جمع بندی سوالات بنیادی من

تب‌های اولیه

30 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوالات بنیادی من

سلام
سوالات مهمی داشتم:

۱-ثابت کنید خداوند صدای بندگان مخصوصا افرادی که به شدت گناه ‌کار هستند هنگام درخواست ها می شنود؟ اصلا خدا می شنود؟

۱-۱- من می خوام خداوند یا فرشته الهی وی همانند پیامبران با من حرف بزند و راهنمایی ام کند.از حرف های آدمیزاد بدم می آید.من هم می خوام راهنمایی مستقیم شود نمی خوام بین من و پیغمبر که خداوند خودش او را پروش داده تبعیض باشد.چیکار کنم؟

۲-انسان در برخورد با افرادی که به هیچ چیز اعتقادی ندارند و باعث نابودی زندگی فرد و ریختن آبروی وی می شوند چه باید بکند ؟ توکل به خدا رهکار اصلی است ؟ اگر بحث آبرو باشد امکان خودکشی ندارد ؟

۱۰- افرادی زورگو چه مسلمان چه کافر ( چه مرد و چه زن ) به من مثلا ستم می کنند.مسلمان رو می گن توبه کنه اومدیم من به خاطر این ستم و سنم مردم کی جواب می ده؟ . کافر هم می گه من به خدا اعتقاد ندارم و به ریش من و امثال من می خندد.

با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مسلم

بسم الله الرحمن الرحیم

Mehdi12;960110 نوشت:
سلام
سوالات مهمی داشتم:


با سلام و عرض ادب

سوالتان را مطالعه کردم، با توجه به اینکه از دوستان جدید انجمن هستید شناخت چندانی از روحیات و شخصیت شما ندارم، اما با خواندن سوالتان و دقت در آن احساس می کنم پشت این کلمات وجدانی روشن نهفته است، که دل به محبوب سپرده و از شدت تواضع در برابر او خود را لایق شنیدن صدایش توسط خدا نمی داند، سختی هایی از دیگران به او رسیده و از خداوند توقع دارد تا از او در برابر این آزارها دفاع کند، دلش لبریز از حرف هایی با خداست که می خواهد خداوند به آنها پاسخ دهد و واسطه گری بین خود و خدایش را بر نمی تابد!
با این احساسی که بنده از سوال شما دارم طبیعتا به نظرم عبارات علمی نمیتواند ضمیر تشنه شما را سیراب کند، و بنده طبق همین مبنا پاسخ یدهم، اما اگر غیر از این است و بنده اشتباه احساس می کنم بفرمایید تا لحن کلامم را تغییر داده و با بیان و عبارات علمی پاسخ دهم.

Mehdi12;960110 نوشت:
ثابت کنید خداوند صدای بندگان مخصوصا افرادی که به شدت گناه ‌کار هستند هنگام درخواست ها می شنود؟ اصلا خدا می شنود؟

جهل در خداوند راه ندارد، او به همه چیز علم دارد حتی اگر در درون ما باشد(تغابن:4) لذا به فرمایش امام باقر(ع) اگر انسان پشیمان از گناه حتی پشیمانی اش را به زبان نیاورد و به زبان استغفار نکند خداوند او را به خاطر پشیمانی دلش میبخشد!

شک نکنید قطعا خدا صدای بندگانش را میشنود، گنهکار بودن ایشان هرگز موجب نمیشود خداوند از آنها نظر لطفش را بگرداند، مگر صدای قوم یونس را نشنید؟ آنگاه که یونس از هدایت ایشان ناامید شده و آنها را رها کرد اما خداوند آنقدر نسبت به بندگان گنهکارش رئوف و مهربان است که توبه آن بندگان آلوده را پذیرفته و عذاب را از ایشان دفع کرد اما یونس را به خاطر کوتاهی و توقع ویژه ای که از او داشت عقوبت نمود!

اینکه گاهی خداوند دعاهای ما را مستجاب نمی کند نباید به معنای نشنیدن و نادیده گرفتن تلقی شود، در احوالات بایزید بسطامی آمده است که نیمه شب با گریه میگفت چرا جواب مرا که صدایت میزنم نمیدهی؟ در حالت مکاشفه به او ندا دادند این گریه ها و صدا زدن های تو لبیک ماست، یعنی اگرما به تو نظر نداشتیم الان مثل بقیه تو بسترت خواب بودی!
همین توجه شما به خدا، همین دغدغه شما نسبت به شنیدن صدایتان لطف خداست، لطفی که نباید آن را دست کم گرفت!

Mehdi12;960110 نوشت:
من می خوام خداوند یا فرشته الهی وی همانند پیامبران با من حرف بزند و راهنمایی ام کند.از حرف های آدمیزاد بدم می آید.من هم می خوام راهنمایی مستقیم شود نمی خوام بین من و پیغمبر که خداوند خودش او را پروش داده تبعیض باشد.چیکار کنم؟

هیچ تبعیضی در کار نیست، و هیچ وساطتی نیز در میان نیست!
وحی علمی است که به قلب پیامبر القاء میشود، و این قلب باید از تمام آلودگی ها پاک باشد، باید جلوه تمام نمای اوصاف الهی باشد تا بتواند آیینه ای برای بازتاب سخن خداوند به بشر باشد، لذا هر کسی توان چنین دریافتی را ندارد، بنابراین تفاوت در کار هست، نه تبعیض برخی بر دیگران.

به عبارت دیگر انبیا چون خوب بوده اند وحی به آنها داده شده نه اینکه چون به آنها وحی داده شده خوب شده باشند!
علاوه بر اینکه انبیاء آمده اند فقط راه را به بشر نشان دهند، نه اینکه واسطه بین خدا و بشر باشند! به همین خاطر قرآن کریم در خصوص سوالاتی که از پیامبر میشود بلافاصله به پیامبر(ص) می فرماید: «قل..» یعنی تو در پاسخ بگو...؛ مثلا:

«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُل...»؛
«يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلْ...»؛
«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامى‏ قُلْ...»؛
«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ...»؛
«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُل‏...»؛

اما وقتی از خداوند سوال میشود دیگر نمی فرماید: «قل»، بلکه واسطه حذف میشود و خود خداوند مستقیم پاسخ میدهد:
«وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏ وَ لْيُؤْمِنُوا بي‏»؛ و هنگامى كه بندگان من، از تو در باره من سؤال كنند، (بگو:) من نزديكم! دعاى دعا كننده را، به هنگامى كه مرا مى‏خواند، پاسخ مى‏گويم! پس بايد دعوت مرا بپذيرند، و به من ايمان بياورند.(بقره:186)

پیامبران فقط پیغام خدا را به بشر میرسانند، اما بشر برای سخن گفتن با خدا، برای توبه، برای حاجت خواستن، برای درد دل، برای مناجات نیازی به واسطه ندارد.(البته باید توجه داشت توسل منافاتی با این مسئله ندارد)

Mehdi12;960110 نوشت:
انسان در برخورد با افرادی که به هیچ چیز اعتقادی ندارند و باعث نابودی زندگی فرد و ریختن آبروی وی می شوند چه باید بکند ؟ توکل به خدا رهکار اصلی است ؟ اگر بحث آبرو باشد امکان خودکشی ندارد ؟

دنیا محل امتحان و آزمایش است، جبهه باطل هم بالاخره باید نقش خود را ایفا کند، اما بدانید خداوند مومنین را تنها نمی گذارد، دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد، فلسفه وجودی دنیا اقتضاء می کند کافران و بی دینان برای آزار مومنین و ایستادگی در برابر حق دستشان باز باشد، اما باید در برابر این ها صبر و استقامت داشت، خداوند وعده داده است از مومنین دفاع کند:
«إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا»؛ به درستی که خداوند از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند.(حج:38)

و وعده داده است اهل ایمان را عزت و محبوبیت میبخشد:
«مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعا»؛ كسى كه خواهان عزّت است (بايد از خدا بخواهد چرا كه) تمام عزّت براى خداست‏.(فاطر:10)
«إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»؛مسلّماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد!(مریم:96)

بنابراین اگرچه یک حربه دشمن همیشه ریختن آبروی مومنین بوده و هست، حتی اهل بیت(ع) هم از این قاعده مستثنی نبوده اند، تا جایی که امیرالمومنین(ع) به قدری تخریب شد که بعد از شهادت میگفتند علی(ع) در مسجد چه میکرده؟ مگر اهل نماز بوده که در مسجد به شهادت رسیده است؟!
اما خداوند به وعده اش عمل کرد! دشمنی که با تمام قدرت رسانه ای خویش به میدان آمده بود تا علی(ع) را تخریب و ذلیل کند، و علی(ع) که کوچکترین قدمی برای دفاع از خویش برنداشت و حتی در هنگام کمک به فقرا خود را معرفی نمیکرد نتیجه در نهایت این شد که مسیحیان و غیر مسلمانان در مدح این مرد کتاب مینویسند اما خبری از رقبایی که در ذم و نکوهش علی(ع)، و در مدح خویش حدیث جعل میکردند نیست!!

البته این کلیت مسئله است، اما انسان هم وظیفه دارد که خودش زمینه این آبرو بردن را به دشمن ندهد، مثلا انسان نباید خودش را در مظان اتهام قرار دهد، لذا برای مشاوره جزئی در خصوص مشکلتان باید با کارشناس مشاوره هم صحبتی بفرمایید تا راهنمایی های لازم برای این مسئله انجام شود.

اما در هر صورت اگر انسان کارهایی که از دستش بر می آید را انجام داد بقیه امر را باید به خداوند واگذار کرده و توکل کند.

انسان مومن حتی به خودکشی فکر نمی کند، چون می داند خدایی در نهایت رأفت و رحمت ناظر اوست و ظلم هایی که در حق انسان میشود را می بیند و قطعا جبران خواهد کرد، همانطور که سیدالشهدا(ع) وقتی قنداقه خونین پسرش را روی دست گرفته بود و زیر بار این غم عظیم بود، رو به آسمان فرمود:
«آنچه به حسین آرامش می دهد و این مصیبت را سبک میسازد این است که خداوند شاهد و ناظر است»(لهوف، ص117)

Mehdi12;960110 نوشت:
افرادی زورگو چه مسلمان چه کافر ( چه مرد و چه زن ) به من مثلا ستم می کنند.مسلمان رو می گن توبه کنه اومدیم من به خاطر این ستم و سنم مردم کی جواب می ده؟ . کافر هم می گه من به خدا اعتقاد ندارم و به ریش من و امثال من می خندد.

اولا از این مسخره کردن ها نباید ناراحت شوید، این ها همواره در تاریخ وجود داشته و دارد، قرآن کریم می فرماید:
«وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن‏»؛ هیچ پیامبری برای ایشان نیامد مگر آنکه او را مسخره کردند.(حجر:11)
اتفاقا گاهی این رفتارها از سوی دیگران زمینه نزدیک شدن به خدا را در انسان زنده میکند.

ثانیا: شک به دلتان راه ندهید، هیچ رنجی بی پاسخ نمی ماند، ان شالله که سال ها عمر خواهید کرد، اما باید بدانید که اتفاقا اصل پاسخ ها بعد از مرگ است!
آنجا که به فرموده امام صادق(ع) مردم وقتی ثواب این مصیبت ها و مشکلات را می بینند می گویند کاش گوشت های بدنمان در دنیا با قیچی چیده میشد!(الکافی، ج2، ص255)
در اینکه خداوند امام حسین(ع) را دوست دارد که شکی ندارید، اما پیامبر(ص) به امام حسین(ع) فرمود خداوند برای تو درجه ای در نظر گرفته که جز با شهادت به آن نمیرسی!(بحارالانوار، ج44، ص313)

بنابراین شما به مسیری که با گاهی به آن وارد شده اید ادامه دهید و اجازه ندهید این رفتارها در شما تاثیر بگذارد، چون اصلا هدف از این تمسخرها بازداشتن انسان ها از مسیرشان است، وگرنه کسی به مُرده چوب نمیزند! انسان نباید از مسیری که آن را درست میداند با این تمسخره دلسرد شود.

سلام.
ممنون از پاسخگوییتون
از اول همه بگم من خسته ام!
من از تمام اطرافیانم از تمام ملت ها و حکومت ها از هر کی خوبه از هر کی بده نفرت پیدا کردم.دلم می خوام دهان همه رو خرد کنم! حالم از آدیمیزاد که خودم هم هستم دیگه بهم می خورد!تو این دنیای خراب شده هرکس ساز خودش رو می زنه.
من که تا این لحظه زندگیم اثری از خداوند و کمکش و ... ندیدم.صدا زدیم و فرقی هم نداشت.افراد دیگر هم احتمالا ندیده اند.

شما گفتید پیامبران خوب اند وحی نازل می شود.تبعیض به این آشکاری رو انکار می کنید؟ مگر در قرآن نیامده که خداوند به خاطر نگاه های التماس گونه پیامبر قبله را عوض کرد؟مگر رسول الله حدیث ندارند که سعادتمند در شکم‌مادرش و شقاوتمند در شکم مادرش شقاوتمند است.چرا باید این گونه باید باشد؟
انسان به گفته خداوند ضعیف و جاهل است پس نباید مجازاتی باشد.خوب بودن مگر ذاتی نیست؟
سعدی:اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است!
من حوری و کاخ و شراب و باغ و ... نمی خوام و نمی خوام به این امید زندگی کنم.اصلا دلم می خواد زندگی نکنم.راهی سراغ دارید؟
من دلم می خواد تو دهن مسخره کنندگان و حق خوران به زنم اما زورم نمی رسد؟ باید وایسم اون دنیا چه می شه؟
۳ سوال مهم هم داشتم که مدیر ارجاع نذاشتن من در همون تاپیک اول بپرسم:
.من از پدر و مادرم که من رو به دنیا آوردند راضی نیستم.آیا نزد خداوند می توانم شاکی بشم که چرا من را به دنیا آوردند؟

در صورت وجود آن دنیا آیا انسان حق دفاع دارد یا باید منتظر برخورد دیکتاتورگونه و شکنجه باشد؟

من می بینم دیگران همیشه می نالند که مثلا کشور وضع خوبی از نظر اقتصادی و ... ندارد و می بینم همونا تحصیلات عالی و زن خوب و زیبا و جایگاه اجتماعی خوب دارن و کیف و حالشون هم می کنند.اما من توانایی داشتن همچین چیزها را نمی توانم داشته باشم.یک معلول هم در اکثر مواقع نمی تواند داشته باشد.باید ببینم و حسرت بخورم و بمیرم ؟

با سلام و احترام

Mehdi12;961533 نوشت:
ممنون از پاسخگوییتون

خواهش می کنم، وظیفه است

Mehdi12;961533 نوشت:
از اول همه بگم من خسته ام!
من از تمام اطرافیانم از تمام ملت ها و حکومت ها از هر کی خوبه از هر کی بده نفرت پیدا کردم.دلم می خوام دهان همه رو خرد کنم! حالم از آدیمیزاد که خودم هم هستم دیگه بهم می خورد!تو این دنیای خراب شده هرکس ساز خودش رو می زنه.
من که تا این لحظه زندگیم اثری از خداوند و کمکش و ... ندیدم.صدا زدیم و فرقی هم نداشت.افراد دیگر هم احتمالا ندیده اند.

ببینید آقا مهدی عزیز به نظر من پاسخ سوال شما در ورای این الفاظ نهفته است، من احساس می کنم مشکل شما ندانستن نیست، منشأ سوال شما سختی هایی است که درگیر آنها هستید و احتمالا از گذشته یا حتی کودکی با آنها درگیر بوده اید، و من از آنها اطلاعی ندارم، نمی توانم باطن سوال شما را درک کنم، کمکم کنید.
خواهش می کم شفاف بگویید علت این کینه ها و نفرت ها، علت این خستگی، علت این ناامیدی و منفی نگری چیست؟
شاید مشکلی در زندگی دارید که باید با کارشناس مشاوره در میان گذاشته و از ایشان مشورت بخواهید که چطور از این پیچ و خم ها عبور کنید.
چون تا زمانی که انسان درگیر مشکلات باشد و این مشکلات ذهن انسان را به خودشان مشغول کرده باشند و شبهه افزایی کنند پاسخگویی علمی فایده ای ندارد، باید ریشه ای مشکلات را حل کرد.
بنابراین خواهش می کنم شفاف حرف بزنید، اگر مطلبی هست که نمی خواهید عمومی بیان کنید در پیام خصوصی به بنده بفرمایید تا بتوانم تشخیص بدهم که میتوانم کمکتان کنم یا باید با کارشناس مشاوره صحبت کنید.
ممنونم

سلام.چون حوصله ناله کردن و ... ندارم مشکلاتم رو نگفتم!
اما چون شرط پاسخگویی به سوالاتم رو این گذاشتید به طور خلاصه می گم:
من نمی تونم زندگی کنم.هیچی ندارم نه شادی دارم نه کار دارم نه پول دارم نه می تونم زن بگیرم تمام انتخاب های زندگیم منو نابود کرده.موقعیت اجتماعی ندارم.عزت ندارم.هیچ کس ندارم کمک کنه.دیگران به من ظلم می کنند.تو مسیر تحصیلاتم به شکست رسیدم.استرس دارم.
از طرفی خدا میلیون ها سال ساکته!
سعی کردم تقدیرهای زندگیم رو عوض کنم اما نمیشه.هیچ جوره نمی شه.تلاشم به بن بست رسیده.
ای کاش تو این دوران به دنیا نیومده بودم.
منم دنبال جواب سوالام بودم واقعا چون فکر کنم از شما کمتر خونده باشم!

Mehdi12;962601 نوشت:
سلام.چون حوصله ناله کردن و ... ندارم مشکلاتم رو نگفتم!
اما چون شرط پاسخگویی به سوالاتم رو این گذاشتید به طور خلاصه می گم:
من نمی تونم زندگی کنم.هیچی ندارم نه شادی دارم نه کار دارم نه پول دارم نه می تونم زن بگیرم تمام انتخاب های زندگیم منو نابود کرده.موقعیت اجتماعی ندارم.عزت ندارم.هیچ کس ندارم کمک کنه.دیگران به من ظلم می کنند.تو مسیر تحصیلاتم به شکست رسیدم.استرس دارم.
از طرفی خدا میلیون ها سال ساکته!
سعی کردم تقدیرهای زندگیم رو عوض کنم اما نمیشه.هیچ جوره نمی شه.تلاشم به بن بست رسیده.
ای کاش تو این دوران به دنیا نیومده بودم.
منم دنبال جواب سوالام بودم واقعا چون فکر کنم از شما کمتر خونده باشم!

با سلام و عرض ارادت خدمت دوست خوبم

به بن بست فکری رسیدن ، برای اکثریت افراد (حتی افرادی که ارثی ثروتمند شدن) اتفاق می افته

تنها راه نجات از این وضعیت خداباوری و خود باوری هست

ایمان داشته باشید که تا وقتی به لبه پرتگاه نرسید ، پرواز رو یاد نمی گیرید

به شخصه تا وقتی به خودم می گفتم
اینو ندارم ، اونو ندارم
برای من این باورساخته شده بود که تا ابد همین وضعیت باقی میمونه

اما وقتی باور کردم باید به یه جایگاهی برسم ، دیگه به نداشته هام فکر نکردم
گفتم درسته قدرت بیان ندارم ، اما زبون که دارم!
درسته دست و پا چلفتی ام ، اما دست و پا که دارم!
درسته پول ندارم ، اما راه های کسب روزی رو که دارم!
و...

برای شاد بودن هم فقط یه قلب پر از ایمان لازمه

یادم میاد یکی ازم پرسید تو چطور انقدر شادی؟ تو که هیچی نداری؟
به واقع در اون لحظه همین که باور داشتم خدایی هست که کنارم هست وهیچ وقت تنهام نمیزاره برام کافی بود
احساس می کردم حتی اگه بهترین کار دنیا و تمام ثروت دنیا رو هم داشتم ، اما خدا رو نداشتم ، شادی درونی برام معنا نداشت

از اونجا به بعد گفتم دارم... دارم ... دارم...
وبرای خودم هدف تعیین کردم

البته هنوز به تمام اون هدف هایی که دارم نرسیدم و این یعنی زندگی

زمانی که سختی های زندگی تموم بشه ، دیگه زندگی معناش رو از دست میده و هدفی نمی مونه

مهم اینه درک کنیم خدا این سختی ها رو گذاشته تا ما به اهدافمون برسیم

و صد البته یه هدفی بالاتر از همه هدف هاست

و اون رسیدن به لقاء الله هست که تحمل تمام سختی ها رو آسون می کنه

وقتی با خدا حرف می زنی
به خاطر نداشته هات ناله نکن
به خاطر اون چیزایی که داری تشکر کن تا رسم ادب رو به جا بیاری
نداشته هات کم کم به لطف خودش درست می شه
تاثیرش رو تو زندگی می بینی

Mehdi12;960110 نوشت:
سلام
سوالات مهمی داشتم:

۱-ثابت کنید خداوند صدای بندگان مخصوصا افرادی که به شدت گناه ‌کار هستند هنگام درخواست ها می شنود؟ اصلا خدا می شنود؟

۱-۱- من می خوام خداوند یا فرشته الهی وی همانند پیامبران با من حرف بزند و راهنمایی ام کند.از حرف های آدمیزاد بدم می آید.من هم می خوام راهنمایی مستقیم شود نمی خوام بین من و پیغمبر که خداوند خودش او را پروش داده تبعیض باشد.چیکار کنم؟

۲-انسان در برخورد با افرادی که به هیچ چیز اعتقادی ندارند و باعث نابودی زندگی فرد و ریختن آبروی وی می شوند چه باید بکند ؟ توکل به خدا رهکار اصلی است ؟ اگر بحث آبرو باشد امکان خودکشی ندارد ؟

۱۰- افرادی زورگو چه مسلمان چه کافر ( چه مرد و چه زن ) به من مثلا ستم می کنند.مسلمان رو می گن توبه کنه اومدیم من به خاطر این ستم و سنم مردم کی جواب می ده؟ . کافر هم می گه من به خدا اعتقاد ندارم و به ریش من و امثال من می خندد.

با تشکر

با سلام و عرض ادب و احترام

1 - اثبات این موضوع نیاز به قلبی داره که پذیرای حقیقت خداوندی باشه ، قلبتون را آماده کنید ، براتون ثابت خواهد شد

1-1 - پس از رسیدن به مراتب بالای ایمان به پاسخ می رسید.

2 - صبر ... خودکشی راحت ترین راه برای رسیدن به بدترین مقصد ممکنه!

صبر کنید و تلاش کنید و ایمان داشته باشید که خدا کمکتون خواهد کرد...

10 - جلوی ستم گر نباید سر خم کرد ...
اگر نمی تونید جلوی ستم گر بایستید و فریاد بزنید، حداقل جلوش سر خم نکنید
کسی که جلوی ستم می ایسته ، مرگش بی هدف نیست و بی پاداش نخواهد موند
اگر قدرت مباحثه و تحمل حرف های خداناباوران رو ندارید با اونها وارد بحث نشید تا مورد تمسخر قرار نگیرید

این که با وجود همه مشکلات باز هم دنبال نور حقیقت می گردید نشونه این هست که خداوند خواسته تا شما راه درست رو پیدا کنید
اگر غیر این بود شما هم جزو همون دسته ای که شما رو مسخره می کنند می بودید به جای اینکه دنبال حقیقت بگردید

براتون آرزوی تعالی و خوشبختی رو دارم

حق نگهدارتون

[="Tahoma"][="Navy"]

Mehdi12;960110 نوشت:
ثابت کنید خداوند صدای بندگان مخصوصا افرادی که به شدت گناه ‌کار هستند هنگام درخواست ها می شنود؟ اصلا خدا می شنود؟

سلام
هر صفتی در انسان است بنحو اعلی و اتم در خالق او هست لذا اگر ما می شنویم خدا هم حتما می شنود بلکه شنوایی ما قابل قیاس با شنوایی او نیست.

Mehdi12;960110 نوشت:
من می خوام خداوند یا فرشته الهی وی همانند پیامبران با من حرف بزند و راهنمایی ام کند.از حرف های آدمیزاد بدم می آید.من هم می خوام راهنمایی مستقیم شود نمی خوام بین من و پیغمبر که خداوند خودش او را پروش داده تبعیض باشد.چیکار کنم؟

جان خود را از آلودگی های فکری و عملی بشویید فرشتگان با شما هم هم سخن می شوند. فرشتگان از عالم قدس و پاکی اند و با پاکان ارتباط برقرار می کنند.

Mehdi12;960110 نوشت:
انسان در برخورد با افرادی که به هیچ چیز اعتقادی ندارند و باعث نابودی زندگی فرد و ریختن آبروی وی می شوند چه باید بکند ؟ توکل به خدا رهکار اصلی است ؟ اگر بحث آبرو باشد امکان خودکشی ندارد ؟

راههای قانونی هست اگر مصلحت نیست صبر و دعا برای غلبه بر دشمنان کارساز خواهد بود ان شاء الله

Mehdi12;960110 نوشت:
افرادی زورگو چه مسلمان چه کافر ( چه مرد و چه زن ) به من مثلا ستم می کنند.مسلمان رو می گن توبه کنه اومدیم من به خاطر این ستم و سنم مردم کی جواب می ده؟ . کافر هم می گه من به خدا اعتقاد ندارم و به ریش من و امثال من می خندد.

مرگ ، مرگ مجاز و آغاز حقیقت است. پس با مرگ چیزی پایان نمی پذیرد که از دست برود. هم ظالم و ستمگر می ماند هم مظلوم و در دادگاه داوری بی چون و چرای خدای متعال هرکس به حقش می رسد.
یا علیم[/]

اگر شما وسیله ای بخواین درست کنین و خودتون قدرت شنوایی نداشته باشین آیا براش قابلیت های صوتی هم میذارین؟
خدا هم وقتی قدرت شنوایی به انسان داده یعنی خودش میشنوه

اصلا این دنیا پست و ناقص هست برای همین میگن دنیا فانی و تنها گوشه ای از واقعیت های جهان اصلی رو داره
اما تنها چیزی که باعث میشه ارزشمند تر باشه قدرت اختیار انسان هست وقتی شما اینجا تلاش مثبتی میکنی بدون اینکه کاملا از حقایق آگاه باشی و مختار هم هستی ارزشمنده و باعث ارتقای بالای انسان میشه.

البته حرفای شخصیه من هست استاد محترم اگر نکته ای اشتباه هست بیان میکنند.

سلام.جناب مسلم شاید شما زندگی رو به راه و خوبی داشته باشید و عشق و حال دنیا رو داشتهدباشید اما من زندگیم پر از ظلم و ستمه .از کودکی بوده تا الان من کلا ضعیف آفریده شدم واقعا نمی تونم مبارزه کنم عذاب آوره ثانیه ثانیه زندگیم راهکار چی دارید؟ باور کنید من خیلی زجر کشیدم تا تقدیرات و اتفاقات زندگیم رو عوض کنم اما گفتم نمی شه.از اینکه دیگران خوشن و من نمی تونم از زندگیم استفاده کنم و بد بیاری دارم و حقم پایمال می شه دق مرگ می شم.باور کنید من چون خوشی دیگران رو نبینم گوشه گیر شدم و خودم رو اغلب اوقات تو خونه حبس کردم.یه مهمونی جشن و... برم بیام تمام روح و روان من بهم میریزه

Mehdi12;963782 نوشت:
سلام.جناب مسلم شاید شما زندگی رو به راه و خوبی داشته باشید و عشق و حال دنیا رو داشتهدباشید اما من زندگیم پر از ظلم و ستمه .از کودکی بوده تا الان من کلا ضعیف آفریده شدم واقعا نمی تونم مبارزه کنم عذاب آوره ثانیه ثانیه زندگیم راهکار چی دارید؟ باور کنید من خیلی زجر کشیدم تا تقدیرات و اتفاقات زندگیم رو عوض کنم اما گفتم نمی شه.از اینکه دیگران خوشن و من نمی تونم از زندگیم استفاده کنم و بد بیاری دارم و حقم پایمال می شه دق مرگ می شم.باور کنید من چون خوشی دیگران رو نبینم گوشه گیر شدم و خودم رو اغلب اوقات تو خونه حبس کردم.یه مهمونی جشن و... برم بیام تمام روح و روان من بهم میریزه

[="#000000"][=""]
اینکه میگین مشکلات داشتین ناراحت کننده هست اما نباید قضاوت کنین.

دوست بزرگوار از صحبت های شما مشخصه اطلاعاتتون خوبه و به قول کارشناس بیشتر ناراحت هستین
اگر دوست دارین حل بشن بیانشون کنین و مطمئن باشین کارشناس کمکتون خواهد کرد.

بعضی وقت ها ما از دنیا فقط بخشی رو میبینیم که هستیم مثلا من یه خونه ای و محله ای زندگی میکنم که آدم هاش بد هستن و خودم هم شرایطم روز به روز بدتر میشه میام و این قضاوت و به کل دنیا تعمیم میدم که همه جا همینه.

خدا گر زحکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری

اگر مشکلاتی بوده در عوض خدا هم حتما عوضش و بهتون میده شاید نشانه هایی هم توی اطرافتون هست یکیش اینکه اومدین اینجا ممکنه نشانه باشه
و شاید کارشناسی کاربری یا پستی جواب شما باشه و کمک کنه راهتون و پیدا کنین

[/]

Mehdi12;963782 نوشت:
سلام.جناب مسلم شاید شما زندگی رو به راه و خوبی داشته باشید و عشق و حال دنیا رو داشتهدباشید اما من زندگیم پر از ظلم و ستمه .از کودکی بوده تا الان من کلا ضعیف آفریده شدم واقعا نمی تونم مبارزه کنم عذاب آوره ثانیه ثانیه زندگیم راهکار چی دارید؟ باور کنید من خیلی زجر کشیدم تا تقدیرات و اتفاقات زندگیم رو عوض کنم اما گفتم نمی شه.از اینکه دیگران خوشن و من نمی تونم از زندگیم استفاده کنم و بد بیاری دارم و حقم پایمال می شه دق مرگ می شم.باور کنید من چون خوشی دیگران رو نبینم گوشه گیر شدم و خودم رو اغلب اوقات تو خونه حبس کردم.یه مهمونی جشن و... برم بیام تمام روح و روان من بهم میریزه

سلام بزرگوار

شما زندگی رو تصور کنید که پدر معتاد و مادر و خواهر فاحشه باشه و برادر هم یه آدم لاابالی!

فرضاً اگه این گذشته زندگی بنده باشه من باید حال و آینده ام رو به خاطر گذشتم خراب کنم؟

ما خودمون آینده مون رو می سازیم

حتی قدرت این رو داریم که اطرافیانمون رو هم اصلاح کنیم

فقط باید باور کنیم که با وجود سرنوشت ، قدرت اختیار هم وجود داره

ما بین جبر و اختیار در حال زندگی هستیم و دلیل نمیشه به خاطر یکی اون یکی رو نادیده بگیریم

هیچ وقت نا امید نشید

حتی اگه هزار سال طول بکشه!

باور داشته باشید که می تونید زندگی رو اصلاح کنید

حق نگهدارتون

Mehdi12;963782 نوشت:
سلام.جناب مسلم شاید شما زندگی رو به راه و خوبی داشته باشید و عشق و حال دنیا رو داشتهدباشید اما من زندگیم پر از ظلم و ستمه .از کودکی بوده تا الان من کلا ضعیف آفریده شدم واقعا نمی تونم مبارزه کنم عذاب آوره ثانیه ثانیه زندگیم راهکار چی دارید؟ باور کنید من خیلی زجر کشیدم تا تقدیرات و اتفاقات زندگیم رو عوض کنم اما گفتم نمی شه.از اینکه دیگران خوشن و من نمی تونم از زندگیم استفاده کنم و بد بیاری دارم و حقم پایمال می شه دق مرگ می شم.باور کنید من چون خوشی دیگران رو نبینم گوشه گیر شدم و خودم رو اغلب اوقات تو خونه حبس کردم.یه مهمونی جشن و... برم بیام تمام روح و روان من بهم میریزه

شما از پشت این لایه های مجازی نمی توانید زندگی بنده را قضاوت کنید، همانطور که توقع ندارید بنده تمام سختی ها زندگی شما را درک کنم،
من مایل نیستم چندان از زندگی خودم بگویم اما برای اینکه بدانید چیزی را که عمل نکرده ام نگفته ام باید عرض کنم اتفاقا بنده به خاطر نوع تربیتی که در کودکی شخصیتم از آن شکل گرفته بود به شدت خجالتی بوده و دچار ضعف اعتماد به نفس یوده ام، نمیخواهم سختی ایی که این مسئله برای من به وجود آورد را ذکر کنم، حتی نمیخواهم دوباره به آنها فکر کنم؛ اما دائما پدر و مادرم را مسئول این روحیه ام میدانستم اگرچه به بان نمی آوردم، اما خواهر برادرانم گاهی آنها را به خاطر این مسئله سرزنش میکردند(متأسفانه)

تا اینکه چند اتفاق در زندگی ام افتاد که به صورت کامل نوع نگرش، و مسیر زندگی من را عوض کرد، مهمترینش ورود به حوزه بود که هرچه خدا را به خاطر آن شکر کنم کم است.
دیگری جمله مادرم بود که روزی به ما بچه ها گفت: ما بی سواد بودیم، بیش از این تربیت بلد نبودیم، اما خودتان برای خودتان چکار کردی؟ از وقتی بزرگ شدید خودتان چطور تربیت خودتان را به عهده گرفته اید؟! خودتان برای رشد خودتان چه کرده اید؟

این جمله واقعا من را به فکر فرو برد! خیلی بیش از آنچه که فکرش را بکنید!

در دوران نوجوانی اگر معلم در کلاس درس می گفت بلند شو اسم خودت را بگو دست و پایم را گم میکردم، اما امروز جلسات سخنرانی در مناطق مختلف دارم،گاهی در دانشگاه تدریس دارم، الان هم مدرس حوزه هستم.
در دوران نوجوانی از نظر درسی هیچ انگیزه و هدفی نداشتم، درس هایم هم چندان خوب نبود، اما امروز الحمدلله شرایطم خیلی فرق می کند، هم در حوزه تحصیلات عالی دارم و هم در دانشگاه

امروز الحمدلله به جایی از اعتماد به نفس رسیده ام که هیچ قله ای را برای فتح خارج از توانم نمی بینم! اگر هرچه دارم از تحصیلات و مدرک و مانند آن را از من بگیرند بدون آنکه لحظه ای بنشینم و دنبال مقصر بگردم سریع دوباره از صفر شروع میکنم، امروز فهمیدم آنچه که من را زندانی و زمینگیر کرده بود، نه تربیت پدر و مادرم، بلکه افکارم بود! اگرچه نوع تربیت در شکل گیری این افکار نقش دارد اما انسان باید سریعا خودشزمام تربیت خودش را به دست بگیرد، اجازه ندهد دگران او را تربیت کنند! من خودم را در دام افکاری زندانی کرده بودم که گمان میکردم شکستن آنها غیر ممکن است، به همین خاطر فقط دنبال مقصر میگشتم!!
امروز خدا را شکر می کنم که مرا از زندان افکارم نجات داد!! برای همین است که هم به خوبی شما را درک می کنم هم واقعا از روی دلسوزی با شما سخن میگویم.

فقط این را به شما بگویم، اینکه چگونه به دنیا آمده اید خب طبیعتا به دست شما نبوده، اما اینکه در دنیا چه دستاوردی داشته باشید و چه تکاملی را طی کنید قطعا به دست شماست؛ امروز اگر تصمیم بگیرید تغییر کنید و خودتان را باور داشته باشید نتیجه آن را سال های آینده خواهید دید، در غیر این صورت اگر دویست سال هم در دنیا بمانید در همین حال خواهید بود و مقصر مشکلاتتان را هم نخواهید یافت، چون از آنچه که به فکرش را بکنید به شما نزدیک تر است، اصلا در درون شماست و شما در بیرون به دنبال آن میگشته اید!!

یا حق

مسلم;963867 نوشت:
شما از پشت این لایه های مجازی نمی توانید زندگی بنده را قضاوت کنید، همانطور که توقع ندارید بنده تمام سختی ها زندگی شما را درک کنم،
من مایل نیستم چندان از زندگی خودم بگویم اما برای اینکه بدانید چیزی را که عمل نکرده ام نگفته ام باید عرض کنم اتفاقا بنده به خاطر نوع تربیتی که در کودکی شخصیتم از آن شکل گرفته بود به شدت خجالتی بوده و دچار ضعف اعتماد به نفس یوده ام، نمیخواهم سختی ایی که این مسئله برای من به وجود آورد را ذکر کنم، حتی نمیخواهم دوباره به آنها فکر کنم؛ اما دائما پدر و مادرم را مسئول این روحیه ام میدانستم اگرچه به بان نمی آوردم، اما خواهر برادرانم گاهی آنها را به خاطر این مسئله سرزنش میکردند(متأسفانه)

تا اینکه چند اتفاق در زندگی ام افتاد که به صورت کامل نوع نگرش، و مسیر زندگی من را عوض کرد، مهمترینش ورود به حوزه بود که هرچه خدا را به خاطر آن شکر کنم کم است.
دیگری جمله مادرم بود که روزی به ما بچه ها گفت: ما بی سواد بودیم، بیش از این تربیت بلد نبودیم، اما خودتان برای خودتان چکار کردی؟ از وقتی بزرگ شدید خودتان چطور تربیت خودتان را به عهده گرفته اید؟! خودتان برای رشد خودتان چه کرده اید؟

این جمله واقعا من را به فکر فرو برد! خیلی بیش از آنچه که فکرش را بکنید!

در دوران نوجوانی اگر معلم در کلاس درس می گفت بلند شو اسم خودت را بگو دست و پایم را گم میکردم، اما امروز جلسات سخنرانی در مناطق مختلف دارم،گاهی در دانشگاه تدریس دارم، الان هم مدرس حوزه هستم.
در دوران نوجوانی از نظر درسی هیچ انگیزه و هدفی نداشتم، درس هایم هم چندان خوب نبود، اما امروز الحمدلله شرایطم خیلی فرق می کند، هم در حوزه تحصیلات عالی دارم و هم در دانشگاه

امروز الحمدلله به جایی از اعتماد به نفس رسیده ام که هیچ قله ای را برای فتح خارج از توانم نمی بینم! اگر هرچه دارم از تحصیلات و مدرک و مانند آن را از من بگیرند بدون آنکه لحظه ای بنشینم و دنبال مقصر بگردم سریع دوباره از صفر شروع میکنم، امروز فهمیدم آنچه که من را زندانی و زمینگیر کرده بود، نه تربیت پدر و مادرم، بلکه افکارم بود! اگرچه نوع تربیت در شکل گیری این افکار نقش دارد اما انسان باید سریعا خودشزمام تربیت خودش را به دست بگیرد، اجازه ندهد دگران او را تربیت کنند! من خودم را در دام افکاری زندانی کرده بودم که گمان میکردم شکستن آنها غیر ممکن است، به همین خاطر فقط دنبال مقصر میگشتم!!
امروز خدا را شکر می کنم که مرا از زندان افکارم نجات داد!! برای همین است که هم به خوبی شما را درک می کنم هم واقعا از روی دلسوزی با شما سخن میگویم.

فقط این را به شما بگویم، اینکه چگونه به دنیا آمده اید خب طبیعتا به دست شما نبوده، اما اینکه در دنیا چه دستاوردی داشته باشید و چه تکاملی را طی کنید قطعا به دست شماست؛ امروز اگر تصمیم بگیرید تغییر کنید و خودتان را باور داشته باشید نتیجه آن را سال های آینده خواهید دید، در غیر این صورت اگر دویست سال هم در دنیا بمانید در همین حال خواهید بود و مقصر مشکلاتتان را هم نخواهید یافت، چون از آنچه که به فکرش را بکنید به شما نزدیک تر است، اصلا در درون شماست و شما در بیرون به دنبال آن میگشته اید!!

یا حق

سلام.
حق با شماست.امیدوارم درهای بسته من هم روزی باز بشه.
اگه از دست من ناراحت شدید عذر می خوام.حلال کنید.@};-
خدانگهدار

Mehdi12;963899 نوشت:
سلام.
حق با شماست.امیدوارم درهای بسته من هم روزی باز بشه.
اگه از دست من ناراحت شدید عذر می خوام.حلال کنید.
خدانگهدار

خیر من از دست شما اصلا ناراحت نبوده و نیستم، صحبت های من هم همه از روی محبت به شماست، باور کنید دوست دارم همه انسان های موفق و قوی ای باشند، همه توانایی هایشان را باور کنند.
ان شالله به زودی برگردید و خبرهای خوبی از تغییر شرایط درونی و بیرونی زندگیتان برای ما بیاورید.

مطمئن باشید خداوند هیچ تلاشی را بی اجر و بی تأثیر نخواهد گذاشت:

«وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ»؛و آنها كه در راه ما (با خلوص نيّت) جهاد كنند، قطعاً به راه‏هاى خود، هدايتشان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است.(عنکبوت:69)
«مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ»؛ هر کسی تلاش كند، براى خود تلاش مى‏ كند چرا كه خداوند از همه جهانيان بى نياز است‏(عنکبوت:6)

من هم برای موفقیتتان دعا میکنم، شما هم ما را دعا کنید...
حق یاورتان@};-

مسلم;963941 نوشت:

مطمئن باشید خداوند هیچ تلاشی را بی اجر و بی تأثیر نخواهد گذاشت

با شما موافق نیستم .
یادگرفته ام که تلاش کردن راحت ترین کار هست ؛
یادگرفته ام اون چیزی که سخت تر هست اینه که بتونی درست تر و منطقی تر فکر کنی .

اون کاری رو انجام بدی که منطقی تر هست ... نه اون کاری که دوس داری انجامش بدی .

شبهایی بوده که تا صبح بیدار میموندم و زحمت میکشیدم ... بعدش که به خودم اومدم فهمیدم که از رنجوندن خودم و شب بیدار موندن لذت میبردم ...
و سخت ترین کار برای من این بوده که بتونم نوع فکر کردنم رو اصلاح کنم .

خیلی ها هنوز هستند که فکر میکنند با تلاش زیاد میتونن به هر جایی برسند .
ولی برخی میدونن چجوری به مسائل نگاه کنند و چگونه مسایلشون رو حل کنند و من فکر میکنم این قسمت از مساله با سعی و تلاش به دست نمیاد .

مثالی خدمتتون میزنم ...
یکی از چیزهایی که همه بهش نیاز دارند تا موفق بشن ... اعتبار هست ...
یک روز من در درون یک رستوران نشسته بودم و منتظر بودم تا برام غذا بیارن ...

همینجوری که منتظر بودم ... هر کسی چیزی سفارش میداد ... تا اینکه دیدم گارسون یک غذایی ( استیک ) رو به فرم بخصوصی طبخ کرده ... و اون رو خیلی خیلی زیبا در درون یک ظرف تزئین کرده ...
و استیک ایشون هنوز داشت در درون ظرف جلیز و ولیز میکرد ... و بوی مطبوعی هم ازش بلند میشد ..
و آرام آرام با غذای مذکور شروع به حرکت کردن کردند ...

خیلی برام جالب بود ...
من در چنین زمانهایی بیشتر میبینم مردم چی کار میکنند ...

تا زمانی که غذا در درون دستان گارسون بود همه داشتند به غذا نگاه میکردند و همینجوری که گارسون در رستوران راه میرفت ... نگاه ها رو هم با خودش میبرد ...

تا اینکه غذا رو بر رویه میز یکی از مشتریان قرار داد ... از اون به بعد دیگه هیچ کس نه به عذا نگاه میکرد ... نه به گارسون نگاه میکرد ... همه نگاهها جلب اون خانومی شده بود که چنین انتخابی رو داشته ... و همه در دلهاشون اون رو تحسین میکردند .

مدتها از این قضیه میگذره ... تا اینکه یک روز من گرسنم میشه و وارد یک Fast Food میشم و تصمیم میگیرم که غذا سفارش بدم ...

گارسون از من میپرسه که چی میل دارین و من هم میگم ...

یک پرس مرغ باشه ... ولی خیارشوها و گوجه هاش جدا باشه ... نونش رو کنارش بزارین و یک سالاد هم بهم بدین ...

Fast Food که رفته بودم شلوغ بود ... و مجبور شدم پشت یک میزی بنشینم که دو نفر هم اونجا نشسته بودن ... ( انسانهای بسیار مبادی آدابی بودند و بعدا فهمیدم استاد دانشگاه هستند )

بعدش دیدم یکی از اون اساتید داره از من تعریف میکنه ...

که چقدر غذام رو خوب انتخاب کردم ... هم سریع آماده میشه ... هم سالم هست ... هم خوشمزه هست و ...
و من به ایشان گفتم آیا شما استاد دانشگاه هستید ( یک دانشگاه در نزدیکیهای منزل ما هست )

و ابشان پاسخ دادند که دانشجو هستند ...
و من در پاسخ به ایشان گفتم ... آدمها زمانی که سوادشون از یک حد بخصوصی بالاتر میره ... دیگه خودشون رو دانشحجو صدا میکنند ...

اون دو تا استاد دانشگاه تا زمانی که من داشتم غذا میخوردم ... محو تماشای من بودند ...

و من میدونستم چرا ...
چون انتخابهای خوب داشتم ...

به نظره من آأمهایی موفق میشن که قوانین رو بدونند و در مسیر قوانین حرکت کنند ...

آدمهایی که زیاد سعی و تلاش میکنند ... معمولا نمیتونند موفق بشن ... آدمهایی بیشتر موفق میشن که آدمها رو میبینند ... بر رویه روابط تمرکز میکنند ...

مثلا اگر همین الان یک تصادفی صورت بگیره ... من به تصادف نگاه نمیکنم ... میبینم که مردم چجوری رفتار میکنند ... چه فرایندهایی رو برای برخورد با چنین رخدادهایی دارند و سعی میکنم رخدادهای درست رو یاد بگیرم .

یاد گرفته ام وقتی میخوام برم و در درون پارک بدوم ...

همه چیزم رویه نظم باشه ... شلوارم ورزشی باشه ... رنگ کتونیم با رنگ شلوارم ست باشه ... ورزشهای درستی بکنم ...

وقتی سره کار دارم کرا میکنم ...
همه چیزم استاندارد باشه .... زمانهای تفریحم ... نوع تفریحم ...

و ...

انتخابهای درست ... رفتارهای استاندارد با خودش اعتبار میاره ...

مبنای 2;964135 نوشت:
با شما موافق نیستم .
یادگرفته ام که تلاش کردن راحت ترین کار هست ؛
یادگرفته ام اون چیزی که سخت تر هست اینه که بتونی درست تر و منطقی تر فکر کنی .

اون کاری رو انجام بدی که منطقی تر هست ... نه اون کاری که دوس داری انجامش بدی .

شبهایی بوده که تا صبح بیدار میموندم و زحمت میکشیدم ... بعدش که به خودم اومدم فهمیدم که از رنجوندن خودم و شب بیدار موندن لذت میبردم ...
و سخت ترین کار برای من این بوده که بتونم نوع فکر کردنم رو اصلاح کنم .

خیلی ها هنوز هستند که فکر میکنند با تلاش زیاد میتونن به هر جایی برسند .
ولی برخی میدونن چجوری به مسائل نگاه کنند و چگونه مسایلشون رو حل کنند و من فکر میکنم این قسمت از مساله با سعی و تلاش به دست نمیاد .

مثالی خدمتتون میزنم ...
یکی از چیزهایی که همه بهش نیاز دارند تا موفق بشن ... اعتبار هست ...
یک روز من در درون یک رستوران نشسته بودم و منتظر بودم تا برام غذا بیارن ...

همینجوری که منتظر بودم ... هر کسی چیزی سفارش میداد ... تا اینکه دیدم گارسون یک غذایی ( استیک ) رو به فرم بخصوصی طبخ کرده ... و اون رو خیلی خیلی زیبا در درون یک ظرف تزئین کرده ...
و استیک ایشون هنوز داشت در درون ظرف جلیز و ولیز میکرد ... و بوی مطبوعی هم ازش بلند میشد ..
و آرام آرام با غذای مذکور شروع به حرکت کردن کردند ...

خیلی برام جالب بود ...
من در چنین زمانهایی بیشتر میبینم مردم چی کار میکنند ...

تا زمانی که غذا در درون دستان گارسون بود همه داشتند به غذا نگاه میکردند و همینجوری که گارسون در رستوران راه میرفت ... نگاه ها رو هم با خودش میبرد ...

تا اینکه غذا رو بر رویه میز یکی از مشتریان قرار داد ... از اون به بعد دیگه هیچ کس نه به عذا نگاه میکرد ... نه به گارسون نگاه میکرد ... همه نگاهها جلب اون خانومی شده بود که چنین انتخابی رو داشته ... و همه در دلهاشون اون رو تحسین میکردند .

مدتها از این قضیه میگذره ... تا اینکه یک روز من گرسنم میشه و وارد یک Fast Food میشم و تصمیم میگیرم که غذا سفارش بدم ...

گارسون از من میپرسه که چی میل دارین و من هم میگم ...

یک پرس مرغ باشه ... ولی خیارشوها و گوجه هاش جدا باشه ... نونش رو کنارش بزارین و یک سالاد هم بهم بدین ...

Fast Food که رفته بودم شلوغ بود ... و مجبور شدم پشت یک میزی بنشینم که دو نفر هم اونجا نشسته بودن ... ( انسانهای بسیار مبادی آدابی بودند و بعدا فهمیدم استاد دانشگاه هستند )

بعدش دیدم یکی از اون اساتید داره از من تعریف میکنه ...

که چقدر غذام رو خوب انتخاب کردم ... هم سریع آماده میشه ... هم سالم هست ... هم خوشمزه هست و ...
و من به ایشان گفتم آیا شما استاد دانشگاه هستید ( یک دانشگاه در نزدیکیهای منزل ما هست )

و ابشان پاسخ دادند که دانشجو هستند ...
و من در پاسخ به ایشان گفتم ... آدمها زمانی که سوادشون از یک حد بخصوصی بالاتر میره ... دیگه خودشون رو دانشحجو صدا میکنند ...

اون دو تا استاد دانشگاه تا زمانی که من داشتم غذا میخوردم ... محو تماشای من بودند ...

و من میدونستم چرا ...
چون انتخابهای خوب داشتم ...

به نظره من آأمهایی موفق میشن که قوانین رو بدونند و در مسیر قوانین حرکت کنند ...

آدمهایی که زیاد سعی و تلاش میکنند ... معمولا نمیتونند موفق بشن ... آدمهایی بیشتر موفق میشن که آدمها رو میبینند ... بر رویه روابط تمرکز میکنند ...

مثلا اگر همین الان یک تصادفی صورت بگیره ... من به تصادف نگاه نمیکنم ... میبینم که مردم چجوری رفتار میکنند ... چه فرایندهایی رو برای برخورد با چنین رخدادهایی دارند و سعی میکنم رخدادهای درست رو یاد بگیرم .

یاد گرفته ام وقتی میخوام برم و در درون پارک بدوم ...

همه چیزم رویه نظم باشه ... شلوارم ورزشی باشه ... رنگ کتونیم با رنگ شلوارم ست باشه ... ورزشهای درستی بکنم ...

وقتی سره کار دارم کرا میکنم ...
همه چیزم استاندارد باشه .... زمانهای تفریحم ... نوع تفریحم ...

و ...

انتخابهای درست ... رفتارهای استاندارد با خودش اعتبار میاره ...


سلام.
به قول یک نویسنده ای : تمام امکانات برای من فراهم است اما نمی دانم کدام خراب آبادی باید پیداش کنم!

انتخاب درست چگونه فهمیده می شود؟
چه کسی انتخاب درست در ذهن به وجود می آورد؟
آیا خدا یا ویژگی ذاتی فرد؟
افرادی زیادی از جمله من در زندگی انتخاب هایی داشتیم که مسیر زندگی را از دست دادیم!تلاش هایی داشتیم که به بن بست رسید و حسزت بر دل آدم گذاشت.
یک معلول ذهنی توانایی انتخاب درست دارد؟

اختیار بهانه ای است برای تبرئه خدا.
خدانگهدار

Mehdi12;964137 نوشت:
سلام.
به قول یک نویسنده ای : تمام امکانات برای من فراهم است اما نمی دانم کدام خراب آبادی باید پیداش کنم!

انتخاب درست چگونه فهمیده می شود؟
چه کسی انتخاب درست در ذهن به وجود می آورد؟
آیا خدا یا ویژگی ذاتی فرد؟
افرادی زیادی از جمله من در زندگی انتخاب هایی داشتیم که مسیر زندگی را از دست دادیم!تلاش هایی داشتیم که به بن بست رسید و حسزت بر دل آدم گذاشت.
یک معلول ذهنی توانایی انتخاب درست دارد؟

اختیار بهانه ای است برای تبرئه خدا.
خدانگهدار

خدا رو بیا کنار بزاریم ...
خاطرم هست فیلمی رو میدیدم که در درونش یک رباط ساخته بودند ... و شروع میکنند توانایی های این ربات رو ازش گرفتن ... تا اینکه تک تک توانایی هاش رو از دست میده ...
و رباط شروع میکنه به کمک خواستن ... خدایا کمکم کن ...

چون هیچ روتین دیگری در درون ذهنش وجود نداشت ...

یک رو.انشناسی رو سخنانش رو گوش میدادم ... و ایشون میگفت اینی که ما در برخورد با سختی ها به سمته آسمان نگاه میکنیم ... فکر میکنیم یکی ما رو در آغوش میگیره و در لحظات آخر کارمون راست در میاد ... به خاطره این هستش که در کودکی تجربه آعوش گرم مادر رو داشتیم و وقتی از همه جا عاجز میشیم هیچ روتینی در درون مغزمون وجود نداره ... به جز اینکه گریه کنیم ... دست و پا بزنیم و افسرده بشیم ... و منتظره این باشیم که آغوش گرم مادری ما رو در آغوش بگیره ...

این روتین زمانی فراخوانی میشه که ما هیچ فرآیندی برای برخورد با مشگلمون نداشته باشیم ... و تا زمانی که ما روتینی برای برخورد با مشگلمون داشته باشیم این تایع فراخوانی نمیشه ...

بگذریم ...

1- انتخاب درست از رویه نتیجه اون فهمیده میشه .
2- اینی که چه کسی انتخاب درست رو در درون ذهن ایجاد میکنه ... حاصل دو چیز هست ... تکامل ... محیط ...
3- در مورد خدا من نمیتونم صحبت کنم چون علمش رو ندارم .

4- این رو بهتون چدا میگم ... همه ما به دنبال کسب لذت هستیم و من هیچ چیزی رو بالاتر از حرکت در درون مسیر اعتدال و عقلانیت و نتیچه گرایی و هنر و ... نمیبینم ...

تا حالا انتخابهای خوبی نداشتید ... خوب الان میدونین که اون راهها نتیجه نمیده ...

1000 تا راه رفتید که به نتیجه نرسیده ... خوب این خودش یک برتری هست ... بسیاری از پایان نامه های IEEE در مورد این هست که ما این مسیر رو رفتیم جواب نداده ... شما نرین ...

به نظرم از فکر حدا بیاین بیرون ...

اگر انگلیسیتون خوب هستش این سایت مطالب خیلی کاربردی براتون داره

https://www.mindtools.com/

Mehdi12;964137 نوشت:
اختیار بهانه ای است برای تبرئه خدا.

می خواستم بگم کار ندارم به چی اعتقاد دارید ولی خدا رو بگذارید کنار. نه اینکه بهش اعتقاد نداشته باشید اما اینکه بشینید جایی و منتظر باشید خدا دستی از غیب بیاره و راهی جلوی شما قرار بده اشتباهه. وگرنه این همه آدم بدبخت و مشکل دار تو دنیا نداشتیم. به خدا هم بد و بیراه نگید. من خودم یه مدت این حسو داشتم. التماس خدا رو می کردم ولی خوب نشد دیگه.
منم می فهمم شما چی می گید. ادم بعضی وقتا تو شرایطی به جایی می رسه که از همه چیز بدش میاد. حتی از این اختیار لعنتی که نمی دونم واقعا هست یا نه. بعدش می فهمه خودش باید پاشه و کاری انجام بده. اگر دنبال خدا هستید برای چیزای دیگه دنبالش باشید نه برای رسیدگی به مشکلاتتون. دنیا پر از رنج و عذابه خدا چرا کاری نکرده؟ منم نمی دونم. جوابی هم ندارم. ولی در کنارش خوبی هم تو دنیا هست. کم کم شروع کنید از چیزهایی که فکر می کنید خوبه قدم های کوچکی بردارید و چیزهای مختلف رو امتحان کنید تا ببینید چطور میشه و کدوم راه خوبه. ادم از قبل که نمی دونه چی خوبه چی بده.
راستی فکر نکنید فقط شما هستید که این شرایط رو دارید. شرایط جامعه هم جوری هست که ادم نمی تونه به راحتی به چیزهایی که می خواد برسه و این برای همه است. خوبه شما حداقل خونه ای دارید و دسترسی به اینترنت و امکان حرف زدن در اینجا و گرفتن همفکری. بقیه اشم امیدوارم به همت شما درست بشه هر چند روحیه تون خوب نیست ولی امیدوارم بتونید خودتون رو از این شرایط بیرون بیارید.

[="Times New Roman"][="Black"]

mehdi12;964137 نوشت:
سلام.
به قول یک نویسنده ای : تمام امکانات برای من فراهم است اما نمی دانم کدام خراب آبادی باید پیداش کنم!

انتخاب درست چگونه فهمیده می شود؟
چه کسی انتخاب درست در ذهن به وجود می آورد؟
آیا خدا یا ویژگی ذاتی فرد؟
افرادی زیادی از جمله من در زندگی انتخاب هایی داشتیم که مسیر زندگی را از دست دادیم!تلاش هایی داشتیم که به بن بست رسید و حسزت بر دل آدم گذاشت.
یک معلول ذهنی توانایی انتخاب درست دارد؟

اختیار بهانه ای است برای تبرئه خدا.
خدانگهدار


ببینید ما خدا رو اشتباه شناختیم.

یعنی توقعاتی که ما از خدا داریم غیر منطقی هست.

و دلیل این کج فهمی رو کم کاری علما و بزرگان دین می دونم.

من بارها و بارها با این مسئله برخورد کردم که

اسلامی که کارشناس اعتقادی میگه

با اسلامی که کارشناس اخلاق میگه.

با اسلامی که کارشناس مشاوره میگه زمین تا آسمون فرق میکنه.

و لذت بخش ترین و درست ترین اسلام همون اسلامی هست که کارشناس مشاوره میگه.

ببینید خدا این جهان رو خلق کرده و یه سری قوانین برای این دنیا گذاشته و رفته عقب دست به سینه نشسته تا قوانین جهان با اجازه ی خداوند دنیا رو اداره کنند.

و در این چرخه که قوانین یکی پس از دیگری اجرا میشن یا برخی همزمان اجرا میشن.

یکی توی شمال به دنیا میاد...یکی توی جنوب...یکی توی لندن...یکی توی پاریس...

یکی توی بهترین خانواده و یکی هم میفته توی یه بیمارستان با کمترین امکانات به دنیا میاد و در اثر اشتباه پزشکان دست راستش رو از دست میده.

خب تصویری که ما از خداوند داریم اینه که خدا اونی که توی بهترین خانواده به دنیا اومده رو روبروی اونی که دست راستش رو از دست داده قرار داده.

و داره باهاشون بازی میکنه. به اونی که دست نداره میگه هوی جهنمی دست راستت رو بیار بالا ببینم ها ها ها ها ها

و به اونی که توی بهترین خانواده به دنیا اومده میگه قربون بنده ی خوشگله بهشتیم برم. یه بوس بده به خدا.

اینها همش توهم و کج فهمی هست.

خداوند از هرکسی به اندازه ی تواناییش انتظار داره.

یعنی اگر کسی در اثر ظلم هایی که بهش شده به اختلالات روانی دچار بشه و به کسی ظلم بکنه خداوند هرگز بخاطر ظلمهایی که کرده او را عقاب نخواهد کرد.

خب این بحث فقط درباره ی نتیجه ی کار بود.

اما در مورد زندگی و موفقیت در این دنیا.

ببینید این دنیا قوانین زیادی داره که هرکدوم در جای خودشون اجرا میشن و کار میکنن.

یادم هست یک بار رفته بودیم شهربازی و من سوار کشتی صبا ( همون اژدها ) شده بودم. بعد شروع به حرکت کرد.

یک مقدار حرکت کرد هنوز اوج نگرفته بود. یه پسری دیر رسیده بود سریع اومد بلیطشو داد. و اومد کنار کشتی صبا ایستاد.

و داشت با دقت محاسبه میکرد که زمانی که کشتی صبا میاد پایین تا از عقب بره بالا و دقیقا زمانی که وسط قرار میگیره این بپره داخل و روی یه صندلی بشینه.

این کار بسیار خطرناکی بود. پسره هم میگفت آقا خاموشش کن تا منم سوار بشم.

صاحبش هم میگفت کلی آدم نشستن من که نمی تونم بخاطر تو یه نفر دستگاه رو خاموش کنم. صبر کن با دور بعدی برو.

حکایت زندگی ما هم همینطوری هست. این ما هستیم که به هر دلیلی دیر میرسیم که شاید هم مقصر نباشیم.

ولی خدا این شانس رو به همه ی ما داده که صبر کنیم و سوار قطار بعدی موفقیت بشیم.

خدا نمی تونه بخاطر ما نظم و قوانین دنیا رو بهم بزنه. این ما هستیم که باید به موقع سوار بشیم.

حالا اگر به هر دلیلی دیر رسیدیم می تونیم سوار قطار بعدی بشیم.

دکتر شاهین فرهنگ یک مطلب بسیار زیبا دارن که من خیلی دوستش دارم: توی صف نونوایی دیدید هرکس میاد ته صف می ایسته.

نانوا یکی یکی همه رو رد میکنه. تا بالاخره اونی که ته صف بود میشه نفر اول.

کسی که در صفی قرار نمی گیرد هرگز موفق نمی شود.

اگر فکر میکنید که خدا باید اینجوری باشه که تا یه کار خیری کردی. یا از گناهی گذشتی صد میلیون بندازه تو بغلت سخت در اشتباهی.

اتفاقا بیشتر مواقع برعکس در میاد. قید گناهی رو میزنی و فشار روی تو بیشتر میشه.

اصلا دنیا رو نباید اینجوری نگاه کرد.

تو باید راهت رو انتخاب کنی و فقط جلو بری تا زمانی که عمرت تمام بشه و اون موقع خدا بیاد ببینه چیکار کردی و چیکار نکردی.

به مسیر زندگیت باید ادامه بدی و جلو بری. از خوبی هایی که میکنی. از بدی هایی که می بینی. عبور کن.

نمی تونی عبور کنی ؟ ضعف داری ؟ مشکل داری ؟ خب فدای سرت که مشکل داری.

پله پله و قدم به قدم می تونی تک تک مشکلاتت رو حل کنی و در اثر حل هرکدام از مشکلات شکوفایی کوچکی در استعدادهات و در زندگیت بوجود میاد.

و مجموع این شکوفایی ها یه زندگی عالی رو رقم میزنند.

پیشنهاد میکنم کل dvd های مربوط به موفقیت دکتر شاهین فرهنگ رو ببینید.[/]

نقل قول:

به مسیر زندگیت باید ادامه بدی و جلو بری. از خوبی هایی که میکنی. از بدی هایی که می بینی. عبور کن.

بله حق باشماست . فدای سرم اگر نتونستم ولی بقیه به خاطر ویژگی ذاتیشون تونستن و به ریش من و امثال من خندیدند.فدای سرم می رم جهنم فوقش.

نقل قول:

عالی بود
یا صاحب الزمان
یا علی مدد

بله خدا همه را هدایت کند.من هنوز شیعه ام.فکر کردید کسی سوالاتی و ابهاماتی و مشکلات زندگی او را از پا درآورده دشمن است؟
بهم برخورد.

-----------
جناب کارشناش لطفا پرونده این تاپیک رو ببندید و خلاصه و جواب آخر و جمع بندی را بگید و تاپیک ببندید.
من همیشه اشتباه کردم این تاپیک هم جز اشتباه هات زندگیم بود.کسی به من حق نخواهد.

نقل قول:
بله خدا همه را هدایت کند.من هنوز شیعه ام.فکر کردید کسی سوالاتی و ابهاماتی و مشکلات زندگی او را از پا درآورده دشمن است؟
بهم برخورد.

-----------
جناب کارشناش لطفا پرونده این تاپیک رو ببندید و خلاصه و جواب آخر و جمع بندی را بگید و تاپیک ببندید.
من همیشه اشتباه کردم این تاپیک هم جز اشتباه هات زندگیم بود.کسی به من حق نخواهد.


سلام برادر
اول از اینکه عالی بود فقط برای نوشته های جناب مسعود بود چون به نظرم کامل بود
ثانیا من اصلا صفحات قبل رو نخوندم و حتی پست اسپم شما رو بلکه فقط پست اخر این تاپیک یعنی نظر جناب مسعود رو خوندم
ثالثا
چی گفتم که شما این برداشت رو کردید؟من گفتم شیعه نیستید یا چی؟!بعد چی گفتم که بهتون بر خورد؟ میشه واضح بگید تا بدونم؟!واقعا یخورده هنگ کردم چون نفهمیدم منظورتونو...
اگه بخاطر یا صاحب الزمان و یاعلی در اخر پستم میگید
من اخر همه پیاهام و حرفام چه تو این سایت چه تو دنیای واقعی میگم یا صاحب الزمان و یاعلی
میتونید در تاپیکای اخیر نگاه کنید.

Mehdi12;964221 نوشت:
بله حق باشماست . فدای سرم اگر نتونستم ولی بقیه به خاطر ویژگی ذاتیشون تونستن و به ریش من و امثال من خندیدند.فدای سرم می رم جهنم فوقش.

بله خدا همه را هدایت کند.من هنوز شیعه ام.فکر کردید کسی سوالاتی و ابهاماتی و مشکلات زندگی او را از پا درآورده دشمن است؟
بهم برخورد.

-----------
جناب کارشناش لطفا پرونده این تاپیک رو ببندید و خلاصه و جواب آخر و جمع بندی را بگید و تاپیک ببندید.
من همیشه اشتباه کردم این تاپیک هم جز اشتباه هات زندگیم بود.کسی به من حق نخواهد.

سلام برادر عزیزم
چون گفتی تاپیکو ببندن و لابد زیاد حوصله شنیدن حرفارو نداری سعی میکنم کوتاه کنم Smile
من زیاد نمیدونم مشکلاتت چیه. چند تا پستو خوندم دقیق متوجه نشدم. ظاهرا میخوای به جاهایی برسی (حالا نمیدونم مادیه یا معنوی) اما به دلایل و شرایطی نمیتونی.
و اینکه چون احتمالا خجالتی و کم رویی مورد ظلم واقع میشی.
برادر من تو زندگی همه کم و زیاد و بالا و پایین هست. همه. یک نفرو نمیتونی پیدا کنی که زندگیش بالا پایین نداشته باشه.
پس فکر نکن فقط خودتی و تنهایی!
مورد ظلم واقع شدن هم باید بگم تو این زمونه ی مزخرف هرکس بخواد آدم خوبی باشه حتما باید تو سری بخوره. دیگه اینه دیگه. شرایط اینجوری شده. وقتی میبینن آدم خوبی هستی میخوان جیبتم بزنن!
اما راه حل دفع تمام این ناراحتی ها و گرفتاری ها اعتقاد به آخرت هست.

زندگی دنیایی ما فقط و فقط چند صفحه مقدمه برای کتاب زندگی چند هزار صفحه ای(یا بیشتر!) از زندگی آخرویه.
زندگی اصلی ما اونجاست! وگرنه این طرف ارزشی نداره که. شما مثلا چند سالته؟ فرض بگیریم 20 سال. چقدر میخوای عمر کنی؟ ان شا الله 120 ساله شی ولی من میگیم 60. داداش همین قدر که اومدی دو تا دیگه بیای روش تمومه الفاتحه. ارزش داره واقعا آدم براش جیلیز ویلیز کنه؟ ظلم میکنن؟ بگو خدایا اینا به من ظلم کردن اون دنیا از دماغشون در بیار! اونا تو کار دنیا پیشرفت کردن؟ بگو خدایا شکرت که من آدم درستی ام تو کار آخرت پیشرفت میکنم. اینا الان فخر میفروشن واسه دارایی های اندکشون. اون دنیا وقتی دارایی های بی شمارمو دیدن از دهنشون آب خواهد چکید!

این سختی هارو نعمت بدون عزیزم. به نظرم هر سختی و بلایی(اگر تقصیر خود آدم نباشه) اتفاقا اتفاقا یک نعمت بزرگ از طرف خداست.
چون سختی ها امکان نیکی کردن(و جمع آوری راحتی در آخرت) رو ایجاد میکنه!
مصیبت امکان "صبر " رو فراهم میکنه که از صفات دوستان خداست! خداوند صابران را دوست دارد!

یه مثال نسبتا کم ارزش میگم تا بتونم نظرمو واضح تر برسونم. من یه پسر دایی دارم. وقتی میاد خونمون اگر بهش خوش بگذره عادت میکنه بیشتر میاد. بعضی وقتا اخم و تخم میکنم که دیگه بعدش نیاد چون وقتی هست با کامپیوتر بازی میکنه من اذیت میشم(نمیتونم کار کنم با کامپیوتر). ولی وقتی فکر میکنم میبینم چقدر حماقت کردم! این وقتی میاد اذیتت میکنه اما امکان "نیکی کردن" به اون بچه برای من فراهم میشه. اگه نیکی کنم عادت میکنه؟ وقتی درست فکر میکنم میبینم اینم نعمته! بزار اصلا هر روز بیاد. اینطوری هر روز میتونم بهش نیکی کنم چی از این بهتر! الان آخرین بار بهش ندادم بازی کنه یه ماهه نیومده! قدر نعمتو ندونستم. این همه ثواب و توشه آخرتو به خودم حروم کردم.

اینه که اون چیزی که فکر میکنیم مصیبته در اصل یک نعمت بزرگی هم هست! یک مصیبت در دنیای فانی زودگذر باعث یه توشه بسیار بزرگ برای آخرت بی پایان میشه!

قرار بود کم حرف بزنم یه آ چهار پر شد!
حرف آخرو میزنم. اینو میگم تا فکر نکنی از رو شکم سیری و این حرفا حرف میزنم بیرون از گود!
اولا من خودم تو سری خور بودم و خجالتی! تا وقتی که به باور های بالا رسیدم که دنیا رو ولش! دوما از نظر مادی هم اگه فکر کنیم ،یه تیکشو فقط میگم که زیاد زندگیمو باز نکنم! یه بار فرستادنم برم چایی بخرم. پولمون 0 بود! یه مقدار صدقه بود دادن دستم مجبور شدم اونو ببرم. توی راه دیگه از شدت خجالت(که کلی سکه ندم به بقالی) یه مقدار پول تو جیبی داشتم اونو دادم!
عزیزم همه ما طعم بدبختی ها و مکافات زمینی رو چشیدیم. اما چه اهمیتی داره وقتی خداوندی داریم که وعده زندگی اخروی رو داده در نهایت نعمت و خوشی؟! فقط و فقط هم کافیه این زندگی کوتاهو با انسانیت و بندگی سپری کنیم همین.

ببخشید بابت پرحرفی برادر عزیزم.
والسلام@};-@};-@};-@};-@};-

مبنای 2;964135 نوشت:
با شما موافق نیستم .
یادگرفته ام که تلاش کردن راحت ترین کار هست ؛
یادگرفته ام اون چیزی که سخت تر هست اینه که بتونی درست تر و منطقی تر فکر کنی .

اون کاری رو انجام بدی که منطقی تر هست ... نه اون کاری که دوس داری انجامش بدی

خانم مبنای 2 من احساس می کردم سخنم روشن تر از اون باشه که بخوام بیشتر اون رو توضیح بدم!
روشنه که تلاش بدون فکر و برنامه ریزی فایده ای نداره! (شنونده باید عاقل باشه) وگرنه اینکه انسان یک کلنگ برداره و بره وسط کویر لوت و زمین رو بکنه خب این فقط خودش رو خسته میکنه! ولی واضح بودن بطلان آن اینقدر روشنه که نیاز به توضیح نداره و بنده هم مخاطبان تاپیک را در همین سطح دیدم.
ما وقتی میگیم تلاش مخاطب میفهمه یعنی برای رسیدن به هدفت باید با نظم و برنامه تلاش کنی!

نکته دوم اینکه اسان باید دائما به خودش نگاه نقادانه داشته باشه وگرنه از خودش فریب میخوره!! اگر این نگاه نقادانه نباشه گاهی انسان فکر می کنه کارش خیی درسته در حالی که هیچ مبنای منطقی پشت اون وجود نداره و فقط یک حس هست که میگه کارت خوبه، مثلا:

مبنای 2;964135 نوشت:
یاد گرفته ام وقتی میخوام برم و در درون پارک بدوم ... رنگ کتونیم با رنگ شلوارم ست باشه

یا حق

Mehdi12;964221 نوشت:
فدای سرم اگر نتونستم ولی بقیه به خاطر ویژگی ذاتیشون تونستن


اقا مهدی عزیز باور کنید نتونستن معنا نداره، مگر آنکه انسان خودش گمان کنه که نمیتونه!! تا زمانی که این نحوه منفی فکر کردن در درون شماست بله قطعا نمی توانید! اما بدانید کسانی که توانسته اند هیچ چیزی بیشتر از شما ندارند جز نوع تفکرشان؛ جز فکرشان هیچ برتری بر شما ندارند...!

Mehdi12;964221 نوشت:
من همیشه اشتباه کردم این تاپیک هم جز اشتباه هات زندگیم بود.کسی به من حق نخواهد.


شما اصلا نباید به دنبال رضایت دیگران باشید، با توجه به روحیه شما این نوع تفکر برای شما سمّ است، شما فقط باید به دنبال اعتماد به نفس و رضایت از عمکرد خودتان باشید؛ گام های مثبت خودتان را پررنگ کرده و خودتان را تشویق کنید، و اصلا کاری به قضاوت دیگران نداشته باشید.
با کارشناسان مشاوره صحبت کنید و از آنها رهکارهایی برای مثبت اندیشی و اعتماد به نفس بخواهید، قطعا تغییر عمیقی خواهید داشت.

اقا مهدی عزیز باور کنید گاهی من حرص میخورم میبینم تا موفقیت فقط یک گام فاصله دارید: "تغییر تفکر"

در هر صورت این تاپیک بنا به خواسته شما و از آنجا که دیگر به کلام مربوط نمیشود به زودی بسته و جمع بندی خواهد شد.

حق نگهدارتان

@};-

سلام جناب مسلم ...
باور کنین که خیلی ها هستند که نمیتونند سعی و تلاش کردن رو از اون چیزی که شما اون رو بدیهی میدونین تفکیک کنند ... یکیشون خوده من ...
مدت زمان بسیار زیادی بود که من فکر میکردم که با سعی و تلاش کردن میتونم به هر جایی برسم ... ولی خوب الان میدونم که این صحبت ؛ میتونه درست نباشه ...

یک استراتژی خوب برای حل مساله میتونه جوابی سریعتر بده ... و اینجور چیزها یاد گرفتنی هست ... نه سعی کردنی ...

امسال جایزه نوبل رو به یه آقایی دادند که ایشون نظریه اش این بود که اینقدر نشینین فکر کنین که چی تولید کنین که اقتصادی باشه و مردم جذبش بشن ... مردم در اکثر مواقع خریدهای غیر عقلانی میکنند که براش توجیهی هم وجود نداره ...

طبیعت داره به فرمی کار میکنه و این ما هستیم که باید طبیعت رو ببینیم چجوری کار میکنه و همونجوری گامهامون رو بچینیم .

به شخصه الان دیگه برای من زیبایی صورت هیچ ارزشی نداره ... ادمهایی برای من جذابیت دارند که منظم تر هستند ...

شما میتونید امتحان کنین ...
در درون یک جمع وارد بشین ...

1. آقا یا خانومی صورت زیبا داشته باشه .
2. دیگری پولدار باشه .
3. دیگری منظم باشه .... راس ساعت بیاد ... راس ساعت بره ... کلامش و نوع گفتارش نظم داشته باشه ... نوع لباس پوشیدنش ... زمان لیسانس گرفتنش ... زمان ادواج کردنش ... و موهاش ... کفشاش ... عطر بدنش ... ساعت دستش ...

اگر کسی بیاد به من بگه نمیتونم شوهر کنم ... نمیتونم دوست پیدا کنم ... نمیتونم پولدار بشم ... اولین چیزی که بهش میگم این هستش که باید منظم باشی ... نهایت نظم ...

اصلا ولش کن ... بزار مذهبیش رو بگم ... اینجوری حرفم رو تایید میکنین ...

وقتی امام علی (ع) داشتند فوت میشدند و وقتی امام ها نزد ایشون رفتند بعد از دعوت به پرهیزکاری اولین چیزی که ایشان رو وصیت کردند نظم در امور بوده ...

اتفاقا بحث در این مورد زیاد هست ... اجازه میخوام زمانی دیکر در موردش صحبت کنم .

من میتونم قول بدم کسی نظم در درون زندگیش داشته باشه به هر جایی میرسه ...

نظم ... بالاترین جذابیت رو ایجاد میکنه و میتونه باعث ایجاد اعتبار بشه ... و ست کردن شلوار ورزشی با کفش یکی از اونها هست ... نه اینکه همش باشه ...

سلام بله راست می گید تفکر من اشتباست.فکر کنم میلیاردها بدبخت بیچاره تو جهان تفکرشون مثل منه!!!
نکته آخر : تا این دنیا لعنتی رو درست و حسابی نداشته باشی آخرت هم نداری . چون مجبوری عقده هاتو تو گناه بگردی. و دقیق می شی خسره الدنیا و الاخره.
ون گوگ : این غم همیشگی است.

Mehdi12;961533 نوشت:
سلام.
ممنون از پاسخگوییتون
از اول همه بگم من خسته ام!
من از تمام اطرافیانم از تمام ملت ها و حکومت ها از هر کی خوبه از هر کی بده نفرت پیدا کردم.دلم می خوام دهان همه رو خرد کنم! حالم از آدیمیزاد که خودم هم هستم دیگه بهم می خورد!تو این دنیای خراب شده هرکس ساز خودش رو می زنه.
من که تا این لحظه زندگیم اثری از خداوند و کمکش و ... ندیدم.صدا زدیم و فرقی هم نداشت.افراد دیگر هم احتمالا ندیده اند.

شما گفتید پیامبران خوب اند وحی نازل می شود.تبعیض به این آشکاری رو انکار می کنید؟ مگر در قرآن نیامده که خداوند به خاطر نگاه های التماس گونه پیامبر قبله را عوض کرد؟مگر رسول الله حدیث ندارند که سعادتمند در شکم‌مادرش و شقاوتمند در شکم مادرش شقاوتمند است.چرا باید این گونه باید باشد؟
انسان به گفته خداوند ضعیف و جاهل است پس نباید مجازاتی باشد.خوب بودن مگر ذاتی نیست؟
سعدی:اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است!
من حوری و کاخ و شراب و باغ و ... نمی خوام و نمی خوام به این امید زندگی کنم.اصلا دلم می خواد زندگی نکنم.راهی سراغ دارید؟
من دلم می خواد تو دهن مسخره کنندگان و حق خوران به زنم اما زورم نمی رسد؟ باید وایسم اون دنیا چه می شه؟
۳ سوال مهم هم داشتم که مدیر ارجاع نذاشتن من در همون تاپیک اول بپرسم:
.من از پدر و مادرم که من رو به دنیا آوردند راضی نیستم.آیا نزد خداوند می توانم شاکی بشم که چرا من را به دنیا آوردند؟

در صورت وجود آن دنیا آیا انسان حق دفاع دارد یا باید منتظر برخورد دیکتاتورگونه و شکنجه باشد؟

من می بینم دیگران همیشه می نالند که مثلا کشور وضع خوبی از نظر اقتصادی و ... ندارد و می بینم همونا تحصیلات عالی و زن خوب و زیبا و جایگاه اجتماعی خوب دارن و کیف و حالشون هم می کنند.اما من توانایی داشتن همچین چیزها را نمی توانم داشته باشم.یک معلول هم در اکثر مواقع نمی تواند داشته باشد.باید ببینم و حسرت بخورم و بمیرم ؟

سلام آقا مهدی ...
امیدوارم خوب و خوش و سلامت و سالم باشید ...

مشگل از فرم اندیشیدن شماست ... مسیر اونقدرها هم سخت نیست ...
مشگل سره این هست که مشگلاتتون با هم ترکیب شده ... یک دونه نی رو میشه شکست ولی اگر 10 تا نی رو با هم بد دست بگیرین نمیتونین بشکنین ...

مشگلاتتون رو تجزیه کنین ... نزارین ترکیب بشن ... اگر زمانی دارین یه مشگل رو حل میکنین ... مشگل دیگر رخ نمایی کرد بهش محل نزارین ...

کسایی هستند که بهتر از تو فکر میکنند ... بهشون مراجعه کن ... مشگلاتت رو بهشون بگو ... اونها جلویه پات مسیر و راهکار میزارن ... بعدش هم شروع کن اون مسیر رو به پیمودن ....

فقط اگر میخوای موفق بشی ... به نظرم بی خیال خدا باش ... اینی که چرا به دیگران داده و جرا به تو نداده و ... باعث میشه روزگارت خراب بشه ...

کسایی هستند مشاوره اقتصادی میدن ... یکیشون رو پیدا کن و باهاش ساعتی صحبت کن ... و ازش مشاوره بخواه ... مثلا بگو چی کار کنم ... اونم بهت میگه چی کار کنی ...

وگرنه اینی که بخوای با دعا کردن و گریه و زاری و .... مشگلاتت رو حل کنی ... خوب حل نمیشن ...

پرسش
از کجا بدانم خداوند صدای بندگانش، خصوصا بندگان گنهکار را میشنود؟ چرا مانند پیامبران بدون واسطه با خودم سخن نمیگوید؟ افرادی که به هیچ چیز اعتقادی ندارند، باعث نابودی زندگی و ریختن آبروی انسان می شوند، در برابر ظلم ها، مسخره کردن های ایشان چه باید کرد؟ اگر پیش از جبران از دنیا رفتیم چه کسی پاسخگوست؟

پاسخ
جهل در خداوند راه ندارد، او از همه چیز آگاه است:
«أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْما»؛ علم خداوند به همه چيز احاطه دارد.(1)

حتی اگر در درون سینه ها مخفی باشد:
«يَعْلَمُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصُّدُور»؛ آنچه را در آسمانها و زمين است مى‏داند، و از آنچه پنهان يا آشكار مى‏كنيد با خبر است و خداوند از آنچه در درون سينه‏هاست آگاه است.(2)

بنابراین شک نکنید قطعا خدا صدای بندگانش را میشنود، گنهکار بودن ایشان هرگز موجب نمیشود خداوند از آنها نظر لطفش را بگرداند، مگر صدای قوم یونس را نشنید؟ آنگاه که یونس از هدایت ایشان ناامید شده و آنها را رها کرد اما خداوند آنقدر نسبت به بندگان گنهکارش رئوف و مهربان است که توبه آن بندگان آلوده را پذیرفته و عذاب را از ایشان دفع کرد اما یونس را به خاطر کوتاهی و توقع ویژه ای که از او داشت عقوبت نمود!

اینکه گاهی خداوند دعاهای ما را مستجاب نمی کند نباید به معنای نشنیدن و نادیده گرفتن تلقی شود؛ بلکه مانع یا مصلحت دیگری در کار است.

همچنین در مورد ارتباط انسان با خدا، هیچ تبعیضی در کار نبوده، و هیچ وساطتی نیز در میان نیست!
وحی علمی است که به قلب پیامبر القاء میشود، و این قلب باید از تمام آلودگی ها پاک باشد، باید جلوه تمام نمای اوصاف الهی باشد تا بتواند آیینه ای برای بازتاب سخن خداوند به بشر باشد، لذا هر کسی توان چنین دریافتی را ندارد، بنابراین تفاوت در کار هست، نه تبعیض برخی بر دیگران.

به عبارت دیگر انبیا چون خوب بوده اند وحی به آنها داده شده نه اینکه چون به آنها وحی داده شده خوب شده باشند!
علاوه بر اینکه انبیاء آمده اند فقط راه را به بشر نشان دهند، نه اینکه واسطه سخن گفتن بشر با خدا باشند! به همین خاطر قرآن کریم در خصوص سوالاتی که از پیامبر میشود بلافاصله به پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «قل..» یعنی تو در پاسخ بگو...؛ مثلا: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُل‏...»؛ از تو در مورد روح می پرسند، بگو...»(3)
اما وقتی از خداوند سوال میشود دیگر نمی فرماید: «قل»، بلکه واسطه حذف میشود و خود خداوند مستقیم پاسخ میدهد:
«وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏ وَ لْيُؤْمِنُوا بي‏»؛ و هنگامى كه بندگان من، از تو در باره من سؤال كنند، (بگو:) من نزديكم! دعاى دعا كننده را، به هنگامى كه مرا مى‏خواند، پاسخ مى‏گويم! پس بايد دعوت مرا بپذيرند، و به من ايمان بياورند.(4)

پیامبران فقط پیغام خدا را به بشر میرسانند، اما بشر برای سخن گفتن با خدا، برای توبه، برای حاجت خواستن، برای درد دل، برای مناجات نیازی به واسطه ندارد.(البته باید توجه داشت توسل منافاتی با این مسئله ندارد)

اما در مورد سوء رفتار دیگران باید توجه داشته باشید که دنیا محل امتحان و آزمایش است، جبهه باطل هم بالاخره باید نقش خود را ایفا کند، ولی خداوند مومنین را تنها نمی گذارد، یاری و نصرت الهی دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد، فلسفه وجودی دنیا اقتضاء می کند کافران و بی دینان برای آزار مومنین و ایستادگی در برابر حق دستشان باز باشد، اما باید در برابر این ها صبر و استقامت داشت، خداوند وعده داده است از مومنین دفاع کند:
«إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا»؛ به درستی که خداوند از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند.(5)

و وعده داده است اهل ایمان را عزت و محبوبیت میبخشد:
«مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعا»؛ كسى كه خواهان عزّت است (بايد از خدا بخواهد چرا كه) تمام عزّت براى خداست‏.(6)
«إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»؛مسلّماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد!(7)

بنابراین اگرچه یک حربه دشمن همیشه ریختن آبروی مومنین بوده و هست، حتی اهل بیت(علیهم السلام) هم از این قاعده مستثنی نبوده اند، تا جایی که امیرالمومنین(علیه السلام) به قدری تخریب شد که بعد از شهادت میگفتند علی(علیه السلام) در مسجد چه میکرده؟ مگر اهل نماز بوده که در مسجد به شهادت رسیده است؟!
اما خداوند به وعده اش عمل خواهد کرد! همانطور که در مورد امیرالمومنین(علیه السلام) که دشمن با تمام قدرت رسانه ای خویش به میدان آمده بود تا علی(علیه السلام) را تخریب و ذلیل کند، و در مقابل، آن حضرت کوچکترین قدمی برای دفاع از خویش برنداشت و حتی در هنگام کمک به فقرا خود را معرفی نمیکرد نتیجه در نهایت این شد که امروزه علاوه بر مسلمانان، غیر مسلمانان در مدح این مرد کتاب مینویسند اما خبری از رقبایی که در ذمّ و نکوهش علی(علیه السلام)، و در مدح خویش حدیث جعل میکردند نیست!!

البته این کلیت مسئله است، اما انسان هم وظیفه دارد که خودش زمینه این آبرو بردن را به دشمن ندهد، مثلا انسان نباید خودش را در مظانّ اتهام قرار دهد، لذا برای مشاوره جزئی در خصوص مشکلتان باید با کارشناس مشاوره هم صحبتی بفرمایید تا راهنمایی های لازم برای این مسئله انجام شود.

اما در هر صورت اگر انسان کارهایی که از دستش بر می آید را انجام داد بقیه امر را باید به خداوند واگذار کرده و توکل کند.
بنابراین از این مسخره کردن ها نباید ناراحت شوید، این ها همواره در تاریخ وجود داشته و دارد، قرآن کریم میفرماید:
«وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن‏»؛ هیچ پیامبری برای ایشان نیامد مگر آنکه او را مسخره کردند.(8)
اتفاقا گاهی این رفتارها از سوی دیگران زمینه نزدیک شدن به خدا را در انسان زنده میکند.

ثانیا: شک به دلتان راه ندهید، هیچ رنجی بی پاسخ نمی ماند، ان شالله که سال ها عمر خواهید کرد، اما باید بدانید که اتفاقا اصل پاسخ ها بعد از مرگ است!
بنابراین شما به مسیری که با گاهی به آن وارد شده اید ادامه دهید و اجازه ندهید این رفتارها در شما تاثیر بگذارد، چون اصلا هدف از این تمسخرها بازداشتن انسان ها از مسیرشان است.

پی نوشت ها:

1. طلاق:12/65.
2. تغابن:4/64.
3. اسراء:85/17.
4. بقره:186/2.
5. حج:38/22.
6. فاطر:10/35.
7. مریم:96/19.
8. حجر:11/15.

موضوع قفل شده است