بسمه تعالی
موشی که در تله گیر میافتد، برای آنکه فنر تله، گردنش را خرد کند نمیرود. برای آن گردوی خوشبوی سر تله میرود. اما آن گردو او را نمیکشد. فنر فلزی تله او را میکشد.
برتری جویی، مفسدان تاریخ را به فساد کشیده است. قرآن میفرماید: «لايريدُونَ عُلُوّا فِی الاَّرضِ وَ لا فِسادا». فساد و تباهی انسان نتیجهی عُلوّ و برتری طلبی اوست. هر کسی این «دندان طمع به برتری» را کشید، دستش به فساد آلوده نمیشود.
بنده به خداوند عرض کرد:«خداوندا به من بیاموز آنچه را نمی دانم.»
خداوند در پاسخش فرمود:"تو آنچه را می دانی عمل نمی کنی چگونه آنچه را نمی دانی به تو بیاموزم؟!"
مبتلايان به مرض ماليخوليا را ديدى كه همواره از سان يافتن صور موحش و مخوف در خودشان وحشتناك و در هراس و بيم و عذاب اليماند. آن صور هولناك از قوه متخيله آنان كه خود مرتبه اى از ذات نفس انسانى است در صقع ذات آنان متمثل مى گردند كه مبتلاى به مرض ياد شده در واقع از خود مى ترسد چون فرد خوابیده كه خوابهاى هولناك مى بيند.
بيچاره ماليخوليايى گاهى از آن صور هولناك فرار مى كند و به زاويه اى پنهان مى شود كه از دست آنها رهايى يابد چون بدانجا رسيد همه آنها را در آنجا جمع مى بيند، بي خبر از اين كه داشت از خودش فرار مى كرد و از خود به خود خلاصى نتوان يافت. مشمول كلما نضجت جلودهم نه راه فرار دارد و نه راه مرگ ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى (اعلى 14) اعاذنا اللّه و اياكم منها
بسمه تعالی
خداوند تکلیف بما لا یطاق نمی کند، هیچ عاقلی چنین نمی کند چه رسد به خداوندی که خالق عقل است.
پس در مشکلات صبوری کن و با مشورت با اهلش(نه هر کسی) بهترین راه را انتخاب کن.البته مواظب باش خودت مشکل آفرین نباشی و طلبکار خداوند شوی.....
تکلیف بما لا یطاق، تکلیفی است که تحمل آن از حدود قدرت و توانایی مکلف خارج میباشد؛ به بیان دیگر، انجام آن برای مکلف یا بسیار دشوار و رنج آور و یا محال عادی و عقلی) است؛ مثل: تکلیف به وجوب روزه برای مریض در حالی که قادر به انجام آن نیست و یا تکلیف انسان به پرواز کردن.
منظور از گناهان ، گناهان از جنس حق الناس هست یا حق الله؟
بالفرض حق الله هم باشه ... یعنی الان من نوعی یک صلوات بفرستم ، تمام گناهان از جنس حق الله ، که برای من ثبت شده پاک میشه؟
اگر اینطور باشه که اکثر ماها موقع مرگ پاک و معصوم از دنیا میریم چون روزانه دهها و صدها بار صلوات میفرستیم.
با تشکر.
سلام علیکم و رحمه الله
حق الناس را که باید ادا کرد،حق الله قضا شده هم بر گردن ماست و با توبه فقط گناهش بخشیده می شود اگر عمدی قضا شده باشد. اما به هر حال عبادت قضا شده به گردن مکلف است.
هر کدام از دستورات آداب و شرایطی دارد که اگر به جا آورده شود، بله درست است.
مثلا صلوات را اگر به صورت لقلقه زبان و بدون توجه ذکر کنیم، آثار کمی خواهد داشت. اما اگر کسی صلوات بفرستد و واقعا بداند که منظور از این جمله چیست، این محمدی که بر او درود می فرستد کیست و اهل بیتش چه کسانی هستند، چرا باید به آنها درود فرستاد، مگر کاری که این بزرگوار برای ما انجام داده چه بوده ، درود و صلوات عملی که بر ایشان میفرستیم چگونه خواهد بود و ... رسیدن و جواب دادن به این مطالب یعنی ایمان کامل به خدا و نبوت و امامت و در نهایت دوری از گناه ومعصیت که به دنبال آن خواهد بود.
این صلوات، بله کفاره گناهان خواهد بود، اما لقلقه زبان؟!
به قول شاعر:
توبه برلب، سبحه برکف، دل پر از شوق گناه/ معصیت را خنده می آید ز استغفار ما
این پاسخ متعلق به یکی از همکارانم بود که در جای دیگری بیان شده بود.
انسان طوری آفریده شده است که برای انجام کاری، حتی خوردن و خوابیدن نیاز به انگیزه و یا دلیل دارد. مثلا اگر میخورد علش رفع گرسنگی است و یا اگر کار میکند علتش تامین معاش و کسب روزی است. حال باید برای کارهایی که خیر هست و توصیه دین است -کارهای مستحب- باید انگیزه و علت تراشی کنیم تا انس هایی که خیلی اهل این کارها نیستند برایشان یک نیروی محرّک درست کنیم و آنها را به سمت کارهای خیر سوق دهیم.
حال درصدد بیان چند انگیزه برای احسان و نیکوکاری هستیم.
۱- آنچه در اخیار ماست امانت خداوند است و وسیله امتحان ما
همه نعماتی که در اختیار ما است مالک حقیقی دارد و فکر نکنیم برای ماست. مثلا باجه دار بانک وقتی به ما پول می دهد، نباید فکر کند پول خودش هست چون او امانتدار بانک هست و باید انجام وظیفه کند.
و ما نباید فراموش کنیم که این نعمت ها را از خداوند بدانیم. در داستان آوردن تخت ملکه سبا (حضرت بلقیس) وقتی حضرت سلیمان تخت ملکه را مقابل خود دید فرمودند: «فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَن شَكَرَ فَإِنَّمَا یَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ كَرِیمٌ [نمل/۴۰] پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر دید، گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید كه آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مىكنم. و هر كس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس مىگزارد، و هر كس ناسپاسى كند، بىگمان پروردگارم بى نیاز و كریم است».
۲- مال احسان شده جایگزین می شود
اولین دغدغه ما انسانها در احسان و انفاق، نگرانی از از بین رفتن مال و کم شدن آن است و این در حالی است که خداوند خودش فرموده است: «وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ [سبا/۳۹] و اگر چیزی انفاق کنید ، عوضش را خواهد داد و او بهترین روزی دهندگان است».
پس خداوند خودش مال خارج شده را برمی گرداند و جایگزین می کند.
مثالی می زنند که واقعیت هم دارد، تا وقتی وقتی مادر به نوزاد شیر بدهد، شیرش قطع نمی شود. اما اگر مدتی نوزاد شیر نخورد، شیر مادر خشک می شود و تولید نمی شود.
۳- نیکی و احسان به خودت باز می گردد
گاها فکر ما به این سمت می رود که داریم دست دیگران را می گیریم و به آنها خیر می رسانیم. خداوند می فرماید: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا.. [اسراء/۷] اگر نیکی کنید به خود می کنید، و اگر بدی کنید به خود می کنید».
مثلا اگر برای دیگران خوب کار کنی، آنها در زمان احتیاج کار خوب به شما تحویل می دهند. برای همین مثال می زنند «از ماست که بر ماست».
بسم الله الرحمن الرحیم گاهی باید گفت چرا؟ انسان تنها موجودی است که قادر است این سؤال را از خویش بپرسد و تنها موجودی است که از سوی خداوند امر به پرسیدن این پرسش شده است این پرسش حیطه ی نیّات و حبّ و بغض های ما را مرز بندی می کند.
نویسنده : کنستان ویرژیل گئورگیو
سلام و درود بر شهید و فرزندش
بارها از مطالب شما برادر گرامی استفاده کردم و از متن های شما به شخصه ممنونم.
توصیه ای داشتم برادر و اینکه کمی درباره این کتاب و مترجمش تامل کن.!!
موفق باشی گرامی
کمتر به این تاپیک سر زدم ولی باید اعتراف کنم که کم سعادت بودم
نکات زیبای دوستان واقعاً آموزنده هست و میتونم بگم با اومدن به این تاپیک شخصیتم آپدیت میشه
در مقابل گفتم من هم مطلب جالبی برای دوستان تهیه کنم که شاید کمی متفاوت از سایر صحبت ها باشه
دوستان گرامی ، تصویر زیر رو نگاه کنید:
خب تا اینجا یک تصویر معمولی است. تصویر جوانی در حال نماز خوندن
اما شاید کمتر کسی بدونه این جوان چه کسی هست. یا بهتره بگم چه کسی بود.....
برای شناخت بیشتر تصویر بعدی رو ببینید:
بله ، این شخص که با فروتنی در مقابل خدای خودش زانو زده ، استاد فریدون مالکی ، قهرمان مبارزات رزمی جهان است. برای اینکه جایگاه ایشان در هنر رزمی بهتر برای شما مشخص بشه ، خوبه بدونید که حسین اجاقی قهرمان ووشوی جهان یکی از شاگردان استاد فریدون مالکی بوده
استاد فریدون مالکی در سال 1371 و در کشور ژاپن موفق به شکست دادن قهرمان افسانه ای ژاپن (معروف به سلطان رینگ جهان) شد و پس از این بود که لغب سلطان رینگ جهان به استاد مالکی داده شد. تصویر زیر مربوط به قهرمانی ایشان و برادر کوچکترشون فرشاد مالکی در کیهان ورزشی است
ایشان همچنین در دو فیلم سینمایی به نام های "پرواز از اردوگاه" و "شوک" ایفای نقش کرده است. این قهرمان بزرگ در حالی که هنوز در دوران جوانی بود ، در سن 41 سالگی در مسافرت به تهران ، در اثر تصادف و ضربهء مغزی به دیدار معبود خود رفت
مادر ایشان میگوید:
"فریدون هیچ وقت نمی گذاشت لباسش را بشویم و هر وقت میتوانست در خانه به من کمک میکرد
گاهی بی خبر پای مرا می بوسید و میگفت مادر من نمی توانم زحماتت را جبران کنم"
در آخر بخشی از صحبت قهرمان رینگ های جهان با جوانان رو براتون میذارم تا باز هم بیشتر برامون مشخص بشه که آنچه کسی را پهلوان میکند ، زور بازو نیست. جالب اینکه استاد ماکلی که در بالاترین سطح هنرهای رزمی قرار داشته ، در صحبتش خودش رو با عنوان هنرجو خطاب میکنه!!!
بخشی از مصاحبهء استاد فریدون مالکی:
"من به عنوان یک هنرجوی ورزشهای رزمی برای تمام علاقه مندان و عزیزان آرزوی موفقیت می کنم و درخواست من این است دیو جهل ، تکبر ، ترس ، شهوت و نادانی را از خود دور کنید که اینها ابزار شیطان برای دربند کشیدن انسان و گمراهی او هستند. همه را چون برادر و خواهر دوست بدارید و همیشه به خداوند متعال توکل کنید و تا می توانید به دیگران کمک کنید"
وقتی داستان افرادی مثل استاد مالکی رو میخونم ، با خودم میگم چرا این روزها چنین روحیه ای رو کمتر در جوانان می بینیم؟
دوستان کم و بیش با من آشنایی دارن و میدونن که من به شدت موافق تغییر و پیشرفت هستم ، اما نه به این معنا که سنت های خوب رو هم کنار بذاریم. سنت هایی مثل احترام به بزرگتر و مهربانی با کوچکتر ، فروتنی در عین قوی بودن ، کمک به افراد گرفتار و دوری از امیال نفسانی ای کاش جوانان ما بجای پیروی از الگوهای غربی ، مردان بزرگی مثل استاد مالکی رو الگو قرار می دادند
روحش شاد
یکی از طلاب با تقوا می گفت : به خدمت حضرت آیه الله بهجت رسیدئم و عرض کردم : دستوری به من بفرمایید . آقا فرمود: گناه نکن . عرض کردم : آقا دیگه من با این سن و سال بالا که مرتکب گناه نمی شوم ، یک ذکری ، دستوری دیگر به من بدهید . آقا فرمود : بگویم دیروز در منزل چکار کردی ؟ عرض کردم: بگویید . همین که آقا گفت من خشکم زد و با خداحافظی ، سریعاً از محضر ایشان دور شدم.البته باید توجه داشت گناه هر کس متناسب با خودش است و ممکن است بعضی از کارها برای برخی گناه محسوب نشود . گاهی خود آقا می فرمودند :
بسمه تعالی
شخصی پیش من آمده بود و از تعبیری که جایی درباره او به زبان رانده بودند، ناراحت بود. به او گفتم حرفی درباره تو زدهاند که دلت از آن حرف آتش گرفته است. اما آیا برای ظلمی است که به خودت شده، یا بیشتر از آن میسوزی که ظلمی به آنها شده، آن هم از طرف خود آنها؟
گفتم، فرض کن تو در بلندی نشستهای و طرف دستش به تو نمیرسد، هرچه میکند، چیزی گیر نمیآورد زیر پا بگذارد تا دستش به تو برسد. بچهی شیرخواره خودش را که در آن نزدیکی است، برمیدارد و زیر پایش میگذارد تا قدّش بالا بیاید یعنی بهاندازهی شصت هفتاد کیلوبار روی بچهی ششماهه فشار میآورد تا سه تا مشت به تو بزند. تو در آن حالت که بچهی او زیر پایش دارد جان میدهد، در بند این هستی که مشت میخوری یا دلت برای آن بچه میسوزد؟
گفت: قطعا بچهی او که زیر پایش دارد جان میدهد. برای من بینهایت رنجآور است.
پرسیدم: بچه آدم پیشش عزیزتر است یا ایمانش؟
برو ببین آن که به تو ناروا نسبت داده، آیا در قلبش لذت مناجات با خدا مانده؟ دیگر از اشک شب چیزی مانده؟ سپس توصیه کردم که: اگر میخواهی از خودت دفاع کنی، مبادا پا روی ارتباط خودت با خدا بگذاری و چیزی به طرفت بگویی که شرع اجازه نداده است.
قرآن میفرماید: «وَلا یجرِمَنّکم شنئان قومٍ عَلی اَلاّ تَعدِ لُوا اِعدِلُو هُوَ اَقرَبُ لِلتّقوی». بغض کسان دیگر شما را بر آن ندارد که از عدالت خارج شوید؛ عدالت را حفظ کنید، برای تقوای شما عدالت بهتر است: «اِعدِلُوا هُوَ اَقرَبُ لِلّتَقوی».
در وقت دفاع از خود، چیزی نگویید که به آن یقین ندارید والاّ شیطان کلاه سرتان گذاشته و ایمان شما زیر پا رفته و له شده است. اگر بخواهید توی کوچه، خیابان با کسی دست به یقه شوید، بچه به بغل دعوا نمیکنید، چون بچه وسط دعوا له میشود، مواظب باشید ایمانتان وسط این دشمنیها له نشود که از بچه مهمتر است.
آیت الله حائری شیرازی حفظه الله
بسمه تعالی
صیاد برای گرفتن ماهی، قلاّب بهکار میبرد. بر سر قلاّب، طعمهای که ماهی دوست دارد میگذارد. ماهی قلاب را همراه طعمه میبلعد. قلاّب که بلعیده شد، تکانی به نخ قلاب وارد میشود؛ اگر ماهی کم وزن باشد، صیاد با یک ضرب آن را بالا میکشد و اگر سنگین باشد، صیاد بهطور متناوب آن را میکشد و رها میکند تا خسته و بیجان شود. وقتی مطمئن شد که ماهی دیگر توانی ندارد آن را بیرون میکشد.
شیطان گاهی قلاّبش به انسانی گیر میکند. طعمه سر قلاّب، آرزوی دراز، ریاست طلبی، علاقه به زن و فرزند و در یک کلمه علاقه به دنیا است.
بعد از اینکه انسان را به دنیا علاقهمند کرد، قلاب را شل و سفت میکند. ولی مواظب است بند قلاب پاره نشود. چندین بار او را میآورد و میبرد تا بالاخره او را از «ذکراللّه» خارج کند.
آیت الله حائری شیرازی حفظه الله
بسمه تعالی
پرسش: دربرابر امتحانات گوناگونی که در این عالم ازما گرفته میشود، چگونه تسلیم و راضی به رضای خداوند باشیم؟!
پاسخ: باید مواظب بود رضای خدا را بعنوان اینکه ما اشتباه نکرده ایم، تلقی نکنیم. اول در کارمان دقت کنیم، اگر هیچ اشتباهی نکردهایم، به رضای خداوند راضی باشیم.
اما اگر در یکی از هزار عامل اشتباه داشتیم و تقصیری از جانب ما بود، باید از کار خودمان ناراضی باشیم و به کاری که کردیم معترض باشیم. اینکه ما همه کارهای اشتباه را انجام بدهیم و همه خرابیها بر سرمان آوار شود بعد بگوییم «رضی بقضاء الله و تسلیما لامره» راضی هستیم به رضای خداوند، این درست نیست.
آیت الله حائری شیرازی حفظه الله
بسیار مراقب لقمه ات باش!!!
بسمه تعالی
اگر پنبه کنار آهن ربا باشد، آهنربا کششی نسبت به پنبه ندارد، اما اگر براده آهن را درون پنبه بگذارید، در این حالت پنبه به سمت آهنربا کشیده میشود.
در اینجا خود پنبه جذب نمیشود، بلکه برادههای آهن به سمت آن کشیده میشوند.
معصیتها مثل آهنربا، نان حرام مانند آهن و انسان مثل پنبه است.
وقتی که انسان گوشتش از نان حرام روییده باشد، نمیتواند از کنار معصیتها بگذرد. وقتی از کنار معصیت رد میشود، مجذوب آن میشود.
این خاصیت درونی لقمه حرام است.
اما اگر لقمه صددرصد حلال باشد، از کنار عبادات که میگذرد، عبادات او را جذب میکنند، از کنار امامزاده که میگذرد به زیارت ایشان میل پیدا میکند.
آیت الله حائری شیرازی حفظه الله
خانمها به شوهرشان بگویند، نانی که سر سفره میآوری، اگر کم باشد و حلال، بهتر است که حرام باشد و زیاد. رزق مختصر و حلال، همان جاده تنگی است که منتهی به پل میشود، که آخرش سلامتی است. سفره اگر رنگین باشد و حرام، آن جاده پهنی است که ماشین میتواند بهسرعت در آن بتازد، اما پل ندارد و به دره سقوط میکند.
ای مرد! این را خوب دریاب که تو راننده ماشین هستی و اهل و عیال تو مسافرانت. مبادا وسوسهات کنند که «چرا در این جادهی سنگلاخ و تنگ آمدهای؟ ما یک ساعت در ماشین فلانی نشسته بودیم، چقدر کیف داشت، جادهاش صاف بود و نرم ».
راه تقوی راهی است که سرازیری و سربالایی، سنگلاخ و گردنه، تنگنا و معبر دارد، اما آخرش «پل» دارد اما جادهی دنیا اتوبانی است که هرچه سریعتر بروند، زودتر به ته جاده که پلی در کار نیست میرسند و به دره پرت میشوند. گاهی یک عابر، لنگ لنگان میگذرد، نهتنها ماشین ندارد و پیاده است، که لنگ هم میزند، اما او در راه نجات است، با نظر حقارت در او منگر.
اما اگر در یکی از هزار عامل اشتباه داشتیم و تقصیری از جانب ما بود، باید از کار خودمان ناراضی باشیم و به کاری که کردیم معترض باشیم. اینکه ما همه کارهای اشتباه را انجام بدهیم و همه خرابیها بر سرمان آوار شود بعد بگوییم «رضی بقضاء الله و تسلیما لامره» راضی هستیم به رضای خداوند، این درست نیست.
با سلام و احترام و تبریک سال نو خدمت شما استاد گرامی.
من چند گزاره کنار هم قرار میدم و بعد نتیجه گیری میخوام بکنم:
اول اینکه انسان ربات نیست و توی زندگی قطعا خطا و اشتباهاتی کوچک و بزرگی خواهد داشت. چون همیشه در زندگی با گزینه های مختلفی مواجه هست و چون ربات نیست و یک انسان هست با کلی نقیصه ، همیشه احتمال خطا کردن داره.
دوم اینکه ما معتقدیم هیچ برگی از هیچ درختی نمیفته مگر به اذن و خواست خداوند.
سوم اینکه حدیثی با این مضمون شنیدم که اگر خداوند بخواد قضای خودش رو در مورد فرد یا جامعه ای اجرا کنه ، حتی اگر شده عقل رو در اون فرد یا جامعه تعطیل میکنه تا بتونه قضای خودش رو اجرا کنه...
حال با توجه به این سه گزاره ، در اشتباهات ادمی ، هر چقدر هم خود فرد مقصر باشه ، مگر ممکنه ردی از خداوند در اون حادثه و رویداد نباشه؟ و اگر رد خداوند وجود داره ، پس چرا نباید اون حادثه رو به امتحان الهی مرتبط دونست و حتی در اون موارد هم بگیم راضی هستیم به رضای خداوند و اون مورد رو به پای امتحان الهی بزاریم؟
مثالی میزنم:
حمید در دانشگاهی در شهر ایکس قبول میشه ، در اون شهر ، سه خوابگاه وجود داره که اسم اون در قرعه کشی به نام خوابگاه اول در میاد ، در خوابگاه اول ، صد اتاق وجود داره که حمید در اتاق 53 ساکن میشه ، به ظاهر افراد این اتاق بسیار ادمهای با شخصیت و اهل مطالعه ای هستند و به همین خاطر بر روی حمید بسیار نفوذ میکنند ، اما متاسفانه دچار اعتیاد هستند و حمید که فردی پاک و سالم بوده ، بخاطر صمیمت و پذیرشی که در مدت چند ماه از سوی هم اتاقیهاش براش بوجود میاد ، در نهایت علاقمند به علاقه مندیهای هم اتاقیهاش میشه و شروع به تست مواد مخدر میکنه و به تدریج دچار اعتیاد میشه.....
اگر از بیرون بخوایم این ماجرا رو قضاوت کنیم ، خوب به راحتی میگیم ، حمید بی عقلی کرده و نباید فریب دوستان ناباب خودش رو میخورد و زندگی خودش رو تباه میکرد....
اما اگر دوباره به اون گزاره ها برگردیم:
وقتی ما معتقدیم برگ از درخت بدون اذن خداوند نمیفته ، پس قطعا اینکه حمید چه شهر و دانشگاه و خوابگاه و اتاق بیفته و چه کسانی با حمید هم اتاق شوند خواست و اراده خداوند بوده...
و اینکه این احتمال هم بوده که طبق اون حدیث ، خداوند حتی در اون لحظات ، عقل حمید رو تعطیل کرده تا به سمت مواد سوق داده بشه بنا به هر دلیلی..... اما فعلا اینطور تصور نمیکنیم و میگیم حمید در تمام لحظات صاحب فدرت تعقل و تفکر بوده....
اما همین چیدمانی که در زندگی حمید رخ داده تا در نهایت حمید به یک فرد معتاد تبدیل بشه.... و اینکه این چیدمان از جانب خداوند بوده، ایا همین باعث مبرا شدن _ تا حدودی _ حمید از این ماجرا نمیشه ؟ و همین باعث نمیشه که ماجرا از حالت اشتباه انسانی به شکل امتحان الهی تغییر شکل پیدا کنه؟
مثلا الان 10 سال از شروع اعتیاد حمید گذشته و حمید ترک کرده اما به اندازه ده سال از زندگی شغلی و اجتماعی و ازدواج و... عقب افتاده، حالا ایا حمید زمانی که به اون ده سال اعتیاد و این عقب افتادگی ها نگاه میکنه باید اینها رو به پای اشتباهات فردی بزاره و یا اینکه در این سالهای تلخ ،بنا به حکمت خداوندی ، ردی از امتحان خداوند وجود داشته و حمید باید بگه راضیم به رضای خداوند؟
اگر بخوام سوال خودم رو به بیان دیگه مطرح کنم اینطور میگم که در تمام اتفاقات عالم بلا شک ، نقش و حضور خداوند مطرحه حتی در اندازه فرو افتادن برگی از درخت....
حال مصیبتهایی که به انسان وارد میشه ، در کدام موارد ما میگیم امتحان خداوندی هست و در کدام موارد میگیم اشتباه خود فرد بوده وربطی به امتحان الهی نداره؟
مثلا اگر در حادثه ای 100% فرد ، نقشی نداشته ما میگیم امتحان خداوندی هست (مثلا نوزادی که مادر زادی بیمار به دنیا میاد و تا اخر عمر باید با این مریضی کنار بیاد ) ؟
اگر 70% نقشی نداشته و 30% مقصر بوده آیا میگیم این هم امتحان خداوندی هست ؟ (مثلا فردی که قوانین پزشکی رو رعایت نمیکنه و دچار سرطان میشه و صدها نفر دیگه هستند که همون قوانین رو رعایت نمیکنند و بیماری مبتلا نمیشند ) .....
و ایا مثلا در مثال حمید که علی الظاهر بیشتر تقصیر و شاید هم تمام تقصیرات گردن خود حمید بوده این مصیبتهایی که حمید میکشه ربطی به امتحان الهی نداره؟
اگر ممکنه این موضوع رو بصورت فرموله مطرح بفرمایید تا بشه در زندگی بصورت عملی تشخیص بهتری داد.
با سلام و احترام و تبریک سال نو خدمت شما استاد گرامی.
من چند گزاره کنار هم قرار میدم و بعد نتیجه گیری میخوام بکنم:
اول اینکه انسان ربات نیست و توی زندگی قطعا خطا و اشتباهاتی کوچک و بزرگی خواهد داشت. چون همیشه در زندگی با گزینه های مختلفی مواجه هست و چون ربات نیست و یک انسان هست با کلی نقیصه ، همیشه احتمال خطا کردن داره.
دوم اینکه ما معتقدیم هیچ برگی از هیچ درختی نمیفته مگر به اذن و خواست خداوند.
سوم اینکه حدیثی با این مضمون شنیدم که اگر خداوند بخواد قضای خودش رو در مورد فرد یا جامعه ای اجرا کنه ، حتی اگر شده عقل رو در اون فرد یا جامعه تعطیل میکنه تا بتونه قضای خودش رو اجرا کنه...
حال با توجه به این سه گزاره ، در اشتباهات ادمی ، هر چقدر هم خود فرد مقصر باشه ، مگر ممکنه ردی از خداوند در اون حادثه و رویداد نباشه؟ و اگر رد خداوند وجود داره ، پس چرا نباید اون حادثه رو به امتحان الهی مرتبط دونست و حتی در اون موارد هم بگیم راضی هستیم به رضای خداوند و اون مورد رو به پای امتحان الهی بزاریم؟
مثالی میزنم:
حمید در دانشگاهی در شهر ایکس قبول میشه ، در اون شهر ، سه خوابگاه وجود داره که اسم اون در قرعه کشی به نام خوابگاه اول در میاد ، در خوابگاه اول ، صد اتاق وجود داره که حمید در اتاق 53 ساکن میشه ، به ظاهر افراد این اتاق بسیار ادمهای با شخصیت و اهل مطالعه ای هستند و به همین خاطر بر روی حمید بسیار نفوذ میکنند ، اما متاسفانه دچار اعتیاد هستند و حمید که فردی پاک و سالم بوده ، بخاطر صمیمت و پذیرشی که در مدت چند ماه از سوی هم اتاقیهاش براش بوجود میاد ، در نهایت علاقمند به علاقه مندیهای هم اتاقیهاش میشه و شروع به تست مواد مخدر میکنه و به تدریج دچار اعتیاد میشه.....
اگر از بیرون بخوایم این ماجرا رو قضاوت کنیم ، خوب به راحتی میگیم ، حمید بی عقلی کرده و نباید فریب دوستان ناباب خودش رو میخورد و زندگی خودش رو تباه میکرد....
اما اگر دوباره به اون گزاره ها برگردیم:
وقتی ما معتقدیم برگ از درخت بدون اذن خداوند نمیفته ، پس قطعا اینکه حمید چه شهر و دانشگاه و خوابگاه و اتاق بیفته و چه کسانی با حمید هم اتاق شوند خواست و اراده خداوند بوده...
و اینکه این احتمال هم بوده که طبق اون حدیث ، خداوند حتی در اون لحظات ، عقل حمید رو تعطیل کرده تا به سمت مواد سوق داده بشه بنا به هر دلیلی..... اما فعلا اینطور تصور نمیکنیم و میگیم حمید در تمام لحظات صاحب فدرت تعقل و تفکر بوده....
اما همین چیدمانی که در زندگی حمید رخ داده تا در نهایت حمید به یک فرد معتاد تبدیل بشه.... و اینکه این چیدمان از جانب خداوند بوده، ایا همین باعث مبرا شدن _ تا حدودی _ حمید از این ماجرا نمیشه ؟ و همین باعث نمیشه که ماجرا از حالت اشتباه انسانی به شکل امتحان الهی تغییر شکل پیدا کنه؟
مثلا الان 10 سال از شروع اعتیاد حمید گذشته و حمید ترک کرده اما به اندازه ده سال از زندگی شغلی و اجتماعی و ازدواج و... عقب افتاده، حالا ایا حمید زمانی که به اون ده سال اعتیاد و این عقب افتادگی ها نگاه میکنه باید اینها رو به پای اشتباهات فردی بزاره و یا اینکه در این سالهای تلخ ،بنا به حکمت خداوندی ، ردی از امتحان خداوند وجود داشته و حمید باید بگه راضیم به رضای خداوند؟
اگر بخوام سوال خودم رو به بیان دیگه مطرح کنم اینطور میگم که در تمام اتفاقات عالم بلا شک ، نقش و حضور خداوند مطرحه حتی در اندازه فرو افتادن برگی از درخت....
حال مصیبتهایی که به انسان وارد میشه ، در کدام موارد ما میگیم امتحان خداوندی هست و در کدام موارد میگیم اشتباه خود فرد بوده وربطی به امتحان الهی نداره؟
مثلا اگر در حادثه ای 100% فرد ، نقشی نداشته ما میگیم امتحان خداوندی هست (مثلا نوزادی که مادر زادی بیمار به دنیا میاد و تا اخر عمر باید با این مریضی کنار بیاد ) ؟
اگر 70% نقشی نداشته و 30% مقصر بوده آیا میگیم این هم امتحان خداوندی هست ؟ (مثلا فردی که قوانین پزشکی رو رعایت نمیکنه و دچار سرطان میشه و صدها نفر دیگه هستند که همون قوانین رو رعایت نمیکنند و بیماری مبتلا نمیشند ) .....
و ایا مثلا در مثال حمید که علی الظاهر بیشتر تقصیر و شاید هم تمام تقصیرات گردن خود حمید بوده این مصیبتهایی که حمید میکشه ربطی به امتحان الهی نداره؟
اگر ممکنه این موضوع رو بصورت فرموله مطرح بفرمایید تا بشه در زندگی بصورت عملی تشخیص بهتری داد.
سلام علیکم و رحمة الله
بنده هم متقابلا این ایام را خدمت شما و دیگر دوستان تبریک عرض می کنم.
به این نکات توجه خاصی بفرمایید:
1-اراده ی انسان در طول اراده ی الهی است نه در عرض آن.
بدین معنا که خداوند یک اراده ندارد و انسان هم یک اراده ی مستقل. اصلا استقلالی در مقابل الله در عالم برای هیچ موجودی وجود ندارد،این مطلب معنای همان روایت افتادن برگ از درخت است.
2-امتحان الهی همواره در هر شرایطی برای ما وجود دارد.
بدین معنا که مثلا شخصی در یک دوراهی مورد امتحان واقع می شود،فرض بفرمایید راهی را انتخاب می کند که مورد نظر خداوند نبوده و اصطلاحا در امتحان شکست می خورد،خب امتحان تمام شده؟ یا مثلا امتحان فقط در قضایای مهم است؟ خیر،تصمیمات بعدی آن شخص بعد از شکست هم موضوع و محل امتحان الهی است. کلا زندگی ما در این دنیا که محل کسب برای زندگی ابدی است امتحان است.
در همان مثال ذکر شده فرض بفرمایید آن شخص در آن امتحان راهی را انتخاب کند که مورد نظر خداوند بوده،بعدش غرور پیدا کردن یا نکردن،عُجب پیدا کردن یا نکردن و...... همه امتحان الهی هستند.
3-خداوند بر اساس حکمت بالغه اش به انسان اختیار عطا کرده و هر تصمیمی که انسان بگیرد(مگر در موارد خاص که حکمت های مهم دیگری در کار است) حتی تصمیم به گناه کردن،خداوند آن را جاری می کند،این معنای اراده مطلق خداوند است.
چرا چنین می کند؟
چون اساسا ما را خلق کرده تا خودمان را نشان دهیم و حجت را خودمان بر خودمان تمام کنیم و ابدیتمان را خودمان بسازیم.لذا حتی اگر تصمیم به خطا بگیریم آن تصمیم را باید خداوند امضا کند که به واسطه اختیاری که عطا کرده امضا می کند(مگر در موارد خاص که عرض شد)تا ما امتحان پس بدهیم. پس آن حمید شما خودش خطا کرده که اعتیاد را انتخاب کرده و البته تصمیمش را باید خداوند امضا می کرده که کرده است.اگر نمی کرد سلب اختیار می شد و امتحان منتفی بود.ولی آن حمید نمی تواند بگوید در موضوع معتاد شدن راضی هستم به رضای الهی.معنی کلام آیت الله حائری شیرازی هم که عرض شد همین است.
4-محل گفتن راضی هستم به رضای خدا کجاست؟
جایی که وظیفه مان را بی کم کاستی انجام داده باشیم و نتیجه طوری رقم خورده باشد که علی الظاهر نباید رقم می خورد،این جا اگر ضعف از ما نبوده مقتضای ایمان اینست که بگوییم راضی ام به رضای خدا.
گمان می کنم با دقت در این نکات ذکر شده پی به خطای شناختی خود ببرید.
موفق باشید.
به این نکات توجه خاصی بفرمایید:
1-اراده ی انسان در طول اراده ی الهی است نه در عرض آن.
[FONT=arial]با سلام و عرض تبریک به مناسبت ایام نوروز
احساس کردم این نکته رو وارونه مطرح کرده اید و این اراده ی خداست که در طول اراده ی انسان قرار داره.یعنی اگر انسان بخواهد خدا او را به مسیر راست هدایت میکند و اگر هم نخواهد هدایت نمیکند...
بنده که تا الان اینگونه مطالب رو برداشت میکردم.اگر اشتباه میکنم لطفا راهنمایی بفرمایید
3-خداوند بر اساس حکمت بالغه اش به انسان اختیار عطا کرده و هر تصمیمی که انسان بگیرد(مگر در موارد خاص که حکمت های مهم دیگری در کار است) حتی تصمیم به گناه کردن،خداوند آن را جاری می کند،این معنای اراده مطلق خداوند است.
بسمه تعالی
موشی که در تله گیر میافتد، برای آنکه فنر تله، گردنش را خرد کند نمیرود. برای آن گردوی خوشبوی سر تله میرود. اما آن گردو او را نمیکشد. فنر فلزی تله او را میکشد.
برتری جویی، مفسدان تاریخ را به فساد کشیده است. قرآن میفرماید: «لايريدُونَ عُلُوّا فِی الاَّرضِ وَ لا فِسادا». فساد و تباهی انسان نتیجهی عُلوّ و برتری طلبی اوست. هر کسی این «دندان طمع به برتری» را کشید، دستش به فساد آلوده نمیشود.
آیت الله حائری شیرازی/کتاب نکات و تمثیلات
هو خیر المسئولین
بنده به خداوند عرض کرد:«خداوندا به من بیاموز آنچه را نمی دانم.»
خداوند در پاسخش فرمود:"تو آنچه را می دانی عمل نمی کنی
چگونه آنچه را نمی دانی به تو بیاموزم؟!"
بسمه الحق المبین
انسانها را به میزان عقل و خردشان ارزشمند بدان
و خردشان را به گفتارشان ارزیابی کن و گفتار آنگاه
ارزشمند است که مطابق عمل باشد.
مبتلايان به مرض ماليخوليا را ديدى كه همواره از سان يافتن صور موحش و مخوف در خودشان وحشتناك و در هراس و بيم و عذاب اليماند. آن صور هولناك از قوه متخيله آنان كه خود مرتبه اى از ذات نفس انسانى است در صقع ذات آنان متمثل مى گردند كه مبتلاى به مرض ياد شده در واقع از خود مى ترسد چون فرد خوابیده كه خوابهاى هولناك مى بيند.
بيچاره ماليخوليايى گاهى از آن صور هولناك فرار مى كند و به زاويه اى پنهان مى شود كه از دست آنها رهايى يابد چون بدانجا رسيد همه آنها را در آنجا جمع مى بيند، بي خبر از اين كه داشت از خودش فرار مى كرد و از خود به خود خلاصى نتوان يافت. مشمول كلما نضجت جلودهم نه راه فرار دارد و نه راه مرگ ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى (اعلى 14) اعاذنا اللّه و اياكم منها
دو عملی که انسان را به یاد آخرت می اندازد
بسمه تعالی
(قال رسول الله صلی الله علیه وآله): عوّدوا المریض و اتّبعوا الجنائز تذكّركم الآخرة.
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: از بیماران عیادت كنید و در تشییع جنازه شركت كنید (زیرا این دو عمل) شما را به یاد آخرت می اندازد.
نهج الفصاحة، ص: 576
بسمه تعالی
خداوند تکلیف بما لا یطاق نمی کند، هیچ عاقلی چنین نمی کند چه رسد به خداوندی که خالق عقل است.
پس در مشکلات صبوری کن و با مشورت با اهلش(نه هر کسی) بهترین راه را انتخاب کن.البته مواظب باش خودت مشکل آفرین نباشی و طلبکار خداوند شوی.....
تکلیف بما لا یطاق، تکلیفی است که تحمل آن از حدود قدرت و توانایی مکلف خارج میباشد؛ به بیان دیگر، انجام آن برای مکلف یا بسیار دشوار و رنج آور و یا محال عادی و عقلی) است؛ مثل: تکلیف به وجوب روزه برای مریض در حالی که قادر به انجام آن نیست و یا تکلیف انسان به پرواز کردن.
▪️زیارت مختصر و با فضیلت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها▪️
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ ياسَيِّدَةَ نِسآءِالْعالَمينَ،
(سلام بر تو اي بانوي بانوان جهانيان)
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا والِدَةَ الْحُجَجِ عَلَي النّاسِ اَجْمَعينَ،
(سلام بر تو اي مادر حجتهاي الهي بر همه مردم)
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَمْنُوعَةُ حَقُّها
(سلام بر تو اي ستمديده محروم گشته از حق خويش)
پس بگو:
اَللَّـهُمَّ صَلِّ عَلي اَمَتِكَ وَابْنَةِ نَبِيِّكَ، وَزَوْجَةِ وَصِيِّ نَبِيِّكَ،
(خدايا درود فرست بر كنيزت،ودختر پيامبرت)
صَلوةً تُزْلِفُها فَوْقَ زُلْفي عِبادِكَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ اَهْلِ السَّمواتِ وَاَهْلِ الاَْرَضين،َ
(و همسر جانشين پيامبر،درودي كه بر فراز جايگاه بندگان گراميات از اهل آسمانها و زمينها جايش دهد)
به تحقيق روايت شده است هر كه به اين زيارت آن حضــرت را زيـارت كند و از خدا طلب آمرزش كند حق تعالي گناهانش را بيامرزد و او را داخل بهشت گرداند.
با سلام و عرض ارادت خدمت شما جناب استاد
در مورد این روایت میشه بیشتر توضیح بفرمایید؟
منظور از گناهان ، گناهان از جنس حق الناس هست یا حق الله؟
بالفرض حق الله هم باشه ... یعنی الان من نوعی یک صلوات بفرستم ، تمام گناهان از جنس حق الله ، که برای من ثبت شده پاک میشه؟
اگر اینطور باشه که اکثر ماها موقع مرگ پاک و معصوم از دنیا میریم چون روزانه دهها و صدها بار صلوات میفرستیم.
با تشکر.
مولکول داداش من نه کارشناسم نه چیزی
این نمیخوام بگم شما خدای نکرده بد هستید یا چیزی
بد برداشت نکنی داداش
ما از کجا میدونیم صلواتی که میفرستیم درش ریا نباشه یا غیره یا از روی عادت
یا هزاران ترفند شیطانی دیگه
مثل نماز خوندن که اگه واقعی باشه تاثیر گذاره ولی .........
خداوند رحمان هست داداش اگه نبود فیلم زندگی ماها رو میگذاشتن خودمون خجالت میکشیدیم
داداش یه دونه باشی موفق باشی
عذر میخوام وسط سوالتون پریدم
سلام علیکم و رحمه الله
حق الناس را که باید ادا کرد،حق الله قضا شده هم بر گردن ماست و با توبه فقط گناهش بخشیده می شود اگر عمدی قضا شده باشد. اما به هر حال عبادت قضا شده به گردن مکلف است.
هر کدام از دستورات آداب و شرایطی دارد که اگر به جا آورده شود، بله درست است.
مثلا صلوات را اگر به صورت لقلقه زبان و بدون توجه ذکر کنیم، آثار کمی خواهد داشت. اما اگر کسی صلوات بفرستد و واقعا بداند که منظور از این جمله چیست، این محمدی که بر او درود می فرستد کیست و اهل بیتش چه کسانی هستند، چرا باید به آنها درود فرستاد، مگر کاری که این بزرگوار برای ما انجام داده چه بوده ، درود و صلوات عملی که بر ایشان میفرستیم چگونه خواهد بود و ... رسیدن و جواب دادن به این مطالب یعنی ایمان کامل به خدا و نبوت و امامت و در نهایت دوری از گناه ومعصیت که به دنبال آن خواهد بود.
این صلوات، بله کفاره گناهان خواهد بود، اما لقلقه زبان؟!
به قول شاعر:
توبه برلب، سبحه برکف، دل پر از شوق گناه/ معصیت را خنده می آید ز استغفار ما
این پاسخ متعلق به یکی از همکارانم بود که در جای دیگری بیان شده بود.
.
.
بسمه المنّان بالعطیّات
هر گاه در باره ی آثار عبادات، از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
مطلبی فهمیدی آن را بعید مشمار و انکار مکن، آنکه تو را به آن
عبادت فرمان داده خدائی است که تنها مؤثر در وجود است و وجودِ لا
حدّ بی منتها را آثاری لا حدّ و بی منتهاست.
بسمه تعالی
هر کسی انگیزه کار خیر ندارد بخواند
انسان طوری آفریده شده است که برای انجام کاری، حتی خوردن و خوابیدن نیاز به انگیزه و یا دلیل دارد. مثلا اگر میخورد علش رفع گرسنگی است و یا اگر کار میکند علتش تامین معاش و کسب روزی است. حال باید برای کارهایی که خیر هست و توصیه دین است -کارهای مستحب- باید انگیزه و علت تراشی کنیم تا انس هایی که خیلی اهل این کارها نیستند برایشان یک نیروی محرّک درست کنیم و آنها را به سمت کارهای خیر سوق دهیم.
حال درصدد بیان چند انگیزه برای احسان و نیکوکاری هستیم.
۱- آنچه در اخیار ماست امانت خداوند است و وسیله امتحان ما
همه نعماتی که در اختیار ما است مالک حقیقی دارد و فکر نکنیم برای ماست. مثلا باجه دار بانک وقتی به ما پول می دهد، نباید فکر کند پول خودش هست چون او امانتدار بانک هست و باید انجام وظیفه کند.
و ما نباید فراموش کنیم که این نعمت ها را از خداوند بدانیم. در داستان آوردن تخت ملکه سبا (حضرت بلقیس) وقتی حضرت سلیمان تخت ملکه را مقابل خود دید فرمودند: «فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَن شَكَرَ فَإِنَّمَا یَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ كَرِیمٌ [نمل/۴۰] پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر دید، گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید كه آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مىكنم. و هر كس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس مىگزارد، و هر كس ناسپاسى كند، بىگمان پروردگارم بى نیاز و كریم است».
۲- مال احسان شده جایگزین می شود
اولین دغدغه ما انسانها در احسان و انفاق، نگرانی از از بین رفتن مال و کم شدن آن است و این در حالی است که خداوند خودش فرموده است: «وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ [سبا/۳۹] و اگر چیزی انفاق کنید ، عوضش را خواهد داد و او بهترین روزی دهندگان است».
پس خداوند خودش مال خارج شده را برمی گرداند و جایگزین می کند.
مثالی می زنند که واقعیت هم دارد، تا وقتی وقتی مادر به نوزاد شیر بدهد، شیرش قطع نمی شود. اما اگر مدتی نوزاد شیر نخورد، شیر مادر خشک می شود و تولید نمی شود.
۳- نیکی و احسان به خودت باز می گردد
گاها فکر ما به این سمت می رود که داریم دست دیگران را می گیریم و به آنها خیر می رسانیم. خداوند می فرماید: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا.. [اسراء/۷] اگر نیکی کنید به خود می کنید، و اگر بدی کنید به خود می کنید».
مثلا اگر برای دیگران خوب کار کنی، آنها در زمان احتیاج کار خوب به شما تحویل می دهند. برای همین مثال می زنند «از ماست که بر ماست».
بسمه تعالی
بضعة الرسول را درباره حضرت زهرا سلام الله علیها ، پاره تن رسول خدا معنی نکنید.
بلکه پاره ای از وجود ایشان درست است.
آیت الله ضیایی نوری حفظه الله(از شاگردان مبرز علامه ذوالفنون حسن زاده آملی)
بسم الله الرحمن الرحیم گاهی باید گفت چرا؟ انسان تنها موجودی است که قادر است این سؤال را از خویش بپرسد و تنها موجودی است که از سوی خداوند امر به پرسیدن این پرسش شده است این پرسش حیطه ی نیّات و حبّ و بغض های ما را مرز بندی می کند.
[FONT=times new roman]زندگی ما در دست خداست و هر وقت او بخواهد ما را وارد جهان میکند
[FONT=times new roman]و هر زمان که مایل باشد از این جهان می برد؛
[FONT=times new roman]و به ما نه اختیار داده شده که به این جهان بیاییم نه از اینجا برویم ...
[FONT=times new roman]زندگی به منزله سرمایه ای ست که خداوند به ما می دهد
[FONT=times new roman]و ما فقط از سود این سرمایه میتوانیم استفاده نماییم نه از خود آن؛
[FONT=times new roman]برای اینکه خود سرمایه به ما تعلق ندارد.
[FONT=times new roman]کتاب : محمد (ص) پیغمبری که از نو باید شناخت
[FONT=times new roman]ترجمه » ذبیح الله منصوری
[FONT=times new roman]نویسنده : کنستان ویرژیل گئورگیو
کتاب : محمد (ص) پیغمبری که از نو باید شناخت
ترجمه » ذبیح الله منصوری
نویسنده : کنستان ویرژیل گئورگیو
سلام و درود بر شهید و فرزندش
بارها از مطالب شما برادر گرامی استفاده کردم و از متن های شما به شخصه ممنونم.
توصیه ای داشتم برادر و اینکه کمی درباره این کتاب و مترجمش تامل کن.!!
موفق باشی گرامی
بنام خدا
سلام
کمتر به این تاپیک سر زدم ولی باید اعتراف کنم که کم سعادت بودم
نکات زیبای دوستان واقعاً آموزنده هست و میتونم بگم با اومدن به این تاپیک شخصیتم آپدیت میشه
در مقابل گفتم من هم مطلب جالبی برای دوستان تهیه کنم که شاید کمی متفاوت از سایر صحبت ها باشه
دوستان گرامی ، تصویر زیر رو نگاه کنید:
خب تا اینجا یک تصویر معمولی است. تصویر جوانی در حال نماز خوندن
اما شاید کمتر کسی بدونه این جوان چه کسی هست. یا بهتره بگم چه کسی بود.....
برای شناخت بیشتر تصویر بعدی رو ببینید:
بله ، این شخص که با فروتنی در مقابل خدای خودش زانو زده ، استاد فریدون مالکی ، قهرمان مبارزات رزمی جهان است. برای اینکه جایگاه ایشان در هنر رزمی بهتر برای شما مشخص بشه ، خوبه بدونید که حسین اجاقی قهرمان ووشوی جهان یکی از شاگردان استاد فریدون مالکی بوده
استاد فریدون مالکی در سال 1371 و در کشور ژاپن موفق به شکست دادن قهرمان افسانه ای ژاپن (معروف به سلطان رینگ جهان) شد و پس از این بود که لغب سلطان رینگ جهان به استاد مالکی داده شد. تصویر زیر مربوط به قهرمانی ایشان و برادر کوچکترشون فرشاد مالکی در کیهان ورزشی است
ایشان همچنین در دو فیلم سینمایی به نام های "پرواز از اردوگاه" و "شوک" ایفای نقش کرده است. این قهرمان بزرگ در حالی که هنوز در دوران جوانی بود ، در سن 41 سالگی در مسافرت به تهران ، در اثر تصادف و ضربهء مغزی به دیدار معبود خود رفت
مادر ایشان میگوید:
"فریدون هیچ وقت نمی گذاشت لباسش را بشویم و هر وقت میتوانست در خانه به من کمک میکرد
گاهی بی خبر پای مرا می بوسید و میگفت مادر من نمی توانم زحماتت را جبران کنم"
در آخر بخشی از صحبت قهرمان رینگ های جهان با جوانان رو براتون میذارم تا باز هم بیشتر برامون مشخص بشه که آنچه کسی را پهلوان میکند ، زور بازو نیست. جالب اینکه استاد ماکلی که در بالاترین سطح هنرهای رزمی قرار داشته ، در صحبتش خودش رو با عنوان هنرجو خطاب میکنه!!!
بخشی از مصاحبهء استاد فریدون مالکی:
"من به عنوان یک هنرجوی ورزشهای رزمی برای تمام علاقه مندان و عزیزان آرزوی موفقیت می کنم و درخواست من این است دیو جهل ، تکبر ، ترس ، شهوت و نادانی را از خود دور کنید که اینها ابزار شیطان برای دربند کشیدن انسان و گمراهی او هستند. همه را چون برادر و خواهر دوست بدارید و همیشه به خداوند متعال توکل کنید و تا می توانید به دیگران کمک کنید"
وقتی داستان افرادی مثل استاد مالکی رو میخونم ، با خودم میگم چرا این روزها چنین روحیه ای رو کمتر در جوانان می بینیم؟
دوستان کم و بیش با من آشنایی دارن و میدونن که من به شدت موافق تغییر و پیشرفت هستم ، اما نه به این معنا که سنت های خوب رو هم کنار بذاریم. سنت هایی مثل احترام به بزرگتر و مهربانی با کوچکتر ، فروتنی در عین قوی بودن ، کمک به افراد گرفتار و دوری از امیال نفسانی
ای کاش جوانان ما بجای پیروی از الگوهای غربی ، مردان بزرگی مثل استاد مالکی رو الگو قرار می دادند
روحش شاد
یکی از طلاب با تقوا می گفت : به خدمت حضرت آیه الله بهجت رسیدئم و عرض کردم : دستوری به من بفرمایید . آقا فرمود: گناه نکن . عرض کردم : آقا دیگه من با این سن و سال بالا که مرتکب گناه نمی شوم ، یک ذکری ، دستوری دیگر به من بدهید . آقا فرمود : بگویم دیروز در منزل چکار کردی ؟ عرض کردم: بگویید . همین که آقا گفت من خشکم زد و با خداحافظی ، سریعاً از محضر ایشان دور شدم.البته باید توجه داشت گناه هر کس متناسب با خودش است و ممکن است بعضی از کارها برای برخی گناه محسوب نشود . گاهی خود آقا می فرمودند :
در همه حال دلسوز دیگران باش
بسمه تعالی
شخصی پیش من آمده بود و از تعبیری که جایی درباره او به زبان رانده بودند، ناراحت بود. به او گفتم حرفی درباره تو زدهاند که دلت از آن حرف آتش گرفته است. اما آیا برای ظلمی است که به خودت شده، یا بیشتر از آن میسوزی که ظلمی به آنها شده، آن هم از طرف خود آنها؟
گفتم، فرض کن تو در بلندی نشستهای و طرف دستش به تو نمیرسد، هرچه میکند، چیزی گیر نمیآورد زیر پا بگذارد تا دستش به تو برسد. بچهی شیرخواره خودش را که در آن نزدیکی است، برمیدارد و زیر پایش میگذارد تا قدّش بالا بیاید یعنی بهاندازهی شصت هفتاد کیلوبار روی بچهی ششماهه فشار میآورد تا سه تا مشت به تو بزند. تو در آن حالت که بچهی او زیر پایش دارد جان میدهد، در بند این هستی که مشت میخوری یا دلت برای آن بچه میسوزد؟
گفت: قطعا بچهی او که زیر پایش دارد جان میدهد. برای من بینهایت رنجآور است.
پرسیدم: بچه آدم پیشش عزیزتر است یا ایمانش؟
برو ببین آن که به تو ناروا نسبت داده، آیا در قلبش لذت مناجات با خدا مانده؟ دیگر از اشک شب چیزی مانده؟ سپس توصیه کردم که: اگر میخواهی از خودت دفاع کنی، مبادا پا روی ارتباط خودت با خدا بگذاری و چیزی به طرفت بگویی که شرع اجازه نداده است.
قرآن میفرماید: «وَلا یجرِمَنّکم شنئان قومٍ عَلی اَلاّ تَعدِ لُوا اِعدِلُو هُوَ اَقرَبُ لِلتّقوی». بغض کسان دیگر شما را بر آن ندارد که از عدالت خارج شوید؛ عدالت را حفظ کنید، برای تقوای شما عدالت بهتر است: «اِعدِلُوا هُوَ اَقرَبُ لِلّتَقوی».
در وقت دفاع از خود، چیزی نگویید که به آن یقین ندارید والاّ شیطان کلاه سرتان گذاشته و ایمان شما زیر پا رفته و له شده است. اگر بخواهید توی کوچه، خیابان با کسی دست به یقه شوید، بچه به بغل دعوا نمیکنید، چون بچه وسط دعوا له میشود، مواظب باشید ایمانتان وسط این دشمنیها له نشود که از بچه مهمتر است.
آیت الله حائری شیرازی حفظه الله
با شیطان مبارزه کن
بسمه تعالی
صیاد برای گرفتن ماهی، قلاّب بهکار میبرد. بر سر قلاّب، طعمهای که ماهی دوست دارد میگذارد. ماهی قلاب را همراه طعمه میبلعد. قلاّب که بلعیده شد، تکانی به نخ قلاب وارد میشود؛ اگر ماهی کم وزن باشد، صیاد با یک ضرب آن را بالا میکشد و اگر سنگین باشد، صیاد بهطور متناوب آن را میکشد و رها میکند تا خسته و بیجان شود. وقتی مطمئن شد که ماهی دیگر توانی ندارد آن را بیرون میکشد.
شیطان گاهی قلاّبش به انسانی گیر میکند. طعمه سر قلاّب، آرزوی دراز، ریاست طلبی، علاقه به زن و فرزند و در یک کلمه علاقه به دنیا است.
بعد از اینکه انسان را به دنیا علاقهمند کرد، قلاب را شل و سفت میکند. ولی مواظب است بند قلاب پاره نشود. چندین بار او را میآورد و میبرد تا بالاخره او را از «ذکراللّه» خارج کند.
آیت الله حائری شیرازی حفظه الله
عاقل در اوضاع و احوال خود بسیار تفکر می کند
بسمه تعالی
پرسش: دربرابر امتحانات گوناگونی که در این عالم ازما گرفته میشود، چگونه تسلیم و راضی به رضای خداوند باشیم؟!
پاسخ: باید مواظب بود رضای خدا را بعنوان اینکه ما اشتباه نکرده ایم، تلقی نکنیم. اول در کارمان دقت کنیم، اگر هیچ اشتباهی نکردهایم، به رضای خداوند راضی باشیم.
اما اگر در یکی از هزار عامل اشتباه داشتیم و تقصیری از جانب ما بود، باید از کار خودمان ناراضی باشیم و به کاری که کردیم معترض باشیم. اینکه ما همه کارهای اشتباه را انجام بدهیم و همه خرابیها بر سرمان آوار شود بعد بگوییم «رضی بقضاء الله و تسلیما لامره» راضی هستیم به رضای خداوند، این درست نیست.
آیت الله حائری شیرازی حفظه الله
بسیار مراقب لقمه ات باش!!!
بسمه تعالی
اگر پنبه کنار آهن ربا باشد، آهنربا کششی نسبت به پنبه ندارد، اما اگر براده آهن را درون پنبه بگذارید، در این حالت پنبه به سمت آهنربا کشیده میشود.
در اینجا خود پنبه جذب نمیشود، بلکه برادههای آهن به سمت آن کشیده میشوند.
معصیتها مثل آهنربا، نان حرام مانند آهن و انسان مثل پنبه است.
وقتی که انسان گوشتش از نان حرام روییده باشد، نمیتواند از کنار معصیتها بگذرد. وقتی از کنار معصیت رد میشود، مجذوب آن میشود.
این خاصیت درونی لقمه حرام است.
اما اگر لقمه صددرصد حلال باشد، از کنار عبادات که میگذرد، عبادات او را جذب میکنند، از کنار امامزاده که میگذرد به زیارت ایشان میل پیدا میکند.
آیت الله حائری شیرازی حفظه الله
وظیفه سنگین تامین نان حلال
بسمه تعالی
خانمها به شوهرشان بگویند، نانی که سر سفره میآوری، اگر کم باشد و حلال، بهتر است که حرام باشد و زیاد. رزق مختصر و حلال، همان جاده تنگی است که منتهی به پل میشود، که آخرش سلامتی است. سفره اگر رنگین باشد و حرام، آن جاده پهنی است که ماشین میتواند بهسرعت در آن بتازد، اما پل ندارد و به دره سقوط میکند.
ای مرد! این را خوب دریاب که تو راننده ماشین هستی و اهل و عیال تو مسافرانت. مبادا وسوسهات کنند که «چرا در این جادهی سنگلاخ و تنگ آمدهای؟ ما یک ساعت در ماشین فلانی نشسته بودیم، چقدر کیف داشت، جادهاش صاف بود و نرم ».
راه تقوی راهی است که سرازیری و سربالایی، سنگلاخ و گردنه، تنگنا و معبر دارد، اما آخرش «پل» دارد اما جادهی دنیا اتوبانی است که هرچه سریعتر بروند، زودتر به ته جاده که پلی در کار نیست میرسند و به دره پرت میشوند. گاهی یک عابر، لنگ لنگان میگذرد، نهتنها ماشین ندارد و پیاده است، که لنگ هم میزند، اما او در راه نجات است، با نظر حقارت در او منگر.
آیت الله حائری شیرازی حفظه الله
آنکه در گوهر نفس خود، ساعتی به فکرت بنشیند،
دریابد که اگر خود او آن را به تباهی نکشاند،
هیچکس نمی تواند آن را تباه کند.
و آنچه که او را از تباهی باز می دارد، دانش بایسته و کردار شایسته است.
صد کلمه در معرفت نفس
علامه حسن زاده آملی
بسمه الرقیب
از محضر بزرگی نصیحتی خواستم
فرمود:
اولین نصیحتی که شنیدی چه بود؟ و ناصح که بود؟
هر چه اندیشه کردم به خاطر نیاوردم.
فرمود :تو را نصیحت سودی ندهد،که اگر نصیحت عمل کرده بودی هرگز فراموش نمی کردی!
با سلام و احترام و تبریک سال نو خدمت شما استاد گرامی.
من چند گزاره کنار هم قرار میدم و بعد نتیجه گیری میخوام بکنم:
اول اینکه انسان ربات نیست و توی زندگی قطعا خطا و اشتباهاتی کوچک و بزرگی خواهد داشت. چون همیشه در زندگی با گزینه های مختلفی مواجه هست و چون ربات نیست و یک انسان هست با کلی نقیصه ، همیشه احتمال خطا کردن داره.
دوم اینکه ما معتقدیم هیچ برگی از هیچ درختی نمیفته مگر به اذن و خواست خداوند.
سوم اینکه حدیثی با این مضمون شنیدم که اگر خداوند بخواد قضای خودش رو در مورد فرد یا جامعه ای اجرا کنه ، حتی اگر شده عقل رو در اون فرد یا جامعه تعطیل میکنه تا بتونه قضای خودش رو اجرا کنه...
حال با توجه به این سه گزاره ، در اشتباهات ادمی ، هر چقدر هم خود فرد مقصر باشه ، مگر ممکنه ردی از خداوند در اون حادثه و رویداد نباشه؟ و اگر رد خداوند وجود داره ، پس چرا نباید اون حادثه رو به امتحان الهی مرتبط دونست و حتی در اون موارد هم بگیم راضی هستیم به رضای خداوند و اون مورد رو به پای امتحان الهی بزاریم؟
مثالی میزنم:
حمید در دانشگاهی در شهر ایکس قبول میشه ، در اون شهر ، سه خوابگاه وجود داره که اسم اون در قرعه کشی به نام خوابگاه اول در میاد ، در خوابگاه اول ، صد اتاق وجود داره که حمید در اتاق 53 ساکن میشه ، به ظاهر افراد این اتاق بسیار ادمهای با شخصیت و اهل مطالعه ای هستند و به همین خاطر بر روی حمید بسیار نفوذ میکنند ، اما متاسفانه دچار اعتیاد هستند و حمید که فردی پاک و سالم بوده ، بخاطر صمیمت و پذیرشی که در مدت چند ماه از سوی هم اتاقیهاش براش بوجود میاد ، در نهایت علاقمند به علاقه مندیهای هم اتاقیهاش میشه و شروع به تست مواد مخدر میکنه و به تدریج دچار اعتیاد میشه.....
اگر از بیرون بخوایم این ماجرا رو قضاوت کنیم ، خوب به راحتی میگیم ، حمید بی عقلی کرده و نباید فریب دوستان ناباب خودش رو میخورد و زندگی خودش رو تباه میکرد....
اما اگر دوباره به اون گزاره ها برگردیم:
وقتی ما معتقدیم برگ از درخت بدون اذن خداوند نمیفته ، پس قطعا اینکه حمید چه شهر و دانشگاه و خوابگاه و اتاق بیفته و چه کسانی با حمید هم اتاق شوند خواست و اراده خداوند بوده...
و اینکه این احتمال هم بوده که طبق اون حدیث ، خداوند حتی در اون لحظات ، عقل حمید رو تعطیل کرده تا به سمت مواد سوق داده بشه بنا به هر دلیلی..... اما فعلا اینطور تصور نمیکنیم و میگیم حمید در تمام لحظات صاحب فدرت تعقل و تفکر بوده....
اما همین چیدمانی که در زندگی حمید رخ داده تا در نهایت حمید به یک فرد معتاد تبدیل بشه.... و اینکه این چیدمان از جانب خداوند بوده، ایا همین باعث مبرا شدن _ تا حدودی _ حمید از این ماجرا نمیشه ؟ و همین باعث نمیشه که ماجرا از حالت اشتباه انسانی به شکل امتحان الهی تغییر شکل پیدا کنه؟
مثلا الان 10 سال از شروع اعتیاد حمید گذشته و حمید ترک کرده اما به اندازه ده سال از زندگی شغلی و اجتماعی و ازدواج و... عقب افتاده، حالا ایا حمید زمانی که به اون ده سال اعتیاد و این عقب افتادگی ها نگاه میکنه باید اینها رو به پای اشتباهات فردی بزاره و یا اینکه در این سالهای تلخ ،بنا به حکمت خداوندی ، ردی از امتحان خداوند وجود داشته و حمید باید بگه راضیم به رضای خداوند؟
اگر بخوام سوال خودم رو به بیان دیگه مطرح کنم اینطور میگم که در تمام اتفاقات عالم بلا شک ، نقش و حضور خداوند مطرحه حتی در اندازه فرو افتادن برگی از درخت....
حال مصیبتهایی که به انسان وارد میشه ، در کدام موارد ما میگیم امتحان خداوندی هست و در کدام موارد میگیم اشتباه خود فرد بوده وربطی به امتحان الهی نداره؟
مثلا اگر در حادثه ای 100% فرد ، نقشی نداشته ما میگیم امتحان خداوندی هست (مثلا نوزادی که مادر زادی بیمار به دنیا میاد و تا اخر عمر باید با این مریضی کنار بیاد ) ؟
اگر 70% نقشی نداشته و 30% مقصر بوده آیا میگیم این هم امتحان خداوندی هست ؟ (مثلا فردی که قوانین پزشکی رو رعایت نمیکنه و دچار سرطان میشه و صدها نفر دیگه هستند که همون قوانین رو رعایت نمیکنند و بیماری مبتلا نمیشند ) .....
و ایا مثلا در مثال حمید که علی الظاهر بیشتر تقصیر و شاید هم تمام تقصیرات گردن خود حمید بوده این مصیبتهایی که حمید میکشه ربطی به امتحان الهی نداره؟
اگر ممکنه این موضوع رو بصورت فرموله مطرح بفرمایید تا بشه در زندگی بصورت عملی تشخیص بهتری داد.
سلام علیکم و رحمة الله
بنده هم متقابلا این ایام را خدمت شما و دیگر دوستان تبریک عرض می کنم.
به این نکات توجه خاصی بفرمایید:
1-اراده ی انسان در طول اراده ی الهی است نه در عرض آن.
بدین معنا که خداوند یک اراده ندارد و انسان هم یک اراده ی مستقل. اصلا استقلالی در مقابل الله در عالم برای هیچ موجودی وجود ندارد،این مطلب معنای همان روایت افتادن برگ از درخت است.
2-امتحان الهی همواره در هر شرایطی برای ما وجود دارد.
بدین معنا که مثلا شخصی در یک دوراهی مورد امتحان واقع می شود،فرض بفرمایید راهی را انتخاب می کند که مورد نظر خداوند نبوده و اصطلاحا در امتحان شکست می خورد،خب امتحان تمام شده؟ یا مثلا امتحان فقط در قضایای مهم است؟ خیر،تصمیمات بعدی آن شخص بعد از شکست هم موضوع و محل امتحان الهی است. کلا زندگی ما در این دنیا که محل کسب برای زندگی ابدی است امتحان است.
در همان مثال ذکر شده فرض بفرمایید آن شخص در آن امتحان راهی را انتخاب کند که مورد نظر خداوند بوده،بعدش غرور پیدا کردن یا نکردن،عُجب پیدا کردن یا نکردن و...... همه امتحان الهی هستند.
3-خداوند بر اساس حکمت بالغه اش به انسان اختیار عطا کرده و هر تصمیمی که انسان بگیرد(مگر در موارد خاص که حکمت های مهم دیگری در کار است) حتی تصمیم به گناه کردن،خداوند آن را جاری می کند،این معنای اراده مطلق خداوند است.
چرا چنین می کند؟
چون اساسا ما را خلق کرده تا خودمان را نشان دهیم و حجت را خودمان بر خودمان تمام کنیم و ابدیتمان را خودمان بسازیم.لذا حتی اگر تصمیم به خطا بگیریم آن تصمیم را باید خداوند امضا کند که به واسطه اختیاری که عطا کرده امضا می کند(مگر در موارد خاص که عرض شد)تا ما امتحان پس بدهیم. پس آن حمید شما خودش خطا کرده که اعتیاد را انتخاب کرده و البته تصمیمش را باید خداوند امضا می کرده که کرده است.اگر نمی کرد سلب اختیار می شد و امتحان منتفی بود.ولی آن حمید نمی تواند بگوید در موضوع معتاد شدن راضی هستم به رضای الهی.معنی کلام آیت الله حائری شیرازی هم که عرض شد همین است.
4-محل گفتن راضی هستم به رضای خدا کجاست؟
جایی که وظیفه مان را بی کم کاستی انجام داده باشیم و نتیجه طوری رقم خورده باشد که علی الظاهر نباید رقم می خورد،این جا اگر ضعف از ما نبوده مقتضای ایمان اینست که بگوییم راضی ام به رضای خدا.
گمان می کنم با دقت در این نکات ذکر شده پی به خطای شناختی خود ببرید.
موفق باشید.
[FONT=arial]با سلام و عرض تبریک به مناسبت ایام نوروز
احساس کردم این نکته رو وارونه مطرح کرده اید و این اراده ی خداست که در طول اراده ی انسان قرار داره.یعنی اگر انسان بخواهد خدا او را به مسیر راست هدایت میکند و اگر هم نخواهد هدایت نمیکند...
بنده که تا الان اینگونه مطالب رو برداشت میکردم.اگر اشتباه میکنم لطفا راهنمایی بفرمایید
[FONT=arial]هر چند اینجا اصلاح فرمودید
با تشکر از شما