جمع بندی چند سوال از کتاب چهل حدیث امام خمینی(ره)
تبهای اولیه
باسلام
چند سوال ازکتاب چهل حدیث امام خمینی داشتم که طی چند پست عرض می کنم خدمتتون
درحدیث26آمده است:
"تمام سکنه آسمان وزمین طلب مغفرت کنند برای صاحب علم......... تمام سلسه وجود استغفار کنند واز مقام غفاریت حق به لسان قال ولهجه صریح ملکوتیه که گوش باز ملکوتیه بشنود استدعا کنن که این ولیده کامله ملک واین فخر موالید طبیعت به بحار غفران مستغرق نماید. وتوان بود که چون موجودات دیگردانند که وصول به فنای ذات مقدس واستغراق در بحر کمال برای آنها امکان پذیر نیست جز به طفیل وتبع ذات مقدس انسان کامل عالم بالله -چنان چه این مقرر شود در محال خود از این جهت کمال انسانی را که به استغراق در بحر غایت حق حاصل شود از حق تعالی طلب کنند که خود نیز به وسیله او به کمالات لایقه برسند.
مفهوم کلیشو بلدم اما ریز بعضی کلماتش رو نمی فهمم واینکه کمال لایق موجودات چیه؟مگه همه موجودات عالم ماده غیر از انسان اکنون دارای کمال نیستند؟
سئوال بعدی: حقیقت نور برای حقیقت علم ثابت است و بلکه صدق آن بر حقیقت علم حقیقت است وبر انوار حسیه به مجاز اشبه است زیرا که نور حسی ظهور ذاتی فی النفسه ندارد واز تعینات ان حقیقت است ودارای ماهیت است واما حقیقت علم عین وجود است بالذات ودر مفهوم با آن مخالف است ولی در حاق حقیقت ومتن اعیان با آن موافق استوحقیقت وجود عین نور است وعین علم است
باتشکر
باسلام چند سوال ازکتاب چهل حدیث امام خمینی داشتم که طی چند پست عرض می کنم خدمتتون درحدیث26آمده است: "تمام سکنه آسمان وزمین طلب مغفرت کنند برای صاحب علم......... تمام سلسه وجود استغفار کنند واز مقام غفاریت حق به لسان قال ولهجه صریح ملکوتیهکه گوش باز ملکوتیه بشنود استدعا کنن که این ولیده کامله ملک واین فخر موالید طبیعت به بحار غفران مستغرق نماید. وتوان بود که چون موجودات دیگردانند که وصول به فنای ذات مقدس واستغراق در بحر کمال برای آنها امکان پذیر نیست جز به طفیل وتبع ذات مقدس انسان کامل عالم بالله -چنان چه این مقرر شود در محال خود از این جهت کمال انسانی را که به استغراق در بحر غایت حق حاصل شود از حق تعالی طلب کنند که خود نیز به وسیله او به کمالات لایقه برسند. (مفهوم کلیشو بلدم اما ریز بعضی کلماتش رو نمی فهمم واینکه کمال لایق موجودات چیه؟مگه همه موجودات عالم ماده غیر از انسان اکنون دارای کمال نیستند؟) سئوال بعدی: حقیقت نور برای حقیقت علم ثابت است و بلکه صدق آن بر حقیقت علم حقیقت است وبر انوار حسیه به مجاز اشبه است زیرا که نور حسی ظهور ذاتی فی النفسه ندارد واز تعینات ان حقیقت است ودارای ماهیت است واما حقیقت علم عین وجود است بالذات ودر مفهوم با آن مخالف است ولی در حاق حقیقت ومتن اعیان با آن موافق استوحقیقت وجود عین نور است وعین علم است باتشکر
باسلام وتقدیر از سوال بسیار خوب تان .
ای کاش دیگران هم از جناب شما می آموخت وبا مطالعه وانس با تراث گران بهای علمی حضرت امام سوال های و بحث های علمی در باره بهتر فهمیدن
معارف الهی آن حکیم بزرگ مطرح می نمود !!!
در این فراز از کلام حضرت امام روح الله ره نکته های درس آموز اشاره شده :
- درکلام امام دقت نماید حضرت امام گفته است که سایر موجودات در پرتوی وجود انسان کامل به کمال لایق خود می رسند .
این سخن ممکن است ناظر به سایر انسان ها باشد که آنها در سایه هدایت حضرات معصومین به کمال لایق شان می رسند ونه بدون آن .
مفسر حکیم علامه طباطبایی در این باره بیان ژرفی دارد: امام چنان که نسبت به ظاهر اعمال مردم پیشوا و راهنماست ،همچنان در باطن نیز سمت پیشوایی و رهبری دارد . اوست قافله سالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر میکند.(1)
اگر معنای امامت روشن گردد ،معلوم خواه شد که وظیفه امام تنها بیان صوری معارف و راهنمایی ظاهری مردم نیست .امام چنان که وظیفة راهنمایی صورت مردم را به عهده دارد ، ولایت و رهبری باطنی اعمال را به عهده دارد . او است که حیات معنوی مردم را تنظیم میکند . حقایق اعمال را به سوی خدا سوق میدهد.
حضور او در میان مردم و تربیت شاگردان و در زندان و یا در غیبت بودنشان در این باب تأثیری ندارد . امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسمانی آن ها مستور است و یا مردم به او دسترسی ندارد.(2)
از این تحلیل حکیمانه معلوم میشود که با توجه به مسئولیت ظاهری و باطنی امام در همه شرایط، چه مردم با امام ارتباط داشته باشند و چه زمینه چنین ارتباطی به هر دلیل وجود نداشته باشد، بعد از پیامبر برای جامعه بشری، انسان معصومی به نام امام وجودش لازم و ضروری است.
سوم: گرچه ائمه(ع) به دلیل طولانی نبودن عمر مبارکشان و یا به دلیل فراهم نبودن شرایط، آن گونه که شایسته و لازم است نتوانستند حقایق را به مردم بیان کنند، ولی همین که هر کدام به نوبة خود در زمانی خاصی به عنوان حجت الهی روی زمین وجود داشتهاند ، به تناوب مسئولیت را به عهده میگرفتند و هیچگاه زمین از حجت خدا خالی نبوده است.
امیر مؤمنان(ع) در این باره بیان زیبا و عمیق دارد :
«ألاَ أنّ آل محمّد(ص) کمثل النجوم السماء إذا هَوى نجمٌ طلعَ نجمٌ، فکأنّکم قد تکاملت مِن الله فیکم الصنائع وآتاکم ما کنتم تأملون؛(3) آگاه باشید، آل محمد همانند ستارگان آسمانند که هر گاه یکی از آن ها غروب کند، ستارهای دیگر طلوع میکند. گویا میبینم در پرتوی خاندان پیامبر نعمتهای خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید، رسیدهاید».
این کلام حضرت گویای اسراری فراوان است که حقایق بسیاری را روشن میسازد.
چه این که ممکن است همه موجودات ومخلوقات را شامل گردد . بر اساس آموزه های دینی خداوند همه امور عالم و آدم را از طریق واسطه و اسباب اداره می کند .فیض او از مجرای واسطه به عالم می رسد .از امام صادق (ع) آمده:
«ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسبابها؛ (4)خدا ابا دارد که کارها بدون سبب و علت و واسطه جریان پیدا کند». در قرآن کریم نیز آمده: «و ابتغوا الیه الوسیله؛ (5) وسیله ای برای تقرب به خدا جست و جو نمایید».طبق این گونه آموزه ها معلوم می شود که خداوند برای هر کاری واسطه قرار داده. چه این که با اندک دقت در اطراف خود متوجه می شویم که گردش امور هستی، بر اساس اسباب و وسایل است. آب و مواد غذایی از طریق ریشه، تنه و شاخه درخت، به برگ آن می رسد . ریشه درخت از طریق برگ، نور و هوا را دریافت میکند. باران که میبارد، به واسطه ابر است . ابر به وسیله گرم شدن آب دریا در اثر نور خورشید ایجاد می شود و مانند آن. تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید(6) در باره واسطه بودن اولیای الهی در زیارت جامعه کبیره خطاب به ائمه(ع) آمده است:
بکم فتح الله و بکم یختم، و بکم ینزّل الغیث و بکم یمسک السماء أن تقع على الأرض و بکم ینفّس الهمّ و یکشف الضرّ؛(7)
خداوند با حقیقت وجود شما آفرینش هستی را آغاز کرد . با شما ختم میکند. به خاطر شما باران فرو میریزد و آسمان بالای زمین میایستد . با توسل به شما گرفتاریها و مشکلات برطرف میشود». در خصوص حضرت مهدی آمده است:
ثمّ الحجة الخلف القائم المنتظر المهدی المرجى الذی ببقائه بقیت الدنیا و بیُمنه رُزق الورى و بوجوده ثبتت الأرض و السماء؛(8) حجت قائم که امیدها به او است و به واسطه او دنیا باقی و برقرار است .
پس ارتباط خدا با عالم و آدم با واسطه خواهد بود . واسطه فیض در هر دو ساحت تکوین و تشریع ضرورت انکار ناپذیر دارد. (9)
پینوشتها:
1. شیعه در اسلام، ص 122.
2. همان، ص 152.
3. نهج البلاغه، خطبه 100.
1. مرتضي مطهري، عرفان حافظ ،ص 94 ، نشر صدرا، 1368 ش.
2. ابن سينا،الاشارات و التنبيهات ،ج 3 ،نمط 8 ،فصل 21 ،ص 390 ،نشر دفتر نشر الكتاب، قم، 1413ق.
3. عرفان حافظ ،ص 94 .
4. محمد باقر مجلسی ، بحار الانوار، ج 2، ص 90. نشر دار الاحیا لتراث العربی، بیروت، 1403 ش.
5. مائده (5) آیه 35.
6. محسن قرائتی، اصول عقاید ،ص 99 - 100،نشر دفتر فرهنگی درس هایی از قرآن، 1384 ش.
7. صدوق من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 615، نشر دفتر نشر انتشارات اسلامی، قم ـ بیتا.
8. شیخ عباس قمی ،مفاتیح الجنان، دعای عدیله، ص 63. نشر بلاغت ،قم، بی تا.
سلام علیکم ممنون از پاسخگویی شما
من یک چیز رو متوجه نشدم واینکه بالاخره همه موجودات برای انسان طلب مغفرت میکنند یاخیر؟
علاوه غیر از انسان که در پرتو ولایت به کمال میرسه موجودات دیگه هم به کمال میرسند؟تو این حدیث بیان شده که موجودات استغفار می کنند برای انسان تا خودشون در پرتو مغفرت الهی به کمال بیشتری برسن دقیقا نفهمیدم منظورش چیه؟
ممنون میشم قسمت دوم سوال بالا رو هم پاسخ بفرمایید
سلام علیکم ممنون از پاسخگویی شما
من یک چیز رو متوجه نشدم واینکه بالاخره همه موجودات برای انسان طلب مغفرت میکنند یاخیر؟
علاوه غیر از انسان که در پرتو ولایت به کمال میرسه موجودات دیگه هم به کمال میرسند؟تو این حدیث بیان شده که موجودات استغفار می کنند برای انسان تا خودشون در پرتو مغفرت الهی به کمال بیشتری برسن دقیقا نفهمیدم منظورش چیه؟
ممنون میشم قسمت دوم سوال بالا رو هم پاسخ بفرماییدباسلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت بر اساس آموزههای وحیانی معلوم میشود که همه موجودات به نحوی از درک و شعور مرموز برخوردارند، گرچه هر نوعی متناسب با ویژگی وجودی خود از این حقیقت بهرهمندند.
از این رو در قرآن کریم تأکید شده که همه موجودات در برابر خداوند تسبیح میکند: «سبَّحَ للهِ ما فی السموات وما فی الأرض».(1)
این تعبیر در چند جای قرآن به صورتهای مختلف آمده، از مجموع معلوم میشود که همه موجودات حتى جمادات به نحوی از شعور طبیعی برخودار اند، چون تسبیح و ثنای خداوند بدون معرفت او امکان ندارد، اگر چه برای ما مفهوم شعور در آن ها قابل درک نیست. شاید منظور قوانین و سنت هایی باشد که در تمام عالم ماده جریان دارد.
شعور در حیوانات بسیار به آسانی قابل اثبات است ،چون حیوانات دارای حرکت محسوس، حرکت ارادی، حواس نظیر دیدن، شنیدن، چشایی و بویاییاند، حتى از تجرد خیالی بهرهمندند . بر اساس آن برخی چیزها را بدون به کارگیری حواس ظاهری درک میکنند، مثلاً گوسفند دشمنی گرگ را درک میکند . همواره از او در هراس و گریزان است، گرچه گرگی را مشاهده نکند، یا در قرآن از استدلال عاقلانه هُدهُد درباره جریان بلقیس سخن گفته است.(2)
از این گونه امور به آسانی میتوان فهمید که حیوانات از گونه ای شعور خیالی و حتى بالاتر از آن بهرهمندند.(3)
اما درباره جمادات باید گفت: گرچه از درک و شعوری نظیر آنچه در حیوانات است محروماند، ولی بالاخره ممکن است شعور مرموزی داشته باشند که درک شفاف آن برای آدمی آسان نیست، از این که خداوند را تسبیح میکنند و یا بر اساس روایات به حقانیت انبیا گواهی میدهند ، معلوم میشود که دارای شعور مرموز خواهند بود. از این رو مولوی گفته است:
سنگ احمد را سلامی میکند :Sham: کوه یحیى را پیامی میکند
جمله ذرات عالم در نهان :Sham: با تو میگویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم :Sham: با شما نامحرمان ما خاموشیم(4)
تسبیح بدون درک و شعور امکان پذیر نیست، چون چیزی که هیچ گونه شعور و درکی از خالق و آفریدگار نداشته، به او معرفتی و آگاهی نداشته باشد، نمی داند چه کسی را چگونه تسبیح و ستایش کند .بنابر این تسبیح جمادات و اجسام دلیل بر شعور و آگاهی نسبی آن هاست.بنا بر این آنچه در کلام مولوی مطرح شده ، مبتنی بر شعور مرموز نهفته در نظام هستی است که ممکن است با تصرف انسان کامل و معجزه گر ، درک و شعور نهفته و مرموز شکوفا شده و به فعلیت در آید . آنچه در این جا ثابت شد، درک و شعور اجمالی است که موجوداتی نظیر جمادات و نباتات نسبت به آفریدگار خود دارند . از رهگذر آن به درک و انقیاد در برابر انسان کامل وادار می شوند و به حقانیت او شهادت می دهند.
در نتیجه همان طور که موجودات از رهگذر تسبیح خدا متناسب با شرایط وجودی خود به کمال می رسد ممکن است از رهگذر اسغفار برای انسان ها نیز به کمال دست یابد چون این کار هم در واقع نوعی ذکر خداوند است .
پینوشتها:
1. حشر (59) آیه 1.
2. نمل (27) آیه 24.
3. محمد امین صادقی، جلوههای عرفانی نهضت حسینی، ص 131،نشر بوستان کتاب، قم، 1382 ش.
4. مثنوی معنوی، ج 1، ص 377، بیت 1015،نشر اقبال، تهران، 1370 ش.
سلام مجدد:Gol:
چند سوال از حدیث سی ام داشتم ازمحضرتون
1.دربیان آنکه قلب مومن ازهر است قلب مومن بر طریقه مستقیمه ومشی معنوی او به جاده مستویه اسنانیه است زیرا که اولا خارج از اصل فطرت الهیه که حق تعالی با دو دست جمال وجلال چهل صباح تخمی رفرموده نشده ...وناچار این حرکت معنویه روحانیه از فطرت مخمره تا غایت کمال مطلق است.
2.مومن تابع انسان کامل است وانسان کامل مظهر جمیع صفات ومربوب حق تعالی به اسم جامع است وخود نیز چون رب خود کون جامع است ...ومظهریت آن از اسمی زاید بر اسمی نیست ودارای مقام وسطیت وبرزخیت کبری است وسیرش بر طریقه مستقیمه وسطیه اسم جامع است وسایر اکوان هریک اسمی از اسما محیطه یاغیر محیطه در آنها متصرف است ومظهر همان اسم هستند وبدءوعود آنها به همان اسم است واسم مقابل آن در بطون است ومتصرف آن نیست مگر به وجه احدیت جمع اسماء
پس مقام احدیت به مقام اسم جامع ورب انسان بر طریق مستیم است یعنی مقام وسطیت وجامعیت بدون فضل صفتی بر صفتی وظهور اسمی دون اسم ومربوب آن ذات بدین مقام نیز بر طریق مستقیم است بدون تفاضل مقامی بر مقامی وشانی از شانی.
3.یکی از شاهکارهای شیطان :بابیان شوخ گاهی بعضی از مشایخ را به بناگوش شوخی در اویزد وعذر آن چنان اورد که قلب اگر احدی التعلق باشدزودتر موفق به سلب علاقه شود وگاهی بعضی شوخ چشمان ابله را به صورت دیو سیرت شیخی عوام فریب متوجه کند وعذر ان اورد که شیخ انسان کامل است وانسان از طریق انسان کامل باید به مقام غیب که به هویچ وجه ظهور ندارد جز در مرات احدی شیخ برسد و....
این قسمت آخری رو کلا نفهمیدم
ممنون میشم توضیحاتی بفرمایید.
3.یکی از شاهکارهای شیطان :بابیان شوخ گاهی بعضی از مشایخ را به بناگوش شوخی در اویزد وعذر آن چنان اورد که قلب اگر احدی التعلق باشدزودتر موفق به سلب علاقه شود وگاهی بعضی شوخ چشمان ابله را به صورت دیو سیرت شیخی عوام فریب متوجه کند وعذر ان اورد که شیخ انسان کامل است وانسان از طریق انسان کامل باید به مقام غیب که به هویچ وجه ظهور ندارد جز در مرات احدی شیخ برسد و....
این قسمت آخری رو کلا نفهمیدم
ممنون میشم توضیحاتی بفرمایید.
باسلام وتقدیر از طرح ارزشمند تان .
فراز یاد شده در باره روش های شیطان برای فریب افراد است در تبین مسله باید گفت: آن چه از نصوص دینی به ویژه از قرآن کریم استفاده میشود، کارکرد و اثر شیطان در انسان برای گمراهی او فقط در حد وسوسه و جلوه دادن خیال یک امر باطل است، که با عناوین وسوسه، تزیین و تسویل بیان شده است و او هیچگونه اکراه و اجباری برانسان ندارد .
این حقیقت را قرآن کریم از زبان شیطان چنین نقل میکند: «و ما کان لی علیکم من سلطان الاّ ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی ولوموا انفسکم» (1) شیطان در قیامت خطاب به گمراهان میگوید: من در دنیاهیچ گونه قدرت و تسلطی بر شما نداشتم به جز اینکه شما را به سوی باطل فرا خواندم و شما نیز اجابت کردید. پس مرا بر گمراهی خویش ملامت نکنید، بلکه خود سزاوار سرزنش هستید.
در تفسیر «المیزان» در ذیل آیه شریفه آمده است: خداوند در این آیه هر گونه سلطه ظاهری و معنوی را از شیطان نفی کرده؛ یعنی، نه چنین قدرتی دارد که در اراده انسان نفوذ کند و چیزی را بر او تحمیل کرده و بر کاری اجبار نماید و نه دلیل و برهانی دارد تا عقل و اندیشه انسان را تحت تصرف خود قرار دهد تا در نتیجه انسان را ناچار به پذیرش القائات خود بکند.
تنها نقشی که او در زندگی انسان دارد، دعوت به سوی باطل است و فلسفه این اندازه تسلط شیطان بر بشر «اختیار انسان» است؛ چون مرتبه وجودی انسان در آفرینش ایجاب میکند که او آزاد و مختار باشد و موجودمختار، همواره باید بر سر دو راه و میان دو دعوت حق و باطل قرار گیرد تا کمال خویش را ـ که تنها از راه اختیار و انتخاب به دست میآید ـ تحصیل کند. همیشه در دنیا دو دعوت وجود دارد؛ از یک طرف دعوت به خیر و خوبی و از طرف دیگر دعوت به شر و فساد، و این انسان است که، در میان این دو دعوت باید به حکم اختیار خودش آن دعوت خیر و صلاح را بپذیرد. اگر این دو دعوت وجود نمیداشت، انتخاب راه درست از نادرست معنا نداشت و اختیار بی معنا بود.
اگر در وجود خود انسان، نفس اماره یا در خارج از وجود انسان، شیطانی نبود و اگر دعوت به شر و فساد و زشتی نبود، و اگر امکان فسق و فساد در انسان نمیبود،خوبی هم دیگر معنای خاص خود را نداشت، در حالی که خداوند اراده فرمود موجودی دارای اختیار خلق کند که در سایه انتخاب خوب و نیک به بالاترین مرتبه کمال دست یابد، به گونه ای که حتی از فرشتگان که موجودات مقدس و پاک اند، برتر شود . اختیار آن وقت معنا مییابد که انسان، هم امکان خوبی داشته باشد و هم امکان بدی و از میان خوبی و بدی، خوبی را انتخاب کند و نیروهای خیر(عقل انسان در درون و دعوت پیامبران از بیرون ) و نیروهای شر(نفس اماره از درون و شیاطین از بیرون) هر دو وجود داشته باشد.
آری در قرآن بعد از آنکه هر گونه تسلط و نفوذ ابتدایی از شیطان سلب شده، یک نوع سلطنت و نفوذ ثانوی برای او نسبت به برخی از افرد پذیرفته شده است که این حقیقت را در سوره نحل چنین بیان میفرماید: انه لیس له سلطان علی الذین امنوا و علی ربهم یتوکلون و انّما سلطانه علی الذین یتولونه و هم به مشرکون؛ همانا شیطان بر مردمی که به خدا ایمان آورده و بر پروردگار خویش اتکا و اعتماد کردهاند، هیچ گونه تسلط و نفوذی ندارد وتنها تسلط او منحصر به اشخاصی است که خودشان ولایت و سرپرستی او را پذیرفته و دست ارادت و دوستی به او دادهاند.
بدیهی است این سلطنت و نفوذ ثانوی که شیطان بر گروهی ازانسانها پیدا کرده است نه تنها با اراده و اختیار و استقلال انسان هیچ منافاتی ندارد؛ بلکه خود آنان با اراده و اختیار، زمام امورشان را به دست شیطان داده و ولایت وزمامداری او را پذیرفته اند.(2)
پینوشتها:
1. حدید (57) آیه 25.
2. ابراهیم (14) آیه 22 .
ممنون از پاسخگویی لطفا دو قسمت اول هم پاسخ میدید؟
قسمتی هم که توضیح فرمودید احدی التعلق رو متوجه نشدم چی شد معنیش
تشکر:Gol:
سلام مجدد مفهوم لقاءالله وعلم وایمان شهودی در منظر امام خمینی چیست؟
باسلام وتقدیر .
لقاء الله
در ابتدا باید اشاره شود : کلمه لقاء الله در آیات قرآن بیان شده است و برخی از فرقه های اسلامی مانند اشاعره آن را به دین با چشم تفسیر کرده اند. از نظر عالمان و مفسران شسیعی این تفسیر نادرست است ؛ زیرا دیدن با چشم لازم دارد که آن موجود جسمانی باشد و خداوند از جسم و ماده و... منزه است.
در کتاب های عالمان شیعی برای لقاء الله معانی چندی ذکر کردهاند:از جمله:
1. ملاقات مرگ یا ملاقات با ملک الموت
2. لقای ثواب وعذاب یا ملاقات باحکم خداوند
3. ملاقات آخرت
4. ملاقات با اولیای الهی؛یعنی ملاقات انبیا وائمه(ع) که در این جا کلمه ای مقدر می شود ، یعنی لقای اولیاء الله
5. فانی شدن وذوب گشتن در اسما و صفات الهی ومشاهده باطنی اسما وصفات عینی وحقیقی خدا با چشم دل وبصیرت درون (1)
امام خمینی در موردلقاء الله می نویسد :
باید دانست که مقصود آنان که راهی برای لقاءالله ومشاهده جمال وجلال حق باز گذاشته اند000ومدّعی این مقام هستند،می گویند (شخصی که راه خود سازی وتهذیب نفس وسلوک الی الله را درپیش گرفته)پس از تقوای تامّ تمام واعراض کلّی قلب از جمیع عوالم ورفض نشأتین و قدم بر فرق انّیّت و انانیّت گذاشتن و توجه تامّ و اقبال کلی به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس کردن و مستغرق عشق وحبّ ذات مقدس شدن و ارتیاضات قلبیه کشیدن ،یک صفای قلبی از برای سالک پیدا شود که مورد تجلیات اسمائیه وصفاتیه گردد،وحجاب های غلیظی که بین عبد واسماء و صفات بود خرق شود وفانی در اسماء وصفات گردد000(2)
خلاصه سخن امام این است : شخص سالک ،وقتی با ریاضت های مشروع،به خلوص قلبی کامل رسید و از خود بینی و خود خواهی و خود ستایی گذشت، بلکه "خود"نفسانی را زیر قدم هایش محو و نابود کرد و از آخرت و حتی از بهشت و نعمت های آن نیز دل کند و فانی و ذوب در خدا گشت و تنها او را طلب کرد و جز او را ندید، صفا و نورانیتی در قلبش پدید می آیدکه اسما وصفات عینی وخارجی خدارا مشاهده می کند،وتجلیات انوار اسما و صفات الهی، او را تحت تأثیر و احاطه خود قرار می دهد0
6- لقاءالله یعنی محل تجلیات ذاتی و غیبی خدا قرار گرفتن ،ومشاهده باطنی ذات پاک پروردگار با چشم دل و بصیرت درون0 در مرحله پیش سالک به مرتبه ای از کمال قدسی صعود کرده بود که اسما وصفات الهی را مشاهده می کرد وتجلیات انوار آن، او را متأثر می ساخت ولی ممکن است سالکی بتواند از آن منزل و مرتبه نیز عروج کند و حجاب های نوری اسمائی و صفاتی را نیز کنار زند و به تجلیات ذاتی غیبی نایل گردد ؛اگر چه نیل به چنین مرتبه ای بسیار سخت ومشکل است 0
امام خمینی در این باره می نویسد:از برای بعضی از ارباب سلوک ممکن است حجاب نوری اسمائی و صفاتی نیز خرق گردد،و به تجلیات ذاتی غیبی نایل شود و خود را متعلق و متدلّی به ذات مقدس ببیند،و در این مشاهده، احاطه قیومی حق و فنای ذاتی خودرا شهودکند و بالعیان وجود خود و جمیع موجودات را ظل(سایه)حق ببیند (3)
بنا بر این، چهار معنای اول در مورد لقاءالله اگر چه با توجه به برخی آیات واخبار می تواند درست باشد ولی قطعاً کافی وکامل نیست؛ به ویژه بسیاری از متون دعاهای معتبره و روایات معتبر و مشهور را نمی توان بر آن معانی حمل کرد،بلکه مراد از لقاء الله معنای پنجم و ششم است که در واقع یک مفهوم را با تفاوت مراتب وترتب منازل بیان می کند
لقاء رب عبارت است از نیل به مقام قرب پروردگار، و مقام قرب نیز نزدیکی معنوی هر چه بیشتر به صفات و ذات حضرت حق است که نخست از طریق تحقق و بروز و ظهور انوار صفات و اسمای الهی و پس ازآن، تجلیات انوار ذات قدسی،در جان و روح و قلب سالک وعارف،پدید می آید .
به بیان دیگر، انسان به میزانی که روح و صفات خداوندی را در خود متجلی کند و استعدادهای فطری و انسانیاش را محقق سازد ،به خدا نزدیکتر شده و به مقام قرب و لقای حق نایل آمده است. لقاء الله بیانگر یک جهت گیری و نشانه یک خط سیر معین در روند تعالی وجودی آدمی است .
پینوشتها:
1- جهت آگاهی به رساله لقاءالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی وچهل حدیث امام خمینی رجوع شود.
2- چهل حدیث،ح 28،ص453
3- همان
تشکر فراوان بابت پاسخگویی
موجود اول چه موجودی است واینکه عارف باموجود اول هیچی حجابی بینشون نیست؟
مجردات حجاب ندارن یعنی چه ؟
-----------------------------
حدیث30
در این بخش روایتی از امام باقر (ع)آورده شده که قلبها 4قسمت هستند بخش اول دلهایی است که دورویی وایمان است اگر در حال نفاق بمیرند هلاک واگر در حال ایمان بمیرند هدایت یافته اند واینان گروهی در طائف بوده اند.
من منظور این قسمت رو بصورت دقیق متوجه نشدم
ببخشید سوالاتم زیاد شده شرمنده شما
ببخشید سوالاتم زیاد شده
بسمه المجیب
با سلام و ادب
أحسنتی شهیده خانم،ما هم داریم از سؤالات معرفتی شما
و پاسخهای عالمانه ی جناب استاد صادق گرامی کمال استفاده را می کنیم.
متشکر
شعور در حیوانات بسیار به آسانی قابل اثبات است ،چون حیوانات دارای حرکت محسوس، حرکت ارادی، حواس نظیر دیدن، شنیدن، چشایی و بویاییاند، حتى از تجرد خیالی بهرهمندند . بر اساس آن برخی چیزها را بدون به کارگیری حواس ظاهری درک میکنند، مثلاً گوسفند دشمنی گرگ را درک میکند . همواره از او در هراس و گریزان است، گرچه گرگی را مشاهده نکند، یا در قرآن از استدلال عاقلانه هُدهُد درباره جریان بلقیس سخن گفته است.(2)
از این گونه امور به آسانی میتوان فهمید که حیوانات از گونه ای شعور خیالی و حتى بالاتر از آن بهرهمندند.(3)
منظور از تجرد وشعور خیالی چیه؟
تشکر
سلام علیکم
منظورم این سوال بود
تشکر فراوان
موجود اول چه موجودی است واینکه عارف باموجود اول هیچی حجابی بینشون نیست؟
مجردات حجاب ندارن یعنی چه ؟
ببخشید سوالاتم زیاد شده معذرت میخوام
(واقعا معذرت میخوام خیلی سوال می پرسم مجبورم شرمنده)
باسلام وتقدیر .
از جناب شما که در نشر اندیشه های متعالی روح خدا تلاش می کنید سپاس وتقدیر می شود .
آی کاش وصد ای کاش که این روحیه در همه وهمگان به منثئه ظهور برسد که مطالب خود را با کلمات نورانی آن یگانه دوران
معطرنمایند واین کار برکات فراوان دارد از جمله زنده نگاه داشتن یاد وخاطره وگفتار پر برکت آن عزیزی سفر کرده است .
در هر حال در باره پاسخ مسله عجالتا باید عرض شود :
- قبل از همه باید دید که مراد از موجود اول چیست ؟
گرچه ممکن است کسی بگوید مراد از موجود اول حق تعالی است ولی باید عنایت داشت که حق تعالی در مقام ذات معروف هیچ عارفی ومعبود هیچ عابدی ومشهود هیچ شاهدی واقع نمی شود لذا جناب حافظ می گوید :
عنقا شیکار کس نشود دام باز چین
کانجا همیشه باد بدست است دام را .
پس مراد از موجود اول باید صادر اول اول باشد (= حق تعالی در مقام فعل ) در این صورت باید دید که مراد از صادر اول چیست ؟
در این بار ه هم بحث های دقیق مطرح است که شاید کمی سخت باشد در این جا طرح نمود ولی مسله را زا با رویکرد ی مطرح می نمایم که قابل فهم تر باشد ( گرچه این هم دشوار های خاص خود را دارد ) چند نکته باید خوب دقت شود :
1ـ در مورد مخلوق اول ( البته این غیر از صادر اول است ) نظرات مختلفی ارائه شده است. برخی آن را عقل اول و برخی آن را نور و برخی دیگر آن را حقیقت انسان کامل یا حقیقت محمدی دانسته اند . این نظریه اخیر از آن عرفا است. به نظر ایشان ، مقصود از مخلوق اول حقیقت وجود انسان کامل است،اولین پدیده و نخستین ظهور هستی غیبی در عالم وجود است ، زیرا آن گاه که حق تعالى آفرینش جهان را اراده فرمود ،از آن ارادة الهی، حقیقتی به نام هباء که حیکمان از آن به هیولای کل یاد میکنند،تجلی کرد که اولین موجود عالم خلقت است.
سپس خداوند با نور خود به سوی آن موجود هباء جلوهای فرمود . هیچ چیزی در پذیرفتن آن نور الهی از حقیقت محمدی نزدیکتر نبود، پس وجود او در حقیقت از آن نور الهی است . نزدیکترین فرد به او علی بن ابی طالب است که سرّ انبیا و امام عالمیان است.(1)
این بیان ارزشمند و زیبا در واقع بازتاب عرفانی دهها روایتی است که در منابع بسیار نقل شده است . تأکید میکند که نور پیامبر و در پی او نور اهل بیتش هزارها سال پیش از خلقت عالم و آدم خلق شده و جهان و جهانیان از پرتو نور و جود آنها آفریده شدهاند.
برای نمونه جابر بن عبدالله میگوید: از رسول خدا(ص) پرسیدم: اولین مخلوق که خدا آفرید چه بود؟ حضرت فرمود: «پیامبرت بود که خدا اول او را آفرید. سپس همه چیز را از نور وجود او خلق کرد،آنگاه نور او را چند قسمت کرد و عرش، کرسی، حاملان عرش و ساکنان کرسی را آفرید، پس نور او را مدتی که خود میداند ،در مقام حبّ نگاه داشت، آنگاه ملائکه، خورشید و ماه را از او آفرید، سپس آن نور را در مقام رجا نگاه داشت،آنگاه عقل،علم، حلم، عصمت و توفیق را از آن آفرید، بعد مدتی آن نور را در مقام حیا نگاه داشت . سپس با هیبت خود به آن نور نگریست و از تجلیات آن ارواح انبیا و اولیا، شهدا و صالحان را آفرید.(2)
در این باره در کتاب پیامبر اعظم از نگاه عرفانی امام خمینی، ص 132، به تفصیل بحث شده ،مطالعه آن کتاب در این خصوص مفید و آموزنده است.
2ـ مَثَل اعلى برگرفته از آیة مبارکه «وللهِ المثلُ الأعلى».(3)
مراد از «مَثَل اعلى» صفات برتر است. خداوند در آن آیه بر این نکته توجه داد که اگر در جایی و یا در کسی صفتی را یافتید ،باید بدانید که صفت برتر و کامل از آن صفت از آن خداوند است، بلکه صفات و کمالات نیک که در عالم و آدم وجود دارد ، جلوه و تجلی کمال و صفات متعال خداوند است.
3ـ اما روح اعظم عبارت از حقیقتی است که گاهی از آن به قلم اعلى، گاهی به عقل کل، گاهی به امّ الکتاب یاد میشود . او در واقع آینة تمام نمای حقایق حضرت واحدیت است، یعنی هر چه در مقام واحدیت وجود دارد ،در او به نحوی تجلی کرده است.این حقیقت که گاهی از آن به تعیّن او نیز یاد میشود، از آن جهت که حسّی است و حیات موجودات به واسطة او افاضه میگردد ،روح اعظم نام دارد .
از آن سبب که واسطة صدور موجودات است، از آن به قلم اعلى یاد میشود .
از آن رو که خود و مبدأ خویش را تعقل میکند و مبدأ فیض علوم و معرفت همگان است، آن را عقل کل میگویند .
به دلیل آن که آیات و کلمات تکوینی و همه موجودات کلی و جزئی در ذات قدسی او نقش بستهاند و به نحو گسترده وجود دارد ،امّ الکتاب نام گرفته است.(4)
4ـ قرآن کریم در آیات متعدد تعبیر «وجه الله» را بیان کرده است. مراد از وجه الله اسماء حسنا و صفات متعالی خداوند است، زیرا وجه خداوند چیزی است که حق تعالى از آن طریق، مخلوقات خود را مورد توجه قرار میدهد . مخلوقات او نیز به وسیلة وجه الله متوجه خالق و آفریدگار خویش میشوند و آن عبارت از صفات کریمة خداوند نظیر علم،قدرت، سمع، بصر و مانند آن است.
انسان کامل (پیامبر و اهل بیت) مظهر وجه الله است از این رو امام باقر(ع) فرمود: «نحن وجه الله»
امام هشتم (ع) فرمود:«وجه الله تعالى أنبیاؤه ورُسُله و حججه وهم الذین بهم یتوجّه الله وإلى دینه و معرفته؛(5) وجه الله فرستاده ها و حجتهای خداوند هستند که به وسیلة آنها مردم به سوی خدا و دین و معرفت الهی متوجه میشوند».
دربارة وجه الله در کتاب «سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی» به تفصیل بحث شده است.
اما این که بین عارف و این حقیقت حجابی نخواهد بود ؟
جای سخن بسیار است ولی تنها به این کلام حافظ اشاره می شود :
میان عاشق ومعشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان بر خیز
پینوشتها:
1. محیالدین عربی، نقل از انسان کامل از نگاه امام خمینی، ص 40، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی 1388ش.
2. بحار الانوار، ج 2، ص 21، حدیث 37، نشر دار الاحیاء التراث العربی، بیروت 1403ق.
3. نحل (16) آیه 60.
4. ر،ک: پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 234، نشر مؤسسه آثار امام خمینی 1386.
5. عیون أخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 115.
باتشکر ازحضرتعالی
پس موجود اول شد حضرت محمد(ص)
شاید بقول شما بحث سنگین باشه اما من تمایل دارم بدونم ممنون میشم خلاصه ای ازنبود حجاب بین خدا وپیامبرش رو بفرمایید در واقع مفهوم آیات مربوط به شب معراج در سوره نجم رو می خوام
ودوم اینکه مجردات رو هم که حجاب ندارن ممنون میشم توضیح بفرمایید.
لقاء رب عبارت است از نیل به مقام قرب پروردگار، و مقام قرب نیز نزدیکی معنوی هر چه بیشتر به صفات و ذات حضرت حق است که نخست از طریق تحقق و بروز و ظهور انوار صفات و اسمای الهی و پس ازآن، تجلیات انوار ذات قدسی،در جان و روح و قلب سالک وعارف،پدید می آید .
ببخشید اینجا یک سوال برام پیش اومده
میدونم چون درک نکردم هضمش برام سخته اما خب یعنی چی مگه نزدیک شدن به خدا لذت بخشه ؟یعنی غرق شدن در صفت رحیمیت یا رحمانیت ودیگر صفات به چه شکل است که این مقام شده بالاترین مقام ها؟
سلام مجدد:Gol:چند سوال از حدیث سی ام داشتم ازمحضرتون
1.دربیان آنکه قلب مومن ازهر است قلب مومن بر طریقه مستقیمه ومشی معنوی او به جاده مستویه اسنانیه است زیرا که اولا خارج از اصل فطرت الهیه که حق تعالی با دو دست جمال وجلال چهل صباح تخمی رفرموده نشده ...وناچار این حرکت معنویه روحانیه از فطرت مخمره تا غایت کمال مطلق است.
2.مومن تابع انسان کامل است وانسان کامل مظهر جمیع صفات ومربوب حق تعالی به اسم جامع است وخود نیز چون رب خود کون جامع است ...ومظهریت آن از اسمی زاید بر اسمی نیست ودارای مقام وسطیت وبرزخیت کبری است وسیرش بر طریقه مستقیمه وسطیه اسم جامع است وسایر اکوان هریک اسمی از اسما محیطه یاغیر محیطه در آنها متصرف است ومظهر همان اسم هستند وبدءوعود آنها به همان اسم است واسم مقابل آن در بطون است ومتصرف آن نیست مگر به وجه احدیت جمع اسماء
پس مقام احدیت به مقام اسم جامع ورب انسان بر طریق مستیم است یعنی مقام وسطیت وجامعیت بدون فضل صفتی بر صفتی وظهور اسمی دون اسم ومربوب آن ذات بدین مقام نیز بر طریق مستقیم است بدون تفاضل مقامی بر مقامی وشانی از شانی.3.یکی از شاهکارهای شیطان :بابیان شوخ گاهی بعضی از مشایخ را به بناگوش شوخی در اویزد وعذر آن چنان اورد که قلب اگر احدی التعلق باشدزودتر موفق به سلب علاقه شود وگاهی بعضی شوخ چشمان ابله را به صورت دیو سیرت شیخی عوام فریب متوجه کند وعذر ان اورد که شیخ انسان کامل است وانسان از طریق انسان کامل باید به مقام غیب که به هویچ وجه ظهور ندارد جز در مرات احدی شیخ برسد و....
این قسمت آخری رو کلا نفهمیدم
ممنون میشم توضیحاتی بفرمایید.
برای درک ژرفای کلام امام به چند نکته باید توجه نمود :
1 - قبل از همه باید اشاره شود تقسیمی كه مورد اشاره تقسیمی كلی و اجمالی است و البته برای هر یك از آنها مراتب و درجه هایی است؛
می توان گفت آنچه در حدیث
امام باقر(ع) آمده قلب ها بر سه قسم عنوان شده اند: "قلب واژگونه كه در آن خیری نیست و آن قلب كافر است. و قلبی كه در آن خیر و شر دعوا دارند تا كدام پیروز شود و قلب مفتوح كه در آن چراغ های روشن است و تا روز قیامت خاموش نمی گردد، و آن قلب مؤمن می باشد"
2 - قلب مؤمن روشن و نورانی است اگرچه احیاناً از قلب خود بی خبر باشد. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است كه برخی مردم از لحاظ فصاحت در لام یا واوی خطا نمی كنند، ولی قلب آنها از شب تار، تاریك تر است. و برخی مردم از قلب خود با زبان خویش نمی توانند خبر بدهند، اما قلب آنها مثل چراغ نورانی است.مؤمن بر طریق مستقیم حركت می كند و از مسیر فطرت - كه حق تعالی قلب او را با آن تخمیر كرده است - خارج نمی شود. اما سایر قلب ها از مسیر فطرت خارج اند. آمده است كه رسول خدا(ص) خطی مستقیم بر زمین كشید، خطوطی نیز در اطراف آن رسم كرد و فرمود: "این خط مستقیم وسطی راه من است."
3 - مؤمن تابع انسان كامل است و انسان كامل مظهر جمیع اسماء و صفات خدا و سیرش مستقیم است.
این كه در سوره حمد می خوانیم "اهدنا الصراط المستقیم" این صراط مستقیم، راهی است كه پروردگار انسان كامل بر آن است از لحاظ ربوبیت و ظاهریت؛ و انسان كامل هم بر همین مسیر است از لحاظ مربوبیت و مظهریت. البته سایر موجودات بر این صراط مستقیم نیستند و انحرافاتی در آنها مشاهده می گردد. مؤمن تابع انسان كامل است و در مسیر عقل، خود را در كیفیت سیر معنوی مداخله نمی دهد نتیجتاً وصول او به كمال هم تابع وصول انسان كامل است. به شرط آن كه قلب خود را از تصرفات و وسوسه های شیطان و خودپرستی حفظ كند.
4 - اصلاح قلب و تلاش برای رفع فساد آن، مایه سعادت است و نكته مهم تر از آن پی بردن به حقیقت قلب است كه چه بسا پرداختن به این امور دوم، انسان را به كلی از قلب خود غافل سازد و از اصلاح دور كند. بنابراین اگر چه پرداختن به اموری مانند حقیقت قلب و كیفیت صحت و بیماری آن مقدمه اصلاح قلب می باشد، اما نباید اهتمام به این امور، انسان را از مقصد اصلی كه اصلاح قلب است، باز بدارد.
مؤمن تابع انسان كامل است و در مسیر عقل، خود را در كیفیت سیر معنوی مداخله نمی دهد نتیجتاً وصول او به كمال هم تابع وصول انسان كامل است.
سلام و عرض ادب استاد گرامی
منظور از اینکه در مسیر عقل،خود را در کیفیت سیر معنوی مداخله نمی دهد چیست؟
نكته مهم تر از آن پی بردن به حقیقت قلب است كه چه بسا پرداختن به این امور دوم، انسان را به كلی از قلب خود غافل سازد و از اصلاح دور كند. بنابراین اگر چه پرداختن به اموری مانند حقیقت قلب و كیفیت صحت و بیماری آن مقدمه اصلاح قلب می باشد، اما نباید اهتمام به این امور، انسان را از مقصد اصلی كه اصلاح قلب است، باز بدارد.
منظور از پی بردن به حقیقت قلب چیست؟
با سپاس
سلام و عرض ادب استاد گرامی
باسلام وسپاس .منظور از اینکه در مسیر عقل،خود را در کیفیت سیر معنوی مداخله نمی دهد چیست؟
مراد این است که مومن تسلیم محض راه کار های وحیانی فرستادگان خدا وند است هر گونه که او صلاح بداند در مسیر کمال حرکت می کند
واز پیش خود اعمال نظر وسلیقه نمی نماید باید توجه داشت ایمان مراتبی دارد، همه مراتب مساوی نیستند، یکی از بالاترین مراتب ایمان تسلیم در ظاهر و باطن است. تسلیم در برابر حق و راضی بودن به رضای خدا، این همان است که در قرآن آمده "رضی اللَّه عنهم و رضوا عنه؛ هم خدا از آنان راضی است و هم آنان از خدا راضی اند. این نوع تسلیم با کمال عبودیت و بندگی در برابر خدا همراه است و همراه با اطمینان کامل است".( مائده (5) آیه 119.)منظور از پی بردن به حقیقت قلب چیست؟
واژه قلب در فیزیولوژی و در عرف عام یکی از اندام های بدن انسان به شمار می رود. عضوی است که در طرف چپ سینه قرار دارد و در فارسی به دل تعبیر می شود، ولی در علم اخلاق چنین مفهومی مورد نظر نیست.
در قرآن قلب و دل به معنای جسمی آن به کار نرفته است. صفاتی را قرآن به دل و قلب نسبت داده مانند: درک کردن، اندیشیدن، ترس، حسرت، قساوت، غفلت ، گناه ، کذب ، نفاق، انکار ، ذکر ، انابه، ایمان و اطمینان ، خشوع، رحمت، رأفت، انس، و غیره که می توان نتیجه گرفت اصطلاح قلب در قرآن با قلب مادی کاملاً متفاوت است. (1)
شاید بتوان ادعا کرد منظور از قلب همان روح و نفس انسانی است که می تواند منشأ سقوط انسان و رذایل یا صفات عالی و ویژگی های انسانی باشد.(2)
این دل چون بشکند یعنی احساس نیاز کند، متوجه خدا می شود و خود را نیازمند به عالم ملکوت و خداوندی که همه چیز به قدرت و اراده او است . جایگاه آرامش نیز همین قلب و دل است.
1- محمد تقی مصباح/اخلاق در قرآن/ج1 ص263
2- همان/ص 264
سلام :Gol:
ببخشیداستاد درصورت امکان باقی سوالات منو هم پاسخ می فرمایید ؟
تشکر
باسلام .
هر سه سوال تان جواب داده شده .
باسلام .
هر سه سوال تان جواب داده شده .
منظورم صفحه شماره 2بود چند پست گذاشتم یک صفحه برگردید عقب میتونید ملاحظه بفرمایید
شرمنده
باتشکر ازحضرتعالی
پس موجود اول شد حضرت محمد(ص)
شاید بقول شما بحث سنگین باشه اما من تمایل دارم بدونم ممنون میشمخلاصه ای ازنبود حجاب بین خدا وپیامبرش رو بفرمایید در واقع مفهوم آیات مربوط به شب معراج در سوره نجم رو می خوام
ودوم اینکه مجردات رو هم که حجاب ندارن ممنون میشم توضیح بفرمایید.
در ابتدا بايد گفت خداوند متعال علت تامه براي صادر اول است و در اين جاي ترديدو تفصيل اين بحث را در منبع ذيل جويا شويد(1).با توجه به اين نكته بر اساس روايات و آموزه هاي عرفاني نخستين فيض الهي كه از غيب هستي ظهور نموده حقيقت وجود ختمي مرتبت است(2). و در روايات نيز اين حقيقت اشاره شده مثلا رسول خدا فرمود : (( اول ما خلق الله نوري)) (3) اولين چيزي كه خدا آفريد نور وجود من بود. و يا فرمود : (( اول ما خلق الله روحي)) (4) اول چيزي را كه خدا خلق كرد روح من بود. و به تبع نور وجود آن حضرت نور اهل بيت ع او هم نخستين آفريده خواهد بود لذا در روايتي آمده: (( ان الله كان اذ لا كان و خلق نور الانوار و هو النور الذي خلق منه محمد و عليا))(5) خداوند بود و چيزي خلق نشده بود، آنگاه نور الانوار را آفريد و نور محمد و علي را از آن نور خلق نمود.
و برخي از عارفان نيز در اين باره مي گويند: آنگاه كه خداوند اراده فرموده هستي را بيافريند تجلي فرمود كه از آن نوري پديد آمد و نزديكترين وجود را دريافت آن نور حقيقت وجود محمد (ص) بودكه از آنبه عقل ياد مي شود. پس حقيقت آن حضرت اولين وجودي است كه در نشئه هستي ظاهر گرديده و نزديكترين فرد به او علي ابن ابي طالب (ع) است كه سر انبياء و امام عالميان است.(6)
بر اساس اين گونه آموزه هاي متعالي معلوم مي شود كه نور حقيقت وجود پيامبر و به تبع او نور حقيقت وجود اهل بيت ع قبل از خلقت زمان و زماني ها آفريده شده است ، ولي اين به معناي ازل بودن آنها نيست، چون ازليت از آن خداوند است و تنها او اول مطلق و ازلي است . مگر اينكه بگويم ازليت ذاتي از آن خداوند است و حقيقت نور وجود پيامبر و اهل بيت ازل نسبي و ازل زماني است.(7)
اگر شناخت شما از حقیقت صادر اول کامل تر شود حل این مسله برای شما آسان تر خواهد شد. لذا در باره چیستی صادر اول باید گفت: صادر اول همان مخلوق بیواسطه است که از آن در آموزههای عرفانی به صادر اول، حقیقت محمدی(ص) نور محمدی، روح محمد(ص)، عقل اول، جوهر اول و مانند آن یاد میشود.
بر اساس اين گونه آموزه هاي متعالي معلوم مي شود كه نور حقيقت وجود پيامبر و به تبع او نور حقيقت وجود اهل بيت قبل از همه چیز آفريده شده است، با توجه به این نکته حال باید گفت که وجود جسمانی آنان در واقع جلوه و ظهور زمینی همان وجود نوری آنان است. این دو مرتبه از وجود آن ها کاملا با هم مرتبط است.
وجود جسمانی شان تجلی وجود فراطبیعی شان است. این وجود طبیعی تمثل و تجسم همان حقیقت متعالی نوری آن ها است. از همین روست که آن ها در نشأه زمینی و وجود طبیعی شان نیز از هر گونه عیب و نقص علمی و عملی و حتی عمل ترک اولی منزه اند.(5) بنابر این هر دو ساحه وجودی رسول خدا ص در صدر قرار دارد.
پي نوشت:
1. صدرالمتالهين، اسفار ج2ص 332 نشر دارالاحياء التراث العربي بيروت، بي تا.
2. عبد الرحمن جامي، اشعه اللمعات ص 244 نشر گنجينه، تهران بي تا.
3. محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار، ج5 ص44 نشر دارالاحياء التراث العربي ، بيروت 403 ق.
4. همان ج54 ص309.
5. كليني محمد ابن يعقوب اصول كافي ج1 ص 442 نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران 1388 ق.
6. محيي الدين عربي ، فتوحات مكيه ج1 ص 119 نشر دار صادر بيروت بي تا.
7. مهدي الهي قمشه ا، حكمت الهي ج 1 ص 303 نشرانتشارات قزويني، تهران 1363 ش.
http://www.askdin.com/thread52208.html
سوال :
چند سوال از کتاب چهل حدیث امام خمینی(ره)
پاسخ :
باسلام وتقدیر از سوال بسیار خوب تان .
ای کاش دیگران هم از جناب شما می آموخت وبا مطالعه وانس با تراث گران بهای علمی حضرت امام سوال های و بحث های علمی در باره بهتر فهمیدن
معارف الهی آن حکیم بزرگ مطرح می نمود !!!
در این فراز از کلام حضرت امام روح الله ره نکته های درس آموز اشاره شده :
- درکلام امام دقت نماید حضرت امام گفته است که سایر موجودات در پرتوی وجود انسان کامل به کمال لایق خود می رسند .
این سخن ممکن است ناظر به سایر انسان ها باشد که آنها در سایه هدایت حضرات معصومین به کمال لایق شان می رسند ونه بدون آن .
مفسر حکیم علامه طباطبایی در این باره بیان ژرفی دارد: امام چنان که نسبت به ظاهر اعمال مردم پیشوا و راهنماست ،همچنان در باطن نیز سمت پیشوایی و رهبری دارد . اوست قافله سالار کاروان انسانیت که از راه باطن به سوی خدا سیر میکند.(1)
اگر معنای امامت روشن گردد ،معلوم خواه شد که وظیفه امام تنها بیان صوری معارف و راهنمایی ظاهری مردم نیست .امام چنان که وظیفة راهنمایی صورت مردم را به عهده دارد ، ولایت و رهبری باطنی اعمال را به عهده دارد . او است که حیات معنوی مردم را تنظیم میکند . حقایق اعمال را به سوی خدا سوق میدهد.
حضور او در میان مردم و تربیت شاگردان و در زندان و یا در غیبت بودنشان در این باب تأثیری ندارد . امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد، اگر چه از چشم جسمانی آن ها مستور است و یا مردم به او دسترسی ندارد.(2)
از این تحلیل حکیمانه معلوم میشود که با توجه به مسئولیت ظاهری و باطنی امام در همه شرایط، چه مردم با امام ارتباط داشته باشند و چه زمینه چنین ارتباطی به هر دلیل وجود نداشته باشد، بعد از پیامبر برای جامعه بشری، انسان معصومی به نام امام وجودش لازم و ضروری است.
سوم: گرچه ائمه(ع) به دلیل طولانی نبودن عمر مبارکشان و یا به دلیل فراهم نبودن شرایط، آن گونه که شایسته و لازم است نتوانستند حقایق را به مردم بیان کنند، ولی همین که هر کدام به نوبة خود در زمانی خاصی به عنوان حجت الهی روی زمین وجود داشتهاند ، به تناوب مسئولیت را به عهده میگرفتند و هیچگاه زمین از حجت خدا خالی نبوده است.
امیر مؤمنان(ع) در این باره بیان زیبا و عمیق دارد :
«ألاَ أنّ آل محمّد(ص) کمثل النجوم السماء إذا هَوى نجمٌ طلعَ نجمٌ، فکأنّکم قد تکاملت مِن الله فیکم الصنائع وآتاکم ما کنتم تأملون؛(3) آگاه باشید، آل محمد همانند ستارگان آسمانند که هر گاه یکی از آن ها غروب کند، ستارهای دیگر طلوع میکند. گویا میبینم در پرتوی خاندان پیامبر نعمتهای خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید، رسیدهاید».
این کلام حضرت گویای اسراری فراوان است که حقایق بسیاری را روشن میسازد.
چه این که ممکن است همه موجودات ومخلوقات را شامل گردد . بر اساس آموزه های دینی خداوند همه امور عالم و آدم را از طریق واسطه و اسباب اداره می کند .فیض او از مجرای واسطه به عالم می رسد .از امام صادق (ع) آمده:
«ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسبابها؛ (4)خدا ابا دارد که کارها بدون سبب و علت و واسطه جریان پیدا کند». در قرآن کریم نیز آمده: «و ابتغوا الیه الوسیله؛ (5) وسیله ای برای تقرب به خدا جست و جو نمایید».طبق این گونه آموزه ها معلوم می شود که خداوند برای هر کاری واسطه قرار داده. چه این که با اندک دقت در اطراف خود متوجه می شویم که گردش امور هستی، بر اساس اسباب و وسایل است. آب و مواد غذایی از طریق ریشه، تنه و شاخه درخت، به برگ آن می رسد . ریشه درخت از طریق برگ، نور و هوا را دریافت میکند. باران که میبارد، به واسطه ابر است . ابر به وسیله گرم شدن آب دریا در اثر نور خورشید ایجاد می شود و مانند آن. تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید(6) در باره واسطه بودن اولیای الهی در زیارت جامعه کبیره خطاب به ائمه(ع) آمده است:
بکم فتح الله و بکم یختم، و بکم ینزّل الغیث و بکم یمسک السماء أن تقع على الأرض و بکم ینفّس الهمّ و یکشف الضرّ؛(7)
خداوند با حقیقت وجود شما آفرینش هستی را آغاز کرد . با شما ختم میکند. به خاطر شما باران فرو میریزد و آسمان بالای زمین میایستد . با توسل به شما گرفتاریها و مشکلات برطرف میشود». در خصوص حضرت مهدی آمده است:
ثمّ الحجة الخلف القائم المنتظر المهدی المرجى الذی ببقائه بقیت الدنیا و بیُمنه رُزق الورى و بوجوده ثبتت الأرض و السماء؛(8) حجت قائم که امیدها به او است و به واسطه او دنیا باقی و برقرار است .
پس ارتباط خدا با عالم و آدم با واسطه خواهد بود . واسطه فیض در هر دو ساحت تکوین و تشریع ضرورت انکار ناپذیر دارد. (9)
پینوشتها:
1. شیعه در اسلام، ص 122.
2. همان، ص 152.
3. نهج البلاغه، خطبه 100.
1. مرتضي مطهري، عرفان حافظ ،ص 94 ، نشر صدرا، 1368 ش.
2. ابن سينا،الاشارات و التنبيهات ،ج 3 ،نمط 8 ،فصل 21 ،ص 390 ،نشر دفتر نشر الكتاب، قم، 1413ق.
3. عرفان حافظ ،ص 94 .
4. محمد باقر مجلسی ، بحار الانوار، ج 2، ص 90. نشر دار الاحیا لتراث العربی، بیروت، 1403 ش.
5. مائده (5) آیه 35.
6. محسن قرائتی، اصول عقاید ،ص 99 - 100،نشر دفتر فرهنگی درس هایی از قرآن، 1384 ش.
7. صدوق من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 615، نشر دفتر نشر انتشارات اسلامی، قم ـ بیتا.
8. شیخ عباس قمی ،مفاتیح الجنان، دعای عدیله، ص 63. نشر بلاغت ،قم، بی تا.
http://www.askdin.com/thread52208.html
سوال :
یکی از شاهکارهای شیطان :بابیان شوخ گاهی بعضی از مشایخ را به بناگوش شوخی در اویزد وعذر آن چنان اورد که قلب اگر احدی التعلق باشدزودتر موفق به سلب علاقه شود وگاهی بعضی شوخ چشمان ابله را به صورت دیو سیرت شیخی عوام فریب متوجه کند وعذر ان اورد که شیخ انسان کامل است وانسان از طریق انسان کامل باید به مقام غیب که به هویچ وجه ظهور ندارد جز در مرات احدی شیخ برسد و....
این قسمت آخری رو کلا نفهمیدم
ممنون میشم توضیحاتی بفرمایید.
پاسخ :
باسلام وتقدیر از طرح ارزشمند تان .
فراز یاد شده در باره روش های شیطان برای فریب افراد است در تبین مسله باید گفت: آن چه از نصوص دینی به ویژه از قرآن کریم استفاده میشود، کارکرد و اثر شیطان در انسان برای گمراهی او فقط در حد وسوسه و جلوه دادن خیال یک امر باطل است، که با عناوین وسوسه، تزیین و تسویل بیان شده است و او هیچگونه اکراه و اجباری برانسان ندارد .
این حقیقت را قرآن کریم از زبان شیطان چنین نقل میکند: «و ما کان لی علیکم من سلطان الاّ ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی ولوموا انفسکم» (1) شیطان در قیامت خطاب به گمراهان میگوید: من در دنیاهیچ گونه قدرت و تسلطی بر شما نداشتم به جز اینکه شما را به سوی باطل فرا خواندم و شما نیز اجابت کردید. پس مرا بر گمراهی خویش ملامت نکنید، بلکه خود سزاوار سرزنش هستید.
در تفسیر «المیزان» در ذیل آیه شریفه آمده است: خداوند در این آیه هر گونه سلطه ظاهری و معنوی را از شیطان نفی کرده؛ یعنی، نه چنین قدرتی دارد که در اراده انسان نفوذ کند و چیزی را بر او تحمیل کرده و بر کاری اجبار نماید و نه دلیل و برهانی دارد تا عقل و اندیشه انسان را تحت تصرف خود قرار دهد تا در نتیجه انسان را ناچار به پذیرش القائات خود بکند.
تنها نقشی که او در زندگی انسان دارد، دعوت به سوی باطل است و فلسفه این اندازه تسلط شیطان بر بشر «اختیار انسان» است؛ چون مرتبه وجودی انسان در آفرینش ایجاب میکند که او آزاد و مختار باشد و موجودمختار، همواره باید بر سر دو راه و میان دو دعوت حق و باطل قرار گیرد تا کمال خویش را ـ که تنها از راه اختیار و انتخاب به دست میآید ـ تحصیل کند. همیشه در دنیا دو دعوت وجود دارد؛ از یک طرف دعوت به خیر و خوبی و از طرف دیگر دعوت به شر و فساد، و این انسان است که، در میان این دو دعوت باید به حکم اختیار خودش آن دعوت خیر و صلاح را بپذیرد. اگر این دو دعوت وجود نمیداشت، انتخاب راه درست از نادرست معنا نداشت و اختیار بی معنا بود.
اگر در وجود خود انسان، نفس اماره یا در خارج از وجود انسان، شیطانی نبود و اگر دعوت به شر و فساد و زشتی نبود، و اگر امکان فسق و فساد در انسان نمیبود،خوبی هم دیگر معنای خاص خود را نداشت، در حالی که خداوند اراده فرمود موجودی دارای اختیار خلق کند که در سایه انتخاب خوب و نیک به بالاترین مرتبه کمال دست یابد، به گونه ای که حتی از فرشتگان که موجودات مقدس و پاک اند، برتر شود . اختیار آن وقت معنا مییابد که انسان، هم امکان خوبی داشته باشد و هم امکان بدی و از میان خوبی و بدی، خوبی را انتخاب کند و نیروهای خیر(عقل انسان در درون و دعوت پیامبران از بیرون ) و نیروهای شر(نفس اماره از درون و شیاطین از بیرون) هر دو وجود داشته باشد.
آری در قرآن بعد از آنکه هر گونه تسلط و نفوذ ابتدایی از شیطان سلب شده، یک نوع سلطنت و نفوذ ثانوی برای او نسبت به برخی از افرد پذیرفته شده است که این حقیقت را در سوره نحل چنین بیان میفرماید: انه لیس له سلطان علی الذین امنوا و علی ربهم یتوکلون و انّما سلطانه علی الذین یتولونه و هم به مشرکون؛ همانا شیطان بر مردمی که به خدا ایمان آورده و بر پروردگار خویش اتکا و اعتماد کردهاند، هیچ گونه تسلط و نفوذی ندارد وتنها تسلط او منحصر به اشخاصی است که خودشان ولایت و سرپرستی او را پذیرفته و دست ارادت و دوستی به او دادهاند.
بدیهی است این سلطنت و نفوذ ثانوی که شیطان بر گروهی ازانسانها پیدا کرده است نه تنها با اراده و اختیار و استقلال انسان هیچ منافاتی ندارد؛ بلکه خود آنان با اراده و اختیار، زمام امورشان را به دست شیطان داده و ولایت وزمامداری او را پذیرفته اند.(2)پینوشتها:
1. حدید (57) آیه 25.
2. ابراهیم (14) آیه 22 .
http://www.askdin.com/thread52208.html
سوال ؟
سلام مجدد مفهوم لقاءالله وعلم وایمان شهودی در منظر امام خمینی چیست؟
پاسخ :
در ابتدا باید اشاره شود : کلمه لقاء الله در آیات قرآن بیان شده است و برخی از فرقه های اسلامی مانند اشاعره آن را به دین با چشم تفسیر کرده اند. از نظر عالمان و مفسران شسیعی این تفسیر نادرست است ؛ زیرا دیدن با چشم لازم دارد که آن موجود جسمانی باشد و خداوند از جسم و ماده و... منزه است.
در کتاب های عالمان شیعی برای لقاء الله معانی چندی ذکر کردهاند:از جمله:
1. ملاقات مرگ یا ملاقات با ملک الموت
2. لقای ثواب وعذاب یا ملاقات باحکم خداوند
3. ملاقات آخرت
4. ملاقات با اولیای الهی؛یعنی ملاقات انبیا وائمه(ع) که در این جا کلمه ای مقدر می شود ، یعنی لقای اولیاء الله
5. فانی شدن وذوب گشتن در اسما و صفات الهی ومشاهده باطنی اسما وصفات عینی وحقیقی خدا با چشم دل وبصیرت درون (1)
امام خمینی در موردلقاء الله می نویسد :
باید دانست که مقصود آنان که راهی برای لقاءالله ومشاهده جمال وجلال حق باز گذاشته اند000ومدّعی این مقام هستند،می گویند (شخصی که راه خود سازی وتهذیب نفس وسلوک الی الله را درپیش گرفته)پس از تقوای تامّ تمام واعراض کلّی قلب از جمیع عوالم ورفض نشأتین و قدم بر فرق انّیّت و انانیّت گذاشتن و توجه تامّ و اقبال کلی به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس کردن و مستغرق عشق وحبّ ذات مقدس شدن و ارتیاضات قلبیه کشیدن ،یک صفای قلبی از برای سالک پیدا شود که مورد تجلیات اسمائیه وصفاتیه گردد،وحجاب های غلیظی که بین عبد واسماء و صفات بود خرق شود وفانی در اسماء وصفات گردد000(2)
خلاصه سخن امام این است : شخص سالک ،وقتی با ریاضت های مشروع،به خلوص قلبی کامل رسید و از خود بینی و خود خواهی و خود ستایی گذشت، بلکه "خود"نفسانی را زیر قدم هایش محو و نابود کرد و از آخرت و حتی از بهشت و نعمت های آن نیز دل کند و فانی و ذوب در خدا گشت و تنها او را طلب کرد و جز او را ندید، صفا و نورانیتی در قلبش پدید می آیدکه اسما وصفات عینی وخارجی خدارا مشاهده می کند،وتجلیات انوار اسما و صفات الهی، او را تحت تأثیر و احاطه خود قرار می دهد0
6- لقاءالله یعنی محل تجلیات ذاتی و غیبی خدا قرار گرفتن ،ومشاهده باطنی ذات پاک پروردگار با چشم دل و بصیرت درون0 در مرحله پیش سالک به مرتبه ای از کمال قدسی صعود کرده بود که اسما وصفات الهی را مشاهده می کرد وتجلیات انوار آن، او را متأثر می ساخت ولی ممکن است سالکی بتواند از آن منزل و مرتبه نیز عروج کند و حجاب های نوری اسمائی و صفاتی را نیز کنار زند و به تجلیات ذاتی غیبی نایل گردد ؛اگر چه نیل به چنین مرتبه ای بسیار سخت ومشکل است 0
امام خمینی در این باره می نویسد:از برای بعضی از ارباب سلوک ممکن است حجاب نوری اسمائی و صفاتی نیز خرق گردد،و به تجلیات ذاتی غیبی نایل شود و خود را متعلق و متدلّی به ذات مقدس ببیند،و در این مشاهده، احاطه قیومی حق و فنای ذاتی خودرا شهودکند و بالعیان وجود خود و جمیع موجودات را ظل(سایه)حق ببیند (3)
بنا بر این، چهار معنای اول در مورد لقاءالله اگر چه با توجه به برخی آیات واخبار می تواند درست باشد ولی قطعاً کافی وکامل نیست؛ به ویژه بسیاری از متون دعاهای معتبره و روایات معتبر و مشهور را نمی توان بر آن معانی حمل کرد،بلکه مراد از لقاء الله معنای پنجم و ششم است که در واقع یک مفهوم را با تفاوت مراتب وترتب منازل بیان می کند
لقاء رب عبارت است از نیل به مقام قرب پروردگار، و مقام قرب نیز نزدیکی معنوی هر چه بیشتر به صفات و ذات حضرت حق است که نخست از طریق تحقق و بروز و ظهور انوار صفات و اسمای الهی و پس ازآن، تجلیات انوار ذات قدسی،در جان و روح و قلب سالک وعارف،پدید می آید .
به بیان دیگر، انسان به میزانی که روح و صفات خداوندی را در خود متجلی کند و استعدادهای فطری و انسانیاش را محقق سازد ،به خدا نزدیکتر شده و به مقام قرب و لقای حق نایل آمده است. لقاء الله بیانگر یک جهت گیری و نشانه یک خط سیر معین در روند تعالی وجودی آدمی است .
پینوشتها:
1- جهت آگاهی به رساله لقاءالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی وچهل حدیث امام خمینی رجوع شود.
2- چهل حدیث،ح 28،ص453
3- همان
http://www.askdin.com/thread52208-2.html
سوال :
موجود اول چه موجودی است واینکه عارف باموجود اول هیچی حجابی بینشون نیست؟
مجردات حجاب ندارن یعنی چه ؟
پاسخ :
از جناب شما که در نشر اندیشه های متعالی روح خدا تلاش می کنید سپاس وتقدیر می شود .
آی کاش وصد ای کاش که این روحیه در همه وهمگان به منثئه ظهور برسد که مطالب خود را با کلمات نورانی آن یگانه دوران
معطرنمایند واین کار برکات فراوان دارد از جمله زنده نگاه داشتن یاد وخاطره وگفتار پر برکت آن عزیزی سفر کرده است .
در هر حال در باره پاسخ مسله عجالتا باید عرض شود :
- قبل از همه باید دید که مراد از موجود اول چیست ؟
گرچه ممکن است کسی بگوید مراد از موجود اول حق تعالی است ولی باید عنایت داشت که حق تعالی در مقام ذات معروف هیچ عارفی ومعبود هیچ عابدی ومشهود هیچ شاهدی واقع نمی شود لذا جناب حافظ می گوید :
عنقا شیکار کس نشود دام باز چین
کانجا همیشه باد بدست است دام را .
پس مراد از موجود اول باید صادر اول اول باشد (= حق تعالی در مقام فعل ) در این صورت باید دید که مراد از صادر اول چیست ؟
در این بار ه هم بحث های دقیق مطرح است که شاید کمی سخت باشد در این جا طرح نمود ولی مسله را زا با رویکرد ی مطرح می نمایم که قابل فهم تر باشد ( گرچه این هم دشوار های خاص خود را دارد ) چند نکته باید خوب دقت شود :
1ـ در مورد مخلوق اول ( البته این غیر از صادر اول است ) نظرات مختلفی ارائه شده است. برخی آن را عقل اول و برخی آن را نور و برخی دیگر آن را حقیقت انسان کامل یا حقیقت محمدی دانسته اند . این نظریه اخیر از آن عرفا است. به نظر ایشان ، مقصود از مخلوق اول حقیقت وجود انسان کامل است،اولین پدیده و نخستین ظهور هستی غیبی در عالم وجود است ، زیرا آن گاه که حق تعالى آفرینش جهان را اراده فرمود ،از آن ارادة الهی، حقیقتی به نام هباء که حیکمان از آن به هیولای کل یاد میکنند،تجلی کرد که اولین موجود عالم خلقت است.
سپس خداوند با نور خود به سوی آن موجود هباء جلوهای فرمود . هیچ چیزی در پذیرفتن آن نور الهی از حقیقت محمدی نزدیکتر نبود، پس وجود او در حقیقت از آن نور الهی است . نزدیکترین فرد به او علی بن ابی طالب است که سرّ انبیا و امام عالمیان است.(1)
این بیان ارزشمند و زیبا در واقع بازتاب عرفانی دهها روایتی است که در منابع بسیار نقل شده است . تأکید میکند که نور پیامبر و در پی او نور اهل بیتش هزارها سال پیش از خلقت عالم و آدم خلق شده و جهان و جهانیان از پرتو نور و جود آنها آفریده شدهاند.
برای نمونه جابر بن عبدالله میگوید: از رسول خدا(ص) پرسیدم: اولین مخلوق که خدا آفرید چه بود؟ حضرت فرمود: «پیامبرت بود که خدا اول او را آفرید. سپس همه چیز را از نور وجود او خلق کرد،آنگاه نور او را چند قسمت کرد و عرش، کرسی، حاملان عرش و ساکنان کرسی را آفرید، پس نور او را مدتی که خود میداند ،در مقام حبّ نگاه داشت، آنگاه ملائکه، خورشید و ماه را از او آفرید، سپس آن نور را در مقام رجا نگاه داشت،آنگاه عقل،علم، حلم، عصمت و توفیق را از آن آفرید، بعد مدتی آن نور را در مقام حیا نگاه داشت . سپس با هیبت خود به آن نور نگریست و از تجلیات آن ارواح انبیا و اولیا، شهدا و صالحان را آفرید.(2)
در این باره در کتاب پیامبر اعظم از نگاه عرفانی امام خمینی، ص 132، به تفصیل بحث شده ،مطالعه آن کتاب در این خصوص مفید و آموزنده است.
2ـ مَثَل اعلى برگرفته از آیة مبارکه «وللهِ المثلُ الأعلى».(3)
مراد از «مَثَل اعلى» صفات برتر است. خداوند در آن آیه بر این نکته توجه داد که اگر در جایی و یا در کسی صفتی را یافتید ،باید بدانید که صفت برتر و کامل از آن صفت از آن خداوند است، بلکه صفات و کمالات نیک که در عالم و آدم وجود دارد ، جلوه و تجلی کمال و صفات متعال خداوند است.
3ـ اما روح اعظم عبارت از حقیقتی است که گاهی از آن به قلم اعلى، گاهی به عقل کل، گاهی به امّ الکتاب یاد میشود . او در واقع آینة تمام نمای حقایق حضرت واحدیت است، یعنی هر چه در مقام واحدیت وجود دارد ،در او به نحوی تجلی کرده است.این حقیقت که گاهی از آن به تعیّن او نیز یاد میشود، از آن جهت که حسّی است و حیات موجودات به واسطة او افاضه میگردد ،روح اعظم نام دارد .
از آن سبب که واسطة صدور موجودات است، از آن به قلم اعلى یاد میشود .
از آن رو که خود و مبدأ خویش را تعقل میکند و مبدأ فیض علوم و معرفت همگان است، آن را عقل کل میگویند .
به دلیل آن که آیات و کلمات تکوینی و همه موجودات کلی و جزئی در ذات قدسی او نقش بستهاند و به نحو گسترده وجود دارد ،امّ الکتاب نام گرفته است.(4)
4ـ قرآن کریم در آیات متعدد تعبیر «وجه الله» را بیان کرده است. مراد از وجه الله اسماء حسنا و صفات متعالی خداوند است، زیرا وجه خداوند چیزی است که حق تعالى از آن طریق، مخلوقات خود را مورد توجه قرار میدهد . مخلوقات او نیز به وسیلة وجه الله متوجه خالق و آفریدگار خویش میشوند و آن عبارت از صفات کریمة خداوند نظیر علم،قدرت، سمع، بصر و مانند آن است.
انسان کامل (پیامبر و اهل بیت) مظهر وجه الله است از این رو امام باقر(ع) فرمود: «نحن وجه الله»
امام هشتم (ع) فرمود:«وجه الله تعالى أنبیاؤه ورُسُله و حججه وهم الذین بهم یتوجّه الله وإلى دینه و معرفته؛(5) وجه الله فرستاده ها و حجتهای خداوند هستند که به وسیلة آنها مردم به سوی خدا و دین و معرفت الهی متوجه میشوند».
دربارة وجه الله در کتاب «سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی» به تفصیل بحث شده است.
اما این که بین عارف و این حقیقت حجابی نخواهد بود ؟
جای سخن بسیار است ولی تنها به این کلام حافظ اشاره می شود :
میان عاشق ومعشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان بر خیز
پینوشتها:
1. محیالدین عربی، نقل از انسان کامل از نگاه امام خمینی، ص 40، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی 1388ش.
2. بحار الانوار، ج 2، ص 21، حدیث 37، نشر دار الاحیاء التراث العربی، بیروت 1403ق.
3. نحل (16) آیه 60.
4. ر،ک: پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 234، نشر مؤسسه آثار امام خمینی 1386.
5. عیون أخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 115.