قرآن ! من شرمنده توام .....

تب‌های اولیه

1266 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

و اگر گفته شود كه مقام عصمت بويژه در حال نماز مقتضى توجه صد در صد به حضرت احديت است پس چگونه على عليه السلام صداى سائل را شنيد و انگشتريش را به او عطا كرد،

پاسخ اين است كه اين خود مقام جمع الجمع است كه معصوم در اصل هميشه صد در صد متوجه خداست و در حاشيه بندگان خدا را به امر خدا منظور نظر دارد، پس اين شنيدن و عطا كردن زكات منافاتى با كمال اخلاص در برابر حق ندارد، بلكه اگر چنان نمى كرد كوتاهى در معرفة اللّه و مقام جمع الجمع بود.

در آيه (56) نيز به دنبال آيه گذشته «تولى» و به ولايت گرفتن اين مثلث را خود حق ايمان در حزب الهى دانسته كه اگر كسانى تنها به ولايت اللّه و يا افزون بر آن به ولايت رسول اللّه بسنده كنند حزب اللّه كامل نمى باشند گرچه اين دو ولايت اخير فرع و به دنباله ولايت اللّه است.

و در پاسخ اين پرسش كه اگر مراد از الذين آمنو تنها على عليه السلام است پس اين ضمائر جمع براى چيست؟

بايد گفت كه مراد در اين ضميرهاى جمع هم مفرد است و هم جمع و چنانكه اشاره شد اين خود اشاره به اين فرد است چنانكه در جاى جاى قرآن با لفظ جمع معناى مفرد آمده مانند، "الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم" كه ناس اول يك فرد است. و نيز جمع است، كه جمع معصومان با حضرت على عليه السلام مى باشند.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

سورة الأنعام


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ


الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ

وَالنُّورَ ۖ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ ﴿١

ستايش خدايى را كه آسمانها و زمين را آفريد، و تاريكيها

و روشنايى را پديد آورد. با اين همه كسانى كه كفر

ورزيده‌اند، [غير او را] با پروردگار خود برابر مى‌كنند


هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَىٰ أَجَلًا ۖ وَأَجَلٌ

مُّسَمًّى عِندَهُ ۖ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ ﴿٢

اوست كسى كه شما را از گِل آفريد. آنگاه مدتى را [براى شما عُمْر]

مقرر داشت. و اَجَل حتمى نزد اوست. با اين همه،

[بعضى از] شما [در قدرت او] ترديد مى‌كنيد


وَهُوَ اللَّـهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ ۖ يَعْلَمُ

سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ ﴿٣


و او در آسمانها و زمين خداست. نهان و آشكار شما را

مى‌داند، و آنچه را به دست مى‌آوريد [نيز] مى‌داند


وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ ﴿٤


و هيچ نشانه‌اى از نشانه‌هاى پروردگارشان به سويشان

نمى‌آمد مگر آنكه از آن روى بر مى‌تافتند


فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ ۖ فَسَوْفَ

يَأْتِيهِمْ أَنبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿٥


آنان حق را هنگامى كه به سويشان آمد تكذيب كردند،

پس به زودى، [حقيقت‌] خبرهاى آنچه را كه

به ريشخند مى‌گرفتند به آنان خواهد رسيد


أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ

مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِم مِّدْرَارًا وَ

جَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم

بِذُنُوبِهِمْ وَأَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ ﴿٦


آيا نديده‌اند كه پيش از آنان چه بسيار امتها را هلاك كرديم؟

[امتهايى كه‌] در زمين به آنان امكاناتى داديم كه براى

شما آن امكانات را فراهم نكرده‌ايم، و [بارانهاى‌] آسمان

را پى در پى بر آنان فرو فرستاديم، و رودبارها از زير

[شهرهاى‌] آنان روان ساختيم. پس ايشان را به

[سزاى‌] گناهانشان هلاك كرديم، و پس از آنان

نسلهاى ديگرى پديد آورديم

وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ

لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَـٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ ﴿٧


و اگر مكتوبى، نوشته بر كاغذ، بر تو نازل مى‌كرديم و آنان،

آن را با دستهاى خود لمس مى‌كردند قطعاً كافران

مى‌گفتند: «اين [چيزى‌] جز سحر آشكار نيست.»


وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ ۖ وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَكًا لَّقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنظَرُونَ ﴿٨


و گفتند: «چرا فرشته‌اى بر او نازل نشده است؟» و اگر

فرشته‌اى فرود مى‌آورديم، قطعاً كار تمام شده بود؛

سپس مهلت نمى‌يافتند.

وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ ﴿٩


و اگر او را فرشته‌اى قرار مى‌داديم، حتماً وى را [به صورت‌]

مردى در مى‌آورديم، و امر را همچنان بر آنان مشتبه مى‌ساختيم


وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ

سَخِرُوا مِنْهُم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿١٠


و پيش از تو پيامبرانى به استهزا گرفته شدند. پس آنچه را

ريشخند مى‌كردند گريبانگير ريشخندكنندگان ايشان گرديد


قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ ﴿١١


بگو: «در زمين بگرديد، آنگاه بنگريد كه فرجام

تكذيب‌كنندگان چگونه بوده است؟»

قُل لِّمَن مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ قُل لِّلَّـهِ ۚ كَتَبَ

عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ۚ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا

رَيْبَ فِيهِ ۚ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿١٢


بگو: «آنچه در آسمانها و زمين است از آنِ كيست؟» بگو:

«از آن خداست »؛ كه رحمت را بر خويشتن واجب گردانيده است.

يقيناً شما را در روز قيامت -كه در آن هيچ شكى نيست- گرد

خواهد آورد. خودباختگان كسانى‌اند كه ايمان نمى‌آورند


وَلَهُ مَا سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ ۚ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿١٣


و آنچه در شب و روز آرام [و تكاپو] دارد، از آنِ اوست و او شنواى داناست

قُلْ أَغَيْرَ اللَّـهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ

وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ ۗ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ

أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ ۖ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿١٤


بگو: «آيا غير از خدا -پديدآورنده آسمانها و زمين- سرپرستى

برگزينم؟ و اوست كه خوراك مى‌دهد، و خوراك داده نمى‌شود.»

بگو: «من مأمورم كه نخستين كسى باشم كه اسلام آورده است،

و [به من فرمان داده شده كه:] هرگز از مشركان مباش.»


قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿١٥


بگو: «اگر به پروردگارم عصيان ورزم از عذاب روزى بزرگ مى‌ترسم.»

مَّن يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ ۚ وَذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ ﴿١٦


آن روز، كسى كه [عذاب‌] از او برگردانده شود، قطعاً [خدا]

بر او رحمت آورده، و اين است همان رستگارى آشكار


وَإِن يَمْسَسْكَ اللَّـهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ ۖ وَإِن

يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿١٧


و اگر خدا به تو زيانى برساند، كسى جز او برطرف كننده آن

نيست، و اگر خيرى به تو برساند پس او بر هر چيزى تواناست


وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۚ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ ﴿١٨


و اوست كه بر بندگان خويش چيره است، و اوست حكيم آگاه.




وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَوةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَ لِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْقِلُونَ 58

و هنگامى كه (با اذان و اقامه مردمان را) به نماز مى خوانيد آن را به مسخره و بازى مى گيرند، از آن روى كه آنان بى گمان گروهى هستند (كه)خردورزى نمى كنند. 58

آيه 58 ـ نداى براى نماز از نظر اسلامى مربوط به نمازهاى پنجگانه و در انحصار اذان و اقامه است، و تنها در نماز ميت الصلاة الصلاة مى باشد و چون در اينجا «الصلاة» بگونه مطلق آمده است قطعا مقصود از اين ندا هم در قدر متيقن نمازهاى روزانه است،

و از اين آيه تنها سنت استحبابى اذان و اقامه را مى فهميم و نه وجوب آنرا. و چنانكه "اذا نودى للصلاة من يوم الجمعه" همين اذان و اقامه را براى نماز جمعه در بر دارد و نه خود نماز جمعه را.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

لَوْلاَ يَنْهَـلـهُمُ الرَّبَّـنِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الاْءِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ 63

چرا ربّانيان آنان را از گفتار گناه آلودشان و (از) حرام خوارگى هلاكت بارشان باز نمى دارند؟ به راستى چه بد است آنچه مى ساخته اند. 63

آيه 63 ـ از مذَمت شديدى كه نسبت به ترك نهى از منكر شرعمداران يهود و نصارى آمده دو جريان را برداشت مى كنيم،

نخست وجوب نهى از منكر و دوم اينكه اين وجوب بر عهده شرعمداران و نيز هر كه شرايط شرعى نهى از منكر را داشته باشد.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَآءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَـنًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَ وَةَ وَالْبَغْضَآءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَـمَةِ كُلَّمَآ أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ 64

و يهوديان گفتند: «دست خدا بسته است.» دست هاى خودشان بسته است، و به سبب آنچه گفتند از رحمت خدا دورند. بلكه (خدا) هر دو دستش گشاده است، هرگونه بخواهد مى بخشد، و همانا آنچه از جانب پروردگارت سوى تو فرود آمده، بى گمان بر طغيان و كفر بسيارى از ايشان خواهد افزود، و تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكنديم. هربار كه آتشى براى پيكار برافروختند، خدا آن را خاموش كرد و (آنان) در زمين به اِفساد مى كوشند و خدا مفسدان را دوست نمى دارد. 64

آيه 64 ـ "يد اللّه مغلولة" را كه يهوديان نسبت به خدا داده اند، محدود بودن قدرت و رحمت الهى را معنى مى دهد و يا سخش اين است كه خودشان عاجزند، و به اين سخن نيز لعنت شده اند، و از جمله اين لعنت بخل مالى و بقاى انحراف است كه دو دست مادى و معنوى آنها رابسته،

و در مقابل "بل يداه مبسوطتان" دو دست خدا يعنى دست رحمت و غضب، و كل قدرتها و رحمتها و كل ربوبيت هاى خدا در بعد يد سلب و يد ايجاب باز است، و در اينجا "ينفق كيف يشاء" اشاره اى است به همان "يداللّه " كه مقصود يهود اين بود كه دست انفاق خدا بسته است،

زيرا به مسلمانان انفاقى نمى كند، كه بيشتر آنان فقيرند و ما هستيم كه ثروتهاى بسيار داريم، ولى "غلت ايديهم" كه از پاسخهاى آنان است، دست هاى انفاق آنها را با وجود ثروت بسته خوانده و اين بدتر از فقر است كه انسان ثروت داشته باشد و در فقر نسبت به خود و ديگران زندگى كند. و از جمله لعنت هايى كه نسبت به آنها دوام دارد عداوت و بعضاء الى يوم القيامة است، چنانكه از پيش هم گذشت.

ادامه...

"الى يوم القيامة" دليل است بر وجود يهوديان تا روز رستاخيز چنانكه آيه (5:14) نيز دليل بر وجود نصرانيان است، جُز آنكه در دولت جهانشمول حضرت مهدى عليه السلام در عين اختلافات مستمره داخلى شان در برابر اين حكومت جهانى ربانى، بسيار ناچيز و ناتوان و خاضع خواهند بود.

در پاسخ اينكه اين سخنان غلط و اعمال ناروا درباره يهوديان گذشته بوده، پس يهوديان زمان رسول اللّه صلى الله عليه و آله و زمان هاى قبل و بعد تا حضرت مهدى عليه السلام چرا بايد به عذاب آنان گرفتار شوند؟

بايد گفت اولاً اينان به اعمال آنان راضى بوده اند و ثانيا در دولت مهدوى عليه السلام تمام ستمكاران دسته اول رجعت مى كنند و عذاب دنيوشان را خواهند چشيد، و در هر صورت اين ذلت و لعنت درباره كل يهوديانى است كه شايسته اينگونه عذابند و مؤمنانشان بر حسب آياتى همچون مؤمنان نصر انيان نه تنها عذاب و لعنتى در دنيا ندراند، بلكه پس از مرگ هم از اهل نجات مى باشند.

و از جمله اين آيات آيه شصت و پنج است كه اهل كتاب را به شرط ايمان و تقواى كتابى مودر مغفرت قرار داده و بر مبناى آيه شصت و شش اگر اضافه بر اين ايمان كتابى، قرآن را نيز بر پا دارند رحمت هاى دنيوى نيز بر سر و سامانشان ريزش كند،

و همچنين بطريق اولى اگر مسلمانان قرآن را بپا دارند رحمت هاى وافر الهى شامل حالشان مى گردد همچنانكه امروز به دليل بپا نداشتن قرآن دچار بحرانهاى شديد اقتصادى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى و عقيدتى هستند.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً ۖ قُلِ اللَّـهُ ۖ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ ۚ

وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَـٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ ۚ أَئِنَّكُمْ

لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّـهِ آلِهَةً أُخْرَىٰ ۚ قُل لَّا أَشْهَدُ ۚ

قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ ﴿١٩

بگو: «گواهى چه كسى از همه برتر است؟» بگو: «خدا ميان

من و شما گواه است. و اين قرآن به من وحى شده تا به

وسيله آن، شما و هر كس را [كه اين پيام به او] برسد،

هشدار دهم. آيا واقعاً شما گواهى مى‌دهيد كه در جَنب

خدا، خدايان ديگرى است؟» بگو: «من گواهى نمى‌دهم.»

بگو: «او تنها معبودى يگانه است، و بى‌ترديد،

من از آنچه شريك [او] قرار مى‌دهيد بيزارم.»


الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ ۘ

الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿٢٠


كسانى كه كتاب [آسمانى‌] به آنان داده‌ايم، همان گونه كه

پسران خود را مى‌شناسد، او [=پيامبر] را مى‌شناسد.

كسانى كه به خود زيان زده‌اند، ايمان نمى‌آورند


وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّـهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ

بِآيَاتِهِ ۗ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ﴿٢١


و كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بسته

يا آيات او را تكذيب نموده؟ بى ترديد،

ستمكاران رستگار نمى‌شوند


وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا

أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿٢٢


و [ياد كن‌] روزى را كه همه آنان را محشور مى‌كنيم، آنگاه

به كسانى كه شرك آورده‌اند مى‌گوييم: «كجايند شريكان

شما كه [آنها را شريك خدا] مى‌پنداشتيد؟»


ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا وَاللَّـهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ ﴿٢٣


آنگاه عذرشان جز اين نيست كه مى‌گويند:

«به خدا، پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبوديم.»


انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ ۚ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ ﴿٢٤


ببين، چگونه به خود دروغ مى‌گويند و آنچه برمى‌بافتند از ايشان ياوه شد


وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ ۖ وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن

يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا ۚ وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَّا يُؤْمِنُوا

بِهَا ۚ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ

كَفَرُوا إِنْ هَـٰذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿٢٥


و برخى از آنان به تو گوش فرا مى‌دهند، و[لى‌] ما بر دلهايشان

پرده‌ها افكنده‌ايم تا آن را نفهمند، و در گوشهايشان سنگينى

[قرار داده‌ايم‌]. و اگر هر معجزه‌اى را ببينند به آن ايمان نمى‌آورند.

تا آنجا كه وقتى نزد تو مى‌آيند و با تو جدال مى‌كنند،

كسانى كه كفر ورزيدند، مى‌گويند:

«اين [كتاب‌] چيزى جز افسانه‌هاى پيشينيان نيست.»

وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ ۖ وَإِن يُهْلِكُونَ

إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ ﴿٢٦


و آنان [مردم را] از آن باز مى‌دارند و [خود نيز] از آن دورى

مى‌كنند، و[لى‌] جز خويشتن را به هلاكت نمى‌افكنند و نمى‌دانند


وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ

وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿٢٧


و اى كاش [منكران را] هنگامى كه بر آتش عرضه مى‌شوند،

مى‌ديدى كه مى‌گويند: «كاش بازگردانده مى‌شديم و

[ديگر] آيات پروردگارمان را تكذيب

نمى‌كرديم و از مؤمنان مى‌شديم.»

بَلْ بَدَا لَهُم مَّا كَانُوا يُخْفُونَ مِن قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا

لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ﴿٢٨


[ولى چنين نيست‌] بلكه آنچه را پيش از اين نهان

مى‌داشتند، براى آنان آشكار شده است. و اگر هم

بازگردانده شوند قطعاً به آنچه از آن منع

شده بودند برمى‌گردند و آنان دروغگويند


وَقَالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ ﴿٢٩


و گفتند: «جز زندگى دنياى ما [زندگى ديگرى‌]

نيست و برانگيخته نخواهيم شد.»


وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَىٰ رَبِّهِمْ ۚ قَالَ أَلَيْسَ هَـٰذَا بِالْحَقِّ ۚ

قَالُوا بَلَىٰ وَرَبِّنَا ۚ قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ ﴿٣٠


و اگر بنگرى هنگامى را كه در برابر پروردگارشان باز

داشته مى‌شوند. [خدا] مى‌فرمايد: «آيا اين حق نيست؟»

مى‌گويند: «چرا، سوگند به پروردگارمان [كه حق است‌].»

مى‌فرمايد: «پس به [كيفر]

آنكه كفر مى‌ورزيديد، اين عذاب را بچشيد.»

قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّـهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ

بَغْتَةً قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ

يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَىٰ ظُهُورِهِمْ ۚ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ ﴿٣١


كسانى كه لقاى الهى را دروغ انگاشتند قطعاً زيان ديدند.

تا آنگاه كه قيامت بناگاه بر آنان دررسد، مى‌گويند:

«اى دريغ بر ما، بر آنچه در باره آن كوتاهى كرديم.»

و آنان بار سنگين گناهانشان را به دوش

مى‌كشند. چه بد است بارى كه مى‌كِشند


وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۖ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ

خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿٣٢


و زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست، و قطعاً سراى

بازپسين براى كسانى كه پرهيزگارى

مى‌كنند بهتر است. آيا نمى‌انديشيد؟


قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ ۖ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ

وَلَـٰكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّـهِ يَجْحَدُونَ ﴿٣٣


به يقين، مى‌دانيم كه آنچه مى‌گويند تو را سخت غمگين

مى‌كند. در واقع آنان تو را تكذيب نمى‌كنند،

ولى ستمكاران آيات خدا را انكار مى‌كنند


وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَىٰ مَا كُذِّبُوا

وَأُوذُوا حَتَّىٰ أَتَاهُمْ نَصْرُنَا ۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ

اللَّـهِ ۚ وَلَقَدْ جَاءَكَ مِن نَّبَإِ الْمُرْسَلِينَ ﴿٣٤


و پيش از تو نيز پيامبرانى تكذيب شدند، ولى بر آنچه

تكذيب شدند و آزار ديدند شكيبايى كردند تا يارى ما

به آنان رسيد، و براى كلمات خدا هيچ تغييردهنده‌اى

نيست. و مسلماً اخبار پيامبران به تو رسيده است

وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن

تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاءِ

فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَجَمَعَهُمْ

عَلَى الْهُدَىٰ ۚ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ ﴿٣٥


و اگر اعراض كردنِ آنان [از قرآن‌] بر تو گران است، اگر

مى‌توانى نَقْبى در زمين يا نردبانى در آسمان بجويى

تا معجزه‌اى [ديگر] برايشان بياورى [پس چنين كن‌]،

و اگر خدا مى‌خواست قطعاً آنان را بر هدايت

گِرد مى‌آورد، پس زنهار از نادانان مباش




بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُو وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَـفِرِينَ 67

هان اى پيامبر! آنچه را از جانب پروردگارت سوى تو نازل شده، تبليغ كن و اگر نكنى پيام (سرنوشت ساز) رسالتش را نرسانده اى، و خدا تو را از (گزند) مردمان نگاه مى دارد. خدا گروه كافران را بى گمان هدايت نمى كند. 67

آيه 67 ـ تبليغ در اين آيه كه در آخرين روزهاى حيات رسول اللّه صلى الله عليه و آله نازل گرديده طبعا نه مربوط به اصول دين است كه در طول عهد مكى و مدنى بارها و بارها تكرار شده، و نه مربوط به فروع دين كه تا اين زمان كلاً بيان گرديده و در سوره مائده احكام جديدى هم چندان پيدانيست، جز حالت نسخ يا حالت تكامل نسبت به برخى احكام گذشته،

و اين سوره حالت مهر و امضاى آخرين است نسبت به آخرين پيام و حيانى ربانى، پس آنچه را كل مسلمانان از اصل و فرع اسلام مى دانند تا كنون بيان گرديده و نمى تواند در اين آيه مورد امرى جديد باشد،

آنهم بدين گونه كه اگر اين امر و تبليغ انجام نگردد گوئى پيامبر كارى هم نكرده و با اضافه اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله حتى در عهد مكى كه بسيار خطرناك بود هرگز تقيه اى آن هم از غير مسلمان در تبليغ احكام اصلى يا فرعى نداشته است، تا چه رسد به مدينه كه جو خالص اسلامى بوده است، آنهم در آخرين مرحله عمر شريفش و پس از فتح مكه ديگر چه مانده است كه از تبليغ آن هراسى از ديگران داشته باشد، مگر آنچه كه هم خارج از اين اصول و فروع است و هم از نظر داخلى مورد اختلاف و هجوم زياد است،

ادامه...

روى اين اصل اين امر تنها با اين خصوصيات جريان استمرار معصوم اين رسالت است كه همان خلافت معصومان مى باشد، سرآغازش اعلام خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام است در روز غدير خُم بهنگام برگشت از مكه چنانكه روايات فريقين گواهى روشن بر اين قضيه است،

و در پاسخ اينكه تبليغ خلافت با اين اهميتش مگر در طول رسالت هرگز نبوده است كه اينجا براى اولين و آخرين بار مورد امر واقع شده؟ بايد گفت چنان تبليغى جسته و گريخته در طول رسالت در جاى جاى قرآن و سنت بوده ولى اكنون كه زمان رحلت رسول اللّه صلى الله عليه و آله فرا رسيده اين جريان بايد در برابر عموم مسلمانان آشكار گردد،

چناكه اين آيه و آيه پيشين ـ كه درباره تكميل دين است و هر دو بر حسب روايات متواتره در غدير خم نازل گشته ـ اين مطلب را وانمود ساخته كه اين تبليغ آخرين خود اتمام نعمت و تكميل دين بوده است، و چنانكه قبلاً هم اشاره شد مقصود تكميل فعلى دين نبوده است، بلكه نظر به استمرار اين رسالت معصومه در بعد خلافت معصومان مى باشد و در آيه مورد بحث "واللّه يعصمك من الناس" تضمينى ربانى است كه آن حضرت از تبليغ اين رسالت ويژه هرگز از مخالفان نهراسد.

در پاسخ اين پرسش كه آيا اين دو آيه با هم نازل شده اند و يا يكى پس از ديگرى، با فاصله و يا بدون فاصله، مى توان گفت كه آيه مورد بحث كه حضرتش را مأمور به تبليغ اين استمرار رسالتى كرده طبعا پيش از نتيجه اين تبليغ است كه تحقق اكمال دين و اتمام نعمت مى باشد،

اكنون چه آيه تكميل بلافاصله پس از انجام اين تبليغ نازل شده و يا با فاصله، درجمع معلوم است كه پس از آن نازل گشته كه خود پيامى است آخرين نسبت به رسالت پايانى رسول بزرگوار پس از تحقق تبليغ ولايت عصمت در غدير خم.

ادامه...

و چرا اين آيه تبليغ كه پيش از آيه تكميل نازل گرديده در تأليف قرآنى با فاصله شصت وسه آيه پس از آن قرار گرفته است؟

پاسخ همان است كه به مناسباتى در جاى جاى اين تفسير تكرار گشته كه: ترتيب نزول با ترتيب تأليف فرقها دارد و اينجا هم از همان موارد است و علت اين هم كه آيه تكميل پيش از آيه تبليغ تأليف گرديده مناسبت زمينه اين بحث است كه تكميل دين از جمله موارد مهمه "اوفوا بالعقود" است يعنى چنانكه وفاى به عقود عقيدتى و احكامى واجب است وفاى به عقد ولايت در پى اين دو براى تكامل هر دو لازمتر است

و اين «ما انزل» خود دليل است بر اينكه جريان تبليغ اين رسالت در گذشته بوده چنانكه در جاى جاى قرآن و سنت مشاهده مى گردد كه به مناسباتى جزئى و يا احيانا كلى بيان گشته، ولى صراحت و عموميت اين تبليغ در اجتماع عظيم اسلامى غديرخم بوده كه از نظر موقعيت در ابعادى چند از ساير موقعيتها برتر بوده است.

در پاسخ اين پرسش كه اگر نامهاى خلفاى معصوم رسول اللّه صلى الله عليه و آله در قرآن به ميان مى آمد، اين خود حل اختلافى مهم در ميان مسلمانان بود؟

بايد گفت كه ذكر نامهاى اين بزگواران در قرآن خود موجب ركود و شكست اسلام در ميان مسلمانان بود كه هنوز ايمان درستى هم به اصل اسلام نداشته اند تا چه رسد كه خلافت معصومانى را هم به دنبال آن بپذيرند،

وانگهى در دو بعد اين بزرگواران تثبيت شده اند نخست در جاى جاى قرآن هم استمرار رسالت و هم حاملان اين استمرار با شرايط و خصوصياتى صد در صد تبيين گشته و به پيوند آن در سنت قطعيه تك تك بانام و نشانشان ياد شده اند. افزون بر اينكه نام قابل تطبيق بر ديگران است، ولى شرايط ياد شده صاحبانش را به نام و نشان بخوبى معرفى كرده است.

و در پاسخ اين پرسش هم كه اين تكميل دين بگونه اى شايسته هنوز تحقق نيافته است بايد گفت هم خود رسالت و هم استمرارش داراى دو بعد است: اول بعد اصلى و دوم بعد كلى استمرارى،

همانگونه كه رسالت حضرتش تا پيش از قيام جهانشمول مهدوى همگانى و جهانشمول نيست قضيه استمرار اين رسالت نيز در خلافت معصومان چنان است، و بعد دوم و آخرين اين هر دو در پايان جهان تكليف يعنى حكومت جهانشمول مهدوى تحقق خواهد يافت كه تكميل دين و اتمام نعمت به تمام و كمالش نمودار خواهد گرديد.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

واقعا شرمنده ایم این همه که ما دنبال کارهای بیهوده هستیم قران میخوندیم زندگیمون این که هست نمیشد بهتر میشد

واقعا شرمنده ایم این همه که ما دنبال کارهای بیهوده هستیم قران میخوندیم زندگیمون این که هست نمیشد بهتر میشد

سلام دوست عزیز

ما هم به خاطر اینکه شرمنده نباشیم و زندگیمون بهتر شه یه طرحی برگزار کردیم و اون اینه که روزی 2 صفحه قران میخونیم

شما میتونید تو این تاپیک با ما همراه باشین و روزی 2 صفحه قران رو مطالعه کنید

ضمن این که تو این تاپیک از تفسیر و معانی قران هم استفاده میکنید :Gol:

إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ ۘ وَالْمَوْتَىٰ

يَبْعَثُهُمُ اللَّـهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ ﴿٣٦


تنها كسانى [دعوت تو را] اجابت مى‌كنند كه گوش شنوا

دارند، و [امّا] مردگان را خداوند [در قيامت‌] بر خواهد

انگيخت؛ سپس به سوى او بازگردانيده مى‌شوند


وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ ۚ قُلْ إِنَّ اللَّـهَ قَادِرٌ

عَلَىٰ أَن يُنَزِّلَ آيَةً وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٣٧


و گفتند: «چرا معجزه‌اى از جانب پروردگارش بر او نازل

نشده است؟» بگو: «بى‌ترديد، خدا قادر است كه پديده‌اى

شگرف فرو فرستد، ليكن بيشتر آنان نمى‌دانند.»


وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا

أُمَمٌ أَمْثَالُكُم ۚ مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ ۚ

ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ ﴿٣٨

و هيچ جنبنده‌اى در زمين نيست و نه هيچ پرنده‌اى

كه با دو بال خود پرواز مى‌كند؛ مگر آنكه آنها [نيز]

گروه‌هايى مانند شما هستند، ما هيچ چيزى را در

كتاب [لوح محفوظ] فروگذار نكرده‌ايم؛ سپس [همه‌]

به سوى پروردگارشان محشور خواهند گرديد


وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا صُمٌّ وَبُكْمٌ فِي الظُّلُمَاتِ ۗ مَن يَشَإِ

اللَّـهُ يُضْلِلْـهُ وَمَن يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿٣٩


و كسانى كه آيات ما را دروغ پنداشتند، در تاريكيها[ى كفر]

كر و لالند، هر كه را خدا بخواهد گمراهش مى‌گذارد؛

و هر كه را بخواهد بر راه راست قرارش مى‌دهد


قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّـهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ

أَغَيْرَ اللَّـهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٤٠


بگو: «به نظر شما، اگر عذاب خدا شما را دررسد يا

رستاخيز شما را دريابد، اگر راستگوييد،

كسى غير از خدا را مى‌خوانيد؟»


بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن

شَاءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ ﴿٤١


[نه،] بلكه تنها او را مى‌خوانيد، و اگر او بخواهد رنج

و بلا را از شما دور مى‌گرداند، و آنچه را شريك [او]

مى‌گردانيد فراموش مى‌كنيد

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَىٰ أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُم

بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ ﴿٤٢


و به يقين، ما به سوى امّتهايى كه پيش از تو بودند

[پيامبرانى‌] فرستاديم، و آنان را به تنگى معيشت و

بيمارى دچار ساختيم، تا به زارى و خاكسارى درآيند


فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَـٰكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ

وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿٤٣


پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنان رسيد تضرّع نكردند؟

ولى [حقيقت اين است كه‌] دلهايشان سخت شده، و

شيطان آنچه را انجام مى‌دادند برايشان آراسته است

فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ

حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ ﴿٤٤


پس چون آنچه را كه بدان پند داده شده بودند فراموش كردند،

درهاى هر چيزى [از نعمتها] را بر آنان گشوديم، تا هنگامى

كه به آنچه داده شده بودند شاد گرديدند؛ ناگهان [گريبان‌]

آنان را گرفتيم، و يكباره نوميد شدند

فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا ۚ وَالْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٤٥


پس ريشه آن گروهى كه ستم كردند بركنده شد،

و ستايش براى خداوند، پروردگار جهانيان است

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّـهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ

عَلَىٰ قُلُوبِكُم مَّنْ إِلَـٰهٌ غَيْرُ اللَّـهِ يَأْتِيكُم بِهِ ۗ انظُرْ

كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ ﴿٤٦


بگو: «به نظر شما، اگر خدا شنوايى شما و ديدگانتان را بگيرد

و بر دلهايتان مُهر نهد، آيا غير از خدا كدام معبودى است

كه آن را به شما بازپس دهد؟» بنگر چگونه آيات [خود]

را [گوناگون‌] بيان مى‌كنيم، سپس آنان روى برمى‌تابند؟


قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّـهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً

هَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ ﴿٤٧


بگو: «به نظر شما، اگر عذاب خدا ناگهان يا آشكارا به شما

برسد، آيا جز گروه ستمگران [كسى‌] هلاك خواهد شد؟»


وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ ۖ فَمَنْ

آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿٤٨


و ما پيامبران [خود] را جز بشارتگر و هشداردهنده نمى‌فرستيم،

پس كسانى كه ايمان آورند و نيكوكارى كنند بيمى بر

آنان نيست و اندوهگين نخواهند شد

وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا يَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ﴿٤٩


و كسانى كه آيات ما را دروغ انگاشتند، به [سزاى‌] آنكه

نافرمانى مى‌كردند، عذاب به آنان خواهد رسيد

قُل لَّا أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّـهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ

وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ ۚ

قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ ۚ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ ﴿٥٠


بگو: «به شما نمى‌گويم گنجينه‌هاى خدا نزد من است؛ و غيب

نيز نمى‌دانم؛ و به شما نمى‌گويم كه من فرشته‌ام. جز آنچه

را كه به سوى من وحى مى‌شود پيروى نمى‌كنم.»

بگو: «آيا نابينا و بينا يكسان است؟ آيا تفكّر نمى‌كنيد.»


وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحْشَرُوا إِلَىٰ رَبِّهِمْ ۙ لَيْسَ

لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِيٌّ وَلَا شَفِيعٌ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿٥١


و به وسيله اين [قرآن‌] كسانى را كه بيم دارند كه به سوى

پروردگارشان محشور شوند هشدار ده [چرا] كه غير

او براى آنها يار و شفيعى نيست، باشد كه پروا كنند


وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ

وَجْهَهُ ۖ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَيْءٍ وَمَا مِنْ

حِسَابِكَ عَلَيْهِم مِّن شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿٥٢


و كسانى را كه پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان مى‌خوانند

-در حالى كه خشنودى او را مى‌خواهند- مران. از حساب آنان

چيزى بر عهده تو نيست، و از حساب تو [نيز] چيزى بر

عهده آنان نيست، تا ايشان را برانى و از ستمكاران باشى


إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّـبِـٔونَ وَالنَّصَـرَى مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَعَمِلَ صَــلِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ 69

بى گمان كسانى كه ايمان آورده و كسانى (هم) كه يهودى شده و (يا) صابيى [: التقاطى ]و (يا) نصرانى اند، هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان آورد و كار نيكو كند، نه بيمى بر ايشان است و نه ايشان اندوهگين مى شوند. 69

آيه 69 ـ در اين آيه يهوديان و التقاطيان و نصرانيان در رديف مؤمنان قرار گرفته اند و پس از اين هم بگونه اى عمومى ايمان به خدا و روز رستاخيز و عمل شايسته ايمان چه درباره يادشدگان و يا ديگران موجب پاداش شايسته قرار گرفته است،

صابئين كسانى هستند كه نه صد در صد به شرايع سابقه پاى بندند و نه بى كتابند بلكه در عين موحد و كتابى بودن بخشى از وحى انسانى را به وحى ربانى كتابى افزوده اند و اصولاً صَبأ بمعناى انحرافى التقاطى است،

در هر صورت اينان كلاً در دو صورت قصور، يا تقصير از روى بى حالى و عدم عناد در بُعد مثلث ايمانشان به خدا و رستاخيز و اعمال مناسب با همان ايمانشان مأجورند و اين تنها ملحدان، مشركان و معاندان با حق هستند كه هر گز پس از مرگ نجاتى ندارند، چنان كه در آيه (22:17) كه مشركان با اينان ياد شده اند نجاتى هم براى آنان به ميان نيامده است، بلكه با جمله "ان اللّه يفصل بينهم يوم القيامة" فاصله اى بين اين مشركان و ديگران مقرر شده است.

ادامه...

از جمله صابئين زرتشتيان هستند كه كتاب شريعتشان (گاتها) آميخته اى از صُحُف ابراهيم عليه السلام و مطالبى ديگر است. كه اين افزوده ها هم هرگز بر خلاف توحيد نيست، جز اينكه براى آتش احترامى بيشتر از چيزهاى ديگر قائلند، و نه آنكه آن را بپرستند،

و اين جريان راجع به كل مراحل ايمان است تا چه رسد به ايمان اسلامى كه خالى از عناد باشد مانند ايمان اهل سنت، چنانكه در طول هجرت دو ساله مكى از نزديك وهابيان را مشاهده كرديم و در آنها عنادى نيافتيم مگر در برخى از شرعمداران مصلحتى آنان.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَـبَنِى إِسْرَ ءِيلَ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبِّى وَرَبَّكُمْ إِنَّهُو مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَلـهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّــلِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ 72 لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَـثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ إِلَـهٌ وَ حِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَـيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ 73

كسانى كه گفتند: «خدا همان مسيح پسر مريم است» بى چون و بى امان كافر شدند. حال آنكه مسيح گفت: «اى فرزندان اسراييل! خدا پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستيد. بى شك هركس به خدا شرك آورد، همانا خدا بهشت را همواره بر او حرام ساخته و جايگاهش آتش است، و براى ستمكاران هيچ (گونه) ياورانى نيستند.» 72 كسانى كه (به تثليث قايل شده و) گفتند: «خدا سومين (شخص از) سه (شخص يا سه اقنوم) است» بى شك و بى چون كافر شدند. حال آنكه هيچ معبودى جز خداى يكتا نيست، و اگر از آنچه مى گويند باز نايستند، به كسانى از ايشان كه كافر شدند بى چون و بى امان عذابى دردناك خواهد رسيد. 73

آيات 72 و 73 ـ در اين دو آيه چنانكه گذشت گروهى از مسيحيان مسيح را خدا دانسته اند. كه آيه هفتاد و دو تنها بيانگر خدا شدن مسيح است!و آيه هفتاد و سه كيفيت اين خدائى را بيان كرده كه خدا همان سومى از سه تا است، و در جمع خدا، روح القدس و مسيح مى باشند كه در هر دو صورت ديگر خدائى جداى از مسيح در كار نيست زيرا در او حلول كرده و نيازى هم به روح القدوس نيست

زيرا وساطتش تمام شده و بر مبناى شركت مريم عليهاالسلام در اين الوهيت كه چهارمين خداست به او هم پس از ولادت مسيح مورد نيازى در بُعد خدائى نيست، پس در نتيجه اين چند خدا تبديل خداى آخرين شده اند و اين كفرى عميق در گروهى از مسيحيان است.

اينجا "ان اللّه هو المسيح" است نه "ان المسيح هو اللّه " بدين معنى كه سير الوهيت نزولى است و نه صعودى يعنى مسيح خدا نشده بلكه خدا از لاهوت الوهيت در ناسوت رحم مريم در جسم مسيح حلول كرده،

روى اين اصل خدايان ديگر چه در تثنيه و چه در تثليثش در كار نيستند زيرا روح القدس كه خداى واسطه اى بودو مريم نيز كه مكان نزول خدايى بود پس از ولادت مسيح ديگر جائى از الوهيت ندارد. خداى اصل هم كه در پسرش مسيح حلول كرده پس "ان اللّه هو المسيح" و آيه هفتاد و سه نيز كه "ان اللّه ثالث ثلثه" اين سير نزولى الوهيت را بخيال گروهى از مسيحيان تأييد مى كند.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُو صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلاَنِ الطَّعَامَ انظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْأَيَـتِ ثُمَّ انظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ 75

مسيح پسر مريم جز پيامبرى نيست كه پيش از او (نيز) پيامبرانى گذشتند، و مادرش زنى بسيار راستا بود. هر دو غذا مى خوردند. بنگر چگونه آيات (خود) را براى آنان به روشنى جداسازى مى كنيم؛ سپس بنگر كجا و كى به دروغ (از حقيقت) دور افكنده مى شوند. 75

آيه 75 ـ در اين آيه با جمله "كانا يأكلان الطعام" خدائى آنان را در ابعادى نفى كرده، نخست اينكه خدا نيازى به طعام ندارد، دوم اينكه در صورت نياز به طعام نتيجه اش مدفوع است و چنانكه مسيح در انجيل به اين منحرفان صريحا هشدار داده كه «آيا نمى بينيد و نمى فهميد كه آن چه از بالا درون شكم مى رود از پايين هم به چهره مدفوع برون مى آيد» (انجيل متى 51/17) و من چنين هستم، آيا باز هم من خدا هستم.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

قُلْ يَـأَهْلَ الْكِتَـبِ لاَ تَغْلُواْ فِى دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَآءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ السَّبِيلِ 77

بگو: «هان اى اهل كتاب! در دين خود غلو و تجاوز غير حق نكنيد و از هوس هاى گروهى كه پيش از اين گمراه گشتند و بسيارى (از مردم) را گمراه كردند و (خود) از راه راست منحرف شدند، پيروى مكنيد.» 77

آيه 77 ـ "لا تغلوا فى دينكم" به طور مفصل در تفسير آيه (4:171) بحثش گذشت، غلو نسبت به حق يا افراطى است و يا تفريطى كه ميانگينش همان حق است،

افراطى اش نسبت به مسيح «اللّه » است كه او را بالاتر از رسالتش خدا دانسته اند و تفريطى اش اين است كه گروهى از يهوديان اين رسول ربانى را ولد الزنا و ملعون پنداشته اند،

و در اين آيه كه مخاطب كل اهل كتاب اعم از يهوديان و نصرانيان مى باشند هر دو غلو نسبت به مسيح و بخشى ديگر از حقايق جارى است چنانكه نسبت به خود حضرت اقدس الهى سبحانه و تعالي و رسالتهاى ربانى اين دو گونه غلو افراطى و تفريطى از يهوديان و نصراينان فراوان است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَكَذَٰلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّيَقُولُوا أَهَـٰؤُلَاءِ مَنَّ اللَّـهُ

عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا ۗ أَلَيْسَ اللَّـهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ ﴿٥٣

و بدين گونه ما برخى از آنان را به برخى ديگر آزموديم، تا

بگويند: «آيا اينانند كه از ميان ما، خدا بر ايشان منّت نهاده

است؟» آيا خدا به [حال‌] سپاسگزاران داناتر نيست؟

وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ ۖ

كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ۖ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ

سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿٥٤

و چون كسانى كه به آيات ما ايمان دارند، نزد تو آيند، بگو:

«درود بر شما»، پروردگارتان رحمت را بر خود مقرّر كرده كه

هر كس از شما به نادانى كار بدى كند و آنگاه به

توبه و صلاح آيد، پس وى آمرزنده مهربان است

وَكَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ وَلِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ ﴿٥٥

و اين گونه، آيات [خود] را به روشنى بيان مى‌كنيم تا راه

و رسم گناهكاران روشن شود

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ ۚ

قُل لَّا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ ۙ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ ﴿٥٦

بگو: «من نهى شده‌ام كه كسانى را كه شما غير از خدا مى‌خوانيد

بپرستم!» بگو: «من از هوسهاى شما پيروى نمى‌كنم، و گرنه

گمراه شوم و از راه‌يافتگان نباشم.»

قُلْ إِنِّي عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَكَذَّبْتُم بِهِ ۚ مَا عِندِي مَا

تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ ۚ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّـهِ ۖ

يَقُصُّ الْحَقَّ ۖ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ ﴿٥٧


بگو: «من از جانب پروردگارم دليل آشكارى [همراه‌] دارم،

و[لى‌] شما آن را دروغ پنداشتيد، [و] آنچه را به شتاب

خواستار آنيد در اختيار من نيست. فرمان جز به دست خدا

نيست، كه حق را بيان مى‌كند، و او بهترين داوران است.»


قُل لَّوْ أَنَّ عِندِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ

بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ ۗ وَاللَّـهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ ﴿٥٨


بگو: «اگر آنچه را با شتاب خواستار آنيد نزد من بود، قطعاً

ميان من و شما كار به انجام رسيده بود، و خدا به [حال‌]

ستمكاران داناتر است.»

وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَيَعْلَمُ مَا فِي

الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ

فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ﴿٥٩


و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست. جز او [كسى‌] آن را نمى‌داند،

و آنچه در خشكى و درياست مى‌داند، و هيچ برگى فرو

نمى‌افتد مگر [اينكه‌] آن را مى‌داند، و هيچ دانه‌اى در تاريكيهاى

زمين، و هيچ تر و خشكى نيست مگر

اينكه در كتابى روشن [ثبت ]است




وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ

ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضَىٰ أَجَلٌ مُّسَمًّى ۖ ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ

ثُمَّ يُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٦٠


و اوست كسى كه شبانگاه، روح شما را [به هنگام خواب‌] مى‌گيرد؛

و آنچه را در روز به دست آورده‌ايد مى‌داند؛ سپس شما را در

آن بيدار مى‌كند، تا هنگامى معيّن به سر آيد؛ آنگاه بازگشت

شما به سوى اوست؛ سپس شما را به

آنچه انجام مى‌داده‌ايد آگاه خواهد كرد


وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۖ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّىٰ

إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ ﴿٦١


و اوست كه بر بندگانش قاهر [و غالب‌] است؛ و نگهبانانى

بر شما مى‌فرستد، تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد،

فرشتگان ما جانش بستانند، در حالى كه كوتاهى نمى‌كنند

ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّـهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ ۚ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ

وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ ﴿٦٢


آنگاه به سوى خداوند -مولاى بحقشان- برگردانيده شوند.

آگاه باشيد كه داورى از آن اوست، و او سريعترين حسابرسان است


قُلْ مَن يُنَجِّيكُم مِّن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ

تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً لَّئِنْ أَنجَانَا مِنْ هَـٰذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ ﴿٦٣


بگو: «چه كسى شما را از تاريكيهاى خشكى و دريا مى‌رهاند؟

در حالى كه او را به زارى و در نهان مى‌خوانيد: كه اگر ما را از اين

[مهلكه‌] برهاند، البته از سپاسگزاران خواهيم بود.»


قُلِ اللَّـهُ يُنَجِّيكُم مِّنْهَا وَمِن كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنتُمْ تُشْرِكُونَ ﴿٦٤


بگو: «خداست كه شما را از آن [تاريكيها] و از هر

اندوهى مى‌رهاند، باز شما شرك مى‌ورزيد.»

قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَىٰ أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ

مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم

بَأْسَ بَعْضٍ ۗ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ ﴿٦٥


بگو: «او تواناست كه از بالاى سرتان يا از زير پاهايتان عذابى

بر شما بفرستد يا شما را گروه گروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد]

و عذاب بعضى از شما را به بعضى [ديگر] بچشاند.» بنگر،

چگونه آيات [خود] را گوناگون بيان مى‌كنيم باشد كه آنان بفهمند

وَكَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَهُوَ الْحَقُّ ۚ قُل لَّسْتُ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ ﴿٦٦


و قوم تو آن [=قرآن‌] را دروغ شمردند، در حالى كه آن

بر حق است. بگو: «من بر شما نگهبان نيستم.»


لِّكُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ ۚ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٦٧

براى هر خبرى هنگام [وقوع‌] است، و به زودى خواهيد دانست


وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ

حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ ۚ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ

فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَىٰ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿٦٨


و چون ببينى كسانى [به قصد تخطئه‌] در آيات ما فرو مى‌روند

از ايشان روى برتاب، تا در سخنى غير از آن درآيند؛ و اگر شيطان

تو را [در اين باره‌] به فراموشى انداخت، پس

از توجّه، [ديگر] با قوم ستمكار منشين




سلام
من خیلی کم سایت میام
ولی هر روز یه صفحه میخونم امانمیدونم چرا جا موندم
اسم منو از لیستتون حذف کنین مدیون نشم
ممنون
یاعلی

سلام
من خیلی کم سایت میام
ولی هر روز یه صفحه میخونم امانمیدونم چرا جا موندم
اسم منو از لیستتون حذف کنین مدیون نشم
ممنون
یاعلی

سلام فائزه جان

شما به کسی مدیون نیستی

علت اینکه جا موندین اینه که هر روز 2 صفحه قران میخونیم

اسمتونم حذف نمیشه اینجا به خاطر کسی قران خونده نمیشه که مدیون باشین دارین برای خودتون میخونید

قبول باشه :Gol:

اها پس اینطور
باشه ممنونم پس هر وقت تونستم میخونم
ممنون:hamdel:

با سلام و عرض ادب خدمت دوستان و بزرگواران

خوشحالم که به همبت دوستان فعال این تاپیک نورانی ایجاد گردرد خداوند بما اجر بی پایان عطا فرماید.

یکی از اهل دل می فرمود

اگر می بینی توفیق قرائت قران نداری، بدان قرآن اجازه ورود نمی دهد لذا باید در مورد اعمال روز مرّه ات تجدید نظری داشته باشی و اصلاح کنی.
اگر توفیق قرائت قران پیدا کردی قران اذن ورود داده است سعی کن این حالت را حفظ کنی.

می فرمود در کنار قرائت قرآن تدبّر در آیات را فراموش نکن، آنچنان قرآن را بخوان کهگویا مخاطب خدا تو هستی و خداوند مستقیما به تو خطاب می کند، تمام خطاب های قرآن را به خودت بگیر

از تمامی عزیزان التماس دعای خیر دارد

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

كَانُواْ لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ 79

از كار زشتى كه آن را مرتكب مى شدند، يكديگر را باز نمى داشتند. راستى چه بد بود آنچه مى كرده اند.79

آيه 79 ـ تناهى از منكر آخرين مرحله از مراحل نهى از منكر است كه اگر نفراتى آلوده به منكراتى باشند بايد يكديگر را از اين منكرات نهى كنند و البته در صورتيكه استهزائى در كار نباشد، بلكه با تصميم اصلاح خود و ديگران دست به اينگونه بازدارى بزنند، و اين خود جريانى افزون است بر نهى كسانيكه خود عامل اين منكرات نيستند و يا چه بهتر كه عادلند.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَ وَةً لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّا نَصَـرَى ذَ لِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ 82

همواره يهوديان و كسانى را كه شرك آورده اند، دشمن ترين مردمان نسبت به مؤمنان مى يابى، و كسانى را كه گفتند: «ما نصرانى هستيم»، همواره به راستى نزديكترين مردم در دوستى با مؤمنان مى يابى، زيرا برخى از آنان كشيشان و تاركان دنيا مى باشند و به راستى آنان تكبر نمى ورزند. 82

آيه 82 ـ در اين آيه دشمن ترين كفار را نسبت به مومنان نخست يهوديان و سپس مشركان برشمرده و اين بيانگر عناد بيشتر يهوديان است عليه مؤمنان نسبت به مشركان، و در برابر اين عناد دوگانه براى نصرانيان محبتى نسبت به مؤمنان بر مبناى تواضع و عدم استكبار قسيسان و رهبانانشان وانمود كرده كه در جمع نوعيت عناد يهود و محبت نصارى را وانمود ساخته،

البته اينان گروهى ويژه از نصرانيان هستند كه نه تنها عنادى با حق ندارند بلكه فراروى حقيقت اسلام بسوى آن روان هستند، چنانكه آيه هشتاد و سه بيانگر اين حقيقت است كه به هنگام شنيدن قرآن چشمانشان اشك باران است،

روى اين اصل مسيحيان ديگر كه يا با اسلام عناد دارند و يا گوش شنواى وحى قرآنى را ندارند از اين توصيف برونند. چنان كه يهوديانى كه عنادى يا مسلمانان ندارند بلكه به آنان محبت مى ورزند جايگزين مسيحيانى معاندند، و در اين دو توصيف حالت فعلى زمان رسول صلى الله عليه و آله و حالت اكثرى زمان هاى بعد منظور شده است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

لاَ يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِى أَيْمَـنِكُمْ وَلَـكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الْأَيْمَـنَ فَكَفَّـرَتُهُو إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَـكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَـثَةِ أَيَّامٍ ذَ لِكَ كَفَّـرَةُ أَيْمَـنِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُواْ أَيْمَـنَكُمْ كَذَ لِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَـتِهِى لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ89

خدا شما را به سوگندهاى بيهوده تان (بدون پيمان در آن) مؤاخذه نمى كند، ولى به سوگندهايى كه از روى پيمان مى خوريد (و مى شكنيد) شما را مؤاخذه مى كند. پس كفّاره اش خوراك دادن به ده بينواست - از غذاهاى متوسطى كه به كسان خود مى خورانيد - يا پوشانيدن آنان يا آزاد كردنِ در بندى. پس كسى كه (هيچ يك از اين ها را) نيابد (بايد) سه روز روزه بدارد. اين است كفّاره ى سوگندهاى شما كه از روى پيمان خورديد. و نگهبان سوگندهاى خود باشيد. اين گونه خدا آيات خود را برايتان بيان مى كند، شايد شما سپاسگزارى كنيد. 89

آيه 89 ـ مسئول نبودن و مؤاخذه نشدن از الغاى قَسَمهاى بيجا در برابر خود اين قَسَمها بمعناى اين است كه اصل اينگونه قسم ها باطل است مانند قسم بر فعل مرجوح يا حرام و يا ترك واجب يا مستحب كه حتما بايد نقض گردد و كفاره نقضش در عين واجب بودن اين نقض، همان مراحل سه گانه است كه در اين آيه ياد شده،

و لغو فى الأيمان هم داراى دو بعد است: حرام و واجب، حرامش قسمى است بيجا مانند قسم خوردن بر فعل حرام و يا ترك واجب، و واجبش نقض اين قسم است كه هرگز نبايد پايبند آن بود بلكه واجب هميشه واجب است وحرام هم هميشه حرام،

و اين «لايؤاخذكم» در بعد لغو كردن و ناچيز دانستن اين قسم لغو نه تنها مورد موآخذه نيست بلكه واجب هم هست و در مورد لغو نخستين كه قسمى است بيجا گرچه اين قسم خود حرام است ولى حرام تر از آن تأثير ناشايسته اى است كه در دلها دارد كه اگر تأثيرى نداشته و اين قسم لغو از روى جهالت بوده و يا تأثيرى داشته

ادامه...

ولى از آن توبه كرده در اين صورت مورد مؤاخذ هم نيست و حتى اگر تأثيرى داشته و از آن توبه هم نكرده مؤاخذه اصلى مربوط به آن اثرى است كه در دلها مى گذارده كه اينجا نفى مؤاخذه اى در اين لغو دليل بر عدم حرمت آن نيست بلكه در برابر انحرافى كه در دلها ايجاد كرده گوئى اين حرام است ولكن خود قسم لغو اينگونه حرام نيست و اين سه بعد مشمول «لايؤاخذكم» مى باشد.

ولكن "يؤاخذكم بما عقدتم الايمان" در صورتى است كه به اين قسم لهو پايبند باشيدكه اين خود دو گناه است، نخست گناه قسمى نادرست و سپس پايبند بودن به همين نادرست، مثلاً شخصى قسم خورده كه نماز نخواند، و نسبت به هر دوى قسم و ترك نماز پايبند باشد، اين نه تنها قلب را سياه مى كند بلكه اعمال انسان را نيز تباه مى سازد.

"و احفظو ايمانكم" نيز ناظر به حفاظت دو جانبى است نسبت به قسم ها و سپس به اين قسمهاى درست پايبند باشيد.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنصَابُ وَالْأَزْلَـمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَـنِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ 90 إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَـنُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَ وَةَ وَالْبَغْضَآءَ فِى الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَوةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ 91

هان اى كسانى كه ايمان آورديد! شراب و كار آسانگر گناه [: محرماتى مانند قمار] و بت ها و تيرهاى قرعه، پليدى(هايى) از عمل شيطانند، پس از آنها دورى گزينيد؛ شايد (خود و ديگران را) رستگار كنيد. 90 جز اين نيست (كه) شيطان همى خواهد با شراب و كار آسانگرِ گناه، ميان شما دشمنى و كينه توزى افكند، و شما را از ياد خدا و از نماز بازدارد. پس آيا شما (از اين ها) دست برداريد؟ 91

آيات 90 و 91 ـ «خمر» در اين آيه بمعناى كل آشاميدنى ها، خوراكى ها و كلاً كارهايى است كه انسان را مست مى كند، و از عقل انسانى و ايمانى او مى كاهد و يا آنرا نابود و يا سست مى سازد، و عقل كه سر سلسله نواميس خمسه انسانى است ـ

زيرا نگهبان خود و عقيده و جان و مال و عرض مى باشد ـ مهمترين عطيه ربانى است كه در سه بُعد كم كردن و توقف دادن و افزودنش داراى سه حكم است: توقفش حرام و كم كردنش حرامتر و ترقى و تكاملش واجب است و جملاتى مانند "أفلا تعقلون" گواه بر اين است كه بايد عقلهاى انسانها مورد بهره بردارى قرار گيرد كه تكامل آن ضامن اين بهره هاست و توقفش بى عقلى است.

ادامه...

از آشاميدنى هايى كه حرام است همان شراب و آب جو است كه بر حسب سنت قطعيه حتى يك قطره از آنها هم حرام است، زيرا اصولاً براى خمر دو مرحله است، مرحله فعلى كه مقدار معموليش مست كننده است و مرحله شأنى كه كمتر از آن مست نمى كند ولى با افزودن بر آن به مقدار معموليش مست كننده است، و در كل گذشته از زيانهاى بهداشتى زيانهاى عقلى نيز دارد و صرف نظر از اين جهات، سنت قطعيه بيانگر حرمت اين جريان شأنى است.

اين پنجمين و آخرين آيه سياسيت گام به گام در تحريم خمر و ميسر است ولى تحريم انصاب و ازلام خود از دعوت هاى كامل آغازين توحيد مى باشد و اين آيه شديدترين لحن در تحريم اين چهار جريان دارد.

و در كل آنچه موجب پوشش عقل مى باشد چه كم و چه زيادش حرام است كه حتى از يكى از دو بعد فعلى يا شأنى خمر برون است، حتى اگر هم كه زيادش شراب نيست اما كار شراب مى كند مانند اينكه در هواى گرم انگور و چربى فراوانى بخوريد و در برابر آفتاب بيارميد كه اين خود احيانا موجب مستى است و البته هر چند مستى و كاهش عقل بيشتر باشد حرمت و نجاست اين عمل افزونتر است.

ادامه...

«المیسر» كه در لغت وسيله و جايگاه و پايگاه يُسر و آسانى است و در انحصار قمار نمى باشد، بلكه هر كارى كه گناه را يا ترك واجب را آسان نمايد ميسر است،

زيرا اصولاً مقدمه حرام حرام، و مقدمه واجب واجب است، چنانكه آياتى چند بيانگر اين حقيقت مى باشد، روى اين اصل ميسر كه كلاً وسائل آسانى فعل حرام و ترك واجب باشد حرام است، چه در نهايت موجب ترك واجب و يا فعل حرام گردد يا نه، و اصولاً چنانكه واجبات خود واجب اند و محرمات هم خود حرام اند بايستى حالت مؤمن حالت آمادگى هميشگى براى فعل واجب و ترك حرام باشد، و نه حتى ميانگين تا چه رسد وسيله آسانى در ترك واجب و فعل حرام باشد،

مثلاً قمار كه حرام را آسان مى كند. نخست تصرفى ظالمانه در مال ديگران است كه به آسانى آنرا در اختيار برنده قرار مى دهد، و ديگرى دشمنى هايى كه در اين ميان پديده مى آيد.

و از جمله بدترين قمارها و ميسرها شطرنج است،
و اصولاً برد و باخت مالى در ميسر شرط نيست، كه اگر اضافه بر لهو بودن و ايجاد دشمنى كردن برد و باختى هم در كار باشد قمار و حرامى است سه بعدى، و اگر بدون برد و باخت مالى باشد ميسر و حرامى است دو بعدى و اگر هم تنها برد و باخت مالى و يا عداوت يا لهو باشد در اين سه صورت حرام تك بعدى است.

و خصوص شطرنج كلاً حرام است گرچه همه ابعاد حرمت را نداشته باشد ولى دست كم وقت گذرانى غير عاقلانه و موجب دشمنى است، رواياتى از طريق فريقين راجع به حرمت شطرنح داريم لذا كلاً از مهمترين محرمات و ميسرهاست،

ادامه...

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وانگهى بعضى از محرمات اجتماعى معلل هم هست كه در موارد استثنايى هم كه آن علت وجود ندارد ولى در حساب مصلحت و پيشگيرى كلى حرام است، مانند نظر افكندن مردى جوان به زنى عريان كه بر مبناى ادعاى عدم شهوت از طرفين هم حرام است

زيرا اگر اينگونه استثنائات در اجتماعات اسلامى جائى داشته باشند نخست ادعاهاى نابجاى فراوان از ناكسانى به ادعاى ايمان و اسلام آن را تجويز مى كند، و نيز در ديگران هم اثر مى گذارد، روى اين اصل محرماتى اينچنين حرمتى كلى و همگانى دارند، و اين هم كه احيانا گفته مى شود كه شطرنج بدون لهو و محرمات خود ورزشى است فكرى پذيرفته نيست

زيرا نخست ورزش فكرى در انحصار شطرنج نيست بلكه وسائلى فراوان دارد وانگهى در بازى شطرنج منهاى برد و باخت مالى و لهو طبعا دشمنى در اين ميان خواهد بود، چنانكه در مسابقه هاى فوتبال و واليبال هم چنان است كه احيانا موجب زد و خوردها و كشتارهايى مى باشند.

آرى برد و باخت در مواردى هم جائز بلكه راجح و واجب است كه موجب تقويت جريانى راجح يا واجب باشد، مانند برد و باخت در وسايل جنگى همچون دويدن، شنا كردن، اسب سوارى و تير اندازى كه در هر زمان به مناسبت نيازهاى جنگى اش اين برد و باخت براى تشويق در پيشبرد نيروهاى جنگى واجب است،

و اكنون كه زمان سلاحهاى پيشرفته و اتوماتيكى است اين سلاحها جايگزين همان چهار مورد است كه مسابقه با خودروهاى زمينى دريايى وهوايى و نيز شناورى يا باقايق و كشتى و يا با وسائل ديگر و نيز مسابقه در استعمال سلاحهاى جنگى همه و همه از اين موارد است، و در هر صورت با مراعات اهم در برابر مهم جريان اهم راجح و يا واجب خواهد بود.


منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

ادامه...

پس اين گمان كه اگر قمارى بدون برد و باخت باشد چون قمار نيست، حرام هم نيست مخدوش است، زيرا ميسر اعم از اين قمار است و چنانكه گفتيم در اصل لهو و آسان كننده فعل حرام و ترك واجب مى باشد، و اين خود مهمتر از برد و باخت مالى است،

در قرآن هم هرگز لفظ قمار نيامده، بلكه اينجا ميسر و جاهاى ديگر لهو، لغو، وسيله حرام و يا ترك واجب و از اين قبيل تعبيرات عمومى است، و اگر گفته شود كه شطرنج خالى از هر دو جهت روى اين مبنا حلال است،

پاسخ اولش اين است كه كارى كه نوعا انسان را به حرام مى كشاند بر حسب نصوصى قرآنى كلاً حرام است، و دوم اينكه بر حسب سنت قطعيه اسلامى شطرنج از سرآمد محرمات در جريان لهو و قمار و مسير قرار دراد، بنابراين حلال دانستن شطرنج بر اين مبنا مانند حلال دانستن گوشت خوك است در صورتى كه كرم ترشين آن گرفته شود.

و اينجا "رجس من عمل الشيطان" بمعناى نجاستى جسمانى نيست، زيرا ميسر در هر صورت كارى ناپسند است و نجاست اين كار هرگز در بعد جسمانى نمى باشد كه آلت قمار و يا ديگر ميسرها نجس نيست، بلكه حالت نجسى است

ادامه...

روى اين اصل خمر هم داراى حالتى نجاست بار مى باشد و بر حسب بيش از بيست روايت خمر جسما پاك است و ظواهر رواياتى كمتر آنرا نجس مى داند كه طبعا در برابر اين نص و دلالت قرآنى ـ و رواياتى موافق آن ـ مراد از اين نجاست، همان نجاست آشاميدن و كارهاى ايجابى ديگرى است كه نسبت به خمر انجام مى گيرد مانند تهيه، فروش و حتى كاشتن درخت انگور و خرما به نيت بدست آوردن شراب حرام است كه در روايات ما بالغ بر ده مورد نمودار مى باشد.

و چنانكه در خبر است در پاسخ اين پرسش از معصوم كه من لباسم آلوده به خمر است، آيا با آن مى توانم نماز بخوانم، فرمود: لباس كه مست نمى شود بر اين مبنا جسم خمر نجس نيست.

وانگهى "من عمل الشيطان" دليل ديگرى است بر اينكه خود خمر نجس ظاهرى نيست، بلكه آماده كردن و ... و خوردنش مى باشد كه از عمل شيطان است، و اين شيطان نبوده كه كيفيت درست كردن خمر را به انسانها نشان داده،

بلكه خود انسانها هستند كه اين عمل شپيطانى را انجام مى دهند و در آخر كار «فاجتنبوه» اجتناب از جسم خمر و ميسر و انصاب و ازلام نيست، بلكه اجتناب و دورى از كاربرد آنهاست و آيه بعدى كه عداوت و بغضاء و جلوگيرى از ياد خدا و نماز را از آثار و كاربردهاى اين موارد قرار داده بخوبى تأييد مى كند كه اينجا تنها برد و باخت مالى نيست اگر چه اين را هم شامل است،

لكن مهمترش خطرهاى حالى است، مثلاً دست زدن به اينها اينگونه پيامدهها را هرگز ندارد، خصوصا در صورتيكه براى نابود كردن آنها ست كه كارى واجب مى باشد، پس چگونه مِن عمل الشيطان است و چگونه ايجاد عداوت و بغضاء و ترك ياد خداست و حال آنكه دست زدن به اينها از براى نابوديشان خود از بين برنده اين پيامدهاى خطرناك است.

ادامه...

در آيه بقره اين بحث به ميان آمده و اصولاً خمر و بقيه اين مذكورات در كل اديان الهى حرام بوده، و چگونه مى توان پذيرفت كه خمر با اينكه از بين برنده عقل است در شريعتى از شرايع الهيه حلال باشد،

زيرا اصولاً پذيرش شريعت الهى بر مبناى عقل است و چگونه قابل قبول است كه شريعتى الهى و يا عقلانى غير الهى اساس پذيرش خود را كه عقل است با تجويز مستى از ميان ببرد، لذا در تورات چهارده آيه و در انجيل چهار آيه و در قرآن پنج آيه از براى حرمت خمر وارد است. گرچه كتب وحيانى تحريف شده بر خلاف اين نصوص ساختن و خوردن آن را به پيامبرانى هم نسبت داده است.

اينجا احيانا گفته مى شود كه لفظ حرمت در هيچيك از آيات تحريم خمر وجود ندارد و مخصوصا آيه مورد بحث كه مهمترين و آخرين آيات تحريم آن مى باشد، پاسخ اين است كه:

اولاً خود «فاجتنبوه» دورى از آنرا واجب دانسته، آنهم واجبى بس مهم، چنانكه علل حرمت خمر و بقيه موارد مذكوره را پيامد بدترين محرمان دانسته،

در ثانى «اثم» كه به معناى پيامد بد مى باشد در چهل و هشت آيه قرآن حرام شده، از جلمه "انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن الاثم و البغى بغير الحق" (7:33) اين در اثم معمولى است كه اينجا حرام شده تا چه رسد به اثم كبير، چنانكه در آيه بقره خمر و ميسر را اثم كبير دانسته (2:219) بنابراين نه تنها خمر ميسر حرام مى باشند، بلكه حرامى بزرگ اند.

و اين حرمت باندازه اى بزرگ است كه نماز يعنى بزرگترين ركن از فروع دين كه هرگز نبايد ترك گردد در حال مستى حرام شده (4:43) پس حرمت خمر چند برابر حرمت محرماتى ديگر است، بلكه خودبر حسب برخى روايات كليد دربهاى بسته كل محرمات است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّــلِحَـتِ جُنَاحٌ فِيَما طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّــلِحَـتِ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّ أَحْسَنُواْ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ 93

بر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند گناهى در آنچه خورده اند نيست، در حالى كه تقوا پيشه كردند و ايمان آوردند و كارهاى شايسته(ى ايمان) نمودند؛ سپس تقوا پيشه كردند و ايمان آوردند؛ پس آن گاه تقوا پيشه كردند و (در تقوا و ايمان و عمل صالحشان) بهترين (راه را) انتخاب كردند. خدا نيكوكاران را همى دوست مى دارد. 93

آيه 93 ـ در اينجا براى سلب گناه نسبت به خوردنى هاى مؤمنان ده گام طى شده، سه مرتبه ايمان، سه مرتبه تقوى، دو مرتبه عمل به صالحات و دو مرتبه احسان يادشده است،

گام نخستين ايمان و عمل به صالحات است، و در گام دوم تقوى هم بر آن افزوده گشته، سپس تقوى و ايمان و احسان و در آخر كار بگونه اى فراگير "واللّه يحب المحسنين" آمده و اين تكرار بر مبناى تكامل در ايمان و اعمال شايسته اى كه جنبه ايجابى دارند مى باشد، و تقوى جنبه سلبى است و شامل ايجابى نيز مى باشد،

و احسان، احسان در ايمان و عمل شايسته و تقوى را در بر مى گيرد، و در هر صورت تكامل اين مراحل چهارگانه با تكرارهاى موجود نشانگر اين است كه از مهمترين جريانات زندگى طعام است كه يا حرام است و يا حلال يا مشتبه و براى اينكه هرگز به حرام و مشتبه آلوده نشويد و تنها غذاى صد در صد حلال را مصرف كنيد اين گامهاى استوار بگونه تكرار و تكامل لازم است،

و چون ضرورى ترين نيازهاى زندگى كه بايد هميشه بدست آورد طعام است "ليس ... جناح" بر اين مبانى چهارگانه پرهيز مؤمنان را از طعام واجب ندانسته و مصرف كردن آنرا حرام نمى داند.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن

شَيْءٍ وَلَـٰكِن ذِكْرَىٰ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿٦٩


و چيزى از حساب آنان [=ستمكاران‌] بر عهده كسانى

كه پروا[ى خدا] دارند، نيست. ليكن، تذكّر دادن

[لازم‌] است، باشد كه [از استهزا] پرهيز كنند


وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ

الدُّنْيَا ۚ وَذَكِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ

لَهَا مِن دُونِ اللَّـهِ وَلِيٌّ وَلَا شَفِيعٌ وَإِن تَعْدِلْ كُلَّ

عَدْلٍ لَّا يُؤْخَذْ مِنْهَا ۗ أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِمَا كَسَبُوا ۖ

لَهُمْ شَرَابٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ ﴿٧٠

و كسانى را كه دين خود را به بازى و سرگرمى گرفتند

و زندگى دنيا آنان را فريفته است، رها كن؛ و [مردم را]

به وسيله اين [قرآن‌] اندرز ده؛ مبادا كسى به [كيفر]

آنچه كسب كرده به هلاكت افتد، در حالى كه براى

او در برابر خدا يارى و شفاعتگرى نباشد؛ و اگر [براى رهايى خود]

هر گونه فديه‌اى دهد، از او پذيرفته نگردد. اينانند كه به

[سزاى‌] آنچه كسب كرده‌اند به هلاكت افتاده‌اند، و به

[كيفر] آنكه كفر مى‌ورزيدند، شرابى از آب

جوشان و عذابى پر درد خواهند داشت


قُلْ أَنَدْعُو مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا يَنفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا

وَنُرَدُّ عَلَىٰ أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّـهُ كَالَّذِي

اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ

يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا ۗ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّـهِ

هُوَ الْهُدَىٰ ۖ وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٧١

بگو: «آيا به جاى خدا چيزى را بخوانيم كه نه سودى به

ما مى‌رساند و نه زيانى؛ و آيا پس از اينكه خدا ما را

هدايت كرده از عقيده خود بازگرديم؟ مانند كسى كه

شيطانها او را در بيابان از راه به در برده‌اند، و حيران

[بر جاى مانده ]است؟ براى او يارانى است كه وى را به

سوى هدايت مى‌خوانند كه:» به سوى ما بيا. «بگو:»

هدايت خداست كه هدايتِ [واقعى‌] است، و دستور

يافته‌ايم كه تسليم پروردگار جهانيان باشيم

وَأَنْ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَاتَّقُوهُ ۚ وَهُوَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ﴿٧٢


و اينكه نماز برپا داريد و از او بترسيد، و هم

اوست كه نزد وى محشور خواهيد گرديد.


وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ ۖ وَيَوْمَ يَقُولُ

كُن فَيَكُونُ ۚ قَوْلُهُ الْحَقُّ ۚ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ ۚ

عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ ۚ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ ﴿٧٣


و او كسى است كه آسمانها و زمين را به حق آفريد، و

هر گاه كه مى‌گويد: «باش»، بى‌درنگ موجود شود؛

سخنش راست است؛ و روزى كه در صور دميده شود،

فرمانروايى از آن اوست؛ داننده غيب

و شهود است؛ و اوست حكيم آگاه


وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً ۖ

إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿٧٤


و [ياد كن‌] هنگامى را كه ابراهيم به پدر خود «آزر» گفت:

«آيا بتان را خدايان [خود] مى‌گيرى؟ من همانا

تو و قوم تو را در گمراهى آشكارى مى‌بينم.»


وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ

وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ﴿٧٥


و اين گونه، ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم

نمايانديم تا از جمله يقين‌كنندگان باشد


فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَـٰذَا رَبِّي ۖ

فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ ﴿٧٦


پس چون شب بر او پرده افكند، ستاره‌اى ديد؛ گفت:

«اين پروردگار من است.» و آنگاه چون غروب كرد،

گفت: «غروب‌كنندگان را دوست ندارم.»


فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَـٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ

لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ ﴿٧٧


و چون ماه را در حال طلوع ديد، گفت: «اين پروردگار من است.»

آنگاه چون ناپديد شد، گفت: «اگر پروردگارم مرا هدايت

نكرده بود قطعاً از گروه گمراهان بودم.»


فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَـٰذَا رَبِّي هَـٰذَا أَكْبَرُ ۖ

فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ ﴿٧٨


پس چون خورشيد را برآمده ديد، گفت: «اين پروردگار من

است. اين بزرگتر است.» و هنگامى كه افول كرد، گفت:

«اى قوم من، من از آنچه [براى خدا] شريك مى‌سازيد بيزارم.»


إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ

وَالْأَرْضَ حَنِيفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿٧٩


من از روى اخلاص، پاكدلانه روى خود را به سوى كسى

گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده

است؛ و من از مشركان نيستم


وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ ۚ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّـهِ وَقَدْ هَدَانِ ۚ

وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَن يَشَاءَ رَبِّي شَيْئًا ۗ

وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا ۗ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ ﴿٨٠


و قومش با او به ستيزه پرداختند. گفت: «آيا با من در باره

خدا محاجّه مى‌كنيد و حال آنكه او مرا راهنمايى كرده است؟

و من از آنچه شريك او مى‌سازيد بيمى ندارم، مگر آنكه پروردگارم

چيزى بخواهد. علم پروردگارم به هر چيزى

احاطه يافته است. پس آيا متذكّر نمى‌شويد؟»


وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُم

بِاللَّـهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا ۚ فَأَيُّ

الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ ۖ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٨١


و چگونه از آنچه شريك [خدا] مى‌گردانيد بترسم، با آنكه

شما خود از اينكه چيزى را شريك خدا ساخته‌ايد كه

[خدا] دليلى در باره آن بر شما نازل نكرده است نمى‌هراسيد؟

پس اگر مى‌دانيد، كدام يك از [ما] دو

دسته به ايمنى سزاوارتر است؟




الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُولَـٰئِكَ

لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ ﴿٨٢

كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالوده‌اند،

آنان راست ايمنى و ايشان راه‌يافتگانند


وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَىٰ قَوْمِهِ ۚ نَرْفَعُ

دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاءُ ۗ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ ﴿٨٣


و آن حجّت ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش داديم.

درجات هر كس را كه بخواهيم فرا مى‌بريم،

زيرا پروردگار تو حكيم داناست


وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ ۚ كُلًّا هَدَيْنَا ۚ وَنُوحًا هَدَيْنَا

مِن قَبْلُ ۖ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ

وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿٨٤

و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم، و همه را به راه

راست درآورديم، و نوح را از پيش راه نموديم، و از نسل او

داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون

را [هدايت كرديم‌] و اين گونه، نيكوكاران را پاداش مى‌دهيم

وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَىٰ وَعِيسَىٰ وَإِلْيَاسَ ۖ كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ ﴿٨٥


و زكريّا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند


وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا ۚ

وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿٨٦


و اسماعيل و يسع و يونس و لوط، كه

جملگى را بر جهانيان برترى داديم


وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ ۖ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ

وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿٨٧


و از پدران و فرزندان و برادرانشان برخى را [بر جهانيان برترى داديم‌]،

و آنان را برگزيديم و به راه راست راهنمايى كرديم


ذَٰلِكَ هُدَى اللَّـهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۚ وَلَوْ

أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿٨٨

اين، هدايت خداست كه هر كس از بندگانش را بخواهد

بدان هدايت مى‌كند. و اگر آنان شرك ورزيده بودند،

قطعاً آن چه انجام مى‌دادند از دستشان مى‌رفت


أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ۚ فَإِن

يَكْفُرْ بِهَا هَـٰؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ ﴿٨٩


آنان كسانى بودند كه كتاب و داورى و نبوت بديشان داديم؛

و اگر اينان [=مشركان‌] بدان كفر ورزند، بى‌گمان، گروهى

[ديگر] را بر آن گماريم كه بدان كافر نباشند


أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّـهُ ۖ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ۗ قُل لَّا

أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا ۖ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَىٰ لِلْعَالَمِينَ ﴿٩٠


اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است، پس

به هدايت آنان اقتدا كن. بگو: «من، از شما هيچ مزدى بر

اين [رسالت‌] نمى‌طلبم. اين [قرآن‌] جز تذكرى براى جهانيان نيست.»


وَمَا قَدَرُوا اللَّـهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ

عَلَىٰ بَشَرٍ مِّن شَيْءٍ ۗ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ

بِهِ مُوسَىٰ نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ ۖ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ

تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا ۖ وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُوا أَنتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ ۖ

قُلِ اللَّـهُ ۖ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ ﴿٩١


و آنگاه كه [يهوديان‌] گفتند: «خدا چيزى بر بشرى نازل نكرده»،

بزرگى خدا را چنانكه بايد نشناختند. بگو: «چه كسى آن

كتابى را كه موسى آورده است نازل كرده؟ [همان كتابى كه‌]

براى مردم روشنايى و رهنمود است، [و] آن را به صورت

طومارها درمى‌آوريد. [آنچه را] از آن [مى‌خواهيد] آشكار و

بسيارى را پنهان مى‌كنيد، در صورتى كه چيزى كه نه شما

مى‌دانستيد و نه پدرانتان، [به وسيله آن‌] به شما آموخته شد.»

بگو: «خدا [همه را فرستاده‌]»؛ آنگاه بگذار تا

در ژرفاى [باطل‌] خود به بازى [سرگرم‌] شوند


وَهَـٰذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ

أُمَّ الْقُرَىٰ وَمَنْ حَوْلَهَا ۚ وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ

بِهِ ۖ وَهُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ ﴿٩٢


و اين خجسته‌كتابى است كه ما آن را فرو فرستاديم،

[و] كتابهايى را كه پيش از آن آمده تصديق مى‌كند.

و براى اينكه [مردم‌]ام‌القرى [=مكّه‌] و كسانى را كه

پيرامون آنند هشدار دهى. و كسانى كه به آخرت ايمان

مى‌آورند، به آن [قرآن نيز] ايمان مى‌آورند،

و آنان بر نمازهاى خود مراقبت مى‌كنند


وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّـهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِيَ

إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا

أَنزَلَ اللَّـهُ ۗ وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ

وَالْمَلَائِكَةُ بَاسِطُو أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنفُسَكُمُ ۖ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ

عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ غَيْرَ الْحَقِّ

وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ ﴿٩٣

و كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ مى‌بندد يا

مى‌گويد: «به من وحى شده»، در حالى كه چيزى به او وحى

نشده باشد، و آن كس كه مى‌گويد: «به زودى نظير آنچه

را خدا نازل كرده است نازل مى‌كنم»؟ و كاش ستمكاران

را در گردابهاى مرگ مى‌ديدى كه فرشتگان [به سوى آنان‌]

دستهايشان را گشوده‌اند [و نهيب مى‌زنند:] «جانهايتان

را بيرون دهيد»؛ امروز به [سزاى‌] آنچه بناحق بر خدا

دروغ مى‌بستيد و در برابر آيات او تكبر مى‌كرديد،

به عذاب خواركننده كيفر مى‌يابيد

وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَىٰ كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَكْتُم

مَّا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ ۖ وَمَا نَرَىٰ مَعَكُمْ شُفَعَاءَكُمُ

الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاءُ ۚ لَقَد تَّقَطَّعَ

بَيْنَكُمْ وَضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿٩٤


و همان گونه كه شما را نخستين بار آفريديم [اكنون نيز]

تنها به سوى ما آمده‌ايد، و آنچه را به شما عطا كرده بوديم

پشت سر خود نهاده‌ايد، و شفيعانى را كه در [كار] خودتان، شريكان [خدا]

مى‌پنداشتيد با شما نمى‌بينيم. به يقين، پيوند ميان

شما بريده شده، و آنچه را كه مى‌پنداشتيد از

دست شما رفته است.

إِنَّ اللَّـهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ

وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّـهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ ﴿٩٥


خدا شكافنده دانه و هسته است. زنده را از مرده، و مرده

را از زنده بيرون مى‌آورد. چنين است خداى شما؛ پس چگونه

[از حق‌] منحرف مى‌شويد؟

فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ

حُسْبَانًا ۚ ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ﴿٩٦

[هموست كه‌] شكافنده صبح است، و شب را براى آرامش

و خورشيد و ماه را وسيله حساب قرار داده.

اين اندازه‌گيرىِ آن تواناى داناست


وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ

وَالْبَحْرِ ۗ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿٩٧


و اوست كسى كه ستارگان را براى شما قرار داده تا به وسيله

آنها در تاريكيهاى خشكى و دريا راه يابيد. به يقين، ما دلايل

[خود] را براى گروهى كه مى‌دانند به روشنى بيان كرده‌ايم


وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ

وَمُسْتَوْدَعٌ ۗ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ ﴿٩٨

و او همان كسى است كه شما را از يك تن پديد آورد. پس

[براى شما] قرارگاه و محل امانتى [مقرر كرد]. بى‌ترديد،

ما آيات [خود] را براى مردمى كه

مى‌فهمند به روشنى بيان كرده‌ايم

وَهُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ

كُلِّ شَيْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُّخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّتَرَاكِبًا

وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَجَنَّاتٍ مِّنْ أَعْنَابٍ

وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ ۗ انظُرُوا إِلَىٰ

ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَيَنْعِهِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكُمْ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿٩٩

و اوست كسى كه از آسمان، آبى فرود آورد؛ پس به وسيله

آن از هر گونه گياه برآورديم، و از آن [گياه‌] جوانه سبزى خارج

ساختيم كه از آن، دانه‌هاى متراكمى برمى‌آوريم، و از شكوفه

درخت خرما خوشه‌هايى است نزديك به هم. و [نيز ]باغهايى

از انگور و زيتون و انار -همانند و غير همانند- خارج نموديم.

به ميوه آن چون ثمر دهد و به [طرز] رسيدنش بنگريد.

قطعاً در اينها براى مردمى كه ايمان مى‌آورند نشانه‌هاست

وَجَعَلُوا لِلَّـهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ ۖ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ

وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يَصِفُونَ ﴿١٠٠


و براى خدا شريكانى از جن قرار دادند، با اينكه خدا آنها را خلق

كرده است. و براى او، بى هيچ دانشى، پسران و دخترانى

تراشيدند. او پاك و برتر است از آنچه وصف مى‌كنند

بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن

لَّهُ صَاحِبَةٌ ۖ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿١٠١


پديدآورنده آسمانها و زمين است. چگونه او را فرزندى باشد،

در صورتى كه براى او همسرى نبوده، و هر چيزى

را آفريده، و اوست كه به هر چيزى داناست




ذَٰلِكُمُ اللَّـهُ رَبُّكُمْ ۖ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ

فَاعْبُدُوهُ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ﴿١٠٢


اين است خدا، پروردگار شما: هيچ معبودى جز او نيست،

آفريننده هر چيزى است. پس او را بپرستيد،

و او بر هر چيزى نگهبان است


لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ ۖ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ﴿١٠٣


چشمها او را درنمى‌يابند و اوست كه ديدگان

را درمى‌يابد، و او لطيف آگاه است


قَدْ جَاءَكُم بَصَائِرُ مِن رَّبِّكُمْ ۖ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ

عَمِيَ فَعَلَيْهَا ۚ وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ ﴿١٠٤


به راستى رهنمودهايى از جانب پروردگارتان براى شما آمده است.

پس هر كه به ديده بصيرت بنگرد به سود خود او، و هر كس از

سر بصيرت ننگرد به زيان خود اوست،

و من بر شما نگهبان نيستم


وَكَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿١٠٥


و اين گونه آيات [خود] را گوناگون بيان مى‌كنيم، تا مبادا بگويند

تو درس خوانده‌اى، و تا اينكه آن را براى

گروهى كه مى‌دانند روشن سازيم


اتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ ۖ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ

وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ ﴿١٠٦


از آنچه از پروردگارت به تو وحى شده پيروى كن. هيچ

معبودى جز او نيست، و از مشركان روى بگردان


وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ مَا أَشْرَكُوا ۗ وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ

حَفِيظًا ۖ وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ ﴿١٠٧


و اگر خدا مى‌خواست آنان شرك نمى‌آوردند، و ما تو را

بر ايشان نگهبان نكرده‌ايم، و تو وكيل آنان نيستى


وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَيَسُبُّوا اللَّـهَ

عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ ۗ كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَىٰ

رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿١٠٨


و آنهايى را كه جز خدا مى‌خوانند دشنام مدهيد كه آنان از

روى دشمنى [و] به نادانى، خدا را دشنام خواهند داد. اين

گونه براى هر امتى كردارشان را آراستيم. آنگاه بازگشت

آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود، و ايشان را از آنچه

انجام مى‌دادند آگاه خواهد ساخت

وَأَقْسَمُوا بِاللَّـهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءَتْهُمْ آيَةٌ لَّيُؤْمِنُنَّ

بِهَا ۚ قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِندَ اللَّـهِ ۖ وَمَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا

إِذَا جَاءَتْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿١٠٩


و با سخت‌ترين سوگندهايشان، به خدا سوگند خوردند كه

اگر معجزه‌اى براى آنان بيايد، حتماً بدان مى‌گروند. بگو:

«معجزات، تنها در اختيار خداست.» و شما چه مى‌دانيد

كه اگر [معجزه هم‌] بيايد باز ايمان نمى‌آورند

وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ

أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ ﴿١١٠


و دلها و ديدگانشان را برمى‌گردانيم [در نتيجه به آيات ما ايمان

نمى‌آورند] چنانكه نخستين بار به آن ايمان نياوردند. و آنان

را رها مى‌كنيم تا در طغيانشان سرگردان بمانند




شاید یکی از رموز خواندن نماز به زبان عربی و با دیگر شرایط و آداب حفظ نماز بعد از قرن ها است در حالی که در ادیان دیگر ما اثری از آن نمی بینیم و چه بسا اگر به همان صورت خود که پیامبران گفته بودند عمل می کردند و به خواست خود با آن برخورد نمی کردند آن ها نیز چیزی به عنوان نماز می داشتند.
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسید: چرا نماز واجب شد، در حالی که هم وقت می گیرد و هم انسان را به زحمت می اندازد؟ امام فرمود: «پیامبرانی آمدند و مردم را به آیین خود دعوت نمودند. عده ای هم دین آنان را پذیرفتند، امّا با مرگ آن پیامبران، نام و دین و یاد آن‌ها از میان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پیامبر اسلام(ص) زنده بماند و این از طریق نماز امکان پذیر است»؛(
علل الشرایع، ج 2، ص 10.)یعنی علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مکتب و احیای دین هم هست.