کودکی می آموخت
از همان بدو تمنا
از همان روز که تکرار شدند آدمها
کودکم می آموخت
که اینجا دنیاست
آنقدر پست و حقیر است
که چیزی که نشانش بدهد
از برش بردارد
کودکم سخت گریست
چند روزی که گذشت
دیگر از پنجره ی کفش فروشی نگهش بر میگشت
کودکم سخت گریست
ولی در عمق وجود
دست از گردن حسرت ؛نگران، بر میداشت
امتحان شاید نه
فصل یک ،دو ،... چهل
ولی این فصل مدام کتب درسی این دنیا بود
دست خاکی خودش را که تکاند
با خودش فکری کرد
که خدا از سمت
آخرین پنجره ی خواسته ها پیدا بود
کودکی می آموخت
از همان بدو تمنا
از همان روز که تکرار شدند آدمها
کودکم می آموخت
که اینجا دنیاست
آنقدر پست و حقیر است
که چیزی که نشانش بدهد
از برش بردارد
کودکم سخت گریست
چند روزی که گذشت
دیگر از پنجره ی کفش فروشی نگهش بر میگشت
کودکم سخت گریست
ولی در عمق وجود،دست از گردن حسرت ؛نگران، بر میداشت
امتحان شاید نه
فصل یک ،دو ،... چهل
ولی این فصل مدام کتب درسی این دنیا بود
دست خاکی خودش را که تکاند
با خودش فکری کرد
که خدا از سمت
آخرین پنجره ی خواسته ها پیدا بود
کودکی می آموخت
از همان بدو تمنا
از همان روز که تکرار شدند آدمها
کودکم می آموخت
که اینجا دنیاست
آنقدر پست و حقیر است
که چیزی که نشانش بدهد
از برش بردارد
کودکم سخت گریست
چند روزی که گذشت
دیگر از پنجره ی کفش فروشی نگهش بر میگشت
کودکم سخت گریست
ولی در عمق وجود
دست از گردن حسرت ؛نگران، بر میداشت
امتحان شاید نه
فصل یک ،دو ،... چهل
ولی این فصل مدام کتب درسی این دنیا بود
دست خاکی خودش را که تکاند
با خودش فکری کرد
که خدا از سمت
آخرین پنجره ی خواسته ها پیدا بود
کاش آن کودک فقر
این همه فلسفه را می فهمید
کاش از فقر ، به فحشا و فساد
دری از هیچ کجا باز نبود.
کاش آن لحظه ی سیر
نان و حلوا و پنیر
کودک کار ببیند گاهی.
کاش در عشق
کمی گم بشویم
من از این فلسفه ها می ترسم
شاید این هفته خریدم
شاید....
مادرش گفت به آن کودک ناز
بارها با دل خون.....
کاش می دانستیم
در سر کوی سکوت
پشت دیوار بلندی ز فغان
نبش چشمی همه اشک
قلب ها خون شده از فقر مدام
ما پِیِ علم کلام!
اگر این جمعه نیامد معشوق
نه ز کم بودن این فلسفه هاست
علتش اشک خداست!
لیکن از چشم همان کودک ناز
می چکد اشک خدا
کاش میشد پس این فلسفه ها
عقده ای بگشائیم
از دل آن کودک
و هزاران چون او
تا شود پاک
به دستانِ فقیری چون من
قدری از اشک خدا
فلسفه در اینجاست
تا زمانی که به کودکی بگوید مادر
شاید این هفته خریدم ، شاید
پس به ما نیز خدا خواهد گفت
شاید این جمعه بیاید ، شاید.....
کاش می دانستیم
در سر کوی سکوت
پشت دیوار بلندی ز فغان
نبش چشمی همه اشک
قلب ها خون شده از فقر مدام
ما پِیِ علم کلام!
اگر این جمعه نیامد معشوق
نه ز کم بودن این فلسفه هاست
علتش اشک خداست!
لیکن از چشم همان کودک ناز
می چکد اشک خدا
کاش میشد پس این فلسفه ها
عقده ای بگشائیم
از دل آن کودک
و هزاران چون او
تا شود پاک
به دستانِ فقیری چون من
قدری از اشک خدا
فلسفه در اینجاست
تا زمانی که به کودکی بگوید مادر
شاید این هفته خریدم ، شاید
پس به ما نیز خدا خواهد گفت
شاید این جمعه بیاید ، شاید.....
دوستانم اکنون
تهمت فلسفه بازی به دلم می بندند
تهمت سنگ دلی
صحبت از پنجره ی کفش فروشی و هوس بود نه از کودک کار
صحبتِ کفش قشنگی که دلم می خواهد
طلب کودک کار
کفش قشنگ از پدرش نیست ولی
دو سه سال است کنون
دیدن مدرسه ،رویای شب خسته ی اوست
نه من از فلسفه سر در نمی آوردم، لیک
کودکی را دیدم
کودک پیری بود
دفتر مشق سیاهی که نشانم میداد
موقع کار کنار گذری یافته بود
دفترش را هر روز
با خودش می آورد
زیر پیراهن خود،محکم آن را می بست
و دلش خوش می شد......
دفترش را که نشانم میداد ؛
در گلویم آهی ،پر حسرت ،پر دلتنگی شد
کودک پیر اما
چشم او برقی زد
هیجان می بارید از صدایش،میگفت
خط پایینی را من کشیدم ،بنگر؛مثل بالایی هاست
......
راست میگفت،درست ؛
مثل بالایی بود .مثل بالایی ها
....
من از آن کودک پیر
عشق را فهمیدم
آری آن کودک پیر
فلسفه میدانست
فلسفه ی درد ،طلب ،عشق ،جنون ،بی تابی
کودک پیر ،پی نان و پنیری آموخت
کودک من اما ،چند و اندی سال است ماه را میخواهد
و فقط پا به زمین میکشد و قهر هنوز!
ولی جدای از موضوع بالا ، کلاً قالب جدید یک سری مشکلات داشته
برای مثال ، گاهی اوقات سایت اسک دین قفل میشه (سایت های دیگه مشکلی ندارند) و برای استفاده مجدد از اسک دین حتماً باید مودم ریست بشه!!تاپیک مشکلات فنی رو گم کردم که برای مسئول مربوطه این مشکل رو ارسال کنم
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما
لطف بفرمایید حتما این مشکل را با جناب مدیر فنی در میان بگذارید زیرا ممکن است مشکل افراد دیگری نیز باشد
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما
لطف بفرمایید حتما این مشکل را با جناب مدیر فنی در میان بگذارید زیرا ممکن است مشکل افراد دیگری نیز باشد
باتشکر
یازهرا(س)
سلام و عرض ادب
بهشون گفتم خواهر گرامی. چند روز پیش موضوع رو با ایشون درمیون گذاشتم
امیدوارم زودتر حل بشه
سلام خدمت همه ی دوستان
امیدوارم خواهرم حبیبه ی گرامی از بنده ی حقیر ناراحت نشده باشند.و کمی با اغماض خط خطی های مرا خوانده باشند. ایشان مستحضرند که اغراق و زیاد کردن پیاز داغ لازمه ی شعر است[SPOILER](کلمه ی تهمت،صرفا اغراق بود)[/SPOILER]
شعر ایشان یک شعر اجتماعی بود .بنده جسارت کردم و طبق عادت همیشگی بی اجازه از دیوار شعر مردم بالا رفتم،سرکی بکشم آنسو تر ها را.
برای خواهرم::Gol::Gol::Gol:
سلام خدمت همه ی دوستان
امیدوارم خواهرم حبیبه ی گرامی از بنده ی حقیر ناراحت نشده باشند.و کمی با اغماض خط خطی های مرا خوانده باشند. ایشان مستحضرند که اغراق و زیاد کردن پیاز داغ لازمه ی شعر است[SPOILER](کلمه ی تهمت،صرفا اغراق بود)[/SPOILER]
شعر ایشان یک شعر اجتماعی بود .بنده جسارت کردم و طبق عادت همیشگی بی اجازه از دیوار شعر مردم بالا رفتم،سرکی بکشم آنسو تر ها را.
برای خواهرم::Gol::Gol::Gol:
سیئات المقربینم نیست
نه نه این سیرت و جبینم نیست
حسنات الشرر ندارم من1
ساحت عشق را چه دانم چیست
از در عقل تو نمی رفتم
عاقبت عقل و دل ندانم چیست
----------------
1.[SPOILER]منظور همان حسنات الاشرار هست.منتها وزن جور نمی شد[/SPOILER]
سیئات المقربینم نیست
نه نه این سیرت و جبینم نیست
حسنات الشرر ندارم من1
ساحت عشق را چه دانم چیست
از در عقل تو نمی رفتم
عاقبت عقل و دل ندانم چیست
----------------
1.[SPOILER]منظور همان حسنات الاشرار هست.منتها وزن جور نمی شد[/SPOILER]
در راه رهگذر دلدار به من رسید***بوسید روی من بر جان من دمید* *آهسته و چمان می گذشت در مسیر***آسان استوار با من همی چمید* *سامان قلب من کاشانه ی دلم***در بند دولت عشقم و او باز می رهید* *دل در کمند اوست باران از آن اوست***این بنده ی حزین سر گشته ی خمید* *یا رب نوای او یاران برای او***دست بر دعا شدیم تا درد خود ندید* *بر شبنم چمن بنویس برای من***ساز و نوای من حَبلٌ مِنَ الوَرید* *حافظ بشور عشق یاد خدا می گفت***زمان برای او هر لحظه می تپید* *من بودم و خدا درمان مرا دوا***زیباست یاد او می گفت و می شنید* *پیچید سوز و باز حرکت به سبزه داد***دلبرست خلقت و باقی همه سعید* **صلوات**
السلام علیک ایتهاالصدیقه الشهیده/این بار خدا که امتحان کرد مرا * * بابردن تو چه بی امان کرد مرا* *من فاتح خیبرم ولی زهرا جان. ** غسل و کفن تو نصفه جان کرد مرا..../یازهرا روحی فداک
بسم ربّ الصدیقة الشهیدة:افلاک پر از زمزمه و پر غوغاست//لولاک لما خلقتُ الافلاک،بپاست//از طور وجود أنس و جانّ فهمیدم//آن روح که شد باعث سجده،زهراست// هر کو به عنایت کندش گوشه ی چشم//در بین مَلَک غُلغله افتد که زماست
[FONT=Symbol]· سايتها و تاپيكهاي هنري
هنرها مجموعهای از آثار و فرآیندهای ساخت انسان است که در جهت اثرگذاری بر عواطف، احساسات و هوش انسانی و یا به منظور انتقال یک معنا یا مفهوم خلق میشوند. هنر مهارت خلق زیبایی است. از مهمترین رشتههای هنری میتوان به هنرهای تجسمی (نقاشی، طراحی، تندیسگری، عکاسی و چاپ)، هنرهای نمایشی (تئاتر و رقص)، موسیقی، ادبیات (شعر، آرایشگری داستان)، سینما و معماری اشاره کرد.[FONT=Noor_Titr][3]
اين هنرها با ظرفت، نازك انديشي، حسآميزي و توجه به قرينگي، هماهنگي، ريتيم، رنگها و هارموني ارتباط شديدي دارد. خيال، احساس، عواطف، روياها، نمادها، الهام، ضميرناهشيار جز جداناشدني از مباحث هنري است. افراد هنرمند بيشتر از ديگران ميتوانند زمينهساز عروج يا سقوط عرفاني خود و ديگران شوند؛ به عنوان نمونه، گروهي از شعر براي تشجيع دشمن در جنگها، هجو نمادهاي ملي و ديني و اباحهگري جنسي استفاده ميكنند و سبب آلودگي خود و جامعه ميشوند و گروهي چون حافظ سبب تقويت بهداشت عرفاني و فرهنگ جامعه ميشوند. شعرا در فضاي بيروني و مجازي به خصوص زماني كه نامحرم حضور دارد نياز به مراقبتهي عرفاني ظريف دارند تا مبادا مشاعره، نقدها و گفتگوها و تعريف و تحسينهاي غيرضروري، از نظر حسي به نامحرمي وابسته شويم و يا او را به خود دلمشغول كنيم و از هر دو زندگي معنوي بازمانيم.
استاد بزرگوار جناب رضا بزرگوار با پیگیری کلاس و تمرین کردن و دنبال کردن دروس بنده باز جسارت کردم و خارج از برنامه بنده قصد دارم نظرتون رو در مورد شعر جدیدم که بالاخره بعد التماس به بی بی دوعالم و اذن گرفتن ازشون به سبکی قبلا هم شعر گفته بودم شعر گفتم (به سبک خودم ) ...ممنون میشم نظرتون و ایرادات کار رو بیان کنید :
دوباره میادش، بوی گل بوی یاس
بوی عید نوروز با شکفتن یاس
سلام و عرض ادب خدمت شما خواهر گرامی
سال نو بر شما و خانواده نیز مبارک باشد اول عرض کم که کم کم دارید سبک خودتان را پیدا می کنید
انشاالله از همین هفته دوباره کلاس های آموزش شعر پیگیری میشود و میتوانید حضور داشته باشید
به امید خدا میتوانید سبک خود را بپزید و اشعار بهتری هم بسرائید
این شعر هم به نسبت اشعار قبلی شما ، هماهنگ تر بود ، هم از نظر وزن و هم قافیه
فقط نکته ای را عرض میکنم:
در آهنگی که شعر شما دارد ، گاهی بین کلمات وقفه ای میفتد که شعر را از روان بودن میندازد
برای مثال این بخش خیلی خوب خوانده میشود: دوباره + میادش + بوی گل + بوی یاس
بخش هایی که جدا کردم با توجه به توقفی که بین آنهاست ، هر کدام یک کلمه واحد هستند و روی هم نیز خوانده میشوند. پس زیبا تلفظ میشود
اما قسمت دیگری از شعر شما را بخش بندی میکنم ببینید چگونه میشود: بوی عط + رِ زهرا + سال ما + درِ یاس
می بینید که توقف ها این بار بین خود کلمات قرار میگیرند و این توقف ها و قطع شدن کلماتِ "عطر" و "مادر" از زیبایی شعر می کاهد
پیشنهادی که برای شما دارم این است که سعی کنید تعداد هجاهایی که به کار می برید بیشتر باشد تا توقف ها به چشم نیاید
مثلاً این بیت:
[FONT=Microsoft Sans Serif]دوباره میادش، بوی گل بوی یاس
بوی عید نوروز با شکفتن یاس
تبدیل شود به این (به کاما دقت کنید): دوباره باز میادش ، عطر گل و عطر یاس
رسیده عید نوروز ، فصل شکفتن یاس
یا این بیت:
[FONT=Microsoft Sans Serif]بوی عطر زهرا ،سال مادریاس
نوروز فاطمی نوروز شیعه هاس
تبدیل شود به این: پیچیده عطر زهرا ، مانند بوتهء یاس
نوروز یاس احمد ، نوروز ما شیعه هاس
با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار
یک دنیا تشکر بابت وقتی که گذاشتین برای شعر بنده ....
بزرگوار تمام فرمایشات شما درست هست فقط وقتی میخوام تغییرات گفته شما رو اعمال کنم سبک و آهنگ شعرم بهم میریزه ولی وقتی باسبک مد نظرم میخونم شعر خودم رو مشکلی بوجود نمیاد
خب اینجور موقع ها باید چیکار کرد...بنده شعرم رو سبک مداحی زیر گفتم....
با سلام و احترام
ممنونم استاد ...فقط سبک اون صوت رو هم گوش کنید ببینید که شعر توی اون ریتم درسته البته ریتمی که شعر گفتم یکم تند تر از این هست
خلاصه بیصرانه منتظر نظر شما بزرگوار هستم در این صورت شعر چه طور هست؟
هرکس شریک خانه طوبا نمیشود
هرکس شفیع روز مبادا نمیشود
در دفتر حکایت عالم نوشته اند
هرخانمی که حضرت زهرا(سلام الله علیها)نمیشود
...............................
تو مادر کل عالم والایی
تو فاطمه ای ،تو حضرت زهرایی
هم مادر بابایی و هم جانِ علی
زهرا تو خودِ علی ولی اللهی
...........................
آن شب که بهشت مصطفی تابان شد
خورشید زمانه در زمین مهمان شد
آمد و تمام قدسیان رقص کنان
دامان زمین پر از گل و ریحان شد
گهواره پر از یاس و پر از پروانه
چشمان پدر زِشوق گل خندان شد
آن خیر کثیری که خدا داد به او
تفسیر تمام سوره قرآن شد
منصوره آسمان گل باغ نبی
مفهوم خدا زِخلقت انسان شد....
آن خیر کثیری که خدا داد به او
تفسیر تمام سوره قرآن شد
(( عهد عتیق - سِفر پیدایش - باب 17 - شماره 20 ))
خداوند ، خطاب به حضرت ابراهیم(ع)
تلفظ متن اصلی (به زبان عبری): VLYShM'y'aL ShM'yThYK HNH BUrKThY 'aThV VHPhUrYThY 'aThV VHUrBYThY 'aThV BM'aD M'aD ShNYM-'yShUr NShY'aM YVLYD VNThThYV LGVY GDVL
ترجمه: و اما در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم. اینک او را برکت داده ، بارور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم بواسطهء ماد ماد و دوازده رهبر که از نسل او پدید می آیند و امتی عظیم از وی بوجود آورم
عهد جدید - مکاشفات یوحنا - حکایت زن و اژدها (خلاصه شده): و من نشانۀ بسیار عظیمی در کائنات دیدم بانویی که خورشید او را در بر گرفته بود و نور ماه زیر پایش قرار داشت و بر سرش تاجی از دوازده ستاره بود
و آبستن بوده از درد زائیدن فریاد برمی آورد و اژدها پیش آن زن که می زائید بایستاد تا چون بزاید فرزند او را ببلعد
پس پسری را زایید که همه امت های زمین را به عصای آهنین حکمرانی خواهد کرد
وقتی آن پسر به دنیا آمد ، او را به نزد خدا و تختش بالا بردند
...............
آنگاه اژدها بر زن خشم گرفت و رفت تا با باقی ماندگان ذریه او جنگ کند
فرزندان آن زن همان هایی هستند که احکام خدا را حفظ می کنند و به حقیقتی که بواسطهء عیسی آشکار شد پایبند هستند
حتماً آخرش خدا به عارف میگوید ، نه!!
این زنِ بد اخلاق نعمتی است تا گناهان تو پاک بشوند و تازه باید بگذاری روی سرت حلوا حلوایش کنی و کلاً همسر ، خوب و بدش نعمت است و این حرفها!
بعدش هم عارف (و در نتیجه تمام مردها و زنهایی که زیر ظلم همسرشان هستن) به صبر دعوت میشوند و کلاً همسر خیلی خوب است!!
انصافاً آخرش را اینطوری تمام نکنید سرکار خانم "حبیبه"
مثلاً اگر اینطور تمام بشود که عارف همسرش را بیندازد توی دریا تا کوسه ها او را بخورند خیلی خوب میشود :khandeh!:
بسمه الشاهد
کودکی پشت در شیشه ای کفش فروش
با تمنّای غریبی می گفت:
مادر آن کفش، قشنگ است
ولی.....
باقیش گریه ی آرامی بود
بعد از این هجمِ ولی هایِ زیاد
نقطه چین بود، همیشه گویا!
امتحان بود همیشه آیا؟
فقر را می گویم
التماس دائم می خواهم
پاسخ تلخ عزیزم فردا
یا که فردایی دور
کودکم اکنون امّا....
و ادامه.... صبر کن
آه این صبر
چقدر طولانی است.
کودکی می آموخت
از همان بدو تمنا
از همان روز که تکرار شدند آدمها
کودکم می آموخت
که اینجا دنیاست
آنقدر پست و حقیر است
که چیزی که نشانش بدهد
از برش بردارد
کودکم سخت گریست
چند روزی که گذشت
دیگر از پنجره ی کفش فروشی نگهش بر میگشت
کودکم سخت گریست
ولی در عمق وجود
دست از گردن حسرت ؛نگران، بر میداشت
امتحان شاید نه
فصل یک ،دو ،... چهل
ولی این فصل مدام کتب درسی این دنیا بود
دست خاکی خودش را که تکاند
با خودش فکری کرد
که خدا از سمت
آخرین پنجره ی خواسته ها پیدا بود
بسمه الحکم العدل
کاش آن کودک فقر
این همه فلسفه را می فهمید
کاش از فقر، به فحشا و فساد
دری از هیچ کجا باز نبود.
کاش آن لحظه ی سیر
نان و حلوا و پنیر
کودک کار ببیند گاهی.
کاش در عشق
کمی گم بشویم
من از این فلسفه ها می ترسم.
:Gol::Gol::Gol:
هو المحبوب
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
.................................................. ...............
ماجرای ره و رهرو، بشنو از لب دوست
رهرو آن است که خاموش و دهان بسته رود
راهِ ایمن، چو تو جویی برو از راه، برون
هر که این راه رود، با دل بشکسته رود
خون بریزند سر کویِ هر آن کو بِرود
زان میان هر که ز خود خواهیِ خود، رسته رود
روز ها فکر من این شد که از این دِیر رَوَم
هاتفی گفت: چگونه دلِ بِنشسته رود؟!
دل تو رهن زمین است و زمین مَأمَنِ تو
بایدت دل برهی، تا که میان بسته رود(1)
1-میان بستن:کمر همت بستن
با سلام و اخترام
خواهشمندم از استاد بزرگوار حناب رضا شعر بنده ی حقیر رو هم نگاهی کنند و ایرادات رو عنوان کنند..
گریه میکنم باز برا کرببلات
یه بار دیگه ام بشم از زائرات
تو بگی نرکرم ، بگم حونم فدات
من بگم ارباب و تو بدی یه برات
بیام به حرمت تو بگی سینه بزن
بوسه به ضریحت بگی همینه بزن
یادته دفعه قبل با ذاکرت اومدم
میخوند شاه دلم ، نگینی سینه بزن
تخلص : نگین
شاید این هفته خریدم
شاید....
مادرش گفت به آن کودک ناز
بارها با دل خون.....
کاش می دانستیم
در سر کوی سکوت
پشت دیوار بلندی ز فغان
نبش چشمی همه اشک
قلب ها خون شده از فقر مدام
ما پِیِ علم کلام!
اگر این جمعه نیامد معشوق
نه ز کم بودن این فلسفه هاست
علتش اشک خداست!
لیکن از چشم همان کودک ناز
می چکد اشک خدا
کاش میشد پس این فلسفه ها
عقده ای بگشائیم
از دل آن کودک
و هزاران چون او
تا شود پاک
به دستانِ فقیری چون من
قدری از اشک خدا
فلسفه در اینجاست
تا زمانی که به کودکی بگوید مادر
شاید این هفته خریدم ، شاید
پس به ما نیز خدا خواهد گفت
شاید این جمعه بیاید ، شاید.....
دوستانم اکنون
تهمت فلسفه بازی به دلم می بندند
تهمت سنگ دلی
صحبت از پنجره ی کفش فروشی و هوس بود نه از کودک کار
صحبتِ کفش قشنگی که دلم می خواهد
طلب کودک کار
کفش قشنگ از پدرش نیست ولی
دو سه سال است کنون
دیدن مدرسه ،رویای شب خسته ی اوست
نه من از فلسفه سر در نمی آوردم، لیک
کودکی را دیدم
کودک پیری بود
دفتر مشق سیاهی که نشانم میداد
موقع کار کنار گذری یافته بود
دفترش را هر روز
با خودش می آورد
زیر پیراهن خود،محکم آن را می بست
و دلش خوش می شد......
دفترش را که نشانم میداد ؛
در گلویم آهی ،پر حسرت ،پر دلتنگی شد
کودک پیر اما
چشم او برقی زد
هیجان می بارید از صدایش،میگفت
خط پایینی را من کشیدم ،بنگر؛مثل بالایی هاست
......
راست میگفت،درست ؛
مثل بالایی بود .مثل بالایی ها
....
من از آن کودک پیر
عشق را فهمیدم
آری آن کودک پیر
فلسفه میدانست
فلسفه ی درد ،طلب ،عشق ،جنون ،بی تابی
کودک پیر ،پی نان و پنیری آموخت
کودک من اما ،چند و اندی سال است ماه را میخواهد
و فقط پا به زمین میکشد و قهر هنوز!
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما
لطف بفرمایید حتما این مشکل را با جناب مدیر فنی در میان بگذارید زیرا ممکن است مشکل افراد دیگری نیز باشد
باتشکر
یازهرا(س)
بهشون گفتم خواهر گرامی. چند روز پیش موضوع رو با ایشون درمیون گذاشتم
امیدوارم زودتر حل بشه
که چه پاک است همه نیتتان
می شناسند شما را همه کس
از سرا پای غزل های شما
که چه بی باک ز احساس سخن میگوئید
و ارادت به خدا
دوستان دغدغه های دل خود را گفتند
و مخاطب همه مردم بودند
بیشتر هم خودمان!
من و او یا که شما
چند حرفیم که با جوهر عشق
می چکانیم ز افکار و تعالیم و نظر
بر سر دفتر ذهن
تا که بهتر شود این کار جهان
ذره ای یا قدمی
سلام خدمت همه ی دوستان
امیدوارم خواهرم حبیبه ی گرامی از بنده ی حقیر ناراحت نشده باشند.و کمی با اغماض خط خطی های مرا خوانده باشند. ایشان مستحضرند که اغراق و زیاد کردن پیاز داغ لازمه ی شعر است[SPOILER](کلمه ی تهمت،صرفا اغراق بود)[/SPOILER]
شعر ایشان یک شعر اجتماعی بود .بنده جسارت کردم و طبق عادت همیشگی بی اجازه از دیوار شعر مردم بالا رفتم،سرکی بکشم آنسو تر ها را.
برای خواهرم::Gol::Gol::Gol:
بسمه الرفیق
سیئات المقرّبینِ شما
نرساند به قلب من ضرری
چون که ای خواهر نکو گفتار
ز من بی نوا همیشه سری
هر چه در شعر گفته ای هنر است
از هنر کی رسد به ما شرری؟
تو به نزدِ منِ تهی از عشق
معنی عشق را همیشه دری
پ.ن
عرض سلام و ادب
و عذرخواه بابت خطاب"تو"
کاش این شعر اینقدر در بند وزن و قافیه نبود.
:Gol::Gol::Gol:
سیئات المقربینم نیست
نه نه این سیرت و جبینم نیست
حسنات الشرر ندارم من1
ساحت عشق را چه دانم چیست
از در عقل تو نمی رفتم
عاقبت عقل و دل ندانم چیست
----------------
1.[SPOILER]منظور همان حسنات الاشرار هست.منتها وزن جور نمی شد[/SPOILER]
سلام و عرض ادب
اشرار؟
حدیث:"حسنات الابرار سیئات المقربین"
:Gol::Gol::Gol:
سلام و احترام خواهرم
بله اشرار.
ابرار که ....
حسنات الاشرار هم نمی یابم.
این یکی اغراق نیست.مصداقش را اگر عرض کنم....
چند خواهی بافتن لاطائلات
فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
تا به کِی می پرسی از بود و نبود
جز ملال انگیختن آخر چه سود؟
چند می پرسی ز جبر و اختیار
اختیار آن بِه ، که باشد دستِ یار
ساقی ما اختیار تـــام داشت
و در بیان دیگر از جناب مولوی:چهارده آئینه در یک جام داشت
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا....!!!
پ.ن:منظورم از (( استاد عزیزم )) این بود که الگوی من در شعر ، جناب محمدرضا آقاسی هستند ، وگرنه متاسفانه افتخار شاگردی ایشون رو نداشتم
[SPOILER]سرکار خانم "حبیبه" ، شما باعث غبطه خوردن من هستید[/SPOILER]
بسمه الباقی
با سلام و احترام
صلوات برای ابیات ابتدائی بود که بجا استفاده فرمودید و متن پنهان حضرتعالی
جز شرمندگی برای بنده نیست،تشکر از حسن ظنّ جنابعالی.
هو الذی علّم البیان
سکوت
....................................
دیگر از قول و غزل چیزی مگو
گوش خلق الله را دیگر مجو
در سکوتت حرفها داری ز پیش
از میان جان شنو،صدها تو بیش
زمزمه از جان تو آید به گوش
محض حق شو،اندکی جانا خموش
این همه گفتی چه حاصل زین همه؟
قلب را پُر کرده ای از هَمهَمه
چونکه گویی نشنوی آن راز را
عشق محمود ازل،ایّاز را
بی جهت بلبل شدی در این چمن
خود نمودی،ریشه ی خود را بزن
بس کن این غوغا برو،آن یار جو
منزلِ شیرین بت عیّار جو
بر حروف و بر کلام و بر جُمَل
نِشترِ عشقی بزن همچون دُمَل
تا که چرک غیر را بیرون کند
پاکی جان، عشق را افزون کند
چون سخن رنگ خدا گیرد بگو
ورنه خاموشی گزین از گفتگو
هو الذی تجلی لقلوب محبیه
گوشه ی چشم
............................................
دل دیوانه ی من، ظلمت اغیار گرفت
گوئیا بد شد و صد نقطه ز زنگار گرفت
ناگهان خاطره ی یار پریچهره رسید
سُبحه از دست بشد،باز به یکبار گرفت(1)
متحیّر شده بودم زدل خویشتنم
دیده را گریه که نه،بارش خونبار گرفت
هق هق گریه أمان از دل و جان سخت ربود
دیده ام در پس بارش،صفت یار گرفت
رقص رقصان شد و با ضربت هر گوشه ی چشم
چرخ چرخی زد و خود رشته ی زُنّار گرفت
در کشاکش که رَوَد یا که بماند برِ ما(2)
وَه که این مرغ دلم فال چه بسیار گرفت
1-سبحه:تسبیح
2-اشاره به آرزوی تثبیت حال محبت(مقام)
در راه رهگذر دلدار به من رسید***بوسید روی من بر جان من دمید* *آهسته و چمان می گذشت در مسیر***آسان استوار با من همی چمید* *سامان قلب من کاشانه ی دلم***در بند دولت عشقم و او باز می رهید* *دل در کمند اوست باران از آن اوست***این بنده ی حزین سر گشته ی خمید* *یا رب نوای او یاران برای او***دست بر دعا شدیم تا درد خود ندید* *بر شبنم چمن بنویس برای من***ساز و نوای من حَبلٌ مِنَ الوَرید* *حافظ بشور عشق یاد خدا می گفت***زمان برای او هر لحظه می تپید* *من بودم و خدا درمان مرا دوا***زیباست یاد او می گفت و می شنید* *پیچید سوز و باز حرکت به سبزه داد***دلبرست خلقت و باقی همه سعید* **صلوات**
تلاوت کن خدارادرنمازت & صفایی دارداین رازونیازت------------ به اشک وناله هاداری سخن ها & خداهم طالب سوزوگدازت -------- یامهدی ادرکنی¤ ¤اللهم عجل الولیک الفرج¤ شعر مال خودم نیست و از صفحه ی کسی برداشتم
السلام علیک ایتهاالصدیقه الشهیده/این بار خدا که امتحان کرد مرا * * بابردن تو چه بی امان کرد مرا* *من فاتح خیبرم ولی زهرا جان. ** غسل و کفن تو نصفه جان کرد مرا..../یازهرا روحی فداک
بسم ربّ الصدیقة الشهیدة:افلاک پر از زمزمه و پر غوغاست//لولاک لما خلقتُ الافلاک،بپاست//از طور وجود أنس و جانّ فهمیدم//آن روح که شد باعث سجده،زهراست// هر کو به عنایت کندش گوشه ی چشم//در بین مَلَک غُلغله افتد که زماست
[FONT=Symbol]· سايتها و تاپيكهاي هنري
هنرها مجموعهای از آثار و فرآیندهای ساخت انسان است که در جهت اثرگذاری بر عواطف، احساسات و هوش انسانی و یا به منظور انتقال یک معنا یا مفهوم خلق میشوند. هنر مهارت خلق زیبایی است. از مهمترین رشتههای هنری میتوان به هنرهای تجسمی (نقاشی، طراحی، تندیسگری، عکاسی و چاپ)، هنرهای نمایشی (تئاتر و رقص)، موسیقی، ادبیات (شعر، آرایشگری داستان)، سینما و معماری اشاره کرد.[FONT=Noor_Titr][3]
اين هنرها با ظرفت، نازك انديشي، حسآميزي و توجه به قرينگي، هماهنگي، ريتيم، رنگها و هارموني ارتباط شديدي دارد. خيال، احساس، عواطف، روياها، نمادها، الهام، ضميرناهشيار جز جداناشدني از مباحث هنري است. افراد هنرمند بيشتر از ديگران ميتوانند زمينهساز عروج يا سقوط عرفاني خود و ديگران شوند؛ به عنوان نمونه، گروهي از شعر براي تشجيع دشمن در جنگها، هجو نمادهاي ملي و ديني و اباحهگري جنسي استفاده ميكنند و سبب آلودگي خود و جامعه ميشوند و گروهي چون حافظ سبب تقويت بهداشت عرفاني و فرهنگ جامعه ميشوند. شعرا در فضاي بيروني و مجازي به خصوص زماني كه نامحرم حضور دارد نياز به مراقبتهي عرفاني ظريف دارند تا مبادا مشاعره، نقدها و گفتگوها و تعريف و تحسينهاي غيرضروري، از نظر حسي به نامحرمي وابسته شويم و يا او را به خود دلمشغول كنيم و از هر دو زندگي معنوي بازمانيم.
ادامه
الماء مِن المِیاه : منظور قطره ای از دریا
با سلام و احترام و عرض تبریک سال نو
استاد بزرگوار جناب رضا بزرگوار با پیگیری کلاس و تمرین کردن و دنبال کردن دروس بنده باز جسارت کردم و خارج از برنامه بنده قصد دارم نظرتون رو در مورد شعر جدیدم که بالاخره بعد التماس به بی بی دوعالم و اذن گرفتن ازشون به سبکی قبلا هم شعر گفته بودم شعر گفتم (به سبک خودم ) ...ممنون میشم نظرتون و ایرادات کار رو بیان کنید :
دوباره میادش، بوی گل بوی یاس
بوی عید نوروز با شکفتن یاس
بوی عطر زهرا ،سال مادریاس
نوروز فاطمی نوروز شیعه هاس
فاطمه فاطمه نور چشم مصطفی
فاطمه فاطمه سوی چشم مرتضی
بهشت عالمین زیر پای شماس
عیدی توروزم به اذنت کربلاس
مادری کن برام نوکرت بی نواس
نگین روسیاه به عشقت مبتلاس
ببینم حرم خدای احساست رو
گنبد و ضریح حضرت عباست رو
فاطمه فاطمه بی بی بده کربلا
فاطمه فاطمه آرزومه نینوا
سلام و عرض ادب خدمت شما خواهر گرامی
سال نو بر شما و خانواده نیز مبارک باشد
اول عرض کم که کم کم دارید سبک خودتان را پیدا می کنید
انشاالله از همین هفته دوباره کلاس های آموزش شعر پیگیری میشود و میتوانید حضور داشته باشید
به امید خدا میتوانید سبک خود را بپزید و اشعار بهتری هم بسرائید
این شعر هم به نسبت اشعار قبلی شما ، هماهنگ تر بود ، هم از نظر وزن و هم قافیه
فقط نکته ای را عرض میکنم:
در آهنگی که شعر شما دارد ، گاهی بین کلمات وقفه ای میفتد که شعر را از روان بودن میندازد
برای مثال این بخش خیلی خوب خوانده میشود: دوباره + میادش + بوی گل + بوی یاس
بخش هایی که جدا کردم با توجه به توقفی که بین آنهاست ، هر کدام یک کلمه واحد هستند و روی هم نیز خوانده میشوند. پس زیبا تلفظ میشود
اما قسمت دیگری از شعر شما را بخش بندی میکنم ببینید چگونه میشود: بوی عط + رِ زهرا + سال ما + درِ یاس
می بینید که توقف ها این بار بین خود کلمات قرار میگیرند و این توقف ها و قطع شدن کلماتِ "عطر" و "مادر" از زیبایی شعر می کاهد
پیشنهادی که برای شما دارم این است که سعی کنید تعداد هجاهایی که به کار می برید بیشتر باشد تا توقف ها به چشم نیاید
مثلاً این بیت:
[FONT=Microsoft Sans Serif]دوباره میادش، بوی گل بوی یاس
بوی عید نوروز با شکفتن یاس
تبدیل شود به این (به کاما دقت کنید):
دوباره باز میادش ، عطر گل و عطر یاس
رسیده عید نوروز ، فصل شکفتن یاس
یا این بیت:
[FONT=Microsoft Sans Serif]بوی عطر زهرا ،سال مادریاس
نوروز فاطمی نوروز شیعه هاس
تبدیل شود به این:
پیچیده عطر زهرا ، مانند بوتهء یاس
نوروز یاس احمد ، نوروز ما شیعه هاس
نکتهء دوم اینکه سعی کنید قافیه های شعرتان تنوع داشته باشد
البته این موضوع خیلی آموزش پذیر نیست چون از درون قلب انسان سرچشمه میگیرد ، اما سعی کنید که قافیه های متنوع را یاد بگیریدببینید در شعر شما 4 بیت با یک نوع قافیه وجود دارد:
درست مثل این 3 بیت:
که قافیه آنها متفاوت بود و خیلی خوب نیز بکار بردید :Gol:
با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار
یک دنیا تشکر بابت وقتی که گذاشتین برای شعر بنده ....
بزرگوار تمام فرمایشات شما درست هست فقط وقتی میخوام تغییرات گفته شما رو اعمال کنم سبک و آهنگ شعرم بهم میریزه ولی وقتی باسبک مد نظرم میخونم شعر خودم رو مشکلی بوجود نمیاد
خب اینجور موقع ها باید چیکار کرد...بنده شعرم رو سبک مداحی زیر گفتم....
http://dl.beynolharameyn.ir/moharam/94/audio/94-07-29%20(7).mp3
با سلام و احترام
ممنونم استاد ...فقط سبک اون صوت رو هم گوش کنید ببینید که شعر توی اون ریتم درسته البته ریتمی که شعر گفتم یکم تند تر از این هست
خلاصه بیصرانه منتظر نظر شما بزرگوار هستم در این صورت شعر چه طور هست؟
السلام علیک یا فاطمه الزهرا روحی فداک
هرکس شریک خانه طوبا نمیشود
هرکس شفیع روز مبادا نمیشود
در دفتر حکایت عالم نوشته اند
هرخانمی که حضرت زهرا(سلام الله علیها)نمیشود
...............................
تو مادر کل عالم والایی
تو فاطمه ای ،تو حضرت زهرایی
هم مادر بابایی و هم جانِ علی
زهرا تو خودِ علی ولی اللهی
...........................
آن شب که بهشت مصطفی تابان شد
خورشید زمانه در زمین مهمان شد
آمد و تمام قدسیان رقص کنان
دامان زمین پر از گل و ریحان شد
گهواره پر از یاس و پر از پروانه
چشمان پدر زِشوق گل خندان شد
آن خیر کثیری که خدا داد به او
تفسیر تمام سوره قرآن شد
منصوره آسمان گل باغ نبی
مفهوم خدا زِخلقت انسان شد....
یازهراسلام الله علیها
(( عهد عتیق - سِفر پیدایش - باب 17 - شماره 20 ))
خداوند ، خطاب به حضرت ابراهیم(ع)
تلفظ متن اصلی (به زبان عبری):
VLYShM'y'aL ShM'yThYK HNH BUrKThY 'aThV VHPhUrYThY 'aThV VHUrBYThY 'aThV BM'aD M'aD ShNYM-'yShUr NShY'aM YVLYD VNThThYV LGVY GDVL
ترجمه:
و اما در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم. اینک او را برکت داده ، بارور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم بواسطهء ماد ماد و دوازده رهبر که از نسل او پدید می آیند و امتی عظیم از وی بوجود آورم
عهد جدید - مکاشفات یوحنا - حکایت زن و اژدها (خلاصه شده):
و من نشانۀ بسیار عظیمی در کائنات دیدم
بانویی که خورشید او را در بر گرفته بود و نور ماه زیر پایش قرار داشت و بر سرش تاجی از دوازده ستاره بود
و آبستن بوده از درد زائیدن فریاد برمی آورد و اژدها پیش آن زن که می زائید بایستاد تا چون بزاید فرزند او را ببلعد
پس پسری را زایید که همه امت های زمین را به عصای آهنین حکمرانی خواهد کرد
وقتی آن پسر به دنیا آمد ، او را به نزد خدا و تختش بالا بردند
...............
آنگاه اژدها بر زن خشم گرفت و رفت تا با باقی ماندگان ذریه او جنگ کند
فرزندان آن زن همان هایی هستند که احکام خدا را حفظ می کنند و به حقیقتی که بواسطهء عیسی آشکار شد پایبند هستند
قرآن کریم - سورهء کوثر - آیه 1
إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ
يكي از دوستان شاعر
شعرک های عموعلوی گفتگوي فرهنگي شبانه با اهالي فرهنگ و دانش- یحیی علوی فرد
http://www.radio.ir/persian/modulespage.aspx?modulename=RadioMaaref_APart&ID=75060&PortalID=12
#یحیی_علوی_فرد
http://www.askdin.com/thread3422-513.html#post794602
بیا و ببین که به انتظار نشسته ام
صبح نمیرسد چرا
شب است و طولانی
سکوت گرفته مرا
به انتظار میروم بالا
دستم بگیر
کجاست این راه بی پایان
نه آغازی و نه پایانی
چگونه به بار می نشیند درخت رویا ها
صدا نمی کنی، فقط نگاه!
بگو چیزی
برای توست انتظار دلم
من خفه می شوم پشت نقاب
نمی گویی چرا این همه بی تابم
باور که نمی کنم خود به خود بیمارم
می آیی و شوری رها می کنی در دلم
چرا دور می شوی
گاهی سایه، محو، یک هاله
روز نمی آید، نمی خواهی
صبرم که ایوب است می دانی
بیا رهایم کن
ز وهم غمگینم
به دنبالت می گردم، تو را نمی بینم
قلبم را به دست نمی گیری
روی زلزله غم قلبم چه تسکینی
بیا آمده ام
به استقبالت منتظرم
سال ها نگاه های بی پاسخ
بیا امروز به امید ندایی آمده ام
سلام و عرض ادب
شعر سروده ی خودتان است؟
بسیار زیبا است.
بسمه الجلیل
فاطمه بود و نبود آدم و حوّا به وجود
نور او بود و گِل آدم و حوای نبود
در مقامات،ز هر مرتبتی آری نام
رتبه ی فاطمه برتر بود و کامل و تام
سایه ی فاطمه ظِلُّ اللهِ اعظم باشد
هر چه گویم زمقامش به خدا کم باشد
چه بگوید بشر ناقصی از عین کمال؟
زشت رویی چه کند وصف نهایات جمال؟
از ازل أُمّ ابیها لقب زهرا بود
نفس کلیّه ی حق با قلم اعلی بود(1)
آنچه بر لوح قَدَر دست قضا نقش نمود
همگی فاطمه با وحی خدایش بشنود(2)
ادامه دارد ان شاالله...............
1)نفس کلیه:حقیقت وجودی زهرای اطهر سلام الله علیها
و قلم اعلی حقیقت وجودی مولا علی علیه السلام
2)اشاره به مصحف فاطمه(س)
بله، ممنون از لطفتون
بسمه القریب
همه جا با منی
......................................
دل همگی یار شد با تو سوی غار شد(1)
وقت سکینه رسید عاقل و هوشیار شد
آه و فغان کم زنم سنگ به هر غم زنم
تو همه جا با منی چشم چه بر هم زنم؟
زین سپس آواره ام گِرد تو سیّاره ام
مِهر تویی نور ده ای همه مه پاره ام
دست رَدم کی زنی؟قفل دلم بشکنی
جان به فدای تو شد گوی، تو آنِ منی(2)
جان چو نیرزد بگو گر که غبارم بِرو
گفتِ تو و رُفت تو با دل و جان کرده خو
ای تو قرارم همه لیل و نهارم همه
بی تو زمستان شوم باغ و بهارم همه
در بر تو من نی أَم چون که تو باشی کی أَم؟
این همه جانا توئی نیست کن این هستیم
1-اشاره به آیه ی شریفه ی غار:
"... إِذ هُما فِىالغارِ إِذ یَقولُ لِصحِبهِ لَا تَحزَن إِنّ اللّهَ مَعنا فَأنزَلَ اللّهُ سَکینَتهُ عَلیهِ..."
2-خطاب خداوند به بنده:"عبدی"
وصف او قسمت ما نیست خدا می داند
حقِ وصفش همگی شمسُ ضحی می داند
زهرةُ الزهّراء، فی لیلةِ یلدا بوده است(3)
سرّ قدرش همگی حضرت زهرا بوده است
محفل ما که به ذکرش شرف و فضل بیافت
نور حبّش بُد و از ناحیه ی قلب بتافت
ادامه دارد ان شاالله......
3-حدیث:"هی زهرة الزهراء فی لیلة یلدا"
بسمه العلیّ
این رجب چشمه ی جوشان ولایت باشد
هر که ادراک کند، عین عنایت باشد
در رجب روز و شبش خیل گنه کاران را
فضل و رحمت بچشانند و پریشانان را
روزه اش آتش دوزخ همگی سرد کند
کودک را ه نرفته،ز کَرم مرد کند
حلقه ی عیش و طرب در سحرش بر پایَست
هر که بیدار بُود،در کنَفِ آقا یَست(1)
در دعا یاد بیارید "نسیم" از دل و جان
به گمانم شده از طایفه ی کور دلان
چشم بینا به دعای سحرت می خواهم
دم احیا گری از سِحرِ دَمَت می خواهم
1-در پناه و حمایت آقا علی ابن ابی طالب علیه السلام
التماس دعا
بسمه الشکور
پاداش صبر
.............................................
عارفی بُد بر هوی غالب شده
از گناه و معصیت تائب شده
روزها صائم بُد و شب تا سحر
در رکوع و سجده چون خیرُ البشر
خُلق او خُلق حَسَن چون روی او
حُسن در حُسن و همه کارش نکو
لیک او را همسری بُد،بَد سگال
تلخ روی و بد زبان در قیل و قال
زخم می زد بر دل عارف به نیش
فحش و داد و قلدری بودیش کیش
هر نصیحت که ورا شوهر بکرد
گوئیا دارد سر جنگ و نبرد
عاقبت عارف به جان آمد از او
سر به سجده کرد در درگاه هو
گفت یا ربّ حال من دانی ز پیش
عرض احوالم ز من دانی تو بیش
از عنایت بی سؤال و بی حساب
مستحق را می دهی صدها جواب
من کنون نزدت به نجوا آمدم
بی کسم نزد تو تنها آمدم
خسته ام از این همه جور و جفا
همسرم بویی نبردست از وفا
از زبانش بر من بیچاره بین
صد شرر گویی زده با قهر و کین
دشمن جان است او یا همسر است؟
بی گمان از مار هم او بدتر است
ادامه دارد ان شاالله....
هر چه بخشیدم ورا سودی نکرد
آتش دل نزد او دودی نکرد
هیچ از احوال دل وی را نشان
نیست چون زنهای خوب دیگران
امتحان گر می کنی با وی مرا
پس بده صبری چو ایّوبم خدا
یا چو عزرائیلِ من باشد همو
بی تعارف ای خدای من بگو
با اجازه من گِله کم می کنم
رخصتی فرما،ببخشا ای صنم
می روم تا زخم دل گیرم از او
گر تو می خواهی چنینم باز گو
ادامه دارد....
حتماً آخرش خدا به عارف میگوید ، نه!!
این زنِ بد اخلاق نعمتی است تا گناهان تو پاک بشوند و تازه باید بگذاری روی سرت حلوا حلوایش کنی و کلاً همسر ، خوب و بدش نعمت است و این حرفها!
بعدش هم عارف (و در نتیجه تمام مردها و زنهایی که زیر ظلم همسرشان هستن) به صبر دعوت میشوند و کلاً همسر خیلی خوب است!!
انصافاً آخرش را اینطوری تمام نکنید سرکار خانم "حبیبه"
مثلاً اگر اینطور تمام بشود که عارف همسرش را بیندازد توی دریا تا کوسه ها او را بخورند خیلی خوب میشود :khandeh!: