95/06/16 بیانات رهبر انقلاب به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید حوزههای علمیه لزوم استفاده از فضای مجازی برای تبلیغ دین
حوزههای علمیه و روحانیون باید با شناخت فضای مجازی و استفاده از فرصتهای آن، معارف و مفاهیم اسلامی را تبیین کنند.
اگر وظیفه بهدرستی شناخته نشود، علم، تقوا و حتی شجاعت نیز اثر مثبت و مورد انتظاری نخواهد داشت.
«بصیرت» یعنی بدانیم جوانِ امروز چه نیازهایی دارد و بر لوح دل آماده و مشتاق او، چه چیزی نقش بسته یا باید نقش ببندد.
دشمن از طریق تولید و ترویج شبهات و همچنین تولید محتوای ضد عفت و حیا، بهدنبال انحراف جوانان مؤمن و سالم از اصل دین و دریدن پردههای حیا است و امروز این کار در بستر فضای مجازی انجام میشود.
حوزههای علمیه و دانایان مذهب باید قابلیت مواجه شدن با لشکر عظیم دشمن را در خود ایجاد کنند.
فضای مجازی، بهصورت توأمان دارای منافع و مضرات بیشماری است که باید با استفاده از فرصتهای آن، مفاهیم اسلامی را در سطح گسترده ترویج کرد. و در همین خصوص، شورای عالی فضای مجازی با هدف تمرکز در فکر، تصمیم و اقدام تشکیل شد.
این کار هیچ منافاتی با فقاهت ندارد، زیرا فقه، منحصر به احکام عملی نیست، بلکه «فقه الله الاکبر» در واقع همان معارف اسلامی است و باید برای پاسخ به شبهات دینی نیز همانند کاوشهای دقیق و پردامنهی فقهی، اقدام و عمل کرد.
95/06/17 بیانات در دیدار خانوادههای شهدای منا شهدای منا و مرک در حال ذکر و زجر، موجب رحمت الهی و تسلای بازماندگان
این عزیزان شما در حال عبادت و در حال ذکر از دنیا رفتند، در لباس احرام از دنیا رفتند، با دلهای متوجّه به خدای متعال و در حال انجام وظیفه از دنیا رفتند؛ اینها همه مایههایی و وسیلههایی برای مغفرت الهی و برای رحمت الهی و برای علوّ درجات در پیش پروردگار است. علاوهی بر اینها سختی تحمّل کردند؛ بعضی شاید تا ساعتها زنده بودند،(گریه حضار) زیر فشار بودند، چه در زیر آفتاب، چه در آن کانتینرهای گرم و داغ، با لبان تشنه؛ اینها همه چیزهایی است که رحمت الهی را جلب میکند. بله، شما داغدار هستید، مصیبتزده هستید؛ فرزندانتان، همسرانتان، پدر و مادرتان، برادران و خواهرانتان از دستتان رفتند، این سخت است لکن به یاد بیاورید که آنها الان در چه حالی هستند. ما اینجا گرفتاریم؛ ما در ابتلاء دنیوی، در بین دنیای آلودهی به انواع و اقسام عناصر و عوامل گمراهکننده و تباهکننده و پستکنندهی انسان داریم با زحمت حرکت میکنیم و راه خودمان را پیش میرویم، ما [هستیم که] اینجا گرفتاریم؛ به حال خودمان بیشتر باید اشک بریزیم و غمگین باشیم تا به حال آن کسانی که رفتند در رحمت الهی، و انشاءالله در آغوش نعمت الهی و لطف الهی به سر میبرند. این مایهی تسلّای شما است. بله، جوان شما رفت یا پدر و مادر شما رفتند یا همسر عزیز شما رفت، این سخت است امّا او در جوار نعمت الهی است. ما هم خواهیم رفت، خدا به ما رحم کند؛ با این همه گرفتاری، با این همه مشکلات. خدای متعال آنها را از دنیای آلودگیها، در بهترین جا و بهترین وضعیّت نجات داد؛ در حال عبادت. بعضی در حال گناه میمیرند، بعضی در حال زندگی معمولی روزمرّه میمیرند، بعضی در حال ناشکری میمیرند؛ اینجور مردنها مردنهایی است که واقعاً برای صاحبانش مصیبت و عزا است؛ امّا بعضی در حال ذکر الهی میمیرند، در حال توجّه به خدا از دنیا میروند. این برای صاحبان این متوفّی و از دست رفته، مایهی تسلّا و مایهی راحت است. سکوت بزرگان امت اسلامی در فاجعه منا، مصیبت جهان اسلام
آنچه از آمارها بهدست میآید، مجموع شهدا از کشورهای مختلف، در حدود هفتهزار نفرند! این رقم خیلی رقم بالایی است. چرا در کشورهای دیگر، دولتها، خانوادهها، ملّتها عکسالعمل نشان ندادند نسبت به این حادثه؟ این چه بلای بزرگی است که جان امّت اسلامی را فراگرفته؟ این، مصیبتِ بزرگ است. دولتها دچار رودربایستی سیاسیاند، دولتمردان کشورهای مختلف احیاناً اسیر پول و قدرت و روابط سیاسی و مانند اینها هستند، [امّا] دانشمندانشان چرا ساکت ماندند؟ علمایشان چرا حرف نزدند؟ فعّالان سیاسی چرا صحبت نکردند؟ روشنفکرانشان چرا مقاله ننوشتند، اعتراض نکردند، حرف نزدند؟
دنیای اسلام بایستی گریبان اینها را بگیرد، از اینها سؤال بکند؛ چرا سؤال نمیکنند؟ مصائب دنیای اسلام اینها است. اینکه جمهوری اسلامی در مقابل اینهمه جهالت، اینهمه گمراهی، اینهمه مادّیگری، اینهمه سهلانگاری و احیاناً بیغیرتی دیگران، تنها میایستد و مواضع قرآنی خودش را، مواضع اسلامی خودش را، مواضع بر حقّ خود را علناً و صریحاً اعلام میکند، این همان شاخصی است که شما ملّت ایران باید به آن افتخار کنید و میکنید. سکوت دستگاه های حقوق بشر در فاجعه منا، عبرتی برای عدم دل دادن به این دستگاهها
اینجا چند هزار نفر بهخاطر بیکفایتی و بیتدبیری و سوء عمل یک دولت جان میبازند و این دستگاههای حقوق بشری و دولتهای مدّعی حقوق بشر سکوت مرگ میگیرند و حرف نمیزنند؛ هیچ چیز نمیگویند! این هم یک نکتهی مهمّی است. این کسانی که دل به دستگاهها و سازمانهای بینالمللی میدهند و به آنها امید میبندند، ببینند این حقیقت را، بفهمند این واقعیّت را؛ ببینند که چقدر دروغ و خِلاف واقع در هویّت این سازمانها و این تشکیلات وجود دارد؛ در این قضیّه سکوت کردند، هیچ چیز نگفتند. شجره ملعونه آل سعود و توسط با پول برای جلوگیری از افشای حقیقت فاجعه منا
این سلسله و شجرهی خبیثهی ملعونه، دهانها را با پول میبندند، این بندگانِ پول و بندگانِ دنیا، نمیگذارند کسی [علیه] اینها حرفی بزند، اعتراضی بکند. یک هیئت حقیقتیاب لازم است، باید بروند از نزدیک ببینند، مسئله را بررسی کنند؛ هرچه [میخواهد] طول بکشد. این از جملهی کارهایی است که مسئولین محترم ما هم بایستی در نظر بگیرند و دنبال بکنند و اهمّیت [بدهند]. پشتیبانی قدرت آمریکا موجب وقاحت آل سعود در جنایت فاجعه منا
این حکّامِ بدْعمل، به پشتیبانی قدرت آمریکا و همراهی آمریکا است که میتوانند اینجور وقیحانه در مقابل دنیای اسلام بِایستند و این گناه بزرگ را مرتکب بشوند و حتّی یک کلمه عذرخواهی هم نکنند؛ به پشتیبانی آنها است، پس آنها شریکند؛ همچنانکه در قضیّهی یمن هم، در قضایای گوناگون دنیای اسلام هم -در قضیّهی سوریه، در قضیّهی عراق، در قضیّهی بحرین- اگر لطمهای و ضرری به مسلمانها میخورَد، آمریکاییها شریک در جرم و جنایتند؛ پشتیبانی آنها است که موجب میشود این وقیحها، این بیشرمها، بتوانند اینجور جنایت کنند و خیانت کنند و از پشت خنجر به قلب امّت اسلامی وارد بکنند؛ بهخاطر این است. دعوای شیعه و سنی، عرب و عجم، تحلیل تبلیغاتی دشمن در فاجعه منا
دستگاههای تبلیغاتی و در واقع دستگاههای جاسوسیِ غربیها و امثال آنها سعی میکنند این را به حساب دعوای بین [جوامع] اسلامی قرار بدهند؛ دعوای شیعه و سنّی، دعوای عرب و غیر عرب؛ این دروغ محض است، این دعوای بین شیعه و سنّی نیست. آن کسانی که در حادثهی منا به شهادت رسیدند، اکثریّت [آنها] از اهل سنّت بودند؛ از کشور خود ما تعداد زیادی خانوادههای اهل سنّت هستند؛ بحث عرب و عجم نیست؛ اینها به عرب و عجم رحم نمیکنند؛ شما میبینید در یمن جنایت میکنند، خب یمن عرب است، سوریه عرب است، عراق عرب است، عوامل اینها، این گروههای تروریستیِ جلّادِ قسیّالقلبی که با پول اینها، با سلاح اینها، در دنیای اسلام دارند اینهمه فاجعهآفرینی میکنند، اینها همه عربند؛ بحث عرب و عجم نیست. ... مسئله این است که اینها یک گروهِ درون اسلام [هستند که] بهعنوان دشمنِ امّت اسلامی مشغول کارند؛ حالا بعضیشان دانسته، بعضیشان ندانسته.
95/06/30 بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عید غدیر عید اکبر بودن غدیر بخاطر ناامیدی کفار از انحراف جامعه اسلامی با برپا نموده قاعده امامت
اینکه در بعضی از تعبیرات گفته شده است که عید غدیر عیداللهالاکبر و از همهی اعیاد بالاتر است، علّت این و وجه این چیست؟ خب، در قرآن کریم آیاتی هست که به غیر از مسئلهی غدیر به مسئلهی دیگری قابل تطبیق نیست. همین آیهی معروف «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِ اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً»(مائده: 3) که در اوایل سورهی مائده است، با غیر مسئلهای در وزن و اهمّیّت و اندازهی مسئلهی غدیر، قابل تطبیق نیست؛ فقط یکچنین مسئلهای است که میتواند تعبیر «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم» دربارهاش بیاید. آنکسانی که در مضمون این آیات خدشه کردهاند، حرفهایی میزنند، مطالبی گفتهاند، مخالفین و کسانی که قضیّهی غدیر را قبول ندارند این آیه را به نحوی تأویل کردهاند لکن این بخش از آیه قابل تأویل نیست. امروز روزی است که دشمنان -کفّار- از دین شما مأیوس شدند. چه چیزی مگر بر دین اضافه شد که دشمن را مأیوس کرد؟ آن احکامی که در این آیه، در اوّل سورهی مائده، قبل و بعد از این فِقره آمده است، مگر چقدر اهمّیّت دارد؟ این تعبیر دربارهی نماز نیامده است، دربارهی زکات نیامده است، دربارهی جهاد نیامده است؛ دربارهی هیچ یک از احکام فرعی الهی نیامده است که «اَلیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ پس این یک قضیّهی دیگری است؛ غیر از این احکام فرعی است. آن قضیّه چیست؟ قضیّهی رهبری جامعهی اسلامی؛ قضیّهی نظام حکومت و امامت در جامعهی اسلامی. بله، ممکن است تخلّف کنند -کما اینکه کردند؛ چند قرن بنیامیّه و بنیعبّاس و امثال اینها با نام امامت و خلافت و مانند اینها، پادشاهی کردند؛ سلطنت کردند- [امّا] این لطمهای نمیزند به فلسفهی غدیر. ماجرای تعیین غدیر، ماجرای تعیین ضابطه است، تعیین قاعده است. یک قاعدهای در اسلام درست شد؛ پیغمبر اکرم در ماههای آخر عمر، این قاعده را وضع کرد؛ آن قاعده چیست؟ قاعدهی امامت؛ قاعدهی ولایت. جوامع بشری از دیرباز حکومت داشتند؛ بشر انواع و اقسام حکومتها را تجربه کرده است؛ اسلام این حکومتها را، این نوع قدرتمندیها و قدرتمداریها را قبول ندارد؛ امامت را قبول دارد. این قاعدهی اسلام است؛ غدیر این را بیان میکند.
این قاعده در غدیر وضع شد. وقتی این قاعده وضع شد، آنوقت «یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ دیگر دشمنها از اینکه بتوانند مسیر این دین را تغییر بدهند مأیوس میشوند؛ چون مسیر دین آنوقتی تغییر پیدا میکند که آن نقطهی اصلی، آن هستهی اصلی تغییر پیدا کند؛ یعنی هستهی قدرت، هستهی مدیریّت، هستهی ریاست؛ اگر تغییر پیدا کند، همهچیز تغییر میکند؛ بله، در واقعیّت عملی، تغییراتی به وجود میآید و افرادی از قبیل خلفای بنیامیّه و بنیعباس سرِ کار میآیند بهعنوان اسلام، حجّاجبنیوسف هم [سرِ کار] میآید، امّا اینها دیگر ضابطه را نمیتوانند به هم بزنند. امروز اگر کسانی در دنیای اسلام؛ آنهایی که با معارف اسلامی آشنا هستند مراجعه کنند به قرآن، مراجعه کنند به ضوابطی که در قرآن برای بندگی حق و زندگی و جهتگیری بندگان حق -یعنی ملّتها- در قرآن معیّن شده است، امکان ندارد به نتیجهای برسند جز نتیجهی امامت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و آنچه دنبالهی او است. این ادّعای ما است و میتوانیم این ادّعا را کاملاً ثابت کنیم.
خب، وقتی غدیر اینقدر اهمّیّت دارد، آنوقت آن آیهی شریفهی دیگر که «یاَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ مآ اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه»،(مائده: 67) معنایش روشن میشود. [میفرماید] اگر این حکم را ابلاغ نکنی، اصلاً رسالتت را انجام ندادهای. پیغمبر ۲۳ سال است دارد مجاهدت میکند -آن مجاهدات مکّه، آن مجاهدات مدینه، آن جنگها، آن فداکاریها، آن گذشتها، آن سختگیریهای بر خود، آن هدایت عظیم بشری که آن بزرگوار انجام داده است، اینها همه در این مدّت انجام گرفته- این چه حادثهای و چه عارضهای است که اگر نباشد، همهی اینها [گویی] نیست «وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه»، این نمیتواند چند حکم فرعی باشد؛ این یک چیزی فراتر از اینها است؛ آن چیست؟ امامت است. اوّلامام کیست؟ خود پیغمبر. امام صادق (علیهالسّلام) در منا فرمود: اِنَّ رَسولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام؛ پیغمبر، امام اوّل است؛ «ثُمَّ مِن بَعدِهِ عَلیِّبنِاَبیطالِب» و بعد بقیّهی ائمّه. خدای متعال بعد از آنکه ابراهیم پیغمبر را آنهمه امتحان کرد، آنهمه مراحل سخت را ابراهیم گذراند -در نوجوانی در آتش افتاد؛ بعد آمد در بابل و در آن مناطقی که بود اینهمه تلاش کرد و زحمت کشید- به سنّ پیری که رسید، آنوقت خدا میفرماید: اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِمامًا؛(بقره: 124) حالا میخواهم تو را امام قرار بدهم. امامت یعنی این. این، اعتقاد است؛ اعتقاد اسلامیِ مبتنی بر مبانی مستحکم و استدلالات غیرقابل خدشه است. ما دعوت میکنیم از همهی دنیای اسلام و از همهی متفکّرین، این وحدتی که امروز دنیای اسلام نیاز دارد، با تدبّر در آیات قرآن و با تأمّل در همین حقایق براحتی به دست میآید اگر اهل فکر و اهل مبنا، این مسائل را دنبال کنند. تفاوت امیر المؤمنین علیه السلام با بزرگان شیعه (امام خمینی) مثل تفاوت خورشید با تابشی ته چاه
برترین شخصیّتهای ما، مثلاً یک شخصی مثل امام بزرگوار ما را که خب یک شخصیّت انصافاً کامل، بزرگ، باعظمت، جامعالاطراف و از همهجهت یک شخصیّت برجسته و ممتاز بود، اگر بخواهیم با امیرالمؤمنین قیاس کنیم، قیاسش همین است که عرض کردم: [یعنی] نور خورشید را مقایسه کنید با آن پرتویی که ته چاه مثلاً یا در گوشهی فلان پستو مثلاً از خورشید یا از نور دیده میشود؛ فاصلهها اینجوری است. دشنام گویی مانع تأثیر سخن حق در اهل سنت و استفاده دشمن و تشکیل امثال داعش
یک عدّهای خیال میکنند اثبات تشیّع به این است که انسان به بزرگان مورد اعتقاد اهل سنّت و دیگران بنا کند مدام بدوبیراه گفتن؛ نه، این خلاف سیرهی ائمّه است. اینکه شما میبینید رادیوها یا تلویزیونهایی در دنیای اسلام به وجود میآید که کار آنها این است که بهعنوان شیعه و به نام شیعه، به بزرگان مورد اعتقاد بقیّهی فِرق اسلامی بدگویی کنند، این معلوم است که بودجهاش بودجهی خزانهداری انگلیس است؛ این بودجهاش بودجهی انگلیس [است]، این شیعهی انگلیسی است. هیچکس خیال نکند که گسترش شیعه و اعتقاد تشیّع و استحکام ایمان شیعی به این بدوبیراه گفتن و به این [طرز] حرف زدن است؛ نخیر؛ اینها عکس عمل میکند. وقتی شما بدوبیراه گفتید، دُور او یک حصاری کشیده میشود از عصبانیّت، از احساسات، و دیگر حرف حق هم برایش قابل تحمّل نیست. ما حرف حسابی خیلی داریم، حرف منطقی خیلی داریم، حرفهایی که هرکسی که صاحب فکر است اگر بشنود، آنها را قبول میکند، خیلی [از این حرفها] داریم؛ بگذارید این حرفها شنیده بشود، بگذارید این حرفها امکان نفوذ در دلهای طرف مقابل را پیدا کند. وقتی شما فحش دادی، وقتی بدوبیراه گفتی، یک سدّی کشیده میشود و این حرف اصلاً شنیده نمیشود، گوش نمیکنند؛ آنوقت گروههای خبیث و وابسته و مزدور و پولبگیر از آمریکا و سیا و اینتلیجنسسرویس -مثل داعش و جبهةالنّصره و امثال اینها- با استفادهی از یک مشت آدمهای عامیِ نادانِ غافل، این اوضاع را به راه میاندازند که ملاحظه کردید در عراق و در سوریه و در جاهای دیگر به راه انداختند؛ این کارِ دشمن است. دشمن، منتظر فرصت است؛ دشمن از هر فرصتی استفاده میکند. ما حرف حق داریم، حرف منطقی داریم، حرف محکم داریم. عظمت امیر المؤمنین علیه السلام نزد همه انسانها و کتاب جرجی جرداق الهام گرفته از نهج البلاغه
تمام ارزشها و صفاتی که انسان -چه بهعنوان انسان مؤمن به اسلام، چه بهعنوان انسان مؤمن به هر دینی، و چه بهعنوان انسان بیاعتقاد به هر دینی؛ هرجور انسانی- به آنها احترام میگذارد و تکریم میکند، در علیّبنابیطالب جمع است؛ یعنی علیّبنابیطالب (سلاماللهعلیه) شخصیّتی است که اگر شما شیعه باشید احترامش میکنید، اگر سنّی باشید احترامش میکنید، اگر اصلاً مسلمان نباشید و او را بشناسید و بروید دنبال احوالش احترام میکنید. افرادی از اهل سنّت که دربارهی فضائل امیرالمؤمنین در طول سالهای متمادی نوشتهاند بسیارند؛ جورج جرداق مسیحی، آن کتاب پنج جلدی را نوشته؛ یک مسیحی دربارهی امیرالمؤمنین سالها قبل عاشقانه کتاب مینویسد. همین شخصیّت آمد اینجا پیش من و راجع به کتابش صحبت شد، گفت من از دوران نوجوانی با نهجالبلاغه آشنا شدم، نهجالبلاغه مرا به شخصیّت علیّبنابیطالب هدایت کرد؛ این کتاب را نوشت: [الامام] علی صوت العدالة الانسانیّه. کسی که اصلاً دین هم نداشته باشد -یعنی به هیچ دینی معتقد نباشد- وقتی شخصیّت امیرالمؤمنین را بشناسد، در مقابل او خضوع میکند، تعظیم میکند. امیر المؤمنین علیه السلام دارای صفات معنوی (ایمان، فداکاری، خلوص)، انسانی (شجاعت، رحم، ایثار) و حکومتی (عدالت، انصاف، برابری، اجتناب از زخارف دنیا، تدبیر و رفتار متفاوت با دشمنان، سرعت عمل، تبیین و جلوه آن در نهج ابلاغه، هدایت جامعه به تقوا و مراقب دائمی از خود؛ بی باک در عمل به حق) در امیرالمؤمنین سه جور صفات هست: یکی آن صفات معنویِ الهی است که با هیچ میزانی برای ماها اصلاً قابل سنجش نیست؛ ایمان، آن ایمانِ متعالیِ عمیق؛ سبقت در اسلام، فداکاری در راه اسلام. اخلاص؛ یک سرِ سوزن عاملی غیر از نیّت خدایی در عمل او وجود ندارد؛ ما [این را] اصلاً میفهمیم؟ برای امثال بنده اصلاً این حالت قابل درک است؟ همهی کارها برای خدا، برای رضای الهی، برای اجرای امر الهی؛ [یعنی] اخلاص. اینها اصلاً چیزهایی است که برای ما قابل توزین نیست؛ قابل توضیح هم درست نیست. علم و معرفت بِالله؛ معرفت بِالله. ما از خدا چه میفهمیم؟ ما وقتی میگوییم «سُبحانَ رَبِّی العَظیمِ وَ بِحَمدِه»، از این عظمت چه میفهمیم، امیرالمؤمنین چه میفهمد؟ معرفت بِالله. اینها یک سلسله از صفات امیرالمؤمنین است که اصلاً برای ما واقعاً قابل توصیف نیست، قابل فهم نیست؛ [اگر] بیایند بنشینند برای ما توضیح هم بدهند، ما درست به عمقش پی نمیبریم، از بس عظیم است، از بس عمیق است؛ این یک دسته از صفات امیرالمؤمنین است.
یک دسته دیگر، صفات برجستهی انسانی او است؛ اینها همان چیزهایی است که انسان مسلمان و غیر مسلمان و مسیحی و غیر مسیحی و بیدین و با دین و همه را مجذوب میکند: «شجاعت»، «رحم»؛ آن انسانی که در میدان جنگ آنجور میجنگد، وقتی سروکارش با یک خانوادهی یتیمدار میافتد، آنجور با یتیمان همراهی میکند، خم میشود، بچّه یتیمها را بازی میدهد، روی دوش خودش سوار میکند؛ اینها اصلاً همان چیزهایی است که ربطی به این ندارد که ما متدیّن باشیم و به چه دینی متدیّن باشیم تا اینها را احترام کنیم؛ هر انسانی در مقابل این عظمت وقتی قرار میگیرد احساس خضوع و تعظیم میکند. «ایثار»؛ ایثار یعنی دیگری را بر خودت ترجیح بدهی؛ یعنی گذشت؛ یعنی آنجایی که حق با شما است بهخاطر خدا، بهخاطر یک مصلحتی از این حق -البتّه حقّ شخصی- صرفنظر کنی؛ چه حقّ مالی، چه حقّ آبرویی، چه هر حقّ دیگری از حقوق خود؛ معنای ایثار این است. اینها هم یک دسته از صفات امیرالمؤمنین است که اگر انسان بخواهد بشمرد این خصوصیّات را یک کتاب میشود، یک طومار طولانیای خواهد شد.
دستهی سوّم از خصوصیّات امیرالمؤمنین، خصوصیّات حکومتی است که نتیجهی همان مسئلهی امامت است؛ امامت یعنی اینجور حکومتکردن. البتّه شدّت و ضعف دارد که آن حدّ اعلایش در شخصیّتی مثل امیرالمؤمنین هست. خصوصیّات حکومتی مثل چه؟ مثل «عدالت»، مثل «انصاف»، مثل «برابر قراردادن همهی آحاد مردم»، حتّی آنکسانی که در جامعهی شما زندگی میکنند، امّا در دین شما نیستند. امیرالمؤمنین وقتی شنید بسربنارطاة رفت وارد شهر شد و وارد [حریم] خانوادهها شد، یک خطبهی دردناکی دارد: بَلَغَنی اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم لِیَدخُلُ المَرأَةَ المُسلِمَةِ وَ الاُخرَی المُعاهَدَةِ فَیَنتَزِعُ حِجلَها؛ شنیدم که این نیروهای ظالم و ستمگر و گستاخ وارد خانهی زنهای مسلمان و زنهای غیر مسلمان -مُعاهَد یعنی همان یهود و نصارایی که در جامعهی اسلامی زندگی میکردند- میشدند و لباسهای اینها را، حِجِل اینها را، دستبندهای اینها را، پابندهای اینها را میکشیدند و میبردند و غارت میکردند؛ بعد میفرماید که اگر انسان از غصّهی یکچنین چیزی بمیرد و جان بدهد، او را ملامت نباید کرد. ببینید شخصیّت این است، ترحّمش به مردم، دلسوزیاش نسبت به مردم، آن هم همهی مردم؛ خب در جامعهی اسلامی، یهودی و نصرانی و غیر اینها زندگی میکنند که اینها مُعاهَدند. خب از خصوصیّات حکومتی او این است: «عدل»، «انصاف»، «برابری».
«اجتناب از زخارف(و زینتهای) دنیا و زینتهای دنیا برای شخص خود»؛ از بلاهای حکومتهای دنیا یکی همین است؛ چون رئیس کشور که شدیم، منابع مالی کشور در اختیار ما است؛ وسوسه بشویم؛ [بگویم] اینجا زمینِ خوب هست، اینجا امکاناتِ خوب هست، اینجا پولِ خوب هست؛ از اینها یک سهمی حالا [برداریم]. آنهایی که خیلی شقی و بدبخت و روسیاهند، همهاش را برای خودشان برمیدارند، مثل رضاخان؛ آنهایی که یک خردهای انصافشان بیشتر است، یک کمیاش را به دیگران میدهند، غالباً هم به اطرافیان خودشان؛ یک مقدار هم خودشان برمیدارند. این جزو بلایای حکومتها است؛ همین حکومتهای دموکراسی دنیا هم همه همینجور هستند. میشنوید؛ زن فلان رئیس جمهور در تعطیلی مثلاً زمستانی یا تابستانی به فلان جزیرهی خوش آب و هوا مسافرت کرده، اینقدر میلیون دلار خرج کرده! از کجا؟ فلان خانوادهی اشرافی سلطنتی برای مسافرت وارد فلان شهر شدند، این تعداد هتل، این تعداد امکانات در اختیارشان بود، در ظرف ده روز، بیست روز که ماندند، این مقدار میلیارد -مبالغ میلیاردی- خرجشان شد! حکومت امامت با این چیزها مخالف است. استفادهی شخصی از امکانات عمومی ممنوع؛ اجتناب از دنیا برای شخص خود.
«تدبیر»؛ برای جامعهی اسلامی تدبیر اندیشیدن؛ دشمن را جدا کردن، دوست را جدا کردن، دشمن را به چند طبقه تقسیم کردن. امیرالمؤمنین سه جنگ داشت؛ این سه جنگ با سه دسته دشمن بود امّا با اینها مثل هم نجنگید. جنگ با معاویه و با شام یکجور بود، جنگ با بصره جور دیگری بود. آنوقتی که حضرت با طلحه و زبیر میجنگید، جور دیگری میجنگید. آنجا زبیر را میخواست، وسط میدان جنگ با او حرف میزد، نصیحت میکرد که «برادر سوابق ما یادت باشد؛ این همه ما با هم شمشیر زدیم، این همه با هم کار کردیم»؛ اثر هم کرد، البتّه زبیر کاری که باید میکرد نکرد، باید میپیوست به امیرالمؤمنین، این کار را نکرد امّا میدان جنگ را رها کرد و رفت؛ رفتار او در جنگ با طلحه و زبیر اینجوری است. امّا رفتار او با شام اینجوری نیست؛ به معاویه حضرت چه بگوید؟ بگوید ما و تو با همدیگر بودیم؟ کِی با هم بودند؟ در جنگ بدر مقابل هم ایستادند؛ امیرالمؤمنین جدّ او و دایی او و قوم و خویش و فکوفامیل او را از دم تیغ گذرانده؛ سابقهای با هم ندارند. او هم از همان دشمنیها دارد استفاده میکند و با امیرالمؤمنین میجنگد. امیرالمؤمنین دشمنها را تقسیمبندی میکرد؛ در قضیّهی نهروان که [دشمنان] ده هزار نفر بودند، حضرت گفت از این ده هزار نفر هرکسی که بیاید این طرفِ این پرچمی که من نصب کردهام، ما با او جنگ نداریم؛ آمدند، اکثر [آنها] آمدند این طرف. حضرت فرمود بروید، رهایشان کردند. بله، آنهایی که ماندند و لجاج کردند و تعصّب کردند، با آنها جنگید؛ بر آنها هم غلبه پیدا کرد. یعنی تدبیر در ادارهی کشور؛ شناختن دشمن، شناختن دوست؛ همهی دشمنان یکجور نیستند؛ از بعضیها صرفنظر کرد. بعضیها با امیرالمؤمنین همان اوّل کار بیعت نکردند؛ مالک اشتر بالاسر حضرت ایستاده بود، شمشیر هم دستش بود، گفت یا امیرالمؤمنین! اجازه بده این آدمی که با تو بیعت نمیکند گردنش را بزنم؛ حضرت خندیدند، گفتند نه، این جوان هم که بود، آدم بد اخلاقی بود، آدم تندی بود؛ حالا هم پیر شده، تندتر شده، بگذار برود؛ ولش کردند و رفت. این تدبیر است؛ بالاترین تدبیر این است که یک کسی که در رأس قدرت است، بداند با چه کسی طرف است و با هر کسی چهجور باید رفتار بکند؛ از خصوصیّات حکومتی امیرالمؤمنین یکی این بود.
«سرعت عمل»؛ معطّل نمیکرد، بمجرّد اینکه تشخیص میداد که باید این اقدام را کرد، حرکت میکرد.
«تبیین»؛ حقایق را برای مردم بیان میکرد؛ شما خطبههای نهجالبلاغه را نگاه کنید، بسیاری از آنها تبیین واقعیّاتی است که در جامعهی آن روز وجود داشته -چه خطبههای حضرت، چه نامههای حضرت- بخشی از نهجالبلاغه خطبهها است، بخشی نامهها است؛ آن نامهها غالباً نامهی به کسانی است که حضرت به آنها اعتراضی دارد؛ یا دشمنانند مثل معاویه و امثال اینها، یا عمّال خود آن حضرتند که حضرت به آنها ایراد دارد؛ غالباً اینجوری است؛ بعضیها هم توصیه و دستورالعمل و فرمان است، مثل عهد مالک اشتر؛ در همهی اینها تبیین میکند، حقایق را بیان میکند برای مردم. یکی از رشتههای کار امیرالمؤمنین این است.
مسئلهی «هدایت جامعه به تقوا»؛ در این خطبههای امیرالمؤمنین، کمتر خطبهای است که امر به تقوا در آن نباشد: اتَّقواالله؛ چون تقوا همهچیز است؛ وقتی تقوا در یک جامعهای بود، همهی مشکلات مادّی و معنوی جامعه حل خواهد شد؛ تقوا اینجوری است. [البتّه] تقوا با آن معنای صحیحی که دارد؛ تقوا فقط این نیست که انسان چشم از نامحرم بدوزد یا مثلاً فرض کنید فلان عمل حرام را انجام ندهد؛ این هست، این جزو تقوا است، امّا تقوا خیلی وسیعتر از اینها است. آن معنای واقعی تقوا که عبارت است از مراقب خود بودن، مراقب حرکات خود بودن، و سعی در حفظ خود در جادّهی مستقیم و صراط مستقیم؛ این معنای تقوا است؛ اگر این باشد در جامعه، همهی مشکلات حل میشود. امیرالمؤمنین دائماً مردم را به تقوا دعوت میکرد.
در عمل به حق بیباک بود، ملاحظه نمیکرد؛ در عمل به عدل بیباک بود، ملاحظه نمیکرد؛ رودربایستی در زندگی امیرالمؤمنین نبود. همان آدمی که به مالک اشتر میگوید بگذار این امتناعکننده از بیعت برود، در موارد دیگری سختگیری میکند، دقّت میکند، اصرار میکند. لزوم زینت بودن شیعیان برای امامان علیهم السلام و پرهیز از اسراف (تخریب کننده اصلی اقتصاد) عمل ما کسانی را مؤمن به ما میکند. فرمود: کونوا لَنا زَیناً وَ لا تَکونوا عَلَینا شَیناً؛ فرمود زینت ما باشید. زینت ما بودن یعنی چه؟ یعنی جوری عمل کنید که وقتی کسی نگاه کرد بگوید: بهبه! شیعیان امیرالمؤمنین چقدر خوبند! آن که رشوه میطلبد، این زینت نیست، عیب است؛ آن که از بیتالمال زیادی میخواهد و زیادی میگیرد، این عیب برای شیعه است؛ آن که بر بدیها چشم میبندد و برای هدایت جامعه به سوی تقوا هیچ احساس مسئولیّتی نمیکند، این عیب است برای نظام اسلامی و جامعهی اسلامی؛ آن کسی که در زندگی شخصی خود اهل اسراف است، این عیب است.
ما متأسّفانه گرفتار شدهایم؛ گرفتار اسراف شدهایم، گرفتار زیادهروی شدهایم. ما سالها است دراینباره مدام نصیحت میکنیم خودمان را، مردم را، دیگران را؛ مدام میگوییم، تکرار میکنیم؛ خب باید جلو برویم، اسراف را در جامعه کم کنیم. مردهای ما، زنهای ما، جوانهای ما، پیرهای ما، اسراف را -اسراف در لباس، اسراف در خوراک، اسراف در تجمّلات زندگی، اسراف در زینتها و آویزههای گوناگون- [کنار بگذارند]. یا چشموهمچشمی که در این عروسی، در این مهمانی، این خانم اینجوری پوشیده، اینجوری زینت آویخته به خودش، از این نشانهی آرایش و مانند اینها استفاده کرده، من نباید عقب بمانم، اینها همان خطاها و خطرهای بسیار بزرگ است. همینها است که زندگی را خراب میکند، همینها است که در جامعه بیعدالتی به وجود میآورد، و در نهایت همینها است که اقتصاد را نابود میکند. بخش مهمی از نابودیِ اقتصاد به این چیزها برمیگردد. اگر یک جامعهای بخواهد از لحاظ استحکام درونیِ اقتصاد خود به نقطهای برسد که آسیبپذیر نباشد، یکی از کارهای واجبی که باید انجام بدهد، این است که اسراف و زیادهروی و زیاد مصرف کردن و مانند اینها را کنار بگذارد. تمسک به ولایت، حرکت به سمت صفات معنوی، انسانی و حکومتی امیر المؤمنین علیه السلام
[وقتی میگوییم] «اَلحَمدُ للهِِ الَّذی جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکینَ بِوِلایَةِ اَمیرِالمُؤمِنینَ وَ اَولادِهِ المَعصومین»، این تمسّک به ولایت چهجوری است؟ بله، یک بخشی از این تمسّک به ولایت، قلبی است یعنی شما قبول دارید ولایت را؛ خیلی هم خوب است، خیلی هم لازم است، بلاشک مؤثّر هم هست امّا همهی تمسّک، این نیست؛ تمسّک این است که ما نگاه کنیم و این صفاتی که برای ما قابل دنبالگیری است -آن ایثار و آن معنویّت و آن معرفت و آن خداشناسی و آن عبادت و آن نالهها و آن توجّه به خدا و مانند اینها که از ماها برنمیآید و در این زمینهها که ما خیلی خیلی خیلی عقبیم- در زمینهی صفات بشری، در زمینهی صفات مربوط به ادارهی جامعه و حکومت و غیره، و اینها از ما برمیآید، [البتّه] در حدّ آن بزرگوار و کمتر از او نمیرسیم امّا میتوانیم در این جهت حرکت بکنیم؛ این کارها را باید بکنیم؛ آنوقت این شد تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین. اقتصاد هدف دشمن برای جدایی مردم از اسلام و نظام
(دشمنان) روی اقتصاد تکیه میکنند برای اینکه وضع مردم خراب بشود تا بهخاطر خرابی وضع، از اسلام و از نظام اسلامی منصرف بشوند. خب این وظیفهی کیست که در مقابل این وضعیّت ایستادگی کند؟ وظیفهی همه؛ وظیفهی دولت هست، وظیفهی مجلس هست، وظیفهی مسئولین گوناگون هست، وظیفهی آحاد مردم هم هست. همه وظیفه داریم، باید انجام بدهیم. حرکت عمومی رو به رشد کشور بر اساس اطلاع از فعالیتهای خودجوش جوانان و تواضع رهبری
حرکت عمومی کشور خوشبختانه حرکت خوبی است. بنده زیاد میشناسم، به من خیلی مراجعه میشود؛ نامه مینویسند، مراجعه میکنند، پیغام میدهند، کارها را ارائه میدهند و بنده هم حوصله میکنم و خیلی از اینها را میبینم. جوانهایی که امروز در این کشور برای احیاء اسلام، برای اقامهی دین با جد مشغول کارند، بحمدالله روزبهروز دارند زیاد میشوند. اینها همانهایی هستند که به فضل الهی، به حولوقوّهی الهی، هر دشمنی از جمله آمریکا و صهیونیست را به زانو خواهند فکند. اینکه بنده مکرّر در صحبتهای مختلف میگویم و مدام تکرار میکنم که من به آینده خوشبینم، بهخاطر مشاهدهی این واقعیّتها است. ما خیلی از واقعیّتهای خوب داریم که اینها میتواند ما را جلو ببرد؛ پیشران حرکت عمومی جامعه باشد؛ جوانهای خوب، جوانهای مؤمن، جوانهای آماده، آنهایی که برای حضور در میدانهای مجاهدت و دفاع از کشور و دفاع از دین، اشک میریزند که اجازه بدهند اینها بروند دفاع کنند؛ بحث دو نفر و ده نفر و صد نفر نیست؛ بسیارند. این همان انگیزهای است که کشور را نجات خواهد داد؛ این را باید تقویت کرد. (شعار حضّار: «رهبر اگر فرمان دهد/ جان را فدایش میکنم») خب، شما که میخواهید فدا کنید، چرا فدای اسلام نکنید؟ [چرا] فدای رهبر، رهبر مگر کیست؟ فدای اسلام، فدای این راه، فدای اهداف [بکنید].
95/07/05 بیانات در دیدار اعضای ستادهای برگزاری کنگره شهدای استانهای کهگیلویه و بویراحمد و خراسان شمالی یاد شهیدان موجب از بین رفتن خوف و حزن در جامعه
از پایان دفاع مقدّس قریب سی سال - ۲۸ سال - میگذرد، در عین حال یاد شهیدان و نام شهیدان کهنه نخواهد شد، گم نخواهد شد. علّت هم این است که خدای متعال فرموده است: اَحیآءٌ عِندَ رَبِّهِم؛(آل عمران: 169) زندهاند دیگر. کمااینکه شهدای تاریخ هم اینجور هستند؛ اینهمه علمای بزرگ، شخصیّتهای بزرگ، سیاسیّون بزرگ در طول تاریخ وفات یافتند و از دنیا رفتند و کمتر کسی از آنها در یادهای جامعه مانده، امّا شهدایی که شناخته شدند بهعنوان شهید، یادشان زنده است و زنده خواهد بود. شهدای ما هم همینجور هستند. یاد شهدا زنده است و باید هم این بقای نام و یاد شهدا را ما به صورت یک امر مهم دنبال کنیم. چون شهیدان حامل بشارتند: وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون.(آل عمران: 170) شهیدان به ما میگویند شما خوف و حزن نداشته باشید. دلسردی و نومیدی نداشته باشید. نعمت الهی را، لطف الهی را، برکات الهی را در مقابل چشم ما نگه میدارند و این آن چیزی است که ما امروز به آن احتیاج داریم. از بین بردن فرهنگ مقاومت هدف تبلیغاتی دشمن و نیز هدف تحریمها و تهدیدها و یاد شهیدان موجب استقامت ملت
امروز هدف جنگ نرم دشمن و جنگ پنهان دشمن، این است که مردم را از عرصهی جهاد و مقاومت دور کند، مردم را نسبت به آرمانها بیتفاوت کند؛ هدفشان این است. تبلیغات وسیعی که میلیاردها دارند خرجش میکنند، با این هدف انجام میگیرد که ملّت ایران را - که با مقاومت خود، با ایستادگی خود توانسته قدرتهای جهانی را، سلطههای بزرگ را در بسیاری از خواستههایشان ناکام بگذارد - مأیوس کنند و از صحنه خارج کنند؛ هدف این است. حتّی اگر فشار اقتصادی هم میآورند، هدف این است؛ اگر فشار سیاسی هم میآورند، هدف این است؛ اگر فشار امنیّتی هم میآورند، هدف این است. اینکه ما خیال کنیم دشمن یک جنگی را میخواهد شروع کند و یک بخشی از کشور را تصرّف کند، اینها یک چیزهای قدیمیای است؛ امروز اینها مطرح نیست و دشمن این را نمیخواهد. امروز دشمن اگر هم به فرض، یک کار نظامی را انجام میدهد، با آن هدف است؛ با هدف تصرّف فضای فکری و روحی کشور است
در یک چنین شرایطی آن چیزی که میتواند ملّت را سَرپا نگه دارد، در آنها شوق و طراوت به وجود بیاورد، یاد شهدا است. لزوم بررسی سبک زندگی شهیدان و عقبه فکری آنها
هیجان جنگ و رفتن در میدان جنگ یک مسئله است که چیز باارزشی است که کسانی جانشان را کف دست بگیرند و بروند بجنگند؛ لکن روحیّات، خصوصیّات زندگی، سابقه و پشتوانهی فکری و اعتقادی شخص هم یک مسئلهی دیگری است که این خیلی مهم است. این شهیدی که شما از یاد او و فداکاری او و شهادت او در میدان جنگ به هیجان میآیید، در داخل زندگی خانوادگی چهجوری مشی میکرده، در محیط عادی زندگی چهجوری عمل میکرده؛ اینها خیلی مهم است؛ یا نسبت به مسائلی که امروز برای ما مهم است، اینها چهجوری عمل میکردهاند. شهیدان الگوی مواظبت بر بیت المال
تلویزیون یک برنامهای را دیروزپریروزها پخش میکرد از بعضی از شهدا که بنده تصادفاً چند دقیقهای دیدم؛ آنچه دربارهی آن شهیدان گفته میشد، یا در وصیّتنامهی آن شهیدان درج شده بود، انسان را واقعاً از عظمت روحی این شهید متحیّر میکند. میگوید من درس خواندم و میترسم که این درس خواندن من - که خرجی برایش شده و هزینهای شده - تحمیل بر بیتالمال بوده و این به گردن من باشد؛ وقتی که من شهید شدم موتور گازیِ من را بفروشید، پولهای بانک من را بگیرید، بروید بدهید به بیتالمال بهجای آن! اینها درس است؛ اینها درس است.
وضعِ عادیِ زندگیکردن شهدا چهجوری بوده؟ فرض بفرمایید ازدواجشان؛ در این خاطرات شهدا که زندگینامهی شهدا [است] - حالا تا آن مقداری که بنده دیدهام و خواندهام و نگاه کردهام - در چند مورد بحث ازدواج اینها مطرح میشود؛ چگونگی ازدواج اینها، رفتار اینها در گزینش همسر - دنبال چهجور همسری بودند - بعد مراسم ازدواج، بعد نوع رفتار با خانوادهها، اینها همه قلّههای اخلاق اسلامی است. امروز ما گرفتاریم؛ ما امروز به این چیزها احتیاج داریم. امروز جوان ما برای ازدواج، برای گزینش همسر چهجوری فکر میکند و چهجوری باید فکر کند؟ آن الگو را باید در مقابل او نگه داشت؛ اینها الگو هستند، شهدای ما الگو هستند. گاهی بعضیها پیش ما شکایت میکنند که ما الگو به جوانهایمان نشان نمیدهیم؛ خب، این هزاران الگو؛ ۳۰۰۰ الگو در این استان، ۱۸۰۰ الگو در این استان، و هزاران الگو در استانهای گوناگون، اینها را برجسته کنید؛ سیمای منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. من البتّه با این آلبوم و مانند اینها مخالفتی ندارم امّا کار [اصلی] اینها نیست؛ بیان آنچه اینها در زندگیشان عمل میکردند، چهجوری عمل میکردند، چهجوری رفتار میکردند، چهجوری خرج میکردند، به وظیفه چهجوری نگاه میکردند، این یکی از آن مسائل بسیار مهمّی است که میتواند الگوسازی کند. لزوم تولید کتاب در تصویر سبک زندگی شهیدان
هنرمندان ما بیایند به میدان، هنر نگارش، هنر تصویرسازی متنی و کتابی، اینها خیلی چیز مهمّی است. فقط دنبال فیلم [نباشند]؛ فیلم خوب است، فیلم خیلی لازم است، بنده بارها هم تکیه کردم و توصیه کردم، الان هم توصیه میکنم لکن این تکیه روی فیلم ما را از کتاب غافل نکند. اگر چنانچه افرادی که اهل نگارشند، اهل قلم خوب هستند، اهل ذوق در این معانی هستند، بنشینند تصویرسازی کنند، کتابهایی کوتاه که جوان حوصله کند بخواند، اینها را بسازند، کتاب تولید کنند؛ لازم نیست اغراق بکنند، لازم نیست خلاف واقع بگویند، همانی که هست را بدرستی بیان کنند، به زیبایی و شیوایی بیان بکنند؛ این، دلها را جذب خواهد کرد؛ افراد را تحت تأثیر قرار میدهد. شگفتی شهیدان در رفع بلای جنگ بین المللی ایران و عراق
زندگی شهیدان را، سبک زندگی شهیدان را، برای جوانهایمان، برای نسلهای رو به آیندهمان تصویر کنیم، ترسیم کنیم، به آنها نشان بدهیم که ببینند چه بود و چه شد. چون جنگ تحمیلی که در واقع دفاع مقدّس بود، این یکچیز کوچکی نبود؛ ما هنوز هم بعد از گذشت سالها، ابعاد مهمّ این جنگ را درست نتوانستیم برای مخاطبین خودمان تشریح کنیم؛ یک جنگ بینالمللی بود، یک جنگ بینالملل بود علیه اسلام، علیه حاکمیّت اسلام، علیه امام بزرگوار؛ یک جنگ اینجوری بود. حالا قلّهی آن و بهاصطلاح سرِ نیزه را آن بدبختِ بیعقلِ بعثیِ صدّام قرار داده بودند وَالّا پشتسر او، عقبهی او دیگران بودند؛ کسانی که به او کمک میکردند، کسانی که به او راه نشان میدادند، کسانی که وسایل کار او را برایش فراهم میکردند؛ اگر یک وقتی هم احتمالاً سست میشد، تقویتش میکردند که نگذارند [ضعیف شود]؛ ما با یک چنین جنگی مواجه بودیم. اینهایی که توانستند کشور را از یک چنین بلیّهای نجات بدهند، چه کسانی بودند؟ این برای جوان امروز ما مهم است. اینها چه کسانی بودند که توانستند کشور را نجات بدهند و در وسط میدان بروند؟ اینها مهم است. بنابراین این یک نکته است که بایستی رفتارشناسی این جوانها برای مخاطبین امروز روشن باشد. تأکید امام خمینی بر مطالعه وصیت نامه های شهدا
امام بزرگوار توصیه میکردند که پنجاه سال عبادت کردید خدا قبول کند، بروید یک بار هم این وصیّتنامهها را بخوانید؛ این بهخاطر این است که این وصیّتنامه نشان میدهد که این جوان برای چه آمده؛ چه جاذبهای، چه مغناطیسی او را حرکت داده؛ از هوسهای جوانی بگذرد، از درسش بگذرد، از دانشگاهش بگذرد، از محیط راحت زندگی کنار پدر و مادر بگذرد، بیاید در سرمای منطقهی غرب یا گرمای منطقهی خوزستان، آنجا با دشمن بجنگد و جانش را کف دستش بگیرد. جنگیدن با دشمن هم از دور یک چیز آسانی به نظر میآید؛ تا کسی نرود آنجا، صدای توپ و تفنگ و انفجار و مانند اینها را نبیند و نشنود، درست درک نمیکند که چه خبر است. این جوان پا میشود میرود آنجا، جانش را کف دستش میگیرد، از خطرات عبور میکند، برای چه؟ این در وصیّتنامهها منعکس است؛ برای خدا، برای امام، برای حجاب. دیدید در وصیّتنامههای شهدا چقدر دربارهی حجاب توصیه شده؛ خب، حجاب یک حکم دینی است؛ این آرمان شهیدان فراموش نشود. خاطره استقامت مادر شهید و تأثر امام
من شاید این خاطره را بارها گفته باشم - البتّه خاطره فراوان است، صدها جا، شاید خیلی بیشتر از این - در یکی از شهرها که زمان ریاست جمهوری رفته بودم. بعد که سخنرانی کردم و برگشتم بیایم، مردم دوروبر ما اجتماع کرده بودند و اظهار محبّت میکردند، من هم میرفتم طرف ماشین که سوار بشوم، شنفتم که یک خانمی از پشت سر در وسط جمعیّت مرتّب صدا میزند و اسم بنده را میآورد. فهمیدم کار مهمّی دارد؛ ایستادم. گفتم بگذارید این خانم بیاید ببینم چهکار دارد که در این جمعیّت اینجور داد میکشد. آمد جلو، گفت که آقا پسر من اسیر شده بود - به نظرم، حالا درست یادم نیست، شاید گفت تنها پسرم؛ احتمال میدهم گفت تنها پسرم - چند روز پیش اطّلاع پیدا کردم که در اسارتگاه شهید شده؛ به امام بگویید که - شاید مثلاً به این تعبیر، حالا جزئیّاتش یادم نمانده، البتّه یادداشت کردهام، بارها هم گفتهام - فدای سرتان؛ و اگر باز هم پسر داشته باشم، باز هم میفرستم. این پیغامی بود که یک مادر [شهید گفت]. ببینید این روحیّه را! من آمدم به امام این را عرض کردم، امام گریهاش گرفت؛ از شنیدن این سخن و این احساس، اشک به چشم امام آمد. این روحیّهها برای چه کسی بود، برای چه بود؟ جز برای خدا یک چنین چیزهایی را انسان نمیتواند مشاهده کند که مادر دو شهید بچّههایش را خودش ببرد داخل قبر بگذارد و گریه نکند! یا بخواهد از دوروبریهایش که گریه نکنند، بگوید من بچّههایم را در راه خدا دادهام، خوشحال هم باشد؛ اینها آن آرمان است. لزوم دریافت اطلاعات شخصی شهدا و سبک زندگی آنها از والدین و اعضای خانواده
از فرصت باقیمانده استفاده کنید برای گفتگو با پدر و مادرها. خیلی از پدر و مادرها از دنیا رفتهاند و این فرصت از دست ما و شما گرفته شده که ما ببینیم خاستگاه این جوان چیست. پدر و مادر وقتی حرف میزنند، نشاندهندهی این است که این جوان در یک چنین فضایی نشو و نما کرده؛ این خیلی مهم است. از لحاظ موقعیّت اجتماعی، از لحاظ طبقهی اجتماعی، از لحاظ گرایشهای گوناگون معلوم بشود که در چه محیطی او پرورش پیدا کرده؛ علاوه بر اینکه میتواند جزئیّاتی از زندگی شهید را هم برای ما روشن کند. این هم یک فایدهی دیگر است، این را از دست ندهید؛ پدر و مادرها را درک کنید. و بالاخره الان نزدیک سی سال از پایان جنگ میگذرد، خیلی از پدر و مادرها از دنیا رفتهاند، بعضی دیگر هم از پدر و مادرها در شُرف زوال و فنا هستند؛ شما وقت کمی دارید. این را یکی از فوریّتها و اولویّتها بدانید و در درجهی اوّل بروید سراغ پدر و مادرهایی که هستند و همسران شهدا - آن کسانی که همسر داشتند - یا برادران و خواهران؛ آنهایی که برادر و خواهر دارند. از آنها راجع به شهید، راجع به خُلقیّات شهید، راجع به روحیّات شهید بپرسید و اینها را در اختیار نسل جوان بگذارید.
95/07/28 بیانات در دیدار نخبگان علمی جوان نخبگان هدایای نفیس الهی و لزوم مراقبت و پرورش این هدایا
نخبگان -جوانها، بخصوص جوانان نخبه- هدایای نفیس الهی هستند به یک ملّت و یک کشور. همهی کشورها از چنین هدایایی، با این حجم، با این گستردگی، با این عدد فراوان برخوردار نیستند. این یکی از خصوصیّات کشور ما است که در آن استعدادهای انسانی، با کیفیّت خوب و کمّیّت فراوان وجود دارد؛ این جزو خصوصیّات کمنظیر کشور ما است؛ این یک هدیهی الهی است، هدیهی بسیار نفیس و باارزشی است. نتیجه این است که مسئولان کشور بایستی این امانتها را گرامی بدارند، حفظ کنند، چون این هدیه امانتی است در دست مسئولان؛ از بنیاد نخبگان و آقای دکتر ستّاری و شورای عالی انقلاب فرهنگی بگیرید، تا وزارت آموزش عالی و بهداشتودرمان و آموزشوپرورش و بقیّهی دستگاههای دولتی که ارتباطی با نیروی انسانی و با نیروی جوان میتوانند داشته باشند؛ اینها در دست آنها امانتند. امانت نفیس را باید خیلی مراقبت کرد؛ برای حفظ آن، و آنوقتی که این امانت قابل رویش و افزایش است، برای رویش و افزایش آن باید احساس مسئولیّت کنید. اختیار و مسؤولیت ملازم یکدیگر و شکر استعداد نخبگی، شناخت و انجام مسؤولیت
انسان یک موجود مختار است؛ خدای متعال به انسان اختیار داده که این کار را بکند یا نکند؛ لازمهی اختیار، مسئولیّت است؛ اگر ما در یک کاری از خودمان اختیار نداشته باشیم، مسئولیّت نداریم؛ وقتی اختیار داشتیم، طبعاً مسئولیّت داریم. خدای متعال شما نخبهها را، دارای اختیار آفریده؛ این هدیه و این نعمتی را که خدا به شما داده -که یک استعداد خوب و برجسته است- میتوانید به کار بیندازید، میتوانید به کار نیندازید؛ میتوانید در راه درست به کار بیندازید، میتوانید در راه درست به کار نیندازید؛ هر دو جور ممکن است؛ پس شما هم مسئولید؛ پس مسئولیّت فقط متوجّه آن کسانی نیست که امانتدار هستند؛ امانتدار اصلی و اوّلی، خود شما هستید؛ شما هم مسئولید. اوّلین مسئولیّت و بزرگترین مسئولیّت، شکر خدای متعال است که این نعمت استعداد را به شما داده. شکر یعنی چه؟ یعنی اوّلاً بدانید که این نعمت است، بدانید این نعمت از خدا است، بدانید که در قبال آن مسئولیّت دارید و آن مسئولیّت این است که این نعمت را در جای خودش مصرف کنید؛ -اینها ارکان تشکیلدهندهی شکر است- این میشود شکر؛ شکر فقط شکر زبانی نیست، مجموعهای از همهی اینهایی است که عرض کردم. تلاش غربیها برای زیر محموعه نمودن دیگر کشورها و تحقیر آنها با واژه خاورمیانه
غربیها، اروپاییها، به خاطر علمی که زودتر از دیگران به آن دست پیدا کردند و خودشان را بالا کشیدند، یکچنین نگاهی به ملّتهای دیگر پیدا کردند، از جمله به ملّت ما؛ ملّتهایی با این فرهنگهای عریق(اصیل) و عمیق و سابقههای درخشان را آنچنان تحقیر کردند که آنها را در ذیل خودشان تعریف کردند. من راجع به این کلمهی «خاورمیانه» یکی دو بار در صحبتهای عمومی گفتهام، این منطقهی آسیا -که بزرگترین و کهنترین تمدّنهای بشری مال اینجا و زاییدهی اینجا و آفریدهی اینجا است و نژادهای قدیمی بشری از اینجا سر بلند کردهاند- این آسیای با این عظمت، در منطق و ادبیّات اروپایی تقسیم شد به سه قسمت: شد خاور؛ آنوقت خاور دور، دور از کجا؟ از اروپا! خاورمیانه -میانه یعنی نه دور نه نزدیک- به کجا؟ به اروپا! خاور نزدیک، نزدیک به کجا؟ به اروپا! شما ملاحظه کنید این فرهنگ و این ادبیّات، خیلی چیزهای دیگر هم پشتسر خودش دارد؛ یعنی همهی این گذشتهی تاریخی بشر [را اینطور تقسیم کردند]؛ این تمدّنها، این نژادها، این فرهنگها، اینهمه دانشهایی که تولید شده در این منطقهی آسیا -هندش یکجور، چینش یکجور، ایرانش یکجور، بینالنّهرینش یکجور، بابِل، و مانند آنها- این تمدّنهای کُهن، همهی اینها مجموعاً شدند یک منطقهای که نامگذاری آنها به تناسب دوری و نزدیکی با اروپا معنا میشود! تا امروز هم منطقهی ما را میگویند خاورمیانه، منطقهی ما خاورمیانه است. یک منطقهی دیگر هم هست که خاور دور است؛ چرا دور است؟ چون از اروپا دور است! ببینید، غربیها اینجوری تعریف کردهاند. ملّتهای غربی مثل آن انسانی که از فقر به غنا میرسد و بعد خودش را گُم میکند، به یک غنائی رسیدند -این غنا غنای مالی نبود، غنای علمی بود؛ بالاخره علم دستبهدست میچرخد؛ اتّفاقی افتاد، اینها به دانش دست پیدا کردند؛ این دانش را همینطور مدام پرورش دادند و طبقه طبقه روی هم چیدند، بالا رفتند- به مجرّد اینکه بالا رفتند، به همهی بشریّت حتّی به آنهایی که دانش را از آنها اوّل گرفته بودند، با چشم تحقیر نگاه کردند؛ کشور ما هم جزو آنها بود. متأسّفانه در کشور ما، حکّام و زمامداران ما هم به این وضعیّت تحقیرآمیز کمک کردند؛ چه قاجارها، چه پهلویها -پدر و پسر- و ما را در ذیل آنها تعریف کردند؛ این خیلی چیز خطرناک و بزرگ و مهمّی بود.
وقتیکه یک کشوری در ذیل یک قدرتی تعریف شد، همهی امکانات او در واقع به طور خواه یا ناخواه متعلّق میشود به آن قدرت؛ او میآید از امکانات استفاده میکند، از نفت استفاده میکند، از منابع استفاده میکند، از موقعیّت سوقالجیشی و راهبردی استفاده میکند. در جنگ جهانی، قدرتهای دنیا با همدیگر میجنگیدند، به ما هم ربطی نداشت منتها چون روسیه یک طرف ما و انگلیس در یک طرف ما، امکاناتی داشتند و پایگاهی داشتند، اینها ایران را به اختیار خودشان و بدون اینکه از کسی اجازه بگیرند، وسیلهی عبور سلاح از یک نقطه به یک نقطهی دیگر قرار دادند. این خطّ راهآهن سراسری -که اسمش سراسری بود که سراسری هم نیست- در آنوقت ساخته شد برای خاطر اهداف آنها؛ یعنی یک طرف خلیج فارس است، یک طرف شمال است که منطقهی شوروی است؛ انگلیس و شوروی باید با همدیگر وصل میشدند -که در این قضایا حرفهای فراوانی وجود دارد- منابع کشور و بازار کشور میشد مال اینها، متعلّق به اینها، یک کشوری بنشیند تا بیایند مسش را ببرند، فولادش را ببرند، آهنش را ببرند، امکانات گوناگونش را ببرند، نفتش را ببرند، گازش را ببرند با قیمت بخس،(پست) بعد هرچه خودشان ساختند که باید فروش برود، باید درآمد برایشان تولید بکند، آن را بفرستند در این کشور؛ بدون تعرفه، بدون گمرک، بدون هیچ مانع و رادعی(بازدارنده) آن کشور را بازار سودبخش محصولات خودشان قرار بدهند؛ این، آن چیزی بوده که در ایران قبل انقلاب اتّفاق افتاد. تلخی جنگ و رشد خودباوری توسط جنگ
انقلاب یک تحوّل ایجاد کرد؛ انقلاب اسلامی یک تحوّل عظیم ایجاد کرد. آنچه من امروز تعبیر میکنم، میگویم در انقلاب، خودباوری و اعتماد به نفس، به جنگِ وابستگی رفت؛ خدا هم کمک کرد. جنگ چیز تلخی است، جنگ هشتساله واقعاً تلخ بود، خسارتبار بود، برای ما خیلی زحمات درست کرد؛ بنده در متن کار حضور داشتم؛ خیلی تلخ بود، خیلی سخت بود، خیلی غصّهدار بود، بارها اشکهای ما را درمیآورد و انسان را خسته میکرد امّا با همهی این سختیها این حُسن بزرگ را داشت که به جوان ایرانی نشان داد که قادر است، که میتواند، اگر اراده بکند و در یک میدانی وارد بشود، خواهد توانست بر رقیب و حریف خودش فائق بیاید؛ کمااینکه ما فائق آمدیم. جوان ایرانی وارد میدان جنگ شد، اگر جنگ نبود، این اتّفاق به این شکل نمیافتاد. جنگ مثل یک آتشسوزی است؛ وقتی آتشسوزی میشود، همه کارهای دیگر را کنار میگذارند و میروند آتش را خاموش کنند؛ همه متوجّه جنگ شدند. استعدادها بُروز کرد، نشان داده شد که جوان ایرانی میتواند؛ این حضور در جنگ و حضور جوانها و غلبهی بر دشمن، آن هم نه دشمنی که فقط یک کشور باشد [بلکه] دشمنی که پشتش همهی قدرتهای جهانی حضور داشتند، موجب رشد خودباوری شد. پس انقلاب [موجب] برافراشتن قدِ خودباوری و سینه سپر کردن خودباوری در مقابل روحیهی وابستگی و ورشکستگی قبلی شد؛ این اتّفاق افتاد. جتگ عمقی و نرم دشمن در پوسته جدیدِ «الحاق به جامعه جهانی» برای ترویج فرهنگ وابستگی
در جنگهای عمقی که حالا امروز به آن گفته میشود جنگ نرم، جنگهای عمیق -ازجمله، جنگهای فرهنگی که جزو جنگهای عمقی است- برخلاف جنگهای نظامی، نتایج کوتاهمدّت تعیینکننده نیست؛ جنگ طول میکشد. در جنگ نظامی، یک طرف بالاخره بر دیگری فائق میآید، او را سرکوب میکند و مسئله تمام میشود. ما توانستیم در طول هشت سال مقاومت، نیروی متجاوز صدّامی را از کشور بیرون کنیم و قضایا تمام شد. در جنگ نرم، در جنگ عمیق، در جنگ فرهنگی، قضیّه این نیست. شما در یک مرحله پیروز میشوید امّا این به معنای پیروزی دائمی نیست؛ باید انتظار داشته باشید که طرف مقابل مجدّداً خودش را آماده کند، جمعوجور کند و حمله بکند؛ و این اتّفاق افتاد؛ همان آفت وابستگی، بعد به شکلهای دیگری در کشور بازتولید شد؛ چون بالاخره دشمنان عامل دارند؛ خب اینکه قابل انکار نیست. ملّت، ملّت بزرگی است، ملّت خوبی است امّا در درون ملّت -مثل همهی ملّتهای دیگر- آدمهای غریبپرست، آدمهای سستعنصر، آدمهای مادّی، آدمهای فریببخور هستند؛ اینها شروع کردند بازتولیدِ همان فرهنگ وابستگی، منتها با یک ادبیّات شیک و رنگآمیزی شده و قالببندی شده و بستهبندی شده به اسمهای دیگر: جهانی شدن، وارد شدن در خانوادهی جهانی. امروز هم این توصیههایی که غربیها و آمریکاییها در جلسات به ما میکنند این است: ایران خودش را با خانوادهی جهانی همراه کند، یکسان کند؛ جهانی بشود. مرادشان همان وابستگی است، این همان است. اشتباه نشود، بنده با ارتباط هیچ مخالفتی ندارم -من یک زمان رئیسجمهور بودم؛ از همان زمان، یکی از اساسیترین کارهایی که بنده میکردم در سیاست خارجی، مسئلهی ایجاد ارتباطات بود؛ چه ارتباطات دوجانبه با همهی کشورها، اروپا، دیگران، دیگران؛ جز یکی دو استثنا، و چه ارتباطات تشکیلات جمعی- [امّا] اینها دو مقوله است؛ جهانی شدن معنای دیگری دارد. جهانی شدن یعنی زیر بار فرهنگی که چند قدرت بزرگ توانستهاند بر اقتصاد دنیا، بر سیاست دنیا، بر امنیّت دنیا تحمیل بکنند [رفتن]؛ زیر بار این سیاست رفتن، در این قالب خود را جا کردن؛ این معنای جهانی شدن از نظر آنها است. وقتی میگویند جهانی بشوید، وقتی میگویند وارد خانوادهی جهانی بشوید معنایش این است؛ این همان وابستگی است، فرقی نمیکند. اهداف نهگانه نخبه پروری: تبدیل کشور ایران به کشوری پیشرفته، قدرتمند، شریف، صاحب حرف نو در مسائل بشری، دارای عزّت و دارای احساس عزّت ، با معنویت و با ایمان و برافرازندهی پرچم تمدّن نوین اسلامی آنچه نگاه به نخبگان را بهعنوان یک فریضه، بهعنوان یک واجب غیرقابل اجتناب بر همهی مسئولان لازم میکند، یک هدف بزرگ است. یک هدف بزرگی در اینجا وجود دارد؛ با این هدف حتماً بایستی نگاه به نخبگان یک نگاه جدّی، یک نگاه عملیّاتی، یک نگاه دلسوزانه و پیگیر باشد. آن هدف چیست؟ آن هدف عبارت است از تبدیل کشور ایران به کشوری پیشرفته، قدرتمند، شریف -شریف در مقابل لئیم و پلید که بعضی از کشورها و بعضی از قدرتها هستند- صاحب حرف نو در مسائل بشری و در مسائل بینالمللی. ایران کشوری باشد که در زمینهی مسائل بشری و مسائل حیات بشر سخن نو داشته باشد؛ حرف نو ارائه بدهد. چون وضع بشریّت که وضع خوبی نیست! امروز از متفکّرین عالَم کیست که از وضع بشریّت راضی باشد؟ شرق و غرب هم ندارد. نگاه کنید به حرفهای متفکّرین عالَم، همه از زندگیِ رنجبارِ کنونی بشر مینالند و شِکوه میکنند. خب یک حرفی لازم است، یک راهی باید در این بنبست به وجود بیاید. [باید] این سخن نو را ایران اسلامی داشته باشد.
و دارای عزّت. تبدیل کشور به کشوری دارای عزّت و دارای احساس عزّت. گاهی شما عزیزید امّا احساس عزّت ندارید. یکی از مطالبی که در این چند سال خیلی دنبال میکنم، این است که ما احساس عزّت کنیم. عزّتی را که خدای متعال به ما داده احساس کنیم؛ احساس عزّت کنیم. خودِ احساس عزّت، یک عنصر تشکیلدهندهی عزّت واقعی است.
و سرشار از معنویّت و ایمان. گفتیم پیشرفته باشد، قدرتمند باشد و مانند اینها، امّا در کنار اینها بایستی معنویّت وجود داشته باشد، ایمان وجود داشته باشد. آفت بزرگ دنیای قدرتمندِ امروز این است که آنجایی که قدرت هست، ایمان نیست. شما نگاه کنید این وضع انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را؛ به دو نفر رسیدهاند، شما نگاه کنید مناظرات اینها را، ببینید با هم چه کار دارند میکنند، به هم چه میگویند! یکی از این دو نفر هم رئیسجمهور خواهد شد؛ در کجا؟ در یک کشور بزرگ، پُرجمعیّت، ثروتمند و قلّهی دانش بشری. یکی از همین دو نفری که هستند، رئیسجمهور این کشور خواهد شد؛ بیشترین سلاح اتمی در اختیارش، بیشترین ثروت عالم در اختیارش، بزرگترین رسانههای دنیا در مشتش. رئیسش یکی از این دو نفریاند که شما میبینید چه هستند و که هستند. این بهخاطر نبودن معنویّت است، این بهخاطرِ نبودن ایمان است.
و برافرازندهی پرچم تمدّن نوین اسلامی. ما یک چنین کشوری میخواهیم؛ هدف این است. ببینید من نُه شاخص خواندم. ما میخواهیم کشور را تبدیل کنیم به یک چنین کشوری با این خصوصیّات. البتّه در نیمههای راه در یک قسمتهایی بد نبوده، یک پیشرفتهایی کردهایم امّا اینها همه راههای نیمهراهی است، ما باید پیش برویم، باید به قلّهها برسیم. و این بدون یک نسل جوان نخبه امکانپذیر نیست. یک نسلی باید وجود داشته باشد که این هدف را تأمین بکند. کسی در ضرورت این هدف نمیتواند تردید کند. اینکه ما موظّفیم بهعنوان یک انسان، بهعنوان یک مسئول، بهعنوان یک مسلمان و بهعنوان یک ایرانی -آن که اسلام را هم قبول ندارد، بالاخره ایرانی است؛ ایرانی بودن هم مسئولیّتآور است- بهعنوان این چند منشأِ مسئولیّت، موظّفیم کشور را به اینجا برسانیم.
خب، راهش چیست؟ راهش تربیت نسلی است با یک خصوصیّاتی که آن خصوصیّات اینها است؛ یک نسلی باید به وجود بیاید شجاع، باسواد، متدیّن، دارای ابتکار، پیشگام، خودباور، غیور؛ -البتّه خوشبختانه ما امروز در نسل جوان بسیاری از این خصوصیّات را داریم امّا این بایستی گسترش پیدا کند- چنین نسلی لازم داریم. بایستی ایمان داشته باشد، سواد داشته باشد، غیرت داشته باشد، شجاعت داشته باشد، خودباوری داشته باشد، انگیزهی کافی برای حرکت داشته باشد، توان جسمی و فکریِ حرکت داشته باشد، هدف را در نظر بگیرد، چشم را به اهداف دور متوجّه بکند و به تعبیر امیرالمؤمنین «اَعِرِ اللهَ جُمجُمَتَک»؛(۷) زندگی خودش و وجود خودش را بگذارد در راه این هدف و با جدّیّت حرکت کند؛ در یک کلمه یعنی یک موجود انقلابی؛ معنای انقلابی این است. بعضیها از روی دشمنی، انقلابی را بد معنا میکنند. انقلابی را به معنای بیسواد، بیتوجّه، بیانضباط [میدانند]؛ نخیر، اتّفاقاً درست بعکس است. انقلابی یعنی دارای سواد، دارای انضباط، دارای تدیّن، دارای حرکت، دارای عقل، خردمند. ما یک چنین نسلی لازم داریم. این نسل، نسل جوان ما است. سرمایهی این حرکت، این نسل است و موتور محرّکهی این حرکت هم نخبگان جوانند؛ نخبگان اینجوری هستند. شماها موتور محرّکید. اگر شما خوب کار کردید، این نسل جوان در همین جهتی که عرض کردم، حرکت خواهد کرد. علّت اینکه بنده به نخبگان اهمّیّت میدهم و وجود آنها را قدر میدانم اینها است. نخبه ارزش دارد. عدم غفلت از دشمن علت تکرار نام شیطان و توهم نبودن توطئه
این حرکت (نهضت علمی) دشمن دارد؛ دشمنش کیست؟ حالا بعضی خواهند گفت که بله دیگر، معلوم است، تا فلانی میگوید دشمن، مقصودش آمریکا و صهیونیستها و مانند اینها است و توهّم توطئه [دارد]؛ نه، توهّم توطئه نیست، شناخت توطئه و دیدن توطئه است. وقتی من توطئه را میبینم و مشاهده میکنم، که نمیتوانم از شما پنهانش بکنم، باید بگویم به شما. یک عدّهای تا ما میگوییم دشمن، میگویند چقدر فلانی مدام میگوید دشمن دشمن! خب نگوییم دشمن؟ خدا در قرآن اینهمه اسم شیطان را آورده. خب یک بار شیطان را گفت، تمام شد رفت، چرا مرتّب تکرار میکند؟ برای اینکه من و شما فراموش نکنیم این دشمن را. دشمن را باید دائم در نظر داشت. برای خاطر اینکه دشمن که بیکار نمینشیند؛ دشمن دائماً دارد حرکت میکند. اگر بتوانند، این حرکت علمی را متوقّفش میکنند؛ اگر ببینند نمیشود متوقّفش کرد، آن را منحرف میکنند. ما ممکن است براثر ناشیگریهای خودمان به این انحراف کمک کنیم. اینکه من بارها تکرار کردهام -حالا هم بعضی از جوانهای عزیزمان گفتند- کارهای تحقیقاتی، مقاله، پایاننامه و غیره در خدمت نیازهای کشور باشد و با این هدف، با این نیّت، با این جهتگیری تولید بشود و تهیّه بشود، بهخاطر این است که حرکت علمی منحرف نشود؛ اگر نتوانستند متوقّفش کنند یا منحرفش کنند، سعی میکنند بدنامش کنند، آلوده کنند. [یک نفر] میآید اینجا بهعنوان یک دانشمند، مهمان میشود، بعد میرود در خیابان جلوی دانشگاه، از تابلوی فروش پایاننامه عکس برمیدارد و در دنیا پخش میکند؛ این آلوده کردن است. چهکسی اینها را دعوت میکند به ایران؟ اینها دانشمندند؟ چرا نمیفهمیم؟ چرا اشتباه میکنیم؟ لزوم شناخت زودتر نخبگان و امتیاز دادن به آنها قبل از دشمن
مراقب باشید که این کانونی برای معرّفی استعدادهای ما به آدمهای بیگانه نباشد؛ شما بچّهها را اینجا معرّفی کنید، آنها شناسایی کنند و بیایند بردارند [ببرند]؛ نه، قبل از اینکه او شناسایی بکند، دستگاههای خودمان شناساییشان کنند. نمیشود اینها را پشت پرده پنهانشان کرد، بالاخره آشکار میشوند، امّا دستگاههای داخلی خودمان قبل از دیگران اینها را شناسایی کنند، اینها را جذب کنند، به اینها کار بدهند. هیچ جوانی نیست که محیط زندگی خودش و خانوادهی خودش را ترجیح ندهد بر غربت؛ [آنها] در کنار غربت، برایش یک امتیازی میگذارند، شما میتوانید حتّی کمتر از آن امتیاز را به او بدهید و او را برای خودتان و برای کشورش مورد استفاده قرار بدهید. من به شما عرض بکنم که بنده در دفاع از جامعهی نخبگان و از حرکت علمی کشور، تا نَفس دارم ذرّهای کوتاه نخواهم آمد، و میدانم که این حرکت، حرکت بابرکتی است و انشاءالله عاقبتبهخیر است؛ انشاءالله که پیش برویم.
لزوم ترویج هسته های نخبگانی در دانشگاه ها
یک نکته، دربارهی شکلگیری «هستههای نخبگانی» در داخل دانشگاهها است. این را من قبلاً هم سفارش کردهام که در داخل دانشگاهها گاهی یک استاد، دو استاد، یک مجموعهی جوان را دُور خودشان جمع میکنند و یک هستهی نخبگانی به وجود میآید؛ این میتواند تکثیر بشود، گسترش پیدا کند، خیلی چیز بابرکتی است؛ هیچ گزارشی به من نرسیده که چنین چیزی اتّفاق افتاده. قبلاً بنده این را پارسال و در جلسات مختلفی یکی دوبار تکرار کردم؛ این باید تحقّق پیدا کند. این دیگر کار دستگاه دولتی و مانند اینها نیست؛ این کار خود مجموعههای دانشگاهی است.
اظهار نگرانی از خوب اداره نشدن سازمان سمپاد (سازمان ملّی پرورش استعدادهای درخشان)
من از این مسئلهی سمپاد -این سازمان ملّی پرورش استعدادهای درخشان- نگرانم. گزارشهایی که به من میرسد، گزارشهای خرسندکنندهای نیست؛ این سمپاد خیلی مهم است. این کار خیلی مهمّی است و آن نکته هم که اشاره کردند که یک تعداد زیادی مدرسه بر اساس این [طرح تأسیس شده]، این متوقّف به این است که این سازمان خوب بچرخد و خوب اداره بشود؛ گزارشهایی که به ما میرسد در این جهت، گزارشهای خرسندکنندهای نیست. اظهار نگرانی از تعطیلی و نیمه تعطیلی طرحهای هوافضا و هسته ای
گزارشهایی به من میرسد که بعضی از طرحهای کلان در موضوعات تحقیقاتی مهم مثل هوافضا، ماهواره و امثال اینها، دچار توقّف یا لنگی است؛ این من را نگران میکند، این را میخواهم اینجا بگویم که مطالبهی عمومی باشد، من از مسئولین امر به طور جدّی درخواست میکنم به این مسائل بپردازند. این طرحها، طرحهای بسیار مهمّی است؛ حتّی بعضی از طرحهای تحقیقاتی مربوط به انرژی هستهای همین طور [است]. اینها نبایستی مطلقاً توقّف پیدا کند؛ نباید تعطیل یا نیمهتعطیل باشد که میگویند بعضی از اینها نیمهتعطیل است یا بعضی مُشرف به تعطیل است. رو به رشد بودن هیئت های عزاداری با حضور جوانان و سخنرانیهای خوب و نوحه های پر مغز
تشکّر کنم از این مجموعههای ادارهکنندهی هیئتهای عزاداری در ایّام عاشورا که بعضی را خود من اطّلاع داشتم، بعضی را به من گزارش دادند. سطح هیئتها خیلی بالا آمده؛ سخنرانهای بسیار خوب، مطالب بسیار خوب. من حتّی از بعضیها که به این مجالس رفتوآمد میکردند، موضوع بحث را سؤال کردم -خب، این جزو کارهای ما است؛ یعنی ما کارشناس این مسائلیم- دیدم واقعاً خیلی خوب است؛ سطوح عالی، حرفهای خوب، فکرهای خوب و انبوه جوان. حالا ما هم اینجا جلسه داشتیم؛ شاید نود درصد یا بیشتر جوانها بودند؛ بحثهای خوبی هم اینجا مطرح شد لکن جاهایی جلسههای دهه -ده شب، پانزده شب یا ده روز، پانزده روز- سخنرانهای خوب، گاهی نوحههای بسیار خوب و عزاداریهای پُرمغز؛ اینها خیلی باارزش است. سطح فکر جوانها در زمینههای مسائل مذهبی بالا رفته؛ کار فرهنگی باید به همین نسبت رشد پیدا کند. لزوم برگزاری اردوهای جهادی برای نخبگان برای آشنایی با کم کاریهای نظام
یکی از چیزهایی [هم] که میتواند خیلی مفید باشد، برگزاری اردوهای جهادی برای نخبگان است. این اردوهای جهادی خیلی چیزهای باارزشی است؛ حضور بچّههای نخبه در اینجاها اوّلاً شما را با اوضاع کشورتان آشنا میکند، با قشرها آشنا میکند، شما را با وظایف سنگینی که برعهدهی همهی ما هست آشنا میکند، شما را با کمکاریهای ما در طول این سالهای بعد از انقلاب آشنا میکند -یک جاهایی واقعاً ما کمکاری داشتیم- و حرکت میدهد؛ این خون در رگهای انسان با حضور در یکچنین جاهایی جریان پیدا میکند. کارآمدی بسیار متفاوت رشد فضای علمی در شناساندن انقلاب و رهایی بشریت از جهل و گمراهی نسبت به دیگر روشها
ما میخواهیم یک جامعهای و کشوری در فضای علمیِ دنیا سر بلند کند که دنیا را از جهالت و ضلالتی که به آن دچار است نجات بدهد. جوانهای عزیز! این شدنی است. اگر شما بتوانید کشورتان را پیشرفته کنید از لحاظ علمی، از لحاظ اعتمادبهنفس، از لحاظ ابتکارات، از لحاظ تلاش، در این دنیای سرشار از جهالت و ضلالت، یک کشوری سر بر خواهد آورد که از لحاظ شاخصهای مورد قبول دنیا -شاخص علم، شاخص پیشرفت فنّاوری، شاخص ثروت، شاخص مادّیّات و شاخصهای انسانی- و درعینحال برخوردار از معنویّت و شرافت و توجّه به خدا و ایمان و اعتماد به خدا در سطح عالی قرار میگیرد. این اگرچنانچه بهوجود بیاید، مهمترین مؤثّر و تأثیرگذارندهی در جلب ایمانها و دلهای مردم خواهد بود؛ بشریّت را میتوانید شما نجات بدهید. اینکه ما برویم یکی یکی بنشینیم کنار افراد، استدلال کنیم برای اینکه ذهن اینها را به سمت ایمان به خدا و اسلام جلب کنیم، اثرش در قبال یکچنین حرکتی، مثل یک اعشاریِ یک صدم و یک هزارم و یک میلیونیوم در مقابل یک عدد کلانِ بزرگ است؛ مثل قطرهای در مقابل دریا است؛ ما میخواهیم یک چنین حادثهای اتّفاق بیفتد. مردم عالم -بشریّت- باید از این ضلالت، از این جهالت نجات پیدا کنند؛ این را شما میتوانید انجام بدهید. آمریکا خواستار عقب نشینی تا مرز دخالت ندادن دین در کار دولت
آقایان آمریکاییها که با مسئولین ما دُور هم مینشینند، از حقیر گله میکنند که چرا اینقدر به ما بدبین است؛ خب من خوشبین باشم؟ با این وضعیّتی که شماها دارید، میشود به شماها خوشبین بود؟ همین چند روز اخیر، یکی از این حضرات راجع به تحریمهای ایران که صحبت شده، در یک برنامهای که در تلویزیون ما هم پخش شد، اعلان میکند که تا وقتیکه جمهوری اسلامی ایران طرفدار «مقاومت» در منطقه است و به مقاومت در منطقه کمک میکند، تحریمها معلوم نیست درست تکان بخورد؛ ببینید! این همان چیزی است که من بارها و بارها میگفتم؛ هم به مسئولین در جلسات خصوصی گفتم، هم در جلسات عمومیِ اینجا گفتم که [خیال میکنید اگر] شما در قبال مسئلهی هستهای عقبنشینی کنید، مسئلهی شما با آمریکا تمام میشود؟ نه آقا، قضیّهی موشک پیش میآید [که] چرا موشک دارید؛ از قضیّهی موشک مأیوس بشوند، قضیّهی مقاومت پیش میآید که چرا شما از حزبالله، از حماس، از فلسطین حمایت میکنید؛ این قضیّه را اگر حل کردید، عقبنشینی کردید، یک قضیّهی دیگر پیش میآید، [مثلاً] قضیّهی حقوق بشر پیش میآید؛ قضیّهی حقوق بشر را اگر حلّوفصل کردید و گفتید خیلی خب، ما در حقوق بشر طبق معیارهای شما عمل میکنیم، قضیّهی دخالت دین در دستگاه دولت [پیش میآید]؛ مگر ول میکنند شما را؟ حضور یک نظام در یک کشوری با این وسعت، با این جمعیّت، با این امکانات را -که اینها استثنائی است- [نمیتوانند تحمّل کنند.]
95/08/12 بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان به مناسبت روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی روز سیزده آبان روز ابتکار جوان و بازدارنده حرکت و ابتکار دشمن
روز سیزدهم آبان که نام آن را در کشور روز [مبارزه با] استکبار نهادهاند، به نظر من -ضمن اینکه آن نام، نام درستی است- روز جوان است؛ روز جوان مؤمن، جوان انقلابی، جوان شجاع، جوان دلاور، جوان مبتکر، جوانی که دست به کاری میزند که دشمن را از ابتکار، و از حرکت بازمیدارد. به این معنا روز جوان است. نامیده شدن تسخیر لانه جاسوسی انقلاب دوم توسط امام و علت تسخیر، خنثی سازی توطئه کودتا
امام این حرکت را انقلاب دوّم نامیدند، بیمعنا نیست؛ از ساعات اوّل پیروزی انقلاب بلکه حتّی قبل از انقلاب دشمن درصدد توطئه برآمد. آمریکاییها چند روز قبل از پیروزی انقلاب آدم فرستادند اینجا که شاید بتوانند یک کودتایی راه بیندازند و حرکت مردم را خنثی کنند که البتّه نتوانستند. بعد هم که انقلاب پیروز شد، انواع و اقسام تلاشها را کردند؛ چه تلاشهای سیاسی رسمی که سنای آمریکا از همان روزهای اوّل علیه جمهوری اسلامی موضع گرفت، اعلام خصومت کرد، اعلام تحریم کرد -که این راههای رسمی بود، راههای علنی بود- چه از راههای غیر علنی، که تماس گرفتند با عوامل خودشان، با مزدوران خودشان در داخل کشور که شاید بتوانند از حضور قومیّتهای مختلف برای ایجاد اختلاف در میان ملّت استفاده کنند، که تو دهنشان خورد. هم خود قومیّتهای ما -عرب ما، تُرک ما، کُرد ما، لُر ما، ترکمن ما، که همه آماج این توطئه بودند- در مقابل آمریکا ایستادند و هم جوانان مؤمن، جوانانی که آن روز، هنوز اسم پاسدار رویشان نبود، اسم بسیج رویشان نبود امّا بهمعنای حقیقی کلمه پاسدار انقلاب بودند و بسیجیِ راه انقلاب بودند، رفتند توطئهی آمریکا را خنثی کردند. بنابراین آمریکاییها از ساعت اوّل شروع کردند و اینها همه غیر از کارهایی بود که در داخل سفارت آمریکا همینجا در تهران انجام میگرفت. اعتراض رهبری و لزوم راه یابی اسناد لانه جاسوسی آمریکا به کتب درسی
بعد از آنکه جوانهای ما رفتند و این مرکز را تسخیر کردند و با زحمت زیاد توانستند کاغذهایی را که خرد شده بود، مدارکی را که در کاغذخردکن ریخته شده بود، گردآوری کنند، جمع کنند، بههم بچسبانند و بهصورت کتاب دربیاورند، آنوقت معلوم شد که چه توطئههایی هم در طول این مدّت در داخل سفارت آمریکا وجود داشته. این کتابها حدود هفتاد جلد است؛ شماها خواندهاید اینها را؟ چرا هیچ نشانی از مضامین برگزیدهی این کتابها در مجموعهی مدارس ما، دبیرستانهای ما، دانشگاههای ما نیست؟ چرا؟ این یکی از اعتراضهای من است. وزیر جدید محترم آموزشوپرورش اینجا در جلسه هستند؛ چرا اینها را داخل کتابهای درسی قرار نمیدهید؟ چرا نمیگذارید نسل جوان ما، نسل جدید ما بفهمد و بداند که آمریکا با اینجا چه کرده است و چه توطئههایی زیر سر داشته؟ تسخیر لانه جاسوسی به رهبری امام و جلوگیری از زیاده خواهی امریکا
حرکت دانشجویان برای تسخیر سفارت، واکنش به اینهمه خباثت بود که پیروزمندانه اتّفاق افتاد؛ یعنی جلوی تحرّک ابرقدرتِ پُرروی زیادهخواه آمریکا را در داخل کشور گرفت؛ انقلاب یعنی این. آن ابرقدرتی که عادت کرده بود ۲۵ سال، ۳۰ سال هرچه اراده میکند در ایران اتّفاق بیفتد و انجام بدهد، انجام میدهد و ایران مال او است، متعلّق به او است، دولتش، حکومتش، پادشاهش، نفتش، ذخایرش، معادنش، آیندهاش، همه چیزش مال او است و حالا از دستش گرفته شده بود و درصدد تهاجم بود، دید جوانها جلوی این تهاجم را گرفتند و گرفتند و گرفتند و ملّت ایران ایستاد و رهبر این حرکت عظیم هم شخص امام بزرگوار بود.
احساسی نشان دادن تسخیر لانه جاسوسی و حلال مشکلات بودن سازش با آمریکا دو خطای بزرگ و تبیین سخن امام: «هرچه فریاد دارید، بر سر آمریکا بزنید!» و بحران اقتصادی و سیاسی و اخلاقی در آمریکا
من دو خطا را امروز میخواهم تصحیح کنم. دو اشتباه دارد تزریق میشود به افکار عمومی مردم ما. عامل این تزریق هم در درجهی اوّل خود دستگاه استکبار و آمریکا هستند، و درجهی دوّم بعضی آدمها در داخل؛ آدمهایی که -من همه را متّهم نمیکنم- بعضیشان وابستهی به تشکیلات سرویسهای جاسوسی یا سیاسی یا مراکز خاصّ آمریکایی هستند، بعضیشان هم نه، وابستگی ندارند؛ ازنفسافتادهها، پشیمانشدهها، بوی لذّت دنیا به مشامشان رسیدهها. آنها این فکر را، این دو خطا را دارند حواله میدهند به اینها، اینها هم در منبرهای مختلف، در جایگاههای مختلف، این را توسعه میدهند و گسترش میدهند؛ داخل دانشگاه، بیرون دانشگاه، در مطبوعات و جاهای مختلف. من این دو خطا را امروز میخواهم تصحیح کنم.
یکی اینکه اینجور تبلیغ میکنند که اینکه امام فرمود هرچه فریاد دارید، بر سر آمریکا بزنید -که امروز هم همین حکم جاری است- از سر تعصّب و غرور است یعنی منطقی پشت سرش نیست؛ این را میخواهند ترویج کنند. میخواهند بگویند جوانهای ما، انقلابیّون ما، مردم ما، مسئولین ما، که سینه سپر میکنند و در مقابل آمریکا میایستند و نسبت به توطئههای او افشاگری میکنند، مردمان متعصّبیاند؛ کارشان از روی حمیّت (غیرت) جاهلی و از روی تعصّب است؛ این را میخواهند بیان بکنند. درحالیکه درست ۱۸۰ درجه قضیّه عکس است. اینکه فرمود هرچه فریاد دارید، بر سر آمریکا بزنید، پشتش یک منطق محکم وجود دارد. آن منطق این است که اساس سیاست آمریکا بر افزونطلبی و دستاندازی است. تاریخ آمریکا در این ۲۵۰ سالی که از عمر آن میگذرد، این را نشان میدهد -البتّه اوایل خیلی کمتر، از حدود صد سال پیش یا اندکی کمتر از صد سال پیش، خیلی بیشتر- سیاست کلّی آمریکا این است که امنیّت داخلیاش را بهوسیلهی دستاندازی به کشورهای جهان و تصرّف مناطق نفوذ فراوان تأمین کند؛ اینجور عمل میکنند؛ این سیاست آنها است. این سیاست را در منطقهی غرب آسیا اِعمال کردند، در ایران در دوران طاغوت اِعمال کردند، در کشورهای همسایهی ما اِعمال کردند. بر سر این قضیّه با شوروی سابق زورآزمایی داشتند -او بهطرف خود میکشید، این بهطرف خود میکشید- و ایران منطقهی نفوذ آمریکا بود. اندکی غفلت بعد از پیروزی انقلاب موجب میشد که دشمنی که از در بیرونش کردیم، از پنجره برگردد؛ امام نگذاشت و جلوی این را گرفت.
اینکه گفتند در مقابل آمریکا بِایستید، هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید، بهمعنای دفاع از ارزشها است؛ نهفقط ارزشهای مخصوص مسلمانها، دفاع از ارزشهای انسانی. امروز به اعتراف خود آمریکاییها، دولت آمریکا و نظام آمریکا از ارزشهای انسانی فرسنگها دور افتاده. این مناظرهی دو نامزد [ریاست جمهوری] آمریکا را دیدید؟ حقایقی که اینها بر زبان راندند دیدید؟ شنیدید؟ اینها آمریکا را افشا کردند. چند برابر چیزهایی را که ما میگفتیم و بعضی باور نمیکردند و نمیخواستند باور کنند، خود اینها گفتند. و جالب این است که آن که صریحتر گفت، بیشتر مورد توجّه مردم قرار گرفت. آن مرد چون واضحتر گفت، صریحتر گفت، مردم آمریکا بیشتر به او توجّه کردند. طرف مقابل گفت این پوپولیستی کار میکند؛ عوامگرایانه، چرا عوامگرایانه؟ برای خاطر اینکه حرفهایش را مردم نگاه میکردند، میدیدند درست است؛ در واقعیّات زندگی خودشان آن را میدیدند. ارزشهای انسانی در آن کشور نابودشده و لگدمالشده است؛ تبعیض نژادی وجود دارد. همین چند روز قبل از این آن مرد در تبلیغات انتخاباتیاش ایستاد و گفت شما اگر رنگینپوست هستید، اگر سیاهپوست و سرخپوست هستید، در خیابانهای نیویورک و شیکاگو و واشنگتن و کالیفرنیا و غیرذلک وقتی راه میروید، نمیتوانید مطمئن باشید که تا چند دقیقهی دیگر زندهاید. شما ببینید! این حرف را کسی دارد میزند که انتظار دارد چند روز دیگر برود در کاخ سفید، بنشیند آمریکا را اداره کند. نژادپرستی آمریکا یعنی این.
فقر آمریکاییها را [هم گفت]. گفت ۴۴ میلیون نفر در آمریکا گرسنهاند. او گفت و دیگران هم گفتند که کمتر از یک درصد مردم آمریکا مالک نود درصد ثروت آمریکا هستند. ارزشهای انسانی در آنجا لگدمال شده است؛ تبعیض، اختلاف، نژادپرستی، لگدمال کردن حقوق بشر. «مرگ بر آمریکا» که شما فریاد میزنید، اینکه گفتند «هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید»، یعنی مرگ بر این چیزها. امام بهخاطر همین چیزها گفت که هرچه فریاد دارید، بر سر آمریکا بکشید.
اینها همه یک طرف، یک طرف دیگر قضیّه و یک عامل مهمّ دیگر قضیّه هم این است که اینها همان روزهای اوّل، زمینهی یک ضربهی بزرگ به ملّت ایران را فراهم کردند، یعنی محمّدرضا را پناه دادند در آمریکا، برای اینکه او را نگه دارند، زمینه را فراهم کنند، عواملش را در اینجا تقویت کنند، خود او هم باشد، بعد همان کاری را که در ۲۸ مرداد سال ۳۲ انجام دادند -یعنی ۲۵ سال قبل از آن تاریخ- دومرتبه انجام بدهند. در ۲۸ مرداد هم محمّدرضا از ایران فرار کرد؛ انگلیسیها و آمریکاییها دست به دست هم دادند، مخفیانه آمدند داخل، از سفارتهای گوناگون استفاده کردند، پناه گرفتند، عوامل خودشان را تجهیز کردند، آماده کردند، از غفلت آن روز مردم استفاده کردند، دومرتبه محمّدرضا را برگرداندند و همان برگرداندن بود که ۲۵ سال تسمه از گُردهی این ملّت کشید و پدر این مردم را درآورد. اینها میخواستند این کار را دوباره انجام بدهند، [امّا] امام جلوی این را گرفت، سد کرد، ملّت ایران را بیدار کرد و ملّت ایران بیدار شدند.
خطای دوّم؛ فکر غلط و خطائی که این هم باز دارد بهنحوی از سوی آمریکاییها تزریق میشود و کسانی هم در داخل آن را ترویج میکنند و از اوّلی خطرناکتر است، این است که اگر ما با آمریکا سازش کنیم، مشکلات کشورمان حل خواهد شد.
[این] از آن اشتباهات عجیبوغریب و بسیار خطرناک [است]. [میگویند] اگر ما با آمریکا سازش کردیم، مشکلات کشور حل میشود. خب، حالا ده تا دلیل میشود شمرد برای اینکه این حرف غلط است، این حرف دروغ است، این حرف فریب است. سازش با آمریکا مشکلات کشور را بههیچوجه حل نمیکند؛ نه مشکلات اقتصادی را، نه مشکلات سیاسی را، نه مشکلات امنیّتی را، نه مشکلات اخلاقی را، بلکه بدتر خواهد کرد. ده پانزده دلیل وجود دارد و میشود شمرد و ردیف کرد برای این قضیّه؛ آخریاش همین قضیّهی برجام است.
آمریکا میخواهد مشکلات ملّت ایران را حل کند؟ خود آمریکا دچار بحران است؛ این را چرا نمیگویند؟ این را همهی دستگاههای مهمّ قضاوتکنندهی در اینگونه مسائل در دنیا، حتّی خود آمریکاییها دارند میگویند. آمریکا دچار بحران است؛ بحران اقتصادی، بحران بینالمللی، بحران سیاسی، بحران اخلاقی؛ خودش دچار بحران است. امروز قرضهای دولت آمریکا تقریباً نزدیک به تولید ناخالص کلّ آمریکا است؛ این نشانهی بحران است، این را اقتصاددانها میگویند. میگویند هروقتی که دیون یک دولت نزدیک شد به تولید ناخالص یک دولت، این دولت در حال بحران است؛ این اقتصاد اقتصاد بحرانی است؛ امروز آمریکا اینجوری است. آن مقداری که بدهکار است، نزدیک به حدود شصت و چند درصد تولید ناخالص ملّیاش است؛ این میخواهد به چه کسی کمک بکند؟ این میخواهد بمَکد، این میخواهد بکَند تا خودش را ترمیم بکند؛ این میآید به اقتصاد کشوری کمک کند؟ این از لحاظ اقتصادی.
از لحاظ سیاسی [هم] دچار بحرانند. امروز بدون استثنا، در هر نقطهای از دنیا -این را من با قاطعیّت عرض میکنم- که یک ملّتی قیام کند، حرکت کند علیه مستبدّی، علیه دولتی، علیه حکومتی، شعارش «مرگ بر آمریکا» است؛ یکروز شعار مرگ بر آمریکا فقط مال اینجا بود؛ امروز در منطقهی غرب آسیا، در منطقهی شرق آسیا، [حتّی] در خود اروپا، در منطقهی آمریکای لاتین، در منطقهی آفریقا، ملّتهایی که قیام میکنند، اوّلین شعارشان علیه آمریکا است؛ این وضع سیاسی آمریکا است. بحران از این بالاتر؟
آمریکا برای منطقهی غرب آسیا نقشه داشت. ببینید، شماها یادتان نیست، البتّه مال خیلی وقت نیست، مال ده دوازدهسال قبل است، ولی خب شما جوانها آن روز را هم یادتان نیست. وزیرخارجهی آمریکا آن روز آمد گفت که «ما میخواهیم یک خاورمیانهی بزرگ درست کنیم»؛ در قضیّهی لبنان و جنگ ۳۳ روزه، اسم خاورمیانهی بزرگ را آورد. خاورمیانهی بزرگ یعنی چه؟ آنها اسم منطقهی غرب آسیا را میگویند خاورمیانه؛ خاورمیانهی بزرگ یعنی یک منطقهای از حدود پاکستان تا مدیترانه، یعنی تمام این کشورهای این منطقه، خاورمیانه است و آمریکا برای همهی این منطقه یک نقشهی کلّی کشیده بود که همهی اینها را با محوریّت اسرائیل توی مشت نگهدارد؛ خاورمیانهی بزرگ یعنی این. امروز وضع این خاورمیانهی بزرگِ آن وزیرخارجه -که بیچاره یک خانمی هم بود که این حرف را زد- به جایی رسیده که اینها در قضیّهی سوریه ماندهاند، در قضیّهی عراق ماندهاند، در قضیّهی لبنان ماندهاند، در قضیّهی شمال آفریقا ماندهاند، در قضیّهی لیبی پا در گِل ماندهاند، در قضیّهی یمن خودشان را وارد قضیّه کردهاند [امّا] ماندهاند؛ این وضع سیاسی بینالمللی آمریکا است. بحران از این بالاتر؟ این میخواهد بیاید به کمک شما؟ این میخواهد بیاید مشکلات کشور را حل کند؟ حل مشکلات با استقامت جوشیده از درون ملت و لزوم خط گیری از سخنان امام در ساختن زمانه
چه مشکلاتی که امروز داریم، چه مشکلاتی که بعدها خواهیم داشت، چه مشکلاتی که هر کشوری و هر ملّتی دارد؛ بالاخره هیچ کشوری که بدون مشکل نیست- و حلّ این مشکلات، در گرو جوشیدن اراده و استقامت از درون ملّت است؛ از درون ملّت بایستی اراده، استقامت، عزم راسخ، ایستادگی بجوشد؛ چشمها، باز؛ روحیّهها با توکّل به خدا و اعتمادبهنفس، قوی. اگر به خدا توکّل داشته باشیم و به خودمان اعتماد کنیم، روحیّههایمان قوی خواهد بود؛ هم در زمینهی علمی، هم در زمینهی مدیریّتی، هم در زمینهی اداری. آنچه من بر روی آن تکیه میکنم روحیّهی انقلابیگری است؛ این روحیّه را باید حفظ کنید. معنای روحیّهی انقلابی چیست؟ معنایش این است که یک انسان انقلابی، شجاعت دارد، اهل اقدام است، اهل عمل است، ابتکار میورزد، بنبستشکنی میکند، گرهگشایی میکند؛ از چیزی نمیترسد، به آینده امیدوار است، به امید خدا به سمت آیندهی روشن حرکت میکند؛ انقلابیگری یعنی این؛ این [فرد] انقلابی است؛ این روحیّهی انقلابی را باید حفظ کرد.
بعضیها عکس این عمل میکنند، بعضیها عکس این حرف میزنند، بعضیها عکس این مدیریّت میکنند؛ جوان را به آینده بیاعتماد میکنند، به انقلاب بیاعتماد میکنند، جوان را از نفَس گرم امام دور میکنند؛ خب این خراب میشود دیگر؛ آنوقت از زمانه هم مینالند! از زمانه هم مینالند. زمانه را چه کسی میسازد؟ به قول صائب: (تسلیم میکند به ستم ظلم را دلیر ) جُرم زمانهساز فزون از زمانه است؛ زمانه را چه کسی میسازد؟ زمانه را من و شما میسازیم؛ ما زمانهسازیم. اگر زمانه بد باشد، به من و شما باید نگاه کرد؛ ما هستیم که زمانه را میسازیم. ما وقتیکه گامهایمان را محکم برنداشتیم، ما وقتیکه توصیهی امام را ندیده گرفتیم -آن چشم تیزبین، آن دل حکیم، دل سرشار از حکمت؛ خوب میدید، خوب میفهمید، درست تشخیص میداد؛ راه را برای ما روشن کرده؛ وصیّتنامهی امام دمِ دست ما است؛ خب، آن کسانی که تردید دارند این وصیّتنامه را نگاه کنند؛ ببینند چه گفته امام- وقتی مردم را از اینها دور میکنیم، جوانها را از اینها دور میکنیم، جوان را به لاابالیگری سوق میدهیم، جوانی را که تمایل به عفّت دارد، بهسمت بیمبالاتی نسبت به مسائل عفّتی و مانند اینها سوق میدهیم، خب معلوم میشود نتیجه بد خواهد شد، زمانه خراب خواهد شد. البتّه خوشبختانه تا امروز نتوانستهاند و نخواهند هم توانست؛ جوان ما خیلی خوب است. [اگر] به اسم آزادی، لاابالیگری را تزریق کنیم، به اسم عقل و نگاه عقلائی، سازش و تسلیم در مقابل دشمن را القا کنیم، خب زمانه خراب میشود دیگر؛ این راه را بایست با استحکام ادامه داد. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میفرماید: فَتَزیغُ قُلوبٌ بَعدَ استِقامَةٍ وَ تَضِلُّ رِجالٌ بَعدَ سَلامَة؛ بعضی از دلها یک روزی مستقیم بودند، در راه راست قرار داشتند، درست حرکت میکردند امّا بعد برگردانده شدند. زیغ، یعنی واژگونه شدن؛ رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا(آل عمران: -که در قرآن هست- یعنی خدایا! دلهای ما را واژگونه نکن؛ [اگر] درست میفهمیدیم، ما را دچار بدفهمی و کجفهمی نکن. امیرالمؤمنین میگوید: بعضیها یک روزی درست حرکت میکردند، امّا دلهایشان واژگونه شد. حالا چرا واژگونه میشود؟ خدا که به کسی ظلم نمیکند؛ خودمان هستیم که آلودهی دنیا میشویم، آلودهی محبّتهای بیجا میشویم، آلودهی جاهطلبی میشویم، آلودهی رفیقبازی میشویم، آلودهی جناحبازی و حزببازی میشویم، دلمان واژگونه میشود و از آن راه درست، از آن استقامت اوّلی بر میگردیم. وَ تَضِلُّ رِجالٌ بَعدَ سَلامَة؛ یک روزی سالم بودند، بعد گمراه میشوند. آفت اینها است؛ جلوی اینها را بایستی گرفت و از اینها باید به خدا پناه برد.
سفارش من به جوانها این است که با چشم باز نگاه کنید، با بصیرت نگاه کنید، هر حرفی را از هر گویندهای نپذیرید. مبدأ حرکت و مبدأ انقلاب، امام بزرگوار است، حرف او را حجّت بدانید؛ نگاه کنید ببینید امام چه میگفت. نگویند اگر امام هم امروز بود، اینجوری عمل میکرد؛ نخیر، این غلط است؛ ما سالهای متمادی با امام بودیم و امام را بهتر از آنها میشناسیم. امام اگر امروز بود، همان فریاد ابراهیمی، همان فریاد بت شکن را امروز هم میزد؛ همان فریادی که ملّت را بیدار کرد و به انقلاب رساند.
95/08/26 بیانات در دیدار مردم اصفهان بیست و پنجم آبان و ظرفیت روحی بالای اصفهان در تشییع 610 شهید و لزوم گرامیداشت یاد شهیدان به عنوان نقطه تهاجم دشمن
بیستوپنجم آبان تا آخر آبان، از روزهایی است که نهفقط اصفهان بلکه کشور و تاریخ و معارف ما آن را نباید هرگز فراموش کند. در بیستوپنجم آبان سال ۶١ در یک روز اصفهانیها حدود ۳۶۰ شهید را تشییع کردند؛ این چیز کوچکی نیست. حدود ۳۶۰ شهید در یک روز وارد اصفهان شدند و روی دست مردم تشییع شدند. شما جوانها نبودید، آن روزها را ندیدید، آن حماسه و آن شور را ندیدید. چند روز بعد [هم] -اینکه عرض میکنیم تا آخر آبان، چون شاید هنوز به سیاُم آبان نرسیده بود- ۲۵۰ شهید دیگر را وارد اصفهان کردند؛ باز مردم تشییع کردند، روی دست گرفتند و با استحکام، طاقت نشان دادند؛ خیلی طاقت میخواهد، خیلی ظرفیّت میخواهد. ظرفیّت روحی بالاتر است از ظرفیّت جسمی و ظرفیّت اجتماعی. اینکه مردم یک شهر بچّههای خودشان را، جوانهای خودشان را ، آنهم بهترین جوانها را، بر روی دستشان تشییع کنند و خم به ابرو نیاورند، خیلی مهم است. اینها را اگر در تاریخ نوشته بودند، در کتابها برای ما میخواندند، ما راحت باور نمیکردیم امّا به چشم خودمان دیدیم. چطور طاقت آوردند؟ در همان روز و فردای آن روزی که حدود ۳۶۰ شهید تشییع شدند، جوانها صف کشیدند برای رفتن به جبهه و رفتند. دو لشکر قَدَر که در شهر اصفهان و شهرهای استان اصفهان بودند -لشکر امام حسین (علیهالسّلام) و لشکر نجف- دوباره پُر شد از جمعیّت جوان مؤمن و فداکار. نه پدر و مادرها مانع شدند، نه جوانها تردید کردند. دوباره همان دو لشکر خطشکن که این ضایعهی سنگین بر آنها وارد شده بود، پُر شد. در عملیّات محرّم بیشتر شهدا اصفهانی بودند؛ اصفهان این است. نباید بگذارید این فراموش بشود.
عزیزان من! بدانید یکی از نقاط اصلی تهاجم دشمنانِ این کشور و دشمنان این انقلاب، کمرنگ کردن همین نقطههای برجسته است؛ روی این تکیه دارند که [اینها را] به فراموشی بسپارند، فراموش بشود. شما میبینید [اگر] یک شهید در فلان کشور غربی و اروپایی -که حالا [کاری نداریم] چهجوری بوده که به شهادت رسیده؛ کشته شده در راه یک انگیزهای- وجود دارد، نمیگذارند اسمش از کتابها پاک بشود، نمیگذارند از خاطرهها محو بشود؛ ما چرا بگذاریم این حرکت عظیم مردم اصفهان فراموش بشود؟ اصفهان این است. راهپیمایی اربعین، ضامن بقای کشور
این حرکت عظیم میلیونی بین نجف و کربلا را، بین نجف و امام حسین را مشاهده میکنید؟ این شور و شوق را میبینید؟ این حرکت را میبینید؟ این حرکت آنوقتی که لازم باشد با خطر همراه بشود، باز هم این شور و شوق در ملّت ما، در مردم ما، در جوانهای ما وجود دارد؛ این را باید نگه داشت، این آن چیزی است که ضامن بقای این کشور است. صرفه جویی در مصرف و گشاده دستی در انفاق خصوصیت اصفهانیها
مردم اصفهان در انفاق -انفاق مال در راه خدا- آنچنان گشادهدستی میکنند که از دیگران جلو میافتند امّا در زندگی معمولی صرفهجویی میکنند که باز در این قسمت هم از دیگران جلو میافتند؛ هردویش خوب است. [اینکه] مال را وقتی میخواهیم در زندگیِ شخصی خرج کنیم، در زندگیِ معمولی خرج کنیم، صرفهجویی بکنیم، این همان خصوصیّت اصفهانی است؛ وقتی هم میخواهیم در راههای خدایی و عمومی مصرف کنیم، باز گشادهدستی کنیم، اینهم خصوصیّت اصفهانی است. لزوم داشتن بصیرت سیاسی عدم جذب آمریکا شدن با اعتراف خود آنها به جنگهای غیر شرافتمندانه و نیز فقر در داخل کشورشان
از جملهی چیزهایی که امروز لازم است، بصیرت سیاسی است؛ بصیرت سیاسی! ببینید؛ وقتی بصیرت باشد، انسان میتواند محیط پیرامون خود و محیطهای دور و نزدیک را بشناسد؛ بصیرت یعنی این. وقتی بصیرت نباشد، انسان مجذوب یک چیزی میشود که واقعاً جاذبهای ندارد؛ یک عدّهای مجذوب آمریکا هستند، امّا این مجذوبیّت، مجذوبیّت دروغین است؛ هیچ جاذبهای ندارد. حالا اینها را ما میگفتیم؛ بعد دیدید که در این انتخابات، برجستهترین شخصیّتهای سیاسی همان کشور آمدند همان چیزهایی را که ما میگفتیم، بیشتر یا دو برابر و یا چند برابرش را گفتند. این رئیس جمهوری که در آمریکا انتخاب شده است، میگوید اگر آن پولی که در این چند سال ما آمریکاییها خرجِ جنگ کردیم، میخواستیم در داخل آمریکا مصرف کنیم، دو بار میتوانستیم آمریکا را بسازیم و اینهمه جادّهی خراب، اینهمه پل خراب، اینهمه سدّ خراب، اینهمه شهرِ خراب، اینهمه فقیر در آمریکا نداشتیم. آن کسانی که مجذوب آن نقطهی خیالی هستند، اینها را حاضرند بفهمند؟ این خرابیها در آن کشور وجود دارد و پول آن کشور صرف کارهای غیرشرافتمندانه میشود؛ [آیا] این جنگهایی که او میگوید ما چند تریلیون دلار خرجش کردیم -میگوید چند هزار میلیارد دلار خرج کردیم- اینها جنگهای شرافتمندانهای بوده؟ جنگ هم دو جور است؛ یک جنگ، جنگ شرافتمندانه است که انسان به قوانین انسانی احترام میگذارد. خب یک دشمنی به انسان حمله کرده، انسان در مقابل او مجبور است بجنگد؛ این جنگ، شرافتمندانه است؛ امّا آن جنگی که آمریکا در این چند سال در این منطقه به راه انداخت، جنگ شرافتمندانه نبود. خانههای مردم را خراب کردند، چندین ده هزار غیرنظامی را کشتند، زنها را کشتند، بچّهها را کشتند، بمب ریختند، مجلس عزا را و مجلس عروسی را بمباران کردند، زیرساختهای چند کشور را خراب کردند. شما ببینید اینها بر سر لیبی و بر سر سوریه و بر سر عراق و بر سر یمن و بر سر افغانستان چه آوردند! این چند تریلیون، خرج این چیزها شده. اینها حرفهایی است که ما همیشه میگفتیم. بصیرت این است که شما بدانید با چه کسی طرفید، بدانید که او دربارهی شما چه فکری دارد، بدانید که اگر چشم خودتان را بستید و فکر نکردید، ضربه خواهید خورد؛ این بصیرت است. توقّع ما از نخبگان سیاسی و غیرسیاسی کشور این است که این بصیرت را داشته باشند. مردم خوشبختانه این بصیرت را دارند؛ تعجّب است! مردم معمولی و تودههای مردم این بصیرت سیاسی را دارند [امّا] بعضی از نخبگان ما با تکیه بر توهّماتی که دارند، این بصیرت را ندارند.
البتّه حالا بنده هیچ قضاوتی در مورد این انتخاباتی که در آمریکا انجام گرفته است ندارم. آمریکا، آمریکا است؛ این حزب یا آن حزب، هر کدامشان سرِ کار آمدند، خیری به ما نرساندند، شر رساندند. یکی تحریم کرد، یکی هواپیما زد، یکی به سکّوی نفتی حمله کرد، یکی به دشمنهای ما کمک کرد. ما نگرانی هم نداریم؛ ما به توفیق الهی برای مواجههی با هر حادثهی محتمل آمادهایم. در دنیا عدّهای عزا گرفتهاند که چرا انتخابات در آن کشور اینجوری شد؛ یک عدّهای [هم] در دنیا خوشحال شدند و شادی کردند. ما نه، ما نه عزا میگیریم، نه شادی میکنیم؛ برای ما فرقی ندارد. ما فکر میکنیم که چگونه باید کشور را از مشکلات احتمالی عبور داد؛ ملّت باید به این فکر کند. راه عبور از همهی مشکلاتی که برای کشور محتمل است، چه در این دوره، چه در ده سال دیگر، چه در پنجاه سال دیگر، این است که کشور از درون مستحکم باشد. ببینید چهجوری استحکام حاصل میشود. استحکام داخلیِ نظام، اساس کار است؛ هم استحکام سیاسی، هم استحکام اقتصادی، هم استحکام فرهنگی، و هم بالاتر از همه استحکام روحی و روانی افراد، بخصوص نخبگان و بخصوص مسئولان ارشد کشور. این استحکام اگر وجود داشته باشد، هیچ خطری کشور را تهدید نمیکند. کشور در مقابل همهی خطرها آماده است.
95/09/03 بیانات در دیدار بسیجیان دست قدرت خداوند پشت پدیده های انقلاب و از آن جمله راهپیمایی اربعین همراه با عشق بصیرانه نه مجنونانه
یک وقت به خود من ایشان (امام خمینی) فرمودند، گفتند من در طول این انقلاب یک دست قدرتی را همیشه پشت این حرکت عظیم مردمی دیدم؛ حرکتهای مردمی اینجوری است. قضیّهی تسخیر لانهی جاسوسی هم اینجوری است، قضیّهی حوادث بعدی هم که در این کشور اتّفاق افتاد اینجوری است، قضیّهی نهم دی در این اواخر اینجوری است، قضیّهی اعتکافها از همین قبیل است؛ اینها پدیدههایی است که هیچ تبلیغاتی هم برایش نمیشود، تلاشی هم انجام نمیگیرد. شما ببینید برای اینکه ده هزار نفر، پنجاه هزار نفر را یک جا جمع کنند، چقدر تلاش تبلیغاتی در دنیا انجام میگیرد، آخرش هم نمیشود. اینجا با وجود موانع فراوان، از ایران فقط دو میلیون نفر برای پیادهروی هشتاد کیلومتری -برای پیادهروی، نه برای لذّت بردن و در هتل لمیدن- بلند میشوند میروند کربلا؛ چند برابر آن [هم] از خود عراق و از مناطق دیگر؛ این یک حادثهی الهی است، این یک پدیدهی الهی است؛ این نشاندهندهی این است که این راه، راه عشق است؛ منتها نه عشق مجنونانه، عشق همراه بصیرت؛ مثل عشق اولیا به خدا؛ اَللهُمَّ ارزُقنی حُبَّکَ وَ حُبَّ مَن یُحِبُّکَ وَ حُبَّ کُلِّ عَمَلٍ یوصِلُنی اِلی قُربِک؛ این حبّ و این عشق، عشق همراه با بصیرت است؛ میداند، میفهمد و این جاذبه او را میکِشد، این مغناطیس او را میکِشد. شکر، تن دادن به لوازم نعمت و شکر انقلاب موجب بقای آن با حضور مردم در عرصه های مختلف
اگر ملّت ایران شکر انقلاب را نکرده بود، انقلاب میرفت؛ کمااینکه در بعضی جاهای دیگر دنیا انقلاب شد، بلد نبودند شکر کنند، انقلاب از دستشان رفت؛ نهفقط انقلاب را از دست دادند، [بلکه] بیست سال، سی سال هم عقب افتادند. ملّت ایران شکرگزاری کردند. شکرگزاری فقط به این نیست که آدم بگوید «الهی شکر» یا سجدهی شکر بکند، شکرگزاری به این است که انسان به لوازم این نعمت عمل کند؛ ملّت ایران عمل کرد. در هر میدانی که لازم بود حاضر شدند، آنجایی که فداکاری لازم بود فداکاری کردند، جان و مال و عزیزان و فرزند و آبرو و حیثیّت، همه را به میدان آوردند. نمیخواهم بگویم تکتک مردم ایران این کار را کردند لکن یک جمع عظیمی، یک اکثریّت قابل توجّهی اینجوری عمل کردند، خدای متعال [هم] پاسخ داد؛ انقلاب را برایشان حفظ کرده. امروز انقلاب از روز اوّلی که پیروز شد، قویتر، پُرقدرتتر و برای آینده قادر بر برنامهریزی بیشتر است. شکر راهپیمایی اربعین به حفظ روحیات در این راهپیمایی و برای مسؤولین به تسهیل امور زائرین
این حادثهی راهپیمایی را شکر کنید. شکرش ازجمله به این است که آن روحیّات را، آن حالات را -که در این دو سه روزی که مشغول راهپیمایی بودید، آنجا مشاهده کردید یا احساس کردید- در خودتان نگه دارید؛ آن برادری را، آن مهربانی را، آن توجّه به ولایت را، آن آماده شدن بدن برای تَعَب کشیدن را، آن ترجیح دادن زحمت کشیدن و عرق ریختن و راه رفتن بر راحتی و تنبلی را. در همهی امور زندگی باید این را دنبال کرد؛ این میشود شکر.
از جملهی شاخههای شکر، یکی این است که این کار را برای کسانی که عاشق این کارند، آسان کنیم که مسئولیّت این به عهدهی مسئولان بخشهای مختلف کشور است. گاهی حوادثی پیش میآید؛ نگذارند این حوادث [تکرار شود]، پیشگیری کنند؛ این هم جزو شکر است. فلسفه تشکیل بسیج دادن سرنوشت انقلاب به دست جوانان مؤمن و انقلابی در همه دورانها
بسیج یکی از آن پدیدههای شگفتآور دوران انقلاب بود؛ امام بزرگوار از طرف پروردگار ملهَم شد به اینکه این اقدام را بکند؛ بسیج بیست میلیونی که ایشان اعلان کردند و سازمان بسیج که تشکیل شد، خیلی کار بزرگی بود. اصلاً معنای این کار چه بود؟ معنای این کار این بود که خدای متعال به امام بزرگوار این تعلیم را داد، این الهام را کرد که سرنوشت انقلاب را بسپرد دست جوانها؛ نهفقط جوانهای آن روز. وقتی جوانها وارد میدان شدند، این امانتی را که دست آنها سپرده شده است، این اعتمادی را که به آنها شده است، دستبهدست در طول زمان به یکدیگر منتقل میکنند؛ و همین اتّفاق افتاده است. شاید نود درصد شماها که اینجا هستید، نه دوران امام را دیدهاید، نه امام را مشاهده کردهاید، اکثرتان جنگ را ندیدهاید امّا روحیّه، همان روحیّه است. نه اینکه من از اظهاراتی که این جوانهای عزیزمان اینجا کردند این را الهام بگیرم؛ نه، من اطّلاع دارم، من مرتبطم با جوانها. روحیّهی امروز جوانهای ما همان روحیّهی جوانهای آنوقت است؛ با این تفاوت که آنها آنوقت در وسط کورهی انقلاب بودند، امروز آن [شرایط] نیست، درعینحال آن روحیّه هست. تفاوت دیگر اینکه بصیرت و آگاهی و تجربهای که جوانهای ما امروز دارند، آن روز وجود نداشت؛ یعنی ما پیش رفتهایم. امام سرنوشت انقلاب را سپرد به شما جوانها؛ و هر مجموعهی جوانی، هر نسلی، وقتی از جوانی پا میگذارد به میانسالی، در واقع این امانت را تحویل میدهد به نسل جوان بعد از خودش و این سلسله تمامنشدنی است. تقوا، شرط پیروزی حرکت بسیج و معیت خداوند با متقین و با حضرت موسی
قطعاً حرکت بسیجی در کشور ما پیروز است. شرط اصلیای که این پیروزی دارد این است که همهی ما -جوانها و غیر جوانها- تقوا را و حُسن عمل را برای خودمان یک وظیفه بدانیم. تقوای شخصی و تقوای اجتماعی و گروهی، هرکدام معنایی دارد؛ حالا من دربارهی تقوای گروهی هم صحبت کردهام، عرایضی کردهام و دیگر نمیخواهم تکرار کنم. تقوا لازم است؛ خودتان را مراقبت کنید؛ هم مراقبت شخصی کنید، هم مراقبت گروهی کنید. اگر این[طور] شد، خدا فرمود: اِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا وَ الَّذینَ هُم مُحسِنُون؛(نحل: 128) کسانی که تقوا پیشه کنند و نیکو عمل بکنند، مَعَ الَّذینَ، خدا با اینها است. اینکه خدا با یک جمعی باشد، خیلی مسئلهی مهمّی است.
ببینید! من یک مثال برای شما از قرآن و از تاریخ قرآنی بزنم: خدای متعال موسی و هارون را مأمور کرد که بروند به سراغ فرعون، خب خیلی کار عظیمی بود که دو نفر آدمِ تنها، بروند به مقابله و معارضهی با یک قدرت عظیمِ آن روز؛ قدرت فرعونی یک قدرت بسیار عظیمی بود -از لحاظ سیاسی، از لحاظ اجتماعی، حتّی از لحاظ نفوذ در مردم، از لحاظ تأسیسات اداری، که تفاصیلی دارد قدرت فرعونی- یک چیز عجیبی بود فرعون؛ یک قدرت مستبدِ فعّالمایشاء؛ با آن همه امکانات؛ خدای متعال دو نفر را مأمور میکند که بروید شما با این آدم معارضه کنید و مبارزه کنید. حضرت موسی عرض کرد پروردگارا! ممکن است برویم، ما را مثلاً بکشند، به قتل برسانند، کارمان نصفهکاره بماند -از کشتن نمیترسیدند، گفتند کار نصفهکاره میمانَد- قالَ لا تَخافا إِنَّنی مَعَکُما اَسمَعُ وَ اَرى،(طه: 46) [خدا گفت] من با شما هستم. ببینید معیّت الهی این است: اِنَّنی مَعَکُما اَسْمَعُ وَ اَرى. اینکه خدا میگوید «إِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا» -که من عرض میکنم اگر من و شما تقوا داشته باشیم خدا با ما است- این معیّت الهی و با ما بودنِ خدا، معنایش این است که میتوان دو نفر آدم تنهایِ دست خالی را فرستاد به جنگ یک فرعون.
همین حضرت موسی یکجای دیگر -مکرّر البتّه در قرآن هست، حالا یکجای دیگرش را من عرض میکنم- وقتی که کارشان به معارضه و رودررویی علنی افتاد و بنیاسرائیل را جمع کرد که سحَر، [یعنی] صبحگاه خیلی زود یا نیمه شب، حرکت کردند به بیرون شهر که فرار کنند و بروند و از دست فرعون خلاص بشوند، صبح که شد و یکمقداری روز بالا آمد، جاسوسهای فرعون خبر دادند که بنیاسرائیل شهر را خالی کردهاند و همه رفتهاند؛ فرعون دستپاچه شد که اینها حالا میروند یکجای دیگر و یک هستهای درست میکنند؛ گفت جمع بشوید. لشکر را جمع کردند و پشت سر اینها راه افتادند؛ حالا چقدر فاصله شده من نمیدانم، شاید یکروز یا دو روز یا کمتر یا بیشتر فاصله شده که این لشکر راه افتاده است. خب، آنها پیاده داشتند بدون تجهیزات میرفتند -یک مشت مردم بودند؛ زن، مرد، بچّه- [امّا] اینها با تجهیزات و سپاه و لشگر و اسب و همهچیز؛ طبعاً زود به آنها میرسیدند؛ به آنها [هم] رسیدند. اصحاب موسی از دور دیدند که وای! لشکر فرعون دارد میآید؛ دستپاچه شدند. در قرآن -سورهی شعرا- میفرماید که «فَلَمّا تَرءَا الجَمعان»، وقتیکه دو گروه یعنی گروه حضرت موسی که جلو میرفتند و گروه فرعون که پشت سر میآمدند، همدیگر را از دور دیدند و اینقدر به هم نزدیک شدند که میتوانستند یکدیگر را ببینند، قالَ اَصحابُ موسی اِنّا لَمُدرَکون؛(شعراء: 61) بنیاسرائیل که با موسی بودند، خوفشان برداشت، گفتند که یا موسی! الان به ما میرسند؛ «مُدرَکون» یعنی الان آنها میرسند، ما را میگیرند و قتلعام میکنند. موسی چه جواب داد؟ حضرت موسی در جواب گفت: قالَ کَلّا، هرگز چنین چیزی پیش نخواهد آمد؛ چرا؟ اِنَّ مَعِیَ رَبّی؛ معیّت این است. [گفت] خدا با من است، پروردگار من با من است؛ کَلّا اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین.(شعراء: 62) ببینید! معیّت الهی اینقدر اهمّیّت دارد. بسیج حرکتی احساسی مبتنی بر بصیرت و بصیرت ضامن ماندن در مسیر
بسیج صرفاً یک حرکت احساسی نیست، بسیج متّکی است به دانستن و فهمیدن، متّکی است به بصیرت. واقعیّت بسیج هم همین است و در این جهت باید پیش برود. اگر صرفاً احساس بود، احساس با یک اندک چیزی تغییر پیدا میکند. یک عدّهای اوّل انقلاب جزو کسانی بودند که پرشور با انقلاب همراه بودند امّا از روی احساس؛ از روی عمق فهم دینی نبود. بنده با بعضی از اینها ارتباط داشتم، آشنا بودم، در دانشگاه و بیرون دانشگاه اینها را میشناختم؛ عمق دینی نداشتند. نتیجه این شد که با نشست و برخاست با بعضی آدمهایی که زاویهی با انقلاب داشتند، اینها هم با انقلاب زاویهدار شدند -خاصیّت زاویه هم این است که اوّل خیلی محدود شروع میشود، [امّا] هرچه انسان خط را پیش برود، این فاصله بیشتر میشود، دهنه وسیعتر میشود- شدند مقابل انقلاب. بسیج همراه با بصیرت است. اینکه بنده سال ۸۸ روی بصیرت تکیه کردم، عدّهای ناراحت شدند، عصبانی شدند، طنز گفتند، بد گفتند، مقاله نوشتند علیه اینکه چرا میگویید بصیرت، بهخاطر این است؛ بصیرت مهم است؛ دانستن و فهمیدن مهم است. لزوم جذب حداکثری و فوق جناحی بودن بسیح
بسیج جناحی نیست؛ یکی از دو جناح سیاسی، یا سه جناح سیاسی، یا چهار جناح سیاسیِ داخل کشور نیست. بسیج لشکر انقلاب است، بسیج مال انقلاب است. اگر دوگانگیای وجود داشته باشد، دوگانگی انقلابی و ضدّ انقلابی است -حتّی [فرد] غیر انقلابی هم قابل کشش است، قابل جذب است؛ بنده معتقد به جذب حدّاکثریام، البتّه با روشهای خودش، نه اینکه حالا هر کاری بکنیم بهعنوان جذب حدّاکثری- انقلاب و ضدّ انقلاب. هر جناحی، هر کسی، هر آدمی که انقلاب را قبول دارد، در خدمت انقلاب است، دنبال انقلاب است، بسیج طرفدار او هم هست. یعنی اینجور نیست که ما در جناحهای داخل کشور، بسیج را جزو این جناح یا آن جناح یا آن جناح [سوم] یا آن جناح [چهارم] بدانیم؛ نخیر، خود بسیج یک جریان است، یک شطّ عظیم جاری است به سمت اهداف انقلاب. بسیج تحقّق مردمسالاری دینی
بسیج تحقّق مردمسالاری دینی است. ما که میگوییم مردمسالاری دینی یا مردمسالاری اسلامی، بعضی خیال میکنند این مردمسالاری فقط پای صندوق رأی و انتخابات است؛ آن [تنها] یکی از جلوههای مردمسالاری دینی است. مردمسالاری یعنی بر اساس دین و بر اساس اسلام، سالارِ زندگیِ جامعه، خود مردمند؛ مردمسالاری یعنی این؛ این معنای مردمسالاری اسلامی است. بسیج در همهی عرصهها مظهر مردمسالاری دینی و مردمسالاری اسلامی است. اگرچنانچه بسیج وارد اقتصاد بشود، اقتصاد میشود مردمسالار؛ همین که آقایان اینجا الان اظهار کردند و کاملاً درست است. این اقتصاد مقاومتی که ما عرض کردیم، اگر بتواند از قوّت و قدرت بسیج استفاده کند، میشود اقتصاد مقاومتی مردمسالار؛ در علم همینجور است، در پیشرفتهای گوناگون اجتماعی همینجور است، در سیاست همینجور است؛ مظهر مردمسالاری دینی، بسیج است. توصیه به جایگزینی واژه «اتاق فکر» به «هیئتهای اندیشهورز»
من اصرار دارم این کلمهی «اتاق فکر» را که فرنگیها میگویند به کار نبرم. اتاق فکر یک تعبیر فرنگی است، میآیند آقایان مینشینند کلمات فرنگی را تبدیل میکنند به ترجمهی تحتاللفظی فارسی، همانها را مدام با افتخار به کار میبرند؛ نه، ما خودمان زبان داریم، واژهسازی کنیم. «هیئتهای اندیشهورز» از «اتاق فکر» خیلی گویاتر هم هست. نیاز به هیئتهای اندیشهورز و راهبردنگاران (استراتژیست) و رصدنگران برای بسیج
ما هیئتهای اندیشهورز لازم داریم. کجا؟ در دو نقطه: یکی در رأس، یکی در لایهها. لایههای گوناگون بسیج فراوان است. همین که حالا این بچّهها اینجا میگویند ما شوق داریم و ما را بفرستید و چرا نمیفرستید، همان جنگ سخت است؛ از جنگ سخت که احتیاج دارد به هیئت اندیشهورز برای ترسیم و تعیین حدود این کار که چه کسی برود، کِی برود، چهجوری برود؛ تا جنگ نرم که جنگ نرم یک عرصهی بسیار وسیعی است و روزبهروز هم با گسترش این فضای مجازی دارد گستردهتر میشود و خیلی هم خطرناکتر از جنگ سخت است -یعنی در جنگ سخت، جسمها به خاک و خون کشیده میشوند، [ولی] روحها پرواز میکنند و میروند به بهشت؛ [امّا] در جنگ نرم، اگر خدای نکرده دشمن غلبه بکند، جسمها پروار میشوند و سالم میمانند، [ولی] روحها میروند به قعر جهنم؛ فرقش این است؛ لذا این خیلی خطرناکتر است- هیئت اندیشهورز لازم دارد؛ تا سازندگی که بسیج یکجاهایی مشغول سازندگی است؛ تا تقسیم مأموریّتهای جغرافیایی -همینکه آمایش سرزمینی میگویند؛ در یک نقطهای از کشور بسیج میتواند یک کاری را انجام بدهد که در نقطهی دیگر یا نمیتواند انجام بدهد آن کار را، یا لازم نیست انجام بدهد- این باید با هوشیاری صورت بگیرد که هیئت اندیشهورز لازم دارد. تمام این لایههای مختلف و لایههای گوناگون دیگر، هرکدام هیئتهای اندیشهورز لازم دارد.
علاوهی بر این، هیئت اندیشهورز در بالاترین سطوح بسیج که برای کلّ مجموعهی بسیج بنشینند خطنگاری کنند، راهبردنگاری کنند -اینجا هم من مایل نیستم تعبیر استراتژیست را به کار ببرم؛ راهبردنگار، راهبرداندیش- لازم داریم. ما راهبرداندیشانی را لازم داریم که بنشینند و کارشان فقط این باشد؛ این از مهمترین کارها است. مثل راهبرداندیشان نظامی که در همهجای دنیا هم معمول است، به قول خودشان استراتژیستهای نظامی که مینشینند و تکلیف جنگ را، کار نظامی را مشخّص میکنند. این لازم است، اینها کارهایی است که باید انجام بگیرد. وقتی ما اینها را انجام دادیم، آنوقت شما در هر نقطهای از مجموعهی عظیم بسیج که مشغول کار هستید -در حلقهی صالحین باشد، در راهیان نور باشد، در دبیرستان باشد، در دانشگاه باشد، در محیط کارگری باشد، در مسجد باشد- هرجا که شما در زمینهی بسیج مشغول کار هستید و میدانید که یک عضو فعّال هستید از یک مجموعهی خردمند و هدفدار که دارد حرکت میکند و پیش میرود، این احساس در شما به وجود میآید. نمیگویم مثل یک عضو از بدن؛ نه، چون اعضای بدن درست است که حرکت میکنند، امّا همه اسیر مغزند؛ مغز میگوید ببین، مغز میگوید بشنو، مغز میگوید بگو یا حرکت کن؛ مغز فعّال است. در بسیج اینجوری نیست که فقط از مرکز بگویند بگو؛ نه، مثل این است که هر عضوی خودش یک مغزی داشته باشد که با آن مغز اصلی که در سر است هماهنگ باشد -که این هماهنگی البتّه راههایی دارد- یکچنین حالتی به وجود خواهد آمد.
اگر چنانچه ما این هیئتهای اندیشهورز را داشتیم و فعّال کردیم، در کنار این، هیئتهای رصدگر لازم است. رصدِ چه؟ چون بسیج یک موجود متحرّک است، یک مجموعهی زنده است، پویا است، مشغول رویش است، مشغول پیشروندگی است، باید رصد کرد که متوقّف نشود؛ باید رصد کرد که راه را خطا نرود، اشتباه نرود؛ باید رصد کرد که مورد آسیب قرار نگیرد، مریض نشود، ویروسهای گوناگون در آن نفوذ نکنند. دستگاه رصدگر غیر از دستگاه اطّلاعات و حفاظت اطّلاعات و مانند اینها است؛ آنها را کار ندارم، آنها به جای خودش هر کدام مسئولیّتی دارند؛ دستگاه رصدگر آن دستگاه خردمند و عاقلی است که مثل صفحهی مغناطیسی و برقی که انسان جلویش گذاشته و دارد واقعیّت بیرون را مشاهده میکند، میبیند که چه اتّفاقی میافتد. ایجاد خطوط موازی و رقیب درست کردن برای بسیج از شگردهای دشمن
یکی [دیگر] از راههایی که دشمنها دنبال میکنند، ایجاد خطوط موازی است؛ رقیب درست کردن برای بسیج؛ از این کارها هم میکنند. بنده نمیخواهم حالا وارد جزئیّات بشوم امّا من میشناسم، اطّلاع دارم، شاید بعضی از شما هم اطّلاع داشته باشید که همین الان دارند برای بسیج، برای جوانهای کشور، برای همانهایی که من گفتم «افسران جنگ نرم»، رقیبسازی میکنند. یک خطّ موازی درست میکنند، برای اینکه از اینجا غافلش کنند و آنجا بکشانندش. اینها مسائل مهمّی است. فعالیت در خارج از محدوده های اداری قوه مجریه هم در جهت دهی و هم هدف گذاری و هم نیروی کمکی، معنای بی ترمز بودن بسیح
بسیج این توانایی را خواهد داشت که در اصلیترین عرصههای جامعه بهصورت پُرقدرت ظاهر بشود و اثر بگذارد؛ هم در عرصهی علم، هم در عرصهی فرهنگ، هم در عرصهی اقتصاد، هم در عرصهی خدمترسانی؛ در همهی این عرصهها بسیج میتواند بهعنوان یک نیروی پُرقدرت و اثرگذار [ظاهر شود]. وقتی میگویند بسیج بیترمز است، یعنی همین. به عبارت دیگر، بسیج میتواند دستگاههای مسئول را، هم در جهتدهی، هم در هدفگذاری، هم در عمل یاری بدهد. یعنی ما وقتی راجع به بسیج صحبت میکنیم و این مطالب را میگوییم و تواناییهای بسیج را میگوییم، نمیخواهیم برای قوّهی مجریّه یک رقیب بتراشیم؛ نخیر، قوّهی مجریّه وظایفی دارد، مسئولیّتهایی دارد که باید آنها را انجام بدهد، وظیفهاش است، امّا بسیج میتواند کمک کند به قوّهی مجریّه برای جهتدهی صحیح، برای جلوگیری از خطا و انحرافِ در مسیر. و در عمل [هم میتواند] کمک کند؛ مثل همین اقتصاد مقاومتی که بعضی از آقایان اشاره کردند. میتواند بهعنوان مکمّل عمل کند، میتواند بهعنوان امیدبخش عمل کند. بعضی از دستگاههای دولتی در بعضی از زمینهها دچار ناامیدی میشوند و میگویند: نمیشود! چطور نمیشود؟ اینهمه کارهای بزرگ انجام گرفت، نمیشود یعنی چه؟ میگویند: نمیشود! بسیج وقتیکه جلو افتاد، وقتی این نیروی جوان و پیشران، حرکت صحیح خودش را دنبال کرد، آن آدم ناامید و افسرده هم بانشاط میشود و امیدوار میشود. لزوم تأثیر کارهای دولتی در جامعه نه صرفا در گزارش
من اوّل سال هم گفتم که بایستی جوری عمل بکنیم که وقتی آخر سال شد، بتوانیم فهرست بدهیم، بگوییم این کارها را انجام دادیم، این هم نشانههایش در عمل و در واقعیّت جامعه؛ اینجور نباشد که صرفاً گزارش باشد. نقض برجام توسط آمریکا
این دولتی که بنا است بیاید که هنوز نیامده؛ حالا او هندوانهی دربسته است و نمیدانیم حالا داخل آن چه در میآید، امّا همین دولتی که الان وجود دارد -همین دولت کنونی در آمریکا- دارند برخلاف آنچه تعهّد کردند و تصمیمگیری مشترک کردند و مسئولین به ما آنوقت اعلام کردند، عمل میکنند. من اینجا لازم میدانم عرض بکنم [اینها] کارهای متعدّدی کردند، تخلّفهای متعدّدی کردند، یکی دو تا نیست، تازهترینش این تمدید تحریم ده ساله است، اگر این تحریم [تمدید] بشود، قطعاً نقض برجام است -بدون تردید- و بدانند جمهوری اسلامی حتماً در مقابل آن واکنش نشان خواهد داد. لزوم جلوگیری از حربه فشار بودن برجام
حرف من در این زمینه به مسئولین و به مردم این است که این توافق هستهای که اسمش را گذاشتهاند برجام، نباید تبدیل بشود به یک وسیلهای برای فشار هرچند وقت یکباری از سوی دشمن به ملّت ایران و به کشور ما؛ یعنی نباید اجازه بدهیم که این را وسیلهی فشار کنند. مسئولین به ما گفتند که ما این کار را انجام میدهیم، این اقدام را میکنیم برای اینکه فشارهای تحریم برداشته بشود؛ حالا علاوه بر اینکه آن کاری را که آنوقت قول دادند بکنند و بنا بود همان روز اوّل انجام بگیرد و تا هشت و نُه ماه هنوز بهطور کامل انجام نگرفته و ناقص است -که مسئولین ما این را صریحاً بیان میکنند؛ آنهایی که خودشان دستاندرکار بودند این را صریحاً بیان کردند و بیان میکنند- [انجام ندادند]، این را باز وسیلهای قرار بدهند برای فشارهای مجدّد به جمهوری اسلامی؛ نه، جمهوری اسلامی با اتّکاء به قدرت الهی و با باور کردن قدرت حضور مردم، از هیچ قدرتی در دنیا هراس ندارد. اگر کسی به تقلید از روحیّههای ضعیف بنیاسرائیل میگوید که «اِنّا لَمُدرَکون»(شعرا: 61) -حالا به ما میرسند و پدر ما را در میآورند- ما هم به تقلید از حضرت موسی عرض میکنیم که «کَلّا اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین».(شعرا: 62)
1395/09/27 بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی پیامبر اسلام رحمت برای بشر و جهادگر بر علیه دشمن بشریت
اهمّیّت وجودیِ وجود مقدّس پیغمبر اعظم بقدری است که خدای متعال بهخاطر دادن این نعمت به بشر، بر او منّت میگذارد؛ لَقَد مَنَّ اللّهُ عَلَی المُؤمِنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولًا مِن اَنفُسِهِم.(آل عمران: 164) امام سجّاد (علیهالصّلاةوالسّلام) در صحیفهی سجّادیّه اینجور عرض میکند به خدای متعال: اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی مَنَّ عَلَینا بِمُحَمَّدٍ نَبیِّه دونَ الاُمَمِ الماضیَة وَ القُرونِ السّالِفَة. منّت الهی برای این عطیّهی بزرگ به بشریّت، تصریح قرآن و کلام ائمّهی معصومین است؛ این خیلی عظمت است. «رَحمَةً لِلعلَمین»(انبیاء: 107) تعبیری است که خدای متعال برای پیغمبر بیان فرموده است، نه «لِفِرقَةٍ مِنَ البَشَر» یا «لِجَمعٍ مِنَ العالَمین»؛ نه، رَحمَةً لِلعلَمین؛ برای همه رحمت است. آن پیامی که او از سوی خداوند متعال آورده است، هدیه میکند به بشریّت؛ این بصیرت را، این راه را در اختیار همهی آحاد بشر قرار میدهد.
البتّه هستند کسانی که صاحبان قدرتند، صاحبان زر و زورند، مایل نیستند که این سفرهی گستردهی رحمت الهی مورد استفادهی آحاد مردم قرار بگیرد؛ با قدرت آنها مخالفند؛ لذا در مقابل این حرکت الهی میایستند. آنوقت خدای متعال میفرماید: یاَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ وَ لا تُطِعِ الکافِرینَ وَ المُنافِقین؛(احزاب: 1) دنبال آنها مرو، مراقب باش؛ در جای دیگر میفرماید: یاَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقینَ وَ اغلُظ عَلَیْهِم؛(توبه: 73) با کفّار و با منافقین مبارزه کن. میفرماید «جاهِد»؛ نمیفرماید «قاتِل»؛ «قاتِلِ الکُفّارَ وَ المُنافِقین» [قتال] همیشه لازم نیست، امّا جهاد همیشه لازم است.
گاهی جهاد، جهاد سیاسی است، گاهی جهاد فرهنگی است، گاهی جهاد نرم است، گاهی جهاد سخت است، گاهی با سلاح است، گاهی با علم است؛ همهی اینها جهاد است امّا در همهی اینها باید توجّه داشت که این جهاد، علیه دشمن است، علیه دشمن بشریّت است، علیه دشمنانی است که به اتّکاء قدرت خود و زر و زور خود، وجود سنگین و مطامع خودشان را بر بشریّت تحمیل میکنند. سازش با آنها معنا ندارد؛ اِتَّقِ اللّهَ وَ لا تُطِعِ الکافِرینَ وَ المُنافِقین. ...
اشکال کار ما این است که ما از مجموعهی کامل تعالیم الهی خطاب به پیغمبر و توصیفی که خدا از پیغمبر میکند، غفلت میکنیم. اگر این مجموعهی کامل را مقابل نظر قرار بدهیم، آنوقت آن رفتار درست، آن صراط مستقیمی که پیغمبر بر آن قرار داشته، جلوی پای ما ظهور پیدا خواهد کرد. اِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُستَقیم؛(۹) این صراط مستقیم را باید پیدا کرد. شیعه انگلیسی و سنی آمریکایی موجب تفرقه
امروز دو اراده در این منطقه با یکدیگر در تعارضند: یک اراده، ارادهی وحدت است؛ یک اراده، ارادهی تفرقه است. ارادهی وحدت، متعلّق به مؤمنین است؛ فریاد اتّحاد و اجتماع مسلمین از حنجرههای بااخلاص بلند است و مسلمانها را دعوت میکنند به اینکه به مشترکاتشان توجّه بکنند؛ اگر این[طور] بشود و اگر این وحدت اتّفاق بیفتد، وضعی که امروز مسلمانها دارند دیگر به این شکل نخواهد بود و مسلمان عزّت پیدا خواهد کرد. امروز شما ملاحظه کنید از منتهاالیه شرق آسیا در میانمار مسلمانکشی هست، تا غرب آفریقا در نیجریه و امثال اینها؛ همهجا مسلمانها [کشته میشوند]؛ حالا یکجا به دست بودایی کشته میشوند، یکجا به دست بوکوحرام و داعش و امثال اینها کشته میشوند. یک عدّهای هم در این آتشها میدمند؛ شیعهی انگلیسی و سنّی آمریکایی مثل هم هستند؛ همه، دولبهی یک قیچی هستند؛ سعیشان این است که مسلمانها را به جان هم بیندازند؛ این پیام ارادهی تفرقه است که ارادهی شیطانی است؛ امّا پیام وحدت این است که اینها از این اختلافات عبور بکنند، در کنار هم قرار بگیرند، با هم کار کنند. انگلیس موجب تفرقه و نکبت
[اگر] شما امروز نگاه کنید به اظهاراتی که از مستکبرین و متصرّفین فضاهای حیاتی ملّتها سر میزند، میبینید که دعوت به تفرقه است؛ از قدیم، به سیاست انگلیسیها گفته میشد سیاستِ تفرقه بینداز و آقایی کن؛ فَرِّق تَسُد، آقایی کن به برکت تفرقه انداختن؛ آنوقتی که انگلیس قدرتی داشت، این سیاست آنها بود؛ امروز هم این سیاست را قدرتمندان امروز مادّی دنیا دارند؛ چه آمریکا، چه اخیراً باز انگلیس. انگلیسها در منطقهی ما همیشه منبع شر بودند، همیشه منبع نکبت برای ملّتها بودند؛ ضربههایی که اینها به حیات ملّتها در این منطقه زدند، شاید در کمتر نقطهای در دنیا از سوی یک قدرتی نظیر داشته باشد. در شبه قارّهی هند -که امروز هند و بنگلادش و پاکستان است- آنجور ضربه زدند، آنجور مردم را فشار دادند؛ در افغانستان یکجور، در ایران یکجور، در منطقهی عراق یکجور؛ بالاخره در فلسطین هم که آن حرکت مشئوم(نامبارک) و خباثتآلود را انجام دادند و مسلمانها را و در واقع یک ملّت را آواره کردند و از خانهی خودش دور کردند؛ یک کشور تاریخی ثبتشدهی از چند هزار سال پیش -به نام فلسطین- با سیاست انگلیسیها از بین رفت. در این منطقه از دو قرن پیش به این طرف -دو قرن و اندکی، از حدود ۱۸۰۰ [میلادی] به این طرف- هرچه از انگلیسها سر زده است، شرّ و فساد و تهدید بوده؛ آنوقت این مسئول انگلیسی(ترزا می نخست وزیر انگلستان) میآید اینجا و میگوید ایران تهدید منطقه است؛ ایران تهدید منطقه است؟ این خیلی بیشرمی میخواهد که کسانی که خودشان در طول زمان، تهدید و خطر و نکبت برای منطقه بودهاند، بیایند کشور مظلوم و عزیز ما را متّهم کنند؛ اینها اینجوری هستند.
95/09/15 بیانات در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت چهارهزار شهید استان گلستان
هزینه استکبار برای تفرقه بین شیعه و سنی و استان گلستان الگوی وحدت
امروز پولهایی که خرج میشود برای ایجاد اختلاف بین مذاهب اسلامی و بین سنّی و شیعه و به قول فرنگیها اتاقهای فکر -که مینشینند و فکر میکنند و طرّاحی میکنند و برنامهریزی میکنند- اگر تشریح بشود برای مردم، واقعاً مردم تعجّب خواهند کرد که این همه کار دارد میشود برای اینکه دو نفر مسلمان که یکی سنّی یا یکی شیعه است، پهلوی همدیگر ننشینند، با هم حرف نزنند، باهم قهر باشند، باهم دشمن باشند، علیه هم سلاح بکشند. علیرغم همهی اینها در ایران اسلامی درست بهعکس آنچه آنها خواستهاند، اتّفاق افتاده است و یکی از بهترین مناطق در این زمینه، منطقهی گلستان است.
علاقه مردم به رهبری و عدم درک استکبار
همین اواخر -چند ماه قبل از این- یک نامهای برای من آمد از [خانوادهی] آن بانوی ترکمن که در قضایای منا به شهادت رسیده بود. (خانم مرجان نازقلچی؛ فرماندار سابق شهرستان بندرترکمن) خانوادهی ایشان برای من نوشته بودند که ایشان مکّه رفته و یکی را استشهاد کرده که از طرف حقیر زیارت رفته -حالا یا همین سفر یا یک سفر قبل- این خیلی مهم است. یک بانوی ترکمن، بدون اینکه من او را بشناسم، نام او را بدانم، به نیابت از این حقیر بلند میشود میرود سفر مکّه و حج میکند و بعد هم این را استشهاد میکند -استشهاد کردند، نوشتند و امضا کردند، چند ماه قبل از این برای ما فرستادند- اینها آن چیزهایی است که در کشور ما و در ملّت ما، آن نقاط قوّت حقیقی است. این جنگ نامتقارن که گفته میشود، معنایش این است که یک طرف از یک وسایلی و ابزارهایی برخوردار است که طرف دیگر، آن ابزارها را ندارد و حتّی گاهی نمیشناسد؛ یک مصداقش همین است. این محبّتها، این ارتباطها، این هماهنگیها چیزهایی است که طرف مقابل ما -که استکبار جهانی است، صهیونیسم است، آمریکا است- اصلاً اینها را نه میدانند و نه حتّی میشناسند و نمیتوانند تحلیل بکنند؛ برایشان قابل تحلیل هم حتّی نیست.
استان گلستان و وفاداری به انقلاب
یک نکته هم مسئلهی وفاداری این مردم (استان گلستان) به انقلاب و مسائل انقلاب است. من سال ۴۳ آمدم گرگان، آنجا منبر میرفتم. حدود یک سال بعد از قضایای پانزدهم خرداد بود؛ دههی دوّم یا سوّم صفر بود؛ آن اجتماع و حرکتی که مردم میکردند و آن استقبالی که مردم میکردند و آن هیجانی که مردم نشان میدادند، برای من شگفتآور بود؛ نشاندهندهی بیداری و علاقهمندی مردم به این حرکت بود؛ هنوز آنوقت خبر زیادی هم که نبود، هنوز مبارزه همهگیر و فراگیر که نشده بود.
لزوم ارزشگذاری شهدا همانند ارزشگذاری خداوند و نظام مدیون فداکاریها و شهید نظاره گر وعده الهی قبل از خروج از دنیا
مسئلهی شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است که [فرمود]: یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقتُلونَ وَ یُقتَلونَ وَعداً عَلَیهِ حَقًّا فِی التّوریةِ وَ الاِنجیل وَالقُرآن؛(توبه: 111) این کسانی که در راه خدا مجاهدت میکنند و جان خودشان را در کف دست میگیرند، هم دشمن کشتنشان، هم کشتهشدنشان ارزش دارد؛ پیش خدای متعال وعدهی الهی بر رحمت به اینها است. حالا آن که جانش را در این راه از دست میدهد، در روایات داریم که هنوز از این نَشئه(و دنیا) خارج نشده، علائم رحمت الهی را مشاهده میکند؛ یعنی در روایات دارد بمجرّد اینکه شهید از اسب میافتد -آنوقت با اسب میجنگیدند- هنوز به زمین نرسیده، وعدهی الهی را دریافت میکند؛ یعنی حتّی در این نشئه چشمش باز میشود و حقیقت را میبیند و رحمت الهی را، فضل الهی را بهطور ملموس درک میکند و دریافت میکند؛ این ارزش شهدا است. اگر این شهادتها نبود، اگر این فداکاریها نبود، این نظام باقی نمیماند؛ این نهال، مورد تهاجم طوفانهای سخت بود. علّت اینکه این نظام باقی ماند و این نهال از بین نرفت و بحمدالله به این درخت تناور تبدیل شد، فداکاریها و ایثارگریها و شهادتطلبیها و واردمیدانشدنها بود؛ این را باید نگه داشت. دشمن را باید شناخت، کید دشمن را باید شناخت.
لزوم درک حادثه عجیب انقلاب و دفاع از آن و بزرگداشت شهدا مصداق این دفاع
در آن دورانی که همهی دستها و سیاستها و قدرتها سعیشان بر این بود که مطلق دین را، بخصوص اسلام را منزوی کنند، آنوقت زندهترین ادیان یعنی اسلام عزیز و گویاترین متون الهی یعنی قرآن کریم، بتواند در یک کشوری خودش را بالا بکشد و گسترهی کشور را در دست بگیرد و علاوه بر این، حدود جغرافیایی را درهم بریزد و وارد مناطق گوناگون دنیا بشود، این خیلی حادثهی عجیب و مهمّی است. دشمن این حادثه را دید و احساس خطر کرد و از روز اوّل هم علیه نظام اسلامی مشغول فعّالیّت و تلاش شدند و تا امروز هم بحمدالله نتوانستهاند و بعد از این هم قطعاً به فضل الهی نخواهند توانست [کاری بکنند]؛ لکن شرطش این است که همهی ما احساس مسئولیّت کنیم یعنی همه باید احساس مسئولیّت کنیم و هر کدام در هرجا که هستیم، واقعاً وظیفهی اوّلی و اصلی خودمان را دفاع از نظام اسلامی قرار بدهیم و حرکتمان را با این تنظیم کنیم. این کار شما هم که [نام] شهدا را احیاء میکنید و نام اینها را بلندآوازه میکنید و برای اینها بزرگداشت میگیرید، قطعاً در همین جهت و مؤثّر در این راه است و انشاءالله یک صدقهی جاریه و یک حسنهی ماندگار است
لزوم تولید مخاطب در کنار تولید کتاب و رساندن کتابها به ذهن جوان
ما فقط دلمان به این خوش نباشد که حالا کتابی را تولید کردیم؛ البتّه بلاشک تولید کتاب مهم است یا تولید فیلم و تولید هنری مهم است؛ منتها در کنار این، پیدا کردن مخاطب یا به یک معنا تولید مخاطب [هم] مهم است. سعی کنید کتاب را بتوانید به ذهن مخاطبین برسانید. امروز جوانهای ما احتیاج دارند به خوراکهای فکری. خیلی از این جوانهای امروز ما حتّی جوانهای فعّال و خوب ما هم نه انقلاب را درک کردند، نه امام را درک کردند، نه دوران جنگ را درک کردند، نه از این قضایای گوناگون مطّلعند. حالا شما گفتید پنجم آذر؛ خب جوانهای گرگانی میدانند پنجم آذر چه اتّفاقی افتاده؟ این خیلی مهم است. بدانند روز پنجم آذر چه اتّفاقی افتاده که در تاریخ ثبت شده؛ یعنی این مهم است. اینکه جوانها تاریخ خودشان را، گذشتهی خودشان را و در واقع شناسنامهی انقلابی خودشان را بدانند، خیلی مهم است. این را باید سعی کنید که حتّیالمقدور انجام بدهید. این هم البتّه احتیاج دارد به کار؛ یعنی کار سادهای نیست. مشکلتر از کتاب نوشتن، رساندن کتاب به چشم و ذهن مخاطب است؛ این خیلی مهم است. این هنر لازم دارد، دقّت لازم دارد، ظرافتهایی دارد که بایستی بتوانید اینها را وارد ذهن اینها بکنید.
لزوم آگاهی دادن به جوان درباره اهمیت وحدت شیعه و سنی
همین مسئلهی سنّی و شیعه که مطرح شد -هم ایشان فرمودند، هم من عرض کردم- خیلی مسئلهی مهمّی است؛ جوانهای شیعه و سنّی بدانند که این چقدر مهم است. امروز دشمنان از این اختلافات، از این دلخوریهایی که گاهی به وجود میآید -یا از این طرف، یا از آن طرف- دارند استفاده میکنند. امثال داعش و تکفیریها و مانند اینها از همین چیزها دارند استفاده میکنند؛ ما باید جلوی استفادهی اینها را بگیریم. این نمیشود مگر اینکه جوان شیعه، جوان سنّی، بدانند که این کاری که الان دارند میکنند، این هماهنگی و همزیستی و همکلامی و همدلیای که بین اینها هست، خیلی چیز بزرگی است؛ این بزرگترین حربه است بر ضدّ دشمن ایران، دشمن اسلام و دشمن قرآن. این را بدانند و حفظ کنند. اینها را بایستی به شکل ملموسی به ذهن مخاطبان جوان خودمان منتقل و منعکس کنیم.
جشن تکلیف، جشن تشرف انسان به ساحت لطف پروردگار
اوّلین چیزی که باید توجّه بکنیم، این است که جشن تکلیف یعنی چه؟ جشن تکلیف یعنی اینکه نوجوان به مرحلهای رسیده که این قابلیّت را پیدا کرده که خدای متعال با او حرف بزند. تکلیف یعنی مأموریّتی که خدای متعال به شما میدهد که اگر این مأموریّت را به بهترین وجهی انجام بدهید، زندگی شخصی خودتان و زندگی خانوادگی و زندگی اجتماعی را به خوشبختی نزدیک میکنید؛ این معنای تکلیف است. تکلیف یعنی مأموریّت الهی. انسان تا وقتیکه به مرحلهی تکلیف نرسیده، قابلیّت این را ندارد که با خدای متعال حرف بزند یا خدا با او حرف بزند و به او مأموریّت بدهد. وقتی شما به تکلیف میرسید، معنایش این است که این لیاقت را، این قابلیّت را، این شخصیّت را پیدا کردهاید که خدای بزرگ، آفرینندهی جهان و انسان، شما را مخاطب قرار میدهد، به شما مأموریّت میدهد، شما را مورد احترام خودش قرار میدهد. جشن تکلیف درحقیقت جشن تشرّف یک انسان، یک نوجوان به ساحت لطف و توجّه پروردگار است؛ این را قدر بدانید.
آغاز تکیلف و استحکام بنیه معنوی و ثمره آن برخورد شجاعانه با مسائل زندگی
دوران زندگی انسان، دوران حوادث بیشماری است. شماها انشاءالله دهها سال در این دنیا زندگی خواهید کرد، حوادثی را خواهید دید، مسائل فراوان زندگی را مشاهده خواهید کرد، آنها را تجربه خواهید کرد؛ اگر بنیهی معنوی شما مستحکم باشد، در برخورد با این حوادث، شجاعانه، سربلند و پُرافتخار به پیش خواهید رفت؛ هم افتخار دنیوی پیدا میکنید، هم افتخار معنوی و عزّت الهی پیدا میکنید؛ این از همین لحظهی تکلیف شروع میشود. لحظهی تکلیف شما و دوران بلوغ معنوی شما دوران بسیار مهمّی است.
عزیزان من، فرزندان من! من توصیه میکنم از همین حالا، از همین روزها و ماههایی که تشرّف به تکلیف پیدا کردهاید، رابطهی خودتان را با خدای متعال مستحکم کنید. عیب بزرگ دنیای مادّی غرب، قطع رابطهی انسان با خدا است؛ [برای] این است که دچار انحطاط معنوی و لغزشهای اخلاقی فراوان میشوند؛ [برای] این است که دچار نومیدی میشوند و جوانهایشان دچار سرگردانی و سرگشتگی میشوند؛ [برای] این است که روزبهروز تمدّن غرب دارد افول میکند؛ [چون] رابطهی با خدا را قطع کردهاند. راز پیشرفت یک انسان به صورت شخصی و فردی، و یک جامعه به صورت جمعی، این است که بتواند رابطهی خود با خدا را حفظ کند. ارتباطتان را با خدا حفظ کنید.
توکل ثمره نماز و موجب اعتماد به نفس
بهترین راه ارتباط با خدا، در درجهی اوّل همین نمازی است که میخوانید. از همین حالا، از همین دوران آغاز تکلیف سعی کنید نماز را با توجّه بخوانید. توجّه یعنی چه؟ یعنی اینکه در حال نماز، احساس کنید دارید با مخاطب عظیم خودتان حرف میزنید؛ با خدا دارید حرف میزنید؛ این احساس را در خودتان به وجود بیاورید. وقتی انسان با خدای متعال حرف میزند، هم به او اعتماد و توکّل میکند، هم از او طلب و درخواست میکند؛ این اعتماد و توکّل به خدا، به انسان شجاعت میبخشد. شما در زندگی باید با شجاعت حرکت کنید؛ با اعتمادبهنفس حرکت کنید؛ این حالت شجاعت و اعتمادبهنفس، در ارتباط با خدا به دست میآید. سعی کنید نماز را اوّل وقت بخوانید، با توجّه بخوانید.
لزوم تأثیر گذار بودن نوجوانان در محیط خود و مصونیت بخضی خود و دیگران در مقابل تسلط دشمن
در محیط مدرسه و در محیط خانه، بهعنوان یک نوجوان شاداب، فعّال، کاری، مثبت، حضور خودتان را مؤثّر قرار بدهید. سعی کنید در اطرافیان خودتان اثر بگذارید؛ هم در مدرسه، هم در محیط خانه، هم در محیط بازی، روی همسالان و دیگران سعی کنید اثر بگذارید؛ میتوانید اثر بگذارید.
عزیزان من! امروز ملّت ما و کشور ما دشمنانی دارد؛ دشمنانی که سعی میکنند از هر راهی برای نفوذ در کشور و تسلّط بر این کشور استفاده کنند؛ تسلّط اقتصادی، تسلّط سیاسی، تسلّط فرهنگی. یکی از راههایی که آنها در پیش میگیرند، نفوذ در جوانان ما و نوجوانان ما است؛ متوجّه این نفوذ باشید. سعی کنید به خودتان مصونیّت ببخشید؛ نه فقط به خودتان، [بلکه] به پیرامونیان خودتان -به کسانی که با آنها همکلاس هستید، همدرس هستید، همبازی هستید- در مقابل دشمنان مصونیّت ببخشید.
نوجوانان و لزوم ورزش و تغذیه سالم برای سلامت جسمی و نماز و دعا و توسل و یاد شهدا برای سلامت معنوی و کتابخوانی برای سلامت فکری
امروز جوانهای ما بایستی، هم سلامت جسمی، و هم سلامت معنوی، و هم سلامت فکری را با هم داشته باشند و برای خودشان نگه دارند. سلامت جسمی را با ورزش و با تغذیهی مناسب؛ سلامت معنوی و قلبی را هم با توجّه به خدا، با نماز، با دعا، با توسّل، با یاد شهدا؛ سلامت فکری را هم با کتابخوانی تأمین کنید؛ از کتابهای خوب، راهگشا، راهنما -که از سوی متفکّران و نویسندگان خوب ما تهیّه شده و در اختیار ما گذاشته شده- استفاده کنید و بخوانید. این موجب میشود که نسل نوجوان ما، هم سلامت جسمی داشته باشد، هم سلامت معنوی و روحی داشته باشد، هم سلامت فکری و عقلانی داشته باشد؛ آنوقت این، آیندهی کشور را تأمین میکند.
نوجوانان و لزوم یاد شهدا و مطالعه کتابهای مربوط به آنها
عزیزان من! از یاد شهیدان غفلت نکنید. شهیدان عزیز ما کسانی بودند که در عین جوانی و بعضی در عین نوجوانی حاضر شدند برای خیر کشور، مصالح کشور، حفظ استقلال کشور، دفع دشمنان کشور، جان خودشان را فدا کنند؛ این خیلی ارزش والایی است. باارزشترین دارایی انسان، عمر انسان و جان انسان است؛ خیلی همّت لازم است، خیلی شجاعت لازم است که این را در راه خدا بدهد. من توصیه میکنم این کتابهایی را که دربارهی شهدا نوشته شده، دربارهی ایثارگران دوران دفاع مقدّس نوشته شده و شخصیّتهای اینها را تشریح میکند، بخوانید؛ هم کتابهای شیرین و کتابهای پرجاذبهای است، هم ذهن شما را با مسائل بسیاری آشنا میکند.
95/10/19 بیانات در دیدار مردم قم
نونزده دی و ارزش عمل بهنگام و بی ارزشی عمل توابین و قیام اهل مدینه
لا یَستَوی مِنکُم مَن اَنفَقَ مِن قَبلِ الفَتحِ وَ قاتَلَ [اولئِکَ اَعظَمُ دَرَجَةً] مِنَ الَّذینَ اَنفَقوا مِن بَعدُ وَ قاتَلوا.(حدید: 10) مردم قم قبل از آنکه حرکت بزرگی از ملّت ایران دیده بشود و شروع بشود، قیام کردند. خب، حرکت مردم قم حرکت بسیار اثرگذاری بود و ایران را لرزاند؛ همهی دلهای آماده را متوجّه یک فرصتی و یک امکانی و یک حقیقتی کرد و نهضت به راه افتاد، تا بقیّهی قضایایی که میدانید. تکرار مطلب لازم نیست، آنچه لازم است، درس گرفتن از این قضایا است. از اینجور قضایا باید درس گرفت. درسها هم نوبهنو مطرح میشود. هر روزی ما -من، شما، آحاد مردم- احتیاج داریم به اینکه از حوادث گذشته درس بگیریم.
نکتهی اصلیای که در قضیّهی قم وجود دارد که من آن نکته را هم بارها عرض کردهام و تکرار میکنم، این است که مردم قم در آن مقطع، بهنگام عمل کردند. همیشه کار وقتیکه در وقت خود انجام گرفت، تأثیر میکند یا تأثیر آن افزایش پیدا میکند. همان کار را اگر گذاشتیم بیات شد، مدّتی گذشت و بعداً انجام گرفت، گاهی اثر نمیکند یا اثر کمی میکند. هنر قمیها این بود که نکته را فوراً گرفتند، دشمنی را فوراً شناختند و در همان وقت اوّل به آن پاسخ دادند، وَالّا اگر بعد از آنکه آن رفتار خباثتآمیزِ توطئهآمیزِ دشمن نسبت به امام بزرگوار انجام گرفت، این دست آن دست میکردند، [میگفتند] حالا میکنیم، فردا میکنیم، یک ماه دیگر میکنیم، این حوادث بعدی اصلاً به وجود نمیآمد. فریضه وقت دارد، در وقت خود باید فریضه را انجام داد؛ بهترین وقت انجام فریضه هم اوّل وقت -وقت فضیلت- است. خب، بعضی اصلاً فریضه را انجام نمیدهند، [میگویند] بیخیال؛ بعضی انجام میدهند امّا با تأخیر؛ بعضی میگذارند وقت که گذشت انجام میدهند، مثل توّابین؛ توّابین آنوقتی که باید میآمدند -که عاشورا بود- نیامدند، وقتی آمدند که کار از کار گذشته بود. یا قیام مردم مدینه با رهبری عبدالله بن حنظله. آمدند در مقابل یزید ایستادند، قیام کردند، حاکم مدینه را بیرون کردند، امّا دیر؛ آنوقتی که شنیدند که حسینبنعلی (علیهماالسّلام) از مدینه خارج شد، آنوقت باید به این فکر میافتادند، نیفتادند؛ دیر به فکر افتادند، یک سال بعد [به فکر افتادند]؛ نتیجه هم همانی شد که تاریخ ثبت کرده است؛ قتلعام شدند، تارومار شدند، نابود شدند، هیچ کاری هم نتوانستند بکنند. کار را در وقت باید انجام داد. خب، اگر بخواهیم کار را در وقت انجام بدهیم، بایستی فریضه را بشناسیم، بدانیم چه کاری باید انجام داد تا آن را در وقت خود انجام بدهیم.
زدودن وابستگی و عقب ماندگی دو مصداق عمده ذلت ملت ایران و دو هدف عمده انقلاب
این انقلاب یک حرکت عظیمی بود برای اینکه وابستگی و عقبماندگی را -این دو ذلّت بزرگ را- به برکت اسلام و با راهنمایی و رهبری اسلام، از این ملّت بزداید؛ دو درد طولانیِ مزمن بود، اینها را علاج بدهد؛ انقلاب برای این به وجود آمد و نظام جمهوری اسلامی بر این اساس تشکیل شد.
عدم توهم بودن دشمن و استقلال و پیشرفت علت دشمنی
بعضیها تکیهکلامشان این است که آقا دائم دشمن نتراشید! دشمن را حرکت ملّت میتراشد. فرض کنید یک قلدری آمده است خانهی شما را، دکان شما را، محلّ استراحت شما را، زندگی شما را غصب کرده است؛ وقتی شما آمدید او را بیرون کردید، خب شما حقّتان را انجام دادهاید، حقّتان را گرفتهاید امّا او با شما دشمنی میکند. تا وقتیکه امید داشته باشد که بتواند بر شما غلبه پیدا کند، به شما ضربه میزند. ما با کسی دشمنی جدیدی ایجاد نکردهایم؛ اینها دشمنی میکنند. آن کسانی که از وابستگی ایران به خودشان بهره میبردند، امروز با ما دشمنند؛ دشمن خونی! آن کسانی که از عقبماندگی ملّت ایران منتفع میشدند، امروز با ما دشمنند؛ دشمن خونی، دشمن آشتیناپذیر
از بین رفتن دشمنی با ناامیدی و یا اصلاح دشمن
این دشمنی ممکن است تا قیامت طول نکشد، عَسَى اللّهُ اَن یَجعَلَ بَینَکُم وَ بَینَ الَّذینَ عادَیتُم مِنهُم مَوَدَّة؛(ممتحنه: 7) ممکن است یک وقتی اتّفاق بیفتد در آینده -صد سال دیگر، پنجاه سال دیگر، نمیدانیم- که این دشمنی از بین برود؛ امّا شرط از بین رفتن دشمنی چیست؟ این که او ناامید بشود یا اصلاح بشود؛ که حالا این [اصلاح شدن] بعید است، اصلاح شدن ابرقدرتها بعید است.
آمریکا، انگلیس، زرسالاران بینالمللی و صهیونیستها دشمنان اصلی انقلاب
دشمن، امروز مشخّصاً عبارت است از آمریکا، انگلیس، زرسالاران بینالمللی، صهیونیستها و دنبالههایشان؛ حالا دنبالههایشان خیلی اهمّیّتی ندارند، ارزشی ندارند که آدم اسم از آنها بیاورد؛ اصلیها اینها هستند. آمریکا دشمن است با جمهوری اسلامی، با ایران مستقل، با ایران روبهجلو و پیشرونده؛ انگلیس که مستعمرِ پیرِ ازکارافتادهی دورهی قبل است و حالا باز مجدّداً به این منطقه میخواهد نفوذ کند، دشمن است
ناامیدی، بینشاطی، تنبلی دشمنان درونی
دشمن درونی عبارت است از بیانگیزگی، ناامیدی، بیحالی، بینشاطی، تنبلی؛ اینها دشمن ما است. اَللّهُمَّ اِنّى اَعوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلِ وَ الهَرَمِ وَ الجُبنِ وَ البُخلِ وَ الغَفلَةِ وَ القَسوَةِ وَ الفَترَةِ وَ المَسکَنَة؛ اینها دشمنهای ما هستند. اَللّهُمَّ اِنّی اَعوذُ بِکَ مِن نَفسٍ لا تَشبَع وَ مِن قَلبٍ لا یَخشَع وَ مِن دُعاءٍ لا یُسمَع و مِن صَلاةٍ لا تَنفَع.
لزوم اشتباه نگرفتن دشمن و برادر ناباب را شیطان اکبر فرض کردن
اگر دشمن را اشتباه بگیریم، اگر به جای شیطان اکبر واقعی، یک برادر ناباب یا ناراهی -که حالا برادر ما است، ولو ناباب و ناراه است- شیطان اکبر ما شد، ضربه خواهیم خورد.
دشمنی آمریکا در پایان دولت اوباما
فرض کنید وزیر خارجهی(جان کری) خوشاخلاق!(خنده حضار) آمریکا در نامهی وداعیّهی خود توصیه میکند به دولت بعدی که به ایران سخت بگیرید، هرچه میتوانید سختگیری کنید، تحریمها را حفظ کنید، نگه دارید، بدانید با سختگیری میشود از ایران امتیاز گرفت کمااینکه ما گرفتیم -او میگوید- خب این دشمن است؛ حالا این دشمن، دشمن خندان است؛ یک دشمن بود که میآمد صریحاً میگفت که ایران محور شرارت است،(جورج بوش) او این را صریحاً نمیگوید امّا رفتار او همین رفتار است.
عدم توهم وجود دشمن
نه این است که میخواهیم شعار بدهیم، نه اینکه به قول بعضی آدمهای بیانصاف میگویند اینها در کار داخلی خودشان درماندهاند، ناچارند دشمن بتراشند؛ نه، دشمنتراشی نیست؛ خب دشمن است، چشمت را باز کن تا ببینی؛ ببندی چشمت را، البتّه نمیبینی؛ سرت را داخل برف فروکنی، نمیبینی؛ امّا سرت را بلند کن، نگاه کن، میبینی.
اهداف تجزیه طلبانه انگلیس در کشورهای عراق، سوریه، یمن و لیبی و سخن محمدرضا پهلوی در ایرانستان شدن ایران بعد از رفتن او انگلیسها مجدّداً به خلیج فارس [آمدهاند]؛ البتّه ما از یکی دو سال قبل خبر داشتیم؛ شنیده بودیم که اینها بنا دارند دوباره به خلیج فارس بیایند؛ حالا آمدند. میآیند اینجا به یک عدّه از حکّام خلیج فارس -که هیچ صمیمیّتی هم بینشان نیست؛ اینجور نیست که خیال کنیم واقعاً آنها با این حکّام خلیج فارس صمیمیاند؛ نه، میخواهند استفاده کنند، میدانند آنها را میشود زیر بار گرفت؛ میآیند با آنها اینجوری حرف میزنند- میگویند ایران تهدید است! خب، تهدید خود انگلیسهایند. امروز محافل انگلیسی مینشینند برای منطقه و برای ایران اسلامی تصمیمگیری میکنند؛ یکی از تصمیمهایشان تجزیهی کشورهای منطقه است. این چیزی که عرض میکنم، تحلیل نیست، حدس نیست؛ اینها اطّلاعات است. میگویند دوران یک عراق، یک سوریه، یک یمن، یک لیبی گذشته؛ یعنی عراق تجزیه بشود، سوریه تجزیه بشود، لیبی تجزیه بشود، یمن تجزیه بشود؛ اسم ایران را نمیآورند، چون جرئت نمیکنند، میترسند. از افکار عمومی ایران بشدّت میترسند وَالّا همان حرفی را که محمّدرضا قبل از رفتن گفت که «اگر ما برویم، ایران میشود ایرانستان» -منظورش این بود که مثل افغانستان، مثل ترکمنستان، مثل مانند اینها، اینجا هم یک قسمتی به نام ایرانستان میمانَد، بقیّه هم تقسیم میشود بین دولتهای متفرّق- اینها [هم] میخواهند همان حرف را بزنند؛ در این امید بودند، تلاششان را هم کردند، توی دهنشان هم خورد لکن در ذهنشان هنوز هست؛ [امّا] به زبان نمیآورند. خب این دشمن است.
برنامه دشمن برای دوران بعد از برجام در دوازده سال بعد
دشمن شاخ و دُم دارد؟ از حالا نشستهاند، دارند برای دوران بعد از پایان برجام فکر میکنند که بعد از آن چه محدودیّتهایی را بر ایران تحمیل کنیم -که دوران برجام به خیال آنها ده سال، دوازده سال مثلاً باید طول بکشد- از حالا دارند فکر آنوقت را میکنند که ما با ایران، آنوقت چه کار کنیم، چه بگوییم، چهجوری عمل کنیم که محدودیّت ایجاد کنیم. دیگر دشمن از این بدتر؟ از این خبیثتر؟ اینکه بنده میگویم انگلیسِ خبیث، این خباثت اینها است.
تسلیح نیروهای بومی برای تقابل با کشور نقشه دشمنان
یکی از برنامههای اینها که تصریح میکنند، آموزش و تسلیحِ افرادِ بومیِ انتخابشده است؛ یعنی [میگویند] ما در این کشورها، ازجمله در ایران، افرادی از خود ایران را انتخاب میکنیم، با اینها ارتباط برقرار میکنیم، اینها را آموزش میدهیم، تجهیزشان میکنیم -امروز هم تجهیز کردن آسان است، اینترنت هست و فضای مجازی هست و ارتباطات گوناگون هست- تا به جان کشور بیفتند، به جان نظام اسلامی بیفتند، به جان ملّت بیفتند؛ اینها حرفهایی است که اینها دارند میگویند؛ خب این شد دشمن.
مقاوم سازی کشور، راه مقابله با دشمن و ایمان و عناصر اقتدار عبارتند از: معرفت ایمانی، رشد علمی، پیشرفت اقتصادی و عزت ملی
ما باید درمقابل چه کار کنیم؟ وظیفهی ما این است که ما کشور را، هم نیرومند کنیم، هم مقاوم کنیم؛ قدرت کشور را بالا ببریم و آن را مقاومسازی کنیم. قدرت کشور چهجوری بالا میرود؟ اینها حرفهایی است که باید روی آن فکر کنیم و برنامهریزی کنیم؛ این برنامهریزی به عهدهی همه است؛ به عهدهی مسئولین هست، به عهدهی سیاستمداران هست، به عهدهی حوزههای علمیّه هست، به عهدهی دانشگاهها هست، به عهدهی عناصر فعّال فرهنگی هست، به عهدهی عناصر فعّال سیاسی هست؛ باید روی اینها برنامهریزی کنند. ما باید مقاومسازی کنیم و کشور را نیرومند کنیم.
چهجوری نیرومند کنیم؟ عناصر اقتدار برای کشور چه چیزهایی است؟ من چند موردش را میشمرم: یکی ایمان اسلامی است، ایمان دینی است. ایمان دینی جزو مهمترین عناصر مقاومت و تحرّک این کشور است؛ مال امروز هم نیست، از ۱۳۰ سال، ۱۴۰ سال پیش به اینطرف، هر حرکتی در این کشور انجام گرفته است که اثرگذار، جریانساز و مؤثّر بوده است، عنصر ایمان دینی حرف اوّل را در آن میزده است.
علاوه بر ایمان دینی، معرفت دینی [لازم] است. ایمان دینی باید با معرفت همراه باشد؛ معرفت دینی چیست؟ همین مطلبی که مرحوم مدرّس فرمود که «دیانت ما عین سیاست ما است، سیاست ما عین دیانت ما است» -و امام بزرگوار ما هم همین معنا را و همین مفهوم را، هم گفت و هم عملی کرد- این یکی از عناصر اقتدار کشور است. امروز یکی از توصیههای اساسیای که هیئتهای اندیشهورز آمریکایی و انگلیسی دُور هم مینشینند، فکر میکنند، طرّاحی میکنند، دارند ارائه میدهند و به فعّالان مطبوعاتی و رسانهای و اینترنتی و سیاسی و غیره تعلیم میدهند، این است که میگویند با دینِ سیاسی باید مخالفت کرد؛ یعنی تبلیغِ جدایی دین از سیاست؛ یعنی جدایی دین از زندگی؛ دینِ گوشهی مسجد، دین داخل خانه، دین فقط در دل، نه در عمل، که اقتصاد غیر دینی باشد، سیاست غیر دینی باشد، زیر بار دشمن رفتن غیر دینی باشد، با دوست جنگیدن، با دشمن همراه شدن -بر خلاف نصّ دین- وجود داشته باشد، امّا ظاهر هم ظاهر دینی باشد؛ این را میخواهند. معرفت دینی یعنی اینکه دین -همهی ادیان؛ ادّعای ما این است که همهی ادیان اینجور هستند، حتّی مسیحیّت، امّا آنکه مسلّم و واضح و روشن است، دین اسلام است که پیغمبر اکرم اوّلْکاری که بعد از غربت دوران مکّه انجام داد، ایجاد حکومت بود و دین را با ریختن در قالب حکومت توانست ترویج بکند- جدای از حکومت نیست. معنای اینکه دینی از حکومت جدا باشد، این است که دین بنشیند دائم نصیحت بکند، دائم حرف بزند و قدرتمندان هم هر کار که دلشان میخواهد برخلاف دین و بر ضدّ دین بکنند؛ هر وقت هم که خواستند یک لگدی به سر اینها بزنند؛ دین غیر سیاسی یعنی این. این را میخواهند، این را دنبال میکنند. نخیر، این معرفت باید وجود داشته باشد که دین منفکّ از سیاست نیست؛ و دشمن دین، از آن دینی میترسد که دولت دارد، قدرت دارد، ارتش دارد، اقتصاد دارد، سیستم مالی دارد، تشکیلات گوناگون اداری دارد؛ از این دین میترسد؛ وَالّا آن دینی که مردم میروند و در مسجد عبادت میکنند، خب بکنند، صد سال بکنند؛ پس این هم یک از عوامل [اقتدار کشور]. این را بدانید که عدم انفکاک دین از زندگی و از سیاست و جریان دین در همهی شراشر(سراسر) زندگی جامعه، یک معرفت درست دینی است؛ این باید تحقّق پیدا بکند و باید دنبال این بود. وَالّا اسم دین و اسم روحانیصفتیِ ماها و عمّامهبهسریِ ماها و مانند اینها که کاری نمیکند؛ باید حقیقتاً حرکت کنیم.
یکی از عوامل قدرت، حرکت سریع علمی است؛ قدرت علمی. حدیث «اَلعِلمُ سُلطان» را من مکرّر خواندهام. با قدرت علمی ما هم مخالفند.
همان عناصر بومیای که آن انگلیسیِ خبیث توصیه کرد و تأکید کرد که باید در داخل کشورها اینها را به کار بگیریم و مجهّزشان بکنیم، همان عناصر گاهی در دانشگاهها سعی میکنند جوان ما را مأیوس کنند، برای اینکه حرکت علمی انجام ندهد؛ اگر بااستعداد است، او را کوچ بدهند به طرف خارج؛ [میگویند] «آقا! برو فلانجا، اینجا ماندهای که چه؛ خودت را ضایع میکنی»؛ و پول هم بدهند، پاداش هم بدهند. البتّه جوانهای مؤمن ما ایستادهاند؛ این را من میتوانم شهادت بدهم. علیرغم خباثتهایی که بعضی از عناصر خودفروختهی دشمن در سطح دانشگاهها و بیرون دانشگاهها انجام میدهند برای اینکه بذر نومیدی را بپاشند، جوانهای ما، جوانهای مؤمن ما ایستادهاند. چند روز قبل از این، مدالگیران و برجستگان یک دانشگاه برجستهی کشور (صنعتی شریف) آمده بودند، جوری حرف میزدند که انسان واقعاً مبهوت میمانْد از زیبایی و صحّت و اتقان حرف زدن اینها.
یک مسئلهی دیگر، پیشرفت اقتصادی و حلّ مشکلات مردم است. یکی از اهداف آنها از این تحریمها همین است که مردم را از نظام جدا کنند؛ مردم دچار مشکلات باشند؛ بیکاری باشد، رکود باشد، مشکلات گوناگون اقتصادی باشد؛ ما همینطور حرف بزنیم، مردم هم دچار مشکلات [باشند]. تحریم میکنند برای اینکه این کارها اتّفاق بیفتد و تحریم را هم که بظاهر برمیدارند، جوری برمیدارند که این مشکلات برطرف نشود. ما باید در مقابل چه کار کنیم؟ پادزهر ما این است که ما کاری کنیم که اقتصاد، اقتصاد قوی، مقاوم و پایدار [بشود]، یعنی همان «اقتصاد مقاومتی» که بارها گفتهایم و گفتهایم و گفتهایم.
حفظ عزّت ملّی در مذاکرات بینالمللی، در رفتوآمدها، زیر بار زور نرفتن، عزّت ملّی را حفظ کردن، یکی از عوامل اقتدار کشور است. در آن جلسهای که ما نشستهایم و داریم با طرف مقابلمان حرف میزنیم، او نگاه میکند ببیند روحیّهی ما چهجوری است، انگیزهی ما چقدر است، همّت ما چقدر است؛ بر اساس آن برآوردی که میکند، با ما رفتار خواهد کرد. باید عزّت ملّت را، عزّت کشور را حفظ کنیم؛ [آنوقت] مردم هم احساس عزّت میکنند؛ این میشود توانمندی و مایهی اقتدار کشور.
عنصر دینی در قضیه تنباکو، مشروطیت و نهضت ملی شدن نفت
قضیّهی تنباکو که یک حرکت عظیم مردمی در کشور بود، عنصر دینی داشت؛ مرجع تقلید حکم کرد، مردم بر طبق حکم او بهخاطر ایمان دینی عمل کردند و یک خیانت بزرگ را که برای سالهای متمادی پدر این ملّت را درمیآورد، از سر این ملّت دور کردند.
مشروطیّت؛ مشروطیّت حرکتی بود که با پیشآهنگی علما که مظهر دینداری مردم بودند، توانست پیش برود. بله، فلان روشنفکر، فلان نویسنده، فلان محفلِ پنهانی در کشور بود، نهاینکه نبود امّا پیش نمیرفت، کاری نمیتوانستند بکنند، نفوذی در مردم نداشتند. آنچه در مشروطه مردم را به میدان آورد، عبارت بود از حضور علمای تراز اوّلی مثل مرحوم شیخ فضلالله نوری، مثل مرحوم سیّدمحمّد طباطبائی، مثل مرحوم سیّدعبدالله بهبهانی؛ اینها علمای بزرگ بودند؛ در تهران و در تبریز علمای بزرگ، در اصفهان علمای بزرگ، در بعضی از شهرهای دیگر هم همینجور، در فارس همینجور، علمای بزرگ جلو افتادند و مردم دنبال اینها آمدند؛ منتها خب انگلیسها اینجا زرنگتر از ما بودند؛ هم بین علما اختلاف ایجاد کردند [هم بین مردم]. در تهران بین آن دو بزرگوار و شهید بزرگوار شیخ فضلالله نوری اختلاف ایجاد کردند. شیخ فضلالله نوری که پیشقدمترین عالم برای برقراری مشروطه بود، به اتّهام ضدّیّت با مشروطه به دار کشیده شد! این کاری بود که آنها کردند. مردم را کشاندند به سفارت و یک عدّهای دودستی مشروطه را تقدیم انگلیسها کردند؛ و مشروطه آن شد که دنبالش رضاخان بود و پنجاه سال، شصت سال عقبماندگی این کشور، امّا شروع حرکت با دین بود.
نهضت ملّی شدن صنعت نفت؛ ببینید اینها تاریخ است. اینکه من مدام میگویم تاریخ را بخوانید، در تاریخ تأمّل کنید، برای اینها است. اگر علما نبودند و انگیزهی دینی نبود، قطعاً نهضت ملّی شدن صنعت نفت پیش نمیرفت؛ این را همه بدانند. در مقدّمهی این نهضت آیتالله کاشانی بود. پشتیبان او مرجع تقلیدی مثل مرحوم آسیّدمحمّدتقی خوانساری در قم بود. مروّجان این فکر، یک جمعی در قم و در مشهد ما یک عالم دینی، یک منبریِ درجهی یک و یک فعّال مذهبی گویندهی متفکّر درجهی یک [بودند]؛ اینها مروّجین نهضت ملّی بودند، مردم بهخاطر دین آمدند. بعد که مرحوم کاشانی را جدا کردند، علما را طرد کردند، مذهبیها را کنار گذاشتند، مصدّق شکست خورد. تا دین بود، تا عنصر ایمان دینی بود، حرکت به جلو بود؛ وقتی این [عنصر] از آن گرفته شد، حرکت متوقّف شد، شکست خورد، تبدیل به عکس شد. یک آمریکایی با یک چمدان اسکناس آمد در تهران و همهی قضایا را به هم زد.
اهداف دشمن در زدودن ایمان و عزت ملی و حرکت علمی و حمله به بسیج و سپاه و شورای نگهبان
هدف دشمن این است. ایمان را از بین ببرد، حیا و عفاف را از بین ببرد، پایبندی به مبانی دینی را از بین ببرد، اعتقاد راسخ به حاکمیّت دین را از بین ببرد، عزّت ملّی را مخدوش کند، حرکت علمی را متوقّف کند، دستگاهها و مجموعههایی که مظهر اقتدار کشور و اقتدار ملّتند، اینها را تضعیف کند. شما میبینید به سپاه حمله میشود، به بسیج حمله میشود، به شورای نگهبان حمله میشود، اینها همین است.
وجود دستگاه مقتدر امنیتی و نظامی، روحانیت زمان شناس و در صحنه، قوه قضائیه مقتدر و دولت برنامه ریز شجاع، موجب ناکامی دشمن
باید دید، آنچیزی که میتواند دشمن را در اهداف خودش ناکام کند چیست؟ ما اگر بتوانیم یک دستگاه امنیّتی قوی داشته باشیم، یک دستگاه نظامیِ مردمیِ مقتدر داشته باشیم، یک حرکت عظیم مردمی به نام بسیج داشته باشیم، یک روحانیّت آگاه متوجّه به زمان و زمانشناس و داخل صحنه داشته باشیم، یک قوّهی قضائیّهی مقتدرِ کامل داشته باشیم، یک دولت برنامهریز دقیقِ شجاع داشته باشیم؛ اگر اینچیزها را داشته باشیم، حرکت ملّت ایران و حرکت کشور، حرکت موفّقی خواهد شد. اینها را باید تأمین کرد، دنبال اینها باید بود. هرکدام را که داریم خدا را شکر کنیم و نگه داریم؛ هرکدام را که نداریم تأمین کنیم؛ برای خودمان فراهم بکنیم.
فتنه 88، نه دی و عدم شناخت دشمن از ملت ایران
دشمن با همهی برنامهریزیهایش، مردم ما را نشناخته، ملّت ایران را نشناخته؛ اشتباه میکنند. دیدید در سال ۸۸ خطا کردند و آن فتنه را راه انداختند و کار را به جاهایی رساندند که به خیال خودشان جاهای بسیار باریک و حسّاس و دقیقی بود، [امّا] ناگهان حرکت عمومی نهم دی همه را مبهوت کرد.
تضعیف ایمان جوانان خیانت به دین و به کشور
همهی قشرهای فعّال کشور، از روحانیّون، دانشگاهیان، مسئولان کشور، مدیران کشور، بخصوص مدیران ارشد کشور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، روشنفکران، نویسندگان، همه وظیفه داریم که عوامل اقتدار را در کشور -که شمردم- تقویت کنیم. آن که ایران را دوست دارد، باید بداند حملهی به ایمانِ اسلامیِ جوانان، یک خیانت به ایران است. بعضیها هستند که ایران را دوست دارند، کشور را دوست دارند، [امّا] خیلی پایبندی و دلبندی به دین و شریعت و مانند این چیزها ندارند؛ آنها هم باید بدانند که اگر واقعاً ایران را دوست دارند، اگر حقیقتاً خائن نیستند و دشمن در لباس دوست نیستند، نباید دین را -دین جوانان را، ایمان جوانان را- تضعیف کنند. آن که ایمان جوانان را تضعیف میکند، دارد به کشور خیانت میکند؛ نهفقط به دین.
دشمن شناسی درس نونزده دی
درس امروزِ من و شما از حادثهی نوزدهم دی این باشد که بدانیم باید دشمن را شناخت، شیوه و سمتوسوی کار دشمن را دانست و بهنگام، بوقت با هر وسیلهای که در اختیار من و شما هست، در مقابل او باید ایستاد. اگر این کار را کردیم، بدانید دشمنان جهانی و بینالمللی ما -همانهایی که گفتم؛ از آمریکا و انگلیس و صهیونیسم و کمپانیهای بینالمللی و زرسالاران بینالمللی و دشمنان عنود- در مقابل ملّت ایران هیچ غلطی نخواهند توانست بکنند.
95/11/19 بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش
کار نیروی هوایی در 19 بهمن 57 و جنگ، مصداق رزق لایحتسب و لزوم همراهی تدبیر با توکل
نیروی هوایی در دوران رژیم طاغوت، درواقع نزدیکترینِ بخشهای ارتش آن روز به دستگاه طاغوت و به نظام سیاسی وابستهی به آمریکا بود. هیچکدام از بخشهای دیگر ارتش آن روز، به قدر نیروی هوایی مورد اعتماد و اطمینان و امید رژیم طاغوت نبودند. درست از همین بخش، رژیم طاغوت یک ضربهی سهمگین خورد؛ این ضربهی سهمگین که عرض میکنیم، به معنای واقعی کلمه است؛ یعنی ارتش، با آن نظمی که درست کرده بودند، با آن فضایی که برای ارتش به وجود آورده بودند، ناگهان جمعی از کارکنان همین ارتش -آن هم از آن بخش حسّاس نیروی هوایی که اینقدر مورد اعتماد آنها بود- بیایند با امام انقلاب، با رهبر انقلاب بیعت کنند؛ نه مخفیانه، [بلکه] روز روشن، آشکارا و با بلند کردن کارتهای شناسایی روی دستشان! بنده آنجا بودم؛ در خیابان ایران که اینها داشتند میآمدند به طرف مدرسهی محلّ سکونت امام، همینطور گروهگروه -مثل گروهانگروهان- پشت سر هم حرکت میکردند و شعار میدادند و کارتهای شناساییشان را بالای دستشان گرفته بودند؛ خیلی حادثهی عجیبی بود؛ یعنی درست مصداق این آیهی شریفه: فَأَتاهُمُ اللهُ مِن حَیثُ لَم یَحتَسِبوا؛(حشر: 2) از آنجایی که در حساب رژیم طاغوت نمیگنجید، ضربه خوردند. در محاسباتشان همهچیز را ممکن بود احتمال بدهند، جز این یکی را؛ و درست همین یکی که دورترین احتمال بود، اتّفاق افتاد؛ یعنی نیروی هواییِ ارتش آن روز با آن فرمانده وابسته، با آن وابستگیهای گوناگون -با آن وابستگیهای فراوان ابزاری و تجهیزاتی و آموزشی و غیره- ناگهان بیاید و در کنار مردم، با امام و با رهبر انقلاب بیعت بکند؛ این ضربهی عجیبی بود؛ هیچ انتظارش را نداشتند. ما هم انتظارش را نداشتیم، یعنی انقلابیّون و مؤمنین هم در این طرف صف، چنین انتظاری نداشتند. این درواقع رزق لایُحتسب بود: وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا ٭ وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب؛(طلاق: 2 و 3) گاهی یک کمکی، مددی، نفَسی، خونی به انسان میرسد از آنجایی که هیچ خیالش را نمیکرد و هیچ در محاسبات او نمیگنجید. برای این جبهه هم رزق لایُحتسب بود.
خب، همینجا یک درس بگیریم: رزق لایُحتسب را همیشه در محاسباتتان بهطور اجمال در نظر داشته باشید. درست است که محاسبات عقلانی و مادّی، تأثیرگذارند، در این شکّی نیست، و لازمند -هیچ آموزشی از آموزشهای اسلام به ما نمیگوید که محاسبات عقلانی نکنید، محاسبات فکری و مادّی انجام ندهید؛ نه، حتماً باید محاسبه کرد- امّا یک جایی هم باز بگذارید برای محاسباتی فراتر از مسائل مادّی؛ فراتر از آنچه به عقل انسان میرسد؛ این، رزق لایُحتسب است؛ این همان چیزی است که محاسبه نشده است و به ما میرسد؛ این در همهی محاسبات ما وجود دارد؛ در همهی کارهای جبههی مؤمن، این را باید رعایت کرد و در نظر داشت و انتظارش را داشت. در دعا میخوانیم: یا مَن اِذا تَضایَقَتِ الاُمورَ فَتَحَ لَها باباً لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام؛ وقتی کارها گره میخورَد، وقتی به حسب ظاهر بنبست به وجود میآید، گاهی خدای متعال از یک گوشهی این بنبست یک راهی باز میکند که -لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام- هرگز وَهم بشر و اندیشهی انسانی به آن نرسیده بود؛ چنین چیزی وجود دارد. یک نمونهاش جنگ تحمیلی است.
جنگ تحمیلی درحالی آغاز شد که ما از لحاظ امکانات، از لحاظ عدد نیرو، از لحاظ سازماندهی و تشکیلات، بسیار بسیار با آن مهاجم -رژیم بعثی صدّام- فاصله داشتیم؛ او آماده بود، تجهیزاتش مرتّب بود، سازماندهیاش محکم بود، لشکرهایش معلوم بودند، نیروی هوایی و نیروی زمینیاش هر دو آماده بودند، پدافندش، پشتیبانیهایش، مهندسیاش، [قسمتهای] گوناگون و همه چیزش آماده بود، [ولی] ما در همهی این مسائل مشکل داشتیم؛ هم در تجهیزات مشکل داشتیم، هم در نیروی انسانی مشکل داشتیم، هم در مهندسی مشکل داشتیم، هم در پشتیبانی مشکل داشتیم، هم در ابزار و تشکیلات مشکل داشتیم. من یک وقتی در همین جلسهی نوزدهم بهمن گفتم که آن روز، فرمانده نیروی هوایی ما فهرست هواپیماهای قابل استفاده را آورد به من داد، گفت حدّاکثر طیّ هفده هجده روز، کلّیّهی پرندههای ما پروازشان قطع خواهد شد و تمام خواهد شد، چون قطعه میخواهند؛ آخرینش سی۱۳۰ بود. همان روزهای اوّل، دوّم، سوّم، باید اف۵ و اف۴ و اف۱۴ و مانند اینها یواش یواش از رده خارج میشدند، مثلاً آنچه تا پانزده روز یا بیست روز باقی میماند، هواپیمای سی۱۳۰ بود -اینها هواپیمای ترابری بود- که ما مثلاً یک تعدادی از اینها داشتیم. آن روز اینجور تصوّر میکردیم؛ امّا «فتَحَ باباً»، نیروی هوایی ما تا آخر جنگ فعّال بود، تلاش کرد، کار کرد. «فتَحَ لَها باباً لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام» یعنی این، رزق لایُحتسب یعنی این؛ این را در محاسبات همیشه داشته باشید. اگر مؤمن باشیم، اگر در ذیل عنایتِ توکّل به خدا و امید به خدا عقلانیّت را به کار بیندازیم، آنوقت این باب برای ما باز خواهد شد؛ نه اینکه عقلانیّت را تعطیل کنیم، نه اینکه محاسبات مادّی را کنار بگذاریم؛ نه، همهی اینها لازم است و ما هم همیشه تأکید میکنیم، امّا در کنار این، یک جایی بگذارید برای مدد الهی؛ اگر چنانچه اهل توکّل به خدا هستیم، اهل امید به خدا هستیم. در این ۳۷، ۳۸ سالی که از اوّل انقلاب گذشته، در همهی مسائلِ انقلاب همینجور بوده و ما همیشه مدد الهی را مشاهده کردهایم.
لزوم توکل به خداوند و اعتماد نکردن به دشمن و به شیطان
نقش امید و توکّل به خدای متعال است که رزق لایُحتسب به دنبال میآورد؛ این کجا است؟ آنوقتی که انسان در ذیل توکّل به خدا و امید به خدای متعال، عقلانیّت را به کار ببرد. اگر عکس شد، نه؛ اگر چنانچه ما خواستیم عقلانیّت را در سایهی اعتماد به شیطانها به کار بگیریم، آنجا جور دیگری خواهد شد. آیهی قرآن در سورهی مبارکهی نور میفرماید که «اَعمالُهُم کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّمئانُ مآءً»؛ مثل سراب، انسان تشنه، زمین خشک را از دور [شبیه] آب میبیند؛ بعد که نزدیک میشود، میبیند «لَم یَجِدهُ شَیئًا وَ وَجَدَ اللهَ عِندَه»،(نور: 39) میبیند هیچ چیز نیست. امید بستن به شیطانها این است؛ امید بستن به قدرتهای مادّی و شیطانی این است. عقلانیّت و تدبیر و کارکرد عاقلانه در مسائل مختلف -در دیپلماسی، در مسائل کشوری، در ادارهی داخل کشور، در تجهیزات، در علم، در صنعت و در غیره- کار لازمی است، امّا اعتماد به شیاطین، اعتماد به آن کسی که با اصل وجود شما مخالف است، خطای بزرگی است. به آن قدرتی که اصل وجود جمهوری اسلامی را، اصل قدرت گرفتن اسلام را نمیتواند تحمّل بکند و نمیتواند بپذیرد، نمیشود اعتماد کرد؛ به او نمیشود امید داشت؛ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّمئانُ ماءً، این همان سراب است؛ به خدا اگر توکّل کردید، رزق لایُحتسب وجود دارد؛ به شیطان اگر اعتماد کردیم، «کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّمئانُ ماءً» است؛ این حرفی است که یکایک من و شما بایستی همیشه در ذهنمان باشد؛ یکایک ملّت ایران باید در ذهنشان باشد.
نفاق آمریکا و تشکر از ترامپ برای رسوا گری بر علیه آمریکا
این آقا(ترامپ) که تازه در ایالات متّحده [سرِ کار] آمده، میگوید شما باید از آمریکا متشکّر باشید، از دولت اوباما متشکّر باشید! چرا متشکّر باشیم؟ هیچ متشکّر هم نیستیم؛ [او هم در] همان تشکیلاتی بود که این تحریمهای سنگین را به نیّت فلج کردن جمهوری اسلامی و ملّت ایران، بر ملّت ایران تحمیل کردند؛ امیدشان این بود که فلج بکنند. البتّه به این امید نرسیدند و هرگز نخواهند رسید و هرگز هیچ دشمنی نمیتواند ایران را فلج کند. میگوید متشکّر باشید؛ نخیر، اصلاً متشکّر نیستیم. چرا متشکّر باشیم؟ به خاطر تحریمها؟ بهخاطر ایجاد داعش؟ بهخاطر به آتش کشیدن منطقه؟ سوریه را به آتش کشیدند، عراق را به آتش کشیدند؛ چرا باید متشکّر باشیم؟ بهخاطر حمایت از فتنهی انتخابات در سال ۸۸ در کشور؟ از آنطرف به بنده نامه مینویسد و اظهار ارادت و محبّت و همکاری میکند، از این طرف علناً و صریحاً از فتنهگر حمایت میکند و میگوید ما پشت سر شما ایستادهایم و دنبال فتنه ایجاد کردن در کشور است؛ چهرهی نفاق [همین است]؛ همان دستکش مخملینی که روی پنجهی آهنی کشیده شده بود که من این را بارها گفتم. ما هیچ تشکّری نمیکنیم. ما میدانیم که چه کار میکردند؛ میفهمیم که آنها چه کار میکردند؛ این میگوید از او تشکّر کنید، از من هم بترسید! نه از شما هم نمیترسیم. روز بیستودوّم بهمن، مردم جواب این تهدیدها و این حرفها را در خیابان خواهند داد؛ نشان میدهند که ملّت ایران در مقابل تهدید چه موضعی میگیرد. نخیر، از تهدید کسی هم ما نمیترسیم. بله، ما از این آقایی که تازه آمده، متشکّریم؛ تشکّر ما بهخاطر این است که زحمت ما را کم کرد و چهرهی واقعی آمریکا را نشان داد. کاری که ما در طول سی و چند سال [دربارهی] فساد سیاسی، فساد اقتصادی، فساد اخلاقی، فساد اجتماعی در دستگاه حاکمهی آمریکا دائم میگفتیم، این آقا آمد در دورهی انتخابات و بعد از انتخابات، این را علنی و عریان کرد. الان هم با این کارهایی که دارد میکند، نشان میدهد که حقیقت آمریکا چیست، حقوق بشر آمریکایی یعنی چه؛ بچّهی پنجساله را دستبند میزنند! حقوق بشر اینها این است.
پیشرو بودن آذربایجان در تحولات مختلف کشور در طول تاریخ
مردم آذربایجان و مردم تبریز نهفقط در قضیّهی انقلاب و بیستونهم بهمن -که بیستونهم بهمن موتوری شد برای پیروزی انقلاب در بیستودوّم بهمن سال بعد؛ موتور بود برای اینکه بتواند این کار انجام بگیرد؛ پیشبَرنده بود- بلکه از حدود ۱۲۰ سال، ۱۳۰ سال قبل در همهی قضایای مهمّ تحوّل اجتماعی در کشور و مسائل مهمّ سیاسی، یکی از اصلیترین محورهای مبارزه بودهاند؛ این را جوانهای عزیز ما بدانند؛ شناسنامهی آذربایجان این است. هم در قضیّهی تنباکو و مرحوم حاج میرزا جواد مجتهد تبریزی، [هم] در قضیّهی مشروطیّت -که خب قضایای مشروطهی آذربایجان معروف است- هم در قضیّهی نهضت ملّی و جدایی نفت از انگلیس، آذربایجان یکی از جاهای مهمّ نقشآفرین بود؛ هم در انقلاب اسلامی، هم در جنگ تحمیلی، هم در حوادث قبل از جنگ در خود تبریز و خود آذربایجان، مردم آذربایجان بودند که نقشآفرینی کردند.
اوایل انقلاب یک حرکتی را بعضی شروع کردند در ضدّیّت با انقلاب در ایجاد شکاف در شقّ عصای(و اتحاد) مردم انقلابی ایران، به خیال خودشان تبریز را جای مناسبی برای این کار دانستند -که این همیشه جزو سیاستهای قدیمی انگلیس و عناصر ضدّ ایران بوده است- رفتند آنجا شلوغ کردند. ما عضو شورای انقلاب بودیم؛ در تهران بحث میشد، بعضیها نگران بودند، [امّا] امام فرمود هیچکس نگران نباشد، خود مردم تبریز جواب اینها را میدهند؛ و همین شد؛ هیچ احتیاج به کس دیگری نبود؛ مردم آذربایجان اینجور هستند. در دوران جنگ، لشکر عاشورا یکی از لشکرهای خطشکن بود؛ فقط هم آن لشکر نبود، علمای آذربایجان، قشرهای مختلف آذربایجان، دستگاههای پشتیبانی آذربایجان، همه در میدان بودند؛ تاریخ آذربایجان این است. آذربایجان همواره یکتنه ایستاده است در مقابل طمع کسانی که چشم دوختهاند به ایجاد شکاف قومیّتی در کشور؛ و امروز هم این کارها را دارند دنبال میکنند.
استحکام ملی مردم ایران و «آشتی ملی» اصطلاحی غلط بخاطر و قهر بودن مردم با فتنه جویان فتنه 88
ملّت ایران ایستادهاند، مجتمع هستند. حالا یک عدّهای یاد گرفتهاند تعبیرات «آشتی ملّی، آشتی ملّی» [را گفتن]؛ این حرفها به نظر من معنی ندارد؛ مردم مجتمعند، با هم متّحدند؛ آنجایی که پای اسلام در میان است، پای ایران در میان است، پای استقلال در میان است، پای ایستادگی در مقابل دشمن در میان است، مردم با همهی وجودشان ایستادهاند. ممکن است در فلان مسئلهی سیاسی دو نفر با هم اختلاف نظر داشته باشند [امّا] تأثیری نمیگذارد. چرا میگویید آشتی؟ مگر قهرند که بیایند با هم آشتی کنند؟ این تعبیرات را روزنامهها پَروبال میدهند، متوجّه نیستند که اشکال ایجاد میکند. وقتی شما میگویید آشتی، مثل این است که یک قهری وجود دارد؛ [درحالیکه] قهری وجود ندارد. بله، مردم ما با آن کسانی که به روز عاشورا اهانت کردند قهرند. ملّت با آنهایی که روز عاشورا، با قساوت، با لودگی، با بیحیایی آمدند جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهر است. با اینها آشتی هم نمیکنیم، و با آن کسانی که با اصل انقلاب بدند، میگویند اصل نظام هدف ما است، میگویند انتخابات بهانهی ما است؛ که البتّه آنها عدّهی معدودیاند، عدّهی کمیاند؛ در مقابل اقیانوس عظیم ملّت ایران آنها یک قطرهاند؛ چیزی نیستند. این اقیانوس با یکدیگر منسجم و متّحد است؛ این اتّحاد وجود دارد و باید وجود داشته باشد و روزبهروز باید تقویت بشود.
نقش راهمیپایی 22 بهمن در خنثی سازی سم پاشیهای تبلیغاتی دشمن در طول سال
نکتهی مهم این است که در طول سال با پول سازمان سیا و سازمان موساد و دستگاه اطّلاعاتی و جاسوسی انگلیس و دلارهای نفتی قارونها صدها رسانه علیه انقلاب حرف میزنند. در طول سال شب و روز مشغولند؛ دهها سیاسی ورشکستهی فراری را که از ایران فرار کردهاند پیدا میکنند، یک مزدی بهشان میدهند تا بنشینند تحلیل بنویسند، خبر بنویسند، سخنرانی تهیّه کنند علیه انقلاب و علیه نظام؛ از امام تا مردم ایران، تا فعّالیّتهای گوناگون انقلاب را -که حالا یک اشارهای من خواهم کرد- تحقیر کنند، انقلاب را متّهم کنند، نظام را متّهم کنند، تضعیف کنند. یک سال تلاش میکنند، بعد روز بیستودوّم بهمن، این باران رحمت الهی، این حضور عظیم مردمی مثل باران میبارد و این فضای آلوده و غبارآلود را تمیز میکند. مثل یک جریان مبارکی در خیابانها راه میافتد، ذهن مردم را پاکیزه میکند و از آلودگی پاک میکند. بیستودوّم بهمن این است.
زنده بودن انقلاب با حضور نسلهای سوم و چهارم در راهپیمایی 22 بهمن
یک بیستودوّم بهمن را داریم، یک روز قدس را داریم و هر کدام یک معنایی دارد، یک هدفی دارد؛ مردم این معنا را خوب درک میکنند و با توجّه به آن معنا وارد میدان میشوند. حالا در میدان چه کسانی هستند؟ این خیلی نکتهی مهمّی است. شما در شهر تبریز یا در شهرهای دیگر یا اینجا در تهران، این جمعیّت عظیمی را که دارند حرکت میکنند یک نگاهی بکنید؛ اکثر اینها ۳۷ سال عمرشان نیست -عمر انقلاب ۳۷ سال، ۳۸ سال است- یعنی اوّل انقلاب را ندیدهاند، امام را ندیدهاند، دوران دفاع مقدّس را ندیدهاند، دوران تلخ و سیاه اختناق زمان طاغوت را ندیدهاند امّا میآیند؛ با همان هیجان، با همان احساس، با همان معرفت، با همان روشنفکری و روشنبینی در خیابانها مشت گره میکنند و شعار میدهند و فریاد میزنند؛ معنایش چیست؟ معنایش این است که انقلاب زنده است؛ معنایش این است که انقلاب روینده است، بالنده است، اینها رویشهای جدید انقلابند؛ این نسل سوّم و چهارم انقلاب است که دارد میآید و در مقابل دشمن میایستد و حرف قاطع خودش را میزند. این خیلی مهم است.
راهپیمایی 22 بهمن نه نشان گله مند نبودن مردم از دولتها
به مسئولین عرض میکنم که این حضور مردمی در بیستودوّم بهمن را به حساب گلایه نداشتن آنها از فعّالیّتهای ما مسئولین به حساب نیاورید. مردم گلهمندند؛ از بسیاری از چیزهایی که در کشور میگذرد، مردم گلهمندند. مردم با تبعیض میانهای ندارند؛ هرجا تبعیض ببینند، احساس ناراحتی و رنج میکنند. هرجا کمکاری ببینند همینجور، هرجا بیاعتنائی به مشکلات ببینند همینجور، هرجا پیش نرفتن کارها را ببینند همینجور؛ مردم گلهمندند. بیستودوّم بهمن حساب خودش را دارد؛ ایستادگی مردم در مقابل دشمنِ کمینکردهی برای بلعیدن ایران یک حرف است که این در بیستودوّم بهمن ظاهر شد، امّا توقّعات آنها از ما مسئولین یک حرف دیگر است.
دروغ بودن تهدید جنگ نظامی و واقعی بودن جنگ فرهنگی
البتّه اینجور نیست که مسئلهی ما فقط مسئلهی اقتصاد باشد؛ همه میدانند، بنده روی مسئلهی فرهنگ خیلی حسّاسیّت دارم، روی مسئلهی علم خیلی حسّاسیّت دارم لکن وقتیکه در زمانهای محدود اولویّتها را نگاه میکنیم، مسئلهی اقتصاد کشور در اولویّت اوّل قرار میگیرد؛ چون دشمن به این متوجّه است؛ امروز هم همان کارها را دارند میکنند؛ این را همه توجّه کنند. چه در دورهی دولت قبلی آمریکا، چه در دولت فعلی آمریکا، یکی از ترفندهای دشمن این بوده است که مرتّب تهدید کنند به جنگ؛ و [اینکه] گزینهی نظامی روی میز است و مانند اینها. آن مسئول اروپایی هم، به مسئولین ما میگوید که جنگ در ایران حتمی بود؛ اگر برجام نبود، حتماً جنگ بود؛ دروغ محض! چرا میگویند جنگ؟ برای اینکه ذهن ما برود به جنگ [امّا] جنگ واقعی چیز دیگر است؛ جنگ واقعی جنگ اقتصادی است، جنگ واقعی تحریم است، جنگ واقعی گرفتن عرصههای کار و فعّالیّت و فنّاوری در داخل کشور است؛ این جنگ واقعی است. ما را به جنگ نظامی متوجّه میکنند تا از این جنگ غفلت کنیم؛ جنگ واقعی جنگ فرهنگی است. اینهمه تلویزیونهای گوناگون و شبکههای مختلف اینترنتی مشغول کارند برای اینکه دل و ذهن جوان ما را از دین و مقدّسات و عفّت و حیا و مانند اینها دور کنند؛ دارند جدّی تلاش میکنند، پولها خرج میکنند برای این کار! جنگ واقعی این است.
لزوم تقویت درونی در همه ابعاد طبق آیه شریفه وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة
در آیهی شریفهی «وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة»(انفال: 60) به احتمال زیاد منظور از «قُوَّة» فقط قوّهی نظامی نیست؛ البتّه قوّهی نظامی هم هست امّا فقط قوّهی نظامی نیست. اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة؛ هرچه میتوانید، درون خودتان را قوی کنید. معنای این استحکامِ ساختِ داخلیِ کشور که بنده مکرّر میگویم، این است. ازلحاظ علمی خودتان را قوی کنید، ازلحاظ فنّاوری خودتان را قوی کنید، ازلحاظ تولید داخلی قوی کنید، ازلحاظ نفوذ در بازارهای خارجی قوی کنید، ازلحاظ کشف ظرفیّتهای فراوانی که در این کشور هست و هنوز استفاده نشده است، قوی کنید و این ظرفیّتها را به کار بگیرید. ما که در سیاستها اعلام کردیم که کشور باید به رشد هشت درصد برسد، بعضی گفتند نمیشود! بعد متخصّصین و کارشناسها آمدند گفتند اگر ما ظرفیّتها را ملاحظه کنیم، رشد بیش از هشت درصد هم ممکن است در کشور اتّفاق بیفتد! نه رشدِ به معنای اینکه ما نفت بیشتر بفروشیم -البتّه این مفید است لکن این آن چیزی نیست که مورد نظر ما است- یعنی رشد تولید داخلی کشور، استحکام اقتصادی داخل کشور؛ یعنی همان اقتصاد مقاومتی که ما بارها تأکید کردهایم و تکرار کردهایم. آنوقت یک عدّهای میآیند روی کمبودها انگشت میگذارند، مبالغه میکنند، اغراق میکنند، پیشرفتها را نمیگویند، راهحلها را هم نمیگویند! اتّفاقاً اینها همان کسانی هستند که خودشان به دشمن گِرا دادند که ایران را تحریم کنند؛ گرای تحریم را اینها دادند. خود همینها بیش از همه -در داخل کمتر، در خارج بیشتر- روی نقاط ضعف تکیه میکنند.
لزوم شکر نعمت امید به آینده کشور
خدا را شکر میکنیم که شعلهی امید را در دلهای ما زنده نگه داشت که یک لحظه نسبت به آیندهی کشور ناامید نشدیم و بحمدالله آنچه را امید داشتیم، به بهتر از آن و بیشتر از آن رسیدیم؛ امّا این همهی آرزوهای ما نیست، همهی خواستههای ما نیست؛ همهی خواستههای خدا هم از ما نیست. ما یک قدمِ کوتاهی حرکت کردیم؛ باید گامهای بلندتری برداریم و برویم و به آنچه نظام اسلامی وعده داده است که ایجاد یک جامعهی اسلامی عادلانهی پیشروِ مقتدرِ باعزّت و باقدرت است انشاءالله برسیم و مطمئنّاً هم به آن خواهیم رسید؛ انشاءالله و باذن الله تعالی.
95/12/03 بیانات در ششمین کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه فلسطین
فلسطین و پیروزی مرحله ای آن
انتفاضهای که اینک در سرزمینهای اشغالی برای سوّمین بار آغاز شده، مظلومتر از دو انتفاضهی گذشته، امّا درخشان و پُرامید در حرکت است و به اذن الله خواهید دید که این انتفاضه، مرحلهی بسیار مهمّی از تاریخ مبارزات را رقم خواهد زد و شکستی دیگر بر رژیم غاصب تحمیل خواهد کرد. این غدّهی سرطانی، از هنگام آغاز، مرحلهای رشد کرده و به بلای کنونی تبدیل شده و درمان آن نیز باید مرحلهای باشد، که چند انتفاضه و مقاومت پیگیر و مستمر توانسته است اهداف مرحلهای بسیار مهمّی را محقّق سازد و همچنان توفنده به پیش میتازد تا دیگر اهداف خود را، تا زمان آزادی کامل فلسطین محقّق سازد.
کارساز نبودن سازش با اسرائیل بخاطر ماهیت تجاوزکارانه آن
ملّت بزرگ فلسطین که بتنهایی، بار سنگین مقابله با صهیونیسم جهانی و حامیان قلدر آن را به دوش میکشد، صبور و بردبار، امّا مستحکم و استوار به تمامی مدّعیان فرصت داده است تا ادّعای خود را به محک تجربه بسپارند. آن روز که با ادّعای نادرست واقعبینی و ضرورت پذیرش حداقل حقوق برای جلوگیری از ضایع شدن آن، طرحهای سازش به طور جدّی مطرح شد، ملّت فلسطین و حتّی همهی جریانهایی که نادرستی این دیدگاه برایشان از پیش اثبات شده بود، به آن فرصت دادند. البتّه جمهوری اسلامی ایران، از همان ابتدا بر نادرستی این نوع روشهای سازشکارانه تأکید کرد و آثار زیانبار و خسارتهای سنگین آن را گوشزد نمود. فرصتی که به روند سازش داده شد، آثار مخرّبی در مسیر مقاومت و مبارزهی ملّت فلسطین به همراه داشت، امّا تنها فایدهی آن، اثبات نادرستی تصوّر واقع بینی در عمل بود. اساساً روش و طریقهی شکلگیری رژیم صهیونیستی به گونهای است که نمیتواند از توسعهطلبی و سرکوبگری و تضییع حقوق حقّهی فلسطینیان دست بردارد؛ زیرا موجودیّت و هویّت آن در گروِ نابودی تدریجی هویّت و موجودیّت فلسطین است. چه، آنکه موجودیّت نامشروع رژیم صهیونیستی، در صورتی قابلیّت استمرار خواهد داشت که بر ویرانههای هویّت و موجودیّت فلسطین بنا شود. به همین دلیل است که حفاظت از هویّت فلسطینی و پاسداری از همهی نشانههای این هویّتِ بر حق و طبیعی، امری واجب، ضروری و یک جهاد مقدّس است. تا وقتی که نام فلسطین، یاد فلسطین و شعلهی فروزان مقاومت همهجانبهی این ملّت برافراشته بماند، امکان ندارد که پایههای رژیم اشغالگر، مستحکم گردد.
مشکل روند سازش فقط در این نیست که با کوتاه آمدن از حقّ یک ملّت، به رژیم غاصب مشروعیّت میدهد،که خود خطائی بزرگ و نابخشودنی است، بلکه مشکل در آن است که اساساً هیچ تناسبی با شرایط کنونی مسئلهی فلسطین ندارد و خصلتهای توسعهطلبانه و سرکوبگرانه و آزمندانهی صهیونیستها را در نظر نمیگیرد؛
موفقیت مقاومت فلسطین در جلوگیری از تجازوات تازه اسرائیل
برخی از جریانها و حتّی کشورهایی که در ظاهر ادّعای همراهی با مسئلهی فلسطین را دارند، ولی در حقیقت درصددند تا مسیر درست این ملّت را منحرف کنند، به مقاومت حمله میکنند. ادّعای آنان این است که مقاومت در پی چند دهه از عمر خود، هنوز نتوانسته است آزادی فلسطین را محقّق سازد؛ پس این روش نیازمند بازنگری است! در پاسخ باید گفت: درست است که مقاومت هنوز نتوانسته به هدف غائی خود یعنی آزادی کلِّ فلسطین دست یابد، لیکن مقاومت توانسته است مسئلهی فلسطین را زنده نگه دارد. باید دید اگر مقاومت نبود، اینک در چه شرایطی به سر میبردیم؟ مهمترین دستاورد مقاومت، ایجاد مانع اساسی در برابر پروژههای صهیونیستی است. موفّقیّت مقاومت، در تحمیل یک جنگ فرسایشی به دشمن است، یعنی توانسته برنامهی اصلی رژیم صهیونیستی را که سیطره بر کلِّ منطقه بود، به شکست بکشاند. در این روند، باید بحق، از اصل مقاومت و سلحشورانی که در دورههای مختلف و از همان ابتدای اجرای پردهی تأسیس رژیم صهیونیستی به مقاومت پرداختند و با تقدیم جان خود، پرچم مقاومت را برافراشته نگاه داشته و نسل به نسل آن را منتقل کردند، تجلیل شود. نقش مقاومت در دورههای بعد از اشغال بر کسی پوشیده نیست و یقیناً نمیتوان حتّی نقش مقاومت را در پیروزیِ ولو مختصرِ جنگ سال ۱۳۵۲ مصادف با ۱۹۷۳ میلادی نادیده انگاشت؛ و از سال ۱۳۶۱ مصادف با ۱۹۸۲ میلادی که عملاً بار مقاومت بر دوش مردم داخل فلسطین قرار گرفت، مقاومت اسلامی لبنان -حزبالله- از راه رسید تا یاریگر فلسطینیان در مسیر مبارزاتیشان باشد. اگر مقاومت، رژیم صهیونیستی را زمینگیر نکرده بود، اینک شاهد دستاندازی آن به دیگر سرزمینهای منطقه بودیم؛ از مصر گرفته تا اردن و عراق و خلیج فارس و غیره؛ آری این دستاورد بسیار مهم است، امّا این تنها دستاورد مقاومت نیست و آزادی جنوب لبنان و آزادی غزّه، تحقّق دو هدف مرحلهای مهم در روند آزادی فلسطین به شمار میرود که توانسته است روند گسترش جغرافیایی رژیم صهیونیستی را معکوس گرداند. از اوایل دههی ۶۰ هجری شمسی مصادف با دههی ۸۰ میلادی به بعد، دیگر نهتنها رژیم صهیونیستی قادر نبوده است به سرزمینهای جدیدی دستاندازی کند، بلکه عقبگرد آن با خروج ذلّتبار از جنوب لبنان آغاز شد و با خروج ذلّتبار دیگر از غزّه استمرار یافت.
تبلور ایمان در جنگ 33 روزه غزه
در جنگ ۳۳ روزه، عملاً همهی راههای امدادرسانی به ملّت لبنان و مقاومان سلحشور حزبالله بسته شده بود، امّا به یاری خداوند و اتّکاء به نیروی عظیم مردم مقاوم لبنان، رژیم صهیونیستی و حامی اصلی آن یعنی ایالات متّحدهی آمریکا، شکست مفتضحانهای را متحمّل شدند که دیگر بهآسانی جرئت حمله به آن دیار را نخواهند کرد. مقاومتهای پی در پی غزّه، که اینک به قلعهی شکستناپذیر مقاومت مبدّل شده است، در طی چند جنگ پیاپی نشان داد که این رژیم، ضعیفتر از آن است که در مقابل ارادهی یک ملّت، توان ایستادگی داشته باشد. قهرمان اصلی جنگهای غزّه، ملّت سلحشور و مقاومی است که باوجود تحمّل چندین سال محاصرهی اقتصادی، امّا با اتّکاء به قدرت ایمان، همچنان از این قلعه دفاع میکند.
لزم مدیریت اختلافات گروه های مقاومت فلسطینی
اختلاف میان گروههای مختلف فلسطینی است. تفاوت دیدگاه به دلیل تنوّع سلیقه در میان مجموعهها امری طبیعی و قابل درک است و تا آنجا که در همین محدوده باقی بماند، چه بسا موجب همافزایی و غِنای هرچه بیشتر مبارزات مردم فلسطین شود، لیکن مشکل از زمانی آغاز میشود که این اختلافات، به نزاع و خدای ناکرده درگیری بینجامد؛ که در این صورت جریانهای مختلف، با خنثی کردن قدرت و توان یکدیگر، عملاً در مسیری گام برمیدارند که خواست دشمن مشترک همهی آنها است. مدیریّتِ اختلاف و تفاوت نگرش و سلیقه، هنری است که همهی جریانهای اصلی باید آن را به کار گیرند و به گونهای برنامههای مختلف مبارزاتی خود را برنامهریزی کنند که فقط به دشمن فشار آورد و موجب تقویت مبارزه شود. اتّحاد ملّی بر اساس برنامهی جهادی، ضرورتی ملّی برای فلسطین است که انتظار میرود همهی جریانهای مختلف در جهت عمل به خواست همهی مردم فلسطین برای تحقّق آن بکوشند.
لزوم حفظ ایام الله
ما یاد روزهای بزرگ را نباید بگذاریم به دست فراموشی سپرده بشود. روزهای بزرگ هر کشوری و هر ملّتی آن روزهایی است که یک حادثهی الهی به وسیلهی مردم و با دست مردم در آن انجام گرفته است. ذَکِّرهُم بِاَیّامِ الله؛(ابراهیم: 5) خداوند متعال در قرآن دستور میدهد به پیغمبر که آنها را به یاد ایّامالله بینداز. ایّامالله همین روزهای بزرگ تاریخساز است. خب، هشت سال دفاع مقدّس -به یک معنا هر روزش را حساب کنیم- جزو این ایّامالله است؛ نباید بگذاریم که این حوادث به دست فراموشی سپرده بشود. قرآن ما را تعلیم میدهد؛ این یادهایی که در قرآن شده است: وَ اذکُر فِی الکِتٰبِ ابراهیم؛(مریم: 41) وَ اذکُر فِی الکِتٰبِ موسیٰ؛(مریم: 51) وَ اذکُر فِی الکِتٰبِ اِدریس؛(۵مریم: 56) وَ اذکُر فِی الکِتٰبِ مَریَم؛(مریم: 16) نباید بگذاریم فراموش بشود. قرآن به ما یاد میدهد که اینها را به یاد بیاور، اینها را تکرار کن. شما ببینید داستان حضرت موسی و داستان حضرت ابراهیم و دیگر داستانها در قرآن چقدر تکرار شده؛ باید به یاد آورد، باید نگذاشت فراموش بشود.
استمرار، محافظت و ارتقاء سه ضرورت کارهای اجرایی
کارهای اجرائی با تشکیل دادن و راهاندازی تمام نمیشود؛ بایستی بهطور دائم مراقبت کرد، مواظبت کرد که اوّلاً کار پیش برود، ثانیاً درست پیش برود و منحرف نشود، ثالثاً اعتلاء داشته باشد و یکنواخت نباشد؛ این روایت «مَن ساوی یَومَاهُ وَ هُوَ مَغبون»، در این مورد کاملاً صدق میکند یعنی [اگر] ما امروز کارمان مثل دیروز باشد، حتماً سرمان کلاه رفته است. امروز بایستی یک قدم بالاتر از دیروز، بهتر از دیروز حرکت کنیم؛ پس اینکه بنده مکرّر به مدیران گوناگون -در بخشهای نظامی، در بخشهای دولتی، در بخشهای قضائی و غیره- تأکید میکنم و تکرار میکنم که چشمهایتان را تا آن انتهای صفِ انسانیای که پشت سرِ شما است گردش بدهید، نگاه کنید، مراقبت کنید، برای این است.
ثروتهای فرهنگی کشور: میل به جهاد، اعتقاد به ایستادگی و دفاع مقدس
یکی از مهمترین ثروتهای ما، ثروت فرهنگی ما است؛ ما ثروت فرهنگی داریم. ثروت فرهنگی چیست؟ مثلاً میل به جهاد و اعتقاد به جهاد، یک ثروت فرهنگی است؛ یعنی شما وقتی در بین ملّت ایران حرکت کنید و گردش کنید، جز عدّهی معدودی، در بقیّهی مردم کشورمان یک انگیزهی حرکت در راه دین هست؛ حالا اندازهاش مختلف است؛ کم دارد، زیاد دارد. یکی همینقدر انگیزه دارد که اگر چنانچه در مقابل دوربین تلویزیون قرار گرفت به نفع کشور و بهنفع آرمانهای انقلاب و اسلام شعار بدهد؛ خیلی خب، خیلی خوب است، این انگیزه وجود دارد. یکی بیشتر از این انگیزه دارد، یکی تا آنجا انگیزه دارد که جانش را حاضر است بدهد و فدا بکند؛ این حسّ مجاهدتطلبی و مجاهدتپذیری و اعتقاد به مجاهدت یک ثروت فرهنگی است؛ این در کشور ما وجود دارد، در خیلی از کشورها نیست.
قبل از انقلاب، وقتیکه مجموعهی مبارزین ما با مجموعهی مثلاً مبارزین مارکسیست آن روز مواجه میشدند -چه در بحثهای جمعی، چه در بحثهای فردی، چه در زندان، چه در بیرون زندان- بنده همیشه این حرف را به خودیهایمان میگفتم؛ میگفتم که فرق ما و آنها این است که ما خدا داریم، آنها خدا ندارند؛ من دلم به حال آنها میسوزد. در گوشهی سلّول، در زیر شکنجه، در شرایط بسیار دشوار، ما یک پناهی داشتیم، یک خدایی داشتیم، به او پناه میبردیم، از او کمک میطلبیدیم؛ اگر هم ارادهی او اقتضا نمیکرد که آنجا به ما کمک بکند، لااقل دلمان خوش بود که او دارد میبیند که ما برای خاطر او داریم زجر میکشیم، [امّا] آن بیچارهی مارکسیست این را نداشت. بنده میگفتم این آدمی که خدا ندارد، تا وقتی تحت تأثیر شور و هیجان و احساسات و مانند اینها است، خب، حرکت میکند، میدود؛ اگر یک لحظه این شور و این هیجان و این احساسات از او گرفته بشود و یک لحظه به خودش فکر کند، خواهد دید کار بیهودهای دارد میکند. [میگوید] من کشته بشوم که دیگری زنده بماند؟ من کشته بشوم که فلانکس پول گیرش بیاید یا راحت زندگی کند؟ چرا؟ خصوصیّت ایمان این است که احساس مجاهدت و میل به مجاهدت را در انسان زنده نگه میدارد. این خودش یک ارزش فرهنگی است؛ یک ارزش بزرگ فرهنگی است. این یک.
اعتقاد به ایستادگی در مقابل زورگو [هم] یک ارزش فرهنگی است. اعتقاد به اینکه اگر ایستادگی کردیم، در نهایت بدون تردید بر دشمن فائق خواهیم آمد، یک ارزش فرهنگی و یک ثروت فرهنگی است. ما اگر بخواهیم بشمریم ثروتهای فرهنگی خودمان را، یک فهرست طولانیای از ارزشها و ثروتهای فرهنگی [داریم] که متعلّق به ما است و به ما نیرو میدهد و اگر اینها را زنده نگه داشتیم، یا آنهایی را که فراموش شده از فراموشی درآوردیم و به میدان آوردیم -مثل اینکه در دوران انقلاب این اتّفاق افتاد که فراموششدهها به میدان آمدند- آنوقت کارهای بزرگی انجام میگیرد؛ همچنانکه در این سی و چند سال در کشور ما این کارهای بزرگ انجام گرفت. شما جوانها دورهی قبل از انقلاب و دورهی طاغوت را ندیدید؛ ما آنوقت دیدیم. اگر کسی آن روز میگفت که ممکن است در ایران یک حرکتی انجام بگیرد که دین حاکم بشود و کسی مثل امام بزرگوار در رأس امور قرار بگیرد، بدون تردید هر انسان متوسّطِ معمولیِ عاقل، میگفت چنین چیزی ممکن نیست، محال است؛ یعنی هیچ تردیدی نداشت، چون شرایط اینجوری بود، امّا این اتّفاق افتاد.
جنگ تحمیلی ازاینقبیل است، مسئلهی دفاع مقدّس ازاینقبیل است.
تشویق دشمن به حمله با اظهار ضعف، درس مذاکرات
جنگ تحمیلی بهخاطر این اتّفاق افتاد که دشمن در ما احساس ضعف کرد. اگر دشمن بعثی و محرّکینش خاطرجمع نبودند که سرِ چند روز به تهران خواهند رسید -آنها اینجوری فکر میکردند- این جنگ انجام نمیگرفت؛ آنها در ما احساس ضعف کردند. احساس ضعف شما، موجب تشویق دشمن به حملهی به شما است؛ این یک قاعدهی کلّی است. اگر میخواهید دشمن را از تهاجم به خودتان منصرف کنید، سعی کنید اظهار ضعف نکنید. نمیگویم بدروغ بگوییم قوی هستیم، [بلکه] میگویم قوّت خودمان را آشکار کنیم. ما نقاط قوّت زیادی داریم، این نقاط قوّت را آشکار کنیم. در زمینهی اقتصادی هم همینجور است، در زمینهی فرهنگی هم همینجور است.
اشتباه بزرگ بعضی از ماها در چالش اقتصادی بزرگی که امروز کشور دچار آن است -که ما امروز دچار چالش اقتصادی هستیم- این بود که در زمینهی اقتصادی اظهار ضعف شد؛ دشمن دید که اینجا جایی است که میشود فشار آورد، [لذا] فشار را زیاد کردند؛ [طوری که] از یک نفر در مصاحبه بپرسند که این رزمایشی که شما دارید فلانجا میکنید و درعینحال با ایرانیها مذاکره میکنید، [یک وقت] ایرانیها از این رزمایش ناراحت نشوند که به این مذاکرات اقتصادی ضربه بخورد، او رویش بشود و خجالت نکشد از اینکه بگوید «نه آقا، اینها تأثیری ندارد؛ ایرانیها اینقدر احتیاج به این مذاکرات دارند که امثال این رزمایش ضرری به مذاکرهی اقتصادی ما نمیزند»! این اظهار ضعف در مقابل دشمن نباید بشود.
دوران دفاع مقدس ضعف نخستین ما و پیشرفت دشمن و خودباوری ملت و عقب گرد دشمن
خب [در زمان جنگ]، دشمن احساس ضعف کرد در ما، لذا حمله کرد. حالا ما آیا واقعاً ضعیف بودیم یا نه؟ بالفعل بله، ضعیف بودیم؛ نیروهای مسلّح ما پراکنده بود، آشفته بود، مدیریّت منظّمی نداشت، خیلی از تجهیزات ما بهدردبخور نبود، خیلیهایش [برای ما] شناخته نبود؛ ما یکی دو سال بعد از جنگ، بعضی از چیزهایی را که در انبارهایمان بود تازه کشف کردیم که اینها را داریم و میتوانیم از آنها استفاده کنیم. تجربهی جنگ [هم] نداشتیم. در دوران طاغوت، [فقط] یک چند حملهی نمایشی که از این طرفِ مرز عراق وارد بشوند، چند کیلومتر آن طرفتر از مرز خارج بشوند اتّفاق افتاده بود. ماها تجربهی جنگ نداشتیم. تجربههای جنگ ما تجربههای دوران جنگ جهانی دوّم است که آنوقت طاغوت زمان از فرماندهاش پرسید که نیروهای مسلّح ما چقدر در مقابل دشمن میتوانند مقاومت کنند، گفت قربان دو ساعت میتوانند مقاومت کنند؛ بعد اوقات شاه تلخ شد؛ رضاخان بود دیگر، اوقاتش تلخ شد؛ بعد که آمدند این طرف، یک نفر [به آن فرمانده] گفت حقّش بود یکجوری میگفتی که اوقاتش تلخ نمیشد، یک خرده بهتر میگفتی، چربتر میگفتی؛ گفت من چربتر گفتم؛ دو ساعت که گفتم چربتر است، ده دقیقه میتوانند مقاومت کنند، من گفتم دو ساعت! این تجربهی جنگ ما بود.
جنگ با این صورت شروع شد. ببینید، دشمن در همان قدمهای اوّل تا ده دوازده کیلومتری اهواز جلو آمد، یعنی خمپارهی ۶۰ دشمن به حومهی اهواز میرسید؛ اینجوری بود. آمدند از پل نادری -در قسمت دزفول- گذشتند، وارد این طرف رودخانهی دزفول شدند؛ یعنی هم دزفول هم اهواز و هم شهرهای مهمّ دیگر خوزستان در معرض خطر قرار گرفتند؛ دشمن در حملهی اوّل اینجوری وارد شد، ما اینجوری بودیم.
بعد نیروهای مسلمان و نیروهای انقلابی ما، با نهیب امام بزرگوار -که خود او یکی از معجزات دهر بود، خود او از آیات بزرگ الهی بود، آیتالله العظمای واقعی، او بود- خودشان را پیدا کردند؛ ارتش یکجور، سپاه یکجور، بسیج یکجور؛ نیروها خودشان را پیدا کردند، از امکانات خودشان استفاده کردند، از قوّتی که در آنها نهفته بود و آن را کشف نکرده بودند استفاده کردند؛ این قوّت فقط قوّت جنگیدن و شجاعت و به میدان رفتن نبود، یکی از آنها این بود؛ قوّت مدیریّت، سازماندهی، ابتکار، ابتکار عمل و این کارها بود، [لذا] صفحهی جنگ را دگرگون کردند. جنگ در سال ۵٩ شروع شد -با همان خساراتی که عرض کردم- [ولی] در فروردین سال ۶١، در عملیّات فتحالمبین چند هزار اسیر از دشمن به دست نیروهای ما افتاد؛ یعنی فاصله را ببینید! در ظرف یک سالونیم، حرکتِ پیشرفت نیروهای مؤمن و انقلابی جوری بود که عقبنشینیِ تا نزدیک اهواز و عقبنشینیِ تا نزدیک دزفول، تبدیل شد به عملیّاتی مثل عملیّات فتحالمبین که حدود ده هزار، دوازده هزار [نفر] فقط از دشمن اسیر گرفتند. واقعاً یکی از ایّامالله، ایّام جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس است؛ این را باید زنده نگه بداریم، این یک ثروت است.
ایام الله و لزوم یادآوری مقوله مثبت جنگ
اشتباه میکنند کسانی که خیال میکنند یا باید اسم جنگ را نیاورد، یا اگر اسمش را آورد، بر ضدّش حرف زد؛ جلسه تشکیل میدهند برای آثار و ادبیّات جنگ، آنوقت شعر ضدّ جنگ در آن جلسه میخوانند؛ اینها خطا و اشتباه میکنند. اینها مثل کسانی هستند که کتابهای خطّیِ نفیس بازماندهی یک ملّت را -نُسخ منحصر به فرد را- آتش بزنند و از بین ببرند؛ مثل کسانی هستند که نفت یک کشور را استخراج کنند و بریزند داخل دریا و از بین ببرند؛ ثروت ملّی را -که میتواند تاریخ را بسازد، آینده را بسازد و ذکر آنها مثل ذکر «وَ ذَکِّرهُم بِایّامِ الله»[ابراهیم: 5] مایهی ساختن حال و آیندهی کشور بشود- دارند از بین میبرند. فیلم میسازند، فیلم ضدّ جنگ میسازند؛ کتاب مینویسند؛ باید مراقب بود. [اینها] دو مقوله را با هم اشتباه میکنند؛ یک مقوله این است که آیا جنگ فینفسه چیز خوبی است یا چیز بدی است؟ خب معلوم است جنگ چیز خشنی است؛ جنگ، کشتن دارد، نابود شدن دارد، مجروح شدن دارد، معلوم است؛ این یک مقوله است. یک مقولهی دیگر این است که یک ملّتی که مورد تهاجم قرار میگیرد از جهات مختلف، اگر چنانچه قوّت خود را، نیروی خود را به میدان نیاورد و در مقابل دشمن نَایستد، چه اتّفاقی خواهد افتاد؟ این مقوله را با آن مقوله مخلوط میکنند. دفاع مقدّس یک حرکت حیاتی بود، یک نفس کشیدن بود برای این ملّت؛ نفس نمیکشیدیم، میمردیم؛ این را باید زنده نگه داشت.
آموزندگی بسیار کتابهای دفاع مقدس
خاطرههای هشت سال دفاع مقدّس، شد یک ثروت عظیم و ملّی. اینقدر هم این خاطرهها زیاد و متنوّع و پُرمغز و گویا است که هیچ زبان گویایی هم -نه حالا زبان بنده که زبان قاصری است- قادر نیست که همهی آنها را بیان کند. دلیلش این است: قریب سی سال از پایان جنگ دارد میگذرد، امروز [دربارهی جنگ] کتاب مینویسند، [وقتی] بندهی حقیر -که خودم هم حاضر بودم، ناظر بودم و خیلی از قضایا را میدانستم- آن کتاب را میخوانم، یک عالَم مطلب از آن کتاب گیر من میآید؛ اشخاص را، شخصیّتها را، حرفها را، حکمتها را [میتوان شناخت]. این مطلبی که ایشان نقل کردند از من، حرف من نیست؛ حرف یک رزمندهی همدانی(شهید چت سازان از کتاب وقتی مهتاب گم شد.) است که اگر چنانچه از سیم خاردار میخواهی رد بشوی، اوّل باید از سیم خاردار نفْست عبور کنی.( گریهی معظمٌله و حضّار) وقتی گرفتار خودمان هستیم، نمیتوانیم کاری انجام بدهیم؛ این را آنها به ما یاد دادند؛ این را آن جوان ۲۰ ساله یا ٢۵ سالهی رزمنده به ما تعلیم داد، از آنها یاد گرفتیم؛ این یک ثروت عظیم است.
توقع رهبری از میزان ترویج کتاب
مثلاً فرض کنید که میگویند از فلان کتاب پُرفروش و پُرتیراژ، پانصد هزار، ششصد هزار [نسخه] چاپ شده؛ خب حالا ششصد هزار نسخهی کتاب در یک کشور به این بزرگی، اگر فرض کنیم هر یک نسخهی کتاب را هم ده نفر خوانده باشند، میشود پنج میلیون نفر، شش میلیون نفر؛ از جامعهی هشتاد میلیون نفری ما، پنج میلیون [نفر] یک کتاب را بخوانند و به معارف آن آشنا بشوند، کافی است؟ باید ترویج کرد؛ باید هم کتاب را ترویج کرد، هم مفاهیم را ترویج کرد، هم آن را در قالب هنر عرضه کرد، هم بهترینهایش را در کتابهای درسی گنجاند،
جانبازان و سرداران دفاع مقدس، یادگاران نظام
هر جانبازی که از دفاع مقدّس باقی مانده است، یک یادگاری است؛ این یادگاران دفاع مقدّس را گرامی بداریم، سرداران دفاع مقدّس را گرامی بداریم. آنها هم قدر خودشان را البتّه بدانند و خودشان را حفظ کنند و آن ارزشها را در خودشان نگه دارند.
لزوم تولید فرهنگی در تقابل با واردات فرهنگی
اگر چنانچه ما در زمینهی دفاع مقدّس، کار فرهنگی کردیم، تولید فرهنگی کردیم، این تولید، کشور را غنی خواهد کرد، نیروهای انسانی ما را غنی و قوی خواهد کرد و در مقابل توطئههای دشمنان قوی میشوند.
اگر شما تولید فرهنگی نکردید، واردات فرهنگی -چه به صورت رسمی، چه به صورت قاچاق- وارد کشور میشوند. الان واردات فرهنگی زیاد است؛ بنده در این زمینه اطّلاعات فراوانی دارم و به مسئولین هم گاهی هشدار میدهیم؛ انشاءالله توجّه کنند، بعضیها هم توجّه میکنند.
حمله فرهنگی با قصد تهی نمودن جوانان از ارزشهای انقلاب
در همین مجموعههایی که خودشان به آن میگویند اتاق فکر، نشستهاند دارند فکر میکنند که چطور میتوانند در فرهنگ ملّت ایران نفوذ کنند، چطور میتوانند جوانها را عوض کنند. آرزوی آنها این است و دلشان میخواهد که شما جوانهایی که امروز به عشق امام و به عشق انقلاب و به عشق ارزشهای والای دینی و اسلامی و انقلابی نفس میکشید، از همهی این ارزشها تهی بشوید، خالی بشوید، تبدیل بشوید به یک عنصر وابستهی به فرهنگ غربی و تفکّر غربی، یک عنصر بیخاصیّتِ بیفایده برای کشور و برای خود و برای آیندهاش؛ آرزوی آنها [این است]. دارند برای این نقشه میکشند، دارند برای این، کار میکنند، فعّالیّت میکنند. این غیر از کارهای امنیّتی است، غیر از توطئههای امنیّتی است، غیر از تهدید به حرکت نظامی است؛ این به نظر من از آنها خطرناکتر است. حرکت نظامی اگرچنانچه از سوی دشمن انجام بگیرد، ملّت را پُرانگیزهتر میکند، مُشت ملّت را در مقابل آنها محکمتر میکند؛ حرکت نظامی این است؛ امّا حملهی فرهنگی بعکس است؛ اگر دشمن بتواند حملهی فرهنگی را انجام بدهد، [انسان را] بیحال میکند، از تصمیم میاندازد، ارادهها را تضعیف میکند، جوانهای کشور را از کشور میگیرد؛ نیروهای بهدردبخور را بیخاصیّت میکند؛ حملهی فرهنگی این است. راه مقابله این است که تولید فرهنگی کنید.
لزوم عمق گزارشات گزارشگران دفاع مقدس در کارونهای راهیان نور
این گزارشگرانی که میروند در این مجموعهها و افراد را هدایت میکنند، اینها بایستی بدانند که چه چیزهایی را در این گزارشگری باید گفت. این گزارشگری با -به قول متعارف- گزارشگری برای گردشگران یا توریستهای خارجی که میآیند مثلاً فلان بنا را تماشا میکنند فرق دارد؛ این یک چیز دیگر است، این را با آن نباید اشتباه کرد؛ آنجا یکجور گزارش مطلوب است، اینجا یکجور گزارش. اینجا محتوای گزارش بایستی پُر از تبیین، پُر از معرفت، پُر از بیان حقایق، پُر از نقاط برجسته و مثبت دوران دفاع مقدّس و ارزشهای دفاع مقدّس باشد؛ اینجوری باید باشد. البتّه من نمیگویم اغراق کنید. من از اغراق و مبالغه و مانند اینها هیچ طرفداری نمیکنم؛ بعکس، ما در این حملات دوران هشتساله، حملات موفّقی داشتیم، حملات ناموفّقی داشتیم. فرض کنید در حملهی رمضان -مِنبابِ مثال- یا کربلای چهار، حملهی ناموفّق [داشتیم]؛ حملات موفّق هم داشتیم، فرض کنید که در والفجر هشت، جوانهای ما رفتند آن طرف اروندرود؛ امّا همان حملات موفّق [هم] حملاتی بود که با صدها مشکل همراه بود. انسانها همه یکجور نیستند، دشواریهای فراوان بود؛ بعضیها از بین راه برمیگشتند، بعضیها پشیمان میشدند، بعضیها جلو نمیرفتند، بعضیها بیش از آنچه به فکر انجام وظیفه باشند، به فکر این بودند که دربارهی ما چه میگویند، اینجوری هم داشتیم؛ اینها را هم بگوییم، اشکالی ندارد. در بین [بیان] همهی این مجموعه است که آن تلألؤهای فوقالعاده خودش: آن انسانهای ناب، آن شهدای عزیز، عالیقدر، خودشان را، ارزششان را، والاییشان را نشان میدهند. بنابراین هیچ لزومی ندارد مبالغه کنیم، اغراق کنیم یا جوری حرف بزنیم که گویی آنها یک انسانهای دیگری بودند؛ نخیر، از همین جنس ماها بودند، منتها بهتر از ما راه را شناختند، بهتر از ما زندگی را فهمیدند، اقبال بیشتری داشتند، توسّل بیشتری داشتند، خدای متعال هم به آنها توجّه بیشتری کرد و آنها را از سرچشمهی لطف و فضل خودش سیراب کرد.
96/01/01 بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی
ماهیت معنوی و همبستگی ملی دو شاخصه ملت ایران و تبلور آن در مراسم عبادی و راهپیمایی 22 بهمن
در سال ۹۵ -سال گذشته- با وجود اینکه کشور دچار مشکلات اقتصادی بود ولی ملّت ایران از دو جهت خوش درخشید؛ هم از جهت پایبندی به مسائل انقلاب و ارزشهای انقلاب و نظام اسلامی که مظهر آن پُرشور بودن راهپیمایی عظیم بیستودوّم بهمن و اجتماعات مردم در مورد مسائل مربوط به انقلاب بود که نشان دهنده ی پایبندی و شور و هیجان و دلبستگی ملّت ایران به مسائل انقلاب بود؛ جهت دوّم، پایبندی مردم به مسائل ایمانی و دینی بود. امسال به گزارش مورد اطمینانی که از سراسر کشور در ماه مبارک رمضان، در ماه محرّم و ماه صفر و بقیّه ی مراسم دینی داده شد، شور و حضور و دلبستگی مردم به مسائل ایمانی، از همیشه بیشتر بود. هم در قضایای مربوط به انقلاب، هم در قضایای مربوط به مسائل دینی و ایمانی، حضور مردم و بُروز همّتهای بلند مردم از همیشه بیشتر بود. این خیلی مهم است از این جهت که اوّلاً سمت و سوی حرکت ملّت ایران را و هویّت ملّت ایران را به رخ دوست و دشمن میکشد. نه راهپیمایی بیستودوّم بهمن مربوط به یک سلیقهی سیاسی است و نه جلسات محرّم و ماه رمضان و اعتکاف و راهپیمایی اربعین مربوط به یک سلیقهی سیاسی است، [بلکه] مربوط به همهی ملّت ایران و مربوط به همهی سلایق گوناگون کشور است. پس این نشان میدهد که سمت و سوی حرکت ملّت ایران، سمت و سوی انقلابی و دینی است؛ مربوط به هر سلیقهی سیاسی که باشند. [پس] هویّت ملّت ایران را به رخ دوست و دشمن کشید. این یک.
دوّم اینکه اجتماع عمومی مردم و وحدت ملّی را هم به همه نشان داد. وقتی شما این سال ۹۵ را از آغاز تا انجام نگاه کنید، همهی قضایا این دو نشانهی مهم را نشان میدهد: هم همبستگی مردم را در مسائل اساسی زندگی با وجود اختلافنظرها در مسائل فرعی و سیاسی گوناگون نشان میدهد -امّا در جهت اصلی که جهت نظام و جهت انقلاب است، مردم همسو و همجهتند- این یک، و بعد دلبستگی مردم را نشان میدهد به انقلاب و به نظام و به مسائل دین و ایمان؛ این در دنیا خود را نشان داده است، این به رخ دشمن و دوست کشیده شده است؛ این [مربوط به] سال ۹۵.
ضعفها غیر مربوط به نظام و فهرستی از خدمات نظام
دشمن در تبلیغات وسیع خود تلاش میکند که کمبودهای معیشتی و اقتصادی کشور را به نظام اسلامی و به جمهوری اسلامی نسبت بدهد؛ این نقشهی دشمن است. آنها میخواهند اینجور وانمود بکنند که نظام اسلامی قادر نبوده است و قادر نیست مشکل اقتصادی ملّت ایران را و مشکلات اساسی ملّت ایران را حل کند و گرهها را باز کند؛ یک سوءاستفادهی اینجوری میخواهند بکنند برای کوبیدن نظام اسلامی. این حرف ناشی از بغض و عداوت و کینهی آنها به نظام اسلامی است. این یک حرف خلاف واقع است، خدماتی که نظام اسلامی و جمهوری اسلامی به ایران و ملّت ایران در این مدّت کرده است، یک خدمات برجسته و فوقالعاده است. اگر وضع ملّت را و وضع کشور را مقایسه کنیم با قبل از دوران اسلامی یعنی در دوران طاغوت، آنوقت معلوم میشود که چه خدمات بزرگ و ارزشمندی را نظام اسلامی تقدیم کرده است. بله، ضعفهایی وجود دارد؛ این ضعفها مربوط به مدیریّت ماها است، این مربوط به کمبودها و ناتواناییهای مدیرانی است که در بخشهای مختلف مشغول کار بودهاند؛ امّا نظام اسلامی تواناییهایی را در خود پرورش داده و مدیرانی را تربیت کرده است که توانستهاند کارهای بسیار بزرگی را در طول این سی و چند سال برای کشور انجام بدهند؛ آنهم درحالیکه در این سی و چند سال، ملّت از همه طرف در فشار تحریم و فشار اقتصادی دشمنان بوده است.
جمعیّت کشور از اوّل انقلاب تا امروز دو برابر شده است. یعنی از حدود چهل میلیون به نزدیک به هشتاد میلیون رسیده است، امّا آنچه اتّفاق افتاده و آن کارهایی که در زمینههای مختلف انجام گرفته است، بحث دو برابر و سه برابر نیست، [بلکه] ارقام فوقالعاده و بسیار چشمگیری است.
در زمینههای زیرساختی، کارهایی در کشور شده است که حقیقتاً از نظر معیار و مقیاسی، [که] انسان با کشورهای دیگر میسنجد، بسیار بزرگ و عظیم است. از باب مثال: راههای کشور در این مدّت، شش برابر شده است؛ ظرفیّت بنادر کشور در این مدّت، بیست برابر شده است؛ سدهای مخزنی کشور -که آب شُرب و آب کشاورزی را تأمین میکنند- سی برابر شده است؛ تولید برق کشور، چهارده برابر شده است؛ صادرات غیر نفتی کشور، ۵۷ برابر شده است -قبل از انقلاب، [یعنی] در دوران طاغوت، صادرات کشور تقریباً منحصر بود به نفت و یک مختصری اشیاء تولیدی دیگر که درجنب صادرات نفتی، تقریباً هیچ بود؛ امروز صادرات غیر نفتی ۵۷ برابر افزایش پیدا کرده است- تولید محصولات پتروشیمی سی برابر و تولید محصولات فولادی پانزده برابر [شده است]؛ اینها کارهای زیرساختی است؛ هر کشوری بخواهد تحرّک پیدا کند، پیشرفت اقتصادی پیدا کند، به این چیزها احتیاج دارد؛ این کارها در دوران انقلاب انجام گرفته است.
در زمینهی علم و فنّاوری، از اوّل انقلاب [تا کنون]، تعداد دانشجویان ۲۵ برابر شده است؛ اوّل انقلاب، همهی دانشجویان کشور دویستوخردهای هزار [نفر] بود، امروز نزدیک پنج میلیون دانشجو در کشور مشغول تحصیل هستند؛ مقالات علمی شانزده برابر [شده]؛ و فعّالیّتهای علمی و فنّاوری فراوان دیگر.
در زمینهی توسعهی اجتماعی و انسانی، شاخصها بسیار بالا است. در زمینهی خدمات -خدمترسانی- به مردم -مثل برق و گاز و تلفن و آبادی روستاها- آمارها بسیار خوب و مژدهبخش است. در زمینهی فعّالیّتهای نظامی، آمارها فوقالعاده است؛ کشوری که قبل از پیروزی انقلاب، از لحاظ نظامی وابستهی محض به خارج از کشور بود -آن هم به دشمنانی مثل آمریکا- امروز از لحاظ پیشرفتهای نظامی، آنچنان چشمگیر است که چشم دشمن را هم میزند، او را هم خشمگین و نگران و عصبانی میکند.
ضعفها معلول ضعف مدیریت
ما هرجا یک مدیریّت انقلابیِ فعّالِ پُرتحرّک داشتیم، کار پیش رفته است؛ هرجا مدیریّتهای ضعیف، بیحال، ناامید، غیرانقلابی، و بیتحرّک داشتیم؛ کارها یا متوقّف مانده است، یا انحراف پیدا کرده است.
عزت و امنیت مستمر معلول داشتن اقتصاد قوی
نیاز ما اقتصاد قوی، تولید قوی، همراه با مدیریّت قوی است؛ نیازمان این است: یک اقتصاد قوی و مطمئن و متّکی به خود که دستمان به سمت دیگران دراز نباشد، بتوانیم انتخاب کنیم، بتوانیم حرکت کنیم، بتوانیم اقدام کنیم، بتوانیم روی قیمت نفت اثر بگذاریم، پول ملّی را ارزشمند کنیم، قدرت خرید مردم را بالا ببریم؛ بدون یک اقتصاد قویِ اینجوری، نه به یک عزّت مستمرّی خواهیم رسید، نه به یک امنیّت مستمرّی خواهیم رسید؛ این چیزها را باید تأمین کنیم. اهمّیّت اقتصاد این است. و البتّه بدون اتّحاد ملّی هم به دست نمیآید؛ بدون پیوند عمومی ملّت با نظام هم این خواستهها به دست نمیآید؛ بدون فرهنگ انقلابی هم به دست نمیآید؛ بدون مسئولان شجاع و فعّال و پُرکار هم این خواستهها تأمین نخواهد شد.
علل اهمیت تولید در ایجاد اشتغال، شکوفایی استعدادها، مصرف نشدن ارز، جهش صادرات، کاهش ناهنجاریهای اجتماعی
تولید داخلی یک کلیدواژه است. اینها را عرض میکنیم تا اوّلاً چون در محضر ملّت ایران این حرفها دارد گفته میشود، مسئولین محترم به این توجّه کنند و روی آن تکیه کنند، ثانیاً افکار عمومی مردم هم در همین جهت مطالبهگر باشد؛ مطالبات مردم هدایت بشود به این سمتی که مورد توجّه و مورد تعرّضِ(و پرداختن) امروز ما است. من اینجور احساس میکنم که اساس کار فعلاً برای این برههی از اقتصاد کشور، مسئلهی تولید ملّی و تولید داخلی است. این یک کلیدواژه است، سرفصلهای متعدّدی از این مسئله ناشی میشود. اگر ما توانستیم تولید داخلی را رونق بدهیم، اشتغال به وجود میآید و مشکل بیکاری -که یکی از مصیبتهای امروز کشور ما بیکاری جوانان است و نرخ بیکاری، بالا است- برطرف خواهد شد یا کاهش پیدا خواهد کرد.
یکی از سرفصلها اشتغال است. یکی از سرفصلهایی که از تولید به دست میآید، شکوفایی استعدادها و ابتکار جوانها است.
سوّم، مصرف نشدن ارزِ بااهمّیّت؛ که ارز کشور -که دارای اهمّیّت است- برای کالاهای مصرفی، مصرف نخواهد شد، هزینه نخواهد شد.
جهش صادرات؛ اگر تولید باشد، صادرات هم جهش پیدا خواهد کرد
یکی از فواید تولید، از بین رفتن یا کم شدن مشکلات و ناهنجاریهای اجتماعی است؛ بیکاری موجب فساد است، موجب تأخیر ازدواج است، موجب اعتیاد است؛ اگر بیکاری وجود نداشته باشد، اینها هم از بین میرود؛ تولید میتواند علاج اینها هم محسوب بشود.
ایجاد نشاط ملّی؛ خودِ تولید در کشور وقتی راه بیفتد، یک نشاط عمومی و ملّی به وجود میآورد که این خودش یک عامل مهمّی در پیشرفت کشور است.
نقش صندوق توسعه ملی در تولید
من یک توضیحی دربارهی صندوق توسعهی ملّی بدهم: این جزو سیاستهایی بود که از چند سال قبل از این، در ضمن سیاستهای کلّی گنجانده شد و دولتها اجبار پیدا کردند که صندوق توسعهی ملّی را در برنامههایشان بگنجانند. صندوق توسعهی ملّی چیست؟ معنای صندوق توسعهی ملّی این است که از درآمد نفت کشور -نفتی که بدون اینکه ارزش افزودهای تولید کند، از چاه درمیآوریم و میفروشیم- هرسال یک درصدی کنار گذاشته بشود که وابستگی اقتصاد کشور به نفت کم بشود. گفتیم اوّل بیست درصد، بعد بر این بیست درصد، هر سال اندکی [یعنی] سه درصد اضافه میشود؛ اگر این سه درصدها را تاکنون بنا بود اضافه بکنیم، امسال بایستی ۳۶ درصد از درآمد نفت، صرف صندوق توسعهی ملّی میشد یعنی نگهداری میشد در صندوق توسعهی ملّی که کشور از وابستگی به نفت به این اندازه نجات پیدا میکرد. و این وقتی پیش برود، در ظرف چند سال دیگر، نفت بکلّی از اقتصاد کشور جدا خواهد شد که این برای کشور یک فرصت بزرگ و یک فوز عظیم است. یکی از بدبختیهای کشور ما و بعضی از کشورهای دیگر، این است که اقتصادشان وابستهی به نفت است؛ اختیار نفت هم دست کشورهای تولیدکنندهی نفت نیست، دست مصرفکنندهها است، دست قدرتهای جهانی است؛ آنها هستند که قیمت میگذارند، بالا میبرند، پایین میآورند؛ در واقع تولیدکنندهی نفت در این مورد، در مقابل قدرتها منفعل است. اگر کشوری بتواند اقتصاد خودش را از نفت جدا بکند و دارای نفت هم باشد، این کشور قطعاً پیشرفت چندبرابر خواهد کرد. این صندوق توسعهی ملّی به این منظور به وجود آمد. البتّه در سال ٩۴، مسئولین دولتی گفتند درآمدهای نفتی کم شده است -هم فروش کم بوده، هم قیمت نازل بوده است- درخواست کردند، اظهار ضرورت کردند که از اختیارات رهبری استفاده کنند که آن بیست درصد اضافه نشود، فقط بیست درصد را بگیرند، ما هم قبول کردیم و این اجازه را به دولت دادیم که بتوانند فقط بیست درصد را در صندوق ذخیره کنند.
اتکاء به استعداد داخل در مدرن نمودن ابزار تولید
بعضی میگویند ما ابزارهای مدرن نداریم، ابزارهای پیشرفته نداریم؛ بنده عرض میکنم: جوان ایرانی که میتواند غنیسازی اورانیوم را در ظرف مدّت کوتاهی از سهونیم درصد به بیست درصد برساند -که این کار بسیار بزرگی بود که در کشور انجام گرفت؛ و من این را در سخنرانی عمومی گفتهام که عمدهی مشکل غنیسازی اورانیوم، بین همان سه درصد یا سهونیم درصد با بیست درصد است؛ وقتی کشوری این توانایی را پیدا کرد که غنیسازی اورانیوم را به بیست درصد برساند، براحتی میتواند تا ۹۹ درصد برود؛ عمدهی مشکل در اینجا است؛ این قطعهی مشکل کار را، جوانان دانشمند ما، در مدّت کوتاهی که ما شاهد بودیم [گذراندند] و توانستند این راه را طی کنند و غنیسازی را از سهونیم درصد به بیست درصد برسانند- آن جوانی که میتواند اینجور حرکت علمی عظیمی را انجام بدهد، یا میتواند در ساخت موشک و هواپیما با وجود تحریمهای بسیار سخت بینالمللی کاری بکند که افسر صهیونیست، مدیر نظامی صهیونیست یوزی رابین (مدیر اسبق برنامههای دفاع موشکی اسرائیل) میگوید من با ایرانیها دشمنم، امّا نمیتوانم خودم را از تحسینِ کاری که اینها کردند باز بدارم، [اینها] کار بزرگی انجام دادند.
لزوم دخالت دادن مردم در تولید
یکی از کارها، دخالت دادن مردم در کار تولید است؛ مردم باید در کار تولید [دخالت داده بشوند]. ما سیاستهای اصل ۴۴ را که چند سال پیش ابلاغ کردیم، همهی کسانیکه در مسائل اقتصادی صاحبنظر بودند گفتند این یک انقلاب در کار سیاسی است؛ خب همین را دنبال کنند؛ مردم را دخالت بدهند. جمهوری اسلامی در کار جنگ و دفاع از کشور -که معمولاً کار جنگ و دفاع از کشور و دفاع از مرزها کار دولتها است، کار مردم نیست؛ کار ارتشها است، کار دولتها است- با مدیریّت درست و با گزینشهای صحیح توانست مردم را بسیج کند، وارد این میدان کند و جنگ را ببَرد. وقتی مردم در کار دفاع از مرزها وارد میدان شدند -کاری که مربوط به دولتها و مربوط به ارتشها است- توانستند پیش بروند؛ بسیاری از برجستگان نظامی ما، مردمی و بسیجیاند؛ بسیجی بودند و بسیجی هم مبارزه کردند، بسیجی هم شهید شدند؛ خب کار اقتصاد به طریق اولیٰ [همینطور است]. کار اقتصاد یک کار مردمی است؛ اگر در زمینهی مسائل اقتصادی مردم را در میدان وارد بکنیم و مردم نقشآفرین بشوند در میدان اقتصاد و میدان تولید، یقیناً پیش خواهد رفت. این هم یکی دیگر از الزامات.
لزوم منحصر نبودن صادرات به چند کشور خاص
گزارشی به دست من رسید از مسئولین دولتی که متأسّفانه عمدهی صادرات کشور ما بلکه عمدهی معاملات تجاری ما از صادرات و واردات، با پنج یا شش کشور است؛ خب این خطا است، این خلاف اقتصاد مقاومتی است. ما در بندهای اقتصاد مقاومتی روی این هم تکیه کردهایم. یکی از سیاستهای اقتصاد مقاومتی همین است؛ گسترش صادرات و گسترش طرفهای صادراتی ما. اینکه ما به پنج کشور یا شش کشور اکتفا بکنیم و خودمان را محدود بکنیم [صحیح نیست]، این تحرّک مسئولین را لازم دارد؛ چه در سیاست خارجی، چه در بخشهای دیگر.
حرمت واردات با وجود زمینه تولید
واردات کالاهایی که در داخل بهقدر کافی تولید میشود، بایستی بهصورت یک حرام شرعی و قانونی شناخته بشود؛ آنچه در داخل تولید میشود، از خارج وارد نشود. اینکه ما نگاه کنیم ببینیم کالاهای مصرفی ما، از خوراک گرفته تا پوشاک، تا وسایل منزل، تا کیف و کفش بعضی از بانوان، تا وسایل مدرسه و دفتر و قلم و امثال اینها از خارج بیاید، این مایهی شرمندگی است! انسان احساس شرم میکند؛ هم در مقابل تولیدکنندهی داخلی احساس شرم میکند، هم در مقابل آن کسی که این جنس را از بیرون برای ما میفرستد. با این امکاناتی که در کشور هست، نگذاریم این راه به این شکل ادامه پیدا بکند، واقعاً جلوی واردات بهمعنای واقعی کلمه گرفته بشود. بعضی از اجناس اساسی هست که در داخل قابلیّت تولید دارد امّا درعینحال وارد میشود، درحالیکه میشود در اینجا تولیدش کرد؛ ولو امروز نداریم و امروز تولید نمیشود امّا قابل تولید کردن است. بنده چند سال قبل از این شنیدم که علوفه را وارد میکنند. گفتیم خب علوفه که واردکردنی نیست، با اینهمه مراتع و مزارع و مانند اینها؛ گفتند علوفه احتیاج به فلان جنس دارد که این جنس در داخل کشور تولید نمیشود. گفتیم خب تولید کنید! یک جنس کشاورزی را -حالا بنده یادداشت دارم و اسمش هم مشخّص است، نمیخواهم حالا بخصوص اسم بیاورم- میتوان تولید کرد و در داخل قابل تولید است، خب تولید کنید که مجبور نباشید علوفهی گوسفندان خودتان را از خارج وارد بکنید.
لزوم کنترل مرزهای رسمی برای عدم ورود کالای قاچاق
قاچاق کالاها بسیار مهم است. گفته میشود ۱۵ میلیارد دلار صرف قاچاق میشود؛ این عدد، حدّاقلّی است که امروز گفته میشود؛ این خیلی رقم بالایی است؛ تا ۲۰ میلیارد و ۲۵ میلیارد هم گفته میشود! اینها ضربهی به اقتصاد کشور است؛ جلوی قاچاق باید گرفته بشود. البتّه آن کسانی که مسئول مبارزهی با قاچاقند، سوراخ دعا را گم نکنند! ما میگوییم بروید با باندهای قاچاق مبارزه کنید. من میگویم از مبادی رسمی کشور که جنس قاچاق وارد میشود، آن کسی که مأمور این کار است، خیانت نمیکند، ]بلکه] کوتاهی میشود، خیانت نیست. به بنده گزارش دادند که از فلان بندر -یک بندر مشخّصی- در روز مثلاً سه هزار تا پنج هزار کانتینر وارد کشور میشود. از مجموع این سه هزار یا پنج هزار، فقط ۱۵۰ کانتینر بازدید میشود! خب چرا؟ بقیّه بازدید نمیشود و میآید؛ وقتی داخل انبار رفت، معلوم میشود که جنس قاچاق است که وارد شده است؛ [آن هم] از مبادی رسمی کشور! حالا آنچه از مرزهای غیررسمی وارد میشود که بحث دیگری است؛ یا از مناطق آزاد همینجور؛ باید جلوی اینها گرفته بشود؛ و میتوانیم. من به رئیسجمهور محترم همین را گفتم و تذکّر دادم که آن کسانی که صاحبنظر و مطّلعند، گفتند که ما میتوانیم وسایلی بیاوریم که همین کانتینر را بدون اینکه احتیاج به توقّف داشته باشد، در حال عبور بازدید کند؛ خب این ابزار را به وجود بیاورند؛ اگر لازم است بخرند یا وارد کنند یا تولید کنند. ما میتوانیم جلوی قاچاق را بگیریم. بنابراین یکی از مسائل مهم قاچاق است. مقصود ما این است، نه چیزهای جزئی؛ اینکه بروند در بازار رضای مشهد سراغ فلان فروشندهی انگشتر نقره که «تو قاچاق وارد کردی» یا دمِ مرز، مثلاً فرض کنید [بروند سراغ] فلان خانواده را که با یک مختصر جنس کوچکی که از اینطرف مرز به آنطرف [میبرد]، زندگیاش دارد میگذرد، مسئله اینها نیست؛ مسئله، آن حرکت عظیم قاچاق است.
انتخابات یکی از دو رکن مردم سالاری دینی
انتخابات یکی از دو رکن مردمسالاری دینی است. مردمسالاری دینی روی دو ستون ایستاده است؛ یکی از این دو ستون رأی مردم است، انتخابات است. ما به برکت انتخابات به دنیا فخر میفروشیم. دشمنان برای کوبیدن ملّت ایران و جمهوری اسلامی انتخابات ما را ندیده میگیرند و متّهم میکنند. این نشان میدهد انتخابات خیلی مهم است. انتخابات بسیار مهم است. مایهی عزّت ملّی است؛ مایهی تقویت ملّت ایران است؛ مایهی آبروی ملّت ایران است. البتّه در باب انتخابات انشاءالله من باز هم صحبت خواهم کرد؛ آنچه امروز در[بارهی] مسئلهی انتخابات عرض میکنم این است که این یک پدیدهی اقتدارآفرین است؛ مردم دنیا، صاحبنظران دنیا در مقابل فکر مردمسالاری دینی که در دنیا مطرح شد، مجذوب شدند. در مقابل مکاتب گوناگون مثل لیبرالیسم و کمونیسم و فاشیسم و امثال اینها، امام بزرگوار مردمسالاری دینی را که همان جمهوری اسلامی است، وارد میدان کرد و ملّتها را و خواص را در همهی امکنهی عالم، در همهی کشورهای دنیا مجذوب خود کرد. این مردمسالاری دینی متّکی است به انتخابات و باید در انتخابات واقعاً ملّت ایران بدرخشد. آنچه من عرض میکنم و در درجهی اوّل برای این حقیر مهم است، شرکت عمومی در انتخابات است و [اینکه] همهی آحادی که میتوانند رأی بدهند و مشمول قانونند وارد انتخابات بشوند و انتخابات را پُرشور کنند؛ این اوّلین خواسته و مهمترین خواستهی ما است.
نقش رهبری در صیانت آرای مردم
بنده در انتخاباتها دخالت نمیکنم؛ هیچوقت به مردم نگفتهام و نمیگویم این کس را انتخاب کنید، آن کس را انتخاب نکنید. فقط یک جا بنده دخالت میکنم و آن جایی است که کسانی بخواهند در مقابل رأی مردم و انتخاب مردم بِایستند و با مزاحمت در مقابل رأی مردم، رأی مردم را بشکنند. هرکس بخواهد با نتیجهی آراء ملّت دربیفتد، بنده در مقابلش میایستم. در سالهای گذشته و انتخاباتهای گذشته هم همینجور بوده؛ در سال ۷۶ در سال ۸۴ در سال ۸۸ در سال ۹۲؛ بعضی مقابل چشم مردم بوده و مردم مطّلع شدهاند؛ بعضی را هم مردم مطّلع نشدهاند امّا این حقیر در جریان قرار گرفتهام. در همهی این سالهایی که شمردم، کسانی بودند که میخواستند در مقابل انتخابات بِایستند؛ که در سال ۸۸ آشکار شد و آمدند در میدان اردوکشی کردند، و در آن سالهای دیگر جور دیگری [بود]. در همهی این سالها بنده ایستادم و گفتم نتیجهی انتخابات مردم هرچه هست باید تحقّق پیدا کند؛ این آنجایی است که من در امر انتخابات دخالت میکنم و در مقابل مخالفین و معارضین انتخابات میایستم؛ امّا در بقیّهی امور دیگر نه، باید مُرّ قانون عمل بشود؛ مردم تشخیص بدهند و حرکت کنند.
تعیین روز ارتش ابتکار امام خمینی و از بین رفتن توطئه
یکی از بهترین و هوشمندانهترین کارهای بزرگ امام عزیزمان، تعیین روز ارتش بود؛ این کار همچنانکه پایهی ارتش را محکم کرد، ریشهی ارتش را در [این] سرزمین مستحکم کرد، خیلی از توطئهگران و خیالپردازان را مأیوس کرد؛ آنها فکرهای دیگری کرده بودند. تعیین روز ارتش از طرف امام به این معنا بود که انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، ارتش را با همین هویّت، با همین مجموعه قبول دارد و تأیید میکند. خب، آن هویّت از لحاظ مردمشناسی، انسانشناسی و تشکیلاتشناسی قابل تأمّل بود؛ یعنی یک بدنهی مسلمان و مؤمن مثل بقیّهی مردم و یک رأس نامطمئن و احیاناً خُلَلوفُرَجی در درون سازمان؛ اینجوری بود. امّا امام برای اینکه هرگونه توطئهای را در مورد نیروهای مسلّح و ارتش جمهوری اسلامی خنثی بکند، روز ارتش را معیّن کرد؛ یعنی من همین ارتش را، با همین خصوصیّاتش قبول دارم و نظام اسلامی [هم] قبول دارد.
خاطره مشاهده معنویت در ارتش مثل نماز شب و شهیدان صیاد شیرازی و بابائی
افرادی از ارتش نشان دادند که در یک سطوح بالای معنوی و اخلاقی قرار دارند؛ این را عملاً نشان دادند. خب در مقام حرف همهمان حرف میزنیم؛ بنده را هم که از خدا و قیامت و بهشت و جهنّم اینهمه میگویم، باید در هنگام حادثه امتحان کرد، تجربه کرد و دید چقدر واقعاً از خدا میترسم، چقدر ملاحظه میکنم، چقدر از جهنّم [میترسم]؛ این است دیگر؛ باید در عمل مشاهده کرد.
ما آدمهایی را در ارتش داشتیم و داریم که اینها در عمل نشان دادند که در سطوح بالای معنویّتند؛ یکیاش همین صیّاد شیرازی، یکیاش همین بابایی. ازاینقبیل کم نداریم؛ حالا این افراد معروف و نامدار را من اسم آوردم؛ ازاینقبیل زیاد داریم. بنده نمونههایش را در خود اهواز که مدّتی آنجا بودیم دیدم و از نزدیک مشاهده کردم. من بارها گفتهام اینها را که نیمهی شب بود، بنده از یک تیپی در اهواز -که بهقدر یک گردان بیشتر استعداد نداشت- داشتم بازدید میکردم، پهلوی تانک، نظامیِ مسئول تانک ایستاده بود نماز شب میخواند. چه کسی در آن بیابان، در آن هوای سرد به این فکر میافتاد؛ نیمهی شب، وسط زمستان ایستاده بود و نماز شب میخواند. آنوقتها هنوز این حرفهایی که حالا رایج است، گریهها و بچّههای بسیجی و مانند اینها، خیلی باب نشده بود که ما اینها را از نزدیک دیدیم. یا بهنظرم آن سرگردی یا سرهنگ دوّمی بود که آمد پیش من با حال تأثّر و نزدیک به گریه، که بنده خیال کردم میخواهد از من درخواست کند که به او مرخّصی بدهیم؛ مثلاً نگرانی دارد و میخواهد مرخّصی بگیرد و از اهواز برود. آمده بود و درخواستش این بود که شماها یک کاری بکنید که شبها که این جوانهای داوطلب با آقای چمران میروند برای به قول خودشان شکار تانک، من هم با اینها بروم. میشد فکرش را بکنید؟ یک افسرِ ارشد -حالا درجهاش درست یادم نیست؛ بگویید سرهنگ دوّمی بود، در همین حدودها- میآید و داوطلبانه میخواهد با جوانهای بسیجی که از تهران آمدهاند و میخواهند شبها بروند در تاریکی یا با استفادهی از تاریکی، ضربههای نقطهای به دشمن بزنند -آنوقت اینجوری بود، اوایل جنگ اینجوری بود- همکاری [کند] و ازاینقبیل.
ارتش و نفس اقتدار موجب امنیت
نقش نیروهای مسلّح در ایجاد امنیّت نقش مهمّی است. ارتش ممکن است هیچ تحرّکی هم از لحاظ امنیّتی نداشته باشد، امّا هرچه شما مقتدرتر و قویتر باشید، نفْس اقتدارِ ارتش در کشور ایجاد امنیّت میکند. امنیّتِ کشور را نیروهای مسلّح و اقتدار آنها و تواناییهای آنها و پُرانگیزگی آنها تأمین میکند.
شهیدان بابائی و صیاد شیرازی انسانهای مقدس و الگو و لزوم زیاد نمودن الگوها
و انسانهای برجستهای را که میتوانند الگو باشند، در بین خودتان افزایش بدهید؛ یعنی همه سعی کنند. یعنی واقعاً شهید بابایی الگو است؛ یک الگوی اخلاقی و نه صرفاً یک الگوی نظامی، یک انسان مقدّس است؛ شهید صیّاد همینجور.
مجموعه دستگاهای نظامی و اقتاصدی و فرهنگی و علمی مصادیق حصن رعیت و امنیت
این نکته مهم است که بدانیم حصنِ رعیّت و حصارِ رعیّت فقط نیروهای مسلّح نیستند، نیروهای مسلّح ازجملهی مهمترین حصارهای امنیّتِ رعیّتند؛ که این هم بهاذنالله [است]؛ فَالجُنودُ بِاِذنِ اللهِ حُصونُ الرَّعیَّة. دستگاههای مختلف همه میتوانند در این جهت با ارتش همراه و همگام باشند؛ دستگاههای اقتصادی، دستگاههای فرهنگی، دستگاههای آموزشی، دستگاههای تحقیقاتی؛ مجموعهی کشور. آنچه ما از دستگاههای مختلف انتظار داریم، همین است؛ همه سعی کنند مانند حِصن و حصاری، مانند یک حاجب(و نگهبان) در مقابل تهاجمات دشمن برای کشورشان و برای ملّتشان عمل کنند، کار کنند، فعّالیّت کنند؛ چه مجموعهی اقتصادی، چه مجموعهی فرهنگی، چه مجموعههای علمی و تحقیقاتی، و چه مجموعههای نظامی؛ هدف همه این باشد. کارها مختلف است امّا هدف یکی است. بنابراین اگر هدف، حفظ و حراست از امنیّت ملّی، از عزّت ملّی، از توسعه و پیشرفت کشور، از حفاظت کشور از شرّ دشمنان باشد، آنوقت سازمانهای نظامی و سازمانهای دانشگاهی و سازمانهای تحقیقاتی و سازمانهای فرهنگی و سازمانهای اقتصادی، همهوهمه درواقع نیروهای عظیمی هستند که دارند با هم کار میکنند؛ به یکدیگر کمک میکنند، همدیگر را تکمیل میکنند، به چشم رقابت به هم نگاه نمیکنند، به چشم حسادت به هم نگاه نمیکنند. [در این صورت] در کشور یک چنین انسجامی به وجود میآید. این آن چیزی است که ما روی آن تکیه میکنیم.
اقتصاد مقاومتی مورد تأیید اقتصادانان و مشورت گرفتن رهبری از اینان
اقتصاد مقاومتی که ما مطرح کردیم -که یک مجموعهی کار است، یک مجموعهی حرکت و اقدام است- چند نقطهی کلیدی برای امروز و فردای نزدیک ما دارد که همان مسئلهی اشتغال است و مسئلهی تولید است. بنده به مسئولین هم، از نزدیک، بهطور خصوصی، بهطور مشروح، اینها را بیان کردم؛ اینها حرفهای من نیست؛ من که اقتصاددان نیستم؛ این حرف کارشناسان اقتصادی است، این حرف افراد زبده و برجستهای است که در این زمینه فعّالند و به ما مشورت میدهند؛ بنده هم نگاه میکنم سطح کشور را، میبینم این اولویّت است. دشمن راههای طمعش را پیدا میکند. ما باید نگاه کنیم ببینیم انگیزهی دشمن چیست، آن نقطهی ضعفی که ممکن است دشمن از آن به ما ضربه بزند کجا است، آن را مسدود کنیم، آن را ببندیم؛ توقّع بنده از مسئولین گوناگون بخشهای مختلف این است. مسئلهی اقتصاد ازاینجهت جزو مسائل با اولویّت درجهی یک است.
ترس مسؤولین از تشر دشمن ایجاد کننده بدترین موقعیت برای کشور
برای یک کشور بدترین موقعیّت این است که مسئولین کشور از اخم و تهدید و تشر دشمن بترسند؛ اگر ترسیدند، در واقع در را برای ورود او و دخول او و تجاوز و تعرّض او باز کردهاند. کار را با عقل و با منطق و با حکمت باید انجام داد، در این تردیدی نیست، امّا با شجاعت باید انجام داد؛ با ترسیدن، با دلهره، با تحت تأثیر تشر و بداخلاقی و اخم و گرهِ ابروان قدرتمندان صاحب قدرت در دنیا قرار گرفتن، تحت تأثیر اینها واقع شدن، اوّل بدبختی است. خب کسی میخواهد بترسد، بترسد امّا از طرف مردم نترسد؛ به حساب مردم نترسد. ملّت ایستادهاند. اگر ملّت ایستاده نبود، از سال ۱۳۵۷ تا امروز که حدود چهل سال دارد میگذرد و انواع و اقسام توطئهها علیه ما به کار گرفته شده است و پول خرج شده و سلاح تولید شده و تهدید و سیاست و مانند اینها؛ اگر بنا بود که جمهوری اسلامی از اینها ملاحظه میکرد، میترسید، عقبنشینی میکرد، باید اثر و نشانی از ایران و ایرانی باقی نمیماند. دشمن -چه آمریکا و چه بزرگتر از آمریکا- در مقابل نظامی که با مردم خود متّصل است، مردم خود و ملّت خود را دوست میدارد و ملّتش او را دوست میدارند، در مقابل یک چنین نظامی و یک چنین مردمی که در مقابل دشمن مقاومند، هیچ غلطی نمیتواند بکند.
دشمنی مداوم دشمنان کشور بدون توجه به سلیقه دولتها و اقتدار ملت ایران
هر دولتی سر کار بوده، این دشمنیها را کردهاند. اینکه بگوییم با فلان آدم موافقند، با فلان آدم مخالفند، از فلان آدم ملاحظه میکنند، نخیر. زمان امام (رضواناللهعلیه) همین دشمنیها بود، بعد از رحلت امام که بنده مسئولیّتی پیدا کردم، همین دشمنیها بود، تا امروز هم هست. دولتهای مختلف با مذاقهای مختلف، با سلیقههای مختلف آمدند، رفتند، و در همهی این احوال این دشمنیها بوده. آن چیزی که جلوی این دشمنیها را توانسته است بگیرد، اقتدار ملّت ایران، ایستادگی ملّت ایران، تأثیرناپذیری ملّت ایران از تشر ابرقدرتانهی آمریکا و امثال آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی و مانند اینها بوده؛ این باید ادامه پیدا کند.
مردم سالاری اسلامی خنثی کننده توطئه دشمن در القاء تقابل بین دین و مردم سالاری
همهی بدخواهان و دشمنان اسلام سعی میکردند دین و اسلام و معنویّت را نقطهی مقابل مردمسالاری نشان بدهند؛ جمهوری اسلامی نشان داد که نخیر، ما چیزی داریم به نام «مردمسالاری اسلامی»؛ مردمسالاری است و درعینحال اسلامی است و از هم تفکیکپذیر هم نیست. این انتخابات نشاندهندهی این است: مردمسالاری اسلامی. مایهی افتخار است، مایهی روسفیدی است، مایهی عزّت است، مایهی قدرت است؛ ملّت هم در انتخابات احساس میکنند که کلید کارهای کشور دست خودشان است. احساس میکنند آنها هستند که میتوانند معیّن کنند عناصر اصلی کشور را؛ این خیلی مهم است.
کارگر، ستون فقرات اقتصاد تولیدی
اگر یک کشور مایل است که اقتصاد پیشرفتهای داشته باشد، اقتصاد مستقلّی داشته باشد، رونق اقتصادی بهمعنای واقعی داشته باشد، باید به قشر کارگر اهمّیّت بدهد؛ چون کارگر، ستون فقرات اقتصاد تولیدی و کاری در کشور است؛ بلاشک اینجور است. اینکه ما پرچم تولید ملّی را در این برههی اخیر به دست گرفتهایم و مدام تأکید میکنیم بر تولید ملّی، یک بخش عمدهاش مربوط است به کارگران. ما اگر میخواهیم جامعهی کارگری ما از امتیازات و حقوقی که شایستهی او است برخوردار باشد، باید روی مسئلهی تولید ملّی تکیه بکنیم.
لزوم تکریم کارگر و ایجاد فرهنگ کار و اهمیت نوع کار بعد از اهمیت اصل کار
جامعهی کارگری بایستی احساس تکریم بکند، احساس احترام بکند، احساس کند که قدر او دانسته میشود، قدر کار او دانسته میشود؛ اگر این بهوجود آمد، آنوقت خستگی از کار، بیحوصلگی نسبت به کار، بیاعتنائی نسبت به کار، دیگر وجود نخواهد داشت و کار، درست و صحیح انجام میگیرد. خب یکی از الزاماتی که وجود دارد این است که ما فرهنگ کار را ترویج کنیم، اهمّیّت کار را ترویج کنیم. بله عدّهای هستند که تشنهی کارند و کار پیدا نمیکنند؛ عدّهای هم هستند که از بیکارگی بدشان نمیآید؛ ما باید فرهنگ کار را، ارزش کار را، اهمّیّت کار را در جامعه رایج کنیم؛ جوری باشد که در بینش عمومی مردم ما، کار، جای خودش را پیدا کند، جایگاه خودش را پیدا کند. این یکی از کارهای لازم است. و «کار» مهم است؛ نوع کار، در درجهی دوّم است. اینکه بگوییم من این کار را نمیخواهم، آن کار باید به من داده بشود، این مسئلهی دوّم است. مسئلهی اوّل، نفْس علاقهی به کار و اشتیاق به کار است؛ این بایستی در جامعه ترویج پیدا کند و کار [بهعنوان] ارزش شناخته بشود؛ کارگر وقتی میگوید «من کارگرم»، احساس افتخار کند، احساس حقارت نکند؛ کمااینکه واقع قضیّه هم همین است، اگر ما همهی ثروتهای دنیا را هم یک جا جمع کنیم، همهی پولدارهای عالم هم بیایند یک جا جمع بشوند، [امّا] کارگری برای کار نباشد، بیفایده است؛ کارگر، ستون فقرات اقتصاد و ستون فقرات تولید است. البتّه من بارها گفتهام که هر بخشی سهمی دارد؛ کارآفرین و کارفرما و کارگر و مدیرِ دولتی هرکدام سهمی دارند؛ این عناصر گوناگون که با هم همکاری بکنند، کار در اوج زیبایی و خوبی و کمال انجام میگیرد؛ این معلوم است، باید همه با هم همکاری کنند؛ امّا نقش کارگر را بهعنوان محورِ حرکتِ کار و فعّالیّت و اشتغال در کشور، بایستی [بهعنوان] ارزش معرّفی کرد که مایهی سربلندی باشد. اگر از یک کسی [مثلاً] از یک جوانی بپرسند پدرت چهکاره است؟ با افتخار بگوید کارگر است؛ کمااینکه با افتخار میگفت مثلاً مدیر است؛ این یک گام بسیار مهم است.
ارزش گفتمان سازی و گفتمان سازی اقتصاد مقاومتی
این اسم سال که گذاشته میشود، عنوان «اقتصاد مقاومتی» که تکرار میشود، برای این است که این خواست عمومی، در دلها، در زبانها، در عملها خودش را نشان بدهد و همه به این سمت حرکت بکنند. وقتی یک چیزی بهصورت یک گفتمان عمومی درآمد و خواستِ عمومی شد، طبعاً تحقّق پیدا میکند؛ یعنی مسئولین هم در همان جهت حرکت میکنند
ناکامی دشمن در ایجاد تقابل بین جامعه کارگری و نظام
جامعهی کارگری در مسائل سیاسی و اجتماعی نقشآفرین است؛ در دنیا اینجور است. اعتصاب کارگرها در فلان کارخانه یا فلان دستگاه یا فرض کنید دستگاههای گوناگون، ضربههای مهمّ اقتصادی و سیاسی به دولتها وارد میکند. از روز اوّلی که این انقلاب به پیروزی رسید، دشمنان سعی کردند از این حربه علیه جمهوری اسلامی استفاده کنند؛ از روز اوّل سعی کردند کارگرها را به یک شکلی وادار کنند که تأثیر سیاسی منفی روی نظام جمهوری اسلامی بگذارند. و همیشه کارگر، جانب جمهوری اسلامی را گرفته، جانب نظام را گرفته و از نظام حمایت کرده است. جامعهی کارگری ما درواقع در این سی و چند سال به دشمنان نظام اسلامی سیلی زده است! جمهوری اسلامی و همهی دستاندرکاران باید سپاسگزار جامعهی کارگری باشند؛ بعد از این هم به فضل الهی همینجور خواهد بود. جامعهی کارگری ما جامعهی متدیّنی است؛ با همهی تلاشی که دشمن میکند، طبق وظیفهی الهی و اسلامی خودش حرکت میکند و عمل میکند و قهراً در کنار نظام، برای نظام و در خدمت نظام است؛ خب این را بایستی همه قدر بدانند.
کم شدن شر استکبار با استقامت مردم نه سیاست دولتها
گاهی میشنویم و در گذشته شنفتهایم که بعضیها فرض کنید گفتهاند «ما که آمدیم مسئولیّت پیدا کردیم، توانستیم سایهی جنگ را از سر کشور [برداریم]»؛ نه، این حرفها، حرفهای درستی نیست؛ از بنده بشنوید، آنچه سایهی جنگ را، سایهی تعرّض دشمن را در طول این سالهای متمادی از سر این کشور رفع کرده، حضور مردم بوده است.
تکریم شهیدان نشان دلبستگی مردم به نظام و باور درست بودن مسیر استقلال طلبی نظام
شما ببینید؛ یک جوان شما که در یک نقطهای به شهادت میرسد -من با دقّت دنبال کردم این مسئله را- فرق نمیکند اهل کدام شهر است، در کدام استان است، در کدام قسمت کشور است؛ آنچنان مردم با شور و با شوق نسبت به یکچنین عناصری استقبال نشان میدهند و اظهار جانبداری میکنند که انسان متحیّر میماند. این بهخاطر چیست؟ حرکت نظام، جهتگیری نظام برای مردم مطلوب است؛ میدانند که نظام جمهوری اسلامی برای عزّت آنها دارد تلاش میکند، برای امنیّت آنها دارد تلاش میکند، برای پیشرفت آنها دارد تلاش میکند. نظام جمهوری اسلامی دستِ دشمن را از این کشور قطع کرده است؛ این کار کوچکی نیست؛ این خیلی کار بزرگی است. شما ببینید؛ کشورهای نفتخیز، نفتشان، درآمدشان، ثروتشان، در اختیار بیگانگان است؛ بیگانه را راه میدهند برای اینکه بتوانند چند صباحی سرِ قدرت بمانند و لذّت ببرند؛ در رژیم طاغوت، در کشور ما هم همینجور بود. چندین هزار آمریکایی در این کشور از مال این ملّت پول میگرفتند و اینجا تحکّم میکردند و به مسئولین این کشور -از پایین تا بالا- زور میگفتند؛ جاهای دیگر [هم] اینجوری است. جمهوری اسلامی آمد دست دشمن را قطع کرد؛ محدودیّتهایی را که دشمن برای کشور ایجاد کرده بود، از بین برد؛ به حرکت درآورد کشور را. امروز ایران یک کشور درحال پیشرفتِ سریع است؛ یک کشور آبرومند است؛ یک کشور قدرتمند است. اینها خیلی اهمّیّت دارد؛ مردم اینها را میدانند، لذا در کنار نظامند.
انتخابات مظهر همراهی مردم با نظام
مظهر همراهی مردم با نظام جمهوری اسلامی، حضور در پای صندوق رأی است.
لزوم رأی با تفکر در انتخابات برای معذور بودن نزد خدا و نزد خود
مردم سرسری به مسئلهی انتخابات نگاه نکنند؛ رأی را از روی فکر و از روی تأمّل بدهند؛ فکر کنند. وقتی ما بر اساس یک منطقی فکر کردیم، یک انتخابی کردیم و رأیمان را بر اساس آن انتخاب تنظیم کردیم، پیش خدای متعال معذوریم؛ ممکن هم هست اشتباه کنیم، [ولی] باز پیش خدای متعال معذوریم. اگر بیملاحظه، بیدقّت، بیتفکّر عمل کردیم، پیش خدا که مسئولیم هیچ، پیش خودمان هم مسئولیم؛ بعد خواهیم گفت که عجب، دیدید ما روی این مسئله درست فکر نکردیم! یعنی خودمان هم خودمان را محکوم میکنیم؛ امّا وقتی شما فکر کردید، مطالعه کردید، مشورت کردید و بر اساس یک فکری یک انتخابی کردید، خدای متعال از شما راضی است برای اینکه کار خودت را انجام دادهای؛ وجدانت هم از تو راضی است؛ میگوید «خب، من کار خودم را انجام دادم؛ بهفرض به خطا هم رفته باشم و اشتباه هم کرده باشم، خب اشتباه برای همه پیش میآید؛ امّا من کار خودم را کردهام».
لزوم خدای بودن نیتهای نامزدها و خدمت به محرومین نه کسب قدرت
من به نامزدهای محترم عرض میکنم نیّتهایتان را خدایی کنید؛ برای قدرت نباشد، برای خدمت باشد. اگر کسی برای خدمت به مردم، بخصوص خدمت به طبقات ضعیف، وارد میدان مبارزه بشود، هر حرکت او، هر کلمهی او، هر حرف او حسنه است، پیش خدای متعال اجر دارد. با این نیّت وارد بشوید
پرداختن به محرومین و لزوم رعایت اولویت در همه برنامه ها
(در خطاب به نامزدهای ریاست جمهوری دوازدهم) شعارها را جوری انتخاب کنید که همه بدانند شما میخواهید از قشرهای ضعیف کشور و طبقات ضعیف کشور حمایت کنید، مشکلِ [مردم] مشکلدار را میخواهید برطرف کنید. ما یک پیکرهای هستیم؛ جامعه مثل پیکر یک انسان است؛ ببینیم کجایمان ضعیف است، به کجا خون نمیرسد، کجا محتاج رعایت بیشتر است، به آن برسیم؛ نه اینکه به بقیّهی جاهای بدن بیاعتنائی کنیم؛ نه، امّا اولویّت را این [بخش] قرار بدهیم. بنده در دولتهای مختلف، گاهی اوقات اعتراضهای سختی داشتم به مسئولین گوناگون. حالا ما این اعتراضها را معمولاً جلوی مردم و در مظهر افکار عمومی نمیآوریم؛ چون مردم از دعوا و اوقاتتلخی و مانند اینها خیلی خوششان نمیآید، فایدهای هم ندارد؛ امّا با خود مسئولین کشور بنده گاهی اوقات، اوقاتتلخیهای زیادی داشتم. یکی از موارد زیاد اوقاتتلخی، همین بوده که چرا این اولویّتها را رعایت نمیکنید. اولویّت چیست؟ در بخشهای مختلف -خب کشور بخشهای اقتصادی دارد، بخشهای فرهنگی دارد، بخشهای گوناگون سیاسی، علمی و غیره- در هر بخشی یک اولویّتی وجود دارد؛ آن را باید رعایت کرد، آن را باید دنبال کرد، آن را باید جلو انداخت. این آقایانی که امروز نامزد انتخاباتند، تصمیم بگیرند و بین خودشان و خدای متعال عهد کنند که اگر از طرف مردم مقبول شدند و رأی آوردند، اولویّتها را رعایت کنند؛ آنجایی را که بیشتر نیاز به مراقبت دارد، بیشتر مورد توجّه قرار بدهند؛ برنامهها را آنجور [دنبال کنند].
کار انقلابی حلال مشکلات و تعریف کار انقلاب: تلاش متمرکز بدون پرداختن به حواشی و تشریفات
ما جز با کار جهادی و کار انقلابی نخواهیم توانست این کشور را به سامان برسانیم. در همهی بخشها، کمربسته بودنِ مثل یک جهادگر لازم است؛ این اگر بود، کارها راه میافتد؛ این اگر بود، بنبستها باز میشود، شکافته میشود؛ [یعنی] کار فراوان، پُرحجم و باکیفیّت و مجاهدانه و انقلابی. انقلابی یعنی چه؟ بعضی خیال میکنند وقتی میگوییم انقلابی، یعنی بینظم؛ نخیر، اتّفاقاً یکی از خطوط اصلی انقلابیگری، نظم است؛ منتها انقلابی، یعنی اینکه خودمان را سرگرم کارهای حاشیهای و تشریفاتی و زرقوبرقی و مانند اینها نکنیم؛ کار انقلابی یعنی برای یک مجوّز [راهها را کوتاه کنند]. عدّهای از این کارآفرینانِ بااخلاص و متدیّن، چندی پیش آمدند با ما ملاقات کردند و گفتند که برای مجوّزِ یک چیز کوچک -که حالا اسم آوردند و بنده نمیخواهم جزئیّات را بیان کنم- باید انسان از مثلاً ۲۰ یا ۲۵ جا مجوّز بگیرد؛ اینها کار غیر انقلابی است. کار انقلابی یعنی آن کسانی که ضوابط را تعیین میکنند، بیایند راهها را کوتاه کنند؛ راههای میانبُر بگذارند جلوی پای مردم، جلوی پای کارآفرین، جلوی پای کسی که میخواهد خدمت بکند.
ارزش معلم بخاطر ارزش تعلیم و تربیت
جامعهی معلّم یک جامعهی عزیز و محبوب برای هرکسی است که ارزش تعلیم و تربیت را بداند.
دعاهای مأثور و هدایت خواسته ها
اِلَهی هَب لی قَلباً یُدنیهِ مِنکَ شَوقُهُ وَ لِساناً یُرفَعُ اِلَیکَ صِدقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنکَ حَقُّه ... اِلَهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیک. این آرزوهای والای اولیای خدا است که در قالب الفاظ به ما یاد دادهاند تا ذهن ما را هدایت کنند به آنچه باید خواست، به راهی که باید پیمود، به نوع ارتباطی که با خدا باید داشت.
شهید مطهری معلم در زبان و عمل و توصیه به استفاده از نظریات ایشان
به مناسبت روز معلّم، یاد شهید عزیز بزرگوارمان مرحوم آیتالله مطهّری (رضواناللهتعالیعلیه) را گرامی میداریم؛ حقیقتاً معلّم بود. هم در زبان، هم در عمل، هم در سبک زندگی و شیوهی سلوکِ با زمان و اهل زمان، به معنای واقعی کلمه یک آموزگار و یک معلّم بود؛ او را از دست دادیم. دشمنان بشر، دشمنان کشور، دشمنان اسلام او را از ما گرفتند، لکن بحمدالله آثار او باقی است. من جدّاً توصیه میکنم -آقای وزیر هم اشاره کردند، کاملاً درست است- از نظرات آن بزرگوار، چه در زمینهی مسائل آموزشوپرورش و چه در زمینههای دیگر، هرچه میتوانید استفاده کنید، بهرهمند بشوید؛ کتابهای ایشان ذهن را هدایت میکند، پرورش میدهد، پُربار میکند از معارف صحیح و متین اسلامی.
معلم تولید کننده نیروی انسانی هر جامعه
در مورد معلّم، اهمّیّت او اینجا است که همهی جامعهی تحصیلکردهی کشور مدیون قشر معلّمند؛ این چیز خیلی مهمّی است. شما هر انسان فرزانه، آگاه، عالم، تحصیلکرده و باسواد را که پیدا کنید، مدیون معلّم است؛ قشر معلّم یک چنین جایگاهی دارد. همه این را قبول دارند که قدرت و قوّت و اعتبار و آبروی یک کشور، بیش از همهچیز به نیروی انسانی آن کشور است. درست است؟ این را همه قبول داریم. خب نیروی انسانی را چهکسی درست میکند؟ نیروی انسانی را چهکسی نقد(و آماده) میکند؟ چهکسی فعلیّت میبخشد؟ معلّم. ببینید، اینها ارزشها و نشانههای واقعی ارزش معلّم است.
شغل نبودن معلمی بلکه جایگاه و مقام بودن آن
این حرف بسیار خوبی بود که آقای وزیر گفتند، من حقیقتاً از این حرف لذّت بردم که معلّمی، صرفاً فقط کارمندی یک اداره نیست، [بلکه] معلّمی یک شأن، یک جایگاه و یک مقام است؛ این را خود معلّم در درجهی اوّل بداند. ما اگر کرامت خودمان را در هر بخشی بدانیم، تن به پَستی و سُستی و پلیدی نخواهیم داد؛ این در درجهی اوّل؛ و بعد، جامعه قدر معلّم را بداند و احترام و تکریم برای معلّم قائل بشود؛ و سپس مسئولان، این اهمّیّت را درک کنند.
اهمیت برتر دانشگاه فرهنگیان در آماده نمودن معلمین
معلّمین، خودشان را برای این مسئولیّت بزرگ آماده کنند. خب، معلّم خود را به چه وسیله آماده کند؟ با وسایلی که دستگاه کشور در اختیار او میگذارد. لذا من الان اینجا تأکید میکنم، دانشگاه فرهنگیان را مسئولین جدّی بگیرند؛ دانشگاه فرهنگیان را -که تولیدکنندهی معلّم است- جدّی بگیرند؛ هرچه میتوانند برای این سرمایهگذاری کنند؛ به یک لحاظ، اهمّیّت این دانشگاه از همهی دانشگاههای دیگر بیشتر است.
تأثیر اخلاق معلم در اخلاق دانش آموزان
معلّمِ دارای اخلاق، پرورندهی اخلاق در دانشآموز است. معلّم منیعالطّبع،(و دارای غرور مثبت) معلّم صبور، معلّم متدیّن، معلّم متین، این خصوصیّات و خصلتها را با رفتار خود به دانشآموز خود منتقل میکند ولو یک کلمه هم در این زمینهها حرف نزند؛ این نقش معلّم است.
پرهیز از استفاده از جامعه فرهنگیان در بازی های سیاسی
بنده همیشه از سالها پیش اعتراض داشتم به کسانیکه جامعهی معلّمین را در زمینههای سیاسی مثل یک ابزار میخواهند به کار ببرند؛ این جفا است. این مال امروز نیست؛ مال سالهای دههی ۶۰ [است]؛ بعضی از این کارها میکردند. شأن معلّم اینها است؛ نمیشود این الماس قیمتی را وسیلهی یکقُلدوقُل قرار داد و با آن بازی کرد. معلّم شأنی دارد، جایگاهی دارد؛ این جایگاه معلّم است.
آموزش و پروش زیر ساخت کار معلمین
زیرساختهای کشور خیلی مهم است؛ زیرساختهای مهندسی کشور، زیرساختهای علمی کشور، زیرساختهای ادبی و فرهنگی کشور، اینها خیلی مهم است. وقتی در یک کشوری، زیرساختها در یک بخش فراهم بود، تولید در آن بخش آسان خواهد شد. زیرساخت علم و تحقیق، آموزشوپرورش است. اگر آموزشوپرورش با سیاستهای خود، با رفتارهای خود، با برنامهریزیهای درست خود، حرکت درستی را دنبال بکند، این زیرساخت روزبهروز بهتر و قویتر خواهد شد؛ در زمینهی علم و تحقیق که نیاز اصلی و اساسی و بلندمدّت و میانمدّت و کوتاهمدّت ما است، کشور غنی خواهد شد؛ اهمّیّت آموزشوپرورش این است. اگر ما آموزشوپرورش را به حال خودش رها کنیم، دقّت لازم را نکنیم و در آموزشوپرورش مشکل درست بشود، این زیرساخت لطمه خواهد خورد؛ آنوقت ضررش دیگر غیر قابل محاسبه است.
یکوقتی در زمان طلبگیِ ما در قم، یک خیّاط فهیم و دانایی در قم داشتیم که لباس طلبگی درست میکرد و قبا درست میکرد. برای یکی از علمای معروف آن روزِ قم، قبا درست کرده بود؛ آن عالم، ظاهراً یک ایرادی گرفته بود به این قبا؛ ایشان گفته بود که «آقا! اِذا فسد الخیّاط، فَسَدَ القَبا؛ امّا اِذا فَسَدَ العالِم، فَسَدَ العالَم»؛ من اگر کارم را درست انجام ندهم، قبای شما یک خُرده اینجایش مثلاً اشکال پیدا میکند امّا شما اگر خداینکرده اشکالی پیدا کردید، «فَسَدَ العالَم» میشود. ببینید، حالا خداینکرده «اذا فسد آموزشوپرورش» شما ببینید چه اتّفاقی در کشور میافتد.
شاخصه های تربیت اسلامی در آموزش و پرورش
وظیفهی آموزشوپرورش، تربیت یک نسل است؛ وقتی در نگاهِ میانمدّت نگاه میکنیم، یک نسل را برای یک دورهی آینده میخواهد تربیت کند. چهجوری تربیت خواهد کرد؟ چه تربیت خواهد کرد؟ آموزشوپرورش [باید] بتواند نسلی تربیت بکند باایمان؛ اصلش ایمان است. بچّههای لااُبالی و هُرهُریمذهب که به هیچچیز پابند نیستند، اینها در آیندهی کشور، نه برای خودشان مفیدند، نه برای کشور مفیدند، نه برای جامعه مفیدند؛ اوّل ایمان است. نسل باایمان، باوفا، مسئولیّتپذیر، دارای اعتماد به نفس، دارای ابتکار، راستگو، شجاع، نسل باحیا، بافکر، اهل فکر کردن، اهل به کار گرفتن اندیشه، عاشق کشور، عاشق نظام، عاشق مردم، [نسلی که] کشورش را دوست بدارد، مصالح کشورش را مصالح شخص خودش بداند، از آنها دفاع کند؛ یک چنین نسلی باید پرورش پیدا کند؛ یک نسل محکم، قوی، عازم، جازم،(و مصمم) باابتکار، پیشرُو، فعّال؛ اینجور نسلی [لازم است]؛ این کار آموزشوپرورش [است]؛ ببینید چه کار با اهمّیّتی است! میگویم کار آموزشوپرورش، نمیگویم کار معلّم. با اینکه وسیله معلّم است، امّا معلّم، تنها عاملِ ایجاد یک چنین نسلی نیست؛ آموزشوپرورش است که فضا را فراهم میکند برای معلّم، برای دانشآموز، برای اولیا، برای طرّاحان، برای نویسندگان کتابهای درسی؛ اینها همه مؤثّر است؛ آموزشپرورش است که این کارها را انجام میدهد.
جریان هدایت شده از خارج برای بی آبرو نمودن آموزش و پرورش
این را توجّه داشته باشید، گزارشهایی که به من میرسد نشان میدهد که یک جریانی -این را من «جریان» احساس میکنم- در کشور سعی میکند آموزشوپرورش را از چشمها بیندازد؛ ارزش آموزشوپرورش را و اعتماد به آموزشوپرورش را در دلها از بین ببرد؛ مقاصدی دارند. این [جریان] از بیرون هم هدایت میشود.
وجود دشمن و استفاده او از نقاط ضعف ما
بعضیها لجشان میگیرد؛ تا ما میگوییم دستهای خارجی، میگویند شما مدام به خارجیها حمله میکنید! نه، ما ضعفهای خودمان را میبینیم؛ اگر ما قوی باشیم، آن خارجی هیچ غلطی نمیتواند بکند، امّا او از همین ضعفهای ما است که دارد استفاده میکند، برنامهریزی میکند، نقشه میکشد، نفوذ میکند؛ راههای مستقیم را کج میکند، معوج میکند.
لزوم قدرتمند نمودن هنرستانها و پرهیز از ترویج دانشگاه گرایی
یکی از اشکالات آموزشوپرورش ما، بیماری دانشگاهگرایی است. در سطح محیط دانشآموزی ما دانشگاهگرایی وجود دارد؛ یعنی اگر کسی بخواهد درس بخواند و به دانشگاه نرسد، کأنّه درس نخوانده؛ این خطا است، این غلط است، لزومی ندارد. ما اینقدر در کشور نیازهای فوری، فوتی، لازم و مهم داریم که هیچ احتیاجی به تحصیلات دانشگاهی ندارد؛ احتیاج به مدرک دکتری و ارشد و غیرذلک ندارد؛ اینکه بنده سالهای متمادی -چندین بار تا حالا- روی این هنرستانها و فنّیحرفهایها تکیه میکنم، بهخاطر این است. این بخشهای مربوط به فنّیحرفهای را باید تقویت کرد، باید افزایش داد. خیلیها هستند که در تحصیلات مربوط به هنرستان کار کردهاند، در فنّیحرفهای پیش رفتهاند، یاد گرفتهاند، بلد شدهاند که چه کار کنند، آمدهاند، مشغول کار کردنند؛ هم زندگی مادّیشان تأمین است، هم ازلحاظ روحی شادابند، هم دارند به جامعه خدمت میکنند؛ این بهتر است یا آن که زحمت کشیده و مدرک دکتری هم گرفته، [امّا] بیکار نشسته آنجا، کار پیدا نمیکند، یا اگر کاری هم پیدا بکند، یک کار سطحیِ کمارزش در فلان دستگاه یا در فلان اداره که [بگویند] برو بهعنوان مثلاً مشاور یا مانند اینها آنجا بنشین! چه ارزشی دارد اینهمه درس خواندن و اینهمه زحمت کشیدن؟ دانشگاهگرایی خطا است.
دغدغه رهبری و عدم اجرای سند تحول آموزش و پرورش
دوستان و مسئولین مجرّب و باسابقه نشستند، زحمت کشیدند، سند تحوّل را درست کردند؛ خیلی خوب، ابلاغ هم شد. شروع شد که عملیّاتی بشود ولی تا حالا پنج شش سال هم گذشته، [امّا] نشده؛ چرا؟ تا کِی باید نشست تا این نظامنامههایی که گفته میشود در ذیل سند تحوّل باید تحقّق پیدا کند، تنظیم بشود؟ این کار باید زود انجام بگیرد. معلوم میشود شور و شوقِ لازم نیست، انگیزهی لازم نیست.
عدم پایبندی جمهوری اسلامی به سند 2030 و لزوم ملاک قرار دادن اسلام در اهداف آموزشی و تربیتی بجای زندگی غربی
این سند ۲۰۳۰ سازمان ملل و یونسکو[1] و این حرفها، اینها چیزهایی نیست که جمهوری اسلامی بتواند شانهاش را زیر بار اینها بدهد و تسلیم اینها بشود. به چه مناسبت یک مجموعهی بهاصطلاح بینالمللیای -که قطعاً تحت نفوذ قدرتهای بزرگ دنیا است- این حق را داشته باشد که برای کشورهای مختلف، برای ملّتهای گوناگون، با تمدّنهای مختلف، با سوابق تاریخی و فرهنگی گوناگون، تکلیف معیّن کند که شما باید اینجوری عمل کنید؟ اصل کار، غلط است. اگرچنانچه با اصل کار شما نمیتوانید مخالفت بکنید، حدّاقلّش این است که بِایستید بگویید جمهوری اسلامی خودش ممشی دارد، خطّوربط دارد، ما سندهای بالادستی داریم، ما میدانیم باید در زمینههای آموزش، پرورش، اخلاق، سبک زندگی چهکار کنیم؛ احتیاج به این سند وجود ندارد. اینکه ما برویم سند را امضا کنیم و بعد هم بیاییم شروع کنیم بیسروصدا اجرائی کردن، نخیر، این اصلاً مطلقاً مجاز نیست؛ ما اعلام هم کردهایم به دستگاههای مسئول. بنده از شورای عالی انقلاب فرهنگی هم گلهمند هستم؛ آنها باید مراقبت میکردند، نباید اجازه میدادند این کار تا اینجا پیش بیاید که ناچار بشویم ما جلوی آن را بگیریم و ما وارد قضیّه بشویم. اینجا جمهوری اسلامی است؛ اینجا، مبنا اسلام است، مبنا قرآن است؛ اینجا جایی نیست که سبک زندگی معیوبِ ویرانگرِ فاسدِ غربی بتواند در اینجا اینجور اِعمال نفوذ کند. البتّه متأسّفانه اِعمال نفوذ دارند میکنند و از طُرق مختلف وارد میشوند امّا [اینکه] اینجور بهطور رسمی سند به ما بدهند که «تا پانزده سال دیگر باید شما اینجوری بکنید، اینجوری بکنید»، ما هم بگوییم بله، معنی ندارد این کار.
مجهوریت بر آمده از دل اسلام و نقش اساسی انتخابات در حفظ نظام
اگر این [انتخابات] در نظام جمهوری اسلامی وجود نمیداشت، امروز از نظامی که با آن انقلاب به وجود آمد، خبری باقی نبود، این خیلی مهم است؛ از دل اسلام این معنا درمیآید و استفاده میشود؛ اینجور نیست که ما جمهوری را گرفته باشیم و منضمّ به اسلام کرده باشیم؛ نه، خود اسلام به ما اینجور یاد میدهد؛ حالا این یک مقولهای است- لکن علاوهی بر این، آنچه برای ادارهی کشور و حفظ کشور و منافع ملّت به صورت فوری، فوتی لازم است، حضور مردم است؛ حضور مردم است! حضور مردم است که گرهگشا است، حضور مردم است که دشمنان را از هیبت جمهوری اسلامی میترسانَد؛ این واقعیّتی است، این را بدانید.
هیبت جمهوری اسلامی بخاطر مردم نه دولتها و رهبری و دادگاه میکونوس
جمهوری اسلامی در چشم دشمنانش هیبت دارد؛ این هیبت ناشی از چیست؟ ناشی از امثال حقیر و مانند اینها است؟ ابداً، این ناشی از مردم است، ناشی از این حضور عظیم مردمی است، ناشی از این احساسات و عواطفی است که خودش را در همهی عرصهها و صحنههای حضور نشان میدهد؛ بنده این را میگویم؛ نیایند حرفی را که بنده بصراحت بیان کردهام، تعبیر کنند و تأویل کنند و بگویند «نخیر؛ مراد فلانی این است که این حضور مردم -فرض کنید- یک دولتی را سر کار میآورد که آن دولت [هیبت ایجاد میکند]»؛ نه آقا! دولتها تأثیری ندارند. [مگر] یادتان رفته که در دههی ۷۰، یکی از دولتهای اروپایی، رئیسجمهور ما را متّهم کرد و به دادگاه احضار کرد؟[2] رئیسجمهور ایران را! با اینکه اتّفاقاً آن رئیسجمهور با آن دولت، روابطشان روابط خیلی نزدیکی بود؛ باهم پیام مبادله میکردند، نماینده میفرستادند، نامه میدادند، گاهی شاید تلفنی صحبت میکردند -حالا این تلفنیاش یادم نیست امّا مرتّب نامه و نامهنگاری- و او اظهارِ [دوستی میکرد]؛ همان دولت، رئیسجمهور ما را با وجود اظهار دوستی و ارادت و علاقه، در دادگاههای کشورش بهصورت متّهم احضار کرد! توی دهنش زدیم که عقب نشست؛ اگر توی دهنش نمیخورد، پیش میرفتند. دشمن، دشمن است؛ این دولت و آن دولت ندارد. اگر بتواند دشمنی کند، اگر بتواند زهرش را بریزد، میریزد؛ ملاحظهی هیچکس را هم نمیکند. ملاحظهی لفّاظی و زبانبازی و موضعگیری سیاسی و مانند اینها را هم اصلاً نمیکند؛ دشمن است دیگر. آن چیزی که مانع میشود دشمن اِعمال دشمنی کند، ترس از حضور مردم است. میبیند که اگرچنانچه دشمنی بکند، نتیجه بعکس خواهد شد؛ برای خاطر اینکه یک کشور هشتاد میلیونی در مقابلش میایستد. این شوخی است؟ هشتاد میلیون جمعیّتیم ما؛ کشور باعظمت، با مردم آگاه و هوشمند، با نیروی انسانی قوی، با اینهمه جوان؛ این است که در چشم دشمن ابُّهت ایجاد میکند، عظمت ایجاد میکند برای نظام جمهوری اسلامی. این را توجّه داشته باشید.
[/HR][1] سند آموزش ۲۰۳۰ یونسکو با رویکرد تأثیر بر همهی حوزههای آموزشی کشورها، در سال ۲۰۱۵ میلادی و برای اقدام عملی کشورها، در سازمان ملل متّحد ارائه شد. جمهوری اسلامی ایران نیز از کشورهای شرکتکننده در این اجلاس بود که متعهّد به اجرای این سند شد و در سال ۱۳۹۵، سند ملّی آموزش ۲۰۳۰ جمهوری اسلامی ایران را تصویب کرد.
[2] درپی اعلام رأی نهائی دادگاه میکونوس در برلین در فروردینماه سال ۱۳۷۶، این دادگاه آلمانی چند نفر -از جمله رئیسجمهور وقت ایران- را متّهم کرد.
طراوت تازه جمهوری اسلامی با هر انتخابات
حقیقتاً جمهوری اسلامی با تجدید این انتخاباتها در سالهای معیّن و دورههای معیّن، طراوت تازهای پیدا میکند؛ خود را در دلها و چشمهای مردم دنیا به شکل جدیدی، به شکل برجستهای، به شکل طُرفهای مجسّم میکند و نشان میدهد؛ این است که واقعاً روز انتخابات برای نظام جمهوری اسلامی، روز جشن است، روز شادی و شور است.
انتخابات و ملت ایران مورد غبطه ملتهای منطقه
ملّتهایی در منطقهی ما که دولتهایشان تحتالحمایهی رژیم ایالات متّحدهی آمریکا هستند، حسرت این را میخورند، غبطه میخورند به حال ملّت ایران؛ برایشان یک رؤیا است که بتوانند وارد صحنه بشوند؛ دو نفر، سه نفر، پنج نفر، رقابت کنند بر سر ریاست اجرائی کشور، و بعد مردم حق داشته باشند یکی از اینها را انتخاب کنند؛ این برای کشورهای منطقهی ما مثل یک رؤیا میماند. این [کار] هر چهار سال یک بار در کشور ما تکرار میشود. مردم وارد میشوند، انتخاب میکنند، تشخیص میدهند، این خیلی باارزش است. این را باید قدر دانست.
علاقمه مندی ملت ایران با نظام و نمایش عزم راسخ و تجریه و تمرین انضباط خواص حضور در انتخابات
حضور مردم در این صحنه خیلی پُرمعنا است. این نشاندهندهی دو مطلب اساسی است؛ البتّه ذیل این دو مطلب، مطالب دیگری هم وجود دارد لکن در این حضور مردمی، دو مطلب اساسی است: یکی اعتماد مردم و علاقهی مردم به نظام جمهوری اسلامی، پیوند مردم با نظام جمهوری اسلامی؛ یکی [هم] قدرت اراده و تصمیمگیریای که در مردم وجود دارد؛ این دو چیز خیلی مهم است. وقتی شما در صحنه حاضر میشوید، هم نشان میدهید که به نظام جمهوری اسلامی که توانسته است کشور را استقلال ببخشد و آزادی ببخشد، دلبستهاید؛ هم نشان میدهید که ملّت ایران یک ملّت زنده است، پای کار است، مصمّم است، عازم است؛ این را نشان میدهید. هر دوی اینها برای کشور دارای ارزش زیادی است؛ البتّه هرکدام [هم] زیرمجموعههایی دارد؛ فواید بیشتری هم دارد. هرچه این حضور بیشتر باشد، هرچه این انضباطی که بحمدالله در بین مردم وجود دارد بیشتر باشد، آبروی ملّت ایران و احترام ملّت ایران در پیش چشم ناظران جهانی بیشتر است.
این نکتهی انضباط که عرض کردم، نکتهی مهمّی است. این انضباط مردمی، خیلی بااهمّیّت است، خیلی باارزش است؛ هم قبل از انتخابات، هم در حین انتخابات و روز انتخابات، هم بعد از انتخابات. این انضباط مردمی و پایبندی به نظم و قانون خیلی مهم است. این همان چیزی است که بسیاری از کشورها آن را ندارند و ملّت ما بحمدالله دارد نشان میدهد که این را دارا است. و ما ملّت ایران این را از تجربههای گذشته یاد گرفتهایم؛ ما هم تجربه کردهایم؛ سالهای متمادی است که تجربه میکنیم. ملّت ایران تجربه کرده است که این انضباط چقدر به نفع او است و بیانضباطی و بیقانونی چقدر برایش مضر است؛ این را ملّت ایران تجربه کرده.
ملت ایران برنده اصلی هر انتخاباتی
بنده که معتقد به برنده و بازنده نیستم؛ یک نفر بالاخره رأی میآورد، چند نفر هم رأی نمیآورند، امّا برندهی اصلی در این ماجرا ملّت ایران است؛ هرکسی که رأی بیاورد. برندهی اصلی نظام جمهوری اسلامی است، برندهی اصلی ملّت ایران است. هرکسی که میخواهد در رأس قرار بگیرد، آن که در واقع برنده است، مردمند که توانستهاند با رأی خودشان یک نفر را انتخاب کنند. این خیلی باارزش است.
عزم و اطمینان دو شاخصه چهره ملت ایران در مقابل دشمن
همه مراقبت کنند و بدانند که ملّت ایران دشمن دارد؛ در مقابل دشمن باید چهرهی ملّت، چهرهای باشد که حاکی باشد هم از تصمیم، هم از اطمینان به نفْس؛ سکینه و آرامش. این دو چیز باید وجود داشته باشد. عزم و تصمیم راسخ، آنجایی که باید تصمیم گرفت، و در هر حال توکّل به خدای متعال و اعتماد به نفْس و احساس قدرت و توانایی که خوشبختانه ملّت ایران این را دارند، انسان این را احساس میکند.
96/03/03 بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس (سالروز فتح خرمشهر)
تقویت روحیه انقلابی و مشاهده اثار توکل از فوائد جنگ تحمیلی
یکی از بزرگترین فوائد این جنگ هشت ساله و دفاع هشتساله، حفظ و تقویت روحیهی انقلاب و حرکت، در نسل جوان ما و در جامعهی ما بود. اگرچنانچه این حرکت جهادی و فداکارانه به وجود نمیآمد، روحیهی انقلابی در آن اوایل که هنوز عمق زیادی هم پیدا نکرده بود، در معرض تطاول(و تجاوز) قرار میگرفت. بله، امام بزرگوار حضور داشت و شخصیّت ایشان یک شخصیّتی بود که خیلی از چیزها را تضمین میکرد؛ لکن خطرات، خطرات سنگینی بود؛ روحیهی انقلابی قطعاً در معرض تهدید قرار میگرفت. انقلاب با حضور در صحنهی دفاع مقدّس، ماندگار شد.
یک فایدهی دیگر این بود که ما این فکر و اندیشهی دفاعِ از هویّت ملّی و هویّت دینی و انقلابی را - که بارها گفتهایم و شنیدهایم و نقل کردهایم که خدای متعال کمک میکند و انسانها را در [برابر] عوائق و موانعی که در راه حق وجود دارد، پیروز میکند ــ یک بار دیگر خودمان تجربه کردیم؛ این خیلی مهم است. یک جامعهای که در جهت پیشرفت به سمت اهداف والا دارد حرکت میکند، بهطور طبیعی مواجه میشود با موانع بسیاری؛ بخصوص در دنیای مادّی امروز؛ و اگر آن آرمانها، آرمانهای معنوی و ضدّ قدرتطلبی و ضدّ دنیاطلبی و مانند اینها باشد، بدیهی است که موانعی به وجود میآید. اینکه یک ملّتی احساس بکند که میتواند بر موانع پیروز بشود، خیلی چیز مهمّی است. بله، در روایات و آیات، توکّل به خدا و «وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسبُه»(طلاق: 3) و مانند اینها را میخوانیم و میگوییم و عقیده هم داریم، لکن اینکه در عمل«وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسبُه» را آدم ببیند، خیلی فرق میکند. حضرت ابراهیمِ با آن عظمت، به خدای متعال عرض میکند که میخواهم زنده شدن مردهها را ببینم. خداوند میفرماید: اَ وَلَم تُؤمِن؛ مگر قبول نداری؟ جواب میدهد: قالَ بَلى؛ چرا، قبول دارم؛ وَ لکِن لِیَطمَئِنَّ قَلبی.(بقره: 260) این آرامش دل، این پذیرشِ از اعماق باور و جان انسان نسبت به یک حقیقت، خیلی چیز مهمّی است؛ این را جنگ - دفاع هشتساله - به ما نشان داد. ما الان میتوانیم با همهی توان ادّعا بکنیم که جمهوری اسلامی با همهی چالشهایی که در مقابل او به وجود میآورند، میتواند پنجه بیندازد و بر همهی آنها میتواند غالب بشود؛ چون این را تجربه کردهایم. وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین؛(آل عمران: 139) اگر ایمان در دل و در عمل وجود داشته باشد، کوهها در مقابل یک جامعه، یک مجموعه، یک انسان قوی، هموار خواهد شد و قدرت مقاومت نخواهد داشت. یکی از فواید جنگ برای ما این بود. خب، اینها حقایقی است.
خاطره و شروع جنگ تحمیلی با نبود امکانات و عملیات فتح المبین و بیت المقدس
این حادثهی پُربرکت، این حادثهی عظیم و در شکل معمولی ما آدمهای ساده و سطحینگر، واقعاً باورنکردنی، در کشور ما اتّفاق افتاد؛ یعنی ما اوّلِ جنگ هیچ چیز نداشتیم؛ من به شما عرض بکنم، ما هیچ چیز نداشتیم؛ دست خالی؛ سلاحمان، هم کم بود، هم ناقص بود، هم خارج از دسترس بود؛ برخی از اقلام موجود را [هم] که در انبارهای ما وجود داشت، تا مدّتها بعد از شروع جنگ به معرض استفاده نیاورده بودند. بنده اینجا در ستاد کل، در دفتر مشاورت بودم و در معرض رفت و آمد نظامیها قرار داشتم؛ خب جوانهای متعهّد و مؤمنی در ارتش بودند و میآمدند به ما گزارش میدادند؛ بنده هم بهعنوان نمایندهی امام دنبال میکردم. آمدند گفتند که ما یک توپهایی داریم به نام توپ ۲۰۳ که سنگینترین توپّ ما است و این [به میدان] نیامده، اصلاً مطرح نشده. حالا ما در یک چنین جنگی با اینهمه ابزارهایی که دشمن دارد، یک وسیلهای را داریم که میتوانیم استفاده کنیم و نکردیم. من در جلسهی خودمان، جلسهای که با همین آقایان - بنیصدر و دیگران - داشتیم، مطرح کردم؛ بنیصدر که اصلاً خبر هم نداشت، بعضیهای دیگر هم دلشان نمیخواست اینچیزها مطرح بشود؛ بعد یکی از فرماندهان شهید که در جلسه بود - خدا رحمت کند ــ گفت: بله، ما این را داریم، این چیز بسیار مهمّی است. گفتیم خب چرا استفاده نمیکنید؟ یعنی چیزهایی وجود داشت که بود و استفاده نمیکردیم. در اهواز یک ارتشیِ جوانی آمد به ما اطّلاع داد که در پادگان لشکر ۹۲، ما از این نفربرهای جدید - بهاصطلاح «بیامپیتو» که بعد در اختیار قرار گرفت - داریم. ما مکرّر میگفتیم که مثلاً فلان وسیله نیاز است؛ میگفتند نداریم. ما یک روز صبح بلند شدیم و با همان شخص - همان برادر ارتشی ــ چون از درِ معمولی پادگان نمیشد داخل رفت، از یک راه دیگری و از یک محلّ دیگری وارد پادگان شدیم و رفتیم وسط پادگان؛ بنده دیدم بله! شاید تعداد مثلاً نهتا، دهتا از این «بیامپی»ها آکبند - یعنی هنوز در آن تختههای بستهشده - آنجا بود؛ که اینها البتّه یکمقداری هوا و باد و باران خورده بود؛ زیر آسمان [بود]! اوّل جنگ ما اینجوری بودیم. ابزارهای جنگی نداشتیم، نیروی مرتّب و منظّم آمادهبهکار و پایکار نداشتیم یا خیلی کم داشتیم؛ یکمقدار چیزهایی هم داشتیم ازاینقبیل که از اینها استفاده نمیشد؛ بهخاطر اینکه در رأس کار کسی یا کسانی بودند که دلسوزی نداشتند؛ با این وضعیّت ما جلو رفتیم. این مطالبی که گفتم، مربوط به نیمهی دوّم سال ۵۹ است؛ یعنی شش ماه اوّلِ شروع جنگ.
خب از شش ماه اوّلِ شروع جنگ، یعنی نیمهی دوّم سال ۵۹ تا شش ماه اوّل سال ۶١ چقدر فاصله است؟ در این فاصله، حرکت ملّت ایران و نیروهای مسلّح ما آنچنان شد که دو عملیّات بزرگ و مهم در همان دو سه ماه اوّل سال ۶١ به وجود آمد؛ یعنی فتحالمبین در اوّل [سال] در فروردین، و بیتالمقدّس و فتح خرّمشهر در اردیبهشت و اوّل خرداد؛ یعنی اینجور پیش رفت، اینجور حرکت سریع بود! یعنی ما همان ماهی که از ده کیلومتری اهواز را با خمپاره میزدند - یعنی از دُبّحردان که تا اهواز به نظرم حدود ده کیلومتر است، اهواز زیر آتش خمپاره بود - از آن وضعیّت رسیدیم به این وضعیّت که چند هزار اسیر در فتحالمبین و چند هزار اسیر در بیتالمقدّس [گرفتیم] و گرفتن سرزمینهای بسیار و گرفتن خرّمشهر و استحکام نیروها و مسائل دیگر [اتّفاق افتاد]. تا آخر جنگ همین حالت ادامه داشته؛ یعنی روزبهروز ما توانستیم به هویّت خودمان، به قدرت خودمان آشنا بشویم، معرفت پیدا کنیم و پیش برویم و خودمان را بشناسیم؛ و این اتّفاق افتاد.
مشاهده معجزه دفاع مقدس مثل آنچه حضرت ابراهیم از زنده شدن پرندگان دید
هشت سال همهی دنیا متّفق شدند علیه ما و با ما جنگیدند؛ این یک واقعیّتی است، همهی دنیا! یعنی آمریکا علیه ما بود در عمل، ناتو علیه ما بود در عمل، شورویِ آن روز علیه ما بود در عمل، مرتجعین منطقه - همین سعودی و کویت و بقیّه - همه علیه ما بودند در عمل! یعنی همهی آنها علیه ما [در جنگ] شرکت داشتند؛ ما هم یک نهال تازهروییده با تجربههای کم، توانستیم بر همهی اینها فائق بیاییم؛ این تجربهی ما است؛ این برای «لِیَطمَئِنَّ قَلبی» کافی نیست؟ این مثل همان زنده شدن مرغهایی است که جناب ابراهیم (علیه السّلام) از خدای متعال خواست، خدا گفت اینجوری عمل بکن برای اینکه قلبت آرامش پیدا کند. این آرامش قلبی را ما باید داشته باشیم؛ هر کسی ندارد، معیوب است؛ یعنی تعبیر بهترش این است که بگوییم معیوب است، اگر خوشبینانه نگاه کنیم باید بگوییم معیوب است؛ [اگر هم] بدبینانه نگاه کنیم، خب جور دیگری باید قضاوت کنیم.
تقویت پایه های انقلاب و هویت ملی با خلق آثار دفاع مقدس
این فیلمی که این آقا میسازد، این کتابی که آن آقا مینویسد، در واقع یک تزریق سیمان به این پایههایی است که میخواهیم اینها را مستحکم کنیم، میخواهیم اینها را ماندگارتر کنیم؛ تقویت پایههای انقلاب است، تقویت پایههای پیشرفت کشور است، تقویت هویّت ملّی است؛ خیلی باارزش است.
لزوم خاطره نویسی دفاع مقدس به عنوان ثروت ملی
حقیقتاً این خاطرات، یک ثروت ملّی است؛ این خاطرات، ثروت ملّی است؛ متعلّق به آن شخص خاطرهگو و راوی هم نیست، مال همه است؛ باید بگویند، باید بنویسند.
حسنه بودن آثار دفاع مقدس و واسطه گری رزق معنوی
اینها (آثار دفاع مقدس) حسنه است، اینها صدقه است. این کسانی که این کارها را میکنند، این برادرهایی که اینجا حضور دارند، چه آنهایی که در کار نگارش و ادبیّات و مانند اینها هستند، چه آنهایی که در کار فیلم و سینما و مانند اینها هستند، بدانند این کاری که انجام میدهند یک حسنه است، یک انفاق بزرگ معنوی است؛ رزق این ملّت را، این جمعیّت را، این کشور را، شما دارید به آنها میرسانید؛ واسطهی [رساندن] رزق الهی و رزق معنوی به آنها هستید. این را قدر بدانید، این خیلی خوب است. راهیان نور از جملهی همین کارها است؛ راهیان نور از جملهی همین صدقات و حسنات است. نوشتن خاطرهها همینجور، گفتن خاطرهها همینجور، این جلسه همینجور.
تلاش دشمن برای تضعیف ره آوردهای دفاع مقدس
نگذارید این حادثهی معجزنشان (دفاع مقدس) ضعیف بشود. عزیزان من! انگیزه وجود دارد برای ضعیف کردن این حقیقت، در واقعیّت زندگی ما و در واقعیّت ذهن ما. کسانی انگیزه دارند؛ همان کسانی که برنامهریزی میکنند برای کشورهای اسلامی و به آنها ابلاغ میکنند و آنها هم قبول میکنند که مسئلهی جهاد را یا مسئلهی شهادت را از مجموعهی معارف دینی کتابهای مدرسهای و دانشگاهی و بقیّهی کتابها خارج کنند و حذف کنند - این ابلاغ شده به بعضی از کشورها؛ گفتهاند مسئلهی جهاد و مسئلهی شهادت و مانند اینها را حذف کنید و آنها هم قبول کردند و حذف کردند؛ این انگیزهها اینجوری است - همان انگیزهها در داخل استمرار پیدا میکند، ادامه پیدا میکند و به شکل برخی از خردهسیاستهای فرهنگی، اینجاوآنجا دیده میشود؛ غفلت نباید کرد. جنگ را، دفاع مقدّس را، شهادت را، جهاد را، زنده نگه داریم؛ این خاطرهها را قدر بدانیم؛ اینها بسیار باارزش است.
نقش آثار دفاع مقدس در اتصال نسل ها به نسل اول انقلاب
اینها (آثار دفاع مقدس) میتواند نسل امروز را بهمعنای واقعی کلمه متّصل کند و ملحق کند به همان نسلی که آن اوج دفاع مقدّس را آفرید و این اوج تاریخی ما را خلق کرد. مکرّر، خیلی زیاد، افرادی میآیند، نامه مینویسند به ما، اصرار، التماس، گریه، برای اینکه اجازه داده بشود بروند دفاع از حرم و جزو مدافعین حرم [بشوند]؛ یعنی همان چیزهایی که ما در آن روزهای دههی ۶۰ میدیدیم -که جوانها، بچّههای کوچک، آنهایی که نمیشد بروند به یک جهتی و به یک دلیلی، میآمدند التماس میکردند برای اینکه بروند- حالا هم همان وضعیّت در خیلی از اینها هست؛ اَلحِقنی بِالصّلِحین؛(یوسف: 10) این الحاق به صالحین است.
پاسخ به ملیونها سؤال درباره زندگی ثمره انس با قرآن و نیاز جامعه بشری به این پاسخها
این جلسات (انس با قرآن) و این نشستنها و این توصیه کردنها و این کارهایی که انجام میگیرد، همه مقدّمه است برای اینکه فضای کشور و ذهنیّت عمومی مردم ما، فضای قرآنی بشود و ذهنیّت، با قرآن اُنس بگیرد و [مردم] با مفاهیم قرآنی اُنس بگیرند؛ مهم این است.
اگر با قرآن اُنس گرفتیم، آنوقت این فرصت و این مجال پیدا خواهد شد که صاحبان فکر از قشرهای مختلف، بر روی نکات قرآنی تدبّر کنند، چیزهایی را از قرآن استفاده کنند، استنباط کنند، بفهمند و به سؤالات گوناگون جواب بدهند. منظورم از سؤالات، شبههها نیست؛ منظور سؤالاتِ دربارهی زندگی است، زندگی کردن. الان میلیونها سؤال در مقابل ما است. وقتیکه یک جامعهای با یک حکومتی، زندگی را به سمت آرمانهایی دارد حرکت میدهد و حرکت میکند، این [جامعه] با هزاران هزار سؤال مواجه است؛ در نوع ارتباطات، در نوع رفتار، در نوع موضعگیریها، در نوع دشمنی و دوستیها، در نوع برخورد با مال، در نوع برخورد با امور دنیا؛ اینها همه سؤالاتی است که مطرح است؛ همهی این سؤالها جواب دارد. بشریّت گمراه و بدبخت شد، بهخاطر اینکه جوابهای درست این سؤالها را پیدا نکرد. بدبختی امروز دنیا -و بشر- بهخاطر این است که جوابهای درست را به این سؤالها بلد نشد، فرا نگرفت؛ پاسخهای غلط، پاسخهای انحرافی، پاسخهای گمراهکننده دریافت کرد، به ذهنش رسید، عمل کرد، [لذا] امروز رسیده به اینجا؛ دنیا امنیّت ندارد، صفا ندارد، معنویّت ندارد، آرامش روحی ندارد، دلهای آحاد جامعه با یکدیگر صاف نیست؛ این وضعیّت امروز دنیا است، همهی دنیا اینجور است.
انسانها برای ارتباط خلق شدهاند، دلها باید باهم مرتبط باشند، به هم محبّت بورزند، به یکدیگر کمک کنند. انسانها باید مثل یک تَنِ واحد در دنیا [باشند]؛ اصلاً بشر اینجوری ساخته شده، اینجوری تدبیر شده؛ امّا امروز شما نگاه کنید ببینید همهجا جنگ، همهجا ناامنی، همهجا ترس، همهجا گمراهی، همهجا دوری دلها از یکدیگر؛ خانوادهها متلاشی؛ اختلاف طبقاتی فاحش؛ عدّهای برخوردار و بهرهمند، عدّهای محروم؛ اینها همه بهخاطر این است که سؤالات زندگی درست جواب داده نشده، غلط فهمیده شده؛ آنوقت این نظامهای اقتصادی و سیاسی کجومعوج در دنیا به وجود آمده و بشریّت، مبتلا است؛ میلیاردها انسان، مبتلای این وضعیّتند؛ حتّی آنهایی که برخوردار هستند هم مبتلایند. اینجور نیست که وقتی ما میگوییم اختلاف طبقاتی هست، یعنی آنکسی که فرض بفرمایید به قول معروف جزو یک درصد جامعهی آمریکایی است، خیلی راحت و خیلی خوش است؛ نه، او هم بدبختیهایی، گرفتاریهایی، مشکلاتی -روحی، روانی- در زندگی خودش دارد که الیٰماشاءالله، گاهی از گرفتاریهای آدم فقیر بیشتر است؛ یعنی همه گرفتارند. جامعهای که راه درست را نشناسد، صراط مستقیم را نشناسد، با خدا مرتبط نباشد، این[طور] است. این جوامع بشری متأسّفانه امروز دچار یک چنین ضلالت و گمراهیای هستند. اینکه شما این همه تکرار میکنید و گفتهاند تکرار کنید «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم»، بهخاطر همین است. صراط مستقیم یعنی آن راهی که این آفتها، این مشکلات در آن وجود ندارد؛ این معنای صراط مستقیم است. دائم از خدای متعال میخواهید که شما را هدایت کند؛ این هدایت در قرآن است. اگر با قرآن اُنس گرفتیم، اگر قرآن را درست فهمیدیم، اگر در قرآن تدبّر کردیم، آنوقت پاسخ درست به سؤالات زندگی به ما داده خواهد شد؛ بایستی برویم دنبال این، این چیز مهمّی است. جوانان عزیز، حالا انشاءالله هرچه با قرآن بیشتر اُنس بگیرید، این حقایق بیشتر برای شما آشکار خواهد شد؛ هرچه از این شربت گوارا بنوشید، بیشتر مشتاق خواهید شد، بیشتر تشنه خواهید شد؛ قرآن اینجوری است.
عدم انس با قرآن موجب ذلت دولتهای اسلامی منطقه مثل سعودیها و سوء استفاده کفار از این دولتها
امروز جامعهی اسلامی هم مثل بقیّهی جوامع دچار مشکل است. شما نگاه کنید ببینید در دنیای اسلام چه خبر است. در دنیای اسلام یک عدّه انسانهای بیارزش و نالایق و پست، سرنوشت برخی از جوامع اسلامی را در دست گرفتهاند؛ مثل همین دولتهایی که مشاهده میکنید؛ سعودی و امثال اینها. اینها بهخاطر دوری از قرآن است، اینها بهخاطر عدم آشنایی با حقایق قرآنی است. البتّه یک مقداری عدم آشنایی است، یک مقداری عدم ایمان است. بظاهر معتقد به قرآنند، گاهی میلیونها نسخهی قرآن هم چاپ میکنند، مجّانی هم اینجاوآنجا تقسیم میکنند، امّا به محتوای قرآن، به معنای قرآن، به مضمون قرآن هیچ اعتقادی ندارند؛ قرآن میگوید «اَشِدّآءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم»،(فتح: 29) [ولی] اینها «اشدّاء علی المؤمنین، رحماء مع الکفّار» هستند. شما ملاحظه کنید ببینید وضع اینها چهجوری است؛ با کفّار مأنوسند، [به آنها] علاقهمندند، برای آنها از اموال ملّتشان [خرج میکنند]؛ چون خودشان که مالی ندارند؛ این پولهایی که اینها دارند و در حسابهای بانکیشان متراکم شده و این ثروتهای افسانهای، اینها مال کیست، اینها از کجا آمده؟ اینها ارث پدری که نیست؛ اینها پول نفت است، پول معادن زیرزمینی است، پول ثروتهای ملّی است؛ به جای اینکه صرف بهبود زندگی مردم بشود، میرود در حسابهای اینها متراکم میشود، از آن استفادهی شخصی و خصوصی میکنند؛ این پولهای مردم را تقدیم میکنند به کفّار، به دشمنان مردم. وَ اتَّخَذوا مِن دونِ اللهِ ءالِهَةً لِیَکونوا لَهُم عِزًّا * کَلّا سَیَکفُرونَ بِعِبادَتِهِم وَ یَکونونَ عَلَیهِم ضِدًّا؛(مریم: 81 و 82) احمقها خیال میکنند که با دادن پول و با کمک کردن و با این چیزها میتوانند صمیمیّت دشمنان اسلام را جلب کنند، [درحالیکه] صمیمیّتی وجود ندارد؛ همانطور که خودشان هم گفتند، مثل گاو شیرده [هستند]؛ شیرشان را میدوشند، وقتیکه دیگر شیر نداشتند، ذبحشان میکنند. این وضع امروز دنیای اسلام است؛ با آنها آنجور، آنوقت با مردم یمن اینجور، با مردم بحرین اینجور؛ رفتارهای ضدّ دین. البتّه اینها نابودشدنی هستند. ظواهر را که نگاه کنید، این ظواهر نباید کسی را گول بزند؛ اینها رفتنی هستند، اینها ساقطشدنی و نابودشدنی هستند. اِنَّ الباطِلَ کانَ زَهُوقًا؛(اسراء: 81) اینها باطلند و قطعاً دچار زوال و سقوط و بدبختی و فروافتادگی خواهند شد؛ در این هیچ تردیدی نیست. البتّه ممکن است چهار صباح زودتر یا دیرتر انجام بگیرد؛ بستگی دارد به اینکه مؤمنین، جامعهی مؤمن، چهجوری عمل بکند؛ اگر درست عمل بکند، این اتّفاق زودتر میافتد؛ اگر درست عمل نکند، این اتّفاق چهار صباح دیرتر میافتد؛ امّا حتماً این اتّفاق میافتد. هم اینها، هم آن کسانی که اینها چشم امیدشان به آنها است، همه ساقطشدنی هستند.
طبق وعده قرآن و طبق تجربه، آینده از آن اسلام
آنچه آینده دارد، آن اسلام است، آن قرآن است، آن شما جوانهای مؤمن هستید؛ آنکه آینده دارد شما جوانان مؤمن هستید. الان میخواندند که «وَ مَن اَصدَقُ مِنَ اللهِ قیلًا»؛(نساء: 122) چه کسی از خدا راستگوتر است؟ چه کسی از خدا به آینده عالمتر است؟ و خدای متعال این را فرموده است که آینده متعلّق است به مؤمنین، متعلّق است به صالحین، متعلّق است به مجاهدین فیسبیلالله؛ در این هیچ تردیدی نیست؛ این یک وعدهی الهی است. امّا اگر کسی دچار وسوسه و تردید هم بشود، وعدهی الهی هم دل او را آرام نکند، تجربهها باید دل او را آرام کند. بنده مکرّر این را عرض میکنم و با همهی وجود اعتقاد به این معنا دارم. اگرچنانچه هیچ وعدهای هم به ما داده نشده بود، با این تجربههایی که ملّت ایران از سی چهل سال پیش به این طرف دارد، باید یقین میکرد که آینده متعلّق به او است؛ باید یقین میکرد که پیروزی متعلّق به او است. ما کسانی هستیم که در کشورمان یک حکومتی بر سر کار بود که همین مغازله و معاشقهای که میبینید حکّام آمریکا با آن بیچارهها -عقبافتادههای فکری و عقلی و همهچیز- انجام میدهند، همین مغازله(گفتگوی عاشقانه) را آن روز با حکومت ایران انجام میدادند؛ خیلی بیشتر، خیلی بهتر. صریحاً میگفتند «شما ژاندارم ما در خلیج فارس هستید»، به حکومت طاغوت ما این حرف را میزدند. آنها، هم عقلشان بیشتر از اینها بود، هم تواناییهایشان زیاد بود، اتّکائشان هم به این طواغیت، بیشتر از اینها بود و ارتباطاتشان قویتر بود؛ درعینحال که یک چنین حکومتی بر سرِ کار بود، ملّت ایران توانست با قدرت ایمان، با مجاهدت، با فداکاری، این حکومت را علیرغم همهی پشتیبانیهای جهانیای که از او میشد ساقط کند و به جای او چیزی را سرِ پا کند که قدرتهای استکباری طاقت دیدن آن را ندارند؛ یعنی نظام جمهوری اسلامی؛ این یک تجربه. دیگر از این تجربه بهتر؟ وَلاتَهِنوا وَلاتَحزَنوا وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین؛(آل عمران: 139) ایمان اگر [حاصل] شد، شما برترید.
لزوم صراحت در اعلان مواضع و عدم تنافی آن با داشتن روابط بین المللی
در راه ایمان قوی باشید، صریح باشید، ثابتقدم باشید؛ بنده اصرار دارم که در زمینهی ذکر مبانی اسلامی، آحاد ملّت ایران و مسئولین کشور صریح باشند. همین آیاتی که این جمعِ خوشخوان، اخیراً خواندند؛ قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ اِذ قالوا لِقَومِهِم اِنّا بُرَءؤُا مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللهِ کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُمُ العَداوَةِ و البَغضآءُ اَبَدَاً حَتّی تُؤمِنوا بِاللهِ وَحدَه؛(متحنه: 4) این است دیگر؛ با صراحت [میگوید] «کَفَرنا بِکُم». هیچ منافاتی ندارد؛ حالا بعضیها در فکر این هستند و دغدغهی این را دارند که خب یک حکومت و یک دولت باید ارتباطات جهانی داشته باشد؛ بنده هم کاملاً معتقدم و تأیید میکنم این گرایش را؛ امّا منافاتی ندارد؛ میتوان با صراحت، مبانی خود و اصول خود را گفت و پیش هم رفت، توفیق هم پیدا کرد در همهی مسائل گوناگون زندگی، از جمله ارتباطات بینالمللی؛ میشود این کارها را کرد.
96/03/14 بیانات در مراسم بیست و هشتمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی (رحمهالله)
لزوم تکرار مسائل مربوط به امام خمینی و تکرار حقائق مانع تحریف همچون تکرار تلاوت قرآن و ذکر حادثه کربلا
اگر یک حقیقتی بارها تکرار نشود و با جزئیّات و خصوصیّات ذکر نشود، گمان تحریف این حقیقت بمرور وجود دارد. اکثر شما میدانید که انگیزههایی برای تحریف شخصیّت امام و تحریف انقلاب -که بزرگترین هنر امام بزرگوار بود- هست. ما باید تکرار کنیم حقایقی را که در باب امام و در باب انقلاب گفتهایم، باز هم بگوییم و تکرار کنیم و مجال تحریف را از تحریفکنندگان بگیریم. در شرع مقدّس هم همینجور است، در حقایق تاریخی هم همینجور است؛ بسیاری از معارف دینی را مأمور شدهایم که تکرار کنیم؛ مِنبابِ مثال، تلاوت قرآن را بهطور دائم باید تکرار کنیم که حقایق قرآنی از ذهنها هرگز محو نشود؛ یا تاریخ را -تاریخ واقعی و درست را- باید تکرار کنیم. اگر ملّت ما عاشورا را اینجور در طول قرنهای متمادی با اصرار تبیین نمیکردند و بیان نمیکردند، ممکن بود این حادثهی مهم از یادها برود یا بسیار ضعیفتر از آنچه واقع شده است منعکس بشود.
انقلاب موجب تحولی عمیق و هویت یافتن جامعه ایرانی
جوانهای عزیز! انقلاب اسلامی که بهوسیلهی امام بزرگوار تحقّق پیدا کرد و با دست تدبیر او ارادهی الهی محقّق شد، صرفاً یک جابهجایی سیاسی نبود که یک گروهی از رأس قدرت کنار بروند، یک گروه دیگر بیایند سر جای آنها؛ این نبود، بلکه انقلاب یک تحوّل عمیق بود؛ هم تحوّلی بود در سیاست کشور -در عرصهی سیاست تحوّل عمیقی بود- هم تحوّلی بود در متن جامعهی ایرانی. در عرصهی سیاست این تحوّل به این معنا بود که یک دیکتاتوریِ بستهی ارثیِ وابستهی به دشمنان و دنبالهرو بیگانگان را که در کشور حاکم بود -یک چنین حکومتی را- تبدیل کرد به یک حکومت مردمپایه که متّکی به مردم است و مستقل است و سربلند است و دارای هویّت است؛ در عرصهی سیاست، این تحوّل عظیم اتّفاق افتاد. در عرصهی متن جامعه هم، جامعهی ما یک جامعهی بیهویّت شده بود؛ ایرانِ با این سابقهی فرهنگی، با این عظمت، با اینهمه دانشمند، با این فلسفه، با این معارف عظیم بشری در این کشور، تبدیل شده بود به یک جامعهی دنبالهرو غرب و بدون هویّت. هدف انقلاب تغییر این وضعیّت بود که جامعه را تبدیل کند به یک جامعهی باهویّت، دارای استقلال، دارای اصالت، دارای خلّاقیّت، دارای حرف نو؛ این انقلاب اسلامی، یک چنین تحوّلی بود که امام بزرگوار به کمک مردم، این انقلاب را به پیروزی رساند.
امام و تعقیب اهداف حداکثری بر خلاف انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت
وقتی امام بزرگوار ما این هدفها را در خلال سخنرانیهای خود و بیانات خود بیان میکرد، درواقع یک هدفهای حدّاکثری را مطرح میکرد؛ به نظر افراد بدبین و وسوسهگر خیلی بعید میآمد که یک چنین هدفهایی را امام بزرگوار بتواند محقّق کند؛ حتّی [به نظر] سیاسیّون. یکی از سیاسیّون معروف معتبر مورد احترام ما، به خود من میگفت که آن روزی که امام مسئلهی از بین رفتن سلطنت در کشور را مطرح کرد، ما گفتیم چرا امام این حرف را میزند؟ اینکه شدنی نیست، اینکه ممکن نیست! یعنی حتّی سیاستمداران پختهی مبارزِ فداکار هم اینجور فکر میکردند. یک هدف حدّاکثری را امام مطرح کرد. شما این هدف حدّاکثری را مقایسه کنید با مثلاً هدف نهضت مشروطیّت؛ هدف نهضت مشروطیّت این بود که بهوسیلهی مجلس، از اختیارات شاه کاسته شود؛ یا فرض بفرمایید مقایسه کنید با هدف نهضت ملّی شدن صنعت نفت؛ هدف نهضت ملّی عبارت بود از اینکه ما نفت را -که در اختیار انگلیسیها بود- بگیریم و در اختیار دولت خودمان قرار بدهیم؛ شما مقایسه کنید بین این هدفهای کوچک و حدّاقلّی، با هدف امام که آن تحوّل عظیم مورد نظرش بود؛ این نهضتهایی که هدفهای حدّاقلّی داشتند، موفّق نشدند، [امّا] امام با آن هدف حدّاکثریِ با آن عظمت موفّق شد. اینها در اوّل کار، یک پیروزیهای مختصری هم به دست آوردند لکن در ادامه شکست خوردند. امام توانست پیروزی کامل به دست بیاورد و این پیروزی را حفظ کند و ماندگار کند.
صراحت و صداقت موحب جذابیتی شخصی امام
جوان، امام را انتخاب کرد، راه امام را انتخاب کرد، نهضت را، مبارزه را، انقلاب را انتخاب کرد؛ چرا؟ بهخاطر همین جذّابیّتهایی که در امام وجود داشت.
برخی از این جذّابیّتها، جذّابیّتهای مربوط به شخص امام بود. امام دارای یک شخصیّت بسیار قوی، بسیار مستحکم، دارای قدرت ایستادگیِ در مقابل سختیها بود. امام دارای صراحت بود، صراحت در بیان. امام دارای صداقت بود، با صداقت حرف میزد؛ همهی مخاطبان امام، صداقت را در گفتهی او احساس میکردند؛ اینها جذّابیّتهای شخصی امام بود. ایمان و توکّل امام به خدای متعال، در رفتار او و در گفتار او -بهطور مساوی- نمایان بود؛ هم رفتار او و هم گفتار او نشانهی ایمان او و توکّل او به خدای بزرگ بود؛ اینها جذّابیّتهای امام بود.
اصول حذاب امام: اسلام ناب از تحجر و التقاط، استقلال از سلطه آمریکا، مردم سالاری دینی
بخشی از جذّابیّتها (ی امام خمینی) مربوط به اصولی بود که امام ارائه میکرد. مثلاً ازجملهی چیزهایی که امام به مردم ارائه میکرد، اسلام بود؛ اسلام ناب، اسلام ناب محمّدی. اسلام ناب یعنی اسلامی که نه اسیر و پابند تحجّر است، نه اسیر و پابند التقاط(آمیزهای از چند روش یا مکتب، بدون سنخیّت محتوایی و ارزشی) است. در دورانی که هم تحجّر وجود داشت، هم التقاط وجود داشت، امام، اسلام ناب را مطرح کرد؛ این برای جوان مسلمان، جذّاب بود. ازجملهی مبانی اعلامی امام و شعارهای امام، استقلال بود؛ ازجملهی آنها آزادی بود؛ ازجملهی آنها عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی بود؛ اینها مبانی امام بود که مطرح میکرد؛ اینها همه جذّاب است.
ازجملهی مبانی امام بیرون آمدن از چنبرهی سلطهی آمریکا بود؛ این چیزی بود که برای جوان ایرانی جذّاب بود. و من به شما عرض بکنم، امروز بیرون آمدن از چنبرهی سلطهی آمریکا برای جوانها [حتّی] در کشورهایی هم که با آمریکا پیمانهای طولانیِ وابستگی دارند، جذّاب است. یعنی مثلاً در کشوری مثل عربستان سعودی که در خدمت هدفهای آمریکا است، شما اگر سراغ جوانها بروید -این دانستهشده و تجربهشده است- خواهید دید که همهی جوانها از وابستگی به آمریکا متنفّرند و علاقهمندِ به جدایی از این سلطهی ظالمانهاند؛ این یکی از خصوصیّات [مبانی امام] بود.
ازجملهی مبانی مطرحشدهی بهوسیلهی امام و شعارهای امام بزرگوار، مسئلهی مردمسالاری بود؛ یعنی اختیار حاکمیّت کشور در دست مردم باشد؛ مردم انتخاب کنند، مردم بخواهند، مردم اراده کنند؛ در همهی عرصههای زندگی. یکی از شعارهای امام مسئلهی خودباوری ملّت بود؛ یعنی اینکه به مردم میگفت و تکرار میکرد که شما میتوانید، شما قادرید؛ در علم، در صنعت، در کارهای اساسی، در ادارهی کشور، در مدیریّت بخشهای مهمّ کشور، در اقتصاد و غیره، شما قادر هستید خودتان روی پای خودتان بِایستید. اینها جذّابیّتهای شخصیّت امام بود که توانست جوانها را جذب کند. و جوانها آمدند به نهضت امام بزرگوار پیوستند، انقلاب به پیروزی رسید.
دهه 60 دهه ترور و جنگ و پیروزی و لزوم مواظبت بر عوض نشدن جای شهید و جلاد
دههی ۶۰، یک دههی مظلوم است؛ دههی تعیینکنندهی در سرنوشت ایران و ایرانی، دههی فوقالعاده مهم و حسّاس و درعینحال ناشناخته و اخیراً بهوسیلهی برخی از بلندگوها و صاحبان بلندگوها مورد تهاجم؛ دههی ۶۰ را مورد تهاجم قرار میدهند. دههی ۶۰، دههی آزمونهای بزرگ و دههی پیروزیهای بزرگ است.
دههی ۶۰، دههی خشنترین تروریسم در کشور است. در طول چند سال، هزاران نفر از آحاد مردم، از مسئولین، از قشرهای مختلف بهوسیلهی تروریستها به شهادت رسیدند؛ از کاسب معمولی تا جوان دانشجو تا فعّال سیاسی تا شخصیّتهای بزرگی که در انقلاب تعیینکننده بودند. البتّه من عدد معیّن نمیکنم، [لکن] تا هفده هزار هم گفتهاند؛ هفده هزار انسانِ باشرفِ باشخصیّتِ ارزشمند در این تروریسمِ دههی ۶۰ فدا شدند، که در میان اینها شخصیّتهایی مثل شهید مطهرّی و شهید بهشتی حضور دارند؛ یعنی این آدمهایی که امثال اینها در طول زمان، کمتر در یک کشوری به وجود میآید و میتوانند تعیینکنندهی سرنوشت کشورها باشند.
دههی ۶۰، دههی جنگ تحمیلی است. یعنی هشت سال از این دههی اوّل انقلاب و دههی حیات مبارک امام بزرگوار، صرف یک جنگ تحمیلیِ بر ملّت ایران شد؛ شما ببینید چقدر این دشوار است! دههی ۶۰ دههی سختترین تحریمها است؛ همهچیز را تحریم کردند؛ تحریمهای پیدرپی، علیه کشور، علیه مراکز اقتصادی ما، علیه دولت ما؛ و دههی افتخارات بزرگ است. دههی مبارزهی با تجزیهطلبی است؛ از اطراف کشور گروههایی را تحریک کردند، پول دادند، سلاح دادند، برای اینکه اینها را به جان نظام جمهوری اسلامی بیندازند و تجزیهطلبی کنند. دههی ۶۰، دههی یک چنین حوادث بزرگی است که در کشور اتّفاق افتاد.
و در دههی ۶۰، ملّت ایران و جوانهای ما آنچنان محکم ایستادند که بر همهی اینها پیروز شدند. این خیلی مسئلهی مهمّی است. من توصیه میکنم به کسانی که اهل فکرند، اهل تأمّلند و راجع به دههی ۶۰ قضاوت میکنند، جای شهید و جلّاد عوض نشود! در دههی ۶۰، ملّت ایران مظلوم واقع شد؛ تروریستها و منافقین و پشتیبانهای آنها و قدرتهایی که آنها را به وجود آورده بودند و دائماً در آنها میدمیدند، به ملّت ایران جفا کردند، بدی کردند؛ ملّت ایران در موضع دفاع قرار گرفت، امّا دفاع کرد و پیروز شد و بحمدالله آن توطئههای آنها را خنثی کرد. این [دربارهی] دههی ۶۰. جوانهای ما ایستادند، امام بزرگوار با آن چهرهی نورانی، با آن قلب خداباور، با آن عزم راسخ ایستاد و بر همهی این مشکلات فائق آمد.
تعقیب اهداف انقلاب در عین اعتراف به عقب ماندگی
ما در مورد عدالت اجتماعی عقبیم، در مورد تحقّق برخی از مبانی و اصول اسلامی عقبماندگی داریم؛ این را انکار نمیکنیم، امّا همّت ما، هدف ما، آرمان ما همین است که امام بزرگوار معیّن کرد و ما دنبال این آرمانها حرکت میکنیم.
مسؤولین و لزوم استفاده از قدرت بسیج کنندگی انقلاب
من میخواهم بگویم مسئولان کشور، فعّالان سیاسی کشور، از این قدرت بسیجکنندگی انقلاب غفلت نکنند؛ این نعمت بسیار بزرگی است، این نعمتی است که در اختیار کشور ما و در اختیار ملّت ما قرار دارد. انقلاب قدرت بسیج دارد؛ میتواند جوانها را، انسانهای باعزم و بااراده را، انسانهای سالم را، بهسوی اهداف والا و بلند هدایت کند و حرکت بدهد و پیش ببرد؛ هیچ پیشرانی به عظمت و قدرت انقلاب و شعارهای انقلاب وجود ندارد؛ ما امروز به این احتیاج داریم و تا سالهای متمادی احتیاج خواهیم داشت.
رقص شمشیر آمریکا با عربستان و مصحکه ادعای حقوق بشر
شما ببینید وقاحت دشمن تا کجا است. رئیسجمهور آمریکا در یک نظام قبیلهایِ عقبماندهیِ منحطِّ محض میایستد در کنار رئیس قبیله و رقص شمشیر میکند، آنوقت به چهل میلیون رأی ملّت ایران در یک انتخابات آزاد ایراد میگیرد! دشمنانی با این وقاحت و با این حدّ از پردهدری و بیملاحظگی که میایستند در کنار قاتلینِ شب و روز مردم کوچه و بازار یمن، و اسم از حقوق بشر میآورند؛ دیگر از این وقاحت بالاتر! قریب دوسالونیم است که شب و روز دارند یمن را بمباران میکنند؛ نه مراکز نظامی یمن را، [بلکه] کوچه را، بازار را، مسجد را، بیمارستان را، خانههای مردم را؛ بیگناهان را میکُشند، زن و کودک و بچّه و بزرگ را به قتل میرسانند؛ آنوقت اینها میروند پهلوی آنها میایستند، با یکدیگر مغازله(سخنان عاشقانه) میکنند و اسم حقوق بشر میآورند و جمهوری اسلامی را بهخاطر حقوق بشر تحریم میکنند! دیگر وقاحت از این بالاتر؟ در مقابل یک چنین دشمنی ما احتیاج به قدرت بسیجکنندگی انقلاب داریم.
خودباروی ملی شزط پیشرفت همه جانبه
امروز ما اگر میخواهیم در میدان علم پیش برویم، در میدان سیاست پیش برویم، در میدان اقتصاد پیش برویم، اگر میخواهیم کارهای بزرگ انجام بدهیم، احتیاج داریم به جرئت و اعتمادبهنفسی که انقلاب به یک ملّت میدهد و به ما داد. آن جرئت و اعتمادبهنفس را از بین نبرید، آن را تضعیف نکنید.
نسل سوم و آمادگی برای دفاع
ما در داخل کشور میلیونها جوان داریم که اگر تجربهای مثل تجربهی سالهای ۶۰ برای کشور پیش بیاید، قطعاً اینها با کمال قدرت، با کمال عزّت نفس، با کمال دلاوری و عزم وارد میدان میشوند و کشور را حفظ میکنند و نگه میدارند.
عقلانیت در انقلابی گری و محقق شدن پیش بینی امام در غیر معتمد بودن آمریکا
میشنوم گاهی اوقات بعضی در مقابل شعارهای انقلاب، عنوان و مفهوم عقلانیّت را مطرح میکنند؛ کأنّه عقلانیّت نقطهی مقابل انقلابیگری است؛ نه، این خطا است؛ عقلانیّت واقعی هم در انقلابیگری است. نگاه انقلابی است که میتواند حقایق را به ما نشان بدهد. ببینید! کِی بود آنوقتی که امام، آمریکا را بهعنوان شیطان بزرگ معرّفی کرد و بهعنوان یک موجود یا دولت غیرقابلاعتماد معرّفی کرد؛ این را سالها پیش امام بزرگوار به ملّت ایران -به ماها- یاد داد؛ امروز بعد از گذشت سالها، رؤسای کشورهای اروپایی میگویند آمریکا غیرقابلاعتماد است.
آنچه در آینه جوان بیند ** پیر در خشت خام آن بیند
این عقلانیّت است. عقلانیّت این است که این حرف و مطلبی را که امروز رؤسای کشورهای اروپایی دارند میگویند و آمریکا را غیرقابلاعتماد میدانند، امام در سی سال قبل یا سی و چند سال قبل گفت. و ما این را خودمان تجربه کردیم و آزمودیم؛ حقیقتاً آمریکاییها غیرقابلاعتمادند؛ در همهی موضوعات، غیرقابلاعتمادند؛ و من انشاءالله در فرصتهای دیگری در این زمینه ممکن است صحبت بکنم. این عقلانیّت است؛ عقلانیّت معنایش این است که انسان اصالتها را بشناسد؛ عقلانیّت، تکیهی به مردم است؛ عقلانیّت، تکیهی به نیروی داخلی است؛ عقلانیّت، تکیه و توکّل به خدای بزرگ است. عقلانیّت اینها است؛ عقلانیّت در این نیست که انسان خود را بعد از رها شدن از چنبرهی قدرت آمریکا و استکبار، مجدّداً نزدیک به آنها بکند. اینها عقلانیّت نیست؛ عقلانیّت را امام داشت؛ عقلانیّت را انقلاب به ما میگوید.
روحیه انقلابی مهمترین درس امام
بزرگترین درسی که امام بزرگوار به ما داد، درس روحیّه و ذهن و عمل انقلابی است؛ این را باید فراموش نکنیم. امام میراث فرهنگی نیست؛ بعضی به امام به چشم میراث فرهنگی نگاه میکنند. امام زنده است؛ امام، امام ما است؛ امام، پیشوای ما است؛ امام، در مقابل ما است. بله، جسم امام نیست، امّا سخن امام و راه امام و فکر امام و نفَس امام زنده است؛ با این چشم به امام نگاه کنید و از او بیاموزید.
طمع دشمن و هزینه بیشتر سازش نسبت به چالش
بعضی عقلانیّت را در این میدانند و میگویند که «چالش با قدرتها هزینه دارد» -[البتّه] اشتباه میکنند- بله، چالش هزینه دارد، امّا سازش هم هزینه دارد. شما ملاحظه کنید دولت سعودی برای اینکه با رئیسجمهور جدید آمریکا بتواند سازش بکند، مجبور میشود بیش از نیمی از ذخایرِ موجودی مالی خودش را در خدمت هدفها و طبق میل آمریکا هزینه کند. اینها هزینه نیست؟ سازش هم هزینه دارد. چالش اگر عقلائی باشد، چالش اگر منطبق با منطق باشد، اگر با اعتمادبهنفس باشد، هزینهاش بمراتب کمتر از هزینهی سازش است. من عرض کردم -انشاءالله بعدها [هم] صحبت خواهم کرد- اینجور نیست که قدرتهای توطئهگر و قدرتهای متجاوز به یک حدّی قانع باشند؛ ما این را در تعاملات این چند سال اخیر مشاهده کردهایم. یک حدّی را مشخّص میکنند، وقتی شما در آن حد عقبنشینی کردید، تازه یک حرف جدید مطرح میکنند، یک ادّعای جدید و یک مطالبهی جدید مطرح میکنند، شما را باز با همان فشارها مجبور میکنند این مطالبهی جدید را هم بهشان بدهید؛ و این سلسله همینطور ادامه پیدا خواهد کرد؛ این متوقّف نمیشود.
راضی کردن مردم بجای راضی کردن قدرتهای مستکبر معنای انقلابی گری مسؤولین
انقلابیگری یعنی مسئولین کشور، هدفشان را راضی کردن قدرتهای مستکبر قرار ندهند؛ مسئولان کشور، هدفشان را راضی کردن مردم، به کار گرفتن نیروهای داخلی، تقویت عناصر فعّال در داخل کشور قرار بدهند؛ این انقلابیگری است. معنای انقلابیگری این است که کشور و مسئولان، تسلیم هیچ زورگوییای نشوند، دچار انفعال نشوند، دچار ضعف نفْس نشوند؛ نه زورگویی و قلدری را از طرف مقابل قبول کنند، نه فریب او را بخورند -چون قدرتها با وجود اینکه زورگویند و قلدرند و دستشان پُر از اسلحه است، از فریب هم دریغ نمیکنند؛ آنجایی که ممکن باشد، اهل خدعه و فریب و دُور زدن و این حرفها هم هستند- اینها معنای انقلابیگری است.
رأی مردم رأی به نظام
بعضیها متأسّفانه بگوییم از روی کجفهمی -یا چه بگوییم، نمیدانم- انکار میکنند؛ میگویند «رأی مردم ربطی به نظام اسلامی و تأیید نظام اسلامی ندارد»! چرا آقاجان؛ حتّی کسانی که ممکن است در دل از نظام اسلامی گلهمندی هم داشته باشند، امّا وقتی میآید در چهارچوب نظام رأی میدهد، معنایش این است که این چهارچوب را قبول میکند و به آن اعتماد میکند و آن را کارآمد میداند که در چهارچوب آن دارد حرکت میکند.
لزوم حلم و ظرفیت ملت بعد از انتخابات و نبود این ظرفتی در سال 88
ملّت -چه آن گروهی که نامزد آنها رأی آورده است، چه آن گروهی که نامزد آنها رأی نیاورده است- باید از خودشان ظرفیّت نشان بدهند، از خودشان حلم نشان بدهند -حلم یعنی ظرفیّت، جنبهدار بودن- بیجنبگی نشان ندهند. بعضی هستند که اگر در یک قضیّهای برنده هم بشوند بیجنبگی نشان میدهند، بیظرفیّتی نشان میدهند، اگر بازنده هم بشوند همینجور؛ نه، بایستی چه در صورتی که انسان موفّق شد و به آن مقصودی که داشت رسید، چه در صورتی که نرسید، از خود ظرفیّت نشان بدهد. خب، خوشبختانه امسال در این انتخابات ظرفیّت نشان دادند، آن کسانی هم که موفّق نشدند ظرفیّت نشان دادند، بر خلاف سال ۸۸ که آن مشکلات را برای کشور به وجود آوردند.
لزوم حرکت پا به پای انقلاب مسؤولین و پرهیز از ناکارآمدی
اگر خدای نکرده در بخشهای مختلف -چه اقتصادی و چه غیراقتصادی- یک بخشی از خود ناکارآمدی نشان بدهد، این به حساب ناکارآمدی نظام گذاشته خواهد شد و این بیانصافی است؛ نظام کارآمد است؛ بخشهای مختلف باید بتوانند خودشان را پابهپای نظام پیش ببرند.
لزوم شنیده شدن صدای واحد در مسائل بین المللی از میان مسؤولین
در مسائل جهانی هم، از کشور باید صدای واحدی شنیده بشود؛ این را همهی مسئولان محترم کشور توجّه کنند؛ در مسائل مهمّ بینالمللی، یک صدای واحد قوی باید از داخل کشور شنیده بشود؛ صداهای گوناگون از مسئولین شنیده نشود. حالا ممکن است فلان نویسنده یا فلان کسی که در فضای مجازی کار میکند، عقیدهی دیگری داشته باشد، اهمّیّت ندارد؛ مسئولان کشور باید حرف واحدی بزنند، صدای واحدی داشته باشند.
دو گانه ها در نظام سلطه: پیشرفت و توقف، ابتکار و تقلید، استقلال و وابستگی، اعتماد بنفس و انفعال
در ادبیّات سیاسی ما یک کلیدواژهی مهمّی وجود دارد به نام «نظام سلطه»؛ این کلیدواژه، خیلی پرمغز و پرمعنا است ... خب، یک دوگانههایی به وجود آمد، [ازجمله] دوگانهی پیشرفت و توقّف؛ یعنی کشورهای مسلّط همینطور مدام پیشرفتهای روزافزون با سرعت روزافزون پیدا کردند -یعنی سرعت پیشرفتشان هم مدام زیاد شد- و کشورهای زیر سلطه متوقّف شدند و عقبگَرد کردند. در این، نکتهی مهمّی وجود دارد. تصوّر نشود که کشورهای زیر سلطه، یعنی کشورهای آسیایی یا آفریقایی یا بعضی از کشورهای آمریکای لاتین که زیر سلطه بودند، اینها از اوّل همینطور مثلاً بدون علم و بدون فرهنگ و بدون تمدّن بودند؛ نه، اینجوری نیست. شما ملاحظه کنید این کتاب نگاهیبهتاریخجهانِ نهرو را؛ نهرو شرح میدهد که وقتی انگلیسها وارد هند شدند، هند از صنعت برخوردار بود؛ صنعت پیشرفته بهحسب آن زمان -این را نهرو در نگاهیبهتاریخجهان ذکر میکند- یعنی محصولات پیشرفتهی صنعتی آن روز را داشت؛ کشورهای دیگر هم همینجور. انگلیسیها وقتی وارد هند شدند، جلویش را گرفتند؛ یعنی کاری کردند که اصلاً صنعت بومی هند متوقّف بشود و عقبگَرد کند تا نیاز پیدا کنند به صنایع وارداتی و تولیدات انگلیسی؛ اصلاً برنامهریزی کردند برای این. در همهجا این اتّفاق افتاد. در ایران هم همین اتّفاق افتاد. البتّه فرق ایران و هند و بعضی جاهای دیگر این است که در ایران استعمار رسمیای وجود نداشت؛ نفوذ بود، استعمار نبود؛ [امّا] در هند، استعمار رسمی بود. دوگانهی پیشرفت و توقّف.
دوگانهی ابتکار و تقلید؛ یعنی کشورهای مسلّط، هر روز یک ابتکار جدیدی در زندگی، در علم، در امکانات به وجود آوردند؛ [امّا] کشورهای زیر سلطه، بدون اینکه هیچ ابتکاری را از خود بروز بدهند یا به آنها امکان چنین چیزی داده بشود، همینطور مرتّب تقلید کردند؛ مرتّب آنها ابتکار کردند، اینها نگاه کردند و تقلید کردند.
دوگانهی استقلال و وابستگی، استقلال سیاسی و وابستگی؛ کشور کوچکی مثل انگلیس مستقل بود، یک دریای با عظمتی مثل شبهقارّهی هند -شامل هند و پاکستان و بنگلادشِ بعدی- تحت نفوذ آن و وابستهی سیاسی بود. یا یک کشوری مثل ایران با این سابقهی فرهنگ، ازلحاظ سیاسی وابسته بود -چه در اواخر دورهی قاجار، چه در دورهی پهلوی- وابستهی به چه؟ مثلاً فرض کنید به یک کشور کوچکی مثل کشور انگلیس. یعنی یک دوگانهی اینجوری هم به وجود آمد؛ استقلال سیاسی و وابستگی سیاسی.
اعتماد به نفس و انفعال؛ این هم یک دوگانهی دیگر است. کشورهای مسلّط، اعتماد به نفس داشتند، حرف میزدند، توقّع میکردند، دنیا را متعلّق به خودشان میدانستند؛ [امّا] این مجموعهی زیر سلطه که البتّه خیلی هم ازلحاظ کمیّت بیشتر بودند، اینها دچار انفعال، دچار وادادگی و ضعف نفس بودند.
صدور جهانبینی و فرهنگ و رسوم و عادات؛ از لوازم نظام سلطه
صدور جهانبینی و فرهنگ و رسوم و عادات؛ یکی از بهاصطلاح لوازم و تبعات این نظام سلطه، این است که آن کشورهایی که ابتکار دارند، پیشرفت دارند، اعتماد به نفس دارند؛ عادات خودشان و رسوم خودشان و جهانبینی خودشان را منتقل میکنند به کشورهای زیر سلطه؛ اینها هم از آنها قبول میکنند؛ بهصورت کتاب، بهصورت تحقیقات و انواع و اقسام [دیگر] که اینها هرکدام شواهد تاریخی واضح و روشنی دارد که [اگر] اهل مطالعه باشید و اینها را دنبال کنید، کاملاً پیدا میکنید. آنوقت علاوهی بر همهی اینها، برنامهریزی برای ادامهی همین حالت. یعنی آن کشورهایی که مسلّط بودند، برنامهریزی علمی دقیقی کردند برای اینکه این حالت ادامه پیدا کند؛ یعنی ابدی بشود؛ تغییرپذیر نباشد. یک همچنین حالتی در دنیا به وجود آمد. این وضعیّت دنیا در این دو سه قرن اخیر بوده.
نجات موردی بعضی کشورها از نظام سلطه مثل آمریکا و هندوستان و باقی ماندن بعد فرهنگی آن نظام (خاطره)
بعضی از کشورها توانستند خودشان را از این منجلاب (نظام سلطه) نجات بدهند؛ البتّه نه بهطور کامل، لکن در بخشی؛ مثلاً فرض کنید کشور ایالات متّحدهی آمریکا که تحت سلطهی انگلیس و تحت استعمار انگلیس بود، توانست ازلحاظ سیاسی و اقتصادی، خودش را نجات بدهد امّا ازلحاظ فرهنگی، نه؛ ازلحاظ فرهنگی کاملاً تحت تأثیر و منفعلِ در مقابل اروپا بود و همانطور هم ادامه پیدا کرد و تا امروز هم ادامه پیدا کرده. یا مثلاً کشوری مثل هند، ازلحاظ سیاسی توانست خودش را نجات بدهد یا ازلحاظ اقتصادی توانست تا حدود زیادی خودش را بیرون بکشد امّا ازلحاظ فرهنگی، نه؛ ازلحاظ فرهنگی نتوانست خودش را نجات بدهد؛ که حالا چیزهایی وجود دارد. بنده در یکی از شهرهای هند، وسط میدان دیدم یک مجسّمهای است. پرسیدم این مجسّمهی چه کسی است؟ گفتند این مجسّمهی سردار انگلیسی است که بر این شهر حکومت میکرده. پناه بر خدا! چرا مجسّمهی یک ظالمی را که شما سالها مبارزه کردید و اینها را بیرون کردید، حالا اینجا نصب کردهاید؟ مجسّمهاش آنجا بود؛ شاید الان هم هست؛ در یکی از استانهای جنوبی هند. در آفریقا هم شبیه همین را من دیدم. در یکی از کشورهای آفریقایی، وسط یک جنگل خیلی توریستی -از جنگلهایی بود که ما را برای بازدید به آنجا بردند- آنجا هم دیدم یک مجسّمهای است؛ گفتم چه کسی است این؟ گفتند این کسی است که حاکم مثلاً انگلیسی بر این کشور بوده؛ اسمش هم آنجا هست، جنگل هم به اسم او است! [یعنی] ازلحاظ فرهنگی نتوانستند خودشان را نجات بدهند. این وضع دنیا است.
عدم تأثیر پذیری از نظام سلطه معنای شعار «نه شرقی و نه غربی»
انقلاب رسماً خودش را ازلحاظ جهانبینی، ازلحاظ فکر، ازلحاظ فرهنگ، ازلحاظ اقتصاد، ازلحاظ سیاست، ازلحاظ همهی شئون مدیریّت کشور، در مقابل غرب قرار داد. این «نه شرقی، نه غربی» که امام بهعنوان شعار جمهوری اسلامی اعلام کرد، معنایش این بود؛ هیچگونه تأثّری [از سلطه ندارد]. البتّه بله، [مثل] قانونی است، گذاشته میشود، [ولی] یک جایی هم در این قانون تخلّف میشود؛ این یک حرف است؛ امّا قانون نبودن و عکسش قانون بودن، یک حرف دیگر است؛ در جمهوری اسلامی [این] قانون شد؛ تخلّص(و رهایی) و بیرون آمدن از همهی آن چیزهایی که در نظام سلطه بر یک کشور سلطهپذیر و تحت سلطه تحمیل میشود، قانون قطعی و یقینی شد.
کارآمدی نظام دلیل بر بقای آن
بعضیها زمزمه میکنند «نظام ناکارآمد است»؛ چرا؟ چون فلان وزارتخانه بد عمل کرده؛ نه، اگر نظام ناکارآمد بود، تا حالا ده بار بلعیده شده و از بین رفته بود. بزرگترین دلیل کارایی این نظام، خود وجود این نظام و ماندن این نظام است. اینکه یک نظام بِایستد، حرفش را صریح بزند، هیچ ملاحظهای نکند، موضع قاطع خودش را با صراحت در دنیا اعلام کند، با وجود اینکه دشمنیها را هم میدانیم، نه اینکه غافل باشیم از دشمنیها؛ نه، ارکان نظام و مجموعهی مردمی و دولتی نظام میدانند، درعینحال میایستند؛ این خیلی مسئلهی مهمّی است، این خیلی حادثهی عجیبی است! بزرگترین نشانهی کارآمدی نظام این است که توانسته خودش را در همین جهت حفظ کند.
خاطره و هجمه نظامی و عقیدتی بر علیه دانشجوی مسلمان در دانشگاه تهران
آنوقت (در آغاز انقلاب) دشمن بر روی دانشگاه و دانشجو متمرکز شد و اوایل انقلاب، [بر آن] مسلّط شدند؛ یعنی دشمن سوار شد بر دانشگاه. خیلی از شماها خب آنوقت شاید در دنیا هم نبودید، دانشجو که قطعاً نبودید، امّا بنده همانوقتها هر هفته در دانشگاه تهران جلسه داشتم. هر هفته من میرفتم مسجد دانشگاه تهران نماز و سخنرانی و پاسخ به سؤالات؛ و دانشجوها جمع میشدند، سؤال میکردند، ابهام داشتند، حرف میزدند، ما هم جواب میدادیم؛ جنگ بهمعنای واقعی، و تیراندازی [بود] داخل دانشگاه تهران به جوری شد که یکی از روزها که هفتهای یک بار دوشنبهها یا یکشنبهها میرفتم، وقتیکه آمدم جلوی در دانشگاه، بعضیها آمدند گفتند وارد نشوید، دانشگاه خطرناک است؛ چند نفر محافظ هم خود ما داشتیم، اینها هم گفتند نروید؛ گفتم نمیشود، من باید بروم دانشگاه، در مسجد لابد منتظر من هستند؛ آمدیم وارد دانشگاه شدیم. خلوت! تیراندازی بود، همدیگر را میزدند؛ همین دانشگاه تهران! آمدم مسجد دانشگاه، دیدم هیچ خبری نیست، دانشجوها هم نیامدهاند، ترسیدهاند. دیدیم وقتی جوانها بترسند، ما [هم] به طریق اولی! برگشتیم؛(خندهی معظّمٌله و حضّار) یک چنین وضعیّتی در دانشگاه بود. واقعاً دانشگاه میدان جنگ شده بود؛ این تسلّط دشمن بود. حالا چهکسانی بودند؟ چپها بودند، طرفدارهای سلطنت هم بودند! اینهایی که همیشه در مقابل هم بودند، در مقابل انقلاب و نظام اسلامی و امام بزرگوار، دستشان در دست هم متّحد شده بودند؛ باهم متّفق بودند؛ بچّههای ساواکیها هم بودند -بالاخره ساواکیها هم، زن و بچّه و جوان و دانشجو داشتند؛ آنها هم بودند- چپهای مارکسیست هم بودند؛ فدائیان خلق و مجاهدین و همینهایی که میشناسید و شنیدهاید و شاید خواندهاید و مانند اینها، همه در مقابل مجموعهی دانشجویان مسلمان [بودند].
در سالهای آغازین انقلاب جامعه دانشجوی مسلمان مغلوب از درون بخاطر عدم محتوا و ضعف تحلیل
دانشجوی انقلابی مسلمان، دانشگاه را فتح کرد؛ این را شما بدانید. یعنی دانشجوهای مسلمان، هم در مباحثات توانستند دانشگاه را فتح کنند، هم در مبارزات جنگی؛ یعنی در همین اتّفاقاتی که افتاد، دانشجوها توانستند دانشگاه را فتح کنند؛ بعد هم که خب به تعطیلی دانشگاه و مانند اینها [انجامید]. منتها [بعد] در بین خود مجموعهی دانشجوی مسلمان، یک اختلالاتی به وجود آمد. دانشجوی مسلمان، دانشگاه را فتح کرد، لانهی جاسوسی را فتح کرد امّا خودش از درون مغلوب شد! این به نظر من نکتهی قابل توجّهی است. چرا؟ برای خاطر اینکه دچار ضعف تحلیل و ضعف محتوا بود؛ هیجانات بود، خیلی هم تند -بعضی از بچّههای دانشجو در آن روز، ماها را که آنوقت تازه از زیر زندان و تبعید و این قبیل چیزها بیرون آمده بودیم، انقلابی نمیدانستند؛ یعنی در مقام قضاوت، ماها را تخطئه میکردند؛ همینهایی که الان هم هستند؛ حالا بعضیهایشان هنوز هم هستند؛ یعنی واقعاً اُرتدُکس [بودند]، یک انقلابی اُرتدُکسِ سفت و سخت، خیلی قرص و محکم- منتها آن ذهنیّت، از محتوای لازم خالی بود، [لذا] در یک نقطهی حسّاسی ضربه خورد.
جوان بودن دانشجو (کم توقع و دارای ذهن فعال و فهمیمو مؤثر بودن) علت هجمه دشمن به دانشگاه
در این سالها، علیه دانشگاه و برای خارج کردن دانشگاه از این صحنهی مبارزه خیلی تلاش کردند؛ علّتش هم این است که دانشگاه مهم است. دانشگاه اگر در خدمت انقلاب باشد خیلی مهم است؛ از خیلی از قشرهای دیگر تأثیرش بیشتر است. اوّلاً همه جوانند، کمتعلّقند، آمادهبهکارند، ذهن فعّالی دارند، فهیمند؛ اینها خیلی نکات مهمّی است؛ بعد هم بر روی محیط جامعه تأثیر دارند؛ یعنی دانشجوی انقلابی میتواند روی محیط پیرامونی خودش اثر بگذارد؛ اوّلش خانواده است، بعد مرتبطینند، بعد دوستان، و در محیط اجتماعی اثر میگذارد؛ لذا برای اینکه دانشگاه را از هویّت انقلابی خالی کنند و خلاص بکنند، خیلی تلاش کردند، خیلی کار کردند، خیلی سیاستورزی کردند در این زمینه. متأسّفانه از داخل خود ما هم در مواردی کمک شد به اینها که بتوانند دانشگاه را انقلابزدایی کنند؛ یعنی روحیّهی انقلابی، روحیّهی حزباللّهی، روحیّهی مبارزه از محیط دانشجویی گرفته بشود. اینها مقدّمه بود.
لزوم احساس مسؤلیت دانشجویان انقلابی در مسائل کشور
خطاب من به مجموعهی انقلابی و علاقهمند به مسائل انقلاب است؛ آنهایی که انقلاب را دوست دارند، آنهایی که بهمعنای واقعی کلمه انقلاب اسلامی را وسیلهی نجات این کشور و تأمین آیندهی این کشور میدانند؛ خطاب من به آنها است. من میگویم شما دانشجوها باید خودتان را در صفوف مقدّم این مبارزه حس کنید. یک مبارزهای است، وجود دارد، تمام نشده، ممکن است حالاحالاها هم تمام نشود، ادامه داشته باشد؛ در صفوف مقدّم این مبارزه باید خودتان را احساس کنید و قرار بدهید. صحنهی درگیری را ببینید. یکی از اشکالات بزرگ این است که بعضی درگیری را حس نمیکنند، صحنهی درگیری را نمیبینند، نمیفهمند که ما درگیری داریم. ارتباط این مبارزه با خودتان را مدّنظر داشته باشید. دانشجو باید احساس مسئولیّت انسانی، احساس مسئولیّت ملّی، احساس مسئولیّت دینی و اجتماعی و بینالمللی بکند؛ این چیزی است که از دانشجو توقّع میرود.
لزوم داشتن روحیه سؤال و امر به معروف و نهی از منکر برای دانشجوی انقلابی
نگاه دانشجو به مسائل کشور. بنده این نگاه نقّادانهای را که [اینجا] دانشجویان داشتند صددرصد تأیید میکنم. [البتّه] ممکن است بعضی نقدها را وارد ندانم؛ چه آنچه مربوط به دستگاههای قوّهی مجریّه است، چه آنچه مربوط به قوّهی قضائیّه است، چه آنچه مربوط به دفتر رهبری است. ممکن است بعضی وارد باشد، بعضی وارد نباشد، لکن نفْس این نگاه نقّادانه را من صددرصد تأیید میکنم. من میگویم این نگاه نقّادانه و دغدغهمند، از دانشجو و محیط دانشگاه نباید گرفته بشود. هم نقّادانه، هم آرمانگرایانه؛ باید دنبال آرمانها باشند. روی کاستیها و کژیها علامت سؤال بگذارند؛ دانشجو باید کاستیها را ببیند، کجیها را ببیند، عیوب را ببیند و سؤال کند. حالا ممکن است طرف، برای جواب ندادن به این سؤال یک عذر موجّهی داشته باشد، لکن این موجب نمیشود که شما سؤال نکنید؛ شما سؤال کنید. روحیّهی سؤال کردن، امربهمعروف، نهیازمنکر، مطالبهی جدّی آرمانها و ارزشها در دانشجو، روحیّهی قابل قبول است.
پرهیز دانشجو از ناامیدی هنگام شکست و ناامید نشدن مسؤولین زمان شکست عملیات رمضان و کربای 4 و والفجر مقدماتی
از شکستهای مقطعی هم دانشجو نباید مأیوس بشود؛ این را توجّه داشته باشید؛ اینکه حالا یک جایی ما گفتیم [ولی] نشد، در یک جایی فلان مقصود را داشتیم [ولی] تحقّق پیدا نکرد؛ مطلقاً بایستی اجازه ندهید که یأس و ناامیدی بر شما غالب بشود. اگر بنا باشد که انسان از شکستها مأیوس بشود، ما صد بار باید در دوران مبارزه و صد بار باید در جنگ هشتسالهی تحمیلی مأیوس میشدیم، عقبنشینی میکردیم. شب میریختند در خانهی آدم، جلوی زن و بچّهی آدم، آدم را کتک میزدند، دستبند به دست آدم میزدند، بعد هم میبردند آدم را، یا از اینها بالاتر. اگر بنا باشد که انسان از ضربه خوردن و به قول این دختر عزیزمان از کتک خوردن مأیوس بشود، ناراحت بشود، پس در آن دورهی مبارزه، آنهایی که مبارزه میکردند باید مأیوس میشدند، [ولی] مأیوس نشدند؛ اگر مأیوس میشدند، مبارزه به پیروزی نمیرسید. در جنگ هم همینجور؛ در جنگ، بارها آن چیزی که ما تصوّر میکردیم و پیشبینی میکردیم تحقّق پیدا نکرد. فرض کنید در عملیّات رمضان تصوّر میکردیم که عملیّات پیش خواهد رفت، تابستان هم بود، هوا هم گرم بود، ماه رمضان هم بود، عدّهی زیادی از بچّههای ما شهید شدند، عملیّات هم شکست خورد. مأیوس شدیم؟ مأیوس شدند؟ در کربلای ۴ همینجور، در والفجر مقدّماتی همینجور. در والفجر مقدّماتی یک جمعیّت عظیمی از بسیجیها رفتند جبهه، یک منطقهای را هم معیّن کرده بودند، تقریباً مطمئن هم بودیم که در این عملیّات ما پیش خواهیم رفت و موفّق خواهیم شد -عملیّات، جلوی عمارهی عراق بود- عملیّات لو رفته بود، به شکل عجیبی شکست خورد. اگر بنا بود انسان با شکست و با عقبنشینی مقطعی و مانند اینها مأیوس بشود که هیچ چیز به سامان نمیرسید. نخیر! یأس بهخاطر ناکامیهای مقطعی و موقّت، مطلقاً در زندگیتان راه نداشته باشد.
اقتدار جمهوری اسلامی در منقطه و عدم اقتدار آمریکا تلقین شکست توسط دشمنان
امروز سیاستهای بزرگترین قدرتهای دنیا، در منطقهی غرب آسیا به گِل نشسته، پیش نرفته؛ خود آنها میگویند بهخاطر اعمال نفوذ و اقتدار جمهوری اسلامی است؛ این خیلی مهم است. بنا بود هر بلائی که میخواهند سر عراق یا سر سوریه یا فلان [کشور] دربیاورند و نتوانستند. خب این خیلی مهم است؛ این همان چیزی است که شما میخواستید؛ این همان چیزی است که انقلاب میخواست. خواستهی انقلاب تحقّق پیدا کرد، خواستهی آمریکا و همراهان آمریکا -نهفقط آمریکا- تحقّق پیدا نکرد. این یک نمونه است و ازاینقبیل پیروزیهای زیاد، تواناییهای زیاد، پیشرفتهای زیاد هست؛ اینها را هیچوقت از یاد نبرید. یکی از شگردهای دشمن این است که بگوید شما نمیتوانید، شما شکست خوردید، از شما کار برنمیآید، تمام شدید، رفتید؛ این یکی از شگردهای دشمن است. این شگرد را بههیچوجه نپذیرید. البتّه در داخل هم کسانی هستند که همان خواستهی دشمن را با صدای بلند در اینجا بیان میکنند، به زبان میآورند؛ هستند کسانی ازاینقبیل که همان چیزی را که دشمن میخواهد در ذهنیّت جامعه به وجود بیاید، همان را اینجا با صدای بلند در روزنامه، در غیر روزنامه و در فضای مجازی -حالا که فضای مجازی هم هست- بیان میکنند.
دانشجور و لزوم برخورد طبیبانه با مشکلات داخلی و برخورد خصمانه و غیر دیپلماتیک با دشمنان خارجی
نوع برخورد با مشکلات درون نظام، باید علاججویانه و طبیبانه باشد. طبیب، گاهی اوقات به مریض خودش هم ممکن است تشر بزند، یک حرف تلخی هم بزند، امّا مقصودش معالجهی او است. در مقابلهی با دشمن، نوع برخورد باید قاطع و صریح و طبق برخورد خود او -که خصمانه است- خصمانه باشد؛ امّا در داخل و با نظام، نه؛ دلسوزانه، علاججویانه و مانند اینها. البتّه شما در برخورد با دشمن خارجی در حرف زدن و در موضع گرفتن و مانند اینها آزادید. حالا البتّه در زمینههای دیپلماسی یک رنگوروغنهای دیپلماسی لازم است، آن به عهدهی دیپلماتها، آنها هرکار خواستند [بکنند] و بروند هرجور میخواهند رنگوروغن بزنند؛ [امّا] شما بهعنوان دانشجو، بهعنوان مجموعههای دانشجویی، حرفتان را صریح و قاطع و با صدای بلند بیان کنید.
تولید عالم و علم و جهت دهی هب این دو، سه کار دانشگاه
رکن اساسی دانشگاه، دانش است. یعنی چه؟ یعنی در دانشگاه باید هم عالِم تولید بشود، هم علم تولید بشود، هم عِالم و علم جهت درست پیدا کند؛ این سه نکتهی اساسی در دانشگاه باید باشد.
شکستن مرزهای علم معنای تولید علم و تأثیر آن در زندگی بشر
تولید علم که همان چیزی است که سالها است تکرار میکنیم؛ یعنی خطوط مرزیِ علم را شکستن و جلو رفتن که این کاری است که ما در کشورمان هنوز نتوانستهایم آنچنانکه شایستهی نظام جمهوری اسلامی است به آن برسیم؛ البتّه کارهایی شده، لکن عقبیم. باید بتوانیم از لحاظ علمی جلو برویم؛ وقتی علم جلو رفت، آنوقت فنّاوری هم جلو میرود؛ وقتی فنّاوری جلو رفت، تأثیر در زندگی میگذارد؛ وقتی فنّاوری جلو رفت، در دنیا چشمها به شما متوجّه میشود و احساس نیاز میکنند؛ در زندگی انسانها تأثیر میگذارید.
مبنای اسلام لزوم دادن جان در مسیر آرمانها
آرمانگرایی را فراموش نکنید آرمانگرایی را فراموش نکنید. آرمانها چیست؟ رسیدن به جامعهی عادل، جامعهی آزاد، جامعهی پیشرفته، جامعهی مؤمن، جامعهی متعبّد، جامعهی مرفّه، جامعهی متّحد، جامعهی قوی و مستحکم، جامعهی مستقل؛ اینها آرمان است. ارزش دارد که انسان جانش را در راه این آرمانها، برای خاطر خدا [بدهد]؛ برای همین آیهی شریفهی سورهی نساء که: وَ ما لَکُم لا تُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ وَ المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّسآءِ وَ الوِلدان؛(نساء: 75) این است دیگر؛ یعنی در راه نجات کشور، نجات مستضعفان، دستور قتال [صادر شده]. حالا البتّه آن آیه، آیهی قتال است؛ این را توجّه داشته باشند آن برادرمان که این آیه، آیهی قتال است، آیهی جهاد نیست؛ جهاد، چیزی است؛ قتال، چیز دیگری است؛ بینشان عموم و خصوص مطلق است. بنابراین، این مبنای اسلام است، این جهتگیری اسلام است. باید در راه این آرمانها [حرکت کرد].
عدم انحصار واقع بینی در دیدن امور منفی
مدام به ما میگویند واقعبین باشید، واقعبین باشید؛ مرادشان از «واقعبین باشید» این است که موانع را ببینید؛ من میگویم واقعبین باشید، یعنی واقعیّات مثبت را ببینید؛ جمعیّت جوان را، جمعیّت بااستعداد را، تواناییهای بشری فوقالعاده را، استعداد فوقالعادهی ملّت را، امکانات زیرزمینی را، موقعیّت جغرافیایی را، پیشرفت جمهوری اسلامی را؛ اینها را ببینید، اینها واقعیّات است. پس اینها بخشی از واقعیّات است که اینها را باید دید.
لزوم نقش فعال تشکل های دانشجویی در پیشفتها و پس رفتها
تشکّلها نقش فعّال داشته باشند و تماشاچی نباشند. تشکّل نباید بنشیند، در یک حادثهای که پیشرفتی هست اظهار خوشحالی کند، در یک حادثهای که مثلاً پسرفتی هست احساس حزن و اندوه بکند؛ نه، باید فعّال باشد، در هر دو جا باید فعّال باشد؛ تماشاچی نباشد.
لزوم غلبه دادن گفتمان انقلاب در دانشگاه توسط تشکل های داشنجویی و فرمان آتش به اختیار در زمان مختل بودن ستاد فرماندهی
توصیهی بعدی؛ تلاش جدّی و همهجانبه برای غلبه دادن گفتمان انقلاب در دانشگاه. نگویید در دانشگاه دیگر نمیشود کاری کرد؛ شنفتم این را که بعضیها میگویند که «آقا، دیگر در دانشگاه نمیشود کاری کرد»؛ نه آقا، در دانشگاه خیلی میشود کار کرد، اتّفاقاً در دانشگاه باید کار کرد. چه کسی باید در دانشگاه کار بکند؟ شما. شما تشکّلها هستید که در دانشگاه باید کار بکنید. البتّه خطاب بنده در غیر از این جلسه به همه است؛ من به همهی آن هستههای فکری و عملیِ جهادی، فکری، فرهنگی در سرتاسر کشور مرتّباً میگویم: هرکدام کار کنید؛ مستقل و بهقول میدان جنگ، آتشبهاختیار. البتّه در جنگ، قرارگاه مرکزی وجود دارد که دستور میدهد، امّا اگرچنانچه رابطهی قرارگاه قطع شد یا قرارگاه عیبی پیدا کرد، اینجا فرمانده دستورِ آتشبهاختیار میدهد. خب شما افسرهای جنگ نرمید -قرار شد شما افسران جوان جنگ نرم باشید- آنجایی که احساس میکنید دستگاه مرکزی اختلالی دارد و نمیتواند درست مدیریّت کند، آنجا آتشبهاختیارید؛ یعنی باید خودتان تصمیم بگیرید، فکر کنید، پیدا کنید، حرکت کنید، اقدام کنید.
گاهی اوقات انسان احساس میکند دستگاههای مرکزی فکر و فرهنگ و سیاست و مانند اینها دچار اختلالند، دچار تعطیلند؛ واقعاً آدم گاهی اوقات احساس میکند. حالا مثلاً فرض بفرمایید اینهمه ما مسئلهی فرهنگی در کشور داریم، مسائل مهم که شاید من بتوانم ده مسئلهی اصلیِ فرهنگی را بشمارم که اینها دچار مشکل است؛ فرض کنید مسئلهی سینما، یک مسئلهی مهم است، [یعنی] مسئلهی فرهنگی مهمّی است که سینمای کشور چه جوری اداره میشود، از کجا پشتیبانی میشود -حالا پشتیبانی خارجی هم پیدا میکنند برای فیلمها- ادارهی هنر کشور و سینما که چیز کوچکی نیست؛ مثلاً فرض کنید ده مسئلهی اینجوری میشود پیدا کرد، [امّا] ناگهان میبینید مثلاً فرض کنید اینکه فلان آهنگ قبل از افطار پخش بشود یا نشود، (منظور ربنای شجریان) میشود مسئلهی اصلی؛ نامهنگاری میکنند!(خنده حضار) پیدا است که این دستگاه اختلال پیدا کرده که مسئلهی اصلی را از مسئلهی فرعی تشخیص نمیدهد و یک مسئلهی اصلاً بیاعتبارِ بیاهمّیّت فرعی را بهعنوان یک مسئلهی اصلی، درشت میکنند. وقتی اینجوری دستگاههای مرکزی اختلال دارند، آنوقت اینجا جای همان آتشبهاختیاری است که عرض کردم.(خنده حضار)
تشکل های دانشجویی و اهتمام به مخاطب واقعی نه مجازی
اهتمام به تخاطب واقعی. فضای مجازی چیز خوبی است، فرصتی است امّا کافی نیست. بعضیها چسبیدهاند به فضای مجازی -توئیتر و مانند اینها- برای اینکه پیامهایشان را برسانند، این فایده ندارد؛ تخاطب واقعی لازم است، میزگرد لازم است، سخنرانی لازم است، نشریّه لازم است، بحثهای دونفره و سهنفره لازم است، جلسات تحلیل لازم است؛ اینجور با مخاطبینتان بنشینید؛ و مانند این کارها.
اهمیت بالاتر حضور حداکثری در انتخابات بجای رأی آوردن نامزدی خاص
بعضیها از بچّههای خوب و انقلابی تعجّب میکنند که فلانی مدام میگوید در انتخابات شرکت کنید، شرکت کنید؛ از من گلهمند میشوند که چرا شما مدام گفتید بیایید در انتخابات شرکت کنید. آقاجان! توجّه داشته باشید که مصیبت، آنروزی است که مردم پشت کنند به صندوق رأی؛ این مصیبت است؛ و دشمن این را میخواهد. الان شماها باید زودتر از من بشنوید، بنده هم شنفتهام صداهایی را که بلند میشود، آرزو میکنند و انتظار میکشند روزی را که نود درصد مردم پای صندوقها شرکت نکنند. حالا مثلاً فرض کنید که گفتند بیستوچند درصد پای صندوقها شرکت نکردند، نیامدند؛ میگویند این کافی نیست، باید کاری کنیم که نود درصد مردم پای صندوقهای رأی نیایند؛ مصیبت آن است. بنده آن را میبینم. حضور مردم پای صندوق رأی، یک نعمت بزرگی است. «مردمسالاری»، این جزو کلیدواژههای اصلی است؛ این را فراموش نکنید. خب، شما میخواهید که مردم پای فلان صندوق بیایند، پای آن صندوق نیایند، خب تلاش کنید تا آن کاری که شما میخواهید تحقّق پیدا کند. جلوی حضور مردم پای صندوق رأی نَایستید.
سند 2030 و لزوم جلوگیری از نوشته شدن نظام آموزشی جمهوری اسلامی توسط یونسکو
مسئلهی «استقلال» هم که من گفتم، خیلی مهم است. حالا همین مسئلهی ۲۰۳۰ -این قضیّهی سند ۲۰۳۰- از همین قبیل است؛ این مسئلهی استقلال است. حالا بعضیها میآیند میگویند آقا، مثلاً فرض کنیم ما تحفّظ دادهایم یا گفتهایم فلانچیزش را قبول نداریم؛ نه، بحث سر اینها نیست. فرض کنیم در این سند، هیچچیز واضح بیّنی هم که مخالف با اسلام باشد وجود نداشته باشد -که البتّه وجود دارد؛ آنهایی که خیال میکنند ما گزارش درست نگرفتهایم؛ نه، گزارشهای ما گزارشهای درستی است- (خنده حضار) حرف من این است که نظام آموزشی کشور نباید بیرون کشور نوشته بشود؛ حرف من این است. شما میگویید این مثلاً فرض کنید خلاف اسلام ندارد؛ داشته باشد یا نداشته باشد، اینجا ایران است، اینجا جمهوری اسلامی است، اینجا یک ملّت بزرگند. نظام آموزشی ما را چهار نفر در یونسکو یا سازمان ملل یا فلانجا بنشینند بنویسند؟ چرا؟ این همان مسئلهی استقلال است. استقلال ابعادش تا اینجاها است.
تشکل های دانشگاهی و لوزم توچه به کلید واژه های: نقش مردم در حاکمیت، استقلال، نفی نظام سلطه، آزادی و عدالت
چند کلیدواژهی اصلی هست، این کلیدواژههای اصلی را فراموش نکنید:
مسئلهی «نقش مردم در حکومت» یکی از این کلیدواژهها است؛ ... مسئلهی «استقلال» هم ... خیلی مهم است. ... مسئلهی «نفی نظام سلطه» جزو کلیدواژههای اصلی است،
مسئلهی «آزادی» جزو کلیدواژههای اصلی است؛ آزادی را درست باید تبیین کنید.
مسئلهی «عدالت» جزو کلیدواژههای اصلی است؛ و ازاینقبیل.
اینها را باید تبیین کنید. یعنی توصیهی من به تشکّلهای دانشجویی این است که این کلیدواژههای اساسی و اصلی را درست تبیین کنند. از بیانات امام استفاده کنید و مانند اینها.
تشکلهای دانشجویی و نقش تدین در ماندن در مسیر
یک توصیهی دیگر هم مسئلهی تدیّن و تعبّد در عمل و گفتار است. من فراموش نمیکنم آن روزی را -سالها پیش البتّه- که شنیدم یک مجموعهی دانشجویی که خب با ما هم مرتبط بود و خیلی هم گرم و گیرا، مثلاً در فلان جلسهشان یک چیز خلاف شرعی اتّفاق افتاده؛ نگران شدم؛ نه بهخاطر اینکه اینها گناه کردند -که خب آن البتّه نگرانی داشت- نگران شدم از اینکه راه اینها عوض شده و بعد دیدم همینجور هم بود. یعنی واقعاً «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ اَسآؤُا السّواى اَن کَذَّبُوا بِایتِ الله»؛(روم: 10) وقتیکه انسان برطبق تکلیف عمل نمیکند، تعبّد را رها میکند، خدای متعال هدایتش را از او میگیرد.
تشکل دانشجویی و لزوم داشتن شجاعت در اقدام و در اعتراف به غلط بودن کار
یک سفارش دیگر هم شجاعت در اقدام است. گاهی اوقات بعضی از تشکّلها میگویند «نکند این کار را بکنیم -مثلاً فرض کنید که- فلان آدم یا فلان دستگاه نگران بشوند، ناراحت بشوند یا فلان»؛ نه، شما اقدامتان را انجام بدهید، منتها آنوقتی که فهمیدید این اقدام نادرست است، از همانجا متوقّفش کنید، یعنی همانجا برگردانید راه را؛ یعنی در انجام کارها و اقدام [شجاعت داشته باشید]. البتّه برای اینکه انسان یک اقدامی بکند، بایستی که جوانب کار را قشنگ بسنجد.( معظّمٌله در پاسخ به یکی از حضّار که دستش را بلند کرده بود فرمودند: «من هم اگر وسط حرف شما دستم را بلند کنم، شما ساکت نمیشوید، شما هم که دستت را بلند کردهای من ساکت نمیشوم» که خندهی معظّمٌله و حضّار را در پی داشت.)
لزوم کار روی موشوع زن در غرب توسط دانشجویان دختر
من سفارش میکنم یکی از نکاتی که دانشجویان خواهر در تشکّلها دنبال کنند، مسئلهی زن در غرب باشد؛ ما کمتر به این مسئله میپردازیم.
لزوم امیدوار بودن تشکل های دانشجویی و تزریق امید
تشکّلها امید را تزریق کنند در دانشگاهها؛ خودشان امیدوار بمانند و امید را هم تزریق کنند در دانشگاهها و نگذارند جوّ ناامیدی به وجود بیاید.
سیستمی نبودن و موردی بودن فسار در کشور بر خلاف زمان پهلوی
فساد در کشور سیستمی نشده. هر کس میگوید سیستمی است بیخود میگوید. فساد سیستمی یک چیز دیگر است. فساد سیستمی در زمان حکومت طاغوت بود؛ سیستم به طور طبیعی فسادآور و فسادپرور بود، یعنی باید آدم میگشت تا آدم سالم در آن پیدا میکرد؛ امروز اینجوری نیست؛ البتّه فساد هست، فسادهای بدی هم هست، [امّا] موردی است و باید برخورد بشود.
غرق نشدن کشور در فرهنگ غربی بخاطر وجود جوانان مؤمن و انقلابی
اینکه کسانی بخواهند کشور را غرق کنند در فرهنگ غربی و گرایش به فرهنگی غربی را روزبهروز در کشور توسعه بدهند، این واقعیّتی است؛ بله، وجود دارد. بعضیها بهخاطر اعتقاد و ایمان به فرهنگ غربی، بعضی هم از روی ضعف نفس و سستعنصری و عدم توجّه و مانند اینها، میکشانند کشور را به سمت فرهنگ غربی؛ این هست، امّا اینکه اینها بتوانند انقلاب را از خطّ خود منحرف کنند و کشور را در فرهنگ غربی غرق کنند، بدانید که قطعاً چنین چیزی اتّفاق نخواهد افتاد. این نسلی که بحمدالله امروز تربیت شده و گسترده هم هست، این نسل علاقهمند به انقلاب و علاقهمند به اسلام و پای کار، نخواهد گذاشت چنین چیزی اتّفاق بیفتد و هر روزی هم که بگذرد، مسلّماً گسترش این نسل و عمق این نسل بیشتر خواهد شد؛ همچنانکه امروز حرفهایی که شما اینجا زدید، خیلی عمیقتر و قویتر بود از حرفهایی که مثلاً فرض کنید پنج سال پیش دانشجوهای قبل از شما اینجا میزدند.
تشبیه عملیات تروریستی مجلس و مرقد امام به ترقی بازی
ملّت ایران دارد حرکت میکند، پیش میرود؛ این کارها و این ترقّهبازیهای شبیهِ کاری که امروز شد،(حمله تروریستی به مجلس و مرقد امام) در ارادهی مردم هیچ تأثیری نخواهد گذاشت؛ این را همه بدانند؛ و اینها کوچکتر از آن هستند که بتوانند در ارادهی ملّت ایران و مسئولین کشور اثری بگذارند و البتّه همینطور که دوستان در اینجا گفتند، خود این حوادث نشان داد که اگرچنانچه جمهوری اسلامی در آن نقطهای که مرکز اصلی این فتنهها است ایستادگی نمیکرد، تا حالا ما گرفتاریهای زیادی از این ناحیه در داخل کشور داشتیم. انشاءالله کَلَک اینها کنده خواهد شد.
96/03/20 بیانات در دیدار جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ و ادب
ضرورت بودن شعر به عنوان ثروت ملی در جهت مفاهیم انقلاب
شعر، یک ثروت ملّی است؛ همهی انواع شعر -غزل، قصیده، رباعی، قطعه، مثنوی یا انواع شعرهای بهاصطلاح نوع قدیمی یا حتّی شعرهای نیمایی- اینها همه ثروت است، ثروت ملّی است؛ اینکه این ثروت در چه راهی بنا است مصرف بشود، مهم است؛ سعیای در کشور وجود داشت و الان هم وجود دارد که این ثروت در خدمت مفاهیم و عناوینی غیر از آنچه انقلاب به ما داد و ارائه کرد و تثبیت کرد، به راه بیفتد؛ این سعی وجود دارد؛ از اوّل انقلاب هم البتّه وجود داشت.
نوکر دربار بودن بسیاری از شاعران قبل از انقلاب
قبل از انقلاب شعرای خوبی داشتیم؛ شعرای بزرگی داشتیم که در انواع مختلف شعر، در کیفیّتهای گوناگون و در درجات مختلف شعر میگفتند؛ لکن آنچه در میان آن شعرها به درد این ملّت میخورد، زیاد نبود، کم بود؛ چه شعر قدیمی -و به قول آقایان، کلاسیک- و چه شعرهای نو.
خب ما در محیط ادبیِ آن روز بودیم، میدیدیم؛ کسانی بودند، شعر میگفتند، شعر نو میگفتند، داعیهی نوگرایی و نواندیشی هم داشتند، امّا در واقع هیچ خدمتی به پیشرفت کشور و تجدّد واقعی و صحیح کشور نمیکردند. خیلی از همانهایی که شعر نو میگفتند و افتخار میکردند و پُز این را میدادند که در خدمت مفاهیم نو هستند، در دستگاههای دربار و وابستگان دربار و مانند اینها نوکری میکردند؛ [یعنی] نمیشود گفت آنجا همکاری میکردند؛ بهمعنای واقعی کلمه نوکری میکردند؛ خب ما بعضیهایشان را از نزدیک میشناختیم، بعضیها را هم دورادور؛ هم کارهایشان را میدیدیم، هم میشناختیم. شعر در خدمت مفاهیم انقلاب نبود؛ شعر در خدمت مفاهیم آگاهی و بیداری کشور نبود؛ نه اینکه هیچ نبود، کم بود، خیلی کم بود؛ نسبت به آنچه باید میبود، کم بود؛ آن چیزهایی هم که بود، جوری نبود که عامّهی مردم و طبقهی محتاجِ راهنمایی و راهبری از آن استفاده کنند.
نبود غالب شعر نو در خدمت مفاهیم ارزشی و نامفهوم بودن شعر اخوان برای مردم
شما ملاحظه کنید در بین شعرای نوپردازِ آن روز -آن تراز اوّلهایشان و بالاهایشان- آن که شعرش مثلاً در خدمت اینجور مفاهیم بود، بیشتر از همه اخوان بود؛ منتها شعر اخوان شعری است که خیلیها از آن اصلاً چیزی درست نمیفهمیدند؛ آنچنان رمزی و نمادین حرف میزد که خیلیها نمیفهمیدند؛ بله، بعضیها که وارد بودند و با این زبان آشنا بودند میفهمیدند؛ بعضیهای دیگر [از شعرا] هم که اصلاً در این وادیها نبودند و وارد نبودند، در خدمت مفاهیم دیگری بودند.
حسینی، امین پور و معلم نمونه شاعران نمونه بعد از انفلاب
بعد از انقلاب آن روال بههم خورد؛ جوانانی پیدا شدند، افراد صاحبهمّتی پیدا شدند. همین جوانهایی که بعد بحمدالله جایگاههای شعری بالاتری هم پیدا کردند -مثل مرحوم حسینی، مثل همین مرحوم قیصر امینپور یا آقای علی معلّم که [ایشان] نیستند در جلسهی ما و بعضیهای دیگر که اینها آن جوانهای اوّل کار انقلاب بودند- حقیقتاً خدمت کردند؛ یعنی انقلاب را وارد یک مقولهی جدیدی کردند. امثال اینها واقعاً خدمت کردند.
پرهیز از توقف در مسیر باندگی هنر شعر و هدف گذاری برای بالاتر رفتن از حافظ و سعدی
توقّف و احساس بهمنزلرسیدگی سمّ مهلک است؛ هرکدام از شما آقایان، همانهایی که شعرهایتان خیلی خوب است و آدم لذّت میبرد، همانها اگر احساس کردند که رسیدند به آن ایستگاه آخر و دیگر بعدش چیزی نیست، قطعاً توقّف میکنند و سقوط میکنند و نزول میکنند. علاوه بر اینکه این [احساس] خطا هم هست؛ یعنی الان در این جمع حاضر، فرض کنیم حالا غربالگری کردیم و یکی شد در درجهی اوّل؛ همان که در بین جمع حاضر در درجهی اوّل است، در عالم شعر در درجهی اوّل نیست؛ یعنی بالاخره فاصلهاش تا سعدی و حافظ و فردوسی و جامی و مانند اینها فاصلهی قابل توجّهی است و باید برسد به آنها؛ [البتّه] از آنها هم بالاتر میشود رفت؛ اینجور نیست که حافظ، منتهای حدّ شعر باشد؛ نه، بالاتر هم میشود رفت؛ هم در استفادهی از تعبیرات و گسترهی واژگانی مناسب در شعر، هم در مضمونیابی؛ مضمونیابی مثل آنچه آدم مثلاً فرض بفرمایید در شعر صائب میبیند، در شعر کلیم میبیند، در شعر حزین میبیند، بیش از همه در شعر بیدل میبیند.
فیروزکوهی و معیری و قهرمان و قدسی دارای بالاترین سطح شعر از شعرای معاصر
در دورهی قبل از دورهی کنونی کسانی را میشناسیم که از لحاظ مایههای شعری، بهطور محسوس سطح کاملاً بالاتری از شعرای خوب امروز داشتند؛ یعنی واقعاً کسانی بودند که مثلاً در غزل، سطح واقعاً بالاتری داشتند. حالا کار به محتوا نداریم؛ محتواها ممکن است مورد قبول ما نباشد امّا از لحاظ شکل غزلی [سطح بالاتری داشتند]؛ فرض کنید امیری فیروزکوهی یا رهی معیّری یا تا همین اواخر، مرحوم قهرمان یا قدسی یا بعضیهای دیگر؛ اینها از لحاظ شعری یک سطح بالایی داشتند و نمیشود از اینها گذشت. در شعر نو هم همینجور؛ در شعر نو هم کسانی بودند که خب واقعاً برجسته و ممتاز بودند؛ حالا آنهایی که ما میشناختیم و بنده میشناختم مثل مرحوم اخوان و امثال اینها. علیایّحال، پس باید جلو رفت و توقّف جایز نیست.
تنبلی ایرانیها در گزارش حوادث و شخصیتها و نوشتن هزاران کتاب برای آبراهام لینکلن و آیزنهاور و کم کاری درباره امام خمینی
انصافاً ما ایرانیها در گزارش حقایق و حوادث و شخصیّتهای خودمان، آدمهای تنبلی هستیم؛ واقعاً اینجوری است. حالا البتّه این درخور تحقیق آقایان جامعهشناس است که تحقیق کنند ببینند آیا این تنبلی یک خصوصیّت ملّی ما است یا در طول زمان بر ما تحمیل شده؟ ما دربارهی شخصیّتهایمان [کار نمیکنیم]. حالا مثلاً فرض کنید امام بزرگوار ما یک شخصیّت درجهی یک است دیگر؛ یعنی هیچ کسی -چه دوست، چه دشمن- مثلاً دربارهی شخصیّت امام تردید ندارد و عظمت این شخصیّت را کسی تردید نمیکند. ممکن است یکی [او را] قبول نداشته باشد، امّا عظمت او را قبول دارد. حالا ما دربارهی این شخصیّت عظیمی که در زمان ما بود و قریب سیسال از درگذشت او میگذرد، چند جلد کتاب نوشتهایم؟ واقعاً فکر کنید ببینید ما چند کتاب دربارهی امام نوشتهایم! این را مقایسه کنید با تعداد کتابهایی که مثلاً دربارهی آبراهام لینکلن در آمریکا نوشته شده. من در یک گزارشی خواندم که [اگر] تعداد کتابهایی که برای آبراهام لینکلن نوشته شده روی هم بچینند، یک ستون ده متری درست میشود؛ یک چنین چیزی. حالا آبراهام لینکلن یک عنوانی دارد -اگرچه عقیدهی بنده این است که آن عنوان، دروغ است؛ اینکه میگویند ایشان [عامل] آزادی بردگان و مانند اینها است، حرف مفتی است، حرف واقعی نیست؛ [امّا] حالا اینجوری عنوان شده- لکن دربارهی رؤسای جمهور معمولی آمریکا مثل آیزنهاور، مثل دیگران، گاهی هزار جلد کتاب نوشته شده! شوخی است؟ شما ببینید دربارهی امام خمینی ما چند جلد کتاب نوشتهایم؟ اینجوری است قضیّه؛ ما در این زمینهها عقب هستیم؛ [البتّه] ما ایرانیها عقب هستیم، وَالّا در کشورهای عربی هم من دیدهام دربارهی حوادثی که اتّفاق میافتد، بلافاصله کتاب نوشته میشود؛ بلافاصله تحلیل، کتاب سیاسی و ازاینقبیل مینویسند؛ از ابعاد مختلف، از جوانب مختلف، سلایق مختلف، موافق، مخالف، تحلیل میکنند و مانند اینها؛ ما در این زمینهها انصافاً عقب هستیم. دربارهی شعر هم همینجور است.
لزوم پرداخت شعری به حوادث منطقه مثل مدافعین حرم و عراق شهید حکیم
همین قضایای شام، همین قضایای مدافعین حرم، خب جا دارد که دربارهی این، مثلاً صدها شعر گفته بشود. یا فرض کنید قضایای عراق؛ قضایای عراق خیلی قضایای مهمّی است؛ البتّه آن را شاید یک مقداری آدم بتواند حق بدهد به مردم، [چون] اغلب مردم ما از حقیقت قضیّهی عراق و آنچه در عراق پیش آمد -کاری که آمریکاییها میخواستند در عراق بکنند و چطوری سرشان به سنگ خورد و چه عواملی این حالت را به وجود آورد- قاعدتاً خبر ندارند، امّا خب واقعاً یک قضیّهی عجیبی است قضیّهی کشور عراق؛ کشور عراقِ صدّام حسین، تبدیل بشود به کشور عراق شهید حکیم! اصلاً شما ببینید این فاصله چقدر است؟ اصلاً قابل تصوّر نیست این فاصله؛ این، اتّفاق افتاده. خب دربارهی این صدها بلکه هزارها شعر باید گفت، باید منظومه گفته بشود.
ضرورت پرداخت به منظومه سازی و فیروزکوهی از منظومه سازان معاصر
یکی از کارهای نکردهی ما منظومهسازی است. یک موضوعی را در نظر بگیرید، یک منظومه برایش بسازید؛ کمااینکه این کار را شعرای گذشتهی ما انجام دادند. یکی از کارهای جالب مرحوم امیری فیروزکوهی منظومهسازی بود. ایشان سه جور شعر داشت، سه شیوه، سه سبک: غزل داشت، [این] یک سبک، سبک هندیِ زیبای شیوای مثلاً پُرمضمون؛ بعد قصیده داشت به سبک خاقانی -قصیدهی امیری فیروزکوهی را کسی نگاه کند، گاهی اوقات ممکن است اشتباه کند با خاقانی؛ واقعاً به سبک قصائد خاقانی- و منظومه داشت خارج از هر دوی این سبکها؛ سبکهای نو. فرض کنید دربارهی درختی در سیمیندشت -محلّ ملکی که در شمال داشتند، مثلاً یک درختی آنجا بوده- یک منظومه گفته بود؛ یعنی این کارها بوده در گذشته.
قصه نذر منظومه حسینی الهی قمشه ای و داستان جضرت علی اصغر
مرحوم آقای الهی قمشهای، این نغمهی حسینی او یک منظومه است، نغمهی حسینی را ایشان برای همین پسرش حسین آقا -که حالاها مطرح است- گفته. خود مرحوم آقای الهی برای من شخصاً تعریف کرد این قضیّه را که این بچّه مریض بود و ایشان قطع امید کرده بودند از اینکه این بچّه که شیرخواره بوده، زنده بماند؛ نذر میکند که اگر این بچّه زنده بماند، ایشان یک منظومهای بگوید دربارهی امام حسین. گفت مشغول فکر شدم، دیدم بچّهام داشت میمرد، بچّه در آن ساعتهای آخر بود و داشت از بین میرفت، میمرد؛ برای اینکه مادرش نبیند جان کندن بچّه را، به او گفتم برود بالای پشت بام؛ گفتم برو بالای پشت بام، سرت را برهنه کن، دعا کن، فلان کن؛ به این بهانه خواستم از بالای سر بچّه دورش کنم که جان کندن بچّه را نبیند امّا خودم این نذر به ذهنم رسید که اگر این بچّه خوب شد، من یک منظومهای بگویم دربارهی امام حسین؛ بعد شروع کردم فکر کردن که بله مثلاً از کجا شروع میکنم، چهجوری میگویم و ازاینقبیل، همینطور ذرّه ذرّه در ذهنم [میگفتم] که ناگهان رسیدم به علیاصغر و تشنگی علی اصغر؛ ناگهان به ذهنم آمد که این بچّه سه چهار روز است به دستور دکتر، نه آب خورده، نه شیر؛ دکتر گفته بوده آب و شیر برای این [بچّه] ضرر دارد، اگر بخورد میمیرد؛ گفتم با خودم این بچّه تشنه است، اینکه دارد میمیرد، بگذار من آب به او بدهم [بعد] بمیرد؛ دیگر حالا که دارد میمیرد، اقلّاً تشنه نمیرد؛ میگفت بلند شدم آب آوردم و با قاشق چایخوری ذرّه ذرّه آب ریختم لای لبهای این بچّه؛ دو سه بار که این کار را کردم، دیدم چشمهایش وا شد؛ بیشتر آب به او دادم، شروع کرد گریه کردن؛ رفتم دمِ راهپلّه، مادرش را صدا کردم گفتم که بیا بچّهات شیر میخواهد؛ گفت مادره فکر کرد بچّه مُرده، من با این زبان دارم میگویم که «بیا بچّهات را شیر بده»؛ آمد پایین دید نه، بچّه دارد گریه میکند و شیر میخواست، بنا کرد شیر دادن؛ گفت بچّه خوب شد! البتّه این داستان را ایشان در همان مقدّمهی نغمهی حسینی ذکر کرده؛ آنچه ایشان به من گفت و حالا نقل کردم با آنچه در مقدّمهی نغمهی حسینی است اندکی تفاوت دارد:
در [ورق] دفتر نام و نشان ** نامْ حسین آمدش از آسمان
این حسین الهی [قمشهای] که برنامه اجرا میکند همین است؛ این بچّه مال این [ماجرا] است. غرض خب، نغمهی حسینی را گفته ایشان، و یکی از بهترین شعرهای آقای الهی قمشهای همین نغمهی حسینی است؛ یعنی جزو بهترین شعرهای آقای الهی، همین منظومهی نغمهی حسینی است. خب ما منظومه نداریم.
لزوم پرداختن به هجو و هجو حسان بن ثابت به دتسور پیامبر و لزوم هجو رقص شمشیر ترامپ با شاه عربستان
یکی از دوستان تذکّر دادند به من که از جملهی چیزهایی که ما نداریم -به قول ایشان- ژانر هجو است؛ حالا این کلمات فرنگی هم اینقدر رایج شده که بدون آن کأنّه آدم نمیفهمد؛ رشتهی هجو. پیغمبر به حسّانبنثابت گفت که هجوشان کن اینها را؛ او هم بنا کرد هجو کردن. [شما هم] هجو کنید؛ خب رقص شمشیر میکند! این جاهلیّت مدرن با جاهلیّت قبیلهای کنار هم قرار گرفتهاند! از این بهتر، منظره از این زیباتر! این را در شعر هجو کنید. هزار شعر دربارهی این میشود گفت مثلاً فرض کنید. حالا هجو یک مسئله است، طنز هم یک مسئلهی دیگر است که خب البتّه طنز خوشبختانه هست و امشب هم که هم آقا خواندند، هم آقای ناصر فیض بودند که نخواندند و دیگران، الحمدلله از لحاظ طنز بد نیست؛ یواش یواش پیشرفتهایی کردهایم؛ منتها هجو جایش خالی است؛ باید هجو بشوند اینها که یک کارهایی گاهی میکنند. اینکه بیایند مثلاً فرض کنید کشوری مثل عربستان سعودی را بکنند [فلانکارهی] کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل! دیگر از این جالبتر چیزی نیست! واقعاً جای هجو دارد، حیف است که هجو نشود؛(خندهی معظّمٌله و حضّار) واقعاً [اگر] یک چنین چیزی هجو نشود حیف است، از دست میرود.
تضرع موجب نرمی دل و قساوت معلول رفتار خود انسان
در چند دعا ازجمله دعای شریف ابیحمزهی ثمالی [آمده]: وَ لا یُنجی مِنکَ اِلَّا التَّضَرُّعُ اِلَیک، راه نجات ما تضرّع به نزد پروردگار متعال است. خب تضرّع پیش خدای متعال که مایهی نجات ما است -میگوییم «لا یُنجی مِنکَ اِلَّا التَّضَرُّعُ اِلَیک»- این تضرّع، چطور وسیلهی نجات است؟ انسانهای ضعیف هم گاهی ممکن است تضرّع کنند نزد انسانهای دیگر؛ فرق این [دو] چیست؟ فرق و تفاوت میان تضرّع عندالله و تضرّع عند «بندگان خدا» در چیست؟ مهم این است که به این نکته توجّه کنیم. تضرّع در مقابل بندگان خدا برای این است که شما دل آنکس را که پیش او تضرّع میکنید، نرم کنید؛ [امّا] تضرّع عندالله برای این است که دل خودمان را نرم کنیم؛ دل خودمان را نجات بدهیم از قساوت؛ این مایهی نجات است. اگر دل از حالت قساوت خارج شد و نرم شد، نورانیّت پیدا خواهد کرد. این نورانیّت دل است که راهها را به روی انسان باز میکند، به انسان امید میبخشد، به انسان تلاش میبخشد، انسان را در راههای صحیح و درست هدایت میکند. تقوا وقتی بود، خدای متعال هدایتش را به انسان عنایت میکند. این تقوا ناشی از همان نرمش دل و لطافت دل و نورانیّت دل است؛ اصل قضیّه این است.
در سورهی مبارکهی زمر [آمده]: فَوَیلٌ لِلقاسِیَةِ قُلوبُهُم مِن ذِکرِ اللهِ اُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبین؛(زمر: 33) دلِ سخت، دلِ دچار قساوت، اینجوری است. گمراهی آشکار برای اینها در این آیه ذکر شده. در سورهی مبارکهی مائده دربارهی بنیاسرائیل میفرماید: فَبِما نَقضِهِم میثاقَهُم لَعَنّـاهُم وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَة؛(مائده: 13) مظهر لعنت الهی، قساوت قلب آنها است که بر اثر عمل خود آنها است: فَبِما نَقضِهِم میثاقَهُم؛ معاهدهی خودشان با خدای متعال را فراموش کردند، نقض کردند. اینها چیزهایی است که در جامعهی مؤمن ما باید مورد توجّه باشد؛ بخصوص برای ما مسئولین که هرکدام در یک بخشی، باری بر دوش داریم. در سورهی مبارکهی بقره، باز دربارهی بنیاسرائیل [میفرماید]: ثُمَّ قَسَت قُلوبُکُم مِن بَعدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالحِجارَةِ اَو اَشَدَّ قَسوَةً وَ اِنَّ مِنَ الحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنهُ الاَنهار؛(بقره: 74) از سنگ سختتر شد دلهایتان؛ این را پیغمبر اکرم از قول پروردگار در مقام مجادله و محاجّهی با یهودیهای مدینه بیان میفرماید و گذشتهی آنها را به یادشان میآورد. همهی اینها برای ما وسیلهی درس و آگاهی و عبرت و موعظه است، باید سعی کنیم. در یک روایتی در کافی شریف است: وَ القاسِی القَلبِ مِنّی بَعید؛ بُعد از خدای متعال، بدترین آفت برای انسان است؛ که انسان از خدای متعال دور بشود و قساوت قلب این خصوصیّت را دارد که انسان را دور میکند. یا در یک روایت دیگر: ما ضُرِبَ عَبدٌ بِعُقوبَةٍ اَعظَمَ مِن قَسوَةِ القَلب.(بنده ای عقوبتی بزرگتر از قساوت قلب نشده است!)
پرهیز از دو قطبی نمودن مردم بعد ازا نتخابات و لزوم فاصله گزاری با دشمن برای حفظ انسجام ملی
اینکه ما بیاییم ملّت ایران را تقسیم کنیم بگوییم «بعضیها به این موضوع آره گفتند یا [خیر]»؛ نه، مردم فقط آمدند اشخاص را معیّن کردند. چرا تقسیم میکنیم افراد را؟ مراقب باشیم این تقسیمکردنها، این بگومگوها، از دل یک کار بزرگ و مشترک ملّت ایران بیرون نیاید. همهی ملّت ایران، با دشمنان این ملّت و با دشمنان پیشرفت این ملّت، مخالفند. بله، ممکن است کسانی هم باشند که خائنند؛ در همهی کشورها، در همهی ملّتها، در همهی زمانها آدمهای خائنی هستند، امّا قاطبهی ملّت ایران کسانیاند که با دشمنی که سختیها را بر ملّت تحمیل میکند، تحریم را تحمیل میکند، جنگ را تحمیل میکند، ناامنی را تحمیل میکند، مخالفند، بدند؛ همهی ملّت اینجورند.
... ما این انسجام و اتّحاد و تأثیرش را در طول این قریب چهل سال آزمودهایم. خب در جنگ هم یک عدّهای بودند که مخالف بودند. در همان اوقاتی که ما گرفتار جنگ تحمیلی بودیم، یک عدّهای در همین خیابانها و سرِ چهارراههای تهران بودند -قاعدتاً خیلی از شماها در یادتان هست- که ایستاده بودند و علیه جنگ اعلامیّه پخش میکردند. مخالفت ممکن است وجود داشته باشد لکن قاطبهی ملّت، عمدهی ملّت، حرفشان یکی بود و ایستادگی کردند روی حرف، این همان چیزی است که مورد نظر ما است که انسجام و اتّحاد ملّی است. کشور را دوقطبی نباید کرد، مردم را به دو دسته نباید تقسیم کرد؛ آن حالتی که در سال ۵۹ متأسّفانه از ناحیهی رئیسجمهور آن روز اتّفاق افتاد که مردم را به دو دستهی موافق و مخالف تقسیم کرده بودند که چیز خطرناکی است.
یک نکتهی دیگری که در باب این انسجام ملّی و اتّحاد ملّی لازم است عرض بکنم این است که این اتّحاد، آنوقتی آشکار و بارز خواهد شد که با دشمن، فاصلهگذاری واضحی انجام بگیرد. یکی از چیزهایی که اتّحاد ملّت را زیر سؤال میبرد و شبهه ایجاد میکند و اختلاف ایجاد میکند و اگر اختلافی هست آن را آشکار میکند، فاصله قرار ندادن با دشمن است؛ مراقبت بشود. دشمن تنها در خارج از کشور نیست؛ گاهی اوقات دشمن، داخل کشور هم نفوذ میکند. در سال ۸۸ ملاحظه کردید؛ در بعضی از خیابانهای تهران گروههایی پیدا شدند -البتّه عدّهی زیادی نبودند، عدّهی کمی بودند- صریحاً علیه نظام حرف زدند. مشکل عمدهای که پیش آمد، از ناحیهی فاصله نگذاشتنِ میان یک گروهی با اینها بود؛ باید فاصله را اعلام میکردند، نکردند، [لذا] مشکلات بعدی پیش آمد.
ملاک تصمیم گیری برای دولتها بر اساس منافع ملی و عناصر منافع ملی در حفظ هویت ملی (اسلام، انقلاب و تاریخ)
ملاک تصمیمگیری برای دولتها، تأمین منافع ملّی است؛ حالا چه منافع کوتاهمدّت، چه منافع بلندمدّت. ... منافع ملّی آنوقتی منافع ملّی هستند که با هویّت ملّی ملّت ایران، با هویّت انقلابیِ ملّت ایران در تعارض نباشند. آنوقتی منافع واقعاً منافع ملّی هستند که با هویّت ملّت در تعارض نباشند، وَالّا آنجایی که ما چیزی را بهعنوان منافع ملّی در نظر میگیریم لکن هویّت ملّی را پایمال میکنیم، قطعاً اشتباه کردهایم، این منافع ملّی نیست؛ این چیزی است که از دوران مشروطه تا قبل از انقلاب، متأسّفانه سرنوشت همیشگی کشور ما بوده؛ هویّت ملّی را زیر پا لگدمال کردند. البتّه از قبل از دوران پهلوی، از اواخر دوران قاجار، این حالت پیش آمده. هویّت ملّی همیشه پامال چیزهایی شده است که بهعنوان منافع ملّت ایران به نظر مدیران و تصمیمگیران و تصمیمسازان میرسیده و اجرا میکردند؛ این یعنی معکوس کردن نسبت. منافع ملّی بایستی با هویّت ملّی تطبیق داده بشود، نه اینکه هویّت ملّی تابع منافع ملّی قرار بگیرد، که قهراً منافع تخیّلی است. اینکه یک نفری بیاید بگوید که «ما از فرق سَر تا ناخن پا باید فرنگی بشویم تا اینکه بتوانیم پیشرفت کنیم، ترقّی کنیم»، این همان پامال کردن هویّت ملّی است. یعنی به یک ملّتی با سابقهی تاریخی، با فرهنگ غنی و قوی، با اینهمه اعتقادات، با اینهمه سرمایههای گوناگون معنوی میگویند «شما بیایید همه چیزتان را رها کنید، بریزید دور، از فرق سَر تا ناخن پا بشوید غربی، تا آنوقت بتوانید پیشرفت کنید». یعنی یک منافعی را تصویر میکنند و ترسیم میکنند برای ملّت که لازمهاش جدا شدن از هویّت ملّی است؛ این همان بیهویّت کردن ملّت و بیموجودیّت کردن ملّت است؛ که در دوران پهلوی، به حدّ اعلی رسید؛ البتّه عرض کردم، از اواخر دوران قاجار شروع شده بود. انقلاب آمد، این نگاه را عوض کرد، تغییر داد.
یکی از کارهای بزرگ انقلاب اسلامی همین است که یک هویّتی برای ملّت تعریف کرد و بر آن پافشاری کرد؛ منافع ملّی را براساس آن استخراج کرد و استنباط کرد و ترسیم کرد و تصدیق کرد و دنبال کرد. ما در آن شکل قبلی به منافع ملّی هم واقعاً نمیرسیم؛ کمااینکه شما ملاحظه کنید کشور ما با اینهمه سرمایه، با اینهمه امکانات، بهخاطر از دست دادنِ همین هویّت، از دوران مشروطه تا قبل از انقلاب هیچ پیشرفتِ متناسب با شأنش و متناسب با آن سِیلی که در دنیا بود نداشت. در دنیای پیشرفته و فعّال و زنده، حرکت به سمت جلو ازلحاظ علمی، ازلحاظ فنّاوری، ازلحاظ بخشهای مختلف زندگی جور دیگری پیش رفت؛ [امّا] در کشور ما نه، توقّف و رکود حاکم بود. ... مسلمانی ما، عمق تاریخی ما، و انقلابی بودن ما سه عنصر اصلی است که هویّت ملّت ما را تشکیل میدهد.
... هر آن چیزی که با این هویّت در تعارض باشد، منافع ملّی نیست، ولو ما تصوّر کنیم که این یک سودی است برای ملّت یا منفعتی است برای ملّت؛ نه، هرچه با اسلام ما، با انقلاب ما، با گذشته و سابقهی تاریخی دیرینهی ما، معارضه داشته باشد، جزو منافع ملّی بهحساب نمیآید.
هویت ملی و ریشه داری ملت ایران در تاریخ یعنی پیشرو بودن در علم
ریشهداریِ ما در تاریخ یعنی نیروهای انسانی ما در طول تاریخ، دارای افکار بلندی بودهاند -در بخشهای مختلف: در فلسفه، در علم، در فنّاوری- و در طول تاریخ بهحسب موقعیّت زمانی، کارهای بزرگی را انجام دادهاند و به بشریّت حرکت دادهاند؛ این را توجّه داشته باشید. اینکه ما خیال کنیم «فنّاوریِ نو و ابتکار، متعلّق به غرب و اروپا و مربوط به آنها است و از اوّل اینجور بوده»، نخیر، این خطا است. ما در دورانهایی پیشرو و پیشتاز در فنّاوری بودیم؛ فنّاوریهای متناسب روز. البتّه طبیعت علم و فنّاوری این است که هرچه جلوتر برود، سرعت بیشتر میشود؛ مثال زدهایم بارها و تکرار نمیخواهم بکنم. هرچه پیشرفت انجام بگیرد، سرعت هم پیوسته بیشتر میشود. علّت اینکه فاصلهی کشورهای پیشرفتهی علمی با کشورهای عقبافتاده دائماً زیاد میشود، همین است؛ پیشرفتهای علمی، سرعت را هم زیاد میکند. ما آن روز البتّه به تناسب زمانهی خودمان پیشرو در مسائل فنّاوری بودیم؛ نهفقط ما بهعنوان ایران، خیلی از کشورهای شرقی این حالت را داشتند، از جمله ما ایرانیها.
هویت ملی و انقلاب و دادن نقش اساسی به مردم
انقلاب بخش مهمّی از هویّت ما است. انقلاب یعنی آن حرکت تحوّلیِ عمیقی که با تکیهی به اسلام توانست وضعیّت کشور را عوض کند و یک قلم مهمّ آن، این بود که ملّت را از حاشیه بیرون آورد، وارد متن ادارهی کشور کرد. ملّت در کشور، هیچکاره بود؛ ملّت ایران، در طول قرنهای متمادی، اصلاً در ذیل حکومتها تعریف میشد، نقشی در ایجاد [حکومتها نداشت]. بله، وقتی پادشاهی جنگی داشت، عدّهای از ملّت را میگرفت، زیر سلاح میبرد و آنها را به جنگ میبرد؛ نقش ملّت همین بود.
مانع نبودن استقلال از بهره وری از پیشرفتهای بشری
پیشرفتهای بشری مال همه است، مال کَس خاصّی نیست؛ همهی بشریّت حق دارند از این پیشرفتها استفاده کنند. هر کسی عاقلتر باشد، زرنگتر باشد، بلدتر باشد، بیشتر استفاده میکند؛ ما مایلیم که عاقلتر و بلدتر باشیم، انشاءالله بیشتر هم استفاده خواهیم کرد. این حرف معنایش این است که منافع ملّی ما ذیل تلقین سیاستهای خارجی نباید قرار بگیرد. ما باید خودمان منافع ملّی را تعریف کنیم؛ تحمیل نباید وجود داشته باشد.
هنجار سازی های استکبار برای تحمیل خواسته های خود مثل لزوم رعایت منافع آمریکا در هرجای دنیا
قدرتهای استکباری آرام نمینشینند؛ آنها برای تحمیل خواستهای خودشان شیوههای مختلفی دارند. مینشینند یک چیزهایی را بهعنوان هنجارهای بینالمللی تعریف میکنند. امروز مثلاً آمریکا یک چیزی را بهعنوان هنجار بینالمللی تعریف میکند؛ فرض کنید «منافع آمریکا در همهی نقاط عالم باید رعایت بشود»؛ این شد یک هنجار بینالمللی. اگر کسی در فلان نقطهی دوردست عالم -که از آمریکا هزاران کیلومتر یا فرسنگ فاصله دارد- منافعش با منافع آمریکا در تعارض بود و خواست منفعت خودش را تأمین بکند، میگویند برخلاف هنجار بینالمللی عمل کرده. اوّل یک چیزی را بهعنوان یک هنجار تعریف میکنند، [بعد] براساس آن، ملّتها و کشورها و دولتها را به ناهنجاری متّهم میکنند وقتی که با هنجار تعریفشدهی آنها معارضهای داشته باشد! این غلط است؛ کاری است که آنها امروز انجام [میدهند].
نقش استکبار در تولید داعش و حمایت از آن
داعش را چه کسی به وجود آورد؟ داعش را چه کسی تقویت کرد؟ امروز همین هم که ادّعا میکنند «ائتلاف علیه داعش»، دروغ است؛ همین هم دروغ است. بله، اینها با کنترلنشدگی داعش مخالفند؛ امّا داعشِ کنترلشده را که توی دست خودشان باشد میخواهند و اگر کسی بخواهد این پدیده را نابود کند و از بین ببرد، جدّاً جلویش میایستند. میبینید، امروز هواپیماهای آمریکایی میآیند نیروهای نظامی سوریه را که با داعش یا چیزی شبیه داعش مواجهند، بمباران میکنند. عین همین قضیّه در عراق هم اتّفاق افتاد. نفت عراق را داعش میفروخت؛ اینجا یک مسئول دولتیِ مهمان -که اینجا مهمان ما بود؛ شخصیّت معروف بینالمللی- به من گفت که تصویر کامیونهای داعشی که نفت را از منابع عراقی میدزدیدند و میبردند به فلان کشور میفروختند، زیر چشم آمریکاییها بود، [امّا] هیچوقت آمریکاییها یک دانه بمب روی سر اینها نینداختند، هیچوقت ممانعت نکردند!
مضحک بودن ادعای حقوق بشری برای آمریکا هنگام ائتلاف با نظام قبیله ای عربستان
مسئلهی حقوق بشر را باز مجدّداً آمریکاییها دارند مطرح میکنند که واقعاً مضحک و تعجّبآور است! یعنی کسانی که میروند آنجا مینشینند با رؤسایِ نظامِ قرونِ وسطاییِ قبیلهایِ عربستان سعودی -دیگر واقعاً این رسواییای است که به نظر من این لکّهی ننگ، از دامن آمریکاییها هیچوقت پاک نخواهد شد؛ مثل یک داغی در پیشانی اینها همیشه خواهد بود- و راجع به حقوق بشر حرف بزنند، آنهم علیه کشوری مثل جمهوری اسلامی! در کشوری که بویی از دموکراسی و انتخابات و مانند اینها نشنیده، بروند بنشینند و به کشوری مثل ایران که مرکز مردمسالاری و مظهر مردمسالاری است، طعنه بزنند و حرف بزنند و تهمت بزنند! اینها چیزهایی است که خواهد ماند. حالا امروز در غوغاهای گوناگون سیاسی ممکن است به نظر نرسد لکن اینها در تاریخ بلاشک خواهد ماند.
لزوم پرهیز از اعتماد به دشمن و ضربه خودن کشور از اعتماد
ما یک جاهایی اعتماد کردیم به دشمن، ضربه خوردیم؛ با اینکه میتوانستیم اعتماد نکنیم، با اینکه گمان نمیکردیم اعتماد کنیم، امّا کردیم. این اعتماد کردن به دشمن و به وعدهی دشمن، به ما ضربه میزند؛ اینکه ما استبعاد کنیم (و دور بشماریم) که «نه، بعید است اینکه گفتهاند عمل نشود»، این درست نیست. آنوقتی که بحث کارِ با بیگانگان است، باید با دقّت تمام روی جزئیّات تکیه کرد و ملاحظه کرد و وسواس به خرج داد و احتیاط به خرج داد. نباید به اینها اعتماد کرد؛ نه در عمل اعتماد کنیم، نه در کیفیّت بیان. این را هم من عرض بکنم که بعضی از شما حضرات محترم که اینجا تشریف دارید، غیر از مسئولین درجهی یک کشور [یعنی] رؤسای قوا و مانند اینها، افراد گوناگون دیگری هستند که اینها اهل سخن گفتنند، یعنی اهل منبرند -که منبر را بنده به جای تریبون به کار میبرم- دارای منبرند و میتوانند حرف بزنند و حرف آنها شنیده میشود؛ در لحنِ بیان [این افراد] هم بایستی احساس اعتماد به دشمن نشود؛ این، هم در ذهنیّت داخل تأثیر منفی میگذارد، هم در انعکاسش پیش مخالفین ما و دشمنان ما در خارج تأثیر میگذارد.
استفاده دشمن از خلأهای در برجام
بنده مکرّر گفتهام، ما به مسئولینی که رفتند برجام را دنبال کردند، اعتماد داشتهایم و داریم، الان هم همینجور [است]، اینها را افراد خودی و علاقهمند و مؤمن میدانیم؛ لکن در همین قضیّهی برجام، ما در موارد زیادی -بهخاطر اعتماد به حرف آن طرف مقابل، مذاکرهکنندهی مقابل- از یک نقطهای صرفِنظر کردیم، به یک چیزی اهتمام نورزیدیم، یک خلأیی باقی ماند؛ دشمن همین الان از همان خلأ دارد استفاده میکند؛ اینها واقعاً مسائل مهمّی است.
لزوم رعایت شروط رهبری در برجام
بنده در قبول برجام یک شرایطی را بهطور صریح ذکر کردم، مکتوب هم کردم -زبانی نبود؛ مکتوب فرستادم- اینها باید رعایت بشود؛ بهطور دقیق باید اینها رعایت بشود. وقتی طرف مقابل با وقاحت میآید میایستد و یک چیزی را میگوید، ما هرچه در این زمینه کوتاه بیاییم، حمل بر ضعف خواهد شد؛ حمل بر این خواهد شد که ما ناچاریم، ناگزیریم؛ احساس ناچاری در ما، دشمن را تشجیع میکند به اینکه بر فشارهای ناحقّ خودش بیفزاید.
لزوم حفظ عوامل اقتدار مثل سپاه و بسیج و نیروی حزب اللهی
واقعاً بایستی عوامل اقتدار کشور را حفظ کرد؛ عوامل اقتدار کشور را، نیروهای مسلّح را، سپاه را، بسیج را، عناصر مؤمن و حزباللّهی را. من این را به شما عرض بکنم، آن که سینه سپر میکند، در مقابل دشمن در بخشهای مختلف میایستد، شرایط سخت را تحمّل میکند، او همان عنصر مؤمن و انقلابی و اصطلاحاً حزباللّهی است؛ او است که میایستد؛ اینها را باید نگه دارند. مسئولین کشور در بخشهای مختلف، چه در دانشگاه، چه در بخشهای صنعتی، چه در بخشهای علمی، چه در بخشهای خدماتی، رعایت این عناصر را بکنند. اینکه دشمن از سپاه بدش میآید، خب معلوم است؛ میخواهید آمریکا از نیروی قدس شما خوشش بیاید؟ شما توقّع دارید آمریکا مثلاً فرض کنید از فلان سردار ما که فعّال است در این زمینه، خوشش بیاید؟ خب معلوم است که بدش میآید! معلوم است که شرط و شروط میگذارد در بخشهای مختلف! خب او میخواهد عوامل اقتدار، در ما نباشد. این درست مثل این میماند که به شما بگویند تیم کُشتی شما در مسابقات قهرمانی جهانی شرکت داده میشود، به شرط اینکه شما آن دو سه کشتیگیر قَدَر را در تیم ملّی نگذارید؛ معنایش چیست؟ معنایش این است که بیایید برای شکست خوردن! شما را وارد مسابقات بینالمللی میکنیم، بیایید، برای اینکه شکست بخورید؛ معنایش این است. اینکه بگویند شرط این کار، این است که مثلاً فرض کنید سپاه چنین نباشد یا بسیج دخالت نکند یا در فلان مسئله -مثلاً در مسائل منطقهای- شرکت نکنند، دخالت نکنند، معنایش این است؛ یعنی عوامل اقتدار خودتان را بایستی وارد میدان نکنید، وارد صحنه نکنید؛ ما بهعکس باید عمل بکنیم. ما بایستی اقتدار نظامی و امنیّتی را حتماً اهمّیّت بدهیم و مستحکم کنیم و روزافزون کنیم.
رییس جمهور مخاطب اصلی بایدهای طرح شده توسط رییس جمهور
آقای رئیسجمهور هم در صحبتشان مفصّل پرداختند به مسئلهی اقتصاد و کارهایی که باید انجام بگیرد. البتّه ایشان مواردی را ذکر کردند که «باید این کار بشود، باید این کار [دیگر] بشود». مخاطب این بایدها کیست؟ خود ایشان. یعنی [مخاطب] این بایدها غیر از خود آقای دکتر روحانی و تیم کاریشان در دولت دوازدهم، هیچکس دیگر [نیست]؛ یعنی غالب این کارها، حالا بخشی از آنها ممکن است به مجلس یا به قوّهی قضائیّه یا به بعضی جاهای دیگر ارتباط پیدا کند، امّا عمدهاش کارهای خود مسئولین دولتی است؛ این بایدها را خود اینها بایستی انجام بدهند؛
ایجاد صنایع روستایی و تسهیل حمل و نقل موجب ایجاد اشتغال با اندگی هزینه و رفع مشکل حاشیه نشینی
گاهی اوقات دوستانِ اقتصادیِ مسئولِ دولتی، چه در این دولت، چه در دولت قبل -که با ما گاهی ملاقات کردند- معمولاً برای ایجاد اشتغال، شرایط را خیلی سخت میگیرند! برای ایجاد یک شغل مثلاً گاهی گفته میشود صد میلیون لازم است؛ خب بله، بعضی از مشاغل هست که صد میلیون باید سرمایهگذاری بشود تا یک شغل به وجود بیاید، لکن خیلی از مشاغل هست که اینجوری نیست. ما امروز در روستاهایمان، در شهرهای کوچکمان، در مناطق گوناگونی از کشور، با مبالغ خیلی کمتری میتوانیم اشتغال ایجاد کنیم. میبینید کسانی را؛ یک نفری آمده در تلویزیون -گزارشش را بنده همینطور گذرا دیدم- بیستنفر را مثلاً مشغول کار کرده با ابتکار خودش، با شوق و ذوق خودش در فلان بخش و فلان صنعت و همهی سرمایهگذاریاش -از اوّل تا آخر- صد میلیون نمیشود، امّا توانسته ذرّه ذرّه ذرّه کار را پیش ببرد، بیست نفر را مثلاً آنجا مشغول کار کرده، [آنهم] کار تولیدی.
ما اگرچنانچه توانستیم به مسئلهی روستاها -که حالا اینجا من مسئلهی روستاها را هم یادداشت کردهام- به معنای واقعی کلمه رسیدگی بکنیم و موضوع روستا را حل کنیم که یک بخش عمدهی حلّ مسائل روستا ایجاد صنایع روستایی است [مشکلات کم میشود]. روستاها احتیاج به صنایعی دارند که متناسب با وضع زندگی روستایی است؛ ما در این زمینه کوتاهی کردهایم. باید صنایع روستایی مورد توجّه قرار بگیرد و امکاناتی که برای روستاها لازم است [فراهم شود]. حالا اشاره کردند به اینترنت؛ بله، اینترنت هم یک چیزی است، [امّا] از اینترنت واجبتر مثلاً فرض بفرمایید راه است، امکانات رفتوآمد است، امکانات انتقال راحت محصولات است. اینجور نباشد که یک محصولی که یک کیلویش در مرکز فلان شهر بزرگ، مثلاً هزارها تومان قیمت دارد، در آنجا روستایی نتواند مثلاً بیشتر از یکدهمِ این قیمت، پول از آن به دست بیاورد و سود از آن ببرد؛ اینجور نباشد. وقتیکه ما ارتباطات را توانستیم تنظیم کنیم و تأمین کنیم، رفتوآمد و دادوستد روستایی وقتیکه آسان شد و تضمین شد، طبعاً روستاها تولیدکننده باقی میمانند و خیلی از مشکلات کم خواهد شد. این حاشیهنشینیها بهخاطر وضع نابسامان روستاها است که [به شهرها] میآیند و الان یکی از مشکلات کشور شده حاشیهنشینی و مفاسدی که در حاشیهنشینی شهرها به وجود میآید؛ و آسیبهای اجتماعی فراوان.
لزوم تقویت اقتصاد ملی توسط حتی وزارتخانه های غیر متربط مثل وزارت علوم
خیلی از وزارتها بهحسب ظاهر ارتباطی با مسائل اقتصادی ندارند -فرض کنیم وزارت علوم یک وزارت اقتصادی نیست- امّا میتوانند نقش ایفا کنند در تقویت اقتصاد ملّی. فرض بفرمایید که در تزهای دکتری و کارشناسی ارشد و مانند این کارهایی که میکنند، اینها را راهنمایی کنند، هدایت کنند تا در خدمت اقتصاد ملّی قرار بگیرد؛ مسائل داخلی را حل کند، مشکلات داخلی کشور را حل کند. آمادهاند این جوانهای ما، این یکی از کارهای مهم است. همین ارتباط صنعت و دانشگاه که ما چند سال است این قضیّه را داریم تکرار میکنیم، از جملهی چیزهای [مهم] است؛ و همچنین بقیّهی وزارتخانهها.
اجرای درست نشدن اصل 44 توسط دولتهای نهم دهم و یازدهم
اجرای درست اصل ۴۴ که در این دولت و در دولت قبل، آنچنان که شایسته و بایسته است اجرا نشده است؛ نه در این دولت درست اجرا شده، نه در دولت قبل درست اجرا شد. در [اجرای] این اصل ۴۴ که سپردن مسئولیّتهای اقتصادی به بخش خصوصی است، با شرایط خاصّی که معیّن شده و سیاستهایش اعلام شده است و قانون هم برایش وضع شده، باید جبران عقبماندگیها بشود. این کاملاً کمک خواهد کرد به اقتصاد داخلی.
لزوم راه اندازی شبکه ملی اطلاعات و کنترل بر فضای مجازی
در مسئلهی فضای مجازی، آنچه از همه مهمتر است، مسئلهی شبکهی ملّی اطّلاعات است. متأسّفانه در این زمینه کوتاهی شده، کاری که باید انجام بگیرد، انجام نگرفته؛ این[طور] نمیشود. اینکه ما بهعنوان اینکه نباید جلوی فضای مجازی را گرفت، در این زمینهها کوتاهی کنیم، این مسئلهای را حل نمیکند و منطق درستی هم نیست. خب امروز فضای مجازی مخصوص ما که نیست، همهی دنیا امروز درگیرند با فضای مجازی؛ کشورهایی که شبکهی ملّی اطّلاعات درست کردهاند و [فضای مجازی را] کنترل کردهاند به نفع خودشان و به نفع ارزشهای مورد نظر خودشان، یکی دو تا نیستند. بهترینِ کشورها، قویترینِ کشورها، در این زمینهها خطّ قرمز دارند؛ راه نمیدهند؛ خیلی از بخشهای فضای مجازی اعزامشدهی از سوی آمریکا و دستگاههای پشت سر و پشت صحنهی این قضیّه را راه نمیدهند؛ کنترل میکنند. ما هم باید کنترل کنیم؛ این کنترل کردن معنایش این نیست که ما ملّت را از فضای مجازی محروم کنیم؛ نه، معنایش این نیست. امروز بهمنی از گزارههای درست و نادرست دارد روی سر مراجعین اینترنت ما فرود میآید؛ اطّلاعات غلط، اطّلاعات نادرست، اطّلاعات مضر، شِبه اطّلاعات -بعضی چیزها اطّلاعات واقعی نیست، اطّلاعنمایی است- خب اینها دارد مثل یک بهمنی فرود میآید؛ ما چرا باید اجازه بدهیم این اتّفاق بیفتد؟ ما چرا باید اجازه بدهیم آن چیزهایی که برخلاف ارزشهای ما است، برخلاف آن اصول مسلّمهی ما است، برخلاف همان اجزا و عناصر اصلی هویّت ملّی ما است، بهوسیلهی کسانی که بدخواه ما هستند، در داخل کشور توسعه پیدا کند؟ نه. کاری کنید که از منافع و سودها و بهرههای فضای مجازی همه بتوانند استفاده کنند، سرعت اینترنت را افزایش هم بدهید -این کارهایی که باید انجام بگیرد، انجام بگیرد- امّا در آن چیزهایی که به ضرر کشور شما، به ضرر جوان شما و به ضرر افکار عمومی شما نیست؛ این چیز خیلی مهمّی است؛ این کار باید انجام بگیرد. بنابراین، مسئلهی شبکهی ملّی اطّلاعات هم خیلی مهم است.
مشکل آمریکا با وجود جمهوری اسلامی و استقلال کشور و تحلیل شکست دولت مصدق
بسیاری از مسائل ما با آمریکا اساساً قابل حل نیست، علّت هم این است که مشکل آمریکا با ما، خود ما هستیم -یعنی خود جمهوری اسلامی- مشکل این است. نه انرژی هستهای مشکل است، نه حقوق بشر مشکل است؛ مشکل آمریکا با نفْس جمهوری اسلامی است. اینکه یک دولتی، یک نظامی، یک حکومتی به وجود بیاید، آنهم در یک جای مهمّی مثل ایران، آنهم در یک سرزمین ثروتمندی مثل ایران، یک حکومتی سرِ کار بیاید که به «آری و نه»ی قدرتی مثل آمریکا اعتنا نداشته باشد و خودش در مسائل «آری و نه» بگوید، این برایشان غیر قابل تحمّل است؛ با این مخالفند، با این معارضند. این معارضه را چهجوری میخواهید حل کنید؟ بنابراین، با آمریکا مشکلات ما حلشدنی نیست؛ اینها با اصل نظام مشکل دارند. من به شما این را عرض بکنم که با قطع نظر از نظام، با استقلال کشور هم مشکل دارند؛ یعنی اگر فرض کنیم یک نظامی غیر نظام جمهوری اسلامی هم سر کار بود و بنا بود مستقل باشد، اینها با آن مشکل داشتند. این تجربهی نهضت ملّی جلوی چشم ما است. در نهضت ملّی، دکتر مصدّق به آمریکاییها حسنِظن داشت، بلکه ارادت داشت امّا مایل نبود تکیه کند به آنها؛ -با انگلیسیها البتّه بد بود- مایل به استقلال بود. آن کسی که عامل کودتا علیه دکتر مصدّق شد، نه یک انگلیسی، [بلکه] یک آمریکایی بود و پشت سرش بیش از دستگاه اینتلیجنتسرویس انگلیس، سیای آمریکا قرار داشت؛ آمریکا اینجوری است. یعنی با یک نظامی و با یک حکومتی هم که مطلقاً حکومت دینی هم نیست، حکومت انقلابی هم نیست -نهضت ملّی که یک حکومت انقلابی نبود؛ فقط دنبال استقلال کشور از زیر یوغ انگلیسها بود و خیال میکرد آمریکاییها کمکش میکنند- نتوانستند بسازند؛ با استقلال کشور مخالفند. این کشور، کشور جذّابی است؛ این را شما [بدانید]. البتّه همهی شما میدانید؛ [امّا] بیشتر بدانید.
جذابیت اقلیمی ایران برای قدرتهای استکباری
ما کشور جذّابی هستیم، جایمان مهم است، منطقهی زیستیمان مهم است، مسائل اقلیمیمان مهم است، منابع زیرزمینیمان مهم است. بنده یکوقتی در این جلسه گفتم ما یک درصد جمعیّت دنیاییم، چند درصد امکانات اساسی فلزهای اصلی دنیا در کشور ما است؛ حالا نفت و گاز به جای خود؛ یک ثروت عظیمی در اینجا خفته است؛ علاوهی بر اینها، [دارای] نیروی انسانی فوقالعادهای است. این کشور، کشور جذّابی است. قدرتهایی که کارشان دستاندازی به اینجا و آنجا است، از یک چنین لقمهی چربونرمی بهآسانی حاضر نیستند بگذرند؛ مگر اینکه نگذاریم از گلویش پایین برود، که نمیگذاریم؛ البتّه انقلاب اسلامی نمیگذارد.
جوان بودن انقلاب و زایش داشتن آن و کوتاه نیامدن از ظلم ستیزی
جمهوری اسلامی از مواضع اصلی خود کوتاه نمیآید. ما از ظلمستیزی دست برنمیداریم، از دفاع از فلسطین کوتاه نمیآییم، از مبارزهی برای اِحقاق حقوق خودمان کوتاه نمیآییم. ما یک ملّت زندهای هستیم، خوشبختانه انقلاب زنده است، انقلاب جوان است. اینها منتظر بودند بنشینند تا انقلاب پیر بشود؛ ماها پیر میشویم، [امّا] انقلاب پیر نمیشود. انقلاب بحمدالله در اوج نشاط و جوانی و توانایی و فعّالیّت و زایندگی و تولیدکنندگی است. وقتی شما به این جوانهای انقلابی نگاه میکنید، تصدیق میکنید که انقلاب دارد همچنان تولید میکند و زایش دارد؛ دائم رویش در انقلاب وجود دارد. این بنابراین انشاءالله آیندهی خوبی را هم به ملّت ما نوید میدهد.
96/03/28 بیانات در دیدار خانوادههای شهدای مرزبان و مدافع حرم
شهادت معامله عمری که از بین می رود مثل یخ، با سعادت ابدی
شهادت یک مفهوم عجیبی است، یک مقولهی عجیبی است، یک مقولهی عمیقی است. شهادت یعنی معاملهی با خدا، یک معاملهی دوجانبهی بیدغدغهی با خدای متعال؛ جنس هم معلوم، بهای جنس هم معلوم. جنس عبارت است از جان. جان یعنی سرمایهی اصلی هر انسانی در این دنیای مادّی؛ این جنس است؛ این را شما تقدیم میکنید؛ در مقابل، چه میگیرید؟ در مقابل، سعادت ابدی و حیات جاودان در برترین نعمتهای الهی را میگیرید. خب، این جنسی که شما در شهادت میدهید، یک جنس ماندگار نیست. این جنس مثل همان یخی است که فروشندهی یخ، روز تابستان آمده بود یخ را عرضه میکرد، میگفت مردم! این جنس را از من بخرید که اگر نخرید، اصل مایه از دست خواهد رفت؛ اینجوری است دیگر. حالاها که داخل خانهها یخ هست، قدیمها که یخ را از بازار میخریدیم، فروشندهی یخ این یخ را لای کیسهگونی و مانند اینها نگه میداشت که بماند تا بیایند بخرند. اگر نمیخریدند چه میشد؟ اگر مشتری پیدا نمیشد و یخ را نمیخرید چه میشد؟ یخ آب میشد، از بین میرفت. این مشتریای که میآید این جنس نابودشدنی را از شما میخرد، خیلی مشتری باارزشی است. این جانی که من و شما داریم، همان یخ است، این دارد ذرّهذرّه [از بین] میرود دیگر؛ مگر اینجور نیست؟ ذرّهذرّه دارد تمام میشود. هر یک روزی که میگذرد، ما به آن سرآمد داریم نزدیکتر میشویم؛ یعنی به قبر داریم نزدیکتر میشویم؛ این دارد روزبهروز [از بین] میرود. حالا چقدر طول بکشد؟ بعضیها این سرآمدشان چهلسالگی است، بعضی پنجاهسالگی است، بعضی هشتادسالگی است؛ بالاخره تمام میشود؛ دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد؛ دارد تمام میشود. حالا [برای] این جنسی که چه شما بفروشی و چه نفروشی بالاخره تمام خواهد شد، یک مشتری پیدا شده و میگوید من این را از تو میخرم، آنهم به بالاترین قیمت میخرم. آن بالاترین قیمت چیست؟ بهشت. همین آیهای که این قاریِ خوشخوانِ عزیز ما امروز تلاوت کردند: اِنَّ اللهَ اشتَرى مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّة؛ این جنس را از شما میخرند که به شما بهشت بدهند. یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقتُلونَ وَ یُقتَلون؛(توبه: 111) یعنی وقتی شما در راه خدا مجاهدت میکنید، چنین نیست که برَوی جانت را دودستی بدهی دست دشمن و بگویی بکُش؛ نه آقا! شما هم ضربه میزنی به او. این
حق شفاعت شهدا و توسل به شهدا برای حل مشکلات
او که عروج پیدا کرد و رفت به درجات عالی، او قدرت دارد شفاعت کند؛ او میتواند در برزخ و در قیامت نقش ایفا کند. همین الان هم کسانی که در دنیا هستند، بعضیها که با شهدا اُنس بیشتری دارند، در مشکلات زندگی متوسّل به شهدا میشوند و شهدا جواب میدهند. در این شرحِحالهایی که ما میخوانیم از خانوادهی شهدا، ازاینقبیل زیاد هست که همسر شهید، پدر شهید، مادر شهید دچار یک مشکلی میشوند، به شهید متوسّل میشوند؛ میگویند «تو که دستت باز است، تو که میتوانی، کمکمان کن»، و او کمک میکند. در برزخ هم همینجور است. شماها میروید دیگر؛ شماها هم که ماندنی نیستید؛ من و شما همه رفتنی هستیم؛ ما هم همین عالم برزخ را، همین دالان را، همین وادی را در پیش داریم، به آنجا خواهیم رسید. وقتیکه رفتید، آنجا گرفتاریها زیاد است؛ اگر انسان آنجا بتواند شفیعی داشته باشد که این شفیع به درد آدم بخورد، خیلی قیمت دارد. این شهید، شفیع شماها است.
خانواده شهدا و صلوات خداوند بر صابرین
دربارهی خانوادهی شهدا من حرفْ زیاد دارم؛ زیاد هم حرف زدهام؛ حرفهای زیادی دارم دربارهی خانوادهی شهدا. مسئلهی خانوادهی شهدا فقط این نیست که یک شهید از آنها در راه حق به شهادت رسیده؛ صبر آنها خودش یک کوه باارزش است. همینکه پدر شهید، مادر شهید، همسر شهید، فرزند شهید، صبر میکنند بر این مصیبت، خود این یک ارزش بسیار والایی است؛ بسیار والا. اُولئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَة؛(بقره: 157) شما باور میکنید که خدا بر شما صلوات بفرستد؟ خدا صلوات بفرستد بر شما! شما که خانوادهی شهید هستید، وقتی صبر میکنید بر این مصیبت و شکر میکنید خدا را و تحمّل میکنید و این را پای خدا حساب میکنید، این صبر شما موجب میشود که خدای عزّوجل -که مالک مُلک و ملکوت است، مالک عالم وجود است- بر شما صلوات بفرستد. اینها ارزش است؛ ما این مفاهیم را باید درست بفهمیم. این مفاهیم، نیروهای عجیبی در وجود ما ایجاد میکند، ما را آماده میکند برای خیلی کارهای بزرگ.
تلاش قلم بدستان مزدور برای گرفتن مفاهیم صبر و شهادت که انقلاب را حفظ نموده است
بعضی از همین قلمبهدستهای مزدور -که دلشان میخواهد دل بیگانهها را به دست بیاورند به جای اینکه دل اولیای خدا را به دست بیاورند- یک چیزهایی مینویسند، یک حرفهایی مینویسند در بعضی از این مطبوعات، روزنامهها یا فضای مجازی؛ اینها نمیفهمند چهکار میکنند. مفهوم شهادت، مفهوم مجاهدت فیسبیلالله، مفهوم صبر بر اینها، مفاهیم عظیمی است؛ اینها در زندگی روزمرّهی جامعهی اسلامی اثر دارد. برادر، خواهر! همینها انقلاب را حفظ کرده.
چاقو کشان تازه کار آمریکا و ناکامی دشمنان و استحکام روزافزون جمهوری اسلامی
اینهایی که تازه آمدهاند سرِ کار در آمریکا، مثل این کسانی که تازه وارد عالَم چاقوکشی شدهاند -این چاقوکشهای تازهکار و بیتجربه که به هرجا میرسند یک نیش چاقویی میزنند- نمیفهمند چهکار دارند میکنند؛ تا وقتی توی دهانشان بخورد؛ وقتی توی دهانشان خورد، آنوقت میفهمند حساب چیست، کتاب چیست. جمهوری اسلامی را اینها نشناختهاند، ملّت ایران را اینها نشناختهاند، مسئولین جمهوری اسلامی را نشناختهاند. ملّت ایران آن ملّتی است که از روز اوّل تا امروز، با همینجور توطئهها و با همینجور حرفها مواجه بوده؛ آنها خواستهاند به ملّت ایران سیلی بزنند، [ولی] ملّت ایران به آنها سیلی زده؛ آنها خواستهاند نظام جمهوری اسلامی را ساقط کنند، [امّا] یکی یکی در حسرت این آرزو به گور رفتند. شما ببینید از اوّل انقلاب، [تعداد] این کسانی که در آرزوی نابودی جمهوری اسلامی بودند و حالا از این دنیا با حسرت و با ناکامی رفتند در اعماق جهنّم، چقدر است. جمهوری اسلامی با اقتدار کامل [ایستاده]؛ بعد از این هم همینجور خواهد بود. این را همه بدانند -هم دشمن بداند، هم دوستان با اخلاص بدانند، هم آن دوستانی که گاهی دلشان میلرزد بدانند- که جمهوری اسلامی مستحکم ایستاده است و بدانید آنها نمیتوانند به ما سیلی بزنند، ما به آنها سیلی خواهیم زد.
استحکام جمهوری اسلامی بخاطر تربیت جوانان مؤمن در فضای فاسد کنونی جهان
این (استحکام جمهوری اسلامی) بهخاطر تجهیزات مادّی نیست. تجهیزات مادّی نقش اساسی و تعیینکننده ندارند، چیزهای دیگری وجود دارد؛ آن، تجهیزات معنوی است؛ آن عزم و ارادهی ثابت است، آن راههای استحکام درونی دلهای یکایک آحاد مردم است، آن قدرت تربیت جوانهایی است که در این طوفان عجیب فساد -که در دنیا بهوسیلهی صهیونیستها و امثال آنها دارد ترویج پیدا میکند- قرص و محکم در صراط مستقیم در ایران ایستادهاند. جمهوری اسلامی، قدرت اسلامی، نظام اسلامی، میتواند اینجور جوانهایی را تربیت کند و امروز تربیت کرده و هستند. این، قدرت جمهوری اسلامی است؛ با این قدرت، هیچ قدرت مادّیای تواناییِ مقابله ندارد. و روح [این قدرت] هم، روحِ همین شهادت است.
جایگاه شهدای مدافع حرم در جلوگیری از نبرد با داعش در بیرون مرزها
شهدای دفاع از حرم اگر نبودند، ما باید حالا با عناصر فتنهگرِ خبیثِ دشمنِ اهلبیت و دشمن مردم شیعه، در شهرهای ایران میجنگیدیم. در برنامههای دشمن بود دیگر؛ در عراق که بودند، اینها در یک منطقهای بودند و سعی میکردند خودشان را بکشانند به سمت منطقهی مرزی با جمهوری اسلامی؛ و خودشان را برسانند به مناطق شرقیشان که همسایهی جمهوری اسلامی است؛ سعی میکردند بیایند به این استانهایی که با ما هممرزند؛ جلویشان گرفته شد، بهشان تودهنی زده شد، تارومار شدند، پدرشان درآمد، حالا [هم] که دارند بکلّی اِزاله میشوند، جارو میشوند. در سوریه هم همینجور؛ اگر این کاری را که سرداران باارزش ما انجام دادند انجام نمیدادند، به قول این آقای مدّاح عزیزمان، حالا باید در همین دوروبَر و اطراف با اینها میجنگیدیم؛ باید در همین خیابانهای خودمان و شهرهای خودمان با اینها مبارزه میکردیم. بخش مهمّی از این امنیّتی که امروز شما دارید، مربوط به همین مدافعان حرم است.
امنیت داخل شهرها مرهون مرزبابان و شهدای آنها
بخش مهمّ دیگری از امنیّت، مربوط به این مرزداران ما است؛ چه از نیروی انتظامی که در مرز مستقرّند، چه از نیروهای زمینی سپاه که در مرز مستقرّند، چه از بقیّهی نیروهایی که در مرزها در حال رفتوآمد و استقرار و فعّالیّت و تلاشند؛ این ناشی از برکات آنها است؛ آنها -طفلکها- دیده هم نمیشوند! شما در خانههایتان نشستهاید؛ از مرز چه خبر دارید؟ شما پسرتان را، دخترتان را میفرستید مدرسه، میآید، نگران نیستید؛ خودتان میروید محلّ کار و میآیید، نگران نیستید؛ میروید در پارک مینشینید، نگران نیستید؛ راهپیمایی میکنید، نگران نیستید؛ نگران ناامنی نیستید، دارید با امنیّت زندگی میکنید. چه خبر دارید که آن که در مرز ایستاده و جلوی دشمن را گرفته که وارد کشور نشود، او دارد چه میکشد؟ این را مردم خبر ندارند؛ او مظلوم است. شهدای مرزی ما مظلومند؛ چه در مرزهای جنوب شرقی یعنی منطقهی بلوچستان و کرمان و مانند اینها، چه منطقهی شمال غربی [یعنی] منطقهی کردستان و کرمانشاه و بقیّهی جاها، چه بقیّهی مناطق دیگری که در مرزها مشکلاتی وجود دارد؛ در همهی اینها، این مرزدارهای ما هستند که دارند با همهی وجود، آنجا دفاع میکنند. اگر این مرزدارها نباشند، از بعضی از مرزهای ما هزارکیلو هزارکیلو موادّ مخدّر وارد کشور میکنند که هر یک کیلویش ممکن است صد جوان را بدبخت کند و به روز سیاه و به خاک سیاه بنشاند. چه کسی جلوی اینها را میگیرد؟ مرزدار ما! اینها هستند که دارند فداکاری میکنند؛ بعد هم شهید میشود؛ این شهید خیلی ارزش دارد.
امنیت داخل شهرها مرهون نیروهای اطلاعات و شهدای آنها
اینهایی که با چشمهای نافذ خودشان میگردند و تیمهای خرابکار را، تیمهای تروریست را -که شکل و قیافهشان با بقیّهی مردم فرق ندارد، دلهایشان جهنّمی است که دیده نمیشود- پیدا میکنند این مأمور امنیّتی ما با تجربهای که دارد، با هوشی که دارد، با کمکی که از مردم میگیرد، با هدایتی که خدا میکند، میتواند اینها را پیدا کند. اینها را پیدا میکنند و یکوقت شما میشنوید که چهل تیم را ضربه زدند، بیست تیم را ضربه زدند که هریک از این تیمها میتوانست دهها نفر را به خاک و خون بکشد؛ یکوقتی هم یکی از اینها به شهادت میرسد؛ اینها خیلی ارزش دارند.
حفظ امنیت توسط شهدای حرم و مرزبانان و اطلاعات، خدمتی بالاتر از دادن آب و نان
خدمت، فقط دادن آب و نان نیست؛ بالاتر از آب و نان، امنیّت است؛ اینها دارند امنیّت کشور را تأمین میکنند. در همهی مرزهای کشور اینجوری است؛ چه آنهایی که در خارج کشور در دفاع از حرم کار میکنند، چه آنهایی که در مرزها کار میکنند، چه آنهایی که در داخل شهرها و جادّهها برای امنیّت کار میکنند، همهی اینها حقّ حیات به گردن کشور دارند.
تلاش در به فراموشی شهدا و خانواده شهدا، خیانت به کشور
قدر شهدا را باید بدانیم، قدر خانوادههای شهدا را باید بدانیم. برادران عزیز، خواهران عزیز! هرکسی که سعی کند که یاد شهدا به فراموشی سپرده بشود، به این کشور خیانت کرده؛ هرکسی که سعی کند که به خانوادههای شهدا اهانت بشود یا بیاعتنائی بشود یا مورد تعرّض زبانی قرار بگیرند، به این کشور خیانت کرده؛ [چون] اینجا بحث نظام نیست، بحث کشور است؛ به کشور خیانت کرده. به شهدا باید احترام بگذارند و قدر آنها را بدانند؛ به خانوادهی شهدا باید احترام بگذارند و قدر آنها را بدانند؛ خود را زیر بار منّت شهیدان بدانند. خب «زیر بار منّت شهیدان» یعنی چه؟ یعنی زیربار آن همسری که راضی میشود شوهرش برود در میدان جنگ به شهادت برسد؛ پس زیر بار [منّت] آن خانم هم هستند؛ زیر بار منّت آن پدر یا آن مادری که رضایت میدهد فرزندش برود [هم هستند]؛ زیر بار منّت اینها قرار بگیرند و همه بدانند، اینها است که ارزشها را در کشورمان زنده میدارد.
96/03/31 بیانات در دیدار جمعی از استادان، نخبگان و پژوهشگران دانشگاهها
ارتباط با خدا موجب امید و بعد حل مشکلات
خیلی مشکلات در بخشهای گوناگون وجود دارد که باید برطرف بشود با همّت من و شما، با تلاش من و شما؛ ارتباط ما با خدا به ما قدرت میدهد، به ما امید میدهد، به ما دلخوشی میدهد. علاوه بر اینکه همهی این بحثهای دنیایی، مقدّمه است؛ مقدّمه است برای تعالی روحی، برای عروج.
ولایت علمی استاد و تأثیری تربیتی او
شماها که تربیتکنندهی جوانها هستید، میتوانید در مجموعهی زیر ولایت علمی و فکری خودتان هم اثر بگذارید؛ شما که اهل توجّه و اهل تضرّع و اهل ارتباط قلبی با خدا باشید، جوانها هم در زیر چتر تعلیم شما و ولایت علمی شما، بهطور طبیعی به همین سمت حرکت میکنند.
مبارزه با اسرائیل، مبارزه با نظام سلطه
روز قدس بسیار مهم است. صرفاً این نیست که ما از یک ملّت مظلومی که از میهن خود و از خانهِی خود رانده شده داریم دفاع میکنیم؛ ما در واقع داریم با این کارمان با یک نظام سیاسی ظالمانه و استکباری مبارزه میکنیم. امروز دفاع از فلسطین، دفاع از حقیقت است؛ حقیقتی بسیار گستردهتر از مسئلهی فلسطین. امروز مبارزهی با رژیم صهیونیستی مبارزه با استکبار است، مبارزه با نظام سلطه است. همچنانکه میبینید شما که علیه رژیم صهیونیستی حرف میزنید، آن مسئول و سیاستمدار آمریکایی، احساس دشمنی و خصومت با شما میکند؛ احساس میکند که به او ضربه زدهاید؛ واقع قضیّه هم همین است.
تربیت دانشجو در دوران پهلو تهی از اصالتهای ملی و دینی
در یک دورهی بسیار تلخی -در اوایل دورهی پهلوی- این را در کشور دیدیم که چهجور اساتیدی، چهجور شاگردانی تربیت کردند، چه نسلی به وجود آمد که اگر انقلاب نمیشد، خدا میداند که آن نسلِ بکلّی تهیدست از همهی اصالتها -اصالتهای دینی و وطنی و ملّی و همهچیز- و آنهایی که داشتند رو میآمدند، چه بر سر این کشور میآوردند. انقلاب واقعاً نجات داد کشور را، از این بُعد که آن تربیتشدهها، آن نسلی که در آن مجموعه و در آن دانشگاه و در آن محیط تربیت شده بودند، خدا میداند که چه میکردند با این کشور اگر میخواستند سرِ کار بیایند.
نقش نظام سلطه در سه جنبه مهم دانشگاه: علم، نوآوری و تأثیر گذاری
دانشگاه، به شکل غربی دانشگاه یعنی همین که امروز ما داریم -البتّه ما از گذشتهی خودمان خیلی خبر نداریم؛ نمیدانیم آن دانشگاهها یا مدارسی که امثال خواجهنصیرها و ابنسیناها و خوارزمیها و خیّامها و میردامادها و شیخبهائیها را تربیت کرد، چهجوری بوده؛ متأسّفانه اطّلاع درستی از آن نظامهای آموزشی و به یک معنا [نظامهای] دانشگاهی قرنهای گذشتهی خودمان نداریم؛ جزو کمکاریهای ما، یکی این است- که بهوسیلهِی غرب ابداع شد و به همهی کشورهای دنیا از جمله به کشور ما هم صادر شد.
سه جنبهی مهم در این دانشگاهِ به این شکل، وجود دارد: یک جنبه، این است که مرکز علم است؛ یک جنبه، این است که مرکز نوآوری و نگاه نو به مسائل است، چون مجموعهی جوانند، نگاه نوآور به مسائل، نوطلبی، نوآوری [وجود دارد]، دانشگاه مرکز این است؛ یک جنبهی دیگر جنبهی اثرگذاری در محیط کشور و محیط جامعه است. ... از روزی که دانشگاه در کشور ما به وجود آمده است، عوامل سلطهگر -که بر سیاستهای کشور مسلّط بودند، کاملاً تسلّط داشتند بر همهِی ابعاد کشور و زوایای کشور؛ هم اطّلاع داشتند، هم نفوذ داشتند، هم هر کار میخواستند میکردند-
... امّا در آن جنبهی اوّل، ... سعی کردند [آن را] تضعیف کنند، معنایش این است که متاع علمیای که به دانشگاههای ما داده شد، متاع دستدوّم بود، علم کهنه و از کار افتاده بود ... این هم البتّه دلایلی داشت؛ این امر که همین علوم کهنه را یا همین فنّاوریهای قدیمی را چرا وارد این کشور و کشورهای شبیه ما کردند، دلایلی داشت. آنوقتی که رقیب برای استعمار غربی پیدا شد، اثر «پیدا شدن رقیب» در کشورهایی که با آن رقیبها ارتباط داشتند ظاهر شد. فرض بفرمایید حکومت کمونیستی که رقیب نظام سلطهی مستقرّ تا آن زمان بود -یعنی رقیب انگلیس و آمریکا و بقیّه- وقتی سرِ کار آمد، برای اینکه حوزهی نفوذ خودش را توسعه بدهد، کشوری مثل هند را و دانشگاه هند را مجهّز کرد به برخی از علومی که غربیها هرگز تا آخر حاضر نبودند بدهند؛ یا واضحتر، کشوری مثل چین را مجهّز کرد به دانشهایی و به فنّاوریهایی که امکان نداشت از طریق غربیها به آنها دست پیدا کنند؛ برای اینکه رقابت سیاسی بود، توسعهی نفوذ بود. چینیها مسئلهی هستهای را از روسها فراگرفتند؛ هندیها مسئلهی هستهای را از روسها -از شوروی سابق- فراگرفتند. اینها چیزهایی نبود که امکان داشته باشد نظام دانشگاهی و علمی غرب، اینها را به کشورهایی مثل چین یا مثل هند و بهطریقِاولیٰ مثل ما منتقل کند. بنابراین از لحاظ علمی، هرگز اینجور نبود که اجازه بدهند یا کمک کنند یا تسهیل کنند که دانشگاه کشورهایی مثل کشور ما که زیر نفوذ بود و زیر سلطه بود به یک معنا، پیشرفت علمی بکند، بلکه حتّی ضربه هم زدند؛ یعنی اگر استعداد برجستهای را در این دانشگاهها پیدا کردند، جذب کردند، بردند در خدمت خودشان قرار دادند. و این وضعیّت وجود داشت؛ سالهای متمادی در دوران پهلوی این وضعیّت وجود داشت.
آن جنبهی دوّم را که گفتیم جنبهی نوآوری است، کاملاً قبضه کردند؛ یعنی دانشگاه شد محلّ انتقال ارزشهای غربی به جامعه؛ یعنی در زمینههای گوناگون، مظهر ارزشهای غربی و معتقد به ارزشهای غربی شد؛ یعنی روی این کار کردند، این بخش را بهمعنای واقعی کلمه در دانشگاهها قبضه کردند.
در مورد جنبهی سوّم، سعی کردند اثرگذاری دانشگاه بر محیط خارج را مدیریّت کنند؛ حالا انواع و اقسام شکلهای مدیریّت؛ چه از طریق دستگاههای فرهنگی وابستهی به خودشان، چه حتّی از طریق دستگاههای امنیّتی، سعی کردند مدیریّت کنند ... یک جاهایی با زبان، یک جاهایی با پول و با رشوه، با دادن سِمتهای مختلف، یک جاهایی هم با زور. ساواک ایران به وسیلهی نیروهای آمریکایی و اسرائیلی تجهیز شد برای اینکه دانشجوی معترض را از اعتراض خودش منصرف بکنند؛ و کردند، این کار را انجام هم میدادند. خب، پس دانشگاه وضعش این بود؛ یعنی اینجوری دانشگاه در کشور ما پیش رفت.
ترویج افکار مارکسیستی و ترویج فساد دو حربه برای مدیریت تأثیر گذاری مثبت دانشگاه در دوران پهلوی
افکار مارکسیستی در دانشگاه ترویج میشد، اینجور نبود که بهطورعادی [رایج شود]؛ نه، کمک میکردند؛ کمک میکردند برای مقابلهی با افکار اسلامی در دانشگاه. همان وقتی که یک جزوهی چند صفحهای اسلامی اگر دست کسی دیده میشد، مورد تعقیب و اشکال بود، همانوقت نوشتههای مارکسیستی، راحت در دانشگاه تولید میشد و فروش میرفت؛ دست دانشجوها بود و هیچ اهمّیّتی هم نداشت؛ استاد چپ هم میآمد حرفهایش را میزد. یعنی تفکّر اسلامی با یک رقیب عمدهای که همان تفکّر چپ مارکسیستی بود، در دانشگاه مواجه بود که فشار میآوردند. هم از این طرف تفکّر چپ بود، از آن طرف هم تبلیغات فاسدکنندهی اخلاق، یعنی گرایشهای فسادآور جوانی، که آن هم باز عمداً در دانشگاهها ترویج میشد که جوان را از راه مبارزه و راه ایستادگی و راه مقاومت و راه اسلام و آنچه امام به آن دعوت میکرد، دور میکرد؛ امّا درعینحال با وجود این دو عامل اساسی مزاحم معارض، دانشگاه به نهضت اسلامی لبّیک گفت و به او پیوست و برای او تلاش کرد و کار کرد، هم در دوران مبارزات، هم بعد از مبارزات. بعد از مبارزات اگر جوانهای دانشجوی ما نبودند، جهاد سازندگی شکل نمیگرفت، سپاه هم شکل نمیگرفت. عمدهی بچّههای اصلی سپاه، بچّههای دانشجو بودند؛ عمدهی بچّههای اصلی جهاد سازندگی، بچّههای دانشگاه بودند؛ آمدند، وارد میدان شدند. این نشاندهندهی زمینههای مساعدی است که دانشگاه ما دارد.
مسائل پیچیده آینده جهان و نیاز به تربیت دانشجویان با سواد و دارای خصوصیات انسانی خاص برای تقابل با وابستگی
امّا در مورد شاگردپروری، اهمّیّت این کار خیلی بالا است. شما میخواهید نیروی انسانی را آماده کنید برای یک دوران آیندهی بسیار پرمسئله؛ دورانهای آیندهی ما یعنی دهههای آیندهی ما، دهههای بسیار پُرمسئلهای است؛ مسائل گوناگونی [دارد]؛ میبینید تحوّلات دنیا را؛ تحوّلات بسیار سریع و بسیار قاطع [است]. یا این است که این تحوّلات آینده، موجب خواهد شد که این حباب وابستگی، این حصار وابستگیای که بهصورت تاریخی روی ملّت ایران گذاشته شده است، شکسته خواهد شد و ما از این حباب و از این حصار بیرون میآییم و جای خودمان را پیدا میکنیم، شأن خودمان را پیدا میکنیم، حرف خودمان را در دنیا عَلَم میکنیم، مطرح میکنیم -ما حرف داریم، نظام اسلامی حرفهای زیادی دارد؛ حرفهای تازهی زیادی دارد- و در دهههای آینده، نیروی انسانی ما، نیرویی که امروز شما دارید تربیت میکنید، با همّت خود، با عزم خود، با سواد خود و دانشی که آموخته، با روحیّاتی که به او داده شده، خواهد توانست این حصار وابستگی و تعطیل و مانند اینها را بشکند و واقعاً یک حرکت به معنای واقعی بکند و ایران و ایرانی در جایگاه واقعی خودش قرار بگیرد؛ یا این خواهد شد، یا خدای نکرده، وارد یک دوران تحقیرشدگی طولانی دیگری خواهد شد، اگر چنانچه این خصوصیّات را نیروی انسانی ما نداشته باشد؛ اگر نیروی انسانی ما وابسته اندیشید، وابسته حرکت کرد، از وابستگی خوشش آمد، قدر استقلال را ندانست، قدر اسلام و ارزشهای اسلامی را ندانست، به خودش بی اعتماد بود -اگر اینجور بود- آنوقت ما وارد یک دالان تاریک طولانی دیگری خواهیم شد، مثل همین دورانی که در زیرسلطهی غرب از اندکی قبل از مشروطه تا قبل از انقلاب قرار داشتیم که با زحمت زیاد و با تلاش زیاد، توانستیم خودمان را به یک نحوی نجات بدهیم؛ باز وارد همان فرآیند تلخ دشوار گذشته خواهیم بود.
قدرنشناسی جوان از نعمت استقلال بخاطر عدم تجربه وابستگی قبل از انقلاب
غالباً جوانهای امروز ما، قدر استقلال را هم نمیدانند؛ خب جوان دانشجو از اوّل عمرش، در یک کشوری زندگی کرده که هیچ وابستگی سیاسیای به قدرتهای خارجی نداشته؛ از اوّل، همیشه دیده که در مقابل قدرتهای خارجیای که دیگران جرئت نمیکنند بگویند «بالای چشمتان ابرو است»، جمهوری اسلامی ایستاده؛ این استقلال سیاسی است؛ این را از اوّل دیدهاند، [لذا] قدرش را نمیدانند؛ آن دورهای را که هر چه آمریکا میگفت و قبل از او هر چه انگلیس میگفت باید در کشور تحقّق پیدا میکرد، اینها درک نکردهاند، لذا قدر استقلال را نمیدانند؛ این باید تفهیم بشود به اینها. این یکجور نقش اساتید بر روی دانشجوها است.
ضرورت میدانداری دانشگاه در حل مشکل علمی عدم اجرای اقتصاد مقاومتی، هدایت نقدینگی به طرف اشتغال، عدم اجرای درست اصل 44 و مشکل نبود عدالت اجتماعی و بالاتر رفتن ضریب جینی
ما اینهمه راجع به مسائل اقتصادی حرف میزنیم، همه هم تصدیق میکنند؛ اقتصاد مقاومتی را مطرح کردیم، همه هم از صدر تا ذیل تأیید میکنند، تصدیق میکنند، برایش جلسه و کمیته و کمیسیون و مانند اینها هم تشکیل میدهند، [امّا] آنچنانکه بایدوشاید کار پیش نمیرود. خب اشکال کجا است؟ یک گره علمی وجود دارد؛ این گره علمی را چه کسی باید باز کند؟ شما که در دانشگاه هستید باید باز کنید.
یا مسئلهی اشتغال. ما امسال اشتغال را مطرح کردیم، بحث کردیم؛ تولید ملّی و اشتغال. «اشتغال» یا «تولید ملّی» یک فکر است، همه هم میخواهند این کار را انجام بدهند، تلاشهایی هم میکنند. من اوّل سال در سخنرانی گفتم؛ یعنی کاری را که دولت کرده بود به افکار عمومی گزارش دادم؛ هفده هزار میلیارد تومان برای کارگاههای کوچک یا متوسّط یا چه صرف کردند تا کمک کنند که بلکه راه بیفتند، لکن اثر مطلوب را نبخشید. اشکال کار کجا است؟ شبیه این کار در دولت قبل هم انجام گرفته بود، شبیه این کار در دولت هشتم هم انجام گرفته بود؛ نمیشود. چرا نمیشود؟ خب یک اشکال علمی دارد؛ لابد یک اشکالی در کار هست، گرهی هست؛ این گره، گره علمی است؛ این کجا باید باز بشود؟ در دانشگاه. اگر این نقدینگی عظیمی که گزارش میشود در دست مردم وجود دارد، در خدمت اشتغال قرار بگیرد، شما ببینید چه اتّفاقی در مملکت میافتد. چرا قرار نمیگیرد؟ حالا مشکل بانکها را اینجا مطرح کردند؛ بله، خب حالا این اشکالات نظام بانکی، بایستی در مراکز تصمیمگیری مورد توجّه قرار بگیرد.
یا مسئلهی اصل ۴۴ را -که تقویت بخش خصوصی و واردکردن بخش خصوصی و سرمایههای بخش خصوصی در اقتصاد کشور است- ما چندسال پیش مطرح کردیم، همه بهبه و چَهچَه کردند، کارهایی هم انجام گرفت؛ امّا خب تحقّقش را نمیبینم؛ من احساس نمیکنم پیشرفت کار را. نهاینکه نمیخواهند، میخواهند، تلاش هم میکنند، منتها پیش نمیرود؛ اِشکالِ علمی وجود دارد، من این را میخواهم بگویم. نقشی که دانشگاه میتواند ایفا کند این است که گرههای علمی را در این زمینهها جستجو کند، بشناسد و باز کند و در اختیار دستگاههای کشور بگذارد.
یا بحث آسیبهای اجتماعی است، بحث عدالت اجتماعی است که اینهمه حرف عدالت اجتماعی را همه میزنیم، اینهمه راجع به عدالت اجتماعی میگوییم، جزو واضحات و مسلّمات است. خب کو؟ حالا تحقّق پیدا کرد عدالت اجتماعی؟ ضریب جینی روزبهروز بالاتر رفته است، بدتر شده است. چرا؟ علّت چیست؟ این فکرِ درست، این خواستِ درست، این هدفِ درست، چرا در کشور تحقّق پیدا نمیکند؟
دشمن و انتقال ویروس در اندیشه مدیریتی
یکی از اشکالات مدیریّتهای کلان ما این است که نرمافزار مدیریّتی ما ویروسی بشود؛ یعنی دشمن بتواند در اندیشهی مدیریّتی ما ویروسی را وارد کند که تمام ابتکارات ما و کارهای ما و تصمیمهای ما را خراب کند و به جهت خلافی هدایت کند و پیش ببرَد. میتوانیم مانع بشویم؛ باید مانع شد، جزو کارهای اساسی [است]. یا استفاده از ظرفیّتهای مغفولماندهی کشور.
سند 2030 در راستای هدف نظام سلطه در ایجاد منظومه ای فکری و عملی برای همه کشورها
دستهایی پشت سازمانملل وجود دارد؛ یونسکو اینجا یک وسیله است، یک ویترین است؛ دستهایی نشستهاند، دارند برای همهچیز کشورهای دنیا و همهی ملّتها یک منظومه تولید میکنند؛ منظومهای که شامل فکر است، شامل فرهنگ است، شامل عمل است و این را دارند ارائه میدهند و ملّتها باید همه بر طبق این، عمل کنند. یک بخش آن هم بخش آموزشوپرورش است که همین سند ۲۰۳۰ است. خب این غلط است؛ این غلط است؛ اصلاً این معیوب است؛ این حرکت، حرکت معیوبی است. چرا؟ چه کسانی هستند اینهایی که دارند سند توسعهی پایدار را فراهم میکنند؟ چه حقّی دارند که دربارهی کشورها، دربارهی ملّتها، دربارهی سنّتهایشان، دربارهی عقایدشان، اظهار نظر کنند که باید اینجوری کنید، باید آنجوری کنید؛ همهی اینها هم «باید» است. اینکه میگویند الزام نیست، این سطحینگری است؛ نخیر، در واقع، همهی اینها الزام است، و هرکدام از اینها که تحقّق پیدا نکند، بعد بهعنوان یک نقطهی منفی بهحساب خواهد آمد که «در فلان جدول، تهِ جدول قرار میگیرید؛ فلان امتیاز از شما سلب میشود»! همهی اینها اینجوری است؛ در واقع همهی اینها «باید» است، ولو در ظاهرش «باید» نباشد. چه لزومی دارد؟ خب ما از چند سال قبل از این آمدیم گفتیم «الگوی ایرانیـاسلامی پیشرفت»؛ بنده کلمهی توسعه را هم عمداً به کار نبردم. آقایانی که مسئول این کار هستند و از آن وقت ما با اینها ارتباط داریم، میدانند؛ بنده عمداً گفتم کلمهی توسعه را من به کار نمیبرم، چون کلمهی توسعه یک کلمهی غربی است؛ یک مفهوم غربی دارد؛ من کلمهی پیشرفت را به کار میبرم؛ الگوی پیشرفت ایرانیـاسلامی. خب این الگو را بگردیم پیدا کنیم! چرا باید برای پیشرفت ما، دستهای غربی الگو بدهند بهصورت همین سند توسعهی پایدار یا ۲۰۳۰ و امثال اینها؟
آتش به اختیار تنها در حوزه فرهنگی و لزوم مراقبت از عدم سوء استفاده دشمن از آن
«آتشبهاختیار» به معنی کار فرهنگی خودجوش و تمیز است؛ آنچه ما گفتیم معنایش این است که در تمام کشور، جوانها و صاحبان اندیشه و فکر، صاحبان همّت، خودشان با ابتکار خودشان، کار را -کارهای فرهنگی را- پیش ببرند، منافذ فرهنگی را بشناسند و در مقابل آنها، کار انجام بدهند؛ آتشبهاختیار، به معنای بیقانونی و فحّاشی و طلبکار کردن مدّعیانِ پوچاندیش و مدیون کردن جریان انقلابی کشور نیست. نیروهای انقلابی بیش از همه باید مراقب نظم کشور، مراقب آرامش کشور، مراقب عدم سوءاستفادهی دشمنان از وضعیّت کشور، و مراقب حفظ قوانین [باشند]؛ این مراقبتها در درجهی اوّل متوجّه به نیروهای انقلاب است که دلسوزند، علاقهمندند و مایلند که کشور به سمت هدفهای خود حرکت بکند.
لزوم اعلان حمایت صریح کشورهای اسلامی از مظلومین یمن و و بحرین و کشمیر
دنیای اسلام باید بهطور صریح از مردم یمن حمایت کند و از ظالمان و ستمگرانی که به این مردم -در روز ماه رمضان، در ماه مبارک- آنگونه تهاجمهایی انجام میدهند، اظهار برائت و بیزاری بکند، از مردم حمایت بکند؛ از مردم بحرین و مردم کشمیر همینجور. ملّت ما میتواند پشتوانهی این حرکت عظیم دنیای اسلام قرار بگیرد؛ همچنانکه ما صریحاً مواضع خودمان را نسبت به دوستان، دشمنان، معارضین، و مخالفین بیان میکنیم، دنیای اسلام [هم] -بخصوص روشنفکران، بخصوص علمای دنیای اسلام- بایستی همین شیوه را دنبال بکنند، صریح موضع بگیرند و خدای متعال را از خودشان راضی کنند، ولو دیگران و طواغیت ناراضی بشوند.
96/04/05 بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی
اظهار نگرانی آمریکائیها از وضعیت اهل سنت نشان توسطئه برای ایجاد تفرقه
بنده با خودم فکر میکنم، آنوقتی که انسان میشنود که فلان سناتور آمریکایی که با اصل اسلام و کشورهای اسلامی دشمن است، دغدغهی جامعهی سنّی را در مقابل شیعه ابراز میکند، وقتی انسان این ترفند را مشاهده میکند، جا دارد بشدّت نگران بشود، جا دارد بشدّت مراقب باشد. دشمنی که با اصل اسلام مخالف است، حالا نسبت به یک گروه اسلامی، در مقابل یک گروه دیگر ابراز پشتیبانی بکند! این جز خباثت، جز توطئه، جز ایجاد دشمنی چیز دیگری است؟ و این اتّفاقاً متأسّفانه امروز وجود دارد؛ ما باید به فکر باشیم، ما باید بفهمیم.
غصب کامل یک کشور اسلامی و تلاش دشمن برای فراموشاندن فلسطین و وجوب شرعی مبارزه برای رهایی آن
یکی از خطرهای بزرگی که امروز دنیای اسلام را تهدید میکند، کمرنگ کردن و به فراموشی سپردن مسئلهی مهمّ فلسطین است؛ متأسّفانه این کاری است که دارد انجام میگیرد. بعضی از کشورهای مسلمان جوری مشی میکنند، جوری حرف میزنند، جوری عمل میکنند که قضیّهی فلسطین نادیده گرفته بشود، مسئلهی فلسطین به فراموشی سپرده بشود. این خیلی خطر بزرگی است. فلسطین مسئلهی اوّل دنیای اسلام است. یک کشور اسلامی، یکسره غصب شده است؛ بحث یک سرزمین کوچک یا یک شهر یا یک روستا نیست، بحث یک کشور است؛ یک ملّت از خانهی خود بیرون رانده شده است؛ آنهایی از فلسطینیها هم که امروز در خود سرزمین فلسطین زندگی میکنند، با کمال عسرت، با کمال فشار زندگی میکنند. دائم در معرض کشت و کشتار و تحقیر و تذلیل و فشار هستند. این مسئلهی کوچکی است؟
بنا بر فقه اسلام -چه فقه مذاهب اهلسنّت، چه فقه شیعه و شاید بقیّهی مذاهب دیگر- تردیدی وجود ندارد که وقتی دشمنی بر سرزمین مسلمین تسلّط پیدا کرد، وظیفهی همه است که با او مبارزه کنند، با او جهاد کنند؛ به هر شکلی از جهاد که ممکن است. امروز مبارزهی با رژیم صهیونیست برای همهی دنیای اسلام واجب و لازم است. چرا از این وظیفه سر باز میزنند؟ بحمدالله ملّت ما در این مورد بیدار و هشیار [است]؛ بههرحال دنیای اسلام احتیاج دارد به اتّحاد، احتیاج دارد به ائتلاف، احتیاج دارد به همدلی. ملّتها غالباً با یکدیگر همدلند؛ دولتها هستند که اینجا وظیفه دارند، دولتها هستند که میتوانند نقش ایفا کنند.
ابعاد معنوی و اجتماعی فرائض اسلامی خصوصا حج
حج، یک فریضهی بسیار مهمّی است؛ شاید ما در بین فرایض مهمّ اسلامی، مثل حج فریضهای دیگر نداریم. اوّلاً در این فریضهی بزرگ و وسیع، ظرفیّتهای معنوی بسیاری وجود دارد که کسانی که دنبال ارتباط معنوی با حضرت حق (جلّ و علا) هستند، دنبال معنویّت و روحانیّت و مانند اینها هستند، میتوانند در گوشهوکنار این واجب و این فریضهی بزرگ، امکانات فراوانی و ظرفیّت عجیبی را پیدا کنند. از نماز و طواف و وقوف و سعی و خود اِحرام، و از قطعهقطعهی این واجب بزرگ و مرکّب از اجزای گوناگون، معنویّت میتراود، معنویّت میبارد. اگر قدر بدانیم، اگر دنبال معنویّت باشیم، ظرفیّت حج از همهی واجبات دیگر بیشتر است. این یک طرف قضیّه. درعینحال یک ظرفیّت بینظیر اجتماعی هم در حج وجود دارد؛ ببینید، این از خواصّ فرایض اسلامی است. اسلام اینهمه بر روی معنویّت تکیه میکند، امّا معنویّت اسلامی به معنای انزوا و رهبانیّت و گوشهگیری و جدایی و دوری از مردم نیست؛ همان واجب و فریضهای که بیشترین ظرفیّت معنویّت را دارا است، همان واجب و فریضه بیشترین ظرفیّت حضور اجتماعی را هم دارا است.
مقبول نبودن حج بی برائت
این مسئلهی برائت که ما روی آن اینهمه تأکید کردیم و امام بزرگوار به این مضمون گفتند که قبول ندارند حجّ بیبرائت را، رازش این است. در حج، امّت اسلامی میتواند مواضع صحیح و مورد اتّفاق و قبول خود را بیان کند؛ مورد قبول و اتّفاق چه کسی آقا؟ ملّتها، شعوب. دولتها ممکن است جور دیگری فکر کنند، جور دیگری عمل بکنند -که میبینیم خیلی از دولتهای مسلمان متأسّفانه راهی غیر از خواست ملّتهایشان در پیش میگیرند و حرکت میکنند- امّا دل ملّتها چیز دیگر است. اینجا جایی است که ملّتها میتوانند موضع خود را در قضایای مختلف ابراز کنند.
اهمیت امنیت حجاج و خوب نشدن زخم حادثه سال 94 منی
یک مسئلهی دیگری که مهم است و آقایان محترم هم اشاره کردند -هم جناب آقای قاضیعسکر، هم رئیس محترم سازمان حج- مسئلهی امنیّت است. وَ اِذ جَعَلنَا البَیتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ اَمنًا؛(بقره: 125) این است قضیّه. قرآن کریم تصریح میکند که ما اینجا را محلّ اجتماع مردم و رجوع مردم و محلّ امنیّت قرار دادیم؛ امنیّت خیلی مهم است! ایمنی حجّاج از مسائل بسیار مهم است. ما قضایای تلخ حجّ سال ۹۴ را فراموش نمیکنیم. داغی در دل امّت اسلامی و در دل ما ایرانیها به وجود آمد که فراموششدنی نیست، این زخم خوبشدنی نیست. البتّه آن سال مسئولین حج خیلی زحمت کشیدند، خیلی تلاش کردند، ولی خب حادثه، حادثهی فاجعهبار و بزرگی بود. امنیّت حجّاج بر عهدهی آن کشوری است که حرمین شریفین در اختیار او و تحت سلطه و قدرت او است؛ آن دولت است که بایستی امنیّت را حفظ کند؛ این مطالبهی جدّی و همیشگی ما است. امنیّت حجّاج باید حفظ بشود؛ همهی حجّاج! حالا تکیهی ما روی حجّاج ایرانی است. دولتهای دیگر هم راجع به حجّاجِ خودشان مطالبه کنند و مطالبه داشته باشند، زنده برخورد کنند.
لزوم پرهیز از بازار گردی حجاج و استفاده از فرصتهای معنوی
یک وظایفی حجّاج دارند، اینها را [باید] رعایت کنند. حجّاج محترم به نمازهای جماعت اهمّیّت بدهند؛ به نماز اوّل وقت اهمّیّت بدهند؛ در نمازهای جماعت مسجدالحرام و مسجدالنّبی شرکت کنند. به تلاوت قرآن -در این روزهایی که موفّق هستند به حضور در حرمین شریفین- و به اعمال عرفه و روز عرفه خیلی اهمّیّت داده بشود. پرهیز از بازارگردی؛ بنده مکرّر در مکرّر این معنا را عرض کردهام. بازار، همه جای دنیا هست؛ در این تهران هم بازار هست؛ اجناس جورواجور، مُجاز و غیر مُجاز، در همه جا هست؛ در این تهران هم هست، در شهرهای دیگر هم هست. آنچه در تهران نیست، کعبه است؛ آنچه در تهران و در محیط زندگی شما نیست، مسجدالحرام است، مسجدالنّبی است؛ این است که [فقط] آنجا است؛ باید از آن استفاده کنید؛ وَالّا بازار و اشیاء گوناگون همه جا هست. وقت عزیز را صرف این چیزها نکنید. در قضیّهی حج، بیشتر از هر چیز دیگری، حاجی باید به فکر این باشد که خود را پالایش کند، دل را پالایش کند، روح را پالایش کند، بتواند انشاءالله به نتایج معنوی بزرگی دست پیدا کند؛ اگر این[طور] شد، آنوقت، آن نتایج اجتماعی هم به توفیق الهی حاصل خواهد شد.
96/05/12 بیانات در مراسم اعطای حکم تنفیذ ریاست جمهوری به حجّتالاسلام حسن روحانی
مدیریت جدید و ایجاد امید، نماد مردم سالاری دو وجه اهمیت جلسه تنفیذ
اهمّیّت این جلسه از دو نظر است. یکی اینکه آغاز یک دورهی مدیریّت جدید کشور است و این امیدواری وجود دارد که انشاءالله مسئولانی که همراه با رئیسجمهور محترم و منتخب وارد میدان عمل خواهند شد، با ابتکارات جدید، با توانمندیهای بیش از گذشته، ملّت را خرسند کنند.
جهت دوّم این است که این جلسه نماد مردمسالاری است. این دوازدهمین جلسهی ازاینقبیل - از اوّل انقلاب تا امروز - است؛ یعنی ملّت ایران دوازده مرتبه از آغاز انقلاب، در انتخاب مدیران طراز اوّل کشور نقشآفرینی کردهاند؛ این خیلی مسئلهی مهمّی است. انتخابات مردم و گزینشهای مردمی، دَه مجلس شورای اسلامی هم به وجود آورده است؛ پنج شورای شهر و روستا را تشکیل داده است؛ پنج مجلس خبرگان را به وجود آورده؛ اینها همه از برکت انقلاب است. نسل جدید ما فراموش نکند، ما دورهی قبل از انقلاب را با همهی وجودمان لمس کردیم؛ دیکتاتوری را، در حاشیه بودن مردم را، بیاعتنائی به مردم در امر حکومت را با همهی وجودمان دیدهایم؛ جوانهای ما ندیدهاند.
لزوم از ذهن نرفتن حضور و ترفندهای دشمن
یکی از نکاتی که بنده اصرار دارم تکرار کنم و نگذارم از ذهن کسی بیرون برود، حضور دشمن و ترفندهای دشمن است. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) فرمود: مَن نامَ لَم یُنَم عَنه، اَخَا الحَربِ اَرِق؛ اگر شما در سنگر خوابتان برد، در سنگرِ مقابل شما - که دشمن شما است - ممکن است چشمی بیدار باشد، علیه شما فعّالیّت کند؛ نباید خوابتان ببرد، مراقبت را نباید فراموش کنید؛ در همهی امور. مسئولان مخاطبان اوّل این سخنند. دشمن مشغول دشمنی است، کارهای گوناگونی انجام میدهد؛ منتها به فضل الهی، به توفیق پروردگار، ملّت ایران و مسئولان کشور آبدیده شدهاند.
حل مشکلات اقتصادی، تعامل با دنیا، صلابت در مقابل با سلطه طلبی، سه جهت گیری لازم برای دولت دوازدهم
من سه جهتگیری عمده را توصیه میکنم:
جهتگیریِ اوّل، پرداختن به مشکلات مردم - امروز در درجهی اوّل، مشکلات اقتصادی و معیشتی – است. ...
جهتگیری دوّم، تعامل گستردهی با دنیا است؛ این توصیهی همیشگی ما است که این درست نقطهی مقابل آن چیزی است که دشمنان ما و سلطهگران عالم دنبالش هستند. ...
و جهتگیری سوّم؛ در برابر هر سلطهطلبی، با صلابت و قدرت ظاهر بشوید؛ آن سلطهطلب هر که میخواهد باشد؛ امروز از همه متجاوزتر و وقیحتر، رژیم ایالات متّحدهی آمریکا است؛ در مقابل اینها با صلابت ظاهر بشوید، با قدرت ظاهر بشوید؛ با پشتوانهی اقتدار ملّی و کمک این مردم میتوانید از ترفندهای آنها جلوگیری کنید و آن را دفع کنید.
توصیه به دولت دوازدهم: امانت بودن مسؤولیت، رعایت اولویتها، برنامه داشتن، حفظ وحدت ملی، ارتباط بی واسطه با مردم، قدر شناسی نیروهای انقلابی، هوشیاری در تعاملات بین المللی نسبت به دشمن و تقابل با دشمن با کار جهادی چند توصیه میکنم به رئیس جمهور محترم و برادران و خواهرانی که در بخشهای مختلف با ایشان همکاری خواهند داشت که این توصیهها را در نظر داشته باشند. این مسئولیّت را، این توانایی را، امانت بدانید.
توصیهی بعدی این است که وقتمان کم است، کارمان بسیار است، اولویّتها را بایستی رعایت کرد.
توصیهی بعدی این است که با برنامه حرکت کنید. برنامهی ششم [توسعه] برنامهی جامعی است؛ امسال هم سال شروع برنامه است. البتّه ما تأخیر داریم؛ سال شروع برنامه سال گذشته بود. ...
توصیهی بعدی بنده این است که اتّحاد ملّت را مهم بشماریم. ما هرچه داریم، از وحدت ملّت، از اتّحاد ملّت در بین خودشان و از اتّحاد ملّت با مسئولین و مجریان امور کشور داریم؛ این اتّحاد را حفظ کنید. التهابآفرینی نشود؛ دودستگیهای مضر ایجاد نشود. مردم سلایق مختلف و نظرات مختلفی دارند؛ بسیار خوب، با سلایق و نظرات مختلف، بگذاریم مردم در کنار هم زندگی آرامی داشته باشند. سلیقهی گوناگون و اختلافِنظر لزوماً بهمعنای گریبانگیری و درگیری نیست؛ میتوانند در کنار هم زندگی خوبی داشته باشند، سلایق مختلفی هم داشته باشند. التهابآفرینی نباید انجام بگیرد. از نظرات مخالف آشفته نشوید؛ مخالفین اگر نظری دارند، انتقادی اگر دارند، بگذارید انتقاد کنند، نظرات مخالف را بدهند؛ آشفته نباید شد؛ بالاخره کارهای سنگینی است. نقص هم در کارهای ما کم نیست، ممکن است کسانی انتقاد کنند به ما؛ انتقاد را بپذیریم - بهمعنای تحمّل کردن - تحمّل کنیم.
به میان مردم بروید، با مردم بیواسطه مرتبط بشوید، از مردم بشنوید؛ این از کارهای بسیار مهم است. گزارشهایی که به ما میرسد، هرچند آن گزارشها صادقانه باشد، امّا خیلی تفاوت میکند با آنچه انسان در مواجههی با مردم و رفتن در میان مردم مشاهده میکند و میبیند. قدر نیروهای انقلابی و پُرانگیزه را هم بدانید؛ من به همهی مسئولین سفارش میکنم. نیروهای مؤمن، پُرانگیزه و انقلابی، کسانی هستند که در مشکلات، کشور را حفظ میکنند، دفاع میکنند، سینه سپر میکنند؛ قدر اینها را بدانیم.
در تصمیمگیریهای بینالمللی، به یاد داشته باشید که دشمن همهی توان خودش را به کار برده برای اینکه شما را نابود کند. بعضی از مسئولینِ دولتهایی که با ما مواجهند و مقابلند، این را صریحاً امروز میگویند؛ صریح میگویند در صدد نابودی نظام جمهوری اسلامی هستند؛ این را به یاد داشته باشید؛ بعضیها هم این را پنهان میکنند، نمیگویند، امّا واقعیّت این است که [این قصد] هست. «تعامل بینالمللی» نباید ما را از این نکته که دشمنانی هستند که به نابودی ما کمر بستهاند، غافل کند. ...
پاسخ این برخوردها هم کار قوی و جهادی و حسابشده است؛ پاسخ به این دشمنیها قویتر شدن است. مراد من از قویتر شدن، فقط در زمینهی نظامی و امنیّتی نیست، البتّه در آنجاها باید قوی شد، امّا در زمینهی اقتصادی باید قوی بشوید، در زمینهی فرهنگی باید قوی بشوید، در زمینهی حفظ هویّت اسلامی و انقلابی باید روزبهروز قویتر و عمیقتر بشوید؛ این پاسخِ دشمنیهای دشمن است.
کار دولت، احیای دین به عنوان مصداق نصرت الهی.
به خداوند توکّل کنید، وعدهی نصرت الهی را باور کنید؛ اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم.(محمد: 7) در آیهی دیگر، وَ لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه؛(حج: 40) [آنهم] با تأکید! شما در راه اقامهی دین، احیاء دین، ایجاد حاکمیّتِ دینِ خدا هستید، این نصرت الهی است، پس مطمئن باشید که خدای متعال شما را نصرت خواهد کرد. در مقابل دینستیزیها و قانونشکنیها آرام ننشینید، بیتفاوت نمانید و بدانید انشاءالله آینده متعلّق به شما است.
96/05/30 گزیدهای از بیانات در دیدار جمعی از مسئولان و فعالان فرهنگی استانهای یزد و همدان
حجت بودن شهید حججی و لزوم توجه به زمینه های هدایتی جوانان
امروز جوانهای ما در معرض تبلیغات مضر هستند؛ این را ما قبول داریم؛ این واقعیّتی است. از روزنههای مختلف صدا میآید، صداهای گمراهکننده به گوش میرسد، و این جوان [که] در این وسط میدان، مُحاطِ به این صداها و به این تصویرهای فریبنده و اغواگر است؛ احتیاج دارد به اینکه یک شاخصی به او نشان داده بشود. این شاخص را جمهوری اسلامی و نظام اسلامی میتواند نشان بدهد؛ ... این را باید توجّه کرد که وقتی ما از امکان انحراف نسل جوان میگوییم، از ظرفیّت و امکان هدایت و رویشِ نسلِ جوانِ مؤمن هم بگوییم؛ امروز در نظام ما اینجوری است. شما ببینید؛ همین شهید عزیزی که اخیراً به شهادت رسید -شهید حُجَجی (1) او یک جوان از همین جوانهای امروز است، او هم یک جوانی است در سنّ ۲۵ سالگی؛ یعنی همین اینترنت و همین کانالهای اجتماعی و همین روزنههای اغواگر صوتی و تصویری و همهجوری، این جوان را هم احاطه کرده، مثل هزاران جوان دیگری که احاطه کرده، امّا او اینجوری از آب درمیآید. البتّه شهید حُجَجی را خدای متعال مثل یک حجّتی امروز در مقابل چشم همه گرفت امّا زیادند کسانی که این احساس، این انگیزه، این ایمان در آنها وجود دارد. این رویشهای جدید انقلابی و اسلامی را نباید دستِکم گرفت، اینها خیلی باارزشند، قدرشان را باید دانست.
(1) شهید محسن حُجَجی از نیروهای مدافع حرم بود که در مرداد ماه سال جاری در منطقهای مرزی بین سوریه و عراق به اسارت نیروهای داعش درآمد و پس از دو روز به دست آنها به شهادت رسید.
علاقه جوانان به جهاد
به بنده نامههایی نوشته میشود از طریق [واحد] ارتباط مردمی، برای حضور در جبهههای جنگ؛ جبههی جنگ در کجا؟ در سوریه، در حلب! همینطور مدام نامه مینویسند، التماس میکنند. بعضیها خودشان التماس میکنند، بعضیها والدینشان التماس میکنند که «جوان ما خیلی بیتابی میکند، فلان میکند، شما اینها را بفرستید مثلاً [بروند]». اینها پدیدههای باورنکردنی است؛ یعنی اگر واقعاً اینها را نقل میکردند برای ما از یک زمان دیگر و خودمان ندیده بودیم، بهآسانی حاضر نبودیم باور کنیم اینها را؛ امّا در زمان ما دارد اتّفاق میافتد. این چه عاملی است که این جوان را وادار میکند که عشق به جهاد و عشق به دفاع از ارزشها، او را از زن و زندگی و خانواده و بچّه و پدر و مادر و راحتی و شغل و همگی بِکَند و بفرستد به هزارها کیلومتر آنطرفتر و خارج از مرزهای کشور برای مبارزهی با دشمن؟ اینها را نباید ندیده گرفت. حالا چون اسم مفاخر فرهنگی را آوردند.
لزوم تقویت روحیه جهادی و رشد اخلاق با تقویت روحیه ایمانی و انقلابی
آقایانی که دستی در کار ارشاد و مسائل فرهنگی و مانند اینها دارند به این نکته توجّه کنند که امروز مهمترین وظیفهی ما تقویت این روحیّه (جهاد) در جوانها و در نسل جوان است. ما اگر طرفدار اخلاقیم، باید همین روحیّهی انقلابی را در اینها تقویت کنیم. اخلاق را هم به برکت روحیّهی دینی و انقلابی میشود در جوانها تأمین کرد؛ اخلاقِ بدون دین، اخلاقِ بدون تقوا، اخلاقِ بدون روحیّهی انقلابی و حرکت جهادی و میل به جهاد در راه خدا، نه پدید میآید و نه منعقد میشود، اگر هم منعقد بشود عمقی ندارد. ما باید امروز تلاشمان را مصروف تربیت دینی و تربیت انقلابی جوانها بکنیم و این جریان عظیم نیروی انقلاب را هم که در بین جوانها خوشبختانه هست، تقویت بکنیم؛ بهشان امید بدهیم، بهشان پشتیبانی بدهیم و تقویت بکنیم این جریان را. اینجور نباشد که جریان انقلابی تضعیف بشود، جریان مقابل آنها تقویت بشود؛ این نباید اتّفاق بیفتد؛ نه در محیط دانشگاه، نه در محیط تبلیغات دینی، نه در محیط فرهنگی و امثال اینها.
96/06/06 بیانات در دیدار طلاب حوزههای علمیه استان تهران
تمحید از طلابی که رشدشان موجب خشم دشمن است
من وقتی نگاه میکنم، شما را -جوانها را، طلبههای جوان را- نهالهای قدکشیدهی بوستان امامت و ولایت میبینم. بحمدالله این نهالها قد کشیدهاند؛ بعضی به ثمر رسیدهاند، بعضی هم انسان را خاطرجمع میکنند که به ثمر خواهند رسید؛ از حرفها و از مجموع دیدار، انسان این را احساس میکند. وَ مَثَلُهُم فِی الاِنجیلِ کَزَرعٍ اَخرَجَ شَطئَهو فَئازَرَهو فَاستَغلَظَ فَاستَوی عَلی سوقِه یُعجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّار؛(فتح: 29) این نکتهی اخیر خیلی مهم است. ایستادن شما بر روی پا، قد کشیدن شما، حجیم شدن معنوی شما، تواناییهای گوناگون شما، هم زُرّاع را به شگفت میآورد، هم آن کسانی که این بذرها را پاشیدهاند؛ وقتی نگاه میکنند و این پیشرفتها را، این فکرهای نو را، این چهرههای امیدوار را میبینند، خودشان به شگفت میآیند. و مهمتر از این، «لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّار» است، دشمنانِ شما را خشمگین میکند؛ و این[طور] باید باشد. اگر ما دیدیم رفتار ما جوری است که دشمنان دین، دشمنان اسلام، دشمنان حاکمیّت قرآن نسبت به ما خشمگین نیستند و از وجود ما ناراحت نیستند، باید در مفید بودن خودمان شک کنیم. اگر امیرالمؤمنین است و آن قاطعیّت و آن حرکت و مانند اینها، باید [هم] کسانی مثل معاویه یا عمروعاص یا دیگران از او خشمگین باشند؛ شما هم همین راه را دارید حرکت میکنید؛ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّار.
خاطره و لزوم درس خواندن طلاب در حین مبارزه
من مشهد درس رسائل و مکاسب میگفتم، هر چند وقت یکبار هم ما را میگرفتند، زندان میبردند، شاگردهای ما متفرّق میشدند؛ بعد که از زندان میآمدیم، درس را شروع میکردیم، باز جمع میشدند میآمدند؛ شوق مبارزه و ملاحظهی حال بنده -آن کتکخوریِ ویژهای که ما آن روز از دستگاه داشتیم- گاهی آنها را نسبت به این درسی که ما به آنها میدادیم، دچار تردید میکرد؛ حالا جزئیّات فرمایش شیخ(انصاری) در مکاسب یا مثلاً کفایه که مراد از عبارت این است [را وقتی میگفتم]، من میدیدم دچار تردیدند؛ همیشه من به اینها میگفتم: بچّههای عزیز من! بدانید اگر درس نخوانید نمیتوانید تأثیرگذار خوبی باشید؛ به اینها میگفتم بیمایه فطیر است، باید درس بخوانید.
اگر میخواهید افکارتان، پیشنهادهایتان، خصوصیّات برجستهای که روحیّهی شما بحمدالله از آن برخوردار است، در جامعه تأثیر بگذارد، باید باسواد باشید، باید درس بخوانید، باید ملّا باشید. درس را جدّی بگیرید؛ نگویید حالا دنیا دارد براساس پیشرفتهای فنّی و فنّاوری و مانند اینها اداره میشود، ما نشستهایم داریم مثلاً فرض کنید حاشیهی ملّاعبدالله میخوانیم یا فرض کنید منطق مظفّر میخوانیم! نه، این منطق مظفّر را باید بخوانید؛ این کتاب نحو را یا کتاب صرف را بهعنوان مقدّمه باید بخوانید؛ این کتاب فقه را و کتاب اصول را باید بخوانید تا بتوانید بهعنوان یک روحانی -که حالا عرض خواهم کرد روحانی یعنی چه- اثرگذار باشید. باید درس خواند. ما در بین روحانیّون کسانی را داشتیم که ازلحاظ مبارزه چیزی کم نداشتند، امّا ازلحاظ علمی، نصاب لازم را نداشتند؛ اینها نتوانستند تأثیر قابل توجّهی در پیشرفت این مبارزه یا در ایجاد این حرکت عظیم بگذارند. آن کسی توانست که -مثل امام- در حدّ نصاب کامل بود. درس بخوانید! این توصیهی اوّل من است؛ درس را جدّی بگیرید.
تحقق خواسته های تحول در حوزه با همفکری و تشکل
تحقّق خواستههای مطلوب، صرفاً با داشتن یک مدیریّت و داشتن منابع مالی به دست نمیآید، حتّی گاهی با داشتن آنها [هم] به دست نمیآید؛ چیز دیگری لازم است. آن چیز دیگر همان است که شما دارید: انگیزه، میل، وضوحِ مطلوب و غایت مورد نظر؛ اینها لازم است. و باید مبارزه کرد؛ بدون مبارزه هیچ چیز به دست نمیآید، این حوزهی مطلوب را هم باید با مبارزه به دست آورد. البتّه معنای مبارزه، [گفتنِ] «زنده باد مرده باد» نیست، معنایش مبارزهی سیاسی نیست؛ [مبارزه] یعنی تلاش، مجاهدت، گفتن، فکر کردن، همفکری کردن، متشکّل شدن.
لزوم بیان دوام حضور در بیان و تعبیر
یکی از دوستان دربارهی حوزه گفتند که «ما به حوزه آمده بودیم که این کار بشود، آمده بودیم که آن کار بشود»؛ من با این تعبیر مخالفم. نگویید «آمده بودیم»؛ بگویید «آمدهایم». «بودیم» یعنی چه؟ بگویید «ما آمدهایم برای اینکه این کار بشود»؛ یعنی دوام حضور خودتان را در تعبیرتان هم بیان کنید. در بیانات خودتان، آن عزم راسخ را، مثل یک رونده، مثل یک دونده، مثل یک پیمایندهی قاطع و مصمّمِ این راه، همینطور عزم را شما نشان بدهید و بگویید؛ بگویید «آمدهایم که این کار بشود». بله، باید هم بشود و خواهد هم شد؛ وقتی شماها تصمیم بگیرید، پایش بِایستید، حرف را پخته کنید، حتماً انجام میگیرد. البتّه این را هم بدانید که مقام عمل با مقام فکر و مطالعه و طرّاحی و مانند اینها فاصله دارد؛ یک فاصلهی کاملاً معنیدار و محسوسی دارد.
لزوم ادامه مبارزه برای تثبیت هنجارهای انقلاب و تشکیل جامعه اسلامی
اگر انقلاب مبارزه لازم داشت تا به پیروزی برسد، امروز هم مبارزه لازم است تا بتوانیم این هنجارهای انقلاب را تثبیت کنیم؛ باید به نتیجه برسانیم تا جامعه بشود جامعهی اسلامی.
کافی نبودن دوست داشتن مبارزین و لزوم مبارزه
داخل آدمهای خوب، کم نبودند کسانی که از مبارزین خوششان میآمد امّا وارد میدان مبارزه نمیشدند؛ خب، اینها کاری نمیکردند. بله، آن روزی که جبههی دشمن ضعیف شد و معلوم شد که رژیم طاغوت رو به سقوط است، طبعاً آن سواد(جمعیت) عظیم وارد میدان شدند که کار را یکسره کردند؛ امّا در دوران سختی مبارزه، مبارزین [همان] عدّهای بودند که تلاش میکردند و درون میدان بودند. امروز هم همانجور؛ همچنانکه آن روز مبارزه لازم بود و کنار نشستن و مبارزین را دوست داشتن کافی نبود، امروز هم مبارزه لازم است.
تفاوت برنامه با هدف گذاری و لزوم پیش بینی همه موانع در برنامه ریزی
برنامه، چیزی فراتر از هدفگذاری است؛ هدفگذاری، برنامه نیست. برنامه عبارت است از کشیدن راه، کشیدن جادّه به سمت مقصد؛ این برنامه است، به این میگویند برنامه. اگر چنانچه شما جادّهای که میخواهید بکشید، خصوصیّات و ممیّزات زمین را در نظر نگیرید و خودتان را آماده نکنید برای برخورد با این خصوصیّات، خیلی زود دچار مانع میشوید؛ میرسید به یک فرض کنید ارتفاعی، میگویید نشد؛ خب از اوّل میخواستید فکرش را بکنید که این راه ارتفاع دارد، این راه ارتفاعات صخرهای دارد، این راه رودخانه دارد، پل لازم دارد؛ وقتی اینها را قبلاً پیشبینی نکردید و در برنامه نگنجاندید و برنامه را بر اساس واقعیّت زمین تنظیم نکردید، طبعاً گیر میکنید. برنامه را با توجّه به واقعیّتها [باید نوشت]؛ آن چیزی که واقعیّت است و میشود عمل کرد.
راه انبیاء ایجاد جامعه توحیدی و حیات طیب و پیروزی نهایی جهاد در این راه
مجموعهی روحانیّت -که شماها جوانهای روحانی جزو بخش پُرشور و تأثیرگذارِ در حرکت روحانیّت هستید- کارش ادامهی کار انبیا است؛ با این دید باید کار روحانیّت را نگاه کرد. درسی که شما میخوانید، برنامهای که برای آیندهتان میریزید، با این نگاه باشد؛ شما دنبالهروی کار انبیا هستید. خب، کار انبیا در سورهی مبارکهی اعراف [چنین آمده]: وَ اِلی عادٍ اَخاهُم هودًا قالَ یا قَومِ اعبُدُوا اللَهَ ما لَکُم مِن اِلهٍ غَیرُه؛(165) مسئله، مسئلهی توحید است. حرکت انبیا، حرکت برای توحید است؛ اصلاً اساس کار دعوت انبیا، دعوت به توحید است. دعوت به توحید فقط به معنای این نیست که عقیده پیدا کنید که خدا یک است و دو نیست و این بتها یا این خدایان -موجودی که هستند- ارزش الوهیّت ندارند؛ فقط این نیست، عقیدهی به توحید، یک پایه و استوانه یا زمینهی اساسیِ یک جهانبینی است که زندگی را میسازد. عقیدهی به توحید یعنی جامعهی توحیدی به وجود آوردن؛ جامعهای که بر مبنای توحید شکل بگیرد و اداره بشود؛ عقیده به توحید این است؛ اگر این نبود، دشمنیهای با انبیا هم به وجود نمیآمد. وَ کَذلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الاِنسِ وَ الجِنِّ یوحی بَعضُهُم اِلىٰ بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا؛(انعام: 112) این دشمنیها بهخاطر این است که انبیا آمدند، شکل جامعه را مورد اعتراض و تعرّض خودشان قرار دادند؛ یک شکل جدید را، یک هندسهی جدید را برای شیوهی زندگی بشر ارائه کردند. آن شیوهی زندگی، همان حیات طیّبه است که یکی از برادرها این آیهی شریفه را تلاوت کردند: یا اَیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم؛(انفال: 24) حیات، حیات طیّبه است. مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَکَرٍ اَو اُنثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهو حَیوةً طَیِّبَة؛(نحل: 97) یعنی فراتر از این حیات ظاهری یک چیزی وجود دارد که به آن گفته میشود حیات طیّبه، آن چیست؟ آن همین زندگی است درحالیکه با ایمان باشد. زندگی احتیاج دارد به آب و به هوا و به خوراک و به علم و به فنّاوری و به همهچیز؛ زندگی به همهی اینها احتیاج دارد، منتها اگرچنانچه بدون ایمان شد، این حیات نیست؛ مرده است. این را قرآن حیات نمیداند. حیات آنوقتی است که این مجموعهی تحرّکات زندگی و عوامل زندگی همراه بشود با حیات؛ نور پیدا کند؛ مثل محیط ظلمانی است که در آن نوری تابانده میشود. این شأن روحانیّت است. شما میخواهید حیات ببخشید به جامعهی بشری. این طبعاً همان مشکلات انبیا را دارد، همان اجر نبوّتها را هم دارد، همان توفیقات انبیا را هم دارد؛ چون انبیا موفّق شدند، انبیا توفیق پیدا کردند. همهی انبیا حتّی آنهایی که به شهادت رسیدند، حتّی آنهایی که قومشان آنها را انکار کردند، بالاخره حرفشان سبز شد. شما نگاه کنید ببینید حرف حضرت نوح و حضرت هود و پیغمبرهای گوناگون که آنروز اینهمه دشمن داشت، امروز در دنیا خواستگاران و طلبکاران و علاقهمندان و مریدان بیشمار دارد. خب، پس این حرف زنده ماند، پیروز شد. آنروز با انکار مواجه شد امّا بعد بتدریج همینطور سلسلهی انبیا آمدند، حرف پیروز شد. پس کار شما کار پیغمبران است؛ هم حرفتان سبز خواهد شد و بلاشک پیش خواهد رفت، هم توفیقات الهی شامل حالتان خواهد بود یعنی خدای متعال کمکتان میکند: اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنوا فِی الحَیوةِ الدُّنیا؛(غافر: 51) خداوند نصرت میکند شما را -این هم یک بخش دیگر- و همچنین مثل انبیا بلاشک دشمنان و مخالفین و معارضینی هم خواهید داشت، پس همان وضعیّت است؛ خود را برای آن آماده کنید. همهی شما هم جوان هستید، بعد از این انشاءالله شاید شصت سال، هفتاد سال شما وقت دارید که زندگی کنید و کار کنید و تلاش کنید. خودتان را آماده کنید برای پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال تلاش کردن و کار کردن و زحمت کشیدن، و بدانید که در پایان این راه، دنیا دگرگون خواهد شد بر اثر تلاش شما و بدون تردید به سمت مطلوب پیش خواهد رفت؛ حتماً اینجور خواهد شد.
خاطره مسخره شدن و جریان اسلامی امروز، خصوصیت امروز جامعه و به نفع روحانیت
آن روزی که ما در سنین شماها بودیم، جریان اصلی، جریان ضدّ اسلامی بود؛ نه غیر اسلامی، [بلکه] ضدّ اسلامی بود. بنده در مشهد طلبهای بودم که هم در حوزه درس میگفتم، هم جلسه برای دانشجوها داشتم؛ مسجد پر میشد از دانشجو، تفسیر برایشان میگفتم. با یک دوستی -خدا رحمتش کند- میخواستیم بیاییم تهران، داخل ایستگاه راهآهن قدم میزدیم تا وقت حرکت قطار بشود؛ آن جوانهایی که آنها هم مثل ما داشتند راه میرفتند برای اینکه وقت قطار بشود، همینطور گُلهبهگُله بنده را مسخره میکردند؛ آن رفیقی که با من همراه بود دانشگاهی بود، او خجالت میکشید. حالا آن کسی که بنده را مسخره میکرد، نه دشمنیای با هم داشتیم، نه سابقهای با هم داشتیم، نه بنده به او بدیای کرده بودم، نه او احتمالاً سواد درستی [هم] داشت، امّا درعینحال این کارش بود. روحانیّت -یعنی یک طلبهی جوانی که حالا مشغول هم هست و درس هم میخواند و درس هم میدهد- بیدلیل و بیجهت باید مورد تمسخر قرار میگرفت؛ فضا اینجوری بود. حالا مشهد قبّةالاسلام بود و اینجوری بود، تهران خیلی بدتر [بود]؛ تهران هم برای ما پیش میآمد، برای خیلیها پیش میآمد. امروز اینجوری نیست؛ نهاینکه امروز طلبه و روحانی و عمامهبهسر دشمن و مخالف و مسخرهکن نداشته باشد؛ چرا، امروز هم هستند و همیشه هم خواهند بود -پیغمبران را هم مسخره میکردند- لکن امروز جریان، جریان اسلامی است. این یک خصوصیّت؛ این به نفع شما است؛ از این خصوصیّت هرچه میتوانید باید استفاده کنید.
خلاء فکری جهان با خستگی از ایسم ها و ضرورت نشر حرفهای نوی اسلام
در سطح جهان، یک احساس خلأ فکری و نیاز به یک فکر جدید موج میزند؛ در سطح جهان اینجور است؛ دلزدگی و سرخوردگی از «ایسم»های مختلف -چه «ایسم»های چپ، چه «ایسم»های راست- در بین کشورها و بین اندیشمندان و بین جوانها بسیار زیاد شده؛ یک حالت خلأ فکری [وجود دارد]، حرف نو جا میافتد. جمهوری اسلامی، هم در مسئلهی انسان، هم در مسئلهی جامعه، هم در مسئلهی سیاست حرفهای نو دارد؛ اسلام حرفهای نو دارد. ما اگر بتوانیم این حرفهای خودمان را حرفهای نویی است در دنیا منتشر کنیم و به گوشها برسانیم، پذیرنده و طلبکار زیاد خواهد داشت. این یکی از خصوصیّات امروز است. یک روزی بود که اینجور نبود؛ «یک روزی» که عرض میکنم، نه صد سال پیش، [بلکه] همین زمان جوانی ما. فرض بفرمایید مارکسیسم، در بین جوانها در اغلب کشورها [رایج بود]؛ فقط در بعضی از کشورها مثل آمریکا یا بعضی کشورهای اروپا به این شدّت نبود امّا در اغلب کشورها جاذبهی مارکسیسم [بود]؛ بخصوص در زمینهی اقتصادی،جاذبهی سوسیالیسم، یک جاذبهی همهگیر بود؛ [حتّی] در کشورهای اسلامی. در کشور خود ما و در بین علاقهمندانِ همین خطّ اسلامی، کسانی بودند از معاریف -که اگر بگویم میشناسید؛ یعنی همهتان میشناسید- که صریحاً با همین تعبیر «سوسیالیسم» از آن دفاع میکردند و حمایت میکردند و میل داشتند که فکر اقتصادی اسلامی را تطبیق بدهند با سوسیالیسم یا آن را در غالب تعبیرات سوسیالیسم بیان کنند. ما جلساتِ صحبت گوناگون و بحث و مباحثه و مانند اینها با بعضی از اینها داشتیم. امروز اینجوری نیست؛ امروز سوسیالیسم شکستخورده است و آن چیزی که به آن میگفتند «سوسیالیسم علمی»، غلط بودنش تقریباً برای همه ثابت شده؛ تفکّر مارکسیستی بکلّی منزوی شده؛ لیبرالیسم -با آن معنایی که غربیها برایش میکردند در زمینهی فرد و جامعه و مانند اینها- محکوم شده.
لزوم تبلیغ توسط فضای مجازی
یکی از خصوصیّات ممتاز دیگر امروز، آماده بودن وسایل رساندن پیام است؛ همین فضای مجازی که این برادرمان به تفصیل و خیلی خوب بیان کردند و تعبیر خوبی است که ایشان کرد و به ذهن بنده هم اتّفاقاً همین تعبیر قبلاً رسیده بود که «اسمش فضای مجازی است درحالیکه واقعاً فضای حقیقی است»؛ یعنی این فضا درون زندگی بسیاری از مردم حضور دارد. خب همین فضای مجازی یک ابزار است؛ یک ابزار بسیار کارآمد برای اینکه شما بتوانید پیامتان را به اقصی نقاط دنیا برسانید، به گوش همه برسانید. این [امکان] دیروز نبود، امروز هست. یکی از امتیازات این است .
خلق سؤال و کثرت آن از امتیازات مثبت برای فعالیت روحانیت در دوران کنونی
یکی از امتیازات، خلق سؤال است؛ سؤال خیلی چیز بابرکتی است. در گذشته اینهمه سؤال خلق نمیشد، به وجود نمیآمد. این خطا است که ما خیال کنیم سؤال و شبهه را دشمن همیشه به وجود میآورد؛ بله، گاهی هم دشمن یک سؤال یا شبههای را به وجود میآورد؛ امّا سؤال و شبهه از ذهن خلّاق انسان متولّد میشود. جامعهی جوان اهل درس و بحث و تحصیل -یعنی همین مجموعهی دانشگاهی و امثال اینها- همهی اینها مزارع تولید سؤالند؛ اشکالی هم ندارد. شما خودتان هم همینجور هستید؛ شما هم جوانید، ذهن خلّاقی دارید؛ این ذهن میتواند سؤال به وجود بیاورد و البتّه همین ذهن میتواند پاسخ به وجود بیاورد و برای سؤالها جواب ارائه بدهد.
[البتّه] در سؤالها متوقّف نمانید! این توصیّهی من به شما است. در سؤالها متوقّف نمانید؛ بروید سراغ جواب. همهی سؤالها جواب دارد؛ لازم است که ذهن، کار کند، تلاش کند، فعالیّت کند و به جواب مناسب [برسد]. البتّه در مورد جوابها هم سهلاندیشی و سهلانگاری نباید کرد؛ یعنی هر سؤالی با هر جوابی تناسب ندارد؛ پاسخ باید پاسخ منطقی و محکم و صحیح باشد.
یکی از امتیازات امروز، کثرت سؤالات است؛ سؤال زیاد است. وقتی سؤال زیاد بود، مسائلی که به وجود میآید، میدان را باز میکند برای فعالیّت ذهنی، برای عبور از مرزهای علم؛ آنوقت آثار تولید میشود. یک نویسندهی متعصّب مصری سالها پیش یک کتابی علیه تشیّع نوشت بهنام فجرالاسلام؛ [که] در آن حرفهای واقعاً غیرمنصفانهای علیه تشیّع [بود]. البتّه بعد دنبالهی آن ضحیالاسلام و ظهرالاسلام و عصرالاسلام و مانند اینها را هم نوشت. اینها همه را بنده آنوقتها در همان سالهای اواخر [دههی] ۴۰ یا اوایل [دههی] ۵۰ خواندهام. این کتاب فجرالاسلام موجب شد که چند نفر از برجستگان علمای ما چند اثر برجسته به وجود بیاورند. یکی از آن آثار برجسته الذّریعة است؛ ذریعهی آشیخ آقا بزرگ تهرانی. یکی از آن آثار برجسته تأسیسالشّیعةلفنونالاسلام است؛ مال مرحوم صدر. همهی اینها در مقابل فجرالاسلام [نوشته شد]. گمان میکنم یکی از آن آثار برجستهای که تحت تأثیر کار فجرالاسلام -نوشتهی احمد امین مصری- به وجود آمد، کتاب مرحوم سیّدمحسن امین است؛ این کتابِ شرح حال علما یا اعیانالشّیعة. خب، یعنی یک مسئله ایجاد شد، برای پاسخ به آن مسئله چند کار مهم انجام گرفت که اگرچنانچه آن سؤال نبود، این کارهای مهم انجام نمیگرفت. این هم یک نکته. بنابراین امتیازات این دوره امتیازات زیادی است؛ خدا را شکر کنید که در این دوره قرار گرفتهاید و میتوانید از امتیازاتش استفاده کنید.
نظام اسلامی، خلأ فکری، فضای مجازی، خلق سؤال، امتیازات عصر کنونی برای فعالیت حوزه های علمیه
دوران کنونی برای حوزههای علمیّه و برای روحانیّت یک اختصاصاتی دارد، یک ویژگیهایی دارد که با دورانهای قبل فرق میکند که این اختصاصات به نفع روحانیّت است، در جهت توفیق روحانیّت است. یکی تشکیل نظام اسلامی است؛ نظام اسلامی وقتی تشکیل میشود، یعنی فضا اسلامی است. ...
یک امتیاز دیگرِ این دوران این است که در سطح جهان، یک احساس خلأ فکری و نیاز به یک فکر جدید موج میزند. ... امروز جای حرفهای اسلام است؛ نظر اسلام نسبت به انسان، نظر اسلام نسبت به علوّ مسیر انسانی و منتَهای حرکت انسان -همین سفر الیالله- حرفهای مهمّی است؛ نظر اسلام در مورد جامعهی سیاسی کشوری [یعنی] همین مسئلهی مردمسالاری اسلامی، نظر اسلام در مورد مسائل گوناگون؛ اینها چیزهایی است که جاذبه دارد و اگر بخصوص به گوش نسلهای جوان دنیا برسد، مورد قبول قرار میگیرد. اینهم یکی از خصوصیّات امروز است که دیروز نبود. ...
یکی از خصوصیّات ممتاز دیگر امروز، آماده بودن وسایل رساندن پیام است؛ همین فضای مجازی...
یکی از امتیازات، خلق سؤال است؛ سؤال خیلی چیز بابرکتی است. در گذشته اینهمه سؤال خلق نمیشد، به وجود نمیآمد....
یکی از امتیازات امروز، کثرت سؤالات است؛ سؤال زیاد است. وقتی سؤال زیاد بود، مسائلی که به وجود میآید، میدان را باز میکند برای فعالیّت ذهنی، برای عبور از مرزهای علم؛ آنوقت آثار تولید میشود. ...
96/06/21 گزیدهای از بیانات در ابتدای درس خارج فقه درباره فجایع میانمار
فاجعه میانمار و رسوایی مدعیان حقوق بشر
این مسئلهی حقیقتاً فاجعهآمیز میانمار را انسان نمیداند چهجوری توجیه بکند؛ حقیقتاً یک حادثهی کمنظیر است؛ جلوی چشم کشورهای اسلامی، دولتهای اسلامی، جلوی چشم یک و نیم میلیارد مسلمان، جلوی چشم مجامع جهانیِ مدّعی و دولتهای ریاکار دروغگوی مدّعی حقوق بشر، یک دولت بیرحمی که در رأسش هم یک زنی است که جایزهی [صلح] نوبل گرفته است این زن بیرحم، یک جمعِ مردم بیپناه را میکشند، آتش میزنند، خانههایشان را ویران میکنند، بیرونشان میکنند. حقیقتاً حادثهی عجیبی است و هیچ عکسالعملِ به معنای واقعی کلمه هم مشاهده نمیشود. بله، محکوم میکنند، [امّا] محکوم کردن چه فایدهای دارد؟ اعلامیه منتشر میکنند، چه اثری دارد؟ عمل باید بکنند.
دعوای مذهبی (بین بودایی و مسلمان) نشان دادن یک مسئله سیاسی در فاجعه میانمار
به جای اینکه حقیقت آن مسئله (میانمار) را تبیین کنند برای مردم، مسئله را مسئلهی بین بودایی و مسلمان قرار میدهند؛ بله، حالا ممکن است یک چند نفر متعصّب مذهبی هم در این قضیّه تأثیر دارند لکن یک دولت دارد این کار را میکند؛ مسئله سیاسی است. در رأس آن دولت هم یک زنی است که جایزهی [صلح] نوبل گرفته. فاتحهی جایزهی [صلح] نوبل و نوبل را اینها خواندند با این کار. [دادنِ] جایزهی صلح نوبل به یک انسانِ به این بیرحمی! زن و اینهمه بیرحم! انسان واقعاً حیرت میکند از این وضعی که بشریّت در دنیا به آن دچار است.
لزوم ایجاد فشار اقتصادی و سیاسی توسط دولتهای کشورهای مسلمان به دولت میانمار
راه چاره (در فاجعه میانمار) این است که دولتهای مسلمان عملاً وارد بشوند؛ نمیگوییم لشکرکشی کنند به آنجا امّا فشار سیاسی بیاورند، فشار اقتصادی بیاورند، دهها کشور مسلمان و دولت مسلمان هستند که ممکن است بعضی از اینها ارتباطات تجاری داشته باشند، ارتباطات اقتصادی داشته باشند؛ آنها از آن طریق فشار بیاورند به آن دولت، تذکّر بدهند، تکرار بکنند، در مجامع جهانی علیه آنها فریاد بکشند؛ این کارها را باید بکنند. وَالّا اینکه حالا ما بنشینیم یک گوشهای محکوم کنیم، چه فایدهای دارد این محکوم کردن؟ دبیرکلّ سازمان ملل محکوم کرده است؛ خیلی زحمت کشیده! باید یک اثر عملی داشته باشد. آنجایی که سیاستهایشان اقتضا میکند، گاهی اوقات بهخاطر زیر فشار قرار گرفتن یک مجرم در یک کشوری، زمین را به آسمان میرسانند، فریاد میکنند، داد میزنند، [چون] یک مجرمی در یک جایی مجازات شده! [امّا] اینجا چند هزار نفر کشته شدهاند -که آمارشان درست مشخّص نیست؛ یعنی اجازه نمیدهند که آمار شناخته بشود- چند ده هزار نفر آواره شدهاند و متأسّفانه بههیچوجه عکسالعملی مشاهده نمیشود.
فراگیر بودن ظلم در دنیا و ظلم ستیز بودن جمهوری اسلامی
متأسّفانه دنیا، دنیای ظلم است؛ جمهوری اسلامی این افتخار را برای خودش باید حفظ کند که علناً و صریحاً علیه ظلم حرف بزند؛ چه این ظلم در مناطق اشغالشدهی بهوسیلهی صهیونیستها باشد، چه در کشور یمن و بمباران مردم یمن باشد، چه در بحرین باشد، چه در میانمار و چه در هر نقطهی دیگری؛ باید نسبت به اینها جمهوری اسلامی موضع شجاعانه و صریح خودش را اتّخاذ کند.
96/06/26 گزیده بیانات در مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه علوم انتظامی
سعی دشمن در از بین بردن امنیت و مبارزه جوانان برای حفظ امنیت
سعیِ دشمن همواره بر این است که در کشوری که با آن خصومت میورزد، امنیّت را از بین ببرد. دشمنانِ شیطانصفتِ بینالمللیِ ما -یعنی نظام سلطه و سردمداران نظام سلطه و شیطان بزرگ؛ آمریکا و دنبالههایش- از روز اوّلِ پیروزیِ این ملّت در انقلاب اسلامی در صدد برآمدند تا امنیّت را از این کشور سلب کنند. یکی از مشکلات اساسیِ ما در طول این ۳۸ سال، حفظ امنیّت بوده است. جوانانِ ما با همهی وجود برای حفظ امنیّت جنگیدهاند، مبارزه کردهاند؛ چه در ماههای اوّلِ پیروزی انقلاب که حرکات شرارتآمیز و تجزیهطلبانه در برخی از مرزهای این کشور به تحریک دشمنان به وجود آمد، چه بعد از آن در دوران جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس که هشت سال به طول انجامید، و چه بعد از آن تا امروز که دشمنان سعی کردهاند امنیّت را از این کشور سلب کنند. جوانان مؤمنِ ما در سازمانهای مسلّح ازجمله در نیروی انتظامی با کمال رشادت و قدرت ایستادهاند و از امنیّت این کشور دفاع کردهاند.
نیروی انتظامی جلوی چشم مردم و مایه آبروی نظام
من میخواهم به شما بچّههای عزیزم، جوانهای عزیزم بگویم شما تنها سازمانی هستید که در سرتاسر کشور در مقابل چشم مردم حضور دارید. خدمت شما را، تلاش شما را، فداکاری شما را مردم میبینند؛ در شهرها، در روستاها، در جادّهها، در مرزها، در پایانههای مسافری، در کوهها و دشتها، در مناطق خطرناک، در همهجا؛ در همهی فصول سال، نیروی انتظامی جلو چشم مردم است. ما هیچ سازمانی را نداریم که اینطور در یک پهنهی با این وسعت، همیشه در مقابل چشم مردم باشد. تواناییهای شما، آبروی نظام جمهوری اسلامی است. قدرت شما، رشادت شما، اقدام شما، حرکت بجا و بموقعِ شما، مایهی افتخار و سربلندی نظام جمهوری اسلامی است.
استمداد از خداوند و ارتباط صمیمانه با مردم و پایبندی به قانون سه مسئله مهم نیروی انتظامی
آنچه مهم است استمداد از خداوند متعال و حفظ رابطهی با خدای متعال است. آنچه در درجهی بعد مهم است ارتباط صمیمانهی با مردم است؛ اقتدار را همراه کنید با محبّت و صمیمیّت نسبت به مردم. آنچه مهم است پایبندی به قانون است؛ هیچ کارِ بیقانون انجام نگیرد. و بالاخره آنچه مهم است جرئت و گستاخیِ لازم در اجرای قانون است؛ آنجایی که قانون هست، ملاحظهی هیچکس را نکنید؛ با جرئت وارد بشوید، با دلیری وارد بشوید، وظیفهای را که قانون بر عهدهی شما گذاشته است انجام بدهید. از قانون تخطّی نباید کرد، در اجرای قانون هم هرگز تأمّل و تردید نباید ورزید. آنجایی که قانون است باید اجرا کنید.
مشکل عمده ملتها و دولتها عدم اجرای وظیفه
مشکل عمدهی کشورها و ملّتها همین است که در اجرای وظیفهی دینی خود، وظیفهی وجدانی خود، وظیفهی عقلانی خود و وظیفهی انسانی خود دچار تردید و تأمّل میشوند.
ناامنی های منطقه و تلاش دشمن برای از بین بردن اقتدارهای ملی ملتها
امروز منطقهی ما منطقهی ناامنی است. این بهخاطر چیست؟ اوّلاً بهخاطر دخالت شیطنتآمیز و شرارتآمیز قدرتهای سلطهگر است؛ دخالت آمریکا، دخالت صهیونیسم. از هر وسیلهای برای نفوذ، برای تأمین منافع نامشروع خود، برای تضعیف ملّتها، برای نابود کردن رشادتها و اقتدارهای ملّی استفاده میکنند: یک روز داعش را به وجود میآورند و آنوقتی که با همّت [نیروهای] مقاومت، با همّت جوانان مؤمن، داعش و امثال داعش نفسهای آخر را میکشند، دنبال راههای خباثتآمیز دیگری میروند.
بد عهدی آمریکا در مسئله برجام و اهداف صلح جویانه ایران در برنامه هسته ای و لزوم اتکاء دولت به مردم و اثبات اقتدار ملت ایران به آمریکا
شما ملاحظه کنید وقاحت سران نظام سلطه را! در همین قضیّهی مذاکرات هستهای و قرارداد هستهایِ موسوم به «برجام»، هر روز یک شرارتی از خودشان نشان میدهند، هر روز یک جلوهای از شیطنت خود نشان میدهند و اثبات میکنند صحّت فرمایش امام را که فرمود: آمریکا شیطان بزرگ است. حقیقتاً خبیثترین شیطانها، رژیم ایالات متّحدهی آمریکا است. شما جوانهای عزیز بدانید که مسئلهی تحریمها یک مسئلهی کاملاً روشن و حلشدهای است. ملّت ایران بهخاطر نیازهای صلحآمیز کشور، به دنبال فعّالیّت هستهای بوده و هست. ما تا چند سال دیگر احتیاج داریم به حدّاقل بیست هزار مگاوات نیروی برقی که از امکانات هستهای و از نیروی هستهای استفاده بشود و به دست بیاید. غیر از آن مقداری از انرژی که از دستگاههای غیرهستهای بهدست میآید، آنطوریکه متخصّصین ما و صاحبنظران ما محاسبه کردند، بیست هزار مگاوات از راه امکانات اتمی بایستی به دست بیاید؛ [لذا] نظام جمهوری اسلامی دنبال اقدام علمی و عملی در این راه حرکت کرد؛ یک کار مشروع، یک کار صحیح، یک کار بیضرر و بیخطر که هیچ ضرری، هیچ خطری برای هیچ ملّتی و هیچ کشوری نداشت. رژیم ایالات متّحدهی آمریکا که از پیشرفت علمی این ملّت و همهی ملّتهای دیگر نگران است و مایل به پیشرفت علمی نیست و اجازه نمیدهد ملّتها پیشرفت کنند -چه ازلحاظ علمی، چه ازلحاظ عملی، چه ازلحاظ اقتصادی- در مقابل این حرکتِ مشروع و صحیحِ جمهوری اسلامی، تحریمهای ظالمانهای را تحمیل کرد. مسئولین کشور به این نتیجه رسیدند که مذاکره کنند و از بخشی از این حقّ خود صرفنظر کنند، برای اینکه تحریمها برداشته بشود و این کار را کردند. امروز علیرغم همهی قرارها، همهی تعهّدها، همهی بحثهای فراوانی که انجام گرفته است، برخورد رژیم ایالات متّحدهی آمریکا با این مذاکرات و با نتیجهی مذاکرات، یک برخورد کاملاً ظالمانه، کاملاً قلدرمآبانه و کاملاً زورگویانه است. در مقابل این حرکت خصمانهی دشمن، ملّت ایران باید چهکار بکند؟ مسئولین باید چهکار کنند؟ مسئولین باید به سردمدارانِ رژیمِ فاسدِ ایالاتِ متّحدهی آمریکا اثبات کنند که به مردمِ خودشان متکّیاند و این مردم، یک ملّت مقتدر را تشکیل دادهاند؛ باید اثبات کنند که ملّت ایران به برکت اسلام، زیر بار زور نمیرود، در مقابل قدرتها کُرنش نمیکند؛ این را باید اثبات کنند، باید نشان بدهند. آمریکاییها باید بدانند ملّت ایران بر مواضع شرافتمندانه و قدرتمندانهی خود خواهد ایستاد. در کار مسائل مهمّی که به منافع ملّی کشور ارتباط دارد، عقبنشینی در قاموس جمهوری اسلامی ایران معنی ندارد. ما حرکتمان را قدرتمندانه ادامه خواهیم داد. دشمن باید این را احساس کند و بداند که زورگویی و قلدرمآبی، هرجای دیگر جواب بدهد، در جمهوری اسلامی ایران جواب نخواهد داد. جمهوری اسلامی ایران، راستقامت و مقتدر ایستاده است و چون الهامبخش ملّتهای دیگر است، بیشتر آماج دشمنی اینها است. مسئولین فاسد و مفسد و دروغگو و فریبکار ایالات متّحدهی آمریکا خجالت نمیکشند، وقیحانه میایستند و ملّت ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران را به دروغگویی متّهم میکنند. ملّت ایران صادقانه حرکت کرد، صادقانه عمل کرد، صادقانه پیشرفت کرد، راه خدا را صادقانه انتخاب کرد و این راه را صادقانه تا آخر به توفیق الهی خواهد پیمود. دروغگو شما هستید؛ دروغگو سردمداران نظام سلطهاند؛ دروغگو آن کسانی هستند که برای هیچ ملّتی نمیتوانند خوشبختی و سعادت را ببینند و منافع نامشروعِ خود را به هر قیمتی علیرغم منافع ملّتها مایلند تأمین کنند؛ آنها هستند که فریبگرند و دروغگو هستند. ملّت ایران محکم ایستاده است، این را بدانند؛ در قضیّهی برجام، هر حرکتِ غلطِ نظامِ سلطه با عکسالعمل جمهوری اسلامی روبهرو و مواجه خواهد شد.
96/06/30 بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری
محرم ماه شهادت، جهاد، اخلاص، وفا، کذشت، اهتمام به حفظ دین، ایستادگی
محرّم ماه امام حسین است، ماه حسینی است، ماه همهی آن ارزشهایی است که در وجود سیّدالشّهدا (سلاماللهعلیه) متجلّی و متبلور است؛ ماه شهادت، ماه جهاد، ماه اخلاص، ماه وفا، ماه گذشت، ماه اهتمام به حفظ دین، دین خدا و ایستادگی در مقابل قدرتهای معارض دین. وجود مبارک سیّدالشّهدا و قضایای عاشورا و محرّم و مانند اینها، مظهر این چیزها است. و واقعاً این اعتقاد، درست است که اسلام را قیام سیّدالشّهدا حفظ کرده؛ همچنانکه در طول زمان، در قرنهای متوالی، این حادثه روزبهروز زندهتر شده. امروز این مراسم از صد سال پیش که تدیّن مردم بهحسبِ ظاهر، معارضینی مثل معارضین امروز هم نداشت، خیلی گرمتر، گیراتر، پُرشورتر و گستردهتر دارد انجام میگیرد؛ همهی اینها معنا دارد، همهی اینها نشاندهندهی یک حقایقی و یک جریانی است که به رهبری حسینبنعلی (سلاماللهعلیه) دارد در دنیا پیش میرود؛ و انشاءالله پیش خواهد رفت و کارگشا خواهد بود و گرههای ملّتها را باز خواهد کرد.
نقش مجلس خبرگان در نگاه کلان به انقلاب در موضوعاتی چون، «نه غربی»، ارزش پول ملی، عدالت، تدین (لزوم باز نمودن راه بهشت و بودن زور در اسلام مثل حدود)
میتوان به این مجلس امید بست برای یک کار مهمّ دیگر در کنار این کارهایی که تاکنون انجام داده است و میدهد، و آن عبارت است از نگاهِ کلان و راهبردی به انقلاب و مسیر انقلاب. ما این را در دستگاههایمان نداریم؛ دستگاهی برای این کار نداریم.
حالا [این] یعنی چه؟ یک قدری بیشتر توضیح بدهم؛ یعنی در این مجموعهی مجلس خبرگان میتوان یک هیئت اندیشهورزی را تصوّر کرد -چون بحمدالله اشخاص صاحب اندیشه، صاحب فکر در این مجموعهی هفتاد هشتاد نفری کم نیستند- که وظیفهی این هیئت اندیشهورز این باشد که یک نگاه کلانی بکند به مسیر انقلاب از اوّل تا امروز. خب، این انقلاب یک اهدافی داشته است، یک حرکتی شروع شده است به سمت اهداف؛ نگاه کنند تا ببینیم که به این اهداف چقدر نزدیک شدهایم، به کدامش نزدیک شدهایم، در مورد کدام هدف توقّف داشتهایم، در مورد کدام هدف پسرفت داشتهایم.
فرض کنید یکی از عناوین مهمّ این انقلاب، انقلابِ «نه شرقی، نه غربی» بود؛ امروز شرق وجود ندارد، [ولی] غرب وجود دارد با کمال قوّت و قدرت. «نه غربی» یعنی چه؟ یعنی ما مجذوب غرب نباشیم، تحت تأثیر غرب نباشیم، پذیرای فرهنگ غربی نباشیم، پالودهسازی(و خالص) کنیم کشور را و فرهنگ را از آمیختگی با فرهنگ منحطّ غرب؛ در زمینهی سیاسی تحت تأثیر غرب نباشیم.
یا فرض بفرمایید در زمینهی اقتصادی. خب یکی از ارکان اقتدار کشور، اقتدار اقتصادی است و در اقتدار اقتصادی، یکی از عناصر تشکیلدهندهی عمده عبارت است از قدرت پول ملّی؛ یعنی پول ملّی بایستی قدرت خرید داشته باشد و برای شهروندان، برای دارندگان آن پول، ثروت ایجاد بکند. اگر چنانچه ما بر اساس سیاستهای اجرائی غلط، تصمیمگیریهای نادرست، بیمبالاتیهای گوناگون، به وضعی رسیدیم که پول ملّی همینطور روزبهروز تنزّل کرد و پایین رفت، این عقبرفت است.
یا یکی از چیزهایی که از اوّل در انقلاب مطرح بوده است، مسئلهی عدالت است. عدالت یعنی کم کردن فاصلهی بین فقیر و غنی در کشور و مبارزهی با فقر در کشور و تقسیم درست ثروت در کشور. این غیر از تفکّرات مارکسیستی است؛ این غیر از تساوی و برابریای است که سوسیالیستها یا کمونیستها بیان میکنند؛ این نظر اسلام است؛ منابع اسلامی و مدارک اسلامی همه تأیید و تأکید میکند بر این معنا. نهاینکه ما دست بگذاریم روی ثروتِ ثروتمندان و بخواهیم این ثروت را از اینها بگیریم؛ نه، بلکه بایستی کشور را جوری اداره بکنیم که فاصلهی بین فقیر و غنی کم بشود.
یا فرض بفرمایید حفظ و حراست از انگیزههای انقلابی. شرط دوام حیات جمهوری اسلامی وجود انگیزههای انقلابی و وجود روحیهی انقلابی است.
یا فرض بفرمایید مسئلهی تدیّن مردم؛ خب ما میخواهیم مردم متدیّن بشوند. این حرف گاهی تکرار شده که «ما مردم را نمیخواهیم بِزور به بهشت ببریم»؛ خب این به نظر ما یک تعبیر صحیحی نیست، تعبیر مغالطهآمیزی است. هیچکس بِزور کسی را به بهشت نمیخواهد ببرد امّا بایستی ما راه بهشت را به روی مردم باز کنیم، مردم را تشویق کنیم. اصلاً پیغمبران برای این آمدند؛ آمدند که مردم را به بهشت ببرند، نگذارند مردم به جهنّم بروند؛ اصلاً تمام ارسال رسل و انزال کتب و اینهمه زحمت و مجاهدت برای این بوده که نگذارند مردم دچار جهنّم بشوند. این وظیفهی ما است، باید این کار را انجام بدهیم، مردم باید متدیّن بشوند؛ در این شکّی نیست. البتّه از طریق درست و به شکل درست. اینهم که حالا کسی بگوید «در اسلام در این زمینه زور وجود ندارد» حرف درستی نیست؛ [پس] این حدود شرعیّه چیست؟ این «فَاجْلِدُوا... مِائَةَ جَلدَة»(نور: 2) یا «فَاجلِدوهُم ثَمانینَ جَلدَة»(نور: 4) پس چیست؟ اینها همان زور است.
پس بنابراین اینها مطالعات راهبردی است؛ یعنی وقتی هیئت اندیشهورز شما نشست و یک نگاهی کرد به مسیر انقلاب، به این مجموعه در طول این ۳۹ سال، هر یک از این موارد -و ده مورد دیگر یا پانزده مورد مهمّ دیگر را که میشود شمرد- در نظر گرفت.
لزوم ارتباط با جهان و پرهیز از تعویض چای خود با عصای بیگانه و خطا در تنظیم برجام
من نمیگویم با دنیا قطع رابطه کنید، این اصلاً نظر بنده نیست. از اوّلِ انقلاب، بنده جزو آن آدمهایی بودم که اصرار داشتم بر ارتباط -ارتباط با اطراف دنیا- الان هم همان عقیده را دارم، لکن بحثِ من این است که ما پای قدرتمند و طبیعیِ خودمان را با عصای بیگانه عوض نکنیم. اینکه بهجای اینکه روی پای خودمان بِایستیم و به پای خودمان تکیه کنیم، به عصای بیگانه تکیه کنیم، خطا است. [البتّه مذاکره] در ارتباطات جهانی عیبی ندارد؛ اشکالی که من نسبت به مذاکرات هستهای داشتم و دارم و مکرّر با خودِ مسئولین در جلسات خصوصی در خلوت و جلوت مطرح کردم، همین است: من میگویم اشکالی نداشت ما مذاکره کنیم، مذاکره اشکالی نداشت منتها در این مذاکره بایستی دقّت و مراقبت لازم انجام میگرفت تا اینجور نباشد که طرفِ مقابل، هر غلطی خواست بکند، نقض برجام محسوب نشود [امّا] ما اگر یک مختصر تکانی بخوریم، نقض برجام محسوب بشود! این خطا است، این نباید اتّفاق میافتاد؛ این بهخاطر عدم اتّکاء و اعتنای به قدرت داخلی به وجود میآید، [بهخاطر] اتّکاء به طرف مقابل و عنصر خارجی، این حالت به وجود میآید.
عصبانیت، درماندگی و سبک مغزی خصوصیت نطق ترامپ. عصبانیت بخاطر شکست در ایجاد خاورمیانه جدید با محوریت عراق، سوریه و لبنان و منقاد سیاسی بودن این سه کشور شما شنیدید نطق ابلهانهی این رئیسجمهور آمریکا(ترامپ) را در سازمان ملل -لابد مستقیم یا غیر مستقیم این حرفها را شنیدهاید- از ادبیّات بسیار زشت و سخیفی استفاده کرد؛ ادبیّات گانگستری، ادبیّات کابویی و تهدیدهای بیمعنی و غلط و تحلیلهای صددرصد غلطتر؛ یک نطق پُر از خلاف، پُر از دروغ! شاید بیست دروغ واضح در این سخنرانی وجود داشت؛ یک صحبت آشفته، که نشاندهندهی این است که هم عصبانیاند، هم درماندهاند، هم از لحاظ فکری دچار مشکل و عقبماندگی هستند، دچار سبُکمغزیاند. یعنی هر سه چیز را این نطق نشان داد؛ هم عصبانیّت را نشان داد، هم درماندگی را نشان داد -که نمیدانند باید چهکار بکنند در مقابل این واقعیّت که وجود دارد- هم سبُکمغزی را نشان داد. حرفهایی که زده شد، افتخارآمیز نبود برای یک ملّتی مثل ملّت آمریکا. به نظر بنده نخبگان آمریکایی باید احساس شرم کنند -و میکنند- از داشتن یک چنین رئیسجمهوری و گفتن یکچنین حرفهایی. حالا من کاری ندارم به اینکه او چه گفته و چهجوری گفته؛ آنچه من میخواهم بگویم این است که چرا عصبانیاند. بحث پیشرفت ما است دیگر؛ این مسئلهی عصبانیّت مسئلهی مهمّی است. در این سخنرانی بیش از همه چیز ،آنچه واضح بود، عصبانیّت بود. چرا عصبانیاند؟
عصبانیّت بهخاطر این است که آمریکا یک نقشهای برای این منطقهی غرب آسیا که خودشان به آن میگویند خاورمیانه، داشتهاند از پانزده شانزده سال قبل -شاید هم قبل[تر]؛ ممکن است نقشه مال قبل بوده، بُروز و ظهورش از حدود پانزده شانزده سال قبل است- که بر اساس آن یک مدّتی اسم «خاورمیانهی جدید» را آوردند، یک مدّتی اسم «خاورمیانهی بزرگ» را آوردند؛ یک نقشهای برای اینجا داشتند. محور اصلی این نقشه و قلب این نقشه عبارت بود از سوریه، لبنان، عراق؛ این سه کشور، سه محور و سه مرکزی بودند که این نقشه باید عمدتاً آنجاها پیاده بشود؛ چهجوری پیاده بشود؟ دولتهایی در این سه کشور بر سر کار بیایند که تسلیم مطلق و نوکر آمریکا باشند، هرچه آمریکا میخواهد اطاعت کنند و برای او عمل بکنند. نتیجه چه خواهد شد؟ نتیجه این است که تمام این منطقه میشود پاانداز رژیم صهیونیستی و در این منطقه همان از نیل تا فراتی که آنها گفته بودند به یک شکلی تأمین خواهد شد، ولو نه به شکل سیاست ظاهری، به شکل سلطه و نفوذ و تسلّط معنوی و واقعی. این را میخواستند انجام بدهند. اینها میخواستند کاری بکنند که عراق، [این] کشور تاریخی باعظمت، با اینهمه افتخارات، تحت تسلّط صهیونیستها و آمریکاییها قرار بگیرد؛ سوریه مرکز به این مهمّی، کانون مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی، در واقع در اختیار رژیم صهیونیستی قراربگیرد؛ لبنان هم که تکلیفش معلوم است. اینها این را میخواستند و این کار را میخواستند انجام بدهند.
حالا شما نگاه کنید به واقعیّت، ببینید واقعیّت با آنچه اینها میخواستند چقدر فاصله دارد! لبنان را نگاه کنید، نتوانستند هیچ غلطی بکنند؛ عراق را ملاحظه کنید، درست عکس آنچه آنها خواستند انجام گرفت؛ سوریه را ملاحظه کنید! البتّه در سوریه آمریکا و متّحدینش جنایتهای زیادی کردند، دست اینها تا مِرفَق به خون مردم سوریه آلوده است؛ در این شکّی نیست؛ داعش را راه انداختند، همین تکفیریها -جبهةالنّصرة و امثال اینها- را راه انداختند و مردم را به یک معنا قتلعام کردند، این کار را کردند لکن نتوانستند پیش ببرند. امروز شما نگاه کنید مسئلهی داعش، موضوع داعش درواقع دارد به پایان میرسد، تکفیریها بهطورکامل منزوی هستند، وضعی که آنها میخواستند از بین برود تا به جای آن یک وضع دیگری به وجود بیاورند، استقرار بیشتری پیدا کرده، و درست نقطهی مقابل آنچه آمریکا میخواسته تحقّق پیدا کرده. وقتی آمریکاییها نگاه میکنند، ایران را در این زمینه مؤثّر و مقصّر میدانند لذا عصبانیاند. خب به قول مرحوم آقای بهشتی «عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر»! خب حالا عصبانی باشند. مسئله این است، دعوا این است. اشتباه نباید کرد که کسی خیال کند که حالا مثلاً فرض کنید یک قدرت چنینوچنان در مقابل ایران قرار گرفته؛ نخیر، آن عکسالعملی که آنها دارند نشان میدهند، نشانهی ضعف است، نشانهی عقبماندگی آنها است، و نشانهی عصبانیّت ناشی از شکستخوردگی آنها است. بینیشان به خاک مالیده شده؛ لذا عصبانیاند، این حرفها را میزنند، این نطقهای سخیف را میکنند و این کارها را انجام میدهند.
نخبه های ایران موجب زنده شدن احساس تعهد و لزوم باور آنها توسط مسؤولین
نیروی انسانی کشورمان -همانطور که آقای ستّاری گفتند- در دنیا یک نیروی انسانی کمنظیر است؛ لبّ و لبابش و برترین و برجستهترین بخشَش، نخبگان کشور هستند؛ اینها میتوانند در هر انسانی احساس تعهّد را زنده کنند. وقتی که آنها در صراط مستقیم حرکت میکنند و جهتگیریشان جهتگیری خوبی است، احساس تعهّد در همهی کسانی که آنها را میشناسند و میبینند زنده میشود؛ لذا بنده عمیقاً و قویّاً نخبهباور هستم.
... بنیاد نخبگان و خود آقای ستّاری که در دولت هستند و معاون رئیسجمهورند، کوشش کنند تا مسئولین کشور همه به معنای واقعی کلمه نخبهباور بشوند؛ یکی از انتظارات ما این است که نخبهها را باور کنند؛ اوّلاً باور کنند که ما نخبه داریم؛ ثانیاً باور کنند که این نخبه، قادر است سرنوشت کشور را آنچنان که مورد قبول و رضایت و روشنی چشم همه باشد، تغییر بدهد. بعضی از مسئولین ما در این زمینه دچار غفلتند؛ باید اینها را از این غفلت بیرون آورد.
اقتدار آوری علم و تسلط آمریکا و اروپا بر جهان بخاطر پیشرفت علمی
اَلعِلمُ سُلطان؛ «سلطان» یعنی اقتدار؛ علم، اقتدار است؛ هر کسی که آن را داشته باشد «صالَ»، یعنی دست قدرتمند را خواهد داشت؛ هرکس که آن را نداشته باشد «صیلَ عَلَیه»، یعنی دست قدرتمندی بر سر او خواهد آمد یعنی زیرِ دست خواهد شد؛ این علم [است]. امروز شما این را مشاهده میکنید؛ آمریکاییها و اروپاییها بهخاطر علمی که تحصیل کردهاند، توانستهاند همهی دنیا را تصرّف کنند. شما میدانید آمریکا، انگلیس، فرانسه و بسیاری از کشورهای اروپایی -حتّی کشورهای کوچک- سالهای متمادی، بعضیشان قرنها، توانستند کشورهایی را تصرّف کنند، هستیهای آنها را به باد بدهند و نابودشان کنند؛ بر ملّتها اقتدار پیدا کردند و مسلّط شدند، بهخاطر علم؛ دنبال علم بودند. ما غفلت کردیم، از قافلهی علم عقب ماندیم، با آن سابقهی تاریخی، با این استعداد درخشان! [امّا] دیگران جلو افتادند؛ ما باید این را جبران کنیم.
غرب زدگی عقب افتادگی در دوران پهلوی و ذیل غرب تعریف شدن
پنجاه سال، کشور در زمان دوران پهلوی در ذیل غرب زندگی کرد؛ پنجاه سال! یک مدّتی در آن اواسطِ رضاخان در ذیل آلمان، بعد یک مدّتی در ذیل آمریکا تا آخر؛ چه پیشرفتی برای کشور حاصل شد؟ جز بدبختی، جز عقبافتادگی، جز نابود شدن سرمایههای اساسی کشور، چه عاید کشور شد؟ نخیر، در ذیل غرب نمیشود، نمیتوان [پیشرفت کرد]؛ آنکسی که این حرف را بزند که کشور در ذیل غرب ممکن است پیشرفت بکند، خائن به کشور است اگر بداند چه میگوید؛ ممکن هم هست جاهل باشد.
لزوم از بین بردن وابستگی اقتصادی و فرهنگی بعد از از بین رفن وابستگی سیاسی به برکت انقلاب
بایستی وابستگی را از بین ببریم. البتّه وابستگی، وابستگی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی -همهجور- است؛ [امّا] اساسش، وابستگی سیاسی است. در درجهی اوّل، وابستگیهای سیاسی است که بقیّهی چیزها را فراهم میکند. خب وابستگی سیاسی موجب میشود که طبعاً فرهنگ هم نفوذ کند، اقتصاد هم نفوذ کند و در همهی بخشها وابستگی به وجود بیاید، حتّی در بخش امنیّت؛ کمااینکه در دوران طاغوت اینجوری بود. در بخش امنیّت هم وابسته بودیم، در بخش اقتصاد که بهطریقاولیٰ، در بخش فرهنگ همینجور. خب وابستگی سیاسی به برکت انقلاب از بین رفت؛ [امّا رهایی از] وابستگیهای دیگر دشوار و سخت است؛ تلاش میخواهد. این حرفی نیست که من امروز بزنم، من زمان ریاست جمهوری در خطبهی نمازجمعه این حرف را زدم، که وابستگی سیاسی ما از بین رفت، الحمدلله نجات پیدا کردیم امّا وابستهایم؛ ازلحاظ اقتصادی وابستهایم، از لحاظ فرهنگی وابستهایم؛ باید فکر کنیم روی این زمینه. وابستگی بیچارگی میآورد.
وابستگی محمد رضا پهلوی در عین ناراحتی او از این وضعیت
انسان وقتی به این خاطراتی که از دوستان محمّدرضای پهلوی باقی مانده، نگاه میکند -من در خیلی از این کتابها خواندهام- [میبیند] یک مواردی پیش میآید که خود این محمّدرضا شاه طاغوتی، از دست آمریکاییها بشدّت عصبانی است. به آنها فحش هم میدهد، ناسزا هم میگوید؛ البتّه در اتاق خصوصی، با یاران نزدیکش! مثل آن که رفت روی پشتبام خانهاش، به آن پاسبانِ شهرِ دوردست فحش داد، ایشان هم اینجوری بود؛ در اتاق خصوصی بدگویی هم میکند امّا در همان حال، اگر چنانچه سفیر انگلیس یا سفیر آمریکا یک پیغامی میداد، یک تلفنی میکرد، یک دستوری میداد؛ این دستبهسینه حاضر بود آن دستور را انجام بدهد؛ چارهای نداشت؛ مجبور بود. وابستگی این است؛ این باید از بین برود.
لزوم جریان سازی و رویه سازی برای پیشرفت علمی
ما بایستی در زمینهی پیشرفت علمی به تحرّک نقطهای در فلان دانشگاه یا فلان پژوهشکده یا مانند اینها اکتفا نکنیم؛ باید روندسازی بشود، رویّهسازی بشود؛ باید در کشور جریانسازی بشود در زمینهی علم و پیشرفت علمی؛ بهصورت جریان در بیاید، بهصورت رویّه در بیاید که قابل توقّف نباشد. اینجور نباشد که اگر چنانچه این دولت آمد و سلیقهی خاصّی داشت، بتواند در پیشرفت علمی کشور تأثیری ایجاد کند و مثلاً نُکسی(و وقفه ای) به وجود بیاورد، یا فلان مسئول دولتی اگر آمد و عقیدهی دیگری داشت، همینطور. نبایستی سلایق و شیوهها و روشهای مدیریّتی در پیشرفت علمی کشور اثر بگذارد ؛ این وقتی خواهد شد که رویّهسازی بشود.
لزوم کار ستادی بنیاد نخبگان
معاونت علمی و بنیاد به کار ستادی اهمّیّت بدهند؛ یعنی در واقع مثل یک ستاد از همهی دستگاههای گوناگون کشور که در زمینهی علم و فنّاوری نقشی میتوانند ایفا کنند، استفاده کنند؛ هم از دو وزارت مربوط به آموزش عالی، هم از دانشگاه آزاد، هم از وزارتهای مربوط به صنعت و مربوط به نفت استفاده کنند؛ [چون] اینها امکانات فراوانی دارند که این امکانات میتواند در خدمت پیشرفت علم و فنّاوری قرار بگیرد؛ و معاونت علمی با تکیهی به جایگاه مدیریّتی خودش میتواند این کار را انجام بدهد. ضمناً از نخبه هم باید کار خواست؛ نخبه باید احساس کند که وجودش نافع است؛ یعنی احساس نافع بودن بکند؛ این، آن چیزی است که نخبه را خرسند میکند، خوشحال میکند، ثابتقدم میکند، پایدار در کشور میکند.
لزوم تبدیل نگاه از مونتاژکاری به نوآوری در مقطع زمانی ده ساله و تشکیل معاونت علمی با اصرار رهبری
صنعت کشور دچار آفت مونتاژکاری است که یک آفت قدیمی است؛ وقتیکه مسئله، مسئلهی مونتاژکاری است، نوآوری دیگر خیلی معنی ندارد؛ وقتی نوآوری وجود نداشت، پس تحرّک علمی و کار علمی دیگر وجود ندارد؛ وقتی کار علمی مطرح نبود، ارتباط صنعت و دانشگاه که ما اینهمه داریم داد میزنیم، تحقّق پیدا نمیکند. صنعت و دانشگاه اگر به هم ارتباط پیدا کردند، هم دانشگاه پیشرفت پیدا میکند، هم صنعت؛ این واضح است. بنده البتّه این مسئلهی ارتباط صنعت و دانشگاه را از خیلی وقت پیش با دولتها مطرح کردم که همین معاونت علمی بالاخره بر اثر فشارها و اصرارهای ما تشکیل شد، بهخاطر همین که ارتباط صنعت و دانشگاه تحقّق پیدا کند. منتها ارتباط صنعت و دانشگاه وقتی بهمعنای واقعی کلمه تحقّق پیدا میکند که صنعت احساس نیاز کند به دانشگاه؛ در مونتاژکاری چنین احساسِ نیازی نیست. باید به صنعت سفارش کرد؛ همچنانکه یکی از دوستان عزیز که صحبت کردند گفتند که از صنایع خواسته بشود؛ خب خواستن از صنایع یک مسئله است، احساسِ نیاز صنعت کشور یک مسئلهی دیگر است؛ این احساس نیاز باید به وجود بیاید. این هم وقتی خواهد شد که این مشکل قدیمی برطرف بشود. بایستی در یک مقطع زمانی مثلاً دهساله -خیلی هم ما عجله نمیخواهیم بکنیم- در یک بازهی زمانی دهساله، این مسئلهی «تبدیل نگاه از مونتاژکاری به نوآوری» در صنعت به وجود بیاید و این باید در کشور حاکم بشود.
لزوم اهمیت به مسائل فرهنگی در بنیاد نخبگان بخاطر فرهنگ آوری فنآوری
به فعّالیّتهای فرهنگی در بنیاد اهمّیّت داده بشود؛ این خیلی مسئلهی مهمّی است. ما این را باید توجّه کنیم که فنّاوری همراه با خودش فرهنگ میآورد؛ فنّاوری حامل فرهنگ است؛ این را نمیشود ندیده گرفت. ما وقتی فنّاوری را از دیگران گرفتیم، در واقع فرهنگ آنها را هم آوردهایم. درست است که ما در پِی استقلال فنّاوری هستیم -در این تردیدی نیست و این باید تحقّق پیدا کند- امّا بالاخره این مثل ظروف مرتبطه است؛ در همهی زمینهها بدهبستان است. بنابراین، به مسئلهی فرهنگ بایست اهمّیّت داد. ما در بنیاد نخبگان و معاونت علمی نیاز داریم به اینکه به مسئلهی فرهنگ اهمّیّت بدهیم و کار فرهنگیِ درست و هوشمند انجام بگیرد.
ترور مغزی و لزوم خودنگهداری نخبه گان
از ترور جسمی خطرناکتر، ترور مغزی و فکری است. گاهی دانشمندان ما را ترور کردند، شهیدشان کردند -دیدید دیگر- امّا از آن بدتر و تلختر این است که دانشمند ما را اسیر کنند؛ دانشمند ما اسیر نباید بشود. اینهم در درجهی اوّل به عهدهی خود نخبه است و خود نخبه باید مراقبت کند از خودش. این عنوانِ تقوا که از اوّل قرآن تا آخر قرآن اینهمه تکرار شده -«هُدًی لِلمُتَّقین»(بقره: 2) اوّل قرآن هست و تا آخر قرآن [هم] بارها و بارها عنوان تقوا تکرار شده- به همین معنا است؛ تقوا بهمعنای محافظت از خویشتن است، خودنگهداری است. در همهی زمینهها اینجور است؛ این را دنبال کنید.
دشمنی آمریکا با ایران بخاطر قطع سلطه
آن که در صحنه بیش از همه در مقابل ایران و ایرانی سینه سپر میکند، رژیم آمریکا است؛ بحث مردم آمریکا مطرح نیست. علّت هم همان است که اشاره شد؛ اینها سالهای متمادی صاحب این کشور بودند و همه چیز این کشور زیر دست اینها بوده، [امّا] انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی این را از اینها گرفته؛ لذا از روز اوّل عصبانی بودند و ناراحت بودند و تحریم کردند و توطئه کردند و درشتگویی کردند؛ مال امروز [هم] نیست، از روز اوّل این کارها شروع شد. آن روز، نه مسئلهی انرژی هستهای مطرح بود، نه مسئلهی موشک مطرح بود، نه مسئلهی نفوذ در منطقهی غرب آسیا -به قول آنها خاورمیانه- مطرح بود؛ این چیزها هم نبود امّا شروع کردند دعوا کردن؛ بهخاطر همین [از دست دادن سلطهشان]؛ روشن است. خب، ما توانستهایم سلطهی آمریکا را پس بزنیم، یعنی از سر این کشور، سلطهی آمریکا را بکلّی قطع کنیم؛ سلطهی سیاسی، سلطهی امنیّتی، سلطهی اقتصادی؛ دست آمریکا را قطع کردیم.
قدرت هسته ای و موشکی ایرات با وجود تحریم و خصومت آمریکا و تحسین ایران توسط ژنرال اسرائیلی
با وجود خصومتورزی آمریکا، قدرتمند شدهایم؛ این خیلی مهم است! این در دنیا خیلی چیز مهمّی است که ملّتها ببینند بدون قرار گرفتن زیر سایهی قدرتها هم یک ملّت ممکن است رشد کند و حرکت کند، بلکه با خصومت قدرتها هم میتواند رشد کند و حرکت کند و بِایستد و روی پای خودش جلو برود؛ این را ما عملاً نشان دادیم، این هم اینها را عصبانی میکند. ملّت ایران برای کشورها و برای ملّتها الگو شد که نشان بدهد میتوان در مقابل ابرقدرتها ایستادگی کرد و از آنها نترسید، و درعینحال پیش رفت. میدانید که این پیشرفتهای نظامی و همین موشک و همین چیزهایی که حالا اینها از آن اینقدر ناراحتند، همهی اینها در دوران تحریم اتّفاق افتاده، یعنی ما در تحریم بودیم، تحریم کامل! و آنچه اتّفاق افتاده، در این دوران اتّفاق افتاده؛ این است که آنها را متعجّب میکند و ناراحت میکند. یک گزارشی چند سال قبل از این، به من دادند که یک ژنرال اسرائیلی و صهیونیست، مال همین رژیم صهیونیست، در یک مقالهای نوشته بود -یک موشکی را آنوقت ما تازه آزمایش کرده بودیم، یکی از موشکهایی که آزمایش شد، چند سال قبل از این؛ این آدم خب وارد بود، میفهمید؛ اینها با ماهواره و مانند اینها میبینند، میفهمند، میتوانند درست ارزیابی کنند- من واقعاً تعجّب میکنم، حیرت میکنم که ایران توانسته این کار را انجام بدهد. من با ایران دشمنم امّا ایران را تحسین میکنم که توانسته این کار را انجام بدهد؛ با این تحریم سنگینی که رویَش هست، توانسته یک چنین کاری را انجام بدهد؛ مضمون حرفش این بود. این را خب دشمن دارد میبیند.
ترامپ شارلاتان و لزوم شناخت دشمن
من البتّه نمیخواهم وقت را حالا صرف پاسخگویی به اباطیل و یاوهگوییهای این رئیسجمهور شارلاتان و بیچاکدهن آمریکا بکنم؛ (خنده حضار) این واقعاً لزومی ندارد. خب گفتند، مسئولین کشور پاسخگویی کردند، خوب هم گفتند، درست هم گفتند. من نمیخواهم [پاسخ بدهم]، یعنی درواقع ضایع کردن وقت است که انسان بخواهد به حرفهای او بپردازد! ولیکن میخواهم به شما و به هر کسی که این حرف را خواهد شنفت بگویم: دشمن را بشناسید، دشمن را بشناسید. یکی از خطراتی که هر ملّتی را تهدید میکند این است که دشمنِ خودش را نشناسد، دشمنِ خودش را دشمن نداند؛ یا دوست بداند یا بیطرف بداند؛ این خطر خیلی بزرگی است. این خوابرفتگی است. هم دشمن را بشناسید، هم روشهای دشمنیاش را بشناسید؛ ببینید چهجوری دشمنی میکند. دچار غفلت نشویم؛ اگر غفلت کردیم، غارت خواهیم شد؛ اگر غفلت کردیم، شبیخون به ما زده خواهد شد؛ غفلت نکنیم. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرمود -در نهجالبلاغه است- وَ اللَهِ لَا اَکونُ کَالضَّبُعِ تَنامُ عَلَى طولِ اللَدم؛ من مثل آن حیوانی نخواهم بود که معمولاً برای اینکه به خواب برود، یک آهنگی میخوانند و او به خواب میرود؛ من خواب نخواهم رفت، بیدارم و میفهمم دُوروبَرم چه میگذرد. از ما هم همین را خواستهاند. نباید به خواب برویم، نباید غفلت کنیم.
عقب افتادگی ذهنی دشمن و غلط درآمد محسابات و شکست او در عراق و سوریه و ایران
دشمن ما دچار عقبافتادگی ذهنی است؛ حالا [این را] یکخرده بیشتر عرض خواهم کرد. نهفقط خود این رئیسشان، [بلکه] دستگاه حاکمهشان واقعاً دچار یک عقبافتادگی ذهنی هستند. اینها میخواهند ایرانِ جوانِ مؤمنِ انقلابیِ فعّالِ پیشرفته را به عقب برگردانند، به پنجاه سال قبل؛ خب نمیشود دیگر؛ معلوم است که نمیشود! یعنی میخواهند همان وضعیّتی را که اینها در پنجاه سال قبل با این ملّت داشتند، برای این کشور به خیال خودشان پیش بیاورند؛ خب این عقبماندگی ذهنی نیست؟ مثل پنجاه سال پیش فکر میکنند؛ نمیتوانند درک کنند که چه اتّفاقی اینجا افتاده. اتّفاقات مهمّی در این منطقه افتاده؛ البتّه مهمترینش انقلاب اسلامی و پیدایش نظام جمهوری اسلامی است امّا خب اتّفاقات مهمّ دیگری هم افتاده در اطراف ما؛ اینها را نمیتوانند درست درک کنند. چون نمیتوانند درک بکنند، پس محکومند به اینکه شکست بخورند؛ مطمئنّاً محاسبات غلط موجب میشود که آنها شکست بخورند؛ در عراق محاسباتشان غلط بود، شکست خوردند؛ در سوریه محاسباتشان غلط بود، شکست خوردند؛ در منطقهی شرق ما هم همینجور -حالا نمیخواهم جزئیّات را وارد بشوم- محاسباتشان غلط بود، شکست خوردند؛ تا امروز. در مورد کشور خود ما هم همینجور [است]؛ چهل سال است اینها دارند دشمنی میکنند با ما، توی دهنشان میخورَد، شکست میخورند؛ چرا؟ چون محاسبهشان غلط است، چون درکشان از واقعیّت غلط است؛ درک درست ندارند.
آمریکا کارگزار صهیونیستم بین المللی و بوجود آورنده داعش و عصبانیت از سپاه بخاطر متوقف نمودن داعش
خب آمریکا -یعنی نظام آمریکا، رژیم سیاسی آمریکا- البتّه یک چیز بسیار شرّ و بدی است؛ همان که امام فرمودند، شیطان اکبر است، واقعاً شیطان بزرگ است. ریشهی ناامنی منطقه، آمریکا است؛ این ناامنیهایی که مشاهده میکنید، ریشهاش آمریکا است. آمریکا کارگزار صهیونیسم جهانی است. یک شبکهی خطرناک خبیثی در دنیا وجود دارد به نام صهیونیسم بینالملل؛ آمریکا کارگزار آنها است. آمریکا دشمن ملّتهای مستقل است؛ آمریکا پشت بیشتر شرارتها و جنگافروزیها و قتلعامها است، در منطقهی ما و در خیلی از نقاط دیگر عالم. آمریکا مثل زالو، درصدد مکیدن داروندار ملّتها و موجودی ملّتها است؛ آمریکا این است؛ نظام سیاسی آمریکا امروز این است. حالا آیا آن کسانی که این نظام سیاسی را به وجود آوردند، میدانستند که به اینجاها منتهی خواهد شد یا نه، آن بحث دیگری است، امّا امروز آمریکا این است؛ در این سالهای اخیر یک چنین وضعیّتی دولت و نظام آمریکا دارد. شریک جرم اصلی صهیونیستها در جنایاتی که کردند آمریکا است؛ چه در فلسطین، چه در لبنان، چه در سوریه، چه در نقاط دیگر عالم. بهوجود آورندهی داعش و این جریان تکفیریِ فعّالِ اسلحهبهدست، آمریکا است؛ این را خود همین شخص در زمان مبارزات انتخاباتیاش بِصراحت گفت؛ یکی از اشکالاتی که بر دموکراتها وارد میکرد این بود که داعش را شما به وجود آوردید! خودش اعتراف کرده! خب حالا شما توقّع دارید آن نیرویی که جلوی داعش را توانسته بگیرد مبغوض اینها نباشد. اینها داعش را برای یک هدفی به وجود آوردند. شما حالا میبینید سخنرانی میکند، نعره میکشد علیه سپاه پاسداران که جلوی داعش را توانسته سد کند؛ خب این چیز طبیعیای است دیگر. وقتی شما شناختید طرف مقابل را، [این] خیلی به نظرتان طبیعی میآید.
جمهوری اسلامی عامل شکست آمریکا در خاورمیانه
جمهوری اسلامی توانسته نقشههای آمریکا را در خاورمیانه بههم بزند؛ یعنی در این منطقهی غرب آسیا که اینها خیلی با این منطقه کار داشتند و نقشههایی داشتند. نقشههایشان در لبنان، نقشههایشان در سوریه، نقشههایشان در عراق را جمهوری اسلامی توانسته بههم بزند. در شکست صهیونیستها از حزبالله لبنان، اینها خب پشت قضیّه بودند، همانوقت بود که وزیر خارجهی آمریکا گفت که خاورمیانه در حال یک زایمان است؛ خیال میکردند که حالا دارد یک کار بزرگی انجام میگیرد.
لزوم هوشیاری با وجود بلاهت دشمن
رئیسجمهور آمریکا از خودش بلاهت نشان میدهد لکن این موجب نشود که ما از مکر و حیله و توطئهی دشمن غافل بشویم. (دانی که چه گفت زال با رستم گرد) دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد؛ اینکه ما حالا بگوییم یکی مثلاً اَبله است، احمق است -میگویند؛ از این حرفهایی که زده میشود و ممکن هم هست درست باشد- لکن درعینحال این نباید ما را از کِید دشمن غافل کند؛ باید با تدبیر، همه در صحنه باشند؛ همه بایستی با هشیاری، با بیداری، با آمادگی کامل در صحنه باشند. جنگ نظامی اتفّاق نمیافتد، لکن چیزهایی وجود دارد که از جنگ نظامی اهمّیّتش کمتر نیست. باید مراقب باشیم، ببینیم دشمن چهکار دارد میکند و چهکار میخواهد بکند؛ پیشبینی کنیم.
اقتصاد مقاومتی و موافقت با سرمایه گذاری خارجی و هرچیز از عدم تکیه بر آن
بنده از سابق، از قدیم، نه حالا، بارها گفتهام، من با سرمایهگذاریهای خارجیها در کشور موافقم، من هیچ مخالفتی ندارم؛ غربی یا اروپایی مشکلی نیست؛ منتها تکیهی اقتصاد کشور نباید به ستونی باشد که ممکن است با نعرهی مثلاً یک ترامپی بلرزد؛ این]طور[ نباید باشد. آن ستون مورد اعتماد در اقتصاد کشور بایستی مربوط به درون کشور و داخل کشور باشد، باید اقتصاد ما درونزا باشد؛ یعنی همان اقتصاد مقاومتی، که سیاستهایش اعلام شده و باید دنبال بشود.
لزوم عدم توجه به القائات دشمن به ادامه دشمنی ها مثل قضیه برجام
به القائات دشمن نباید اعتنا کرد. یک چیزهایی را القا میکنند؛ در قضیّهی برجام اینجور القا میشد که اگر توافق بکنیم دشمنیها برطرف میشود، اگر توافق نکنیم با ما دشمنی میکنند؛ خب توافق هم کردیم، [امّا] دشمنیها برطرف که نشده، زیادتر هم شده. این القای دشمن بود که اگرچنانچه توافق نکنیم یا دیر بجنبیم، چنین و چنان خواهد شد. امروز باز مطلب دیگری را مطرح نکنند که اگر در فلان قضیّه توافق نکردیم -مثلاً اگر در قضیّهی حضور کشور در فلان منطقه توافق نکردیم- ممکن است چنین و چنان بشود؛ نه، اینها القائات دشمن است. ما بایستی مصلحت خودمان را خودمان بسنجیم، خودمان پیدا کنیم، خودمان بفهمیم که مصلحت چیست؛ از دشمن نشنویم.
لزوم قدرت دفاعی و آغاز آن با ساخت موشکی با برد بیست کیلومتر
اینکه ما روی قدرت دفاعی تکیه میکنیم ناشی از تجربهی ما است؛ ما تجربه کردهایم. یک روزی بود که این کشور -همین تهران که شما حالا بحمدالله با خیال راحت و با امنیّت [در آن] رفتوآمد میکنید- زیر موشکهای صدّام بود؛ خیلی از شماها شاید آنوقت در دنیا نبودید. ما هیچ وسیلهی دفاع نداشتیم، [درحالیکه] همه به صدّام کمک میکردند؛ آمریکا برای همین موشکها و برای ابزارهای دفاعی و حتّی برای نقشهی میدان جنگ به صدّام کمک میکرد؛ ماهوارههایش و دیگران کمک میکردند. فرانسه کمک میکرد؛ فرانسه، هم موشک میداد، هم هواپیما میداد. آلمان کمک میکرد؛ موادّ شیمیایی میداد. میدانید در موارد زیادی لشکر صدّام کار شیمیایی کردند. ما چقدر جانباز شیمیایی داریم، چقدر از آنها از دنیا رفتند! موادّش را آلمان به اینها میداد. آلمان موادّ شیمیایی در اختیار اینها میگذاشت که اینها بمب شیمیایی درست کنند. حتّی گاهی شاید بمب شیمیایی هم بهشان میداد؛ همه کمک کردند؛ ما دستخالی بودیم، وسیلهای نداشتیم؛ [لذا] به فکر افتادیم که باید خب وسیلهی دفاعی درست کنیم. شروع کردیم؛ از صفر در واقع شروع کردیم. من اگر بگویم به شما و تصویر کنم -که حالا متأسّفانه وقت نیست- که اوّلین چیزی که ما توانستیم پرتاب کنیم که بُردش هم حدود بیست کیلومتر بود چه بود، ممکن است خندهتان بگیرد! [وسیلهای] مثل یک ناودان درست کرده بودند که ما مثلاً فرض کنید بتوانیم موشک آرپیجی را با یک شکلی از روی این ناودان پرتاب کنیم، که مثلاً حدود پانزده کیلومتر یا بیست کیلومتر هم برود؛ اینجوری شروع شد. بعد توانستیم تواناییها را بیشتر کنیم. وقتی تواناییهایمان زیاد شد و دشمن دید که ما میتوانیم مقابلهبهمثل کنیم، متوقّف شد؛ این تجربهی ما است.
لزوم مقابله اروپا با آمریکا در نقض برجام و عدم دخالت در قدرت موشکی
دولتهای اروپایی، مسئلهی برجام را تأکید کردهاند؛ او گفته بود که من پاره میکنم، چنین میکنم -یک غلطی کرده بود- اینها محکوم کردند، گفتند نه، نباید پاره کنید و اینها. خیلی خب، خوب است، یعنی این مقدارش را ما استقبال میکنیم و خوب [است]، لکن این کافی نیست که [فقط] به او بگویند شما برجام را پاره نکن! خب برجام به نفع آنها است؛ هم به نفع اروپاییها است، هم به نفع آمریکا است؛ طبیعی است که بخواهند پاره نشود؛ ما هم البتّه گفتهایم مادامیکه طرف پاره نکند، ما هم پاره نمیکنیم، امّا اگر پاره کرد، ما ریزریزش میکنیم!( خندهی معظّمٌله و حضّار) حالا قبلاً چیز دیگر گفته بودم. خب، بنابراین این مقدار خوب است؛ منتها کافی نیست.
اوّلاً اروپاییها باید در برابر اقدامهای عملیِ آمریکا بِایستند. اگر چنانچه او پاره نکرد امّا نقض کرد -مثلاً با همین تحریمها یا همین کارهایی که حالا اینها انتظار دارند که از کنگرهشان بیرون بیاید- باید اروپاییها بِایستند در مقابل او؛ فرانسه، آلمان. حالا از انگلیس که خیلی انتظاری هم نیست!(خندهی معظّمٌله و حضّار) باید بِایستند؛ اینکه بگویند ما مخالفیم، کافی نیست.
ثانیاً از ورود در مسائل اساسیِ ما -مثل قدرت دفاعی و مانند اینها- پرهیز کنند؛ همصدایی با آمریکا نکنند. اینکه دولتهای اروپایی بیایند همان حرفی را بزنند که او دارد میزند که ایران چرا در منطقه حضور دارد -خب تا چشمتان کور! چرا حضور نداشته باشد؟- یا [وقتی] او ایراد کند که چرا شما موشک دو هزار کیلومتری یا مثلاً فرض کنید سه هزار کیلومتری دارید، اینها هم بیایند همان حرف را بزنند، اینکه خب معنی ندارد! به شما چه ربطی دارد؟ [خود] شما چرا موشک دارید؟ شما چرا موشک اتمی دارید؟ چرا سلاح اتمی دارید؟ اینکه در قدرت دفاعی جمهوری اسلامی بخواهند دخالت بکنند و حرف بزنند، نه؛ این را هم مطلقاً از اروپاییها ما قبول نمیکنیم؛ و همآواز نشوند با آمریکا در حرف زوری که میزند و حرف غلطی که از او سر میزند.
96/08/03 بیانات در مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری ارتش
اقتصاد نفتی اقتصادی نا امن
اقتصاد هم نیازمند امنیّت است؛ بنای اقتصادی کشور هم بایستی بر یک بنیاد امنی نهاده بشود. مشکل ما، مشکل تاریخی ما، مشکل بازماندهی ما از دورانهای طاغوتی، وابستگی اقتصاد ما به نفت است؛ این موجب شده است که ما در زمینهی مسائل اقتصادی، دغدغهی امنیّت را در همهی دورانها، زیاد داشته باشیم؛ قیمت نفت کم شد، زیاد شد، فروش نفت ممنوع شد، رفتوآمد نفت مشکل شد، فلان مشتری نفت پول ما را نداد. وقتی همه چیز بر محور نفت در اقتصاد میچرخد، اقتصاد ناامن است؛ اقتصاد هم بایستی امن بشود.
اقتدار نظام عامل مزاحم دشمن و لزوم تقویت بنیه دفاعی
امروز دعوای استکبار با ما این است که چرا قدرت شما منطقه را فرا گرفته. این اقتدار جمهوری اسلامی است. آنچه از نظر ما عنصر اقتدار ملّی است، از نظر دشمنان ما یک عامل مزاحم است و با آن مبارزه میکنند. با توسعهی اقتدار جمهوری اسلامی در میان ملّتها در منطقه و فراتر از منطقه مخالفت میکنند، چون عامل اقتدار است، چون عمق راهبردی کشور است؛ با قدرت دفاعی کشور و قدرت نظامی کشور مخالفت میکنند؛ با هرآنچه وسیلهی قدرت و عنصر اقتدار ملّی باشد، دشمنان ما مخالفت میکنند.
راه مقابله چیست؟ جوانها! فکر کنید. راه مقابلهی با دشمن این است که ما بعکس و برخلاف خواستهی او، روی عناصر اقتدار خودمان تکیه کنیم. اعلام کردیم، باز هم اعلام میکنیم که امکان دفاعی و قدرت دفاعی کشور قابل مذاکره و چکوچانه نیست. بیایند چکوچانه کنند که چرا شما فلان ابزار دفاعی را دارید؟ چرا فلانجورش را دارید؟ چرا تولید میکنید؟ چرا تحقیق میکنید؟ [ما] دربارهی آن چیزهایی که اقتدار ملّی را افزایش میدهد یا تأمین میکند یا پشتیبانی میکند با دشمن هیچ چکوچانهای، هیچ معاملهای نداریم؛ ما راه اقتدار کشور را پیش میرویم.
دانشگاه افسری، فیضیه ارتش و فردای کشور از آن جوانان
جوانهای عزیز! فردای این کشور مال شما است. جوانهای دیروز وظیفهی خودشان را انجام دادند. [حدود] ۳۰ یا ۳۵ سال پیش، در همین دانشگاه -تعبیر کردند «فیضیّهی ارتش»؛ درست هم هست؛ اینجا مثل فیضیّهی ارتش است؛ اینجا جایگاهی است که شهیدان زیادی را از استاد و دانشجو و فرمانده و مدیر به خود دید- در دوران دفاع مقدّس، دانشجویان این دانشگاه بهطور داوطلبانه و در اثنای دانشجویی، اصرار کردند که بیایند در میدان دفاع مقدّس بجنگند؛ ارتش اینها را نمیآورد، [چون] برخلاف مقرّرات ارتش بود، [امّا] تعدادی از بچّههای این دانشگاه داوطلبانه میآمدند، در آن بخشی که بهعنوان جنگهای نامنظّم شناخته شده بود، مبارزه میکردند.
پایین بودن سن شورجوانی در کشور
در کشور ما سنین تحرّک و شور جوانی پایین آمده است؛ یعنی نوجوان سیزدهساله، چهاردهساله، پانزدهساله، همان کاری را میکند، همان چیزی را میبیند، همان هدفی را دنبال میکند، همان روحیه و نیرویی را خرج میکند که در جاهای دیگر از یک جوان ۲۰ساله، ۲۲ساله، ۲۵ساله توقّع میرفت. در کشور ما سطح حرکت، سطح شورآفرینی، سطح پیشرانی به نوجوانان رسیده است. این خصوصیّت کشور ما است. ...
من به شما عرض میکنم اطّلاعات بنده از مسائل گوناگون کشور، اطّلاعات وسیعی است و از خیلیجاها خبر دارم؛ میدانم که جوانهای دانشآموز، نوجوانهای ما در بخشهای مختلف، هم خوب عمل میکنند، هم خوب میفهمند؛ مسائل ریز و دقیق را میفهمند. نوجوان امروزی که در سنّ شانزده هفدهسالگی است و دبیرستان میرود، در موارد بسیاری، از آن زمانِ دوران جوانیِ امثال این حقیر تا ۲۵ سالگی و ۲۶ سالگی و شاید بعد از آن، امروز مسائل را بهتر میفهمد، بهتر تحلیل میکند؛ این خصوصیّت کشور ما است.
عدم توفیق دشمن در انحراف نسل جوان و نوجوان
عزیزان من، جوانهای عزیز، نوجوانهای عزیز، بچّههای عزیز من! قدر این موقعیّت و این امکان را بدانید. شماها و نسل شما همان نسلی هستید که این کشور را انشاءالله به اوج خواهید رساند. آرزوهای زیادی داریم، آرمانهای بزرگی داریم. دشمنیهای دشمنان هم تا الان هیچ تأثیری نگذاشته، هیچ غلطی نتوانستهاند بکنند. نهاینکه دشمنی نکردند، نهاینکه فعّالیّت نکردند؛ چرا، هرچه دلت بخواهد دشمنی کردند، فعّالیّت کردند. همان کارهایی که برای انحراف نسلهای جوان در کشورهای مختلف کردهاند، در کشور ما هم کردهاند؛ از ترویج مواد مخدّر بگیر تا ترویج فحشا، تا بازیهای گمراهکنندهی رایانهای و امثال اینها؛ همهی کارها را کردهاند. در یک بخشهایی هم موفّق شدند، در یک جاهایی هم یک عدّهای را ممکن است توانسته باشند از راه منحرف کنند، امّا نسل جوان، نسل نوجوان با همان روشنبینی که در اوّل انقلاب وجود داشت و از او توقّع میرود، امروز هم وجود دارد. دلیلش هم همین است که شما مشاهده میکنید؛ جوان دههی هشتادی که نه جنگ را، نه امام را، نه انقلاب را دیده امّا همان مفاهیم را با همان روشنبینی، با همان اقتدار که آن روز یک جوان فهمیدهای دنبال میکرد، امروز این نوجوان ما دارد دنبال میکند. شما میتوانید؛ شماها میتوانید بر ترفند دشمن فائق بیایید؛ میتوانید از سختیها و موانع عبور کنید و این کشور را برسانید به آن نقطهای که مطلوبِ آرمانهای اسلامی و انقلابِ اسلامی است؛ میتوانید. و این انشاءالله اتّفاق خواهد افتاد، این خواهد شد، به کوری چشم دشمن.
دشمنی آمریکا با ملت ایران نه رهبری و دولت
ملّت ما دشمنانی دارد، کوچک و بزرگ، [امّا] آن که من رویش تکیه میکنم که بهمعنای واقعی کلمه دشمن است و دشمنی میکند و خباثت میکند، آمریکا است. این از روی تعصّب نیست، این از روی یک نگاهِ بدبینانه نیست؛ این ناشی از یک تجربه است، یک فهم درست واقعی است، دیدن میدان است؛ داریم میبینیم میدان را. اینجور نیست که فقط با این حقیر دشمن باشند یا با دولت جمهوری اسلامی؛ نه، با اصل این ملّتی که ایستاده است، این ملّتی که از مواجههی با دشمن خسته نمیشود مخالفند، با این بدند، با این دشمنند. دیدید؛ همین اواخر رئیس دولت آمریکا (ترامپ) گفت، ملّت ایران، ملّت تروریست است. شما ببینید چقدر این نگاه، نگاه ابلهانهای است! یک ملّت را میگویند تروریست؟ نمیگوید رهبر تروریست است، نمیگوید دولت تروریست است؛ میگوید ملّتِ ایران تروریستند! این دشمنی نیست؟ چند سال قبل از این هم یک دولتمردِ دیگر آمریکایی گفت ما باید ریشهی ملّت ایران را از بین ببریم و بکَنیم. احمق! ریشهی یک ملّتی را، آنهم یک چنین ملّتی با این سابقهی تاریخی، با این درخت تناورِ فرهنگی، میشود کَند؟ ببینید! [این] دشمنی است؛ وقتی دشمن است، چشمش بسته است؛ مثل آدمی که نمیبیند، نمیتواند درست محاسبه کند، نمیتواند درست ارزیابی کند؛ که همین عدم تواناییِ محاسبهی او موجب میشود که شکست بخورد.
آمریکا نیازمند نوکری در ایران مثل محمد رضا پهلوی نه حتی مثل مصدق
ببینید؛ بعضیها هستند که میگویند حالا یکجوری، مثلاً یکذرّه، با آمریکا کنار بیاییم، شاید دشمنیشان کم بشود؛ نه، حتّی به آنهایی هم که به آمریکا اعتماد کردند، به آمریکا امید بستند، به سراغ آمریکا رفتند برای کمک گرفتن، رحم نکردند؛ [مثل] چهکسی؟ دکتر مصدّق. دکتر مصدّق برای اینکه بتواند با انگلیسیها مبارزه کند و در مقابل انگلیسها بایستد به خیال خودش، رفت سراغ آمریکاییها؛ با آنها ملاقات کرد، مذاکره کرد و درخواست کرد؛ [به آنها] اعتماد کرد. کودتای بیستوهشتم مرداد نه بهوسیلهی انگلیس [بلکه] بهوسیلهی آمریکا در ایران انجام گرفت، علیه مصدّق. یعنی حتّی به امثال مصدّق هم اینها راضی نیستند؛ اینها نوکر میخواهند، سرسپرده میخواهند، توسریخور میخواهند؛ مثل چهکسی؟ مثل محمّدرضای پهلوی؛ اینجور آدمی میخواهند؛ که بر این کشورِ پُرنعمتِ پُربرکتِ ثروتمندِ حسّاسی که ازلحاظ موقعیّت جغرافیایی حسّاس است، ازلحاظ تواناییهای گوناگون حسّاس است، حکومت کند
جوانان و لزوم کسب علم و قرار نگرفتن در خدمت دشمن
جوانهای خوبِ ما درس بخوانند، علمآموزی کنند. آنهایی که نخبه هستند، برای کشورشان کار کنند، در خدمت دشمن قرار نگیرند؛ درس خواندن بشود یک ارزش والا.
96/08/18 بیانات در جمع هیئتهای دانشجویی در روز اربعین حسینی
پس از اقامهی نماز ظهر؛ در حسینیهی امام خمینی (رحمهالله)
لزوم ثبات قدم در مسیر انقلاب
در دعا میخوانید: اَللّهُمَّ ارزُقنی ... عِلماً واسِعاً ... وَ عَزماً ثاقِباً؛ عزم و ارادهی محکم و پایدار داشته باشید در این راه. راه، راه درستی است؛ هدف، هدف بسیار والایی است، و اقدام جوانهای امروز، مردم امروز، برادران و خواهران ما در حرکت در این راه مبارک انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، حرکت محبوب الهی است انشاءالله؛ مرضیّ الهی است. منتها آنچه مهم است و همهی ما باید در نظر داشته باشیم، ثبات در این راه است؛ ثبات در این راه. در دو جای قرآن «اِستَقِم» دارد؛ استقامت کردن یعنی ثبات ورزیدن در این راه و تحت تأثیر عوامل گوناگون قرار نگرفتن. راه، راه همواری نیست؛ راه خدا، راه تلاش در راه خدا، راه اقامهی حق و عدل، راه رسیدن به تمدّن اسلامی و نظام حقیقی اسلامی و جامعهی اسلامی راه دشواری است؛ راهی است که پیغمبران در این راه با زحمت حرکت کردند و پیش رفتند.
96/08/15 بیانات در درس خارج فقه درباره پیادهروی پرشکوه اربعین؛
اربعین، منت خداوند
ایام اربعین است و خوشا به حال آن کسانی که در حال پیادهروی هستند یا پیادهروی خواهند کرد و به زیارت اربعین خواهند رسید و آن زیارت خوش مضمونِ روز اربعین را إنشاءالله خطاب به حضرت خواهند خواند.
ما هم اینجا با شوق و با حسرت نگاه میکنیم به این گامهایی که:
هزاران گام در راه است و دل مشتاق و من حیران
که چون ره میتوانم یافتن سوی درون من هم
الحمدلله جوانهای ما راه را پیدا کردند و میلیونها نفر از مردم ما و مردم غیر ما، مردم عراق و دیگران، در این راه حرکت میکنند، این هم یکی از حوادث بسیار برجستهای است که خدای متعال منّت گذاشته بر ما و این حادثه را برای ما خلق کرده است؛ این شد یک نماد.
همیشه اربعین پیادهروی بود امّا این حرکت عظیم که یک نماد بسیار زیبا و پرشکوهی از حضور پیروان اهلبیت و علاقمندان به اهلبیت هست؛ این نبود، ما این را نداشتیم، این را خدای متعال در اختیار ما گذاشت، خدا را بایستی شاکر باشیم.
96/08/22 گزیده بیانات در دیدار دستاندرکاران همایش بررسی اندیشههای فلسفی علامه جعفری
علامه جعفری و پر کاری، حافظه قوی، تبلیغ معارف اسلامی، تعصب دینی، صبوری و جامعیت در فقه و فلسفه غرب و ادبیات
یکی از بارزترین خصوصیّات مرحوم علّامهی جعفری، جامعیّت بود. یعنی ایشان در یک رشتهی خاص منحصر نشده بود. در کارهای طلبگیِ ماها، ایشان هم در فقه و هم در فلسفه کار کرده بود. در فقه، ایشان در تبریز شاگرد مرحوم آمیرزا رضی تبریزی بودند. آمیرزا رضی شاگرد آخوند(خراسانی) بود؛ بنده دیده بودم مرحوم آمیرزا رضی را؛ شخص اوّل از علمای تبریز بود؛ در یک برههای از زمان، شخص اوّل روحانی تبریز بود. آقای جعفری در دورهی جوانی با ایشان مأنوس بودند، به درس ایشان میرفتند و شاگرد ایشان بودند که خود ایشان قضایایی را در مورد ارتباط با مرحوم آمیرزا رضی نقل میکردند برای ما. بعد هم ایشان میروند نجف. خب چند سال در نجف به درس آقای خویی، درس دیگر بزرگان و علیالظّاهر مرحوم آشیخ کاظم شیرازی [میرفتند]؛ اینها خب [از آدم] فقیه میسازد دیگر؛ یعنی با اینجور درسها، کسانی که دستاندرکار مسائل علمی و دینی هستند حس میکنند که این فقیه [است]. بعد هم ایشان در زمینهی مسائل فلسفی هم کار کرده بودند و ازجملهی خصوصیّات ایشان در این بخشِ مربوط به فلسفه، توجّه به نظرات فلاسفهی غربی بود که از قدیم، از همان دورهی جوانی که ما ایشان را در مشهد زیارت کردیم، به همین مسائل -حرفهای هگل و مانند آن؛ این چیزهایی که آنوقت هنوز معمول نبود و از اینها هیچکسی در حوزههای علمیّه هیچ یادی نمیکرد و بلد نبود یا مرتبط نبود با این مسائل- ایشان وارد بود و بحث میکرد.
من سال ۳۳ یا ۳۴ بود که ایشان را در مشهد دیدم؛ خب ما نوجوان بودیم و ایشان تازه از نجف آمده بودند. در مشهد یک خویشاوندی داشتند؛ عمویشان در مشهد بود و به مناسبتی -که حالا [ذکر] جزئیّاتش لزومی ندارد- ایشان و برادرانشان در مشهد بهاصطلاح یک جاپایی داشتند، یک حقّ آبوگلی در مشهد داشتند؛ به همین مناسبت ایشان آمدند مشهد و مدّتی -حالا یادم نیست چقدر- در مشهد بودند. مدرسهی نوّاب که ما بودیم، جایی بود که ایشان بهطور مستمر میآمدند، میرفتند، مینشستند، حرف میزدند؛ آنهم با آن بیان گرم و شیرین و لهجهی زیبا؛ و کار ایشان جذّاب بود. آن کتاب ایشان که ارتباط انسان - جهان [نام داشت] -ایشان اصرار داشتند که نگویید «انسان و جهان»، بگویید «انسان - جهان»؛ ایشان بخصوص این را تأکید کرد؛ خود من شنفتم از ایشان که میگفت نه، «انسان و جهان» نیست- تازه جلد اوّلش چاپ شده بود؛ ایشان میآوردند مدرسهی نوّاب و بعضی از طلبهها جمع میشدند، ایشان شرح میدادند که این کتاب این است، این را میخواهیم بگوییم، این کار را میخواهیم بکنیم. البتّه بیان علمی ایشان بیان آسانی نبود، کمااینکه بیانِ علمیِ مکتوبِ ایشان هم بیان آسانی نیست؛ لذا حالا بنده نمیتوانم در مورد نظرات فلسفی ایشان حرفی بزنم و ادّعایی بکنم، کسانی از دوستان که بیشتر مرتبط بودند، بیشتر میتوانند [نظر بدهند]، لکن ایشان خب وارد بود، مطّلع بود. ایشان بسیار پُرکار بود. واقعاً شخصیّت آقای جعفری (رحمةاللهعلیه) ازاینجهت که هیچ بخشی از گسترهی عظیم علمی و فکری، ایشان را از بخش دیگر غافل نمیکرد [برجسته بود]. حالا ملاحظه کنید ایشان در آنِ واحد، هم شرحمثنوی دارد، هم شرحنهجالبلاغه دارد؛ خب مثنوی و نهجالبلاغه یک تفاوتهای عمقی و جوهری با هم دارند. ایشان یک شرح مفصّل برای مثنوی، بعد هم یک شرح مفصّل برای نهجالبلاغه نوشتهاند، و در اختیار افکار عمومی گذاشتهاند.
و ازلحاظ ادبی و هنری هم همینجور بود؛ ایشان روحاً یک انسان هنرمند بود و هنرشناس. من یادم هست اوایل انقلاب، یک جلسهی کوچکی هفتهای یک بار یا دو هفتهای یک بار تشکیل میشد که بنده هم با همهی گرفتاریهای فراوانی که داشتم، سعی میکردم شرکت کنم. ایشان در تهران پای ثابت آن جلسه بودند؛ شعرهایی خوانده میشد، شعرهای مشکلی هم گاهی خوانده میشد، [امّا] ایشان آنچنان مسلّط بر فهم شعر و شعرفهمی و شعرشناسی و مانند اینها بود که من تعجّب میکردم!
معروف است کسانی که حافظهی خوبی دارند، ازلحاظ فکری عمق ندارند؛ آنهایی [هم] که از لحاظ فکری عمق دارند، حافظهی خوبی ندارند؛ میگویند این دو با هم نمیسازد. آقای جعفری غلط بودن این فکر را اثبات کرده بود؛ یعنی آدم فکوری بود، متفکّر بود و حافظهی فوقالعادهای [هم] داشت؛ یعنی واقعاً و حقیقتاً حافظهی ایشان جزو عجایب بود! ما در مشهد یک سفر ییلاقیِ پیادهرَویای داشتیم با مرحوم آقای جعفری و سه نفر دیگر از دوستان -که پنج نفر بودیم؛ یک نفر از آن دوستان حیات دارد و آن سه نفر دیگر که ازجمله خود ایشان باشند، از دنیا رفتهاند- در این ییلاقات مشهد پیادهرَوی میکردیم روی این کوهها و صحبت [میکردیم]؛ آقای جعفری نمیگذاشت آدم طول راه را حس کند، از بس خوشصحبت و گرم و مسلّط و حاضریراق(جواب) در همهی بحثها بود. آنوقت ازجمله، حافظهی ایشان [عجیب بود]. آدم یک اشاره به یک شعری میکرد [بقیّه را میخواند]. من یادم هست به یک مناسبتی صحبت منوچهری شد، من یک اشاره کردم، گفتم بله «الا کجاست جمْل بادپای من»؛ یک مصرع از یک قصیده [را خواندم]. ایشان شروع کردند قصیده را از اوّل تا آخر خواندن؛ از حفظ! یعنی ایشان اینجوری بود؛ حافظه، حافظهی فوقالعاده و همهچیزحاضر.
ازجملهی خصوصیّات ایشان، احساس مسئولیّت نسبت به گستردن معارف اسلامی بود. ایشان اهل سخنرانی [بود] و خب لهجهی شیرینی هم داشت و زبان گویایی هم داشت. از قبل از انقلاب من یادم هست ایشان دعوت میشدند؛ ما آنوقت مشهد بودیم. مشهد گاهی بعضی از جلسات خاص، ایشان را دعوت میکردند و از تهران میآمدند؛ در خود تهران، در جاهای دیگر، بعد از انقلاب هم که فراوان ایشان جلسات داشتند برای جوانها، برای دانشجویان، برای اساتید، برای علما، برای عامّهی مردم و به تبلیغ و ترویج معارف دینی میپرداختند؛ یعنی سطح علمی و جایگاه فکری و علمی ایشان مانع از این نمیشد که ایشان بیاید در سطح افکار مخاطبین خودش و بحث کند.
ازجملهی خصوصیّات ایشان، که واقعاً خصوصیّات مثبت در ایشان خیلی زیاد بود، یکی آن تعصّب دینی بود. ایشان بشدّت نسبت به مسائل دینی متعصّب و پایبند بود و نسبت به انحرافاتی که در گفتار و افکارِ بعضی بُروز میکرد، حسّاس بود و برخورد صریح میکرد. خب با ایشان هم زیاد دشمنی کردند و حتّی به ایشان اهانت کردند، امّا درعینحال ایشان در این میدان، سخت ایستاده بود. و حقّاً و انصافاً آقای جعفری (رضواناللهعلیه) یک عنصر و یک شخصیّت برجستهای بود.
انسان صبوری [هم] بود. با همهی این خصوصیّات روحی و ظرافتهایی که داشت، انسان صبوری بود. مصائبی برای ایشان پیش آمد، صبیّهی ایشان از دنیا رفت، [همچنین] همسر ایشان؛ یعنی مشکلاتِ اینجوری هم در زندگی داشتند، درعینحال ایشان قرص و محکم؛ مرد قوی و مرد صبور و پرمقاومتی بود.
۹۶/۰۸/۲۳ گزیده بیانات در دیدار سران سه قوه و جمعی از مسئولان نظام درباره زلزله کرمانشاه
عوض خیر برای مصیبت زدگان و همیاری مردم و آزمون مسؤولین سه اثر زلزله
امیدواریم خداوند متعال به این خانوادهها صبر بدهد، بر دلهای آنها سکینه و آرامش را از سوی خودش نازل کند، و چشمهای آنها را با لطف و رحمت خودش روشن کند و به آنها عوض خیر بدهد؛ هم در دنیا، هم در آخرت.
البتّه این حوادث، تأثیر دیگری که دارد این است که خون را در رگهای مجموعهی جامعهی اسلامی کشور به حرکت درمیآورد؛ همه را وادار میکند به حضور در صحنههای همیاری و محبّت و برادری که در این کشور وجود دارد. ما امیدواریم که انشاءالله این حادثه بتواند، هم برای مردم عزیز کرمانشاه، مردم دلاور کرمانشاه، مردم سرزمین پهلوانپرور کرمانشاه، انشاءالله شامل و حامل برکاتی باشد، و هم برای ملّت ایران و بخصوص مسئولین کشور -[که برای آنها] یک آزمایش الهی است- برای آنها هم انشاءالله میدان ادای وظیفه و مسئولیّت باشد. در این دو روز، مسئولین کشور در منطقه حاضر شدند و همدردی کردند. امروز آقای رئیسجمهور و بعضی از وزرای محترم در کرمانشاه بودند، با مردم همدردی کردند؛ امیدواریم انشاءالله این همدردیها در عرصهی عمل و کمک، همچنان با قوّت ادامه پیدا کند و مشکلات و درد و رنجی که برای آنها در این هوای رو به سردی -که فصل هم فصل دشواری است- پیش آمده، انشاءالله کم کند.
96/08/29 بیانات در جلسهی رسیدگی به مشکلات زلزلهزدگان استان کرمانشاه
زلزله یادآور زلزله قیامت و رحم به زلزله زدگان موجب رهایی در قیامت
زلزله از آیات الهی است؛ این زلزله و زلزلههای دنیایی که ماها در مقابل آن احساس عجز میکنیم، احساس ناتوانی میکنیم، در مقابل زلزلهی روز قیامت -زَلزَلَةَ السّاعَة- (حج: 1) هیچ است. یَومَ تَرَونَها تَذهَلُ کُلُّ مُرضِعَةٍ عَمّآ اَرضَعَت؛ (حج: 2) زلزلهی روز قیامت، زلزلهی عالم بعث، یک حادثهی فوقالعاده و عجیب و عظیمی است که قرآن از آن یاد میکند. این زلزله باید ما را به یاد آن زلزله بیندازد. این زلزله قابل مقایسهی با آن زلزله نیست از لحاظ اهمّیّت و عظمت و سنگینی بار مصیبت، درعینحال ما در مقابل این زلزله احساس عجز میکنیم، چه برسد به آن زلزله! اگر بخواهیم از هول روز قیامت و حالت دهشتی که همهی انسانها در قیامت بهخاطر حوادث عجیب آن روز دارند نجات پیدا بکنیم، یک راهش این است که اینجا به بندگان خدا رحم کنیم؛ هرکسی که به بندگان خدا رحم کند، خدا به او رحم خواهد کرد. معنای رحم کردن، به چشم حقارت نگریستن نیست که حالا مثلاً بگوییم شأن این مردم بالاتر است از این معانی؛ نه، شأن مردم خیلی بالا است، عزّت مردم کرمانشاه برای همهی کسانی که این استان را و این مردم را میشناسند آشکار است، [منتها] ما بایستی به وظایفمان عمل کنیم.
سازماندهی و امداد کار ستاد بحران
کار ستاد بحران همان لحظهی اوّل است. در درجهی اوّل باید سازماندهی وجود داشته باشد، چون زلزله نمیگوید من قرار است بیایم، سیل هم همینجور؛ بلای طبیعی از پیش خبر نمیکند؛ دفعتاً میآید. ما باید اینجا حاضر باشیم، ستاد بحران باید حاضر باشد؛ یعنی باید مثل مرزبان ما باشد. مرزبانی که ما در کنار مرز میگماریم و مینشانیم برای مقابلهی با نفوذ دشمن، باید همیشه حاضر باشد؛ چون دشمن که نمیگوید من دارم میآیم؛ ناگهان ممکن است حمله کند؛ [مرزبان] باید همیشه حاضر باشد. مقابلهی با بلای طبیعی، آمادگی بیشتری لازم دارد؛ در همه جای کشور، یک آمادگیِ صددرصد لازم است برای ستاد بحران. و این ممکن است؛ این چیزی نیست که ناممکن باشد؛ نه، میشود نوبت قرار داد برای نگهبانیهای دائمی و همیشه افراد، آماده باشند و سازماندهی، مشخّص باشد. ...
مسئلهی دوّم، مسئلهی امداد است. مسئلهی امداد، اگرچه که آنهم سرعت لازم دارد، امّا یک کار فوری و تمامشدنی نیست. امداد بخشهای مختلفی دارد که هر بخشی در یک برههای از زمان اهمّیّت خودش را دارد و بایستی در آن برههی از زمان، آن بخش انجام بگیرد.
وسائل گرمایشی نیاز مبرم زلزله زدگان
من دیدم این چادرها را؛ در یکی از این چادرها از یک خانمی پرسیدم پلاستیک دادهاند برای چادر، گفت بله، پلاستیک دادهاند؛ بعد خودم از این سؤال شرمنده شدم؛ خیلی خب حالا پلاستیک دادهاند، [امّا] مگر پلاستیک معجزه میکند؟ در سرمای هوا، در این فصل، در شب، چهجوری بایستی تأمین بشود گرمای لازم برای بچّه، برای پیرمرد، برای مریض؟ چهجور باید تأمین بشود؟ با تمهید لازم، اوّلاً برای ساخت مسکن و تا وقتیکه مسئلهی مسکن بهطور کامل تأمین نشده، [برای] تأمین وسایل گرمایش. باید خیلی در این زمینه کار بشود، خیلی باید تلاش بشود؛ مسئولیّت سنگینی بر عهدهی مسئولین است.
کارجهادی خصوصیت جمهوری اسلامی
یکی از خصوصیّات جمهوری اسلامی باید همین کارِ جهادی باشد. خوشبختانه در بخشهایی همینجور هم هست؛ در بخشهایی انسان میبیند همینجور کارِ جهادی انجام میگیرد. ما قبل از انقلاب دیدیم برخورد دستگاههای مسئول آنوقت را که هیچ احساس مسئولیّتی واقعاً نمیکردند به این قضایا. آنوقت بنده از نزدیک شاهد بودهام و دیدهام که در واقع، برایشان مسئلهی زلزلهزده مسئلهی مهمّی نبود؛ یعنی واقعاً به حساب نمیآوردند؛ [فقط میخواستند] همین بِصورت و بهاسم یک کاری انجام بدهند؛ کار را گروههای مردمی میکردند. امروز اینجور نیست؛ بحمدالله مسئولین در مِیدانند، کار میکنند، تلاش میکنند؛ [این] از خصوصیّات جمهوری اسلامی است
96/08/29 بیانات در جمع مردم شهرستان زلزلهزدهی سرپلذهاب کرمانشاه
ایستادگی مردم کرمانشاه در دوران جنگ تحمیلی و پهلوانی در مغلوب ساختن مشکلات
برادران عزیز، خواهران عزیز، مردم صبور و مهربان! این اوّلین باری نیست که شهر شما و منطقهی شما دچار گرفتاری شده، در دوران جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس هم این شهر شما و شهرهای پیرامون شما دچار مشکلاتی بودند؛ من آن وقت هم آمدم، شهر شما را دیدم، شهرهای دیگر استان را در این منطقه از نزدیک دیدم؛ رنج آنها را، مصائب آنها را [دیدم]، امّا مردم استان کرمانشاه، در قضیّهی مشکلات جنگ تحمیلی محکم ایستادند؛ شماها مردانگی خودتان را، استقامت خودتان را، پهلوانی خودتان را در دوران جنگ تحمیلی نشان دادید، امروز هم نشان بدهید.
در مقابل بلایا و حوادث -چه حوادث طبیعی و چه حوادث تحمیلی- انسانهای بزرگ و دلاور و پهلوان میایستند؛ حادثه را مغلوب خودشان میکنند. عزیزان من، جوانان، مردان و زنان مؤمن و مقاوم این استان و این شهر و این روستاها! زلزله بلا و مصیبت است؛ مشکلات است؛ انسان را داغدار میکند، مصیبتزده میکند، ویرانی به بار میآورَد؛ امّا همین زلزله، با استقامت مردم، با ایستادگی مردم، با تلاششان برای تجدید حیات و تجدید آبادی و عمران، میتواند تبدیل بشود به یک نعمت. ما میتوانیم با ایستادگی در برابر مشکلات و بهرهگیری از ظرفیّتهای عظیم این ملّت، در مقابل بلایای طبیعی و بلایای تحمیلی ایستادگی کنیم.
احساس دین و همدردی ملت ایران با زلزله زدگان کرمانشاه
عزیزان من ملاحظه کنید، ببینید این حادثهای که برای شما به وجود آمد، چطور ملّت ایران را به حرکت وادار کرد. ملّت ایران در همهی مناطق کشور، احساس میکنند دلشان کرمانشاه است؛ احساس میکنند به کرمانشاه مدیونند و باید وظیفهشان را ادا کنند و تا آن جایی که ما اطّلاع داریم، بسیاری از مردم به قدر وسع و توان خودشان به وظیفهی خودشان عمل کردهاند. مسئولین هم -بخصوص در بعضی از بخشها- در این حادثه خوش درخشیدند؛ کار کردند، تلاش کردند. البتّه بنده قانع نیستم؛ بنده معتقدم مسئولین بخشهای مختلف بایستی مجاهدت خودشان را و تلاش خودشان را مضاعف کنند.
لنگ بودن انقلاب بدون بسیح و بسیح یعنی هدایت امکانات
بسیج یعنی گِرد آوردن امکانات و به خط کردنِ ظرفیّتها برای رسیدن به مقصود در یک امری که مورد توجّه است؛ این معنای بسیج است. انقلاب اسلامی اگر همهی آنچه را ما امروز داریم داشت، ولی بسیج عمومی و مردمی را نداشت، قطعاً لَنگی مهمّی در کارهایش به وجود میآمد.
نیروی انسانی مهمترین عنصر در جوامع و نیل به اهداف مادی و یا معنوی با تلاش نیروی انسانی
در هر نظامی، در هر کشوری، آن عنصری که حرف نهایی را میزند نیروی انسانی است. کشورهای پیشرفتهی مادّی عالم با نیروی انسانی زحمتکش و فعّال خودشان که تنبلی را کنار گذاشتند و دنبال کار را گرفتند -ولو در طلب دنیا، ولو در راه دنیا و برای پول- بهخاطر پیگیری نیروی انسانی و تواناییهای نیروی انسانی به یک نقطهی اوجی رسیدند در همان مسئلهی مادّی؛ این همان وعدهی الهی است. وعدهی الهی میگوید که اگر مجموعهای، جامعهای، دنبال دنیاطلبی باشند و تلاش کنند، به آن میرسند؛ اگر دنبال ارزشهای معنوی و تعالی حقیقی باشند و تلاش کنند، به آن میرسند: كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ؛(اسراء: 20) هم دنیاطلبان را خدای متعال کمک میکند، هم ارزشطلبان و تعالیطلبان را خدای متعال کمک میکند؛ منتها آن کسانی که همّتشان فقط بهقدر فراوردههای زندگی مادّی است، به همین میرسند؛ معنای زندگی حقیقی را نمیفهمند، طعم معنویّت را نمیچشند؛ البتّه این[طور] است.
امکان جمع بین پیشرفتهای مادی و ارزشهای انسانی به شرط نبودن ستم و فساد و بودن احساس وظیفه و جهاد حرف نوی انقلاب اسلامی و مجموعه این بایدها و نبایدها در کلمه جمهوری اسلامی
انقلاب اسلامی یک پیشنهاد جدید، یک حرف نو برای زندگی انسانها بود. دنیای اسیر قدرتمندی و بازی قدرت قدرتمندان که بهخاطر حفظ قدرت خودشان مردم را سوق میدادند بهسمت مهالک اخلاقی و مهالک گوناگون فکری، احتیاج به یک سخن نو داشت؛ این سخن نو را انقلاب اسلامی تولید کرد، ایجاد کرد و آن را عرضه کرد. این سخن نو عبارت از این است که بشریّت میتواند به پیشرفتهای مادّی، پیشرفتهای علمی، پیشرفتهای باب و مناسبِ ارزش انسانی دست بیابد، همراه با کسب رضایت پروردگار و همراه با حفظ ارزشهای الهی، و دنیا را از جهنّمی که قدرتطلبان عالم و سیاستمداران دور از معنویّت به وجود آوردهاند نجات بدهد و در همین نشئه یک بهشت برای بشریّت به وجود بیاورد؛ بهشت اطمینان، بهشت آرامش، بهشت احساس وظیفه، بهشت ارتباط با خدای متعال. این پیام انقلاب اسلامی بود.
در مقام تحقّق این پیام البتّه یک بایدها و نبایدهایی وجود داشت. اگر چنین دنیایی بخواهد به وجود بیاید، باید بی عدالتی نباشد، باید استبداد نباشد، باید تفاوت طبقاتی و شکافهای طبقاتی نباشد، باید غرق شدن در شهوات نباشد، باید فساد عملی و فساد فکری نباشد؛ اینها نبایدهایی است که لازمهی تشکیل یک چنین اجتماعی است. بایدهایی هم وجود دارد: باید اخلاص باشد، باید احساس وظیفه باشد، باید تلاش باشد، باید مجاهدت باشد، باید کار باشد، باید جلب رضای خدای متعال هدف باشد؛ اینها هم بایدها است.
قالبی که توانست این مجموعهی بایدها و نبایدها و ارزشها و آرزوها و هدفها را در خود جمع کند کلمهی «جمهوری اسلامی» بود؛ لذا امام فرمودند «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد». «جمهوری» یعنی تکیهی به قوّت مردم، قدرت مردم، ارادهی مردم، ایمان مردم، ابتکارات مردم؛ یعنی نیروی انسانی، همان چیزی که مهمترین عامل پیشرفت است؛ و «اسلامی» یعنی برای خدا، در راه خدا، متوجّه به رضای الهی، در چهارچوب ارزشهای الهی و اسلامی.
جمهوری اسلامی و تفاوت اسلام در حرف و اسلام در چارچوب نظام سیاسی و بسیج تحقق بخش اهداف عالیه اسلام
کسانی که دم از اسلام میزدند، در دنیا بودند و هستند؛ زیاد هم بودند، به شکلهای گوناگونی هم بودند؛ امّا فرق است بین آن اسلامی که در چهارچوب یک نظام سیاسی در یک کشور تحقّق پیدا میکند، با آن اسلامی که در مقاله و نوشته و سخنرانی و گفتگوهای گوناگون در داخل نظام جاهلی و نظام طاغوتی پخش میشود و گفته میشود و تکرار میشود امّا زندگی واقعی زندگی طاغوتی است؛ اینها با هم خیلی تفاوت دارد. جمهوری اسلامی اسلام را، اسلام مورد آرزوی مسلمین را، در داخل یک مجموعهی جغرافیایی و یک محدودهی جغرافیایی -یعنی کشور ایران- در قالب یک نظام سیاسی تحقّق بخشید. این به کمک و هدایت پروردگار و بیداری و هُشیاری امام بزرگوار و مجاهدت و فداکاری ملّت تحقّق پیدا کرد، پایه گذاشته شد، طرح اوّلیّه ریخته شد.
البتّه تا رسیدن به آن مقصود اساسی و اصلی فرسنگها فاصله بود و هست؛ اشکالی ندارد؛ این فرسنگها فاصله را بایستی ما طی کنیم. در اصلِ پیدایش اسلام هم همینجور بود؛ روزی که نبیّ مکرّم اسلام در مدینه حکومت اسلامی را تشکیل دادند، آنوقت همهی اهداف اسلامی در آن زمان و در آن اَوان محقّق نبود، تا آخر عمر مبارک پیغمبر هم همینجور بود؛ اینها بتدریج بایستی تحقّق پیدا کند و تحقّق پیدا میکرد؛ بستگی دارد که آن نیروی انسانی لازم و بااراده و باعزم حضور داشته باشد یا نداشته باشد.
بسیج یعنی آن چیزی که این نقیصه را تأمین میکند؛ بسیج یعنی اینکه آحاد نیروی انسانی، خود را موظّف بدانند برای تحقّق اهداف عالیه.
نقس بسیج در هم افزایی نیروها در شبکه های فعال تحرّک
امّا سازمان مقاومت بسیج که یکی از ارکان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است؛ یک مجموعهی بسیار مهم و اثرگذار و لازمی است. هرکدام از شما که در اینجا حضور دارید، مجموعهای از یک فکر، یک اراده، یک خواست، یک ایمان، یک روح ابتکار هستید. صدها برابر یا شاید هزار برابرِ این جمعیّتی که اینجا تشریف دارید، آحاد مردم هستند، غالباً [هم] جوان؛ آنها هم همین خصوصیّات را دارند؛ یعنی هرکدام یک فکرند، یک عزمند، یک ایمانند، یک ارادهاند، یک قدرت تولیدند، یک قدرت حرکتند. آنچه مهم است، این است که همهی این نیروها، همهی این عزمها و ارادهها به کمک یکدیگر بیایند و همافزایی کنند. سازمان مقاومت بسیج در سپاه، این وظیفه را به عهده دارد؛ وظیفهی هماهنگسازی و قرار دادنِ این توانها و نیروها و عزمها در شبکههای فعّالِ تحرّک؛ این وظیفهای است که بر عهدهی اینها است.
میزان اعمال دشمنی بسته به میزان توان اعمال دشمنی
عزیزان من! دشمنی دشمنانِ حق و دشمنان خدا تمامشدنی نیست؛ دشمنیها وجود دارد. اِعمال دشمنی از سوی دشمنان خدا بستگی به این دارد که ملاحظه کنند که چقدر توانایی اِعمال دشمنی و خصومت را دارند؛ اگر در طرف مقابل ضعف مشاهده کنند، ببینند میتوانند این دشمنی را اِعمال کنند، این دشمنی را اعمال میکنند بدون هیچگونه ملاحظهای. آن کسانی که از ذکر عنوان دشمن ناراحت میشوند که «چرا اینقدر میگویید دشمن دشمن»! آنها غافلِ از این مسئله هستند؛ غافلند از اینکه اگر چنانچه دشمن مجال پیدا بکند، در وارد آوردن ضربه هیچ تأمّلی نخواهد کرد. نباید این مجال را به دشمن داد؛ نباید در مقابل دشمن عملی، سخنی، حالتی در ما مشاهده بشود که او را تشویق کند به ضربه زدن و دشمنی کردن و اِعمال خصومت. این یک اصل است؛ یک اصل همیشگی است؛ این یک اصل عُقلایی است.
ایستادگی موجب ثواب در دنیا یعنی عزت و اقتدار و پیشرفت
این آیاتِ کریمهای که در اوّلِ این جلسه خواندند [میفرماید]: رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنوبَنا وَ اِسرافَنا فی اَمرِنا وَ ثَبِّت اَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَی القَومِ الکافرین،(آل عمران: 147) آنکسانی که ایستادند، رزمندگان، سلحشوران، قهرمانانِ میدان مقاومت که در کنار پیامبران ایستادند و از خدای متعال کمک خواستند و حرکت کردند، خدای متعال ایستادگی اینها را پاداش داد؛ فَئاتهُمُ اللهُ ثَوابَ الدُّنیا وَ حُسنَ ثَوابِ الأخِرَة.(آل عمران: 148) اینجور نیست که اگر در راه خدا مجاهدت کنید، فقط خدای متعال بهشت به شما بدهد! نه، فقط ثواب آخرت نیست، ثواب دنیا هم هست. ثواب دنیا چیست؟ ثواب دنیا عزّت است، اقتدار است، پیشرفت است، سربلندی یک ملّت است، سربلندی یک کشور است؛ ثواب دنیا این است که جمهوری اسلامی در طول این ۳۸ سال هر روز با توطئهی دشمن مواجه بوده -ما از اوّلی که انقلاب پیروز شد تا امروز همیشه بهطور دائم با دشمنیهای گوناگونِ دشمنانمان، یعنی استکبار جهانی و صهیونیسم و ارتجاع و [مانند اینها] مواجه بودهایم- درعینحال امروز صدها برابر، شاید بشود گفت هزارها برابر در ابعاد مختلف، از اوّل انقلاب جلوتر رفتهایم، پیشرفت پیدا کردیم، توانایی پیدا کردیم، اقتدار پیدا کردیم.
لزوم تحلیل درست مسائل کشور و رو به پیشرفت بودن انقلاب خصوصا در عرصه تأثیر گذاری در منطقه
درست تحلیل بشود مسائل کشور! بعضیها کجومعوج تحلیل میکنند. فرض بفرمایید نگاه میکنند، در یک بخشی، بیاعتقادی و بیایمانی و بیاعتنائی را در بعضی مشاهده میکنند، این را دلیل میگیرند بر اینکه انقلاب در کشور و نظام جمهوری اسلامی در کشور ضعیف شده؛ اینجور نیست؛ از اوّل انقلاب هم دشمنانی بودند، مخالفینی بودند. امروز از همهطرف دشمن، تهاجم خودش را تقویت کرده و تشدید کرده؛ درعینحال شما ملاحظه کنید، حرکت جوانان مؤمن ما در کشور، چه حرکت مبارک و شیوا و زیبایی است. اینکه بعد از ۳۸ سال، جوانانی که نه امام را زیارت کردند، نه دوران دفاع مقدّس را دیدند، نه انقلاب را درک کردند، اینجور در صحنه حاضر باشند، در میدان حاضر باشند و بتوانند در منطقه اثرگذاری کنند؛ این واقعاً یکی از معجزات انقلاب است. در منطقه، جمهوری اسلامی -یعنی همین شما جوانها- توانستید آمریکای مستکبر را به زانو دربیاورید و شکست بدهید. تمام تلاشهایی که میکردند و نقشههایی که کشیده بودند برای این [بود] که این منطقه را از تفکّر انقلابی و اسلامی دور کنند؛ هدف همهی اینها در واقع همین بود که این تفکّر انقلابی را، تفکّر مقاومت را که گسترش پیدا کرده در منطقه، این تفکّر را از بین ببرند و دفن کنند، [ولی] بعکس شد!
لزوم بصیرت بسیجی نسبت به ترفنهای دشمن مثل بی تفاوت نمودن نسبت به ارزشهای عملی اسلام و ناامید نمودن جوانان
بسیج را حفظ کنید. خصوصیّاتی که در بسیج لازم است و معتبر است و وجود داشته است بحمدالله، این خصوصیّات را نگه دارید. یکی از این خصوصیّات بصیرت است؛ دشمنشناسی است؛ راههای مقابلهی با دشمن است؛ فهم ترفندهای دشمن است. جوان مؤمن ما باید بداند که یکی از شیوههای دشمن این است که او را نسبت به ارزشهای عملی اسلامی بیتفاوت کند؛ در زمینهی مسائل شخصی زندگی، مسائل خانوادگی، مسائل گوناگون.
یکی از شیوههای دشمن ناامید کردن جوانهای ما است؛ اینکه ما نمیتوانیم، نمیشود در مقابل اینها ایستاد؛ که همینطور میبینید متأسّفانه عدّهای بلندگوی دشمن شدهاند که همین چیزها را در فضای جامعه بپراکنند که نمیشود در مقابل اینها ایستاد؛ چرا نمیشود؟ جمهوری اسلامی در مقابل زیادهخواهی دشمنان ایستاده است و در همهی موارد بر دشمن پیروز شده! چطور شما میگویید نمیشود؟ ...
شما ملاحظه کردید این چند توطئهی پیدرپی که در این منطقه، آمریکا و صهیونیسم و ارتجاع عرب و دیگران به وجود آورده بودند، همه با اقتدار جمهوری اسلامی نابود شد، از بین رفت؛ یکی از آنها همین مسئلهی گروه تکفیری غیر انسانی داعش بود که خب بحمدالله با همّت جوانان، با همّت مردان مؤمن، با همّت کسانی که نیروی مقاومت را قبول داشتند، نابود شد، از بین رفت؛ خب این کار کوچکی نیست، کار خیلی بزرگی است! در خود بعضی از این کشورهای مجاور ما هم گاهی باور نمیشد که میتوان اینچنین عملی را، اینچنین حرکتی را انجام داد، امّا خب وادار شدند، وارد میدان شدند، موفّق شدند، باور کردند. پیام جمهوری اسلامی، پیام انقلاب، اینجور به سطح ملّتها و به گوش ملّتها میرسد؛ عملاً!
96/09/02 بیانات در دیدار شرکتکنندگان در اجلاس «محبان اهلبیت(علیهم السلام) و مسئله تکفیریها»
حب اهل البیت موضوع وحدت بخش همه مسلمین حتی ناصبی ها
حبّ اهلبیت مخصوص یک گروه خاصّی در اسلام نیست؛ همهی مسلمین اهلبیت پیغمبر را دوست میدارند؛ همهی مسلمین نسبت به اهلبیت پیغمبر ارادت دارند. یک عدّهی خیلی معدود و قلیلی بهعنوان نواصب در تاریخ بودند که آنها هم به احتمالی انگیزههایشان انگیزههای سیاسی بود، نه به معنای واقعی انگیزهی دینی؛ لکن قاطبهی مسلمین، از صدرِ اوّل تا امروز محبّ اهلبیت محسوب میشوند. خب، همین یک جمله برای ما یک درس است؛ آن درس این است که پس بهوسیلهی محبّت اهلبیت، میشود در میان مسلمین اجماع ایجاد کرد؛ میشود این را یک محوری قرار داد برای اتّحاد و اتّفاق مسلمین. همچنانکه وجود مبارک پیغمبر اسلام وسیله و محور وحدت بین مسلمین است، و همچنانکه قرآن و کعبهی شریف محور اتّحاد مسلمین است، محبّت اهلبیت هم میتواند محوری باشد برای اتّحاد مسلمین و دلها را به هم نزدیک کند.
مسئله فلسطین، کلید غلبه بر دشمنان اسلام
امروز فلسطین مسئلهی اوّل دنیای اسلام است. هرکسی مسئلهی فلسطین را درست بفهمد و تصوّر بکند، اذعان میکند به اینکه مسئلهی فلسطین، مسئلهی اوّل دنیای اسلام است. کلید غلبهی بر دشمنان اسلام مسئلهی فلسطین است. و مهمترین مسئلهی دنیای اسلام، امروز مسئلهی فلسطین است؛ چرا؟ چون فلسطین یک کشوری است اسلامی، این [کشور] را آمدهاند غصب کردهاند، از مردمش گرفتهاند. بحث غصب یک روستا و یک شهر نیست؛ دشمن، یک کشور را غصب کرده است و آن را پایگاهی قرار داده است برای اخلال کردن در امنیّت کشورهای این منطقه؛ با غدّهی سرطانی باید مبارزه کرد. حالا شما ملاحظه کنید؛ کسی در کسوت مفتی دین، فتوا بدهد بر اینکه مبارزهی با صهیونیسم حرام است و کمک به فلان گروهی که با صهیونیسم مبارزه میکنند جایز نیست! این حقیقتاً فاجعه است که کسانی در دنیای اسلام اینجور بر خلاف مصالح اسلام عمل بکنند، با دشمنان ارتباطات دوستانه داشته باشند؛ درست برخلاف نصّ صریح قرآن که مؤمنین را «اَشِدّآءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم»(فتح: 29) معرّفی میکند، اینها «اشدّاء علی المسلمین» و رحماء با کفّارند؛ با آنها خوبند امّا با مسلمین ببینید چه میکنند! این اختلافافکنی، این ایجاد شجرهی خبیثهی داعش و امثال داعش در عراق در سوریه و در نقاط دیگر.
داعش و لزوم بیداری با ایجاد محبت بین خود و پرهیز از محبت دشمنان
البتّه این شجره در عراق و سوریه ورافتاد امّا نمیشود مطمئن بود، و ممکن است در جای دیگری این بساط را پهن کنند؛ آمریکا از دشمنی با اسلام دست بر نمیدارد. باید بیدار باشیم؛ باید هوشیار باشیم؛ باید آمادگیهای خودمان را حفظ کنیم؛ نبایستی غافلگیر بشویم. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در نهجالبلاغه میفرماید: وَ اللهِ لَا اَکونُ کَالضَّبُعِ تَنامُ عَلى طولِ اللَدم؛ (به خدا سوگند که من همانند آن کفتار نیستم که با آواز کوبیدن سنگ و چوب، در کُنامش به خوابش کنند...) ما باید اینجوری باشیم؛ نمیتوانیم به خواب برویم، نمیتوانیم غفلت کنیم؛ نمیتوانیم کید دشمن را ندیده بگیریم. باید بیدار باشیم.
این بیداری اقتضائاتی دارد؛ یکی از اقتضائاتش همین برادری و محبّت است که باید داشته باشیم. این محبّت اقتضا میکند مبارزه و مقابلهی با عواملی را که با دنیای اسلام دارند صریحاً دشمنی میکنند یا به آن دشمنها کمک میکنند؛ شما در کشورهای مختلف پیامآور این روحیّه باید باشید؛ آمادگی را در مسلمانها برای مواجهه و مقابله حفظ کنید. مقصود همهجا جنگ نظامی نیست؛ [بلکه] بایستی ذهنها را در مخاطبین خودتان -مردمی که سخن شما را میشنوند- آشنا کنید با حقایقی که امروز در دنیای اسلام وجود دارد. ما این وظیفه را قطعاً از دست نخواهیم گذاشت؛ ما این وظیفه را رها نخواهیم کرد و مطمئنّیم که خدای متعال در پیشرفت این کار به ما کمک خواهد کرد. آنهایی که برخلاف آیهی قرآن که فرمود «یٰاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّخِذوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُم اَولِیآءَ تُلقونَ اِلَیهِم بِالمَوَدَّة»،(ممتحنه: 1) کسانی را که دشمن مسلمینند و دشمن اسلامند و دشمن خدایند به دوستی میگیرند و مودّت خودشان را با آنها برقرار میکنند، اینها دشمنان حقیقی اسلام هستند در درون جامعهی اسلامی.
امت اسلامی واقعیت تحمیل شده بر استکبار و ایران بدنبال تحقق همه اهداف اسلامی و تحکیم کامل شریعت اسلامی
بحمدالله امروز دنیای اسلام بیدار شده است. ما مسلمین در کشورهای مختلف، یک واقعیّت عظیم هستیم؛ ما یک واقعیّت تحمیلشدهی بر استکبار و بر کفر هستیم. در مقابل کفر و استکبار، امروز دنیای اسلام میتواند بِایستد و حرف خود را به کرسی بنشاند. بحمدالله در جغرافیای ایران، حکومتی به نام اسلام وجود دارد که افتخار میکند به اینکه حکومت اسلامی است. البتّه ما به تمام آرزوهای خودمان در تحقّق حاکمیّت اسلام در کشور نرسیدهایم؛ ما در نیمهی راهیم، ما در وسط راهیم، امّا هدفمان تحقّق همهی اهداف اسلامی و تحکیم کامل شریعت اسلامی است. این هدف ما است و این هدف را به توفیق الهی و باذناللهتعالی دنبال خواهیم کرد و این خود وسیلهی پیروزی بر دشمنان اسلام خواهد بود؛ امروز این واقعیّت در اینجا وجود دارد.
ایران آماده تقابل با استکبار در هر جای دنیا و دارای قدرتی بیش از حد آروز
قریب چهل سال از تشکیل جمهوری اسلامی میگذرد؛ از روز اوّل تا امروز، آمریکا با ما دشمنی کرده است، جبههی کفر و استکبار و صهیونیسم با ما دشمنی کردهاند، توطئه کردهاند و هرچه توانستهاند علیه ما به کار بردهاند: تحریم کردند، حملهی نظامی کردند، کارهای گوناگون کردند؛ علیرغم آنها، در طول این قریب چهل سال، ما بهطور پیوسته پیشرفت کردهایم. امروز، به توفیق الهی، پیشرفتهای جمهوری اسلامی نسبت به ۳۰ سال پیش و ۳۵ سال پیش قابل مقایسه نیست؛ آنها خواستهاند ما را از بین ببرند، خدای متعال علیرغم آنها ما را تقویت کرده است، به ما قوّت داده است، ما را از آنچه خودمان هم آرزو داشتیم قویتر کرده است؛ امروز جمهوری اسلامی بحمدالله در منتهای قدرت و قوّت است و ایستاده است. و ما حرفمان را صریح میزنیم و پای حرفمان میایستیم و هر جایی که احتیاج به حضور ما باشد، هر جایی که احتیاج باشد به کمک ما در مواجهه و مقابلهی با کفر و استکبار، کمکمان را به آنجا میکنیم؛ این را صریح میگوییم، اِبا هم نمیکنیم از گفتن این مطلب در مقابله و مواجههی با دنیای کفر و استکبار؛ ما ملاحظهی هیچکس را نمیکنیم و سخن خودمان و حرف دل خودمان را صریح میزنیم.
95/06/16 بیانات رهبر انقلاب به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید حوزههای علمیه
لزوم استفاده از فضای مجازی برای تبلیغ دین
حوزههای علمیه و روحانیون باید با شناخت فضای مجازی و استفاده از فرصتهای آن، معارف و مفاهیم اسلامی را تبیین کنند.
اگر وظیفه بهدرستی شناخته نشود، علم، تقوا و حتی شجاعت نیز اثر مثبت و مورد انتظاری نخواهد داشت.
«بصیرت» یعنی بدانیم جوانِ امروز چه نیازهایی دارد و بر لوح دل آماده و مشتاق او، چه چیزی نقش بسته یا باید نقش ببندد.
دشمن از طریق تولید و ترویج شبهات و همچنین تولید محتوای ضد عفت و حیا، بهدنبال انحراف جوانان مؤمن و سالم از اصل دین و دریدن پردههای حیا است و امروز این کار در بستر فضای مجازی انجام میشود.
حوزههای علمیه و دانایان مذهب باید قابلیت مواجه شدن با لشکر عظیم دشمن را در خود ایجاد کنند.
فضای مجازی، بهصورت توأمان دارای منافع و مضرات بیشماری است که باید با استفاده از فرصتهای آن، مفاهیم اسلامی را در سطح گسترده ترویج کرد. و در همین خصوص، شورای عالی فضای مجازی با هدف تمرکز در فکر، تصمیم و اقدام تشکیل شد.
این کار هیچ منافاتی با فقاهت ندارد، زیرا فقه، منحصر به احکام عملی نیست، بلکه «فقه الله الاکبر» در واقع همان معارف اسلامی است و باید برای پاسخ به شبهات دینی نیز همانند کاوشهای دقیق و پردامنهی فقهی، اقدام و عمل کرد.
95/06/17 بیانات در دیدار خانوادههای شهدای منا
شهدای منا و مرک در حال ذکر و زجر، موجب رحمت الهی و تسلای بازماندگان
این عزیزان شما در حال عبادت و در حال ذکر از دنیا رفتند، در لباس احرام از دنیا رفتند، با دلهای متوجّه به خدای متعال و در حال انجام وظیفه از دنیا رفتند؛ اینها همه مایههایی و وسیلههایی برای مغفرت الهی و برای رحمت الهی و برای علوّ درجات در پیش پروردگار است. علاوهی بر اینها سختی تحمّل کردند؛ بعضی شاید تا ساعتها زنده بودند،(گریه حضار) زیر فشار بودند، چه در زیر آفتاب، چه در آن کانتینرهای گرم و داغ، با لبان تشنه؛ اینها همه چیزهایی است که رحمت الهی را جلب میکند. بله، شما داغدار هستید، مصیبتزده هستید؛ فرزندانتان، همسرانتان، پدر و مادرتان، برادران و خواهرانتان از دستتان رفتند، این سخت است لکن به یاد بیاورید که آنها الان در چه حالی هستند. ما اینجا گرفتاریم؛ ما در ابتلاء دنیوی، در بین دنیای آلودهی به انواع و اقسام عناصر و عوامل گمراهکننده و تباهکننده و پستکنندهی انسان داریم با زحمت حرکت میکنیم و راه خودمان را پیش میرویم، ما [هستیم که] اینجا گرفتاریم؛ به حال خودمان بیشتر باید اشک بریزیم و غمگین باشیم تا به حال آن کسانی که رفتند در رحمت الهی، و انشاءالله در آغوش نعمت الهی و لطف الهی به سر میبرند. این مایهی تسلّای شما است. بله، جوان شما رفت یا پدر و مادر شما رفتند یا همسر عزیز شما رفت، این سخت است امّا او در جوار نعمت الهی است. ما هم خواهیم رفت، خدا به ما رحم کند؛ با این همه گرفتاری، با این همه مشکلات. خدای متعال آنها را از دنیای آلودگیها، در بهترین جا و بهترین وضعیّت نجات داد؛ در حال عبادت. بعضی در حال گناه میمیرند، بعضی در حال زندگی معمولی روزمرّه میمیرند، بعضی در حال ناشکری میمیرند؛ اینجور مردنها مردنهایی است که واقعاً برای صاحبانش مصیبت و عزا است؛ امّا بعضی در حال ذکر الهی میمیرند، در حال توجّه به خدا از دنیا میروند. این برای صاحبان این متوفّی و از دست رفته، مایهی تسلّا و مایهی راحت است.
سکوت بزرگان امت اسلامی در فاجعه منا، مصیبت جهان اسلام
آنچه از آمارها بهدست میآید، مجموع شهدا از کشورهای مختلف، در حدود هفتهزار نفرند! این رقم خیلی رقم بالایی است. چرا در کشورهای دیگر، دولتها، خانوادهها، ملّتها عکسالعمل نشان ندادند نسبت به این حادثه؟ این چه بلای بزرگی است که جان امّت اسلامی را فراگرفته؟ این، مصیبتِ بزرگ است. دولتها دچار رودربایستی سیاسیاند، دولتمردان کشورهای مختلف احیاناً اسیر پول و قدرت و روابط سیاسی و مانند اینها هستند، [امّا] دانشمندانشان چرا ساکت ماندند؟ علمایشان چرا حرف نزدند؟ فعّالان سیاسی چرا صحبت نکردند؟ روشنفکرانشان چرا مقاله ننوشتند، اعتراض نکردند، حرف نزدند؟
دنیای اسلام بایستی گریبان اینها را بگیرد، از اینها سؤال بکند؛ چرا سؤال نمیکنند؟ مصائب دنیای اسلام اینها است. اینکه جمهوری اسلامی در مقابل اینهمه جهالت، اینهمه گمراهی، اینهمه مادّیگری، اینهمه سهلانگاری و احیاناً بیغیرتی دیگران، تنها میایستد و مواضع قرآنی خودش را، مواضع اسلامی خودش را، مواضع بر حقّ خود را علناً و صریحاً اعلام میکند، این همان شاخصی است که شما ملّت ایران باید به آن افتخار کنید و میکنید.
سکوت دستگاه های حقوق بشر در فاجعه منا، عبرتی برای عدم دل دادن به این دستگاهها
اینجا چند هزار نفر بهخاطر بیکفایتی و بیتدبیری و سوء عمل یک دولت جان میبازند و این دستگاههای حقوق بشری و دولتهای مدّعی حقوق بشر سکوت مرگ میگیرند و حرف نمیزنند؛ هیچ چیز نمیگویند! این هم یک نکتهی مهمّی است. این کسانی که دل به دستگاهها و سازمانهای بینالمللی میدهند و به آنها امید میبندند، ببینند این حقیقت را، بفهمند این واقعیّت را؛ ببینند که چقدر دروغ و خِلاف واقع در هویّت این سازمانها و این تشکیلات وجود دارد؛ در این قضیّه سکوت کردند، هیچ چیز نگفتند.
شجره ملعونه آل سعود و توسط با پول برای جلوگیری از افشای حقیقت فاجعه منا
این سلسله و شجرهی خبیثهی ملعونه، دهانها را با پول میبندند، این بندگانِ پول و بندگانِ دنیا، نمیگذارند کسی [علیه] اینها حرفی بزند، اعتراضی بکند. یک هیئت حقیقتیاب لازم است، باید بروند از نزدیک ببینند، مسئله را بررسی کنند؛ هرچه [میخواهد] طول بکشد. این از جملهی کارهایی است که مسئولین محترم ما هم بایستی در نظر بگیرند و دنبال بکنند و اهمّیت [بدهند].
پشتیبانی قدرت آمریکا موجب وقاحت آل سعود در جنایت فاجعه منا
این حکّامِ بدْعمل، به پشتیبانی قدرت آمریکا و همراهی آمریکا است که میتوانند اینجور وقیحانه در مقابل دنیای اسلام بِایستند و این گناه بزرگ را مرتکب بشوند و حتّی یک کلمه عذرخواهی هم نکنند؛ به پشتیبانی آنها است، پس آنها شریکند؛ همچنانکه در قضیّهی یمن هم، در قضایای گوناگون دنیای اسلام هم -در قضیّهی سوریه، در قضیّهی عراق، در قضیّهی بحرین- اگر لطمهای و ضرری به مسلمانها میخورَد، آمریکاییها شریک در جرم و جنایتند؛ پشتیبانی آنها است که موجب میشود این وقیحها، این بیشرمها، بتوانند اینجور جنایت کنند و خیانت کنند و از پشت خنجر به قلب امّت اسلامی وارد بکنند؛ بهخاطر این است.
دعوای شیعه و سنی، عرب و عجم، تحلیل تبلیغاتی دشمن در فاجعه منا
دستگاههای تبلیغاتی و در واقع دستگاههای جاسوسیِ غربیها و امثال آنها سعی میکنند این را به حساب دعوای بین [جوامع] اسلامی قرار بدهند؛ دعوای شیعه و سنّی، دعوای عرب و غیر عرب؛ این دروغ محض است، این دعوای بین شیعه و سنّی نیست. آن کسانی که در حادثهی منا به شهادت رسیدند، اکثریّت [آنها] از اهل سنّت بودند؛ از کشور خود ما تعداد زیادی خانوادههای اهل سنّت هستند؛ بحث عرب و عجم نیست؛ اینها به عرب و عجم رحم نمیکنند؛ شما میبینید در یمن جنایت میکنند، خب یمن عرب است، سوریه عرب است، عراق عرب است، عوامل اینها، این گروههای تروریستیِ جلّادِ قسیّالقلبی که با پول اینها، با سلاح اینها، در دنیای اسلام دارند اینهمه فاجعهآفرینی میکنند، اینها همه عربند؛ بحث عرب و عجم نیست. ... مسئله این است که اینها یک گروهِ درون اسلام [هستند که] بهعنوان دشمنِ امّت اسلامی مشغول کارند؛ حالا بعضیشان دانسته، بعضیشان ندانسته.
95/06/30 بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عید غدیر
عید اکبر بودن غدیر بخاطر ناامیدی کفار از انحراف جامعه اسلامی با برپا نموده قاعده امامت
اینکه در بعضی از تعبیرات گفته شده است که عید غدیر عیداللهالاکبر و از همهی اعیاد بالاتر است، علّت این و وجه این چیست؟ خب، در قرآن کریم آیاتی هست که به غیر از مسئلهی غدیر به مسئلهی دیگری قابل تطبیق نیست. همین آیهی معروف «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِ اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً»(مائده: 3) که در اوایل سورهی مائده است، با غیر مسئلهای در وزن و اهمّیّت و اندازهی مسئلهی غدیر، قابل تطبیق نیست؛ فقط یکچنین مسئلهای است که میتواند تعبیر «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم» دربارهاش بیاید. آنکسانی که در مضمون این آیات خدشه کردهاند، حرفهایی میزنند، مطالبی گفتهاند، مخالفین و کسانی که قضیّهی غدیر را قبول ندارند این آیه را به نحوی تأویل کردهاند لکن این بخش از آیه قابل تأویل نیست. امروز روزی است که دشمنان -کفّار- از دین شما مأیوس شدند. چه چیزی مگر بر دین اضافه شد که دشمن را مأیوس کرد؟ آن احکامی که در این آیه، در اوّل سورهی مائده، قبل و بعد از این فِقره آمده است، مگر چقدر اهمّیّت دارد؟ این تعبیر دربارهی نماز نیامده است، دربارهی زکات نیامده است، دربارهی جهاد نیامده است؛ دربارهی هیچ یک از احکام فرعی الهی نیامده است که «اَلیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ پس این یک قضیّهی دیگری است؛ غیر از این احکام فرعی است. آن قضیّه چیست؟ قضیّهی رهبری جامعهی اسلامی؛ قضیّهی نظام حکومت و امامت در جامعهی اسلامی. بله، ممکن است تخلّف کنند -کما اینکه کردند؛ چند قرن بنیامیّه و بنیعبّاس و امثال اینها با نام امامت و خلافت و مانند اینها، پادشاهی کردند؛ سلطنت کردند- [امّا] این لطمهای نمیزند به فلسفهی غدیر. ماجرای تعیین غدیر، ماجرای تعیین ضابطه است، تعیین قاعده است. یک قاعدهای در اسلام درست شد؛ پیغمبر اکرم در ماههای آخر عمر، این قاعده را وضع کرد؛ آن قاعده چیست؟ قاعدهی امامت؛ قاعدهی ولایت. جوامع بشری از دیرباز حکومت داشتند؛ بشر انواع و اقسام حکومتها را تجربه کرده است؛ اسلام این حکومتها را، این نوع قدرتمندیها و قدرتمداریها را قبول ندارد؛ امامت را قبول دارد. این قاعدهی اسلام است؛ غدیر این را بیان میکند.
این قاعده در غدیر وضع شد. وقتی این قاعده وضع شد، آنوقت «یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ دیگر دشمنها از اینکه بتوانند مسیر این دین را تغییر بدهند مأیوس میشوند؛ چون مسیر دین آنوقتی تغییر پیدا میکند که آن نقطهی اصلی، آن هستهی اصلی تغییر پیدا کند؛ یعنی هستهی قدرت، هستهی مدیریّت، هستهی ریاست؛ اگر تغییر پیدا کند، همهچیز تغییر میکند؛ بله، در واقعیّت عملی، تغییراتی به وجود میآید و افرادی از قبیل خلفای بنیامیّه و بنیعباس سرِ کار میآیند بهعنوان اسلام، حجّاجبنیوسف هم [سرِ کار] میآید، امّا اینها دیگر ضابطه را نمیتوانند به هم بزنند. امروز اگر کسانی در دنیای اسلام؛ آنهایی که با معارف اسلامی آشنا هستند مراجعه کنند به قرآن، مراجعه کنند به ضوابطی که در قرآن برای بندگی حق و زندگی و جهتگیری بندگان حق -یعنی ملّتها- در قرآن معیّن شده است، امکان ندارد به نتیجهای برسند جز نتیجهی امامت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و آنچه دنبالهی او است. این ادّعای ما است و میتوانیم این ادّعا را کاملاً ثابت کنیم.
خب، وقتی غدیر اینقدر اهمّیّت دارد، آنوقت آن آیهی شریفهی دیگر که «یاَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ مآ اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه»،(مائده: 67) معنایش روشن میشود. [میفرماید] اگر این حکم را ابلاغ نکنی، اصلاً رسالتت را انجام ندادهای. پیغمبر ۲۳ سال است دارد مجاهدت میکند -آن مجاهدات مکّه، آن مجاهدات مدینه، آن جنگها، آن فداکاریها، آن گذشتها، آن سختگیریهای بر خود، آن هدایت عظیم بشری که آن بزرگوار انجام داده است، اینها همه در این مدّت انجام گرفته- این چه حادثهای و چه عارضهای است که اگر نباشد، همهی اینها [گویی] نیست «وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه»، این نمیتواند چند حکم فرعی باشد؛ این یک چیزی فراتر از اینها است؛ آن چیست؟ امامت است. اوّلامام کیست؟ خود پیغمبر. امام صادق (علیهالسّلام) در منا فرمود: اِنَّ رَسولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام؛ پیغمبر، امام اوّل است؛ «ثُمَّ مِن بَعدِهِ عَلیِّبنِاَبیطالِب» و بعد بقیّهی ائمّه. خدای متعال بعد از آنکه ابراهیم پیغمبر را آنهمه امتحان کرد، آنهمه مراحل سخت را ابراهیم گذراند -در نوجوانی در آتش افتاد؛ بعد آمد در بابل و در آن مناطقی که بود اینهمه تلاش کرد و زحمت کشید- به سنّ پیری که رسید، آنوقت خدا میفرماید: اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِمامًا؛(بقره: 124) حالا میخواهم تو را امام قرار بدهم. امامت یعنی این. این، اعتقاد است؛ اعتقاد اسلامیِ مبتنی بر مبانی مستحکم و استدلالات غیرقابل خدشه است. ما دعوت میکنیم از همهی دنیای اسلام و از همهی متفکّرین، این وحدتی که امروز دنیای اسلام نیاز دارد، با تدبّر در آیات قرآن و با تأمّل در همین حقایق براحتی به دست میآید اگر اهل فکر و اهل مبنا، این مسائل را دنبال کنند.
تفاوت امیر المؤمنین علیه السلام با بزرگان شیعه (امام خمینی) مثل تفاوت خورشید با تابشی ته چاه
برترین شخصیّتهای ما، مثلاً یک شخصی مثل امام بزرگوار ما را که خب یک شخصیّت انصافاً کامل، بزرگ، باعظمت، جامعالاطراف و از همهجهت یک شخصیّت برجسته و ممتاز بود، اگر بخواهیم با امیرالمؤمنین قیاس کنیم، قیاسش همین است که عرض کردم: [یعنی] نور خورشید را مقایسه کنید با آن پرتویی که ته چاه مثلاً یا در گوشهی فلان پستو مثلاً از خورشید یا از نور دیده میشود؛ فاصلهها اینجوری است.
دشنام گویی مانع تأثیر سخن حق در اهل سنت و استفاده دشمن و تشکیل امثال داعش
یک عدّهای خیال میکنند اثبات تشیّع به این است که انسان به بزرگان مورد اعتقاد اهل سنّت و دیگران بنا کند مدام بدوبیراه گفتن؛ نه، این خلاف سیرهی ائمّه است. اینکه شما میبینید رادیوها یا تلویزیونهایی در دنیای اسلام به وجود میآید که کار آنها این است که بهعنوان شیعه و به نام شیعه، به بزرگان مورد اعتقاد بقیّهی فِرق اسلامی بدگویی کنند، این معلوم است که بودجهاش بودجهی خزانهداری انگلیس است؛ این بودجهاش بودجهی انگلیس [است]، این شیعهی انگلیسی است. هیچکس خیال نکند که گسترش شیعه و اعتقاد تشیّع و استحکام ایمان شیعی به این بدوبیراه گفتن و به این [طرز] حرف زدن است؛ نخیر؛ اینها عکس عمل میکند. وقتی شما بدوبیراه گفتید، دُور او یک حصاری کشیده میشود از عصبانیّت، از احساسات، و دیگر حرف حق هم برایش قابل تحمّل نیست. ما حرف حسابی خیلی داریم، حرف منطقی خیلی داریم، حرفهایی که هرکسی که صاحب فکر است اگر بشنود، آنها را قبول میکند، خیلی [از این حرفها] داریم؛ بگذارید این حرفها شنیده بشود، بگذارید این حرفها امکان نفوذ در دلهای طرف مقابل را پیدا کند. وقتی شما فحش دادی، وقتی بدوبیراه گفتی، یک سدّی کشیده میشود و این حرف اصلاً شنیده نمیشود، گوش نمیکنند؛ آنوقت گروههای خبیث و وابسته و مزدور و پولبگیر از آمریکا و سیا و اینتلیجنسسرویس -مثل داعش و جبهةالنّصره و امثال اینها- با استفادهی از یک مشت آدمهای عامیِ نادانِ غافل، این اوضاع را به راه میاندازند که ملاحظه کردید در عراق و در سوریه و در جاهای دیگر به راه انداختند؛ این کارِ دشمن است. دشمن، منتظر فرصت است؛ دشمن از هر فرصتی استفاده میکند. ما حرف حق داریم، حرف منطقی داریم، حرف محکم داریم.
عظمت امیر المؤمنین علیه السلام نزد همه انسانها و کتاب جرجی جرداق الهام گرفته از نهج البلاغه
تمام ارزشها و صفاتی که انسان -چه بهعنوان انسان مؤمن به اسلام، چه بهعنوان انسان مؤمن به هر دینی، و چه بهعنوان انسان بیاعتقاد به هر دینی؛ هرجور انسانی- به آنها احترام میگذارد و تکریم میکند، در علیّبنابیطالب جمع است؛ یعنی علیّبنابیطالب (سلاماللهعلیه) شخصیّتی است که اگر شما شیعه باشید احترامش میکنید، اگر سنّی باشید احترامش میکنید، اگر اصلاً مسلمان نباشید و او را بشناسید و بروید دنبال احوالش احترام میکنید. افرادی از اهل سنّت که دربارهی فضائل امیرالمؤمنین در طول سالهای متمادی نوشتهاند بسیارند؛ جورج جرداق مسیحی، آن کتاب پنج جلدی را نوشته؛ یک مسیحی دربارهی امیرالمؤمنین سالها قبل عاشقانه کتاب مینویسد. همین شخصیّت آمد اینجا پیش من و راجع به کتابش صحبت شد، گفت من از دوران نوجوانی با نهجالبلاغه آشنا شدم، نهجالبلاغه مرا به شخصیّت علیّبنابیطالب هدایت کرد؛ این کتاب را نوشت: [الامام] علی صوت العدالة الانسانیّه. کسی که اصلاً دین هم نداشته باشد -یعنی به هیچ دینی معتقد نباشد- وقتی شخصیّت امیرالمؤمنین را بشناسد، در مقابل او خضوع میکند، تعظیم میکند.
امیر المؤمنین علیه السلام دارای صفات معنوی (ایمان، فداکاری، خلوص)، انسانی (شجاعت، رحم، ایثار) و حکومتی (عدالت، انصاف، برابری، اجتناب از زخارف دنیا، تدبیر و رفتار متفاوت با دشمنان، سرعت عمل، تبیین و جلوه آن در نهج ابلاغه، هدایت جامعه به تقوا و مراقب دائمی از خود؛ بی باک در عمل به حق)
در امیرالمؤمنین سه جور صفات هست: یکی آن صفات معنویِ الهی است که با هیچ میزانی برای ماها اصلاً قابل سنجش نیست؛ ایمان، آن ایمانِ متعالیِ عمیق؛ سبقت در اسلام، فداکاری در راه اسلام. اخلاص؛ یک سرِ سوزن عاملی غیر از نیّت خدایی در عمل او وجود ندارد؛ ما [این را] اصلاً میفهمیم؟ برای امثال بنده اصلاً این حالت قابل درک است؟ همهی کارها برای خدا، برای رضای الهی، برای اجرای امر الهی؛ [یعنی] اخلاص. اینها اصلاً چیزهایی است که برای ما قابل توزین نیست؛ قابل توضیح هم درست نیست. علم و معرفت بِالله؛ معرفت بِالله. ما از خدا چه میفهمیم؟ ما وقتی میگوییم «سُبحانَ رَبِّی العَظیمِ وَ بِحَمدِه»، از این عظمت چه میفهمیم، امیرالمؤمنین چه میفهمد؟ معرفت بِالله. اینها یک سلسله از صفات امیرالمؤمنین است که اصلاً برای ما واقعاً قابل توصیف نیست، قابل فهم نیست؛ [اگر] بیایند بنشینند برای ما توضیح هم بدهند، ما درست به عمقش پی نمیبریم، از بس عظیم است، از بس عمیق است؛ این یک دسته از صفات امیرالمؤمنین است.
یک دسته دیگر، صفات برجستهی انسانی او است؛ اینها همان چیزهایی است که انسان مسلمان و غیر مسلمان و مسیحی و غیر مسیحی و بیدین و با دین و همه را مجذوب میکند: «شجاعت»، «رحم»؛ آن انسانی که در میدان جنگ آنجور میجنگد، وقتی سروکارش با یک خانوادهی یتیمدار میافتد، آنجور با یتیمان همراهی میکند، خم میشود، بچّه یتیمها را بازی میدهد، روی دوش خودش سوار میکند؛ اینها اصلاً همان چیزهایی است که ربطی به این ندارد که ما متدیّن باشیم و به چه دینی متدیّن باشیم تا اینها را احترام کنیم؛ هر انسانی در مقابل این عظمت وقتی قرار میگیرد احساس خضوع و تعظیم میکند. «ایثار»؛ ایثار یعنی دیگری را بر خودت ترجیح بدهی؛ یعنی گذشت؛ یعنی آنجایی که حق با شما است بهخاطر خدا، بهخاطر یک مصلحتی از این حق -البتّه حقّ شخصی- صرفنظر کنی؛ چه حقّ مالی، چه حقّ آبرویی، چه هر حقّ دیگری از حقوق خود؛ معنای ایثار این است. اینها هم یک دسته از صفات امیرالمؤمنین است که اگر انسان بخواهد بشمرد این خصوصیّات را یک کتاب میشود، یک طومار طولانیای خواهد شد.
دستهی سوّم از خصوصیّات امیرالمؤمنین، خصوصیّات حکومتی است که نتیجهی همان مسئلهی امامت است؛ امامت یعنی اینجور حکومتکردن. البتّه شدّت و ضعف دارد که آن حدّ اعلایش در شخصیّتی مثل امیرالمؤمنین هست. خصوصیّات حکومتی مثل چه؟ مثل «عدالت»، مثل «انصاف»، مثل «برابر قراردادن همهی آحاد مردم»، حتّی آنکسانی که در جامعهی شما زندگی میکنند، امّا در دین شما نیستند. امیرالمؤمنین وقتی شنید بسربنارطاة رفت وارد شهر شد و وارد [حریم] خانوادهها شد، یک خطبهی دردناکی دارد: بَلَغَنی اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم لِیَدخُلُ المَرأَةَ المُسلِمَةِ وَ الاُخرَی المُعاهَدَةِ فَیَنتَزِعُ حِجلَها؛ شنیدم که این نیروهای ظالم و ستمگر و گستاخ وارد خانهی زنهای مسلمان و زنهای غیر مسلمان -مُعاهَد یعنی همان یهود و نصارایی که در جامعهی اسلامی زندگی میکردند- میشدند و لباسهای اینها را، حِجِل اینها را، دستبندهای اینها را، پابندهای اینها را میکشیدند و میبردند و غارت میکردند؛ بعد میفرماید که اگر انسان از غصّهی یکچنین چیزی بمیرد و جان بدهد، او را ملامت نباید کرد. ببینید شخصیّت این است، ترحّمش به مردم، دلسوزیاش نسبت به مردم، آن هم همهی مردم؛ خب در جامعهی اسلامی، یهودی و نصرانی و غیر اینها زندگی میکنند که اینها مُعاهَدند. خب از خصوصیّات حکومتی او این است: «عدل»، «انصاف»، «برابری».
«اجتناب از زخارف(و زینتهای) دنیا و زینتهای دنیا برای شخص خود»؛ از بلاهای حکومتهای دنیا یکی همین است؛ چون رئیس کشور که شدیم، منابع مالی کشور در اختیار ما است؛ وسوسه بشویم؛ [بگویم] اینجا زمینِ خوب هست، اینجا امکاناتِ خوب هست، اینجا پولِ خوب هست؛ از اینها یک سهمی حالا [برداریم]. آنهایی که خیلی شقی و بدبخت و روسیاهند، همهاش را برای خودشان برمیدارند، مثل رضاخان؛ آنهایی که یک خردهای انصافشان بیشتر است، یک کمیاش را به دیگران میدهند، غالباً هم به اطرافیان خودشان؛ یک مقدار هم خودشان برمیدارند. این جزو بلایای حکومتها است؛ همین حکومتهای دموکراسی دنیا هم همه همینجور هستند. میشنوید؛ زن فلان رئیس جمهور در تعطیلی مثلاً زمستانی یا تابستانی به فلان جزیرهی خوش آب و هوا مسافرت کرده، اینقدر میلیون دلار خرج کرده! از کجا؟ فلان خانوادهی اشرافی سلطنتی برای مسافرت وارد فلان شهر شدند، این تعداد هتل، این تعداد امکانات در اختیارشان بود، در ظرف ده روز، بیست روز که ماندند، این مقدار میلیارد -مبالغ میلیاردی- خرجشان شد! حکومت امامت با این چیزها مخالف است. استفادهی شخصی از امکانات عمومی ممنوع؛ اجتناب از دنیا برای شخص خود.
«تدبیر»؛ برای جامعهی اسلامی تدبیر اندیشیدن؛ دشمن را جدا کردن، دوست را جدا کردن، دشمن را به چند طبقه تقسیم کردن. امیرالمؤمنین سه جنگ داشت؛ این سه جنگ با سه دسته دشمن بود امّا با اینها مثل هم نجنگید. جنگ با معاویه و با شام یکجور بود، جنگ با بصره جور دیگری بود. آنوقتی که حضرت با طلحه و زبیر میجنگید، جور دیگری میجنگید. آنجا زبیر را میخواست، وسط میدان جنگ با او حرف میزد، نصیحت میکرد که «برادر سوابق ما یادت باشد؛ این همه ما با هم شمشیر زدیم، این همه با هم کار کردیم»؛ اثر هم کرد، البتّه زبیر کاری که باید میکرد نکرد، باید میپیوست به امیرالمؤمنین، این کار را نکرد امّا میدان جنگ را رها کرد و رفت؛ رفتار او در جنگ با طلحه و زبیر اینجوری است. امّا رفتار او با شام اینجوری نیست؛ به معاویه حضرت چه بگوید؟ بگوید ما و تو با همدیگر بودیم؟ کِی با هم بودند؟ در جنگ بدر مقابل هم ایستادند؛ امیرالمؤمنین جدّ او و دایی او و قوم و خویش و فکوفامیل او را از دم تیغ گذرانده؛ سابقهای با هم ندارند. او هم از همان دشمنیها دارد استفاده میکند و با امیرالمؤمنین میجنگد. امیرالمؤمنین دشمنها را تقسیمبندی میکرد؛ در قضیّهی نهروان که [دشمنان] ده هزار نفر بودند، حضرت گفت از این ده هزار نفر هرکسی که بیاید این طرفِ این پرچمی که من نصب کردهام، ما با او جنگ نداریم؛ آمدند، اکثر [آنها] آمدند این طرف. حضرت فرمود بروید، رهایشان کردند. بله، آنهایی که ماندند و لجاج کردند و تعصّب کردند، با آنها جنگید؛ بر آنها هم غلبه پیدا کرد. یعنی تدبیر در ادارهی کشور؛ شناختن دشمن، شناختن دوست؛ همهی دشمنان یکجور نیستند؛ از بعضیها صرفنظر کرد. بعضیها با امیرالمؤمنین همان اوّل کار بیعت نکردند؛ مالک اشتر بالاسر حضرت ایستاده بود، شمشیر هم دستش بود، گفت یا امیرالمؤمنین! اجازه بده این آدمی که با تو بیعت نمیکند گردنش را بزنم؛ حضرت خندیدند، گفتند نه، این جوان هم که بود، آدم بد اخلاقی بود، آدم تندی بود؛ حالا هم پیر شده، تندتر شده، بگذار برود؛ ولش کردند و رفت. این تدبیر است؛ بالاترین تدبیر این است که یک کسی که در رأس قدرت است، بداند با چه کسی طرف است و با هر کسی چهجور باید رفتار بکند؛ از خصوصیّات حکومتی امیرالمؤمنین یکی این بود.
«سرعت عمل»؛ معطّل نمیکرد، بمجرّد اینکه تشخیص میداد که باید این اقدام را کرد، حرکت میکرد.
«تبیین»؛ حقایق را برای مردم بیان میکرد؛ شما خطبههای نهجالبلاغه را نگاه کنید، بسیاری از آنها تبیین واقعیّاتی است که در جامعهی آن روز وجود داشته -چه خطبههای حضرت، چه نامههای حضرت- بخشی از نهجالبلاغه خطبهها است، بخشی نامهها است؛ آن نامهها غالباً نامهی به کسانی است که حضرت به آنها اعتراضی دارد؛ یا دشمنانند مثل معاویه و امثال اینها، یا عمّال خود آن حضرتند که حضرت به آنها ایراد دارد؛ غالباً اینجوری است؛ بعضیها هم توصیه و دستورالعمل و فرمان است، مثل عهد مالک اشتر؛ در همهی اینها تبیین میکند، حقایق را بیان میکند برای مردم. یکی از رشتههای کار امیرالمؤمنین این است.
مسئلهی «هدایت جامعه به تقوا»؛ در این خطبههای امیرالمؤمنین، کمتر خطبهای است که امر به تقوا در آن نباشد: اتَّقواالله؛ چون تقوا همهچیز است؛ وقتی تقوا در یک جامعهای بود، همهی مشکلات مادّی و معنوی جامعه حل خواهد شد؛ تقوا اینجوری است. [البتّه] تقوا با آن معنای صحیحی که دارد؛ تقوا فقط این نیست که انسان چشم از نامحرم بدوزد یا مثلاً فرض کنید فلان عمل حرام را انجام ندهد؛ این هست، این جزو تقوا است، امّا تقوا خیلی وسیعتر از اینها است. آن معنای واقعی تقوا که عبارت است از مراقب خود بودن، مراقب حرکات خود بودن، و سعی در حفظ خود در جادّهی مستقیم و صراط مستقیم؛ این معنای تقوا است؛ اگر این باشد در جامعه، همهی مشکلات حل میشود. امیرالمؤمنین دائماً مردم را به تقوا دعوت میکرد.
در عمل به حق بیباک بود، ملاحظه نمیکرد؛ در عمل به عدل بیباک بود، ملاحظه نمیکرد؛ رودربایستی در زندگی امیرالمؤمنین نبود. همان آدمی که به مالک اشتر میگوید بگذار این امتناعکننده از بیعت برود، در موارد دیگری سختگیری میکند، دقّت میکند، اصرار میکند.
لزوم زینت بودن شیعیان برای امامان علیهم السلام و پرهیز از اسراف (تخریب کننده اصلی اقتصاد)
عمل ما کسانی را مؤمن به ما میکند. فرمود: کونوا لَنا زَیناً وَ لا تَکونوا عَلَینا شَیناً؛ فرمود زینت ما باشید. زینت ما بودن یعنی چه؟ یعنی جوری عمل کنید که وقتی کسی نگاه کرد بگوید: بهبه! شیعیان امیرالمؤمنین چقدر خوبند! آن که رشوه میطلبد، این زینت نیست، عیب است؛ آن که از بیتالمال زیادی میخواهد و زیادی میگیرد، این عیب برای شیعه است؛ آن که بر بدیها چشم میبندد و برای هدایت جامعه به سوی تقوا هیچ احساس مسئولیّتی نمیکند، این عیب است برای نظام اسلامی و جامعهی اسلامی؛ آن کسی که در زندگی شخصی خود اهل اسراف است، این عیب است.
ما متأسّفانه گرفتار شدهایم؛ گرفتار اسراف شدهایم، گرفتار زیادهروی شدهایم. ما سالها است دراینباره مدام نصیحت میکنیم خودمان را، مردم را، دیگران را؛ مدام میگوییم، تکرار میکنیم؛ خب باید جلو برویم، اسراف را در جامعه کم کنیم. مردهای ما، زنهای ما، جوانهای ما، پیرهای ما، اسراف را -اسراف در لباس، اسراف در خوراک، اسراف در تجمّلات زندگی، اسراف در زینتها و آویزههای گوناگون- [کنار بگذارند]. یا چشموهمچشمی که در این عروسی، در این مهمانی، این خانم اینجوری پوشیده، اینجوری زینت آویخته به خودش، از این نشانهی آرایش و مانند اینها استفاده کرده، من نباید عقب بمانم، اینها همان خطاها و خطرهای بسیار بزرگ است. همینها است که زندگی را خراب میکند، همینها است که در جامعه بیعدالتی به وجود میآورد، و در نهایت همینها است که اقتصاد را نابود میکند. بخش مهمی از نابودیِ اقتصاد به این چیزها برمیگردد. اگر یک جامعهای بخواهد از لحاظ استحکام درونیِ اقتصاد خود به نقطهای برسد که آسیبپذیر نباشد، یکی از کارهای واجبی که باید انجام بدهد، این است که اسراف و زیادهروی و زیاد مصرف کردن و مانند اینها را کنار بگذارد.
تمسک به ولایت، حرکت به سمت صفات معنوی، انسانی و حکومتی امیر المؤمنین علیه السلام
[وقتی میگوییم] «اَلحَمدُ للهِِ الَّذی جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکینَ بِوِلایَةِ اَمیرِالمُؤمِنینَ وَ اَولادِهِ المَعصومین»، این تمسّک به ولایت چهجوری است؟ بله، یک بخشی از این تمسّک به ولایت، قلبی است یعنی شما قبول دارید ولایت را؛ خیلی هم خوب است، خیلی هم لازم است، بلاشک مؤثّر هم هست امّا همهی تمسّک، این نیست؛ تمسّک این است که ما نگاه کنیم و این صفاتی که برای ما قابل دنبالگیری است -آن ایثار و آن معنویّت و آن معرفت و آن خداشناسی و آن عبادت و آن نالهها و آن توجّه به خدا و مانند اینها که از ماها برنمیآید و در این زمینهها که ما خیلی خیلی خیلی عقبیم- در زمینهی صفات بشری، در زمینهی صفات مربوط به ادارهی جامعه و حکومت و غیره، و اینها از ما برمیآید، [البتّه] در حدّ آن بزرگوار و کمتر از او نمیرسیم امّا میتوانیم در این جهت حرکت بکنیم؛ این کارها را باید بکنیم؛ آنوقت این شد تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین.
اقتصاد هدف دشمن برای جدایی مردم از اسلام و نظام
(دشمنان) روی اقتصاد تکیه میکنند برای اینکه وضع مردم خراب بشود تا بهخاطر خرابی وضع، از اسلام و از نظام اسلامی منصرف بشوند. خب این وظیفهی کیست که در مقابل این وضعیّت ایستادگی کند؟ وظیفهی همه؛ وظیفهی دولت هست، وظیفهی مجلس هست، وظیفهی مسئولین گوناگون هست، وظیفهی آحاد مردم هم هست. همه وظیفه داریم، باید انجام بدهیم.
حرکت عمومی رو به رشد کشور بر اساس اطلاع از فعالیتهای خودجوش جوانان و تواضع رهبری
حرکت عمومی کشور خوشبختانه حرکت خوبی است. بنده زیاد میشناسم، به من خیلی مراجعه میشود؛ نامه مینویسند، مراجعه میکنند، پیغام میدهند، کارها را ارائه میدهند و بنده هم حوصله میکنم و خیلی از اینها را میبینم. جوانهایی که امروز در این کشور برای احیاء اسلام، برای اقامهی دین با جد مشغول کارند، بحمدالله روزبهروز دارند زیاد میشوند. اینها همانهایی هستند که به فضل الهی، به حولوقوّهی الهی، هر دشمنی از جمله آمریکا و صهیونیست را به زانو خواهند فکند. اینکه بنده مکرّر در صحبتهای مختلف میگویم و مدام تکرار میکنم که من به آینده خوشبینم، بهخاطر مشاهدهی این واقعیّتها است. ما خیلی از واقعیّتهای خوب داریم که اینها میتواند ما را جلو ببرد؛ پیشران حرکت عمومی جامعه باشد؛ جوانهای خوب، جوانهای مؤمن، جوانهای آماده، آنهایی که برای حضور در میدانهای مجاهدت و دفاع از کشور و دفاع از دین، اشک میریزند که اجازه بدهند اینها بروند دفاع کنند؛ بحث دو نفر و ده نفر و صد نفر نیست؛ بسیارند. این همان انگیزهای است که کشور را نجات خواهد داد؛ این را باید تقویت کرد. (شعار حضّار: «رهبر اگر فرمان دهد/ جان را فدایش میکنم») خب، شما که میخواهید فدا کنید، چرا فدای اسلام نکنید؟ [چرا] فدای رهبر، رهبر مگر کیست؟ فدای اسلام، فدای این راه، فدای اهداف [بکنید].
95/07/05 بیانات در دیدار اعضای ستادهای برگزاری کنگره شهدای استانهای کهگیلویه و بویراحمد و خراسان شمالی
یاد شهیدان موجب از بین رفتن خوف و حزن در جامعه
از پایان دفاع مقدّس قریب سی سال - ۲۸ سال - میگذرد، در عین حال یاد شهیدان و نام شهیدان کهنه نخواهد شد، گم نخواهد شد. علّت هم این است که خدای متعال فرموده است: اَحیآءٌ عِندَ رَبِّهِم؛(آل عمران: 169) زندهاند دیگر. کمااینکه شهدای تاریخ هم اینجور هستند؛ اینهمه علمای بزرگ، شخصیّتهای بزرگ، سیاسیّون بزرگ در طول تاریخ وفات یافتند و از دنیا رفتند و کمتر کسی از آنها در یادهای جامعه مانده، امّا شهدایی که شناخته شدند بهعنوان شهید، یادشان زنده است و زنده خواهد بود. شهدای ما هم همینجور هستند. یاد شهدا زنده است و باید هم این بقای نام و یاد شهدا را ما به صورت یک امر مهم دنبال کنیم. چون شهیدان حامل بشارتند: وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون.(آل عمران: 170) شهیدان به ما میگویند شما خوف و حزن نداشته باشید. دلسردی و نومیدی نداشته باشید. نعمت الهی را، لطف الهی را، برکات الهی را در مقابل چشم ما نگه میدارند و این آن چیزی است که ما امروز به آن احتیاج داریم.
از بین بردن فرهنگ مقاومت هدف تبلیغاتی دشمن و نیز هدف تحریمها و تهدیدها و یاد شهیدان موجب استقامت ملت
امروز هدف جنگ نرم دشمن و جنگ پنهان دشمن، این است که مردم را از عرصهی جهاد و مقاومت دور کند، مردم را نسبت به آرمانها بیتفاوت کند؛ هدفشان این است. تبلیغات وسیعی که میلیاردها دارند خرجش میکنند، با این هدف انجام میگیرد که ملّت ایران را - که با مقاومت خود، با ایستادگی خود توانسته قدرتهای جهانی را، سلطههای بزرگ را در بسیاری از خواستههایشان ناکام بگذارد - مأیوس کنند و از صحنه خارج کنند؛ هدف این است. حتّی اگر فشار اقتصادی هم میآورند، هدف این است؛ اگر فشار سیاسی هم میآورند، هدف این است؛ اگر فشار امنیّتی هم میآورند، هدف این است. اینکه ما خیال کنیم دشمن یک جنگی را میخواهد شروع کند و یک بخشی از کشور را تصرّف کند، اینها یک چیزهای قدیمیای است؛ امروز اینها مطرح نیست و دشمن این را نمیخواهد. امروز دشمن اگر هم به فرض، یک کار نظامی را انجام میدهد، با آن هدف است؛ با هدف تصرّف فضای فکری و روحی کشور است
در یک چنین شرایطی آن چیزی که میتواند ملّت را سَرپا نگه دارد، در آنها شوق و طراوت به وجود بیاورد، یاد شهدا است.
لزوم بررسی سبک زندگی شهیدان و عقبه فکری آنها
هیجان جنگ و رفتن در میدان جنگ یک مسئله است که چیز باارزشی است که کسانی جانشان را کف دست بگیرند و بروند بجنگند؛ لکن روحیّات، خصوصیّات زندگی، سابقه و پشتوانهی فکری و اعتقادی شخص هم یک مسئلهی دیگری است که این خیلی مهم است. این شهیدی که شما از یاد او و فداکاری او و شهادت او در میدان جنگ به هیجان میآیید، در داخل زندگی خانوادگی چهجوری مشی میکرده، در محیط عادی زندگی چهجوری عمل میکرده؛ اینها خیلی مهم است؛ یا نسبت به مسائلی که امروز برای ما مهم است، اینها چهجوری عمل میکردهاند.
شهیدان الگوی مواظبت بر بیت المال
تلویزیون یک برنامهای را دیروزپریروزها پخش میکرد از بعضی از شهدا که بنده تصادفاً چند دقیقهای دیدم؛ آنچه دربارهی آن شهیدان گفته میشد، یا در وصیّتنامهی آن شهیدان درج شده بود، انسان را واقعاً از عظمت روحی این شهید متحیّر میکند. میگوید من درس خواندم و میترسم که این درس خواندن من - که خرجی برایش شده و هزینهای شده - تحمیل بر بیتالمال بوده و این به گردن من باشد؛ وقتی که من شهید شدم موتور گازیِ من را بفروشید، پولهای بانک من را بگیرید، بروید بدهید به بیتالمال بهجای آن! اینها درس است؛ اینها درس است.
وضعِ عادیِ زندگیکردن شهدا چهجوری بوده؟ فرض بفرمایید ازدواجشان؛ در این خاطرات شهدا که زندگینامهی شهدا [است] - حالا تا آن مقداری که بنده دیدهام و خواندهام و نگاه کردهام - در چند مورد بحث ازدواج اینها مطرح میشود؛ چگونگی ازدواج اینها، رفتار اینها در گزینش همسر - دنبال چهجور همسری بودند - بعد مراسم ازدواج، بعد نوع رفتار با خانوادهها، اینها همه قلّههای اخلاق اسلامی است. امروز ما گرفتاریم؛ ما امروز به این چیزها احتیاج داریم. امروز جوان ما برای ازدواج، برای گزینش همسر چهجوری فکر میکند و چهجوری باید فکر کند؟ آن الگو را باید در مقابل او نگه داشت؛ اینها الگو هستند، شهدای ما الگو هستند. گاهی بعضیها پیش ما شکایت میکنند که ما الگو به جوانهایمان نشان نمیدهیم؛ خب، این هزاران الگو؛ ۳۰۰۰ الگو در این استان، ۱۸۰۰ الگو در این استان، و هزاران الگو در استانهای گوناگون، اینها را برجسته کنید؛ سیمای منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. من البتّه با این آلبوم و مانند اینها مخالفتی ندارم امّا کار [اصلی] اینها نیست؛ بیان آنچه اینها در زندگیشان عمل میکردند، چهجوری عمل میکردند، چهجوری رفتار میکردند، چهجوری خرج میکردند، به وظیفه چهجوری نگاه میکردند، این یکی از آن مسائل بسیار مهمّی است که میتواند الگوسازی کند.
لزوم تولید کتاب در تصویر سبک زندگی شهیدان
هنرمندان ما بیایند به میدان، هنر نگارش، هنر تصویرسازی متنی و کتابی، اینها خیلی چیز مهمّی است. فقط دنبال فیلم [نباشند]؛ فیلم خوب است، فیلم خیلی لازم است، بنده بارها هم تکیه کردم و توصیه کردم، الان هم توصیه میکنم لکن این تکیه روی فیلم ما را از کتاب غافل نکند. اگر چنانچه افرادی که اهل نگارشند، اهل قلم خوب هستند، اهل ذوق در این معانی هستند، بنشینند تصویرسازی کنند، کتابهایی کوتاه که جوان حوصله کند بخواند، اینها را بسازند، کتاب تولید کنند؛ لازم نیست اغراق بکنند، لازم نیست خلاف واقع بگویند، همانی که هست را بدرستی بیان کنند، به زیبایی و شیوایی بیان بکنند؛ این، دلها را جذب خواهد کرد؛ افراد را تحت تأثیر قرار میدهد.
شگفتی شهیدان در رفع بلای جنگ بین المللی ایران و عراق
زندگی شهیدان را، سبک زندگی شهیدان را، برای جوانهایمان، برای نسلهای رو به آیندهمان تصویر کنیم، ترسیم کنیم، به آنها نشان بدهیم که ببینند چه بود و چه شد. چون جنگ تحمیلی که در واقع دفاع مقدّس بود، این یکچیز کوچکی نبود؛ ما هنوز هم بعد از گذشت سالها، ابعاد مهمّ این جنگ را درست نتوانستیم برای مخاطبین خودمان تشریح کنیم؛ یک جنگ بینالمللی بود، یک جنگ بینالملل بود علیه اسلام، علیه حاکمیّت اسلام، علیه امام بزرگوار؛ یک جنگ اینجوری بود. حالا قلّهی آن و بهاصطلاح سرِ نیزه را آن بدبختِ بیعقلِ بعثیِ صدّام قرار داده بودند وَالّا پشتسر او، عقبهی او دیگران بودند؛ کسانی که به او کمک میکردند، کسانی که به او راه نشان میدادند، کسانی که وسایل کار او را برایش فراهم میکردند؛ اگر یک وقتی هم احتمالاً سست میشد، تقویتش میکردند که نگذارند [ضعیف شود]؛ ما با یک چنین جنگی مواجه بودیم. اینهایی که توانستند کشور را از یک چنین بلیّهای نجات بدهند، چه کسانی بودند؟ این برای جوان امروز ما مهم است. اینها چه کسانی بودند که توانستند کشور را نجات بدهند و در وسط میدان بروند؟ اینها مهم است. بنابراین این یک نکته است که بایستی رفتارشناسی این جوانها برای مخاطبین امروز روشن باشد.
تأکید امام خمینی بر مطالعه وصیت نامه های شهدا
امام بزرگوار توصیه میکردند که پنجاه سال عبادت کردید خدا قبول کند، بروید یک بار هم این وصیّتنامهها را بخوانید؛ این بهخاطر این است که این وصیّتنامه نشان میدهد که این جوان برای چه آمده؛ چه جاذبهای، چه مغناطیسی او را حرکت داده؛ از هوسهای جوانی بگذرد، از درسش بگذرد، از دانشگاهش بگذرد، از محیط راحت زندگی کنار پدر و مادر بگذرد، بیاید در سرمای منطقهی غرب یا گرمای منطقهی خوزستان، آنجا با دشمن بجنگد و جانش را کف دستش بگیرد. جنگیدن با دشمن هم از دور یک چیز آسانی به نظر میآید؛ تا کسی نرود آنجا، صدای توپ و تفنگ و انفجار و مانند اینها را نبیند و نشنود، درست درک نمیکند که چه خبر است. این جوان پا میشود میرود آنجا، جانش را کف دستش میگیرد، از خطرات عبور میکند، برای چه؟ این در وصیّتنامهها منعکس است؛ برای خدا، برای امام، برای حجاب. دیدید در وصیّتنامههای شهدا چقدر دربارهی حجاب توصیه شده؛ خب، حجاب یک حکم دینی است؛ این آرمان شهیدان فراموش نشود.
خاطره استقامت مادر شهید و تأثر امام
من شاید این خاطره را بارها گفته باشم - البتّه خاطره فراوان است، صدها جا، شاید خیلی بیشتر از این - در یکی از شهرها که زمان ریاست جمهوری رفته بودم. بعد که سخنرانی کردم و برگشتم بیایم، مردم دوروبر ما اجتماع کرده بودند و اظهار محبّت میکردند، من هم میرفتم طرف ماشین که سوار بشوم، شنفتم که یک خانمی از پشت سر در وسط جمعیّت مرتّب صدا میزند و اسم بنده را میآورد. فهمیدم کار مهمّی دارد؛ ایستادم. گفتم بگذارید این خانم بیاید ببینم چهکار دارد که در این جمعیّت اینجور داد میکشد. آمد جلو، گفت که آقا پسر من اسیر شده بود - به نظرم، حالا درست یادم نیست، شاید گفت تنها پسرم؛ احتمال میدهم گفت تنها پسرم - چند روز پیش اطّلاع پیدا کردم که در اسارتگاه شهید شده؛ به امام بگویید که - شاید مثلاً به این تعبیر، حالا جزئیّاتش یادم نمانده، البتّه یادداشت کردهام، بارها هم گفتهام - فدای سرتان؛ و اگر باز هم پسر داشته باشم، باز هم میفرستم. این پیغامی بود که یک مادر [شهید گفت]. ببینید این روحیّه را! من آمدم به امام این را عرض کردم، امام گریهاش گرفت؛ از شنیدن این سخن و این احساس، اشک به چشم امام آمد. این روحیّهها برای چه کسی بود، برای چه بود؟ جز برای خدا یک چنین چیزهایی را انسان نمیتواند مشاهده کند که مادر دو شهید بچّههایش را خودش ببرد داخل قبر بگذارد و گریه نکند! یا بخواهد از دوروبریهایش که گریه نکنند، بگوید من بچّههایم را در راه خدا دادهام، خوشحال هم باشد؛ اینها آن آرمان است.
لزوم دریافت اطلاعات شخصی شهدا و سبک زندگی آنها از والدین و اعضای خانواده
از فرصت باقیمانده استفاده کنید برای گفتگو با پدر و مادرها. خیلی از پدر و مادرها از دنیا رفتهاند و این فرصت از دست ما و شما گرفته شده که ما ببینیم خاستگاه این جوان چیست. پدر و مادر وقتی حرف میزنند، نشاندهندهی این است که این جوان در یک چنین فضایی نشو و نما کرده؛ این خیلی مهم است. از لحاظ موقعیّت اجتماعی، از لحاظ طبقهی اجتماعی، از لحاظ گرایشهای گوناگون معلوم بشود که در چه محیطی او پرورش پیدا کرده؛ علاوه بر اینکه میتواند جزئیّاتی از زندگی شهید را هم برای ما روشن کند. این هم یک فایدهی دیگر است، این را از دست ندهید؛ پدر و مادرها را درک کنید. و بالاخره الان نزدیک سی سال از پایان جنگ میگذرد، خیلی از پدر و مادرها از دنیا رفتهاند، بعضی دیگر هم از پدر و مادرها در شُرف زوال و فنا هستند؛ شما وقت کمی دارید. این را یکی از فوریّتها و اولویّتها بدانید و در درجهی اوّل بروید سراغ پدر و مادرهایی که هستند و همسران شهدا - آن کسانی که همسر داشتند - یا برادران و خواهران؛ آنهایی که برادر و خواهر دارند. از آنها راجع به شهید، راجع به خُلقیّات شهید، راجع به روحیّات شهید بپرسید و اینها را در اختیار نسل جوان بگذارید.
95/07/28 بیانات در دیدار نخبگان علمی جوان
نخبگان هدایای نفیس الهی و لزوم مراقبت و پرورش این هدایا
نخبگان -جوانها، بخصوص جوانان نخبه- هدایای نفیس الهی هستند به یک ملّت و یک کشور. همهی کشورها از چنین هدایایی، با این حجم، با این گستردگی، با این عدد فراوان برخوردار نیستند. این یکی از خصوصیّات کشور ما است که در آن استعدادهای انسانی، با کیفیّت خوب و کمّیّت فراوان وجود دارد؛ این جزو خصوصیّات کمنظیر کشور ما است؛ این یک هدیهی الهی است، هدیهی بسیار نفیس و باارزشی است. نتیجه این است که مسئولان کشور بایستی این امانتها را گرامی بدارند، حفظ کنند، چون این هدیه امانتی است در دست مسئولان؛ از بنیاد نخبگان و آقای دکتر ستّاری و شورای عالی انقلاب فرهنگی بگیرید، تا وزارت آموزش عالی و بهداشتودرمان و آموزشوپرورش و بقیّهی دستگاههای دولتی که ارتباطی با نیروی انسانی و با نیروی جوان میتوانند داشته باشند؛ اینها در دست آنها امانتند. امانت نفیس را باید خیلی مراقبت کرد؛ برای حفظ آن، و آنوقتی که این امانت قابل رویش و افزایش است، برای رویش و افزایش آن باید احساس مسئولیّت کنید.
اختیار و مسؤولیت ملازم یکدیگر و شکر استعداد نخبگی، شناخت و انجام مسؤولیت
انسان یک موجود مختار است؛ خدای متعال به انسان اختیار داده که این کار را بکند یا نکند؛ لازمهی اختیار، مسئولیّت است؛ اگر ما در یک کاری از خودمان اختیار نداشته باشیم، مسئولیّت نداریم؛ وقتی اختیار داشتیم، طبعاً مسئولیّت داریم. خدای متعال شما نخبهها را، دارای اختیار آفریده؛ این هدیه و این نعمتی را که خدا به شما داده -که یک استعداد خوب و برجسته است- میتوانید به کار بیندازید، میتوانید به کار نیندازید؛ میتوانید در راه درست به کار بیندازید، میتوانید در راه درست به کار نیندازید؛ هر دو جور ممکن است؛ پس شما هم مسئولید؛ پس مسئولیّت فقط متوجّه آن کسانی نیست که امانتدار هستند؛ امانتدار اصلی و اوّلی، خود شما هستید؛ شما هم مسئولید. اوّلین مسئولیّت و بزرگترین مسئولیّت، شکر خدای متعال است که این نعمت استعداد را به شما داده. شکر یعنی چه؟ یعنی اوّلاً بدانید که این نعمت است، بدانید این نعمت از خدا است، بدانید که در قبال آن مسئولیّت دارید و آن مسئولیّت این است که این نعمت را در جای خودش مصرف کنید؛ -اینها ارکان تشکیلدهندهی شکر است- این میشود شکر؛ شکر فقط شکر زبانی نیست، مجموعهای از همهی اینهایی است که عرض کردم.
تلاش غربیها برای زیر محموعه نمودن دیگر کشورها و تحقیر آنها با واژه خاورمیانه
غربیها، اروپاییها، به خاطر علمی که زودتر از دیگران به آن دست پیدا کردند و خودشان را بالا کشیدند، یکچنین نگاهی به ملّتهای دیگر پیدا کردند، از جمله به ملّت ما؛ ملّتهایی با این فرهنگهای عریق(اصیل) و عمیق و سابقههای درخشان را آنچنان تحقیر کردند که آنها را در ذیل خودشان تعریف کردند. من راجع به این کلمهی «خاورمیانه» یکی دو بار در صحبتهای عمومی گفتهام، این منطقهی آسیا -که بزرگترین و کهنترین تمدّنهای بشری مال اینجا و زاییدهی اینجا و آفریدهی اینجا است و نژادهای قدیمی بشری از اینجا سر بلند کردهاند- این آسیای با این عظمت، در منطق و ادبیّات اروپایی تقسیم شد به سه قسمت: شد خاور؛ آنوقت خاور دور، دور از کجا؟ از اروپا! خاورمیانه -میانه یعنی نه دور نه نزدیک- به کجا؟ به اروپا! خاور نزدیک، نزدیک به کجا؟ به اروپا! شما ملاحظه کنید این فرهنگ و این ادبیّات، خیلی چیزهای دیگر هم پشتسر خودش دارد؛ یعنی همهی این گذشتهی تاریخی بشر [را اینطور تقسیم کردند]؛ این تمدّنها، این نژادها، این فرهنگها، اینهمه دانشهایی که تولید شده در این منطقهی آسیا -هندش یکجور، چینش یکجور، ایرانش یکجور، بینالنّهرینش یکجور، بابِل، و مانند آنها- این تمدّنهای کُهن، همهی اینها مجموعاً شدند یک منطقهای که نامگذاری آنها به تناسب دوری و نزدیکی با اروپا معنا میشود! تا امروز هم منطقهی ما را میگویند خاورمیانه، منطقهی ما خاورمیانه است. یک منطقهی دیگر هم هست که خاور دور است؛ چرا دور است؟ چون از اروپا دور است! ببینید، غربیها اینجوری تعریف کردهاند. ملّتهای غربی مثل آن انسانی که از فقر به غنا میرسد و بعد خودش را گُم میکند، به یک غنائی رسیدند -این غنا غنای مالی نبود، غنای علمی بود؛ بالاخره علم دستبهدست میچرخد؛ اتّفاقی افتاد، اینها به دانش دست پیدا کردند؛ این دانش را همینطور مدام پرورش دادند و طبقه طبقه روی هم چیدند، بالا رفتند- به مجرّد اینکه بالا رفتند، به همهی بشریّت حتّی به آنهایی که دانش را از آنها اوّل گرفته بودند، با چشم تحقیر نگاه کردند؛ کشور ما هم جزو آنها بود. متأسّفانه در کشور ما، حکّام و زمامداران ما هم به این وضعیّت تحقیرآمیز کمک کردند؛ چه قاجارها، چه پهلویها -پدر و پسر- و ما را در ذیل آنها تعریف کردند؛ این خیلی چیز خطرناک و بزرگ و مهمّی بود.
وقتیکه یک کشوری در ذیل یک قدرتی تعریف شد، همهی امکانات او در واقع به طور خواه یا ناخواه متعلّق میشود به آن قدرت؛ او میآید از امکانات استفاده میکند، از نفت استفاده میکند، از منابع استفاده میکند، از موقعیّت سوقالجیشی و راهبردی استفاده میکند. در جنگ جهانی، قدرتهای دنیا با همدیگر میجنگیدند، به ما هم ربطی نداشت منتها چون روسیه یک طرف ما و انگلیس در یک طرف ما، امکاناتی داشتند و پایگاهی داشتند، اینها ایران را به اختیار خودشان و بدون اینکه از کسی اجازه بگیرند، وسیلهی عبور سلاح از یک نقطه به یک نقطهی دیگر قرار دادند. این خطّ راهآهن سراسری -که اسمش سراسری بود که سراسری هم نیست- در آنوقت ساخته شد برای خاطر اهداف آنها؛ یعنی یک طرف خلیج فارس است، یک طرف شمال است که منطقهی شوروی است؛ انگلیس و شوروی باید با همدیگر وصل میشدند -که در این قضایا حرفهای فراوانی وجود دارد- منابع کشور و بازار کشور میشد مال اینها، متعلّق به اینها، یک کشوری بنشیند تا بیایند مسش را ببرند، فولادش را ببرند، آهنش را ببرند، امکانات گوناگونش را ببرند، نفتش را ببرند، گازش را ببرند با قیمت بخس،(پست) بعد هرچه خودشان ساختند که باید فروش برود، باید درآمد برایشان تولید بکند، آن را بفرستند در این کشور؛ بدون تعرفه، بدون گمرک، بدون هیچ مانع و رادعی(بازدارنده) آن کشور را بازار سودبخش محصولات خودشان قرار بدهند؛ این، آن چیزی بوده که در ایران قبل انقلاب اتّفاق افتاد.
تلخی جنگ و رشد خودباوری توسط جنگ
انقلاب یک تحوّل ایجاد کرد؛ انقلاب اسلامی یک تحوّل عظیم ایجاد کرد. آنچه من امروز تعبیر میکنم، میگویم در انقلاب، خودباوری و اعتماد به نفس، به جنگِ وابستگی رفت؛ خدا هم کمک کرد. جنگ چیز تلخی است، جنگ هشتساله واقعاً تلخ بود، خسارتبار بود، برای ما خیلی زحمات درست کرد؛ بنده در متن کار حضور داشتم؛ خیلی تلخ بود، خیلی سخت بود، خیلی غصّهدار بود، بارها اشکهای ما را درمیآورد و انسان را خسته میکرد امّا با همهی این سختیها این حُسن بزرگ را داشت که به جوان ایرانی نشان داد که قادر است، که میتواند، اگر اراده بکند و در یک میدانی وارد بشود، خواهد توانست بر رقیب و حریف خودش فائق بیاید؛ کمااینکه ما فائق آمدیم. جوان ایرانی وارد میدان جنگ شد، اگر جنگ نبود، این اتّفاق به این شکل نمیافتاد. جنگ مثل یک آتشسوزی است؛ وقتی آتشسوزی میشود، همه کارهای دیگر را کنار میگذارند و میروند آتش را خاموش کنند؛ همه متوجّه جنگ شدند. استعدادها بُروز کرد، نشان داده شد که جوان ایرانی میتواند؛ این حضور در جنگ و حضور جوانها و غلبهی بر دشمن، آن هم نه دشمنی که فقط یک کشور باشد [بلکه] دشمنی که پشتش همهی قدرتهای جهانی حضور داشتند، موجب رشد خودباوری شد. پس انقلاب [موجب] برافراشتن قدِ خودباوری و سینه سپر کردن خودباوری در مقابل روحیهی وابستگی و ورشکستگی قبلی شد؛ این اتّفاق افتاد.
جتگ عمقی و نرم دشمن در پوسته جدیدِ «الحاق به جامعه جهانی» برای ترویج فرهنگ وابستگی
در جنگهای عمقی که حالا امروز به آن گفته میشود جنگ نرم، جنگهای عمیق -ازجمله، جنگهای فرهنگی که جزو جنگهای عمقی است- برخلاف جنگهای نظامی، نتایج کوتاهمدّت تعیینکننده نیست؛ جنگ طول میکشد. در جنگ نظامی، یک طرف بالاخره بر دیگری فائق میآید، او را سرکوب میکند و مسئله تمام میشود. ما توانستیم در طول هشت سال مقاومت، نیروی متجاوز صدّامی را از کشور بیرون کنیم و قضایا تمام شد. در جنگ نرم، در جنگ عمیق، در جنگ فرهنگی، قضیّه این نیست. شما در یک مرحله پیروز میشوید امّا این به معنای پیروزی دائمی نیست؛ باید انتظار داشته باشید که طرف مقابل مجدّداً خودش را آماده کند، جمعوجور کند و حمله بکند؛ و این اتّفاق افتاد؛ همان آفت وابستگی، بعد به شکلهای دیگری در کشور بازتولید شد؛ چون بالاخره دشمنان عامل دارند؛ خب اینکه قابل انکار نیست. ملّت، ملّت بزرگی است، ملّت خوبی است امّا در درون ملّت -مثل همهی ملّتهای دیگر- آدمهای غریبپرست، آدمهای سستعنصر، آدمهای مادّی، آدمهای فریببخور هستند؛ اینها شروع کردند بازتولیدِ همان فرهنگ وابستگی، منتها با یک ادبیّات شیک و رنگآمیزی شده و قالببندی شده و بستهبندی شده به اسمهای دیگر: جهانی شدن، وارد شدن در خانوادهی جهانی. امروز هم این توصیههایی که غربیها و آمریکاییها در جلسات به ما میکنند این است: ایران خودش را با خانوادهی جهانی همراه کند، یکسان کند؛ جهانی بشود. مرادشان همان وابستگی است، این همان است. اشتباه نشود، بنده با ارتباط هیچ مخالفتی ندارم -من یک زمان رئیسجمهور بودم؛ از همان زمان، یکی از اساسیترین کارهایی که بنده میکردم در سیاست خارجی، مسئلهی ایجاد ارتباطات بود؛ چه ارتباطات دوجانبه با همهی کشورها، اروپا، دیگران، دیگران؛ جز یکی دو استثنا، و چه ارتباطات تشکیلات جمعی- [امّا] اینها دو مقوله است؛ جهانی شدن معنای دیگری دارد. جهانی شدن یعنی زیر بار فرهنگی که چند قدرت بزرگ توانستهاند بر اقتصاد دنیا، بر سیاست دنیا، بر امنیّت دنیا تحمیل بکنند [رفتن]؛ زیر بار این سیاست رفتن، در این قالب خود را جا کردن؛ این معنای جهانی شدن از نظر آنها است. وقتی میگویند جهانی بشوید، وقتی میگویند وارد خانوادهی جهانی بشوید معنایش این است؛ این همان وابستگی است، فرقی نمیکند.
اهداف نهگانه نخبه پروری: تبدیل کشور ایران به کشوری پیشرفته، قدرتمند، شریف، صاحب حرف نو در مسائل بشری، دارای عزّت و دارای احساس عزّت ، با معنویت و با ایمان و برافرازندهی پرچم تمدّن نوین اسلامی
آنچه نگاه به نخبگان را بهعنوان یک فریضه، بهعنوان یک واجب غیرقابل اجتناب بر همهی مسئولان لازم میکند، یک هدف بزرگ است. یک هدف بزرگی در اینجا وجود دارد؛ با این هدف حتماً بایستی نگاه به نخبگان یک نگاه جدّی، یک نگاه عملیّاتی، یک نگاه دلسوزانه و پیگیر باشد. آن هدف چیست؟ آن هدف عبارت است از تبدیل کشور ایران به کشوری پیشرفته، قدرتمند، شریف -شریف در مقابل لئیم و پلید که بعضی از کشورها و بعضی از قدرتها هستند- صاحب حرف نو در مسائل بشری و در مسائل بینالمللی. ایران کشوری باشد که در زمینهی مسائل بشری و مسائل حیات بشر سخن نو داشته باشد؛ حرف نو ارائه بدهد. چون وضع بشریّت که وضع خوبی نیست! امروز از متفکّرین عالَم کیست که از وضع بشریّت راضی باشد؟ شرق و غرب هم ندارد. نگاه کنید به حرفهای متفکّرین عالَم، همه از زندگیِ رنجبارِ کنونی بشر مینالند و شِکوه میکنند. خب یک حرفی لازم است، یک راهی باید در این بنبست به وجود بیاید. [باید] این سخن نو را ایران اسلامی داشته باشد.
و دارای عزّت. تبدیل کشور به کشوری دارای عزّت و دارای احساس عزّت. گاهی شما عزیزید امّا احساس عزّت ندارید. یکی از مطالبی که در این چند سال خیلی دنبال میکنم، این است که ما احساس عزّت کنیم. عزّتی را که خدای متعال به ما داده احساس کنیم؛ احساس عزّت کنیم. خودِ احساس عزّت، یک عنصر تشکیلدهندهی عزّت واقعی است.
و سرشار از معنویّت و ایمان. گفتیم پیشرفته باشد، قدرتمند باشد و مانند اینها، امّا در کنار اینها بایستی معنویّت وجود داشته باشد، ایمان وجود داشته باشد. آفت بزرگ دنیای قدرتمندِ امروز این است که آنجایی که قدرت هست، ایمان نیست. شما نگاه کنید این وضع انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را؛ به دو نفر رسیدهاند، شما نگاه کنید مناظرات اینها را، ببینید با هم چه کار دارند میکنند، به هم چه میگویند! یکی از این دو نفر هم رئیسجمهور خواهد شد؛ در کجا؟ در یک کشور بزرگ، پُرجمعیّت، ثروتمند و قلّهی دانش بشری. یکی از همین دو نفری که هستند، رئیسجمهور این کشور خواهد شد؛ بیشترین سلاح اتمی در اختیارش، بیشترین ثروت عالم در اختیارش، بزرگترین رسانههای دنیا در مشتش. رئیسش یکی از این دو نفریاند که شما میبینید چه هستند و که هستند. این بهخاطر نبودن معنویّت است، این بهخاطرِ نبودن ایمان است.
و برافرازندهی پرچم تمدّن نوین اسلامی. ما یک چنین کشوری میخواهیم؛ هدف این است. ببینید من نُه شاخص خواندم. ما میخواهیم کشور را تبدیل کنیم به یک چنین کشوری با این خصوصیّات. البتّه در نیمههای راه در یک قسمتهایی بد نبوده، یک پیشرفتهایی کردهایم امّا اینها همه راههای نیمهراهی است، ما باید پیش برویم، باید به قلّهها برسیم. و این بدون یک نسل جوان نخبه امکانپذیر نیست. یک نسلی باید وجود داشته باشد که این هدف را تأمین بکند. کسی در ضرورت این هدف نمیتواند تردید کند. اینکه ما موظّفیم بهعنوان یک انسان، بهعنوان یک مسئول، بهعنوان یک مسلمان و بهعنوان یک ایرانی -آن که اسلام را هم قبول ندارد، بالاخره ایرانی است؛ ایرانی بودن هم مسئولیّتآور است- بهعنوان این چند منشأِ مسئولیّت، موظّفیم کشور را به اینجا برسانیم.
خب، راهش چیست؟ راهش تربیت نسلی است با یک خصوصیّاتی که آن خصوصیّات اینها است؛ یک نسلی باید به وجود بیاید شجاع، باسواد، متدیّن، دارای ابتکار، پیشگام، خودباور، غیور؛ -البتّه خوشبختانه ما امروز در نسل جوان بسیاری از این خصوصیّات را داریم امّا این بایستی گسترش پیدا کند- چنین نسلی لازم داریم. بایستی ایمان داشته باشد، سواد داشته باشد، غیرت داشته باشد، شجاعت داشته باشد، خودباوری داشته باشد، انگیزهی کافی برای حرکت داشته باشد، توان جسمی و فکریِ حرکت داشته باشد، هدف را در نظر بگیرد، چشم را به اهداف دور متوجّه بکند و به تعبیر امیرالمؤمنین «اَعِرِ اللهَ جُمجُمَتَک»؛(۷) زندگی خودش و وجود خودش را بگذارد در راه این هدف و با جدّیّت حرکت کند؛ در یک کلمه یعنی یک موجود انقلابی؛ معنای انقلابی این است. بعضیها از روی دشمنی، انقلابی را بد معنا میکنند. انقلابی را به معنای بیسواد، بیتوجّه، بیانضباط [میدانند]؛ نخیر، اتّفاقاً درست بعکس است. انقلابی یعنی دارای سواد، دارای انضباط، دارای تدیّن، دارای حرکت، دارای عقل، خردمند. ما یک چنین نسلی لازم داریم. این نسل، نسل جوان ما است. سرمایهی این حرکت، این نسل است و موتور محرّکهی این حرکت هم نخبگان جوانند؛ نخبگان اینجوری هستند. شماها موتور محرّکید. اگر شما خوب کار کردید، این نسل جوان در همین جهتی که عرض کردم، حرکت خواهد کرد. علّت اینکه بنده به نخبگان اهمّیّت میدهم و وجود آنها را قدر میدانم اینها است. نخبه ارزش دارد.
عدم غفلت از دشمن علت تکرار نام شیطان و توهم نبودن توطئه
این حرکت (نهضت علمی) دشمن دارد؛ دشمنش کیست؟ حالا بعضی خواهند گفت که بله دیگر، معلوم است، تا فلانی میگوید دشمن، مقصودش آمریکا و صهیونیستها و مانند اینها است و توهّم توطئه [دارد]؛ نه، توهّم توطئه نیست، شناخت توطئه و دیدن توطئه است. وقتی من توطئه را میبینم و مشاهده میکنم، که نمیتوانم از شما پنهانش بکنم، باید بگویم به شما. یک عدّهای تا ما میگوییم دشمن، میگویند چقدر فلانی مدام میگوید دشمن دشمن! خب نگوییم دشمن؟ خدا در قرآن اینهمه اسم شیطان را آورده. خب یک بار شیطان را گفت، تمام شد رفت، چرا مرتّب تکرار میکند؟ برای اینکه من و شما فراموش نکنیم این دشمن را. دشمن را باید دائم در نظر داشت. برای خاطر اینکه دشمن که بیکار نمینشیند؛ دشمن دائماً دارد حرکت میکند. اگر بتوانند، این حرکت علمی را متوقّفش میکنند؛ اگر ببینند نمیشود متوقّفش کرد، آن را منحرف میکنند. ما ممکن است براثر ناشیگریهای خودمان به این انحراف کمک کنیم. اینکه من بارها تکرار کردهام -حالا هم بعضی از جوانهای عزیزمان گفتند- کارهای تحقیقاتی، مقاله، پایاننامه و غیره در خدمت نیازهای کشور باشد و با این هدف، با این نیّت، با این جهتگیری تولید بشود و تهیّه بشود، بهخاطر این است که حرکت علمی منحرف نشود؛ اگر نتوانستند متوقّفش کنند یا منحرفش کنند، سعی میکنند بدنامش کنند، آلوده کنند. [یک نفر] میآید اینجا بهعنوان یک دانشمند، مهمان میشود، بعد میرود در خیابان جلوی دانشگاه، از تابلوی فروش پایاننامه عکس برمیدارد و در دنیا پخش میکند؛ این آلوده کردن است. چهکسی اینها را دعوت میکند به ایران؟ اینها دانشمندند؟ چرا نمیفهمیم؟ چرا اشتباه میکنیم؟
لزوم شناخت زودتر نخبگان و امتیاز دادن به آنها قبل از دشمن
مراقب باشید که این کانونی برای معرّفی استعدادهای ما به آدمهای بیگانه نباشد؛ شما بچّهها را اینجا معرّفی کنید، آنها شناسایی کنند و بیایند بردارند [ببرند]؛ نه، قبل از اینکه او شناسایی بکند، دستگاههای خودمان شناساییشان کنند. نمیشود اینها را پشت پرده پنهانشان کرد، بالاخره آشکار میشوند، امّا دستگاههای داخلی خودمان قبل از دیگران اینها را شناسایی کنند، اینها را جذب کنند، به اینها کار بدهند. هیچ جوانی نیست که محیط زندگی خودش و خانوادهی خودش را ترجیح ندهد بر غربت؛ [آنها] در کنار غربت، برایش یک امتیازی میگذارند، شما میتوانید حتّی کمتر از آن امتیاز را به او بدهید و او را برای خودتان و برای کشورش مورد استفاده قرار بدهید. من به شما عرض بکنم که بنده در دفاع از جامعهی نخبگان و از حرکت علمی کشور، تا نَفس دارم ذرّهای کوتاه نخواهم آمد، و میدانم که این حرکت، حرکت بابرکتی است و انشاءالله عاقبتبهخیر است؛ انشاءالله که پیش برویم.
لزوم ترویج هسته های نخبگانی در دانشگاه ها
یک نکته، دربارهی شکلگیری «هستههای نخبگانی» در داخل دانشگاهها است. این را من قبلاً هم سفارش کردهام که در داخل دانشگاهها گاهی یک استاد، دو استاد، یک مجموعهی جوان را دُور خودشان جمع میکنند و یک هستهی نخبگانی به وجود میآید؛ این میتواند تکثیر بشود، گسترش پیدا کند، خیلی چیز بابرکتی است؛ هیچ گزارشی به من نرسیده که چنین چیزی اتّفاق افتاده. قبلاً بنده این را پارسال و در جلسات مختلفی یکی دوبار تکرار کردم؛ این باید تحقّق پیدا کند. این دیگر کار دستگاه دولتی و مانند اینها نیست؛ این کار خود مجموعههای دانشگاهی است.
اظهار نگرانی از خوب اداره نشدن سازمان سمپاد (سازمان ملّی پرورش استعدادهای درخشان)
من از این مسئلهی سمپاد -این سازمان ملّی پرورش استعدادهای درخشان- نگرانم. گزارشهایی که به من میرسد، گزارشهای خرسندکنندهای نیست؛ این سمپاد خیلی مهم است. این کار خیلی مهمّی است و آن نکته هم که اشاره کردند که یک تعداد زیادی مدرسه بر اساس این [طرح تأسیس شده]، این متوقّف به این است که این سازمان خوب بچرخد و خوب اداره بشود؛ گزارشهایی که به ما میرسد در این جهت، گزارشهای خرسندکنندهای نیست.
اظهار نگرانی از تعطیلی و نیمه تعطیلی طرحهای هوافضا و هسته ای
گزارشهایی به من میرسد که بعضی از طرحهای کلان در موضوعات تحقیقاتی مهم مثل هوافضا، ماهواره و امثال اینها، دچار توقّف یا لنگی است؛ این من را نگران میکند، این را میخواهم اینجا بگویم که مطالبهی عمومی باشد، من از مسئولین امر به طور جدّی درخواست میکنم به این مسائل بپردازند. این طرحها، طرحهای بسیار مهمّی است؛ حتّی بعضی از طرحهای تحقیقاتی مربوط به انرژی هستهای همین طور [است]. اینها نبایستی مطلقاً توقّف پیدا کند؛ نباید تعطیل یا نیمهتعطیل باشد که میگویند بعضی از اینها نیمهتعطیل است یا بعضی مُشرف به تعطیل است.
رو به رشد بودن هیئت های عزاداری با حضور جوانان و سخنرانیهای خوب و نوحه های پر مغز
تشکّر کنم از این مجموعههای ادارهکنندهی هیئتهای عزاداری در ایّام عاشورا که بعضی را خود من اطّلاع داشتم، بعضی را به من گزارش دادند. سطح هیئتها خیلی بالا آمده؛ سخنرانهای بسیار خوب، مطالب بسیار خوب. من حتّی از بعضیها که به این مجالس رفتوآمد میکردند، موضوع بحث را سؤال کردم -خب، این جزو کارهای ما است؛ یعنی ما کارشناس این مسائلیم- دیدم واقعاً خیلی خوب است؛ سطوح عالی، حرفهای خوب، فکرهای خوب و انبوه جوان. حالا ما هم اینجا جلسه داشتیم؛ شاید نود درصد یا بیشتر جوانها بودند؛ بحثهای خوبی هم اینجا مطرح شد لکن جاهایی جلسههای دهه -ده شب، پانزده شب یا ده روز، پانزده روز- سخنرانهای خوب، گاهی نوحههای بسیار خوب و عزاداریهای پُرمغز؛ اینها خیلی باارزش است. سطح فکر جوانها در زمینههای مسائل مذهبی بالا رفته؛ کار فرهنگی باید به همین نسبت رشد پیدا کند.
لزوم برگزاری اردوهای جهادی برای نخبگان برای آشنایی با کم کاریهای نظام
یکی از چیزهایی [هم] که میتواند خیلی مفید باشد، برگزاری اردوهای جهادی برای نخبگان است. این اردوهای جهادی خیلی چیزهای باارزشی است؛ حضور بچّههای نخبه در اینجاها اوّلاً شما را با اوضاع کشورتان آشنا میکند، با قشرها آشنا میکند، شما را با وظایف سنگینی که برعهدهی همهی ما هست آشنا میکند، شما را با کمکاریهای ما در طول این سالهای بعد از انقلاب آشنا میکند -یک جاهایی واقعاً ما کمکاری داشتیم- و حرکت میدهد؛ این خون در رگهای انسان با حضور در یکچنین جاهایی جریان پیدا میکند.
کارآمدی بسیار متفاوت رشد فضای علمی در شناساندن انقلاب و رهایی بشریت از جهل و گمراهی نسبت به دیگر روشها
ما میخواهیم یک جامعهای و کشوری در فضای علمیِ دنیا سر بلند کند که دنیا را از جهالت و ضلالتی که به آن دچار است نجات بدهد. جوانهای عزیز! این شدنی است. اگر شما بتوانید کشورتان را پیشرفته کنید از لحاظ علمی، از لحاظ اعتمادبهنفس، از لحاظ ابتکارات، از لحاظ تلاش، در این دنیای سرشار از جهالت و ضلالت، یک کشوری سر بر خواهد آورد که از لحاظ شاخصهای مورد قبول دنیا -شاخص علم، شاخص پیشرفت فنّاوری، شاخص ثروت، شاخص مادّیّات و شاخصهای انسانی- و درعینحال برخوردار از معنویّت و شرافت و توجّه به خدا و ایمان و اعتماد به خدا در سطح عالی قرار میگیرد. این اگرچنانچه بهوجود بیاید، مهمترین مؤثّر و تأثیرگذارندهی در جلب ایمانها و دلهای مردم خواهد بود؛ بشریّت را میتوانید شما نجات بدهید. اینکه ما برویم یکی یکی بنشینیم کنار افراد، استدلال کنیم برای اینکه ذهن اینها را به سمت ایمان به خدا و اسلام جلب کنیم، اثرش در قبال یکچنین حرکتی، مثل یک اعشاریِ یک صدم و یک هزارم و یک میلیونیوم در مقابل یک عدد کلانِ بزرگ است؛ مثل قطرهای در مقابل دریا است؛ ما میخواهیم یک چنین حادثهای اتّفاق بیفتد. مردم عالم -بشریّت- باید از این ضلالت، از این جهالت نجات پیدا کنند؛ این را شما میتوانید انجام بدهید.
آمریکا خواستار عقب نشینی تا مرز دخالت ندادن دین در کار دولت
آقایان آمریکاییها که با مسئولین ما دُور هم مینشینند، از حقیر گله میکنند که چرا اینقدر به ما بدبین است؛ خب من خوشبین باشم؟ با این وضعیّتی که شماها دارید، میشود به شماها خوشبین بود؟ همین چند روز اخیر، یکی از این حضرات راجع به تحریمهای ایران که صحبت شده، در یک برنامهای که در تلویزیون ما هم پخش شد، اعلان میکند که تا وقتیکه جمهوری اسلامی ایران طرفدار «مقاومت» در منطقه است و به مقاومت در منطقه کمک میکند، تحریمها معلوم نیست درست تکان بخورد؛ ببینید! این همان چیزی است که من بارها و بارها میگفتم؛ هم به مسئولین در جلسات خصوصی گفتم، هم در جلسات عمومیِ اینجا گفتم که [خیال میکنید اگر] شما در قبال مسئلهی هستهای عقبنشینی کنید، مسئلهی شما با آمریکا تمام میشود؟ نه آقا، قضیّهی موشک پیش میآید [که] چرا موشک دارید؛ از قضیّهی موشک مأیوس بشوند، قضیّهی مقاومت پیش میآید که چرا شما از حزبالله، از حماس، از فلسطین حمایت میکنید؛ این قضیّه را اگر حل کردید، عقبنشینی کردید، یک قضیّهی دیگر پیش میآید، [مثلاً] قضیّهی حقوق بشر پیش میآید؛ قضیّهی حقوق بشر را اگر حلّوفصل کردید و گفتید خیلی خب، ما در حقوق بشر طبق معیارهای شما عمل میکنیم، قضیّهی دخالت دین در دستگاه دولت [پیش میآید]؛ مگر ول میکنند شما را؟ حضور یک نظام در یک کشوری با این وسعت، با این جمعیّت، با این امکانات را -که اینها استثنائی است- [نمیتوانند تحمّل کنند.]
95/08/12 بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان به مناسبت روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی
-که در قرآن هست- یعنی خدایا! دلهای ما را واژگونه نکن؛ [اگر] درست میفهمیدیم، ما را دچار بدفهمی و کجفهمی نکن. امیرالمؤمنین میگوید: بعضیها یک روزی درست حرکت میکردند، امّا دلهایشان واژگونه شد. حالا چرا واژگونه میشود؟ خدا که به کسی ظلم نمیکند؛ خودمان هستیم که آلودهی دنیا میشویم، آلودهی محبّتهای بیجا میشویم، آلودهی جاهطلبی میشویم، آلودهی رفیقبازی میشویم، آلودهی جناحبازی و حزببازی میشویم، دلمان واژگونه میشود و از آن راه درست، از آن استقامت اوّلی بر میگردیم. وَ تَضِلُّ رِجالٌ بَعدَ سَلامَة؛ یک روزی سالم بودند، بعد گمراه میشوند. آفت اینها است؛ جلوی اینها را بایستی گرفت و از اینها باید به خدا پناه برد.
روز سیزده آبان روز ابتکار جوان و بازدارنده حرکت و ابتکار دشمن
روز سیزدهم آبان که نام آن را در کشور روز [مبارزه با] استکبار نهادهاند، به نظر من -ضمن اینکه آن نام، نام درستی است- روز جوان است؛ روز جوان مؤمن، جوان انقلابی، جوان شجاع، جوان دلاور، جوان مبتکر، جوانی که دست به کاری میزند که دشمن را از ابتکار، و از حرکت بازمیدارد. به این معنا روز جوان است.
نامیده شدن تسخیر لانه جاسوسی انقلاب دوم توسط امام و علت تسخیر، خنثی سازی توطئه کودتا
امام این حرکت را انقلاب دوّم نامیدند، بیمعنا نیست؛ از ساعات اوّل پیروزی انقلاب بلکه حتّی قبل از انقلاب دشمن درصدد توطئه برآمد. آمریکاییها چند روز قبل از پیروزی انقلاب آدم فرستادند اینجا که شاید بتوانند یک کودتایی راه بیندازند و حرکت مردم را خنثی کنند که البتّه نتوانستند. بعد هم که انقلاب پیروز شد، انواع و اقسام تلاشها را کردند؛ چه تلاشهای سیاسی رسمی که سنای آمریکا از همان روزهای اوّل علیه جمهوری اسلامی موضع گرفت، اعلام خصومت کرد، اعلام تحریم کرد -که این راههای رسمی بود، راههای علنی بود- چه از راههای غیر علنی، که تماس گرفتند با عوامل خودشان، با مزدوران خودشان در داخل کشور که شاید بتوانند از حضور قومیّتهای مختلف برای ایجاد اختلاف در میان ملّت استفاده کنند، که تو دهنشان خورد. هم خود قومیّتهای ما -عرب ما، تُرک ما، کُرد ما، لُر ما، ترکمن ما، که همه آماج این توطئه بودند- در مقابل آمریکا ایستادند و هم جوانان مؤمن، جوانانی که آن روز، هنوز اسم پاسدار رویشان نبود، اسم بسیج رویشان نبود امّا بهمعنای حقیقی کلمه پاسدار انقلاب بودند و بسیجیِ راه انقلاب بودند، رفتند توطئهی آمریکا را خنثی کردند. بنابراین آمریکاییها از ساعت اوّل شروع کردند و اینها همه غیر از کارهایی بود که در داخل سفارت آمریکا همینجا در تهران انجام میگرفت.
اعتراض رهبری و لزوم راه یابی اسناد لانه جاسوسی آمریکا به کتب درسی
بعد از آنکه جوانهای ما رفتند و این مرکز را تسخیر کردند و با زحمت زیاد توانستند کاغذهایی را که خرد شده بود، مدارکی را که در کاغذخردکن ریخته شده بود، گردآوری کنند، جمع کنند، بههم بچسبانند و بهصورت کتاب دربیاورند، آنوقت معلوم شد که چه توطئههایی هم در طول این مدّت در داخل سفارت آمریکا وجود داشته. این کتابها حدود هفتاد جلد است؛ شماها خواندهاید اینها را؟ چرا هیچ نشانی از مضامین برگزیدهی این کتابها در مجموعهی مدارس ما، دبیرستانهای ما، دانشگاههای ما نیست؟ چرا؟ این یکی از اعتراضهای من است. وزیر جدید محترم آموزشوپرورش اینجا در جلسه هستند؛ چرا اینها را داخل کتابهای درسی قرار نمیدهید؟ چرا نمیگذارید نسل جوان ما، نسل جدید ما بفهمد و بداند که آمریکا با اینجا چه کرده است و چه توطئههایی زیر سر داشته؟
تسخیر لانه جاسوسی به رهبری امام و جلوگیری از زیاده خواهی امریکا
حرکت دانشجویان برای تسخیر سفارت، واکنش به اینهمه خباثت بود که پیروزمندانه اتّفاق افتاد؛ یعنی جلوی تحرّک ابرقدرتِ پُرروی زیادهخواه آمریکا را در داخل کشور گرفت؛ انقلاب یعنی این. آن ابرقدرتی که عادت کرده بود ۲۵ سال، ۳۰ سال هرچه اراده میکند در ایران اتّفاق بیفتد و انجام بدهد، انجام میدهد و ایران مال او است، متعلّق به او است، دولتش، حکومتش، پادشاهش، نفتش، ذخایرش، معادنش، آیندهاش، همه چیزش مال او است و حالا از دستش گرفته شده بود و درصدد تهاجم بود، دید جوانها جلوی این تهاجم را گرفتند و گرفتند و گرفتند و ملّت ایران ایستاد و رهبر این حرکت عظیم هم شخص امام بزرگوار بود.
احساسی نشان دادن تسخیر لانه جاسوسی و حلال مشکلات بودن سازش با آمریکا دو خطای بزرگ و تبیین سخن امام: «هرچه فریاد دارید، بر سر آمریکا بزنید!» و بحران اقتصادی و سیاسی و اخلاقی در آمریکا
من دو خطا را امروز میخواهم تصحیح کنم. دو اشتباه دارد تزریق میشود به افکار عمومی مردم ما. عامل این تزریق هم در درجهی اوّل خود دستگاه استکبار و آمریکا هستند، و درجهی دوّم بعضی آدمها در داخل؛ آدمهایی که -من همه را متّهم نمیکنم- بعضیشان وابستهی به تشکیلات سرویسهای جاسوسی یا سیاسی یا مراکز خاصّ آمریکایی هستند، بعضیشان هم نه، وابستگی ندارند؛ ازنفسافتادهها، پشیمانشدهها، بوی لذّت دنیا به مشامشان رسیدهها. آنها این فکر را، این دو خطا را دارند حواله میدهند به اینها، اینها هم در منبرهای مختلف، در جایگاههای مختلف، این را توسعه میدهند و گسترش میدهند؛ داخل دانشگاه، بیرون دانشگاه، در مطبوعات و جاهای مختلف. من این دو خطا را امروز میخواهم تصحیح کنم.
یکی اینکه اینجور تبلیغ میکنند که اینکه امام فرمود هرچه فریاد دارید، بر سر آمریکا بزنید -که امروز هم همین حکم جاری است- از سر تعصّب و غرور است یعنی منطقی پشت سرش نیست؛ این را میخواهند ترویج کنند. میخواهند بگویند جوانهای ما، انقلابیّون ما، مردم ما، مسئولین ما، که سینه سپر میکنند و در مقابل آمریکا میایستند و نسبت به توطئههای او افشاگری میکنند، مردمان متعصّبیاند؛ کارشان از روی حمیّت (غیرت) جاهلی و از روی تعصّب است؛ این را میخواهند بیان بکنند. درحالیکه درست ۱۸۰ درجه قضیّه عکس است. اینکه فرمود هرچه فریاد دارید، بر سر آمریکا بزنید، پشتش یک منطق محکم وجود دارد. آن منطق این است که اساس سیاست آمریکا بر افزونطلبی و دستاندازی است. تاریخ آمریکا در این ۲۵۰ سالی که از عمر آن میگذرد، این را نشان میدهد -البتّه اوایل خیلی کمتر، از حدود صد سال پیش یا اندکی کمتر از صد سال پیش، خیلی بیشتر- سیاست کلّی آمریکا این است که امنیّت داخلیاش را بهوسیلهی دستاندازی به کشورهای جهان و تصرّف مناطق نفوذ فراوان تأمین کند؛ اینجور عمل میکنند؛ این سیاست آنها است. این سیاست را در منطقهی غرب آسیا اِعمال کردند، در ایران در دوران طاغوت اِعمال کردند، در کشورهای همسایهی ما اِعمال کردند. بر سر این قضیّه با شوروی سابق زورآزمایی داشتند -او بهطرف خود میکشید، این بهطرف خود میکشید- و ایران منطقهی نفوذ آمریکا بود. اندکی غفلت بعد از پیروزی انقلاب موجب میشد که دشمنی که از در بیرونش کردیم، از پنجره برگردد؛ امام نگذاشت و جلوی این را گرفت.
اینکه گفتند در مقابل آمریکا بِایستید، هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید، بهمعنای دفاع از ارزشها است؛ نهفقط ارزشهای مخصوص مسلمانها، دفاع از ارزشهای انسانی. امروز به اعتراف خود آمریکاییها، دولت آمریکا و نظام آمریکا از ارزشهای انسانی فرسنگها دور افتاده. این مناظرهی دو نامزد [ریاست جمهوری] آمریکا را دیدید؟ حقایقی که اینها بر زبان راندند دیدید؟ شنیدید؟ اینها آمریکا را افشا کردند. چند برابر چیزهایی را که ما میگفتیم و بعضی باور نمیکردند و نمیخواستند باور کنند، خود اینها گفتند. و جالب این است که آن که صریحتر گفت، بیشتر مورد توجّه مردم قرار گرفت. آن مرد چون واضحتر گفت، صریحتر گفت، مردم آمریکا بیشتر به او توجّه کردند. طرف مقابل گفت این پوپولیستی کار میکند؛ عوامگرایانه، چرا عوامگرایانه؟ برای خاطر اینکه حرفهایش را مردم نگاه میکردند، میدیدند درست است؛ در واقعیّات زندگی خودشان آن را میدیدند. ارزشهای انسانی در آن کشور نابودشده و لگدمالشده است؛ تبعیض نژادی وجود دارد. همین چند روز قبل از این آن مرد در تبلیغات انتخاباتیاش ایستاد و گفت شما اگر رنگینپوست هستید، اگر سیاهپوست و سرخپوست هستید، در خیابانهای نیویورک و شیکاگو و واشنگتن و کالیفرنیا و غیرذلک وقتی راه میروید، نمیتوانید مطمئن باشید که تا چند دقیقهی دیگر زندهاید. شما ببینید! این حرف را کسی دارد میزند که انتظار دارد چند روز دیگر برود در کاخ سفید، بنشیند آمریکا را اداره کند. نژادپرستی آمریکا یعنی این.
فقر آمریکاییها را [هم گفت]. گفت ۴۴ میلیون نفر در آمریکا گرسنهاند. او گفت و دیگران هم گفتند که کمتر از یک درصد مردم آمریکا مالک نود درصد ثروت آمریکا هستند. ارزشهای انسانی در آنجا لگدمال شده است؛ تبعیض، اختلاف، نژادپرستی، لگدمال کردن حقوق بشر. «مرگ بر آمریکا» که شما فریاد میزنید، اینکه گفتند «هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید»، یعنی مرگ بر این چیزها. امام بهخاطر همین چیزها گفت که هرچه فریاد دارید، بر سر آمریکا بکشید.
اینها همه یک طرف، یک طرف دیگر قضیّه و یک عامل مهمّ دیگر قضیّه هم این است که اینها همان روزهای اوّل، زمینهی یک ضربهی بزرگ به ملّت ایران را فراهم کردند، یعنی محمّدرضا را پناه دادند در آمریکا، برای اینکه او را نگه دارند، زمینه را فراهم کنند، عواملش را در اینجا تقویت کنند، خود او هم باشد، بعد همان کاری را که در ۲۸ مرداد سال ۳۲ انجام دادند -یعنی ۲۵ سال قبل از آن تاریخ- دومرتبه انجام بدهند. در ۲۸ مرداد هم محمّدرضا از ایران فرار کرد؛ انگلیسیها و آمریکاییها دست به دست هم دادند، مخفیانه آمدند داخل، از سفارتهای گوناگون استفاده کردند، پناه گرفتند، عوامل خودشان را تجهیز کردند، آماده کردند، از غفلت آن روز مردم استفاده کردند، دومرتبه محمّدرضا را برگرداندند و همان برگرداندن بود که ۲۵ سال تسمه از گُردهی این ملّت کشید و پدر این مردم را درآورد. اینها میخواستند این کار را دوباره انجام بدهند، [امّا] امام جلوی این را گرفت، سد کرد، ملّت ایران را بیدار کرد و ملّت ایران بیدار شدند.
خطای دوّم؛ فکر غلط و خطائی که این هم باز دارد بهنحوی از سوی آمریکاییها تزریق میشود و کسانی هم در داخل آن را ترویج میکنند و از اوّلی خطرناکتر است، این است که اگر ما با آمریکا سازش کنیم، مشکلات کشورمان حل خواهد شد.
[این] از آن اشتباهات عجیبوغریب و بسیار خطرناک [است]. [میگویند] اگر ما با آمریکا سازش کردیم، مشکلات کشور حل میشود. خب، حالا ده تا دلیل میشود شمرد برای اینکه این حرف غلط است، این حرف دروغ است، این حرف فریب است. سازش با آمریکا مشکلات کشور را بههیچوجه حل نمیکند؛ نه مشکلات اقتصادی را، نه مشکلات سیاسی را، نه مشکلات امنیّتی را، نه مشکلات اخلاقی را، بلکه بدتر خواهد کرد. ده پانزده دلیل وجود دارد و میشود شمرد و ردیف کرد برای این قضیّه؛ آخریاش همین قضیّهی برجام است.
آمریکا میخواهد مشکلات ملّت ایران را حل کند؟ خود آمریکا دچار بحران است؛ این را چرا نمیگویند؟ این را همهی دستگاههای مهمّ قضاوتکنندهی در اینگونه مسائل در دنیا، حتّی خود آمریکاییها دارند میگویند. آمریکا دچار بحران است؛ بحران اقتصادی، بحران بینالمللی، بحران سیاسی، بحران اخلاقی؛ خودش دچار بحران است. امروز قرضهای دولت آمریکا تقریباً نزدیک به تولید ناخالص کلّ آمریکا است؛ این نشانهی بحران است، این را اقتصاددانها میگویند. میگویند هروقتی که دیون یک دولت نزدیک شد به تولید ناخالص یک دولت، این دولت در حال بحران است؛ این اقتصاد اقتصاد بحرانی است؛ امروز آمریکا اینجوری است. آن مقداری که بدهکار است، نزدیک به حدود شصت و چند درصد تولید ناخالص ملّیاش است؛ این میخواهد به چه کسی کمک بکند؟ این میخواهد بمَکد، این میخواهد بکَند تا خودش را ترمیم بکند؛ این میآید به اقتصاد کشوری کمک کند؟ این از لحاظ اقتصادی.
از لحاظ سیاسی [هم] دچار بحرانند. امروز بدون استثنا، در هر نقطهای از دنیا -این را من با قاطعیّت عرض میکنم- که یک ملّتی قیام کند، حرکت کند علیه مستبدّی، علیه دولتی، علیه حکومتی، شعارش «مرگ بر آمریکا» است؛ یکروز شعار مرگ بر آمریکا فقط مال اینجا بود؛ امروز در منطقهی غرب آسیا، در منطقهی شرق آسیا، [حتّی] در خود اروپا، در منطقهی آمریکای لاتین، در منطقهی آفریقا، ملّتهایی که قیام میکنند، اوّلین شعارشان علیه آمریکا است؛ این وضع سیاسی آمریکا است. بحران از این بالاتر؟
آمریکا برای منطقهی غرب آسیا نقشه داشت. ببینید، شماها یادتان نیست، البتّه مال خیلی وقت نیست، مال ده دوازدهسال قبل است، ولی خب شما جوانها آن روز را هم یادتان نیست. وزیرخارجهی آمریکا آن روز آمد گفت که «ما میخواهیم یک خاورمیانهی بزرگ درست کنیم»؛ در قضیّهی لبنان و جنگ ۳۳ روزه، اسم خاورمیانهی بزرگ را آورد. خاورمیانهی بزرگ یعنی چه؟ آنها اسم منطقهی غرب آسیا را میگویند خاورمیانه؛ خاورمیانهی بزرگ یعنی یک منطقهای از حدود پاکستان تا مدیترانه، یعنی تمام این کشورهای این منطقه، خاورمیانه است و آمریکا برای همهی این منطقه یک نقشهی کلّی کشیده بود که همهی اینها را با محوریّت اسرائیل توی مشت نگهدارد؛ خاورمیانهی بزرگ یعنی این. امروز وضع این خاورمیانهی بزرگِ آن وزیرخارجه -که بیچاره یک خانمی هم بود که این حرف را زد- به جایی رسیده که اینها در قضیّهی سوریه ماندهاند، در قضیّهی عراق ماندهاند، در قضیّهی لبنان ماندهاند، در قضیّهی شمال آفریقا ماندهاند، در قضیّهی لیبی پا در گِل ماندهاند، در قضیّهی یمن خودشان را وارد قضیّه کردهاند [امّا] ماندهاند؛ این وضع سیاسی بینالمللی آمریکا است. بحران از این بالاتر؟ این میخواهد بیاید به کمک شما؟ این میخواهد بیاید مشکلات کشور را حل کند؟
حل مشکلات با استقامت جوشیده از درون ملت و لزوم خط گیری از سخنان امام در ساختن زمانه
چه مشکلاتی که امروز داریم، چه مشکلاتی که بعدها خواهیم داشت، چه مشکلاتی که هر کشوری و هر ملّتی دارد؛ بالاخره هیچ کشوری که بدون مشکل نیست- و حلّ این مشکلات، در گرو جوشیدن اراده و استقامت از درون ملّت است؛ از درون ملّت بایستی اراده، استقامت، عزم راسخ، ایستادگی بجوشد؛ چشمها، باز؛ روحیّهها با توکّل به خدا و اعتمادبهنفس، قوی. اگر به خدا توکّل داشته باشیم و به خودمان اعتماد کنیم، روحیّههایمان قوی خواهد بود؛ هم در زمینهی علمی، هم در زمینهی مدیریّتی، هم در زمینهی اداری. آنچه من بر روی آن تکیه میکنم روحیّهی انقلابیگری است؛ این روحیّه را باید حفظ کنید. معنای روحیّهی انقلابی چیست؟ معنایش این است که یک انسان انقلابی، شجاعت دارد، اهل اقدام است، اهل عمل است، ابتکار میورزد، بنبستشکنی میکند، گرهگشایی میکند؛ از چیزی نمیترسد، به آینده امیدوار است، به امید خدا به سمت آیندهی روشن حرکت میکند؛ انقلابیگری یعنی این؛ این [فرد] انقلابی است؛ این روحیّهی انقلابی را باید حفظ کرد.
بعضیها عکس این عمل میکنند، بعضیها عکس این حرف میزنند، بعضیها عکس این مدیریّت میکنند؛ جوان را به آینده بیاعتماد میکنند، به انقلاب بیاعتماد میکنند، جوان را از نفَس گرم امام دور میکنند؛ خب این خراب میشود دیگر؛ آنوقت از زمانه هم مینالند! از زمانه هم مینالند. زمانه را چه کسی میسازد؟ به قول صائب: (تسلیم میکند به ستم ظلم را دلیر ) جُرم زمانهساز فزون از زمانه است؛ زمانه را چه کسی میسازد؟ زمانه را من و شما میسازیم؛ ما زمانهسازیم. اگر زمانه بد باشد، به من و شما باید نگاه کرد؛ ما هستیم که زمانه را میسازیم. ما وقتیکه گامهایمان را محکم برنداشتیم، ما وقتیکه توصیهی امام را ندیده گرفتیم -آن چشم تیزبین، آن دل حکیم، دل سرشار از حکمت؛ خوب میدید، خوب میفهمید، درست تشخیص میداد؛ راه را برای ما روشن کرده؛ وصیّتنامهی امام دمِ دست ما است؛ خب، آن کسانی که تردید دارند این وصیّتنامه را نگاه کنند؛ ببینند چه گفته امام- وقتی مردم را از اینها دور میکنیم، جوانها را از اینها دور میکنیم، جوان را به لاابالیگری سوق میدهیم، جوانی را که تمایل به عفّت دارد، بهسمت بیمبالاتی نسبت به مسائل عفّتی و مانند اینها سوق میدهیم، خب معلوم میشود نتیجه بد خواهد شد، زمانه خراب خواهد شد. البتّه خوشبختانه تا امروز نتوانستهاند و نخواهند هم توانست؛ جوان ما خیلی خوب است. [اگر] به اسم آزادی، لاابالیگری را تزریق کنیم، به اسم عقل و نگاه عقلائی، سازش و تسلیم در مقابل دشمن را القا کنیم، خب زمانه خراب میشود دیگر؛ این راه را بایست با استحکام ادامه داد. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میفرماید: فَتَزیغُ قُلوبٌ بَعدَ استِقامَةٍ وَ تَضِلُّ رِجالٌ بَعدَ سَلامَة؛ بعضی از دلها یک روزی مستقیم بودند، در راه راست قرار داشتند، درست حرکت میکردند امّا بعد برگردانده شدند. زیغ، یعنی واژگونه شدن؛ رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا(آل عمران:
سفارش من به جوانها این است که با چشم باز نگاه کنید، با بصیرت نگاه کنید، هر حرفی را از هر گویندهای نپذیرید. مبدأ حرکت و مبدأ انقلاب، امام بزرگوار است، حرف او را حجّت بدانید؛ نگاه کنید ببینید امام چه میگفت. نگویند اگر امام هم امروز بود، اینجوری عمل میکرد؛ نخیر، این غلط است؛ ما سالهای متمادی با امام بودیم و امام را بهتر از آنها میشناسیم. امام اگر امروز بود، همان فریاد ابراهیمی، همان فریاد بت شکن را امروز هم میزد؛ همان فریادی که ملّت را بیدار کرد و به انقلاب رساند.
95/08/26 بیانات در دیدار مردم اصفهان
بیست و پنجم آبان و ظرفیت روحی بالای اصفهان در تشییع 610 شهید و لزوم گرامیداشت یاد شهیدان به عنوان نقطه تهاجم دشمن
بیستوپنجم آبان تا آخر آبان، از روزهایی است که نهفقط اصفهان بلکه کشور و تاریخ و معارف ما آن را نباید هرگز فراموش کند. در بیستوپنجم آبان سال ۶١ در یک روز اصفهانیها حدود ۳۶۰ شهید را تشییع کردند؛ این چیز کوچکی نیست. حدود ۳۶۰ شهید در یک روز وارد اصفهان شدند و روی دست مردم تشییع شدند. شما جوانها نبودید، آن روزها را ندیدید، آن حماسه و آن شور را ندیدید. چند روز بعد [هم] -اینکه عرض میکنیم تا آخر آبان، چون شاید هنوز به سیاُم آبان نرسیده بود- ۲۵۰ شهید دیگر را وارد اصفهان کردند؛ باز مردم تشییع کردند، روی دست گرفتند و با استحکام، طاقت نشان دادند؛ خیلی طاقت میخواهد، خیلی ظرفیّت میخواهد. ظرفیّت روحی بالاتر است از ظرفیّت جسمی و ظرفیّت اجتماعی. اینکه مردم یک شهر بچّههای خودشان را، جوانهای خودشان را ، آنهم بهترین جوانها را، بر روی دستشان تشییع کنند و خم به ابرو نیاورند، خیلی مهم است. اینها را اگر در تاریخ نوشته بودند، در کتابها برای ما میخواندند، ما راحت باور نمیکردیم امّا به چشم خودمان دیدیم. چطور طاقت آوردند؟ در همان روز و فردای آن روزی که حدود ۳۶۰ شهید تشییع شدند، جوانها صف کشیدند برای رفتن به جبهه و رفتند. دو لشکر قَدَر که در شهر اصفهان و شهرهای استان اصفهان بودند -لشکر امام حسین (علیهالسّلام) و لشکر نجف- دوباره پُر شد از جمعیّت جوان مؤمن و فداکار. نه پدر و مادرها مانع شدند، نه جوانها تردید کردند. دوباره همان دو لشکر خطشکن که این ضایعهی سنگین بر آنها وارد شده بود، پُر شد. در عملیّات محرّم بیشتر شهدا اصفهانی بودند؛ اصفهان این است. نباید بگذارید این فراموش بشود.
عزیزان من! بدانید یکی از نقاط اصلی تهاجم دشمنانِ این کشور و دشمنان این انقلاب، کمرنگ کردن همین نقطههای برجسته است؛ روی این تکیه دارند که [اینها را] به فراموشی بسپارند، فراموش بشود. شما میبینید [اگر] یک شهید در فلان کشور غربی و اروپایی -که حالا [کاری نداریم] چهجوری بوده که به شهادت رسیده؛ کشته شده در راه یک انگیزهای- وجود دارد، نمیگذارند اسمش از کتابها پاک بشود، نمیگذارند از خاطرهها محو بشود؛ ما چرا بگذاریم این حرکت عظیم مردم اصفهان فراموش بشود؟ اصفهان این است.
راهپیمایی اربعین، ضامن بقای کشور
این حرکت عظیم میلیونی بین نجف و کربلا را، بین نجف و امام حسین را مشاهده میکنید؟ این شور و شوق را میبینید؟ این حرکت را میبینید؟ این حرکت آنوقتی که لازم باشد با خطر همراه بشود، باز هم این شور و شوق در ملّت ما، در مردم ما، در جوانهای ما وجود دارد؛ این را باید نگه داشت، این آن چیزی است که ضامن بقای این کشور است.
صرفه جویی در مصرف و گشاده دستی در انفاق خصوصیت اصفهانیها
مردم اصفهان در انفاق -انفاق مال در راه خدا- آنچنان گشادهدستی میکنند که از دیگران جلو میافتند امّا در زندگی معمولی صرفهجویی میکنند که باز در این قسمت هم از دیگران جلو میافتند؛ هردویش خوب است. [اینکه] مال را وقتی میخواهیم در زندگیِ شخصی خرج کنیم، در زندگیِ معمولی خرج کنیم، صرفهجویی بکنیم، این همان خصوصیّت اصفهانی است؛ وقتی هم میخواهیم در راههای خدایی و عمومی مصرف کنیم، باز گشادهدستی کنیم، اینهم خصوصیّت اصفهانی است.
لزوم داشتن بصیرت سیاسی عدم جذب آمریکا شدن با اعتراف خود آنها به جنگهای غیر شرافتمندانه و نیز فقر در داخل کشورشان
از جملهی چیزهایی که امروز لازم است، بصیرت سیاسی است؛ بصیرت سیاسی! ببینید؛ وقتی بصیرت باشد، انسان میتواند محیط پیرامون خود و محیطهای دور و نزدیک را بشناسد؛ بصیرت یعنی این. وقتی بصیرت نباشد، انسان مجذوب یک چیزی میشود که واقعاً جاذبهای ندارد؛ یک عدّهای مجذوب آمریکا هستند، امّا این مجذوبیّت، مجذوبیّت دروغین است؛ هیچ جاذبهای ندارد. حالا اینها را ما میگفتیم؛ بعد دیدید که در این انتخابات، برجستهترین شخصیّتهای سیاسی همان کشور آمدند همان چیزهایی را که ما میگفتیم، بیشتر یا دو برابر و یا چند برابرش را گفتند. این رئیس جمهوری که در آمریکا انتخاب شده است، میگوید اگر آن پولی که در این چند سال ما آمریکاییها خرجِ جنگ کردیم، میخواستیم در داخل آمریکا مصرف کنیم، دو بار میتوانستیم آمریکا را بسازیم و اینهمه جادّهی خراب، اینهمه پل خراب، اینهمه سدّ خراب، اینهمه شهرِ خراب، اینهمه فقیر در آمریکا نداشتیم. آن کسانی که مجذوب آن نقطهی خیالی هستند، اینها را حاضرند بفهمند؟ این خرابیها در آن کشور وجود دارد و پول آن کشور صرف کارهای غیرشرافتمندانه میشود؛ [آیا] این جنگهایی که او میگوید ما چند تریلیون دلار خرجش کردیم -میگوید چند هزار میلیارد دلار خرج کردیم- اینها جنگهای شرافتمندانهای بوده؟ جنگ هم دو جور است؛ یک جنگ، جنگ شرافتمندانه است که انسان به قوانین انسانی احترام میگذارد. خب یک دشمنی به انسان حمله کرده، انسان در مقابل او مجبور است بجنگد؛ این جنگ، شرافتمندانه است؛ امّا آن جنگی که آمریکا در این چند سال در این منطقه به راه انداخت، جنگ شرافتمندانه نبود. خانههای مردم را خراب کردند، چندین ده هزار غیرنظامی را کشتند، زنها را کشتند، بچّهها را کشتند، بمب ریختند، مجلس عزا را و مجلس عروسی را بمباران کردند، زیرساختهای چند کشور را خراب کردند. شما ببینید اینها بر سر لیبی و بر سر سوریه و بر سر عراق و بر سر یمن و بر سر افغانستان چه آوردند! این چند تریلیون، خرج این چیزها شده. اینها حرفهایی است که ما همیشه میگفتیم. بصیرت این است که شما بدانید با چه کسی طرفید، بدانید که او دربارهی شما چه فکری دارد، بدانید که اگر چشم خودتان را بستید و فکر نکردید، ضربه خواهید خورد؛ این بصیرت است. توقّع ما از نخبگان سیاسی و غیرسیاسی کشور این است که این بصیرت را داشته باشند. مردم خوشبختانه این بصیرت را دارند؛ تعجّب است! مردم معمولی و تودههای مردم این بصیرت سیاسی را دارند [امّا] بعضی از نخبگان ما با تکیه بر توهّماتی که دارند، این بصیرت را ندارند.
البتّه حالا بنده هیچ قضاوتی در مورد این انتخاباتی که در آمریکا انجام گرفته است ندارم. آمریکا، آمریکا است؛ این حزب یا آن حزب، هر کدامشان سرِ کار آمدند، خیری به ما نرساندند، شر رساندند. یکی تحریم کرد، یکی هواپیما زد، یکی به سکّوی نفتی حمله کرد، یکی به دشمنهای ما کمک کرد. ما نگرانی هم نداریم؛ ما به توفیق الهی برای مواجههی با هر حادثهی محتمل آمادهایم. در دنیا عدّهای عزا گرفتهاند که چرا انتخابات در آن کشور اینجوری شد؛ یک عدّهای [هم] در دنیا خوشحال شدند و شادی کردند. ما نه، ما نه عزا میگیریم، نه شادی میکنیم؛ برای ما فرقی ندارد. ما فکر میکنیم که چگونه باید کشور را از مشکلات احتمالی عبور داد؛ ملّت باید به این فکر کند. راه عبور از همهی مشکلاتی که برای کشور محتمل است، چه در این دوره، چه در ده سال دیگر، چه در پنجاه سال دیگر، این است که کشور از درون مستحکم باشد. ببینید چهجوری استحکام حاصل میشود. استحکام داخلیِ نظام، اساس کار است؛ هم استحکام سیاسی، هم استحکام اقتصادی، هم استحکام فرهنگی، و هم بالاتر از همه استحکام روحی و روانی افراد، بخصوص نخبگان و بخصوص مسئولان ارشد کشور. این استحکام اگر وجود داشته باشد، هیچ خطری کشور را تهدید نمیکند. کشور در مقابل همهی خطرها آماده است.
95/09/03 بیانات در دیدار بسیجیان
دست قدرت خداوند پشت پدیده های انقلاب و از آن جمله راهپیمایی اربعین همراه با عشق بصیرانه نه مجنونانه
یک وقت به خود من ایشان (امام خمینی) فرمودند، گفتند من در طول این انقلاب یک دست قدرتی را همیشه پشت این حرکت عظیم مردمی دیدم؛ حرکتهای مردمی اینجوری است. قضیّهی تسخیر لانهی جاسوسی هم اینجوری است، قضیّهی حوادث بعدی هم که در این کشور اتّفاق افتاد اینجوری است، قضیّهی نهم دی در این اواخر اینجوری است، قضیّهی اعتکافها از همین قبیل است؛ اینها پدیدههایی است که هیچ تبلیغاتی هم برایش نمیشود، تلاشی هم انجام نمیگیرد. شما ببینید برای اینکه ده هزار نفر، پنجاه هزار نفر را یک جا جمع کنند، چقدر تلاش تبلیغاتی در دنیا انجام میگیرد، آخرش هم نمیشود. اینجا با وجود موانع فراوان، از ایران فقط دو میلیون نفر برای پیادهروی هشتاد کیلومتری -برای پیادهروی، نه برای لذّت بردن و در هتل لمیدن- بلند میشوند میروند کربلا؛ چند برابر آن [هم] از خود عراق و از مناطق دیگر؛ این یک حادثهی الهی است، این یک پدیدهی الهی است؛ این نشاندهندهی این است که این راه، راه عشق است؛ منتها نه عشق مجنونانه، عشق همراه بصیرت؛ مثل عشق اولیا به خدا؛ اَللهُمَّ ارزُقنی حُبَّکَ وَ حُبَّ مَن یُحِبُّکَ وَ حُبَّ کُلِّ عَمَلٍ یوصِلُنی اِلی قُربِک؛ این حبّ و این عشق، عشق همراه با بصیرت است؛ میداند، میفهمد و این جاذبه او را میکِشد، این مغناطیس او را میکِشد.
شکر، تن دادن به لوازم نعمت و شکر انقلاب موجب بقای آن با حضور مردم در عرصه های مختلف
اگر ملّت ایران شکر انقلاب را نکرده بود، انقلاب میرفت؛ کمااینکه در بعضی جاهای دیگر دنیا انقلاب شد، بلد نبودند شکر کنند، انقلاب از دستشان رفت؛ نهفقط انقلاب را از دست دادند، [بلکه] بیست سال، سی سال هم عقب افتادند. ملّت ایران شکرگزاری کردند. شکرگزاری فقط به این نیست که آدم بگوید «الهی شکر» یا سجدهی شکر بکند، شکرگزاری به این است که انسان به لوازم این نعمت عمل کند؛ ملّت ایران عمل کرد. در هر میدانی که لازم بود حاضر شدند، آنجایی که فداکاری لازم بود فداکاری کردند، جان و مال و عزیزان و فرزند و آبرو و حیثیّت، همه را به میدان آوردند. نمیخواهم بگویم تکتک مردم ایران این کار را کردند لکن یک جمع عظیمی، یک اکثریّت قابل توجّهی اینجوری عمل کردند، خدای متعال [هم] پاسخ داد؛ انقلاب را برایشان حفظ کرده. امروز انقلاب از روز اوّلی که پیروز شد، قویتر، پُرقدرتتر و برای آینده قادر بر برنامهریزی بیشتر است.
شکر راهپیمایی اربعین به حفظ روحیات در این راهپیمایی و برای مسؤولین به تسهیل امور زائرین
این حادثهی راهپیمایی را شکر کنید. شکرش ازجمله به این است که آن روحیّات را، آن حالات را -که در این دو سه روزی که مشغول راهپیمایی بودید، آنجا مشاهده کردید یا احساس کردید- در خودتان نگه دارید؛ آن برادری را، آن مهربانی را، آن توجّه به ولایت را، آن آماده شدن بدن برای تَعَب کشیدن را، آن ترجیح دادن زحمت کشیدن و عرق ریختن و راه رفتن بر راحتی و تنبلی را. در همهی امور زندگی باید این را دنبال کرد؛ این میشود شکر.
از جملهی شاخههای شکر، یکی این است که این کار را برای کسانی که عاشق این کارند، آسان کنیم که مسئولیّت این به عهدهی مسئولان بخشهای مختلف کشور است. گاهی حوادثی پیش میآید؛ نگذارند این حوادث [تکرار شود]، پیشگیری کنند؛ این هم جزو شکر است.
فلسفه تشکیل بسیج دادن سرنوشت انقلاب به دست جوانان مؤمن و انقلابی در همه دورانها
بسیج یکی از آن پدیدههای شگفتآور دوران انقلاب بود؛ امام بزرگوار از طرف پروردگار ملهَم شد به اینکه این اقدام را بکند؛ بسیج بیست میلیونی که ایشان اعلان کردند و سازمان بسیج که تشکیل شد، خیلی کار بزرگی بود. اصلاً معنای این کار چه بود؟ معنای این کار این بود که خدای متعال به امام بزرگوار این تعلیم را داد، این الهام را کرد که سرنوشت انقلاب را بسپرد دست جوانها؛ نهفقط جوانهای آن روز. وقتی جوانها وارد میدان شدند، این امانتی را که دست آنها سپرده شده است، این اعتمادی را که به آنها شده است، دستبهدست در طول زمان به یکدیگر منتقل میکنند؛ و همین اتّفاق افتاده است. شاید نود درصد شماها که اینجا هستید، نه دوران امام را دیدهاید، نه امام را مشاهده کردهاید، اکثرتان جنگ را ندیدهاید امّا روحیّه، همان روحیّه است. نه اینکه من از اظهاراتی که این جوانهای عزیزمان اینجا کردند این را الهام بگیرم؛ نه، من اطّلاع دارم، من مرتبطم با جوانها. روحیّهی امروز جوانهای ما همان روحیّهی جوانهای آنوقت است؛ با این تفاوت که آنها آنوقت در وسط کورهی انقلاب بودند، امروز آن [شرایط] نیست، درعینحال آن روحیّه هست. تفاوت دیگر اینکه بصیرت و آگاهی و تجربهای که جوانهای ما امروز دارند، آن روز وجود نداشت؛ یعنی ما پیش رفتهایم. امام سرنوشت انقلاب را سپرد به شما جوانها؛ و هر مجموعهی جوانی، هر نسلی، وقتی از جوانی پا میگذارد به میانسالی، در واقع این امانت را تحویل میدهد به نسل جوان بعد از خودش و این سلسله تمامنشدنی است.
تقوا، شرط پیروزی حرکت بسیج و معیت خداوند با متقین و با حضرت موسی
قطعاً حرکت بسیجی در کشور ما پیروز است. شرط اصلیای که این پیروزی دارد این است که همهی ما -جوانها و غیر جوانها- تقوا را و حُسن عمل را برای خودمان یک وظیفه بدانیم. تقوای شخصی و تقوای اجتماعی و گروهی، هرکدام معنایی دارد؛ حالا من دربارهی تقوای گروهی هم صحبت کردهام، عرایضی کردهام و دیگر نمیخواهم تکرار کنم. تقوا لازم است؛ خودتان را مراقبت کنید؛ هم مراقبت شخصی کنید، هم مراقبت گروهی کنید. اگر این[طور] شد، خدا فرمود: اِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا وَ الَّذینَ هُم مُحسِنُون؛(نحل: 128) کسانی که تقوا پیشه کنند و نیکو عمل بکنند، مَعَ الَّذینَ، خدا با اینها است. اینکه خدا با یک جمعی باشد، خیلی مسئلهی مهمّی است.
ببینید! من یک مثال برای شما از قرآن و از تاریخ قرآنی بزنم: خدای متعال موسی و هارون را مأمور کرد که بروند به سراغ فرعون، خب خیلی کار عظیمی بود که دو نفر آدمِ تنها، بروند به مقابله و معارضهی با یک قدرت عظیمِ آن روز؛ قدرت فرعونی یک قدرت بسیار عظیمی بود -از لحاظ سیاسی، از لحاظ اجتماعی، حتّی از لحاظ نفوذ در مردم، از لحاظ تأسیسات اداری، که تفاصیلی دارد قدرت فرعونی- یک چیز عجیبی بود فرعون؛ یک قدرت مستبدِ فعّالمایشاء؛ با آن همه امکانات؛ خدای متعال دو نفر را مأمور میکند که بروید شما با این آدم معارضه کنید و مبارزه کنید. حضرت موسی عرض کرد پروردگارا! ممکن است برویم، ما را مثلاً بکشند، به قتل برسانند، کارمان نصفهکاره بماند -از کشتن نمیترسیدند، گفتند کار نصفهکاره میمانَد- قالَ لا تَخافا إِنَّنی مَعَکُما اَسمَعُ وَ اَرى،(طه: 46) [خدا گفت] من با شما هستم. ببینید معیّت الهی این است: اِنَّنی مَعَکُما اَسْمَعُ وَ اَرى. اینکه خدا میگوید «إِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا» -که من عرض میکنم اگر من و شما تقوا داشته باشیم خدا با ما است- این معیّت الهی و با ما بودنِ خدا، معنایش این است که میتوان دو نفر آدم تنهایِ دست خالی را فرستاد به جنگ یک فرعون.
همین حضرت موسی یکجای دیگر -مکرّر البتّه در قرآن هست، حالا یکجای دیگرش را من عرض میکنم- وقتی که کارشان به معارضه و رودررویی علنی افتاد و بنیاسرائیل را جمع کرد که سحَر، [یعنی] صبحگاه خیلی زود یا نیمه شب، حرکت کردند به بیرون شهر که فرار کنند و بروند و از دست فرعون خلاص بشوند، صبح که شد و یکمقداری روز بالا آمد، جاسوسهای فرعون خبر دادند که بنیاسرائیل شهر را خالی کردهاند و همه رفتهاند؛ فرعون دستپاچه شد که اینها حالا میروند یکجای دیگر و یک هستهای درست میکنند؛ گفت جمع بشوید. لشکر را جمع کردند و پشت سر اینها راه افتادند؛ حالا چقدر فاصله شده من نمیدانم، شاید یکروز یا دو روز یا کمتر یا بیشتر فاصله شده که این لشکر راه افتاده است. خب، آنها پیاده داشتند بدون تجهیزات میرفتند -یک مشت مردم بودند؛ زن، مرد، بچّه- [امّا] اینها با تجهیزات و سپاه و لشگر و اسب و همهچیز؛ طبعاً زود به آنها میرسیدند؛ به آنها [هم] رسیدند. اصحاب موسی از دور دیدند که وای! لشکر فرعون دارد میآید؛ دستپاچه شدند. در قرآن -سورهی شعرا- میفرماید که «فَلَمّا تَرءَا الجَمعان»، وقتیکه دو گروه یعنی گروه حضرت موسی که جلو میرفتند و گروه فرعون که پشت سر میآمدند، همدیگر را از دور دیدند و اینقدر به هم نزدیک شدند که میتوانستند یکدیگر را ببینند، قالَ اَصحابُ موسی اِنّا لَمُدرَکون؛(شعراء: 61) بنیاسرائیل که با موسی بودند، خوفشان برداشت، گفتند که یا موسی! الان به ما میرسند؛ «مُدرَکون» یعنی الان آنها میرسند، ما را میگیرند و قتلعام میکنند. موسی چه جواب داد؟ حضرت موسی در جواب گفت: قالَ کَلّا، هرگز چنین چیزی پیش نخواهد آمد؛ چرا؟ اِنَّ مَعِیَ رَبّی؛ معیّت این است. [گفت] خدا با من است، پروردگار من با من است؛ کَلّا اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین.(شعراء: 62) ببینید! معیّت الهی اینقدر اهمّیّت دارد.
بسیج حرکتی احساسی مبتنی بر بصیرت و بصیرت ضامن ماندن در مسیر
بسیج صرفاً یک حرکت احساسی نیست، بسیج متّکی است به دانستن و فهمیدن، متّکی است به بصیرت. واقعیّت بسیج هم همین است و در این جهت باید پیش برود. اگر صرفاً احساس بود، احساس با یک اندک چیزی تغییر پیدا میکند. یک عدّهای اوّل انقلاب جزو کسانی بودند که پرشور با انقلاب همراه بودند امّا از روی احساس؛ از روی عمق فهم دینی نبود. بنده با بعضی از اینها ارتباط داشتم، آشنا بودم، در دانشگاه و بیرون دانشگاه اینها را میشناختم؛ عمق دینی نداشتند. نتیجه این شد که با نشست و برخاست با بعضی آدمهایی که زاویهی با انقلاب داشتند، اینها هم با انقلاب زاویهدار شدند -خاصیّت زاویه هم این است که اوّل خیلی محدود شروع میشود، [امّا] هرچه انسان خط را پیش برود، این فاصله بیشتر میشود، دهنه وسیعتر میشود- شدند مقابل انقلاب. بسیج همراه با بصیرت است. اینکه بنده سال ۸۸ روی بصیرت تکیه کردم، عدّهای ناراحت شدند، عصبانی شدند، طنز گفتند، بد گفتند، مقاله نوشتند علیه اینکه چرا میگویید بصیرت، بهخاطر این است؛ بصیرت مهم است؛ دانستن و فهمیدن مهم است.
لزوم جذب حداکثری و فوق جناحی بودن بسیح
بسیج جناحی نیست؛ یکی از دو جناح سیاسی، یا سه جناح سیاسی، یا چهار جناح سیاسیِ داخل کشور نیست. بسیج لشکر انقلاب است، بسیج مال انقلاب است. اگر دوگانگیای وجود داشته باشد، دوگانگی انقلابی و ضدّ انقلابی است -حتّی [فرد] غیر انقلابی هم قابل کشش است، قابل جذب است؛ بنده معتقد به جذب حدّاکثریام، البتّه با روشهای خودش، نه اینکه حالا هر کاری بکنیم بهعنوان جذب حدّاکثری- انقلاب و ضدّ انقلاب. هر جناحی، هر کسی، هر آدمی که انقلاب را قبول دارد، در خدمت انقلاب است، دنبال انقلاب است، بسیج طرفدار او هم هست. یعنی اینجور نیست که ما در جناحهای داخل کشور، بسیج را جزو این جناح یا آن جناح یا آن جناح [سوم] یا آن جناح [چهارم] بدانیم؛ نخیر، خود بسیج یک جریان است، یک شطّ عظیم جاری است به سمت اهداف انقلاب.
بسیج تحقّق مردمسالاری دینی
بسیج تحقّق مردمسالاری دینی است. ما که میگوییم مردمسالاری دینی یا مردمسالاری اسلامی، بعضی خیال میکنند این مردمسالاری فقط پای صندوق رأی و انتخابات است؛ آن [تنها] یکی از جلوههای مردمسالاری دینی است. مردمسالاری یعنی بر اساس دین و بر اساس اسلام، سالارِ زندگیِ جامعه، خود مردمند؛ مردمسالاری یعنی این؛ این معنای مردمسالاری اسلامی است. بسیج در همهی عرصهها مظهر مردمسالاری دینی و مردمسالاری اسلامی است. اگرچنانچه بسیج وارد اقتصاد بشود، اقتصاد میشود مردمسالار؛ همین که آقایان اینجا الان اظهار کردند و کاملاً درست است. این اقتصاد مقاومتی که ما عرض کردیم، اگر بتواند از قوّت و قدرت بسیج استفاده کند، میشود اقتصاد مقاومتی مردمسالار؛ در علم همینجور است، در پیشرفتهای گوناگون اجتماعی همینجور است، در سیاست همینجور است؛ مظهر مردمسالاری دینی، بسیج است.
توصیه به جایگزینی واژه «اتاق فکر» به «هیئتهای اندیشهورز»
من اصرار دارم این کلمهی «اتاق فکر» را که فرنگیها میگویند به کار نبرم. اتاق فکر یک تعبیر فرنگی است، میآیند آقایان مینشینند کلمات فرنگی را تبدیل میکنند به ترجمهی تحتاللفظی فارسی، همانها را مدام با افتخار به کار میبرند؛ نه، ما خودمان زبان داریم، واژهسازی کنیم. «هیئتهای اندیشهورز» از «اتاق فکر» خیلی گویاتر هم هست.
نیاز به هیئتهای اندیشهورز و راهبردنگاران (استراتژیست) و رصدنگران برای بسیج
ما هیئتهای اندیشهورز لازم داریم. کجا؟ در دو نقطه: یکی در رأس، یکی در لایهها. لایههای گوناگون بسیج فراوان است. همین که حالا این بچّهها اینجا میگویند ما شوق داریم و ما را بفرستید و چرا نمیفرستید، همان جنگ سخت است؛ از جنگ سخت که احتیاج دارد به هیئت اندیشهورز برای ترسیم و تعیین حدود این کار که چه کسی برود، کِی برود، چهجوری برود؛ تا جنگ نرم که جنگ نرم یک عرصهی بسیار وسیعی است و روزبهروز هم با گسترش این فضای مجازی دارد گستردهتر میشود و خیلی هم خطرناکتر از جنگ سخت است -یعنی در جنگ سخت، جسمها به خاک و خون کشیده میشوند، [ولی] روحها پرواز میکنند و میروند به بهشت؛ [امّا] در جنگ نرم، اگر خدای نکرده دشمن غلبه بکند، جسمها پروار میشوند و سالم میمانند، [ولی] روحها میروند به قعر جهنم؛ فرقش این است؛ لذا این خیلی خطرناکتر است- هیئت اندیشهورز لازم دارد؛ تا سازندگی که بسیج یکجاهایی مشغول سازندگی است؛ تا تقسیم مأموریّتهای جغرافیایی -همینکه آمایش سرزمینی میگویند؛ در یک نقطهای از کشور بسیج میتواند یک کاری را انجام بدهد که در نقطهی دیگر یا نمیتواند انجام بدهد آن کار را، یا لازم نیست انجام بدهد- این باید با هوشیاری صورت بگیرد که هیئت اندیشهورز لازم دارد. تمام این لایههای مختلف و لایههای گوناگون دیگر، هرکدام هیئتهای اندیشهورز لازم دارد.
علاوهی بر این، هیئت اندیشهورز در بالاترین سطوح بسیج که برای کلّ مجموعهی بسیج بنشینند خطنگاری کنند، راهبردنگاری کنند -اینجا هم من مایل نیستم تعبیر استراتژیست را به کار ببرم؛ راهبردنگار، راهبرداندیش- لازم داریم. ما راهبرداندیشانی را لازم داریم که بنشینند و کارشان فقط این باشد؛ این از مهمترین کارها است. مثل راهبرداندیشان نظامی که در همهجای دنیا هم معمول است، به قول خودشان استراتژیستهای نظامی که مینشینند و تکلیف جنگ را، کار نظامی را مشخّص میکنند. این لازم است، اینها کارهایی است که باید انجام بگیرد. وقتی ما اینها را انجام دادیم، آنوقت شما در هر نقطهای از مجموعهی عظیم بسیج که مشغول کار هستید -در حلقهی صالحین باشد، در راهیان نور باشد، در دبیرستان باشد، در دانشگاه باشد، در محیط کارگری باشد، در مسجد باشد- هرجا که شما در زمینهی بسیج مشغول کار هستید و میدانید که یک عضو فعّال هستید از یک مجموعهی خردمند و هدفدار که دارد حرکت میکند و پیش میرود، این احساس در شما به وجود میآید. نمیگویم مثل یک عضو از بدن؛ نه، چون اعضای بدن درست است که حرکت میکنند، امّا همه اسیر مغزند؛ مغز میگوید ببین، مغز میگوید بشنو، مغز میگوید بگو یا حرکت کن؛ مغز فعّال است. در بسیج اینجوری نیست که فقط از مرکز بگویند بگو؛ نه، مثل این است که هر عضوی خودش یک مغزی داشته باشد که با آن مغز اصلی که در سر است هماهنگ باشد -که این هماهنگی البتّه راههایی دارد- یکچنین حالتی به وجود خواهد آمد.
اگر چنانچه ما این هیئتهای اندیشهورز را داشتیم و فعّال کردیم، در کنار این، هیئتهای رصدگر لازم است. رصدِ چه؟ چون بسیج یک موجود متحرّک است، یک مجموعهی زنده است، پویا است، مشغول رویش است، مشغول پیشروندگی است، باید رصد کرد که متوقّف نشود؛ باید رصد کرد که راه را خطا نرود، اشتباه نرود؛ باید رصد کرد که مورد آسیب قرار نگیرد، مریض نشود، ویروسهای گوناگون در آن نفوذ نکنند. دستگاه رصدگر غیر از دستگاه اطّلاعات و حفاظت اطّلاعات و مانند اینها است؛ آنها را کار ندارم، آنها به جای خودش هر کدام مسئولیّتی دارند؛ دستگاه رصدگر آن دستگاه خردمند و عاقلی است که مثل صفحهی مغناطیسی و برقی که انسان جلویش گذاشته و دارد واقعیّت بیرون را مشاهده میکند، میبیند که چه اتّفاقی میافتد.
ایجاد خطوط موازی و رقیب درست کردن برای بسیج از شگردهای دشمن
یکی [دیگر] از راههایی که دشمنها دنبال میکنند، ایجاد خطوط موازی است؛ رقیب درست کردن برای بسیج؛ از این کارها هم میکنند. بنده نمیخواهم حالا وارد جزئیّات بشوم امّا من میشناسم، اطّلاع دارم، شاید بعضی از شما هم اطّلاع داشته باشید که همین الان دارند برای بسیج، برای جوانهای کشور، برای همانهایی که من گفتم «افسران جنگ نرم»، رقیبسازی میکنند. یک خطّ موازی درست میکنند، برای اینکه از اینجا غافلش کنند و آنجا بکشانندش. اینها مسائل مهمّی است.
فعالیت در خارج از محدوده های اداری قوه مجریه هم در جهت دهی و هم هدف گذاری و هم نیروی کمکی، معنای بی ترمز بودن بسیح
بسیج این توانایی را خواهد داشت که در اصلیترین عرصههای جامعه بهصورت پُرقدرت ظاهر بشود و اثر بگذارد؛ هم در عرصهی علم، هم در عرصهی فرهنگ، هم در عرصهی اقتصاد، هم در عرصهی خدمترسانی؛ در همهی این عرصهها بسیج میتواند بهعنوان یک نیروی پُرقدرت و اثرگذار [ظاهر شود]. وقتی میگویند بسیج بیترمز است، یعنی همین. به عبارت دیگر، بسیج میتواند دستگاههای مسئول را، هم در جهتدهی، هم در هدفگذاری، هم در عمل یاری بدهد. یعنی ما وقتی راجع به بسیج صحبت میکنیم و این مطالب را میگوییم و تواناییهای بسیج را میگوییم، نمیخواهیم برای قوّهی مجریّه یک رقیب بتراشیم؛ نخیر، قوّهی مجریّه وظایفی دارد، مسئولیّتهایی دارد که باید آنها را انجام بدهد، وظیفهاش است، امّا بسیج میتواند کمک کند به قوّهی مجریّه برای جهتدهی صحیح، برای جلوگیری از خطا و انحرافِ در مسیر. و در عمل [هم میتواند] کمک کند؛ مثل همین اقتصاد مقاومتی که بعضی از آقایان اشاره کردند. میتواند بهعنوان مکمّل عمل کند، میتواند بهعنوان امیدبخش عمل کند. بعضی از دستگاههای دولتی در بعضی از زمینهها دچار ناامیدی میشوند و میگویند: نمیشود! چطور نمیشود؟ اینهمه کارهای بزرگ انجام گرفت، نمیشود یعنی چه؟ میگویند: نمیشود! بسیج وقتیکه جلو افتاد، وقتی این نیروی جوان و پیشران، حرکت صحیح خودش را دنبال کرد، آن آدم ناامید و افسرده هم بانشاط میشود و امیدوار میشود.
لزوم تأثیر کارهای دولتی در جامعه نه صرفا در گزارش
من اوّل سال هم گفتم که بایستی جوری عمل بکنیم که وقتی آخر سال شد، بتوانیم فهرست بدهیم، بگوییم این کارها را انجام دادیم، این هم نشانههایش در عمل و در واقعیّت جامعه؛ اینجور نباشد که صرفاً گزارش باشد.
نقض برجام توسط آمریکا
این دولتی که بنا است بیاید که هنوز نیامده؛ حالا او هندوانهی دربسته است و نمیدانیم حالا داخل آن چه در میآید، امّا همین دولتی که الان وجود دارد -همین دولت کنونی در آمریکا- دارند برخلاف آنچه تعهّد کردند و تصمیمگیری مشترک کردند و مسئولین به ما آنوقت اعلام کردند، عمل میکنند. من اینجا لازم میدانم عرض بکنم [اینها] کارهای متعدّدی کردند، تخلّفهای متعدّدی کردند، یکی دو تا نیست، تازهترینش این تمدید تحریم ده ساله است، اگر این تحریم [تمدید] بشود، قطعاً نقض برجام است -بدون تردید- و بدانند جمهوری اسلامی حتماً در مقابل آن واکنش نشان خواهد داد.
لزوم جلوگیری از حربه فشار بودن برجام
حرف من در این زمینه به مسئولین و به مردم این است که این توافق هستهای که اسمش را گذاشتهاند برجام، نباید تبدیل بشود به یک وسیلهای برای فشار هرچند وقت یکباری از سوی دشمن به ملّت ایران و به کشور ما؛ یعنی نباید اجازه بدهیم که این را وسیلهی فشار کنند. مسئولین به ما گفتند که ما این کار را انجام میدهیم، این اقدام را میکنیم برای اینکه فشارهای تحریم برداشته بشود؛ حالا علاوه بر اینکه آن کاری را که آنوقت قول دادند بکنند و بنا بود همان روز اوّل انجام بگیرد و تا هشت و نُه ماه هنوز بهطور کامل انجام نگرفته و ناقص است -که مسئولین ما این را صریحاً بیان میکنند؛ آنهایی که خودشان دستاندرکار بودند این را صریحاً بیان کردند و بیان میکنند- [انجام ندادند]، این را باز وسیلهای قرار بدهند برای فشارهای مجدّد به جمهوری اسلامی؛ نه، جمهوری اسلامی با اتّکاء به قدرت الهی و با باور کردن قدرت حضور مردم، از هیچ قدرتی در دنیا هراس ندارد. اگر کسی به تقلید از روحیّههای ضعیف بنیاسرائیل میگوید که «اِنّا لَمُدرَکون»(شعرا: 61) -حالا به ما میرسند و پدر ما را در میآورند- ما هم به تقلید از حضرت موسی عرض میکنیم که «کَلّا اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین».(شعرا: 62)
1395/09/27 بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی
پیامبر اسلام رحمت برای بشر و جهادگر بر علیه دشمن بشریت
اهمّیّت وجودیِ وجود مقدّس پیغمبر اعظم بقدری است که خدای متعال بهخاطر دادن این نعمت به بشر، بر او منّت میگذارد؛ لَقَد مَنَّ اللّهُ عَلَی المُؤمِنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولًا مِن اَنفُسِهِم.(آل عمران: 164) امام سجّاد (علیهالصّلاةوالسّلام) در صحیفهی سجّادیّه اینجور عرض میکند به خدای متعال: اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی مَنَّ عَلَینا بِمُحَمَّدٍ نَبیِّه دونَ الاُمَمِ الماضیَة وَ القُرونِ السّالِفَة. منّت الهی برای این عطیّهی بزرگ به بشریّت، تصریح قرآن و کلام ائمّهی معصومین است؛ این خیلی عظمت است. «رَحمَةً لِلعلَمین»(انبیاء: 107) تعبیری است که خدای متعال برای پیغمبر بیان فرموده است، نه «لِفِرقَةٍ مِنَ البَشَر» یا «لِجَمعٍ مِنَ العالَمین»؛ نه، رَحمَةً لِلعلَمین؛ برای همه رحمت است. آن پیامی که او از سوی خداوند متعال آورده است، هدیه میکند به بشریّت؛ این بصیرت را، این راه را در اختیار همهی آحاد بشر قرار میدهد.
البتّه هستند کسانی که صاحبان قدرتند، صاحبان زر و زورند، مایل نیستند که این سفرهی گستردهی رحمت الهی مورد استفادهی آحاد مردم قرار بگیرد؛ با قدرت آنها مخالفند؛ لذا در مقابل این حرکت الهی میایستند. آنوقت خدای متعال میفرماید: یاَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ وَ لا تُطِعِ الکافِرینَ وَ المُنافِقین؛(احزاب: 1) دنبال آنها مرو، مراقب باش؛ در جای دیگر میفرماید: یاَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقینَ وَ اغلُظ عَلَیْهِم؛(توبه: 73) با کفّار و با منافقین مبارزه کن. میفرماید «جاهِد»؛ نمیفرماید «قاتِل»؛ «قاتِلِ الکُفّارَ وَ المُنافِقین» [قتال] همیشه لازم نیست، امّا جهاد همیشه لازم است.
گاهی جهاد، جهاد سیاسی است، گاهی جهاد فرهنگی است، گاهی جهاد نرم است، گاهی جهاد سخت است، گاهی با سلاح است، گاهی با علم است؛ همهی اینها جهاد است امّا در همهی اینها باید توجّه داشت که این جهاد، علیه دشمن است، علیه دشمن بشریّت است، علیه دشمنانی است که به اتّکاء قدرت خود و زر و زور خود، وجود سنگین و مطامع خودشان را بر بشریّت تحمیل میکنند. سازش با آنها معنا ندارد؛ اِتَّقِ اللّهَ وَ لا تُطِعِ الکافِرینَ وَ المُنافِقین. ...
اشکال کار ما این است که ما از مجموعهی کامل تعالیم الهی خطاب به پیغمبر و توصیفی که خدا از پیغمبر میکند، غفلت میکنیم. اگر این مجموعهی کامل را مقابل نظر قرار بدهیم، آنوقت آن رفتار درست، آن صراط مستقیمی که پیغمبر بر آن قرار داشته، جلوی پای ما ظهور پیدا خواهد کرد. اِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُستَقیم؛(۹) این صراط مستقیم را باید پیدا کرد.
شیعه انگلیسی و سنی آمریکایی موجب تفرقه
امروز دو اراده در این منطقه با یکدیگر در تعارضند: یک اراده، ارادهی وحدت است؛ یک اراده، ارادهی تفرقه است. ارادهی وحدت، متعلّق به مؤمنین است؛ فریاد اتّحاد و اجتماع مسلمین از حنجرههای بااخلاص بلند است و مسلمانها را دعوت میکنند به اینکه به مشترکاتشان توجّه بکنند؛ اگر این[طور] بشود و اگر این وحدت اتّفاق بیفتد، وضعی که امروز مسلمانها دارند دیگر به این شکل نخواهد بود و مسلمان عزّت پیدا خواهد کرد. امروز شما ملاحظه کنید از منتهاالیه شرق آسیا در میانمار مسلمانکشی هست، تا غرب آفریقا در نیجریه و امثال اینها؛ همهجا مسلمانها [کشته میشوند]؛ حالا یکجا به دست بودایی کشته میشوند، یکجا به دست بوکوحرام و داعش و امثال اینها کشته میشوند. یک عدّهای هم در این آتشها میدمند؛ شیعهی انگلیسی و سنّی آمریکایی مثل هم هستند؛ همه، دولبهی یک قیچی هستند؛ سعیشان این است که مسلمانها را به جان هم بیندازند؛ این پیام ارادهی تفرقه است که ارادهی شیطانی است؛ امّا پیام وحدت این است که اینها از این اختلافات عبور بکنند، در کنار هم قرار بگیرند، با هم کار کنند.
انگلیس موجب تفرقه و نکبت
[اگر] شما امروز نگاه کنید به اظهاراتی که از مستکبرین و متصرّفین فضاهای حیاتی ملّتها سر میزند، میبینید که دعوت به تفرقه است؛ از قدیم، به سیاست انگلیسیها گفته میشد سیاستِ تفرقه بینداز و آقایی کن؛ فَرِّق تَسُد، آقایی کن به برکت تفرقه انداختن؛ آنوقتی که انگلیس قدرتی داشت، این سیاست آنها بود؛ امروز هم این سیاست را قدرتمندان امروز مادّی دنیا دارند؛ چه آمریکا، چه اخیراً باز انگلیس. انگلیسها در منطقهی ما همیشه منبع شر بودند، همیشه منبع نکبت برای ملّتها بودند؛ ضربههایی که اینها به حیات ملّتها در این منطقه زدند، شاید در کمتر نقطهای در دنیا از سوی یک قدرتی نظیر داشته باشد. در شبه قارّهی هند -که امروز هند و بنگلادش و پاکستان است- آنجور ضربه زدند، آنجور مردم را فشار دادند؛ در افغانستان یکجور، در ایران یکجور، در منطقهی عراق یکجور؛ بالاخره در فلسطین هم که آن حرکت مشئوم(نامبارک) و خباثتآلود را انجام دادند و مسلمانها را و در واقع یک ملّت را آواره کردند و از خانهی خودش دور کردند؛ یک کشور تاریخی ثبتشدهی از چند هزار سال پیش -به نام فلسطین- با سیاست انگلیسیها از بین رفت. در این منطقه از دو قرن پیش به این طرف -دو قرن و اندکی، از حدود ۱۸۰۰ [میلادی] به این طرف- هرچه از انگلیسها سر زده است، شرّ و فساد و تهدید بوده؛ آنوقت این مسئول انگلیسی(ترزا می نخست وزیر انگلستان) میآید اینجا و میگوید ایران تهدید منطقه است؛ ایران تهدید منطقه است؟ این خیلی بیشرمی میخواهد که کسانی که خودشان در طول زمان، تهدید و خطر و نکبت برای منطقه بودهاند، بیایند کشور مظلوم و عزیز ما را متّهم کنند؛ اینها اینجوری هستند.
95/09/15 بیانات در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت چهارهزار شهید استان گلستان
هزینه استکبار برای تفرقه بین شیعه و سنی و استان گلستان الگوی وحدت
امروز پولهایی که خرج میشود برای ایجاد اختلاف بین مذاهب اسلامی و بین سنّی و شیعه و به قول فرنگیها اتاقهای فکر -که مینشینند و فکر میکنند و طرّاحی میکنند و برنامهریزی میکنند- اگر تشریح بشود برای مردم، واقعاً مردم تعجّب خواهند کرد که این همه کار دارد میشود برای اینکه دو نفر مسلمان که یکی سنّی یا یکی شیعه است، پهلوی همدیگر ننشینند، با هم حرف نزنند، باهم قهر باشند، باهم دشمن باشند، علیه هم سلاح بکشند. علیرغم همهی اینها در ایران اسلامی درست بهعکس آنچه آنها خواستهاند، اتّفاق افتاده است و یکی از بهترین مناطق در این زمینه، منطقهی گلستان است.
علاقه مردم به رهبری و عدم درک استکبار
همین اواخر -چند ماه قبل از این- یک نامهای برای من آمد از [خانوادهی] آن بانوی ترکمن که در قضایای منا به شهادت رسیده بود. (خانم مرجان نازقلچی؛ فرماندار سابق شهرستان بندرترکمن) خانوادهی ایشان برای من نوشته بودند که ایشان مکّه رفته و یکی را استشهاد کرده که از طرف حقیر زیارت رفته -حالا یا همین سفر یا یک سفر قبل- این خیلی مهم است. یک بانوی ترکمن، بدون اینکه من او را بشناسم، نام او را بدانم، به نیابت از این حقیر بلند میشود میرود سفر مکّه و حج میکند و بعد هم این را استشهاد میکند -استشهاد کردند، نوشتند و امضا کردند، چند ماه قبل از این برای ما فرستادند- اینها آن چیزهایی است که در کشور ما و در ملّت ما، آن نقاط قوّت حقیقی است. این جنگ نامتقارن که گفته میشود، معنایش این است که یک طرف از یک وسایلی و ابزارهایی برخوردار است که طرف دیگر، آن ابزارها را ندارد و حتّی گاهی نمیشناسد؛ یک مصداقش همین است. این محبّتها، این ارتباطها، این هماهنگیها چیزهایی است که طرف مقابل ما -که استکبار جهانی است، صهیونیسم است، آمریکا است- اصلاً اینها را نه میدانند و نه حتّی میشناسند و نمیتوانند تحلیل بکنند؛ برایشان قابل تحلیل هم حتّی نیست.
استان گلستان و وفاداری به انقلاب
یک نکته هم مسئلهی وفاداری این مردم (استان گلستان) به انقلاب و مسائل انقلاب است. من سال ۴۳ آمدم گرگان، آنجا منبر میرفتم. حدود یک سال بعد از قضایای پانزدهم خرداد بود؛ دههی دوّم یا سوّم صفر بود؛ آن اجتماع و حرکتی که مردم میکردند و آن استقبالی که مردم میکردند و آن هیجانی که مردم نشان میدادند، برای من شگفتآور بود؛ نشاندهندهی بیداری و علاقهمندی مردم به این حرکت بود؛ هنوز آنوقت خبر زیادی هم که نبود، هنوز مبارزه همهگیر و فراگیر که نشده بود.
لزوم ارزشگذاری شهدا همانند ارزشگذاری خداوند و نظام مدیون فداکاریها و شهید نظاره گر وعده الهی قبل از خروج از دنیا
مسئلهی شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است که [فرمود]: یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقتُلونَ وَ یُقتَلونَ وَعداً عَلَیهِ حَقًّا فِی التّوریةِ وَ الاِنجیل وَالقُرآن؛(توبه: 111) این کسانی که در راه خدا مجاهدت میکنند و جان خودشان را در کف دست میگیرند، هم دشمن کشتنشان، هم کشتهشدنشان ارزش دارد؛ پیش خدای متعال وعدهی الهی بر رحمت به اینها است. حالا آن که جانش را در این راه از دست میدهد، در روایات داریم که هنوز از این نَشئه(و دنیا) خارج نشده، علائم رحمت الهی را مشاهده میکند؛ یعنی در روایات دارد بمجرّد اینکه شهید از اسب میافتد -آنوقت با اسب میجنگیدند- هنوز به زمین نرسیده، وعدهی الهی را دریافت میکند؛ یعنی حتّی در این نشئه چشمش باز میشود و حقیقت را میبیند و رحمت الهی را، فضل الهی را بهطور ملموس درک میکند و دریافت میکند؛ این ارزش شهدا است. اگر این شهادتها نبود، اگر این فداکاریها نبود، این نظام باقی نمیماند؛ این نهال، مورد تهاجم طوفانهای سخت بود. علّت اینکه این نظام باقی ماند و این نهال از بین نرفت و بحمدالله به این درخت تناور تبدیل شد، فداکاریها و ایثارگریها و شهادتطلبیها و واردمیدانشدنها بود؛ این را باید نگه داشت. دشمن را باید شناخت، کید دشمن را باید شناخت.
لزوم درک حادثه عجیب انقلاب و دفاع از آن و بزرگداشت شهدا مصداق این دفاع
در آن دورانی که همهی دستها و سیاستها و قدرتها سعیشان بر این بود که مطلق دین را، بخصوص اسلام را منزوی کنند، آنوقت زندهترین ادیان یعنی اسلام عزیز و گویاترین متون الهی یعنی قرآن کریم، بتواند در یک کشوری خودش را بالا بکشد و گسترهی کشور را در دست بگیرد و علاوه بر این، حدود جغرافیایی را درهم بریزد و وارد مناطق گوناگون دنیا بشود، این خیلی حادثهی عجیب و مهمّی است. دشمن این حادثه را دید و احساس خطر کرد و از روز اوّل هم علیه نظام اسلامی مشغول فعّالیّت و تلاش شدند و تا امروز هم بحمدالله نتوانستهاند و بعد از این هم قطعاً به فضل الهی نخواهند توانست [کاری بکنند]؛ لکن شرطش این است که همهی ما احساس مسئولیّت کنیم یعنی همه باید احساس مسئولیّت کنیم و هر کدام در هرجا که هستیم، واقعاً وظیفهی اوّلی و اصلی خودمان را دفاع از نظام اسلامی قرار بدهیم و حرکتمان را با این تنظیم کنیم. این کار شما هم که [نام] شهدا را احیاء میکنید و نام اینها را بلندآوازه میکنید و برای اینها بزرگداشت میگیرید، قطعاً در همین جهت و مؤثّر در این راه است و انشاءالله یک صدقهی جاریه و یک حسنهی ماندگار است
لزوم تولید مخاطب در کنار تولید کتاب و رساندن کتابها به ذهن جوان
ما فقط دلمان به این خوش نباشد که حالا کتابی را تولید کردیم؛ البتّه بلاشک تولید کتاب مهم است یا تولید فیلم و تولید هنری مهم است؛ منتها در کنار این، پیدا کردن مخاطب یا به یک معنا تولید مخاطب [هم] مهم است. سعی کنید کتاب را بتوانید به ذهن مخاطبین برسانید. امروز جوانهای ما احتیاج دارند به خوراکهای فکری. خیلی از این جوانهای امروز ما حتّی جوانهای فعّال و خوب ما هم نه انقلاب را درک کردند، نه امام را درک کردند، نه دوران جنگ را درک کردند، نه از این قضایای گوناگون مطّلعند. حالا شما گفتید پنجم آذر؛ خب جوانهای گرگانی میدانند پنجم آذر چه اتّفاقی افتاده؟ این خیلی مهم است. بدانند روز پنجم آذر چه اتّفاقی افتاده که در تاریخ ثبت شده؛ یعنی این مهم است. اینکه جوانها تاریخ خودشان را، گذشتهی خودشان را و در واقع شناسنامهی انقلابی خودشان را بدانند، خیلی مهم است. این را باید سعی کنید که حتّیالمقدور انجام بدهید. این هم البتّه احتیاج دارد به کار؛ یعنی کار سادهای نیست. مشکلتر از کتاب نوشتن، رساندن کتاب به چشم و ذهن مخاطب است؛ این خیلی مهم است. این هنر لازم دارد، دقّت لازم دارد، ظرافتهایی دارد که بایستی بتوانید اینها را وارد ذهن اینها بکنید.
لزوم آگاهی دادن به جوان درباره اهمیت وحدت شیعه و سنی
همین مسئلهی سنّی و شیعه که مطرح شد -هم ایشان فرمودند، هم من عرض کردم- خیلی مسئلهی مهمّی است؛ جوانهای شیعه و سنّی بدانند که این چقدر مهم است. امروز دشمنان از این اختلافات، از این دلخوریهایی که گاهی به وجود میآید -یا از این طرف، یا از آن طرف- دارند استفاده میکنند. امثال داعش و تکفیریها و مانند اینها از همین چیزها دارند استفاده میکنند؛ ما باید جلوی استفادهی اینها را بگیریم. این نمیشود مگر اینکه جوان شیعه، جوان سنّی، بدانند که این کاری که الان دارند میکنند، این هماهنگی و همزیستی و همکلامی و همدلیای که بین اینها هست، خیلی چیز بزرگی است؛ این بزرگترین حربه است بر ضدّ دشمن ایران، دشمن اسلام و دشمن قرآن. این را بدانند و حفظ کنند. اینها را بایستی به شکل ملموسی به ذهن مخاطبان جوان خودمان منتقل و منعکس کنیم.
95/09/23 بیانات در مراسم جشن تکلیف دانشآموزان
جشن تکلیف، جشن تشرف انسان به ساحت لطف پروردگار
اوّلین چیزی که باید توجّه بکنیم، این است که جشن تکلیف یعنی چه؟ جشن تکلیف یعنی اینکه نوجوان به مرحلهای رسیده که این قابلیّت را پیدا کرده که خدای متعال با او حرف بزند. تکلیف یعنی مأموریّتی که خدای متعال به شما میدهد که اگر این مأموریّت را به بهترین وجهی انجام بدهید، زندگی شخصی خودتان و زندگی خانوادگی و زندگی اجتماعی را به خوشبختی نزدیک میکنید؛ این معنای تکلیف است. تکلیف یعنی مأموریّت الهی. انسان تا وقتیکه به مرحلهی تکلیف نرسیده، قابلیّت این را ندارد که با خدای متعال حرف بزند یا خدا با او حرف بزند و به او مأموریّت بدهد. وقتی شما به تکلیف میرسید، معنایش این است که این لیاقت را، این قابلیّت را، این شخصیّت را پیدا کردهاید که خدای بزرگ، آفرینندهی جهان و انسان، شما را مخاطب قرار میدهد، به شما مأموریّت میدهد، شما را مورد احترام خودش قرار میدهد. جشن تکلیف درحقیقت جشن تشرّف یک انسان، یک نوجوان به ساحت لطف و توجّه پروردگار است؛ این را قدر بدانید.
آغاز تکیلف و استحکام بنیه معنوی و ثمره آن برخورد شجاعانه با مسائل زندگی
دوران زندگی انسان، دوران حوادث بیشماری است. شماها انشاءالله دهها سال در این دنیا زندگی خواهید کرد، حوادثی را خواهید دید، مسائل فراوان زندگی را مشاهده خواهید کرد، آنها را تجربه خواهید کرد؛ اگر بنیهی معنوی شما مستحکم باشد، در برخورد با این حوادث، شجاعانه، سربلند و پُرافتخار به پیش خواهید رفت؛ هم افتخار دنیوی پیدا میکنید، هم افتخار معنوی و عزّت الهی پیدا میکنید؛ این از همین لحظهی تکلیف شروع میشود. لحظهی تکلیف شما و دوران بلوغ معنوی شما دوران بسیار مهمّی است.
عزیزان من، فرزندان من! من توصیه میکنم از همین حالا، از همین روزها و ماههایی که تشرّف به تکلیف پیدا کردهاید، رابطهی خودتان را با خدای متعال مستحکم کنید. عیب بزرگ دنیای مادّی غرب، قطع رابطهی انسان با خدا است؛ [برای] این است که دچار انحطاط معنوی و لغزشهای اخلاقی فراوان میشوند؛ [برای] این است که دچار نومیدی میشوند و جوانهایشان دچار سرگردانی و سرگشتگی میشوند؛ [برای] این است که روزبهروز تمدّن غرب دارد افول میکند؛ [چون] رابطهی با خدا را قطع کردهاند. راز پیشرفت یک انسان به صورت شخصی و فردی، و یک جامعه به صورت جمعی، این است که بتواند رابطهی خود با خدا را حفظ کند. ارتباطتان را با خدا حفظ کنید.
توکل ثمره نماز و موجب اعتماد به نفس
بهترین راه ارتباط با خدا، در درجهی اوّل همین نمازی است که میخوانید. از همین حالا، از همین دوران آغاز تکلیف سعی کنید نماز را با توجّه بخوانید. توجّه یعنی چه؟ یعنی اینکه در حال نماز، احساس کنید دارید با مخاطب عظیم خودتان حرف میزنید؛ با خدا دارید حرف میزنید؛ این احساس را در خودتان به وجود بیاورید. وقتی انسان با خدای متعال حرف میزند، هم به او اعتماد و توکّل میکند، هم از او طلب و درخواست میکند؛ این اعتماد و توکّل به خدا، به انسان شجاعت میبخشد. شما در زندگی باید با شجاعت حرکت کنید؛ با اعتمادبهنفس حرکت کنید؛ این حالت شجاعت و اعتمادبهنفس، در ارتباط با خدا به دست میآید. سعی کنید نماز را اوّل وقت بخوانید، با توجّه بخوانید.
لزوم تأثیر گذار بودن نوجوانان در محیط خود و مصونیت بخضی خود و دیگران در مقابل تسلط دشمن
در محیط مدرسه و در محیط خانه، بهعنوان یک نوجوان شاداب، فعّال، کاری، مثبت، حضور خودتان را مؤثّر قرار بدهید. سعی کنید در اطرافیان خودتان اثر بگذارید؛ هم در مدرسه، هم در محیط خانه، هم در محیط بازی، روی همسالان و دیگران سعی کنید اثر بگذارید؛ میتوانید اثر بگذارید.
عزیزان من! امروز ملّت ما و کشور ما دشمنانی دارد؛ دشمنانی که سعی میکنند از هر راهی برای نفوذ در کشور و تسلّط بر این کشور استفاده کنند؛ تسلّط اقتصادی، تسلّط سیاسی، تسلّط فرهنگی. یکی از راههایی که آنها در پیش میگیرند، نفوذ در جوانان ما و نوجوانان ما است؛ متوجّه این نفوذ باشید. سعی کنید به خودتان مصونیّت ببخشید؛ نه فقط به خودتان، [بلکه] به پیرامونیان خودتان -به کسانی که با آنها همکلاس هستید، همدرس هستید، همبازی هستید- در مقابل دشمنان مصونیّت ببخشید.
نوجوانان و لزوم ورزش و تغذیه سالم برای سلامت جسمی و نماز و دعا و توسل و یاد شهدا برای سلامت معنوی و کتابخوانی برای سلامت فکری
امروز جوانهای ما بایستی، هم سلامت جسمی، و هم سلامت معنوی، و هم سلامت فکری را با هم داشته باشند و برای خودشان نگه دارند. سلامت جسمی را با ورزش و با تغذیهی مناسب؛ سلامت معنوی و قلبی را هم با توجّه به خدا، با نماز، با دعا، با توسّل، با یاد شهدا؛ سلامت فکری را هم با کتابخوانی تأمین کنید؛ از کتابهای خوب، راهگشا، راهنما -که از سوی متفکّران و نویسندگان خوب ما تهیّه شده و در اختیار ما گذاشته شده- استفاده کنید و بخوانید. این موجب میشود که نسل نوجوان ما، هم سلامت جسمی داشته باشد، هم سلامت معنوی و روحی داشته باشد، هم سلامت فکری و عقلانی داشته باشد؛ آنوقت این، آیندهی کشور را تأمین میکند.
نوجوانان و لزوم یاد شهدا و مطالعه کتابهای مربوط به آنها
عزیزان من! از یاد شهیدان غفلت نکنید. شهیدان عزیز ما کسانی بودند که در عین جوانی و بعضی در عین نوجوانی حاضر شدند برای خیر کشور، مصالح کشور، حفظ استقلال کشور، دفع دشمنان کشور، جان خودشان را فدا کنند؛ این خیلی ارزش والایی است. باارزشترین دارایی انسان، عمر انسان و جان انسان است؛ خیلی همّت لازم است، خیلی شجاعت لازم است که این را در راه خدا بدهد. من توصیه میکنم این کتابهایی را که دربارهی شهدا نوشته شده، دربارهی ایثارگران دوران دفاع مقدّس نوشته شده و شخصیّتهای اینها را تشریح میکند، بخوانید؛ هم کتابهای شیرین و کتابهای پرجاذبهای است، هم ذهن شما را با مسائل بسیاری آشنا میکند.
95/10/19 بیانات در دیدار مردم قم
نونزده دی و ارزش عمل بهنگام و بی ارزشی عمل توابین و قیام اهل مدینه
لا یَستَوی مِنکُم مَن اَنفَقَ مِن قَبلِ الفَتحِ وَ قاتَلَ [اولئِکَ اَعظَمُ دَرَجَةً] مِنَ الَّذینَ اَنفَقوا مِن بَعدُ وَ قاتَلوا.(حدید: 10) مردم قم قبل از آنکه حرکت بزرگی از ملّت ایران دیده بشود و شروع بشود، قیام کردند. خب، حرکت مردم قم حرکت بسیار اثرگذاری بود و ایران را لرزاند؛ همهی دلهای آماده را متوجّه یک فرصتی و یک امکانی و یک حقیقتی کرد و نهضت به راه افتاد، تا بقیّهی قضایایی که میدانید. تکرار مطلب لازم نیست، آنچه لازم است، درس گرفتن از این قضایا است. از اینجور قضایا باید درس گرفت. درسها هم نوبهنو مطرح میشود. هر روزی ما -من، شما، آحاد مردم- احتیاج داریم به اینکه از حوادث گذشته درس بگیریم.
نکتهی اصلیای که در قضیّهی قم وجود دارد که من آن نکته را هم بارها عرض کردهام و تکرار میکنم، این است که مردم قم در آن مقطع، بهنگام عمل کردند. همیشه کار وقتیکه در وقت خود انجام گرفت، تأثیر میکند یا تأثیر آن افزایش پیدا میکند. همان کار را اگر گذاشتیم بیات شد، مدّتی گذشت و بعداً انجام گرفت، گاهی اثر نمیکند یا اثر کمی میکند. هنر قمیها این بود که نکته را فوراً گرفتند، دشمنی را فوراً شناختند و در همان وقت اوّل به آن پاسخ دادند، وَالّا اگر بعد از آنکه آن رفتار خباثتآمیزِ توطئهآمیزِ دشمن نسبت به امام بزرگوار انجام گرفت، این دست آن دست میکردند، [میگفتند] حالا میکنیم، فردا میکنیم، یک ماه دیگر میکنیم، این حوادث بعدی اصلاً به وجود نمیآمد. فریضه وقت دارد، در وقت خود باید فریضه را انجام داد؛ بهترین وقت انجام فریضه هم اوّل وقت -وقت فضیلت- است. خب، بعضی اصلاً فریضه را انجام نمیدهند، [میگویند] بیخیال؛ بعضی انجام میدهند امّا با تأخیر؛ بعضی میگذارند وقت که گذشت انجام میدهند، مثل توّابین؛ توّابین آنوقتی که باید میآمدند -که عاشورا بود- نیامدند، وقتی آمدند که کار از کار گذشته بود. یا قیام مردم مدینه با رهبری عبدالله بن حنظله. آمدند در مقابل یزید ایستادند، قیام کردند، حاکم مدینه را بیرون کردند، امّا دیر؛ آنوقتی که شنیدند که حسینبنعلی (علیهماالسّلام) از مدینه خارج شد، آنوقت باید به این فکر میافتادند، نیفتادند؛ دیر به فکر افتادند، یک سال بعد [به فکر افتادند]؛ نتیجه هم همانی شد که تاریخ ثبت کرده است؛ قتلعام شدند، تارومار شدند، نابود شدند، هیچ کاری هم نتوانستند بکنند. کار را در وقت باید انجام داد. خب، اگر بخواهیم کار را در وقت انجام بدهیم، بایستی فریضه را بشناسیم، بدانیم چه کاری باید انجام داد تا آن را در وقت خود انجام بدهیم.
زدودن وابستگی و عقب ماندگی دو مصداق عمده ذلت ملت ایران و دو هدف عمده انقلاب
این انقلاب یک حرکت عظیمی بود برای اینکه وابستگی و عقبماندگی را -این دو ذلّت بزرگ را- به برکت اسلام و با راهنمایی و رهبری اسلام، از این ملّت بزداید؛ دو درد طولانیِ مزمن بود، اینها را علاج بدهد؛ انقلاب برای این به وجود آمد و نظام جمهوری اسلامی بر این اساس تشکیل شد.
عدم توهم بودن دشمن و استقلال و پیشرفت علت دشمنی
بعضیها تکیهکلامشان این است که آقا دائم دشمن نتراشید! دشمن را حرکت ملّت میتراشد. فرض کنید یک قلدری آمده است خانهی شما را، دکان شما را، محلّ استراحت شما را، زندگی شما را غصب کرده است؛ وقتی شما آمدید او را بیرون کردید، خب شما حقّتان را انجام دادهاید، حقّتان را گرفتهاید امّا او با شما دشمنی میکند. تا وقتیکه امید داشته باشد که بتواند بر شما غلبه پیدا کند، به شما ضربه میزند. ما با کسی دشمنی جدیدی ایجاد نکردهایم؛ اینها دشمنی میکنند. آن کسانی که از وابستگی ایران به خودشان بهره میبردند، امروز با ما دشمنند؛ دشمن خونی! آن کسانی که از عقبماندگی ملّت ایران منتفع میشدند، امروز با ما دشمنند؛ دشمن خونی، دشمن آشتیناپذیر
از بین رفتن دشمنی با ناامیدی و یا اصلاح دشمن
این دشمنی ممکن است تا قیامت طول نکشد، عَسَى اللّهُ اَن یَجعَلَ بَینَکُم وَ بَینَ الَّذینَ عادَیتُم مِنهُم مَوَدَّة؛(ممتحنه: 7) ممکن است یک وقتی اتّفاق بیفتد در آینده -صد سال دیگر، پنجاه سال دیگر، نمیدانیم- که این دشمنی از بین برود؛ امّا شرط از بین رفتن دشمنی چیست؟ این که او ناامید بشود یا اصلاح بشود؛ که حالا این [اصلاح شدن] بعید است، اصلاح شدن ابرقدرتها بعید است.
آمریکا، انگلیس، زرسالاران بینالمللی و صهیونیستها دشمنان اصلی انقلاب
دشمن، امروز مشخّصاً عبارت است از آمریکا، انگلیس، زرسالاران بینالمللی، صهیونیستها و دنبالههایشان؛ حالا دنبالههایشان خیلی اهمّیّتی ندارند، ارزشی ندارند که آدم اسم از آنها بیاورد؛ اصلیها اینها هستند. آمریکا دشمن است با جمهوری اسلامی، با ایران مستقل، با ایران روبهجلو و پیشرونده؛ انگلیس که مستعمرِ پیرِ ازکارافتادهی دورهی قبل است و حالا باز مجدّداً به این منطقه میخواهد نفوذ کند، دشمن است
ناامیدی، بینشاطی، تنبلی دشمنان درونی
دشمن درونی عبارت است از بیانگیزگی، ناامیدی، بیحالی، بینشاطی، تنبلی؛ اینها دشمن ما است. اَللّهُمَّ اِنّى اَعوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلِ وَ الهَرَمِ وَ الجُبنِ وَ البُخلِ وَ الغَفلَةِ وَ القَسوَةِ وَ الفَترَةِ وَ المَسکَنَة؛ اینها دشمنهای ما هستند. اَللّهُمَّ اِنّی اَعوذُ بِکَ مِن نَفسٍ لا تَشبَع وَ مِن قَلبٍ لا یَخشَع وَ مِن دُعاءٍ لا یُسمَع و مِن صَلاةٍ لا تَنفَع.
لزوم اشتباه نگرفتن دشمن و برادر ناباب را شیطان اکبر فرض کردن
اگر دشمن را اشتباه بگیریم، اگر به جای شیطان اکبر واقعی، یک برادر ناباب یا ناراهی -که حالا برادر ما است، ولو ناباب و ناراه است- شیطان اکبر ما شد، ضربه خواهیم خورد.
دشمنی آمریکا در پایان دولت اوباما
فرض کنید وزیر خارجهی(جان کری) خوشاخلاق!(خنده حضار) آمریکا در نامهی وداعیّهی خود توصیه میکند به دولت بعدی که به ایران سخت بگیرید، هرچه میتوانید سختگیری کنید، تحریمها را حفظ کنید، نگه دارید، بدانید با سختگیری میشود از ایران امتیاز گرفت کمااینکه ما گرفتیم -او میگوید- خب این دشمن است؛ حالا این دشمن، دشمن خندان است؛ یک دشمن بود که میآمد صریحاً میگفت که ایران محور شرارت است،(جورج بوش) او این را صریحاً نمیگوید امّا رفتار او همین رفتار است.
عدم توهم وجود دشمن
نه این است که میخواهیم شعار بدهیم، نه اینکه به قول بعضی آدمهای بیانصاف میگویند اینها در کار داخلی خودشان درماندهاند، ناچارند دشمن بتراشند؛ نه، دشمنتراشی نیست؛ خب دشمن است، چشمت را باز کن تا ببینی؛ ببندی چشمت را، البتّه نمیبینی؛ سرت را داخل برف فروکنی، نمیبینی؛ امّا سرت را بلند کن، نگاه کن، میبینی.
اهداف تجزیه طلبانه انگلیس در کشورهای عراق، سوریه، یمن و لیبی و سخن محمدرضا پهلوی در ایرانستان شدن ایران بعد از رفتن او
انگلیسها مجدّداً به خلیج فارس [آمدهاند]؛ البتّه ما از یکی دو سال قبل خبر داشتیم؛ شنیده بودیم که اینها بنا دارند دوباره به خلیج فارس بیایند؛ حالا آمدند. میآیند اینجا به یک عدّه از حکّام خلیج فارس -که هیچ صمیمیّتی هم بینشان نیست؛ اینجور نیست که خیال کنیم واقعاً آنها با این حکّام خلیج فارس صمیمیاند؛ نه، میخواهند استفاده کنند، میدانند آنها را میشود زیر بار گرفت؛ میآیند با آنها اینجوری حرف میزنند- میگویند ایران تهدید است! خب، تهدید خود انگلیسهایند. امروز محافل انگلیسی مینشینند برای منطقه و برای ایران اسلامی تصمیمگیری میکنند؛ یکی از تصمیمهایشان تجزیهی کشورهای منطقه است. این چیزی که عرض میکنم، تحلیل نیست، حدس نیست؛ اینها اطّلاعات است. میگویند دوران یک عراق، یک سوریه، یک یمن، یک لیبی گذشته؛ یعنی عراق تجزیه بشود، سوریه تجزیه بشود، لیبی تجزیه بشود، یمن تجزیه بشود؛ اسم ایران را نمیآورند، چون جرئت نمیکنند، میترسند. از افکار عمومی ایران بشدّت میترسند وَالّا همان حرفی را که محمّدرضا قبل از رفتن گفت که «اگر ما برویم، ایران میشود ایرانستان» -منظورش این بود که مثل افغانستان، مثل ترکمنستان، مثل مانند اینها، اینجا هم یک قسمتی به نام ایرانستان میمانَد، بقیّه هم تقسیم میشود بین دولتهای متفرّق- اینها [هم] میخواهند همان حرف را بزنند؛ در این امید بودند، تلاششان را هم کردند، توی دهنشان هم خورد لکن در ذهنشان هنوز هست؛ [امّا] به زبان نمیآورند. خب این دشمن است.
برنامه دشمن برای دوران بعد از برجام در دوازده سال بعد
دشمن شاخ و دُم دارد؟ از حالا نشستهاند، دارند برای دوران بعد از پایان برجام فکر میکنند که بعد از آن چه محدودیّتهایی را بر ایران تحمیل کنیم -که دوران برجام به خیال آنها ده سال، دوازده سال مثلاً باید طول بکشد- از حالا دارند فکر آنوقت را میکنند که ما با ایران، آنوقت چه کار کنیم، چه بگوییم، چهجوری عمل کنیم که محدودیّت ایجاد کنیم. دیگر دشمن از این بدتر؟ از این خبیثتر؟ اینکه بنده میگویم انگلیسِ خبیث، این خباثت اینها است.
تسلیح نیروهای بومی برای تقابل با کشور نقشه دشمنان
یکی از برنامههای اینها که تصریح میکنند، آموزش و تسلیحِ افرادِ بومیِ انتخابشده است؛ یعنی [میگویند] ما در این کشورها، ازجمله در ایران، افرادی از خود ایران را انتخاب میکنیم، با اینها ارتباط برقرار میکنیم، اینها را آموزش میدهیم، تجهیزشان میکنیم -امروز هم تجهیز کردن آسان است، اینترنت هست و فضای مجازی هست و ارتباطات گوناگون هست- تا به جان کشور بیفتند، به جان نظام اسلامی بیفتند، به جان ملّت بیفتند؛ اینها حرفهایی است که اینها دارند میگویند؛ خب این شد دشمن.
مقاوم سازی کشور، راه مقابله با دشمن و ایمان و عناصر اقتدار عبارتند از: معرفت ایمانی، رشد علمی، پیشرفت اقتصادی و عزت ملی
ما باید درمقابل چه کار کنیم؟ وظیفهی ما این است که ما کشور را، هم نیرومند کنیم، هم مقاوم کنیم؛ قدرت کشور را بالا ببریم و آن را مقاومسازی کنیم. قدرت کشور چهجوری بالا میرود؟ اینها حرفهایی است که باید روی آن فکر کنیم و برنامهریزی کنیم؛ این برنامهریزی به عهدهی همه است؛ به عهدهی مسئولین هست، به عهدهی سیاستمداران هست، به عهدهی حوزههای علمیّه هست، به عهدهی دانشگاهها هست، به عهدهی عناصر فعّال فرهنگی هست، به عهدهی عناصر فعّال سیاسی هست؛ باید روی اینها برنامهریزی کنند. ما باید مقاومسازی کنیم و کشور را نیرومند کنیم.
چهجوری نیرومند کنیم؟ عناصر اقتدار برای کشور چه چیزهایی است؟ من چند موردش را میشمرم: یکی ایمان اسلامی است، ایمان دینی است. ایمان دینی جزو مهمترین عناصر مقاومت و تحرّک این کشور است؛ مال امروز هم نیست، از ۱۳۰ سال، ۱۴۰ سال پیش به اینطرف، هر حرکتی در این کشور انجام گرفته است که اثرگذار، جریانساز و مؤثّر بوده است، عنصر ایمان دینی حرف اوّل را در آن میزده است.
علاوه بر ایمان دینی، معرفت دینی [لازم] است. ایمان دینی باید با معرفت همراه باشد؛ معرفت دینی چیست؟ همین مطلبی که مرحوم مدرّس فرمود که «دیانت ما عین سیاست ما است، سیاست ما عین دیانت ما است» -و امام بزرگوار ما هم همین معنا را و همین مفهوم را، هم گفت و هم عملی کرد- این یکی از عناصر اقتدار کشور است. امروز یکی از توصیههای اساسیای که هیئتهای اندیشهورز آمریکایی و انگلیسی دُور هم مینشینند، فکر میکنند، طرّاحی میکنند، دارند ارائه میدهند و به فعّالان مطبوعاتی و رسانهای و اینترنتی و سیاسی و غیره تعلیم میدهند، این است که میگویند با دینِ سیاسی باید مخالفت کرد؛ یعنی تبلیغِ جدایی دین از سیاست؛ یعنی جدایی دین از زندگی؛ دینِ گوشهی مسجد، دین داخل خانه، دین فقط در دل، نه در عمل، که اقتصاد غیر دینی باشد، سیاست غیر دینی باشد، زیر بار دشمن رفتن غیر دینی باشد، با دوست جنگیدن، با دشمن همراه شدن -بر خلاف نصّ دین- وجود داشته باشد، امّا ظاهر هم ظاهر دینی باشد؛ این را میخواهند. معرفت دینی یعنی اینکه دین -همهی ادیان؛ ادّعای ما این است که همهی ادیان اینجور هستند، حتّی مسیحیّت، امّا آنکه مسلّم و واضح و روشن است، دین اسلام است که پیغمبر اکرم اوّلْکاری که بعد از غربت دوران مکّه انجام داد، ایجاد حکومت بود و دین را با ریختن در قالب حکومت توانست ترویج بکند- جدای از حکومت نیست. معنای اینکه دینی از حکومت جدا باشد، این است که دین بنشیند دائم نصیحت بکند، دائم حرف بزند و قدرتمندان هم هر کار که دلشان میخواهد برخلاف دین و بر ضدّ دین بکنند؛ هر وقت هم که خواستند یک لگدی به سر اینها بزنند؛ دین غیر سیاسی یعنی این. این را میخواهند، این را دنبال میکنند. نخیر، این معرفت باید وجود داشته باشد که دین منفکّ از سیاست نیست؛ و دشمن دین، از آن دینی میترسد که دولت دارد، قدرت دارد، ارتش دارد، اقتصاد دارد، سیستم مالی دارد، تشکیلات گوناگون اداری دارد؛ از این دین میترسد؛ وَالّا آن دینی که مردم میروند و در مسجد عبادت میکنند، خب بکنند، صد سال بکنند؛ پس این هم یک از عوامل [اقتدار کشور]. این را بدانید که عدم انفکاک دین از زندگی و از سیاست و جریان دین در همهی شراشر(سراسر) زندگی جامعه، یک معرفت درست دینی است؛ این باید تحقّق پیدا بکند و باید دنبال این بود. وَالّا اسم دین و اسم روحانیصفتیِ ماها و عمّامهبهسریِ ماها و مانند اینها که کاری نمیکند؛ باید حقیقتاً حرکت کنیم.
یکی از عوامل قدرت، حرکت سریع علمی است؛ قدرت علمی. حدیث «اَلعِلمُ سُلطان» را من مکرّر خواندهام. با قدرت علمی ما هم مخالفند.
همان عناصر بومیای که آن انگلیسیِ خبیث توصیه کرد و تأکید کرد که باید در داخل کشورها اینها را به کار بگیریم و مجهّزشان بکنیم، همان عناصر گاهی در دانشگاهها سعی میکنند جوان ما را مأیوس کنند، برای اینکه حرکت علمی انجام ندهد؛ اگر بااستعداد است، او را کوچ بدهند به طرف خارج؛ [میگویند] «آقا! برو فلانجا، اینجا ماندهای که چه؛ خودت را ضایع میکنی»؛ و پول هم بدهند، پاداش هم بدهند. البتّه جوانهای مؤمن ما ایستادهاند؛ این را من میتوانم شهادت بدهم. علیرغم خباثتهایی که بعضی از عناصر خودفروختهی دشمن در سطح دانشگاهها و بیرون دانشگاهها انجام میدهند برای اینکه بذر نومیدی را بپاشند، جوانهای ما، جوانهای مؤمن ما ایستادهاند. چند روز قبل از این، مدالگیران و برجستگان یک دانشگاه برجستهی کشور (صنعتی شریف) آمده بودند، جوری حرف میزدند که انسان واقعاً مبهوت میمانْد از زیبایی و صحّت و اتقان حرف زدن اینها.
یک مسئلهی دیگر، پیشرفت اقتصادی و حلّ مشکلات مردم است. یکی از اهداف آنها از این تحریمها همین است که مردم را از نظام جدا کنند؛ مردم دچار مشکلات باشند؛ بیکاری باشد، رکود باشد، مشکلات گوناگون اقتصادی باشد؛ ما همینطور حرف بزنیم، مردم هم دچار مشکلات [باشند]. تحریم میکنند برای اینکه این کارها اتّفاق بیفتد و تحریم را هم که بظاهر برمیدارند، جوری برمیدارند که این مشکلات برطرف نشود. ما باید در مقابل چه کار کنیم؟ پادزهر ما این است که ما کاری کنیم که اقتصاد، اقتصاد قوی، مقاوم و پایدار [بشود]، یعنی همان «اقتصاد مقاومتی» که بارها گفتهایم و گفتهایم و گفتهایم.
حفظ عزّت ملّی در مذاکرات بینالمللی، در رفتوآمدها، زیر بار زور نرفتن، عزّت ملّی را حفظ کردن، یکی از عوامل اقتدار کشور است. در آن جلسهای که ما نشستهایم و داریم با طرف مقابلمان حرف میزنیم، او نگاه میکند ببیند روحیّهی ما چهجوری است، انگیزهی ما چقدر است، همّت ما چقدر است؛ بر اساس آن برآوردی که میکند، با ما رفتار خواهد کرد. باید عزّت ملّت را، عزّت کشور را حفظ کنیم؛ [آنوقت] مردم هم احساس عزّت میکنند؛ این میشود توانمندی و مایهی اقتدار کشور.
عنصر دینی در قضیه تنباکو، مشروطیت و نهضت ملی شدن نفت
قضیّهی تنباکو که یک حرکت عظیم مردمی در کشور بود، عنصر دینی داشت؛ مرجع تقلید حکم کرد، مردم بر طبق حکم او بهخاطر ایمان دینی عمل کردند و یک خیانت بزرگ را که برای سالهای متمادی پدر این ملّت را درمیآورد، از سر این ملّت دور کردند.
مشروطیّت؛ مشروطیّت حرکتی بود که با پیشآهنگی علما که مظهر دینداری مردم بودند، توانست پیش برود. بله، فلان روشنفکر، فلان نویسنده، فلان محفلِ پنهانی در کشور بود، نهاینکه نبود امّا پیش نمیرفت، کاری نمیتوانستند بکنند، نفوذی در مردم نداشتند. آنچه در مشروطه مردم را به میدان آورد، عبارت بود از حضور علمای تراز اوّلی مثل مرحوم شیخ فضلالله نوری، مثل مرحوم سیّدمحمّد طباطبائی، مثل مرحوم سیّدعبدالله بهبهانی؛ اینها علمای بزرگ بودند؛ در تهران و در تبریز علمای بزرگ، در اصفهان علمای بزرگ، در بعضی از شهرهای دیگر هم همینجور، در فارس همینجور، علمای بزرگ جلو افتادند و مردم دنبال اینها آمدند؛ منتها خب انگلیسها اینجا زرنگتر از ما بودند؛ هم بین علما اختلاف ایجاد کردند [هم بین مردم]. در تهران بین آن دو بزرگوار و شهید بزرگوار شیخ فضلالله نوری اختلاف ایجاد کردند. شیخ فضلالله نوری که پیشقدمترین عالم برای برقراری مشروطه بود، به اتّهام ضدّیّت با مشروطه به دار کشیده شد! این کاری بود که آنها کردند. مردم را کشاندند به سفارت و یک عدّهای دودستی مشروطه را تقدیم انگلیسها کردند؛ و مشروطه آن شد که دنبالش رضاخان بود و پنجاه سال، شصت سال عقبماندگی این کشور، امّا شروع حرکت با دین بود.
نهضت ملّی شدن صنعت نفت؛ ببینید اینها تاریخ است. اینکه من مدام میگویم تاریخ را بخوانید، در تاریخ تأمّل کنید، برای اینها است. اگر علما نبودند و انگیزهی دینی نبود، قطعاً نهضت ملّی شدن صنعت نفت پیش نمیرفت؛ این را همه بدانند. در مقدّمهی این نهضت آیتالله کاشانی بود. پشتیبان او مرجع تقلیدی مثل مرحوم آسیّدمحمّدتقی خوانساری در قم بود. مروّجان این فکر، یک جمعی در قم و در مشهد ما یک عالم دینی، یک منبریِ درجهی یک و یک فعّال مذهبی گویندهی متفکّر درجهی یک [بودند]؛ اینها مروّجین نهضت ملّی بودند، مردم بهخاطر دین آمدند. بعد که مرحوم کاشانی را جدا کردند، علما را طرد کردند، مذهبیها را کنار گذاشتند، مصدّق شکست خورد. تا دین بود، تا عنصر ایمان دینی بود، حرکت به جلو بود؛ وقتی این [عنصر] از آن گرفته شد، حرکت متوقّف شد، شکست خورد، تبدیل به عکس شد. یک آمریکایی با یک چمدان اسکناس آمد در تهران و همهی قضایا را به هم زد.
اهداف دشمن در زدودن ایمان و عزت ملی و حرکت علمی و حمله به بسیج و سپاه و شورای نگهبان
هدف دشمن این است. ایمان را از بین ببرد، حیا و عفاف را از بین ببرد، پایبندی به مبانی دینی را از بین ببرد، اعتقاد راسخ به حاکمیّت دین را از بین ببرد، عزّت ملّی را مخدوش کند، حرکت علمی را متوقّف کند، دستگاهها و مجموعههایی که مظهر اقتدار کشور و اقتدار ملّتند، اینها را تضعیف کند. شما میبینید به سپاه حمله میشود، به بسیج حمله میشود، به شورای نگهبان حمله میشود، اینها همین است.
وجود دستگاه مقتدر امنیتی و نظامی، روحانیت زمان شناس و در صحنه، قوه قضائیه مقتدر و دولت برنامه ریز شجاع، موجب ناکامی دشمن
باید دید، آنچیزی که میتواند دشمن را در اهداف خودش ناکام کند چیست؟ ما اگر بتوانیم یک دستگاه امنیّتی قوی داشته باشیم، یک دستگاه نظامیِ مردمیِ مقتدر داشته باشیم، یک حرکت عظیم مردمی به نام بسیج داشته باشیم، یک روحانیّت آگاه متوجّه به زمان و زمانشناس و داخل صحنه داشته باشیم، یک قوّهی قضائیّهی مقتدرِ کامل داشته باشیم، یک دولت برنامهریز دقیقِ شجاع داشته باشیم؛ اگر اینچیزها را داشته باشیم، حرکت ملّت ایران و حرکت کشور، حرکت موفّقی خواهد شد. اینها را باید تأمین کرد، دنبال اینها باید بود. هرکدام را که داریم خدا را شکر کنیم و نگه داریم؛ هرکدام را که نداریم تأمین کنیم؛ برای خودمان فراهم بکنیم.
فتنه 88، نه دی و عدم شناخت دشمن از ملت ایران
دشمن با همهی برنامهریزیهایش، مردم ما را نشناخته، ملّت ایران را نشناخته؛ اشتباه میکنند. دیدید در سال ۸۸ خطا کردند و آن فتنه را راه انداختند و کار را به جاهایی رساندند که به خیال خودشان جاهای بسیار باریک و حسّاس و دقیقی بود، [امّا] ناگهان حرکت عمومی نهم دی همه را مبهوت کرد.
تضعیف ایمان جوانان خیانت به دین و به کشور
همهی قشرهای فعّال کشور، از روحانیّون، دانشگاهیان، مسئولان کشور، مدیران کشور، بخصوص مدیران ارشد کشور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، روشنفکران، نویسندگان، همه وظیفه داریم که عوامل اقتدار را در کشور -که شمردم- تقویت کنیم. آن که ایران را دوست دارد، باید بداند حملهی به ایمانِ اسلامیِ جوانان، یک خیانت به ایران است. بعضیها هستند که ایران را دوست دارند، کشور را دوست دارند، [امّا] خیلی پایبندی و دلبندی به دین و شریعت و مانند این چیزها ندارند؛ آنها هم باید بدانند که اگر واقعاً ایران را دوست دارند، اگر حقیقتاً خائن نیستند و دشمن در لباس دوست نیستند، نباید دین را -دین جوانان را، ایمان جوانان را- تضعیف کنند. آن که ایمان جوانان را تضعیف میکند، دارد به کشور خیانت میکند؛ نهفقط به دین.
دشمن شناسی درس نونزده دی
درس امروزِ من و شما از حادثهی نوزدهم دی این باشد که بدانیم باید دشمن را شناخت، شیوه و سمتوسوی کار دشمن را دانست و بهنگام، بوقت با هر وسیلهای که در اختیار من و شما هست، در مقابل او باید ایستاد. اگر این کار را کردیم، بدانید دشمنان جهانی و بینالمللی ما -همانهایی که گفتم؛ از آمریکا و انگلیس و صهیونیسم و کمپانیهای بینالمللی و زرسالاران بینالمللی و دشمنان عنود- در مقابل ملّت ایران هیچ غلطی نخواهند توانست بکنند.
95/11/19 بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش
کار نیروی هوایی در 19 بهمن 57 و جنگ، مصداق رزق لایحتسب و لزوم همراهی تدبیر با توکل
نیروی هوایی در دوران رژیم طاغوت، درواقع نزدیکترینِ بخشهای ارتش آن روز به دستگاه طاغوت و به نظام سیاسی وابستهی به آمریکا بود. هیچکدام از بخشهای دیگر ارتش آن روز، به قدر نیروی هوایی مورد اعتماد و اطمینان و امید رژیم طاغوت نبودند. درست از همین بخش، رژیم طاغوت یک ضربهی سهمگین خورد؛ این ضربهی سهمگین که عرض میکنیم، به معنای واقعی کلمه است؛ یعنی ارتش، با آن نظمی که درست کرده بودند، با آن فضایی که برای ارتش به وجود آورده بودند، ناگهان جمعی از کارکنان همین ارتش -آن هم از آن بخش حسّاس نیروی هوایی که اینقدر مورد اعتماد آنها بود- بیایند با امام انقلاب، با رهبر انقلاب بیعت کنند؛ نه مخفیانه، [بلکه] روز روشن، آشکارا و با بلند کردن کارتهای شناسایی روی دستشان! بنده آنجا بودم؛ در خیابان ایران که اینها داشتند میآمدند به طرف مدرسهی محلّ سکونت امام، همینطور گروهگروه -مثل گروهانگروهان- پشت سر هم حرکت میکردند و شعار میدادند و کارتهای شناساییشان را بالای دستشان گرفته بودند؛ خیلی حادثهی عجیبی بود؛ یعنی درست مصداق این آیهی شریفه: فَأَتاهُمُ اللهُ مِن حَیثُ لَم یَحتَسِبوا؛(حشر: 2) از آنجایی که در حساب رژیم طاغوت نمیگنجید، ضربه خوردند. در محاسباتشان همهچیز را ممکن بود احتمال بدهند، جز این یکی را؛ و درست همین یکی که دورترین احتمال بود، اتّفاق افتاد؛ یعنی نیروی هواییِ ارتش آن روز با آن فرمانده وابسته، با آن وابستگیهای گوناگون -با آن وابستگیهای فراوان ابزاری و تجهیزاتی و آموزشی و غیره- ناگهان بیاید و در کنار مردم، با امام و با رهبر انقلاب بیعت بکند؛ این ضربهی عجیبی بود؛ هیچ انتظارش را نداشتند. ما هم انتظارش را نداشتیم، یعنی انقلابیّون و مؤمنین هم در این طرف صف، چنین انتظاری نداشتند. این درواقع رزق لایُحتسب بود: وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا ٭ وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب؛(طلاق: 2 و 3) گاهی یک کمکی، مددی، نفَسی، خونی به انسان میرسد از آنجایی که هیچ خیالش را نمیکرد و هیچ در محاسبات او نمیگنجید. برای این جبهه هم رزق لایُحتسب بود.
خب، همینجا یک درس بگیریم: رزق لایُحتسب را همیشه در محاسباتتان بهطور اجمال در نظر داشته باشید. درست است که محاسبات عقلانی و مادّی، تأثیرگذارند، در این شکّی نیست، و لازمند -هیچ آموزشی از آموزشهای اسلام به ما نمیگوید که محاسبات عقلانی نکنید، محاسبات فکری و مادّی انجام ندهید؛ نه، حتماً باید محاسبه کرد- امّا یک جایی هم باز بگذارید برای محاسباتی فراتر از مسائل مادّی؛ فراتر از آنچه به عقل انسان میرسد؛ این، رزق لایُحتسب است؛ این همان چیزی است که محاسبه نشده است و به ما میرسد؛ این در همهی محاسبات ما وجود دارد؛ در همهی کارهای جبههی مؤمن، این را باید رعایت کرد و در نظر داشت و انتظارش را داشت. در دعا میخوانیم: یا مَن اِذا تَضایَقَتِ الاُمورَ فَتَحَ لَها باباً لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام؛ وقتی کارها گره میخورَد، وقتی به حسب ظاهر بنبست به وجود میآید، گاهی خدای متعال از یک گوشهی این بنبست یک راهی باز میکند که -لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام- هرگز وَهم بشر و اندیشهی انسانی به آن نرسیده بود؛ چنین چیزی وجود دارد. یک نمونهاش جنگ تحمیلی است.
جنگ تحمیلی درحالی آغاز شد که ما از لحاظ امکانات، از لحاظ عدد نیرو، از لحاظ سازماندهی و تشکیلات، بسیار بسیار با آن مهاجم -رژیم بعثی صدّام- فاصله داشتیم؛ او آماده بود، تجهیزاتش مرتّب بود، سازماندهیاش محکم بود، لشکرهایش معلوم بودند، نیروی هوایی و نیروی زمینیاش هر دو آماده بودند، پدافندش، پشتیبانیهایش، مهندسیاش، [قسمتهای] گوناگون و همه چیزش آماده بود، [ولی] ما در همهی این مسائل مشکل داشتیم؛ هم در تجهیزات مشکل داشتیم، هم در نیروی انسانی مشکل داشتیم، هم در مهندسی مشکل داشتیم، هم در پشتیبانی مشکل داشتیم، هم در ابزار و تشکیلات مشکل داشتیم. من یک وقتی در همین جلسهی نوزدهم بهمن گفتم که آن روز، فرمانده نیروی هوایی ما فهرست هواپیماهای قابل استفاده را آورد به من داد، گفت حدّاکثر طیّ هفده هجده روز، کلّیّهی پرندههای ما پروازشان قطع خواهد شد و تمام خواهد شد، چون قطعه میخواهند؛ آخرینش سی۱۳۰ بود. همان روزهای اوّل، دوّم، سوّم، باید اف۵ و اف۴ و اف۱۴ و مانند اینها یواش یواش از رده خارج میشدند، مثلاً آنچه تا پانزده روز یا بیست روز باقی میماند، هواپیمای سی۱۳۰ بود -اینها هواپیمای ترابری بود- که ما مثلاً یک تعدادی از اینها داشتیم. آن روز اینجور تصوّر میکردیم؛ امّا «فتَحَ باباً»، نیروی هوایی ما تا آخر جنگ فعّال بود، تلاش کرد، کار کرد. «فتَحَ لَها باباً لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام» یعنی این، رزق لایُحتسب یعنی این؛ این را در محاسبات همیشه داشته باشید. اگر مؤمن باشیم، اگر در ذیل عنایتِ توکّل به خدا و امید به خدا عقلانیّت را به کار بیندازیم، آنوقت این باب برای ما باز خواهد شد؛ نه اینکه عقلانیّت را تعطیل کنیم، نه اینکه محاسبات مادّی را کنار بگذاریم؛ نه، همهی اینها لازم است و ما هم همیشه تأکید میکنیم، امّا در کنار این، یک جایی بگذارید برای مدد الهی؛ اگر چنانچه اهل توکّل به خدا هستیم، اهل امید به خدا هستیم. در این ۳۷، ۳۸ سالی که از اوّل انقلاب گذشته، در همهی مسائلِ انقلاب همینجور بوده و ما همیشه مدد الهی را مشاهده کردهایم.
لزوم توکل به خداوند و اعتماد نکردن به دشمن و به شیطان
نقش امید و توکّل به خدای متعال است که رزق لایُحتسب به دنبال میآورد؛ این کجا است؟ آنوقتی که انسان در ذیل توکّل به خدا و امید به خدای متعال، عقلانیّت را به کار ببرد. اگر عکس شد، نه؛ اگر چنانچه ما خواستیم عقلانیّت را در سایهی اعتماد به شیطانها به کار بگیریم، آنجا جور دیگری خواهد شد. آیهی قرآن در سورهی مبارکهی نور میفرماید که «اَعمالُهُم کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّمئانُ مآءً»؛ مثل سراب، انسان تشنه، زمین خشک را از دور [شبیه] آب میبیند؛ بعد که نزدیک میشود، میبیند «لَم یَجِدهُ شَیئًا وَ وَجَدَ اللهَ عِندَه»،(نور: 39) میبیند هیچ چیز نیست. امید بستن به شیطانها این است؛ امید بستن به قدرتهای مادّی و شیطانی این است. عقلانیّت و تدبیر و کارکرد عاقلانه در مسائل مختلف -در دیپلماسی، در مسائل کشوری، در ادارهی داخل کشور، در تجهیزات، در علم، در صنعت و در غیره- کار لازمی است، امّا اعتماد به شیاطین، اعتماد به آن کسی که با اصل وجود شما مخالف است، خطای بزرگی است. به آن قدرتی که اصل وجود جمهوری اسلامی را، اصل قدرت گرفتن اسلام را نمیتواند تحمّل بکند و نمیتواند بپذیرد، نمیشود اعتماد کرد؛ به او نمیشود امید داشت؛ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّمئانُ ماءً، این همان سراب است؛ به خدا اگر توکّل کردید، رزق لایُحتسب وجود دارد؛ به شیطان اگر اعتماد کردیم، «کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحسَبُهُ الظَّمئانُ ماءً» است؛ این حرفی است که یکایک من و شما بایستی همیشه در ذهنمان باشد؛ یکایک ملّت ایران باید در ذهنشان باشد.
نفاق آمریکا و تشکر از ترامپ برای رسوا گری بر علیه آمریکا
این آقا(ترامپ) که تازه در ایالات متّحده [سرِ کار] آمده، میگوید شما باید از آمریکا متشکّر باشید، از دولت اوباما متشکّر باشید! چرا متشکّر باشیم؟ هیچ متشکّر هم نیستیم؛ [او هم در] همان تشکیلاتی بود که این تحریمهای سنگین را به نیّت فلج کردن جمهوری اسلامی و ملّت ایران، بر ملّت ایران تحمیل کردند؛ امیدشان این بود که فلج بکنند. البتّه به این امید نرسیدند و هرگز نخواهند رسید و هرگز هیچ دشمنی نمیتواند ایران را فلج کند. میگوید متشکّر باشید؛ نخیر، اصلاً متشکّر نیستیم. چرا متشکّر باشیم؟ به خاطر تحریمها؟ بهخاطر ایجاد داعش؟ بهخاطر به آتش کشیدن منطقه؟ سوریه را به آتش کشیدند، عراق را به آتش کشیدند؛ چرا باید متشکّر باشیم؟ بهخاطر حمایت از فتنهی انتخابات در سال ۸۸ در کشور؟ از آنطرف به بنده نامه مینویسد و اظهار ارادت و محبّت و همکاری میکند، از این طرف علناً و صریحاً از فتنهگر حمایت میکند و میگوید ما پشت سر شما ایستادهایم و دنبال فتنه ایجاد کردن در کشور است؛ چهرهی نفاق [همین است]؛ همان دستکش مخملینی که روی پنجهی آهنی کشیده شده بود که من این را بارها گفتم. ما هیچ تشکّری نمیکنیم. ما میدانیم که چه کار میکردند؛ میفهمیم که آنها چه کار میکردند؛ این میگوید از او تشکّر کنید، از من هم بترسید! نه از شما هم نمیترسیم. روز بیستودوّم بهمن، مردم جواب این تهدیدها و این حرفها را در خیابان خواهند داد؛ نشان میدهند که ملّت ایران در مقابل تهدید چه موضعی میگیرد. نخیر، از تهدید کسی هم ما نمیترسیم. بله، ما از این آقایی که تازه آمده، متشکّریم؛ تشکّر ما بهخاطر این است که زحمت ما را کم کرد و چهرهی واقعی آمریکا را نشان داد. کاری که ما در طول سی و چند سال [دربارهی] فساد سیاسی، فساد اقتصادی، فساد اخلاقی، فساد اجتماعی در دستگاه حاکمهی آمریکا دائم میگفتیم، این آقا آمد در دورهی انتخابات و بعد از انتخابات، این را علنی و عریان کرد. الان هم با این کارهایی که دارد میکند، نشان میدهد که حقیقت آمریکا چیست، حقوق بشر آمریکایی یعنی چه؛ بچّهی پنجساله را دستبند میزنند! حقوق بشر اینها این است.
95/11/27 بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی
پیشرو بودن آذربایجان در تحولات مختلف کشور در طول تاریخ
مردم آذربایجان و مردم تبریز نهفقط در قضیّهی انقلاب و بیستونهم بهمن -که بیستونهم بهمن موتوری شد برای پیروزی انقلاب در بیستودوّم بهمن سال بعد؛ موتور بود برای اینکه بتواند این کار انجام بگیرد؛ پیشبَرنده بود- بلکه از حدود ۱۲۰ سال، ۱۳۰ سال قبل در همهی قضایای مهمّ تحوّل اجتماعی در کشور و مسائل مهمّ سیاسی، یکی از اصلیترین محورهای مبارزه بودهاند؛ این را جوانهای عزیز ما بدانند؛ شناسنامهی آذربایجان این است. هم در قضیّهی تنباکو و مرحوم حاج میرزا جواد مجتهد تبریزی، [هم] در قضیّهی مشروطیّت -که خب قضایای مشروطهی آذربایجان معروف است- هم در قضیّهی نهضت ملّی و جدایی نفت از انگلیس، آذربایجان یکی از جاهای مهمّ نقشآفرین بود؛ هم در انقلاب اسلامی، هم در جنگ تحمیلی، هم در حوادث قبل از جنگ در خود تبریز و خود آذربایجان، مردم آذربایجان بودند که نقشآفرینی کردند.
اوایل انقلاب یک حرکتی را بعضی شروع کردند در ضدّیّت با انقلاب در ایجاد شکاف در شقّ عصای(و اتحاد) مردم انقلابی ایران، به خیال خودشان تبریز را جای مناسبی برای این کار دانستند -که این همیشه جزو سیاستهای قدیمی انگلیس و عناصر ضدّ ایران بوده است- رفتند آنجا شلوغ کردند. ما عضو شورای انقلاب بودیم؛ در تهران بحث میشد، بعضیها نگران بودند، [امّا] امام فرمود هیچکس نگران نباشد، خود مردم تبریز جواب اینها را میدهند؛ و همین شد؛ هیچ احتیاج به کس دیگری نبود؛ مردم آذربایجان اینجور هستند. در دوران جنگ، لشکر عاشورا یکی از لشکرهای خطشکن بود؛ فقط هم آن لشکر نبود، علمای آذربایجان، قشرهای مختلف آذربایجان، دستگاههای پشتیبانی آذربایجان، همه در میدان بودند؛ تاریخ آذربایجان این است. آذربایجان همواره یکتنه ایستاده است در مقابل طمع کسانی که چشم دوختهاند به ایجاد شکاف قومیّتی در کشور؛ و امروز هم این کارها را دارند دنبال میکنند.
استحکام ملی مردم ایران و «آشتی ملی» اصطلاحی غلط بخاطر و قهر بودن مردم با فتنه جویان فتنه 88
ملّت ایران ایستادهاند، مجتمع هستند. حالا یک عدّهای یاد گرفتهاند تعبیرات «آشتی ملّی، آشتی ملّی» [را گفتن]؛ این حرفها به نظر من معنی ندارد؛ مردم مجتمعند، با هم متّحدند؛ آنجایی که پای اسلام در میان است، پای ایران در میان است، پای استقلال در میان است، پای ایستادگی در مقابل دشمن در میان است، مردم با همهی وجودشان ایستادهاند. ممکن است در فلان مسئلهی سیاسی دو نفر با هم اختلاف نظر داشته باشند [امّا] تأثیری نمیگذارد. چرا میگویید آشتی؟ مگر قهرند که بیایند با هم آشتی کنند؟ این تعبیرات را روزنامهها پَروبال میدهند، متوجّه نیستند که اشکال ایجاد میکند. وقتی شما میگویید آشتی، مثل این است که یک قهری وجود دارد؛ [درحالیکه] قهری وجود ندارد. بله، مردم ما با آن کسانی که به روز عاشورا اهانت کردند قهرند. ملّت با آنهایی که روز عاشورا، با قساوت، با لودگی، با بیحیایی آمدند جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهر است. با اینها آشتی هم نمیکنیم، و با آن کسانی که با اصل انقلاب بدند، میگویند اصل نظام هدف ما است، میگویند انتخابات بهانهی ما است؛ که البتّه آنها عدّهی معدودیاند، عدّهی کمیاند؛ در مقابل اقیانوس عظیم ملّت ایران آنها یک قطرهاند؛ چیزی نیستند. این اقیانوس با یکدیگر منسجم و متّحد است؛ این اتّحاد وجود دارد و باید وجود داشته باشد و روزبهروز باید تقویت بشود.
نقش راهمیپایی 22 بهمن در خنثی سازی سم پاشیهای تبلیغاتی دشمن در طول سال
نکتهی مهم این است که در طول سال با پول سازمان سیا و سازمان موساد و دستگاه اطّلاعاتی و جاسوسی انگلیس و دلارهای نفتی قارونها صدها رسانه علیه انقلاب حرف میزنند. در طول سال شب و روز مشغولند؛ دهها سیاسی ورشکستهی فراری را که از ایران فرار کردهاند پیدا میکنند، یک مزدی بهشان میدهند تا بنشینند تحلیل بنویسند، خبر بنویسند، سخنرانی تهیّه کنند علیه انقلاب و علیه نظام؛ از امام تا مردم ایران، تا فعّالیّتهای گوناگون انقلاب را -که حالا یک اشارهای من خواهم کرد- تحقیر کنند، انقلاب را متّهم کنند، نظام را متّهم کنند، تضعیف کنند. یک سال تلاش میکنند، بعد روز بیستودوّم بهمن، این باران رحمت الهی، این حضور عظیم مردمی مثل باران میبارد و این فضای آلوده و غبارآلود را تمیز میکند. مثل یک جریان مبارکی در خیابانها راه میافتد، ذهن مردم را پاکیزه میکند و از آلودگی پاک میکند. بیستودوّم بهمن این است.
زنده بودن انقلاب با حضور نسلهای سوم و چهارم در راهپیمایی 22 بهمن
یک بیستودوّم بهمن را داریم، یک روز قدس را داریم و هر کدام یک معنایی دارد، یک هدفی دارد؛ مردم این معنا را خوب درک میکنند و با توجّه به آن معنا وارد میدان میشوند. حالا در میدان چه کسانی هستند؟ این خیلی نکتهی مهمّی است. شما در شهر تبریز یا در شهرهای دیگر یا اینجا در تهران، این جمعیّت عظیمی را که دارند حرکت میکنند یک نگاهی بکنید؛ اکثر اینها ۳۷ سال عمرشان نیست -عمر انقلاب ۳۷ سال، ۳۸ سال است- یعنی اوّل انقلاب را ندیدهاند، امام را ندیدهاند، دوران دفاع مقدّس را ندیدهاند، دوران تلخ و سیاه اختناق زمان طاغوت را ندیدهاند امّا میآیند؛ با همان هیجان، با همان احساس، با همان معرفت، با همان روشنفکری و روشنبینی در خیابانها مشت گره میکنند و شعار میدهند و فریاد میزنند؛ معنایش چیست؟ معنایش این است که انقلاب زنده است؛ معنایش این است که انقلاب روینده است، بالنده است، اینها رویشهای جدید انقلابند؛ این نسل سوّم و چهارم انقلاب است که دارد میآید و در مقابل دشمن میایستد و حرف قاطع خودش را میزند. این خیلی مهم است.
راهپیمایی 22 بهمن نه نشان گله مند نبودن مردم از دولتها
به مسئولین عرض میکنم که این حضور مردمی در بیستودوّم بهمن را به حساب گلایه نداشتن آنها از فعّالیّتهای ما مسئولین به حساب نیاورید. مردم گلهمندند؛ از بسیاری از چیزهایی که در کشور میگذرد، مردم گلهمندند. مردم با تبعیض میانهای ندارند؛ هرجا تبعیض ببینند، احساس ناراحتی و رنج میکنند. هرجا کمکاری ببینند همینجور، هرجا بیاعتنائی به مشکلات ببینند همینجور، هرجا پیش نرفتن کارها را ببینند همینجور؛ مردم گلهمندند. بیستودوّم بهمن حساب خودش را دارد؛ ایستادگی مردم در مقابل دشمنِ کمینکردهی برای بلعیدن ایران یک حرف است که این در بیستودوّم بهمن ظاهر شد، امّا توقّعات آنها از ما مسئولین یک حرف دیگر است.
دروغ بودن تهدید جنگ نظامی و واقعی بودن جنگ فرهنگی
البتّه اینجور نیست که مسئلهی ما فقط مسئلهی اقتصاد باشد؛ همه میدانند، بنده روی مسئلهی فرهنگ خیلی حسّاسیّت دارم، روی مسئلهی علم خیلی حسّاسیّت دارم لکن وقتیکه در زمانهای محدود اولویّتها را نگاه میکنیم، مسئلهی اقتصاد کشور در اولویّت اوّل قرار میگیرد؛ چون دشمن به این متوجّه است؛ امروز هم همان کارها را دارند میکنند؛ این را همه توجّه کنند. چه در دورهی دولت قبلی آمریکا، چه در دولت فعلی آمریکا، یکی از ترفندهای دشمن این بوده است که مرتّب تهدید کنند به جنگ؛ و [اینکه] گزینهی نظامی روی میز است و مانند اینها. آن مسئول اروپایی هم، به مسئولین ما میگوید که جنگ در ایران حتمی بود؛ اگر برجام نبود، حتماً جنگ بود؛ دروغ محض! چرا میگویند جنگ؟ برای اینکه ذهن ما برود به جنگ [امّا] جنگ واقعی چیز دیگر است؛ جنگ واقعی جنگ اقتصادی است، جنگ واقعی تحریم است، جنگ واقعی گرفتن عرصههای کار و فعّالیّت و فنّاوری در داخل کشور است؛ این جنگ واقعی است. ما را به جنگ نظامی متوجّه میکنند تا از این جنگ غفلت کنیم؛ جنگ واقعی جنگ فرهنگی است. اینهمه تلویزیونهای گوناگون و شبکههای مختلف اینترنتی مشغول کارند برای اینکه دل و ذهن جوان ما را از دین و مقدّسات و عفّت و حیا و مانند اینها دور کنند؛ دارند جدّی تلاش میکنند، پولها خرج میکنند برای این کار! جنگ واقعی این است.
لزوم تقویت درونی در همه ابعاد طبق آیه شریفه وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة
در آیهی شریفهی «وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة»(انفال: 60) به احتمال زیاد منظور از «قُوَّة» فقط قوّهی نظامی نیست؛ البتّه قوّهی نظامی هم هست امّا فقط قوّهی نظامی نیست. اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة؛ هرچه میتوانید، درون خودتان را قوی کنید. معنای این استحکامِ ساختِ داخلیِ کشور که بنده مکرّر میگویم، این است. ازلحاظ علمی خودتان را قوی کنید، ازلحاظ فنّاوری خودتان را قوی کنید، ازلحاظ تولید داخلی قوی کنید، ازلحاظ نفوذ در بازارهای خارجی قوی کنید، ازلحاظ کشف ظرفیّتهای فراوانی که در این کشور هست و هنوز استفاده نشده است، قوی کنید و این ظرفیّتها را به کار بگیرید. ما که در سیاستها اعلام کردیم که کشور باید به رشد هشت درصد برسد، بعضی گفتند نمیشود! بعد متخصّصین و کارشناسها آمدند گفتند اگر ما ظرفیّتها را ملاحظه کنیم، رشد بیش از هشت درصد هم ممکن است در کشور اتّفاق بیفتد! نه رشدِ به معنای اینکه ما نفت بیشتر بفروشیم -البتّه این مفید است لکن این آن چیزی نیست که مورد نظر ما است- یعنی رشد تولید داخلی کشور، استحکام اقتصادی داخل کشور؛ یعنی همان اقتصاد مقاومتی که ما بارها تأکید کردهایم و تکرار کردهایم. آنوقت یک عدّهای میآیند روی کمبودها انگشت میگذارند، مبالغه میکنند، اغراق میکنند، پیشرفتها را نمیگویند، راهحلها را هم نمیگویند! اتّفاقاً اینها همان کسانی هستند که خودشان به دشمن گِرا دادند که ایران را تحریم کنند؛ گرای تحریم را اینها دادند. خود همینها بیش از همه -در داخل کمتر، در خارج بیشتر- روی نقاط ضعف تکیه میکنند.
لزوم شکر نعمت امید به آینده کشور
خدا را شکر میکنیم که شعلهی امید را در دلهای ما زنده نگه داشت که یک لحظه نسبت به آیندهی کشور ناامید نشدیم و بحمدالله آنچه را امید داشتیم، به بهتر از آن و بیشتر از آن رسیدیم؛ امّا این همهی آرزوهای ما نیست، همهی خواستههای ما نیست؛ همهی خواستههای خدا هم از ما نیست. ما یک قدمِ کوتاهی حرکت کردیم؛ باید گامهای بلندتری برداریم و برویم و به آنچه نظام اسلامی وعده داده است که ایجاد یک جامعهی اسلامی عادلانهی پیشروِ مقتدرِ باعزّت و باقدرت است انشاءالله برسیم و مطمئنّاً هم به آن خواهیم رسید؛ انشاءالله و باذن الله تعالی.
95/12/03 بیانات در ششمین کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه فلسطین
فلسطین و پیروزی مرحله ای آن
انتفاضهای که اینک در سرزمینهای اشغالی برای سوّمین بار آغاز شده، مظلومتر از دو انتفاضهی گذشته، امّا درخشان و پُرامید در حرکت است و به اذن الله خواهید دید که این انتفاضه، مرحلهی بسیار مهمّی از تاریخ مبارزات را رقم خواهد زد و شکستی دیگر بر رژیم غاصب تحمیل خواهد کرد. این غدّهی سرطانی، از هنگام آغاز، مرحلهای رشد کرده و به بلای کنونی تبدیل شده و درمان آن نیز باید مرحلهای باشد، که چند انتفاضه و مقاومت پیگیر و مستمر توانسته است اهداف مرحلهای بسیار مهمّی را محقّق سازد و همچنان توفنده به پیش میتازد تا دیگر اهداف خود را، تا زمان آزادی کامل فلسطین محقّق سازد.
کارساز نبودن سازش با اسرائیل بخاطر ماهیت تجاوزکارانه آن
ملّت بزرگ فلسطین که بتنهایی، بار سنگین مقابله با صهیونیسم جهانی و حامیان قلدر آن را به دوش میکشد، صبور و بردبار، امّا مستحکم و استوار به تمامی مدّعیان فرصت داده است تا ادّعای خود را به محک تجربه بسپارند. آن روز که با ادّعای نادرست واقعبینی و ضرورت پذیرش حداقل حقوق برای جلوگیری از ضایع شدن آن، طرحهای سازش به طور جدّی مطرح شد، ملّت فلسطین و حتّی همهی جریانهایی که نادرستی این دیدگاه برایشان از پیش اثبات شده بود، به آن فرصت دادند. البتّه جمهوری اسلامی ایران، از همان ابتدا بر نادرستی این نوع روشهای سازشکارانه تأکید کرد و آثار زیانبار و خسارتهای سنگین آن را گوشزد نمود. فرصتی که به روند سازش داده شد، آثار مخرّبی در مسیر مقاومت و مبارزهی ملّت فلسطین به همراه داشت، امّا تنها فایدهی آن، اثبات نادرستی تصوّر واقع بینی در عمل بود. اساساً روش و طریقهی شکلگیری رژیم صهیونیستی به گونهای است که نمیتواند از توسعهطلبی و سرکوبگری و تضییع حقوق حقّهی فلسطینیان دست بردارد؛ زیرا موجودیّت و هویّت آن در گروِ نابودی تدریجی هویّت و موجودیّت فلسطین است. چه، آنکه موجودیّت نامشروع رژیم صهیونیستی، در صورتی قابلیّت استمرار خواهد داشت که بر ویرانههای هویّت و موجودیّت فلسطین بنا شود. به همین دلیل است که حفاظت از هویّت فلسطینی و پاسداری از همهی نشانههای این هویّتِ بر حق و طبیعی، امری واجب، ضروری و یک جهاد مقدّس است. تا وقتی که نام فلسطین، یاد فلسطین و شعلهی فروزان مقاومت همهجانبهی این ملّت برافراشته بماند، امکان ندارد که پایههای رژیم اشغالگر، مستحکم گردد.
مشکل روند سازش فقط در این نیست که با کوتاه آمدن از حقّ یک ملّت، به رژیم غاصب مشروعیّت میدهد،که خود خطائی بزرگ و نابخشودنی است، بلکه مشکل در آن است که اساساً هیچ تناسبی با شرایط کنونی مسئلهی فلسطین ندارد و خصلتهای توسعهطلبانه و سرکوبگرانه و آزمندانهی صهیونیستها را در نظر نمیگیرد؛
موفقیت مقاومت فلسطین در جلوگیری از تجازوات تازه اسرائیل
برخی از جریانها و حتّی کشورهایی که در ظاهر ادّعای همراهی با مسئلهی فلسطین را دارند، ولی در حقیقت درصددند تا مسیر درست این ملّت را منحرف کنند، به مقاومت حمله میکنند. ادّعای آنان این است که مقاومت در پی چند دهه از عمر خود، هنوز نتوانسته است آزادی فلسطین را محقّق سازد؛ پس این روش نیازمند بازنگری است! در پاسخ باید گفت: درست است که مقاومت هنوز نتوانسته به هدف غائی خود یعنی آزادی کلِّ فلسطین دست یابد، لیکن مقاومت توانسته است مسئلهی فلسطین را زنده نگه دارد. باید دید اگر مقاومت نبود، اینک در چه شرایطی به سر میبردیم؟ مهمترین دستاورد مقاومت، ایجاد مانع اساسی در برابر پروژههای صهیونیستی است. موفّقیّت مقاومت، در تحمیل یک جنگ فرسایشی به دشمن است، یعنی توانسته برنامهی اصلی رژیم صهیونیستی را که سیطره بر کلِّ منطقه بود، به شکست بکشاند. در این روند، باید بحق، از اصل مقاومت و سلحشورانی که در دورههای مختلف و از همان ابتدای اجرای پردهی تأسیس رژیم صهیونیستی به مقاومت پرداختند و با تقدیم جان خود، پرچم مقاومت را برافراشته نگاه داشته و نسل به نسل آن را منتقل کردند، تجلیل شود. نقش مقاومت در دورههای بعد از اشغال بر کسی پوشیده نیست و یقیناً نمیتوان حتّی نقش مقاومت را در پیروزیِ ولو مختصرِ جنگ سال ۱۳۵۲ مصادف با ۱۹۷۳ میلادی نادیده انگاشت؛ و از سال ۱۳۶۱ مصادف با ۱۹۸۲ میلادی که عملاً بار مقاومت بر دوش مردم داخل فلسطین قرار گرفت، مقاومت اسلامی لبنان -حزبالله- از راه رسید تا یاریگر فلسطینیان در مسیر مبارزاتیشان باشد. اگر مقاومت، رژیم صهیونیستی را زمینگیر نکرده بود، اینک شاهد دستاندازی آن به دیگر سرزمینهای منطقه بودیم؛ از مصر گرفته تا اردن و عراق و خلیج فارس و غیره؛ آری این دستاورد بسیار مهم است، امّا این تنها دستاورد مقاومت نیست و آزادی جنوب لبنان و آزادی غزّه، تحقّق دو هدف مرحلهای مهم در روند آزادی فلسطین به شمار میرود که توانسته است روند گسترش جغرافیایی رژیم صهیونیستی را معکوس گرداند. از اوایل دههی ۶۰ هجری شمسی مصادف با دههی ۸۰ میلادی به بعد، دیگر نهتنها رژیم صهیونیستی قادر نبوده است به سرزمینهای جدیدی دستاندازی کند، بلکه عقبگرد آن با خروج ذلّتبار از جنوب لبنان آغاز شد و با خروج ذلّتبار دیگر از غزّه استمرار یافت.
تبلور ایمان در جنگ 33 روزه غزه
در جنگ ۳۳ روزه، عملاً همهی راههای امدادرسانی به ملّت لبنان و مقاومان سلحشور حزبالله بسته شده بود، امّا به یاری خداوند و اتّکاء به نیروی عظیم مردم مقاوم لبنان، رژیم صهیونیستی و حامی اصلی آن یعنی ایالات متّحدهی آمریکا، شکست مفتضحانهای را متحمّل شدند که دیگر بهآسانی جرئت حمله به آن دیار را نخواهند کرد. مقاومتهای پی در پی غزّه، که اینک به قلعهی شکستناپذیر مقاومت مبدّل شده است، در طی چند جنگ پیاپی نشان داد که این رژیم، ضعیفتر از آن است که در مقابل ارادهی یک ملّت، توان ایستادگی داشته باشد. قهرمان اصلی جنگهای غزّه، ملّت سلحشور و مقاومی است که باوجود تحمّل چندین سال محاصرهی اقتصادی، امّا با اتّکاء به قدرت ایمان، همچنان از این قلعه دفاع میکند.
لزم مدیریت اختلافات گروه های مقاومت فلسطینی
اختلاف میان گروههای مختلف فلسطینی است. تفاوت دیدگاه به دلیل تنوّع سلیقه در میان مجموعهها امری طبیعی و قابل درک است و تا آنجا که در همین محدوده باقی بماند، چه بسا موجب همافزایی و غِنای هرچه بیشتر مبارزات مردم فلسطین شود، لیکن مشکل از زمانی آغاز میشود که این اختلافات، به نزاع و خدای ناکرده درگیری بینجامد؛ که در این صورت جریانهای مختلف، با خنثی کردن قدرت و توان یکدیگر، عملاً در مسیری گام برمیدارند که خواست دشمن مشترک همهی آنها است. مدیریّتِ اختلاف و تفاوت نگرش و سلیقه، هنری است که همهی جریانهای اصلی باید آن را به کار گیرند و به گونهای برنامههای مختلف مبارزاتی خود را برنامهریزی کنند که فقط به دشمن فشار آورد و موجب تقویت مبارزه شود. اتّحاد ملّی بر اساس برنامهی جهادی، ضرورتی ملّی برای فلسطین است که انتظار میرود همهی جریانهای مختلف در جهت عمل به خواست همهی مردم فلسطین برای تحقّق آن بکوشند.
95/12/16 بیانات در دیدار دستاندرکاران راهیان نور
لزوم حفظ ایام الله
ما یاد روزهای بزرگ را نباید بگذاریم به دست فراموشی سپرده بشود. روزهای بزرگ هر کشوری و هر ملّتی آن روزهایی است که یک حادثهی الهی به وسیلهی مردم و با دست مردم در آن انجام گرفته است. ذَکِّرهُم بِاَیّامِ الله؛(ابراهیم: 5) خداوند متعال در قرآن دستور میدهد به پیغمبر که آنها را به یاد ایّامالله بینداز. ایّامالله همین روزهای بزرگ تاریخساز است. خب، هشت سال دفاع مقدّس -به یک معنا هر روزش را حساب کنیم- جزو این ایّامالله است؛ نباید بگذاریم که این حوادث به دست فراموشی سپرده بشود. قرآن ما را تعلیم میدهد؛ این یادهایی که در قرآن شده است: وَ اذکُر فِی الکِتٰبِ ابراهیم؛(مریم: 41) وَ اذکُر فِی الکِتٰبِ موسیٰ؛(مریم: 51) وَ اذکُر فِی الکِتٰبِ اِدریس؛(۵مریم: 56) وَ اذکُر فِی الکِتٰبِ مَریَم؛(مریم: 16) نباید بگذاریم فراموش بشود. قرآن به ما یاد میدهد که اینها را به یاد بیاور، اینها را تکرار کن. شما ببینید داستان حضرت موسی و داستان حضرت ابراهیم و دیگر داستانها در قرآن چقدر تکرار شده؛ باید به یاد آورد، باید نگذاشت فراموش بشود.
استمرار، محافظت و ارتقاء سه ضرورت کارهای اجرایی
کارهای اجرائی با تشکیل دادن و راهاندازی تمام نمیشود؛ بایستی بهطور دائم مراقبت کرد، مواظبت کرد که اوّلاً کار پیش برود، ثانیاً درست پیش برود و منحرف نشود، ثالثاً اعتلاء داشته باشد و یکنواخت نباشد؛ این روایت «مَن ساوی یَومَاهُ وَ هُوَ مَغبون»، در این مورد کاملاً صدق میکند یعنی [اگر] ما امروز کارمان مثل دیروز باشد، حتماً سرمان کلاه رفته است. امروز بایستی یک قدم بالاتر از دیروز، بهتر از دیروز حرکت کنیم؛ پس اینکه بنده مکرّر به مدیران گوناگون -در بخشهای نظامی، در بخشهای دولتی، در بخشهای قضائی و غیره- تأکید میکنم و تکرار میکنم که چشمهایتان را تا آن انتهای صفِ انسانیای که پشت سرِ شما است گردش بدهید، نگاه کنید، مراقبت کنید، برای این است.
ثروتهای فرهنگی کشور: میل به جهاد، اعتقاد به ایستادگی و دفاع مقدس
یکی از مهمترین ثروتهای ما، ثروت فرهنگی ما است؛ ما ثروت فرهنگی داریم. ثروت فرهنگی چیست؟ مثلاً میل به جهاد و اعتقاد به جهاد، یک ثروت فرهنگی است؛ یعنی شما وقتی در بین ملّت ایران حرکت کنید و گردش کنید، جز عدّهی معدودی، در بقیّهی مردم کشورمان یک انگیزهی حرکت در راه دین هست؛ حالا اندازهاش مختلف است؛ کم دارد، زیاد دارد. یکی همینقدر انگیزه دارد که اگر چنانچه در مقابل دوربین تلویزیون قرار گرفت به نفع کشور و بهنفع آرمانهای انقلاب و اسلام شعار بدهد؛ خیلی خب، خیلی خوب است، این انگیزه وجود دارد. یکی بیشتر از این انگیزه دارد، یکی تا آنجا انگیزه دارد که جانش را حاضر است بدهد و فدا بکند؛ این حسّ مجاهدتطلبی و مجاهدتپذیری و اعتقاد به مجاهدت یک ثروت فرهنگی است؛ این در کشور ما وجود دارد، در خیلی از کشورها نیست.
قبل از انقلاب، وقتیکه مجموعهی مبارزین ما با مجموعهی مثلاً مبارزین مارکسیست آن روز مواجه میشدند -چه در بحثهای جمعی، چه در بحثهای فردی، چه در زندان، چه در بیرون زندان- بنده همیشه این حرف را به خودیهایمان میگفتم؛ میگفتم که فرق ما و آنها این است که ما خدا داریم، آنها خدا ندارند؛ من دلم به حال آنها میسوزد. در گوشهی سلّول، در زیر شکنجه، در شرایط بسیار دشوار، ما یک پناهی داشتیم، یک خدایی داشتیم، به او پناه میبردیم، از او کمک میطلبیدیم؛ اگر هم ارادهی او اقتضا نمیکرد که آنجا به ما کمک بکند، لااقل دلمان خوش بود که او دارد میبیند که ما برای خاطر او داریم زجر میکشیم، [امّا] آن بیچارهی مارکسیست این را نداشت. بنده میگفتم این آدمی که خدا ندارد، تا وقتی تحت تأثیر شور و هیجان و احساسات و مانند اینها است، خب، حرکت میکند، میدود؛ اگر یک لحظه این شور و این هیجان و این احساسات از او گرفته بشود و یک لحظه به خودش فکر کند، خواهد دید کار بیهودهای دارد میکند. [میگوید] من کشته بشوم که دیگری زنده بماند؟ من کشته بشوم که فلانکس پول گیرش بیاید یا راحت زندگی کند؟ چرا؟ خصوصیّت ایمان این است که احساس مجاهدت و میل به مجاهدت را در انسان زنده نگه میدارد. این خودش یک ارزش فرهنگی است؛ یک ارزش بزرگ فرهنگی است. این یک.
اعتقاد به ایستادگی در مقابل زورگو [هم] یک ارزش فرهنگی است. اعتقاد به اینکه اگر ایستادگی کردیم، در نهایت بدون تردید بر دشمن فائق خواهیم آمد، یک ارزش فرهنگی و یک ثروت فرهنگی است. ما اگر بخواهیم بشمریم ثروتهای فرهنگی خودمان را، یک فهرست طولانیای از ارزشها و ثروتهای فرهنگی [داریم] که متعلّق به ما است و به ما نیرو میدهد و اگر اینها را زنده نگه داشتیم، یا آنهایی را که فراموش شده از فراموشی درآوردیم و به میدان آوردیم -مثل اینکه در دوران انقلاب این اتّفاق افتاد که فراموششدهها به میدان آمدند- آنوقت کارهای بزرگی انجام میگیرد؛ همچنانکه در این سی و چند سال در کشور ما این کارهای بزرگ انجام گرفت. شما جوانها دورهی قبل از انقلاب و دورهی طاغوت را ندیدید؛ ما آنوقت دیدیم. اگر کسی آن روز میگفت که ممکن است در ایران یک حرکتی انجام بگیرد که دین حاکم بشود و کسی مثل امام بزرگوار در رأس امور قرار بگیرد، بدون تردید هر انسان متوسّطِ معمولیِ عاقل، میگفت چنین چیزی ممکن نیست، محال است؛ یعنی هیچ تردیدی نداشت، چون شرایط اینجوری بود، امّا این اتّفاق افتاد.
جنگ تحمیلی ازاینقبیل است، مسئلهی دفاع مقدّس ازاینقبیل است.
تشویق دشمن به حمله با اظهار ضعف، درس مذاکرات
جنگ تحمیلی بهخاطر این اتّفاق افتاد که دشمن در ما احساس ضعف کرد. اگر دشمن بعثی و محرّکینش خاطرجمع نبودند که سرِ چند روز به تهران خواهند رسید -آنها اینجوری فکر میکردند- این جنگ انجام نمیگرفت؛ آنها در ما احساس ضعف کردند. احساس ضعف شما، موجب تشویق دشمن به حملهی به شما است؛ این یک قاعدهی کلّی است. اگر میخواهید دشمن را از تهاجم به خودتان منصرف کنید، سعی کنید اظهار ضعف نکنید. نمیگویم بدروغ بگوییم قوی هستیم، [بلکه] میگویم قوّت خودمان را آشکار کنیم. ما نقاط قوّت زیادی داریم، این نقاط قوّت را آشکار کنیم. در زمینهی اقتصادی هم همینجور است، در زمینهی فرهنگی هم همینجور است.
اشتباه بزرگ بعضی از ماها در چالش اقتصادی بزرگی که امروز کشور دچار آن است -که ما امروز دچار چالش اقتصادی هستیم- این بود که در زمینهی اقتصادی اظهار ضعف شد؛ دشمن دید که اینجا جایی است که میشود فشار آورد، [لذا] فشار را زیاد کردند؛ [طوری که] از یک نفر در مصاحبه بپرسند که این رزمایشی که شما دارید فلانجا میکنید و درعینحال با ایرانیها مذاکره میکنید، [یک وقت] ایرانیها از این رزمایش ناراحت نشوند که به این مذاکرات اقتصادی ضربه بخورد، او رویش بشود و خجالت نکشد از اینکه بگوید «نه آقا، اینها تأثیری ندارد؛ ایرانیها اینقدر احتیاج به این مذاکرات دارند که امثال این رزمایش ضرری به مذاکرهی اقتصادی ما نمیزند»! این اظهار ضعف در مقابل دشمن نباید بشود.
دوران دفاع مقدس ضعف نخستین ما و پیشرفت دشمن و خودباوری ملت و عقب گرد دشمن
خب [در زمان جنگ]، دشمن احساس ضعف کرد در ما، لذا حمله کرد. حالا ما آیا واقعاً ضعیف بودیم یا نه؟ بالفعل بله، ضعیف بودیم؛ نیروهای مسلّح ما پراکنده بود، آشفته بود، مدیریّت منظّمی نداشت، خیلی از تجهیزات ما بهدردبخور نبود، خیلیهایش [برای ما] شناخته نبود؛ ما یکی دو سال بعد از جنگ، بعضی از چیزهایی را که در انبارهایمان بود تازه کشف کردیم که اینها را داریم و میتوانیم از آنها استفاده کنیم. تجربهی جنگ [هم] نداشتیم. در دوران طاغوت، [فقط] یک چند حملهی نمایشی که از این طرفِ مرز عراق وارد بشوند، چند کیلومتر آن طرفتر از مرز خارج بشوند اتّفاق افتاده بود. ماها تجربهی جنگ نداشتیم. تجربههای جنگ ما تجربههای دوران جنگ جهانی دوّم است که آنوقت طاغوت زمان از فرماندهاش پرسید که نیروهای مسلّح ما چقدر در مقابل دشمن میتوانند مقاومت کنند، گفت قربان دو ساعت میتوانند مقاومت کنند؛ بعد اوقات شاه تلخ شد؛ رضاخان بود دیگر، اوقاتش تلخ شد؛ بعد که آمدند این طرف، یک نفر [به آن فرمانده] گفت حقّش بود یکجوری میگفتی که اوقاتش تلخ نمیشد، یک خرده بهتر میگفتی، چربتر میگفتی؛ گفت من چربتر گفتم؛ دو ساعت که گفتم چربتر است، ده دقیقه میتوانند مقاومت کنند، من گفتم دو ساعت! این تجربهی جنگ ما بود.
جنگ با این صورت شروع شد. ببینید، دشمن در همان قدمهای اوّل تا ده دوازده کیلومتری اهواز جلو آمد، یعنی خمپارهی ۶۰ دشمن به حومهی اهواز میرسید؛ اینجوری بود. آمدند از پل نادری -در قسمت دزفول- گذشتند، وارد این طرف رودخانهی دزفول شدند؛ یعنی هم دزفول هم اهواز و هم شهرهای مهمّ دیگر خوزستان در معرض خطر قرار گرفتند؛ دشمن در حملهی اوّل اینجوری وارد شد، ما اینجوری بودیم.
بعد نیروهای مسلمان و نیروهای انقلابی ما، با نهیب امام بزرگوار -که خود او یکی از معجزات دهر بود، خود او از آیات بزرگ الهی بود، آیتالله العظمای واقعی، او بود- خودشان را پیدا کردند؛ ارتش یکجور، سپاه یکجور، بسیج یکجور؛ نیروها خودشان را پیدا کردند، از امکانات خودشان استفاده کردند، از قوّتی که در آنها نهفته بود و آن را کشف نکرده بودند استفاده کردند؛ این قوّت فقط قوّت جنگیدن و شجاعت و به میدان رفتن نبود، یکی از آنها این بود؛ قوّت مدیریّت، سازماندهی، ابتکار، ابتکار عمل و این کارها بود، [لذا] صفحهی جنگ را دگرگون کردند. جنگ در سال ۵٩ شروع شد -با همان خساراتی که عرض کردم- [ولی] در فروردین سال ۶١، در عملیّات فتحالمبین چند هزار اسیر از دشمن به دست نیروهای ما افتاد؛ یعنی فاصله را ببینید! در ظرف یک سالونیم، حرکتِ پیشرفت نیروهای مؤمن و انقلابی جوری بود که عقبنشینیِ تا نزدیک اهواز و عقبنشینیِ تا نزدیک دزفول، تبدیل شد به عملیّاتی مثل عملیّات فتحالمبین که حدود ده هزار، دوازده هزار [نفر] فقط از دشمن اسیر گرفتند. واقعاً یکی از ایّامالله، ایّام جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس است؛ این را باید زنده نگه بداریم، این یک ثروت است.
ایام الله و لزوم یادآوری مقوله مثبت جنگ
اشتباه میکنند کسانی که خیال میکنند یا باید اسم جنگ را نیاورد، یا اگر اسمش را آورد، بر ضدّش حرف زد؛ جلسه تشکیل میدهند برای آثار و ادبیّات جنگ، آنوقت شعر ضدّ جنگ در آن جلسه میخوانند؛ اینها خطا و اشتباه میکنند. اینها مثل کسانی هستند که کتابهای خطّیِ نفیس بازماندهی یک ملّت را -نُسخ منحصر به فرد را- آتش بزنند و از بین ببرند؛ مثل کسانی هستند که نفت یک کشور را استخراج کنند و بریزند داخل دریا و از بین ببرند؛ ثروت ملّی را -که میتواند تاریخ را بسازد، آینده را بسازد و ذکر آنها مثل ذکر «وَ ذَکِّرهُم بِایّامِ الله»[ابراهیم: 5] مایهی ساختن حال و آیندهی کشور بشود- دارند از بین میبرند. فیلم میسازند، فیلم ضدّ جنگ میسازند؛ کتاب مینویسند؛ باید مراقب بود. [اینها] دو مقوله را با هم اشتباه میکنند؛ یک مقوله این است که آیا جنگ فینفسه چیز خوبی است یا چیز بدی است؟ خب معلوم است جنگ چیز خشنی است؛ جنگ، کشتن دارد، نابود شدن دارد، مجروح شدن دارد، معلوم است؛ این یک مقوله است. یک مقولهی دیگر این است که یک ملّتی که مورد تهاجم قرار میگیرد از جهات مختلف، اگر چنانچه قوّت خود را، نیروی خود را به میدان نیاورد و در مقابل دشمن نَایستد، چه اتّفاقی خواهد افتاد؟ این مقوله را با آن مقوله مخلوط میکنند. دفاع مقدّس یک حرکت حیاتی بود، یک نفس کشیدن بود برای این ملّت؛ نفس نمیکشیدیم، میمردیم؛ این را باید زنده نگه داشت.
آموزندگی بسیار کتابهای دفاع مقدس
خاطرههای هشت سال دفاع مقدّس، شد یک ثروت عظیم و ملّی. اینقدر هم این خاطرهها زیاد و متنوّع و پُرمغز و گویا است که هیچ زبان گویایی هم -نه حالا زبان بنده که زبان قاصری است- قادر نیست که همهی آنها را بیان کند. دلیلش این است: قریب سی سال از پایان جنگ دارد میگذرد، امروز [دربارهی جنگ] کتاب مینویسند، [وقتی] بندهی حقیر -که خودم هم حاضر بودم، ناظر بودم و خیلی از قضایا را میدانستم- آن کتاب را میخوانم، یک عالَم مطلب از آن کتاب گیر من میآید؛ اشخاص را، شخصیّتها را، حرفها را، حکمتها را [میتوان شناخت]. این مطلبی که ایشان نقل کردند از من، حرف من نیست؛ حرف یک رزمندهی همدانی(شهید چت سازان از کتاب وقتی مهتاب گم شد.) است که اگر چنانچه از سیم خاردار میخواهی رد بشوی، اوّل باید از سیم خاردار نفْست عبور کنی.( گریهی معظمٌله و حضّار) وقتی گرفتار خودمان هستیم، نمیتوانیم کاری انجام بدهیم؛ این را آنها به ما یاد دادند؛ این را آن جوان ۲۰ ساله یا ٢۵ سالهی رزمنده به ما تعلیم داد، از آنها یاد گرفتیم؛ این یک ثروت عظیم است.
توقع رهبری از میزان ترویج کتاب
مثلاً فرض کنید که میگویند از فلان کتاب پُرفروش و پُرتیراژ، پانصد هزار، ششصد هزار [نسخه] چاپ شده؛ خب حالا ششصد هزار نسخهی کتاب در یک کشور به این بزرگی، اگر فرض کنیم هر یک نسخهی کتاب را هم ده نفر خوانده باشند، میشود پنج میلیون نفر، شش میلیون نفر؛ از جامعهی هشتاد میلیون نفری ما، پنج میلیون [نفر] یک کتاب را بخوانند و به معارف آن آشنا بشوند، کافی است؟ باید ترویج کرد؛ باید هم کتاب را ترویج کرد، هم مفاهیم را ترویج کرد، هم آن را در قالب هنر عرضه کرد، هم بهترینهایش را در کتابهای درسی گنجاند،
جانبازان و سرداران دفاع مقدس، یادگاران نظام
هر جانبازی که از دفاع مقدّس باقی مانده است، یک یادگاری است؛ این یادگاران دفاع مقدّس را گرامی بداریم، سرداران دفاع مقدّس را گرامی بداریم. آنها هم قدر خودشان را البتّه بدانند و خودشان را حفظ کنند و آن ارزشها را در خودشان نگه دارند.
لزوم تولید فرهنگی در تقابل با واردات فرهنگی
اگر چنانچه ما در زمینهی دفاع مقدّس، کار فرهنگی کردیم، تولید فرهنگی کردیم، این تولید، کشور را غنی خواهد کرد، نیروهای انسانی ما را غنی و قوی خواهد کرد و در مقابل توطئههای دشمنان قوی میشوند.
اگر شما تولید فرهنگی نکردید، واردات فرهنگی -چه به صورت رسمی، چه به صورت قاچاق- وارد کشور میشوند. الان واردات فرهنگی زیاد است؛ بنده در این زمینه اطّلاعات فراوانی دارم و به مسئولین هم گاهی هشدار میدهیم؛ انشاءالله توجّه کنند، بعضیها هم توجّه میکنند.
حمله فرهنگی با قصد تهی نمودن جوانان از ارزشهای انقلاب
در همین مجموعههایی که خودشان به آن میگویند اتاق فکر، نشستهاند دارند فکر میکنند که چطور میتوانند در فرهنگ ملّت ایران نفوذ کنند، چطور میتوانند جوانها را عوض کنند. آرزوی آنها این است و دلشان میخواهد که شما جوانهایی که امروز به عشق امام و به عشق انقلاب و به عشق ارزشهای والای دینی و اسلامی و انقلابی نفس میکشید، از همهی این ارزشها تهی بشوید، خالی بشوید، تبدیل بشوید به یک عنصر وابستهی به فرهنگ غربی و تفکّر غربی، یک عنصر بیخاصیّتِ بیفایده برای کشور و برای خود و برای آیندهاش؛ آرزوی آنها [این است]. دارند برای این نقشه میکشند، دارند برای این، کار میکنند، فعّالیّت میکنند. این غیر از کارهای امنیّتی است، غیر از توطئههای امنیّتی است، غیر از تهدید به حرکت نظامی است؛ این به نظر من از آنها خطرناکتر است. حرکت نظامی اگرچنانچه از سوی دشمن انجام بگیرد، ملّت را پُرانگیزهتر میکند، مُشت ملّت را در مقابل آنها محکمتر میکند؛ حرکت نظامی این است؛ امّا حملهی فرهنگی بعکس است؛ اگر دشمن بتواند حملهی فرهنگی را انجام بدهد، [انسان را] بیحال میکند، از تصمیم میاندازد، ارادهها را تضعیف میکند، جوانهای کشور را از کشور میگیرد؛ نیروهای بهدردبخور را بیخاصیّت میکند؛ حملهی فرهنگی این است. راه مقابله این است که تولید فرهنگی کنید.
لزوم عمق گزارشات گزارشگران دفاع مقدس در کارونهای راهیان نور
این گزارشگرانی که میروند در این مجموعهها و افراد را هدایت میکنند، اینها بایستی بدانند که چه چیزهایی را در این گزارشگری باید گفت. این گزارشگری با -به قول متعارف- گزارشگری برای گردشگران یا توریستهای خارجی که میآیند مثلاً فلان بنا را تماشا میکنند فرق دارد؛ این یک چیز دیگر است، این را با آن نباید اشتباه کرد؛ آنجا یکجور گزارش مطلوب است، اینجا یکجور گزارش. اینجا محتوای گزارش بایستی پُر از تبیین، پُر از معرفت، پُر از بیان حقایق، پُر از نقاط برجسته و مثبت دوران دفاع مقدّس و ارزشهای دفاع مقدّس باشد؛ اینجوری باید باشد. البتّه من نمیگویم اغراق کنید. من از اغراق و مبالغه و مانند اینها هیچ طرفداری نمیکنم؛ بعکس، ما در این حملات دوران هشتساله، حملات موفّقی داشتیم، حملات ناموفّقی داشتیم. فرض کنید در حملهی رمضان -مِنبابِ مثال- یا کربلای چهار، حملهی ناموفّق [داشتیم]؛ حملات موفّق هم داشتیم، فرض کنید که در والفجر هشت، جوانهای ما رفتند آن طرف اروندرود؛ امّا همان حملات موفّق [هم] حملاتی بود که با صدها مشکل همراه بود. انسانها همه یکجور نیستند، دشواریهای فراوان بود؛ بعضیها از بین راه برمیگشتند، بعضیها پشیمان میشدند، بعضیها جلو نمیرفتند، بعضیها بیش از آنچه به فکر انجام وظیفه باشند، به فکر این بودند که دربارهی ما چه میگویند، اینجوری هم داشتیم؛ اینها را هم بگوییم، اشکالی ندارد. در بین [بیان] همهی این مجموعه است که آن تلألؤهای فوقالعاده خودش: آن انسانهای ناب، آن شهدای عزیز، عالیقدر، خودشان را، ارزششان را، والاییشان را نشان میدهند. بنابراین هیچ لزومی ندارد مبالغه کنیم، اغراق کنیم یا جوری حرف بزنیم که گویی آنها یک انسانهای دیگری بودند؛ نخیر، از همین جنس ماها بودند، منتها بهتر از ما راه را شناختند، بهتر از ما زندگی را فهمیدند، اقبال بیشتری داشتند، توسّل بیشتری داشتند، خدای متعال هم به آنها توجّه بیشتری کرد و آنها را از سرچشمهی لطف و فضل خودش سیراب کرد.
96/01/01 بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی
ماهیت معنوی و همبستگی ملی دو شاخصه ملت ایران و تبلور آن در مراسم عبادی و راهپیمایی 22 بهمن
در سال ۹۵ -سال گذشته- با وجود اینکه کشور دچار مشکلات اقتصادی بود ولی ملّت ایران از دو جهت خوش درخشید؛ هم از جهت پایبندی به مسائل انقلاب و ارزشهای انقلاب و نظام اسلامی که مظهر آن پُرشور بودن راهپیمایی عظیم بیستودوّم بهمن و اجتماعات مردم در مورد مسائل مربوط به انقلاب بود که نشان دهنده ی پایبندی و شور و هیجان و دلبستگی ملّت ایران به مسائل انقلاب بود؛ جهت دوّم، پایبندی مردم به مسائل ایمانی و دینی بود. امسال به گزارش مورد اطمینانی که از سراسر کشور در ماه مبارک رمضان، در ماه محرّم و ماه صفر و بقیّه ی مراسم دینی داده شد، شور و حضور و دلبستگی مردم به مسائل ایمانی، از همیشه بیشتر بود. هم در قضایای مربوط به انقلاب، هم در قضایای مربوط به مسائل دینی و ایمانی، حضور مردم و بُروز همّتهای بلند مردم از همیشه بیشتر بود. این خیلی مهم است از این جهت که اوّلاً سمت و سوی حرکت ملّت ایران را و هویّت ملّت ایران را به رخ دوست و دشمن میکشد. نه راهپیمایی بیستودوّم بهمن مربوط به یک سلیقهی سیاسی است و نه جلسات محرّم و ماه رمضان و اعتکاف و راهپیمایی اربعین مربوط به یک سلیقهی سیاسی است، [بلکه] مربوط به همهی ملّت ایران و مربوط به همهی سلایق گوناگون کشور است. پس این نشان میدهد که سمت و سوی حرکت ملّت ایران، سمت و سوی انقلابی و دینی است؛ مربوط به هر سلیقهی سیاسی که باشند. [پس] هویّت ملّت ایران را به رخ دوست و دشمن کشید. این یک.
دوّم اینکه اجتماع عمومی مردم و وحدت ملّی را هم به همه نشان داد. وقتی شما این سال ۹۵ را از آغاز تا انجام نگاه کنید، همهی قضایا این دو نشانهی مهم را نشان میدهد: هم همبستگی مردم را در مسائل اساسی زندگی با وجود اختلافنظرها در مسائل فرعی و سیاسی گوناگون نشان میدهد -امّا در جهت اصلی که جهت نظام و جهت انقلاب است، مردم همسو و همجهتند- این یک، و بعد دلبستگی مردم را نشان میدهد به انقلاب و به نظام و به مسائل دین و ایمان؛ این در دنیا خود را نشان داده است، این به رخ دشمن و دوست کشیده شده است؛ این [مربوط به] سال ۹۵.
ضعفها غیر مربوط به نظام و فهرستی از خدمات نظام
دشمن در تبلیغات وسیع خود تلاش میکند که کمبودهای معیشتی و اقتصادی کشور را به نظام اسلامی و به جمهوری اسلامی نسبت بدهد؛ این نقشهی دشمن است. آنها میخواهند اینجور وانمود بکنند که نظام اسلامی قادر نبوده است و قادر نیست مشکل اقتصادی ملّت ایران را و مشکلات اساسی ملّت ایران را حل کند و گرهها را باز کند؛ یک سوءاستفادهی اینجوری میخواهند بکنند برای کوبیدن نظام اسلامی. این حرف ناشی از بغض و عداوت و کینهی آنها به نظام اسلامی است. این یک حرف خلاف واقع است، خدماتی که نظام اسلامی و جمهوری اسلامی به ایران و ملّت ایران در این مدّت کرده است، یک خدمات برجسته و فوقالعاده است. اگر وضع ملّت را و وضع کشور را مقایسه کنیم با قبل از دوران اسلامی یعنی در دوران طاغوت، آنوقت معلوم میشود که چه خدمات بزرگ و ارزشمندی را نظام اسلامی تقدیم کرده است. بله، ضعفهایی وجود دارد؛ این ضعفها مربوط به مدیریّت ماها است، این مربوط به کمبودها و ناتواناییهای مدیرانی است که در بخشهای مختلف مشغول کار بودهاند؛ امّا نظام اسلامی تواناییهایی را در خود پرورش داده و مدیرانی را تربیت کرده است که توانستهاند کارهای بسیار بزرگی را در طول این سی و چند سال برای کشور انجام بدهند؛ آنهم درحالیکه در این سی و چند سال، ملّت از همه طرف در فشار تحریم و فشار اقتصادی دشمنان بوده است.
جمعیّت کشور از اوّل انقلاب تا امروز دو برابر شده است. یعنی از حدود چهل میلیون به نزدیک به هشتاد میلیون رسیده است، امّا آنچه اتّفاق افتاده و آن کارهایی که در زمینههای مختلف انجام گرفته است، بحث دو برابر و سه برابر نیست، [بلکه] ارقام فوقالعاده و بسیار چشمگیری است.
در زمینههای زیرساختی، کارهایی در کشور شده است که حقیقتاً از نظر معیار و مقیاسی، [که] انسان با کشورهای دیگر میسنجد، بسیار بزرگ و عظیم است. از باب مثال: راههای کشور در این مدّت، شش برابر شده است؛ ظرفیّت بنادر کشور در این مدّت، بیست برابر شده است؛ سدهای مخزنی کشور -که آب شُرب و آب کشاورزی را تأمین میکنند- سی برابر شده است؛ تولید برق کشور، چهارده برابر شده است؛ صادرات غیر نفتی کشور، ۵۷ برابر شده است -قبل از انقلاب، [یعنی] در دوران طاغوت، صادرات کشور تقریباً منحصر بود به نفت و یک مختصری اشیاء تولیدی دیگر که درجنب صادرات نفتی، تقریباً هیچ بود؛ امروز صادرات غیر نفتی ۵۷ برابر افزایش پیدا کرده است- تولید محصولات پتروشیمی سی برابر و تولید محصولات فولادی پانزده برابر [شده است]؛ اینها کارهای زیرساختی است؛ هر کشوری بخواهد تحرّک پیدا کند، پیشرفت اقتصادی پیدا کند، به این چیزها احتیاج دارد؛ این کارها در دوران انقلاب انجام گرفته است.
در زمینهی علم و فنّاوری، از اوّل انقلاب [تا کنون]، تعداد دانشجویان ۲۵ برابر شده است؛ اوّل انقلاب، همهی دانشجویان کشور دویستوخردهای هزار [نفر] بود، امروز نزدیک پنج میلیون دانشجو در کشور مشغول تحصیل هستند؛ مقالات علمی شانزده برابر [شده]؛ و فعّالیّتهای علمی و فنّاوری فراوان دیگر.
در زمینهی توسعهی اجتماعی و انسانی، شاخصها بسیار بالا است. در زمینهی خدمات -خدمترسانی- به مردم -مثل برق و گاز و تلفن و آبادی روستاها- آمارها بسیار خوب و مژدهبخش است. در زمینهی فعّالیّتهای نظامی، آمارها فوقالعاده است؛ کشوری که قبل از پیروزی انقلاب، از لحاظ نظامی وابستهی محض به خارج از کشور بود -آن هم به دشمنانی مثل آمریکا- امروز از لحاظ پیشرفتهای نظامی، آنچنان چشمگیر است که چشم دشمن را هم میزند، او را هم خشمگین و نگران و عصبانی میکند.
ضعفها معلول ضعف مدیریت
ما هرجا یک مدیریّت انقلابیِ فعّالِ پُرتحرّک داشتیم، کار پیش رفته است؛ هرجا مدیریّتهای ضعیف، بیحال، ناامید، غیرانقلابی، و بیتحرّک داشتیم؛ کارها یا متوقّف مانده است، یا انحراف پیدا کرده است.
عزت و امنیت مستمر معلول داشتن اقتصاد قوی
نیاز ما اقتصاد قوی، تولید قوی، همراه با مدیریّت قوی است؛ نیازمان این است: یک اقتصاد قوی و مطمئن و متّکی به خود که دستمان به سمت دیگران دراز نباشد، بتوانیم انتخاب کنیم، بتوانیم حرکت کنیم، بتوانیم اقدام کنیم، بتوانیم روی قیمت نفت اثر بگذاریم، پول ملّی را ارزشمند کنیم، قدرت خرید مردم را بالا ببریم؛ بدون یک اقتصاد قویِ اینجوری، نه به یک عزّت مستمرّی خواهیم رسید، نه به یک امنیّت مستمرّی خواهیم رسید؛ این چیزها را باید تأمین کنیم. اهمّیّت اقتصاد این است. و البتّه بدون اتّحاد ملّی هم به دست نمیآید؛ بدون پیوند عمومی ملّت با نظام هم این خواستهها به دست نمیآید؛ بدون فرهنگ انقلابی هم به دست نمیآید؛ بدون مسئولان شجاع و فعّال و پُرکار هم این خواستهها تأمین نخواهد شد.
علل اهمیت تولید در ایجاد اشتغال، شکوفایی استعدادها، مصرف نشدن ارز، جهش صادرات، کاهش ناهنجاریهای اجتماعی
تولید داخلی یک کلیدواژه است. اینها را عرض میکنیم تا اوّلاً چون در محضر ملّت ایران این حرفها دارد گفته میشود، مسئولین محترم به این توجّه کنند و روی آن تکیه کنند، ثانیاً افکار عمومی مردم هم در همین جهت مطالبهگر باشد؛ مطالبات مردم هدایت بشود به این سمتی که مورد توجّه و مورد تعرّضِ(و پرداختن) امروز ما است. من اینجور احساس میکنم که اساس کار فعلاً برای این برههی از اقتصاد کشور، مسئلهی تولید ملّی و تولید داخلی است. این یک کلیدواژه است، سرفصلهای متعدّدی از این مسئله ناشی میشود. اگر ما توانستیم تولید داخلی را رونق بدهیم، اشتغال به وجود میآید و مشکل بیکاری -که یکی از مصیبتهای امروز کشور ما بیکاری جوانان است و نرخ بیکاری، بالا است- برطرف خواهد شد یا کاهش پیدا خواهد کرد.
یکی از سرفصلها اشتغال است. یکی از سرفصلهایی که از تولید به دست میآید، شکوفایی استعدادها و ابتکار جوانها است.
سوّم، مصرف نشدن ارزِ بااهمّیّت؛ که ارز کشور -که دارای اهمّیّت است- برای کالاهای مصرفی، مصرف نخواهد شد، هزینه نخواهد شد.
جهش صادرات؛ اگر تولید باشد، صادرات هم جهش پیدا خواهد کرد
یکی از فواید تولید، از بین رفتن یا کم شدن مشکلات و ناهنجاریهای اجتماعی است؛ بیکاری موجب فساد است، موجب تأخیر ازدواج است، موجب اعتیاد است؛ اگر بیکاری وجود نداشته باشد، اینها هم از بین میرود؛ تولید میتواند علاج اینها هم محسوب بشود.
ایجاد نشاط ملّی؛ خودِ تولید در کشور وقتی راه بیفتد، یک نشاط عمومی و ملّی به وجود میآورد که این خودش یک عامل مهمّی در پیشرفت کشور است.
نقش صندوق توسعه ملی در تولید
من یک توضیحی دربارهی صندوق توسعهی ملّی بدهم: این جزو سیاستهایی بود که از چند سال قبل از این، در ضمن سیاستهای کلّی گنجانده شد و دولتها اجبار پیدا کردند که صندوق توسعهی ملّی را در برنامههایشان بگنجانند. صندوق توسعهی ملّی چیست؟ معنای صندوق توسعهی ملّی این است که از درآمد نفت کشور -نفتی که بدون اینکه ارزش افزودهای تولید کند، از چاه درمیآوریم و میفروشیم- هرسال یک درصدی کنار گذاشته بشود که وابستگی اقتصاد کشور به نفت کم بشود. گفتیم اوّل بیست درصد، بعد بر این بیست درصد، هر سال اندکی [یعنی] سه درصد اضافه میشود؛ اگر این سه درصدها را تاکنون بنا بود اضافه بکنیم، امسال بایستی ۳۶ درصد از درآمد نفت، صرف صندوق توسعهی ملّی میشد یعنی نگهداری میشد در صندوق توسعهی ملّی که کشور از وابستگی به نفت به این اندازه نجات پیدا میکرد. و این وقتی پیش برود، در ظرف چند سال دیگر، نفت بکلّی از اقتصاد کشور جدا خواهد شد که این برای کشور یک فرصت بزرگ و یک فوز عظیم است. یکی از بدبختیهای کشور ما و بعضی از کشورهای دیگر، این است که اقتصادشان وابستهی به نفت است؛ اختیار نفت هم دست کشورهای تولیدکنندهی نفت نیست، دست مصرفکنندهها است، دست قدرتهای جهانی است؛ آنها هستند که قیمت میگذارند، بالا میبرند، پایین میآورند؛ در واقع تولیدکنندهی نفت در این مورد، در مقابل قدرتها منفعل است. اگر کشوری بتواند اقتصاد خودش را از نفت جدا بکند و دارای نفت هم باشد، این کشور قطعاً پیشرفت چندبرابر خواهد کرد. این صندوق توسعهی ملّی به این منظور به وجود آمد. البتّه در سال ٩۴، مسئولین دولتی گفتند درآمدهای نفتی کم شده است -هم فروش کم بوده، هم قیمت نازل بوده است- درخواست کردند، اظهار ضرورت کردند که از اختیارات رهبری استفاده کنند که آن بیست درصد اضافه نشود، فقط بیست درصد را بگیرند، ما هم قبول کردیم و این اجازه را به دولت دادیم که بتوانند فقط بیست درصد را در صندوق ذخیره کنند.
اتکاء به استعداد داخل در مدرن نمودن ابزار تولید
بعضی میگویند ما ابزارهای مدرن نداریم، ابزارهای پیشرفته نداریم؛ بنده عرض میکنم: جوان ایرانی که میتواند غنیسازی اورانیوم را در ظرف مدّت کوتاهی از سهونیم درصد به بیست درصد برساند -که این کار بسیار بزرگی بود که در کشور انجام گرفت؛ و من این را در سخنرانی عمومی گفتهام که عمدهی مشکل غنیسازی اورانیوم، بین همان سه درصد یا سهونیم درصد با بیست درصد است؛ وقتی کشوری این توانایی را پیدا کرد که غنیسازی اورانیوم را به بیست درصد برساند، براحتی میتواند تا ۹۹ درصد برود؛ عمدهی مشکل در اینجا است؛ این قطعهی مشکل کار را، جوانان دانشمند ما، در مدّت کوتاهی که ما شاهد بودیم [گذراندند] و توانستند این راه را طی کنند و غنیسازی را از سهونیم درصد به بیست درصد برسانند- آن جوانی که میتواند اینجور حرکت علمی عظیمی را انجام بدهد، یا میتواند در ساخت موشک و هواپیما با وجود تحریمهای بسیار سخت بینالمللی کاری بکند که افسر صهیونیست، مدیر نظامی صهیونیست یوزی رابین (مدیر اسبق برنامههای دفاع موشکی اسرائیل) میگوید من با ایرانیها دشمنم، امّا نمیتوانم خودم را از تحسینِ کاری که اینها کردند باز بدارم، [اینها] کار بزرگی انجام دادند.
لزوم دخالت دادن مردم در تولید
یکی از کارها، دخالت دادن مردم در کار تولید است؛ مردم باید در کار تولید [دخالت داده بشوند]. ما سیاستهای اصل ۴۴ را که چند سال پیش ابلاغ کردیم، همهی کسانیکه در مسائل اقتصادی صاحبنظر بودند گفتند این یک انقلاب در کار سیاسی است؛ خب همین را دنبال کنند؛ مردم را دخالت بدهند. جمهوری اسلامی در کار جنگ و دفاع از کشور -که معمولاً کار جنگ و دفاع از کشور و دفاع از مرزها کار دولتها است، کار مردم نیست؛ کار ارتشها است، کار دولتها است- با مدیریّت درست و با گزینشهای صحیح توانست مردم را بسیج کند، وارد این میدان کند و جنگ را ببَرد. وقتی مردم در کار دفاع از مرزها وارد میدان شدند -کاری که مربوط به دولتها و مربوط به ارتشها است- توانستند پیش بروند؛ بسیاری از برجستگان نظامی ما، مردمی و بسیجیاند؛ بسیجی بودند و بسیجی هم مبارزه کردند، بسیجی هم شهید شدند؛ خب کار اقتصاد به طریق اولیٰ [همینطور است]. کار اقتصاد یک کار مردمی است؛ اگر در زمینهی مسائل اقتصادی مردم را در میدان وارد بکنیم و مردم نقشآفرین بشوند در میدان اقتصاد و میدان تولید، یقیناً پیش خواهد رفت. این هم یکی دیگر از الزامات.
لزوم منحصر نبودن صادرات به چند کشور خاص
گزارشی به دست من رسید از مسئولین دولتی که متأسّفانه عمدهی صادرات کشور ما بلکه عمدهی معاملات تجاری ما از صادرات و واردات، با پنج یا شش کشور است؛ خب این خطا است، این خلاف اقتصاد مقاومتی است. ما در بندهای اقتصاد مقاومتی روی این هم تکیه کردهایم. یکی از سیاستهای اقتصاد مقاومتی همین است؛ گسترش صادرات و گسترش طرفهای صادراتی ما. اینکه ما به پنج کشور یا شش کشور اکتفا بکنیم و خودمان را محدود بکنیم [صحیح نیست]، این تحرّک مسئولین را لازم دارد؛ چه در سیاست خارجی، چه در بخشهای دیگر.
حرمت واردات با وجود زمینه تولید
واردات کالاهایی که در داخل بهقدر کافی تولید میشود، بایستی بهصورت یک حرام شرعی و قانونی شناخته بشود؛ آنچه در داخل تولید میشود، از خارج وارد نشود. اینکه ما نگاه کنیم ببینیم کالاهای مصرفی ما، از خوراک گرفته تا پوشاک، تا وسایل منزل، تا کیف و کفش بعضی از بانوان، تا وسایل مدرسه و دفتر و قلم و امثال اینها از خارج بیاید، این مایهی شرمندگی است! انسان احساس شرم میکند؛ هم در مقابل تولیدکنندهی داخلی احساس شرم میکند، هم در مقابل آن کسی که این جنس را از بیرون برای ما میفرستد. با این امکاناتی که در کشور هست، نگذاریم این راه به این شکل ادامه پیدا بکند، واقعاً جلوی واردات بهمعنای واقعی کلمه گرفته بشود. بعضی از اجناس اساسی هست که در داخل قابلیّت تولید دارد امّا درعینحال وارد میشود، درحالیکه میشود در اینجا تولیدش کرد؛ ولو امروز نداریم و امروز تولید نمیشود امّا قابل تولید کردن است. بنده چند سال قبل از این شنیدم که علوفه را وارد میکنند. گفتیم خب علوفه که واردکردنی نیست، با اینهمه مراتع و مزارع و مانند اینها؛ گفتند علوفه احتیاج به فلان جنس دارد که این جنس در داخل کشور تولید نمیشود. گفتیم خب تولید کنید! یک جنس کشاورزی را -حالا بنده یادداشت دارم و اسمش هم مشخّص است، نمیخواهم حالا بخصوص اسم بیاورم- میتوان تولید کرد و در داخل قابل تولید است، خب تولید کنید که مجبور نباشید علوفهی گوسفندان خودتان را از خارج وارد بکنید.
لزوم کنترل مرزهای رسمی برای عدم ورود کالای قاچاق
قاچاق کالاها بسیار مهم است. گفته میشود ۱۵ میلیارد دلار صرف قاچاق میشود؛ این عدد، حدّاقلّی است که امروز گفته میشود؛ این خیلی رقم بالایی است؛ تا ۲۰ میلیارد و ۲۵ میلیارد هم گفته میشود! اینها ضربهی به اقتصاد کشور است؛ جلوی قاچاق باید گرفته بشود. البتّه آن کسانی که مسئول مبارزهی با قاچاقند، سوراخ دعا را گم نکنند! ما میگوییم بروید با باندهای قاچاق مبارزه کنید. من میگویم از مبادی رسمی کشور که جنس قاچاق وارد میشود، آن کسی که مأمور این کار است، خیانت نمیکند، ]بلکه] کوتاهی میشود، خیانت نیست. به بنده گزارش دادند که از فلان بندر -یک بندر مشخّصی- در روز مثلاً سه هزار تا پنج هزار کانتینر وارد کشور میشود. از مجموع این سه هزار یا پنج هزار، فقط ۱۵۰ کانتینر بازدید میشود! خب چرا؟ بقیّه بازدید نمیشود و میآید؛ وقتی داخل انبار رفت، معلوم میشود که جنس قاچاق است که وارد شده است؛ [آن هم] از مبادی رسمی کشور! حالا آنچه از مرزهای غیررسمی وارد میشود که بحث دیگری است؛ یا از مناطق آزاد همینجور؛ باید جلوی اینها گرفته بشود؛ و میتوانیم. من به رئیسجمهور محترم همین را گفتم و تذکّر دادم که آن کسانی که صاحبنظر و مطّلعند، گفتند که ما میتوانیم وسایلی بیاوریم که همین کانتینر را بدون اینکه احتیاج به توقّف داشته باشد، در حال عبور بازدید کند؛ خب این ابزار را به وجود بیاورند؛ اگر لازم است بخرند یا وارد کنند یا تولید کنند. ما میتوانیم جلوی قاچاق را بگیریم. بنابراین یکی از مسائل مهم قاچاق است. مقصود ما این است، نه چیزهای جزئی؛ اینکه بروند در بازار رضای مشهد سراغ فلان فروشندهی انگشتر نقره که «تو قاچاق وارد کردی» یا دمِ مرز، مثلاً فرض کنید [بروند سراغ] فلان خانواده را که با یک مختصر جنس کوچکی که از اینطرف مرز به آنطرف [میبرد]، زندگیاش دارد میگذرد، مسئله اینها نیست؛ مسئله، آن حرکت عظیم قاچاق است.
انتخابات یکی از دو رکن مردم سالاری دینی
انتخابات یکی از دو رکن مردمسالاری دینی است. مردمسالاری دینی روی دو ستون ایستاده است؛ یکی از این دو ستون رأی مردم است، انتخابات است. ما به برکت انتخابات به دنیا فخر میفروشیم. دشمنان برای کوبیدن ملّت ایران و جمهوری اسلامی انتخابات ما را ندیده میگیرند و متّهم میکنند. این نشان میدهد انتخابات خیلی مهم است. انتخابات بسیار مهم است. مایهی عزّت ملّی است؛ مایهی تقویت ملّت ایران است؛ مایهی آبروی ملّت ایران است. البتّه در باب انتخابات انشاءالله من باز هم صحبت خواهم کرد؛ آنچه امروز در[بارهی] مسئلهی انتخابات عرض میکنم این است که این یک پدیدهی اقتدارآفرین است؛ مردم دنیا، صاحبنظران دنیا در مقابل فکر مردمسالاری دینی که در دنیا مطرح شد، مجذوب شدند. در مقابل مکاتب گوناگون مثل لیبرالیسم و کمونیسم و فاشیسم و امثال اینها، امام بزرگوار مردمسالاری دینی را که همان جمهوری اسلامی است، وارد میدان کرد و ملّتها را و خواص را در همهی امکنهی عالم، در همهی کشورهای دنیا مجذوب خود کرد. این مردمسالاری دینی متّکی است به انتخابات و باید در انتخابات واقعاً ملّت ایران بدرخشد. آنچه من عرض میکنم و در درجهی اوّل برای این حقیر مهم است، شرکت عمومی در انتخابات است و [اینکه] همهی آحادی که میتوانند رأی بدهند و مشمول قانونند وارد انتخابات بشوند و انتخابات را پُرشور کنند؛ این اوّلین خواسته و مهمترین خواستهی ما است.
نقش رهبری در صیانت آرای مردم
بنده در انتخاباتها دخالت نمیکنم؛ هیچوقت به مردم نگفتهام و نمیگویم این کس را انتخاب کنید، آن کس را انتخاب نکنید. فقط یک جا بنده دخالت میکنم و آن جایی است که کسانی بخواهند در مقابل رأی مردم و انتخاب مردم بِایستند و با مزاحمت در مقابل رأی مردم، رأی مردم را بشکنند. هرکس بخواهد با نتیجهی آراء ملّت دربیفتد، بنده در مقابلش میایستم. در سالهای گذشته و انتخاباتهای گذشته هم همینجور بوده؛ در سال ۷۶ در سال ۸۴ در سال ۸۸ در سال ۹۲؛ بعضی مقابل چشم مردم بوده و مردم مطّلع شدهاند؛ بعضی را هم مردم مطّلع نشدهاند امّا این حقیر در جریان قرار گرفتهام. در همهی این سالهایی که شمردم، کسانی بودند که میخواستند در مقابل انتخابات بِایستند؛ که در سال ۸۸ آشکار شد و آمدند در میدان اردوکشی کردند، و در آن سالهای دیگر جور دیگری [بود]. در همهی این سالها بنده ایستادم و گفتم نتیجهی انتخابات مردم هرچه هست باید تحقّق پیدا کند؛ این آنجایی است که من در امر انتخابات دخالت میکنم و در مقابل مخالفین و معارضین انتخابات میایستم؛ امّا در بقیّهی امور دیگر نه، باید مُرّ قانون عمل بشود؛ مردم تشخیص بدهند و حرکت کنند.
96/01/30 بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان ارتش
تعیین روز ارتش ابتکار امام خمینی و از بین رفتن توطئه
یکی از بهترین و هوشمندانهترین کارهای بزرگ امام عزیزمان، تعیین روز ارتش بود؛ این کار همچنانکه پایهی ارتش را محکم کرد، ریشهی ارتش را در [این] سرزمین مستحکم کرد، خیلی از توطئهگران و خیالپردازان را مأیوس کرد؛ آنها فکرهای دیگری کرده بودند. تعیین روز ارتش از طرف امام به این معنا بود که انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، ارتش را با همین هویّت، با همین مجموعه قبول دارد و تأیید میکند. خب، آن هویّت از لحاظ مردمشناسی، انسانشناسی و تشکیلاتشناسی قابل تأمّل بود؛ یعنی یک بدنهی مسلمان و مؤمن مثل بقیّهی مردم و یک رأس نامطمئن و احیاناً خُلَلوفُرَجی در درون سازمان؛ اینجوری بود. امّا امام برای اینکه هرگونه توطئهای را در مورد نیروهای مسلّح و ارتش جمهوری اسلامی خنثی بکند، روز ارتش را معیّن کرد؛ یعنی من همین ارتش را، با همین خصوصیّاتش قبول دارم و نظام اسلامی [هم] قبول دارد.
خاطره مشاهده معنویت در ارتش مثل نماز شب و شهیدان صیاد شیرازی و بابائی
افرادی از ارتش نشان دادند که در یک سطوح بالای معنوی و اخلاقی قرار دارند؛ این را عملاً نشان دادند. خب در مقام حرف همهمان حرف میزنیم؛ بنده را هم که از خدا و قیامت و بهشت و جهنّم اینهمه میگویم، باید در هنگام حادثه امتحان کرد، تجربه کرد و دید چقدر واقعاً از خدا میترسم، چقدر ملاحظه میکنم، چقدر از جهنّم [میترسم]؛ این است دیگر؛ باید در عمل مشاهده کرد.
ما آدمهایی را در ارتش داشتیم و داریم که اینها در عمل نشان دادند که در سطوح بالای معنویّتند؛ یکیاش همین صیّاد شیرازی، یکیاش همین بابایی. ازاینقبیل کم نداریم؛ حالا این افراد معروف و نامدار را من اسم آوردم؛ ازاینقبیل زیاد داریم. بنده نمونههایش را در خود اهواز که مدّتی آنجا بودیم دیدم و از نزدیک مشاهده کردم. من بارها گفتهام اینها را که نیمهی شب بود، بنده از یک تیپی در اهواز -که بهقدر یک گردان بیشتر استعداد نداشت- داشتم بازدید میکردم، پهلوی تانک، نظامیِ مسئول تانک ایستاده بود نماز شب میخواند. چه کسی در آن بیابان، در آن هوای سرد به این فکر میافتاد؛ نیمهی شب، وسط زمستان ایستاده بود و نماز شب میخواند. آنوقتها هنوز این حرفهایی که حالا رایج است، گریهها و بچّههای بسیجی و مانند اینها، خیلی باب نشده بود که ما اینها را از نزدیک دیدیم. یا بهنظرم آن سرگردی یا سرهنگ دوّمی بود که آمد پیش من با حال تأثّر و نزدیک به گریه، که بنده خیال کردم میخواهد از من درخواست کند که به او مرخّصی بدهیم؛ مثلاً نگرانی دارد و میخواهد مرخّصی بگیرد و از اهواز برود. آمده بود و درخواستش این بود که شماها یک کاری بکنید که شبها که این جوانهای داوطلب با آقای چمران میروند برای به قول خودشان شکار تانک، من هم با اینها بروم. میشد فکرش را بکنید؟ یک افسرِ ارشد -حالا درجهاش درست یادم نیست؛ بگویید سرهنگ دوّمی بود، در همین حدودها- میآید و داوطلبانه میخواهد با جوانهای بسیجی که از تهران آمدهاند و میخواهند شبها بروند در تاریکی یا با استفادهی از تاریکی، ضربههای نقطهای به دشمن بزنند -آنوقت اینجوری بود، اوایل جنگ اینجوری بود- همکاری [کند] و ازاینقبیل.
ارتش و نفس اقتدار موجب امنیت
نقش نیروهای مسلّح در ایجاد امنیّت نقش مهمّی است. ارتش ممکن است هیچ تحرّکی هم از لحاظ امنیّتی نداشته باشد، امّا هرچه شما مقتدرتر و قویتر باشید، نفْس اقتدارِ ارتش در کشور ایجاد امنیّت میکند. امنیّتِ کشور را نیروهای مسلّح و اقتدار آنها و تواناییهای آنها و پُرانگیزگی آنها تأمین میکند.
شهیدان بابائی و صیاد شیرازی انسانهای مقدس و الگو و لزوم زیاد نمودن الگوها
و انسانهای برجستهای را که میتوانند الگو باشند، در بین خودتان افزایش بدهید؛ یعنی همه سعی کنند. یعنی واقعاً شهید بابایی الگو است؛ یک الگوی اخلاقی و نه صرفاً یک الگوی نظامی، یک انسان مقدّس است؛ شهید صیّاد همینجور.
مجموعه دستگاهای نظامی و اقتاصدی و فرهنگی و علمی مصادیق حصن رعیت و امنیت
این نکته مهم است که بدانیم حصنِ رعیّت و حصارِ رعیّت فقط نیروهای مسلّح نیستند، نیروهای مسلّح ازجملهی مهمترین حصارهای امنیّتِ رعیّتند؛ که این هم بهاذنالله [است]؛ فَالجُنودُ بِاِذنِ اللهِ حُصونُ الرَّعیَّة. دستگاههای مختلف همه میتوانند در این جهت با ارتش همراه و همگام باشند؛ دستگاههای اقتصادی، دستگاههای فرهنگی، دستگاههای آموزشی، دستگاههای تحقیقاتی؛ مجموعهی کشور. آنچه ما از دستگاههای مختلف انتظار داریم، همین است؛ همه سعی کنند مانند حِصن و حصاری، مانند یک حاجب(و نگهبان) در مقابل تهاجمات دشمن برای کشورشان و برای ملّتشان عمل کنند، کار کنند، فعّالیّت کنند؛ چه مجموعهی اقتصادی، چه مجموعهی فرهنگی، چه مجموعههای علمی و تحقیقاتی، و چه مجموعههای نظامی؛ هدف همه این باشد. کارها مختلف است امّا هدف یکی است. بنابراین اگر هدف، حفظ و حراست از امنیّت ملّی، از عزّت ملّی، از توسعه و پیشرفت کشور، از حفاظت کشور از شرّ دشمنان باشد، آنوقت سازمانهای نظامی و سازمانهای دانشگاهی و سازمانهای تحقیقاتی و سازمانهای فرهنگی و سازمانهای اقتصادی، همهوهمه درواقع نیروهای عظیمی هستند که دارند با هم کار میکنند؛ به یکدیگر کمک میکنند، همدیگر را تکمیل میکنند، به چشم رقابت به هم نگاه نمیکنند، به چشم حسادت به هم نگاه نمیکنند. [در این صورت] در کشور یک چنین انسجامی به وجود میآید. این آن چیزی است که ما روی آن تکیه میکنیم.
اقتصاد مقاومتی مورد تأیید اقتصادانان و مشورت گرفتن رهبری از اینان
اقتصاد مقاومتی که ما مطرح کردیم -که یک مجموعهی کار است، یک مجموعهی حرکت و اقدام است- چند نقطهی کلیدی برای امروز و فردای نزدیک ما دارد که همان مسئلهی اشتغال است و مسئلهی تولید است. بنده به مسئولین هم، از نزدیک، بهطور خصوصی، بهطور مشروح، اینها را بیان کردم؛ اینها حرفهای من نیست؛ من که اقتصاددان نیستم؛ این حرف کارشناسان اقتصادی است، این حرف افراد زبده و برجستهای است که در این زمینه فعّالند و به ما مشورت میدهند؛ بنده هم نگاه میکنم سطح کشور را، میبینم این اولویّت است. دشمن راههای طمعش را پیدا میکند. ما باید نگاه کنیم ببینیم انگیزهی دشمن چیست، آن نقطهی ضعفی که ممکن است دشمن از آن به ما ضربه بزند کجا است، آن را مسدود کنیم، آن را ببندیم؛ توقّع بنده از مسئولین گوناگون بخشهای مختلف این است. مسئلهی اقتصاد ازاینجهت جزو مسائل با اولویّت درجهی یک است.
ترس مسؤولین از تشر دشمن ایجاد کننده بدترین موقعیت برای کشور
برای یک کشور بدترین موقعیّت این است که مسئولین کشور از اخم و تهدید و تشر دشمن بترسند؛ اگر ترسیدند، در واقع در را برای ورود او و دخول او و تجاوز و تعرّض او باز کردهاند. کار را با عقل و با منطق و با حکمت باید انجام داد، در این تردیدی نیست، امّا با شجاعت باید انجام داد؛ با ترسیدن، با دلهره، با تحت تأثیر تشر و بداخلاقی و اخم و گرهِ ابروان قدرتمندان صاحب قدرت در دنیا قرار گرفتن، تحت تأثیر اینها واقع شدن، اوّل بدبختی است. خب کسی میخواهد بترسد، بترسد امّا از طرف مردم نترسد؛ به حساب مردم نترسد. ملّت ایستادهاند. اگر ملّت ایستاده نبود، از سال ۱۳۵۷ تا امروز که حدود چهل سال دارد میگذرد و انواع و اقسام توطئهها علیه ما به کار گرفته شده است و پول خرج شده و سلاح تولید شده و تهدید و سیاست و مانند اینها؛ اگر بنا بود که جمهوری اسلامی از اینها ملاحظه میکرد، میترسید، عقبنشینی میکرد، باید اثر و نشانی از ایران و ایرانی باقی نمیماند. دشمن -چه آمریکا و چه بزرگتر از آمریکا- در مقابل نظامی که با مردم خود متّصل است، مردم خود و ملّت خود را دوست میدارد و ملّتش او را دوست میدارند، در مقابل یک چنین نظامی و یک چنین مردمی که در مقابل دشمن مقاومند، هیچ غلطی نمیتواند بکند.
دشمنی مداوم دشمنان کشور بدون توجه به سلیقه دولتها و اقتدار ملت ایران
هر دولتی سر کار بوده، این دشمنیها را کردهاند. اینکه بگوییم با فلان آدم موافقند، با فلان آدم مخالفند، از فلان آدم ملاحظه میکنند، نخیر. زمان امام (رضواناللهعلیه) همین دشمنیها بود، بعد از رحلت امام که بنده مسئولیّتی پیدا کردم، همین دشمنیها بود، تا امروز هم هست. دولتهای مختلف با مذاقهای مختلف، با سلیقههای مختلف آمدند، رفتند، و در همهی این احوال این دشمنیها بوده. آن چیزی که جلوی این دشمنیها را توانسته است بگیرد، اقتدار ملّت ایران، ایستادگی ملّت ایران، تأثیرناپذیری ملّت ایران از تشر ابرقدرتانهی آمریکا و امثال آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی و مانند اینها بوده؛ این باید ادامه پیدا کند.
مردم سالاری اسلامی خنثی کننده توطئه دشمن در القاء تقابل بین دین و مردم سالاری
همهی بدخواهان و دشمنان اسلام سعی میکردند دین و اسلام و معنویّت را نقطهی مقابل مردمسالاری نشان بدهند؛ جمهوری اسلامی نشان داد که نخیر، ما چیزی داریم به نام «مردمسالاری اسلامی»؛ مردمسالاری است و درعینحال اسلامی است و از هم تفکیکپذیر هم نیست. این انتخابات نشاندهندهی این است: مردمسالاری اسلامی. مایهی افتخار است، مایهی روسفیدی است، مایهی عزّت است، مایهی قدرت است؛ ملّت هم در انتخابات احساس میکنند که کلید کارهای کشور دست خودشان است. احساس میکنند آنها هستند که میتوانند معیّن کنند عناصر اصلی کشور را؛ این خیلی مهم است.
96/02/10 بیانات در دیدار کارگران
کارگر، ستون فقرات اقتصاد تولیدی
اگر یک کشور مایل است که اقتصاد پیشرفتهای داشته باشد، اقتصاد مستقلّی داشته باشد، رونق اقتصادی بهمعنای واقعی داشته باشد، باید به قشر کارگر اهمّیّت بدهد؛ چون کارگر، ستون فقرات اقتصاد تولیدی و کاری در کشور است؛ بلاشک اینجور است. اینکه ما پرچم تولید ملّی را در این برههی اخیر به دست گرفتهایم و مدام تأکید میکنیم بر تولید ملّی، یک بخش عمدهاش مربوط است به کارگران. ما اگر میخواهیم جامعهی کارگری ما از امتیازات و حقوقی که شایستهی او است برخوردار باشد، باید روی مسئلهی تولید ملّی تکیه بکنیم.
لزوم تکریم کارگر و ایجاد فرهنگ کار و اهمیت نوع کار بعد از اهمیت اصل کار
جامعهی کارگری بایستی احساس تکریم بکند، احساس احترام بکند، احساس کند که قدر او دانسته میشود، قدر کار او دانسته میشود؛ اگر این بهوجود آمد، آنوقت خستگی از کار، بیحوصلگی نسبت به کار، بیاعتنائی نسبت به کار، دیگر وجود نخواهد داشت و کار، درست و صحیح انجام میگیرد. خب یکی از الزاماتی که وجود دارد این است که ما فرهنگ کار را ترویج کنیم، اهمّیّت کار را ترویج کنیم. بله عدّهای هستند که تشنهی کارند و کار پیدا نمیکنند؛ عدّهای هم هستند که از بیکارگی بدشان نمیآید؛ ما باید فرهنگ کار را، ارزش کار را، اهمّیّت کار را در جامعه رایج کنیم؛ جوری باشد که در بینش عمومی مردم ما، کار، جای خودش را پیدا کند، جایگاه خودش را پیدا کند. این یکی از کارهای لازم است. و «کار» مهم است؛ نوع کار، در درجهی دوّم است. اینکه بگوییم من این کار را نمیخواهم، آن کار باید به من داده بشود، این مسئلهی دوّم است. مسئلهی اوّل، نفْس علاقهی به کار و اشتیاق به کار است؛ این بایستی در جامعه ترویج پیدا کند و کار [بهعنوان] ارزش شناخته بشود؛ کارگر وقتی میگوید «من کارگرم»، احساس افتخار کند، احساس حقارت نکند؛ کمااینکه واقع قضیّه هم همین است، اگر ما همهی ثروتهای دنیا را هم یک جا جمع کنیم، همهی پولدارهای عالم هم بیایند یک جا جمع بشوند، [امّا] کارگری برای کار نباشد، بیفایده است؛ کارگر، ستون فقرات اقتصاد و ستون فقرات تولید است. البتّه من بارها گفتهام که هر بخشی سهمی دارد؛ کارآفرین و کارفرما و کارگر و مدیرِ دولتی هرکدام سهمی دارند؛ این عناصر گوناگون که با هم همکاری بکنند، کار در اوج زیبایی و خوبی و کمال انجام میگیرد؛ این معلوم است، باید همه با هم همکاری کنند؛ امّا نقش کارگر را بهعنوان محورِ حرکتِ کار و فعّالیّت و اشتغال در کشور، بایستی [بهعنوان] ارزش معرّفی کرد که مایهی سربلندی باشد. اگر از یک کسی [مثلاً] از یک جوانی بپرسند پدرت چهکاره است؟ با افتخار بگوید کارگر است؛ کمااینکه با افتخار میگفت مثلاً مدیر است؛ این یک گام بسیار مهم است.
ارزش گفتمان سازی و گفتمان سازی اقتصاد مقاومتی
این اسم سال که گذاشته میشود، عنوان «اقتصاد مقاومتی» که تکرار میشود، برای این است که این خواست عمومی، در دلها، در زبانها، در عملها خودش را نشان بدهد و همه به این سمت حرکت بکنند. وقتی یک چیزی بهصورت یک گفتمان عمومی درآمد و خواستِ عمومی شد، طبعاً تحقّق پیدا میکند؛ یعنی مسئولین هم در همان جهت حرکت میکنند
ناکامی دشمن در ایجاد تقابل بین جامعه کارگری و نظام
جامعهی کارگری در مسائل سیاسی و اجتماعی نقشآفرین است؛ در دنیا اینجور است. اعتصاب کارگرها در فلان کارخانه یا فلان دستگاه یا فرض کنید دستگاههای گوناگون، ضربههای مهمّ اقتصادی و سیاسی به دولتها وارد میکند. از روز اوّلی که این انقلاب به پیروزی رسید، دشمنان سعی کردند از این حربه علیه جمهوری اسلامی استفاده کنند؛ از روز اوّل سعی کردند کارگرها را به یک شکلی وادار کنند که تأثیر سیاسی منفی روی نظام جمهوری اسلامی بگذارند. و همیشه کارگر، جانب جمهوری اسلامی را گرفته، جانب نظام را گرفته و از نظام حمایت کرده است. جامعهی کارگری ما درواقع در این سی و چند سال به دشمنان نظام اسلامی سیلی زده است! جمهوری اسلامی و همهی دستاندرکاران باید سپاسگزار جامعهی کارگری باشند؛ بعد از این هم به فضل الهی همینجور خواهد بود. جامعهی کارگری ما جامعهی متدیّنی است؛ با همهی تلاشی که دشمن میکند، طبق وظیفهی الهی و اسلامی خودش حرکت میکند و عمل میکند و قهراً در کنار نظام، برای نظام و در خدمت نظام است؛ خب این را بایستی همه قدر بدانند.
کم شدن شر استکبار با استقامت مردم نه سیاست دولتها
گاهی میشنویم و در گذشته شنفتهایم که بعضیها فرض کنید گفتهاند «ما که آمدیم مسئولیّت پیدا کردیم، توانستیم سایهی جنگ را از سر کشور [برداریم]»؛ نه، این حرفها، حرفهای درستی نیست؛ از بنده بشنوید، آنچه سایهی جنگ را، سایهی تعرّض دشمن را در طول این سالهای متمادی از سر این کشور رفع کرده، حضور مردم بوده است.
تکریم شهیدان نشان دلبستگی مردم به نظام و باور درست بودن مسیر استقلال طلبی نظام
شما ببینید؛ یک جوان شما که در یک نقطهای به شهادت میرسد -من با دقّت دنبال کردم این مسئله را- فرق نمیکند اهل کدام شهر است، در کدام استان است، در کدام قسمت کشور است؛ آنچنان مردم با شور و با شوق نسبت به یکچنین عناصری استقبال نشان میدهند و اظهار جانبداری میکنند که انسان متحیّر میماند. این بهخاطر چیست؟ حرکت نظام، جهتگیری نظام برای مردم مطلوب است؛ میدانند که نظام جمهوری اسلامی برای عزّت آنها دارد تلاش میکند، برای امنیّت آنها دارد تلاش میکند، برای پیشرفت آنها دارد تلاش میکند. نظام جمهوری اسلامی دستِ دشمن را از این کشور قطع کرده است؛ این کار کوچکی نیست؛ این خیلی کار بزرگی است. شما ببینید؛ کشورهای نفتخیز، نفتشان، درآمدشان، ثروتشان، در اختیار بیگانگان است؛ بیگانه را راه میدهند برای اینکه بتوانند چند صباحی سرِ قدرت بمانند و لذّت ببرند؛ در رژیم طاغوت، در کشور ما هم همینجور بود. چندین هزار آمریکایی در این کشور از مال این ملّت پول میگرفتند و اینجا تحکّم میکردند و به مسئولین این کشور -از پایین تا بالا- زور میگفتند؛ جاهای دیگر [هم] اینجوری است. جمهوری اسلامی آمد دست دشمن را قطع کرد؛ محدودیّتهایی را که دشمن برای کشور ایجاد کرده بود، از بین برد؛ به حرکت درآورد کشور را. امروز ایران یک کشور درحال پیشرفتِ سریع است؛ یک کشور آبرومند است؛ یک کشور قدرتمند است. اینها خیلی اهمّیّت دارد؛ مردم اینها را میدانند، لذا در کنار نظامند.
انتخابات مظهر همراهی مردم با نظام
مظهر همراهی مردم با نظام جمهوری اسلامی، حضور در پای صندوق رأی است.
لزوم رأی با تفکر در انتخابات برای معذور بودن نزد خدا و نزد خود
مردم سرسری به مسئلهی انتخابات نگاه نکنند؛ رأی را از روی فکر و از روی تأمّل بدهند؛ فکر کنند. وقتی ما بر اساس یک منطقی فکر کردیم، یک انتخابی کردیم و رأیمان را بر اساس آن انتخاب تنظیم کردیم، پیش خدای متعال معذوریم؛ ممکن هم هست اشتباه کنیم، [ولی] باز پیش خدای متعال معذوریم. اگر بیملاحظه، بیدقّت، بیتفکّر عمل کردیم، پیش خدا که مسئولیم هیچ، پیش خودمان هم مسئولیم؛ بعد خواهیم گفت که عجب، دیدید ما روی این مسئله درست فکر نکردیم! یعنی خودمان هم خودمان را محکوم میکنیم؛ امّا وقتی شما فکر کردید، مطالعه کردید، مشورت کردید و بر اساس یک فکری یک انتخابی کردید، خدای متعال از شما راضی است برای اینکه کار خودت را انجام دادهای؛ وجدانت هم از تو راضی است؛ میگوید «خب، من کار خودم را انجام دادم؛ بهفرض به خطا هم رفته باشم و اشتباه هم کرده باشم، خب اشتباه برای همه پیش میآید؛ امّا من کار خودم را کردهام».
لزوم خدای بودن نیتهای نامزدها و خدمت به محرومین نه کسب قدرت
من به نامزدهای محترم عرض میکنم نیّتهایتان را خدایی کنید؛ برای قدرت نباشد، برای خدمت باشد. اگر کسی برای خدمت به مردم، بخصوص خدمت به طبقات ضعیف، وارد میدان مبارزه بشود، هر حرکت او، هر کلمهی او، هر حرف او حسنه است، پیش خدای متعال اجر دارد. با این نیّت وارد بشوید
پرداختن به محرومین و لزوم رعایت اولویت در همه برنامه ها
(در خطاب به نامزدهای ریاست جمهوری دوازدهم) شعارها را جوری انتخاب کنید که همه بدانند شما میخواهید از قشرهای ضعیف کشور و طبقات ضعیف کشور حمایت کنید، مشکلِ [مردم] مشکلدار را میخواهید برطرف کنید. ما یک پیکرهای هستیم؛ جامعه مثل پیکر یک انسان است؛ ببینیم کجایمان ضعیف است، به کجا خون نمیرسد، کجا محتاج رعایت بیشتر است، به آن برسیم؛ نه اینکه به بقیّهی جاهای بدن بیاعتنائی کنیم؛ نه، امّا اولویّت را این [بخش] قرار بدهیم. بنده در دولتهای مختلف، گاهی اوقات اعتراضهای سختی داشتم به مسئولین گوناگون. حالا ما این اعتراضها را معمولاً جلوی مردم و در مظهر افکار عمومی نمیآوریم؛ چون مردم از دعوا و اوقاتتلخی و مانند اینها خیلی خوششان نمیآید، فایدهای هم ندارد؛ امّا با خود مسئولین کشور بنده گاهی اوقات، اوقاتتلخیهای زیادی داشتم. یکی از موارد زیاد اوقاتتلخی، همین بوده که چرا این اولویّتها را رعایت نمیکنید. اولویّت چیست؟ در بخشهای مختلف -خب کشور بخشهای اقتصادی دارد، بخشهای فرهنگی دارد، بخشهای گوناگون سیاسی، علمی و غیره- در هر بخشی یک اولویّتی وجود دارد؛ آن را باید رعایت کرد، آن را باید دنبال کرد، آن را باید جلو انداخت. این آقایانی که امروز نامزد انتخاباتند، تصمیم بگیرند و بین خودشان و خدای متعال عهد کنند که اگر از طرف مردم مقبول شدند و رأی آوردند، اولویّتها را رعایت کنند؛ آنجایی را که بیشتر نیاز به مراقبت دارد، بیشتر مورد توجّه قرار بدهند؛ برنامهها را آنجور [دنبال کنند].
کار انقلابی حلال مشکلات و تعریف کار انقلاب: تلاش متمرکز بدون پرداختن به حواشی و تشریفات
ما جز با کار جهادی و کار انقلابی نخواهیم توانست این کشور را به سامان برسانیم. در همهی بخشها، کمربسته بودنِ مثل یک جهادگر لازم است؛ این اگر بود، کارها راه میافتد؛ این اگر بود، بنبستها باز میشود، شکافته میشود؛ [یعنی] کار فراوان، پُرحجم و باکیفیّت و مجاهدانه و انقلابی. انقلابی یعنی چه؟ بعضی خیال میکنند وقتی میگوییم انقلابی، یعنی بینظم؛ نخیر، اتّفاقاً یکی از خطوط اصلی انقلابیگری، نظم است؛ منتها انقلابی، یعنی اینکه خودمان را سرگرم کارهای حاشیهای و تشریفاتی و زرقوبرقی و مانند اینها نکنیم؛ کار انقلابی یعنی برای یک مجوّز [راهها را کوتاه کنند]. عدّهای از این کارآفرینانِ بااخلاص و متدیّن، چندی پیش آمدند با ما ملاقات کردند و گفتند که برای مجوّزِ یک چیز کوچک -که حالا اسم آوردند و بنده نمیخواهم جزئیّات را بیان کنم- باید انسان از مثلاً ۲۰ یا ۲۵ جا مجوّز بگیرد؛ اینها کار غیر انقلابی است. کار انقلابی یعنی آن کسانی که ضوابط را تعیین میکنند، بیایند راهها را کوتاه کنند؛ راههای میانبُر بگذارند جلوی پای مردم، جلوی پای کارآفرین، جلوی پای کسی که میخواهد خدمت بکند.
96/02/17 بیانات در دیدار معلمان و فرهنگیان
ارزش معلم بخاطر ارزش تعلیم و تربیت
جامعهی معلّم یک جامعهی عزیز و محبوب برای هرکسی است که ارزش تعلیم و تربیت را بداند.
دعاهای مأثور و هدایت خواسته ها
اِلَهی هَب لی قَلباً یُدنیهِ مِنکَ شَوقُهُ وَ لِساناً یُرفَعُ اِلَیکَ صِدقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنکَ حَقُّه ... اِلَهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیک. این آرزوهای والای اولیای خدا است که در قالب الفاظ به ما یاد دادهاند تا ذهن ما را هدایت کنند به آنچه باید خواست، به راهی که باید پیمود، به نوع ارتباطی که با خدا باید داشت.
شهید مطهری معلم در زبان و عمل و توصیه به استفاده از نظریات ایشان
به مناسبت روز معلّم، یاد شهید عزیز بزرگوارمان مرحوم آیتالله مطهّری (رضواناللهتعالیعلیه) را گرامی میداریم؛ حقیقتاً معلّم بود. هم در زبان، هم در عمل، هم در سبک زندگی و شیوهی سلوکِ با زمان و اهل زمان، به معنای واقعی کلمه یک آموزگار و یک معلّم بود؛ او را از دست دادیم. دشمنان بشر، دشمنان کشور، دشمنان اسلام او را از ما گرفتند، لکن بحمدالله آثار او باقی است. من جدّاً توصیه میکنم -آقای وزیر هم اشاره کردند، کاملاً درست است- از نظرات آن بزرگوار، چه در زمینهی مسائل آموزشوپرورش و چه در زمینههای دیگر، هرچه میتوانید استفاده کنید، بهرهمند بشوید؛ کتابهای ایشان ذهن را هدایت میکند، پرورش میدهد، پُربار میکند از معارف صحیح و متین اسلامی.
معلم تولید کننده نیروی انسانی هر جامعه
در مورد معلّم، اهمّیّت او اینجا است که همهی جامعهی تحصیلکردهی کشور مدیون قشر معلّمند؛ این چیز خیلی مهمّی است. شما هر انسان فرزانه، آگاه، عالم، تحصیلکرده و باسواد را که پیدا کنید، مدیون معلّم است؛ قشر معلّم یک چنین جایگاهی دارد. همه این را قبول دارند که قدرت و قوّت و اعتبار و آبروی یک کشور، بیش از همهچیز به نیروی انسانی آن کشور است. درست است؟ این را همه قبول داریم. خب نیروی انسانی را چهکسی درست میکند؟ نیروی انسانی را چهکسی نقد(و آماده) میکند؟ چهکسی فعلیّت میبخشد؟ معلّم. ببینید، اینها ارزشها و نشانههای واقعی ارزش معلّم است.
شغل نبودن معلمی بلکه جایگاه و مقام بودن آن
این حرف بسیار خوبی بود که آقای وزیر گفتند، من حقیقتاً از این حرف لذّت بردم که معلّمی، صرفاً فقط کارمندی یک اداره نیست، [بلکه] معلّمی یک شأن، یک جایگاه و یک مقام است؛ این را خود معلّم در درجهی اوّل بداند. ما اگر کرامت خودمان را در هر بخشی بدانیم، تن به پَستی و سُستی و پلیدی نخواهیم داد؛ این در درجهی اوّل؛ و بعد، جامعه قدر معلّم را بداند و احترام و تکریم برای معلّم قائل بشود؛ و سپس مسئولان، این اهمّیّت را درک کنند.
اهمیت برتر دانشگاه فرهنگیان در آماده نمودن معلمین
معلّمین، خودشان را برای این مسئولیّت بزرگ آماده کنند. خب، معلّم خود را به چه وسیله آماده کند؟ با وسایلی که دستگاه کشور در اختیار او میگذارد. لذا من الان اینجا تأکید میکنم، دانشگاه فرهنگیان را مسئولین جدّی بگیرند؛ دانشگاه فرهنگیان را -که تولیدکنندهی معلّم است- جدّی بگیرند؛ هرچه میتوانند برای این سرمایهگذاری کنند؛ به یک لحاظ، اهمّیّت این دانشگاه از همهی دانشگاههای دیگر بیشتر است.
تأثیر اخلاق معلم در اخلاق دانش آموزان
معلّمِ دارای اخلاق، پرورندهی اخلاق در دانشآموز است. معلّم منیعالطّبع،(و دارای غرور مثبت) معلّم صبور، معلّم متدیّن، معلّم متین، این خصوصیّات و خصلتها را با رفتار خود به دانشآموز خود منتقل میکند ولو یک کلمه هم در این زمینهها حرف نزند؛ این نقش معلّم است.
پرهیز از استفاده از جامعه فرهنگیان در بازی های سیاسی
بنده همیشه از سالها پیش اعتراض داشتم به کسانیکه جامعهی معلّمین را در زمینههای سیاسی مثل یک ابزار میخواهند به کار ببرند؛ این جفا است. این مال امروز نیست؛ مال سالهای دههی ۶۰ [است]؛ بعضی از این کارها میکردند. شأن معلّم اینها است؛ نمیشود این الماس قیمتی را وسیلهی یکقُلدوقُل قرار داد و با آن بازی کرد. معلّم شأنی دارد، جایگاهی دارد؛ این جایگاه معلّم است.
آموزش و پروش زیر ساخت کار معلمین
زیرساختهای کشور خیلی مهم است؛ زیرساختهای مهندسی کشور، زیرساختهای علمی کشور، زیرساختهای ادبی و فرهنگی کشور، اینها خیلی مهم است. وقتی در یک کشوری، زیرساختها در یک بخش فراهم بود، تولید در آن بخش آسان خواهد شد. زیرساخت علم و تحقیق، آموزشوپرورش است. اگر آموزشوپرورش با سیاستهای خود، با رفتارهای خود، با برنامهریزیهای درست خود، حرکت درستی را دنبال بکند، این زیرساخت روزبهروز بهتر و قویتر خواهد شد؛ در زمینهی علم و تحقیق که نیاز اصلی و اساسی و بلندمدّت و میانمدّت و کوتاهمدّت ما است، کشور غنی خواهد شد؛ اهمّیّت آموزشوپرورش این است. اگر ما آموزشوپرورش را به حال خودش رها کنیم، دقّت لازم را نکنیم و در آموزشوپرورش مشکل درست بشود، این زیرساخت لطمه خواهد خورد؛ آنوقت ضررش دیگر غیر قابل محاسبه است.
یکوقتی در زمان طلبگیِ ما در قم، یک خیّاط فهیم و دانایی در قم داشتیم که لباس طلبگی درست میکرد و قبا درست میکرد. برای یکی از علمای معروف آن روزِ قم، قبا درست کرده بود؛ آن عالم، ظاهراً یک ایرادی گرفته بود به این قبا؛ ایشان گفته بود که «آقا! اِذا فسد الخیّاط، فَسَدَ القَبا؛ امّا اِذا فَسَدَ العالِم، فَسَدَ العالَم»؛ من اگر کارم را درست انجام ندهم، قبای شما یک خُرده اینجایش مثلاً اشکال پیدا میکند امّا شما اگر خداینکرده اشکالی پیدا کردید، «فَسَدَ العالَم» میشود. ببینید، حالا خداینکرده «اذا فسد آموزشوپرورش» شما ببینید چه اتّفاقی در کشور میافتد.
شاخصه های تربیت اسلامی در آموزش و پرورش
وظیفهی آموزشوپرورش، تربیت یک نسل است؛ وقتی در نگاهِ میانمدّت نگاه میکنیم، یک نسل را برای یک دورهی آینده میخواهد تربیت کند. چهجوری تربیت خواهد کرد؟ چه تربیت خواهد کرد؟ آموزشوپرورش [باید] بتواند نسلی تربیت بکند باایمان؛ اصلش ایمان است. بچّههای لااُبالی و هُرهُریمذهب که به هیچچیز پابند نیستند، اینها در آیندهی کشور، نه برای خودشان مفیدند، نه برای کشور مفیدند، نه برای جامعه مفیدند؛ اوّل ایمان است. نسل باایمان، باوفا، مسئولیّتپذیر، دارای اعتماد به نفس، دارای ابتکار، راستگو، شجاع، نسل باحیا، بافکر، اهل فکر کردن، اهل به کار گرفتن اندیشه، عاشق کشور، عاشق نظام، عاشق مردم، [نسلی که] کشورش را دوست بدارد، مصالح کشورش را مصالح شخص خودش بداند، از آنها دفاع کند؛ یک چنین نسلی باید پرورش پیدا کند؛ یک نسل محکم، قوی، عازم، جازم،(و مصمم) باابتکار، پیشرُو، فعّال؛ اینجور نسلی [لازم است]؛ این کار آموزشوپرورش [است]؛ ببینید چه کار با اهمّیّتی است! میگویم کار آموزشوپرورش، نمیگویم کار معلّم. با اینکه وسیله معلّم است، امّا معلّم، تنها عاملِ ایجاد یک چنین نسلی نیست؛ آموزشوپرورش است که فضا را فراهم میکند برای معلّم، برای دانشآموز، برای اولیا، برای طرّاحان، برای نویسندگان کتابهای درسی؛ اینها همه مؤثّر است؛ آموزشپرورش است که این کارها را انجام میدهد.
جریان هدایت شده از خارج برای بی آبرو نمودن آموزش و پرورش
این را توجّه داشته باشید، گزارشهایی که به من میرسد نشان میدهد که یک جریانی -این را من «جریان» احساس میکنم- در کشور سعی میکند آموزشوپرورش را از چشمها بیندازد؛ ارزش آموزشوپرورش را و اعتماد به آموزشوپرورش را در دلها از بین ببرد؛ مقاصدی دارند. این [جریان] از بیرون هم هدایت میشود.
وجود دشمن و استفاده او از نقاط ضعف ما
بعضیها لجشان میگیرد؛ تا ما میگوییم دستهای خارجی، میگویند شما مدام به خارجیها حمله میکنید! نه، ما ضعفهای خودمان را میبینیم؛ اگر ما قوی باشیم، آن خارجی هیچ غلطی نمیتواند بکند، امّا او از همین ضعفهای ما است که دارد استفاده میکند، برنامهریزی میکند، نقشه میکشد، نفوذ میکند؛ راههای مستقیم را کج میکند، معوج میکند.
لزوم قدرتمند نمودن هنرستانها و پرهیز از ترویج دانشگاه گرایی
یکی از اشکالات آموزشوپرورش ما، بیماری دانشگاهگرایی است. در سطح محیط دانشآموزی ما دانشگاهگرایی وجود دارد؛ یعنی اگر کسی بخواهد درس بخواند و به دانشگاه نرسد، کأنّه درس نخوانده؛ این خطا است، این غلط است، لزومی ندارد. ما اینقدر در کشور نیازهای فوری، فوتی، لازم و مهم داریم که هیچ احتیاجی به تحصیلات دانشگاهی ندارد؛ احتیاج به مدرک دکتری و ارشد و غیرذلک ندارد؛ اینکه بنده سالهای متمادی -چندین بار تا حالا- روی این هنرستانها و فنّیحرفهایها تکیه میکنم، بهخاطر این است. این بخشهای مربوط به فنّیحرفهای را باید تقویت کرد، باید افزایش داد. خیلیها هستند که در تحصیلات مربوط به هنرستان کار کردهاند، در فنّیحرفهای پیش رفتهاند، یاد گرفتهاند، بلد شدهاند که چه کار کنند، آمدهاند، مشغول کار کردنند؛ هم زندگی مادّیشان تأمین است، هم ازلحاظ روحی شادابند، هم دارند به جامعه خدمت میکنند؛ این بهتر است یا آن که زحمت کشیده و مدرک دکتری هم گرفته، [امّا] بیکار نشسته آنجا، کار پیدا نمیکند، یا اگر کاری هم پیدا بکند، یک کار سطحیِ کمارزش در فلان دستگاه یا در فلان اداره که [بگویند] برو بهعنوان مثلاً مشاور یا مانند اینها آنجا بنشین! چه ارزشی دارد اینهمه درس خواندن و اینهمه زحمت کشیدن؟ دانشگاهگرایی خطا است.
دغدغه رهبری و عدم اجرای سند تحول آموزش و پرورش
دوستان و مسئولین مجرّب و باسابقه نشستند، زحمت کشیدند، سند تحوّل را درست کردند؛ خیلی خوب، ابلاغ هم شد. شروع شد که عملیّاتی بشود ولی تا حالا پنج شش سال هم گذشته، [امّا] نشده؛ چرا؟ تا کِی باید نشست تا این نظامنامههایی که گفته میشود در ذیل سند تحوّل باید تحقّق پیدا کند، تنظیم بشود؟ این کار باید زود انجام بگیرد. معلوم میشود شور و شوقِ لازم نیست، انگیزهی لازم نیست.
عدم پایبندی جمهوری اسلامی به سند 2030 و لزوم ملاک قرار دادن اسلام در اهداف آموزشی و تربیتی بجای زندگی غربی
این سند ۲۰۳۰ سازمان ملل و یونسکو[1] و این حرفها، اینها چیزهایی نیست که جمهوری اسلامی بتواند شانهاش را زیر بار اینها بدهد و تسلیم اینها بشود. به چه مناسبت یک مجموعهی بهاصطلاح بینالمللیای -که قطعاً تحت نفوذ قدرتهای بزرگ دنیا است- این حق را داشته باشد که برای کشورهای مختلف، برای ملّتهای گوناگون، با تمدّنهای مختلف، با سوابق تاریخی و فرهنگی گوناگون، تکلیف معیّن کند که شما باید اینجوری عمل کنید؟ اصل کار، غلط است. اگرچنانچه با اصل کار شما نمیتوانید مخالفت بکنید، حدّاقلّش این است که بِایستید بگویید جمهوری اسلامی خودش ممشی دارد، خطّوربط دارد، ما سندهای بالادستی داریم، ما میدانیم باید در زمینههای آموزش، پرورش، اخلاق، سبک زندگی چهکار کنیم؛ احتیاج به این سند وجود ندارد. اینکه ما برویم سند را امضا کنیم و بعد هم بیاییم شروع کنیم بیسروصدا اجرائی کردن، نخیر، این اصلاً مطلقاً مجاز نیست؛ ما اعلام هم کردهایم به دستگاههای مسئول. بنده از شورای عالی انقلاب فرهنگی هم گلهمند هستم؛ آنها باید مراقبت میکردند، نباید اجازه میدادند این کار تا اینجا پیش بیاید که ناچار بشویم ما جلوی آن را بگیریم و ما وارد قضیّه بشویم. اینجا جمهوری اسلامی است؛ اینجا، مبنا اسلام است، مبنا قرآن است؛ اینجا جایی نیست که سبک زندگی معیوبِ ویرانگرِ فاسدِ غربی بتواند در اینجا اینجور اِعمال نفوذ کند. البتّه متأسّفانه اِعمال نفوذ دارند میکنند و از طُرق مختلف وارد میشوند امّا [اینکه] اینجور بهطور رسمی سند به ما بدهند که «تا پانزده سال دیگر باید شما اینجوری بکنید، اینجوری بکنید»، ما هم بگوییم بله، معنی ندارد این کار.
مجهوریت بر آمده از دل اسلام و نقش اساسی انتخابات در حفظ نظام
اگر این [انتخابات] در نظام جمهوری اسلامی وجود نمیداشت، امروز از نظامی که با آن انقلاب به وجود آمد، خبری باقی نبود، این خیلی مهم است؛ از دل اسلام این معنا درمیآید و استفاده میشود؛ اینجور نیست که ما جمهوری را گرفته باشیم و منضمّ به اسلام کرده باشیم؛ نه، خود اسلام به ما اینجور یاد میدهد؛ حالا این یک مقولهای است- لکن علاوهی بر این، آنچه برای ادارهی کشور و حفظ کشور و منافع ملّت به صورت فوری، فوتی لازم است، حضور مردم است؛ حضور مردم است! حضور مردم است که گرهگشا است، حضور مردم است که دشمنان را از هیبت جمهوری اسلامی میترسانَد؛ این واقعیّتی است، این را بدانید.
هیبت جمهوری اسلامی بخاطر مردم نه دولتها و رهبری و دادگاه میکونوس
جمهوری اسلامی در چشم دشمنانش هیبت دارد؛ این هیبت ناشی از چیست؟ ناشی از امثال حقیر و مانند اینها است؟ ابداً، این ناشی از مردم است، ناشی از این حضور عظیم مردمی است، ناشی از این احساسات و عواطفی است که خودش را در همهی عرصهها و صحنههای حضور نشان میدهد؛ بنده این را میگویم؛ نیایند حرفی را که بنده بصراحت بیان کردهام، تعبیر کنند و تأویل کنند و بگویند «نخیر؛ مراد فلانی این است که این حضور مردم -فرض کنید- یک دولتی را سر کار میآورد که آن دولت [هیبت ایجاد میکند]»؛ نه آقا! دولتها تأثیری ندارند. [مگر] یادتان رفته که در دههی ۷۰، یکی از دولتهای اروپایی، رئیسجمهور ما را متّهم کرد و به دادگاه احضار کرد؟[2] رئیسجمهور ایران را! با اینکه اتّفاقاً آن رئیسجمهور با آن دولت، روابطشان روابط خیلی نزدیکی بود؛ باهم پیام مبادله میکردند، نماینده میفرستادند، نامه میدادند، گاهی شاید تلفنی صحبت میکردند -حالا این تلفنیاش یادم نیست امّا مرتّب نامه و نامهنگاری- و او اظهارِ [دوستی میکرد]؛ همان دولت، رئیسجمهور ما را با وجود اظهار دوستی و ارادت و علاقه، در دادگاههای کشورش بهصورت متّهم احضار کرد! توی دهنش زدیم که عقب نشست؛ اگر توی دهنش نمیخورد، پیش میرفتند. دشمن، دشمن است؛ این دولت و آن دولت ندارد. اگر بتواند دشمنی کند، اگر بتواند زهرش را بریزد، میریزد؛ ملاحظهی هیچکس را هم نمیکند. ملاحظهی لفّاظی و زبانبازی و موضعگیری سیاسی و مانند اینها را هم اصلاً نمیکند؛ دشمن است دیگر. آن چیزی که مانع میشود دشمن اِعمال دشمنی کند، ترس از حضور مردم است. میبیند که اگرچنانچه دشمنی بکند، نتیجه بعکس خواهد شد؛ برای خاطر اینکه یک کشور هشتاد میلیونی در مقابلش میایستد. این شوخی است؟ هشتاد میلیون جمعیّتیم ما؛ کشور باعظمت، با مردم آگاه و هوشمند، با نیروی انسانی قوی، با اینهمه جوان؛ این است که در چشم دشمن ابُّهت ایجاد میکند، عظمت ایجاد میکند برای نظام جمهوری اسلامی. این را توجّه داشته باشید.
[/HR][1] سند آموزش ۲۰۳۰ یونسکو با رویکرد تأثیر بر همهی حوزههای آموزشی کشورها، در سال ۲۰۱۵ میلادی و برای اقدام عملی کشورها، در سازمان ملل متّحد ارائه شد. جمهوری اسلامی ایران نیز از کشورهای شرکتکننده در این اجلاس بود که متعهّد به اجرای این سند شد و در سال ۱۳۹۵، سند ملّی آموزش ۲۰۳۰ جمهوری اسلامی ایران را تصویب کرد.
[2] درپی اعلام رأی نهائی دادگاه میکونوس در برلین در فروردینماه سال ۱۳۷۶، این دادگاه آلمانی چند نفر -از جمله رئیسجمهور وقت ایران- را متّهم کرد.
96/02/27 بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
طراوت تازه جمهوری اسلامی با هر انتخابات
حقیقتاً جمهوری اسلامی با تجدید این انتخاباتها در سالهای معیّن و دورههای معیّن، طراوت تازهای پیدا میکند؛ خود را در دلها و چشمهای مردم دنیا به شکل جدیدی، به شکل برجستهای، به شکل طُرفهای مجسّم میکند و نشان میدهد؛ این است که واقعاً روز انتخابات برای نظام جمهوری اسلامی، روز جشن است، روز شادی و شور است.
انتخابات و ملت ایران مورد غبطه ملتهای منطقه
ملّتهایی در منطقهی ما که دولتهایشان تحتالحمایهی رژیم ایالات متّحدهی آمریکا هستند، حسرت این را میخورند، غبطه میخورند به حال ملّت ایران؛ برایشان یک رؤیا است که بتوانند وارد صحنه بشوند؛ دو نفر، سه نفر، پنج نفر، رقابت کنند بر سر ریاست اجرائی کشور، و بعد مردم حق داشته باشند یکی از اینها را انتخاب کنند؛ این برای کشورهای منطقهی ما مثل یک رؤیا میماند. این [کار] هر چهار سال یک بار در کشور ما تکرار میشود. مردم وارد میشوند، انتخاب میکنند، تشخیص میدهند، این خیلی باارزش است. این را باید قدر دانست.
علاقمه مندی ملت ایران با نظام و نمایش عزم راسخ و تجریه و تمرین انضباط خواص حضور در انتخابات
حضور مردم در این صحنه خیلی پُرمعنا است. این نشاندهندهی دو مطلب اساسی است؛ البتّه ذیل این دو مطلب، مطالب دیگری هم وجود دارد لکن در این حضور مردمی، دو مطلب اساسی است: یکی اعتماد مردم و علاقهی مردم به نظام جمهوری اسلامی، پیوند مردم با نظام جمهوری اسلامی؛ یکی [هم] قدرت اراده و تصمیمگیریای که در مردم وجود دارد؛ این دو چیز خیلی مهم است. وقتی شما در صحنه حاضر میشوید، هم نشان میدهید که به نظام جمهوری اسلامی که توانسته است کشور را استقلال ببخشد و آزادی ببخشد، دلبستهاید؛ هم نشان میدهید که ملّت ایران یک ملّت زنده است، پای کار است، مصمّم است، عازم است؛ این را نشان میدهید. هر دوی اینها برای کشور دارای ارزش زیادی است؛ البتّه هرکدام [هم] زیرمجموعههایی دارد؛ فواید بیشتری هم دارد. هرچه این حضور بیشتر باشد، هرچه این انضباطی که بحمدالله در بین مردم وجود دارد بیشتر باشد، آبروی ملّت ایران و احترام ملّت ایران در پیش چشم ناظران جهانی بیشتر است.
این نکتهی انضباط که عرض کردم، نکتهی مهمّی است. این انضباط مردمی، خیلی بااهمّیّت است، خیلی باارزش است؛ هم قبل از انتخابات، هم در حین انتخابات و روز انتخابات، هم بعد از انتخابات. این انضباط مردمی و پایبندی به نظم و قانون خیلی مهم است. این همان چیزی است که بسیاری از کشورها آن را ندارند و ملّت ما بحمدالله دارد نشان میدهد که این را دارا است. و ما ملّت ایران این را از تجربههای گذشته یاد گرفتهایم؛ ما هم تجربه کردهایم؛ سالهای متمادی است که تجربه میکنیم. ملّت ایران تجربه کرده است که این انضباط چقدر به نفع او است و بیانضباطی و بیقانونی چقدر برایش مضر است؛ این را ملّت ایران تجربه کرده.
ملت ایران برنده اصلی هر انتخاباتی
بنده که معتقد به برنده و بازنده نیستم؛ یک نفر بالاخره رأی میآورد، چند نفر هم رأی نمیآورند، امّا برندهی اصلی در این ماجرا ملّت ایران است؛ هرکسی که رأی بیاورد. برندهی اصلی نظام جمهوری اسلامی است، برندهی اصلی ملّت ایران است. هرکسی که میخواهد در رأس قرار بگیرد، آن که در واقع برنده است، مردمند که توانستهاند با رأی خودشان یک نفر را انتخاب کنند. این خیلی باارزش است.
عزم و اطمینان دو شاخصه چهره ملت ایران در مقابل دشمن
همه مراقبت کنند و بدانند که ملّت ایران دشمن دارد؛ در مقابل دشمن باید چهرهی ملّت، چهرهای باشد که حاکی باشد هم از تصمیم، هم از اطمینان به نفْس؛ سکینه و آرامش. این دو چیز باید وجود داشته باشد. عزم و تصمیم راسخ، آنجایی که باید تصمیم گرفت، و در هر حال توکّل به خدای متعال و اعتماد به نفْس و احساس قدرت و توانایی که خوشبختانه ملّت ایران این را دارند، انسان این را احساس میکند.
96/03/03 بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس (سالروز فتح خرمشهر)
تقویت روحیه انقلابی و مشاهده اثار توکل از فوائد جنگ تحمیلی
یکی از بزرگترین فوائد این جنگ هشت ساله و دفاع هشتساله، حفظ و تقویت روحیهی انقلاب و حرکت، در نسل جوان ما و در جامعهی ما بود. اگرچنانچه این حرکت جهادی و فداکارانه به وجود نمیآمد، روحیهی انقلابی در آن اوایل که هنوز عمق زیادی هم پیدا نکرده بود، در معرض تطاول(و تجاوز) قرار میگرفت. بله، امام بزرگوار حضور داشت و شخصیّت ایشان یک شخصیّتی بود که خیلی از چیزها را تضمین میکرد؛ لکن خطرات، خطرات سنگینی بود؛ روحیهی انقلابی قطعاً در معرض تهدید قرار میگرفت. انقلاب با حضور در صحنهی دفاع مقدّس، ماندگار شد.
یک فایدهی دیگر این بود که ما این فکر و اندیشهی دفاعِ از هویّت ملّی و هویّت دینی و انقلابی را - که بارها گفتهایم و شنیدهایم و نقل کردهایم که خدای متعال کمک میکند و انسانها را در [برابر] عوائق و موانعی که در راه حق وجود دارد، پیروز میکند ــ یک بار دیگر خودمان تجربه کردیم؛ این خیلی مهم است. یک جامعهای که در جهت پیشرفت به سمت اهداف والا دارد حرکت میکند، بهطور طبیعی مواجه میشود با موانع بسیاری؛ بخصوص در دنیای مادّی امروز؛ و اگر آن آرمانها، آرمانهای معنوی و ضدّ قدرتطلبی و ضدّ دنیاطلبی و مانند اینها باشد، بدیهی است که موانعی به وجود میآید. اینکه یک ملّتی احساس بکند که میتواند بر موانع پیروز بشود، خیلی چیز مهمّی است. بله، در روایات و آیات، توکّل به خدا و «وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسبُه»(طلاق: 3) و مانند اینها را میخوانیم و میگوییم و عقیده هم داریم، لکن اینکه در عمل«وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسبُه» را آدم ببیند، خیلی فرق میکند. حضرت ابراهیمِ با آن عظمت، به خدای متعال عرض میکند که میخواهم زنده شدن مردهها را ببینم. خداوند میفرماید: اَ وَلَم تُؤمِن؛ مگر قبول نداری؟ جواب میدهد: قالَ بَلى؛ چرا، قبول دارم؛ وَ لکِن لِیَطمَئِنَّ قَلبی.(بقره: 260) این آرامش دل، این پذیرشِ از اعماق باور و جان انسان نسبت به یک حقیقت، خیلی چیز مهمّی است؛ این را جنگ - دفاع هشتساله - به ما نشان داد. ما الان میتوانیم با همهی توان ادّعا بکنیم که جمهوری اسلامی با همهی چالشهایی که در مقابل او به وجود میآورند، میتواند پنجه بیندازد و بر همهی آنها میتواند غالب بشود؛ چون این را تجربه کردهایم. وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین؛(آل عمران: 139) اگر ایمان در دل و در عمل وجود داشته باشد، کوهها در مقابل یک جامعه، یک مجموعه، یک انسان قوی، هموار خواهد شد و قدرت مقاومت نخواهد داشت. یکی از فواید جنگ برای ما این بود. خب، اینها حقایقی است.
خاطره و شروع جنگ تحمیلی با نبود امکانات و عملیات فتح المبین و بیت المقدس
این حادثهی پُربرکت، این حادثهی عظیم و در شکل معمولی ما آدمهای ساده و سطحینگر، واقعاً باورنکردنی، در کشور ما اتّفاق افتاد؛ یعنی ما اوّلِ جنگ هیچ چیز نداشتیم؛ من به شما عرض بکنم، ما هیچ چیز نداشتیم؛ دست خالی؛ سلاحمان، هم کم بود، هم ناقص بود، هم خارج از دسترس بود؛ برخی از اقلام موجود را [هم] که در انبارهای ما وجود داشت، تا مدّتها بعد از شروع جنگ به معرض استفاده نیاورده بودند. بنده اینجا در ستاد کل، در دفتر مشاورت بودم و در معرض رفت و آمد نظامیها قرار داشتم؛ خب جوانهای متعهّد و مؤمنی در ارتش بودند و میآمدند به ما گزارش میدادند؛ بنده هم بهعنوان نمایندهی امام دنبال میکردم. آمدند گفتند که ما یک توپهایی داریم به نام توپ ۲۰۳ که سنگینترین توپّ ما است و این [به میدان] نیامده، اصلاً مطرح نشده. حالا ما در یک چنین جنگی با اینهمه ابزارهایی که دشمن دارد، یک وسیلهای را داریم که میتوانیم استفاده کنیم و نکردیم. من در جلسهی خودمان، جلسهای که با همین آقایان - بنیصدر و دیگران - داشتیم، مطرح کردم؛ بنیصدر که اصلاً خبر هم نداشت، بعضیهای دیگر هم دلشان نمیخواست اینچیزها مطرح بشود؛ بعد یکی از فرماندهان شهید که در جلسه بود - خدا رحمت کند ــ گفت: بله، ما این را داریم، این چیز بسیار مهمّی است. گفتیم خب چرا استفاده نمیکنید؟ یعنی چیزهایی وجود داشت که بود و استفاده نمیکردیم. در اهواز یک ارتشیِ جوانی آمد به ما اطّلاع داد که در پادگان لشکر ۹۲، ما از این نفربرهای جدید - بهاصطلاح «بیامپیتو» که بعد در اختیار قرار گرفت - داریم. ما مکرّر میگفتیم که مثلاً فلان وسیله نیاز است؛ میگفتند نداریم. ما یک روز صبح بلند شدیم و با همان شخص - همان برادر ارتشی ــ چون از درِ معمولی پادگان نمیشد داخل رفت، از یک راه دیگری و از یک محلّ دیگری وارد پادگان شدیم و رفتیم وسط پادگان؛ بنده دیدم بله! شاید تعداد مثلاً نهتا، دهتا از این «بیامپی»ها آکبند - یعنی هنوز در آن تختههای بستهشده - آنجا بود؛ که اینها البتّه یکمقداری هوا و باد و باران خورده بود؛ زیر آسمان [بود]! اوّل جنگ ما اینجوری بودیم. ابزارهای جنگی نداشتیم، نیروی مرتّب و منظّم آمادهبهکار و پایکار نداشتیم یا خیلی کم داشتیم؛ یکمقدار چیزهایی هم داشتیم ازاینقبیل که از اینها استفاده نمیشد؛ بهخاطر اینکه در رأس کار کسی یا کسانی بودند که دلسوزی نداشتند؛ با این وضعیّت ما جلو رفتیم. این مطالبی که گفتم، مربوط به نیمهی دوّم سال ۵۹ است؛ یعنی شش ماه اوّلِ شروع جنگ.
خب از شش ماه اوّلِ شروع جنگ، یعنی نیمهی دوّم سال ۵۹ تا شش ماه اوّل سال ۶١ چقدر فاصله است؟ در این فاصله، حرکت ملّت ایران و نیروهای مسلّح ما آنچنان شد که دو عملیّات بزرگ و مهم در همان دو سه ماه اوّل سال ۶١ به وجود آمد؛ یعنی فتحالمبین در اوّل [سال] در فروردین، و بیتالمقدّس و فتح خرّمشهر در اردیبهشت و اوّل خرداد؛ یعنی اینجور پیش رفت، اینجور حرکت سریع بود! یعنی ما همان ماهی که از ده کیلومتری اهواز را با خمپاره میزدند - یعنی از دُبّحردان که تا اهواز به نظرم حدود ده کیلومتر است، اهواز زیر آتش خمپاره بود - از آن وضعیّت رسیدیم به این وضعیّت که چند هزار اسیر در فتحالمبین و چند هزار اسیر در بیتالمقدّس [گرفتیم] و گرفتن سرزمینهای بسیار و گرفتن خرّمشهر و استحکام نیروها و مسائل دیگر [اتّفاق افتاد]. تا آخر جنگ همین حالت ادامه داشته؛ یعنی روزبهروز ما توانستیم به هویّت خودمان، به قدرت خودمان آشنا بشویم، معرفت پیدا کنیم و پیش برویم و خودمان را بشناسیم؛ و این اتّفاق افتاد.
مشاهده معجزه دفاع مقدس مثل آنچه حضرت ابراهیم از زنده شدن پرندگان دید
هشت سال همهی دنیا متّفق شدند علیه ما و با ما جنگیدند؛ این یک واقعیّتی است، همهی دنیا! یعنی آمریکا علیه ما بود در عمل، ناتو علیه ما بود در عمل، شورویِ آن روز علیه ما بود در عمل، مرتجعین منطقه - همین سعودی و کویت و بقیّه - همه علیه ما بودند در عمل! یعنی همهی آنها علیه ما [در جنگ] شرکت داشتند؛ ما هم یک نهال تازهروییده با تجربههای کم، توانستیم بر همهی اینها فائق بیاییم؛ این تجربهی ما است؛ این برای «لِیَطمَئِنَّ قَلبی» کافی نیست؟ این مثل همان زنده شدن مرغهایی است که جناب ابراهیم (علیه السّلام) از خدای متعال خواست، خدا گفت اینجوری عمل بکن برای اینکه قلبت آرامش پیدا کند. این آرامش قلبی را ما باید داشته باشیم؛ هر کسی ندارد، معیوب است؛ یعنی تعبیر بهترش این است که بگوییم معیوب است، اگر خوشبینانه نگاه کنیم باید بگوییم معیوب است؛ [اگر هم] بدبینانه نگاه کنیم، خب جور دیگری باید قضاوت کنیم.
تقویت پایه های انقلاب و هویت ملی با خلق آثار دفاع مقدس
این فیلمی که این آقا میسازد، این کتابی که آن آقا مینویسد، در واقع یک تزریق سیمان به این پایههایی است که میخواهیم اینها را مستحکم کنیم، میخواهیم اینها را ماندگارتر کنیم؛ تقویت پایههای انقلاب است، تقویت پایههای پیشرفت کشور است، تقویت هویّت ملّی است؛ خیلی باارزش است.
لزوم خاطره نویسی دفاع مقدس به عنوان ثروت ملی
حقیقتاً این خاطرات، یک ثروت ملّی است؛ این خاطرات، ثروت ملّی است؛ متعلّق به آن شخص خاطرهگو و راوی هم نیست، مال همه است؛ باید بگویند، باید بنویسند.
حسنه بودن آثار دفاع مقدس و واسطه گری رزق معنوی
اینها (آثار دفاع مقدس) حسنه است، اینها صدقه است. این کسانی که این کارها را میکنند، این برادرهایی که اینجا حضور دارند، چه آنهایی که در کار نگارش و ادبیّات و مانند اینها هستند، چه آنهایی که در کار فیلم و سینما و مانند اینها هستند، بدانند این کاری که انجام میدهند یک حسنه است، یک انفاق بزرگ معنوی است؛ رزق این ملّت را، این جمعیّت را، این کشور را، شما دارید به آنها میرسانید؛ واسطهی [رساندن] رزق الهی و رزق معنوی به آنها هستید. این را قدر بدانید، این خیلی خوب است. راهیان نور از جملهی همین کارها است؛ راهیان نور از جملهی همین صدقات و حسنات است. نوشتن خاطرهها همینجور، گفتن خاطرهها همینجور، این جلسه همینجور.
تلاش دشمن برای تضعیف ره آوردهای دفاع مقدس
نگذارید این حادثهی معجزنشان (دفاع مقدس) ضعیف بشود. عزیزان من! انگیزه وجود دارد برای ضعیف کردن این حقیقت، در واقعیّت زندگی ما و در واقعیّت ذهن ما. کسانی انگیزه دارند؛ همان کسانی که برنامهریزی میکنند برای کشورهای اسلامی و به آنها ابلاغ میکنند و آنها هم قبول میکنند که مسئلهی جهاد را یا مسئلهی شهادت را از مجموعهی معارف دینی کتابهای مدرسهای و دانشگاهی و بقیّهی کتابها خارج کنند و حذف کنند - این ابلاغ شده به بعضی از کشورها؛ گفتهاند مسئلهی جهاد و مسئلهی شهادت و مانند اینها را حذف کنید و آنها هم قبول کردند و حذف کردند؛ این انگیزهها اینجوری است - همان انگیزهها در داخل استمرار پیدا میکند، ادامه پیدا میکند و به شکل برخی از خردهسیاستهای فرهنگی، اینجاوآنجا دیده میشود؛ غفلت نباید کرد. جنگ را، دفاع مقدّس را، شهادت را، جهاد را، زنده نگه داریم؛ این خاطرهها را قدر بدانیم؛ اینها بسیار باارزش است.
نقش آثار دفاع مقدس در اتصال نسل ها به نسل اول انقلاب
اینها (آثار دفاع مقدس) میتواند نسل امروز را بهمعنای واقعی کلمه متّصل کند و ملحق کند به همان نسلی که آن اوج دفاع مقدّس را آفرید و این اوج تاریخی ما را خلق کرد. مکرّر، خیلی زیاد، افرادی میآیند، نامه مینویسند به ما، اصرار، التماس، گریه، برای اینکه اجازه داده بشود بروند دفاع از حرم و جزو مدافعین حرم [بشوند]؛ یعنی همان چیزهایی که ما در آن روزهای دههی ۶۰ میدیدیم -که جوانها، بچّههای کوچک، آنهایی که نمیشد بروند به یک جهتی و به یک دلیلی، میآمدند التماس میکردند برای اینکه بروند- حالا هم همان وضعیّت در خیلی از اینها هست؛ اَلحِقنی بِالصّلِحین؛(یوسف: 10) این الحاق به صالحین است.
96/03/06 بیانات در محفل انس با قرآن کریم
پاسخ به ملیونها سؤال درباره زندگی ثمره انس با قرآن و نیاز جامعه بشری به این پاسخها
این جلسات (انس با قرآن) و این نشستنها و این توصیه کردنها و این کارهایی که انجام میگیرد، همه مقدّمه است برای اینکه فضای کشور و ذهنیّت عمومی مردم ما، فضای قرآنی بشود و ذهنیّت، با قرآن اُنس بگیرد و [مردم] با مفاهیم قرآنی اُنس بگیرند؛ مهم این است.
اگر با قرآن اُنس گرفتیم، آنوقت این فرصت و این مجال پیدا خواهد شد که صاحبان فکر از قشرهای مختلف، بر روی نکات قرآنی تدبّر کنند، چیزهایی را از قرآن استفاده کنند، استنباط کنند، بفهمند و به سؤالات گوناگون جواب بدهند. منظورم از سؤالات، شبههها نیست؛ منظور سؤالاتِ دربارهی زندگی است، زندگی کردن. الان میلیونها سؤال در مقابل ما است. وقتیکه یک جامعهای با یک حکومتی، زندگی را به سمت آرمانهایی دارد حرکت میدهد و حرکت میکند، این [جامعه] با هزاران هزار سؤال مواجه است؛ در نوع ارتباطات، در نوع رفتار، در نوع موضعگیریها، در نوع دشمنی و دوستیها، در نوع برخورد با مال، در نوع برخورد با امور دنیا؛ اینها همه سؤالاتی است که مطرح است؛ همهی این سؤالها جواب دارد. بشریّت گمراه و بدبخت شد، بهخاطر اینکه جوابهای درست این سؤالها را پیدا نکرد. بدبختی امروز دنیا -و بشر- بهخاطر این است که جوابهای درست را به این سؤالها بلد نشد، فرا نگرفت؛ پاسخهای غلط، پاسخهای انحرافی، پاسخهای گمراهکننده دریافت کرد، به ذهنش رسید، عمل کرد، [لذا] امروز رسیده به اینجا؛ دنیا امنیّت ندارد، صفا ندارد، معنویّت ندارد، آرامش روحی ندارد، دلهای آحاد جامعه با یکدیگر صاف نیست؛ این وضعیّت امروز دنیا است، همهی دنیا اینجور است.
انسانها برای ارتباط خلق شدهاند، دلها باید باهم مرتبط باشند، به هم محبّت بورزند، به یکدیگر کمک کنند. انسانها باید مثل یک تَنِ واحد در دنیا [باشند]؛ اصلاً بشر اینجوری ساخته شده، اینجوری تدبیر شده؛ امّا امروز شما نگاه کنید ببینید همهجا جنگ، همهجا ناامنی، همهجا ترس، همهجا گمراهی، همهجا دوری دلها از یکدیگر؛ خانوادهها متلاشی؛ اختلاف طبقاتی فاحش؛ عدّهای برخوردار و بهرهمند، عدّهای محروم؛ اینها همه بهخاطر این است که سؤالات زندگی درست جواب داده نشده، غلط فهمیده شده؛ آنوقت این نظامهای اقتصادی و سیاسی کجومعوج در دنیا به وجود آمده و بشریّت، مبتلا است؛ میلیاردها انسان، مبتلای این وضعیّتند؛ حتّی آنهایی که برخوردار هستند هم مبتلایند. اینجور نیست که وقتی ما میگوییم اختلاف طبقاتی هست، یعنی آنکسی که فرض بفرمایید به قول معروف جزو یک درصد جامعهی آمریکایی است، خیلی راحت و خیلی خوش است؛ نه، او هم بدبختیهایی، گرفتاریهایی، مشکلاتی -روحی، روانی- در زندگی خودش دارد که الیٰماشاءالله، گاهی از گرفتاریهای آدم فقیر بیشتر است؛ یعنی همه گرفتارند. جامعهای که راه درست را نشناسد، صراط مستقیم را نشناسد، با خدا مرتبط نباشد، این[طور] است. این جوامع بشری متأسّفانه امروز دچار یک چنین ضلالت و گمراهیای هستند. اینکه شما این همه تکرار میکنید و گفتهاند تکرار کنید «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم»، بهخاطر همین است. صراط مستقیم یعنی آن راهی که این آفتها، این مشکلات در آن وجود ندارد؛ این معنای صراط مستقیم است. دائم از خدای متعال میخواهید که شما را هدایت کند؛ این هدایت در قرآن است. اگر با قرآن اُنس گرفتیم، اگر قرآن را درست فهمیدیم، اگر در قرآن تدبّر کردیم، آنوقت پاسخ درست به سؤالات زندگی به ما داده خواهد شد؛ بایستی برویم دنبال این، این چیز مهمّی است. جوانان عزیز، حالا انشاءالله هرچه با قرآن بیشتر اُنس بگیرید، این حقایق بیشتر برای شما آشکار خواهد شد؛ هرچه از این شربت گوارا بنوشید، بیشتر مشتاق خواهید شد، بیشتر تشنه خواهید شد؛ قرآن اینجوری است.
عدم انس با قرآن موجب ذلت دولتهای اسلامی منطقه مثل سعودیها و سوء استفاده کفار از این دولتها
امروز جامعهی اسلامی هم مثل بقیّهی جوامع دچار مشکل است. شما نگاه کنید ببینید در دنیای اسلام چه خبر است. در دنیای اسلام یک عدّه انسانهای بیارزش و نالایق و پست، سرنوشت برخی از جوامع اسلامی را در دست گرفتهاند؛ مثل همین دولتهایی که مشاهده میکنید؛ سعودی و امثال اینها. اینها بهخاطر دوری از قرآن است، اینها بهخاطر عدم آشنایی با حقایق قرآنی است. البتّه یک مقداری عدم آشنایی است، یک مقداری عدم ایمان است. بظاهر معتقد به قرآنند، گاهی میلیونها نسخهی قرآن هم چاپ میکنند، مجّانی هم اینجاوآنجا تقسیم میکنند، امّا به محتوای قرآن، به معنای قرآن، به مضمون قرآن هیچ اعتقادی ندارند؛ قرآن میگوید «اَشِدّآءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم»،(فتح: 29) [ولی] اینها «اشدّاء علی المؤمنین، رحماء مع الکفّار» هستند. شما ملاحظه کنید ببینید وضع اینها چهجوری است؛ با کفّار مأنوسند، [به آنها] علاقهمندند، برای آنها از اموال ملّتشان [خرج میکنند]؛ چون خودشان که مالی ندارند؛ این پولهایی که اینها دارند و در حسابهای بانکیشان متراکم شده و این ثروتهای افسانهای، اینها مال کیست، اینها از کجا آمده؟ اینها ارث پدری که نیست؛ اینها پول نفت است، پول معادن زیرزمینی است، پول ثروتهای ملّی است؛ به جای اینکه صرف بهبود زندگی مردم بشود، میرود در حسابهای اینها متراکم میشود، از آن استفادهی شخصی و خصوصی میکنند؛ این پولهای مردم را تقدیم میکنند به کفّار، به دشمنان مردم. وَ اتَّخَذوا مِن دونِ اللهِ ءالِهَةً لِیَکونوا لَهُم عِزًّا * کَلّا سَیَکفُرونَ بِعِبادَتِهِم وَ یَکونونَ عَلَیهِم ضِدًّا؛(مریم: 81 و 82) احمقها خیال میکنند که با دادن پول و با کمک کردن و با این چیزها میتوانند صمیمیّت دشمنان اسلام را جلب کنند، [درحالیکه] صمیمیّتی وجود ندارد؛ همانطور که خودشان هم گفتند، مثل گاو شیرده [هستند]؛ شیرشان را میدوشند، وقتیکه دیگر شیر نداشتند، ذبحشان میکنند. این وضع امروز دنیای اسلام است؛ با آنها آنجور، آنوقت با مردم یمن اینجور، با مردم بحرین اینجور؛ رفتارهای ضدّ دین. البتّه اینها نابودشدنی هستند. ظواهر را که نگاه کنید، این ظواهر نباید کسی را گول بزند؛ اینها رفتنی هستند، اینها ساقطشدنی و نابودشدنی هستند. اِنَّ الباطِلَ کانَ زَهُوقًا؛(اسراء: 81) اینها باطلند و قطعاً دچار زوال و سقوط و بدبختی و فروافتادگی خواهند شد؛ در این هیچ تردیدی نیست. البتّه ممکن است چهار صباح زودتر یا دیرتر انجام بگیرد؛ بستگی دارد به اینکه مؤمنین، جامعهی مؤمن، چهجوری عمل بکند؛ اگر درست عمل بکند، این اتّفاق زودتر میافتد؛ اگر درست عمل نکند، این اتّفاق چهار صباح دیرتر میافتد؛ امّا حتماً این اتّفاق میافتد. هم اینها، هم آن کسانی که اینها چشم امیدشان به آنها است، همه ساقطشدنی هستند.
طبق وعده قرآن و طبق تجربه، آینده از آن اسلام
آنچه آینده دارد، آن اسلام است، آن قرآن است، آن شما جوانهای مؤمن هستید؛ آنکه آینده دارد شما جوانان مؤمن هستید. الان میخواندند که «وَ مَن اَصدَقُ مِنَ اللهِ قیلًا»؛(نساء: 122) چه کسی از خدا راستگوتر است؟ چه کسی از خدا به آینده عالمتر است؟ و خدای متعال این را فرموده است که آینده متعلّق است به مؤمنین، متعلّق است به صالحین، متعلّق است به مجاهدین فیسبیلالله؛ در این هیچ تردیدی نیست؛ این یک وعدهی الهی است. امّا اگر کسی دچار وسوسه و تردید هم بشود، وعدهی الهی هم دل او را آرام نکند، تجربهها باید دل او را آرام کند. بنده مکرّر این را عرض میکنم و با همهی وجود اعتقاد به این معنا دارم. اگرچنانچه هیچ وعدهای هم به ما داده نشده بود، با این تجربههایی که ملّت ایران از سی چهل سال پیش به این طرف دارد، باید یقین میکرد که آینده متعلّق به او است؛ باید یقین میکرد که پیروزی متعلّق به او است. ما کسانی هستیم که در کشورمان یک حکومتی بر سر کار بود که همین مغازله و معاشقهای که میبینید حکّام آمریکا با آن بیچارهها -عقبافتادههای فکری و عقلی و همهچیز- انجام میدهند، همین مغازله(گفتگوی عاشقانه) را آن روز با حکومت ایران انجام میدادند؛ خیلی بیشتر، خیلی بهتر. صریحاً میگفتند «شما ژاندارم ما در خلیج فارس هستید»، به حکومت طاغوت ما این حرف را میزدند. آنها، هم عقلشان بیشتر از اینها بود، هم تواناییهایشان زیاد بود، اتّکائشان هم به این طواغیت، بیشتر از اینها بود و ارتباطاتشان قویتر بود؛ درعینحال که یک چنین حکومتی بر سرِ کار بود، ملّت ایران توانست با قدرت ایمان، با مجاهدت، با فداکاری، این حکومت را علیرغم همهی پشتیبانیهای جهانیای که از او میشد ساقط کند و به جای او چیزی را سرِ پا کند که قدرتهای استکباری طاقت دیدن آن را ندارند؛ یعنی نظام جمهوری اسلامی؛ این یک تجربه. دیگر از این تجربه بهتر؟ وَلاتَهِنوا وَلاتَحزَنوا وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین؛(آل عمران: 139) ایمان اگر [حاصل] شد، شما برترید.
لزوم صراحت در اعلان مواضع و عدم تنافی آن با داشتن روابط بین المللی
در راه ایمان قوی باشید، صریح باشید، ثابتقدم باشید؛ بنده اصرار دارم که در زمینهی ذکر مبانی اسلامی، آحاد ملّت ایران و مسئولین کشور صریح باشند. همین آیاتی که این جمعِ خوشخوان، اخیراً خواندند؛ قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ اِذ قالوا لِقَومِهِم اِنّا بُرَءؤُا مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللهِ کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُمُ العَداوَةِ و البَغضآءُ اَبَدَاً حَتّی تُؤمِنوا بِاللهِ وَحدَه؛(متحنه: 4) این است دیگر؛ با صراحت [میگوید] «کَفَرنا بِکُم». هیچ منافاتی ندارد؛ حالا بعضیها در فکر این هستند و دغدغهی این را دارند که خب یک حکومت و یک دولت باید ارتباطات جهانی داشته باشد؛ بنده هم کاملاً معتقدم و تأیید میکنم این گرایش را؛ امّا منافاتی ندارد؛ میتوان با صراحت، مبانی خود و اصول خود را گفت و پیش هم رفت، توفیق هم پیدا کرد در همهی مسائل گوناگون زندگی، از جمله ارتباطات بینالمللی؛ میشود این کارها را کرد.
96/03/14 بیانات در مراسم بیست و هشتمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی (رحمهالله)
لزوم تکرار مسائل مربوط به امام خمینی و تکرار حقائق مانع تحریف همچون تکرار تلاوت قرآن و ذکر حادثه کربلا
اگر یک حقیقتی بارها تکرار نشود و با جزئیّات و خصوصیّات ذکر نشود، گمان تحریف این حقیقت بمرور وجود دارد. اکثر شما میدانید که انگیزههایی برای تحریف شخصیّت امام و تحریف انقلاب -که بزرگترین هنر امام بزرگوار بود- هست. ما باید تکرار کنیم حقایقی را که در باب امام و در باب انقلاب گفتهایم، باز هم بگوییم و تکرار کنیم و مجال تحریف را از تحریفکنندگان بگیریم. در شرع مقدّس هم همینجور است، در حقایق تاریخی هم همینجور است؛ بسیاری از معارف دینی را مأمور شدهایم که تکرار کنیم؛ مِنبابِ مثال، تلاوت قرآن را بهطور دائم باید تکرار کنیم که حقایق قرآنی از ذهنها هرگز محو نشود؛ یا تاریخ را -تاریخ واقعی و درست را- باید تکرار کنیم. اگر ملّت ما عاشورا را اینجور در طول قرنهای متمادی با اصرار تبیین نمیکردند و بیان نمیکردند، ممکن بود این حادثهی مهم از یادها برود یا بسیار ضعیفتر از آنچه واقع شده است منعکس بشود.
انقلاب موجب تحولی عمیق و هویت یافتن جامعه ایرانی
جوانهای عزیز! انقلاب اسلامی که بهوسیلهی امام بزرگوار تحقّق پیدا کرد و با دست تدبیر او ارادهی الهی محقّق شد، صرفاً یک جابهجایی سیاسی نبود که یک گروهی از رأس قدرت کنار بروند، یک گروه دیگر بیایند سر جای آنها؛ این نبود، بلکه انقلاب یک تحوّل عمیق بود؛ هم تحوّلی بود در سیاست کشور -در عرصهی سیاست تحوّل عمیقی بود- هم تحوّلی بود در متن جامعهی ایرانی. در عرصهی سیاست این تحوّل به این معنا بود که یک دیکتاتوریِ بستهی ارثیِ وابستهی به دشمنان و دنبالهرو بیگانگان را که در کشور حاکم بود -یک چنین حکومتی را- تبدیل کرد به یک حکومت مردمپایه که متّکی به مردم است و مستقل است و سربلند است و دارای هویّت است؛ در عرصهی سیاست، این تحوّل عظیم اتّفاق افتاد. در عرصهی متن جامعه هم، جامعهی ما یک جامعهی بیهویّت شده بود؛ ایرانِ با این سابقهی فرهنگی، با این عظمت، با اینهمه دانشمند، با این فلسفه، با این معارف عظیم بشری در این کشور، تبدیل شده بود به یک جامعهی دنبالهرو غرب و بدون هویّت. هدف انقلاب تغییر این وضعیّت بود که جامعه را تبدیل کند به یک جامعهی باهویّت، دارای استقلال، دارای اصالت، دارای خلّاقیّت، دارای حرف نو؛ این انقلاب اسلامی، یک چنین تحوّلی بود که امام بزرگوار به کمک مردم، این انقلاب را به پیروزی رساند.
امام و تعقیب اهداف حداکثری بر خلاف انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت
وقتی امام بزرگوار ما این هدفها را در خلال سخنرانیهای خود و بیانات خود بیان میکرد، درواقع یک هدفهای حدّاکثری را مطرح میکرد؛ به نظر افراد بدبین و وسوسهگر خیلی بعید میآمد که یک چنین هدفهایی را امام بزرگوار بتواند محقّق کند؛ حتّی [به نظر] سیاسیّون. یکی از سیاسیّون معروف معتبر مورد احترام ما، به خود من میگفت که آن روزی که امام مسئلهی از بین رفتن سلطنت در کشور را مطرح کرد، ما گفتیم چرا امام این حرف را میزند؟ اینکه شدنی نیست، اینکه ممکن نیست! یعنی حتّی سیاستمداران پختهی مبارزِ فداکار هم اینجور فکر میکردند. یک هدف حدّاکثری را امام مطرح کرد. شما این هدف حدّاکثری را مقایسه کنید با مثلاً هدف نهضت مشروطیّت؛ هدف نهضت مشروطیّت این بود که بهوسیلهی مجلس، از اختیارات شاه کاسته شود؛ یا فرض بفرمایید مقایسه کنید با هدف نهضت ملّی شدن صنعت نفت؛ هدف نهضت ملّی عبارت بود از اینکه ما نفت را -که در اختیار انگلیسیها بود- بگیریم و در اختیار دولت خودمان قرار بدهیم؛ شما مقایسه کنید بین این هدفهای کوچک و حدّاقلّی، با هدف امام که آن تحوّل عظیم مورد نظرش بود؛ این نهضتهایی که هدفهای حدّاقلّی داشتند، موفّق نشدند، [امّا] امام با آن هدف حدّاکثریِ با آن عظمت موفّق شد. اینها در اوّل کار، یک پیروزیهای مختصری هم به دست آوردند لکن در ادامه شکست خوردند. امام توانست پیروزی کامل به دست بیاورد و این پیروزی را حفظ کند و ماندگار کند.
صراحت و صداقت موحب جذابیتی شخصی امام
جوان، امام را انتخاب کرد، راه امام را انتخاب کرد، نهضت را، مبارزه را، انقلاب را انتخاب کرد؛ چرا؟ بهخاطر همین جذّابیّتهایی که در امام وجود داشت.
برخی از این جذّابیّتها، جذّابیّتهای مربوط به شخص امام بود. امام دارای یک شخصیّت بسیار قوی، بسیار مستحکم، دارای قدرت ایستادگیِ در مقابل سختیها بود. امام دارای صراحت بود، صراحت در بیان. امام دارای صداقت بود، با صداقت حرف میزد؛ همهی مخاطبان امام، صداقت را در گفتهی او احساس میکردند؛ اینها جذّابیّتهای شخصی امام بود. ایمان و توکّل امام به خدای متعال، در رفتار او و در گفتار او -بهطور مساوی- نمایان بود؛ هم رفتار او و هم گفتار او نشانهی ایمان او و توکّل او به خدای بزرگ بود؛ اینها جذّابیّتهای امام بود.
اصول حذاب امام: اسلام ناب از تحجر و التقاط، استقلال از سلطه آمریکا، مردم سالاری دینی
بخشی از جذّابیّتها (ی امام خمینی) مربوط به اصولی بود که امام ارائه میکرد. مثلاً ازجملهی چیزهایی که امام به مردم ارائه میکرد، اسلام بود؛ اسلام ناب، اسلام ناب محمّدی. اسلام ناب یعنی اسلامی که نه اسیر و پابند تحجّر است، نه اسیر و پابند التقاط(آمیزهای از چند روش یا مکتب، بدون سنخیّت محتوایی و ارزشی) است. در دورانی که هم تحجّر وجود داشت، هم التقاط وجود داشت، امام، اسلام ناب را مطرح کرد؛ این برای جوان مسلمان، جذّاب بود. ازجملهی مبانی اعلامی امام و شعارهای امام، استقلال بود؛ ازجملهی آنها آزادی بود؛ ازجملهی آنها عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی بود؛ اینها مبانی امام بود که مطرح میکرد؛ اینها همه جذّاب است.
ازجملهی مبانی امام بیرون آمدن از چنبرهی سلطهی آمریکا بود؛ این چیزی بود که برای جوان ایرانی جذّاب بود. و من به شما عرض بکنم، امروز بیرون آمدن از چنبرهی سلطهی آمریکا برای جوانها [حتّی] در کشورهایی هم که با آمریکا پیمانهای طولانیِ وابستگی دارند، جذّاب است. یعنی مثلاً در کشوری مثل عربستان سعودی که در خدمت هدفهای آمریکا است، شما اگر سراغ جوانها بروید -این دانستهشده و تجربهشده است- خواهید دید که همهی جوانها از وابستگی به آمریکا متنفّرند و علاقهمندِ به جدایی از این سلطهی ظالمانهاند؛ این یکی از خصوصیّات [مبانی امام] بود.
ازجملهی مبانی مطرحشدهی بهوسیلهی امام و شعارهای امام بزرگوار، مسئلهی مردمسالاری بود؛ یعنی اختیار حاکمیّت کشور در دست مردم باشد؛ مردم انتخاب کنند، مردم بخواهند، مردم اراده کنند؛ در همهی عرصههای زندگی. یکی از شعارهای امام مسئلهی خودباوری ملّت بود؛ یعنی اینکه به مردم میگفت و تکرار میکرد که شما میتوانید، شما قادرید؛ در علم، در صنعت، در کارهای اساسی، در ادارهی کشور، در مدیریّت بخشهای مهمّ کشور، در اقتصاد و غیره، شما قادر هستید خودتان روی پای خودتان بِایستید. اینها جذّابیّتهای شخصیّت امام بود که توانست جوانها را جذب کند. و جوانها آمدند به نهضت امام بزرگوار پیوستند، انقلاب به پیروزی رسید.
دهه 60 دهه ترور و جنگ و پیروزی و لزوم مواظبت بر عوض نشدن جای شهید و جلاد
دههی ۶۰، یک دههی مظلوم است؛ دههی تعیینکنندهی در سرنوشت ایران و ایرانی، دههی فوقالعاده مهم و حسّاس و درعینحال ناشناخته و اخیراً بهوسیلهی برخی از بلندگوها و صاحبان بلندگوها مورد تهاجم؛ دههی ۶۰ را مورد تهاجم قرار میدهند. دههی ۶۰، دههی آزمونهای بزرگ و دههی پیروزیهای بزرگ است.
دههی ۶۰، دههی خشنترین تروریسم در کشور است. در طول چند سال، هزاران نفر از آحاد مردم، از مسئولین، از قشرهای مختلف بهوسیلهی تروریستها به شهادت رسیدند؛ از کاسب معمولی تا جوان دانشجو تا فعّال سیاسی تا شخصیّتهای بزرگی که در انقلاب تعیینکننده بودند. البتّه من عدد معیّن نمیکنم، [لکن] تا هفده هزار هم گفتهاند؛ هفده هزار انسانِ باشرفِ باشخصیّتِ ارزشمند در این تروریسمِ دههی ۶۰ فدا شدند، که در میان اینها شخصیّتهایی مثل شهید مطهرّی و شهید بهشتی حضور دارند؛ یعنی این آدمهایی که امثال اینها در طول زمان، کمتر در یک کشوری به وجود میآید و میتوانند تعیینکنندهی سرنوشت کشورها باشند.
دههی ۶۰، دههی جنگ تحمیلی است. یعنی هشت سال از این دههی اوّل انقلاب و دههی حیات مبارک امام بزرگوار، صرف یک جنگ تحمیلیِ بر ملّت ایران شد؛ شما ببینید چقدر این دشوار است! دههی ۶۰ دههی سختترین تحریمها است؛ همهچیز را تحریم کردند؛ تحریمهای پیدرپی، علیه کشور، علیه مراکز اقتصادی ما، علیه دولت ما؛ و دههی افتخارات بزرگ است. دههی مبارزهی با تجزیهطلبی است؛ از اطراف کشور گروههایی را تحریک کردند، پول دادند، سلاح دادند، برای اینکه اینها را به جان نظام جمهوری اسلامی بیندازند و تجزیهطلبی کنند. دههی ۶۰، دههی یک چنین حوادث بزرگی است که در کشور اتّفاق افتاد.
و در دههی ۶۰، ملّت ایران و جوانهای ما آنچنان محکم ایستادند که بر همهی اینها پیروز شدند. این خیلی مسئلهی مهمّی است. من توصیه میکنم به کسانی که اهل فکرند، اهل تأمّلند و راجع به دههی ۶۰ قضاوت میکنند، جای شهید و جلّاد عوض نشود! در دههی ۶۰، ملّت ایران مظلوم واقع شد؛ تروریستها و منافقین و پشتیبانهای آنها و قدرتهایی که آنها را به وجود آورده بودند و دائماً در آنها میدمیدند، به ملّت ایران جفا کردند، بدی کردند؛ ملّت ایران در موضع دفاع قرار گرفت، امّا دفاع کرد و پیروز شد و بحمدالله آن توطئههای آنها را خنثی کرد. این [دربارهی] دههی ۶۰. جوانهای ما ایستادند، امام بزرگوار با آن چهرهی نورانی، با آن قلب خداباور، با آن عزم راسخ ایستاد و بر همهی این مشکلات فائق آمد.
تعقیب اهداف انقلاب در عین اعتراف به عقب ماندگی
ما در مورد عدالت اجتماعی عقبیم، در مورد تحقّق برخی از مبانی و اصول اسلامی عقبماندگی داریم؛ این را انکار نمیکنیم، امّا همّت ما، هدف ما، آرمان ما همین است که امام بزرگوار معیّن کرد و ما دنبال این آرمانها حرکت میکنیم.
مسؤولین و لزوم استفاده از قدرت بسیج کنندگی انقلاب
من میخواهم بگویم مسئولان کشور، فعّالان سیاسی کشور، از این قدرت بسیجکنندگی انقلاب غفلت نکنند؛ این نعمت بسیار بزرگی است، این نعمتی است که در اختیار کشور ما و در اختیار ملّت ما قرار دارد. انقلاب قدرت بسیج دارد؛ میتواند جوانها را، انسانهای باعزم و بااراده را، انسانهای سالم را، بهسوی اهداف والا و بلند هدایت کند و حرکت بدهد و پیش ببرد؛ هیچ پیشرانی به عظمت و قدرت انقلاب و شعارهای انقلاب وجود ندارد؛ ما امروز به این احتیاج داریم و تا سالهای متمادی احتیاج خواهیم داشت.
رقص شمشیر آمریکا با عربستان و مصحکه ادعای حقوق بشر
شما ببینید وقاحت دشمن تا کجا است. رئیسجمهور آمریکا در یک نظام قبیلهایِ عقبماندهیِ منحطِّ محض میایستد در کنار رئیس قبیله و رقص شمشیر میکند، آنوقت به چهل میلیون رأی ملّت ایران در یک انتخابات آزاد ایراد میگیرد! دشمنانی با این وقاحت و با این حدّ از پردهدری و بیملاحظگی که میایستند در کنار قاتلینِ شب و روز مردم کوچه و بازار یمن، و اسم از حقوق بشر میآورند؛ دیگر از این وقاحت بالاتر! قریب دوسالونیم است که شب و روز دارند یمن را بمباران میکنند؛ نه مراکز نظامی یمن را، [بلکه] کوچه را، بازار را، مسجد را، بیمارستان را، خانههای مردم را؛ بیگناهان را میکُشند، زن و کودک و بچّه و بزرگ را به قتل میرسانند؛ آنوقت اینها میروند پهلوی آنها میایستند، با یکدیگر مغازله(سخنان عاشقانه) میکنند و اسم حقوق بشر میآورند و جمهوری اسلامی را بهخاطر حقوق بشر تحریم میکنند! دیگر وقاحت از این بالاتر؟ در مقابل یک چنین دشمنی ما احتیاج به قدرت بسیجکنندگی انقلاب داریم.
خودباروی ملی شزط پیشرفت همه جانبه
امروز ما اگر میخواهیم در میدان علم پیش برویم، در میدان سیاست پیش برویم، در میدان اقتصاد پیش برویم، اگر میخواهیم کارهای بزرگ انجام بدهیم، احتیاج داریم به جرئت و اعتمادبهنفسی که انقلاب به یک ملّت میدهد و به ما داد. آن جرئت و اعتمادبهنفس را از بین نبرید، آن را تضعیف نکنید.
نسل سوم و آمادگی برای دفاع
ما در داخل کشور میلیونها جوان داریم که اگر تجربهای مثل تجربهی سالهای ۶۰ برای کشور پیش بیاید، قطعاً اینها با کمال قدرت، با کمال عزّت نفس، با کمال دلاوری و عزم وارد میدان میشوند و کشور را حفظ میکنند و نگه میدارند.
عقلانیت در انقلابی گری و محقق شدن پیش بینی امام در غیر معتمد بودن آمریکا
میشنوم گاهی اوقات بعضی در مقابل شعارهای انقلاب، عنوان و مفهوم عقلانیّت را مطرح میکنند؛ کأنّه عقلانیّت نقطهی مقابل انقلابیگری است؛ نه، این خطا است؛ عقلانیّت واقعی هم در انقلابیگری است. نگاه انقلابی است که میتواند حقایق را به ما نشان بدهد. ببینید! کِی بود آنوقتی که امام، آمریکا را بهعنوان شیطان بزرگ معرّفی کرد و بهعنوان یک موجود یا دولت غیرقابلاعتماد معرّفی کرد؛ این را سالها پیش امام بزرگوار به ملّت ایران -به ماها- یاد داد؛ امروز بعد از گذشت سالها، رؤسای کشورهای اروپایی میگویند آمریکا غیرقابلاعتماد است.
آنچه در آینه جوان بیند ** پیر در خشت خام آن بیند
این عقلانیّت است. عقلانیّت این است که این حرف و مطلبی را که امروز رؤسای کشورهای اروپایی دارند میگویند و آمریکا را غیرقابلاعتماد میدانند، امام در سی سال قبل یا سی و چند سال قبل گفت. و ما این را خودمان تجربه کردیم و آزمودیم؛ حقیقتاً آمریکاییها غیرقابلاعتمادند؛ در همهی موضوعات، غیرقابلاعتمادند؛ و من انشاءالله در فرصتهای دیگری در این زمینه ممکن است صحبت بکنم. این عقلانیّت است؛ عقلانیّت معنایش این است که انسان اصالتها را بشناسد؛ عقلانیّت، تکیهی به مردم است؛ عقلانیّت، تکیهی به نیروی داخلی است؛ عقلانیّت، تکیه و توکّل به خدای بزرگ است. عقلانیّت اینها است؛ عقلانیّت در این نیست که انسان خود را بعد از رها شدن از چنبرهی قدرت آمریکا و استکبار، مجدّداً نزدیک به آنها بکند. اینها عقلانیّت نیست؛ عقلانیّت را امام داشت؛ عقلانیّت را انقلاب به ما میگوید.
روحیه انقلابی مهمترین درس امام
بزرگترین درسی که امام بزرگوار به ما داد، درس روحیّه و ذهن و عمل انقلابی است؛ این را باید فراموش نکنیم. امام میراث فرهنگی نیست؛ بعضی به امام به چشم میراث فرهنگی نگاه میکنند. امام زنده است؛ امام، امام ما است؛ امام، پیشوای ما است؛ امام، در مقابل ما است. بله، جسم امام نیست، امّا سخن امام و راه امام و فکر امام و نفَس امام زنده است؛ با این چشم به امام نگاه کنید و از او بیاموزید.
طمع دشمن و هزینه بیشتر سازش نسبت به چالش
بعضی عقلانیّت را در این میدانند و میگویند که «چالش با قدرتها هزینه دارد» -[البتّه] اشتباه میکنند- بله، چالش هزینه دارد، امّا سازش هم هزینه دارد. شما ملاحظه کنید دولت سعودی برای اینکه با رئیسجمهور جدید آمریکا بتواند سازش بکند، مجبور میشود بیش از نیمی از ذخایرِ موجودی مالی خودش را در خدمت هدفها و طبق میل آمریکا هزینه کند. اینها هزینه نیست؟ سازش هم هزینه دارد. چالش اگر عقلائی باشد، چالش اگر منطبق با منطق باشد، اگر با اعتمادبهنفس باشد، هزینهاش بمراتب کمتر از هزینهی سازش است. من عرض کردم -انشاءالله بعدها [هم] صحبت خواهم کرد- اینجور نیست که قدرتهای توطئهگر و قدرتهای متجاوز به یک حدّی قانع باشند؛ ما این را در تعاملات این چند سال اخیر مشاهده کردهایم. یک حدّی را مشخّص میکنند، وقتی شما در آن حد عقبنشینی کردید، تازه یک حرف جدید مطرح میکنند، یک ادّعای جدید و یک مطالبهی جدید مطرح میکنند، شما را باز با همان فشارها مجبور میکنند این مطالبهی جدید را هم بهشان بدهید؛ و این سلسله همینطور ادامه پیدا خواهد کرد؛ این متوقّف نمیشود.
راضی کردن مردم بجای راضی کردن قدرتهای مستکبر معنای انقلابی گری مسؤولین
انقلابیگری یعنی مسئولین کشور، هدفشان را راضی کردن قدرتهای مستکبر قرار ندهند؛ مسئولان کشور، هدفشان را راضی کردن مردم، به کار گرفتن نیروهای داخلی، تقویت عناصر فعّال در داخل کشور قرار بدهند؛ این انقلابیگری است. معنای انقلابیگری این است که کشور و مسئولان، تسلیم هیچ زورگوییای نشوند، دچار انفعال نشوند، دچار ضعف نفْس نشوند؛ نه زورگویی و قلدری را از طرف مقابل قبول کنند، نه فریب او را بخورند -چون قدرتها با وجود اینکه زورگویند و قلدرند و دستشان پُر از اسلحه است، از فریب هم دریغ نمیکنند؛ آنجایی که ممکن باشد، اهل خدعه و فریب و دُور زدن و این حرفها هم هستند- اینها معنای انقلابیگری است.
رأی مردم رأی به نظام
بعضیها متأسّفانه بگوییم از روی کجفهمی -یا چه بگوییم، نمیدانم- انکار میکنند؛ میگویند «رأی مردم ربطی به نظام اسلامی و تأیید نظام اسلامی ندارد»! چرا آقاجان؛ حتّی کسانی که ممکن است در دل از نظام اسلامی گلهمندی هم داشته باشند، امّا وقتی میآید در چهارچوب نظام رأی میدهد، معنایش این است که این چهارچوب را قبول میکند و به آن اعتماد میکند و آن را کارآمد میداند که در چهارچوب آن دارد حرکت میکند.
لزوم حلم و ظرفیت ملت بعد از انتخابات و نبود این ظرفتی در سال 88
ملّت -چه آن گروهی که نامزد آنها رأی آورده است، چه آن گروهی که نامزد آنها رأی نیاورده است- باید از خودشان ظرفیّت نشان بدهند، از خودشان حلم نشان بدهند -حلم یعنی ظرفیّت، جنبهدار بودن- بیجنبگی نشان ندهند. بعضی هستند که اگر در یک قضیّهای برنده هم بشوند بیجنبگی نشان میدهند، بیظرفیّتی نشان میدهند، اگر بازنده هم بشوند همینجور؛ نه، بایستی چه در صورتی که انسان موفّق شد و به آن مقصودی که داشت رسید، چه در صورتی که نرسید، از خود ظرفیّت نشان بدهد. خب، خوشبختانه امسال در این انتخابات ظرفیّت نشان دادند، آن کسانی هم که موفّق نشدند ظرفیّت نشان دادند، بر خلاف سال ۸۸ که آن مشکلات را برای کشور به وجود آوردند.
لزوم حرکت پا به پای انقلاب مسؤولین و پرهیز از ناکارآمدی
اگر خدای نکرده در بخشهای مختلف -چه اقتصادی و چه غیراقتصادی- یک بخشی از خود ناکارآمدی نشان بدهد، این به حساب ناکارآمدی نظام گذاشته خواهد شد و این بیانصافی است؛ نظام کارآمد است؛ بخشهای مختلف باید بتوانند خودشان را پابهپای نظام پیش ببرند.
لزوم شنیده شدن صدای واحد در مسائل بین المللی از میان مسؤولین
در مسائل جهانی هم، از کشور باید صدای واحدی شنیده بشود؛ این را همهی مسئولان محترم کشور توجّه کنند؛ در مسائل مهمّ بینالمللی، یک صدای واحد قوی باید از داخل کشور شنیده بشود؛ صداهای گوناگون از مسئولین شنیده نشود. حالا ممکن است فلان نویسنده یا فلان کسی که در فضای مجازی کار میکند، عقیدهی دیگری داشته باشد، اهمّیّت ندارد؛ مسئولان کشور باید حرف واحدی بزنند، صدای واحدی داشته باشند.
96/03/17 بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان
دو گانه ها در نظام سلطه: پیشرفت و توقف، ابتکار و تقلید، استقلال و وابستگی، اعتماد بنفس و انفعال
در ادبیّات سیاسی ما یک کلیدواژهی مهمّی وجود دارد به نام «نظام سلطه»؛ این کلیدواژه، خیلی پرمغز و پرمعنا است ... خب، یک دوگانههایی به وجود آمد، [ازجمله] دوگانهی پیشرفت و توقّف؛ یعنی کشورهای مسلّط همینطور مدام پیشرفتهای روزافزون با سرعت روزافزون پیدا کردند -یعنی سرعت پیشرفتشان هم مدام زیاد شد- و کشورهای زیر سلطه متوقّف شدند و عقبگَرد کردند. در این، نکتهی مهمّی وجود دارد. تصوّر نشود که کشورهای زیر سلطه، یعنی کشورهای آسیایی یا آفریقایی یا بعضی از کشورهای آمریکای لاتین که زیر سلطه بودند، اینها از اوّل همینطور مثلاً بدون علم و بدون فرهنگ و بدون تمدّن بودند؛ نه، اینجوری نیست. شما ملاحظه کنید این کتاب نگاهیبهتاریخجهانِ نهرو را؛ نهرو شرح میدهد که وقتی انگلیسها وارد هند شدند، هند از صنعت برخوردار بود؛ صنعت پیشرفته بهحسب آن زمان -این را نهرو در نگاهیبهتاریخجهان ذکر میکند- یعنی محصولات پیشرفتهی صنعتی آن روز را داشت؛ کشورهای دیگر هم همینجور. انگلیسیها وقتی وارد هند شدند، جلویش را گرفتند؛ یعنی کاری کردند که اصلاً صنعت بومی هند متوقّف بشود و عقبگَرد کند تا نیاز پیدا کنند به صنایع وارداتی و تولیدات انگلیسی؛ اصلاً برنامهریزی کردند برای این. در همهجا این اتّفاق افتاد. در ایران هم همین اتّفاق افتاد. البتّه فرق ایران و هند و بعضی جاهای دیگر این است که در ایران استعمار رسمیای وجود نداشت؛ نفوذ بود، استعمار نبود؛ [امّا] در هند، استعمار رسمی بود. دوگانهی پیشرفت و توقّف.
دوگانهی ابتکار و تقلید؛ یعنی کشورهای مسلّط، هر روز یک ابتکار جدیدی در زندگی، در علم، در امکانات به وجود آوردند؛ [امّا] کشورهای زیر سلطه، بدون اینکه هیچ ابتکاری را از خود بروز بدهند یا به آنها امکان چنین چیزی داده بشود، همینطور مرتّب تقلید کردند؛ مرتّب آنها ابتکار کردند، اینها نگاه کردند و تقلید کردند.
دوگانهی استقلال و وابستگی، استقلال سیاسی و وابستگی؛ کشور کوچکی مثل انگلیس مستقل بود، یک دریای با عظمتی مثل شبهقارّهی هند -شامل هند و پاکستان و بنگلادشِ بعدی- تحت نفوذ آن و وابستهی سیاسی بود. یا یک کشوری مثل ایران با این سابقهی فرهنگ، ازلحاظ سیاسی وابسته بود -چه در اواخر دورهی قاجار، چه در دورهی پهلوی- وابستهی به چه؟ مثلاً فرض کنید به یک کشور کوچکی مثل کشور انگلیس. یعنی یک دوگانهی اینجوری هم به وجود آمد؛ استقلال سیاسی و وابستگی سیاسی.
اعتماد به نفس و انفعال؛ این هم یک دوگانهی دیگر است. کشورهای مسلّط، اعتماد به نفس داشتند، حرف میزدند، توقّع میکردند، دنیا را متعلّق به خودشان میدانستند؛ [امّا] این مجموعهی زیر سلطه که البتّه خیلی هم ازلحاظ کمیّت بیشتر بودند، اینها دچار انفعال، دچار وادادگی و ضعف نفس بودند.
صدور جهانبینی و فرهنگ و رسوم و عادات؛ از لوازم نظام سلطه
صدور جهانبینی و فرهنگ و رسوم و عادات؛ یکی از بهاصطلاح لوازم و تبعات این نظام سلطه، این است که آن کشورهایی که ابتکار دارند، پیشرفت دارند، اعتماد به نفس دارند؛ عادات خودشان و رسوم خودشان و جهانبینی خودشان را منتقل میکنند به کشورهای زیر سلطه؛ اینها هم از آنها قبول میکنند؛ بهصورت کتاب، بهصورت تحقیقات و انواع و اقسام [دیگر] که اینها هرکدام شواهد تاریخی واضح و روشنی دارد که [اگر] اهل مطالعه باشید و اینها را دنبال کنید، کاملاً پیدا میکنید. آنوقت علاوهی بر همهی اینها، برنامهریزی برای ادامهی همین حالت. یعنی آن کشورهایی که مسلّط بودند، برنامهریزی علمی دقیقی کردند برای اینکه این حالت ادامه پیدا کند؛ یعنی ابدی بشود؛ تغییرپذیر نباشد. یک همچنین حالتی در دنیا به وجود آمد. این وضعیّت دنیا در این دو سه قرن اخیر بوده.
نجات موردی بعضی کشورها از نظام سلطه مثل آمریکا و هندوستان و باقی ماندن بعد فرهنگی آن نظام (خاطره)
بعضی از کشورها توانستند خودشان را از این منجلاب (نظام سلطه) نجات بدهند؛ البتّه نه بهطور کامل، لکن در بخشی؛ مثلاً فرض کنید کشور ایالات متّحدهی آمریکا که تحت سلطهی انگلیس و تحت استعمار انگلیس بود، توانست ازلحاظ سیاسی و اقتصادی، خودش را نجات بدهد امّا ازلحاظ فرهنگی، نه؛ ازلحاظ فرهنگی کاملاً تحت تأثیر و منفعلِ در مقابل اروپا بود و همانطور هم ادامه پیدا کرد و تا امروز هم ادامه پیدا کرده. یا مثلاً کشوری مثل هند، ازلحاظ سیاسی توانست خودش را نجات بدهد یا ازلحاظ اقتصادی توانست تا حدود زیادی خودش را بیرون بکشد امّا ازلحاظ فرهنگی، نه؛ ازلحاظ فرهنگی نتوانست خودش را نجات بدهد؛ که حالا چیزهایی وجود دارد. بنده در یکی از شهرهای هند، وسط میدان دیدم یک مجسّمهای است. پرسیدم این مجسّمهی چه کسی است؟ گفتند این مجسّمهی سردار انگلیسی است که بر این شهر حکومت میکرده. پناه بر خدا! چرا مجسّمهی یک ظالمی را که شما سالها مبارزه کردید و اینها را بیرون کردید، حالا اینجا نصب کردهاید؟ مجسّمهاش آنجا بود؛ شاید الان هم هست؛ در یکی از استانهای جنوبی هند. در آفریقا هم شبیه همین را من دیدم. در یکی از کشورهای آفریقایی، وسط یک جنگل خیلی توریستی -از جنگلهایی بود که ما را برای بازدید به آنجا بردند- آنجا هم دیدم یک مجسّمهای است؛ گفتم چه کسی است این؟ گفتند این کسی است که حاکم مثلاً انگلیسی بر این کشور بوده؛ اسمش هم آنجا هست، جنگل هم به اسم او است! [یعنی] ازلحاظ فرهنگی نتوانستند خودشان را نجات بدهند. این وضع دنیا است.
عدم تأثیر پذیری از نظام سلطه معنای شعار «نه شرقی و نه غربی»
انقلاب رسماً خودش را ازلحاظ جهانبینی، ازلحاظ فکر، ازلحاظ فرهنگ، ازلحاظ اقتصاد، ازلحاظ سیاست، ازلحاظ همهی شئون مدیریّت کشور، در مقابل غرب قرار داد. این «نه شرقی، نه غربی» که امام بهعنوان شعار جمهوری اسلامی اعلام کرد، معنایش این بود؛ هیچگونه تأثّری [از سلطه ندارد]. البتّه بله، [مثل] قانونی است، گذاشته میشود، [ولی] یک جایی هم در این قانون تخلّف میشود؛ این یک حرف است؛ امّا قانون نبودن و عکسش قانون بودن، یک حرف دیگر است؛ در جمهوری اسلامی [این] قانون شد؛ تخلّص(و رهایی) و بیرون آمدن از همهی آن چیزهایی که در نظام سلطه بر یک کشور سلطهپذیر و تحت سلطه تحمیل میشود، قانون قطعی و یقینی شد.
کارآمدی نظام دلیل بر بقای آن
بعضیها زمزمه میکنند «نظام ناکارآمد است»؛ چرا؟ چون فلان وزارتخانه بد عمل کرده؛ نه، اگر نظام ناکارآمد بود، تا حالا ده بار بلعیده شده و از بین رفته بود. بزرگترین دلیل کارایی این نظام، خود وجود این نظام و ماندن این نظام است. اینکه یک نظام بِایستد، حرفش را صریح بزند، هیچ ملاحظهای نکند، موضع قاطع خودش را با صراحت در دنیا اعلام کند، با وجود اینکه دشمنیها را هم میدانیم، نه اینکه غافل باشیم از دشمنیها؛ نه، ارکان نظام و مجموعهی مردمی و دولتی نظام میدانند، درعینحال میایستند؛ این خیلی مسئلهی مهمّی است، این خیلی حادثهی عجیبی است! بزرگترین نشانهی کارآمدی نظام این است که توانسته خودش را در همین جهت حفظ کند.
خاطره و هجمه نظامی و عقیدتی بر علیه دانشجوی مسلمان در دانشگاه تهران
آنوقت (در آغاز انقلاب) دشمن بر روی دانشگاه و دانشجو متمرکز شد و اوایل انقلاب، [بر آن] مسلّط شدند؛ یعنی دشمن سوار شد بر دانشگاه. خیلی از شماها خب آنوقت شاید در دنیا هم نبودید، دانشجو که قطعاً نبودید، امّا بنده همانوقتها هر هفته در دانشگاه تهران جلسه داشتم. هر هفته من میرفتم مسجد دانشگاه تهران نماز و سخنرانی و پاسخ به سؤالات؛ و دانشجوها جمع میشدند، سؤال میکردند، ابهام داشتند، حرف میزدند، ما هم جواب میدادیم؛ جنگ بهمعنای واقعی، و تیراندازی [بود] داخل دانشگاه تهران به جوری شد که یکی از روزها که هفتهای یک بار دوشنبهها یا یکشنبهها میرفتم، وقتیکه آمدم جلوی در دانشگاه، بعضیها آمدند گفتند وارد نشوید، دانشگاه خطرناک است؛ چند نفر محافظ هم خود ما داشتیم، اینها هم گفتند نروید؛ گفتم نمیشود، من باید بروم دانشگاه، در مسجد لابد منتظر من هستند؛ آمدیم وارد دانشگاه شدیم. خلوت! تیراندازی بود، همدیگر را میزدند؛ همین دانشگاه تهران! آمدم مسجد دانشگاه، دیدم هیچ خبری نیست، دانشجوها هم نیامدهاند، ترسیدهاند. دیدیم وقتی جوانها بترسند، ما [هم] به طریق اولی! برگشتیم؛(خندهی معظّمٌله و حضّار) یک چنین وضعیّتی در دانشگاه بود. واقعاً دانشگاه میدان جنگ شده بود؛ این تسلّط دشمن بود. حالا چهکسانی بودند؟ چپها بودند، طرفدارهای سلطنت هم بودند! اینهایی که همیشه در مقابل هم بودند، در مقابل انقلاب و نظام اسلامی و امام بزرگوار، دستشان در دست هم متّحد شده بودند؛ باهم متّفق بودند؛ بچّههای ساواکیها هم بودند -بالاخره ساواکیها هم، زن و بچّه و جوان و دانشجو داشتند؛ آنها هم بودند- چپهای مارکسیست هم بودند؛ فدائیان خلق و مجاهدین و همینهایی که میشناسید و شنیدهاید و شاید خواندهاید و مانند اینها، همه در مقابل مجموعهی دانشجویان مسلمان [بودند].
در سالهای آغازین انقلاب جامعه دانشجوی مسلمان مغلوب از درون بخاطر عدم محتوا و ضعف تحلیل
دانشجوی انقلابی مسلمان، دانشگاه را فتح کرد؛ این را شما بدانید. یعنی دانشجوهای مسلمان، هم در مباحثات توانستند دانشگاه را فتح کنند، هم در مبارزات جنگی؛ یعنی در همین اتّفاقاتی که افتاد، دانشجوها توانستند دانشگاه را فتح کنند؛ بعد هم که خب به تعطیلی دانشگاه و مانند اینها [انجامید]. منتها [بعد] در بین خود مجموعهی دانشجوی مسلمان، یک اختلالاتی به وجود آمد. دانشجوی مسلمان، دانشگاه را فتح کرد، لانهی جاسوسی را فتح کرد امّا خودش از درون مغلوب شد! این به نظر من نکتهی قابل توجّهی است. چرا؟ برای خاطر اینکه دچار ضعف تحلیل و ضعف محتوا بود؛ هیجانات بود، خیلی هم تند -بعضی از بچّههای دانشجو در آن روز، ماها را که آنوقت تازه از زیر زندان و تبعید و این قبیل چیزها بیرون آمده بودیم، انقلابی نمیدانستند؛ یعنی در مقام قضاوت، ماها را تخطئه میکردند؛ همینهایی که الان هم هستند؛ حالا بعضیهایشان هنوز هم هستند؛ یعنی واقعاً اُرتدُکس [بودند]، یک انقلابی اُرتدُکسِ سفت و سخت، خیلی قرص و محکم- منتها آن ذهنیّت، از محتوای لازم خالی بود، [لذا] در یک نقطهی حسّاسی ضربه خورد.
جوان بودن دانشجو (کم توقع و دارای ذهن فعال و فهمیمو مؤثر بودن) علت هجمه دشمن به دانشگاه
در این سالها، علیه دانشگاه و برای خارج کردن دانشگاه از این صحنهی مبارزه خیلی تلاش کردند؛ علّتش هم این است که دانشگاه مهم است. دانشگاه اگر در خدمت انقلاب باشد خیلی مهم است؛ از خیلی از قشرهای دیگر تأثیرش بیشتر است. اوّلاً همه جوانند، کمتعلّقند، آمادهبهکارند، ذهن فعّالی دارند، فهیمند؛ اینها خیلی نکات مهمّی است؛ بعد هم بر روی محیط جامعه تأثیر دارند؛ یعنی دانشجوی انقلابی میتواند روی محیط پیرامونی خودش اثر بگذارد؛ اوّلش خانواده است، بعد مرتبطینند، بعد دوستان، و در محیط اجتماعی اثر میگذارد؛ لذا برای اینکه دانشگاه را از هویّت انقلابی خالی کنند و خلاص بکنند، خیلی تلاش کردند، خیلی کار کردند، خیلی سیاستورزی کردند در این زمینه. متأسّفانه از داخل خود ما هم در مواردی کمک شد به اینها که بتوانند دانشگاه را انقلابزدایی کنند؛ یعنی روحیّهی انقلابی، روحیّهی حزباللّهی، روحیّهی مبارزه از محیط دانشجویی گرفته بشود. اینها مقدّمه بود.
لزوم احساس مسؤلیت دانشجویان انقلابی در مسائل کشور
خطاب من به مجموعهی انقلابی و علاقهمند به مسائل انقلاب است؛ آنهایی که انقلاب را دوست دارند، آنهایی که بهمعنای واقعی کلمه انقلاب اسلامی را وسیلهی نجات این کشور و تأمین آیندهی این کشور میدانند؛ خطاب من به آنها است. من میگویم شما دانشجوها باید خودتان را در صفوف مقدّم این مبارزه حس کنید. یک مبارزهای است، وجود دارد، تمام نشده، ممکن است حالاحالاها هم تمام نشود، ادامه داشته باشد؛ در صفوف مقدّم این مبارزه باید خودتان را احساس کنید و قرار بدهید. صحنهی درگیری را ببینید. یکی از اشکالات بزرگ این است که بعضی درگیری را حس نمیکنند، صحنهی درگیری را نمیبینند، نمیفهمند که ما درگیری داریم. ارتباط این مبارزه با خودتان را مدّنظر داشته باشید. دانشجو باید احساس مسئولیّت انسانی، احساس مسئولیّت ملّی، احساس مسئولیّت دینی و اجتماعی و بینالمللی بکند؛ این چیزی است که از دانشجو توقّع میرود.
لزوم داشتن روحیه سؤال و امر به معروف و نهی از منکر برای دانشجوی انقلابی
نگاه دانشجو به مسائل کشور. بنده این نگاه نقّادانهای را که [اینجا] دانشجویان داشتند صددرصد تأیید میکنم. [البتّه] ممکن است بعضی نقدها را وارد ندانم؛ چه آنچه مربوط به دستگاههای قوّهی مجریّه است، چه آنچه مربوط به قوّهی قضائیّه است، چه آنچه مربوط به دفتر رهبری است. ممکن است بعضی وارد باشد، بعضی وارد نباشد، لکن نفْس این نگاه نقّادانه را من صددرصد تأیید میکنم. من میگویم این نگاه نقّادانه و دغدغهمند، از دانشجو و محیط دانشگاه نباید گرفته بشود. هم نقّادانه، هم آرمانگرایانه؛ باید دنبال آرمانها باشند. روی کاستیها و کژیها علامت سؤال بگذارند؛ دانشجو باید کاستیها را ببیند، کجیها را ببیند، عیوب را ببیند و سؤال کند. حالا ممکن است طرف، برای جواب ندادن به این سؤال یک عذر موجّهی داشته باشد، لکن این موجب نمیشود که شما سؤال نکنید؛ شما سؤال کنید. روحیّهی سؤال کردن، امربهمعروف، نهیازمنکر، مطالبهی جدّی آرمانها و ارزشها در دانشجو، روحیّهی قابل قبول است.
پرهیز دانشجو از ناامیدی هنگام شکست و ناامید نشدن مسؤولین زمان شکست عملیات رمضان و کربای 4 و والفجر مقدماتی
از شکستهای مقطعی هم دانشجو نباید مأیوس بشود؛ این را توجّه داشته باشید؛ اینکه حالا یک جایی ما گفتیم [ولی] نشد، در یک جایی فلان مقصود را داشتیم [ولی] تحقّق پیدا نکرد؛ مطلقاً بایستی اجازه ندهید که یأس و ناامیدی بر شما غالب بشود. اگر بنا باشد که انسان از شکستها مأیوس بشود، ما صد بار باید در دوران مبارزه و صد بار باید در جنگ هشتسالهی تحمیلی مأیوس میشدیم، عقبنشینی میکردیم. شب میریختند در خانهی آدم، جلوی زن و بچّهی آدم، آدم را کتک میزدند، دستبند به دست آدم میزدند، بعد هم میبردند آدم را، یا از اینها بالاتر. اگر بنا باشد که انسان از ضربه خوردن و به قول این دختر عزیزمان از کتک خوردن مأیوس بشود، ناراحت بشود، پس در آن دورهی مبارزه، آنهایی که مبارزه میکردند باید مأیوس میشدند، [ولی] مأیوس نشدند؛ اگر مأیوس میشدند، مبارزه به پیروزی نمیرسید. در جنگ هم همینجور؛ در جنگ، بارها آن چیزی که ما تصوّر میکردیم و پیشبینی میکردیم تحقّق پیدا نکرد. فرض کنید در عملیّات رمضان تصوّر میکردیم که عملیّات پیش خواهد رفت، تابستان هم بود، هوا هم گرم بود، ماه رمضان هم بود، عدّهی زیادی از بچّههای ما شهید شدند، عملیّات هم شکست خورد. مأیوس شدیم؟ مأیوس شدند؟ در کربلای ۴ همینجور، در والفجر مقدّماتی همینجور. در والفجر مقدّماتی یک جمعیّت عظیمی از بسیجیها رفتند جبهه، یک منطقهای را هم معیّن کرده بودند، تقریباً مطمئن هم بودیم که در این عملیّات ما پیش خواهیم رفت و موفّق خواهیم شد -عملیّات، جلوی عمارهی عراق بود- عملیّات لو رفته بود، به شکل عجیبی شکست خورد. اگر بنا بود انسان با شکست و با عقبنشینی مقطعی و مانند اینها مأیوس بشود که هیچ چیز به سامان نمیرسید. نخیر! یأس بهخاطر ناکامیهای مقطعی و موقّت، مطلقاً در زندگیتان راه نداشته باشد.
اقتدار جمهوری اسلامی در منقطه و عدم اقتدار آمریکا تلقین شکست توسط دشمنان
امروز سیاستهای بزرگترین قدرتهای دنیا، در منطقهی غرب آسیا به گِل نشسته، پیش نرفته؛ خود آنها میگویند بهخاطر اعمال نفوذ و اقتدار جمهوری اسلامی است؛ این خیلی مهم است. بنا بود هر بلائی که میخواهند سر عراق یا سر سوریه یا فلان [کشور] دربیاورند و نتوانستند. خب این خیلی مهم است؛ این همان چیزی است که شما میخواستید؛ این همان چیزی است که انقلاب میخواست. خواستهی انقلاب تحقّق پیدا کرد، خواستهی آمریکا و همراهان آمریکا -نهفقط آمریکا- تحقّق پیدا نکرد. این یک نمونه است و ازاینقبیل پیروزیهای زیاد، تواناییهای زیاد، پیشرفتهای زیاد هست؛ اینها را هیچوقت از یاد نبرید. یکی از شگردهای دشمن این است که بگوید شما نمیتوانید، شما شکست خوردید، از شما کار برنمیآید، تمام شدید، رفتید؛ این یکی از شگردهای دشمن است. این شگرد را بههیچوجه نپذیرید. البتّه در داخل هم کسانی هستند که همان خواستهی دشمن را با صدای بلند در اینجا بیان میکنند، به زبان میآورند؛ هستند کسانی ازاینقبیل که همان چیزی را که دشمن میخواهد در ذهنیّت جامعه به وجود بیاید، همان را اینجا با صدای بلند در روزنامه، در غیر روزنامه و در فضای مجازی -حالا که فضای مجازی هم هست- بیان میکنند.
دانشجور و لزوم برخورد طبیبانه با مشکلات داخلی و برخورد خصمانه و غیر دیپلماتیک با دشمنان خارجی
نوع برخورد با مشکلات درون نظام، باید علاججویانه و طبیبانه باشد. طبیب، گاهی اوقات به مریض خودش هم ممکن است تشر بزند، یک حرف تلخی هم بزند، امّا مقصودش معالجهی او است. در مقابلهی با دشمن، نوع برخورد باید قاطع و صریح و طبق برخورد خود او -که خصمانه است- خصمانه باشد؛ امّا در داخل و با نظام، نه؛ دلسوزانه، علاججویانه و مانند اینها. البتّه شما در برخورد با دشمن خارجی در حرف زدن و در موضع گرفتن و مانند اینها آزادید. حالا البتّه در زمینههای دیپلماسی یک رنگوروغنهای دیپلماسی لازم است، آن به عهدهی دیپلماتها، آنها هرکار خواستند [بکنند] و بروند هرجور میخواهند رنگوروغن بزنند؛ [امّا] شما بهعنوان دانشجو، بهعنوان مجموعههای دانشجویی، حرفتان را صریح و قاطع و با صدای بلند بیان کنید.
تولید عالم و علم و جهت دهی هب این دو، سه کار دانشگاه
رکن اساسی دانشگاه، دانش است. یعنی چه؟ یعنی در دانشگاه باید هم عالِم تولید بشود، هم علم تولید بشود، هم عِالم و علم جهت درست پیدا کند؛ این سه نکتهی اساسی در دانشگاه باید باشد.
شکستن مرزهای علم معنای تولید علم و تأثیر آن در زندگی بشر
تولید علم که همان چیزی است که سالها است تکرار میکنیم؛ یعنی خطوط مرزیِ علم را شکستن و جلو رفتن که این کاری است که ما در کشورمان هنوز نتوانستهایم آنچنانکه شایستهی نظام جمهوری اسلامی است به آن برسیم؛ البتّه کارهایی شده، لکن عقبیم. باید بتوانیم از لحاظ علمی جلو برویم؛ وقتی علم جلو رفت، آنوقت فنّاوری هم جلو میرود؛ وقتی فنّاوری جلو رفت، تأثیر در زندگی میگذارد؛ وقتی فنّاوری جلو رفت، در دنیا چشمها به شما متوجّه میشود و احساس نیاز میکنند؛ در زندگی انسانها تأثیر میگذارید.
مبنای اسلام لزوم دادن جان در مسیر آرمانها
آرمانگرایی را فراموش نکنید آرمانگرایی را فراموش نکنید. آرمانها چیست؟ رسیدن به جامعهی عادل، جامعهی آزاد، جامعهی پیشرفته، جامعهی مؤمن، جامعهی متعبّد، جامعهی مرفّه، جامعهی متّحد، جامعهی قوی و مستحکم، جامعهی مستقل؛ اینها آرمان است. ارزش دارد که انسان جانش را در راه این آرمانها، برای خاطر خدا [بدهد]؛ برای همین آیهی شریفهی سورهی نساء که: وَ ما لَکُم لا تُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ وَ المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّسآءِ وَ الوِلدان؛(نساء: 75) این است دیگر؛ یعنی در راه نجات کشور، نجات مستضعفان، دستور قتال [صادر شده]. حالا البتّه آن آیه، آیهی قتال است؛ این را توجّه داشته باشند آن برادرمان که این آیه، آیهی قتال است، آیهی جهاد نیست؛ جهاد، چیزی است؛ قتال، چیز دیگری است؛ بینشان عموم و خصوص مطلق است. بنابراین، این مبنای اسلام است، این جهتگیری اسلام است. باید در راه این آرمانها [حرکت کرد].
عدم انحصار واقع بینی در دیدن امور منفی
مدام به ما میگویند واقعبین باشید، واقعبین باشید؛ مرادشان از «واقعبین باشید» این است که موانع را ببینید؛ من میگویم واقعبین باشید، یعنی واقعیّات مثبت را ببینید؛ جمعیّت جوان را، جمعیّت بااستعداد را، تواناییهای بشری فوقالعاده را، استعداد فوقالعادهی ملّت را، امکانات زیرزمینی را، موقعیّت جغرافیایی را، پیشرفت جمهوری اسلامی را؛ اینها را ببینید، اینها واقعیّات است. پس اینها بخشی از واقعیّات است که اینها را باید دید.
لزوم نقش فعال تشکل های دانشجویی در پیشفتها و پس رفتها
تشکّلها نقش فعّال داشته باشند و تماشاچی نباشند. تشکّل نباید بنشیند، در یک حادثهای که پیشرفتی هست اظهار خوشحالی کند، در یک حادثهای که مثلاً پسرفتی هست احساس حزن و اندوه بکند؛ نه، باید فعّال باشد، در هر دو جا باید فعّال باشد؛ تماشاچی نباشد.
لزوم غلبه دادن گفتمان انقلاب در دانشگاه توسط تشکل های داشنجویی و فرمان آتش به اختیار در زمان مختل بودن ستاد فرماندهی
توصیهی بعدی؛ تلاش جدّی و همهجانبه برای غلبه دادن گفتمان انقلاب در دانشگاه. نگویید در دانشگاه دیگر نمیشود کاری کرد؛ شنفتم این را که بعضیها میگویند که «آقا، دیگر در دانشگاه نمیشود کاری کرد»؛ نه آقا، در دانشگاه خیلی میشود کار کرد، اتّفاقاً در دانشگاه باید کار کرد. چه کسی باید در دانشگاه کار بکند؟ شما. شما تشکّلها هستید که در دانشگاه باید کار بکنید. البتّه خطاب بنده در غیر از این جلسه به همه است؛ من به همهی آن هستههای فکری و عملیِ جهادی، فکری، فرهنگی در سرتاسر کشور مرتّباً میگویم: هرکدام کار کنید؛ مستقل و بهقول میدان جنگ، آتشبهاختیار. البتّه در جنگ، قرارگاه مرکزی وجود دارد که دستور میدهد، امّا اگرچنانچه رابطهی قرارگاه قطع شد یا قرارگاه عیبی پیدا کرد، اینجا فرمانده دستورِ آتشبهاختیار میدهد. خب شما افسرهای جنگ نرمید -قرار شد شما افسران جوان جنگ نرم باشید- آنجایی که احساس میکنید دستگاه مرکزی اختلالی دارد و نمیتواند درست مدیریّت کند، آنجا آتشبهاختیارید؛ یعنی باید خودتان تصمیم بگیرید، فکر کنید، پیدا کنید، حرکت کنید، اقدام کنید.
گاهی اوقات انسان احساس میکند دستگاههای مرکزی فکر و فرهنگ و سیاست و مانند اینها دچار اختلالند، دچار تعطیلند؛ واقعاً آدم گاهی اوقات احساس میکند. حالا مثلاً فرض بفرمایید اینهمه ما مسئلهی فرهنگی در کشور داریم، مسائل مهم که شاید من بتوانم ده مسئلهی اصلیِ فرهنگی را بشمارم که اینها دچار مشکل است؛ فرض کنید مسئلهی سینما، یک مسئلهی مهم است، [یعنی] مسئلهی فرهنگی مهمّی است که سینمای کشور چه جوری اداره میشود، از کجا پشتیبانی میشود -حالا پشتیبانی خارجی هم پیدا میکنند برای فیلمها- ادارهی هنر کشور و سینما که چیز کوچکی نیست؛ مثلاً فرض کنید ده مسئلهی اینجوری میشود پیدا کرد، [امّا] ناگهان میبینید مثلاً فرض کنید اینکه فلان آهنگ قبل از افطار پخش بشود یا نشود، (منظور ربنای شجریان) میشود مسئلهی اصلی؛ نامهنگاری میکنند!(خنده حضار) پیدا است که این دستگاه اختلال پیدا کرده که مسئلهی اصلی را از مسئلهی فرعی تشخیص نمیدهد و یک مسئلهی اصلاً بیاعتبارِ بیاهمّیّت فرعی را بهعنوان یک مسئلهی اصلی، درشت میکنند. وقتی اینجوری دستگاههای مرکزی اختلال دارند، آنوقت اینجا جای همان آتشبهاختیاری است که عرض کردم.(خنده حضار)
تشکل های دانشجویی و اهتمام به مخاطب واقعی نه مجازی
اهتمام به تخاطب واقعی. فضای مجازی چیز خوبی است، فرصتی است امّا کافی نیست. بعضیها چسبیدهاند به فضای مجازی -توئیتر و مانند اینها- برای اینکه پیامهایشان را برسانند، این فایده ندارد؛ تخاطب واقعی لازم است، میزگرد لازم است، سخنرانی لازم است، نشریّه لازم است، بحثهای دونفره و سهنفره لازم است، جلسات تحلیل لازم است؛ اینجور با مخاطبینتان بنشینید؛ و مانند این کارها.
اهمیت بالاتر حضور حداکثری در انتخابات بجای رأی آوردن نامزدی خاص
بعضیها از بچّههای خوب و انقلابی تعجّب میکنند که فلانی مدام میگوید در انتخابات شرکت کنید، شرکت کنید؛ از من گلهمند میشوند که چرا شما مدام گفتید بیایید در انتخابات شرکت کنید. آقاجان! توجّه داشته باشید که مصیبت، آنروزی است که مردم پشت کنند به صندوق رأی؛ این مصیبت است؛ و دشمن این را میخواهد. الان شماها باید زودتر از من بشنوید، بنده هم شنفتهام صداهایی را که بلند میشود، آرزو میکنند و انتظار میکشند روزی را که نود درصد مردم پای صندوقها شرکت نکنند. حالا مثلاً فرض کنید که گفتند بیستوچند درصد پای صندوقها شرکت نکردند، نیامدند؛ میگویند این کافی نیست، باید کاری کنیم که نود درصد مردم پای صندوقهای رأی نیایند؛ مصیبت آن است. بنده آن را میبینم. حضور مردم پای صندوق رأی، یک نعمت بزرگی است. «مردمسالاری»، این جزو کلیدواژههای اصلی است؛ این را فراموش نکنید. خب، شما میخواهید که مردم پای فلان صندوق بیایند، پای آن صندوق نیایند، خب تلاش کنید تا آن کاری که شما میخواهید تحقّق پیدا کند. جلوی حضور مردم پای صندوق رأی نَایستید.
سند 2030 و لزوم جلوگیری از نوشته شدن نظام آموزشی جمهوری اسلامی توسط یونسکو
مسئلهی «استقلال» هم که من گفتم، خیلی مهم است. حالا همین مسئلهی ۲۰۳۰ -این قضیّهی سند ۲۰۳۰- از همین قبیل است؛ این مسئلهی استقلال است. حالا بعضیها میآیند میگویند آقا، مثلاً فرض کنیم ما تحفّظ دادهایم یا گفتهایم فلانچیزش را قبول نداریم؛ نه، بحث سر اینها نیست. فرض کنیم در این سند، هیچچیز واضح بیّنی هم که مخالف با اسلام باشد وجود نداشته باشد -که البتّه وجود دارد؛ آنهایی که خیال میکنند ما گزارش درست نگرفتهایم؛ نه، گزارشهای ما گزارشهای درستی است- (خنده حضار) حرف من این است که نظام آموزشی کشور نباید بیرون کشور نوشته بشود؛ حرف من این است. شما میگویید این مثلاً فرض کنید خلاف اسلام ندارد؛ داشته باشد یا نداشته باشد، اینجا ایران است، اینجا جمهوری اسلامی است، اینجا یک ملّت بزرگند. نظام آموزشی ما را چهار نفر در یونسکو یا سازمان ملل یا فلانجا بنشینند بنویسند؟ چرا؟ این همان مسئلهی استقلال است. استقلال ابعادش تا اینجاها است.
تشکل های دانشگاهی و لوزم توچه به کلید واژه های: نقش مردم در حاکمیت، استقلال، نفی نظام سلطه، آزادی و عدالت
چند کلیدواژهی اصلی هست، این کلیدواژههای اصلی را فراموش نکنید:
مسئلهی «نقش مردم در حکومت» یکی از این کلیدواژهها است؛ ... مسئلهی «استقلال» هم ... خیلی مهم است. ... مسئلهی «نفی نظام سلطه» جزو کلیدواژههای اصلی است،
مسئلهی «آزادی» جزو کلیدواژههای اصلی است؛ آزادی را درست باید تبیین کنید.
مسئلهی «عدالت» جزو کلیدواژههای اصلی است؛ و ازاینقبیل.
اینها را باید تبیین کنید. یعنی توصیهی من به تشکّلهای دانشجویی این است که این کلیدواژههای اساسی و اصلی را درست تبیین کنند. از بیانات امام استفاده کنید و مانند اینها.
تشکلهای دانشجویی و نقش تدین در ماندن در مسیر
یک توصیهی دیگر هم مسئلهی تدیّن و تعبّد در عمل و گفتار است. من فراموش نمیکنم آن روزی را -سالها پیش البتّه- که شنیدم یک مجموعهی دانشجویی که خب با ما هم مرتبط بود و خیلی هم گرم و گیرا، مثلاً در فلان جلسهشان یک چیز خلاف شرعی اتّفاق افتاده؛ نگران شدم؛ نه بهخاطر اینکه اینها گناه کردند -که خب آن البتّه نگرانی داشت- نگران شدم از اینکه راه اینها عوض شده و بعد دیدم همینجور هم بود. یعنی واقعاً «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ اَسآؤُا السّواى اَن کَذَّبُوا بِایتِ الله»؛(روم: 10) وقتیکه انسان برطبق تکلیف عمل نمیکند، تعبّد را رها میکند، خدای متعال هدایتش را از او میگیرد.
تشکل دانشجویی و لزوم داشتن شجاعت در اقدام و در اعتراف به غلط بودن کار
یک سفارش دیگر هم شجاعت در اقدام است. گاهی اوقات بعضی از تشکّلها میگویند «نکند این کار را بکنیم -مثلاً فرض کنید که- فلان آدم یا فلان دستگاه نگران بشوند، ناراحت بشوند یا فلان»؛ نه، شما اقدامتان را انجام بدهید، منتها آنوقتی که فهمیدید این اقدام نادرست است، از همانجا متوقّفش کنید، یعنی همانجا برگردانید راه را؛ یعنی در انجام کارها و اقدام [شجاعت داشته باشید]. البتّه برای اینکه انسان یک اقدامی بکند، بایستی که جوانب کار را قشنگ بسنجد.( معظّمٌله در پاسخ به یکی از حضّار که دستش را بلند کرده بود فرمودند: «من هم اگر وسط حرف شما دستم را بلند کنم، شما ساکت نمیشوید، شما هم که دستت را بلند کردهای من ساکت نمیشوم» که خندهی معظّمٌله و حضّار را در پی داشت.)
لزوم کار روی موشوع زن در غرب توسط دانشجویان دختر
من سفارش میکنم یکی از نکاتی که دانشجویان خواهر در تشکّلها دنبال کنند، مسئلهی زن در غرب باشد؛ ما کمتر به این مسئله میپردازیم.
لزوم امیدوار بودن تشکل های دانشجویی و تزریق امید
تشکّلها امید را تزریق کنند در دانشگاهها؛ خودشان امیدوار بمانند و امید را هم تزریق کنند در دانشگاهها و نگذارند جوّ ناامیدی به وجود بیاید.
سیستمی نبودن و موردی بودن فسار در کشور بر خلاف زمان پهلوی
فساد در کشور سیستمی نشده. هر کس میگوید سیستمی است بیخود میگوید. فساد سیستمی یک چیز دیگر است. فساد سیستمی در زمان حکومت طاغوت بود؛ سیستم به طور طبیعی فسادآور و فسادپرور بود، یعنی باید آدم میگشت تا آدم سالم در آن پیدا میکرد؛ امروز اینجوری نیست؛ البتّه فساد هست، فسادهای بدی هم هست، [امّا] موردی است و باید برخورد بشود.
غرق نشدن کشور در فرهنگ غربی بخاطر وجود جوانان مؤمن و انقلابی
اینکه کسانی بخواهند کشور را غرق کنند در فرهنگ غربی و گرایش به فرهنگی غربی را روزبهروز در کشور توسعه بدهند، این واقعیّتی است؛ بله، وجود دارد. بعضیها بهخاطر اعتقاد و ایمان به فرهنگ غربی، بعضی هم از روی ضعف نفس و سستعنصری و عدم توجّه و مانند اینها، میکشانند کشور را به سمت فرهنگ غربی؛ این هست، امّا اینکه اینها بتوانند انقلاب را از خطّ خود منحرف کنند و کشور را در فرهنگ غربی غرق کنند، بدانید که قطعاً چنین چیزی اتّفاق نخواهد افتاد. این نسلی که بحمدالله امروز تربیت شده و گسترده هم هست، این نسل علاقهمند به انقلاب و علاقهمند به اسلام و پای کار، نخواهد گذاشت چنین چیزی اتّفاق بیفتد و هر روزی هم که بگذرد، مسلّماً گسترش این نسل و عمق این نسل بیشتر خواهد شد؛ همچنانکه امروز حرفهایی که شما اینجا زدید، خیلی عمیقتر و قویتر بود از حرفهایی که مثلاً فرض کنید پنج سال پیش دانشجوهای قبل از شما اینجا میزدند.
تشبیه عملیات تروریستی مجلس و مرقد امام به ترقی بازی
ملّت ایران دارد حرکت میکند، پیش میرود؛ این کارها و این ترقّهبازیهای شبیهِ کاری که امروز شد،(حمله تروریستی به مجلس و مرقد امام) در ارادهی مردم هیچ تأثیری نخواهد گذاشت؛ این را همه بدانند؛ و اینها کوچکتر از آن هستند که بتوانند در ارادهی ملّت ایران و مسئولین کشور اثری بگذارند و البتّه همینطور که دوستان در اینجا گفتند، خود این حوادث نشان داد که اگرچنانچه جمهوری اسلامی در آن نقطهای که مرکز اصلی این فتنهها است ایستادگی نمیکرد، تا حالا ما گرفتاریهای زیادی از این ناحیه در داخل کشور داشتیم. انشاءالله کَلَک اینها کنده خواهد شد.
96/03/20 بیانات در دیدار جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ و ادب
ضرورت بودن شعر به عنوان ثروت ملی در جهت مفاهیم انقلاب
شعر، یک ثروت ملّی است؛ همهی انواع شعر -غزل، قصیده، رباعی، قطعه، مثنوی یا انواع شعرهای بهاصطلاح نوع قدیمی یا حتّی شعرهای نیمایی- اینها همه ثروت است، ثروت ملّی است؛ اینکه این ثروت در چه راهی بنا است مصرف بشود، مهم است؛ سعیای در کشور وجود داشت و الان هم وجود دارد که این ثروت در خدمت مفاهیم و عناوینی غیر از آنچه انقلاب به ما داد و ارائه کرد و تثبیت کرد، به راه بیفتد؛ این سعی وجود دارد؛ از اوّل انقلاب هم البتّه وجود داشت.
نوکر دربار بودن بسیاری از شاعران قبل از انقلاب
قبل از انقلاب شعرای خوبی داشتیم؛ شعرای بزرگی داشتیم که در انواع مختلف شعر، در کیفیّتهای گوناگون و در درجات مختلف شعر میگفتند؛ لکن آنچه در میان آن شعرها به درد این ملّت میخورد، زیاد نبود، کم بود؛ چه شعر قدیمی -و به قول آقایان، کلاسیک- و چه شعرهای نو.
خب ما در محیط ادبیِ آن روز بودیم، میدیدیم؛ کسانی بودند، شعر میگفتند، شعر نو میگفتند، داعیهی نوگرایی و نواندیشی هم داشتند، امّا در واقع هیچ خدمتی به پیشرفت کشور و تجدّد واقعی و صحیح کشور نمیکردند. خیلی از همانهایی که شعر نو میگفتند و افتخار میکردند و پُز این را میدادند که در خدمت مفاهیم نو هستند، در دستگاههای دربار و وابستگان دربار و مانند اینها نوکری میکردند؛ [یعنی] نمیشود گفت آنجا همکاری میکردند؛ بهمعنای واقعی کلمه نوکری میکردند؛ خب ما بعضیهایشان را از نزدیک میشناختیم، بعضیها را هم دورادور؛ هم کارهایشان را میدیدیم، هم میشناختیم. شعر در خدمت مفاهیم انقلاب نبود؛ شعر در خدمت مفاهیم آگاهی و بیداری کشور نبود؛ نه اینکه هیچ نبود، کم بود، خیلی کم بود؛ نسبت به آنچه باید میبود، کم بود؛ آن چیزهایی هم که بود، جوری نبود که عامّهی مردم و طبقهی محتاجِ راهنمایی و راهبری از آن استفاده کنند.
نبود غالب شعر نو در خدمت مفاهیم ارزشی و نامفهوم بودن شعر اخوان برای مردم
شما ملاحظه کنید در بین شعرای نوپردازِ آن روز -آن تراز اوّلهایشان و بالاهایشان- آن که شعرش مثلاً در خدمت اینجور مفاهیم بود، بیشتر از همه اخوان بود؛ منتها شعر اخوان شعری است که خیلیها از آن اصلاً چیزی درست نمیفهمیدند؛ آنچنان رمزی و نمادین حرف میزد که خیلیها نمیفهمیدند؛ بله، بعضیها که وارد بودند و با این زبان آشنا بودند میفهمیدند؛ بعضیهای دیگر [از شعرا] هم که اصلاً در این وادیها نبودند و وارد نبودند، در خدمت مفاهیم دیگری بودند.
حسینی، امین پور و معلم نمونه شاعران نمونه بعد از انفلاب
بعد از انقلاب آن روال بههم خورد؛ جوانانی پیدا شدند، افراد صاحبهمّتی پیدا شدند. همین جوانهایی که بعد بحمدالله جایگاههای شعری بالاتری هم پیدا کردند -مثل مرحوم حسینی، مثل همین مرحوم قیصر امینپور یا آقای علی معلّم که [ایشان] نیستند در جلسهی ما و بعضیهای دیگر که اینها آن جوانهای اوّل کار انقلاب بودند- حقیقتاً خدمت کردند؛ یعنی انقلاب را وارد یک مقولهی جدیدی کردند. امثال اینها واقعاً خدمت کردند.
پرهیز از توقف در مسیر باندگی هنر شعر و هدف گذاری برای بالاتر رفتن از حافظ و سعدی
توقّف و احساس بهمنزلرسیدگی سمّ مهلک است؛ هرکدام از شما آقایان، همانهایی که شعرهایتان خیلی خوب است و آدم لذّت میبرد، همانها اگر احساس کردند که رسیدند به آن ایستگاه آخر و دیگر بعدش چیزی نیست، قطعاً توقّف میکنند و سقوط میکنند و نزول میکنند. علاوه بر اینکه این [احساس] خطا هم هست؛ یعنی الان در این جمع حاضر، فرض کنیم حالا غربالگری کردیم و یکی شد در درجهی اوّل؛ همان که در بین جمع حاضر در درجهی اوّل است، در عالم شعر در درجهی اوّل نیست؛ یعنی بالاخره فاصلهاش تا سعدی و حافظ و فردوسی و جامی و مانند اینها فاصلهی قابل توجّهی است و باید برسد به آنها؛ [البتّه] از آنها هم بالاتر میشود رفت؛ اینجور نیست که حافظ، منتهای حدّ شعر باشد؛ نه، بالاتر هم میشود رفت؛ هم در استفادهی از تعبیرات و گسترهی واژگانی مناسب در شعر، هم در مضمونیابی؛ مضمونیابی مثل آنچه آدم مثلاً فرض بفرمایید در شعر صائب میبیند، در شعر کلیم میبیند، در شعر حزین میبیند، بیش از همه در شعر بیدل میبیند.
فیروزکوهی و معیری و قهرمان و قدسی دارای بالاترین سطح شعر از شعرای معاصر
در دورهی قبل از دورهی کنونی کسانی را میشناسیم که از لحاظ مایههای شعری، بهطور محسوس سطح کاملاً بالاتری از شعرای خوب امروز داشتند؛ یعنی واقعاً کسانی بودند که مثلاً در غزل، سطح واقعاً بالاتری داشتند. حالا کار به محتوا نداریم؛ محتواها ممکن است مورد قبول ما نباشد امّا از لحاظ شکل غزلی [سطح بالاتری داشتند]؛ فرض کنید امیری فیروزکوهی یا رهی معیّری یا تا همین اواخر، مرحوم قهرمان یا قدسی یا بعضیهای دیگر؛ اینها از لحاظ شعری یک سطح بالایی داشتند و نمیشود از اینها گذشت. در شعر نو هم همینجور؛ در شعر نو هم کسانی بودند که خب واقعاً برجسته و ممتاز بودند؛ حالا آنهایی که ما میشناختیم و بنده میشناختم مثل مرحوم اخوان و امثال اینها. علیایّحال، پس باید جلو رفت و توقّف جایز نیست.
تنبلی ایرانیها در گزارش حوادث و شخصیتها و نوشتن هزاران کتاب برای آبراهام لینکلن و آیزنهاور و کم کاری درباره امام خمینی
انصافاً ما ایرانیها در گزارش حقایق و حوادث و شخصیّتهای خودمان، آدمهای تنبلی هستیم؛ واقعاً اینجوری است. حالا البتّه این درخور تحقیق آقایان جامعهشناس است که تحقیق کنند ببینند آیا این تنبلی یک خصوصیّت ملّی ما است یا در طول زمان بر ما تحمیل شده؟ ما دربارهی شخصیّتهایمان [کار نمیکنیم]. حالا مثلاً فرض کنید امام بزرگوار ما یک شخصیّت درجهی یک است دیگر؛ یعنی هیچ کسی -چه دوست، چه دشمن- مثلاً دربارهی شخصیّت امام تردید ندارد و عظمت این شخصیّت را کسی تردید نمیکند. ممکن است یکی [او را] قبول نداشته باشد، امّا عظمت او را قبول دارد. حالا ما دربارهی این شخصیّت عظیمی که در زمان ما بود و قریب سیسال از درگذشت او میگذرد، چند جلد کتاب نوشتهایم؟ واقعاً فکر کنید ببینید ما چند کتاب دربارهی امام نوشتهایم! این را مقایسه کنید با تعداد کتابهایی که مثلاً دربارهی آبراهام لینکلن در آمریکا نوشته شده. من در یک گزارشی خواندم که [اگر] تعداد کتابهایی که برای آبراهام لینکلن نوشته شده روی هم بچینند، یک ستون ده متری درست میشود؛ یک چنین چیزی. حالا آبراهام لینکلن یک عنوانی دارد -اگرچه عقیدهی بنده این است که آن عنوان، دروغ است؛ اینکه میگویند ایشان [عامل] آزادی بردگان و مانند اینها است، حرف مفتی است، حرف واقعی نیست؛ [امّا] حالا اینجوری عنوان شده- لکن دربارهی رؤسای جمهور معمولی آمریکا مثل آیزنهاور، مثل دیگران، گاهی هزار جلد کتاب نوشته شده! شوخی است؟ شما ببینید دربارهی امام خمینی ما چند جلد کتاب نوشتهایم؟ اینجوری است قضیّه؛ ما در این زمینهها عقب هستیم؛ [البتّه] ما ایرانیها عقب هستیم، وَالّا در کشورهای عربی هم من دیدهام دربارهی حوادثی که اتّفاق میافتد، بلافاصله کتاب نوشته میشود؛ بلافاصله تحلیل، کتاب سیاسی و ازاینقبیل مینویسند؛ از ابعاد مختلف، از جوانب مختلف، سلایق مختلف، موافق، مخالف، تحلیل میکنند و مانند اینها؛ ما در این زمینهها انصافاً عقب هستیم. دربارهی شعر هم همینجور است.
لزوم پرداخت شعری به حوادث منطقه مثل مدافعین حرم و عراق شهید حکیم
همین قضایای شام، همین قضایای مدافعین حرم، خب جا دارد که دربارهی این، مثلاً صدها شعر گفته بشود. یا فرض کنید قضایای عراق؛ قضایای عراق خیلی قضایای مهمّی است؛ البتّه آن را شاید یک مقداری آدم بتواند حق بدهد به مردم، [چون] اغلب مردم ما از حقیقت قضیّهی عراق و آنچه در عراق پیش آمد -کاری که آمریکاییها میخواستند در عراق بکنند و چطوری سرشان به سنگ خورد و چه عواملی این حالت را به وجود آورد- قاعدتاً خبر ندارند، امّا خب واقعاً یک قضیّهی عجیبی است قضیّهی کشور عراق؛ کشور عراقِ صدّام حسین، تبدیل بشود به کشور عراق شهید حکیم! اصلاً شما ببینید این فاصله چقدر است؟ اصلاً قابل تصوّر نیست این فاصله؛ این، اتّفاق افتاده. خب دربارهی این صدها بلکه هزارها شعر باید گفت، باید منظومه گفته بشود.
ضرورت پرداخت به منظومه سازی و فیروزکوهی از منظومه سازان معاصر
یکی از کارهای نکردهی ما منظومهسازی است. یک موضوعی را در نظر بگیرید، یک منظومه برایش بسازید؛ کمااینکه این کار را شعرای گذشتهی ما انجام دادند. یکی از کارهای جالب مرحوم امیری فیروزکوهی منظومهسازی بود. ایشان سه جور شعر داشت، سه شیوه، سه سبک: غزل داشت، [این] یک سبک، سبک هندیِ زیبای شیوای مثلاً پُرمضمون؛ بعد قصیده داشت به سبک خاقانی -قصیدهی امیری فیروزکوهی را کسی نگاه کند، گاهی اوقات ممکن است اشتباه کند با خاقانی؛ واقعاً به سبک قصائد خاقانی- و منظومه داشت خارج از هر دوی این سبکها؛ سبکهای نو. فرض کنید دربارهی درختی در سیمیندشت -محلّ ملکی که در شمال داشتند، مثلاً یک درختی آنجا بوده- یک منظومه گفته بود؛ یعنی این کارها بوده در گذشته.
قصه نذر منظومه حسینی الهی قمشه ای و داستان جضرت علی اصغر
مرحوم آقای الهی قمشهای، این نغمهی حسینی او یک منظومه است، نغمهی حسینی را ایشان برای همین پسرش حسین آقا -که حالاها مطرح است- گفته. خود مرحوم آقای الهی برای من شخصاً تعریف کرد این قضیّه را که این بچّه مریض بود و ایشان قطع امید کرده بودند از اینکه این بچّه که شیرخواره بوده، زنده بماند؛ نذر میکند که اگر این بچّه زنده بماند، ایشان یک منظومهای بگوید دربارهی امام حسین. گفت مشغول فکر شدم، دیدم بچّهام داشت میمرد، بچّه در آن ساعتهای آخر بود و داشت از بین میرفت، میمرد؛ برای اینکه مادرش نبیند جان کندن بچّه را، به او گفتم برود بالای پشت بام؛ گفتم برو بالای پشت بام، سرت را برهنه کن، دعا کن، فلان کن؛ به این بهانه خواستم از بالای سر بچّه دورش کنم که جان کندن بچّه را نبیند امّا خودم این نذر به ذهنم رسید که اگر این بچّه خوب شد، من یک منظومهای بگویم دربارهی امام حسین؛ بعد شروع کردم فکر کردن که بله مثلاً از کجا شروع میکنم، چهجوری میگویم و ازاینقبیل، همینطور ذرّه ذرّه در ذهنم [میگفتم] که ناگهان رسیدم به علیاصغر و تشنگی علی اصغر؛ ناگهان به ذهنم آمد که این بچّه سه چهار روز است به دستور دکتر، نه آب خورده، نه شیر؛ دکتر گفته بوده آب و شیر برای این [بچّه] ضرر دارد، اگر بخورد میمیرد؛ گفتم با خودم این بچّه تشنه است، اینکه دارد میمیرد، بگذار من آب به او بدهم [بعد] بمیرد؛ دیگر حالا که دارد میمیرد، اقلّاً تشنه نمیرد؛ میگفت بلند شدم آب آوردم و با قاشق چایخوری ذرّه ذرّه آب ریختم لای لبهای این بچّه؛ دو سه بار که این کار را کردم، دیدم چشمهایش وا شد؛ بیشتر آب به او دادم، شروع کرد گریه کردن؛ رفتم دمِ راهپلّه، مادرش را صدا کردم گفتم که بیا بچّهات شیر میخواهد؛ گفت مادره فکر کرد بچّه مُرده، من با این زبان دارم میگویم که «بیا بچّهات را شیر بده»؛ آمد پایین دید نه، بچّه دارد گریه میکند و شیر میخواست، بنا کرد شیر دادن؛ گفت بچّه خوب شد! البتّه این داستان را ایشان در همان مقدّمهی نغمهی حسینی ذکر کرده؛ آنچه ایشان به من گفت و حالا نقل کردم با آنچه در مقدّمهی نغمهی حسینی است اندکی تفاوت دارد:
در [ورق] دفتر نام و نشان ** نامْ حسین آمدش از آسمان
این حسین الهی [قمشهای] که برنامه اجرا میکند همین است؛ این بچّه مال این [ماجرا] است. غرض خب، نغمهی حسینی را گفته ایشان، و یکی از بهترین شعرهای آقای الهی قمشهای همین نغمهی حسینی است؛ یعنی جزو بهترین شعرهای آقای الهی، همین منظومهی نغمهی حسینی است. خب ما منظومه نداریم.
لزوم پرداختن به هجو و هجو حسان بن ثابت به دتسور پیامبر و لزوم هجو رقص شمشیر ترامپ با شاه عربستان
یکی از دوستان تذکّر دادند به من که از جملهی چیزهایی که ما نداریم -به قول ایشان- ژانر هجو است؛ حالا این کلمات فرنگی هم اینقدر رایج شده که بدون آن کأنّه آدم نمیفهمد؛ رشتهی هجو. پیغمبر به حسّانبنثابت گفت که هجوشان کن اینها را؛ او هم بنا کرد هجو کردن. [شما هم] هجو کنید؛ خب رقص شمشیر میکند! این جاهلیّت مدرن با جاهلیّت قبیلهای کنار هم قرار گرفتهاند! از این بهتر، منظره از این زیباتر! این را در شعر هجو کنید. هزار شعر دربارهی این میشود گفت مثلاً فرض کنید. حالا هجو یک مسئله است، طنز هم یک مسئلهی دیگر است که خب البتّه طنز خوشبختانه هست و امشب هم که هم آقا خواندند، هم آقای ناصر فیض بودند که نخواندند و دیگران، الحمدلله از لحاظ طنز بد نیست؛ یواش یواش پیشرفتهایی کردهایم؛ منتها هجو جایش خالی است؛ باید هجو بشوند اینها که یک کارهایی گاهی میکنند. اینکه بیایند مثلاً فرض کنید کشوری مثل عربستان سعودی را بکنند [فلانکارهی] کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل! دیگر از این جالبتر چیزی نیست! واقعاً جای هجو دارد، حیف است که هجو نشود؛(خندهی معظّمٌله و حضّار) واقعاً [اگر] یک چنین چیزی هجو نشود حیف است، از دست میرود.
96/03/22 گزیده بیانات در دیدار مسئولان نظام
تضرع موجب نرمی دل و قساوت معلول رفتار خود انسان
در چند دعا ازجمله دعای شریف ابیحمزهی ثمالی [آمده]: وَ لا یُنجی مِنکَ اِلَّا التَّضَرُّعُ اِلَیک، راه نجات ما تضرّع به نزد پروردگار متعال است. خب تضرّع پیش خدای متعال که مایهی نجات ما است -میگوییم «لا یُنجی مِنکَ اِلَّا التَّضَرُّعُ اِلَیک»- این تضرّع، چطور وسیلهی نجات است؟ انسانهای ضعیف هم گاهی ممکن است تضرّع کنند نزد انسانهای دیگر؛ فرق این [دو] چیست؟ فرق و تفاوت میان تضرّع عندالله و تضرّع عند «بندگان خدا» در چیست؟ مهم این است که به این نکته توجّه کنیم. تضرّع در مقابل بندگان خدا برای این است که شما دل آنکس را که پیش او تضرّع میکنید، نرم کنید؛ [امّا] تضرّع عندالله برای این است که دل خودمان را نرم کنیم؛ دل خودمان را نجات بدهیم از قساوت؛ این مایهی نجات است. اگر دل از حالت قساوت خارج شد و نرم شد، نورانیّت پیدا خواهد کرد. این نورانیّت دل است که راهها را به روی انسان باز میکند، به انسان امید میبخشد، به انسان تلاش میبخشد، انسان را در راههای صحیح و درست هدایت میکند. تقوا وقتی بود، خدای متعال هدایتش را به انسان عنایت میکند. این تقوا ناشی از همان نرمش دل و لطافت دل و نورانیّت دل است؛ اصل قضیّه این است.
در سورهی مبارکهی زمر [آمده]: فَوَیلٌ لِلقاسِیَةِ قُلوبُهُم مِن ذِکرِ اللهِ اُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبین؛(زمر: 33) دلِ سخت، دلِ دچار قساوت، اینجوری است. گمراهی آشکار برای اینها در این آیه ذکر شده. در سورهی مبارکهی مائده دربارهی بنیاسرائیل میفرماید: فَبِما نَقضِهِم میثاقَهُم لَعَنّـاهُم وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَة؛(مائده: 13) مظهر لعنت الهی، قساوت قلب آنها است که بر اثر عمل خود آنها است: فَبِما نَقضِهِم میثاقَهُم؛ معاهدهی خودشان با خدای متعال را فراموش کردند، نقض کردند. اینها چیزهایی است که در جامعهی مؤمن ما باید مورد توجّه باشد؛ بخصوص برای ما مسئولین که هرکدام در یک بخشی، باری بر دوش داریم. در سورهی مبارکهی بقره، باز دربارهی بنیاسرائیل [میفرماید]: ثُمَّ قَسَت قُلوبُکُم مِن بَعدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالحِجارَةِ اَو اَشَدَّ قَسوَةً وَ اِنَّ مِنَ الحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنهُ الاَنهار؛(بقره: 74) از سنگ سختتر شد دلهایتان؛ این را پیغمبر اکرم از قول پروردگار در مقام مجادله و محاجّهی با یهودیهای مدینه بیان میفرماید و گذشتهی آنها را به یادشان میآورد. همهی اینها برای ما وسیلهی درس و آگاهی و عبرت و موعظه است، باید سعی کنیم. در یک روایتی در کافی شریف است: وَ القاسِی القَلبِ مِنّی بَعید؛ بُعد از خدای متعال، بدترین آفت برای انسان است؛ که انسان از خدای متعال دور بشود و قساوت قلب این خصوصیّت را دارد که انسان را دور میکند. یا در یک روایت دیگر: ما ضُرِبَ عَبدٌ بِعُقوبَةٍ اَعظَمَ مِن قَسوَةِ القَلب.(بنده ای عقوبتی بزرگتر از قساوت قلب نشده است!)
پرهیز از دو قطبی نمودن مردم بعد ازا نتخابات و لزوم فاصله گزاری با دشمن برای حفظ انسجام ملی
اینکه ما بیاییم ملّت ایران را تقسیم کنیم بگوییم «بعضیها به این موضوع آره گفتند یا [خیر]»؛ نه، مردم فقط آمدند اشخاص را معیّن کردند. چرا تقسیم میکنیم افراد را؟ مراقب باشیم این تقسیمکردنها، این بگومگوها، از دل یک کار بزرگ و مشترک ملّت ایران بیرون نیاید. همهی ملّت ایران، با دشمنان این ملّت و با دشمنان پیشرفت این ملّت، مخالفند. بله، ممکن است کسانی هم باشند که خائنند؛ در همهی کشورها، در همهی ملّتها، در همهی زمانها آدمهای خائنی هستند، امّا قاطبهی ملّت ایران کسانیاند که با دشمنی که سختیها را بر ملّت تحمیل میکند، تحریم را تحمیل میکند، جنگ را تحمیل میکند، ناامنی را تحمیل میکند، مخالفند، بدند؛ همهی ملّت اینجورند.
... ما این انسجام و اتّحاد و تأثیرش را در طول این قریب چهل سال آزمودهایم. خب در جنگ هم یک عدّهای بودند که مخالف بودند. در همان اوقاتی که ما گرفتار جنگ تحمیلی بودیم، یک عدّهای در همین خیابانها و سرِ چهارراههای تهران بودند -قاعدتاً خیلی از شماها در یادتان هست- که ایستاده بودند و علیه جنگ اعلامیّه پخش میکردند. مخالفت ممکن است وجود داشته باشد لکن قاطبهی ملّت، عمدهی ملّت، حرفشان یکی بود و ایستادگی کردند روی حرف، این همان چیزی است که مورد نظر ما است که انسجام و اتّحاد ملّی است. کشور را دوقطبی نباید کرد، مردم را به دو دسته نباید تقسیم کرد؛ آن حالتی که در سال ۵۹ متأسّفانه از ناحیهی رئیسجمهور آن روز اتّفاق افتاد که مردم را به دو دستهی موافق و مخالف تقسیم کرده بودند که چیز خطرناکی است.
یک نکتهی دیگری که در باب این انسجام ملّی و اتّحاد ملّی لازم است عرض بکنم این است که این اتّحاد، آنوقتی آشکار و بارز خواهد شد که با دشمن، فاصلهگذاری واضحی انجام بگیرد. یکی از چیزهایی که اتّحاد ملّت را زیر سؤال میبرد و شبهه ایجاد میکند و اختلاف ایجاد میکند و اگر اختلافی هست آن را آشکار میکند، فاصله قرار ندادن با دشمن است؛ مراقبت بشود. دشمن تنها در خارج از کشور نیست؛ گاهی اوقات دشمن، داخل کشور هم نفوذ میکند. در سال ۸۸ ملاحظه کردید؛ در بعضی از خیابانهای تهران گروههایی پیدا شدند -البتّه عدّهی زیادی نبودند، عدّهی کمی بودند- صریحاً علیه نظام حرف زدند. مشکل عمدهای که پیش آمد، از ناحیهی فاصله نگذاشتنِ میان یک گروهی با اینها بود؛ باید فاصله را اعلام میکردند، نکردند، [لذا] مشکلات بعدی پیش آمد.
ملاک تصمیم گیری برای دولتها بر اساس منافع ملی و عناصر منافع ملی در حفظ هویت ملی (اسلام، انقلاب و تاریخ)
ملاک تصمیمگیری برای دولتها، تأمین منافع ملّی است؛ حالا چه منافع کوتاهمدّت، چه منافع بلندمدّت. ... منافع ملّی آنوقتی منافع ملّی هستند که با هویّت ملّی ملّت ایران، با هویّت انقلابیِ ملّت ایران در تعارض نباشند. آنوقتی منافع واقعاً منافع ملّی هستند که با هویّت ملّت در تعارض نباشند، وَالّا آنجایی که ما چیزی را بهعنوان منافع ملّی در نظر میگیریم لکن هویّت ملّی را پایمال میکنیم، قطعاً اشتباه کردهایم، این منافع ملّی نیست؛ این چیزی است که از دوران مشروطه تا قبل از انقلاب، متأسّفانه سرنوشت همیشگی کشور ما بوده؛ هویّت ملّی را زیر پا لگدمال کردند. البتّه از قبل از دوران پهلوی، از اواخر دوران قاجار، این حالت پیش آمده. هویّت ملّی همیشه پامال چیزهایی شده است که بهعنوان منافع ملّت ایران به نظر مدیران و تصمیمگیران و تصمیمسازان میرسیده و اجرا میکردند؛ این یعنی معکوس کردن نسبت. منافع ملّی بایستی با هویّت ملّی تطبیق داده بشود، نه اینکه هویّت ملّی تابع منافع ملّی قرار بگیرد، که قهراً منافع تخیّلی است. اینکه یک نفری بیاید بگوید که «ما از فرق سَر تا ناخن پا باید فرنگی بشویم تا اینکه بتوانیم پیشرفت کنیم، ترقّی کنیم»، این همان پامال کردن هویّت ملّی است. یعنی به یک ملّتی با سابقهی تاریخی، با فرهنگ غنی و قوی، با اینهمه اعتقادات، با اینهمه سرمایههای گوناگون معنوی میگویند «شما بیایید همه چیزتان را رها کنید، بریزید دور، از فرق سَر تا ناخن پا بشوید غربی، تا آنوقت بتوانید پیشرفت کنید». یعنی یک منافعی را تصویر میکنند و ترسیم میکنند برای ملّت که لازمهاش جدا شدن از هویّت ملّی است؛ این همان بیهویّت کردن ملّت و بیموجودیّت کردن ملّت است؛ که در دوران پهلوی، به حدّ اعلی رسید؛ البتّه عرض کردم، از اواخر دوران قاجار شروع شده بود. انقلاب آمد، این نگاه را عوض کرد، تغییر داد.
یکی از کارهای بزرگ انقلاب اسلامی همین است که یک هویّتی برای ملّت تعریف کرد و بر آن پافشاری کرد؛ منافع ملّی را براساس آن استخراج کرد و استنباط کرد و ترسیم کرد و تصدیق کرد و دنبال کرد. ما در آن شکل قبلی به منافع ملّی هم واقعاً نمیرسیم؛ کمااینکه شما ملاحظه کنید کشور ما با اینهمه سرمایه، با اینهمه امکانات، بهخاطر از دست دادنِ همین هویّت، از دوران مشروطه تا قبل از انقلاب هیچ پیشرفتِ متناسب با شأنش و متناسب با آن سِیلی که در دنیا بود نداشت. در دنیای پیشرفته و فعّال و زنده، حرکت به سمت جلو ازلحاظ علمی، ازلحاظ فنّاوری، ازلحاظ بخشهای مختلف زندگی جور دیگری پیش رفت؛ [امّا] در کشور ما نه، توقّف و رکود حاکم بود. ... مسلمانی ما، عمق تاریخی ما، و انقلابی بودن ما سه عنصر اصلی است که هویّت ملّت ما را تشکیل میدهد.
... هر آن چیزی که با این هویّت در تعارض باشد، منافع ملّی نیست، ولو ما تصوّر کنیم که این یک سودی است برای ملّت یا منفعتی است برای ملّت؛ نه، هرچه با اسلام ما، با انقلاب ما، با گذشته و سابقهی تاریخی دیرینهی ما، معارضه داشته باشد، جزو منافع ملّی بهحساب نمیآید.
هویت ملی و ریشه داری ملت ایران در تاریخ یعنی پیشرو بودن در علم
ریشهداریِ ما در تاریخ یعنی نیروهای انسانی ما در طول تاریخ، دارای افکار بلندی بودهاند -در بخشهای مختلف: در فلسفه، در علم، در فنّاوری- و در طول تاریخ بهحسب موقعیّت زمانی، کارهای بزرگی را انجام دادهاند و به بشریّت حرکت دادهاند؛ این را توجّه داشته باشید. اینکه ما خیال کنیم «فنّاوریِ نو و ابتکار، متعلّق به غرب و اروپا و مربوط به آنها است و از اوّل اینجور بوده»، نخیر، این خطا است. ما در دورانهایی پیشرو و پیشتاز در فنّاوری بودیم؛ فنّاوریهای متناسب روز. البتّه طبیعت علم و فنّاوری این است که هرچه جلوتر برود، سرعت بیشتر میشود؛ مثال زدهایم بارها و تکرار نمیخواهم بکنم. هرچه پیشرفت انجام بگیرد، سرعت هم پیوسته بیشتر میشود. علّت اینکه فاصلهی کشورهای پیشرفتهی علمی با کشورهای عقبافتاده دائماً زیاد میشود، همین است؛ پیشرفتهای علمی، سرعت را هم زیاد میکند. ما آن روز البتّه به تناسب زمانهی خودمان پیشرو در مسائل فنّاوری بودیم؛ نهفقط ما بهعنوان ایران، خیلی از کشورهای شرقی این حالت را داشتند، از جمله ما ایرانیها.
هویت ملی و انقلاب و دادن نقش اساسی به مردم
انقلاب بخش مهمّی از هویّت ما است. انقلاب یعنی آن حرکت تحوّلیِ عمیقی که با تکیهی به اسلام توانست وضعیّت کشور را عوض کند و یک قلم مهمّ آن، این بود که ملّت را از حاشیه بیرون آورد، وارد متن ادارهی کشور کرد. ملّت در کشور، هیچکاره بود؛ ملّت ایران، در طول قرنهای متمادی، اصلاً در ذیل حکومتها تعریف میشد، نقشی در ایجاد [حکومتها نداشت]. بله، وقتی پادشاهی جنگی داشت، عدّهای از ملّت را میگرفت، زیر سلاح میبرد و آنها را به جنگ میبرد؛ نقش ملّت همین بود.
مانع نبودن استقلال از بهره وری از پیشرفتهای بشری
پیشرفتهای بشری مال همه است، مال کَس خاصّی نیست؛ همهی بشریّت حق دارند از این پیشرفتها استفاده کنند. هر کسی عاقلتر باشد، زرنگتر باشد، بلدتر باشد، بیشتر استفاده میکند؛ ما مایلیم که عاقلتر و بلدتر باشیم، انشاءالله بیشتر هم استفاده خواهیم کرد. این حرف معنایش این است که منافع ملّی ما ذیل تلقین سیاستهای خارجی نباید قرار بگیرد. ما باید خودمان منافع ملّی را تعریف کنیم؛ تحمیل نباید وجود داشته باشد.
هنجار سازی های استکبار برای تحمیل خواسته های خود مثل لزوم رعایت منافع آمریکا در هرجای دنیا
قدرتهای استکباری آرام نمینشینند؛ آنها برای تحمیل خواستهای خودشان شیوههای مختلفی دارند. مینشینند یک چیزهایی را بهعنوان هنجارهای بینالمللی تعریف میکنند. امروز مثلاً آمریکا یک چیزی را بهعنوان هنجار بینالمللی تعریف میکند؛ فرض کنید «منافع آمریکا در همهی نقاط عالم باید رعایت بشود»؛ این شد یک هنجار بینالمللی. اگر کسی در فلان نقطهی دوردست عالم -که از آمریکا هزاران کیلومتر یا فرسنگ فاصله دارد- منافعش با منافع آمریکا در تعارض بود و خواست منفعت خودش را تأمین بکند، میگویند برخلاف هنجار بینالمللی عمل کرده. اوّل یک چیزی را بهعنوان یک هنجار تعریف میکنند، [بعد] براساس آن، ملّتها و کشورها و دولتها را به ناهنجاری متّهم میکنند وقتی که با هنجار تعریفشدهی آنها معارضهای داشته باشد! این غلط است؛ کاری است که آنها امروز انجام [میدهند].
نقش استکبار در تولید داعش و حمایت از آن
داعش را چه کسی به وجود آورد؟ داعش را چه کسی تقویت کرد؟ امروز همین هم که ادّعا میکنند «ائتلاف علیه داعش»، دروغ است؛ همین هم دروغ است. بله، اینها با کنترلنشدگی داعش مخالفند؛ امّا داعشِ کنترلشده را که توی دست خودشان باشد میخواهند و اگر کسی بخواهد این پدیده را نابود کند و از بین ببرد، جدّاً جلویش میایستند. میبینید، امروز هواپیماهای آمریکایی میآیند نیروهای نظامی سوریه را که با داعش یا چیزی شبیه داعش مواجهند، بمباران میکنند. عین همین قضیّه در عراق هم اتّفاق افتاد. نفت عراق را داعش میفروخت؛ اینجا یک مسئول دولتیِ مهمان -که اینجا مهمان ما بود؛ شخصیّت معروف بینالمللی- به من گفت که تصویر کامیونهای داعشی که نفت را از منابع عراقی میدزدیدند و میبردند به فلان کشور میفروختند، زیر چشم آمریکاییها بود، [امّا] هیچوقت آمریکاییها یک دانه بمب روی سر اینها نینداختند، هیچوقت ممانعت نکردند!
مضحک بودن ادعای حقوق بشری برای آمریکا هنگام ائتلاف با نظام قبیله ای عربستان
مسئلهی حقوق بشر را باز مجدّداً آمریکاییها دارند مطرح میکنند که واقعاً مضحک و تعجّبآور است! یعنی کسانی که میروند آنجا مینشینند با رؤسایِ نظامِ قرونِ وسطاییِ قبیلهایِ عربستان سعودی -دیگر واقعاً این رسواییای است که به نظر من این لکّهی ننگ، از دامن آمریکاییها هیچوقت پاک نخواهد شد؛ مثل یک داغی در پیشانی اینها همیشه خواهد بود- و راجع به حقوق بشر حرف بزنند، آنهم علیه کشوری مثل جمهوری اسلامی! در کشوری که بویی از دموکراسی و انتخابات و مانند اینها نشنیده، بروند بنشینند و به کشوری مثل ایران که مرکز مردمسالاری و مظهر مردمسالاری است، طعنه بزنند و حرف بزنند و تهمت بزنند! اینها چیزهایی است که خواهد ماند. حالا امروز در غوغاهای گوناگون سیاسی ممکن است به نظر نرسد لکن اینها در تاریخ بلاشک خواهد ماند.
لزوم پرهیز از اعتماد به دشمن و ضربه خودن کشور از اعتماد
ما یک جاهایی اعتماد کردیم به دشمن، ضربه خوردیم؛ با اینکه میتوانستیم اعتماد نکنیم، با اینکه گمان نمیکردیم اعتماد کنیم، امّا کردیم. این اعتماد کردن به دشمن و به وعدهی دشمن، به ما ضربه میزند؛ اینکه ما استبعاد کنیم (و دور بشماریم) که «نه، بعید است اینکه گفتهاند عمل نشود»، این درست نیست. آنوقتی که بحث کارِ با بیگانگان است، باید با دقّت تمام روی جزئیّات تکیه کرد و ملاحظه کرد و وسواس به خرج داد و احتیاط به خرج داد. نباید به اینها اعتماد کرد؛ نه در عمل اعتماد کنیم، نه در کیفیّت بیان. این را هم من عرض بکنم که بعضی از شما حضرات محترم که اینجا تشریف دارید، غیر از مسئولین درجهی یک کشور [یعنی] رؤسای قوا و مانند اینها، افراد گوناگون دیگری هستند که اینها اهل سخن گفتنند، یعنی اهل منبرند -که منبر را بنده به جای تریبون به کار میبرم- دارای منبرند و میتوانند حرف بزنند و حرف آنها شنیده میشود؛ در لحنِ بیان [این افراد] هم بایستی احساس اعتماد به دشمن نشود؛ این، هم در ذهنیّت داخل تأثیر منفی میگذارد، هم در انعکاسش پیش مخالفین ما و دشمنان ما در خارج تأثیر میگذارد.
استفاده دشمن از خلأهای در برجام
بنده مکرّر گفتهام، ما به مسئولینی که رفتند برجام را دنبال کردند، اعتماد داشتهایم و داریم، الان هم همینجور [است]، اینها را افراد خودی و علاقهمند و مؤمن میدانیم؛ لکن در همین قضیّهی برجام، ما در موارد زیادی -بهخاطر اعتماد به حرف آن طرف مقابل، مذاکرهکنندهی مقابل- از یک نقطهای صرفِنظر کردیم، به یک چیزی اهتمام نورزیدیم، یک خلأیی باقی ماند؛ دشمن همین الان از همان خلأ دارد استفاده میکند؛ اینها واقعاً مسائل مهمّی است.
لزوم رعایت شروط رهبری در برجام
بنده در قبول برجام یک شرایطی را بهطور صریح ذکر کردم، مکتوب هم کردم -زبانی نبود؛ مکتوب فرستادم- اینها باید رعایت بشود؛ بهطور دقیق باید اینها رعایت بشود. وقتی طرف مقابل با وقاحت میآید میایستد و یک چیزی را میگوید، ما هرچه در این زمینه کوتاه بیاییم، حمل بر ضعف خواهد شد؛ حمل بر این خواهد شد که ما ناچاریم، ناگزیریم؛ احساس ناچاری در ما، دشمن را تشجیع میکند به اینکه بر فشارهای ناحقّ خودش بیفزاید.
لزوم حفظ عوامل اقتدار مثل سپاه و بسیج و نیروی حزب اللهی
واقعاً بایستی عوامل اقتدار کشور را حفظ کرد؛ عوامل اقتدار کشور را، نیروهای مسلّح را، سپاه را، بسیج را، عناصر مؤمن و حزباللّهی را. من این را به شما عرض بکنم، آن که سینه سپر میکند، در مقابل دشمن در بخشهای مختلف میایستد، شرایط سخت را تحمّل میکند، او همان عنصر مؤمن و انقلابی و اصطلاحاً حزباللّهی است؛ او است که میایستد؛ اینها را باید نگه دارند. مسئولین کشور در بخشهای مختلف، چه در دانشگاه، چه در بخشهای صنعتی، چه در بخشهای علمی، چه در بخشهای خدماتی، رعایت این عناصر را بکنند. اینکه دشمن از سپاه بدش میآید، خب معلوم است؛ میخواهید آمریکا از نیروی قدس شما خوشش بیاید؟ شما توقّع دارید آمریکا مثلاً فرض کنید از فلان سردار ما که فعّال است در این زمینه، خوشش بیاید؟ خب معلوم است که بدش میآید! معلوم است که شرط و شروط میگذارد در بخشهای مختلف! خب او میخواهد عوامل اقتدار، در ما نباشد. این درست مثل این میماند که به شما بگویند تیم کُشتی شما در مسابقات قهرمانی جهانی شرکت داده میشود، به شرط اینکه شما آن دو سه کشتیگیر قَدَر را در تیم ملّی نگذارید؛ معنایش چیست؟ معنایش این است که بیایید برای شکست خوردن! شما را وارد مسابقات بینالمللی میکنیم، بیایید، برای اینکه شکست بخورید؛ معنایش این است. اینکه بگویند شرط این کار، این است که مثلاً فرض کنید سپاه چنین نباشد یا بسیج دخالت نکند یا در فلان مسئله -مثلاً در مسائل منطقهای- شرکت نکنند، دخالت نکنند، معنایش این است؛ یعنی عوامل اقتدار خودتان را بایستی وارد میدان نکنید، وارد صحنه نکنید؛ ما بهعکس باید عمل بکنیم. ما بایستی اقتدار نظامی و امنیّتی را حتماً اهمّیّت بدهیم و مستحکم کنیم و روزافزون کنیم.
رییس جمهور مخاطب اصلی بایدهای طرح شده توسط رییس جمهور
آقای رئیسجمهور هم در صحبتشان مفصّل پرداختند به مسئلهی اقتصاد و کارهایی که باید انجام بگیرد. البتّه ایشان مواردی را ذکر کردند که «باید این کار بشود، باید این کار [دیگر] بشود». مخاطب این بایدها کیست؟ خود ایشان. یعنی [مخاطب] این بایدها غیر از خود آقای دکتر روحانی و تیم کاریشان در دولت دوازدهم، هیچکس دیگر [نیست]؛ یعنی غالب این کارها، حالا بخشی از آنها ممکن است به مجلس یا به قوّهی قضائیّه یا به بعضی جاهای دیگر ارتباط پیدا کند، امّا عمدهاش کارهای خود مسئولین دولتی است؛ این بایدها را خود اینها بایستی انجام بدهند؛
ایجاد صنایع روستایی و تسهیل حمل و نقل موجب ایجاد اشتغال با اندگی هزینه و رفع مشکل حاشیه نشینی
گاهی اوقات دوستانِ اقتصادیِ مسئولِ دولتی، چه در این دولت، چه در دولت قبل -که با ما گاهی ملاقات کردند- معمولاً برای ایجاد اشتغال، شرایط را خیلی سخت میگیرند! برای ایجاد یک شغل مثلاً گاهی گفته میشود صد میلیون لازم است؛ خب بله، بعضی از مشاغل هست که صد میلیون باید سرمایهگذاری بشود تا یک شغل به وجود بیاید، لکن خیلی از مشاغل هست که اینجوری نیست. ما امروز در روستاهایمان، در شهرهای کوچکمان، در مناطق گوناگونی از کشور، با مبالغ خیلی کمتری میتوانیم اشتغال ایجاد کنیم. میبینید کسانی را؛ یک نفری آمده در تلویزیون -گزارشش را بنده همینطور گذرا دیدم- بیستنفر را مثلاً مشغول کار کرده با ابتکار خودش، با شوق و ذوق خودش در فلان بخش و فلان صنعت و همهی سرمایهگذاریاش -از اوّل تا آخر- صد میلیون نمیشود، امّا توانسته ذرّه ذرّه ذرّه کار را پیش ببرد، بیست نفر را مثلاً آنجا مشغول کار کرده، [آنهم] کار تولیدی.
ما اگرچنانچه توانستیم به مسئلهی روستاها -که حالا اینجا من مسئلهی روستاها را هم یادداشت کردهام- به معنای واقعی کلمه رسیدگی بکنیم و موضوع روستا را حل کنیم که یک بخش عمدهی حلّ مسائل روستا ایجاد صنایع روستایی است [مشکلات کم میشود]. روستاها احتیاج به صنایعی دارند که متناسب با وضع زندگی روستایی است؛ ما در این زمینه کوتاهی کردهایم. باید صنایع روستایی مورد توجّه قرار بگیرد و امکاناتی که برای روستاها لازم است [فراهم شود]. حالا اشاره کردند به اینترنت؛ بله، اینترنت هم یک چیزی است، [امّا] از اینترنت واجبتر مثلاً فرض بفرمایید راه است، امکانات رفتوآمد است، امکانات انتقال راحت محصولات است. اینجور نباشد که یک محصولی که یک کیلویش در مرکز فلان شهر بزرگ، مثلاً هزارها تومان قیمت دارد، در آنجا روستایی نتواند مثلاً بیشتر از یکدهمِ این قیمت، پول از آن به دست بیاورد و سود از آن ببرد؛ اینجور نباشد. وقتیکه ما ارتباطات را توانستیم تنظیم کنیم و تأمین کنیم، رفتوآمد و دادوستد روستایی وقتیکه آسان شد و تضمین شد، طبعاً روستاها تولیدکننده باقی میمانند و خیلی از مشکلات کم خواهد شد. این حاشیهنشینیها بهخاطر وضع نابسامان روستاها است که [به شهرها] میآیند و الان یکی از مشکلات کشور شده حاشیهنشینی و مفاسدی که در حاشیهنشینی شهرها به وجود میآید؛ و آسیبهای اجتماعی فراوان.
لزوم تقویت اقتصاد ملی توسط حتی وزارتخانه های غیر متربط مثل وزارت علوم
خیلی از وزارتها بهحسب ظاهر ارتباطی با مسائل اقتصادی ندارند -فرض کنیم وزارت علوم یک وزارت اقتصادی نیست- امّا میتوانند نقش ایفا کنند در تقویت اقتصاد ملّی. فرض بفرمایید که در تزهای دکتری و کارشناسی ارشد و مانند این کارهایی که میکنند، اینها را راهنمایی کنند، هدایت کنند تا در خدمت اقتصاد ملّی قرار بگیرد؛ مسائل داخلی را حل کند، مشکلات داخلی کشور را حل کند. آمادهاند این جوانهای ما، این یکی از کارهای مهم است. همین ارتباط صنعت و دانشگاه که ما چند سال است این قضیّه را داریم تکرار میکنیم، از جملهی چیزهای [مهم] است؛ و همچنین بقیّهی وزارتخانهها.
اجرای درست نشدن اصل 44 توسط دولتهای نهم دهم و یازدهم
اجرای درست اصل ۴۴ که در این دولت و در دولت قبل، آنچنان که شایسته و بایسته است اجرا نشده است؛ نه در این دولت درست اجرا شده، نه در دولت قبل درست اجرا شد. در [اجرای] این اصل ۴۴ که سپردن مسئولیّتهای اقتصادی به بخش خصوصی است، با شرایط خاصّی که معیّن شده و سیاستهایش اعلام شده است و قانون هم برایش وضع شده، باید جبران عقبماندگیها بشود. این کاملاً کمک خواهد کرد به اقتصاد داخلی.
لزوم راه اندازی شبکه ملی اطلاعات و کنترل بر فضای مجازی
در مسئلهی فضای مجازی، آنچه از همه مهمتر است، مسئلهی شبکهی ملّی اطّلاعات است. متأسّفانه در این زمینه کوتاهی شده، کاری که باید انجام بگیرد، انجام نگرفته؛ این[طور] نمیشود. اینکه ما بهعنوان اینکه نباید جلوی فضای مجازی را گرفت، در این زمینهها کوتاهی کنیم، این مسئلهای را حل نمیکند و منطق درستی هم نیست. خب امروز فضای مجازی مخصوص ما که نیست، همهی دنیا امروز درگیرند با فضای مجازی؛ کشورهایی که شبکهی ملّی اطّلاعات درست کردهاند و [فضای مجازی را] کنترل کردهاند به نفع خودشان و به نفع ارزشهای مورد نظر خودشان، یکی دو تا نیستند. بهترینِ کشورها، قویترینِ کشورها، در این زمینهها خطّ قرمز دارند؛ راه نمیدهند؛ خیلی از بخشهای فضای مجازی اعزامشدهی از سوی آمریکا و دستگاههای پشت سر و پشت صحنهی این قضیّه را راه نمیدهند؛ کنترل میکنند. ما هم باید کنترل کنیم؛ این کنترل کردن معنایش این نیست که ما ملّت را از فضای مجازی محروم کنیم؛ نه، معنایش این نیست. امروز بهمنی از گزارههای درست و نادرست دارد روی سر مراجعین اینترنت ما فرود میآید؛ اطّلاعات غلط، اطّلاعات نادرست، اطّلاعات مضر، شِبه اطّلاعات -بعضی چیزها اطّلاعات واقعی نیست، اطّلاعنمایی است- خب اینها دارد مثل یک بهمنی فرود میآید؛ ما چرا باید اجازه بدهیم این اتّفاق بیفتد؟ ما چرا باید اجازه بدهیم آن چیزهایی که برخلاف ارزشهای ما است، برخلاف آن اصول مسلّمهی ما است، برخلاف همان اجزا و عناصر اصلی هویّت ملّی ما است، بهوسیلهی کسانی که بدخواه ما هستند، در داخل کشور توسعه پیدا کند؟ نه. کاری کنید که از منافع و سودها و بهرههای فضای مجازی همه بتوانند استفاده کنند، سرعت اینترنت را افزایش هم بدهید -این کارهایی که باید انجام بگیرد، انجام بگیرد- امّا در آن چیزهایی که به ضرر کشور شما، به ضرر جوان شما و به ضرر افکار عمومی شما نیست؛ این چیز خیلی مهمّی است؛ این کار باید انجام بگیرد. بنابراین، مسئلهی شبکهی ملّی اطّلاعات هم خیلی مهم است.
مشکل آمریکا با وجود جمهوری اسلامی و استقلال کشور و تحلیل شکست دولت مصدق
بسیاری از مسائل ما با آمریکا اساساً قابل حل نیست، علّت هم این است که مشکل آمریکا با ما، خود ما هستیم -یعنی خود جمهوری اسلامی- مشکل این است. نه انرژی هستهای مشکل است، نه حقوق بشر مشکل است؛ مشکل آمریکا با نفْس جمهوری اسلامی است. اینکه یک دولتی، یک نظامی، یک حکومتی به وجود بیاید، آنهم در یک جای مهمّی مثل ایران، آنهم در یک سرزمین ثروتمندی مثل ایران، یک حکومتی سرِ کار بیاید که به «آری و نه»ی قدرتی مثل آمریکا اعتنا نداشته باشد و خودش در مسائل «آری و نه» بگوید، این برایشان غیر قابل تحمّل است؛ با این مخالفند، با این معارضند. این معارضه را چهجوری میخواهید حل کنید؟ بنابراین، با آمریکا مشکلات ما حلشدنی نیست؛ اینها با اصل نظام مشکل دارند. من به شما این را عرض بکنم که با قطع نظر از نظام، با استقلال کشور هم مشکل دارند؛ یعنی اگر فرض کنیم یک نظامی غیر نظام جمهوری اسلامی هم سر کار بود و بنا بود مستقل باشد، اینها با آن مشکل داشتند. این تجربهی نهضت ملّی جلوی چشم ما است. در نهضت ملّی، دکتر مصدّق به آمریکاییها حسنِظن داشت، بلکه ارادت داشت امّا مایل نبود تکیه کند به آنها؛ -با انگلیسیها البتّه بد بود- مایل به استقلال بود. آن کسی که عامل کودتا علیه دکتر مصدّق شد، نه یک انگلیسی، [بلکه] یک آمریکایی بود و پشت سرش بیش از دستگاه اینتلیجنتسرویس انگلیس، سیای آمریکا قرار داشت؛ آمریکا اینجوری است. یعنی با یک نظامی و با یک حکومتی هم که مطلقاً حکومت دینی هم نیست، حکومت انقلابی هم نیست -نهضت ملّی که یک حکومت انقلابی نبود؛ فقط دنبال استقلال کشور از زیر یوغ انگلیسها بود و خیال میکرد آمریکاییها کمکش میکنند- نتوانستند بسازند؛ با استقلال کشور مخالفند. این کشور، کشور جذّابی است؛ این را شما [بدانید]. البتّه همهی شما میدانید؛ [امّا] بیشتر بدانید.
جذابیت اقلیمی ایران برای قدرتهای استکباری
ما کشور جذّابی هستیم، جایمان مهم است، منطقهی زیستیمان مهم است، مسائل اقلیمیمان مهم است، منابع زیرزمینیمان مهم است. بنده یکوقتی در این جلسه گفتم ما یک درصد جمعیّت دنیاییم، چند درصد امکانات اساسی فلزهای اصلی دنیا در کشور ما است؛ حالا نفت و گاز به جای خود؛ یک ثروت عظیمی در اینجا خفته است؛ علاوهی بر اینها، [دارای] نیروی انسانی فوقالعادهای است. این کشور، کشور جذّابی است. قدرتهایی که کارشان دستاندازی به اینجا و آنجا است، از یک چنین لقمهی چربونرمی بهآسانی حاضر نیستند بگذرند؛ مگر اینکه نگذاریم از گلویش پایین برود، که نمیگذاریم؛ البتّه انقلاب اسلامی نمیگذارد.
جوان بودن انقلاب و زایش داشتن آن و کوتاه نیامدن از ظلم ستیزی
جمهوری اسلامی از مواضع اصلی خود کوتاه نمیآید. ما از ظلمستیزی دست برنمیداریم، از دفاع از فلسطین کوتاه نمیآییم، از مبارزهی برای اِحقاق حقوق خودمان کوتاه نمیآییم. ما یک ملّت زندهای هستیم، خوشبختانه انقلاب زنده است، انقلاب جوان است. اینها منتظر بودند بنشینند تا انقلاب پیر بشود؛ ماها پیر میشویم، [امّا] انقلاب پیر نمیشود. انقلاب بحمدالله در اوج نشاط و جوانی و توانایی و فعّالیّت و زایندگی و تولیدکنندگی است. وقتی شما به این جوانهای انقلابی نگاه میکنید، تصدیق میکنید که انقلاب دارد همچنان تولید میکند و زایش دارد؛ دائم رویش در انقلاب وجود دارد. این بنابراین انشاءالله آیندهی خوبی را هم به ملّت ما نوید میدهد.
96/03/28 بیانات در دیدار خانوادههای شهدای مرزبان و مدافع حرم
شهادت معامله عمری که از بین می رود مثل یخ، با سعادت ابدی
شهادت یک مفهوم عجیبی است، یک مقولهی عجیبی است، یک مقولهی عمیقی است. شهادت یعنی معاملهی با خدا، یک معاملهی دوجانبهی بیدغدغهی با خدای متعال؛ جنس هم معلوم، بهای جنس هم معلوم. جنس عبارت است از جان. جان یعنی سرمایهی اصلی هر انسانی در این دنیای مادّی؛ این جنس است؛ این را شما تقدیم میکنید؛ در مقابل، چه میگیرید؟ در مقابل، سعادت ابدی و حیات جاودان در برترین نعمتهای الهی را میگیرید. خب، این جنسی که شما در شهادت میدهید، یک جنس ماندگار نیست. این جنس مثل همان یخی است که فروشندهی یخ، روز تابستان آمده بود یخ را عرضه میکرد، میگفت مردم! این جنس را از من بخرید که اگر نخرید، اصل مایه از دست خواهد رفت؛ اینجوری است دیگر. حالاها که داخل خانهها یخ هست، قدیمها که یخ را از بازار میخریدیم، فروشندهی یخ این یخ را لای کیسهگونی و مانند اینها نگه میداشت که بماند تا بیایند بخرند. اگر نمیخریدند چه میشد؟ اگر مشتری پیدا نمیشد و یخ را نمیخرید چه میشد؟ یخ آب میشد، از بین میرفت. این مشتریای که میآید این جنس نابودشدنی را از شما میخرد، خیلی مشتری باارزشی است. این جانی که من و شما داریم، همان یخ است، این دارد ذرّهذرّه [از بین] میرود دیگر؛ مگر اینجور نیست؟ ذرّهذرّه دارد تمام میشود. هر یک روزی که میگذرد، ما به آن سرآمد داریم نزدیکتر میشویم؛ یعنی به قبر داریم نزدیکتر میشویم؛ این دارد روزبهروز [از بین] میرود. حالا چقدر طول بکشد؟ بعضیها این سرآمدشان چهلسالگی است، بعضی پنجاهسالگی است، بعضی هشتادسالگی است؛ بالاخره تمام میشود؛ دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد؛ دارد تمام میشود. حالا [برای] این جنسی که چه شما بفروشی و چه نفروشی بالاخره تمام خواهد شد، یک مشتری پیدا شده و میگوید من این را از تو میخرم، آنهم به بالاترین قیمت میخرم. آن بالاترین قیمت چیست؟ بهشت. همین آیهای که این قاریِ خوشخوانِ عزیز ما امروز تلاوت کردند: اِنَّ اللهَ اشتَرى مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّة؛ این جنس را از شما میخرند که به شما بهشت بدهند. یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقتُلونَ وَ یُقتَلون؛(توبه: 111) یعنی وقتی شما در راه خدا مجاهدت میکنید، چنین نیست که برَوی جانت را دودستی بدهی دست دشمن و بگویی بکُش؛ نه آقا! شما هم ضربه میزنی به او. این
حق شفاعت شهدا و توسل به شهدا برای حل مشکلات
او که عروج پیدا کرد و رفت به درجات عالی، او قدرت دارد شفاعت کند؛ او میتواند در برزخ و در قیامت نقش ایفا کند. همین الان هم کسانی که در دنیا هستند، بعضیها که با شهدا اُنس بیشتری دارند، در مشکلات زندگی متوسّل به شهدا میشوند و شهدا جواب میدهند. در این شرحِحالهایی که ما میخوانیم از خانوادهی شهدا، ازاینقبیل زیاد هست که همسر شهید، پدر شهید، مادر شهید دچار یک مشکلی میشوند، به شهید متوسّل میشوند؛ میگویند «تو که دستت باز است، تو که میتوانی، کمکمان کن»، و او کمک میکند. در برزخ هم همینجور است. شماها میروید دیگر؛ شماها هم که ماندنی نیستید؛ من و شما همه رفتنی هستیم؛ ما هم همین عالم برزخ را، همین دالان را، همین وادی را در پیش داریم، به آنجا خواهیم رسید. وقتیکه رفتید، آنجا گرفتاریها زیاد است؛ اگر انسان آنجا بتواند شفیعی داشته باشد که این شفیع به درد آدم بخورد، خیلی قیمت دارد. این شهید، شفیع شماها است.
خانواده شهدا و صلوات خداوند بر صابرین
دربارهی خانوادهی شهدا من حرفْ زیاد دارم؛ زیاد هم حرف زدهام؛ حرفهای زیادی دارم دربارهی خانوادهی شهدا. مسئلهی خانوادهی شهدا فقط این نیست که یک شهید از آنها در راه حق به شهادت رسیده؛ صبر آنها خودش یک کوه باارزش است. همینکه پدر شهید، مادر شهید، همسر شهید، فرزند شهید، صبر میکنند بر این مصیبت، خود این یک ارزش بسیار والایی است؛ بسیار والا. اُولئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَة؛(بقره: 157) شما باور میکنید که خدا بر شما صلوات بفرستد؟ خدا صلوات بفرستد بر شما! شما که خانوادهی شهید هستید، وقتی صبر میکنید بر این مصیبت و شکر میکنید خدا را و تحمّل میکنید و این را پای خدا حساب میکنید، این صبر شما موجب میشود که خدای عزّوجل -که مالک مُلک و ملکوت است، مالک عالم وجود است- بر شما صلوات بفرستد. اینها ارزش است؛ ما این مفاهیم را باید درست بفهمیم. این مفاهیم، نیروهای عجیبی در وجود ما ایجاد میکند، ما را آماده میکند برای خیلی کارهای بزرگ.
تلاش قلم بدستان مزدور برای گرفتن مفاهیم صبر و شهادت که انقلاب را حفظ نموده است
بعضی از همین قلمبهدستهای مزدور -که دلشان میخواهد دل بیگانهها را به دست بیاورند به جای اینکه دل اولیای خدا را به دست بیاورند- یک چیزهایی مینویسند، یک حرفهایی مینویسند در بعضی از این مطبوعات، روزنامهها یا فضای مجازی؛ اینها نمیفهمند چهکار میکنند. مفهوم شهادت، مفهوم مجاهدت فیسبیلالله، مفهوم صبر بر اینها، مفاهیم عظیمی است؛ اینها در زندگی روزمرّهی جامعهی اسلامی اثر دارد. برادر، خواهر! همینها انقلاب را حفظ کرده.
چاقو کشان تازه کار آمریکا و ناکامی دشمنان و استحکام روزافزون جمهوری اسلامی
اینهایی که تازه آمدهاند سرِ کار در آمریکا، مثل این کسانی که تازه وارد عالَم چاقوکشی شدهاند -این چاقوکشهای تازهکار و بیتجربه که به هرجا میرسند یک نیش چاقویی میزنند- نمیفهمند چهکار دارند میکنند؛ تا وقتی توی دهانشان بخورد؛ وقتی توی دهانشان خورد، آنوقت میفهمند حساب چیست، کتاب چیست. جمهوری اسلامی را اینها نشناختهاند، ملّت ایران را اینها نشناختهاند، مسئولین جمهوری اسلامی را نشناختهاند. ملّت ایران آن ملّتی است که از روز اوّل تا امروز، با همینجور توطئهها و با همینجور حرفها مواجه بوده؛ آنها خواستهاند به ملّت ایران سیلی بزنند، [ولی] ملّت ایران به آنها سیلی زده؛ آنها خواستهاند نظام جمهوری اسلامی را ساقط کنند، [امّا] یکی یکی در حسرت این آرزو به گور رفتند. شما ببینید از اوّل انقلاب، [تعداد] این کسانی که در آرزوی نابودی جمهوری اسلامی بودند و حالا از این دنیا با حسرت و با ناکامی رفتند در اعماق جهنّم، چقدر است. جمهوری اسلامی با اقتدار کامل [ایستاده]؛ بعد از این هم همینجور خواهد بود. این را همه بدانند -هم دشمن بداند، هم دوستان با اخلاص بدانند، هم آن دوستانی که گاهی دلشان میلرزد بدانند- که جمهوری اسلامی مستحکم ایستاده است و بدانید آنها نمیتوانند به ما سیلی بزنند، ما به آنها سیلی خواهیم زد.
استحکام جمهوری اسلامی بخاطر تربیت جوانان مؤمن در فضای فاسد کنونی جهان
این (استحکام جمهوری اسلامی) بهخاطر تجهیزات مادّی نیست. تجهیزات مادّی نقش اساسی و تعیینکننده ندارند، چیزهای دیگری وجود دارد؛ آن، تجهیزات معنوی است؛ آن عزم و ارادهی ثابت است، آن راههای استحکام درونی دلهای یکایک آحاد مردم است، آن قدرت تربیت جوانهایی است که در این طوفان عجیب فساد -که در دنیا بهوسیلهی صهیونیستها و امثال آنها دارد ترویج پیدا میکند- قرص و محکم در صراط مستقیم در ایران ایستادهاند. جمهوری اسلامی، قدرت اسلامی، نظام اسلامی، میتواند اینجور جوانهایی را تربیت کند و امروز تربیت کرده و هستند. این، قدرت جمهوری اسلامی است؛ با این قدرت، هیچ قدرت مادّیای تواناییِ مقابله ندارد. و روح [این قدرت] هم، روحِ همین شهادت است.
جایگاه شهدای مدافع حرم در جلوگیری از نبرد با داعش در بیرون مرزها
شهدای دفاع از حرم اگر نبودند، ما باید حالا با عناصر فتنهگرِ خبیثِ دشمنِ اهلبیت و دشمن مردم شیعه، در شهرهای ایران میجنگیدیم. در برنامههای دشمن بود دیگر؛ در عراق که بودند، اینها در یک منطقهای بودند و سعی میکردند خودشان را بکشانند به سمت منطقهی مرزی با جمهوری اسلامی؛ و خودشان را برسانند به مناطق شرقیشان که همسایهی جمهوری اسلامی است؛ سعی میکردند بیایند به این استانهایی که با ما هممرزند؛ جلویشان گرفته شد، بهشان تودهنی زده شد، تارومار شدند، پدرشان درآمد، حالا [هم] که دارند بکلّی اِزاله میشوند، جارو میشوند. در سوریه هم همینجور؛ اگر این کاری را که سرداران باارزش ما انجام دادند انجام نمیدادند، به قول این آقای مدّاح عزیزمان، حالا باید در همین دوروبَر و اطراف با اینها میجنگیدیم؛ باید در همین خیابانهای خودمان و شهرهای خودمان با اینها مبارزه میکردیم. بخش مهمّی از این امنیّتی که امروز شما دارید، مربوط به همین مدافعان حرم است.
امنیت داخل شهرها مرهون مرزبابان و شهدای آنها
بخش مهمّ دیگری از امنیّت، مربوط به این مرزداران ما است؛ چه از نیروی انتظامی که در مرز مستقرّند، چه از نیروهای زمینی سپاه که در مرز مستقرّند، چه از بقیّهی نیروهایی که در مرزها در حال رفتوآمد و استقرار و فعّالیّت و تلاشند؛ این ناشی از برکات آنها است؛ آنها -طفلکها- دیده هم نمیشوند! شما در خانههایتان نشستهاید؛ از مرز چه خبر دارید؟ شما پسرتان را، دخترتان را میفرستید مدرسه، میآید، نگران نیستید؛ خودتان میروید محلّ کار و میآیید، نگران نیستید؛ میروید در پارک مینشینید، نگران نیستید؛ راهپیمایی میکنید، نگران نیستید؛ نگران ناامنی نیستید، دارید با امنیّت زندگی میکنید. چه خبر دارید که آن که در مرز ایستاده و جلوی دشمن را گرفته که وارد کشور نشود، او دارد چه میکشد؟ این را مردم خبر ندارند؛ او مظلوم است. شهدای مرزی ما مظلومند؛ چه در مرزهای جنوب شرقی یعنی منطقهی بلوچستان و کرمان و مانند اینها، چه منطقهی شمال غربی [یعنی] منطقهی کردستان و کرمانشاه و بقیّهی جاها، چه بقیّهی مناطق دیگری که در مرزها مشکلاتی وجود دارد؛ در همهی اینها، این مرزدارهای ما هستند که دارند با همهی وجود، آنجا دفاع میکنند. اگر این مرزدارها نباشند، از بعضی از مرزهای ما هزارکیلو هزارکیلو موادّ مخدّر وارد کشور میکنند که هر یک کیلویش ممکن است صد جوان را بدبخت کند و به روز سیاه و به خاک سیاه بنشاند. چه کسی جلوی اینها را میگیرد؟ مرزدار ما! اینها هستند که دارند فداکاری میکنند؛ بعد هم شهید میشود؛ این شهید خیلی ارزش دارد.
امنیت داخل شهرها مرهون نیروهای اطلاعات و شهدای آنها
اینهایی که با چشمهای نافذ خودشان میگردند و تیمهای خرابکار را، تیمهای تروریست را -که شکل و قیافهشان با بقیّهی مردم فرق ندارد، دلهایشان جهنّمی است که دیده نمیشود- پیدا میکنند این مأمور امنیّتی ما با تجربهای که دارد، با هوشی که دارد، با کمکی که از مردم میگیرد، با هدایتی که خدا میکند، میتواند اینها را پیدا کند. اینها را پیدا میکنند و یکوقت شما میشنوید که چهل تیم را ضربه زدند، بیست تیم را ضربه زدند که هریک از این تیمها میتوانست دهها نفر را به خاک و خون بکشد؛ یکوقتی هم یکی از اینها به شهادت میرسد؛ اینها خیلی ارزش دارند.
حفظ امنیت توسط شهدای حرم و مرزبانان و اطلاعات، خدمتی بالاتر از دادن آب و نان
خدمت، فقط دادن آب و نان نیست؛ بالاتر از آب و نان، امنیّت است؛ اینها دارند امنیّت کشور را تأمین میکنند. در همهی مرزهای کشور اینجوری است؛ چه آنهایی که در خارج کشور در دفاع از حرم کار میکنند، چه آنهایی که در مرزها کار میکنند، چه آنهایی که در داخل شهرها و جادّهها برای امنیّت کار میکنند، همهی اینها حقّ حیات به گردن کشور دارند.
تلاش در به فراموشی شهدا و خانواده شهدا، خیانت به کشور
قدر شهدا را باید بدانیم، قدر خانوادههای شهدا را باید بدانیم. برادران عزیز، خواهران عزیز! هرکسی که سعی کند که یاد شهدا به فراموشی سپرده بشود، به این کشور خیانت کرده؛ هرکسی که سعی کند که به خانوادههای شهدا اهانت بشود یا بیاعتنائی بشود یا مورد تعرّض زبانی قرار بگیرند، به این کشور خیانت کرده؛ [چون] اینجا بحث نظام نیست، بحث کشور است؛ به کشور خیانت کرده. به شهدا باید احترام بگذارند و قدر آنها را بدانند؛ به خانوادهی شهدا باید احترام بگذارند و قدر آنها را بدانند؛ خود را زیر بار منّت شهیدان بدانند. خب «زیر بار منّت شهیدان» یعنی چه؟ یعنی زیربار آن همسری که راضی میشود شوهرش برود در میدان جنگ به شهادت برسد؛ پس زیر بار [منّت] آن خانم هم هستند؛ زیر بار منّت آن پدر یا آن مادری که رضایت میدهد فرزندش برود [هم هستند]؛ زیر بار منّت اینها قرار بگیرند و همه بدانند، اینها است که ارزشها را در کشورمان زنده میدارد.
96/03/31 بیانات در دیدار جمعی از استادان، نخبگان و پژوهشگران دانشگاهها
ارتباط با خدا موجب امید و بعد حل مشکلات
خیلی مشکلات در بخشهای گوناگون وجود دارد که باید برطرف بشود با همّت من و شما، با تلاش من و شما؛ ارتباط ما با خدا به ما قدرت میدهد، به ما امید میدهد، به ما دلخوشی میدهد. علاوه بر اینکه همهی این بحثهای دنیایی، مقدّمه است؛ مقدّمه است برای تعالی روحی، برای عروج.
ولایت علمی استاد و تأثیری تربیتی او
شماها که تربیتکنندهی جوانها هستید، میتوانید در مجموعهی زیر ولایت علمی و فکری خودتان هم اثر بگذارید؛ شما که اهل توجّه و اهل تضرّع و اهل ارتباط قلبی با خدا باشید، جوانها هم در زیر چتر تعلیم شما و ولایت علمی شما، بهطور طبیعی به همین سمت حرکت میکنند.
مبارزه با اسرائیل، مبارزه با نظام سلطه
روز قدس بسیار مهم است. صرفاً این نیست که ما از یک ملّت مظلومی که از میهن خود و از خانهِی خود رانده شده داریم دفاع میکنیم؛ ما در واقع داریم با این کارمان با یک نظام سیاسی ظالمانه و استکباری مبارزه میکنیم. امروز دفاع از فلسطین، دفاع از حقیقت است؛ حقیقتی بسیار گستردهتر از مسئلهی فلسطین. امروز مبارزهی با رژیم صهیونیستی مبارزه با استکبار است، مبارزه با نظام سلطه است. همچنانکه میبینید شما که علیه رژیم صهیونیستی حرف میزنید، آن مسئول و سیاستمدار آمریکایی، احساس دشمنی و خصومت با شما میکند؛ احساس میکند که به او ضربه زدهاید؛ واقع قضیّه هم همین است.
تربیت دانشجو در دوران پهلو تهی از اصالتهای ملی و دینی
در یک دورهی بسیار تلخی -در اوایل دورهی پهلوی- این را در کشور دیدیم که چهجور اساتیدی، چهجور شاگردانی تربیت کردند، چه نسلی به وجود آمد که اگر انقلاب نمیشد، خدا میداند که آن نسلِ بکلّی تهیدست از همهی اصالتها -اصالتهای دینی و وطنی و ملّی و همهچیز- و آنهایی که داشتند رو میآمدند، چه بر سر این کشور میآوردند. انقلاب واقعاً نجات داد کشور را، از این بُعد که آن تربیتشدهها، آن نسلی که در آن مجموعه و در آن دانشگاه و در آن محیط تربیت شده بودند، خدا میداند که چه میکردند با این کشور اگر میخواستند سرِ کار بیایند.
نقش نظام سلطه در سه جنبه مهم دانشگاه: علم، نوآوری و تأثیر گذاری
دانشگاه، به شکل غربی دانشگاه یعنی همین که امروز ما داریم -البتّه ما از گذشتهی خودمان خیلی خبر نداریم؛ نمیدانیم آن دانشگاهها یا مدارسی که امثال خواجهنصیرها و ابنسیناها و خوارزمیها و خیّامها و میردامادها و شیخبهائیها را تربیت کرد، چهجوری بوده؛ متأسّفانه اطّلاع درستی از آن نظامهای آموزشی و به یک معنا [نظامهای] دانشگاهی قرنهای گذشتهی خودمان نداریم؛ جزو کمکاریهای ما، یکی این است- که بهوسیلهِی غرب ابداع شد و به همهی کشورهای دنیا از جمله به کشور ما هم صادر شد.
سه جنبهی مهم در این دانشگاهِ به این شکل، وجود دارد: یک جنبه، این است که مرکز علم است؛ یک جنبه، این است که مرکز نوآوری و نگاه نو به مسائل است، چون مجموعهی جوانند، نگاه نوآور به مسائل، نوطلبی، نوآوری [وجود دارد]، دانشگاه مرکز این است؛ یک جنبهی دیگر جنبهی اثرگذاری در محیط کشور و محیط جامعه است. ... از روزی که دانشگاه در کشور ما به وجود آمده است، عوامل سلطهگر -که بر سیاستهای کشور مسلّط بودند، کاملاً تسلّط داشتند بر همهِی ابعاد کشور و زوایای کشور؛ هم اطّلاع داشتند، هم نفوذ داشتند، هم هر کار میخواستند میکردند-
... امّا در آن جنبهی اوّل، ... سعی کردند [آن را] تضعیف کنند، معنایش این است که متاع علمیای که به دانشگاههای ما داده شد، متاع دستدوّم بود، علم کهنه و از کار افتاده بود ... این هم البتّه دلایلی داشت؛ این امر که همین علوم کهنه را یا همین فنّاوریهای قدیمی را چرا وارد این کشور و کشورهای شبیه ما کردند، دلایلی داشت. آنوقتی که رقیب برای استعمار غربی پیدا شد، اثر «پیدا شدن رقیب» در کشورهایی که با آن رقیبها ارتباط داشتند ظاهر شد. فرض بفرمایید حکومت کمونیستی که رقیب نظام سلطهی مستقرّ تا آن زمان بود -یعنی رقیب انگلیس و آمریکا و بقیّه- وقتی سرِ کار آمد، برای اینکه حوزهی نفوذ خودش را توسعه بدهد، کشوری مثل هند را و دانشگاه هند را مجهّز کرد به برخی از علومی که غربیها هرگز تا آخر حاضر نبودند بدهند؛ یا واضحتر، کشوری مثل چین را مجهّز کرد به دانشهایی و به فنّاوریهایی که امکان نداشت از طریق غربیها به آنها دست پیدا کنند؛ برای اینکه رقابت سیاسی بود، توسعهی نفوذ بود. چینیها مسئلهی هستهای را از روسها فراگرفتند؛ هندیها مسئلهی هستهای را از روسها -از شوروی سابق- فراگرفتند. اینها چیزهایی نبود که امکان داشته باشد نظام دانشگاهی و علمی غرب، اینها را به کشورهایی مثل چین یا مثل هند و بهطریقِاولیٰ مثل ما منتقل کند. بنابراین از لحاظ علمی، هرگز اینجور نبود که اجازه بدهند یا کمک کنند یا تسهیل کنند که دانشگاه کشورهایی مثل کشور ما که زیر نفوذ بود و زیر سلطه بود به یک معنا، پیشرفت علمی بکند، بلکه حتّی ضربه هم زدند؛ یعنی اگر استعداد برجستهای را در این دانشگاهها پیدا کردند، جذب کردند، بردند در خدمت خودشان قرار دادند. و این وضعیّت وجود داشت؛ سالهای متمادی در دوران پهلوی این وضعیّت وجود داشت.
آن جنبهی دوّم را که گفتیم جنبهی نوآوری است، کاملاً قبضه کردند؛ یعنی دانشگاه شد محلّ انتقال ارزشهای غربی به جامعه؛ یعنی در زمینههای گوناگون، مظهر ارزشهای غربی و معتقد به ارزشهای غربی شد؛ یعنی روی این کار کردند، این بخش را بهمعنای واقعی کلمه در دانشگاهها قبضه کردند.
در مورد جنبهی سوّم، سعی کردند اثرگذاری دانشگاه بر محیط خارج را مدیریّت کنند؛ حالا انواع و اقسام شکلهای مدیریّت؛ چه از طریق دستگاههای فرهنگی وابستهی به خودشان، چه حتّی از طریق دستگاههای امنیّتی، سعی کردند مدیریّت کنند ... یک جاهایی با زبان، یک جاهایی با پول و با رشوه، با دادن سِمتهای مختلف، یک جاهایی هم با زور. ساواک ایران به وسیلهی نیروهای آمریکایی و اسرائیلی تجهیز شد برای اینکه دانشجوی معترض را از اعتراض خودش منصرف بکنند؛ و کردند، این کار را انجام هم میدادند. خب، پس دانشگاه وضعش این بود؛ یعنی اینجوری دانشگاه در کشور ما پیش رفت.
ترویج افکار مارکسیستی و ترویج فساد دو حربه برای مدیریت تأثیر گذاری مثبت دانشگاه در دوران پهلوی
افکار مارکسیستی در دانشگاه ترویج میشد، اینجور نبود که بهطورعادی [رایج شود]؛ نه، کمک میکردند؛ کمک میکردند برای مقابلهی با افکار اسلامی در دانشگاه. همان وقتی که یک جزوهی چند صفحهای اسلامی اگر دست کسی دیده میشد، مورد تعقیب و اشکال بود، همانوقت نوشتههای مارکسیستی، راحت در دانشگاه تولید میشد و فروش میرفت؛ دست دانشجوها بود و هیچ اهمّیّتی هم نداشت؛ استاد چپ هم میآمد حرفهایش را میزد. یعنی تفکّر اسلامی با یک رقیب عمدهای که همان تفکّر چپ مارکسیستی بود، در دانشگاه مواجه بود که فشار میآوردند. هم از این طرف تفکّر چپ بود، از آن طرف هم تبلیغات فاسدکنندهی اخلاق، یعنی گرایشهای فسادآور جوانی، که آن هم باز عمداً در دانشگاهها ترویج میشد که جوان را از راه مبارزه و راه ایستادگی و راه مقاومت و راه اسلام و آنچه امام به آن دعوت میکرد، دور میکرد؛ امّا درعینحال با وجود این دو عامل اساسی مزاحم معارض، دانشگاه به نهضت اسلامی لبّیک گفت و به او پیوست و برای او تلاش کرد و کار کرد، هم در دوران مبارزات، هم بعد از مبارزات. بعد از مبارزات اگر جوانهای دانشجوی ما نبودند، جهاد سازندگی شکل نمیگرفت، سپاه هم شکل نمیگرفت. عمدهی بچّههای اصلی سپاه، بچّههای دانشجو بودند؛ عمدهی بچّههای اصلی جهاد سازندگی، بچّههای دانشگاه بودند؛ آمدند، وارد میدان شدند. این نشاندهندهی زمینههای مساعدی است که دانشگاه ما دارد.
مسائل پیچیده آینده جهان و نیاز به تربیت دانشجویان با سواد و دارای خصوصیات انسانی خاص برای تقابل با وابستگی
امّا در مورد شاگردپروری، اهمّیّت این کار خیلی بالا است. شما میخواهید نیروی انسانی را آماده کنید برای یک دوران آیندهی بسیار پرمسئله؛ دورانهای آیندهی ما یعنی دهههای آیندهی ما، دهههای بسیار پُرمسئلهای است؛ مسائل گوناگونی [دارد]؛ میبینید تحوّلات دنیا را؛ تحوّلات بسیار سریع و بسیار قاطع [است]. یا این است که این تحوّلات آینده، موجب خواهد شد که این حباب وابستگی، این حصار وابستگیای که بهصورت تاریخی روی ملّت ایران گذاشته شده است، شکسته خواهد شد و ما از این حباب و از این حصار بیرون میآییم و جای خودمان را پیدا میکنیم، شأن خودمان را پیدا میکنیم، حرف خودمان را در دنیا عَلَم میکنیم، مطرح میکنیم -ما حرف داریم، نظام اسلامی حرفهای زیادی دارد؛ حرفهای تازهی زیادی دارد- و در دهههای آینده، نیروی انسانی ما، نیرویی که امروز شما دارید تربیت میکنید، با همّت خود، با عزم خود، با سواد خود و دانشی که آموخته، با روحیّاتی که به او داده شده، خواهد توانست این حصار وابستگی و تعطیل و مانند اینها را بشکند و واقعاً یک حرکت به معنای واقعی بکند و ایران و ایرانی در جایگاه واقعی خودش قرار بگیرد؛ یا این خواهد شد، یا خدای نکرده، وارد یک دوران تحقیرشدگی طولانی دیگری خواهد شد، اگر چنانچه این خصوصیّات را نیروی انسانی ما نداشته باشد؛ اگر نیروی انسانی ما وابسته اندیشید، وابسته حرکت کرد، از وابستگی خوشش آمد، قدر استقلال را ندانست، قدر اسلام و ارزشهای اسلامی را ندانست، به خودش بی اعتماد بود -اگر اینجور بود- آنوقت ما وارد یک دالان تاریک طولانی دیگری خواهیم شد، مثل همین دورانی که در زیرسلطهی غرب از اندکی قبل از مشروطه تا قبل از انقلاب قرار داشتیم که با زحمت زیاد و با تلاش زیاد، توانستیم خودمان را به یک نحوی نجات بدهیم؛ باز وارد همان فرآیند تلخ دشوار گذشته خواهیم بود.
قدرنشناسی جوان از نعمت استقلال بخاطر عدم تجربه وابستگی قبل از انقلاب
غالباً جوانهای امروز ما، قدر استقلال را هم نمیدانند؛ خب جوان دانشجو از اوّل عمرش، در یک کشوری زندگی کرده که هیچ وابستگی سیاسیای به قدرتهای خارجی نداشته؛ از اوّل، همیشه دیده که در مقابل قدرتهای خارجیای که دیگران جرئت نمیکنند بگویند «بالای چشمتان ابرو است»، جمهوری اسلامی ایستاده؛ این استقلال سیاسی است؛ این را از اوّل دیدهاند، [لذا] قدرش را نمیدانند؛ آن دورهای را که هر چه آمریکا میگفت و قبل از او هر چه انگلیس میگفت باید در کشور تحقّق پیدا میکرد، اینها درک نکردهاند، لذا قدر استقلال را نمیدانند؛ این باید تفهیم بشود به اینها. این یکجور نقش اساتید بر روی دانشجوها است.
ضرورت میدانداری دانشگاه در حل مشکل علمی عدم اجرای اقتصاد مقاومتی، هدایت نقدینگی به طرف اشتغال، عدم اجرای درست اصل 44 و مشکل نبود عدالت اجتماعی و بالاتر رفتن ضریب جینی
ما اینهمه راجع به مسائل اقتصادی حرف میزنیم، همه هم تصدیق میکنند؛ اقتصاد مقاومتی را مطرح کردیم، همه هم از صدر تا ذیل تأیید میکنند، تصدیق میکنند، برایش جلسه و کمیته و کمیسیون و مانند اینها هم تشکیل میدهند، [امّا] آنچنانکه بایدوشاید کار پیش نمیرود. خب اشکال کجا است؟ یک گره علمی وجود دارد؛ این گره علمی را چه کسی باید باز کند؟ شما که در دانشگاه هستید باید باز کنید.
یا مسئلهی اشتغال. ما امسال اشتغال را مطرح کردیم، بحث کردیم؛ تولید ملّی و اشتغال. «اشتغال» یا «تولید ملّی» یک فکر است، همه هم میخواهند این کار را انجام بدهند، تلاشهایی هم میکنند. من اوّل سال در سخنرانی گفتم؛ یعنی کاری را که دولت کرده بود به افکار عمومی گزارش دادم؛ هفده هزار میلیارد تومان برای کارگاههای کوچک یا متوسّط یا چه صرف کردند تا کمک کنند که بلکه راه بیفتند، لکن اثر مطلوب را نبخشید. اشکال کار کجا است؟ شبیه این کار در دولت قبل هم انجام گرفته بود، شبیه این کار در دولت هشتم هم انجام گرفته بود؛ نمیشود. چرا نمیشود؟ خب یک اشکال علمی دارد؛ لابد یک اشکالی در کار هست، گرهی هست؛ این گره، گره علمی است؛ این کجا باید باز بشود؟ در دانشگاه. اگر این نقدینگی عظیمی که گزارش میشود در دست مردم وجود دارد، در خدمت اشتغال قرار بگیرد، شما ببینید چه اتّفاقی در مملکت میافتد. چرا قرار نمیگیرد؟ حالا مشکل بانکها را اینجا مطرح کردند؛ بله، خب حالا این اشکالات نظام بانکی، بایستی در مراکز تصمیمگیری مورد توجّه قرار بگیرد.
یا مسئلهی اصل ۴۴ را -که تقویت بخش خصوصی و واردکردن بخش خصوصی و سرمایههای بخش خصوصی در اقتصاد کشور است- ما چندسال پیش مطرح کردیم، همه بهبه و چَهچَه کردند، کارهایی هم انجام گرفت؛ امّا خب تحقّقش را نمیبینم؛ من احساس نمیکنم پیشرفت کار را. نهاینکه نمیخواهند، میخواهند، تلاش هم میکنند، منتها پیش نمیرود؛ اِشکالِ علمی وجود دارد، من این را میخواهم بگویم. نقشی که دانشگاه میتواند ایفا کند این است که گرههای علمی را در این زمینهها جستجو کند، بشناسد و باز کند و در اختیار دستگاههای کشور بگذارد.
یا بحث آسیبهای اجتماعی است، بحث عدالت اجتماعی است که اینهمه حرف عدالت اجتماعی را همه میزنیم، اینهمه راجع به عدالت اجتماعی میگوییم، جزو واضحات و مسلّمات است. خب کو؟ حالا تحقّق پیدا کرد عدالت اجتماعی؟ ضریب جینی روزبهروز بالاتر رفته است، بدتر شده است. چرا؟ علّت چیست؟ این فکرِ درست، این خواستِ درست، این هدفِ درست، چرا در کشور تحقّق پیدا نمیکند؟
دشمن و انتقال ویروس در اندیشه مدیریتی
یکی از اشکالات مدیریّتهای کلان ما این است که نرمافزار مدیریّتی ما ویروسی بشود؛ یعنی دشمن بتواند در اندیشهی مدیریّتی ما ویروسی را وارد کند که تمام ابتکارات ما و کارهای ما و تصمیمهای ما را خراب کند و به جهت خلافی هدایت کند و پیش ببرَد. میتوانیم مانع بشویم؛ باید مانع شد، جزو کارهای اساسی [است]. یا استفاده از ظرفیّتهای مغفولماندهی کشور.
سند 2030 در راستای هدف نظام سلطه در ایجاد منظومه ای فکری و عملی برای همه کشورها
دستهایی پشت سازمانملل وجود دارد؛ یونسکو اینجا یک وسیله است، یک ویترین است؛ دستهایی نشستهاند، دارند برای همهچیز کشورهای دنیا و همهی ملّتها یک منظومه تولید میکنند؛ منظومهای که شامل فکر است، شامل فرهنگ است، شامل عمل است و این را دارند ارائه میدهند و ملّتها باید همه بر طبق این، عمل کنند. یک بخش آن هم بخش آموزشوپرورش است که همین سند ۲۰۳۰ است. خب این غلط است؛ این غلط است؛ اصلاً این معیوب است؛ این حرکت، حرکت معیوبی است. چرا؟ چه کسانی هستند اینهایی که دارند سند توسعهی پایدار را فراهم میکنند؟ چه حقّی دارند که دربارهی کشورها، دربارهی ملّتها، دربارهی سنّتهایشان، دربارهی عقایدشان، اظهار نظر کنند که باید اینجوری کنید، باید آنجوری کنید؛ همهی اینها هم «باید» است. اینکه میگویند الزام نیست، این سطحینگری است؛ نخیر، در واقع، همهی اینها الزام است، و هرکدام از اینها که تحقّق پیدا نکند، بعد بهعنوان یک نقطهی منفی بهحساب خواهد آمد که «در فلان جدول، تهِ جدول قرار میگیرید؛ فلان امتیاز از شما سلب میشود»! همهی اینها اینجوری است؛ در واقع همهی اینها «باید» است، ولو در ظاهرش «باید» نباشد. چه لزومی دارد؟ خب ما از چند سال قبل از این آمدیم گفتیم «الگوی ایرانیـاسلامی پیشرفت»؛ بنده کلمهی توسعه را هم عمداً به کار نبردم. آقایانی که مسئول این کار هستند و از آن وقت ما با اینها ارتباط داریم، میدانند؛ بنده عمداً گفتم کلمهی توسعه را من به کار نمیبرم، چون کلمهی توسعه یک کلمهی غربی است؛ یک مفهوم غربی دارد؛ من کلمهی پیشرفت را به کار میبرم؛ الگوی پیشرفت ایرانیـاسلامی. خب این الگو را بگردیم پیدا کنیم! چرا باید برای پیشرفت ما، دستهای غربی الگو بدهند بهصورت همین سند توسعهی پایدار یا ۲۰۳۰ و امثال اینها؟
96/04/05 خطبههای نماز عید فطر
آتش به اختیار تنها در حوزه فرهنگی و لزوم مراقبت از عدم سوء استفاده دشمن از آن
«آتشبهاختیار» به معنی کار فرهنگی خودجوش و تمیز است؛ آنچه ما گفتیم معنایش این است که در تمام کشور، جوانها و صاحبان اندیشه و فکر، صاحبان همّت، خودشان با ابتکار خودشان، کار را -کارهای فرهنگی را- پیش ببرند، منافذ فرهنگی را بشناسند و در مقابل آنها، کار انجام بدهند؛ آتشبهاختیار، به معنای بیقانونی و فحّاشی و طلبکار کردن مدّعیانِ پوچاندیش و مدیون کردن جریان انقلابی کشور نیست. نیروهای انقلابی بیش از همه باید مراقب نظم کشور، مراقب آرامش کشور، مراقب عدم سوءاستفادهی دشمنان از وضعیّت کشور، و مراقب حفظ قوانین [باشند]؛ این مراقبتها در درجهی اوّل متوجّه به نیروهای انقلاب است که دلسوزند، علاقهمندند و مایلند که کشور به سمت هدفهای خود حرکت بکند.
لزوم اعلان حمایت صریح کشورهای اسلامی از مظلومین یمن و و بحرین و کشمیر
دنیای اسلام باید بهطور صریح از مردم یمن حمایت کند و از ظالمان و ستمگرانی که به این مردم -در روز ماه رمضان، در ماه مبارک- آنگونه تهاجمهایی انجام میدهند، اظهار برائت و بیزاری بکند، از مردم حمایت بکند؛ از مردم بحرین و مردم کشمیر همینجور. ملّت ما میتواند پشتوانهی این حرکت عظیم دنیای اسلام قرار بگیرد؛ همچنانکه ما صریحاً مواضع خودمان را نسبت به دوستان، دشمنان، معارضین، و مخالفین بیان میکنیم، دنیای اسلام [هم] -بخصوص روشنفکران، بخصوص علمای دنیای اسلام- بایستی همین شیوه را دنبال بکنند، صریح موضع بگیرند و خدای متعال را از خودشان راضی کنند، ولو دیگران و طواغیت ناراضی بشوند.
96/04/05 بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی
اظهار نگرانی آمریکائیها از وضعیت اهل سنت نشان توسطئه برای ایجاد تفرقه
بنده با خودم فکر میکنم، آنوقتی که انسان میشنود که فلان سناتور آمریکایی که با اصل اسلام و کشورهای اسلامی دشمن است، دغدغهی جامعهی سنّی را در مقابل شیعه ابراز میکند، وقتی انسان این ترفند را مشاهده میکند، جا دارد بشدّت نگران بشود، جا دارد بشدّت مراقب باشد. دشمنی که با اصل اسلام مخالف است، حالا نسبت به یک گروه اسلامی، در مقابل یک گروه دیگر ابراز پشتیبانی بکند! این جز خباثت، جز توطئه، جز ایجاد دشمنی چیز دیگری است؟ و این اتّفاقاً متأسّفانه امروز وجود دارد؛ ما باید به فکر باشیم، ما باید بفهمیم.
غصب کامل یک کشور اسلامی و تلاش دشمن برای فراموشاندن فلسطین و وجوب شرعی مبارزه برای رهایی آن
یکی از خطرهای بزرگی که امروز دنیای اسلام را تهدید میکند، کمرنگ کردن و به فراموشی سپردن مسئلهی مهمّ فلسطین است؛ متأسّفانه این کاری است که دارد انجام میگیرد. بعضی از کشورهای مسلمان جوری مشی میکنند، جوری حرف میزنند، جوری عمل میکنند که قضیّهی فلسطین نادیده گرفته بشود، مسئلهی فلسطین به فراموشی سپرده بشود. این خیلی خطر بزرگی است. فلسطین مسئلهی اوّل دنیای اسلام است. یک کشور اسلامی، یکسره غصب شده است؛ بحث یک سرزمین کوچک یا یک شهر یا یک روستا نیست، بحث یک کشور است؛ یک ملّت از خانهی خود بیرون رانده شده است؛ آنهایی از فلسطینیها هم که امروز در خود سرزمین فلسطین زندگی میکنند، با کمال عسرت، با کمال فشار زندگی میکنند. دائم در معرض کشت و کشتار و تحقیر و تذلیل و فشار هستند. این مسئلهی کوچکی است؟
بنا بر فقه اسلام -چه فقه مذاهب اهلسنّت، چه فقه شیعه و شاید بقیّهی مذاهب دیگر- تردیدی وجود ندارد که وقتی دشمنی بر سرزمین مسلمین تسلّط پیدا کرد، وظیفهی همه است که با او مبارزه کنند، با او جهاد کنند؛ به هر شکلی از جهاد که ممکن است. امروز مبارزهی با رژیم صهیونیست برای همهی دنیای اسلام واجب و لازم است. چرا از این وظیفه سر باز میزنند؟ بحمدالله ملّت ما در این مورد بیدار و هشیار [است]؛ بههرحال دنیای اسلام احتیاج دارد به اتّحاد، احتیاج دارد به ائتلاف، احتیاج دارد به همدلی. ملّتها غالباً با یکدیگر همدلند؛ دولتها هستند که اینجا وظیفه دارند، دولتها هستند که میتوانند نقش ایفا کنند.
96/05/08 بیانات در دیدار کارگزاران حج
ابعاد معنوی و اجتماعی فرائض اسلامی خصوصا حج
حج، یک فریضهی بسیار مهمّی است؛ شاید ما در بین فرایض مهمّ اسلامی، مثل حج فریضهای دیگر نداریم. اوّلاً در این فریضهی بزرگ و وسیع، ظرفیّتهای معنوی بسیاری وجود دارد که کسانی که دنبال ارتباط معنوی با حضرت حق (جلّ و علا) هستند، دنبال معنویّت و روحانیّت و مانند اینها هستند، میتوانند در گوشهوکنار این واجب و این فریضهی بزرگ، امکانات فراوانی و ظرفیّت عجیبی را پیدا کنند. از نماز و طواف و وقوف و سعی و خود اِحرام، و از قطعهقطعهی این واجب بزرگ و مرکّب از اجزای گوناگون، معنویّت میتراود، معنویّت میبارد. اگر قدر بدانیم، اگر دنبال معنویّت باشیم، ظرفیّت حج از همهی واجبات دیگر بیشتر است. این یک طرف قضیّه. درعینحال یک ظرفیّت بینظیر اجتماعی هم در حج وجود دارد؛ ببینید، این از خواصّ فرایض اسلامی است. اسلام اینهمه بر روی معنویّت تکیه میکند، امّا معنویّت اسلامی به معنای انزوا و رهبانیّت و گوشهگیری و جدایی و دوری از مردم نیست؛ همان واجب و فریضهای که بیشترین ظرفیّت معنویّت را دارا است، همان واجب و فریضه بیشترین ظرفیّت حضور اجتماعی را هم دارا است.
مقبول نبودن حج بی برائت
این مسئلهی برائت که ما روی آن اینهمه تأکید کردیم و امام بزرگوار به این مضمون گفتند که قبول ندارند حجّ بیبرائت را، رازش این است. در حج، امّت اسلامی میتواند مواضع صحیح و مورد اتّفاق و قبول خود را بیان کند؛ مورد قبول و اتّفاق چه کسی آقا؟ ملّتها، شعوب. دولتها ممکن است جور دیگری فکر کنند، جور دیگری عمل بکنند -که میبینیم خیلی از دولتهای مسلمان متأسّفانه راهی غیر از خواست ملّتهایشان در پیش میگیرند و حرکت میکنند- امّا دل ملّتها چیز دیگر است. اینجا جایی است که ملّتها میتوانند موضع خود را در قضایای مختلف ابراز کنند.
اهمیت امنیت حجاج و خوب نشدن زخم حادثه سال 94 منی
یک مسئلهی دیگری که مهم است و آقایان محترم هم اشاره کردند -هم جناب آقای قاضیعسکر، هم رئیس محترم سازمان حج- مسئلهی امنیّت است. وَ اِذ جَعَلنَا البَیتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ اَمنًا؛(بقره: 125) این است قضیّه. قرآن کریم تصریح میکند که ما اینجا را محلّ اجتماع مردم و رجوع مردم و محلّ امنیّت قرار دادیم؛ امنیّت خیلی مهم است! ایمنی حجّاج از مسائل بسیار مهم است. ما قضایای تلخ حجّ سال ۹۴ را فراموش نمیکنیم. داغی در دل امّت اسلامی و در دل ما ایرانیها به وجود آمد که فراموششدنی نیست، این زخم خوبشدنی نیست. البتّه آن سال مسئولین حج خیلی زحمت کشیدند، خیلی تلاش کردند، ولی خب حادثه، حادثهی فاجعهبار و بزرگی بود. امنیّت حجّاج بر عهدهی آن کشوری است که حرمین شریفین در اختیار او و تحت سلطه و قدرت او است؛ آن دولت است که بایستی امنیّت را حفظ کند؛ این مطالبهی جدّی و همیشگی ما است. امنیّت حجّاج باید حفظ بشود؛ همهی حجّاج! حالا تکیهی ما روی حجّاج ایرانی است. دولتهای دیگر هم راجع به حجّاجِ خودشان مطالبه کنند و مطالبه داشته باشند، زنده برخورد کنند.
لزوم پرهیز از بازار گردی حجاج و استفاده از فرصتهای معنوی
یک وظایفی حجّاج دارند، اینها را [باید] رعایت کنند. حجّاج محترم به نمازهای جماعت اهمّیّت بدهند؛ به نماز اوّل وقت اهمّیّت بدهند؛ در نمازهای جماعت مسجدالحرام و مسجدالنّبی شرکت کنند. به تلاوت قرآن -در این روزهایی که موفّق هستند به حضور در حرمین شریفین- و به اعمال عرفه و روز عرفه خیلی اهمّیّت داده بشود. پرهیز از بازارگردی؛ بنده مکرّر در مکرّر این معنا را عرض کردهام. بازار، همه جای دنیا هست؛ در این تهران هم بازار هست؛ اجناس جورواجور، مُجاز و غیر مُجاز، در همه جا هست؛ در این تهران هم هست، در شهرهای دیگر هم هست. آنچه در تهران نیست، کعبه است؛ آنچه در تهران و در محیط زندگی شما نیست، مسجدالحرام است، مسجدالنّبی است؛ این است که [فقط] آنجا است؛ باید از آن استفاده کنید؛ وَالّا بازار و اشیاء گوناگون همه جا هست. وقت عزیز را صرف این چیزها نکنید. در قضیّهی حج، بیشتر از هر چیز دیگری، حاجی باید به فکر این باشد که خود را پالایش کند، دل را پالایش کند، روح را پالایش کند، بتواند انشاءالله به نتایج معنوی بزرگی دست پیدا کند؛ اگر این[طور] شد، آنوقت، آن نتایج اجتماعی هم به توفیق الهی حاصل خواهد شد.
96/05/12 بیانات در مراسم اعطای حکم تنفیذ ریاست جمهوری به حجّتالاسلام حسن روحانی
مدیریت جدید و ایجاد امید، نماد مردم سالاری دو وجه اهمیت جلسه تنفیذ
اهمّیّت این جلسه از دو نظر است. یکی اینکه آغاز یک دورهی مدیریّت جدید کشور است و این امیدواری وجود دارد که انشاءالله مسئولانی که همراه با رئیسجمهور محترم و منتخب وارد میدان عمل خواهند شد، با ابتکارات جدید، با توانمندیهای بیش از گذشته، ملّت را خرسند کنند.
جهت دوّم این است که این جلسه نماد مردمسالاری است. این دوازدهمین جلسهی ازاینقبیل - از اوّل انقلاب تا امروز - است؛ یعنی ملّت ایران دوازده مرتبه از آغاز انقلاب، در انتخاب مدیران طراز اوّل کشور نقشآفرینی کردهاند؛ این خیلی مسئلهی مهمّی است. انتخابات مردم و گزینشهای مردمی، دَه مجلس شورای اسلامی هم به وجود آورده است؛ پنج شورای شهر و روستا را تشکیل داده است؛ پنج مجلس خبرگان را به وجود آورده؛ اینها همه از برکت انقلاب است. نسل جدید ما فراموش نکند، ما دورهی قبل از انقلاب را با همهی وجودمان لمس کردیم؛ دیکتاتوری را، در حاشیه بودن مردم را، بیاعتنائی به مردم در امر حکومت را با همهی وجودمان دیدهایم؛ جوانهای ما ندیدهاند.
لزوم از ذهن نرفتن حضور و ترفندهای دشمن
یکی از نکاتی که بنده اصرار دارم تکرار کنم و نگذارم از ذهن کسی بیرون برود، حضور دشمن و ترفندهای دشمن است. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) فرمود: مَن نامَ لَم یُنَم عَنه، اَخَا الحَربِ اَرِق؛ اگر شما در سنگر خوابتان برد، در سنگرِ مقابل شما - که دشمن شما است - ممکن است چشمی بیدار باشد، علیه شما فعّالیّت کند؛ نباید خوابتان ببرد، مراقبت را نباید فراموش کنید؛ در همهی امور. مسئولان مخاطبان اوّل این سخنند. دشمن مشغول دشمنی است، کارهای گوناگونی انجام میدهد؛ منتها به فضل الهی، به توفیق پروردگار، ملّت ایران و مسئولان کشور آبدیده شدهاند.
حل مشکلات اقتصادی، تعامل با دنیا، صلابت در مقابل با سلطه طلبی، سه جهت گیری لازم برای دولت دوازدهم
من سه جهتگیری عمده را توصیه میکنم:
جهتگیریِ اوّل، پرداختن به مشکلات مردم - امروز در درجهی اوّل، مشکلات اقتصادی و معیشتی – است. ...
جهتگیری دوّم، تعامل گستردهی با دنیا است؛ این توصیهی همیشگی ما است که این درست نقطهی مقابل آن چیزی است که دشمنان ما و سلطهگران عالم دنبالش هستند. ...
و جهتگیری سوّم؛ در برابر هر سلطهطلبی، با صلابت و قدرت ظاهر بشوید؛ آن سلطهطلب هر که میخواهد باشد؛ امروز از همه متجاوزتر و وقیحتر، رژیم ایالات متّحدهی آمریکا است؛ در مقابل اینها با صلابت ظاهر بشوید، با قدرت ظاهر بشوید؛ با پشتوانهی اقتدار ملّی و کمک این مردم میتوانید از ترفندهای آنها جلوگیری کنید و آن را دفع کنید.
توصیه به دولت دوازدهم: امانت بودن مسؤولیت، رعایت اولویتها، برنامه داشتن، حفظ وحدت ملی، ارتباط بی واسطه با مردم، قدر شناسی نیروهای انقلابی، هوشیاری در تعاملات بین المللی نسبت به دشمن و تقابل با دشمن با کار جهادی
چند توصیه میکنم به رئیس جمهور محترم و برادران و خواهرانی که در بخشهای مختلف با ایشان همکاری خواهند داشت که این توصیهها را در نظر داشته باشند. این مسئولیّت را، این توانایی را، امانت بدانید.
توصیهی بعدی این است که وقتمان کم است، کارمان بسیار است، اولویّتها را بایستی رعایت کرد.
توصیهی بعدی این است که با برنامه حرکت کنید. برنامهی ششم [توسعه] برنامهی جامعی است؛ امسال هم سال شروع برنامه است. البتّه ما تأخیر داریم؛ سال شروع برنامه سال گذشته بود. ...
توصیهی بعدی بنده این است که اتّحاد ملّت را مهم بشماریم. ما هرچه داریم، از وحدت ملّت، از اتّحاد ملّت در بین خودشان و از اتّحاد ملّت با مسئولین و مجریان امور کشور داریم؛ این اتّحاد را حفظ کنید. التهابآفرینی نشود؛ دودستگیهای مضر ایجاد نشود. مردم سلایق مختلف و نظرات مختلفی دارند؛ بسیار خوب، با سلایق و نظرات مختلف، بگذاریم مردم در کنار هم زندگی آرامی داشته باشند. سلیقهی گوناگون و اختلافِنظر لزوماً بهمعنای گریبانگیری و درگیری نیست؛ میتوانند در کنار هم زندگی خوبی داشته باشند، سلایق مختلفی هم داشته باشند. التهابآفرینی نباید انجام بگیرد. از نظرات مخالف آشفته نشوید؛ مخالفین اگر نظری دارند، انتقادی اگر دارند، بگذارید انتقاد کنند، نظرات مخالف را بدهند؛ آشفته نباید شد؛ بالاخره کارهای سنگینی است. نقص هم در کارهای ما کم نیست، ممکن است کسانی انتقاد کنند به ما؛ انتقاد را بپذیریم - بهمعنای تحمّل کردن - تحمّل کنیم.
به میان مردم بروید، با مردم بیواسطه مرتبط بشوید، از مردم بشنوید؛ این از کارهای بسیار مهم است. گزارشهایی که به ما میرسد، هرچند آن گزارشها صادقانه باشد، امّا خیلی تفاوت میکند با آنچه انسان در مواجههی با مردم و رفتن در میان مردم مشاهده میکند و میبیند. قدر نیروهای انقلابی و پُرانگیزه را هم بدانید؛ من به همهی مسئولین سفارش میکنم. نیروهای مؤمن، پُرانگیزه و انقلابی، کسانی هستند که در مشکلات، کشور را حفظ میکنند، دفاع میکنند، سینه سپر میکنند؛ قدر اینها را بدانیم.
در تصمیمگیریهای بینالمللی، به یاد داشته باشید که دشمن همهی توان خودش را به کار برده برای اینکه شما را نابود کند. بعضی از مسئولینِ دولتهایی که با ما مواجهند و مقابلند، این را صریحاً امروز میگویند؛ صریح میگویند در صدد نابودی نظام جمهوری اسلامی هستند؛ این را به یاد داشته باشید؛ بعضیها هم این را پنهان میکنند، نمیگویند، امّا واقعیّت این است که [این قصد] هست. «تعامل بینالمللی» نباید ما را از این نکته که دشمنانی هستند که به نابودی ما کمر بستهاند، غافل کند. ...
پاسخ این برخوردها هم کار قوی و جهادی و حسابشده است؛ پاسخ به این دشمنیها قویتر شدن است. مراد من از قویتر شدن، فقط در زمینهی نظامی و امنیّتی نیست، البتّه در آنجاها باید قوی شد، امّا در زمینهی اقتصادی باید قوی بشوید، در زمینهی فرهنگی باید قوی بشوید، در زمینهی حفظ هویّت اسلامی و انقلابی باید روزبهروز قویتر و عمیقتر بشوید؛ این پاسخِ دشمنیهای دشمن است.
کار دولت، احیای دین به عنوان مصداق نصرت الهی.
به خداوند توکّل کنید، وعدهی نصرت الهی را باور کنید؛ اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم.(محمد: 7) در آیهی دیگر، وَ لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه؛(حج: 40) [آنهم] با تأکید! شما در راه اقامهی دین، احیاء دین، ایجاد حاکمیّتِ دینِ خدا هستید، این نصرت الهی است، پس مطمئن باشید که خدای متعال شما را نصرت خواهد کرد. در مقابل دینستیزیها و قانونشکنیها آرام ننشینید، بیتفاوت نمانید و بدانید انشاءالله آینده متعلّق به شما است.
96/05/30 گزیدهای از بیانات در دیدار جمعی از مسئولان و فعالان فرهنگی استانهای یزد و همدان
حجت بودن شهید حججی و لزوم توجه به زمینه های هدایتی جوانان
امروز جوانهای ما در معرض تبلیغات مضر هستند؛ این را ما قبول داریم؛ این واقعیّتی است. از روزنههای مختلف صدا میآید، صداهای گمراهکننده به گوش میرسد، و این جوان [که] در این وسط میدان، مُحاطِ به این صداها و به این تصویرهای فریبنده و اغواگر است؛ احتیاج دارد به اینکه یک شاخصی به او نشان داده بشود. این شاخص را جمهوری اسلامی و نظام اسلامی میتواند نشان بدهد؛ ... این را باید توجّه کرد که وقتی ما از امکان انحراف نسل جوان میگوییم، از ظرفیّت و امکان هدایت و رویشِ نسلِ جوانِ مؤمن هم بگوییم؛ امروز در نظام ما اینجوری است. شما ببینید؛ همین شهید عزیزی که اخیراً به شهادت رسید -شهید حُجَجی (1) او یک جوان از همین جوانهای امروز است، او هم یک جوانی است در سنّ ۲۵ سالگی؛ یعنی همین اینترنت و همین کانالهای اجتماعی و همین روزنههای اغواگر صوتی و تصویری و همهجوری، این جوان را هم احاطه کرده، مثل هزاران جوان دیگری که احاطه کرده، امّا او اینجوری از آب درمیآید. البتّه شهید حُجَجی را خدای متعال مثل یک حجّتی امروز در مقابل چشم همه گرفت امّا زیادند کسانی که این احساس، این انگیزه، این ایمان در آنها وجود دارد. این رویشهای جدید انقلابی و اسلامی را نباید دستِکم گرفت، اینها خیلی باارزشند، قدرشان را باید دانست.
(1) شهید محسن حُجَجی از نیروهای مدافع حرم بود که در مرداد ماه سال جاری در منطقهای مرزی بین سوریه و عراق به اسارت نیروهای داعش درآمد و پس از دو روز به دست آنها به شهادت رسید.
علاقه جوانان به جهاد
به بنده نامههایی نوشته میشود از طریق [واحد] ارتباط مردمی، برای حضور در جبهههای جنگ؛ جبههی جنگ در کجا؟ در سوریه، در حلب! همینطور مدام نامه مینویسند، التماس میکنند. بعضیها خودشان التماس میکنند، بعضیها والدینشان التماس میکنند که «جوان ما خیلی بیتابی میکند، فلان میکند، شما اینها را بفرستید مثلاً [بروند]». اینها پدیدههای باورنکردنی است؛ یعنی اگر واقعاً اینها را نقل میکردند برای ما از یک زمان دیگر و خودمان ندیده بودیم، بهآسانی حاضر نبودیم باور کنیم اینها را؛ امّا در زمان ما دارد اتّفاق میافتد. این چه عاملی است که این جوان را وادار میکند که عشق به جهاد و عشق به دفاع از ارزشها، او را از زن و زندگی و خانواده و بچّه و پدر و مادر و راحتی و شغل و همگی بِکَند و بفرستد به هزارها کیلومتر آنطرفتر و خارج از مرزهای کشور برای مبارزهی با دشمن؟ اینها را نباید ندیده گرفت. حالا چون اسم مفاخر فرهنگی را آوردند.
لزوم تقویت روحیه جهادی و رشد اخلاق با تقویت روحیه ایمانی و انقلابی
آقایانی که دستی در کار ارشاد و مسائل فرهنگی و مانند اینها دارند به این نکته توجّه کنند که امروز مهمترین وظیفهی ما تقویت این روحیّه (جهاد) در جوانها و در نسل جوان است. ما اگر طرفدار اخلاقیم، باید همین روحیّهی انقلابی را در اینها تقویت کنیم. اخلاق را هم به برکت روحیّهی دینی و انقلابی میشود در جوانها تأمین کرد؛ اخلاقِ بدون دین، اخلاقِ بدون تقوا، اخلاقِ بدون روحیّهی انقلابی و حرکت جهادی و میل به جهاد در راه خدا، نه پدید میآید و نه منعقد میشود، اگر هم منعقد بشود عمقی ندارد. ما باید امروز تلاشمان را مصروف تربیت دینی و تربیت انقلابی جوانها بکنیم و این جریان عظیم نیروی انقلاب را هم که در بین جوانها خوشبختانه هست، تقویت بکنیم؛ بهشان امید بدهیم، بهشان پشتیبانی بدهیم و تقویت بکنیم این جریان را. اینجور نباشد که جریان انقلابی تضعیف بشود، جریان مقابل آنها تقویت بشود؛ این نباید اتّفاق بیفتد؛ نه در محیط دانشگاه، نه در محیط تبلیغات دینی، نه در محیط فرهنگی و امثال اینها.
96/06/06 بیانات در دیدار طلاب حوزههای علمیه استان تهران
تمحید از طلابی که رشدشان موجب خشم دشمن است
من وقتی نگاه میکنم، شما را -جوانها را، طلبههای جوان را- نهالهای قدکشیدهی بوستان امامت و ولایت میبینم. بحمدالله این نهالها قد کشیدهاند؛ بعضی به ثمر رسیدهاند، بعضی هم انسان را خاطرجمع میکنند که به ثمر خواهند رسید؛ از حرفها و از مجموع دیدار، انسان این را احساس میکند. وَ مَثَلُهُم فِی الاِنجیلِ کَزَرعٍ اَخرَجَ شَطئَهو فَئازَرَهو فَاستَغلَظَ فَاستَوی عَلی سوقِه یُعجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّار؛(فتح: 29) این نکتهی اخیر خیلی مهم است. ایستادن شما بر روی پا، قد کشیدن شما، حجیم شدن معنوی شما، تواناییهای گوناگون شما، هم زُرّاع را به شگفت میآورد، هم آن کسانی که این بذرها را پاشیدهاند؛ وقتی نگاه میکنند و این پیشرفتها را، این فکرهای نو را، این چهرههای امیدوار را میبینند، خودشان به شگفت میآیند. و مهمتر از این، «لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّار» است، دشمنانِ شما را خشمگین میکند؛ و این[طور] باید باشد. اگر ما دیدیم رفتار ما جوری است که دشمنان دین، دشمنان اسلام، دشمنان حاکمیّت قرآن نسبت به ما خشمگین نیستند و از وجود ما ناراحت نیستند، باید در مفید بودن خودمان شک کنیم. اگر امیرالمؤمنین است و آن قاطعیّت و آن حرکت و مانند اینها، باید [هم] کسانی مثل معاویه یا عمروعاص یا دیگران از او خشمگین باشند؛ شما هم همین راه را دارید حرکت میکنید؛ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّار.
خاطره و لزوم درس خواندن طلاب در حین مبارزه
من مشهد درس رسائل و مکاسب میگفتم، هر چند وقت یکبار هم ما را میگرفتند، زندان میبردند، شاگردهای ما متفرّق میشدند؛ بعد که از زندان میآمدیم، درس را شروع میکردیم، باز جمع میشدند میآمدند؛ شوق مبارزه و ملاحظهی حال بنده -آن کتکخوریِ ویژهای که ما آن روز از دستگاه داشتیم- گاهی آنها را نسبت به این درسی که ما به آنها میدادیم، دچار تردید میکرد؛ حالا جزئیّات فرمایش شیخ(انصاری) در مکاسب یا مثلاً کفایه که مراد از عبارت این است [را وقتی میگفتم]، من میدیدم دچار تردیدند؛ همیشه من به اینها میگفتم: بچّههای عزیز من! بدانید اگر درس نخوانید نمیتوانید تأثیرگذار خوبی باشید؛ به اینها میگفتم بیمایه فطیر است، باید درس بخوانید.
اگر میخواهید افکارتان، پیشنهادهایتان، خصوصیّات برجستهای که روحیّهی شما بحمدالله از آن برخوردار است، در جامعه تأثیر بگذارد، باید باسواد باشید، باید درس بخوانید، باید ملّا باشید. درس را جدّی بگیرید؛ نگویید حالا دنیا دارد براساس پیشرفتهای فنّی و فنّاوری و مانند اینها اداره میشود، ما نشستهایم داریم مثلاً فرض کنید حاشیهی ملّاعبدالله میخوانیم یا فرض کنید منطق مظفّر میخوانیم! نه، این منطق مظفّر را باید بخوانید؛ این کتاب نحو را یا کتاب صرف را بهعنوان مقدّمه باید بخوانید؛ این کتاب فقه را و کتاب اصول را باید بخوانید تا بتوانید بهعنوان یک روحانی -که حالا عرض خواهم کرد روحانی یعنی چه- اثرگذار باشید. باید درس خواند. ما در بین روحانیّون کسانی را داشتیم که ازلحاظ مبارزه چیزی کم نداشتند، امّا ازلحاظ علمی، نصاب لازم را نداشتند؛ اینها نتوانستند تأثیر قابل توجّهی در پیشرفت این مبارزه یا در ایجاد این حرکت عظیم بگذارند. آن کسی توانست که -مثل امام- در حدّ نصاب کامل بود. درس بخوانید! این توصیهی اوّل من است؛ درس را جدّی بگیرید.
تحقق خواسته های تحول در حوزه با همفکری و تشکل
تحقّق خواستههای مطلوب، صرفاً با داشتن یک مدیریّت و داشتن منابع مالی به دست نمیآید، حتّی گاهی با داشتن آنها [هم] به دست نمیآید؛ چیز دیگری لازم است. آن چیز دیگر همان است که شما دارید: انگیزه، میل، وضوحِ مطلوب و غایت مورد نظر؛ اینها لازم است. و باید مبارزه کرد؛ بدون مبارزه هیچ چیز به دست نمیآید، این حوزهی مطلوب را هم باید با مبارزه به دست آورد. البتّه معنای مبارزه، [گفتنِ] «زنده باد مرده باد» نیست، معنایش مبارزهی سیاسی نیست؛ [مبارزه] یعنی تلاش، مجاهدت، گفتن، فکر کردن، همفکری کردن، متشکّل شدن.
لزوم بیان دوام حضور در بیان و تعبیر
یکی از دوستان دربارهی حوزه گفتند که «ما به حوزه آمده بودیم که این کار بشود، آمده بودیم که آن کار بشود»؛ من با این تعبیر مخالفم. نگویید «آمده بودیم»؛ بگویید «آمدهایم». «بودیم» یعنی چه؟ بگویید «ما آمدهایم برای اینکه این کار بشود»؛ یعنی دوام حضور خودتان را در تعبیرتان هم بیان کنید. در بیانات خودتان، آن عزم راسخ را، مثل یک رونده، مثل یک دونده، مثل یک پیمایندهی قاطع و مصمّمِ این راه، همینطور عزم را شما نشان بدهید و بگویید؛ بگویید «آمدهایم که این کار بشود». بله، باید هم بشود و خواهد هم شد؛ وقتی شماها تصمیم بگیرید، پایش بِایستید، حرف را پخته کنید، حتماً انجام میگیرد. البتّه این را هم بدانید که مقام عمل با مقام فکر و مطالعه و طرّاحی و مانند اینها فاصله دارد؛ یک فاصلهی کاملاً معنیدار و محسوسی دارد.
لزوم ادامه مبارزه برای تثبیت هنجارهای انقلاب و تشکیل جامعه اسلامی
اگر انقلاب مبارزه لازم داشت تا به پیروزی برسد، امروز هم مبارزه لازم است تا بتوانیم این هنجارهای انقلاب را تثبیت کنیم؛ باید به نتیجه برسانیم تا جامعه بشود جامعهی اسلامی.
کافی نبودن دوست داشتن مبارزین و لزوم مبارزه
داخل آدمهای خوب، کم نبودند کسانی که از مبارزین خوششان میآمد امّا وارد میدان مبارزه نمیشدند؛ خب، اینها کاری نمیکردند. بله، آن روزی که جبههی دشمن ضعیف شد و معلوم شد که رژیم طاغوت رو به سقوط است، طبعاً آن سواد(جمعیت) عظیم وارد میدان شدند که کار را یکسره کردند؛ امّا در دوران سختی مبارزه، مبارزین [همان] عدّهای بودند که تلاش میکردند و درون میدان بودند. امروز هم همانجور؛ همچنانکه آن روز مبارزه لازم بود و کنار نشستن و مبارزین را دوست داشتن کافی نبود، امروز هم مبارزه لازم است.
تفاوت برنامه با هدف گذاری و لزوم پیش بینی همه موانع در برنامه ریزی
برنامه، چیزی فراتر از هدفگذاری است؛ هدفگذاری، برنامه نیست. برنامه عبارت است از کشیدن راه، کشیدن جادّه به سمت مقصد؛ این برنامه است، به این میگویند برنامه. اگر چنانچه شما جادّهای که میخواهید بکشید، خصوصیّات و ممیّزات زمین را در نظر نگیرید و خودتان را آماده نکنید برای برخورد با این خصوصیّات، خیلی زود دچار مانع میشوید؛ میرسید به یک فرض کنید ارتفاعی، میگویید نشد؛ خب از اوّل میخواستید فکرش را بکنید که این راه ارتفاع دارد، این راه ارتفاعات صخرهای دارد، این راه رودخانه دارد، پل لازم دارد؛ وقتی اینها را قبلاً پیشبینی نکردید و در برنامه نگنجاندید و برنامه را بر اساس واقعیّت زمین تنظیم نکردید، طبعاً گیر میکنید. برنامه را با توجّه به واقعیّتها [باید نوشت]؛ آن چیزی که واقعیّت است و میشود عمل کرد.
راه انبیاء ایجاد جامعه توحیدی و حیات طیب و پیروزی نهایی جهاد در این راه
مجموعهی روحانیّت -که شماها جوانهای روحانی جزو بخش پُرشور و تأثیرگذارِ در حرکت روحانیّت هستید- کارش ادامهی کار انبیا است؛ با این دید باید کار روحانیّت را نگاه کرد. درسی که شما میخوانید، برنامهای که برای آیندهتان میریزید، با این نگاه باشد؛ شما دنبالهروی کار انبیا هستید. خب، کار انبیا در سورهی مبارکهی اعراف [چنین آمده]: وَ اِلی عادٍ اَخاهُم هودًا قالَ یا قَومِ اعبُدُوا اللَهَ ما لَکُم مِن اِلهٍ غَیرُه؛(165) مسئله، مسئلهی توحید است. حرکت انبیا، حرکت برای توحید است؛ اصلاً اساس کار دعوت انبیا، دعوت به توحید است. دعوت به توحید فقط به معنای این نیست که عقیده پیدا کنید که خدا یک است و دو نیست و این بتها یا این خدایان -موجودی که هستند- ارزش الوهیّت ندارند؛ فقط این نیست، عقیدهی به توحید، یک پایه و استوانه یا زمینهی اساسیِ یک جهانبینی است که زندگی را میسازد. عقیدهی به توحید یعنی جامعهی توحیدی به وجود آوردن؛ جامعهای که بر مبنای توحید شکل بگیرد و اداره بشود؛ عقیده به توحید این است؛ اگر این نبود، دشمنیهای با انبیا هم به وجود نمیآمد. وَ کَذلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الاِنسِ وَ الجِنِّ یوحی بَعضُهُم اِلىٰ بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا؛(انعام: 112) این دشمنیها بهخاطر این است که انبیا آمدند، شکل جامعه را مورد اعتراض و تعرّض خودشان قرار دادند؛ یک شکل جدید را، یک هندسهی جدید را برای شیوهی زندگی بشر ارائه کردند. آن شیوهی زندگی، همان حیات طیّبه است که یکی از برادرها این آیهی شریفه را تلاوت کردند: یا اَیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم؛(انفال: 24) حیات، حیات طیّبه است. مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَکَرٍ اَو اُنثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهو حَیوةً طَیِّبَة؛(نحل: 97) یعنی فراتر از این حیات ظاهری یک چیزی وجود دارد که به آن گفته میشود حیات طیّبه، آن چیست؟ آن همین زندگی است درحالیکه با ایمان باشد. زندگی احتیاج دارد به آب و به هوا و به خوراک و به علم و به فنّاوری و به همهچیز؛ زندگی به همهی اینها احتیاج دارد، منتها اگرچنانچه بدون ایمان شد، این حیات نیست؛ مرده است. این را قرآن حیات نمیداند. حیات آنوقتی است که این مجموعهی تحرّکات زندگی و عوامل زندگی همراه بشود با حیات؛ نور پیدا کند؛ مثل محیط ظلمانی است که در آن نوری تابانده میشود. این شأن روحانیّت است. شما میخواهید حیات ببخشید به جامعهی بشری. این طبعاً همان مشکلات انبیا را دارد، همان اجر نبوّتها را هم دارد، همان توفیقات انبیا را هم دارد؛ چون انبیا موفّق شدند، انبیا توفیق پیدا کردند. همهی انبیا حتّی آنهایی که به شهادت رسیدند، حتّی آنهایی که قومشان آنها را انکار کردند، بالاخره حرفشان سبز شد. شما نگاه کنید ببینید حرف حضرت نوح و حضرت هود و پیغمبرهای گوناگون که آنروز اینهمه دشمن داشت، امروز در دنیا خواستگاران و طلبکاران و علاقهمندان و مریدان بیشمار دارد. خب، پس این حرف زنده ماند، پیروز شد. آنروز با انکار مواجه شد امّا بعد بتدریج همینطور سلسلهی انبیا آمدند، حرف پیروز شد. پس کار شما کار پیغمبران است؛ هم حرفتان سبز خواهد شد و بلاشک پیش خواهد رفت، هم توفیقات الهی شامل حالتان خواهد بود یعنی خدای متعال کمکتان میکند: اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنوا فِی الحَیوةِ الدُّنیا؛(غافر: 51) خداوند نصرت میکند شما را -این هم یک بخش دیگر- و همچنین مثل انبیا بلاشک دشمنان و مخالفین و معارضینی هم خواهید داشت، پس همان وضعیّت است؛ خود را برای آن آماده کنید. همهی شما هم جوان هستید، بعد از این انشاءالله شاید شصت سال، هفتاد سال شما وقت دارید که زندگی کنید و کار کنید و تلاش کنید. خودتان را آماده کنید برای پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال تلاش کردن و کار کردن و زحمت کشیدن، و بدانید که در پایان این راه، دنیا دگرگون خواهد شد بر اثر تلاش شما و بدون تردید به سمت مطلوب پیش خواهد رفت؛ حتماً اینجور خواهد شد.
خاطره مسخره شدن و جریان اسلامی امروز، خصوصیت امروز جامعه و به نفع روحانیت
آن روزی که ما در سنین شماها بودیم، جریان اصلی، جریان ضدّ اسلامی بود؛ نه غیر اسلامی، [بلکه] ضدّ اسلامی بود. بنده در مشهد طلبهای بودم که هم در حوزه درس میگفتم، هم جلسه برای دانشجوها داشتم؛ مسجد پر میشد از دانشجو، تفسیر برایشان میگفتم. با یک دوستی -خدا رحمتش کند- میخواستیم بیاییم تهران، داخل ایستگاه راهآهن قدم میزدیم تا وقت حرکت قطار بشود؛ آن جوانهایی که آنها هم مثل ما داشتند راه میرفتند برای اینکه وقت قطار بشود، همینطور گُلهبهگُله بنده را مسخره میکردند؛ آن رفیقی که با من همراه بود دانشگاهی بود، او خجالت میکشید. حالا آن کسی که بنده را مسخره میکرد، نه دشمنیای با هم داشتیم، نه سابقهای با هم داشتیم، نه بنده به او بدیای کرده بودم، نه او احتمالاً سواد درستی [هم] داشت، امّا درعینحال این کارش بود. روحانیّت -یعنی یک طلبهی جوانی که حالا مشغول هم هست و درس هم میخواند و درس هم میدهد- بیدلیل و بیجهت باید مورد تمسخر قرار میگرفت؛ فضا اینجوری بود. حالا مشهد قبّةالاسلام بود و اینجوری بود، تهران خیلی بدتر [بود]؛ تهران هم برای ما پیش میآمد، برای خیلیها پیش میآمد. امروز اینجوری نیست؛ نهاینکه امروز طلبه و روحانی و عمامهبهسر دشمن و مخالف و مسخرهکن نداشته باشد؛ چرا، امروز هم هستند و همیشه هم خواهند بود -پیغمبران را هم مسخره میکردند- لکن امروز جریان، جریان اسلامی است. این یک خصوصیّت؛ این به نفع شما است؛ از این خصوصیّت هرچه میتوانید باید استفاده کنید.
خلاء فکری جهان با خستگی از ایسم ها و ضرورت نشر حرفهای نوی اسلام
در سطح جهان، یک احساس خلأ فکری و نیاز به یک فکر جدید موج میزند؛ در سطح جهان اینجور است؛ دلزدگی و سرخوردگی از «ایسم»های مختلف -چه «ایسم»های چپ، چه «ایسم»های راست- در بین کشورها و بین اندیشمندان و بین جوانها بسیار زیاد شده؛ یک حالت خلأ فکری [وجود دارد]، حرف نو جا میافتد. جمهوری اسلامی، هم در مسئلهی انسان، هم در مسئلهی جامعه، هم در مسئلهی سیاست حرفهای نو دارد؛ اسلام حرفهای نو دارد. ما اگر بتوانیم این حرفهای خودمان را حرفهای نویی است در دنیا منتشر کنیم و به گوشها برسانیم، پذیرنده و طلبکار زیاد خواهد داشت. این یکی از خصوصیّات امروز است. یک روزی بود که اینجور نبود؛ «یک روزی» که عرض میکنم، نه صد سال پیش، [بلکه] همین زمان جوانی ما. فرض بفرمایید مارکسیسم، در بین جوانها در اغلب کشورها [رایج بود]؛ فقط در بعضی از کشورها مثل آمریکا یا بعضی کشورهای اروپا به این شدّت نبود امّا در اغلب کشورها جاذبهی مارکسیسم [بود]؛ بخصوص در زمینهی اقتصادی،جاذبهی سوسیالیسم، یک جاذبهی همهگیر بود؛ [حتّی] در کشورهای اسلامی. در کشور خود ما و در بین علاقهمندانِ همین خطّ اسلامی، کسانی بودند از معاریف -که اگر بگویم میشناسید؛ یعنی همهتان میشناسید- که صریحاً با همین تعبیر «سوسیالیسم» از آن دفاع میکردند و حمایت میکردند و میل داشتند که فکر اقتصادی اسلامی را تطبیق بدهند با سوسیالیسم یا آن را در غالب تعبیرات سوسیالیسم بیان کنند. ما جلساتِ صحبت گوناگون و بحث و مباحثه و مانند اینها با بعضی از اینها داشتیم. امروز اینجوری نیست؛ امروز سوسیالیسم شکستخورده است و آن چیزی که به آن میگفتند «سوسیالیسم علمی»، غلط بودنش تقریباً برای همه ثابت شده؛ تفکّر مارکسیستی بکلّی منزوی شده؛ لیبرالیسم -با آن معنایی که غربیها برایش میکردند در زمینهی فرد و جامعه و مانند اینها- محکوم شده.
لزوم تبلیغ توسط فضای مجازی
یکی از خصوصیّات ممتاز دیگر امروز، آماده بودن وسایل رساندن پیام است؛ همین فضای مجازی که این برادرمان به تفصیل و خیلی خوب بیان کردند و تعبیر خوبی است که ایشان کرد و به ذهن بنده هم اتّفاقاً همین تعبیر قبلاً رسیده بود که «اسمش فضای مجازی است درحالیکه واقعاً فضای حقیقی است»؛ یعنی این فضا درون زندگی بسیاری از مردم حضور دارد. خب همین فضای مجازی یک ابزار است؛ یک ابزار بسیار کارآمد برای اینکه شما بتوانید پیامتان را به اقصی نقاط دنیا برسانید، به گوش همه برسانید. این [امکان] دیروز نبود، امروز هست. یکی از امتیازات این است .
خلق سؤال و کثرت آن از امتیازات مثبت برای فعالیت روحانیت در دوران کنونی
یکی از امتیازات، خلق سؤال است؛ سؤال خیلی چیز بابرکتی است. در گذشته اینهمه سؤال خلق نمیشد، به وجود نمیآمد. این خطا است که ما خیال کنیم سؤال و شبهه را دشمن همیشه به وجود میآورد؛ بله، گاهی هم دشمن یک سؤال یا شبههای را به وجود میآورد؛ امّا سؤال و شبهه از ذهن خلّاق انسان متولّد میشود. جامعهی جوان اهل درس و بحث و تحصیل -یعنی همین مجموعهی دانشگاهی و امثال اینها- همهی اینها مزارع تولید سؤالند؛ اشکالی هم ندارد. شما خودتان هم همینجور هستید؛ شما هم جوانید، ذهن خلّاقی دارید؛ این ذهن میتواند سؤال به وجود بیاورد و البتّه همین ذهن میتواند پاسخ به وجود بیاورد و برای سؤالها جواب ارائه بدهد.
[البتّه] در سؤالها متوقّف نمانید! این توصیّهی من به شما است. در سؤالها متوقّف نمانید؛ بروید سراغ جواب. همهی سؤالها جواب دارد؛ لازم است که ذهن، کار کند، تلاش کند، فعالیّت کند و به جواب مناسب [برسد]. البتّه در مورد جوابها هم سهلاندیشی و سهلانگاری نباید کرد؛ یعنی هر سؤالی با هر جوابی تناسب ندارد؛ پاسخ باید پاسخ منطقی و محکم و صحیح باشد.
یکی از امتیازات امروز، کثرت سؤالات است؛ سؤال زیاد است. وقتی سؤال زیاد بود، مسائلی که به وجود میآید، میدان را باز میکند برای فعالیّت ذهنی، برای عبور از مرزهای علم؛ آنوقت آثار تولید میشود. یک نویسندهی متعصّب مصری سالها پیش یک کتابی علیه تشیّع نوشت بهنام فجرالاسلام؛ [که] در آن حرفهای واقعاً غیرمنصفانهای علیه تشیّع [بود]. البتّه بعد دنبالهی آن ضحیالاسلام و ظهرالاسلام و عصرالاسلام و مانند اینها را هم نوشت. اینها همه را بنده آنوقتها در همان سالهای اواخر [دههی] ۴۰ یا اوایل [دههی] ۵۰ خواندهام. این کتاب فجرالاسلام موجب شد که چند نفر از برجستگان علمای ما چند اثر برجسته به وجود بیاورند. یکی از آن آثار برجسته الذّریعة است؛ ذریعهی آشیخ آقا بزرگ تهرانی. یکی از آن آثار برجسته تأسیسالشّیعةلفنونالاسلام است؛ مال مرحوم صدر. همهی اینها در مقابل فجرالاسلام [نوشته شد]. گمان میکنم یکی از آن آثار برجستهای که تحت تأثیر کار فجرالاسلام -نوشتهی احمد امین مصری- به وجود آمد، کتاب مرحوم سیّدمحسن امین است؛ این کتابِ شرح حال علما یا اعیانالشّیعة. خب، یعنی یک مسئله ایجاد شد، برای پاسخ به آن مسئله چند کار مهم انجام گرفت که اگرچنانچه آن سؤال نبود، این کارهای مهم انجام نمیگرفت. این هم یک نکته. بنابراین امتیازات این دوره امتیازات زیادی است؛ خدا را شکر کنید که در این دوره قرار گرفتهاید و میتوانید از امتیازاتش استفاده کنید.
نظام اسلامی، خلأ فکری، فضای مجازی، خلق سؤال، امتیازات عصر کنونی برای فعالیت حوزه های علمیه
دوران کنونی برای حوزههای علمیّه و برای روحانیّت یک اختصاصاتی دارد، یک ویژگیهایی دارد که با دورانهای قبل فرق میکند که این اختصاصات به نفع روحانیّت است، در جهت توفیق روحانیّت است. یکی تشکیل نظام اسلامی است؛ نظام اسلامی وقتی تشکیل میشود، یعنی فضا اسلامی است. ...
یک امتیاز دیگرِ این دوران این است که در سطح جهان، یک احساس خلأ فکری و نیاز به یک فکر جدید موج میزند. ... امروز جای حرفهای اسلام است؛ نظر اسلام نسبت به انسان، نظر اسلام نسبت به علوّ مسیر انسانی و منتَهای حرکت انسان -همین سفر الیالله- حرفهای مهمّی است؛ نظر اسلام در مورد جامعهی سیاسی کشوری [یعنی] همین مسئلهی مردمسالاری اسلامی، نظر اسلام در مورد مسائل گوناگون؛ اینها چیزهایی است که جاذبه دارد و اگر بخصوص به گوش نسلهای جوان دنیا برسد، مورد قبول قرار میگیرد. اینهم یکی از خصوصیّات امروز است که دیروز نبود. ...
یکی از خصوصیّات ممتاز دیگر امروز، آماده بودن وسایل رساندن پیام است؛ همین فضای مجازی...
یکی از امتیازات، خلق سؤال است؛ سؤال خیلی چیز بابرکتی است. در گذشته اینهمه سؤال خلق نمیشد، به وجود نمیآمد....
یکی از امتیازات امروز، کثرت سؤالات است؛ سؤال زیاد است. وقتی سؤال زیاد بود، مسائلی که به وجود میآید، میدان را باز میکند برای فعالیّت ذهنی، برای عبور از مرزهای علم؛ آنوقت آثار تولید میشود. ...
96/06/21 گزیدهای از بیانات در ابتدای درس خارج فقه درباره فجایع میانمار
فاجعه میانمار و رسوایی مدعیان حقوق بشر
این مسئلهی حقیقتاً فاجعهآمیز میانمار را انسان نمیداند چهجوری توجیه بکند؛ حقیقتاً یک حادثهی کمنظیر است؛ جلوی چشم کشورهای اسلامی، دولتهای اسلامی، جلوی چشم یک و نیم میلیارد مسلمان، جلوی چشم مجامع جهانیِ مدّعی و دولتهای ریاکار دروغگوی مدّعی حقوق بشر، یک دولت بیرحمی که در رأسش هم یک زنی است که جایزهی [صلح] نوبل گرفته است این زن بیرحم، یک جمعِ مردم بیپناه را میکشند، آتش میزنند، خانههایشان را ویران میکنند، بیرونشان میکنند. حقیقتاً حادثهی عجیبی است و هیچ عکسالعملِ به معنای واقعی کلمه هم مشاهده نمیشود. بله، محکوم میکنند، [امّا] محکوم کردن چه فایدهای دارد؟ اعلامیه منتشر میکنند، چه اثری دارد؟ عمل باید بکنند.
دعوای مذهبی (بین بودایی و مسلمان) نشان دادن یک مسئله سیاسی در فاجعه میانمار
به جای اینکه حقیقت آن مسئله (میانمار) را تبیین کنند برای مردم، مسئله را مسئلهی بین بودایی و مسلمان قرار میدهند؛ بله، حالا ممکن است یک چند نفر متعصّب مذهبی هم در این قضیّه تأثیر دارند لکن یک دولت دارد این کار را میکند؛ مسئله سیاسی است. در رأس آن دولت هم یک زنی است که جایزهی [صلح] نوبل گرفته. فاتحهی جایزهی [صلح] نوبل و نوبل را اینها خواندند با این کار. [دادنِ] جایزهی صلح نوبل به یک انسانِ به این بیرحمی! زن و اینهمه بیرحم! انسان واقعاً حیرت میکند از این وضعی که بشریّت در دنیا به آن دچار است.
لزوم ایجاد فشار اقتصادی و سیاسی توسط دولتهای کشورهای مسلمان به دولت میانمار
راه چاره (در فاجعه میانمار) این است که دولتهای مسلمان عملاً وارد بشوند؛ نمیگوییم لشکرکشی کنند به آنجا امّا فشار سیاسی بیاورند، فشار اقتصادی بیاورند، دهها کشور مسلمان و دولت مسلمان هستند که ممکن است بعضی از اینها ارتباطات تجاری داشته باشند، ارتباطات اقتصادی داشته باشند؛ آنها از آن طریق فشار بیاورند به آن دولت، تذکّر بدهند، تکرار بکنند، در مجامع جهانی علیه آنها فریاد بکشند؛ این کارها را باید بکنند. وَالّا اینکه حالا ما بنشینیم یک گوشهای محکوم کنیم، چه فایدهای دارد این محکوم کردن؟ دبیرکلّ سازمان ملل محکوم کرده است؛ خیلی زحمت کشیده! باید یک اثر عملی داشته باشد. آنجایی که سیاستهایشان اقتضا میکند، گاهی اوقات بهخاطر زیر فشار قرار گرفتن یک مجرم در یک کشوری، زمین را به آسمان میرسانند، فریاد میکنند، داد میزنند، [چون] یک مجرمی در یک جایی مجازات شده! [امّا] اینجا چند هزار نفر کشته شدهاند -که آمارشان درست مشخّص نیست؛ یعنی اجازه نمیدهند که آمار شناخته بشود- چند ده هزار نفر آواره شدهاند و متأسّفانه بههیچوجه عکسالعملی مشاهده نمیشود.
فراگیر بودن ظلم در دنیا و ظلم ستیز بودن جمهوری اسلامی
متأسّفانه دنیا، دنیای ظلم است؛ جمهوری اسلامی این افتخار را برای خودش باید حفظ کند که علناً و صریحاً علیه ظلم حرف بزند؛ چه این ظلم در مناطق اشغالشدهی بهوسیلهی صهیونیستها باشد، چه در کشور یمن و بمباران مردم یمن باشد، چه در بحرین باشد، چه در میانمار و چه در هر نقطهی دیگری؛ باید نسبت به اینها جمهوری اسلامی موضع شجاعانه و صریح خودش را اتّخاذ کند.
96/06/26 گزیده بیانات در مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه علوم انتظامی
سعی دشمن در از بین بردن امنیت و مبارزه جوانان برای حفظ امنیت
سعیِ دشمن همواره بر این است که در کشوری که با آن خصومت میورزد، امنیّت را از بین ببرد. دشمنانِ شیطانصفتِ بینالمللیِ ما -یعنی نظام سلطه و سردمداران نظام سلطه و شیطان بزرگ؛ آمریکا و دنبالههایش- از روز اوّلِ پیروزیِ این ملّت در انقلاب اسلامی در صدد برآمدند تا امنیّت را از این کشور سلب کنند. یکی از مشکلات اساسیِ ما در طول این ۳۸ سال، حفظ امنیّت بوده است. جوانانِ ما با همهی وجود برای حفظ امنیّت جنگیدهاند، مبارزه کردهاند؛ چه در ماههای اوّلِ پیروزی انقلاب که حرکات شرارتآمیز و تجزیهطلبانه در برخی از مرزهای این کشور به تحریک دشمنان به وجود آمد، چه بعد از آن در دوران جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس که هشت سال به طول انجامید، و چه بعد از آن تا امروز که دشمنان سعی کردهاند امنیّت را از این کشور سلب کنند. جوانان مؤمنِ ما در سازمانهای مسلّح ازجمله در نیروی انتظامی با کمال رشادت و قدرت ایستادهاند و از امنیّت این کشور دفاع کردهاند.
نیروی انتظامی جلوی چشم مردم و مایه آبروی نظام
من میخواهم به شما بچّههای عزیزم، جوانهای عزیزم بگویم شما تنها سازمانی هستید که در سرتاسر کشور در مقابل چشم مردم حضور دارید. خدمت شما را، تلاش شما را، فداکاری شما را مردم میبینند؛ در شهرها، در روستاها، در جادّهها، در مرزها، در پایانههای مسافری، در کوهها و دشتها، در مناطق خطرناک، در همهجا؛ در همهی فصول سال، نیروی انتظامی جلو چشم مردم است. ما هیچ سازمانی را نداریم که اینطور در یک پهنهی با این وسعت، همیشه در مقابل چشم مردم باشد. تواناییهای شما، آبروی نظام جمهوری اسلامی است. قدرت شما، رشادت شما، اقدام شما، حرکت بجا و بموقعِ شما، مایهی افتخار و سربلندی نظام جمهوری اسلامی است.
استمداد از خداوند و ارتباط صمیمانه با مردم و پایبندی به قانون سه مسئله مهم نیروی انتظامی
آنچه مهم است استمداد از خداوند متعال و حفظ رابطهی با خدای متعال است. آنچه در درجهی بعد مهم است ارتباط صمیمانهی با مردم است؛ اقتدار را همراه کنید با محبّت و صمیمیّت نسبت به مردم. آنچه مهم است پایبندی به قانون است؛ هیچ کارِ بیقانون انجام نگیرد. و بالاخره آنچه مهم است جرئت و گستاخیِ لازم در اجرای قانون است؛ آنجایی که قانون هست، ملاحظهی هیچکس را نکنید؛ با جرئت وارد بشوید، با دلیری وارد بشوید، وظیفهای را که قانون بر عهدهی شما گذاشته است انجام بدهید. از قانون تخطّی نباید کرد، در اجرای قانون هم هرگز تأمّل و تردید نباید ورزید. آنجایی که قانون است باید اجرا کنید.
مشکل عمده ملتها و دولتها عدم اجرای وظیفه
مشکل عمدهی کشورها و ملّتها همین است که در اجرای وظیفهی دینی خود، وظیفهی وجدانی خود، وظیفهی عقلانی خود و وظیفهی انسانی خود دچار تردید و تأمّل میشوند.
ناامنی های منطقه و تلاش دشمن برای از بین بردن اقتدارهای ملی ملتها
امروز منطقهی ما منطقهی ناامنی است. این بهخاطر چیست؟ اوّلاً بهخاطر دخالت شیطنتآمیز و شرارتآمیز قدرتهای سلطهگر است؛ دخالت آمریکا، دخالت صهیونیسم. از هر وسیلهای برای نفوذ، برای تأمین منافع نامشروع خود، برای تضعیف ملّتها، برای نابود کردن رشادتها و اقتدارهای ملّی استفاده میکنند: یک روز داعش را به وجود میآورند و آنوقتی که با همّت [نیروهای] مقاومت، با همّت جوانان مؤمن، داعش و امثال داعش نفسهای آخر را میکشند، دنبال راههای خباثتآمیز دیگری میروند.
بد عهدی آمریکا در مسئله برجام و اهداف صلح جویانه ایران در برنامه هسته ای و لزوم اتکاء دولت به مردم و اثبات اقتدار ملت ایران به آمریکا
شما ملاحظه کنید وقاحت سران نظام سلطه را! در همین قضیّهی مذاکرات هستهای و قرارداد هستهایِ موسوم به «برجام»، هر روز یک شرارتی از خودشان نشان میدهند، هر روز یک جلوهای از شیطنت خود نشان میدهند و اثبات میکنند صحّت فرمایش امام را که فرمود: آمریکا شیطان بزرگ است. حقیقتاً خبیثترین شیطانها، رژیم ایالات متّحدهی آمریکا است. شما جوانهای عزیز بدانید که مسئلهی تحریمها یک مسئلهی کاملاً روشن و حلشدهای است. ملّت ایران بهخاطر نیازهای صلحآمیز کشور، به دنبال فعّالیّت هستهای بوده و هست. ما تا چند سال دیگر احتیاج داریم به حدّاقل بیست هزار مگاوات نیروی برقی که از امکانات هستهای و از نیروی هستهای استفاده بشود و به دست بیاید. غیر از آن مقداری از انرژی که از دستگاههای غیرهستهای بهدست میآید، آنطوریکه متخصّصین ما و صاحبنظران ما محاسبه کردند، بیست هزار مگاوات از راه امکانات اتمی بایستی به دست بیاید؛ [لذا] نظام جمهوری اسلامی دنبال اقدام علمی و عملی در این راه حرکت کرد؛ یک کار مشروع، یک کار صحیح، یک کار بیضرر و بیخطر که هیچ ضرری، هیچ خطری برای هیچ ملّتی و هیچ کشوری نداشت. رژیم ایالات متّحدهی آمریکا که از پیشرفت علمی این ملّت و همهی ملّتهای دیگر نگران است و مایل به پیشرفت علمی نیست و اجازه نمیدهد ملّتها پیشرفت کنند -چه ازلحاظ علمی، چه ازلحاظ عملی، چه ازلحاظ اقتصادی- در مقابل این حرکتِ مشروع و صحیحِ جمهوری اسلامی، تحریمهای ظالمانهای را تحمیل کرد. مسئولین کشور به این نتیجه رسیدند که مذاکره کنند و از بخشی از این حقّ خود صرفنظر کنند، برای اینکه تحریمها برداشته بشود و این کار را کردند. امروز علیرغم همهی قرارها، همهی تعهّدها، همهی بحثهای فراوانی که انجام گرفته است، برخورد رژیم ایالات متّحدهی آمریکا با این مذاکرات و با نتیجهی مذاکرات، یک برخورد کاملاً ظالمانه، کاملاً قلدرمآبانه و کاملاً زورگویانه است. در مقابل این حرکت خصمانهی دشمن، ملّت ایران باید چهکار بکند؟ مسئولین باید چهکار کنند؟ مسئولین باید به سردمدارانِ رژیمِ فاسدِ ایالاتِ متّحدهی آمریکا اثبات کنند که به مردمِ خودشان متکّیاند و این مردم، یک ملّت مقتدر را تشکیل دادهاند؛ باید اثبات کنند که ملّت ایران به برکت اسلام، زیر بار زور نمیرود، در مقابل قدرتها کُرنش نمیکند؛ این را باید اثبات کنند، باید نشان بدهند. آمریکاییها باید بدانند ملّت ایران بر مواضع شرافتمندانه و قدرتمندانهی خود خواهد ایستاد. در کار مسائل مهمّی که به منافع ملّی کشور ارتباط دارد، عقبنشینی در قاموس جمهوری اسلامی ایران معنی ندارد. ما حرکتمان را قدرتمندانه ادامه خواهیم داد. دشمن باید این را احساس کند و بداند که زورگویی و قلدرمآبی، هرجای دیگر جواب بدهد، در جمهوری اسلامی ایران جواب نخواهد داد. جمهوری اسلامی ایران، راستقامت و مقتدر ایستاده است و چون الهامبخش ملّتهای دیگر است، بیشتر آماج دشمنی اینها است. مسئولین فاسد و مفسد و دروغگو و فریبکار ایالات متّحدهی آمریکا خجالت نمیکشند، وقیحانه میایستند و ملّت ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران را به دروغگویی متّهم میکنند. ملّت ایران صادقانه حرکت کرد، صادقانه عمل کرد، صادقانه پیشرفت کرد، راه خدا را صادقانه انتخاب کرد و این راه را صادقانه تا آخر به توفیق الهی خواهد پیمود. دروغگو شما هستید؛ دروغگو سردمداران نظام سلطهاند؛ دروغگو آن کسانی هستند که برای هیچ ملّتی نمیتوانند خوشبختی و سعادت را ببینند و منافع نامشروعِ خود را به هر قیمتی علیرغم منافع ملّتها مایلند تأمین کنند؛ آنها هستند که فریبگرند و دروغگو هستند. ملّت ایران محکم ایستاده است، این را بدانند؛ در قضیّهی برجام، هر حرکتِ غلطِ نظامِ سلطه با عکسالعمل جمهوری اسلامی روبهرو و مواجه خواهد شد.
96/06/30 بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری
محرم ماه شهادت، جهاد، اخلاص، وفا، کذشت، اهتمام به حفظ دین، ایستادگی
محرّم ماه امام حسین است، ماه حسینی است، ماه همهی آن ارزشهایی است که در وجود سیّدالشّهدا (سلاماللهعلیه) متجلّی و متبلور است؛ ماه شهادت، ماه جهاد، ماه اخلاص، ماه وفا، ماه گذشت، ماه اهتمام به حفظ دین، دین خدا و ایستادگی در مقابل قدرتهای معارض دین. وجود مبارک سیّدالشّهدا و قضایای عاشورا و محرّم و مانند اینها، مظهر این چیزها است. و واقعاً این اعتقاد، درست است که اسلام را قیام سیّدالشّهدا حفظ کرده؛ همچنانکه در طول زمان، در قرنهای متوالی، این حادثه روزبهروز زندهتر شده. امروز این مراسم از صد سال پیش که تدیّن مردم بهحسبِ ظاهر، معارضینی مثل معارضین امروز هم نداشت، خیلی گرمتر، گیراتر، پُرشورتر و گستردهتر دارد انجام میگیرد؛ همهی اینها معنا دارد، همهی اینها نشاندهندهی یک حقایقی و یک جریانی است که به رهبری حسینبنعلی (سلاماللهعلیه) دارد در دنیا پیش میرود؛ و انشاءالله پیش خواهد رفت و کارگشا خواهد بود و گرههای ملّتها را باز خواهد کرد.
نقش مجلس خبرگان در نگاه کلان به انقلاب در موضوعاتی چون، «نه غربی»، ارزش پول ملی، عدالت، تدین (لزوم باز نمودن راه بهشت و بودن زور در اسلام مثل حدود)
میتوان به این مجلس امید بست برای یک کار مهمّ دیگر در کنار این کارهایی که تاکنون انجام داده است و میدهد، و آن عبارت است از نگاهِ کلان و راهبردی به انقلاب و مسیر انقلاب. ما این را در دستگاههایمان نداریم؛ دستگاهی برای این کار نداریم.
حالا [این] یعنی چه؟ یک قدری بیشتر توضیح بدهم؛ یعنی در این مجموعهی مجلس خبرگان میتوان یک هیئت اندیشهورزی را تصوّر کرد -چون بحمدالله اشخاص صاحب اندیشه، صاحب فکر در این مجموعهی هفتاد هشتاد نفری کم نیستند- که وظیفهی این هیئت اندیشهورز این باشد که یک نگاه کلانی بکند به مسیر انقلاب از اوّل تا امروز. خب، این انقلاب یک اهدافی داشته است، یک حرکتی شروع شده است به سمت اهداف؛ نگاه کنند تا ببینیم که به این اهداف چقدر نزدیک شدهایم، به کدامش نزدیک شدهایم، در مورد کدام هدف توقّف داشتهایم، در مورد کدام هدف پسرفت داشتهایم.
فرض کنید یکی از عناوین مهمّ این انقلاب، انقلابِ «نه شرقی، نه غربی» بود؛ امروز شرق وجود ندارد، [ولی] غرب وجود دارد با کمال قوّت و قدرت. «نه غربی» یعنی چه؟ یعنی ما مجذوب غرب نباشیم، تحت تأثیر غرب نباشیم، پذیرای فرهنگ غربی نباشیم، پالودهسازی(و خالص) کنیم کشور را و فرهنگ را از آمیختگی با فرهنگ منحطّ غرب؛ در زمینهی سیاسی تحت تأثیر غرب نباشیم.
یا فرض بفرمایید در زمینهی اقتصادی. خب یکی از ارکان اقتدار کشور، اقتدار اقتصادی است و در اقتدار اقتصادی، یکی از عناصر تشکیلدهندهی عمده عبارت است از قدرت پول ملّی؛ یعنی پول ملّی بایستی قدرت خرید داشته باشد و برای شهروندان، برای دارندگان آن پول، ثروت ایجاد بکند. اگر چنانچه ما بر اساس سیاستهای اجرائی غلط، تصمیمگیریهای نادرست، بیمبالاتیهای گوناگون، به وضعی رسیدیم که پول ملّی همینطور روزبهروز تنزّل کرد و پایین رفت، این عقبرفت است.
یا یکی از چیزهایی که از اوّل در انقلاب مطرح بوده است، مسئلهی عدالت است. عدالت یعنی کم کردن فاصلهی بین فقیر و غنی در کشور و مبارزهی با فقر در کشور و تقسیم درست ثروت در کشور. این غیر از تفکّرات مارکسیستی است؛ این غیر از تساوی و برابریای است که سوسیالیستها یا کمونیستها بیان میکنند؛ این نظر اسلام است؛ منابع اسلامی و مدارک اسلامی همه تأیید و تأکید میکند بر این معنا. نهاینکه ما دست بگذاریم روی ثروتِ ثروتمندان و بخواهیم این ثروت را از اینها بگیریم؛ نه، بلکه بایستی کشور را جوری اداره بکنیم که فاصلهی بین فقیر و غنی کم بشود.
یا فرض بفرمایید حفظ و حراست از انگیزههای انقلابی. شرط دوام حیات جمهوری اسلامی وجود انگیزههای انقلابی و وجود روحیهی انقلابی است.
یا فرض بفرمایید مسئلهی تدیّن مردم؛ خب ما میخواهیم مردم متدیّن بشوند. این حرف گاهی تکرار شده که «ما مردم را نمیخواهیم بِزور به بهشت ببریم»؛ خب این به نظر ما یک تعبیر صحیحی نیست، تعبیر مغالطهآمیزی است. هیچکس بِزور کسی را به بهشت نمیخواهد ببرد امّا بایستی ما راه بهشت را به روی مردم باز کنیم، مردم را تشویق کنیم. اصلاً پیغمبران برای این آمدند؛ آمدند که مردم را به بهشت ببرند، نگذارند مردم به جهنّم بروند؛ اصلاً تمام ارسال رسل و انزال کتب و اینهمه زحمت و مجاهدت برای این بوده که نگذارند مردم دچار جهنّم بشوند. این وظیفهی ما است، باید این کار را انجام بدهیم، مردم باید متدیّن بشوند؛ در این شکّی نیست. البتّه از طریق درست و به شکل درست. اینهم که حالا کسی بگوید «در اسلام در این زمینه زور وجود ندارد» حرف درستی نیست؛ [پس] این حدود شرعیّه چیست؟ این «فَاجْلِدُوا... مِائَةَ جَلدَة»(نور: 2) یا «فَاجلِدوهُم ثَمانینَ جَلدَة»(نور: 4) پس چیست؟ اینها همان زور است.
پس بنابراین اینها مطالعات راهبردی است؛ یعنی وقتی هیئت اندیشهورز شما نشست و یک نگاهی کرد به مسیر انقلاب، به این مجموعه در طول این ۳۹ سال، هر یک از این موارد -و ده مورد دیگر یا پانزده مورد مهمّ دیگر را که میشود شمرد- در نظر گرفت.
لزوم ارتباط با جهان و پرهیز از تعویض چای خود با عصای بیگانه و خطا در تنظیم برجام
من نمیگویم با دنیا قطع رابطه کنید، این اصلاً نظر بنده نیست. از اوّلِ انقلاب، بنده جزو آن آدمهایی بودم که اصرار داشتم بر ارتباط -ارتباط با اطراف دنیا- الان هم همان عقیده را دارم، لکن بحثِ من این است که ما پای قدرتمند و طبیعیِ خودمان را با عصای بیگانه عوض نکنیم. اینکه بهجای اینکه روی پای خودمان بِایستیم و به پای خودمان تکیه کنیم، به عصای بیگانه تکیه کنیم، خطا است. [البتّه مذاکره] در ارتباطات جهانی عیبی ندارد؛ اشکالی که من نسبت به مذاکرات هستهای داشتم و دارم و مکرّر با خودِ مسئولین در جلسات خصوصی در خلوت و جلوت مطرح کردم، همین است: من میگویم اشکالی نداشت ما مذاکره کنیم، مذاکره اشکالی نداشت منتها در این مذاکره بایستی دقّت و مراقبت لازم انجام میگرفت تا اینجور نباشد که طرفِ مقابل، هر غلطی خواست بکند، نقض برجام محسوب نشود [امّا] ما اگر یک مختصر تکانی بخوریم، نقض برجام محسوب بشود! این خطا است، این نباید اتّفاق میافتاد؛ این بهخاطر عدم اتّکاء و اعتنای به قدرت داخلی به وجود میآید، [بهخاطر] اتّکاء به طرف مقابل و عنصر خارجی، این حالت به وجود میآید.
عصبانیت، درماندگی و سبک مغزی خصوصیت نطق ترامپ. عصبانیت بخاطر شکست در ایجاد خاورمیانه جدید با محوریت عراق، سوریه و لبنان و منقاد سیاسی بودن این سه کشور
شما شنیدید نطق ابلهانهی این رئیسجمهور آمریکا(ترامپ) را در سازمان ملل -لابد مستقیم یا غیر مستقیم این حرفها را شنیدهاید- از ادبیّات بسیار زشت و سخیفی استفاده کرد؛ ادبیّات گانگستری، ادبیّات کابویی و تهدیدهای بیمعنی و غلط و تحلیلهای صددرصد غلطتر؛ یک نطق پُر از خلاف، پُر از دروغ! شاید بیست دروغ واضح در این سخنرانی وجود داشت؛ یک صحبت آشفته، که نشاندهندهی این است که هم عصبانیاند، هم درماندهاند، هم از لحاظ فکری دچار مشکل و عقبماندگی هستند، دچار سبُکمغزیاند. یعنی هر سه چیز را این نطق نشان داد؛ هم عصبانیّت را نشان داد، هم درماندگی را نشان داد -که نمیدانند باید چهکار بکنند در مقابل این واقعیّت که وجود دارد- هم سبُکمغزی را نشان داد. حرفهایی که زده شد، افتخارآمیز نبود برای یک ملّتی مثل ملّت آمریکا. به نظر بنده نخبگان آمریکایی باید احساس شرم کنند -و میکنند- از داشتن یک چنین رئیسجمهوری و گفتن یکچنین حرفهایی. حالا من کاری ندارم به اینکه او چه گفته و چهجوری گفته؛ آنچه من میخواهم بگویم این است که چرا عصبانیاند. بحث پیشرفت ما است دیگر؛ این مسئلهی عصبانیّت مسئلهی مهمّی است. در این سخنرانی بیش از همه چیز ،آنچه واضح بود، عصبانیّت بود. چرا عصبانیاند؟
عصبانیّت بهخاطر این است که آمریکا یک نقشهای برای این منطقهی غرب آسیا که خودشان به آن میگویند خاورمیانه، داشتهاند از پانزده شانزده سال قبل -شاید هم قبل[تر]؛ ممکن است نقشه مال قبل بوده، بُروز و ظهورش از حدود پانزده شانزده سال قبل است- که بر اساس آن یک مدّتی اسم «خاورمیانهی جدید» را آوردند، یک مدّتی اسم «خاورمیانهی بزرگ» را آوردند؛ یک نقشهای برای اینجا داشتند. محور اصلی این نقشه و قلب این نقشه عبارت بود از سوریه، لبنان، عراق؛ این سه کشور، سه محور و سه مرکزی بودند که این نقشه باید عمدتاً آنجاها پیاده بشود؛ چهجوری پیاده بشود؟ دولتهایی در این سه کشور بر سر کار بیایند که تسلیم مطلق و نوکر آمریکا باشند، هرچه آمریکا میخواهد اطاعت کنند و برای او عمل بکنند. نتیجه چه خواهد شد؟ نتیجه این است که تمام این منطقه میشود پاانداز رژیم صهیونیستی و در این منطقه همان از نیل تا فراتی که آنها گفته بودند به یک شکلی تأمین خواهد شد، ولو نه به شکل سیاست ظاهری، به شکل سلطه و نفوذ و تسلّط معنوی و واقعی. این را میخواستند انجام بدهند. اینها میخواستند کاری بکنند که عراق، [این] کشور تاریخی باعظمت، با اینهمه افتخارات، تحت تسلّط صهیونیستها و آمریکاییها قرار بگیرد؛ سوریه مرکز به این مهمّی، کانون مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی، در واقع در اختیار رژیم صهیونیستی قراربگیرد؛ لبنان هم که تکلیفش معلوم است. اینها این را میخواستند و این کار را میخواستند انجام بدهند.
حالا شما نگاه کنید به واقعیّت، ببینید واقعیّت با آنچه اینها میخواستند چقدر فاصله دارد! لبنان را نگاه کنید، نتوانستند هیچ غلطی بکنند؛ عراق را ملاحظه کنید، درست عکس آنچه آنها خواستند انجام گرفت؛ سوریه را ملاحظه کنید! البتّه در سوریه آمریکا و متّحدینش جنایتهای زیادی کردند، دست اینها تا مِرفَق به خون مردم سوریه آلوده است؛ در این شکّی نیست؛ داعش را راه انداختند، همین تکفیریها -جبهةالنّصرة و امثال اینها- را راه انداختند و مردم را به یک معنا قتلعام کردند، این کار را کردند لکن نتوانستند پیش ببرند. امروز شما نگاه کنید مسئلهی داعش، موضوع داعش درواقع دارد به پایان میرسد، تکفیریها بهطورکامل منزوی هستند، وضعی که آنها میخواستند از بین برود تا به جای آن یک وضع دیگری به وجود بیاورند، استقرار بیشتری پیدا کرده، و درست نقطهی مقابل آنچه آمریکا میخواسته تحقّق پیدا کرده. وقتی آمریکاییها نگاه میکنند، ایران را در این زمینه مؤثّر و مقصّر میدانند لذا عصبانیاند. خب به قول مرحوم آقای بهشتی «عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر»! خب حالا عصبانی باشند. مسئله این است، دعوا این است. اشتباه نباید کرد که کسی خیال کند که حالا مثلاً فرض کنید یک قدرت چنینوچنان در مقابل ایران قرار گرفته؛ نخیر، آن عکسالعملی که آنها دارند نشان میدهند، نشانهی ضعف است، نشانهی عقبماندگی آنها است، و نشانهی عصبانیّت ناشی از شکستخوردگی آنها است. بینیشان به خاک مالیده شده؛ لذا عصبانیاند، این حرفها را میزنند، این نطقهای سخیف را میکنند و این کارها را انجام میدهند.
96/07/26 بیانات در دیدار نخبگان جوان علمی
نخبه های ایران موجب زنده شدن احساس تعهد و لزوم باور آنها توسط مسؤولین
نیروی انسانی کشورمان -همانطور که آقای ستّاری گفتند- در دنیا یک نیروی انسانی کمنظیر است؛ لبّ و لبابش و برترین و برجستهترین بخشَش، نخبگان کشور هستند؛ اینها میتوانند در هر انسانی احساس تعهّد را زنده کنند. وقتی که آنها در صراط مستقیم حرکت میکنند و جهتگیریشان جهتگیری خوبی است، احساس تعهّد در همهی کسانی که آنها را میشناسند و میبینند زنده میشود؛ لذا بنده عمیقاً و قویّاً نخبهباور هستم.
... بنیاد نخبگان و خود آقای ستّاری که در دولت هستند و معاون رئیسجمهورند، کوشش کنند تا مسئولین کشور همه به معنای واقعی کلمه نخبهباور بشوند؛ یکی از انتظارات ما این است که نخبهها را باور کنند؛ اوّلاً باور کنند که ما نخبه داریم؛ ثانیاً باور کنند که این نخبه، قادر است سرنوشت کشور را آنچنان که مورد قبول و رضایت و روشنی چشم همه باشد، تغییر بدهد. بعضی از مسئولین ما در این زمینه دچار غفلتند؛ باید اینها را از این غفلت بیرون آورد.
اقتدار آوری علم و تسلط آمریکا و اروپا بر جهان بخاطر پیشرفت علمی
اَلعِلمُ سُلطان؛ «سلطان» یعنی اقتدار؛ علم، اقتدار است؛ هر کسی که آن را داشته باشد «صالَ»، یعنی دست قدرتمند را خواهد داشت؛ هرکس که آن را نداشته باشد «صیلَ عَلَیه»، یعنی دست قدرتمندی بر سر او خواهد آمد یعنی زیرِ دست خواهد شد؛ این علم [است]. امروز شما این را مشاهده میکنید؛ آمریکاییها و اروپاییها بهخاطر علمی که تحصیل کردهاند، توانستهاند همهی دنیا را تصرّف کنند. شما میدانید آمریکا، انگلیس، فرانسه و بسیاری از کشورهای اروپایی -حتّی کشورهای کوچک- سالهای متمادی، بعضیشان قرنها، توانستند کشورهایی را تصرّف کنند، هستیهای آنها را به باد بدهند و نابودشان کنند؛ بر ملّتها اقتدار پیدا کردند و مسلّط شدند، بهخاطر علم؛ دنبال علم بودند. ما غفلت کردیم، از قافلهی علم عقب ماندیم، با آن سابقهی تاریخی، با این استعداد درخشان! [امّا] دیگران جلو افتادند؛ ما باید این را جبران کنیم.
غرب زدگی عقب افتادگی در دوران پهلوی و ذیل غرب تعریف شدن
پنجاه سال، کشور در زمان دوران پهلوی در ذیل غرب زندگی کرد؛ پنجاه سال! یک مدّتی در آن اواسطِ رضاخان در ذیل آلمان، بعد یک مدّتی در ذیل آمریکا تا آخر؛ چه پیشرفتی برای کشور حاصل شد؟ جز بدبختی، جز عقبافتادگی، جز نابود شدن سرمایههای اساسی کشور، چه عاید کشور شد؟ نخیر، در ذیل غرب نمیشود، نمیتوان [پیشرفت کرد]؛ آنکسی که این حرف را بزند که کشور در ذیل غرب ممکن است پیشرفت بکند، خائن به کشور است اگر بداند چه میگوید؛ ممکن هم هست جاهل باشد.
لزوم از بین بردن وابستگی اقتصادی و فرهنگی بعد از از بین رفن وابستگی سیاسی به برکت انقلاب
بایستی وابستگی را از بین ببریم. البتّه وابستگی، وابستگی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی -همهجور- است؛ [امّا] اساسش، وابستگی سیاسی است. در درجهی اوّل، وابستگیهای سیاسی است که بقیّهی چیزها را فراهم میکند. خب وابستگی سیاسی موجب میشود که طبعاً فرهنگ هم نفوذ کند، اقتصاد هم نفوذ کند و در همهی بخشها وابستگی به وجود بیاید، حتّی در بخش امنیّت؛ کمااینکه در دوران طاغوت اینجوری بود. در بخش امنیّت هم وابسته بودیم، در بخش اقتصاد که بهطریقاولیٰ، در بخش فرهنگ همینجور. خب وابستگی سیاسی به برکت انقلاب از بین رفت؛ [امّا رهایی از] وابستگیهای دیگر دشوار و سخت است؛ تلاش میخواهد. این حرفی نیست که من امروز بزنم، من زمان ریاست جمهوری در خطبهی نمازجمعه این حرف را زدم، که وابستگی سیاسی ما از بین رفت، الحمدلله نجات پیدا کردیم امّا وابستهایم؛ ازلحاظ اقتصادی وابستهایم، از لحاظ فرهنگی وابستهایم؛ باید فکر کنیم روی این زمینه. وابستگی بیچارگی میآورد.
وابستگی محمد رضا پهلوی در عین ناراحتی او از این وضعیت
انسان وقتی به این خاطراتی که از دوستان محمّدرضای پهلوی باقی مانده، نگاه میکند -من در خیلی از این کتابها خواندهام- [میبیند] یک مواردی پیش میآید که خود این محمّدرضا شاه طاغوتی، از دست آمریکاییها بشدّت عصبانی است. به آنها فحش هم میدهد، ناسزا هم میگوید؛ البتّه در اتاق خصوصی، با یاران نزدیکش! مثل آن که رفت روی پشتبام خانهاش، به آن پاسبانِ شهرِ دوردست فحش داد، ایشان هم اینجوری بود؛ در اتاق خصوصی بدگویی هم میکند امّا در همان حال، اگر چنانچه سفیر انگلیس یا سفیر آمریکا یک پیغامی میداد، یک تلفنی میکرد، یک دستوری میداد؛ این دستبهسینه حاضر بود آن دستور را انجام بدهد؛ چارهای نداشت؛ مجبور بود. وابستگی این است؛ این باید از بین برود.
لزوم جریان سازی و رویه سازی برای پیشرفت علمی
ما بایستی در زمینهی پیشرفت علمی به تحرّک نقطهای در فلان دانشگاه یا فلان پژوهشکده یا مانند اینها اکتفا نکنیم؛ باید روندسازی بشود، رویّهسازی بشود؛ باید در کشور جریانسازی بشود در زمینهی علم و پیشرفت علمی؛ بهصورت جریان در بیاید، بهصورت رویّه در بیاید که قابل توقّف نباشد. اینجور نباشد که اگر چنانچه این دولت آمد و سلیقهی خاصّی داشت، بتواند در پیشرفت علمی کشور تأثیری ایجاد کند و مثلاً نُکسی(و وقفه ای) به وجود بیاورد، یا فلان مسئول دولتی اگر آمد و عقیدهی دیگری داشت، همینطور. نبایستی سلایق و شیوهها و روشهای مدیریّتی در پیشرفت علمی کشور اثر بگذارد ؛ این وقتی خواهد شد که رویّهسازی بشود.
لزوم کار ستادی بنیاد نخبگان
معاونت علمی و بنیاد به کار ستادی اهمّیّت بدهند؛ یعنی در واقع مثل یک ستاد از همهی دستگاههای گوناگون کشور که در زمینهی علم و فنّاوری نقشی میتوانند ایفا کنند، استفاده کنند؛ هم از دو وزارت مربوط به آموزش عالی، هم از دانشگاه آزاد، هم از وزارتهای مربوط به صنعت و مربوط به نفت استفاده کنند؛ [چون] اینها امکانات فراوانی دارند که این امکانات میتواند در خدمت پیشرفت علم و فنّاوری قرار بگیرد؛ و معاونت علمی با تکیهی به جایگاه مدیریّتی خودش میتواند این کار را انجام بدهد. ضمناً از نخبه هم باید کار خواست؛ نخبه باید احساس کند که وجودش نافع است؛ یعنی احساس نافع بودن بکند؛ این، آن چیزی است که نخبه را خرسند میکند، خوشحال میکند، ثابتقدم میکند، پایدار در کشور میکند.
لزوم تبدیل نگاه از مونتاژکاری به نوآوری در مقطع زمانی ده ساله و تشکیل معاونت علمی با اصرار رهبری
صنعت کشور دچار آفت مونتاژکاری است که یک آفت قدیمی است؛ وقتیکه مسئله، مسئلهی مونتاژکاری است، نوآوری دیگر خیلی معنی ندارد؛ وقتی نوآوری وجود نداشت، پس تحرّک علمی و کار علمی دیگر وجود ندارد؛ وقتی کار علمی مطرح نبود، ارتباط صنعت و دانشگاه که ما اینهمه داریم داد میزنیم، تحقّق پیدا نمیکند. صنعت و دانشگاه اگر به هم ارتباط پیدا کردند، هم دانشگاه پیشرفت پیدا میکند، هم صنعت؛ این واضح است. بنده البتّه این مسئلهی ارتباط صنعت و دانشگاه را از خیلی وقت پیش با دولتها مطرح کردم که همین معاونت علمی بالاخره بر اثر فشارها و اصرارهای ما تشکیل شد، بهخاطر همین که ارتباط صنعت و دانشگاه تحقّق پیدا کند. منتها ارتباط صنعت و دانشگاه وقتی بهمعنای واقعی کلمه تحقّق پیدا میکند که صنعت احساس نیاز کند به دانشگاه؛ در مونتاژکاری چنین احساسِ نیازی نیست. باید به صنعت سفارش کرد؛ همچنانکه یکی از دوستان عزیز که صحبت کردند گفتند که از صنایع خواسته بشود؛ خب خواستن از صنایع یک مسئله است، احساسِ نیاز صنعت کشور یک مسئلهی دیگر است؛ این احساس نیاز باید به وجود بیاید. این هم وقتی خواهد شد که این مشکل قدیمی برطرف بشود. بایستی در یک مقطع زمانی مثلاً دهساله -خیلی هم ما عجله نمیخواهیم بکنیم- در یک بازهی زمانی دهساله، این مسئلهی «تبدیل نگاه از مونتاژکاری به نوآوری» در صنعت به وجود بیاید و این باید در کشور حاکم بشود.
لزوم اهمیت به مسائل فرهنگی در بنیاد نخبگان بخاطر فرهنگ آوری فنآوری
به فعّالیّتهای فرهنگی در بنیاد اهمّیّت داده بشود؛ این خیلی مسئلهی مهمّی است. ما این را باید توجّه کنیم که فنّاوری همراه با خودش فرهنگ میآورد؛ فنّاوری حامل فرهنگ است؛ این را نمیشود ندیده گرفت. ما وقتی فنّاوری را از دیگران گرفتیم، در واقع فرهنگ آنها را هم آوردهایم. درست است که ما در پِی استقلال فنّاوری هستیم -در این تردیدی نیست و این باید تحقّق پیدا کند- امّا بالاخره این مثل ظروف مرتبطه است؛ در همهی زمینهها بدهبستان است. بنابراین، به مسئلهی فرهنگ بایست اهمّیّت داد. ما در بنیاد نخبگان و معاونت علمی نیاز داریم به اینکه به مسئلهی فرهنگ اهمّیّت بدهیم و کار فرهنگیِ درست و هوشمند انجام بگیرد.
ترور مغزی و لزوم خودنگهداری نخبه گان
از ترور جسمی خطرناکتر، ترور مغزی و فکری است. گاهی دانشمندان ما را ترور کردند، شهیدشان کردند -دیدید دیگر- امّا از آن بدتر و تلختر این است که دانشمند ما را اسیر کنند؛ دانشمند ما اسیر نباید بشود. اینهم در درجهی اوّل به عهدهی خود نخبه است و خود نخبه باید مراقبت کند از خودش. این عنوانِ تقوا که از اوّل قرآن تا آخر قرآن اینهمه تکرار شده -«هُدًی لِلمُتَّقین»(بقره: 2) اوّل قرآن هست و تا آخر قرآن [هم] بارها و بارها عنوان تقوا تکرار شده- به همین معنا است؛ تقوا بهمعنای محافظت از خویشتن است، خودنگهداری است. در همهی زمینهها اینجور است؛ این را دنبال کنید.
دشمنی آمریکا با ایران بخاطر قطع سلطه
آن که در صحنه بیش از همه در مقابل ایران و ایرانی سینه سپر میکند، رژیم آمریکا است؛ بحث مردم آمریکا مطرح نیست. علّت هم همان است که اشاره شد؛ اینها سالهای متمادی صاحب این کشور بودند و همه چیز این کشور زیر دست اینها بوده، [امّا] انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی این را از اینها گرفته؛ لذا از روز اوّل عصبانی بودند و ناراحت بودند و تحریم کردند و توطئه کردند و درشتگویی کردند؛ مال امروز [هم] نیست، از روز اوّل این کارها شروع شد. آن روز، نه مسئلهی انرژی هستهای مطرح بود، نه مسئلهی موشک مطرح بود، نه مسئلهی نفوذ در منطقهی غرب آسیا -به قول آنها خاورمیانه- مطرح بود؛ این چیزها هم نبود امّا شروع کردند دعوا کردن؛ بهخاطر همین [از دست دادن سلطهشان]؛ روشن است. خب، ما توانستهایم سلطهی آمریکا را پس بزنیم، یعنی از سر این کشور، سلطهی آمریکا را بکلّی قطع کنیم؛ سلطهی سیاسی، سلطهی امنیّتی، سلطهی اقتصادی؛ دست آمریکا را قطع کردیم.
قدرت هسته ای و موشکی ایرات با وجود تحریم و خصومت آمریکا و تحسین ایران توسط ژنرال اسرائیلی
با وجود خصومتورزی آمریکا، قدرتمند شدهایم؛ این خیلی مهم است! این در دنیا خیلی چیز مهمّی است که ملّتها ببینند بدون قرار گرفتن زیر سایهی قدرتها هم یک ملّت ممکن است رشد کند و حرکت کند، بلکه با خصومت قدرتها هم میتواند رشد کند و حرکت کند و بِایستد و روی پای خودش جلو برود؛ این را ما عملاً نشان دادیم، این هم اینها را عصبانی میکند. ملّت ایران برای کشورها و برای ملّتها الگو شد که نشان بدهد میتوان در مقابل ابرقدرتها ایستادگی کرد و از آنها نترسید، و درعینحال پیش رفت. میدانید که این پیشرفتهای نظامی و همین موشک و همین چیزهایی که حالا اینها از آن اینقدر ناراحتند، همهی اینها در دوران تحریم اتّفاق افتاده، یعنی ما در تحریم بودیم، تحریم کامل! و آنچه اتّفاق افتاده، در این دوران اتّفاق افتاده؛ این است که آنها را متعجّب میکند و ناراحت میکند. یک گزارشی چند سال قبل از این، به من دادند که یک ژنرال اسرائیلی و صهیونیست، مال همین رژیم صهیونیست، در یک مقالهای نوشته بود -یک موشکی را آنوقت ما تازه آزمایش کرده بودیم، یکی از موشکهایی که آزمایش شد، چند سال قبل از این؛ این آدم خب وارد بود، میفهمید؛ اینها با ماهواره و مانند اینها میبینند، میفهمند، میتوانند درست ارزیابی کنند- من واقعاً تعجّب میکنم، حیرت میکنم که ایران توانسته این کار را انجام بدهد. من با ایران دشمنم امّا ایران را تحسین میکنم که توانسته این کار را انجام بدهد؛ با این تحریم سنگینی که رویَش هست، توانسته یک چنین کاری را انجام بدهد؛ مضمون حرفش این بود. این را خب دشمن دارد میبیند.
ترامپ شارلاتان و لزوم شناخت دشمن
من البتّه نمیخواهم وقت را حالا صرف پاسخگویی به اباطیل و یاوهگوییهای این رئیسجمهور شارلاتان و بیچاکدهن آمریکا بکنم؛ (خنده حضار) این واقعاً لزومی ندارد. خب گفتند، مسئولین کشور پاسخگویی کردند، خوب هم گفتند، درست هم گفتند. من نمیخواهم [پاسخ بدهم]، یعنی درواقع ضایع کردن وقت است که انسان بخواهد به حرفهای او بپردازد! ولیکن میخواهم به شما و به هر کسی که این حرف را خواهد شنفت بگویم: دشمن را بشناسید، دشمن را بشناسید. یکی از خطراتی که هر ملّتی را تهدید میکند این است که دشمنِ خودش را نشناسد، دشمنِ خودش را دشمن نداند؛ یا دوست بداند یا بیطرف بداند؛ این خطر خیلی بزرگی است. این خوابرفتگی است. هم دشمن را بشناسید، هم روشهای دشمنیاش را بشناسید؛ ببینید چهجوری دشمنی میکند. دچار غفلت نشویم؛ اگر غفلت کردیم، غارت خواهیم شد؛ اگر غفلت کردیم، شبیخون به ما زده خواهد شد؛ غفلت نکنیم. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرمود -در نهجالبلاغه است- وَ اللَهِ لَا اَکونُ کَالضَّبُعِ تَنامُ عَلَى طولِ اللَدم؛ من مثل آن حیوانی نخواهم بود که معمولاً برای اینکه به خواب برود، یک آهنگی میخوانند و او به خواب میرود؛ من خواب نخواهم رفت، بیدارم و میفهمم دُوروبَرم چه میگذرد. از ما هم همین را خواستهاند. نباید به خواب برویم، نباید غفلت کنیم.
عقب افتادگی ذهنی دشمن و غلط درآمد محسابات و شکست او در عراق و سوریه و ایران
دشمن ما دچار عقبافتادگی ذهنی است؛ حالا [این را] یکخرده بیشتر عرض خواهم کرد. نهفقط خود این رئیسشان، [بلکه] دستگاه حاکمهشان واقعاً دچار یک عقبافتادگی ذهنی هستند. اینها میخواهند ایرانِ جوانِ مؤمنِ انقلابیِ فعّالِ پیشرفته را به عقب برگردانند، به پنجاه سال قبل؛ خب نمیشود دیگر؛ معلوم است که نمیشود! یعنی میخواهند همان وضعیّتی را که اینها در پنجاه سال قبل با این ملّت داشتند، برای این کشور به خیال خودشان پیش بیاورند؛ خب این عقبماندگی ذهنی نیست؟ مثل پنجاه سال پیش فکر میکنند؛ نمیتوانند درک کنند که چه اتّفاقی اینجا افتاده. اتّفاقات مهمّی در این منطقه افتاده؛ البتّه مهمترینش انقلاب اسلامی و پیدایش نظام جمهوری اسلامی است امّا خب اتّفاقات مهمّ دیگری هم افتاده در اطراف ما؛ اینها را نمیتوانند درست درک کنند. چون نمیتوانند درک بکنند، پس محکومند به اینکه شکست بخورند؛ مطمئنّاً محاسبات غلط موجب میشود که آنها شکست بخورند؛ در عراق محاسباتشان غلط بود، شکست خوردند؛ در سوریه محاسباتشان غلط بود، شکست خوردند؛ در منطقهی شرق ما هم همینجور -حالا نمیخواهم جزئیّات را وارد بشوم- محاسباتشان غلط بود، شکست خوردند؛ تا امروز. در مورد کشور خود ما هم همینجور [است]؛ چهل سال است اینها دارند دشمنی میکنند با ما، توی دهنشان میخورَد، شکست میخورند؛ چرا؟ چون محاسبهشان غلط است، چون درکشان از واقعیّت غلط است؛ درک درست ندارند.
آمریکا کارگزار صهیونیستم بین المللی و بوجود آورنده داعش و عصبانیت از سپاه بخاطر متوقف نمودن داعش
خب آمریکا -یعنی نظام آمریکا، رژیم سیاسی آمریکا- البتّه یک چیز بسیار شرّ و بدی است؛ همان که امام فرمودند، شیطان اکبر است، واقعاً شیطان بزرگ است. ریشهی ناامنی منطقه، آمریکا است؛ این ناامنیهایی که مشاهده میکنید، ریشهاش آمریکا است. آمریکا کارگزار صهیونیسم جهانی است. یک شبکهی خطرناک خبیثی در دنیا وجود دارد به نام صهیونیسم بینالملل؛ آمریکا کارگزار آنها است. آمریکا دشمن ملّتهای مستقل است؛ آمریکا پشت بیشتر شرارتها و جنگافروزیها و قتلعامها است، در منطقهی ما و در خیلی از نقاط دیگر عالم. آمریکا مثل زالو، درصدد مکیدن داروندار ملّتها و موجودی ملّتها است؛ آمریکا این است؛ نظام سیاسی آمریکا امروز این است. حالا آیا آن کسانی که این نظام سیاسی را به وجود آوردند، میدانستند که به اینجاها منتهی خواهد شد یا نه، آن بحث دیگری است، امّا امروز آمریکا این است؛ در این سالهای اخیر یک چنین وضعیّتی دولت و نظام آمریکا دارد. شریک جرم اصلی صهیونیستها در جنایاتی که کردند آمریکا است؛ چه در فلسطین، چه در لبنان، چه در سوریه، چه در نقاط دیگر عالم. بهوجود آورندهی داعش و این جریان تکفیریِ فعّالِ اسلحهبهدست، آمریکا است؛ این را خود همین شخص در زمان مبارزات انتخاباتیاش بِصراحت گفت؛ یکی از اشکالاتی که بر دموکراتها وارد میکرد این بود که داعش را شما به وجود آوردید! خودش اعتراف کرده! خب حالا شما توقّع دارید آن نیرویی که جلوی داعش را توانسته بگیرد مبغوض اینها نباشد. اینها داعش را برای یک هدفی به وجود آوردند. شما حالا میبینید سخنرانی میکند، نعره میکشد علیه سپاه پاسداران که جلوی داعش را توانسته سد کند؛ خب این چیز طبیعیای است دیگر. وقتی شما شناختید طرف مقابل را، [این] خیلی به نظرتان طبیعی میآید.
جمهوری اسلامی عامل شکست آمریکا در خاورمیانه
جمهوری اسلامی توانسته نقشههای آمریکا را در خاورمیانه بههم بزند؛ یعنی در این منطقهی غرب آسیا که اینها خیلی با این منطقه کار داشتند و نقشههایی داشتند. نقشههایشان در لبنان، نقشههایشان در سوریه، نقشههایشان در عراق را جمهوری اسلامی توانسته بههم بزند. در شکست صهیونیستها از حزبالله لبنان، اینها خب پشت قضیّه بودند، همانوقت بود که وزیر خارجهی آمریکا گفت که خاورمیانه در حال یک زایمان است؛ خیال میکردند که حالا دارد یک کار بزرگی انجام میگیرد.
لزوم هوشیاری با وجود بلاهت دشمن
رئیسجمهور آمریکا از خودش بلاهت نشان میدهد لکن این موجب نشود که ما از مکر و حیله و توطئهی دشمن غافل بشویم. (دانی که چه گفت زال با رستم گرد) دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد؛ اینکه ما حالا بگوییم یکی مثلاً اَبله است، احمق است -میگویند؛ از این حرفهایی که زده میشود و ممکن هم هست درست باشد- لکن درعینحال این نباید ما را از کِید دشمن غافل کند؛ باید با تدبیر، همه در صحنه باشند؛ همه بایستی با هشیاری، با بیداری، با آمادگی کامل در صحنه باشند. جنگ نظامی اتفّاق نمیافتد، لکن چیزهایی وجود دارد که از جنگ نظامی اهمّیّتش کمتر نیست. باید مراقب باشیم، ببینیم دشمن چهکار دارد میکند و چهکار میخواهد بکند؛ پیشبینی کنیم.
اقتصاد مقاومتی و موافقت با سرمایه گذاری خارجی و هرچیز از عدم تکیه بر آن
بنده از سابق، از قدیم، نه حالا، بارها گفتهام، من با سرمایهگذاریهای خارجیها در کشور موافقم، من هیچ مخالفتی ندارم؛ غربی یا اروپایی مشکلی نیست؛ منتها تکیهی اقتصاد کشور نباید به ستونی باشد که ممکن است با نعرهی مثلاً یک ترامپی بلرزد؛ این]طور[ نباید باشد. آن ستون مورد اعتماد در اقتصاد کشور بایستی مربوط به درون کشور و داخل کشور باشد، باید اقتصاد ما درونزا باشد؛ یعنی همان اقتصاد مقاومتی، که سیاستهایش اعلام شده و باید دنبال بشود.
لزوم عدم توجه به القائات دشمن به ادامه دشمنی ها مثل قضیه برجام
به القائات دشمن نباید اعتنا کرد. یک چیزهایی را القا میکنند؛ در قضیّهی برجام اینجور القا میشد که اگر توافق بکنیم دشمنیها برطرف میشود، اگر توافق نکنیم با ما دشمنی میکنند؛ خب توافق هم کردیم، [امّا] دشمنیها برطرف که نشده، زیادتر هم شده. این القای دشمن بود که اگرچنانچه توافق نکنیم یا دیر بجنبیم، چنین و چنان خواهد شد. امروز باز مطلب دیگری را مطرح نکنند که اگر در فلان قضیّه توافق نکردیم -مثلاً اگر در قضیّهی حضور کشور در فلان منطقه توافق نکردیم- ممکن است چنین و چنان بشود؛ نه، اینها القائات دشمن است. ما بایستی مصلحت خودمان را خودمان بسنجیم، خودمان پیدا کنیم، خودمان بفهمیم که مصلحت چیست؛ از دشمن نشنویم.
لزوم قدرت دفاعی و آغاز آن با ساخت موشکی با برد بیست کیلومتر
اینکه ما روی قدرت دفاعی تکیه میکنیم ناشی از تجربهی ما است؛ ما تجربه کردهایم. یک روزی بود که این کشور -همین تهران که شما حالا بحمدالله با خیال راحت و با امنیّت [در آن] رفتوآمد میکنید- زیر موشکهای صدّام بود؛ خیلی از شماها شاید آنوقت در دنیا نبودید. ما هیچ وسیلهی دفاع نداشتیم، [درحالیکه] همه به صدّام کمک میکردند؛ آمریکا برای همین موشکها و برای ابزارهای دفاعی و حتّی برای نقشهی میدان جنگ به صدّام کمک میکرد؛ ماهوارههایش و دیگران کمک میکردند. فرانسه کمک میکرد؛ فرانسه، هم موشک میداد، هم هواپیما میداد. آلمان کمک میکرد؛ موادّ شیمیایی میداد. میدانید در موارد زیادی لشکر صدّام کار شیمیایی کردند. ما چقدر جانباز شیمیایی داریم، چقدر از آنها از دنیا رفتند! موادّش را آلمان به اینها میداد. آلمان موادّ شیمیایی در اختیار اینها میگذاشت که اینها بمب شیمیایی درست کنند. حتّی گاهی شاید بمب شیمیایی هم بهشان میداد؛ همه کمک کردند؛ ما دستخالی بودیم، وسیلهای نداشتیم؛ [لذا] به فکر افتادیم که باید خب وسیلهی دفاعی درست کنیم. شروع کردیم؛ از صفر در واقع شروع کردیم. من اگر بگویم به شما و تصویر کنم -که حالا متأسّفانه وقت نیست- که اوّلین چیزی که ما توانستیم پرتاب کنیم که بُردش هم حدود بیست کیلومتر بود چه بود، ممکن است خندهتان بگیرد! [وسیلهای] مثل یک ناودان درست کرده بودند که ما مثلاً فرض کنید بتوانیم موشک آرپیجی را با یک شکلی از روی این ناودان پرتاب کنیم، که مثلاً حدود پانزده کیلومتر یا بیست کیلومتر هم برود؛ اینجوری شروع شد. بعد توانستیم تواناییها را بیشتر کنیم. وقتی تواناییهایمان زیاد شد و دشمن دید که ما میتوانیم مقابلهبهمثل کنیم، متوقّف شد؛ این تجربهی ما است.
لزوم مقابله اروپا با آمریکا در نقض برجام و عدم دخالت در قدرت موشکی
دولتهای اروپایی، مسئلهی برجام را تأکید کردهاند؛ او گفته بود که من پاره میکنم، چنین میکنم -یک غلطی کرده بود- اینها محکوم کردند، گفتند نه، نباید پاره کنید و اینها. خیلی خب، خوب است، یعنی این مقدارش را ما استقبال میکنیم و خوب [است]، لکن این کافی نیست که [فقط] به او بگویند شما برجام را پاره نکن! خب برجام به نفع آنها است؛ هم به نفع اروپاییها است، هم به نفع آمریکا است؛ طبیعی است که بخواهند پاره نشود؛ ما هم البتّه گفتهایم مادامیکه طرف پاره نکند، ما هم پاره نمیکنیم، امّا اگر پاره کرد، ما ریزریزش میکنیم!( خندهی معظّمٌله و حضّار) حالا قبلاً چیز دیگر گفته بودم. خب، بنابراین این مقدار خوب است؛ منتها کافی نیست.
اوّلاً اروپاییها باید در برابر اقدامهای عملیِ آمریکا بِایستند. اگر چنانچه او پاره نکرد امّا نقض کرد -مثلاً با همین تحریمها یا همین کارهایی که حالا اینها انتظار دارند که از کنگرهشان بیرون بیاید- باید اروپاییها بِایستند در مقابل او؛ فرانسه، آلمان. حالا از انگلیس که خیلی انتظاری هم نیست!(خندهی معظّمٌله و حضّار) باید بِایستند؛ اینکه بگویند ما مخالفیم، کافی نیست.
ثانیاً از ورود در مسائل اساسیِ ما -مثل قدرت دفاعی و مانند اینها- پرهیز کنند؛ همصدایی با آمریکا نکنند. اینکه دولتهای اروپایی بیایند همان حرفی را بزنند که او دارد میزند که ایران چرا در منطقه حضور دارد -خب تا چشمتان کور! چرا حضور نداشته باشد؟- یا [وقتی] او ایراد کند که چرا شما موشک دو هزار کیلومتری یا مثلاً فرض کنید سه هزار کیلومتری دارید، اینها هم بیایند همان حرف را بزنند، اینکه خب معنی ندارد! به شما چه ربطی دارد؟ [خود] شما چرا موشک دارید؟ شما چرا موشک اتمی دارید؟ چرا سلاح اتمی دارید؟ اینکه در قدرت دفاعی جمهوری اسلامی بخواهند دخالت بکنند و حرف بزنند، نه؛ این را هم مطلقاً از اروپاییها ما قبول نمیکنیم؛ و همآواز نشوند با آمریکا در حرف زوری که میزند و حرف غلطی که از او سر میزند.
تناقض
راست:چرا رهبر در قبال میانمارسکوت میکند؟
چپ:چرا رهبر به میانمار کمک میکند؟
صرفا جهت اطلاع:کمک امام خامنهای به مستضعفین جهان از محل وجوهات شرعی مومنین است نه اموال شخصی و بیت المال
96/08/03 بیانات در مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری ارتش
اقتصاد نفتی اقتصادی نا امن
اقتصاد هم نیازمند امنیّت است؛ بنای اقتصادی کشور هم بایستی بر یک بنیاد امنی نهاده بشود. مشکل ما، مشکل تاریخی ما، مشکل بازماندهی ما از دورانهای طاغوتی، وابستگی اقتصاد ما به نفت است؛ این موجب شده است که ما در زمینهی مسائل اقتصادی، دغدغهی امنیّت را در همهی دورانها، زیاد داشته باشیم؛ قیمت نفت کم شد، زیاد شد، فروش نفت ممنوع شد، رفتوآمد نفت مشکل شد، فلان مشتری نفت پول ما را نداد. وقتی همه چیز بر محور نفت در اقتصاد میچرخد، اقتصاد ناامن است؛ اقتصاد هم بایستی امن بشود.
اقتدار نظام عامل مزاحم دشمن و لزوم تقویت بنیه دفاعی
امروز دعوای استکبار با ما این است که چرا قدرت شما منطقه را فرا گرفته. این اقتدار جمهوری اسلامی است. آنچه از نظر ما عنصر اقتدار ملّی است، از نظر دشمنان ما یک عامل مزاحم است و با آن مبارزه میکنند. با توسعهی اقتدار جمهوری اسلامی در میان ملّتها در منطقه و فراتر از منطقه مخالفت میکنند، چون عامل اقتدار است، چون عمق راهبردی کشور است؛ با قدرت دفاعی کشور و قدرت نظامی کشور مخالفت میکنند؛ با هرآنچه وسیلهی قدرت و عنصر اقتدار ملّی باشد، دشمنان ما مخالفت میکنند.
راه مقابله چیست؟ جوانها! فکر کنید. راه مقابلهی با دشمن این است که ما بعکس و برخلاف خواستهی او، روی عناصر اقتدار خودمان تکیه کنیم. اعلام کردیم، باز هم اعلام میکنیم که امکان دفاعی و قدرت دفاعی کشور قابل مذاکره و چکوچانه نیست. بیایند چکوچانه کنند که چرا شما فلان ابزار دفاعی را دارید؟ چرا فلانجورش را دارید؟ چرا تولید میکنید؟ چرا تحقیق میکنید؟ [ما] دربارهی آن چیزهایی که اقتدار ملّی را افزایش میدهد یا تأمین میکند یا پشتیبانی میکند با دشمن هیچ چکوچانهای، هیچ معاملهای نداریم؛ ما راه اقتدار کشور را پیش میرویم.
دانشگاه افسری، فیضیه ارتش و فردای کشور از آن جوانان
جوانهای عزیز! فردای این کشور مال شما است. جوانهای دیروز وظیفهی خودشان را انجام دادند. [حدود] ۳۰ یا ۳۵ سال پیش، در همین دانشگاه -تعبیر کردند «فیضیّهی ارتش»؛ درست هم هست؛ اینجا مثل فیضیّهی ارتش است؛ اینجا جایگاهی است که شهیدان زیادی را از استاد و دانشجو و فرمانده و مدیر به خود دید- در دوران دفاع مقدّس، دانشجویان این دانشگاه بهطور داوطلبانه و در اثنای دانشجویی، اصرار کردند که بیایند در میدان دفاع مقدّس بجنگند؛ ارتش اینها را نمیآورد، [چون] برخلاف مقرّرات ارتش بود، [امّا] تعدادی از بچّههای این دانشگاه داوطلبانه میآمدند، در آن بخشی که بهعنوان جنگهای نامنظّم شناخته شده بود، مبارزه میکردند.
96/08/11 بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان
پایین بودن سن شورجوانی در کشور
در کشور ما سنین تحرّک و شور جوانی پایین آمده است؛ یعنی نوجوان سیزدهساله، چهاردهساله، پانزدهساله، همان کاری را میکند، همان چیزی را میبیند، همان هدفی را دنبال میکند، همان روحیه و نیرویی را خرج میکند که در جاهای دیگر از یک جوان ۲۰ساله، ۲۲ساله، ۲۵ساله توقّع میرفت. در کشور ما سطح حرکت، سطح شورآفرینی، سطح پیشرانی به نوجوانان رسیده است. این خصوصیّت کشور ما است. ...
من به شما عرض میکنم اطّلاعات بنده از مسائل گوناگون کشور، اطّلاعات وسیعی است و از خیلیجاها خبر دارم؛ میدانم که جوانهای دانشآموز، نوجوانهای ما در بخشهای مختلف، هم خوب عمل میکنند، هم خوب میفهمند؛ مسائل ریز و دقیق را میفهمند. نوجوان امروزی که در سنّ شانزده هفدهسالگی است و دبیرستان میرود، در موارد بسیاری، از آن زمانِ دوران جوانیِ امثال این حقیر تا ۲۵ سالگی و ۲۶ سالگی و شاید بعد از آن، امروز مسائل را بهتر میفهمد، بهتر تحلیل میکند؛ این خصوصیّت کشور ما است.
عدم توفیق دشمن در انحراف نسل جوان و نوجوان
عزیزان من، جوانهای عزیز، نوجوانهای عزیز، بچّههای عزیز من! قدر این موقعیّت و این امکان را بدانید. شماها و نسل شما همان نسلی هستید که این کشور را انشاءالله به اوج خواهید رساند. آرزوهای زیادی داریم، آرمانهای بزرگی داریم. دشمنیهای دشمنان هم تا الان هیچ تأثیری نگذاشته، هیچ غلطی نتوانستهاند بکنند. نهاینکه دشمنی نکردند، نهاینکه فعّالیّت نکردند؛ چرا، هرچه دلت بخواهد دشمنی کردند، فعّالیّت کردند. همان کارهایی که برای انحراف نسلهای جوان در کشورهای مختلف کردهاند، در کشور ما هم کردهاند؛ از ترویج مواد مخدّر بگیر تا ترویج فحشا، تا بازیهای گمراهکنندهی رایانهای و امثال اینها؛ همهی کارها را کردهاند. در یک بخشهایی هم موفّق شدند، در یک جاهایی هم یک عدّهای را ممکن است توانسته باشند از راه منحرف کنند، امّا نسل جوان، نسل نوجوان با همان روشنبینی که در اوّل انقلاب وجود داشت و از او توقّع میرود، امروز هم وجود دارد. دلیلش هم همین است که شما مشاهده میکنید؛ جوان دههی هشتادی که نه جنگ را، نه امام را، نه انقلاب را دیده امّا همان مفاهیم را با همان روشنبینی، با همان اقتدار که آن روز یک جوان فهمیدهای دنبال میکرد، امروز این نوجوان ما دارد دنبال میکند. شما میتوانید؛ شماها میتوانید بر ترفند دشمن فائق بیایید؛ میتوانید از سختیها و موانع عبور کنید و این کشور را برسانید به آن نقطهای که مطلوبِ آرمانهای اسلامی و انقلابِ اسلامی است؛ میتوانید. و این انشاءالله اتّفاق خواهد افتاد، این خواهد شد، به کوری چشم دشمن.
دشمنی آمریکا با ملت ایران نه رهبری و دولت
ملّت ما دشمنانی دارد، کوچک و بزرگ، [امّا] آن که من رویش تکیه میکنم که بهمعنای واقعی کلمه دشمن است و دشمنی میکند و خباثت میکند، آمریکا است. این از روی تعصّب نیست، این از روی یک نگاهِ بدبینانه نیست؛ این ناشی از یک تجربه است، یک فهم درست واقعی است، دیدن میدان است؛ داریم میبینیم میدان را. اینجور نیست که فقط با این حقیر دشمن باشند یا با دولت جمهوری اسلامی؛ نه، با اصل این ملّتی که ایستاده است، این ملّتی که از مواجههی با دشمن خسته نمیشود مخالفند، با این بدند، با این دشمنند. دیدید؛ همین اواخر رئیس دولت آمریکا (ترامپ) گفت، ملّت ایران، ملّت تروریست است. شما ببینید چقدر این نگاه، نگاه ابلهانهای است! یک ملّت را میگویند تروریست؟ نمیگوید رهبر تروریست است، نمیگوید دولت تروریست است؛ میگوید ملّتِ ایران تروریستند! این دشمنی نیست؟ چند سال قبل از این هم یک دولتمردِ دیگر آمریکایی گفت ما باید ریشهی ملّت ایران را از بین ببریم و بکَنیم. احمق! ریشهی یک ملّتی را، آنهم یک چنین ملّتی با این سابقهی تاریخی، با این درخت تناورِ فرهنگی، میشود کَند؟ ببینید! [این] دشمنی است؛ وقتی دشمن است، چشمش بسته است؛ مثل آدمی که نمیبیند، نمیتواند درست محاسبه کند، نمیتواند درست ارزیابی کند؛ که همین عدم تواناییِ محاسبهی او موجب میشود که شکست بخورد.
آمریکا نیازمند نوکری در ایران مثل محمد رضا پهلوی نه حتی مثل مصدق
ببینید؛ بعضیها هستند که میگویند حالا یکجوری، مثلاً یکذرّه، با آمریکا کنار بیاییم، شاید دشمنیشان کم بشود؛ نه، حتّی به آنهایی هم که به آمریکا اعتماد کردند، به آمریکا امید بستند، به سراغ آمریکا رفتند برای کمک گرفتن، رحم نکردند؛ [مثل] چهکسی؟ دکتر مصدّق. دکتر مصدّق برای اینکه بتواند با انگلیسیها مبارزه کند و در مقابل انگلیسها بایستد به خیال خودش، رفت سراغ آمریکاییها؛ با آنها ملاقات کرد، مذاکره کرد و درخواست کرد؛ [به آنها] اعتماد کرد. کودتای بیستوهشتم مرداد نه بهوسیلهی انگلیس [بلکه] بهوسیلهی آمریکا در ایران انجام گرفت، علیه مصدّق. یعنی حتّی به امثال مصدّق هم اینها راضی نیستند؛ اینها نوکر میخواهند، سرسپرده میخواهند، توسریخور میخواهند؛ مثل چهکسی؟ مثل محمّدرضای پهلوی؛ اینجور آدمی میخواهند؛ که بر این کشورِ پُرنعمتِ پُربرکتِ ثروتمندِ حسّاسی که ازلحاظ موقعیّت جغرافیایی حسّاس است، ازلحاظ تواناییهای گوناگون حسّاس است، حکومت کند
جوانان و لزوم کسب علم و قرار نگرفتن در خدمت دشمن
جوانهای خوبِ ما درس بخوانند، علمآموزی کنند. آنهایی که نخبه هستند، برای کشورشان کار کنند، در خدمت دشمن قرار نگیرند؛ درس خواندن بشود یک ارزش والا.
96/08/18 بیانات در جمع هیئتهای دانشجویی در روز اربعین حسینی
پس از اقامهی نماز ظهر؛ در حسینیهی امام خمینی (رحمهالله)
لزوم ثبات قدم در مسیر انقلاب
در دعا میخوانید: اَللّهُمَّ ارزُقنی ... عِلماً واسِعاً ... وَ عَزماً ثاقِباً؛ عزم و ارادهی محکم و پایدار داشته باشید در این راه. راه، راه درستی است؛ هدف، هدف بسیار والایی است، و اقدام جوانهای امروز، مردم امروز، برادران و خواهران ما در حرکت در این راه مبارک انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، حرکت محبوب الهی است انشاءالله؛ مرضیّ الهی است. منتها آنچه مهم است و همهی ما باید در نظر داشته باشیم، ثبات در این راه است؛ ثبات در این راه. در دو جای قرآن «اِستَقِم» دارد؛ استقامت کردن یعنی ثبات ورزیدن در این راه و تحت تأثیر عوامل گوناگون قرار نگرفتن. راه، راه همواری نیست؛ راه خدا، راه تلاش در راه خدا، راه اقامهی حق و عدل، راه رسیدن به تمدّن اسلامی و نظام حقیقی اسلامی و جامعهی اسلامی راه دشواری است؛ راهی است که پیغمبران در این راه با زحمت حرکت کردند و پیش رفتند.
96/08/15 بیانات در درس خارج فقه درباره پیادهروی پرشکوه اربعین؛
اربعین، منت خداوند
ایام اربعین است و خوشا به حال آن کسانی که در حال پیادهروی هستند یا پیادهروی خواهند کرد و به زیارت اربعین خواهند رسید و آن زیارت خوش مضمونِ روز اربعین را إنشاءالله خطاب به حضرت خواهند خواند.
ما هم اینجا با شوق و با حسرت نگاه میکنیم به این گامهایی که:
هزاران گام در راه است و دل مشتاق و من حیران
که چون ره میتوانم یافتن سوی درون من هم
الحمدلله جوانهای ما راه را پیدا کردند و میلیونها نفر از مردم ما و مردم غیر ما، مردم عراق و دیگران، در این راه حرکت میکنند، این هم یکی از حوادث بسیار برجستهای است که خدای متعال منّت گذاشته بر ما و این حادثه را برای ما خلق کرده است؛ این شد یک نماد.
همیشه اربعین پیادهروی بود امّا این حرکت عظیم که یک نماد بسیار زیبا و پرشکوهی از حضور پیروان اهلبیت و علاقمندان به اهلبیت هست؛ این نبود، ما این را نداشتیم، این را خدای متعال در اختیار ما گذاشت، خدا را بایستی شاکر باشیم.
96/08/22 گزیده بیانات در دیدار دستاندرکاران همایش بررسی اندیشههای فلسفی علامه جعفری
علامه جعفری و پر کاری، حافظه قوی، تبلیغ معارف اسلامی، تعصب دینی، صبوری و جامعیت در فقه و فلسفه غرب و ادبیات
یکی از بارزترین خصوصیّات مرحوم علّامهی جعفری، جامعیّت بود. یعنی ایشان در یک رشتهی خاص منحصر نشده بود. در کارهای طلبگیِ ماها، ایشان هم در فقه و هم در فلسفه کار کرده بود. در فقه، ایشان در تبریز شاگرد مرحوم آمیرزا رضی تبریزی بودند. آمیرزا رضی شاگرد آخوند(خراسانی) بود؛ بنده دیده بودم مرحوم آمیرزا رضی را؛ شخص اوّل از علمای تبریز بود؛ در یک برههای از زمان، شخص اوّل روحانی تبریز بود. آقای جعفری در دورهی جوانی با ایشان مأنوس بودند، به درس ایشان میرفتند و شاگرد ایشان بودند که خود ایشان قضایایی را در مورد ارتباط با مرحوم آمیرزا رضی نقل میکردند برای ما. بعد هم ایشان میروند نجف. خب چند سال در نجف به درس آقای خویی، درس دیگر بزرگان و علیالظّاهر مرحوم آشیخ کاظم شیرازی [میرفتند]؛ اینها خب [از آدم] فقیه میسازد دیگر؛ یعنی با اینجور درسها، کسانی که دستاندرکار مسائل علمی و دینی هستند حس میکنند که این فقیه [است]. بعد هم ایشان در زمینهی مسائل فلسفی هم کار کرده بودند و ازجملهی خصوصیّات ایشان در این بخشِ مربوط به فلسفه، توجّه به نظرات فلاسفهی غربی بود که از قدیم، از همان دورهی جوانی که ما ایشان را در مشهد زیارت کردیم، به همین مسائل -حرفهای هگل و مانند آن؛ این چیزهایی که آنوقت هنوز معمول نبود و از اینها هیچکسی در حوزههای علمیّه هیچ یادی نمیکرد و بلد نبود یا مرتبط نبود با این مسائل- ایشان وارد بود و بحث میکرد.
من سال ۳۳ یا ۳۴ بود که ایشان را در مشهد دیدم؛ خب ما نوجوان بودیم و ایشان تازه از نجف آمده بودند. در مشهد یک خویشاوندی داشتند؛ عمویشان در مشهد بود و به مناسبتی -که حالا [ذکر] جزئیّاتش لزومی ندارد- ایشان و برادرانشان در مشهد بهاصطلاح یک جاپایی داشتند، یک حقّ آبوگلی در مشهد داشتند؛ به همین مناسبت ایشان آمدند مشهد و مدّتی -حالا یادم نیست چقدر- در مشهد بودند. مدرسهی نوّاب که ما بودیم، جایی بود که ایشان بهطور مستمر میآمدند، میرفتند، مینشستند، حرف میزدند؛ آنهم با آن بیان گرم و شیرین و لهجهی زیبا؛ و کار ایشان جذّاب بود. آن کتاب ایشان که ارتباط انسان - جهان [نام داشت] -ایشان اصرار داشتند که نگویید «انسان و جهان»، بگویید «انسان - جهان»؛ ایشان بخصوص این را تأکید کرد؛ خود من شنفتم از ایشان که میگفت نه، «انسان و جهان» نیست- تازه جلد اوّلش چاپ شده بود؛ ایشان میآوردند مدرسهی نوّاب و بعضی از طلبهها جمع میشدند، ایشان شرح میدادند که این کتاب این است، این را میخواهیم بگوییم، این کار را میخواهیم بکنیم. البتّه بیان علمی ایشان بیان آسانی نبود، کمااینکه بیانِ علمیِ مکتوبِ ایشان هم بیان آسانی نیست؛ لذا حالا بنده نمیتوانم در مورد نظرات فلسفی ایشان حرفی بزنم و ادّعایی بکنم، کسانی از دوستان که بیشتر مرتبط بودند، بیشتر میتوانند [نظر بدهند]، لکن ایشان خب وارد بود، مطّلع بود. ایشان بسیار پُرکار بود. واقعاً شخصیّت آقای جعفری (رحمةاللهعلیه) ازاینجهت که هیچ بخشی از گسترهی عظیم علمی و فکری، ایشان را از بخش دیگر غافل نمیکرد [برجسته بود]. حالا ملاحظه کنید ایشان در آنِ واحد، هم شرحمثنوی دارد، هم شرحنهجالبلاغه دارد؛ خب مثنوی و نهجالبلاغه یک تفاوتهای عمقی و جوهری با هم دارند. ایشان یک شرح مفصّل برای مثنوی، بعد هم یک شرح مفصّل برای نهجالبلاغه نوشتهاند، و در اختیار افکار عمومی گذاشتهاند.
و ازلحاظ ادبی و هنری هم همینجور بود؛ ایشان روحاً یک انسان هنرمند بود و هنرشناس. من یادم هست اوایل انقلاب، یک جلسهی کوچکی هفتهای یک بار یا دو هفتهای یک بار تشکیل میشد که بنده هم با همهی گرفتاریهای فراوانی که داشتم، سعی میکردم شرکت کنم. ایشان در تهران پای ثابت آن جلسه بودند؛ شعرهایی خوانده میشد، شعرهای مشکلی هم گاهی خوانده میشد، [امّا] ایشان آنچنان مسلّط بر فهم شعر و شعرفهمی و شعرشناسی و مانند اینها بود که من تعجّب میکردم!
معروف است کسانی که حافظهی خوبی دارند، ازلحاظ فکری عمق ندارند؛ آنهایی [هم] که از لحاظ فکری عمق دارند، حافظهی خوبی ندارند؛ میگویند این دو با هم نمیسازد. آقای جعفری غلط بودن این فکر را اثبات کرده بود؛ یعنی آدم فکوری بود، متفکّر بود و حافظهی فوقالعادهای [هم] داشت؛ یعنی واقعاً و حقیقتاً حافظهی ایشان جزو عجایب بود! ما در مشهد یک سفر ییلاقیِ پیادهرَویای داشتیم با مرحوم آقای جعفری و سه نفر دیگر از دوستان -که پنج نفر بودیم؛ یک نفر از آن دوستان حیات دارد و آن سه نفر دیگر که ازجمله خود ایشان باشند، از دنیا رفتهاند- در این ییلاقات مشهد پیادهرَوی میکردیم روی این کوهها و صحبت [میکردیم]؛ آقای جعفری نمیگذاشت آدم طول راه را حس کند، از بس خوشصحبت و گرم و مسلّط و حاضریراق(جواب) در همهی بحثها بود. آنوقت ازجمله، حافظهی ایشان [عجیب بود]. آدم یک اشاره به یک شعری میکرد [بقیّه را میخواند]. من یادم هست به یک مناسبتی صحبت منوچهری شد، من یک اشاره کردم، گفتم بله «الا کجاست جمْل بادپای من»؛ یک مصرع از یک قصیده [را خواندم]. ایشان شروع کردند قصیده را از اوّل تا آخر خواندن؛ از حفظ! یعنی ایشان اینجوری بود؛ حافظه، حافظهی فوقالعاده و همهچیزحاضر.
ازجملهی خصوصیّات ایشان، احساس مسئولیّت نسبت به گستردن معارف اسلامی بود. ایشان اهل سخنرانی [بود] و خب لهجهی شیرینی هم داشت و زبان گویایی هم داشت. از قبل از انقلاب من یادم هست ایشان دعوت میشدند؛ ما آنوقت مشهد بودیم. مشهد گاهی بعضی از جلسات خاص، ایشان را دعوت میکردند و از تهران میآمدند؛ در خود تهران، در جاهای دیگر، بعد از انقلاب هم که فراوان ایشان جلسات داشتند برای جوانها، برای دانشجویان، برای اساتید، برای علما، برای عامّهی مردم و به تبلیغ و ترویج معارف دینی میپرداختند؛ یعنی سطح علمی و جایگاه فکری و علمی ایشان مانع از این نمیشد که ایشان بیاید در سطح افکار مخاطبین خودش و بحث کند.
ازجملهی خصوصیّات ایشان، که واقعاً خصوصیّات مثبت در ایشان خیلی زیاد بود، یکی آن تعصّب دینی بود. ایشان بشدّت نسبت به مسائل دینی متعصّب و پایبند بود و نسبت به انحرافاتی که در گفتار و افکارِ بعضی بُروز میکرد، حسّاس بود و برخورد صریح میکرد. خب با ایشان هم زیاد دشمنی کردند و حتّی به ایشان اهانت کردند، امّا درعینحال ایشان در این میدان، سخت ایستاده بود. و حقّاً و انصافاً آقای جعفری (رضواناللهعلیه) یک عنصر و یک شخصیّت برجستهای بود.
انسان صبوری [هم] بود. با همهی این خصوصیّات روحی و ظرافتهایی که داشت، انسان صبوری بود. مصائبی برای ایشان پیش آمد، صبیّهی ایشان از دنیا رفت، [همچنین] همسر ایشان؛ یعنی مشکلاتِ اینجوری هم در زندگی داشتند، درعینحال ایشان قرص و محکم؛ مرد قوی و مرد صبور و پرمقاومتی بود.
۹۶/۰۸/۲۳ گزیده بیانات در دیدار سران سه قوه و جمعی از مسئولان نظام درباره زلزله کرمانشاه
عوض خیر برای مصیبت زدگان و همیاری مردم و آزمون مسؤولین سه اثر زلزله
امیدواریم خداوند متعال به این خانوادهها صبر بدهد، بر دلهای آنها سکینه و آرامش را از سوی خودش نازل کند، و چشمهای آنها را با لطف و رحمت خودش روشن کند و به آنها عوض خیر بدهد؛ هم در دنیا، هم در آخرت.
البتّه این حوادث، تأثیر دیگری که دارد این است که خون را در رگهای مجموعهی جامعهی اسلامی کشور به حرکت درمیآورد؛ همه را وادار میکند به حضور در صحنههای همیاری و محبّت و برادری که در این کشور وجود دارد. ما امیدواریم که انشاءالله این حادثه بتواند، هم برای مردم عزیز کرمانشاه، مردم دلاور کرمانشاه، مردم سرزمین پهلوانپرور کرمانشاه، انشاءالله شامل و حامل برکاتی باشد، و هم برای ملّت ایران و بخصوص مسئولین کشور -[که برای آنها] یک آزمایش الهی است- برای آنها هم انشاءالله میدان ادای وظیفه و مسئولیّت باشد. در این دو روز، مسئولین کشور در منطقه حاضر شدند و همدردی کردند. امروز آقای رئیسجمهور و بعضی از وزرای محترم در کرمانشاه بودند، با مردم همدردی کردند؛ امیدواریم انشاءالله این همدردیها در عرصهی عمل و کمک، همچنان با قوّت ادامه پیدا کند و مشکلات و درد و رنجی که برای آنها در این هوای رو به سردی -که فصل هم فصل دشواری است- پیش آمده، انشاءالله کم کند.
96/08/29 بیانات در جلسهی رسیدگی به مشکلات زلزلهزدگان استان کرمانشاه
زلزله یادآور زلزله قیامت و رحم به زلزله زدگان موجب رهایی در قیامت
زلزله از آیات الهی است؛ این زلزله و زلزلههای دنیایی که ماها در مقابل آن احساس عجز میکنیم، احساس ناتوانی میکنیم، در مقابل زلزلهی روز قیامت -زَلزَلَةَ السّاعَة- (حج: 1) هیچ است. یَومَ تَرَونَها تَذهَلُ کُلُّ مُرضِعَةٍ عَمّآ اَرضَعَت؛ (حج: 2) زلزلهی روز قیامت، زلزلهی عالم بعث، یک حادثهی فوقالعاده و عجیب و عظیمی است که قرآن از آن یاد میکند. این زلزله باید ما را به یاد آن زلزله بیندازد. این زلزله قابل مقایسهی با آن زلزله نیست از لحاظ اهمّیّت و عظمت و سنگینی بار مصیبت، درعینحال ما در مقابل این زلزله احساس عجز میکنیم، چه برسد به آن زلزله! اگر بخواهیم از هول روز قیامت و حالت دهشتی که همهی انسانها در قیامت بهخاطر حوادث عجیب آن روز دارند نجات پیدا بکنیم، یک راهش این است که اینجا به بندگان خدا رحم کنیم؛ هرکسی که به بندگان خدا رحم کند، خدا به او رحم خواهد کرد. معنای رحم کردن، به چشم حقارت نگریستن نیست که حالا مثلاً بگوییم شأن این مردم بالاتر است از این معانی؛ نه، شأن مردم خیلی بالا است، عزّت مردم کرمانشاه برای همهی کسانی که این استان را و این مردم را میشناسند آشکار است، [منتها] ما بایستی به وظایفمان عمل کنیم.
سازماندهی و امداد کار ستاد بحران
کار ستاد بحران همان لحظهی اوّل است. در درجهی اوّل باید سازماندهی وجود داشته باشد، چون زلزله نمیگوید من قرار است بیایم، سیل هم همینجور؛ بلای طبیعی از پیش خبر نمیکند؛ دفعتاً میآید. ما باید اینجا حاضر باشیم، ستاد بحران باید حاضر باشد؛ یعنی باید مثل مرزبان ما باشد. مرزبانی که ما در کنار مرز میگماریم و مینشانیم برای مقابلهی با نفوذ دشمن، باید همیشه حاضر باشد؛ چون دشمن که نمیگوید من دارم میآیم؛ ناگهان ممکن است حمله کند؛ [مرزبان] باید همیشه حاضر باشد. مقابلهی با بلای طبیعی، آمادگی بیشتری لازم دارد؛ در همه جای کشور، یک آمادگیِ صددرصد لازم است برای ستاد بحران. و این ممکن است؛ این چیزی نیست که ناممکن باشد؛ نه، میشود نوبت قرار داد برای نگهبانیهای دائمی و همیشه افراد، آماده باشند و سازماندهی، مشخّص باشد. ...
مسئلهی دوّم، مسئلهی امداد است. مسئلهی امداد، اگرچه که آنهم سرعت لازم دارد، امّا یک کار فوری و تمامشدنی نیست. امداد بخشهای مختلفی دارد که هر بخشی در یک برههای از زمان اهمّیّت خودش را دارد و بایستی در آن برههی از زمان، آن بخش انجام بگیرد.
وسائل گرمایشی نیاز مبرم زلزله زدگان
من دیدم این چادرها را؛ در یکی از این چادرها از یک خانمی پرسیدم پلاستیک دادهاند برای چادر، گفت بله، پلاستیک دادهاند؛ بعد خودم از این سؤال شرمنده شدم؛ خیلی خب حالا پلاستیک دادهاند، [امّا] مگر پلاستیک معجزه میکند؟ در سرمای هوا، در این فصل، در شب، چهجوری بایستی تأمین بشود گرمای لازم برای بچّه، برای پیرمرد، برای مریض؟ چهجور باید تأمین بشود؟ با تمهید لازم، اوّلاً برای ساخت مسکن و تا وقتیکه مسئلهی مسکن بهطور کامل تأمین نشده، [برای] تأمین وسایل گرمایش. باید خیلی در این زمینه کار بشود، خیلی باید تلاش بشود؛ مسئولیّت سنگینی بر عهدهی مسئولین است.
کارجهادی خصوصیت جمهوری اسلامی
یکی از خصوصیّات جمهوری اسلامی باید همین کارِ جهادی باشد. خوشبختانه در بخشهایی همینجور هم هست؛ در بخشهایی انسان میبیند همینجور کارِ جهادی انجام میگیرد. ما قبل از انقلاب دیدیم برخورد دستگاههای مسئول آنوقت را که هیچ احساس مسئولیّتی واقعاً نمیکردند به این قضایا. آنوقت بنده از نزدیک شاهد بودهام و دیدهام که در واقع، برایشان مسئلهی زلزلهزده مسئلهی مهمّی نبود؛ یعنی واقعاً به حساب نمیآوردند؛ [فقط میخواستند] همین بِصورت و بهاسم یک کاری انجام بدهند؛ کار را گروههای مردمی میکردند. امروز اینجور نیست؛ بحمدالله مسئولین در مِیدانند، کار میکنند، تلاش میکنند؛ [این] از خصوصیّات جمهوری اسلامی است
96/08/29 بیانات در جمع مردم شهرستان زلزلهزدهی سرپلذهاب کرمانشاه
ایستادگی مردم کرمانشاه در دوران جنگ تحمیلی و پهلوانی در مغلوب ساختن مشکلات
برادران عزیز، خواهران عزیز، مردم صبور و مهربان! این اوّلین باری نیست که شهر شما و منطقهی شما دچار گرفتاری شده، در دوران جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس هم این شهر شما و شهرهای پیرامون شما دچار مشکلاتی بودند؛ من آن وقت هم آمدم، شهر شما را دیدم، شهرهای دیگر استان را در این منطقه از نزدیک دیدم؛ رنج آنها را، مصائب آنها را [دیدم]، امّا مردم استان کرمانشاه، در قضیّهی مشکلات جنگ تحمیلی محکم ایستادند؛ شماها مردانگی خودتان را، استقامت خودتان را، پهلوانی خودتان را در دوران جنگ تحمیلی نشان دادید، امروز هم نشان بدهید.
در مقابل بلایا و حوادث -چه حوادث طبیعی و چه حوادث تحمیلی- انسانهای بزرگ و دلاور و پهلوان میایستند؛ حادثه را مغلوب خودشان میکنند. عزیزان من، جوانان، مردان و زنان مؤمن و مقاوم این استان و این شهر و این روستاها! زلزله بلا و مصیبت است؛ مشکلات است؛ انسان را داغدار میکند، مصیبتزده میکند، ویرانی به بار میآورَد؛ امّا همین زلزله، با استقامت مردم، با ایستادگی مردم، با تلاششان برای تجدید حیات و تجدید آبادی و عمران، میتواند تبدیل بشود به یک نعمت. ما میتوانیم با ایستادگی در برابر مشکلات و بهرهگیری از ظرفیّتهای عظیم این ملّت، در مقابل بلایای طبیعی و بلایای تحمیلی ایستادگی کنیم.
احساس دین و همدردی ملت ایران با زلزله زدگان کرمانشاه
عزیزان من ملاحظه کنید، ببینید این حادثهای که برای شما به وجود آمد، چطور ملّت ایران را به حرکت وادار کرد. ملّت ایران در همهی مناطق کشور، احساس میکنند دلشان کرمانشاه است؛ احساس میکنند به کرمانشاه مدیونند و باید وظیفهشان را ادا کنند و تا آن جایی که ما اطّلاع داریم، بسیاری از مردم به قدر وسع و توان خودشان به وظیفهی خودشان عمل کردهاند. مسئولین هم -بخصوص در بعضی از بخشها- در این حادثه خوش درخشیدند؛ کار کردند، تلاش کردند. البتّه بنده قانع نیستم؛ بنده معتقدم مسئولین بخشهای مختلف بایستی مجاهدت خودشان را و تلاش خودشان را مضاعف کنند.
96/09/01 بیانات در دیدار بسیجیان
لنگ بودن انقلاب بدون بسیح و بسیح یعنی هدایت امکانات
بسیج یعنی گِرد آوردن امکانات و به خط کردنِ ظرفیّتها برای رسیدن به مقصود در یک امری که مورد توجّه است؛ این معنای بسیج است. انقلاب اسلامی اگر همهی آنچه را ما امروز داریم داشت، ولی بسیج عمومی و مردمی را نداشت، قطعاً لَنگی مهمّی در کارهایش به وجود میآمد.
نیروی انسانی مهمترین عنصر در جوامع و نیل به اهداف مادی و یا معنوی با تلاش نیروی انسانی
در هر نظامی، در هر کشوری، آن عنصری که حرف نهایی را میزند نیروی انسانی است. کشورهای پیشرفتهی مادّی عالم با نیروی انسانی زحمتکش و فعّال خودشان که تنبلی را کنار گذاشتند و دنبال کار را گرفتند -ولو در طلب دنیا، ولو در راه دنیا و برای پول- بهخاطر پیگیری نیروی انسانی و تواناییهای نیروی انسانی به یک نقطهی اوجی رسیدند در همان مسئلهی مادّی؛ این همان وعدهی الهی است. وعدهی الهی میگوید که اگر مجموعهای، جامعهای، دنبال دنیاطلبی باشند و تلاش کنند، به آن میرسند؛ اگر دنبال ارزشهای معنوی و تعالی حقیقی باشند و تلاش کنند، به آن میرسند: كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ؛(اسراء: 20) هم دنیاطلبان را خدای متعال کمک میکند، هم ارزشطلبان و تعالیطلبان را خدای متعال کمک میکند؛ منتها آن کسانی که همّتشان فقط بهقدر فراوردههای زندگی مادّی است، به همین میرسند؛ معنای زندگی حقیقی را نمیفهمند، طعم معنویّت را نمیچشند؛ البتّه این[طور] است.
امکان جمع بین پیشرفتهای مادی و ارزشهای انسانی به شرط نبودن ستم و فساد و بودن احساس وظیفه و جهاد حرف نوی انقلاب اسلامی و مجموعه این بایدها و نبایدها در کلمه جمهوری اسلامی
انقلاب اسلامی یک پیشنهاد جدید، یک حرف نو برای زندگی انسانها بود. دنیای اسیر قدرتمندی و بازی قدرت قدرتمندان که بهخاطر حفظ قدرت خودشان مردم را سوق میدادند بهسمت مهالک اخلاقی و مهالک گوناگون فکری، احتیاج به یک سخن نو داشت؛ این سخن نو را انقلاب اسلامی تولید کرد، ایجاد کرد و آن را عرضه کرد. این سخن نو عبارت از این است که بشریّت میتواند به پیشرفتهای مادّی، پیشرفتهای علمی، پیشرفتهای باب و مناسبِ ارزش انسانی دست بیابد، همراه با کسب رضایت پروردگار و همراه با حفظ ارزشهای الهی، و دنیا را از جهنّمی که قدرتطلبان عالم و سیاستمداران دور از معنویّت به وجود آوردهاند نجات بدهد و در همین نشئه یک بهشت برای بشریّت به وجود بیاورد؛ بهشت اطمینان، بهشت آرامش، بهشت احساس وظیفه، بهشت ارتباط با خدای متعال. این پیام انقلاب اسلامی بود.
در مقام تحقّق این پیام البتّه یک بایدها و نبایدهایی وجود داشت. اگر چنین دنیایی بخواهد به وجود بیاید، باید بی عدالتی نباشد، باید استبداد نباشد، باید تفاوت طبقاتی و شکافهای طبقاتی نباشد، باید غرق شدن در شهوات نباشد، باید فساد عملی و فساد فکری نباشد؛ اینها نبایدهایی است که لازمهی تشکیل یک چنین اجتماعی است. بایدهایی هم وجود دارد: باید اخلاص باشد، باید احساس وظیفه باشد، باید تلاش باشد، باید مجاهدت باشد، باید کار باشد، باید جلب رضای خدای متعال هدف باشد؛ اینها هم بایدها است.
قالبی که توانست این مجموعهی بایدها و نبایدها و ارزشها و آرزوها و هدفها را در خود جمع کند کلمهی «جمهوری اسلامی» بود؛ لذا امام فرمودند «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد». «جمهوری» یعنی تکیهی به قوّت مردم، قدرت مردم، ارادهی مردم، ایمان مردم، ابتکارات مردم؛ یعنی نیروی انسانی، همان چیزی که مهمترین عامل پیشرفت است؛ و «اسلامی» یعنی برای خدا، در راه خدا، متوجّه به رضای الهی، در چهارچوب ارزشهای الهی و اسلامی.
جمهوری اسلامی و تفاوت اسلام در حرف و اسلام در چارچوب نظام سیاسی و بسیج تحقق بخش اهداف عالیه اسلام
کسانی که دم از اسلام میزدند، در دنیا بودند و هستند؛ زیاد هم بودند، به شکلهای گوناگونی هم بودند؛ امّا فرق است بین آن اسلامی که در چهارچوب یک نظام سیاسی در یک کشور تحقّق پیدا میکند، با آن اسلامی که در مقاله و نوشته و سخنرانی و گفتگوهای گوناگون در داخل نظام جاهلی و نظام طاغوتی پخش میشود و گفته میشود و تکرار میشود امّا زندگی واقعی زندگی طاغوتی است؛ اینها با هم خیلی تفاوت دارد. جمهوری اسلامی اسلام را، اسلام مورد آرزوی مسلمین را، در داخل یک مجموعهی جغرافیایی و یک محدودهی جغرافیایی -یعنی کشور ایران- در قالب یک نظام سیاسی تحقّق بخشید. این به کمک و هدایت پروردگار و بیداری و هُشیاری امام بزرگوار و مجاهدت و فداکاری ملّت تحقّق پیدا کرد، پایه گذاشته شد، طرح اوّلیّه ریخته شد.
البتّه تا رسیدن به آن مقصود اساسی و اصلی فرسنگها فاصله بود و هست؛ اشکالی ندارد؛ این فرسنگها فاصله را بایستی ما طی کنیم. در اصلِ پیدایش اسلام هم همینجور بود؛ روزی که نبیّ مکرّم اسلام در مدینه حکومت اسلامی را تشکیل دادند، آنوقت همهی اهداف اسلامی در آن زمان و در آن اَوان محقّق نبود، تا آخر عمر مبارک پیغمبر هم همینجور بود؛ اینها بتدریج بایستی تحقّق پیدا کند و تحقّق پیدا میکرد؛ بستگی دارد که آن نیروی انسانی لازم و بااراده و باعزم حضور داشته باشد یا نداشته باشد.
بسیج یعنی آن چیزی که این نقیصه را تأمین میکند؛ بسیج یعنی اینکه آحاد نیروی انسانی، خود را موظّف بدانند برای تحقّق اهداف عالیه.
نقس بسیج در هم افزایی نیروها در شبکه های فعال تحرّک
امّا سازمان مقاومت بسیج که یکی از ارکان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است؛ یک مجموعهی بسیار مهم و اثرگذار و لازمی است. هرکدام از شما که در اینجا حضور دارید، مجموعهای از یک فکر، یک اراده، یک خواست، یک ایمان، یک روح ابتکار هستید. صدها برابر یا شاید هزار برابرِ این جمعیّتی که اینجا تشریف دارید، آحاد مردم هستند، غالباً [هم] جوان؛ آنها هم همین خصوصیّات را دارند؛ یعنی هرکدام یک فکرند، یک عزمند، یک ایمانند، یک ارادهاند، یک قدرت تولیدند، یک قدرت حرکتند. آنچه مهم است، این است که همهی این نیروها، همهی این عزمها و ارادهها به کمک یکدیگر بیایند و همافزایی کنند. سازمان مقاومت بسیج در سپاه، این وظیفه را به عهده دارد؛ وظیفهی هماهنگسازی و قرار دادنِ این توانها و نیروها و عزمها در شبکههای فعّالِ تحرّک؛ این وظیفهای است که بر عهدهی اینها است.
میزان اعمال دشمنی بسته به میزان توان اعمال دشمنی
عزیزان من! دشمنی دشمنانِ حق و دشمنان خدا تمامشدنی نیست؛ دشمنیها وجود دارد. اِعمال دشمنی از سوی دشمنان خدا بستگی به این دارد که ملاحظه کنند که چقدر توانایی اِعمال دشمنی و خصومت را دارند؛ اگر در طرف مقابل ضعف مشاهده کنند، ببینند میتوانند این دشمنی را اِعمال کنند، این دشمنی را اعمال میکنند بدون هیچگونه ملاحظهای. آن کسانی که از ذکر عنوان دشمن ناراحت میشوند که «چرا اینقدر میگویید دشمن دشمن»! آنها غافلِ از این مسئله هستند؛ غافلند از اینکه اگر چنانچه دشمن مجال پیدا بکند، در وارد آوردن ضربه هیچ تأمّلی نخواهد کرد. نباید این مجال را به دشمن داد؛ نباید در مقابل دشمن عملی، سخنی، حالتی در ما مشاهده بشود که او را تشویق کند به ضربه زدن و دشمنی کردن و اِعمال خصومت. این یک اصل است؛ یک اصل همیشگی است؛ این یک اصل عُقلایی است.
ایستادگی موجب ثواب در دنیا یعنی عزت و اقتدار و پیشرفت
این آیاتِ کریمهای که در اوّلِ این جلسه خواندند [میفرماید]: رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنوبَنا وَ اِسرافَنا فی اَمرِنا وَ ثَبِّت اَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَی القَومِ الکافرین،(آل عمران: 147) آنکسانی که ایستادند، رزمندگان، سلحشوران، قهرمانانِ میدان مقاومت که در کنار پیامبران ایستادند و از خدای متعال کمک خواستند و حرکت کردند، خدای متعال ایستادگی اینها را پاداش داد؛ فَئاتهُمُ اللهُ ثَوابَ الدُّنیا وَ حُسنَ ثَوابِ الأخِرَة.(آل عمران: 148) اینجور نیست که اگر در راه خدا مجاهدت کنید، فقط خدای متعال بهشت به شما بدهد! نه، فقط ثواب آخرت نیست، ثواب دنیا هم هست. ثواب دنیا چیست؟ ثواب دنیا عزّت است، اقتدار است، پیشرفت است، سربلندی یک ملّت است، سربلندی یک کشور است؛ ثواب دنیا این است که جمهوری اسلامی در طول این ۳۸ سال هر روز با توطئهی دشمن مواجه بوده -ما از اوّلی که انقلاب پیروز شد تا امروز همیشه بهطور دائم با دشمنیهای گوناگونِ دشمنانمان، یعنی استکبار جهانی و صهیونیسم و ارتجاع و [مانند اینها] مواجه بودهایم- درعینحال امروز صدها برابر، شاید بشود گفت هزارها برابر در ابعاد مختلف، از اوّل انقلاب جلوتر رفتهایم، پیشرفت پیدا کردیم، توانایی پیدا کردیم، اقتدار پیدا کردیم.
لزوم تحلیل درست مسائل کشور و رو به پیشرفت بودن انقلاب خصوصا در عرصه تأثیر گذاری در منطقه
درست تحلیل بشود مسائل کشور! بعضیها کجومعوج تحلیل میکنند. فرض بفرمایید نگاه میکنند، در یک بخشی، بیاعتقادی و بیایمانی و بیاعتنائی را در بعضی مشاهده میکنند، این را دلیل میگیرند بر اینکه انقلاب در کشور و نظام جمهوری اسلامی در کشور ضعیف شده؛ اینجور نیست؛ از اوّل انقلاب هم دشمنانی بودند، مخالفینی بودند. امروز از همهطرف دشمن، تهاجم خودش را تقویت کرده و تشدید کرده؛ درعینحال شما ملاحظه کنید، حرکت جوانان مؤمن ما در کشور، چه حرکت مبارک و شیوا و زیبایی است. اینکه بعد از ۳۸ سال، جوانانی که نه امام را زیارت کردند، نه دوران دفاع مقدّس را دیدند، نه انقلاب را درک کردند، اینجور در صحنه حاضر باشند، در میدان حاضر باشند و بتوانند در منطقه اثرگذاری کنند؛ این واقعاً یکی از معجزات انقلاب است. در منطقه، جمهوری اسلامی -یعنی همین شما جوانها- توانستید آمریکای مستکبر را به زانو دربیاورید و شکست بدهید. تمام تلاشهایی که میکردند و نقشههایی که کشیده بودند برای این [بود] که این منطقه را از تفکّر انقلابی و اسلامی دور کنند؛ هدف همهی اینها در واقع همین بود که این تفکّر انقلابی را، تفکّر مقاومت را که گسترش پیدا کرده در منطقه، این تفکّر را از بین ببرند و دفن کنند، [ولی] بعکس شد!
لزوم بصیرت بسیجی نسبت به ترفنهای دشمن مثل بی تفاوت نمودن نسبت به ارزشهای عملی اسلام و ناامید نمودن جوانان
بسیج را حفظ کنید. خصوصیّاتی که در بسیج لازم است و معتبر است و وجود داشته است بحمدالله، این خصوصیّات را نگه دارید. یکی از این خصوصیّات بصیرت است؛ دشمنشناسی است؛ راههای مقابلهی با دشمن است؛ فهم ترفندهای دشمن است. جوان مؤمن ما باید بداند که یکی از شیوههای دشمن این است که او را نسبت به ارزشهای عملی اسلامی بیتفاوت کند؛ در زمینهی مسائل شخصی زندگی، مسائل خانوادگی، مسائل گوناگون.
یکی از شیوههای دشمن ناامید کردن جوانهای ما است؛ اینکه ما نمیتوانیم، نمیشود در مقابل اینها ایستاد؛ که همینطور میبینید متأسّفانه عدّهای بلندگوی دشمن شدهاند که همین چیزها را در فضای جامعه بپراکنند که نمیشود در مقابل اینها ایستاد؛ چرا نمیشود؟ جمهوری اسلامی در مقابل زیادهخواهی دشمنان ایستاده است و در همهی موارد بر دشمن پیروز شده! چطور شما میگویید نمیشود؟ ...
شما ملاحظه کردید این چند توطئهی پیدرپی که در این منطقه، آمریکا و صهیونیسم و ارتجاع عرب و دیگران به وجود آورده بودند، همه با اقتدار جمهوری اسلامی نابود شد، از بین رفت؛ یکی از آنها همین مسئلهی گروه تکفیری غیر انسانی داعش بود که خب بحمدالله با همّت جوانان، با همّت مردان مؤمن، با همّت کسانی که نیروی مقاومت را قبول داشتند، نابود شد، از بین رفت؛ خب این کار کوچکی نیست، کار خیلی بزرگی است! در خود بعضی از این کشورهای مجاور ما هم گاهی باور نمیشد که میتوان اینچنین عملی را، اینچنین حرکتی را انجام داد، امّا خب وادار شدند، وارد میدان شدند، موفّق شدند، باور کردند. پیام جمهوری اسلامی، پیام انقلاب، اینجور به سطح ملّتها و به گوش ملّتها میرسد؛ عملاً!
96/09/02 بیانات در دیدار شرکتکنندگان در اجلاس «محبان اهلبیت(علیهم السلام) و مسئله تکفیریها»
حب اهل البیت موضوع وحدت بخش همه مسلمین حتی ناصبی ها
حبّ اهلبیت مخصوص یک گروه خاصّی در اسلام نیست؛ همهی مسلمین اهلبیت پیغمبر را دوست میدارند؛ همهی مسلمین نسبت به اهلبیت پیغمبر ارادت دارند. یک عدّهی خیلی معدود و قلیلی بهعنوان نواصب در تاریخ بودند که آنها هم به احتمالی انگیزههایشان انگیزههای سیاسی بود، نه به معنای واقعی انگیزهی دینی؛ لکن قاطبهی مسلمین، از صدرِ اوّل تا امروز محبّ اهلبیت محسوب میشوند. خب، همین یک جمله برای ما یک درس است؛ آن درس این است که پس بهوسیلهی محبّت اهلبیت، میشود در میان مسلمین اجماع ایجاد کرد؛ میشود این را یک محوری قرار داد برای اتّحاد و اتّفاق مسلمین. همچنانکه وجود مبارک پیغمبر اسلام وسیله و محور وحدت بین مسلمین است، و همچنانکه قرآن و کعبهی شریف محور اتّحاد مسلمین است، محبّت اهلبیت هم میتواند محوری باشد برای اتّحاد مسلمین و دلها را به هم نزدیک کند.
مسئله فلسطین، کلید غلبه بر دشمنان اسلام
امروز فلسطین مسئلهی اوّل دنیای اسلام است. هرکسی مسئلهی فلسطین را درست بفهمد و تصوّر بکند، اذعان میکند به اینکه مسئلهی فلسطین، مسئلهی اوّل دنیای اسلام است. کلید غلبهی بر دشمنان اسلام مسئلهی فلسطین است. و مهمترین مسئلهی دنیای اسلام، امروز مسئلهی فلسطین است؛ چرا؟ چون فلسطین یک کشوری است اسلامی، این [کشور] را آمدهاند غصب کردهاند، از مردمش گرفتهاند. بحث غصب یک روستا و یک شهر نیست؛ دشمن، یک کشور را غصب کرده است و آن را پایگاهی قرار داده است برای اخلال کردن در امنیّت کشورهای این منطقه؛ با غدّهی سرطانی باید مبارزه کرد. حالا شما ملاحظه کنید؛ کسی در کسوت مفتی دین، فتوا بدهد بر اینکه مبارزهی با صهیونیسم حرام است و کمک به فلان گروهی که با صهیونیسم مبارزه میکنند جایز نیست! این حقیقتاً فاجعه است که کسانی در دنیای اسلام اینجور بر خلاف مصالح اسلام عمل بکنند، با دشمنان ارتباطات دوستانه داشته باشند؛ درست برخلاف نصّ صریح قرآن که مؤمنین را «اَشِدّآءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم»(فتح: 29) معرّفی میکند، اینها «اشدّاء علی المسلمین» و رحماء با کفّارند؛ با آنها خوبند امّا با مسلمین ببینید چه میکنند! این اختلافافکنی، این ایجاد شجرهی خبیثهی داعش و امثال داعش در عراق در سوریه و در نقاط دیگر.
داعش و لزوم بیداری با ایجاد محبت بین خود و پرهیز از محبت دشمنان
البتّه این شجره در عراق و سوریه ورافتاد امّا نمیشود مطمئن بود، و ممکن است در جای دیگری این بساط را پهن کنند؛ آمریکا از دشمنی با اسلام دست بر نمیدارد. باید بیدار باشیم؛ باید هوشیار باشیم؛ باید آمادگیهای خودمان را حفظ کنیم؛ نبایستی غافلگیر بشویم. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در نهجالبلاغه میفرماید: وَ اللهِ لَا اَکونُ کَالضَّبُعِ تَنامُ عَلى طولِ اللَدم؛ (به خدا سوگند که من همانند آن کفتار نیستم که با آواز کوبیدن سنگ و چوب، در کُنامش به خوابش کنند...) ما باید اینجوری باشیم؛ نمیتوانیم به خواب برویم، نمیتوانیم غفلت کنیم؛ نمیتوانیم کید دشمن را ندیده بگیریم. باید بیدار باشیم.
این بیداری اقتضائاتی دارد؛ یکی از اقتضائاتش همین برادری و محبّت است که باید داشته باشیم. این محبّت اقتضا میکند مبارزه و مقابلهی با عواملی را که با دنیای اسلام دارند صریحاً دشمنی میکنند یا به آن دشمنها کمک میکنند؛ شما در کشورهای مختلف پیامآور این روحیّه باید باشید؛ آمادگی را در مسلمانها برای مواجهه و مقابله حفظ کنید. مقصود همهجا جنگ نظامی نیست؛ [بلکه] بایستی ذهنها را در مخاطبین خودتان -مردمی که سخن شما را میشنوند- آشنا کنید با حقایقی که امروز در دنیای اسلام وجود دارد. ما این وظیفه را قطعاً از دست نخواهیم گذاشت؛ ما این وظیفه را رها نخواهیم کرد و مطمئنّیم که خدای متعال در پیشرفت این کار به ما کمک خواهد کرد. آنهایی که برخلاف آیهی قرآن که فرمود «یٰاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّخِذوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُم اَولِیآءَ تُلقونَ اِلَیهِم بِالمَوَدَّة»،(ممتحنه: 1) کسانی را که دشمن مسلمینند و دشمن اسلامند و دشمن خدایند به دوستی میگیرند و مودّت خودشان را با آنها برقرار میکنند، اینها دشمنان حقیقی اسلام هستند در درون جامعهی اسلامی.
امت اسلامی واقعیت تحمیل شده بر استکبار و ایران بدنبال تحقق همه اهداف اسلامی و تحکیم کامل شریعت اسلامی
بحمدالله امروز دنیای اسلام بیدار شده است. ما مسلمین در کشورهای مختلف، یک واقعیّت عظیم هستیم؛ ما یک واقعیّت تحمیلشدهی بر استکبار و بر کفر هستیم. در مقابل کفر و استکبار، امروز دنیای اسلام میتواند بِایستد و حرف خود را به کرسی بنشاند. بحمدالله در جغرافیای ایران، حکومتی به نام اسلام وجود دارد که افتخار میکند به اینکه حکومت اسلامی است. البتّه ما به تمام آرزوهای خودمان در تحقّق حاکمیّت اسلام در کشور نرسیدهایم؛ ما در نیمهی راهیم، ما در وسط راهیم، امّا هدفمان تحقّق همهی اهداف اسلامی و تحکیم کامل شریعت اسلامی است. این هدف ما است و این هدف را به توفیق الهی و باذناللهتعالی دنبال خواهیم کرد و این خود وسیلهی پیروزی بر دشمنان اسلام خواهد بود؛ امروز این واقعیّت در اینجا وجود دارد.
ایران آماده تقابل با استکبار در هر جای دنیا و دارای قدرتی بیش از حد آروز
قریب چهل سال از تشکیل جمهوری اسلامی میگذرد؛ از روز اوّل تا امروز، آمریکا با ما دشمنی کرده است، جبههی کفر و استکبار و صهیونیسم با ما دشمنی کردهاند، توطئه کردهاند و هرچه توانستهاند علیه ما به کار بردهاند: تحریم کردند، حملهی نظامی کردند، کارهای گوناگون کردند؛ علیرغم آنها، در طول این قریب چهل سال، ما بهطور پیوسته پیشرفت کردهایم. امروز، به توفیق الهی، پیشرفتهای جمهوری اسلامی نسبت به ۳۰ سال پیش و ۳۵ سال پیش قابل مقایسه نیست؛ آنها خواستهاند ما را از بین ببرند، خدای متعال علیرغم آنها ما را تقویت کرده است، به ما قوّت داده است، ما را از آنچه خودمان هم آرزو داشتیم قویتر کرده است؛ امروز جمهوری اسلامی بحمدالله در منتهای قدرت و قوّت است و ایستاده است. و ما حرفمان را صریح میزنیم و پای حرفمان میایستیم و هر جایی که احتیاج به حضور ما باشد، هر جایی که احتیاج باشد به کمک ما در مواجهه و مقابلهی با کفر و استکبار، کمکمان را به آنجا میکنیم؛ این را صریح میگوییم، اِبا هم نمیکنیم از گفتن این مطلب در مقابله و مواجههی با دنیای کفر و استکبار؛ ما ملاحظهی هیچکس را نمیکنیم و سخن خودمان و حرف دل خودمان را صریح میزنیم.