جمع بندی اصول تشخیص حق از باطل چیست؟
تبهای اولیه
اگر شما در روز عاشورا بودید حسینی بودید یا یزیدی. شاید فکر کنید چه سوال احمقانه ای؟ حتما می خواهم جواب های شما را برای انشاء یک بچه ابتدایی استفاده کنم؟!:> اما حق بودن امام حسین شاید بعد از یک سال یا چند سال بعد از شهادت ایشان در باورهای مردم رسوخ کرده بود. شاید تمام کسانی که در واقعه عاشورا بودن فکر می کردند که دارن راه درست رو می رن. نمی شه گفت که همه دنبال مال و منصب بودند. اون همه گدا گشنه آخه؟؟!!! من فکر می کنم تمام صحنه زندگی ما همین هست، شاید زمان هایی با انتخاب هایی فکر می کنیم که داریم راه درست رو می ریم ولی بعدا متوجه می شیم که گول خوردیم.
تا جایی که من فکر کردم به نظرم ریشه اش تقلید کورکورانه و بی چون و چرا بوده. یا به عبارتی عقل رو به کار نینداختن. دوست دارم نظرات شما رو بدونم.
اگر شما در روز عاشورا بودید حسینی بودید یا یزیدی. شاید فکر کنید چه سوال احمقانه ای؟ حتما می خواهم جواب های شما را برای انشاء یک بچه ابتدایی استفاده کنم؟! اما حق بودن امام حسین شاید بعد از یک سال یا چند سال بعد از شهادت ایشان در باورهای مردم رسوخ کرده بود. شاید تمام کسانی که در واقعه عاشورا بودن فکر می کردند که دارن راه درست رو می رن. نمی شه گفت که همه دنبال مال و منصب بودند. اون همه گدا گشنه آخه؟؟!!! من فکر می کنم تمام صحنه زندگی ما همین هست، شاید زمان هایی با انتخاب هایی فکر می کنیم که داریم راه درست رو می ریم ولی بعدا متوجه می شیم که گول خوردیم.
تا جایی که من فکر کردم به نظرم ریشه اش تقلید کورکورانه و بی چون و چرا بوده. یا به عبارتی عقل رو به کار نینداختن. دوست دارم نظرات شما رو بدونم.
سلام علیکم
این سوال شما یادآور آن جمله معروف است که «کلّ یوم عاشورا وکلّ ارض کربلاء»
جنگ نزاع بین حق وباطل دائمی وهمیشگی است. واین جنگ همیشه وجود دارد. بنابراین انسان همیشه برای نبرد باید آماده باشد.
روزی این نبرد بین امام حسین (ع) ویزید بود، قبل از آن بین پیامبر(ص) ومشرکان مکه بود؛ در حال حاضر هم بین مدرنیته واسلام، غرب گرایی و اسلام گریی، اسلام آمریکایی و اسلام ناب و صحنه هایی این چنینی تبلور پیدا می کند. لذا قاعده بازی یکی است، الان هم اگر کسی بصیرت و آزادگی نداشته باشد در صف یزیدیان قرار خواهد گرفت.
کسانی که در لشگر یزید بودند از روی تقلید نبود، بلکه کسانی قرار گرفته بودند که دین وشرف خودشان را به ثمن بخس دنیا و بقا در دنیا فروخته بودند. کسانی که به تعبیر امام «ملئت بطونهم من الحرام»، شکمهایشان پر از لقمه حرام بود. همه آنها می دانستند، ویا در کربلا این فرصت را داشتند که بدانند، امام حق است، ولی شمشیرشان علیه امام بود. چون مانند «حر بن یزید ریاحی» آزاد زندگی نکرده بودند. قبلا شرف و دین خود را به دنیا فروخته بودند.
لذا اگر می خواهیم در صف امام حسین علیه السلام قرار گیریم باید آزاده باشیم واین را حرّ به همه یاد داد، کسی که جلوی امام را گرفت ولی در موقع حساس بخاطر روحیه آزادگی که داشت مسیر حقیقی خود را انتخاب کرد. «زهیر بن قین» هم همینطور بود. با اینکه نمی خواست در ابتدا با امام روبرو شود ولی زمانی که سخنان امام را شنید ونفس حق امام به نفسش خورد مسیر حق را انتخاب کرد. واین موقعیت برای همه آنهایی که در لشگر یزید بودند فراهم بود ولی خود با های وهوی نمی خواستند سخن حق امام را بشنوند چون گوشهایشان تحمل شنیدن حرف حق را نداشت، چرا که از باطل پر شده بود.
اگر شما در روز عاشورا بودید حسینی بودید یا یزیدی.
سلام
من خودم به شخصه اصلا وارد کار نمیشدم!
در خانه کتابی چیزی وجود داشت همان را میخواندم والسلام!
اگر توانایی داشتم کودکان و آن بچه هایی که در جنگ بودن را به صورت دزدی یا ... می آوردم تا بعد از اتمام جنگ در خانه حبس میکردم!
با سلام
تشخيص حق از باطل يكي از اساسيترين مراحل زندگي بشر است و هر انساني، خواه ناخواه، پيوسته با اين مسأله در زندگي خود روبرو مي شود.
انسانها هميشه براي موجه جلوه دادن خود، موضع خود را حق و موضع طرف مقابل را باطل معرفي ميكنند. حتي شرورترين افراد به اين مطلب توجه دارند و در ناشايستترين اعمال، خود را صاحب حق ميدانند.
حال كه هر كسي خود را بر حق ميداند، بايد حق و ويژگيهاي آن را شناخت تا سره از ناسره جدا شود و «سيه روي شود هر كه در او غش باشد».
قرآن كريم كه كتاب آسماني و به دور از هر تحريف ميباشد و سراسر حق است، خود را «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ؛[1] بيانگر همه چيز» معرفي ميكند. يكي از روشهاي قرآن كريم براي بيان مسائل گوناگون، استفاده از مثال است. خداوند بسياري از مسائل اخلاقي، عرفاني و عقلي و … را در قالب مثالهاي زيبا بيان كرده است. در بحث مورد نظر نيز با يك مثال تمام ابعاد موضوع را به خوبي بيان كرده است.
خداوند در آيه 17 سورة رعد مي فرمايد: «اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَل السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وِ مِمّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النّارِ اتْبِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَ الباطِلَ فَاَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمّا ما يَنْفَعُ النّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْاَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللهُ الْاَمثالَ ـ خداوند از آسمان آبي فرستاد و از هر دره و رودخانهاي به اندازة آنها سيلابي جاري ساخت. سپس سيل بر روي خود كفي حمل كرد و از آنچه (در كورهها) براي به دست آوردن زينت آلات يا وسايل زندگي آتش روي آن روشن ميكنند نيز كفهايي مانند آن به وجود ميآيد. خداوند حق و باطل را چنين مثل ميزند. اما كفها به بيرون پرتاب ميشوند ولي آنچه به مردم سود ميرساند در زمين ميماند. خداوند اين چنين مثال ميزند.»[2]
از نظر متخصصين لغت عربي، حق، چيزي است كه ثبات، دوام و تحقق خارجي دارد. به عبارت ديگر حق آن است كه واقعاً وجود دارد و وجودش اصيل است و قابل زوال نيست.[3] به خلاف باطل كه وجودش اصيل نيست و زايل شدني است.[4] مانند: درخت و سايهاش، كه درخت وجودش واقعي و اصيل است، اما سايهاش وجود اصيل ندارد و فاني است.
خداوند در آية شريفه، حق را به آب يا فلزات سودمند براي مردم و باطل را به كفي كه روي آن دو قرار ميگيرد، تشبيه كرده است. و نشانهها و معيارهاي حق و باطل را در قالب اين مثال بيان نموده، تا ما با ملاك قرار دادن آنها حق و باطل را تشخيص دهيم.
تفاوتهاي حق و باطل:
1. باطل، همواره مستكبر، بالانشين و پر سر و صدا است، ولي تو خالي و بيمحتوا. مثل كف كه حبابهاي تو خالي است، اما حق متواضع، كم سر و صدا، پر محتوا و سنگين است.[5]
2. حق، هميشه مفيد و سودمند است، مانند آب كه ماية حيات است و مانند طلا و نقره كه با ارزش است، ولي باطل بيفايده و بيهوده مي باشد. كفهاي روي آب هرگز كسي را سيراب نميكند و گياهي نميروياند و ارزشي ندارد.[6]
3. حق، هميشه متكي به نفس است و هرچه دارد از خود دارد. اما باطل هميشه از آبروي حق بهره ميبرد و از حيثيت او استفاده ميكند و در ساية حق قدم بر ميدارد. همان گونه كه هر دروغي از راست فروغ ميگيرد و اگر سخن راستي در جهان نبود هرگز كسي دروغي را باور نميكرد. پس فروغ زودگذر باطل از بركت حق است و علت پايداري موقت باطل نيز با لباس حقانيت به ميدان آمدن است.[7]
4. هر چند كه «لِلْحَقِّ دَوْلَةٌ وَ لِلْباطِلِ دَوْلَةٌ؛[8] حق و باطل هر يك دوراني دارند». اما دوران حق هميشگي و دوران باطل زودگذر است. باطل، مانند كف روي آب بعد از مدتي از بين ميرود، ولي آب زلال و مفيد براي مردم ميماند. «ما ينفع الناس فيمكث في الارض؛[9] آنچه براي مردم سودمند است در زمين باقي ميماند.»
5. باطل همواره دنبال بازار آشفتگي ميگردد و از هرج و مرج استفاده ميكند تا خود را نشان دهد، اما هنگامي كه نظم برقرار شود، هويت آن آشكار مي گردد و به سرعت كنار ميرود. مثل سيلاب كه وقتي در جوش و خروش است، آب با كف و اجسام ديگر مخلوط است، اما هنگامي وارد دشت ميشود و آرام مي گيرد، كفها زايل ميشوند و آب زلال نمايان مي گردد.[10]
6. امام علي ـ عليه السّلام ـ در نهج البلاغه ميفرمايند: «اگر باطل با حق آميخته نميشد، حق بر حقخواهان پوشيده نميگرديد.»[11]
مردم چند دستهاند: گروهي حق را ميشناسند و از آن پيروي ميكنند و گروهي باطل را ميشناسند و دنبال آن حركت ميكنند و گروهي دنبال حق هستند ولي حق را نميشناسند. اين گروه دچار شبهه ميشوند و گمراه ميگردند. اين افراد خواهان از حق اند، ولي چون كوته فكر و ظاهربين هستند، از راه حق منحرف ميشوند و با اندك تبليغات توخالي فريب ظواهر را ميخورند. بنابراين: براي تبعيت از حق، اول بايد حق را بشناسيم «اِعْرِفْ اَلْحَقَّ تَعْرِفْ اَهْلَهُ؛[12] حق را بشناس تا اهلش را بشناسي».
اگر ما معيارهاي حقانيت را بدانيم، هر كس كه طبق آن معيارها حركت كند حق ميدانيم و هر كس را كه بر خلاف آن قدم بردارد، باطل ميشماريم.
به نظر من تشخیص حق و باطل خیلی کار سختیه و لطفیه از جانب خدا.
علت اینکه همیشه تردید هست اینه بعضی ها با درآمیختن حق و باطل باعث تردید دیگران میشن.
انسان های آزاده وقتی تعصب و حبی ندارن وقتی اعمالشون خالصه دروغ نمیگن مال حرومی نخوردن و از همه مهمتر از عقلشون استفاده میکنن حتی اگر کافر هم باشن در لحظه برخورد فورا حق و پیدا میکنن و پی اش میرن. اما افرادی که خودشون و وابسته قدرتشون کردن، قدرت تصمیم گیری مستقل ندارن یا ترس از دست دادن و ضعف دارن حق و نمیبینن یا ببینن توجیهش میکنن یا به زمان بعد موکول میکنن.
پرسش
شاید بعضی از کسانی که در واقعه عاشورا بودند واقعا راه را گم کرده، و فکر می کردند که دارند راه را درست می روند. و به نظر من تمام صحنه زندگی ما همین هست، بسیاری اوقات فکر می کنیم که داریم راه درست را می رویم ولی بعدا متوجه میشویم که راه اشتباه است. به جز تقلید کورکورانه چه عوامل دیگری میتواند در این اشتباهات دخالت داشته باشد؟
پاسخ
برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است:
نکته اول: تشخیص حق از باطل
تشخیص مسیر حق از باطل یکی از مهمترین مسائلی است که سرنوشت انسان را رقم میزند، به نظر میرسد عوامل متعددی در این تشخیص نقش مثبت یا منفی دارند:
الف) تکیه به حجت های الهی
خداوند دو حجت بر بندگانش ارزانی داشته است که ملاک تشخیص حق از باطل هستند، همانطور که امام کاظم(ع) می فرمایند:
«إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول»؛ به درستی که خداوند دو حجت بر بندگانش دارد، یکی حجت ظاهری، و دیگری حجت باطنی؛ اما حجت ظاهری همان رسولان و انبیا و ائمه(علیهم السلام) هستند، و اما حجت باطنی همان عقل است.(1)
به همین خاطر اهل جهنم می گویند اگر از هر کدام از عقل یا دین پیروی می کردیم اهل جهنم نمی بودیم:
«لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في أَصْحابِ السَّعير»؛ اگر ما (به سخنان) گوش میکردیم يا تعقّل مىكرديم، در ميان دوزخيان نبوديم.(2)
اگر کسی واقعا از عقل تبعیت کند عقل دست او را در دست شرع خواهد گذاشت، مشکل تمام منحرفین عدم پیروی خالصانه و بدون پیش فرض ها از دین است.
ب) شناخت حق و پرهیز از شخصیت زدگی
نکته دوم تعصب داشتن روی اشخاص غیر معصوم و همانطور که خود شما هم اشاره فرمودید پیروی کورکورانه و بدون دلیل است که منجر به گم کردن مسیر خواهد شد، انسانی که به جای حق به اشخاص تکیه می کند با لغزش اشخاص طبیعتا خواهد لغزید، همانطور که امیرالمومنین(علیه السلام) می فرمایند:
«الْحَقُّ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه»؛ حق با اشخاص شناخته نمیشود، حق را بشناس سپس اهل آن را تشخیص ده.(3)
امام صادق(علیه السلام) هم در روایتی می فرمایند:
«مَنْ دَخَلَ فِي هَذَا الدِّينِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ كَمَا أَدْخَلُوهُ فِيهِ وَ مَنْ دَخَلَ فِيهِ بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ يَزُولَ»؛ هر کسی به خاطر مردم وارد این دین(اسلام) شود همان مردم او را از دین خارج میسازند همانگونه که او را وارد ساخته بودند، و هر کسی به خاطر خود کتاب و سنت وارد این دین شود کوه ها از جا کنده میشوند اما ایمان او زوال نمی پذیرد. (4)
ج) دشمن شناسی
ملاک دیگر برای شناخت حق از باطل، دشمن شناسی دقیق است، کسی که دشمن را دوست قلمداد کند قطعا در تشخیص حق دچار اشتباه و انحراف خواهد شد.
مردم شام علی(علیه السلام) را دشمن و معاویه را دوست خود می پنداشتند، این اشتباه در تشخیص موجب شد که به جنگ با علی(علیه السلام) آمده، و حتی از جارچیان معاویه بپذیرند که علی(علیه السلام) اهل نماز نیست، و شهادت آن حضرت در مسجد برخی از ایشان را به تعجب وا داشت!
امروز هم انسان برای تشخیص دشمن باید دقیق باشد، فریب لبخندها از پس شبکه های ماهواره ای را نباید بخورد، چرا که اینها همان هایی هستند که در 8 سال جنگ تحمیلی انواع ابزار و تسلیحات را در اختیار صدام گذاشته و با تمام توان از او حمایت کردند، امروز اگر پشت این قاب شیشه ای در برنامه هایشان به ما لبخند میزنند به این خاطر است که فهمیدند از طریق جنگ سخت کاری از پیش نمی برند.
بنابراین کسی که ایشان را دوست پندارد و دوستان خویش را دشمن، طبیعتا ساعت ها در شبکه های مجازی پای حرف های دشمنان دین بوده، و یا پای ماهواره مخاطب دروغ پراکنی ایشان است و روز به روز از حق دورتر خواهد شد تا جایی که اصلا باور نمی کند سخنان این شبکه ها و رسانه ها دروغ باشد!
د) تحقیق در مورد اخبار و شایعات ملاک دیگری که موجب تشخیص حق از باطل میشود، سنجش گفتارها و پرهیز از قضاوت های عجولانه و تشخیص های بدون بررسی است.
امام حسین(علیه السلام) با وجود این همه نامه ای که از کوفه آمده بود بدون تحقیق دست به اقدامی نزده، و ابتدا مسلم بن عقیل را برای تحقیق و سنجش حقیقت به کوفه فرستاد و زمانی که مسلم بن عقیل بیعت مردم را اعلام نمود امام(علیه السلام) به سمت ایشان حرکت کرد، قرآن هم می فرماید:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید اگر فاسقی برای شما خبری آورد تحقیق کنید.(5)
بنابراین گاهی اعتماد به یک شایعه علیه جبهه حق یا به نفع باطل ممکن است مسیر انسان را از حقانیت به سمت بطلان سوق دهد.
نکته دوم: گرایش به حق و باطل
علاوه بر عواملی که در تشخیص حق از باطل نقش دارند و در نکته پیشین به آنها اشاره شد، عواملی هم هستند که در گرایش به حق یا باطل نقش دارند، مثل حلال خواری و حرام خواری، یا حلال زادگی یا حرام زادگی و مانند آن.
همانطور که امام حسین(علیه السلام) به لشکر عمرسعد که سخنان به حق آن حضرت بر ایشان تأثیری نمیگذاشت فرمودند: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَام»؛ به تحقیق شکم های شما از حرام پر شده است. (6)
بنابراین علاوه بر ملاک تشخیص حق از باطل میل درونی انسان به حق یا باطل هم باید جدی گرفته شود، در غیر این صورت ممکن است انسان حق را بشناسد اما میلی به آن نداشته و در برابر آن بایستد، همانطور که قران کریم می فرماید:
«جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا»؛ آن(معجزات) را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند.(7)
نکته سوم: اتمام حجت در واقعه عاشورا
اگرچه ممکن است در میادین فتنه و فضای غبارآلود حوادث گاهی حق و باطل آنقدر به هم آمیخته شوند که تشخیص حق واقعا دشوار شود، اما به نظر میرسد در واقعه عاشورا واقعا حجت تمام شده بود، و کسی نیست که به جنگ امام حسین(علیه السلام) آمده باشد اما در قیامت بگوید امر بر من مشتبه شده بود.
سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مدح امام حسین(علیه السلام) چون «الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة»؛ حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند(8) یا «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»؛ حسن و حسین امام هستند چه قیام کنند و چه نکنند(9) و در مقابل شخصیت فاسق و نالایق یزید، خونخوار و ظالم بودن شخصیت های اطراف یزید از جمله عبیدالله بن زیاد که فضای کوفه را به خفقان برد، سخنرانی های روشنگر امام حسین(علیه السلام) در مکه و کربلا، نامه نوشتن های ایشان به بزرگان بصره، کوفه و حتی مصر، و همچنین اتمام حجت های عملی از جمله نشان دادن بی رحمی دشمن نسبت به حضرت علی اصغر(علیه السلام) کار را حقیقتا تمام می کند.
بنابراین برخلاف جنگ های امیرالمومنین(علیه السلام) که در جمل با همسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) و برخی صحابه آن حضرت(صلی الله علیه و آله) رو در رو بود و نیز جنگ با خوارج که پیشانی هایشان از شدت عبادت پینه بسته بود و تشخیص حق را دشوار کرده بود، اما در واقعه عاشورا حق را برای عموم مردم روشن شده بود.
قرائن متعددی این مسئله را تأیید می کند:
اینکه قاصدینی که از کوفه آمده بودند به امام حسین(علیه السلام) گفتند: «قُلُوبُهُمْ مَعَكَ وَ سُيُوفُهُمْ عَلَيْك»؛ (10)
اینکه گوشواره را با گریه می کشیدند و می گفتند اگر ما گوشواره ها را به غارت نبریم دیگری می برد!
و همچنین قیام های پس از این واقعه که منجر به فروپاشی حکومت بنی امیه گردید نشان میدهد حق در این واقعه حداقل برای کسانی که در میدان حضور پیدا کرده بودند روشن شده بود. حتی خود عبیدالله هم در صمیم قلبش یزید را اصلح از حسین(علیه السلام) نمی دانست.
پی نوشت ها:
1. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج1، ص16.
2. ملک:10/67.
3. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج40، ص126.
4. همان، ج2، ص105.
5. حجرات:6/49.
6. بحارالانوار، ج45، ص8.
7. نمل:14/27.
8. بحارلانوار، ج37، ص78.
9. حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة، نشر اعلمى، بیروت، چاپ اول، 1425ق، ج4، ص17.
10. طبرى، محمد بن جرير، دلائل الامامة، نشر بعثت، قم، چاپ اول، 1413ق، ص182.