شنیدید میگن مردان مریخی زنان ونوسی؟
تفاوت هایی در زنان و مردان هست که باعث میشه همش بینشون سوء تفاهم پیش میاد، همه باید این تفاوت ها رو بشناسند تا بتونند طرف مقابل رو تحلیل کنند، وگرنه رفتاراشون همش سوء تفاهم ایجاد میکنه
شنیدید میگن مردان مریخی زنان ونوسی؟تفاوت هایی در زنان و مردان هست که باعث میشه همش بینشون سوء تفاهم پیش میاد، همه باید این تفاوت ها رو بشناسند تا بتونند طرف مقابل رو تحلیل کنند، وگرنه رفتاراشون همش سوء تفاهم ایجاد میکنه
[FONT=B Mitra]1- از توجه و احترام به والدينِ همسر، دريغ ننمائيد. هر چه شما بيشتر به آنها محبت كنيد آنها به فرزند خود و عروس خود بيشتر علاقه مند و زندگى با آنها و كنار آنها دلپذيرتر مى گردد. :hamdel:
2- توجه به مطالعه و اختصاص ساعاتى از روز به مطالعه به زندگى شما يك انضباط علمى و ارزشى مى دهد و شما و زندگى شما را از ديگر زندگى ها متمايز مى كند.:hamdel:
3- راههاى جلب رضايت همسر خود را كه به صورت اختصاصى است شناسائى نمائيد. هنر يك زن در اين است كه به اين راه ها توجه بيشترى نموده و آنها را از اول زندگى خوب شناسائى نمايد تا بتواند همسر خود را دائما خشنود و راضى نگه دارد.:hamdel:
4- توجه بيشتر به عبادات و رعايت حد و حدود آن ، تا به زندگى خود يك زيبائى معنوى بيشترى داده باشيد.:hamdel:
5- تا مى توانيد از الفاظ و كلمات ارزشمند و مثبت استفاده نمائيد تا همسر شما به عقل و ارزش عقلى شما بيشتر توجه كند.:hamdel:
6- توجه به جاذبه هاى ظاهرى خود در نزد شوهر، ترتيب ظاهر متناسب و مورد پسند همسر تا خاطر او را بيشتر به خود جلب كرده باشيد.:hamdel:
7- به کیفیت دست پخت خود و ذائقه همسرتان اهتمام داشته باشید.:hamdel:
8- توجه به گفتارها و انجام سريع خواسته هایی كه در مواقع خاص دارد تا احترام شما نزد او به حقيقت بپيوندد و او شما را قلبا دوست داشته باشد.:hamdel:
9- شنونده خوبى براى حرفهاى همسر خود باشيد تا او هم شنونده خوبى براى حرفهاى شما باشد.:hamdel:
10- با شرايط او سخن بگوئيد نه با شرايط خود، تا او بيشتر حس كند كه دركش مى كنيد. [1]:hamdel:
[FONT=B Mitra] پی نوشت :
1- سایت مرکز اطلاع رسانی قدیر، محسن کاظمی، چگونه بهترین همسر باشیم، تاريخ مراجعه: 93/7/28
يكي دو هفته قبل رفتم مسجدي امام جماعت نيامده بود. بسياري از پيشنمازان منظم هستند ولي خدا ائمه جماعت بي نظم ما را هدايت كند كه سر وقت بيايند براي رفتن عجله نكنند و اگر مشكلي داشتند نتوانستند بيايند تماس بگيرند خبر دهند و يا تا آنجايي كه ممكن است جايگزين قرار دهند.
بگذريم
چند نفر وارد مسجد شدند وقتي فهميدند كه امام نيامده و مردم نماز را خوانده اند
نوجواني به پيرمرد گفت شما جلو بايستيد ولي پيرمرد قبول نكرد و گفت من به شما ايمان دارم و قلبت پاك است و از او خواست تا جلو بايستيد و او به نوجوان اقتدا كند
مردم اعتقاد عميق و عجيبي به علماي اوريجينال دارند
علماي اوريجينال آنهايي هستند كه منبر عملشان را زودتر از گفتارشان مي روند
يكي از اين بزرگوران آيت الله ناصري است. علاقمندان به ايشان وقتي خدا نوزادي نصيبشان مي كند سراغشان مي آيند تا برايش دعا كنند و يا تبركش كنند و در گوشش اذان و اقامه بگويند. برخي هم بيماران خود را نزد ايشان مي آورند تا برايشان دعا كنند.
من هم انجا بودم الان فكرش را مي كنم چرا نرفتم تا دستي بر سرم من هم بكشد شايد از بيماري كبر، خودخواهي و حسد و...پاك مي شدم
نوجواني به پيرمرد گفت شما جلو بايستيد ولي پيرمرد قبول نكرد و گفت من به شما ايمان دارم و قلبت پاك است و از او خواست تا جلو بايستيد و او به نوجوان اقتدا كند
چه جالب
خیلی برام جالب بود.:ok:
اخه معمولا افراد مسن .بچه ها رو قبول ندارند.
چندسال پیش همراه دخترعموم رفته بودیم مسجد.دختر عموم 10 یا 11سالش بود.بعد یه خانمی کلی بهش حرف زد که تو بچه ای و الان اشتباه میخونی.نباید جلو من بشینی..نمازم خراب میشه:Moteajeb!:
بیچاره دخترعموم چندسال مسجد نمیرفت.
يكي دو هفته قبل رفتم مسجدي امام جماعت نيامده بود. بسياري از پيشنمازان منظم هستند ولي خدا ائمه جماعت بي نظم ما را هدايت كند كه سر وقت بيايند براي رفتن عجله نكنند و اگر مشكلي داشتند نتوانستند بيايند تماس بگيرند خبر دهند و يا تا آنجايي كه ممكن است جايگزين قرار دهند.
گاهي از كار برخي از روحانيون آدم حيرت مي كنه
افراد مسجدي و هيأت امنا بايد آنها تنظيمشون كنند؛ چون برخي ناميزونن:Nishkhand:
يك روحاني منزلش كنار مسجدي است من با او ارتباط دارم. ايشان به روحاني مسجد گفت شما مسيرتان دور است من حاضرم صبح ها براي نماز جماعت بروم روحاني مسجد كه گويي كسي به قلمرو او وارده شده باشد گفت: نه لازم نكرده مردم اينجا صبح ها مسجد نمي آيند:Moteajeb!:
اين روحاني بايد دوباره تست شود به نظرم اوريجينال نيست و برچشب هولوگرام از ملكوت نخورده:ok:
چندسال پیش همراه دخترعموم رفته بودیم مسجد.دختر عموم 10 یا 11سالش بود.بعد یه خانمی کلی بهش حرف زد که تو بچه ای و الان اشتباه میخونی.نباید جلو من بشینی..نمازم خراب میشه
بیچاره دخترعموم چندسال مسجد نمیرفت.
شب عاشورا در مسجدي روحاني اي منبر رفته بود خودش را كشت گفت: خانم هاي محترم هوا بيرون سرد است و باروني. كمي جمع و جور بنشينيد تا آنها كه بيرون هستند بيايند داخل. لااقل كيفتان را روي پاي تان بگذاريد و...چند نفر بيشتر نتوانستند بيايند داخل
ولي همكاري مردان بد نيست وقتي ازشون درخواست بشه حسابي جا باز ميشه.
امام حسين كربلا قيمه قيمه شد
برخي در روز عاشورا عشق قيمه حسين را دارند
درك درستي از عاشورا نداريم. آنها جان دادند و ما به عزادار جا نمي دهيم.
فردي چندتا غذاي نذري مي برد براي تبرك و شفا فريز كند يك نفر با فرزند خردسالش آمده به آنها غذا نمي رسد
بايد كمي درس جبراني برايمان بگذارند شايد فهميديم كه نمي فهميم:Ghamgin:
خب ساده ترش كنم
سه كيلو اهن سنگين تر است يا سه كيلو پنبه؟
سنگینی ربطی به جرم ندارد. در نظر عوام البته کیلو[گرم] واحد وزن است و سنگینتر یعنی چیزی که جرم بیشتری داشته باشد(که البته جرم را با وزن اشتباه می گیرند)
لذا از نگر عوامانه، سنگینتر، چیزی است که جرم بیشتری دارد، یا به تعبیر غلط عوام وزن بیشتری دارد، ربطی هم به سنخیت ندارد. لذا سه کیلو گرم آهن و سه کیلوگرم پنبه ترازوی کفه دار را به توازن می رسانند، زیرا جرم و در نتیجه وزن وارد بر هر دو کفه مساوی است. ربطی هم به سنخیت ندارد.
ولی از نگر علمی، چیزی سنگینتر است، یا به تعبیر دقیقتر چگالتر است، که چگالی بیشتری دارد، لذا با توجه به اینکه چگالی آهن از پنبه بیشتر است، می گوییم آهن از پنبه سنگینتر است، هر چند یک طرف یک برادۀ آهن داشته باشیم و طرف دیگر یک کامیون پنبه!!
سلام
پنبه اين بحث را زديم و بعدش كلي خنديدم ها:Nishkhand:
حامیا شوخی مکن با پنبه ها
این چه کار است ای یل پر خنده ها ؟
شوخ تبعی های تو ای مرد ناز
می گشاید از لب بی خنده راز
پنبه ی این بحث را هرگز مزن
خنده ی این بحث را ترمز بزن
گاهي از كار برخي از روحانيون آدم حيرت مي كنه
افراد مسجدي و هيأت امنا بايد آنها تنظيمشون كنند؛ چون برخي ناميزونن
يك روحاني منزلش كنار مسجدي است من با او ارتباط دارم. ايشان به روحاني مسجد گفت شما مسيرتان دور است من حاضرم صبح ها براي نماز جماعت بروم روحاني مسجد كه گويي كسي به قلمرو او وارده شده باشد گفت: نه لازم نكرده مردم اينجا صبح ها مسجد نمي آيند
اين روحاني بايد دوباره تست شود به نظرم اوريجينال نيست و برچشب هولوگرام از ملكوت نخورده
:khaneh:
سلام و عرض ادب
باعرض معذرت از جناب حافظ
مسجد جنرال و روحانی اورجینال به هر طریق
گرت مدام میسر شود زهی توفیق
:khandeh!:
روحانی اورجینال رو تو عنوان دیدم یاد مسجد جنرال ارومیه افتادم.
فکر نمیکنم کسی شنیده باشه یکم از تاریخچش بگم بد نیست. مسجد جنرال یکی از مساجد تاریخی ارومیه است (1209 ه.ق) که به احتمال زیاد به دستور سفیر ایران در دربار ناپلئون بناپارت ژنرال عسگرخان عبدالملکی افشار یکی از نظامیان برجسته ارومیه ای زمان فتحعلی شاه ساخته شده است.
او معتقد است «در آمریکا .... راحت [در لس آنجلس] درس اخلاق میگذاشتم و با همین لباس طلبگی هم میرفتم و هیچ مشکلی هم نبود و استقبال هم میکردند.».[۱۴]
سلام
بله. هیچ تعجبی ندارد.
صرف نظر از شخص محترم مورد نظر که جای هیچ حرفی ندارد و الحمدلله از سرمایه های گرانقدر معنوی کشورمان هستند ، به طور کلی عرض میکنم:
تا وقتی کاری به سیاست نداشته باشی ، حتی کلاس عرفان و تدریس وحدت وجود و ... را هم بگذاری ، کاری باهات ندارند. چون از ناحیه این کارها احساس خطر نمیکنند.
آنها از" اسلام سیاسی" احساس خطر می کنند. کاری به کارهای آنها نداشته باش ، کاری به کارت ندارند.
مثل زمان ائمه (ع). ائمه اطهار (ع) به خاطر آموزشهای دینی و تبلیغ نبود که مورد پیگرد حکومت طاغوت قرار می گرفتند. به خاطر " سیاسی " بودن آنها بود.
نمازی که امام علی (ع) می خواند ، اگر از سیاست جدا شود ، با نمازی که شمر ابن ذی الجوشن میخواند ، فرقی ندارد.
البته باید توجه کرد که همیشه ، همه در سنگر سیاسی ، مشغول مبارزه نیستند. هر فردی بنا به استعدادها و تخصصش و درکی که از شرایط زمان و مکان دارد ، رسالتی را برای خودش تشخیص می دهد و در سنگر خاصی به جهاد برمیخیزد.
رییس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی گفت: شهید آیت الله بهشتی برای آشنایی با دیدگاه های شخصیت های خارجی درباره اسلام، توجه زیادی به فراگیری زبان خارجی داشتند.
به گزارش ایرنا، مهدی محقق در آیین گرامی داشت شهید بهشتی افزود: در سفری که به مشهد برای دیدار با ادیب نیشابوری داشتم با شهید بهشتی دیدار کردم ، نخستین چیزی که به نظر من آمد از برجستگی های شخصیتی مرحوم شهید بهشتی ، دیدم که یک کتاب قطور زیر بغل داشتند ، گفتم این چه کتابی است ، ایشان گفتند که دائره المعارف اسلامی است که فرنگی ها نوشته اند ، من تا آن وقت اسم این کتاب را نشنیده بودم و ایشان گفتند که ماباید بدانیم که دیگران در باره اسلام چه فکر می کنند . بنابر این ما باید این کتاب ها را بخوانیم .
وی گفت: من بعدا متوجه شدم که ایشان زبان انگلیسی را به خوبی می دانند و این برای من خیلی شگفت آور بود چون که طلاب توجهی به زبان خارجی نداشتند.
محقق ادامه داد: در صدر اسلام پیغمبر اکرم (ص) به زید ابن ثابت امر فرمودند: برو زبان سریانی و عبری را یاد بگیر ، به علت اینکه باید زبان سریانی بدانی تا با مسیحیان بتوانی صحبت کنی و زبان عبری بدانی که بتوانی با یهودیان گفت و گو کنی.
وی گفت : مرحوم آیت الله شهید بهشتی خوب این نکته را دریافته بود که باید زبان را یاد می گرفت . بعدها هم وقتی که ایشان به آلمان رفتند و مسجد هامبورگ را اداره می کردند ، زبان آلمانی که زبان بسیار مشکلی است را هم فرا گرفتند.
وی افزود: در سال ۱۳۴۷ من در یک کنگره بین المللی در شهر مونت پولیه فرانسه بودم که بیشتر اسلام شناسان و خاورشناسان در آن کنگره بودند ، یکی از آن خاورشناسان پروفسور اشپولر نویسنده کتاب تاریخ مغول بود که در هامبورگ استاد اسلام شناسی بود و کتاب هایشان به فارسی ترجمه شده و نخستین دپوره اسلامی که مرحوم فلاطوری ترجمه کرده از آثار این استاد است.
محقق گفت: وی که از مشترقین سرشناس است . به من که رسید گفت: ملا بهشتی را می شناسی ، گفتم: خوب می شناسم و با ایشان دوست و هم دوره بوده ام ، گفت ایشان وقتی به آلمان آمده یک کلمه آلمانی بلد نبوده ولی الان به زبان المانی در باره مسائل فلسفی و کلامی سخنرانی می کند.
وی ادامه داد: همان طور که در گذشته هم اشاره کرده ام ، ما چهار نفر بودیم که طلبه بودیم و از حوزه بیرون آمدیم که وارد دانشگاه بشویم ، من و شهید بهشتی وارد دانشکده معقول و منقول شدیم و امام موسی صدر و مرحوم سید محمدرضا علوی تهرانی که همدرس و هم مباحثه من بودند وارد دانشکده حقوق شدند.
وی با بیان اینکه فضای حوزه برای ما بسیار تنگ بود و با توجه به فضای وسیع تری را لازم داشتیم و رسالت خود را بزرگتر می دیدیم ، هر چهار نفر حوزه را ترک کردیم و هر چهار نفر هم به هدف خود رسیدیم.
رییس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در بخشی از سخنان خود گفت: مرحوم شهید بهشتی با دانستن زبان انگلیسی و زبان آلمانی هدفشان این بود که در خارج از ایران بتواند در میان عامه مردم اروپا اثر بگذارد ، بنابر این به امر مرحوم آیت الله بروجردی به مسجد هامبورگ رفتند و واقعا اثر شگفت آوری بر اروپا گذاشتند.
محقق افزود: شهید بهشتی زمانی که رساله دکترای شان را می نوشتند چهار کتاب از من امانت گرفتند که سه تایش در تهران اصلا پیدا نمی شد و این نشان می داد که شهید بهشتی چقدر بینش قوی داشت که فکر و اندیشه اش را متصل به همان کتاب های موجود در حوزه نکند و کار خودش را فراتر ازآن می دانست.
دکتر محقق در پایان گفت: شهید بهشتی بعدا اثر شگرفی در انقلاب اسلامی داشت.
آیت الله شهید سید محمد حسینی بهشتی در چهار سالگی به مکتب رفت ، سپس به دبستان دولتی ثروت که بعدها ۱۵ بهمن نام گرفت راه یافت. دوره متوسطه را در دبیرستان سعدی اصفهان پشت سر گذاشت و طی تحصیل در دبیرستان به طلبگی علاقه مند شد . در سال ۱۳۲۱ در سن ۱۴ سالگی دبیرستان را رها کرد و به مدرسه صدر در بازار اصفهان رفت ، در آنجا عربی ، کلام ، فقه و اصول را آموخت و در سال ۱۳۲۵ راهی قم شد و در مدرسه حجتیه تاریخ فقه و اصول را نزد سید محمد محقق داماد و آیت الله خمینی(ره) ، فرا گرفت.
در سال ۱۳۲۷ موفق شد تا دیپلم ادبی بگیرد و در ادامه برای تحصلات دانشگاهی به دانشکده الهیات و علوم اسلامی دانشگاه تهران راه یافت. در سال ۱۳۳۰ توانست لیسانس خود را در رشته معقول یعنی فلسفه و حکمت اسلامی دریافت کند ، پس از آن دوره دکتراتی فلسفه را در دانشگاه تهران پی گرفت ، اما به دلیل مبارزات در قم و عزیمت به آلمان تحصیلات را نیمه تمام گذاشت . سرانجام در سال ۱۳۵۳ از پایان نامه دکترای خود با عنوان مسائل مابعدالطبیعه در قرآن مجید دفاع کرد.
در بهار سال ۱۳۵۷ سفری به اروپا و آمریکا داشت و با دانشجویان مسلمان به گفت وگو نشست. چون مجدد به ایران بازگشت در مسیر انقلاب شکوهمند اسلامی قرار گرفت و با پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یکی از نظریه پردازان بصیر فعالیت های انقلابی خود را شروع کرد و سرانجام در تاریخ هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ و در انفجار تروریستی حزب جمهوری اسلامی به همراه جمع زیادی از مسوولان و فرزندان انقلاب اسلامی به شهادت رسید.
سوالهای زیر را از بچههای ۵ تا ۱۰ ساله پرسیدهاند.
اما انگارجوابهای آنها خیلی بچگانه نیست! :khejalati::ghati:
• بهترین سن برای ازدواج چند سالگی است؟ :Gig:
«۸۴سالگی! چون در آن سن مجبور نیستید کار کنید و میتوانید هی دراز بکشیدو فقط همدیگر را دوست داشته باشید.» جودی، ۸ ساله:pir::Khab:
«مهدکودکم که تمام بشود، میروم و برای خودم دنبال زن میگردم!» تام، ۵ ساله:koodak:
• در اولین قرار ملاقات، زن و مردها به هم چه میگویند؟:soal:
«در اولین قرار ملاقات فقط به هم دروغ میگویند و این معمولا باعث میشود که از هم خوششان بیاید و یک قرار دوم بگذارند.» مایک، ۱۰ ساله:gholdor:
• مساله حیاتی: بهتر است آدم ازدواج کند یا مجرد بماند؟ :Gig:
«دخترها بهتر است مجرد بمانند، اما پسرها باید ازدواج کنند چون یک نفر را لازم دارند که دنبالشان راه بیفتد و تمیز کند!» لینت، ۹ ساله :chakeretim:
«بابا این چیزها سردرد میآورد. من فقط یک بچهام. من همچین بدبختیهایی نمیخواهم.» کنی، ۷ ساله:no:
• چرا دو نفر عاشق هم میشوند؟ :Gig:
«هیچ کس نمیداند چه اتفاقی میافتد، ولی من شنیدهام که یک ربطهایی به بویی که آدم میدهد دارد،برای همین است که مردم این قدر عطر و ادکلن میخرند.» جین، ۹ ساله :nashenas:
«میگویند یکی به قلب آدم تیر میزند و این حرفها،ولی مثل اینکه بقیهاش این قدر درد ندارد.» هارلن، ۸ ساله
• عاشق شدن چطوری است؟ :Gig:
«مثل یک بهمن که برای زنده ماندن باید زود از زیر آن فرار کنی.» راجر، ۹ ساله :farar:
«اگر عاشق شدن مثل یادگرفتن حروف الفبا سخت است، من یکی که نمیخواهم. خیلی طول میکشد.» لئو، ۷ ساله:okey:
• نقش خوشتیپی در عشق :sibil:
«اگر میخواهید کسی که در حال حاضر جزئی از خانوادهتان نیست، دوستتان داشته باشد،خیلی مهم نیست که خوشگل باشید.» ژوانه، ۸ ساله :khoshgel:
«فقط قیافه مهم نیست. من را نگاه کنید. خیلی خوشتیپم. اما هنوز کسی پیدا نکردهام که با من ازدواج کند.» گری، ۷ ساله:loool:
«زیبایی یک چیز ظاهری است، نمیتواند خیلی ماندگار باشد.» کریستینه، ۹ ساله :khandidani:
• چرا عشاق دست هم را میگیرند؟ :Gig:
«میخواهند مطمئن شوند که حلقههایشان نمیافتد، چون خیلی بالایش پول دادهاند.» دیو، ۸ ساله:vamonde:
• عقاید محرمانه درباره عشق :fekr:
«من عشق را دوست دارم، فقط به شرطی که وقتی تلویزیون کارتون میدهد، اتفاق نیفتد.» آنیتا، ۶ساله :spam:
«عشق آدم را پیدا میکند، حتی اگر خودت را از آن پنهان کنی. من از ۵ سالگی تلاش میکنم که خودم را از آن پنهان کنم ولی دخترها مدام پیدایم میکنند.» بابی، ۸ساله :nishkand:
«خیلی دنبال عشق نیستم. فکر میکنم کلاس چهارم بودن به اندازه کافی سخت هست.» رژینا، ۱۰ ساله:reading:
• ویژگیهای شخصی برای اینکه عاشق خوبی باشید :doosti:
«یکی از شما باید بلد باشد که خوب چک بنویسد، چون حتی اگر صد هزار کیلو هم عشق داشته باشید،باز هم یک قبضهایی هست که باید پرداخت کنید.» آوا، ۸ ساله
• راههایی که میشود کسی را عاشق خودتان کنید :hamdel:
«به آنها بگویید که فروشگاههای زنجیرهای شکلات دارید.» دل، ۶ ساله :yes:
«یک سری کارها را نکنید مثلا اینکه کتانی سبز بدبو داشته باشید ممکن است با این کارتان توجه کسی را جلب کنید اما توجه، عشق نیست. » آلونزو، ۹ ساله :nashenas:
«یکی از راههایش این است که دختر مورد نظر را برای غذاخوردن بیرون دعوت کنید.حتما یک چیزی بخرید که دوست دارد؛ مخصوصا سیبزمینی سرخ کرده.» بارت، ۹ساله:yes:
• چطوری میشود فهمید دو تا آدمی که توی رستوران غذا میخورند عاشق هم هستند؟ :Gig:
«فقط نگاه کنید و ببینید که مرد صورت حساب را برمیدارد یا نه.این راهی است که میشود فهمید عاشق شده یا نه.» جان، ۹ ساله
«عاشقها فقط به هم خیره میشوند و غذایشان سرد میشود. بقیه بیشتر به غذا توجه میکنند.» براد، ۸ ساله :doosti:
«اگر یکی از آن دسرهایی سفارش بدهند که با آتش درست میکنند، عاشقند.چون یعنی قلب خودشان هم آن جوری است… توی آتش» کریستینه، ۹ ساله
• وقتی مردم میگویند: دوستت دارم، به چه فکر میکنند؟ :Gig:
«به خودشان میگویند: بله واقعا دوستش دارم. ولی کاش میشد حداقل روزی یک بار دوش بگیرد.» میشله، ۹ساله:khandidani:
• چطور میشود عاشق ماند؟ :Gig:
«اسم زنتان را فراموش نکنید این کار کل عشق را نابود میکند.» راجر، ۸ ساله:badbakht:
«همسرتان را زیاد ببوسید. این کار باعث میشود او یادش برود که شما هیچ وقت آشغال را بیرون نمیگذارید.» رندی، ۸ساله :pirooz:
نشانههای زن و شوهر
زن و مرد از راهي مي رفتند، ماموران آنها را ديدند وآنها را خواستند! پرسيدند شما چه نسبتي با هم داريد؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهريم.
ماموران مدرك خواستند،
زن و مرد گفتند نداريم!
ماموران گفتند چگونه باور كنيم كه شما زن و شوهريد ؟!:Gig:
زن و مرد گفتند براي ثابت كردن اين امرنشانه هاي فراواني داريم ... !
اول اينكه آن افرادي كه شما مي گوييد دست در دست هم مي روند،ما دستهايمان از هم جداست! :Ghamgin:
دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت كردن به هم نگاه مي كنند،ما رويمان به طرف ديگريست! :Ghamgin:
سوم آنكه آنها هنگام صحبت كردن و راه رفتن،با هم با احساس حرف مي زنند،ما احساسي به هم نداريم! :Ghamgin:
چهارم آنكه آنها با هم بگو بخند مي كنند، مي بينيد كه، ما غمگينيم! :Ghamgin:
پنجم، آنها چسبيده به هم راه مي روند،اما يكي ازما جلوترازديگري مي رود! :Ghamgin:
ششم آنكه آنها هنگام با هم بودن كيكي، بستني اي، چيزي مي خورند،ما هيچ نمي خوريم! :Ghamgin:
هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترين لباسهايشان را مي پوشند، ما لباسهاي كهنه تنمان است.. ! :Ghamgin:
هشتم، ...
ماموران گفتند: خيلي خوب، برويد، برويد، فقط برويد ... !
سلام بر شما
به نظر شما چيز ديگري هست كه بتوان به عنوان تبليغ غير مستقيم از زندگي ايشان بيان شود؟
سلام علیکم
از شما استاد گرامی و بزرگوار بابت جمع آوری این مطلب بی نهایت سپاسگزارم(اجرکم عندالله)
هرچه در مورد خصوصیات بارز و غیر بارز رهبری (روحی فداه ) بگوییم باز هم کم گفته ایم ،شخصیت شناسی امام خامنه ای (روحی فداه) خودش چند جلد کتاب میشود!!!
اما در تکمیل فرمایشات شما موارد دیگری نیز میتوان بیان کرد از جمله
آینده نگری
شجاعت زیاد
عامل به تمام آنچه بیان میکنند
اهل مطالعه زیاد
حافظه قوی
تدریس (باوجودی که برترین شخصیت کشور هستند اما همچنان به تدریس نیز ادامه میدهند)
مدیرت عالی زمان در برنامه هایشان
وغیره...
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، خاطره ای از مقام معظم رهبری (حفظه الله)درباره اهمیت کتابخوانی در سایت خامنه ای دات آی آر منتشر شده که خواندنی است:
من توقعم این است که مردم ما کتابخوانى را جدى بگیرند. البته جمعى از مردم جدى مىگیرند؛ اما همه این طور نیستند. من مىخواهم خواهشى از مردم بکنم و آن این است: کسانى که وقتهاى ضایعشوندهاى دارند؛ مثلا به اتوبوس یا تاکسى سوار مىشوند، یا سوار وسیلهى نقلیهى خودشان هستند و دیگرى ماشین را مىراند، یا در جاهایى مثل مطب پزشک در حال انتظار به سر مىبرند و بههرحال اوقاتى را در حال انتظار به بىکارى مىگذرانند، در تمام این ساعات، کتاب بخوانند. کتاب در کیف یا جیب خود داشته باشند و در اتوبوس که نشستند، کتاب را باز کنند و بخوانند. وقتى هم به مقصد رسیدند، نشانهاى لاى کتاب بگذارند و باز در فرصت یا فرصتهاى بعدى آن را باز کنند و از همان جا بخوانند. بنده خودم چند جلد قطور از یک عنوان کتاب را در اتوبوس خواندم! البته قضیه مربوط به قبل از انقلاب است که چند روزى براى انجام کارى از مشهد به تهران آمده بودم. بنا به دلایلى نمىخواهم اسم کتاب را بگویم. وضعیت و فضاى اتوبوسهاى آن روزگار براى ما خیلى آزار دهنده بود و نمىتوانستیم تحمل کنیم. دلم مىخواست سرم پایین باشد و خواندن کتاب در چنین وضعیتى بهترین کار بود. ساعتى را که به این حالت مىگذراندم احساس نمىکردم ضایع مىشود. آن وقتها تقریبا یک ساعت طول مىکشید تا آدم با اتوبوس از جایى به جاى دیگر مىرفت. بعضى وقتها این جابجایى کمتر یا بیشتر هم طول مىکشید. بههرحال چنین یک ساعتهایى را احساس نمىکردم که ضایع مىشود؛ چون کتاب مىخواندم. مصاحبه در پایان بازدید از نهمین نمایشگاه بینالمللى کتاب تهران - 22/
به نقل از دکتر حداد عادل( برگرفته ازگشتی در کتابخانه شخصی رهبر انقلاب سایت خامنه ای دات آی آر)
گاهی کسانی که در زمینهی روانشناسی و رفتارشناسی کار میکنند، براساس رفتارها یا نشانههای رفتاری افراد، تا اندازهای شخصیت فرد را شناسایی و تصویری از شخصیت او ارائه میکنند. اگر من بخواهم با توجه به کتابخانهی ایشان و قلمرو مطالعاتشان چنین تصویری ارائه کنم، باید بگویم: ایشان مردی دانشمند و ادیب است و شخصیتی است که هم در عالم نظر و هم در عالم عمل، تواناست و نظر و عمل را با هم توأم کرده. تصوری که من از ایشان دارم، تصور انسانی بافرهنگ و فرهیخته و البته متعهد است. یعنی اعتقاداتی دارد و به اعتقادات خودش هم سخت پایبند است و در راه آنچه که به آن ایمان دارد، جهاد و مجاهدت میکند. در عالم ارزش و ضد ارزش خنثی نیست و جهتگیریاش کاملاً روشن و شفاف است اما در عین حال وسعت نظر کمنظیری هم دارد؛ یعنی نسبت به چهرهها و جریانهای گوناگون نظر و ارزیابی دارد. آنچه در آقای خامنهای دیده میشود، اعتقاد و غیرتمندی است و آنچه دیده نمیشود، تعصب و تنگنظری. جمع این دو بسیار مهم است.
تعصب و تنگنظری هردو ناشی از جهل است اما ایشان خیلی چیزها دربارهی ایران و جهان و راجع به اشخاص و افکارشان میدانند و همین آگاهی وسیع، به ایشان انصاف و اعتدالی بخشیده که کممانند است. آقای خامنهای قدر هر اندیشمند و هر جریانی را میداند و از داراییهای فکری و علمی اشخاص مختلف و از تواناییهایشان بیاطلاع نیست. به همین جهت است که اشخاص و جریانها هم هرکدام با ایشان ربط و رابطهای دارند. گاهی ایشان شرح احوال پدربزرگ چهرهی برجستهای را که الان دارد زندگی میکند و اینکه او در چه فنی از فنون تبحر داشته را دقیق میدانند. وقتی به این چهره میرسند، از آن پدربزرگ یاد میکنند که من شنیدهام یا خودم دیدهام که جد بزرگ شما در نجف یا مشهد چنان بوده... این باعث میشود که هرکسی بتواند جایگاهی نزد ایشان داشته باشد.
يك سالي يادم هست ديدار با طلاب و دانشجويان داشتند
25 اتوبوس با تأخير رسيد و ظاهرا مسؤول مربوط زمان ملاقات را اشتباه متوجه شده بود
وقتي بعد از ملاقات رسمي به ايشان خبر دادند كه 25 اتوبوس آمده اند و اصرار دارند با شما ملاقات كنند ايشان فقط توانستند به رسم احترام به مهمانان يكي دو دقيقه تشربف بياورند و برگردند.
آینده نگری
شجاعت زیاد
عامل به تمام آنچه بیان میکنند
اهل مطالعه زیاد
حافظه قوی
تدریس (باوجودی که برترین شخصیت کشور هستند اما همچنان به تدریس نیز ادامه میدهند)
مدیرت عالی زمان در برنامه هایشان
وغیره...
ايشان بعد از وفات آيت الله منتظري كريمانه پيام دادند با اين كه ايشان بارها و بارها مورد بي مهري قرار گرفته بودند طوري كه آيت الله هاشمي رفسنجاني و آيت الله ابراهيم اميني رسما از مقام معظم رهبري دفاع كردند و گفتند به ايشان ظلم شده در سخنراني هاي آقاي منتظري چون ايشان عملا نمي خواستند رهبر شوند و از اين مقام فراري بودند ولي قرائن و شواهدي كه امام اشاره كرده بودند و تدبير خبرگان رهبري اين مسؤوليت به ايشان واگذار شد.
به نظر بنده همين برخورد كريمانه را با فتنه گران سال 88 داشتند و گرنه الان آنها به كاروان مرحومان پيوسته بودند و برايشان هوادرانشان رحم الله من يقرء الفاتحه مع الصلوات هوا مي كردند.
يكي ديگران از سبك هاي تبليغ غيرمستقيم ايشان ارتباط صميمي با همسر و فرزندان است. فرزندان ايشان طوري تربيت شده اند كه حرمت نگه مي دارند
برخي از آقازاده ها حرمت باباي خودشون را هم نگه نداشتند چه رسد به دين و ملت:Ghamgin:
طلب رحمت اجباري:Nishkhand: کفندزدی در بستر مرگ افتاده بود. پسر خویش را فراخواند. پسر به نزد پدر رفت گفت: «ای پدر امرت چیست؟»
پدر گفت: «پسرم من تمام عمر به کفندزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی به دنبالم بود. اکنون که در بستر مرگم و فرشته مرگ را نزدیک حس میکنم، بار این نفرین بیش از پیش بر دوشم سنگینی میکند. از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند.»
پسر گفت: «ای پدر چنان کنم که میخواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم.»
پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد. از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق میدزدید و مرده به طور ايستاده در قبر مي بست و مي رفت. مردم میگفتند: «صد رحمت به کفن دزد اولی .»
شوخ طبعي هاي طلبگي، ص 65
به نقل از دکتر حداد عادل( برگرفته ازگشتی در کتابخانه شخصی رهبر انقلاب سایت خامنه ای دات آی آر)
گاهی کسانی که در زمینهی روانشناسی و رفتارشناسی کار میکنند، براساس رفتارها یا نشانههای رفتاری افراد، تا اندازهای شخصیت فرد را شناسایی و تصویری از شخصیت او ارائه میکنند. اگر من بخواهم با توجه به کتابخانهی ایشان و قلمرو مطالعاتشان چنین تصویری ارائه کنم، باید بگویم: ایشان مردی دانشمند و ادیب است و شخصیتی است که هم در عالم نظر و هم در عالم عمل، تواناست و نظر و عمل را با هم توأم کرده. تصوری که من از ایشان دارم، تصور انسانی بافرهنگ و فرهیخته و البته متعهد است. یعنی اعتقاداتی دارد و به اعتقادات خودش هم سخت پایبند است و در راه آنچه که به آن ایمان دارد، جهاد و مجاهدت میکند. در عالم ارزش و ضد ارزش خنثی نیست و جهتگیریاش کاملاً روشن و شفاف است اما در عین حال وسعت نظر کمنظیری هم دارد؛ یعنی نسبت به چهرهها و جریانهای گوناگون نظر و ارزیابی دارد. آنچه در آقای خامنهای دیده میشود، اعتقاد و غیرتمندی است و آنچه دیده نمیشود، تعصب و تنگنظری. جمع این دو بسیار مهم است.
انسان وقتی کسی را عاشقانه دوست داشته باشد،وقتی کسی را مولای خودش بداند فقط از او اطاعتِ تنها نمیکند! بلکه سعی میکند با تمام وجودش خودش را شبیه او سازد...
میگویند شبیه ترین انسانها نسبت به پیامبراکرم(صلوات الله علیه) در رفتار و عمل و منش حضرت علی (علیه السلام ) بودند
حال چقدر بنده که دم از ولایتمداری میزنم خودم را شبیه مولایمان کرده ام:Ghamgin: چقدر عامل به آنچه میدانم هستم:Ghamgin: چقدر مانند مولایم امام خامنه ای روحی فداه ،مستقیم که بماند،غیر مستقیم مبلغ دین هستم،انسان تا به دستوارات دین عامل نباشد نمیتواند تبلبغ غیر مستقیم داشته باشم...جدا ما چقدر سعی کردیم خودمان را شبیه مولایمان کنیم:Ghamgin:
دين و تخصص
البته اين مشكل جدي نگرفتن تخصص در مسائل ديني هم هست. وقتي يك نفر مي آيد آسانسور را درست كند براي او چايي مي آورند برويد كنار تكنسين اومده
يا وقتي كسي نزد آرايشگري كه تحصيلات دانشگاهي مي رود به تخصص او خيلي احترام مي گذارد
ولي غالبا اين طوري است كه افراد مذهبي كمتر دقت مي كنند مثلا يك كارشناس فقه يا كلام يا تاريخ نزديك بيست سال سابقه تحصيل و كار در اين رشته داشته باشد.
جوجه دانشجويي بچه يكي از روحانيون بود
تازه دانشگاه دولتي قبول شده بود و با چندتا شبهه ديني آشنا شده بود در يك مهماني با طمطراق و غروري كه در ظاهرش هم مشخص بود رو كرد به باباش و گفت: راستي بابا امروز رفتم نماز آيت الله ناصري. مسجد شلوغ شلوغ بود
رفتم نزديك محراب خودم رسوندم به ايشان و گفتم: (با دهان پرو با غرور بخونيد:Nishkhand: ) استاد يك سؤالي دارم و سؤال را گفتم.
ايشان خنديدند و گفتند: بچه آخوند هستي؟
گفتم بله
گفت: برو از بابات بپرس
بعد با خنده گفت:بيچاره تو اشكال گير كرده بود نه راه پس رفت داشت نه راه پيشرفت. به نظرم جلوي مردم هم خجالت كشيد جوابشو نمي دونه
اين جوجه دانشجو اين چنا كلام را گفت و باباش قرمز مي شود مرتب مي گفتم پسرم اين طور نيست از درباره علما اين طوري نبايد صحبت كنيد و...
خوب كه حرف هايش را زد گفتم تمام شد؟
گفت: بله
گفت: عزيز دل من! من يك يك جوجه طلبه هستم پاسخ اين شبهه را مي دانم اون وقت شما با يقيين مي گوييد ايشان جوابي نداشت. اين شبهه را در كتاب اعتقادات سال اول و دوم حوزه مي خوانند
....
تعجبي من از اين است كه
گاهي يك پزشك كه خود متخصص است حرف غيرتخصصي مي زند
انگاري مراجع با شير و خط حكم شرعي مي دهند
گاهي از يك پزشك يا يك متخصص مي شنويم كه راحت درباره يك مسئله شرعي مي گويد «نظر من» است و مثلا فلان آيت الله اشتباه كرده است.
سوفسطاييان را كه يادتون مياد
همين چند سال قبل زندگي مي كردند دوران يونان باستان
اينا حقودانان و وكلايي بودند با قدرت بياني عالي. مي گفتند مهم نيست حق چي است و باطل كدام. شما به ما پول و فلوس بدهيد هر باطلي را خواستيد براي شما حق مي كنيم و هر حقي را كه مال طرف مقابل است ثابت مي كنيم باطل است. تاجايي جلو رفتند كه در همه چيز شك كردند برخي حتي گفتند در دنيا هيچ چيز واقعي نيست همه وهم من است و برخي هم گفتند حتي خودما هم واقعي نيستيم
سفسطه چیست؟ شاگردی از استاد پرسید: سفسطه چیست؟
استاد کمی فکر کرد و جواب داد: گوش کنید ، مثالی می زنم، دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز و دیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید، کدام یک این کار را انجام دهند؟
شاگردان یک صدا جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
استاد گفت: نه، تمیزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند. پس چه کسی حمام می کند؟
شاگردان: تمیزه؟
استاد جواب داد: نه، کثیفه، چون او به حمام «احتیاج» دارد.
و باز پرسید: خوب، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند؟
اين بار شاگردان گفتند: کثیفه!
استاد گفت: اما نه، البته که هر دو! تمیزه به حمام «عادت» دارد و کثیفه به حمام «احتیاج» دارد. ولي با اين حال عملا بالاخره کی دوش می گیرد؟
بچه ها با سر درگمی و ترديد جواب دادند: هر دو !
استاد این بار توضیح می دهد: نه، هیچ کدام! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند: بله درسته، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم؟ هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است
استاد در پاسخ گفت: خوب پس متوجه شدید، این یعنی: سفسطه!خاصیت سفسطه. بسته به این است که چه چیزی را بخواهی ثابت کنی!!
[FONT=times new roman]يك كسي داماد شد، زنش سه ماهه زاييد. آمد خانهي پدر خانمش گفت: دختر خانم شما سه ماهه زاييده است. گفت: چطور شده؟ گفت: بابا بايد نه ماهه بزايد. گفت: بنشين. گفت: هرچه سؤال ميكنم جواب بده. گفت: چند ماه است تو شوهر دختر من شدي؟ گفت: سه ماه. خوب سه ماه است كه تو شوهر او شدي. چند ماه است كه او زن تو شده است؟ گفت: سه ماه. گفت: خوب اين هم يك سه ماه ديگر. گفت: چند وقت است كه شما دو نفر زن و شوهر هستيد؟ گفت: سه ماه! گفت: سه سه ماه؟ نه ماه! (خنده حضار) گفت: بله، رياضي شما درست است. اما سوء ظن من هم سر جايش است.
[FONT="]دوري از تکلّف در ازدواج
[FONT="]ازدواجمان قرآني باشد. يک داماد امشب بنا است بله برون بيايد. حاج آقا قرآن چه ميگويد؟ قرآن... بسم الله الرحمن الرحيم. ميگويد: در مراسم بله برون حضرت شعيب، به موساي جوان گفت: من دخترم را به تو ميدهم، هر طور که آسانت است. «وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ» (قصص/27) «وَمَا أُرِيدُ» يعني من اراده نکردم، بنا ندارم. «أَشُقَّ عَلَيْكَ» تو به مشقت بيفتي. من نميخواهم به مشقت بيفتي، چند مثقال طلا ميتواني بخري؟ ميتواني تالار اجاره کني يا نميتواني؟ ميتواني پيراهن عروس بگيري، بگير. نميتواني از يکي از دوستان قرض کن. مگر اشکالي دارد؟ هر طوري آسان است. «وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ» اين کد پدر در مراسم بله برون است. «وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ» نميخواهم به تو سخت بگذرد. به خودتان گير ندهيد، سخت نگذرانيد، آسان بگيريد. قرآن ميگويد: آدم هايي را که دوستشان داريم، اهل تقوا هستند، يک کاري ميکنيم که خودشان را آسان بگيرند. يعني گير نباشند. «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى» (ليل/7) روانش ميکنيم.
[FONT="]بعضي از آدمها روان هستند. بعضي از آدمها روان نيستند.
[FONT="]يک روحاني با يکي از اين سوپردولوکسها در يک سفر سه روزه کشتي، صندليشان کنار هم افتاد. اين روحاني به اين آقا گفت: خوب حال شما خوب است؟ جواب نداد. اين گوشش سنگين است؟ آقا: به شما بودم، حا شما خوب است؟ يعني زبان من را نميفهمد؟ ميگفت: چند بار با ايشان صحبت کردم، آخرش گفت: آقا ببخشيد، من با آخوندها بد هستم. از نژاد تو بدم ميآيد. حالا قضا و قدر من را پهلوي تو گذاشته است، خواهش ميکنم با من حرف نزن.
[FONT="]گفت: چه کرديم؟
[FONT="]گفت: ببين! چه کرديم ندارد، من از عمامه تو بدم ميآيد.
[FONT="]تا گفت: از عمامه تو بدم ميآيد، اين آخوند هم عمامه اش را برداشت و در دريا انداخت. گفت: راحت شدي؟
[FONT="]گفت: من نخواستم شما عمامه تان را در دريا بيندازيد.
[FONT="]گفت: بابا تو آدم هستي، عمامه نيم کيلو پنبه است. من تو را دوست دارم.
[FONT="]حالت چطور است؟
[FONT="] گفت: الحمدلله. باز شد، قفلش باز شد.
[FONT="] بعد ميگفت، وقتي صحبت کرديم، خجالت کشيد، ديد يک ده بيست برابر اين ما سواد داريم. اين حالا دو کلمه درس خوانده بود، باد او را گرفته بود. هي به ما علاقمند شد، علاقمند شد، گفت: آقا من ناراحت هستم از اينکه شما عمامه ات را انداختي،
[FONT="]گفت: هيچ ناراحت نباش. عمامه چيزي نيست. حرفت را بزن. چطوري؟
[FONT="]ميگفت: آقا اين فرد در اين دو سه روز که ما مسافرت بوديم، مريد ما شد. ما وقتي پياده شديم، گفت نميگذارم هتل بروي. گفت: آقا من تلفن کردم، آنجا رزرو کرده ام. گفت: امکان ندارد. بايد منزل ما بيايي. با زور من را خانه خودش برد. هم راننده ما شد، هم مترجم ما شد، هم ميزبان ما شد. سه روز، روز آخر هم براي بدرقه پاي کشتي آمد. يک کارتون کادو هم داد. گفت: اين کادوي شما. ما در کشتي کارتون را باز کرديم ديديم، دو توپ پارچه عمامه اي است.
[FONT="]تو نيکي ميکن و در دجله انداز *** خودم شيرجه ميرم درش ميارم
[FONT="]تو نيکي ميکن و در دجله انداز *** که ايزد در بيابانش دهد باز
[FONT="]بعضيها روان هستند. بعضيها هم روان نيستند. بنده دارم ميروم مسجد، عمامهام به شاخه درخت گير ميکند و ميافتد. فوري زنگ ميزنم مسجد، ميگويم: الو! مسجد! يک حادثه اي رخ داده است، امشب نماز تعطيل است. حادثه نيست، برو بگو عمامهام افتاد در چاه، قد قامت الصلاة! از نماز دست برندار به خاطر عمامه. بعضيها گير خودشان هستند.
[FONT="] بعضيها نه روان هستند. روان باشيد. با زن روان باشيد، شد، شد، نشد، نشد. ما خودمان گير خودمان هستيم، زندگيها تلخ شده است به خاطر اينکه به هم گير ميدهيم. زعفران نيست. اي خاک بر سرم. چه شد؟ زعفران نيست. خوب نيست که نيست. خوب براي اين؟ خانه تمام نشده است؟ نه! خوب نشود. يک اتاقش که سفيد شده است. عروس را ميآوريم. نه زشت است. زشت است چيست. حالا يک اتاقش که تميز است، زندگي را شروع کنيد. زندگي هيچ وقت کامل نميشود.
[FONT="]تازه داماد شده بودم. با خانواده رفتيم قم، يک اتاق اجاره کرديم. کف اتاق گچ و خاک بود، موزاييک هم نبود. اتاق بزرگ بود، نصفش را فرش کرديم، نصفش گچ و خاک بود. ابويام آمد گفت که... خدا همه ي اموات را بيامرزد. گفتم: آقاجان شما اگر يک شش متر زيلو براي ما بخري، بندازيم کنار اتاق، اين اتاقمان اول زندگي کامل ميشود. [FONT="]خنديد گفت: محسن! [FONT="]گفتم: بله! [FONT="]گفت: هشتاد سال است، دويدهام زندگيام کامل نشده است، خوشا به حالت که با شش متر زيلو، ميخواهي زندگي ات کامل بشود. زندگي هيچ وقت کامل نميشود. ميخواهي خوش باشي، با همين زيلو هم ميشود خوش بود. پول نداريم انگور بخريم، خوب دانه انگور ميخريم. خوب انگور را هم که قورتش نميدهيم بايد دانه دانه کنيم و بخوريم. حالا چرا انگور را پول ميدهي ميخري و دانه دانه ميکني و ميخوري؟ دانه انگور بخر، قيمتش يک پنجم خوشه انگور است. گير ندهيد. ميشود راحت زندگي کرد. منتها بايد برگرديم و زندگيمان قرآني بشود. فکرمان قرآني بشود.[FONT="][1] [FONT="]... [FONT="]1-درس هاى از قرآن، قرآن، در متن زندگي، تاريخ پخش: 10/04/93
استاد گرامی ادب در مقابل علماء و اساتید واجب است،تواضع در مقابل آنان وظیفه ی عقلانی و شرعی و رسم تعلّم.
امّا همین به تعبیر برخی "جوجه ها" پای عمل که می رسد،انقلاب می کنند،جاسوس خانه ی شیطان بزرگ را تصرف می کنند
شیاطین را گروگان می گیرند،جنگ را اداره می کنند،نماز جمعه بر پا می کنند،راهپیمایی می روند،بسیجی میشوند،مدافع حرم و
مشاهد شریفه می شوند،درست است گاهی هم حرفها را دیر می پذیرند،گاهی هم ایراد گیر می شوند،گاهی هم جوش می آورند
امّا اهل ارادتند،اگر احترام و تکریم شوند،به تعبیری قلب و ذهنشان تصرف شود،غرورشان هم جهت مثبت می گیرد.
عذرخواه
سلام
خب اين جوجه را به طنز نوشته ام و همين كه نوشتم فرزند روحاني بود اشاره دارد كه از خودمونه
قصد توهين به مقام و منزلت دانشجو ندارم كه خودم در سنين ايشان كه بودم بارها و بارها گفته ام كه متأثر از شبهات و شايعات در باغ نبودم و از روحاني جماعت خوشم نمي آمد:Nishkhand:
اين اصطلاح جوجه را براي طلاب هم به كار برده ام:
سلام
خب اين جوجه را به طنز نوشته ام و همين كه نوشتم فرزند روحاني بود اشاره دارد كه از خودمونه
قصد توهين به مقام و منزلت دانشجو ندارم كه خودم در سنين ايشان كه بودم بارها و بارها گفته ام كه متأثر از شبهات و شايعات در باغ نبودم و از روحاني جماعت خوشم نمي آمد:Nishkhand:
اين اصطلاح جوجه را براي طلاب هم به كار برده ام:
بسمه الربّ
با سلام و ادب
حسن خلق و منش پدرانه حضرتعالی حقیقتا در خور تحسین است.
جسارت بنده را ببخشید.متشکر.
سلام
البته نخواستم از اخلاق خوبم دفاع كنم خواستم بگويم دانشجو مقامش بالاتر است
وگرنه من كه تا قيوم قيومت شرمنده خدام با اين همه كارهاي خوبش از جمله: و كم من قبيح سترت و كم من ثنا جميل لست اهلا له نشرت:ok:
بعضيها روان هستند. بعضيها هم روان نيستند. بنده دارم ميروم مسجد، عمامهام به شاخه درخت گير ميکند و ميافتد. فوري زنگ ميزنم مسجد، ميگويم: الو! مسجد! يک حادثه اي رخ داده است، امشب نماز تعطيل است. حادثه نيست، برو بگو عمامهام افتاد در چاه، قد قامت الصلاة! از نماز دست برندار به خاطر عمامه. بعضيها گير خودشان هستند.
سلام بر شما
اين قسمت منو ياد يك خاطره انداخت بعدا براتون ميگم
الان؟!
آخه اين وقت شب ي موقع مدير سايت از خواب با صداي تايپ بنده بيدار نشه بگه داري چه مي كني هنوز كر كره تاپيكو پايين نكشيدي؟!
خب حالا كه اصرار مي كنين يواشي ميگم ديگران بيدار نشن شما هم خواستيد نمي دونم بخنديد يا گريه كنيد يا بگيد بي نمگ يواش تو دلتون بگيد اهل خانه شما هم بيدار نشن ي كار ديگه هم مي تونيد بكنيد گوشه ذهنتون سيو كنيد صبح بعد از نماز بخنديد يا گريه كنيد البته ديگران نبينند ها وگرنه مي گويند ي ويزيت ببريمش پيش حامي:Nishkhand:
القصه
يكي از دوستان تبريزي ام كه از طلاب بسيار با صفا و معنوي و اخلاقي و كوشا است مي گفت: من عادت به پوشيدن دشداشه نداشتم تبريز پوشيده بودم كنار جدولي ماشين را پارك كردم. خواستم از جوي كنار جدول كه زياد عريض هم نبود بروم ان طرف آقاي بد نديده پاي جلوي رفته بود كه بي هوا ديدم قبل از اين كه پاي عقبي را بردارم مثل اين كه چارپايه زير پاي افراد دار زده را بكشند پايم را كشيد و وسط جوي خوردم زمين و عمامه از سرم افتاد و شروعي كرد به غلتيدن و باز شدن. يك نفر هم دستش را دم مغازه زده بود به چار چوب در و يك دست ديگرش هم به كمرش بود و من را نگاه مي كردم. بري از قسمت هاي بدنم به شدت كوفته شده بود گويي فيلم را آهسته كرده باشند به سختي از جا بلند شدم خودم را تكان دادم كتاب ها و كلاسور آش و لاشم را برداشتم و رفتم سراغ عمامه. ان را هم برداشتم و رفتم. ولي آن آقا اصلا تكان نخورد و تا وقتي من رفتم نگاهم مي كرد. بعد از سال ها از همان پياده رو عبور مي كردم رسيدم همان محل حادثه ديدم هنوز ان آقا به همان افقي كه من در آن محو شده بودم و از ديدش مخفي نگاه مي كند يكي دو تا بشكن زدم گفتم هي آقا منم همون حاج آقا ولي خيلي تو خودش بود:Nishkhand:
دشداشه بالا تشبيه مثل دامن است ولي قبا و لباده مثل مانتو است:Nishkhand:. يعني دشداشه به خاطر چاك نداشتن موقع گام بلند برداشتن انسان را به زحمت مي اندازد
خدا بيامرزد علامه دهخدا رو: بنده خدا چه خون دلي خورد اين فرهنگ لغت را جمع آوري كرد ولي الان ما لغات بيگانه را مثل شيكر مي ريزيم تو چايي سخنانمان ( چه تمثيلي روح علامه شاد شد از من)
ايشان فرمودند:
چاك: شکافی بدرازا در جامه و تن و غیره
البته خانم هاي خياط با اين اصطلاح آشنا هستند حالا بمانه...دهنم بسته است.
باز اصرار مي كنيد كه نمانه و بگم؟!
خب ي اشاره اي مي كنم حالا بمانه كه قند خرد شده و سبزي پاك كرده و خرد شده و گوشت و مرغ آماده و.....براي بسياري از خانم ها فرصت گردش در فضاي مجازي لاين و واتس آپ و...را فراهم كرده و نمي توانند با دستشان يك سوزن را نخ كنند
آقاي دم پاچه اش را تا زده بود و طوري دوخته بود كه نخ هايي كه از داخل دوخته بود درشت درشت از بيرون نمايان بود خب منم كه كمي ركم خنديدم و گفتم به به كم الله و چه چه كم الله اين چه كودك زدني است و جولادوز من ظريف تر از اين در گوني را مي دوزم تو حجره تمرين كرده ام ( والا:khaneh:)
گفت: صداشو در نيار اينو هنر خانمم هستش:Gig:
براي بسياري از خانم ها فرصت گردش در فضاي مجازي لاين و واتس آپ و...را فراهم كرده و نمي توانند با دستشان يك سوزن را نخ كنند
قابليت هاي بسياري از خانم ها در اين ابزارها ستودني است
استاد دانشگاه
پزشك جراح
اطلاعات ناقصي از اين ابزارها دارد ولي يك خانم خانه دار جزيي نگر براي اين كه ثابت كه جاريش بي سواده تا ته خط رو رفته و دنبال چيزها و امكاناتي مي گرده كه سازنده ان براي اين ابزارها در نظر نگرفته اند و بارها شركت هاي اين ابزارها پيام داده اند بابا به پير به پيغمبر ظاهر و باطن همينه چيزي براي مخفي كردن نداريم
اصلا من اعتقاد دارم وزارت اطلاعات بايد از اطلاعات اين خانم ها مدد بگيرند ي چيزي من ميگم دو تا چيز شما (با دو گوش تان) مي شنويد:ok:
امشب يك كم نمك خونم بالا رفته چندتا ليوان آب (غير قم) بخورم حل ميشه
خداي خشكي رو از ما بگير
اين نمك را از ما نگير
خدايا بندگانت را نمك گير سفره دينت بكن
شنیدید میگن مردان مریخی زنان ونوسی؟
تفاوت هایی در زنان و مردان هست که باعث میشه همش بینشون سوء تفاهم پیش میاد، همه باید این تفاوت ها رو بشناسند تا بتونند طرف مقابل رو تحلیل کنند، وگرنه رفتاراشون همش سوء تفاهم ایجاد میکنه
بچه ها تا صاحب تاپیک نیستش از فرصت بدست اومده نهایت استفاده رو ببرید واسپم بدید :d:
من كه ششصد و هفتصدبار به شما جواب تونو دادم:Nishkhand:
حيفه چرا به تاپيك زير سر نمي زنيد
اين همه خانم ريحانه النبي زحمت مي كشند
مديون نيشيد ها
اختیار دار
پسری پدرش رو جلوی چشم مردم کتک می زد :Esteghfar:
بهش اعتراض کردن گفتن:به چه حقی این کارو می کنی؟ کار خیلی بدی می کنی!:pir: :offlow:
پسره جواب داد:عجب دوره زمونه ای شده ! آدم اختیار باباشم نداره!!:vamonde::ajab::vamonde:
[FONT=B Mitra][FONT=B Mitra][FONT=B Mitra][FONT=B Mitra][FONT=B Mitra]دوازهم آبان
[FONT=B Mitra]1- از توجه و احترام به والدينِ همسر، دريغ ننمائيد. هر چه شما بيشتر به آنها محبت كنيد آنها به فرزند خود و عروس خود بيشتر علاقه مند و زندگى با آنها و كنار آنها دلپذيرتر مى گردد. :hamdel:
2- توجه به مطالعه و اختصاص ساعاتى از روز به مطالعه به زندگى شما يك انضباط علمى و ارزشى مى دهد و شما و زندگى شما را از ديگر زندگى ها متمايز مى كند.:hamdel:
3- راههاى جلب رضايت همسر خود را كه به صورت اختصاصى است شناسائى نمائيد. هنر يك زن در اين است كه به اين راه ها توجه بيشترى نموده و آنها را از اول زندگى خوب شناسائى نمايد تا بتواند همسر خود را دائما خشنود و راضى نگه دارد.:hamdel:
4- توجه بيشتر به عبادات و رعايت حد و حدود آن ، تا به زندگى خود يك زيبائى معنوى بيشترى داده باشيد.:hamdel:
5- تا مى توانيد از الفاظ و كلمات ارزشمند و مثبت استفاده نمائيد تا همسر شما به عقل و ارزش عقلى شما بيشتر توجه كند.:hamdel:
6- توجه به جاذبه هاى ظاهرى خود در نزد شوهر، ترتيب ظاهر متناسب و مورد پسند همسر تا خاطر او را بيشتر به خود جلب كرده باشيد.:hamdel:
7- به کیفیت دست پخت خود و ذائقه همسرتان اهتمام داشته باشید.:hamdel:
8- توجه به گفتارها و انجام سريع خواسته هایی كه در مواقع خاص دارد تا احترام شما نزد او به حقيقت بپيوندد و او شما را قلبا دوست داشته باشد.:hamdel:
9- شنونده خوبى براى حرفهاى همسر خود باشيد تا او هم شنونده خوبى براى حرفهاى شما باشد.:hamdel:
10- با شرايط او سخن بگوئيد نه با شرايط خود، تا او بيشتر حس كند كه دركش مى كنيد. [1]:hamdel:
[FONT=B Mitra]
پی نوشت :
1- سایت مرکز اطلاع رسانی قدیر، محسن کاظمی، چگونه بهترین همسر باشیم، تاريخ مراجعه: 93/7/28
او معتقد است «در آمریکا .... راحت [در لس آنجلس] درس اخلاق میگذاشتم و با همین لباس طلبگی هم میرفتم و هیچ مشکلی هم نبود و استقبال هم میکردند.».[۱۴]
يكي دو هفته قبل رفتم مسجدي امام جماعت نيامده بود. بسياري از پيشنمازان منظم هستند ولي خدا ائمه جماعت بي نظم ما را هدايت كند كه سر وقت بيايند براي رفتن عجله نكنند و اگر مشكلي داشتند نتوانستند بيايند تماس بگيرند خبر دهند و يا تا آنجايي كه ممكن است جايگزين قرار دهند.
بگذريم
چند نفر وارد مسجد شدند وقتي فهميدند كه امام نيامده و مردم نماز را خوانده اند
نوجواني به پيرمرد گفت شما جلو بايستيد ولي پيرمرد قبول نكرد و گفت من به شما ايمان دارم و قلبت پاك است و از او خواست تا جلو بايستيد و او به نوجوان اقتدا كند
مردم اعتقاد عميق و عجيبي به علماي اوريجينال دارند

علماي اوريجينال آنهايي هستند كه منبر عملشان را زودتر از گفتارشان مي روند
يكي از اين بزرگوران آيت الله ناصري است. علاقمندان به ايشان وقتي خدا نوزادي نصيبشان مي كند سراغشان مي آيند تا برايش دعا كنند و يا تبركش كنند و در گوشش اذان و اقامه بگويند. برخي هم بيماران خود را نزد ايشان مي آورند تا برايشان دعا كنند.
من هم انجا بودم الان فكرش را مي كنم چرا نرفتم تا دستي بر سرم من هم بكشد شايد از بيماري كبر، خودخواهي و حسد و...پاك مي شدم
چه جالب
خیلی برام جالب بود.:ok:
اخه معمولا افراد مسن .بچه ها رو قبول ندارند.
چندسال پیش همراه دخترعموم رفته بودیم مسجد.دختر عموم 10 یا 11سالش بود.بعد یه خانمی کلی بهش حرف زد که تو بچه ای و الان اشتباه میخونی.نباید جلو من بشینی..نمازم خراب میشه:Moteajeb!:
بیچاره دخترعموم چندسال مسجد نمیرفت.
گاهي از كار برخي از روحانيون آدم حيرت مي كنه
افراد مسجدي و هيأت امنا بايد آنها تنظيمشون كنند؛ چون برخي ناميزونن:Nishkhand:
يك روحاني منزلش كنار مسجدي است من با او ارتباط دارم. ايشان به روحاني مسجد گفت شما مسيرتان دور است من حاضرم صبح ها براي نماز جماعت بروم روحاني مسجد كه گويي كسي به قلمرو او وارده شده باشد گفت: نه لازم نكرده مردم اينجا صبح ها مسجد نمي آيند:Moteajeb!:
اين روحاني بايد دوباره تست شود به نظرم اوريجينال نيست و برچشب هولوگرام از ملكوت نخورده:ok:
شب عاشورا در مسجدي روحاني اي منبر رفته بود خودش را كشت گفت: خانم هاي محترم هوا بيرون سرد است و باروني. كمي جمع و جور بنشينيد تا آنها كه بيرون هستند بيايند داخل. لااقل كيفتان را روي پاي تان بگذاريد و...چند نفر بيشتر نتوانستند بيايند داخل
ولي همكاري مردان بد نيست وقتي ازشون درخواست بشه حسابي جا باز ميشه.
امام حسين كربلا قيمه قيمه شد
برخي در روز عاشورا عشق قيمه حسين را دارند
درك درستي از عاشورا نداريم. آنها جان دادند و ما به عزادار جا نمي دهيم.
فردي چندتا غذاي نذري مي برد براي تبرك و شفا فريز كند يك نفر با فرزند خردسالش آمده به آنها غذا نمي رسد
بايد كمي درس جبراني برايمان بگذارند شايد فهميديم كه نمي فهميم:Ghamgin:
سنگینی ربطی به جرم ندارد. در نظر عوام البته کیلو[گرم] واحد وزن است و سنگینتر یعنی چیزی که جرم بیشتری داشته باشد(که البته جرم را با وزن اشتباه می گیرند)
لذا از نگر عوامانه، سنگینتر، چیزی است که جرم بیشتری دارد، یا به تعبیر غلط عوام وزن بیشتری دارد، ربطی هم به سنخیت ندارد. لذا سه کیلو گرم آهن و سه کیلوگرم پنبه ترازوی کفه دار را به توازن می رسانند، زیرا جرم و در نتیجه وزن وارد بر هر دو کفه مساوی است. ربطی هم به سنخیت ندارد.
ولی از نگر علمی، چیزی سنگینتر است، یا به تعبیر دقیقتر چگالتر است، که چگالی بیشتری دارد، لذا با توجه به اینکه چگالی آهن از پنبه بیشتر است، می گوییم آهن از پنبه سنگینتر است، هر چند یک طرف یک برادۀ آهن داشته باشیم و طرف دیگر یک کامیون پنبه!!
سلام
پنبه اين بحث را زديم و بعدش كلي خنديدم ها:Nishkhand:
حامیا شوخی مکن با پنبه ها
این چه کار است ای یل پر خنده ها ؟
شوخ تبعی های تو ای مرد ناز
می گشاید از لب بی خنده راز
پنبه ی این بحث را هرگز مزن
خنده ی این بحث را ترمز بزن
:khaneh:
سلام و عرض ادب
باعرض معذرت از جناب حافظ
مسجد جنرال و روحانی اورجینال به هر طریق
گرت مدام میسر شود زهی توفیق
:khandeh!:
روحانی اورجینال رو تو عنوان دیدم یاد مسجد جنرال ارومیه افتادم.
فکر نمیکنم کسی شنیده باشه یکم از تاریخچش بگم بد نیست. مسجد جنرال یکی از مساجد تاریخی ارومیه است (1209 ه.ق) که به احتمال زیاد به دستور سفیر ایران در دربار ناپلئون بناپارت ژنرال عسگرخان عبدالملکی افشار یکی از نظامیان برجسته ارومیه ای زمان فتحعلی شاه ساخته شده است.
:Moteajeb!:؟؟!!!:Gig: :Nishkhand:
سلام
بله. هیچ تعجبی ندارد.
صرف نظر از شخص محترم مورد نظر که جای هیچ حرفی ندارد و الحمدلله از سرمایه های گرانقدر معنوی کشورمان هستند ، به طور کلی عرض میکنم:
تا وقتی کاری به سیاست نداشته باشی ، حتی کلاس عرفان و تدریس وحدت وجود و ... را هم بگذاری ، کاری باهات ندارند. چون از ناحیه این کارها احساس خطر نمیکنند.
آنها از" اسلام سیاسی" احساس خطر می کنند. کاری به کارهای آنها نداشته باش ، کاری به کارت ندارند.
مثل زمان ائمه (ع). ائمه اطهار (ع) به خاطر آموزشهای دینی و تبلیغ نبود که مورد پیگرد حکومت طاغوت قرار می گرفتند. به خاطر " سیاسی " بودن آنها بود.
نمازی که امام علی (ع) می خواند ، اگر از سیاست جدا شود ، با نمازی که شمر ابن ذی الجوشن میخواند ، فرقی ندارد.
البته باید توجه کرد که همیشه ، همه در سنگر سیاسی ، مشغول مبارزه نیستند. هر فردی بنا به استعدادها و تخصصش و درکی که از شرایط زمان و مکان دارد ، رسالتی را برای خودش تشخیص می دهد و در سنگر خاصی به جهاد برمیخیزد.
[FONT=Traditional Arabic] اعرِفُوا مَنازِلَ النّاسِ مِنّا على قَدْرِ رِواياتِهم عَنّا؛
منزلت مردم را نزد ما از اندازه نقل رواياتشان از ما بشناسيد.
بحار الأنوار : ۲ / ۱۵۰ /۲۴؛ منتخب میزان الحکمه، ص 310
سلام بر شما
به نظر شما چيز ديگري هست كه بتوان به عنوان تبليغ غير مستقيم از زندگي ايشان بيان شود؟
رییس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی گفت: شهید آیت الله بهشتی برای آشنایی با دیدگاه های شخصیت های خارجی درباره اسلام، توجه زیادی به فراگیری زبان خارجی داشتند.
به گزارش ایرنا، مهدی محقق در آیین گرامی داشت شهید بهشتی افزود: در سفری که به مشهد برای دیدار با ادیب نیشابوری داشتم با شهید بهشتی دیدار کردم ، نخستین چیزی که به نظر من آمد از برجستگی های شخصیتی مرحوم شهید بهشتی ، دیدم که یک کتاب قطور زیر بغل داشتند ، گفتم این چه کتابی است ، ایشان گفتند که دائره المعارف اسلامی است که فرنگی ها نوشته اند ، من تا آن وقت اسم این کتاب را نشنیده بودم و ایشان گفتند که ماباید بدانیم که دیگران در باره اسلام چه فکر می کنند . بنابر این ما باید این کتاب ها را بخوانیم .
وی گفت: من بعدا متوجه شدم که ایشان زبان انگلیسی را به خوبی می دانند و این برای من خیلی شگفت آور بود چون که طلاب توجهی به زبان خارجی نداشتند.
محقق ادامه داد: در صدر اسلام پیغمبر اکرم (ص) به زید ابن ثابت امر فرمودند: برو زبان سریانی و عبری را یاد بگیر ، به علت اینکه باید زبان سریانی بدانی تا با مسیحیان بتوانی صحبت کنی و زبان عبری بدانی که بتوانی با یهودیان گفت و گو کنی.
وی گفت : مرحوم آیت الله شهید بهشتی خوب این نکته را دریافته بود که باید زبان را یاد می گرفت . بعدها هم وقتی که ایشان به آلمان رفتند و مسجد هامبورگ را اداره می کردند ، زبان آلمانی که زبان بسیار مشکلی است را هم فرا گرفتند.
وی افزود: در سال ۱۳۴۷ من در یک کنگره بین المللی در شهر مونت پولیه فرانسه بودم که بیشتر اسلام شناسان و خاورشناسان در آن کنگره بودند ، یکی از آن خاورشناسان پروفسور اشپولر نویسنده کتاب تاریخ مغول بود که در هامبورگ استاد اسلام شناسی بود و کتاب هایشان به فارسی ترجمه شده و نخستین دپوره اسلامی که مرحوم فلاطوری ترجمه کرده از آثار این استاد است.
محقق گفت: وی که از مشترقین سرشناس است . به من که رسید گفت: ملا بهشتی را می شناسی ، گفتم: خوب می شناسم و با ایشان دوست و هم دوره بوده ام ، گفت ایشان وقتی به آلمان آمده یک کلمه آلمانی بلد نبوده ولی الان به زبان المانی در باره مسائل فلسفی و کلامی سخنرانی می کند.
وی ادامه داد: همان طور که در گذشته هم اشاره کرده ام ، ما چهار نفر بودیم که طلبه بودیم و از حوزه بیرون آمدیم که وارد دانشگاه بشویم ، من و شهید بهشتی وارد دانشکده معقول و منقول شدیم و امام موسی صدر و مرحوم سید محمدرضا علوی تهرانی که همدرس و هم مباحثه من بودند وارد دانشکده حقوق شدند.
وی با بیان اینکه فضای حوزه برای ما بسیار تنگ بود و با توجه به فضای وسیع تری را لازم داشتیم و رسالت خود را بزرگتر می دیدیم ، هر چهار نفر حوزه را ترک کردیم و هر چهار نفر هم به هدف خود رسیدیم.
رییس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در بخشی از سخنان خود گفت: مرحوم شهید بهشتی با دانستن زبان انگلیسی و زبان آلمانی هدفشان این بود که در خارج از ایران بتواند در میان عامه مردم اروپا اثر بگذارد ، بنابر این به امر مرحوم آیت الله بروجردی به مسجد هامبورگ رفتند و واقعا اثر شگفت آوری بر اروپا گذاشتند.
محقق افزود: شهید بهشتی زمانی که رساله دکترای شان را می نوشتند چهار کتاب از من امانت گرفتند که سه تایش در تهران اصلا پیدا نمی شد و این نشان می داد که شهید بهشتی چقدر بینش قوی داشت که فکر و اندیشه اش را متصل به همان کتاب های موجود در حوزه نکند و کار خودش را فراتر ازآن می دانست.
دکتر محقق در پایان گفت: شهید بهشتی بعدا اثر شگرفی در انقلاب اسلامی داشت.
آیت الله شهید سید محمد حسینی بهشتی در چهار سالگی به مکتب رفت ، سپس به دبستان دولتی ثروت که بعدها ۱۵ بهمن نام گرفت راه یافت. دوره متوسطه را در دبیرستان سعدی اصفهان پشت سر گذاشت و طی تحصیل در دبیرستان به طلبگی علاقه مند شد . در سال ۱۳۲۱ در سن ۱۴ سالگی دبیرستان را رها کرد و به مدرسه صدر در بازار اصفهان رفت ، در آنجا عربی ، کلام ، فقه و اصول را آموخت و در سال ۱۳۲۵ راهی قم شد و در مدرسه حجتیه تاریخ فقه و اصول را نزد سید محمد محقق داماد و آیت الله خمینی(ره) ، فرا گرفت.
در سال ۱۳۲۷ موفق شد تا دیپلم ادبی بگیرد و در ادامه برای تحصلات دانشگاهی به دانشکده الهیات و علوم اسلامی دانشگاه تهران راه یافت. در سال ۱۳۳۰ توانست لیسانس خود را در رشته معقول یعنی فلسفه و حکمت اسلامی دریافت کند ، پس از آن دوره دکتراتی فلسفه را در دانشگاه تهران پی گرفت ، اما به دلیل مبارزات در قم و عزیمت به آلمان تحصیلات را نیمه تمام گذاشت . سرانجام در سال ۱۳۵۳ از پایان نامه دکترای خود با عنوان مسائل مابعدالطبیعه در قرآن مجید دفاع کرد.
در بهار سال ۱۳۵۷ سفری به اروپا و آمریکا داشت و با دانشجویان مسلمان به گفت وگو نشست. چون مجدد به ایران بازگشت در مسیر انقلاب شکوهمند اسلامی قرار گرفت و با پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یکی از نظریه پردازان بصیر فعالیت های انقلابی خود را شروع کرد و سرانجام در تاریخ هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ و در انفجار تروریستی حزب جمهوری اسلامی به همراه جمع زیادی از مسوولان و فرزندان انقلاب اسلامی به شهادت رسید.
سوالهای زیر را از بچههای ۵ تا ۱۰ ساله پرسیدهاند.
اما انگارجوابهای آنها خیلی بچگانه نیست!
• بهترین سن برای ازدواج چند سالگی است؟ :Gig:
«۸۴سالگی! چون در آن سن مجبور نیستید کار کنید و میتوانید هی دراز بکشیدو فقط همدیگر را دوست داشته باشید.» جودی، ۸ ساله :pir::Khab:
«مهدکودکم که تمام بشود، میروم و برای خودم دنبال زن میگردم!» تام، ۵ ساله:koodak:
• در اولین قرار ملاقات، زن و مردها به هم چه میگویند؟:soal:
«در اولین قرار ملاقات فقط به هم دروغ میگویند و این معمولا باعث میشود که از هم خوششان بیاید و یک قرار دوم بگذارند.» مایک، ۱۰ ساله:gholdor:
• مساله حیاتی: بهتر است آدم ازدواج کند یا مجرد بماند؟ :Gig:
«دخترها بهتر است مجرد بمانند، اما پسرها باید ازدواج کنند چون یک نفر را لازم دارند که دنبالشان راه بیفتد و تمیز کند!» لینت، ۹ ساله :chakeretim:
«بابا این چیزها سردرد میآورد. من فقط یک بچهام. من همچین بدبختیهایی نمیخواهم.» کنی، ۷ ساله:no:
• چرا دو نفر عاشق هم میشوند؟ :Gig:
«هیچ کس نمیداند چه اتفاقی میافتد، ولی من شنیدهام که یک ربطهایی به بویی که آدم میدهد دارد،برای همین است که مردم این قدر عطر و ادکلن میخرند.» جین، ۹ ساله :nashenas:
«میگویند یکی به قلب آدم تیر میزند و این حرفها،ولی مثل اینکه بقیهاش این قدر درد ندارد.» هارلن، ۸ ساله
• عاشق شدن چطوری است؟ :Gig:
«مثل یک بهمن که برای زنده ماندن باید زود از زیر آن فرار کنی.» راجر، ۹ ساله :farar:
«اگر عاشق شدن مثل یادگرفتن حروف الفبا سخت است، من یکی که نمیخواهم. خیلی طول میکشد.» لئو، ۷ ساله:okey:
• نقش خوشتیپی در عشق :sibil:
«اگر میخواهید کسی که در حال حاضر جزئی از خانوادهتان نیست، دوستتان داشته باشد،خیلی مهم نیست که خوشگل باشید.» ژوانه، ۸ ساله :khoshgel:
«فقط قیافه مهم نیست. من را نگاه کنید. خیلی خوشتیپم. اما هنوز کسی پیدا نکردهام که با من ازدواج کند.» گری، ۷ ساله:loool:
«زیبایی یک چیز ظاهری است، نمیتواند خیلی ماندگار باشد.» کریستینه، ۹ ساله :khandidani:
• چرا عشاق دست هم را میگیرند؟ :Gig:
«میخواهند مطمئن شوند که حلقههایشان نمیافتد، چون خیلی بالایش پول دادهاند.» دیو، ۸ ساله:vamonde:
• عقاید محرمانه درباره عشق :fekr:
«من عشق را دوست دارم، فقط به شرطی که وقتی تلویزیون کارتون میدهد، اتفاق نیفتد.» آنیتا، ۶ساله :spam:
«عشق آدم را پیدا میکند، حتی اگر خودت را از آن پنهان کنی. من از ۵ سالگی تلاش میکنم که خودم را از آن پنهان کنم ولی دخترها مدام پیدایم میکنند.» بابی، ۸ساله :nishkand:
«خیلی دنبال عشق نیستم. فکر میکنم کلاس چهارم بودن به اندازه کافی سخت هست.» رژینا، ۱۰ ساله:reading:
• ویژگیهای شخصی برای اینکه عاشق خوبی باشید :doosti:
«یکی از شما باید بلد باشد که خوب چک بنویسد، چون حتی اگر صد هزار کیلو هم عشق داشته باشید،باز هم یک قبضهایی هست که باید پرداخت کنید.» آوا، ۸ ساله
• راههایی که میشود کسی را عاشق خودتان کنید :hamdel:
«به آنها بگویید که فروشگاههای زنجیرهای شکلات دارید.» دل، ۶ ساله :yes:
«یک سری کارها را نکنید مثلا اینکه کتانی سبز بدبو داشته باشید ممکن است با این کارتان توجه کسی را جلب کنید اما توجه، عشق نیست. » آلونزو، ۹ ساله :nashenas:
«یکی از راههایش این است که دختر مورد نظر را برای غذاخوردن بیرون دعوت کنید.حتما یک چیزی بخرید که دوست دارد؛ مخصوصا سیبزمینی سرخ کرده.» بارت، ۹ساله:yes:
• چطوری میشود فهمید دو تا آدمی که توی رستوران غذا میخورند عاشق هم هستند؟ :Gig:
«فقط نگاه کنید و ببینید که مرد صورت حساب را برمیدارد یا نه.این راهی است که میشود فهمید عاشق شده یا نه.» جان، ۹ ساله
«عاشقها فقط به هم خیره میشوند و غذایشان سرد میشود. بقیه بیشتر به غذا توجه میکنند.» براد، ۸ ساله :doosti:
«اگر یکی از آن دسرهایی سفارش بدهند که با آتش درست میکنند، عاشقند.چون یعنی قلب خودشان هم آن جوری است… توی آتش» کریستینه، ۹ ساله
• وقتی مردم میگویند: دوستت دارم، به چه فکر میکنند؟ :Gig:
«به خودشان میگویند: بله واقعا دوستش دارم. ولی کاش میشد حداقل روزی یک بار دوش بگیرد.» میشله، ۹ساله:khandidani:
• چطور میشود عاشق ماند؟ :Gig:
«اسم زنتان را فراموش نکنید این کار کل عشق را نابود میکند.» راجر، ۸ ساله:badbakht:
«همسرتان را زیاد ببوسید. این کار باعث میشود او یادش برود که شما هیچ وقت آشغال را بیرون نمیگذارید.» رندی، ۸ساله :pirooz:
منبع
نشانههای زن و شوهر
زن و مرد از راهي مي رفتند، ماموران آنها را ديدند وآنها را خواستند! پرسيدند شما چه نسبتي با هم داريد؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهريم.
ماموران مدرك خواستند،
زن و مرد گفتند نداريم!
ماموران گفتند چگونه باور كنيم كه شما زن و شوهريد ؟!:Gig:
زن و مرد گفتند براي ثابت كردن اين امرنشانه هاي فراواني داريم ... !
اول اينكه آن افرادي كه شما مي گوييد دست در دست هم مي روند،ما دستهايمان از هم جداست! :Ghamgin:
دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت كردن به هم نگاه مي كنند،ما رويمان به طرف ديگريست! :Ghamgin:
سوم آنكه آنها هنگام صحبت كردن و راه رفتن،با هم با احساس حرف مي زنند،ما احساسي به هم نداريم! :Ghamgin:
چهارم آنكه آنها با هم بگو بخند مي كنند، مي بينيد كه، ما غمگينيم! :Ghamgin:
پنجم، آنها چسبيده به هم راه مي روند،اما يكي ازما جلوترازديگري مي رود! :Ghamgin:
ششم آنكه آنها هنگام با هم بودن كيكي، بستني اي، چيزي مي خورند،ما هيچ نمي خوريم! :Ghamgin:
هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترين لباسهايشان را مي پوشند، ما لباسهاي كهنه تنمان است.. ! :Ghamgin:
هشتم، ...
ماموران گفتند: خيلي خوب، برويد، برويد، فقط برويد ... !
سلام علیکم
از شما استاد گرامی و بزرگوار بابت جمع آوری این مطلب بی نهایت سپاسگزارم(اجرکم عندالله)
هرچه در مورد خصوصیات بارز و غیر بارز رهبری (روحی فداه ) بگوییم باز هم کم گفته ایم ،شخصیت شناسی امام خامنه ای (روحی فداه) خودش چند جلد کتاب میشود!!!
اما در تکمیل فرمایشات شما موارد دیگری نیز میتوان بیان کرد از جمله
آینده نگری
شجاعت زیاد
عامل به تمام آنچه بیان میکنند
اهل مطالعه زیاد
حافظه قوی
تدریس (باوجودی که برترین شخصیت کشور هستند اما همچنان به تدریس نیز ادامه میدهند)
مدیرت عالی زمان در برنامه هایشان
وغیره...
یازهرا(س)
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، خاطره ای از مقام معظم رهبری (حفظه الله)درباره اهمیت کتابخوانی در سایت خامنه ای دات آی آر منتشر شده که خواندنی است:
من توقعم این است که مردم ما کتابخوانى را جدى بگیرند. البته جمعى از مردم جدى مىگیرند؛ اما همه این طور نیستند. من مىخواهم خواهشى از مردم بکنم و آن این است: کسانى که وقتهاى ضایعشوندهاى دارند؛ مثلا به اتوبوس یا تاکسى سوار مىشوند، یا سوار وسیلهى نقلیهى خودشان هستند و دیگرى ماشین را مىراند، یا در جاهایى مثل مطب پزشک در حال انتظار به سر مىبرند و بههرحال اوقاتى را در حال انتظار به بىکارى مىگذرانند، در تمام این ساعات، کتاب بخوانند. کتاب در کیف یا جیب خود داشته باشند و در اتوبوس که نشستند، کتاب را باز کنند و بخوانند. وقتى هم به مقصد رسیدند، نشانهاى لاى کتاب بگذارند و باز در فرصت یا فرصتهاى بعدى آن را باز کنند و از همان جا بخوانند.
بنده خودم چند جلد قطور از یک عنوان کتاب را در اتوبوس خواندم! البته قضیه مربوط به قبل از انقلاب است که چند روزى براى انجام کارى از مشهد به تهران آمده بودم. بنا به دلایلى نمىخواهم اسم کتاب را بگویم. وضعیت و فضاى اتوبوسهاى آن روزگار براى ما خیلى آزار دهنده بود و نمىتوانستیم تحمل کنیم. دلم مىخواست سرم پایین باشد و خواندن کتاب در چنین وضعیتى بهترین کار بود. ساعتى را که به این حالت مىگذراندم احساس نمىکردم ضایع مىشود. آن وقتها تقریبا یک ساعت طول مىکشید تا آدم با اتوبوس از جایى به جاى دیگر مىرفت. بعضى وقتها این جابجایى کمتر یا بیشتر هم طول مىکشید. بههرحال چنین یک ساعتهایى را احساس نمىکردم که ضایع مىشود؛ چون کتاب مىخواندم.
مصاحبه در پایان بازدید از نهمین نمایشگاه بینالمللى کتاب تهران - 22/
به نقل از دکتر حداد عادل( برگرفته ازگشتی در کتابخانه شخصی رهبر انقلاب سایت خامنه ای دات آی آر)
گاهی کسانی که در زمینهی روانشناسی و رفتارشناسی کار میکنند، براساس رفتارها یا نشانههای رفتاری افراد، تا اندازهای شخصیت فرد را شناسایی و تصویری از شخصیت او ارائه میکنند. اگر من بخواهم با توجه به کتابخانهی ایشان و قلمرو مطالعاتشان چنین تصویری ارائه کنم، باید بگویم: ایشان مردی دانشمند و ادیب است و شخصیتی است که هم در عالم نظر و هم در عالم عمل، تواناست و نظر و عمل را با هم توأم کرده. تصوری که من از ایشان دارم، تصور انسانی بافرهنگ و فرهیخته و البته متعهد است. یعنی اعتقاداتی دارد و به اعتقادات خودش هم سخت پایبند است و در راه آنچه که به آن ایمان دارد، جهاد و مجاهدت میکند. در عالم ارزش و ضد ارزش خنثی نیست و جهتگیریاش کاملاً روشن و شفاف است اما در عین حال وسعت نظر کمنظیری هم دارد؛ یعنی نسبت به چهرهها و جریانهای گوناگون نظر و ارزیابی دارد. آنچه در آقای خامنهای دیده میشود، اعتقاد و غیرتمندی است و آنچه دیده نمیشود، تعصب و تنگنظری. جمع این دو بسیار مهم است.
تعصب و تنگنظری هردو ناشی از جهل است اما ایشان خیلی چیزها دربارهی ایران و جهان و راجع به اشخاص و افکارشان میدانند و همین آگاهی وسیع، به ایشان انصاف و اعتدالی بخشیده که کممانند است. آقای خامنهای قدر هر اندیشمند و هر جریانی را میداند و از داراییهای فکری و علمی اشخاص مختلف و از تواناییهایشان بیاطلاع نیست. به همین جهت است که اشخاص و جریانها هم هرکدام با ایشان ربط و رابطهای دارند. گاهی ایشان شرح احوال پدربزرگ چهرهی برجستهای را که الان دارد زندگی میکند و اینکه او در چه فنی از فنون تبحر داشته را دقیق میدانند. وقتی به این چهره میرسند، از آن پدربزرگ یاد میکنند که من شنیدهام یا خودم دیدهام که جد بزرگ شما در نجف یا مشهد چنان بوده... این باعث میشود که هرکسی بتواند جایگاهی نزد ایشان داشته باشد.
منبع :http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=8384
سلام
نكات خوبي بود
ولي آينده نگري و حافظه قوي را نميشه جز تبليغ غيرمستقيم به حساب آورد
ولي مديريت زمان عالي و شجاعت، ... بله
يك سالي يادم هست ديدار با طلاب و دانشجويان داشتند
25 اتوبوس با تأخير رسيد و ظاهرا مسؤول مربوط زمان ملاقات را اشتباه متوجه شده بود
وقتي بعد از ملاقات رسمي به ايشان خبر دادند كه 25 اتوبوس آمده اند و اصرار دارند با شما ملاقات كنند ايشان فقط توانستند به رسم احترام به مهمانان يكي دو دقيقه تشربف بياورند و برگردند.
دكتر حداد مي گويند زماني مهمان ايشان بود ساعت نه شب عذرخواهي كردند و با ما خداحافظي كردند و گفتند الان وقت مطالعه بنده است
ايشان بعد از وفات آيت الله منتظري كريمانه پيام دادند با اين كه ايشان بارها و بارها مورد بي مهري قرار گرفته بودند طوري كه آيت الله هاشمي رفسنجاني و آيت الله ابراهيم اميني رسما از مقام معظم رهبري دفاع كردند و گفتند به ايشان ظلم شده در سخنراني هاي آقاي منتظري چون ايشان عملا نمي خواستند رهبر شوند و از اين مقام فراري بودند ولي قرائن و شواهدي كه امام اشاره كرده بودند و تدبير خبرگان رهبري اين مسؤوليت به ايشان واگذار شد.
به نظر بنده همين برخورد كريمانه را با فتنه گران سال 88 داشتند و گرنه الان آنها به كاروان مرحومان پيوسته بودند و برايشان هوادرانشان رحم الله من يقرء الفاتحه مع الصلوات هوا مي كردند.
يكي ديگران از سبك هاي تبليغ غيرمستقيم ايشان ارتباط صميمي با همسر و فرزندان است. فرزندان ايشان طوري تربيت شده اند كه حرمت نگه مي دارند
برخي از آقازاده ها حرمت باباي خودشون را هم نگه نداشتند چه رسد به دين و ملت:Ghamgin:
طلب رحمت اجباري:Nishkhand: کفندزدی در بستر مرگ افتاده بود. پسر خویش را فراخواند. پسر به نزد پدر رفت گفت: «ای پدر امرت چیست؟»
پدر گفت: «پسرم من تمام عمر به کفندزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی به دنبالم بود. اکنون که در بستر مرگم و فرشته مرگ را نزدیک حس میکنم، بار این نفرین بیش از پیش بر دوشم سنگینی میکند. از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند.»
پسر گفت: «ای پدر چنان کنم که میخواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم.»
پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد. از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق میدزدید و مرده به طور ايستاده در قبر مي بست و مي رفت. مردم میگفتند: «صد رحمت به کفن دزد اولی .»
شوخ طبعي هاي طلبگي، ص 65
انسان وقتی کسی را عاشقانه دوست داشته باشد،وقتی کسی را مولای خودش بداند فقط از او اطاعتِ تنها نمیکند! بلکه سعی میکند با تمام وجودش خودش را شبیه او سازد...
میگویند شبیه ترین انسانها نسبت به پیامبراکرم(صلوات الله علیه) در رفتار و عمل و منش حضرت علی (علیه السلام ) بودند
حال چقدر بنده که دم از ولایتمداری میزنم خودم را شبیه مولایمان کرده ام:Ghamgin: چقدر عامل به آنچه میدانم هستم:Ghamgin: چقدر مانند مولایم امام خامنه ای روحی فداه ،مستقیم که بماند،غیر مستقیم مبلغ دین هستم،انسان تا به دستوارات دین عامل نباشد نمیتواند تبلبغ غیر مستقیم داشته باشم...جدا ما چقدر سعی کردیم خودمان را شبیه مولایمان کنیم:Ghamgin:
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
یازهرا(س)
دين و تخصص
البته اين مشكل جدي نگرفتن تخصص در مسائل ديني هم هست. وقتي يك نفر مي آيد آسانسور را درست كند براي او چايي مي آورند برويد كنار تكنسين اومده
يا وقتي كسي نزد آرايشگري كه تحصيلات دانشگاهي مي رود به تخصص او خيلي احترام مي گذارد
ولي غالبا اين طوري است كه افراد مذهبي كمتر دقت مي كنند مثلا يك كارشناس فقه يا كلام يا تاريخ نزديك بيست سال سابقه تحصيل و كار در اين رشته داشته باشد.
جوجه دانشجويي بچه يكي از روحانيون بود
تازه دانشگاه دولتي قبول شده بود و با چندتا شبهه ديني آشنا شده بود در يك مهماني با طمطراق و غروري كه در ظاهرش هم مشخص بود رو كرد به باباش و گفت: راستي بابا امروز رفتم نماز آيت الله ناصري. مسجد شلوغ شلوغ بود
رفتم نزديك محراب خودم رسوندم به ايشان و گفتم: (با دهان پرو با غرور بخونيد:Nishkhand: ) استاد يك سؤالي دارم و سؤال را گفتم.
ايشان خنديدند و گفتند: بچه آخوند هستي؟
گفتم بله
گفت: برو از بابات بپرس
بعد با خنده گفت:بيچاره تو اشكال گير كرده بود نه راه پس رفت داشت نه راه پيشرفت. به نظرم جلوي مردم هم خجالت كشيد جوابشو نمي دونه
اين جوجه دانشجو اين چنا كلام را گفت و باباش قرمز مي شود مرتب مي گفتم پسرم اين طور نيست از درباره علما اين طوري نبايد صحبت كنيد و...
خوب كه حرف هايش را زد گفتم تمام شد؟
گفت: بله
گفت: عزيز دل من! من يك يك جوجه طلبه هستم پاسخ اين شبهه را مي دانم اون وقت شما با يقيين مي گوييد ايشان جوابي نداشت. اين شبهه را در كتاب اعتقادات سال اول و دوم حوزه مي خوانند
....
تعجبي من از اين است كه
گاهي يك پزشك كه خود متخصص است حرف غيرتخصصي مي زند
انگاري مراجع با شير و خط حكم شرعي مي دهند
گاهي از يك پزشك يا يك متخصص مي شنويم كه راحت درباره يك مسئله شرعي مي گويد «نظر من» است و مثلا فلان آيت الله اشتباه كرده است.
شاگردان یک صدا جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
استاد گفت: نه، تمیزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند. پس چه کسی حمام می کند؟
شاگردان: تمیزه؟
استاد جواب داد: نه، کثیفه، چون او به حمام «احتیاج» دارد.
و باز پرسید: خوب، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند؟
اين بار شاگردان گفتند: کثیفه!
استاد گفت: اما نه، البته که هر دو! تمیزه به حمام «عادت» دارد و کثیفه به حمام «احتیاج» دارد. ولي با اين حال عملا بالاخره کی دوش می گیرد؟
بچه ها با سر درگمی و ترديد جواب دادند: هر دو !
استاد این بار توضیح می دهد: نه، هیچ کدام! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند: بله درسته، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم؟ هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است
استاد در پاسخ گفت: خوب پس متوجه شدید، این یعنی: سفسطه!خاصیت سفسطه. بسته به این است که چه چیزی را بخواهی ثابت کنی!!
[FONT=times new roman]يك كسي داماد شد، زنش سه ماهه زاييد. آمد خانهي پدر خانمش گفت: دختر خانم شما سه ماهه زاييده است. گفت: چطور شده؟ گفت: بابا بايد نه ماهه بزايد. گفت: بنشين. گفت: هرچه سؤال ميكنم جواب بده. گفت: چند ماه است تو شوهر دختر من شدي؟ گفت: سه ماه. خوب سه ماه است كه تو شوهر او شدي. چند ماه است كه او زن تو شده است؟ گفت: سه ماه. گفت: خوب اين هم يك سه ماه ديگر. گفت: چند وقت است كه شما دو نفر زن و شوهر هستيد؟ گفت: سه ماه! گفت: سه سه ماه؟ نه ماه! (خنده حضار) گفت: بله، رياضي شما درست است. اما سوء ظن من هم سر جايش است.
منبع
[FONT="]دوري از تکلّف در ازدواج
[FONT="]ازدواجمان قرآني باشد. يک داماد امشب بنا است بله برون بيايد. حاج آقا قرآن چه ميگويد؟ قرآن... بسم الله الرحمن الرحيم. ميگويد: در مراسم بله برون حضرت شعيب، به موساي جوان گفت: من دخترم را به تو ميدهم، هر طور که آسانت است. «وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ» (قصص/27) «وَمَا أُرِيدُ» يعني من اراده نکردم، بنا ندارم. «أَشُقَّ عَلَيْكَ» تو به مشقت بيفتي. من نميخواهم به مشقت بيفتي، چند مثقال طلا ميتواني بخري؟ ميتواني تالار اجاره کني يا نميتواني؟ ميتواني پيراهن عروس بگيري، بگير. نميتواني از يکي از دوستان قرض کن. مگر اشکالي دارد؟ هر طوري آسان است. «وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ» اين کد پدر در مراسم بله برون است. «وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ» نميخواهم به تو سخت بگذرد. به خودتان گير ندهيد، سخت نگذرانيد، آسان بگيريد. قرآن ميگويد: آدم هايي را که دوستشان داريم، اهل تقوا هستند، يک کاري ميکنيم که خودشان را آسان بگيرند. يعني گير نباشند. «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى» (ليل/7) روانش ميکنيم.
[FONT="]بعضي از آدمها روان هستند. بعضي از آدمها روان نيستند.
[FONT="]يک روحاني با يکي از اين سوپردولوکسها در يک سفر سه روزه کشتي، صندليشان کنار هم افتاد. اين روحاني به اين آقا گفت: خوب حال شما خوب است؟ جواب نداد. اين گوشش سنگين است؟ آقا: به شما بودم، حا شما خوب است؟ يعني زبان من را نميفهمد؟ ميگفت: چند بار با ايشان صحبت کردم، آخرش گفت: آقا ببخشيد، من با آخوندها بد هستم. از نژاد تو بدم ميآيد. حالا قضا و قدر من را پهلوي تو گذاشته است، خواهش ميکنم با من حرف نزن.
[FONT="]گفت: چه کرديم؟
[FONT="]گفت: ببين! چه کرديم ندارد، من از عمامه تو بدم ميآيد.
[FONT="]تا گفت: از عمامه تو بدم ميآيد، اين آخوند هم عمامه اش را برداشت و در دريا انداخت. گفت: راحت شدي؟
[FONT="]گفت: من نخواستم شما عمامه تان را در دريا بيندازيد.
[FONT="]گفت: بابا تو آدم هستي، عمامه نيم کيلو پنبه است. من تو را دوست دارم.
[FONT="]حالت چطور است؟
[FONT="] گفت: الحمدلله. باز شد، قفلش باز شد.
[FONT="] بعد ميگفت، وقتي صحبت کرديم، خجالت کشيد، ديد يک ده بيست برابر اين ما سواد داريم. اين حالا دو کلمه درس خوانده بود، باد او را گرفته بود. هي به ما علاقمند شد، علاقمند شد، گفت: آقا من ناراحت هستم از اينکه شما عمامه ات را انداختي،
[FONT="]گفت: هيچ ناراحت نباش. عمامه چيزي نيست. حرفت را بزن. چطوري؟
[FONT="]ميگفت: آقا اين فرد در اين دو سه روز که ما مسافرت بوديم، مريد ما شد. ما وقتي پياده شديم، گفت نميگذارم هتل بروي. گفت: آقا من تلفن کردم، آنجا رزرو کرده ام. گفت: امکان ندارد. بايد منزل ما بيايي. با زور من را خانه خودش برد. هم راننده ما شد، هم مترجم ما شد، هم ميزبان ما شد. سه روز، روز آخر هم براي بدرقه پاي کشتي آمد. يک کارتون کادو هم داد. گفت: اين کادوي شما. ما در کشتي کارتون را باز کرديم ديديم، دو توپ پارچه عمامه اي است.
[FONT="]تو نيکي ميکن و در دجله انداز *** خودم شيرجه ميرم درش ميارم
[FONT="]تو نيکي ميکن و در دجله انداز *** که ايزد در بيابانش دهد باز
[FONT="]بعضيها روان هستند. بعضيها هم روان نيستند. بنده دارم ميروم مسجد، عمامهام به شاخه درخت گير ميکند و ميافتد. فوري زنگ ميزنم مسجد، ميگويم: الو! مسجد! يک حادثه اي رخ داده است، امشب نماز تعطيل است. حادثه نيست، برو بگو عمامهام افتاد در چاه، قد قامت الصلاة! از نماز دست برندار به خاطر عمامه. بعضيها گير خودشان هستند.
[FONT="] بعضيها نه روان هستند. روان باشيد. با زن روان باشيد، شد، شد، نشد، نشد. ما خودمان گير خودمان هستيم، زندگيها تلخ شده است به خاطر اينکه به هم گير ميدهيم. زعفران نيست. اي خاک بر سرم. چه شد؟ زعفران نيست. خوب نيست که نيست. خوب براي اين؟ خانه تمام نشده است؟ نه! خوب نشود. يک اتاقش که سفيد شده است. عروس را ميآوريم. نه زشت است. زشت است چيست. حالا يک اتاقش که تميز است، زندگي را شروع کنيد. زندگي هيچ وقت کامل نميشود.
[FONT="]تازه داماد شده بودم. با خانواده رفتيم قم، يک اتاق اجاره کرديم. کف اتاق گچ و خاک بود، موزاييک هم نبود. اتاق بزرگ بود، نصفش را فرش کرديم، نصفش گچ و خاک بود. ابويام آمد گفت که... خدا همه ي اموات را بيامرزد. گفتم: آقاجان شما اگر يک شش متر زيلو براي ما بخري، بندازيم کنار اتاق، اين اتاقمان اول زندگي کامل ميشود. [FONT="]خنديد گفت: محسن! [FONT="]گفتم: بله! [FONT="]گفت: هشتاد سال است، دويدهام زندگيام کامل نشده است، خوشا به حالت که با شش متر زيلو، ميخواهي زندگي ات کامل بشود. زندگي هيچ وقت کامل نميشود. ميخواهي خوش باشي، با همين زيلو هم ميشود خوش بود. پول نداريم انگور بخريم، خوب دانه انگور ميخريم. خوب انگور را هم که قورتش نميدهيم بايد دانه دانه کنيم و بخوريم. حالا چرا انگور را پول ميدهي ميخري و دانه دانه ميکني و ميخوري؟ دانه انگور بخر، قيمتش يک پنجم خوشه انگور است. گير ندهيد. ميشود راحت زندگي کرد. منتها بايد برگرديم و زندگيمان قرآني بشود. فکرمان قرآني بشود.[FONT="][1] [FONT="]... [FONT="]1-درس هاى از قرآن، قرآن، در متن زندگي، تاريخ پخش: 10/04/93
بسمه الاعلی
با سلام و ادب
استاد گرامی ادب در مقابل علماء و اساتید واجب است،تواضع در مقابل آنان وظیفه ی عقلانی و شرعی و رسم تعلّم.
امّا همین به تعبیر برخی "جوجه ها" پای عمل که می رسد،انقلاب می کنند،جاسوس خانه ی شیطان بزرگ را تصرف می کنند
شیاطین را گروگان می گیرند،جنگ را اداره می کنند،نماز جمعه بر پا می کنند،راهپیمایی می روند،بسیجی میشوند،مدافع حرم و
مشاهد شریفه می شوند،درست است گاهی هم حرفها را دیر می پذیرند،گاهی هم ایراد گیر می شوند،گاهی هم جوش می آورند
امّا اهل ارادتند،اگر احترام و تکریم شوند،به تعبیری قلب و ذهنشان تصرف شود،غرورشان هم جهت مثبت می گیرد.
عذرخواه
با سلام و ادب
استاد گرامی ادب در مقابل علماء و اساتید واجب است،تواضع در مقابل آنان وظیفه ی عقلانی و شرعی و رسم تعلّم.
امّا همین به تعبیر برخی "جوجه ها" پای عمل که می رسد،انقلاب می کنند،جاسوس خانه ی شیطان بزرگ را تصرف می کنند
شیاطین را گروگان می گیرند،جنگ را اداره می کنند،نماز جمعه بر پا می کنند،راهپیمایی می روند،بسیجی میشوند،مدافع حرم و
مشاهد شریفه می شوند،درست است گاهی هم حرفها را دیر می پذیرند،گاهی هم ایراد گیر می شوند،گاهی هم جوش می آورند
امّا اهل ارادتند،اگر احترام و تکریم شوند،به تعبیری قلب و ذهنشان تصرف شود،غرورشان هم جهت مثبت می گیرد.
عذرخواه
سلام
خب اين جوجه را به طنز نوشته ام و همين كه نوشتم فرزند روحاني بود اشاره دارد كه از خودمونه
قصد توهين به مقام و منزلت دانشجو ندارم كه خودم در سنين ايشان كه بودم بارها و بارها گفته ام كه متأثر از شبهات و شايعات در باغ نبودم و از روحاني جماعت خوشم نمي آمد:Nishkhand:
اين اصطلاح جوجه را براي طلاب هم به كار برده ام:
گفت: مراتب تحصيلات در حوزه چيه؟
گفتم: طلبك، طلبه، ثقه الاسلام و.....
گفت شما مدركتون چيه؟
گفتم : من جوجه الاسلام هستم
بسمه الربّ
با سلام و ادب
حسن خلق و منش پدرانه حضرتعالی حقیقتا در خور تحسین است.
جسارت بنده را ببخشید.متشکر.
سلام
البته نخواستم از اخلاق خوبم دفاع كنم خواستم بگويم دانشجو مقامش بالاتر است
وگرنه من كه تا قيوم قيومت شرمنده خدام با اين همه كارهاي خوبش از جمله: و كم من قبيح سترت و كم من ثنا جميل لست اهلا له نشرت:ok:
سلام و احترام
اخلاق خوب خودش از خودش دفاع می کند،بی رنج و زحمت.
سلام بر شما
اين قسمت منو ياد يك خاطره انداخت بعدا براتون ميگم
الان؟!
آخه اين وقت شب ي موقع مدير سايت از خواب با صداي تايپ بنده بيدار نشه بگه داري چه مي كني هنوز كر كره تاپيكو پايين نكشيدي؟!
خب حالا كه اصرار مي كنين يواشي ميگم ديگران بيدار نشن شما هم خواستيد نمي دونم بخنديد يا گريه كنيد يا بگيد بي نمگ يواش تو دلتون بگيد اهل خانه شما هم بيدار نشن ي كار ديگه هم مي تونيد بكنيد گوشه ذهنتون سيو كنيد صبح بعد از نماز بخنديد يا گريه كنيد البته ديگران نبينند ها وگرنه مي گويند ي ويزيت ببريمش پيش حامي:Nishkhand:
القصه
يكي از دوستان تبريزي ام كه از طلاب بسيار با صفا و معنوي و اخلاقي و كوشا است مي گفت: من عادت به پوشيدن دشداشه نداشتم تبريز پوشيده بودم كنار جدولي ماشين را پارك كردم. خواستم از جوي كنار جدول كه زياد عريض هم نبود بروم ان طرف آقاي بد نديده پاي جلوي رفته بود كه بي هوا ديدم قبل از اين كه پاي عقبي را بردارم مثل اين كه چارپايه زير پاي افراد دار زده را بكشند پايم را كشيد و وسط جوي خوردم زمين و عمامه از سرم افتاد و شروعي كرد به غلتيدن و باز شدن. يك نفر هم دستش را دم مغازه زده بود به چار چوب در و يك دست ديگرش هم به كمرش بود و من را نگاه مي كردم. بري از قسمت هاي بدنم به شدت كوفته شده بود گويي فيلم را آهسته كرده باشند به سختي از جا بلند شدم خودم را تكان دادم كتاب ها و كلاسور آش و لاشم را برداشتم و رفتم سراغ عمامه. ان را هم برداشتم و رفتم. ولي آن آقا اصلا تكان نخورد و تا وقتي من رفتم نگاهم مي كرد. بعد از سال ها از همان پياده رو عبور مي كردم رسيدم همان محل حادثه ديدم هنوز ان آقا به همان افقي كه من در آن محو شده بودم و از ديدش مخفي نگاه مي كند يكي دو تا بشكن زدم گفتم هي آقا منم همون حاج آقا ولي خيلي تو خودش بود:Nishkhand:
دشداشه بالا تشبيه مثل دامن است ولي قبا و لباده مثل مانتو است:Nishkhand:. يعني دشداشه به خاطر چاك نداشتن موقع گام بلند برداشتن انسان را به زحمت مي اندازد
خدا بيامرزد علامه دهخدا رو: بنده خدا چه خون دلي خورد اين فرهنگ لغت را جمع آوري كرد ولي الان ما لغات بيگانه را مثل شيكر مي ريزيم تو چايي سخنانمان ( چه تمثيلي روح علامه شاد شد از من)
ايشان فرمودند:
چاك: شکافی بدرازا در جامه و تن و غیره
البته خانم هاي خياط با اين اصطلاح آشنا هستند حالا بمانه...دهنم بسته است.
باز اصرار مي كنيد كه نمانه و بگم؟!
خب ي اشاره اي مي كنم حالا بمانه كه قند خرد شده و سبزي پاك كرده و خرد شده و گوشت و مرغ آماده و.....براي بسياري از خانم ها فرصت گردش در فضاي مجازي لاين و واتس آپ و...را فراهم كرده و نمي توانند با دستشان يك سوزن را نخ كنند
آقاي دم پاچه اش را تا زده بود و طوري دوخته بود كه نخ هايي كه از داخل دوخته بود درشت درشت از بيرون نمايان بود خب منم كه كمي ركم خنديدم و گفتم به به كم الله و چه چه كم الله اين چه كودك زدني است و جولادوز من ظريف تر از اين در گوني را مي دوزم تو حجره تمرين كرده ام ( والا:khaneh:)
گفت: صداشو در نيار اينو هنر خانمم هستش:Gig:
قابليت هاي بسياري از خانم ها در اين ابزارها ستودني است
استاد دانشگاه
پزشك جراح
اطلاعات ناقصي از اين ابزارها دارد ولي يك خانم خانه دار جزيي نگر براي اين كه ثابت كه جاريش بي سواده تا ته خط رو رفته و دنبال چيزها و امكاناتي مي گرده كه سازنده ان براي اين ابزارها در نظر نگرفته اند و بارها شركت هاي اين ابزارها پيام داده اند بابا به پير به پيغمبر ظاهر و باطن همينه چيزي براي مخفي كردن نداريم
اصلا من اعتقاد دارم وزارت اطلاعات بايد از اطلاعات اين خانم ها مدد بگيرند ي چيزي من ميگم دو تا چيز شما (با دو گوش تان) مي شنويد:ok:
امشب يك كم نمك خونم بالا رفته چندتا ليوان آب (غير قم) بخورم حل ميشه
خداي خشكي رو از ما بگير
اين نمك را از ما نگير
خدايا بندگانت را نمك گير سفره دينت بكن