جمع بندی تضاد دین با عقل
تبهای اولیه
سلامووقت همگی بخیر .
در سوره نساه آیه 66 داریم
وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيرًا لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا(النساء/66)
اگر (همانند بعضي از امتهاي پيشين،) به آنان دستور ميداديم: «يکديگر را به قتل برسانيد»، و يا: «از وطن و خانه خود، بيرون رويد»، تنها عده کمي از آنها عمل ميکردند! و اگر اندرزهايي را که به آنان داده ميشد انجام ميدادند، براي آنها بهتر بود؛ و موجب تقويت ايمان آنها ميشد.
.
بنظرتون آیه ای صریح تر از این نیاز هست تا مطمئن بشیم بین عقلی که به ما میگه پدر و ومادر و خواهر و برادر و همسایه را نباید بکشیم و اینکه خدا ابراز تاسف میکنه که اگه همچنین دستوری داده میشد مسلمانان اجرا نمی کردن تضاد وجود نداره؟!
خواهش میکنم از جوابهایی مثل اینکه منظور "اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ" جنگیدن هست و ... استفاده نکنید و به شعور هم احترام بذاریم.انقدر همه چیز رو توجیه میکنیم که بذهن ادم میرسه اگر خدا چه چیز از انسان خواسته بود منبق بر عقل توجیه نمیشد؟!!! واقعا برای لحضاتی هم که شده گارد دفاعی رو بذاریم کنار و مبتنی بر واقعیت پاسخگو باشیم.بنده هم بدنبال حقیقتم.نه کافر و مشرک و ضد خدا.
ویرایش : با توجه به ایرادات متعدد دوستان و بازگشت به نقطه صفر این برهان را بصورت جمع بندی مطرح میکنم.توضیحات تکمیلی را در پست ها میتوانید مشاهده بفرمایید.اگر نسبت به واژگان تخصصی مطرح شده آشنایی ندارید یا یک جستوی ساده در وب می توانید به یک آشنایی اجمالی برسید.
نکته مهم اینکه در این تاپیک بحث بصورت تخصصی پیش می رود. احساساتی نشوید.گارد نگیرید و متوجه باشید.
=========================================================================================================
موضوع سوال اینست که چرا از نظر قرآن اجرای یک عمل غیر عقلایی مبنای این قیاس بوده و چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).
در هر نظام مبتنی بر آکسیوم (همانند اسلام) احکامی وجود دارند که عقل نمیتواند درباره درستی یا نادرستی آنها قضاوتی داشته باشد. نماز،روزه،حج،خمس و.... :شما اسم این تعریف را بگذارید فرا عقلی
اما این تنها یکی از حالات سه گانه برخورد عقل با یک مساله است .در صورتی که ما در مواجه عقل با یک پدیده سه حالت داریم:
2- 1- آنرا تایید میکند (مثل دروغ نگفتن.منطق نمیتواند اثبات کند که این حکم از طرف خدا امده است.اما می تواند با ارزش گذاری به آن آنرا تایید کند)
2-2- آنرا رد میکند (مثل همین خودکشی دست جمعی)
3-2- نمیتواند راجع به آن حکمی بدهد (مثل نماز روزه و .... )
ما با اولی و سومی مشکلی نداریم.زیرا تعیین صحت و سقم برخی از امور توسط عقل امکان پذیر نیست.و اینجاست که باید با ارسال یک رسول ، مردم را از وجود آن قوانین آگاه کرد.
مشکل اینجاست که ما با یک دستور فرا عقلی (حالت سوم) مواجه نیستیم.بلکه با یک پدیده ضدعقلی (دومی) مواجهیم
که باید سرانجام به یکی از دو جواب زیر و نه بیشتر برسیم:
1- دین در تضاد با عقل نیست.
2- دین در تضاد با عقل است.
پس میبینم که دین به هرکاری میتواند امر کند و وظیفه متدین اجرای آن است.اما دیگر نمی توان ادعا کرد دین با منطق و عقل سازگار است.
ادله تضاد گزاره با عقل :
این عمل همانطور که ذکر شد از دو ناحیه مخدوش است.
1-بدون دلیل مختصه یا عامه حکم
2-بدون اجرای حکم از روند صحیح
این فعل به مصداق عقل بخاطر 1 و 2 از لحاظ منطقی محکوم بوده و مردود است.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام
«وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتاً»[1] (و اگر بر آنان مقرّر مىكرديم كه خودكشى كنيد، يا از ديار و كاشانه خود بيرون رويد، جز اندكى از آنان انجام نمىدادند. و اگر آنچه را كه به آن پند داده مىشوند عمل مىكردند، مسلماً براى آنان بهتر و در [جهت تثبيت ايمان و] استوارى قدم مؤثرتر و قوىتر بود).
ابتدا ببینیم خداوند در صدد بیان چه چیزی است. آیا میخواهد دستور قتل یا آواره شدن بدهد یا مطلب دیگری مطرح است؟!
در آیه قبل از این می فرماید:« به پروردگارت سوگند كه آنان مؤمن حقيقى نخواهند بود، مگر آنكه تو را در آنچه ميان خود نزاع و اختلاف دارند به داورى بپذيرند؛ سپس از حكمى كه كرده اى دروجودشان هيچ دل تنگى و ناخشنودى احساس نكنند، وبه طور كامل تسليم شوند.)[2]
شان نزول این آیه؛ زبير با مردى از انصار مخاصمه كرد، نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفتند و آن حضرت حق به زبير داد. طرف ديگر گفت:چون زبير پسر عمه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود حكم بنفع او صادر كرد. در اين باره آيه آمد.[3]
در اين آيه خداوند سوگند ياد كرده كه افراد، ايمان واقعى در صورتى خواهند داشت كه پيامبر ص را در اختلافات خود به داورى بطلبند و به بيگانگان مراجعه ننمايند (فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ) سپس مىفرمايد:" نه فقط به داورى را به نزد تو آورند بلكه هنگامى كه تو در ميان آنها حكمى كردى، خواه به سود آنها باشد يا به زيان آنها، علاوه بر اينكه اعتراض نكنند در دل خود نيز احساس ناراحتى ننمايند و كاملا
تسليم باشند" (ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً).
گرچه ناراحتى درونى از قضاوتهايى كه احيانا به زيان انسان است غالبا اختيارى نيست، ولى با تربيتهاى اخلاقى و پرورش روح تسليم در برابر حق و عدالت و توجه به موقعيت واقعى پيامبر ص حالتى در انسان پيدا مىشود كه هيچگاه از داورى پيامبر ص و حتى دانشمندانى كه جانشينان او هستند هرگز ناراحت نخواهد شد، و به هر حال مسلمانان واقعى موظفند روح تسليم در برابر حق را در خود پرورش دهند.
در آيه فوق نشانه هاى ايمان واقعى و راسخ در سه مرحله بيان شده است:
1- در تمامى موارد اختلاف خواه بزرگ باشد يا كوچك، به قضاوت و داورى پيامبر ص كه از حكم الهى سرچشمه مىگيرد مراجعه كنند، نه به طاغوت و داوران باطل.
2- هيچگاه در برابر قضاوتها و فرمانهاى پيامبر ص كه همان فرمان خدا است حتى در دل خود احساس ناراحتى نكنند، و به داورىها و احكام او بدبين نباشند.
3- در مقام عمل نيز آن را دقيقا اجرا كنند و به طور كامل تسليم حق باشند.
روشن است قبول يك مكتب و فرمانهاى آن در مواردى كه به سود انسان تمام مىشود دليل بر ايمان به آن مكتب نيست بلكه آنجا كه ظاهرا به زيان انسان است اما در واقع مطابق با حق و عدالت است اگر پذيرفته شود، نشانه ايمان است.
در حديثى كه از امام صادق ع در كتاب كافى در تفسير اين آيه نقل شده چنين مىخوانيم:" اگر جمعيتى خدا را بپرستند، نماز را بپا دارند، زكات را بپردازند، روزه ماه رمضان و حج را بجا آورند، ولى نسبت به كارهايى كه پيامبر ص انجام داده با سوء ظن بنگرند و يا بگويند: اگر او فلان كار را انجام نداده بود بهتر بود، آنها در حقيقت مؤمنان واقعى نيستند" سپس آيه فوق را امام ع تلاوت فرمود، بعد فرمود:" بر شما باد كه در مقابل خدا و حق هميشه تسليم باشيد".[4]
[/HR][1] -نساء/66.
[2] -نساء/65.
[3]-طبری/جامع البيان فى تفسير القرآن، ج5، ص: 100
[4] -تفسير نمونه، ج3، ص: 454-455.
بنظرتون آیه ای صریح تر از این نیاز هست تا مطمئن بشیم بین عقلی که به ما میگه پدر و ومادر و خواهر و برادر و همسایه را نباید بکشیم و اینکه خدا ابراز تاسف میکنه که اگه همچنین دستوری داده میشد مسلمانان اجرا نمی کردن تضاد وجود نداره؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
اولا در این آیه هیچ دستوری نسبت به کشتن خود یا خانواده و نزدیکان وجود ندارد تا بخواهیم بگوییم بین دین و عقل تضاد است.
در آیه مورد بحث براى تكميل بحث گذشته در باره كسانى كه از داورىهاى عادلانه پيامبر ص گاهى احساس ناراحتى مىكردند اشاره به پاره اى از تكاليف طاقت فرساى امم پيشين كرده و مىگويد:
" ما تكليف شاق و مشكلى بر دوش اينها نگذاشتيم، اگر همانند بعضى از امم پيشين (مانند يهود كه پس از بت پرستى و گوساله پرستى به آنها دستور داده شد كه يكديگر را به كفاره اين گناه بزرگ به قتل برسانند و يا از وطن مورد علاقه خود بيرون روند) به اينها نيز چنين دستور سنگين و سختى را مىداديم، چگونه در برابر انجام آن طاقت مىآوردند، اينها كه در باره آبيارى كردن يك نخلستان و داورى پيامبر ص نسبت به آن، تسليم نيستند، چگونه مىتوانند از عهده آزمايش هاى ديگر در آيند" مسلما اگر چنان دستورى به آنها مىداديم كه يكديگر را بكشيد يا از وطن خود خارج شويد، تنها عده كمى از آنها آن را انجام مىدادند".[1]
[/HR][1]- آیت الله مکارم شیرازی،تفسير نمونه، ج3، ص: 456-457.
در مرتبه اول ما نیاز داریم که به بررسی جمله بپردازیم.
لطفا از پرداخت به حواشی خودداری فرمایید و خود آیه رو مورد بررسی قرار دهیم.
1-گزاره "اقتلوا انفسکم" یک فعل پرمشقت(طبق دیدگاه تفسیر تسنیم) است یا یک امر غیرعقلایی؟! نظرتون رو درباره این گزاره بفرمایید بعد به مراحل دیگر برسیم.
لطفا از کپی پیست کردن متن تفاسیر خودداری بفرمایید.ما اینجاییم ادله شما رو بررسی کنیم.
در مرتبه اول ما نیاز داریم که به بررسی جمله بپردازیم.
لطفا از پرداخت به حواشی خودداری فرمایید و خود آیه رو مورد بررسی قرار دهیم.
1-گزاره "اقتلوا انفسکم" یک فعل پرمشقت(طبق دیدگاه تفسیر تسنیم) است یا یک امر غیرعقلایی؟! نظرتون رو درباره این گزاره بفرمایید بعد به مراحل دیگر برسیم.لطفا از کپی پیست کردن متن تفاسیر خودداری بفرمایید.ما اینجاییم ادله شما رو بررسی کنیم.[/quote
بسم الله الرحمن الرحیم
معنی بررسی جمله پرداختن، تنها زوم کردن به یک عبارت نیست.فرمایش شما تقطیع کلام است و این کار در هیچ عرفی پسندیده نیست.
گزاره«اقتلوا انفسکم» مسبوق به گزاره «وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِم»[=arial] است.گزاره اول معنی اش مشخص است« بکشید نفستان را)، اما آیا می توان یک بخش از جمله وکلام مخاطب را انتخاب کرد و بدون در نظر گرفتن بقیه جمله معنی دل بخواه از آن اراده کرد؟! این عمل نسبت به کلام انسانها خلاف قانون و انصاف است تا چه رسد چنین ظلمی نسبت به کلام خداوند انجام شود.
[=arial]خوب است به گزاره قبلی این آیه هم توجه کنیم که می فرماید« و اگر مابه آنها دستور می دادیم» واضح است که این جمله شرطی است و حکم بعدی منوط به تحقق شرط اولی است. هنگامی که شرط محقق نشد حکم بعدی هم وجود ندارد.
[=arial]شما میخواهید بر اساس حکمی که صادر نشد اثبات کنید که آیات قرآن خلاف عقل است؟! آیا این قضاوت با عقل سنخیتی دارد؟!
معنی بررسی جمله پرداختن تنها زوم کردن به یک عبارت نیست.
لطفا جملات را کامل ادا کنید.
فرمایش شما تقطیعکلام است و این کار در هیچ عرفی پسندیده نیست.
بحث ما عرفی نیست علمی هست.
گزاره اول معنی اش مشخص است« بکشید نفستان را)
به معنای : اقتلــــ"وا" انفســـ"کم" : بکشید نفسهایتان را.
اما آیا می توان یک بخش از جمله وکلام مخاطب را انتخاب کرد و بدون در نظر گرفتن بقیه جمله معنی دل بخواه از آناراده کرد؟!
بر اساس اصل حجیت معنای ظواهر الفاظ ، باید معنای ظاهر یک گزاره یا فکت را در نظر گرفت مگر آن که دلیلی ایجاب کند که از معنای ظاهری عدول کنیم.
این عمل نسبت به کلام انسانها خلاف قانون و انصاف است تا چه رسد چنینظلمی نسبت به کلام خداوند انجام شود
تعیین مصدایقی همچون ظلم و سایر صفات در بحث علمی ممنوع میباشد.بعبارت ساده تر : بحث را احساسی نفرمایید
خوب است به گزاره قبلی این آیه هم توجه کنیم که می فرماید« و اگر مابه آنها دستور می دادیم» واضح است که این جمله شرطی است و حکم بعدی منوط به تحققشرط اولی است. هنگامی که شرط محقق نشد حکم بعدی هم وجود ندارد.
برای جلوگیری از اینگونه مشکلات و لفاضی ها بهتر است ابتدا منطق مورد قبول در تجزیه گزاره ها را تعیین کنیم.
با کدام پارادایم منطقی حرکت میکنید. منطق ارسطویی؟! یا منطق جدید (فرگه)؟!
شما میخواهید بر اساس حکمی که صادر نشد اثبات کنید که آیات قرآن خلافعقل است؟!آیا این قضاوت با عقل سنخیتی دارد؟!
کانتکست این موضوع "دلیل صدور حکم"نیست.بلکه "دلیل بیان فرض" می باشد.
و سوال اینجاست : چرا یک فرض مخالف با اصول اولیه فکری و عقلی عنوان می شود. فرضی که در صورت اجرا در خود قران بعنوان "اثم" و "عدوان" نامبرده شده:
ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ يأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْي فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَيوْمَ الْقِيامَةِ يرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(البقرة/85)
اما اين شما هستيد که يکديگر را ميکشيد و جمعي از خودتان را از سرزمينشان بيرون ميکنيد؛ و در اين گناه و تجاوز، به يکديگر کمک مينماييد؛ (و اينها همه نقض پيماني است که با خدا بستهايد) در حالي که اگر بعضي از آنها به صورت اسيران نزد شما آيند، فديه ميدهيد و آنان را آزاد ميسازيد! با اينکه بيرون ساختن آنان بر شما حرام بود. آيا به بعضي از دستورات کتاب آسماني ايمان ميآوريد، و به بعضي کافر ميشويد؟! براي کسي از شما که اين عمل (تبعيض در ميان احکام و قوانين الهي) را انجام دهد، جز رسوايي در اين جهان، چيزي نخواهد بود، و روز رستاخيز به شديدترين عذابها گرفتار ميشوند. و خداوند از آنچه انجام ميدهيد غافل نيست.
و البته در جایی دیگر بعنوان "عملی بهتر پیشگاه پروردگار":
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ(البقرة/54)
و زماني را که موسي به قوم خود گفت: «اي قوم من! شما با انتخاب گوساله (براي پرستش) به خود ستم کرديد! پس توبه کنيد؛ و به سوي خالق خود باز گرديد! و يکديگر ر به قتل برسانيد! اين کار، براي شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذيرفت؛ زيرا که او توبهپذير و رحيم است.
و نهایتا به حکم قرآنی فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ در صورت عدم تسلط کامل به علم منطق و کلام موضوع را به کارشناس مجرب تری محول بفرمایید.
[="Tahoma"][="Navy"] وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيرًا لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا(النساء/66) اگر (همانند بعضي از امتهاي پيشين،) به آنان دستور ميداديم: «يکديگر را به قتل برسانيد»، و يا: «از وطن و خانه خود، بيرون رويد»، تنها عده کمي از آنها عمل ميکردند! و اگر اندرزهايي را که به آنان داده ميشد انجام ميدادند، براي آنها بهتر بود؛ و موجب تقويت ايمان آنها ميشد. . خواهش میکنم از جوابهایی مثل اینکه منظور "اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ" جنگیدن هست و ... استفاده نکنید و به شعور هم احترام بذاریم.انقدر همه چیز رو توجیه میکنیم که بذهن ادم میرسه اگر خدا چه چیز از انسان خواسته بود منبق بر عقل توجیه نمیشد؟!!! واقعا برای لحضاتی هم که شده گارد دفاعی رو بذاریم کنار و مبتنی بر واقعیت پاسخگو باشیم.بنده هم بدنبال حقیقتم.نه کافر و مشرک و ضد خدا.سلامووقت همگی بخیر .
در سوره نساه آیه 66 داریم
بنظرتون آیه ای صریح تر از این نیاز هست تا مطمئن بشیم بین عقلی که به ما میگه پدر و ومادر و خواهر و برادر و همسایه را نباید بکشیم و اینکه خدا ابراز تاسف میکنه که اگه همچنین دستوری داده میشد مسلمانان اجرا نمی کردن تضاد وجود نداره؟!
سلام برادر
قرآن کریم در اینجا دستوری در مورد کشتن اطرافیان صادر نکرده بلکه در صدد مذمت مردم زمان پیامبر صلی الله علیه و اله است که در قیاس با امتهای گذشته حاضر به پذیرش فرامین الهی نبودند
این کار را خود ما نیز جهت ترغیب افراد به انجام یک کار انجام می دهیم مثلا می گوییم دیگران فلان کار و فلان کار می کنند اما تو از انجام این کار کوچک امتناع می ورزی؟!!!
اما اینکه چطور به برخی امتهای گذشته فرمان قتل همدیگر داده شده است ربطی به قرآن و شریعت اسلام ندارد و آن مطلب باید در جای خودش و به حسب شریعت مربوطه بررسی شود.
یا هادی[/]
[="Tahoma"][="DarkSlateGray"] وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيرًا لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا(النساء/66) اگر (همانند بعضي از امتهاي پيشين،) به آنان دستور ميداديم: «يکديگر را به قتل برسانيد»، و يا: «از وطن و خانه خود، بيرون رويد»، تنها عده کمي از آنها عمل ميکردند! و اگر اندرزهايي را که به آنان داده ميشد انجام ميدادند، براي آنها بهتر بود؛ و موجب تقويت ايمان آنها ميشد. . خواهش میکنم از جوابهایی مثل اینکه منظور "اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ" جنگیدن هست و ... استفاده نکنید و به شعور هم احترام بذاریم.انقدر همه چیز رو توجیه میکنیم که بذهن ادم میرسه اگر خدا چه چیز از انسان خواسته بود منبق بر عقل توجیه نمیشد؟!!! واقعا برای لحضاتی هم که شده گارد دفاعی رو بذاریم کنار و مبتنی بر واقعیت پاسخگو باشیم.بنده هم بدنبال حقیقتم.نه کافر و مشرک و ضد خدا.سلامووقت همگی بخیر .
در سوره نساه آیه 66 داریم
بنظرتون آیه ای صریح تر از این نیاز هست تا مطمئن بشیم بین عقلی که به ما میگه پدر و ومادر و خواهر و برادر و همسایه را نباید بکشیم و اینکه خدا ابراز تاسف میکنه که اگه همچنین دستوری داده میشد مسلمانان اجرا نمی کردن تضاد وجود نداره؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لویک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
منظور شما از عقل چیست؟
شما کشته شدن یک آدم فاسد و جانی یا کسی که خونش مباح هست را با کسی که مظلومانه خونش ریخته می شود یکی می دانید؟
یک سوال دارم
شما گفتید ضد خدا نیستید
خب آیا قبول دارید مرگ و زندگی در اختیار خدا است؟ یا خیر؟
یا علی(ع)@};-[/]
قرآن کریم در اینجا دستوری در مورد کشتن اطرافیان صادر نکرده بلکه در صدد مذمت مردم زمان پیامبر صلی الله علیه و اله است که در قیاس با امتهای گذشته حاضر به پذیرش فرامین الهی نبودند
این کار را خود ما نیز جهت ترغیب افراد به انجام یک کار انجام می دهیم مثلا می گوییم دیگران فلان کار و فلان کار می کنند اما تو از انجام این کار کوچک امتناع می ورزی؟!!!
1- قران اشاره ای به مفهومی که شما میفرمایید ندارد.در صورتی که آیه بصورت مقابل بود این مفهوم بصورت مستقیم قابل برداشت بود : و لو انا کتبنا علیهم کما کتب علی الذین من قبلهم ان اقتلو انفسکم...
2-پس ابتدائا برداشت شما یک تفسیر هست. در صورتی که تفسیر شما را قبول کنیم باز میرسیم به خانه اول.وجه این قیاس در چیست ؟! در سختی و دشواری یا اطاعت بدون چون و چرا و تفکر؟!
با توجه به سیاق آیات قبل میبینیم که دستور آیات به یک عمل شاق (همچون جنگ یا روزه یا... )نیست.بلکه از اطاعت پذیری در پذیرش حکم دادگاه پیامبر است.پس وجه قیاس در اطاعت پذیری بدون تعقل و تفکر است.
مثال اینکه : من با شما راجع به پیشرفت درسی حرف میزنم.شما نمره پایینی آورده .من میگویم پسر زید از شدت استرس درس خواندن در بیمارستان بستری شده است.اما تو از انجام این کار کوچک امتناع میورزی؟
وجه قیاس در اینجا سلامتی نیست.بلکه تلاش کردن است.(این مثال برای تفسیر شماست نه متن آیه).
اما اینکه چطور به برخی امتهای گذشته فرمان قتل همدیگر داده شده است ربطی به قرآن و شریعت اسلام ندارد و آن مطلب باید در جای خودش و به حسب شریعت مربوطه بررسی شود.
1-در قیاس همواره به احسن حمل میگردد که حسن ثابت شود. قیاس به قبح عقیم است.به زبان ساده ما نمیتوانیم بگوییم : زید قمه میزند.تو چرا سینه نمی زنی؟
2-بنابرین نیاز داریم که ارزش گزاره سنجیده شود.
(همان قدم اول که در پست دوم از کارشناس محترم درخواست کردم که : " گزاره "اقتلوا انفسکم" یک فعل پرمشقت(طبق دیدگاه تفسیر تسنیم) است یا یک امر غیرعقلایی؟! نظرتون رو درباره این گزاره بفرمایید بعد به مراحل دیگر برسیم")
3-مسلمانان معتقد به یک دین واحد هستند(با استناد به آیه " ان الدین عندالله الاسلام").پس در صورت دفاع از حکم این دین باید بتوانند از احکام صادره از دیگر ادیان نیز دفاع کنند(هرچند حکم به پایان رسیده و نقض شده باشد).زیرا قرآن با ذکر آن احکام مهر تایید بر آن زده است.(بدیهی بنظر می رسد.اما اگر نیاز بود بفرمایید تا آیات در تایید اعمال و کردار و شخصیت انبیاء پیشین اضافه گردد).
متشکر و ممنون از بررسی چارچوب مندتان.
منظور شما از عقل چیست؟
عَقْل یا خِرَد یک توانایی است که با آن میتوان به طور خودآگاهانه معنی ها را درک کرد، منطق به کار برد، واقعیتها را سازماندهی کرد یا صحت آنها را بررسی نمود و بر اساس اطلاعات موجود یا اطلاعات جدید، باورها، شیوهها و یا نهادهای اجتماعی را تغییر داد یا توجیه کرد. (ویکی پدیا:عقل)
شما کشته شدن یک آدم فاسد و جانی یا کسی که خونش مباح هست را با کسی که مظلومانه خونش ریخته می شود یکی می دانید؟
خیر.
خب آیا قبول دارید مرگ و زندگی در اختیار خدا است؟ یا خیر؟
اگر نگاه جبری نداشته باشیم.بله قبول دارم.
بر اساس اصل حجیت معنای ظواهر الفاظ ، باید معنای ظاهر یک گزاره یا فکت را در نظر گرفت مگر آن که دلیلی ایجاب کند که از معنای ظاهری عدول کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
ظاهر الفاظ قرآن حجت است، اما کاری که شما دارید انجام میدهید استناد به ظاهر الفاظ نیست، تحریف معنی کلام است.
کار شما شبیه فردی است که نماز نمی خواند، وقتی به او گفتند چرا نماز نمیخوانی گفت: چون خداوند خودش گفت نزدیک نماز نشو!«« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاة»[1] در حالیکه ادامه آیه می فرماید«َ وَ أَنْتُمْ سُكارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون»(در حال مستى به نماز نزديك نشويد، تا بدانيد چه مىگوييد).
علاوه بر اینکه این حکم قرآنی مربوط به زمانی می شود که هنوز حکم قطعی حرمت شراب نازل نشده بود.
لازم نیست از معنی ظاهری آیه عدول کنیم، بلکه باید همه کلمات و عبارتهای پیوسته آیه را ببینیم. شما که از انواع منطق های ارسطویی و منطق جدید صحبت می کنید، بفرمایید این تقطیع و تحریف کلام الهی بر اساس کدام منطق درست است؟!
[/HR][1] - نساء/43.
1- تجزیه یک کلام به مولفه های مستقل به معنای تقطیع کلام نیست.
2- پیوستگی یک شرط همواره برقرار نیست.اگر پیوستگی آیه شرط اساسی باشد محبت بفرمایید و در آیات زیر نیز به شرط پیوستگی اصالت بدهید:
وَقَرْنَ فِي بُيوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا(الأحزاب/33)
و در خانههاي خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زکات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت کنيد؛ خداوند فقط ميخواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور کند و کاملا شما را پاک سازد.
حُرِّمَتْ عَلَيكُمُ الْمَيتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيوْمَ يئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(المائدة/3)
گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک، و حيواناتي که به غير نام خدا ذبح شوند، و حيوانات خفهشده، و به زجر کشته شده، و آنها که بر اثر پرتشدن از بلندي بميرند، و آنها که به ضرب شاخ حيوان ديگري مرده باشند، و باقيمانده صيد حيوان درنده -مگر آنکه (بموقع به آن حيوان برسيد، و) آن را سرببريد- و حيواناتي که روي بتها (يا در برابر آنها) ذبح ميشوند، (همه) بر شما حرام شده است؛ و (همچنين) قسمت کردن گوشت حيوان به وسيله چوبههاي تير مخصوص بخت آزمايي؛ تمام اين اعمال، فسق و گناه است -امروز، کافران از (زوال) آيين شما،مأيوس شدند؛ بنابر اين، از آنها نترسيد! و از (مخالفت) من بترسيد! امروز، دين شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم- اما آنها که در حال گرسنگي، دستشان به غذاي ديگري نرسد، و متمايل به گناه نباشند، (مانعي ندارد که از گوشتهاي ممنوع بخورند؛) خداوند، آمرزنده و مهربان است.
وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يعْمَلُونَ(المائدة/66)
و اگر آنان، تورات و انجيل و آنچه را از سوي پروردگارشان بر آنها نازل شده [= قرآن] برپا دارند، از آسمان و زمين، روزي خواهند خورد؛ جمعي از آنها، معتدل و ميانهرو هستند، ولي بيشترشان اعمال بدي انجام ميدهند.
يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ(المائدة/67)
اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا (به مردم) برسان! و اگر نکني، رسالت او را انجام ندادهاي! خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم، نگاه ميدارد؛ و خداوند، جمعيت کافران (لجوج) را هدايت نميکند.
پس پیوستگی یک شرط همواره برقرار نیست.چه اینکه در این صورت چیزی از دین شیعه باقی نمی ماند!
گارد نگیرید.یکجانبه بررسی نفرمایید و طبق اصول و قواعد منطقی بحث را پیش ببرید.
تجزیه یک کلام به مولفه های مستقل به معنای تقطیع کلام نیست.2- پیوستگی یک شرط همواره برقرار نیست.اگر پیوستگی آیه شرط اساسی باشد محبت بفرمایید و در آیات زیر نیز به شرط پیوستگی اصالت بدهید:
وَقَرْنَ فِي بُيوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا(الأحزاب/33)
و در خانههاي خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زکات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت کنيد؛ خداوند فقط ميخواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور کند و کاملا شما را پاک سازد.
بسم الله الرحمن الرحیم
همانطور که اصل در کلام حجیت ظاهر کلام است مگر اینکه قرینه ای در کار باشد، اصل در جملات پیوستگی و ارتباط آنها است مگر اینکه قرینه ای در کار باشد. به عنوان نمونه به اولین مثال و شاهد شما می پردازم تا نا صحیح بودن استدلال شما آشکار شود.«وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى في بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطيفاً خَبيراً»[1]
(و در خانه هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد؛ خداوند فقط مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد. آنچه را در خانههاى شما از آيات خداوند و حكمت و دانش خوانده مىشود ياد كنيد؛ خداوند لطيف و خبير است).
اگر گفته شود چون ابتدای آیه 33 و آیه34 در مورد زنان پیامبر مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) است، بنابراین همه جملات ما بین آن نیز مربوط به زنان پیامبر خواهد بود، این ادعا کاملا بی اساس و باطل است. ضمایر جمع مونث در قبل و بعد از بخش مربوط به تطهیر، و وجود ضمایر جمع مذکر در این بخش از آیه به وضوح بیانگر تفاوت میان مخاطبین این دو بخش است. این تغییر ضمیر از جمع مونث به جمع مذکر قرینه آشکاری بر عدم ارتباط میان دو جمله می باشد.
اما آیا این مورد و موارد مشابه دیگری که قرائن واضح و آشکاری بر عدم ارتباط میان دو جمله وجود دارد، دلیل می شود که بتوانیم در همه جای قرآن، بدون وجود قرینه، عبارات یک جمله را از هم جدا کنیم و به دلخواه خودمان قرآن را تفسیر به رأی کنیم؟!
[/HR][1] -احزاب/33-34.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
نقل قول نوشته اصلی توسط رستگاران نمایش پست ها
منظور شما از عقل چیست؟
عَقْل یا خِرَد یک توانایی است که با آن میتوان به طور خودآگاهانه معنی ها را درک کرد، منطق به کار برد، واقعیتها را سازماندهی کرد یا صحت آنها را بررسی نمود و بر اساس اطلاعات موجود یا اطلاعات جدید، باورها، شیوهها و یا نهادهای اجتماعی را تغییر داد یا توجیه کرد. (ویکی پدیا:عقل)نقل قول نوشته اصلی توسط رستگاران نمایش پست ها
شما کشته شدن یک آدم فاسد و جانی یا کسی که خونش مباح هست را با کسی که مظلومانه خونش ریخته می شود یکی می دانید؟
خیر.نقل قول نوشته اصلی توسط رستگاران نمایش پست ها
خب آیا قبول دارید مرگ و زندگی در اختیار خدا است؟ یا خیر؟
اگر نگاه جبری نداشته باشیم.بله قبول دارم.
خب وقتی قتل پدر و مادر و همسایه به یک دلیل عقلی باشد دیگر خلاف عقل و صحت نیست
چون عقل می گوید اگر پدر و مادرو همسایه خطایی کردند باید تاوان خطا را بدهند
و از انجا که مرگ و زندگی در اختیار خدا است و خدا به عنوان صاحب اختیار عالم حق دارد قوانین را بیان کند و حکم کند پس اگر عملی از پدر و مادر و همسایه سر زد که حکم خدا قتل است قتل یک دلیل عقلی پیدا می کند و بی دلیل نخواهد بود
وقتی حکم قتل داده می شود یعنی دستور خدا و و دستور خدا رو عقل سلیم تایید می کند.
اما بگذارید برگردیم به آیه مورد بحث
سلامووقت همگی بخیر .
در سوره نساه آیه 66 داریموَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيرًا لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا(النساء/66)
اگر (همانند بعضي از امتهاي پيشين،) به آنان دستور ميداديم: «يکديگر را به قتل برسانيد»، و يا: «از وطن و خانه خود، بيرون رويد»، تنها عده کمي از آنها عمل ميکردند! و اگر اندرزهايي را که به آنان داده ميشد انجام ميدادند، براي آنها بهتر بود؛ و موجب تقويت ايمان آنها ميشد.
.
بنظرتون آیه ای صریح تر از این نیاز هست تا مطمئن بشیم بین عقلی که به ما میگه پدر و ومادر و خواهر و برادر و همسایه را نباید بکشیم و اینکه خدا ابراز تاسف میکنه که اگه همچنین دستوری داده میشد مسلمانان اجرا نمی کردن تضاد وجود نداره؟!
در ابتدای آیه از امت های گذشته سخن گفته شده
یک دیگر را به قتل برسانید
از وطن و خانه خود بیرون روید
عده ی کمی عمل می کردند
و شرط تقویت ایمان به انجام اندز ها است.
در مورد امت های پیشین که حکم داده شد که هم دیگر رو بکشند در مورد بنی اسرائیل در قرآن صحبت شده
وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ54 بقرهو زمانى را که موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! شما با انتخاب گوساله (براى پرستش) به خود ستم کردید; توبه کنید; و به سوى آفریننده خود بازگردید; و خود را [= یکدیگر را ]به قتل برسانید; این کار، براى شما در پیشگاه آفریدگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذیرفت; زیرا اوست توبه پذیر مهربان. 54
(بر گرفته از سایت آیت الله مکارم شیرازی)
می بینید در گذشته حکم کشتن یک دیگر صادر شده
حال چرا عده کمی عمل می کردند
باید این بررسی شود بنظر شما چرا عمل نمی کردند؟
یا علی(ع)@};-
[="Tahoma"][="Navy"]قران اشاره ای به مفهومی که شما میفرمایید ندارد.در صورتی که آیه بصورت مقابل بود این مفهوم بصورت مستقیم قابل برداشت بود : و لو انا کتبنا علیهم کما کتب علی الذین من قبلهم ان اقتلو انفسکم...
سلام
اگر ادبیات عرب خوانده اید باید بدانید که حرف شرط لو ، شرط ممتنع است یعنی اینکه ما چنین حکمی را هیچگاه برای شما (امت اسلام ) صادر نکرده ایم.
س ابتدائا برداشت شما یک تفسیر هست. در صورتی که تفسیر شما را قبول کنیم باز میرسیم به خانه اول.وجه این قیاس در چیست ؟! در سختی و دشواری یا اطاعت بدون چون و چرا و تفکر؟!
وقتی شرط منتفی باشد مشروط هم منتفی است
با توجه به سیاق آیات قبل میبینیم که دستور آیات به یک عمل شاق (همچون جنگ یا روزه یا... )نیست.بلکه از اطاعت پذیری در پذیرش حکم دادگاه پیامبر است.پس وجه قیاس در اطاعت پذیری بدون تعقل و تفکر است.
اطاعت و فرمانبری محض ملازمه ای با اطاعت پذیری بدون تفکر و تعقل ندارد بلکه می تواند بر اساس درک حقانیت فرمان هم باشد و از آنجا که فرمان دهنده اینجا خدا و رسول اوست وجه دوم درست است
مثال اینکه : من با شما راجع به پیشرفت درسی حرف میزنم.شما نمره پایینی آورده .من میگویم پسر زید از شدت استرس درس خواندن در بیمارستان بستری شده است.اما تو از انجام این کار کوچک امتناع میورزی؟
وجه قیاس در اینجا سلامتی نیست.بلکه تلاش کردن است.(این مثال برای تفسیر شماست نه متن آیه).
وجه قیاس میزان فرمانبری است یعنی ما به امتهای گذشته چنان فرمانهای سختی دادیم اطاعت کردند اما شما از پذیرش فرمانهای آسان هم ابا می کنید؟
در قیاس همواره به احسن حمل میگردد که حسن ثابت شود. قیاس به قبح عقیم است.به زبان ساده ما نمیتوانیم بگوییم : زید قمه میزند.تو چرا سینه نمی زنی؟
این نظر شماست که فرمان به قتل همدیگر، اقبح است. بلکه در فرهنگ دینی هرچه فرمانبری سخت تر باشد ارزشمندتر است "افضل الاعمال احمزها"
شما اصلا به این مساله توجه ندارید که فرمان دهنده ، خداوند متعال از طریق پیامبر خویش است و مومنان به حقانیت رسول و دعوت او پس از اثبات حقانیتش شک ندارند. بله شما می توانید در نبوت موسی و محمد علیهما السلام تشکیک کنید اما در لزوم فرمانبری بعد از اثبات حقانیت نمی توانید تشکیک کنید. اگر قرار باشد عقول مردم قادر به تعیین صحت و سقم فرامین الهی باشد ارسال نبی لغو است چرا که با چنین قدرتی، ارسال رسول دیگر معنا ندارد.
(همان قدم اول که در پست دوم از کارشناس محترم درخواست کردم که : " گزاره "اقتلوا انفسکم" یک فعل پرمشقت(طبق دیدگاه تفسیر تسنیم) است یا یک امر غیرعقلایی؟! نظرتون رو درباره این گزاره بفرمایید بعد به مراحل دیگر برسیم")
اقتلوا انفسکم در صورتی که از سوی پیامبر بر حق الهی باشد در هر زمان و برای هر امتی لازم است الا اینکه این فرمان برای امت اسلام صادرنشده چون موجب آن تحقق نیافته است. در مورد ارزش گذاری در آخر نظرم را می گویم.
مسلمانان معتقد به یک دین واحد هستند(با استناد به آیه " ان الدین عندالله الاسلام").پس در صورت دفاع از حکم این دین باید بتوانند از احکام صادره از دیگر ادیان نیز دفاع کنند(هرچند حکم به پایان رسیده و نقض شده باشد).زیرا قرآن با ذکر آن احکام مهر تایید بر آن زده است.(بدیهی بنظر می رسد.اما اگر نیاز بود بفرمایید تا آیات در تایید اعمال و کردار و شخصیت انبیاء پیشین اضافه گردد).
معنای یکسان بودن ادیان وجود اشتراک در اصول عقیدتی و عملی است نه در جزئیات که اگر در جزئیات هم یکسانی بود معنایی برای تفاوت شرایع متصور نبود. این مورد هم از فروع مستحدثه امت موسی ع بوده است که به دلیل خاص خود واجب شده است. لذا دلیلی ندارد در مورد آن در امت اسلام سخن بگوییم درحالیکه علت موجبه آن در این امت واقع نشده است.
و آخر اینکه شما از جرم بزرگ امت موسی ع غافل شدید. کار امت موسی ع یک ارتداد آشکار عملی همگانی بود. لذا صدور چنین حکمی از سوی خدای متعال برای زدودن آثار آن جای تعجب نیست کما اینکه می توانست در حکمی سخت تر همه آنها را بکشد اما یک درجه تخفیف داد. البته برای ما که از آثار اعمال خبر نداریم و حیات مادی را اصل می گیریم و مقتضیات مدیریت جمعی الهی را نادیده می گیریم شاید ارتداد اکثریت یک امت امر قابل قبولی باشد اما این چنین رویگردانی شدیدی بعد از مشاهده آیات متعدد، چیزی جز یک خیانت بزرگ محسوب نمی شود. در عموم فرهنگها هم با خائنان رفتاری خشونت بار می شود. اگر این مساله خلاف عقلانیت بود همگانی نبود. خیانت به آرمانهای یک ملت و امت خیانت به اصول و پایه های آن و متزلزل ساختن آن است پس برخورد شدید به لحاظ مدیریت جمعی لازم استو این کاری است که همه عقلای بشر در جوامع خود انجام می دهند. لذا شکی در عقلانیت آن در امت نوپایی که به یگانگی خدا و رویگردانی از بتها گراییده وجود ندارد. بله اگر با معیار احساس بسنجیم سخت است اما در هیچ جامعه ای احساس پایه قوانین و مقررات نیست.
یا هادی[/]
بسم الله الرحمن الرحیم
همانطور که اصل در کلام حجیت ظاهر کلام است مگر اینکه قرینه ای در کار باشد، اصل در جملات پیوستگی و ارتباط آنها است مگر اینکه قرینه ای در کار باشد. به عنوان نمونه به اولین مثال و شاهد شما می پردازم تا نا صحیح بودن استدلال شما آشکار شود.«وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى في بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطيفاً خَبيراً»[1](و در خانه هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد؛ خداوند فقط مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد. آنچه را در خانههاى شما از آيات خداوند و حكمت و دانش خوانده مىشود ياد كنيد؛ خداوند لطيف و خبير است).
اگر گفته شود چون ابتدای آیه 33 و آیه34 در مورد زنان پیامبر مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) است، بنابراین همه جملات ما بین آن نیز مربوط به زنان پیامبر خواهد بود، این ادعا کاملا بی اساس و باطل است. ضمایر جمع مونث در قبل و بعد از بخش مربوط به تطهیر، و وجود ضمایر جمع مذکر در این بخش از آیه به وضوح بیانگر تفاوت میان مخاطبین این دو بخش است. این تغییر ضمیر از جمع مونث به جمع مذکر قرینه آشکاری بر عدم ارتباط میان دو جمله می باشد.
اما آیا این مورد و موارد مشابه دیگری که قرائن واضح و آشکاری بر عدم ارتباط میان دو جمله وجود دارد، دلیل می شود که بتوانیم در همه جای قرآن، بدون وجود قرینه، عبارات یک جمله را از هم جدا کنیم و به دلخواه خودمان قرآن را تفسیر به رأی کنیم؟!
[/HR][1] -احزاب/33-34.
مجددا عرض میکنم.تجزیه یک کلام به مولفه های مستقل به معنای تقطیع کلام نیست.و بنده تقطیعی انجام ندادم.
قصد ندارم موضوع تاپیک از بحث خاج شود.اما جهت اطلاع اینکه :
إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً : هر دو ضمیر "کم" به "اهل البیت" برمی گردد.
کلمه اهل بیت یک کلمه مذکر بوده و از ضمیر مذکر برای آن استفاده می شود.همانند مثال های زیر.
وَحَرَّمْنَا عَلَيهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيتٍ يكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ نَاصِحُونَ(القصص/12)
ما همه زنان شيرده را از پيش بر او حرام کرديم (تا تنها به آغوش مادر بازگردد)؛ و خواهرش (که بيتابي مأموران را براي پيدا کردن دايه مشاهده کرد) گفت: «آيا شما را به خانوادهاي راهنمايي کنم که ميتوانند اين نوزاد را براي شما کفالت کنند و خيرخواه او باشند؟!»
قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيكُمْ أَهْلَ الْبَيتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ(هود/73)
گفتند: «آيا از فرمان خدا تعجب ميکني؟! اين رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است؛ چرا که او ستوده و والا است!»
پس لطفا به این مستدلات بی پایه (که البته زمانی علم محسوب میشدند!) تکیه نفرمایید.بنده در این تاپیک قصد ندارم بنیان های تشیع شیعه را زیر سوال ببرم.
لضفا به اصول پذیرفته شده منطقی و علمی احترام بگذارید و درصدد نفی آن اصول نباشد.لیکن با استفاده از همان مجموعه اصول پاسخگوی باشید تا به یک تفاهم مشترک برسیم.
خب وقتی قتل پدر و مادر و همسایه به یک دلیل عقلی باشد دیگر خلاف عقل و صحت نیستچون عقل می گوید اگر پدر و مادرو همسایه خطایی کردند باید تاوان خطا را بدهند
و از انجا که مرگ و زندگی در اختیار خدا است و خدا به عنوان صاحب اختیار عالم حق دارد قوانین را بیان کند و حکم کند پس اگر عملی از پدر و مادر و همسایه سر زد که حکم خدا قتل است قتل یک دلیل عقلی پیدا می کند و بی دلیل نخواهد بود
وقتی حکم قتل داده می شود یعنی دستور خدا و و دستور خدا رو عقل سلیم تایید می کند.
این دیدگاه ، دیدگاه رایج در حکومت اسلامی عراق و شام یا همان داعش میباشد.ابتدائا من مجددا تکرار میکنم :از دیدگاه منطق عقلی و اسلامی "اقتلوا" هیچگاه جایز شمرده نشده.موضوع سوال ما علت صدور این حکم نسیت.چرا که اساسا حمکی صادر نشده(هرچند در مرحله بعدی نیاز داریم که به بررسی چرایی صدور این حکم در زمان موسی و همچنین مخالفت بعدی قرآن نسبت به این عمل بپردازیم ).
بلکه موضوع سوال اینست که چرا از نظر قرآن اجرای یک عمل غیر عقلایی مبنای این قیاس بوده و چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).
پس امیدواریم که خلط مبحث صورت نگیرد.
حال به بررسی گزاره های شما بپردازیم.
در این موضوع شکی نیستکه فرد خاطی باید تاوان بدهد.اما 1-حکم قتل باید به اثبات برسد.یعنی یا تشکیل یک دادگاه صالح و بررسی ادله حکم قتل محرز گردد. 2-حاکم موظف به اجرای احکام است.
بر فرض مثال در صورتی که حکم قتلی صادر میشود حتی بعد از صدور نیز فرد شاکی نمیتواند به قتل اقدام کند و حکم توسط شارع اجرا میگردد.
این موضوع نه تنها در اسلام بلکه در سایر مکاتب و جوامع بعنوان یک اصل عقلی مقبول اجرا میگردد.
اما اگر بخواهیم بدون استدلال محکمه پسند دست به قتل بزنیم همانند حکومت اسلامی شام و عراق به حکم خداوند میتوان هزاران نفر را کشت و مدعی شد : خدا گفته! و این یعنی آنارشیسم.
مشکل اینجاست که "اقتلوا انفسکم"یک کشتار درون جمعی است.یعنی نه تشکیل دادگاه و نه اجرای حکم توسط مجری قانون.
مشکل اینجاست که "اقتلوا انفسکم"یک کشتار درون جمعی است.یعنی نه تشکیل دادگاه و نه اجرای حکم توسط مجری قانون.
سلام
اگر "اقتلوا انفسکم" را به این معنا بگیریم: بکشید یکدیگر را
می دانیم که تنبیه و مجازات افراد خاطی امری ست اجتناب ناپذیر، و دراین صورت این سؤال ، جوابش آسان است
مجازاتِ کسی که قاتل است چیست ؟ قصاص
مجازات کسیکه دزدی کرده چیست ؟ در اسلام ، قطع ید
خداوند قانون تنبیه و مجازات را برای بشر قرار داده است و توع مجازاتی که از طرف انسان برای انسانی دیگر تعیین میشود
نیزمشخص شده همانگونه که مجازات الهی برای بندگان در زمان گذشته و حضور پیامبران الهی نیز در آیاتِ عذاب بیان گردیده است .
یکی از وظایف پیامبری انذار و هشدار به بندگان خاطی بوده است . به طوری که اگر گناهی غیرقابل بخشش انجام میدادند
این اختیار را داشتند که خاطیان را از عذابِ الهی آگاه کرده و آنها را نفرین هم کنند و این اتمام حجّتی بود برای بشر که دست از
مخالفت با فرامین الهی و پیامبران بردارند.
همونطور که می دانید پیامبری که قومش را نفرین و لعن نفرمود پیامبر گرامی اسلام حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم بودند
که خداوند ایشان را رحمة للعالمین لقب دادند .
حال با توجّه به این واقعیّات و به حکم عقل به آسانی می توان این آیه را فهمید .
مجازاتِ دنیوی بهتر است از مجازاتِ اخروی .
...
و اگر "اقتلوا انفسکم" را اینگونه معنا کنیم : بکشید نفسهایتان را
مطلب دیگر به معنی هوای نفس می تواند باشد چون تقویتِ ایمان نیز به کار برده شده میتوان به این نتیجه رسید که در برابر
فرمان پیامبر بر هوای نفس غلبه کرده و فرمانِ ایشان را بپذیرید .
ومنظور از کشتن نفسهایتان همان همسر و مال و فرزند وخویشان می تواند باشد که انسان به آنها گرایش نفسانی دارد
و اگر ازتعلّقات به اینها دست برداشته و به خاطرِ آنها خود را در ورطۀ گناه و تجاوز از فرامین الهی قرار ندهد و به هنگام تکلیف
با چشم بستن بر روی این لذّتها ، هجرت کند ، باعث تقویت ایمان می شود و برایش بهتر است .
عقلِ سلیم این را هم می پذیرد .
ابتدا مایلم از برخورد چارچوب مندتان با مساله تقدیر کنم.چارچوب یکسان تفکر (منطق) باعث میشود اشکال فقط در محمول و موضوع باشد .نه اینکه بعد از ساعت ها جدال و بحث در نهایت به صلوات و لبخند ختم شود!
حرف شرط لو ، شرط ممتنع است یعنی اینکه ما چنین حکمی را هیچگاه برای شما (امت اسلام ) صادر نکرده ایم.
وقتی شرط منتفی باشد مشروط هم منتفی است
مجددا تکرار میکنم :از دیدگاه منطق عقلی و اسلامی "اقتلوا" هیچگاه جایز شمرده نشده.موضوع سوال ما علت صدور این حکم نسیت.چرا که اساسا حمکی صادر نشده(هرچند در مرحله بعدی نیاز داریم که به بررسی چرایی صدور این حکم در زمان موسی و همچنین مخالفت بعدی قرآن نسبت به این عمل بپردازیم ).
بلکه موضوع سوال اینست که چرا از نظر قرآن اجرای یک عمل غیر عقلایی مبنای این قیاس بوده و چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).
پس امیدواریم که خلط مبحث صورت نگیرد.
اطاعت و فرمانبری محض ملازمه ای با اطاعت پذیری بدون تفکر و تعقل ندارد بلکه می تواند بر اساس درک حقانیت فرمان هم باشد و از آنجا که فرمان دهنده اینجا خدا و رسول اوست وجه دوم درست است
بله.در هر نظام مبتنی بر آکسیوم (همانند اسلام) احکامی وجود دارند که عقل نمیتواند درباره درستی یا نادرستی آنها قضاوتی داشته باشد. نماز،روزه،حج،خمس و....
هرچند بسیاری از گزاره هایی که ما از آن بعنوان اثبات نام می بریم در حقیقت فاقد اثبات هستند(رج؛ کارل پویر: اصل ابطال پذیری).
اما احکامی هستند که توسط عقل قابل رد اند.عناوینی همچون ظلم،فقر،هرج و مرج(از کلمه "بی نظمی" استفاده نمیکنم.اما در سطح خرد میتوان از این تعبیر نیز میتوان بعنوان هم ارز استفاده کرد) و مصادیقی همچون : دروغ،آدم خواری،رشوه، و...
از جمله احکامی که توسط مرجعیت عقل قابل رد است کشتار دست جمعی هم نوع 1-بدون دلیل مختصه یا عامه 2-بدون اجرا از روند صحیح است.
دلیل مختصه یا عامه دلیلی است که بموجب آن حکم ثابت گردد(نه به استناد گوینده.بل به استناد عقل) .مثال اینکه: حکمی در دیوان عالی کشور صادر گردد.بنده از شما طلب دلیل کنم و شما بفرمایید : حکم دیوان عدالت اداری است.حکم بالاترین مرجع قضایی کشور!
روند صحیح اجرا نیز بسیار با اهمیت است.مثال اینکه اگر یک فرد بدون تخصص پزشکی دست به اقدامی درمانی بزند که از قضا نتیجه بخش هم باشد بازهم بهیچوجه حق طبابت نخواهد داشت.
یا حکمی در دادگاه صادر شود و فردی باید اعدام شود.کسی(مثلا شاکی) نمی تواند به زندان مراجعه کرده و شخص را بکشد.
پس روند اجرا (حتی در صورتی که دلیل حکم اتقان شود) بسیار مهم و تعیین کننده بوده و باید به تایید عقل برسد.
خلاصه اینکه این فعل به مصداق عقل بخاطر 1-بدون دلیل مختصه یا عامه 2-بدون اجرا از روند صحیح محکوم بوده و رد است.
فرموده اید :اطاعت و فرمانبری محض ملازمه ای با اطاعت پذیری بدون تفکر و تعقل ندارد
این جمله تا آیه قبل قابل قبول بود.اما در این آیه که خدا از یک امر غیرعقلایی بعنوان یک عمل صالح نام میبرد این جمله شما نقض میگردد(مغایرت عمل با عقل بصورت آنچه در بالا گذشت).چرا که وجه بیان این آیه اینست که نه تنها اطاعت پذیری محض لازم است و باید از مرز عقل(اموری که عقل راجع به آنها نمی تواند اظهار نظر کند) رد شد ؛ بلکه اگر این اطاعت پذیری از مرز عقل نیر رد شد و حتی توسط عقل رد گردید بازهم لازم الاجرا است.
وجه قیاس میزان فرمانبری است یعنی ما به امتهای گذشته چنان فرمانهای سختی دادیم اطاعت کردند اما شما از پذیرش فرمانهای آسان هم ابا می کنید؟
در تجزیه و تحلیل دقت بیشتری بفرمایید.
فرمانبری حکم قیاس است نه وجه آن.حال بررسی ما را به این نقطه رساند که وجه آن در فرمانبری بدون تعقل است نه فرمانبری فرمانهای سخت.(اثبات این گزاره در پست قبلی گذشت.)
و مشکل اینجاست که با این قیاس میزان فرمانبری از نقطه شکست عقل نیز رد شده است.بطوری که در بالا گذشت.
این نظر شماست که فرمان به قتل همدیگر، اقبح است. بلکه در فرهنگ دینی هرچه فرمانبری سخت تر باشد ارزشمندتر است "افضل الاعمال احمزها"
1- دلایل ذمت این فعل توسط عقل در بالا ذکر شد.این یک نظر شخصی نیست.یک برهان عقلی است.
2-به این نتیجه رسیده ایم که وجه قیاس سختی و دشواری فرمان نبوده.هر چند فعل سختی و دشواری نیز داشته.اما مشخصا در این آیه با توجه به سیاق آیات قبل وجه قیاس این جنبه فعل نیست.(اثبات در پست قبلی)
شما اصلا به این مساله توجه ندارید که فرمان دهنده ، خداوند متعال از طریق پیامبر خویش است و مومنان به حقانیت رسول و دعوت او پس از اثبات حقانیتش شک ندارند. بله شما می توانید در نبوت موسی و محمد علیهما السلام تشکیک کنید اما در لزوم فرمانبری بعد از اثبات حقانیت نمی توانید تشکیک کنید. اگر قرار باشد عقول مردم قادر به تعیین صحت و سقم فرامین الهی باشد ارسال نبی لغو است چرا که با چنین قدرتی، ارسال رسول دیگر معنا ندارد.
شیعه معتقد به همخوانی دین با عقل است.و همواره مدعی حجیت عقل(حجت درونی).لازمه بررسی منطقی هر موضوعی بررسی ابژکتیو آن است.یعنی از محدوه ادعاهای آن مساله خارج شده و از بیرون به آن نگاه میکنیم.
اینجا صحبت از اطاعت یا عدم اطاعت چنین حکمی توسط یک مسلمان نیست.کاتتکس اینجاست که آیا چنین موضوعی مطابق با عقل است یا نه.
فرموده اید : "اگر قرار باشد عقول مردم قادر به تعیین صحت و سقم فرامین الهی باشد ارسال نبی لغو است چرا که با چنین قدرتی، ارسال رسول دیگر معنا ندارد"
رجوع کنید به ابتدای همین پست.اگر غامض بود بفرمایید در پست بعدی توضیح بیشتری بدهم.
اما خلاصه اینکه تعیین صحت و سقم برخی از امور توسط عقل امکان پذیر نیست.و اینجاست که باید با ارسال یک رسول مردم را از وجود آن قوانین آکاه کرد.اما زمانی که به نقطه شکست عقل میرسیم باید یکی از این دو مسیر را انتخاب کنیم:
1- دین در تضاد با عقل نیست.
2- دین در تضاد با عقل است.
تکرار میکنم : تقاوت یا عدم تطابق یک امر است و تضاد امری دیگر.
معنای یکسان بودن ادیان وجود اشتراک در اصول عقیدتی و عملی است نه در جزئیات که اگر در جزئیات هم یکسانی بود معنایی برای تفاوت شرایع متصور نبود. این مورد هم از فروع مستحدثه امت موسی ع بوده است که به دلیل خاص خود واجب شده است. لذا دلیلی ندارد در مورد آن در امت اسلام سخن بگوییم درحالیکه علت موجبه آن در این امت واقع نشده است.
بنده نیز با ابن معنا موافقم.البته این را باید از قرآن پرسید!
چرا که قرآن با تمثیل این رخداد در امت اسلام از آن سخن به میان آورد است.
و گزاره های فوق در صورتی معتبرند که تفسیر شما را قبول کنیم.چرا که همانطور که گقتم این معنا در خود آیه موجود نیست(معنای مقایسه). و این یک تفسیر است.
... جرم بزرگ امت موسی ع .... یک ارتداد آشکار عملی همگانی....لذا صدور چنین حکمی از سوی خدای متعال برای زدودن آثار آن جای تعجب نیست
می توانست ... همه آنها را بکشد..... اما یک درجه تخفیف داد..... از آثار اعمال خبر نداریم ...حیات مادی را اصل می گیریم... مقتضیات مدیریت جمعی الهی را نادیده می گیریم ... ارتداد اکثریت یک امت امر قابل قبولی باشد(!!! احتمالا منظورتان این بوده که : ...امر قابل قبولی نباشد .....) اما ... رویگردانی شدیدی بعد از مشاهده آیات متعدد....یک خیانت بزرگ .... در عموم فرهنگها هم با خائنان رفتاری خشونت بار می شود. اگر این مساله خلاف عقلانیت بود همگانی نبود. خیانت به آرمانهای یک ملت و امت خیانت به اصول و پایه های آن و متزلزل ساختن آن است پس برخورد شدید به لحاظ مدیریت جمعی لازم استو این کاری است که همه عقلای بشر در جوامع خود انجام می دهند. لذا شکی در عقلانیت آن در امت نوپایی که به یگانگی خدا و رویگردانی از بتها گراییده وجود ندارد. بله اگر با معیار احساس بسنجیم سخت است اما در هیچ جامعه ای احساس پایه قوانین و مقررات نیست.
یا هادی
جرم=خیانت=ارتداد
اما یک درجه تخفیف داد
در عموم فرهنگها هم با خائنان رفتاری خشونت بار می شود.
این عمل همانطور که ذکر شد از دو ناحیه مخدوش است.
1-بدون دلیل مختصه یا عامه حکم
2-بدون اجرای حکم از روند صحیح
تمامی حکومت های انبیا بعد از مدتی به ارتداد گراییده اند.آیا این حکم راجع به آنها صادق است؟ آیا همین حکم را میتوان در رنسانس برای یک قاره ای که از مسیحیت بکفر گرویدند اجرا کرد؟!(لطفا مطالب ابتدای همین پست را بدقت بخواند.)
فرموده اید "خداوند یک درجه تخفیف داد" .سوال اینجاست که اگر نمیداد کسی باقی مانده بود که بخواهد پرستشی کند و دینی مقبول افتد؟!!!
فرموده اید "در عموم فرهنگها هم با خائنان رفتاری خشونت بار می شود." رفتار خشونت بار از جمله مصادیقی هست که عقل آنرا نمی پذیرد.چه اینکه این عمل رخ دهد یا نه.اگر هر عملی که به کرات رخ دهد عقلایی بود که دیگر امر غیرعقلایی تهی از معنی میگردید.ضمن اینکه شما بجز موردی که قرآن آنرا ذکر کرده مورد دیگری از خودکشی جمعی در طول تاریخ سراغ دارید؟!
لطفا مطالبی که ذکر می شود بدقت و با سعه صد مطالعه بفرمایید که تکرار مکررات نشود.بنده شخصا پیام های شما دوستان را چندین بار میخوانم تا یک روند منطقی در بحث ادامه پیدا کند.
متشکر از ارزشی که برای بحث قایل هستید.
بلکه موضوع سوال اینست که چرا از نظر قرآن اجرای یک عمل غیر عقلایی مبنای این قیاس بوده و چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).
پس امیدواریم که خلط مبحث صورت نگیرد.
سلام
امّا اینجا خلط بحث صورت گرفته
آنچه شما به عنوان کشتار جمعی و تسلیم در برابرِ آن سخن می گوئید از طرف خداوند متعال است برای مجازاتِ انسانهای گنهکار .
در زمان ما که پیامبری حضور ندارد و اماممان هم غایب از نظر است به نحوی این انذار و هشدار صورت می گیرد .
به نظر شما زلزله و سیل و از این دست بلاها ، که به یکباره عدّای از مردم از بین می روند دست بشر است یا خداوند متعال ؟
همانگونه که حکم عقل ایجاب می کند این امورِ طبیعی را بپذیریم در هر زمانی باید در برابر فرمان الهی سر تعظیم فرود آوریم .
امّا در کدام آیه خوانده اید که با یک بمب اتمی می توانید مخالفینِ خود را به یکباره از بین ببرید به طوری که آثارِ نابودی تا پنجاه
سال بعد نیز مشاهده شود؟
می دانیم که تنبیه و مجازات افراد خاطی امری ست اجتناب ناپذیر، و دراین صورت این سؤال ، جوابش آسان است
مجازاتِ کسی که قاتل است چیست ؟ قصاص
مجازات کسیکه دزدی کرده چیست ؟ در اسلام ، قطع ید
خداوند قانون تنبیه و مجازات را برای بشر قرار داده است و توع مجازاتی که از طرف انسان برای انسانی دیگر تعیین میشود
نیزمشخص شده همانگونه که مجازات الهی برای بندگان در آیاتِ عذاب بیان گردیده است .
یکی از وظایف پیامبری انذار و هشدار به بندگان خاطی بوده است . به طوری که اگر گناهی غیرقابل بخشش انجام میدادند
این اختیار را داشتند که خاطیان را لعن و نفرین کرده و آنها را از عذابِ الهی آگاه کنند و این اتمام حجّتی بود برای بشر که دست از مخالفت با فرامین الهی و پیامبران بردارند.
همونطور که می دانید پیامبری که قومش را نفرین و لعن نفرمود پیامبر گرامی اسلام حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم بودند
که خداوند ایشان را رحمة للعالمین لقب دادند .
حال با توجّه به این واقعیّات و به حکم عقل به آسانی می توان این آیه را فهمید .
مجازاتِ دنیوی بهتر است از مجازاتِ اخروی .
نگاه ابژه-سوژه لازمه هر بررسی منطقی و عقلانی است.
شما اگر از روی زمین بلند نشوید یا نگاه و افقتان(Inside) را بلند نکنید هیچگاه متوجه نخواهید شد که زمین گرد است.پس باید خارج ار چارچوب های یک موضوع به بررسی ارزش منطقی گزاره آن پرداخت.
ضمن اینکه موضوع مان این نیست که : مجازاتِ دنیوی بهتر است از مجازاتِ اخروی . گیریم که این گزاره صحیحی باشد. موضوع اینجاست که خداوند مجازات را اطاعت از یک امر غیر عقلایی قرار داده.(بخوانید : خداوند قیاس به مجازاتی در تضاد با عقل نموده است.)
خواهشمندم در توجه به مفاهیم دقت بیشتری بخرج دهید.پست قبلی توضیح مجددی نسبت به سوال و کانتکس موضوع بود.آنرا هم عمیقا مطالعه بفرمایید.
و اگر "اقتلوا انفسکم" را اینگونه معنا کنیم : بکشید نفسهایتان را
مطلب دیگر به معنی هوای نفس می تواند باشد چون تقویتِ ایمان نیز به کار برده شده میتوان به این نتیجه رسید که در برابر
فرمان پیامبر بر هوای نفس غلبه کرده و فرمانِ ایشان را بپذیرید .
ومنظور از کشتن نفسهایتان همان همسر و مال و فرزند وخویشان می تواند باشد که انسان به آنها گرایش نفسانی دارد و اگر ازتعلّقات به اینها دست برداشته و به خاطرِ آنها خود را در ورطۀ گناه و تجاوز از فرامین الهی قرار ندهد و به هنگام تکلیف با چشم بستن بر روی این لذّتها ، هجرت کند ، باعث تقویت ایمان می شود و برایش بهتر است .
عقل هم این را می پذیرد .
بنا بر اصول هرمونتیک این یک برداشت فرا اثر هست.چه اینکه نه قرابت معنایی و نه لفظی و نه سیاق آیات منجر به چنین برداشتی خواهد شد.
بعبارت ساده تر تفسیر به رای.
همچنین هیچ یک از کتب تفاسیر اصلی (از تسنیم و المیزان تا برهان که تفسیری روایی است) حاضر به پذیرش این تفسیر (به دلایلی که ذکر شد) نشده اند.
آنچه شما به عنوان کشتار جمعی و تسلیم در برابرِ آن سخن می گوئید از طرف خداوند متعال است برای مجازاتِ انسانهای گنهکار .در زمان ما که پیامبری حضور ندارد و اماممان هم غایب از نظر است به نحوی این انذار و هشدار صورت می گیرد .
به نظر شما زلزله و سیل و از این دست بلاها ، که به یکباره عدّای از مردم از بین می روند دست بشر است یا خداوند متعال ؟
همانگونه که حکم عقل ایجاب می کند این امورِ طبیعی را بپذیریم در هر زمانی باید در برابر فرمان الهی سر تعظیم فرود آوریم .
بنده مستدلم به اینکه حوادث طبیعی نشانه ای (بخوانید آیه ای )فراتر نشانه ای (آیه ای) که در خروس میبینیم نیست.
تمام طبیعت نشانه و آیه الهی است .
اما اینکه ما حوادث طبیعی را نشانه های خشم و غضب الهی بدانیم یا انذاری فراتر از انذار آیه ای (همچون خروس) مورد قبول نیست.
برای اثبات تجربی آن کافیست سری به گوگل مپ بزنید و نگاهی مقایسه ای به رنگ (شهرهای تهران یا مشهد و یا حتی مازندران) و یا بطور کلی خاور میانه . و رنگ منطقه ای (مثلا شهری همچون پاریس یا ونیز) داشته باشید. تا متوجه حاصل خیزی ؛ وفور فروان باران و .... درشهری پرفسادی همچون ونیز در مقایسه با شهری مقدس همچون مشهد یا قم باشید.
همچنین میزان متوسط زلزله در فرانسه یا سایر کشور های اروپایی با میزان متوسط زلزله ماهیانه فلات ایران را مقایسه بفرمایید تا حجتی بر این مدعا باقی نماند.
خواهشمندم این بحث را ادمه ندهید .خارج از موضوع تاپیک بوده و موجب انحراف بحث به سایر مشکلات موجود در دین می گردد.
امّا در کدام آیه خوانده اید که با یک بمب اتمی می توانید مخالفینِ خود را به یکباره از بین ببرید به طوری که آثارِ نابودی تا پنجاهسال بعد نیز مشاهده شود؟
بنده دولتمرد آمریکا نیستم.وکیل مدافع کشور آمریکا نیز نیستم.دولت آمریکا نیز وکالتی به بنده تفویض نکرده است.
گارد نگیرید.فرا فکنی ننمایید و بحث را از ریل علمی به کل کل و مشاجره نکشانید.
موضوع اینجاست که خداوند مجازات را اطاعت از یک امر غیر عقلایی قرار داده.(بخوانید : خداوند قیاس به مجازاتی در تضاد با عقل نموده است.)
سلام
امّا آنچه در آیۀ شریفه آمده ، با عقل بشر سازگار است و این را همان پیشینیان که تسلیم بودند و در این آیه هم از آنها سخن
گفته شده با عمل به آن حکم نشان داده اند .
امّا عدّه آنها قلیل بوده . اگر حکمی آن هم از طرف خداوند باشد همه باید آن را بپذیرند امّا اینگونه نبوده و نیست .
قیاسِ الهی به مجازاتی بوده که عقلهای سلیم ، تسلیمِ محضِ آن بوده اند و عقل هایِ مریض ، آن را ردّ کرده اند .
باید ببینیم چه کسانی دارای عقلِ سلیم بوده و هستند که به این مرحله از اطاعت رسیدند.؟
حال به بررسی گزاره های شما بپردازیم. در این موضوع شکی نیستکه فرد خاطی باید تاوان بدهد.اما 1-حکم قتل باید به اثبات برسد.یعنی یا تشکیل یک دادگاه صالح و بررسی ادله حکم قتل محرز گردد. 2-حاکم موظف به اجرای احکام است. بر فرض مثال در صورتی که حکم قتلی صادر میشود حتی بعد از صدور نیز فرد شاکی نمیتواند به قتل اقدام کند و حکم توسط شارع اجرا میگردد. اما اگر بخواهیم بدون استدلال محکمه پسند دست به قتل بزنیم همانند حکومت اسلامی شام و عراق به حکم خداوند میتوان هزاران نفر را کشت و مدعی شد : خدا گفته! و این یعنی آنارشیسم. مشکل اینجاست که "اقتلوا انفسکم"یک کشتار درون جمعی است.یعنی نه تشکیل دادگاه و نه اجرای حکم توسط مجری قانون.این دیدگاه ، دیدگاه رایج در حکومت اسلامی عراق و شام یا همان داعش میباشد.ابتدائا من مجددا تکرار میکنم :از دیدگاه منطق عقلی و اسلامی "اقتلوا" هیچگاه جایز شمرده نشده.موضوع سوال ما علت صدور این حکم نسیت.چرا که اساسا حمکی صادر نشده(هرچند در مرحله بعدی نیاز داریم که به بررسی چرایی صدور این حکم در زمان موسی و همچنین مخالفت بعدی قرآن نسبت به این عمل بپردازیم ).
بلکه موضوع سوال اینست که چرا از نظر قرآن اجرای یک عمل غیر عقلایی مبنای این قیاس بوده و چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).
پس امیدواریم که خلط مبحث صورت نگیرد.
این موضوع نه تنها در اسلام بلکه در سایر مکاتب و جوامع بعنوان یک اصل عقلی مقبول اجرا میگردد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
در ابتدا عرض کنم اینکه صرفا یک عملی را یک کافر یا یک خطاکار نشان می دهد و انجام می دهد حق نبیست یک چیز است و همانطور که خودتان گفتیم نحوه اثبات حق یک چیز است
باید دید داعش بر چه اساسی حکم قتل صادر می کند آیا شرایط صدور حکم را دارد؟
شرایطی که اثبات می کند جرم و حدی را رعایت کرده؟
ضوابط اجرای حکم رارعایت کرده؟
اگر شرایط اثبات حکم را ثات کرده و حکم و اجری حکم مشروع بوده و شرعی و درست دیگر چون داعش است این کار را می کند پس غلط است معنا ندارد
که کسی که این پست را می خوانید این به معنای تایید داعش و اماثلهم نیست بلکه مراحل اثبات جرم و حکم و حد را یکم باز کردم
پس در مورد داعش در موضوعی مستقل بحث کنید تا ابعاد محتلف روشن شود ان شاء الله
باز تاکید می کنم پست من به معنای تایید این گروه نیست.
در این موضوع شکی نیستکه فرد خاطی باید تاوان بدهد.اما 1-حکم قتل باید به اثبات برسد.یعنی یا تشکیل یک دادگاه صالح و بررسی ادله حکم قتل محرز گردد. 2-حاکم موظف به اجرای احکام است.
اینکه حکم قتل باید به اثبات برسد بله درسته
اما تاجایی که من می دانم 2 شیوه اثبات وجود دارد(اگر بیشتر هست بفرمایید)
1- شیوه بینه و داشتند دلیل و مدرک ظاهری که همین آوردن شاهد و...
2- شیوه بدون بینه که بر اساس علم اللهی بر حقایق است
در روش اول دادگاه و امثالهم لازم است و محرض شدن حکم قتل
اما در روش دوم برای خدا روشن است و چیز پنهانی نیست و حاکم خود خدا است و حد رو خود خدا مشخص می کند و اجرای حکم هم جاری میشود.
بر فرض مثال در صورتی که حکم قتلی صادر میشود حتی بعد از صدور نیز فرد شاکی نمیتواند به قتل اقدام کند و حکم توسط شارع اجرا میگردد.
این موضوع نه تنها در اسلام بلکه در سایر مکاتب و جوامع بعنوان یک اصل عقلی مقبول اجرا میگردد.
در قصاص قتل قصاص به دست ولی دم است(البته جزئیات احکام رو می توانید تحقیق کنید)
یعنی شاکی قاتل را می کشد و قصاص می کند
در این قتل دسته جمعی در ماجرای موسی(ع) اینجا گوساله پرستی رو شروع کردند یعنی شرک و شریک گرفتن برای خدا و حکم را خدا صادر کرد و خودشون این کار را انجام دادند این تاوان کارشون بوده
حاکم مطلق خدا است و اوست که حکم می کند
اما اگر بخواهیم بدون استدلال محکمه پسند دست به قتل بزنیم همانند حکومت اسلامی شام و عراق به حکم خداوند میتوان هزاران نفر را کشت و مدعی شد : خدا گفته! و این یعنی آنارشیسم.مشکل اینجاست که "اقتلوا انفسکم"یک کشتار درون جمعی است.یعنی نه تشکیل دادگاه و نه اجرای حکم توسط مجری قانون.
اینکه حاکم خدا است و نیازی به بینه و دادگاه ندارد خدا می داند و خطا بر او پوشیده نیست اگر بینه قرار می دهد بر اساس شواهد و احکام ظاهری برای قواعد این دنیا است اما خود می تواند این بینه را بر دارد و بگوید ولی من بر اساس علم اللهی حکم کن
اینجا حکم بین ولی خدا که اشراف به باطن دارد و کسانی که خود می دانند چه کرده اند است و نیازی به بینه و تشکیل دادگاه و بررسی مستندات نیست(دقت کنید خدا نه هر کسی)
داعش هم موضوعش جدا است و می شود در موضوعی مجزا بحث کرد که در ابتدا پست گفتم
در اینجا باید شرایط این گروه بررسی شود
مشروع هستند یا خیر؟
این حق اجرای حکم را دارند یا خیر؟
اگر بر اساس اسلام است باید دید اسلام برای مشروعیت بخشی به حکومت ها چه احکامی صدار کرده
اگر بر اساس احکام شرع است و اسلام تایید می کند پس اینکه صرفا داعش است پس غلط است درست نیست
اگر مشروعیت ثابت شد
نوبت به نحوه اجرای احکام می رسد که آیا در دادگاه های ایشان نیاز به بینه هست یا خیر؟(اینجا نکته را داخل پرانتز بگویم برای اینکه بدانیم دادگاه ها نیاز به بینه دارند یا خیر باید دید حکومت صاحب الزمان(عج) بر پاشده یا خیر و چگونه است؟)
اگر نیاز به بینه دارد که دارد.
برای هر حکم مستندات شرعی آن جمع آوری شده؟
اگر بله آیا ضوابط اجرای حکم رعایت شده است؟
و...
اینها سوالات اساسی است
دوستان و خوانندگان این پست یبنده در صدد تایید داعش نیستم
یا علی(ع)@};-
مّا آنچه در آیۀ شریفه آمده ، با عقل بشر سازگار است و این را همان پیشینیان که تسلیم بودند و در این آیه هم از آنها سخنگفته شده با عمل به آن حکم نشان داده اند .
عمل به حکم منجر به سازگاری عمل با عقل نمگردد.(نه شرط لازم است و نه شرط کافی) این یک بدیهی است.
اگر اینطور نیست لطفا عمل زنا که در جهان شیوع دارد و افراد زیادی به آن عمل میکنند را سازگار با عقل بشر بدانید!
قیاسِ الهی به مجازاتی بوده که عقلهای سلیم ، تسلیمِ محضِ آن بوده اند و عقل هایِ مریض ، آن را ردّ کرده اند .
لطفا از چارچوب کلمات علمی خارج نشودید.عقل مریض واژه مهمل است.مگر اینکه با تعریفتان معنای آنرا مشخص کنید.و آنرا مثلا به تعبیر عقل ناقص بگیرید.که در آنصورت نیز براحتی این جمله قابل رد خواهد بود.
وقتی کلمات احساسی می شوند منطق قادر به تجزیه و تحلیل آن نخواهد بود.پس نکان ابتدایی در یک مناظره علمی را رعایت بفرمایید.
لفطا پست های قبلی را بدقت بخوانید و ما را به نقطه اول بر نگردانید.جواب همه مسایلی که می فرمایید در پست های قبلی بطور واضح داده شده است.این کار شما باعث ملالت در بحث میشود.لطفا پس ار بررسی عمیق مطالب ذکر شده نسبت به موضع گیری اقدام بفرمایید.ممنون.
خواهشمندم در توجه به مفاهیم دقت بیشتری بخرج دهید.پست قبلی توضیح مجددی نسبت به سوال و کانتکس موضوع بود.آنرا هم عمیقا مطالعه بفرمایید.
این یک برداشت فرا اثر هست.چه اینکه نه قرابت معنایی و نه لفظی و نه سیاق آیات منجر به چنین برداشتی خواهد شد.
سلام
و اگر این فرمانِ الهی را فرا عقلی بدانیم بنابراین کسانی که به آن عمل کردند به این معنا نبوده که با چشم بسته
و بدون تعقّل به مرحلۀ اطاعت رسیدند بلکه بعد از مرحلۀ تعقّل و تدبّر عمیق وارد مرحله ای فوق و فراتر از عقل قرار گرفتند.
شما برای این مرحله یعنی فرا عقلانی چه استنباطی دارید ؟ برای مرحله ای که انسان را مطیعِ محض می سازد چه واژه ای بکار می برید ؟
بسیار خرسندم که برخلاف موضع گیری های احساسی اولیه این بحث بصورت علمی جلو میرود.
اما تاجایی که من می دانم 2 شیوه اثبات وجود دارد(اگر بیشتر هست بفرمایید)
1- شیوه بینه و داشتند دلیل و مدرک ظاهری که همین آوردن شاهد و...
2- شیوه بدون بینه که بر اساس علم اللهی بر حقایق است
اثباتی در کار وجود ندارد! نماز، روزه، حج ، خمس و.... هیچ کدام اثباتی ندارند. اگر نیاز به فهم این مطلب دارید رج : (اثبات پذیری: پوپر) .تنها علمی که درآن اثبات وجود دارد ریاضیات است.( و نه حتی فیزیک).توضیحاتی بیستر از این نمی توانم توضیح بدهم.اگر مایل به این فهم عمیق از جهان هستید با یگ گوگلینگ : (Google :پوپر) با مفاهیم اولیه این ایده آشنا شوید.
اما در ادامه شیوه دومی که ذکر فرمودید(شیوه بدون بینه که بر اساس علم اللهی بر حقایق است) :
1- این شیوه بجز در دین کاربرد دیگری ندارد.و گزاره ای نیست که منطق بتواند صحت یا کذب آن را بررسی کند(صحت و کذب اینکه آن حکم از طرف خداست یا نه).
2-اما راجع به موضوع حکم :
2- 1- آنرا تایید میکند (مثل دروغ نگفتن.منطق نمیتواند اثبات کند که این حکم از طرف خدا امده است.اما می تواند با ارزش گذاری به آن آنرا تایید کند)
2-2- آنرا رد میکند (مثل همین خودکشی دست جمعی)
3-2- نمیتواند راجع به آن حکمی بدهد (مثل نماز روزه و .... )
پس میبینم که دین به هرکاری میتواند امر کند و وظیفه متدین اجرای آن است.اما دیگر نمی توان ادعا کرد دین با منطق و عقل سازگار است.
راجع به بحث داعش نیز بنده مثالی برای آشنایی ذهن زدم.وگرنه موضع داعش همانطور که می فرمایید خارج از بحث بوده و نباید ادامه پیدا کند.
و اگر این فرمانِ الهی را فرا عقلی بدانیم بنابراین کسانی که به آن عمل کردند به این معنا نبوده که با چشم بسته
بازهم خواهشمندم تاپیک ها را بررسی دقیق بفرمایید.تماما تکرار مکررات هست!
بررسی کردیم که فرا عقلی یک بحث است و تضاد با عقل بحثی دیگر.
گفتیم : در هر نظام مبتنی بر آکسیوم (همانند اسلام) احکامی وجود دارند که عقل نمیتواند درباره درستی یا نادرستی آنها قضاوتی داشته باشد. نماز،روزه،حج،خمس و.... :شما اسم این تعریف را بگذارید فرا عقلی
اما این تنها یکی از حالات سه گانه برخورد عقل با یک مساله است .در صورتی که ما در مواجه عقل با یک پدیده سه حالت داریم:
2- 1- آنرا تایید میکند (مثل دروغ نگفتن.منطق نمیتواند اثبات کند که این حکم از طرف خدا امده است.اما می تواند با ارزش گذاری به آن آنرا تایید کند)
2-2- آنرا رد میکند (مثل همین خودکشی دست جمعی)
3-2- نمیتواند راجع به آن حکمی بدهد (مثل نماز روزه و .... )
ما با اولی و سومی مشکلی نداریم.مشکل اینجاست که ما با یک دستور فرا عقلی (به تعبیر شما) مواجه نیستیم.بلکه با یک پدیده ضدعقلی مواجهیم که باید سرانجام به یکی از دو جواب زیر و نه بیشتر برسیم:
1- دین در تضاد با عقل نیست.
2- دین در تضاد با عقل است.
شما برای این مرحله یعنی فرا عقلانی چه استنباطی دارید ؟ برای مرحله ای که انسان را مطیعِ محض می سازد چه واژه ای بکار می برید ؟
بالا.
سلام منظورتان از اصل حجیت ظواهر الفاظ چیست؟ این اصل را از کجا آورده اید؟
رک : (حجیت ظواهر:ویکی فقه)
اینگونه سوالات را از گوگل هم میتوانید بپرسید!نیازی نیست در تاپیک مطرح کنید.هر جا در فهم جملات به مشکل برخوردید ایتدا به گوگل مراجعه کنید و اگر منبع موثقی(وب:اثبات پذیری؛wikipedia) نیافیتد بنده در خدمتم.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
بسیار خرسندم که برخلاف موضع گیری های احساسی اولیه این بحث بصورت علمی جلو میرود.
امیدوارم بحث علمی با معیاری مرود قبول طرفین صورت بگیرد.
اثباتی در کار وجود ندارد! نماز، روزه، حج ، خمس و.... هیچ کدام اثباتی ندارند. اگر نیاز به فهم این مطلب دارید رج : (اثبات پذیری: پوپر) .تنها علمی که درآن اثبات وجود دارد ریاضیات است.( و نه حتی فیزیک).توضیحاتی بیستر از این نمی توانم توضیح بدهم.اگر مایل به این فهم عمیق از جهان هستید با یگ گوگلینگ : (Google :پوپر) با مفاهیم اولیه این ایده آشنا شوید.
اگر معیار شما بر اساس نظر پوپر می گویید که اثباتی وجود ندارد پس لازمه آن اینه که من معیار شما را بشناسم و بفهمم پس بهتر است لینک منبع خلاصه و روشنی از این نظریه قرار بدهید یا در موضوعی مستقل از ان سخن گفت
لطفا توضیحی دهید که بر چه اساس می گوید هیچ چیز اثبات پذیر نیست؟
اما در ادامه شیوه دومی که ذکر فرمودید(شیوه بدون بینه که بر اساس علم اللهی بر حقایق است) :1- این شیوه بجز در دین کاربرد دیگری ندارد.و گزاره ای نیست که منطق بتواند صحت یا کذب آن را بررسی کند(صحت و کذب اینکه آن حکم از طرف خداست یا نه).
2-اما راجع به موضوع حکم :
2- 1- آنرا تایید میکند (مثل دروغ نگفتن.منطق نمیتواند اثبات کند که این حکم از طرف خدا امده است.اما می تواند با ارزش گذاری به آن آنرا تایید کند)
2-2- آنرا رد میکند (مثل همین خودکشی دست جمعی)
3-2- نمیتواند راجع به آن حکمی بدهد (مثل نماز روزه و .... )پس میبینم که دین به هرکاری میتواند امر کند و وظیفه متدین اجرای آن است.اما دیگر نمی توان ادعا کرد دین با منطق و عقل سازگار است.
راجع به بحث داعش نیز بنده مثالی برای آشنایی ذهن زدم.وگرنه موضع داعش همانطور که می فرمایید خارج از بحث بوده و نباید ادامه پیدا کند.
اگر منطق منطق هوا و هوس باشد و به قولی حذب باد بنظر بشه گفت هیچ چیزی قابل اثبات نیست و همه چیز روی هوا است و هر چه بر اساس میل باشد منطقی است و هرچه بر اساس میل ما نباشد غیر منطقی
برای بحث علمی نیاز به یک معیار ثابت و روشن برای صحبت است و الا منم همه چیز را می توانم منکر بشوم و به همه چیز شک کنم! و ایراد بگیرم
حتی به همین منطق !
اما دین داران به دید توحیدی به مسئله نگاه می کنند
یعنی اصل بر اثبات توحید است و بعد دیگر اصول
هر عقیده ایی هم یک اصلی دارد که می پذیرد و بر اساس همان اصل راست و دروغ عقایدش روشن می شود
ما هر چه خدا بگوید را درست می دانیم چون خدا برای ما اثبات شده است
در مرحله بعد با شناخت خدا پیامبر(ص) خدا را می شناسیم و به اثبات می رسد برای ما
وقتی پیامبر(ص) شناخته شد هرچه بگوید از خدا است می پذیریم.
اینها سلسله مباحث است
اگر کسی خدا را قبول دارد دارد
اگر ندارد ندارد
در هر صورت برای هر کدام از این موارد معیار مشخص لازم است
پس لطفا برای اینکه بحث روشن شود
معیارتون رو مشخص کنید؟
و خلاصه و روشن بگویید بر چه اساس برای شما دلیل بیاوریم؟
یا علی(ع)@};-
اگر منطق منطق هوا و هوس باشد و به قولی حذب باد بنظر بشه گفت هیچ چیزی قابل اثبات نیست و همه چیز روی هوا است و هر چه بر اساس میل باشد منطقی است و هرچه بر اساس میل ما نباشد غیر منطقی
لطفا در صورت تسلط به مباحث کلامی و منطقی وارد موضوع شوید.این خواسته رو در ابتدای تاپیک هم مطرح کردم.
بنده به عمد موضوع را عامیانه مطرح نمی کنم که افرادی که تخصص لازم را ندارند به شبهه نیفتند.چون بحث علمی می تواند بشدت کفرآمیز باشد.اما تا زمانی که بحث و بررسی هست مفسده ای برآن مترتب نیست.
اما اگر بخواهیم به حرف کوچه و بازاری تبدیلش کنیم موجب انحراف اذهان میشود.
اما اگر میخواهید نسبت به پایه های علمی اثر ابطال پذیری پوپر آشنایی اجمالی پیدا کنید به (ویکی پدیا:کارل پوپر) و (ویکی پدیا:ابطال پذیری) مراجعه بفرمایید.
ضمنا بنده پوپری نیستم.
لطفا توضیحی دهید که بر چه اساس می گوید هیچ چیز اثبات پذیر نیست؟
بنده به هیچ وجه چنین اعتقادی ندارم.نیاز هست که مطالبی که ذکر کردم بدقت خوانده شود. رج :(ویکی پدیا:ابطال پذیری).
معیارتون رو مشخص کنید؟
و خلاصه و روشن بگویید بر چه اساس برای شما دلیل بیاوریم؟
بر اساس براهین عقلی. پست هایی که گذاشتم را بدقت بخوانید . اگر به ابزار علم منطق(چه ارسطویی و چه فرگه) مجهز باشید براحتی قابل فهم خواهد بود.
اما باز هم یک توضیح مختصر در پست بعدی میدهم.
در هر نظام مبتنی بر آکسیوم (همانند اسلام) احکامی وجود دارند که عقل نمیتواند درباره درستی یا نادرستی آنها قضاوتی داشته باشد. نماز،روزه،حج،خمس و.... :شما اسم این تعریف را بگذارید فرا عقلی
اما این تنها یکی از حالات سه گانه برخورد عقل با یک مساله است .در صورتی که ما در مواجه عقل با یک پدیده سه حالت داریم:
2- 1- آنرا تایید میکند (مثل دروغ نگفتن.منطق نمیتواند اثبات کند که این حکم از طرف خدا امده است.اما می تواند با ارزش گذاری به آن آنرا تایید کند)
2-2- آنرا رد میکند (مثل همین خودکشی دست جمعی)
3-2- نمیتواند راجع به آن حکمی بدهد (مثل نماز روزه و .... )
ما با اولی و سومی مشکلی نداریم.زیرا تعیین صحت و سقم برخی از امور توسط عقل امکان پذیر نیست.و اینجاست که باید با ارسال یک رسول ، مردم را از وجود آن قوانین آگاه کرد.
مشکل اینجاست که ما با یک دستور فرا عقلی (حالت سوم) مواجه نیستیم.بلکه با یک پدیده ضدعقلی (دومی) مواجهیم
که باید سرانجام به یکی از دو جواب زیر و نه بیشتر برسیم:
1- دین در تضاد با عقل نیست.
2- دین در تضاد با عقل است.
پس میبینم که دین به هرکاری میتواند امر کند و وظیفه متدین اجرای آن است.اما دیگر نمی توان ادعا کرد دین با منطق و عقل سازگار است.
ادله تضاد گزاره با عقل :
این عمل همانطور که ذکر شد از دو ناحیه مخدوش است.
1-بدون دلیل مختصه یا عامه حکم
2-بدون اجرای حکم از روند صحیح
این فعل به مصداق عقل بخاطر 1 و 2 از لحاظ منطقی محکوم بوده و مردود است.
رک
: (حجیت ظواهر:ویکی فقه)
اینگونه سوالات را از گوگل هم میتوانید بپرسید!نیازی نیست در تاپیک مطرح کنید.هر جا در فهم جملات به مشکل برخوردید ایتدا به گوگل مراجعه کنید و اگر منبع موثقی(وب:اثبات پذیری؛wikipedia) نیافیتد بنده در خدمتم.
سلام
در گفتمانِ دینی آیات بر اساس علوم دینی به بحث گذاشته می شوند ولاغیر
همچنین از منابع موثّق دینی و نه غیر دینی .
بنابراین دینداران منابع عظیم و باارزش خود را دارند که با مراجعه به آنها می توانند رفع شبهه نمایند و یا درک مطلب .
و استفاده از منبع یک امرِ شخصی ست که فرد می تواند بپذیرد و به آنها استناد کند و یا نپذیرد و جبری هم نیست .
1- آنرا تایید میکند (مثل دروغ نگفتن.منطق نمیتواند اثبات کند که این حکم از طرف خدا امده است.اما می تواند با ارزش گذاری به آن آنرا تایید کند)
در صورتی که ما در مواجه عقل با یک پدیده سه حالت داریم:
2- آنرا رد میکند (مثل همین خودکشی دست جمعی)
3- نمیتواند راجع به آن حکمی بدهد (مثل نماز روزه و .... )
در این باره نظرات مختلف است و همه این حالات سه گانه را قبول ندارند . مثلاً از منظرِ دین این حالات قابل قبول نیست .
این نمونه را متذکّر می شوم :
«عقل» ، «ذكر» و «تقوى» : در آيه 151 سوره انعام، برخى احكام بيان شده است و در پايان آيه، چنين آمده است: «ذلكم وصّاكم به لعلكم تعقلون.»
در آيه بعد نيز برخى ديگر از احكام الهى ذكر شده و پايان آيه اينگونه است: «ذلكم وصّاكم به لعلكم تذكرون.
همچنين ختم آيه پس از آن نيز چنين است: «ذلكم وصّاكم به لعلكم تتقون.»
با ملاحظه اين سه آيه و مقايسه احكامى كه در هر كدام بيان شده است بهتر مى توان به مواجهه عقل با احکام استناد کرد .
باید سرانجام به یکی از دو جواب زیر و نه بیشتر برسیم:
1- دین در تضاد با عقل نیست.
2- دین در تضاد با عقل است.
از نظر دینِ اسلام نه تنها دین در تضاد با عقل نیست بلکه با قلب ، علم و ایمان و ... نیز مطابقت دارد .
«قلب» و «عقل» :
«افلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها او آذان يسمعون بها.» (حج: 46)
«عقل» و «علم» :
«...و ما يعقلها الا العالمون» (عنكبوت: 43)
«عقل» و «ايمان» :
«افتطمعون ان يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون.» (بقره: 75)
و فقط یک انسان دیندار می تواند این آیات را قبول کند. کسی که خدا را قبول دارد . دینِ اسلام را قبول دارد و آیات الهی برایش حجّت است.
در گفتمانِ دینی آیات بر اساس علوم دینی به بحث گذاشته می شوند ولاغیرهمچنین از منابع موثّق دینی و نه غیر دینی .
بنابراین دینداران منابع عظیم و باارزش خود را دارند که با مراجعه به آنها می توانند رفع شبهه نمایند و یا درک مطلب .
و استفاده از منبع یک امر شخصی ست که فرد می تواند بپذیرد و به آنها استناد کند و یا نپذیرد و جبری هم نیست .
عزیر.نگاه ابژه-سوژه از اصول اولیه برای بررسی علمی یک پدیده است.
اگز قرار بود سوژه (اینجا : عقل) را با ابژه(اینجا : قرآن) تنظیم و تعریف کنیم که دیگر هیچگاه امر غیر عقلایی معنا پیدا نمیکرد.
لطفا ذهنتان را به چارچوب منطقی نزدیک تر کنید.
مثال اینکه :
من مدعی هستم عاقلم.
عقل آن چیزیست که من میگویم.
پس من عاقلم!
حداقل آشنایی با منطق ما را از چنین صغری و کبری های غلطی باز میدارد.
در این باره نظرات مختلف است و همه این حالات سه گانه را قبول ندارند . مثلاً از منظرِ دین این حالات قابل قبول نیست .
؟!
حالت چهارم؟!
لطف میفرمایید بگویید نظرات راجع به چه چیزی مختلف است؟!!!
ینی در برخورد با یک مساله بجز (تایید؛تکذیب یا بلاتکلیفی) حالت چهارمی متصور هستید؟!!!
چرا سعی نمیکنید ابتدا مطلبی که بیان می شود را بطور کامل دریافت کنید و بعد به نقد آن بپردازید؟!!!
از نظر دینِ اسلام نه تنها دین در تضاد با عقل نیست بلکه با قلب ، علم و ایمان و ... نیز مطابقت دارد .«قلب» و «عقل» :
«افلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب يعقلون بها او آذان يسمعون بها.» (حج: 46)
«عقل» و «علم» :
«...و ما يعقلها الا العالمون» (عنكبوت: 43)
«عقل» و «ايمان» :
«افتطمعون ان يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون.» (بقره: 75)و فقط یک انسان دیندار می تواند این آیات را قبول کند. کسی که خدا را قبول دارد . دینِ اسلام را قبول دارد و آیات الهی برایش حجّت است.
تکرار میکنم : نگاه ابژه-سوژه از اصول اولیه برای بررسی علمی یک پدیده است.(نگاه از بیرون)
تکرار میکنم : نگاه ابژه-سوژه از اصول اولیه برای بررسی علمی یک پدیده است.(نگاه از بیرون)
خواهش میکنم بحث را از مسیر پاسخ دقیق ؛ منظم و منطقی خارج ننمایید.
سلام
این نگاه از بیرون همان نگاهِ غربی ست . امّا شما طرف مقابل خود را دین و قرآن قرار داده اید .
به عبارتی می خواهیدسوبژه و ابژه را در حیطهء فلسفه مدرنیسم مورد بررسی قرار دهید .
با یک گفتمان دینی چگونه این امر امکان پذیر است وقتی عقل را در تضادّ با دین می دانید ؟
اسلام و قرآن چگونه در این فلسفه جای می گیرند ؟
البته چون بحث مطلقاً تخصصی ست ، وارد نمیشم ولی انتظار دارم به سؤالاتی که با خواندن گفتمان برای امثال منِ نوعی پیش میآید
حدالامکان پاسخگو باشید .
[="Tahoma"][="Navy"]بلکه موضوع سوال اینست که چرا از نظر قرآن اجرای یک عمل غیر عقلایی مبنای این قیاس بوده و چرا انجام این عمل(یعنی اطاعت محض بدون تعقل)برایمان بهتر است(لکان خیر لهم).
سلام
چه چیزی غیر عقلانی است؟ قتل؟ قتل یکدیگر؟ قتل یکدیگر به حق؟ قتل یکدیگر به ناحق؟ دقیقا مشخص کنید. اگر منظورتان قتل یکدیگر به دلیل انحراف شدید از اصول دین و بلکه خیانت بدان است چرا باید غیر عقلانی باشد؟ چرا قوم یهود که لجوج ترین اقوام است هیچ اشاره ای به غیر عقلانی بودنش نکرده؟ و چرا عمل کرده؟ چون خود از عمق انحراف و خیانتش به ناجی خود یعنی موسی ع و مکتبش مطلع بود.
ادامه دارد
یا موفق[/]
این نگاه از بیرون همان نگاهِ غربی ست . امّا شما طرف مقابل خود را دین و قرآن قرار داده اید .
دیدگاه منطقی غرب یا شرق ندارد.
ضمن اینکه اصولا منطق با غرب آغاز شده . همین منطقی که امروز در حوزه های علمیه به تبیین استدلالات عقلی می پردازد منطق ارسطویی هست که آنهم از غرب آمده.
به عبارتی می خواهیدسوبژه و ابژه را در حیطهء فلسفه مدرنیسم مورد بررسی قرار دهید .
من به هیچ وجه وارد فلسفه نشدم.و اعتقاد چندانی هم به فلسفه (چه غرب و چه شرقی) ندارم.
با یک گفتمان دینی چگونه این امر امکان پذیر است وقتی عقل را در تضادّ با دین می دانید ؟ اسلام و قرآن چگونه در این فلسفه جای می گیرند ؟
هیچ . سرانجام اینست که به یکی از دو گزاره زیر میرسیم:
1- دین در تضاد با عقل نیست.
2- دین در تضاد با عقل است.
در یک مباحثه علمی جای هیچ تعارفی نیست.اگر دین در تضاد با عقل نیز قرار بگیرد مشکلی نخواهد بود.بازهم دین نقض نشده.حال اینکه ما انتخاب میکنیم که دین دار بمانیم یا بی دین انتخاب سختی خواهد بود.ضمن اینکه بنده بحث را طوری پیش می برم که در صورتی که نتیجه دوم نیز حاصل شد حربه ای در دست افراد عوام برای تخریب دین نباشد.تا با یک فاز احساسی طرف به کفر سوق کند! اما یک متفکر و متخصص در صورتی که گزاره دوم نیز اثبات شود میداند که برای نفی کامل دین به دلایل متعدد دیگری نیازمند است و هیچگاه بصورت احساسی با مقوله ای با این ابعاد عظمت برخورد نخواهد کرد.
از این بابت است که اصرار دارم بحث فقط تخصصی پیگیری شود.
رک : (حجیت ظواهر:ویکی فقه)
اینگونه سوالات را از گوگل هم میتوانید بپرسید!نیازی نیست در تاپیک مطرح کنید.هر جا در فهم جملات به مشکل برخوردید ایتدا به گوگل مراجعه کنید و اگر منبع موثقی(وب:اثبات پذیری؛wikipedia) نیافیتد بنده در خدمتم.
سلام
چه چیزی غیر عقلانی است؟ قتل؟ قتل یکدیگر؟ قتل یکدیگر به حق؟ قتل یکدیگر به ناحق؟ دقیقا مشخص کنید.
همان امری که در خود قرآن ذکر شده : اقتلو انفسکم : کشتار دست جمعی توسط مردم
اگر منظورتان قتل یکدیگر به دلیل انحراف شدید از اصول دین و بلکه خیانت بدان است چرا باید غیر عقلانی باشد؟
به استدلال خود قرآن:
ببینید جواب سوال های شما در پست های قبلی داده شده است.در یک لوپ فکری نیفتیم و خودمان را دور نزنیم.
1-
ابتدائا هم عرض کردم اینکه شما اشاره این آیه را به عمل پیشینیان(عمل قوم موسی) نسبت می دهید یک تفسیر است.نه متن قرآن. این مهم را از یاد نبرید.2- بعلت اینکه این دستور در تعارض با عقل قرار دارد.هر نوع مجازاتی که منطبق بر عقل نیست.هر چند منطبق با شریعت باشد یا نباشد.حال اگر پیرسید چرا منطبق با عقل نیست من یه یقین میرسم که یا پست های بنده را نخوانده اید و یا در مفاهیم منطقی مطرح شده نیاز به آشنایی بیشتری دارید. محبت بفرمایید بصورت دقیق پست های ارسالی را مطالعه بفرمایید.پست ابتدایی را نبز آپدیت کردم و مطالب را بصورت خلاصه و جمع بندی مطرح کردم.به آن هم مراجعه بفرمایید.
چرا قوم یهود که لجوج ترین اقوام است هیچ اشاره ای به غیر عقلانی بودنش نکرده؟ و چرا عمل کرده؟ چون خود از عمق انحراف و خیانتش به ناجی خود یعنی موسی ع و مکتبش مطلع بود.
بنده معتقدم از قومی که نزدیک به 3000 سال قبل می زیسته فهم بهتری دارم.شما اعتقاد ندارید؟!حال اینکه چرا یک قوم بدوی کاری را کرده یا نکرده برای من هیچگونه حجیتی ندارد که بخواهم مانند او رفتار کنم.
این که از شما پرسیدم به این خاطر است که می خواستم وارد بحث بشوم با شما وگر نه جستجو در اینترنت کار سختی نیست.
بسیار خرسندم که این ارزش را برای بحث قایل هستید.اگر تعریف بنده را جویا باشید به منبع ارجاعتان دادم : جستجو کنید :(حجیت ظواهر:ویکی فقه)
ممنون میشم اگر با تسلط به موضوع به پیشرفت علمی بحث کمک کنید.
باسمه الحق
سلام علیکم
- کلام مستقل کلام نیست.
این سخن حضرتعالی چه معنایی دارد؟! آیا با عقل سلیم سازگاری دارد؟
لطفا نفرمائید که سخن فوق کلام من نیست،بنده فقط قسمتی از کلام حضرتعالی را نقل قول نمودم
که معنای مستقلی هم دارد و پیوستگی در کلام هم که خودتان فرمودید:
پیوستگی یک شرط همواره برقرار نیست
زحمت کشیده در پاسخ از هیچ مؤلفه ای جز منطق استفاده نفرمائید.
با تشکر
متاسفم که هنوز بعد از اینهمه مباحثه هنوز فرق بین تجزیه یک کلام به مولفه های مستقل و تقطیع کلام را درک نکرده اید :
برای مفهوم تجزیه کلام به مولفه های مستقل رج کنید :
درآمدی بر تحلیل گفتمان "میشل فوکو" روش های تحقیق کیفی نویسنده: صالحی زاده،عبدالهادی؛ تابستان 1390، سال دوم - شماره 7 (30 صفحه - از 113 تا 142)
جهت آشنایی اولیه : اینجا و (ویکی پدیا:تحلیل محتوا)
"پیوستگی یک شرط همواره برقرار نیست"
این سخن من نیست.اینها اصول منطقی هستند که هر فردی که یک کتاب علم منطق و کلام نیز مطالعه کرده باشد به آن واقف است.اگر شما از آن اگاه نیستید تقصیرو قصور بنده چیست ؟! بعلاوه مثال از آیات نیز آورده ام .با حقیقت جویی به بحث ادامه بدهید .خواهشمندم با مغالطه و تعصب به پیش نروید .
باسمه الحق
متاسفم که هنوز بعد از اینهمه مباحثه هنوز فرق بین تجزیه یک کلام به مولفه های مستقل و تقطیع کلام را درک نکرده اید :برای مفهوم تجزیه کلام به مولفه های مستقل رج کنید :
درآمدی بر تحلیل گفتمان "میشل فوکو" روش های تحقیق کیفی نویسنده: صالحی زاده،عبدالهادی؛ تابستان 1390، سال دوم - شماره 7 (30 صفحه - از 113 تا 142)جهت آشنایی اولیه : اینجا و (ویکی پدیا:تحلیل محتوا)
"پیوستگی یک شرط همواره برقرار نیست"
این سخن من نیست.اینها اصول منطقی هستند که هر فردی که یک کتاب علم منطق و کلام نیز مطالعه کرده باشد به آن واقف است.اگر شما از آن اگاه نیستید تقصیرو قصور بنده چیست ؟! بعلاوه مثال از آیات نیز آورده ام .اگر حقیقت جو هستید به بحث ادامه بدهید .خواهشمندم با مغالطه و تعصب به پیش نروید .
این تاپیک صرفا بدنبال بحث تخصصی هست.
خیلی عجیب است که حضرتعالی شرح اصطلاحاتی از مبانی و اصول گفتگوی منطقی را با استناد به منابعی خاص
بیان نموده و استنباط خویش را از کلام الهی بر آن مبنا استوار می سازید اما نمی دانید و یا نمی خواهید بدانید طبق
همان اصول منطقی، هر علمی موضوع و روش تحقیق خاص خودش را دارد!
اگر شما بخواهید استنباط منطقی و صحیحی از نص قران داشته باشید باید به روش تفحص و جستجو و تحقیق در
قران ملتزم باشید و آن بهره مندی از علوم عربیت و شناخت عام و خاص و مطلق و مقید و سایر مباحث علوم قرانی است.
این را در منطق اصطلاحا روش شناسی یا متدولوژی گویند!
متدولوژی هر علم وابسته به قواعد و هنجارهای متناسب با همان علم است و علوم قرانی از این قاعده مستثنی نیست
گرامی.
خیلی عجیب است که حضرتعالی شرح اصطلاحاتی از مبانی و اصول گفتگوی منطقی را با استناد به منابعی خاصبیان نموده و استنباط خویش را از کلام الهی بر آن مبنا استوار می سازید اما نمی دانید و یا نمی خواهید بدانید طبق
همان اصول منطقی، هر علمی موضوع و روش تحقیق خاص خودش را دارد!
اگر شما بخواهید استنباط منطقی و صحیحی از نص قران داشته باشید باید به روش تفحص و جستجو و تحقیق در
قران ملتزم باشید و آن بهره مندی از علوم عربیت و شناخت عام و خاص و مطلق و مقید و سایر مباحث علوم قرانی است.
این را در منطق اصطلاحا روش شناسی یا متدولوژی گویند!
متدولوژی هر علم وابسته به قواعد و هنجارهای متناسب با همان علم است و علوم قرانی از این قاعده استثناء نیست
گرامی.
بسیار خوب. این شد یک کلام چارچوب مند.متشکر از بذل توجهتان
بررسی یک پدیده به ترتیب زیر صورت میگیرد.
اتیمولوژی - ترمینولوژی - متدولوژی و درنهایت اپیدمیولوژی .
متدولوژی گام سوم از این فرایند است. ما اکنون در مرحله ترمینولوژی یعنی گام دوم قرار داریم.
ضمنا بنده به منبع خاصی ارجاع نمیدهم.اصول منطقی ثابت هستند و در سراسر دنیا یکسان.(البته در محدوه همان منطق).
باسمه الحق
بسیار خوب. این شد یک کلام چارچوب مند.متشکر از بذل توجهتانبررسی یک پدیده به ترتیب زیر صورت میگیرد.
اتیمولوژی - ترمینولوژی - متدولوژی و درنهایت اپیدمیولوژی .
متدولوژی گام سوم از این فرایند است. ما اکنون در مرحله ترمینولوژی یعنی گام دوم قرار داریم.
ضمنا بنده به منبع خاصی ارجاع نمیدهم.اصول منطقی ثابت هستند و در سراسر دنیا یکسان.(البته در محدوه همان منطق).
بنده هم از تقید حضرتعالی به اصول مباحثه ی روشمند متشکرم.
این تقسیم بندی زمانی است که شما بخواهید یک علم را از جهت موضوع و محتوای خاص آن مورد بررسی قرار دهید
و برای اینکار ملزم به شناخت شناسی آن علم به ترتیب مذکورید،اما حضرتعالی در صدد شناخت مفهوم یک آیه ی خاص
و تطبیق فحوا و محتوای کلام با ویژگی عقلایی و یا سخت بودن دستور الهی به قومی خاص در مقطع زمانی خاصید
لذا کارتان بسیار فراتر از بررسی یک اصطلاح در یک علم یا همان ترمینولوژی است.
مگر اینکه ترمینولوژی را به معنای یک فرایند تحقیقی و علمی در نظر گرفته باشید که در اینصورت هم باز ناچارید به قواعد تحقیق
علمی در آن علم(اینجا علوم الهی-قرانی) ملتزم باشید.
بنابراین خواهش می کنم قسمت مورد نظرتان در آیه شریفه را از قبل و بعد آیه جدا نفرمائید.
اینکار در علوم قرانی تحریف و ناقض منظور شما در کشف حقیقت معنای آیه بوده و این بحث را
از چهارچوب علمی و منطقی اش خارج می سازد.
[="Tahoma"][="Navy"]همان امری که در خود قرآن ذکر شده : اقتلو انفسکم : کشتار دست جمعی توسط مردم
سلام
مطایبه می کنید؟ کشته شدن مردم به دست مردم انواع و اقسام بسیاری دارد که خیلی از آنها مشروع و معقول است . صرف کشته شدن عده ای از مردم توسط ذیگران دلالتی بر غیر عقلانی بودن ندارد
بتدائا هم عرض کردم اینکه شما اشاره این آیه را به عمل پیشینیان(عمل قوم موسی) نسبت می دهید یک تفسیر است.نه متن قرآن. این مهم را از یاد نبرید.
اگر این تفسیر را نخواهید بپذیرید که بر اساس قاعده نحوی که گفته شد قرآن کریم یک شرط ممتنع کلی مطرح کرده که به هیچ وجه قابل رد توسط شما یا هیچکس نیست چون گفتیم انواعی از این قتل کاملا مشروع و معقول است در نزد همه عقلا .
علت اینکه این دستور در تعارض با عقل قرار دارد.هر نوع مجازاتی که منطبق بر عقل نیست.هر چند منطبق با شریعت باشد یا نباشد.حال اگر پیرسید چرا منطبق با عقل نیست من یه یقین میرسم که یا پست های بنده را نخوانده اید و یا در مفاهیم منطقی مطرح شده نیاز به آشنایی بیشتری دارید. محبت بفرمایید بصورت دقیق پست های ارسالی را مطالعه بفرمایید.پست ابتدایی را نبز آپدیت کردم و مطالب را بصورت خلاصه و جمع بندی مطرح کردم.به آن هم مراجعه بفرمایید.
هیچکس و از جمله شما نمی تواند بگوید که فرمان کلی کشتن برخی از مردم توسط برخی دیگر غیر عقلانی است.
شما متوجه ابعاد نفی و قبولهای خودتان نیستید
بنده معتقدم از قومی که نزدیک به 3000 سال قبل می زیسته فهم بهتری دارم.شما اعتقاد ندارید؟!حال اینکه چرا یک قوم بدوی کاری را کرده یا نکرده برای من هیچگونه حجیتی ندارد که بخواهم مانند او رفتار کنم.
آفرین کم کم دارید اعترافهای خوبی می کنید
قوم بدوی
قوم سه هزار سال پیش
پس لطف کنید عقلانیت امروز را برای واقعه سه هزار قبل که قومی به زعم شما بدوی مرتکب شدند معیار قرار ندهید
امروز هم چنین فرمانی به شما داده نشده که غوغایی راه بیندازید برادر
یا هادی[/]
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
با سلام
وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيرًا لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا(النساء/66)اگر (همانند بعضي از امتهاي پيشين،) به آنان دستور ميداديم: «يکديگر را به قتل برسانيد»، و يا: «از وطن و خانه خود، بيرون رويد»، تنها عده کمي از آنها عمل ميکردند! و اگر اندرزهايي را که به آنان داده ميشد انجام ميدادند، براي آنها بهتر بود؛ و موجب تقويت ايمان آنها ميشد.
.
بنظرتون آیه ای صریح تر از این نیاز هست تا مطمئن بشیم بین عقلی که به ما میگه پدر و ومادر و خواهر و برادر و همسایه را نباید بکشیم و اینکه خدا ابراز تاسف میکنه که اگه همچنین دستوری داده میشد مسلمانان اجرا نمی کردن تضاد وجود نداره؟!
در این بحث بنده فرض می کنم شما بحثی ندارید بر سر این که به طور کلی قتل مجرمین بعضی اوقات جایز است و اینطور نیست که صرف قتل عملی قبیح باشد. بلکه بستگی دارد کشتن به حق باشد یا به ناحق.
فرضاً ترجمه شما درست باشد و آیه بگوید که «یکدیگر را به قتل برسانید». یعنی یکسری قاتل داریم (M) یکسری مقتول (V) و رابطه به قتل رساندن. شما بدون سور دارید گزاره را تحلیل می کنید. آیه نمی گوید "همه افراد" را بکشید. آیه می گوید بکشید. به هیچ وجه آن را آنطور که شما مطرح می کنید تعمیم نمی دهد. شما می گویید طبق آیه ما باید پدر و مادر و خواهر و برادر و همسایه را بکشیم! در تحلیل این گزاره ما حالات زیر را داریم:
1-همه تان، همه افراد را بکشید چون من که خدا هستم می گویم.
2-همه تان، برخی افراد را بکشید چون من که خدا هستم می گویم.
3-برخی از شما، همه افراد را بکشید چون من که خدا هستم می گویم.
4-برخی از شما، برخی از افراد را بکشید چون من که خدا هستم می گویم.
5-شما، افراد را بکشید چون من که خدا هستم می گویم.
شما برداشت 1 و 3 را در نظر گرفته اید و دارید با آن جلو می روید. در صورتی که آیه بدون سور است و در واقع باید 5 را در نظر بگیریم. ضمن این که به وضوح دین تمایز قائل شده بین کشتن به حق و کشتن به باطل.
وقتی شما می توانید ادعا کنید که آیه ضد عقلیست که آیه گزینه 1 یا 3 را گفته باشد. به هیچ وجه نمی توان این برداشت شما را به آیه تحمیل کرد. اگر 2 و 4 را در نظر بگیریم، با تضاد عقلی مواجه نخواهیم شد چون آیه می گوید برخی را بکشید. حال باید ببینیم این برخی چه کسانی هستند. اگر کشتن این افرادی که باید کشته شوند ضدعقلیست، آنگاه ادعای شما درست خواهد بود. باید ببینیم مصداق "افرادی که باید کشته شوند" چه کسانی هستند و بررسی کنیم ببینیم چنین مصادیقی عقلانی است یا نه.
در کل استدلال شما کاملاً مبتنی بر این است که آیه می گوید ای شخص x، همه را به قتل برسان! چه صغیر و چه کبیر! چه ظالم و چه مظلوم! با این فرض و برداشت شماست که تضادی به نظر می رسد. باید ابتدا ثابت کنید که این برداشتتان صحیح است، چون به هیچ وجه ظاهر آیه بیانگر برداشت شما نیست.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
و من الله التوفیق
بسیار متشکر و ممنونم.
در این بحث بنده فرض می کنم شما بحثی ندارید بر سر این که به طور کلی قتل مجرمین بعضی اوقات جایز است و اینطور نیست که صرف قتل عملی قبیح باشد. بلکه بستگی دارد کشتن به حق باشد یا به ناحق.
همینطور است
تحلیل این گزاره ما حالات زیر را داریم:
1-همه تان، همه افراد را بکشید چون من که خدا هستم می گویم.
2-همه تان، برخی افراد را بکشید چون من که خدا هستم می گویم.
3-برخی از شما، همه افراد را بکشید چون من که خدا هستم می گویم.
4-برخی از شما، برخی از افراد را بکشید چون من که خدا هستم می گویم.
5-شما، افراد را بکشید چون من که خدا هستم می گویم.
1- و لو انا کتبنا علیهم (همه) ان اقتلوا انفسکم (همه)...
2- و لو انا کتبنا علیهم (همه) ان اقتلوا الذین لا یطیعون عن امر الله(برخی)...
3- ولو انا کتبنا بعضهم(برخی) ان اقتلوا الناس(همه)
4-ولو انا کتبنا علیهم ان اقتلوا بعضکم بعضا(برخی ، برخی)...
5- گزاره بدون سور یک مغالطه محسوب می گردد.
در کل استدلال شما کاملاً مبتنی بر این است که آیه می گوید ای شخص x، همه را به قتل برسان! چه صغیر و چه کبیر! چه ظالم و چه مظلوم!
کاش اینطور بود.چون در این صورت برای بنده به فهم نزدیک تر می گردید.
اما همانطور که بررسی کردیم حالت اول صورت کلی حکم قیاس شده در آیه می باشد.
جهت آشنایی اولیه با مفاهیم گزاره ها و سورها رج کنید به : اینجا
اما احکامی هستند که توسط عقل قابل رد اند.عناوینی همچون ظلم،فقر،هرج و مرج(از کلمه "بی نظمی" استفاده نمیکنم.اما در سطح خرد میتوان از این تعبیر نیز میتوان بعنوان هم ارز استفاده کرد) و مصادیقی همچون : دروغ،آدم خواری،رشوه، و... دلیل مختصه یا عامه دلیلی است که بموجب آن حکم ثابت گردد(نه به استناد گوینده.بل به استناد عقل) .مثال اینکه: حکمی در دیوان عالی کشور صادر گردد.بنده از شما طلب دلیل کنم و شما بفرمایید : حکم دیوان عدالت اداری است.حکم بالاترین مرجع قضایی کشور! روند صحیح اجرا نیز بسیار با اهمیت است.مثال اینکه اگر یک فرد بدون تخصص پزشکی دست به اقدامی درمانی بزند که از قضا نتیجه بخش هم باشد بازهم بهیچوجه حق طبابت نخواهد داشت. خلاصه اینکه این فعل به مصداق عقل بخاطر 1-بدون دلیل مختصه یا عامه 2-بدون اجرا از روند صحیح محکوم بوده و رد است.بله.در هر نظام مبتنی بر آکسیوم (همانند اسلام) احکامی وجود دارند که عقل نمیتواند درباره درستی یا نادرستی آنها قضاوتی داشته باشد. نماز،روزه،حج،خمس و....
هرچند بسیاری از گزاره هایی که ما از آن بعنوان اثبات نام می بریم در حقیقت فاقد اثبات هستند(رج؛ کارل پویر: اصل ابطال پذیری).
از جمله احکامی که توسط مرجعیت عقل قابل رد است کشتار دست جمعی هم نوع 1-بدون دلیل مختصه یا عامه 2-بدون اجرا از روند صحیح است.
یا حکمی در دادگاه صادر شود و فردی باید اعدام شود.کسی(مثلا شاکی) نمی تواند به زندان مراجعه کرده و شخص را بکشد.
پس روند اجرا (حتی در صورتی که دلیل حکم اتقان شود) بسیار مهم و تعیین کننده بوده و باید به تایید عقل برسد.
سلام
با این بیان شما ظاهرا ما باید با معیار اندیشه فلان متفکر یا فلان فیلسوف مسائل دینی خود را بسنجیم و صحت و سقم آنرا تعیین کنیم
اولا بفرمایید ملاک صحت این قول و این معیار چیست؟ و چرا ما باید آنرا بپذیریم؟
ثانیا ما بعنوان متدینین معیارهای خودمان را داریم . چرا باید معیار دیگری را بپذیریم؟
ثالثا اگر بالفرض ما بخواهیم دلیل مختصمه و روند صحیح اجرا با معیار عقلانیت دینی خود معرفی کنیم کسی بالاتر از صاحب مقام رسالت چه در معیار اول و چه در معیار دوم وجود ندارد.
برای این سخن نیز دلیل کاملاعقلانی وجود دارد، آن این است که :
اگر قرار باشد فردی را شایسته تر از هرکسی بعنوان مرجع در دلیل مختصمه و روند صحیح اجرا بپذیریم باید از سایرین داناتر و عادلتر باشد و به شهادت تاریخ در این دو مورد کسی برتر و بالاتر از انبیاء قرار نمی گیرد. مردم زمان انبیاء بدلیل علم سرشار و شخصیت الهی و عادل بلکه معصوم آنها به ایشان گرایش پیدا می کردند. شاهد اینکه کسی نیست که انبیاء بزرگ الهی را بعنوان سرچشمه کمال و فضیلت و اخلاق قبول نداشته باشد.
نتیجه اینکه در این واقعه بالاترین مرجع قابل دستیابی، حکم کرده و حکمش نافذ بوده است.
البته ممکن است بگویید انبیاء چنین و چنان بوده اند؟
لازم است توجه داشته باشید که انبیاء به نظر شما هرچه که باشند از نظر ما انسانهای الهی و معصوم بوده اند . هرچند در این خصوص دلیل کافی عقلانی هم وجود دارد.
خب. دارید می بینید که قضیه از داوری در مورد یک حکم قرآنی ( که فرض اول شما بود) به تحلیل فرمان الهی در یک امت پیشین منتقل شد و چاره ای هم جز این نیست چون واضح است قرآن حکمی در این مورد صادر نکرده بلکه صرفا از باب قیاس و مذمت به حکمی از احکام در امتی پیشین اشاره کرده است.
فرمانبری حکم قیاس است نه وجه آن.حال بررسی ما را به این نقطه رساند که وجه آن در فرمانبری بدون تعقل است نه فرمانبری فرمانهای سخت.(اثبات این گزاره در پست قبلی گذشت.)
و مشکل اینجاست که با این قیاس میزان فرمانبری از نقطه شکست عقل نیز رد شده است.بطوری که در بالا گذشت.
گفتیم که از نظر شما غیر عقلانی است چون شما با معیار عقلانیت ما فکر نمی کنید بلکه قول این و آن را بر حکم الهی و فرمان عاقلترین عقلا یعنی انبیا ترجیح داده اید.
شما اول باید معیار عقلانیت مد نظر خود را اثبات سپس از عقلانی بودن امور بر مبنای آن سخن برانید برادر
دلایل ذمت این فعل توسط عقل در بالا ذکر شد.این یک نظر شخصی نیست.یک برهان عقلی است.2-به این نتیجه رسیده ایم که وجه قیاس سختی و دشواری فرمان نبوده.هر چند فعل سختی و دشواری نیز داشته.اما مشخصا در این آیه با توجه به سیاق آیات قبل وجه قیاس این جنبه فعل نیست.(اثبات در پست قبلی)
این یک افتراست که شما دارید بر آن اصرار می کنید
شما دارید صریحا می گویید خدای متعال به مسلمانان گفته چرا یک امر غیر عقلانی را نمی پذیرید در حالیکه گذشتگان یک امر غیر عقلانی سخت تر را پذیرفته اند
هر کس قرآن را بطور کامل مطالعه کند از ادعای شما متعجب می شود بلکه خنده اش می گیرد
قرآنی که اینقدر عقل و عقلانیت را ، علم و عالم را مدح و ستایش کرده ، آدم را بخاطر علم و دانش فراوانش خلیفه خود خوانده و در سایر منابع دینی عقل را معیار پاداش و عقوبت معرفی کرده بلکه آنرا اول مخلوق دانسته چطور می تواند چنین حرف سبکی بزند ؟!!!!
برادر در خودتان شک بفرمایید نه در قرآن
شیعه معتقد به همخوانی دین با عقل است.و همواره مدعی حجیت عقل(حجت درونی).لازمه بررسی منطقی هر موضوعی بررسی ابژکتیو آن است.یعنی از محدوه ادعاهای آن مساله خارج شده و از بیرون به آن نگاه میکنیم.
شما از شیعه سخن می گویید آنوقت برای عقلانیت یک حکم از کسانی سخن می گویید که اصلا دین را قبول ندارند
اگر می خواهید پایبند به همان فکر شیعی باشد باید بپذیرید که شیعه پیامبر و امام را عقل کل می داند لذا جایی برای چون وچرا در حکم صریح الهی نمی بیند.
او اگر بخواهد بین محکوم ساختن عقلانیت فعل نبی و عدم درک عقلانی خود از موضوع یکی را انتخاب کند مطمئنا دومی را انتخاب می کند چون با شواهد انکار ناپذیر تفوق عقلانیت نبی و ولی را یافته است
فرموده اید : "اگر قرار باشد عقول مردم قادر به تعیین صحت و سقم فرامین الهی باشد ارسال نبی لغو است چرا که با چنین قدرتی، ارسال رسول دیگر معنا ندارد"رجوع کنید به ابتدای همین پست.اگر غامض بود بفرمایید در پست بعدی توضیح بیشتری بدهم.
اما خلاصه اینکه تعیین صحت و سقم برخی از امور توسط عقل امکان پذیر نیست.و اینجاست که باید با ارسال یک رسول مردم را از وجود آن قوانین آکاه کرد.اما زمانی که به نقطه شکست عقل میرسیم باید یکی از این دو مسیر را انتخاب کنیم:
1- دین در تضاد با عقل نیست.
2- دین در تضاد با عقل است.تکرار میکنم : تقاوت یا عدم تطابق یک امر است و تضاد امری دیگر.
اتفاقا بر مبنای همان معیارهایی که فرمودید عقل حکمی درباره بسیاری از تعالیم الهی ندارد. نماز روزه ووووووو
پس خود می بینید که عقول جزئی پذیرفته اند که از درک بسیاری از احکام عقل کلی عاجز است چون بر مبانی آنها احاطه ندارد
البته در این مطلبی که گفتید تهافت آشکاری هم هست
اول می فرمایید رسول برای تعیین صحت و سقم اموری که عقل از درک آنها عاجز است آمده بعد مدعی می شود آنجا که عقل به بن بست می رسد می تواند به تضاد عقل و دین حکم کند. عدم تناسب صدر و ذیل این مطلب روشن است.
سخن صحیح این است که اگر پیامبر برای تعیین صحت و سقم اموری که عقل قادر به قضاوت در آنها نیست آمده ، آنگاه که عقل به بن بست می رسد بجای صدور حکم باید به همان مرجع رجوع کند چون اتفاقا او برای همین آمده است وگرنه امور واضح عقلی که نیاز به بیان دینی هم ندارد مگر از باب تاکید بر حکم عقل و ایجاد وحدت رویه چون عقل جزئی افراد امکان خطا و اشتباه به دلایل مختلفی دارد.
و گزاره های فوق در صورتی معتبرند که تفسیر شما را قبول کنیم.چرا که همانطور که گقتم این معنا در خود آیه موجود نیست(معنای مقایسه). و این یک تفسیر است.
بنظرم اگر کلامی ولو کلام افراد عادی با حمل بر معنایی تصحیح می شود باید این کار را بکنیم چه رسد کلام الهی که بر حقانیت آن فی الجمله باور داریم
البته بنظر بنده تفسیر واقعی همان است که گفتیم و این از مراجعه به قرائن و شهود واضح است. قرآن کریم در جای دیگری هم از این قضیه سخن رانده لذا دلیلی ندارد بر وجهی ناشناخته حملش کنیم.
ین عمل همانطور که ذکر شد از دو ناحیه مخدوش است.
1-بدون دلیل مختصه یا عامه حکم
2-بدون اجرای حکم از روند صحیحتمامی حکومت های انبیا بعد از مدتی به ارتداد گراییده اند.آیا این حکم راجع به آنها صادق است؟ آیا همین حکم را میتوان در رنسانس برای یک قاره ای که از مسیحیت بکفر گرویدند اجرا کرد؟!(لطفا مطالب ابتدای همین پست را بدقت بخواند.)
ما که این دو مبنا را وحی منزل نمی دانیم. ما تابع برهانیم نه کلام این و آن . اگر قرار است آنرا بپذیریم بهترین مرجع در آنها را انبیاء و اولیاء می دانیم نه افراد عادی که پر از خطا و هوی و هوس وووو هستند
احکام الهی در صورتی که دائمی باشند با تغییر شرایط جامعه تغییر نمی کنند مثلا ایمان به خدای متعال یک اصل است لذا اگر تمام مردم زمین کافر شوند در صحت آن اصل تشکیک نمی شود
فرموده اید "خداوند یک درجه تخفیف داد" .سوال اینجاست که اگر نمیداد کسی باقی مانده بود که بخواهد پرستشی کند و دینی مقبول افتد؟!!!
مگر نشنیده اید: ولا یخاف عقباها
البته اجرای احکام الهی فقط در صلاحیت انبیاء و اولیاء و عالمان ربانی منصوب از سوی آنهاست نه هر از گرد راه رسیده ای
فرموده اید "در عموم فرهنگها هم با خائنان رفتاری خشونت بار می شود." رفتار خشونت بار از جمله مصادیقی هست که عقل آنرا نمی پذیرد.چه اینکه این عمل رخ دهد یا نه.اگر هر عملی که به کرات رخ دهد عقلایی بود که دیگر امر غیرعقلایی تهی از معنی میگردید.ضمن اینکه شما بجز موردی که قرآن آنرا ذکر کرده مورد دیگری از خودکشی جمعی در طول تاریخ سراغ دارید؟!
ابن سینا می گوید کسانی را که مدعی عدم اختیارند باید کتک زد و گفت ببخشید ما اختیار نداریم مجبوریم تا خودشان اعتراف کنند کتک زدنش از روی اختیار است نه اجبار
بنده فکر می کنم راهکار عملی اقناع افرادی که منکر مطلق خشونت اند همین است باید یک روز عده ای شرور به داخل خانه شان بریزند و زن و بچه شان را به باد کتک بگیرند و اموالشان را به تاراج ببرند تا بفهمند راهی بهتر از اعمال خشونت علیه این افراد نیست.
البته این حرف صرفا یک فرض قادر درک است.
برادر خشونت بناحق ممنوع است نه خشونتی که در صدد دفع خشونت های بناحق است. امیدوارم کسی به تجربه این را نیابد!!!!!
طفا مطالبی که ذکر می شود بدقت و با سعه صد مطالعه بفرمایید که تکرار مکررات نشود.بنده شخصا پیام های شما دوستان را چندین بار میخوانم تا یک روند منطقی در بحث ادامه پیدا کند.
متشکر از ارزشی که برای بحث قایل هستید.
چشم و شما هم چنین باشید
یا معین یا هادی