جمع بندی آیا حسن و قبح ذاتی اعمال وجود دارد؟

تب‌های اولیه

40 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا حسن و قبح ذاتی اعمال وجود دارد؟

سلام بنده این سوال را در ضمیمه ی یک تاپیک مطرح کردم اما بهتر دانستم این را جدا مطرح کنم.
بنده به دلایل زیر معتقدم که حسن و قبح ذاتی اعمال وجود ندارد.
نقد شما به این دلایل چیست؟

یکی از مهمترین دلایل آن را بیان کنم. بنده اعتقاد دارم که اصلا حسن و قبح ذاتی وجود ندارد. یعنی هیچ عملی وجود ندارد که ذاتا بد باشد. دلیل اول این مطلب توحید افعالی است. به گفته ی شهید مطهری : (( توحید افعالی به معنای باور به این مسئله است که همه نظام‌های علّی و معلولیِ موجود در جهان و هرچیزی که در جهان اتفاق می‌افتد، فعل خدا است. همچنین هیچ موجودی مستقلا نمی‌تواند فعلی انجام دهد و همه موجودات در انجام کارهای خود به فعل خدا و اراده او وابسته‌اند.[۲]برپایه توحید افعالی همان‌طور که خداوند در ذاتش شریکی ندارد، در فاعلیت هم شریک ندارد؛ یعنی هرکاری که هر مخلوقی انجام می‌دهد، فعل خدا است. ))
مثلا بنده اگر کودکی را عمدا بکشم کار بسیار بدی انجام داده ام ولی می بینیم که در بلایای طبیعی خداوند چندین کودک را می کشد. پس معلوم است که کشتن کودک بد نیست بلکه حیثیت انتسابش به بنده بد است و گناهی بزرگ است. حتی زمانی که من هم کودک را می کشم هم ، خدا او را کشته است و خدا کار بد نمی کند اما اگر به من منتسب شود بد است. از این گونه مثال ها خیلی می توان زد . بنابراین خوبی و بدی یک عمل ربطی به ذات آن عمل ندارد یعنی حسن و قبح ذاتی وجود ندارد بلکه انتساب عمل به فاعل است که آن را بد یا خوب می کند. دلیل دیگرم هم که در یک تاپیک در مورد آن بحث کردم این است که ما می بینیم کسانی را که قبل از بلوغ و قبل از دورانی که به آگاهی برسند گرفتار چیزهایی می شوند که شارع(البته منظورم فقها هستند نه شارع اصلی) به دلیل این که متوجه است که این ها ضرر دارند و فکر می کند که ضرر داشتن این ها ، یعنی بد هستند آن ها را حرام کرده است. مثلا به مواد مخدر اعتیاد پیدا می کنند و شارع چون فکر می کند که این بد است حکم به حرام بودن آن داده است. چرا بچه باید بدون آگاهی به چیزی که ذاتش بد است یا ذاتش قبح دارد ولو برای یک بار مبتلا شود؟ یعنی چرا باید این اتفاق در جهان واقعیت بیفتد؟ پس معلوم می شود که این ، ذاتا مشکلی ندارد بلکه زمانی که بچه فهمید این برای او ضرر دارد (که ضرر داشتن لزوما به معنای بد بودن نیست) حالا انتسابش به او بد می شود.
اگر قبول کنیم که اعمال حسن و قبح ذاتی ندارند ، بنابراین شریعت و دین جعل ارزش می کند نه این که از ارزش ها پرده برداری می کند. و بایستی به نظریه اشاعره یعنی نظریه امر الهی قائل شویم. اصلا اعمال بد ، بد هستند چون خدا گفته است نه این که چون این ها بد بوده اند و حالا خدا می خواسته ما را آگاه کند.

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد عامل

[TD][/TD]

[="Tahoma"][="Black"]


بسم الله الرحمن الرحیم



با عرض سلام و احترام

سوال مورد نظر را می توان از چند نظر بررسی کرد:

اول اینکه آیا نظریه امر الهی توجیه عقلی و شرعی دارد یا نه؟
ثانیا؛ چه رابطه ای بین توحید افعالی و امر الهی وجود دارد؟
ثالثا؛ افعال قبیح بندگان چگونه با توحید افعالی سازگار است؟
رابعا؛ در بحث حسن و قبح عقلی، آیا تفاوتی بین افعال وجود دارد یا نه؟
خامسا؛ حسن و قبح ذاتی آیا ملازمه ای با انجام آن از سوی اشخاص، حتی کودکان دارد یا نه؟

[/]

[="Tahoma"][="Black"]
بخش اول:

مقدمه؛ منظور از حسن و قبحی که محل اختلاف اشاعره و عدلیه است، فعل اختیاری است که فاعلش به سبب آن، شایسته نکوهش یا ستایش باشد.(1) منظور از عقلی بودن هم این است که عقل به تنهایی ممدوح بودن نفس الامری یا مذموم بودن نفس الامری بعضی افعال را درک می کند اگر چه در این زمینه شریعت چیزی نگفته باشد.(2)

پس از این مقدمه باید دید آیا تمام افعال انسان باید متکی به شرع باشد یا عقل هم برخی از آنها را درک می کند. برخی از متکلمان برای اثبات حسن و قبح ذاتی ادعای بداهت کرده اند؛ به طوری که در تمام اقصی نقاط عالم، چه افراد معتقد به دین خاصی باشند یا نه، قبیح بودن ظلم یا ممدوح بودن عدالت را درک می کنند.(3) بر این اساس، حداقل در مورد ظلم و عدل، هر انسانی چه متدین و چه غیر متدین، حسن و قبح ذاتی قابل ادارک است. علاوه بر اینکه اگر شرعی بودن تمام افعال را ثابت کنیم، لازم می آید که حسن و قبح عقلی و شرعی به طور کلی منتفی شود؛ به طوری که ما به قبح کذب نمی توانیم حکم کنیم و زمانی که چنین شد، وقوع آن از خدا جایز خواهد بود(تعالی الله عن ذلک) پس هر گاه خدا از چیزی خبر دهد، ما به اخبار او جزم نخواهیم کرد و در این صورت نه احکام شرعی ثابت می شود و نه احکام عقلی.(4)

دیدگاه امر الهی از نظر متون قرآنی و روایی نیز پایگاه مستحکمی ندارد؛ به عنوان نمونه خداوند در سوره شمس عقل و فطرت را دارای قابلیت درک خوبی و بدی معرفی می کند: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّئهَا * فَأَلهَْمَهَا فجُُورَهَا وَ تَقْوَئهَا»(5) این مطلب در روایات نیز وارد شده است: «يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول»‏(6) بنابراین با توجه به دلایل مذکور، نمی توان این دیدگاه را معقول و حتی مشروع دانست، اما یک مطلب باقی است و آن اینکه بالاخره نسبت این دیدگاه با توحید افعالی چگونه قابل حل است؟ که در ادامه به این مطلب نیز پرداخته خواهد شد.


پی نوشت ها:

1. طوسی، نصیر الدین، قواعد العقاعد، ص61.
2. لاهیجی، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص59.
3. لاهیجی، گوهر مراد، ص245.
4. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص303.
5. شمس: 8.
6. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، ج1، ص16.

[/]

[="Tahoma"][="Black"]
بخش دوم:

همانطور که اشاره کردید؛ مفاد توحید افعالی به این معناست که هيچ موثر مستقلي در عالم غير از خداي سبحان نيست و قيوميت هستي، آفرينش، مالكيت، ربوبيت، رازقيت و ولايت كه هر يك بر ديگري مترتب است، منحصرا از آنِ خداست. اما آیا این مطلب به معنای عدم درک عقلی ما نسبت به حسن قبح افعال و یا ذاتی نبودن حسن و قبح است؟ ظاهرا هیچ ملازمه ای بین آنها نیست. اینکه موثر مستقلی در عالم نیست، می تواند در دو فرض ذاتی بودن حسن و قبح و شرعی بودن آنها جاری باشد. به عبارت دیگر اعتباری یا ذاتی بودن حسن و قبح افعال با توحید افعالی رابطه عموم و خصوص من وجه داشته و مسلما اینچنین رابطه ای به معنای ملازمه نیست. مگر اینکه سوال شما متمرکز بر بازگشت قبح افعال انسان به خداوند باشد که اگرچه این مطلب ربطی به تلازم توحید افعالی و نظریه امر الهی ندارد، اما در بخش بعدی به آن پرداخته خواهد شد.

پی نوشت:
1. خرازی، بداية المعارف الالهية في شرح عقائد الامامية، ج1، ص53؛ سبحانی، الالهيات علي هدي الكتاب و السنة و العقل، ج2،‌ ص105.

[/]

[="Tahoma"][="Black"]
بخش سوم:

اشکال منتسب شدن قبایح بندگان به خدا باعث تفویضی شدن معتزله گردیده و اشاعره نیز در پاسخ به این اشکال عاجز بوده و چاره ای جز جبر برای آن نیافتند. اما اماميه با توجه به روايات ائمه(علیهم السلام)(1) به اشکال مذکور پاسخ داده و قائل به رابطه طولي دو فاعل شدند، بطوري كه خداوند متعال را فاعل تسبيبي و علت بعيد شمرده و انسان را فاعل قريب و سبب مباشر دانستند(2). بنابراین علامت بودن سراسر جهان آفرينش موجب استناد شرور و قبائح و فسوق و معاصي و مانند آنها به خداوند متعال نمي‌باشد؛ زيرا همه اين نقصانها به امور عدمي‌ برمي‌گردند و اَعْدام نيازي به مبدأحقيقي ندارند. قرآن كريم ساحت قدس خداوند را از هر نقص و عيبي تنزيه مي‌كند و از هر تباهي و ستم منزّه مي‌داند(3) و هرگونه نقص و عيب از علل قريب آنها تجاوز نكرده، به علّة العلل استناد پيدا نمي‌كند(4). با توجه به عدم ارتباط این مطلب به اصل بحث، به همین مقدار کفایت می کنیم.

پی نوشت ها:
1. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع‏ قَالَ اللَّهُ يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيئَتِي كُنْتَ‏ أَنْتَ‏ الَّذِي‏ تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِي أَدَّيْتَ فَرَائِضِي وَ بِنِعْمَتِي قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي جَعَلْتُكَ سَمِيعاً بَصِيراً قَوِيّاً ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ‏ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ‏ وَ ذَاكَ أَنِّي أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي وَ ذَاكَ أَنَّنِي لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ‏ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ.(الكافي، ج1، ص152).
2. كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص308 و الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ج6، ص371، پاورقي حكيم سبزواري.
3. (أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيد)(سوره آل عمران: 3، آيه 182) و (وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدا)(سوره كهف: 18، آيه 49).
4. رسائل الشريف المرتضي، ج2، ص203.

[/]

[="Tahoma"][="Black"]
بخش چهارم:

مسلما در بین افعال در بحث حسن و قبح ذاتی تفاوت وجود دارد و برخی افعال دو وجهی هستند، به طوری که گاهی می توانند حسن باشند و گاهی قبیح، مانند دروغ که اگر برای نجات جان انسان مومنی انجام شود، قبح آن زائل شده(از باب قاعده اهم و مهم) و حتی لازم و ضروری می شود. مثال دیگر همان کشتن انسان دیگر است که گاهی حسن و گاهی قبیح است، نیکو بودن آنهم به دلیل مصالح برتر تعریف می شود، مانند جریان حضرت موسی و خضر(علیهما السلام) و کشتن جوان.

اما برخی امور هستند که حسن و قبح آنها تغییر پذیر نیست، مانند قبح ظلم و حسن عدل که در هر شرایطی این تناسب وجود داشته و تغییر پذیر نیست. با توجه به این توضیح، مثال کشتن کودک توسط انسان نیز روشن می شود، اما در مورد افعال الهی در بلایای طبیعی نیز باید توجه داشت که این امر در پی مصالح برتر قابل توضیح است.

[/]

[="Tahoma"][="Black"]
بخش پایانی:

آخرین مساله این بود که آیا ذاتی یا شرعی بودن حسن و قبح، ربطی به انجام آن از سوی کودکی با فطرت پاک دارد یا نه؟ به نظر می رسد این دو امر نیز ربطی به هم نداشته باشند. با این توضیح که انجام عمل از سوی افراد یا انجام ندادن آن ربطی به خوبی یا بدی آن عمل ندارد، چرا که پاک بودن فطرت اولیه انسان به معنای عصمت او از هر گناه و پلیدی نیست تا نتیجه بگیریم هر کاری که انجام داد، خوب و هر کاری که انجام نداد، بد است. بلکه فطرت پاک انسان در ابتدا باعث هدایت اوست و او را مجبور به انجام کاری نمی کند، بر این اساس، نمی توان ملازمه بین انجام دادن برخی قبایح توسط کودک را دلیل بر شرعی بودن حسن و قبح دانست.

بنابراین، اولا؛ حسن و قبح شرعی افعال تالی فاسدهای غیر قابل پاسخی دارد که اعتقاد به این امر را مشکل می کند. ثانیا؛ ملازمه ای بین توحید افعالی و نظریه امر الهی وجود ندارد.

[/]

عامل;996714 نوشت:
بنابراین علامت بودن سراسر جهان آفرينش موجب استناد شرور و قبائح و فسوق و معاصي و مانند آنها به خداوند متعال نمي‌باشد؛ زيرا همه اين نقصانها به امور عدمي‌ برمي‌گردند و اَعْدام نيازي به مبدأحقيقي ندارند.
اگر فرض کنیم که معاصی به امور عدمی برمی گردند آیا بدین معناست که معاصی وجود ندارند؟ اگر وجود ندارند که ضرورتی هم برای ثواب و عقاب نیست. اگر وجود دارند چگونه عدم ، علت یک وجود می شود. یعنی وجودی از عدم به وجود می آید؟ حتی فکر می کنم خالقیت خدا نیز به معنای ایجاد از عدم نیست. (البته در این مورد اطلاع زیادی ندارم.) همچنین اگر وجود دارند چگونه به مبدا واحدی بر می گردند؟ یعنی چگونه هم خیر و هم شر به خدای علت العلل برمی گردند؟

[="Arial"][=arial]

ابوالبرکات;996320 نوشت:
آیا حسن و قبح ذاتی اعمال وجود دارد؟
خیر[=arial black]

چون ارزش گذاری هایی این چنین برپایه مقایسه و اعتبار هست
ما اعمال افراد را بر پایه دانش فرهنگ و تمدن و عرف خودمان قضاوت میکنیم
درست هست که بلافاصله اعمای مثل زنا- زنای با محارم - دزدی - آدمکشی - جنایت و این قبیل امور را مطرح میکنید که بی شک با شما هم عقیده هستم که این اعمال به دور از انسانیت هستند و مذموم و ناپسند
ولی وقتی از حسن و قبح ذاتی یاد میکنید در نظر آورید که این رفتار اگر صد هزارسال پیش که تمدنی وجود نداشت آیا مورد قضاوت قرار میگرفت یا اگر شما این رفتار را در حیوانات مشاهده کنید راجع به آن حیوانات هم همین گونه قضاوت میکنید
از دید انسان امروزی تساوی حقوق زن و مرد امری است پذیرفته
یا برده داری امری کاملا غیر انسانی است
این امور و حسن و قبح از دید انسان مطرح میشود و انسان موجودی عاریتی بر پهنه جهان هست امور عاریتی را صرفا باید عاریتی دید
خارج از این دید اعمالی نظیر آدمکشی - دزدی که به غایت ناپسند هستند چنانچه بین دو انسان غیر هم کیش و یا از دو نژاد مختلف اتفاق بیفتد قضاوت چگونه خواهد بود
از دید یک مسیحی یهودی بودایی یا مسلمان قتل و غارت هم کیش حرام هست ولی اگر در این اعمال نسبت به یک غیر همکیش روی دهد آن وقت قضاوت چگونه هست
اگر در دارالحرب یک مسلمان به ناموس کافر تجاوز کند قضاوتش چیست؟
و همینطور در شرایط برعکس از این فراز و نشیبها ملتها و اقوام بسیار تجربه کردند هم شکست خورده اند و مظلوم شده اند هم پیروز شده اند و چپاول کرده اند هر بار که نمیتوان بر وفق منافعمان این امور را توجیه و تعریف کنیم

عامل;996715 نوشت:
اما برخی امور هستند که حسن و قبح آنها تغییر پذیر نیست، مانند قبح ظلم و حسن عدل که در هر شرایطی این تناسب وجود داشته و تغییر پذیر نیست.

متحیر;996858 نوشت:
خیر
چون ارزش گذاری هایی این چنین برپایه مقایسه و اعتبار هست
ما اعمال افراد را بر پایه دانش فرهنگ و تمدن و عرف خودمان قضاوت میکنیم
درست هست که بلافاصله اعمای مثل زنا- زنای با محارم - دزدی - آدمکشی - جنایت و این قبیل امور را مطرح میکنید که بی شک با شما هم عقیده هستم که این اعمال به دور از انسانیت هستند و مذموم و ناپسند
ولی وقتی از حسن و قبح ذاتی یاد میکنید در نظر آورید که این رفتار اگر صد هزارسال پیش که تمدنی وجود نداشت آیا مورد قضاوت قرار میگرفت یا اگر شما این رفتار را در حیوانات مشاهده کنید راجع به آن حیوانات هم همین گونه قضاوت میکنید
از دید انسان امروزی تساوی حقوق زن و مرد امری است پذیرفته
یا برده داری امری کاملا غیر انسانی است
این امور و حسن و قبح از دید انسان مطرح میشود و انسان موجودی عاریتی بر پهنه جهان هست امور عاریتی را صرفا باید عاریتی دید
خارج از این دید اعمالی نظیر آدمکشی - دزدی که به غایت ناپسند هستند چنانچه بین دو انسان غیر هم کیش و یا از دو نژاد مختلف اتفاق بیفتد قضاوت چگونه خواهد بود
از دید یک مسیحی یهودی بودایی یا مسلمان قتل و غارت هم کیش حرام هست ولی اگر در این اعمال نسبت به یک غیر همکیش روی دهد آن وقت قضاوت چگونه هست
اگر در دارالحرب یک مسلمان به ناموس کافر تجاوز کند قضاوتش چیست؟
و همینطور در شرایط برعکس از این فراز و نشیبها ملتها و اقوام بسیار تجربه کردند هم شکست خورده اند و مظلوم شده اند هم پیروز شده اند و چپاول کرده اند هر بار که نمیتوان بر وفق منافعمان این امور را توجیه و تعریف کنیم
نظر شما جناب متحیر در مورد حسن و قبح ذاتی عدالت چیست؟ آیا قبول دارید که عدالت و ظلم دارای حسن و قبح ذاتی هستند؟

سلام
لازمه که همه اعمال حتما فقط یا حسن و قبحشون ذاتی باشه یا شرعی؟ نمیشه حسن و قبح برخی اعمال ذاتی باشه بعضی دیگه شرعی؟
یعنی این طوری باشه که بعضی اعمال حسن و قبحشون با عقل به تنهایی درک بشه
بعضی اعمال، شرع به ما خبر از حسن و قبحشون بده
و یک سری اعمال هم باشن که تنها به این دلیل حسن یا قبیح باشن که شارع گفته و حکمتش هم یک جور تربیت انسان ها باشه. که اینجا اون چیزی که در حقیقت قبیح هست نافرمانی از خداونده

نمیشه؟

عامل;996711 نوشت:
به طوری که ما به قبح کذب نمی توانیم حکم کنیم و زمانی که چنین شد، وقوع آن از خدا جایز خواهد بود(تعالی الله عن ذلک) پس هر گاه خدا از چیزی خبر دهد، ما به اخبار او جزم نخواهیم کرد و در این صورت نه احکام شرعی ثابت می شود و نه احکام عقلی.(4)
می توانیم این گونه این مطلب را توجیه کنیم که خداوند دروغ نمی گوید نه به این خاطر که دروغ به ذاته بد است بلکه خداوند چون حکیم است پس بایستی بندگان را به راه راست هدایت کند. بنابراین دروغ نمی گوید. اما راه راست چیست؟ راه راست همان امر خداست. یعنی خدا دروغ نمی گوید نه این که دروغ به ذاته بد است بلکه به این خاطر که بایستی امری که به بنده اش می کند بر مبنای حقیقت باشد. خدا موجودی است که دروغ نمی گوید چون شان ذات آمر او ایجاب نمی کند که امر دروغ بکند چون امر او بایستی بر مبنای حقیقت باشد. نه این که دروغ به ذات خود بد باشد. شما خودتان هم گفتید که دروغ دو طرفه است. هم می تواند حسن باشد و هم قبیح.
عامل;996711 نوشت:
یدگاه امر الهی از نظر متون قرآنی و روایی نیز پایگاه مستحکمی ندارد؛ به عنوان نمونه خداوند در سوره شمس عقل و فطرت را دارای قابلیت درک خوبی و بدی معرفی می کند: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّئهَا * فَأَلهَْمَهَا فجُُورَهَا وَ تَقْوَئهَا»(5) این مطلب در روایات نیز وارد شده است: «يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول»‏(6)
در مورد این آیه و روایت هم بایستی بگویم که بیایید بین حسن و قبح ذاتی با حسن و قبح عقلی تفاوت قائل شویم. بگذارید یک مثال مثبت 18 بزنم. بنده به عنوان یک مرد اگر به زن شوهر داری نگاه بدی بکنم عقل و فطرت و وجدان من می گویند که این کار بد است . اما شوهر اون زن هر طور دلش بخواهد می تواند به زنش نگاه کند . این جا باید بگوییم که مطلق نگاه کردن به اون زن بد نیست بلکه حیثیت انتساب آن به بنده که نامحرم حساب می شوم بد است و این چیزی است که عقل من آن را درک می کند. حال چرا عقل من آن را درک می کند؟ به این دلیل که عقل من آن را دستور خداوند می داند به کسی که در شرایط من قرار دارد. یعنی عقل من نگاه نکردن به ناموس دیگران را دستور الهی به کسی می داند که در شرایط نامحرم بودن قرار دارد. این جا منظورم نامحرم بودن فقهی نیست. بنابراین حسن و قبح عقلی درک دستورات خداوندی از راه عقل هستند نه درک حسن و قبح ذاتی اعمال. اعمال به ذات خود قبح و حسنی ندارند بلکه ما امر الهی درونی آنها را حسن و قبح می دانیم. مثالی که در مورد کودک زدم هم فکر کنم بد بیان کردم. فرض کنید بنده جراحی حاذق هستم که سال ها درس خوانده ام و جراحی ها را هم با دقت انجام می دهم و هیچ گونه کوتاهی هم نمی کنم. اما یک بیمار به علت اشتباه من (که ناشی از سهل انگاری نبوده است) در جراحی می میرد. این جا من کار بدی انجام داده ام یا کار خوب؟ کار من به ذاته حسن بوده یا قبیح؟ هیچ . قبح عقلی هم ندارد. چرا؟ چون من پیش وجدان خودم روسفید هستم. اما اگر سهل انگاری کرده بودم آن گاه وجدان و عقل من درک می کرد که امر الهی را زیر پا گذاشته ام. (امر الهی در صورت اختیار داشتن تعلق می گیرد) بنابراین عذاب وجدان می گرفتم. مردن اون بیمار به ذاته خوب است. این نسبت من با اون بیمار بوده که درک من از امرالهی را عوض کرده است.

الرحیل;996862 نوشت:
و یک سری اعمال هم باشن که تنها به این دلیل حسن یا قبیح باشن که شارع گفته و حکمتش هم یک جور تربیت انسان ها باشه. که اینجا اون چیزی که در حقیقت قبیح هست نافرمانی از خداونده

نمیشه؟

چرا نمیشه؟ دلیلتون چیه؟

ابوالبرکات;996860 نوشت:
نظر شما جناب متحیر در مورد حسن و قبح ذاتی عدالت چیست؟ آیا قبول دارید که عدالت و ظلم دارای حسن و قبح ذاتی هستند؟

[=arial]تا تعریف شما از عدالت و ظلم چه باشد؟

[=arial]ظلم اگر به معنای مطلق «هرج و مرج» باشد ناشدنی است
[=arial]و اگر عدالت به معنای رعایت حقوق هر شئ بر وفق شایستگی آن باشد این امر هم چون با واقعیت موافقت ندارد محقق نیست
[=arial]با این دید چون در مورد دو چیز محال صحبت میکنیم تبعات ذاتشان هم یعنی حُسن و قُبح ذاتی هم محال هست.

[=arial]و از دید دیگر در نظر من ظلم مطلق(بی قانونی) ناشدنی و عدالت کامل نامحقق هست پس با آنکه از یکی(ظلم) فرار میکنیم و به سوی دیگری (عدالت)آغوش باز میکنیم
[=arial]پس ظلم مطلق (بی قانونی )چون از اساس ناشدنی است بله ظلم قبح ذاتی دارد
[=arial]ولی در مورد عدالت نمیتوان چنین قاطعانه صحبت کرد و اگر از موضع ایده آلیستی خود و مدینه فاضله خود کوتاه و بسیار هم کوتاه بیاییم چون ظلم مطلق نمیبینیم و انچه را که در جهان تا بحال محقق شده به هر حال منبعث از یک قانون هست هر چند از مفاد آن قانون (قوانین فیزیک ،قانون جنگل یا قوانین انسانی)خرسند نیستیم چون ظلم محقق نشده و صرفا یک قانون کور محقق شده شاید بتوان گفت عدالت یا قانونمندی،صرفا حُسن وجود داشتن را دارد.

ابوالبرکات;996867 نوشت:
چرا نمیشه؟ دلیلتون چیه؟

سوال کردم میشه یا نمیشه
اگر بشه که پس این همه دعوا سر حسن و قبح ذاتی و شرعی چیه؟
اگر هم نمیشه چرا نمیشه؟ مشکلش چیه؟

الرحیل;996881 نوشت:
سوال کردم میشه یا نمیشه
اگر بشه که پس این همه دعوا سر حسن و قبح ذاتی و شرعی چیه؟
اگر هم نمیشه چرا نمیشه؟ مشکلش چیه؟
سوالتون شبیه استفهام انکاری بود. نظر خودتون چیه ؟ می شه یا نمی شه؟

متحیر;996872 نوشت:
ظلم اگر به معنای مطلق «هرج و مرج» باشد ناشدنی است
اگر به معنای نسبی باشد چه؟ آیا هرج و مرج نسبی وجود ندارد؟ اگر وجود دارد به نظر شما قبح ذاتی دارد یا ندارد؟
متحیر;996872 نوشت:
و اگر عدالت به معنای رعایت حقوق هر شئ بر وفق شایستگی آن باشد این امر هم چون با واقعیت موافقت ندارد محقق نیست
آیا این که عدالت ، تاکنون محقق نشده دلیل بر این است که محال است که عدالت محقق شود؟

[="Tahoma"][="Black"]سلام

ابوالبرکات;996854 نوشت:
اگر فرض کنیم که معاصی به امور عدمی برمی گردند آیا بدین معناست که معاصی وجود ندارند؟

نه به اين معنا نيست.
منشا عدمي داشتن به معناي معدوم بودن نيست. ما در عالم يك مبدء بيشتر نداريم و آنهم خداوند متعال است: الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طينٍ (سجده: 7) به همين دليل نمي توان مانند ثنويه مبدئي براي شرور و مبدئي براي خيرات متصور شد.
اما چطور مي توان قبايح را به خدا نسبت داد؟ براي پاسخ به اين سوال اول بايد دانست كه معناي ذاتي در حسن و قبح ذاتي، تكويني بودن نيست بلكه طبق مشهور متكلمان و فلاسفه به معناي ذاتي باب برهان يا شبيه به آنست. بر اين اساس، فعل را به بعد تكويني و اخلاقي مي توان تقسيم كرد. ار بعد تكويني هر فعلي كه پا به عرصه وجود مي گذارد، از اين نظر كه موجود شده است، خير است و از همين جهت قابل انتساب به خداي متعال مي باشد. اما از اين نظر كه با اراده و اختيار انسان صادر مي شود، داراي بعد اخلاقي بوده و منتسب به خير و شر يا حسن و قبيح مي شود. به عبارت ديگر بر اساس توحيد افعالي هر فعلي را مي توان به دو فاعل نسبت داد، يكي فاعل قريب و ديگري فاعل بعيد. فاعل بعيد يا همان فاعل تسبيبي خداوند متعال است و فاعل قريب انسان. اين دو علت در طول هم بودن و تنافي يا تعارضي در بين آنها متصور نيست.[/]

[="Tahoma"][="Black"]سلام

متحیر;996858 نوشت:
ولی وقتی از حسن و قبح ذاتی یاد میکنید در نظر آورید که این رفتار اگر صد هزارسال پیش که تمدنی وجود نداشت آیا مورد قضاوت قرار میگرفت یا اگر شما این رفتار را در حیوانات مشاهده کنید راجع به آن حیوانات هم همین گونه قضاوت میکنید

حسن و قبح ذاتي اعمال ربطي به تمدن ندارد، حتي در ابتدائي ترين جوامع نيز ظلم كردن قبيح است و هيچ كس اين امر را براي خودش نمي پسندد. حتي در بين دزدان نيز عدالت امر حسن و نيكويي است كه اموال دزيديده شده را به انصاف تقسيم كنند. البته ذاتي بودن حسن و قبح افعال به معناي اين نيست كه تمام افعال انسان اعم از مكروه و مستحب هم قابل تشخيص براي همه باشد. [/]

[="Tahoma"][="Black"]سلام

الرحیل;996862 نوشت:
بعضی اعمال، شرع به ما خبر از حسن و قبحشون بده
و یک سری اعمال هم باشن که تنها به این دلیل حسن یا قبیح باشن که شارع گفته و حکمتش هم یک جور تربیت انسان ها باشه. که اینجا اون چیزی که در حقیقت قبیح هست نافرمانی از خداونده

همانطور كه شما هم فرموديد، شرع خبر از حسن و قبح افعال مي دهد نه اينكه عملي را حسن يا قبيح كند. بين اين دوتا خيلي تفاوت وجود دارد. برخي افعال به راحتي حسن و قبح آنها قابل درك است و برخي نه اما اين به معناي حَسن و قبيح شدن آنها با تنها يك امر شرعي نيست. اگر اينطور بود، مثلا در شريعتي دروغ حلال مي شد و در شريعت ديگر حرام و همين امر باعث سلب اعتماد مي شد.
از طرفي منافاتي بين تربيت و ذاتي بودن حسن و قبح وجود ندارد.[/]

[="Tahoma"][="Black"]

ابوالبرکات;996866 نوشت:
یعنی خدا دروغ نمی گوید نه این که دروغ به ذاته بد است بلکه به این خاطر که بایستی امری که به بنده اش می کند بر مبنای حقیقت باشد.

چرا امر الهي بايد بر مبناي حقيقت باشد؟ و اين حقيقي بودن را شما با چه معياري درك مي كنيد؟
همين بايدي كه مي فرماييد دليل ذاتي بودن حسن يا قبح است. همين بايد است كه باعث اعتماد ما به وعده و وعيدهاي خدا ميشه.
نظريه امر الهي معتقد به عدم ملاكي مانند حقيقت امر و امثال آن است، بلكه فقط امر خداوند باعث حسن يا قبيح بودن فعل مي شود.
اما در مورد شرايط مختلف در برخي گناهان مانند دروغ، عرض شد اين مجاز شدن(نه حسن شدن) به دليل قاعده اهم و مهم است كه مثلا در شرايط نجات جان مومن كه امري مهم تر است، دروغ گفتن جايز است اما كماكان قبيح مي باشد اما به دليل وجود امر قبيح تر، ما مجاز به انجام موردي كه قبح كمتري دارد هستيم.

ابوالبرکات;996866 نوشت:
در مورد این آیه و روایت هم بایستی بگویم که بیایید بین حسن و قبح ذاتی با حسن و قبح عقلی تفاوت قائل شویم. بگذارید یک مثال مثبت 18 بزنم.

ظاهر اين دو نگاه شبيه هم است اما يكي نيستند.
نوع نگاهي كه انسان به همسر خود مي كند با نگاهي كه به زن نامحرم مي كند متفاوت است و البته تاثيرات متفاوتي هم در روح انسان مي گذارد. به همين دليل است كه بر مبناي تجسم اعمال زماني كه انسان مال يتيم را به ناحق مي خورد، در همان حال و در واقع مشغول به خوردن آتش است. نه اينكه در آخرت به سبب گناه و به صورت قرار دادي مجازات شود، بلكه به صورت نقدي در حال تغيير ذات خود است و درد گناه را نمي چشد و اين چشيدن به تيزبين شدن او در آخرت ميسر مي شود. مانند انساني كه تخدير شده و درد تيغ را حس نمي كند اما پس از مرتفع شدن اثر مواد مخدر، درد ناشي از زخم را حس مي كند.

[/]

عامل;996983 نوشت:
عناي ذاتي در حسن و قبح ذاتي، تكويني بودن نيست بلكه طبق مشهور متكلمان و فلاسفه به معناي ذاتي باب برهان يا شبيه به آنست. بر اين اساس، فعل را به بعد تكويني و اخلاقي مي توان تقسيم كرد. ار بعد تكويني هر فعلي كه پا به عرصه وجود مي گذارد، از اين نظر كه موجود شده است، خير است و از همين جهت قابل انتساب به خداي متعال مي باشد.
سلام خدا خیرت بده . من هم از اون اول همین رو گفتم . من می گویم حسن و قبح عقلی را با حسن و قبح ذاتی اعمال با هم فرق بگذاریم و حسن و قبح ذاتی اعمال را همان بعد تکوینی فعل بدانیم که کاملا خیر محض است و حسن و قبح عقلی را درک انسان از رابطه و نسبت خود با اعمال خویش. آیا با حرف من موافقید؟ مثال جراح را یک بار دیگر تکرار می کنم تا این که می گویم ((درک انسان از رابطه و نسبت خود با اعمال خویش بهتر روشن شود.
ابوالبرکات;996866 نوشت:
بنده جراحی حاذق هستم که سال ها درس خوانده ام و جراحی ها را هم با دقت انجام می دهم و هیچ گونه کوتاهی هم نمی کنم. اما یک بیمار به علت اشتباه من (که ناشی از سهل انگاری نبوده است) در جراحی می میرد. این جا من کار بدی انجام داده ام یا کار خوب؟ کار من به ذاته حسن بوده یا قبیح؟ هیچ . قبح عقلی هم ندارد. چرا؟ چون من پیش وجدان خودم روسفید هستم. اما اگر سهل انگاری کرده بودم آن گاه وجدان و عقل من درک می کرد که امر الهی را زیر پا گذاشته ام. (امر الهی در صورت اختیار داشتن تعلق می گیرد) بنابراین عذاب وجدان می گرفتم. مردن اون بیمار به ذاته خوب است. این نسبت من با اون بیمار بوده که درک من از امرالهی را عوض کرده است.

عامل;997000 نوشت:
چرا امر الهي بايد بر مبناي حقيقت باشد؟
سلام بگذارید مثالی بزنم. شما می خواهید از آن جایی که نشسته اید با بنده از طریق این سایت ارتباط برقرار کنید. خوب بایستی شرایطی فراهم باشد از قبیل مثلا یک کامپیوتر و اینترنت و ... . آیا کامپیوتر بما هو کامپیوتر قبیح یا حسن است؟ خداوند تنها کسی است که شان آمریت دارد. و این کار را انجام می دهد. حال از لوازم این کار این است که امر او بر مبنای حقیقت باشد. بنده نمی گویم که حقیقت خوب است و چون خوب است خداوند بایستی امر خود را برمبنای حقیقت تنظیم کند . من می گویم خداوند چون شان آمریت دارد امر او بر مبنای حقیقت است. آن باید هم که گفتم بدین معناست. حقیقت بر مبنای آمریت خدا توجیه می شود نه آمریت و امر خدا بر مبنای حقیقت.
عامل;997000 نوشت:
اين حقيقي بودن را شما با چه معياري درك مي كنيد؟
ما این حقیقی بودن را با معیار خاصی نمی توانیم درک نمی کنیم. صرفا می توانیم درک کنیم که امر خدا بر مبنای واقعیت است نه این که واقعیتی جدا را درک کنیم و امر خدا را هم درک کنیم و حال بگوییم امر خدا بر مبنای واقعیت است. واقعیت چیست؟ واقعیت همان امر خداست. خداوند در مورد تمامی عالم گفت کن فیکون) . یعنی امر کرد که باش پس شد. بنابراین تمامی عالم امر خداست.
عامل;997000 نوشت:
ظاهر اين دو نگاه شبيه هم است اما يكي نيستند.
نوع نگاهي كه انسان به همسر خود مي كند با نگاهي كه به زن نامحرم مي كند متفاوت است و البته تاثيرات متفاوتي هم در روح انسان مي گذارد.
البته بنده منظورم نگاه شهوانی بود. من هم قبول دارم که نوع این دو نگاه متفاوت است. اما ظاهرش که متفاوت نیست. چه چیزی باعث شده که دو عمل با ظاهر یکسان با یکدیگر متفاوت باشند؟ آیا حسن و قبح ذاتی یا به قول شما تکوینی دو عمل است؟ خیر. حیثیت انتصاب آن دو عمل به دو شخص متفاوت است. حیثیت انتصاب این اعمال به ما هست که می شود آتش جهنم نه خود اعمال. تازه آتش جهنم هم قبیح نیست.

عامل;996994 نوشت:

مثلا در شريعتي دروغ حلال مي شد و در شريعت ديگر حرام و همين امر باعث سلب اعتماد مي شد.

سلام و عرض ادب

فرقه هایی هستند که دروغ را حلال می دانند !
اگر مصلحت باشد!!!!

این که هدف وسیله را توجیه می کند نیز در این فرقه ها عادی است !

می توان به کفار و مشرکان و منافقان

تهمت زد

دروغ بست

و...

عامل;996994 نوشت:
[="Tahoma"][="Black"]سلام

همانطور كه شما هم فرموديد، شرع خبر از حسن و قبح افعال مي دهد نه اينكه عملي را حسن يا قبيح كند. بين اين دوتا خيلي تفاوت وجود دارد. برخي افعال به راحتي حسن و قبح آنها قابل درك است و برخي نه اما اين به معناي حَسن و قبيح شدن آنها با تنها يك امر شرعي نيست. اگر اينطور بود، مثلا در شريعتي دروغ حلال مي شد و در شريعت ديگر حرام و همين امر باعث سلب اعتماد مي شد.
از طرفي منافاتي بين تربيت و ذاتي بودن حسن و قبح وجود ندارد.

[/]

سلام علیکم
خب احکامی هم داریم که مخصوص شریعتی بوده و الان دیگه نییست، یا حتی تنها مخصوص یک نفر بوده. مثل دستور به قربانی کردن حضرت اسماعیل(ع)، روزه سکوت، حلال و حرام گوشت ها که بین ادیان مختلف است و اتفاقا اعتقاد داریم که اگر باطن گوشت را می دیدیم بوی تعفن گوشت حرام را متوجه می شدیم.

یا اینکه نه، فرض کنید از آدم تا خاتم حکمی باشد که تنها حکمت آن رشد انسان در جهت مقابله با خواسته هایش باشد و به خودی خود قبیح نباشد (یا برعکس). غیر ممکن است؟

[="Tahoma"][="Black"]سلام

ابوالبرکات;997011 نوشت:
سلام خدا خیرت بده . من هم از اون اول همین رو گفتم . من می گویم حسن و قبح عقلی را با حسن و قبح ذاتی اعمال با هم فرق بگذاریم و حسن و قبح ذاتی اعمال را همان بعد تکوینی فعل بدانیم که کاملا خیر محض است و حسن و قبح عقلی را درک انسان از رابطه و نسبت خود با اعمال خویش. آیا با حرف من موافقید؟

اگر خاطر شريف شما باشد، در پست هاي قبلي اشاره شد منظور از ذاتي در حسن و قبح، ذاتي باب برهان است. شايد لازم بود يكي از مقدمات هم به طور مبسوط به اين مساله مي پرداختيم تا بحث دقيق تر پيش رود اما الان هم دير نشده!
ذاتی در اينجا یعنی انسان در درک حسن و قبح بدون كمك از خارج، حسن و قبح افعال را درک کند؛ به عبارت ديگر حسن و قبیح به خودی خود نیکو و زشت است؛ چه شرع به آن حکم کرده باشد یا نکرده باشد.
بنابراين عقل در ادراک این امور استقلال دارد و به تنهایی و قبل از اینکه از شرع چیزی به او رسیده باشد، قادر به درک و تشخیص آنهاست؛ به همين دليل حسن و قبح ذاتی را حسن و قبح عقلی يا مستقلات عقلي نيز گفته اند.
خصوصيت ذاتي باب برهان اين است كه صرفا درک موضوع و محمول و نسبت کافی در يقين به نسبت است و جايگاه این نوع قضایای عقلي همانند جايگاه قضایای اولیه در عقل نظری است.
بر اين اساس، معلوم مي شود كه منظور از ذاتي و عقلي در اينجا يك اصطلاح است و تكويني بودن چيز ديگري است. به عبارتي هستي فعل بدون تعين، امري حسن است و هستي بخشي خداوند به همه چيز حتي افعال انسان از همين باب است. اما اگر تعين پيدا كرد و در دو نوع مختلف كه حتي در ظاهر نيز شبيه هم اند(مانند خوردن مال حلال و خوردن مال يتيم به ناحق) محقق شد، حسن و قبح فعل را عقل انسان بدون رسيدن خبري از شارع درك مي كند. محل اختلاف اشاعره و عدليه نيز بر همين موضع است كه آنها مي گويند تا شريعيت نگويد، چيزي حسن يا قبيح نمي شود و عقل نيز دركي در اين موضع ندارد.
اين مطلب با چيزي كه در مورد توجيه استناد افعال قبيح به خداوند گفته شد، تفاوت زيادي دارد.
حالا اگر منطور شما نيكو بودن تكويني اعمال است، به همان نحوي كه در بحث انتساب افعال قبيح و توحيد خالقي گذشت، حرف درستي است اما ربطي به نظريه امر الهي ندارد.
[/]

[="Tahoma"][="Black"]

ابوالبرکات;997022 نوشت:
حقیقت بر مبنای آمریت خدا توجیه می شود نه آمریت و امر خدا بر مبنای حقیقت.

با اين بيان شما هيچ دركي از حقيقت نداريد و صرفا يك لفظ را به خدا نسبت مي دهيد كه نتيجه همان امر اوست.
حكم كردن فرع بر تصور موضوع و محمول است و شما اگر دركي از حقيقت نداشته باشيد، قادر نخواهيد بود كه حكم كنيد امر خدا حقيقي است.

ابوالبرکات;997022 نوشت:
ما این حقیقی بودن را با معیار خاصی نمی توانیم درک نمی کنیم. صرفا می توانیم درک کنیم که امر خدا بر مبنای واقعیت است

اگر درك نمي كنيد، جطور حكم كرديد كه امر خدا حقيقي است؟
جمله قرمز رنگ شما يك ادعاي بدون دليل است.
چرا كه مي فرماييد ما حقيقت را درك نمي كنيم اما بالاخره امر خدا حقيقي است!

ابوالبرکات;997022 نوشت:
چه چیزی باعث شده که دو عمل با ظاهر یکسان با یکدیگر متفاوت باشند؟ آیا حسن و قبح ذاتی یا به قول شما تکوینی دو عمل است؟ خیر. حیثیت انتصاب آن دو عمل به دو شخص متفاوت است. حیثیت انتصاب این اعمال به ما هست که می شود آتش جهنم نه خود اعمال. تازه آتش جهنم هم قبیح نیست.

ظاهر آنها يكسان است اما ذات هر يك اقتضاي خاصي دارد. نگاه به نامحرم ذاتا بد است و نگاه به همسر ذاتا خوب است. بنابراين نگاه به نامحرم هر جا باشد و از طريق هر كسي كه باشد، آثار و تبعات خود را دارد. اين همان معناي ذاتي است كه عقل انسان با قرار دادن موضوع و محمول به نتيجه منتقل مي شود.
در پست قبلي تفاوت بين تكويني و ذاتي عرض شد.

[/]

[="Tahoma"][="Black"]سلام

شروحیل;997023 نوشت:
فرقه هایی هستند که دروغ را حلال می دانند !
اگر مصلحت باشد!!!!

اين اگر كار را درست مي كند!
يعني آنها دروغ را زشت مي دانند مگر در موارد خاصي مانند مصلحت.
منظور ما از حسن و قبح ذاتي، اصل عمل است نه عمل در شرايط خاص[/]

سلام

الرحیل;997033 نوشت:
خب احکامی هم داریم که مخصوص شریعتی بوده و الان دیگه نییست، یا حتی تنها مخصوص یک نفر بوده. مثل دستور به قربانی کردن حضرت اسماعیل(ع)، روزه سکوت، حلال و حرام گوشت ها که بین ادیان مختلف است و اتفاقا اعتقاد داریم که اگر باطن گوشت را می دیدیم بوی تعفن گوشت حرام را متوجه می شدیم.

دعواي ما با اشاعره در بحث امر الهي بر اين مبناست كه ايشان مي گويند مصلحت، همان امر خداست(يعني امر خدا ايجاد مصلحت مي كند) و ما مي گوييم بايد آن فعل در ذات خود مصلحت داشته باشد تا خدا به آن امر كند.
حالا ممكن است اين مصلحت مخصوص عده اي باشد يا يك امر عمومي باشد كه در تمام زمانها كاربرد دارد.
بنابراين منظور ما در افعال، افعالي است كه از طريق شريعت رسيده و جنبه عمومي يافته است، بر اين اساس، امتحانهاي شخصي افراد از اين دايره خارج است.
برخي از احكام نيز جنبه تنبيهي داشته مانند تحريم برخي مواد غذايي براي بني اسرائيل و اين موارد نيز از بحث ما خارج است. بنابراين گوشت حرامي حلال نشده بلكه گاهي اوقات گوشت حلالي براي تنبيه عده اي ممنوع شده است.
اما درمورد روزه سكوت نيز مصلحت موقتي در اين فعل بوده و با تمام مدت و زمان آن، حكم نيز منتفي شده است. بنابراين در زمان مخصوص مصلحتي در فعل بوده و با اتمام مصلحت، حكم هم منتفي شده است و اين همان ديدگاه عدليه است.

الرحیل;997033 نوشت:
یا اینکه نه، فرض کنید از آدم تا خاتم حکمی باشد که تنها حکمت آن رشد انسان در جهت مقابله با خواسته هایش باشد و به خودی خود قبیح نباشد (یا برعکس). غیر ممکن است؟

فرض عقلي ان كه محال نيست اما بايد ديد با قواعد نيز سازگار است و مي تواند تحقق خارجي داشته باشد يا نه

عامل;997107 نوشت:
گر درك نمي كنيد، جطور حكم كرديد كه امر خدا حقيقي است؟
جمله قرمز رنگ شما يك ادعاي بدون دليل است.
چرا كه مي فرماييد ما حقيقت را درك نمي كنيم اما بالاخره امر خدا حقيقي است!
بنده نگفتم ما حقیقت را درک نمی کنیم. بلکه گفتم معیاری برای درک آن نداریم. چون شما معیار خواسته بودید این گونه گفتم. بگذارید بیشتر توضیح بدهم. ما می دانیم حقیقت چیست چون بدیهی است اما این که کدام گزاره حقیقت است و نیست معیار مشخصی نداریم. شاید بگوییم بداهت معیار مشخص است اما این که بداهت چیست را بعد از جواب به سوال زیر توضیح می دهم.
حال یک سوال دارم تا بتوانیم به ادامه ی بحث بپردازیم و نظر من روشن تر شود. شما گفتید که هر عمل یک بعد تکوینی دارد که آن بعد ، خیر محض است. در واقع واقعیت وجودی هر عمل خیر است.(اگر نگفتید بگید نگفتم) اگر واقعیت عمل خیر محض است ، عقل چه چیزی را دریافت می کند که آن را به صورت قبح درک می کند؟ آن چیز را از کجا دریافت می کند؟ از وهم و خیال یا حقیقت؟ چگونه از حقیقت وجودی یک عمل که خیر محض است ، قبح برداشت می شود؟:-o

[=arial]

ابوالبرکات;996907 نوشت:
اگر به معنای نسبی باشد چه؟ آیا هرج و مرج نسبی وجود ندارد؟ اگر وجود دارد به نظر شما قبح ذاتی دارد یا ندارد؟

زمانی که پای نسبت در این امور به میان می آید دیگر ذاتی بودن حسن و قبح معنا ندارد
ابوالبرکات;996907 نوشت:
آیا این که عدالت ، تاکنون محقق نشده دلیل بر این است که محال است که عدالت محقق شود؟

باز به تعریف شما از عدالت برمیگردد
اگر با تعریف ذیل از عدالت موافق باشید
متحیر;996872 نوشت:
گر عدالت به معنای رعایت حقوق هر شئ بر وفق شایستگی آن باشد این امر هم چون با واقعیت موافقت ندارد محقق نیست

که خدمت شما گفتم چنین امری نامحقق هست
با یک دید ایده آلیستی دیگر هم باز عدالت با تعریف بالا همچنان نامحقق هست:
اگر در نظر آوریم اشیاء حدود دارند و حدودشان گاه بواسطه ذات خودشان مشخص میشود ولی در اکثر موارد حدود اشیاء بواسطه حضور اشیاء دیگر محدود و مورد تعرض قرار میگیرد حال اگر عدالت ذاتی باشد غیر ممکن هست که اشیاء در یک جهان کنار هم محقق شوند.
حال تعریف دیگری برای عدالت اقامه میکنیم:
عدالت یعنی جبران حوادث و بازگرداندن آثار ناشی از آن به خاطر آسیبی که حضور دیگر اشیاء برای یک شئ پدید می آید
آسیب یا ظلم در یک زمان و مکان برای یک شئ اتفاق می افتد جبران در زمان یا مکان دیگر اتفاق میافتد این عدالت و جبران هر چقدر هم شکوهمند و بزرگوارانه باشد عدالت از جبران آثار ناشی ظلم در همان زمان و مکان حادثه ناتوان ذاتی هست پس عدالت مطلق غیر ممکن و نامحقق هست چون امری محال هست پس ذاتی نیست

ابوالبرکات;996907 نوشت:
آیا این که عدالت ، تاکنون محقق نشده دلیل بر این است که محال است که عدالت محقق شود؟

وقتی چیزی ناشدنی و غیر قابل تحقق باشد پس ذاتی نیست
شاید با استفاده ابزاری از مراجعه به دادگستری برای برقرار ساختن عدالت با رجوع قانون به تعریف ضمنی از ظلم و عدالت ذاتی دست پیدا کنیم
آنچه را که در جهان تا بحال محقق شده به هر حال منبعث از یک قانون هست هر چند از مفاد آن قانون (قوانین فیزیک ،قانون جنگل یا قوانین انسانی)خرسند نیستیم چون ظلم مطلق (بی قانونی )به خاطر قبح ذاتی محقق نشده و صرفا یک قانون کور محقق شده شاید بتوان گفت قانونمندی در اینجا آن را با عدالت یکی فرض کرده ایم ،صرفاوجود داشتنش را برابر حُسن ذاتی آن در نظر بگیریم

[=arial]سلام

عامل;996990 نوشت:
حسن و قبح ذاتي اعمال ربطي به تمدن ندارد، حتي در ابتدائي ترين جوامع نيز ظلم كردن قبيح است

در جوامع ظلم یعنی عمل خلاف عرف و قانون به عمل خاصی اطلاق نمیشود موضوع تاپیک حسن و قبح ذاتی اعمال هست
اعمال خلاف در جوامع مختلف یکسان نیستند و بسته به زمان و مکان و فرهنگ متفاوت هستند

عامل;996990 نوشت:
حتي در بين دزدان نيز عدالت امر حسن و نيكويي است كه اموال دزيديده شده را به انصاف تقسيم كنند.

خیر حتی در حیوانات شکارچی در یک شکار لاشه قربانی به نسبت قدرت و جایگاه و به غنیمت گرفتن فرصت بین شکارچیان تقسیم میشود
در گروه دزدان هم هر کس به نسبت قدرت و جایگاه خود از غنائم بهره میبرد و اگر غفلت شرکا اجازه بدهد همین توافقات هم به یغما میرود
پس عدالت و رعایت انصاف فقط از جانب ضعفا دوست داشتنی هست ولی ذاتی نیست اگر ذاتی بود اغنیاء و قویدستان هم در بازگرداندن حقوق به ضعفا تلاش میکردند
عامل;996990 نوشت:
البته ذاتي بودن حسن و قبح افعال به معناي اين نيست كه تمام افعال انسان اعم از مكروه و مستحب هم قابل تشخيص براي همه باشد.

این بحث درون دینی است و علاقه ای ندارم

عامل;997108 نوشت:
سلام

اين اگر كار را درست مي كند!
يعني آنها دروغ را زشت مي دانند مگر در موارد خاصي مانند مصلحت.
منظور ما از حسن و قبح ذاتي، اصل عمل است نه عمل در شرايط خاص

سلام و عرض ادب

اصل عمل که بیان کلمات است!

راست یا دروغ بودن آن به گوینده سخن بر می گردد!

پس سخن گفتن ذاتا بد نیست

آن چه نگرش ما به ان می دهد ان را خوب و بد می کند

پس سخن گفتن ذاتا بد نیست !

در مورد نگاه به زن
نگاه به زن در کل مشکلی ندارد
پس ذاتا بد نیست

آن چه بد است
نگاه به زن نامحرم است!!!!

[="Tahoma"][="Black"]سلام

متحیر;997183 نوشت:
در جوامع ظلم یعنی عمل خلاف عرف و قانون

تعريف ظلم اصلا ربطي به جامعه ندارد. حتي اگر در عالم دو نفر هم باشند و يكي از حق خود تعدي كرده و حق ديگري را ضايع كند، ظلم محقق مي شود.

متحیر;997183 نوشت:
حتی در حیوانات شکارچی در یک شکار لاشه قربانی به نسبت قدرت و جایگاه و به غنیمت گرفتن فرصت بین شکارچیان تقسیم میشود

ظاهرا شما مساوات را با عدالت اشتباه گرفتيد.
عرض شد در بين دزدان هم عدالت ممدوح است و اين عدالت ممكن است براي رئيس دزدان كه زحمت بيشتري كشيده $-) سهم بيشتري در نظر گرفته شود كه در نظر دزدان عين عدالت باشد.
بنابراين ظلم و عدل حتي در بين كساني كه خلاف اين كار را انجام مي دهند، مذموم يا ممدوح است. پس لازم نيست خود شخص حتما ملتزم به عمل خير باشد تا ذاتي بودن حسن عمل ثابت شود بلكه ادراك آن براي ذاتي بودن كافي است.
[/]

[="Tahoma"][="Black"]سلام

شروحیل;997331 نوشت:
آن چه بد است
نگاه به زن نامحرم است!

قبلا اين بحث گذشت كه نوع اين افعال با هم فرق دارد، اگر چه در ظاهر شبيه هم هستند.
براي اين منظور به پست هايي كه با جناب ابوالبركات رد و بدل شده مراجعه فرماييد.[/]

[="Tahoma"][="Black"]سلام

ابوالبرکات;997111 نوشت:
بنده نگفتم ما حقیقت را درک نمی کنیم. بلکه گفتم معیاری برای درک آن نداریم.

البته قبلا معياري براي اين درك ارائه فرموديد:
ابوالبرکات;997022 نوشت:
حقیقت بر مبنای آمریت خدا توجیه می شود نه آمریت و امر خدا بر مبنای حقیقت.

به قول شاعر هر چه آن خسرو كند شيرين بود...
اگر معيار شما براي درك حقيقت همان امر الهي باشد، تمام اشكالاتي كه به نظريه امر الهي وارد است، به اين قول هم وارد است.
علاوه بر اينكه جمله شما نوعي تناقض است؛ چطور ممكن است ما براي امري معيار نداشته باشيم اما آنرا درك كنيم؟ با اين توضيح كه وجود معيار براي درك حقيقت با مصداق و مفهوم قابل مقايسه نيست.

ابوالبرکات;997111 نوشت:
اگر واقعیت عمل خیر محض است ، عقل چه چیزی را دریافت می کند که آن را به صورت قبح درک می کند؟

عقل عمل تعين يافته را درك مي كند و همين تعين است كه حسن و قبح را روشن مي كند.
به عبارتي عمل را مي توان به دو اعتبار لحاظ كرد؛ يك اعتبار همان اصل وجود عمل است كه به دليل خير بودن وجود، خير است و از همين جهت به حق تعالي نسبت داده مي شود و اعتبار ديگر تعين فعل و تحقق خارجي آن در ماهيت مخصوصي است كه حسن و قبح به لحاظ همين خصوصيات و تعينات محقق شده و ادراك مي شود.
[/]

با سلام

متحیر;996858 نوشت:
چون ارزش گذاری هایی این چنین برپایه مقایسه و اعتبار هست

ابتدا لازم است در مفهوم حسن و قبح توجه بفرمایید. وقتی که از حسن و قبح صحبت میکنید دارید از یک ارزشگذاری صحبت میکنید و اصلا بدون در نظر گرفتن آن معیار امکان تعیین حسن و قبح وجود ندارد. بنابراین حسن و قبح در ذات خودش نسبی است .
اگر معیار را مفروض بدانید . مثلا اگر معیار دین باشد در آن صورت تعیین کننده حسن و قبض در شرایط مختلف هم دین( به عنوان معیار ) خواهد بود و باز هم صحبت کردن از حسن و قبض ذاتی یا نسبی بی معنی است.

یا مثلا اگر معیار عقل جمعی باشد . باز هم تعیین کننده حسن و قبح و کلا وظیفه ارزشگذاری اعمال بر عهده آن معیار(عقل جمعی) خواهد بود که پرواضح است این معیار در زمانها و مکانها و شرایط مختلف میزان حسن و قبح اعمال را مشخص میکند. به همین ترتیب شما برای آنکه حسن و قبح را ذاتی بدانید مجبور خواهید شد که بر مفروضات اولیه بیافزایید. مثلا زمان مشخص یا مکان مشخص یا شرایط مشخص را مفروض بدانید . مثلا برده داری از نظر عقل جمعی در هزار سال پیش قبیح نبوده ولی اکنون دگرگونه است. ضمن آنکه در همان زمان اگر معیار مختلف باشد حسن و قبح هم تفاوت خواهد کرد. برده داری در همان زمان از نظر کسی که برده میشود قبیح خواهد بود.

به طور خلاصه به دلیل آنکه اصالت معنای حسن و قبح وابسته به یک معیار است که آن معیار میتواند بسیار متکثر باشد لذا حسن و قبح ذاتی بی معنی است.

[="Tahoma"][="Black"]سلام

manmehdiam;997442 نوشت:
ابتدا لازم است در مفهوم حسن و قبح توجه بفرمایید. وقتی که از حسن و قبح صحبت میکنید دارید از یک ارزشگذاری صحبت میکنید و اصلا بدون در نظر گرفتن آن معیار امکان تعیین حسن و قبح وجود ندارد. بنابراین حسن و قبح در ذات خودش نسبی است .

در حسن و قبح ذاتي، معيار براي تشخيص حسن و قبح، ذات فعل است يعني مثلا ظلم در ذات خود قبيح است و اين اختصاص به جامعه اي خاص ندارد و حتي با فرض نبود جامعه هم ظلم قبيح است. در اين بحث عمل يا ادراك انسان ها در زمانهاي مختلف ملاك نيست، بلكه ممكن است خود انسان عامل به فعل حسن نباشد اما مي داند كه اين فعل حسن است.
شما اگر ملاك را امر الهي بدانيد مشكل دور پيش مي آيد و اگر حسن و قبح را نسبي بدانيد مشكل بيشتر مي شود، به طوري كه در هيچ زماني نمي توان كسي را به خاطر فعل خوب يا بدش، تشويق يا تنبيه كرد. اصلا خوب و بد ديگر معنا ندارد. حتي دين هم ملاك نيست، چون يك بي دين هم ظلم كردن را قبيح مي داند و عدالت را نيكو مي شمارد.

نهايتا اگر به دليل تفكرات متفاوت در مورد ملاك حسن و قبح قائل به نسبيت حسن و قبح يا بي معني بودن حسن و قبح ذاتي شويم، به معناي پاك كردن صورت مساله است. يعني هر وقت پاسخ مشكل شد يا پاسخ هاي متعددي براي يك مساله بود، به جاي تلاش براي حل مشكل، بگوييم تعين آن در يك معناي خاص بي معني است!!!

[/]

[="Tahoma"][="Black"]
پرسش:
آیا توحید افعالی و همچنین ارتکاب اعمال زشت توسط کودکی که دارای فطرت پاکی است، با حسن و قبح ذاتی افعال منافات دارد؟

پاسخ:
مقدمه؛ منظور از حسن و قبحی که محل اختلاف اشاعره و عدلیه است، فعل اختیاری است که فاعلش به سبب آن، شایسته نکوهش یا ستایش باشد.(1) منظور از عقلی بودن هم این است که عقل به تنهایی ممدوح بودن نفس الامری یا مذموم بودن نفس الامری بعضی افعال را درک می کند اگر چه در این زمینه شریعت چیزی نگفته باشد.(2) ذاتی در حسن و قبح ذاتی، ذاتی باب برهان(3) یا شبیه به آن بوده و به این معناست که انسان در درک حسن و قبح بدون كمك از خارج، حسن و قبح افعال را درک کند؛ به عبارت ديگر حسن و قبیح به خودی خود نیکو و زشت است؛ چه شرع به آن حکم کرده باشد یا نکرده باشد. بنابراين عقل در ادراک این امور استقلال دارد و به تنهایی و قبل از اینکه از شرع چیزی به او رسیده باشد، قادر به درک و تشخیص آنهاست؛ به همين دليل حسن و قبح ذاتی را حسن و قبح عقلی يا مستقلات عقلي نيز گفته اند.

بر اين اساس، فعل را به بعد تكويني و اخلاقي مي توان تقسيم كرد. از بعد تكويني، هر فعلي كه پا به عرصه وجود مي گذارد، از اين نظر كه موجود شده است، خير است و از همين جهت قابل انتساب به خداي متعال مي باشد. اما از اين نظر كه با اراده و اختيار انسان صادر مي شود، داراي بعد اخلاقي بوده و منتسب به خير و شر يا حسن و قبيح مي شود. به عبارت ديگر بر اساس توحيد افعالي هر فعلي را مي توان به دو فاعل نسبت داد، يكي فاعل قريب و ديگري فاعل بعيد. فاعل بعيد يا همان فاعل تسبيبي خداوند متعال است و فاعل قريب انسان. اين دو علت در طول هم بودن و تنافي يا تعارضي در بين آنها متصور نيست.
پس از این مقدمه باید دید آیا تمام افعال انسان باید متکی به شرع باشد یا عقل هم برخی از آنها را درک می کند. برخی از متکلمان برای اثبات حسن و قبح ذاتی ادعای بداهت کرده اند؛ به طوری که در تمام اقصی نقاط عالم، چه افراد معتقد به دین خاصی باشند یا نه، قبیح بودن ظلم یا ممدوح بودن عدالت را درک می کنند.(4) بر این اساس، حداقل در مورد ظلم و عدل، هر انسانی چه متدین و چه غیر متدین، حسن و قبح ذاتی قابل ادارک است. علاوه بر اینکه اگر شرعی بودن تمام افعال را ثابت کنیم، لازم می آید که حسن و قبح عقلی و شرعی به طور کلی منتفی شود؛ به طوری که ما به قبح کذب نمی توانیم حکم کنیم و زمانی که چنین شد، وقوع آن از خدا جایز خواهد بود(تعالی الله عن ذلک) پس هر گاه خدا از چیزی خبر دهد، ما به اخبار او جزم نخواهیم کرد و در این صورت نه احکام شرعی ثابت می شود و نه احکام عقلی.(5)

دیدگاه امر الهی از نظر متون قرآنی و روایی نیز پایگاه مستحکمی ندارد؛ به عنوان نمونه خداوند در سوره شمس، عقل و فطرت را دارای قابلیت درک خوب و بد معرفی می کند: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّئهَا * فَأَلهَْمَهَا فجُُورَهَا وَ تَقْوَئهَا»(6) این مطلب در روایات نیز وارد شده است: «يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول»‏(7) بنابراین با توجه به دلایل مذکور، نمی توان این دیدگاه را معقول و حتی مشروع دانست، اما یک مطلب باقی است و آن اینکه بالاخره نسبت این دیدگاه با توحید افعالی چگونه قابل حل است؟

مفاد توحید افعالی به این معناست که هيچ موثر مستقلي در عالم غير از خداي سبحان نيست و قيوميت هستي، آفرينش، مالكيت، ربوبيت، رازقيت و ولايت كه هر يك بر ديگري مترتب است، منحصرا از آنِ خداست.(8) اما آیا این مطلب به معنای عدم درک عقلی ما نسبت به حسن قبح افعال و یا ذاتی نبودن حسن و قبح است؟ ظاهرا هیچ ملازمه ای بین آنها نیست. اینکه موثر مستقلی در عالم نیست، می تواند در دو فرض ذاتی بودن حسن و قبح و شرعی بودن آنها جاری باشد. به عبارت دیگر اعتباری یا ذاتی بودن حسن و قبح افعال با توحید افعالی رابطه عموم و خصوص من وجه داشته و مسلما اینچنین رابطه ای به معنای ملازمه نیست.
اما که آیا ذاتی یا شرعی بودن حسن و قبح، ربطی به انجام آن از سوی کودکی با فطرت پاک دارد یا نه؟ به نظر می رسد این دو امر نیز ربطی به هم نداشته باشند. با این توضیح که انجام عمل از سوی افراد یا انجام ندادن آن ربطی به خوبی یا بدی آن عمل ندارد، چرا که پاک بودن فطرت اولیه انسان به معنای عصمت او از هر گناه و پلیدی نیست تا نتیجه بگیریم هر کاری که انجام داد، خوب و هر کاری که انجام نداد، بد است. بلکه فطرت پاک انسان در ابتدا باعث هدایت اوست و او را مجبور به انجام کاری نمی کند، بر این اساس، نمی توان ملازمه بین انجام دادن برخی قبایح توسط کودک را دلیل بر شرعی بودن حسن و قبح دانست. بنابراین، اولا؛ حسن و قبح شرعی افعال تالی فاسدهای غیر قابل پاسخی دارد که اعتقاد به این امر را مشکل می کند. ثانیا؛ ملازمه ای بین توحید افعالی و نظریه امر الهی وجود ندارد.

در مورد دروغ مصلحتی یا مجاز شدن برخی گناهان در شرایط خاص نیز باید گفت؛ اين مجاز شدن(نه حسن شدن) به دليل قاعده اهم و مهم است كه مثلا در شرايط نجات جان مومن كه امري مهم تر است، دروغ گفتن جايز است اما كماكان قبيح مي باشد اما به دليل وجود امر قبيح تر، ما مجاز هستيم به انجام موردي كه قبح كمتري دارد.

پی نوشت ها:
1. طوسی، نصیر الدین، قواعد العقاعد، ص61.
2. لاهیجی، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص59.
3. خصوصيت ذاتي باب برهان اين است كه صرفا درک موضوع و محمول و نسبت کافی در يقين به نسبت است و جايگاه این نوع قضایای عقلي همانند جايگاه قضایای اولیه در عقل نظری است.
4. لاهیجی، گوهر مراد، ص245.
5. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص303.
6. شمس: 8.
7. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، ج1، ص16.
8. خرازی، بداية المعارف الالهية في شرح عقائد الامامية، ج1، ص53؛ سبحانی، الالهيات علي هدي الكتاب و السنة و العقل، ج2،‌ ص105.
[/]

موضوع قفل شده است