جمع بندی یک عرفان دروغین جدید و راه نجات افراد از آن
تبهای اولیه
سلام
یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که طرح آن با آیدی خودشون ممکن نبود
لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:
سلام
دوستان لطفا راهنماییم
بفرمایید من 2 تا دوست دارم که خواهرند و خیلی طالب حقیقت و اینکه تنها گناهشون اینه که نماز صبحشون گهگاهی قضا میشه (البته پای منبر نبودن و هیئت هم نمیرن) این دوستام تازه با عرفان آشنا شدند من از شما کمک میخوام تا بتونم دوستمو راهنمایی کنم.
اخیرا یکی از دوستانم با شخصی آشنا شده که خودش را عارف معرفی کرده است. مراسم ذکر گفتن دارند، با هم بحث می کنند و در آخر هر کی سوالی داشته باشد به صورت خصوصی از شیخ میپرسد و اینطور که دوستم تعریف می کند چیزی سوای دین نمی گوید.در هفته ی پیش که این جلسه ی عرفان در خانه ی دوستم تشکیل شده بود (این شیخ قبلا هم من را در یک جلسه ی مولوی دیده بودند البته من همراه دوستم رفته بودم که من را دید و به من در یک لحظه گفت ظاهرت خیلی خوبه اما درونت را بیشتر صفا بده ، دوستم به شیخ گفته بود فاطمه هم در جلسات حضور پیدا کند شیخ اجازه نداده بودند اما هفته ی پیش به اصرار دوستم ) من هم حضور داشتم.
جلسه در شب عاشورا برگزار شد، ابتدا صحبت می کرد و چون به زبان مردم این شهر مسلط نیستم حرفایش را کامل متوجه نشدم .
ابتدای جلسه به من گفت لطفا صدا ضبط نکن در صورتی که من بجز کلید چیزی همراهم نبود حتی تلفن همراهم.
بعد در حین بحث به من میگفت متوجه میشوی ؟ در صورتی که من متوجه نمیشدم جواب میدادم کمی
سپس مثالی از ایثار زدند که به نظر من در شب عاشورا باید میگفت نمونه ی ایثار امام حسین (ع) است اما هیچ اشاره ای به امام حسین(ع) نداشتند.
جلسه ی ذکر گفتن شروع شد ،و ما به صورت 2 حلقه ی زن و مرد نشستیم.
آهنگی با ساز 3تار و شعری از عراقی پخش شد و شیخ هر از چندی با صدای بلند فریاد میزد یا الله ، در این حین من خیلی ناراحت بودم چرا در این مجلس حضور دارم من باید الان در روضه ی امام حسین می بودم.بعد از جلسه ی ذکر گفتن، شیخ به اتاق رفت و تک تک اخوان برای ملاقات او به اتاق می رفتند، البته هیچکدوم از اخوان آقا نرفتند فقط خانم ها می رفتند.
قبل از اینکه دوستم به اتاق برود به او گفتم شب عاشورا این چه سازی بود که باید گوش میدادیم!!! اصلا خوشم نیومد.
وقتی دوستم به اتاق رفته بود، شیخ از دوستم پرسیده بود فاطمه خوشش آمد یا نه؟؟؟ دوستم با وجود اینکه میدانست من خوشم نیامده گفته بود نمیدانم
بعد از جلسه ی خصوصی، شیخ لباس سفیدش را عوض کرد و این بار به احترام من فارسی حرف زد، و من را مخاطب قرار داد.
به من گفت الان فکر کن من نکیر منکر هستم ، تو چرا چیزی از غیر خدا می خواهی؟؟؟ (والا به خدا من چیزی از غیر خدا نمیخوام)
من سکوت کرده بودم به من گفت تو که الان نمی توانی جوا من را بدهی چطور میخواهی جواب خدا را بدهی!!!
بعد برای من از بهشت و جهنم گفت، و من گفتم من اگر ته جهنم هم باشم محبت خدا برایم کافیست!
یا به من گفت چرا خدا را به خاطر بدست آوردن مادیات عبادت می کنی (والا به خدا من خدارو تنها و تنها بخاطر اینکه از عبادت لذت میبرم عبادت میکنم)
ازاینجا بود که فهمیدم این فرد شیخ نیست!!!
یا به من گفت کاش میشد چهره ی برزخیت رو بگم !!!
بعد چون شب عاشورا بود قرار شد زیارت عاشورا بخونه، من به دوستم گفتم زیارت عاشورا خوندن اینطور که نیست رو مبل لم بدی،بلکه باید رو به قبله بشینیم ، دوستمم گفت باشه رو به قبله بشینیم.
چه زیارت عاشورایی خوند همش غلط و اینکه جایی به «انی اتقرب الی الله» می رسید میگفت تکرار کنید و دعا را تا اول لعن ها می خواند و گفت بقیه اش رو چون باید 100 بار بگوییم خودتان بخوانید.ساعت چند بود1.30 بامداد دیگه داشتیم از خستگی میپریدیم میگفت نه تا صبح بشینیم، آخه شب عاشورا و روز عاشورا آداب داره، اینجا بشینیم که چی بشه؟
باز اومد از خودش تعریف کردن ، مثلا گفت: من در نماز شبم در هر رکعت 30 مرتبه قل هوالله میخوانم .
یا 3ساعت خواب کافیه ،آخه واسه ی یه جوونی که 8 ساعت میخوابه 3ساعت کافیه؟؟؟تا بالاخره بحث نماز اول وقت شد ، هیچ کدام از اخوانهایش نماز اول وقت نمیخواندند!!!
اینقدر تعجب کردم آخه مگه میشه نماز اول وقت نخوند و حالت عرفانی داشت؟؟؟در آخر که داشت میرفت یکی از اخوانها ازشون ساعت اذون رو پرسید من گفتم 5.10 دقیقه اما گفت صبر کن از نت دربیارم.
موقع خداحافظی هم که حرکت صفا انجام دادن که به نظر کلا شرک بود.
از این 2خواهر ، خواهر کوجیکه با من هم عقیده هست اما بزگتری نه!!!از نظر من این آقا هدفش فقط و فقط منحرف کردن افراد هستش به دلایل زیر:
1.برای مراسم روبه قبله ننشستن
2.شب عاشورا اضلا یادی از امام حسین نکردن
3.شب عاشورا مولوی و تار گذاشتن
4.چرا باید برای ذکر گفتن مولوی بذارید
5.چرا بجای مولوی از قآن استفاده نمیشه
6.چرا اصلا فرزندانش به گفته های او توجه ندارند(پسرش که دائم تو گوشی بود دخترشم وسط ذکر گفتن بلند شده بود رفته بود بیرون نگاه میکرد)
7.چرا خودش را عالم میداند
8.چرا به حقوق دیگران احترام نمیگذارد
9.چرا ساعت اذون صبح را از داخل گوشی اش در آورد؟
10.اگر واقعا علم غیب دارد چرا از دوستم پرسید فاطمه از جلسه خوشش آمد؟
11.چرا اگر علم غیب دارد ندانست که من خدارا بخاطر اینکه دوستش دارم عبادت میکنم نه کرامت(هر چند خدا هم انقدر بزرگوار است که بنده را محروم نمیکند)
12.چرا تمام اخوانهایش از خواندن نماز اول وقت شکایت داشتند در صورتی حقیقت عرقان نماز اول وقت است
13.چرا جلسه ی خصوصی میگذارد( نباید یک زن و مرد در یک اتاق حرف بزنند)
14.چرا با خانم ها شوخی میکرد؟:Esteghfar:
15.چرا آن عمل شرک آمیز را در اخر انجام میدهند ما نباید به غیره خدا برای چیزی سر تعظیم فرود بیاوریم
16.چرا زیارت عاشورا را اشتباه میخواند؟
17.چرا مثل یک شیخ شیعی زیارت عاشورا را نخواند
18.چرا مثل یک شیخ شیعی نفهمید که زیارت عاشورا نباید حتما صدبار لعن و صدبار سلام را گفت
19.چرا برخلاف شیوخ شیعه که میگویند باید شب زود و خوب و کافی خوابید تا نماز صبح قضا نشود حرف میزند
اصلا نمیتوانم این شخص را به عنوان یک شیخ بپذیرم
نمیخوام از خودم تعریف کنم اما من با تمام گناهکار بودنم توی مجلس امام حسین و پای منبر بزرگ شدم و این برخوردا برام اصلا مانوس نیستمن روحانی ندیدم که خودش را علامه ی دهر بداند حتی آیت الله بهجت هم ادعایی نداشتن اما ایشون فقط ادعا دارن
من با تمام گناهکار بودنم به خدا امید دارم و توی دعای کمیل میگه اگر منو قعر جنمم بندازی من بازم تورو صدا میکنم
باید ازینجور افراد ترسید چون باعث میشوند هم دیوانه شد هم مسیر درست حق رو گم کرد
اینا دلایلی اند که من برای دوستم آوردم و 2 دلیل دیگر اصلا یک صلوات در این جمع فرستاده نشد و اینکه این شخص نفهمید من حتی گوشی هم پیشم نیست چجور صدا ضبط کنم.
دوستم باز دیشب در این جلسه رفته بود و شیخ گفته بود به نظرت فاطمه دختر خوبیه؟؟؟؟
حالا کمکی که من میخواهم این است من چجور دوستم را ازین مسیر نجات بدهم با توجه به اینکه دوستم مثل خمیر است و جهت میگیرد
با تشکر
در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:
بسم الله الرحمن الرحیم
خوشبختانه کاربر سؤال کننده خودْ حقیقت را به خوبی دریافتهاند و سپس در صدد هدایت دوست خویش برآمدهاند. برای راهنمایی در این زمینه نظرتان را به نکات زیر جلب مینمایم:
1. در مسیر هدایتگری، توجه و ایمان به قاعدهی «... الله یهدی من یشاء الی صراطٍ مستقیم»(بقره/213؛ نور/46)، تأثیر سخن انسان را بالا خواهد برد.
2. تقلید، تنها در فروع دین و احکام سزاوار و بایسته است؛ در عقاید تفکر و تأملات عقلانیِ خود شخص، چراغ راه است.
3. کمیاب بودن کرامات عارفانه، و اشتیاق اکثریت افراد جامعه نسبت به اینگونه کرامات، مستمسک و بهانهای به دست دزدان طریق سپرده تا با القاء جملاتی که از آن بوی کرامت استشمام میشود (و مخاطب به انگاره صاحب کرامت بودن آنان مطمئن میشود یا حداقل ظنین میشود) ، عنان تعقل و تفکر آنان را ربوده، آنان را به مسیرهای دلخواه خویش بکشانند.
4. حتی خود صاحبان کرامت و قدرتهای خارقالعاده، به چنین ساحتی از توانایی خویش نمیبالند و چه بسا التفات و توجه به چنین مسائلی را سد مسیر پیشرفت معنوی خویش میدانند و مدام در صدد کتمان چنین قدرتهای الهی میباشند.
روایات گویای آنند که حتی خداوند نیز اولیاء خویش و صاحبان قدرتهای الهی را از چشم خلق مستور داشته است.
5. غیر از حضرات معصومین که چهارده نور پاکاند، بقیه در معرض لغزش و سقوط می باشند. بنابراین لازم است در دنبالهروی از غیر معصوم، با احتیاط بیشتری عمل نماییم. خصوصا در مسیری که صحبت از معارف بوده جنس مباحث، عرفانی و سلوکی است.
6. خداوند در قرآن امثلهی کسانی را بیان فرموده که در اثر تلاشهایی به مقامات معنوی رسیدند اما به جهت داشتن رعونت نفس و ...، به حضیض ظلمت گرفتار شدند و به مقداری که اوج گرفته بودند، زمین خورده، به دشمن درجه یک خداوند و اولیاء دین تبدیل شدند.
مثال برجسته آن، ابلیس رجیم است که قبل از لغزش، از رفعت مقامیِ کم نظیری برخوردار بود اما در اثر رعونت نفس و ...، به چنین سرنوشت تأسفباری گرفتار شد.
مثال دیگر، بلعم باعورا است که آیات 175 و 176 از سوره أعراف، در مورد وی تطبیق شده است. او نیز در اثر دوری از ذکر الله، به چنان سقوطی گرفتار شد که قرآن وی را إمام و متبوع شیطان و شیطان را مأموم و تابع وی معرفی نموده است.
پس با توجه به مطالب گفته شده، ضروری است قبل از هر چیز، وسواس و احتیاط در قبال چنین افراد مدعی و مدعیات آنان اِعمال شود چرا که «چو دزدی با چراغ آید/ گزیدهتر برد کالا».
بعلاوه، بایستی هر گونه ادعا از سوی مدعیان، با قول و فعل و مرام و مسلک معصومین محک زده شود همچنان که تا حدودی سؤال کننده، چنین طریقهای را طی کرده بود. لازمه این سخن، ضرورت مداومت بر مجالست با علما و مراجع و کارشناسان دینی است. در روایات معصومین نیز بر مجالست با عالمان و کارشناسان فن، تأکید شده است تا آن جا که در اصول کافی، بابی با عنوان «باب مجالسة العلماء و صحبتهم» بیان شده است.[1]
[/HR][1] اصول کافی، ج1، ص 39.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عرض ادب و احترام
به گمان حقیر شما در یکی از مجالسی که در کرمنشاه یا در کردستان و اطراف آن برگزار میشود شرکت کرده اید حقیر چند نکته را با اجازه از اساتید خدمت شما عرض میکنم:
معمولا اینگونه از جلسات به دلیل استفاده از تنبور و سه تار و اشعار عرفانی و در بعضی مواقع سماع افرادی که خیال آن ها بر عقلشان غلبه دارد را سمت خود جذب میکند و ظاهرا مجالس گرمیست و یا در حال ذکر حال خوشی به بعضی ها دست میدهد و شاید چیز هایی هم ببینند که لازم است چند نکته به شما عرض کنم:
اولا که از حضور در اینگونه مجالس به شدت دوری کنید به چند دلیل:
1-یکی اینکه معمولا افرادی که تازه وارد این جلسات میشوند از قوت نفس کافی برخوردار نیستند و با تصرفات شیخ( که ممکن است ریاضت هایی کشیده باشد ) ممکنست چنان جذب بشوید که دیگر به سختی راه برگشتی باشد
2-معمولا اینگونه افراد ممکنست از زندگی شخصی و خیالات شما نیز خبر بدهند که این کار را معمولا با سوال پرسیدن های مختلف راه ورود به قوه خیال شما را پیدا میکنند و اینگونه کارها هیچگونه کرامت الهی تلقی نمیشود بلکه جوکی های هندی و کاهنان و ... نیز میتوانند این کار را بکنند
3-معمولا اینگونه افراد ممکنست با اجنه ارتباط داشته باشند و به این روش هم میتوانند به شما راهی پیدا کنند
4-در جمله ی بالا ذکر کردم که ممکنست مجالس ظاهرا گرمی داشته باشند اما یک خاطره برای شما نقل میکنم شاید جالب باشد عده ای از افراد ی اهل یک سلسله که سنی مذهب هم بودند یک اربعین با چند نفر به ریاضت نشسته بودند در اواخر چله حال بسیار منقلب و عجیبی داشتند اما بعد از چله همین شخص در یک مجلس عروسی که داماد هم خودشان بودند با زن و مرد نا محرم در حال رقص بودند و وضعیت بسیار نامناسبی بود و این دلیل است بر اینکه حالات خوش و ذکر و ... یک شخص نمیتواند ملاک برای دستگیری و حقانیت او باشد
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب
ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد
5-معمولا در حال ذکر ممکنست حالات خوشی برای اشخاص به وجود بیاید و این هم دلیل بر حقانیت مجلس نیست ! بزرگی نقل فرمود که در حلقه ذکر مجلسی عده ای هنگام خاموش بودن چراغ , نوری را دیدند که همه فکر کرده بودند نور توحید است ایشان میگوید در شبی رفتم و دیدم که این نور نور توحید نیست بلکه نور نفس مرشدشان است که به اسم توحید به مردم ساده معرفی میکردند
6- معمولا ظاهر این مجالس خوشست اما امان از باطن بعضی از مجالس به اسم عرفان خدا خبر دارد که چه کدورتی دارد به قول حافظ:
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
معمولا با چند شعری که در ابیاتش از می و مستی و شراب و زلف... میخوانند همگی حال خوشی میگیرند و یا در سکوتی ناگهان صدایی بلند میکنند اما باطن و میزان مجاهادات و میزان معرفت و ریاضت های نظری و عملی را خدا میداند...
معمولا اساتید در شخص باید حسن قابلی ببینند تا شخص را وارد این راه کنند مگر نه اینگونه مجالس که خودتان نقص هایش را ذکر کردید جای خود دارد
یا علی مدد
:Gol:
آهنگی با ساز 3تار و شعری از عراقی پخش شد و شیخ هر از چندی با صدای بلند فریاد میزد یا الله ، در این حین من خیلی ناراحت بودم چرا در این مجلس حضور دارم من باید الان در روضه ی امام حسین می بودم.بعد از جلسه ی ذکر گفتن، شیخ به اتاق رفت و تک تک اخوان برای ملاقات او به اتاق می رفتند، البته هیچکدوم از اخوان آقا نرفتند فقط خانم ها می رفتند.
از مطالبی که این کاربر محترم نقل کردن میشه حدس زد این شیخ از دراویش هستن
در باطل بودن عقاید این افراد شک نکنید و اگر میخواید دوستتون رو هم آگاه کنید بهتره قدری در خصوص این گروه تحقیق کنید و سابقه اونها رو ملاحظه کنید تا خطرات ارتباط با اونها دستتون بیاد و بعد نتیجه رو به دوستتون هم منتقل کنید.
می تونید این تاپیک رو هم ملاحظه بفرمایید:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=7849&p=66033&viewfull=1#post66033
من نظر شخصی خودم رو میدم شاید بخشی از پاسخ شما باشه.
به نظر من هر کسی رو میخواید در زمینه دین داری محک بزنید و ببنید چقدر به اسلام حقیقی نزدیک هست ، اول از همه ببینید چقدر به نماز اول وقت اهمیت میده (فکر کنم حدیثی با این مضمون خوندم )، اگر به نماز اول وقت اهمیت میداد ، اونوقت بقیه چیزهاش رو بررسی کنید وگرنه دیگه دنبالش نرید(منظورم در مورد این نوع گروه ها و عرفان ها و اینطور مرشد ها هست که مردم رو دور و بر خودشون جمع میکنن )... حال این گروهی که اصلا وضعیت نمازشون و تقیدشون به نماز معلوم نیست که دیگه زیارت عاشورا خوندن و اینطور چیزهاشون که نیاز به تحقیق و بررسی نداره...
قطعا نماز اول وقت خواندن همه چیز نیست و اسلام واقعی داشتن خیلی مسائل دیگه داره ، اما نماز ، فونداسیون کار هست ، اگر فونداسیون نباشه ، ولی هزار تا چیز دیگه باشه ، ایا این بنا استحکامی داره؟ و ایا این بنا در نهایت مطابق میل خدایی هست که در این عرفان ها ، ظاهرا دنبالش هستن؟
بعضی از این عرفان ها اینقدر افراد رو به درجه معنویت میرسونن که دیگه اصلا نماز خوندن رو لازم نمیدونن و بهت خیلی روشهای بهتری از نماز خوندن برای تقرب به خدا معرفی میکنن!! دیگه اینا نوبرن والا!
سلام.
والا بنظر من پیشگیری بهتر از درمان هست.
اگه به همچین مجلسایی نرین همچین اتفاقاطی هم نمی افته.
خدا لعنت کنه کسایی رو که مردمو قول میزنن و خودی نشون میدن. یا عقده ای هستن یا هوس بازن یا میخوان پول کسب کنن.
ویا عامل نفوذی دشمنان اسلام و شیعه هستن که میخوان ایمان و اعتقادات مردمو منحرف و کاهش بدن..
خدا لعنتشون کنه.
قران هست، اعمه معصومین هستن.
قران بخونن و ب سیره عملی قران یعنی زندگی نامه امامان معصومو بخونن و بهش عمل کنن.
این فرقه ها فرقه های سیاسی و بی اساس... هستن.
لطفا اگاه باشین.
من یک دختر باشم هرگز به همچین مجالسی نمیرم. حتی بخاطر دوستم.
دوسته ادم هست که ادمو بدبخت میکنه.
لطفا مراقت خودتون باشین.
موفق باشین.
من کاره ای نیستم فقط میتونم دعا کنم. خدا خودش همه مارو در پناه خودش خفظ کنه. الاهی امین
سلام.بزرگوار لطفا این سخنرانی استاد رائفی پور را دانلوئد کنید و گوش کنید :
فرقه سازی در اسلام :
http://www.zahra-media.ir/raefipour/?p=2796
و لطفا سخنرانی عرفانهای نوظهور استاد رو از همان سایت دانلود کنید و به دوستانتان بدهید.
با نام و یاد دوست
سلام
کاربر سوال کننده از من خواستند تا این مطلب رو از طرف ایشون در تاپیک قرار بدهم:
سلام،
از اساتید و کاربران تشکر می کنم.
واقعا دلایل من برای رد این عارف کافی است؟
اگر شما بخواهید دلیل دیگری ذکر کنید چه دلیلی می آورید؟
دوستم این عقیده را دارد که برای شریعت میتوانم یک روحانی شیعی را دنبال کنم و برای عرفان این شخص را ، و این شخص اگر چیزی بگوید که جدای از عقایدم باشد قبول نمی کنم.
اما دوستم واقعا سردوراهی مانده است.
من میگویم این شخص مورد قبول نیست و دوستم می گوید همه ی روحانیت هم مورد قبول نیستن و کاری را که با لباسشان هماهنگ باشد انجام نمی دهند.
من میگم چرا باید از ضبط شدن صدا ناراحت بشه ، دوستم جواب میده چطور امام خمینی قبل انقلاب مخفی کار می کرد؟
یا دوستم میگه اصلا روحانیتی که بشه باهاش درباره ی همه ی مسائل بحث کرد وجود نداره در صورتی این شخص واقعا براشون وقت میگذاره.
و اینکه این شیخ هیچ هزینه ای از اخوان ها نمیگیره حتی توی خونه ی خودش که جلسه هست پذریرایی هم به عهده ی خودشه
گفتم دوستم طالب حقیقته و برای هر اتفاقی هزاران چرا دارد.
ممنون از نظراتتون
با تشکر
در پناه قرآن و عترت موفق باشید :Gol:
به گمان حقیر شما در یکی از مجالسی که در کرمنشاه یا در کردستان و اطراف آن برگزار میشود شرکت کرده اید
والا تو کرمانشاه در تمام عمرم از این مجالس عجیب و غریب نه شنیدیم نه دیدیم
اینجا جوری هم نیست بزارن زنها و دخترانشون با یه مرد غریبه برن تو اتاق و حرف بزنن خودشون هم بشینن نگاه کنن
دوست عزیز توصیه میکنم سریعا با وزارت اطلاعات تماس بگیرید و اون عارف رو معرفی کنید
سریعا رسیدگی میکنند
شماره 113
سلام،
از اساتید و کاربران تشکر می کنم.
واقعا دلایل من برای رد این عارف کافی است؟
اگر شما بخواهید دلیل دیگری ذکر کنید چه دلیلی می آورید؟
سؤال آن است که آیا میتوان به برخی حلقههای عرفانی وارد شد یا خیر؟ و اصلا آیا چنین کاری عاقلانه و خداپسندانه هست یا خیر؟
1. مقدمتاً باید گفت کسانی که صاحب قدرتهای مافوق طبیعت بشر شدهاند دو دستهاند:
یک دسته کسانی اند که از راه مجاهدتهای نفسانیِ صحیح و ریاضات شرعی واجد چنین قدرتهایی شدهاند. البته در این تقسیم بندی، کسانی که به طور وَهْبی و خدادادی، بدون طی ریاضت به چنین قدرتهایی رسیدهاند (مانند اهلبیت و انبیاء)، داخل نیستند.
دسته دیگر کسانی اند که از طرق انحرافی واجد چنین قدرتهایی شدهاند.
ممکن است کسی چنین قِسمی را منکر شود و بگوید مگر میشود انسان، از راه باطل چنین قدرتهایی را به دست آورد؟
در پاسخ باید گفت: هم در قرآن و هم در احادیث و هم در نقل تجارب اشخاص چنین مطلبی ممکن دانسته شده است (و موارد فراوانی به وقوع پیوسته است).
نمونهای قرآنی:
سامری که از علمای قوم خود بود توانست از عِجْل (مجسمهای که ساخت انسان بود) صدای مخصوص گوساله را ساطع کند و همین امر باعث شد که نظّار، بر قدرت وی اذعان کرده، دنبالهرو او شوند. قرآن نحوه پیدایش چنین قدرتی را اینچنین توصیف فرموده است:
«قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لي نَفْسي»[1]؛
ترجمه: «گفت: چيزى را كه آنها نديدند بديدم و از جاى پاى فرشته مرسل كفى بر گرفتم و آن را در قالب گوساله انداختم كه ضميرم براى من چنين جلوهگر ساخت».
برخی مفسرین برآنند که نه تنها سامری صدای گوساله را ایجاد نمود، بلکه به واقع، آن مجسمه، گوساله شد؛ یعنی، هم صدای گوساله داشت و هم حرکت مینمود.
علت داشتن چنین توانایی از جانب سامری (طبق نقل قرآن) آن بود که سامری میدانست جبرئیل به هر موضعی قدم بگذارد (با تجسد مثالی یا مادی) آنجا صاحب حیات میگردد؛ پس مقداری از خاک موضع جبرئیل را برداشته (اثر الرسول) و با آن به چنین قدرتی دست یافته است. البته این که چرا دیگران نتوانستند از این موقعیت (اثر الرسول) چنین استفادهای را ببرند، بحث دیگری است که در جای خود قابل پیگیری است.
استفادهای که میتوان از این مثال قرآنی برد آن است که عدهای از راههای غیر صحیح، میتوانند دارای قدرتهای مافوق طبیعی گردند. امثلهی فراوان دیگری هست که نشان دهنده آن است که میتوان از راههای غیر تأیید شده توسط شریعت، به چنین نیروهایی دست یافت که ما به دلیل رعایت اختصار از ذکر آن صرفنظر میکنیم.
[/HR][1]. طه: 20/ 96.
ادامه دارد ...
2. شخص مورد نظری که خود را در موضع مرشد و شیخ (و یا اصطلاحات دیگری از این دست مانند پیر طریق و یا ..) قرار داده، یا دارای قدرت و نیروهایی مافوق طبیعت بشر هست یا نیست؛ اگر نیست پس به چه علت بندهی نوعی باید در مقابلش زانو زده، به تجویزات و دستوراتش عمل نمایم؟!
اگر هم صاحب نیروهایی غیر طبیعی است، از کجا میتوان تشخیص داد چنین شخصی، از نوع دسته دوم نبوده و از طریق ریاضتها و مجاهدتهای شرعی به این قدرتها دست یافته است؟
اگر درصد ناچیزی احتمال دهیم که وی چنین قدرتی را از راه غیر صحیح به دست آورده باشد، ضرری که توسط این شخص گریبانگیر ما خواهد شد، فوق تصور است. مثل این است که ما با شیاطین هم دست شویم و بخواهیم راه خیر و سعادت را بپیماییم و طبق آدرسهایی که آنان به ما ارائه میدهند مسیر را طی کنیم! چنین کاری، مورد تأیید عقل سلیم نمیباشد و به عبارتی سفیهانه است.
پس اگر چه ورود در حلقه چنین افرادی، متحمل احتمال ضعیفی از خسات است اما به اعتبار آنکه محتمل، زیاد و قابل اعتناست (خسارتی که در صورت درست بودن احتمال، متوجه مریدان میگردد) ضرورتا باید از چنین اقدامی حذر کرد.
3. آیا نمیتوان بدون ورود به چنین حلقههای عرفانی، راه سعادت را طی کرد؟
اگر بگوییم نمیتوان؛ پس باید گفت خداوند در هدایتگری و دستگیری خویش کم گذاشته است و چیزی را که مایه هدایت ما بوده، به دست ما نرسانده است که بیشک این سخن، سخنی است باطل.
پس نتیجه میگیریم، هر آنچه که مایه هدایت و سعادت و فلاح ما است توسط انبیاء در مجموعهای به نام شریعت بیان شده است و اگر کسی به این مجموعهی جامع، به طور کامل عمل نماید، بیشک به فلاح و رستگاری خواهد رسید.
یا دوستم میگه اصلا روحانیتی که بشه باهاش درباره ی همه ی مسائل بحث کرد وجود نداره در صورتی این شخص واقعا براشون وقت میگذاره.
چرا باید یک نفر در همه زمینهها متخصص و کارشناس باشد؟!
بر خلاف تلقی فرد مورد نظر، امروزه، به بطلان این سخن که یک نفر در همه زمینهها صاحب سخن باشد پی برده اند.
در علوم و رشتههای دیگر نیز اینچنین است؛ مثلا در علم پزشکی، برای معالجه هر یک از اعضا به دنبال تربیت متخصص در همان عضو میباشند و تربیت طبیب به شکل قدیمی آن (که یک نفر به اصطلاح همه فن حریف باشد) منسوخ شده است.
متد تخصصی شدن علوم، علاوه بر عمق بخشیدن به دستآوردهای علوم، در اطمینان بخش بودنِ نظرات کارشناسان تأثیر بسزا دارد.
و اینکه این شیخ هیچ هزینه ای از اخوان ها نمیگیره حتی توی خونه ی خودش که جلسه هست پذریرایی هم به عهده ی خودشه
این نکته نمیتواند دلیلی بر حقانیت این حلقه و فرقه باشد. هر انسان خردمندی برای جذب افراد به حلقهی خویش، چنین کاری خواهد کرد.
مسئله مهم و قابل تأمل آن است که شما به هیچ وجه از انگیزه و پشت صحنه چنین شیخی هیچ گونه اطلاعی ندارید. مقدار کمی از وجود چنین جهل و «بیخبری» برای پرهیز از شرکت در چنین حلقههایی کافی است تا چه برسد به وجود چنین درجهی بالایی از جهل و بیخبری.
دوستم می گوید همه ی روحانیت هم مورد قبول نیستن
فرق دنبالهروی از روحانیت با دنبالهروی از چنین مرشدها و شیخهایی در این است که مطالب بیان شده توسط روحانیت و علما بر اساس چندین سنگ محک و معیار قابل ارزیابی و سنجش است مثلا در زمینه مطالب بیان شده توسط علما و روحانیت، «معیار عقل»، «معیار عدم تضاد با کتاب و سنت» و «معیار عدم مخالفت کارشناسان دیگر با قول او» میتواند برای ما چراغ راه بوده، ما را در سنجشِ صحت و سقم بیانات آنان یاری کند؛ اما طبق کدام معیار میتوان سخن فلان مرشد و ... را ارزیابی کرد؟ ممکن است با هزاران لطایف الحیل مقصود خود را به ما القاء نماید.
از دلایل این سخن آن است که در چنین حلقههایی کمتر به شرکتکنندگان اجازه پرسشگری و ایراد سؤال داده میشود.
شیطان نیز اگر در صدد ارتکاب سیئه و گناهی از سوی ما باشد، با هزاران پوشش، آنرا مخفی نموده با ظاهری موجه آن را بر ما عرضه میکند تا مبادا ما درنگ نموده، از ارتکاب آن سر باز زنیم. خلاصه آن که صحنه سازی، یکی از شگردهای شیاطین جنی و انسی است. حال شخص مبتدی با کدام رندی میتواند از چنین ترفندی با اطلاع گردد؟!
یقینا شگرد دزدان و شیادان طریقِ عرفان و سیر و سلوک اینچنین است؛ قطعاً سخن آخر را اول نخواهند گفت و سخن اصلی و باطل خود را در لابلای هزاران سخن مقبول و موجّه پنهان مینمایند بطوری که کمتر کسی متوجه این ترفند و شگرد میشود.
پس تفاوت زانو زدن پای منبر علما با زانو زدن در مقابل چنین عارف نماهایی در این است که علما مباحث را به صورت شفاف و خارج از فضای غبار آلود و مبهم عرضه مینمایند و هیچ گونه باکی از سؤال و جواب و انتقاد شرکت کنندگان ندارند بنابراین، راه را برای قضاوت شدن (اعم از قضاوت منفی و مثبت) از سوی غالب افراد باز میگذارند؛
اما بر خلاف مجالس علما، مجالس چنین عارف نمایانی سرشار از ابهام و علامت سؤال است که البته همین معماگونه بودن عاملی برای جذب اعضا در این جلسات شده است؛ زیرا شرکتکنندگان، میان این معماگونه بودن و ارتباط با ماوراء، سنخیت برقرار کرده، به سرعت بر ارتباط مرشد با ماوراء اذعان میکنند در نتیجه، به سرعت تسلیم گفتههای مرشد میشوند.
از ادله معماگونه بودن این مجالس و عدم قابلیت این مجالس برای ارزیابی، بیان سخنانی است که مخاطب از برقراری ارتباطی منطقی در میانشان عاجز است؛ زیرا، یافتن تناقض در جملاتی که فاقد ربطی منطقی است کاری بس دشوار و چه بسا مُحال است.
مگر تو حلقه های ذکر محرم و نامحرم صحبت می کنند و همدیگر را ملاقات می کنند.
عجب زن که نباید سراغ نامحرم بره مگر در وضعیت خیلی ضروری (مرشی سخت)آن هم و با وجود محرم آن زن
پس از تأکیدات فراوان بر ممنوعیت ورود به چنین حلقههای کذائی، معرفی جایگزین برای طالبان عرفان و معنویتِ حقیقی لازم و بجاست؛ بهترین حلقهی عرفانی که شخص از ورود به آن دچار خسارت و سرخوردگی نخواهد شد، ورود به حلقهی عرفان اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و الصلاة است.
گفتنی است عدم سرخوردگی و خسارتی که بیان شد از جانب خود حضرات است و الا شخص ممکن است به جهت کوتاهیها و قصورهای خویش، همین کهف حصین و پناهگاه ایمن را به نقطهی عطفی برای غرامت پردازی و متضرر شدن خویش تبدیل نماید.
حضرات معصومین، مجذوبان سالکی اند که علوم و تواناییهای الهی و حقانی را به صورت وهْبی از خداوند منان دریافت داشته، در جهت نفعرسانی خلق خدا به مصرف مینمایند آنان کسانی اند که کوچکترین انحراف از حق از ساحت مقدسشان منزه است.
در زیارتنامه حضرت مولانا الرئوف علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء میخوانیم:
«اَشْهَدُ اَنَّكَ مَضَيْتَ عَلى ما مَضى عَلَيْهِ آبآؤُكَ الطّاهِرُونَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلى هُدىً وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ اِلى باطِلٍ وَاَنَّكَ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَاَدَّيْتَ الاَْمانَةَ»
بنابراین، ایمنترین خانهای که هر طالب معنویتی میتواند با طیب خاطر به آنجا مراجعت کرده و توشه برای خویش برچیند، خانه وحی است. و با وجود چنین خانهای هیچ نیاز و خلأ طریقتی باقی نخواهد ماند تا سالکین طریق برای جبران آن، به خانه این و آن سَرَک بکشند.
در هفته ی پیش که این جلسه ی عرفان در خانه ی دوستم تشکیل شده بود
بسمه الرقیب
با سلام و احترام
این دوست گرامی سرکار مجردند؟ متأهلند؟
با حضور خانواده و یا همسرشان در منزل شخصی چنین افرادی را راه داده و حلقه ی ذکر تشکیل دادند؟!
آنهم زن و مرد به شکل مختلط؟
گمان نمی کنم هیچ مردی(در صورت اطلاع) اجازه دهد دختر و یا همسرش در چنین جاهایی حضور یابد و یا چنین مجالسی را
در منزلش برگزار کند! اگر بدون اطلاع آنها بوده باید خبر دار شوند،اگر خبر داشتند باید از انحرافات عرفانهای
کاذب مطلع شوند.
سؤال:
مضرات شرکت در جلسات عرفانهای دروغین و کاذب چیست؟
کمیاب بودن کرامات عارفانه، و اشتیاق اکثریت افراد جامعه نسبت به اینگونه کرامات، مستمسک و بهانهای به دست دزدان طریق سپرده تا با القاء جملات دوپهلو که از آن بوی کرامت استشمام میشود، مخاطبین را به انگاره صاحب کرامت بودن آنان مطمئن کرده، عنان تعقل و تفکر از آنان ربوده، آنان را به مسیرهای دلخواه خویش بکشانند. بنابراین لازم است با توجه به نکات زیر، ساختار این جلسات ارزیابی و ملاحظه گردد:
1. حتی خود صاحبان کرامت و قدرتهای خارقالعادهی راستین، به چنین ساحتی از توانایی خویش نبالیده، چه بسا التفات و توجه به چنین مسائلی را سد راه پیشرفت معنوی خویش بدانند و مدام در صدد کتمان چنین قدرتهای الهی و خارقالعاده توسط خود میباشند. روایات و اقوال عارفان راستین گویای آنند که حتی برای خداوند نیز خوشایند نیست که اولیاء خویش و صاحبان قدرتهای الهی به عنوان صاحب کرامت و قدرت خارقالعاده در میان مردم شناخته شوند.[1]و اگر در برخی موارد عکس این مطلب مشاهده شده است، به دلائل خاص بوده و الا خلاف اصل و قاعدهی عارفان راستین است.
2. غیر از حضرات معصومین علیهم السلام که چهارده نور پاکاند، بقیه در معرض لغزش و سقوط می باشند. بنابراین لازم است در دنبالهروی از غیر این ذوات پاک، با احتیاط بیشتری عمل شود؛ خصوصا در مباحثی که از جنس معارف توحیدی و اصول دین میباشد.
3. هر گونه سخنی از سوی عارفان در باب معارف و اعتقادات و باورها، بایستی با معیار شریعت که شامل قرآن و قول و فعل معصوم است، سنجیده شود؛ اگر مخالف و معارض با آن نبود پذیرفته شود و الا، در بوته شک و تردید قرار داده شود. بنابراین لازم است این گونه جلسات توسط کارشناسان و محققان عرفان و فلسفه و دین شناسان ارزیابی گردد.
4. خداوند در قرآن امثلهی کسانی را بیان فرموده که در اثر تلاشهایی به مقامات معنوی رسیدند اما به جهت داشتن رعونت نفس و ...، به حضیض ظلمت گرفتار شدند و به مقداری که اوج گرفته بودند، زمین خورده، به دشمن درجه یک خداوند و اولیاء دین تبدیل شدند. [2] برای شرکت در حلقههای عرفانی، باید این احتمال را داد که شاید مدعی دستگیری، از این قبیل بوده، ما را به بیراهه بکشاند. اگر چه این احتمال، ضعیف باشد اما محتمَلِ آن که عبارت است از سقوط ابدی، سنگین و خطرناک است. بنابراین عقل سلیم بازدارنده از شرکت در این گونه جلسات است.
5. ممکن است این ایراد بر سخن فوق وارد شود که شنیدن این گونه سخنان چه ضرری دارد! میتوان در این جلسات شرکت کرد اما دل را با آنان همراه نساخت و تنها به شنیدنِ صرف اکتفا کرد؛
در پاسخ باید گفت از آنجا که غالب مردم قدرت سنجش سخنان این مدعیان کاذب با قرآن و قول و فعل حضرات معصومین علیهم السلام را ندارند (چرا که این سنجش نیازمند تخصص و مهارت است)، ممکن است شخص با شنیدن شبههای و یا تبیین و تقریرِ غیر دقیق و ناصواب از هستی و یا خداوند و صفات وی، بذر باور ناشایست و خطا در ذهن و دلش کاشته شده، به مرور زمان در ضمیر ناخودآگاه وی رشد کرده و زمینهی شقاوت و ضلالت ابدی را فراهم کند؛ چرا که ساحت اعتقادات و باورها در انسان، از ظرافتِ ویژهای برخوردار بوده، با قرار گرفتن در معرض طوفانها، دستخوش تغییرات نامحسوس میگردد. بنابراین لازم است در محافظت از این ساحت کوشا بوده و هر سخن و فکری را به دیده شک و تردید نگریسته، به دقت در آن تأمل نماییم.
6. از آن جا که ممکن است عدهای بر اثر ریاضتهای غیر شرعی دارای برخی قدرتهای ماورائی و غیر طبیعی گردند،[3] شناسایی این گونه مدعیان دروغین از صاحبان کرامات حقانی، کاری بس دشوار بوده، نباید با دیدن کوچکترین قدرت غیر طبیعی، دل را در گرو صاحب آن قرار داد.
7. از دلائل دیگر خطرساز بودن شرکت در این گونه جلسات آن است که تجربه نشان داده، این گونه عارفنمایان، در سخنان و جلسات خویش اغراض و سخنان پلید خویش را در پوشش سخنان حق و زیبا و اَعمال جذاب مطرح و به مخاطبین خویش تحمیل میکنند و هیچگاه به صورت علنی، اغراض و سخنان باطل خود را برای مخاطبین بازگو نمیکنند؛ به عبارت دیگر، «صحنهسازی» از شگردهای این گونه دلالان است و حال آن که افراد مبتدی توان اطلاع از چنین ترفندهایی را ندارند.
8. بر خلاف مجالس علمای راستین و عارفان حقیقی، مجالس چنین عارف نمایانی سرشار از ابهام و علامت سؤال است که البته همین معماگونه بودن عاملی برای جذب اعضا در این جلسات میباشد؛ زیرا شرکتکنندگان، میان این معماگونه بودن و ارتباط با ماوراء، سنخیت برقرار کرده، ذهن مخاطب به سرعت بر ارتباط مرشد با ماوراء اذعان میکند در نتیجه، مسحَّر و مسخَّر گفتههای مرشد میشوند.
از ادله معماگونه بودن این مجالس و عدم قابلیت این مجالس برای ارزیابی، بیان سخنانی است که فاقد ارتباط منطقی میان اجزاء آن است بطوری که مخاطب از برقراری ارتباط منطقی بین اجزاء سخن عاجز میماند؛ زیرا، یافتن تناقض در جملاتی که فاقد ربطی منطقی است کاری بس دشوار و چه بسا مُحال است.
9 . هدف نهایی هر انسان در این جهان، رسیدن به کمال نهایی است که مد نظر انبیاء است و اسباب و لوازم چنین ارتقائی، توسط شریعت و صاحبان شریعت بیان شده است و روشن است که وصول به قرب الهی و کمالِ برترِ انسانی، متوقف بر گوش سپردن بر دستورات این گونه عارف نمایان دروغین نمیباشد و گرنه، لازمهی این سخن آن است که خداوند کار هدایت بندگان را رها کرده باشد که عقلا و شرعا باطل است.
نتیجه:
عقل و شرع گویای آن است، شرکت در جلسات و حلقههای عرفانی متشکل از جانب افرادی که از سوی متخصصان و محققین عرفان و فلسفه هیچ گونه تأیید و توثیقی بر آنان نشده است، مردود بوده و تجربه حاکی از آن است که معمولا چنین افرادی گرفتار مشکلات روحی، روانی، عقیدتی و حتی خانوادگی و شخصیتی میگردند. امید است با استفاده از همان ظرفیتهای هدایت موجود (قرآن و شریعت)، سعادت ابدی خویش را رقم بزنیم.
منابع:
[1]. إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخْفَى أَرْبَعَةً فِي أَرْبَعَةٍ أَخْفَى رِضَاهُ فِي طَاعَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَيْئاً مِنْ طَاعَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ رِضَاهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ وَ أَخْفَى سَخَطَهُ فِي مَعْصِيَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَيْئاً مِنْ مَعْصِيَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ سَخَطَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ وَ أَخْفَى إِجَابَتَهُ فِي دَعْوَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَيْئاً مِنْ دُعَائِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ إِجَابَتَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ وَ أَخْفَى وَلِيَّهُ فِي عِبَادِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ[1] فَرُبَّمَا يَكُونُ وَلِيَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَم» (ابن بابویه، معانی الاخبار، ص 113).
همچنین «هكذا سنة اللّه فى أوليائه أن يسترهم عمن لا يبلغ مرتبتهم» (قشیری، ابوالقاسم، شرح اسماء الله الحسنی، ص 104).
[2]. مثال برجسته آن، ابلیس رجیم است که قبل از لغزش، از رفعت مقامیِ کم نظیری برخوردار بود اما در اثر رعونت نفس و ...، به چنین سرنوشت تأسفباری گرفتار شد.
مثال دیگر، بلعم باعورا است که آیات 175 و 176 از سوره أعراف، در مورد وی تطبیق شده است. او نیز در اثر دوری از ذکر الله، به چنان سقوطی گرفتار شد که قرآن وی را إمام و متبوع شیطان و شیطان را مأموم و تابع وی معرفی نموده است.
[3]. همچنانکه که قرآن در مورد سامری چنین اشارهای را داشته، او را صاحب قدرتی غیر طبیعی معرفی میکند ر.ک: به تفاسیر، ذیل سورهی طه/ 96.