سلام
ممنون از پاسخ گویی همه عزیزان ولی من به جوابم نرسیدم
میگید از خدا به بنده نزدیک تر دلسوز تر نیستید اگه این خدا با مهربانی خلقتشو اغاز کرده چرا رای به همچین زجری به بنده اش میده؟مجازات قتل و تجاوز هم این نیست حتی تجاوز که باید منطقی جزاش بیشتر باشه برای اعدام باید نصف دیه شو بدن یا قتل زن این عدالته؟اما دونفر حالا اشتباهی کردن با بدترین شکنجه بمیرن؟
دوستی که عذاب جهنم گفتی اگه پاداش بهش اینه هر حکم جاهلانه وحشیانه غیرانسانی گفتن که اسلامیه بپذیرم ترجیح میدم تا ابد تو جهنم عذاب بکشم شروع تحقیقمم برای دین از خوف جهنم نبود میخوام مسیر درست واقعی پیدا کنم ماسفانه هر روز که بیشتر تو اسلام تحقیق میکنم کم تر باورش میکنم بخصوص بعضی چیزا دیگه روایت نیست(سنگسار) ایه قرانه مثل سوره نور و نسا
خواهر گرامی بیایید حکم رجم یا سنگسار را از زاویه ای دیگر بنگریم.
حس غیرت مرد نسبت به همسر و نیز حس مالکیت زن نسبت به شوهر در مواقع خیانت چگونه ظهور می کند؟
بهتر است به آمار مراجعه کنیم از فروردین 93 تا پایان شهریور 94 فقط در ایران 53 مورد پرونده ی همسر کشی
در رسانه ها انعکاس یافته است که درصد عمده ای از آن مربوط به قتل به خاطر خیانت همسر بوده است.
(در جهان معلوم نیست چه تعداد باشد)جزئیاتش را می توانید خودتان تحقیق کنید.
امّا حکم رجم این فرصت را به افراد می دهد که در چنین مواقعی فورا تصمیم نگیرند و در حال خشم مستقلا اقدام به مجازات
فردی که از نظر آنها خائن است نکنند چون برای اثبات خیانت چه از سوی مرد چه از سوی زن،شارع حکیم شرایط بسیار سختی
قائل شده است که بعضا اصلا اثبات نمی شود(شرایطش را مطالعه بفرمائید)و اگر هم قابل اثبات باشد تا اثبات جرم،فرد خاطی فرصت
توبه و فرد شاکی فرصت بخشش می یابد که اگر تشریع این حکم نبود این فرصتها از دست می رفت.
ضمن اینکه اگر تعداد کشته شدگان به طریق سنگسار را با مقتولین در اثر همسر کشی (در این رابطه)مقایسه کنیم حکمت تشریع
حکم رجم را بهتر و بیشتر در می یابیم،از سال شصت و پنج تا کنون فقط پنج مورد حکم سنگسار منجر به قتل گزارش شده است
این را با آمار قبلی مقایسه کنید.
در نزد خداوند اصل بر تربیت الهی و انسانی بندگان است نه مجازات آنها،یکی از دلایل وضع قوانین الهی
جلوگیری از إعمال خودسرانه ی قوانین خودساخته است نظیر آنچه طبق آمار فوق بیان گردید.
سلام خدمت خواهر گرامی
و عرض تبریک بابت این مسیری که پیش گرفتید(واکاوی عقاید و ایدئولوژی)
حقیقتا جا دارد تبریک زیادی بگویم
اما وارد اصل مطلب میشوم
زمانی،مفروضاتی داریم،بر اساس آن مفروضات سوالاتی ایجاد میشود،
نکته مهم این است که بفهمیم این مفروضات که کمتر آن را واکاوی میکنیم درست هستند؟
فرضا،فرزند خانواده ای را تصور کنید،پدرش با او بد رفتاری میکند،توهین و.. این فرد فرضیاتی دارد بر اساس آن نتیجه میگیرد که پدرم حتما از من خوشش نمی آید،برادرانم را بیشتر دوست دارد و ...
او هرگز فکرش سمت این مفروض پیشفرض نمیرود که شاید من فرزند وی نیستم!
اما زمانی که این موضوع را بفهمد بسیاری از سوالات دیگر از ذهنش میرود چون فرضیات عوض شده
غرض از این مثال این است که این شکاکیت را بسیار فراتر ببرید،یعنی از خودِ خدا شروع کنید،یا دلیلی دارد و شما را قانع میکند یا ندارد
پس ببینید اصلا خدایی وجود دارد تا مهربانی نماید؟!
یکی از فلاسفه غرب بنام سورن کی ییر کگارد که از پدران مکتب اگزیستانسیالیسم می باشد،میگوید در دین(وی مسیحیست) گزاره های خرد ستیز و غیر اخلاقی(فرضا مثل سنگسار) میتواند وجود داشته باشد
به این خاطرست که افراد از هم جدا شوند،کسانی که از مغز پیروی میکنند و کسانی که مطیع بی قید و شرط خدا هستند
خب بگذریم
خواستم بگویم این مسیر را بهتر است خودتان با خواندن کتاب طی کنید تا پرسش و پاسخ،چون نگرش ژرفی عایدتان میشود
فی المثل از کتاب الفبای فلسفه نایحل واربرتون شروع کنید که برهان اثبات و رد را کنار هم آورده
و حتما حتما نظرات هر دو طرف را دقیق بفهمید بعد سبک و سنگین کنید،ادله ای را که بیشتر دوست دارید نسبت به آن شک بیشتری داشته باشید
مثلا در اصول فلسفه طباطبایی یا درس های مصباح چیزی به عنوان برهان نظم میخوانید،بعد بروید ردیه اش را بخوانید،بعد بروید ردیه این را اگر وجود داشته باشد بخوانید،این کار را تا آنجا انجام دهید تا متوجه شوید،یکی از دو طرف دارد سفسطه میکند
نام های بزرگی وجود دارند،در فلسفه بروید طباطبایی و ملاصدرا عرفان ابن عربی و... بخوانید در مقابلش هیوم و کانت و ویتگنشتاین و.. بخوانید
این مسئله شما که سنگسار باشد در قالب مسئله شر رخنمون میشود
چیزهایی که فلاسفه اسلامی میگویند کلا دو چیز است
قابلیت قابل
در مجموع خیر بیشتر از شر است
که هر دو هم از یونانیان اولی از فلاسفه رواقی دومی از ارسطو آمده
این پیشفرض ها مناقشه سنگینی دارد،
مثلا جناب کاپلستون که تاریخ فلسفه اش کتاب آکادمیک دانشگاه ما و بسیاری از جاهای دیگر است میگوید این مسئله(شر)ایرادی پاسخ ناپذیر است
یا همین پاپ (رهبر بزرگ مسیحیان) در جواب دختر بچه فلیپینی که سختی های زیادی کشیده بود گفت،مسئله شر بدون پاسخ است
نکته آخر اینکه،شما دنبال جواب نباشید،دنبال گزاره های درست و حقیقی باشید،این گزارات ممکن است بگویند سوال شما از فرض اشتباهی آمده،یا جوابی برای سوالات باشند
برخی دوستان میگویند،شرایط این حکم سخت است،این جمله برایم بسیار دهشتناک است،گویی با گله ای گوسفند طرف هستیم که کمیت مهمه!من میگویم حتی یک مورد در کل تاریخ اسلام
آیا سنگ سار رخ داده یا خیر،اگر رخ داده،درد آن فرد بسیار برایم مهم است،اگر انسانی باشد برای همه رخ دهد،اگر انسانی نیست،یک مورد هم ظلم است
ببینید خشونت در مجازات امری طبیعی است و نمی شود مجازات لذت بخش باشد!
اما اینکه چرا اینقدر در مورد زنا و خصوصا زنای محصنه اینقدر سخت گیری شده است؟
در پاسخ به این سوال اول باید دید این حکم شرعی است یا ریشه دینی ندارد؟ این قسمت را در بخش دوم این پست مطرح می کنم.
اصلا منظور من این نیست که با این گناه هیچ مجازاتی صورت نگیرد.
سوال اصلی من این است چرا حالا سنگسار؟
چرا اعدام معمولی واسش نذاشتن؟ یا حالا حبس ابد؟
خب اینا هم مجازاته و اگر قراره دفع فساد باشه همینام مجازاته
چرا میان زمین رو میکنن زن یا مرد رو نیمه در زمین میکنن و بعدش چند نفر جلاد صفت با پرتاب سنگ طرف رو با شکل وقیحانه میکشن؟
این طرز مجازات چهره بشدت زشت و ترسناکی داره.
ولی حد اقل اعدام با طناب اینقدر زشت و ترسناک نیست.
عامل;974511 نوشت:
این حکم صراحتا در قرآن نیامده ولی در روایات معتبر به کرات اشاره شده است و از آنجایی که سنت در کنار قرآن برای شیعه و سنی حجت است، این روایات باعث شده که هم شیعه و هم سنی، این حکم را یک حکم اسلامی بدانند.
برای اطلاع بیشتر ر.ک: سنگسار ، مجازاتی قرآنی یا غیر اسلامی؟
در اون تاپیک نتونستم چیزی بفهمم.
اما سوالم رو واضح تر عرض کنم
ظاهرا در قرآن اومده که زن گنهکار رو در خانه حبس کنید.ولی روایات و سنت میگن خیر حکم سنگسار
خب این یعنی چه؟ چرا حکم قران کنار گذاشته شده و حکم سنگسار جایگزین شده؟ علتش چیست؟ سوالم فکر کنم واضحه.
تحیت گرانسنگ خدمت شما
اگرچه من بالکل به مجازات معتقد نیستم
ولی اصلا هیچ تناسبی در این امر بر حسب میزان مجازات نمیبینم
این مورد کاملا از تابو های قدیمی می آید
ببینید خواهر گرامی
شما باید یک رویکرد اتخاذ کنید
یا علم تاریخ رو با روش تاریخی و احادیث و روایات رو با اون روش پذیرا باشید یا خیر،
وقتی شما میگوید که سنگسار در قرآن نیست،آیا این همه روایات سنگسار که از حضرت محمد آمده،و در احادیث و تاریخ طبری و... هم است چشم پوشی میکنید؟
این احادیث همونقدر مستند هستند،که احادیث نحوه نماز خواندن مستنده
شما اصول دین هم نه!اصلا نماز خوندنتون از کجا میاد؟روش نماز در قرآن است؟خیر
نوشته شما
منو یاد فیلسوف دوست داشتنی کانت انداخت،که در باره ایرانیان میگفت
آنها را نمی توان پیروان چندان جدی اسلام دانست و خلق و خوی شاد و مسرورشان به آنها رخصتی می دهد که تا حد زیادی تفسیری با مسامحه از قرآن داشته باشند.
ولی شما اگر از کانتکس قرآن ایرانی بیرون بیایین آیات خشن تری رو میبینید
مثالی که عرض کردم
خداوند بخاطر گوساله پرستی گفت باید همدیگر رو بکشید،و بعد می فرماید خداوند بخشنده و مهربان است
این خشونت نیست؟
بله آیات بسیار زیبا و قشنگی هم هست،منکرش نیستم،ولی همه رو باید با هم دید
سنگسار قطع ید ،برده داری ،جزیه، برتر دونستن پیروان یک دین بر دیگری،جهنم و.. مسائلی غیرقابل حذف میباشند
با سلام
از نظر شما کلا هیچ کس نباید مجازات بشه
ان شاء الله موردی براتون پیش بیاد تا درک کنید این دنیا بدون مجازات چقدر وحشتناک می شه...
-------------------
اگر شخصی بخواد به شما تجاوز کنه چی کار میکنید؟
می گید بیا کارتو بکن مجازاتی هم در کار نیست ؟؟؟؟!!!!!
بهش می گید اشکال نداره تو بیماری بعد یه مدت درمان می شی؟؟؟؟!!!!
ان شاء الله موردی براتون پیش بیاد تا درک کنید این دنیا بدون مجازات چقدر وحشتناک می شه...
سلام بر دوست گرامی
عرض کردم مجازات تناسبی باید داشته باشد
دیگر هر تعبیری دارید ،منظور من نیست
بین جرم و مجازاتش نسبتی باید باشد،شما مرا به جرم دروغ گویی نمیکشید،هر چقدر این دروغ سهمگین باشد،هر چقدر شما را عصبانی کرده باشد،هر چقدر زندگی بهم ریخته باشد
از لطف شما هم سپاس فراوان،در عوض بنده هم سال خوشی آرزومندم برایتان ،که گرفتار این مسائل نشوید
شروحیل;974651 نوشت:
اگر شخصی بخواد به شما تجاوز کنه چی کار میکنید؟
می گید بیا کارتو بکن مجازاتی هم در کار نیست ؟؟؟؟!!!!!
بهش می گید اشکال نداره تو بیماری بعد یه مدت درمان می شی؟؟؟؟!!!!
اگر از سخنانم این برداشت هارا کردید
که من جوابی برای ادامه صحبت با شما دوست خوبم ندارم ..
زمانی،مفروضاتی داریم،بر اساس آن مفروضات سوالاتی ایجاد میشود،
نکته مهم این است که بفهمیم این مفروضات که کمتر آن را واکاوی میکنیم درست هستند؟
فرضا،فرزند خانواده ای را تصور کنید،پدرش با او بد رفتاری میکند،توهین و.. این فرد فرضیاتی دارد بر اساس آن نتیجه میگیرد که پدرم حتما از من خوشش نمی آید،برادرانم را بیشتر دوست دارد و ...
او هرگز فکرش سمت این مفروض پیشفرض نمیرود که شاید من فرزند وی نیستم!
اما زمانی که این موضوع را بفهمد بسیاری از سوالات دیگر از ذهنش میرود چون فرضیات عوض شده
غرض از این مثال این است که این شکاکیت را بسیار فراتر ببرید،یعنی از خودِ خدا شروع کنید،یا دلیلی دارد و شما را قانع میکند یا ندارد
پس ببینید اصلا خدایی وجود دارد تا مهربانی نماید؟!
با سلام وعرض ادب و احترام
اتفاقا در مساله شناخت خدا و اصول دین اسلام تقلید جایز نیست (طبق نظر اکثر علما)
اما متاسفانه اکثر مسلمانان کنونی اسماً مسلمان هستند چون به دین پدرانشان گرویده اند نه بین خودشان ...
در خود قرآن نحوه تسلیم شدن ابراهیم(ع) به همین صورت است
که ابتدا شروع میکند ودر پی خدا می گردد وبعد از رجوع به طبیعت و هستی و با کمک عقل( بدون تعصب بر بی خدایی) خداوند را می یابد
به شما هم توصیه میکنم به جای تعصب بر بی خدایی به هستی بنگرید و درک حقایق کنید و چشم دل خود را روی حقیقت نبندید
hessam78;974648 نوشت:
یکی از فلاسفه غرب بنام سورن کی ییر کگارد که از پدران مکتب اگزیستانسیالیسم می باشد،میگوید در دین(وی مسیحیست) گزاره های خرد ستیز و غیر اخلاقی(فرضا مثل سنگسار) میتواند وجود داشته باشد
به این خاطرست که افراد از هم جدا شوند،کسانی که از مغز پیروی میکنند و کسانی که مطیع بی قید و شرط خدا هستند
برای بی خدایان درک این که خالق موجودات بیشتر از مخلوقات به سیر زندگی آن ها اشناست ناممکن است...
اما برای شخصی که خدا برای اوبا استدلال وعقل اثبات شده
و به برتری او بر خود پی برده است
اطاعت از او عقلانی ترین و منطقی ترین و بدیهی ترین کار است...
hessam78;974648 نوشت:
خواستم بگویم این مسیر را بهتر است خودتان با خواندن کتاب طی کنید تا پرسش و پاسخ،چون نگرش ژرفی عایدتان میشود
فی المثل از کتاب الفبای فلسفه نایحل واربرتون شروع کنید که برهان اثبات و رد را کنار هم آورده
به جای آموزش رسیدن به تعصب در بی خدایی ، به افراد دوری از تعصب را آموزش دهید ....
hessam78;974648 نوشت:
و حتما حتما نظرات هر دو طرف را دقیق بفهمید بعد سبک و سنگین کنید،ادله ای را که بیشتر دوست دارید نسبت به آن شک بیشتری داشته باشید
مشکل این است شما فرض را بر این گذاشته اید که بدون شک خدایی وجود ندارد
و هیچ شکی در خود راه نمی دهید ...
اما از دیگران می خواهید مانند شما فکر کنند
این تفکر ، تفکری مغرورانه و خودخواهانه است ، که راهکار اصلی تمام بی خدایان و شهرت طلبان است...
hessam78;974648 نوشت:
نام های بزرگی وجود دارند،در فلسفه بروید طباطبایی و ملاصدرا عرفان ابن عربی و... بخوانید در مقابلش هیوم و کانت و ویتگنشتاین و.. بخوانید
به جای این موارد که هیچ ربطی به اسلام ناب محمدی ندارد و تماما تفاسیر وبرداشت های شخصی این افراد است
به پرچم حق و هدایت اسلام یعنی قران و عترت رجوع کنید ...
نه طباطبایی همه اسلام حقیقی است نه ابن عربی و ملا صدرا ...
hessam78;974648 نوشت:
این مسئله شما که سنگسار باشد در قالب مسئله شر رخنمون میشود
سنگسار مجازات است نه شر ...
مجازات سرعت بالا نقدی است
مجازات نابود کردن اعتماد و بنیان میلیون ها خانواده در جامعه ... سنگسار ...
هر مجازات مطابق با جرم اجرا می شود
قاتل را نمی توان با جریمه نقدی تادیب کرد
قتل احساسات و عواطف انسانی یک جامعه بسیار فجیع تر از قتل چند نفر است ...
hessam78;974648 نوشت:
چیزهایی که فلاسفه اسلامی میگویند کلا دو چیز است
قابلیت قابل
در مجموع خیر بیشتر از شر است
در اسلام شر حقیقت وجودی ندارد
یعنی در ذات او شر وجود ندارد
شر وسیله است برای شناخت خیر ...
در حقیقت شر از منظر خالقیت همان خیر است
اگر شر نبود خیر معنا نداشت ...
اگر جهنم نبود تلاش برای بهشت معنا نداشت ...
hessam78;974648 نوشت:
برخی دوستان میگویند،شرایط این حکم سخت است،این جمله برایم بسیار دهشتناک است،گویی با گله ای گوسفند طرف هستیم که کمیت مهمه!من میگویم حتی یک مورد در کل تاریخ اسلام
آیا سنگ سار رخ داده یا خیر،اگر رخ داده،درد آن فرد بسیار برایم مهم است،اگر انسانی باشد برای همه رخ دهد،اگر انسانی نیست،یک مورد هم ظلم است
سنگسار باید رخ دهد تا افراد بدانند نمی تواند احساسات و عواطف یک جامعه را سر ببرند وهیچ پاسخی نبینند
امیدوارم روزی برایتان چنین رخدادی روی دهد تا عمق این موضوع را به صورت کاملا عملی دریابید...
و زمین و زمان را با انکار و پاک کردن صورت مساله به هم ندوزید ...
سلام و تحیت
مثال هایی که زدید در علم نوروساینس و علوم اعصاب و روانشناختی وابسته به علوم جنایی برسی میشود
از این موارد میتوان به رمان لولیتا،که لاطائلات و حاشیه های زیادی پیرامونش توسط افراد زیادی گفته شد اشاره کرد
این حرف درست است،مدرکی نیست که خود فرد آشنا به تست دور نزند،البته در حال کشف روش های جدید و بهتری هستند
اما راهکار من؛
از اجتماع دورش کنید!
یک ماشین خراب که وسط جاده موتورش خاموش میشود،آدم میکشد را سنگسار نمیکنند،از شهر دورش میکنند
آن فرد را میتوان از اجتماع بر حسب ضرورت عقلی دورش کرد تا موجب آسیب بعدی نشود
با سلام
خوب سنگسار هم دور کردن است دیگر...
هر جرمی مجازات خود را دارد ...
اجرای مجازات بدین صورت است
دست دزدی که در عین امکان تحصیل دارایی دزدی میکند را قطع میکنند (مثلا اختلاسگران)
نه کسی که از شدت فقر و گرسنگی و عدم امکان تحصیل دارایی دزدی کرده(فرضا در زمان قحطی قطع دست ممنوع است)
اکنون نیز همین است
کسی که امکان ازدواج مجدد نداشته و از همسر اول خود تامین نمی شده را سنگسار نمی کنند
کسی که در آزادی و تمکین کامل به سر می برد و زنا می کند را سنگسار میکنند
سنگسار حتی برای فرد جاهل به حکم هم شرایط خاصی دارد
عمل این شخص به معنای محاربه با حکم خداست نه از روی درماندگی و نیاز
اگر از روی درماندگی و نیاز باشد اجرای حکم سنگسار اشتباه است
با سلام با تک تک حرفاتون موافقم
درسته سنگسار در روایات اومده ولی همه علما به یک میزان بهش پایند نیستند و اعتقادات متفاوت هست.در مورد نماز میتوان گفت همه به یک جور نماز میخانند اما بدعت ها باعث گشته نماز اهل سنت و شیعه کمی فرق کند.پس از کجا معلوم سنگسار بدعت نباشد؟ از کجا میتوان با اطمینان صد در صدی هر روایتی رو معتبر داسنت .خب مثلا نهج البلاغه شاید اکثر روایتهاش درست باشه ولی اونم به هر حال جمع اوری شده هست.
به هر حال بگذریم.منکه در برابر سخن حق شما که این رو خشونت میدانید جواب ی ندارم.و بزرگترین نقد های من بر دین همین قطع ید و سنگسار و قتل مرتد و .. هست.
با سلام
علما در نحوه اجرای حکم اختلاف دارن
نه در خود حکم
احکام فقط در قران نیستن
منبع احکام قرآن ، رسول و امام معصوم هستن
یعنی اگر امام زمان علیه السلام الان بیان بگن سنگسار نسخ بشه ، نسخ می شه ...
یا حکم جدید مثلا اعدام بزارن اجرا می شه...
بنابر این احکام قرآن قابلیت تغییر با توجه به دستور امام معصوم یا رسول در زمان خودشون دارن
و خود امام و رسول هم می تونن حکم جدیدی وضع و اجرا کنن ...
سلام بر دوست گرامی
عرض کردم مجازات تناسبی باید داشته باشد
دیگر هر تعبیری دارید ،منظور من نیست
بین جرم و مجازاتش نسبتی باید باشد،شما مرا به جرم دروغ گویی نمیکشید،هر چقدر این دروغ سهمگین باشد،هر چقدر شما را عصبانی کرده باشد،هر چقدر زندگی بهم ریخته باشد
از لطف شما هم سپاس فراوان،در عوض بنده هم سال خوشی آرزومندم برایتان ،که گرفتار این مسائل نشوید
اگر از سخنانم این برداشت هارا کردید
که من جوابی برای ادامه صحبت با شما دوست خوبم ندارم ..
اگر مایل باشید مبحثی ریشه ای را برای شناخت سیر فکری یکدیگر آغاز کنیم بدون تعصب ...
1. پولی که برای ثبت ازدواج گرفته می شود آنقدر نیست که انگیزه برای زنا باشد!
2. عقد چه ثبتی باشد و چه ثبت نشده باشد، دو طرف را به یکدیگر محرم می کند.
3. وجود عقد یعنی محرمیت؛ حالا چه علاقه باشد و چه نباشد. اما این ما هستیم که با فرهنگ غلط مهریه را بالا گذاشتیم به طوری که جرئت مطرح کردن طلاق را هم نداریم! باز هم این توجیه زنای محصنه نیست.
4. تعهد به تک همسری، شرط ضمن عقد است که شما می توانید امضا نکنید!
5. مردی که توان پرداخت مهریه را ندارد، چرا آن را قرار می دهد؟ این از اسلام است یا فرهنگ غلط ما؟ مگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نفرمود بهترین زنان امت من آنهایی هستند که مهریه کمتری داشته باشند؟ اسلام ازدواج آسان خواسته اما ما آنرا اجرایی نکردیم...
با این شرایط که ما یک فرهنگ غلط را در جامعه اجرا کرده ایم، آیا انصاف است که اعمال غلط خود را گردن اسلام بیاندازیم و حکم آنرا هم ناکارآمد کنیم؟ با این روش پیش برویم از اسلام جز نامی باقی نمی ماند... و اسلام ما مصداق این شعر خواهد شد:
شیر بی دم و سر و اشکم که دید ..............................اینچنین شیری خدا خود نا آفرید
[/]
سلام
شما میگویید فرهنگ مردم اشتباه است
خوب اینکه مشکل را برطرف نکرد
گناه آن جوانی که گرفتار این فرهنگ بد شده چیست؟!
برای او که نمیتوانید از این دلایل بیاورید
میدانید بزرگوار شما خودتان بهتر میدانید که نمیتوانید ادعا کنید دلیل خداوند برای اینگونه احکام، آن چیزی است که شما میگویید...
شما یک چیزهایی به ذهنتان میرسد و احتمال میدهید اینها علت باشد
ولی واقعا علت اصلی نامعلوم است و همانطور که علما در طول تاریخ گفته اند
باید بگوییم
امر مولا بوده و تمام
با سلام
چند مطلب را در این مورد می توانم بگوئیم
- این طور که مشخص است سنگسار در روایات آمده و در زمان صدر اسلام اجرا شده اما در قران نیامده. در آیات قرآن برای زن یا مرد زناکار سه یا چهار مورد اشاره شده و مجازات هایی گفته شده مثل شلاغ زدن و در خانه حبس کردن. ولی صحبتی از سنگسار کردن نیامده. پس مجازات زناکار در اسلام صراحتا مشخص شده و سنگسار نیست
- این جا چند سوال سوال پیش می آید
پیامبر چرا در آیات قرآن چنین حکمی را نیاورده ولی به آن عمل کرده است. برخی میگویند سنت و و آنچه معصوم گفته و عمل کرده که البته در این جا بایست پاسخ دهند اگر بین آیات با روایات و سنت اختلاف باشد تکلیف چیست؟؟!! این مورد دقیقا از جمله مسائلی است که بین این دو اختلاف وجود دارد و جایی برای تفسیر ماورایی و توجیه ندارد.
شاید به این خاطر بوده که در ادیان ماقبل اسلام چنین حکمی بوده و اجرا میشده و احتمالا پیامبر بر طبق همان ادیان عمل کرده و آیات مربوط به مجازات زناکار را هنوز تلاوت نکرده بود.
سوال دیگر این است که با فرض الهی بودن ادیان سامی چرا مجازات زناکار بایست متفاوت باشد و در اسلام تعدیل شده و از خشونت آن کمتر شده. اینجا هم من پاسخ روشنی ندارم. شاید با توجه به شرایط این گونه تعیین شده و ...
به هر حال اگر قرار است نتیجه گرفته شود بایست همه این گزاره ها شواهد و فکت ها را کنار هم گذاشت و با لحاظ همه آنها نتیجه گرفت
با سلام
چند مطلب را در این مورد می توانم بگوئیم
- این طور که مشخص است سنگسار در روایات آمده و در زمان صدر اسلام اجرا شده اما در قران نیامده. در آیات قرآن برای زن یا مرد زناکار سه یا چهار مورد اشاره شده و مجازات هایی گفته شده مثل شلاغ زدن و در خانه حبس کردن. ولی صحبتی از سنگسار کردن نیامده. پس مجازات زناکار در اسلام صراحتا مشخص شده و سنگسار نیست
- این جا چند سوال سوال پیش می آید
پیامبر چرا در آیات قرآن چنین حکمی را نیاورده ولی به آن عمل کرده است. برخی میگویند سنت و و آنچه معصوم گفته و عمل کرده که البته در این جا بایست پاسخ دهند اگر بین آیات با روایات و سنت اختلاف باشد تکلیف چیست؟؟!! این مورد دقیقا از جمله مسائلی است که بین این دو اختلاف وجود دارد و جایی برای تفسیر ماورایی و توجیه ندارد.
شاید به این خاطر بوده که در ادیان ماقبل اسلام چنین حکمی بوده و اجرا میشده و احتمالا پیامبر بر طبق همان ادیان عمل کرده و آیات مربوط به مجازات زناکار را هنوز تلاوت نکرده بود.
سوال دیگر این است که با فرض الهی بودن ادیان سامی چرا مجازات زناکار بایست متفاوت باشد و در اسلام تعدیل شده و از خشونت آن کمتر شده. اینجا هم من پاسخ روشنی ندارم. شاید با توجه به شرایط این گونه تعیین شده و ...
به هر حال اگر قرار است نتیجه گرفته شود بایست همه این گزاره ها شواهد و فکت ها را کنار هم گذاشت و با لحاظ همه آنها نتیجه گرفت
سلام
آنها میگویند در ادیان گذشته نیز سنگسار نداشتیم بلکه ریگسار داشتیم
اما دست تحریف باعث شده تا ریگسار تبدیل به سنگسار شود.
همچنین آنها میگویند اگر بین قرآن و حدیث تعارض پیش آید متوجه میشویم آن حدیث اشتباه یا جعلی بوده است یا برداشت نادرستی از آن انجام گرفته است.
همچنین آنها میگویند در قرآن گفته شده مجازات زناکار حبس خانگی است تا زمانی که فرمان جدید خداوند برسد ... خداوند در سوره نور فرمان جدید را صادر میکند و آن فرمان شلاق است.
اما عده دیگری میگویند خیر
خداوند ابتدا میفرماید زناکار محصنه را حبس خانگی کنید تا فرمان جدید برسد. فرمان جدید برای زناکار محصنه در سنت آمده است. اما فرمان سنت چیست؟
عده ای میگویند سنگسار است و عده ای گویند ریگسار.
هر کدام برای خود شواهد و دلایلی می آورند...
در اینجا اینطور مرجع داده شده است: مناقب آل ابى طالب، 2/ 115 ... و ... بحار الانوار، 41/ 51.
گرچه این یک مثال بود و اصراری ندارم که برای بیان آن منظور حتماً باید از همین مثال استفاده شود
hessam78;974634 نوشت:
کسی هم که با چشم خرد بنگرد
شر میبند
او شر میبیند وقتی که این کودک را اینگونه دیده است
شر باشد زاییدهی شرارت دیگرانی است که کوتاهی کردهاند، دنیا هم محل اجرای تمام و کمال عدالت نیست، در این دنیا امثال علی اصغرها توسط کسانی که خود را مدعی دین این خاندان معرفی میکردهاند با لب تشنه گردن زده شدهاند و خداوند جلویشان را نگرفت ...
چشم خرد؟ ... چشم خرد چگونه حقانیت دین را تشخیص نمیدهد؟ چگونه خدا را نمیبیند و نمیشناسد؟ ...
نقطه;974675 نوشت:
اگر کسی بخواهد اصل حقانیت دین خدا را تحقیق کند راهش این نیست که بگردد که دین چه گفته است و چه نگفته است و حالا با خطکش خودش فکر کند که چه کاری انسانی هست و چه کاری انسانی نیست، دین خودش خطکش خودش را دارد، اسوهی حسنه را خودش معرفی میکند، اینکه چه کاری اخلاقی باشد و چه کاری زشت باشد را دین به ما میآموزد، اگر دینی حق باشد و چیزی بگوید درست است که ما فکر میکنیم غلط است در این صورت اشکال به دین وارد نمیشود و به ما وارد میشود که چیزی که درست است را تا کنون فکر میکردیم اشتباه بوده است ... اگر کسی با خطکش خودش به سراغ دین برود در نهایت دینش میشود چیزی که از اول بر همان اساس خطکش خودش را تنظیم کرده بوده است، دینش میشود عرف جامعه، دینش میشود چیزهایی که از بچگی در سرش کردهاند، میشود جبر تاریخی و جبر فرهنگی، میشود همان دین آبا و اجدادی که وقتی پیامبران میآمدند و میگفتند که ایمان بیاورید میگفتند که نه ما با همین دین پدران خودمان خوش هستیم و آن را کنار نمیگذاریم ...
دین خودش خطکش تعریف میکند ... انسانیت را دین تعریف میکند ... قرار نیست کسی همهچیز را بداند و بعد برود دینی که مطابق با علائق و علم امروزش هست را انتخاب کند و بعد تسلیم آن بشود، که اگر بشود تسلیم خودش شده و از پیش از ان هم تسلیم بوده ... حقانیت دین را باید از جای دیگری دنبال کرد و وقتی به آن رسیدیم دیگر باید تسلیم آن شد، غیر این باشد خلاف عقل است ...
hessam78;974634 نوشت:
او شر میبیند وقتی که فردی کار بد انجام میدهد و خالقش دانسته از این موضوع،خلقش میکند و اجازه کار خطا میدهد تا جهنم را از آنان پر کند
او دوزخ دانته را در زمین میبیند
او در میان این چیز هایی که دیده،تنها چیزی را که ندیده،احسنِ نظامِ عالمِ خدایِ خیرخواهیست که توانایی مطلقی دارد...
آنچه که برای شما واضح است که درست است برای من واضح است که اشتباه است، همانقدر که شما تعجب میکنید که چطور من این حرفهای شما را نمیپذیرم شاید بیشتر از آن من تعجب میکنم از اینکه چطور بعد از این همه جواب که به شما دادهام هنوز همان حرفهای قبلی خودتان را میزنید ... @};-
دوستی که عذاب جهنم گفتی اگه پاداش بهش اینه هر حکم جاهلانه وحشیانه غیرانسانی گفتن که اسلامیه بپذیرم ترجیح میدم تا ابد تو جهنم عذاب بکشم شروع تحقیقمم برای دین از خوف جهنم نبود میخوام مسیر درست واقعی پیدا کنم ماسفانه هر روز که بیشتر تو اسلام تحقیق میکنم کم تر باورش میکنم بخصوص بعضی چیزا دیگه روایت نیست(سنگسار) ایه قرانه مثل سوره نور و نسا
سلام،
از کجا دانستید که چه کاری انسانی هست و چه کاری نیست؟ از بچگی به شما گفتهاند که فلان کار غیرانسانی است؟ این ارزشها و ضدارزشهایی که در ذهن شما هست از کجا آمده؟ از کجا فهمیدید چه کارهایی را خوب است که انجام بدهید و چه کارهایی را بد است که انجام بدهید؟ اگر از بچگی برای انجام کارهای بد تشویق میشدید و برای انجام کارهای خوب تنبیه میشدید و والدین شما هم دور از جانشان خودشان هم عامل به کارهای بد بودند و از کارهای خوب دوری میکردند آیا شما امروز همین کارهایی را که خوب میدانید همچنان خوب میدانستید و کارهایی که امروز بد میدانید را هم همچنان بد میدانستید؟ اگر در قبیلهی آدمخورها به دنیا آمده و رشد میکردید کشتن انسان برای تغذیه از گوشت آن برایتان انسانی بود یا غیرانسانی؟ آنها که به دنبال این هستند که شیعه بکشند که به بهشت بروند، اگر در میان ایشان به دنیا میآمدید و بزرگ میشدید معیارتان برای کار انسانی چه بود؟ معیار انسانیت را از کجا با خودتان دارید؟ در سراسر جهان نگاه کنید ببینید واقعاً همه یک لیست ثابت از کارهای انسانی و غیرانسانی، از ارزشها و ضدارزشها دارند؟ برخی هستند که شما اگر گوشت گاو بخورید هم کار شما را غیرانسانی میدانند، یا اگر حتی از شیر گاو بخورید هم این کار را غیرانسانی میدانند، و هستند کسانی که حتی از خوردن گیاه زنده هم اکراه دارند، حالا چه کسی این وسط راست میگوید؟ معیار برای درست یا غلط بودن یک کار چیست؟
ظاهراً اینطور است که امر بر شما مشتبه شده است ... شما گمان میکنید که خوب و بد را میشناسید و حالا بر همان اساس میتوانید دین اسلام و یا هر دین دیگری را مطالعه کنید و انتخاب کنید که کدامیک نظر شما در مورد ارزش و ضدارزشهای اخلاقی را تأیید میکنند ... اما این اشتباه است ... دین با خودش جهانبینی دارد ... جهانبینی است که میگوید هر کاری و هر چیزی چقدر خوب است یا که بد ... اگر آخرتی وجود نداشته باشد و دنیا همه چیز ما باشد دیگر همین متاع قلیل دنیا میشود همه چیز ما، در چنین شرایطی اگر کسی بگوید که از نظر من باید تا میشود خوش گذراند و بعد از مرگ همه نابود میشویم، حتی چنین کسی هم دیگر قابل سرزنش نیست ... حالا در چنین شرایطی یک نفر میگوید من آدم جسوری هستم و هر چیزی را فدای بهتر زندگی کردن خودم میکنم و از عواقب ان هم نمیترسم، یک نفر دیگر میگوید که من آدم جسوری نیستم و ترجیح میدهم که زندگی آرامی داشته باشم و از حسن همجواری با دیگران لذت ببرم و از لذت بردن دیگران هم لذت ببرم، وقتی آخرتی در کار نباشد دیگر شعار انسانیت و امثال آن فقط یک شعار توخالی است، هر کسی با هر نگاهی که داشته باشد و با توجه به روحیاتی که دارد هر راهی را که انتخاب کند هیچ فرقی نخواهد داشت با کس دیگری که راه به کل متفاوتی را انتخاب کرده است، یک نفر میگوید من دزدی هم میکنم، به او میگویند که خوب دیگران هم از تو دزدی میکنند! جواب میدهد که خوب من دزدی میکنم و مراقب هم هستم که کسی از من دزدی نکند، ولی به یک نفر دیگر که بگویند میگوید که من حوصلهی دردسر ندارم، ترجیح میدهم به دیگران کمک کنم که آنها هم در رودروایستی یا هر چیز دیگری اگر من کمک میخواستم به من کمک کنند، این دو نفر از نظر ارزشگذاری فرقی با هم ندارند، با آنکه یکی از آنها ممکن است جزء مافیا باشد و دیگری ممکن است ظاهراً یک آدم متشخص و مفید برای جامعه باشد .. اگر آخرتی در کار نباشد فرق اساسی بین آنها نیست و فقط سبک زندگیاشان است که با توجه به روحیات و علائقشان متفاوت انتخاب شده است ... این جهانبینی افراد است که هر چیزی را ارزشگذاری میکند ... اگر به آخرت اعتقاد داشته باشد دراین جهانبینی دیگر هر چیزی و هر کاری در دنیا نسبت به آنچه که در آخرت هست کوچکتر و کمارزشتر و موقتی است ... اگر به خدا اعتقاد داشته باشد هم نگاه میکند که خدا چه چیزی را ارزش معرفی کرده و چه چیزی را ضدارزش ...
در این دین اسوهی حسنه رسول خدا معرفی شده است ... حالا یک نفر به این دین و خدای آن اعتقاد دارد، حقانیت آن را باور دارد، طبیعتاً به خدا باید حسن ظن داشته باشد، اگر جایی را نفهمید و به نظرش اشتباه رسید به جای آنکه سریع بگوید اشتباه است اول میگوید که پس لابد من در اشتباه هستم ... اینکه کسی بگوید که نه من که درست هستم پس لاجرم این قانون دین است که اشتباه است، چنین کسی که قبل از آنکه به خودش شک کند اول به دینش شک میکند چنین کسی به خدا و دین خدا سوء ظن دارد ... و این سوء ظن در دین شدیداً نکوهش شده است ...
اگر دارید در مورد حقانیت دینتان تحقیق میکنید از راه اشتباهی وارد شدهاید ... از این راه، شما آنچه هستید را ثابت نگاه میدارید و به دنبال دینی میگردید که با امروز شما وفق داشته باشد، فردا اگر عوض شدید به آن دین هم سوء ظن پیدا کرده و باز به دنبال دینی میگردید که با آن حال جدید شما وفق داشته باشد، اگر هم دینی نیافتید که شما را به عنوان یک عضو موفق که همه چیزش خوب است بپذیرد طبیعتتاً بیدین میشوید یا مبتکر دینی جدید برای خودتان میشوید ... ولی ظاهراً دین برای این نیست که ما و عقاید ما را تأیید کند، بلکه برای هدایت کردن ماست که چیزی را به ما یاد بدهد که پیش از آن نمیدانستیم، که ما را رشد بدهد ... قضاوت بر روی آموزههای یک دین بر اساس دانستههای فعلی خودمان راه درستی برای انتخاب یک دین نیست ... گرچه بحث در این بین بسیار است ... شاید اما و اگر هم کم نداشته باشد، ولی این فقط یک تلنگور بود برای اینکه شاید خواستید روی اصل روشی که برای تحقیق خود در پیش گرفتهاید هم فکر نمایید ...
در اینجا اینطور مرجع داده شده است: مناقب آل ابى طالب، 2/ 115 ... و ... بحار الانوار، 41/ 51.
گرچه این یک مثال بود و اصراری ندارم که برای بیان آن منظور حتماً باید از همین مثال استفاده شود
هرچند این ایرادی بر فهوای کلام شما تلقی نشود،فقط خواستم بگویم چون اکثرا این داستان را واقعی میدانند
نقطه;974683 نوشت:
دین خودش خطکش تعریف میکند ...
ملاک درستی خط کش دین چیست،چیزی خارج از دین یا داخل دین
اگر خود دین تعیین میکند،یک هندو یک مسیحی هم همان خط کش را باید درست بداند
اگر عقل باشد،که دیگر حرفتان غلط میشود
ملاک ارزیابی خط کش دین چیست،
من میگویم این دین به من وحی شده این خط کش را دارد،شما همینجوری میپذیرید؟
نقطه;974683 نوشت:
حقانیت دین را باید از جای دیگری دنبال کرد
حقانیت دین برای شما جگونه اثبات میشود؟
فرمودید پیروی از عقل و علم روز که نیست
فطرتی که شما را به اسلام علاقه مند کرده ،یک یهودی را به عهد عتیق رهنمون میکند@};-
ملاک درستی خط کش دین چیست،چیزی خارج از دین یا داخل دین
با سلام
هر دینی برای اثبات حقانیت خود دلایلی مطرح میکند
ملاک تشخیص این حقانیت دل و عقل هر انسان است
انسانی که برای جهنم ساخته شده ادیان باطل را انتخاب مبکند (با وجود این که عقل او به او می گوید که راهت اشتباه است)
در ضمن بی دینی خود نوعی دین منحرف است
در واقع چیزی به نام بی دینی از بعد معنا وجود ندارد ...
شخص که ادعای بی دینی می کند ، دینی که خود ساخته را تبلیغ میکند
با تکیه بر احساس قدرت یا شهرت یا دانای کل بودن(تکبر ) یا ...
و انسانی که برای بهشت ساخته شده دین حق را حتی اگر به نفع احساساتش نباشد (به حرف عقل گوش میدهد)
hessam78;974687 نوشت:
من میگویم این دین به من وحی شده این خط کش را دارد،شما همینجوری میپذیرید؟
هر معلم حقیقی برای اثبات تعلیمات خود به توجیه عقول دانش آموزان نیاز دارد و دل دانش آموزان مستعد ناخود آگاه به سوی او مجذوب می شود.
و اما هر معلم دروغین برای ترویج تعلیمات خود دل دانش آموزان را به هر طریق نامشروعی دست می آورد
( با رجوع به تمایلات حیوانی آن ها)
hessam78;974687 نوشت:
حقانیت دین برای شما جگونه اثبات میشود؟
با تحقیق در مورد تعلیمات آن دین
اگر تعلیمات بر پایه دل فریبی و خواسته های حیوانی و غیر منطقی و غیر عقلی باشد آن دین باطل است
واگر تعلیمات بر پایه عقل پروری و استدلال و استنباط و راه یابی باشد و مخالف خواسته های حیوانی آن دین حق است
( دین های به ظاهر صحیح هزاران شاخه و انحراف دارد و فقط یکی از ان ها کاملا صحیح است)
hessam78;974687 نوشت:
فرمودید پیروی از عقل و علم روز که نیست
فطرتی که شما را به اسلام علاقه مند کرده ،یک یهودی را به عهد عتیق رهنمون میکند@};-
دینی که عقل گریز است و احساس پذیر صرف بر حق نیست
در واقع دین حقیقی فقط یکی است و با توجه به خواست ارائه کننده آن کسانی که می توانند ان را بیابند بسیار محدودند
شاید در ظاهر پیرو ادیان ( ظاهراً بر حق) بسیار باشند اما ره یافتگان حقیقی بسیار بسیار بسیار قلیل اند ...
یعنی اگر فرضا 4 میلیارد نفر دین دار ظاهری باشند
نهایت 1/10000 آن ها دین دار واقعی هستند... در خوشبینانه ترین حالت ...
دلیل کثرت افراد لزوم وجود ازمایش برای تمییز افراد مستعد است
با سلام
چند مطلب را در این مورد می توانم بگوئیم
- این طور که مشخص است سنگسار در روایات آمده و در زمان صدر اسلام اجرا شده اما در قران نیامده. در آیات قرآن برای زن یا مرد زناکار سه یا چهار مورد اشاره شده و مجازات هایی گفته شده مثل شلاغ زدن و در خانه حبس کردن. ولی صحبتی از سنگسار کردن نیامده. پس مجازات زناکار در اسلام صراحتا مشخص شده و سنگسار نیست
- این جا چند سوال سوال پیش می آید
پیامبر چرا در آیات قرآن چنین حکمی را نیاورده ولی به آن عمل کرده است. برخی میگویند سنت و و آنچه معصوم گفته و عمل کرده که البته در این جا بایست پاسخ دهند اگر بین آیات با روایات و سنت اختلاف باشد تکلیف چیست؟؟!! این مورد دقیقا از جمله مسائلی است که بین این دو اختلاف وجود دارد و جایی برای تفسیر ماورایی و توجیه ندارد.
شاید به این خاطر بوده که در ادیان ماقبل اسلام چنین حکمی بوده و اجرا میشده و احتمالا پیامبر بر طبق همان ادیان عمل کرده و آیات مربوط به مجازات زناکار را هنوز تلاوت نکرده بود.
سوال دیگر این است که با فرض الهی بودن ادیان سامی چرا مجازات زناکار بایست متفاوت باشد و در اسلام تعدیل شده و از خشونت آن کمتر شده. اینجا هم من پاسخ روشنی ندارم. شاید با توجه به شرایط این گونه تعیین شده و ...
به هر حال اگر قرار است نتیجه گرفته شود بایست همه این گزاره ها شواهد و فکت ها را کنار هم گذاشت و با لحاظ همه آنها نتیجه گرفت
با سلام و عرض ادب
اسلام تکمیل کننده ادیان (قسمت های غیر منحرف) گذشته است
در ضمن دین فقط کتاب نیست
تعالیم پیامبر آن دین نیز جزئی از ان دین است هر چند در کتاب آن نباشد...
به طور مثال انجیل کنونی اکثرا تعالیم عیسی(ع) است (که بسیاری از آن تحریف شده) (مانند کتب تجمیع احادیث پیامبر اسلام)
و قسمت کمی از آن وحی الهی مشخص و مکتوب (چیزی مانند قرآن) است ...
در مورد سنگسار ( یا معنای معادل آن در برگردان از عربی ) نیز ، اصل حکم در تعالیم بوده و هست
اما نحوه شناخت مجرم ، شدت اجرای آن و ...( با توجه به ضعف و قوت احادیث) مورد اختلاف است ...
نقل قول نگرفتم کلی جواب میدم و سوالامو میپرسم در رابطه با اینکه گفتید ملاک شما از انسانی یا غیر انسانی غلط یا درست بر اساس ذهن خودمون و فطرت انسانی غلطه واقعا خنده دارترین حرفیه شنیدم داعش طالبان وهابیون و...این ها هم همین کتاب و سنت رو اجرا میکنند مسلمونند اما بدتر از حیوان با انسان ها رفتار میکنند و جنایت هاشون مشخصه از اون طرف هم بی دین و..داریم بدون اینکه از چشم دین نگاه کنند کار درست و انسانی انجام میدن یک نگاه به کمک های بشر دوستانه سازمان های حامی حقوق کودک و زن و...بندازید که واقعا کار انجام میدن یک نگاه هم به عملکرد مسلمین حتی تو ایران که اکثریت شیعه هستن.اینکه از درد و زجر کشیدن یه ادم ناراحت بشید اینکه بخوای به بشریت کمک کنی تا جایی که درتوانته وقف کنی و...نیازی به دین داشتن نداره هر انسانی با ذات خودش تشخیص میده و اینکه انسانیت از نظر دین سنگسار کردن یه انسانه به خاطر یه رابطه جنسی و جوری که چندبار اینجا بهش اشاره شد بدتر از قتل میدونند رو به هر ادمی تو دنیا بگو ببین ادرس کجا رو بهتون میدن که بستری شید و اینکه حکم حبس شلاق اومده برای سنگسار بعد میگید نه سنت و مثالشم نماز میزدید عملا ایه خدا رو زیر سوال نمیبرید؟تا اونجا که من میدونم تنها چیزی که در گذر زمان از تحریف در امان مونده قرانه نه احادیثی که طی 1400 سال امکان هرجور تغییر و...داشتن پس اگه ایه مسقیم رو زیر سوال میره یعنی علما ما علم به تحریف قران دارن که در اینجا میگن سنت معتبرتره از متن قرانه و اگه اره خب پس خیلی چیزهای دیگه هم میتونه تغییر کنه همین احادیث نماز شما از کجا میدونید واقعا سبک شیعه درسته نه اهل سنت امکان داره منبع ما تحریف شده باشه در رابطه با همسرکشی هم طرف رسما دچار جنون و روانیه یه نفر رو کشته نمیگه وحشی بودم زدم کشتمش اینجوری میگه بلکه تخفیف هم بگیره اگه اینجوره زن هم غیرت داره مسئله اینه چرا زنی که شوهرش خیانت میکنه با استناد به صیغه و ازدواج دوم هیچ مشکلی پیش نمیاد مگر یک زن حس مالکیت نداره؟پس چرا شوهر اون زن باید بی هیچ مجازاتی در بره لطفا جواب کلیشه ای عدالت برابری نیست رو ندید اتفاقا عدالت عین برابری همه در برابر قانونه مجازات یکسان پس اگه امتیاز هایی انقدر برای مرد در ادیان اومده نباید گفت یا هیچ کدوم از طرف خدا نیست و خدای وجود نداره یا اگه از طرف خداست تحریف شده؟چطور صرف یک اندام در بدن انسان انقدر تفاوت و تبعیض؟تا اونجا که من علمشو دارم ساختار مغز زن و مرد هیچ تفاوتی نداره میگن از دوطرف مناظره به جز دلایلشون به حرفاهایی که نسبت میدن به هم نگاه کن میفهمی کدوم حقه اینجا یک نفر رو که مخالف سنگسار بود کسایی که میگن دینو با تحقیق منطق شناختیم میان ارزوی اومدن این بلا و بدتر رو براش میکنن!واقعا موندم چی بگم یعنی منطق تون نتونه ثابت کنه باید دست به نفرین بردارید که اینجوری ثابت بشه؟این از منظر اسلام انسانیته؟
سلام و عرض ادب
جناب کاوه گفتند که سند درستی نداره این داستان مولوی http://www.askdin.com/showthread.php?t=10837
هرچند این ایرادی بر فهوای کلام شما تلقی نشود،فقط خواستم بگویم چون اکثرا این داستان را واقعی میدانند
سلام برادر،
ممنون از تذکرتان، بله حق با شماست و ایشان
hessam78;974687 نوشت:
ملاک درستی خط کش دین چیست،چیزی خارج از دین یا داخل دین
اگر حقانیت خود دین مشخص شود دیگر خود دین میگوید که خطکش باید چه باشد ... پس ملاک درستی خطکش دین حقانیت آن دین است که به نحو دیگری مشخص شده باشد
hessam78;974687 نوشت:
اگر خود دین تعیین میکند،یک هندو یک مسیحی هم همان خط کش را باید درست بداند
بله به شرط آنکه حقانیت دینشان برایشان محرز باشد ...
hessam78;974687 نوشت:
اگر عقل باشد،که دیگر حرفتان غلط میشود
احتمالاً عقل از نظر شما همان تفکر منطقی باشد، اگر هست بله ملاک چنین عقلی نیست ...
hessam78;974687 نوشت:
ملاک ارزیابی خط کش دین چیست،
عقل فطرت ... قلب ...
hessam78;974687 نوشت:
من میگویم این دین به من وحی شده این خط کش را دارد،شما همینجوری میپذیرید؟
نه نمیپذیرم، هر کسی باید حقیقت را خودش بشناسد، من از کجا باید بدانم که شما با من روراست هستید یا نیستید؟ از کجا بدانم که حتی با خودتان روراست هستید یا نیستید؟ ... راه برای شناخت حقیقت به عدد نفوس انسانهاست ...
hessam78;974687 نوشت:
حقانیت دین برای شما جگونه اثبات میشود؟
فرمودید پیروی از عقل و علم روز که نیست
فطرتی که شما را به اسلام علاقه مند کرده ،یک یهودی را به عهد عتیق رهنمون میکند@};-
تفکر منطقی در شناخت حقیقت ضعیف است و لنگ میزند، علم روز هم که ناظر بر شناخت ما از حقیقت است و نه خود حقیقت، پس طبیعی است که هیچ کدام از راههای متداول شایستگی اظهار نظر قطعی در مورد حقیقت را نداشته باشند، هر کدام از راههای متداول فقط میتوانند در فاصله بایستند و یک گمانهزنی در مورد حقیقت بکنند ...
فطرت اگر چیزی باشد که با توجه به آیات و روایات در تاپیکهای دیگر معرفی کردهام مشتاق هستم بدانم چطور ممکن است کسی را (با فرض آنکه شما میخواستید یک دین انحرافی را به عنوان مثال مطرح بفرمایید) به یک دین انحرافی رهنمون کند؟
در رابطه با اینکه گفتید ملاک شما از انسانی یا غیر انسانی غلط یا درست بر اساس ذهن خودمون و فطرت انسانی غلطه واقعا خنده دارترین حرفیه شنیدم داعش طالبان وهابیون و...این ها هم همین کتاب و سنت رو اجرا میکنند مسلمونند اما بدتر از حیوان با انسان ها رفتار میکنند و جنایت هاشون مشخصه
با سلام
به این افراد منافق گفته می شه
منافق کسی هست که با اسم عمل به دین احساسات حیوانی خودش رو بروز میده
به طور مثال برای تکفیر یه انسان شرایط خاصی باید اعمال بشه اما این افراد بدون در نظر گرفتن شرایط فقط احکام رو اجرا می کنن
بر فرض قطع دست دزد در قحطی ممنوع هست
اما این ها دست همه دزد ها رو بلا استثنا قطع می کنن
در حالی که خودشون به راحتی دزدی می کنن و خودشون رو از این حکم مستثنی می دونن ...
Infinity;974706 نوشت:
از اون طرف هم بی دین و..داریم بدون اینکه از چشم دین نگاه کنند کار درست و انسانی انجام میدن یک نگاه به کمک های بشر دوستانه سازمان های حامی حقوق کودک و زن و...بندازید که واقعا کار انجام میدن
این سازمان ها چشمشون رو روی قتل عام مردم یمن می بندن و حمله به عربستان رو محکوم میکنن
این ها دنبال خیر خواهی مردم نیستن اگر هم کاری میکنن برای سرپوش گذاشتن روی جنایات وحشیانه ای هست که در پشت پرده دارن انجام میدن
فرضا من میام یه گوسفند به شما میدم بعد یه تروریست رو اجیر میکنم و یه سربند مسلمون بهش می بندم و میاد گوسفند رو از شما می گیره ...
در رابطه با اینکه گفتید ملاک شما از انسانی یا غیر انسانی غلط یا درست بر اساس ذهن خودمون و فطرت انسانی غلطه واقعا خنده دارترین حرفیه شنیدم
شکر خدا که در روز ولادت امیرالمؤمنین علیهالسلام توانستم شما را بخندانم، البته قصدش را نداشتم و فکر کردم دارم بحث علمی میکنم ولی الخیر فی ما وقع ...
Infinity;974706 نوشت:
داعش طالبان وهابیون و...این ها هم همین کتاب و سنت رو اجرا میکنند مسلمونند اما بدتر از حیوان با انسان ها رفتار میکنند و جنایت هاشون مشخصه از اون طرف هم بی دین و..داریم بدون اینکه از چشم دین نگاه کنند کار درست و انسانی انجام میدن یک نگاه به کمک های بشر دوستانه سازمان های حامی حقوق کودک و زن و...بندازید که واقعا کار انجام میدن یک نگاه هم به عملکرد مسلمین حتی تو ایران که اکثریت شیعه هستن.اینکه از درد و زجر کشیدن یه ادم ناراحت بشید اینکه بخوای به بشریت کمک کنی تا جایی که درتوانته وقف کنی و...
مگر هر کسی که بگوید من مسلمان هستم از نظر خداوند مسلمان هست ...
یا مگر هر کسی که اسلام را نشناسد نامسلمان است؟
در روایت مبارکه داریم که آتش جهنم نمیسوزاند دلی را که نسبت به بندگان خدا رحم داشته باشد ... فرمودهاند که چه بسا انسانی بخاطر رحم کردن به یک حیوان بهشتی گردد ...
هر کمک کردنی از سر دلرحمی نیست ... گاهی سیاست است، گاهی جلب توجه است، گاهی برای جلب احترام و بالا بردن موقعیت اجتماعی خود است، ولی گاهی هم از سر دلرحمی است ... هر کسی خودش میداند که قصدش از هر کاری چیست، و الاعمال بالنیات ... و خداوند هم علیم بذات الصدور است ... به ادعا نیست، چه ادعای اسلام و شیعهگری داشته باشد و چه ادعای انسانیت و چه هر ادعای دیگری ... گاهی انسانها کارهای خودشان را برای خودشان هم توجیه میکنند و خودشان را هم به تجاهل میزنند و تعریف دیگران در حق خودشان را باور میکنند با آنکه میدانند درست نیست ...
Infinity;974706 نوشت:
نیازی به دین داشتن نداره هر انسانی با ذات خودش تشخیص میده
مگر دین چیست؟ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا سوگند به نَفْس و آنچه سامانش داد. * پس پلیدکاری و پرهیزگاریش را به او الهام کرد * رستگار شده است هر آن کس که آن را پاک گردانید * و زیان کرده است هر آن کس که آن را آلوده ساخت
مگر یکی از اسماء حسنی خدا «الحق» نیست؟ طبق عقاید اسلامی ما اسماء حسنی فقط برای خداست: و لله الاسماء الحسنی ... پس اگر کسی حق را بشناسد و تسلیم آن شود بدون شک خدا را شناخته و تسلیم خدا گشته است، چه ظاهراً مسلمان باشد و چه نباشد، چه ادعا کند شیعه و انقلابی است و جه ادعایی نداشته باشد ... ولی اگرچه شناخت حقیقت ساده است اما تسلیم شدن برای حقیقت کار سادهای نیست اگر کسی محبت دنیا و شهواتش را داشته باشد ... خودتان را بگذارید زیر ذرهبین و رصد کنید ببینید این گفته درست هست یا نیست ... خودتان میدانید و خدای خودتان، ما هم خودمان میدانیم و خدای خودمان ...
Infinity;974706 نوشت:
و اینکه انسانیت از نظر دین سنگسار کردن یه انسانه به خاطر یه رابطه جنسی و جوری که چندبار اینجا بهش اشاره شد بدتر از قتل میدونند رو به هر ادمی تو دنیا بگو ببین ادرس کجا رو بهتون میدن که بستری شید
وقتی دیندار شویم دیگر نظر مردم برایمان مهم نیست که برویم از ایشان بپرسیم که کجا برویم بهتر است که ایشان بهشت را نشانمان بدهند یا تیمارستان را ...
کافران به انبیاء میگفتند مجنون ... مردم هم به ما بگویند دیوانه ... باکی نیست بعد از آنکه خداوند فرمود که آیا از من میترسید یا از حرف دیگران؟ أَتَخْشَوْنَهُمْ ۚ فَاللَّـهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (آیا از آنان میترسید؟ پس اگر مؤمن بودهاید، خدا سزاوارتر است که از او بهراسید) و فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّـهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً (ناگاه گروهی از آنان از مردمان میترسند - مانند ترس از خدا یا ترسی سختتر)
ملاک برای ما نظر خداست: عَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ چه بسا چیزی را خوش نمیدارید حال آنکه برایتان خوب است، و چه بسا چیزی را دوست میدارید در حالی که برایتان شرّ است. و خدا میداند و شما نمیدانید.
حالا شاید شما بهتر از خدا میدانید و عالمتر از خدا هستید ...
اگر کسی خدا را بشناسد و بداند که او خداست، پس باید برای خدا شأن خدایی هم قائل باشد، مگرنه که خدا برای او مثل یک مترسک سر جالیز است که ابزار دستش هست و نه خدایش، با باور به این خدا فقط میخواهد کار خودش را پیش ببرد ...
ولی اگر پذیرفتید که خدا خداست، در این صورت بحث ما میشود یک بحث دروندینی ... مثلاً اول تحقیق میکنیم که ببینیم واقعاً انتساب حکم سنگسار به خدا درست است یا نه این انتساب یک انتساب ضعیف است (کاری که فقیهان میکنند، کسی هم مانع شما نمیشود اگر بخواهید راه مجتهدان را طی کنید و به اجتهاد برسید و خودتان بتوانید قضاوت کنید که این انتساب درست است یا نیست) ... اگر درست بود، بعد بحث دروندینی ما میشود تلاش برای فهم بهتر این حکم خدا ... خدایی که حکیم باشد و دانا باشد و بینیاز باشد و با لذت بردن یا سختی کشیدن بندگانش سود یا ضرری به او نرساند و حتی دلش را هم خنک نکند یا آزارش ندهد، چنین خدایی اگر رحمت را بر خودش واجب کرده باشد دیگر باید به او حسن ظن داشت ...
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّـهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَن يَعْصِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا و برای هیچ مرد مؤمن و نه زن مؤمنی (شایسته) نبوده است، هنگامی که خدا و رسولش امری حتمی (به ایشان) فرماید، برایشان از کار (پنهان و آشکار)شان اختیاری باشد؛ و هر کس خدا و فرستادهاش را نافرمانی کند، همواره دچار گمراهیِ آشکارگری گردیده است.
النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ این پیامبر اولی است به مؤمنین حتی نسبت به خودشان ...
اصل دین ما ولایت است، مسلمان کسی است که تسلیم باشد، اصل ولایت محبت است ... دوست داشتن خوبی و بیزاری از بدی، ولی خوبی و بدی که خود دین معرفی کرده باشد و نه چیزی را که والدین و جامعه به ما آموزش داده باشند، مگرنه اعراب جاهلی باید زنده به گور کردن دخترانشان را دوست میداشتند چون ذهن و فطرتشان (با تعریف شما) آن کار را درست میدانست ...
هنوز قویاً میگویم راهی که برای تحقیق حقانیت دینتان انتخاب کردهاید اشتباه است ...
امروز یک طور فکر میکنید میگویید حق این است و باطل آن است، فردا که دو تا کتاب بیشتر بخوانید و با چند نفر بیشتر بحث کنید و پای چند سخنرانی موافق یا مخالف بنشینید نظام ارزشی درون ذهنتان کمی تغییر کند خواهید گفت که امروز حق و باطل متفاوت است از حق و باطلی که تا دیروز میگفتم ... حالا فرض کنید از نظر شما دین چیزی باشد که مطابق این حق و باطلی باشد که رأی روزانهی شماست، امروز باید طرفدار یک دین باشید و فردا هم طرفدار دین دیگری باشید ... در این صورت دین از نظر شما پیروی کردن از آراء روزانهی خودتان است، یعنی خودتان را دین خودتان قرار دادهاید و ظاهرش این است که در بیرون از خودتان هم به دنبال جایگاهی برای افکار خودتان میگردید ... این کار منطقاً اشتباه است و نیازی ندارد که کسی دیندار باشد تا اشتباه این کار را متوجه شود ...
اتفاقا این تناسب در انواع مجازاتهای زنا لحاظ شده است.
در مواردی که شخص نیاز جنسی داشته و بدون موقعیت ارضای این نیاز از راه حلال، دست به زنا زده، صرفا برای او شلاق در نظر گرفته شده که این به معنای لحاظ شرایط زانی است.
اما در مورد زنای محصنه، شخص دسترسی به همسر داشته و با این حال سراغ راه حرام رفته است. در این مورد اگر شبهه بیماری روحی و ... باشد، بازهم قاضی بر اساس وجود شبهه حکم به سنگسار نخواهد داد. پس سلامت روانی هم در این حکم دخیل است.
بر این اساس، شخصی که با سلامت روحی کامل و دسترسی به همسر و بدون هیچ مانعی سراغ حرام می رود و از طرفی با شرایط سخت اثبات این گناه، جرم او ثابت می شود، شارع برای از بین بردن این انحراف، سخت گیری کرده است.
در حقیقت زنای محصنه یک ناهنجاری مهلک در جامعه است که اگر با آن به شدت برخورد نشود، چیزی از جامعه باقی نمی ماند که قتل و خونریزی بخشی از آن است.
hessam78;974632 نوشت:
دو فرد ،با انجام اختیارانه یک عمل،نباید دو حکم یکسان دریافت کنند
چون فشار و جبر حاصل بر افراد متفاوت است
قانون گذاری به صورت عمومی وضع می شود و نمی شود قانون را برای تک تک افراد مخصوص وضع کرد.
بر همین اساس قانون باید بیشترین نفع را برای جامعه داشته باشد، اگر چه در برخی موارد نیز به سبب شرایط خاص برخی، این قانون مفید نباشد. اما در اکثر موارد مفید باشد.
البته در همین قانون فروعاتی وجود دارد تا بیشترین نفع را به جامعه برساند. که تفاوت در وجود شبهه، دسترسی به همسر و ... جزو این فروعات هستند که باعث تفاوت حکم در موارد مختلف شده است.
hessam78;974632 نوشت:
همه افراد یکسان نیستند،چه بسی بیماری هایی در این امر دخیل باشند،که علم هنوز کشف نکرده!
احتمال وجود بیماری در فرد زانی باعث منتفی شدن حد می شود.
توجه کنید: احتمال آن نه اثبات آن
hessam78;974632 نوشت:
من میگویم
دو نفر،هر کاری میخواهند بکنند ،ولی ضابطه هایی باید رعایت شود،تکلیف فرزند حاصله،بیماری های این امر،آسیب هایی که دو امر ممکن است بخورند،پیش شرایط پذیرفته دو فرد و چن چیز دیگر ،آنوقت اگر مرد خواست زنش با افراد دیگر باشد،یا بالعکس من مشکلی ندارم
نمیشود گفت چون خدا اینطور و آنطور گفته نباید بشود!
ممکن است شما بر اساس تفکر امانیستی صرف مشکلی برای ارتباط جنسی کاملا آزاد و بدون قاعده نداشته باشید، اما باید دید آیا این کار درست است؟ اگر درست نیست باید مقدمات اخلاقی یا مجازات هم داشته باشد یا نه؟
البته این تفکر امانیستی مسلما جایی برای مجازات نمی گذارد! حالا چه شدید و چه خفیف...
این تفکر را حتی مهد لیبرالیست هم قبول ندارد و صرفا یک تفکر ایده آلیستی بیش نیست.
میگید از خدا به بنده نزدیک تر دلسوز تر نیستید اگه این خدا با مهربانی خلقتشو اغاز کرده چرا رای به همچین زجری به بنده اش میده؟مجازات قتل و تجاوز هم این نیست حتی تجاوز که باید منطقی جزاش بیشتر باشه برای اعدام باید نصف دیه شو بدن یا قتل زن این عدالته؟اما دونفر حالا اشتباهی کردن با بدترین شکنجه بمیرن؟
دلسوزی و مهربانی به چه معناست؟
اینکه در تمام موارد و شرایط، انسان ملاطفت نشان دهد، آیا مهربانی است؟
مادری را در نظر بگیرید که بچه خود را در بالاترین درجه تب مشاهده می کند و در این حال باید داروی بسیار تلخ را به بچه عزیز خود بخوراند یا آمپول دردناکی را به او بزند. در این حال آیا مادر ظالم است؟ یا از شدت علاقه، راضی به درد کشیدن بچه خود می شود؟
زمانی که در مسائل دینی بحث می کنیم، مطلقا نباید از زندگی اخروی غافل شویم. که اصل همان زندگی و دنیا وسیله رسیدن به آن است. حدود الهی هم اولا برای اصلاح جامعه و ثانیا سبب تخفیف و غفران اخروی برای مجرم است.
زندگی دنیا تا زمانی مطلوب است که در آن خیر باشد.
امام جواد علیه السلام در دعای زیبایی می فرماید: لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ بِعِلْمِكَ الْغَيْبَ وَ بِقُدْرَتِكَ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ مَا عَلِمْتَ الْحَيَاةَ خَيْراً لِي فَأَحْيِنِي وَ تَوَفَّنِي إِذَا عَلِمْتَ الْوَفَاةَ خَيْراً لِي؛ غیر از تو خدایی نیست، به علم غیب و قدرتی که بر تمام مخوقات خود داری، تا زمانی مرا زنده بدار که زندگی برای من خیر باشد و زمانی که مرگ برای من بهتر است، مرا بمیران.(كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، (1407)، الكافي، چهارم، تهران، دار الكتب الإسلامية، ج2 ؛ ص548) [/]
سوال اصلی من این است چرا حالا سنگسار؟
چرا اعدام معمولی واسش نذاشتن؟ یا حالا حبس ابد؟
خب اینا هم مجازاته و اگر قراره دفع فساد باشه همینام مجازاته
نوع مجازات ها و حدود تشریعی و توقیفی است.
از دو راه نیز می توان حکمت آن را درک کرد:
1. ارجاع تمام حکمهای تشریعی به حکمت الهی و اثبات یک اصل کلی بنام حکمت در خداوند و ارجاع احکام تشریعی به آن.
2. رسیدن برخی روایات در مورد احکام و یا احتمال دادن برخی حکمت ها با توجه به علم بشر.
مورد دوم ممکن است به برخی جوانب احکام اشاره داشته باشد و تمام جوانب را در بر نمی گیرد و حتی ممکن است در مواردی که عقل ما به آن می رسد، خطا رخ دهد.
Miss.Narges;974649 نوشت:
ظاهرا در قرآن اومده که زن گنهکار رو در خانه حبس کنید.ولی روایات و سنت میگن خیر حکم سنگسار
خب این یعنی چه؟ چرا حکم قران کنار گذاشته شده و حکم سنگسار جایگزین شده؟ علتش چیست؟ سوالم فکر کنم واضحه.
لطفا آیه مد نظر را بفرمایید تا بحث ادامه پیدا کند...
[/]
نوع مجازات ها و حدود تشریعی و توقیفی است.
از دو راه نیز می توان حکمت آن را درک کرد:
1. ارجاع تمام حکمهای تشریعی به حکمت الهی و اثبات یک اصل کلی بنام حکمت در خداوند و ارجاع احکام تشریعی به آن.
2. رسیدن برخی روایات در مورد احکام و یا احتمال دادن برخی حکمت ها با توجه به علم بشر.
مورد دوم ممکن است به برخی جوانب احکام اشاره داشته باشد و تمام جوانب را در بر نمی گیرد و حتی ممکن است در مواردی که عقل ما به آن می رسد، خطا رخ دهد.
سلام
اشکال من این نیست که احکام الهی بیهوده اند.
بلکه منم دنبال علت و حکمت سنگسار میگردم.و همانطور که سوال کردم چرا بجای حبس یا اعدام اومدن چنین حکم سنگسار گذاشتن؟
سلام برادر،
ممنون از تذکرتان، بله حق با شماست و ایشان
سلام برادر گرامی
خواهش میکنم بزرگوارید
نقطه;974720 نوشت:
اگر حقانیت خود دین مشخص شود دیگر خود دین میگوید که خطکش باید چه باشد
واضح است که حقانیت دین برای من مشخص نیست
نقطه;974720 نوشت:
احتمالاً عقل از نظر شما همان تفکر منطقی باشد، اگر هست بله ملاک چنین عقلی نیست ...
البته تفکرمنطقی و فلسفی بخش عمده عقل هستش
به زعم من
نقطه;974720 نوشت:
عقل فطرت ... قلب ...
برادر نقطه
شما هر کدام را تعریف کنید تا متوجه منظورتان شوم!
قلب از نظر من دستگاه پمپاژ است و هیچ ربطی به این موضوع ندارد
فطرت هم که عرض کردم،برخی میگویند انسان خواستِ قدرت است مثل نیچه
برخی هم مانند ارسطو و من میگوییم انسان خواستِ لذت است
فطرت را هم تعریف کنید همراه عقل از دریچه دیدگاه خودتان
نقطه;974720 نوشت:
نه نمیپذیرم، هر کسی باید حقیقت را خودش بشناسد
خب من هم همین را میگویم
از کجا بدانم پیامبر حقیقت است و با من رو راست است؟ملاک شما خارج از دین است،پس
این ملاک را بفرمایید،تعریف روشنی داشته باشید ،تا من مثال نقض بیاوریم یا اگر نداشت بپذیرم
نقطه;974720 نوشت:
هر کدام از راههای متداول فقط میتوانند در فاصله بایستند و یک گمانهزنی در مورد حقیقت بکنند ...
البته موافقم
علم+فلسفه معرفت شناسی
این همان نومن و فنومن کانتیست،
ما معتقدیم این حقیقت یا بقول کانت شی فی نفسه غیر قابل شناخت خارج از ما قابل شناخت و معرفت نیست
شما میفرمایید هست
پس ادله آن را بیاورید
نقطه;974720 نوشت:
فطرت اگر چیزی باشد که با توجه به آیات و روایات در تاپیکهای دیگر معرفی کردهام
خب من میگم فطرتی که شما معرفی میکنید تعریف دقیقی ندارد
منظورم از دقیق برای من است،برای شما ممکن است واضح باشد
من متوجه فطرتی که میگویید نمیشوم
تعریف فطرت
چگونگی عملکرد فطرت
راه های شناخت فطرت
دورنمایی را که فطرت فراهم میکند
را تعریف بفرمایید (تا آنجا که ممکن است انتزاع و ابهام نداشته باشد)یا اگر جای دیگر گفته اید فوروارد کنید@};-
اگر نیاز مرد به بیش از یک زن است، مگر اسلام برای ازدواج دوباره راه او را بسته است؟
hessam78;974632 نوشت:
اگر نیاز یک زن بیش از مرد بود چه؟و دستگاه های علمی fmri ,.. موید این موضوع بودند،اسلام راه ازدواج دوباره را بر او نبسته؟ببینید برادر من از احکام نمیشود با استدلال دفاع کرد
چون سرچشمه اش استدلالی نبوده
درود مجدد جناب عامل
من مجددا عارضم خدمتتان،شما برای دوستان مسلمان میتوانید بگویید،ثابت کردیم خداوند قرآن حکیم است،،دیگر هیچ بحثی هم نیست،فردی که حکمت خداوند را بپذیرد ناچار است ایرادی نداشته باشد
این تاپیک گنجایش برسی حکمت خدا را ندارد،پس بر اساس ایدئولوژی من خداوند حکیمی نیست،بر اساس منبع فکری شما خداوند حکیم است،
در این صورت شما نمیتوانید بیرون دینی این عمل را انجام بدهید،مگر آنکه ادله ای داشته باشید،
چون از اساس حکمت بسیاری از کارهای خداوند را نمیدانید،من میپرسم دلیل وجود سیاره مشتری چیست،گمانه هایی ممکن است بزنید ولی نمیتوانید علت حکمت خدا که منجر به خلقش شد را بگویید!
به هیچ وجه هیچ راهی از هیچ طریقی شما نمیتوانید استدلالی برخورد کنید
شما فرمودید راه برای مرد باز است اگر شهوت سرکشی داشت
من میپرسم زن چه؟ اینجا مسئله ای پیش میاید،وقتی این حکم تنزل درون دینی دارد،آیا یک فرد پس از انجام زنا و مرتکب شدن این عمل ،بگوید کافر است یا یک دین دیگری دارد،4 شاهد هم باشد و شرایط برای سنگسار شدنش مهیا،این فرد از حکم سنگسار خارج میشود یا خیر؟
عامل;974773 نوشت:
اتفاقا این تناسب در انواع مجازاتهای زنا لحاظ شده است.
به هیچ وجه از نظر من لحاظ نشده است
ادله ای نمیتوانید بیاورید،چون اساسا این حکم استدلالی وضع نشده
عامل;974773 نوشت:
در حقیقت زنای محصنه یک ناهنجاری مهلک در جامعه است که اگر با آن به شدت برخورد نشود، چیزی از جامعه باقی نمی ماند که قتل و خونریزی بخشی از آن است.
از نظر شما در جوامعی که حکم سنگسار ندارند نابود شده اند؟
عامل;974773 نوشت:
احتمال وجود بیماری در فرد زانی باعث منتفی شدن حد می شود.
توجه کنید: احتمال آن نه اثبات آن
تمام بیماری های روانی تاکنون کشف شده اند؟
در بسیاری از بیماری ها شرایط عمومی فرد خوب است،ولی یک عمل را نمیتواند جلوگیری کند،دقت کنید این حکم قبل از شناخته شدن بیماری های کنونی در اعراب قدیم،که این مسائل مطرح نبوده اند را در نظر داشته باشید
عامل;974773 نوشت:
اما باید دید آیا این کار درست است؟ اگر درست نیست باید مقدمات اخلاقی یا مجازات هم داشته باشد یا نه؟
البته این تفکر امانیستی مسلما جایی برای مجازات نمی گذارد! حالا چه شدید و چه خفیف...
این تفکر را حتی مهد لیبرالیست هم قبول ندارد و صرفا یک تفکر ایده آلیستی بیش نیست.
قبول ندارد؟یعنی در کشورهای دیگر سنگسار رخ میدهد؟
آن ایده که مطرح شد ایده نهایی بود،عرض هم کردم در کشور های پیشرفته بحث هایش مطرح است و کم کم به سمت آن میروند
اما الان صحبت روی تناسب عمل با مجازات است
شما فرمودید اگر این سنگسار نباشد جامعه نابود میشود
یا باید ثابت کنید همه کشور های پیشرفته سنگسار دارند،یا نابود شده اند
دقت کنید بحث برون دینی است،شما نمیتوانید برای من بگویید،خدا از آنان ناراضی است پس نابود شده و..
برادر نقطه
شما هر کدام را تعریف کنید تا متوجه منظورتان شوم!
قلب از نظر من دستگاه پمپاژ است و هیچ ربطی به این موضوع ندارد
فطرت هم که عرض کردم،برخی میگویند انسان خواستِ قدرت است مثل نیچه
برخی هم مانند ارسطو و من میگوییم انسان خواستِ لذت است
فطرت را هم تعریف کنید همراه عقل از دریچه دیدگاه خودتان
جسارتاً این کار را نمیکنم، در واقع این اولین باری نیست که من و شما روی این موضوع بحث میکنیم و شما از من تعریف میخواهید، تقریباً در بیشتر تاپیکهایی که با هم بحث میکنیم به چنین نقطهای میرسیم که بحثمان به معنای فطرت و عقل و قلب برسد و این بحث هم ادامه مییابد تا خودمان برای جلوگیری از انحراف تاپیک از موضوع اصلیاش بحث را قطع کنیم ... شاید بهتر باشد این بار در همین ابتدا این کار را بکنیم ...
اجالتاً شما خوب و مفید است که اصل نظر ارائه شدهام را نقد کنید ...
اینکه من گفتم با این روشی که آغازگر تاپیک در پیش گرفتهاند نمیشود حقانیت اسلام و بلکه حقانیت هیچ آیین یا مکتب فکری را تحقیق کرد ... شما اگر فکر میکنید میشود چنین کرد مرا نقد کنید ...
یا اینکه پیشنهاد دادم که تا از راه دیگری حقانیت دین تحقیق نشده باشد نمیتوان چنین مباحثی را مطرح کرد، اینکه طرح این مباحث فقط به عنوان یک بحث درونرینی قابل قبول است ... اینکه علت این قضیه این است که در مواجههی با هر اختلافی برای هر دو طرف بحث دو حالت قابل تصور است، اینکه یا نظر مخالف او اشتباه باشد و یا نظر خودش ... حالا با چه اساسی میشود احتمال اینکه نظر خودمان اشتباه باشد را کنار بگذاریم و فقط بگوییم که فلان کار غیرانسانی است پس این دین هم انسانی نیست؟ ... بله آغازگر تاپیک هم به جای حکم کردن صریح ابتدا سؤال پرسیدهاند، ولی اگر ما جوابی برای سؤال ایشان نداشته باشیم آیا ایشان منطقاً مجاز هستند که فرض کنند که پس جوابی وجود ندارد؟ ... طبیعی است که این سؤال یا جواب قانعکننده میگیرد و یا اگر نگیرد دیگر نتیجهای بر علیه اسلام نمیتوان از آن گرفت، شاید جوابی دارد که در این جمع کسی نمیداند ... و باز هم نمیشود گفت که این دین غیرانسانی باشد ... برای این کار باید انسان کامل را پیدا کرد و از او پرسید که چه کاری انسانی هست و چه کاری انسانی نیست ... الآن هم رسم شده است که یا انسان کامل را قبول ندارند و یا میگویند به چنین کسی دسترسی نداریم و به همین دلیلی تقریبی از انسان کامل را در نظر میگیریم که همانا عقل جمعی مردم جهان یا برگزیدگانی از ایشان (مثلاً دانشمندان یا صنفهایی دیگر از مردم که نمیدانم کیستند) هست، در اینجا هم میگوییم که خود همین تقریب زدن انسان کامل با یک متوسطگیری کردن از مردم با سلایق مختلف که چیزی شبیه به ergodic theory در بحث فرایندهای تصادفی است محل بروز یک سری تردید در بحث است و جوابی که میدهد همچنان به طور کامل قابل اعتنا نیست، حداکثر میتوان امیدوار بود که درست باشد، یعنی باید فرض کرد که درست است مگرنه نمیشود نتیجه گرفت که بله حتماً درست است ... پس باز هم راه تحقیق نسبت به حقانیت دین طرح چنین سؤالاتی نیست چون اصولاً با چنین مباحثی نمیشود چنان موضوعی را تحقیق کرد ...
مدعی هستم که این تاپیک کلاً یک سوء تفاهم است، شما اگر نقدی دارید بفرمایید ... مثلاً نشان بدهید که با چنین سؤالی میتوان حقانیت اسلام را حتی به چالش کشید ...
hessam78;974803 نوشت:
واضح است که حقانیت دین برای من مشخص نیست
یکی از دلایلی که فطرت و قلب و عقل را برایتان تعریف نمیکنم همین است، چون این تعاریف بر مبنای آیات و روایات هست، گرچه علوم جدید هم به درک بهتر آنها بتوانند کمک نمایند ...
وقتی بحث با کسی باشد که حقانیت اسلام را قبول ندارد تنها راهی که میشناسم این است که به او بگویم شما کافی است که تصمیم بگیرید و عزم جدی بکنید که حقیقتطلب بوده و تسلیم حقیقت باشید هر کجا که آن را یافتید ... این شروع اسلام است ... اگر چنین کردید بدون شک (از طرف خودم و بر مبنای منابع دینی) میگویم که حقانیت اسلام را درک خواهید کرد، اگر امروز نکنید فردا میکنید، اگر فردا نکنید پسفردا درک میکنید، دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد ... و اصلاً حقطلبی خودش شروع مسلمانی است اگرچه احکام شریعت اسلام بر شخص سوار نگردد ... وقتی درک کردید آن وقت بحث فطرت و عقل و قلب و صدر و امثال آن قابل طرح و بحث است و میتوان تعاریف مورد نظر را ارائه داد و نقد کرد و بحث را به پیش برد ...
حالا آیا اینکه من از شما بخواهم حقطلب باشید یک بحث دروندینی است یا چیزی است که شما نسبت به آن بدبین باشید و نپذیرید؟ ...
ادعایم این است که شناخت حقانیت اسلام یک مسیر عملی است و نه یک مسیر نظری ... یک سیر باطنی را میخواهد، تجربه کردن میخواهد و بر روی کاغذ قابل فرمولبندی کردن نیست ... علمی بودن یک کار یعنی تجربهپذیر بودن آن، من که نگفتم چیزی که میگویم تجربهناپذیر است، میگویم هر کسی خودش تجربه کند و اینطور نباشد که یک گوشه بنشیند و بخواهد دیگران به جای او تجربه کنند و نتیجه را برای او تعریف کنند تا او به آنها اعتماد کند ...
hessam78;974803 نوشت:
خب من میگم فطرتی که شما معرفی میکنید تعریف دقیقی ندارد
منظورم از دقیق برای من است،برای شما ممکن است واضح باشد
من متوجه فطرتی که میگویید نمیشوم
تعریف فطرت
چگونگی عملکرد فطرت
راه های شناخت فطرت
دورنمایی را که فطرت فراهم میکند
را تعریف بفرمایید (تا آنجا که ممکن است انتزاع و ابهام نداشته باشد)یا اگر جای دیگر گفته اید فوروارد کنید@};-
فطرت یعنی اینکه هر کسی در درون خودش خدا را میشناسد و اگر او را ببیند میشناسد که خدا و همه چیز و همه کس اوست ... فطرت همان است که پیامبران خدا وقتی تأیید میشدند که مخاطبان ایشان وقتی که با فطرت خودش مواجه میشدند میدیدند که این فطرت ایشان این پیامبران را تأیید میکند و عقل دستور به تبعیت از این پیامبران را میدهد ... مگرنه کسی نمیتواند حتی پیامبر خدا را از یک کذّاب بشناسد ... تا همین قدرش را میگویم تا اگر خواستید به دور از بازیهای فکری رایج در علوم فلسفی مرسوم و در یک سیر باطنی حقیقتطلبی را خیلی جدّی و با انصاف کامل و در ضمن کاملاً صادق بودن با خود دنبال کنید، بتوانید وجود چنین حقیقتی در درون خودتان را جستجو کنید، نه برای آنکه چیزی که نمیدانید را یاد بگیرید، بلکه برای آنکه چیزی که میدانید ولی فراموش کردهاید را وقتی که با آن روبرو شدید به یادش بیاورید و بگویید که ای دل غافل، این که همیشه مقابل چشمانم بود پس چطور به آن توجه نمیکردم؟ و تعجب کنید که چطور از حقیقت به این روشنی تا کنون غافل بودهاید ... وقتی این حالت هوشیاری و بیداری را تجربه کردید، بعد که دوباره سرگرم زندگی معمول خود شدید دوباره از آن حال بیرون آمدید و باز هم اثری از آن حقیقت نیافتید، بعد دوباره همان حال بیداری را تجربه کردید و بعد دوباره اثری از آن را نیافتید، در این حالت میتوانید به خوبی تلاش کنید تا درک کنید که بالآخره وقتی ان را درک میکنید بیدار هستید و بقیهی اوقات در غفلت بودهاید و یا وقتی که درک میکنید در هپروت هستید و بقیهی اوقات بیدار و به هوش هستید ... تشخیص یکی از این دو گزینه کار سختی نیست وقتی این تجربه بارها و بارها برایتان تکرار شود و مثل سپری شدن شب و روز بشود که خورشید عالمتاب همه جا را روشن میکند و در کوتاهترین زمان دوباره ناگهان همه جا تاریک میشود و باز روشن میشود انگار که هرگز آنچنان تاریک نبوده است که یک متر جلوتر هم راحت دیده نشود و باز تاریک میشود انگار که هرگز آنچنان روشن نبوده است که تا مسافتهای طولانی هم به راحتی دیده شود ... «إِنَّ فِي ... اخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ ... لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»
طبیعی است که این سؤال یا جواب قانعکننده میگیرد و یا اگر نگیرد دیگر نتیجهای بر علیه اسلام نمیتوان از آن گرفت، شاید جوابی دارد که در این جمع کسی نمیداند
خیر ابدا چنین نیست،
یک قاضی حکم قتل فردی را میدهد،اگر مدارکی داشته باشد کارش درست است و پول میگیرد،اگر مدارک و دلیلی نداشته باشد کشته هم میشود!
تعریف قصه شبانه نیست که اگر دلیلی نداشته باشد مشکلی نباشد
مدرکی علیه اسلام نباشد،اتفاقا شدید ترین مدرک علیه اسلام است
با شاید هم مسئله ای حل نمیشود،منم میگویم آن جواب شاید ایرادی دارد که کسانی در آن جمع نمیدانند
من و شما تقریبا مطمئنیم بسیاری از دارو ها عوارض زیادی دارند،ولی علم کنونی ما همین است،نمیگوییم می ایستیم هزار سال دیگر دارویی کشف شود استفاده کنیم،
ایشان پیگیری میکنند،جوابی بود که میپذیرند نبود،هم حقشان است علیهش استفاده کنند
چنان که من کردم و میکنم
و الا من با نماز خواندن و کمک به ایتام و.. مشکل ندارم که
نقطه;974843 نوشت:
شاید بهتر باشد این بار در همین ابتدا این کار را بکنیم
انصافا کار خوبی بود،چون از هم قانع نمیشویم@};-
نقطه;974843 نوشت:
و باز هم نمیشود گفت که این دین غیرانسانی باشد ...
برادر عزیز
در قرون وسطی دخترکان مو بور رو آتش میزدن ،چون خون جادوگری در رگهایشان است
آیا ما نباید آن مردم را محکوم کنیم؟باید بگویم خب،تا الان ادله ای که برای این کار آمده ممکن است درست نباشد ،زمانی فردی در جایی ادله درستی این کار را بیاورد،از کجا معلوم اصلا اگر او را نمیکشتند ،کشتار جمعی راه نمی انداخت
شما گفتید بحث درون دینیست،منم به جناب عامل این را عرض کردم،کسی که حکمت خدا را پذیرفته باشد مسلما نمیتواند ایرادی وارد کند،ولی مشخص است که من خدا را از بیخ و بن قبول ندارم
پس بحث من و شما برون دینیست
نقطه;974843 نوشت:
مثلاً نشان بدهید که با چنین سؤالی میتوان حقانیت اسلام را حتی به چالش کشید ...
شما هم پس با طرح کارهای داعش ،لاجرم نمیخواهید حقانیت اعتقادشان را به چالش بکشید دیگر!
نقطه;974843 نوشت:
علمی بودن یک کار یعنی تجربهپذیر بودن آن، من که نگفتم چیزی که میگویم تجربهناپذیر است، میگویم هر کسی خودش تجربه کند و اینطور نباشد که یک گوشه بنشیند و بخواهد دیگران به جای او تجربه کنند و نتیجه را برای او تعریف کنند تا او به آنها اعتماد کند ...
این مسیر عملی را میگویید حقیقتا گنگ میشوم،
یکی از کارشناسان اینجا که اسمش را نام نمیبرم،درتاپیکی به یکی از دوستان عزیزم،که پرسید،مسائل شهودی ،و این کرامات هایی که نقل میشود را کسی برایم اجرا کند ،من این دین را در بست میپذیرم
این کارشناس محترم که متنشان شوار بر مرکب احساسات بود فرمودند شما چند صباحی نماز اول وقت بخوانید انجام واجبات و ترک محرمات کنید،چیز هایی ازین بالاتر را انجام میدهید
خب ما گفتیم این مسئله را جناب فارابی صدرا و.. هم مطرح کردند(بقول شما مسئله عملی نیاز است)گفتیم خب عمل کنیم،عوضش چی شد؟هیچ!سوال پرسیدیم که داداش گرامی،ما بجای آن دوست این مسیر را رفتیم ولی نتیجه ای نگرفتیم،فرمود شما کارتان از اساس اشتباه است،اول بایستی در مبانی نظری به درستی و وحدانیت خدا برسید بعد عمل کنید
خب برادر مومن،اگر در مبانی معرفتی که اسلام برایمان حق میشد این کارها را نمیکردیم که
این را گفتم تا برسم به شما
شما منظورتان را از عملی نمیگویید
شما بگویید به مدت یک ماه،فلان کتاب ها را بخوانید و فلان کار را بکنید
البته شرایط عملی داشته باشد،صرفا انتزاع و گفتار احساسی نباشد
من میگویم چشم انجام میدهیم،آیا شما حاضرید مطمئن باشید که نگرش من عوض میشود؟مسلما خیر
مسلما میگویید ان شاءلله
مسلما میگویید اگر خدا بخواهد
نقطه;974843 نوشت:
یک گوشه بنشیند و بخواهد دیگران به جای او تجربه کنند و نتیجه را برای او تعریف کنند تا او به آنها اعتماد کند ...
اتفاقا من تجربه را از استدلال بیشتر دوست دارم
شما مسیری را که به تجربه منجر میشود بفرمایید
نقطه;974843 نوشت:
انصاف کامل
خب این کلمات برای من یعنی نتوانستن،من خدا نیستم که انصاق کامل داشته باشم،تا حد خودم سعی کردم دگم نباشم
نه برای حال نه گذشته و نه آینده ام متصور نیستم لحظه ای انصاف کامل داشته باشم
شما به من بفرمایید فلان کار ها را بکنید اگر خدا بخواهد تغییر عقیده میدهید من ابدا انجام نمیدهم،چرا؟
چون این حرف شما مبهم است در هر حالی درست است و توان ادعا دارید،من میگویم این کار را کردم چرا جواب نگرفتم؟میگویید خدا نخواست
دو دوتا چه خدا بخواهد چه نخواهد چهارتا میشود،
نقطه;974843 نوشت:
در هپروت هستید و بقیهی اوقات بیدار و به هوش هستید
در حال یادگیری زبان خارجه تخصصی برای نوشتن کتاب،و ترجمه کتابی هستم
این داستان را گفتید یاد حرفی که قرار است در آن کتاب بزنم می افتم
[SPOILER]
جملات در احساسات گوناگون متفاوت درک میشود،یک جمله درست در حال دیگر میتواند نادرست شناخته شود
[/SPOILER]
این حرف شما را قبول دارم،من همیشه گفته ام فلسفه ای خوب است که هنگام ترس و سختی هم باقی بماند
ازهمین رو من هیچگاه خودم رو آتئیست حساب نکرده ام(در کنار اساتیدی مثل هیوم)،چون یکفرد اتئیست قدرت وشجاعتشو باید داشته باشه،یک فرد بزرگی مثل هیوم که هنگام مرگ و درد و سختی،به بازول میگه این افکار زندگی پس از مرگ خرافه و اندوه باره
یا یک فردی مثل سقراط درون پر هستش،فلسفه اش پذیرای کشته شدنشه
یا فردی مثل نیچه که در مدت طولانی میگرن بسیار سنگینی داشته،دو روز که خلاص میشده میگفت؛آفرین بر آنچه سخت میگرداند
متاسفانه من هنوز آن مکتب را پیدا نکردم در همه حالاتم به آن وابسته باشم،به روشنی بخاطر دارم،زمانی تقریبا نزدیک یک مشکل قلبی برایم به وجود آمد،هشیاریم کم کم ،کم میشد درد زیادی احساس میکردم که بعد منتقل شدم بیمارستان
حالت عجیبی بود ،گمان میکردم خواهم مرد،یک درد عجیب تر در ذهنم رخ میداد،یک تیکه از ناخودآگاهم بازگشت به کودکی و منطقه امن خود از خدا کمک میخواست،باصطلاح مغز خزنده بر مغز استدلالی من غلبه یافت
البته این مسائل هستند ولی من میگویم این مسائل دلیل درستی نمیتوانند باشند،یک فرد مسیحی اگر بودم ،از پدر مقدس کمک میخواستم،و راه فطرت اثبات خدا برایم ضعیف است
اینکه شما میگویید یک دریاسالار در طوفان گرفته شده و خدا را از فطرتش صدا میزند،من نمیگویم صدا نمیزند
من میگویم این فرد خدای شناسونده شده محیط بچگی و ناخودآگاهشو صدا میزنه
و در بسیاری از موارد کمکی هم بدست نمیاره
یک حدیث قدسی جالب است که میگوید ای موسی اگر فرعون مرا صدا میزد از مرگ نجاتش میدادم ،من میگویم اهالی کشتی سانچی اکثرا مسلمان بودند،مطمئن هستم در آن شرایط اندوه بار از ته دل الله را صدا زدند و کمکی دریافت نکرده اند
یعنی شما در شرایط سخت یک فردی بنام لولو را صدا بزنید مکانیسم احتمالات هیچ تفاوتی قائل نیست تا خدا را صدا بزنید
فقط کافیست از کودکی صفات لولو را به شما گفته باشند و در ناخودآگاهتان نهادینه شده باشد،یا الله را!
گفت و گوی خوبی بود،باز هم از متانت کلام شما متشکرم،
روز های خوبی پیشرو@};-
خیر ابدا چنین نیست،
یک قاضی حکم قتل فردی را میدهد،اگر مدارکی داشته باشد کارش درست است و پول میگیرد،اگر مدارک و دلیلی نداشته باشد کشته هم میشود!
تعریف قصه شبانه نیست که اگر دلیلی نداشته باشد مشکلی نباشد
مدرکی علیه اسلام نباشد،اتفاقا شدید ترین مدرک علیه اسلام است
با شاید هم مسئله ای حل نمیشود،منم میگویم آن جواب شاید ایرادی دارد که کسانی در آن جمع نمیدانند
من و شما تقریبا مطمئنیم بسیاری از دارو ها عوارض زیادی دارند،ولی علم کنونی ما همین است،نمیگوییم می ایستیم هزار سال دیگر دارویی کشف شود استفاده کنیم،
ایشان پیگیری میکنند،جوابی بود که میپذیرند نبود،هم حقشان است علیهش استفاده کنند
چنان که من کردم و میکنم
و الا من با نماز خواندن و کمک به ایتام و.. مشکل ندارم که
وقتی بحث بر روی حقیقت باشد حرف شما درست نیست، حرف شما وقتی درست است که مسأله یک مسألهی کاربردی باشد (قضاوت قاضی بر اساس مدارک ظاهری است، مگرنه همان قاضی هم ممکن است کسی را که حقیقتاً مجرم نیست به مرگ محکوم کند چون تمامی مدارک بر علیه او هستند، در این صورت این کار او درست است اگر بر اساس مدارک به اندازهی وسع خودش درست حکم کرده باشد، کارش درست است اگرچه حقیقتاً شخصی بیگناه را گناهکار دانسته است، ولی بحث ما بر روی خود حقیقت است، در اینجا مدارک و سندهای ظاهری قطعیت خودشان را از دست میدهند و شبههناک میشوند) ... ما به دنبال این هستیم که بدانیم که بالأخره حقیقتاً اسلام حق است یا نیست ... صرفنظر از برداشت این و آن آیا اسلام حق است یا خیر ... این سؤالها و اینکه ما جوابی برای این سؤالها بیابیم یا نیابیم اسلام شاید حقیقتاً حق باشد یا نباشد، واضح است که از این راهها نمیتوان به این سؤال حقیقتمحور پاسخ داد ... من اگر جوابی نداشته باشم که بدهم دلیل بر این نمیشود که جوابی وجود نداشته باشد، پس اگر مسألهی شما تشخیص حقیقت باشد شما نمیتوانید با نداشتن جواب از طرف من آن را بر سر اسلام بکوبید، صرفاً میتوانید مسلمانی من را زیر سؤال ببرید که من هم برای این اشکال شما جواب دارم و جوابم این است که من اسلام را بر اساس این مسائل نپذیرفتهام، راهی که من اسلام را پذیرفتم راه دیگری است ... مثل اینکه من از راه شمال بروم مشهد و الآن رسیده باشم به مشهد و شما در مورد تصادفی در شاهرود از من سؤال کنید و من ندانم و چون نمیدانم شما بخواهید نتیجه بگیرید که پس من دروغ میگویم که مدعی هستم به مشهد رفتهام ...
hessam78;974844 نوشت:
برادر عزیز
در قرون وسطی دخترکان مو بور رو آتش میزدن ،چون خون جادوگری در رگهایشان است
آیا ما نباید آن مردم را محکوم کنیم؟باید بگویم خب،تا الان ادله ای که برای این کار آمده ممکن است درست نباشد ،زمانی فردی در جایی ادله درستی این کار را بیاورد،از کجا معلوم اصلا اگر او را نمیکشتند ،کشتار جمعی راه نمی انداخت
hessam78;974844 نوشت:
شما هم پس با طرح کارهای داعش ،لاجرم نمیخواهید حقانیت اعتقادشان را به چالش بکشید دیگر!
بزرگوار، اگر داعش یا آن کسانی که دخترکان موبور را جادوگر یا از تبار جادوگران میدانستند این کارهایشان را به اذن خدا یا به دستور خدا انجام میدادند ما حق نداشتیم متعرض ایشان بشویم و ایشان را حیوان و وحشی بنامیم ... حضرت خضر علیهالسلام به امر خدا قایق خانوادهی فقیری را سوراخ کردند و نوجوانی را که ظاهراً اصلاً نمیشناختند را ظاهراً همینطوری الکی کشتند ولی ما ایشان را نه تنها وحشی نمیدانیم که بلکه یکی از اولیاء خدا میدانیم که پیامبر اولوالعزمی از پیامبران خدا مأمور به همراهی با ایشان و یاد گرفتن از ایشان شده بود ...
قرآن بارها خطاب به کافران و مشرکان و بیدینان میفرماید که اگر میگویید باید فلان کار را کرد برای کارتان دلیل بیاورید ... آیا کتابی از طرف خدا نزد شماست یا خدا برایتان نسبت به آن کار سلطانی فرود آورده است؟ ... اگر نه پس بدون شک شما ظالم هستید ...
ریختن خون دیگران به ناحق ظلم است و وحشیگری است و حاکی از خوی درندگی است، ولی اگر به حق باشد دیگر بحث فرق میکند ...
خداوند حتی پیامبرانش را هشدار میدهد که بدانید چرا شما را فرستادیم، اینکه به حکم خدا میان مردم حکم رانده و بین مردم قضاوت نمایید ... یعنی هیچ کسی حتی پیامبران هم اجازه ندارند از پیش خودشان کاری کنند ... ان الحکم الا لله ... امر ان لا تعبدوا الا ایاه ... فقط باید تسلیم خدا بود ... اگر کسی به جای تسلیم خدا تسلیم شهواتش شد، اگر تسلیم دیگران شد بدون آنکه آن دیگران تسلیم خدا باشند، اینها میشود طغیان بر علیه خدا ... و کسانی که بر علیه خدا طغیان کنند بهائم و انعام شمرده شدهاند که از انسانیت خارج گشتهاند ... خوی درّندگی در سرباز دین نیست، وقتی سرباز دین برای خدا بکشد این سرباز دیگر گرگ درّنده نیست و شیر حق است ...
hessam78;974844 نوشت:
شما گفتید بحث درون دینیست،منم به جناب عامل این را عرض کردم،کسی که حکمت خدا را پذیرفته باشد مسلما نمیتواند ایرادی وارد کند،ولی مشخص است که من خدا را از بیخ و بن قبول ندارم
پس بحث من و شما برون دینیست
بله بحث ما بروندینی است ...
خوب حالا از جناب عامل سؤال بپرسید که ای جناب عامل! آیا شما هم همانقدر که خدای شما حکیم هست حکمت دارید و یا آیا شما به حکمت تمام احکام خداوند اشراف کامل دارید؟ اگر گفتند بله که در این صورت در مورد هر کدام از احکام خدا که سؤال داشتید از ایشان بپرسید، اگر جواب دادند که هیچ، و اگر ندادند در این صورت اگر در مورد صدق ادعای داشتن حکمت خود حجت را بر شما تمام کردند آنگاه میتوانید دین خدا را نپذیرید ... اما از آنجا که نه جناب عامل و نه هیچ کدام دیگر از علمای ما چنان ادعایی را در زمان غیبت امام زمان علیهالسلام مطرح نمیکنند، در این صورت تنها راه پیش رو این است که شما را از جای دیگری به حقانیت اسلام برسانند تا شما هم با پذیرفتن حکمت خدا دلتان نسبت به این مسائل صاف شود و همانطور که ما مشکلی با احکام خدا نداریم شما هم مشکلی با احکام خدا نداشته باشید ... به این معنا که اگر خداوند چیزی فرمود که برای شما سنگین آمد و یک لحظه به ذهنتان خطور کرد که این دستور اشتباه است و انسانی نیست و آمدید که از اسلام فاصله بگیرید، یک نگاه به باطن خودتان بیاندازید و بگویید که بالأخره که چی؟ از خدا به غیر خدا به چه کسی پناه ببرم؟ از حکومت خدا جز به خدا به کجا پناه ببرم؟ بالأخره حق با خداست و این وسط اگر کسی در اشتباه باشد من هستم و نه خدا ...
پس برخی از بحثهای بروندینی هستند یا میتوانند باشند که تنها راه اجرای آنها برای ما این باشد که حقانیت اسلام را از جای دیگری برای مخاطبمان طرح نماییم تا به طور غیرمستقیم به جواب خودش برسد ...
اگر هیچ راه دیگری نباشد، در این صورت حق با شماست، چون تنها راه طرح شده با این شبهات مسدود است، پس اگر جاده مسدود است و کسی ادعا کرد که از این راه رد شده و به مقصد رسیده است یا دروغ میگوید و یا کجفهمی داشته و به بیراهه رفته است و گمان میکند که هدایت شده است ... اما اگر راه دیگری باشد که هست، دیگر نمیتوان با مسدود بودن این راه، یا با شبههناک بودن این راه، وجود مقصد و وجود راههای جایگزین را منکر شد ... مشتاقم بدانم شما چطور میتوانید چنین چیزی را منکر شوید اگر هنوز فکر میکنید که اگر ما جوابی برای سؤالات شما نداشته باشیم شما میتوانید این نداشتن جواب توسط ما را بر علیه حقانیت اسلام استفاده نمایید
hessam78;974844 نوشت:
این مسیر عملی را میگویید حقیقتا گنگ میشوم،
یکی از کارشناسان اینجا که اسمش را نام نمیبرم،درتاپیکی به یکی از دوستان عزیزم،که پرسید،مسائل شهودی ،و این کرامات هایی که نقل میشود را کسی برایم اجرا کند ،من این دین را در بست میپذیرم
این کارشناس محترم که متنشان شوار بر مرکب احساسات بود فرمودند شما چند صباحی نماز اول وقت بخوانید انجام واجبات و ترک محرمات کنید،چیز هایی ازین بالاتر را انجام میدهید
خب ما گفتیم این مسئله را جناب فارابی صدرا و.. هم مطرح کردند(بقول شما مسئله عملی نیاز است)گفتیم خب عمل کنیم،عوضش چی شد؟هیچ!سوال پرسیدیم که داداش گرامی،ما بجای آن دوست این مسیر را رفتیم ولی نتیجه ای نگرفتیم،فرمود شما کارتان از اساس اشتباه است،اول بایستی در مبانی نظری به درستی و وحدانیت خدا برسید بعد عمل کنید
خب برادر مومن،اگر در مبانی معرفتی که اسلام برایمان حق میشد این کارها را نمیکردیم که
این را گفتم تا برسم به شما
شما منظورتان را از عملی نمیگویید
شما بگویید به مدت یک ماه،فلان کتاب ها را بخوانید و فلان کار را بکنید
البته شرایط عملی داشته باشد،صرفا انتزاع و گفتار احساسی نباشد
من میگویم چشم انجام میدهیم،آیا شما حاضرید مطمئن باشید که نگرش من عوض میشود؟مسلما خیر
مسلما میگویید ان شاءلله
مسلما میگویید اگر خدا بخواهد
در مورد این بحشهای دیگر فرمایش شما ان شاء الله فقط جواب مختصری میدهم که شروع یک بحث طولانی دیگر نشود ...
نه برادر در این زمینهی بخصوص من نمیگویم «ان شاء الله»، چون میدانم که خواست خدا به این مطلب تعلق گرفته است ... پس به طور قطعی و یقینی میگویم که راه رسیدن به حقانیت دین همین است و اگر شمای نوعی از این مسیر رفتید و به جواب نرسیدید در قیامت اگر قیامتی باشد معذور خواهید بود و مجازاتی در کار نخواهد بود و اگر باشد در این صورت مسلمانها هم از آن عذاب در امان نخواهند بود ...
اما این مسیر بدون هیچ اما و اگری هم نیست ... این اما و اگر از جنس بهانه نیست، چرا که اجرای آن نشدنی نیست ... اگر به شما بگویم که باید انسان حقیقتاً تسلیم حق باشد منظورم در حدّ وسع شخص است و طبیعی است که منظورم این نیست که من و شما همانقدر تسلیم حقیقت باشیم که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تسلیم حقیقت بودهاند ... ما حسننیتمان را نشان بدهیم خداوند جوابی در خور میدهد ... کافی است آدم با خودش روراست باشد و تصمیم بگیرد که خودش را گول نزند اگرچه چیزی که با آن مواجه میشود نقطهی مقابل چیزی باشد که تا کنون دوست میداشت که درست باشد ... میبینید که انتظارها انتظرهای نابجایی نیست ...
فقط این را اضافه میکنم که اگر شما دو روز دیگر یا دو سال دیگر یا بیست سال دیگر برگشتید و گفتید که من این کار را کردم و خدا را نیافتم و حقانیت دین را نیافتم و اصلاً اثری از خدا نیافتم، این خبر شما برای ما حجت محسوب نخواهد شد، منی که ادعا میکنم این کار را کردهام و جواب گرفتهام و خدایم را دیدهام و شناختهام که خدایم هست نمیتوانم بر اساس چنان حرفی از طرف شما یقین خودم را کنار بگذارم ... این حرف جدیدی نیست که بهانهی جدیدم باشد که کار را برای شما سخت کنم، این را قبلاً هم گفته بودم که هر کسی باید حقیقت را خودش بشناسد و حرف این و آن برایش حجیتی نخواهد داشت ... به قول کاسبها، حرف «حتی شما دوست عزیز»، یا حرف حتی شما استاد عزیز، یا حرف حتی شما برادر گرامی، یا حرف حتی شما دانشمند گرامی ...
hessam78;974844 نوشت:
اتفاقا من تجربه را از استدلال بیشتر دوست دارم
شما مسیری را که به تجربه منجر میشود بفرمایید
روایت داریم که خدا خودش را به شما میشناسد و شما لازم نیست کار خاصی بکنید، شما فقط لازم است که وقتی خداوند خودش را به شما شناساند آن را پذیرفته و تأیید بنمایید ... برای این کار باید شخص فقط مراقب باشد که اهل انصاف بوده و حقیقتطلب باشد ... بهتر و سادهتر از این راه هم میتوانید سراغ داشته باشید؟ ... خود خداوند به طریقی خودش را در زندگی شما مقابل چشمان شما میآورد، راه به سوی خدا به همین دلیلی است که به عدد نفوس انسانهاست، شرایط زندگی من و شما یکی نیست، حالات درونی من و شما هم یکی نیست، باید خیلی خداشناس بود که بتوان در همهجا و در هر حالی خدا را دید و از او غافل نگشت، برای ما و شما خدا را در شرایط خاصی میبینیم، ولی کمکم میبینیم که خدا را بیشتر و بهتر میبینیم و غفلتمان از او کمتر میشود ... و این به همین منوال خواهد بود تا شخص به مقام قرب نوافل برسد و بلکه بالاتر رفته و به مقام قرب فرائض برسد ... اینکه حضرت علی علیهالسلام فرمودند که هیچ کسی را ندیدم مگر آنکه خدا را قبل از او و همراه او و بعد از او دیدم، این همان حالتی است که شخص خدا را همه جا و در هر حالی میبیند و هرگز از این حقیقت ولو به طرفةالعینی غافل نمیشود ... اینجاست که شخص هر چه بیند خداست و بجز از خدا و بلکه بجز خدا چیزی نمیبیند ...
این راه هیچ تلاش بیرونی نمیخواهد، ما خودمان را میسپاریم به جریان معمول زندگی و آن را فقط زندگی میکنیم، کار شاقّی نمیکنیم، فقط باید سکّان باطن خودمان را سفت نگه داریم که حقطلب بمانیم و در طوفان شهوات و تمایلات و در خستگی و هیجانات سکّان را الکی به این طرف و آن طرف نچرخانیم ... این یعنی مراقبت کردن از خود، خود را رصد کردن ... مراقبه مقدمهی بیداری (یقظه) است ... و بیداری یا همان استبصار هم مقدمهی گفتن شهادتین و مسلمان شدن اصطلاحی است ...
hessam78;974844 نوشت:
متاسفانه من هنوز آن مکتب را پیدا نکردم در همه حالاتم به آن وابسته باشم،به روشنی بخاطر دارم،زمانی تقریبا نزدیک یک مشکل قلبی برایم به وجود آمد،هشیاریم کم کم ،کم میشد درد زیادی احساس میکردم که بعد منتقل شدم بیمارستان
حالت عجیبی بود ،گمان میکردم خواهم مرد،یک درد عجیب تر در ذهنم رخ میداد،یک تیکه از ناخودآگاهم بازگشت به کودکی و منطقه امن خود از خدا کمک میخواست،باصطلاح مغز خزنده بر مغز استدلالی من غلبه یافت
البته این مسائل هستند ولی من میگویم این مسائل دلیل درستی نمیتوانند باشند،یک فرد مسیحی اگر بودم ،از پدر مقدس کمک میخواستم،و راه فطرت اثبات خدا برایم ضعیف است
اینکه شما میگویید یک دریاسالار در طوفان گرفته شده و خدا را از فطرتش صدا میزند،من نمیگویم صدا نمیزند
من میگویم این فرد خدای شناسونده شده محیط بچگی و ناخودآگاهشو صدا میزنه
بله این مطلب آنقدر واضح است و آنقدر همگان این تجربه را داشتهاند که کسی اصل تجربه را انکار نمیکند، بلکه روانشناسان تلاش میکنند آن را طور دیگری توضیح بدهند، مثلاً صحبت از من استعلایی میکنند، من ناخودآگاه که محیط بر خودآگاهم هست و از خودآگاهم مراقبت میکند و امثال آن ... اصل تجربه را همه دارند، ولی اینکه آن را راستیآزمایی کنیم نیازمند همان خط سیر حقیقتطلبی و انصاف باطنی است که کمی بالاتر گفتم ... مراقبه و محکم گرفتن سکان کشتی بر مسیر حقطلبی و انصاف ...
همانطور که خودتان هم تجربه کردهاید برای اینکه این تجربیات را داشته باشید لازم نیست کار خاصی بکنید ... این تجربیات خودشان به سمت ما میآیند ... کافی است سطحی از کنارشان رد نشویم ... مطمئناً بارهای اولی که این تجربیات را داشتهاید برایتان جلب توجه کردهاند و مهم مینمودند، اگر بعداً برایتان کماهمیت شدهاند این لزوماً دلیل بر باتجربه شدن و پخته شدن نیست، گاهی انسان به غافل بودن هم میتواند عادت کند، مثل کسانی که در کنار شگفتیهای طبیعت زندگی میکنند و سرشان گرم زندگی خودشان است و کسی که از خارج بر ایشان وارد میشود از این غفلت ایشان نسبت به آن مسائل شگفتیساز تعجب میکند ... آنها عادت کردهاند که توجه نکنند و این شخص هنوز عادت نکرده است، اگر ۱۰ روز اول را بیتوجهی کند و سرش گرم مسائل دیگر باشد بعد از آن دیگر بعید است که روزهای بعد هم توجه خاصی بکند ...
hessam78;974844 نوشت:
و در بسیاری از موارد کمکی هم بدست نمیاره
مگر کمک کردن در اینجا موضوعیتی دارد؟ مهم این است که خدایش را بشناسد، اینکه خداوند به او رحم کند یا نکند، جانش را بگیرد یا نگیرد بحث دیگری است ... بله اگر این اولین باری است که شخص خدایش را دیده و شناخته است خداوند به او کمک هم خواهد کرد، چون روش خدا این نیست که به کسی فقط یک بار فرصت شناختن خودش را بدهد، او برای اتمام حجت این کار را چندین و چند بار انجام میدهد و شخص باید چند بار آنچه را که دیده و شناخته است انکار کند تا دیگر در گمراهی خودش به خودش رها شود ... پس اگر اولین بارش باشد بدون شک خداوند جانش را نخواهد گرفت، اما اگر صد بار خدا را دید و شناخت ولی نپیرفت و یا پذیرفت اما بعد باز فراموشش کرد و انکارش کرد، در این صورت بار ۱۰۱ ام که خدا را شناخت و صدایش کرد و خدا جانش را گرفت دلیل بر این نمیشود که بگوییم پس چنین خدایی کاری ازش برنمیآمده است و از این نظر با یک بت ذهنی فرقی نمیکرده است
hessam78;974844 نوشت:
من میگویم اهالی کشتی سانچی اکثرا مسلمان بودند،مطمئن هستم در آن شرایط اندوه بار از ته دل الله را صدا زدند و کمکی دریافت نکرده اند
اینطور که شما میفرمایید پس کلاً هیچ کسی نباید بمیرد، چون هر کسی با بهانهای میمیرد، یکی با بهانهی بیماری، یکی با بهانهی تصادف و ... کافی است که تا مرگ را نزدیک دید خدا را بخواند و خدا هم برای آنکه کسی فکر نکند که او وجود ندارد و توهم است بیاید و او را از مرگ نجات دهد ... نه برادر، مرگ حق است ... وَ اَشْهَدُ ... اَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَ اَنَّ ناكِرًا وَ نَكيرًا حَقٌّ، وَ اَشْهَدُ اَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ، وَ الْبَعْثَ حَقٌّ، وَ اَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَ الْمِرْصادَ حَقٌّ، وَ الْميزانَ حَقٌّ، وَ الْحَشْرَ حَقٌّ، وَ الْحِسابَ حَقٌّ، وَ الْجَنَّةَ وَ النّارَ حَقٌّ، وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعيدَ بِهِما حَقٌّ.
پیامبران خدا هم از دنیا رفتهاند ... كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ
hessam78;974844 نوشت:
گفت و گوی خوبی بود
روز های خوبی پیشرو@};-
خدا خیرتان بدهد ان شاء الله
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر
آنها میگویند در ادیان گذشته نیز سنگسار نداشتیم بلکه ریگسار داشتیم
اما دست تحریف باعث شده تا ریگسار تبدیل به سنگسار شود.
همچنین آنها میگویند اگر بین قرآن و حدیث تعارض پیش آید متوجه میشویم آن حدیث اشتباه یا جعلی بوده است یا برداشت نادرستی از آن انجام گرفته است.
همچنین آنها میگویند در قرآن گفته شده مجازات زناکار حبس خانگی است تا زمانی که فرمان جدید خداوند برسد ... خداوند در سوره نور فرمان جدید را صادر میکند و آن فرمان شلاق است.
اما عده دیگری میگویند خیر
خداوند ابتدا میفرماید زناکار محصنه را حبس خانگی کنید تا فرمان جدید برسد. فرمان جدید برای زناکار محصنه در سنت آمده است. اما فرمان سنت چیست؟
عده ای میگویند سنگسار است و عده ای گویند ریگسار.
هر کدام برای خود شواهد و دلایلی می آورند...
سلام به شما
سنگ یا ریگ تفاوتی ندارد و این ربطی به اصل موضوع ندارد. اصل موضوع خشن و وحشتناک بودن مجازات هست چون تا وقتی که بمیرد فکر کنم میزدن حالا با سنگ چوب یا ریگ هر چی
اینکه گفتید زانی را در حبس نگه دارند تا فرمان جدید برسد این بیشتر شبیه داستان ها و فرمان پادشاه و ... است. نمیدانم این را از کجا اورده اند. در ان ایه ای که مربوط به حبس است میگوید زانی را حبس کنند مگر اینکه رحمت خدا شامل او شود و به گونه آب بخشیده شود و رهایی یابد جایی نگفته است تا فرمان جدید برسد
در آیات قرآن بین زنانی محصنه و غیر محصنه تفاوتی داده نشده. آنچه در سنت عمل شده بر خلاف آیات بوده همچنان که در پست قبلی عرض کردم.
از دید من که پیامبران معصوم نیستند مسئله تا حدی روشن است ولی سوالات و ابهامات دیگری هنوز وجود دارد
چرا بجای حبس یا اعدام اومدن چنین حکم سنگسار گذاشتن؟
نوع حکم که تشریعی است اما به نظر می رسد در بین انواع اعدام برخی دارای تخویف بیشتر اند و باعث ترس بیشتر از انجام گناه خواهند شد.
ظاهرا برای ارعاب بیشتر این نوع حکم صادر شده باشد. والله اعلم
Miss.Narges;974793 نوشت:
سوره نساء آیات 15 و 16 که مجازات رو حبس در خانه گفته
و البته آیه 2 سوره نور که مجازات زن و مرد زناکار ر رو صد ضربه شلاق حکم کرده
در مورد آیه 16 سوره نساء که می فرماید: وَ الَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فََاذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَ أَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَّحِيمًا
به قرینه آیه قبل که در مورد زنای محصنه است، این آیه در مورد زنای غیر محصنه خواهد بود و از بحث خارج است. لذا منظور از آزار زانی، همان شلاق زدن خواهد بود.
اما در مورد آیه 15 این سوره: وَ الَّاتىِ يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَائكُمْ فَاسْتَشهِْدُواْ عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِّنكُمْ فَإِن شهَِدُواْ فَأَمْسِكُوهُنَّ فىِ الْبُيُوتِ حَتىَ يَتَوَفَّئهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا
به قرینه عبارت «أَوْ يجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا» معلوم می شود این حکم موقت بوده و حکم دوم که همان رجم است، بعد از مدتی صادر شده و جایگزین این حکم خواهد شد.
بر این اساس منافاتی بین آیات و تشریع رجم وجود ندارد.
[/]
من میگویم
دو نفر،هر کاری میخواهند بکنند ،ولی ضابطه هایی باید رعایت شود،تکلیف فرزند حاصله،بیماری های این امر،آسیب هایی که دو امر ممکن است بخورند،پیش شرایط پذیرفته دو فرد و چن چیز دیگر ،آنوقت اگر مرد خواست زنش با افراد دیگر باشد،یا بالعکس من مشکلی ندارم
درود هموطن
دست مریزاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نتیجه حرفای شما اینه که ببخشید اگه خانم شما با یه مرد دیگه هم ارتباط داشته باشه و خودش راضی باشه مشکلی از نظر شما نداره؟!!!!
درست متوجه شدم؟
اون وقت کسی که در قبال همسرش اینقدر تعهد داره شما انتظار داری نسبت به بچه نامشروع هم تعهدی داشته باشه؟
خداییش مدرنیته تا کجا می تونه پیش بره:-o
من دیگه حرفی ندارم:-w
تا اون جا که من این تاپیک رو دیدم سنگسار مجازات سختیه ولی این نتیجه شما خیلی سخت تره
درود هموطن
دست مریزاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نتیجه حرفای شما اینه که ببخشید اگه خانم شما با یه مرد دیگه هم ارتباط داشته باشه و خودش راضی باشه مشکلی از نظر شما نداره؟!!!!
درست متوجه شدم؟
اون وقت کسی که در قبال همسرش اینقدر تعهد داره شما انتظار داری نسبت به بچه نامشروع هم تعهدی داشته باشه؟
سلام بر شما
عیدتان مبارک امیدوارم خوب باشید
خیر،منظور من از پیش شرط همین است،یعنی یک زن و مرد تعهد دادند باهم بمانند دیگر نمیتوانند زیرش بزند(حتی اگر خود خدا هم بگوید،متعه جایز است و زن هم راضی نباشد، بر اساس پیش شرط ،نمیتواند زیرش بزند و تعهد مهم است)،مگر اینکه به شوهر بگوید اگر راضی بود که هیچ نبود طلاق بگیرد و تعهد را ابطال نماید
hessam78;974887 نوشت:
من میگویم
دو نفر،هر کاری میخواهند بکنند ،ولی ضابطه هایی باید رعایت شود،تکلیف فرزند حاصله،بیماری های این امر،آسیب هایی که دو امر ممکن است بخورند،پیش شرایط پذیرفته دو فرد و چن چیز دیگر ،آنوقت اگر مرد خواست زنش با افراد دیگر باشد،یا بالعکس من مشکلی ندارم
من میپرسم زن چه؟
اینجا مسئله ای پیش میاید،وقتی این حکم تنزل درون دینی دارد،آیا یک فرد پس از انجام زنا و مرتکب شدن این عمل ،بگوید کافر است یا یک دین دیگری دارد،4 شاهد هم باشد و شرایط برای سنگسار شدنش مهیا،این فرد از حکم سنگسار خارج میشود یا خیر؟
اگر زنی با مرد سرد مزاجی ازدواج کرده و نیازش برطرف نمی شود، می تواند با طلاق زندگی جدیدی را تشکیل بدهد.
هرچند نیاز اصلی زنها عاطفی است نه جنسی ولی در هر حال اگر موردی باشد، راهش همان است نه اینکه در آن واحد با چند مرد رابطه داشته باشد.در مورد مساله ای که فرمودید هم اگر قبلا مسلمان بوده و ادعای ارتداد کند، حکم مرتد را خواهد داشت و اگر دینی غیر اسلام داشته نیز محکوم به احکام دین خود است.
در هر حال از اعمال فرد می توان دین او را تشخیص داد و فرد نمی تواند برای فرار از مجازات هر ادعای بی دلیلی را مطرح کند.
اگر دلیل داشت بر اساس همان با او برخورد می شود.
hessam78;974804 نوشت:
از نظر شما در جوامعی که حکم سنگسار ندارند نابود شده اند؟
شیوع زنای محصنه باعث این بلا می شود نه نبود سنگسار
بین این دو جمله خیلی تفاوت است که به کار بردن یکی به جای دیگری باعث مغالطه می شود.
ثانیا در جوامع غربی هم این بلا همه گیر نشده که مقایسه صورت بگیرد
ثالثا تا جایی که زنا و خصوصا زنای محصنه زیاد شود، تاثیر خود را مانند بحران هویت، مشکل فرزندان نامشروع و ... در آن جامعه می گذارد. که اگر یک سرچ مختصر بفرمایید، آمار این مشکلات را در کشورهایی که آزادی جنسی بیشتری دارند، مشاهده می فرمایید.
بزرگترین بلایی که ممکن است سر یک جامعه بیاید، از بین رفتن خانواده است.
این نابودی خانواده در غرب که آزادی جنسی بیشتری دارند نسبت به شرق واقعا محسوس است.
hessam78;974804 نوشت:
تمام بیماری های روانی تاکنون کشف شده اند؟
لازم نیست برای یک بیماری اسم خاص بگذارند
همین که پزشک یا روان شناسی اختلال را در فردی تشخیص بدهد، ایجاد شبهه خواهد شد و این شبهه نافی حد است.
همین حکم که با کمترین احتمالی حد از بین می رود، نشان می دهد شارع در پی مجازات نیست بلکه به دنبال جلوگیری از ارتکاب جرم است.
مصداق آنهم روایات وارد شده در باب رجم است که امام به بهانه های مختلف در پی اجرا نکردن حکم است اما با اصرار و اقرار مکرر زانی، حجت تمام شده و امام چاره ای جز اجرای حد ندارد.
حتی در روایات هست که مخفی نگه داشتن این گناه بهتر از اقرار و اجرای حد است. امام صادق (علیه السلام) ميفرمايد: «شخصي نزد پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله) آمد و به زنا اقرار کرد؛ پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: در صورتيکه اين گناه را مخفي ميداشت و توبه ميکرد، براي او بهتر بود.»(حر عاملي، وسايل الشيعه، ج28، ص36)
همچنین، اميرالمؤمنين(علیه السلام) در مورد کسي که نزد ايشان به زنا اقرار کرده بود، خشمگين شده، به اطرافيان فرمود: «چه چيز سبب ميشود کسي که بعضي از اين کارهاي زشت را انجام ميدهد، با اقرار خويش زمينة فضاحت خويش را ايجاد کند؟ چرا در خانة خويش و پنهاني توبه نميکنيد؟ به خدا قسم! توبة زناکار بين خود و خدايش بافضيلتتر از اجراي حد زناست.(همان)
[/]
سلام به شما
سنگ یا ریگ تفاوتی ندارد و این ربطی به اصل موضوع ندارد. اصل موضوع خشن و وحشتناک بودن مجازات هست چون تا وقتی که بمیرد فکر کنم میزدن حالا با سنگ چوب یا ریگ هر چی
اینکه گفتید زانی را در حبس نگه دارند تا فرمان جدید برسد این بیشتر شبیه داستان ها و فرمان پادشاه و ... است. نمیدانم این را از کجا اورده اند. در ان ایه ای که مربوط به حبس است میگوید زانی را حبس کنند مگر اینکه رحمت خدا شامل او شود و به گونه آب بخشیده شود و رهایی یابد جایی نگفته است تا فرمان جدید برسد
در آیات قرآن بین زنانی محصنه و غیر محصنه تفاوتی داده نشده. آنچه در سنت عمل شده بر خلاف آیات بوده همچنان که در پست قبلی عرض کردم.
از دید من که پیامبران معصوم نیستند مسئله تا حدی روشن است ولی سوالات و ابهامات دیگری هنوز وجود دارد
سلام
در ریگسار کسی را نمیکشند.
مقداری سنگریزه به او میزنند و بعد رهایش میکنند...
یعنی ضربات سنگریزه جای شلاق را میگیرد...
( من کاری به وحشتناک بودنش ندارم.
اگر خدا گفته باشد سنگسار، مطمئنا من به بزرگی گناهش فکر میکنم و دیگر وحشتناک بودن گناه را سنگسار میکنم و تصور نمیکنم تناسب جرم و جزا رعایت نشده یا ناعدالتی شده تا وحشت کنم... و آن دنیا هم اگر توبه کند پاک خواهد بود انشاالله)
آیه 15 درباره زنان همسردار است ( من نسائکم)
طریقه مجازات این طور گفته شده که زنهاتون رو حبس خانگی کنید تا زمانی که بمیرن یا خداوند برای آنها راه دیگری قرار دهد...
سلام بر شما
عیدتان مبارک امیدوارم خوب باشید
خیر،منظور من از پیش شرط همین است،یعنی یک زن و مرد تعهد دادند باهم بمانند دیگر نمیتوانند زیرش بزند(حتی اگر خود خدا هم بگوید،متعه جایز است و زن هم راضی نباشد، بر اساس پیش شرط ،نمیتواند زیرش بزند و تعهد مهم است)،مگر اینکه به شوهر بگوید اگر راضی بود که هیچ نبود طلاق بگیرد و تعهد را ابطال نماید
با سلام
در اسلام یک مرد تعهد می دهد مهریه بدهد ونفقه زن و فرزند را بپردازن و با آنان با عدالت رفتار نماید
در صورت رعایت تمام این موارد می تواند زن دیگری اختیار نماید
در صورتی که تمام شرایط قبل را درمورد این زن و نیز در مورد تمام فرزندان و همسران رعایت نماید
(کاری است بسیار دشوار در حد ریاست جمهوری!!!!!)
در ضمن در هنگام عقد زن در صورت توافق با مرد هر شرط مورد قبول عرف و شرعی را( نه فقط شرط شما را) می تواند لحاظ نماید و اشکالی ندارد
(تعدد زوجین برای زن نه مورد قبول عرف است نه مورد قبول شرع)
اما در مورد سنگ سار
شما می خواهید وارد خیابانی ورود ممنوع شوید که پیچی خطرناک دارد
و در صورت ورود بدون شک نه فقط خودتان بلکه افراد دیگری را نیز به خطر می اندازید
فرضا پلیس فقط جریمه مالی لحاظ کند... آیا تاثیری دارد؟ خیر
و شما به خاطر راحتی خودتان (نه از روی نیاز و در مزیقه بودن)
هر روز این کار را انجام خواهید داد و جریمه اش را هم به راحتی خواهید پرداخت
حال اگر پلیس بگوید جریمه این کار در صورت نیاز فقط جریمه
و اگر محتمل نشود از روی نیاز یا مزیقه بوده و 4 بار هم علنی اظهار به این عمل کند سنگ سار است
آیا باز هم بدون وجود نیاز مرتکب این خطا می شوید؟؟؟
آیا کسی را می شناسید که بدون وجود نیاز حاضر باشد سنگسار شود؟؟؟
چنین شخصی بدون شک مستحق سنگسار است
چون هم علم به عمل خود داشته ، هم نیاز واجبی مطرح نبوده و تنها به هوس خود اکتفا کرده و مرتکب این عمل شده
و با وقاحت 4 بار به عمل خود اعتراف کرده!!!!...
یرایتان یافتن راه درست را از خداوند مهربان و عادل مسالت دارم
سوال:
با توجه به سختی مجازات سنگسار، حکمت این حد الهی چیست؟
پاسخ:
مقدمه1؛ برای اجرایی شدن احکام شریعت در مواردی نیز ضمانت هایی وجود دارد. به عبارتی همانطور که اجرایی شدن قانون بشری نیازمند ضمانت اجرایی است و برای تخلف از این قوانین، جریمه یا مجازاتهایی در نظر گرفته شده، در شریعت نیز به همین ترتیب جریمه یا مجازات در نظر گرفته شده تا این احکام صرفا جنبه ابلاغی و توصیه ای نداشته باشند و برای تحقق بهتر و بیشتر آنها در جامعه، وجود جریمه و مجازات ضروری است.
مقدمه2: حکم سنگسار به سختی اثبات می شود(1) لذا با توجه به شروط متعدد برای تحقق حد سنگسار، می توان گفت مهمترین انگیزه برای این حکم، بازدارندگی آن از ارتکاب زنای محصنه باشد تا تحقق عینی و خارجی آن.
طبیعت احکام جزايي، که براي مجازات مجرمين وضع مي شود، در ظاهر با نوعي خشونت همراه است، ولي اين خشونت ظاهري با در نظر گرفتن مصالحي که بر آن مترتب است امري معقول و پذيرفتني است. به طوری که خداوند متعال براى هر چيزى قانونى تعيين نموده، و براى هر کس که از قانون تجاوز کند، مجازاتى در نظر گرفته است.(2)
برای احکام شرعی گاهی روایات، حکمت هایی ذکر کرده اند که این موارد البته ممکن است جزء علت تامه باشند و دلایل دیگری هم در حکم دخیل باشد. اما برای سنگسار در روایات، حکمتی ذکر نشده است. البته در مورد زنا به طور مطلق، مفاسد شخصی و عمومی یا اجتماعی ذکر شده که با عمومیت خود، شامل زنای محصنه هم می شود.
مفاسد زنا آنقدر زیاد است که خداوند در مورد آن می فرماید: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً؛ و به زنا نزديك نشويد، چرا كه آن همواره زشت و بد راهى است.»(3) پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز در مورد آن می فرماید: چهار چيز است که هرکدام در خانهاي رخنه کرد، ويرانش کند و برکت در آن وارد نميشود: خيانت، دزدي، ميخواري و زنا(4) این مفاسد تا جایی است که برخی مقدمات آن مانند چشم چرانی، بدحجابی، تنها بودن زن و مرد نامحرم و خلوت کردن آنها، لمس نامحرم و ... نیز حرام شده است.
اما در مورد پیامد های این عمل نیز امام رضا(علیه السلام) ميفرمايد: ازجمله مفاسدي که خدا به خاطر آن زنا را حرام فرمود، قتل و خونريزي، از بين رفتن نسبها، فساد مواريث، ترک سرپرستي و تربيت اطفال و... است.(5) در این روایت بیشتر به جنبه های خانوادگی و اجتماعی این گناه پرداخته شده است. البته زنای محصنه جزو بدترین انواع زنا و دارای شدیدترین مجازات آن است، چرا که مفاسد فوق در مورد زن و مردی که همسر داشته و از نظر ارضای شهوت هیچ مانعی نداشته اند، قبیح تر و شدیدتر است. این شدت از این روست که گاهی گناه دارای لذت بوده و گناهکار راه جایگزینی ندارد(هر چند نداشتن جایگزین، گناه را توجیه نمی کند) و گاهی نیز با وجود جایگزین و یا عدم میل شدید، مرتکب گناه می شود. در صورت دوم، از نظر عقلی و شرعی باید مجازات سخت گیرانه تر باشد. مثلا امام صادق(علیه السلام) در مورد پیرمرد زنا کار می فرماید: خداوند در قیامت با او سخن نمی گوید و او را پاک نکرده و برایش عذاب دردناکی است.(6) یا امیر المومنین(علیه السلام) در مورد او می فرماید: مبغوض ترین خلائق نزد خداوند متعال پیرمرد زناکار است.(7)
با توجه به مطالب مذکور، می توان از دو راه حکیمانه بودن این حکم را ثابت کرد: اول: راه عمومی؛ با اثبات حکمت خداوند و حکیمانه بودن افعال الهی، تمام احکام شریعت با ارجاع به این صفت بی انتهای خداوند، حکیمانه خواهند بود و سنگسار هم یکی از این احکام است. دوم: بررسی خصوص حکمتهای حکم سنگسار؛ با توجه به مفاسد بی شمار زنای محصنه و پیامدهای جبران ناپذیر آن، می توان موارد ذیل را از حکمتهای این حکم برشمرد:
1. حفظ و صیانت جامعه؛ همانطور که عرض شد، این حکم بیشتر از آنکه جامه عمل بپوشد، باعث بازدارندگی در جامعه است و همین امر باعث صیانت جامعه از این گناه خواهد شد. از طرفی حکم سنگسار با کمترین احتمال و شبهه ای منتفی می گردد که این امر نیز نشان می دهد شارع در پی مجازات نیست بلکه به دنبال جلوگیری از ارتکاب جرم است.
2. اصلاح جامعه؛ اگر با وجود جنبه بازدارندگی این حکم، کسی با وجود دسترسی به همسر و راههای ارضای شرعی شهوت، از روی خباثت و عناد دست به چنین کاری زد، اعمال حکم برای عبرت و اصلاح جامعه لازم است.
3. تطهیر مجرم و آمرزش گناه؛ قوانین اسلامی تنها دنیای انسان را پوشش نمی دهد، بلکه نگاه اصلی آنها به آخرت اوست و برای تامین آن گاهی کفارات و مجازاتهایی در نظر گرفته که اگر چه در این دنیا دردناک باشد، اما باعث پاکی او از گناه و رهایی او از عذاب اخروی خواهد شد. به همین دلیل در برخی روایات که مجرم به گناه خود اقرار کرده است، با عبارت «طهِّرنی» از امام خواستار اجرای حکم و پاکی خود در این دنیا بوده است.(8)
4. حکم رجم این فرصت را به افراد می دهد که در چنین مواقعی فورا تصمیم نگیرند و در حال خشم مستقلا اقدام به مجازات فردی که از نظر آنها خائن است نکنند چون برای اثبات خیانت چه از سوی مرد چه از سوی زن، شارع حکیم شرایط بسیار سختی قائل شده است و اگر هم قابل اثبات باشد تا اثبات جرم، فرد خاطی فرصت توبه و فرد شاکی فرصت بخشش می یابد که اگر تشریع این حکم نبود این فرصتها از دست می رفت.
البته در راه دوم ممکن است آیات یا روایات به برخی جوانب احکام اشاره داشته باشند و تمام جوانب را در بر نگیرند و حتی ممکن است در مواردی که عقل ما به آن می رسد، خطا رخ دهد، اما راه اول که همان ارجاع حکم به حکمت بی پایان الهی است، از اتقان و استحکام عقلی برخوردار است.
[=Book Antiqua]
پی نوشت ها: 1. به عنوان مثال برخی از شرایط اثبات آن از این قرار است: شهادت چهار مرد عادل و یا چهار بار اقرار شخص مرتکب زنا؛ زمان و مکان وقوع زنا در شهادت شهود باید متحد باشد؛ شهادت شهود باید در یک مجلس باشد؛ شهادت باید بصورت معاینه باشد نه حکایت آن از دیگری؛ با امتناع حتی یک شاهد از شهادت، سه نفر دیگر محکوم به حد قذف خواهند شد؛ اقرار زانی باید در چهار مجلس مختلف باشد؛ زانی دارای همسر آزاد باشد؛ همسر او دائم باشد و برای ارتباط جنسی به او دسترسی داشته باشد؛ زانی دارای شرایط عمومی تکلیف باشد. شرایطی مانند: بلوغ، عقل، علم به حکم، عدم اجبار و ...؛ با وجود شبهه در اثبات این جرم، حد منتفی خواهد شد؛ علاوه بر شروط مذکور، شروط دیگری نیز وجود دارد که اثبات این جرم را بسیار اندک می کند.
2. كلينى، محمد بن يعقوب، (1375)،أصول الكافي، ترجمه محمد باقر كمره اى، سوم، قم، اسوه، ج7، ص375.
3. اسراء: 32.
4. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، (1409)، وسائل الشیعه، اول، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام، ج17، ص77.
5. همان، ج20، ص311.
6. كلينى، محمد بن يعقوب، (1375)،أصول الكافي، ترجمه محمد باقر كمره اى، سوم، قم، اسوه، ج5، ص537.
7. تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، (1410)، غرر الحكم و درر الكلم، دوم، قم، دار الكتاب الإسلامي، ص200.
8. كلينى، محمد بن يعقوب، (1375)،أصول الكافي، ترجمه محمد باقر كمره اى، سوم، قم، اسوه، ج7، ص185.
باسمه الحکیم الودود
عرض سلام و ادب
خواهر گرامی بیایید حکم رجم یا سنگسار را از زاویه ای دیگر بنگریم.
حس غیرت مرد نسبت به همسر و نیز حس مالکیت زن نسبت به شوهر در مواقع خیانت چگونه ظهور می کند؟
بهتر است به آمار مراجعه کنیم از فروردین 93 تا پایان شهریور 94 فقط در ایران 53 مورد پرونده ی همسر کشی
در رسانه ها انعکاس یافته است که درصد عمده ای از آن مربوط به قتل به خاطر خیانت همسر بوده است.
(در جهان معلوم نیست چه تعداد باشد)جزئیاتش را می توانید خودتان تحقیق کنید.
امّا حکم رجم این فرصت را به افراد می دهد که در چنین مواقعی فورا تصمیم نگیرند و در حال خشم مستقلا اقدام به مجازات
فردی که از نظر آنها خائن است نکنند چون برای اثبات خیانت چه از سوی مرد چه از سوی زن،شارع حکیم شرایط بسیار سختی
قائل شده است که بعضا اصلا اثبات نمی شود(شرایطش را مطالعه بفرمائید)و اگر هم قابل اثبات باشد تا اثبات جرم،فرد خاطی فرصت
توبه و فرد شاکی فرصت بخشش می یابد که اگر تشریع این حکم نبود این فرصتها از دست می رفت.
ضمن اینکه اگر تعداد کشته شدگان به طریق سنگسار را با مقتولین در اثر همسر کشی (در این رابطه)مقایسه کنیم حکمت تشریع
حکم رجم را بهتر و بیشتر در می یابیم،از سال شصت و پنج تا کنون فقط پنج مورد حکم سنگسار منجر به قتل گزارش شده است
این را با آمار قبلی مقایسه کنید.
در نزد خداوند اصل بر تربیت الهی و انسانی بندگان است نه مجازات آنها،یکی از دلایل وضع قوانین الهی
جلوگیری از إعمال خودسرانه ی قوانین خودساخته است نظیر آنچه طبق آمار فوق بیان گردید.
سلام خدمت خواهر گرامی
و عرض تبریک بابت این مسیری که پیش گرفتید(واکاوی عقاید و ایدئولوژی)
حقیقتا جا دارد تبریک زیادی بگویم
اما وارد اصل مطلب میشوم
زمانی،مفروضاتی داریم،بر اساس آن مفروضات سوالاتی ایجاد میشود،
نکته مهم این است که بفهمیم این مفروضات که کمتر آن را واکاوی میکنیم درست هستند؟
فرضا،فرزند خانواده ای را تصور کنید،پدرش با او بد رفتاری میکند،توهین و.. این فرد فرضیاتی دارد بر اساس آن نتیجه میگیرد که پدرم حتما از من خوشش نمی آید،برادرانم را بیشتر دوست دارد و ...
او هرگز فکرش سمت این مفروض پیشفرض نمیرود که شاید من فرزند وی نیستم!
اما زمانی که این موضوع را بفهمد بسیاری از سوالات دیگر از ذهنش میرود چون فرضیات عوض شده
غرض از این مثال این است که این شکاکیت را بسیار فراتر ببرید،یعنی از خودِ خدا شروع کنید،یا دلیلی دارد و شما را قانع میکند یا ندارد
پس ببینید اصلا خدایی وجود دارد تا مهربانی نماید؟!
یکی از فلاسفه غرب بنام سورن کی ییر کگارد که از پدران مکتب اگزیستانسیالیسم می باشد،میگوید در دین(وی مسیحیست) گزاره های خرد ستیز و غیر اخلاقی(فرضا مثل سنگسار) میتواند وجود داشته باشد
به این خاطرست که افراد از هم جدا شوند،کسانی که از مغز پیروی میکنند و کسانی که مطیع بی قید و شرط خدا هستند
خب بگذریم
خواستم بگویم این مسیر را بهتر است خودتان با خواندن کتاب طی کنید تا پرسش و پاسخ،چون نگرش ژرفی عایدتان میشود
فی المثل از کتاب الفبای فلسفه نایحل واربرتون شروع کنید که برهان اثبات و رد را کنار هم آورده
و حتما حتما نظرات هر دو طرف را دقیق بفهمید بعد سبک و سنگین کنید،ادله ای را که بیشتر دوست دارید نسبت به آن شک بیشتری داشته باشید
مثلا در اصول فلسفه طباطبایی یا درس های مصباح چیزی به عنوان برهان نظم میخوانید،بعد بروید ردیه اش را بخوانید،بعد بروید ردیه این را اگر وجود داشته باشد بخوانید،این کار را تا آنجا انجام دهید تا متوجه شوید،یکی از دو طرف دارد سفسطه میکند
نام های بزرگی وجود دارند،در فلسفه بروید طباطبایی و ملاصدرا عرفان ابن عربی و... بخوانید در مقابلش هیوم و کانت و ویتگنشتاین و.. بخوانید
این مسئله شما که سنگسار باشد در قالب مسئله شر رخنمون میشود
چیزهایی که فلاسفه اسلامی میگویند کلا دو چیز است
قابلیت قابل
در مجموع خیر بیشتر از شر است
که هر دو هم از یونانیان اولی از فلاسفه رواقی دومی از ارسطو آمده
این پیشفرض ها مناقشه سنگینی دارد،
مثلا جناب کاپلستون که تاریخ فلسفه اش کتاب آکادمیک دانشگاه ما و بسیاری از جاهای دیگر است میگوید این مسئله(شر)ایرادی پاسخ ناپذیر است
یا همین پاپ (رهبر بزرگ مسیحیان) در جواب دختر بچه فلیپینی که سختی های زیادی کشیده بود گفت،مسئله شر بدون پاسخ است
نکته آخر اینکه،شما دنبال جواب نباشید،دنبال گزاره های درست و حقیقی باشید،این گزارات ممکن است بگویند سوال شما از فرض اشتباهی آمده،یا جوابی برای سوالات باشند
برخی دوستان میگویند،شرایط این حکم سخت است،این جمله برایم بسیار دهشتناک است،گویی با گله ای گوسفند طرف هستیم که کمیت مهمه!من میگویم حتی یک مورد در کل تاریخ اسلام
آیا سنگ سار رخ داده یا خیر،اگر رخ داده،درد آن فرد بسیار برایم مهم است،اگر انسانی باشد برای همه رخ دهد،اگر انسانی نیست،یک مورد هم ظلم است
عرض سلام
اصلا منظور من این نیست که با این گناه هیچ مجازاتی صورت نگیرد.
سوال اصلی من این است چرا حالا سنگسار؟
چرا اعدام معمولی واسش نذاشتن؟ یا حالا حبس ابد؟
خب اینا هم مجازاته و اگر قراره دفع فساد باشه همینام مجازاته
چرا میان زمین رو میکنن زن یا مرد رو نیمه در زمین میکنن و بعدش چند نفر جلاد صفت با پرتاب سنگ طرف رو با شکل وقیحانه میکشن؟
این طرز مجازات چهره بشدت زشت و ترسناکی داره.
ولی حد اقل اعدام با طناب اینقدر زشت و ترسناک نیست.
در اون تاپیک نتونستم چیزی بفهمم.
اما سوالم رو واضح تر عرض کنم
ظاهرا در قرآن اومده که زن گنهکار رو در خانه حبس کنید.ولی روایات و سنت میگن خیر حکم سنگسار
خب این یعنی چه؟ چرا حکم قران کنار گذاشته شده و حکم سنگسار جایگزین شده؟ علتش چیست؟ سوالم فکر کنم واضحه.
با سلام
از نظر شما کلا هیچ کس نباید مجازات بشه
ان شاء الله موردی براتون پیش بیاد تا درک کنید این دنیا بدون مجازات چقدر وحشتناک می شه...
-------------------
اگر شخصی بخواد به شما تجاوز کنه چی کار میکنید؟
می گید بیا کارتو بکن مجازاتی هم در کار نیست ؟؟؟؟!!!!!
بهش می گید اشکال نداره تو بیماری بعد یه مدت درمان می شی؟؟؟؟!!!!
سلام بر دوست گرامی
عرض کردم مجازات تناسبی باید داشته باشد
دیگر هر تعبیری دارید ،منظور من نیست
بین جرم و مجازاتش نسبتی باید باشد،شما مرا به جرم دروغ گویی نمیکشید،هر چقدر این دروغ سهمگین باشد،هر چقدر شما را عصبانی کرده باشد،هر چقدر زندگی بهم ریخته باشد
از لطف شما هم سپاس فراوان،در عوض بنده هم سال خوشی آرزومندم برایتان ،که گرفتار این مسائل نشوید
اگر از سخنانم این برداشت هارا کردید
که من جوابی برای ادامه صحبت با شما دوست خوبم ندارم ..
با سلام وعرض ادب و احترام
اتفاقا در مساله شناخت خدا و اصول دین اسلام تقلید جایز نیست (طبق نظر اکثر علما)
اما متاسفانه اکثر مسلمانان کنونی اسماً مسلمان هستند چون به دین پدرانشان گرویده اند نه بین خودشان ...
در خود قرآن نحوه تسلیم شدن ابراهیم(ع) به همین صورت است
که ابتدا شروع میکند ودر پی خدا می گردد وبعد از رجوع به طبیعت و هستی و با کمک عقل( بدون تعصب بر بی خدایی) خداوند را می یابد
به شما هم توصیه میکنم به جای تعصب بر بی خدایی به هستی بنگرید و درک حقایق کنید و چشم دل خود را روی حقیقت نبندید
برای بی خدایان درک این که خالق موجودات بیشتر از مخلوقات به سیر زندگی آن ها اشناست ناممکن است...
اما برای شخصی که خدا برای اوبا استدلال وعقل اثبات شده
و به برتری او بر خود پی برده است
اطاعت از او عقلانی ترین و منطقی ترین و بدیهی ترین کار است...
به جای آموزش رسیدن به تعصب در بی خدایی ، به افراد دوری از تعصب را آموزش دهید ....
مشکل این است شما فرض را بر این گذاشته اید که بدون شک خدایی وجود ندارد
و هیچ شکی در خود راه نمی دهید ...
اما از دیگران می خواهید مانند شما فکر کنند
این تفکر ، تفکری مغرورانه و خودخواهانه است ، که راهکار اصلی تمام بی خدایان و شهرت طلبان است...
به جای این موارد که هیچ ربطی به اسلام ناب محمدی ندارد و تماما تفاسیر وبرداشت های شخصی این افراد است
به پرچم حق و هدایت اسلام یعنی قران و عترت رجوع کنید ...
نه طباطبایی همه اسلام حقیقی است نه ابن عربی و ملا صدرا ...
سنگسار مجازات است نه شر ...
مجازات سرعت بالا نقدی است
مجازات نابود کردن اعتماد و بنیان میلیون ها خانواده در جامعه ... سنگسار ...
هر مجازات مطابق با جرم اجرا می شود
قاتل را نمی توان با جریمه نقدی تادیب کرد
قتل احساسات و عواطف انسانی یک جامعه بسیار فجیع تر از قتل چند نفر است ...
در اسلام شر حقیقت وجودی ندارد
یعنی در ذات او شر وجود ندارد
شر وسیله است برای شناخت خیر ...
در حقیقت شر از منظر خالقیت همان خیر است
اگر شر نبود خیر معنا نداشت ...
اگر جهنم نبود تلاش برای بهشت معنا نداشت ...
سنگسار باید رخ دهد تا افراد بدانند نمی تواند احساسات و عواطف یک جامعه را سر ببرند وهیچ پاسخی نبینند
امیدوارم روزی برایتان چنین رخدادی روی دهد تا عمق این موضوع را به صورت کاملا عملی دریابید...
و زمین و زمان را با انکار و پاک کردن صورت مساله به هم ندوزید ...
با سلام
خوب سنگسار هم دور کردن است دیگر...
هر جرمی مجازات خود را دارد ...
اجرای مجازات بدین صورت است
دست دزدی که در عین امکان تحصیل دارایی دزدی میکند را قطع میکنند (مثلا اختلاسگران)
نه کسی که از شدت فقر و گرسنگی و عدم امکان تحصیل دارایی دزدی کرده(فرضا در زمان قحطی قطع دست ممنوع است)
اکنون نیز همین است
کسی که امکان ازدواج مجدد نداشته و از همسر اول خود تامین نمی شده را سنگسار نمی کنند
کسی که در آزادی و تمکین کامل به سر می برد و زنا می کند را سنگسار میکنند
سنگسار حتی برای فرد جاهل به حکم هم شرایط خاصی دارد
عمل این شخص به معنای محاربه با حکم خداست نه از روی درماندگی و نیاز
اگر از روی درماندگی و نیاز باشد اجرای حکم سنگسار اشتباه است
با سلام
علما در نحوه اجرای حکم اختلاف دارن
نه در خود حکم
احکام فقط در قران نیستن
منبع احکام قرآن ، رسول و امام معصوم هستن
یعنی اگر امام زمان علیه السلام الان بیان بگن سنگسار نسخ بشه ، نسخ می شه ...
یا حکم جدید مثلا اعدام بزارن اجرا می شه...
بنابر این احکام قرآن قابلیت تغییر با توجه به دستور امام معصوم یا رسول در زمان خودشون دارن
و خود امام و رسول هم می تونن حکم جدیدی وضع و اجرا کنن ...
در پناه حق تعالی
اگر مایل باشید مبحثی ریشه ای را برای شناخت سیر فکری یکدیگر آغاز کنیم بدون تعصب ...
سلام
شما میگویید فرهنگ مردم اشتباه است
خوب اینکه مشکل را برطرف نکرد
گناه آن جوانی که گرفتار این فرهنگ بد شده چیست؟!
برای او که نمیتوانید از این دلایل بیاورید
میدانید بزرگوار شما خودتان بهتر میدانید که نمیتوانید ادعا کنید دلیل خداوند برای اینگونه احکام، آن چیزی است که شما میگویید...
شما یک چیزهایی به ذهنتان میرسد و احتمال میدهید اینها علت باشد
ولی واقعا علت اصلی نامعلوم است و همانطور که علما در طول تاریخ گفته اند
باید بگوییم
امر مولا بوده و تمام
با سلام
چند مطلب را در این مورد می توانم بگوئیم
- این طور که مشخص است سنگسار در روایات آمده و در زمان صدر اسلام اجرا شده اما در قران نیامده. در آیات قرآن برای زن یا مرد زناکار سه یا چهار مورد اشاره شده و مجازات هایی گفته شده مثل شلاغ زدن و در خانه حبس کردن. ولی صحبتی از سنگسار کردن نیامده. پس مجازات زناکار در اسلام صراحتا مشخص شده و سنگسار نیست
- این جا چند سوال سوال پیش می آید
پیامبر چرا در آیات قرآن چنین حکمی را نیاورده ولی به آن عمل کرده است. برخی میگویند سنت و و آنچه معصوم گفته و عمل کرده که البته در این جا بایست پاسخ دهند اگر بین آیات با روایات و سنت اختلاف باشد تکلیف چیست؟؟!! این مورد دقیقا از جمله مسائلی است که بین این دو اختلاف وجود دارد و جایی برای تفسیر ماورایی و توجیه ندارد.
شاید به این خاطر بوده که در ادیان ماقبل اسلام چنین حکمی بوده و اجرا میشده و احتمالا پیامبر بر طبق همان ادیان عمل کرده و آیات مربوط به مجازات زناکار را هنوز تلاوت نکرده بود.
سوال دیگر این است که با فرض الهی بودن ادیان سامی چرا مجازات زناکار بایست متفاوت باشد و در اسلام تعدیل شده و از خشونت آن کمتر شده. اینجا هم من پاسخ روشنی ندارم. شاید با توجه به شرایط این گونه تعیین شده و ...
به هر حال اگر قرار است نتیجه گرفته شود بایست همه این گزاره ها شواهد و فکت ها را کنار هم گذاشت و با لحاظ همه آنها نتیجه گرفت
سلام
آنها میگویند در ادیان گذشته نیز سنگسار نداشتیم بلکه ریگسار داشتیم
اما دست تحریف باعث شده تا ریگسار تبدیل به سنگسار شود.
همچنین آنها میگویند اگر بین قرآن و حدیث تعارض پیش آید متوجه میشویم آن حدیث اشتباه یا جعلی بوده است یا برداشت نادرستی از آن انجام گرفته است.
همچنین آنها میگویند در قرآن گفته شده مجازات زناکار حبس خانگی است تا زمانی که فرمان جدید خداوند برسد ... خداوند در سوره نور فرمان جدید را صادر میکند و آن فرمان شلاق است.
اما عده دیگری میگویند خیر
خداوند ابتدا میفرماید زناکار محصنه را حبس خانگی کنید تا فرمان جدید برسد. فرمان جدید برای زناکار محصنه در سنت آمده است. اما فرمان سنت چیست؟
عده ای میگویند سنگسار است و عده ای گویند ریگسار.
هر کدام برای خود شواهد و دلایلی می آورند...
سلام برادر،
در اینجا اینطور مرجع داده شده است: مناقب آل ابى طالب، 2/ 115 ... و ... بحار الانوار، 41/ 51.
گرچه این یک مثال بود و اصراری ندارم که برای بیان آن منظور حتماً باید از همین مثال استفاده شود
شر باشد زاییدهی شرارت دیگرانی است که کوتاهی کردهاند، دنیا هم محل اجرای تمام و کمال عدالت نیست، در این دنیا امثال علی اصغرها توسط کسانی که خود را مدعی دین این خاندان معرفی میکردهاند با لب تشنه گردن زده شدهاند و خداوند جلویشان را نگرفت ...
چشم خرد؟ ... چشم خرد چگونه حقانیت دین را تشخیص نمیدهد؟ چگونه خدا را نمیبیند و نمیشناسد؟ ...
دین خودش خطکش تعریف میکند ... انسانیت را دین تعریف میکند ... قرار نیست کسی همهچیز را بداند و بعد برود دینی که مطابق با علائق و علم امروزش هست را انتخاب کند و بعد تسلیم آن بشود، که اگر بشود تسلیم خودش شده و از پیش از ان هم تسلیم بوده ... حقانیت دین را باید از جای دیگری دنبال کرد و وقتی به آن رسیدیم دیگر باید تسلیم آن شد، غیر این باشد خلاف عقل است ...
آنچه که برای شما واضح است که درست است برای من واضح است که اشتباه است، همانقدر که شما تعجب میکنید که چطور من این حرفهای شما را نمیپذیرم شاید بیشتر از آن من تعجب میکنم از اینکه چطور بعد از این همه جواب که به شما دادهام هنوز همان حرفهای قبلی خودتان را میزنید ... @};-
سلام،
از کجا دانستید که چه کاری انسانی هست و چه کاری نیست؟ از بچگی به شما گفتهاند که فلان کار غیرانسانی است؟ این ارزشها و ضدارزشهایی که در ذهن شما هست از کجا آمده؟ از کجا فهمیدید چه کارهایی را خوب است که انجام بدهید و چه کارهایی را بد است که انجام بدهید؟ اگر از بچگی برای انجام کارهای بد تشویق میشدید و برای انجام کارهای خوب تنبیه میشدید و والدین شما هم دور از جانشان خودشان هم عامل به کارهای بد بودند و از کارهای خوب دوری میکردند آیا شما امروز همین کارهایی را که خوب میدانید همچنان خوب میدانستید و کارهایی که امروز بد میدانید را هم همچنان بد میدانستید؟ اگر در قبیلهی آدمخورها به دنیا آمده و رشد میکردید کشتن انسان برای تغذیه از گوشت آن برایتان انسانی بود یا غیرانسانی؟ آنها که به دنبال این هستند که شیعه بکشند که به بهشت بروند، اگر در میان ایشان به دنیا میآمدید و بزرگ میشدید معیارتان برای کار انسانی چه بود؟ معیار انسانیت را از کجا با خودتان دارید؟ در سراسر جهان نگاه کنید ببینید واقعاً همه یک لیست ثابت از کارهای انسانی و غیرانسانی، از ارزشها و ضدارزشها دارند؟ برخی هستند که شما اگر گوشت گاو بخورید هم کار شما را غیرانسانی میدانند، یا اگر حتی از شیر گاو بخورید هم این کار را غیرانسانی میدانند، و هستند کسانی که حتی از خوردن گیاه زنده هم اکراه دارند، حالا چه کسی این وسط راست میگوید؟ معیار برای درست یا غلط بودن یک کار چیست؟
ظاهراً اینطور است که امر بر شما مشتبه شده است ... شما گمان میکنید که خوب و بد را میشناسید و حالا بر همان اساس میتوانید دین اسلام و یا هر دین دیگری را مطالعه کنید و انتخاب کنید که کدامیک نظر شما در مورد ارزش و ضدارزشهای اخلاقی را تأیید میکنند ... اما این اشتباه است ... دین با خودش جهانبینی دارد ... جهانبینی است که میگوید هر کاری و هر چیزی چقدر خوب است یا که بد ... اگر آخرتی وجود نداشته باشد و دنیا همه چیز ما باشد دیگر همین متاع قلیل دنیا میشود همه چیز ما، در چنین شرایطی اگر کسی بگوید که از نظر من باید تا میشود خوش گذراند و بعد از مرگ همه نابود میشویم، حتی چنین کسی هم دیگر قابل سرزنش نیست ... حالا در چنین شرایطی یک نفر میگوید من آدم جسوری هستم و هر چیزی را فدای بهتر زندگی کردن خودم میکنم و از عواقب ان هم نمیترسم، یک نفر دیگر میگوید که من آدم جسوری نیستم و ترجیح میدهم که زندگی آرامی داشته باشم و از حسن همجواری با دیگران لذت ببرم و از لذت بردن دیگران هم لذت ببرم، وقتی آخرتی در کار نباشد دیگر شعار انسانیت و امثال آن فقط یک شعار توخالی است، هر کسی با هر نگاهی که داشته باشد و با توجه به روحیاتی که دارد هر راهی را که انتخاب کند هیچ فرقی نخواهد داشت با کس دیگری که راه به کل متفاوتی را انتخاب کرده است، یک نفر میگوید من دزدی هم میکنم، به او میگویند که خوب دیگران هم از تو دزدی میکنند! جواب میدهد که خوب من دزدی میکنم و مراقب هم هستم که کسی از من دزدی نکند، ولی به یک نفر دیگر که بگویند میگوید که من حوصلهی دردسر ندارم، ترجیح میدهم به دیگران کمک کنم که آنها هم در رودروایستی یا هر چیز دیگری اگر من کمک میخواستم به من کمک کنند، این دو نفر از نظر ارزشگذاری فرقی با هم ندارند، با آنکه یکی از آنها ممکن است جزء مافیا باشد و دیگری ممکن است ظاهراً یک آدم متشخص و مفید برای جامعه باشد .. اگر آخرتی در کار نباشد فرق اساسی بین آنها نیست و فقط سبک زندگیاشان است که با توجه به روحیات و علائقشان متفاوت انتخاب شده است ... این جهانبینی افراد است که هر چیزی را ارزشگذاری میکند ... اگر به آخرت اعتقاد داشته باشد دراین جهانبینی دیگر هر چیزی و هر کاری در دنیا نسبت به آنچه که در آخرت هست کوچکتر و کمارزشتر و موقتی است ... اگر به خدا اعتقاد داشته باشد هم نگاه میکند که خدا چه چیزی را ارزش معرفی کرده و چه چیزی را ضدارزش ...
در این دین اسوهی حسنه رسول خدا معرفی شده است ... حالا یک نفر به این دین و خدای آن اعتقاد دارد، حقانیت آن را باور دارد، طبیعتاً به خدا باید حسن ظن داشته باشد، اگر جایی را نفهمید و به نظرش اشتباه رسید به جای آنکه سریع بگوید اشتباه است اول میگوید که پس لابد من در اشتباه هستم ... اینکه کسی بگوید که نه من که درست هستم پس لاجرم این قانون دین است که اشتباه است، چنین کسی که قبل از آنکه به خودش شک کند اول به دینش شک میکند چنین کسی به خدا و دین خدا سوء ظن دارد ... و این سوء ظن در دین شدیداً نکوهش شده است ...
اگر دارید در مورد حقانیت دینتان تحقیق میکنید از راه اشتباهی وارد شدهاید ... از این راه، شما آنچه هستید را ثابت نگاه میدارید و به دنبال دینی میگردید که با امروز شما وفق داشته باشد، فردا اگر عوض شدید به آن دین هم سوء ظن پیدا کرده و باز به دنبال دینی میگردید که با آن حال جدید شما وفق داشته باشد، اگر هم دینی نیافتید که شما را به عنوان یک عضو موفق که همه چیزش خوب است بپذیرد طبیعتتاً بیدین میشوید یا مبتکر دینی جدید برای خودتان میشوید ... ولی ظاهراً دین برای این نیست که ما و عقاید ما را تأیید کند، بلکه برای هدایت کردن ماست که چیزی را به ما یاد بدهد که پیش از آن نمیدانستیم، که ما را رشد بدهد ... قضاوت بر روی آموزههای یک دین بر اساس دانستههای فعلی خودمان راه درستی برای انتخاب یک دین نیست ... گرچه بحث در این بین بسیار است ... شاید اما و اگر هم کم نداشته باشد، ولی این فقط یک تلنگور بود برای اینکه شاید خواستید روی اصل روشی که برای تحقیق خود در پیش گرفتهاید هم فکر نمایید ...
سلام و عرض ادب
جناب کاوه گفتند که سند درستی نداره این داستان مولوی
http://www.askdin.com/showthread.php?t=10837
هرچند این ایرادی بر فهوای کلام شما تلقی نشود،فقط خواستم بگویم چون اکثرا این داستان را واقعی میدانند
ملاک درستی خط کش دین چیست،چیزی خارج از دین یا داخل دین
اگر خود دین تعیین میکند،یک هندو یک مسیحی هم همان خط کش را باید درست بداند
اگر عقل باشد،که دیگر حرفتان غلط میشود
ملاک ارزیابی خط کش دین چیست،
من میگویم این دین به من وحی شده این خط کش را دارد،شما همینجوری میپذیرید؟
حقانیت دین برای شما جگونه اثبات میشود؟
فرمودید پیروی از عقل و علم روز که نیست
فطرتی که شما را به اسلام علاقه مند کرده ،یک یهودی را به عهد عتیق رهنمون میکند@};-
با سلام
هر دینی برای اثبات حقانیت خود دلایلی مطرح میکند
ملاک تشخیص این حقانیت دل و عقل هر انسان است
انسانی که برای جهنم ساخته شده ادیان باطل را انتخاب مبکند (با وجود این که عقل او به او می گوید که راهت اشتباه است)
در ضمن بی دینی خود نوعی دین منحرف است
در واقع چیزی به نام بی دینی از بعد معنا وجود ندارد ...
شخص که ادعای بی دینی می کند ، دینی که خود ساخته را تبلیغ میکند
با تکیه بر احساس قدرت یا شهرت یا دانای کل بودن(تکبر ) یا ...
و انسانی که برای بهشت ساخته شده دین حق را حتی اگر به نفع احساساتش نباشد (به حرف عقل گوش میدهد)
هر معلم حقیقی برای اثبات تعلیمات خود به توجیه عقول دانش آموزان نیاز دارد و دل دانش آموزان مستعد ناخود آگاه به سوی او مجذوب می شود.
و اما هر معلم دروغین برای ترویج تعلیمات خود دل دانش آموزان را به هر طریق نامشروعی دست می آورد
( با رجوع به تمایلات حیوانی آن ها)
با تحقیق در مورد تعلیمات آن دین
اگر تعلیمات بر پایه دل فریبی و خواسته های حیوانی و غیر منطقی و غیر عقلی باشد آن دین باطل است
واگر تعلیمات بر پایه عقل پروری و استدلال و استنباط و راه یابی باشد و مخالف خواسته های حیوانی آن دین حق است
( دین های به ظاهر صحیح هزاران شاخه و انحراف دارد و فقط یکی از ان ها کاملا صحیح است)
دینی که عقل گریز است و احساس پذیر صرف بر حق نیست
در واقع دین حقیقی فقط یکی است و با توجه به خواست ارائه کننده آن کسانی که می توانند ان را بیابند بسیار محدودند
شاید در ظاهر پیرو ادیان ( ظاهراً بر حق) بسیار باشند اما ره یافتگان حقیقی بسیار بسیار بسیار قلیل اند ...
یعنی اگر فرضا 4 میلیارد نفر دین دار ظاهری باشند
نهایت 1/10000 آن ها دین دار واقعی هستند... در خوشبینانه ترین حالت ...
دلیل کثرت افراد لزوم وجود ازمایش برای تمییز افراد مستعد است
با سلام و عرض ادب
اسلام تکمیل کننده ادیان (قسمت های غیر منحرف) گذشته است
در ضمن دین فقط کتاب نیست
تعالیم پیامبر آن دین نیز جزئی از ان دین است هر چند در کتاب آن نباشد...
به طور مثال انجیل کنونی اکثرا تعالیم عیسی(ع) است (که بسیاری از آن تحریف شده) (مانند کتب تجمیع احادیث پیامبر اسلام)
و قسمت کمی از آن وحی الهی مشخص و مکتوب (چیزی مانند قرآن) است ...
در مورد سنگسار ( یا معنای معادل آن در برگردان از عربی ) نیز ، اصل حکم در تعالیم بوده و هست
اما نحوه شناخت مجرم ، شدت اجرای آن و ...( با توجه به ضعف و قوت احادیث) مورد اختلاف است ...
نقل قول نگرفتم کلی جواب میدم و سوالامو میپرسم
در رابطه با اینکه گفتید ملاک شما از انسانی یا غیر انسانی غلط یا درست بر اساس ذهن خودمون و فطرت انسانی غلطه واقعا خنده دارترین حرفیه شنیدم
داعش طالبان وهابیون و...این ها هم همین کتاب و سنت رو اجرا میکنند مسلمونند اما بدتر از حیوان با انسان ها رفتار میکنند و جنایت هاشون مشخصه از اون طرف هم بی دین و..داریم بدون اینکه از چشم دین نگاه کنند کار درست و انسانی انجام میدن یک نگاه به کمک های بشر دوستانه سازمان های حامی حقوق کودک و زن و...بندازید که واقعا کار انجام میدن یک نگاه هم به عملکرد مسلمین حتی تو ایران که اکثریت شیعه هستن.اینکه از درد و زجر کشیدن یه ادم ناراحت بشید اینکه بخوای به بشریت کمک کنی تا جایی که درتوانته وقف کنی و...نیازی به دین داشتن نداره هر انسانی با ذات خودش تشخیص میده و اینکه انسانیت از نظر دین سنگسار کردن یه انسانه به خاطر یه رابطه جنسی و جوری که چندبار اینجا بهش اشاره شد بدتر از قتل میدونند رو به هر ادمی تو دنیا بگو ببین ادرس کجا رو بهتون میدن که بستری شید
و اینکه حکم حبس شلاق اومده برای سنگسار بعد میگید نه سنت و مثالشم نماز میزدید عملا ایه خدا رو زیر سوال نمیبرید؟تا اونجا که من میدونم تنها چیزی که در گذر زمان از تحریف در امان مونده قرانه نه احادیثی که طی 1400 سال امکان هرجور تغییر و...داشتن پس اگه ایه مسقیم رو زیر سوال میره یعنی علما ما علم به تحریف قران دارن که در اینجا میگن سنت معتبرتره از متن قرانه و اگه اره خب پس خیلی چیزهای دیگه هم میتونه تغییر کنه
همین احادیث نماز شما از کجا میدونید واقعا سبک شیعه درسته نه اهل سنت امکان داره منبع ما تحریف شده باشه
در رابطه با همسرکشی هم طرف رسما دچار جنون و روانیه یه نفر رو کشته نمیگه وحشی بودم زدم کشتمش اینجوری میگه بلکه تخفیف هم بگیره
اگه اینجوره زن هم غیرت داره مسئله اینه چرا زنی که شوهرش خیانت میکنه با استناد به صیغه و ازدواج دوم هیچ مشکلی پیش نمیاد مگر یک زن حس مالکیت نداره؟پس چرا شوهر اون زن باید بی هیچ مجازاتی در بره لطفا جواب کلیشه ای عدالت برابری نیست رو ندید اتفاقا عدالت عین برابری همه در برابر قانونه مجازات یکسان پس اگه امتیاز هایی انقدر برای مرد در ادیان اومده نباید گفت یا هیچ کدوم از طرف خدا نیست و خدای وجود نداره یا اگه از طرف خداست تحریف شده؟چطور صرف یک اندام در بدن انسان انقدر تفاوت و تبعیض؟تا اونجا که من علمشو دارم ساختار مغز زن و مرد هیچ تفاوتی نداره
میگن از دوطرف مناظره به جز دلایلشون به حرفاهایی که نسبت میدن به هم نگاه کن میفهمی کدوم حقه اینجا یک نفر رو که مخالف سنگسار بود کسایی که میگن دینو با تحقیق منطق شناختیم میان ارزوی اومدن این بلا و بدتر رو براش میکنن!واقعا موندم چی بگم یعنی منطق تون نتونه ثابت کنه باید دست به نفرین بردارید که اینجوری ثابت بشه؟این از منظر اسلام انسانیته؟
سلام برادر،
ممنون از تذکرتان، بله حق با شماست و ایشان
اگر حقانیت خود دین مشخص شود دیگر خود دین میگوید که خطکش باید چه باشد ... پس ملاک درستی خطکش دین حقانیت آن دین است که به نحو دیگری مشخص شده باشد
بله به شرط آنکه حقانیت دینشان برایشان محرز باشد ...
احتمالاً عقل از نظر شما همان تفکر منطقی باشد، اگر هست بله ملاک چنین عقلی نیست ...
عقل فطرت ... قلب ...
نه نمیپذیرم، هر کسی باید حقیقت را خودش بشناسد، من از کجا باید بدانم که شما با من روراست هستید یا نیستید؟ از کجا بدانم که حتی با خودتان روراست هستید یا نیستید؟ ... راه برای شناخت حقیقت به عدد نفوس انسانهاست ...
تفکر منطقی در شناخت حقیقت ضعیف است و لنگ میزند، علم روز هم که ناظر بر شناخت ما از حقیقت است و نه خود حقیقت، پس طبیعی است که هیچ کدام از راههای متداول شایستگی اظهار نظر قطعی در مورد حقیقت را نداشته باشند، هر کدام از راههای متداول فقط میتوانند در فاصله بایستند و یک گمانهزنی در مورد حقیقت بکنند ...
فطرت اگر چیزی باشد که با توجه به آیات و روایات در تاپیکهای دیگر معرفی کردهام مشتاق هستم بدانم چطور ممکن است کسی را (با فرض آنکه شما میخواستید یک دین انحرافی را به عنوان مثال مطرح بفرمایید) به یک دین انحرافی رهنمون کند؟
با سلام
به این افراد منافق گفته می شه
منافق کسی هست که با اسم عمل به دین احساسات حیوانی خودش رو بروز میده
به طور مثال برای تکفیر یه انسان شرایط خاصی باید اعمال بشه اما این افراد بدون در نظر گرفتن شرایط فقط احکام رو اجرا می کنن
بر فرض قطع دست دزد در قحطی ممنوع هست
اما این ها دست همه دزد ها رو بلا استثنا قطع می کنن
در حالی که خودشون به راحتی دزدی می کنن و خودشون رو از این حکم مستثنی می دونن ...
این سازمان ها چشمشون رو روی قتل عام مردم یمن می بندن و حمله به عربستان رو محکوم میکنن
این ها دنبال خیر خواهی مردم نیستن اگر هم کاری میکنن برای سرپوش گذاشتن روی جنایات وحشیانه ای هست که در پشت پرده دارن انجام میدن
فرضا من میام یه گوسفند به شما میدم بعد یه تروریست رو اجیر میکنم و یه سربند مسلمون بهش می بندم و میاد گوسفند رو از شما می گیره ...
بعد می گم ما لیبرال ها بشر دوست هستیم
و مسلمون ها دزد و غارتگرن...
شکر خدا که در روز ولادت امیرالمؤمنین علیهالسلام توانستم شما را بخندانم، البته قصدش را نداشتم و فکر کردم دارم بحث علمی میکنم ولی الخیر فی ما وقع ...
مگر هر کسی که بگوید من مسلمان هستم از نظر خداوند مسلمان هست ...
یا مگر هر کسی که اسلام را نشناسد نامسلمان است؟
در روایت مبارکه داریم که آتش جهنم نمیسوزاند دلی را که نسبت به بندگان خدا رحم داشته باشد ... فرمودهاند که چه بسا انسانی بخاطر رحم کردن به یک حیوان بهشتی گردد ...
هر کمک کردنی از سر دلرحمی نیست ... گاهی سیاست است، گاهی جلب توجه است، گاهی برای جلب احترام و بالا بردن موقعیت اجتماعی خود است، ولی گاهی هم از سر دلرحمی است ... هر کسی خودش میداند که قصدش از هر کاری چیست، و الاعمال بالنیات ... و خداوند هم علیم بذات الصدور است ... به ادعا نیست، چه ادعای اسلام و شیعهگری داشته باشد و چه ادعای انسانیت و چه هر ادعای دیگری ... گاهی انسانها کارهای خودشان را برای خودشان هم توجیه میکنند و خودشان را هم به تجاهل میزنند و تعریف دیگران در حق خودشان را باور میکنند با آنکه میدانند درست نیست ...
مگر دین چیست؟
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا
سوگند به نَفْس و آنچه سامانش داد. * پس پلیدکاری و پرهیزگاریش را به او الهام کرد * رستگار شده است هر آن کس که آن را پاک گردانید * و زیان کرده است هر آن کس که آن را آلوده ساخت
مگر یکی از اسماء حسنی خدا «الحق» نیست؟ طبق عقاید اسلامی ما اسماء حسنی فقط برای خداست: و لله الاسماء الحسنی ... پس اگر کسی حق را بشناسد و تسلیم آن شود بدون شک خدا را شناخته و تسلیم خدا گشته است، چه ظاهراً مسلمان باشد و چه نباشد، چه ادعا کند شیعه و انقلابی است و جه ادعایی نداشته باشد ... ولی اگرچه شناخت حقیقت ساده است اما تسلیم شدن برای حقیقت کار سادهای نیست اگر کسی محبت دنیا و شهواتش را داشته باشد ... خودتان را بگذارید زیر ذرهبین و رصد کنید ببینید این گفته درست هست یا نیست ... خودتان میدانید و خدای خودتان، ما هم خودمان میدانیم و خدای خودمان ...
وقتی دیندار شویم دیگر نظر مردم برایمان مهم نیست که برویم از ایشان بپرسیم که کجا برویم بهتر است که ایشان بهشت را نشانمان بدهند یا تیمارستان را ...
کافران به انبیاء میگفتند مجنون ... مردم هم به ما بگویند دیوانه ... باکی نیست بعد از آنکه خداوند فرمود که آیا از من میترسید یا از حرف دیگران؟ أَتَخْشَوْنَهُمْ ۚ فَاللَّـهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (آیا از آنان میترسید؟ پس اگر مؤمن بودهاید، خدا سزاوارتر است که از او بهراسید) و فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّـهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً (ناگاه گروهی از آنان از مردمان میترسند - مانند ترس از خدا یا ترسی سختتر)
ملاک برای ما نظر خداست:
عَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
چه بسا چیزی را خوش نمیدارید حال آنکه برایتان خوب است، و چه بسا چیزی را دوست میدارید در حالی که برایتان شرّ است. و خدا میداند و شما نمیدانید.
حالا شاید شما بهتر از خدا میدانید و عالمتر از خدا هستید ...
اگر کسی خدا را بشناسد و بداند که او خداست، پس باید برای خدا شأن خدایی هم قائل باشد، مگرنه که خدا برای او مثل یک مترسک سر جالیز است که ابزار دستش هست و نه خدایش، با باور به این خدا فقط میخواهد کار خودش را پیش ببرد ...
ولی اگر پذیرفتید که خدا خداست، در این صورت بحث ما میشود یک بحث دروندینی ... مثلاً اول تحقیق میکنیم که ببینیم واقعاً انتساب حکم سنگسار به خدا درست است یا نه این انتساب یک انتساب ضعیف است (کاری که فقیهان میکنند، کسی هم مانع شما نمیشود اگر بخواهید راه مجتهدان را طی کنید و به اجتهاد برسید و خودتان بتوانید قضاوت کنید که این انتساب درست است یا نیست) ... اگر درست بود، بعد بحث دروندینی ما میشود تلاش برای فهم بهتر این حکم خدا ... خدایی که حکیم باشد و دانا باشد و بینیاز باشد و با لذت بردن یا سختی کشیدن بندگانش سود یا ضرری به او نرساند و حتی دلش را هم خنک نکند یا آزارش ندهد، چنین خدایی اگر رحمت را بر خودش واجب کرده باشد دیگر باید به او حسن ظن داشت ...
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّـهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَن يَعْصِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا
و برای هیچ مرد مؤمن و نه زن مؤمنی (شایسته) نبوده است، هنگامی که خدا و رسولش امری حتمی (به ایشان) فرماید، برایشان از کار (پنهان و آشکار)شان اختیاری باشد؛ و هر کس خدا و فرستادهاش را نافرمانی کند، همواره دچار گمراهیِ آشکارگری گردیده است.
النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ
این پیامبر اولی است به مؤمنین حتی نسبت به خودشان ...
اصل دین ما ولایت است، مسلمان کسی است که تسلیم باشد، اصل ولایت محبت است ... دوست داشتن خوبی و بیزاری از بدی، ولی خوبی و بدی که خود دین معرفی کرده باشد و نه چیزی را که والدین و جامعه به ما آموزش داده باشند، مگرنه اعراب جاهلی باید زنده به گور کردن دخترانشان را دوست میداشتند چون ذهن و فطرتشان (با تعریف شما) آن کار را درست میدانست ...
هنوز قویاً میگویم راهی که برای تحقیق حقانیت دینتان انتخاب کردهاید اشتباه است ...
امروز یک طور فکر میکنید میگویید حق این است و باطل آن است، فردا که دو تا کتاب بیشتر بخوانید و با چند نفر بیشتر بحث کنید و پای چند سخنرانی موافق یا مخالف بنشینید نظام ارزشی درون ذهنتان کمی تغییر کند خواهید گفت که امروز حق و باطل متفاوت است از حق و باطلی که تا دیروز میگفتم ... حالا فرض کنید از نظر شما دین چیزی باشد که مطابق این حق و باطلی باشد که رأی روزانهی شماست، امروز باید طرفدار یک دین باشید و فردا هم طرفدار دین دیگری باشید ... در این صورت دین از نظر شما پیروی کردن از آراء روزانهی خودتان است، یعنی خودتان را دین خودتان قرار دادهاید و ظاهرش این است که در بیرون از خودتان هم به دنبال جایگاهی برای افکار خودتان میگردید ... این کار منطقاً اشتباه است و نیازی ندارد که کسی دیندار باشد تا اشتباه این کار را متوجه شود ...
اگر باز هم خندیدید نوش جانتان ... عید است بخندید
[="Book Antiqua"][="Navy"]سلام
hessam78;974632 نوشت:
اتفاقا این تناسب در انواع مجازاتهای زنا لحاظ شده است.
در مواردی که شخص نیاز جنسی داشته و بدون موقعیت ارضای این نیاز از راه حلال، دست به زنا زده، صرفا برای او شلاق در نظر گرفته شده که این به معنای لحاظ شرایط زانی است.
اما در مورد زنای محصنه، شخص دسترسی به همسر داشته و با این حال سراغ راه حرام رفته است. در این مورد اگر شبهه بیماری روحی و ... باشد، بازهم قاضی بر اساس وجود شبهه حکم به سنگسار نخواهد داد. پس سلامت روانی هم در این حکم دخیل است.
بر این اساس، شخصی که با سلامت روحی کامل و دسترسی به همسر و بدون هیچ مانعی سراغ حرام می رود و از طرفی با شرایط سخت اثبات این گناه، جرم او ثابت می شود، شارع برای از بین بردن این انحراف، سخت گیری کرده است.
در حقیقت زنای محصنه یک ناهنجاری مهلک در جامعه است که اگر با آن به شدت برخورد نشود، چیزی از جامعه باقی نمی ماند که قتل و خونریزی بخشی از آن است.
قانون گذاری به صورت عمومی وضع می شود و نمی شود قانون را برای تک تک افراد مخصوص وضع کرد.
بر همین اساس قانون باید بیشترین نفع را برای جامعه داشته باشد، اگر چه در برخی موارد نیز به سبب شرایط خاص برخی، این قانون مفید نباشد. اما در اکثر موارد مفید باشد.
البته در همین قانون فروعاتی وجود دارد تا بیشترین نفع را به جامعه برساند. که تفاوت در وجود شبهه، دسترسی به همسر و ... جزو این فروعات هستند که باعث تفاوت حکم در موارد مختلف شده است.
احتمال وجود بیماری در فرد زانی باعث منتفی شدن حد می شود.
توجه کنید: احتمال آن نه اثبات آن
ممکن است شما بر اساس تفکر امانیستی صرف مشکلی برای ارتباط جنسی کاملا آزاد و بدون قاعده نداشته باشید، اما باید دید آیا این کار درست است؟ اگر درست نیست باید مقدمات اخلاقی یا مجازات هم داشته باشد یا نه؟
البته این تفکر امانیستی مسلما جایی برای مجازات نمی گذارد! حالا چه شدید و چه خفیف...
این تفکر را حتی مهد لیبرالیست هم قبول ندارد و صرفا یک تفکر ایده آلیستی بیش نیست.
[/]
[="Book Antiqua"][="Navy"]سلام
Infinity;974639 نوشت:
دلسوزی و مهربانی به چه معناست؟
اینکه در تمام موارد و شرایط، انسان ملاطفت نشان دهد، آیا مهربانی است؟
مادری را در نظر بگیرید که بچه خود را در بالاترین درجه تب مشاهده می کند و در این حال باید داروی بسیار تلخ را به بچه عزیز خود بخوراند یا آمپول دردناکی را به او بزند. در این حال آیا مادر ظالم است؟ یا از شدت علاقه، راضی به درد کشیدن بچه خود می شود؟
زمانی که در مسائل دینی بحث می کنیم، مطلقا نباید از زندگی اخروی غافل شویم. که اصل همان زندگی و دنیا وسیله رسیدن به آن است. حدود الهی هم اولا برای اصلاح جامعه و ثانیا سبب تخفیف و غفران اخروی برای مجرم است.
زندگی دنیا تا زمانی مطلوب است که در آن خیر باشد.
امام جواد علیه السلام در دعای زیبایی می فرماید: لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ بِعِلْمِكَ الْغَيْبَ وَ بِقُدْرَتِكَ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ مَا عَلِمْتَ الْحَيَاةَ خَيْراً لِي فَأَحْيِنِي وَ تَوَفَّنِي إِذَا عَلِمْتَ الْوَفَاةَ خَيْراً لِي؛ غیر از تو خدایی نیست، به علم غیب و قدرتی که بر تمام مخوقات خود داری، تا زمانی مرا زنده بدار که زندگی برای من خیر باشد و زمانی که مرگ برای من بهتر است، مرا بمیران.(كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، (1407)، الكافي، چهارم، تهران، دار الكتب الإسلامية، ج2 ؛ ص548)
[/]
[="Book Antiqua"][="Navy"]سلام
Miss.Narges;974649 نوشت:
نوع مجازات ها و حدود تشریعی و توقیفی است.
از دو راه نیز می توان حکمت آن را درک کرد:
1. ارجاع تمام حکمهای تشریعی به حکمت الهی و اثبات یک اصل کلی بنام حکمت در خداوند و ارجاع احکام تشریعی به آن.
2. رسیدن برخی روایات در مورد احکام و یا احتمال دادن برخی حکمت ها با توجه به علم بشر.
مورد دوم ممکن است به برخی جوانب احکام اشاره داشته باشد و تمام جوانب را در بر نمی گیرد و حتی ممکن است در مواردی که عقل ما به آن می رسد، خطا رخ دهد.
لطفا آیه مد نظر را بفرمایید تا بحث ادامه پیدا کند...
[/]
اشکال من این نیست که احکام الهی بیهوده اند.
بلکه منم دنبال علت و حکمت سنگسار میگردم.و همانطور که سوال کردم چرا بجای حبس یا اعدام اومدن چنین حکم سنگسار گذاشتن؟
سوره نساء آیات 15 و 16 که مجازات رو حبس در خانه گفته
و البته آیه 2 سوره نور که مجازات زن و مرد زناکار ر رو صد ضربه شلاق حکم کرده
سلام برادر گرامی
خواهش میکنم بزرگوارید
واضح است که حقانیت دین برای من مشخص نیست
البته تفکرمنطقی و فلسفی بخش عمده عقل هستش
به زعم من
برادر نقطه
شما هر کدام را تعریف کنید تا متوجه منظورتان شوم!
قلب از نظر من دستگاه پمپاژ است و هیچ ربطی به این موضوع ندارد
فطرت هم که عرض کردم،برخی میگویند انسان خواستِ قدرت است مثل نیچه
برخی هم مانند ارسطو و من میگوییم انسان خواستِ لذت است
فطرت را هم تعریف کنید همراه عقل از دریچه دیدگاه خودتان
خب من هم همین را میگویم
از کجا بدانم پیامبر حقیقت است و با من رو راست است؟ملاک شما خارج از دین است،پس
این ملاک را بفرمایید،تعریف روشنی داشته باشید ،تا من مثال نقض بیاوریم یا اگر نداشت بپذیرم
البته موافقم
علم+فلسفه معرفت شناسی
این همان نومن و فنومن کانتیست،
ما معتقدیم این حقیقت یا بقول کانت شی فی نفسه غیر قابل شناخت خارج از ما قابل شناخت و معرفت نیست
شما میفرمایید هست
پس ادله آن را بیاورید
خب من میگم فطرتی که شما معرفی میکنید تعریف دقیقی ندارد
منظورم از دقیق برای من است،برای شما ممکن است واضح باشد
من متوجه فطرتی که میگویید نمیشوم
تعریف فطرت
چگونگی عملکرد فطرت
راه های شناخت فطرت
دورنمایی را که فطرت فراهم میکند
را تعریف بفرمایید (تا آنجا که ممکن است انتزاع و ابهام نداشته باشد)یا اگر جای دیگر گفته اید فوروارد کنید@};-
درود مجدد جناب عامل
من مجددا عارضم خدمتتان،شما برای دوستان مسلمان میتوانید بگویید،ثابت کردیم خداوند قرآن حکیم است،،دیگر هیچ بحثی هم نیست،فردی که حکمت خداوند را بپذیرد ناچار است ایرادی نداشته باشد
این تاپیک گنجایش برسی حکمت خدا را ندارد،پس بر اساس ایدئولوژی من خداوند حکیمی نیست،بر اساس منبع فکری شما خداوند حکیم است،
در این صورت شما نمیتوانید بیرون دینی این عمل را انجام بدهید،مگر آنکه ادله ای داشته باشید،
چون از اساس حکمت بسیاری از کارهای خداوند را نمیدانید،من میپرسم دلیل وجود سیاره مشتری چیست،گمانه هایی ممکن است بزنید ولی نمیتوانید علت حکمت خدا که منجر به خلقش شد را بگویید!
به هیچ وجه هیچ راهی از هیچ طریقی شما نمیتوانید استدلالی برخورد کنید
شما فرمودید راه برای مرد باز است اگر شهوت سرکشی داشت
من میپرسم زن چه؟
اینجا مسئله ای پیش میاید،وقتی این حکم تنزل درون دینی دارد،آیا یک فرد پس از انجام زنا و مرتکب شدن این عمل ،بگوید کافر است یا یک دین دیگری دارد،4 شاهد هم باشد و شرایط برای سنگسار شدنش مهیا،این فرد از حکم سنگسار خارج میشود یا خیر؟
به هیچ وجه از نظر من لحاظ نشده است
ادله ای نمیتوانید بیاورید،چون اساسا این حکم استدلالی وضع نشده
از نظر شما در جوامعی که حکم سنگسار ندارند نابود شده اند؟
تمام بیماری های روانی تاکنون کشف شده اند؟
در بسیاری از بیماری ها شرایط عمومی فرد خوب است،ولی یک عمل را نمیتواند جلوگیری کند،دقت کنید این حکم قبل از شناخته شدن بیماری های کنونی در اعراب قدیم،که این مسائل مطرح نبوده اند را در نظر داشته باشید
قبول ندارد؟یعنی در کشورهای دیگر سنگسار رخ میدهد؟
آن ایده که مطرح شد ایده نهایی بود،عرض هم کردم در کشور های پیشرفته بحث هایش مطرح است و کم کم به سمت آن میروند
اما الان صحبت روی تناسب عمل با مجازات است
شما فرمودید اگر این سنگسار نباشد جامعه نابود میشود
یا باید ثابت کنید همه کشور های پیشرفته سنگسار دارند،یا نابود شده اند
دقت کنید بحث برون دینی است،شما نمیتوانید برای من بگویید،خدا از آنان ناراضی است پس نابود شده و..
سلام برادر بزرگوار
جسارتاً این کار را نمیکنم، در واقع این اولین باری نیست که من و شما روی این موضوع بحث میکنیم و شما از من تعریف میخواهید، تقریباً در بیشتر تاپیکهایی که با هم بحث میکنیم به چنین نقطهای میرسیم که بحثمان به معنای فطرت و عقل و قلب برسد و این بحث هم ادامه مییابد تا خودمان برای جلوگیری از انحراف تاپیک از موضوع اصلیاش بحث را قطع کنیم ... شاید بهتر باشد این بار در همین ابتدا این کار را بکنیم ...
اجالتاً شما خوب و مفید است که اصل نظر ارائه شدهام را نقد کنید ...
اینکه من گفتم با این روشی که آغازگر تاپیک در پیش گرفتهاند نمیشود حقانیت اسلام و بلکه حقانیت هیچ آیین یا مکتب فکری را تحقیق کرد ... شما اگر فکر میکنید میشود چنین کرد مرا نقد کنید ...
یا اینکه پیشنهاد دادم که تا از راه دیگری حقانیت دین تحقیق نشده باشد نمیتوان چنین مباحثی را مطرح کرد، اینکه طرح این مباحث فقط به عنوان یک بحث درونرینی قابل قبول است ... اینکه علت این قضیه این است که در مواجههی با هر اختلافی برای هر دو طرف بحث دو حالت قابل تصور است، اینکه یا نظر مخالف او اشتباه باشد و یا نظر خودش ... حالا با چه اساسی میشود احتمال اینکه نظر خودمان اشتباه باشد را کنار بگذاریم و فقط بگوییم که فلان کار غیرانسانی است پس این دین هم انسانی نیست؟ ... بله آغازگر تاپیک هم به جای حکم کردن صریح ابتدا سؤال پرسیدهاند، ولی اگر ما جوابی برای سؤال ایشان نداشته باشیم آیا ایشان منطقاً مجاز هستند که فرض کنند که پس جوابی وجود ندارد؟ ... طبیعی است که این سؤال یا جواب قانعکننده میگیرد و یا اگر نگیرد دیگر نتیجهای بر علیه اسلام نمیتوان از آن گرفت، شاید جوابی دارد که در این جمع کسی نمیداند ... و باز هم نمیشود گفت که این دین غیرانسانی باشد ... برای این کار باید انسان کامل را پیدا کرد و از او پرسید که چه کاری انسانی هست و چه کاری انسانی نیست ... الآن هم رسم شده است که یا انسان کامل را قبول ندارند و یا میگویند به چنین کسی دسترسی نداریم و به همین دلیلی تقریبی از انسان کامل را در نظر میگیریم که همانا عقل جمعی مردم جهان یا برگزیدگانی از ایشان (مثلاً دانشمندان یا صنفهایی دیگر از مردم که نمیدانم کیستند) هست، در اینجا هم میگوییم که خود همین تقریب زدن انسان کامل با یک متوسطگیری کردن از مردم با سلایق مختلف که چیزی شبیه به ergodic theory در بحث فرایندهای تصادفی است محل بروز یک سری تردید در بحث است و جوابی که میدهد همچنان به طور کامل قابل اعتنا نیست، حداکثر میتوان امیدوار بود که درست باشد، یعنی باید فرض کرد که درست است مگرنه نمیشود نتیجه گرفت که بله حتماً درست است ... پس باز هم راه تحقیق نسبت به حقانیت دین طرح چنین سؤالاتی نیست چون اصولاً با چنین مباحثی نمیشود چنان موضوعی را تحقیق کرد ...
مدعی هستم که این تاپیک کلاً یک سوء تفاهم است، شما اگر نقدی دارید بفرمایید ... مثلاً نشان بدهید که با چنین سؤالی میتوان حقانیت اسلام را حتی به چالش کشید ...
یکی از دلایلی که فطرت و قلب و عقل را برایتان تعریف نمیکنم همین است، چون این تعاریف بر مبنای آیات و روایات هست، گرچه علوم جدید هم به درک بهتر آنها بتوانند کمک نمایند ...
وقتی بحث با کسی باشد که حقانیت اسلام را قبول ندارد تنها راهی که میشناسم این است که به او بگویم شما کافی است که تصمیم بگیرید و عزم جدی بکنید که حقیقتطلب بوده و تسلیم حقیقت باشید هر کجا که آن را یافتید ... این شروع اسلام است ... اگر چنین کردید بدون شک (از طرف خودم و بر مبنای منابع دینی) میگویم که حقانیت اسلام را درک خواهید کرد، اگر امروز نکنید فردا میکنید، اگر فردا نکنید پسفردا درک میکنید، دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد ... و اصلاً حقطلبی خودش شروع مسلمانی است اگرچه احکام شریعت اسلام بر شخص سوار نگردد ... وقتی درک کردید آن وقت بحث فطرت و عقل و قلب و صدر و امثال آن قابل طرح و بحث است و میتوان تعاریف مورد نظر را ارائه داد و نقد کرد و بحث را به پیش برد ...
حالا آیا اینکه من از شما بخواهم حقطلب باشید یک بحث دروندینی است یا چیزی است که شما نسبت به آن بدبین باشید و نپذیرید؟ ...
ادعایم این است که شناخت حقانیت اسلام یک مسیر عملی است و نه یک مسیر نظری ... یک سیر باطنی را میخواهد، تجربه کردن میخواهد و بر روی کاغذ قابل فرمولبندی کردن نیست ... علمی بودن یک کار یعنی تجربهپذیر بودن آن، من که نگفتم چیزی که میگویم تجربهناپذیر است، میگویم هر کسی خودش تجربه کند و اینطور نباشد که یک گوشه بنشیند و بخواهد دیگران به جای او تجربه کنند و نتیجه را برای او تعریف کنند تا او به آنها اعتماد کند ...
فطرت یعنی اینکه هر کسی در درون خودش خدا را میشناسد و اگر او را ببیند میشناسد که خدا و همه چیز و همه کس اوست ... فطرت همان است که پیامبران خدا وقتی تأیید میشدند که مخاطبان ایشان وقتی که با فطرت خودش مواجه میشدند میدیدند که این فطرت ایشان این پیامبران را تأیید میکند و عقل دستور به تبعیت از این پیامبران را میدهد ... مگرنه کسی نمیتواند حتی پیامبر خدا را از یک کذّاب بشناسد ... تا همین قدرش را میگویم تا اگر خواستید به دور از بازیهای فکری رایج در علوم فلسفی مرسوم و در یک سیر باطنی حقیقتطلبی را خیلی جدّی و با انصاف کامل و در ضمن کاملاً صادق بودن با خود دنبال کنید، بتوانید وجود چنین حقیقتی در درون خودتان را جستجو کنید، نه برای آنکه چیزی که نمیدانید را یاد بگیرید، بلکه برای آنکه چیزی که میدانید ولی فراموش کردهاید را وقتی که با آن روبرو شدید به یادش بیاورید و بگویید که ای دل غافل، این که همیشه مقابل چشمانم بود پس چطور به آن توجه نمیکردم؟ و تعجب کنید که چطور از حقیقت به این روشنی تا کنون غافل بودهاید ... وقتی این حالت هوشیاری و بیداری را تجربه کردید، بعد که دوباره سرگرم زندگی معمول خود شدید دوباره از آن حال بیرون آمدید و باز هم اثری از آن حقیقت نیافتید، بعد دوباره همان حال بیداری را تجربه کردید و بعد دوباره اثری از آن را نیافتید، در این حالت میتوانید به خوبی تلاش کنید تا درک کنید که بالآخره وقتی ان را درک میکنید بیدار هستید و بقیهی اوقات در غفلت بودهاید و یا وقتی که درک میکنید در هپروت هستید و بقیهی اوقات بیدار و به هوش هستید ... تشخیص یکی از این دو گزینه کار سختی نیست وقتی این تجربه بارها و بارها برایتان تکرار شود و مثل سپری شدن شب و روز بشود که خورشید عالمتاب همه جا را روشن میکند و در کوتاهترین زمان دوباره ناگهان همه جا تاریک میشود و باز روشن میشود انگار که هرگز آنچنان تاریک نبوده است که یک متر جلوتر هم راحت دیده نشود و باز تاریک میشود انگار که هرگز آنچنان روشن نبوده است که تا مسافتهای طولانی هم به راحتی دیده شود ... «إِنَّ فِي ... اخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ ... لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»
موفق باشید و در پناه خدا @};-
سلام برادر گرامی
خیر ابدا چنین نیست،
یک قاضی حکم قتل فردی را میدهد،اگر مدارکی داشته باشد کارش درست است و پول میگیرد،اگر مدارک و دلیلی نداشته باشد کشته هم میشود!
تعریف قصه شبانه نیست که اگر دلیلی نداشته باشد مشکلی نباشد
مدرکی علیه اسلام نباشد،اتفاقا شدید ترین مدرک علیه اسلام است
با شاید هم مسئله ای حل نمیشود،منم میگویم آن جواب شاید ایرادی دارد که کسانی در آن جمع نمیدانند
من و شما تقریبا مطمئنیم بسیاری از دارو ها عوارض زیادی دارند،ولی علم کنونی ما همین است،نمیگوییم می ایستیم هزار سال دیگر دارویی کشف شود استفاده کنیم،
ایشان پیگیری میکنند،جوابی بود که میپذیرند نبود،هم حقشان است علیهش استفاده کنند
چنان که من کردم و میکنم
و الا من با نماز خواندن و کمک به ایتام و.. مشکل ندارم که
انصافا کار خوبی بود،چون از هم قانع نمیشویم@};-
برادر عزیز
در قرون وسطی دخترکان مو بور رو آتش میزدن ،چون خون جادوگری در رگهایشان است
آیا ما نباید آن مردم را محکوم کنیم؟باید بگویم خب،تا الان ادله ای که برای این کار آمده ممکن است درست نباشد ،زمانی فردی در جایی ادله درستی این کار را بیاورد،از کجا معلوم اصلا اگر او را نمیکشتند ،کشتار جمعی راه نمی انداخت
شما گفتید بحث درون دینیست،منم به جناب عامل این را عرض کردم،کسی که حکمت خدا را پذیرفته باشد مسلما نمیتواند ایرادی وارد کند،ولی مشخص است که من خدا را از بیخ و بن قبول ندارم
پس بحث من و شما برون دینیست
شما هم پس با طرح کارهای داعش ،لاجرم نمیخواهید حقانیت اعتقادشان را به چالش بکشید دیگر!
این مسیر عملی را میگویید حقیقتا گنگ میشوم،
یکی از کارشناسان اینجا که اسمش را نام نمیبرم،درتاپیکی به یکی از دوستان عزیزم،که پرسید،مسائل شهودی ،و این کرامات هایی که نقل میشود را کسی برایم اجرا کند ،من این دین را در بست میپذیرم
این کارشناس محترم که متنشان شوار بر مرکب احساسات بود فرمودند شما چند صباحی نماز اول وقت بخوانید انجام واجبات و ترک محرمات کنید،چیز هایی ازین بالاتر را انجام میدهید
خب ما گفتیم این مسئله را جناب فارابی صدرا و.. هم مطرح کردند(بقول شما مسئله عملی نیاز است)گفتیم خب عمل کنیم،عوضش چی شد؟هیچ!سوال پرسیدیم که داداش گرامی،ما بجای آن دوست این مسیر را رفتیم ولی نتیجه ای نگرفتیم،فرمود شما کارتان از اساس اشتباه است،اول بایستی در مبانی نظری به درستی و وحدانیت خدا برسید بعد عمل کنید
خب برادر مومن،اگر در مبانی معرفتی که اسلام برایمان حق میشد این کارها را نمیکردیم که
این را گفتم تا برسم به شما
شما منظورتان را از عملی نمیگویید
شما بگویید به مدت یک ماه،فلان کتاب ها را بخوانید و فلان کار را بکنید
البته شرایط عملی داشته باشد،صرفا انتزاع و گفتار احساسی نباشد
من میگویم چشم انجام میدهیم،آیا شما حاضرید مطمئن باشید که نگرش من عوض میشود؟مسلما خیر
مسلما میگویید ان شاءلله
مسلما میگویید اگر خدا بخواهد
اتفاقا من تجربه را از استدلال بیشتر دوست دارم
شما مسیری را که به تجربه منجر میشود بفرمایید
خب این کلمات برای من یعنی نتوانستن،من خدا نیستم که انصاق کامل داشته باشم،تا حد خودم سعی کردم دگم نباشم
نه برای حال نه گذشته و نه آینده ام متصور نیستم لحظه ای انصاف کامل داشته باشم
شما به من بفرمایید فلان کار ها را بکنید اگر خدا بخواهد تغییر عقیده میدهید من ابدا انجام نمیدهم،چرا؟
چون این حرف شما مبهم است در هر حالی درست است و توان ادعا دارید،من میگویم این کار را کردم چرا جواب نگرفتم؟میگویید خدا نخواست
دو دوتا چه خدا بخواهد چه نخواهد چهارتا میشود،
در حال یادگیری زبان خارجه تخصصی برای نوشتن کتاب،و ترجمه کتابی هستم
این داستان را گفتید یاد حرفی که قرار است در آن کتاب بزنم می افتم
[SPOILER] [/SPOILER]
این حرف شما را قبول دارم،من همیشه گفته ام فلسفه ای خوب است که هنگام ترس و سختی هم باقی بماند
ازهمین رو من هیچگاه خودم رو آتئیست حساب نکرده ام(در کنار اساتیدی مثل هیوم)،چون یکفرد اتئیست قدرت وشجاعتشو باید داشته باشه،یک فرد بزرگی مثل هیوم که هنگام مرگ و درد و سختی،به بازول میگه این افکار زندگی پس از مرگ خرافه و اندوه باره
یا یک فردی مثل سقراط درون پر هستش،فلسفه اش پذیرای کشته شدنشه
یا فردی مثل نیچه که در مدت طولانی میگرن بسیار سنگینی داشته،دو روز که خلاص میشده میگفت؛آفرین بر آنچه سخت میگرداند
متاسفانه من هنوز آن مکتب را پیدا نکردم در همه حالاتم به آن وابسته باشم،به روشنی بخاطر دارم،زمانی تقریبا نزدیک یک مشکل قلبی برایم به وجود آمد،هشیاریم کم کم ،کم میشد درد زیادی احساس میکردم که بعد منتقل شدم بیمارستان
حالت عجیبی بود ،گمان میکردم خواهم مرد،یک درد عجیب تر در ذهنم رخ میداد،یک تیکه از ناخودآگاهم بازگشت به کودکی و منطقه امن خود از خدا کمک میخواست،باصطلاح مغز خزنده بر مغز استدلالی من غلبه یافت
البته این مسائل هستند ولی من میگویم این مسائل دلیل درستی نمیتوانند باشند،یک فرد مسیحی اگر بودم ،از پدر مقدس کمک میخواستم،و راه فطرت اثبات خدا برایم ضعیف است
اینکه شما میگویید یک دریاسالار در طوفان گرفته شده و خدا را از فطرتش صدا میزند،من نمیگویم صدا نمیزند
من میگویم این فرد خدای شناسونده شده محیط بچگی و ناخودآگاهشو صدا میزنه
و در بسیاری از موارد کمکی هم بدست نمیاره
یک حدیث قدسی جالب است که میگوید ای موسی اگر فرعون مرا صدا میزد از مرگ نجاتش میدادم ،من میگویم اهالی کشتی سانچی اکثرا مسلمان بودند،مطمئن هستم در آن شرایط اندوه بار از ته دل الله را صدا زدند و کمکی دریافت نکرده اند
یعنی شما در شرایط سخت یک فردی بنام لولو را صدا بزنید مکانیسم احتمالات هیچ تفاوتی قائل نیست تا خدا را صدا بزنید
فقط کافیست از کودکی صفات لولو را به شما گفته باشند و در ناخودآگاهتان نهادینه شده باشد،یا الله را!
گفت و گوی خوبی بود،باز هم از متانت کلام شما متشکرم،
روز های خوبی پیشرو@};-
سلام برادر،
وقتی بحث بر روی حقیقت باشد حرف شما درست نیست، حرف شما وقتی درست است که مسأله یک مسألهی کاربردی باشد (قضاوت قاضی بر اساس مدارک ظاهری است، مگرنه همان قاضی هم ممکن است کسی را که حقیقتاً مجرم نیست به مرگ محکوم کند چون تمامی مدارک بر علیه او هستند، در این صورت این کار او درست است اگر بر اساس مدارک به اندازهی وسع خودش درست حکم کرده باشد، کارش درست است اگرچه حقیقتاً شخصی بیگناه را گناهکار دانسته است، ولی بحث ما بر روی خود حقیقت است، در اینجا مدارک و سندهای ظاهری قطعیت خودشان را از دست میدهند و شبههناک میشوند) ... ما به دنبال این هستیم که بدانیم که بالأخره حقیقتاً اسلام حق است یا نیست ... صرفنظر از برداشت این و آن آیا اسلام حق است یا خیر ... این سؤالها و اینکه ما جوابی برای این سؤالها بیابیم یا نیابیم اسلام شاید حقیقتاً حق باشد یا نباشد، واضح است که از این راهها نمیتوان به این سؤال حقیقتمحور پاسخ داد ... من اگر جوابی نداشته باشم که بدهم دلیل بر این نمیشود که جوابی وجود نداشته باشد، پس اگر مسألهی شما تشخیص حقیقت باشد شما نمیتوانید با نداشتن جواب از طرف من آن را بر سر اسلام بکوبید، صرفاً میتوانید مسلمانی من را زیر سؤال ببرید که من هم برای این اشکال شما جواب دارم و جوابم این است که من اسلام را بر اساس این مسائل نپذیرفتهام، راهی که من اسلام را پذیرفتم راه دیگری است ... مثل اینکه من از راه شمال بروم مشهد و الآن رسیده باشم به مشهد و شما در مورد تصادفی در شاهرود از من سؤال کنید و من ندانم و چون نمیدانم شما بخواهید نتیجه بگیرید که پس من دروغ میگویم که مدعی هستم به مشهد رفتهام ...
بزرگوار، اگر داعش یا آن کسانی که دخترکان موبور را جادوگر یا از تبار جادوگران میدانستند این کارهایشان را به اذن خدا یا به دستور خدا انجام میدادند ما حق نداشتیم متعرض ایشان بشویم و ایشان را حیوان و وحشی بنامیم ... حضرت خضر علیهالسلام به امر خدا قایق خانوادهی فقیری را سوراخ کردند و نوجوانی را که ظاهراً اصلاً نمیشناختند را ظاهراً همینطوری الکی کشتند ولی ما ایشان را نه تنها وحشی نمیدانیم که بلکه یکی از اولیاء خدا میدانیم که پیامبر اولوالعزمی از پیامبران خدا مأمور به همراهی با ایشان و یاد گرفتن از ایشان شده بود ...
قرآن بارها خطاب به کافران و مشرکان و بیدینان میفرماید که اگر میگویید باید فلان کار را کرد برای کارتان دلیل بیاورید ... آیا کتابی از طرف خدا نزد شماست یا خدا برایتان نسبت به آن کار سلطانی فرود آورده است؟ ... اگر نه پس بدون شک شما ظالم هستید ...
ریختن خون دیگران به ناحق ظلم است و وحشیگری است و حاکی از خوی درندگی است، ولی اگر به حق باشد دیگر بحث فرق میکند ...
خداوند حتی پیامبرانش را هشدار میدهد که بدانید چرا شما را فرستادیم، اینکه به حکم خدا میان مردم حکم رانده و بین مردم قضاوت نمایید ... یعنی هیچ کسی حتی پیامبران هم اجازه ندارند از پیش خودشان کاری کنند ... ان الحکم الا لله ... امر ان لا تعبدوا الا ایاه ... فقط باید تسلیم خدا بود ... اگر کسی به جای تسلیم خدا تسلیم شهواتش شد، اگر تسلیم دیگران شد بدون آنکه آن دیگران تسلیم خدا باشند، اینها میشود طغیان بر علیه خدا ... و کسانی که بر علیه خدا طغیان کنند بهائم و انعام شمرده شدهاند که از انسانیت خارج گشتهاند ... خوی درّندگی در سرباز دین نیست، وقتی سرباز دین برای خدا بکشد این سرباز دیگر گرگ درّنده نیست و شیر حق است ...
بله بحث ما بروندینی است ...
خوب حالا از جناب عامل سؤال بپرسید که ای جناب عامل! آیا شما هم همانقدر که خدای شما حکیم هست حکمت دارید و یا آیا شما به حکمت تمام احکام خداوند اشراف کامل دارید؟ اگر گفتند بله که در این صورت در مورد هر کدام از احکام خدا که سؤال داشتید از ایشان بپرسید، اگر جواب دادند که هیچ، و اگر ندادند در این صورت اگر در مورد صدق ادعای داشتن حکمت خود حجت را بر شما تمام کردند آنگاه میتوانید دین خدا را نپذیرید ... اما از آنجا که نه جناب عامل و نه هیچ کدام دیگر از علمای ما چنان ادعایی را در زمان غیبت امام زمان علیهالسلام مطرح نمیکنند، در این صورت تنها راه پیش رو این است که شما را از جای دیگری به حقانیت اسلام برسانند تا شما هم با پذیرفتن حکمت خدا دلتان نسبت به این مسائل صاف شود و همانطور که ما مشکلی با احکام خدا نداریم شما هم مشکلی با احکام خدا نداشته باشید ... به این معنا که اگر خداوند چیزی فرمود که برای شما سنگین آمد و یک لحظه به ذهنتان خطور کرد که این دستور اشتباه است و انسانی نیست و آمدید که از اسلام فاصله بگیرید، یک نگاه به باطن خودتان بیاندازید و بگویید که بالأخره که چی؟ از خدا به غیر خدا به چه کسی پناه ببرم؟ از حکومت خدا جز به خدا به کجا پناه ببرم؟ بالأخره حق با خداست و این وسط اگر کسی در اشتباه باشد من هستم و نه خدا ...
پس برخی از بحثهای بروندینی هستند یا میتوانند باشند که تنها راه اجرای آنها برای ما این باشد که حقانیت اسلام را از جای دیگری برای مخاطبمان طرح نماییم تا به طور غیرمستقیم به جواب خودش برسد ...
اگر هیچ راه دیگری نباشد، در این صورت حق با شماست، چون تنها راه طرح شده با این شبهات مسدود است، پس اگر جاده مسدود است و کسی ادعا کرد که از این راه رد شده و به مقصد رسیده است یا دروغ میگوید و یا کجفهمی داشته و به بیراهه رفته است و گمان میکند که هدایت شده است ... اما اگر راه دیگری باشد که هست، دیگر نمیتوان با مسدود بودن این راه، یا با شبههناک بودن این راه، وجود مقصد و وجود راههای جایگزین را منکر شد ... مشتاقم بدانم شما چطور میتوانید چنین چیزی را منکر شوید اگر هنوز فکر میکنید که اگر ما جوابی برای سؤالات شما نداشته باشیم شما میتوانید این نداشتن جواب توسط ما را بر علیه حقانیت اسلام استفاده نمایید
در مورد این بحشهای دیگر فرمایش شما ان شاء الله فقط جواب مختصری میدهم که شروع یک بحث طولانی دیگر نشود ...
نه برادر در این زمینهی بخصوص من نمیگویم «ان شاء الله»، چون میدانم که خواست خدا به این مطلب تعلق گرفته است ... پس به طور قطعی و یقینی میگویم که راه رسیدن به حقانیت دین همین است و اگر شمای نوعی از این مسیر رفتید و به جواب نرسیدید در قیامت اگر قیامتی باشد معذور خواهید بود و مجازاتی در کار نخواهد بود و اگر باشد در این صورت مسلمانها هم از آن عذاب در امان نخواهند بود ...
اما این مسیر بدون هیچ اما و اگری هم نیست ... این اما و اگر از جنس بهانه نیست، چرا که اجرای آن نشدنی نیست ... اگر به شما بگویم که باید انسان حقیقتاً تسلیم حق باشد منظورم در حدّ وسع شخص است و طبیعی است که منظورم این نیست که من و شما همانقدر تسلیم حقیقت باشیم که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تسلیم حقیقت بودهاند ... ما حسننیتمان را نشان بدهیم خداوند جوابی در خور میدهد ... کافی است آدم با خودش روراست باشد و تصمیم بگیرد که خودش را گول نزند اگرچه چیزی که با آن مواجه میشود نقطهی مقابل چیزی باشد که تا کنون دوست میداشت که درست باشد ... میبینید که انتظارها انتظرهای نابجایی نیست ...
فقط این را اضافه میکنم که اگر شما دو روز دیگر یا دو سال دیگر یا بیست سال دیگر برگشتید و گفتید که من این کار را کردم و خدا را نیافتم و حقانیت دین را نیافتم و اصلاً اثری از خدا نیافتم، این خبر شما برای ما حجت محسوب نخواهد شد، منی که ادعا میکنم این کار را کردهام و جواب گرفتهام و خدایم را دیدهام و شناختهام که خدایم هست نمیتوانم بر اساس چنان حرفی از طرف شما یقین خودم را کنار بگذارم ... این حرف جدیدی نیست که بهانهی جدیدم باشد که کار را برای شما سخت کنم، این را قبلاً هم گفته بودم که هر کسی باید حقیقت را خودش بشناسد و حرف این و آن برایش حجیتی نخواهد داشت ... به قول کاسبها، حرف «حتی شما دوست عزیز»، یا حرف حتی شما استاد عزیز، یا حرف حتی شما برادر گرامی، یا حرف حتی شما دانشمند گرامی ...
روایت داریم که خدا خودش را به شما میشناسد و شما لازم نیست کار خاصی بکنید، شما فقط لازم است که وقتی خداوند خودش را به شما شناساند آن را پذیرفته و تأیید بنمایید ... برای این کار باید شخص فقط مراقب باشد که اهل انصاف بوده و حقیقتطلب باشد ... بهتر و سادهتر از این راه هم میتوانید سراغ داشته باشید؟ ... خود خداوند به طریقی خودش را در زندگی شما مقابل چشمان شما میآورد، راه به سوی خدا به همین دلیلی است که به عدد نفوس انسانهاست، شرایط زندگی من و شما یکی نیست، حالات درونی من و شما هم یکی نیست، باید خیلی خداشناس بود که بتوان در همهجا و در هر حالی خدا را دید و از او غافل نگشت، برای ما و شما خدا را در شرایط خاصی میبینیم، ولی کمکم میبینیم که خدا را بیشتر و بهتر میبینیم و غفلتمان از او کمتر میشود ... و این به همین منوال خواهد بود تا شخص به مقام قرب نوافل برسد و بلکه بالاتر رفته و به مقام قرب فرائض برسد ... اینکه حضرت علی علیهالسلام فرمودند که هیچ کسی را ندیدم مگر آنکه خدا را قبل از او و همراه او و بعد از او دیدم، این همان حالتی است که شخص خدا را همه جا و در هر حالی میبیند و هرگز از این حقیقت ولو به طرفةالعینی غافل نمیشود ... اینجاست که شخص هر چه بیند خداست و بجز از خدا و بلکه بجز خدا چیزی نمیبیند ...
این راه هیچ تلاش بیرونی نمیخواهد، ما خودمان را میسپاریم به جریان معمول زندگی و آن را فقط زندگی میکنیم، کار شاقّی نمیکنیم، فقط باید سکّان باطن خودمان را سفت نگه داریم که حقطلب بمانیم و در طوفان شهوات و تمایلات و در خستگی و هیجانات سکّان را الکی به این طرف و آن طرف نچرخانیم ... این یعنی مراقبت کردن از خود، خود را رصد کردن ... مراقبه مقدمهی بیداری (یقظه) است ... و بیداری یا همان استبصار هم مقدمهی گفتن شهادتین و مسلمان شدن اصطلاحی است ...
بله این مطلب آنقدر واضح است و آنقدر همگان این تجربه را داشتهاند که کسی اصل تجربه را انکار نمیکند، بلکه روانشناسان تلاش میکنند آن را طور دیگری توضیح بدهند، مثلاً صحبت از من استعلایی میکنند، من ناخودآگاه که محیط بر خودآگاهم هست و از خودآگاهم مراقبت میکند و امثال آن ... اصل تجربه را همه دارند، ولی اینکه آن را راستیآزمایی کنیم نیازمند همان خط سیر حقیقتطلبی و انصاف باطنی است که کمی بالاتر گفتم ... مراقبه و محکم گرفتن سکان کشتی بر مسیر حقطلبی و انصاف ...
همانطور که خودتان هم تجربه کردهاید برای اینکه این تجربیات را داشته باشید لازم نیست کار خاصی بکنید ... این تجربیات خودشان به سمت ما میآیند ... کافی است سطحی از کنارشان رد نشویم ... مطمئناً بارهای اولی که این تجربیات را داشتهاید برایتان جلب توجه کردهاند و مهم مینمودند، اگر بعداً برایتان کماهمیت شدهاند این لزوماً دلیل بر باتجربه شدن و پخته شدن نیست، گاهی انسان به غافل بودن هم میتواند عادت کند، مثل کسانی که در کنار شگفتیهای طبیعت زندگی میکنند و سرشان گرم زندگی خودشان است و کسی که از خارج بر ایشان وارد میشود از این غفلت ایشان نسبت به آن مسائل شگفتیساز تعجب میکند ... آنها عادت کردهاند که توجه نکنند و این شخص هنوز عادت نکرده است، اگر ۱۰ روز اول را بیتوجهی کند و سرش گرم مسائل دیگر باشد بعد از آن دیگر بعید است که روزهای بعد هم توجه خاصی بکند ...
مگر کمک کردن در اینجا موضوعیتی دارد؟ مهم این است که خدایش را بشناسد، اینکه خداوند به او رحم کند یا نکند، جانش را بگیرد یا نگیرد بحث دیگری است ... بله اگر این اولین باری است که شخص خدایش را دیده و شناخته است خداوند به او کمک هم خواهد کرد، چون روش خدا این نیست که به کسی فقط یک بار فرصت شناختن خودش را بدهد، او برای اتمام حجت این کار را چندین و چند بار انجام میدهد و شخص باید چند بار آنچه را که دیده و شناخته است انکار کند تا دیگر در گمراهی خودش به خودش رها شود ... پس اگر اولین بارش باشد بدون شک خداوند جانش را نخواهد گرفت، اما اگر صد بار خدا را دید و شناخت ولی نپیرفت و یا پذیرفت اما بعد باز فراموشش کرد و انکارش کرد، در این صورت بار ۱۰۱ ام که خدا را شناخت و صدایش کرد و خدا جانش را گرفت دلیل بر این نمیشود که بگوییم پس چنین خدایی کاری ازش برنمیآمده است و از این نظر با یک بت ذهنی فرقی نمیکرده است
اینطور که شما میفرمایید پس کلاً هیچ کسی نباید بمیرد، چون هر کسی با بهانهای میمیرد، یکی با بهانهی بیماری، یکی با بهانهی تصادف و ... کافی است که تا مرگ را نزدیک دید خدا را بخواند و خدا هم برای آنکه کسی فکر نکند که او وجود ندارد و توهم است بیاید و او را از مرگ نجات دهد ... نه برادر، مرگ حق است ... وَ اَشْهَدُ ... اَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَ اَنَّ ناكِرًا وَ نَكيرًا حَقٌّ، وَ اَشْهَدُ اَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ، وَ الْبَعْثَ حَقٌّ، وَ اَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَ الْمِرْصادَ حَقٌّ، وَ الْميزانَ حَقٌّ، وَ الْحَشْرَ حَقٌّ، وَ الْحِسابَ حَقٌّ، وَ الْجَنَّةَ وَ النّارَ حَقٌّ، وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعيدَ بِهِما حَقٌّ.
پیامبران خدا هم از دنیا رفتهاند ... كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ
خدا خیرتان بدهد ان شاء الله
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر
سلام به شما
سنگ یا ریگ تفاوتی ندارد و این ربطی به اصل موضوع ندارد. اصل موضوع خشن و وحشتناک بودن مجازات هست چون تا وقتی که بمیرد فکر کنم میزدن حالا با سنگ چوب یا ریگ هر چی
اینکه گفتید زانی را در حبس نگه دارند تا فرمان جدید برسد این بیشتر شبیه داستان ها و فرمان پادشاه و ... است. نمیدانم این را از کجا اورده اند. در ان ایه ای که مربوط به حبس است میگوید زانی را حبس کنند مگر اینکه رحمت خدا شامل او شود و به گونه آب بخشیده شود و رهایی یابد جایی نگفته است تا فرمان جدید برسد
در آیات قرآن بین زنانی محصنه و غیر محصنه تفاوتی داده نشده. آنچه در سنت عمل شده بر خلاف آیات بوده همچنان که در پست قبلی عرض کردم.
از دید من که پیامبران معصوم نیستند مسئله تا حدی روشن است ولی سوالات و ابهامات دیگری هنوز وجود دارد
https://m.youtube.com/watch?v=bC8Ec7b4lEk
دانلود از اینجا
http://youtubemp3.to
[="Book Antiqua"][="Navy"]سلام
Miss.Narges;974792 نوشت:
نوع حکم که تشریعی است اما به نظر می رسد در بین انواع اعدام برخی دارای تخویف بیشتر اند و باعث ترس بیشتر از انجام گناه خواهند شد.
ظاهرا برای ارعاب بیشتر این نوع حکم صادر شده باشد. والله اعلم
در مورد آیه 16 سوره نساء که می فرماید: وَ الَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فََاذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَ أَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَّحِيمًا
به قرینه آیه قبل که در مورد زنای محصنه است، این آیه در مورد زنای غیر محصنه خواهد بود و از بحث خارج است. لذا منظور از آزار زانی، همان شلاق زدن خواهد بود.
اما در مورد آیه 15 این سوره: وَ الَّاتىِ يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَائكُمْ فَاسْتَشهِْدُواْ عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِّنكُمْ فَإِن شهَِدُواْ فَأَمْسِكُوهُنَّ فىِ الْبُيُوتِ حَتىَ يَتَوَفَّئهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا
به قرینه عبارت «أَوْ يجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا» معلوم می شود این حکم موقت بوده و حکم دوم که همان رجم است، بعد از مدتی صادر شده و جایگزین این حکم خواهد شد.
بر این اساس منافاتی بین آیات و تشریع رجم وجود ندارد.
[/]
درود هموطن
دست مریزاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نتیجه حرفای شما اینه که ببخشید اگه خانم شما با یه مرد دیگه هم ارتباط داشته باشه و خودش راضی باشه مشکلی از نظر شما نداره؟!!!!
درست متوجه شدم؟
اون وقت کسی که در قبال همسرش اینقدر تعهد داره شما انتظار داری نسبت به بچه نامشروع هم تعهدی داشته باشه؟
خداییش مدرنیته تا کجا می تونه پیش بره:-o
من دیگه حرفی ندارم:-w
تا اون جا که من این تاپیک رو دیدم سنگسار مجازات سختیه ولی این نتیجه شما خیلی سخت تره
سلام بر شما
عیدتان مبارک امیدوارم خوب باشید
خیر،منظور من از پیش شرط همین است،یعنی یک زن و مرد تعهد دادند باهم بمانند دیگر نمیتوانند زیرش بزند(حتی اگر خود خدا هم بگوید،متعه جایز است و زن هم راضی نباشد، بر اساس پیش شرط ،نمیتواند زیرش بزند و تعهد مهم است)،مگر اینکه به شوهر بگوید اگر راضی بود که هیچ نبود طلاق بگیرد و تعهد را ابطال نماید
[="Book Antiqua"][="Navy"]سلام
hessam78;974804 نوشت:
اگر زنی با مرد سرد مزاجی ازدواج کرده و نیازش برطرف نمی شود، می تواند با طلاق زندگی جدیدی را تشکیل بدهد.
هرچند نیاز اصلی زنها عاطفی است نه جنسی ولی در هر حال اگر موردی باشد، راهش همان است نه اینکه در آن واحد با چند مرد رابطه داشته باشد.در مورد مساله ای که فرمودید هم اگر قبلا مسلمان بوده و ادعای ارتداد کند، حکم مرتد را خواهد داشت و اگر دینی غیر اسلام داشته نیز محکوم به احکام دین خود است.
در هر حال از اعمال فرد می توان دین او را تشخیص داد و فرد نمی تواند برای فرار از مجازات هر ادعای بی دلیلی را مطرح کند.
اگر دلیل داشت بر اساس همان با او برخورد می شود.
شیوع زنای محصنه باعث این بلا می شود نه نبود سنگسار
بین این دو جمله خیلی تفاوت است که به کار بردن یکی به جای دیگری باعث مغالطه می شود.
ثانیا در جوامع غربی هم این بلا همه گیر نشده که مقایسه صورت بگیرد
ثالثا تا جایی که زنا و خصوصا زنای محصنه زیاد شود، تاثیر خود را مانند بحران هویت، مشکل فرزندان نامشروع و ... در آن جامعه می گذارد. که اگر یک سرچ مختصر بفرمایید، آمار این مشکلات را در کشورهایی که آزادی جنسی بیشتری دارند، مشاهده می فرمایید.
بزرگترین بلایی که ممکن است سر یک جامعه بیاید، از بین رفتن خانواده است.
این نابودی خانواده در غرب که آزادی جنسی بیشتری دارند نسبت به شرق واقعا محسوس است.
لازم نیست برای یک بیماری اسم خاص بگذارند
همین که پزشک یا روان شناسی اختلال را در فردی تشخیص بدهد، ایجاد شبهه خواهد شد و این شبهه نافی حد است.
همین حکم که با کمترین احتمالی حد از بین می رود، نشان می دهد شارع در پی مجازات نیست بلکه به دنبال جلوگیری از ارتکاب جرم است.
مصداق آنهم روایات وارد شده در باب رجم است که امام به بهانه های مختلف در پی اجرا نکردن حکم است اما با اصرار و اقرار مکرر زانی، حجت تمام شده و امام چاره ای جز اجرای حد ندارد.
حتی در روایات هست که مخفی نگه داشتن این گناه بهتر از اقرار و اجرای حد است. امام صادق (علیه السلام) ميفرمايد: «شخصي نزد پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله) آمد و به زنا اقرار کرد؛ پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: در صورتيکه اين گناه را مخفي ميداشت و توبه ميکرد، براي او بهتر بود.»(حر عاملي، وسايل الشيعه، ج28، ص36)
همچنین، اميرالمؤمنين(علیه السلام) در مورد کسي که نزد ايشان به زنا اقرار کرده بود، خشمگين شده، به اطرافيان فرمود: «چه چيز سبب ميشود کسي که بعضي از اين کارهاي زشت را انجام ميدهد، با اقرار خويش زمينة فضاحت خويش را ايجاد کند؟ چرا در خانة خويش و پنهاني توبه نميکنيد؟ به خدا قسم! توبة زناکار بين خود و خدايش بافضيلتتر از اجراي حد زناست.(همان)
[/]
سلام
در ریگسار کسی را نمیکشند.
مقداری سنگریزه به او میزنند و بعد رهایش میکنند...
یعنی ضربات سنگریزه جای شلاق را میگیرد...
( من کاری به وحشتناک بودنش ندارم.
اگر خدا گفته باشد سنگسار، مطمئنا من به بزرگی گناهش فکر میکنم و دیگر وحشتناک بودن گناه را سنگسار میکنم و تصور نمیکنم تناسب جرم و جزا رعایت نشده یا ناعدالتی شده تا وحشت کنم... و آن دنیا هم اگر توبه کند پاک خواهد بود انشاالله)
آیه 15 درباره زنان همسردار است ( من نسائکم)
طریقه مجازات این طور گفته شده که زنهاتون رو حبس خانگی کنید تا زمانی که بمیرن یا خداوند برای آنها راه دیگری قرار دهد...
با سلام
در اسلام یک مرد تعهد می دهد مهریه بدهد ونفقه زن و فرزند را بپردازن و با آنان با عدالت رفتار نماید
در صورت رعایت تمام این موارد می تواند زن دیگری اختیار نماید
در صورتی که تمام شرایط قبل را درمورد این زن و نیز در مورد تمام فرزندان و همسران رعایت نماید
(کاری است بسیار دشوار در حد ریاست جمهوری!!!!!)
در ضمن در هنگام عقد زن در صورت توافق با مرد هر شرط مورد قبول عرف و شرعی را( نه فقط شرط شما را) می تواند لحاظ نماید و اشکالی ندارد
(تعدد زوجین برای زن نه مورد قبول عرف است نه مورد قبول شرع)
اما در مورد سنگ سار
شما می خواهید وارد خیابانی ورود ممنوع شوید که پیچی خطرناک دارد
و در صورت ورود بدون شک نه فقط خودتان بلکه افراد دیگری را نیز به خطر می اندازید
فرضا پلیس فقط جریمه مالی لحاظ کند... آیا تاثیری دارد؟ خیر
و شما به خاطر راحتی خودتان (نه از روی نیاز و در مزیقه بودن)
هر روز این کار را انجام خواهید داد و جریمه اش را هم به راحتی خواهید پرداخت
حال اگر پلیس بگوید جریمه این کار در صورت نیاز فقط جریمه
و اگر محتمل نشود از روی نیاز یا مزیقه بوده و 4 بار هم علنی اظهار به این عمل کند سنگ سار است
آیا باز هم بدون وجود نیاز مرتکب این خطا می شوید؟؟؟
آیا کسی را می شناسید که بدون وجود نیاز حاضر باشد سنگسار شود؟؟؟
چنین شخصی بدون شک مستحق سنگسار است
چون هم علم به عمل خود داشته ، هم نیاز واجبی مطرح نبوده و تنها به هوس خود اکتفا کرده و مرتکب این عمل شده
و با وقاحت 4 بار به عمل خود اعتراف کرده!!!!...
یرایتان یافتن راه درست را از خداوند مهربان و عادل مسالت دارم
[=Book Antiqua]
سوال:
با توجه به سختی مجازات سنگسار، حکمت این حد الهی چیست؟
پاسخ:
مقدمه1؛ برای اجرایی شدن احکام شریعت در مواردی نیز ضمانت هایی وجود دارد. به عبارتی همانطور که اجرایی شدن قانون بشری نیازمند ضمانت اجرایی است و برای تخلف از این قوانین، جریمه یا مجازاتهایی در نظر گرفته شده، در شریعت نیز به همین ترتیب جریمه یا مجازات در نظر گرفته شده تا این احکام صرفا جنبه ابلاغی و توصیه ای نداشته باشند و برای تحقق بهتر و بیشتر آنها در جامعه، وجود جریمه و مجازات ضروری است.
مقدمه2: حکم سنگسار به سختی اثبات می شود(1) لذا با توجه به شروط متعدد برای تحقق حد سنگسار، می توان گفت مهمترین انگیزه برای این حکم، بازدارندگی آن از ارتکاب زنای محصنه باشد تا تحقق عینی و خارجی آن.
طبیعت احکام جزايي، که براي مجازات مجرمين وضع مي شود، در ظاهر با نوعي خشونت همراه است، ولي اين خشونت ظاهري با در نظر گرفتن مصالحي که بر آن مترتب است امري معقول و پذيرفتني است. به طوری که خداوند متعال براى هر چيزى قانونى تعيين نموده، و براى هر کس که از قانون تجاوز کند، مجازاتى در نظر گرفته است.(2)
برای احکام شرعی گاهی روایات، حکمت هایی ذکر کرده اند که این موارد البته ممکن است جزء علت تامه باشند و دلایل دیگری هم در حکم دخیل باشد. اما برای سنگسار در روایات، حکمتی ذکر نشده است. البته در مورد زنا به طور مطلق، مفاسد شخصی و عمومی یا اجتماعی ذکر شده که با عمومیت خود، شامل زنای محصنه هم می شود.
مفاسد زنا آنقدر زیاد است که خداوند در مورد آن می فرماید: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً؛ و به زنا نزديك نشويد، چرا كه آن همواره زشت و بد راهى است.»(3) پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز در مورد آن می فرماید: چهار چيز است که هرکدام در خانهاي رخنه کرد، ويرانش کند و برکت در آن وارد نميشود: خيانت، دزدي، ميخواري و زنا(4) این مفاسد تا جایی است که برخی مقدمات آن مانند چشم چرانی، بدحجابی، تنها بودن زن و مرد نامحرم و خلوت کردن آنها، لمس نامحرم و ... نیز حرام شده است.
اما در مورد پیامد های این عمل نیز امام رضا(علیه السلام) ميفرمايد: ازجمله مفاسدي که خدا به خاطر آن زنا را حرام فرمود، قتل و خونريزي، از بين رفتن نسبها، فساد مواريث، ترک سرپرستي و تربيت اطفال و... است.(5) در این روایت بیشتر به جنبه های خانوادگی و اجتماعی این گناه پرداخته شده است. البته زنای محصنه جزو بدترین انواع زنا و دارای شدیدترین مجازات آن است، چرا که مفاسد فوق در مورد زن و مردی که همسر داشته و از نظر ارضای شهوت هیچ مانعی نداشته اند، قبیح تر و شدیدتر است. این شدت از این روست که گاهی گناه دارای لذت بوده و گناهکار راه جایگزینی ندارد(هر چند نداشتن جایگزین، گناه را توجیه نمی کند) و گاهی نیز با وجود جایگزین و یا عدم میل شدید، مرتکب گناه می شود. در صورت دوم، از نظر عقلی و شرعی باید مجازات سخت گیرانه تر باشد. مثلا امام صادق(علیه السلام) در مورد پیرمرد زنا کار می فرماید: خداوند در قیامت با او سخن نمی گوید و او را پاک نکرده و برایش عذاب دردناکی است.(6) یا امیر المومنین(علیه السلام) در مورد او می فرماید: مبغوض ترین خلائق نزد خداوند متعال پیرمرد زناکار است.(7)
با توجه به مطالب مذکور، می توان از دو راه حکیمانه بودن این حکم را ثابت کرد:
اول: راه عمومی؛ با اثبات حکمت خداوند و حکیمانه بودن افعال الهی، تمام احکام شریعت با ارجاع به این صفت بی انتهای خداوند، حکیمانه خواهند بود و سنگسار هم یکی از این احکام است.
دوم: بررسی خصوص حکمتهای حکم سنگسار؛ با توجه به مفاسد بی شمار زنای محصنه و پیامدهای جبران ناپذیر آن، می توان موارد ذیل را از حکمتهای این حکم برشمرد:
1. حفظ و صیانت جامعه؛ همانطور که عرض شد، این حکم بیشتر از آنکه جامه عمل بپوشد، باعث بازدارندگی در جامعه است و همین امر باعث صیانت جامعه از این گناه خواهد شد. از طرفی حکم سنگسار با کمترین احتمال و شبهه ای منتفی می گردد که این امر نیز نشان می دهد شارع در پی مجازات نیست بلکه به دنبال جلوگیری از ارتکاب جرم است.
2. اصلاح جامعه؛ اگر با وجود جنبه بازدارندگی این حکم، کسی با وجود دسترسی به همسر و راههای ارضای شرعی شهوت، از روی خباثت و عناد دست به چنین کاری زد، اعمال حکم برای عبرت و اصلاح جامعه لازم است.
3. تطهیر مجرم و آمرزش گناه؛ قوانین اسلامی تنها دنیای انسان را پوشش نمی دهد، بلکه نگاه اصلی آنها به آخرت اوست و برای تامین آن گاهی کفارات و مجازاتهایی در نظر گرفته که اگر چه در این دنیا دردناک باشد، اما باعث پاکی او از گناه و رهایی او از عذاب اخروی خواهد شد. به همین دلیل در برخی روایات که مجرم به گناه خود اقرار کرده است، با عبارت «طهِّرنی» از امام خواستار اجرای حکم و پاکی خود در این دنیا بوده است.(8)
4. حکم رجم این فرصت را به افراد می دهد که در چنین مواقعی فورا تصمیم نگیرند و در حال خشم مستقلا اقدام به مجازات فردی که از نظر آنها خائن است نکنند چون برای اثبات خیانت چه از سوی مرد چه از سوی زن، شارع حکیم شرایط بسیار سختی قائل شده است و اگر هم قابل اثبات باشد تا اثبات جرم، فرد خاطی فرصت توبه و فرد شاکی فرصت بخشش می یابد که اگر تشریع این حکم نبود این فرصتها از دست می رفت.
البته در راه دوم ممکن است آیات یا روایات به برخی جوانب احکام اشاره داشته باشند و تمام جوانب را در بر نگیرند و حتی ممکن است در مواردی که عقل ما به آن می رسد، خطا رخ دهد، اما راه اول که همان ارجاع حکم به حکمت بی پایان الهی است، از اتقان و استحکام عقلی برخوردار است.
[=Book Antiqua]
پی نوشت ها:
1. به عنوان مثال برخی از شرایط اثبات آن از این قرار است: شهادت چهار مرد عادل و یا چهار بار اقرار شخص مرتکب زنا؛ زمان و مکان وقوع زنا در شهادت شهود باید متحد باشد؛ شهادت شهود باید در یک مجلس باشد؛ شهادت باید بصورت معاینه باشد نه حکایت آن از دیگری؛ با امتناع حتی یک شاهد از شهادت، سه نفر دیگر محکوم به حد قذف خواهند شد؛ اقرار زانی باید در چهار مجلس مختلف باشد؛ زانی دارای همسر آزاد باشد؛ همسر او دائم باشد و برای ارتباط جنسی به او دسترسی داشته باشد؛ زانی دارای شرایط عمومی تکلیف باشد. شرایطی مانند: بلوغ، عقل، علم به حکم، عدم اجبار و ...؛ با وجود شبهه در اثبات این جرم، حد منتفی خواهد شد؛ علاوه بر شروط مذکور، شروط دیگری نیز وجود دارد که اثبات این جرم را بسیار اندک می کند.
2. كلينى، محمد بن يعقوب، (1375)،أصول الكافي، ترجمه محمد باقر كمره اى، سوم، قم، اسوه، ج7، ص375.
3. اسراء: 32.
4. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، (1409)، وسائل الشیعه، اول، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام، ج17، ص77.
5. همان، ج20، ص311.
6. كلينى، محمد بن يعقوب، (1375)،أصول الكافي، ترجمه محمد باقر كمره اى، سوم، قم، اسوه، ج5، ص537.
7. تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، (1410)، غرر الحكم و درر الكلم، دوم، قم، دار الكتاب الإسلامي، ص200.
8. كلينى، محمد بن يعقوب، (1375)،أصول الكافي، ترجمه محمد باقر كمره اى، سوم، قم، اسوه، ج7، ص185.