اگر منظور شما از رويت و ديدن، ديدن با چشم است كه به چندين دليل(مثلا مادي نبودن خدا) ممكن نيست و از چنين خواسته اي نميتوان به عدم وجود خدا حكم كرد.
سلام بر شما
خیر واضح است که منظور دیدن با چشم نیست
بلکه منظور دیدن نشانه ای اشکار است
اما اگر منظور شما نديدن اثار و الطاف الهي است، اين مورد هم نقد و نقض هاي فراوان دارد. بر فرض كه كسي در تجربه شخصي اش اثري از الطاف العي نبيند، با اين همه تجارب متعدد ديگران چه ميكند؟ آيا صرف تجربه شخصي دليل بر عدم وجود خداست؟ البته در نيافتن اثر در تجربه هاي شخصي هم ترديد جدي وجود دارد كه شايد از عدم التفات باشد.
منظورتان از تجارب دیگران چیست ؟
چه کسی تا به حال نشانه اشکاری از وجود خدا دیده ؟ می شود افرادی را که چنین تجربه ای داشته اند معرفی کنید ؟
البته بسیارند از افرادی که وقایع طبیعی را به خدا اتصال می دهند و نقل قولهایی هم می کنند
ولی چقدر می شود به انها اعتماد کرد ؟و چقدر می شود انها را به خدا نسبت داد جای حرف و حدیث بسیار دارد
البته براي همه نيز آوردن استلال هاي پيچيده لازم نيست و گاهي اعتقاد افراد با فطرت و يا برهان نظم به شكل ساده شكل ميگيرد.
به قول شما بعضی افراد با یک برهان نظم و فطرت اعتقاد و ایمانشان شکل می گیرد
ولی هستند بسیاری که با اینها قانع نمی شوند البته خصومتی هم ندارند بلکه فقط قانع نمی شوند
تقصیر این افراد چیست ؟ایا اینها پاداش مضاعفی نزد خداوند دارند ؟
[FONT=arial]اما اگر منظور شما نديدن اثار و الطاف الهي است، اين مورد هم نقد و نقض هاي فراوان دارد. بر فرض كه كسي در تجربه شخصي اش اثري از الطاف العي نبيند، با اين همه تجارب متعدد ديگران چه ميكند؟ آيا صرف تجربه شخصي دليل بر عدم وجود خداست؟ البته در نيافتن اثر در تجربه هاي شخصي هم ترديد جدي وجود دارد كه شايد از عدم التفات باشد.
سلام کارشناس گرامی
متاسفانه این مورد که شما فرمودید مشکل بسیاری از جوانان کشور ما و شاید اکثر مردم روی زمین است. یعنی افردی هستن که میگن من هیچ اثری از خدا در زندگیم نمیبینم پس لابد چنین موجودی وجود نداره.وگرنه چرا حتی در ضروری ترین نیازهای زندگیم هم کمکم نمیکنه؟ چون خدایی که اسلام معرفی میکنه خیلی دوست داره انسان توی دنیا جوری زندگی کنه که آخرتش که دار قرار هست رو بسازه.اما انسانهایی وجود دارند که حتی توی دنیا هم ضروری ترین نیازهای زندگیشون رو نمیتونن رفع کنن آنوقت چطور میتونن آخرت خودشون رو بسازن؟مگر نه این است که اخرت رو در دنیا باید ساخت؟ بر فرضص کسی که حتی به نان شب هم محتاجه چطور باید در دنیا زنده بمونه که هم عبادت کنه هم از گناهانش توبه کنه و کلا اخرتش رو بسازه؟ من افراد زیادی رو دیدم که به خاطر مشکلات شخصی مدام شب و روز به خدا التماس میکنن ولی وقتی به یه مدتی که کار از کار گذشت و همچنان مشکلشون سر جا بود اونوقت دیگه از خدا نا امید میشوند و به ناچار میگن اصلا شاید خدایی وجود نداره و دنیا مثل جنگل میمونه که هر کسی در اثر اتفاقات طبیعی میتونه سرنوشت خوب یا بدی داشته باشه.و در نتیجه چنین فردی هم که هیچ اثری از الطاف خدا نمیبینه مجبوره با این حقیقت تلخ که موقیعت یه زندگی بهتر و موفقیت آمیز تر گیرش نیومده کنار بیاد.
البته من این حرف رو قبول دارم که با صرف تجربه شخصی نمیشه خدا رو انکار کرد اما تجارب دیگران نیز نمیتواند برای چنین شخصی دلیل باشد چون همون طور که گفتم اگه شخصی منکر خدا باشه چنین فکر میکنه که کسی که زندگی خوبی داشته موقعیت خوبی براش پیش اومده و قوانین طبیعت در جهت حرکت اون شخص بوده و فردی هم که زندگی خوبی نداشته فارغ از اینکه خودش با دست خودش خودش رو بدبخت کرده توی زندگیش اتفاقاتی افتاده که باعث شده نتونه زندگی بهتری داشته باشه
سلام و عرض ادب
جناب "پارسامهر" گویا در این تاپیک کلاً هیچ کسی حرف شما را متوجه نشد و البته من بیشتر از همه از سرکار "حبیبه" تعجب کردم!
باور کن در طول خواندن پست ها دلم برای شما سوخت :Nishkhand:
منظور شما این بود که تمام مسلمان ها نرفته اند تحقیق علمی انجام بدهند بلکه صرفاً مسلمان به دنیا آمده اند و البته این ایراد فقط به مسلمان ها وارد نیست بلکه اکثر مردم دنیا همینطور هستند. اگر هم مسلمانان به یک سری مسائل اعتقاد دارند ، یا از روی تعصب است ، یا هنوز کسی آنها را به چالش نکشیده ، یا اینکه اصلاً نمی خواهند وارد تحقیق بشوند بلکه میخواهند همینطوری زندگیشان را ادامه بدهند. به قولی حوصله درگیری ذهنی را ندارنداما اینکه چرا اینگونه است رامیتوان از چند نظر بررسی کرد. یک نگاه همان است که شما اشاره فرمودید. یعنی همان توضیحی که با رنگ قرمز در بالا عرض کردم. اما می توان نگاه های مختلف دیگری هم به موضوع داشت1 - فطرت انسان ها نوعاً طرفدار اعمال خوب است و گر چه ممکن است به دلایلی که در طول عمر بر انسان عارض میشود ، انسان در مواردی میل به خشونت ، گناه یا اعمالی اینچنین پیدا کند. اما باز هم می بینیم که مسائلی مثل دزدی ، قتل ، زورگویی ، کلاهبرداری و..... در بین عموم مردم عمل "بد" به حساب میایند و از طرف دیگر ، مسائلی مثل محبت به دیگران ، خوشرویی ، صداقت ، علم آموزی و..... بین عموم مردم عمل "خوب" به حساب میایند
حالا مردم چون فطرتاً دنبال این امورِ پسندیده و البته منشاء آن هستند
(تا به بهترین شکل از این خصوصیاتِ خوب بهرمند بشوند) ، و از طرفی ادیان شامل این موارد هستند ، لذا به آن اقبال نشان میدهند و برای این پذیرش ، نیازی به ورود به مباحث فلسفی و دشوار نیست
2 - اینطور نیست که همیشه حق با کسی باشد که بیشتر میداند! چرا؟
چون اگر اعتقاد شیعه به معصومین(ع) را نادیده بگیریم ، هیچکس در عالم نیست که همه چیز را بداند. و این موضوع کاملاً محتمل است که آن چیزی را که یک عالم نمی داند ، یک فرد بی سواد بداند. این موضوع را نه فقط در دین که خیلی جاها میتوان دید. مثلاً قرار است به یک کاندیدای ریاست جمهوری رای بدهیم (کاری به دین ندارم). چند آدم عالم دور هم جمع شده اند تا در این مورد مشورت کنند و یک شخص کم سواد هم بین انهاست. افراد عالم سعی میکنند با بررسی ها و تحقیقات علمی ، درست و غلط بودن عقاید آن شخص را کشف کنند ، اما در این بین شخص کم سواد به آنها میگوید ، من به این کاندیدا رای نمیدهم! علتش را از او میپرسند ، پاسخ میدهد: یادتان میاید فلان روز شخص فقیری از او کمک خواست ولی او دریغ کرد؟ کسی که حاضر نیست بخاطر یک فقیر از چند سکه بگذرد ، چطور میخواهد برای ماها از آن همه منافعِ ریاست بگذرد؟!
در اینجا یک استدلال عقلی ساده که هیچ پیچیدگی فلسفی هم در آن نیست ، بسیار قوی تر از استدلال های آن افراد عالم عمل کرده است. پس این هم می تواند دلیلی باشد بر اینکه چرا دینداریِ یک فرد کم سواد پذیرفته میشود. چون او با همان مقدار سوادی که دارد ، بهترین پاسخها را برای سوال های بشری پیدا کرده و همین مقدار هم برای پذیرش حق کافی است
برای مثال ، یک فرد با خود میگوید ، اگر خدایی هست که آفریدگار ماست ، پس باید از ما قوی تر باشد ، اما خدای مسیحیت و یهودیت که صحبتش میشود پر از ضعف و ایراد است. این دیگر چه نوع خدایی است؟! پس همان تعریفی که ما از خدا داریم معقول تر است
این یک ((دو دو تا چهارتای)) ساده است و کاملاً منطقی است که این نوع ایمان از چنین فردی پذیرفته بشود ، گر چه بلد نباشد اصطلاحات علمی به کار ببرد
شاید دلیلش این باشد که ما خیلی به خود مغرور شده ایم. در قدیم مردم اینقدر ادعا نداشتند برای همین قدرت پذیرش بیشتری داشتند. ماها که در این دوران زندگی میکنیم ، بخاطر یک سری اتفاقات علمی که دور و برمان پیش آمده خیال میکنیم که دیگر آخرِ قدرت و علم و تفکر هستیم. برای مثال مدام میگودیم چرا خدا به من نشانه ای نمی دهد که بدانم هست؟!
این مطلب را از قول استاد
"حامی" نقل میکنم خیلی زیباست و البته تامل برانگیز مردی به جنگل رفته بود. وقتی برگشت به او گفتند جنگل چطور بود؟
گفت متاسفانه آنقدر درخت آنجا بود که من نتوانستم جنگل را ببینم!
واقعاً دنبال کدام نشانه هستیم؟ یک نظر به وجود خودمان ، فقط همین جسم کافی است تا میلیون ها نشانه ببینیم
خنده ام میگیرد وقتی میشنوم فلان دانشمند میگوید همهء اینها خودش خودبخود بوجود آمده!!!
فرد هویل میگوید: احتمال بوجود آمدن تصادفی جهان بیشتر از این احتمال نیست که تندبادی به یک انبار اوراقی بوزد و از آن قراضه ها یک بوئینگ 747 بوجود بیاید!!
من در تکمیل این صحبت میگویم نه تنها اینگونه است ، بلکه حتی اگر این فکر علمی تخیلی فانتزی در بوجود آمدن خودبخودی 747 از قراضه ها را هم بپذیریم ، باز مشخص نیست که انبار ، قراضه ها و تندباد از کجا آمده بودند!!! علمی که ادعایش گوش فلک را کر کرده ، در پسخگویی به این سوال ساده که منشاء آفرینش چه بوده آنقدر عاجز است که دست به دامان آدم فضایی ها میشود!!! خود دانشمندان میگویند احتمال تشکیل تصادفی پروتئین ها 1040000 است!!! همچنین برای بوجود آمدن تصادفی فقط 1 پروتئین ، به زمانی حدود 20 میلیارد سال نیاز است!!! این در حالی است که بدن انسان از میلیاردها پروتئین تشکیل شده ، یعنی برای بوجود آمدن تصادفی یک انسان ، باید چندمیلیارد را ضربدر 20 میلیارد کنیم ، و به اندازهء عدد به دست آمده به زمان نیاز داریم!!!
جالب تر اینکه باز هم طبق گفتهء خود این دانشمندان ، عمر جهان الان در حدود 13 الی 14 میلیارد سال است ، یعنی برای پیدایش تصادفی فقط 1 پروتئین ، هنوز 6 میلیارد سال دیگر زمان لازم است!!!! (:|
پرسیدم این همه حــــرف است از معـجــــزه ، کـــــو معـجــــزه؟!
ندا رسید از آسمان یافت کن در این جهان چیزی به غیر از معجزه
عامه ی مسلمین اعتقادات خویش را از راه تجربه ی دینی و به تدریج بدست می آورند.
در واقع شناخت و معرفت قلبی و بسیار هم در اعتقاداتشان قوی و محکم هستند
و باید دانست این یکی از روشهای شناخت است و اگر با شناخت از راه تفکر همراه شود
آنوقت قلب و عقل هر دو اقناع خواهند شد
سلام خواهر گرامی
جسارتاً تعریف شما به نظر حقیر ناقص است
شما در این تعریف ، پذیرش و معرفت قلبی را فی ذاته پذیرفته اید ، اما به نظر من این پذیرش گر چه به عنوان یک محرک می تواند عمل کند ، اما به تنهایی ابداً کافی نیست. البته در ادامه فرمودید که اگر با تفکر و تعقل همراه شود ، به اغنای قلب و عقل خواهد انجامید ، اما من احساس کردم منظور شما صرفاً تکمیل شدن است. یعنی اعتقاد قلبی کافی است و اعتقاد عقلی ارزش آن را بالاتر می برد
من از شما سوال میکنم ، الان چند مسلمان شیعه هستند؟
مگر نه اینکه ما اعتقاد داریم اسلام واقعی اسلام شیعی است؟
اهل سنتی که فقط به همین اعتقاد قلبی بسنده کرده ، چطور روز قیامت میخواهد دفاع از غاصبین خلافت را توجیه کند؟ آیا خدا بخاطر اعتقاد قلبیش می پذیرد؟ بالاتر از آن ، الان افرادی که به گروه های تکفیری می پیوندند (بجز آنها که برنامه دارند) مگر بجز این است که اشکال اساسی آنها همین است که صرفاً دارند احساسی عمل می کنند؟به نظر من ، پذیرش احساسی و قلبی به عنوان محرک خوب است و باید هم باشد. اما به تنهایی ابداً کافی نیست. حتی می تواند اثر عکس بگذارد ، یعنی چه بسا طرف همانطور که احساسی باور پیدا کرده ، همانطور هم احساسی معاند بشود. پذیرش قلبی که فکر قوی پشتش نباشد ، به یک وزش باد بند است. ضمناً اعتقاد دارم که اتفاقاً این باور عقلی است که می تواند پذیرش قلبی را به اوج خود برساند. در واقع هر چه شناخت ما از خدا (شناختی که در توان ماست) بیشتر بشود ، به همان میزان عشق ما نیز بیشتر خواهد شد
نکته: درمورد پذیرش قلبی عوام نیز که در پست قبل اشاره کرده بودم ، عنوان کردم که انها نیز حداقل استدلال هایی را دارند
خب آدم لازم است چیزی را که میخواهد , طلب کند. من اگر سالها در مورد نان تحقیق کنم ولی یک بار به نانوائی نروم و نان طلب نکنم و به دهان نگذارم ممکن است یک روز در وجود نان هم شک کنم .
و بگویم اینهمه از نان و قوت لا یموت طعم شور و تنور و .. گفتم پس چرا اینها را نمی بینم . خب پاسخ این است : چون نرفته ایم و نخواسته ایم ( طلب نکردیم) وضعمان اینطور است . خدا را بطور جدی به زندگی مان دعوت نکرده ایم . وجودمان به خیلی چیزها در دنیا میخ شده و دلبستگی به آنها نمیگذارد آنها را از اولویت خارج کنیم .
این وضعیتی که سالهاست در آن بوده ایم خسته امان نکرده . تخدیر آرزوها در این وضعیت , مغزمان و فکرمان را شبانه روز به خود مشغول میکند و سعادت را در آنها دنبال میکنیم . لذا چیزی غیر از آن را هم هنوز نخواستیم .
و نهایتا اینکه
نان به دهانمان نرسیده در حالیکه نزدیک بود , حال آنکه نزدیکتر بود از رگ گردن .
سلام و عرض ادب
احیاناً خواب برای سلامتی نیاز است :Nishkhand:
بحث بر سر اگنوستیک و ندانم گرایی است و این مبحث در حیطه ی شناخت خدا(از طریق عقل) و ایمان به او(راه دل و قلب)موضوعیت دارد
حقانیت مذاهب و شرایع به لحاظ رتبی بعد از ایمان و اعتقاد به توحید مطرح می شوند
بله درست است ، اما بحث من هم درمورد شناخت خدا بود
شما
"شناخت خدا" را ملاک قرار دادید ، در حالیکه ملاک باید "شناخت صحیح خدا" باشد
بحث بر سر این بود که خیلی از مردم (از جمله عامهء مسلمین در بحث ما) بدون تفکر و تعقل عمیق و حتی بعضاً بدون داشتن استدلال های مقدماتی ، دین را پذیرفته اند و شما در پاسخ فرمودید که اکثر مسلمانان اعتقادات خود را از راه تجربهء دینی و شناخت قلبی به دست می آورند. پس پاسخ شما را متاسب با پرسشِ مطرح شده باید بررسی کرد و بنده هم در همین چهارچوب توضیحاتم را عرض کردم
بله اکثر مسلمانان خدا را میشناسند (می شناسند به معنای اعتقاد به وجودش) ، اما به اشتباه می شناسند یا با تعاریف بعضاً غلط خودشان می شناسند. لذا من هم اعتقاد دارم که
این نوع شناخت قلبی (نه هر شناخت قلبی) فاقد ارزش است و شاید در این زمینه یک ندانمگرا از برخی مسلمانان مسلمان تر باشد
شهود ایمانی
جسارتاً صحبت بنده همین است که اعتقاد عامهء مسلمانان به خدا ، لزوماً این شهود قلبی و ایمانی که مد نظر شماست ، نیست! بلکه چیزی شبیه به عادت است. گر چه اتفاقاً با موضوع صحیحی مترادف شده است. در واقع بیان شما درست است اما منطبق با این مصداق نیست
البته قیاس نمیکنم ، اما در مثل شاید بتوان این نوع ایمان را شبیه به ایمان بت پرستان به بت ها دانست
بت پرستان هم دنبال معبودی بودند و برای آن معبود صفات روزی رسانی و حتی خلقت را قائل بودند و قلباً هم به عمل خود معتقد بودند
اما پیامبران با آنها مبارزه کردند و از آنها خواستند که خدا را صحیح بشناسند
فقط تفاوتش این است که بت پرستان اشتباهشان شامل خطاب قرار دادن خدا هم بود ، ولی برخی مسلمانان اینگونه نیستند
یعنی بت پرستان شناختی غلط به جهت غلط داشتند ، این مسلمان ها شناخت غلط به جهتی صحیح دارند
شاید دلیلش این باشد که ما خیلی به خود مغرور شده ایم. در قدیم مردم اینقدر ادعا نداشتند برای همین قدرت پذیرش بیشتری داشتند. ماها که در این دوران زندگی میکنیم ، بخاطر یک سری اتفاقات علمی که دور و برمان پیش آمده خیال میکنیم که دیگر آخرِ قدرت و علم و تفکر هستیم. برای مثال مدام میگودیم چرا خدا به من نشانه ای نمی دهد که بدانم هست؟!
سلام برادر عزیز
من فکر نمی کنم علم به انسان غرور و تکبر بدهد
بلکه اگاهی می دهد
در قدیم چون علت پدیده ها را نمی دانستند ان را منتسب به خدا می کردند ولی الان با دانستن قوانین علمی برای ان علت پیدا شده
البته من این حلقه گم شده را در مغز انسانها جستجو می کنم
الان هم هستند افراد بسیاری که به سادگی ایمان دارند و هیچ سوالی برایشان ایجاد نمی شود
اما در مقابل هستند افراد دیگری که در مقابل هر مطلب یک علامت سوال دارند و تا به جواب نرسند قانع نمی شوند
این علتی ندارد جز ساختار متفاوت مغزی افراد
البته بارها شنیده ایم که خدا فرموده از هر کسی در حد توانش انتظار دارد
ان شاالله خدا حتما این تفاوت ساختاری مغز افراد را در پاداش دهی در نظر می گیرد
تا عدالت رعایت شود
یک مورد مثال بزنم وقتی پیامبر فرمودند برای هر قومی یک پیامبری امده است
هیچ کس سوال نکرده پس پیامبر قوم چین کو ؟
یا چرا این همه پیامبر برای قوم بنی اسراییل امده
ولی برای چین و هند نیامده ؟
ابزار تحقیق و مطالعه کم بوده
شاید هم دیدن پیامبر از نزدیک با ندیدن ان فرق ایجاد کرده
گویی حدود 4200 دین مختلف داریم .از آنجا که در نزد ندانم گرایان تمام این 4200 دین منزلت یکسانی دارند و مشخص است که نمی توانیم تمام کتب دینی هر یک از آن ها را مطالعه کنیم و به سخن بزرگانشان گوش کنیم تا حق را از باطل تشخیص دهیم، . بنابراین به نظرتان نباید یک نوع آگاهی فطری نسبت به حقانیت تشیع در وجود تمام انسان ها باشد ؟
با سلام
اگر ایده ای در این مورد دارید بنده با اشتیاق میخوانم.
من فکر نمی کنم علم به انسان غرور و تکبر بدهد ، بلکه اگاهی می دهد
آگاهی پیدا کردن لزوماً به معنای درک و شعور پیدا کردن نیست
حتماً شما هم دیده اید نمونه های روستایی مهربان را و پزشک خودخواه را
اگر علم آگاهی میدهد ، آن هم آگاهی از نوع فهم و درک و انسانیت ، بفرمائید این همه جنگ و خون ریزی و این همه سلاح کشتار جمعی آن هم در قرن مدرن و در کشورهای توسعه یافته چیست؟ البته از آن طرف افرادی هم هستند که به اعمال نادرست مشغول هستند به دلیل نداشتن علم
در واقع هر دوی اینها مضر است:
انسانی که علم نداشته باشد - علمی که رشد انسان را در بر نداشته باشد
در قدیم چون علت پدیده ها را نمی دانستند ان را منتسب به خدا می کردند ولی الان با دانستن قوانین علمی برای ان علت پیدا شده
البته در قدیم چون علت پدیده ای را نمی دانستند برای آن علت تراشی میکردند و لزوماً این علت خدا نبوده
بلکه خود این موضوع که علت پدیده ها خداست ، علمی بوده که به واسطهء وجود پیامبران(ع) برای مردم حاصل شده
ضمن اینکه پیدا کردن قوانین علمی برای پدیده ها ، تضادی با الهی بودن آنها ندارد ، چرا که تمام این قوانین اسباب خداوند هستند
البته من این حلقه گم شده را در مغز انسانها جستجو می کنم
الان هم هستند افراد بسیاری که به سادگی ایمان دارند و هیچ سوالی برایشان ایجاد نمی شود
اما در مقابل هستند افراد دیگری که در مقابل هر مطلب یک علامت سوال دارند و تا به جواب نرسند قانع نمی شوند
این علتی ندارد جز ساختار متفاوت مغزی افراد
این درست ، خود من هم جزء کسانی هستم که مایلم به چرایی مسائل برسم و پاسخ درست برای پرسش های خودم دریافت کنم
اما گاهی پرسش های ما اساساً غلط است و یا با پیش فرض هایی که در ذهن ما بوجود آمده همراه است
یکی از ایرادهایی که خداناباوران به دینداران (یا خداباوران) می گیرند این است که شما با این پیش فرض که خدایی هست وارد مباحث میشوید
اما این ایراد به خود آنها نیز وارد است که با این پیش فرض که علم برای تمام سؤال ها پاسخ دارد و خدا بطور قطع از نظر علم رد شده است ، وارد بحث میشوند
البته بارها شنیده ایم که خدا فرموده از هر کسی در حد توانش انتظار دارد
ان شاالله خدا حتما این تفاوت ساختاری مغز افراد را در پاداش دهی در نظر می گیرد
تا عدالت رعایت شود
بله درست است ، اما آن طرفِ موضوع را هم باید دید
من از خدا انتظار دارم از من نخواهد مانند فلان شخص که اسلام را بدون هیچ سوالی پذیرفته رفتار کنم
بلکه انتظار دارم برای کنجکاوی و پرسشگریِ من ، اعتبار قائل باشد
خب قطعاً اینچنین است و حتی این موضوع برای خداوند ارزشمند نیز هست
اما از آن طرف روز قیامت نمی توانم برای خدا بهانه هایی مثل آن فرد کم سواد بیاورم
چون خدا از من خواهد پرسید: من از آن فرد کم سواد انتظار نداشتم به نظم دنیا و چگونگی شکل گیری یک پروتئین توجه کند ، اما از تو انتظار داشتم
ذهن تو چه پاسخی به این سوال می داد که چطور این جهان میتواند خودبخود بوجود آمده باشد؟
یعنی همانقدر که حق داریم پدیده ها را بدون دلیل نپذیریم ، همان اندازه هم حق نداریم دلایل واضح و عقلی را نادیده بگیریم
چرا این همه پیامبر برای قوم بنی اسراییل امده
ولی برای چین و هند نیامده؟
چه کسی اثبات کرده که نیامده؟!
همین است که میگویم طرفداران علم پیش فرض هایی را در ذهن ما جا داده اند و القا کرده اند که همین است و بجز این نیست
بفرمائید مگر علم تمام حقایق 14 میلیارد سال قبل را کشف کرده که فهمیده برای سایر قوم ها پیامبری نیامده؟
و شما چطور با این قاطعیت این را می فرمائید؟ بجز این است که تحت تاثیر این حرفهای مدرنیزه شده قرار گرفته اید؟
من تجربه کرده ام که آدم هایی را دیده ام که ادعایشان این است که برای رضای خدا کار می کنند ولی خوب که نگاه می کنی می بینی چیزی جز ارضای هوای نفس انجام نمی دهند. خوب بیایید به یک آدم ندانم گرا نگاه کنیم. این آدم ممکن است کارهای خوبی انجام دهد و در اون لحظه ای که اون کار را انجام دهد بداند که اون کار خوب است. حداقل حدس بزند که اون کار کار خوبی است. این آدم به قول شما برای رضای خدا هم ممکن است کاری انجام ندهد ولی قطعا از اون اولیه پاداش بهتری دریافت خواهد کرد. برای رضای خدا کار کردن اگر به قول باشد کافی نیست زیرا ادعا زیاد است. حال بیاییم بگوییم به زبان نیست و به نیت است. حال کسی که برای رضای خدا کار می کند از کجا می داند که خدا کیست که برایش کار می کند؟ حتی کسی که نیتش خدا است چطور نمی داند خدا یعنی چه؟ بگذارید از اول شروع کنم. حضرت علی علیه السلام می فرماید : اول الدین معرفته . ابتدا باید معرفت الله باشد که آدم بداند برای رضای کی کار می کند. اگر معرفت الله نباشد مردم چند دسته می شوند. دسته ی اول هر فسق و فجور و هر جنایتی که دلشان بخواهد می کنند. دسته ی دوم همان ندانم گراها هستند که فهمیده اند معرفت الله را ندارند. بخشی از این ها می روند و عضو دسته ی اول می شوند و بعضی از آن ها اوضاعشان درهم و برهم می شود. یعنی چی؟ یعنی این ها در وجودشان یک سری جنود شر است و یک سری جنود رحمن. این جنود همین طوری درهم و برهم فعالیت می کنند و برای شخص هم قابل تشخیص نیستند. مثلا معلوم نیست که به چه منظور به پیرزنه کمک می کنند. آیا واقعا نیتشون خدا است؟ چگونه نیتشان خدا است وقتی خدا را نمی شناسند. آیا نیتشون هوای نفس است؟ ممکنه باشد. ممکنه برای ریا باشد. اما مواردی هم ایشان کارهایی می کنند که واقعا معلوم نیست برای هوای نفس باشد. ممکن است برای یک چیز متعالی باشد. اما برای چی؟ وقتی معرفت نیست چگونه کار برای الله؟؟؟؟؟ دسته ی سوم معرفت الله ندارند اما فکر می کنند اگر اول کارشان یک بسم الله بگویند یا یک قربت الی الله بگویند مسئله حل می شود. ایشان برای رضای خدا کار نمی کنند بلکه برای لفظ خدا کار می کنند. این ها برای اون ((کلمه)) کار می کنند.برای عده ای از آن ها نیتجه این می شود که هوای نفس میاد جای کلمه ی خدا را می گیرد. این بدبخت فکرمی کند برای رضای خدا کار می کند اما برای ارضای نفسش کار می کند. زیرا معرفت خدا که نیست. چگونه برای رضای کسی که نمی شناسیش کار می کنی؟ (به نظر من تعداد این افراد در جامعه زیاد است.) این عده احتمالا یا به سمت داعشی شدن پیش می روند یا عضو دسته ی اول می شوند. عده ای از این دسته می فهمند که معرفت الله را ندارند و بنابراین به دسته ی ندانم گرا ها می روند. اما کسانی هستند که به معرفت الله می رسند. این ها می فهمند چه کاری خدایی است و چه کاری نیست. در نتیجه بر اساس خدا عمل کرده و خدایی می شوند. این ها معمولا از ندانم گرایی شروع کرده اند. کسی که می داند معرفت الله ندارد می رود دنبالش ولی کسی که نمی داند و فکر می کند با گفتن الله و بسم الله کارش خدایی می شود هیچ وقت دنبال معرفت الله نرفته و معلوم نیست چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد. خلاصه این که یک ندانم گرا (البته شاید تعبیر ندانم گرا ناقص باشد . ندانم گرا به معنی کسی است که دلش می خواهد که نداند. خوب این گونه آدمی که قطعا کارش خیلی خراب است. آدمی که در مقابل دانستن مقاومت می کند معلوم نیست که به چه عاقبتی گرفتار شود. ندانم گرایی که من استفاده کردم و فکر می کنم منظور آغازگر تاپیک هم باشد کسی است که می داند که نمی داند و می داند که معرفت الله ندارد.) قطعا انسانی متعالی است و پاداش هم چیزی جز تعالی آدم نیست اما این آدم کم دارد. ضمن این که خطر پیوستن به گروه اول هم برایش وجود دارد و این خطر کم هم نیست. ندانم گرا معرفت الله ندارد و بنابراین کارش می لنگد زیرا هیچ کس (حتی خود او) انگیزه ی هیچ کدام از کارهایش را نمی داند. ممکن است عمری را در خدمت نفسش باشد و حیوانیت خود را گسترش دهد و ممکن است کارهایش مخلوطی از هوای نفس و غیر هوای نفس باشد. البته احتمال این که تمام کارهایش در خدمت نفسش نباشند کم است. سعدی می گوید: گرتو افلاطون و جالینوسی به علم / من به یک تعلیم نادانت کنم. ندانم گرا در مرحله ی جهل بسیط قرار دارد. معرفت معمولا بعد از مرحله ی جهل بسیط اتفاق می افتد. یک ندانم گرا قطعا از کسی که در جهل مرکب قرار دارد بالاتر است و از کسی که معرفت دارد پایین تر.
من یک ندانم گرا هستم. خداوند برای من اثبات نشده است.
کارهای خیری انجام میدهم چون فکر میکنم کارهای خوبی هستند و با انجام این کارها احساس بهتری دارم و زندگی شادتری دارم.
آیا خداوند اگر باشد به کارهای نیک من پاداش میدهد؟
سلام و درود
این همه پست زدید ولی در جوابها هیچ اشاره ای به حدیثی از معصومین (ع) نشده .
شاید اشاره ای به آیه ای از قرآن بکنید ولی باز کافی نیست چون مفسران حقیقی قرآن همون معصومین (ع) هستند
و سخنی و یا اشاره ای و یا حکایاتی از معصومین(ع) میتونه کارساز باشه.
به نظر من پاسخهایی که نتیجه روایات و قرآن باشد و یا بزرگان دین گفته اند رو میشه پذیرفت.
جواب آخر این شد که بستگی به خدواند دارد ممکن است پاداش بدهد یا ندهد.
که من خیلی قبول ندارم.
ما اعتقاد داریم که خداوند ارحم الراحمین است. و رحمت او بر غضبش پیشی گرفته
اعتقاد داریم بندگانش رو بشدت دوست دارد . حتی داریم که کافر هم اگر کار خیر بکند بدون پاداش نیست .
در ضمن اشتباه نکنید موضوع اصلی سوال بحث پاداش است نه قصد قربت و رسیدن به کمال.
منظور شما این بود که تمام مسلمان ها نرفته اند تحقیق علمی انجام بدهند بلکه صرفاً مسلمان به دنیا آمده اند و البته این ایراد فقط به مسلمان ها وارد نیست بلکه اکثر مردم دنیا همینطور هستند. اگر هم مسلمانان به یک سری مسائل اعتقاد دارند ، یا از روی تعصب است ، یا هنوز کسی آنها را به چالش نکشیده ، یا اینکه اصلاً نمی خواهند وارد تحقیق بشوند بلکه میخواهند همینطوری زندگیشان را ادامه بدهند. به قولی حوصله درگیری ذهنی را ندارند
بله حرف من این است ولی،در این قضیه را به خودی خود اشکالی نمی بینم.من به این قضیه خورده می گیرم که اینها که تحقیق علمی انجام نداده اند نمی توانند نام مسلمان واقعی بر خود بگذارند و مهم تر این که خدا نباید این ها را مسلمان بپذیرد و خدا نباید انتظار داشته باشد که جمع کثیری از مردم عامی از صدر اسلام تا به اکنون به اسلام معتقد شده و به آنها وعده حوری و شراب دهد.این انتظار بی جای خدا را من خورده می گیریم.و الی اشکالی ندارد یکی دلش می خواهد تحقیق نکرده نام مسلمان بر خود بگذارد و اعمال عبادی مسلمانان را انجام دهد.
فطرت انسان ها نوعاً طرفدار اعمال خوب است و گر چه ممکن است به دلایلی که در طول عمر بر انسان عارض میشود ، انسان در مواردی میل به خشونت ، گناه یا اعمالی اینچنین پیدا کند. اما باز هم می بینیم که مسائلی مثل دزدی ، قتل ، زورگویی ، کلاهبرداری و..... در بین عموم مردم عمل "بد" به حساب میایند و از طرف دیگر ، مسائلی مثل محبت به دیگران ، خوشرویی ، صداقت ، علم آموزی و..... بین عموم مردم عمل "خوب" به حساب میایند
حالا مردم چون فطرتاً دنبال این امورِ پسندیده و البته منشاء آن هستند (تا به بهترین شکل از این خصوصیاتِ خوب بهرمند بشوند) ، و از طرفی ادیان شامل این موارد هستند ، لذا به آن اقبال نشان میدهند و برای این پذیرش ، نیازی به ورود به مباحث فلسفی و دشوار نیست
پذیرفتن فطری اینکه زورگیری بد است و دروغ بد است و قتل بد است، پذیرفتن اموری نسبی هستند.اینها واقعیت خارجی ندارند.تنها در ذهن شخص متصور هستند و اموری قرار دادی هستند.زورگیری با دست کسی را گرفتن فرقی نمی کند در عالم واقع و خارج.اینها همه اموری نسبی هستند که در ذهن ها شکل گرفته و برای بقای بشر لازم و مفید هستند.ولی وقتی پای وجود خدا می آید.دیگر از یک موجود ذهنی و نسبی و قرار دادی صحبت نمی کنیم.بلکه از یک موجود واقع در دنیای خارج صحبت می کنیم که فارق از ذهن ما وجود خارجی دارد.مسئله خدا نمی تواند مثل پذیرفتن بد بودن دروغ فطری شناخته شود.این فطری خواندن و یک فطری را علم کردن و به آن اعتبار بخشیدن تنها یک خود فریبی است تا به اعتقاداتی که از سر احساساتمان ریشه گرفته جلوه ای منطقی و عقل گرا بدهیم.فطرت تنها می تواند خدایی ذهنی را اثبات کند و بپذیرد و باید به فطرت گفت خسته نباشی واقعا زحمت کشیدی [-(
برای مثال ، یک فرد با خود میگوید ، اگر خدایی هست که آفریدگار ماست ، پس باید از ما قوی تر باشد ، اما خدای مسیحیت و یهودیت که صحبتش میشود پر از ضعف و ایراد است. این دیگر چه نوع خدایی است؟! پس همان تعریفی که ما از خدا داریم معقول تر است
کاش تحقیق و مسائل به همین سادگی بودند و به همین ها ختم می شد
خب آدم لازم است چیزی را که میخواهد , طلب کند. من اگر سالها در مورد نان تحقیق کنم ولی یک بار به نانوائی نروم و نان طلب نکنم و به دهان نگذارم ممکن است یک روز در وجود نان هم شک کنم .
من فکر نکنم اینطور باشد.اگر احساسی رفتار می کنین و عمل می کنیم شاید به سرنوشتی که ذکر کردید دچار شویم و در وجود نان هم شک کنیم ولی........
سلام.
مثلا دانشمندان نوترون یا دیگر ذرات بنیادی را کشف کردند و بسیار از آن نام برده و استفاده کردند ولی هیچگاه آن را تا مدت ها ندیدند و آن را طلب نکردند و اینها دلیل نشد که در وجود الکترون و پروتون و نوترون شک کنند.البته یک آثاری از این ذرات می دیدند...که باید بگویم ما هم به اندازه کافی آثار از خدایی که ممکن است باشد و خالق این دنیا باشد داریم می بینیم.از کودکی در دنیایی بزرگ می شویم که گفته می شود اگر برگی از درختی می افتد با اذن و اجازه او است.این کافی نیست؟مگر قرار است خدا را احساس کنیم و قلبم و دلمان به او برسیم.می خواهیم با عقل به او برسیم.عقل که فریب نمی خورد و در گیر و دار دلبستگی های دنیا فریب نمی خورد.یک دو دو تا چهار تای ساده می کند عقل.اگر خدایی باشد می پذیرد و اگر نباشد نمی پذیرد.این مسیری که شما معرفی می کند بیشتر به درد کسانی می خورد که می خواهند با احساسات و دل و فطرت یک خدایی برای خودشان بسازند.
من تجربه کرده ام که آدم هایی را دیده ام که ادعایشان این است که برای رضای خدا کار می کنند ولی خوب که نگاه می کنی می بینی چیزی جز ارضای هوای نفس انجام نمی دهند. خوب بیایید به یک آدم ندانم گرا نگاه کنیم. این آدم ممکن است کارهای خوبی انجام دهد و در اون لحظه ای که اون کار را انجام دهد بداند که اون کار خوب است. حداقل حدس بزند که اون کار کار خوبی است. این آدم به قول شما برای رضای خدا هم ممکن است کاری انجام ندهد ولی قطعا از اون اولیه پاداش بهتری دریافت خواهد کرد. برای رضای خدا کار کردن اگر به قول باشد کافی نیست زیرا ادعا زیاد است. حال بیاییم بگوییم به زبان نیست و به نیت است. حال کسی که برای رضای خدا کار می کند از کجا می داند که خدا کیست که برایش کار می کند؟ حتی کسی که نیتش خدا است چطور نمی داند خدا یعنی چه؟ بگذارید از اول شروع کنم. حضرت علی علیه السلام می فرماید : اول الدین معرفته . ابتدا باید معرفت الله باشد که آدم بداند برای رضای کی کار می کند. اگر معرفت الله نباشد مردم چند دسته می شوند. دسته ی اول هر فسق و فجور و هر جنایتی که دلشان بخواهد می کنند. دسته ی دوم همان ندانم گراها هستند که فهمیده اند معرفت الله را ندارند. بخشی از این ها می روند و عضو دسته ی اول می شوند و بعضی از آن ها اوضاعشان درهم و برهم می شود. یعنی چی؟ یعنی این ها در وجودشان یک سری جنود شر است و یک سری جنود رحمن. این جنود همین طوری درهم و برهم فعالیت می کنند و برای شخص هم قابل تشخیص نیستند. مثلا معلوم نیست که به چه منظور به پیرزنه کمک می کنند. آیا واقعا نیتشون خدا است؟ چگونه نیتشان خدا است وقتی خدا را نمی شناسند. آیا نیتشون هوای نفس است؟ ممکنه باشد. ممکنه برای ریا باشد. اما مواردی هم ایشان کارهایی می کنند که واقعا معلوم نیست برای هوای نفس باشد. ممکن است برای یک چیز متعالی باشد. اما برای چی؟ وقتی معرفت نیست چگونه کار برای الله؟؟؟؟؟ دسته ی سوم معرفت الله ندارند اما فکر می کنند اگر اول کارشان یک بسم الله بگویند یا یک قربت الی الله بگویند مسئله حل می شود. ایشان برای رضای خدا کار نمی کنند بلکه برای لفظ خدا کار می کنند. این ها برای اون ((کلمه)) کار می کنند.برای عده ای از آن ها نیتجه این می شود که هوای نفس میاد جای کلمه ی خدا را می گیرد. این بدبخت فکرمی کند برای رضای خدا کار می کند اما برای ارضای نفسش کار می کند. زیرا معرفت خدا که نیست. چگونه برای رضای کسی که نمی شناسیش کار می کنی؟ (به نظر من تعداد این افراد در جامعه زیاد است.) این عده احتمالا یا به سمت داعشی شدن پیش می روند یا عضو دسته ی اول می شوند. عده ای از این دسته می فهمند که معرفت الله را ندارند و بنابراین به دسته ی ندانم گرا ها می روند. اما کسانی هستند که به معرفت الله می رسند. این ها می فهمند چه کاری خدایی است و چه کاری نیست. در نتیجه بر اساس خدا عمل کرده و خدایی می شوند. این ها معمولا از ندانم گرایی شروع کرده اند. کسی که می داند معرفت الله ندارد می رود دنبالش ولی کسی که نمی داند و فکر می کند با گفتن الله و بسم الله کارش خدایی می شود هیچ وقت دنبال معرفت الله نرفته و معلوم نیست چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد. خلاصه این که یک ندانم گرا (البته شاید تعبیر ندانم گرا ناقص باشد . ندانم گرا به معنی کسی است که دلش می خواهد که نداند. خوب این گونه آدمی که قطعا کارش خیلی خراب است. آدمی که در مقابل دانستن مقاومت می کند معلوم نیست که به چه عاقبتی گرفتار شود. ندانم گرایی که من استفاده کردم و فکر می کنم منظور آغازگر تاپیک هم باشد کسی است که می داند که نمی داند و می داند که معرفت الله ندارد.) قطعا انسانی متعالی است و پاداش هم چیزی جز تعالی آدم نیست اما این آدم کم دارد. ضمن این که خطر پیوستن به گروه اول هم برایش وجود دارد و این خطر کم هم نیست. ندانم گرا معرفت الله ندارد و بنابراین کارش می لنگد زیرا هیچ کس (حتی خود او) انگیزه ی هیچ کدام از کارهایش را نمی داند. ممکن است عمری را در خدمت نفسش باشد و حیوانیت خود را گسترش دهد و ممکن است کارهایش مخلوطی از هوای نفس و غیر هوای نفس باشد. البته احتمال این که تمام کارهایش در خدمت نفسش نباشند کم است. سعدی می گوید: گرتو افلاطون و جالینوسی به علم / من به یک تعلیم نادانت کنم. ندانم گرا در مرحله ی جهل بسیط قرار دارد. معرفت معمولا بعد از مرحله ی جهل بسیط اتفاق می افتد. یک ندانم گرا قطعا از کسی که در جهل مرکب قرار دارد بالاتر است و از کسی که معرفت دارد پایین تر.
بسیار عالی بود
به همه توصیه می کنم که این پست شمارو بخوانند
جسارتا یک سوال
مطالب از خودتون بود یا از شخصیتهای دیگر ؟
ندانم گرا در مرحله ی جهل بسیط قرار دارد. معرفت معمولا بعد از مرحله ی جهل بسیط اتفاق می افتد. یک ندانم گرا قطعا از کسی که در جهل مرکب قرار دارد بالاتر است و از کسی که معرفت دارد پایین تر.
سلام دوست عزیز
مطالبتون عالی بود
اگر این قسمت را بیشتر توضیح دهید ممنون می شوم
چه کسی اثبات کرده که نیامده؟!
همین است که میگویم طرفداران علم پیش فرض هایی را در ذهن ما جا داده اند و القا کرده اند که همین است و بجز این نیست
بفرمائید مگر علم تمام حقایق 14 میلیارد سال قبل را کشف کرده که فهمیده برای سایر قوم ها پیامبری نیامده؟
و شما چطور با این قاطعیت این را می فرمائید؟ بجز این است که تحت تاثیر این حرفهای مدرنیزه شده قرار گرفته اید؟
سلام برادر گرامی
اجازه دهید وارد این مبحث نشویم که انحراف از بحث تاپیک می باشد
ولی تاپیکهایی در همین فروم دراین باره وجود دارد
بقیه مطالب پست شما رو نسبتا موافقم
ممنون از وقتی که گذاشتید
من فکر نکنم اینطور باشد.اگر احساسی رفتار می کنین و عمل می کنیم شاید به سرنوشتی که ذکر کردید دچار شویم و در وجود نان هم شک کنیم ولی........
سلام.
مثلا دانشمندان نوترون یا دیگر ذرات بنیادی را کشف کردند و بسیار از آن نام برده و استفاده کردند ولی هیچگاه آن را تا مدت ها ندیدند و آن را طلب نکردند و اینها دلیل نشد که در وجود الکترون و پروتون و نوترون شک کنند.البته یک آثاری از این ذرات می دیدند...که باید بگویم ما هم به اندازه کافی آثار از خدایی که ممکن است باشد و خالق این دنیا باشد داریم می بینیم.از کودکی در دنیایی بزرگ می شویم که گفته می شود اگر برگی از درختی می افتد با اذن و اجازه او است.این کافی نیست؟مگر قرار است خدا را احساس کنیم و قلبم و دلمان به او برسیم.می خواهیم با عقل به او برسیم.عقل که فریب نمی خورد و در گیر و دار دلبستگی های دنیا فریب نمی خورد.یک دو دو تا چهار تای ساده می کند عقل.اگر خدایی باشد می پذیرد و اگر نباشد نمی پذیرد.این مسیری که شما معرفی می کند بیشتر به درد کسانی می خورد که می خواهند با احساسات و دل و فطرت یک خدایی برای خودشان بسازند.
تمثیل خوبی بود بنده هم نکاتی را که در این باره هست ذکر میکنم
اگر کسی به طلب نان نرود و وجود آن را بشکل حقیقی و خارجی در نیابد دچار این مساله میشود که نکند نان موجودی است که علت و صفت فاعلی و غایی اش در خیال شکل گرفته و نتیجتا حکم به وجود و یا عدم آن در خارج از عالم خیال نمیتوان داد
برای اینکه به حقیقت وجودی خداوند دست پیدا کنیم ما نیز مانند دانشمندان که نظریه آتمیان (نظریه لوکیپوس شاگرد مکتب ذیمقراطیس یونانی ) که مبنای فلسفه مکانیستی و تحقیقی در مورد اتم شد را میدانستند و بدنبالش رفتند بلا تشبیه , باید در مورد او نیز بدانیم و بعد مانند دانشمندان که به طلب و کشف رفتند ما هم بدنبال طلب و شهود برویم .
با این تفاوت که آنها با تلاش و تحقیق و بکار گیری ابزار مختلف یک جماد را میروند فهم میکنند ولی اگر ما به طلب او برویم این اوست که فهم و شناخت خودش را به ما عطا میکند.
کسانی که واصل شدند عالم شدند بر خود و جهان اطراف و خداوند که خالق آنهاست . تغئیر هم در حالات روحی آنها و هم در قالب بدنی شان ایجاد میشود ولی نه بوسیله خودشان بلکه این تغئیر را خدا در آنها ایجاد میکند .
شما "شناخت خدا" را ملاک قرار دادید ، در حالیکه ملاک باید "شناخت صحیح خدا" باشد
با سلام
وقتی می گوئیم "شناخت"،مفهوم صحیح بودن را در خویش دارد،و نمی خواهیم بر سر تحلیل مفهومی ولغوی کلمه شناخت وارد بحث گردیم.
بله اکثر مسلمانان خدا را میشناسند (می شناسند به معنای اعتقاد به وجودش) ، اما به اشتباه می شناسند یا با تعاریف بعضاً غلط خودشان می شناسند. لذا من هم اعتقاد دارم که این نوع شناخت قلبی (نه هر شناخت قلبی) فاقد ارزش است و شاید در این زمینه یک ندانمگرا از برخی مسلمانان مسلمان تر باشد
خیر اینگونه نیست،در حدّ توان و ظرفیت وجودی و عقلانی خویش درست می شناسند،دقیق می شناسند،خوب می شناسند
شاید فیلسوفانه نشناسند چه بهتر!
شاید نتوانند بر وجود خداوند برهان اقامه کنند،امّا قوّت اتیان برهان که ایمان حقیقی نیست،ایمان حقیقی مربوط به قلب است
آیه:"و لمّا یدخل الایمان فی قلوبکم"ایمان در قلبهای شما وارد نشده است.
شناخت و تجربه دینی در عمل ظهور می کند و شاید با ساده ترین براهین غیر فلسفی که اگر به دست فلاسفه بدهید به شکلی
مطرح می کنند که اغلب مردم نتوانند از آن سر در بیاورند،خدا را می شناسند و به حضرتش ایمان دارند،مثل استدلال آن پیر زن
و دستگاه ریسندگیش که مشهور است.
گمان می کنید که بیشتر مادران شهدا،که از همین عوام مردم هم بودند وقتی فرزندشان را به عشق دین به جبهه می فرستادند
می توانستند بر وجود خدا برهان اقامه کنند؟ و آیا به نظر شما شناخت صحیحی از خدا ندارند؟
آن مادر لبنانی که فرزندش را با جلیقه ی انفجاری از زیر قران ردّ کرد و می دانست فرزند برومندش تا ساعتی دیگر تکه تکه خواهد شد
خدا را بطور صحیح نشناخته است؟ اصلا خود خدا در کلام وحیش چطور خودش را به مردم شناسانده است؟
همه ی عالم که فیلسوف و عارف نیستند،فکر می کنید در قیامت گروهی که عرض کردم و نظایر آنان،به خاطر نشناختن خداوند شرمنده
خواهند بود؟ یا قادر نخواهند بود در برزخ به سؤال"من ربک" پاسخ صحیح بدهند؟
خیر،شناخت قلبی افضل شناخت و کارآمدترین آن است و بسته به توان هر کس و صد البته عملش عین خداشناسی است.
آن مادر لبنانی که فرزندش را با جلیقه ی انفجاری از زیر قران ردّ کرد و می دانست فرزند برومندش تا ساعتی دیگر تکه تکه خواهد شد
خدا را بطور صحیح نشناخته است؟ اصلا خود خدا در کلام وحیش چطور خودش را به مردم شناسانده است؟
سلام علیکم و رحمه الله
درست است درهای معرفت به قلب مومن باز میشود ولی این وصال بدون توجه و اتکا به وحی ادامه نمی یابد . طریقت از شریعت جدا بیفتد هبوط آدم و مایه سردرگمی یا خدای ناکرده هلاک او میشود .
برای اینکه به حقیقت وجودی خداوند دست پیدا کنیم ما نیز مانند دانشمندان که نظریه آتمیان (نظریه لوکیپوس شاگرد مکتب ذیمقراطیس یونانی ) که مبنای فلسفه مکانیستی و تحقیقی در مورد اتم شد را میدانستند و بدنبالش رفتند بلا تشبیه , باید در مورد او نیز بدانیم و بعد مانند دانشمندان که به طلب و کشف رفتند ما هم بدنبال طلب و شهود برویم .
با سلام.
شناخت حقيقت وجودي خداوند و فهم به ذات مقدّس او غير ممکن است حتّی براي أنبياء و اولياء،
نهايت چيزي که ما ميتوانيم بشناسيم عبارت است از صفات او.
گمان می کنید که بیشتر مادران شهدا،که از همین عوام مردم هم بودند وقتی فرزندشان را به عشق دین به جبهه می فرستادند می توانستند بر وجود خدا برهان اقامه کنند؟...
منظورتان از تجارب دیگران چیست ؟
چه کسی تا به حال نشانه اشکاری از وجود خدا دیده ؟ می شود افرادی را که چنین تجربه ای داشته اند معرفی کنید ؟
البته بسیارند از افرادی که وقایع طبیعی را به خدا اتصال می دهند و نقل قولهایی هم می کنند
ولی چقدر می شود به انها اعتماد کرد ؟و چقدر می شود انها را به خدا نسبت داد جای حرف و حدیث بسیار دارد
تجاربي مانند شفا يافتن و استجابت دعا و ...
مسائلي مانند شفا يافتن خارج از حوزه طبيعي است چرا كه در شرايط عادي يك شخص سرطاني بايد حالش به تدريج بدتر شده تا بميرد، اما در مورد شفا يافتن اين بيماري به كلي از بين ميرود.
اگر انسان بخواهد با عينك بد بيني به مسائل اينچنيني نگاه كند حتي اگر معجزه روشن هم در مقابلش رخ دهد، آنرا به سحر و جادو نسبت ميدهد. مانند بعضي مشركان زمان پيامبر(ص) كه ايشان را به سحر متهم كردند.
ولی هستند بسیاری که با اینها قانع نمی شوند البته خصومتی هم ندارند بلکه فقط قانع نمی شوند
تقصیر این افراد چیست ؟ایا اینها پاداش مضاعفی نزد خداوند دارند ؟
حق باشماست...
نسبت به مسائل و شبهاتي كه در ذهن افراد است، بايد برهان و دليل اقامه شود.
اما اگر بر فرض كسي بدون هيچ عنادي به تحقيق پرداخت و تلاش خود را هم كرد ولي به نتيجه نرسيد، اين شخص معذور است اما اينكه در آخرت متنعم هم باشد، چنين نيست. چون نعمت اخروي ساخته اعتقاد و عمل دنيوي ماست و اگر چيزي به همراه نداشته باشيم، بهشتي هم براي خود نساخته ايم... مگر اينكه چنين شخصي مورد رحمت الهي قرار گيرد و متنعم شود.
نكته اساسي اينجاست كه آخرت انسان بنابر تجسم اعمال در گرو اعتقاد و عمل ماست و هر چه بكاريم درو خواهيم كرد.
سلام کارشناس گرامی
متاسفانه این مورد که شما فرمودید مشکل بسیاری از جوانان کشور ما و شاید اکثر مردم روی زمین است. یعنی افردی هستن که میگن من هیچ اثری از خدا در زندگیم نمیبینم پس لابد چنین موجودی وجود نداره.وگرنه چرا حتی در ضروری ترین نیازهای زندگیم هم کمکم نمیکنه؟ چون خدایی که اسلام معرفی میکنه خیلی دوست داره انسان توی دنیا جوری زندگی کنه که آخرتش که دار قرار هست رو بسازه.اما انسانهایی وجود دارند که حتی توی دنیا هم ضروری ترین نیازهای زندگیشون رو نمیتونن رفع کنن آنوقت چطور میتونن آخرت خودشون رو بسازن؟مگر نه این است که اخرت رو در دنیا باید ساخت؟ بر فرضص کسی که حتی به نان شب هم محتاجه چطور باید در دنیا زنده بمونه که هم عبادت کنه هم از گناهانش توبه کنه و کلا اخرتش رو بسازه؟ من افراد زیادی رو دیدم که به خاطر مشکلات شخصی مدام شب و روز به خدا التماس میکنن ولی وقتی به یه مدتی که کار از کار گذشت و همچنان مشکلشون سر جا بود اونوقت دیگه از خدا نا امید میشوند و به ناچار میگن اصلا شاید خدایی وجود نداره و دنیا مثل جنگل میمونه که هر کسی در اثر اتفاقات طبیعی میتونه سرنوشت خوب یا بدی داشته باشه.و در نتیجه چنین فردی هم که هیچ اثری از الطاف خدا نمیبینه مجبوره با این حقیقت تلخ که موقیعت یه زندگی بهتر و موفقیت آمیز تر گیرش نیومده کنار بیاد.
سلام خدمت شما كاربر گرامي
اين بحث كه بيان فرموديد تحت عنوان شرور و اعتقاد به خداوند مطرحه كه متكلمان مسلمان پاسخهاي متعددي به آن داده اند و با يه جستجو در همين سايت ميتوانيد اين پاسخها رو ببينيد.
البته منظور بنده اين نبود كه مومنين همگي در ناز و نعمت به سر ميبرند و يا نبايد هيچ مشكلي براي مومن پيش بيايد، بلكه منظورم ديدن برخي الطاف الهي است. وگرنه البلاء للولاء ...
اين مساله رو هم مد نظر داشته باشيد كه اين دنيا محل امتحان است و غالبا امتحان با سختي همراه است.
تجاربي مانند شفا يافتن و استجابت دعا و ...
مسائلي مانند شفا يافتن خارج از حوزه طبيعي است چرا كه در شرايط عادي يك شخص سرطاني بايد حالش به تدريج بدتر شده تا بميرد، اما در مورد شفا يافتن اين بيماري به كلي از بين ميرود.
اگر انسان بخواهد با عينك بد بيني به مسائل اينچنيني نگاه كند حتي اگر معجزه روشن هم در مقابلش رخ دهد، آنرا به سحر و جادو نسبت ميدهد. مانند بعضي مشركان زمان پيامبر(ص) كه ايشان را به سحر متهم كردند.
سلام بر شما
منظورتان این است که معجزه دلیلی بر وجود خداست /؟یعنی یکی از دلایل وجود خدا معجزه می باشد ؟
چون تا به حال در بعضی تاپیکها خوانده بودم که معجزه نمی تواند دلیلی بر وجود خدا با شد
اما اگر بر فرض كسي بدون هيچ عنادي به تحقيق پرداخت و تلاش خود را هم كرد ولي به نتيجه نرسيد، اين شخص معذور است اما اينكه در آخرت متنعم هم باشد، چنين نيست. چون نعمت اخروي ساخته اعتقاد و عمل دنيوي ماست و اگر چيزي به همراه نداشته باشيم، بهشتي هم براي خود نساخته ايم... مگر اينكه چنين شخصي مورد رحمت الهي قرار گيرد و متنعم شود.
نكته اساسي اينجاست كه آخرت انسان بنابر تجسم اعمال در گرو اعتقاد و عمل ماست و هر چه بكاريم درو خواهيم كرد.
این یکی از پارادوکسهاییست که در تعالیم اسلامی با عقل جور در نمی اید
چرا باید انسانی که قانع نشده از نعمت بهشت محروم باشد ؟به فرضی که عناد هم نداشته باشد
مگر قانع شدن یا نشدن به اختیار خود انسان است ؟
این به ساختار فکری و مغزی انسان بستگی دارد که خود خدا اینگونه افریده است
حال همین خدا بخاطر نوع افرینش خودش رواست تا انسانی را از بهشت محروم کند ؟
پس عدالت خدا چه می شود ؟
سلام انتظار بي جا!!!!!
اين انتظار بي جا رو شما از كجا فهميدي؟
خدا يه اراده تشريعي داره و يه اراده تكويني
اراده تكويني شامل همون دين داران واقعي ميشه نه بيشتر
با اراده تشريعي هم خوب دلش ميخواد همه راه حق رو پيدا كنن
هر چند ميدونه همه به اين راه نميرن
این آدم به قول شما برای رضای خدا هم ممکن است کاری انجام ندهد ولی قطعا از اون اولیه پاداش بهتری دریافت خواهد کرد.
ندانم گرا در مرحله ی جهل بسیط قرار دارد. معرفت معمولا بعد از مرحله ی جهل بسیط اتفاق می افتد. یک ندانم گرا قطعا از کسی که در جهل مرکب قرار دارد بالاتر است و از کسی که معرفت دارد پایین تر.
درود بر شما
كسي كه خدا رو قبول نداره از كي پاداش ميگيره؟[-x
مسلموني كه شناخت كافي از خدا نداره از ندانم گرا پايين تره؟!!!
اگه رسيدن به حقيقت بيروني مورد نظر باشه و يه نفر افتان و خيزان بهش برسه بهتره يا كسي كه هيج وقت نرسه؟
ندانم گرايي كه در جهل خودش مستقر باشه هيچ برتري به نظرم نداره مگه اينكه اين جهل مقدمه اي بشه و اونو نجات بده كه اينم ديگه ندانم گرا نيست.
درود بر شما
كسي كه خدا رو قبول نداره از كي پاداش ميگيره؟[-x
سلام مجدد.....
با این حساب، کسی که در هندوستان و از بدو تولد در میان گاوپرستان بدنیا آمده و بر گاو سجده می کند بهره ای از پاداش های الهی نخواهد برد؟؟در این صورت که آن مرد هندو باید از خدا گله و شکایت کند که چرا او را در هند به دنیا آورده نه در خانواده ای مثلا مسلمان.شما و یا هر کس دیگری هم در آن خانواده و به جای آن مرد هندو به دنیا می آمد، گاو پرست می شد.پس به نظر نمی رسه به صرف اینکه کسی خدا رو قبول نداره از پاداش ها بی نصیب باشه
اين انتظار بي جا رو شما از كجا فهميدي؟
از این که می روم یقه بچه مسلمون رو می گیرم می گم قربونت برم، شما چجور به خدا رسیدی، و نهایت به ت پ ت کردن می افته و نمی تونه جوابی بده و تمام شبهات و انتقادات رو جواب بده.تقریبا اکثریت در طول تاریخ مثل دوست مسلمان من هستند....حالا خدا از همین اکثریت انتظار مسلمان شدن و معتقد به خدا بودن داره....که این انتظار یک انتظار بی جاست.
پذیرفتن فطری اینکه زورگیری بد است و دروغ بد است و قتل بد است، پذیرفتن اموری نسبی هستند.اینها واقعیت خارجی ندارند.تنها در ذهن شخص متصور هستند و اموری قرار دادی هستند.زورگیری با دست کسی را گرفتن فرقی نمی کند در عالم واقع و خارج.اینها همه اموری نسبی هستند که در ذهن ها شکل گرفته و برای بقای بشر لازم و مفید هستند.ولی وقتی پای وجود خدا می آید.دیگر از یک موجود ذهنی و نسبی و قرار دادی صحبت نمی کنیم.بلکه از یک موجود واقع در دنیای خارج صحبت می کنیم که فارق از ذهن ما وجود خارجی دارد.مسئله خدا نمی تواند مثل پذیرفتن بد بودن دروغ فطری شناخته شود
برادر عزیز اصلاً مطلب بنده را خواندید؟!
من دقیقاً کجای حرفم گفتم پذیرش فطری خدا؟! لطفاً دوباره متن بنده را بخوانید
اینها که تحقیق علمی انجام نداده اند نمی توانند نام مسلمان واقعی بر خود بگذارند و مهم تر این که خدا نباید این ها را مسلمان بپذیرد و خدا نباید انتظار داشته باشد که جمع کثیری از مردم عامی از صدر اسلام تا به اکنون به اسلام معتقد شده و به آنها وعده حوری و شراب دهد. این انتظار بی جای خدا را من خورده می گیریم
بین جملات شما تناقض وجود دارد: ایراد اول شما = خدا نباید اسلام کسی را که تحقیق علمی نکرده بپذیرد
ایراد دوم شما = خدا نباید انتظار داشته باشد مردم عامی به اسلام معتقد بشوند
ایراد سوم شما = خدا نباید به آنهایی که به اسلام معتقدند ولی تحقیق علمی نکرده اند ، وعدهء پاداش بدهد 1 - پذیرفتن یک عمل از کسی ، با انتظار داشتن از او ، دو موضوع متفاوت است که شما اینها را با هم خلط کرده اید
2 - از طرفی وعدهء پاداش دادن که نشانهء لطف است و لطف کردن چه ربطی به انتظار داشتن دارد؟!
3 - همچنین مشخص نکرده اید منظور شما از این "کسانی" ، آنهایی هستند که از نظر درک و عقل ، توانایی تحقیق دارند ، یا آنهایی که ندارند اگر اشکال خودتان را دقیق تر بیان بفرمائید ، بهتر میشود گفتگو کرد
کاش تحقیق و مسائل به همین سادگی بودند و به همین ها ختم می شد
برادر عزیز ، این موضوع کاملاً عقلانی است که نمی شود و نباید از تمام انسان ها دقیقاً به یک اندازه انتظار داشت. جالب اینجاست که اگر خداوند میگفت همه باید به یک اندازه تحقیق کنند و دین را بفهمند ، ایراد گرفته میشد که خداوند زورگو است و تفاوت قدرت ادراک و سطح آگاهی انسان ها را در نظر نگرفته
پس من چنین اعتقادی ندارم که تک تک مسلمان ها باید براهین اثبات خدا را مثل بلبل توضیح بدهند تا بگوئیم اسلامِ آنها قبول است
کما اینکه خودِ من در این زمینه سواد آنچنانی ندارم
در بخش دوم همان پست 54 هم گفتم که علم بیشتر داشتن ، لزوماً به معنای فهم بیشتر نیست و گفتم که گاهی یک فرد کم سواد ممکن است خیلی بهتر از یک عالم ، به حقیقت یک موضوع دست پیدا کند و این همان باور قلبی است که شما به آن اشاره می کنید. یعنی با نظر شما مخالفتی ندارم و در آن پست هم که شما به آن پاسخ دادید این را عرض کردم که:
جسارتاً صحبت بنده همین است که اعتقاد عامهء مسلمانان به خدا ، لزوماً این شهود قلبی و ایمانی که مد نظر شماست ، نیست! بلکه چیزی شبیه به عادت است. گر چه اتفاقاً با موضوع صحیحی مترادف شده است. در واقع بیان شما درست است اما منطبق با این مصداق نیست
در نتیجه درمورد جملهء بالا هم که از شما نقل کردم ، بحث من با شما روی واژهء "شناخت" نیست و میدانم منظور شما از شناخت ، همان شناخت حقیقی است. اما از نظر "شما" ، نه لزوماً از نظر عامهء مسلمانان
شناخت و تجربه دینی در عمل ظهور می کند و شاید با ساده ترین براهین غیر فلسفی که اگر به دست فلاسفه بدهید به شکلی
مطرح می کنند که اغلب مردم نتوانند از آن سر در بیاورند،خدا را می شناسند و به حضرتش ایمان دارند،مثل استدلال آن پیر زن
و دستگاه ریسندگیش که مشهور است.
گمان می کنید که بیشتر مادران شهدا ، که از همین عوام مردم هم بودند وقتی فرزندشان را به عشق دین به جبهه می فرستادند
می توانستند بر وجود خدا برهان اقامه کنند؟ و آیا به نظر شما شناخت صحیحی از خدا ندارند؟
من در اولین پست برای شما چه کسانی را مثال زدم؟
داعش ، تکفیری ها ، وهابیت ، اهل سنت و شیعیان بی بصیرت
بحث ما بر سر
عامهء مسلمانان است ، نه مادر شهید. گر چه شاید یک مادر شهید هم باشد که لزوماً آن ایمان قلبی که مد نظر شماست را نداشته باشد
ولی در کل باید بین دو نظر من تفکیک قائل شوید. اجازه بدهید اینطور توضیح بدهم:
سوال: آیا عامهء مسلمانان ، ایمان قلبی همراه با درک صحیح (جدای از مسائل فلسفی) دارند؟ پاسخ من: خیرسوال:آیا عامهء مسلمانان درک نادرست از دین دارند و اسلامشان پذیرفته نیست؟ پاسخ من:این هم خیر!سوال:پس چه؟ آخرش کدامیک است؟! پاسخ من:عده ای از مسلمانان گر چه شاید استدلال های منطقی و فلسفی را نتوانند بصورت علمی شرح بدهند ، اما در حد خودشان مبنایی صحیح برای پذیرش دین اسلام دارند و چون این مبنا صحیح است ، همین مقدار از آنها پذیرفته ، بلکه بهتر از صدها دلیل فلسفی است که بدون شناخت قلبی باشد. لذا نمیشود عامهئ مسلمانان را زیر سوال برد. اما تعداد زیادی از مسلمانان هم نه مبنایی دارند ، نه شناخت قلبی صحیح دارند و نه استدلال دارند. بلکه به یک سری مسائل عادت کرده و بخاطر تعصب یا وراثت مسلمان هستند. اعتقاد اینها اعتباری ندارد و فقط ظاهر مسلمان دارند. چه بسا آتئیستی که نزد خدا از امثال این مسلمان ها محبوب تر باشد. نتیجه اینکه نمیشود تمام عوامِ مسلمانان را جمع بست و گفت عامهء مسلمانان خدا را با قلبشان شناخته اند ، بلکه آنها خیال میکنند که خدا را شناخته اند و خیال میکنند که به خدا ایمان دارند. نموهنه اش را هم که عرض کردم
برادر عزیز اصلاً مطلب بنده را خواندید؟!
من دقیقاً کجای حرفم گفتم پذیرش فطری خدا؟! لطفاً دوباره متن بنده را بخوانید
بله الان دقیق تر خواندم احساس می کنم باید پاسخ بهتری می دادم.واقشاید بنده پاسخ هایی به ادامه بیانات شما داشته باشم، پاسخ به آن مطلب شما هم داده شود.
ایراد اول شما = خدا نباید اسلام کسی را که تحقیق علمی نکرده بپذیرد
رادر عزیز ، این موضوع کاملاً عقلانی است که نمی شود و نباید از تمام انسان ها دقیقاً به یک اندازه انتظار داشت. جالب اینجاست که اگر خداوند میگفت همه باید به یک اندازه تحقیق کنند و دین را بفهمند ، ایراد گرفته میشد که خداوند زورگو است و تفاوت قدرت ادراک و سطح آگاهی انسان ها را در نظر نگرفته
راستش را بخواهید منظور این قسمت از بیان شما را هم نفهمیدم.یعنی نفهمیدم که به چه هدفی این مطلب را فرمودید و می خواستید چی را ثابت کنید:-/
من یک عرض دارم که مطرح می کنم.انشاالله روشن کننده ذهن بنده و بحث بشود....و مرتبط به مطلب شما باشد....
ببینید.من نمی فهمم یعنی چه که نباید از تمام انسان ها به یک اندازه انتظار داشت.فرض کنید رسیدن به خدا مثل این باشد که بخواهیم از نقطه ای به تهران برسیم.راه های متعددی برای رسیدن به تهران هست.از هواپیما استفاده شود.از ماشین استفاده شود.از موتور استفاده شود از قطار استفاده شود و یا پای پیاده استفاده شود...در این بین راحت ترین و مطمئن ترین راهی که ما را به مقصد می رساند پیاده طی کردن است.چون نیاز به یک حداقل هایی دارد که همه دارند.همه پا دارند.همه می توانند راه بروند.راه رفتن هزینه نمی خواهد.وسیله ای نمی خواهد که یکی بگوید من هواپیما ندارم یا ماشین ندارم.پس برای فقیر ترین کس هم راهی برای رسیدن به تهران هست و آن پای پیاده است.حالا در بحث خدا.یک شخص امی و بی سواد و درس نخوانده و اهل منطق نبوده، به خدا می رسد.گفتیم بحث اثبات خدا عقلایی است دیگر.این شخص که ذکرش رفت اگر با دو دو تا چهار تا به خدا رسیده.پس آن راه و دو دوتا چهار تا کردن باید برای همه ی انسان ها کارا باشد.چون همه انسان ها یک حداقل عقل و سواد و هوش را دارند.حداقل به اندازه آن بی سواد و درس نخوانده و امی کمالات عقلی دارند.پس اگر خدا یا شما انتظار دارید که یک شخص بی سواد هم خدا را قبول داشته باشد، باید انتظار داشته باشید از تمام بشر به یک اندازه که، آنها هم به خدا ایمان داشته باشند.بحث بیشتر شناختن خدا و همه جانبه شناختنش فرق می کند و در مرحله دوم پس از اعتقاد به یک خدای با شعور و خالق که پیامبر فرستاده مطرح می شود.آنجا که بحث شناخت شد، می توانید بگویید که از انسان ها به یک اندازه نمی توان انتظار داشت و شاید مثلا کسی خدا را خیلی بهتر شناخت و یک کمتر.ولی من بحثم شناخت و موشکافی در وجود خدا نیست.همان اثبات وجود یک موجود بی نهایت و خالق این دنیا که قیامتی قرار است به پا کند و پیامبری فرستاده و الی آخر.یعنی حداقل ها....دیگر فهمیدن بیشتر در دین و اینها پیشکش....من کاری با اینها ندارم.من با حداقل ها کار دارم.
مسلموني كه شناخت كافي از خدا نداره از ندانم گرا پايين تره؟!!!
سلام و عرض ادب
در دین اسلام داریم که اگر یک قاضی صلاحیت قضاوت داشته باشد ، تمام تلاشش را در قضاوت صحیح انجام بدهد ، اما اشتباه قضاوت کند ، پاداش میگیرد
و اگر کسی صلاحیت قضاوت نداشته باشد ولی بر کرسی قضاوت بنشیند و بطور اتفاقی درست قضاوت کند ، گناه برای او نوشته میشود
لذا باید دید تلاش این دو نفر چگونه بوده. ندانمگرایی که تلاش میکند به وجود یا عدم وجود خدا پی ببرد ، عناد نداشته و این موضوع شرایط او را متفاوت میکند. از طرفی مسلمانی که خدا را اشتباهی فهمیده باشد ، اگر تلاشی برای شناخت خدا نکرده باشد ، احتمال اینکه به بیراهه برود بسیار زیاد است. فراموش نکنیم قاتلین امام حسین(ع) هم خودشان را مسلمان میخواندند
اگه رسيدن به حقيقت بيروني مورد نظر باشه و يه نفر افتان و خيزان بهش برسه بهتره يا كسي كه هيج وقت نرسه؟
موضوع همینجاست که ممکن است کسی خیال کند به حقیقتی رسیده و ظاهر امر هم همین را نشان بدهد ، ولی در واقع صرفاً به یک تصور اشتباه رسیده باشد. برعکس ممکن است ظاهر کسی نشان بدهد که به حقیقتی نرسیده ، اما رسیده باشد. لااقل به بخشی از حقیقتصحبت های حجت الاسلام فرحزاد: ((پیغمبر خدا به شخصی بخیل فرمودند از من دور شو میترسم آتش تو من را هم بگیرد!!
بعد فرمودند اگر به همین حالت از دنیا بروی و خودت را اصلاح نکنی خدا هیچ عملی را از تو نمیپذیرد و تو را با صورت در آتش جهنم میاندازد!!
سخاوت کافر را ممکن است مسلمان بکند ،
اگر هم مسلمان نکند آتش جهنم او را نمیسوزاند
این فرمایش مولا امیرالمومنین علی(ع) است که در مباحث علویه است این روایت: اَلکافِرُ سَخی اَقرَبُ اِلَی الجَنَّه مِنَ المُسلِم البَخیل
یعنی کافری که دست دهنده دارد ، سخاوتمند است ، گره باز میکند ، به یتیمها میرسد ، صدقه میدهد ، کار خیر میکند ، این به بهشت نزدیکتر است از مسلمانی که ممسک است ، بخیل است))
ندانم گرايي كه در جهل خودش مستقر باشه هيچ برتري به نظرم نداره مگه اينكه اين جهل مقدمه اي بشه و اونو نجات بده كه اينم ديگه ندانم گرا نيست
حرف من هم همین است. اینکه ممکن است کسی اسم ندانمگرا را یدک بکشد و کسی هم نام مسلمان را
ولی اینها نامهایی است که بر مبنای ظاهر بر آنها گذاشته شده و فقط خداست که از باطن افراد آگاهی دارد
مسلموني كه شناخت كافي از خدا نداره از ندانم گرا پايين تره؟!!!
مسلمونها در یه مرتبه نیستند.ولی چیزی که در درجه اول برای مسلمون شدن مهمه اعتقاد به وجود خداست.حتی اگه این اعتقاد توام با شناخت کافی هم نباشه بازم میتونه به زندگی فرد جهت بده.پس مسلمونی که شناخت کافی از خدا نداره ولی حد اقل اعتقاد قلبی به خدا داره از یه ندانم گرا بهتره
ندانم گرايي كه در جهل خودش مستقر باشه هيچ برتري به نظرم نداره مگه اينكه اين جهل مقدمه اي بشه و اونو نجات بده كه اينم ديگه ندانم گرا نيست
اگه درست منظورتون رو متوجه شده باشم باید بگم که حق با شماس.یه ندانم گرا بعدا ممکنه تبدیل به فرد با ایمانی بشه که دیگه هیچوقت کوچکترین تزلزلی در ایمانش بوجود نیاد.در دنیا افراد ندانم گرایی بوده اند که بعدا بطور شگفت انگیز متجول شده اند. مثلا سی اس لوئیس میگه: "به یاد دارم که هر شب وقتی ذهنم از کارم فارق میشد او بی امان و محکم به من نزدیک میشد. او کسی بود که جدا نمیخواستم با او روبرو شوم .سر انجام تسلیم شدم و قبول کردم که خدا خداست.زانو زدم و راز و نیاز کردم .شاید ان شب در سراسر سرزینم من دل شکسته ترین فردی بودم که تازه ایمان آورده بودم."
بنابراین بعضی وقتها یه ندانم گرا در اثر تفکراتش به ناگاه ممکنه به یه فردی معتقد تبدیل بشه.اتفاقا این میتونه حتی خواست خدا هم باشه که فرد با این روش به او نزدیک بشه.
چنین فردی میتونه از یه فرد مسلمونی که در یه خانواده مذهبی و متدین هم پرورش یافته ایمان قوی تری پیدا بکنه و نزد خدا محبوب تر باشه.
بین جملات شما تناقض وجود دارد:
ایراد اول شما = خدا نباید اسلام کسی را که تحقیق علمی نکرده بپذیرد
ایراد دوم شما = خدا نباید انتظار داشته باشد مردم عامی به اسلام معتقد بشوند
ایراد سوم شما = خدا نباید به آنهایی که به اسلام معتقدند ولی تحقیق علمی نکرده اند ، وعدهء پاداش بدهد
1 - پذیرفتن یک عمل از کسی ، با انتظار داشتن از او ، دو موضوع متفاوت است که شما اینها را با هم خلط کرده اید
2 - از طرفی وعدهء پاداش دادن که نشانهء لطف است و لطف کردن چه ربطی به انتظار داشتن دارد؟!
3 - همچنین مشخص نکرده اید منظور شما از این "کسانی" ، آنهایی هستند که از نظر درک و عقل ، توانایی تحقیق دارند ، یا آنهایی که ندارند
اگر اشکال خودتان را دقیق تر بیان بفرمائید ، بهتر میشود گفتگو کرد
سلام مجدد.ای کاش شفاف تر صحبت می کردید:khandeh!:واقعیت من دقیق متوجه منظور این کلامتان هم نشدم.ولی با اینحال باز نظری می دهم که بحث روشن تر شود.خواهش سری بعد کمی شفاف تر صحبت کنید.فرض کنید که من کمی تا قسمتی خنگ تشریف دارم:khandeh!:
اسلام آوردن همراه با شهادت دادن است.یعنی من شهادت می دهم الله و رسولش را و الی آخر.یعنی شخص به یقین رسیده و مطمئن است که الله ای وجود دارد و پیامبری فرستاده به نام محمد و تمام زندگیش بر پایه این یقین ها شکل می گیرد.صحیح این است که شخص مسلمان از راه درست به این یقین ها رسیده، و الا اگر از روی جهل و نادانی و اما و اگر به خیال خود به این یقین ها رسیده دیگر مسلمان واقعی نیست و با گاو پرست و بت پرست و امثال اینها تفاوت زیادی ندارد و تنها اسمی و شناسنامه ای مسلمان است.من وقتی بررسی می کنم می بینم برای یقین آوردن به این حداقل ها یعنی به الله و رسولش باید بسیار تحقیق کرد کما اینکه من کرده ام ولی هنوز به نتیجه یقینی هم نرسیدم.من آن حداقل دو دو تا چهارتایی که امی ترین افراد انجام می دهند را هم انجام دادم تا در حد توانم آن دو دوتای فیلسوفان را.ولی به نتیجه نرسیدم.حالا که اینطور است نه خدا باید انتظار داشته باشد که گروه گروه مردم به دین اسلام بیایند و نه مردم باید به این فکر باشند که مثلا یک مسلمان واقعی هستند.در حالی که این دو در عمل اتفاق نمی افتد.خدا خیلی راحت افراد را به عنوان مسلمان می پذیرد و به آنها که در راه اسلام و خدا شهید شوند وعده ی حوری و شراب و نزد خدا زنده بودن می دهد و مردم به خیال خود، مسلمان های واقعی هستند.یعنی به الله و رسولش ایمان می آورند.
خوب حالا مخصوصا این انتظار بی جای خدا از اسلام آوردن مردم اشکال دارد.چون یک جور سوء استفاده از جهل مردم است.مثل این است که من یک کودکی را که استدلال و منطق حالیش اش نمی شود، با یک مغلطه و نیرنگ و در واقع از جهلش سوء استفاده کنم و فریبش دهم.خدا هم گویا می گوید که اینها که درست و درمون منطق حالیشان نیست خیلی راحت اسلام را ازشان می پذیریم و آنها را آماده می کنم که برای اسلام و من جانشان را بدهند.
خوب این رفتار خدا یک جور اهانت محسوب می شود.
در بیان من منظور از پاداش، پاداش حوری و شراب بهشتی بود که مختص مسلمان هاست.یعنی فرض گرفتم که آن پاداش ها تنها مختص مسلمان های واقعیست و عرض کردم که خدا نباید به این افراد از صدر اسلام تا اکنون وعده شراب و حوری بدهد و آنها را با اینها بفریبد که برایش عبادت کنند و جان بدهند و در راهش کشته شوند.
من وقتی بررسی می کنم می بینم برای یقین آوردن به این حداقل ها یعنی به الله و رسولش باید بسیار تحقیق کرد. کما اینکه من کرده ام ولی هنوز به نتیجه یقینی هم نرسیدم. من آن حداقل دو دو تا چهارتایی که امی ترین افراد انجام می دهند را هم انجام دادم تا در حد توانم آن دو دوتای فیلسوفان را.ولی به نتیجه نرسیدم. حالا که اینطور است نه خدا باید انتظار داشته باشد که گروه گروه مردم به دین اسلام بیایند و نه مردم باید به این فکر باشند که مثلا یک مسلمان واقعی هستند.در حالی که این دو در عمل اتفاق نمی افتد.خدا خیلی راحت افراد را به عنوان مسلمان می پذیرد و به آنها که در راه اسلام و خدا شهید شوند وعده ی حوری و شراب و نزد خدا زنده بودن می دهد و مردم به خیال خود، مسلمان های واقعی هستند.یعنی به الله و رسولش ایمان می آورند
عجيب است كه مفهوم بيان شما اين را ميرساند كه انتظارِ آزادي در تحقيق و رسيدن به حقيقت را داريد ، اما مدام خودتان را ملاك سنجش حقيقت قرار ميدهيد!
بنده هم كامل براي شما توضيح دادم كه اگر عقيده به معصوم بودن معصومين را در ديدگاه شيعه ناديده بگيريم ، هيچكسي در دنيا نيست كه همه چيز را بداند
پس شما بر چه اساسي مي فرمائيد كه چون شما به نتيجه نرسيديد يعني نتيجه اي نيست! مگر شما عالِمِ مطلق هستيد؟
از طرفي در مقابلِ شمايي كه براي
به نتيجه نرسيدن استدلال هاي فراوان داريد ، علماي بزرگي هم در جهان اسلام هستند كه براي به نتيجه رسيدن استدلال هاي فراوان دارند
چطور انتظار داريد عدم نتيجه گيريِ شما ملاك باشد ، اما نتيجه گيري آن علما ملاك نباشد؟!
خدا خیلی راحت افراد را به عنوان مسلمان می پذیرد و به آنها که در راه اسلام و خدا شهید شوند وعده ی حوری و شراب و نزد خدا زنده بودن می دهد و مردم به خیال خود، مسلمان های واقعی هستند.یعنی به الله و رسولش ایمان می آورند
1 - در بين مسلمانها كم نيستند افرادي كه استدلال ها و دلايل عقلي بسيار مناسب و كاملي براي عقايد خود دارند. از جمله علما ، كارشناسان ، اساتيد و....
2 - در مرحلهء پايين تر افرادي هم هستند كه استدلال آنها كافي است. اگر چه استدلال حرفه اي نباشد. كه اين را هم در پست شماره 54 توضيح دادم
3 - عده اي هم هستند كه اطلاعات آنچناني ندارند چون سطح سوادشان آنقدرها نيست. اما به همان چيزي كه مي فهمند عمل ميكنند و اين هم كافي است
4 - اما گروهي هستند كه مي توانند بيشتر تحقيق كنند (به نسبت قدرت درك و فهم خودشان) اما كوتاهي ميكنند. اينها بدون شك مسلمان نيستند و فقط اسم مسلمان را دارند
مثل این است که من یک کودکی را که استدلال و منطق حالیش اش نمی شود، با یک مغلطه و نیرنگ و در واقع از جهلش سوء استفاده کنم و فریبش دهم.خدا هم گویا می گوید که اینها که درست و درمون منطق حالیشان نیست خیلی راحت اسلام را ازشان می پذیریم و آنها را آماده می کنم که برای اسلام و من جانشان را بدهند
شما در توضيح اين مغلطه ، خودتان مغلطه كرديد برادر!
شما در مثالتان بطور پيش فرض كار دين را "فريب دادن" گرفته ايد
مثالي ميزنم و البته و با وجه تشابه "خير با دين" كاري ندارم كه بعد بگوئيد در اين مثال دين را بصورت پيش فرض خوب گرفته ام
منظور من از اين مثال وجه تشبيه آن با موضوع بحث ، در زمينه "پذيرش عقلي و استدلالي" استتصور كنيد فرزند شما دارد به سمت يك رودخانه نزديك ميشود و ميخواهد در آب بيفتد. كسي او را صدا ميكند و ميگويد: عزيزم اين آب خطرناك است
فرزند شما هم معني خطر را مي فهمد و از آب دور ميشود. به همين سادگي
خب حالا شما چه ميكنيد؟ (انصافاً چه ميكنيد)حتماً مي رويد به آن شخص ميگوئيد: اي فريب كار!! اي سفسطه گر!! تو از سادگي فرزند من سوء استفاده كردي!!
تو بايد ميگذاشتي تا چند سال بگذرد و فرزند من بزرگ بشود ، بعد ابتدا براي او اثبات ميكردي كه انسان به دليل نداشتن آبشش ، نميتواند آب را از ريه هايش عبور بدهد
سپس به طريق علمي برايش اثبات ميكردي كه به دليل ساختار بدني ، انسان قادر نيست بيشتر از چند دقيقه بدون اكسيژن زير آب دوام بياورد
آنگاه با وسائل دقيق اندازه گيري ، ميزان عمق آب را اندازه ميگرفتي تا به فرزند من اثبات بشود عمق آب به اندازه اي بود كه از قد او بيشتر باشد و او در زير آب فرو برود
آنگاه با يك بررسي آماري و همچنين استفاده از علم احتمالات ، به او اثبات ميكردي كه درصد امكان حضور يك شناگر كه او را نجات دهد كمتر 50 درصد بود
و در نهايت هم براي حفظ دموكراسي تصميمگيري را به عهدهء فرزندم ميگذاشتي كه به اين خطر توجه كند يا نكند آيا چنين كاري ميكنيد؟!
یعنی فرض گرفتم که آن پاداش ها تنها مختص مسلمان های واقعیست و عرض کردم که خدا نباید به این افراد از صدر اسلام تا اکنون وعده شراب و حوری بدهد و آنها را با اینها بفریبد که برایش عبادت کنند و جان بدهند و در راهش کشته شوند
اگر واقعاً آنقدر كه ميگوئيد در مورد اسلام تحقيق كرده ايد ، ديگر بايد اين موضوع ساده در دين را بدانيد كه پاداش هاي الهي براي همه يكسان نيست
عجيب است كه مفهوم بيان شما اين را ميرساند كه انتظارِ آزادي در تحقيق و رسيدن به حقيقت را داريد ، اما مدام خودتان را ملاك سنجش حقيقت قرار ميدهيد!
بنده هم كامل براي شما توضيح دادم كه اگر عقيده به معصوم بودن معصومين را در ديدگاه شيعه ناديده بگيريم ، هيچكسي در دنيا نيست كه همه چيز را بداند
پس شما بر چه اساسي مي فرمائيد كه چون شما به نتيجه نرسيديد يعني نتيجه اي نيست! مگر شما عالِمِ مطلق هستيد؟
گرامی بنده عرض کردم که من یک حداقل کمالات عقلی دارم.درست؟اگریک دو دوتا چهارتاهایی را که پیش از من توسط دیگران صورت گرفته را من انجام داده ام و به خدا نرسیده ام.پس باید نتیجه بگیریم که خیلی ها هم نباید به نتیجه برسند.چون خیلی ها عقلشان که از من بیشتر نیست.متوجه منظورم هستید.من اصلا عرض نکردم که همه باید به نتیجه نرسند.من نگفتم یک دانشمند و عالم هم نباید به نتیجه برسد.من کلی گفتم.متوجهید؟گفتم خدا از همه نباید انتظار داشته باشد که مسلمان باشند.نگفتم از هیچکس که!!
از طرفي در مقابلِ شمايي كه براي به نتيجه نرسيدن استدلال هاي فراوان داريد ، علماي بزرگي هم در جهان اسلام هستند كه براي به نتيجه رسيدن استدلال هاي فراوان دارند
چطور انتظار داريد عدم نتيجه گيريِ شما ملاك باشد ، اما نتيجه گيري آن علما ملاك نباشد؟!
عرض کردم که من هیچگاه نگفتم هیچکس نباید به نتیجه برسد.اگر جایی این حرف را زدم آن را دقیقا نقل قول کنید.گویا قرار است در این تاپیک حرفهای هم را نفهمیم.
2 - در مرحلهء پايين تر افرادي هم هستند كه استدلال آنها كافي است. اگر چه استدلال حرفه اي نباشد. كه اين را هم در پست شماره 54 توضيح دادم
شما یک مثال بزنید.مثلا خود شما چطور به خدا اعتقاد پیدا کردید.شما یک دو دو تا چهار تا کردید دیگر.خوب پس باید دو دو تا چهار تای شما هم برای من کارا باشد.معنی ندارد که بگویید که مثلا دو دوتا چهار تای شما تنها به درد خودتان می خورد!!!!!!!!
- عده اي هم هستند كه اطلاعات آنچناني ندارند چون سطح سوادشان آنقدرها نيست. اما به همان چيزي كه مي فهمند عمل ميكنند و اين هم كافي است
یعنی چی کافی است؟یعنی مسلمان هستند و اسلامشان حساب می شود؟و اگر در راه خدا کشته شوند شهید هستند و نزد خدا روزی خواهند خورد.؟
گفتم خدا از همه نباید انتظار داشته باشد که مسلمان باشند.نگفتم از هیچکس که!!
برادر عزيز ، عذرخواهي ميكنم ازگفتن اين جمله ، ولي برايم عجيب است كه ميگوئيد من تحقيقات زيادي انجام داده ام چون حتي اولين مفاهيم ديني را هم نمي دانيد!
آن از بحث عدم مساوات در پاداش كه ايراد گرفتيد و برايتان توضيح دادم
اين هم از اين بحث كه ميفرمائيد خدا نبايد از همه انتظار داشته باشد! يعني شما اين را نمي دانيد واقعاً؟!!
بابا اينكه اولين پست اين تاپيك بود داداشم!!
بفرما ، پاسخ كارشناس:
خداوند به اندازه وسع مكلف از او بازخواست ميكند (لا يكلف الله الا وسعها) بنابراين او اگر تمام وسع خود را بكار گرفته باشد (و به نتيجه نرسيده باشد) ، معذور بوده و جزا دادن به او بعيد نيست
یعنی چی کافی است؟یعنی مسلمان هستند و اسلامشان حساب می شود؟و اگر در راه خدا کشته شوند شهید هستند و نزد خدا روزی خواهند خورد.؟
بله. ايرادش چيست؟
مثلا خود شما چطور به خدا اعتقاد پیدا کردید.شما یک دو دو تا چهار تا کردید دیگر.خوب پس باید دو دو تا چهار تای شما هم برای من کارا باشد
برادر عزيز ، بر چه مبنايي اين حرف را ميزنيد؟
شما معتاد هستيد؟ قاچاقچي هستيد؟ آدمكش هستيد؟
آيا دو دو تا چهارتاي عقلي براي دوري از اين اعمال داريد يا خير؟
آيا قاچاقچي ها ، معتادين و قاتلان اين دو دو تاي چهارتاي شما را مي دانند يا نه؟
اگر ميدانند پس چرا روي آنها تاثيري ندارد؟
پس نتيجه ميگيريم دو دو تا چهارتاي شما ايراد دارد!!!!!
در اين مباحثي كه با هم داريم مدام شما هستيد كه سوال مي پرسيد
اجازه بدهيد من هم سوالي از شما بپرسم
چرا اصرار داريد كه همه چيز بايد بصورت پيچيده به شما اثبات بشود؟!
يعني اينكه چرا نمي توانيد تصور كنيد سوالي يك پاسخ ساده داشته باشد؟
نوشته اصلی توسط عامل
خداوند به اندازه وسع مكلف از او بازخواست ميكند (لا يكلف الله الا وسعها) بنابراين او اگر تمام وسع خود را بكار گرفته باشد (و به نتيجه نرسيده باشد) ، معذور بوده و جزا دادن به او بعيد نيست
گرامی شعار ندهید.ببینید در عمل چه می بینیم.شعار دادن راحت است.جالب که خود کارشناسان بارها تاکید کرده اند که خیلی خیلی بعید است که کسی تحقیق کرده باشد و به خدا نرسیده باشد.از ثانی بنده عرض کردم وقتی خدا از یک امی انتظار دارد و یک امی می تواند به خدا اعتقاد پیدا کند و اعتقادش توسط خدا پذیرفته می شود پس گو از اکثریت و یا به قولی از همه انتظار دارد.همه که از آن امی پایین تر نیستند.هستند؟در واقع این حرف که از استاد عامل نقل کردید به نظر تنها افراد بیمار در تیمارستان ها را شامل می شود.اینها هستند که از یک امی کمتر است و ممکن است به آن حداقل ها هم نتوانند ایمان پیدا نکند در حالی که یک امی و بی سواد و درس نخوانده توانسته.شما یک شعار از استاد عامل ذکر کردید.همین
بله. ايرادش چيست؟
ایرادش در این است که اگر آنها تواسنته اند به خدا برسند.چرا من نتوانسته ام.یعنی من از آنها کند ذهن تر و بی عقل و بی سواد تر بودم و هستم؟دو دو تا چهار تای آنها چرا به کار من نیامده.من رفته ام یفه ی آنها را گرفته ام و گفته ام شما چطور به خدا رسیده اید.آنها دلایلی آورده اند ولی روی من کارساز نبوده و روی کسانی بیشماری هم کارساز نبوده.نگویید که دو دوتا چهار تا برای بعضی از عقل ها کارایی دارد برای بعضی ها نه!!!!!!!!!!!!!!مثل این است که یکی دو دوتا برایش می شود ده تا و برای یکی می شود شش تا و.... و در این بین حتی بی سواد ترین هم می داند که دو دو تا می شود چهار تا!!!!این امر در عمل نمی تواند رخ بدهد
برادر عزيز ، بر چه مبنايي اين حرف را ميزنيد؟
شما معتاد هستيد؟ قاچاقچي هستيد؟ آدمكش هستيد؟
آيا دو دو تا چهارتاي عقلي براي دوري از اين اعمال داريد يا خير؟
آيا قاچاقچي ها ، معتادين و قاتلان اين دو دو تاي چهارتاي شما را مي دانند يا نه؟
اگر ميدانند پس چرا روي آنها تاثيري ندارد؟
پس نتيجه ميگيريم دو دو تا چهارتاي شما ايراد دارد!!!!!
گرامی قاچاقچی شدن به صدها عامل بستگی دارد و عواطف و وجدانیات و تربیت و احساسات و اینها دلیلند و خیلی امر عقلی و دو دوتا چهارتایی نیستند....
اگر باشند و من به آن دست پیدا کنم.باید وقتی آن را به یک قاچاقچی که عقلش از من پایین تر نیست می گویم، او هم بتواند بپذیرد و هضمش کند.به همین سادگی...
اگر خدا پرستی را از حوزه احساس و عواطف بیرون بکشید.من انتظار دارم بتوانم به خدا برسم.اگر نرسیده ام پس دو دوتا چهاری ساده ای وجود ندارد به خدا رسید.پس آنکه به مراتب سوادش از من کمتر است و امی است و تحقیق کرده هم نمی تواند خدا پرست باشد و از روی جهل و نادانی خدا پرست شده.چون دو دوتا چهار تای او برای من که عاقل ترم کارا نبوده.
چرا اصرار داريد كه همه چيز بايد بصورت پيچيده به شما اثبات بشود؟!
يعني اينكه چرا نمي توانيد تصور كنيد سوالي يك پاسخ ساده داشته باشد؟
جالبه
بزرگترین دانشمندا هنوز نتونستن جوابی برای چگونگی آغاز خلقت پیدا کنن
اونوقت شما هنوز توی بودن یا نبودن خدا گیر کردید و دنبال پاسخ های فلسفی و پیچیده میگردید
البته جسارت نشه، به بحث ادامه بدید...
اما تعداد زیادی از مسلمانان هم نه مبنایی دارند ، نه شناخت قلبی صحیح دارند و نه استدلال دارند. بلکه به یک سری مسائل عادت کرده و بخاطر تعصب یا وراثت مسلمان هستند. اعتقاد اینها اعتباری ندارد و فقط ظاهر مسلمان دارند. چه بسا آتئیستی که نزد خدا از امثال این مسلمان ها محبوب تر باشد. نتیجه اینکه نمیشود تمام عوامِ مسلمانان را جمع بست و گفت عامهء مسلمانان خدا را با قلبشان شناخته اند ، بلکه آنها خیال میکنند که خدا را شناخته اند و خیال میکنند که به خدا ایمان دارند. نموهنه اش را هم که عرض کردم
با سلام
باید بگویم که خیر اینگونه نیست بخصوص با آن قسمت "کافرِ محبوبتر از مسلمان نزد خداوند" مخالفم.(1)
ببینید این بحثها از جنس انتزاعات و مفهومیات و ذهنیات است،در عمل عامه ی مسلمین
(کاری به فرقه های سیاسی و تروریستها و دشمنان اهل بیت علیهم السلام ندارم،اینها اصلا مسلمان نیستند)
دارای درجاتی از ایمان به خداوند هستند"لکل درجات مما عملوا"هر درجه ی از ایمان به خدا،از ضعیفترین آن تا قوی ترینش
ایمان محسوب می شود.(حدیثی در این مورد دیدم که بسیار مفصل است،اگر لازم شد بیان خواهم کرد)
ضمن اینکه چه کسی گفته است عادت به خوبیها از جمله پرستش حق و مسلمان بودن بد است؟
عادت به خوبیها مقدمه ی شناخت و رسیدن به حقیقت خوبیها و کمالات است و اگر هم منتج به معرفت
قلبی و عقلی نسبت به حق نشود باز هم از کفر مطلق بهتر است و به نجات نزدیکتر.
و در آخر عرض کنم،اگر خداوند هم ایمان و اسلام ما را اینگونه قضاوت کند همه ی ما جهنمی خواهیم بود.
پ.ن
1-فرازی در نهج البلاغه هست که حضرت امیر علیه السلام می فرمایند(نقل به مضمون)
گاهی خداوند ایمان بنده ای را دوست دارد و عملش را نه
گاهی عمل بنده ای را دوست دارد و ایمانش را نه
لذا اگر کافری هم عمل خوبی داشت و یا بر اساس فطریاتش عمل کرد،در نزد خداوند از بین نمی رود
و مسلما باعث کاهش عذاب و در صورت استضعاف فکری و قصور در معرفت اهل نجات خواهد بود.
من زیاد و به دقت صحبتهای دوستان را دنبال نکردم
ولی یک چیزی در همین رابطه میگویم
اگر یک استدلال در جهان وجود داشته باشد که بتواند انسان را به خدا برساند و وجود خدا را اثبات کند
پس باید هر انسان مکلفی بتواند با آن استدلال به وجود خدا پی ببرد.
از طرفی میگویند استدلالها دارای درجات مختلف هستند پس لزوما هر انسانی نمیتواند به وجود خدا پی ببرد مگر آن استدلال را درک کند و این نیازمند بالا بردن سطح ادراک و دانش است.
از طرفی میگویند حتی اگر ساده ترین استدلال ممکن وجود داشته باشد
دلیل نمیشود هر انسانی با آن ، به وجود خدا پی ببرد
چون درک موضوعات ساده نیازمند دو چیز است
اولا خود آن استدلال ساده را درک کنند و به ان علم پیدا کنند و از ان غافل نباشند
دوم اگر مواد خام استدلال را دارند مانعی بر سر ادراک انها نباشد مثلا شهوات یا شبهات.
اما مشکل دوم این است که به هر حال استدلالی وجود ندارد که بتواند حقیقت را به جاهلان و شهوت رانها برساند و ایراد از تبلیغ است. یعنی هنوز تبلیغ صورت نگرفته تا تکلیفی باشد.
اما مشکل اولی نشان میدهد کسی که استدلال به گوشش نخورده تکلیفی ندارد و اهل نجات است. و اگر به گوشش خورده اما نفهمیده باز مشکل از تبلیغ است.
گویی تا زمانی که اثبات نشود انسانها حقیقت را فهمیده اند عذابی ندارند.
آیا تا زمانی که انسان پیش وجدانش یقین به وجود خدا پیدا نکرده میتواند بگوید مسئول اثبات خدا، خداست ؟ حتی اگر تحقیق نکنم؟
به فرض تحقیق کند آیا میتواند بگوید من تلاش کردم و برایم اثبات نشد پس به گردن خداست ؟
هدایت به دست خداست.
خدا هرکس را بخواهد هدایت میکند
آیا میتوان گفت ما خواستیم هدایت شویم و تلاش کردیم
اما خدا هدایت ما را نخواست ولی نه به این معنا که جهنم را برایمان خواسته باشد.
او هدایت را نخواست چون همین به صلاح ما بوده و ما را اهل نجات کرده است؟
!!!
درود بر شما
كسي كه خدا رو قبول نداره از كي پاداش ميگيره؟[-x
مسلموني كه شناخت كافي از خدا نداره از ندانم گرا پايين تره؟!!!
اگه رسيدن به حقيقت بيروني مورد نظر باشه و يه نفر افتان و خيزان بهش برسه بهتره يا كسي كه هيج وقت نرسه؟
ندانم گرايي كه در جهل خودش مستقر باشه هيچ برتري به نظرم نداره مگه اينكه اين جهل مقدمه اي بشه و اونو نجات بده كه اينم ديگه ندانم گرا نيست.
سلام به نظرم شما دقت نکردید. من گفتم آدم ندانم گرا (البته با تعریفی که خودم کردم) کارهایش معلوم نیست برای رضای خدا است یا هوای نفس. من گفتم این آدم قطعا از آدمی که کاملا به خاطر هوای نفس کار می کند و اسمش را خدا می گذارد یعنی اسم هوای نفس را می گذارد خدا ، بالاتر است . ببینید این دو نفر را من فرض کردم. البته نمونه هایش را دیده ام. اصولا زمانی که جامعه مذهبی باشد این گونه نمونه ها زیاد است. قطعا کسی که گاهی در خدمت هوای نفس است و گاهی نیست بهتر از کسی است که کاملا در خدمت هوای نفس است. همچنین این جا(یعنی در قسمت ابتدایی پستم ،همان جا که مشخص کردید) مقایسه ای شده بین دو انسان که هر دو خدا رو قبول ندارند. یکی می داند که قبول ندارد و یکی توهم دارد که خداباور است.
همچنین شما فکر می کنید پاداش چیست؟ در کتاب های دین و زندگی دبیرستان (یادش به خیر) به ما می گفتند که رابطه ی بین عمل و پاداش قراردادی نیست، بلکه تکوینی است. اگر دوست داشته باشید مقالاتی هم در این خصوص هست که معرفی می کنم. پاداش (همانطور که گفتم) براساس تعالی عمل و عامل است. یعنی در واقع خود تعالی عامل و عمل پاداش است.
بسیار عالی بود
به همه توصیه می کنم که این پست شمارو بخوانند
جسارتا یک سوال
مطالب از خودتون بود یا از شخصیتهای دیگر ؟
مطالب به این معنا از خودم بود که کتابی را باز نکرده ام و از روی آن ننوشتم یا از جایی کپی نکردم ،اما بالاخره چیزهایی که قبلا خوانده بودم یا شنیده بودم هم در نوشتن تاثیر داشت. الان کمی عجله دارم.به زودی در مورد سوالی که نوشتید سعی می کنم جوابی بنویسم.
عذر میخوام ولی احیانا شما با خدا ارتباط دارید؟! یا قراره به جای ایشون قضاوت کنید؟!
مقایسه ای شده بین دو انسان که هر دو خدا رو قبول ندارند. یکی می داند که قبول ندارد و یکی توهم دارد که خداباور است
ما بالاخره نفهمیدیم از نظر شما ندانم گرا ها کلا خدا رو قبول ندارند یا در وجود خدا شک دارند!!!
درضمن دوست عزیز هر گونه خدا ناباوری و شک در وجود خدا طبق آیات قرآن عذابی جاودانه خواهد داشت مگر در شرایطی خاص، مثلا: کسی که انسان خوبی هست ولی با اینکه تحقیقات زیادی انجام داده نتوانسته به خدا باوری برسد، یا کسی که کاملا در جهل از دنیا رفته و هیچ موقعیتی برای آشنایی با یکتاپرستی برایش بوجود نیامده.
واقعا مقایسه ی جالبی کردید!!! کسی که عذاب جاودانه خواهد داشت از مسلمانی که خلوص نیت ندارد بالاتر است!!! بله...!!!!
هدایت به دست خداست.
خدا هرکس را بخواهد هدایت میکند
آیا میتوان گفت ما خواستیم هدایت شویم و تلاش کردیم
اما خدا هدایت ما را نخواست ولی نه به این معنا که جهنم را برایمان خواسته باشد.
او هدایت را نخواست چون همین به صلاح ما بوده و ما را اهل نجات کرده است؟
!!!
سلام
منظور خدا از این عبارت هر کس رو بخواهد هدایت کند اینه که هر کس رو که شایسته و لایق بداند هدایت میکند.چون بعضی از انسانها روحیه هدایت پذیری ندارند و مغرور هستند.
سلام بر شما
خیر واضح است که منظور دیدن با چشم نیست
بلکه منظور دیدن نشانه ای اشکار است
منظورتان از تجارب دیگران چیست ؟
چه کسی تا به حال نشانه اشکاری از وجود خدا دیده ؟ می شود افرادی را که چنین تجربه ای داشته اند معرفی کنید ؟
البته بسیارند از افرادی که وقایع طبیعی را به خدا اتصال می دهند و نقل قولهایی هم می کنند
ولی چقدر می شود به انها اعتماد کرد ؟و چقدر می شود انها را به خدا نسبت داد جای حرف و حدیث بسیار دارد
به قول شما بعضی افراد با یک برهان نظم و فطرت اعتقاد و ایمانشان شکل می گیرد
ولی هستند بسیاری که با اینها قانع نمی شوند البته خصومتی هم ندارند بلکه فقط قانع نمی شوند
تقصیر این افراد چیست ؟ایا اینها پاداش مضاعفی نزد خداوند دارند ؟
سلام کارشناس گرامی
متاسفانه این مورد که شما فرمودید مشکل بسیاری از جوانان کشور ما و شاید اکثر مردم روی زمین است. یعنی افردی هستن که میگن من هیچ اثری از خدا در زندگیم نمیبینم پس لابد چنین موجودی وجود نداره.وگرنه چرا حتی در ضروری ترین نیازهای زندگیم هم کمکم نمیکنه؟ چون خدایی که اسلام معرفی میکنه خیلی دوست داره انسان توی دنیا جوری زندگی کنه که آخرتش که دار قرار هست رو بسازه.اما انسانهایی وجود دارند که حتی توی دنیا هم ضروری ترین نیازهای زندگیشون رو نمیتونن رفع کنن آنوقت چطور میتونن آخرت خودشون رو بسازن؟مگر نه این است که اخرت رو در دنیا باید ساخت؟ بر فرضص کسی که حتی به نان شب هم محتاجه چطور باید در دنیا زنده بمونه که هم عبادت کنه هم از گناهانش توبه کنه و کلا اخرتش رو بسازه؟ من افراد زیادی رو دیدم که به خاطر مشکلات شخصی مدام شب و روز به خدا التماس میکنن ولی وقتی به یه مدتی که کار از کار گذشت و همچنان مشکلشون سر جا بود اونوقت دیگه از خدا نا امید میشوند و به ناچار میگن اصلا شاید خدایی وجود نداره و دنیا مثل جنگل میمونه که هر کسی در اثر اتفاقات طبیعی میتونه سرنوشت خوب یا بدی داشته باشه.و در نتیجه چنین فردی هم که هیچ اثری از الطاف خدا نمیبینه مجبوره با این حقیقت تلخ که موقیعت یه زندگی بهتر و موفقیت آمیز تر گیرش نیومده کنار بیاد.
البته من این حرف رو قبول دارم که با صرف تجربه شخصی نمیشه خدا رو انکار کرد اما تجارب دیگران نیز نمیتواند برای چنین شخصی دلیل باشد چون همون طور که گفتم اگه شخصی منکر خدا باشه چنین فکر میکنه که کسی که زندگی خوبی داشته موقعیت خوبی براش پیش اومده و قوانین طبیعت در جهت حرکت اون شخص بوده و فردی هم که زندگی خوبی نداشته فارغ از اینکه خودش با دست خودش خودش رو بدبخت کرده توی زندگیش اتفاقاتی افتاده که باعث شده نتونه زندگی بهتری داشته باشه
جناب "پارسامهر" گویا در این تاپیک کلاً هیچ کسی حرف شما را متوجه نشد و البته من بیشتر از همه از سرکار "حبیبه" تعجب کردم!
باور کن در طول خواندن پست ها دلم برای شما سوخت :Nishkhand: منظور شما این بود که تمام مسلمان ها نرفته اند تحقیق علمی انجام بدهند بلکه صرفاً مسلمان به دنیا آمده اند و البته این ایراد فقط به مسلمان ها وارد نیست بلکه اکثر مردم دنیا همینطور هستند. اگر هم مسلمانان به یک سری مسائل اعتقاد دارند ، یا از روی تعصب است ، یا هنوز کسی آنها را به چالش نکشیده ، یا اینکه اصلاً نمی خواهند وارد تحقیق بشوند بلکه میخواهند همینطوری زندگیشان را ادامه بدهند. به قولی حوصله درگیری ذهنی را ندارند اما اینکه چرا اینگونه است رامیتوان از چند نظر بررسی کرد. یک نگاه همان است که شما اشاره فرمودید. یعنی همان توضیحی که با رنگ قرمز در بالا عرض کردم. اما می توان نگاه های مختلف دیگری هم به موضوع داشت 1 - فطرت انسان ها نوعاً طرفدار اعمال خوب است و گر چه ممکن است به دلایلی که در طول عمر بر انسان عارض میشود ، انسان در مواردی میل به خشونت ، گناه یا اعمالی اینچنین پیدا کند. اما باز هم می بینیم که مسائلی مثل دزدی ، قتل ، زورگویی ، کلاهبرداری و..... در بین عموم مردم عمل "بد" به حساب میایند و از طرف دیگر ، مسائلی مثل محبت به دیگران ، خوشرویی ، صداقت ، علم آموزی و..... بین عموم مردم عمل "خوب" به حساب میایند
حالا مردم چون فطرتاً دنبال این امورِ پسندیده و البته منشاء آن هستند
(تا به بهترین شکل از این خصوصیاتِ خوب بهرمند بشوند) ، و از طرفی ادیان شامل این موارد هستند ، لذا به آن اقبال نشان میدهند و برای این پذیرش ، نیازی به ورود به مباحث فلسفی و دشوار نیست 2 - اینطور نیست که همیشه حق با کسی باشد که بیشتر میداند! چرا؟چون اگر اعتقاد شیعه به معصومین(ع) را نادیده بگیریم ، هیچکس در عالم نیست که همه چیز را بداند. و این موضوع کاملاً محتمل است که آن چیزی را که یک عالم نمی داند ، یک فرد بی سواد بداند. این موضوع را نه فقط در دین که خیلی جاها میتوان دید. مثلاً قرار است به یک کاندیدای ریاست جمهوری رای بدهیم (کاری به دین ندارم). چند آدم عالم دور هم جمع شده اند تا در این مورد مشورت کنند و یک شخص کم سواد هم بین انهاست. افراد عالم سعی میکنند با بررسی ها و تحقیقات علمی ، درست و غلط بودن عقاید آن شخص را کشف کنند ، اما در این بین شخص کم سواد به آنها میگوید ، من به این کاندیدا رای نمیدهم! علتش را از او میپرسند ، پاسخ میدهد: یادتان میاید فلان روز شخص فقیری از او کمک خواست ولی او دریغ کرد؟ کسی که حاضر نیست بخاطر یک فقیر از چند سکه بگذرد ، چطور میخواهد برای ماها از آن همه منافعِ ریاست بگذرد؟!
در اینجا یک استدلال عقلی ساده که هیچ پیچیدگی فلسفی هم در آن نیست ، بسیار قوی تر از استدلال های آن افراد عالم عمل کرده است. پس این هم می تواند دلیلی باشد بر اینکه چرا دینداریِ یک فرد کم سواد پذیرفته میشود. چون او با همان مقدار سوادی که دارد ، بهترین پاسخها را برای سوال های بشری پیدا کرده و همین مقدار هم برای پذیرش حق کافی است
برای مثال ، یک فرد با خود میگوید ، اگر خدایی هست که آفریدگار ماست ، پس باید از ما قوی تر باشد ، اما خدای مسیحیت و یهودیت که صحبتش میشود پر از ضعف و ایراد است. این دیگر چه نوع خدایی است؟! پس همان تعریفی که ما از خدا داریم معقول تر است این یک ((دو دو تا چهارتای)) ساده است و کاملاً منطقی است که این نوع ایمان از چنین فردی پذیرفته بشود ، گر چه بلد نباشد اصطلاحات علمی به کار ببرداین نظر شخصی من است
شاید دلیلش این باشد که ما خیلی به خود مغرور شده ایم. در قدیم مردم اینقدر ادعا نداشتند برای همین قدرت پذیرش بیشتری داشتند. ماها که در این دوران زندگی میکنیم ، بخاطر یک سری اتفاقات علمی که دور و برمان پیش آمده خیال میکنیم که دیگر آخرِ قدرت و علم و تفکر هستیم. برای مثال مدام میگودیم چرا خدا به من نشانه ای نمی دهد که بدانم هست؟!
این مطلب را از قول استاد
"حامی" نقل میکنم خیلی زیباست و البته تامل برانگیزمردی به جنگل رفته بود. وقتی برگشت به او گفتند جنگل چطور بود؟
گفت متاسفانه آنقدر درخت آنجا بود که من نتوانستم جنگل را ببینم!
واقعاً دنبال کدام نشانه هستیم؟ یک نظر به وجود خودمان ، فقط همین جسم کافی است تا میلیون ها نشانه ببینیم
فرد هویل میگوید:خنده ام میگیرد وقتی میشنوم فلان دانشمند میگوید همهء اینها خودش خودبخود بوجود آمده!!!
احتمال بوجود آمدن تصادفی جهان بیشتر از این احتمال نیست که تندبادی به یک انبار اوراقی بوزد و از آن قراضه ها یک بوئینگ 747 بوجود بیاید!!
من در تکمیل این صحبت میگویم نه تنها اینگونه است ، بلکه حتی اگر این فکر علمی تخیلی فانتزی در بوجود آمدن خودبخودی 747 از قراضه ها را هم بپذیریم ، باز مشخص نیست که انبار ، قراضه ها و تندباد از کجا آمده بودند!!! علمی که ادعایش گوش فلک را کر کرده ، در پسخگویی به این سوال ساده که منشاء آفرینش چه بوده آنقدر عاجز است که دست به دامان آدم فضایی ها میشود!!! خود دانشمندان میگویند احتمال تشکیل تصادفی پروتئین ها 1040000 است!!! همچنین برای بوجود آمدن تصادفی فقط 1 پروتئین ، به زمانی حدود 20 میلیارد سال نیاز است!!! این در حالی است که بدن انسان از میلیاردها پروتئین تشکیل شده ، یعنی برای بوجود آمدن تصادفی یک انسان ، باید چندمیلیارد را ضربدر 20 میلیارد کنیم ، و به اندازهء عدد به دست آمده به زمان نیاز داریم!!!
جالب تر اینکه باز هم طبق گفتهء خود این دانشمندان ، عمر جهان الان در حدود 13 الی 14 میلیارد سال است ، یعنی برای پیدایش تصادفی فقط 1 پروتئین ، هنوز 6 میلیارد سال دیگر زمان لازم است!!!! (:|
پرسیدم این همه حــــرف است از معـجــــزه ، کـــــو معـجــــزه؟!ندا رسید از آسمان یافت کن در این جهان چیزی به غیر از معجزه
جسارتاً تعریف شما به نظر حقیر ناقص است
شما در این تعریف ، پذیرش و معرفت قلبی را فی ذاته پذیرفته اید ، اما به نظر من این پذیرش گر چه به عنوان یک محرک می تواند عمل کند ، اما به تنهایی ابداً کافی نیست. البته در ادامه فرمودید که اگر با تفکر و تعقل همراه شود ، به اغنای قلب و عقل خواهد انجامید ، اما من احساس کردم منظور شما صرفاً تکمیل شدن است. یعنی اعتقاد قلبی کافی است و اعتقاد عقلی ارزش آن را بالاتر می برد
من از شما سوال میکنم ، الان چند مسلمان شیعه هستند؟مگر نه اینکه ما اعتقاد داریم اسلام واقعی اسلام شیعی است؟
اهل سنتی که فقط به همین اعتقاد قلبی بسنده کرده ، چطور روز قیامت میخواهد دفاع از غاصبین خلافت را توجیه کند؟ آیا خدا بخاطر اعتقاد قلبیش می پذیرد؟
بالاتر از آن ، الان افرادی که به گروه های تکفیری می پیوندند (بجز آنها که برنامه دارند) مگر بجز این است که اشکال اساسی آنها همین است که صرفاً دارند احساسی عمل می کنند؟ به نظر من ، پذیرش احساسی و قلبی به عنوان محرک خوب است و باید هم باشد. اما به تنهایی ابداً کافی نیست. حتی می تواند اثر عکس بگذارد ، یعنی چه بسا طرف همانطور که احساسی باور پیدا کرده ، همانطور هم احساسی معاند بشود. پذیرش قلبی که فکر قوی پشتش نباشد ، به یک وزش باد بند است. ضمناً اعتقاد دارم که اتفاقاً این باور عقلی است که می تواند پذیرش قلبی را به اوج خود برساند. در واقع هر چه شناخت ما از خدا (شناختی که در توان ماست) بیشتر بشود ، به همان میزان عشق ما نیز بیشتر خواهد شد نکته:
درمورد پذیرش قلبی عوام نیز که در پست قبل اشاره کرده بودم ، عنوان کردم که انها نیز حداقل استدلال هایی را دارند
بسمه البصیر
با سلام
بحث بر سر اگنوستیک و ندانم گرایی است،و این مبحث در حیطه ی شناخت خدا(از طریق عقل)
و ایمان به او(راه دل و قلب)موضوعیت دارد،حقانیت مذاهب و شرایع به لحاظ رتبی بعد از ایمان
و اعتقاد به توحید مطرح می شوند.
اقناع عقل و قلب(قانع شدن دو حیطه ی شناختی وجود انسان) شناخت وی را وسعت و رفعت
می بخشد و اعتقادات وی را از شهود ایمانی به ثبوت و اثبات برهانی تقویت کرده و استحکام می بخشد.
سلام علیکم
خب آدم لازم است چیزی را که میخواهد , طلب کند. من اگر سالها در مورد نان تحقیق کنم ولی یک بار به نانوائی نروم و نان طلب نکنم و به دهان نگذارم ممکن است یک روز در وجود نان هم شک کنم .
و بگویم اینهمه از نان و قوت لا یموت طعم شور و تنور و .. گفتم پس چرا اینها را نمی بینم . خب پاسخ این است : چون نرفته ایم و نخواسته ایم ( طلب نکردیم) وضعمان اینطور است . خدا را بطور جدی به زندگی مان دعوت نکرده ایم . وجودمان به خیلی چیزها در دنیا میخ شده و دلبستگی به آنها نمیگذارد آنها را از اولویت خارج کنیم .
این وضعیتی که سالهاست در آن بوده ایم خسته امان نکرده . تخدیر آرزوها در این وضعیت , مغزمان و فکرمان را شبانه روز به خود مشغول میکند و سعادت را در آنها دنبال میکنیم . لذا چیزی غیر از آن را هم هنوز نخواستیم .
و نهایتا اینکه
نان به دهانمان نرسیده در حالیکه نزدیک بود , حال آنکه نزدیکتر بود از رگ گردن .
سلام و عرض ادب
احیاناً خواب برای سلامتی نیاز است :Nishkhand: بله درست است ، اما بحث من هم درمورد شناخت خدا بود
شما
"شناخت خدا" را ملاک قرار دادید ، در حالیکه ملاک باید "شناخت صحیح خدا" باشد بحث بر سر این بود که خیلی از مردم (از جمله عامهء مسلمین در بحث ما) بدون تفکر و تعقل عمیق و حتی بعضاً بدون داشتن استدلال های مقدماتی ، دین را پذیرفته اند و شما در پاسخ فرمودید که اکثر مسلمانان اعتقادات خود را از راه تجربهء دینی و شناخت قلبی به دست می آورند. پس پاسخ شما را متاسب با پرسشِ مطرح شده باید بررسی کرد و بنده هم در همین چهارچوب توضیحاتم را عرض کردمبله اکثر مسلمانان خدا را میشناسند (می شناسند به معنای اعتقاد به وجودش) ، اما به اشتباه می شناسند یا با تعاریف بعضاً غلط خودشان می شناسند. لذا من هم اعتقاد دارم که
این نوع شناخت قلبی (نه هر شناخت قلبی) فاقد ارزش است و شاید در این زمینه یک ندانمگرا از برخی مسلمانان مسلمان تر باشد جسارتاً صحبت بنده همین است که اعتقاد عامهء مسلمانان به خدا ، لزوماً این شهود قلبی و ایمانی که مد نظر شماست ، نیست! بلکه چیزی شبیه به عادت است. گر چه اتفاقاً با موضوع صحیحی مترادف شده است. در واقع بیان شما درست است اما منطبق با این مصداق نیستالبته قیاس نمیکنم ، اما در مثل شاید بتوان این نوع ایمان را شبیه به ایمان بت پرستان به بت ها دانست
بت پرستان هم دنبال معبودی بودند و برای آن معبود صفات روزی رسانی و حتی خلقت را قائل بودند و قلباً هم به عمل خود معتقد بودند
اما پیامبران با آنها مبارزه کردند و از آنها خواستند که خدا را صحیح بشناسند فقط تفاوتش این است که بت پرستان اشتباهشان شامل خطاب قرار دادن خدا هم بود ، ولی برخی مسلمانان اینگونه نیستند
یعنی بت پرستان شناختی غلط به جهت غلط داشتند ، این مسلمان ها شناخت غلط به جهتی صحیح دارند
سلام برادر عزیز
من فکر نمی کنم علم به انسان غرور و تکبر بدهد
بلکه اگاهی می دهد
در قدیم چون علت پدیده ها را نمی دانستند ان را منتسب به خدا می کردند ولی الان با دانستن قوانین علمی برای ان علت پیدا شده
البته من این حلقه گم شده را در مغز انسانها جستجو می کنم
الان هم هستند افراد بسیاری که به سادگی ایمان دارند و هیچ سوالی برایشان ایجاد نمی شود
اما در مقابل هستند افراد دیگری که در مقابل هر مطلب یک علامت سوال دارند و تا به جواب نرسند قانع نمی شوند
این علتی ندارد جز ساختار متفاوت مغزی افراد
البته بارها شنیده ایم که خدا فرموده از هر کسی در حد توانش انتظار دارد
ان شاالله خدا حتما این تفاوت ساختاری مغز افراد را در پاداش دهی در نظر می گیرد
تا عدالت رعایت شود
یک مورد مثال بزنم وقتی پیامبر فرمودند برای هر قومی یک پیامبری امده است
هیچ کس سوال نکرده پس پیامبر قوم چین کو ؟
یا چرا این همه پیامبر برای قوم بنی اسراییل امده
ولی برای چین و هند نیامده ؟
ابزار تحقیق و مطالعه کم بوده
شاید هم دیدن پیامبر از نزدیک با ندیدن ان فرق ایجاد کرده
موفق باشید
با سلام
اگر ایده ای در این مورد دارید بنده با اشتیاق میخوانم.
حتماً شما هم دیده اید نمونه های روستایی مهربان را و پزشک خودخواه را
اگر علم آگاهی میدهد ، آن هم آگاهی از نوع فهم و درک و انسانیت ، بفرمائید این همه جنگ و خون ریزی و این همه سلاح کشتار جمعی آن هم در قرن مدرن و در کشورهای توسعه یافته چیست؟ البته از آن طرف افرادی هم هستند که به اعمال نادرست مشغول هستند به دلیل نداشتن علم
در واقع هر دوی اینها مضر است:
انسانی که علم نداشته باشد - علمی که رشد انسان را در بر نداشته باشدالبته در قدیم چون علت پدیده ای را نمی دانستند برای آن علت تراشی میکردند و لزوماً این علت خدا نبوده
بلکه خود این موضوع که علت پدیده ها خداست ، علمی بوده که به واسطهء وجود پیامبران(ع) برای مردم حاصل شده
ضمن اینکه پیدا کردن قوانین علمی برای پدیده ها ، تضادی با الهی بودن آنها ندارد ، چرا که تمام این قوانین اسباب خداوند هستند
این درست ، خود من هم جزء کسانی هستم که مایلم به چرایی مسائل برسم و پاسخ درست برای پرسش های خودم دریافت کنماما گاهی پرسش های ما اساساً غلط است و یا با پیش فرض هایی که در ذهن ما بوجود آمده همراه است
یکی از ایرادهایی که خداناباوران به دینداران (یا خداباوران) می گیرند این است که شما با این پیش فرض که خدایی هست وارد مباحث میشوید
بله درست است ، اما آن طرفِ موضوع را هم باید دیداما این ایراد به خود آنها نیز وارد است که با این پیش فرض که علم برای تمام سؤال ها پاسخ دارد و خدا بطور قطع از نظر علم رد شده است ، وارد بحث میشوند
من از خدا انتظار دارم از من نخواهد مانند فلان شخص که اسلام را بدون هیچ سوالی پذیرفته رفتار کنم
بلکه انتظار دارم برای کنجکاوی و پرسشگریِ من ، اعتبار قائل باشد
خب قطعاً اینچنین است و حتی این موضوع برای خداوند ارزشمند نیز هست
اما از آن طرف روز قیامت نمی توانم برای خدا بهانه هایی مثل آن فرد کم سواد بیاورم
چون خدا از من خواهد پرسید:
من از آن فرد کم سواد انتظار نداشتم به نظم دنیا و چگونگی شکل گیری یک پروتئین توجه کند ، اما از تو انتظار داشتم
ذهن تو چه پاسخی به این سوال می داد که چطور این جهان میتواند خودبخود بوجود آمده باشد؟
یعنی همانقدر که حق داریم پدیده ها را بدون دلیل نپذیریم ، همان اندازه هم حق نداریم دلایل واضح و عقلی را نادیده بگیریم
چه کسی اثبات کرده که نیامده؟!همین است که میگویم طرفداران علم پیش فرض هایی را در ذهن ما جا داده اند و القا کرده اند که همین است و بجز این نیست
بفرمائید مگر علم تمام حقایق 14 میلیارد سال قبل را کشف کرده که فهمیده برای سایر قوم ها پیامبری نیامده؟
و شما چطور با این قاطعیت این را می فرمائید؟ بجز این است که تحت تاثیر این حرفهای مدرنیزه شده قرار گرفته اید؟
من تجربه کرده ام که آدم هایی را دیده ام که ادعایشان این است که برای رضای خدا کار می کنند ولی خوب که نگاه می کنی می بینی چیزی جز ارضای هوای نفس انجام نمی دهند. خوب بیایید به یک آدم ندانم گرا نگاه کنیم. این آدم ممکن است کارهای خوبی انجام دهد و در اون لحظه ای که اون کار را انجام دهد بداند که اون کار خوب است. حداقل حدس بزند که اون کار کار خوبی است. این آدم به قول شما برای رضای خدا هم ممکن است کاری انجام ندهد ولی قطعا از اون اولیه پاداش بهتری دریافت خواهد کرد. برای رضای خدا کار کردن اگر به قول باشد کافی نیست زیرا ادعا زیاد است. حال بیاییم بگوییم به زبان نیست و به نیت است. حال کسی که برای رضای خدا کار می کند از کجا می داند که خدا کیست که برایش کار می کند؟ حتی کسی که نیتش خدا است چطور نمی داند خدا یعنی چه؟ بگذارید از اول شروع کنم. حضرت علی علیه السلام می فرماید : اول الدین معرفته . ابتدا باید معرفت الله باشد که آدم بداند برای رضای کی کار می کند. اگر معرفت الله نباشد مردم چند دسته می شوند. دسته ی اول هر فسق و فجور و هر جنایتی که دلشان بخواهد می کنند. دسته ی دوم همان ندانم گراها هستند که فهمیده اند معرفت الله را ندارند. بخشی از این ها می روند و عضو دسته ی اول می شوند و بعضی از آن ها اوضاعشان درهم و برهم می شود. یعنی چی؟ یعنی این ها در وجودشان یک سری جنود شر است و یک سری جنود رحمن. این جنود همین طوری درهم و برهم فعالیت می کنند و برای شخص هم قابل تشخیص نیستند. مثلا معلوم نیست که به چه منظور به پیرزنه کمک می کنند. آیا واقعا نیتشون خدا است؟ چگونه نیتشان خدا است وقتی خدا را نمی شناسند. آیا نیتشون هوای نفس است؟ ممکنه باشد. ممکنه برای ریا باشد. اما مواردی هم ایشان کارهایی می کنند که واقعا معلوم نیست برای هوای نفس باشد. ممکن است برای یک چیز متعالی باشد. اما برای چی؟ وقتی معرفت نیست چگونه کار برای الله؟؟؟؟؟ دسته ی سوم معرفت الله ندارند اما فکر می کنند اگر اول کارشان یک بسم الله بگویند یا یک قربت الی الله بگویند مسئله حل می شود. ایشان برای رضای خدا کار نمی کنند بلکه برای لفظ خدا کار می کنند. این ها برای اون ((کلمه)) کار می کنند.برای عده ای از آن ها نیتجه این می شود که هوای نفس میاد جای کلمه ی خدا را می گیرد. این بدبخت فکرمی کند برای رضای خدا کار می کند اما برای ارضای نفسش کار می کند. زیرا معرفت خدا که نیست. چگونه برای رضای کسی که نمی شناسیش کار می کنی؟ (به نظر من تعداد این افراد در جامعه زیاد است.) این عده احتمالا یا به سمت داعشی شدن پیش می روند یا عضو دسته ی اول می شوند. عده ای از این دسته می فهمند که معرفت الله را ندارند و بنابراین به دسته ی ندانم گرا ها می روند. اما کسانی هستند که به معرفت الله می رسند. این ها می فهمند چه کاری خدایی است و چه کاری نیست. در نتیجه بر اساس خدا عمل کرده و خدایی می شوند. این ها معمولا از ندانم گرایی شروع کرده اند. کسی که می داند معرفت الله ندارد می رود دنبالش ولی کسی که نمی داند و فکر می کند با گفتن الله و بسم الله کارش خدایی می شود هیچ وقت دنبال معرفت الله نرفته و معلوم نیست چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد. خلاصه این که یک ندانم گرا (البته شاید تعبیر ندانم گرا ناقص باشد . ندانم گرا به معنی کسی است که دلش می خواهد که نداند. خوب این گونه آدمی که قطعا کارش خیلی خراب است. آدمی که در مقابل دانستن مقاومت می کند معلوم نیست که به چه عاقبتی گرفتار شود. ندانم گرایی که من استفاده کردم و فکر می کنم منظور آغازگر تاپیک هم باشد کسی است که می داند که نمی داند و می داند که معرفت الله ندارد.) قطعا انسانی متعالی است و پاداش هم چیزی جز تعالی آدم نیست اما این آدم کم دارد. ضمن این که خطر پیوستن به گروه اول هم برایش وجود دارد و این خطر کم هم نیست. ندانم گرا معرفت الله ندارد و بنابراین کارش می لنگد زیرا هیچ کس (حتی خود او) انگیزه ی هیچ کدام از کارهایش را نمی داند. ممکن است عمری را در خدمت نفسش باشد و حیوانیت خود را گسترش دهد و ممکن است کارهایش مخلوطی از هوای نفس و غیر هوای نفس باشد. البته احتمال این که تمام کارهایش در خدمت نفسش نباشند کم است. سعدی می گوید: گرتو افلاطون و جالینوسی به علم / من به یک تعلیم نادانت کنم. ندانم گرا در مرحله ی جهل بسیط قرار دارد. معرفت معمولا بعد از مرحله ی جهل بسیط اتفاق می افتد. یک ندانم گرا قطعا از کسی که در جهل مرکب قرار دارد بالاتر است و از کسی که معرفت دارد پایین تر.
من یک ندانم گرا هستم. خداوند برای من اثبات نشده است.
کارهای خیری انجام میدهم چون فکر میکنم کارهای خوبی هستند و با انجام این کارها احساس بهتری دارم و زندگی شادتری دارم.
آیا خداوند اگر باشد به کارهای نیک من پاداش میدهد؟
سلام و درود
این همه پست زدید ولی در جوابها هیچ اشاره ای به حدیثی از معصومین (ع) نشده .
شاید اشاره ای به آیه ای از قرآن بکنید ولی باز کافی نیست چون مفسران حقیقی قرآن همون معصومین (ع) هستند
و سخنی و یا اشاره ای و یا حکایاتی از معصومین(ع) میتونه کارساز باشه.
به نظر من پاسخهایی که نتیجه روایات و قرآن باشد و یا بزرگان دین گفته اند رو میشه پذیرفت.
جواب آخر این شد که بستگی به خدواند دارد ممکن است پاداش بدهد یا ندهد.
که من خیلی قبول ندارم.
ما اعتقاد داریم که خداوند ارحم الراحمین است. و رحمت او بر غضبش پیشی گرفته
اعتقاد داریم بندگانش رو بشدت دوست دارد . حتی داریم که کافر هم اگر کار خیر بکند بدون پاداش نیست .
در ضمن اشتباه نکنید موضوع اصلی سوال بحث پاداش است نه قصد قربت و رسیدن به کمال.
[SPOILER]^#(^:-??[/SPOILER]
سلام
بله حرف من این است ولی،در این قضیه را به خودی خود اشکالی نمی بینم.من به این قضیه خورده می گیرم که اینها که تحقیق علمی انجام نداده اند نمی توانند نام مسلمان واقعی بر خود بگذارند و مهم تر این که خدا نباید این ها را مسلمان بپذیرد و خدا نباید انتظار داشته باشد که جمع کثیری از مردم عامی از صدر اسلام تا به اکنون به اسلام معتقد شده و به آنها وعده حوری و شراب دهد.این انتظار بی جای خدا را من خورده می گیریم.و الی اشکالی ندارد یکی دلش می خواهد تحقیق نکرده نام مسلمان بر خود بگذارد و اعمال عبادی مسلمانان را انجام دهد.
پذیرفتن فطری اینکه زورگیری بد است و دروغ بد است و قتل بد است، پذیرفتن اموری نسبی هستند.اینها واقعیت خارجی ندارند.تنها در ذهن شخص متصور هستند و اموری قرار دادی هستند.زورگیری با دست کسی را گرفتن فرقی نمی کند در عالم واقع و خارج.اینها همه اموری نسبی هستند که در ذهن ها شکل گرفته و برای بقای بشر لازم و مفید هستند.ولی وقتی پای وجود خدا می آید.دیگر از یک موجود ذهنی و نسبی و قرار دادی صحبت نمی کنیم.بلکه از یک موجود واقع در دنیای خارج صحبت می کنیم که فارق از ذهن ما وجود خارجی دارد.مسئله خدا نمی تواند مثل پذیرفتن بد بودن دروغ فطری شناخته شود.این فطری خواندن و یک فطری را علم کردن و به آن اعتبار بخشیدن تنها یک خود فریبی است تا به اعتقاداتی که از سر احساساتمان ریشه گرفته جلوه ای منطقی و عقل گرا بدهیم.فطرت تنها می تواند خدایی ذهنی را اثبات کند و بپذیرد و باید به فطرت گفت خسته نباشی واقعا زحمت کشیدی [-(
کاش تحقیق و مسائل به همین سادگی بودند و به همین ها ختم می شد
من فکر نکنم اینطور باشد.اگر احساسی رفتار می کنین و عمل می کنیم شاید به سرنوشتی که ذکر کردید دچار شویم و در وجود نان هم شک کنیم ولی........
سلام.
مثلا دانشمندان نوترون یا دیگر ذرات بنیادی را کشف کردند و بسیار از آن نام برده و استفاده کردند ولی هیچگاه آن را تا مدت ها ندیدند و آن را طلب نکردند و اینها دلیل نشد که در وجود الکترون و پروتون و نوترون شک کنند.البته یک آثاری از این ذرات می دیدند...که باید بگویم ما هم به اندازه کافی آثار از خدایی که ممکن است باشد و خالق این دنیا باشد داریم می بینیم.از کودکی در دنیایی بزرگ می شویم که گفته می شود اگر برگی از درختی می افتد با اذن و اجازه او است.این کافی نیست؟مگر قرار است خدا را احساس کنیم و قلبم و دلمان به او برسیم.می خواهیم با عقل به او برسیم.عقل که فریب نمی خورد و در گیر و دار دلبستگی های دنیا فریب نمی خورد.یک دو دو تا چهار تای ساده می کند عقل.اگر خدایی باشد می پذیرد و اگر نباشد نمی پذیرد.این مسیری که شما معرفی می کند بیشتر به درد کسانی می خورد که می خواهند با احساسات و دل و فطرت یک خدایی برای خودشان بسازند.
بسیار عالی بود
به همه توصیه می کنم که این پست شمارو بخوانند
جسارتا یک سوال
مطالب از خودتون بود یا از شخصیتهای دیگر ؟
سلام دوست عزیز
مطالبتون عالی بود
اگر این قسمت را بیشتر توضیح دهید ممنون می شوم
سلام برادر گرامی
اجازه دهید وارد این مبحث نشویم که انحراف از بحث تاپیک می باشد
ولی تاپیکهایی در همین فروم دراین باره وجود دارد
بقیه مطالب پست شما رو نسبتا موافقم
ممنون از وقتی که گذاشتید
سلام دوست عزیز
شما اگر حدیثی می دانید ذکر کنید تا استفاده کنیم
تمثیل خوبی بود بنده هم نکاتی را که در این باره هست ذکر میکنم
اگر کسی به طلب نان نرود و وجود آن را بشکل حقیقی و خارجی در نیابد دچار این مساله میشود که نکند نان موجودی است که علت و صفت فاعلی و غایی اش در خیال شکل گرفته و نتیجتا حکم به وجود و یا عدم آن در خارج از عالم خیال نمیتوان داد
برای اینکه به حقیقت وجودی خداوند دست پیدا کنیم ما نیز مانند دانشمندان که نظریه آتمیان (نظریه لوکیپوس شاگرد مکتب ذیمقراطیس یونانی ) که مبنای فلسفه مکانیستی و تحقیقی در مورد اتم شد را میدانستند و بدنبالش رفتند بلا تشبیه , باید در مورد او نیز بدانیم و بعد مانند دانشمندان که به طلب و کشف رفتند ما هم بدنبال طلب و شهود برویم .
با این تفاوت که آنها با تلاش و تحقیق و بکار گیری ابزار مختلف یک جماد را میروند فهم میکنند ولی اگر ما به طلب او برویم این اوست که فهم و شناخت خودش را به ما عطا میکند.
کسانی که واصل شدند عالم شدند بر خود و جهان اطراف و خداوند که خالق آنهاست . تغئیر هم در حالات روحی آنها و هم در قالب بدنی شان ایجاد میشود ولی نه بوسیله خودشان بلکه این تغئیر را خدا در آنها ایجاد میکند .
این تغئیرات مشهود است و قابل انکار نیست.
بسمه القریب
با سلام
وقتی می گوئیم "شناخت"،مفهوم صحیح بودن را در خویش دارد،و نمی خواهیم بر سر تحلیل مفهومی ولغوی کلمه شناخت وارد بحث گردیم.
خیر اینگونه نیست،در حدّ توان و ظرفیت وجودی و عقلانی خویش درست می شناسند،دقیق می شناسند،خوب می شناسند
شاید فیلسوفانه نشناسند چه بهتر!
شاید نتوانند بر وجود خداوند برهان اقامه کنند،امّا قوّت اتیان برهان که ایمان حقیقی نیست،ایمان حقیقی مربوط به قلب است
آیه:"و لمّا یدخل الایمان فی قلوبکم"ایمان در قلبهای شما وارد نشده است.
شناخت و تجربه دینی در عمل ظهور می کند و شاید با ساده ترین براهین غیر فلسفی که اگر به دست فلاسفه بدهید به شکلی
مطرح می کنند که اغلب مردم نتوانند از آن سر در بیاورند،خدا را می شناسند و به حضرتش ایمان دارند،مثل استدلال آن پیر زن
و دستگاه ریسندگیش که مشهور است.
گمان می کنید که بیشتر مادران شهدا،که از همین عوام مردم هم بودند وقتی فرزندشان را به عشق دین به جبهه می فرستادند
می توانستند بر وجود خدا برهان اقامه کنند؟ و آیا به نظر شما شناخت صحیحی از خدا ندارند؟
آن مادر لبنانی که فرزندش را با جلیقه ی انفجاری از زیر قران ردّ کرد و می دانست فرزند برومندش تا ساعتی دیگر تکه تکه خواهد شد
خدا را بطور صحیح نشناخته است؟ اصلا خود خدا در کلام وحیش چطور خودش را به مردم شناسانده است؟
همه ی عالم که فیلسوف و عارف نیستند،فکر می کنید در قیامت گروهی که عرض کردم و نظایر آنان،به خاطر نشناختن خداوند شرمنده
خواهند بود؟ یا قادر نخواهند بود در برزخ به سؤال"من ربک" پاسخ صحیح بدهند؟
خیر،شناخت قلبی افضل شناخت و کارآمدترین آن است و بسته به توان هر کس و صد البته عملش عین خداشناسی است.
سلام علیکم و رحمه الله
درست است درهای معرفت به قلب مومن باز میشود ولی این وصال بدون توجه و اتکا به وحی ادامه نمی یابد . طریقت از شریعت جدا بیفتد هبوط آدم و مایه سردرگمی یا خدای ناکرده هلاک او میشود .
طيّب الله
با سلام.
شناخت حقيقت وجودي خداوند و فهم به ذات مقدّس او غير ممکن است حتّی براي أنبياء و اولياء،
نهايت چيزي که ما ميتوانيم بشناسيم عبارت است از صفات او.
وطن پرستي را با خدا پرستي اشتباه نگيريم.
سلام
تجاربي مانند شفا يافتن و استجابت دعا و ...
مسائلي مانند شفا يافتن خارج از حوزه طبيعي است چرا كه در شرايط عادي يك شخص سرطاني بايد حالش به تدريج بدتر شده تا بميرد، اما در مورد شفا يافتن اين بيماري به كلي از بين ميرود.
اگر انسان بخواهد با عينك بد بيني به مسائل اينچنيني نگاه كند حتي اگر معجزه روشن هم در مقابلش رخ دهد، آنرا به سحر و جادو نسبت ميدهد. مانند بعضي مشركان زمان پيامبر(ص) كه ايشان را به سحر متهم كردند.
حق باشماست...
نسبت به مسائل و شبهاتي كه در ذهن افراد است، بايد برهان و دليل اقامه شود.
اما اگر بر فرض كسي بدون هيچ عنادي به تحقيق پرداخت و تلاش خود را هم كرد ولي به نتيجه نرسيد، اين شخص معذور است اما اينكه در آخرت متنعم هم باشد، چنين نيست. چون نعمت اخروي ساخته اعتقاد و عمل دنيوي ماست و اگر چيزي به همراه نداشته باشيم، بهشتي هم براي خود نساخته ايم... مگر اينكه چنين شخصي مورد رحمت الهي قرار گيرد و متنعم شود.
نكته اساسي اينجاست كه آخرت انسان بنابر تجسم اعمال در گرو اعتقاد و عمل ماست و هر چه بكاريم درو خواهيم كرد.
سلام خدمت شما كاربر گرامي
اين بحث كه بيان فرموديد تحت عنوان شرور و اعتقاد به خداوند مطرحه كه متكلمان مسلمان پاسخهاي متعددي به آن داده اند و با يه جستجو در همين سايت ميتوانيد اين پاسخها رو ببينيد.
البته منظور بنده اين نبود كه مومنين همگي در ناز و نعمت به سر ميبرند و يا نبايد هيچ مشكلي براي مومن پيش بيايد، بلكه منظورم ديدن برخي الطاف الهي است. وگرنه البلاء للولاء ...
اين مساله رو هم مد نظر داشته باشيد كه اين دنيا محل امتحان است و غالبا امتحان با سختي همراه است.
بسمه الشاهد
سلام بر شما
منظورتان این است که معجزه دلیلی بر وجود خداست /؟یعنی یکی از دلایل وجود خدا معجزه می باشد ؟
چون تا به حال در بعضی تاپیکها خوانده بودم که معجزه نمی تواند دلیلی بر وجود خدا با شد
این یکی از پارادوکسهاییست که در تعالیم اسلامی با عقل جور در نمی اید
چرا باید انسانی که قانع نشده از نعمت بهشت محروم باشد ؟به فرضی که عناد هم نداشته باشد
مگر قانع شدن یا نشدن به اختیار خود انسان است ؟
این به ساختار فکری و مغزی انسان بستگی دارد که خود خدا اینگونه افریده است
حال همین خدا بخاطر نوع افرینش خودش رواست تا انسانی را از بهشت محروم کند ؟
پس عدالت خدا چه می شود ؟
سلام انتظار بي جا!!!!!
اين انتظار بي جا رو شما از كجا فهميدي؟
خدا يه اراده تشريعي داره و يه اراده تكويني
اراده تكويني شامل همون دين داران واقعي ميشه نه بيشتر
با اراده تشريعي هم خوب دلش ميخواد همه راه حق رو پيدا كنن
هر چند ميدونه همه به اين راه نميرن
درود بر شما
كسي كه خدا رو قبول نداره از كي پاداش ميگيره؟[-x
مسلموني كه شناخت كافي از خدا نداره از ندانم گرا پايين تره؟!!!
اگه رسيدن به حقيقت بيروني مورد نظر باشه و يه نفر افتان و خيزان بهش برسه بهتره يا كسي كه هيج وقت نرسه؟
ندانم گرايي كه در جهل خودش مستقر باشه هيچ برتري به نظرم نداره مگه اينكه اين جهل مقدمه اي بشه و اونو نجات بده كه اينم ديگه ندانم گرا نيست.
سلام مجدد.....
با این حساب، کسی که در هندوستان و از بدو تولد در میان گاوپرستان بدنیا آمده و بر گاو سجده می کند بهره ای از پاداش های الهی نخواهد برد؟؟در این صورت که آن مرد هندو باید از خدا گله و شکایت کند که چرا او را در هند به دنیا آورده نه در خانواده ای مثلا مسلمان.شما و یا هر کس دیگری هم در آن خانواده و به جای آن مرد هندو به دنیا می آمد، گاو پرست می شد.پس به نظر نمی رسه به صرف اینکه کسی خدا رو قبول نداره از پاداش ها بی نصیب باشه
از این که می روم یقه بچه مسلمون رو می گیرم می گم قربونت برم، شما چجور به خدا رسیدی، و نهایت به ت پ ت کردن می افته و نمی تونه جوابی بده و تمام شبهات و انتقادات رو جواب بده.تقریبا اکثریت در طول تاریخ مثل دوست مسلمان من هستند....حالا خدا از همین اکثریت انتظار مسلمان شدن و معتقد به خدا بودن داره....که این انتظار یک انتظار بی جاست.
من دقیقاً کجای حرفم گفتم پذیرش فطری خدا؟! لطفاً دوباره متن بنده را بخوانید
بین جملات شما تناقض وجود دارد:
ایراد اول شما = خدا نباید اسلام کسی را که تحقیق علمی نکرده بپذیرد
ایراد دوم شما = خدا نباید انتظار داشته باشد مردم عامی به اسلام معتقد بشوند
ایراد سوم شما = خدا نباید به آنهایی که به اسلام معتقدند ولی تحقیق علمی نکرده اند ، وعدهء پاداش بدهد
1 - پذیرفتن یک عمل از کسی ، با انتظار داشتن از او ، دو موضوع متفاوت است که شما اینها را با هم خلط کرده اید
2 - از طرفی وعدهء پاداش دادن که نشانهء لطف است و لطف کردن چه ربطی به انتظار داشتن دارد؟!
3 - همچنین مشخص نکرده اید منظور شما از این "کسانی" ، آنهایی هستند که از نظر درک و عقل ، توانایی تحقیق دارند ، یا آنهایی که ندارند اگر اشکال خودتان را دقیق تر بیان بفرمائید ، بهتر میشود گفتگو کرد
برادر عزیز ، این موضوع کاملاً عقلانی است که نمی شود و نباید از تمام انسان ها دقیقاً به یک اندازه انتظار داشت. جالب اینجاست که اگر خداوند میگفت همه باید به یک اندازه تحقیق کنند و دین را بفهمند ، ایراد گرفته میشد که خداوند زورگو است و تفاوت قدرت ادراک و سطح آگاهی انسان ها را در نظر نگرفته
تمام این توضیحاتی که شما میفرمائید را من در پست شماره 54 خطاب به دوست دیگری نوشتم
لطفاً آن پست را مطالعه بفرمائید ، بعد ادامه صحبت من در این پست را بخوانید (البته لطف میکنید)
این هم لینک پست:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=55275&p=811269&viewfull=1#post811269
پس من چنین اعتقادی ندارم که تک تک مسلمان ها باید براهین اثبات خدا را مثل بلبل توضیح بدهند تا بگوئیم اسلامِ آنها قبول است
کما اینکه خودِ من در این زمینه سواد آنچنانی ندارم
در بخش دوم همان پست 54 هم گفتم که علم بیشتر داشتن ، لزوماً به معنای فهم بیشتر نیست و گفتم که گاهی یک فرد کم سواد ممکن است خیلی بهتر از یک عالم ، به حقیقت یک موضوع دست پیدا کند و این همان باور قلبی است که شما به آن اشاره می کنید. یعنی با نظر شما مخالفتی ندارم و در آن پست هم که شما به آن پاسخ دادید این را عرض کردم که:
در نتیجه درمورد جملهء بالا هم که از شما نقل کردم ، بحث من با شما روی واژهء "شناخت" نیست و میدانم منظور شما از شناخت ، همان شناخت حقیقی است. اما از نظر "شما" ، نه لزوماً از نظر عامهء مسلمانان من در اولین پست برای شما چه کسانی را مثال زدم؟
داعش ، تکفیری ها ، وهابیت ، اهل سنت و شیعیان بی بصیرت
بحث ما بر سر
عامهء مسلمانان است ، نه مادر شهید. گر چه شاید یک مادر شهید هم باشد که لزوماً آن ایمان قلبی که مد نظر شماست را نداشته باشدولی در کل باید بین دو نظر من تفکیک قائل شوید. اجازه بدهید اینطور توضیح بدهم: سوال: آیا عامهء مسلمانان ، ایمان قلبی همراه با درک صحیح (جدای از مسائل فلسفی) دارند؟
پاسخ من: خیر سوال: آیا عامهء مسلمانان درک نادرست از دین دارند و اسلامشان پذیرفته نیست؟
پاسخ من: این هم خیر! سوال: پس چه؟ آخرش کدامیک است؟!
پاسخ من: عده ای از مسلمانان گر چه شاید استدلال های منطقی و فلسفی را نتوانند بصورت علمی شرح بدهند ، اما در حد خودشان مبنایی صحیح برای پذیرش دین اسلام دارند و چون این مبنا صحیح است ، همین مقدار از آنها پذیرفته ، بلکه بهتر از صدها دلیل فلسفی است که بدون شناخت قلبی باشد. لذا نمیشود عامهئ مسلمانان را زیر سوال برد. اما تعداد زیادی از مسلمانان هم نه مبنایی دارند ، نه شناخت قلبی صحیح دارند و نه استدلال دارند. بلکه به یک سری مسائل عادت کرده و بخاطر تعصب یا وراثت مسلمان هستند. اعتقاد اینها اعتباری ندارد و فقط ظاهر مسلمان دارند. چه بسا آتئیستی که نزد خدا از امثال این مسلمان ها محبوب تر باشد. نتیجه اینکه نمیشود تمام عوامِ مسلمانان را جمع بست و گفت عامهء مسلمانان خدا را با قلبشان شناخته اند ، بلکه آنها خیال میکنند که خدا را شناخته اند و خیال میکنند که به خدا ایمان دارند. نموهنه اش را هم که عرض کردم
سلام مجدد.
بله الان دقیق تر خواندم احساس می کنم باید پاسخ بهتری می دادم.واقشاید بنده پاسخ هایی به ادامه بیانات شما داشته باشم، پاسخ به آن مطلب شما هم داده شود.راستش را بخواهید منظور این قسمت از بیان شما را هم نفهمیدم.یعنی نفهمیدم که به چه هدفی این مطلب را فرمودید و می خواستید چی را ثابت کنید:-/
من یک عرض دارم که مطرح می کنم.انشاالله روشن کننده ذهن بنده و بحث بشود....و مرتبط به مطلب شما باشد....
ببینید.من نمی فهمم یعنی چه که نباید از تمام انسان ها به یک اندازه انتظار داشت.فرض کنید رسیدن به خدا مثل این باشد که بخواهیم از نقطه ای به تهران برسیم.راه های متعددی برای رسیدن به تهران هست.از هواپیما استفاده شود.از ماشین استفاده شود.از موتور استفاده شود از قطار استفاده شود و یا پای پیاده استفاده شود...در این بین راحت ترین و مطمئن ترین راهی که ما را به مقصد می رساند پیاده طی کردن است.چون نیاز به یک حداقل هایی دارد که همه دارند.همه پا دارند.همه می توانند راه بروند.راه رفتن هزینه نمی خواهد.وسیله ای نمی خواهد که یکی بگوید من هواپیما ندارم یا ماشین ندارم.پس برای فقیر ترین کس هم راهی برای رسیدن به تهران هست و آن پای پیاده است.حالا در بحث خدا.یک شخص امی و بی سواد و درس نخوانده و اهل منطق نبوده، به خدا می رسد.گفتیم بحث اثبات خدا عقلایی است دیگر.این شخص که ذکرش رفت اگر با دو دو تا چهار تا به خدا رسیده.پس آن راه و دو دوتا چهار تا کردن باید برای همه ی انسان ها کارا باشد.چون همه انسان ها یک حداقل عقل و سواد و هوش را دارند.حداقل به اندازه آن بی سواد و درس نخوانده و امی کمالات عقلی دارند.پس اگر خدا یا شما انتظار دارید که یک شخص بی سواد هم خدا را قبول داشته باشد، باید انتظار داشته باشید از تمام بشر به یک اندازه که، آنها هم به خدا ایمان داشته باشند.بحث بیشتر شناختن خدا و همه جانبه شناختنش فرق می کند و در مرحله دوم پس از اعتقاد به یک خدای با شعور و خالق که پیامبر فرستاده مطرح می شود.آنجا که بحث شناخت شد، می توانید بگویید که از انسان ها به یک اندازه نمی توان انتظار داشت و شاید مثلا کسی خدا را خیلی بهتر شناخت و یک کمتر.ولی من بحثم شناخت و موشکافی در وجود خدا نیست.همان اثبات وجود یک موجود بی نهایت و خالق این دنیا که قیامتی قرار است به پا کند و پیامبری فرستاده و الی آخر.یعنی حداقل ها....دیگر فهمیدن بیشتر در دین و اینها پیشکش....من کاری با اینها ندارم.من با حداقل ها کار دارم.
ادامه دارد...
سلام علیکم
ممنون از تنبیه . منظور "حقیقت وجود" است سهوا "حقیقت وجودی" نوشته شد . منظور حقیقتی است که قلب و عقل و چشم ( با دیدن فعلش ) به وجودش شهادت میدهند.
در دین اسلام داریم که اگر یک قاضی صلاحیت قضاوت داشته باشد ، تمام تلاشش را در قضاوت صحیح انجام بدهد ، اما اشتباه قضاوت کند ، پاداش میگیرد
و اگر کسی صلاحیت قضاوت نداشته باشد ولی بر کرسی قضاوت بنشیند و بطور اتفاقی درست قضاوت کند ، گناه برای او نوشته میشود
لذا باید دید تلاش این دو نفر چگونه بوده. ندانمگرایی که تلاش میکند به وجود یا عدم وجود خدا پی ببرد ، عناد نداشته و این موضوع شرایط او را متفاوت میکند. از طرفی مسلمانی که خدا را اشتباهی فهمیده باشد ، اگر تلاشی برای شناخت خدا نکرده باشد ، احتمال اینکه به بیراهه برود بسیار زیاد است. فراموش نکنیم قاتلین امام حسین(ع) هم خودشان را مسلمان میخواندند
موضوع همینجاست که ممکن است کسی خیال کند به حقیقتی رسیده و ظاهر امر هم همین را نشان بدهد ، ولی در واقع صرفاً به یک تصور اشتباه رسیده باشد. برعکس ممکن است ظاهر کسی نشان بدهد که به حقیقتی نرسیده ، اما رسیده باشد. لااقل به بخشی از حقیقت صحبت های حجت الاسلام فرحزاد:((پیغمبر خدا به شخصی بخیل فرمودند از من دور شو میترسم آتش تو من را هم بگیرد!!
بعد فرمودند اگر به همین حالت از دنیا بروی و خودت را اصلاح نکنی خدا هیچ عملی را از تو نمیپذیرد و تو را با صورت در آتش جهنم میاندازد!!
سخاوت کافر را ممکن است مسلمان بکند ،
اگر هم مسلمان نکند آتش جهنم او را نمیسوزانداین فرمایش مولا امیرالمومنین علی(ع) است که در مباحث علویه است این روایت:
اَلکافِرُ سَخی اَقرَبُ اِلَی الجَنَّه مِنَ المُسلِم البَخیل
یعنی کافری که دست دهنده دارد ، سخاوتمند است ، گره باز میکند ، به یتیمها میرسد ، صدقه میدهد ، کار خیر میکند ، این به بهشت نزدیکتر است از مسلمانی که ممسک است ، بخیل است)) حرف من هم همین است. اینکه ممکن است کسی اسم ندانمگرا را یدک بکشد و کسی هم نام مسلمان را
ولی اینها نامهایی است که بر مبنای ظاهر بر آنها گذاشته شده و فقط خداست که از باطن افراد آگاهی دارد
مسلمونها در یه مرتبه نیستند.ولی چیزی که در درجه اول برای مسلمون شدن مهمه اعتقاد به وجود خداست.حتی اگه این اعتقاد توام با شناخت کافی هم نباشه بازم میتونه به زندگی فرد جهت بده.پس مسلمونی که شناخت کافی از خدا نداره ولی حد اقل اعتقاد قلبی به خدا داره از یه ندانم گرا بهتره
اگه درست منظورتون رو متوجه شده باشم باید بگم که حق با شماس.یه ندانم گرا بعدا ممکنه تبدیل به فرد با ایمانی بشه که دیگه هیچوقت کوچکترین تزلزلی در ایمانش بوجود نیاد.در دنیا افراد ندانم گرایی بوده اند که بعدا بطور شگفت انگیز متجول شده اند. مثلا سی اس لوئیس میگه: "به یاد دارم که هر شب وقتی ذهنم از کارم فارق میشد او بی امان و محکم به من نزدیک میشد. او کسی بود که جدا نمیخواستم با او روبرو شوم .سر انجام تسلیم شدم و قبول کردم که خدا خداست.زانو زدم و راز و نیاز کردم .شاید ان شب در سراسر سرزینم من دل شکسته ترین فردی بودم که تازه ایمان آورده بودم."
بنابراین بعضی وقتها یه ندانم گرا در اثر تفکراتش به ناگاه ممکنه به یه فردی معتقد تبدیل بشه.اتفاقا این میتونه حتی خواست خدا هم باشه که فرد با این روش به او نزدیک بشه.
چنین فردی میتونه از یه فرد مسلمونی که در یه خانواده مذهبی و متدین هم پرورش یافته ایمان قوی تری پیدا بکنه و نزد خدا محبوب تر باشه.
سلام مجدد.ای کاش شفاف تر صحبت می کردید:khandeh!:واقعیت من دقیق متوجه منظور این کلامتان هم نشدم.ولی با اینحال باز نظری می دهم که بحث روشن تر شود.خواهش سری بعد کمی شفاف تر صحبت کنید.فرض کنید که من کمی تا قسمتی خنگ تشریف دارم:khandeh!:
اسلام آوردن همراه با شهادت دادن است.یعنی من شهادت می دهم الله و رسولش را و الی آخر.یعنی شخص به یقین رسیده و مطمئن است که الله ای وجود دارد و پیامبری فرستاده به نام محمد و تمام زندگیش بر پایه این یقین ها شکل می گیرد.صحیح این است که شخص مسلمان از راه درست به این یقین ها رسیده، و الا اگر از روی جهل و نادانی و اما و اگر به خیال خود به این یقین ها رسیده دیگر مسلمان واقعی نیست و با گاو پرست و بت پرست و امثال اینها تفاوت زیادی ندارد و تنها اسمی و شناسنامه ای مسلمان است.من وقتی بررسی می کنم می بینم برای یقین آوردن به این حداقل ها یعنی به الله و رسولش باید بسیار تحقیق کرد کما اینکه من کرده ام ولی هنوز به نتیجه یقینی هم نرسیدم.من آن حداقل دو دو تا چهارتایی که امی ترین افراد انجام می دهند را هم انجام دادم تا در حد توانم آن دو دوتای فیلسوفان را.ولی به نتیجه نرسیدم.حالا که اینطور است نه خدا باید انتظار داشته باشد که گروه گروه مردم به دین اسلام بیایند و نه مردم باید به این فکر باشند که مثلا یک مسلمان واقعی هستند.در حالی که این دو در عمل اتفاق نمی افتد.خدا خیلی راحت افراد را به عنوان مسلمان می پذیرد و به آنها که در راه اسلام و خدا شهید شوند وعده ی حوری و شراب و نزد خدا زنده بودن می دهد و مردم به خیال خود، مسلمان های واقعی هستند.یعنی به الله و رسولش ایمان می آورند.
خوب حالا مخصوصا این انتظار بی جای خدا از اسلام آوردن مردم اشکال دارد.چون یک جور سوء استفاده از جهل مردم است.مثل این است که من یک کودکی را که استدلال و منطق حالیش اش نمی شود، با یک مغلطه و نیرنگ و در واقع از جهلش سوء استفاده کنم و فریبش دهم.خدا هم گویا می گوید که اینها که درست و درمون منطق حالیشان نیست خیلی راحت اسلام را ازشان می پذیریم و آنها را آماده می کنم که برای اسلام و من جانشان را بدهند.
خوب این رفتار خدا یک جور اهانت محسوب می شود.
در بیان من منظور از پاداش، پاداش حوری و شراب بهشتی بود که مختص مسلمان هاست.یعنی فرض گرفتم که آن پاداش ها تنها مختص مسلمان های واقعیست و عرض کردم که خدا نباید به این افراد از صدر اسلام تا اکنون وعده شراب و حوری بدهد و آنها را با اینها بفریبد که برایش عبادت کنند و جان بدهند و در راهش کشته شوند.
بنده هم كامل براي شما توضيح دادم كه اگر عقيده به معصوم بودن معصومين را در ديدگاه شيعه ناديده بگيريم ، هيچكسي در دنيا نيست كه همه چيز را بداند
پس شما بر چه اساسي مي فرمائيد كه چون شما به نتيجه نرسيديد يعني نتيجه اي نيست! مگر شما عالِمِ مطلق هستيد؟
از طرفي در مقابلِ شمايي كه براي
به نتيجه نرسيدن استدلال هاي فراوان داريد ، علماي بزرگي هم در جهان اسلام هستند كه براي به نتيجه رسيدن استدلال هاي فراوان دارندچطور انتظار داريد عدم نتيجه گيريِ شما ملاك باشد ، اما نتيجه گيري آن علما ملاك نباشد؟! 1 - در بين مسلمانها كم نيستند افرادي كه استدلال ها و دلايل عقلي بسيار مناسب و كاملي براي عقايد خود دارند. از جمله علما ، كارشناسان ، اساتيد و....
2 - در مرحلهء پايين تر افرادي هم هستند كه استدلال آنها كافي است. اگر چه استدلال حرفه اي نباشد. كه اين را هم در پست شماره 54 توضيح دادم
3 - عده اي هم هستند كه اطلاعات آنچناني ندارند چون سطح سوادشان آنقدرها نيست. اما به همان چيزي كه مي فهمند عمل ميكنند و اين هم كافي است
4 - اما گروهي هستند كه مي توانند بيشتر تحقيق كنند (به نسبت قدرت درك و فهم خودشان) اما كوتاهي ميكنند. اينها بدون شك مسلمان نيستند و فقط اسم مسلمان را دارند
شما در توضيح اين مغلطه ، خودتان مغلطه كرديد برادر!شما در مثالتان بطور پيش فرض كار دين را "فريب دادن" گرفته ايد مثالي ميزنم و البته و با وجه تشابه "خير با دين" كاري ندارم كه بعد بگوئيد در اين مثال دين را بصورت پيش فرض خوب گرفته ام
منظور من از اين مثال وجه تشبيه آن با موضوع بحث ، در زمينه "پذيرش عقلي و استدلالي" است تصور كنيد فرزند شما دارد به سمت يك رودخانه نزديك ميشود و ميخواهد در آب بيفتد. كسي او را صدا ميكند و ميگويد: عزيزم اين آب خطرناك است
فرزند شما هم معني خطر را مي فهمد و از آب دور ميشود. به همين سادگي
خب حالا شما چه ميكنيد؟ (انصافاً چه ميكنيد) حتماً مي رويد به آن شخص ميگوئيد: اي فريب كار!! اي سفسطه گر!! تو از سادگي فرزند من سوء استفاده كردي!!
تو بايد ميگذاشتي تا چند سال بگذرد و فرزند من بزرگ بشود ، بعد ابتدا براي او اثبات ميكردي كه انسان به دليل نداشتن آبشش ، نميتواند آب را از ريه هايش عبور بدهد
سپس به طريق علمي برايش اثبات ميكردي كه به دليل ساختار بدني ، انسان قادر نيست بيشتر از چند دقيقه بدون اكسيژن زير آب دوام بياورد
آنگاه با وسائل دقيق اندازه گيري ، ميزان عمق آب را اندازه ميگرفتي تا به فرزند من اثبات بشود عمق آب به اندازه اي بود كه از قد او بيشتر باشد و او در زير آب فرو برود
آنگاه با يك بررسي آماري و همچنين استفاده از علم احتمالات ، به او اثبات ميكردي كه درصد امكان حضور يك شناگر كه او را نجات دهد كمتر 50 درصد بود
و در نهايت هم براي حفظ دموكراسي تصميمگيري را به عهدهء فرزندم ميگذاشتي كه به اين خطر توجه كند يا نكند
آيا چنين كاري ميكنيد؟! اگر واقعاً آنقدر كه ميگوئيد در مورد اسلام تحقيق كرده ايد ، ديگر بايد اين موضوع ساده در دين را بدانيد كه پاداش هاي الهي براي همه يكسان نيست
عرض کردم که من هیچگاه نگفتم هیچکس نباید به نتیجه برسد.اگر جایی این حرف را زدم آن را دقیقا نقل قول کنید.گویا قرار است در این تاپیک حرفهای هم را نفهمیم.
شما یک مثال بزنید.مثلا خود شما چطور به خدا اعتقاد پیدا کردید.شما یک دو دو تا چهار تا کردید دیگر.خوب پس باید دو دو تا چهار تای شما هم برای من کارا باشد.معنی ندارد که بگویید که مثلا دو دوتا چهار تای شما تنها به درد خودتان می خورد!!!!!!!!
یعنی چی کافی است؟یعنی مسلمان هستند و اسلامشان حساب می شود؟و اگر در راه خدا کشته شوند شهید هستند و نزد خدا روزی خواهند خورد.؟
آن از بحث عدم مساوات در پاداش كه ايراد گرفتيد و برايتان توضيح دادم
اين هم از اين بحث كه ميفرمائيد خدا نبايد از همه انتظار داشته باشد! يعني شما اين را نمي دانيد واقعاً؟!!
بابا اينكه اولين پست اين تاپيك بود داداشم!!
بفرما ، پاسخ كارشناس: بله. ايرادش چيست؟ برادر عزيز ، بر چه مبنايي اين حرف را ميزنيد؟
شما معتاد هستيد؟ قاچاقچي هستيد؟ آدمكش هستيد؟
آيا دو دو تا چهارتاي عقلي براي دوري از اين اعمال داريد يا خير؟
آيا قاچاقچي ها ، معتادين و قاتلان اين دو دو تاي چهارتاي شما را مي دانند يا نه؟
اگر ميدانند پس چرا روي آنها تاثيري ندارد؟
پس نتيجه ميگيريم دو دو تا چهارتاي شما ايراد دارد!!!!! در اين مباحثي كه با هم داريم مدام شما هستيد كه سوال مي پرسيد
اجازه بدهيد من هم سوالي از شما بپرسم
چرا اصرار داريد كه همه چيز بايد بصورت پيچيده به شما اثبات بشود؟!
يعني اينكه چرا نمي توانيد تصور كنيد سوالي يك پاسخ ساده داشته باشد؟
گرامی شعار ندهید.ببینید در عمل چه می بینیم.شعار دادن راحت است.جالب که خود کارشناسان بارها تاکید کرده اند که خیلی خیلی بعید است که کسی تحقیق کرده باشد و به خدا نرسیده باشد.از ثانی بنده عرض کردم وقتی خدا از یک امی انتظار دارد و یک امی می تواند به خدا اعتقاد پیدا کند و اعتقادش توسط خدا پذیرفته می شود پس گو از اکثریت و یا به قولی از همه انتظار دارد.همه که از آن امی پایین تر نیستند.هستند؟در واقع این حرف که از استاد عامل نقل کردید به نظر تنها افراد بیمار در تیمارستان ها را شامل می شود.اینها هستند که از یک امی کمتر است و ممکن است به آن حداقل ها هم نتوانند ایمان پیدا نکند در حالی که یک امی و بی سواد و درس نخوانده توانسته.شما یک شعار از استاد عامل ذکر کردید.همین
ایرادش در این است که اگر آنها تواسنته اند به خدا برسند.چرا من نتوانسته ام.یعنی من از آنها کند ذهن تر و بی عقل و بی سواد تر بودم و هستم؟دو دو تا چهار تای آنها چرا به کار من نیامده.من رفته ام یفه ی آنها را گرفته ام و گفته ام شما چطور به خدا رسیده اید.آنها دلایلی آورده اند ولی روی من کارساز نبوده و روی کسانی بیشماری هم کارساز نبوده.نگویید که دو دوتا چهار تا برای بعضی از عقل ها کارایی دارد برای بعضی ها نه!!!!!!!!!!!!!!مثل این است که یکی دو دوتا برایش می شود ده تا و برای یکی می شود شش تا و.... و در این بین حتی بی سواد ترین هم می داند که دو دو تا می شود چهار تا!!!!این امر در عمل نمی تواند رخ بدهد
گرامی قاچاقچی شدن به صدها عامل بستگی دارد و عواطف و وجدانیات و تربیت و احساسات و اینها دلیلند و خیلی امر عقلی و دو دوتا چهارتایی نیستند....
اگر باشند و من به آن دست پیدا کنم.باید وقتی آن را به یک قاچاقچی که عقلش از من پایین تر نیست می گویم، او هم بتواند بپذیرد و هضمش کند.به همین سادگی...
اگر خدا پرستی را از حوزه احساس و عواطف بیرون بکشید.من انتظار دارم بتوانم به خدا برسم.اگر نرسیده ام پس دو دوتا چهاری ساده ای وجود ندارد به خدا رسید.پس آنکه به مراتب سوادش از من کمتر است و امی است و تحقیق کرده هم نمی تواند خدا پرست باشد و از روی جهل و نادانی خدا پرست شده.چون دو دوتا چهار تای او برای من که عاقل ترم کارا نبوده.
چطور مگه:)چرا این طور در مورد من فکر می کنید
جالبه
بزرگترین دانشمندا هنوز نتونستن جوابی برای چگونگی آغاز خلقت پیدا کنن
اونوقت شما هنوز توی بودن یا نبودن خدا گیر کردید و دنبال پاسخ های فلسفی و پیچیده میگردید
البته جسارت نشه، به بحث ادامه بدید...
بسمه الرئوف الرحیم
با سلام
باید بگویم که خیر اینگونه نیست بخصوص با آن قسمت "کافرِ محبوبتر از مسلمان نزد خداوند" مخالفم.(1)
ببینید این بحثها از جنس انتزاعات و مفهومیات و ذهنیات است،در عمل عامه ی مسلمین
(کاری به فرقه های سیاسی و تروریستها و دشمنان اهل بیت علیهم السلام ندارم،اینها اصلا مسلمان نیستند)
دارای درجاتی از ایمان به خداوند هستند"لکل درجات مما عملوا"هر درجه ی از ایمان به خدا،از ضعیفترین آن تا قوی ترینش
ایمان محسوب می شود.(حدیثی در این مورد دیدم که بسیار مفصل است،اگر لازم شد بیان خواهم کرد)
ضمن اینکه چه کسی گفته است عادت به خوبیها از جمله پرستش حق و مسلمان بودن بد است؟
عادت به خوبیها مقدمه ی شناخت و رسیدن به حقیقت خوبیها و کمالات است و اگر هم منتج به معرفت
قلبی و عقلی نسبت به حق نشود باز هم از کفر مطلق بهتر است و به نجات نزدیکتر.
و در آخر عرض کنم،اگر خداوند هم ایمان و اسلام ما را اینگونه قضاوت کند همه ی ما جهنمی خواهیم بود.
پ.ن
1-فرازی در نهج البلاغه هست که حضرت امیر علیه السلام می فرمایند(نقل به مضمون)
گاهی خداوند ایمان بنده ای را دوست دارد و عملش را نه
گاهی عمل بنده ای را دوست دارد و ایمانش را نه
لذا اگر کافری هم عمل خوبی داشت و یا بر اساس فطریاتش عمل کرد،در نزد خداوند از بین نمی رود
و مسلما باعث کاهش عذاب و در صورت استضعاف فکری و قصور در معرفت اهل نجات خواهد بود.
"فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ؛ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ "
من زیاد و به دقت صحبتهای دوستان را دنبال نکردم
ولی یک چیزی در همین رابطه میگویم
اگر یک استدلال در جهان وجود داشته باشد که بتواند انسان را به خدا برساند و وجود خدا را اثبات کند
پس باید هر انسان مکلفی بتواند با آن استدلال به وجود خدا پی ببرد.
از طرفی میگویند استدلالها دارای درجات مختلف هستند پس لزوما هر انسانی نمیتواند به وجود خدا پی ببرد مگر آن استدلال را درک کند و این نیازمند بالا بردن سطح ادراک و دانش است.
از طرفی میگویند حتی اگر ساده ترین استدلال ممکن وجود داشته باشد
دلیل نمیشود هر انسانی با آن ، به وجود خدا پی ببرد
چون درک موضوعات ساده نیازمند دو چیز است
اولا خود آن استدلال ساده را درک کنند و به ان علم پیدا کنند و از ان غافل نباشند
دوم اگر مواد خام استدلال را دارند مانعی بر سر ادراک انها نباشد مثلا شهوات یا شبهات.
اما مشکل دوم این است که به هر حال استدلالی وجود ندارد که بتواند حقیقت را به جاهلان و شهوت رانها برساند و ایراد از تبلیغ است. یعنی هنوز تبلیغ صورت نگرفته تا تکلیفی باشد.
اما مشکل اولی نشان میدهد کسی که استدلال به گوشش نخورده تکلیفی ندارد و اهل نجات است. و اگر به گوشش خورده اما نفهمیده باز مشکل از تبلیغ است.
گویی تا زمانی که اثبات نشود انسانها حقیقت را فهمیده اند عذابی ندارند.
فهمیدن حقیقت و تبلیغ ان بر عهده خداست یا بنده؟
آیا تا زمانی که انسان پیش وجدانش یقین به وجود خدا پیدا نکرده میتواند بگوید مسئول اثبات خدا، خداست ؟ حتی اگر تحقیق نکنم؟
به فرض تحقیق کند آیا میتواند بگوید من تلاش کردم و برایم اثبات نشد پس به گردن خداست ؟
ما یک مفهوم قرآنی داریم
هدایت به دست خداست.
خدا هرکس را بخواهد هدایت میکند
آیا میتوان گفت ما خواستیم هدایت شویم و تلاش کردیم
اما خدا هدایت ما را نخواست ولی نه به این معنا که جهنم را برایمان خواسته باشد.
او هدایت را نخواست چون همین به صلاح ما بوده و ما را اهل نجات کرده است؟
!!!
همچنین شما فکر می کنید پاداش چیست؟ در کتاب های دین و زندگی دبیرستان (یادش به خیر) به ما می گفتند که رابطه ی بین عمل و پاداش قراردادی نیست، بلکه تکوینی است. اگر دوست داشته باشید مقالاتی هم در این خصوص هست که معرفی می کنم. پاداش (همانطور که گفتم) براساس تعالی عمل و عامل است. یعنی در واقع خود تعالی عامل و عمل پاداش است.
عذر میخوام ولی احیانا شما با خدا ارتباط دارید؟! یا قراره به جای ایشون قضاوت کنید؟!
ما بالاخره نفهمیدیم از نظر شما ندانم گرا ها کلا خدا رو قبول ندارند یا در وجود خدا شک دارند!!!
درضمن دوست عزیز هر گونه خدا ناباوری و شک در وجود خدا طبق آیات قرآن عذابی جاودانه خواهد داشت مگر در شرایطی خاص، مثلا: کسی که انسان خوبی هست ولی با اینکه تحقیقات زیادی انجام داده نتوانسته به خدا باوری برسد، یا کسی که کاملا در جهل از دنیا رفته و هیچ موقعیتی برای آشنایی با یکتاپرستی برایش بوجود نیامده.
واقعا مقایسه ی جالبی کردید!!! کسی که عذاب جاودانه خواهد داشت از مسلمانی که خلوص نیت ندارد بالاتر است!!! بله...!!!!
سلام
منظور خدا از این عبارت هر کس رو بخواهد هدایت کند اینه که هر کس رو که شایسته و لایق بداند هدایت میکند.چون بعضی از انسانها روحیه هدایت پذیری ندارند و مغرور هستند.