`*ღ*´ کلبه احزان `*ღ*´ اشعار و پیامک ویژه امام زمان علیه السلام

تب‌های اولیه

4029 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان ترا که من هم برسم به آرزویی

اللهم عجل لولیک الفرج

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان ترا که من هم برسم به آرزویی

اللهم عجل لولیک الفرج

آنقدر بی تو در این شهر خرابم که نگو
انقدر دوری تو داده عذابم که نگو

عشق به عملست نه به گفتار
به دل است نه به زبان
به منت کشیدن عاشق خوش است
به ناز کردن معشوق که معناست...

عشق به عملست نه به گفتار
به دل است نه به زبان
به منت کشیدن عاشق خوش است
به ناز کردن معشوق که معناست...

عشق به عملست نه به گفتار
به دل است نه به زبان
به منت کشیدن عاشق خوش است
به ناز کردن معشوق که معناست...

[=comic sans ms]می گویند جمعه می آید...

[=comic sans ms]
[=comic sans ms]آری، روزی که بازار تعلقات دنیا را تعطیل کنیم،

[=comic sans ms]
[=comic sans ms]او خواهد آمد...


انتظار فرج، همان فرج است.

اگر انتظار تکمیل شود ، فرج حاصل می شود.


گر بیایی

انتظار شیعه آنی میشود آرزویش آسمانی میشود

سکه با نام امیر المومنین
ضرب بازار جهانی میشود

یا مهدی

اللهم عجل لولیک الفرج

گر بیایی

انتظار شیعه آنی میشود آرزویش آسمانی میشود

سکه با نام امیر المومنین
ضرب بازار جهانی میشود

یا مهدی

اللهم عجل لولیک الفرج

اندکی صبر ظهور نزدیک است

سعادت محبت مهدی را برای دلتان ارزومندم

تو باش،نه برای اینکه تنها نباشم
باش تا در دنیای تنهایی ام
تنها تو باشی
تو

تو باش،نه برای اینکه تنها نباشم
باش تا در دنیای تنهایی ام
تنها تو باشی
تو

تو باش،نه برای اینکه تنها نباشم
باش تا در دنیای تنهایی ام
تنها تو باشی
تو

:Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh:

عالی بود ... ظهور نزدیک است اما بسیار نزدیک نیست ... شاید اینطوری بهتر باشه باید کاری کنیم جونش تضمین بشه وقتی میاد کسی جرعت ... نکنه ... اعلام جهانی بشه اومدنش ... تکتیر انداز هایی که

sniper دارن اطراف کعبه از من و شما بیشتر اعتقاد دارن میاد ...

[=arial]سلام علیکم ورحمه الله

[=arial]وجود مقدس اما م علیه السلام واسطه فیض وجود است بین ذات مقدس واقدس خداوند متعال با هر انچه هست (هرکس به اندازه فهمش انچه می فهمد از هر انچه هست )
[=arial]سوال بنده اینه " که ایا می شود هر انچه واسطه فیض وجوش حضرت علیه السلام هست را ارض امکان بنامیم ؟
[=arial]ممنون از پاسخ شما



سلام علیکم و رحمة الله
الاشیاء تعرف بمقابلاتها، اگر منظور از (ارض) جهت سفل و پایین باشد که شاید با معنای اصلی لغوی آن هم مناسب است، و در قبال آن (سماء) جهت علو باشد، این معنی یکی از جامعترین معانی است، یعنی آسمان وجوب و غناء و خالقیت، و ارض امکان و فقر و مخلوقیت، و حجت، مقام یلی الرب تمام عالم امکان است کما اینکه مقام یلی الخلق هویت غیبیة الهیة است. و الله العالم
سلام علیکم
اگر ممکنه این فرمایشتون را توضیح بیشتر بدهید وربطش با حجت علیه السلام ممنون از شما
کما اینکه مقام یلی الخلق هویت غیبیة الهیة است.
ممنون از پاسخ شما جزاک الله خیرا
اصلا قوام وساطت به این است که یک نحو ارتباط با طرفین داشته باشد، لذا طبق تعبیر روایت که حجت را واسطه فیض قرار میدهد پس حجت دو جهت دارد، یک روی به سوی مفیض، و یک روی به سوی مفاض، و مفیض توسط او فیض به مفاض میدهد(که بنابر این حجت میشود جهت یلی الخلقی مفیض)، و کذا مفاض توسط او فیض از مفیض میگیرد (که بنابر این حجت میشود جهت یلی الربي مفاض) ، و هر کدام از مفیض و مفاض یک جهت نفسي و ذاتی دارند که یکی ثبات مطلق ذاتی و دیگری فناء مطلق ذاتی است، که در بعض تعبیرات به این دو میگویند: فوق جعل(۱)، و دون جعل(۲)، در قبال وجود امکانی(۳) که مجعول است، و وجود منبسط(۴) که عین جعل است، جعل، مجعول، فوق جعل، دون جعل.

سلام علیکم ورحمة الله
ببخشیذ این فرمایش شما "
وجود منبسط(۴) که عین جعل است
مراد از وجود منبسط عین جعل ؛مفیض است یا غیر مفیض
ممنون از پاسخ شما
هیچکدام، بلکه همان مقام وساطت فیض است که خودش عین فیض است، نه مفیض است و نه مفاض، و المشیة بنفسها.
سلام علیکم
با توجه به دشواری کلام شما و بیسوادی امثال بنده، شک دارم درست فهمیدم یا خیر. ابتدا درباره برخی موارد عینا کلام شما را می آورم و سوالم را میپرسم سپس یکبار برداشت خودم را تقریر می کنم ببینید آیا درست فهمیدم:
نقل قول
مطلب این است که امام(آیا منظور بدن امام ع در یک قطعه زمانی؟) نقش واسطه فیض دارد که این نقش را من شبیه واسطه در علیت طولی می فهمم(که منافاتی با انحاء دیگر وساطت هم ندارد) و ما اصرار داریم(فرهنگساز آن خود اهل البیت علیهم السلام بودند) که اساسا این مرتبه عالم (و بلکه کل مراتب عالم، منتها بحث من فعلا در خصوص مرتبه عالم طبیعت و دنیاست) قوامش به وجود و حضور یک امام (آیا یعنی بدن یک امام؟) در این عالم وابسته است، به نحوی که نه در یک زمان ممکن است دو نفر (آیا یعنی دو بدن؟) واجد این نقش باشند و نه ممکن است زمانی پیدا شود که کسی (آیا یعنی بدنی؟) که واجد این نقش است وجود و حضور در این مرتبه نداشته باشد.


سوالاتی که داخل پرانتز مطرح فرموده اید ظاهرا استفهام انکاری است. در پاسخ همه آنها گمان من تاکنون این بود که بله، «بدن امام واسطه نیست، اما امام در مرتبه ای که واجد بدن عنصری است واسطه است که همواره آن مقام از یکی به دیگری منتقل می شود و با رحلت دنیوی پیامبر ص نیاز به امام دیگری هست.» اما از صحبتهای شما چنین برداشت کردم که ظاهرا ما در مورد معصومین لااقل سه مرتبه را باید از هم تفکیک کنیم:
1) مرتبه حقیقت محمدیه که در آنجا هیچگونه تکثری بین معصومین وجود ندارد و اصل مقام امامت هم ناظر به اینجاست (با توجه به تفکیک مقام امام و حامل مقام امام)
2) مرتبه نورانیت اشخاص معصومین، که در آنجا اشخاص از هم متمایزند اما هنوز وارد عالم عنصری نشده اند و همواره یکی از آنها حامل مقام امامت است
3) مرتبه حضور امام با بدن عنصری در عالم ناسوت
شما فرموده بودید: «یک مقام حقیقت محمدیه داریم که در آنجا تکثری حتی بین نور 14 معصوم نیست.» ظاهرا از این تعبیر شما فهمیده می شود که نور 14 معصوم، مرتبه ای پایین تر از آن حقیقت محمدیه (یعنی اولین تکثر آن) و بالاتر از شخص وجودی با بدن عنصری آن معصوم است. و حقیقت واسطه فیض بودن ائمه، به تجلی بودن آن مقام (= حامل آن مقام بودن) برمی گردد که در مرتبه تکثر نوری (مرتبه ای که هنوز پای بدن عنصری به میان نیامده) برای واسطه گری آن کفایت می کند. به تعبیر دیگر، مقام امامت که مقام واسطه فیض بودن است همان مقام حقیقت محمدیه است که در هر برهه ای و متناسب با هر عالمی، یک حاملی دارد که آن حامل، یکی از ائمه در مقام کثرت نوری، می باشند.
و گمان من درباره اینکه «ظاهرا امام در مرتبه ای که واجد بدن عنصری است واسطه است که همواره از یکی به دیگری منتقل می شود و با رحلت دنیوی پیامبر ص نیاز به امام دیگری هست» را این گونه پاسخ داده اید که این نوع وساطت فیض امام، عمدتا ناظر به زندگی اجتماعی بشر (و ظاهرا از طرف دیگر، ناظر به نیاز فردی بشر برای هدایت) است و حکمت اقتضا می کند که وقتی که زندگی اجتماعی بشری پیدا می شود همواره یک حامل آن مقام با بدن عنصری در دنیا وجود داشته باشد. به تعبیر دیگر، تا قبل از پیدایش زندگی بشر در دنیا، همان مقام امامت (با لحاظ حامل خاص در مرتبه نورانیت یا بدون لحاظ حامل خاص؟) برای وساطت در فیض حتی نسبت به مرتبه ناسوت کفایت می کرد؛ اما پس از شروع زندگی اجتماعی بشر و برای رشد اجتماعی بشر، حامل مقام امامت باید با بدن عنصری نیز در عالم دنیا حضور داشته باشد. این را از این جمله شما برداشت کردم:
نقل قول
(مقام امامت به عنوان واسطه فیض عالم ناسوت لازم است در شئون این عالم تدریجا بر طبق فرایند حرکت جوهری این عالم که در پست قبلی با مثال انگشت توضیح دادم، وبه عنوان حامل آن مقام، با بدن عنصری در زمانی که به حامل نیاز حکیمانه جمعی است و با بدن انشائی در زمانی که نیاز فردی است)


آیا درست فهمیدم؟
اگر این فهم من درست باشد در حامل مقام امامت بودن بین حضرات چهارده معصوم ع با سایر انبیاء و خود حضرت آدم ع فرقی نیست هرچند در مقدار و نحوه تجلی حقیقت محمدیه و مقام امامت در ایشان فرق است. آیا درست است؟
ضمنا این جمله اخیرتان سوال دیگری در ذهن ایجاد کرد که مقصودتان از «نیاز فردی» نیاز شخصی افراد بشر برای هدایت است یا نیاز شخص تجلی یافته خود امام در دنیا برای طی مراتب رشد و اتصال به حقیقت محمدیه؟ بهتر است سوال را کلی تر بپرسم. اگر امکان دارد نیاز به حضور با این بدن انشائی را بیشتر توضیح دهید. آیا مقام امامت (که ظاهرا همان حقیقت محمدیه است) برای وساطت گری فیض نسبت به عالم ناسوت، یک بدن خاصی باید ابتدا برای خود انشاء کند یا بدون هرگونه بدن و حیث ناسوتی ای وساطت فیض نسبت به عالم ناسوت (در مرتبه ای که هنوز زندگی بشری در عالم ناسوت وارد نشده که حضور آن مقام با بدن عنصری ضرورت داشته باشد و همین بدن عنصری کفایت از بدن انشائی کند) را انجام می دهد؟

پیشاپیش از توضیحات شما ممنونم.
التماس دعا
سلام علیکم

تشکر میکنم از اینکه مطلب را باز کردید تا نقاط مشترک و ممتاز روشن شود، آنطور که از عبارت شما فهمیدم کلی عرضم را نتوانستم بیان کنم، لذا جزئیات را میگذاریم برای بعد، وفعلا با یک مثال در وساطت فیض هلیات مرکبه سؤالاتی را طرح میکنم و بررسی میکنیم تا به وساطت فیض در هلیات بسیطه برسیم.

نفس انسان را طبق معمول مطالب کلاسیک، مدبر بدن میدانیم، خواه تدبیر تعلقی و خواه تدبیر به معنای مرتبه نازله بودن بدن برای نفس در لسان حکمت متعالیه (که میل به سوی هلیت بسیطه است)، حال سؤال این است:

۱- آیا نفس در مقام ذاتش تدبیر بدن میکند یا در مقام شئوناتش؟

۲- آیا اگر نفس با شئوناتش تدبیر میکند، آن شأنی که تدبیر مثلا کلیه میکند عین همان شأنی است که تدبیر کبد میکند؟

۳- اگر غیر اوست آیا آن شأنی که تدبیر کلیه راست میکند عین همان شأنی است که تدبیر کلیه چپ میکند؟

۴- اگر غیر اوست آیا شأنی که تدبیر کلیه راست میکند در زمان تشکیل جنین، شأنی از نفس بوده است یا خیر؟

۵- آیا شأنی که تدبیر کلیه راست میکند در زمان طفولیت که عملکرد کلیه با زمان پیری تفاوت میکند، خود دو شأن دارد یا یک شأن است؟

۶- آیا شأنی که تدبیر کلیه راست میکند خود او دقیقا در مقام ذاتش تدبیر بافت لوله‌های درون کلیه که بخشی از کلیه حساب میشوند را میکند یا اینکه تدبیر آن بافتها و یا سلولهای کلیه مربوط به یک شأن دیگر نفس است که در عرض شأنی است که تدبیر کلیه میکند؟ یا اینکه هر شأنی خودش مثل نقاط جبهه موج فیزیکی عمل میکند، یعنی خودش تا بخواهید ذو الشئون است!

۷- آیا تدبیر نفس نسبت به بدن، به صورت همگن است و تعلق تدبیر به بدن نسبت به تمام اعضا علی السویه است یا اینکه تعلق نفس به بعض اعضا نسبت به بعض دیگر بیشتر است؟ وبر فرض دوم آیا یک نقطه شروع دارد یا خیر؟ مثلا آیا میتوان گفت که غده صنوبری اولین مکان ناسوتی بدن است که نفس به آن تعلق میگیرد و از طریق تعلق به او، تدبیرش را به کل بدن گشترش میدهد؟

فعلا این هفت سؤال را بررسی کنیم و نظرتان را بفرمایید تا به بحث خودمان برگردیم.

.mohamad mehdy128 kashany, [13.10.15 05:54]سلام علیکم
ضمن تشکر از وقتی که می گذارید، و بحثها را در حد فهم حقیر تنزل می دهید، پاسخها را در حد فهم خود عرض می کنم هرچند تعاقب سوالات شما عملا پاسخ بسیاری را معلوم کرده است:
۱- آیا نفس در مقام ذاتش تدبیر بدن میکند یا در مقام شئوناتش؟
در مرتبه شئوناتش

۲- آیا اگر نفس با شئوناتش تدبیر میکند، آن شأنی که تدبیر مثلا کلیه میکند عین همان شأنی است که تدبیر کبد میکند؟
ظاهرا دو شان متمایزند.

۳- اگر غیر اوست آیا آن شأنی که تدبیر کلیه راست میکند عین همان شأنی است که تدبیر کلیه چپ میکند؟
ظاهرا دو شان متمایزند.

۴- اگر غیر اوست آیا شأنی که تدبیر کلیه راست میکند در زمان تشکیل جنین، شأنی از نفس بوده است یا خیر؟
به گمانم باید گفت بالقوه بوده است، اما بالفعل نبوده است. یعنی نفس این ظرفیت را دارد که وقتی دارای کلیه چپ شد کلیه اش را تدبیر کند، اما چنین شانی الان فعلیت ندارد.

۵- آیا شأنی که تدبیر کلیه راست میکند در زمان طفولیت که عملکرد کلیه با زمان پیری تفاوت میکند، خود دو شأن دارد یا یک شأن است؟
تا پای تفاوت به میان بیاید شئون متکثر می شود لذا باید گفت خود این شأن، چند شأن دارد.

۶- آیا شأنی که تدبیر کلیه راست میکند خود او دقیقا در مقام ذاتش تدبیر بافت لوله‌های درون کلیه که بخشی از کلیه حساب میشوند را میکند یا اینکه تدبیر آن بافتها و یا سلولهای کلیه مربوط به یک شأن دیگر نفس است که در عرض شأنی است که تدبیر کلیه میکند؟ یا اینکه هر شأنی خودش مثل نقاط جبهه موج فیزیکی عمل میکند، یعنی خودش تا بخواهید ذو الشئون است!
ظاهرا گزینه آخر درست باشد.

۷- آیا تدبیر نفس نسبت به بدن، به صورت همگن است و تعلق تدبیر به بدن نسبت به تمام اعضا علی السویه است یا اینکه تعلق نفس به بعض اعضا نسبت به بعض دیگر بیشتر است؟ وبر فرض دوم آیا یک نقطه شروع دارد یا خیر؟ مثلا آیا میتوان گفت که غده صنوبری اولین مکان ناسوتی بدن است که نفس به آن تعلق میگیرد و از طریق تعلق به او، تدبیرش را به کل بدن گشترش میدهد؟
گمانم این است که فرض دوم درست تر است و نقطه شروع هم دارد و شاید وجود سلسله اعصاب در بدن و وابستگی همه به مغز را بتوان موید این مدعا دانست.

ممنونم و منتظر ادامه توضیحات شما هستم. (البته انشاءالله چهارشنبه عازم سفر تبلیغی هستم و اگر احیانا نتوانستم سریع برای ادامه مطلب اقدام کنم پیشاپیش معذرت می خواهم)

mohamad mehdy128 kashany, [13.10.15 05:55]
۴- اگر غیر اوست آیا شأنی که تدبیر کلیه راست میکند در زمان تشکیل جنین، شأنی از نفس بوده است یا خیر؟
به گمانم باید گفت بالقوه بوده است، اما بالفعل نبوده است. یعنی نفس این ظرفیت را دارد که وقتی دارای کلیه چپ شد کلیه اش را تدبیر کند، اما چنین شانی الان فعلیت ندارد.

آیا قبل از فعلیت مورد نظر شما، حیثیت دارائی نفس ظرفیت تدبیر کلیه چپ را عین حیثیت دارائی نفس تدبیر کلیه راست را، است یا دو حیثیت است؟

mohamad mehdy128 kashany, [13.10.15 05:55]
نقل قول
۴- اگر غیر اوست آیا شأنی که تدبیر کلیه راست میکند در زمان تشکیل جنین، شأنی از نفس بوده است یا خیر؟
به گمانم باید گفت بالقوه بوده است، اما بالفعل نبوده است. یعنی نفس این ظرفیت را دارد که وقتی دارای کلیه چپ شد کلیه اش را تدبیر کند، اما چنین شانی الان فعلیت ندارد.

آیا قبل از فعلیت مورد نظر شما، حیثیت دارائی نفس ظرفیت تدبیر کلیه چپ را عین حیثیت دارائی نفس تدبیر کلیه راست را، است یا دو حیثیت است؟

به نظر می رسد دو حیثیت است. زیرا ظرفیت تدبیر 1 را داشتن غیر از ظرفیت تدبیر 2 را داشتن است و این دو حیثیت از هم متمایزند.

به نظر چنین می رسد که هرجا تکثری در واقع (واقعی که اعم از وجود است) بتوانیم بیابیم شأنها متکثر می شود و هرجا نتوانیم بیابیم شأن متکثر نمی توان قائل شد. آنجا که من گفتم بالقوه بوده اما بالفعل نبوده، یعنی توضیحی دادم که در آن توضیح بر انکار تکثر به نحو موجود اصرار کردم و شما با برجسته کردن تعبیر «این ظرفیت را دارد» و سپس با سوال فوق، دارید واقعی بودن این تکثر حتی در آن مرتبه را (البته واقع اوسع از وجود) به بنده متذکر می شوید. آیا درست فهمیدم؟

تقديم به امام عصر مهدى ( عج )
نازنين ترين يارم
اگر مى توانستم جذبت كنم نامم ديگر آدم نبود
آدمربا بود
خوب من
سوختن در كنار يك خورشيد تابان ، بهتر از يخ
بستن در زمستان تنهايى ست
پس بگذار كنار تو باشم
زيباترين گل زندگيم
من اگر روح پريشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
به تن زندگيم زخم فراوان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
قهرمان نام آور من
زنده ام با نام تو ، پژمرده ام بى نام تو
حاضرم پرپر شوم در محضر ديدار تو
اى دور از من
اشك من در فراقت تنها سه حرف ندارد
خيلى حرف دارد
اى صابر
صبورى تو بر گناهان من بى منتهاست
اما جان من از غيبتت بر لب رسيده
صبر من از هجر تو در انتهاست
اى ماندگارترين عشق
خداحافظ ، پايان من است
تو انتها ندارى ، هميشه ماندگارى

تقديم به امام عصر مهدى ( عج )
نازنين ترين يارم
اگر مى توانستم جذبت كنم نامم ديگر آدم نبود
آدمربا بود
خوب من
سوختن در كنار يك خورشيد تابان ، بهتر از يخ
بستن در زمستان تنهايى ست
پس بگذار كنار تو باشم
زيباترين گل زندگيم
من اگر روح پريشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
به تن زندگيم زخم فراوان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
قهرمان نام آور من
زنده ام با نام تو ، پژمرده ام بى نام تو
حاضرم پرپر شوم در محضر ديدار تو
اى دور از من
اشك من در فراقت تنها سه حرف ندارد
خيلى حرف دارد
اى صابر
صبورى تو بر گناهان من بى منتهاست
اما جان من از غيبتت بر لب رسيده
صبر من از هجر تو در انتهاست
اى ماندگارترين عشق
خداحافظ ، پايان من است
تو انتها ندارى ، هميشه ماندگارى

تقديم به امام عصر مهدى ( عج )
نازنين ترين يارم
اگر مى توانستم جذبت كنم نامم ديگر آدم نبود
آدمربا بود
خوب من
سوختن در كنار يك خورشيد تابان ، بهتر از يخ
بستن در زمستان تنهايى ست
پس بگذار كنار تو باشم
زيباترين گل زندگيم
من اگر روح پريشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
به تن زندگيم زخم فراوان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
قهرمان نام آور من
زنده ام با نام تو ، پژمرده ام بى نام تو
حاضرم پرپر شوم در محضر ديدار تو
اى دور از من
اشك من در فراقت تنها سه حرف ندارد
خيلى حرف دارد
اى صابر
صبورى تو بر گناهان من بى منتهاست
اما جان من از غيبتت بر لب رسيده
صبر من از هجر تو در انتهاست
اى ماندگارترين عشق
خداحافظ ، پايان من است
تو انتها ندارى ، هميشه ماندگارى

يك شب بيا ستاره بريزم به پای تو
ای آفتاب من همه چيزم فدای تو

يك شب بيا به ما برسد ای اذان صبح
از پشت بام مسجد كوفه صدای تو

ما مدتیست خانه تكانی نكرده ايم
شرمنده ايم در دل ما نيست جای تو...

...اللهم عجل لوليك الفرج...

يك شب بيا ستاره بريزم به پای تو
ای آفتاب من همه چيزم فدای تو

يك شب بيا به ما برسد ای اذان صبح
از پشت بام مسجد كوفه صدای تو

ما مدتیست خانه تكانی نكرده ايم
شرمنده ايم در دل ما نيست جای تو...

...اللهم عجل لوليك الفرج...

يك شب بيا ستاره بريزم به پای تو
ای آفتاب من همه چيزم فدای تو

يك شب بيا به ما برسد ای اذان صبح
از پشت بام مسجد كوفه صدای تو

ما مدتیست خانه تكانی نكرده ايم
شرمنده ايم در دل ما نيست جای تو...

...اللهم عجل لوليك الفرج...

امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه:

اگرچه زمانه مرا به تأخیر انداخت، وم قدَّرات الهى مرا ازیارىِ تو بازداشت، و نبودم تا با آنانکه با تو جنگیدند بجنگم، و با کسانیکه با تو اظهار دشمنى کردند خصومت نمایم، (در عوض) صبح و شام بر تو مویِه می کنم، و به جاى اشک براى تو خون گریه می کنم، از روى حسرت و تأسّف و افسوس بر مصیبت هائى که بر تو وارد شد، تاجائى که از فرط اندوهِ مصیبت، وغم و غصّه شدّتِ حزن جان سپارم.

امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه:

اگرچه زمانه مرا به تأخیر انداخت، وم قدَّرات الهى مرا ازیارىِ تو بازداشت، و نبودم تا با آنانکه با تو جنگیدند بجنگم، و با کسانیکه با تو اظهار دشمنى کردند خصومت نمایم، (در عوض) صبح و شام بر تو مویِه می کنم، و به جاى اشک براى تو خون گریه می کنم، از روى حسرت و تأسّف و افسوس بر مصیبت هائى که بر تو وارد شد، تاجائى که از فرط اندوهِ مصیبت، وغم و غصّه شدّتِ حزن جان سپارم.

امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه:

اگرچه زمانه مرا به تأخیر انداخت، وم قدَّرات الهى مرا ازیارىِ تو بازداشت، و نبودم تا با آنانکه با تو جنگیدند بجنگم، و با کسانیکه با تو اظهار دشمنى کردند خصومت نمایم، (در عوض) صبح و شام بر تو مویِه می کنم، و به جاى اشک براى تو خون گریه می کنم، از روى حسرت و تأسّف و افسوس بر مصیبت هائى که بر تو وارد شد، تاجائى که از فرط اندوهِ مصیبت، وغم و غصّه شدّتِ حزن جان سپارم.

چون نی به نوای تو که باشم...خوبم
مشمول دعای تو که باشم...خوبم
هر چند شکسته بالم از تیر گـناه
اما به هـوای تو که باشم...خوبم
اللهم عجل لولیک الفرج

چون نی به نوای تو که باشم...خوبم
مشمول دعای تو که باشم...خوبم
هر چند شکسته بالم از تیر گـناه
اما به هـوای تو که باشم...خوبم
اللهم عجل لولیک الفرج

حسین فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی"
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم: لبیک یاحسین! لبیک...
حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...
و من باز می گویم: لبیک یاحسین!لبیک...
حسین شمشیر می خورد من سر مادرم داد می زنم و می گویم: لبیک یا حسین!لبیک...
حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم: لبیک یا حسین! لبیک...
حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس نگاه های حرامم فریاد میزنم لبیک یا حسین ! لبیک...
حسین رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟ من محتاطانه دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک یا حسین لبیک...
حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه ی اوست، حسین به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن...
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک...
خورشید غروب کرده است... من لبخندی می زنم و می گویم: اللهم عجل لولیک الفرج...
به چشمان مهدی (عج) خیره می شوم و می گویم: "دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."
مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند.
مهدی تنهاست...حسین تنهاست..
من این را میدانم اما...

حسین فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی"
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم: لبیک یاحسین! لبیک...
حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...
و من باز می گویم: لبیک یاحسین!لبیک...
حسین شمشیر می خورد من سر مادرم داد می زنم و می گویم: لبیک یا حسین!لبیک...
حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم: لبیک یا حسین! لبیک...
حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس نگاه های حرامم فریاد میزنم لبیک یا حسین ! لبیک...
حسین رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟ من محتاطانه دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک یا حسین لبیک...
حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه ی اوست، حسین به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن...
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک...
خورشید غروب کرده است... من لبخندی می زنم و می گویم: اللهم عجل لولیک الفرج...
به چشمان مهدی (عج) خیره می شوم و می گویم: "دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."
مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند.
مهدی تنهاست...حسین تنهاست..
من این را میدانم اما...

حسین فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی"
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم: لبیک یاحسین! لبیک...
حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...
و من باز می گویم: لبیک یاحسین!لبیک...
حسین شمشیر می خورد من سر مادرم داد می زنم و می گویم: لبیک یا حسین!لبیک...
حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم: لبیک یا حسین! لبیک...
حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس نگاه های حرامم فریاد میزنم لبیک یا حسین ! لبیک...
حسین رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟ من محتاطانه دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک یا حسین لبیک...
حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه ی اوست، حسین به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن...
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک...
خورشید غروب کرده است... من لبخندی می زنم و می گویم: اللهم عجل لولیک الفرج...
به چشمان مهدی (عج) خیره می شوم و می گویم: "دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."
مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند.
مهدی تنهاست...حسین تنهاست..
من این را میدانم اما...

ما که از عشق حسین(ع) دم میزنیم
کوچه ها را رنگ ماتم میزنیم
پس چرا هر لحظه با رفتار خود
بر دل صاحب زمان(عج) غم میزنیم

ما که از عشق حسین(ع) دم میزنیم
کوچه ها را رنگ ماتم میزنیم
پس چرا هر لحظه با رفتار خود
بر دل صاحب زمان(عج) غم میزنیم

خداوندا
از تو می خواهم
نه مثل مختار بعد از واقعه!
نه مثل حربن ریاحی میان واقعه!
و نه مثل توابین بعد از واقعه!
بلکه مثل عباس(ع) در تمام واقعه!
مثل مسلم پیشتاز واقعه!
در رکاب کسی باشیم که به انتظارش ایستاده ایم.

***اللهم عجل لولیک الفرج**

ای التماس و خواهش بالا دوازده
ظهر اذان عقربه ی ما دوازده

من حقم است هشت گرفتم چرا که من
یک جمله هم نساخته ام با دوازده

با چند نمره باشد اگر، رد نمی شوی
یک، دو، سه... هفت، هشت، نه آقا دوازده

بی تو تمام اهل قیامت رفوزه اند
ای نمره ی قبولی دنیا، دوازده

ثانیه های کند، توسل می آورند
یا «صاحب الزمان خدا»، یا «دوازده!»

حالا که ساعت تو و چشم خدا یکی ست
آقا چقدر مانده زمان تا دوازده؟

امروز اگر نشد ولی یک روز می شود
ساعت به وقت شرعی زهرا، دوازده



سلام ما به محرم، به غصه و غم مهدی
به چشم کاسه خون و به شال ماتم مهدی
سلام ما به محرم، به شور و حال و عیانش
سلام ما به حسین و به اشک سینه زنانش . . .

مدتی هست که زخم دل من خورده نمک

از کس و ناکس و بیگانه شنیدم متلک

رَحمةُ الّٰله عَلَی الحُبَّ حُسینِ بنِ عَلی
ْ
سر ارباب سلامت،حرف مردم به درک

باز هم چشم به راهم که مُحرّم برسد..

بوی اسپند عزایش به مشامم برسد...

کاش امسال، مُحرّم به دعای زهرا (س)

خبرآمدن منجی عالم برسد...

اللهم عجل لولیک الفرج

مدتی هست که زخم دل من خورده نمک

از کس و ناکس و بیگانه شنیدم متلک

رَحمةُ الّٰله عَلَی الحُبَّ حُسینِ بنِ عَلی
ْ
سر ارباب سلامت،حرف مردم به درک

باز هم چشم به راهم که مُحرّم برسد..

بوی اسپند عزایش به مشامم برسد...

کاش امسال، مُحرّم به دعای زهرا (س)

خبرآمدن منجی عالم برسد...

اللهم عجل لولیک الفرج

گفتم ...
اگر در کربلا بودم ،
تا پای جان برای حسین(ع) تلاش میکردم !
گفت ...
یک حسین(ع) زنده داریم !
نامش مهدی(عج) است !
تاحالا برایش چه کرده ای... !؟
سکوت کردم... Sad

گفتم ...
اگر در کربلا بودم ،
تا پای جان برای حسین(ع) تلاش میکردم !
گفت ...
یک حسین(ع) زنده داریم !
نامش مهدی(عج) است !
تاحالا برایش چه کرده ای... !؟
سکوت کردم... Sad

گفتم ...
اگر در کربلا بودم ،
تا پای جان برای حسین(ع) تلاش میکردم !
گفت ...
یک حسین(ع) زنده داریم !
نامش مهدی(عج) است !
تاحالا برایش چه کرده ای... !؟
سکوت کردم... Sad

در عصر غیبتش که جهان کربلا شده
شده
باید برای عشق ، علی اکبری کنیم...

در عصر غیبتش که جهان کربلا شده
شده
باید برای عشق ، علی اکبری کنیم...

سلام بر غریب ترین غریب زمان ..یا صاحب الزمان

آقا اجازه!

دست خودم نیست خسته ام،
در درس عشق، من صف آخر نشسته ام،
یعنی نمی شود که ببینم سحر رسید؟
درس غریب "غیبت کبری" به سر رسید؟
آقا اجازه!
بغض گرفته گلویمان،
آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان،
استاد عشق!
صاحب عالم!
گل بهشت!
باید که مشق نام تورا تا ابد نوشت.
اللهم عجل لولیک الفرج



اربـــــابـــــــــ جـــانــــــ ...
آمـــــده امــ درد و دلـــــ ...

آمـــده امـــ اعتـــرافـــــ ....

هـــزار و ...
صـــد و ..
شصتـــــ و شـشــــ سالـــــ ستــــــ ..
ڪـه خـونـــ بـــه دلشـــ ڪرده ایمـ ..

مےدانـــم ڪه دلــــِ گلایــه نـدارد ..

اربـــابـــــ ؟؟
حـــــرّمـانـــــ ڪنــــ اربـابـــــ ..
مـــولا دلشـــــ خــونــــ ستـــــ ..
مـــــولا چشمـــــانشـــــ گـــــود رفتـــــه ستــــــــــ ..

اربابـــــ ...
حـــــّرمــــانـــــ ڪنــــ اربـابـــــــــ ......

اربـــــابـــــــــ جـــانــــــ ...
آمـــــده امــ درد و دلـــــ ...

آمـــده امـــ اعتـــرافـــــ ....

هـــزار و ...
صـــد و ..
شصتـــــ و شـشــــ سالـــــ ستــــــ ..
ڪـه خـونـــ بـــه دلشـــ ڪرده ایمـ ..

مےدانـــم ڪه دلــــِ گلایــه نـدارد ..

اربـــابـــــ ؟؟
حـــــرّمـانـــــ ڪنــــ اربـابـــــ ..
مـــولا دلشـــــ خــونــــ ستـــــ ..
مـــــولا چشمـــــانشـــــ گـــــود رفتـــــه ستــــــــــ ..

اربابـــــ ...
حـــــّرمــــانـــــ ڪنــــ اربـابـــــــــ ......

اربـــــابـــــــــ جـــانــــــ ...
آمـــــده امــ درد و دلـــــ ...

آمـــده امـــ اعتـــرافـــــ ....

هـــزار و ...
صـــد و ..
شصتـــــ و شـشــــ سالـــــ ستــــــ ..
ڪـه خـونـــ بـــه دلشـــ ڪرده ایمـ ..

مےدانـــم ڪه دلــــِ گلایــه نـدارد ..

اربـــابـــــ ؟؟
حـــــرّمـانـــــ ڪنــــ اربـابـــــ ..
مـــولا دلشـــــ خــونــــ ستـــــ ..
مـــــولا چشمـــــانشـــــ گـــــود رفتـــــه ستــــــــــ ..

اربابـــــ ...
حـــــّرمــــانـــــ ڪنــــ اربـابـــــــــ ......

دیده هامان ز فراق است که بارش دارد
قلب ها از تپش عشق تو لرزش دارد..
این دل خسته ز دوری و فراقت آقا
روزهایی که نبودید شمارش دارد…

دیده هامان ز فراق است که بارش دارد
قلب ها از تپش عشق تو لرزش دارد..
این دل خسته ز دوری و فراقت آقا
روزهایی که نبودید شمارش دارد…