جمع بندی برهانی سست برای نفی خداوند
تبهای اولیه
با سلام و خسته نباشید .
لطفا اشکالات این برهان را مطرح نمایید :
یا خداوند وجود واقعی دارد که در آن صورت محدود است و خداوند نیست، یا اینکه خداوند واقعیت ندارد که در آن صورت نمیتوان به وجود آن اطمینان حاصل کرد بنابراین نمیتوان حکم به وجودش کرد .
با سلام و خسته نباشید .لطفا اشکالات این برهان را مطرح نمایید :
یا خداوند وجود واقعی دارد که در آن صورت محدود است و خداوند نیست، یا اینکه خداوند واقعیت ندارد که در آن صورت نمیتوان به وجود آن اطمینان حاصل کرد بنابراین نمیتوان حکم به وجودش کرد .
باسلام وتشکر .
در ابتدا باید اشاره شود که بیان فوق برهان نیست بلکه یک بیان وفرض است .
در هر صورت بر خلاف آنچه در این بیان آمده شق سوم هم در کار است و آن این که خدا وجود دارد وو جودش نا متناهی است .
فرض دایر بین آنچه در گفته فوق آمده نیست چون وجود محدود از آن مخلوقات است وخدا خالق همه است بدین بیان :
خداوند وجودى است «بى نهایت در بى نهایت» یعنى بى پایان و نامحدود از هر نظر: نامحدود از نظر وجود، نامحدود از نظر علم و قدرت، نامحدود از نظر زمان و مکان. جایى نیست که خدا نباشد. زمانى نیست که خداوند در آن زمان وجود نداشته باشد. چیزى نیست که خداوند نداند. کارى نیست که خداوند نتواند آن را انجام دهد (البتّه غیر ممکن بودن ذاتى کارى، بحث دیگرى است).
بنا بر این خداوند یک هستى مطلق و نامحدود و بى پایان در تمام جهات است و این یک «اصل اساسى» در تمام بحث هاى مربوط به صفات خدا به شمار مى رود . دانشمندان، غالب صفات خداوند را به اتّکاى همین اصل، ثابت مى کنند. از وجود خداوند که بگذریم، همه چیز در این جهان محدود است، محدود از نظر زمان و مکان، یا محدود از جهات دیگر.
بدیهى است یک موجود محدود، هرگز نمى تواند یک وجود نامحدود را آن چنان که هست دریابد و یا به تعبیر پرسشگر محترم تصور کند . این است که مى گوییم درک ذات مقدّس خداوند آن چنان که هست، براى بشر غیر ممکن است; اطّلاع ما از آن وجود بى پایان یک اطّلاع اجمالى است. مى دانیم که هست، مى دانیم که علم و قدرت دارد. مى دانیم تمام صفات کمال را دارد، امّا از خصوصیّات هستى و علم و قدرت او (و به عبارت صحیح تر از کنه ذات و صفات او) بى خبریم.
نه تنها کنه ذات خداوند براى ما مجهول است، بلکه حقیقت بسیارى از موجودات این جهان که دور و بر ما را گرفته است، براى ما مجهول مى باشد. هرگز بشر به حقیقت «حیات و زندگى» پى نبرده است; کنه قسمت زیادى از موجودات براى ما روشن نیست. فقط آن ها را با آثار ویژه خود مى شناسیم و از ذات و هویّت واقعى آن ها بى خبریم. انتظار اطّلاع بر واقعیّت تمام اشیاى جهان، از بشر محدود که با ابزار بسیار محدودى مجهّز است، انتظار بى جایى است. اصولا فکر ما همچون پیمانه اى است و ذات نامحدود پروردگار همچون اقیانوس بیکران، آیا اقیانوس را مى توان در پیمانه جاى داد؟
از نظر تصوّر، هیچ محدودی نمى تواند وجودى را که از هر نظر محیط بر اوست دریابد. آیا جنین (اگر عقل مى داشت) مى توانست تصویر صحیحى از مادر خود و قیافه و سایر مشخّصات او به دست آورد؟
البتّه نه; زیرا با این که هر دو محدودند، او محاط و مادر محیط بر اوست; با این حال چگونه مى توان انتظار داشت انسان به ذات بى انتهاى پروردگار احاطه پیدا کند و حقیقت و کنه ذات او را در یابد؟!
ولی این همه باعث نمی شود که ما هیچ شناختی از خداوند نداشته باشیم و او را پرستش نکنیم . در هر صورت تا این مقدار می دانیم که خدا ذاتی است که وجودش را از کسی دیگر نگرفته است . تمام خوبی ها را به صورت نامحدود دارا است و هیچ گونه نقص و کمبودی در او وجود ندارد . آفریننده ما و تمام عالم هستی است و هر خیر و سودی از او ناحیه او به بشر است و او مدبر عالم هستی است . این ویژگی ها و اوصاف بسیار دیگر برای ما قابل فهم و شناخت است ؛ بنا بر این بر اساس همین نوع شناخت ، به چنین موجودی می توان عشق ورزید و او را پرستش کرد و در مقابل او کرنش و تعظیم کرد.
بنا بر این قبول داریم که شناخت کامل خداوند به این معنا که حقیقت ذات ، تمام خداوند را بشناسیم، امکان پذیر نیست، زیرا خداوند نا متناهی است و ذهن محدود ما توان درک حقیقت نا متناهی را ندارد، ولی:
آب دریا را اگر نتوان کشید * هم به قدر تشنگی باید چشید
همان گونه که ذات خداوند بی انتها و پایان است ، معرفت و شناخت به او هم بی پایان است. پس باید در شناخت هرچه بیشتر اسماء و صفات خداوند کوشید ، بهترین راه شناخت خداوند از راه تزکیه و تقوا است.
بر این اساس علاوه بر عقل که ما را تا حدی به شناخت خدا می رساند ، راه دل و تصفیه درونی و باطنی نیز ما را در راه شناخت خداوند به پله هایی از معرفت می رساند. آنگاه که از اسباب و علل دنیا فارغ می شویم و نیازی داریم که از علل و اسباب عادی کاری ساخته نیست یا نا امید هستیم ، ناخود آگاه قلب و دل ما متوجه خدا می شود . متوجه موجودی که او را قادر بر همه چیز و عالم بر همه چیز می دانیم ، پس معلوم است که در آن لحظه شناختی برای ما حاصل شده و چه بسا حضور او را درک می کنیم ، اگر چه در همان حال اگر کسی از ما بپرسد که حقیقت خدا چیست ، نتوانیم جواب کامل به پرسش او بدهیم ، اما دقیقاً درک می کنیم که متوجه چه هستیم و چه می خواهیم . در همین جا حس پرستش برای ما کاملاً مفهوم دارد . حال و درون ما ، بلکه زبان ما در تقدیس چنین موجودی گویا می
شود. یکی از مبانی خداشناسی اسلامی، بازشناسی و تفکیک شناخت ذات خدا از شناخت اوصاف و افعال اوست. شناخت ذات الهی برای هیچ موجودی، از جمله انسان، ممکن نیست. یک دلیل کوتاه و روشن این مدّعا آن است که ذات خداوند، نامحدود و غیرمتناهی است و دیگر موجودات، همگی محدود و متناهیاند . ناگفته پیداست که موجود محدود را راهی به سوی شناخت نامحدود نیست. مبنای فلسفی این استدلال آن است که علم و شناخت همواره مستلزم نوعی احاطة عالم بر معلوم است . از آن جا که احاطة موجود محدود بر ذات نامحدود ممکن نیست، آگاهی موجود بر ذات نامحدود امکان ندارد؛
به کنه ذاتش خرد برد پی * اگر رسد خس به قعر دریا
این حقیقت را از برخی آیات قرآن نیز میتوان دریافت:
« یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً ؛ (1) آنچه را که آنان در پیش دارند و آنچه را که پشت سر گذاشته میداند، و حال آن که ایشان به او دانشی ندارند. (البته این برداشت بر این فرض استوار است که ضمیر «ه» در ترکیب «به» به خداوند باز گردد).
در حدیثی از امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ آمده است که در تفسیر آیة بالا فرمود:
«لایُحیطُ الخلائقُ بالله عزّوجلّ عِلماً»؛ آفریدگان خداوند بر (ذات) او احاطة علمی نمییابند. (2)
شناختناپذیری ذات الهی هرگز به معنای آن نیست که آدمی از هرگونه معرفتی، نسبت به خدای خویش محروم باشد، بلکه گونة دیگری از خداشناسی در دسترس آدمیان قرار دارد که از رهگذر شناخت اوصاف و افعال الهی فراهم میآید.
پینوشتها:
1. طه،(20) 110.
2. الحویزی ، تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 394، حدیث 117. نشر دار العلم قم بی تا .
میتوان گفت که تمام واقعیت از خداست و به همین دلیل اگر هر واقعیتی را بشناسیم انگار خدا را شناخته ایم ؟ اصلا این برداشت که تمام واقعیت تجلی وجود خداست برداشت درستی است ؟
میتوان گفت که تمام واقعیت از خداست و به همین دلیل اگر هر واقعیتی را بشناسیم انگار خدا را شناخته ایم ؟ اصلا این برداشت که تمام واقعیت تجلی وجود خداست برداشت درستی است ؟
باسلام وتشکر .
بلی همه هستی و واقعیت های هستی از خداوند وتجلی الهی اند
لذا جناب حافظ می گوید :
این همه عکس می ورنگ ونگاری که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد .
ولی شناخت این ظهورات وتجلیا ت اسمایی به معنای شناخت آیات خدا وند است ونه شناخت خود ذات خدانود
سوال :
لطفا اشکالات این برهان را مطرح نمایید :
یا خداوند وجود واقعی دارد که در آن صورت محدود است و خداوند نیست، یا اینکه خداوند واقعیت ندارد که در آن صورت نمیتوان به وجود آن اطمینان حاصل کرد بنابراین نمیتوان حکم به وجودش کرد .
پاسخ :
در ابتدا باید اشاره شود که بیان فوق برهان نیست بلکه یک بیان وفرض است .
در هر صورت بر خلاف آنچه در این بیان آمده شق سوم هم در کار است و آن این که خدا وجود دارد وو جودش نا متناهی است .
فرض دایر بین آنچه در گفته فوق آمده نیست چون وجود محدود از آن مخلوقات است وخدا خالق همه است بدین بیان :
خداوند وجودى است «بى نهایت در بى نهایت» یعنى بى پایان و نامحدود از هر نظر: نامحدود از نظر وجود، نامحدود از نظر علم و قدرت، نامحدود از نظر زمان و مکان. جایى نیست که خدا نباشد. زمانى نیست که خداوند در آن زمان وجود نداشته باشد. چیزى نیست که خداوند نداند. کارى نیست که خداوند نتواند آن را انجام دهد (البتّه غیر ممکن بودن ذاتى کارى، بحث دیگرى است).
بنا بر این خداوند یک هستى مطلق و نامحدود و بى پایان در تمام جهات است و این یک «اصل اساسى» در تمام بحث هاى مربوط به صفات خدا به شمار مى رود . دانشمندان، غالب صفات خداوند را به اتّکاى همین اصل، ثابت مى کنند. از وجود خداوند که بگذریم، همه چیز در این جهان محدود است، محدود از نظر زمان و مکان، یا محدود از جهات دیگر.
بدیهى است یک موجود محدود، هرگز نمى تواند یک وجود نامحدود را آن چنان که هست دریابد و یا به تعبیر پرسشگر محترم تصور کند . این است که مى گوییم درک ذات مقدّس خداوند آن چنان که هست، براى بشر غیر ممکن است; اطّلاع ما از آن وجود بى پایان یک اطّلاع اجمالى است. مى دانیم که هست، مى دانیم که علم و قدرت دارد. مى دانیم تمام صفات کمال را دارد، امّا از خصوصیّات هستى و علم و قدرت او (و به عبارت صحیح تر از کنه ذات و صفات او) بى خبریم.
نه تنها کنه ذات خداوند براى ما مجهول است، بلکه حقیقت بسیارى از موجودات این جهان که دور و بر ما را گرفته است، براى ما مجهول مى باشد. هرگز بشر به حقیقت «حیات و زندگى» پى نبرده است; کنه قسمت زیادى از موجودات براى ما روشن نیست. فقط آن ها را با آثار ویژه خود مى شناسیم و از ذات و هویّت واقعى آن ها بى خبریم. انتظار اطّلاع بر واقعیّت تمام اشیاى جهان، از بشر محدود که با ابزار بسیار محدودى مجهّز است، انتظار بى جایى است. اصولا فکر ما همچون پیمانه اى است و ذات نامحدود پروردگار همچون اقیانوس بیکران، آیا اقیانوس را مى توان در پیمانه جاى داد؟
از نظر تصوّر، هیچ محدودی نمى تواند وجودى را که از هر نظر محیط بر اوست دریابد. آیا جنین (اگر عقل مى داشت) مى توانست تصویر صحیحى از مادر خود و قیافه و سایر مشخّصات او به دست آورد؟
البتّه نه; زیرا با این که هر دو محدودند، او محاط و مادر محیط بر اوست; با این حال چگونه مى توان انتظار داشت انسان به ذات بى انتهاى پروردگار احاطه پیدا کند و حقیقت و کنه ذات او را در یابد؟!
ولی این همه باعث نمی شود که ما هیچ شناختی از خداوند نداشته باشیم و او را پرستش نکنیم . در هر صورت تا این مقدار می دانیم که خدا ذاتی است که وجودش را از کسی دیگر نگرفته است . تمام خوبی ها را به صورت نامحدود دارا است و هیچ گونه نقص و کمبودی در او وجود ندارد . آفریننده ما و تمام عالم هستی است و هر خیر و سودی از او ناحیه او به بشر است و او مدبر عالم هستی است . این ویژگی ها و اوصاف بسیار دیگر برای ما قابل فهم و شناخت است ؛ بنا بر این بر اساس همین نوع شناخت ، به چنین موجودی می توان عشق ورزید و او را پرستش کرد و در مقابل او کرنش و تعظیم کرد.
بنا بر این قبول داریم که شناخت کامل خداوند به این معنا که حقیقت ذات ، تمام خداوند را بشناسیم، امکان پذیر نیست، زیرا خداوند نا متناهی است و ذهن محدود ما توان درک حقیقت نا متناهی را ندارد، ولی:
آب دریا را اگر نتوان کشید * هم به قدر تشنگی باید چشید
همان گونه که ذات خداوند بی انتها و پایان است ، معرفت و شناخت به او هم بی پایان است. پس باید در شناخت هرچه بیشتر اسماء و صفات خداوند کوشید ، بهترین راه شناخت خداوند از راه تزکیه و تقوا است.
بر این اساس علاوه بر عقل که ما را تا حدی به شناخت خدا می رساند ، راه دل و تصفیه درونی و باطنی نیز ما را در راه شناخت خداوند به پله هایی از معرفت می رساند. آنگاه که از اسباب و علل دنیا فارغ می شویم و نیازی داریم که از علل و اسباب عادی کاری ساخته نیست یا نا امید هستیم ، ناخود آگاه قلب و دل ما متوجه خدا می شود . متوجه موجودی که او را قادر بر همه چیز و عالم بر همه چیز می دانیم ، پس معلوم است که در آن لحظه شناختی برای ما حاصل شده و چه بسا حضور او را درک می کنیم ، اگر چه در همان حال اگر کسی از ما بپرسد که حقیقت خدا چیست ، نتوانیم جواب کامل به پرسش او بدهیم ، اما دقیقاً درک می کنیم که متوجه چه هستیم و چه می خواهیم . در همین جا حس پرستش برای ما کاملاً مفهوم دارد . حال و درون ما ، بلکه زبان ما در تقدیس چنین موجودی گویا می
شود. یکی از مبانی خداشناسی اسلامی، بازشناسی و تفکیک شناخت ذات خدا از شناخت اوصاف و افعال اوست. شناخت ذات الهی برای هیچ موجودی، از جمله انسان، ممکن نیست. یک دلیل کوتاه و روشن این مدّعا آن است که ذات خداوند، نامحدود و غیرمتناهی است و دیگر موجودات، همگی محدود و متناهیاند . ناگفته پیداست که موجود محدود را راهی به سوی شناخت نامحدود نیست. مبنای فلسفی این استدلال آن است که علم و شناخت همواره مستلزم نوعی احاطة عالم بر معلوم است . از آن جا که احاطة موجود محدود بر ذات نامحدود ممکن نیست، آگاهی موجود بر ذات نامحدود امکان ندارد؛
به کنه ذاتش خرد برد پی * اگر رسد خس به قعر دریا
این حقیقت را از برخی آیات قرآن نیز میتوان دریافت:
« یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً ؛ (1) آنچه را که آنان در پیش دارند و آنچه را که پشت سر گذاشته میداند، و حال آن که ایشان به او دانشی ندارند. (البته این برداشت بر این فرض استوار است که ضمیر «ه» در ترکیب «به» به خداوند باز گردد).
در حدیثی از امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ آمده است که در تفسیر آیة بالا فرمود:
«لایُحیطُ الخلائقُ بالله عزّوجلّ عِلماً»؛ آفریدگان خداوند بر (ذات) او احاطة علمی نمییابند. (2)
شناختناپذیری ذات الهی هرگز به معنای آن نیست که آدمی از هرگونه معرفتی، نسبت به خدای خویش محروم باشد، بلکه گونة دیگری از خداشناسی در دسترس آدمیان قرار دارد که از رهگذر شناخت اوصاف و افعال الهی فراهم میآید.
پینوشتها:
1. طه،(20) 110.
2. الحویزی ، تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 394، حدیث 117. نشر دار العلم قم بی تا .