و اگر گفته شود كه مقام عصمت بويژه در حال نماز مقتضى توجه صد در صد به حضرت احديت است پس چگونه على عليه السلام صداى سائل را شنيد و انگشتريش را به او عطا كرد،
پاسخ اين است كه اين خود مقام جمع الجمع است كه معصوم در اصل هميشه صد در صد متوجه خداست و در حاشيه بندگان خدا را به امر خدا منظور نظر دارد، پس اين شنيدن و عطا كردن زكات منافاتى با كمال اخلاص در برابر حق ندارد، بلكه اگر چنان نمى كرد كوتاهى در معرفة اللّه و مقام جمع الجمع بود.
در آيه (56) نيز به دنبال آيه گذشته «تولى» و به ولايت گرفتن اين مثلث را خود حق ايمان در حزب الهى دانسته كه اگر كسانى تنها به ولايت اللّه و يا افزون بر آن به ولايت رسول اللّه بسنده كنند حزب اللّه كامل نمى باشند گرچه اين دو ولايت اخير فرع و به دنباله ولايت اللّه است.
و در پاسخ اين پرسش كه اگر مراد از الذين آمنو تنها على عليه السلام است پس اين ضمائر جمع براى چيست؟
بايد گفت كه مراد در اين ضميرهاى جمع هم مفرد است و هم جمع و چنانكه اشاره شد اين خود اشاره به اين فرد است چنانكه در جاى جاى قرآن با لفظ جمع معناى مفرد آمده مانند، "الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم" كه ناس اول يك فرد است. و نيز جمع است، كه جمع معصومان با حضرت على عليه السلام مى باشند.
و هنگامى كه (با اذان و اقامه مردمان را) به نماز مى خوانيد آن را به مسخره و بازى مى گيرند، از آن روى كه آنان بى گمان گروهى هستند (كه)خردورزى نمى كنند. 58
آيه 58 ـ نداى براى نماز از نظر اسلامى مربوط به نمازهاى پنجگانه و در انحصار اذان و اقامه است، و تنها در نماز ميت الصلاة الصلاة مى باشد و چون در اينجا «الصلاة» بگونه مطلق آمده است قطعا مقصود از اين ندا هم در قدر متيقن نمازهاى روزانه است،
و از اين آيه تنها سنت استحبابى اذان و اقامه را مى فهميم و نه وجوب آنرا. و چنانكه "اذا نودى للصلاة من يوم الجمعه" همين اذان و اقامه را براى نماز جمعه در بر دارد و نه خود نماز جمعه را.
و يهوديان گفتند: «دست خدا بسته است.» دست هاى خودشان بسته است، و به سبب آنچه گفتند از رحمت خدا دورند. بلكه (خدا) هر دو دستش گشاده است، هرگونه بخواهد مى بخشد، و همانا آنچه از جانب پروردگارت سوى تو فرود آمده، بى گمان بر طغيان و كفر بسيارى از ايشان خواهد افزود، و تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكنديم. هربار كه آتشى براى پيكار برافروختند، خدا آن را خاموش كرد و (آنان) در زمين به اِفساد مى كوشند و خدا مفسدان را دوست نمى دارد. 64
آيه 64 ـ "يد اللّه مغلولة" را كه يهوديان نسبت به خدا داده اند، محدود بودن قدرت و رحمت الهى را معنى مى دهد و يا سخش اين است كه خودشان عاجزند، و به اين سخن نيز لعنت شده اند، و از جمله اين لعنت بخل مالى و بقاى انحراف است كه دو دست مادى و معنوى آنها رابسته،
و در مقابل "بل يداه مبسوطتان" دو دست خدا يعنى دست رحمت و غضب، و كل قدرتها و رحمتها و كل ربوبيت هاى خدا در بعد يد سلب و يد ايجاب باز است، و در اينجا "ينفق كيف يشاء" اشاره اى است به همان "يداللّه " كه مقصود يهود اين بود كه دست انفاق خدا بسته است،
زيرا به مسلمانان انفاقى نمى كند، كه بيشتر آنان فقيرند و ما هستيم كه ثروتهاى بسيار داريم، ولى "غلت ايديهم" كه از پاسخهاى آنان است، دست هاى انفاق آنها را با وجود ثروت بسته خوانده و اين بدتر از فقر است كه انسان ثروت داشته باشد و در فقر نسبت به خود و ديگران زندگى كند. و از جمله لعنت هايى كه نسبت به آنها دوام دارد عداوت و بعضاء الى يوم القيامة است، چنانكه از پيش هم گذشت.
"الى يوم القيامة" دليل است بر وجود يهوديان تا روز رستاخيز چنانكه آيه (5:14) نيز دليل بر وجود نصرانيان است، جُز آنكه در دولت جهانشمول حضرت مهدى عليه السلام در عين اختلافات مستمره داخلى شان در برابر اين حكومت جهانى ربانى، بسيار ناچيز و ناتوان و خاضع خواهند بود.
در پاسخ اينكه اين سخنان غلط و اعمال ناروا درباره يهوديان گذشته بوده، پس يهوديان زمان رسول اللّه صلى الله عليه و آله و زمان هاى قبل و بعد تا حضرت مهدى عليه السلام چرا بايد به عذاب آنان گرفتار شوند؟
بايد گفت اولاً اينان به اعمال آنان راضى بوده اند و ثانيا در دولت مهدوى عليه السلام تمام ستمكاران دسته اول رجعت مى كنند و عذاب دنيوشان را خواهند چشيد، و در هر صورت اين ذلت و لعنت درباره كل يهوديانى است كه شايسته اينگونه عذابند و مؤمنانشان بر حسب آياتى همچون مؤمنان نصر انيان نه تنها عذاب و لعنتى در دنيا ندراند، بلكه پس از مرگ هم از اهل نجات مى باشند.
و از جمله اين آيات آيه شصت و پنج است كه اهل كتاب را به شرط ايمان و تقواى كتابى مودر مغفرت قرار داده و بر مبناى آيه شصت و شش اگر اضافه بر اين ايمان كتابى، قرآن را نيز بر پا دارند رحمت هاى دنيوى نيز بر سر و سامانشان ريزش كند،
و همچنين بطريق اولى اگر مسلمانان قرآن را بپا دارند رحمت هاى وافر الهى شامل حالشان مى گردد همچنانكه امروز به دليل بپا نداشتن قرآن دچار بحرانهاى شديد اقتصادى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى و عقيدتى هستند.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
هان اى پيامبر! آنچه را از جانب پروردگارت سوى تو نازل شده، تبليغ كن و اگر نكنى پيام (سرنوشت ساز) رسالتش را نرسانده اى، و خدا تو را از (گزند) مردمان نگاه مى دارد. خدا گروه كافران را بى گمان هدايت نمى كند. 67
آيه 67 ـ تبليغ در اين آيه كه در آخرين روزهاى حيات رسول اللّه صلى الله عليه و آله نازل گرديده طبعا نه مربوط به اصول دين است كه در طول عهد مكى و مدنى بارها و بارها تكرار شده، و نه مربوط به فروع دين كه تا اين زمان كلاً بيان گرديده و در سوره مائده احكام جديدى هم چندان پيدانيست، جز حالت نسخ يا حالت تكامل نسبت به برخى احكام گذشته،
و اين سوره حالت مهر و امضاى آخرين است نسبت به آخرين پيام و حيانى ربانى، پس آنچه را كل مسلمانان از اصل و فرع اسلام مى دانند تا كنون بيان گرديده و نمى تواند در اين آيه مورد امرى جديد باشد،
آنهم بدين گونه كه اگر اين امر و تبليغ انجام نگردد گوئى پيامبر كارى هم نكرده و با اضافه اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله حتى در عهد مكى كه بسيار خطرناك بود هرگز تقيه اى آن هم از غير مسلمان در تبليغ احكام اصلى يا فرعى نداشته است، تا چه رسد به مدينه كه جو خالص اسلامى بوده است، آنهم در آخرين مرحله عمر شريفش و پس از فتح مكه ديگر چه مانده است كه از تبليغ آن هراسى از ديگران داشته باشد، مگر آنچه كه هم خارج از اين اصول و فروع است و هم از نظر داخلى مورد اختلاف و هجوم زياد است،
روى اين اصل اين امر تنها با اين خصوصيات جريان استمرار معصوم اين رسالت است كه همان خلافت معصومان مى باشد، سرآغازش اعلام خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام است در روز غدير خُم بهنگام برگشت از مكه چنانكه روايات فريقين گواهى روشن بر اين قضيه است،
و در پاسخ اينكه تبليغ خلافت با اين اهميتش مگر در طول رسالت هرگز نبوده است كه اينجا براى اولين و آخرين بار مورد امر واقع شده؟ بايد گفت چنان تبليغى جسته و گريخته در طول رسالت در جاى جاى قرآن و سنت بوده ولى اكنون كه زمان رحلت رسول اللّه صلى الله عليه و آله فرا رسيده اين جريان بايد در برابر عموم مسلمانان آشكار گردد،
چناكه اين آيه و آيه پيشين ـ كه درباره تكميل دين است و هر دو بر حسب روايات متواتره در غدير خم نازل گشته ـ اين مطلب را وانمود ساخته كه اين تبليغ آخرين خود اتمام نعمت و تكميل دين بوده است، و چنانكه قبلاً هم اشاره شد مقصود تكميل فعلى دين نبوده است، بلكه نظر به استمرار اين رسالت معصومه در بعد خلافت معصومان مى باشد و در آيه مورد بحث "واللّه يعصمك من الناس" تضمينى ربانى است كه آن حضرت از تبليغ اين رسالت ويژه هرگز از مخالفان نهراسد.
در پاسخ اين پرسش كه آيا اين دو آيه با هم نازل شده اند و يا يكى پس از ديگرى، با فاصله و يا بدون فاصله، مى توان گفت كه آيه مورد بحث كه حضرتش را مأمور به تبليغ اين استمرار رسالتى كرده طبعا پيش از نتيجه اين تبليغ است كه تحقق اكمال دين و اتمام نعمت مى باشد،
اكنون چه آيه تكميل بلافاصله پس از انجام اين تبليغ نازل شده و يا با فاصله، درجمع معلوم است كه پس از آن نازل گشته كه خود پيامى است آخرين نسبت به رسالت پايانى رسول بزرگوار پس از تحقق تبليغ ولايت عصمت در غدير خم.
و چرا اين آيه تبليغ كه پيش از آيه تكميل نازل گرديده در تأليف قرآنى با فاصله شصت وسه آيه پس از آن قرار گرفته است؟
پاسخ همان است كه به مناسباتى در جاى جاى اين تفسير تكرار گشته كه: ترتيب نزول با ترتيب تأليف فرقها دارد و اينجا هم از همان موارد است و علت اين هم كه آيه تكميل پيش از آيه تبليغ تأليف گرديده مناسبت زمينه اين بحث است كه تكميل دين از جمله موارد مهمه "اوفوا بالعقود" است يعنى چنانكه وفاى به عقود عقيدتى و احكامى واجب است وفاى به عقد ولايت در پى اين دو براى تكامل هر دو لازمتر است
و اين «ما انزل» خود دليل است بر اينكه جريان تبليغ اين رسالت در گذشته بوده چنانكه در جاى جاى قرآن و سنت مشاهده مى گردد كه به مناسباتى جزئى و يا احيانا كلى بيان گشته، ولى صراحت و عموميت اين تبليغ در اجتماع عظيم اسلامى غديرخم بوده كه از نظر موقعيت در ابعادى چند از ساير موقعيتها برتر بوده است.
در پاسخ اين پرسش كه اگر نامهاى خلفاى معصوم رسول اللّه صلى الله عليه و آله در قرآن به ميان مى آمد، اين خود حل اختلافى مهم در ميان مسلمانان بود؟
بايد گفت كه ذكر نامهاى اين بزگواران در قرآن خود موجب ركود و شكست اسلام در ميان مسلمانان بود كه هنوز ايمان درستى هم به اصل اسلام نداشته اند تا چه رسد كه خلافت معصومانى را هم به دنبال آن بپذيرند،
وانگهى در دو بعد اين بزرگواران تثبيت شده اند نخست در جاى جاى قرآن هم استمرار رسالت و هم حاملان اين استمرار با شرايط و خصوصياتى صد در صد تبيين گشته و به پيوند آن در سنت قطعيه تك تك بانام و نشانشان ياد شده اند. افزون بر اينكه نام قابل تطبيق بر ديگران است، ولى شرايط ياد شده صاحبانش را به نام و نشان بخوبى معرفى كرده است.
و در پاسخ اين پرسش هم كه اين تكميل دين بگونه اى شايسته هنوز تحقق نيافته است بايد گفت هم خود رسالت و هم استمرارش داراى دو بعد است: اول بعد اصلى و دوم بعد كلى استمرارى،
همانگونه كه رسالت حضرتش تا پيش از قيام جهانشمول مهدوى همگانى و جهانشمول نيست قضيه استمرار اين رسالت نيز در خلافت معصومان چنان است، و بعد دوم و آخرين اين هر دو در پايان جهان تكليف يعنى حكومت جهانشمول مهدوى تحقق خواهد يافت كه تكميل دين و اتمام نعمت به تمام و كمالش نمودار خواهد گرديد.
بى گمان كسانى كه ايمان آورده و كسانى (هم) كه يهودى شده و (يا) صابيى [: التقاطى ]و (يا) نصرانى اند، هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان آورد و كار نيكو كند، نه بيمى بر ايشان است و نه ايشان اندوهگين مى شوند. 69
آيه 69 ـ در اين آيه يهوديان و التقاطيان و نصرانيان در رديف مؤمنان قرار گرفته اند و پس از اين هم بگونه اى عمومى ايمان به خدا و روز رستاخيز و عمل شايسته ايمان چه درباره يادشدگان و يا ديگران موجب پاداش شايسته قرار گرفته است،
صابئين كسانى هستند كه نه صد در صد به شرايع سابقه پاى بندند و نه بى كتابند بلكه در عين موحد و كتابى بودن بخشى از وحى انسانى را به وحى ربانى كتابى افزوده اند و اصولاً صَبأ بمعناى انحرافى التقاطى است،
در هر صورت اينان كلاً در دو صورت قصور، يا تقصير از روى بى حالى و عدم عناد در بُعد مثلث ايمانشان به خدا و رستاخيز و اعمال مناسب با همان ايمانشان مأجورند و اين تنها ملحدان، مشركان و معاندان با حق هستند كه هر گز پس از مرگ نجاتى ندارند، چنان كه در آيه (22:17) كه مشركان با اينان ياد شده اند نجاتى هم براى آنان به ميان نيامده است، بلكه با جمله "ان اللّه يفصل بينهم يوم القيامة" فاصله اى بين اين مشركان و ديگران مقرر شده است.
از جمله صابئين زرتشتيان هستند كه كتاب شريعتشان (گاتها) آميخته اى از صُحُف ابراهيم عليه السلام و مطالبى ديگر است. كه اين افزوده ها هم هرگز بر خلاف توحيد نيست، جز اينكه براى آتش احترامى بيشتر از چيزهاى ديگر قائلند، و نه آنكه آن را بپرستند،
و اين جريان راجع به كل مراحل ايمان است تا چه رسد به ايمان اسلامى كه خالى از عناد باشد مانند ايمان اهل سنت، چنانكه در طول هجرت دو ساله مكى از نزديك وهابيان را مشاهده كرديم و در آنها عنادى نيافتيم مگر در برخى از شرعمداران مصلحتى آنان.
كسانى كه گفتند: «خدا همان مسيح پسر مريم است» بى چون و بى امان كافر شدند. حال آنكه مسيح گفت: «اى فرزندان اسراييل! خدا پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستيد. بى شك هركس به خدا شرك آورد، همانا خدا بهشت را همواره بر او حرام ساخته و جايگاهش آتش است، و براى ستمكاران هيچ (گونه) ياورانى نيستند.» 72 كسانى كه (به تثليث قايل شده و) گفتند: «خدا سومين (شخص از) سه (شخص يا سه اقنوم) است» بى شك و بى چون كافر شدند. حال آنكه هيچ معبودى جز خداى يكتا نيست، و اگر از آنچه مى گويند باز نايستند، به كسانى از ايشان كه كافر شدند بى چون و بى امان عذابى دردناك خواهد رسيد. 73
آيات 72 و 73 ـ در اين دو آيه چنانكه گذشت گروهى از مسيحيان مسيح را خدا دانسته اند. كه آيه هفتاد و دو تنها بيانگر خدا شدن مسيح است!و آيه هفتاد و سه كيفيت اين خدائى را بيان كرده كه خدا همان سومى از سه تا است، و در جمع خدا، روح القدس و مسيح مى باشند كه در هر دو صورت ديگر خدائى جداى از مسيح در كار نيست زيرا در او حلول كرده و نيازى هم به روح القدوس نيست
زيرا وساطتش تمام شده و بر مبناى شركت مريم عليهاالسلام در اين الوهيت كه چهارمين خداست به او هم پس از ولادت مسيح مورد نيازى در بُعد خدائى نيست، پس در نتيجه اين چند خدا تبديل خداى آخرين شده اند و اين كفرى عميق در گروهى از مسيحيان است.
اينجا "ان اللّه هو المسيح" است نه "ان المسيح هو اللّه " بدين معنى كه سير الوهيت نزولى است و نه صعودى يعنى مسيح خدا نشده بلكه خدا از لاهوت الوهيت در ناسوت رحم مريم در جسم مسيح حلول كرده،
روى اين اصل خدايان ديگر چه در تثنيه و چه در تثليثش در كار نيستند زيرا روح القدس كه خداى واسطه اى بودو مريم نيز كه مكان نزول خدايى بود پس از ولادت مسيح ديگر جائى از الوهيت ندارد. خداى اصل هم كه در پسرش مسيح حلول كرده پس "ان اللّه هو المسيح" و آيه هفتاد و سه نيز كه "ان اللّه ثالث ثلثه" اين سير نزولى الوهيت را بخيال گروهى از مسيحيان تأييد مى كند.
مسيح پسر مريم جز پيامبرى نيست كه پيش از او (نيز) پيامبرانى گذشتند، و مادرش زنى بسيار راستا بود. هر دو غذا مى خوردند. بنگر چگونه آيات (خود) را براى آنان به روشنى جداسازى مى كنيم؛ سپس بنگر كجا و كى به دروغ (از حقيقت) دور افكنده مى شوند. 75
آيه 75 ـ در اين آيه با جمله "كانا يأكلان الطعام" خدائى آنان را در ابعادى نفى كرده، نخست اينكه خدا نيازى به طعام ندارد، دوم اينكه در صورت نياز به طعام نتيجه اش مدفوع است و چنانكه مسيح در انجيل به اين منحرفان صريحا هشدار داده كه «آيا نمى بينيد و نمى فهميد كه آن چه از بالا درون شكم مى رود از پايين هم به چهره مدفوع برون مى آيد» (انجيل متى 51/17) و من چنين هستم، آيا باز هم من خدا هستم.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
بگو: «هان اى اهل كتاب! در دين خود غلو و تجاوز غير حق نكنيد و از هوس هاى گروهى كه پيش از اين گمراه گشتند و بسيارى (از مردم) را گمراه كردند و (خود) از راه راست منحرف شدند، پيروى مكنيد.» 77
آيه 77 ـ "لا تغلوا فى دينكم" به طور مفصل در تفسير آيه (4:171) بحثش گذشت، غلو نسبت به حق يا افراطى است و يا تفريطى كه ميانگينش همان حق است،
افراطى اش نسبت به مسيح «اللّه » است كه او را بالاتر از رسالتش خدا دانسته اند و تفريطى اش اين است كه گروهى از يهوديان اين رسول ربانى را ولد الزنا و ملعون پنداشته اند،
و در اين آيه كه مخاطب كل اهل كتاب اعم از يهوديان و نصرانيان مى باشند هر دو غلو نسبت به مسيح و بخشى ديگر از حقايق جارى است چنانكه نسبت به خود حضرت اقدس الهى سبحانه و تعالي و رسالتهاى ربانى اين دو گونه غلو افراطى و تفريطى از يهوديان و نصراينان فراوان است.
خوشحالم که به همبت دوستان فعال این تاپیک نورانی ایجاد گردرد خداوند بما اجر بی پایان عطا فرماید.
یکی از اهل دل می فرمود
اگر می بینی توفیق قرائت قران نداری، بدان قرآن اجازه ورود نمی دهد لذا باید در مورد اعمال روز مرّه ات تجدید نظری داشته باشی و اصلاح کنی.
اگر توفیق قرائت قران پیدا کردی قران اذن ورود داده است سعی کن این حالت را حفظ کنی.
می فرمود در کنار قرائت قرآن تدبّر در آیات را فراموش نکن، آنچنان قرآن را بخوان کهگویا مخاطب خدا تو هستی و خداوند مستقیما به تو خطاب می کند، تمام خطاب های قرآن را به خودت بگیر
از كار زشتى كه آن را مرتكب مى شدند، يكديگر را باز نمى داشتند. راستى چه بد بود آنچه مى كرده اند.79
آيه 79 ـ تناهى از منكر آخرين مرحله از مراحل نهى از منكر است كه اگر نفراتى آلوده به منكراتى باشند بايد يكديگر را از اين منكرات نهى كنند و البته در صورتيكه استهزائى در كار نباشد، بلكه با تصميم اصلاح خود و ديگران دست به اينگونه بازدارى بزنند، و اين خود جريانى افزون است بر نهى كسانيكه خود عامل اين منكرات نيستند و يا چه بهتر كه عادلند.
همواره يهوديان و كسانى را كه شرك آورده اند، دشمن ترين مردمان نسبت به مؤمنان مى يابى، و كسانى را كه گفتند: «ما نصرانى هستيم»، همواره به راستى نزديكترين مردم در دوستى با مؤمنان مى يابى، زيرا برخى از آنان كشيشان و تاركان دنيا مى باشند و به راستى آنان تكبر نمى ورزند. 82
آيه 82 ـ در اين آيه دشمن ترين كفار را نسبت به مومنان نخست يهوديان و سپس مشركان برشمرده و اين بيانگر عناد بيشتر يهوديان است عليه مؤمنان نسبت به مشركان، و در برابر اين عناد دوگانه براى نصرانيان محبتى نسبت به مؤمنان بر مبناى تواضع و عدم استكبار قسيسان و رهبانانشان وانمود كرده كه در جمع نوعيت عناد يهود و محبت نصارى را وانمود ساخته،
البته اينان گروهى ويژه از نصرانيان هستند كه نه تنها عنادى با حق ندارند بلكه فراروى حقيقت اسلام بسوى آن روان هستند، چنانكه آيه هشتاد و سه بيانگر اين حقيقت است كه به هنگام شنيدن قرآن چشمانشان اشك باران است،
روى اين اصل مسيحيان ديگر كه يا با اسلام عناد دارند و يا گوش شنواى وحى قرآنى را ندارند از اين توصيف برونند. چنان كه يهوديانى كه عنادى يا مسلمانان ندارند بلكه به آنان محبت مى ورزند جايگزين مسيحيانى معاندند، و در اين دو توصيف حالت فعلى زمان رسول صلى الله عليه و آله و حالت اكثرى زمان هاى بعد منظور شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
خدا شما را به سوگندهاى بيهوده تان (بدون پيمان در آن) مؤاخذه نمى كند، ولى به سوگندهايى كه از روى پيمان مى خوريد (و مى شكنيد) شما را مؤاخذه مى كند. پس كفّاره اش خوراك دادن به ده بينواست - از غذاهاى متوسطى كه به كسان خود مى خورانيد - يا پوشانيدن آنان يا آزاد كردنِ در بندى. پس كسى كه (هيچ يك از اين ها را) نيابد (بايد) سه روز روزه بدارد. اين است كفّاره ى سوگندهاى شما كه از روى پيمان خورديد. و نگهبان سوگندهاى خود باشيد. اين گونه خدا آيات خود را برايتان بيان مى كند، شايد شما سپاسگزارى كنيد. 89
آيه 89 ـ مسئول نبودن و مؤاخذه نشدن از الغاى قَسَمهاى بيجا در برابر خود اين قَسَمها بمعناى اين است كه اصل اينگونه قسم ها باطل است مانند قسم بر فعل مرجوح يا حرام و يا ترك واجب يا مستحب كه حتما بايد نقض گردد و كفاره نقضش در عين واجب بودن اين نقض، همان مراحل سه گانه است كه در اين آيه ياد شده،
و لغو فى الأيمان هم داراى دو بعد است: حرام و واجب، حرامش قسمى است بيجا مانند قسم خوردن بر فعل حرام و يا ترك واجب، و واجبش نقض اين قسم است كه هرگز نبايد پايبند آن بود بلكه واجب هميشه واجب است وحرام هم هميشه حرام،
و اين «لايؤاخذكم» در بعد لغو كردن و ناچيز دانستن اين قسم لغو نه تنها مورد موآخذه نيست بلكه واجب هم هست و در مورد لغو نخستين كه قسمى است بيجا گرچه اين قسم خود حرام است ولى حرام تر از آن تأثير ناشايسته اى است كه در دلها دارد كه اگر تأثيرى نداشته و اين قسم لغو از روى جهالت بوده و يا تأثيرى داشته
ولى از آن توبه كرده در اين صورت مورد مؤاخذ هم نيست و حتى اگر تأثيرى داشته و از آن توبه هم نكرده مؤاخذه اصلى مربوط به آن اثرى است كه در دلها مى گذارده كه اينجا نفى مؤاخذه اى در اين لغو دليل بر عدم حرمت آن نيست بلكه در برابر انحرافى كه در دلها ايجاد كرده گوئى اين حرام است ولكن خود قسم لغو اينگونه حرام نيست و اين سه بعد مشمول «لايؤاخذكم» مى باشد.
ولكن "يؤاخذكم بما عقدتم الايمان" در صورتى است كه به اين قسم لهو پايبند باشيدكه اين خود دو گناه است، نخست گناه قسمى نادرست و سپس پايبند بودن به همين نادرست، مثلاً شخصى قسم خورده كه نماز نخواند، و نسبت به هر دوى قسم و ترك نماز پايبند باشد، اين نه تنها قلب را سياه مى كند بلكه اعمال انسان را نيز تباه مى سازد.
"و احفظو ايمانكم" نيز ناظر به حفاظت دو جانبى است نسبت به قسم ها و سپس به اين قسمهاى درست پايبند باشيد.
هان اى كسانى كه ايمان آورديد! شراب و كار آسانگر گناه [: محرماتى مانند قمار] و بت ها و تيرهاى قرعه، پليدى(هايى) از عمل شيطانند، پس از آنها دورى گزينيد؛ شايد (خود و ديگران را) رستگار كنيد. 90 جز اين نيست (كه) شيطان همى خواهد با شراب و كار آسانگرِ گناه، ميان شما دشمنى و كينه توزى افكند، و شما را از ياد خدا و از نماز بازدارد. پس آيا شما (از اين ها) دست برداريد؟ 91
آيات 90 و 91 ـ «خمر» در اين آيه بمعناى كل آشاميدنى ها، خوراكى ها و كلاً كارهايى است كه انسان را مست مى كند، و از عقل انسانى و ايمانى او مى كاهد و يا آنرا نابود و يا سست مى سازد، و عقل كه سر سلسله نواميس خمسه انسانى است ـ
زيرا نگهبان خود و عقيده و جان و مال و عرض مى باشد ـ مهمترين عطيه ربانى است كه در سه بُعد كم كردن و توقف دادن و افزودنش داراى سه حكم است: توقفش حرام و كم كردنش حرامتر و ترقى و تكاملش واجب است و جملاتى مانند "أفلا تعقلون" گواه بر اين است كه بايد عقلهاى انسانها مورد بهره بردارى قرار گيرد كه تكامل آن ضامن اين بهره هاست و توقفش بى عقلى است.
از آشاميدنى هايى كه حرام است همان شراب و آب جو است كه بر حسب سنت قطعيه حتى يك قطره از آنها هم حرام است، زيرا اصولاً براى خمر دو مرحله است، مرحله فعلى كه مقدار معموليش مست كننده است و مرحله شأنى كه كمتر از آن مست نمى كند ولى با افزودن بر آن به مقدار معموليش مست كننده است، و در كل گذشته از زيانهاى بهداشتى زيانهاى عقلى نيز دارد و صرف نظر از اين جهات، سنت قطعيه بيانگر حرمت اين جريان شأنى است.
اين پنجمين و آخرين آيه سياسيت گام به گام در تحريم خمر و ميسر است ولى تحريم انصاب و ازلام خود از دعوت هاى كامل آغازين توحيد مى باشد و اين آيه شديدترين لحن در تحريم اين چهار جريان دارد.
و در كل آنچه موجب پوشش عقل مى باشد چه كم و چه زيادش حرام است كه حتى از يكى از دو بعد فعلى يا شأنى خمر برون است، حتى اگر هم كه زيادش شراب نيست اما كار شراب مى كند مانند اينكه در هواى گرم انگور و چربى فراوانى بخوريد و در برابر آفتاب بيارميد كه اين خود احيانا موجب مستى است و البته هر چند مستى و كاهش عقل بيشتر باشد حرمت و نجاست اين عمل افزونتر است.
«المیسر» كه در لغت وسيله و جايگاه و پايگاه يُسر و آسانى است و در انحصار قمار نمى باشد، بلكه هر كارى كه گناه را يا ترك واجب را آسان نمايد ميسر است،
زيرا اصولاً مقدمه حرام حرام، و مقدمه واجب واجب است، چنانكه آياتى چند بيانگر اين حقيقت مى باشد، روى اين اصل ميسر كه كلاً وسائل آسانى فعل حرام و ترك واجب باشد حرام است، چه در نهايت موجب ترك واجب و يا فعل حرام گردد يا نه، و اصولاً چنانكه واجبات خود واجب اند و محرمات هم خود حرام اند بايستى حالت مؤمن حالت آمادگى هميشگى براى فعل واجب و ترك حرام باشد، و نه حتى ميانگين تا چه رسد وسيله آسانى در ترك واجب و فعل حرام باشد،
مثلاً قمار كه حرام را آسان مى كند. نخست تصرفى ظالمانه در مال ديگران است كه به آسانى آنرا در اختيار برنده قرار مى دهد، و ديگرى دشمنى هايى كه در اين ميان پديده مى آيد.
و از جمله بدترين قمارها و ميسرها شطرنج است، و اصولاً برد و باخت مالى در ميسر شرط نيست، كه اگر اضافه بر لهو بودن و ايجاد دشمنى كردن برد و باختى هم در كار باشد قمار و حرامى است سه بعدى، و اگر بدون برد و باخت مالى باشد ميسر و حرامى است دو بعدى و اگر هم تنها برد و باخت مالى و يا عداوت يا لهو باشد در اين سه صورت حرام تك بعدى است.
و خصوص شطرنج كلاً حرام است گرچه همه ابعاد حرمت را نداشته باشد ولى دست كم وقت گذرانى غير عاقلانه و موجب دشمنى است، رواياتى از طريق فريقين راجع به حرمت شطرنح داريم لذا كلاً از مهمترين محرمات و ميسرهاست،
وانگهى بعضى از محرمات اجتماعى معلل هم هست كه در موارد استثنايى هم كه آن علت وجود ندارد ولى در حساب مصلحت و پيشگيرى كلى حرام است، مانند نظر افكندن مردى جوان به زنى عريان كه بر مبناى ادعاى عدم شهوت از طرفين هم حرام است
زيرا اگر اينگونه استثنائات در اجتماعات اسلامى جائى داشته باشند نخست ادعاهاى نابجاى فراوان از ناكسانى به ادعاى ايمان و اسلام آن را تجويز مى كند، و نيز در ديگران هم اثر مى گذارد، روى اين اصل محرماتى اينچنين حرمتى كلى و همگانى دارند، و اين هم كه احيانا گفته مى شود كه شطرنج بدون لهو و محرمات خود ورزشى است فكرى پذيرفته نيست
زيرا نخست ورزش فكرى در انحصار شطرنج نيست بلكه وسائلى فراوان دارد وانگهى در بازى شطرنج منهاى برد و باخت مالى و لهو طبعا دشمنى در اين ميان خواهد بود، چنانكه در مسابقه هاى فوتبال و واليبال هم چنان است كه احيانا موجب زد و خوردها و كشتارهايى مى باشند.
آرى برد و باخت در مواردى هم جائز بلكه راجح و واجب است كه موجب تقويت جريانى راجح يا واجب باشد، مانند برد و باخت در وسايل جنگى همچون دويدن، شنا كردن، اسب سوارى و تير اندازى كه در هر زمان به مناسبت نيازهاى جنگى اش اين برد و باخت براى تشويق در پيشبرد نيروهاى جنگى واجب است،
و اكنون كه زمان سلاحهاى پيشرفته و اتوماتيكى است اين سلاحها جايگزين همان چهار مورد است كه مسابقه با خودروهاى زمينى دريايى وهوايى و نيز شناورى يا باقايق و كشتى و يا با وسائل ديگر و نيز مسابقه در استعمال سلاحهاى جنگى همه و همه از اين موارد است، و در هر صورت با مراعات اهم در برابر مهم جريان اهم راجح و يا واجب خواهد بود.
پس اين گمان كه اگر قمارى بدون برد و باخت باشد چون قمار نيست، حرام هم نيست مخدوش است، زيرا ميسر اعم از اين قمار است و چنانكه گفتيم در اصل لهو و آسان كننده فعل حرام و ترك واجب مى باشد، و اين خود مهمتر از برد و باخت مالى است،
در قرآن هم هرگز لفظ قمار نيامده، بلكه اينجا ميسر و جاهاى ديگر لهو، لغو، وسيله حرام و يا ترك واجب و از اين قبيل تعبيرات عمومى است، و اگر گفته شود كه شطرنج خالى از هر دو جهت روى اين مبنا حلال است،
پاسخ اولش اين است كه كارى كه نوعا انسان را به حرام مى كشاند بر حسب نصوصى قرآنى كلاً حرام است، و دوم اينكه بر حسب سنت قطعيه اسلامى شطرنج از سرآمد محرمات در جريان لهو و قمار و مسير قرار دراد، بنابراين حلال دانستن شطرنج بر اين مبنا مانند حلال دانستن گوشت خوك است در صورتى كه كرم ترشين آن گرفته شود.
و اينجا "رجس من عمل الشيطان" بمعناى نجاستى جسمانى نيست، زيرا ميسر در هر صورت كارى ناپسند است و نجاست اين كار هرگز در بعد جسمانى نمى باشد كه آلت قمار و يا ديگر ميسرها نجس نيست، بلكه حالت نجسى است
روى اين اصل خمر هم داراى حالتى نجاست بار مى باشد و بر حسب بيش از بيست روايت خمر جسما پاك است و ظواهر رواياتى كمتر آنرا نجس مى داند كه طبعا در برابر اين نص و دلالت قرآنى ـ و رواياتى موافق آن ـ مراد از اين نجاست، همان نجاست آشاميدن و كارهاى ايجابى ديگرى است كه نسبت به خمر انجام مى گيرد مانند تهيه، فروش و حتى كاشتن درخت انگور و خرما به نيت بدست آوردن شراب حرام است كه در روايات ما بالغ بر ده مورد نمودار مى باشد.
و چنانكه در خبر است در پاسخ اين پرسش از معصوم كه من لباسم آلوده به خمر است، آيا با آن مى توانم نماز بخوانم، فرمود: لباس كه مست نمى شود بر اين مبنا جسم خمر نجس نيست.
وانگهى "من عمل الشيطان" دليل ديگرى است بر اينكه خود خمر نجس ظاهرى نيست، بلكه آماده كردن و ... و خوردنش مى باشد كه از عمل شيطان است، و اين شيطان نبوده كه كيفيت درست كردن خمر را به انسانها نشان داده،
بلكه خود انسانها هستند كه اين عمل شپيطانى را انجام مى دهند و در آخر كار «فاجتنبوه» اجتناب از جسم خمر و ميسر و انصاب و ازلام نيست، بلكه اجتناب و دورى از كاربرد آنهاست و آيه بعدى كه عداوت و بغضاء و جلوگيرى از ياد خدا و نماز را از آثار و كاربردهاى اين موارد قرار داده بخوبى تأييد مى كند كه اينجا تنها برد و باخت مالى نيست اگر چه اين را هم شامل است،
لكن مهمترش خطرهاى حالى است، مثلاً دست زدن به اينها اينگونه پيامدهها را هرگز ندارد، خصوصا در صورتيكه براى نابود كردن آنها ست كه كارى واجب مى باشد، پس چگونه مِن عمل الشيطان است و چگونه ايجاد عداوت و بغضاء و ترك ياد خداست و حال آنكه دست زدن به اينها از براى نابوديشان خود از بين برنده اين پيامدهاى خطرناك است.
در آيه بقره اين بحث به ميان آمده و اصولاً خمر و بقيه اين مذكورات در كل اديان الهى حرام بوده، و چگونه مى توان پذيرفت كه خمر با اينكه از بين برنده عقل است در شريعتى از شرايع الهيه حلال باشد،
زيرا اصولاً پذيرش شريعت الهى بر مبناى عقل است و چگونه قابل قبول است كه شريعتى الهى و يا عقلانى غير الهى اساس پذيرش خود را كه عقل است با تجويز مستى از ميان ببرد، لذا در تورات چهارده آيه و در انجيل چهار آيه و در قرآن پنج آيه از براى حرمت خمر وارد است. گرچه كتب وحيانى تحريف شده بر خلاف اين نصوص ساختن و خوردن آن را به پيامبرانى هم نسبت داده است.
اينجا احيانا گفته مى شود كه لفظ حرمت در هيچيك از آيات تحريم خمر وجود ندارد و مخصوصا آيه مورد بحث كه مهمترين و آخرين آيات تحريم آن مى باشد، پاسخ اين است كه:
اولاً خود «فاجتنبوه» دورى از آنرا واجب دانسته، آنهم واجبى بس مهم، چنانكه علل حرمت خمر و بقيه موارد مذكوره را پيامد بدترين محرمان دانسته،
در ثانى «اثم» كه به معناى پيامد بد مى باشد در چهل و هشت آيه قرآن حرام شده، از جلمه "انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن الاثم و البغى بغير الحق" (7:33) اين در اثم معمولى است كه اينجا حرام شده تا چه رسد به اثم كبير، چنانكه در آيه بقره خمر و ميسر را اثم كبير دانسته (2:219) بنابراين نه تنها خمر ميسر حرام مى باشند، بلكه حرامى بزرگ اند.
و اين حرمت باندازه اى بزرگ است كه نماز يعنى بزرگترين ركن از فروع دين كه هرگز نبايد ترك گردد در حال مستى حرام شده (4:43) پس حرمت خمر چند برابر حرمت محرماتى ديگر است، بلكه خودبر حسب برخى روايات كليد دربهاى بسته كل محرمات است.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
بر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند گناهى در آنچه خورده اند نيست، در حالى كه تقوا پيشه كردند و ايمان آوردند و كارهاى شايسته(ى ايمان) نمودند؛ سپس تقوا پيشه كردند و ايمان آوردند؛ پس آن گاه تقوا پيشه كردند و (در تقوا و ايمان و عمل صالحشان) بهترين (راه را) انتخاب كردند. خدا نيكوكاران را همى دوست مى دارد. 93
آيه 93 ـ در اينجا براى سلب گناه نسبت به خوردنى هاى مؤمنان ده گام طى شده، سه مرتبه ايمان، سه مرتبه تقوى، دو مرتبه عمل به صالحات و دو مرتبه احسان يادشده است،
گام نخستين ايمان و عمل به صالحات است، و در گام دوم تقوى هم بر آن افزوده گشته، سپس تقوى و ايمان و احسان و در آخر كار بگونه اى فراگير "واللّه يحب المحسنين" آمده و اين تكرار بر مبناى تكامل در ايمان و اعمال شايسته اى كه جنبه ايجابى دارند مى باشد، و تقوى جنبه سلبى است و شامل ايجابى نيز مى باشد،
و احسان، احسان در ايمان و عمل شايسته و تقوى را در بر مى گيرد، و در هر صورت تكامل اين مراحل چهارگانه با تكرارهاى موجود نشانگر اين است كه از مهمترين جريانات زندگى طعام است كه يا حرام است و يا حلال يا مشتبه و براى اينكه هرگز به حرام و مشتبه آلوده نشويد و تنها غذاى صد در صد حلال را مصرف كنيد اين گامهاى استوار بگونه تكرار و تكامل لازم است،
و چون ضرورى ترين نيازهاى زندگى كه بايد هميشه بدست آورد طعام است "ليس ... جناح" بر اين مبانى چهارگانه پرهيز مؤمنان را از طعام واجب ندانسته و مصرف كردن آنرا حرام نمى داند.
شاید یکی از رموز خواندن نماز به زبان عربی و با دیگر شرایط و آداب حفظ نماز بعد از قرن ها است در حالی که در ادیان دیگر ما اثری از آن نمی بینیم و چه بسا اگر به همان صورت خود که پیامبران گفته بودند عمل می کردند و به خواست خود با آن برخورد نمی کردند آن ها نیز چیزی به عنوان نماز می داشتند.
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسید: چرا نماز واجب شد، در حالی که هم وقت می گیرد و هم انسان را به زحمت می اندازد؟ امام فرمود: «پیامبرانی آمدند و مردم را به آیین خود دعوت نمودند. عده ای هم دین آنان را پذیرفتند، امّا با مرگ آن پیامبران، نام و دین و یاد آنها از میان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پیامبر اسلام(ص) زنده بماند و این از طریق نماز امکان پذیر است»؛( علل الشرایع، ج 2، ص 10.)یعنی علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مکتب و احیای دین هم هست.
و اگر گفته شود كه مقام عصمت بويژه در حال نماز مقتضى توجه صد در صد به حضرت احديت است پس چگونه على عليه السلام صداى سائل را شنيد و انگشتريش را به او عطا كرد،
پاسخ اين است كه اين خود مقام جمع الجمع است كه معصوم در اصل هميشه صد در صد متوجه خداست و در حاشيه بندگان خدا را به امر خدا منظور نظر دارد، پس اين شنيدن و عطا كردن زكات منافاتى با كمال اخلاص در برابر حق ندارد، بلكه اگر چنان نمى كرد كوتاهى در معرفة اللّه و مقام جمع الجمع بود.
در آيه (56) نيز به دنبال آيه گذشته «تولى» و به ولايت گرفتن اين مثلث را خود حق ايمان در حزب الهى دانسته كه اگر كسانى تنها به ولايت اللّه و يا افزون بر آن به ولايت رسول اللّه بسنده كنند حزب اللّه كامل نمى باشند گرچه اين دو ولايت اخير فرع و به دنباله ولايت اللّه است.
و در پاسخ اين پرسش كه اگر مراد از الذين آمنو تنها على عليه السلام است پس اين ضمائر جمع براى چيست؟
بايد گفت كه مراد در اين ضميرهاى جمع هم مفرد است و هم جمع و چنانكه اشاره شد اين خود اشاره به اين فرد است چنانكه در جاى جاى قرآن با لفظ جمع معناى مفرد آمده مانند، "الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم" كه ناس اول يك فرد است. و نيز جمع است، كه جمع معصومان با حضرت على عليه السلام مى باشند.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَوةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَ لِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْقِلُونَ 58
و هنگامى كه (با اذان و اقامه مردمان را) به نماز مى خوانيد آن را به مسخره و بازى مى گيرند، از آن روى كه آنان بى گمان گروهى هستند (كه)خردورزى نمى كنند. 58
آيه 58 ـ نداى براى نماز از نظر اسلامى مربوط به نمازهاى پنجگانه و در انحصار اذان و اقامه است، و تنها در نماز ميت الصلاة الصلاة مى باشد و چون در اينجا «الصلاة» بگونه مطلق آمده است قطعا مقصود از اين ندا هم در قدر متيقن نمازهاى روزانه است،
و از اين آيه تنها سنت استحبابى اذان و اقامه را مى فهميم و نه وجوب آنرا. و چنانكه "اذا نودى للصلاة من يوم الجمعه" همين اذان و اقامه را براى نماز جمعه در بر دارد و نه خود نماز جمعه را.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
لَوْلاَ يَنْهَـلـهُمُ الرَّبَّـنِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الاْءِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ 63
چرا ربّانيان آنان را از گفتار گناه آلودشان و (از) حرام خوارگى هلاكت بارشان باز نمى دارند؟ به راستى چه بد است آنچه مى ساخته اند. 63
آيه 63 ـ از مذَمت شديدى كه نسبت به ترك نهى از منكر شرعمداران يهود و نصارى آمده دو جريان را برداشت مى كنيم،
نخست وجوب نهى از منكر و دوم اينكه اين وجوب بر عهده شرعمداران و نيز هر كه شرايط شرعى نهى از منكر را داشته باشد.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَآءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَـنًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَ وَةَ وَالْبَغْضَآءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَـمَةِ كُلَّمَآ أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ 64
و يهوديان گفتند: «دست خدا بسته است.» دست هاى خودشان بسته است، و به سبب آنچه گفتند از رحمت خدا دورند. بلكه (خدا) هر دو دستش گشاده است، هرگونه بخواهد مى بخشد، و همانا آنچه از جانب پروردگارت سوى تو فرود آمده، بى گمان بر طغيان و كفر بسيارى از ايشان خواهد افزود، و تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكنديم. هربار كه آتشى براى پيكار برافروختند، خدا آن را خاموش كرد و (آنان) در زمين به اِفساد مى كوشند و خدا مفسدان را دوست نمى دارد. 64
آيه 64 ـ "يد اللّه مغلولة" را كه يهوديان نسبت به خدا داده اند، محدود بودن قدرت و رحمت الهى را معنى مى دهد و يا سخش اين است كه خودشان عاجزند، و به اين سخن نيز لعنت شده اند، و از جمله اين لعنت بخل مالى و بقاى انحراف است كه دو دست مادى و معنوى آنها رابسته،
و در مقابل "بل يداه مبسوطتان" دو دست خدا يعنى دست رحمت و غضب، و كل قدرتها و رحمتها و كل ربوبيت هاى خدا در بعد يد سلب و يد ايجاب باز است، و در اينجا "ينفق كيف يشاء" اشاره اى است به همان "يداللّه " كه مقصود يهود اين بود كه دست انفاق خدا بسته است،
زيرا به مسلمانان انفاقى نمى كند، كه بيشتر آنان فقيرند و ما هستيم كه ثروتهاى بسيار داريم، ولى "غلت ايديهم" كه از پاسخهاى آنان است، دست هاى انفاق آنها را با وجود ثروت بسته خوانده و اين بدتر از فقر است كه انسان ثروت داشته باشد و در فقر نسبت به خود و ديگران زندگى كند. و از جمله لعنت هايى كه نسبت به آنها دوام دارد عداوت و بعضاء الى يوم القيامة است، چنانكه از پيش هم گذشت.
ادامه...
"الى يوم القيامة" دليل است بر وجود يهوديان تا روز رستاخيز چنانكه آيه (5:14) نيز دليل بر وجود نصرانيان است، جُز آنكه در دولت جهانشمول حضرت مهدى عليه السلام در عين اختلافات مستمره داخلى شان در برابر اين حكومت جهانى ربانى، بسيار ناچيز و ناتوان و خاضع خواهند بود.
در پاسخ اينكه اين سخنان غلط و اعمال ناروا درباره يهوديان گذشته بوده، پس يهوديان زمان رسول اللّه صلى الله عليه و آله و زمان هاى قبل و بعد تا حضرت مهدى عليه السلام چرا بايد به عذاب آنان گرفتار شوند؟
بايد گفت اولاً اينان به اعمال آنان راضى بوده اند و ثانيا در دولت مهدوى عليه السلام تمام ستمكاران دسته اول رجعت مى كنند و عذاب دنيوشان را خواهند چشيد، و در هر صورت اين ذلت و لعنت درباره كل يهوديانى است كه شايسته اينگونه عذابند و مؤمنانشان بر حسب آياتى همچون مؤمنان نصر انيان نه تنها عذاب و لعنتى در دنيا ندراند، بلكه پس از مرگ هم از اهل نجات مى باشند.
و از جمله اين آيات آيه شصت و پنج است كه اهل كتاب را به شرط ايمان و تقواى كتابى مودر مغفرت قرار داده و بر مبناى آيه شصت و شش اگر اضافه بر اين ايمان كتابى، قرآن را نيز بر پا دارند رحمت هاى دنيوى نيز بر سر و سامانشان ريزش كند،
و همچنين بطريق اولى اگر مسلمانان قرآن را بپا دارند رحمت هاى وافر الهى شامل حالشان مى گردد همچنانكه امروز به دليل بپا نداشتن قرآن دچار بحرانهاى شديد اقتصادى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى و عقيدتى هستند.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا
يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُو وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَـفِرِينَ 67
هان اى پيامبر! آنچه را از جانب پروردگارت سوى تو نازل شده، تبليغ كن و اگر نكنى پيام (سرنوشت ساز) رسالتش را نرسانده اى، و خدا تو را از (گزند) مردمان نگاه مى دارد. خدا گروه كافران را بى گمان هدايت نمى كند. 67
آيه 67 ـ تبليغ در اين آيه كه در آخرين روزهاى حيات رسول اللّه صلى الله عليه و آله نازل گرديده طبعا نه مربوط به اصول دين است كه در طول عهد مكى و مدنى بارها و بارها تكرار شده، و نه مربوط به فروع دين كه تا اين زمان كلاً بيان گرديده و در سوره مائده احكام جديدى هم چندان پيدانيست، جز حالت نسخ يا حالت تكامل نسبت به برخى احكام گذشته،
و اين سوره حالت مهر و امضاى آخرين است نسبت به آخرين پيام و حيانى ربانى، پس آنچه را كل مسلمانان از اصل و فرع اسلام مى دانند تا كنون بيان گرديده و نمى تواند در اين آيه مورد امرى جديد باشد،
آنهم بدين گونه كه اگر اين امر و تبليغ انجام نگردد گوئى پيامبر كارى هم نكرده و با اضافه اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله حتى در عهد مكى كه بسيار خطرناك بود هرگز تقيه اى آن هم از غير مسلمان در تبليغ احكام اصلى يا فرعى نداشته است، تا چه رسد به مدينه كه جو خالص اسلامى بوده است، آنهم در آخرين مرحله عمر شريفش و پس از فتح مكه ديگر چه مانده است كه از تبليغ آن هراسى از ديگران داشته باشد، مگر آنچه كه هم خارج از اين اصول و فروع است و هم از نظر داخلى مورد اختلاف و هجوم زياد است،
ادامه...
روى اين اصل اين امر تنها با اين خصوصيات جريان استمرار معصوم اين رسالت است كه همان خلافت معصومان مى باشد، سرآغازش اعلام خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام است در روز غدير خُم بهنگام برگشت از مكه چنانكه روايات فريقين گواهى روشن بر اين قضيه است،
و در پاسخ اينكه تبليغ خلافت با اين اهميتش مگر در طول رسالت هرگز نبوده است كه اينجا براى اولين و آخرين بار مورد امر واقع شده؟ بايد گفت چنان تبليغى جسته و گريخته در طول رسالت در جاى جاى قرآن و سنت بوده ولى اكنون كه زمان رحلت رسول اللّه صلى الله عليه و آله فرا رسيده اين جريان بايد در برابر عموم مسلمانان آشكار گردد،
چناكه اين آيه و آيه پيشين ـ كه درباره تكميل دين است و هر دو بر حسب روايات متواتره در غدير خم نازل گشته ـ اين مطلب را وانمود ساخته كه اين تبليغ آخرين خود اتمام نعمت و تكميل دين بوده است، و چنانكه قبلاً هم اشاره شد مقصود تكميل فعلى دين نبوده است، بلكه نظر به استمرار اين رسالت معصومه در بعد خلافت معصومان مى باشد و در آيه مورد بحث "واللّه يعصمك من الناس" تضمينى ربانى است كه آن حضرت از تبليغ اين رسالت ويژه هرگز از مخالفان نهراسد.
در پاسخ اين پرسش كه آيا اين دو آيه با هم نازل شده اند و يا يكى پس از ديگرى، با فاصله و يا بدون فاصله، مى توان گفت كه آيه مورد بحث كه حضرتش را مأمور به تبليغ اين استمرار رسالتى كرده طبعا پيش از نتيجه اين تبليغ است كه تحقق اكمال دين و اتمام نعمت مى باشد،
اكنون چه آيه تكميل بلافاصله پس از انجام اين تبليغ نازل شده و يا با فاصله، درجمع معلوم است كه پس از آن نازل گشته كه خود پيامى است آخرين نسبت به رسالت پايانى رسول بزرگوار پس از تحقق تبليغ ولايت عصمت در غدير خم.
ادامه...
و چرا اين آيه تبليغ كه پيش از آيه تكميل نازل گرديده در تأليف قرآنى با فاصله شصت وسه آيه پس از آن قرار گرفته است؟
پاسخ همان است كه به مناسباتى در جاى جاى اين تفسير تكرار گشته كه: ترتيب نزول با ترتيب تأليف فرقها دارد و اينجا هم از همان موارد است و علت اين هم كه آيه تكميل پيش از آيه تبليغ تأليف گرديده مناسبت زمينه اين بحث است كه تكميل دين از جمله موارد مهمه "اوفوا بالعقود" است يعنى چنانكه وفاى به عقود عقيدتى و احكامى واجب است وفاى به عقد ولايت در پى اين دو براى تكامل هر دو لازمتر است
و اين «ما انزل» خود دليل است بر اينكه جريان تبليغ اين رسالت در گذشته بوده چنانكه در جاى جاى قرآن و سنت مشاهده مى گردد كه به مناسباتى جزئى و يا احيانا كلى بيان گشته، ولى صراحت و عموميت اين تبليغ در اجتماع عظيم اسلامى غديرخم بوده كه از نظر موقعيت در ابعادى چند از ساير موقعيتها برتر بوده است.
در پاسخ اين پرسش كه اگر نامهاى خلفاى معصوم رسول اللّه صلى الله عليه و آله در قرآن به ميان مى آمد، اين خود حل اختلافى مهم در ميان مسلمانان بود؟
بايد گفت كه ذكر نامهاى اين بزگواران در قرآن خود موجب ركود و شكست اسلام در ميان مسلمانان بود كه هنوز ايمان درستى هم به اصل اسلام نداشته اند تا چه رسد كه خلافت معصومانى را هم به دنبال آن بپذيرند،
وانگهى در دو بعد اين بزرگواران تثبيت شده اند نخست در جاى جاى قرآن هم استمرار رسالت و هم حاملان اين استمرار با شرايط و خصوصياتى صد در صد تبيين گشته و به پيوند آن در سنت قطعيه تك تك بانام و نشانشان ياد شده اند. افزون بر اينكه نام قابل تطبيق بر ديگران است، ولى شرايط ياد شده صاحبانش را به نام و نشان بخوبى معرفى كرده است.
و در پاسخ اين پرسش هم كه اين تكميل دين بگونه اى شايسته هنوز تحقق نيافته است بايد گفت هم خود رسالت و هم استمرارش داراى دو بعد است: اول بعد اصلى و دوم بعد كلى استمرارى،
همانگونه كه رسالت حضرتش تا پيش از قيام جهانشمول مهدوى همگانى و جهانشمول نيست قضيه استمرار اين رسالت نيز در خلافت معصومان چنان است، و بعد دوم و آخرين اين هر دو در پايان جهان تكليف يعنى حكومت جهانشمول مهدوى تحقق خواهد يافت كه تكميل دين و اتمام نعمت به تمام و كمالش نمودار خواهد گرديد.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
واقعا شرمنده ایم این همه که ما دنبال کارهای بیهوده هستیم قران میخوندیم زندگیمون این که هست نمیشد بهتر میشد
سلام دوست عزیز
ما هم به خاطر اینکه شرمنده نباشیم و زندگیمون بهتر شه یه طرحی برگزار کردیم و اون اینه که روزی 2 صفحه قران میخونیم
شما میتونید تو این تاپیک با ما همراه باشین و روزی 2 صفحه قران رو مطالعه کنید
ضمن این که تو این تاپیک از تفسیر و معانی قران هم استفاده میکنید :Gol:
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّـبِـٔونَ وَالنَّصَـرَى مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَعَمِلَ صَــلِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ 69
بى گمان كسانى كه ايمان آورده و كسانى (هم) كه يهودى شده و (يا) صابيى [: التقاطى ]و (يا) نصرانى اند، هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان آورد و كار نيكو كند، نه بيمى بر ايشان است و نه ايشان اندوهگين مى شوند. 69
آيه 69 ـ در اين آيه يهوديان و التقاطيان و نصرانيان در رديف مؤمنان قرار گرفته اند و پس از اين هم بگونه اى عمومى ايمان به خدا و روز رستاخيز و عمل شايسته ايمان چه درباره يادشدگان و يا ديگران موجب پاداش شايسته قرار گرفته است،
صابئين كسانى هستند كه نه صد در صد به شرايع سابقه پاى بندند و نه بى كتابند بلكه در عين موحد و كتابى بودن بخشى از وحى انسانى را به وحى ربانى كتابى افزوده اند و اصولاً صَبأ بمعناى انحرافى التقاطى است،
در هر صورت اينان كلاً در دو صورت قصور، يا تقصير از روى بى حالى و عدم عناد در بُعد مثلث ايمانشان به خدا و رستاخيز و اعمال مناسب با همان ايمانشان مأجورند و اين تنها ملحدان، مشركان و معاندان با حق هستند كه هر گز پس از مرگ نجاتى ندارند، چنان كه در آيه (22:17) كه مشركان با اينان ياد شده اند نجاتى هم براى آنان به ميان نيامده است، بلكه با جمله "ان اللّه يفصل بينهم يوم القيامة" فاصله اى بين اين مشركان و ديگران مقرر شده است.
ادامه...
از جمله صابئين زرتشتيان هستند كه كتاب شريعتشان (گاتها) آميخته اى از صُحُف ابراهيم عليه السلام و مطالبى ديگر است. كه اين افزوده ها هم هرگز بر خلاف توحيد نيست، جز اينكه براى آتش احترامى بيشتر از چيزهاى ديگر قائلند، و نه آنكه آن را بپرستند،
و اين جريان راجع به كل مراحل ايمان است تا چه رسد به ايمان اسلامى كه خالى از عناد باشد مانند ايمان اهل سنت، چنانكه در طول هجرت دو ساله مكى از نزديك وهابيان را مشاهده كرديم و در آنها عنادى نيافتيم مگر در برخى از شرعمداران مصلحتى آنان.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَـبَنِى إِسْرَ ءِيلَ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبِّى وَرَبَّكُمْ إِنَّهُو مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَلـهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّــلِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ 72 لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَـثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ إِلَـهٌ وَ حِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَـيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ 73
كسانى كه گفتند: «خدا همان مسيح پسر مريم است» بى چون و بى امان كافر شدند. حال آنكه مسيح گفت: «اى فرزندان اسراييل! خدا پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستيد. بى شك هركس به خدا شرك آورد، همانا خدا بهشت را همواره بر او حرام ساخته و جايگاهش آتش است، و براى ستمكاران هيچ (گونه) ياورانى نيستند.» 72 كسانى كه (به تثليث قايل شده و) گفتند: «خدا سومين (شخص از) سه (شخص يا سه اقنوم) است» بى شك و بى چون كافر شدند. حال آنكه هيچ معبودى جز خداى يكتا نيست، و اگر از آنچه مى گويند باز نايستند، به كسانى از ايشان كه كافر شدند بى چون و بى امان عذابى دردناك خواهد رسيد. 73
آيات 72 و 73 ـ در اين دو آيه چنانكه گذشت گروهى از مسيحيان مسيح را خدا دانسته اند. كه آيه هفتاد و دو تنها بيانگر خدا شدن مسيح است!و آيه هفتاد و سه كيفيت اين خدائى را بيان كرده كه خدا همان سومى از سه تا است، و در جمع خدا، روح القدس و مسيح مى باشند كه در هر دو صورت ديگر خدائى جداى از مسيح در كار نيست زيرا در او حلول كرده و نيازى هم به روح القدوس نيست
زيرا وساطتش تمام شده و بر مبناى شركت مريم عليهاالسلام در اين الوهيت كه چهارمين خداست به او هم پس از ولادت مسيح مورد نيازى در بُعد خدائى نيست، پس در نتيجه اين چند خدا تبديل خداى آخرين شده اند و اين كفرى عميق در گروهى از مسيحيان است.
اينجا "ان اللّه هو المسيح" است نه "ان المسيح هو اللّه " بدين معنى كه سير الوهيت نزولى است و نه صعودى يعنى مسيح خدا نشده بلكه خدا از لاهوت الوهيت در ناسوت رحم مريم در جسم مسيح حلول كرده،
روى اين اصل خدايان ديگر چه در تثنيه و چه در تثليثش در كار نيستند زيرا روح القدس كه خداى واسطه اى بودو مريم نيز كه مكان نزول خدايى بود پس از ولادت مسيح ديگر جائى از الوهيت ندارد. خداى اصل هم كه در پسرش مسيح حلول كرده پس "ان اللّه هو المسيح" و آيه هفتاد و سه نيز كه "ان اللّه ثالث ثلثه" اين سير نزولى الوهيت را بخيال گروهى از مسيحيان تأييد مى كند.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُو صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلاَنِ الطَّعَامَ انظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْأَيَـتِ ثُمَّ انظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ 75
مسيح پسر مريم جز پيامبرى نيست كه پيش از او (نيز) پيامبرانى گذشتند، و مادرش زنى بسيار راستا بود. هر دو غذا مى خوردند. بنگر چگونه آيات (خود) را براى آنان به روشنى جداسازى مى كنيم؛ سپس بنگر كجا و كى به دروغ (از حقيقت) دور افكنده مى شوند. 75
آيه 75 ـ در اين آيه با جمله "كانا يأكلان الطعام" خدائى آنان را در ابعادى نفى كرده، نخست اينكه خدا نيازى به طعام ندارد، دوم اينكه در صورت نياز به طعام نتيجه اش مدفوع است و چنانكه مسيح در انجيل به اين منحرفان صريحا هشدار داده كه «آيا نمى بينيد و نمى فهميد كه آن چه از بالا درون شكم مى رود از پايين هم به چهره مدفوع برون مى آيد» (انجيل متى 51/17) و من چنين هستم، آيا باز هم من خدا هستم.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا
قُلْ يَـأَهْلَ الْكِتَـبِ لاَ تَغْلُواْ فِى دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَآءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ السَّبِيلِ 77
بگو: «هان اى اهل كتاب! در دين خود غلو و تجاوز غير حق نكنيد و از هوس هاى گروهى كه پيش از اين گمراه گشتند و بسيارى (از مردم) را گمراه كردند و (خود) از راه راست منحرف شدند، پيروى مكنيد.» 77
آيه 77 ـ "لا تغلوا فى دينكم" به طور مفصل در تفسير آيه (4:171) بحثش گذشت، غلو نسبت به حق يا افراطى است و يا تفريطى كه ميانگينش همان حق است،
افراطى اش نسبت به مسيح «اللّه » است كه او را بالاتر از رسالتش خدا دانسته اند و تفريطى اش اين است كه گروهى از يهوديان اين رسول ربانى را ولد الزنا و ملعون پنداشته اند،
و در اين آيه كه مخاطب كل اهل كتاب اعم از يهوديان و نصرانيان مى باشند هر دو غلو نسبت به مسيح و بخشى ديگر از حقايق جارى است چنانكه نسبت به خود حضرت اقدس الهى سبحانه و تعالي و رسالتهاى ربانى اين دو گونه غلو افراطى و تفريطى از يهوديان و نصراينان فراوان است.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
سلام
من خیلی کم سایت میام
ولی هر روز یه صفحه میخونم امانمیدونم چرا جا موندم
اسم منو از لیستتون حذف کنین مدیون نشم
ممنون
یاعلی
سلام فائزه جان
شما به کسی مدیون نیستی
علت اینکه جا موندین اینه که هر روز 2 صفحه قران میخونیم
اسمتونم حذف نمیشه اینجا به خاطر کسی قران خونده نمیشه که مدیون باشین دارین برای خودتون میخونید
قبول باشه :Gol:
اها پس اینطور
باشه ممنونم پس هر وقت تونستم میخونم
ممنون:hamdel:
با سلام و عرض ادب خدمت دوستان و بزرگواران
خوشحالم که به همبت دوستان فعال این تاپیک نورانی ایجاد گردرد خداوند بما اجر بی پایان عطا فرماید.
یکی از اهل دل می فرمود
اگر می بینی توفیق قرائت قران نداری، بدان قرآن اجازه ورود نمی دهد لذا باید در مورد اعمال روز مرّه ات تجدید نظری داشته باشی و اصلاح کنی.
اگر توفیق قرائت قران پیدا کردی قران اذن ورود داده است سعی کن این حالت را حفظ کنی.
می فرمود در کنار قرائت قرآن تدبّر در آیات را فراموش نکن، آنچنان قرآن را بخوان کهگویا مخاطب خدا تو هستی و خداوند مستقیما به تو خطاب می کند، تمام خطاب های قرآن را به خودت بگیر
از تمامی عزیزان التماس دعای خیر دارد
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
كَانُواْ لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ 79
از كار زشتى كه آن را مرتكب مى شدند، يكديگر را باز نمى داشتند. راستى چه بد بود آنچه مى كرده اند.79
آيه 79 ـ تناهى از منكر آخرين مرحله از مراحل نهى از منكر است كه اگر نفراتى آلوده به منكراتى باشند بايد يكديگر را از اين منكرات نهى كنند و البته در صورتيكه استهزائى در كار نباشد، بلكه با تصميم اصلاح خود و ديگران دست به اينگونه بازدارى بزنند، و اين خود جريانى افزون است بر نهى كسانيكه خود عامل اين منكرات نيستند و يا چه بهتر كه عادلند.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَ وَةً لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّا نَصَـرَى ذَ لِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ 82
همواره يهوديان و كسانى را كه شرك آورده اند، دشمن ترين مردمان نسبت به مؤمنان مى يابى، و كسانى را كه گفتند: «ما نصرانى هستيم»، همواره به راستى نزديكترين مردم در دوستى با مؤمنان مى يابى، زيرا برخى از آنان كشيشان و تاركان دنيا مى باشند و به راستى آنان تكبر نمى ورزند. 82
آيه 82 ـ در اين آيه دشمن ترين كفار را نسبت به مومنان نخست يهوديان و سپس مشركان برشمرده و اين بيانگر عناد بيشتر يهوديان است عليه مؤمنان نسبت به مشركان، و در برابر اين عناد دوگانه براى نصرانيان محبتى نسبت به مؤمنان بر مبناى تواضع و عدم استكبار قسيسان و رهبانانشان وانمود كرده كه در جمع نوعيت عناد يهود و محبت نصارى را وانمود ساخته،
البته اينان گروهى ويژه از نصرانيان هستند كه نه تنها عنادى با حق ندارند بلكه فراروى حقيقت اسلام بسوى آن روان هستند، چنانكه آيه هشتاد و سه بيانگر اين حقيقت است كه به هنگام شنيدن قرآن چشمانشان اشك باران است،
روى اين اصل مسيحيان ديگر كه يا با اسلام عناد دارند و يا گوش شنواى وحى قرآنى را ندارند از اين توصيف برونند. چنان كه يهوديانى كه عنادى يا مسلمانان ندارند بلكه به آنان محبت مى ورزند جايگزين مسيحيانى معاندند، و در اين دو توصيف حالت فعلى زمان رسول صلى الله عليه و آله و حالت اكثرى زمان هاى بعد منظور شده است.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا
لاَ يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِى أَيْمَـنِكُمْ وَلَـكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الْأَيْمَـنَ فَكَفَّـرَتُهُو إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَـكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَـثَةِ أَيَّامٍ ذَ لِكَ كَفَّـرَةُ أَيْمَـنِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُواْ أَيْمَـنَكُمْ كَذَ لِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَـتِهِى لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ89
خدا شما را به سوگندهاى بيهوده تان (بدون پيمان در آن) مؤاخذه نمى كند، ولى به سوگندهايى كه از روى پيمان مى خوريد (و مى شكنيد) شما را مؤاخذه مى كند. پس كفّاره اش خوراك دادن به ده بينواست - از غذاهاى متوسطى كه به كسان خود مى خورانيد - يا پوشانيدن آنان يا آزاد كردنِ در بندى. پس كسى كه (هيچ يك از اين ها را) نيابد (بايد) سه روز روزه بدارد. اين است كفّاره ى سوگندهاى شما كه از روى پيمان خورديد. و نگهبان سوگندهاى خود باشيد. اين گونه خدا آيات خود را برايتان بيان مى كند، شايد شما سپاسگزارى كنيد. 89
آيه 89 ـ مسئول نبودن و مؤاخذه نشدن از الغاى قَسَمهاى بيجا در برابر خود اين قَسَمها بمعناى اين است كه اصل اينگونه قسم ها باطل است مانند قسم بر فعل مرجوح يا حرام و يا ترك واجب يا مستحب كه حتما بايد نقض گردد و كفاره نقضش در عين واجب بودن اين نقض، همان مراحل سه گانه است كه در اين آيه ياد شده،
و لغو فى الأيمان هم داراى دو بعد است: حرام و واجب، حرامش قسمى است بيجا مانند قسم خوردن بر فعل حرام و يا ترك واجب، و واجبش نقض اين قسم است كه هرگز نبايد پايبند آن بود بلكه واجب هميشه واجب است وحرام هم هميشه حرام،
و اين «لايؤاخذكم» در بعد لغو كردن و ناچيز دانستن اين قسم لغو نه تنها مورد موآخذه نيست بلكه واجب هم هست و در مورد لغو نخستين كه قسمى است بيجا گرچه اين قسم خود حرام است ولى حرام تر از آن تأثير ناشايسته اى است كه در دلها دارد كه اگر تأثيرى نداشته و اين قسم لغو از روى جهالت بوده و يا تأثيرى داشته
ادامه...
ولى از آن توبه كرده در اين صورت مورد مؤاخذ هم نيست و حتى اگر تأثيرى داشته و از آن توبه هم نكرده مؤاخذه اصلى مربوط به آن اثرى است كه در دلها مى گذارده كه اينجا نفى مؤاخذه اى در اين لغو دليل بر عدم حرمت آن نيست بلكه در برابر انحرافى كه در دلها ايجاد كرده گوئى اين حرام است ولكن خود قسم لغو اينگونه حرام نيست و اين سه بعد مشمول «لايؤاخذكم» مى باشد.
ولكن "يؤاخذكم بما عقدتم الايمان" در صورتى است كه به اين قسم لهو پايبند باشيدكه اين خود دو گناه است، نخست گناه قسمى نادرست و سپس پايبند بودن به همين نادرست، مثلاً شخصى قسم خورده كه نماز نخواند، و نسبت به هر دوى قسم و ترك نماز پايبند باشد، اين نه تنها قلب را سياه مى كند بلكه اعمال انسان را نيز تباه مى سازد.
"و احفظو ايمانكم" نيز ناظر به حفاظت دو جانبى است نسبت به قسم ها و سپس به اين قسمهاى درست پايبند باشيد.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنصَابُ وَالْأَزْلَـمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَـنِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ 90 إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَـنُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَ وَةَ وَالْبَغْضَآءَ فِى الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَوةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ 91
هان اى كسانى كه ايمان آورديد! شراب و كار آسانگر گناه [: محرماتى مانند قمار] و بت ها و تيرهاى قرعه، پليدى(هايى) از عمل شيطانند، پس از آنها دورى گزينيد؛ شايد (خود و ديگران را) رستگار كنيد. 90 جز اين نيست (كه) شيطان همى خواهد با شراب و كار آسانگرِ گناه، ميان شما دشمنى و كينه توزى افكند، و شما را از ياد خدا و از نماز بازدارد. پس آيا شما (از اين ها) دست برداريد؟ 91
آيات 90 و 91 ـ «خمر» در اين آيه بمعناى كل آشاميدنى ها، خوراكى ها و كلاً كارهايى است كه انسان را مست مى كند، و از عقل انسانى و ايمانى او مى كاهد و يا آنرا نابود و يا سست مى سازد، و عقل كه سر سلسله نواميس خمسه انسانى است ـ
زيرا نگهبان خود و عقيده و جان و مال و عرض مى باشد ـ مهمترين عطيه ربانى است كه در سه بُعد كم كردن و توقف دادن و افزودنش داراى سه حكم است: توقفش حرام و كم كردنش حرامتر و ترقى و تكاملش واجب است و جملاتى مانند "أفلا تعقلون" گواه بر اين است كه بايد عقلهاى انسانها مورد بهره بردارى قرار گيرد كه تكامل آن ضامن اين بهره هاست و توقفش بى عقلى است.
ادامه...
از آشاميدنى هايى كه حرام است همان شراب و آب جو است كه بر حسب سنت قطعيه حتى يك قطره از آنها هم حرام است، زيرا اصولاً براى خمر دو مرحله است، مرحله فعلى كه مقدار معموليش مست كننده است و مرحله شأنى كه كمتر از آن مست نمى كند ولى با افزودن بر آن به مقدار معموليش مست كننده است، و در كل گذشته از زيانهاى بهداشتى زيانهاى عقلى نيز دارد و صرف نظر از اين جهات، سنت قطعيه بيانگر حرمت اين جريان شأنى است.
اين پنجمين و آخرين آيه سياسيت گام به گام در تحريم خمر و ميسر است ولى تحريم انصاب و ازلام خود از دعوت هاى كامل آغازين توحيد مى باشد و اين آيه شديدترين لحن در تحريم اين چهار جريان دارد.
و در كل آنچه موجب پوشش عقل مى باشد چه كم و چه زيادش حرام است كه حتى از يكى از دو بعد فعلى يا شأنى خمر برون است، حتى اگر هم كه زيادش شراب نيست اما كار شراب مى كند مانند اينكه در هواى گرم انگور و چربى فراوانى بخوريد و در برابر آفتاب بيارميد كه اين خود احيانا موجب مستى است و البته هر چند مستى و كاهش عقل بيشتر باشد حرمت و نجاست اين عمل افزونتر است.
ادامه...
«المیسر» كه در لغت وسيله و جايگاه و پايگاه يُسر و آسانى است و در انحصار قمار نمى باشد، بلكه هر كارى كه گناه را يا ترك واجب را آسان نمايد ميسر است،
زيرا اصولاً مقدمه حرام حرام، و مقدمه واجب واجب است، چنانكه آياتى چند بيانگر اين حقيقت مى باشد، روى اين اصل ميسر كه كلاً وسائل آسانى فعل حرام و ترك واجب باشد حرام است، چه در نهايت موجب ترك واجب و يا فعل حرام گردد يا نه، و اصولاً چنانكه واجبات خود واجب اند و محرمات هم خود حرام اند بايستى حالت مؤمن حالت آمادگى هميشگى براى فعل واجب و ترك حرام باشد، و نه حتى ميانگين تا چه رسد وسيله آسانى در ترك واجب و فعل حرام باشد،
مثلاً قمار كه حرام را آسان مى كند. نخست تصرفى ظالمانه در مال ديگران است كه به آسانى آنرا در اختيار برنده قرار مى دهد، و ديگرى دشمنى هايى كه در اين ميان پديده مى آيد.
و از جمله بدترين قمارها و ميسرها شطرنج است، و اصولاً برد و باخت مالى در ميسر شرط نيست، كه اگر اضافه بر لهو بودن و ايجاد دشمنى كردن برد و باختى هم در كار باشد قمار و حرامى است سه بعدى، و اگر بدون برد و باخت مالى باشد ميسر و حرامى است دو بعدى و اگر هم تنها برد و باخت مالى و يا عداوت يا لهو باشد در اين سه صورت حرام تك بعدى است.
و خصوص شطرنج كلاً حرام است گرچه همه ابعاد حرمت را نداشته باشد ولى دست كم وقت گذرانى غير عاقلانه و موجب دشمنى است، رواياتى از طريق فريقين راجع به حرمت شطرنح داريم لذا كلاً از مهمترين محرمات و ميسرهاست،
ادامه...
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
وانگهى بعضى از محرمات اجتماعى معلل هم هست كه در موارد استثنايى هم كه آن علت وجود ندارد ولى در حساب مصلحت و پيشگيرى كلى حرام است، مانند نظر افكندن مردى جوان به زنى عريان كه بر مبناى ادعاى عدم شهوت از طرفين هم حرام است
زيرا اگر اينگونه استثنائات در اجتماعات اسلامى جائى داشته باشند نخست ادعاهاى نابجاى فراوان از ناكسانى به ادعاى ايمان و اسلام آن را تجويز مى كند، و نيز در ديگران هم اثر مى گذارد، روى اين اصل محرماتى اينچنين حرمتى كلى و همگانى دارند، و اين هم كه احيانا گفته مى شود كه شطرنج بدون لهو و محرمات خود ورزشى است فكرى پذيرفته نيست
زيرا نخست ورزش فكرى در انحصار شطرنج نيست بلكه وسائلى فراوان دارد وانگهى در بازى شطرنج منهاى برد و باخت مالى و لهو طبعا دشمنى در اين ميان خواهد بود، چنانكه در مسابقه هاى فوتبال و واليبال هم چنان است كه احيانا موجب زد و خوردها و كشتارهايى مى باشند.
آرى برد و باخت در مواردى هم جائز بلكه راجح و واجب است كه موجب تقويت جريانى راجح يا واجب باشد، مانند برد و باخت در وسايل جنگى همچون دويدن، شنا كردن، اسب سوارى و تير اندازى كه در هر زمان به مناسبت نيازهاى جنگى اش اين برد و باخت براى تشويق در پيشبرد نيروهاى جنگى واجب است،
و اكنون كه زمان سلاحهاى پيشرفته و اتوماتيكى است اين سلاحها جايگزين همان چهار مورد است كه مسابقه با خودروهاى زمينى دريايى وهوايى و نيز شناورى يا باقايق و كشتى و يا با وسائل ديگر و نيز مسابقه در استعمال سلاحهاى جنگى همه و همه از اين موارد است، و در هر صورت با مراعات اهم در برابر مهم جريان اهم راجح و يا واجب خواهد بود.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
ادامه...
پس اين گمان كه اگر قمارى بدون برد و باخت باشد چون قمار نيست، حرام هم نيست مخدوش است، زيرا ميسر اعم از اين قمار است و چنانكه گفتيم در اصل لهو و آسان كننده فعل حرام و ترك واجب مى باشد، و اين خود مهمتر از برد و باخت مالى است،
در قرآن هم هرگز لفظ قمار نيامده، بلكه اينجا ميسر و جاهاى ديگر لهو، لغو، وسيله حرام و يا ترك واجب و از اين قبيل تعبيرات عمومى است، و اگر گفته شود كه شطرنج خالى از هر دو جهت روى اين مبنا حلال است،
پاسخ اولش اين است كه كارى كه نوعا انسان را به حرام مى كشاند بر حسب نصوصى قرآنى كلاً حرام است، و دوم اينكه بر حسب سنت قطعيه اسلامى شطرنج از سرآمد محرمات در جريان لهو و قمار و مسير قرار دراد، بنابراين حلال دانستن شطرنج بر اين مبنا مانند حلال دانستن گوشت خوك است در صورتى كه كرم ترشين آن گرفته شود.
و اينجا "رجس من عمل الشيطان" بمعناى نجاستى جسمانى نيست، زيرا ميسر در هر صورت كارى ناپسند است و نجاست اين كار هرگز در بعد جسمانى نمى باشد كه آلت قمار و يا ديگر ميسرها نجس نيست، بلكه حالت نجسى است
ادامه...
روى اين اصل خمر هم داراى حالتى نجاست بار مى باشد و بر حسب بيش از بيست روايت خمر جسما پاك است و ظواهر رواياتى كمتر آنرا نجس مى داند كه طبعا در برابر اين نص و دلالت قرآنى ـ و رواياتى موافق آن ـ مراد از اين نجاست، همان نجاست آشاميدن و كارهاى ايجابى ديگرى است كه نسبت به خمر انجام مى گيرد مانند تهيه، فروش و حتى كاشتن درخت انگور و خرما به نيت بدست آوردن شراب حرام است كه در روايات ما بالغ بر ده مورد نمودار مى باشد.
و چنانكه در خبر است در پاسخ اين پرسش از معصوم كه من لباسم آلوده به خمر است، آيا با آن مى توانم نماز بخوانم، فرمود: لباس كه مست نمى شود بر اين مبنا جسم خمر نجس نيست.
وانگهى "من عمل الشيطان" دليل ديگرى است بر اينكه خود خمر نجس ظاهرى نيست، بلكه آماده كردن و ... و خوردنش مى باشد كه از عمل شيطان است، و اين شيطان نبوده كه كيفيت درست كردن خمر را به انسانها نشان داده،
بلكه خود انسانها هستند كه اين عمل شپيطانى را انجام مى دهند و در آخر كار «فاجتنبوه» اجتناب از جسم خمر و ميسر و انصاب و ازلام نيست، بلكه اجتناب و دورى از كاربرد آنهاست و آيه بعدى كه عداوت و بغضاء و جلوگيرى از ياد خدا و نماز را از آثار و كاربردهاى اين موارد قرار داده بخوبى تأييد مى كند كه اينجا تنها برد و باخت مالى نيست اگر چه اين را هم شامل است،
لكن مهمترش خطرهاى حالى است، مثلاً دست زدن به اينها اينگونه پيامدهها را هرگز ندارد، خصوصا در صورتيكه براى نابود كردن آنها ست كه كارى واجب مى باشد، پس چگونه مِن عمل الشيطان است و چگونه ايجاد عداوت و بغضاء و ترك ياد خداست و حال آنكه دست زدن به اينها از براى نابوديشان خود از بين برنده اين پيامدهاى خطرناك است.
ادامه...
در آيه بقره اين بحث به ميان آمده و اصولاً خمر و بقيه اين مذكورات در كل اديان الهى حرام بوده، و چگونه مى توان پذيرفت كه خمر با اينكه از بين برنده عقل است در شريعتى از شرايع الهيه حلال باشد،
زيرا اصولاً پذيرش شريعت الهى بر مبناى عقل است و چگونه قابل قبول است كه شريعتى الهى و يا عقلانى غير الهى اساس پذيرش خود را كه عقل است با تجويز مستى از ميان ببرد، لذا در تورات چهارده آيه و در انجيل چهار آيه و در قرآن پنج آيه از براى حرمت خمر وارد است. گرچه كتب وحيانى تحريف شده بر خلاف اين نصوص ساختن و خوردن آن را به پيامبرانى هم نسبت داده است.
اينجا احيانا گفته مى شود كه لفظ حرمت در هيچيك از آيات تحريم خمر وجود ندارد و مخصوصا آيه مورد بحث كه مهمترين و آخرين آيات تحريم آن مى باشد، پاسخ اين است كه:
اولاً خود «فاجتنبوه» دورى از آنرا واجب دانسته، آنهم واجبى بس مهم، چنانكه علل حرمت خمر و بقيه موارد مذكوره را پيامد بدترين محرمان دانسته،
در ثانى «اثم» كه به معناى پيامد بد مى باشد در چهل و هشت آيه قرآن حرام شده، از جلمه "انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن الاثم و البغى بغير الحق" (7:33) اين در اثم معمولى است كه اينجا حرام شده تا چه رسد به اثم كبير، چنانكه در آيه بقره خمر و ميسر را اثم كبير دانسته (2:219) بنابراين نه تنها خمر ميسر حرام مى باشند، بلكه حرامى بزرگ اند.
و اين حرمت باندازه اى بزرگ است كه نماز يعنى بزرگترين ركن از فروع دين كه هرگز نبايد ترك گردد در حال مستى حرام شده (4:43) پس حرمت خمر چند برابر حرمت محرماتى ديگر است، بلكه خودبر حسب برخى روايات كليد دربهاى بسته كل محرمات است.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم
آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است
با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا
لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّــلِحَـتِ جُنَاحٌ فِيَما طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّــلِحَـتِ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّ أَحْسَنُواْ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ 93
بر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند گناهى در آنچه خورده اند نيست، در حالى كه تقوا پيشه كردند و ايمان آوردند و كارهاى شايسته(ى ايمان) نمودند؛ سپس تقوا پيشه كردند و ايمان آوردند؛ پس آن گاه تقوا پيشه كردند و (در تقوا و ايمان و عمل صالحشان) بهترين (راه را) انتخاب كردند. خدا نيكوكاران را همى دوست مى دارد. 93
آيه 93 ـ در اينجا براى سلب گناه نسبت به خوردنى هاى مؤمنان ده گام طى شده، سه مرتبه ايمان، سه مرتبه تقوى، دو مرتبه عمل به صالحات و دو مرتبه احسان يادشده است،
گام نخستين ايمان و عمل به صالحات است، و در گام دوم تقوى هم بر آن افزوده گشته، سپس تقوى و ايمان و احسان و در آخر كار بگونه اى فراگير "واللّه يحب المحسنين" آمده و اين تكرار بر مبناى تكامل در ايمان و اعمال شايسته اى كه جنبه ايجابى دارند مى باشد، و تقوى جنبه سلبى است و شامل ايجابى نيز مى باشد،
و احسان، احسان در ايمان و عمل شايسته و تقوى را در بر مى گيرد، و در هر صورت تكامل اين مراحل چهارگانه با تكرارهاى موجود نشانگر اين است كه از مهمترين جريانات زندگى طعام است كه يا حرام است و يا حلال يا مشتبه و براى اينكه هرگز به حرام و مشتبه آلوده نشويد و تنها غذاى صد در صد حلال را مصرف كنيد اين گامهاى استوار بگونه تكرار و تكامل لازم است،
و چون ضرورى ترين نيازهاى زندگى كه بايد هميشه بدست آورد طعام است "ليس ... جناح" بر اين مبانى چهارگانه پرهيز مؤمنان را از طعام واجب ندانسته و مصرف كردن آنرا حرام نمى داند.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2
شاید یکی از رموز خواندن نماز به زبان عربی و با دیگر شرایط و آداب حفظ نماز بعد از قرن ها است در حالی که در ادیان دیگر ما اثری از آن نمی بینیم و چه بسا اگر به همان صورت خود که پیامبران گفته بودند عمل می کردند و به خواست خود با آن برخورد نمی کردند آن ها نیز چیزی به عنوان نماز می داشتند.
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسید: چرا نماز واجب شد، در حالی که هم وقت می گیرد و هم انسان را به زحمت می اندازد؟ امام فرمود: «پیامبرانی آمدند و مردم را به آیین خود دعوت نمودند. عده ای هم دین آنان را پذیرفتند، امّا با مرگ آن پیامبران، نام و دین و یاد آنها از میان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پیامبر اسلام(ص) زنده بماند و این از طریق نماز امکان پذیر است»؛( علل الشرایع، ج 2، ص 10.)یعنی علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مکتب و احیای دین هم هست.