واقعیتش نمیخواستم این را بازگو کنم چون میترسم دوباره همون اتفاق بیفته برام الان دارم کارهایی رو درگذشته انجام داده ام رو انجام میدهم و در این راه یک معلم الهی بزرگ یک عارف به تمام معنا چراغ راه من است که وقتی به مشهد مقدس رفتم ایشان را یافتم اما در جواب سوال باید عرض کنم که!!!
این مبحث خیلی طولانی میباشد و خیلی مهم و با ارزش اگر اجازه بدهید به علت حساس بودن این قضایا و دور ماندن از دست نامحرم مطالب را در قالب word قرار داده و برایتان ارسال نمایم...
سلام
نیاز به ضمیر روشن نداره . الان به هر جوونی بگی زیاد میری تو سایت درست از آب در میاد :khaneh::khaneh:
الان چی باید بگیم ؟ آیا
استاد شروین همون استاد ضمیر روشن استاد بنده میباشد که با یک نگاه به شما قضیه نامزدیتان چه خوردین در ان شب الان چه کار میکنید را در یک کلام میگوید ایشون در زمانی که در مشهد بود و در اخر غروریت خود به سر میبردم که من همه چیز را میدانم یک مطلبی رو به من عرض کردن که فقط فقط خودم میدانستمو خدا به قول بچه های جبه چنان زد تو برجک ما که ما وا رفتیم لطفا سریع قضاوت ننمایید ممنون
استاد شروین همون استاد ضمیر روشن استاد بنده میباشد که با یک نگاه به شما قضیه نامزدیتان چه خوردین در ان شب الان چه کار میکنید را در یک کلام میگوید ایشون در زمانی که در مشهد بود و در اخر غروریت خود به سر میبردم که من همه چیز را میدانم یک مطلبی رو به من عرض کردن که فقط فقط خودم میدانستمو خدا به قول بچه های جبه چنان زد تو برجک ما که ما وا رفتیم لطفا سریع قضاوت ننمایید ممنون
من با جناب اناالعبد شوخی کردم
به دل نگیر برادر
هرچند ترجیح میدهم به چنین افرادی سریع اعتماد نکنم . چون اگر آدم خیلی سریع و صرف شنیدن چند تا ذهن خوانی مرید کسی بشه بعید نیست ایمان خودش را سر این مرید و مراد بازی از دست بدهد . البته به هیچ وجه منظورم به شما و این استاد نیست
من اصلا ایشان را نمیشناسم
آیت الله قاضی رحمه الله علیه در زمینه اهمیت انتخاب استاد مناسب به شاگردانشان فرمودند : اگر برای پیدا کردن استاد نصف عمر خود را در جستجو بگذراند ارزش دارد
هرچند ترجیح میدهم به چنین افرادی سریع اعتماد نکنم . چون اگر آدم خیلی سریع و صرف شنیدن چند تا ذهن خوانی مرید کسی بشه بعید نیست ایمان خودش را سر این مرید و مراد بازی از دست بدهد . البته به هیچ وجه منظورم به شما و این استاد نیست
من اصلا ایشان را نمیشناسم
آیت الله قاضی رحمه الله علیه در زمینه اهمیت انتخاب استاد مناسب به شاگردانشان فرمودند : اگر برای پیدا کردن استاد نصف عمر خود را در جستجو بگذراند ارزش دارد
نه بابا جناب شروین من شما رو شخصا تو مشهد دعا کردم هم در جمکران هم در شاه عبد العظیم و حضرت معصومه و برای شما احترام خاصی قاعلم که برای برادرم هم قاعل نیستم ناراحتی کجا بود اخه داداش گلم...
ای موسی! :Gol: من چیزی محبوب تر از بنده ی مؤمن در نزد خودم نیافریده ام.
او را با کارهائیکه برایش خیر است، آزمایش می کنم و از او هم هرچه که خیر باشد برایش ذخیره میسازم.
من به صلاح امور بنده ام از خودش آگاه ترم، پس به بلاهای من صبر کن و به نعمت هایم شکر کن و به قضاهای من راضی باش. وقتیکه بنده ی مؤمنم این کارها را انجام داد و بر رضای من عمل نمود و امر مرا اطاعتکرد، او محبوب ترین بنده یمؤمنمخواهد بود.:Gol:
من به همه ی حاجات و آرزو های بندگانم آگاهم و همه ی آن ها در نزد من محفو ظند.
پس وقتی که بنده ام به دیگری رو می آورد، معنایش این است که به حفظ و مراقبت من راضی نیست. :Ghamgin:
من آسمان ها و زمین را مملو از ملائکه کرده ام که هرگز از تسبیح و عبادت من خسته نمی شوند و به آن ها امر کرده ام که درهای میان من و بندگان را همیشه باز نگهدارند. :Ghamgin:
پس چگونه بندگانم به قول من اعتماد نمی کنند؟
پس چه شد که بنده ام از من رو گردان شده در حالی که من با بخشش خودم آنچه را که از من نخواسته بود به وی دادم.
بعد از او گرفتم، چگونه او پس دادن آن را از من نخواست و به دیگری رجوع کرد؟آیا من بخیل هستم که بنده ام به من رجوع نمی کند؟:Ghamgin:
حدیث قدسی زیاد دارم .. هر روز دو سه تا ان شاءالله میزارم ..:ok:
برای اینکه شور و شوقمون نسبت به خدا موقتی نباشه و ادامه دار باشه چند نکته به ذهنم میرسه :
یکی اینکه برای ادامه دار شدنش باید مطالعه زیاد کرد .. مطالعه ی کتاب های زندگینامه ی عرفا ، مطالعه کتابهای دینی و معرفتی ،
شرکت در سخنرانی ها ، یا گوش دادن به سخنرانی توسط لپ تاپ و کامپیوتر یا تلویزیون ..:Gol:
و همچنین عبادت خدا و کم کردن گناهان .. چون هرچی خدا رو بیشتر عبادت میکنیم و گناه رو ترک میکنیم یک دریچه دیگه ای رومون باز میشه که که محبت خدا رو حس میکنیم
و این همینطور ادامه پیدا میکنه .:Gol:
یکی از نوجوونای حدودا 16 ساله گفتش یه مدت بود کتاب نشان از بی نشان ها مربوط به شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی رو میخوندم.
میگفت از وقتی که کتاب رو میخوندم تصمیم گرفتم پامو جلوی پدر و مادرم دراز نکنم .. میگفت یه شب تصمیم گرفتم نماز شب بخونم ، شب بلند شدم دیدم برقا خاموشه
ترسیدم :Nishkhand: گفتم ولش کن ترسناکه .. چشمامو بستم یهو در گوشم یه صدای کلفت و در عین حال زیبایی گقتش لبیک یا ... :Ghamgin: میگه عربی بود اصلا معنیشو نفهمیدم و بقیشم نفهمیدم ..
و بعدش این بنده خدا خوابیده و هیچ دعایی نکرده .. بعدا بهش گفتم معنای لبیک این بوده .. خیلی ناراحت شد که دعایی نکرده :Sham::Gol:
سلام ابجی جون.اصلااینجوری فکرنکرده بودم.اگه بازم ازاین جورمطالب که همراه بامثال باشه میدونی لطفادراین تاپیک بگو.بازم ممنونم.:Gol:
استاد بنده جمله بزرگی به ما اموخت جملش به نظر بنده پر از اسرار و رمز هستش {{{{ام ا حفظی الله}}}} تسلیم را تمرین كنید كه این شاه كلید عشق است. در واقع كلیة احكام الهی و سفارشات دینی راهی است برای
تحقق تسلیم حقیقی. زیرا آن كه در برابر خداوند تسلیم است با او یكی است و به او پیوسته. و این هدف غائی
آفرینش انسان و جهان است. "با تسلیم بودن، منیت ناپدید می شود." و آنگاه كه "خودی" در میان نباشد، عشق
آشكار می شود و عشق رستگاری و خوشبختی حقیقی است. در طول تاریخ، انبیاء و معملمان الهی، همین تسلیم
را محور اصلی تمرین شاگردان و پیروان خود قرار داده اند. امتحانات الهی در همین راستا قرار دارند.یعنی هر لحظه
امروز با خدا قدم زدم ، تنها بــه اين خاطر كه دوست داشتم
با من باشد .....
اگر به خدا اعتماد كنم و بر نشانه هايش ايمان بياورم ، لازم
نيست از چيز ديگر سر درآورم . خدا براى همه ى زنــدگـــى
من كافـــى ست .....!!
امروز با خدا قدم زدم ، تنها بــه اين خاطر كه دوست داشتم
با من باشد .....
اگر به خدا اعتماد كنم و بر نشانه هايش ايمان بياورم ، لازم
نيست از چيز ديگر سر درآورم . خدا براى همه ى زنــدگـــى
من كافـــى ست .....!!
مجمع البحرین مى نویسد: «عشق محبتى است که از حد تجاوز کند و انسان را از حال عادى خارج نماید. پس هر مجتبی ملازم عشق نیست اما هر عشقى با محبت همراه است. انواع محبت ها در انسان وجود دارد، امّا همة آن ها در مرتبة عشق نیستند. دو دوست نسبت به یکدیگر محبت دارند. مرید نسبت به مراد و مرشد خویش محبت دارد اما عشق محبتى دیگر است.
عشق در اصل از «عَشَقه » که نام گیاهى است که در فارسى به آن پیچک مى گویند، گرفته شده است. این گیاه به هر چیزى برسد، دور آن مى پیچد و به تدریج آن را در احاطة خود مى گیرد. وقتى محبت شدت یابد و همانند پیچک جان و روح انسان را به تسخیر خویش در آورد، آن را «عشق» مى نامند.
جالینوس حکیم مى گوید. «در مغز انسان سه جایگاه ویژه قرار دارد: یکى مخزن تخیّل است. دومى جایگاه فکر و سومى ظرف ذکر و یادآورى است.»
عاشق به کسى گویند که لحظه اى خیال و فکر و ذکرش از معشوق جدا نباشد. عشق و محبّت و هجران معشوق چنان قلب و جان و روح عاشق را مسخّر نموده که خواب و غذا را از او گرفته و او به چیزى جز معشوق نمى اندیشد و کسى جز او را نمى بینند. هر کس چنین نیست، عاشق نیست.(1)
عشق" محبت شدید و علاقة خاص است. در قرآن کلمة عشق به صراحت نیامده، امّا از مفاهیم دیگرى که معناى عشق را مى رساند، نام برده شده است: "بعضى از مردم معبود هایى غیر از خداوند، براى خود انتخاب مى کنند و آن ها را چون خدا دوست مى دارند، امّا آن ها که ایمان دارند،عشقشان به خدا (از مشرکان نسبت به معبوهاشان) شدید تر است".(2)
در این آیة ، شدت حبّ و علاقمندى به عشق تفسیر شده است.
علاّمه مجلسى مى فرماید: عشق به معناى زیاده روى در دوست داشتن و محبت است. گاهى خیال مى شود عشق، مخصوص علاقه داشتن به امور باطل است، به همین جهت در علاقه به خدا به کار نمى رود، اما این حدیث بر خلاف پندار مزبور است؟ آن چه در مورد مذمت و سرزنش است، عشق جسمانی، حیوانى و شهوانى است و آن چه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانى و انسانى مى باشد. عشق نوع اوّل به مجرّد وصال و رسیدن به آن، فانى شده و از بین مى رود و عشق از نوع دوم تا ابد باقى و پایدار است.(3)
واژة عشق در معارف اسلامى با همین لفظ و حروف (ع . ش . ق ) کاربرد زیادى ندارد و ما به بیش از سه مورد دست نیافتیم.
یک مورد براى عبادت به کار رفته است. مرحوم کلینى (ره) در اصول کافی ، از امام صادق (ع) نقل مى کند : «أفضل الناس من عشق العبادة و عانقها؛(4) برترین مردم کسى است که به عبادت عشق بورزد و ملازم آن باشد».
مورد دیگر براى جناب سلمان فارسى (ره) مشاهده مى شود که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «بهشت بیشتر به سلمان عشق مى ورزد تا سلمان به بهشت».(5)
مورد سوم حدیثى است از امیرالمؤمنین (ع) به نقل از امام باقر(ع) در مورد اباعبدالله الحسین (ع) و شهداى کربلا. روایت چنین است: علی(ع) با مردم کوفه عازم صفین بودند، نزدیک کربلا که رسیدند، حضرت از یاران خودش جلو افتاد. وقتى به مکانی به نام «مقدخان» رسیدند، چند بار آن جا را دور زد و طواف کرد و فرمود: این جا مکانى است که دویست پیامبر خدا و دویست نفر از اولاد پیامبران را به ناحق کشته اند که همة آنان جزو شهدا هستند، سپس به واقعة عاشورا اشاره کرد و فرمود: اینجا، استراحتگاه اسب ها و مرکب هاى شهیدان عاشقى است که به خاک و خون کشیده مى شوند [ و عشق آنان به عالى ترین درجة ممکن رسیده است، به گونه اى که ] نه احدى از پیشینیان بر آنان سبقیت جسته ، و نه کسى از آیندگان به گرد آنان مى رسد».(6)
عشق جذبه اى است از نوع محبّت و مافوق محبّت.
عشق قهّار است و من مقهور عشق :Gol: چون قمر روشن شدم از نور عشق
بنابراین تا انسان از خود پرستی، نفس پرستى و بت پرستى کهن و مدرن رها نشود و در منزل «عبودیت و بندگی» سکنى نگزیند، حقیقت عشق را نمى فهمد و عاشق نگشته است.
عشق حقیقی تنها عشق به خدا است ، زیرا او زیبایی مطلق و بی هیچ عیب و نقص است و هر چیزی غیر او زایل شدنی و از بین رفتنی و دارای عیب و نقص است ؛ بنابراین هر چیز غیر او نمی توان معشوق واقعی باشد ،چون اولا چون ناقص است و کمال مطلق نیست ، در حالی که در عشق ، معشوق هیچ عیب و نقص ندارد.
پی نوشت ها:
1- مجمع البحرین و مادة عشق
2- بقره (2) آیة 165.
3- بحارالانوار، ج 67، ص 254.
4- محمد باقر مجلسى ، بحار ، ج 70 ، ص 253.
5- همان ، ج 22، ص 341.
6- همان، ج 41، ص 295.
بسمه تعالی عارف نامی آقا سید علی قاضی دستوراتی عجیب و بسیار قابل تامل می دادند که بعد از مدتی عمل به دستورات ایشان اثرات عجیبی برای عمل کننده آشکار می شود فلذا توجه به دستورات ایشان توصیه می شود و برای رهپویان حقیقت غفلت از آن سزوار نیست از جمله دستورالعمل هایی که ایشان به شاگردان خود دستور می دادند این دعا را در قنوت نماز هایشان بخوانند: اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حُبَّك وَ حُبَّ ما تُحِبُّه وَ حُبَّ مَن یُحِبُّکَ وَ العَمَلَ َ الَّذِي ْ يُبَلِّغُنِي اِلی حُبِّکَ وَ اجْعَل حُبَّك اَحَبَّ الاَشیاءِ اِلیَّ
خداوندا محبت خود را و محبت کسانی را که دوست داری و محبت کسی که تو را دوست دارد و عملی که مرا بسوی محبتت برساند را ؛ روزی ما بفرما و محبت خود را محبوب ترین چیزها نزد ما قرار بده. بررسی سند دعا
البته عین متن این دعا را بنده تا به حال در کتاب هایی که جستجو کردم ندیدم ممکن است ایشان در کتب قدیمی دعا دیده باشند که آن کتاب به دست ما نرسیده باشد و یا در کتبی دیگر باشد که ما جستجو نکردیم ولی از حیث متن در مرتبه بالایی می باشد که یکی از راههای اثبات ؛ متن دعا می باشد که اینطور متنی آنقدر بالا و پر محتوا می باشد که غیر معصوم نمی شود صادر شود مانند متن نهج البلاغه .
و از جهت دیگر اینکه این متن مخالفتی با دعاهای دیگر محبین ندارد بلکه به همین مضمون و محتوا در دعاهای دیگر آمده است بطوریکه در کلمات خیلی شبیه هم هستند ولی در بعضی جاها کمی فرق دارند. که به چند نمونه از این نوع دعاها اشاره می شود. 1- رسول خدا (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) فرمود:اين دعا از دعاهاى حضرت داود است: اللّهمّ إنّى أسألك حبّك و حبّ من يحبّك، و العمل الّذى يبلّغنى حبّك؛ اللّهم اجعل حبّك أحبّ إلىّ من نفسى و أهلى و الماء البارد. (پيام پيامبر: 188)
خداوندا، من از تو دوستى تو را و دوستى آن كه تو را دوست مى دارد و عملى را كه مرا به دوستى تو مى رساند مى خواهم خداوندا، دوستى ات را به نزد من دوست داشتنى تر از خودم و خاندانم و [و نعمت گوارايى چون] آب سرد قرار بده. 2- سید بن طاووس در فلاح السائل ص 196 این عبارت را در دعاهایی که روایت می کند آورده است:ارزقني حبك و حب كل من أحبك و حب كل عمل يقربني إلى حبك
دوستى خود و دوستى هر كسى را كه تو را دوست دارد، و دوستى هر عملى كه مرا به دوستى ات نزديك مى گرداند، روزى ام گردان. 3- مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان در مناجات خمس عشر در قسمت مناجات محبین این عبارت از مناجات امام سجاد(عَلَیهِ الصَّلاة وَ السَّلام ) را آورده است: اَسْئَلُكَ حُبَّكَ وَحُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَحُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنى اِلى قُرْبِكَ، وَاَنْ تَجْعَلَكَ اَحَبَّ اِلَىَّ مِمَّا سِواكَ از تو خواهم دوستى خودت و دوستى دوستدارانت و دوستى هر عملى كه مرا به قرب تو واصل گرداند و تو را در پيش من محبوبتر از ماسواى تو قرار دهد. 4- در صحیفه علویه ص 585 این عبارت در دعای روز سه شنبه حضرت امیر(عَلَیهِ الصَّلاة وَ السَّلام ) آمده است: اسئلك حبّك و حبّ من احببت و حبّ ما يقرّب حبّه الى حبّك
از تو درخواست كنم دوستى خودت و دوستى هر كه را تو دوست دارى، و دوستى هر كس كه دوستيش سبب نزديك شدن بدوستى تو گردد.
"محبت" از ریشۀ "حب" به معنای دوستی است. محبت خداوند به بندگان به معنای متفاهم عرفی نیست؛ زیرا لازمۀ این معنای عرفی انفعال نفسانی است که خداوند از آن پاک و منزه است، بلکه حب خداوند به بندگان، ناشی از حب او به ذات خویش است. خداوند افعال خویش را دوست می دارد و چون مخلوقاتش، نتیجۀ فعل اویند، آنها را نیز دوست دارد.
راه های رسیدن به محبت الاهی چنان که در قرآن کریم در اوصاف محبوبانش بیان کرده است راه هایی؛ مانند صبر، تقوا، توبه، احسان، پاکی، جهاد و مبارزه و ... است که انسان می تواند با پیمودن این راه ها و متصف شدن به این اوصاف، مورد محبت خدای متعال قرار گیرد.
محبت خدا به بندگان
محبت یک رابطۀ وجودی است و یکی از مهم ترین اسباب محبت، حب ذات است که در هر موجودی وجود دارد. خداوند به ذات خود و کمالات خود آگاهی دارد و از این جهت به خود عشق می ورزد و خود را دوست دارد. همچنان که آفریده های خود را به جهت حب ذات دوست دارد؛ چرا که این آفریده ها از افعالی است که از ذات او نشأت می گیرد.
محبت خداوند به بندگان به معنای متفاهم عرفی آن نیست؛ زیرا که لازمۀ این معنای عرفی انفعال نفسانی است که خداوند از آن پاک و منزه است، بلکه حب خدا ناشی از حب او به ذات خویش است. حب خداوند به خویش همان ادراک خیر است. خداوند از آن رو که مدرک جمال خویش است، عاشق است و از آن رو که ذات او مدرک است به ذات، معشوق است و چون فعل خداوند از ذات او جدایی ندارد، آن نیز مورد محبت خداوند است. بدین معنا که خداوند افعال خویش را دوست دارد و چون مخلوقاتش، نتیجۀ فعل حضرتش هستند، آنها را نیز دوست دارد.
پس همۀ موجودات جهان، محبوب خداوند متعال اند، لکن آنچه در این جا ما در پی آنیم، محبوب بودن انسانهاست به معنای خاص آن، که در ادامۀ بحث خواهد آمد.
برای آن که روشن شود، چگونه می توان محبوب خداوند واقع شد و راه رسیدن به مقام بلند حب چیست؟ ضروری است، ابتدا محبوبان خدا شناخته شوند، تا انسان بتواند با شناخت آنان راه های رسیدن به آن مقام را بپیماید و در سلک محبوبان خداوند درآید.
در قرآن کریم گروه هایی معرفی شده اند که مورد محبت خدایند و خداوند آنان را دوست دارد.
در زیر برخی از آنان به عنوان نمونه بیان می شود:
1. صابران، "... والله یحب الصابرین" خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.(آل عمران، 146)
2. پرهیزکاران، "... فان الله یحب المتقین" خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.(آل عمران، 76)
3. توکل کنندگان، "... ان الله یحب المتوکلین" خداوند متوکلان را دوست دارد.( آل عمران، 159)
4. توبه کنندگان و پاکان، "... ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین" خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و پاکان را (نیز) دوست دارد.(بقره، 222)
5. نیکوکاران، "... ان الله یحب المحسنین" خداوند، نیکوکاران را دوست دارد.(بقره، 195)
6. مجاهدان، "ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله..." خداوند کسانی را دوست می دارد که در راه او پیکار می کنند.(صف، 4)
7. مجریان قسط و عدالت، "... ان الله یحب المقسطین" خدا عادلان را دوست دارد.(مائده، 42)
اینها گروهی از انسان ها هستند که مورد محبت خدا قرار گرفته و خداوند آنان را دوست دارد.
معنای محبت خداوند به بنده این است که خداوند حجاب ها را از قلبش پاک می کند، تا وی با چشم دل او را ببیند و او را برای رسیدن به مقام والای قرب الاهی توان می بخشد، همین ارادۀ خدا نسبت به بنده محبت اوست. به بیان دیگر، محبت خدا عبارت است از تطهیر باطن بنده از غیر خدا و خالی نمودن وجودش از هر مانعی که بین او و خدایش حایل و فاصله می شود.
عرفا معتقدند محبت خدا نسبت به بندگان دو گونه است:
1. محبت ابتدایی یا امتنانی، که همان عنایت و توفیق اوّلیه ای است که از جانب خداوند به برخی از بندگان تعلق می گیرد که سبب توان مندی های بنده بر طاعت است.
2. محبت ثانوی یا استحقاقی که ثمرۀ طاعت و اتصاف به صفاتی است که خداوند می پسندد و این به دو طریق حاصل می شود:
أ- از راه قرب نوافل،
ب- قرب فرایض.
بدیهی است که یکی از نشانه های محبت خدا به بنده توفیق در اطاعت اوامر و ترک نواهی اوست و ظهور و بروز محبت خدا به بندگانش، همان بروز رحمت و کرامت حضرتش به بندگان است.
برخی راه های کسب محبت الاهی
1. اولین گام برای ایجاد محبت و یکی از راه های رسیدن به محبت الاهی، پاک نمودن قلب از دنیا و وابستگی های آن و بریدن از دنیا و حرکت به سوی خداست. این مهم جز با اخراج محبت غیر خدا از قلب حاصل نمی شود؛ چرا که قلب انسان مانند ظرفی است که تا آب را از آن خالی نکنی، ظرفیت قبول سرکه را ندارد و خداوند نیز درون هیچ کس دو قلب قرار نداده است.
پیامبر اسلام (ص) می فرماید: "حب الدنیا و حب الله لایجتمعان فی قلب واحد"(ری شهری، محمد، میزان الحکمة، ج 2، ص 228) محبت و دوستی دنیا و حب خداوند در یک قلب جمع نمی شوند. بدیهی است که اگر محبت خدای در درون کسی جای گیرد، محبوب وی خواهد شد.
دوستان را کجا کنی محروم/تو که با دشمنان نظر داری
2. صبر و شکیبایی؛ صبر در برابر مشکلات، ناملایمات، مصیبت ها و ... یکی دیگر از راه های رسیدن به قرب الاهی است که در قرآن و روایات بر آن تاکید فراوان شده است. از این جهت عرفا دارندگان این صفت؛ یعنی صابران را محبوبان خداوند دانسته اند.
3. پیروی و متابعت از پیامبر (ص)؛- به دلیل آیۀ شریفه: "قل ان کنتم تحبون الله، فاتبعونی، یحببکم الله..."(آل عمران، 31) بگو اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید، تا خدا نیز شما را دوست بدارد.- یکی از راه های جلب محبت الاهی است. ابن عربی در وجه ارتباط بین پیروی از پیامبر (ص) و محبت خدا می گوید: اگر خداوند پیروی از پیامبر (ص) را عامل محبت بر شمرده به آن دلیل است که رسول جلوۀ حق در آیینۀ عالم است. بنابراین، از نگاه ابن عربی هیچ کس نمی تواند بدون تبعیت از رسول (ص) محبوب حضرت حق گردد؛ زیرا پیامبر (ص) هم تابع دستورات الاهی است، بدین ترتیب تبعیت هم در پیامبر (ص) و هم در پیروانش انگیزه ی محبت خداست.
4. جهاد و مبارزه؛ جهاد و مبارزه در راه خدا از دیگر عوامل دست یابی به محبت الاهی است. مجاهدان در راه خدا از محبوبان راستین خدایند و از محبت خاص خدایی برخوردارند؛ زیرا که آنان از هیچ تلاش و کوششی در راه پیش برد اهداف الاهی دریغ نمی کنند. آنان با جان و مال در تمامی جبهه های نبرد حق و باطل حضور دارند، چه در میدان های رزم و چه در جبهه های فرهنگی به مبارزه با دشمنان دین بر می خیزند و از ارزش های الاهی حفاظت می کنند. مجاهدان و مبارزان در راه خدا همچون سدهایی می مانند که از ورود نقص و خلل در مسیر حق جلوگیری می کنند و راه را بر شیطان می بندند، آنان اجازه نمی دهند دین خدا مورد تهدید واقع شود، بدین سبب محبوب خدایند.
5. توبه؛ بازگشت، ندامت و پشیمانی از گناهان و روی آوردن و پناه آوردن به لطف و رحمت بی کران خداوندی موجب جلب محبت خداست. توبه از گناه رشتۀ محبت را گره مجدد خواهد زد و بنده را به خدا نزدیک تر خواهد کرد و ابواب محبت و رحمت ویژه خداوند را باز می کند. با توبه بندۀ عاصی و گناهکار، از راه لطف و عنایت پروردگار تبدیل به دوست و محبوب خداوند می شود.
صاحب تفسیر راهنما معتقد است؛ یکی از اهداف اشاره به محبت الاهی نسبت به پاکیزگان و توبه کنندگان، تشویق انسان ها به توبه و پاکیزگی است.
6. انفاق کنندگان؛ دادن صدقه و انفاق موجب جلب محبت خداوند است و خداوند انفاق کنندگان را دوست دارد. صدقه و انفاق در حقیقت سپاس گزاری در برابر نعمت های الاهی و پیروی از فرمان اوست.
7. ایمان و عمل صالح؛ ایمان و عمل صالح از دیگر عوامل جلب رضایت و محبوبیت خداست؛ چون پاداش الاهی و نجات، در گرو ایمان توأم با عمل صالح است. بنابراین، ایمان بدون عمل موجب پاداش و نجات نخواهد بود و محبت الاهی را – که از مفهوم "لایحب الظالمین"(آل عمران، 57) خدا ظالمان را دوست ندارد، به دست می آید – در پی نخواهد داشت.
8. احسان؛ احسان و نیکوکاری از دیگر راه های پیمودن مسیر محبت الاهی است.(بقره، 195)
9. طهارت و پاکی؛ خداوند متعال پس از بیان عبادت هایی؛ مانند غسل، وضو و تیمم می فرماید: راز این دستور (دستور به انجام عبادات) آن است که انسان ها پاک و طاهر شوند. "... ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم..."(مائده، 6) خداوند نمی خواهد مشکلی برای شما ایجاد کند، بلکه می خواهد شما را پاک سازد. بنابراین، هر فرمانی که خدای سبحان صادر می کند، اعم از فرامین و دستورهای عبادی و ... سرّش همان طهارت روح و باطن است.
حضرت آیت الله جوادی آملی می گوید: در این که خداوند مثلاً صابران را دوست دارد و یا متوکلین و یا مقسطین را، این دوست داشتن در حقیقت بازگشتش به این است که توکل محبوب خداست و متوکل هم به دلیل این که توکل دارد محبوب خداست.
البته ممکن است، انسان اهل توکل یا صابر، اوصاف دیگری داشته باشد که محبوب خدا نباشد، اما توکل، صبر او محبوب خداست. اما اگر انسان طوری شد که جز خدا چیزی نخواست و تمام مسیرهای کمال را پیمود، آن وقت ذات این انسان محبوب خداوند واقع می شود و پس از آن همۀ اوصاف و افعالش محبوب خدا می گردد.
اگر چنین شد و خدای متعال نسبت به انسانی محبت داشت همۀ نظام آفرینش به او مهر می ورزند؛ چرا که همۀ آنها تابع ارادۀ الاهی هستند. این مقام از برجسته ترین مقام های انسانی است. خداوند محبوب کسی باشد مهم نیست، آنچه بسیار مهم است این است که انسانی محبوب خدا بشود.
بنابراین، اگر چنین شد که انسان حبیب الله شد، آن وقت کار او کار خداست، حرف او حرف خداست و ... و آثار خدایی در او ظهور پیدا می کند.
در حدیث معروف قرب نوافل از رسول خدا (ص) آمده که خدای متعال به من فرمود: "ما یتقرب الی عبد من عبادی بشیء احب الی مما افتر ضت علیه و انه لیتقرب الیّ بالنافلة حتی احبه..."؛ هیچ چیز به اندازۀ انجام واجبات بنده را به من نزدیک نمی کند، اما بندۀ من از راه نوافل (مستحبات) و انجام عبادت های مستحب به من نزدیک می شود، تا آن جا که محبوب من می گردد، اگر محبوب من شد، آن گاه من زبان او می شوم و او با فیض خاص من که در مقام فعل به صورت زبان او درآمده است سخن می گوید و چشم او می شوم و او با فیض خاص من که در مقام فعل به صورت چشم او درآمده است می بیند، بر همین اساس کلام مؤمنی که محبوب خدا شد به منزلۀ کلام خداست.
همچنین اگر انسان محبوب خداوند واقع شد بالاتر از محبوبیت، خداوند عاشق او می شود. بر اساس حدیث وارده از پیامبر (ص) که فرمود: "اذا احب الله عبداً عشقه و عشق علیه، فیقول عبدی انت عاشقی و محبی و انا عاشق لک و محب لک، ان اردت او لم ترد"(طباطبائی، فاطمه، سخن عشق، ص34) زمانی که بنده ای محبوب خدا می شود، خداوند او را عاشق خویش می گرداند و خود نیز به او عشق می ورزد. سپس می گوید: بنده من تو عاشق و دوستدار منی و من نیز عاشق و محب تو هستم چه بخواهی چه نخواهی.
نتیجه آن که راه های مختلفی برای رسیدن به مقام محبت باری تعالی و درک این فیض وجود دارد، که از جملۀ آنها، صبر، توبه، تقوا و ... و به طور خلاصه، ترک محرمات و انجام فرایض و واجبات الاهی و انجام مستحبات است.
در حدیث قدسی، پیامبر اکرم(ص) از قول خداوند نقل می کند : «هیچ بندهای به سوی من توسط عملی تقرب نمیجوید که نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر وی واجب نمودهام».
آن چه را که خداوند انجام آن را واجب کرده از نماز و روزه و سایر عبادت ها و انفاق مال و صلة ارحام و کمک به ضعفا و دستگیری از فقرا، هم چنین آن چه را که ترک آن را واجب شمرده و آن همه گناهان صغیره و کبیره است. بنابر این انجام واجبات و ترک گناهان و محرمات، محبوبترین عملی است که انسان را به مقام قرب الهی می رساند.(1)
بعد از انجام واجبات و ترک گناهان، کارهای مستحبی است که انسان را به خدا نزدیک می کند، از این رو در ادامة حدیث قدسی خداوند می فرماید:
«بدون شک و تردید، بندة من با به جا آوردن کارهای مستحب، به سوی من تقرّب پیدا می کند و با انجام کارهای مستحبی، چنان کمال می یابد و به من تقرّب پیدا می کند، که او را دوست دارم (یعنی بندة خدا، محبوب خدا می شود). وقتی کسی محبوب من گشت و او را دوست داشتم، گوش او می شوم، که با آن می شنود. چشم او می شوم که با آن می بیند.زبان او می گردم که با آن سخن می گوید .دست او می شوم، که با آن می دهد و می گیرد. پای او می شوم، که با آن راه می رود. وقتی (چنین بندهای) مرا بخواند، اجابت می کنم، وقتی از من چیزی را درخواست کند، به او خواهم داد».
مفهوم حدیث این است: کسی که همه واجبات را انجام می دهد و از همه گناهان خود را دور می سازد و با کارهای مستحبی به خداوند تقرب می جوید، چشم و گوش و زبان و دست و پا و فکر و اندیشه و بالاخره همة اعضا و جوارح او در مسیری که رضایت و خشنودی خداوند است، تحرک و فعالیت خواهد داشت و هرگز خلاف رضای خدا نمیاندیشد و گام برنمیدارد. چنین شخصی همة دعاهایش مستجاب است.
مستحبات که بعد از واجبات انسان را به خدا نزدیک می کند، بسیار است و توان و طاقت و عمر انسان ، محدود و کوتاه ، پس در میان مستحبات باید محبوبترین و با فضیلتترین مستحبات را شناسایی کرد و آن ها را انتخاب نمود.
در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود.
1ـ خواندن نمازهای واجب (صبح، ظهر و عصر و مغرب و عشا) در اول وقت ،
2ـ نماز شب،
3ـ خوشحال کردن مسلمان فقیری با سیر کردن شکم او، یا پرداخت بدهی های او،
4ـ جهاد در راه خدا،
5ـ داشتن حیا و عفت،
6ـ رفتن به زیارت چهارده معصوم و داشتن ارتباط روحی و توسل به آنان به خصوص زیارت قبر ابی عبدالله الحسین علیهم السلام،
7ـ انتظار فرج امام زمان علیه السلام و عمل کردن به آن چه که لازمة منتظر واقعی است،
8ـ تولی و تبری و دوستی و دشمنی به خاطر خدا ،
9ـ ذکر خدا و دعا،
10ـ صلوات بر محمد و آل محمد.
دیشب دنبال املای یک کلمه ای بودم.اماپیدانکردم.داشتم نظراتومیخوندم تواسک دین که یکهوتونظریک نفرهمون کلمه که دنبالش میگشتمودیدم.خیلیییییییییییییییییی خوشحال شدم که خداحواسش به من هست:ok:
حرفهایی زده بشه تا مهر و محبت خدا در دلمون زیاد بشه
هر چقدر معرفت به خدای تعالی بیشتر شود محبت نیز بیشتر میشود . دعای شریف جوشن کبیر شناسنامه خداست اگر به آن مداومت کنیم و در فرازهای آن دقت کنیم معرفتمان به خداوند بیشتر میشود.
خدا رحمت کند آیت الله محمد تقی آملی هر شب دعای جوشن کبیر میخواند از شوق خدا اشک میریخت ...
یَا مَنْ خَلَقَنِی وَ سَوَّانِی یَا مَنْ رَزَقَنِی وَ رَبَّانِی یَا مَنْ اَطْعَمَنِی وَ سَقَانِی یَا مَنْ قَرَّبَنِی وَ اَدْنَانِی یَا مَنْ عَصَمَنِی وَ کَفَانِی یَا مَنْ حَفِظَنِی وَ کَلانِی یَا مَنْ اَعَزَّنِی وَ اَغْنَانِی یَا مَنْ وَفَّقَنِی وَ هَدَانِی یَا مَنْ آنَسَنِی وَ آوَانِی یَا مَنْ اَمَاتَنِی وَ اَحْیَانِی
ای که مرا خلق کردی و آراستی ای که روزیم دادی و پروریدی ای که مرا طعام دادی و نوشاندی ای کسی که مرا پیش خودت بردی و نزدیکم کردی ای که مرا نگهداشته و کفایت کردی ای که محافظت و نگهداریم کردی ای که به من عزت بخشیدی و توانگرم ساختی ای که به من توفیق داده و راهنمایی کردی ای که با من انس گرفته و جایم دادی ای که مرا میمیرانی و زنده میکنی
ای داوود! به مردم روی زمین از قول من بگو: :Ghamgin: هر کس مرا دوست بدارد، دوست من است و من همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند و مونس کسی هستم که با من هم صحبت شود.:Ghamgin: کسی را بر می گزینم که مرا اختیار کند. :Moshtagh:
مطیع کسی هستم که از من اطاعت کند.
هر بنده ای که مرا دوست بدارد و من از قلب او این محبّت را ببینم، چنان او را دوست می دارم که کسی بر وی سبقت نگرفته باشد. :hamdel:
و هر کس حقیقتا مرا طلب کند، مرا می یابد و هر کس غیراز من را طلب کند هرگز مرا نمی یابد.
پس ای مردم روی زمین! غرور های خود را از خود دور کنید و به سوی کرامت و مصاحبت من بیایید.:hamdel:
با من مجالست و اُنس بگیرید، تا من هم با شما مأنوس شوم و به محبّت شما پیش دستی کنم.:hamdel::Sham:
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام : برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت "
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا ، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم !
هر چه بود باز بود...
گفتم : خدایا بر کدامین در بکوبم؟
ندا آمد : این را گفتم که بیایی وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم ...
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک ...
مهربان خدایم دوستت دارم...
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا ، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم !
هر چه بود باز بود...
گفتم : خدایا بر کدامین در بکوبم؟
ندا آمد : این را گفتم که بیایی وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم ...
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک ...
مهربان خدایم دوستت دارم...
الهی!!!
گـاهی حجـم دنیـای درونـم از وجـودت تهـی میشـود ،
آنوقـت مـن میمـانم و تنـهایی و تـرسهایم ،
درها دیوار می شـود به رویـم،
و امیدهایم یک آرزوی دور از دسترس ،
تنـها نـور وجود توسـت که دلـم را آرام نـگاه مـی دارد،
پـس نـورت را هـر روز به دلم بتابان...!!!
الهی!!!
گـاهی حجـم دنیـای درونـم از وجـودت تهـی میشـود ،
آنوقـت مـن میمـانم و تنـهایی و تـرسهایم ،
درها دیوار می شـود به رویـم،
و امیدهایم یک آرزوی دور از دسترس ،
تنـها نـور وجود توسـت که دلـم را آرام نـگاه مـی دارد،
پـس نـورت را هـر روز به دلم بتابان...!!!
الهی!!!
گـاهی حجـم دنیـای درونـم از وجـودت تهـی میشـود ،
آنوقـت مـن میمـانم و تنـهایی و تـرسهایم ،
درها دیوار می شـود به رویـم،
و امیدهایم یک آرزوی دور از دسترس ،
تنـها نـور وجود توسـت که دلـم را آرام نـگاه مـی دارد،
پـس نـورت را هـر روز به دلم بتابان...!!!
به اسم الله لا اله الا هو الحي القيوم اگر آماده و پذيرا باشيد و با روح خود صدايم بزنيد، ميآيم
و مانند ابر باران زا از نور خود بر شما ميبارم و با نام و قدرت خداوندم به شما جواب ميدهم.
اگر به نام خدا و با ايمان خود به روح ام متوسل شويد جواب خود را به اندازه ايمانتان دريافت خواهيد كرد. وقتي كه خود را به روح ام كه روح خداست پيوند ميزنيد و رابطه خود را برقرار ميسازيد، شفا و بركت مييابيد و از بارشها و تابشهاي
نوراني
اين روح برخوردار ميشويد. هنگامي كه درروح ام و با روح ام دعا بخوانيد دعايتان مستجاب خواهد شد زيرا او به شما آمين خواهد گفت و آمين او تحقق ميبخشد.
آنگاهي كه در
روحم خيره ميشويد در شما خيره ميشوم آنگاه روحتان شعله ور ميشود و تاريكيها و ارواح شيطاني از آن رانده خواهد شد.
بنام خدا و با ايمان ترديدناپذير خود به روح ام اتكا كن و از آن نور و قدرت ياب.
وقتي كه قدرت يافتي به ضعيفان و بيماراني كه اذن الهي با آنهاست كمك كن
زيرا آن نور قادر به شفاي بيماريها و حل مسائل است
{{{استاد ا .م .ا حفظی الله}}}
خداوندا قسمت میدم به تمام رحمت و مهربانی و زیبایت یکبار قسمت ما کن تا با استاد ا.م.ا دیدار کنم ازت خواهش میکنم الهی
لطفابگیدچجوری عاشق واقعی خداشدین اون موقعها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چکارمیکردین برای خدا؟؟؟؟؟چجوری عاشقش شدین؟؟؟؟؟؟لطفابیشتردراین موردابگید؟
سلام
نیاز به ضمیر روشن نداره . الان به هر جوونی بگی زیاد میری تو سایت درست از آب در میاد :khaneh::khaneh:
الان چی باید بگیم ؟ آیا
اینگه چجوری عاشق واقعی خدابشیم.همونجورکه عاشق فردی میشیموهمه حواسمون بهشه حالاچکارکنیم که همه فکروذهنمون به خداجون باشه
واقعیتش نمیخواستم این را بازگو کنم چون میترسم دوباره همون اتفاق بیفته برام الان دارم کارهایی رو درگذشته انجام داده ام رو انجام میدهم و در این راه یک معلم الهی بزرگ یک عارف به تمام معنا چراغ راه من است که وقتی به مشهد مقدس رفتم ایشان را یافتم اما در جواب سوال باید عرض کنم که!!!
این مبحث خیلی طولانی میباشد و خیلی مهم و با ارزش اگر اجازه بدهید به علت حساس بودن این قضایا و دور ماندن از دست نامحرم مطالب را در قالب word قرار داده و برایتان ارسال نمایم...
استاد شروین همون استاد ضمیر روشن استاد بنده میباشد که با یک نگاه به شما قضیه نامزدیتان چه خوردین در ان شب الان چه کار میکنید را در یک کلام میگوید ایشون در زمانی که در مشهد بود و در اخر غروریت خود به سر میبردم که من همه چیز را میدانم یک مطلبی رو به من عرض کردن که فقط فقط خودم میدانستمو خدا به قول بچه های جبه چنان زد تو برجک ما که ما وا رفتیم لطفا سریع قضاوت ننمایید ممنون
من با جناب اناالعبد شوخی کردم
به دل نگیر برادر
هرچند ترجیح میدهم به چنین افرادی سریع اعتماد نکنم . چون اگر آدم خیلی سریع و صرف شنیدن چند تا ذهن خوانی مرید کسی بشه بعید نیست ایمان خودش را سر این مرید و مراد بازی از دست بدهد . البته به هیچ وجه منظورم به شما و این استاد نیست
من اصلا ایشان را نمیشناسم
آیت الله قاضی رحمه الله علیه در زمینه اهمیت انتخاب استاد مناسب به شاگردانشان فرمودند : اگر برای پیدا کردن استاد نصف عمر خود را در جستجو بگذراند ارزش دارد
نه بابا جناب شروین من شما رو شخصا تو مشهد دعا کردم هم در جمکران هم در شاه عبد العظیم و حضرت معصومه و برای شما احترام خاصی قاعلم که برای برادرم هم قاعل نیستم ناراحتی کجا بود اخه داداش گلم...
ای موسی! :Gol:
من چیزی محبوب تر از بنده ی مؤمن در نزد خودم نیافریده ام.
او را با کارهائیکه برایش خیر است، آزمایش می کنم و از او هم هرچه که خیر باشد برایش ذخیره میسازم.
من به صلاح امور بنده ام از خودش آگاه ترم، پس به بلاهای من صبر کن و به نعمت هایم شکر کن و به قضاهای من راضی باش.
وقتیکه بنده ی مؤمنم این کارها را انجام داد و بر رضای من عمل نمود و امر مرا اطاعتکرد، او محبوب ترین بنده یمؤمنمخواهد بود.:Gol:
لطفا این رو با دقت بخونید ..
حدیث قدسی:
من به همه ی حاجات و آرزو های بندگانم آگاهم و همه ی آن ها در نزد من محفو ظند.
پس وقتی که بنده ام به دیگری رو می آورد، معنایش این است که به حفظ و مراقبت من راضی نیست. :Ghamgin:
من آسمان ها و زمین را مملو از ملائکه کرده ام که هرگز از تسبیح و عبادت من خسته نمی شوند و به آن ها امر کرده ام که درهای میان من و بندگان را همیشه باز نگهدارند. :Ghamgin:
پس چگونه بندگانم به قول من اعتماد نمی کنند؟
پس چه شد که بنده ام از من رو گردان شده در حالی که من با بخشش خودم آنچه را که از من نخواسته بود به وی دادم.
بعد از او گرفتم، چگونه او پس دادن آن را از من نخواست و به دیگری رجوع کرد؟آیا من بخیل هستم که بنده ام به من رجوع نمی کند؟:Ghamgin:
حدیث قدسی زیاد دارم .. هر روز دو سه تا ان شاءالله میزارم ..:ok:
برای اینکه شور و شوقمون نسبت به خدا موقتی نباشه و ادامه دار باشه چند نکته به ذهنم میرسه :
یکی اینکه برای ادامه دار شدنش باید مطالعه زیاد کرد .. مطالعه ی کتاب های زندگینامه ی عرفا ، مطالعه کتابهای دینی و معرفتی ،
شرکت در سخنرانی ها ، یا گوش دادن به سخنرانی توسط لپ تاپ و کامپیوتر یا تلویزیون ..:Gol:
و همچنین عبادت خدا و کم کردن گناهان .. چون هرچی خدا رو بیشتر عبادت میکنیم و گناه رو ترک میکنیم یک دریچه دیگه ای رومون باز میشه که که محبت خدا رو حس میکنیم
و این همینطور ادامه پیدا میکنه .:Gol:
یکی از نوجوونای حدودا 16 ساله گفتش یه مدت بود کتاب نشان از بی نشان ها مربوط به شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی رو میخوندم.
میگفت از وقتی که کتاب رو میخوندم تصمیم گرفتم پامو جلوی پدر و مادرم دراز نکنم .. میگفت یه شب تصمیم گرفتم نماز شب بخونم ، شب بلند شدم دیدم برقا خاموشه
ترسیدم :Nishkhand: گفتم ولش کن ترسناکه .. چشمامو بستم یهو در گوشم یه صدای کلفت و در عین حال زیبایی گقتش لبیک یا ... :Ghamgin: میگه عربی بود اصلا معنیشو نفهمیدم و بقیشم نفهمیدم ..
و بعدش این بنده خدا خوابیده و هیچ دعایی نکرده .. بعدا بهش گفتم معنای لبیک این بوده .. خیلی ناراحت شد که دعایی نکرده :Sham::Gol:
هو المحبوب
سلام زهرا خانم
یک سؤال:اگر شما شربت گوارایی برای نوشیدن داشته باشید،آن را در ظرف آلوده به نجاست می ریزید؟
قطعا پاسختان منفی است،خداوند هم شراب عشقش را در ظرفِ دلِ آلوده ی به نجاساتِ گناه و معاصی نمی ریزد.
رو سینه را چون شیشه ها شوی از غبار کینه ها
وانگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
پس برای اینکه حلاوت حب و عشق خداوند را بچشیم اولین قدم ترک معاصی و انجام واجبات است.:Gol:
سلام ابجی جون.اصلااینجوری فکرنکرده بودم.اگه بازم ازاین جورمطالب که همراه بامثال باشه میدونی لطفادراین تاپیک بگو.بازم ممنونم.:Gol:
هو المحبوب
فقط کسانی لایق درک عشق خداوندند که دو باره متولد می شوند:
هرگز نمي توانيم خويشتن را از آنچه هستيم جدا كنيم،مگر آنكه دو باره متولد شويم
و اين همان ميلاد ثاني است، كه همه عادات و حدّ و مرزهايي را كه براي خود ساخته بوديم
ويران مي كند و در هم مي شكند و آنچه از بين ويرانه هاي مَنيّت جوانه مي زند
موجودي است كه هيچ تناسبي با وجود قبليش نداشته است،پس هيچكس نبايد نا اميد باشد
امّا يك چيز هست و آن بيدار شدن است، بايد بيدار شويم و ببينيم كه اين مني را كه هستم دوست ندارم
مرا نابود كرده است ،هويتم را به عنوان يك انسان استحاله كرده است،ديگر نمي خواهم اين باشم
وقتي اين بيداري حاصل شود،چشمهايمان به دنياي ديگري باز مي شود،دنیایی كه هرگز نديده بوديم.
دنیایی که کهربای وجود ما را در میدان مغناطیس عشق خداوند قرار می دهد.
هو المحبوب
سلام خواهر خوبم
چشم،اگر توفیق باشد،شما هم لطفا مطالب و تجربیات خوبتان را بفرمائید.
متشکر:Gol:
استاد بنده جمله بزرگی به ما اموخت جملش به نظر بنده پر از اسرار و رمز هستش {{{{ام ا حفظی الله}}}}
تسلیم را تمرین كنید كه این شاه كلید عشق است. در واقع كلیة احكام الهی و سفارشات دینی راهی است برای
تحقق تسلیم حقیقی. زیرا آن كه در برابر خداوند تسلیم است با او یكی است و به او پیوسته. و این هدف غائی
آفرینش انسان و جهان است. "با تسلیم بودن، منیت ناپدید می شود." و آنگاه كه "خودی" در میان نباشد، عشق
آشكار می شود و عشق رستگاری و خوشبختی حقیقی است. در طول تاریخ، انبیاء و معملمان الهی، همین تسلیم
را محور اصلی تمرین شاگردان و پیروان خود قرار داده اند. امتحانات الهی در همین راستا قرار دارند.یعنی هر لحظه
عشق و تسلیمما را در برابرخداوندمحكمیزنند.
حضور خدا را احساس كن و ديگر هيچ .....!!
امروز با خدا قدم زدم ، تنها بــه اين خاطر كه دوست داشتم
با من باشد .....
اگر به خدا اعتماد كنم و بر نشانه هايش ايمان بياورم ، لازم
نيست از چيز ديگر سر درآورم . خدا براى همه ى زنــدگـــى
من كافـــى ست .....!!
حضور خدا را احساس كن و ديگر هيچ .....!!
امروز با خدا قدم زدم ، تنها بــه اين خاطر كه دوست داشتم
با من باشد .....
اگر به خدا اعتماد كنم و بر نشانه هايش ايمان بياورم ، لازم
نيست از چيز ديگر سر درآورم . خدا براى همه ى زنــدگـــى
من كافـــى ست .....!!
مجمع البحرین مى نویسد: «عشق محبتى است که از حد تجاوز کند و انسان را از حال عادى خارج نماید. پس هر مجتبی ملازم عشق نیست اما هر عشقى با محبت همراه است. انواع محبت ها در انسان وجود دارد، امّا همة آن ها در مرتبة عشق نیستند. دو دوست نسبت به یکدیگر محبت دارند. مرید نسبت به مراد و مرشد خویش محبت دارد اما عشق محبتى دیگر است.
عشق در اصل از «عَشَقه » که نام گیاهى است که در فارسى به آن پیچک مى گویند، گرفته شده است. این گیاه به هر چیزى برسد، دور آن مى پیچد و به تدریج آن را در احاطة خود مى گیرد. وقتى محبت شدت یابد و همانند پیچک جان و روح انسان را به تسخیر خویش در آورد، آن را «عشق» مى نامند.
جالینوس حکیم مى گوید. «در مغز انسان سه جایگاه ویژه قرار دارد: یکى مخزن تخیّل است. دومى جایگاه فکر و سومى ظرف ذکر و یادآورى است.»
عاشق به کسى گویند که لحظه اى خیال و فکر و ذکرش از معشوق جدا نباشد. عشق و محبّت و هجران معشوق چنان قلب و جان و روح عاشق را مسخّر نموده که خواب و غذا را از او گرفته و او به چیزى جز معشوق نمى اندیشد و کسى جز او را نمى بینند. هر کس چنین نیست، عاشق نیست.(1)
عشق" محبت شدید و علاقة خاص است. در قرآن کلمة عشق به صراحت نیامده، امّا از مفاهیم دیگرى که معناى عشق را مى رساند، نام برده شده است: "بعضى از مردم معبود هایى غیر از خداوند، براى خود انتخاب مى کنند و آن ها را چون خدا دوست مى دارند، امّا آن ها که ایمان دارند،عشقشان به خدا (از مشرکان نسبت به معبوهاشان) شدید تر است".(2)
در این آیة ، شدت حبّ و علاقمندى به عشق تفسیر شده است.
علاّمه مجلسى مى فرماید: عشق به معناى زیاده روى در دوست داشتن و محبت است. گاهى خیال مى شود عشق، مخصوص علاقه داشتن به امور باطل است، به همین جهت در علاقه به خدا به کار نمى رود، اما این حدیث بر خلاف پندار مزبور است؟ آن چه در مورد مذمت و سرزنش است، عشق جسمانی، حیوانى و شهوانى است و آن چه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانى و انسانى مى باشد. عشق نوع اوّل به مجرّد وصال و رسیدن به آن، فانى شده و از بین مى رود و عشق از نوع دوم تا ابد باقى و پایدار است.(3)
واژة عشق در معارف اسلامى با همین لفظ و حروف (ع . ش . ق ) کاربرد زیادى ندارد و ما به بیش از سه مورد دست نیافتیم.
یک مورد براى عبادت به کار رفته است. مرحوم کلینى (ره) در اصول کافی ، از امام صادق (ع) نقل مى کند : «أفضل الناس من عشق العبادة و عانقها؛(4) برترین مردم کسى است که به عبادت عشق بورزد و ملازم آن باشد».
مورد دیگر براى جناب سلمان فارسى (ره) مشاهده مى شود که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «بهشت بیشتر به سلمان عشق مى ورزد تا سلمان به بهشت».(5)
مورد سوم حدیثى است از امیرالمؤمنین (ع) به نقل از امام باقر(ع) در مورد اباعبدالله الحسین (ع) و شهداى کربلا. روایت چنین است: علی(ع) با مردم کوفه عازم صفین بودند، نزدیک کربلا که رسیدند، حضرت از یاران خودش جلو افتاد. وقتى به مکانی به نام «مقدخان» رسیدند، چند بار آن جا را دور زد و طواف کرد و فرمود: این جا مکانى است که دویست پیامبر خدا و دویست نفر از اولاد پیامبران را به ناحق کشته اند که همة آنان جزو شهدا هستند، سپس به واقعة عاشورا اشاره کرد و فرمود: اینجا، استراحتگاه اسب ها و مرکب هاى شهیدان عاشقى است که به خاک و خون کشیده مى شوند [ و عشق آنان به عالى ترین درجة ممکن رسیده است، به گونه اى که ] نه احدى از پیشینیان بر آنان سبقیت جسته ، و نه کسى از آیندگان به گرد آنان مى رسد».(6)
عشق جذبه اى است از نوع محبّت و مافوق محبّت.
عشق قهّار است و من مقهور عشق :Gol: چون قمر روشن شدم از نور عشق
بنابراین تا انسان از خود پرستی، نفس پرستى و بت پرستى کهن و مدرن رها نشود و در منزل «عبودیت و بندگی» سکنى نگزیند، حقیقت عشق را نمى فهمد و عاشق نگشته است.
عشق حقیقی تنها عشق به خدا است ، زیرا او زیبایی مطلق و بی هیچ عیب و نقص است و هر چیزی غیر او زایل شدنی و از بین رفتنی و دارای عیب و نقص است ؛ بنابراین هر چیز غیر او نمی توان معشوق واقعی باشد ،چون اولا چون ناقص است و کمال مطلق نیست ، در حالی که در عشق ، معشوق هیچ عیب و نقص ندارد.
پی نوشت ها:
1- مجمع البحرین و مادة عشق
2- بقره (2) آیة 165.
3- بحارالانوار، ج 67، ص 254.
4- محمد باقر مجلسى ، بحار ، ج 70 ، ص 253.
5- همان ، ج 22، ص 341.
6- همان، ج 41، ص 295.
بسمه تعالی
عارف نامی آقا سید علی قاضی دستوراتی عجیب و بسیار قابل تامل می دادند که بعد از مدتی عمل به دستورات ایشان اثرات عجیبی برای عمل کننده آشکار می شود فلذا توجه به دستورات ایشان توصیه می شود و برای رهپویان حقیقت غفلت از آن سزوار نیست از جمله دستورالعمل هایی که ایشان به شاگردان خود دستور می دادند این دعا را در قنوت نماز هایشان بخوانند:
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حُبَّك وَ حُبَّ ما تُحِبُّه وَ حُبَّ مَن یُحِبُّکَ وَ العَمَلَ َ الَّذِي ْ يُبَلِّغُنِي اِلی حُبِّکَ وَ اجْعَل حُبَّك اَحَبَّ الاَشیاءِ اِلیَّ
خداوندا محبت خود را و محبت کسانی را که دوست داری و محبت کسی که تو را دوست دارد و عملی که مرا بسوی محبتت برساند را ؛ روزی ما بفرما و محبت خود را محبوب ترین چیزها نزد ما قرار بده.
بررسی سند دعا
البته عین متن این دعا را بنده تا به حال در کتاب هایی که جستجو کردم ندیدم ممکن است ایشان در کتب قدیمی دعا دیده باشند که آن کتاب به دست ما نرسیده باشد و یا در کتبی دیگر باشد که ما جستجو نکردیم ولی از حیث متن در مرتبه بالایی می باشد که یکی از راههای اثبات ؛ متن دعا می باشد که اینطور متنی آنقدر بالا و پر محتوا می باشد که غیر معصوم نمی شود صادر شود مانند متن نهج البلاغه .
و از جهت دیگر اینکه این متن مخالفتی با دعاهای دیگر محبین ندارد بلکه به همین مضمون و محتوا در دعاهای دیگر آمده است بطوریکه در کلمات خیلی شبیه هم هستند ولی در بعضی جاها کمی فرق دارند. که به چند نمونه از این نوع دعاها اشاره می شود.
1- رسول خدا (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) فرمود:اين دعا از دعاهاى حضرت داود است: اللّهمّ إنّى أسألك حبّك و حبّ من يحبّك، و العمل الّذى يبلّغنى حبّك؛ اللّهم اجعل حبّك أحبّ إلىّ من نفسى و أهلى و الماء البارد. (پيام پيامبر: 188)
خداوندا، من از تو دوستى تو را و دوستى آن كه تو را دوست مى دارد و عملى را كه مرا به دوستى تو مى رساند مى خواهم خداوندا، دوستى ات را به نزد من دوست داشتنى تر از خودم و خاندانم و [و نعمت گوارايى چون] آب سرد قرار بده.
2- سید بن طاووس در فلاح السائل ص 196 این عبارت را در دعاهایی که روایت می کند آورده است:ارزقني حبك و حب كل من أحبك و حب كل عمل يقربني إلى حبك
دوستى خود و دوستى هر كسى را كه تو را دوست دارد، و دوستى هر عملى كه مرا به دوستى ات نزديك مى گرداند، روزى ام گردان.
3- مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان در مناجات خمس عشر در قسمت مناجات محبین این عبارت از مناجات امام سجاد(عَلَیهِ الصَّلاة وَ السَّلام ) را آورده است: اَسْئَلُكَ حُبَّكَ وَحُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَحُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنى اِلى قُرْبِكَ، وَاَنْ تَجْعَلَكَ اَحَبَّ اِلَىَّ مِمَّا سِواكَ
از تو خواهم دوستى خودت و دوستى دوستدارانت و دوستى هر عملى كه مرا به قرب تو واصل گرداند و تو را در پيش من محبوبتر از ماسواى تو قرار دهد.
4- در صحیفه علویه ص 585 این عبارت در دعای روز سه شنبه حضرت امیر(عَلَیهِ الصَّلاة وَ السَّلام ) آمده است: اسئلك حبّك و حبّ من احببت و حبّ ما يقرّب حبّه الى حبّك
از تو درخواست كنم دوستى خودت و دوستى هر كه را تو دوست دارى، و دوستى هر كس كه دوستيش سبب نزديك شدن بدوستى تو گردد.
"محبت" از ریشۀ "حب" به معنای دوستی است. محبت خداوند به بندگان به معنای متفاهم عرفی نیست؛ زیرا لازمۀ این معنای عرفی انفعال نفسانی است که خداوند از آن پاک و منزه است، بلکه حب خداوند به بندگان، ناشی از حب او به ذات خویش است. خداوند افعال خویش را دوست می دارد و چون مخلوقاتش، نتیجۀ فعل اویند، آنها را نیز دوست دارد.
راه های رسیدن به محبت الاهی چنان که در قرآن کریم در اوصاف محبوبانش بیان کرده است راه هایی؛ مانند صبر، تقوا، توبه، احسان، پاکی، جهاد و مبارزه و ... است که انسان می تواند با پیمودن این راه ها و متصف شدن به این اوصاف، مورد محبت خدای متعال قرار گیرد.
محبت خدا به بندگان
محبت یک رابطۀ وجودی است و یکی از مهم ترین اسباب محبت، حب ذات است که در هر موجودی وجود دارد. خداوند به ذات خود و کمالات خود آگاهی دارد و از این جهت به خود عشق می ورزد و خود را دوست دارد. همچنان که آفریده های خود را به جهت حب ذات دوست دارد؛ چرا که این آفریده ها از افعالی است که از ذات او نشأت می گیرد.
محبت خداوند به بندگان به معنای متفاهم عرفی آن نیست؛ زیرا که لازمۀ این معنای عرفی انفعال نفسانی است که خداوند از آن پاک و منزه است، بلکه حب خدا ناشی از حب او به ذات خویش است. حب خداوند به خویش همان ادراک خیر است. خداوند از آن رو که مدرک جمال خویش است، عاشق است و از آن رو که ذات او مدرک است به ذات، معشوق است و چون فعل خداوند از ذات او جدایی ندارد، آن نیز مورد محبت خداوند است. بدین معنا که خداوند افعال خویش را دوست دارد و چون مخلوقاتش، نتیجۀ فعل حضرتش هستند، آنها را نیز دوست دارد.
پس همۀ موجودات جهان، محبوب خداوند متعال اند، لکن آنچه در این جا ما در پی آنیم، محبوب بودن انسانهاست به معنای خاص آن، که در ادامۀ بحث خواهد آمد.
برای آن که روشن شود، چگونه می توان محبوب خداوند واقع شد و راه رسیدن به مقام بلند حب چیست؟ ضروری است، ابتدا محبوبان خدا شناخته شوند، تا انسان بتواند با شناخت آنان راه های رسیدن به آن مقام را بپیماید و در سلک محبوبان خداوند درآید.
در قرآن کریم گروه هایی معرفی شده اند که مورد محبت خدایند و خداوند آنان را دوست دارد.
در زیر برخی از آنان به عنوان نمونه بیان می شود:
1. صابران، "... والله یحب الصابرین" خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.(آل عمران، 146)
2. پرهیزکاران، "... فان الله یحب المتقین" خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.(آل عمران، 76)
3. توکل کنندگان، "... ان الله یحب المتوکلین" خداوند متوکلان را دوست دارد.( آل عمران، 159)
4. توبه کنندگان و پاکان، "... ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین" خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و پاکان را (نیز) دوست دارد.(بقره، 222)
5. نیکوکاران، "... ان الله یحب المحسنین" خداوند، نیکوکاران را دوست دارد.(بقره، 195)
6. مجاهدان، "ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله..." خداوند کسانی را دوست می دارد که در راه او پیکار می کنند.(صف، 4)
7. مجریان قسط و عدالت، "... ان الله یحب المقسطین" خدا عادلان را دوست دارد.(مائده، 42)
اینها گروهی از انسان ها هستند که مورد محبت خدا قرار گرفته و خداوند آنان را دوست دارد.
معنای محبت خداوند به بنده این است که خداوند حجاب ها را از قلبش پاک می کند، تا وی با چشم دل او را ببیند و او را برای رسیدن به مقام والای قرب الاهی توان می بخشد، همین ارادۀ خدا نسبت به بنده محبت اوست. به بیان دیگر، محبت خدا عبارت است از تطهیر باطن بنده از غیر خدا و خالی نمودن وجودش از هر مانعی که بین او و خدایش حایل و فاصله می شود.
عرفا معتقدند محبت خدا نسبت به بندگان دو گونه است:
1. محبت ابتدایی یا امتنانی، که همان عنایت و توفیق اوّلیه ای است که از جانب خداوند به برخی از بندگان تعلق می گیرد که سبب توان مندی های بنده بر طاعت است.
2. محبت ثانوی یا استحقاقی که ثمرۀ طاعت و اتصاف به صفاتی است که خداوند می پسندد و این به دو طریق حاصل می شود:
أ- از راه قرب نوافل،
ب- قرب فرایض.
بدیهی است که یکی از نشانه های محبت خدا به بنده توفیق در اطاعت اوامر و ترک نواهی اوست و ظهور و بروز محبت خدا به بندگانش، همان بروز رحمت و کرامت حضرتش به بندگان است.
برخی راه های کسب محبت الاهی
1. اولین گام برای ایجاد محبت و یکی از راه های رسیدن به محبت الاهی، پاک نمودن قلب از دنیا و وابستگی های آن و بریدن از دنیا و حرکت به سوی خداست. این مهم جز با اخراج محبت غیر خدا از قلب حاصل نمی شود؛ چرا که قلب انسان مانند ظرفی است که تا آب را از آن خالی نکنی، ظرفیت قبول سرکه را ندارد و خداوند نیز درون هیچ کس دو قلب قرار نداده است.
پیامبر اسلام (ص) می فرماید: "حب الدنیا و حب الله لایجتمعان فی قلب واحد"(ری شهری، محمد، میزان الحکمة، ج 2، ص 228) محبت و دوستی دنیا و حب خداوند در یک قلب جمع نمی شوند. بدیهی است که اگر محبت خدای در درون کسی جای گیرد، محبوب وی خواهد شد.
دوستان را کجا کنی محروم/تو که با دشمنان نظر داری
2. صبر و شکیبایی؛ صبر در برابر مشکلات، ناملایمات، مصیبت ها و ... یکی دیگر از راه های رسیدن به قرب الاهی است که در قرآن و روایات بر آن تاکید فراوان شده است. از این جهت عرفا دارندگان این صفت؛ یعنی صابران را محبوبان خداوند دانسته اند.
3. پیروی و متابعت از پیامبر (ص)؛- به دلیل آیۀ شریفه: "قل ان کنتم تحبون الله، فاتبعونی، یحببکم الله..."(آل عمران، 31) بگو اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید، تا خدا نیز شما را دوست بدارد.- یکی از راه های جلب محبت الاهی است. ابن عربی در وجه ارتباط بین پیروی از پیامبر (ص) و محبت خدا می گوید: اگر خداوند پیروی از پیامبر (ص) را عامل محبت بر شمرده به آن دلیل است که رسول جلوۀ حق در آیینۀ عالم است. بنابراین، از نگاه ابن عربی هیچ کس نمی تواند بدون تبعیت از رسول (ص) محبوب حضرت حق گردد؛ زیرا پیامبر (ص) هم تابع دستورات الاهی است، بدین ترتیب تبعیت هم در پیامبر (ص) و هم در پیروانش انگیزه ی محبت خداست.
4. جهاد و مبارزه؛ جهاد و مبارزه در راه خدا از دیگر عوامل دست یابی به محبت الاهی است. مجاهدان در راه خدا از محبوبان راستین خدایند و از محبت خاص خدایی برخوردارند؛ زیرا که آنان از هیچ تلاش و کوششی در راه پیش برد اهداف الاهی دریغ نمی کنند. آنان با جان و مال در تمامی جبهه های نبرد حق و باطل حضور دارند، چه در میدان های رزم و چه در جبهه های فرهنگی به مبارزه با دشمنان دین بر می خیزند و از ارزش های الاهی حفاظت می کنند. مجاهدان و مبارزان در راه خدا همچون سدهایی می مانند که از ورود نقص و خلل در مسیر حق جلوگیری می کنند و راه را بر شیطان می بندند، آنان اجازه نمی دهند دین خدا مورد تهدید واقع شود، بدین سبب محبوب خدایند.
5. توبه؛ بازگشت، ندامت و پشیمانی از گناهان و روی آوردن و پناه آوردن به لطف و رحمت بی کران خداوندی موجب جلب محبت خداست. توبه از گناه رشتۀ محبت را گره مجدد خواهد زد و بنده را به خدا نزدیک تر خواهد کرد و ابواب محبت و رحمت ویژه خداوند را باز می کند. با توبه بندۀ عاصی و گناهکار، از راه لطف و عنایت پروردگار تبدیل به دوست و محبوب خداوند می شود.
صاحب تفسیر راهنما معتقد است؛ یکی از اهداف اشاره به محبت الاهی نسبت به پاکیزگان و توبه کنندگان، تشویق انسان ها به توبه و پاکیزگی است.
6. انفاق کنندگان؛ دادن صدقه و انفاق موجب جلب محبت خداوند است و خداوند انفاق کنندگان را دوست دارد. صدقه و انفاق در حقیقت سپاس گزاری در برابر نعمت های الاهی و پیروی از فرمان اوست.
7. ایمان و عمل صالح؛ ایمان و عمل صالح از دیگر عوامل جلب رضایت و محبوبیت خداست؛ چون پاداش الاهی و نجات، در گرو ایمان توأم با عمل صالح است. بنابراین، ایمان بدون عمل موجب پاداش و نجات نخواهد بود و محبت الاهی را – که از مفهوم "لایحب الظالمین"(آل عمران، 57) خدا ظالمان را دوست ندارد، به دست می آید – در پی نخواهد داشت.
8. احسان؛ احسان و نیکوکاری از دیگر راه های پیمودن مسیر محبت الاهی است.(بقره، 195)
9. طهارت و پاکی؛ خداوند متعال پس از بیان عبادت هایی؛ مانند غسل، وضو و تیمم می فرماید: راز این دستور (دستور به انجام عبادات) آن است که انسان ها پاک و طاهر شوند. "... ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم..."(مائده، 6) خداوند نمی خواهد مشکلی برای شما ایجاد کند، بلکه می خواهد شما را پاک سازد. بنابراین، هر فرمانی که خدای سبحان صادر می کند، اعم از فرامین و دستورهای عبادی و ... سرّش همان طهارت روح و باطن است.
حضرت آیت الله جوادی آملی می گوید: در این که خداوند مثلاً صابران را دوست دارد و یا متوکلین و یا مقسطین را، این دوست داشتن در حقیقت بازگشتش به این است که توکل محبوب خداست و متوکل هم به دلیل این که توکل دارد محبوب خداست.
البته ممکن است، انسان اهل توکل یا صابر، اوصاف دیگری داشته باشد که محبوب خدا نباشد، اما توکل، صبر او محبوب خداست. اما اگر انسان طوری شد که جز خدا چیزی نخواست و تمام مسیرهای کمال را پیمود، آن وقت ذات این انسان محبوب خداوند واقع می شود و پس از آن همۀ اوصاف و افعالش محبوب خدا می گردد.
اگر چنین شد و خدای متعال نسبت به انسانی محبت داشت همۀ نظام آفرینش به او مهر می ورزند؛ چرا که همۀ آنها تابع ارادۀ الاهی هستند. این مقام از برجسته ترین مقام های انسانی است. خداوند محبوب کسی باشد مهم نیست، آنچه بسیار مهم است این است که انسانی محبوب خدا بشود.
بنابراین، اگر چنین شد که انسان حبیب الله شد، آن وقت کار او کار خداست، حرف او حرف خداست و ... و آثار خدایی در او ظهور پیدا می کند.
در حدیث معروف قرب نوافل از رسول خدا (ص) آمده که خدای متعال به من فرمود: "ما یتقرب الی عبد من عبادی بشیء احب الی مما افتر ضت علیه و انه لیتقرب الیّ بالنافلة حتی احبه..."؛ هیچ چیز به اندازۀ انجام واجبات بنده را به من نزدیک نمی کند، اما بندۀ من از راه نوافل (مستحبات) و انجام عبادت های مستحب به من نزدیک می شود، تا آن جا که محبوب من می گردد، اگر محبوب من شد، آن گاه من زبان او می شوم و او با فیض خاص من که در مقام فعل به صورت زبان او درآمده است سخن می گوید و چشم او می شوم و او با فیض خاص من که در مقام فعل به صورت چشم او درآمده است می بیند، بر همین اساس کلام مؤمنی که محبوب خدا شد به منزلۀ کلام خداست.
همچنین اگر انسان محبوب خداوند واقع شد بالاتر از محبوبیت، خداوند عاشق او می شود. بر اساس حدیث وارده از پیامبر (ص) که فرمود: "اذا احب الله عبداً عشقه و عشق علیه، فیقول عبدی انت عاشقی و محبی و انا عاشق لک و محب لک، ان اردت او لم ترد"(طباطبائی، فاطمه، سخن عشق، ص34) زمانی که بنده ای محبوب خدا می شود، خداوند او را عاشق خویش می گرداند و خود نیز به او عشق می ورزد. سپس می گوید: بنده من تو عاشق و دوستدار منی و من نیز عاشق و محب تو هستم چه بخواهی چه نخواهی.
نتیجه آن که راه های مختلفی برای رسیدن به مقام محبت باری تعالی و درک این فیض وجود دارد، که از جملۀ آنها، صبر، توبه، تقوا و ... و به طور خلاصه، ترک محرمات و انجام فرایض و واجبات الاهی و انجام مستحبات است.
در حدیث قدسی، پیامبر اکرم(ص) از قول خداوند نقل می کند : «هیچ بندهای به سوی من توسط عملی تقرب نمیجوید که نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر وی واجب نمودهام».
آن چه را که خداوند انجام آن را واجب کرده از نماز و روزه و سایر عبادت ها و انفاق مال و صلة ارحام و کمک به ضعفا و دستگیری از فقرا، هم چنین آن چه را که ترک آن را واجب شمرده و آن همه گناهان صغیره و کبیره است. بنابر این انجام واجبات و ترک گناهان و محرمات، محبوبترین عملی است که انسان را به مقام قرب الهی می رساند.(1)
بعد از انجام واجبات و ترک گناهان، کارهای مستحبی است که انسان را به خدا نزدیک می کند، از این رو در ادامة حدیث قدسی خداوند می فرماید:
«بدون شک و تردید، بندة من با به جا آوردن کارهای مستحب، به سوی من تقرّب پیدا می کند و با انجام کارهای مستحبی، چنان کمال می یابد و به من تقرّب پیدا می کند، که او را دوست دارم (یعنی بندة خدا، محبوب خدا می شود). وقتی کسی محبوب من گشت و او را دوست داشتم، گوش او می شوم، که با آن می شنود. چشم او می شوم که با آن می بیند.زبان او می گردم که با آن سخن می گوید .دست او می شوم، که با آن می دهد و می گیرد. پای او می شوم، که با آن راه می رود. وقتی (چنین بندهای) مرا بخواند، اجابت می کنم، وقتی از من چیزی را درخواست کند، به او خواهم داد».
مفهوم حدیث این است: کسی که همه واجبات را انجام می دهد و از همه گناهان خود را دور می سازد و با کارهای مستحبی به خداوند تقرب می جوید، چشم و گوش و زبان و دست و پا و فکر و اندیشه و بالاخره همة اعضا و جوارح او در مسیری که رضایت و خشنودی خداوند است، تحرک و فعالیت خواهد داشت و هرگز خلاف رضای خدا نمیاندیشد و گام برنمیدارد. چنین شخصی همة دعاهایش مستجاب است.
مستحبات که بعد از واجبات انسان را به خدا نزدیک می کند، بسیار است و توان و طاقت و عمر انسان ، محدود و کوتاه ، پس در میان مستحبات باید محبوبترین و با فضیلتترین مستحبات را شناسایی کرد و آن ها را انتخاب نمود.
در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود.
1ـ خواندن نمازهای واجب (صبح، ظهر و عصر و مغرب و عشا) در اول وقت ،
2ـ نماز شب،
3ـ خوشحال کردن مسلمان فقیری با سیر کردن شکم او، یا پرداخت بدهی های او،
4ـ جهاد در راه خدا،
5ـ داشتن حیا و عفت،
6ـ رفتن به زیارت چهارده معصوم و داشتن ارتباط روحی و توسل به آنان به خصوص زیارت قبر ابی عبدالله الحسین علیهم السلام،
7ـ انتظار فرج امام زمان علیه السلام و عمل کردن به آن چه که لازمة منتظر واقعی است،
8ـ تولی و تبری و دوستی و دشمنی به خاطر خدا ،
9ـ ذکر خدا و دعا،
10ـ صلوات بر محمد و آل محمد.
پینوشتها:
1. الکافی، ج 2، ص 352.
دیشب دنبال املای یک کلمه ای بودم.اماپیدانکردم.داشتم نظراتومیخوندم تواسک دین که یکهوتونظریک نفرهمون کلمه که دنبالش میگشتمودیدم.خیلیییییییییییییییییی خوشحال شدم که خداحواسش به من هست:ok:
هو المحبوب
راه انسان به سوي خدا، از ميان مردم مي گذرد،مردمي كه هر يك براي تو موهبتي از سوي حقند
موهبتی که مي تواني از طریق خدمت به آنها،دوست داشتنشان،تكريم و احترامشان به خدا نزديك گردي
هو المحبوب
براي اينكه آسماني شوي بايد از زمين دل بكني.
هر چقدر معرفت به خدای تعالی بیشتر شود محبت نیز بیشتر میشود . دعای شریف جوشن کبیر شناسنامه خداست اگر به آن مداومت کنیم و در فرازهای آن دقت کنیم معرفتمان به خداوند بیشتر میشود.
خدا رحمت کند آیت الله محمد تقی آملی هر شب دعای جوشن کبیر میخواند از شوق خدا اشک میریخت ...
یَا مَنْ خَلَقَنِی وَ سَوَّانِی یَا مَنْ رَزَقَنِی وَ رَبَّانِی یَا مَنْ اَطْعَمَنِی وَ سَقَانِی یَا مَنْ قَرَّبَنِی وَ اَدْنَانِی یَا مَنْ عَصَمَنِی وَ کَفَانِی یَا مَنْ حَفِظَنِی وَ کَلانِی یَا مَنْ اَعَزَّنِی وَ اَغْنَانِی یَا مَنْ وَفَّقَنِی وَ هَدَانِی یَا مَنْ آنَسَنِی وَ آوَانِی یَا مَنْ اَمَاتَنِی وَ اَحْیَانِی
ای که مرا خلق کردی و آراستی ای که روزیم دادی و پروریدی ای که مرا طعام دادی و نوشاندی ای کسی که مرا پیش خودت بردی و نزدیکم کردی ای که مرا نگهداشته و کفایت کردی ای که محافظت و نگهداریم کردی ای که به من عزت بخشیدی و توانگرم ساختی ای که به من توفیق داده و راهنمایی کردی ای که با من انس گرفته و جایم دادی ای که مرا میمیرانی و زنده میکنی
خدایا از دولت توست که من اینقدر منم ...........
خدایا از دولت توست که من اینقدر منم ...........
عشق حق
...................................
از هر که بپرسیده ام اسرارِ دلش
در حسرت تو بوده گرفتار،دلش
از چیست حبیبا که به هر کس نگری
روی تو بود مقصدِ دیدارِ دلش
خداوندبه حضرت داوود (ع) وحی فرمود:
ای داوود! به مردم روی زمین از قول من بگو: :Ghamgin:
هر کس مرا دوست بدارد، دوست من است و من همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند و مونس کسی هستم که با من هم صحبت شود.:Ghamgin:
کسی را بر می گزینم که مرا اختیار کند. :Moshtagh:
مطیع کسی هستم که از من اطاعت کند.
هر بنده ای که مرا دوست بدارد و من از قلب او این محبّت را ببینم، چنان او را دوست می دارم که کسی بر وی سبقت نگرفته باشد. :hamdel:
و هر کس حقیقتا مرا طلب کند، مرا می یابد و هر کس غیراز من را طلب کند هرگز مرا نمی یابد.
پس ای مردم روی زمین! غرور های خود را از خود دور کنید و به سوی کرامت و مصاحبت من بیایید.:hamdel:
با من مجالست و اُنس بگیرید، تا من هم با شما مأنوس شوم و به محبّت شما پیش دستی کنم.:hamdel::Sham:
امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) و آنحضرت از خداوند سبحان نقل فرموده که حضرت حق فرمود:
بنده ی من نمی تواند به من تقرّب پیدا کند مگر با انجام فرایضی که بر او واجب کرده ام.
اوبوسیله ی نماز می تواند به من تقرّب پیدا کند تا من او را دوست بدارم.
وقتی که اورا دوست داشتم من گوش او می شوم که بوسیله ی آن می شنود.
چشم او می شوم که با آنمی بیند. این بنده وقتی مرا بخواند به وی جواب می دهم و اگر چیزی از من خواست بهوی عطا می کنم.
من در هیچ چیزی تردید نمی کنم جز در مرگ بنده ی مؤمنم که او راسختی مرگ می ترساند و نمی خواهد بمیرد. و من نمی خواهم او ناراحت شود.:Gol:
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام : برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت "
وای بر من اگر قدر ندانم…
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا ، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم !
هر چه بود باز بود...
گفتم : خدایا بر کدامین در بکوبم؟
ندا آمد : این را گفتم که بیایی وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم ...
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک ...
مهربان خدایم دوستت دارم...
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا ، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم !
هر چه بود باز بود...
گفتم : خدایا بر کدامین در بکوبم؟
ندا آمد : این را گفتم که بیایی وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم ...
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک ...
مهربان خدایم دوستت دارم...
الهی!!!
گـاهی حجـم دنیـای درونـم از وجـودت تهـی میشـود ،
آنوقـت مـن میمـانم و تنـهایی و تـرسهایم ،
درها دیوار می شـود به رویـم،
و امیدهایم یک آرزوی دور از دسترس ،
تنـها نـور وجود توسـت که دلـم را آرام نـگاه مـی دارد،
پـس نـورت را هـر روز به دلم بتابان...!!!
الهی!!!
گـاهی حجـم دنیـای درونـم از وجـودت تهـی میشـود ،
آنوقـت مـن میمـانم و تنـهایی و تـرسهایم ،
درها دیوار می شـود به رویـم،
و امیدهایم یک آرزوی دور از دسترس ،
تنـها نـور وجود توسـت که دلـم را آرام نـگاه مـی دارد،
پـس نـورت را هـر روز به دلم بتابان...!!!
الهی!!!
گـاهی حجـم دنیـای درونـم از وجـودت تهـی میشـود ،
آنوقـت مـن میمـانم و تنـهایی و تـرسهایم ،
درها دیوار می شـود به رویـم،
و امیدهایم یک آرزوی دور از دسترس ،
تنـها نـور وجود توسـت که دلـم را آرام نـگاه مـی دارد،
پـس نـورت را هـر روز به دلم بتابان...!!!
اون آقاهه از کجا میدونست ؟ ازشون نپرسیدین ؟ :Moteajeb!:
تاپیک خیلی قشنگیه
ولی به نظرم خیلی سخته ادم بخواد عشقی رو که نسبت به خدا داره رو بیان کنه
چون هیچ جوری نمیشه گفت فقط باید احساسش کرد
الان بلد نیستم چجوری از حسم بگم ولی تا اینجاشو میتونم بگم که من به این اعتقاد دارم که خدا هوامو داره
به این اعتقاد دارم که وقتی دلم میگیره خدا رو دارم
دوس دارم خدا رو محکم بغل کنم
میبینید چه کلمات سطحی هست ؟ اصلا هم نوشته خاصی نیست
ولی برای من خیلیی مهمن ... خیلی با ارزشن
من خدا رو باور دارم
بعد شب قدر حس میکنم توبه هام پذیرفته شده حس سبکی دارم دیگه از مردن نمیترسم
انگار خدا بخشیدتم
ولی با این حال بعضی افراد هستن که همیشه باعث گناه ادم میشن
خیلی جالبه برای کوچیک ترین گناهی که مرتکب میشم عذاب وجدان میگیرم و از خدا طلب بخشش میکنم
کاش دوباره ببخشتم
ضمنا یکی گفت 40 روز اون باش که خدا میخواد
دوس دارم امتحانش کنم و نتیجشو ببینم
خداوندا نان از تو میخوریم و فرمان از شیطان میبریم.ما را ببخش..
خداوندا نان از تو میخوریم و فرمان از شیطان میبریم.ما را ببخش..
یافته هایت را با باخنه هایت مقایسه کن....
اگر خدا را یافتی باخته هایت مهم نیست
خدایا کیست کسی که بر تو وارد شد و درخواست مهمانی کرد و تو مهمان نوازی نکردی؟
کیست کسی که به امید عطای تو به درگاهت روی آورد و به او احسان نکردی؟
...
ای آنکه ارادتمندان به مهرت خوشبخت گردند
و توبه کنندگان از انتقامت بدبخت نشوند
چگونه تو را فراموش کنم در حالیکه تو همیشه به فکر منی
و چگونه دل به جای دیگر نهم در حالیکه تو مراقب منی
فرازهائی از مناجات خمس عشر (مناجات الراجین)
بسمه الرقیب
با سلام
لطفا منبع متنی را که گذاشتید بیان بفرمائید.
بـشـنـو ایـن نـی چـون شـکـایـت میکند ---- از جـــدایــیــهــا حــکــایــت مــیکــنــد
کــز نــیــســتــان تــا مــرا بــبــریـدهانـد---- در نـــفــیــرم مــرد و زن نــالــیــدهانــد
سـیـنـه خـواهـم شـرحه شرحه از فراق ---- تـــا بـــگـــویـــم شــرح درد اشــتــیــاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش ---- بــاز جــویــد روزگـار وصـل خـویـش
مــن بــه هــر جــمــعـیـتـی نـالـان شـدم ---- جـفـت بـدحـالـان و خـوشحـالـان شدم
هــرکــســی از ظـن خـود شـد یـار مـن ---- از درون مــن نــجــســت اســرار مــن
ســر مــن از نــالــهٔ مــن دور نـیـسـت ---- لـیـک چـشـم و گـوش را آن نور نیست
تـن ز جـان و جـان ز تن مستور نیست ---- لـیـک کـس را دیـد جـان دسـتور نیست
آتـشـسـت ایـن بـانـگ نـای و نیست باد ---- هــر کــه ایــن آتـش نـدارد نـیـسـت بـاد
آتــش عــشــقــســت کــانــدر نـی فـتـاد ---- جـوشـش عـشـقـسـت کـانـدر مـی فـتـاد
نــی حــریــف هــرکــه از یـاری بـریـد ---- پـــردههـــااش پـــردههـــای مـــا دریــد
هـمـچـو نـی زهـری و تـریـاقی کی دید ---- هـمـچـو نـی دمـسـاز و مشتاقی کی دید
نــی حــدیــث راه پــر خــون مــیکــنـد ---- قــصــههـای عـشـق مـجـنـون مـیکـنـد
مـحـرم ایـن هـوش جـز بـیـهوش نیست ---- مـر زبـان را مـشتری جز گوش نیست
در غـــم مـــا روزهـــا بـــیـــگـــاه شــد ---- روزهـــا بـــا ســـوزهـــا هــمــراه شــد
روزهـا گـر رفـت گـو رو بـاک نـیست ---- تـو بـمـان ای آنک چون تو پاک نیست
هــر کـه جـز مـاهـی ز آبـش سـیـر شـد ---- هـرکـه بـی روزیـسـت روزش دیر شد
در نــیــابــد حــال پــخــتــه هــیـچ خـام ---- پــس ســخــن کــوتــاه بــایــد والـسـلـام
بـــنــد بــگــســل بــاش آزاد ای پــســر ---- چــنــد بــاشــی بــنــد ســیــم و بـنـد زر
گـــر بــریــزی بــحــر را در کــوزهای ---- چــنــد گــنــجـد قـسـمـت یـک روزهای
کــوزهٔ چــشــم حــریــصــان پـر نـشـد ---- تــا صــدف قــانــع نــشــد پـر در نـشـد
هـر کـه را جـامـه ز عـشـقـی چاک شد ---- او ز حــرص و عـیـب کـلـی پـاک شـد
شـاد بـاش ای عـشـق خـوش سودای ما ---- ای طــبــیــب جــمــلــه عــلــتــهـای مـا
ای دوای نــــخـــوت و نـــامـــوس مـــا ---- ای تــو افــلــاطــون و جــالـیـنـوس مـا
جـسـم خـاک از عـشـق بـر افـلـاک شد ---- کــوه در رقــص آمــد و چــالــاک شـد
عـــشـــق جـــان طــور آمــد عــاشــقــا ---- طــور مـسـت و خـر مـوسـی صـاعـقـا
بــا لــب دمــســاز خــود گــر جـفـتـمـی ---- هــمــچــو نـی مـن گـفـتـنـیـهـا گـفـتـمـی
هـــر کــه او از هــمزبــانــی شــد جــدا ---- بــی زبــان شــد گـرچـه دارد صـد نـوا
چـونـک گـل رفت و گلستان درگذشت ---- نـشـنـوی زان پـس ز بـلـبـل سر گذشت
جـمـلـه مـعـشـوقـسـت و عاشق پردهای ---- زنـده مـعـشـوقـسـت و عـاشـق مردهای
چــون نــبــاشــد عــشــق را پـروای او ---- او چــو مــرغــی مــانـد بـیپـر وای او
مـن چـگـونـه هـوش دارم پـیـش و پـس ----چــون نـبـاشـد نـور یـارم پـیـش و پـس
عـشـق خـواهـد کـیـن سـخن بیرون بود ---- آیـــنـــه غـــمـــاز نـــبـــود چـــون بــود
آیــنــت دانــی چــرا غــمــاز نــیــســت ---- زانـک زنـگـار از رخـش ممتاز نیست
الهی
بفرما طلب ما را بقدر توانمان قرار داده ای؟
چرا این دو هیچگاه میزان نمی شوند؟
نمی فهمم چگونه ممکن است عشق به چیزی
را در وجودمان قرار دهی اما توانش را ندهی!
مگر ممکن است ای حکیم.
طلبی که توانش نیست،امکانش نیست
اسبابش نیست،پس این چیست؟
چراست؟
حتی همه ی عمر هم به دنبالش بدویم
حتی اگر از همه چیز و همه کس ببُریم
حتی اگر همه ی عمر نیاسائیم،باز هم
به غایت آنچه می طلبیم، نخواهیم رسید.
یا مجیب،پاسخی می خواهم تا از این سرگشتگی
رها شوم.
سلام و عرض ادب خدمت حضرتعالی
لطفا بفرمائید منظور شما از "روح ام" چیست؟!
و منبع لطفا.
خدایا...
از تو می خواهم مرا از كسانى قرار دهى كه بهره بيشترى از تو دارند، و برترين جايگاه را نزد تو نصيب خود ساخته اند
و از دوستی ات سهم برجسته ترى به آنان رسيده، و در معرفتت بهره بيشترى نصيب آنان گشته است،
همانا همّتم از همه جا بريده و تنها متوجّه تو گشته است، و رغبتم به جانب تو منصرف شده است،
پس تنها تو مراد منى نه غير تو، و شب زنده دارى و بى خوابى ام تنها براى توست نه براى غير تو،
و ديدارت نور ديدگان من است و وصالت آرزوى هستى ام، و تنها به سوى توست اشتياقم،
تنها در مسير عشق توست شيفتگى ام و در هواى توست دلدادگى ام، و خشنودى ات مقصود من،
و ديدارت نياز من، و جوارت مطلوب من، و قربت نهايت خواسته من است، آسودگى و راحتم در رازونياز با توست،
داروى دردم و درمان بيمارى سينه ام، و خنكاى آتش قلبم، و برآمدن اندوهم تنها پيش توست،
پس در هنگام ترس همدمم باش، و لغزشم را ناديده گير، و گناهم را بيامرز، توبه ام را بپذير و دعايم را اجابت كن،
و سرپرست زمامم و توانگرى گاه تهيدستى ام باش، مرا از خود جدا مكن، و از خويشتن دورم مساز،
اى نعمت و بهشت من، و اى دنيا و آخرتم، اى مهربانترين مهربانان.
فرازی از مناجات خمس عشر. مناجات دلدادگان