بله برا همه چی راحت قبول میکنید. اما برا دین هزاران سند و مدرک میخواید
نه قرار نیست چیزی رو راحت قبول کنیم.
مگر شما عقاید مختلفی که توی دنیا هست رو راحت قبول می کنید؟ به هر حال هر چیزی یک دلیل می خواد.
روح سبز;933216 نوشت:
مگه تا همین الان توی همین تاپیک نگفتن هیچ خبری از دانشمندا مینی بر خط عظیم دور تا دور ماه نیست
ایران هم سازمان فضایی داره. اگر این شکاف عظیم دور تا دور ماه وجود داشت، دانشمندان مسلمان ساکت نمی نشستند.
روح سبز;933211 نوشت:
کسانی مثل شما بهتره خودشون اذیت نکنن راحت هر گناهی (که از نظراسلام گناهه) رو مرتکب بشن.
نه این تصور اشتباهیه. اگر می خوای افرادی که در زمینه دین تحقیق می کنند رو درک کنی، بهترین کار اینه که خودتون شروع به تحقیق کنید. کسی که تحقیق می کنه به این معناست که به موضوع اهمیت میده.
اینجا یک سوال مطرح شده در مورد اینکه سند شق القمر چیست. رابطه اش با آیاتی که پیامبر اسلام را فاقد معجزه معرفی می کنند چیست؟ چرا بارها در قرآن (از جمله در آیه 2 سوره قمر) گفته شده "اگر مشرکان معجزه ای ببینند ... " و هیچ جا گفته نشده "وقتی معجزه ای دیدند ... " و سوالاتی از این قبیل. اینها سوالاتی است که مطرح شده و کارشناس محترم هم بهشون می پردازند. وقتی در این سایت کارشناس داریم دلیلی نداره که مانع از مطرح شدن سوالات بشیم.
نه این تصور اشتباهیه. اگر می خوای افرادی که در زمینه دین تحقیق می کنند رو درک کنی، بهترین کار اینه که خودتون شروع به تحقیق کنید. کسی که تحقیق می کنه به این معناست که به موضوع اهمیت میده.
این تصور شما هم اشتباهه که فکر کردین من بدون تحقیق مسلمون شدم!
سعدی شیرازی;933224 نوشت:
وقتی در این سایت کارشناس داریم دلیلی نداره که مانع از مطرح شدن سوالات بشیم.
و کجا مانع سوال کردنتون شدم؟
لطفا خصوصی برام بنویسید چه شبهاتی داشتین و جوابی که بهتون دادن رو قبول کردین!
سعدی شیرازی;933225 نوشت:
شما صبر کنید کارشناس محترم جواب رو مطرح کنند. بعد قضاوت کنید.
بطوری کلی گفتم نه فقط این تاپیک. بله جواب کارشناس رو قبلا دیدیم قبول نکردین باز جواب کارشناسو خواهیم دید و واکنش شما و تا اخر پی گیر خواهیم بود.
دها شبه میان میگن و حتی جواب یه دونش رو هم باور نمیکنن و بازهم ادامه میدن و شبهات دیگه مطرح میکنن
آره من دقیقاً این طوری هستم. جواب خیلیاشون رو هم به قول شما باور نمیکنم. جوابا بیشتر بر این اساس هستن که باید حرف فلان شخص یا اشخاص رو قبول کرد. یا با استاندارد پایین یه چیزیو مثل عوام پذیرفت. مثلا میگن «چون 35 تا حدیث داریم از 35 تا ناشناس که گفتن شق القمرو دیدم پس تو قبول کن شق القمر اتفاق افتاده». یه بچه 12 ساله ممکنه قبول کنه چون نمیدونه ممکنه عین 35 نفرن چاخان باشن (شایدم غلام شاخان). اما من قبول نمیکنم. چرا چون به این فکر میکنم که مثلاً 100 نفر گفتن توی زندانای جمهوری اسلامی شکنجه هست و کسی قبول نکرد. یا هزاران نفر گفتن سال 88 تقلب شد کسی قبول نکرد. فیلم کتک کاری مردم پخش شد قبول نکرد. حالا 35 تا ناشناس که علیه آیات قرآن حرف میزنن و میگن ماهو دیدیم من باید قبول کنم. معلومه قبول نمیکنم چون دارن یه جواب مبهم رو جای یه جواب دقیق به من قالب میکنن و از این که جنس تقلبیو نمیخرم ناراحت هم میشن.
یا استناد میکنن به بزرگان خودشون میگن ابن سینا گفته تسلسل باطله. منم میگم غلط کرده گفته. ابن سینا برای شما حجته شما میخوای بگی باطله یه اثبات دقیق بیار بحث کنیم و گرنه اثباتای پر از اشتباه منطقی ابن سینا به درد عمه ش میخوره.:iran:
پرسش و پاسخ بر اساس عدم اعتماد به شخص و فقط تکیه بر واقعیتها روش ریاضی مذاکره س. هیچ دو ریاضیدانی هیچ حرفیو از هم نمیپذیرن مگه اثبات دقیق اون حرف رو ببینن و خودشون به درستیش پی ببرن. این اساس قانع شدن منه. این که فلان شخص آدم بزرگیه محترمه، همۀ بزرگان شاگرد و مرید اون بودن، برای خودشه خوب.ه اگه میخواد من قبول کنم دقیق اثبات کنه یه جوری که هیچ ایراد منطقیای نتونم بگیرم. اساساً من هیچ راه دیگهای رو جز اثبات منطقی برای تأیید قبول ندارم حتی اگه خود خدا بیاد بگه. خب مسلماً این استاندارد خیلی وسواسی و بالاییه. نتیجه ش این میشه که میگن حرف حرف خودشه یا هیچ حرفیو قبول نمیکنه. خب بگن. این تنها راهیه که منو آروم میکنه. روش مورد تأیید برتراند راسل هم همینه: http://s8.picofile.com/file/8299264900/video_2017_06_09_12_01_21.mp4.html http://www.artavil.ir/download/page/5207
البته بعضیا استانداردشون پایینه و چیزایی رو تا ته و با شدت قبول کرده ن بی هیچ دلیلی که حاضرن براش خونریزی کنن:
من به این سادگیا از چیزی مطمئن نمیشم.
البته منحصر به دین نیست. به پزشکا هم اعتماد ندارم. مثلاً حرفشونو در مورد ضرر داشتن نوشابه باور نمیکنم. میپرسم چرا نوشابه ضرر داره میگه یه خرده شو بریزی روی زمین میبینی چه طور زمینو میخوره. خب این چه ربطی داره؟ آب لیمو طبیعی هم بریزی همینه. حرف میزنن باید بر اساس یه تحقیق باشه و اسم مقاله و ژورنالی که اونو چاپ کرده هم بگن من برم مقاله رو بخونم ببینم آیا میشه قبول کرد یا همچنان نوشابه بخورم.
در مورد تلفظ کلمات انگلیسی هم به معلمای انگلیسی هیچ اعتمادی نداشته م. با خودم میگفتم انگلیسی رو یه انگلیسی زبان باید تلفظ کنه. بعدا فهمیدم کاملاً حق داشتم در این زمینه.
پس آره من نقد میکنم (که اینجا اسمشو میذارن شبهه افکندن) و به این راحتی هم قانع نمیشم (که اینجا با آیههایی مثل ختم الله علی قلوبهم معرفیم میکنن). اما این اصلا به این معنی نیست که نمیخوام قانع بشم. دنبال یه جواب با استاندارد بالا هستم یا جوابی که قابلیت ترمیم داشته باشه. اما کمتر توفیق قانع شدن پیدا کرده م.
(این شوخیه جدی نگیرید:) خدا هم اگه قصد قانع کردن داشت سالی یه بار روی سقف آسمون مینوشت من خدا هستم به قرآن عمل کنید. پاشو هم امضا میکرد و همه هم میدیدن و بدون شک 99 درصد مردم مسلمون میشدن. حالا که از این کارا نمیکنه اشکال از فرستنده س. به گیرندههاتون دست نزنید. (اون دنیا سوال کردن بگین میخواستی یه معجزه نشونم بدی نه این که چند سال کتابای پاره پوره و پر از خالیبندی تاریخیو بررسی کنیم و هیچ چیز مطمئنی توش پیدا نکنیم.)
به هر حال ایمان وقتی معنی داره که اثباتی در بین نباشه وگرنه اسمش ایمان نیست علمه. پس میشه ایمان داشت بدون این که اثباتی رو ببینیم. ایمان یعنی داری رانندگی میکنی یه راننده کنار خیابون وایساده میگه «جلوتر پلیس داره همه رو جریمه میکنه برگرد» شما هم حرفشو قبول میکنی بر میگردی. این یعنی به حرفش ایمان اوردی بدون این که دلیلی داشته باشی. میگی خب چرا باید یه نفر وایسه بگه برگرد. همینو میشه در مورد پیغمبر هم گفت که چرا باید 10 سال تحت فشار تبلیغ کنه. هر چند یادمه قدیما میرفتم مدرسه دیدم بچهها دارن بر میگردن میگفتن برو تعطیله من حرفشونو قبول نکردم رفتم ببینم مراجع رسمی مدرسه چی میگن.b-)
سلام....بنده این آیه را می آورم البته بعید می دانم که شما ندانی بنده می خواهم به کدام دسته آیات اشاره کنم.....
سلام جناب پارسا،
نه واقعاً نمیدانستم بخواهید به کدام آیات اشاره کنید ... در واقع از آنجا که در روایات به معجزات قابل توجهی اشاره شده است و در کلام علما هم ندیدهام کسی بگوید که وقوع این معجزات خلاف قرآن است و خودم هم چیزی در خاطرم نبود از شما دلیل طلب کردم که ببینم منظورتان چه بوده است ...
پارسا مهر;932991 نوشت:
سوره اسراء آیه 59:
و [ چیزی ] ما را از فرستادن معجزات باز نداشت جز اینکه پیشینیان ، آنها را به دروغ گرفتند ، و به ثمود ماده شتر دادیم که [ پدیده ای ] روشنگر بود ، و [ لی ] به آن ستم کردند ، و ما معجزه ها را جز برای بیم دادن [ مردم ] نمی فرستیم.
امیدوارم شما جزء ان دسته از کسانی نباشید که جسارتا به نظر ساده لوحانه می گویند که، این آیه تنها منکر انجام معجزات افتراحی هست!!![
عجیب است که انگار تا بحال این آیه را ندیده بودم! ممنون از توجه دادنم به آن
اما جناب پارسامهر، به هر حال اگر منظور خداوند از این ایه این باشد که پس پیامبر اسلام هیچ معجزهای نداشتهاند پس لابد قرآن هم معجزه نیست، حال آنکه هست، چنانکه خودش به آن تحدی کرده است ... و اگر هست، پس منظور از این آیه تمام معجزات نیست و اگر قرآن آمده بعید نیست معجزات دیگری هم بیاید ... پس باید دید منظور از این معجزات که به همراه پیامبر خدا نیامده چه معجزاتی است ... یک مثالش معجزهی شتر برای قوم ثمود است که در این آیه به آن اشاره شده است، معجزهای که ایشان را نهی کرد از آسیب رساندن به شتر و فرمود که اگر به آن صدمهای بزنید عذاب خواهید شد، معجزهای که همراه ترساندن ایشان از عذاب بوده است و بعد از کشتن آن شتر هم چند روز بیشتر درنگ نکردند تا همه کشته شدند ... یعنی شاید این بخش آخر آیه که فرموده است اساس فرستادن معجزات برای ایجاد خوف در مخاطبان آن است: «وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا» باشد که این معجزات خاص را از سایر معجزات جدا میکند، شاید ... در روایاتی که در ذیل این آیه آمده بود هم به این معنا اشاره شده بود که ای پیامبر خداوند معجزاتی که قوم تو از تو سؤال میکنند را نمیفرستد چون بر قومهای پیشین فرستاد و ایشان تکذیب کردند و هلاک شدند و این مسأله را برای قوم تو به تأخیر انداخته است، یعنی اولاً شاید این معجزات در آینده بیایند (که بعید است منظورش این باشد چرا که همان موقع هم لااقل قران داشته نازل میشده که این آیه نازل گشته است، در ضمن آنکه معجزات مورد مناقشه عموماً مربوط به دوران مکه بودند که سالهای اول بعثت را تشکیل میدهد) و ثانیاً انکار هر معجزهای منجر به عذاب سریع نخواهد شد چنانکه معجزات حضرت موسی علیهالسلام با آن بزرگی که داشتند انکارشان به عذاب سریع ختم نگشت و از زمان مبارزهی اولیه با ساحران تا غرق شدن فرعونیان حدود ۴۰ سال فاصله بود ...
راستش جناب پارسا به نظرم واضح است که منظور از معجزه در این آیه هر معجزهای نیست ... حالا اصطلاح اقتراحی که فرمودید را برای اولین بار بود که میشنیدم ولی روایتی از ابن عباس دیدم که این اصطلاح را او در ذیل همین آیه به کار برده بود ... با این وضع اگر شما هوز هم معتقد هستید که پذیرش اینکه این آیه در مورد همهی معجزات صحبت نمیکند سادهلوحانه است لابد شما باید قائل به این باشید که قرآن هم معجزه نیست، حال آنکه مطابق خود قرآن این کتاب معجزه است و به آن تحدی شده است ...
پارسا مهر;932991 نوشت:
در کنار این آیه، ما آیات زیر را داریم که می توانیم بگوییم که مکمل آیه قبلی هستند...
مثلا...
در آیه زیر مردم معجزه طلب یم کنند و پیامبر جواب سر بالا می دهد...
" وَقَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأَرْض ِ يَنبُوعًا " ، " أَو تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيل ٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنْهَارَ خِلالَهَا تَفجِيرًا ، أَو تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ باللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ قَبِيلًا " ، " أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاء وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إَلاَّ بَشَرًا رَّسُولًا "
" و گفتند : ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم ، مگر آنکه برای ما چشمه ای از زمین جاری سازی " ، " یا برای تو باغی از خرما و انگور باشد که از میان آنها نهرها جاری كني.
یا آسمان را همان گونه که می پنداری به صورت پاره هایی بر ما بیفکنی ، یا خداوند و فرشتگان را درمقابل ما بیاوری " ، " یا برای تو خانه ای از زر و زیور باشد ، یا به آسمان بالا روی و البته به بالا رفتن تو نیز ایمان نخواهیم آورد مگر آنکه کتابی برای ما بیاوری که آن را بخوانیم . بگو پروردگار من منزه است . آیا جز این است که من بشری فرستاده شده ام ؟
مشابه این آیه از قول انبیاء گذشته علیهمالسلام اینگونه وارد شده است:قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ ۚ وَعَلَى اللَّـهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ پيامبرانشان به آنها گفتند: ما جز آدميانى مانند شما نيستيم و ليكن خدا بر هر كه از بندگان خويش بخواهد [به نعمت نبوت] منت مىنهد. و ما را نسزد كه شما را حجتى آريم جز به خواست و فرمان خدا پس مؤمنان بايد بر خدا توكل كنند و بس.
تأکیدم بر بخشی از آیاتی است که شما آوردید که در بالا با قرمز مشخص ککردهام ... نه در آن آیات و نه در آیهای که در بالا آوردهام خداوند نفرموده که معجزه و حجتی با پیامبران نمیفرستم، بلکه مردم از پیامبرانشان معجزه میخواستند و ایشان میگفتند که ما از نزد خودمان چیزی نداریم که بیاوریم چرا که ما هم مثل شما بشر هستیم .. اضافه بر این، در آیاتی که شما آوردید این بخش اضافه است که «سُبْحَانَ رَبِّي»، یعنی به پیامبر خدا میگویند معجزه بیاور ایشان میگویند که خداوند منزه است! خداوند آیا منزه باشد از اینکه پیامبرش معجزه بیاورد؟ بله! خداوند منزه است از اینکه شریکی داشته باشد در کاری که مخصوص اوست ... پس در همان آیات هم با همان قید خداوند منزه است معلوم میشود که حضرت دارند میگویند که من از نزد خودم نمیتوانم معجزهای بیاورم ... مگرنه شما بفرمایید که آن قید در آن آیات چه میکند؟ ... آنها از خداوند معجزه بخواهند و پیامبر بگویند که خدای من منزه است؟ منزه از چه؟ از اینکه معجزه بیاورد؟ از اینکه چشمهای از زمین جاری کند؟ از اینکه باغی از خرمان و انگور بیاورد که از میان آن نهرها جاری باشد؟ ... اگر نه پس از چه چیزی منزه است؟ ... معلوم میشود که آن خواسته از پیامبر خدا بوده و ایشان صرفاً با این بیان آوردن معجزه را به ارادهی خداوند منوط کردهاند ... همین ...
شما برداشت دیگری دارید؟
پارسا مهر;932991 نوشت:
سوره طه (20) آیه 133 وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الأُْولى و گفتند : چرا معجزه اي از پروردگارش براي ما نمي آورد ؟ آيا دليلهاي روشني که در صحيفه هاي پيشين آمده ، به آنها نرسيده است ؟
بدبخت فلک زده ها، می گویند که چرا برای ما معجزه از پروردگارش نمی آورد...پیامبر هم می گویند، دلیل های روشنی که در صحیفه های پیشین آمده به آنها نرسیده؟آیا شما می توانی این آیه را با این قضیه جمع بزنی که پیامبر معجزه هم آورده اند و شق القمری هم کرده اند؟؟
پس آیات قرآن انجام گرفتن هرگونه معجزه را منکر می شوند...
اما بنده از این آیه یک نتیجه هم می خواهم بگیرم...البته مطمئن نیستم...ظنی می گویم و نظرتون رو جویا می شم....اشتباه نکنم و اشتباه نکنم،در این آیه، پیامبر می گویند، دلیل های روشنی که در صحیفه های پیشین آمده، می تواند به اندازه معجزه کار کرد داشته و یقین آور باشند و منکران را که معجزه طلب می کند به صحیفه های پیشین ارجاء می دهد....آیا در این صورت نمی توانیم بگوییم، آن دیدگاهی که شما، به معجزه دارید، باطل است..این که می گویید باید با دیده دل و باطن به معجزه نگاه کرد و از این جهت معجزه یقین آور است، باطل است؟
قرآن دارد در این آیه کارکرد معجزه را با نوشته های صحیفه های پیشین مقایسه می کند...آیا دلیل های روشنی که در صحیفه های پیشین آمده، به مانند معجزه که شما در ذهن تصور دارید یقین آور است...می شود به آنها با دیده دل نگریست، می شود به باطنشان نگاه کرد و یقین پیدا کرد؟ اگر نه، پس چرا خدا معجزه را با آن یکی می گیرد...البته اینها ربطی به این تاپیک ندارند...ولی امیدارم گفتتن و پرسیدنشان ارفاقا خالی از اشکال باشد...می توانید در تاپیک مرتبط پاسخ بدهید...
بله بزرگوار من با شما موافق نیستم ... اگر بخواهم بگویم که پیامبر خدا معجزهای نیاوردهام با معجزه بودن قرآن هم مخالفت کردهام، اینطور نیست؟ اگر شما قرآن را استثناء میکنید باید برای این کار خود دلیلی داشته باشید مگرنه استدلال شما میگوید که عدهای معجزه خواستند و پیامبر ایشان را به کل به جای دیگری حواله دادند، قرآن این وسط چگونه استثناء میشود که بگوییم پس معجزهی پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله فقط قرآن بوده است؟
اگر مخاطب این آیه اهل کتاب باشند البته درک معنای آیه برایم خیلی راحت میشود ... برای اهل کتابی که در زمان حضرت بودند: در این حالت منظور از «
بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الأُْولى» میتواند به جای معجزه این باشد که نشانههای آشکار نبوت مردی که مقابل شما ایستاده است در کتابهای شما از پیش آمده است برای اهل کتابی که در زمانهای بعدی میآیند: مشابه همان مناظرهای که بین امام رضا علیهالسلام و علمای اهل کتاب در گرفت، حضرت میپرسند که چرا به پیامبر اسلام ایمان نیاوردید؟ میگویند که ما معجزات ایشان را ندیدیم! حضرت میپرسند که مگر معجزات پیامبران خودتان را دیدهاید؟ مگر جز این است که اخبار آن معجزات را از افراد ثقه دریافت نمودهاید؟ جواب دادند که بله! پس فرمودند که آیا اخبار معجزات پیامبر اسلام ازطریق افراد ثقه به شما نرسیده است؟ گفتند چرا و در مناظره وا ماندند ... یعنی معجزات وارد شده در کتابهای پیشین از پیش برای شما پذیرفته شده هست، قرار نیست با خواندن خبر آنها امروز تازه به خدا ایمان بیاورید، حالا این معجزاتی که از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله نقل شده است هم مانند همان است برای شما ... البته در آن بحث حضرت به یهودی گفتند که چرا مسیحی نشدی؟ یا به زردشتی گفتند که چرا یهودی یا مسیحی نشدی؟ و بعد فرمودند که چرا همه مسلمان نشدید وقتی اخبار معجزات حضرت به همگی از طریق افراد ثقه رسیده است ... گرچه این بحث مربوط به همان صدر اسلام بوده است و در اخبار کمتر تردید وارد شده بود ...
فقط میماند اینکه مخاطب مورد نظر ما مثلاً از قریش باشند، یا از سایر افرادی که اهل کتاب نبودهاند ... در این صورت است که آن حوالهدادن به اخبار معجزه پیش میآید ... حالا یا معجزه یا پیشگویی سایر کتب آسمانی از پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله چون معلوم نیست که منظور از بینّه یا دلیل حتماً معجزه بوده باشد ... اگر به این مسأله توجه شود که بسیاری از اعراب جاهلی و یهود چقدر با هم سر و سرّ داشتند شاید این شبهه هم برطرف گردد، چنانکه مثلاً وارد شده که اولی و دومی در همان مکه ابتدا پیش علمای یهود رفتند و پرسیدند که آیا محمد صلیاللهعلیهوآله مطابق کتابهای ایشان به قدرت خواهد رسید؟ جواب دادند که بله! بعد ایشان اظهار اسلام کردند و در جرگهی مسلمین وارد شدند با آنکه هرگز یک لحظه هم واقعاً ایمان نیاوردند ... چه بسا مخاطب این آیه ایشان باشند و نه هر کس دیگری ...
میبینید که توجیهات متنوعی میتوان در ذیل این آیات آورد، خیلی از این توجیهات هم مستند به روایات است که یکی از دو ثقل از ثقلین را تشکیل میدهند ... ولی آنچه که مسلم است این است که دلایل شما اگر درست باشند باید کلاً معجزه را از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله منکر شوند حال آنکه حداقل روی قرآن کسی شک ندارد که معجزه است، حتی مطابق خود قرآن ... پس این بحث به نظرم میرسد که منتفی باشد، مگر آنکه آیهای بیابید و بیاورید که بگوید پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله بجز قران معجزهی دیگری نداشتهاند ... چنان دلیلی سراغ دارید؟
در مورد اینکه آیا میشود با اخبار معجزات هم فطرتاً خدا را دید یا خیر نظر شخصیام مثبت است ولی اینجا جای بحث بیشتر بر روی آن نیست ... شاید در تاپیک دیگری هم فعلاً جای بحث بر روی آن نباشد ... فعلاً ما در مورد معجزهی حیّ و حاضر به توافق نرسیدهایم تا چه برسد به بحث بر روی معجزات گذشته که برخی از آنها هم محل اختلاف هستند که رخ دادهاند یا خیر ...
aletaha;933017 نوشت:
درود
دوست عزیز یا شما با ایات قران در خصوص اعجاز اشنایی ندارید و یا دارید ولی اعتبار روایات بیشتراز ایات قران است .
اگر ازدید شما روایات حتی اگر مخالف نص صریح قران باشد بر قران حجیت دارد که در حقیقت دیدگاه شما مخالف دیدگاه پیامبر (ص)و ائمه (ع) است و گمان نمی کنم شما چنین دیدگاهی داشته باشید
اگر با ایان قران اشنایی ندارید که بنده چکیده دیدگاه قران را خدمتتان عرض کردم و دلیل مخالفت قران با این دیدگاه را بیان کردم و مشخص نمودم که چرا ایه شق القمر نمی تواند دلالت برمعجزه داشته باشد (یعنی اگر چنین باشد محتوای خود قران زیر سوال میرود )ولی اگر باز هم عین ایات قران را میخواهید بنده در اولین فرصت کلیه ایات مرتبط را خدمتتان ارائه کنم .
با سپاس
و علیکم الدرود،
اعتبار قرآن خیلی زیاد است، بلکه اطلاق دارد، ولی برداشت ما از قرآن چطور؟ همانقدر اعتبار دارد؟
جناب آلطاها آیا شما هم معتقد به شعار حسبنا کتاب الله هستید؟
آیا نمیدانید که ما مأمور به تبعیت از ثقلین هستیم؟
آیا نمیدانید در خود قرآن امر شدهایم که اگر نمیدانیم به اهل بیت علیهمالسلام رجوع کنیم و اینکه مفسران اصلی قرآن ایشان هستند؟
آیا نمیدانید که آیات قرآن محکمات دارند و متشابهات هم دارند؟ آیا نمیدانید که بالای محکمات و متشابهات نوشته نشده است محکم یا متشابه و هر آیهای که شما روی آن دست بگذارید که این آیه محکم است شاید در اصل متشابه باشد و نمیدانید؟
چرا قاعدتاً میدانید ... اینها را صرفاً بخاطر این گفتم که اگر ما به روایات استناد میکنیم ما را مقابل قرآن قلمداد نکنید ... ما به فهم خودمان از قرآن یقین نداریم اگر به سند یا دلالت احادیث هم یقین نداریم ...
اینکه فرمودید پیشتر مشخص فرمودهاید که چرا شقالقمر نمیتواند دلالت بر معجزه بودن داشته باشد را ندیدهام، ان شاء الله پستتان را پیدا میکنم و مطالعه کنم، ولی اگر خواستید شما هم دلیلی بیاورید که پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله معجزهای جز قران نداشتهاند باید به دنبال آیاتی باشید که همین را برسانند و نه اینکه به نظر برسد اینطور بگویند که پیامبر اصلاً معجزهای نداشتهاند ... شاید هم همین کار را کردهاید، اجازه بدهید اول پستتان را بخوانم @};-
به عبارت «وَ تَنشَقُّ الْأَرْضُ» دقت کنید. زمین میرود شکافته شود به خاطر این که یک عدهای گفتند خدا فرزند دارد. حتماً یک عده سادهلوح پیدا میشود میروند ترکهای زمین را پیدا میکنند (البته خودشان که نه منتظر میشوند دانشمندان کفر خودشان پیدا کنند و اعتراف کنند) و میگویند ببینید قرآن گفت زمین میرود شکافته شود این هم اثرش و خودشان برای خودشان کلی حیرت میکنند از این همه پیشگویی دقیق قرآنی!
چرا این همه به حساب عالم قرآنی، این واقعیت را که مفهوم «انشفاق زمین و ماه» میتواند تنها برای تأکید بر بزرگی واقعه به کار رفته باشد در نظر نمیگیرند. اقترب الساعه و انشق القمر را میتوان «حادثۀ عظیم قیامت نزدیک شد» ترجمه کرد. کدام ماه کدام انشقاق؟!
در ضمن میتوان آیۀ «اذا السماء انشقت» را که به قیامت ربط دارد با «اقترب الساعه و انشق القمر» نزدیک دانست. آسمان که شکافته شود (اگر برای تأکید بر بزرگی گفته نشده باشد)، بعید نیست ماه را هم بشکافد. این ارتباط، با این بخش هم نسبت دارد: تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنشَقُّ الْأَرْضُ[=System]
حالا یک عده عرب عامی این آیه را دیدهاند و خواستهاند خودشان را بزرگ کنند گفتهاند آری ما دیدیم که شکافته شد.
در قرآن آمده که ساعت نزدیک شد و ماه شکافت «[=System]اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ» ... اینکه ساعت نزدیک شد موافق است با اینکه میگوییم «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا ﴿٦﴾وَنَرَاهُ قَرِيبًا ﴿٧﴾» ... آنچه شما فرمودید هم یک نظریه است، بر همان اساس هم نتیجه گرفتید که پس لابد یک سری از اعراب عامی هم خواستهاند خودشان را در تاریخ اسلام ثبت کنند گفتند که ما هم جزء شاهدان آن واقعه بودهایم ... شاید ... اما شاید هم نه ... و همینطوری روی هوا بیشتر احتمالش این است که نظریهی شما اشتباه باشد ... مثلاً چون سابقهی نظر شما احتمالاً بیش از چند روز نیست ... حداقل ما چندین روایت داریم که مستقیم یا غیرمستقیم به این واقعه اشاره کنند ...
irancplusplus;933076 نوشت:
[=System]
هیچ راه علمیای برای اثبات هیچ معجزهای از جمله شق القمر از پیامبر اسلام و پیامبران دیگر وجود ندارد. اثبات علمی اثباتی است که هر اهل علمی با هر مذهبی ناچار به تأیید آن شود.
شما نظریهی علمیای را میشناسید که همه ناچار به تأیید آن باشند؟
این واقعه از نظر تاریخی و لااقل از نظر تاریخ اسلام اسناد کافی برای پذیرفته شدن دارد، شما علم تاریخ اسلام را علم محسوب میکنید یا نمیکنید؟ ... علم برای شما فقط ریاضی است؟ تاریخ را از طریق چه توابعی بررسی میکنید؟ اصول موضوعهی فضای تاریخ برای شما چیست؟
irancplusplus;933076 نوشت:
بیش از 1000 سال پیش شخصی در مکه پیدا شده است گفته است من پیامی از خدا دریافت کردهام. با توجه به شرایط جز خود او کسی دریافت وحی را ندیده است. کسی هم نمیداند از کجا خودش مطمئن شده است که این وحی از طرف آفرینندۀ انسان است:
اتفاقا به نکتهی مهمی اشاره فرمودید، دیگران هم قرار است همانطوری حقانیت این دین را متوجه شوند که پیامبر این دین خودشان متوجه حقانیت وحیی که به ایشان شده بود شدند ... اگر حالا کسی بالأخره حاضر شد این را بپذیرد ...
irancplusplus;933076 نوشت:
[=System] فَإِنْ کُنْتَ في شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْکَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرينَ (پس اگر شک و ریبی از آنچه به تو فرستادیم در دل داری از خود علمای اهل کتاب که کتاب آسمانی پیش از تو را می خوانند بپرس. همانا ( کتاب آسمانی ) حق از جانب خدایت بر تو آمد و ابدا نباید شک و ریبی در دل راه دهی). ظاهراً خودش هم به دنبال معجزه بوده اما به او نمیدادند: وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَيْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَي الْهُدي فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ (چنانچه انکار و اعتراض آنها تو را سخت و گران می آید اگر توانی نقبی در زمین بساز یا نردبانی بر آسمان برافراز تا آیتی بر آنها آوری! و اگر خدا می خواست همه را مجتمع بر هدایت می کرد پس تو البته از جاهلان مباش).
در این آیه امده که اگر در چیزی که بر تو نازل کردیم شک داشتی کذا و کذا ... اصولاً پیامبری که خودش شک داشته باشد که پیامبر مسیر حق است یا نیست چگونه آدمی است؟ همان مجنون توصیف خوبی است از او به نظر من ... برادر من این چه حرفی است که میزنید؟ ... یک روخوانی روزنامهوار از قرآن دارید و همان را مبنای تمام حرفهایتان میکنید؟ ... مراد از شک در اینجا چیز دیگری است ... شک به اصل نازل شدنش از طرف خدا نیست، بلکه شک در مورد ولایت وصی ایشان است که مدام در قرآن نازل میشود و آنقدر همه استبعاد میکنند و همه نسبت به آن موضع مخالف گرفتهاند که نزدیک است هر کسی نسبت به آن شک کند و خداوند حضرت را به پرسش از انبیاء گذشته دعوت میکند که از ایشان بپرس که آیا همین مقدار تأکید در مورد جایگاه حضرت علی علیهالسلام به ایشان نمیشده است؟ ... این کجا و آنچه شما برداشت کردهاید کجا ...
آیهی دوم هم که واقعا نیاز به توضیح اضافه ندارد، خودتان لطف کنید یکی دو بار دیگر ان را مطالعه بفرمایید ...[=System]
irancplusplus;933076 نوشت:
[=System]جز قرآن چندان نقل قول یا دست نوشتۀ معتبری از او به جا نمانده است. او طرفدارای بسیاری پیدا کرد و بین این طرفداران بسیباری نسبتهای دروغ به او نسبت دادند از روی خیر خواهی یا به هر قصدی.
حالا با این شرایط این ماییم که باید تصمیم بگیرم حرف او را باور کنیم و درست بینگاریم یا رد کنیم. اگر حرفش را قبول کردیم میشویم مسلمان وگرنه نامسلمانیم. این قبول حرف به معنی اثبات علمی نیست. چون اساساً هیچ راهی برای اثبات نداریم. تنها شخصی است و همراه با ادعایی. سخنان او را از طرق قرآن میتوانیم بشنویم و تصمیم بگیریم.
تا علم چه باشد و اثبات علمی چه باشد ... مشکل متداول در جامعهی علمی این است علمی بودن و قابل استناد بودن و قابل اعتماد بودن و قابل تکیه کردن همگی از وسط کار مورد بررسی قرار میگیرند و اگر بپرسید که چرا چنین چیزی علمی و قابل استناد و قابل تکیه است با چند مرحله رفتن به عقب به بنبست میرسد و میگویند به نظر من باید اینطور باشد ... خوب نظر شما چه اعتباری در شناخت حقیقت دارد؟
irancplusplus;933076 نوشت:
[=System]برای تصمیمگیری برای پذیرش حرف پیامبر اسلام یا رد آن، ایراداتی که به اسلام و قرآن وارد میکنند نباید دلیل رد باشد. چون آن چیزی که باید قبول کنیم این است که خدایی که ما را طراحی کرده است قرآن را هم تدوین کرده است. همانطور که به بدن انسان هزار جور نقد علمی و اخلاقی وارد است پس اگر به قرآن هزار جور نقد علمی و اخلاقی وارد باشد، مشکلی وجود ندارد اتفاقاً به احتمال یکی بودن خالق هر دو میافزاید. نقدهایی که به بدن انسان میشود گرفت زیاد است. مثل این که چرا گوش یدکی و چشم یدکی و کلیۀ یدکی داریم اما قلب یدکی نداریم (قلب که مهمتر از کلیه است). چرا سلولهای بدن طوری طراحی نشدهاند که سرطانی نشوند. چرا میل جنسی و حس خشم طوری طراحی شدهاند که باعث این همه جنایت شوند. چرا دندانها میپوسند اما زبان نمیپوسد. چرا انسانها با هم ناسازگارند. چرا عروق و اعضاب در بدن این همه نامنظم منتشر شدهاند. چرا انگشت که کنده شد یک انگشت جدید در نمیآید (یعنی انگشت آدم برای خدا از دم مارمولک مهمتر نیست!). چرا یک فرد مجبور است مرگ تدریجی عزیزانش را ببیند. مسلماً وقتی به یک مخلوقِ خدا میشود ایراد گرفت به مخلوق دیگرش (یعنی قرآن) اگر ایرادی وارد نباشد جای سوال پیش میآید.
و حقیقتاً نه در قرآن ایرادی هست و نه در بدن ما ...
راستی بدن ما خیلی ضعف دارد، چرا یک قهوهجوش بتواند قهوه را عملآوری کند و بدن ما نتواند؟ ... من هم با شما موافقم که این بدن پر از نقص است ...
irancplusplus;933076 نوشت:
[=System]تلاش برای اثبات معجزه و پیامبر کاری کاملاً بیهوده است چون موضوع بر سر پذیرش یا عدم پذیرش یک ادعای غیر قابل اثبات است. ایمان جز این چه معنایی میتواند داشته باشد. ایمان اگر حاصل از اثبات علمی باشد که دانش است نه ایمان.
این مسائل را میشود اثباتی کرد که در هیچ کدام از علوم طبیعی مورد علاقهی شما نتوان به چنان اثباتی دست یافت ...
راستی مؤمن اسمی از اسمهای خداست، در روایت است که خداوند یکی از اسمهایش (مؤمن) را بر کسانی که به او ایمان آوردهاند گذاشته و اسم دیگری از اسمهایش را (سلام) تحیت بین ایشان قرار داده است ... مؤمن کسی است که مردم از دست و زبان او ایمن باشند ... ایمان باید مبتنی بر دانش و معرفت باشد و اصلاً درجات ایمان از طریق همین درجات معرفت مشخص میشود ... اینکه شخصی ایمان بیاورد و ایمان از ریشهی ا.م.ن باشد چه ربطی دارد به اینکه پس ربطی به دانش نمیتواند داشته باشد؟
irancplusplus;933076 نوشت:
[=System]
اگر بپذیریم پیامبر اسلام معجزه نداشت، آنگاه باید در نتیجه ناقلان معجزه همه از نظر سندی بیاعتبار باشند. از جمله نهجالبلاغه که جملاتی عجیب در توصیف معجزه دارد فاقد اعتبار است:
پس ان طور که شما فرمودید می شود گفت روایت متواتر است ولی صحیح السند نیست
که می شود همان حرف ما
یعنی روایت متواتر
که صحیح اسند نیست
پس نمیشه صرف تواتر روایت ان را درست دانست
سلام،
من که نگفتم صحیحالسند نیست ... من که نه سندهای این روایات مسیحی را درست میدانم و نه علم رجال مسیحی دارم که سندشان را بررسی کنم، فقط گفتم که متواتر هست ولی تا سندش به پولوس کسی تردید ندارد و همه پذیرفتهاند، مشکل از این است که بپذیریم پولوس یک دروغگو بوده یا او را از خود حواریون حضرت مسیح علیهالسلام و بخصوص از شمعون وصی حضرت عیسی علیهالسلام هم راستگوتر بشمریم ... فعلاً که در اکثریت مسیحیت قول پولوس را به قول حواریون ترجیح دادهاند، یک مسیحی برای آنکه مسلمان شود باید از روی پولوس رد شود، همانطور که یک اهل سنت برای آنکه شیعه بشود باید از روی سه نفر رد بشود ... ولی در هر صورت بر اساس همان تواتر یا چیزهای دیگر قول پولوس را به همان پولوس نسبت میدهند ... به نظرم میرسد یا باید بپذیریم که مثال شما مناسب نبوده است و یا اینکه مثال شما خلاف مطلب مدّ نظر شما را میرساند ...
درود
بنده تعجب میکنم از دوستان که مطلب به این مهمی را تنها از دریچه روایت جستجو میکنند در صورتی که قران در این خصوص صراحت کامل دارد به این معنی که قران در خصوص اعجاز پیامبر اسلام (ص) به صراحت بیان میکند که معجزه پیامبر تنها قران است و وجود هر گونه اعجاز را به صراحت رد میکند
درود جناب آلطاها،
تعجب ندارد برادر، ما صراحت مدّ نظر شما را نیافتهایم ... مگرنه نه ما منکر قرآن هستیم و نه شما منکر جایگاه اهل بیت علیهمالسلام
aletaha;932504 نوشت:
۱.چنان که بیان شد قران بارها نقل قول منکران را بیان کرده که انان طالب معجزه بوده اند و قران به صراحت رد کرده و اگر قرار بود معجزه ای صورت بگیرد چرا از اول مخالف بوده ولی بعد قبول کرده ایا خدا مانند انسان است که با اصرار نظر خود را عوض کند .
تا آن درخواستها و آن مخالفتها چگونه بوده باشند آن تصریح مدّ نظر شما از انها به دست بیاید یا نیاید
aletaha;932504 نوشت:
۲.صرف نظر از ایراد اول اگر چنین اتفاقی میافتاد مسلما قران باید ان را با تفصیل بیان میکرد و ازان بیشترین استفاده تبلیغی را میبرد در صورتی که در مقابل ایات زیادی که مبنی بررد درخواست معجزه هست خبری از ایات قبول این در خواست نیست .
اتفاقا به صورت موضعی خبرهایی هست ولی بیانش چالشانگیز خواهد بود بخصوص که نیاز به تفسیر اهل بیت علیهمالسلام از برخی آیات خواهیم داشت ...
با این اوصاف این استدلال که اگر فلانطور بود قران باید آنطور دیگر به این مسأله میپرداخت استدلال قابل قبولی نیست، مثل آنکه اهل سنت بگویند چرا در قرآن از آل عمران و آل یعقوب اینقدر صحبت شده ولی از آلیاسین چیز زیادی علیالظاهر نیامده است ...
aletaha;932504 نوشت:
۳.با چشم پوشی از ایراد بالا ممکن است دوستان بگویند که ایه شق القمر مربوط به همین موضوع است و.. جواب این است که چگونه است که قران برخی معجزات انبیا گذشته را نه تنها با تفصیل بیان کرده بلکه بارها به تکرار ان پرداخته ولی معجزه خود پیامبر را که امری مسلم از نظر مردم بوده هیچگاه به تفصیل بیان نکرده و به تکرار ان نیز نپرداخته در صورتی که اگر تکرار برای تاکید و اهمیت موضوع است مسلما معجزه خود پیامبر اولیت داشته زیرا انان دیگر نمی توانستند بیان کنند که این افسانه پیشینیان است و..پس چگونه ممکن است امر به این مهمی در قران بیان نشده مگر نه این است که معجزه برای استفاده تبلیغی و مجاب کردن مخالفان است پس چرا قران از این حربه استفاده مطلوب را نکرده و به عکس به تقسیر و توضیح معجزات انبیا گذشته پرداخته این چگونه با عقل سلیم قابل تطبیق است .
معجزه برای اتمام حجت است، و خدا میداند چه چیزی را چقدر بیان کند اتمام حجت میشود ... بعد از اتمام حجت دیگر قرآن کتاب هدایت است برای مؤمنین و مؤمنین با استفاده از تفسیر و تأویل اهل بیت علیهمالسلام از هدایت قرآن استفاده میکنند و ظالمینی که به ثقلین رجوع نکنند همین قرآن بر ایشان نمیافزاید مگر زیان و تباهی ...
aletaha;932504 نوشت:
۴.ایه شق القمر در خصوص وقایع قیامت است و هیچ ربطی به معجزه ندارد و اگر خلاف این بود نباید به این شکل مبهم بیان میشد بلکه مسلما با توضیح و تفسیر بیان میشد که کاملا مشخص باشد که معجزه ای صورت گرفته .
ممکن است ربطی به معجزه نداشته باشد، ولی شاید هم داشته باشد ... قضیهی ردّ شمس هم همینقدر مبهم بیان گشته است ... خیلی از مسائل مبهم بیان گشتهاند ... و خداوند حتماً برای این کارش دلیل دارد ... چرا که حتی اگر در مورد قیامت هم باشد باز هم مبهم است ... حالا شما روایتی سراغ دارید که شق قمر را بجز به صورت معجزه به صورت دیگری توضیح بدهد؟ مثلاً آیا در آستانهی قیامت قرار است ماه دو شقّه گردد؟
aletaha;932504 نوشت:
۵.اگر چنین واقعهای اتفاق میافتاد مسلما نیمی از کره زمین باید این واقعه را دیده باشند و مسلما باید در منابع تاریخی کشورهای مختلف این واقعه ثبت و ضبط میشد در صورتی که چنین خبری به ما نرسیده و حتی در روایات خود مسلمانان نیز چنان که دوستان بررسی کردند روایت صحیحی السندی یافت نشده .
اینکه میفرمایید اگر چنین چیزی میشد مسلّماً باید آنطور میشد را موافق نیستم ... شخصاً میتوانم مسأله را طوری توجیه کنم که اینطور نباشد، گرچه بحثش طولانی و خارج از موضوع تاپیک و حوصلهی شما و خودم هست ...
aletaha;932504 نوشت:
نتیجه اینکه این دیدگاه معجزه شق القمر زاده ذهنیات مسلمان است نه واقعیت زیرا انان بعدها دیدند که انبیا گذشته دارای معجزات متعدد بوده اند ولی پیامبر انان با اینکه خاتم انبیا است معجزه ای نداشته لذا برای پر کردن این خلع دست به معجزه تراشی زده اند .در صورتی که دیدگاه قران این است که خاتم نبیا باید معجزه ای جاودان داشته باشد که هم معجزه باشد و هم برنامه هدایت تا ابد لذا قران کتاب انسان سازی است که خود به دلیل محتوای ان و انتساب ان به حضرت حق معجزه همیشه جاوید است و بشر باید به بلوغ فکری برسد که اعجاز و توحید و نبوت را با عقل خود دریابد نه با احساس و چشم خود به عبارتی سیر تکاملی انیان از حسوسات رو به معقولات است یعنی دریک مقطع بشر برای یقین به خدا و معاد و نبوت نیاز به معجزات ملموس و محسوس داشته مانند کودکی که برای تعلیم و تربیت نیاز به امور محسوس دارد ولی با رشد معرفتی بشر دیگر بشر باید به جایی برسد که خدا و ماورا را با تعقل و دلیل عقلی درک کند و قران اغاز این سیر تکاملی بشر خواهد بود لذا در قران ما شاهد یک اغاز دوره جدید هستیم زیرا در قران بر خلاف گذشته نه تنها معجزه را از محسوس به معقول میکشاند بلکه خشم غضب و عذاب الاهی را نیز از امور طبیعی به امر اجتماعی و جهاد میکشاند و به صراحت میگوید که خدا میخواهد که انها را به دست شما عذاب کندو این یعنی دوره وابستگی تام به خدا تمام شده و انسان باید یاد بگیرد خودش به اصلاح جامعه بپردازد درست مانند فرزندی که از مقطعی باید یاد بگیرد روی پای خودش به ایستد و خودش گلیم خودش را از اب بکشد و در حقیقت ختم نبوت به همین معنی بلوغ فکری و معرفتی بشر است .
حاصل کلام اینک معجزه تراشی برای یپیامبر(ص) مخالف دیدگاه قران است و ما نیازی به این گونه معجزات نداریم بلکه نیار به تعقل و تدبر داریم که قران بارها ما را به ان فرا خوانده زیرا نظام هستی چه در بعد ماده و چه در بعد معنا تماما بر اساس قانون و قاعده استوار است و برای کشف این قوانین ما تنها به تعقل و تزکیه نفس داریم نه معجزات غیر طبیعی
در پناه حق
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله که هیچ، حتی حضرت علی علیهالسلام هم معجزه داشتند، امام مجتبی علیهالسلام هم معجزه داشتند، سایر اهل بیت علیهمالسلام هم بعضاً معجزات داشتند، امام زمان علیهالسلام که ظهور کنند معجزه خواهند داشت، چه کسی گفته که اگر معجزات معصومین علیهمالسلام شمرده شود ولو اینکه برخی از آنها ظنی هم باشند این یعنی معجزهسازی؟ اینکه یک مطلب را بگوییم و اضافه کنیم که نظر قرآن این است این چه سبک مباحثهای است؟ حالا تزکیهی نفس داشته باشیم معجزه هم داشته باشیم ... خدایی که برای یک قوم طاغی به دست حضرت موسی علیهالسلام ۴۰ سال معجزات متفاوت آورد ناگهان تصمیم گرفت معجزه دیگر نیاورد و گفت فقط قرآن؟ کجا این را گفته است؟ کدام معصوم چنین مطلبی را گفته است؟ حالا قرآن بزرگترین معجزه هست قبول، دلیل نمیشود بگوییم که پس حتماً معجزهی دیگری نیامده چونکه ۱۰۰ آید ۹۰ هم پیش ماست ... تمام زندگی تمام ما پر است از معجزه ... شاید ما معنای معجزه را درست متوجه نشدهایم ...
موفق باشید
اگر بخواهم بگویم که پیامبر خدا معجزهای نیاوردهام با معجزه بودن قرآن هم مخالفت کردهام، اینطور نیست؟ اگر شما قرآن را استثناء میکنید باید برای این کار خود دلیلی داشته باشید مگرنه استدلال شما میگوید که عدهای معجزه خواستند و پیامبر ایشان را به کل به جای دیگری حواله دادند، قرآن این وسط چگونه استثناء میشود که بگوییم پس معجزهی پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله فقط قرآن بوده است؟
در یکی از آیات که در پاسخ به درخواست کنندگان معجزه بیان شده، قرآن به عنوان معجزه پیامبر معرفی می شود اما اشاره ای به شق القمر در آن آیه نیست. الآن آدرسش رو پیدا نکردم.
آن چه از طرف مشرکين پيشنهاد مي گرديد، طبق مفهوم گواهي اين آيه ي شريفه شش موضوع بوده است که وقوع سه مورد از آن ها عقلاً محال و غيرقابل امکان است و سه مورد ديگر گرچه محال نيست ولي آن ها نيز نمي تواند دليل بر صدق مدعي نبوت باشد: 1 - فرود آمدن آسمان ها:
قطعه قطعه شدن کرات بالا و فرود آمدن آن ها بر کره ي زمين، عملي است غيرقابل امکان زيرا اين کار مستلزم در هم ريختن کره ي زمين و نابودي مردم دنياست و اين جريان هنگامي به وقوع خواهد پيوست که عمر جهان به پايان برسد و رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) هم از اين حقيقت خبر داده و جمله « کَما زَعَمتَ» (همان طور که مي پنداري) اشاره به همان است و قرآن مجيد نيز در چند مورد از اين جريان اطلاع مي دهد و مي فرمايد: ( إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ.)(انشقاق/1.) در آن هنگام که آسمان( کرات آسماني) شکافته شود. (إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ.)(انفطار/1.) آن گاه که آسمان در هم بريزد. (إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّمَاءِ.)(سباء/9.) اگر بخواهيم، آنان را[ با يک زمين لرزه] در زمين فرو مي بريم يا قطعه هايي از سنگ هاي آسمان را بر سرشان فرو مي ريزيم. محال بودن اين کار به اين جهت است که وقوع آن پيش از وقت معين برخلاف اقتضاي حکومت الهي است زيرا مشيت پروردگار بر اين تعلق گرفته است که مردم را در اين عالم نگه دارد و آنان را به سوي تکامل راهنمايي کند و براي شخص حکيم محال است که کاري برخلاف مقتضاي حکمتش انجام دهد.
[/HR]پس در جواب کسانی که تقاضای شکافته شدن آسمان را داشته اند، گفته شده که آسمان در قیامت شکافته می شود.
در آیه اول سوره قمر هم اشاره به نزدیک شدن قیامت است. آیا ممکن است سوره قمر نیز به همین شیوه به درخواست کنندگان معجزه پاسخ داده باشد؟
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله که هیچ، حتی حضرت علی علیهالسلام هم معجزه داشتند
در تاپیک زیر در مورد معجزاتی که در کتاب "سیصد و بیست داستان از معجزات و کرامات امام علی (ع)" نوشته عباس عزیزی ذکر شده از کارشناس محترم سوال شد. طبق نظر ایشان، خیلی از این روایات از نظر سندی ضعیف اند ولی به دلیل مفید بودنشان در افزایش علاقه به اهل بیت می توانند ذکر شوند و مورد استفاده قرار گیرند. اما در عین حال، استفاده از این روایات در اثبات اصول دین صحیح نیست:
[=arial]با سلام و ادب و تشکر از شراکت دوستان در بحث
موضوع تاپیک صرف روایات شق القمر بود که بحث های کافی انجام شد و موند بحث خبر متواتر و علت کسانی که قائل به متواتر بودن روایات شق القمر هستند.
و این بحث چون نیاز به تحقیق و تفحص پژوهشی و دقیق دارد به مدیر ارجاعات عرض کردم یا در تاپیک مجزا مطرح شود یا به بخش کتبی مرکز ارجاع داد شود.
بحث اجاز قرآن و ... خارج از عنوان و موضوع تاپیک است.
لذا با عرض پوزش جهت نظم در انجمن و طبق قوانین تاپیک قفل تا ان شالله مدیر ارجاعت تصمیم بگیرند.
از همکاری شما متشکرم.
پرسش:
آیا هیچ روایت صحیح السندی در منابع شیعه، به شق القمر اشاره ندارد؟ و کسی هم شاهد این اتفاق بوده است؟
پاسخ:
بسیاری از علما نسبت به این واقعه ادعای اجماع(1) یا تواتر(2) روایات و یا حداقل استناضه (3) نمودهاند.
این حدیث با اندکی اختلاف، در کتب مختلف شیعه و سنی آمده است. در کتابهای شیعه، با اسناد مختلف در امالی شیخ طوسی(4) (ره)، تفسیر قمی (ره)،(5) تفسیر تبیان(6) و تفسیر کبیر منهج الصادقین(7) و ... و در کتب اهل سنت با اسناد مختلف در تفسیر در المنثور،(8) تفسیر کشاف،(9) تفسیر طبری،(10) و ... مطرح شده است.
علامه طباطبایی(ره) در بحث روایی مربوط به آیات آغازین سوره قمر میگوید: «ورد انشقاق القمر لرسول الله(صلی الله علیه و آله)فی روایات الشیعة عن ائمة اهل البیت(علیهم السلام)کثیراً و قد تسلّمه محدّثوهم و العلماء من غیر توقّفف(10) جریان "شکافته شدن ماه"توسط رسول خدا(صلی الله علیه و آله)در روایات شیعه از ائمه اهلبیت(علیهم السلام)از طریق شیعه وارد شده، و علما و محدثان شیعه نیز بدون تردید آن را پذیرفتهاند.»
ابن مسعود که خود شاهد ماجرا بود، در این باره میگفت: «بخدا قسم که جانم در دست اوست، کوه حرا را میان دو نیمه ماه دیدم».(11) از جبیر بن مطعم و انس بن مالک نیز روایات مشابهی نقل شده است.(12)
تاريخ نويس بزرگ ابوجعفر طبري ، در تفسيرش خبر شقّ القمر را با سي و پنج سند نقل نموده است ؛ يعني سي و پنج نفر مستقيماً آن حادثه را مشاهده نموده و مستقلّ از يكديگر نقل نموده اند.
____________________________
1- اجماع یعنی اتفاقنظر علما در حدی که کشف از نظر معصوم (ع) نماید و از جمله کسانی که نقل اجماع کرده است: طبرسی، فضل بن حسن، تحقیق: لجنة من العلماء و المحققین الاحصایین، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات 1415ق، چاپ اوّل، ص 310.
2- تواتر در روایات یعنی روایات در حدی باشد که احتمال تبانی بر کذب یا خطا و لغزش منتفی باشد. از جمله کسانیکه مدعی تواتر است: سید شریف در شرخ المواقف و ابن السبکی در شرح المغتصر به نقل از کتاب زیر است: الآلوسی، سید محمود، تفسیر روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، مصحح: محمد احمد الأمد و عمرعبد السلام السلامی، بیروت، دارالاحیاء، التراث العربی، چاپ جدید، ج27، ص 105.
3- خبر مستفیض یک قسم از خبر واحد است که تعداد آن از سه نفر به بالا باشد و کمتر از حد تواتر باشد. علامه طباطبایی مدعی استفاضه این خبر است. طباطبائی، سید محمد حسینی؛ المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1391ق، چاپ سوم، ج19، ص 60.
4- طوسی، محمد بن حسی؛ الأمالی، تحقیق: قم، الدراسات الاسلامیه، مؤسسه البعثة، قم، دارالتفافة، 1414ق، چاپ اوّل، ص 341.
5- قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی، تصحیح: سید طیب موسوی جزایری، نجف نشر المهدی (عج)، 1387ق، ج2، ص 341.
6- طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مصحح: احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت، مؤسسه الاعملی للمطبوعات، 1385ق، ج9، ص 441.
7- کاشانی، فتحالله؛ تفسیر کبیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، پاورقی: میرزا ابوالحسن شعرانی، تهران، اسلامیه، 1344ش، چاپ دوم، ج9، ص 98.
8- سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، مصصح: شیخ نجدت نجیب، بیروت، دارالاحیاء للترات العربی، 1341ق، چاپ اوّل، ج7، ص 510.
9- الزمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، بیروت، دارالکتب العربی، ج4، ص 431.
10- الطبری، محمد بن جریر؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 1400ق، چاپ 4، ج27، ص 50.
10. 1. تفسیر المیزان، ج 19، ص 59.
11. بیهقی، ابوبکر؛ دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1405، ص262 و طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان، تهران، ناصرخسرو، 1373، ج1، ص282 و... .
12. دلائل النبوه، پیشین، ص262 و جامع البیان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج27، ص50 و طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1412، ج9، ص282 و ... .
نه قرار نیست چیزی رو راحت قبول کنیم.
مگر شما عقاید مختلفی که توی دنیا هست رو راحت قبول می کنید؟ به هر حال هر چیزی یک دلیل می خواد.
ایران هم سازمان فضایی داره. اگر این شکاف عظیم دور تا دور ماه وجود داشت، دانشمندان مسلمان ساکت نمی نشستند.
نه این تصور اشتباهیه. اگر می خوای افرادی که در زمینه دین تحقیق می کنند رو درک کنی، بهترین کار اینه که خودتون شروع به تحقیق کنید. کسی که تحقیق می کنه به این معناست که به موضوع اهمیت میده.
اینجا یک سوال مطرح شده در مورد اینکه سند شق القمر چیست. رابطه اش با آیاتی که پیامبر اسلام را فاقد معجزه معرفی می کنند چیست؟ چرا بارها در قرآن (از جمله در آیه 2 سوره قمر) گفته شده "اگر مشرکان معجزه ای ببینند ... " و هیچ جا گفته نشده "وقتی معجزه ای دیدند ... " و سوالاتی از این قبیل. اینها سوالاتی است که مطرح شده و کارشناس محترم هم بهشون می پردازند. وقتی در این سایت کارشناس داریم دلیلی نداره که مانع از مطرح شدن سوالات بشیم.
شما صبر کنید کارشناس محترم جواب رو مطرح کنند. بعد قضاوت کنید.
این تصور شما هم اشتباهه که فکر کردین من بدون تحقیق مسلمون شدم!
و کجا مانع سوال کردنتون شدم؟
لطفا خصوصی برام بنویسید چه شبهاتی داشتین و جوابی که بهتون دادن رو قبول کردین!
بطوری کلی گفتم نه فقط این تاپیک. بله جواب کارشناس رو قبلا دیدیم قبول نکردین باز جواب کارشناسو خواهیم دید و واکنش شما و تا اخر پی گیر خواهیم بود.
بله درسته .حداقل در مورد شما مطمئنم.شاید راجب سعدی هم بد و زود قضاوت کردم
هر دو ببخشید
دوست خوبیم irancplusplus .حسین تو هم ببخش
آره من دقیقاً این طوری هستم. جواب خیلیاشون رو هم به قول شما باور نمیکنم. جوابا بیشتر بر این اساس هستن که باید حرف فلان شخص یا اشخاص رو قبول کرد. یا با استاندارد پایین یه چیزیو مثل عوام پذیرفت. مثلا میگن «چون 35 تا حدیث داریم از 35 تا ناشناس که گفتن شق القمرو دیدم پس تو قبول کن شق القمر اتفاق افتاده». یه بچه 12 ساله ممکنه قبول کنه چون نمیدونه ممکنه عین 35 نفرن چاخان باشن (شایدم غلام شاخان). اما من قبول نمیکنم. چرا چون به این فکر میکنم که مثلاً 100 نفر گفتن توی زندانای جمهوری اسلامی شکنجه هست و کسی قبول نکرد. یا هزاران نفر گفتن سال 88 تقلب شد کسی قبول نکرد. فیلم کتک کاری مردم پخش شد قبول نکرد. حالا 35 تا ناشناس که علیه آیات قرآن حرف میزنن و میگن ماهو دیدیم من باید قبول کنم. معلومه قبول نمیکنم چون دارن یه جواب مبهم رو جای یه جواب دقیق به من قالب میکنن و از این که جنس تقلبیو نمیخرم ناراحت هم میشن.
یا استناد میکنن به بزرگان خودشون میگن ابن سینا گفته تسلسل باطله. منم میگم غلط کرده گفته. ابن سینا برای شما حجته شما میخوای بگی باطله یه اثبات دقیق بیار بحث کنیم و گرنه اثباتای پر از اشتباه منطقی ابن سینا به درد عمه ش میخوره.:iran:
پرسش و پاسخ بر اساس عدم اعتماد به شخص و فقط تکیه بر واقعیتها روش ریاضی مذاکره س. هیچ دو ریاضیدانی هیچ حرفیو از هم نمیپذیرن مگه اثبات دقیق اون حرف رو ببینن و خودشون به درستیش پی ببرن. این اساس قانع شدن منه. این که فلان شخص آدم بزرگیه محترمه، همۀ بزرگان شاگرد و مرید اون بودن، برای خودشه خوب.ه اگه میخواد من قبول کنم دقیق اثبات کنه یه جوری که هیچ ایراد منطقیای نتونم بگیرم. اساساً من هیچ راه دیگهای رو جز اثبات منطقی برای تأیید قبول ندارم حتی اگه خود خدا بیاد بگه. خب مسلماً این استاندارد خیلی وسواسی و بالاییه. نتیجه ش این میشه که میگن حرف حرف خودشه یا هیچ حرفیو قبول نمیکنه. خب بگن. این تنها راهیه که منو آروم میکنه. روش مورد تأیید برتراند راسل هم همینه:
http://s8.picofile.com/file/8299264900/video_2017_06_09_12_01_21.mp4.html
http://www.artavil.ir/download/page/5207
البته بعضیا استانداردشون پایینه و چیزایی رو تا ته و با شدت قبول کرده ن بی هیچ دلیلی که حاضرن براش خونریزی کنن:
من به این سادگیا از چیزی مطمئن نمیشم.
البته منحصر به دین نیست. به پزشکا هم اعتماد ندارم. مثلاً حرفشونو در مورد ضرر داشتن نوشابه باور نمیکنم. میپرسم چرا نوشابه ضرر داره میگه یه خرده شو بریزی روی زمین میبینی چه طور زمینو میخوره. خب این چه ربطی داره؟ آب لیمو طبیعی هم بریزی همینه. حرف میزنن باید بر اساس یه تحقیق باشه و اسم مقاله و ژورنالی که اونو چاپ کرده هم بگن من برم مقاله رو بخونم ببینم آیا میشه قبول کرد یا همچنان نوشابه بخورم.
در مورد تلفظ کلمات انگلیسی هم به معلمای انگلیسی هیچ اعتمادی نداشته م. با خودم میگفتم انگلیسی رو یه انگلیسی زبان باید تلفظ کنه. بعدا فهمیدم کاملاً حق داشتم در این زمینه.
پس آره من نقد میکنم (که اینجا اسمشو میذارن شبهه افکندن) و به این راحتی هم قانع نمیشم (که اینجا با آیههایی مثل ختم الله علی قلوبهم معرفیم میکنن). اما این اصلا به این معنی نیست که نمیخوام قانع بشم. دنبال یه جواب با استاندارد بالا هستم یا جوابی که قابلیت ترمیم داشته باشه. اما کمتر توفیق قانع شدن پیدا کرده م.
(این شوخیه جدی نگیرید:) خدا هم اگه قصد قانع کردن داشت سالی یه بار روی سقف آسمون مینوشت من خدا هستم به قرآن عمل کنید. پاشو هم امضا میکرد و همه هم میدیدن و بدون شک 99 درصد مردم مسلمون میشدن. حالا که از این کارا نمیکنه اشکال از فرستنده س. به گیرندههاتون دست نزنید. (اون دنیا سوال کردن بگین میخواستی یه معجزه نشونم بدی نه این که چند سال کتابای پاره پوره و پر از خالیبندی تاریخیو بررسی کنیم و هیچ چیز مطمئنی توش پیدا نکنیم.)
به هر حال ایمان وقتی معنی داره که اثباتی در بین نباشه وگرنه اسمش ایمان نیست علمه. پس میشه ایمان داشت بدون این که اثباتی رو ببینیم. ایمان یعنی داری رانندگی میکنی یه راننده کنار خیابون وایساده میگه «جلوتر پلیس داره همه رو جریمه میکنه برگرد» شما هم حرفشو قبول میکنی بر میگردی. این یعنی به حرفش ایمان اوردی بدون این که دلیلی داشته باشی. میگی خب چرا باید یه نفر وایسه بگه برگرد. همینو میشه در مورد پیغمبر هم گفت که چرا باید 10 سال تحت فشار تبلیغ کنه. هر چند یادمه قدیما میرفتم مدرسه دیدم بچهها دارن بر میگردن میگفتن برو تعطیله من حرفشونو قبول نکردم رفتم ببینم مراجع رسمی مدرسه چی میگن.b-)
سلام جناب پارسا،
نه واقعاً نمیدانستم بخواهید به کدام آیات اشاره کنید ... در واقع از آنجا که در روایات به معجزات قابل توجهی اشاره شده است و در کلام علما هم ندیدهام کسی بگوید که وقوع این معجزات خلاف قرآن است و خودم هم چیزی در خاطرم نبود از شما دلیل طلب کردم که ببینم منظورتان چه بوده است ...
عجیب است که انگار تا بحال این آیه را ندیده بودم! ممنون از توجه دادنم به آن
اما جناب پارسامهر، به هر حال اگر منظور خداوند از این ایه این باشد که پس پیامبر اسلام هیچ معجزهای نداشتهاند پس لابد قرآن هم معجزه نیست، حال آنکه هست، چنانکه خودش به آن تحدی کرده است ... و اگر هست، پس منظور از این آیه تمام معجزات نیست و اگر قرآن آمده بعید نیست معجزات دیگری هم بیاید ... پس باید دید منظور از این معجزات که به همراه پیامبر خدا نیامده چه معجزاتی است ... یک مثالش معجزهی شتر برای قوم ثمود است که در این آیه به آن اشاره شده است، معجزهای که ایشان را نهی کرد از آسیب رساندن به شتر و فرمود که اگر به آن صدمهای بزنید عذاب خواهید شد، معجزهای که همراه ترساندن ایشان از عذاب بوده است و بعد از کشتن آن شتر هم چند روز بیشتر درنگ نکردند تا همه کشته شدند ... یعنی شاید این بخش آخر آیه که فرموده است اساس فرستادن معجزات برای ایجاد خوف در مخاطبان آن است: «وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا» باشد که این معجزات خاص را از سایر معجزات جدا میکند، شاید ... در روایاتی که در ذیل این آیه آمده بود هم به این معنا اشاره شده بود که ای پیامبر خداوند معجزاتی که قوم تو از تو سؤال میکنند را نمیفرستد چون بر قومهای پیشین فرستاد و ایشان تکذیب کردند و هلاک شدند و این مسأله را برای قوم تو به تأخیر انداخته است، یعنی اولاً شاید این معجزات در آینده بیایند (که بعید است منظورش این باشد چرا که همان موقع هم لااقل قران داشته نازل میشده که این آیه نازل گشته است، در ضمن آنکه معجزات مورد مناقشه عموماً مربوط به دوران مکه بودند که سالهای اول بعثت را تشکیل میدهد) و ثانیاً انکار هر معجزهای منجر به عذاب سریع نخواهد شد چنانکه معجزات حضرت موسی علیهالسلام با آن بزرگی که داشتند انکارشان به عذاب سریع ختم نگشت و از زمان مبارزهی اولیه با ساحران تا غرق شدن فرعونیان حدود ۴۰ سال فاصله بود ...
راستش جناب پارسا به نظرم واضح است که منظور از معجزه در این آیه هر معجزهای نیست ... حالا اصطلاح اقتراحی که فرمودید را برای اولین بار بود که میشنیدم ولی روایتی از ابن عباس دیدم که این اصطلاح را او در ذیل همین آیه به کار برده بود ... با این وضع اگر شما هوز هم معتقد هستید که پذیرش اینکه این آیه در مورد همهی معجزات صحبت نمیکند سادهلوحانه است لابد شما باید قائل به این باشید که قرآن هم معجزه نیست، حال آنکه مطابق خود قرآن این کتاب معجزه است و به آن تحدی شده است ...
مشابه این آیه از قول انبیاء گذشته علیهمالسلام اینگونه وارد شده است:قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ ۚ وَعَلَى اللَّـهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
پيامبرانشان به آنها گفتند: ما جز آدميانى مانند شما نيستيم و ليكن خدا بر هر كه از بندگان خويش بخواهد [به نعمت نبوت] منت مىنهد. و ما را نسزد كه شما را حجتى آريم جز به خواست و فرمان خدا پس مؤمنان بايد بر خدا توكل كنند و بس.
تأکیدم بر بخشی از آیاتی است که شما آوردید که در بالا با قرمز مشخص ککردهام ... نه در آن آیات و نه در آیهای که در بالا آوردهام خداوند نفرموده که معجزه و حجتی با پیامبران نمیفرستم، بلکه مردم از پیامبرانشان معجزه میخواستند و ایشان میگفتند که ما از نزد خودمان چیزی نداریم که بیاوریم چرا که ما هم مثل شما بشر هستیم .. اضافه بر این، در آیاتی که شما آوردید این بخش اضافه است که «سُبْحَانَ رَبِّي»، یعنی به پیامبر خدا میگویند معجزه بیاور ایشان میگویند که خداوند منزه است! خداوند آیا منزه باشد از اینکه پیامبرش معجزه بیاورد؟ بله! خداوند منزه است از اینکه شریکی داشته باشد در کاری که مخصوص اوست ... پس در همان آیات هم با همان قید خداوند منزه است معلوم میشود که حضرت دارند میگویند که من از نزد خودم نمیتوانم معجزهای بیاورم ... مگرنه شما بفرمایید که آن قید در آن آیات چه میکند؟ ... آنها از خداوند معجزه بخواهند و پیامبر بگویند که خدای من منزه است؟ منزه از چه؟ از اینکه معجزه بیاورد؟ از اینکه چشمهای از زمین جاری کند؟ از اینکه باغی از خرمان و انگور بیاورد که از میان آن نهرها جاری باشد؟ ... اگر نه پس از چه چیزی منزه است؟ ... معلوم میشود که آن خواسته از پیامبر خدا بوده و ایشان صرفاً با این بیان آوردن معجزه را به ارادهی خداوند منوط کردهاند ... همین ...
شما برداشت دیگری دارید؟
بله بزرگوار من با شما موافق نیستم ... اگر بخواهم بگویم که پیامبر خدا معجزهای نیاوردهام با معجزه بودن قرآن هم مخالفت کردهام، اینطور نیست؟ اگر شما قرآن را استثناء میکنید باید برای این کار خود دلیلی داشته باشید مگرنه استدلال شما میگوید که عدهای معجزه خواستند و پیامبر ایشان را به کل به جای دیگری حواله دادند، قرآن این وسط چگونه استثناء میشود که بگوییم پس معجزهی پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله فقط قرآن بوده است؟
اگر مخاطب این آیه اهل کتاب باشند البته درک معنای آیه برایم خیلی راحت میشود ...
بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الأُْولى» میتواند به جای معجزه این باشد که نشانههای آشکار نبوت مردی که مقابل شما ایستاده است در کتابهای شما از پیش آمده استبرای اهل کتابی که در زمان حضرت بودند: در این حالت منظور از «
برای اهل کتابی که در زمانهای بعدی میآیند: مشابه همان مناظرهای که بین امام رضا علیهالسلام و علمای اهل کتاب در گرفت، حضرت میپرسند که چرا به پیامبر اسلام ایمان نیاوردید؟ میگویند که ما معجزات ایشان را ندیدیم! حضرت میپرسند که مگر معجزات پیامبران خودتان را دیدهاید؟ مگر جز این است که اخبار آن معجزات را از افراد ثقه دریافت نمودهاید؟ جواب دادند که بله! پس فرمودند که آیا اخبار معجزات پیامبر اسلام ازطریق افراد ثقه به شما نرسیده است؟ گفتند چرا و در مناظره وا ماندند ... یعنی معجزات وارد شده در کتابهای پیشین از پیش برای شما پذیرفته شده هست، قرار نیست با خواندن خبر آنها امروز تازه به خدا ایمان بیاورید، حالا این معجزاتی که از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله نقل شده است هم مانند همان است برای شما ... البته در آن بحث حضرت به یهودی گفتند که چرا مسیحی نشدی؟ یا به زردشتی گفتند که چرا یهودی یا مسیحی نشدی؟ و بعد فرمودند که چرا همه مسلمان نشدید وقتی اخبار معجزات حضرت به همگی از طریق افراد ثقه رسیده است ... گرچه این بحث مربوط به همان صدر اسلام بوده است و در اخبار کمتر تردید وارد شده بود ...
فقط میماند اینکه مخاطب مورد نظر ما مثلاً از قریش باشند، یا از سایر افرادی که اهل کتاب نبودهاند ... در این صورت است که آن حوالهدادن به اخبار معجزه پیش میآید ... حالا یا معجزه یا پیشگویی سایر کتب آسمانی از پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله چون معلوم نیست که منظور از بینّه یا دلیل حتماً معجزه بوده باشد ... اگر به این مسأله توجه شود که بسیاری از اعراب جاهلی و یهود چقدر با هم سر و سرّ داشتند شاید این شبهه هم برطرف گردد، چنانکه مثلاً وارد شده که اولی و دومی در همان مکه ابتدا پیش علمای یهود رفتند و پرسیدند که آیا محمد صلیاللهعلیهوآله مطابق کتابهای ایشان به قدرت خواهد رسید؟ جواب دادند که بله! بعد ایشان اظهار اسلام کردند و در جرگهی مسلمین وارد شدند با آنکه هرگز یک لحظه هم واقعاً ایمان نیاوردند ... چه بسا مخاطب این آیه ایشان باشند و نه هر کس دیگری ...
میبینید که توجیهات متنوعی میتوان در ذیل این آیات آورد، خیلی از این توجیهات هم مستند به روایات است که یکی از دو ثقل از ثقلین را تشکیل میدهند ... ولی آنچه که مسلم است این است که دلایل شما اگر درست باشند باید کلاً معجزه را از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله منکر شوند حال آنکه حداقل روی قرآن کسی شک ندارد که معجزه است، حتی مطابق خود قرآن ... پس این بحث به نظرم میرسد که منتفی باشد، مگر آنکه آیهای بیابید و بیاورید که بگوید پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله بجز قران معجزهی دیگری نداشتهاند ... چنان دلیلی سراغ دارید؟
در مورد اینکه آیا میشود با اخبار معجزات هم فطرتاً خدا را دید یا خیر نظر شخصیام مثبت است ولی اینجا جای بحث بیشتر بر روی آن نیست ... شاید در تاپیک دیگری هم فعلاً جای بحث بر روی آن نباشد ... فعلاً ما در مورد معجزهی حیّ و حاضر به توافق نرسیدهایم تا چه برسد به بحث بر روی معجزات گذشته که برخی از آنها هم محل اختلاف هستند که رخ دادهاند یا خیر ...
و علیکم الدرود،
اعتبار قرآن خیلی زیاد است، بلکه اطلاق دارد، ولی برداشت ما از قرآن چطور؟ همانقدر اعتبار دارد؟
جناب آلطاها آیا شما هم معتقد به شعار حسبنا کتاب الله هستید؟
آیا نمیدانید که ما مأمور به تبعیت از ثقلین هستیم؟
آیا نمیدانید در خود قرآن امر شدهایم که اگر نمیدانیم به اهل بیت علیهمالسلام رجوع کنیم و اینکه مفسران اصلی قرآن ایشان هستند؟
آیا نمیدانید که آیات قرآن محکمات دارند و متشابهات هم دارند؟ آیا نمیدانید که بالای محکمات و متشابهات نوشته نشده است محکم یا متشابه و هر آیهای که شما روی آن دست بگذارید که این آیه محکم است شاید در اصل متشابه باشد و نمیدانید؟
چرا قاعدتاً میدانید ... اینها را صرفاً بخاطر این گفتم که اگر ما به روایات استناد میکنیم ما را مقابل قرآن قلمداد نکنید ... ما به فهم خودمان از قرآن یقین نداریم اگر به سند یا دلالت احادیث هم یقین نداریم ...
اینکه فرمودید پیشتر مشخص فرمودهاید که چرا شقالقمر نمیتواند دلالت بر معجزه بودن داشته باشد را ندیدهام، ان شاء الله پستتان را پیدا میکنم و مطالعه کنم، ولی اگر خواستید شما هم دلیلی بیاورید که پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله معجزهای جز قران نداشتهاند باید به دنبال آیاتی باشید که همین را برسانند و نه اینکه به نظر برسد اینطور بگویند که پیامبر اصلاً معجزهای نداشتهاند ... شاید هم همین کار را کردهاید، اجازه بدهید اول پستتان را بخوانم @};-
در قرآن آمده که ساعت نزدیک شد و ماه شکافت «[=System]اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ» ... اینکه ساعت نزدیک شد موافق است با اینکه میگوییم «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا ﴿٦﴾ وَنَرَاهُ قَرِيبًا ﴿٧﴾» ... آنچه شما فرمودید هم یک نظریه است، بر همان اساس هم نتیجه گرفتید که پس لابد یک سری از اعراب عامی هم خواستهاند خودشان را در تاریخ اسلام ثبت کنند گفتند که ما هم جزء شاهدان آن واقعه بودهایم ... شاید ... اما شاید هم نه ... و همینطوری روی هوا بیشتر احتمالش این است که نظریهی شما اشتباه باشد ... مثلاً چون سابقهی نظر شما احتمالاً بیش از چند روز نیست ... حداقل ما چندین روایت داریم که مستقیم یا غیرمستقیم به این واقعه اشاره کنند ...
شما نظریهی علمیای را میشناسید که همه ناچار به تأیید آن باشند؟
این واقعه از نظر تاریخی و لااقل از نظر تاریخ اسلام اسناد کافی برای پذیرفته شدن دارد، شما علم تاریخ اسلام را علم محسوب میکنید یا نمیکنید؟ ... علم برای شما فقط ریاضی است؟ تاریخ را از طریق چه توابعی بررسی میکنید؟ اصول موضوعهی فضای تاریخ برای شما چیست؟
اتفاقا به نکتهی مهمی اشاره فرمودید، دیگران هم قرار است همانطوری حقانیت این دین را متوجه شوند که پیامبر این دین خودشان متوجه حقانیت وحیی که به ایشان شده بود شدند ... اگر حالا کسی بالأخره حاضر شد این را بپذیرد ...
در این آیه امده که اگر در چیزی که بر تو نازل کردیم شک داشتی کذا و کذا ... اصولاً پیامبری که خودش شک داشته باشد که پیامبر مسیر حق است یا نیست چگونه آدمی است؟ همان مجنون توصیف خوبی است از او به نظر من ... برادر من این چه حرفی است که میزنید؟ ... یک روخوانی روزنامهوار از قرآن دارید و همان را مبنای تمام حرفهایتان میکنید؟ ... مراد از شک در اینجا چیز دیگری است ... شک به اصل نازل شدنش از طرف خدا نیست، بلکه شک در مورد ولایت وصی ایشان است که مدام در قرآن نازل میشود و آنقدر همه استبعاد میکنند و همه نسبت به آن موضع مخالف گرفتهاند که نزدیک است هر کسی نسبت به آن شک کند و خداوند حضرت را به پرسش از انبیاء گذشته دعوت میکند که از ایشان بپرس که آیا همین مقدار تأکید در مورد جایگاه حضرت علی علیهالسلام به ایشان نمیشده است؟ ... این کجا و آنچه شما برداشت کردهاید کجا ...
آیهی دوم هم که واقعا نیاز به توضیح اضافه ندارد، خودتان لطف کنید یکی دو بار دیگر ان را مطالعه بفرمایید ...[=System]
تا علم چه باشد و اثبات علمی چه باشد ... مشکل متداول در جامعهی علمی این است علمی بودن و قابل استناد بودن و قابل اعتماد بودن و قابل تکیه کردن همگی از وسط کار مورد بررسی قرار میگیرند و اگر بپرسید که چرا چنین چیزی علمی و قابل استناد و قابل تکیه است با چند مرحله رفتن به عقب به بنبست میرسد و میگویند به نظر من باید اینطور باشد ... خوب نظر شما چه اعتباری در شناخت حقیقت دارد؟
و حقیقتاً نه در قرآن ایرادی هست و نه در بدن ما ...
راستی بدن ما خیلی ضعف دارد، چرا یک قهوهجوش بتواند قهوه را عملآوری کند و بدن ما نتواند؟ ... من هم با شما موافقم که این بدن پر از نقص است ...
این مسائل را میشود اثباتی کرد که در هیچ کدام از علوم طبیعی مورد علاقهی شما نتوان به چنان اثباتی دست یافت ...
راستی مؤمن اسمی از اسمهای خداست، در روایت است که خداوند یکی از اسمهایش (مؤمن) را بر کسانی که به او ایمان آوردهاند گذاشته و اسم دیگری از اسمهایش را (سلام) تحیت بین ایشان قرار داده است ... مؤمن کسی است که مردم از دست و زبان او ایمن باشند ... ایمان باید مبتنی بر دانش و معرفت باشد و اصلاً درجات ایمان از طریق همین درجات معرفت مشخص میشود ... اینکه شخصی ایمان بیاورد و ایمان از ریشهی ا.م.ن باشد چه ربطی دارد به اینکه پس ربطی به دانش نمیتواند داشته باشد؟
پیامبر اسلام حداقل یک معجزهی حیّ و حاضر دارند به اسم قرآن و در نتیجه جملات عجیب امیرالمؤمنین علیهالسلام هم حائز اعتبار هستند ...
سلام،
من که نگفتم صحیحالسند نیست ... من که نه سندهای این روایات مسیحی را درست میدانم و نه علم رجال مسیحی دارم که سندشان را بررسی کنم، فقط گفتم که متواتر هست ولی تا سندش به پولوس کسی تردید ندارد و همه پذیرفتهاند، مشکل از این است که بپذیریم پولوس یک دروغگو بوده یا او را از خود حواریون حضرت مسیح علیهالسلام و بخصوص از شمعون وصی حضرت عیسی علیهالسلام هم راستگوتر بشمریم ... فعلاً که در اکثریت مسیحیت قول پولوس را به قول حواریون ترجیح دادهاند، یک مسیحی برای آنکه مسلمان شود باید از روی پولوس رد شود، همانطور که یک اهل سنت برای آنکه شیعه بشود باید از روی سه نفر رد بشود ... ولی در هر صورت بر اساس همان تواتر یا چیزهای دیگر قول پولوس را به همان پولوس نسبت میدهند ... به نظرم میرسد یا باید بپذیریم که مثال شما مناسب نبوده است و یا اینکه مثال شما خلاف مطلب مدّ نظر شما را میرساند ...
درود جناب آلطاها،
تعجب ندارد برادر، ما صراحت مدّ نظر شما را نیافتهایم ... مگرنه نه ما منکر قرآن هستیم و نه شما منکر جایگاه اهل بیت علیهمالسلام
تا آن درخواستها و آن مخالفتها چگونه بوده باشند آن تصریح مدّ نظر شما از انها به دست بیاید یا نیاید
اتفاقا به صورت موضعی خبرهایی هست ولی بیانش چالشانگیز خواهد بود بخصوص که نیاز به تفسیر اهل بیت علیهمالسلام از برخی آیات خواهیم داشت ...
با این اوصاف این استدلال که اگر فلانطور بود قران باید آنطور دیگر به این مسأله میپرداخت استدلال قابل قبولی نیست، مثل آنکه اهل سنت بگویند چرا در قرآن از آل عمران و آل یعقوب اینقدر صحبت شده ولی از آلیاسین چیز زیادی علیالظاهر نیامده است ...
معجزه برای اتمام حجت است، و خدا میداند چه چیزی را چقدر بیان کند اتمام حجت میشود ... بعد از اتمام حجت دیگر قرآن کتاب هدایت است برای مؤمنین و مؤمنین با استفاده از تفسیر و تأویل اهل بیت علیهمالسلام از هدایت قرآن استفاده میکنند و ظالمینی که به ثقلین رجوع نکنند همین قرآن بر ایشان نمیافزاید مگر زیان و تباهی ...
ممکن است ربطی به معجزه نداشته باشد، ولی شاید هم داشته باشد ... قضیهی ردّ شمس هم همینقدر مبهم بیان گشته است ... خیلی از مسائل مبهم بیان گشتهاند ... و خداوند حتماً برای این کارش دلیل دارد ... چرا که حتی اگر در مورد قیامت هم باشد باز هم مبهم است ... حالا شما روایتی سراغ دارید که شق قمر را بجز به صورت معجزه به صورت دیگری توضیح بدهد؟ مثلاً آیا در آستانهی قیامت قرار است ماه دو شقّه گردد؟
اینکه میفرمایید اگر چنین چیزی میشد مسلّماً باید آنطور میشد را موافق نیستم ... شخصاً میتوانم مسأله را طوری توجیه کنم که اینطور نباشد، گرچه بحثش طولانی و خارج از موضوع تاپیک و حوصلهی شما و خودم هست ...
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله که هیچ، حتی حضرت علی علیهالسلام هم معجزه داشتند، امام مجتبی علیهالسلام هم معجزه داشتند، سایر اهل بیت علیهمالسلام هم بعضاً معجزات داشتند، امام زمان علیهالسلام که ظهور کنند معجزه خواهند داشت، چه کسی گفته که اگر معجزات معصومین علیهمالسلام شمرده شود ولو اینکه برخی از آنها ظنی هم باشند این یعنی معجزهسازی؟ اینکه یک مطلب را بگوییم و اضافه کنیم که نظر قرآن این است این چه سبک مباحثهای است؟ حالا تزکیهی نفس داشته باشیم معجزه هم داشته باشیم ... خدایی که برای یک قوم طاغی به دست حضرت موسی علیهالسلام ۴۰ سال معجزات متفاوت آورد ناگهان تصمیم گرفت معجزه دیگر نیاورد و گفت فقط قرآن؟ کجا این را گفته است؟ کدام معصوم چنین مطلبی را گفته است؟ حالا قرآن بزرگترین معجزه هست قبول، دلیل نمیشود بگوییم که پس حتماً معجزهی دیگری نیامده چونکه ۱۰۰ آید ۹۰ هم پیش ماست ... تمام زندگی تمام ما پر است از معجزه ... شاید ما معنای معجزه را درست متوجه نشدهایم ...
موفق باشید
در یکی از آیات که در پاسخ به درخواست کنندگان معجزه بیان شده، قرآن به عنوان معجزه پیامبر معرفی می شود اما اشاره ای به شق القمر در آن آیه نیست. الآن آدرسش رو پیدا نکردم.
به نقل از سایت راسخون (لینک)
آن چه از طرف مشرکين پيشنهاد مي گرديد، طبق مفهوم گواهي اين آيه ي شريفه شش موضوع بوده است که وقوع سه مورد از آن ها عقلاً محال و غيرقابل امکان است و سه مورد ديگر گرچه محال نيست ولي آن ها نيز نمي تواند دليل بر صدق مدعي نبوت باشد:
1 - فرود آمدن آسمان ها:
قطعه قطعه شدن کرات بالا و فرود آمدن آن ها بر کره ي زمين، عملي است غيرقابل امکان زيرا اين کار مستلزم در هم ريختن کره ي زمين و نابودي مردم دنياست و اين جريان هنگامي به وقوع خواهد پيوست که عمر جهان به پايان برسد و رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) هم از اين حقيقت خبر داده و جمله « کَما زَعَمتَ» (همان طور که مي پنداري) اشاره به همان است و قرآن مجيد نيز در چند مورد از اين جريان اطلاع مي دهد و مي فرمايد:
( إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ.)(انشقاق/1.)
در آن هنگام که آسمان( کرات آسماني) شکافته شود.
(إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ.)(انفطار/1.)
آن گاه که آسمان در هم بريزد.
(إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّمَاءِ.)(سباء/9.)
اگر بخواهيم، آنان را[ با يک زمين لرزه] در زمين فرو مي بريم يا قطعه هايي از سنگ هاي آسمان را بر سرشان فرو مي ريزيم.
محال بودن اين کار به اين جهت است که وقوع آن پيش از وقت معين برخلاف اقتضاي حکومت الهي است زيرا مشيت پروردگار بر اين تعلق گرفته است که مردم را در اين عالم نگه دارد و آنان را به سوي تکامل راهنمايي کند و براي شخص حکيم محال است که کاري برخلاف مقتضاي حکمتش انجام دهد.
[/HR]پس در جواب کسانی که تقاضای شکافته شدن آسمان را داشته اند، گفته شده که آسمان در قیامت شکافته می شود.
در آیه اول سوره قمر هم اشاره به نزدیک شدن قیامت است. آیا ممکن است سوره قمر نیز به همین شیوه به درخواست کنندگان معجزه پاسخ داده باشد؟
در تاپیک زیر در مورد معجزاتی که در کتاب "سیصد و بیست داستان از معجزات و کرامات امام علی (ع)" نوشته عباس عزیزی ذکر شده از کارشناس محترم سوال شد. طبق نظر ایشان، خیلی از این روایات از نظر سندی ضعیف اند ولی به دلیل مفید بودنشان در افزایش علاقه به اهل بیت می توانند ذکر شوند و مورد استفاده قرار گیرند. اما در عین حال، استفاده از این روایات در اثبات اصول دین صحیح نیست:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=55543
[=arial]با سلام و ادب و تشکر از شراکت دوستان در بحث
موضوع تاپیک صرف روایات شق القمر بود که بحث های کافی انجام شد و موند بحث خبر متواتر و علت کسانی که قائل به متواتر بودن روایات شق القمر هستند.
و این بحث چون نیاز به تحقیق و تفحص پژوهشی و دقیق دارد به مدیر ارجاعات عرض کردم یا در تاپیک مجزا مطرح شود یا به بخش کتبی مرکز ارجاع داد شود.
بحث اجاز قرآن و ... خارج از عنوان و موضوع تاپیک است.
لذا با عرض پوزش جهت نظم در انجمن و طبق قوانین تاپیک قفل تا ان شالله مدیر ارجاعت تصمیم بگیرند.
از همکاری شما متشکرم.
پرسش:
آیا هیچ روایت صحیح السندی در منابع شیعه، به شق القمر اشاره ندارد؟ و کسی هم شاهد این اتفاق بوده است؟
پاسخ:
بسیاری از علما نسبت به این واقعه ادعای اجماع(1) یا تواتر(2) روایات و یا حداقل استناضه (3) نمودهاند.
این حدیث با اندکی اختلاف، در کتب مختلف شیعه و سنی آمده است. در کتابهای شیعه، با اسناد مختلف در امالی شیخ طوسی(4) (ره)، تفسیر قمی (ره)،(5) تفسیر تبیان(6) و تفسیر کبیر منهج الصادقین(7) و ... و در کتب اهل سنت با اسناد مختلف در تفسیر در المنثور،(8) تفسیر کشاف،(9) تفسیر طبری،(10) و ... مطرح شده است.
علامه طباطبایی(ره) در بحث روایی مربوط به آیات آغازین سوره قمر میگوید: «ورد انشقاق القمر لرسول الله(صلی الله علیه و آله)فی روایات الشیعة عن ائمة اهل البیت(علیهم السلام)کثیراً و قد تسلّمه محدّثوهم و العلماء من غیر توقّفف(10) جریان "شکافته شدن ماه"توسط رسول خدا(صلی الله علیه و آله)در روایات شیعه از ائمه اهلبیت(علیهم السلام)از طریق شیعه وارد شده، و علما و محدثان شیعه نیز بدون تردید آن را پذیرفتهاند.»
ابن مسعود که خود شاهد ماجرا بود، در این باره میگفت: «بخدا قسم که جانم در دست اوست، کوه حرا را میان دو نیمه ماه دیدم».(11) از جبیر بن مطعم و انس بن مالک نیز روایات مشابهی نقل شده است.(12)
تاريخ نويس بزرگ ابوجعفر طبري ، در تفسيرش خبر شقّ القمر را با سي و پنج سند نقل نموده است ؛ يعني سي و پنج نفر مستقيماً آن حادثه را مشاهده نموده و مستقلّ از يكديگر نقل نموده اند.
____________________________
1- اجماع یعنی اتفاقنظر علما در حدی که کشف از نظر معصوم (ع) نماید و از جمله کسانی که نقل اجماع کرده است: طبرسی، فضل بن حسن، تحقیق: لجنة من العلماء و المحققین الاحصایین، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات 1415ق، چاپ اوّل، ص 310.
2- تواتر در روایات یعنی روایات در حدی باشد که احتمال تبانی بر کذب یا خطا و لغزش منتفی باشد. از جمله کسانیکه مدعی تواتر است: سید شریف در شرخ المواقف و ابن السبکی در شرح المغتصر به نقل از کتاب زیر است: الآلوسی، سید محمود، تفسیر روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، مصحح: محمد احمد الأمد و عمرعبد السلام السلامی، بیروت، دارالاحیاء، التراث العربی، چاپ جدید، ج27، ص 105.
3- خبر مستفیض یک قسم از خبر واحد است که تعداد آن از سه نفر به بالا باشد و کمتر از حد تواتر باشد. علامه طباطبایی مدعی استفاضه این خبر است. طباطبائی، سید محمد حسینی؛ المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1391ق، چاپ سوم، ج19، ص 60.
4- طوسی، محمد بن حسی؛ الأمالی، تحقیق: قم، الدراسات الاسلامیه، مؤسسه البعثة، قم، دارالتفافة، 1414ق، چاپ اوّل، ص 341.
5- قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی، تصحیح: سید طیب موسوی جزایری، نجف نشر المهدی (عج)، 1387ق، ج2، ص 341.
6- طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مصحح: احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت، مؤسسه الاعملی للمطبوعات، 1385ق، ج9، ص 441.
7- کاشانی، فتحالله؛ تفسیر کبیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، پاورقی: میرزا ابوالحسن شعرانی، تهران، اسلامیه، 1344ش، چاپ دوم، ج9، ص 98.
8- سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، مصصح: شیخ نجدت نجیب، بیروت، دارالاحیاء للترات العربی، 1341ق، چاپ اوّل، ج7، ص 510.
9- الزمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، بیروت، دارالکتب العربی، ج4، ص 431.
10- الطبری، محمد بن جریر؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 1400ق، چاپ 4، ج27، ص 50.
10. 1. تفسیر المیزان، ج 19، ص 59.
11. بیهقی، ابوبکر؛ دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1405، ص262 و طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان، تهران، ناصرخسرو، 1373، ج1، ص282 و... .
12. دلائل النبوه، پیشین، ص262 و جامع البیان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج27، ص50 و طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1412، ج9، ص282 و ... .