برهان حکمت الهی

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
برهان حکمت الهی

سلام علیکم Blum 3
فرض، خدای عالم و حکیم وجود دارد.

مقدمه 1، خدای حکیم ما را با هدف رسیدن به کمال و سعادت اخروی آفریده
مقدمه 2، برای رسیدن به کمال عقل و فطرت و وجدانیات، کفایت نمی کند و نیاز به پیامبر و راهنمای الهی است
مقدمه 3، خدا نقض غرض نمی کند، برای به سرانجام رسیدن هدف، لوازم و وسایل لازم از جمله پیامبران الهی را در اختیار انسان می رساند و در طول تاریخ پیامبرانی فرستاده که عموم انسان ها را و نه فقط علما و فلاسفه را، به دین واحد و الهی و اسلام، دعوت کنند
مقدمه 4، عموم و اکثریت مردم در عمل تاپ تحمل شبهات و انتقادات را ندارن و وقتی با استدلال و منطق و براهین در باب خدا و معاد و پیغمبر و ادعا های پیامبران روبه رو می شوند، به ندانم و چه کنم چه کنم می افتند.

مقدمه 3 و 4 تناقض دارند.و نمی تواند با هم وجود داشته باشند.خدا ضرورت دیده که پیامبرانی برای عموم بفرستد در حالی که عموم گنجایش و ظرفیت این پیامبران الهی و ادعاهایشان را ندارند...نتیجه، یا خدا لزومی ندیده که پیامبرانی بفرستد و تا به حال هم پیامبری نفرستاده و اصلا ضرورتی به ارسال پیامبران نیست...یا پیامبران را تنها برای قشر اندکی در طول تاریخ که فلاسفه و علمای بزرگ باشد فرستاده، که این ادعای مومنان نیست و در مقدمات خلافش آمد.یا اینکه.....؟؟؟
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته:-b

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد طاها

با سلام به شما دوست گرامی

لازم است بدانید از نظر اسلام:

خداوند انسان را آفرید تا با توانمندی و اختیار خود به کمال و سعادت برسد نه بی اراده و اختیار:

وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها؛ و قسم به جان آدمى و آن كس كه آن را (آفريده و) منظّم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خيرش) را به او الهام كرده است، كه هر كس نفس خود را پاك و تزكيه كرده، رستگار شده و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است! (الشمس/7-10)

حال که پای اراده و اختیار انسان در بین است حکمت خداوند ایجاب میکند تا متناسب با اراده و اختیار انسانی امکاناتی که میتواند به سعادت و کمال او کمک رساند را در دسترسش قرار دهد خواه وی از آنها بهره برداری بکند یا نکند:

إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً؛ ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس. (الانسان/3)

بنابراین اگر انسان از امکانات موجود بهره برداری نکرد این به معنای منافات داشتن با حکمت الهی نیست زیرا حکمت الهی همینست که امکانات لازم برای هدایت در اختیار انسان باشد استفاده بکند یا نکند و به این ترتیب حجتی علیه خدا باقی نمیماند:

رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيماً؛ پيامبرانى كه بشارت‏دهنده و بيم‏دهنده بودند را فرستاد، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، و بر همه اتمام حجت شود و خداوند، توانا و حكيم است. (النساء/165)

امکانات یاد شده همانطور که خود نیز اشاره کرده اید شامل عقل و فطرت و نبوت میشود که هر کدام نقش خاصی را در نشان دادن مسیر درست و غلط به انسان ایفا میکنند.

نکته مهم این است که کمیت و کیفیت استفاده از این امکانات عمدتا به عهده خود انسان است یعنی انسان همانطور که در اصل گزینش سعادت یا شقاوت، مختار است در اینکه از امکانات موجود چگونه بهره برداری کند نیز مختار و آزاد است. بسیاری ممکن است از این امکانات تا آنجا که به راحتی و آسایش دنیوی ایشان لطمه نزند اکتفا کنند یا به میزانی که با روابط قومی و قبیله ای ایشان در تنافی نباشد بسنده کنند و ... . هر چه باشد به انتخاب و اختیار خود ایشان است.

اینجاست که به مقدمه چهارم شما میرسیم و میپرسیم:

با چه دلیل و مدرکی ادعا میکنید: عموم مردم در قبال پیام انبیا و استدلالهای عالمان دینی از فهم و درک ناتوان و عاجزند و قدرت تشخیص درست و غلط را ندارند؟ در حالیکه تاریخ و تجربه خلاف اینرا اثبات میکند.

نکته ای که از آن غفلت شده، ندیدن «ظرفیت افراد در مباحث علمی» است. کسی که اطلاعاتش در حد یک دانش آموز است طبعا نمیتواند درباره سوالات و استدلالهایی که از سطح آگاهی او بالاتر است پاسخ روشنی بدهد. این بدیهی است که متناسب با هر سوال یا شبهه ای باید به کسب اطلاعات لازم با آن برآمد.

کسانی که در مقابل شبهات اظهار عجز میکنند به این دلیل است که اطلاعاتشان ناقص است نه اینکه قدرت و تاب فهم و درک را ندارند و اگر ایشان مسیر درست کسب اطلاعات را بپیمایند در قبال شبهات اظهار عجز نمیکنند و یکی از دو احتمال درست یا غلط را اتخاذ میکنند. یکی از راههای کسب اطلاعات، پرسش از عالمان است:

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ ما پيش از تو، جز مردانى كه به آنان وحى مى‏كرديم، نفرستاديم! (همه انسان بودند، و از جنس بشر!) اگر نمى‏دانيد، از آگاهان بپرسيد. (الانبیاء/7)

پس اگر مشکلی در این باره هست باز میگردد به نحوه استفاده از امکاناتی که در اختیار انسان است و خود انسان است که باید درباره آن تصمیم بگیرد؛ و این ربطی به حکمت الهی از خلق انسان یا ارسال پیامران ندارد.

در صورت نیاز در پستهای آتی بحث را با تفصیل بیشتری پی میگیریم.

برای مطالعه بیشتر در این باره میتوانید از منابع زیر استفاده کنید:

آموزش عقاید/ مصباح یزدی/ درس 22 و 23
وحی و نبوت در قرآن/جوادی آملی/ ص19

در پناه حق

سلام.خوشحالیم از اینکه دوباره برگشتید به اسک دین. Smile

طاها;819235 نوشت:
بنابراین اگر انسان از امکانات موجود بهره برداری نکرد این به معنای منافات داشتن با حکمت الهی نیست زیرا حکمت الهی همینست که امکانات لازم برای هدایت در اختیار انسان باشد استفاده بکند یا نکند و به این ترتیب حجتی علیه خدا باقی نمیماند

بله حرف شما از یک نظر درست است.ولی اگر امکانات موجود در ظرف عقل و منطق انسان ها جا نمی گیرد، دیگر این امر با حکمت الهی در تضاد است که خدا برای این انسان ها همچین امکاناتی را در اختیار بگذارد.مثل اینکه، انسان ها سواد سیکل دارند و پیامبرانی بیایند و بخواهند به انسان ها، انتگرال دو گانه و هندسه تحلیلی که از مباحث دوره دانشگاهی هست یاد بدهند.شما قطعا این رفتار را با حکمت خدا در تضاد می بینید.درست است؟

طاها;819235 نوشت:
با چه دلیل و مدرکی ادعا میکنید: عموم مردم در قبال پیام انبیا و استدلالهای عالمان دینی از فهم و درک ناتوان و عاجزند و قدرت تشخیص درست و غلط را ندارند؟

یکبار در بحثی که استاد شعیب حضور داشتند، بحث به اینجا کشید که دوستی به استاد شعیب گفت، یک بابایی به نام نیکویی هستند که یک سری انتقاداتی را به صورت محترمانه و خیلی منطقی و با ساختار منطقی و اصولی، بر اصول دین اسلام وارد کرده اند، که متاسفانه با این کارشان، توسط حکومت به زندان افتاده اند(نمی دانم شما استادطاها تا حالا، نام منتقد نیکویی را شنیده اید یا نه)عرض می کردم که دوستمان به استاد شعیب می گفت که این بابا نیکویی به خاطر انتقاد از دین اسلام به زندان افتاده اند در حالی که کوچکترین حرف ناسزا و فحاشی و بی ادبی بر زبان نیاورده اند.و بعد اعتراض کردند این است، آزادی اندیشه در ایران؟این است علمی بودن اصول دین اسلام که منتقد را به زندان می اندازند؟این است منطقی بودن و علمی بودن اصول دین اسلام؟بعد استاد شعیب گفتن که در انتقاد باز است، ولی انتقاد جا و مکان دارد.این آقا نیکویی اگر انتقادی دارد باید آن را با علما در جریان بگذارد و نه اینکه انتقادهایش را برای عموم منتشر کند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!مردم قدرت تشخیص استدلال از منطق را ندارند، استدلال صحیح را از مغلطه تشخیص نمی دهند و به دام منتقدن می افتند....
خوب حالا عرض من به استاد شعیب و شما این است که اگر مردم قدرت تشخصی استدلال صحیح از مغلطه را ندارند و توان مقابله با شبهات و انتقادات را ندارند، چرا خدا برایشان پیغمبر فرستاده که آنه را به چیزی دعوت کنند که تاب تحمل شناخت و درک آن را ندارند و در مقابل شبهات و انتقادات به مشکل و ندانم می افتند؟؟این یک کار بیهوده از جانب خدا نیست؟اینکه مردم سواد سیکل داشته باشند ولی خدا بهشان از انتگرال و هندسه تحلیلی بگوید؟حالا استاد نظر استاد شعیب در مورد مردم سال 1390 شمسی هست نه مردم 1400 پیش مردم جاهل عرب؟اگر مردم اکنون ما که به مراتب اندیش مند تر و با سواد تر و آگاه تر از مردم 1400 پیش عرب هستند تاب تحمل شبهات و انتقادات را ندارند، مردم جاهل عرب که به مراتب باید شکننده تر از این حرف ها باشند.
خدا می داند من می ترسم به یک دانشجو، نمی گویم یک بی سواد، بلکه یک دانشجو یک ساعت در مورد اصول دین صحبت کنم.می ترسم با همان یک ساعت، به کلی به دینش شکاک شود و تا آخر عمرش به جایی و به نتیجه ای نرسد....این است درک و شناخت مردم و قدرت تشخیص مردم؟دهان منتقدان را می بندید که مردم تاب تحمل انتقادات را ندارند؟؟خوب این چه مسلمانی و اسلامیست؟مثل این است که مردم ادعا کنند که می توانند انتگرال دوگانه را حل کنند و شهادت دهند که ما به روش حل انتگرال دوگانه پی برده ایم...ولی در عمل، وقتی یک مسئله ریاضی بدهیم به چه کنم چه کنم بیافتند!!خوب حق دارند سوادشان در حد سیکل است.آن استادی که سعی داشته به زور به اینان انتگرال دوگانه یاد بدهد یک کار عبث و بیهوده انجام داده.

طاها;819235 نوشت:
در حالیکه تاریخ و تجربه خلاف اینرا اثبات میکند.

استاد به چه حساب این ادعا را مطرح می کنید، بر چه حساب می گویید تاریخ و تجربه خلاف آن مقدمه 4 را اثبات می کند؟اینکه مردم مسلمان شده اند، در طول تاریخ این ادعای شما را ثابت می کند؟خوب مردم می توانند از روی جهل و تقلید دین اسلام را انتخاب کرده باشند.همانطور که اگر در غرب به دنیا می آمدند مسیحیت را انتخاب می کردند و اگر در هند بودند مثلا گاو پرستی را انتخاب می کردند.فرق است بین اینکه ازروی جهل اسلام را انتخاب کنیم و به خیال خود با تفکر و منطق با زمانی که واقعا از روی اصول و منطق و شناخت اسلام را انتخاب کنیم.شما چطور می فرمایید که تاریخ و تجربه ثابت کرده که خلاف مقدمه ی 4 صادق است؟
طاها;819235 نوشت:
سانی که در مقابل شبهات اظهار عجز میکنند به این دلیل است که اطلاعاتشان ناقص است نه اینکه قدرت و تاب فهم و درک را ندارند و اگر ایشان مسیر درست کسب اطلاعات را بپیمایند در قبال شبهات اظهار عجز نمیکنند و یکی از دو احتمال درست یا غلط را اتخاذ میکنند

بله یک راه این است که مردم بروند و اصول را یاد بگیرند و فیلسوف و عالم بشوند.ولی حرف این است که در زمان ظهور و تبلیغ اسلام، مردم به درجه فیلسوفی و عالم بودن رسیده بودند؟خیر مردم سواد سیکل داشتند و پیامبر سعی می کردند به آنها انتگرال دوگانه یاد بدهند....شما می فرمایید که آنها که در مقابل شبهات اظهار عجز می کنند به این دلیل است که اطلاعاتشان ناقص است.من حرف شما را کامل تر می کنم و می گویم علاوه بر اینکه اطلاعاتشان ناقض است، اصول منطقی تفکر کردن و درست اندیشیدن و تشخیص استدلال از سفسطه را هم ندارند و باید ماه ها تلاش کنند و یاد بگیرند که تازه معلوم نیست، آخر سر نتیجه بدهد یا نه که در اکثر موارد اگر از پایه شروع نشده باشد، نتیجه نمی دهد.آیا پیامبر در زمان تبلیغش، ابتدا مردم را به آن سطح از شعور و عالم و فیلسوف بودن رسانید؟اطلاعات ناقص داشتن که تنها توجیه نیست.شما به یک آدم معمولی، خروار خروار اطلاعات بدهید.وقتی فرد نداند که چطور از این اطلاعات استفاده کند، چطور تحلیلشان کند، چطور رویشان تفکر کند و پردازش کند، چه فایده؟آیا عموم مردم در طول تاریخ ابتدا شعورشان بالا رفت که بعد بخواهند زیر بمباران تبلیغاتی اسلام قرار بگیرند....چطور است که همین مردم که تاب تحمل شبهات را ندارند، اسلام اختیار کرده اند هیچ، بلکه خدا و پیغمبر هم انتظار اسلام آوردن آنها را دارند و تلاش می کنند که دین اسلام را در نزد این مردم تبلیغ کنند؟یک تناقض آشکار نیست؟

پارسا مهر;819352 نوشت:
بله حرف شما از یک نظر درست است.ولی

با سلام به شما دوست گرامی و تشکر

چند نکته عرض میکنیم لطفا با دقت و حوصله مطالعه کنید:

1. شما پیش فرضی را در ذهن دارید و آن اینکه پیامبران معارفی را به مخاطبان ارائه داده اند که فقط متناسب با بخش اندکی از ایشان بوده نه متناسب با سطوح مختلف فهم و درک.

اما مروری کوتاه بر آیات قرآن و روایات اسلامی خلاف اینرا نشان میدهد.

به عنوان مثال قرآن توحید را هم در سطح ساده بیان میکند:

أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ؛ آيا آنها خدايانى دارند كه مى‏توانند در برابر ما از آنان دفاع كنند؟! اين خدايان ساختگى، حتّى نمى‏توانند خودشان را يارى دهند (تا چه رسد به ديگران) و نه از ناحيه ما با نيرويى يارى مى‏شوند. (الانبیا/43)

و هم در سطح متوسط:

لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ؛ اگر در آسمان و زمين، جز «اللَّه» خدايان ديگرى بود، فاسد مى‏شدند (و نظام جهان به هم مى‏خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى‏كنند. (الانبیا/22)

و هم در سطح پیشرفته:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ؛ بگو: خداوند يكتا و يگانه است، خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى‏كنند، هرگز نزاد و زاده نشد، و براى او هيچگاه شبيه و مانندى نبوده است. (سوره الاخلاص)

در روایتی آمده است:

سُئِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع عَنِ التَّوْحِيدِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد؛ از امام سجاد درباره توحید سوال شد پس فرمود: خداوند میدانست که در آخر الزمان اقوامی خواهند آمد که دارای درکی عمیق هستند پس «قل هو الله احد» را نازل نمود.(الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 91)

یا مثلا در اثبات معاد، دلیلی را بیان میکند که عقل هر کس در هر زمان با هر سطح آگاهی درک میکند:

قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ؛ او گفت: «چه كسى اين استخوانها را زنده مى‏كند در حالى كه پوسيده است؟!» بگو: «همان كسى آن را زنده مى‏كند كه نخستين بار آن را آفريد و او به هر مخلوقى داناست. (یس/78-79)

ضمن اینکه در روایات تصریح شده که پیامبران به اندازه عقل مخاطبان با ایشان گفتگو میکردند:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ؛ پیامبر فرمود: ما جماعت انبیا امر شده ایم تا با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوییم. (الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 23)

بنابراین جای تردیدی نیست که مطالبی که انبیا به مخاطبان خود ابلاغ میکرده اند متناسب با سطح فهم و درک ایشان بوده است بطوری که هر کس با سطح درک و فهم خود توانسته مطالب متناسب با خویش را در منظومه معارف دینی بیابد.

ای کاش شما بجای ادعای کلی یکی دو مورد را که قرآن یا پیامبر در پاسخ به پرسشگری یا در قبال مخاطبی چیزی را بیان کرده اند که وی درباره فهم و درک آن اظهار عجز کرده باشد را ذکر میکردید تا مطالبتان از ادعا پردازی خارج میشد.

2. باز هم میگوییم که تجربه و تاریخ نشان داده و میدهد که انسانها قدرت درک و تعقل دارند و اگر برای فهمیدن تلاش کنند میتوانند بفهمند. این امری انکارناپذیر است که هم در خود و هم دیگران بصورت ملموس مشاهده کرده ایم اما نکته ای اینجاست:

گرچه انسان موجودی هوشمند و دارای قدرت تعقل است اما استفاده بهینه از این قدرت نیازمند رشد لازم است و از اینروست که آدمی از کودکی تا بزرگسالی تحت تربیت و تحصیل قرار میگیرد.

انبیا، بزرگ معلمان بشریت هستند که یکی از وظایف ایشان کمک به رشد ظرفیتهای معرفتی انسان بوده است:

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد هنگامى كه در ميان آنها، پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاك كند و كتاب و حكمت بياموزد هر چند پيش از آن، در گمراهى آشكارى بودند. (آل عمران/164)

و همانطور که در روایت منقول از پیامبر بیان شد این مهم با توجه به سطح توانایی فکری هر شخص انجام شده است.

بنابراین: اولا: انسانها گرچه برخوردار از قدرت تعقلند اما بهره برداری از آن نیازمند رشد و تربیت و تحصیل است و ثانیا: انبیا آمده اند تا به این رشد و تربیت انسانی یاری دهند و ظرفیت عقلانی و فطری انسان را تقویت کنند و ثالثا: این مهم را متناسب با سطح توانایی هر فرد و گروه انجام داده اند.

مثلا وقتی با بت پرست سخن میگویند اینگونه احتجاج میکنند:

قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهيمُ قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ فَرَجَعُوا إِلى‏ أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ ثُمَّ نُكِسُوا عَلى‏ رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلينَ؛ (هنگامى كه ابراهيم را حاضر كردند،) گفتند: «تو اين كار را با خدايان ما كرده‏اى، اى ابراهيم؟!» گفت: «بلكه اين كار را بزرگشان كرده است! از آنها بپرسيد اگر سخن مى‏گويند!» آنها به و جدان خويش بازگشتند و (به خود) گفتند: «حقّا كه شما ستمگريد!» سپس بر سرهايشان واژگونه شدند (و حكم وجدان را بكلّى فراموش كردند و گفتند:) تو مى‏دانى كه اينها سخن نمى‏گويند! (ابراهيم) گفت: «آيا جز خدا چيزى را مى‏پرستيد كه نه كمترين سودى براى شما دارد، و نه زيانى به شما مى‏رساند! اف بر شما و بر آنچه جز خدا مى‏پرستيد! آيا انديشه نمى‏كنيد. گفتند: «او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد، اگر كارى از شما ساخته است!». (الانبیا/62-66)
شخص بت پرست این احتجاج را میفهمد و آنرا گنگ و نامفهوم نمیپندارد چیزی که هست به دلایلی همچون منافع شخصی یا تعصب بیجا و... تن به آن نمیدهد. این تن دادن یا ندادن به معنای ناتوانی از درک و فهم نیست.

یا مثلا با ستاره پرست اینگونه احتجاج میکنند:

فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى‏ كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ؛ ابراهیم هنگامى كه شب او را پوشانيد، ستاره‏اى مشاهده كرد، گفت: «اين خداى من است؟» امّا هنگامى كه غروب كرد، گفت: «غروب‏كنندگان را دوست ندارم!» (انعام/76)
ستاره پرست میفهمد که پیامبر ضعف خورشید را به رخ کشیده و این ضعف را شایسته خدا و معبود نمیداند.

یا با مسیحیان قایل به الوهیت عیسی اینگونه احتجاج میکنند:

مَا الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ؛ مسيح فرزند مريم، فقط فرستاده خدا بود، پيش از وى نيز، فرستادگان ديگرى بودند، مادرش، زن بسيار راستگويى بود هر دو، غذا مى‏خوردند (با اين حال، چگونه دعوى الوهيّت مسيح را داريد؟!) بنگر چگونه نشانه را براى آنها آشكار مى‏سازيم! سپس بنگر چگونه از حق بازگردانده مى‏شوند. (المائده/75)
مسیحی میفهمد که پیامبر انسان بودن عیسی و لوازم بشری او را به رخ میکشد و این لوازم را منافی با خدایی و الوهیت قلمداد میکند.

بنابراین نکته مبهم و گنگی بیان نشده است که عقل نفهمد.

3.اضافه این نکته بجاست که مردم مادام که با شبهات فیلسوفانه و عالمانه مواجه نشده اند نه لازم است فیلسوف و عالم شوند و نه لازم است حتی به سراغ مطالعات عمیق و فلسفی بروند بلکه همانطور که خود - قبل از مواجهه با شبهات - تجربه کرده ایم با دانسته های متعارف میتوان از حریم باورهای خود دفاع نمود؛ ولی اگر با شبهات عمیق و فیلسوفانه مواجه شوند و ذهنشان درگیر شود آیا چاره ای جز این هست که شبهه او با پاسخی در خور برطرف شود؟

(گذشته از قرآن که کتابی ابدی است و مطالب را در سطوح مختلف بیان کرده است) در صدر اسلام پیامبر با مردمی مواجه بود که دارای رشد معرفتی بالایی نبودند و سوالاتی هم که میکردند آنچنان پیچیده نبود و طبعا پیامبر نیز متناسب با سطح ایشان پاسخ میدادند و اینکه گمان میکنید پیامبر مطالبی فوق فهم و درک ایشان بیان کرده اند خلاف واقعیت است (در سطرهای گذشته اجمالا اشاره شد).

در زمان امام علی مردم دارای رشد نسبی معرفتی شده بودند و از این روست که میبینیم نظریه پردازیهای اعتقادی از زمان ایشان به بعد در جهان اسلام رو به شکوفایی نهاد و طبعا امامان شیعه نیز پاسخهای در خور به سوالات و شبهات مطروحه میدادند.

و امروز نیز جوانان ما نیازمند اطلاعات عمیقتری هستند زیرا با فضایی مواجهند که شبهات قوی ای در رسانه ها مطرح میشود؛ شبهاتی که دانسته های قبلی جوان که از خانه و مدرسه کسب کرده جوابگو نیست و طبیعی است کسانی که با این شبهات مواجهند لازم است اطلاعات متناسب با آن را هم کسب کنند.

اینجاست که عرض میکنیم: دین متناسب با این عرصه معرفتی نیز مطلب دارد همانطور که متناسب با مراحل قبلی مطلب دارد؛ مطالبی عمیق که متناسب با سوالات و کنجکاویهای عمیق است و اگر کسی با شبهه ای از این گونه مواجه شود که ذهن او را درگیر کند لازم است معارفی که در لایه های عمیق تر دین بیان شده است را فرابگیرد و این همان کاری است که یک فیلسوف و عالم انجام داده است. پس اگر کسی با شبهه ای فیلسوفانه مواجه شد و ذهنش را درگیر کرد و پاسخ آن نیازمند فراگیری منطق و فلسفه است وظیفه عقلانی و دینی اوست که به دنبال یادگیری آن برود البته این، تنها وظیفه اوست نه دیگرانی که با چنین شبهه ای مواجه نشده اند.

4. درباره فرد نامبرده همینقدر عرض کنم که با ایشان رابطه نسبتا نزدیکی داشته ام و از ناقدین مطالب ایشان در برخی از نشریات بوده ام. مساله دستگیری ایشان ربطی به نقدهایشان نداشته و موضوع دیگری در بین است که متاسفانه مورد سوء استفاده سایتهای ضد دینی شده که مقالات ایشان را منتشر میکردند و اینجا مجال بیان آن نیست.

آنچه را هم که کارشناس محترم گفته اند کاملا درست است اما منظورشان این نبوده که مردم بهره ای از اندیشه و عقلانیت ندارند و به کلی از فهم و درک عاجزند.

خیر! بلکه منظور همانست که در پست قبل عرض کردیم یعنی گوناگونی سطح اطلاعات افراد.

مردم (به دلایل مختلف) از نظر اطلاعات دینی و رشد فکری در یک سطح نیستند. طبیعی است اگر برای کسی که اطلاعاتش در حد یک دانش آموز است مطلبی را مطرح کنند که متناسب با سطح اطلاعات یک دانشجو یا دانشمند است این مایه سردرگمی او میشود اما این دقیقا همان کاری است که شبهه کنندگان انجام میدهند یعنی ناجوانمردانه و تحت عناوین مختلف، ذهن مخاطب را با مطالبی که برایش قبلا سوال نبوده و طبعا دنبال کسب مقدمات آن (یعنی بالا بردن قدرت تحلیل فکری و افزودن اطلاعات دینی) نبوده درگیر میکنند و مخاطب چون از قبل آماده نیست و در حال حاضر هم ممکن است دچار مشغله های مختلف باشد یا حوصله لازم را نداشته باشد طبعا در معرض آسیب جدی قرار میگیرد. بنابراین اینگونه نیست که مردم از اساس، قدرت و ظرفیت کسب اطلاعات و فهم و درک را ندارند بلکه در زمینه سازیهای قبلی کوشش نکرده اند و امروز آسیب پذیر هستند و این حربه ای در دست شبهه کنندگان ضد دینی و ضد اسلامی است اما به هر حال این ربطی به موضوع مورد بحث ما ندارد.

اجازه دهید توصیه ای را خطاب به همه مخاطبین عرض کنیم:

اگر به هر دلیل نمیتوانید به مطالعات عمیق و تقویت بنیه ذهنی خود بپردازید خود را در معرض شبهات قرار ندهید و اگر در معرض شبهات قرار گرفتید اجازه ندهید ذهنتان درگیر آن شود ولی اگر ذهنتان درگیر شد نمیتوانید دنبال پاسخ مناسب آن نباشید حتی به قیمت اینکه ساعتها وقت بگذارید زیرا مساله سعادت و کمال انسان در بین است

و بجاست که بگوییم:

هر چه پرسش قویتر و دقیقتر، پاسخ آن هم قویتر و دقیقتر و طبعا تلاش برای فهم آن هم بیشتر.

در پناه حق

طاها;819987 نوشت:
1. شما پیش فرضی را در ذهن دارید و آن اینکه پیامبران معارفی را به مخاطبان ارائه داده اند که فقط متناسب با بخش اندکی از ایشان بوده نه متناسب با سطوح مختلف فهم و درک.

با سلام مجدد.البته استاد گرامی اگر بنده می گویم که پیامبران معارفی را به مخاطب ارائه می کنند که فقط مناسب بخش اندکی از ایشان بوده، منظورم معارف پایه و اصلی هستند. اعتقاد به الله و اعتقاد به نبوت که حالا اینها خودشان به زیر مجموعه هایی تقسیم می شوند..یعنی همین ها که فرد را مسلمان می کنند و عدم اعتقاد به آنها فرد را کافر یا غیر مسلمان می کنند.پس شاید یک معرفتی که مثلا بت ها نمی توانند خدا باشند، ارائه اش برای عموم مردم ساده و قابل فهم باشد.ولی لین معرفت یا گذاره تنها یک نکته از هزاران نکته ای است که به مخاطب باید آموزش داده شود تا شخص به الله ایمان پیدا کند.پس شما مجموعه مفاهیم را در کنار هم ببینید.حالا یک نکته هم آموزش داده که ساده و قابل فهم هست که من اعتراضی ندارم.
طاها;819987 نوشت:
اما مروری کوتاه بر آیات قرآن و روایات اسلامی خلاف اینرا نشان میدهد.

بعید می دانم.

طاها;819987 نوشت:
أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ؛ آيا آنها خدايانى دارند كه مى‏توانند در برابر ما از آنان دفاع كنند؟! اين خدايان ساختگى، حتّى نمى‏توانند خودشان را يارى دهند (تا چه رسد به ديگران) و نه از ناحيه ما با نيرويى يارى مى‏شوند. (الانبیا/43)

این آیه اگر درست فهمیده باشم، ثابت نمی کند که الله ای و خدایی وجود دارد یا نه،نمی گوید که اگر خدایی هست، یکیست یا چند خداست.کیفیات آن خدا چگونه است.با شعور است و یا همچون قوانین طبیعت بدون شعور است....حرف این آیه فقط این است که این خدایان ساختگی که احتمالا بت ها منظور است، کاری از دستشان بر نمی آید....نمی توانند خودشان را از صدمات مصون بدارند...تنها به یکی از ده ها گذاره ای که لازمه است ویا کمک کننده است که مخاطب را به باور به الله برساند اشاره داشته.و خیلی هم گذاره سطح بالایی نیست.از طرفی من نمی توانم به همین سادگی از این آیه عبور کنم.باید بدانم دقیقا منظور آیه چه بوده و خاطبان چه کسانی بوده اند، شاید برای درک دقیق آن نیاز به سطح دانش بالایی باشد...به هر حال، عرض کردم اگر هم ساده است...من اعتراضی ندارم که قطعا همه گذاره های قرآن و پیامبر پیچیده اند.حالا یک گذاره هم هست که خیلی ساده است برای عموم.من حرفی ندارم.
طاها;819987 نوشت:
لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ؛ اگر در آسمان و زمين، جز «اللَّه» خدايان ديگرى بود، فاسد مى‏شدند (و نظام جهان به هم مى‏خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى‏كنند. (الانبیا/22)

اینکه می فرمایید در سطح متوسط را دقیق نمی دانم یعنی چه.یعنی شما می فرمایید که عموم مردم ایران مثلا این جمله را درک می کنند؟یا دانشجوها درک می کنند؟من مثلا یک دانشجوی این مملکت هستم.مطالعه در این زمینه ها زیاد داشته ام، و تفکر همچنین....ولی معنای این جمله را درک نمی کنم.چند خدا می توانند باشند و همکاری داشته باشند و دنیایی را خلق کنند، چرا باید فاسد می شدند، چرا جهان باید به هم می خورد؟به فرض باید به هم می خورد، از کجا معلوم که همین فردا به هم نخورد؟اصلا به هم خوردن یعنی چه؟یعنی زمین و خورشید به هم بخورند؟خوب در آینده شاید به هم بخورند و همه کهکشان ها زیر رو بشوند.من که هرچی فکر می کنم این آیه را درک نمی کنم.این سطح متوسط کیا هستند؟ما برویم از آنها پرس و جو کنیم....اگر پرس و جو کردیم، از کجا بدانیم که طرف مغلطه نمی کند؟شاید ما سوادمان قطع نمی دهد و فریب بخوریم!!!! این متوسط ها را حالا شما معرفی کنید...ببینید سطح متوسط کیا هستند.
طاها;819987 نوشت:
و هم در سطح پیشرفته:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ؛ بگو: خداوند يكتا و يگانه است، خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى‏كنند، هرگز نزاد و زاده نشد، و براى او هيچگاه شبيه و مانندى نبوده است. (سوره الاخلاص)

خوب این هم که می فرمایید پیشرفته است که مصداق حرف من است.هیچ!

ادامه دارد...

با سلام به شما دوست گرامی

پارسا مهر;820011 نوشت:
ولی لین معرفت یا گذاره تنها یک نکته از هزاران نکته ای است که به مخاطب باید آموزش داده شود تا شخص به الله ایمان پیدا کند.پس شما مجموعه مفاهیم را در کنار هم ببینید.حالا یک نکته هم آموزش داده که ساده و قابل فهم هست که من اعتراضی ندارم.

مادام که روی فرض و ادعای کلی بحث میکنید نمیتوانیم به نتیجه ای برسیم. نمونه ای را بیاورید که فردی یا گروهی از پیامبر سوالی پرسیده باشند و او پاسخی داده باشد که مخاطب برایش گنگ و نامفهوم بوده و پیامبر او را در این سردرگمی رها کرده باشد.

پارسا مهر;820011 نوشت:
این آیه اگر درست فهمیده باشم،

لازم است درباره مخاطبین این آیه و اینکه کدام انحراف فکری ایشان را به چالش کشیده است اطلاعات خود را افزایش دهید و از نقطه نظر مخاطب آیه به آن نگاه کنید نه از نقطه نظر خودتان.

پارسا مهر;820011 نوشت:
اینکه می فرمایید در سطح متوسط را دقیق نمی دانم

به نظرم مطالعات و تاملات شما درباره این آیه کافی نبوده و لازم است در این باره تلاش جدیدی را آغاز کنید (در این باره میتوانید از منابع زیر شروع کنید: تفسير نمونه، ج‏13، ص: 381 و ترجمه الميزان، ج‏14، ص: 375) و اگر نگران افتادن به دام مغالطه هستید بر شما لازم است اطلاعات منطقی خود را افزایش دهید.

منظورمان از متوسط نیز عمق محتوایی این آیه است زیرا کسانی که اطلاعات پایه چندانی ندارند نمیتوانند عمق آنرا درک کنند و کسانی هم که ذهن فلسفی دقیق دارند و به دنبال درک عمیقتری از توحید با تمام زوایای آن هستند با این آیه سیراب نمیشوند و به بیش از آن نیازمندند که عرض شد در برخی دیگر از آیات قرآنی به این نیاز پاسخ داده شده.

در نهایت عرض میکنیم:

اینکه شخص شما با نوعی سردرگمی در معارف دینی مواجه هستید بطوری که هر گزاره ای را با تردید و اما و اگر مینگرید به این معنا نیست که همه مخاطبین انبیا چنین بوده اند و در نتیجه ارسال انبیا با حکمت الهی ناهمخوان است.

در پناه حق

طاها;820062 نوشت:
مادام که روی فرض و ادعای کلی بحث میکنید نمیتوانیم به نتیجه ای برسیم. نمونه ای را بیاورید که فردی یا گروهی از پیامبر سوالی پرسیده باشند و او پاسخی داده باشد که مخاطب برایش گنگ و نامفهوم بوده و پیامبر او را در این سردرگمی رها کرده باشد.

با سلام.
استاد گرامی، بنده به تمامی سخنان رد و بدل شده بین پیامبر و مخاطبینش، دسرسی و آگاهی ندارم...ولی در مجموع چیزی که رخ داده را می توان حدس زد...ببینید، وقتی بنده می خواهم به دین اسلام وارد بشوم، تقریبا یک مسیر واحد را باید طی کنم.مثلا، ضرورت بعثت انبیاء باید برای بنده اثبات شده باشد....مثلا اینکه معجزه دلیل صدق مدعای پیامبر است برای من باید ثابت شده باشد....این ها دروازه هایی هستند که هرکس می خواهد وارد دین اسلام بشود باید از آنها عبور کند....حالا، ما می آییم می بینیم، قرآن معجزه را دلیل صدق مدعی می داند و قرآن را معجزه می خواند و تحدی می کند.آیا اینجا ابتدا پیامبر، ثابت کرده برای عموم مردم، که معجزه اصلا دلیل صدق مدعی پیامبری است؟شما آیه ای برای بنده نشان دهید که در آن، پیامبر با دلیل و مدرک و برهان، ثابت کرده باشد که معجزه دلیل صدق مدعی است و به فرض اگر قرآن معجزه است، و پس کلام خداست.شما آیه در این باره می توانید نشان دهید؟خوب مردم عرب، ازروی جهل و سادگی پیش خود می گویند که خوب کسی نمی تواند مثل پیامبر کلام بیاورد، (پیش خود نمی گویند که شاید تنها کسی که توانسته شخص پیامبر ببوده این که چیزی ثابت نمی کند)، آنها می گویند کسی نمی تواند مثل پیامبر آیه بیاورد، این دلیل می شود که حتما قرآن کلام خداست!!!!!!!!خوب عموم مردم اینطور می اندیشند.ولی این جهل است.پیامبر باید از شیوه درست و منطقی نشان بدهند که معجزه اولا دلیل صدق مدعی پیامبر است، و از ثانی واقعا قرآن مصداق بارز یک معجزه است، یا بگذارند که ابتدا مردم به این سطح از آگاهی خودشان برسند.بنده که کلی تفکر و تامل داشتم و تاپیک ایجاد کرده ام در این زمینه، به این سوالات نمی توانم پاسخ بدهم، قرآن هم که پاسخ نداده، پس قرآن چطور تحدی کرده و تحدی را دلیل کلام الله بودنش میداند؟یا ضرورت بعثت انبیاء همینطور...بنده زمانی تاپیک ایجاد کردم که آیا، قرآن ضرورت بعثت انبیاء را با دلیل و سند و برهان ثابت کرده است یا نه، کارشناس گفتند خیر....خوب برای مسلمان شدن، آیا نباید یقین داشت به ضرورت بعثت انبیاء؟همان نبوت عامه؟؟؟خوب قرآن به این امر نپرداخته، پس مخاطب چطور عموم مردم می توانند باشند؟مخاطب خواصی هستند، فلاسفه و علمایی که ضرورت بعثت انبیاء را برای خود حل و فصل کرده اند.یا بحث اثبات خدا...ما از کارشناسان برهان و دلیل می خواهیم، بعد برهان صدیقین را مثلا مطرح می کنن.خوب این برهان، تازه قدم اول است برای رسیدن به خدا، حالا پله های دیگری هست که باید طی شود.برهان صدیقین، فقط یک واجب الوجود را ثابت می کند، کیفیات خدا را هم ثابت می کند؟اینکه با شعور است و یا بدون شعور است را هم مشخص می کند.؟..همه پله هایی که باید طی شود تا باور به خدا در وجود ما نهادینه شود، بسیار طویل و دراز هستند، عموم مردم، قدرت درک و شناختش را دارند، آیا قرآن به درستی و ریز به ریز به این پله ها پرداخته؟آیا عموم مردم در زمان صدر اسلام، و مردم جاهل عرب، قدرت درک و تحلیل آن پله ها را دارند؟یا از روی جهل و سادگی به خدا ایمان می آوردند؟این سوء استفاده از جهل و سادگی مردم و فریب انسان ها نیست که قرآن و پیغمبر انجام داده اند؟

طاها;820062 نوشت:
اینکه شخص شما با نوعی سردرگمی در معارف دینی مواجه هستید بطوری که هر گزاره ای را با تردید و اما و اگر مینگرید به این معنا نیست که همه مخاطبین انبیا چنین بوده اند و در نتیجه ارسال انبیا با حکمت الهی ناهمخوان است.

خوب استاد گرامی، اگر همه مخاطبین انبیاء مثل من نبوده اند و هر گذاره ای را با تردید و اما و اگر نمی نگریستند، خوب اشتباه می کردند و ساده اندیشه می کردند، و پیامبر و قرآن از این ساده اندیشی سوء استفاده می کردند و به آنها می قبولاندند که شهادت دهند که خدایی هست و الله هست و محمد پیامبر اوست....هر گذاره ای را باید با تردید پذیرفت.به سادگی فریبش را نخورد،و الا همانطور که به سادگی خداپرست و مسلمان شدیم، به همان سادگی هم با شبهه و انتقادی کافر و بی دین می شویم.همانگونه که مردم حال حاظر اینگونه اند.وحکومت ترس دارد یکی مثل نیکویی برای مردم انتقاد دین بکند.

با سلام به شما دوست گرامی

در پاسخ دو نکته عرض میکنیم:

نکته اول اینکه:

درباره معجزه و دلالت آن بر صدق ادعای نبی و اینکه آیا این دلالت را مخاطبین پیامبران هم میدانستند یا نه، توصیه میکنیم مطالبی که در این آدرس بیان شده است را با دقت و حوصله بخوانید:

ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 129 تا 135

خلاصه مطلب اینست که:

مردم زمان انبیا هم خودشان از پیامبران درخواست معجزه میکردند و هم در برابر آوردن آن نمیگفتند: «خب که چی؟» و این نشان میدهد که در ذهنشان میان آوردن معجزه و صدق ادعای نبوت ملازمه بوده است.

به عنوان نمونه:

ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظيمٍ؛

قوم حضرت صالح به او گفتند: تو فقط بشرى همچون مايى اگر راست مى‏ گويى آيت و نشانه ‏اى بياور!» صالح گفت: «اين ناقه ‏اى است كه آيت الهى است، براى او سهمى از آب قريه، و براى شما سهم روز معيّنى است! كمترين آزارى به آن نرسانيد، كه عذاب، روزى بزرگ، شما را فرا خواهد گرفت!» (الشعراء/154-156)

و نمونه دیگر:

قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْ‏ءٍ مُبينٍ قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ فَأَلْقى‏ عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبينٌ وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرينَ؛

موسى به فرعون گفت: «حتّى اگر نشانه آشكارى براى تو بياورم باز ايمان نمى ‏آورى؟!» فرعون گفت: «اگر راست مى‏ گويى آن را بياور!» در اين هنگام موسى عصاى خود را افكند، و ناگهان مار عظيم و آشكارى شد و دست خود را در گريبان فرو برد و بيرون آورد، و در برابر بينندگان سفيد و روشن بود. (الشعراء30-33)

و باز نمونه ای دیگر:

وَ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّكَ لَمِنَ الْكاذِبينَ فَأَسْقِطْ عَلَيْنا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ؛

قوم حضرت شعیب به او گفتند: تو بشرى همچون مايى، تنها گمانى كه درباره تو داريم اين است كه از دروغگويانى! اگر راست مى‏گويى، سنگهايى از آسمان بر سر ما بباران! (الشعراء/186و187)

توضیحات بیشتر را در آدرسهای یاد شده بخوانید.

نکته دوم نیز همانست که در پستهای قبل اشاره شد و آن اینکه پیامبران و بطور خاص قرآن و پیامبر اسلام متناسب با سطوح فکری مختلف، مطالب را بیان کرده اند و نمونه هایی در گذشته عرض شد.

گفتیم عرب بیابانی زمان پیامبر متناسب با سطح عقلی و فطری خود کلام پیامبر را میشنید و به اندازه ظرفیت ذهنی خود درباره حقایقی که ارائه میشد قضاوت میکرد و عالم آن زمان نیز به اندازه ظرفیت ذهنی خود. بنابراین پیامبر حقایقی را ارائه میداد که هر کس به اندازه نیاز عقلی و فطری خود از آنها بهره مند میشد.

این کجا و برداشت عجیب شما که پیامبران را متهم به « سوء استفاده از جهل و سادگی مردم و فریب انسان ها » میکنید کجا!؟

برادر عزیز؛ وقتی گروهی دانش آموز و دانشجو و دانشمند پای صحبتهای یک سخنران مینشینند هر کدام متناسب با سطح معرفتی خود از او بهره میبرند مثلا دانش آموز 20 درصد و دانشجو 60 درصد و دانشمند 100 درصد مطالب او را میفهمند و کدام عاقل است که بگوید دانش آموز گول خورده چون اطلاعاتی در حد دانشجو یا دانشمند را از آن سخنران استفاده نکرده یا توسط سخنران به او ارائه نشده است!؟

اشتباه شما اینجاست که «ساده اندیشی» را معادل «حماقت» دانسته اید و «رعایت تناسب مطلب با سطح مخاطب» را معادل «فریبکاری».

امیدوارم نکاتی که بیان شد در رساندن مقصود کافی بوده باشد.

در پناه حق

طاها;820402 نوشت:
مردم زمان انبیا هم خودشان از پیامبران درخواست معجزه میکردند و هم در برابر آوردن آن نمیگفتند: «خب که چی؟» و این نشان میدهد که در ذهنشان میان آوردن معجزه و صدق ادعای نبوت ملازمه بوده است.

سلام مجدد.انشالله این آخرین پستم باشد و دیگر بیش از مزاحمتان نشوم
خوب استاد گرامی، به فرض آنها به معجزه اعتبار می دادند...باید دانست که آنها شاید از روی جهل به معجزه اعتبار می دادند....خیلی جالب است ما کلی کتاب خوندیم.بیست صفحه در این باره با استاد صدیق بحث کردیم، کلی فکر و تامل کردیم...هنوز نفهمیدیم که چطور معجزه دلیل صدق مدعی هست و به نتیجه ای نرسیدیم در این باره و اگر پیامبری معجزه انجام داد، ما می پرسیم که چی؟؟؟بعد مردم جاهل عرب به اون چطوره پی بردند...خوب دیگه یکباره بگید که ما سر به بیابیون بزاریم دیگه...یعنی درک و فهم و شعور و منطق ما، از مردم جاهل عرب کمتره، مردم جاهل عرب به رابطه بیم معجزه و صدق مدعای پیامبر پی بردند ولی ما نبردیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
استاد بنده اینها را می گویم که بدانید که آنها از روی جهل معجزه را دلیل صدق مدعی می دانستند و این یعنی پیامبران و الله از جهل مردم سوء استفاده می کردند...یعنی پیامبران می گفتند که خوب اینها که جاهلند و توی خیال خود فکر می کنند که معجزه دلیل صدق مدعی است.از راه اشتباه و از روی جهل به این گذاره رسیده اند....ما هم از جهل مردم سوء استفاده کنیم و معجزه می کنیم و آنها را جلب خود می کنیم.خوب استاد این سوء استفاده از جهل مردم است...اینطور نیست؟

طاها;820402 نوشت:
اشتباه شما اینجاست که «ساده اندیشی» را معادل «حماقت» دانسته اید و «رعایت تناسب مطلب با سطح مخاطب» را معادل «فریبکاری»

فرض کنید که به شما گفته شده که بروید به سمت قومی و بگویید که من پیامبر شما هستم.فرض کنید که قوم، انسان های زودباوری هستند.یعنی اصلا دروغ نمی دانند چیست.هرکه هر چه می گوید وری حرفش را باور می کنند.از بچگی اینطور بار آمده اند.خوب شما می روید سوی این قوم.باید بهشان ثابت کنید که پیامبر خدا هستید.شما چکار می کنید؟اینکه به آنها بگویید من پیامبر هستم، کفایت می کند؟؟در عمل قوم حرف شما را باور خواهند کرد.، چون گفتیم آنها زود باور هستند و همه چیز را باور می کنند.ولی منطقی این است که شما تنها به گفتن این که پیامبر خدا هستید کفایت نکنید.چرا؟؟؟چون این برخورد قوم از سر ساده اندیشی و جهل ات.آنها نمی دانند که انسان های دروغ گو وجود دارند و می توانند به دروغ ادعای پیامبری کنند، آنها نباید فریب خورده و هرکس از راه آمد گفت من پیامبر هستم، حرفش را باور کنند....پس شمای پیامبر نباید از ساده اندیشی و جهل مخاطبتان سوء استفاده کنید...باید آنها را روشن کنید و آگاه سازید که دروغ هست.ممکن اس که به دروغ بگوید پیامبر است.وقتی که آگاهشان کردید از شیوه و منطق درست به آنها ثابت کنید که پیامبر هستید...نه اینکه از جهل و ساده اندیشی قوم سوء استفاده کنید...مخصوصا که شاید چند سال بعد نوجوانی از قوم پیدا شود و بفهمد که دروغ هم معنا دارد.دروغ هم می توان گفت.بعد آن نوجوان به پیامبری شما شک می کند.یعنی یکی از چند میلیون از قوم به پیامبری شما شک می کند، چون فهمیده که کسی ممکن است به دروغ ادعای پیغمبری کند...
حالا همین قضیه در مورد داستان پیامبر هم موجود است...مردم از روی ساده اندیشی و جهل می پنداشتند که معجزه دلیل صدق مدعی پیامبر است(شاید هم واقعا باشد)ولی آنها از سر ساده اندیشی به این رابطه پی برده بودند.پیامبر نباید ازز این جهل وساده اندیشی سوء استفاده کنند....و می بینیم که پس پیامبر باید سالها زمان صرف می کرد که ابتدا عقل و فهم و شعور مخاطبلنش که مردم جاهل عرب بودند را بالا ببرد و بعد ادعای پیغمبری کند...
در ضمن ما یک عقل داریم.یک منطق داریم.شما سعی می کنید مغز ها و عقل ها را تقسیم کنید به ظرفیت های گوناگون و بگویید، حالا پیامبر به عقلی با فلان ظرفیت ناقض یک حرفی زد که با عقلی با ظرفیت بیشتر در تضاد بود، اشکال ندارد!!!!!ولی من این را نمی تواند بپذیرم.....ما تنها یک عقل داریم.اگر سخنی و گذاره ای به بر عقلی با ظرفیت بسیار کم جواب گو و منطقی بود، باید بر روی تمام عقل ها با ظرفیت های بالاتر هم کارساز و منطقی باشد.

پارسا مهر;820422 نوشت:
به فرض آنها به معجزه اعتبار می دادند...باید دانست که آنها شاید از روی جهل به معجزه اعتبار می دادند

با سلام به شما دوست گرامی

عبارت « شاید از روی جهل به معجزه اعتبار می دادند » برای ما و آیندگان قابل تحقیق و بررسی است؛ اینکه آیا دلالت معجزه بر صدق ادعای پیامبر یک توهم است یا یک واقعیت؟ مراجعه به آدرسی که در پست گذشته معرفی شد در این باره راهگشاست و میتواند آغاز خوبی برای تحقیق در این باره باشد.

اینکه مطالعات و بحثهایتان با کارشناس محترم شما را به نتیجه نرسانده بدین معنا نیست که این مطلب برای همه انسانهای اهل مطالعه و گفتگو حل نشده است و آنگاه نتیجه بگیرید که پس آن دلالت یک توهم بوده و انبیا سوء استفاده کرده اند!

ضمنا مردم زمان انبیا آنگونه که شما تصور میکنید جاهل و زودباور نبوده اند. در میان آنها افرادی بوده اند که هم انگیزه شان برای تردید در ادعای انبیا بسیار قوی بود و هم تلاششان در این باره فراوان. کافی است تا مطالعه ای درباره تاریخ افراد و گروه هایی که در زمان انبیا میزیسته اند داشته باشید و حداقل گفتگوهایی که میان انبیا و اقوام ایشان در قرآن نقل شده را مطالعه کنید.

با این توضیحات همچنین روشن میشود: فرضی را که در پست بعدیتان (پست 11) مطرح کرده اید درباره انبیا و ادعای نبوت ایشان جا ندارد چرا که انبیا و مخاطبین ایشان مشمول این فرض نیستند و اصطلاحا مثال شما «قیاس مع الفارق» است.

در پناه حق

پارسا مهر;820433 نوشت:
فرض کنید که به شما گفته شده

با سلام مجدد

به سه نکته قابل تامل در مطالبتان اشاره میکنیم و هدف اینست که دقتتان را بالاتر ببرید:

میگویید:

مردم از روی ساده اندیشی و جهل می پنداشتند که معجزه دلیل صدق مدعی پیامبر است (شاید هم واقعا باشد) ولی آنها از سر ساده اندیشی به این رابطه پی برده بودند.

از شما میپرسیم: اگر مخاطب شما از روی ساده اندیشی به حقیقتی (دقت کنید گفتیم: حقیقت نه باطل) معتقد باشد و شما به رویش نیاورید که این اعتقادش از ساده اندیشی (دقت کنید گفتیم: ساده اندیشی نه حماقت) اوست آیا در حق وی اجحافی کرده اید یا او را گول زده اید؟ عرض ما اینست که: فرضا مخاطبین انبیا از روی ساده اندیشی به «دلالت معجزه بر صدق ادعا» پی برده اند اگر این دلالت واقعیت است (همانطور که خود در پرانتز قید کرده اید) دیگر چرا انبیا را متهم به سوء استفاده میکنید!؟

میگویید:

شما سعی می کنید مغز ها و عقل ها را تقسیم کنید به ظرفیت های گوناگون و بگویید، حالا پیامبر به عقلی با فلان ظرفیت ناقص یک حرفی زد که با عقلی با ظرفیت بیشتر در تضاد بود، اشکال ندارد!!!!!

عرض میکنیم اتفاقا این کلام اشکال دارد اما ما این کلام غلط را نگفتیم؛ ما کجا گفتیم که: پیامبر به عقلی با فلان ظرفیت ناقص یک حرفی زد که با عقلی با ظرفیت بیشتر در تضاد بود
سخن این بود که مخاطب با توجه به ظرفیت ذهنی خود از حقیقت برداشت میکند: یعنی آن اندکی که برداشت کرده است حقیقت بوده نه اینکه آنچه برداشت کرده حقیقت نبوده.

در ادامه میگویید:

ولی من این را نمی توانم بپذیرم.....ما تنها یک عقل داریم.اگر سخنی و گزاره ای بر عقلی با ظرفیت بسیار کم جواب گو و منطقی بود، باید بر روی تمام عقل ها با ظرفیت های بالاتر هم کارساز و منطقی باشد.

عرض میکنیم بله ما انسانها همه از یک حقیقت به نام عقل برخورداریم اما عقل انسانها متناسب با سن و اطلاعاتشان رشد میکند و اینجاست که میان فهم یک کودک 6 ساله و فهم یک دانش آموز دبیرستانی و فهم یک دانشمند تفاوت ایجاد میشود. آنچه را که عقل آن کودک را مجاب میکند عقل آن دانش آموز را مجاب نمیکند و همینطور آنچه را که عقل دانش آموز را مجاب میکند عقل دانشمند را مجاب نمیکند. به نظرم اگر همچنان در این باره تردید دارید با کارشناسان علوم تربیتی صحبتی داشته باشید.

در پناه حق

موضوع قفل شده است