جمع بندی شبهه در مورد وجود خداوند

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شبهه در مورد وجود خداوند

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب .

من زمانی که میخواستم ببینم آیا خداوند مجموع موجودات عالم است گفتم که لابد اینطور نیست زیرا موجودات عالم از اجزاء تشکیل شده اند و خداوند موجودی بسیط است ، و زمانی که گفتم خداوند غیر از موجودات عالم است گفتم لابد اینطور نیست چون خداوند کامل مطلق است و وجودی نیست که نداشته باشد !

حال تکلیف مرا در این شبه روشن کنید که خداوند در نهایت مجموع موجودات عالم است یا نیست ؟ غیر از موجودات عالم است یا نیست ؟

اگر بگویید غیر از موجودات عالم است پس مجموع موجودات عالم نیست !

اگر بگویید مجموع موجودات عالم است پس غیر از موجودات عالم نیست !

اگر بگویید مجموع موجودات عالم نیست و غیر از موجودات عالم است بنابر این چگونه میتواند کامل مطلق باشد ؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد قول سدید

[TD][/TD]

به من بیاموز;992711 نوشت:
با سلام و عرض ادب .

من زمانی که میخواستم ببینم آیا خداوند مجموع موجودات عالم است گفتم که لابد اینطور نیست زیرا موجودات عالم از اجزاء تشکیل شده اند و خداوند موجودی بسیط است ، و زمانی که گفتم خداوند غیر از موجودات عالم است گفتم لابد اینطور نیست چون خداوند کامل مطلق است و وجودی نیست که نداشته باشد !

حال تکلیف مرا در این شبه روشن کنید که خداوند در نهایت مجموع موجودات عالم است یا نیست ؟ غیر از موجودات عالم است یا نیست ؟

اگر بگویید غیر از موجودات عالم است پس مجموع موجودات عالم نیست !

اگر بگویید مجموع موجودات عالم است پس غیر از موجودات عالم نیست !

اگر بگویید مجموع موجودات عالم نیست و غیر از موجودات عالم است بنابر این چگونه میتواند کامل مطلق باشد ؟

با سلام و عرض ادب و آرزوي توفيق روزافزون.

خداوند مجموع موجودات عالم نیست و غیر از آنها است. در واقع، خداوند موجودی بسیط است که واجد جمیع کمالات است و به همین جهت، از هر حیثی کاملترین است.

منظور از این که خداوند واجد جمیع کمالات است بدین معنا نیست که خداوند جمیع موجودات است بلکه بدین معنا است که خداوند هر کمال وجودی ممکنی را به بهترین شکل داراست.

کمالی که موجودات دارند، محدود و متناهی است اما همین کمالات را خداوند به نحو نامتناهی و متناسب با ذات خودش دارد.

بنابراین، ما با دو سنخ متفاوت وجودی روبرو هستیم: یکی خداوند که موجودی واجد جمیع کمالات است و آنها را متناسب با ذات نامحدود خودش داراست؛ و دیگری موجودات ممکن الوجود که برخی از کمالات را به صورت متناسب با ذات محدود خودشان دارند.

به من بیاموز;992711 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب .

من زمانی که میخواستم ببینم آیا خداوند مجموع موجودات عالم است گفتم که لابد اینطور نیست زیرا موجودات عالم از اجزاء تشکیل شده اند و خداوند موجودی بسیط است ، و زمانی که گفتم خداوند غیر از موجودات عالم است گفتم لابد اینطور نیست چون خداوند کامل مطلق است و وجودی نیست که نداشته باشد !

حال تکلیف مرا در این شبه روشن کنید که خداوند در نهایت مجموع موجودات عالم است یا نیست ؟ غیر از موجودات عالم است یا نیست ؟

اگر بگویید غیر از موجودات عالم است پس مجموع موجودات عالم نیست !

اگر بگویید مجموع موجودات عالم است پس غیر از موجودات عالم نیست !

اگر بگویید مجموع موجودات عالم نیست و غیر از موجودات عالم است بنابر این چگونه میتواند کامل مطلق باشد ؟

سلام و عرض ادب

شاید این فرض صحیح باشد

خداوند جمع کمال موجودات عالم و غیر از آن است

دقت کنید که خداوند به این دلیل که خالق است و نا محدود قابل ترسیم نیست

سعی در شناخت ذات پروردگار به هلاکت می انجامد

یا علیم

قول سدید;992826 نوشت:

با سلام و عرض ادب و آرزوي توفيق روزافزون.

خداوند مجموع موجودات عالم نیست و غیر از آنها است. در واقع، خداوند موجودی بسیط است که واجد جمیع کمالات است و به همین جهت، از هر حیثی کاملترین است.

منظور از این که خداوند واجد جمیع کمالات است بدین معنا نیست که خداوند جمیع موجودات است بلکه بدین معنا است که خداوند هر کمال وجودی ممکنی را به بهترین شکل داراست.

کمالی که موجودات دارند، محدود و متناهی است اما همین کمالات را خداوند به نحو نامتناهی و متناسب با ذات خودش دارد.

بنابراین، ما با دو سنخ متفاوت وجودی روبرو هستیم: یکی خداوند که موجودی واجد جمیع کمالات است و آنها را متناسب با ذات نامحدود خودش داراست؛ و دیگری موجودات ممکن الوجود که برخی از کمالات را به صورت متناسب با ذات محدود خودشان دارند.


سلام و عرض ادب.
بنده سوالی مرتبط داشتم، شنیده ام میگویند خداوند الحق و حقیقت محض است، پس هر موجودی غیر او باطل است. آیا چنین گفته ای نشان میدهد خداوند جمیع موجودات است؟ اگر نباشد، جمیع موجودات کاذب خواهند بود، یا بقول شما تا حدی از کمال حقیقت بهره میبرند؟
از طرف دیگر، خدا بزرگی است که بزرگتر از آن متصور نیست، اگر خدا غیر سایر موجودات باشد، در آنصورت جهان از خدا+غیر خدا تشکیل میشود، که در این حالت میتوان بزرگتر از خدا تصور کرد، که موجودات غیر خدا هم شامل آن باشند.
درپناه حق

Sapere Aude;992894 نوشت:
یا علیم
سلام و عرض ادب.
بنده سوالی مرتبط داشتم، شنیده ام میگویند خداوند الحق و حقیقت محض است، پس هر موجودی غیر او باطل است. آیا چنین گفته ای نشان میدهد خداوند جمیع موجودات است؟ اگر نباشد، جمیع موجودات کاذب خواهند بود، یا بقول شما تا حدی از کمال حقیقت بهره میبرند؟
از طرف دیگر، خدا بزرگی است که بزرگتر از آن متصور نیست، اگر خدا غیر سایر موجودات باشد، در آنصورت جهان از خدا+غیر خدا تشکیل میشود، که در این حالت میتوان بزرگتر از خدا تصور کرد، که موجودات غیر خدا هم شامل آن باشند.
درپناه حق

سلام و عرض ادب

خداوند علت ایجادی مخلوقات است؛ یعنی رابطه علّی با مخلوقات دارد. اما رابطه علّی با مخلوقات به چه معنا است؟ بنا بر تقریر فلسفی از علیت(نه تقریر متعارف و عامیانه از آن)، رابطه علّی میان الف(علت) و ب(معلول)، رابطه دو امر مستقل از هم نیست که الف، ب را ایجاد نماید و سپس ب بدون وجود الف، به وجودش ادامه دهد بلکه وجود ب، هم در وهله حدوث و هم در وهله بقاء، به وجود الف محتاج است به گونه ای که نمی توان وجود ب را بدون وجود الف، متحقق دانست.

در واقع، اساسا معلول، وجودی مستقل از علت ندارد؛ در این صورت، وجود معلول امری رابط است که اساسا در برابر وجود علت، وجود استقلالی ندارد. از این منظر، وجود معلول وجودی است که ذهن آدمی آن را اعتبارا مستقل فرض می گیرد وگرنه حقیقتا وجودی مستقل ندارد. وجود معلول از لوازم ذات وجود علت است و شانی از شئون او تلقی می شود نه این که وجودی در برابر او باشد تا وجود علت را محدود بسازد.

اما رابطه دو واجب الوجود چنین نیست و وجود یکی وجود دیگری را محدود می سازد و در نتیجه، مستلزم نفی واجب الوجود بودن آنها می شود. توضیح مطلب این که اگر وجودی واجب الوجود باشد، وجودش برایش ضروری است و فرض عدم در او راه ندارد. در این صورت، هر گونه تناهی وجودی نیز در او راه ندارد چرا که تناهی وجودی یعنی حدی که وجود در آن پایان می یابد و عدم رخ می دهد. بنابراین، واجب الوجود، نامتناهی است و جایی برای غیر باقی نمی گذارد چرا که وجود امری غیر از واجب الوجود، به معنای آن است که واجب الوجود در آن غیر حضور ندارد و عدم و تناهی پذیرفته است.

بنا بر آنچه گذشت، روشن شد که اساسا معلولهای واجب الوجود، در برابر واجب الوجود، وجودی مستقل ندارد بلکه همگی شانی از شئون او هستند و از لوازم و اوصاف فعلی او به شمار می روند. به همین جهت، هیچ معلولی مستلزم تناهی و ومحدودیت علت خویش نمی شود.

اما چنین مطلبی در مورد واجب الوجود دیگر صدق نمی کند چرا که واجب الوجود دیگر، معلول واجب الوجود اول نیست. از این رو، وجود هر یک مستقل از دیگری است و به همین جهت، عامل پیدایش تناهی و محدودیت در دیگری می شوند و چنان چه که گفته شد در واجب الوجود، تناهی و محدودیت وجودی راه ندارد؛ پس نتیجه گرفته می شود که واجب الوجود(خداوند)، در واجب الوجود بودنش(خداوندگاریش)، شریک و دومی ندارد.

برای مطالعه بیشتر، رک:
طباطبائی، محمد حسین، نهایه الحکمه، انتشارات جامعه مدرسین، 1402، صص7-32 (مراحل اول و دوم ) و صص155-195(مرحله هشتم).
طباطبائی و مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدرا، 1364، صص9-76(مقاله هفتم) و صص 184-200(مقاله نهم).
صدرالمتالهین، الشواهدالربوبیه، المرکز الجامعی للنشر، صص6-137(شواهد مشهد اول).

قول سدید;992926 نوشت:

خداوند علت ایجادی مخلوقات است؛ یعنی رابطه علّی با مخلوقات دارد. اما رابطه علّی با مخلوقات به چه معنا است؟ بنا بر تقریر فلسفی از علیت(نه تقریر متعارف و عامیانه از آن)، رابطه علّی میان الف(علت) و ب(معلول)، رابطه دو امر مستقل از هم نیست که الف، ب را ایجاد نماید و سپس ب بدون وجود الف، به وجودش ادامه دهد بلکه وجود ب، هم در وهله حدوث و هم در وهله بقاء، به وجود الف محتاج است به گونه ای که نمی توان وجود ب را بدون وجود الف، متحقق دانست.

در واقع، اساسا معلول، وجودی مستقل از علت ندارد؛ در این صورت، وجود معلول امری رابط است که اساسا در برابر وجود علت، وجود استقلالی ندارد. از این منظر، وجود معلول وجودی است که ذهن آدمی آن را اعتبارا مستقل فرض می گیرد وگرنه حقیقتا وجودی مستقل ندارد. وجود معلول از لوازم ذات وجود علت است و شانی از شئون او تلقی می شود نه این که وجودی در برابر او باشد تا وجود علت را محدود بسازد.

اما رابطه دو واجب الوجود چنین نیست و وجود یکی وجود دیگری را محدود می سازد و در نتیجه، مستلزم نفی واجب الوجود بودن آنها می شود. توضیح مطلب این که اگر وجودی واجب الوجود باشد، وجودش برایش ضروری است و فرض عدم در او راه ندارد. در این صورت، هر گونه تناهی وجودی نیز در او راه ندارد چرا که تناهی وجودی یعنی حدی که وجود در آن پایان می یابد و عدم رخ می دهد. بنابراین، واجب الوجود، نامتناهی است و جایی برای غیر باقی نمی گذارد چرا که وجود امری غیر از واجب الوجود، به معنای آن است که واجب الوجود در آن غیر حضور ندارد و عدم و تناهی پذیرفته است.

بنا بر آنچه گذشت، روشن شد که اساسا معلولهای واجب الوجود، در برابر واجب الوجود، وجودی مستقل ندارد بلکه همگی شانی از شئون او هستند و از لوازم و اوصاف فعلی او به شمار می روند. به همین جهت، هیچ معلولی مستلزم تناهی و ومحدودیت علت خویش نمی شود.

اما چنین مطلبی در مورد واجب الوجود دیگر صدق نمی کند چرا که واجب الوجود دیگر، معلول واجب الوجود اول نیست. از این رو، وجود هر یک مستقل از دیگری است و به همین جهت، عامل پیدایش تناهی و محدودیت در دیگری می شوند و چنان چه که گفته شد در واجب الوجود، تناهی و محدودیت وجودی راه ندارد؛ پس نتیجه گرفته می شود که واجب الوجود(خداوند)، در واجب الوجود بودنش(خداوندگاریش)، شریک و دومی ندارد.

برای مطالعه بیشتر، رک:
طباطبائی، محمد حسین، نهایه الحکمه، انتشارات جامعه مدرسین، 1402، صص7-32 (مراحل اول و دوم ) و صص155-195(مرحله هشتم).
طباطبائی و مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدرا، 1364، صص9-76(مقاله هفتم) و صص 184-200(مقاله نهم).
صدرالمتالهین، الشواهدالربوبیه، المرکز الجامعی للنشر، صص6-137(شواهد مشهد اول).

درود بر جناب سدید

این مطلب همان وحدت وجود است؟

احمدصابری;992930 نوشت:
درود بر جناب سدید

این مطلب همان وحدت وجود است؟

سلام و عرض ادب

مستحضرید که وحدت وجود به دو صورت وحدت تشکیکی و وحدت شخصی مطرح شده است.

در وحدت تشکیکی خداوند در راس هرم هستی است و کاملترین موجود است و سایر موجودات در مراتب مادون هستی قرار دارند و وجودشان ربطی است و مستقل از وجود خداوند نیستند بلکه شان و فعلی از شئون و افعال الهی هستند.

در وحدت شخصی اساسا وجودی غیر از خداوند نیست. سایر موجودات اساسا وجود ندارند. البته وقتی این مطلب به صورت فلسفی مطرح می شود، مشخص می شود که منظور این است که سایر موجودات وجود مستقل ندارند و شانی از شئون خداوند هستند.

در هر صورت، استدلالی که در پست های بالا ذکر شد، هم در کلام قائلان به وحدت تشکیکی مطرح است و هم در کلام قائلان به وحدت شخصی.

در واقع، همگی می پذیرند که سایر موجودات، وجودشان مستقل از وجود خداوند نیست و اگر کثرتی دارند از این جهت است که شانی از شئون خداوند هستند و انحای مختلفی می باشند و ذهن می تواند آنها را مستقل بینگارد اما با دیده بصیرت، مشخص می شود که اساسا آنها مستقل از خداوند نیستند و هستی چیزی جز خدا و تجلی خداوند نیست.

درود و سپاس فراوان خدمت شما استاد قول سدید بابت زمانی که گذاشتید و پاسخ کامل و همه جانبه جنابعالی. در پناه حق و مشمول الطاف الهی باشید.@};-

Sapere Aude;992937 نوشت:
درود و سپاس فراوان خدمت شما استاد قول سدید بابت زمانی که گذاشتید و پاسخ کامل و همه جانبه جنابعالی. در پناه حق و مشمول الطاف الهی باشید.@};-

سلام و عرض ادب و تشکر از لطف شما

در پناه حق تعالی ، پیروز و موفق باشید@};-

قول سدید;992934 نوشت:

در واقع، همگی می پذیرند که سایر موجودات، وجودشان مستقل از وجود خداوند نیست و اگر کثرتی دارند از این جهت است که شانی از شئون خداوند هستند و انحای مختلفی می باشند و ذهن می تواند آنها را مستقل بینگارد اما با دیده بصیرت، مشخص می شود که اساسا آنها مستقل از خداوند نیستند و هستی چیزی جز خدا و تجلی خداوند نیست.

سلام و احترام

یک سوال که برای بنده پیش می آید ، بر فرض اینکه وجود موجودات مستقل از خداوند نیست ، خداوند برای چه موجودات را عذاب می کند و مجازات برای موجودیتی که مستقل از خود خدا نیست به چه معناست ؟

shirincake;992970 نوشت:
سلام و احترام

یک سوال که برای بنده پیش می آید ، بر فرض اینکه وجود موجودات مستقل از خداوند نیست ، خداوند برای چه موجودات را عذاب می کند و مجازات برای موجودیتی که مستقل از خود خدا نیست به چه معناست ؟

سلام و عرض ادب

مساله اساسی در این تایپیک نسبت نامتناهی بودن خدا و وجود موجودات متکثر متناهی است یعنی این پرسش که با وجود موجودات دیگر، چگونه خداوند را کامل مطلق و نامتناهی میدانیم.

روشن شد که موجودات از آن جهت که معلول و مخلوق خداوند هستند استقلالی در برابر خداوند ندارند تا نامتناهی بودنش را نقض کنند و خداوند را محدود کنند.

اما این که موجودات مخلوق هر یک خصیصه خاصی دارند و مثلا برخی مختارند و تجسم اعمالشان بهشت و جهنم است، مساله دیگری هستند و منافاتی با مطالب سابق الذکر ندارند.

قول سدید;992926 نوشت:
بنا بر تقریر فلسفی از علیت(نه تقریر متعارف و عامیانه از آن)، رابطه علّی میان الف(علت) و ب(معلول)، رابطه دو امر مستقل از هم نیست که الف، ب را ایجاد نماید و سپس ب بدون وجود الف، به وجودش ادامه دهد بلکه وجود ب، هم در وهله حدوث و هم در وهله بقاء، به وجود الف محتاج است به گونه ای که نمی توان وجود ب را بدون وجود الف، متحقق دانست.

اثبات این موضوع چیست ؟

قول سدید;992926 نوشت:
در واقع، اساسا معلول، وجودی مستقل از علت ندارد؛ در این صورت، وجود معلول امری رابط است که اساسا در برابر وجود علت، وجود استقلالی ندارد. از این منظر، وجود معلول وجودی است که ذهن آدمی آن را اعتبارا مستقل فرض می گیرد وگرنه حقیقتا وجودی مستقل ندارد. وجود معلول از لوازم ذات وجود علت است و شانی از شئون او تلقی می شود نه این که وجودی در برابر او باشد تا وجود علت را محدود بسازد.

من آخرش نفهمیدم تقاوت شان و جزء در چیست ؟ اصرار دارند که وجود مخلوقات شانی از ذات خداست ، ولی قبول نمیکنند جزئی از آن است چون گفته شده خداوند بسیط است ، از طرفی بسیط وجود مطلق جایی برای موجودات دیگر باقی نمی گذارد و موجودات دیگر باید جزئی از آن باشند یا کلا وجود نداشته باشند .

بنابر این بنده به این نتیجه رسیدم خداوند کمال مطلق است ولی وجود مطلق نیست ( البته فعلا )

فقط مساله اینجاست که یکی از صفات خداوند حق است ، حق به معنای راستی و درست که همان کمالات میشود یا حق به معنای وجود و هر آنچه دریافت میشود که این مورد به تناقض میخورد ؟

قول سدید;992926 نوشت:
توضیح مطلب این که اگر وجودی واجب الوجود باشد، وجودش برایش ضروری است و فرض عدم در او راه ندارد. در این صورت، هر گونه تناهی وجودی نیز در او راه ندارد چرا که تناهی وجودی یعنی حدی که وجود در آن پایان می یابد و عدم رخ می دهد. بنابراین، واجب الوجود، نامتناهی است و جایی برای غیر باقی نمی گذارد چرا که وجود امری غیر از واجب الوجود، به معنای آن است که واجب الوجود در آن غیر حضور ندارد و عدم و تناهی پذیرفته است.

اینجا هم به نظرم مشکل وجود دارد ، اینکه واجب الوجود وجود برایش ضروری است در طول زمان است نه در عرض مکان ! یعنی خداوند باید همیشه باشد و ازلی و ابدی باشد نه اینکه همه چیز خدا باشد ! اگر دلیلی دارید که ضروری بودن وجود برابر است با نامحدود بودن آن لطفا بیان کنید .

به عبارت دیگر خداوند میتواند یک موجود محدود باشد ( از نظر وجود ) ولی در طول زمان سابقه ی عدم نداشته باشد و در آینده نیز به دلیل بسیط بودن و اول بودن هیچ تغییری در او رخ ندهد !

برای اینکه ثابت کنید خداوند وجود مطلق است ابتدا باید ثابت کنید هر وجودی کمال است ! چون ما کمال مطلق بودن خداوند را ثابت کرده ایم نه وجود مطلق بودن او را .

قول سدید;992926 نوشت:
بنا بر آنچه گذشت، روشن شد که اساسا معلولهای واجب الوجود، در برابر واجب الوجود، وجودی مستقل ندارد بلکه همگی شانی از شئون او هستند و از لوازم و اوصاف فعلی او به شمار می روند. به همین جهت، هیچ معلولی مستلزم تناهی و ومحدودیت علت خویش نمی شود

آیا حدیث و روایتی وجود دارد که مخلوقات خداوند شانی از شئون او هستند ؟ اگر وجود دارد لطفا بیان کنید .

به من بیاموز;992711 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب .

من زمانی که میخواستم ببینم آیا خداوند مجموع موجودات عالم است گفتم که لابد اینطور نیست زیرا موجودات عالم از اجزاء تشکیل شده اند و خداوند موجودی بسیط است ، و زمانی که گفتم خداوند غیر از موجودات عالم است گفتم لابد اینطور نیست چون خداوند کامل مطلق است و وجودی نیست که نداشته باشد !

حال تکلیف مرا در این شبه روشن کنید که خداوند در نهایت مجموع موجودات عالم است یا نیست ؟ غیر از موجودات عالم است یا نیست ؟

اگر بگویید غیر از موجودات عالم است پس مجموع موجودات عالم نیست !

اگر بگویید مجموع موجودات عالم است پس غیر از موجودات عالم نیست !

اگر بگویید مجموع موجودات عالم نیست و غیر از موجودات عالم است بنابر این چگونه میتواند کامل مطلق باشد ؟


سلام
برای فهم صحیح توحید نیاز به ورزش فکری و روحی است. باید خیلی کلام اهل معرفت را گوش کنید و خیلی هم فکر کنید و از ذهنیت های عادی خارج شوید تا خوب بفهمید این حقیقت حقیقت واحده است یک جلوه اش خلق است و یک مرتبه اش حق ....
هردو عالم یک فروغ روی اوست/ گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
یا علام

قول سدید;993003 نوشت:
سلام و عرض ادب

مساله اساسی در این تایپیک نسبت نامتناهی بودن خدا و وجود موجودات متکثر متناهی است یعنی این پرسش که با وجود موجودات دیگر، چگونه خداوند را کامل مطلق و نامتناهی میدانیم.

روشن شد که موجودات از آن جهت که معلول و مخلوق خداوند هستند استقلالی در برابر خداوند ندارند تا نامتناهی بودنش را نقض کنند و خداوند را محدود کنند.

اما این که موجودات مخلوق هر یک خصیصه خاصی دارند و مثلا برخی مختارند و تجسم اعمالشان بهشت و جهنم است، مساله دیگری هستند و منافاتی با مطالب سابق الذکر ندارند.

تشکر بسیار از استاد عزیز بله درست میفرمایید ممکنه مرتبط به تایپیک زیاد نباشه
منتهی اینکه موجودات مستقل از وجود خداوند نیستند و اختیار دارند و تجسم اعمالشان جهنم است آیا به این معنی است که موجودی که از خداست و از خدا مستقل نیست عذاب می شود ؟

سلام و عرض ادب

به من بیاموز;993058 نوشت:
اثبات این موضوع چیست ؟

یکی از ادله اثبات این مطلب این است که یک موجودی که ممکن الوجود است، همواره ممکن الوجود است و اگر وجودی دارد ناشی از علتش است؛ خواه در مرحله حدوثش و خواه در مرحله بقائش.

لازم به ذکر است که این مطلب در مورد علل فاعلی و ایجادی مطرح است نه در مورد عللی از قبیل علیت بناء برای ساختمان. روشن است که ساختمان بدون بناء، به بقای خودش ادامه می دهد. این علیت را علیت فاعلی نمیدانند.

تفصیل این مطلب را باید در تایپیک دیگری دنبال کرد.

به من بیاموز;993058 نوشت:
من آخرش نفهمیدم تقاوت شان و جزء در چیست ؟ اصرار دارند که وجود مخلوقات شانی از ذات خداست ، ولی قبول نمیکنند جزئی از آن است چون گفته شده خداوند بسیط است .

رابطه کل و جزء از این قبیل است که کل بدون جزء باقی نمی ماند و برای وجودش متوقف به هر یک از اجزاء است؛ اما خداوند بدون ما برقرار است و وجودش متوقف بر ما نیست این ما هستیم که وجودمان متوقف بر خداوند است.

به من بیاموز;993058 نوشت:
از طرفی بسیط وجود مطلق جایی برای موجودات دیگر باقی نمی گذارد و موجودات دیگر باید جزئی از آن باشند یا کلا وجود نداشته باشند .

این مطلب را با عنایت به وجود رابطی توضیح دادیم. موجودات دو قسمند: وجود مستقل و وجود رابط.

برای تقریب به ذهن، می توان به معانی اسمی و حرفی اشاره کرد. برخی از معانی مستقل از سایر معانی موجودند (همچون معنای انسان که مستقل از معنای درخت در ذهن متصور است) اما برخی دیگر از معانی در ذیل سایر معانی موجودند (همچون معنای حرفی «... در ...» که برای متصور شدنش باید دو چیزی که یکی در دیگری است را متصور شویم تا از نسبت میانشان، معنای حرفی چیزی در جیزی بودن را بفهمیم.)

به من بیاموز;993058 نوشت:
بنابر این بنده به این نتیجه رسیدم خداوند کمال مطلق است ولی وجود مطلق نیست ( البته فعلا )

خداوند چون وجود مطلق است کمال مطلق است. یعنی یکی از ادله اثبات مطلق بودن کمال الهی، مطلق بودن وجودش است. بنابراین، نمیشود خداوند کمال مطلق باشد اما وجود مطلق نباشد.

به من بیاموز;993058 نوشت:
اینجا هم به نظرم مشکل وجود دارد ، اینکه واجب الوجود وجود برایش ضروری است در طول زمان است نه در عرض مکان ! یعنی خداوند باید همیشه باشد و ازلی و ابدی باشد نه اینکه همه چیز خدا باشد ! .

مدعای ما این نبود که خداوند همه چیز است. ما معتقدیم که خداوند علت موجودات مخلوق است. نهایتا این موجودات وجودشان عین وابستگی به خداوند است و استقلالی از خداوند ندارند.

به من بیاموز;993058 نوشت:
اگر دلیلی دارید که ضروری بودن وجود برابر است با نامحدود بودن آن لطفا بیان کنید .

سابقا ذکر شد.

به من بیاموز;993058 نوشت:
برای اینکه ثابت کنید خداوند وجود مطلق است ابتدا باید ثابت کنید هر وجودی کمال است ! چون ما کمال مطلق بودن خداوند را ثابت کرده ایم نه وجود مطلق بودن او را .

به پست های سابق مجددا مراجعه بفرمایید.

به من بیاموز;993058 نوشت:
آیا حدیث و روایتی وجود دارد که مخلوقات خداوند شانی از شئون او هستند ؟ اگر وجود دارد لطفا بیان کنید .

این مطلب را از کارشناسان حدیث -که مراجعه و ممارست بیشتری با منابع حدیثی دارند- جویا شوید، بهتر است.

shirincake;993099 نوشت:
تشکر بسیار از استاد عزیز بله درست میفرمایید ممکنه مرتبط به تایپیک زیاد نباشه
منتهی اینکه موجودات مستقل از وجود خداوند نیستند و اختیار دارند و تجسم اعمالشان جهنم است آیا به این معنی است که موجودی که از خداست و از خدا مستقل نیست عذاب می شود ؟

سلام و عرض ادب و تشکر از لطف شما

بله
عذاب نتیجه قهری اعمال خودش است؛ یعنی خودش خواسته که وجود اخرویش به چنین نحوی متجلی شود.
عدم استقلال وجودی انسان از خداوند، به معنای یگانگی انسان و خداوند نیست.
منظور این نیست که خداوند همان انسانها است یا انسانها همان خداوند هستند.

پرسش:
در مورد کمال مطلق خداوند، این پرسش پدید می آید که اگر بگویید خداوند غیر از موجودات عالم است پس مجموع موجودات عالم نیست و در نتیجه حقیقت محض و نامتناهی و کمال مطلق نیست! اگر بگویید مجموع موجودات عالم است پس غیر از موجودات عالم نیست ! مساله مرتبط دیگر این است که اگر خداوند کمال مطلق و حقیقت محض باشد و مجموع موجودات عالم هم نباشد، در این صورت، اساسا نباید موجودی غیر از خداوند موجود بشود چرا که هر وجودی غیر از خدا، محدود کننده وجود خداوند است.

پاسخ:
در دو بخش به این پرسش پاسخ می گوییم:

بخش اول: خداوند مجموع موجودات عالم نیست و غیر از آنها است. در واقع، خداوند موجودی بسیط است که واجد جمیع کمالات است و به همین جهت، از هر حیثی کاملترین است.

توضیح بیشتر این که منظور از این که خداوند واجد جمیع کمالات است بدین معنا نیست که خداوند جمیع موجودات است بلکه بدین معنا است که خداوند هر کمال وجودی ممکنی را به بهترین شکل داراست.
کمالی که موجودات دارند، محدود و متناهی است اما همین کمالات را خداوند به نحو نامتناهی و متناسب با ذات خودش دارد.
بنابراین، ما با دو سنخ متفاوت وجودی روبرو هستیم: یکی خداوند که موجودی واجد جمیع کمالات است و آنها را متناسب با ذات نامحدود خودش داراست؛ و دیگری موجودات ممکن الوجود که برخی از کمالات را به صورت متناسب با ذات محدود خودشان دارند.

بخش دوم: خداوند کمال مطلق است و وجودش نامتناهی است اما این به معنای نفی موجودات دیگر نیست.

توضیح بیشتر این که خداوند علت ایجادی مخلوقات است؛ یعنی رابطه علّی با مخلوقات دارد. اما رابطه علّی با مخلوقات به چه معنا است؟ بنا بر تقریر فلسفی از علیت(نه تقریر متعارف و عامیانه از آن)، رابطه علّی میان الف(علت) و ب(معلول)، رابطه دو امر مستقل از هم نیست که الف، ب را ایجاد نماید و سپس ب بدون وجود الف، به وجودش ادامه دهد بلکه وجود ب، هم در وهله حدوث و هم در وهله بقاء، به وجود الف محتاج است به گونه ای که نمی توان وجود ب را بدون وجود الف، متحقق دانست.

در واقع، اساسا معلول، وجودی مستقل از علت ندارد؛ در این صورت، وجود معلول امری رابط است که اساسا در برابر وجود علت، وجود استقلالی ندارد. از این منظر، وجود معلول وجودی است که ذهن آدمی آن را اعتبارا مستقل فرض می گیرد وگرنه حقیقتا وجودی مستقل ندارد. وجود معلول از لوازم ذات وجود علت است و شانی از شئون او تلقی می شود نه این که وجودی در برابر او باشد تا وجود علت را محدود بسازد.

اما رابطه دو واجب الوجود چنین نیست و وجود یکی وجود دیگری را محدود می سازد و در نتیجه، مستلزم نفی واجب الوجود بودن آنها می شود. توضیح مطلب این که اگر وجودی واجب الوجود باشد، وجودش برایش ضروری است و فرض عدم در او راه ندارد. در این صورت، هر گونه تناهی وجودی نیز در او راه ندارد چرا که تناهی وجودی یعنی حدی که وجود در آن پایان می یابد و عدم رخ می دهد. بنابراین، واجب الوجود، نامتناهی است و جایی برای غیر باقی نمی گذارد چرا که وجود امری غیر از واجب الوجود، به معنای آن است که واجب الوجود در آن غیر حضور ندارد و عدم و تناهی پذیرفته است.

بنا بر آنچه گذشت، روشن شد که اساسا معلولهای واجب الوجود، در برابر واجب الوجود، وجودی مستقل ندارد بلکه همگی شانی از شئون او هستند و از لوازم و اوصاف فعلی او به شمار می روند. به همین جهت، هیچ معلولی مستلزم تناهی و ومحدودیت علت خویش نمی شود.

اما چنین مطلبی در مورد واجب الوجود دیگر صدق نمی کند چرا که واجب الوجود دیگر، معلول واجب الوجود اول نیست. از این رو، وجود هر یک مستقل از دیگری است و به همین جهت، عامل پیدایش تناهی و محدودیت در دیگری می شوند و چنان چه که گفته شد در واجب الوجود، تناهی و محدودیت وجودی راه ندارد؛ پس نتیجه گرفته می شود که واجب الوجود(خداوند)، در واجب الوجود بودنش(خداوندگاریش)، شریک و دومی ندارد(1).

پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک:
طباطبائی، محمد حسین، نهایه الحکمه، انتشارات جامعه مدرسین، 1402، صص7-32 (مراحل اول و دوم ) و صص155-195(مرحله هشتم).
طباطبائی و مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدرا، 1364، صص9-76(مقاله هفتم) و صص 184-200(مقاله نهم).
صدرالمتالهین، الشواهدالربوبیه، المرکز الجامعی للنشر، صص6-137(شواهد مشهد اول).

موضوع قفل شده است