جمع بندی اعتقادات پایه ای اسماعیلیه
تبهای اولیه
با سلام
در مورد مذهب اسماعیلیه مطلبی می خواندم
اسماعیلیه اعتقادات عجیبی دارند
چندین مقام برای امامت قائلند
مثلا امام مقیم امام اساس امام متم و امام مستودع
یا مثلا بیان هرگونه صفات را برای خدا کفر می دانند در حالی خدا وند در قران فرموده خدا را با آن نامها بیان کنید و یا امام علی ابن الحسین ( که امام مورد قبول آنها ست ) در صیحفه
خدا ند را با نام و صفات جلالیه صدا میزند
و یا معتقد به دور هفتایی هستند
و بلاخره اعتقادات عجیبی دارند
خواستم بدانم مگر آنها خود را یکی از شعب شیعه نمی دانند پس این اعتقادات و باور های عجیب را از کجا آورده اند؟ و چگونه به این نتیجه رسیده اند که باید چنین اعتقاداتی داشت؟
چه کسی این اعتقادات را برای اسماعیلیه ساخته و پرداخته کرد؟
با تشکر
با سلام
در مورد مذهب اسماعیلیه مطلبی می خواندم
اسماعیلیه اعتقادات عجیبی دارند
چندین مقام برای امامت قائلند
مثلا امام مقیم امام اساس امام متم و امام مستودع
یا مثلا بیان هرگونه صفات را برای خدا کفر می دانند در حالی خدا وند در قران فرموده خدا را با آن نامها بیان کنید و یا امام علی ابن الحسین ( که امام مورد قبول آنها ست ) در صیحفه
خدا ند را با نام و صفات جلالیه صدا میزند
و یا معتقد به دور هفتایی هستند
و بلاخره اعتقادات عجیبی دارند
خواستم بدانم مگر آنها خود را یکی از شعب شیعه نمی دانند پس این اعتقادات و باور های عجیب را از کجا آورده اند؟ و چگونه به این نتیجه رسیده اند که باید چنین اعتقاداتی داشت؟
چه کسی این اعتقادات را برای اسماعیلیه ساخته و پرداخته کرد؟
با تشکر
با سلام و عرض ادب و آرزوي توفيق روزافزون.
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
1. اسماعیلیه گروهی از مسلمانان هستند که در مقابل عباسیان شکل گرفتند و درباره خلافت و امامت مسلمانان با آنها اختلاف کردند. این گروه از مسلمانان خودشان را به اهل بیت منسوب می کردند و قائل به امامت و خلافت علی ع بعد از رسول الله ص بودند. آنها معتقد بودند که خلافت و امامت امری منصوص و منصوب است که از جاتب رسول الله ص مشخص شده است؛ از این رو، اسماعیلیه را شیعه به حساب می آورند.[1]
[/HR][1] سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، ص7.
2. شیعه اسماعیلیه از دو جهت با شیعه امامیه (شیعه دوازده امامی) تفاوت اساسی دارند:
یکی این که آنها بعد از امام جعفر صادق ع، به امامت اسماعیل فرزند بزرگ امام جعفر صادق ع معتقد شدند و از امام کاظم ع و سایر امامان بعد از ایشان رویگردانی نمودند و به همین جهت، خودشان را از معارف و هدایات الهی سایر امامان محروم نمودند.
دوم این که آنها اهل تاویلات ناموجهند و چندان به ظواهر اعتنا نمی کنند. به همین جهت، در طول تاریخ، با تفاوت موقعیت فرهنگی و فلسفی و اجتماعی و تغییر امامان و مبلغان، به شکل و شمایل مختلفی در آمده اند.
همین دو فرق اساسی، منشا بسیاری از اختلافات دیگر میان اسماعیلیه و امامیه شده است که به برخی از آنها در پرسش اشاره فرمودید و در ادامه، آنها را بیشتر توضیح می دهیم. در واقع، رویگردانی از امامان دوازدهگانه و محروم شدن از معارف و هدایات آنها، و تاویل گرایی افراطی و بی اعتنایی به ظواهر، علت اصلی است برای پیدایش سایر اختلافات فقهی و عقیدتی میان امامیه و اسماعیلیه.[1] در ادامه، به فرازهایی از عقاید اسماعیلیه که در پرسش آمده است می پردازیم و خاستگاه آنها را توضیح می دهیم.
[/HR][1] سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، صص7-9.
و یا معتقد به دور هفتایی هستند
3. اسماعیلیه برای عدد هفت احترام زیادی قائلند تا جایی که آنها را سبعیه نامیده اند. معتقدند که از حضرت آدم ع به بعد، هفت رسول داریم که هر رسول نیز هفت امام دارد که محمد پسر اسماعیل، آخرین رسول و ناسخ سایر شرایع است: آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد ص، محمد بن اسماعیل.
حضرت محمد ص، هفت امام دارد: علي بن أبي طالب، الحسن بن علي، الحسين بن علي، علي بن الحسين، محمد ابن علي الباقر، جعفر بن محمد الصادق، إسماعيل بن جعفر.
بعد از اسماعیل، محمد بن اسماعیل به رسالت می رسد و او نیز هفت امام دارد. به باور اسماعیلیان، محمد بن اسماعیل صاحب شریعت خاتم است و ناسخ تمامی ادیان و شرایع سابق است.[1] آنها معتقدند که بعد از محمد بن اسماعیل، دور هفتگانه امامت همچنان ادامه دارد و هیچ گاه قطع نمی شود.[2]
بعید نیست که ارزش و اهمیت عدد هفت برای اسماعیلیه از این جهت باشد که آنها در امام هفتم توقف می کنند. از آن جایی که اسماعیلیه دلیل محکمی برای توجیه مدعای خودشان نداشتند، با استفاده از وجاهت بخشیدن به معیارهای بی اهمیت، و تطبیق آن معیارها بر مدعای خودشان، آن مدعا را تقویت می کنند. همین امر زمینه ای شد برای این که عدد هفت را در تبیین سایر حوادث طبیعی و تاریخی و آیات قرآنی به کار گیرند تا نشان بدهند که اساسا مناسبات جهانی بر اساس عدد هفت است. بنابراین، بعید نیست تلاش آنها برای وجاهت بخشیدن به عدد هفت و معیار دانستن آن، به منظور توجیه توقفشان بر امام هفتم باشد.
[/HR][1] روشن است که این ادعا برخلاف نظر قرآن است که حضرت محمد بن عبدالله ص را خاتم الانبیاء معرفی کرده است: «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً»(احزاب: 40)؛ یعنی: «محمّد(ص) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست؛ ولى رسول خدا و ختمكننده و آخرين پيامبران است؛ و خداوند به همه چيز آگاه است».
[2] سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، ص11.
چندین مقام برای امامت قائلند
مثلا امام مقیم امام اساس امام متم و امام مستودع
4. اسماعیلیان برای امام پنج مرتبه در نظر می گیرند:
4-1 الإمام المقيم: بالاترین مرتبه امامت است که قائم مقام رسول است و تحت تربیت و تعلیم رسول بوده است و از امدادهای غیبی نیز بهره مند است.
4-2 الإمام الأساس: امام همراه رسول است و امین اسرار و حامی و پشتیبانش است و مسئول شئون دعوت باطنی نسبت به خواص است.
4-3 الإمام المتم: امام هفتم است که دور امامت را به پایان می رساند و نیرویش برابر است با مجموع نیروی امامان سابق در آن دور.
4-4 الإمام المستقر: امامی که می تواند فرزندش را به عنوان امام بعدی معرفی کند و امامت را برای فرزندش به ارث بگذارد.
4-5 الإمام المستودع: امامی که در شرایط استثنائی، جانشین امام مستقر می شود و واجد وظایف و اختیارات امام مستقر است جز این که نمی تواند فرزندش را به عنوان امام معرفی کند.[1]
این اصطلاحات کلامی برای تبیین حوادث تاریخی امامت در اسماعیلیه است که در دوره ای امام همراه رسول است و در دوره ای همراه رسول نیست؛ یا امام در دوره ای خاتم دور است و در دوره ای خاتم نیست؛ یا امام در دوره ای دارای مقام توریث (به ارث گذاشتن امامت برای فرزند) است و در دوره ای واجد این مقام نیست. بنابراین، اگر تاریخ امامت در اسماعیلیه به گونه دیگری رقم می خورد، مراتب امامت نیز به گونه دیگری مطرح می شدند و اصطلاحات دیگری جایگزینش می شدند.
[/HR][1] سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، صص210-211.
یا مثلا بیان هرگونه صفات را برای خدا کفر می دانند در حالی خدا وند در قران فرموده خدا را با آن نامها بیان کنید و یا امام علی ابن الحسین ( که امام مورد قبول آنها ست ) در صیحفه
خدا ند را با نام و صفات جلالیه صدا میزند
5. اما درباره دیدگاه اسماعیلیه درباره اوصاف الهی گفتنی است که آنها معتقدند که خداوند بی نیاز است و به همین جهت، واجد صفات نیست چرا که صفت غیر از موصوف است و اگر موصوف بخواهد متصف به صفتی بشود، در واقع، به آن صفت نیازمند می شود. اما چون خداوند نیازمند نیست پس هیچ صفتی ندارد. حتی وصف موجود نیز به خداوند اسناد داده نمی شود چرا که وجود نیز امری غیر از ذات است و اگر خداوند به آن متصف باشد، در واقع به آن نیازمند می شود. بنابراین، حتی نمی توان خداوند را موجود دانست. از این منظر، خداوند نه موجود است و نه معدوم؛ نه عالم است و نه جاهل؛ و غیره.[1]
افزون بر این دلیل عقلی، آنها به کلامی از امام علی ع نیز استناد می جویند مبنی بر این که خداوند صفت ندارد: «أوّل الدين معرفته، و كمال معرفته التصديق به، و كمال التصديق به توحيده، و كمال توحيده الإخلاص له، و كمال الإخلاص له نفي الصفات عنه، بشهادة كلّ صفة أنّها غير الموصوف، و شهادة كلِّ موصوف أنّه غير الصفة، فمن وصف اللَّه سبحانه فقد قرنه، و من قرنه فقد ثنّاه، و من ثنّاه فقد جزّأه، و من جزّأه فقد جهله، و من جهله فقد أشار إليه، و من أشار إليه فقد حدّه، و من حدّه فقد عده ... »[2].
بدین ترتیب، آنها برخلاف نصوص قرآنی و روایی تمامی اوصاف و اسماء را از خداوند سلب می کنند و اوصاف و اسماء قرآنی را تاویل می کنند.
اما متفکران امامیه معتقدند که اولا صفات به دو دسته زائد بر ذات و عین ذات تقسیم می شوند. صفاتی که عین ذات باشند، امری مجزای از ذات نیستند تا ذات برای اتصاف به آن صفات به غیر خودش نیازمند گردد. توضیح بیشتر این که اگرچه علم انسانی زائد بر ذات است و با کسب و تلاش بدست می آید اما علم الهی عین ذات است و چیزی بیرون از ذات نیست تا بر ذات عارض گردد. تفصیل این مطلب در این مجال نمی گنجد. فعلا همین مقدار بدانیم کافی است که متفکران امامیه با عنایت به این دسته بندی، دلیل عقلی و نقلی اسماعیلیه را ناظر به صفات زائد بر ذات می دانند. در واقع، امام علی ع همسو با حکم عقل، به این نکته مهم اشاره می کنند که خداوند صفات زائد بر ذات ندارد چرا که در این صورت به آنها محتاج می شود و می دانیم که خداوند بی نیاز است. اما خداوند واجد صفات عین ذات می باشد و به همین جهت، در قرآن با این اوصاف و اسماء توصیف شده است و از ما درخواست شده که در مناجات با خداوند، او را با همین اوصاف و اسماء بخوانیم.
[/HR][1] سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، صص191-198.
[2] امام علی ع، نهج البلاغه، خطبه اول.
خواستم بدانم مگر آنها خود را یکی از شعب شیعه نمی دانند پس این اعتقادات و باور های عجیب را از کجا آورده اند؟ و چگونه به این نتیجه رسیده اند که باید چنین اعتقاداتی داشت؟
چه کسی این اعتقادات را برای اسماعیلیه ساخته و پرداخته کرد؟
با تشکر
6. با این توضیحات روشن می شود:
اگرچه اسماعیلیه گروهی از شیعیان هستند و با شیعه امامیه نیز اشتراکاتی دارند اما اهتمام آنها به علوم متعارف زمانه و تاویل گرایی افراطی و محرومیت از هدایات و معارف الهی سایر امامان، آنها را به تحریف و انحراف کشاند.
اسماعیلیه برای امام جایگاه والایی قائلند و آن را محدود به دوازده تا نمی دانند بلکه قائل به ادوار هفت تایی هستند و سلسله امامت را مختوم نمی دانند.
به همین جهت، عقاید و دعاوی و تاویلات آنها همواره در طول تاریخ، متناسب با تغییر امام و فرهنگ و علوم متعارف، تغییر می یافت.
همچنین روشن شد که آنها از آن جایی که در اسماعیل توقف کردند و اسماعیل را امام هفتم و خاتم برای آن دور معرفی می کردند، کوشیدند تا این عدد را ارزشمند و معیار معرفی کنند و بدین ترتیب، توقف خودشان را موجه نشان بدهند.
همچنین مراتبی که برای امام در نظر گرفته اند، پسینی است؛ یعنی پس از رخداد حوادثی برای امامان اسماعیلیه، این اصطلاحات کلامی را اعتبار کردند تا آن حوادث را توضیح دهند.
مطلب آخر این که تنزیهی بودن آنها و نفی صفات و اسماء از خداوند نیز ناشی از دلیل عقلی و نقلی است که به باور متفکران امامیه، متفکران اسماعیلیه در فهم این دلیل عقلی و نقلی اشتباه کرده اند و آن را به کل صفات الهی تعمیم داده اند در حالی که فقط ناظر به صفات زائد بر ذات هستند.
پیروز و موفق باشید@};-
با تشکر از جواب مفصل شما که حتما بابت زحماتی که یمکشید باقیات و صالحاتی دائم را برای خود فراهم نمودید
فرمودید
" بعد از اسماعیل، محمد بن اسماعیل به رسالت می رسد و او نیز هفت امام دارد. به باور اسماعیلیان، محمد بن اسماعیل صاحب شریعت خاتم است و ناسخ تمامی ادیان و شرایع سابق است"
یعنی اسماعیلیان محمد پسر اسماعیل را پیامبری بعد از پیامبر اسلام می دانند؟ و به خاتمیت پیامبر بزرگوار اسلام قائل نیستند؟
همچنین در مورد عقاید عجیب اسماعیلیه پس باید به این نتیجه رسید که شخص خاصی این اعتقادات را برای اسماعیلیه تبیین نکرد بلکه در طول یک دوره این اعتقادات برای توجیه این مذهب
توسط برخی از متفکران همین مذهب برای اسماعیلیه شکل گرفت.
ممنون
فرمودید یعنی اسماعیلیان محمد پسر اسماعیل را پیامبری بعد از پیامبر اسلام می دانند؟ و به خاتمیت پیامبر بزرگوار اسلام قائل نیستند؟با تشکر از جواب مفصل شما که حتما بابت زحماتی که یمکشید باقیات و صالحاتی دائم را برای خود فراهم نمودید
" بعد از اسماعیل، محمد بن اسماعیل به رسالت می رسد و او نیز هفت امام دارد. به باور اسماعیلیان، محمد بن اسماعیل صاحب شریعت خاتم است و ناسخ تمامی ادیان و شرایع سابق است"
سلام و عرض ادب و تشکر از لطف شما
بنا بر تحقیقی که محققان انجام داده اند، به این نتیجه رسیده اند که آنها به خاتمیت رسول الله (صلی الله علیه و آله) معتقد نیستند. به این عبارات بنگرید:
فهم يعتقدون بالنطقاء الستة، و انّ كلّ ناطق رسول يتلوه أئمة سبعة:
1- فآدم رسول ناطق تلته أئمة سبعة بعده.
2- فنوح رسول ناطق تلته أئمة سبعة.
3- فإبراهيم رسول ناطق جاءت بعده أئمة سبعة.
4- فموسى رسول ناطق تلته أئمة سبعة.
5- فعيسى رسول ناطق تلته أئمة سبعة.
6- فمحمّد رسول ناطق تلته أئمة سبعة، و هم:
علي بن أبي طالب، الحسن بن علي، الحسين بن علي، علي بن الحسين، محمد ابن علي الباقر، جعفر بن محمد الصادق، إسماعيل بن جعفر.
و بذلك يتم دور الأئمة السبعة و يكون التالي رسولًا ناطقاً سابعاً و ناسخاً للشريعة السابقة و هو محمد بن إسماعيل و هذا ممّا يصادم عقائد جمهور المسلمين من أنّ نبيّ الإسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هو خاتم الأنبياء و المرسلين، و شريعته خاتمة الشرائع، و كتابه خاتم الكتب.(1)
و في الحقيقة، الرسولُ الناطق عندهم، عبارة عن أُولي العزم من الرُّسل، غير أنّهم يعدون آدم منهم، و المشهور عند سائر المسلمين أنّه ليس منهم، و يضيفون إليهم محمد بن إسماعيل باسم القائم؛ و إليك أسماءهم: آدم، نوح، إبراهيم، موسى، عيسى، محمد، القائم.(2)
بنابراین، اسماعیلیه به خاتمیت رسول الله (صلی الله علیه و آله) معتقد نیستند و محمد بن اسماعیل را با نام «قائم» به عنوان رسول ناطق (نبی اولی العزم) می دانند.
همچنین در مورد عقاید عجیب اسماعیلیه پس باید به این نتیجه رسید که شخص خاصی این اعتقادات را برای اسماعیلیه تبیین نکرد بلکه در طول یک دوره این اعتقادات برای توجیه این مذهب
توسط برخی از متفکران همین مذهب برای اسماعیلیه شکل گرفت.
ممنون
در واقع، اسماعیلیه معتقدند که فرقی میان حکمت (فلسفه عقلی) و شریعت (وحی) نیست؛ و چون شریعت دارای ظاهر و باطن است، امامان اسماعیلیه (که در هر دوره هفت تایی تغییر می کنند) بواسطه حکمت، از باطن شریعت خبر می دهند.
البته همانطور که محققان نشان داده اند، آنچه آنها حکمت و تاویل می خوانند، چیزی جز ذوقیات بدون سند و دلیل نیست. در پست های بعد، برخی از این ذوقیات و تاویلات نادرست را بررسی می کنیم(3)
پی نوشت ها:
1. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، ص11
2. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، ص205.
3. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، صص207-208.
4. اسماعیلیان برای امام پنج مرتبه در نظر می گیرند:
4-1 الإمام المقيم: بالاترین مرتبه امامت است که قائم مقام رسول است و تحت تربیت و تعلیم رسول بوده است و از امدادهای غیبی نیز بهره مند است.
4-2 الإمام الأساس: امام همراه رسول است و امین اسرار و حامی و پشتیبانش است و مسئول شئون دعوت باطنی نسبت به خواص است.
4-3 الإمام المتم: امام هفتم است که دور امامت را به پایان می رساند و نیرویش برابر است با مجموع نیروی امامان سابق در آن دور.
4-4 الإمام المستقر: امامی که می تواند فرزندش را به عنوان امام بعدی معرفی کند و امامت را برای فرزندش به ارث بگذارد.
4-5 الإمام المستودع: امامی که در شرایط استثنائی، جانشین امام مستقر می شود و واجد وظایف و اختیارات امام مستقر است جز این که نمی تواند فرزندش را به عنوان امام معرفی کند.[1]این اصطلاحات کلامی برای تبیین حوادث تاریخی امامت در اسماعیلیه است که در دوره ای امام همراه رسول است و در دوره ای همراه رسول نیست؛ یا امام در دوره ای خاتم دور است و در دوره ای خاتم نیست؛ یا امام در دوره ای دارای مقام توریث (به ارث گذاشتن امامت برای فرزند) است و در دوره ای واجد این مقام نیست. بنابراین، اگر تاریخ امامت در اسماعیلیه به گونه دیگری رقم می خورد، مراتب امامت نیز به گونه دیگری مطرح می شدند و اصطلاحات دیگری جایگزینش می شدند.
[/HR][1] سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، صص210-211.
سلام و تشکر از شما
بنا بر توضیحاتی که از اسماعیلیه نقل فرمودید آنها مقام امام غایب را مستقلا مطرح نکرده اند. در واقع، اگر در هر دوره ای امامی هست و این دوره ها تکرار شدتی هستند، پس عصر بدون امام نداریم. البته شاید هم آنها به امام غایب اعتقاد داشته باشند.
ممنون میشم نظر اسماعیلیه درباره غیبت رو توضیح بدید.
سلام و تشکر از شمابنا بر توضیحاتی که از اسماعیلیه نقل فرمودید آنها مقام امام غایب را مستقلا مطرح نکرده اند. در واقع، اگر در هر دوره ای امامی هست و این دوره ها تکرار شدتی هستند، پس عصر بدون امام نداریم. البته شاید هم آنها به امام غایب اعتقاد داشته باشند.
ممنون میشم نظر اسماعیلیه درباره غیبت رو توضیح بدید.
سلام و عرض ادب و تبریک ایام
به باور اسماعیلیه، غیبت امام به هیچ وجه جایز نیست؛ و حتی اگر در دوره ای فاصله ای میان امام و عموم مردم قطع شد، خواص همچنان با امام مرتبطند.
استدلال اسماعیلیان از این قرار است که غیبت امام به یکی از این سه وجه باز می گردد:
1. غیبت از جانب خداوند رخ داده است. این قسم نشدنی است چرا که سزاوار نیست که خداوند که عادل و حکیم است، مردم را از یاری و هدایت امام محروم نماید.
2. غیبت از جانب خود امام است. این قسم نیز نشدنی است چرا که امام ولایت دارد و به همین جهت، لازم است که حضور داشته باشد. از این رو، اگر خودش غیبت کند، خطاکار است. اما می دانیم که امام خطا نمی کند و از عصمت برخوردار است.
3. غیبت از جانب مردم و خوف از دشمنانش است. این قسم نیز نشدنی است چرا که اما منصوب شده تا مردم را هدایت کند و امام بعدی را تعیین کند و طبیعی است که برخی با او دشمنی کنند. از این رو، اگر قرار بود که به خاطر همراهی نکردن و دشمنی کردن برخی با امام، امام خودش را از صحنه کنار بکشد، اصلا نباید برای انجام این وظیفه، منصوب می شد.
اما متفکران امامیه در نقد این مدعا و این استدلال، به این نکته ظریف اشاره می کنند که منظور از غیبت امام، این نیست که امام در این دنیا زندگی نمی کند و از مردم قطع نظر کرده است. امام حتی در دوران غیبت نیز در همین دنیا حاضر است و به وظایف خودش تا جایی که ممکن است رسیدگی می کند و بین مردم حاضر می شود و در امور آنها تصرف می کند تا جایی که گاهی مردم امام را می بیینند ولی او را به جا نمی آورند و نمی شناسند. (البته خواص گاهی به دیدار امام راه می یابند و ایشان را می شناسند، اما هیچ گاه این دیدار و ملاقات را برای عموم مردم علنی نمی کنند و از این ملاقات کاسبی نمی کنند)
برای تقریب به ذهن، می توان به این نمونه قرآنی توجه کرد که حضرت خضر (علیه السلام) از اولیای الهی بود و با مردم زندگی می کرد و در زندگی آنها متناسب با مصالحشان تصرف می کرد و مردم نیز او را می دیدند ولی مردم او را به جا نمی آوردند و از مقامات الهی او بی خبر بودند تا جایی که موسی (علیه السلام) نیز از حضرت خضر (علیه السلام) بی خبر بود و با امداد الهی به سوی ایشان هدایت شد:
«أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً* وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً* فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً* وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ»(2)
پی نوشت:
1. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، صص217-218.
2. کهف: 79-82.
سلام و عرض ادب و تبریک ایامبه باور اسماعیلیه، غیبت امام به هیچ وجه جایز نیست؛ و حتی اگر در دوره ای فاصله ای میان امام و عموم مردم قطع شد، خواص همچنان با امام مرتبطند.
استدلال اسماعیلیان از این قرار است که غیبت امام به یکی از این سه وجه باز می گردد:
1. غیبت از جانب خداوند رخ داده است. این قسم نشدنی است چرا که سزاوار نیست که خداوند که عادل و حکیم است، مردم را از یاری و هدایت امام محروم نماید.
2. غیبت از جانب خود امام است. این قسم نیز نشدنی است چرا که امام ولایت دارد و به همین جهت، لازم است که حضور داشته باشد. از این رو، اگر خودش غیبت کند، خطاکار است. اما می دانیم که امام خطا نمی کند و از عصمت برخوردار است.
3. غیبت از جانب مردم و خوف از دشمنانش است. این قسم نیز نشدنی است چرا که اما منصوب شده تا مردم را هدایت کند و امام بعدی را تعیین کند و طبیعی است که برخی با او دشمنی کنند. از این رو، اگر قرار بود که به خاطر همراهی نکردن و دشمنی کردن برخی با امام، امام خودش را از صحنه کنار بکشد، اصلا نباید برای انجام این وظیفه، منصوب می شد.
اما متفکران امامیه در نقد این مدعا و این استدلال، به این نکته ظریف اشاره می کنند که منظور از غیبت امام، این نیست که امام در این دنیا زندگی نمی کند و از مردم قطع نظر کرده است. امام حتی در دوران غیبت نیز در همین دنیا حاضر است و به وظایف خودش تا جایی که ممکن است رسیدگی می کند و بین مردم حاضر می شود و در امور آنها تصرف می کند تا جایی که گاهی مردم امام را می بیینند ولی او را به جا نمی آورند و نمی شناسند. (البته خواص گاهی به دیدار امام راه می یابند و ایشان را می شناسند، اما هیچ گاه این دیدار و ملاقات را برای عموم مردم علنی نمی کنند و از این ملاقات کاسبی نمی کنند)
برای تقریب به ذهن، می توان به این نمونه قرآنی توجه کرد که حضرت خضر (علیه السلام) از اولیای الهی بود و با مردم زندگی می کرد و در زندگی آنها متناسب با مصالحشان تصرف می کرد و مردم نیز او را می دیدند ولی مردم او را به جا نمی آوردند و از مقامات الهی او بی خبر بودند تا جایی که موسی (علیه السلام) نیز از حضرت خضر (علیه السلام) بی خبر بود و با امداد الهی به سوی ایشان هدایت شد:
«أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً* وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً* فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً* وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ»(2)
پی نوشت:
1. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، صص217-218.
2. کهف: 79-82.
سلام و تشکر
وجود امام بعد از نبی، یا ضرورت دارد یا ندارد؛ اگر بنابر مصالحی از جمله هدایت مردم(در فهم و اجرای دین)، وجود امام ضرورت دارد پس باید حاضر باشد تا وظایفش را انجام دهد. اما اگر ایرادی ندارد که امام گاهی حاضر نباشد، پس نشان می دهد که وجود امام ضرورت نداشت.
سلام و تشکروجود امام بعد از نبی، یا ضرورت دارد یا ندارد؛ اگر بنابر مصالحی از جمله هدایت مردم(در فهم و اجرای دین)، وجود امام ضرورت دارد پس باید حاضر باشد تا وظایفش را انجام دهد. اما اگر ایرادی ندارد که امام گاهی حاضر نباشد، پس نشان می دهد که وجود امام ضرورت نداشت.
سلام و عرض ادب
همانطور که عرض کردم وجود امام ضرورت دارد و حتی به معنایی می توان گفت که امام حاضر است اما ما او را نمی شناسیم. مطلب بعدی این که برای وجود امام (غیر از مرجعیت دینی و سیاسی) منافع فراوان دیگری است که آنها نیازمند این نیستند که ما امام را بشناسیم. تفصیل این مطلب را در پستهای بعد تقدیم خواهم کرد.
در واقع، ضرورت نیاز به مرجعیت دینی و سیاسی، وجود و حضور امام را لازم و ضروری می دانند؛ اما به نحو مقتضی. توضیح مطلب این که گاهی مقتضی موجود است اما عوامل دیگر، مانع از تحقق مقتضایش می باشند. مثلا آتش پنبه را می سوزاند اما اگر پنبه خیس باشد، آتش نمی تواند آن را بسوزاند. بنابراین، مقتضای آتش سوزاندن پنبه است اما عوامل دیگر همچون رطوبت مانع از آن شده است. از این منظر، اگر ادله مذکور، ضرورت امام را اثبات نمایند، به مثابه مقتضی عمل می کنند به گونه ای که اگر مانعی پیش نیامد، آن امر ضرورتا تحقق می یابد. بر این اساس، روشن می شود که ادله مذکور ضرورت وجود و حضور امام برای تصدی آشکار مرجعیت سیاسی و دینی را اثبات می کنند اما به نحو مقتضی(1). از این رو، اگر مانعی برای حضور و ظهور امام مطرح شد، امام حضور پیدا نمی کند و در غیبت باقی می ماند. اما موانع ظهور، همان شرایطی است که ما ایجاد می کنیم و مانع از ظهور حضرت می شویم.
متون دینی نیز گواه بر این امر است که در هر صورتی، امام وجود دارد اما به گونه های مختلفی ظهور می یابد: «ابن مسرور، عن ابن عامر، عن عمه، عن ابن أبي عمير، عن أبان بن عثمان، عن عبدالرحمان، عن كميل قال: سمعت عليا يقول في كلام طويل: اللهم إنك لا تخلي الارض من قائم بحجة، إما ظاهر، أو خائف مغمور، لئلا تبطل حججك وبيناتك»(2). بنابراین، زمین خالی از حجت نیست؛ آری حجت های الهی دو گونه هستند: یا ظاهر و آشکارند و یا بیمناک و پنهان. روشن است که این ظهور و خفا، ناشی از شرایطی است که ما رقم می زنیم. طبیعتا اگر امام ع ظهور کند و همچون سایر امامان ع محصور و مقتول گردد، غیبتش رجحان دارد. فراموش نکنیم که امام زمان اگر غایب است، به امر الهی غیبت کرده است و اوامر الهی مسبوق به علم بیکران هستند و از پشتوانه معقول برخوردارند. اگر خداوند چنین اراده کرده است که امام آخر، ظهور نکند، حتما بهتر از دیگران به شرایط موجود آگاهی دارد و می داند که ظهورش به مرگش منتهی می گردد و در این صورت، زمین از امام و حجت خالی می گردد.
مطلب آخر این که وجود امام زمان فایده های دیگری غیر از مرجعیت سیاسی و دینی دارد که ایصال مردم به آن فواید، نیازمند ظهور امام نیست و در خفای امام نیز آن فواید به مردم می رسند: «وأمّا وجه الانتفاع بي في غيبتي فكالانتفاع بالشمس إذا غيّبتها عن الابصار السحاب»(3)؛ چنانچه که خضر نبی به مردم دوران خودش آن فواید را می رساند.
شاید توضیح بیشتر در مورد غیبت امام، ما را از موضوع مورد بحث، دور نماید. به همین جهت، به همین مقدار بسنده می کنیم و در ادامه، به پاسخگویی به پرسشهای مربوط به عقاید اسماعیلیه می پردازیم.
پی نوشت ها:
1. یعنی کارکردهای مثبت امام به نحوی است که وجود امام را ضرورت می بخشد؛ چرا که امام کارکردهایی دارد که مورد احتیاج آدمی است و هیچ بدیلی غیر از امام نمی تواند آنها حوایج را برآورده سازد. البته با عنایت به نقش موانع در ضرورت وجود امام، بهتر است این گونه تعبیر شود که این کارکردهای مثبت، علل ناقصه هستند و در صورت فقدان مانع، ضرورت بخش می گردند.
2. علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه الوفاء، 1403، ج23، ص49.
3. شیخ صدوق، كمال الدّين وتمام النّعمة، موسسه النشر الاسلامی، ج1، ص485.
ممنون از شما خواستم بدونم اسماعیله به نص اعتقاد دارد؟ همچنین اگر ترجمه متن عربی بالا رو بذارید ممنون میشم
بنا بر تحقیقی که محققان انجام داده اند، به این نتیجه رسیده اند که آنها به خاتمیت رسول الله (صلی الله علیه و آله) معتقد نیستند. به این عبارات بنگرید:فهم يعتقدون بالنطقاء الستة، و انّ كلّ ناطق رسول يتلوه أئمة سبعة:
1- فآدم رسول ناطق تلته أئمة سبعة بعده.
2- فنوح رسول ناطق تلته أئمة سبعة.
3- فإبراهيم رسول ناطق جاءت بعده أئمة سبعة.
4- فموسى رسول ناطق تلته أئمة سبعة.
5- فعيسى رسول ناطق تلته أئمة سبعة.
6- فمحمّد رسول ناطق تلته أئمة سبعة، و هم:
علي بن أبي طالب، الحسن بن علي، الحسين بن علي، علي بن الحسين، محمد ابن علي الباقر، جعفر بن محمد الصادق، إسماعيل بن جعفر.
و بذلك يتم دور الأئمة السبعة و يكون التالي رسولًا ناطقاً سابعاً و ناسخاً للشريعة السابقة و هو محمد بن إسماعيل و هذا ممّا يصادم عقائد جمهور المسلمين من أنّ نبيّ الإسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هو خاتم الأنبياء و المرسلين، و شريعته خاتمة الشرائع، و كتابه خاتم الكتب.(1)و في الحقيقة، الرسولُ الناطق عندهم، عبارة عن أُولي العزم من الرُّسل، غير أنّهم يعدون آدم منهم، و المشهور عند سائر المسلمين أنّه ليس منهم، و يضيفون إليهم محمد بن إسماعيل باسم القائم؛ و إليك أسماءهم: آدم، نوح، إبراهيم، موسى، عيسى، محمد، القائم.(2)
بنابراین، اسماعیلیه به خاتمیت رسول الله (صلی الله علیه و آله) معتقد نیستند و محمد بن اسماعیل را با نام «قائم» به عنوان رسول ناطق (نبی اولی العزم) می دانند.
سلام و عرض ادب
ترجمه متن بالا:
اسماعیلیان به هفت ناطق معتقدند که بعد از هر رسول ناطق نیز هفت امام می آید:
1. آدم رسول ناطقی است که هفت امام بعدش آمد.
2. نوح رسول ناطقی است که هفت امام بعدش آمد.
3. ابراهیم رسول ناطقی است که هفت امام بعدش آمد.
4. موسی رسول ناطقی است که هفت امام بعدش آمد.
5. عیسی رسول ناطقی است که هفت امام بعدش آمد.
6. محمد رسول ناطقی است که هفت امام بعدش آمد که عبارتند از علي بن أبي طالب، الحسن بن علي، الحسين بن علي، علي بن الحسين، محمد ابن علي الباقر، جعفر بن محمد الصادق، إسماعيل بن جعفر.
بدین ترتیب، بعد از محمد دور امامان هفت تایی تمام شد و نوبت به رسول ناطق هفتم رسید که ناسخ شریعت سابق است و نامش محمد بن اسماعیل است.
به باور اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان، پیامبر اسلام (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ) خاتم انبیاء و رسولان است و شریعتش خاتم و تمام کننده شرایع است و بعد از او شریعت و کتاب آسمانی جدیدی فرو فرستاده نمی شود.
در واقع، به باور اسماعیلیان، رسول ناطق عبارت است از انبیای اولوالعزم. آنها معتقدند که آدم نیز نبی اولوالعزم است در حالی که به باور مسلمانان، آدم نبی اولوالعزم نیست. همچنین آنها محمد بن اسماعیل (با اسم قائم) را نیز نبی اولوالعزم می دانند که به باور مسلمانان نه نبی است و نه اولوالعزم. بنابراین، آنها انبیای اولوالعزم را هفت تا می دانند: آدم،نوح، إبراهيم، موسى، عيسى، محمد، قائم.
... «ابن مسرور، عن ابن عامر، عن عمه، عن ابن أبي عمير، عن أبان بن عثمان، عن عبدالرحمان، عن كميل قال: سمعت عليا يقول في كلام طويل: اللهم إنك لا تخلي الارض من قائم بحجة، إما ظاهر، أو خائف مغمور، لئلا تبطل حججك وبيناتك»(2) ...
ترجمه:
ابن مسرور از ابن عامر و او از عمه اش و ... و او از کمیل نقل قول می کند که گفت: شنیدم علی ع در کلامی مفصل و طولانی می فرمایند: پروردگارا! همانا تو برای این که دلایل و حجت هایت بی اثر نشوند، زمین را از حجت قائم خالی نمی گذاری، خواه آن حجت، امام ظاهر و آشکار باشد یا امام ترسان و پنهان از دیده ها.
... «وأمّا وجه الانتفاع بي في غيبتي فكالانتفاع بالشمس إذا غيّبتها عن الابصار السحاب» ...
ترجمه:
و اما نحوه بهره وری از من در زمان غیبتم، همانند بهره وری از خورشید است که پشت ابرها از دیده ها پنهان شده است.
بنابراین، مستفاد از متون دینی این است که امام غائب، امام ظاهر نیست نه این که امام حاضر نیست. امام زمان، امام موجود و حاضر است که در همین دنیا زندگی می کند و متناسب با مصالح ما اقداماتی را انجام می دهد و بر اعمال ما ناظر است؛ اما با این حال، از دیده ها پنهان است بدین معنا که یا دیده نمی شود و یا اگر هم گاهی دیده شود، دیگران او را به جا نمی آورند.
ممنون از شما خواستم بدونم اسماعیله به نص اعتقاد دارد؟
بله؛ آنها به نص معتقدند. به باور اسماعیلیان، امام باید منصوص باشد و از جانب امام یا نبی قبلی، تعیین و منصوب گردد و بر دیگران نیز لازم است که از این تنصیص و تعیین پیروی کنند.
به همین جهت، آنها به امامت علی ع معتقدند و آن را منصوص و منصوب از جانب رسول الله ص می دانند(1).
همچنین آنها معتقدند که امام جعفر صادق ع، اسماعیل را برای امامت منصوب کرده بود. البته دانستنی است که اسماعیل در زمان حیات امام جعفر صادق ع از دنیا رفت و امام نیز او را دفن نمود؛ اما با این حال، اسماعیلیان معتقد به وجود و غیبت اسماعیل هستند و او را امام بعدی می دانند که خاتم دور امامتی است که بعد از رسول الله ص آغاز شده بود. به باور اسماعیلیان، اسماعیل نمرده بود اما امام برای این که او را از دسترس عباسیان، محفوظ نگه دارد، اعلام کرد که اسماعیل مرده است.(2)
می دانیم که این مطلب برخلاف روایات متعددی است که تعداد امامان را 12 عدد معرفی کرده و در آنها به اسماعیل اشاره نشده است.
پی نوشت ها:
1. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، ص214.
2. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، صص71-85.
سلام و تشکر از شما
دیدگاه اسماعیلیه درباره معاد چه چیزی است؟ آن را چگونه تاویل می کنند؟ به تناسخ هم معتقدند؟
دیدگاه اسماعیلیه درباره معاد چه چیزی است؟ آن را چگونه تاویل می کنند؟ به تناسخ هم معتقدند؟سلام و تشکر از شما
سلام و عرض ادب و تبریک ایام
اسماعیلیه معاد را قبول دارند اما آن را فقط روحانی می دانند. اگرچه به آنها تناسخ نسبت داده شده است؛ اما این نسبت برخلاف واقعیت است. آنها منکر تناسخند و به معاد روحانی اعتقاد دارند.
برا یمطالعه بیشتر: سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، صص227-230
[=arial]اگر اسماعیلیه به نص معتقد است سخنان حسن صباح که خود پیشوای نزاریان می باشد در مورد امامت نقض می شود
همچنین اگر اسماعیلیه به نص معتقد باشند و اسماعیل را به نص امام جعفر ابن محمد علیه السلام امام بدانند باید علم خداوند زیر سوال رود (زیرا علم امام از علم خداوند است و امامت توسط خداوند تعیین می شود ) زیرا اسماعیل مرد و امام مرده معنی ندارد همچنین اینکه می گویند امامت به پسرش محمد رسید ممکن نیست زیرا در هر دوره فقط باید یک پیشوا باشد که این موارد خود از لحن آیه 30 بقره مورد استنتاج می باشد بنابراین باید امامت به امام زنده یعنی امام موسی ابن جعفر برسد
بنابراین از آنجایی که امام عالم است و دارای عصمت می باشد زیرا روا نیست کسی که از جانب خداوند ( که در واقع خداوند امامت را تعیین می کند ) برای ادامه ی مسیر پیامبر انتخاب می شود اشتباه کند آنهم اشتباهی چون تعیین یک پیشوا که می تواند با چرخشی اندک انحرافی بزرگ ایجاد کند بنابراین با توجه به عصمت امام ، نص به موسی ابن جعفر می رسد بنابراین چون امامت از طرف خداوند تعیین می شود امامت به فرد مرده نمی رسد تا در آن تغییر ایجاد شود (زیرا با حکمت خداوند تضاد دارد ) امامت اسماعیلیه کاملا مردود می باشد
حال این غیر حدیث متواتر پیامبر در مورد اثبات امامت امام موسی ابن جعفر می باشد و همچنین روایات گوناگون می باشد
همچنین روایات گوناگون از زبان افراد دیگر نیز می باشد.
حال اعتقادات عجیب آنها در بحث امامت خود بماند و نبوت و معاد و صفات الهی می باشد که هریک خود نقص مذهب اسماعیلیه را می رساند
مسئله دیگر اینکه خود اسماعیلیه بین خاتمیت پیامبر اسلام و عدم خاتمیت ایشان دو به شک هستند که این خود نشانه ای دیگر در انحراف این مذهب می باشد که خاتمیت مورد قبول باشد بحث دیگریست و اگر نباشد که انحراف دوچندان می باشد.
و در پایان امام کنونی آنها کریم خان که سرانجام این فرقه را نشان می دهد فردی که به هیچ یک از رفتارش چون یک مسلمان نیست این در حالیست که شبکه های معاند چون بی بی سی و افراد مجهول الحال و معلوم الحال حامی درجه یک آنها می باشد خود بیانگر همه چیز می باشد!
کاش افرادی چون حسن صباح زنده بودند تا ببینند که این همه سینه چاک دریدن برای اسماعیلیه چه عاقبتی در پی دارد!
سلام و عرض ادب و تبریک ایامبه باور اسماعیلیه، غیبت امام به هیچ وجه جایز نیست؛ و حتی اگر در دوره ای فاصله ای میان امام و عموم مردم قطع شد، خواص همچنان با امام مرتبطند.
استدلال اسماعیلیان از این قرار است که غیبت امام به یکی از این سه وجه باز می گردد:
1. غیبت از جانب خداوند رخ داده است. این قسم نشدنی است چرا که سزاوار نیست که خداوند که عادل و حکیم است، مردم را از یاری و هدایت امام محروم نماید.
2. غیبت از جانب خود امام است. این قسم نیز نشدنی است چرا که امام ولایت دارد و به همین جهت، لازم است که حضور داشته باشد. از این رو، اگر خودش غیبت کند، خطاکار است. اما می دانیم که امام خطا نمی کند و از عصمت برخوردار است.
3. غیبت از جانب مردم و خوف از دشمنانش است. این قسم نیز نشدنی است چرا که اما منصوب شده تا مردم را هدایت کند و امام بعدی را تعیین کند و طبیعی است که برخی با او دشمنی کنند. از این رو، اگر قرار بود که به خاطر همراهی نکردن و دشمنی کردن برخی با امام، امام خودش را از صحنه کنار بکشد، اصلا نباید برای انجام این وظیفه، منصوب می شد.
اما متفکران امامیه در نقد این مدعا و این استدلال، به این نکته ظریف اشاره می کنند که منظور از غیبت امام، این نیست که امام در این دنیا زندگی نمی کند و از مردم قطع نظر کرده است. امام حتی در دوران غیبت نیز در همین دنیا حاضر است و به وظایف خودش تا جایی که ممکن است رسیدگی می کند و بین مردم حاضر می شود و در امور آنها تصرف می کند تا جایی که گاهی مردم امام را می بیینند ولی او را به جا نمی آورند و نمی شناسند. (البته خواص گاهی به دیدار امام راه می یابند و ایشان را می شناسند، اما هیچ گاه این دیدار و ملاقات را برای عموم مردم علنی نمی کنند و از این ملاقات کاسبی نمی کنند)
برای تقریب به ذهن، می توان به این نمونه قرآنی توجه کرد که حضرت خضر (علیه السلام) از اولیای الهی بود و با مردم زندگی می کرد و در زندگی آنها متناسب با مصالحشان تصرف می کرد و مردم نیز او را می دیدند ولی مردم او را به جا نمی آوردند و از مقامات الهی او بی خبر بودند تا جایی که موسی (علیه السلام) نیز از حضرت خضر (علیه السلام) بی خبر بود و با امداد الهی به سوی ایشان هدایت شد:
«أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً* وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً* فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً* وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ»(2)
ببخشید شما فرمودید که اسماعیلیه به غیبت اعتقادی ندارد اما من چند جا خواندم که آنها در دوره ایاسماعیلیه را غایب می دونند گروهی هم به مهدویت محمد پسر اسماعیل
"[=IranFont] گروهی معتقدند كه اسماعیل نمرده است و او قائم منتظر است و در جایی مخفی شده به زودی ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.1 بر طبق عقیده این گروه، چون مدار دور امام هفت تاست، شش امام ظاهر و هفتمی مستور از نااهل و قائم است و او زنده خواهد بود تا [وقتی كه در] آخرالزمان باز آید و مهدی او باشد. 2 اینان برای اثبات زنده بودن اسماعیل دلایلی ذكر می كنند از جمله این روایت كه محمد، پسر دیگر امام صادق (ع)، برادر خود اسماعیل را در حال خواب دیده است و امام به او دستور دادند تا این خبر را پنهان سازد. دلیل دیگری كه نقل می كنند این است كه چه سبب داشت كه امام ششم شیعیان محضر نامهای برای فوت پسرش منعقد سازد.3 بر طبق نقل برخی از منابع اسماعیلی، سالها پس از شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام، اسماعیل را در بصره دیدهاند كه در بازار فردی فلج را شفا داده و نابینایی با دعای او بینا شده است.4 این منابع، مراسم دفن اسماعیل را دلیل بر این می دانند كه امام می خواست مرگ اسماعیل را به صورت ظاهر ثابت كند، ولی در واقع اسماعیل نزد ایشان مخفی بود. 5 شیخ صدوق در بحثی مفصل، مرگ اسماعیل را با روایتهای محكم و دلایل منطقی ثابت می كند. 6
اگر این متن رابیشتر توضیح دهید ممنون میشم
[=IranFont]"اینان برای اثبات زنده بودن اسماعیل دلایلی ذكر می كنند از جمله این روایت كه محمد، پسر دیگر امام صادق (ع)، برادر خود اسماعیل را در حال خواب دیده است و امام به او دستور دادند تا این خبر را پنهان سازد. دلیل دیگری كه نقل می كنند این است كه چه سبب داشت كه امام ششم شیعیان محضر نامهای برای فوت پسرش منعقد سازد"
[=IranFont]
[=IranFont]1- ابن هیثم، پیشین، ص 36؛ بغدادی، پیشین، ص 39؛ شهرستانی، ج 1، ص259.
2-سید مرتضی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، تصحیح عباس اقبال، (طهران، مطبعه مجلس، 1313ه) ص 182؛ فدائی خراسانی، تاریخ اسماعیلیه یا هدایت المؤمنین الطالبین، تصحیح الكساندر سیمونوف، (تهران، اساطیر، بیتا) ص 14
.3- شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 259.
4- اربعة كتب اسماعیلیه، تصحیح اشتروتمان، مجمع العلمی گوتنگین، (بیروت، موسسة النور للمطبوعات، 2002)، ص 15
5؛ جوینی، پیشین، ج 3، ص 148. 16- فدائی خراسانی، پیشین، ص 16.
6-ابن بابویه، پیشین، ص 71 ـ 73[=IranFont]
سلام و عرض ادب و تبریک ایام
به امید خدا در اسرع وقت به پرسش شما پاسخ میدم.
صمیمانه بابت تاخیر عذرخواهی میکنم.@};-
تشکر از لطف شما
دو سوال دیگر هم دارم یکی اینکه اسماعیلیه معتقد است که امامشان از در نسب به امام جعفر صادق می رسد آیا اصلا سندی از نظر شجره شناسی در این باره وجو دارد؟
و دومی اینکه اعلام دور قیامت از طرف حسن دوم یعنی چه؟
ممنون
ببخشید شما فرمودید که اسماعیلیه به غیبت اعتقادی ندارد اما من چند جا خواندم که آنها در دوره ایاسماعیلیه را غایب می دونند گروهی هم به مهدویت محمد پسر اسماعیل"[=IranFont] گروهی معتقدند كه اسماعیل نمرده است و او قائم منتظر است و در جایی مخفی شده به زودی ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.1 بر طبق عقیده این گروه، چون مدار دور امام هفت تاست، شش امام ظاهر و هفتمی مستور از نااهل و قائم است و او زنده خواهد بود تا [وقتی كه در] آخرالزمان باز آید و مهدی او باشد. 2 اینان برای اثبات زنده بودن اسماعیل دلایلی ذكر می كنند از جمله این روایت كه محمد، پسر دیگر امام صادق (ع)، برادر خود اسماعیل را در حال خواب دیده است و امام به او دستور دادند تا این خبر را پنهان سازد. دلیل دیگری كه نقل می كنند این است كه چه سبب داشت كه امام ششم شیعیان محضر نامهای برای فوت پسرش منعقد سازد.3 بر طبق نقل برخی از منابع اسماعیلی، سالها پس از شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام، اسماعیل را در بصره دیدهاند كه در بازار فردی فلج را شفا داده و نابینایی با دعای او بینا شده است.4 این منابع، مراسم دفن اسماعیل را دلیل بر این می دانند كه امام می خواست مرگ اسماعیل را به صورت ظاهر ثابت كند، ولی در واقع اسماعیل نزد ایشان مخفی بود. 5 شیخ صدوق در بحثی مفصل، مرگ اسماعیل را با روایتهای محكم و دلایل منطقی ثابت می كند. 6
اگر این متن رابیشتر توضیح دهید ممنون میشم
[=IranFont]"اینان برای اثبات زنده بودن اسماعیل دلایلی ذكر می كنند از جمله این روایت كه محمد، پسر دیگر امام صادق (ع)، برادر خود اسماعیل را در حال خواب دیده است و امام به او دستور دادند تا این خبر را پنهان سازد. دلیل دیگری كه نقل می كنند این است كه چه سبب داشت كه امام ششم شیعیان محضر نامهای برای فوت پسرش منعقد سازد"
[=IranFont]
[=IranFont]1- ابن هیثم، پیشین، ص 36؛ بغدادی، پیشین، ص 39؛ شهرستانی، ج 1، ص259.
2-سید مرتضی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، تصحیح عباس اقبال، (طهران، مطبعه مجلس، 1313ه) ص 182؛ فدائی خراسانی، تاریخ اسماعیلیه یا هدایت المؤمنین الطالبین، تصحیح الكساندر سیمونوف، (تهران، اساطیر، بیتا) ص 14
.3- شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 259.
4- اربعة كتب اسماعیلیه، تصحیح اشتروتمان، مجمع العلمی گوتنگین، (بیروت، موسسة النور للمطبوعات، 2002)، ص 15
5؛ جوینی، پیشین، ج 3، ص 148. 16- فدائی خراسانی، پیشین، ص 16.
6-ابن بابویه، پیشین، ص 71 ـ 73[=IranFont]
سلام و عرض ادب و آرزوی توفیق روزافزون برای شما
همانطور که پیش تر عرض شد اسماعیلیه دارای عقاید و تطورات و فرقه های مختلف است. آنچه پیش تر درباره عقاید اسماعیلیه ذکر شد، ناظر به عقاید مشهورشان بوده است؛ وگرنه در منابع سابق به این مطلب نیز اشاره شده بود که برخی معتقدند که اسماعیل زنده بوده و مدتی بعد از پدرش نیز زندگی کرده و امام جعفر صادق ع نیز به منظور پوشش اسماعیل، تظاهر به موت او کرد و حتی می گویند که برادر اسماعیل، یعنی امام کاظم ع، نیز پوششی برای اسماعیل بوده است.
اما محققان معتقدند که این عقیده از منظر اسماعیلیه قابل قبول نیست و صرفا ادعای برخی از نویسندگان است. عامر تامر از محققان اسماعیلی در این باره می نویسد: «در مورد مرگ اسماعیل، نقل قول های متعددی مطرح است که مرگ اسماعیل در زمان حیات پدرش را اثبات می کنند. اما قصه ظهور اسماعیل در بصره، اسطوره ای است که حقیقت ندارد».(برای مطالعه بیشتر: سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، صص71-86.)
بنابراین، همانطور که پیش تر ذکر شد اسماعیلیان به مرگ اسماعیل در زمان حیات پدرش معتقدند و امام غایب را قبول ندارند. استدلالی که از آنها درباره «عدم جواز غیبت امام» ذکر شد، برگرفته از کتاب «تاج العقاید و معدن الفواید» است که علی بن محمد الولید نگاشته است.
(ولید از مبلغان فرقه مستعلیه در قرون پنجم و ششم هجری قمری است. مستعلیه در مقابل نزاریه هستند. اختلاف آنها در این است که مستنصر، مستعلی را به امامت برگزیده یا نزار را. حسن صباح از پشتیبانان اصلی نزار بوده است و از مستنصر شنیده بود که وی نزار را به امامت برگزیده است. اینک، نزاریه از اکثریت برخوردارند.)
امامشان از در نسب به امام جعفر صادق می رسد آیا اصلا سندی از نظر شجره شناسی در این باره وجو دارد؟
بله، شجره شناسی آنها را می توانید در این کتاب ملاحظه کنید:
برای مطالعه بیشتر: سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق ع، ج8، صص233-261.
و دومی اینکه اعلام دور قیامت از طرف حسن دوم یعنی چه؟
بنا بر آنچه از محققان نقل شده است بعد از حسن صباح، این ادعا مطرح شد که فرزندی از نزار در قلعه بوده است که امام مستور و پنهان است و از این امام، چندین امام دیگر متولد شدند که یکی از آنها حسن دوم است. وی به صورت ضمنی مقامی فراتر از داعی و مبلغ برای خودش قائل بود و خودش را امام می خواند.
وی بعد از مدتی، دور قیامت را اعلام کرد که در این دور، پایندی به شریعت جایز نیست چرا که اینک حقایق و باطن امور آشکار شده است و نیازی به شریعت نیست. (روشن است که منظور از دور قیامت، غیر از قیامت و برپایی آخرت است.)
البته امامت حسن دوم و ادعای قیامت از سوی بسیاری از نزاریان مقبول نیفتاد تا جایی که حسن سوم مجددا به شریعت بازگشت و از ادعای قیامت دوم برائت جست.
برای مطالعه بیشتر، رک:
http://fa.wikishia.net/view/%D9%86%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86
یعنی کریم خان امام فعلی اسماعیلیان نسلش به امام جعفر صادق می رسد؟
من در این مورد تحقیق کردم منابعی وجود دارد که نشان می دهد که اصلا فرزندان نزار در قلعه الموت نبودند و نزار و فرزندانش با حسن صبح و الموت ارتباطی نداشتند
و اینکه فرزندان یا فرزند نزار به الموت رفته اند در حد یک ادعا می باشد و البته می تواند در حد یک ادعا باشد
همچنین بسیاری اسامی که به عنوان امام اسماعیلی آماده نامعلوم و گنگ می باشد و در آن شبهه وجود دارد مثلا در مورد رکن الدین خورشاه و شمس الدین که پسر خورشاه و جد کریم خان محسوب می شود اطلاعات محکمی در دسترس نیست
گذشته از همه اینها خود فاطمیون تا مدتها خود را از نسل عبدالله می دانستند درحالی که عبدالله مدت بسیار کوتاهی بعد از امام جعفر ابن محمد علیه السلام مرد وی از علم و اجتهاد و اجتهاد تهی بود و از طرفی فرزندی نداشت و اکثرا از دورش پراکنده شدند
یعنی کریم خان امام فعلی اسماعیلیان نسلش به امام جعفر صادق می رسد؟
من در این مورد تحقیق کردم منابعی وجود دارد که نشان می دهد که اصلا فرزندان نزار در قلعه الموت نبودند و نزار و فرزندانش با حسن صبح و الموت ارتباطی نداشتند
و اینکه فرزندان یا فرزند نزار به الموت رفته اند در حد یک ادعا می باشد و البته می تواند در حد یک ادعا باشد
همچنین بسیاری اسامی که به عنوان امام اسماعیلی آماده نامعلوم و گنگ می باشد و در آن شبهه وجود دارد مثلا در مورد رکن الدین خورشاه و شمس الدین که پسر خورشاه و جد کریم خان محسوب می شود اطلاعات محکمی در دسترس نیستگذشته از همه اینها خود فاطمیون تا مدتها خود را از نسل عبدالله می دانستند درحالی که عبدالله مدت بسیار کوتاهی بعد از امام جعفر ابن محمد علیه السلام مرد وی از علم و اجتهاد و اجتهاد تهی بود و از طرفی فرزندی نداشت و اکثرا از دورش پراکنده شدند
با شما موافقم. کریم آقا خان ظاهرا از سلسله امامان نزاری الموت است که همانطور که مرقوم فرمودید، مورد ظن و تردید هستند(یعنی مشخص نیست که واقعا امامان الموت از اولاد نزار باشند).
به هر حال، برای دریافت جزئیات تاریخی این جریان، بهتر است این پرسش را با کارشناسان تاریخ در میان بگذارید.
موفق و پیروز باشید@};-
پرسش:
اسماعیلیه اعتقادات عجیبی دارند: چندین مقام برای امامت قائلند؛ مثلا امام مقیم امام اساس امام متم و امام مستودع. همچنین بیان هرگونه صفات را برای خدا کفر می دانند در حالی که خداوند در قرآن بیان فرموده خدا را با آن نامها بیان کنید و یا امام علی ابن الحسین ( که امام مورد قبول آنها ست ) در صیحفه خدا ند را با نام و صفات جلالیه صدا میزند. همچنین اسماعیلیه معتقد به دور هفتایی هستند. خواستم بدانم مگر آنها خود را یکی از شعب شیعه نمی دانند پس این اعتقادات و باور های عجیب را از کجا آورده اند؟ و چگونه به این نتیجه رسیده اند که باید چنین اعتقاداتی داشت؟ چه کسی این اعتقادات را برای اسماعیلیه ساخته و پرداخته کرد؟ همچنین دیدگاه اسماعیلیه درباره معاد و تناسخ و غیبت امام را نیز توضیح دهید.
پاسخ:
اسماعیلیه عقاید گوناگونی دارند که برای نقادی هر یک از آنها باید مستقلا اقدام کرد. با عنایت به این که در پرسش حاضر عقاید خاصی مورد نظر قرار گرفته است، در ادامه، اجمالا به آنها اشاره کرده و آنها را مورد نقد و بررسی قرار می دهیم:
1. اسماعیلیه گروهی از مسلمانان هستند که خودشان را به اهل بیت منسوب می کردند و قائل به امامت و خلافت علی (علیه السلام) بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله) بودند. آنها معتقد بودند که خلافت و امامت امری منصوص و منصوب است که از جانب رسول الله (صلی الله علیه و آله) مشخص شده است؛ از این رو، اسماعیلیه را شیعه به حساب می آورند.(1)
2. شیعه اسماعیلیه از دو جهت با شیعه امامیه (شیعه دوازده امامی) تفاوت اساسی دارند:
یکی این که آنها بعد از امام جعفر صادق (علیه السلام)، به امامت اسماعیل فرزند بزرگ امام جعفر صادق (علیه السلام) معتقد شدند و از امام کاظم (علیه السلام) و سایر امامان بعد از ایشان رویگردانی نمودند و به همین جهت، خودشان را از معارف و هدایات الهی سایر امامان محروم نمودند.
دوم این که آنها اهل تاویلات ناموجهند و چندان به ظواهر اعتنا نمی کنند. به همین جهت، در طول تاریخ، با تفاوت موقعیت فرهنگی و فلسفی و اجتماعی و تغییر امامان و مبلغان، به شکل و شمایل مختلفی در آمده اند.
همین دو فرق اساسی، منشا بسیاری از اختلافات دیگر میان اسماعیلیه و امامیه شده است که به برخی از آنها در پرسش اشاره فرمودید و در ادامه، آنها را بیشتر توضیح می دهیم. در واقع، رویگردانی از امامان دوازدهگانه و محروم شدن از معارف و هدایات آنها، و تاویل گرایی افراطی و بی اعتنایی به ظواهر، علت اصلی است برای پیدایش سایر اختلافات فقهی و عقیدتی میان امامیه و اسماعیلیه.(2) در ادامه، به فرازهایی از عقاید اسماعیلیه می پردازیم و خاستگاه آنها را توضیح می دهیم.
3. اسماعیلیه برای عدد هفت احترام زیادی قائلند تا جایی که آنها را سبعیه نامیده اند. معتقدند که از حضرت آدم به بعد، هفت رسول داریم که هر رسول نیز هفت امام دارد که محمد پسر اسماعیل، آخرین رسول و ناسخ سایر شرایع است: آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد (صلی الله علیه و آله)، محمد بن اسماعیل.
حضرت محمد ص، هفت امام دارد: علي بن أبي طالب، الحسن بن علي، الحسين بن علي، علي بن الحسين، محمد ابن علي الباقر، جعفر بن محمد الصادق، إسماعيل بن جعفر.
بعد از اسماعیل، محمد بن اسماعیل به رسالت می رسد و او نیز هفت امام دارد. به باور اسماعیلیان، محمد بن اسماعیل صاحب شریعت خاتم است و ناسخ تمامی ادیان و شرایع سابق است.(3) آنها معتقدند که بعد از محمد بن اسماعیل، دور هفتگانه امامت همچنان ادامه دارد و هیچ گاه قطع نمی شود.(4)
بعید نیست که ارزش و اهمیت عدد هفت برای اسماعیلیه از این جهت باشد که آنها در امام هفتم توقف می کنند. از آن جایی که اسماعیلیه دلیل محکمی برای توجیه مدعای خودشان نداشتند، با استفاده از وجاهت بخشیدن به معیارهای بی اهمیت، و تطبیق آن معیارها بر مدعای خودشان، آن مدعا را تقویت می کنند. همین امر زمینه ای شد برای این که عدد هفت را در تبیین سایر حوادث طبیعی و تاریخی و آیات قرآنی به کار گیرند تا نشان بدهند که اساسا مناسبات جهانی بر اساس عدد هفت است. بنابراین، بعید نیست تلاش آنها برای وجاهت بخشیدن به عدد هفت و معیار دانستن آن، به منظور توجیه توقفشان بر امام هفتم باشد.
4. اسماعیلیان برای امام پنج مرتبه در نظر می گیرند:
4-1 الإمام المقيم: بالاترین مرتبه امامت است که قائم مقام رسول است و تحت تربیت و تعلیم رسول بوده است و از امدادهای غیبی نیز بهره مند است.
4-2 الإمام الأساس: امام همراه رسول است و امین اسرار و حامی و پشتیبانش است و مسئول شئون دعوت باطنی نسبت به خواص است.
4-3 الإمام المتم: امام هفتم است که دور امامت را به پایان می رساند و نیرویش برابر است با مجموع نیروی امامان سابق در آن دور.
4-4 الإمام المستقر: امامی که می تواند فرزندش را به عنوان امام بعدی معرفی کند و امامت را برای فرزندش به ارث بگذارد.
4-5 الإمام المستودع: امامی که در شرایط استثنائی، جانشین امام مستقر می شود و واجد وظایف و اختیارات امام مستقر است جز این که نمی تواند فرزندش را به عنوان امام معرفی کند.(5)
این اصطلاحات کلامی برای تبیین حوادث تاریخی امامت در اسماعیلیه است که در دوره ای امام همراه رسول است و در دوره ای همراه رسول نیست؛ یا امام در دوره ای خاتم دور است و در دوره ای خاتم نیست؛ یا امام در دوره ای دارای مقام توریث (به ارث گذاشتن امامت برای فرزند) است و در دوره ای واجد این مقام نیست. بنابراین، اگر تاریخ امامت در اسماعیلیه به گونه دیگری رقم می خورد، مراتب امامت نیز به گونه دیگری مطرح می شدند و اصطلاحات دیگری جایگزینش می شدند.
5. اما درباره دیدگاه اسماعیلیه درباره اوصاف الهی گفتنی است که آنها معتقدند که خداوند بی نیاز است و به همین جهت، واجد صفات نیست چرا که صفت غیر از موصوف است و اگر موصوف بخواهد متصف به صفتی بشود، در واقع، به آن صفت نیازمند می شود. اما چون خداوند نیازمند نیست پس هیچ صفتی ندارد. حتی وصف موجود نیز به خداوند اسناد داده نمی شود چرا که وجود نیز امری غیر از ذات است و اگر خداوند به آن متصف باشد، در واقع به آن نیازمند می شود. بنابراین، حتی نمی توان خداوند را موجود دانست. از این منظر، خداوند نه موجود است و نه معدوم؛ نه عالم است و نه جاهل؛ و غیره.(6)
افزون بر این دلیل عقلی، آنها به کلامی از امام علی (علیه السلام) نیز استناد می جویند مبنی بر این که خداوند صفت ندارد: «أوّل الدين معرفته، و كمال معرفته التصديق به، و كمال التصديق به توحيده، و كمال توحيده الإخلاص له، و كمال الإخلاص له نفي الصفات عنه، بشهادة كلّ صفة أنّها غير الموصوف، و شهادة كلِّ موصوف أنّه غير الصفة، فمن وصف اللَّه سبحانه فقد قرنه، و من قرنه فقد ثنّاه، و من ثنّاه فقد جزّأه، و من جزّأه فقد جهله، و من جهله فقد أشار إليه، و من أشار إليه فقد حدّه، و من حدّه فقد عده ... »(7).
بدین ترتیب، آنها برخلاف نصوص قرآنی و روایی تمامی اوصاف و اسماء را از خداوند سلب می کنند و اوصاف و اسماء قرآنی را تاویل می کنند.
اما متفکران امامیه معتقدند که اولا صفات به دو دسته زائد بر ذات و عین ذات تقسیم می شوند. صفاتی که عین ذات باشند، امری مجزای از ذات نیستند تا ذات برای اتصاف به آن صفات به غیر خودش نیازمند گردد. توضیح بیشتر این که اگرچه علم انسانی زائد بر ذات است و با کسب و تلاش بدست می آید اما علم الهی عین ذات است و چیزی بیرون از ذات نیست تا بر ذات عارض گردد. تفصیل این مطلب در این مجال نمی گنجد. فعلا همین مقدار بدانیم کافی است که متفکران امامیه با عنایت به این دسته بندی، دلیل عقلی و نقلی اسماعیلیه را ناظر به صفات زائد بر ذات می دانند. در واقع، امام علی (علیه السلام) همسو با حکم عقل، به این نکته مهم اشاره می کنند که خداوند صفات زائد بر ذات ندارد چرا که در این صورت به آنها محتاج می شود و می دانیم که خداوند بی نیاز است. اما خداوند واجد صفات عین ذات می باشد و به همین جهت، در قرآن با این اوصاف و اسماء توصیف شده است و از ما درخواست شده که در مناجات با خداوند، او را با همین اوصاف و اسماء بخوانیم.
6. به باور اسماعیلیه، غیبت امام به هیچ وجه جایز نیست؛ و حتی اگر در دوره ای فاصله ای میان امام و عموم مردم قطع شد، خواص همچنان با امام مرتبطند. استدلال اسماعیلیان از این قرار است که غیبت امام به یکی از این سه وجه باز می گردد:
6-1 غیبت از جانب خداوند رخ داده است. این قسم نشدنی است چرا که سزاوار نیست که خداوند که عادل و حکیم است، مردم را از یاری و هدایت امام محروم نماید.
6-2 غیبت از جانب خود امام است. این قسم نیز نشدنی است چرا که امام ولایت دارد و به همین جهت، لازم است که حضور داشته باشد. از این رو، اگر خودش غیبت کند، خطاکار است. اما می دانیم که امام خطا نمی کند و از عصمت برخوردار است.
6-3 غیبت از جانب مردم و خوف از دشمنانش است. این قسم نیز نشدنی است چرا که اما منصوب شده تا مردم را هدایت کند و امام بعدی را تعیین کند و طبیعی است که برخی با او دشمنی کنند. از این رو، اگر قرار بود که به خاطر همراهی نکردن و دشمنی کردن برخی با امام، امام خودش را از صحنه کنار بکشد، اصلا نباید برای انجام این وظیفه، منصوب می شد.(8)
اما متفکران امامیه در نقد این مدعا و این استدلال، به این نکته ظریف اشاره می کنند که منظور از غیبت امام، این نیست که امام در این دنیا زندگی نمی کند و از مردم قطع نظر کرده است. امام حتی در دوران غیبت نیز در همین دنیا حاضر است و به وظایف خودش تا جایی که ممکن است رسیدگی می کند و بین مردم حاضر می شود و در امور آنها تصرف می کند تا جایی که گاهی مردم امام را می بیینند ولی او را به جا نمی آورند و نمی شناسند. (البته خواص گاهی به دیدار امام راه می یابند و ایشان را می شناسند، اما هیچ گاه این دیدار و ملاقات را برای عموم مردم علنی نمی کنند و از این ملاقات کاسبی نمی کنند.)
برای تقریب به ذهن، می توان به این نمونه قرآنی توجه کرد که حضرت خضر (علیه السلام) از اولیای الهی بود و با مردم زندگی می کرد و در زندگی آنها متناسب با مصالحشان تصرف می کرد و مردم نیز او را می دیدند ولی مردم او را به جا نمی آوردند و از مقامات الهی او بی خبر بودند تا جایی که موسی (علیه السلام) نیز از حضرت خضر (علیه السلام) بی خبر بود و با امداد الهی به سوی ایشان هدایت شد(9).
7. اسماعیلیه معاد را قبول دارند اما آن را فقط روحانی می دانند. اگرچه به آنها تناسخ نسبت داده شده است؛ اما این نسبت برخلاف واقعیت است. آنها منکر تناسخند و به معاد روحانی اعتقاد دارند.(10)
8. با این توضیحات روشن می شود اگرچه اسماعیلیه گروهی از شیعیان هستند و با شیعه امامیه نیز اشتراکاتی دارند اما اهتمام آنها به علوم متعارف زمانه و تاویل گرایی افراطی و محرومیت از هدایات و معارف الهی سایر امامان، آنها را به تحریف و انحراف کشاند. اسماعیلیه برای امام جایگاه والایی قائلند و آن را محدود به دوازده تا نمی دانند بلکه قائل به ادوار هفت تایی هستند و سلسله امامت را مختوم نمی دانند. به همین جهت، عقاید و دعاوی و تاویلات آنها همواره در طول تاریخ، متناسب با تغییر امام و فرهنگ و علوم متعارف، تغییر می یافت. همچنین روشن شد که آنها از آن جایی که در اسماعیل توقف کردند و اسماعیل را امام هفتم و خاتم برای آن دور معرفی می کردند، کوشیدند تا این عدد را ارزشمند و معیار معرفی کنند و بدین ترتیب، توقف خودشان را موجه نشان بدهند. همچنین مراتبی که برای امام در نظر گرفته اند، پسینی است؛ یعنی پس از رخداد حوادثی برای امامان اسماعیلیه، این اصطلاحات کلامی را اعتبار کردند تا آن حوادث را توضیح دهند. مطلب بعدی این که تنزیهی بودن آنها و نفی صفات و اسماء از خداوند نیز ناشی از دلیل عقلی و نقلی است که به باور متفکران امامیه، متفکران اسماعیلیه در فهم این دلیل عقلی و نقلی اشتباه کرده اند و آن را به کل صفات الهی تعمیم داده اند در حالی که فقط ناظر به صفات زائد بر ذات هستند. همچنین آنها غیبت امام را جایز نمی دانند اما متفکران امامیه با تعریف صحیح از غیبت، نشان می دهند که غیبت به معنای ترک دنیا و بی اعتنایی به مسائل مومنان و عدم حضور امام نیست بلکه غیبت صرفا به معنای عدم ظاهر بودن امام است بدین بیان که امام را در مجامع عمومی نمی بینیم و یا اگر می بینیم، ایشان را به جا نمی آوریم. مطلب آخر این که اسماعیلیه قائل به معاد روحانی هستند و تناسخ و معاد جسمانی را قبول ندارند.
پی نوشت ها:
1. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق (علیه السلام)، ج8، ص7.
2. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق (علیه السلام)، ج8، صص7-9.
3. روشن است که این ادعا برخلاف نظر قرآن است که حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) را خاتم الانبیاء معرفی کرده است: «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً»(احزاب/ 40)؛ محمّد(صلی الله علیه و آله) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست؛ ولى رسول خدا و ختمكننده و آخرين پيامبران است؛ و خداوند به همه چيز آگاه است.
4. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق (علیه السلام)، ج8، ص11.
5. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق (علیه السلام)، ج8، صص210-211.
6. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق (علیه السلام)، ج8، صص191-198.
7. سید شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه اول.
8. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق (علیه السلام)، ج8، صص217-218.
9. کهف: 79-82.
10. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسة النشر الإسلامي- مؤسسة الإمام الصادق (علیه السلام)، ج8، صص227-230