اُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ...
تبهای اولیه
وقتی انسان در فراز و نشیب های زندگی،
چنان دچار خستگی روحی می شود که هیچ وسیله ای او را آرام نمی سازد،
باید به سرچشمه همه خوبیها و خالق محبت ها پناه برده و در آغوش رحمتش پناه گیرد.
چه لذتی بالاتر از این که بنده عاصی و گنهکار که از شدت گناه، احساس غم و دلمردگی می کند،
با یاد ارحم الراحمین آرام شود؟!
چه آرامشی بالاتر از صحبتِ عبد ذلیل با پروردگارِ عزیز و تطهیرِ جانِ آلوده، با زلالِ حضورِ آن بالاترین؟!
گرچه در اصطلاح، دعا را «خواست و طلبِ عبد» تفسير مىكنند،
ولى معناى واقعى دعا و نيايش عبارت است از :
آنگاه كه بنده ذليل و حقير، خانه پر معصيت دل را، از مظهر پاكيها و خوبيها دور مىبيند،
راهِ نزديكى به دوست، و وصول به محفل معشوق را مىطلبد
و متحيّر است كه در كجا مىتوان به خلوت معبود خويش نايل شد،
ندا مىرسد كه:
حقیقت دعا:
زندگی دنیوی، طوری ست که انسان به هرحال متوجه امور مادی می شود.
اما حقیقت اینست که هدفِ خلقت، چیز دیگری ست؛ و انسان آفریده شده که به لقاءالله برسد.
بهترین راه برای جبران این مسئله، اینست که انسان در هر روز، اقلاً لحظاتی را صرف توجهِ خالص به بارگاه الهی کند.
این توجه، بیشتر در نماز جلوه گر می شود.
غیر از اینکه در نماز دعاهائی در حالت قنوت و غیره خوانده می شود، اصلا می توان خود نماز را نوعی دعا دانست.
گفته شده که واژه "صلاه" در اصل لغت به معنای دعاست.
شدت و ضعفِ این توجه، بستگی به شدت و ضعفِ معرفت و محبت انسان به خدا دارد.
بنابراین توجه به صفات خدا، پیش از دعا، بسیار مهم است.
در یک نگاه کلی و از بالا، هدف از خلقت انسان، رسیدن به کمال و مقام لقاءالله است.
وسیله ی رسیدن به این هدف، عبادت است و حقیقتِ عبادت هم چیزی جز توجه قلبی به بارگاه ملکوتی پروردگار نیست.
شاید دلیلِ اینکه رسول گرامی اسلام، دعا را بر عبادات دیگر ارجح دانسته، همین باشد که توجه به خداوند، در این عبادت بیش از عبادات دیگر است.
در روايات شريفه از پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه :
در قرآن كريم نيز خداوند، آنجا كه مسأله استكبار از دعا را مطرح مىنمايد؛ مىفرمايد:
خداوند در این آیه، رسماً دعا را به عنوان عبادت معرفی کرده و آن را لازمه بندگی می داند.
چون فرموده کسانی که از آن سر باز زنند، به دوزخ وارد می شوند، و وارد شدن به دوزخ، نتیجه ترک عبادت است، نه ترک دعا.3
پی نوشت:
1. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج93، باب 14، ص300، روايت 37
2. سوره مبارکه مؤمن، 60
3. علامه طباطبايى، تفسير الميزان، ج2، ص33
سوال: چطور ممکن است درخواست و طلب کردنِ چیزی از خدا، عبادت حساب شود؟!
پاسخ: عبادت در واقع اظهار بندگی و ذلت در برابر پروردگار است.
كسى كه دست خويش را به درگاه الهى دراز، گردن خود را كج و سر خود را خم مىنمايد، روى به خاك مىسايد و اشك از ديدگان سرازير مىكند و با دعاى خود از او حاجت مىخواهد، در عمل نهايت شكستگى و تذلّل خود را در برابر عظمت الهى نشان مىدهد.
خود را فقير، ضعيف، ذليل و بيچاره و خدا را غنى، قوّى، عزيز و قادر مىبيند و با حالت خود اين حقيقت را بيان مىكند.
این بدان معنی ست که انسان خودش را مالک و صاحب اراده مستقل در برابر خداوند ندانسته و تمام وجودش را از آن خدا بداند؛ و از روی اختیار، در مقابل پروردگارش به این عبد بودنش اعتراف کند.
همچنانکه امیرالمومنین علی علیه السلام در مناجات خود با پروردگار می فرماید:
اصل و اساس همه عبادات، و به فرموده پیامبر عظیم الشأن السلام، "مُخ عبادات"، همین حالت قلبی و اظهار ذلت در مقابل عظمت بیکران الهی ست.
ذکر زبانی و انجام دادن آداب، فقط جلوه های ظاهریِ این حقیقت هستند.
الفاظ از ما فى الضمير حكايت مىكنند و خودشان از اصالتى برخوردار نمىباشند.
اینطور نيست كه نوع اين الفاظ، يا نحوه اداى آنها، تأثيرى در حوادث جهان داشته باشد، كه هر كس اين الفاظ را تلفّظ نمايد مؤثر باشد؛ بلکه دعا یک امر قلبی ست و زبان، تنها از آنچه در باطنِ انسان است، حکایت می کند.
پس دعا باید از دل و جان برآید و کلماتی که به زبان ادا شوند، بدون توجه قلبی، در حقیقت دعا به حساب نمی آیند.
وقتی انسان در فراز و نشیب های زندگی،چنان دچار خستگی روحی می شود که هیچ وسیله ای او را آرام نمی سازد،
باید به سرچشمه همه خوبیها و خالق محبت ها پناه برده و در آغوش رحمتش پناه گیرد.
چه لذتی بالاتر از این که بنده عاصی و گنهکار که از شدت گناه، احساس غم و دلمردگی می کند،
با یاد ارحم الراحمین آرام شود؟!
چه آرامشی بالاتر از صحبتِ عبد ذلیل با پروردگارِ عزیز و تطهیرِ جانِ آلوده، با زلالِ حضورِ آن بالاترین؟!
سلام
با عرض سلام و احترام
همه ما میدانیم . خداوند متعال در وعدههایش تخلف نمی نماید.
حالا با توجه ب آیه شریفه
بخوانید مرا تا اجابت نمایم شما را
چرا
این همه بندگانش از مومن و غیر مومن اورا شبانه روز با واسطه و بدون واسطه با تضرع و خشوع می خوانند !
اما
اجابتی در کار نیست !
سلام
با عرض سلام و احترام
همه ما میدانیم . خداوند متعال در وعدههایش تخلف نمی نماید.
حالا با توجه ب آیه شریفه
بخوانید مرا تا اجابت نمایم شما راچرا
این همه بندگانش از مومن و غیر مومن اورا شبانه روز با واسطه و بدون واسطه با تضرع و خشوع می خوانند !
اما
اجابتی در کار نیست !
با سلام و احترام
http://www.askdin.com/showthread.php?t=55477
حالا نوبت جواب دوم است
اگر خدایی باشد حتما اگر او را بخوانند، جواب می دهد.
ما با دو احتمال روبرو هستیم :
آیا همینکه در مقابل خواندن ها، یک جواب متقن داده شود، خدایی ِخدا اثبات میشود ؟
یا خدا باید به ازای تک تک خواندن ها ( حتی با شرایط ) ، جواب بدهد تا خدایی اش اثبات شود ؟
جواب دوم بنده بر اساس احتمال اول استوار است.
از آنجا که خدا نمی تواند لال باشد پس برای اثبات خودش باید به شکلی در قبال خواندنش، جواب بدهد تا وجود خودش را اثبات کند.
این جواب دادن به دو شکل کلی انجام می شود
اول - وحی و رسالت و کتاب ( غیر مستقیم برای عموم و مستقیم برای رسول = متکی به برهان و معجزه )
خداوند با وحی و رسول و کتاب ، به کسانی که او را خوانده اند، جواب می دهد. و با این کار ثابت می کند که وجود دارد و خداست.
دوم - تکلم لفظی یا استجابت خواسته ( = حاجت دادن ) ( برای عموم مردم )
اکنون استدلال سوره اعراف را مرور می کنیم :
ای مشرکین اگر راست می گویید که خدا هست پس اگر او را بخوانید باید جواب بدهد به شما
یعنی یا رسول و کتاب بفرستد یا تکلم لفظی کند یا حاجت شما را بدهد
اما از انجا که شما نبوت و رسالت را قبول ندارید
پس تنها راهی که دارید این است که خدایان ِشما به زبان در آیند یا حاجتتان را آنا و فی الفور بدهند
و اگر چنین نکنند به این معناست که خدا نیستند.
اما ممکن است کسی اشکال کند که
در آیه ی ادعونی استجب لکم اصلا مرادش این نیست.
اما جواب
ایرادی بر این نیست
خداوند دقیقا فرموده اگر مرا بخوانید من جواب می دهم و خودم را اثبات می کنم یا با کتاب و رسول و وحی یا با حاجت دهی یا با تکلم
یا می توان گفت
این آیه در مقام اخبار است نه برهان آوری
خداوند دارد بندگانش را آگاه میکند که اگر مرا بخوانید به شما جواب می دهم هر چند شما نفهمید.
اما آیه سوره اعراف در مقام بیان یک برهان است برای اثبات خدا ( چه الله و چه خدایان )
و برهان بر اساس این جمله استوار است که اگر بندگان خدا را بخوانند خداوند جوابی به آنها خواهد داد و بر خداست که خدایی خود را ثابت کند.
و از انجا که همین استجابت، علت برای اثبات خدایی خدا است باید از جنس عینی و ملموس باشد نه غیبی.
چون علم به غیبی بودن استجابت بعد از اثبات خداوندی خدا، قابل پذیرش است نه قبل از آن. ( نکته = عقلی )
در صورتی که در اینجا قرار است از روی همین استجابت به خدایی خدا پی ببریم.
اکنون با توجه به سه استدلال شرعی ( به معنای رسول و کتاب و معجزه که پشتوانه عقلی دارد ) و عقلی ( به معنای همان نکته ی بولد شده در بالا ) و تجربی ( همان تکلم و حاجت دهی )
متوجه می شویم که
مشرکان خودشان جواب شرعی از سوی خدایان را قبول ندارند و تحقق هم نیافته است. ( انکار رسالت و نبوت ) ( هم با مقبولات مشرکان و هم با برهان )
جواب تجربی هم محقق نشده است ( تکلم و حاجت دهی )
جواب عقلی هم دور می شود ( نکته = عقلی ) که باطل است.
پس می توانیم خدایی خدایان را انکار کنیم
نکته : مولا علی علیه السلام به این مضمون می فرماید
اگر خدایانی وجود داشت حتما رسولانشان را به سوی تو می فرستادند.
نکته : راه گریز مشرکین
تنها راه گریز مشرکین این است که این تلازم را انکار کنند و بگویند
چه کسی گفته بر خدا لازم است اگر بخوانیمش، جواب بدهد و خودش را ثابت کند
پس عقل برای چیست ؟
مشرکان دقیقا با همین شیوه نه تنها رسالت و نبوت و معجزه را زیر سوال می برند
بلکه حاجت دهی فی الفور و تکلم را نیز زیر سوال می برند
البته ما دلایل عقلی انها را قبول نداریم و رد می کنیم.
لینک بالا
و
توضیح بیشتر
http://www.askdin.com/showthread.php?t=59219&p=924992&viewfull=1#post924992
با عرض سلام و احترام
همه ما میدانیم . خداوند متعال در وعدههایش تخلف نمی نماید.
حالا با توجه ب آیه شریفه
بخوانید مرا تا اجابت نمایم شما راچرا
این همه بندگانش از مومن و غیر مومن اورا شبانه روز با واسطه و بدون واسطه با تضرع و خشوع می خوانند !
اما
اجابتی در کار نیست !
علیکم السلام و رحمه الله
اجابت حتما در کار هست.
همانطور که فرمودید، در وعده خداوند تخلفی نیست.
در ادامه بحث به موانع استجابت دعا خواهیم پرداخت.
تأثیر استقلالیِ دعا:
سوال: آیا اصولا ممکن هست که یک پدیده ای، صرفا در اثر دعا و بدون اسباب و علل عادی تحقق پیدا کند؟!
پاسخ: اين بحثى است كه به مسائل اعتقادى و فلسفى مربوط مىشود و در آنجا مورد بررسى و كنكاش قرار مىگيرد.
ما در اينجا به اين بحث فقط اشاره کوتاهی می کنیم:
از نظر قرآن پاسخ این سوال مثبت است و قابل انکار نیست. نمونه هائی هم ذکر شده. (فرزند دار شدن حضرت زکریا در پیری و ...)
سوال: آیا این باعث نقض قانون علیت نمی شود؟
مگر ما معتقد نیستیم که اراده خداوند بر این قرار گرفته که امور از طريق علل خود انجام شود؟ در روایت آمده که:
"اَبَى اللّهُ اَنْ يُجْرِىَ الاْشْياءَ اِلاّ بِالاْسْبابِ؛ خداوند ابا دارد از اينكه اشيا از غير طريق اسبابِ خود، جريانِ هستى پيدا كنند."1
پاسخ: اینها استثنائات و کراماتی هستند، مانند بحث اعجاز.
همانطور که برای نفی اعجاز نمی توان به آیه شریفه «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْديلا وَ لَنْ تَجِدْ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحويلا»2 استناد کرد، برای نفی تاثیر دعا هم نمی توان به آیه مزبور و حدیث فوق استدلال کرد.
انکارِ پدیده های خارق العاده با قرآن سازگار نیست و یکی از اصول بینش دینی، اعتقاد به مسئله اعجاز، کرامت و امثال آن است.
پی نوشت:
1. محمد باقر مجلسى، پيشين، ج2، باب14، ص90، روايت 14 و 15
2. سوره مبارکه فاطر، 43
سوال: اگر قانون علیت، یک اصل کلی و ضروری ست، چگونه می توان معجزات و تأثير دعا را پذيرفت؟
پاسخ: در اینجا بین دو بحث، خلط شده است.
گاهی ما اصل علیت را قبول داریم؛ این درست؛ اما گاهی می گوییم، فلان معلول، حتما باید به وسیله فلان علت به وجود آمده باشد.
یعنی علت را منحصر در یک امر می دانیم. این دو تا بحث با هم متفاوت است.
اصل علیت در فلسفه، بدیهی و انکار ناپذیر است؛ و به این صورت بیان شده:
برخى موجوداتِ عالم هستى، به وجود موجودات ديگر نيازمندند و بدون آنها وجودشان محقّق نمىگردد.
مانند اراده كه معلول و وابسته به نفس است.
قاعده فلسفى اين بحث عبارت از اين است كه:
يعنى اگر ديديم احتياجِ موجودِ محتاجى تأمين شد، معلوم مىشود علّتى وجود داشته كه نياز او را برطرف كرده است.
تلاش هاى دانشمندان براى پيدا كردن عللِ پديده ها در طول تاريخ، مبتنى بر اين اصل بوده است كه "معلول نمىتواند بى علّت باشد"؛ و آنچه تاكنون بشر كشف كرده از بركت همين اصل بوده است.
اما اشکالی که اینجا پیش آمده، اینست که درست است که برای هم معلولی علتی ست، و این امر در فلسفه کاملا پذیرفته شده است، اما اینکه این علت چه باشد، از محدوده کار فلسفه خارج شده و در حیطه علم قرار می گیرد.
یعنی حالا علم است که باید برای هر معلولِ خاصی، یک علتِ خاص معرفی نماید.
فلسفه فقط می تواند اوصاف کلیِ علت را بیان کند.
در واقع، وجودِ علت برای معلول، به وسیله قانون علیت اثبات می شود؛ اما شناختِ علت های خاصِ هر پدیده، از قانون علیت به دست نمی آید.
برخی افراد، وقتی علت یک پدیده را نمی دانند، و نمی توانند در حیطه علم و تجربه ای که دارند، دلیلی برای آن بیابند، حس می کنند که قانون علیت استثناء پیدا کرده. در حالیکه اصولا قانون علیت نقض شدنی نیست. بلکه اگر علتی شناخته نشده، به دلیل نقصِ دانش یا تجربه است.
سوال: آیا با تجربه، می توان علتِ انحصاریِ یک پدیده را شناخت؟!
یعنی اگر با تجربه به این دانش دست یافتیم که در شرایط خاص، پیدایشِ "الف"، باعث به وجود آمدن "ب" می شود، می توان گفت که تنها راهِ پدید آمدنِ "ب"، "الف" است؟!
یعنی "ب" ممکن نیست که از راه دیگری هم به وجود بیاید؟!!
مثلا بشر سالیان دراز است که منبع حرارت را آتش می داند.
آیا می توان گفت که قطعا هیچ عامل دیگری برای پیدایش حرارت وجود ندارد و چنین چیزی محال است؟!!
پاسخ: مسلما چنین ادعائی از روی جهل و دور از شأن یک محقق است که پدیده های ناشناخته را نفی کند.
تجربه می تواند آنچه را در حوزه احساس انسان واقع می شود، اثبات کند؛ ولی حق ندارد که نسبت به ماورای آن اظهار نظر کرده یا نفی کند.
برای مثال، علم فقط می تواند بگوید که پیدایش انسان به وسیله پدر و مادر اوست؛ اما حق ندارد که راهی غیر از این را محال بداند.
اساسا "محال بودن"، یک مفهوم فلسفی ست که فقط از راه عقل اثبات می شود.
تجربه حداکثر می تواند در مورد عدم وقوع صحبت کند. اما محال بودن، دور از دسترس تجربه است.
بنابراین این ادعا که علم، بتواند تاثیر دعا یا کرامت و امثال اینها را به طور مستقل نفی کند، ادعای پوچی ست.
هر علمی، هر قدر هم كه پيشرفت كند، نمىتواند مسائلى مانند اعجاز، تأثير دعا و امثال آن را نفى كند و بگويد كه چنين چيزى محال است.
با توجه به اين مقدمه، روشن مىگردد كه:
در مورد امور طبیعی هم نمی توان ادعا کرد که پیدایش یک معلولِ طبیعی، فقط منحصر در یک علتِ طبیعی ست.
ممکن است این معلول از راه های دیگری هم به وجود بیاید که ما هنوز آن را نشناخته ایم.
ضمن اینکه با قانون علیت، نمی توان علیتِ امور غیر طبیعی را برای معلول های طبیعی انکار کرد.
امروزه كسانى كه متحمّل رياضت شده و نيروى نفسانى قوى پيدا كردهاند، مىتوانند در برخى پديده هاى مادّى تصرّف كنند و كارهايى انجام دهند كه به وسيله اسباب طبيعى ميسّر نيست.
اين مسأله اى است كه امروزه قابل تشكيك نمىباشد. بنابراين:
پس سخن كسانى كه براى انكار تاثیر دعا، به آياتى نظير آيه شريفه «لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِيلا»1 استدلال مىكنند، درست نيست و لازمه تحقّق امرِ خارق العاده، نقض سنّت الهى نمىباشد.
و به فرض اینکه آيه مزبور، نسبت به همه قوانين حاكم بر جهان قابل تعميم باشد، مىپرسيم: آيا قوانين الهى فقط همانهايى هستند كه ما مىشناسيم؟ يا اگر قوانينى هم باشد كه ما نشناخته ايم، آنها نيز قانون خداست؟
يكى از سنّتهاى الهى اين است كه هرگاه مصالح اقتضا كند كارى از غير مجراى طبيعى انجام مىگيرد.
علم يا فلسفه كجا اثبات كرده است كه سنّت خدا چنين است كه هر پديده طبيعى بايد فقط از راه علّت مادّى و عادى به وجود آيد؟
بنابراين:
لذا، اصل علّيت به عنوان يك اصل ضرورى و كلّى با معجزه و امور خارق العاده قابل جمع است و هيچ تناقضى با آنها ندارد.2
پی نوشت:
1. سوره مبارکه فاطر، 43
2. برای توضیحات بیشتر در این زمینه مراجعه کنید به کتاب معارف قرآن، نوشته آیه الله مصباح یزدی
سوال: آیا دعا باعث سستی و تنبلی مردم نمی شود؟
اگر مردم حس کنند که با دعا کردن می توانند اقلا به برخی حوائج خود برسند، روحیه تلاش برای رسیدن به حوائج در آنها کاهش یافته و فقط متکی به دعا کردن و از خدا خواستن می شوند.
چه پاسخی برای این مسئله هست!؟
به نام خدا
با سلام و عرض احترام
سوال: آیا دعا باعث سستی و تنبلی مردم نمی شود؟اگر مردم حس کنند که با دعا کردن می توانند اقلا به برخی حوائج خود برسند، روحیه تلاش برای رسیدن به حوائج در آنها کاهش یافته و فقط متکی به دعا کردن و از خدا خواستن می شوند.
چه پاسخی برای این مسئله هست!؟
لازمه ی دعا، تلاش و کوشش هست و دعا جای کار و تلاش را نمیگیرد. همانطور که خداوند در قرآن نیز می فرماید: ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم
نه تنها بین دعا و سعی و کوشش تضادی نیست بلکه با هم مرتبط و متلازمند، دعا بدون کارو کوشش، بی نتیجه و تلاش بدون دعا و توسل به آفریدگار، غفلت و خلاف شکر نعمت است.
سوال: آیا دعا باعث سستی و تنبلی مردم نمی شود؟
اگر مردم حس کنند که با دعا کردن می توانند اقلا به برخی حوائج خود برسند، روحیه تلاش برای رسیدن به حوائج در آنها کاهش یافته و فقط متکی به دعا کردن و از خدا خواستن می شوند.
چه پاسخی برای این مسئله هست!؟
پاسخ: یکی از شبهه هایی که در زمینه دعا مطرح می شود، در جنبه اجتماعی و روانشناختی ست.
گفته می شود که اعتقاد به تاثیر دعا باعث می شود که مردم به جای فعالیت و تلاش در رسیدن به اهداف، سست شده و فقط به دعا سرگرم شوند.
واقعیت اینست که از هر حقیقتی ممکن است به شکلی سوء استفاده شود.
و این به معنای غلط بودن آن نیست.
در این مورد، معنای دعا این نیست که انسان تلاش نکند، بلکه برعکس، به این معناست که حتی اگر اسباب و علل طبیعی فراهم نبود، باز هم نباید مایوس شد، چون انسان مومن موثر حقیقی را خداوند می داند و از اسباب مادی فقط در حد خودش استفاده می کند.
می داند که اگر خدا بخواهد، قادر است که از راه های غیر عادی نیز، نیازهایش را رفع کند. این اعتقاد، نه تنها باعث سستی نمی شود، بلکه باعث امید و تلاش بیشتر هم هست.
اگر انسان فقط به اسباب مادّى متّكى باشد، در صورتى فعاليت خواهد كرد كه به فراهم شدن آنها اميدوار باشد؛ ولى انسان مؤمن حتى با علم به فراهم نبودن اسباب عادى نيز مأيوس نمىگردد.
اين شبهه در واقع ناشى از عدم شناخت دقيق دعاست.
اين تصوّر كه به جاى هر كارى انسان فقط دعا كند و هيچ فعاليت ديگرى نداشته باشد، معناى واقعى دعا نيست.
بايد وقتى چيزى از خدا مىخواهيم او را مؤثّر حقيقى بدانيم، آنچه را هم در اختيار داريم از او بدانيم، نه اينكه آنچه را در اختيارمان است از خود بدانيم و به دنبال كمك خداوند از طريق ديگرى باشيم.
البته خدا عاجز نيست كه از راه هاى ديگرى وسايل كار را فراهم كند، ولى استفاده نكردن از اسبابى كه در اختيار انسان قرار داده نيز به معناى دعا و توكّل نيست، بلكه سوء استفاده يا سوء تفسيرهايى است كه بعضى افراد از مفاهيم اسلام دارند.
توكّل به اين معنا نيست كه به خدا اعتماد كنيم، ولى از اسباب مادّى استفاده ننماييم.
اسباب مادّى را خداوند براى استفاده ما قرار داده است.
بنابراين:
بنا به مضمون روايات، دعاى چنين افرادى مستجاب نمىشود.
از رسول گرامی اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه فرمود:
«اَلدّاعِى بِلا عَمَل كَالّرامى بِلا وَتَر؛
هر كس دعا كند ولى عمل ننمايد، مانند كسى است كه بدون چله كمان، مىخواهد تير اندازى كند.»1
و در روايت ديگرى فرمود:
«دعاى كسى كه در خانه نشسته و از خدا طلب روزى مىكند مستجاب نمىشود.»2
دعا، نشانه محدود ندانستن قدرت خداوند در اسباب عادى است و اعتقاد به اين كه او مىتواند از طريقى غير از اسباب عادى نيز نياز انسان را تأمين نمايد. پس دعا در هر حال مطلوب است.
حقيقت دعا و درخواست در اين است كه انسان بفهمد و اعتراف كند كه از خود چيزى ندارد و هر چه هست از اوست. هم قدرت كار و تلاش از اوست، هم اسباب و ابزار را او فراهم كرده و هم نيروى فكر و تعقّل را او داده است.
اينها همه نعمتهاى الهى است كه بايد در تأمين حوايج بكار گرفته شود.
در واقع، معناى خواست از خدا اين است كه انسان اعتراف داشته باشد كه همه وسايل از خداست. اين همان حقيقت بندگى است كه لازمه آن فرمانبردارى مىباشد.
بنابراين:
پی نوشت:
1. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج93، ص312، روايت 17
2. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج71، ص344، روايت 1
" وقتی تصمیم به دعا می گیرید به جای به بیرون هدایت کردن دعای تان و تقاضای خاصی از خدا داشتن. سعی کنید به فکر خدایی
که سن پل در باره اش در کتاب نامه هایی به فلیپیان . نوشت باشید. در عوض درخواست های شخصی و خاص کردن
تقاضاهایتان به صدای خدا در اعماق وجودتان گوش دهید.
اگر برای فرد دیگری دعا می کنید . در موقعیت شاهد بر نیروی الهی اطراف او تمرکز کنید. اجازه ندهید افکارتان از تصویر نور الهی
خارج شود. خدا را مانند راهنمای الهی درونتان مشاهده کنید که همیشه همراه و در دسترس شماست.
ان اگاهی را به جای اعتقاد نگاه دارید. "
یا حق.
اثرات دعا
الف: اثرات تربیتی:
برخی افراد، اثرِ تربیتی دعا را فقط در تلقین به نفس می دانند؛ در حالیکه تلقین یکی از کمترین آثار دعاست.
بزرگترین اثر دعا، حقیقتِ عبادت است.
کمال انسان اینست که به خدا توجه کرده و فقر مطلق خودش را نسبت به او درک کند.
یکی از چیزهایی که باعثِ این درک و معرفت می شود، دعاست. دعا خودِ عبادت است و تنها راه تکامل انسان نیز عبادت می باشد. بنابراین دعا یکی از راه های تکامل انسان است.
خداوند در آيه شريفه «وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»1 مىفرمايد: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم؛ سپس اضافه مىفرمايد: محقّقاً كسانى كه از بندگى من سرپيچى كنند و خود را بزرگتر از آن بدانند كه در مقابل عظمت الهى سر تعظيم فرود آورند و متكبّرانه از عبادت من سرپيچى كنند، با ذلّت و خوارى وارد جهنّم خواهند شد.
دو جمله مذكور در آيه شريفه، در حكم صغرى و كبراست: دعا عبادت پروردگار است؛ و هر كه از عبادت خدا سرپيچى كند به عذاب دردناك و خواركننده اى مبتلا خواهد شد.
نتيجه آنكه: هر كه از دعا سرپيچى كند، به عذاب الهى گرفتار خواهد شد.
پس فايده و اثرِ اصلىِ دعا، همان تكامل معنوى انسان در اثر بندگى و اعتراف به ذلّت در مقابل خداوند است.
با اینحال بر دعا اثرات فرعى و جنبى نيز مترتّب است كه به برخى از آنها اشاره مى کنیم.
1. سوره مبارکه غافر، 60
ب ـ اثرات جنبى
1ـ شناخت خدا:
عمده ترين دليل نيايش و دعا شناخت پروردگار است.
اين معرفت ريشه همه سعادتها و موجب تمام اصلاحات است.
وقتی انسان خداوند را به اسمائش می خواند، یکی از فایده های آن اینست که به معنای وصفی آنها شناخت پیدا می کند.
یعنی وقتی پروردگارش را با نام های رحمان، قادر، حکیم و امثال اینها می خواند، به رحمت و آمرزش و کمک او امیدوار می شود.
وقتی در معانیِ دعاها دقت می کند، متوجه می شود که با خدائی صحبت می کند که هیچ چیزی در برابر او غیر ممکن نیست.
اصلا مشکل و آسان در برابر او مطرح نیست.
این خودش یک حالت امید و نشاطی به انسانِ ناامید از همه جا می دهد.
وقتی خدا را به اسماءِ بصیر و سمیع می خواند، یعنی توجه می کند که خداوند در همه احوال او را می بیند و می شنود؛ پس به پرهیز از رفتار ناشایست تشویق می شود.
برخی از دعاها مثل دعای عرفه امام حسین علیه السلام و دعای صباح و ابوحمزه، اگر با دقت خوانده شوند، یک دوره درس خداشناسی و توحید در سطح بسیار عالی ست.
2ـ كسب اخلاق خدايى:
در دستورات مذهبى و احاديث شريفه توصيه شده است كه به اخلاق خدايى درآييد. «تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّهِ»1
وقتی انسان خدا را به صفاتی مانند مهربانی و گذشت می خواند، خودش هم تشویق می شود که با دیگران مهربان و باگذشت باشد. سایر صفات پروردگار هم به همین صورت هستند.
3ـ پاكى و پاكيزگى:
از آداب دعا، پاك بودن لباس و حلال بودن غذاى دعا كننده و مباح بودن مكان دعاست.
پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند: كسى كه دوست دارد دعايش مستجاب شود، بايد خوراك و كسبش را پاكيزه كند.2
دعا کننده ای که مقید به حلال و حلام شد، به کمال معنوی می رسد.
اصولا تمام دین، یعنی همین مراعات کردن ها، و کسی که عادت کرد که از اعمالش مراقبت کند، حتما به درجات بالا خواهد رسید.
4ـ سركوبى نفس:
بزرگترين فايده دعا و حتى همه عبادات، جلوگيرى از طغيان نفس است.
ریشه تمام معایب اخلاقی، حب نفس و خودخواهی ست و نابود کردنش، آمادگی برای کسب همه فضائل است.
دعا فروتنى توأم با مناعت و عزّت نفس را به دنبال دارد.
پی نوشت:
1. علامه محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج61، باب 42، ص 129
2. ج 93، ص 320، پيشين، روايت 30
شرایط استجابت دعا
با وجود آیه «اُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ»1، چرا معمولا دعاها مستجاب نمی شوند؟
علماى علم كلام مىگويند: تخلّف در «وعيد» ممكن است و چنين كارى عقلا قبيح نيست؛ ولى تخلّف در «وعده» عقلا قبيح است و انجام فعل قبيح بر خداوند محال است. پس تخلّف از اجابت كه در اين آيه «وعده» داده شده عقلا قبيح است. به فرض آنكه هيچ دليل عقلى نيز بر اين مطلب نداشته باشيم خود قرآن مىفرمايد: «اِنَّ اللّهَ لا يُخْلِفُ الْميعادَ»2
بررسی:
1: «اُدعُوا»، به معنای دعا و درخواست کردن است.
اما نه فقط به لفظ.
لفظ فقط ظاهر و بُروزی ست از آنچه در دل انسان است و به خودی خود اصالت ندارند.
یعنی اینطور نیست که با گفتن یک لفظ، تاثیری در جهان به وجود آید، یا لفظ از زبان هر کسی که ادا شود، موثر باشد.
پس اگر لفظ قرار است موثر باشد، باید از روح و دل انسان صادر شده و انسان واقعا خواستار آن باشد.
اگر فقط الفاظى را به زبان بياورد و در دل توجه نداشته باشد، بطور قلبی و جدّى درخواست ننموده و در حقيقت دعا نكرده است.
پی نوشت:
1. سوره مبارکه غافر، 60
2. سوره مبارکه رعد، 31
2: «اُدْعُونى»، یعنی درخواست باید فقط از خدا باشد.
وقتی انسان دعا می کند و از خدا چیزی را می خواهد، ولی در حقیقت گوشه چشمی به دیگران دارد، این در حقیقت از خدا نخواسته و از عمق جان باور ندارد که خدا می تواند این خواسته را به او بدهد.
یعنی با وجود آن كه در ظاهر مطلبى را از خدا درخواست مىنماييم، اما در واقع، به اين مطلب اعتقاد نداريم كه خدا بايد خواسته ما را عطا فرمايد. پس در اين صورت نبايد منتظر اجابت دعايمان باشيم.
چنين دعاهايى كه صرفا تكلّمِ برخى الفاظ است و در واقع خواستن از خدا نيست، هيچ گاه به اجابت نخواهد رسيد؛ چون درخواست واقعى ما از خدا نيست، بلكه به اسباب مادّى و قدرت خود متّكى هستيم.
دعاى واقعى آن است كه درخواست از خدا باشد و معتقد باشيم كه اعطاى مطلوب تنها به دست اوست، وگرنه نوعى تشريفات خواهد بود.
اين شرط در صورتى تحقّق پيدا مىكند كه اولا، در درخواست خود جدّى باشيم، و ثانياً، درخواست ما از خدا باشد و او را در تحقّق دعايمان مؤثّر بدانيم. در اين صورت، شرايط استجابت دعا محقّق گرديده است.
3: خیلی اوقات ما درخواستی از خداوند داریم و صلاح خود را در استجابت آن می بینیم.
اما به دلیل دید محدود و دنیائی خودمان، در تشخیص مصداق اشتباه کرده و لوازم آن را توجه نداریم.
به عبارت ديگر، اگر خداوند به ما بفرمايد كه استجابت دعاى تو چنين لوازمى را در بر دارد، آيا باز هم حاضرى با تحقّق آن لوازم دعايت مستجاب گردد، قطعاً پاسخ منفى خواهيم داد.
در چنين مواقعى كه ما درخواست يك مصلحت كلّى داريم، ولى در تطبيقِ مصداق دچار اشتباه شده ايم، ممكن است دعاى ما مستجاب گردد؛ اما بر اساس مصلحت واقعى ما.
در اين صورت، خداوند، هم ما را از لطف خويش مأيوس نساخته، و هم اشتباه ما را تصحيح كرده است.
بسيارى از شرايطى كه در روايات ذكر شده ناظر به همين موارد مذكور است.
برخى از آنها نيز آدابى است كه براى كمال دعا و كمال توجّه به خدا مؤثّر است و در واقع تقييد يا تخصيص نسبت به آيه شريفه نيست.
گاهى اوقات نيز به جاى استجابت دعا در اين دنيا، خداوند مقاماتى را در آخرت به انسان عطا مىفرمايد. اين مطلب مربوط به نكته سوّمى است كه از آيه شريفه استنباط گرديد. يعنى كسى كه به آخرت ايمان دارد، اگر توجه پيدا كند كه درخواست او درباره امر دنيوى در مقابل پاداش اخروى قابل مقايسه نيست، قطعاً سعادت و كمال خويش را طلب خواهد كرد؛ اما در اثر غفلت، به مسائل دنيوى توجه پيدا كرده است.
اگر واقعيت براى او آشكار مىگرديد كه در آخرت به چنين چيزهايى نيازمندتر است، آنها را براى آخرت درخواست مىكرد.
در دعاى افتتاح به اين مطلب اشاره شده است:
از پیامبر گرامی اسلام صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده كه فرمود:
«ما مِنْ مُسْلِم يَدْعُو بِدَعْوَة لَيْسَ فيها اِثْمٌ وَ لا قَطيعَةُ رَحِم اِلاّ اَعْطاهُ اللّهُ بِها إحدى ثَلاث: اِمّا اَنْ يُعَّجِلَ دَعْوَتَهُ وِ اِمّا اَنْ يُدَّخِرَها لَهُ فِى الآخِرَةِ وَ اِمّا اَنْ يَكُفَّ عَنْهُ مِنَ الشَّرِ مِثْلَها ؛ هيچ مسلمانى خدا را نمىخواند ـ به دعايى كه گناه يا قطع رحم نباشد ـ مگر اينكه خدا يكى از سه چيز را به او عطا مىكند: يا دعاى او را مستجاب مىكند يا آن را ذخيره آخرتش قرار مىدهد و يا اينكه معادل آن، بدى و بلا را از او دفع مىكند.»1
اين لطف بزرگى است كه خداوند فقط به دعاى بندگان توجّه نمىكند، بلكه بيش از آن، به كمال و سعادتِ واقعى آنها توجّه دارد و با عنايت به اين مسأله، خواسته هاى آنها را اجابت مىكند.
بعضى را مقدّم مىدارد، بعضى را به تأخير مىاندازد و برخى را نيز به عنوان ذخيره آخرت انسان، به روز قيامت موكول مىكند.
1. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 93، ص 366، روايت 16
علاوه بر موارد مذكور، در روايات علل ديگرى نيز براى مستجاب نشدن دعا ذكر شده است.
مثلاً در برخى از روايات آمده است مردمى كه «امر به معروف» و «نهى از منكر» را ترك كنند، خداوند آنها را به دو بلا گرفتار مىسازد: نخست، دعاى آنان مستجاب نمىگردد؛ دوم، بدترين و فاسدترين افراد را بر آنان مسلّط مىگرداند.
شخصى نزد اميرالمؤمنين عليه السلام از عدم اجابت دعاهايش شكوه كرد. حضرت عليه السلام علت آن را چنين بيان فرمود:
«اِنَّ قُلُوبَكُمْ خَانَتْ بِثَمانِ خِصال: اَوَّلُها اِنَّكُمْ عَرَفْتُمْ اللّهَ فَلَمْ تُؤَدُّوا حَقَّهُ كَما اَوْجَبَ عَلَيْكُمْ فَما اَغْنَتْ عَنْكُمْ مَعْرِفَتُكُمْ. اَلثّانِيَةُ...»
دلهاى شما در هشت چيز خيانت كردهاند (لذا دعايتان مستجاب نمىشود.)
1ـ خدا را شناختيد؛ ولى حق او را چنانكه بايد ادا نكرديد.
2ـ به رسول او ايمان آورديد، سپس با سنّتش مخالفت كرديد.
3ـ كتاب او را خوانديد ولى بدان عمل نكرديد.
4 مىگوييد از كيفر و عقاب خدا مىترسيد، اما همواره اعمالى مرتكب مىشويد كه شما را به آن نزديك مىكند.
5 مىگوييد به پاداش الهى مشتاقيد، لكن همواره كارى مىكنيد كه شما را از آن دور مىسازد.
6ـ از نعمتهاى خدا بهره مىبريد و شكر او را بجا نمىآوريد.
7ـ به شما گفته شده دشمن شيطان باشيد، ولى شما با او دوستى مىكنيد.
8ـ عيوب مردم را نصب العين خود كرده ايد و از عيوب خود غافليد.
با اين همه چگونه انتظار داريد دعايتان مستجاب شود در حالى كه خود درهاى آن را بسته ايد؟ سپس فرمود: تقوا پيشه كنيد، اعمال خود را اصلاح كنيد، نيّات خود را صادق گردانيد، امر به معروف و نهى از منكر كنيد تا دعاى شما مستجاب شود.1
1. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 93، ص 376
كسى كه دست خويش را به درگاه الهى دراز، گردن خود را كج و سر خود را خم مىنمايد، روى به خاك مىسايد و اشك از ديدگان سرازير مىكند و با دعاى خود از او حاجت مىخواهد، در عمل نهايت شكستگى و تذلّل خود را در برابر عظمت الهى نشان مىدهد.خود را فقير، ضعيف، ذليل و بيچاره و خدا را غنى، قوّى، عزيز و قادر مىبيند و با حالت خود اين حقيقت را بيان مىكند.
با سلام
ببخشید سوالی داشتم
مگر خدا با بنده هاش مشکلی داره که ما هر روز به ضعف و فقرمون اعتراف کنیم ؟ همین که می دونیم کافی نیست؟ ایا خدا لذت می بره من هی بگم بدبختم فقیرم تو خدایی خوش به حالت؟
خوب همه ما می دونیم و خدا خودش هم می دونه که ما می دونیم اون بی نیاز و قویه و ما محتاجیم و ضعیف و فقیر و ...
اصلا چه نیازی هست من هی بگم خدا من فقیرم؟ مگه خودش نمی دونه که من فقیرم؟ مگه نمی بینه که محتاجم ؟ چرا خودش قبل اینکه من بخوام نمی ده؟ مگه مادر نمی دونه ظهر بچش گرسنه می شه و از صیح به فکر ناهارش نیست؟ حتما باید بچه زار بزنه و از حال بره بعد مامانش شاید بهش بده و شاید هم صلاح ندونه و نده؟؟؟
اصلا بعضی موقع ها شک می کنم که خدا کریمه. با وجود اینهمه قدرت و فضل نعمتی که به بعضی بنده هاش داده خیلی کمه و خدا چطور می تونه ببینه و کاری نکنه؟ و اون بنده هر روز با خفت و خواری بگه من ذلیلم فقیرم و خدا بازم کاری نکنه؟ اخه اینها چطور با صفات خدا یه جا جمع میشه؟ کریم، رحیم، ذوالفضل العظیم، خیر الرازقین....
ممنون میشم جواب بدید
با توجه به اين سه نكته"اولا درخواست جدّى، ثانیا درخواست از خدا و ثالثا مصلحت واقعى ما"
كه از آيه مذكور استفاده مىشود،
مىتوان گفت كه اطلاق آيه هيچ قيد و شرطى ندارد.
اما خیلی وقتها با وجود همین 3 مورد باز هم مستجاب نمی شه. اگه بگید صلاح نبوده، می پرسم چرا صلاح نبوده ؟ خواسته ای که مثل نیاز به اکسیژن هست چطور برای خیلی ها صلاحه ولی برای عده معدودی صلاح نیست؟
اگه بگید وقتش نرسیده؟ این وقتش کی هست؟ مگه انسان کنونی عمر نوح دارد که برای خواسته ای 15 سال صبر کند؟ مگه همه صبر ایوب دارن؟
هيچ مسلمانى خدا را نمىخواند ـ به دعايى كه گناه يا قطع رحم نباشد
ما بندگان عادی بخواهیم نخواهیم هر روز گناه می کنیم. شاید گناهان کبیره نکنیم ولی بالاخره گناهکاریم. و اینکه بخواهیم تهذیب نفس کنیم و عارف بشیم سالها وقت می خواد و اون اکسیژن اگه همین الان نرسه خفه می شیم.
یا اینکه بگید در اخرت بهترش رو میده و چیزیه که در اخرت نیاز داری. من انسانم و اختیار دارم . نمی خوام تو اخرت بهم بده. من ترجیح می دم تو این دنیا خواستمو بهم بده ، من اخرت نمی خوام باید چی کار کنم؟
ایا این که خواسته ما به صلاحمون نبوده یا ذخیره اخرتمون شده و یا اینکه ما گناهکاریم و ... همش برای گول زدن خودمون نیست؟ خدا بعضی ها رو بیشتر دوست داره و بعضی ها رم هیچ جا بازی نمی ده. مثلا در مورد رزق چندین بار تو قران اومده که خدا به هر که بخواد روزی می ده. خدا روزی هر کی رو بخواد وسعت می بخشه و هر کی رو بخواد روزیشو تنگ می کنه. خدا به هر کی بخواد بی حساب عطا می کنه. و ...
حالا مثلا جوونی که بیکاره مدام دعا می کنه و تلاش می کنه و به هر راهی که به ذهنش برسه سر می زنه بعد می افته تو قرض و شرمنده خانوادش می شه . سالها بد بختی و فشار روانی رو متحمل می شه و اخرشم مشکلش حل نمی شه و می ره دست به دزدی می زنه چون سلامت روحیشم از دست داده. و مشکلات بزرگتر و بیشتر
چرا خدا مشکلشو حل نمی کنه؟ چون خدا به هر کی عشقش بکشه می ده و به اینجوون دلش نخواسته بده. بعد تو اون دنیا هم میاندازتش تو اتیش. چون حروم خورده.
ممنون جناب کارشناس گرامی
با سلام
ببخشید سوالی داشتم
مگر خدا با بنده هاش مشکلی داره که ما هر روز به ضعف و فقرمون اعتراف کنیم ؟ همین که می دونیم کافی نیست؟ ایا خدا لذت می بره من هی بگم بدبختم فقیرم تو خدایی خوش به حالت؟
خوب همه ما می دونیم و خدا خودش هم می دونه که ما می دونیم اون بی نیاز و قویه و ما محتاجیم و ضعیف و فقیر و ...
اصلا چه نیازی هست من هی بگم خدا من فقیرم؟ مگه خودش نمی دونه که من فقیرم؟ مگه نمی بینه که محتاجم ؟ چرا خودش قبل اینکه من بخوام نمی ده؟ مگه مادر نمی دونه ظهر بچش گرسنه می شه و از صیح به فکر ناهارش نیست؟ حتما باید بچه زار بزنه و از حال بره بعد مامانش شاید بهش بده و شاید هم صلاح ندونه و نده؟؟؟
اصلا بعضی موقع ها شک می کنم که خدا کریمه. با وجود اینهمه قدرت و فضل نعمتی که به بعضی بنده هاش داده خیلی کمه و خدا چطور می تونه ببینه و کاری نکنه؟ و اون بنده هر روز با خفت و خواری بگه من ذلیلم فقیرم و خدا بازم کاری نکنه؟ اخه اینها چطور با صفات خدا یه جا جمع میشه؟ کریم، رحیم، ذوالفضل العظیم، خیر الرازقین....
ممنون میشم جواب بدید
علیکم السلام و رحمه الله
در اینکه بى نیاز حقیقى و تنها وجودِ قائم بالذات در تمام عالم هستى، خداوند است، که شکی نیست.
این ما هستیم که محتاج و نیازمند به دعا و تضرع به به درگاه ربوبی او هستیم و اگر لحظه ای ارتباطتمان را قطع کنیم، هیچ خواهیم بود.
قرآن می فرماید:
«یا اَیُّهَا النّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»1
اى مردم! شما نیازمند به خدا هستید و او از هر نظر بى نیاز و شایسته حمد و ستایش است.
همانطور که در پست های قبلی عرض شد، دعا و تضرع به درگاه خداوند نوعی عبادت است که منجر به سعادت انسان خواهد شد. در حقیقت این ما هستیم که با عبادت و اطاعت از او، خودمان را به یک منبع بی پایانِ فیض و کمال وصل کرده و تکیه گاه پیدا می کنیم.
در جای جای قرآن به این مسئله اشاره شده که تمام عبادت ها و عرض نیازها به درگاه خداوند، به نفع خود ماست و خداوند نیازی ندارد:
در جاى دیگر میفرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ »2
کسى که عمل صالحى به جا آورد ، به سود خود به جا آورده است، و کسى که کار بدى انجام دهد ، به زیان خود او است. سپس همه شما به سوى پروردگارتان باز میگردید.
«إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا ...»3
ما اين كتاب را براى [رهبرى] مردم به حق بر تو فروفرستاديم پس هر كس هدايت شود به سود خود اوست و هر كس بيراهه رود تنها به زيان خودش گمراه مى شود ...
«... وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»4
... و هر كه كفر ورزد يقينا خداوند از جهانيان بى نياز است.
«وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»5
و هر كه بكوشد تنها براى خود مى كوشد زيرا خدا از جهانيان سخت بى نياز است.
اما اینکه فرمودید:
خوب همه ما می دونیم و خدا خودش هم می دونه که ما می دونیم اون بی نیاز و قویه و ما محتاجیم و ضعیف و فقیر و ...
واقعا مطمئنید که به این امر واقف هستیم و باور داریم!؟
دانستن و گفتن به زبان، با باور داشتن و اعتقاد قلبی، بسیار متفاوت است.
جسارتا به نظر بنده، ما فقط این مسئله را در زبان اظهار می کنیم و به هیچ وجه باور نداریم!
اگر باور داشتیم که این حال و اوضاعمان نبود.
اگر واقعا کسی باور داشته باشد که خداوند اولا قدرت مطلق است و هیچ امری نیست که از ید قدرت او خارج باشد؛ و ثانیا دانای مطلق و حکیم بلامنازعی ست که بهتر از هر کسی و بهتر از خودِ ما به خیر و صلاحمان آگاه است و می داند منفعت ما در چه چیزی نهفته است؛ و ثالثا مهربانترین نسبت به بندگان است و اصولا آنها را بدون هیچ استحقاقی آفریده تا به کمالشان برساند؛ آیا نسبت به حکمت و دستوراتش چون و چرا می کنیم؟!؟!
آماده کردن غذا برای فرزند، توسط مادرِ مهربان را مثال زدید.
مثالتان کاملا به جا و درست بود.
اما آیا همین مادر اگر کودکش نیاز به دکتر و جراحی های دردناک داشته باشد هم، عطوفت به خرج داده و اجازه نمی دهد که کودکش رنجِ جراحی و تزریق های دردناک و وحشتناک را تحمل کند!؟
آیا دانائی مادر به اینست که در زمان بیماری کودک، او را از چیزهائی که بیماریش را شدت می دهد، محروم کند، یا با عطوفت و دلسوزی هر چه را می خواهد و طلب می کند در اختیارش قرار داده و شاهد بدتر شدن بیماری اش باشد!؟
کودکی که در اوج گلودرد به شدت بستنی طلب می کند، مادر را بسیار ظالم می بیند که به برادرش بستنی داده و او را محروم کرده. تمام نیاز کودک در آن زمان همین بستنی ست، با تمام وجود طلب می کند و ضجه می زند، و هیچ چیز دیگری هم نمی خواهد.
اگر این مادر به خاطر ناله های کودک تسلیم شده و به او بستنی بدهد، آیا هر انسان عاقلی او را شماتت نمی کند!؟ آیا به او نمی گویند که او به سبب دید کودکانه ای که دارد، صلاح خودش را نمی داند، شما که میدانستی چرا اینکار را کردی!؟
باور بفرمایید که اکثر خواسته های ما در دنیا، به همین شکل، یا اشکال دیگری که قبلا توضیح داده شد هستند؛ وگرنه در وعده خداوند برای استجابت دعا، هیچ تخلفی وجود ندارد.
پی نوشت:
1. سوره مبارکه فاطر، 15
2. سوره مبارکه جاثیه، 15
3. سوره مبارکه زمر، 41
4. سوره مبارکه آل عمران، آیه97
5. سوره مبارکه عنکبوت، آیه 6
سه نکته دیگر هم وجود دارد که ما معمولا توجه نمی کنیم.
یکی اینکه آنچه را از طریق عادی به دست می آوریم، نتیجه اجابت دعاهایمان نمی دانیم و از ناحیه خدا تلقی نمی کنیم.
در حالی که خیلی اوقات، به خاطر یک دعا، خداوند شری را از سر ما دور کرده، بیماری را مرتفع ساخته، گرفتاری را حل کرده و امثال اینها.
منتها چون ما اصلا خبر نداشتیم که در تقدیرمان چنین بیماری بوده، از برطرف شدنش هم مطلع نمی شویم؛ لذا اصلا این لطف خداوند را متوجه نشده و نمی فهمیم.
خیلی اوقات هم راهی برایمان گشوده می شود. مثلا پیشنهاد شغل بهتر، توفیق انجام یک عبادت، دیدن یک دوست قدیمی و ...
تمام اینها را از سر اتفاق فرض می کنیم، و حتی لحظه ای حس نمی کنیم که خداوند چطور با صلاحدید خودش اتفاقات را به ترتیبی چیده که چنین موقعیتی برای ما فراهم شود.
نکته دوم اینکه اگر قرار بود هر کس هر چیزی که می خواهد به او داده شود، نظم عالم به هم می خورد.
خیلی اوقات دعای ما با دعای همسایه، در تضاد است. یکی برای بالا رفتن قیمت جنسش دعا می کند و یکی برای پایین آمدن!
داستانی در این زمینه نقل شده که ذکرش خالی از لطف نیست.
می گویند پدری دو دختر داشت و هر کدام از آنها با همسرانشان در شهری زندگی می کردند. روزی پدر تصمیم گرفت به دیدن آنها برود.
به دیدن اولی رفت و بعد از احوالپرسی، دخترش گفت پدرجان دعا کن که این چند روز خداوند باران خوبی را بر شهر نازل کند که همسرم کشت زیادی کرده و چشممان به آسمان است؛ اگر باران نبارد، بدبخت می شویم.
پدر قول داد برای بارش باران دعا کند و به دیدار دختر دومش رفت.
بعد از احوالپرسی دختر گفت پدرجان شوهرم تعداد زیادی خشت ساخته و در آفتاب چیده تا خشک شوند؛ دعا کن باران نبارد که اگر ببارد، بدبخت می شویم!!!
و نکته سوم اینکه گاهی اوقات دعا اجابت می شود، اما بنا به مصلحتی، با تأخیر.
يعقوب عليه السلام، پيامبر خدا، پس از آنكه دعا كرد كه خداوند يوسف را به او بازگرداند، با وجود استجابت دعايش، قريب چهل سال طول كشيد تا خدا يوسف را به او باز گرداند.
در برخى از روايات آمده است كه گاهى بنده مؤمن دعا مىكند و خدا به فرشتگان مىفرمايد: دعاى او مستجاب است، ولى اجابت آن را به تأخير بيندازيد؛ زيرا من دوست دارم صداى او را بشنوم.1
این مطلب در واقع در راستای همان مصلحت هم می تواند باشد.
چون کمال انسان به اینست که در ارتباط با خداوند باشد. اگر کسی دعایش زود مستجاب شده و برود، کمال خاصی کسب نکرده.
اما ارتباط با خدا، و دعا و نیایش با پروردگار، راه های سعادت و درهای کمال را به رویش گشوده، موجب كمال معنوى و تقرّب او به خدا مىشود و روحش تعالى پيدا مىكند.
بندگانی که به مراحل بالای بندگی رسیده اند، درک می کنند که مصلحت های خداوندی قطعا برایشان بهتر از تدبیرهای خودشان است. بنابراین از خدا می خواهند که هرچه صلاح می داند در مورد آنها اعمال کند.
چنانکه در دعاى عرفه مىخوانيم:
کسانی که به این مرحله برسند، خداوند نیز ولایت خاصّ خود را در حقّ آنها اعمال کرده و در همه شؤون زندگى آنها تصرّف مىكند. پس گاهی بیماری را مصلحت او می داند و گاهی سلامتی؛ گاهی ثروت و گاهی مکنت.
حتى گاهى كه بيمار است و براى سلامتى خود دعا مىكند، بر اثر اين دعا مرضش شدّت مىيابد! اين شدّت مرض نيز نعمتى است كه خدا به او مىبخشد تا در اثر دعا، آمادگى و تحمّل بيشترى پيدا كند و در اثر صبر به كمالات بيشترى برسد.
به همين جهت است كه برخى از دعاهاى ما به جاى استجابت در امور دنيوى، براى مصالح اخروى ذخيره مىگردد، يا به شكل ديگرى كه مصلحت دنيوى فرد اقتضا مىنمايد، مستجاب مىشود.
پی نوشت:
1. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 93، ص 374 روايت 16
2. فرازی از دعای عرفه
سلام
با عرض سلام و احترام
همه ما میدانیم . خداوند متعال در وعدههایش تخلف نمی نماید.
حالا با توجه ب آیه شریفه
بخوانید مرا تا اجابت نمایم شما راچرا
این همه بندگانش از مومن و غیر مومن اورا شبانه روز با واسطه و بدون واسطه با تضرع و خشوع می خوانند !
اما
اجابتی در کار نیست !
سلام
نباید همه دعاها که مستجاب بشه
چه بسا بعضی از خواسته های انسان به ضررش تموم بشه و خدا از آینده بهتر از ما خبر داره
هیچ کار خدا بی حکمت نیست
وقتی تو نماز یا دعاهامون میگیم خدایا من فلان چیزو میخوام باید بشه به جاش بهتره بگیم خدایا راضیم به رضات
خدا بهتر از هرکسی میدونه تو دل آدما چه خواسته ای هست و ب این واقفه که اون خواسته به نفع یا ضرر
پس چه بهتر که خودتو بدی دست خدا
شاید درک این جملم که توی همه ی دعاها بگیم راضیم به رضات از ته دل سخت باشه
اما وقتی بعد چند سال یا چند ماه بفهمی چرا خواستت اجابت نشده با خودت میگی همون بهتر که اجابت نشد و دیگه از اون به بعد راضی میشی به رضاش
کسی مهربون تر از خدا نسبت به بندش نیست شک نکنید اگه دعای کسی برآورده نشده دلیلی داشته و ما نباید دلیل همه اجابت شدنا یا نشدنا رو بدونیم
یاعلی
مطلوبيت ذاتى دعا:
ما انسان ها معمولا در هنگام نیاز و برای رفع حوائجمان دعا می کنیم؛ اما حقیقت اینست که لازمه ی دعا کردن، اعتقاد به ربوبیت و اظهار بندگی نسبت به پروردگار است.
پس نفس دعا و مناجات با خداوند، صرفنظر از اجابت یا عدم اجابت آن، موضوعیت دارد و مهم است.
به عبارت دیگر، خودِ "طلب"، مهمتر از "مطلوب" است؛ و آنچه در دعا اهمیت بیشتری دارد، لیاقت پیدا کردنِ بنده برای سخن گفتن و راز و نیاز با پروردگار است.
آداب دعا:
سوال:آیا دعا آداب و شرایطی دارد و مختص به زمان و مکان خاصی ست!؟
پاسخ:آنچه از آیات و روایات به دست می آید اینست که رفتن به درگاه پروردگار، هیچ شرایط یا زمان و مکان خاصی وجود ندارد. هر کسی در هر زمان و هر مکانی که بخواهد، می تواند با خداوندش صحبت کند. درِ رحمت الهى هميشه به روى سائلان باز است و هرگاه انسان روى دل به سوى خدا كند، خداوند پاسخ مىدهد.
البته این بدان معنی نیست که تمام اوقات و تمام شرایط، یکسان است. قاعدتا اگر کسی شرایط و آداب خاصی را رعایت کند، یا زمان و مکان خاصی را انتخاب کند، ویژگی اضافه ای برای دعایش ایجاد کرده.
مثلا زمانی مثل شب جمعه یا شب قدر، مکان هایی مثل مسجدالحرام یا مشاهد ائمه علیهم السلام، از ویژگی خاصی برخوردارند.
همچنین توجه به عظمت خداوند، هنگام و قبل از دعا، اثر خاصی در دعا دارد.
در سوره مبارکه اعراف می خوانیم:
این آیه و برخی آیات دیگر2 شامل دعوت ضمنى مردم به «تضرّع» به درگاه خداوند است.
پی نوشت:
1. سوره مبارکه اعراف، آیه 2
2. سوره مبارکه انعام، آیه 42؛ سوره مبارکه اعراف، آیه 94
تضرع:
سوال: چرا تضرّع؟ تضرّع ما چه سودى دارد؟ چرا خداوند بر اين موضوع تأكيد مىفرمايد؟
پاسخ: آنچه بين ما و خداوند حايل است، انانيّت، غرور و خودپسندى ماست. اگر انسان اين حجاب ها را کنار زده و خود را ذليل، زبون و بيچاره ببيند، آنگاه است كه مشمول رحمت واسعه الهى قرار مىگيرد.
انسان ذاتا به گونه ای ست که اگر به درگاه خداوند حالت تضرع نداشته باشد، به آفات مبتلا می شود. لذا خداوند به دلیل فيّاضيت خود و از سر لطف، گاهی به انسان توفیق می دهد که حالت تضرع را کسب کرده و در اثر آن، ايمان، هدايت و معرفت او را زياد مىگرداند.
به ما توفيق مىدهد كه به گناهان خود آگاهى پيدا كنيم و بدانها اعتراف كنيم.
اين از الطاف خداست.
در حقیقت ما با اعتراف به گناه و حالت تضرع، خود را مشمول رحمت الهی که دائما در حال بارش است قرار داده و ظرفیت وجودی خودمان را برای دریافت بهره، بیشتر می کنیم.
البته توجه بفرمایید که خداوند هيچ نيازى به هيچ كس ندارد و اظهار ذلّت ديگران هيچ احساسى براى او به وجود نمىآورد؛ ولی از عبادت ما راضى و خرسند است؛ چون موجب كمال ما مىشود.
بالاترين كمال انسان اين است كه نقص خود را در مقابل خدا بشناسد و ارتباط خود را با خدا، كه همان عين فقر و تعلّق است، درك كند.
خوف و رجاء:
از آداب دیگر برای دعا، حالت خوف و رجاست.
وقتی انسان در دعا کردن به خدا توجه کرد و خودش را بنده دید؛ از یک طرف به گناه خودش متوجه شده و حالت شرمساری در او ایجاد می شود؛ و از طرف دیگر می داند كه اگر خدا تمام گناهان او را بيامرزد چيزى از او كاسته نمىشود.
یک طرف عذابِ گناهانی ست که برای خودش از پیش فرستاده؛ و یک طرف رحمت واسعه الهی ست.
این همان حالت خوف و رجاست که به خصوص در دعای "ابوحمزه ثمالی" مورد عنایت و توجه قرار گرفته است.
آداب دیگری مثل با وضو بودن، رعايت نظافت و طهارت ظاهر و باطن، پاكى قلب از كينه نسبت به مؤمنين، صدقه دادن قبل از دعا، گذشت از خطاى ديگران، مقدم داشتن ديگران در دعا، صلوات فرستادن بر محمد و آل او (عليهم السلام) در آغاز و انتهاى دعا و... از جمله آدابى است كه در روايات اسلامى بدانها اشاره شده است و همه اينها موجب تقويت رابطه انسان با خدا و حضور قلب در هنگام دعا مىشود.
در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده فرمودند:
"دعا را با حمد و ثناى خدا آغاز كنيد، سپس نعمتهاى الهى را برشماريد، پس از آن گناهان خود را يادآور شويد و بدانها اعتراف كنيد و از خدا طلب عفو و بخشش نماييد و بر محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) و آلش درود فرستيد..."1
اما تمام اینها به یک نكته اصلى می رسد كه بدانيم:
1. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 93، ص 317، روايت 21
اقسام دعاكنندگان:
انسان ها از لحاظ توجه به خدا، یکسان نیستند و در یک تقسیم کلی، می توان چهار دسته را شمرد؛ که البته هر کدام از این دسته ها هم مراتب و درجات مختلفی دارند.
1_ کسانی که در حال رفاه و بلا به خدا توجه دارند و به درگاه او دعا می کنند.
اینها به تعبیر قرآن «بِالْغُدُوِّ وَالاْصالِ»1 هر صبح و شام به ياد پروردگار خود هستند و دعاى آنان اختصاص به حالِ گرفتاريشان ندارد. برای اینها نعمت و نقمت فرقی ندارد و درک کرده اند که حتی در عین نعمت، باز هم به او محتاجند.
خداوند در قرآن این دسته را چنین توصیف می کند:
«... اِنَّهُمْ كآنُوا يُسارِعُونَ فِى الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ»2
آنان در كارهاى خير تعجيل مىكردند و در حال بيم و اميد ما را مىخواندند و هميشه در برابر ما خاضع و خاشع بودند.
انسان مومن سررشته همه كارها را به دست خدا مىداند و هيچ كس را در عالم هستى و در ملك خدا غير از او، متصرّف بالاستقلال نمىداند. تمام جهان ملك اوست و در ملك او هيچ كس را بدون اذن او حقّ تصرّفى نيست. پس اگر نعمتی هم هست، از خداست و اگر نقمتی ست، به مصلحت اوست.
پی نوشت:
1. سور مبارکه اعراف، 205؛ رعد، 141 و نور، 36
2. سوره مبارکه انبياء، 90
2ـ دسته دوم كه شامل اكثر مؤمنان می شود، در حال نعمت خدا را فراموش می کنند و در حال گرفتاری متنبه شده و به دعا و اظهار نیاز به خداوند روی می آورند. اين دسته هم بندگان نسبتاً خوبى هستند؛ اما خداوند از آنها شِكوه مىكند كه چرا وقتى به آنها نعمتى مىدهيم، دچار غفلت شده و فقط موقع گرفتاری دست به دعا برمى دارند:
«وَ اِذا أَنْعَمْنا عَلَى الاِْنْسانِ اَعْرَضَ وَ نَا بِجانِبِهِ وَ اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فذو دعاء عريض »1
و هرگاه به انسان نعمتى عطا كنيم روى گرداند و دورى گزيند و هرگاه شرّ و بلايى به او روى آورد دعائى گسترده خواهد داشت.
متاسفانه این یک صفت غالب در مردم خداشناس است و كمتر كسى ست كه در حال نعمت، خدا را فراموش نکرده و از او غافل نشود.
پی نوشت:
1. سوره مبارکه فصلت،51
3 ـ دسته سوم كسانى هستند كه فقط بعضى از بلاها را از جانب خدا مىدانند؛ لذا، وقتى چنين بلايى بر آنها نازل مىشود، دست به دعا برمى دارند؛ چون آن را ناشى از اسباب غير طبيعى و نشانه قهر و غضب خدا حس می کنند.
مانند قوم يونس كه وقتى نشانه هاى عذاب خدا را ديدند، قبل از آنكه بدانها برسد، به خود آمدند و استغفار كردند. خداوند نيز آنها را نجات داد.
اين دسته به ساير بلاها، كه تصوّر نمىكنند از سوى خدا باشد، توجّه ندارند و تنها وقتى از همه جا نااميد مىشوند و مىبينند كه از كسى كارى برنمى آيد، خدا را مىخوانند.
4 ـ و دسته چهارم كسانى هستند كه حتى وقتى بلايى بر آنها نازل مىشود و دچار گرفتارى و مصيبتى مىشوند، باز هم متوجّه خدا نمىشوند. خداوند كار اين عدّه را نكوهيده و آنان را مستحقّ عذاب بيشترى نسبت به گروه قبل مىداند. قرآن كريم درباره اينان مىفرمايد:
«وَ لَوْ لا اِذْ جائَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»1
چرا وقتى كه بلاى ما به آنها رسيد تضرّع و زارى نكردند؟ بدين سبب كه دلهاى آنها را قساوت فرا گرفته و شيطان كردار زشت آنان را در نظرشان زيبا نموده است.
و در جاى ديگرى مىفرمايد:
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِىَ كَالْحِجارَةِ اَوْ اَشَدُّ قَسْوَةً وَ اِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَْنْهارُ وَ اِنَّ مِنْها لَمايَشَقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ اِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطَ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ وَ ما اللّهُ بِغافِل عَمّا تَعْمَلُونَ»2
باز چنان سخت دل شديد كه دلهايتان چون سنگ يا سخت تر از آن شد؛ از برخى سنگها نهرها مىجوشد، برخى ديگر مىشكافد و آب از آن تراوش كند و برخى نيز از ترس خدا فرود آيند (امّا نه دلهاى شما از خوف خدا مىتپد و نه قطره اى اشك از ديدگانتان جارى مىشود) و خدا از كردار شما غافل نيست.
پی نوشت:
1. سوره مبارکه انعام، 43
2. سوره مبارکه بقره، 74
ما جزء کدام دسته هستیم؟!
اینکه ما جزء کدام دسته هستیم، دقیقا به میزان معرفت ما بستگی دارد.
ما معمولا در حرف و به هنگام طرح مباحث اعتقادی، می گوییم و می دانیم که تدبیر و اراده خداوند عام است و هیچ چیزی از حیطه قدرت او خارج نیست. در فلسفه هم توحید افعالی را خیلی خوب بلدیم. اما چون عمل و رفتارِ متناسب با اعتقاداتمان کم است، این علم به صورت باور درنیامده و به همین دلیل در عمل این حقیقت را فراموش می کنیم.
بنابراين اگر مشكلاتى برایمان پيش مىآيد، نمىتوانیم آنها را بى استناد به خدا بدانیم. در اينكه اين مشكلات تا چه اندازه به خدا مستند است، دست كم اعتقاد داريم كه اگر خدا مىخواست، مىتوانست از پيش آمدن آنها جلوگيرى كند و مانع حدوث آنها شود.
از يك نظر همه گرفتاريهايى كه براى انسان بوجود مىآيد، بنا به تعبير قرآن، «بَأْسُنا»1 است. اذن تكوينى خدا بر اينكه بلايى به كسى برسد، دليل استناد آن بلا به خداست. هر كس معرفت كاملترى داشته و توحيد افعالى را بيشتر درك كرده باشد، اين مطلب را بهتر درك مىكند.
در عین حال بلاهايى كه از طرف خدا بر انسان نازل مىشود، همه نتيجه كردارهاى ناشايست خود اوست و خداوند اگر نعمتی به مردم بدهد، هرگز آن را پس نخواهد گرفت:
«ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْم حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛2
اگر خدا نعمتى به مردم بدهد هرگز آن نعمت را نخواهد گرفت، مگر اينكه آن مردم وضع خودشان را تغيير دهند.»
و در آيه ديگرى مىفرمايد:
«اِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْم حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛3
در حقيقت خدا حال قومى را تغيير نمى دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند.»
مضمون اين آيه همانند آيه قبل است؛ اما لحن آن از تأكيد بيشترى برخوردار است. بر اساس تعاليم قرآن، بدون شك، مصايب و گرفتاريهاى ما حاصل رفتار و كردار خودمان است. اگر امور خود را به شكل ديگرى تدبير مىكرديم، نعمتهاى ما به نقمت مبدّل نمىگشت.
«وَ ما أَصبَكُمْ مِنْ مُصيبَة فَبِما كَسَبَتْ اَيْديكُمْ وَ يَعْفُو عَنْ كَثير؛4
هر مصيبتى كه به شما برسد به دليل چيزهايى است كه خود فراهم آورده ايد و (خدا) از بسيارى نيز درمى گذرد.»
«
و اگر خدا مردم را به [سزاى] آنچه انجام داده اند مؤاخذه میکرد هيچ جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نمى گذاشت ولى تا مدتى معين مهلتشان مى دهد...»
توجه به این نکته بسیار مهم است که خداوند با بلاهاى دنيوى كه بر مردم نازل مىكند، قصد تنبّه آنان را دارد، نه مجازات؛ تا بدين وسيله به او روى آورند و بدانند كه در مِلك خدا زندگى مىكنند.
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِى البَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدى النّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛6
تباهى در دشت و دريا پديدار شد، بدانچه مردم فراهم كردند تا «برخى» از آنچه را كردند بدانها بچشاند، شايد (به سوى او) باز گردند.»
این آیه همچنین نشان می دهد که تمام افرادی که درگیر بلا می شوند، گناهکار یا غافل نبوده اند، اما طبیعی ست که وقتى بلا نازل مىگردد، همه را در بر مىگيرد و به قول معروف «تر و خشك با هم مىسوزند»؛ در اين صورت، بلا براى گنهکاران عقوبت است و برای آنان كه اهل گناه نبوده اند آزمايش محسوب می شود که با سربلند بیرون آمدن از آن، مستوجب پاداش خواهد بود.
پی نوشت:
1. سور مبارکه انعام، آیات 43 و 148؛ اعراف، آیات 4، 5، 97 و 98؛ یوسف، آیه 11؛ انبیاء، آیه 12، غافر، آیات 84 و 85
2. سوره مبارکه انفال، 53
3. سوره مبارکه رعد، آیه 11
4. سوره مبارکه شورى، آیه 30
5. سوره مبارکه فاطر، آیه 45
6. سوره مبارکه روم، آیه 41
انگيزههاى دعا
دعا يك كار ارادى است و محتاج انگيزه است.
انگيزه هاى دعاكنندگان بسيار متفاوت است و ارزش دعا كردنشان، تابع ارزش انگيزه شان است.
1ـ گاهى انگيزه انسان از دعا، تأمين نيازهاى مادى است. مثلاً از خدا، پول، خانه، فرزند، سلامتى و از اين قبيل امور درخواست مىكند. بنابراين، انگيزه ی او، همان علاقه اى است كه به اين چيزها دارد.
این دعا، با اینکه نشانه دون همتی انسان است، ولی در حد خودش خوب، و بهتر از کسی ست که اصلا دعا نمی کند. چرا كه بيانگر اعتقاد داعى (دعا کننده) به خداوند و موثر دانستن او در عالم است.
چنین چیزی به هرحال بهتر از دعا نکردن است و این انسان، حتما به دليل توجه به خدا و اظهار عبوديت و فقر در پيشگاه او، به مراتبى از كمال مىرسد؛ لكن همّتش كم است و فقط محدوده دنيا را مىنگرد. در حالیکه شخص دوم به طور كلى از مرحله پرت است و به جايى نمىرسد.
بنابراين، اين يكى از مراتب دعاست كه در حد خود، ارزشمند و مطلوب است.
2ـ مرحله بالاتر اين است كه انگيزه انسان بلندتر و عالى تر بوده و امور معنوى و توفيق بندگى از خدا طلب كند.
این دعا مانند دعاهائی که از اولیاء الهی نقل شده، بسیار باارزش است و از نظر رسیدن به کمال، به هیچ وجه قابل مقایسه با دعاهای ما نیست.
3ـ گاهى انگيزه دعا از آنچه گفته شد نيز بالاتر است.
در اين مرحله انگيزه ی داعى، صرفِ تكلّم با خدا و اطاعت امر اوست. ذات دعا مطلوب اوست، حاجت خواستن، بهانه ی رفتن درِ خانه دوست است. چون خدا فرموده دعا كنيد، دعا مىكند.
وقتی در انسان چنین انگیزه ای پیدا شد، دعای او هرچند برای امور جزئی باشد، از ارزش والائی برخوردار است.
چنين دعايى از آن جهت كه مادّى يا معنوى است ارزشمند نيست، بلكه از آن جهت ارزشمند است كه خدا را مؤثّر كلّ مىداند و معتقد است كه همه چيز مقهور خداست و چون خداوند فرموده كه دوست دارد بنده اش دست نياز به سوى او دراز نمايد، لذا دعا مىكند.
چنين دعايى با دعاهاى ديگر قابل مقايسه نيست و تنها از كسى ساخته است كه جز به خدا دل بستگى نداشته باشد.
ذکر دو نکته در مورد دعا:
1ـ انسان بايد هميشه به نيازهاى خود توجّه داشته باشد و براى تأمين آنها تنها از خداى متعال استمداد جويد. لكن توجّه كند كه نيازهاى انسان منحصر به نيازهاى مادّى و دنيوى نيست، بلكه قسمت عمده نيازهاى بشر، نيازهاى معنوى و روحى است. از جمله بزرگترين و مهمترين نيازهاى ما، نیاز به نعمت اسلام، ولايت و هدايت است. بايد آنها را نيز از خدا بخواهيم.
2ـ نكته ديگرى كه در فرهنگ اسلام مردم بدان ترغيب شده اند، دعا كردن براى ديگران است. دعا کردن برای دیگران، باعث تجلی روح ایثار و محبت و رحمت واسعه مومن نسبت به دیگران می شود.
ارزش دعا براى ديگران از دعا در حقّ خود بسيار بالاتر است، به خصوص اگر براى امور معنوى مؤمنين باشد.
استکبار از دعا و عبادت یعنی چه؟
به سه دلیل ممکن است انسان از دعا کردن رویگردان باشد.
1. غفلت: ضعف ايمان باعث غفلت او از رفتن به درِ خانه خدا شده است.
بنابراين، در مشكلات، ابتدا به سراغ اسباب مادّى مىرود و به مسبب الاسباب توجّهى ندارد. چه بسا، اگر كسى، او را متوجّه اين موضوع گرداند خود نيز اعتراف مىكند. اين عدم توجّه به خدا ناشى از استكبار نيست، بلكه به دليل ضعف ايمان است.
2. اشتباه: گاهی ممکن است شبهاتی برای کسی به وجود آمده باشد. مثلا شنیده که باید از سنت های جهان پیروی کرد و خداوند برای هر معلولی علتی قرار داده. پس حس می کند که دعا اثری ندارد و باید برای رسیدن به معلول، به سراغ علت رفت. اين عقيده نيز ناشى از استكبار فرد نيست، بلكه از نقص ايمان او سرچشمه مىگيرد؛ خدا را بدرستى نشناخته و رابطه جهان را با خدا به دقّت درك نكرده است، درك او از توحيد ضعيف مىباشد و تأثير واقعى دعا را درست نفهميده است.
3. تکبر: گاهى انسان با خود مىگويد: هر مشكلى پيش آيد خودم آن را برطرف مىكنم، نيازم را خود تأمين مىكنم، چرا در پيش خدا گردن كج کرده و گریه كنم؟ از اينكه چيزى از خدا بخواهد «عار» دارد و آن را براى خود نوعى نقص مىشمارد. حس می کند اگر انسان خودش را بشناسد و به خويشتن خويش باز گردد، هيچ گاه گريه نمىكند و خود را قوى و نيرومند مىداند. اين استكبار از دعاست.
در حالیکه افتخار انسان در اين است كه عظمت الهى را درك كند و در مقابل او اظهار ذلّت و خوارى كند.
اميرالمؤمنين عليه السلام كه خدا را به بهترین شکل شناخته عرض مىكند:
«اِلهي كَفى بي عِزّاً اَنْ اَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفى بي فَخْراً اَنْ تَكُونَ لي رَبَّاً؛
خداى من، براى عزّت من همين بس كه من بنده تو باشم و براى افتخار من همين بس كه تو خداى من باشى.1
البته واضح است كه خداوند از اظهار ذلّت انسان در مقابل او هيچ لذّتى نمىبرد، چون نيازى به اين چيزها ندارد، بلكه همان گونه كه گفته شد، چون اين كار موجب تكامل انسان است، مطلوب خدا مىباشد.
پی نوشت:
1. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 402، روايت 23