سلام
لطفا سر بزنید ممنون http://www.askdin.com/thread43858.html#post581158
استاد لطفا در آستانه عید غدیر هستیم اسامی کارشناس هایی که سید هستن رو بگین بریم تو پروفایل هاشون خیمه بزنیم
حتما به لینکی که گذاشتم سر بزنید خواهش میشه
1- الید الواحده لا تصفّق (یك دست صدا ندارد)
2- وهب الأمیر ما لا یملك(از كیسة خلیفه میبخشد)
3- و للناس فیما یعشقون مذاهب (سلیقهها یكنواخت نیست)
4- هل یصلح العطّار ما أفسد الدّهر (آب رفته به جوی باز نیاید)
5- من یمدح العروس إلّا أهلها (هیچ كس نمیگوید ماست من ترش است)
6- من كثر كلامه كثر ملامه (پرگو خطاگوست)
7- من قرع باباً و لجّ و لج (عاقبت جوینده یابنده است)
8- من طلب العلی سهر اللیالی (گنج خواهی در طلب رنجی ببر)
9- من طلب شیئاً وجدّ وجد (عاقبت جوینده یابنده بود)
10- من طلب أخاً بلا عیب بقی بلا أخ. (گل بیخار خداست یا كجاست)
11- من حفر بئراً لأخیه وقع فیها (چاه مكن بهر كسی اول خودت دوم كسی)
12- من جدّ وجد (عاقبت جوینده یابنده بود)
13- من صارع الحقّ صرعه (با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد)
14- المعیدی تسمع به خیر من أن تراه (آواز دهل شنیدن از دور خوش است)
15- المحنه إذا شاعت سهلت (مرگ به انبوه، جشن باشد)
16- لكلّ فرعون موسی (دست بالای دست بسیار است)
17- لكلّ مقام مقال (هر سخنی جایی و هر نكته مكانی دارد)
18- ماحكّ جلدك مثل ظفرك (كسی نخارد پشت من جز ناخن انگشت من)
19- ماهكذا تورد یا سعد الإبل (راهش این نیست) (این ره كه تو میروی به تركستان است)
20- الكلام یجرّ الكلام (حرف حرف میآورد)
22- كلم اللسان أنكی من كلم السنان (زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است)
23- كالمستجیر من الرّمضاء بالنّار (از چاله به چاه افتادن) (از بیم مار در دهان اژدها رفتن)
24- كلّ رأس به صداع (هر سری دردی دارد)
25- كلّ شاه تناط برجلیها (هر كس را در قبر خود میگذارند)
26- لا تؤخر عمل الیوم إلی غدٍ (كار امروز را به فردا میفكن)
27- لا یؤخذ المرء بذنب أخیه (گناه دیگری را بر تو نخواهند نوشت)
28- لكلّ جدید لذّه (نو كه آمد به بازار كهنه شود دل آزار)
29- لكلّ صارم نبوه (انسان جایزالخطا است)
30- لا یلدغ المرء من جحر مرّتین (آدم یك بار پایش در چاله میرود)
31- علی نفسها جنت براقش (خودم كردم كه لعنت بر خودم باد)
32- عند الشدائد تعرف الإخوان (دوست آن باشد كه گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی)
33- غاب القطّ إلعب یا فار (حال میدان برایت خالی شده هر چه میخواهی بكن)
34- فعل المرء یدلّ علی أصله (از كوزه همان برود تراود كه در اوست)
35- فوق كلّ ذی علم علیم (دست بالای دست بسیار است)
36- كالشمس فی رابعه النهار (مثل روز روشن)
37- كلام اللیل یمحوه النهار (كنایه بر كسی كه به قول خود عمل نمیكند)
38- قاب قوسین أو أدنی (كنایه از بسیار نزدیك بودن)
39- الصبر مفتاح الفرج (گر صبر كنی زغوره حلوا سازی)
40- الطیور علی أشكالها تقع (كبوتر با كبوتر باز با باز كند همجنس با همجنس پرواز)
41- عاد بخفّی حنین ـ عاد صفر الیدین (دست خالی بازگشت ـ دست از پا درازتر برگشت)
42- عصفور فی الید خیر من عشره علی الشجره (سركه نقد به زحلوای نسیه)
43- ربّ سكوت أبلغ من كلام (چه بسا سكوتی كه از سخن گفتن شیواتر است)
44- السكوت أخو الرّضا (سكوت علامت رضاست)
45- سبق السیف العذل (دیگر كار از كار گذشت)
46- زاد الطّین بلّه (خواست ابرویش را درست كند زد چشمش را كور كرد)
47- رحم الله إمریء عمل عملاً صالحاً فأتقنه (كار نیكو كردن از پر كردن است)
48- حبه حبه تصبح قبه (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود)
49- الحسود لا یسود (حسود هرگز نیاسود)
50- الحقّ مرّ (حرف حق تلخ است)
51- خیر الأمور أوسطها (اندازه نگهدار كه اندازه نكوست)
52- خیر البرّ عاجله (در كار خیر حاجت هیچ استخاره نیست)
53- خیر الناس من ینفع الناس (بهترین مردم كسی است كه به مردم نفعی برساند)
54- خیر الكلام ما قلّ و دلّ (كم گوی و گزیده گوی چون درّ تا جهان زاندك شود پر)
55- خالف تعرف (مخالفت كن و مشهور شو)
56- أین الثری و أین الثریّا (این كجا و آن كجا) (تفاوت از زمین تا آسمان است)
57- بات یشوی القراح (آه ندارد كه با ناله سودا كند)
58- بلغ السّكین العظم (كارد به استخوان رسید) (كاسة صبرش لبریز شد)
59- بیضه الیوم خیر من دجاجه الغد (سركه نقد به زحلوای نسیه است)
سلام
فکر کردم نوشتید ضرب المثل های قرآنی :Ghamgin:
خودم بعدا میزارم اگر کسی زودتر بزاره خوشحال میشم:Sham:چون من وقت ندارم:Sham::Sham::Sham:
خدایا ما را هم در زمره مومنان خود قرار بده ....
امام على عليه السلام ـ در وصف مؤمن ـ فرمود : وقتش [به كار و عبادت] پُر است و سپاسگزار و شكيباست و غرق در انديشه خويش مى باشد.
سلام من جدیدا یه مشکلی پیدا کردم نمیدونم چرا با هرکس که آشنا میشم از طلبه ها بد میگه , و من واقعا میمونم چی جواب بدم.,
حساس نباشيد
اگر از نزديكان است بدون احساسات و منطقي و به تدريج با ايشان گفتگو كنيد
البته طرف داري زياد از حد هم خوب نيست چون طلاب همگي خوب نيستند افراد نخاله اي مثل من هم دارند:ok:
بله جواب دارم بدم اما بیشتر وقتا حرف نمیزنم , مثلا همین کارشناس های آنلاین اونقدر به من کمک کردن تا یه عالمه اخلاق های بد که بهشون عادت کرده بودم و ترک کنم یا حداقل سعی میکنم که ترک کنم , یا یه عالمه سوال که الکی ذهنم رو درگیر کرده بودن و ازشون پرسیدم و راحت شدم همین جا اسک دین استاد حامی چقدر به من تو تاپیک بیخیال درمانی کمک کرده تا اضطرابم کم بشه ,
منکه یه طلبه از نزدیک ندیدم اما تو این محیط مجازی که میشناسمشون نمی تونم حرف بقیه رو قبول کنم , مگه همه آدم های معمولی خوب و عالی و بدون هیچ عیب و ایراد هستن ?
بالاخره خوب و بد در هر جایی پیدا میشه , و بقول استاد حوزه دستگاه تطهیر نیست باید زحمت کشید
بله جواب دارم بدم اما بیشتر وقتا حرف نمیزنم , مثلا همین کارشناس های آنلاین اونقدر به من کمک کردن تا یه عالمه اخلاق های بد که بهشون عادت کرده بودم و ترک کنم یا حداقل سعی میکنم که ترک کنم , یا یه عالمه سوال که الکی ذهنم رو درگیر کرده بودن و ازشون پرسیدم و راحت شدم همین جا اسک دین استاد حامی چقدر به من تو تاپیک بیخیال درمانی کمک کرده تا اضطرابم کم بشه ,
منکه یه طلبه از نزدیک ندیدم اما تو این محیط مجازی که میشناسمشون نمی تونم حرف بقیه رو قبول کنم , مگه همه آدم های معمولی خوب و عالی و بدون هیچ عیب و ایراد هستن ?
بالاخره خوب و بد در هر جایی پیدا میشه , و بقول استاد حوزه دستگاه تطهیر نیست باید زحمت کشید
خانم باخیش خیلی ممنونم ، واقعا با خوندن صحبتاتون،دیدگاهم نسبت به گذشته تغییر کرد و متحول شدم. ممنونم.
خب اين يعني اين كه حال و روز اين استاد زياد تعريفي نداره و مسير را اشتباه آمده
سلام
شب عیدی با دیدن این پست شیرینی ی بیست مشتی یاد اوری شد
درس وصیت امام داشتیم. یکی از اساتید معروف حوزه شهر محل تحصیل مدرس ما بود.....!!! خدایی من که یکبارم ندیدمشون چون نتونستم سرکلاس برم.
موقع امتحان ی سری نمونه سوال تستی به ما دادند . ما هم که نرسیدم و به خوندن نمونه سوالات اکتفا کردیم. :khaneh:
خلاصه با کلی اضطراب سرجلسه رفتیم. 30 سوال جلوی ما بود اما دقت کردیم دیدیم ی نقطه کوچیک جلو گزینه های تست بو د. با کمی تامل متوجه شدیم ان علامت با جواب های درست جور در میاد !!!!!!!خلاصه این شد 20 ما:khandeh!::khandeh!::khandeh!::khandeh!:
یعنی خداوکیلی انقددر حق حاج اقا دعا کردیم که حدوحساب نداشت :ok::ok:
بعدش فهمیدیم خرابکاری از کجا بوده. حاج اقا برگه را به اموزش دانشگاه دادند که تایپ کنند و بعد تکثیر و سرجلسه توزیع بشه اما اونها متوجه نشدند و همون برگه را تکثیر وسرجلسه دست ما دادند:Kaf::Kaf:
خلاصه ایشونم بی خبر از همه جا با 99 درصد 20 روبرو شدند ..................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:nevisandeh:اون ی نفرم درس افتاده بود:Nishkhand::Nishkhand::Nishkhand:
آقای حامی
خیلی خوبه از این فرصت که ما اینجا می یاییم استفاده کنید و هر روز 5 تا آیه قرآن با تفسیری که از اون برداشت می کنید و معنیش بذارید. خدایی معنی قرآن در کتاب ها خیلی ماشینی و خشکه. اینطوری دور هم خیلی مزه می ده. :Gol:
اینجا یه خوبیشم اینه که می شه درباره همه چی بحث کرد. اما اگه یه تاپیک جداگانه بزنید حتما باید مقررات و.. رعایت کرد ، خارج از بحث صحبت نکرد و ...
بعد در هر جلسه از یه کلمه کلیدی مثلا اولین جلسه عنوان "قرآن 1" تا آخر استفاده کنید. تا تو سرچ انجمن راحت همه جلسه هاشو بشه پیدا شن.
آیه هاشم می شه از تو سایت قرآن آنلاین با اعراب راحت اینجا کپیپست کرد .
به هر حال اینم یک پیشنهادیه.
ما رفتیم بای. http://www.aparat.com/v/ndWsS
استاد:به نظرشما چراحضرت محمد…
دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد!
.
.
.
.
استاد:بله آفرين!
می خواستم از شما بپرسم که چرا حضرت محمد…
دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد!
.
.
.
.
استاد: ماشاءالله!
به نظرشما چرا حضرت محمد…
دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد!
.
.
.
.
استاد: لا اله الا الله! چرا آن حضرت…
دانشجوها: کدام حضرت؟
.
.
.
.
استاد: حضرت محمد!
دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد...!!!
.
.
.
حال كردين اصن حواستون بود
مجبورتون كردم چندبار صلوات بفرستين
ثوابش 98 تاش مال خودتون يدونشم برای پدرومادر یکی از دوستانم که این پست رو در شبکه مجازی ازشون کپی کردم.
یدونشم برای پدر و مادر خودم.بالاخره حق کپی رایت باید رعایت بشه:nishkand:
یکی از رفقا گفت : مرجع تقلیدت کیه ؟ گفتم : خودم ... گفت : چرا ؟ گفتم : خداییش ما آدما هر جا دوست داریم نظر خودمان را انجام میدیم و کاری به مرجع تقلیدمان نداریم و هر جا هم فتوا به نفعمان باشه دم از مرجعیت و رهبری میزنیم ...
قضيه جالب سلمان و مقام او سلمان مى گويد: من مقدارى آذوقه براى خود جمع كرده بودم ، چون روز شد آن را برداشتم نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمدم و خدمتش شرفياب شدم و به او عرضه داشتم ، شنيده ام شما مرد صالحى هستيد و همراهانتان نيز مردمى غريب و نيازمند به كمك و همراهى هستند، اينك مقدارى صدقه نزد من بود، ديدم كه شما به آن سزاوارتريد آن را به نزد شما آورده ام ، اين را گفتم و آنچه داشتم پيشش روى آن حضرت نهادم ، ديدم كه آن حضرت رو به اصحاب خود كرد و فرمود: بخوريد ولى خودش دست نزد، با خود گفتم اين يك نشانه !
چند روزى گذشت تا اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد مدينه شد و من نيز دوباره چيزى تهيه كرده و نزد آن حضرت آمدم و گفتم : من چون ديدم از صدقه چيزى نمى خوريد اينك هديه اى به نزدتان آورده ام تا از آن ميل فرمائيد، ديدم كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) خودش خورد و به اصحاب نيز دستور داد كه از آن بخورند، با خود گفتم كه اين دو نشانه !
سپس روزى نزد آن حضرت كه در قبرستان بقيع به تشيع جنازه يكى از اصحاب خود رفته بودند آمدم ، حضرت در ميان اصحاب خود نشسته بودند پيش رفتم و سلام كردم و پشت سر حضرت پيچيدم تا شايد مهر نبوت را در ميان دو شانه حضرت ببينم ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه متوجه رفتار من شده بود مقصد مرا دانست ، پس جامه خود را پس زد و چشم من به مهر نبوت افتاد.
خودم را بر روى شانه هاى حضرت انداخته و آن را بوسيدم و اشك ريختم و سرگذشت خود را تا آخر براى حضرت تعريف كردم .
سلمان مى گويد: روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به من فرمودند، اى سلمان براى آزادى خود با اربابت قرار داد ببند و چيزى بنويسيد، پس من براى آزادى خود با اربابم قرارداد بستم كه سيصد نخل خرما براى او بكارم و چهل وقيه طلا به او بدهم (74).
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رو به اصحاب كرد و فرمود: به برادر دينى خود كمك كنيد! و براستى كه اصحاب اين سخن را شنيدند از كمك به من دريغ نكردند و سيصد نخل خرما كاشتند و يك قسمت قرارداد من تمام شد ولى پرداخت آن مال هنگفت باقى ماند، تا اينكه روزى قطعه طلايى ناب كه به اندازه تخم مرغى بود از يكى از معادن نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آوردند.
حضرت به اصحاب فرمود: اين مرد پارسى كه براى آزادى خود قرارداد بسته بود چه شد؟
اصحاب به من اطلاع دادند و من خدمت حضرت آمدم ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) قطعه طلا را به من داد و فرمود: اين را بگير و بقيه تعهدى را كه با يهودى كرده اى انجام بده ، من عرض كردم اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين قطعه طلا كجا مى تواند پاسخ مرا بدهد؟(75) حضرت فرمود: بگير كه خداوند بدهى تو را بوسيله آن خواهد پرداخت .
سلمان مى گويد: به خدائى كه جان من در دست اوست آن را گرفتم وزن كردم 40 وقيه تمام بود و با پرداخت آن خود را از بردگى آن يهودى نجات دادم .
سلمان به جائى رسيد كه على (عليه السلام ) فرمود: او مثل لقمان حكيم است .
حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: سلمان بهتر از لقمان است و از روايات استفاده مى شود كه او اسم اعظم مى دانست و هر زمان جبرئيل (عليه السلام ) بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل مى شد از جانب پروردگار سلام خدا را به سلمان مى رساند، نيز فرمودند سلمان علم اول و آخر را درك كرد و او دريائى است كه هرچه از او برداشته شود تمام نمى شود و او از ما اهل بيت است .
حضرت صادق (عليه السلام ) به شخصى فرمودند: مگو سلمان فارسى بگو سلمان محمدى ، چون او سه خصلت نيك داشت هميشه او را ياد مى كنم .
1 - خواسته و هواى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را بر خواسته و هواى خود اختيار مى كرد.
2 - او فقراء را بسيار دوست مى داشت و فقراء را بر اغنياء و ثروتمندان ترجيح مى داد.
3 - او به علم و علماء محبت مى كرد و آنها را دوست مى داشت (76) او در سال 36 هجرى در مدائن وفات نمود و با دست على (عليه السلام ) غسل و كفن و بخاك سپرده شد.
شباهتهاى حضرت حمزه با امام حسين عليهما السلام ميان حضرت امام حسين و حمزه (عليهما السلام ) همگونى هاى زيادى وجود دارد كه به پاره اى از آنها اشاره مى شود.
# حضرت حمزه و امام حسين و هر دو سيدالشهدا يا سرور و سالار شهيدانند.
على (عليه السلام ) فرمود: بلند مرتبه ترين خلق در روز رستاخير پيامبرانند و بهترين مردم پس از پيامبران شهيدانند و سالار شهيدان حمزه ابن عبدالمطلب است .
اما اين عنوان و مقام براى حمزه هميشگى نبود و با شهادت سرور شهيدان حسين به على (عليه السلام ) اين عنوان به آن حضرت منتقل شد.
# بدن حضرت حمزه را پس از شهادت برهنه كردند، و پيكر مطهر امام حسين (عليه السلام ) را نيز پس از شهادت بوسيله دشمن برهنه شد.
# دشمن بدن حمزه (عليه السلام ) را قطعه قطعه كرد و سينه او را شكافت ، بدن نازنين امام حسين (عليه السلام ) نيز زير سم اسبان قرار گرفت و نشانه هاى صدها زخم شمشير و خنجر بر بدن آن حضرت ديده مى شد.
# بدن حضرت حمزه (عليه السلام ) را نيز خواهرش صفيه در آغوش كشيد و بر او گريست ، حضرت زينب (عليها السلام ) نيز كنار پيكر صدچاك برادرش آمد و آن را در بغل گرفت و بر وى نوحه سرائى است .
# براى حمزه (عليه السلام ) كفنى كه همه بدن او را بپوشاند پيدا نشد و بخشى از تن او را با گياه پوشاندند، بدن امام حسين (عليه السلام ) را نيز به جاى كفن در حصير و بوريائى قرار دادند و به خاك سپردند.
# در شهادت حمز پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گريه ها كرد و اشك ريخت و ناله ها از دل سر داد و به غم او در سوگ نشست ، در شهادت امام حسين (عليه السلام ) زمين و آسمان و همه موجودات جهان و امامان بزرگ (عليه السلام ) گريستند و مصيبت آن شهيد مظلوم بالاترين مصيبت ها است .
# جگر حمزه (عليه السلام ) بوسيله هند مادر معاويه دريده شد، قلب امام حسين نيز بوسيله مزدوران فرزند معاويه هدف تير سه شعبه قرار گرفت .
شباهتهاى حضرت حمزه و امام حسين (عليه السلام ) بيانگر اين حقيقت است كه خط شهادت خط راستين اسلام و قرآن است و پيوسته در يك امتداد بوده و از خصايص مشابهى برخوردار است و روشهاى وحشيانه و ددمنشانه دشمنان نيز پيوسته همسان بوده است .(60)
گريه پيامبر زمانى كه خبر شهادت زيد و يارانش در نبرد موته به مدينه رسيد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى دلجوئى به منزل زيد رفت نگاه دختر يتيم زيد به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) افتاد، چنان دختر زيد گريه دلسوزى كرد، و به سوى آن حضرت دويد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) صدايش به گريه بلند شد و اشك از چشمان مباركش مى ريخت .
بعضى از ياران آن حضرت از روى دلسوزى عرض كردند: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )! اين چه گريه اى است ؟
حضرت فرمود: اين ناله ها از شدت علاقه و اشتياق يك دوست به دوستش سرچشمه مى گيرد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
هرگاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به خانه زيد و جعفر برادر على (عليه السلام ) كه پرچمدار و فرمانده جنگ موته بود و قبل از زيد ((شهيد شد)) وارد مى شد و بسيار مى گريست و مى فرمود: آن دو، برادر و هم سخن من بودند و با آنان انس گرفته بودم .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: در خواب ديدم كه جعفر ابن ابى طالب به صورت فرشته اى در بهشت پرواز مى كند و از نوك شمشيرهايش خون مى چكد و زيدبن حارثه را در درجه پايين ترى ديدم با خودم گفتم گمان نمى كردم زيد مقامش كمتر از جعفر باشد!
در آن موقع جبرئيل آمد و گفت : زيد كمتر از جعفر نيست لكن جعفر به خاطر خويشاوندى تو فضيلت و برترى بيشترى بخشيديم .(52)
مکاشفات یک لوتی( زنان شریف بد حجاب)
نمی دونم چرا برخی این قدر خودبین و خودخواه و از خودمتشکر هستند. من با تعبیر دین گریز بودن موافق نیستم دین گریزی یه چیزی تو مایه این است که زن باردار از جنینش فرار کند خب هرجا بدود و برود جنین با او است. خداجویی، حقیقت یابی و کمال خواهی از وجود ما می جوشد. بنابراین لطف کنید از این پس، عبارت دین گریزی را به کار نبردید چرا که من نسبت به آن آلرژی دارم.
در به کار بردن عبارات و واژه ها مانند نماکار ساختمان یا سفره آرا دقیق باشیم. برخی، عباراتی مثل بدحجاب به کار می برند. خب، با این هم مخالف هستم این خانم ها که به ظاهر، کمی حجابشان کوتاه تر از هنجار شرعی است دلیل دارد، این خیلی زشت است که ما چیزی را که نمی دانیم به دیگری نسبت دهیم یا از شنیده ها بدون تحقیق سخن بگویم در روایت داریم "از نادانی انسان همین بس که هر چه که می شنود نقل کند." پناه می برم به خدا از این که ما در جرگه نادانان باشیم.
علی ای حال، نه، اصلا شده بروید و بپرسید؟ بگید خانم محترم! یا شوهر این خانم محترم! چرا شما یا خانمت این طوری است؟ خب دیگه، نرفتی اون موقع از این وصله های ناجور می زن و انگ.دلایل باریک تر از مویی وجود دارد به همین دلیل به چشم نمی آید من هم اگر مکاشفه ای نبود بی خبر بودم آنهایی هم که با خبر شدند من از آنها بی خبرم؛ آن را که خبری شد خبری باز نیامد.
*ممکن است پول آن خانم محترم به مقدار کافی نباشد که بتواند لباس بلندتر بخرد. اقتصاد مقاومتی است و باید ساخت، زیاد هم سخت نگیرید
*ممکن است پارچه اش را کسی برای او کادو و هدیه آورده و از اندازه و قد و قامت سرو گونه این غزال رعنا بی خبر بوده بالاخره حاصل کلام این که پارچه همین قدر بوده و سر آن پارچه را پیدا نکرده. نمی خواد اسراف بشه، این بده!؟ نه شما بگید فقط انصاف باشه حَله. وقتی پارچه کوتاه باشد، طبیعی است که هرجا را بپوشاند، جای ناپوشیده می ماند؛ خب اهم و مهم کرده برخی جاها را که از حساسیت کمتری برخوردار است نپوشانده.
همه این تحلیل ها به یک سو، ارتباط عارفانه این خانم ها هم با طبیعت به یک سو. اصلا یه چیزی من میگم یه چیزی شما می شنوید.چه طوری مطلب را بگم. از کجاش شروع کنم که بتوانم لبّ مطلب را منتقل کنم؟
ببینید این خیلی بد است که ما به یک مرد بگوییم غیرتش سست شده یا شل. مگر غیرت پیچ و مهره است که هرز شود!؟ غیرت یعنی غیر زدایی و غیر زدایی در شوهران و خود این خانم ها وجود دارد چه طوری؟ احسنت بر آن شیری که تو را.... ببخشید احسنت بر آن شیری که تو خوردی. شما می دانید که در فقه افراد یا با هم محرم هستند یا نامحرم. خب، در فاز عرفانی هم این وجود دارد از دید عرفانی طبیعت زنده است:
ما سمعیم و بصیریم و هشیم ** با شما نامحرمان ما خاموشیم
محرم شو ببین چه ها می شنوی و چه ها می بینی! طبیعت هم زنده است؛ بنابراین طبیعت هم محرم نامحرم یا به عبارتی شفاف تر مذکر و مؤنث و مرد و زن دارد؛ مثل همین خورشید خانم خودمون که گل سر سبد داستان های کودکان است. خورشید یا به تعبیر عربی شمش، زن است؛ به همین دلیل، نور بالا می اندازد تو چشمات تا نگاهش نکنی، و احتیاط می کنه فقط روزها بیرون میاد، ولی ماه یا به تعبیر عرب ها قمر، مرد است. ماه، شب می زنه بیرون و شیفت شب است.
خب همین محرم نامحرمی هم در فصول است. پاییز کمی نامحرم است زمستان خیلی خیلی نامحرم است. بهار کمی محرم است و تابستان محرم محرم است اصلا مثل همسر می ماند خب خانم هایی که برخی لااله الاالله از آنها به بدحجاب تعبیر می کنند، این محرم نامحرمی را رعایت می کنند شما دیدید خانمی زمستون با همون وضعی که تابستون بیرون میاد بیرون بیاد خب طبیعی است این خانم حتما بین خواهر شوهرش و شوهر خواهرش فرق می گذارد و گرنه دین گریز نیست این جا باید بگوییم زیر خط فقر معنوی است.[1]
[HL]
[/HL] [HL]اسیدپاشی به دین [/HL] این روزها خبردار شدیم که خانم یا خانم هایی اسید پاشی شده اند. برخی می گویند این خانم ها بدحجاب بوده اند و برخی برای مبارزه با بدحجابی این کار را کرده اند اولا که این امر باید تحقیق شود چون نمونه های زیادی قبلا بوده که خانمی اسیدپاشی شده به دلائل خصومت های شخصی و انتقام و شکست عشقی و...
اما....اما، اگر مشخص شود که فردی به نام مبارزه با بد حجابی این کار را کرده است این دو حالات دارد:
الف) بد جلوه دادن افراد باحجاب و دیندار
ب) جاهل بودن فرد به حکم شرعی و نادان بودن نسبت به مسأله حیاتی امر به معروف که امام حسین برای آن جان خویش را دادند.
به هرحال در کلیت داستان فرقی نمی کند هردو خطاکار و خلافکارند و دستگاه قضایی باید هر دو را به مجازات برسانند تا عبرتی برای دیگران باشد که دین را از کارشناس دین( مراجع تقلید) بگیرند و نسبت به توطئه و مکر تفرقه افکنان هشیار باشند. [HL]اسيد پاشي به بد حجاب در مملكت اسلامي كه قانون اساسي حاكم است اسيدپاشي به صورت دين است و سيرت خود، نه اسيد پاشي به صورت فقيران معنوي .[/HL]
[1] خانه خوبان، محمدحسین قدیری، ش43.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: در خواب ديدم كه جعفر ابن ابى طالب به صورت فرشته اى در بهشت پرواز مى كند و از نوك شمشيرهايش خون مى چكد و زيدبن حارثه را در درجه پايين ترى ديدم با خودم گفتم گمان نمى كردم زيد مقامش كمتر از جعفر باشد!
در آن موقع جبرئيل آمد و گفت : زيد كمتر از جعفر نيست لكن جعفر به خاطر خويشاوندى تو فضيلت و برترى بيشترى بخشيديم
من بنظرم از بزرگ ترین سعادت های یک انسان نه بهشت رفتن هست بلکه دیدن مقام و جایگان بهشتیان هست!
اسیدپاشی به دین
این روزها خبردار شدیم که خانم یا خانم هایی اسید پاشی شده اند. برخی می گویند این خانم ها بدحجاب بوده اند و برخی برای مبارزه با بدحجابی این کار را کرده اند اولا که این امر باید تحقیق شود چون نمونه های زیادی قبلا بوده که خانمی اسیدپاشی شده به دلائل خصومت های شخصی و انتقام و شکست عشقی و...
اما....اما، اگر مشخص شود که فردی به نام مبارزه با بد حجابی این کار را کرده است این دو حالات دارد:
الف) بد جلوه دادن افراد باحجاب و دیندار
ب) جاهل بودن فرد به حکم شرعی و نادان بودن نسبت به مسأله حیاتی امر به معروف که امام حسین برای آن جان خویش را دادند.
به هرحال در کلیت داستان فرقی نمی کند هردو خطاکار و خلافکارند و دستگاه قضایی باید هر دو را به مجازات برسانند تا عبرتی برای دیگران باشد که دین را از کارشناس دین( مراجع تقلید) بگیرند و نسبت به توطئه و مکر تفرقه افکنان هشیار باشند. اسيد پاشي به بد حجاب در مملكت اسلامي كه قانون اساسي حاكم است اسيدپاشي به صورت دين است و سيرت خود، نه اسيد پاشي به صورت فقيران معنوي .
[1] خانه خوبان، محمدحسین قدیری، ش43.
خب اگر قرار شد اخبار را بگوييم بايد همه را بگوييم
يكي از دوستان اصفهاني ديروز مي گفت: پشت چراغ قرمز بوديم خانمي با ماشين مدل بالا پشت چراغ بود و بالاخره زحمت كشيده بود هفتاد قلم آرايش كرده ظاهرا اين خانم شعار «شهرما، خانه ماست» را خيلي جدي گرفته بوده
القصه در همين اثنا مردي كه تراكت پخش مي كرد وقتي كنار پنجره ماشين اين خانم رسيد نتوانست خودش را كنترل كند و گفت كفرون نعمتس، حيفس هدر بره و اين خانم را بوسيد و سريع فرار كرد.
علي اي حال، برخي خانم ها خبرساز شده اند، برخي با بي مهري و برخي با پرمهري. به هرحال بايد با اين مِهري ها برخورد قانوني و مُهري ( مهر بازداشت، مهر قصاص، مهر جريمه و تعزير و..) شود به برخي از خانم ها هم اگر فضولي نباشه تذكر داده بشه كه خواهر من! چه قدر شما همه را به چشم خواهري - برادري مي بينيد والله ديگه اسلام اين قدر هم از شما انتظار نداره خودتون را به خاطر ديگران به زحمت بيندازيد و براي خودتان دردسر درست كنيد.
[HL]
تبصره: البته قصاص در مورد اسيدپاشي صادق است نه در مورد بوسيدن.
یکی از فانتزیام اینه که استاد حامی رو عصبانی کنم ببینم چهرش چه شکلی میشه..:Nishkhand:
.
آخه مثل من همش می خنده..:khandeh!:
.
امیدوارم همیشه شاد و با نشاط باشین ، منم توی نماز شبهایم دعات میکنم ( اه باز ریا شد :Nishkhand: می بینی؟ شیطون اصلا نمیزاره ریا نشه..:khaneh: )
الان داشتم صرفاً جهت اطلاع میدیدم. اونجایی که ی طلبه رفت وساطت. خییییلی جیگر داشت واقعاً موندم تو کارش. همه فقط تماشاچی بودن ولی اون لحظه اون تنها کسی بود که کار درست رو بدون توجه به اطرافش انجام داد . گفتم بیام اینجا بگم که دم همه طلبه های جیگر دارمون گرم. واقعاً باعث افتخارن. خدا همشونو حفظ کنه.
إنا لله وإنا إليه راجعون؛ [h=1]آیت الله مهدوی کنی را از زبان خودشان بشناسید +تصویرسازی[/h] آیت الله مهدوی کنی: خانواده ها باید برای تربیت فرزندان بدانند این است که پدر و مادر خودشان اهل عبادت باشند، نمی شود که آنها اهل عبادت نباشند ولی بخواهند بچه شان اهل عبادت باشد.
به گزارش گروه فرهنگی فرهنگ نیوز، آیت الله مهدوی کنی رييس مجلس خبرگان رهبری و یکی از اساتید بزرگ اخلاق و عرفان تهران[FONT=farhangnewsfont] صبح امروز (سهشنبه ۲۹ مهرماه) به ملکوت اعلی پیوست. [FONT=farhangnewsfont] آیتالله مهدویکنی ۱۴ خرداد امسال پس از بازگشت از مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) در منزل دچار عارضه قلبی شده و به بیمارستان منتقل شده بودند که پس از گذشت چندماه بستری ایشان در بیمارستان، امروز دعوت حق را لبیک گفتند.ایشان در محضر استادان مبارزی همچون حضرات آيات مشكيني، حاج شيخ عبدالجواد سده اي (جبل عاملي)، شهيد صدوقي، سلطاني، مجاهدي، رفيعي قزويني، شعراني، علامه طباطبايي، آيه الله العظمي بروجردي، امام خميني، آيه الله العظمي گلپايگاني و ... رضوان الله تعالي عليهم دروس عالي فقه، اصول فقه، تفسير، حكمت، كلام و دروس خارج فقه و اصول را تلمذ كردند.مبارزات معظم له عليه حكومت طاغوت، باعث دستگيريهاي متعدد، تبعيد، شكنجه و زندانيشدن ايشان گرديد. ايشان آخرين عالمي است كه در روزهاي نزديك پيروزي انقلاب اسلامي براي چندمين بار دستگير و در آستانه پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي آزاد شدند. آيت الله مهدوي كني، پس از پيروزي انقلاب، از طرف حضرت امام خميني قدس سره الشريف عهدهدار مسؤوليتهاي متعددي در تاسيس نظام نوپاي اسلامي شدند.چندی پیش برنامه بوستان از رادیو معارف گفت و گویی با آيت الله مهدوي كني درباره زندگي معظم له داشته که مشروح آن در زیر آمده است؛بنده محمدرضا مهدوي كني در ۱۴ مرداد ۱۳۱۰ در کن و در یک خانواده مذهبی و روستایی- شهری به دنیا آمدم. نام پدرم خواجه اسدالله است. ایشان در کن کشاورزی و باغ و زمین داشتند که قسمتی از آن موروثی از پدرشان بود. پدرم روحانی نبودند ولی علاقه مند به روحانیت بودند. در منزل ما معمولا علما و روحانیت آن زمان رفت و آمد می کردند و من هم از بچگی با روحانیت انس داشتم.در سن ۷-۸ سالگی پای منبر علمای آن زمان در کن می رفتم و منبر آنها را یاد می گرفتم و برای مادرم بازگو می کردم. گاهی از اوقات چادر مادرم را می گرفتم و به عنوان عبا روی دوشم می انداختم و سرم را هم با چیزی می بستم، مادرم می گفت: مثل آشیخ حسین واعظ کن شدی و از من میخواست منبر آشیخ حسین را برایش بخوانم و من هم شبیه او می خواندم. سخنان را که بازگو میکردم روضه هم میخواندم. و از همان زمان علاقه مند بودم.مادرم فاطمه نام داشت و بسیار مادر خوبی بود و بسیاری از خصوصیاتی که اگر خوب باشد و داشته باشم از مادرم ارث برده ام. ما ۵ برادر و ۳ خواهر بودیم که یکی دیگر از برادرهایم هم روحانی هستند.در کن با علمایی مثل مرحوم آیت الله سرخه ای و مرحوم کلباسی و مرحوم حاج میرزا علی کنی رفت و آمد داشتیم. آیت الله سرخه ای عالم و مجتهد و مبارز بزرگی بودند که با ما رفت و آمد داشتند و مسجدشان در محله امامزاده یحیی - محله ۱۵ خرداد است و سرانجام هم پدر زن بنده شدند. مرحوم کلباسی امام جماعت مسجد میرزا محمود وزیر در سرچشمه تهران بودند. مرحوم حاج میرزا علی کنی عالم بزرگواری بودند که در حد مرجعیت بودند و یکی از مشوقان من برای تحصیل علوم دینی بودند. ایشان نقش بسیار برجسته ای در لغو قرارداد رویتر داشتند.خاطرات دوران کودکیدر دوران کودکی پدرم و برادران بزرگتر از خودم مراقبم بودند که با چه کسانی معاشرت می کنم و اینطور نبود که خیلی آزاد و رها باشم، البته محدود هم نبودم و یادم هست که با هم سن و سالانم بازی می کردیم چه در مدرسه و چه بیرون از مدرسه، الک و دولک و توپ بازی و... می کردیم.یادم هست که الک ها را با چوب می زدیم. آن زمان پینه دوزی داشتیم که از ناحیه پا یک مقداری معلول بود، روزی در دکانش نشسته بود و پینه دوزی میکرد، الک من خورد به سر او و او رفت پیش پدر من و شکایت کرد که آقا رضا الک را زده به سرم. پدرم خیلی مقید بود که ما به کسی تعدی نکنیم، بدون اینکه از ما بپرسد که عمدی بوده یا سهوی یا چرا این کار را کردی، فکرشان این بود که بالاخره بی مبالاتی کردی، جلوی مردم دو سه تا سیلی به من زدند و گفتند دیگر به کسی جسارت نکنید. فقط دو مورد یادم هست که پدرم مرا تنبیه کرده باشند که یک مرتبه اش همین بود و غیر از این دو مورد یاد ندارم پدرم با من حتی بد حرف زده باشند.یادم هست نزدیک های بلوغم که شد پدرم یک روز مرا خواست و گفت الان هیچ کس اینجا نیست و تنها هستی میدانی که آدم وقتی مکلف میشود و بالغ میشود خصوصیات جدیدی برایش پیدا می شودو اینها را باید بدانی و این مسائل را به من یاد داد. با اینکه خیلی ها این کار را نمی کردند و می گفتند این حرفها را جلوی جوانها نباید زد، ولی ایشان از همان موقع مراقب ما بودند.آن دوران، دوران بسیار خوب و با صفا و صمیمیتی بود. صفای خودم هم بیشتر بود. شاید خوب نباشد که بگویم ولی من از بچگی خیلی اهل عبادت بودم یادم است در سن ۱۱ سالگی تمام ماه رمضان را در گرمای شهریور ماه روزه می گرفتم. بعضی شبها مادرم مرا برای سحر بیدار نمیکرد و می گفت بیدارش نکنید که روزه نگیرد ولی من بدون سحری روزه میگرفتم. من قبل از اذان میرفتم بالای پشت بام و مناجات میکردم، و یکی از بچه های محل که اذان می گفت من بودم.چند نکته ای که خانواده ها باید برای تربیت فرزندان بدانند این است که پدر و مادر خودشان اهل عبادت باشند، نمی شود که آنها اهل عبادت نباشند ولی بخواهند بچه شان اهل عبادت باشد. پدر من اهل جماعت بود و همیشه هرجا که بودند، مقید به نمازجماعت بود و این روی ما هم اثر میگذاشت. علاوه بر این مسائل مالی و طهارت مالی و طهارت اخلاقی هم روی بچه ها اثر دارد. بنده یادم هست از اوایل طلبگی که گاهی منبر میرفتم همیشه می گفتم نفی مطلق درست نیست. یعنی نمی شود به جوانها بگوییم سینما نروید با اینکه سینمای آن موقع خیلی بد بود. من یک مجمعی داشتم به نام مجمع صادقیه آنجا برای بچه ها و با کمک خودشان تئاتر درست کرده بودیم و موضوعات جالب و اخلاقی و ظریف برای بچه ها درست میکردیم. یا به پدر و مادرها می گفتم جمعه بچه ها را بیرون ببرید که تفریح کنند و تخلیه بشوند واگرنه سرکش می شوند و طغیان می کنند. اگر هم کاملا رها و آزاد باشند باز مشکل ایجاد میشود. اگر انسان بتواند بچه ها را کنترل و هدایت بکند بسیاری از کارها را میشود انجام داد.اولین منبر در کنبنده تحصیل اولیه ام در دبستان بهمن در کن بود. کلاس اول که رفتم معلمم آذربایجانی و ترک زبان بود، روز اول گفت بچه ها من می خواهم نماز شما را درست کنم. معلم های آن زمان اکثرا آدمهای متدینی بودند. او به بچه ها گفت حمد و سوره را بخوانید. من چون در خانواده یاد گرفته بودم بهتر از بقیه خواندم حتی قرائتم هم تا حدودی خوب بود. وقتی همه بچه ها خواندند به من گفت تو ملا می شوی. گذشت تا روزی که من شاید ۱۸ سال سن داشتم. اولین شبی که در کن در حسینیه محله خودمان( محله بزرگ کن- محله سرآسیا) منبر رفتم، یک روحانی بود که از اصفهان می آمد و منبر می رفت.آن شب به من گفت منبر برو، گفتم من بلد نیستم و تا حالا منبر نرفتم گفت حالا برو و یک چیزی بگو. الان بروی یاد میگیری و اگر خراب هم بکنی همه میدانند تازه کاری، خودت هم ناراحت نمیشوی. اما اگر درس خواندی و ملا شدی و بعد منبر رفتی و خراب کردی دیگر تا آخر نمی توانی منبر بروی و آن موقع توقع مردم هم از تو بیشتر است. من منبر رفتم، یک منبر ۸ دقیقه ای و یک مسئله شرعی گفتم و قسمتی از یک خطبه امیرالمومنین را خواندم و یک روضه هم خواندم و پایین آمدم. دیدم یک پیرمردی با فاصله زیاد به من می گوید: فلانی مرا می شناسی؟ گفتم نه یادم نیست.گفت من معلم کلاس اولت هستم، بهت گفتم ملا می شی.بعد از دوران دبستان طلبه شدم و به تهران آمدم و به مدرسه برهان رفتم. در خیابان خراسان و اولین مدرسه ای بود که بعد از ۲۰ شهریور تاسیس شد. مدرسه کوچکی بود با ۱۰-۱۲ حجره کوچک. تقریبا ۲-۳ سال آنجا بودم و بعد به قم رفتم.یکی از نعمت هایی که خدا به ما داد همین بود که به مدرسه برهان رفتم. مرحوم آیت الله برهان عارف بزرگی بود که در نجف تحصیل کرده بود و در تربیت طلاب روش خاصی داشت و تمام وقتش را صرف تربیت طلبه ها می کرد و تقیداتی از نظر درسی و تربیتی و اخلاقی و عبادتی برای طلبه ها داشت.چون طلبه ها آن زمان تعدادشان کم بودو بعد از ۲۰ شهریورتمام مدرسه ها را بستند و حتی طلبه های مدرسه مروی را بیرون کردند و آنجا را هنرستان کردند، ایشان مقید بودند طلبه ها را زود معمم کنند. بعد از ۵-۶ ماه از ورود من، نزدیک عید غدیر به من گفتند خوب است معمم شوید. حالا سن من شاید ۱۵ سال بود و هنوز مکلف نشده بودم. من هم چون به ایشان خیلی علاقه داشتم به پدرم گفتم من میخواهم معمم شوم، پدرم گفت آخر تو سوادی نداری، گفتم آقای برهان گفتند. حتی من لباس نداشتم ایشان گفتند من این قبایی که دارم و این عبا را به شما عاریه می دهم و تو فقط یک عمامه بخر و در عید غدیر معمم شدم.آقای برهان خیلی روی نظم و اخلاق و تربیت طلبه ها حساس بودند و شرط کرده بودند هر طلبه ای اینجا میاید نباید نوافلش را ترک کند. شب های جمعه به ما می گفتند زود بخوابید و ساعت ۲ شب میامدند و بیدارمان میکردند تا دعای کمیل و نماز شب بخوانیم. در همان سن جوانی که حدودا ۱۶ ساله بودم ایشان ما را یک سفر عتبات بردند.سفر به قمسال ۱۳۲۵ به قم رفتم و ۵-۶ سال در مدرسه فیضیه بودم و بعد از آنجا به مدرسه حجتیه رفتم. دوری از آقای برهان اگرچه سخت بود ولی از وارد شدن به دریای حوزه قم خیلی خوشحال بودم. هنوز هم قم برایم خاطره انگیز است و ۱۳ سال در آنجا بودم و به غیر از سال آخر، باقی را در حجره بودم و زندگی طلبگی داشتم. در قم با اخوی و آیت الله امامی و آقای شمس و آشیخ جواد الهی کنی هم حجره ای بودیم. همسایه های ما در حوزه آیت الله ابطحی اصفهای بود و آیت الله سبحانی که الان از مراجع هستند و من از طریق همین آقای سبحانی که شاگرد امام بود، با امام ارتباط پیدا کردم.بازگشت به تهرانآيت الله مهدوي کني پس از بازگشت به تهران در سال ۱۳۴۰، در مدرسه مروي به تدريس علوم حوزوي مشغول شدند و از سال ۱۳۴۲ امامت جماعت مسجد جديدالتاسيس جليلي در ميدان فردوسي را پذيرفتند. اين مسجد پايگاه مناسبي براي فعاليتهاي اجتماعي و سياسي ايشان شد. مبارزات ايشان علیه حکومت طاغوت، باعث دستگيريهاي متعدد، تبعيد، شکنجه و زندانيشدن ايشان گرديد. ايشان آخرين روحانی مبارزی است که در روزهاي نزديک پيروزي انقلاب اسلامي براي چندمين بار دستگير و در آستانه پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي آزاد شدند.آيت الله مهدوي كني پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي سمتهاي مختلفي را عهدهدار بودهاند كه از جمله آنها ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
عضويت در كميته استقبال از حضرت امام خميني (ره)
سرپرستي كميته انقلاب اسلامي (به عنوان اولين نهاد انقلابي مسلح براي حفظ انقلاب به پيشنهاد شهيد مطهري (ره) و دستور حضرت امام خميني (ره))
عضويت به عنوان فقيه در شوراي نگهبان قانون اساسي (دو مرتبه)
نمايندگي حضرت امام خميني (ره) در هيات حل اختلاف مسؤولان نظام و چندين ماموريت مشابه در حوادث مهم دوران انقلاب
وزارت كشور در كابينه شهيد رجايي و شهيد باهنر
نخست وزيري پس از شهادت شهيدان رجايي و باهنر
عضويت در ستاد انقلاب فرهنگي به حكم حضرت امام خميني (ره)
عضويت در شوراي عالي انقلاب فرهنگي به حكم حضرت امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري
مسؤوليت ستاد كمكرساني به مردم مناطق بمباران شده
عضويت در شوراي بازنگري قانون اساسي
رياست مركز رسيدگي به امور مساجد
عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام
مسؤوليتهای اخیر:
مؤسس و دبير كل جامعه روحانيت مبارز
رياست دانشگاه امام صادق عليهالسلام
توليت حوزه علميه مروي به همراه موقوفات وابسته، به حكم حضرت امام خميني (ره)
عضو مجلس خبرگان رهبري
بخشي از آثار علمي حضرت آيت الله مهدوي كني به قرار ذيل است:
تقريرات درسهاي خارج فقه آيات عظام بروجردي و خميني
كتاب نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي
كتاب اصول و مباني اقتصاد اسلامي در قرآن
كتاب بيست گفتار
كتاب شرح دعاي افتتاح
تدريس خارج فقه در دانشگاه و مدرسه علميه مروي براي دانشجويان و طلاب دورههاي عالي
تدريس آيات الاحكام در مدرسه مروي و آيات اقتصادي در دانشگاه امام صادق عليهالسلام
تدريس دورههاي اخلاق اسلامي در دانشگاه امام صادق عليهالسلام و حوزه علميه مروي
سلام و عرض ادب
نمیدونم شاید جای این مطلب اینجا نباشه اما من دوست داشتم شما هم اونو بخونید
روزی دختر شیخ یک تبلت گوگل نکسوس بخرید و بر شیخ عرضه نمود!
شیخ بگفت: این تبلت که خریدی اولین کار چه کردی؟
عرض نمود: یا شیخ بر صفحه اش برچسب زدم و دور آن کاوری بس محکم قرار دادم.
شیخ فرمود: ایا کسی تورا به این کار مجبور کرد؟
- خیر
فرمود: ایا تو به شرکت گوگل توهین کردی که چنین کاور بر آن نهادی؟
- خیر. اتفاقاً خود گوگل که آن را ساخته توصیه نماید که بر آن کاور نهیم.
- ایا چون این تبلت چیپ و درپیت است کاورش کردی؟
- خیر. بلکه چون ارزشمند است و کلی تکنولوژی صرف آن شده چنین کردم.
- ایا کاور از جمال تبلت نکاهد و به وزنش نیفزاید؟
- باکی نیست. به دوامش نیز بیفزاید.
شیخ صیحه ای بزد و فرمود: پس بدان که آنکه مرا و تو را ساخته ما را به عفاف توصیه نموده است که عفاف نه دست وپاگیر است ونه موجب عذاب بلکه ضمانت ماندگاریست
سلام و عرض ادب
نمیدونم شاید جای این مطلب اینجا نباشه اما من دوست داشتم شما هم اونو بخونید
روزی دختر شیخ یک تبلت گوگل نکسوس بخرید و بر شیخ عرضه نمود!
شیخ بگفت: این تبلت که خریدی اولین کار چه کردی؟
عرض نمود: یا شیخ بر صفحه اش برچسب زدم و دور آن کاوری بس محکم قرار دادم.
شیخ فرمود: ایا کسی تورا به این کار مجبور کرد؟
- خیر
فرمود: ایا تو به شرکت گوگل توهین کردی که چنین کاور بر آن نهادی؟
- خیر. اتفاقاً خود گوگل که آن را ساخته توصیه نماید که بر آن کاور نهیم.
- ایا چون این تبلت چیپ و درپیت است کاورش کردی؟
- خیر. بلکه چون ارزشمند است و کلی تکنولوژی صرف آن شده چنین کردم.
- ایا کاور از جمال تبلت نکاهد و به وزنش نیفزاید؟
- باکی نیست. به دوامش نیز بیفزاید.
شیخ صیحه ای بزد و فرمود: پس بدان که آنکه مرا و تو را ساخته ما را به عفاف توصیه نموده است که عفاف نه دست وپاگیر است ونه موجب عذاب بلکه ضمانت ماندگاریست
صد آه و حسرت که بخواندمی این داستان و نتوانم بفشارم دکمه صلوات را بیش از یک بار. اصحاب اگر می خواندند اینچنین حکایتی در کالبد خود نمی گنجیدند و جامه از تن می دریدند و سربه انتهای خیابان می نهادند.در فکر بودم همی که یا شیخ حکمت چنین داستانی در چه بود که پس از لختی اندیشیدن و دست بر ریش بکشیدم و دریافتم که نزدیک بود تبلت مارشال همی بخریدم تا این که چنین حکمت را بدیده و ندیده در اندر احوالات تبلیغ نکسوس به چشم خود دیدمی. چون بدینگونه بلند فکر می کردمی مریدان بفهمیدند و جملگی سر به بیابان نهادند که تاکنون خبر دقیقی از مریدان(درندگان جامه) در دست نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم
دو روزی می شه که از مراسم مادرجون(مادر بزرگ پسرخالم) برگشتیم. مادرجون 90 سالش بود. گوشی مادر زنگ خورد و پشت خط خالم بود. مادرجون رفته کما، سرسفره سرش درد گرفت و پشت سرهم بالا می آورد تا آمبولانس بیاد مادرجون دیگه نمی تونست دست و پاهاشو تکون بده. سرمادرجون روپاهای خالم بود و درحالی که خالم سرشو ناز می داد، مادرجون گفت من دیگه برنمی گردم حلالم کن.
قبل از عمل دکتر گفت امکانش خیلی زیاده بعد از عمل به هوش نیاد. عمل شد و بعد هم کما. یک روز بیشتر در کما نبود و بعد پایان نود سال زندگی. به همین راحتی. حالا من سعی دارم درس بگیرم، نمی دونم به چه چیزهایی باید فکر کنم اما دارم همه چی رو ضبط می کنم. عمو که آخر دلسنگی بود نه گریه و نه خنده و نه صحبت می کرد. از قبلم هم همینجوری بود. وقتی که سنگ آخر قبر می ذاشتن دیگه صورت مادرجون دیده نمی شد اما یه فرقی داشت، اینبار تا وقتی هستی تا وقتی زنده ای صورت مادرجونو نمی شه دید. سنگ آخر که صورتشو می پوشوند. جگر همه رو تیکه پاره کرد. عمو گفت مامان به بابا سلام برسون و بغضش ترکید.
هنوز فکر می کنم مادرجون یه جایی گوشه اتاق خونه خاله نشسته. خیلی جالبه دنیا نه تنها به مادیات بلکه به خاطرات خوشم رحم نمی کنه.
مادرجون خوش به حالت، از خیلی چیزا راحت شدی از خیلی چیزا. خدا بیامرزدت.
یه روزی تو حوزه علمیه شبستر(12سال پیش) با بچه ها در هوای گرم شروع کردیم به آب بازی(کم سن و سال بودیم) یه وقت دیدم همه بچه ها در رفتند. من هم خوشحال که همه از من ترسیدند و در رفتند. سرم و که بالا کردم دیدم جناب آقای موسوی امام جمعه شبستر که منزلش چسبیده به حوزه بود بالا سرم وایساده.یه دفعه با عصبانیت گفت که تو و فلانی و فلانی و ... فردا وسایلتون رو بردارید و برید خونه اتون.
ما هم سرمون و انداختیم پایین رفتیم حجره.
فردا که شد یکی از بچه ها از خجالت رفته بود. یه دفعه آقای موسوی آومد و گفت به مدیر مدرسه چیزی نگید ها شما رو اخراج می کنه (انگار نه انگار که این مرد بزرگوار دیروز دستور اخراج نداده بود)بعدش هم به من فرمودند تنبیه تو این که بری و اون طلبه رو پیدا کنی و بیاری.
یادش بخیر چه روزگار زیبایی بود. الان هم که در در حوزه هستم برای من افتخار بسیار بزرگی است.انگار که منزل اول من حوزه است و منزل دومم خانه ام.
سلام
لطفا سر بزنید ممنون
http://www.askdin.com/thread43858.html#post581158
استاد لطفا در آستانه عید غدیر هستیم اسامی کارشناس هایی که سید هستن رو بگین بریم تو پروفایل هاشون خیمه بزنیم
حتما به لینکی که گذاشتم سر بزنید خواهش میشه
ضرب المثل های عربی با معادل فارسی
1- الید الواحده لا تصفّق (یك دست صدا ندارد)
2- وهب الأمیر ما لا یملك(از كیسة خلیفه میبخشد)
3- و للناس فیما یعشقون مذاهب (سلیقهها یكنواخت نیست)
4- هل یصلح العطّار ما أفسد الدّهر (آب رفته به جوی باز نیاید)
5- من یمدح العروس إلّا أهلها (هیچ كس نمیگوید ماست من ترش است)
6- من كثر كلامه كثر ملامه (پرگو خطاگوست)
7- من قرع باباً و لجّ و لج (عاقبت جوینده یابنده است)
8- من طلب العلی سهر اللیالی (گنج خواهی در طلب رنجی ببر)
9- من طلب شیئاً وجدّ وجد (عاقبت جوینده یابنده بود)
10- من طلب أخاً بلا عیب بقی بلا أخ. (گل بیخار خداست یا كجاست)
11- من حفر بئراً لأخیه وقع فیها (چاه مكن بهر كسی اول خودت دوم كسی)
12- من جدّ وجد (عاقبت جوینده یابنده بود)
13- من صارع الحقّ صرعه (با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد)
14- المعیدی تسمع به خیر من أن تراه (آواز دهل شنیدن از دور خوش است)
15- المحنه إذا شاعت سهلت (مرگ به انبوه، جشن باشد)
16- لكلّ فرعون موسی (دست بالای دست بسیار است)
17- لكلّ مقام مقال (هر سخنی جایی و هر نكته مكانی دارد)
18- ماحكّ جلدك مثل ظفرك (كسی نخارد پشت من جز ناخن انگشت من)
19- ماهكذا تورد یا سعد الإبل (راهش این نیست) (این ره كه تو میروی به تركستان است)
20- الكلام یجرّ الكلام (حرف حرف میآورد)
22- كلم اللسان أنكی من كلم السنان (زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است)
23- كالمستجیر من الرّمضاء بالنّار (از چاله به چاه افتادن) (از بیم مار در دهان اژدها رفتن)
24- كلّ رأس به صداع (هر سری دردی دارد)
25- كلّ شاه تناط برجلیها (هر كس را در قبر خود میگذارند)
26- لا تؤخر عمل الیوم إلی غدٍ (كار امروز را به فردا میفكن)
27- لا یؤخذ المرء بذنب أخیه (گناه دیگری را بر تو نخواهند نوشت)
28- لكلّ جدید لذّه (نو كه آمد به بازار كهنه شود دل آزار)
29- لكلّ صارم نبوه (انسان جایزالخطا است)
30- لا یلدغ المرء من جحر مرّتین (آدم یك بار پایش در چاله میرود)
31- علی نفسها جنت براقش (خودم كردم كه لعنت بر خودم باد)
32- عند الشدائد تعرف الإخوان (دوست آن باشد كه گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی)
33- غاب القطّ إلعب یا فار (حال میدان برایت خالی شده هر چه میخواهی بكن)
34- فعل المرء یدلّ علی أصله (از كوزه همان برود تراود كه در اوست)
35- فوق كلّ ذی علم علیم (دست بالای دست بسیار است)
36- كالشمس فی رابعه النهار (مثل روز روشن)
37- كلام اللیل یمحوه النهار (كنایه بر كسی كه به قول خود عمل نمیكند)
38- قاب قوسین أو أدنی (كنایه از بسیار نزدیك بودن)
39- الصبر مفتاح الفرج (گر صبر كنی زغوره حلوا سازی)
40- الطیور علی أشكالها تقع (كبوتر با كبوتر باز با باز كند همجنس با همجنس پرواز)
41- عاد بخفّی حنین ـ عاد صفر الیدین (دست خالی بازگشت ـ دست از پا درازتر برگشت)
42- عصفور فی الید خیر من عشره علی الشجره (سركه نقد به زحلوای نسیه)
43- ربّ سكوت أبلغ من كلام (چه بسا سكوتی كه از سخن گفتن شیواتر است)
44- السكوت أخو الرّضا (سكوت علامت رضاست)
45- سبق السیف العذل (دیگر كار از كار گذشت)
46- زاد الطّین بلّه (خواست ابرویش را درست كند زد چشمش را كور كرد)
47- رحم الله إمریء عمل عملاً صالحاً فأتقنه (كار نیكو كردن از پر كردن است)
48- حبه حبه تصبح قبه (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود)
49- الحسود لا یسود (حسود هرگز نیاسود)
50- الحقّ مرّ (حرف حق تلخ است)
51- خیر الأمور أوسطها (اندازه نگهدار كه اندازه نكوست)
52- خیر البرّ عاجله (در كار خیر حاجت هیچ استخاره نیست)
53- خیر الناس من ینفع الناس (بهترین مردم كسی است كه به مردم نفعی برساند)
54- خیر الكلام ما قلّ و دلّ (كم گوی و گزیده گوی چون درّ تا جهان زاندك شود پر)
55- خالف تعرف (مخالفت كن و مشهور شو)
56- أین الثری و أین الثریّا (این كجا و آن كجا) (تفاوت از زمین تا آسمان است)
57- بات یشوی القراح (آه ندارد كه با ناله سودا كند)
58- بلغ السّكین العظم (كارد به استخوان رسید) (كاسة صبرش لبریز شد)
59- بیضه الیوم خیر من دجاجه الغد (سركه نقد به زحلوای نسیه است)
سلام
فکر کردم نوشتید ضرب المثل های قرآنی :Ghamgin:
خودم بعدا میزارم اگر کسی زودتر بزاره خوشحال میشم:Sham:چون من وقت ندارم:Sham::Sham::Sham:
خدایا ما را هم در زمره مومنان خود قرار بده ....
امام على عليه السلام ـ در وصف مؤمن ـ فرمود : وقتش [به كار و عبادت] پُر است و سپاسگزار و شكيباست و غرق در انديشه خويش مى باشد.
سلام من جدیدا یه مشکلی پیدا کردم نمیدونم چرا با هرکس که آشنا میشم از طلبه ها بد میگه , و من واقعا میمونم چی جواب بدم.,
حساس نباشيد
اگر از نزديكان است بدون احساسات و منطقي و به تدريج با ايشان گفتگو كنيد
البته طرف داري زياد از حد هم خوب نيست چون طلاب همگي خوب نيستند افراد نخاله اي مثل من هم دارند:ok:
بله جواب دارم بدم اما بیشتر وقتا حرف نمیزنم , مثلا همین کارشناس های آنلاین اونقدر به من کمک کردن تا یه عالمه اخلاق های بد که بهشون عادت کرده بودم و ترک کنم یا حداقل سعی میکنم که ترک کنم , یا یه عالمه سوال که الکی ذهنم رو درگیر کرده بودن و ازشون پرسیدم و راحت شدم همین جا اسک دین استاد حامی چقدر به من تو تاپیک بیخیال درمانی کمک کرده تا اضطرابم کم بشه ,
منکه یه طلبه از نزدیک ندیدم اما تو این محیط مجازی که میشناسمشون نمی تونم حرف بقیه رو قبول کنم , مگه همه آدم های معمولی خوب و عالی و بدون هیچ عیب و ایراد هستن ?
بالاخره خوب و بد در هر جایی پیدا میشه , و بقول استاد حوزه دستگاه تطهیر نیست باید زحمت کشید
خانم باخیش خیلی ممنونم ، واقعا با خوندن صحبتاتون،دیدگاهم نسبت به گذشته تغییر کرد و متحول شدم. ممنونم.
فیلم هندی هم زیاد نگاه می کردم. اما الان نه زیاد!
سلام استاد امشب کجا هستین ? شما که بیشتر از اینکه سوال داشته باشین جواب حاضر و آماده دارین خواهش میکنم یه جواب هم بهشون بدین دیگه , خب خیلی خیلی مرسى,
سلام
شب عیدی با دیدن این پست شیرینی ی بیست مشتی یاد اوری شد
درس وصیت امام داشتیم. یکی از اساتید معروف حوزه شهر محل تحصیل مدرس ما بود.....!!! خدایی من که یکبارم ندیدمشون چون نتونستم سرکلاس برم.
موقع امتحان ی سری نمونه سوال تستی به ما دادند . ما هم که نرسیدم و به خوندن نمونه سوالات اکتفا کردیم. :khaneh:
خلاصه با کلی اضطراب سرجلسه رفتیم. 30 سوال جلوی ما بود اما دقت کردیم دیدیم ی نقطه کوچیک جلو گزینه های تست بو د. با کمی تامل متوجه شدیم ان علامت با جواب های درست جور در میاد !!!!!!!خلاصه این شد 20 ما:khandeh!::khandeh!::khandeh!::khandeh!:
یعنی خداوکیلی انقددر حق حاج اقا دعا کردیم که حدوحساب نداشت :ok::ok:
بعدش فهمیدیم خرابکاری از کجا بوده. حاج اقا برگه را به اموزش دانشگاه دادند که تایپ کنند و بعد تکثیر و سرجلسه توزیع بشه اما اونها متوجه نشدند و همون برگه را تکثیر وسرجلسه دست ما دادند:Kaf::Kaf:
خلاصه ایشونم بی خبر از همه جا با 99 درصد 20 روبرو شدند ..................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:nevisandeh:اون ی نفرم درس افتاده بود:Nishkhand::Nishkhand::Nishkhand:
آقای حامی
خیلی خوبه از این فرصت که ما اینجا می یاییم استفاده کنید و هر روز 5 تا آیه قرآن با تفسیری که از اون برداشت می کنید و معنیش بذارید. خدایی معنی قرآن در کتاب ها خیلی ماشینی و خشکه. اینطوری دور هم خیلی مزه می ده. :Gol:
اینجا یه خوبیشم اینه که می شه درباره همه چی بحث کرد. اما اگه یه تاپیک جداگانه بزنید حتما باید مقررات و.. رعایت کرد ، خارج از بحث صحبت نکرد و ...
بعد در هر جلسه از یه کلمه کلیدی مثلا اولین جلسه عنوان "قرآن 1" تا آخر استفاده کنید. تا تو سرچ انجمن راحت همه جلسه هاشو بشه پیدا شن.
آیه هاشم می شه از تو سایت قرآن آنلاین با اعراب راحت اینجا کپیپست کرد .
به هر حال اینم یک پیشنهادیه.
ما رفتیم بای.
http://www.aparat.com/v/ndWsS
سلام ببخشید اینجا باید داستان و خاطره بگیم!
سوال و جواب سر کلاس درس :
.
.
.
.
استاد:به نظرشما چراحضرت محمد…
دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد!
.
.
.
.
استاد:بله آفرين!
می خواستم از شما بپرسم که چرا حضرت محمد…
دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد!
.
.
.
.
استاد: ماشاءالله!
به نظرشما چرا حضرت محمد…
دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد!
.
.
.
.
استاد: لا اله الا الله! چرا آن حضرت…
دانشجوها: کدام حضرت؟
.
.
.
.
استاد: حضرت محمد!
دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد...!!!
.
.
.
حال كردين اصن حواستون بود
مجبورتون كردم چندبار صلوات بفرستين
ثوابش 98 تاش مال خودتون يدونشم برای پدرومادر یکی از دوستانم که این پست رو در شبکه مجازی ازشون کپی کردم.
یدونشم برای پدر و مادر خودم.بالاخره حق کپی رایت باید رعایت بشه:nishkand:
اینم عیدی من به شما بود.یا علی مدد
یکی از رفقا گفت : مرجع تقلیدت کیه ؟ گفتم : خودم ... گفت : چرا ؟ گفتم : خداییش ما آدما هر جا دوست داریم نظر خودمان را انجام میدیم و کاری به مرجع تقلیدمان نداریم و هر جا هم فتوا به نفعمان باشه دم از مرجعیت و رهبری میزنیم ...
ﭘﺴﺮﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺯﻻﻝ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﻣﯿﮕﻪ :
ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﻣﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﺖ ﻣﺘﺤﻮﻝ ﺷﺪﻡ
ﻫﺮﭼﯽ ﻓﯿﻠﻢ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﻭ ﻋﮑﺲ ﺑﺪ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﻡ !
ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ : ﺍﺣﺴﻨﺖ ﭘﺴﺮﻡ ,ﺁﻓﺮﯾﻦ . ﺣﺎﻻ ﺳﻮﺍﻟﺖ ﭼﯿﻪ ؟
- ﻫﯿﭽﯽ, ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﭙﺮﺳﻢ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﮑﺎﻭﺭﯼ ﺧﻮﺏ ﺳﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻦ ؟؟ :Nishkhand:
البته اینجا تاپیک شوخ طبعیهای طلاب هست ولی از این باب که میگن: یه سوزن به خودت بزن یه جوالدوز به دیگران، بذار یه شوخی با دانشجوها بکنیم:Cheshmak:
دانشجویان در کلاس:
(-_-) (-_-) (-_-) (-_-) (-_-) (-_-) (-_-) (-_-)
وقتی استاد میگه فردا امتحان میگیره
(o_o) (o_o) (o_o) (o_o) (o_o) (o_o)
وسط امتحان
(→_→) (←_←) (→_→) (←_←) (→_→) (←_←)
وقتی مراقبین وارد میشن
(↓_↓) (↓_↓) (↓_↓) (↓_↓) (↓_↓)
قضيه جالب سلمان و مقام او
سلمان مى گويد: من مقدارى آذوقه براى خود جمع كرده بودم ، چون روز شد آن را برداشتم نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمدم و خدمتش شرفياب شدم و به او عرضه داشتم ، شنيده ام شما مرد صالحى هستيد و همراهانتان نيز مردمى غريب و نيازمند به كمك و همراهى هستند، اينك مقدارى صدقه نزد من بود، ديدم كه شما به آن سزاوارتريد آن را به نزد شما آورده ام ، اين را گفتم و آنچه داشتم پيشش روى آن حضرت نهادم ، ديدم كه آن حضرت رو به اصحاب خود كرد و فرمود: بخوريد ولى خودش دست نزد، با خود گفتم اين يك نشانه !
چند روزى گذشت تا اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد مدينه شد و من نيز دوباره چيزى تهيه كرده و نزد آن حضرت آمدم و گفتم : من چون ديدم از صدقه چيزى نمى خوريد اينك هديه اى به نزدتان آورده ام تا از آن ميل فرمائيد، ديدم كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) خودش خورد و به اصحاب نيز دستور داد كه از آن بخورند، با خود گفتم كه اين دو نشانه !
سپس روزى نزد آن حضرت كه در قبرستان بقيع به تشيع جنازه يكى از اصحاب خود رفته بودند آمدم ، حضرت در ميان اصحاب خود نشسته بودند پيش رفتم و سلام كردم و پشت سر حضرت پيچيدم تا شايد مهر نبوت را در ميان دو شانه حضرت ببينم ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه متوجه رفتار من شده بود مقصد مرا دانست ، پس جامه خود را پس زد و چشم من به مهر نبوت افتاد.
خودم را بر روى شانه هاى حضرت انداخته و آن را بوسيدم و اشك ريختم و سرگذشت خود را تا آخر براى حضرت تعريف كردم .
سلمان مى گويد: روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به من فرمودند، اى سلمان براى آزادى خود با اربابت قرار داد ببند و چيزى بنويسيد، پس من براى آزادى خود با اربابم قرارداد بستم كه سيصد نخل خرما براى او بكارم و چهل وقيه طلا به او بدهم (74).
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رو به اصحاب كرد و فرمود: به برادر دينى خود كمك كنيد! و براستى كه اصحاب اين سخن را شنيدند از كمك به من دريغ نكردند و سيصد نخل خرما كاشتند و يك قسمت قرارداد من تمام شد ولى پرداخت آن مال هنگفت باقى ماند، تا اينكه روزى قطعه طلايى ناب كه به اندازه تخم مرغى بود از يكى از معادن نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آوردند.
حضرت به اصحاب فرمود: اين مرد پارسى كه براى آزادى خود قرارداد بسته بود چه شد؟
اصحاب به من اطلاع دادند و من خدمت حضرت آمدم ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) قطعه طلا را به من داد و فرمود: اين را بگير و بقيه تعهدى را كه با يهودى كرده اى انجام بده ، من عرض كردم اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين قطعه طلا كجا مى تواند پاسخ مرا بدهد؟(75) حضرت فرمود: بگير كه خداوند بدهى تو را بوسيله آن خواهد پرداخت .
سلمان مى گويد: به خدائى كه جان من در دست اوست آن را گرفتم وزن كردم 40 وقيه تمام بود و با پرداخت آن خود را از بردگى آن يهودى نجات دادم .
سلمان به جائى رسيد كه على (عليه السلام ) فرمود: او مثل لقمان حكيم است .
حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: سلمان بهتر از لقمان است و از روايات استفاده مى شود كه او اسم اعظم مى دانست و هر زمان جبرئيل (عليه السلام ) بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل مى شد از جانب پروردگار سلام خدا را به سلمان مى رساند، نيز فرمودند سلمان علم اول و آخر را درك كرد و او دريائى است كه هرچه از او برداشته شود تمام نمى شود و او از ما اهل بيت است .
حضرت صادق (عليه السلام ) به شخصى فرمودند: مگو سلمان فارسى بگو سلمان محمدى ، چون او سه خصلت نيك داشت هميشه او را ياد مى كنم .
1 - خواسته و هواى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را بر خواسته و هواى خود اختيار مى كرد.
2 - او فقراء را بسيار دوست مى داشت و فقراء را بر اغنياء و ثروتمندان ترجيح مى داد.
3 - او به علم و علماء محبت مى كرد و آنها را دوست مى داشت (76) او در سال 36 هجرى در مدائن وفات نمود و با دست على (عليه السلام ) غسل و كفن و بخاك سپرده شد.
شباهتهاى حضرت حمزه با امام حسين عليهما السلام
ميان حضرت امام حسين و حمزه (عليهما السلام ) همگونى هاى زيادى وجود دارد كه به پاره اى از آنها اشاره مى شود.
# حضرت حمزه و امام حسين و هر دو سيدالشهدا يا سرور و سالار شهيدانند.
على (عليه السلام ) فرمود: بلند مرتبه ترين خلق در روز رستاخير پيامبرانند و بهترين مردم پس از پيامبران شهيدانند و سالار شهيدان حمزه ابن عبدالمطلب است .
اما اين عنوان و مقام براى حمزه هميشگى نبود و با شهادت سرور شهيدان حسين به على (عليه السلام ) اين عنوان به آن حضرت منتقل شد.
# بدن حضرت حمزه را پس از شهادت برهنه كردند، و پيكر مطهر امام حسين (عليه السلام ) را نيز پس از شهادت بوسيله دشمن برهنه شد.
# دشمن بدن حمزه (عليه السلام ) را قطعه قطعه كرد و سينه او را شكافت ، بدن نازنين امام حسين (عليه السلام ) نيز زير سم اسبان قرار گرفت و نشانه هاى صدها زخم شمشير و خنجر بر بدن آن حضرت ديده مى شد.
# بدن حضرت حمزه (عليه السلام ) را نيز خواهرش صفيه در آغوش كشيد و بر او گريست ، حضرت زينب (عليها السلام ) نيز كنار پيكر صدچاك برادرش آمد و آن را در بغل گرفت و بر وى نوحه سرائى است .
# براى حمزه (عليه السلام ) كفنى كه همه بدن او را بپوشاند پيدا نشد و بخشى از تن او را با گياه پوشاندند، بدن امام حسين (عليه السلام ) را نيز به جاى كفن در حصير و بوريائى قرار دادند و به خاك سپردند.
# در شهادت حمز پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گريه ها كرد و اشك ريخت و ناله ها از دل سر داد و به غم او در سوگ نشست ، در شهادت امام حسين (عليه السلام ) زمين و آسمان و همه موجودات جهان و امامان بزرگ (عليه السلام ) گريستند و مصيبت آن شهيد مظلوم بالاترين مصيبت ها است .
# جگر حمزه (عليه السلام ) بوسيله هند مادر معاويه دريده شد، قلب امام حسين نيز بوسيله مزدوران فرزند معاويه هدف تير سه شعبه قرار گرفت .
شباهتهاى حضرت حمزه و امام حسين (عليه السلام ) بيانگر اين حقيقت است كه خط شهادت خط راستين اسلام و قرآن است و پيوسته در يك امتداد بوده و از خصايص مشابهى برخوردار است و روشهاى وحشيانه و ددمنشانه دشمنان نيز پيوسته همسان بوده است .(60)
گريه پيامبر
زمانى كه خبر شهادت زيد و يارانش در نبرد موته به مدينه رسيد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى دلجوئى به منزل زيد رفت نگاه دختر يتيم زيد به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) افتاد، چنان دختر زيد گريه دلسوزى كرد، و به سوى آن حضرت دويد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) صدايش به گريه بلند شد و اشك از چشمان مباركش مى ريخت .
بعضى از ياران آن حضرت از روى دلسوزى عرض كردند: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )! اين چه گريه اى است ؟
حضرت فرمود: اين ناله ها از شدت علاقه و اشتياق يك دوست به دوستش سرچشمه مى گيرد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
هرگاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به خانه زيد و جعفر برادر على (عليه السلام ) كه پرچمدار و فرمانده جنگ موته بود و قبل از زيد ((شهيد شد)) وارد مى شد و بسيار مى گريست و مى فرمود: آن دو، برادر و هم سخن من بودند و با آنان انس گرفته بودم .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: در خواب ديدم كه جعفر ابن ابى طالب به صورت فرشته اى در بهشت پرواز مى كند و از نوك شمشيرهايش خون مى چكد و زيدبن حارثه را در درجه پايين ترى ديدم با خودم گفتم گمان نمى كردم زيد مقامش كمتر از جعفر باشد!
در آن موقع جبرئيل آمد و گفت : زيد كمتر از جعفر نيست لكن جعفر به خاطر خويشاوندى تو فضيلت و برترى بيشترى بخشيديم .(52)
یعنی پارتی بازی؟؟؟؟؟!!!!:khandeh!:
آفرین همینطوری ادامه بدید. استفاده کنیم.
فقط منابع معتبر باشه. حین خوندن ذهن تو حاشیه نباشه. آیا درسته، غلطه؟
مکاشفات یک لوتی( زنان شریف بد حجاب)
نمی دونم چرا برخی این قدر خودبین و خودخواه و از خودمتشکر هستند. من با تعبیر دین گریز بودن موافق نیستم دین گریزی یه چیزی تو مایه این است که زن باردار از جنینش فرار کند خب هرجا بدود و برود جنین با او است. خداجویی، حقیقت یابی و کمال خواهی از وجود ما می جوشد. بنابراین لطف کنید از این پس، عبارت دین گریزی را به کار نبردید چرا که من نسبت به آن آلرژی دارم.
در به کار بردن عبارات و واژه ها مانند نماکار ساختمان یا سفره آرا دقیق باشیم. برخی، عباراتی مثل بدحجاب به کار می برند. خب، با این هم مخالف هستم این خانم ها که به ظاهر، کمی حجابشان کوتاه تر از هنجار شرعی است دلیل دارد، این خیلی زشت است که ما چیزی را که نمی دانیم به دیگری نسبت دهیم یا از شنیده ها بدون تحقیق سخن بگویم در روایت داریم "از نادانی انسان همین بس که هر چه که می شنود نقل کند." پناه می برم به خدا از این که ما در جرگه نادانان باشیم.
علی ای حال، نه، اصلا شده بروید و بپرسید؟ بگید خانم محترم! یا شوهر این خانم محترم! چرا شما یا خانمت این طوری است؟ خب دیگه، نرفتی اون موقع از این وصله های ناجور می زن و انگ.دلایل باریک تر از مویی وجود دارد به همین دلیل به چشم نمی آید من هم اگر مکاشفه ای نبود بی خبر بودم آنهایی هم که با خبر شدند من از آنها بی خبرم؛ آن را که خبری شد خبری باز نیامد.
*ممکن است پول آن خانم محترم به مقدار کافی نباشد که بتواند لباس بلندتر بخرد. اقتصاد مقاومتی است و باید ساخت، زیاد هم سخت نگیرید
*ممکن است پارچه اش را کسی برای او کادو و هدیه آورده و از اندازه و قد و قامت سرو گونه این غزال رعنا بی خبر بوده بالاخره حاصل کلام این که پارچه همین قدر بوده و سر آن پارچه را پیدا نکرده. نمی خواد اسراف بشه، این بده!؟ نه شما بگید فقط انصاف باشه حَله. وقتی پارچه کوتاه باشد، طبیعی است که هرجا را بپوشاند، جای ناپوشیده می ماند؛ خب اهم و مهم کرده برخی جاها را که از حساسیت کمتری برخوردار است نپوشانده.
همه این تحلیل ها به یک سو، ارتباط عارفانه این خانم ها هم با طبیعت به یک سو. اصلا یه چیزی من میگم یه چیزی شما می شنوید.چه طوری مطلب را بگم. از کجاش شروع کنم که بتوانم لبّ مطلب را منتقل کنم؟
ببینید این خیلی بد است که ما به یک مرد بگوییم غیرتش سست شده یا شل. مگر غیرت پیچ و مهره است که هرز شود!؟ غیرت یعنی غیر زدایی و غیر زدایی در شوهران و خود این خانم ها وجود دارد چه طوری؟ احسنت بر آن شیری که تو را.... ببخشید احسنت بر آن شیری که تو خوردی. شما می دانید که در فقه افراد یا با هم محرم هستند یا نامحرم. خب، در فاز عرفانی هم این وجود دارد از دید عرفانی طبیعت زنده است:
ما سمعیم و بصیریم و هشیم ** با شما نامحرمان ما خاموشیم
محرم شو ببین چه ها می شنوی و چه ها می بینی! طبیعت هم زنده است؛ بنابراین طبیعت هم محرم نامحرم یا به عبارتی شفاف تر مذکر و مؤنث و مرد و زن دارد؛ مثل همین خورشید خانم خودمون که گل سر سبد داستان های کودکان است. خورشید یا به تعبیر عربی شمش، زن است؛ به همین دلیل، نور بالا می اندازد تو چشمات تا نگاهش نکنی، و احتیاط می کنه فقط روزها بیرون میاد، ولی ماه یا به تعبیر عرب ها قمر، مرد است. ماه، شب می زنه بیرون و شیفت شب است.
خب همین محرم نامحرمی هم در فصول است. پاییز کمی نامحرم است زمستان خیلی خیلی نامحرم است. بهار کمی محرم است و تابستان محرم محرم است اصلا مثل همسر می ماند خب خانم هایی که برخی لااله الاالله از آنها به بدحجاب تعبیر می کنند، این محرم نامحرمی را رعایت می کنند شما دیدید خانمی زمستون با همون وضعی که تابستون بیرون میاد بیرون بیاد خب طبیعی است این خانم حتما بین خواهر شوهرش و شوهر خواهرش فرق می گذارد و گرنه دین گریز نیست این جا باید بگوییم زیر خط فقر معنوی است.[1]
[HL]
[/HL] [HL]اسیدپاشی به دین
[/HL] این روزها خبردار شدیم که خانم یا خانم هایی اسید پاشی شده اند. برخی می گویند این خانم ها بدحجاب بوده اند و برخی برای مبارزه با بدحجابی این کار را کرده اند اولا که این امر باید تحقیق شود چون نمونه های زیادی قبلا بوده که خانمی اسیدپاشی شده به دلائل خصومت های شخصی و انتقام و شکست عشقی و...
اما....اما، اگر مشخص شود که فردی به نام مبارزه با بد حجابی این کار را کرده است این دو حالات دارد:
الف) بد جلوه دادن افراد باحجاب و دیندار
ب) جاهل بودن فرد به حکم شرعی و نادان بودن نسبت به مسأله حیاتی امر به معروف که امام حسین برای آن جان خویش را دادند.
به هرحال در کلیت داستان فرقی نمی کند هردو خطاکار و خلافکارند و دستگاه قضایی باید هر دو را به مجازات برسانند تا عبرتی برای دیگران باشد که دین را از کارشناس دین( مراجع تقلید) بگیرند و نسبت به توطئه و مکر تفرقه افکنان هشیار باشند. [HL]اسيد پاشي به بد حجاب در مملكت اسلامي كه قانون اساسي حاكم است اسيدپاشي به صورت دين است و سيرت خود، نه اسيد پاشي به صورت فقيران معنوي .[/HL]
[1] خانه خوبان، محمدحسین قدیری، ش43.
مکاشفات یک لوتی( زنان شریف بد حجاب)
من بنظرم از بزرگ ترین سعادت های یک انسان نه بهشت رفتن هست بلکه دیدن مقام و جایگان بهشتیان هست!
این از بهشت رفتن جالب تر هست!
[FONT=arial]من میگم دیدن جایگاه دوزخیان بیشتر حال میده! چون برای آدم اطلاع از وضعیت خودش نسبت به وضعیت دیگران مهمتره:Nishkhand:
جمله خیلی سنگین بود کمرم شکست..:Nishkhand:
.
اصلا تواضعت نابودم کرد..:khaneh:
.
توی قنوت نماز شب هایم دعات میکنم..:khandeh!: ( اه ریا شد :Nishkhand: )
.
شما چقدر شبیه منی..:khandeh!:
.
آخه منم دائم الذکرم..:ok: ( اه بازم ریا شد :Nishkhand: )
.
اصن بیخیال خودت چطوری..:khandeh!:
خب اگر قرار شد اخبار را بگوييم بايد همه را بگوييم
يكي از دوستان اصفهاني ديروز مي گفت: پشت چراغ قرمز بوديم خانمي با ماشين مدل بالا پشت چراغ بود و بالاخره زحمت كشيده بود هفتاد قلم آرايش كرده ظاهرا اين خانم شعار «شهرما، خانه ماست» را خيلي جدي گرفته بوده
القصه در همين اثنا مردي كه تراكت پخش مي كرد وقتي كنار پنجره ماشين اين خانم رسيد نتوانست خودش را كنترل كند و گفت كفرون نعمتس، حيفس هدر بره و اين خانم را بوسيد و سريع فرار كرد.
علي اي حال، برخي خانم ها خبرساز شده اند، برخي با بي مهري و برخي با پرمهري. به هرحال بايد با اين مِهري ها برخورد قانوني و مُهري ( مهر بازداشت، مهر قصاص، مهر جريمه و تعزير و..) شود به برخي از خانم ها هم اگر فضولي نباشه تذكر داده بشه كه خواهر من! چه قدر شما همه را به چشم خواهري - برادري مي بينيد والله ديگه اسلام اين قدر هم از شما انتظار نداره خودتون را به خاطر ديگران به زحمت بيندازيد و براي خودتان دردسر درست كنيد.
[HL]
تبصره: البته قصاص در مورد اسيدپاشي صادق است نه در مورد بوسيدن.
سلام استاد یک سوال خیلی خیلی مهم داشتم چه کلک روانشناسی اجرا کردین که دیگه تاپیک به جاده خاکی نمیره?
اسقف و کاهن و معبد،رفتن تعطیلات
وگرنه راه این تایپیک فقط خاکی هس!!!
یکی از فانتزیام اینه که استاد حامی رو عصبانی کنم ببینم چهرش چه شکلی میشه..:Nishkhand:
.
آخه مثل من همش می خنده..:khandeh!:
.
امیدوارم همیشه شاد و با نشاط باشین ، منم توی نماز شبهایم دعات میکنم ( اه باز ریا شد :Nishkhand: می بینی؟ شیطون اصلا نمیزاره ریا نشه..:khaneh: )
الان داشتم صرفاً جهت اطلاع میدیدم. اونجایی که ی طلبه رفت وساطت. خییییلی جیگر داشت واقعاً موندم تو کارش. همه فقط تماشاچی بودن ولی اون لحظه اون تنها کسی بود که کار درست رو بدون توجه به اطرافش انجام داد . گفتم بیام اینجا بگم که دم همه طلبه های جیگر دارمون گرم. واقعاً باعث افتخارن. خدا همشونو حفظ کنه.
[EMAIL="subject=%D8%A2%DB%8C%D8%AA%20%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%20%D9%85%D9%87%D8%AF%D9%88%DB%8C%20%DA%A9%D9%86%DB%8C%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%20%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%B4%D8%A7%D9%86%20%D8%A8%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%AF%20+%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C"]
[/EMAIL]
إنا لله وإنا إليه راجعون؛
[h=1]آیت الله مهدوی کنی را از زبان خودشان بشناسید +تصویرسازی[/h] آیت الله مهدوی کنی: خانواده ها باید برای تربیت فرزندان بدانند این است که پدر و مادر خودشان اهل عبادت باشند، نمی شود که آنها اهل عبادت نباشند ولی بخواهند بچه شان اهل عبادت باشد.
به گزارش گروه فرهنگی فرهنگ نیوز، آیت الله مهدوی کنی رييس مجلس خبرگان رهبری و یکی از اساتید بزرگ اخلاق و عرفان تهران[FONT=farhangnewsfont] صبح امروز (سهشنبه ۲۹ مهرماه) به ملکوت اعلی پیوست. [FONT=farhangnewsfont] آیتالله مهدویکنی ۱۴ خرداد امسال پس از بازگشت از مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) در منزل دچار عارضه قلبی شده و به بیمارستان منتقل شده بودند که پس از گذشت چندماه بستری ایشان در بیمارستان، امروز دعوت حق را لبیک گفتند.ایشان در محضر استادان مبارزی همچون حضرات آيات مشكيني، حاج شيخ عبدالجواد سده اي (جبل عاملي)، شهيد صدوقي، سلطاني، مجاهدي، رفيعي قزويني، شعراني، علامه طباطبايي، آيه الله العظمي بروجردي، امام خميني، آيه الله العظمي گلپايگاني و ... رضوان الله تعالي عليهم دروس عالي فقه، اصول فقه، تفسير، حكمت، كلام و دروس خارج فقه و اصول را تلمذ كردند.مبارزات معظم له عليه حكومت طاغوت، باعث دستگيريهاي متعدد، تبعيد، شكنجه و زندانيشدن ايشان گرديد. ايشان آخرين عالمي است كه در روزهاي نزديك پيروزي انقلاب اسلامي براي چندمين بار دستگير و در آستانه پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي آزاد شدند. آيت الله مهدوي كني، پس از پيروزي انقلاب، از طرف حضرت امام خميني قدس سره الشريف عهدهدار مسؤوليتهاي متعددي در تاسيس نظام نوپاي اسلامي شدند.چندی پیش برنامه بوستان از رادیو معارف گفت و گویی با آيت الله مهدوي كني درباره زندگي معظم له داشته که مشروح آن در زیر آمده است؛بنده محمدرضا مهدوي كني در ۱۴ مرداد ۱۳۱۰ در کن و در یک خانواده مذهبی و روستایی- شهری به دنیا آمدم. نام پدرم خواجه اسدالله است. ایشان در کن کشاورزی و باغ و زمین داشتند که قسمتی از آن موروثی از پدرشان بود. پدرم روحانی نبودند ولی علاقه مند به روحانیت بودند. در منزل ما معمولا علما و روحانیت آن زمان رفت و آمد می کردند و من هم از بچگی با روحانیت انس داشتم.در سن ۷-۸ سالگی پای منبر علمای آن زمان در کن می رفتم و منبر آنها را یاد می گرفتم و برای مادرم بازگو می کردم. گاهی از اوقات چادر مادرم را می گرفتم و به عنوان عبا روی دوشم می انداختم و سرم را هم با چیزی می بستم، مادرم می گفت: مثل آشیخ حسین واعظ کن شدی و از من میخواست منبر آشیخ حسین را برایش بخوانم و من هم شبیه او می خواندم. سخنان را که بازگو میکردم روضه هم میخواندم. و از همان زمان علاقه مند بودم.مادرم فاطمه نام داشت و بسیار مادر خوبی بود و بسیاری از خصوصیاتی که اگر خوب باشد و داشته باشم از مادرم ارث برده ام. ما ۵ برادر و ۳ خواهر بودیم که یکی دیگر از برادرهایم هم روحانی هستند.در کن با علمایی مثل مرحوم آیت الله سرخه ای و مرحوم کلباسی و مرحوم حاج میرزا علی کنی رفت و آمد داشتیم. آیت الله سرخه ای عالم و مجتهد و مبارز بزرگی بودند که با ما رفت و آمد داشتند و مسجدشان در محله امامزاده یحیی - محله ۱۵ خرداد است و سرانجام هم پدر زن بنده شدند. مرحوم کلباسی امام جماعت مسجد میرزا محمود وزیر در سرچشمه تهران بودند. مرحوم حاج میرزا علی کنی عالم بزرگواری بودند که در حد مرجعیت بودند و یکی از مشوقان من برای تحصیل علوم دینی بودند. ایشان نقش بسیار برجسته ای در لغو قرارداد رویتر داشتند.خاطرات دوران کودکیدر دوران کودکی پدرم و برادران بزرگتر از خودم مراقبم بودند که با چه کسانی معاشرت می کنم و اینطور نبود که خیلی آزاد و رها باشم، البته محدود هم نبودم و یادم هست که با هم سن و سالانم بازی می کردیم چه در مدرسه و چه بیرون از مدرسه، الک و دولک و توپ بازی و... می کردیم.یادم هست که الک ها را با چوب می زدیم. آن زمان پینه دوزی داشتیم که از ناحیه پا یک مقداری معلول بود، روزی در دکانش نشسته بود و پینه دوزی میکرد، الک من خورد به سر او و او رفت پیش پدر من و شکایت کرد که آقا رضا الک را زده به سرم. پدرم خیلی مقید بود که ما به کسی تعدی نکنیم، بدون اینکه از ما بپرسد که عمدی بوده یا سهوی یا چرا این کار را کردی، فکرشان این بود که بالاخره بی مبالاتی کردی، جلوی مردم دو سه تا سیلی به من زدند و گفتند دیگر به کسی جسارت نکنید. فقط دو مورد یادم هست که پدرم مرا تنبیه کرده باشند که یک مرتبه اش همین بود و غیر از این دو مورد یاد ندارم پدرم با من حتی بد حرف زده باشند.یادم هست نزدیک های بلوغم که شد پدرم یک روز مرا خواست و گفت الان هیچ کس اینجا نیست و تنها هستی میدانی که آدم وقتی مکلف میشود و بالغ میشود خصوصیات جدیدی برایش پیدا می شودو اینها را باید بدانی و این مسائل را به من یاد داد. با اینکه خیلی ها این کار را نمی کردند و می گفتند این حرفها را جلوی جوانها نباید زد، ولی ایشان از همان موقع مراقب ما بودند.آن دوران، دوران بسیار خوب و با صفا و صمیمیتی بود. صفای خودم هم بیشتر بود. شاید خوب نباشد که بگویم ولی من از بچگی خیلی اهل عبادت بودم یادم است در سن ۱۱ سالگی تمام ماه رمضان را در گرمای شهریور ماه روزه می گرفتم. بعضی شبها مادرم مرا برای سحر بیدار نمیکرد و می گفت بیدارش نکنید که روزه نگیرد ولی من بدون سحری روزه میگرفتم. من قبل از اذان میرفتم بالای پشت بام و مناجات میکردم، و یکی از بچه های محل که اذان می گفت من بودم.چند نکته ای که خانواده ها باید برای تربیت فرزندان بدانند این است که پدر و مادر خودشان اهل عبادت باشند، نمی شود که آنها اهل عبادت نباشند ولی بخواهند بچه شان اهل عبادت باشد. پدر من اهل جماعت بود و همیشه هرجا که بودند، مقید به نمازجماعت بود و این روی ما هم اثر میگذاشت. علاوه بر این مسائل مالی و طهارت مالی و طهارت اخلاقی هم روی بچه ها اثر دارد. بنده یادم هست از اوایل طلبگی که گاهی منبر میرفتم همیشه می گفتم نفی مطلق درست نیست. یعنی نمی شود به جوانها بگوییم سینما نروید با اینکه سینمای آن موقع خیلی بد بود. من یک مجمعی داشتم به نام مجمع صادقیه آنجا برای بچه ها و با کمک خودشان تئاتر درست کرده بودیم و موضوعات جالب و اخلاقی و ظریف برای بچه ها درست میکردیم. یا به پدر و مادرها می گفتم جمعه بچه ها را بیرون ببرید که تفریح کنند و تخلیه بشوند واگرنه سرکش می شوند و طغیان می کنند. اگر هم کاملا رها و آزاد باشند باز مشکل ایجاد میشود. اگر انسان بتواند بچه ها را کنترل و هدایت بکند بسیاری از کارها را میشود انجام داد.اولین منبر در کنبنده تحصیل اولیه ام در دبستان بهمن در کن بود. کلاس اول که رفتم معلمم آذربایجانی و ترک زبان بود، روز اول گفت بچه ها من می خواهم نماز شما را درست کنم. معلم های آن زمان اکثرا آدمهای متدینی بودند. او به بچه ها گفت حمد و سوره را بخوانید. من چون در خانواده یاد گرفته بودم بهتر از بقیه خواندم حتی قرائتم هم تا حدودی خوب بود. وقتی همه بچه ها خواندند به من گفت تو ملا می شوی. گذشت تا روزی که من شاید ۱۸ سال سن داشتم. اولین شبی که در کن در حسینیه محله خودمان( محله بزرگ کن- محله سرآسیا) منبر رفتم، یک روحانی بود که از اصفهان می آمد و منبر می رفت.آن شب به من گفت منبر برو، گفتم من بلد نیستم و تا حالا منبر نرفتم گفت حالا برو و یک چیزی بگو. الان بروی یاد میگیری و اگر خراب هم بکنی همه میدانند تازه کاری، خودت هم ناراحت نمیشوی. اما اگر درس خواندی و ملا شدی و بعد منبر رفتی و خراب کردی دیگر تا آخر نمی توانی منبر بروی و آن موقع توقع مردم هم از تو بیشتر است. من منبر رفتم، یک منبر ۸ دقیقه ای و یک مسئله شرعی گفتم و قسمتی از یک خطبه امیرالمومنین را خواندم و یک روضه هم خواندم و پایین آمدم. دیدم یک پیرمردی با فاصله زیاد به من می گوید: فلانی مرا می شناسی؟ گفتم نه یادم نیست.گفت من معلم کلاس اولت هستم، بهت گفتم ملا می شی.بعد از دوران دبستان طلبه شدم و به تهران آمدم و به مدرسه برهان رفتم. در خیابان خراسان و اولین مدرسه ای بود که بعد از ۲۰ شهریور تاسیس شد. مدرسه کوچکی بود با ۱۰-۱۲ حجره کوچک. تقریبا ۲-۳ سال آنجا بودم و بعد به قم رفتم.یکی از نعمت هایی که خدا به ما داد همین بود که به مدرسه برهان رفتم. مرحوم آیت الله برهان عارف بزرگی بود که در نجف تحصیل کرده بود و در تربیت طلاب روش خاصی داشت و تمام وقتش را صرف تربیت طلبه ها می کرد و تقیداتی از نظر درسی و تربیتی و اخلاقی و عبادتی برای طلبه ها داشت.چون طلبه ها آن زمان تعدادشان کم بودو بعد از ۲۰ شهریورتمام مدرسه ها را بستند و حتی طلبه های مدرسه مروی را بیرون کردند و آنجا را هنرستان کردند، ایشان مقید بودند طلبه ها را زود معمم کنند. بعد از ۵-۶ ماه از ورود من، نزدیک عید غدیر به من گفتند خوب است معمم شوید. حالا سن من شاید ۱۵ سال بود و هنوز مکلف نشده بودم. من هم چون به ایشان خیلی علاقه داشتم به پدرم گفتم من میخواهم معمم شوم، پدرم گفت آخر تو سوادی نداری، گفتم آقای برهان گفتند. حتی من لباس نداشتم ایشان گفتند من این قبایی که دارم و این عبا را به شما عاریه می دهم و تو فقط یک عمامه بخر و در عید غدیر معمم شدم.آقای برهان خیلی روی نظم و اخلاق و تربیت طلبه ها حساس بودند و شرط کرده بودند هر طلبه ای اینجا میاید نباید نوافلش را ترک کند. شب های جمعه به ما می گفتند زود بخوابید و ساعت ۲ شب میامدند و بیدارمان میکردند تا دعای کمیل و نماز شب بخوانیم. در همان سن جوانی که حدودا ۱۶ ساله بودم ایشان ما را یک سفر عتبات بردند.سفر به قمسال ۱۳۲۵ به قم رفتم و ۵-۶ سال در مدرسه فیضیه بودم و بعد از آنجا به مدرسه حجتیه رفتم. دوری از آقای برهان اگرچه سخت بود ولی از وارد شدن به دریای حوزه قم خیلی خوشحال بودم. هنوز هم قم برایم خاطره انگیز است و ۱۳ سال در آنجا بودم و به غیر از سال آخر، باقی را در حجره بودم و زندگی طلبگی داشتم. در قم با اخوی و آیت الله امامی و آقای شمس و آشیخ جواد الهی کنی هم حجره ای بودیم. همسایه های ما در حوزه آیت الله ابطحی اصفهای بود و آیت الله سبحانی که الان از مراجع هستند و من از طریق همین آقای سبحانی که شاگرد امام بود، با امام ارتباط پیدا کردم.بازگشت به تهرانآيت الله مهدوي کني پس از بازگشت به تهران در سال ۱۳۴۰، در مدرسه مروي به تدريس علوم حوزوي مشغول شدند و از سال ۱۳۴۲ امامت جماعت مسجد جديدالتاسيس جليلي در ميدان فردوسي را پذيرفتند. اين مسجد پايگاه مناسبي براي فعاليتهاي اجتماعي و سياسي ايشان شد. مبارزات ايشان علیه حکومت طاغوت، باعث دستگيريهاي متعدد، تبعيد، شکنجه و زندانيشدن ايشان گرديد. ايشان آخرين روحانی مبارزی است که در روزهاي نزديک پيروزي انقلاب اسلامي براي چندمين بار دستگير و در آستانه پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي آزاد شدند.آيت الله مهدوي كني پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي سمتهاي مختلفي را عهدهدار بودهاند كه از جمله آنها ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
مسؤوليتهای اخیر:
بخشي از آثار علمي حضرت آيت الله مهدوي كني به قرار ذيل است:
سلام،به همه لازم به بستن تایپیک نیس
من که بچه فوق مومن و با تقوایی هستم
خودم نمیاممممم
ریا نشد که!شد؟؟؟؟
سلام و عرض ادب
نمیدونم شاید جای این مطلب اینجا نباشه اما من دوست داشتم شما هم اونو بخونید
روزی دختر شیخ یک تبلت گوگل نکسوس بخرید و بر شیخ عرضه نمود!
شیخ بگفت: این تبلت که خریدی اولین کار چه کردی؟
عرض نمود: یا شیخ بر صفحه اش برچسب زدم و دور آن کاوری بس محکم قرار دادم.
شیخ فرمود: ایا کسی تورا به این کار مجبور کرد؟
- خیر
فرمود: ایا تو به شرکت گوگل توهین کردی که چنین کاور بر آن نهادی؟
- خیر. اتفاقاً خود گوگل که آن را ساخته توصیه نماید که بر آن کاور نهیم.
- ایا چون این تبلت چیپ و درپیت است کاورش کردی؟
- خیر. بلکه چون ارزشمند است و کلی تکنولوژی صرف آن شده چنین کردم.
- ایا کاور از جمال تبلت نکاهد و به وزنش نیفزاید؟
- باکی نیست. به دوامش نیز بیفزاید.
شیخ صیحه ای بزد و فرمود: پس بدان که آنکه مرا و تو را ساخته ما را به عفاف توصیه نموده است که عفاف نه دست وپاگیر است ونه موجب عذاب بلکه ضمانت ماندگاریست
صد آه و حسرت که بخواندمی این داستان و نتوانم بفشارم دکمه صلوات را بیش از یک بار. اصحاب اگر می خواندند اینچنین حکایتی در کالبد خود نمی گنجیدند و جامه از تن می دریدند و سربه انتهای خیابان می نهادند.در فکر بودم همی که یا شیخ حکمت چنین داستانی در چه بود که پس از لختی اندیشیدن و دست بر ریش بکشیدم و دریافتم که نزدیک بود تبلت مارشال همی بخریدم تا این که چنین حکمت را بدیده و ندیده در اندر احوالات تبلیغ نکسوس به چشم خود دیدمی. چون بدینگونه بلند فکر می کردمی مریدان بفهمیدند و جملگی سر به بیابان نهادند که تاکنون خبر دقیقی از مریدان(درندگان جامه) در دست نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم
دو روزی می شه که از مراسم مادرجون(مادر بزرگ پسرخالم) برگشتیم. مادرجون 90 سالش بود. گوشی مادر زنگ خورد و پشت خط خالم بود. مادرجون رفته کما، سرسفره سرش درد گرفت و پشت سرهم بالا می آورد تا آمبولانس بیاد مادرجون دیگه نمی تونست دست و پاهاشو تکون بده. سرمادرجون روپاهای خالم بود و درحالی که خالم سرشو ناز می داد، مادرجون گفت من دیگه برنمی گردم حلالم کن.
قبل از عمل دکتر گفت امکانش خیلی زیاده بعد از عمل به هوش نیاد. عمل شد و بعد هم کما. یک روز بیشتر در کما نبود و بعد پایان نود سال زندگی. به همین راحتی. حالا من سعی دارم درس بگیرم، نمی دونم به چه چیزهایی باید فکر کنم اما دارم همه چی رو ضبط می کنم. عمو که آخر دلسنگی بود نه گریه و نه خنده و نه صحبت می کرد. از قبلم هم همینجوری بود. وقتی که سنگ آخر قبر می ذاشتن دیگه صورت مادرجون دیده نمی شد اما یه فرقی داشت، اینبار تا وقتی هستی تا وقتی زنده ای صورت مادرجونو نمی شه دید. سنگ آخر که صورتشو می پوشوند. جگر همه رو تیکه پاره کرد. عمو گفت مامان به بابا سلام برسون و بغضش ترکید.
هنوز فکر می کنم مادرجون یه جایی گوشه اتاق خونه خاله نشسته. خیلی جالبه دنیا نه تنها به مادیات بلکه به خاطرات خوشم رحم نمی کنه.
مادرجون خوش به حالت، از خیلی چیزا راحت شدی از خیلی چیزا. خدا بیامرزدت.
یه روزی تو حوزه علمیه شبستر(12سال پیش) با بچه ها در هوای گرم شروع کردیم به آب بازی(کم سن و سال بودیم) یه وقت دیدم همه بچه ها در رفتند. من هم خوشحال که همه از من ترسیدند و در رفتند. سرم و که بالا کردم دیدم جناب آقای موسوی امام جمعه شبستر که منزلش چسبیده به حوزه بود بالا سرم وایساده.یه دفعه با عصبانیت گفت که تو و فلانی و فلانی و ... فردا وسایلتون رو بردارید و برید خونه اتون.
ما هم سرمون و انداختیم پایین رفتیم حجره.
فردا که شد یکی از بچه ها از خجالت رفته بود. یه دفعه آقای موسوی آومد و گفت به مدیر مدرسه چیزی نگید ها شما رو اخراج می کنه (انگار نه انگار که این مرد بزرگوار دیروز دستور اخراج نداده بود)بعدش هم به من فرمودند تنبیه تو این که بری و اون طلبه رو پیدا کنی و بیاری.
یادش بخیر چه روزگار زیبایی بود. الان هم که در در حوزه هستم برای من افتخار بسیار بزرگی است.انگار که منزل اول من حوزه است و منزل دومم خانه ام.
صف شلوغ بود حاج خانم هم سفارش کرده بود مهمون داریم 20 تا نون بگیر. حاج آقا هم نامردی نکرد رفت تو صف یه دونه ای ها!!!!!