میرسیدیم اینجا و پشتِ همین رودخانه پدافند میکردیم و آن موقع صدام را به تسلیمِ وا میداشتیم!"
[FONT="]اما حالا حسّم کربلای پنجی شده بود. خدایا شکرت! ما به «کربلا» رسیده بودیم؛ یاد «حاج همت» بخیر که میفرمود: "کربلا رفتن خون میخواهد"[FONT="]
[FONT="]
[FONT="]او که ارزشِ خون را و استعدادِ فتح آفرینیاش را فهمیده بود. شهدای ما نه تنها ساحلِ غربیِ شط العرب را از لوثِ وجودِ بعثیها پاک کرده بودند، بلکه تندیسِ مقاومت و ایستادگیِ نسلِ روح اللهیِ خمینیِ عزیز را نیز در وسطِ میدانِ سعدِ شهرِ «بصره» به نام و ابهتِ «قَرَش» در برابرِ دشمنان به نمایش گذاشته بودند!
[FONT="]
[FONT="]بچههای ما خیلی پیش از این روزها، به کربلا رسیده بودند. آن هم با خون؛ آن چنان که گوئی تمامِ عراق تحتِ سیطرهی مرامِ ثاراللهیِ حسین بود.
[FONT="] ...
[FONT="]برای برگشت، مسیرِ بصره [FONT="]–[FONT="] شلمچه را انتخاب کردیم. خیلی دوست داشتم تا مناطقِ نبردِ روزگارِ جنگ را از فِلِشِ رو به خرمشهرِ عراقیها یعنی از بصره، تنومه و شلمچهی آنها ببینم. بینِ راه یک «نفربرِ آمریکائی» جلوی ما را گرفت و یکی از یانکیهای «دمُده شدهی دنیائی» که بر سر و کولش کلّی مظاهرِ مادی و تجهیزاتِ دنیائی آویزان کرده بودند تا در نظرِ دنیاباوران، پُر یال و کوپال بنماید، با حمایتِ زرهیِ پشتِ سرش و یک مسلسلِ همراهش آمد و ما را از ماشینِمان که یک بنزِ ده تُن بود، پیاده کرد. تیربارچیِ آمریکائی هم به صورتِ درازکش، پشتِ تیربارِ روی نفربار ما را نشانه گرفته بود. دوستانِ همراهم خیلی سفارش و توصیهام کردند که مواظبِ حرف زدن و رفتارم باشم. میگفتند این آمریکائیها به دنبالِ بهانهاند؛ یه وقتی گَزَک دستشان ندی! حتی مُصر بودند که دوربینِ عکاسیِ همراهم را هم یک جورائی مخفی کنم. ماشینِ ما با علامتِ ایستِ آمریکائیها ایستاد و من هم دوربین به دست از ماشین پیاده شدم. [FONT="]hello how are you mr?[FONT="] سربازِ آمریکائی هم که فکر میکرد ما عرب هستیم به عربیِ انگلیسی مالیده شدهی غلیظی! جوابم را گفت: «ألَم دول لِل لا!» منظورش الحمدالله بود که با کلی تمرین به آن صورت در آمده بود! دور و برِ ماشین را وراندازی کرد و بعد پا در رکابِ پلهها گذاشت تا داخلِ کابین را هم نگاه کند. در تمامِ این لحظات با آن بی سیمی که به کلاهِ سرش وصل شده بود با فرماندهاش که در داخلِ نفربر اوضاع را رصد میکرد در تماس بود و مثلِ «ماشینِ کوکی» گوش به فرامینِ او بود. کارش که تمام شد ازش خواستم که میشه یک عکسِ یادگاری با هم بیاندازیم؟ این بار فرمانده ازش خواست که بگوید ما به او چه گفتیم؟ او هم درخواستِ ما را مطرح کرد و فرماندهاش هم اجازه داد و ما هم این عکسِ یادگاری را در سرزمینِ شلمچهی عراقیها انداختیم.
[FONT="]مجبور شدم که روی صورتِ یکی از همراهانم را بپوشانم. احساس کردم اجازهی انتشارِ تصویرش را ندارم.
[FONT="]با این عکس خواستم بگویم که همهی این مظاهرِ آویزانِ به او که یک جوانِ 25 -24 ساله بود هیچ است. این مظاهر، فقط ماسک است و صورت و در اندرونش هیچ قدرت و شوکتِ باورمندی به جز دنیا و متریال و ماده نیست. و این همه هیچ، در برابرِ باورِ برو بچههای خدا باورِ ما هیچِ در هیچ است. [FONT="]ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این هم خط چزابه است. شهید «عباسعلی بازوی» با تیرِ مستقیم دشمن به شهادت رسیده و بچهها در وقفهی بینِ دو پاتک این عکس رو به یادگار گذاشتند. اون که کلاهِ بافتنی و نظامی رو سرشه و بالا سرِ شهید عباس نشسته جانباز «مهدی امامیون» هست که تا لحظاتی دیگه به شدت مجروح می شه و حدود 6 ماه در کما به سر میبره! شهید «عباسعلی بازوی» شبِ قبلش سرِ سفره و موقعِ دعا از خدا میخواد که شهادت نصیبش کنه! بچهها همین جمله و دعای او رو دست میگیرند و با او مطایبه میکنند. عباسعلی هم برایشان این شعر رو می خونه:
عاشق چو شدی تیر به سر باید خورد / زهری که رسد همچو شکر باید خورد فردای همان روز هم تیر به پیشونیِ مبارکش میخوره و آرزوش برآورده میشه در این عکس شهید «محمود کریمی» هم هست. به اذعانِ همه بچههای خط و پاتکِ چزابه او به تنهائی کارِ یک گردان بلکه به قولِ «مهدی امامیون» کارِ یک تیپ رو انجام میداد و با روحیهی قوی و سرشار از انرژی، هم خودش میجنگید و مقاومت میکرد، هم با اون روحیاتِ مَلَسِ تو دل برویش بچهها رو تهییج میکرد که مقابلِ پاتکِ تند و تیزِ عراقیها بایستند. هلیکوپتری که او هنگامِ پاتکِ عراقیها با آرپیجیاش زد و آن را ساقط کرد باعث شد تا نیروهای با انگیزه و تا بنِ دندان مسلحِ عراقیها انگیزهشون رو از دست بدند و عقب نشینی کنند. پاتک که تمام شد تازه کارِ محمود کریمی شروع شده بود! با یک سنجاق قفلی که سریِ قبل از اهواز خرید و خریدش باعثِ سوال و تعجب بچهها شده بود، افتاده بود به جانِ ترکشهائی که به بدنش گیر کرده بودند. گاهی هم بعضی از اون ترکشها بد جوری گیر کرده بود و در نمیآمد! محمود با همون لهجه غلیظ و شیرینِ «بسطامی»اش به بچهها میگفت: برادر جُن! کو بیا این ترکشا رو در کن! شهید «مهدی فضلی» هم در ین عکس هست. (با موی فری که دارد و خیره به چهرهی عباسعلی شده است) شهید «اکبر چمنی» هم بالاتر از همه نظارهگرِ صحنهی عروجِ دوست و همرزمِ شهیدش، بازوی است!