پیامی آورده اند...*** 175 غواص شهید با دستان بسته***( شهدای مظلوم...)
تبهای اولیه
[/HR]
[/HR]
به احترام 175 شهید دست بسته
هفته گذشته پیکر پاک تعدادی از شهدای دوران دفاع مقدس به میهن منتقل شد و در این میان مشخص شد ۱۷۵ شهید غواص بصورت دست بسته زنده به گور شده بودند؛ همین خبر باعث شد تا کاربران شبکههای اجتماعی با انتشار طرح ها و پوسترهای گرافیکی با هشتگ 175# شهید به شکل ها مختلف در فضای مجازی از شهدا یاد کنند. صفحههای ایرانیان در شبکههای اجتماعی لبریز شد از مطالب احساسی همدلانهای که حکایت از سوگواری برای شهدای زنده به گور شده داشت. شعر، دلنوشته، طراحی پوستر، ادای احترام به شهدا و... محتوای بسیاری از پیام های شبکه های اجتماعی شد.
به فیسبوک نگاه کنید، توئیت های ایرانی ها در توئیتر را ببینید، به وایبر، تلگرام، واتس آپ و لاین سر بزنید، همه جا نشانی از عکس های خندان غواصان ایرانی هست در کنار پیام های سوگوارانه ای که نشان می دهد ایران در عزای شهدای خود نشسته است؛ جوانانی با دستان بسته و چشمانی باز که سال ها پیش از بروز فاجعه داعش، به چشمان خود سنگدلی تکفیری ها را دیده بودند.
این 175 شهید گویی نماد مظلومیت انسانیت بودند در مبارزه با توحشی که روزی در چهره ارتش بعث صدام خود را سازماندهی می کرد. راه افتادن کمپین های مجازی با عناوین مختلف برای واکنش نشان دادن به فاجعه ای که البته مربوط به امروز نیست، نشان می دهد همبستگی ایرانی و هویت مشترک نهفته در اذهان عمومی ایرانیان، امروز و دیروز نمی شناسد و حتی انتشار خبری که منشأ آن یک حادثه در دل تاریخ معاصر بوده نیز می تواند نوعی اتحاد ملی در سوگواری برای جوانان این مرز و بوم را رقم بزند.
شهدای غواص از نگاه کاربران
بازخوردهای زیادی در فضای مجازی وجود داشت و کاربران شبکههای اجتماعی تحت تاثیر این واقعه با انتشار تصاویر، اشعار و دلنوشتههایی به استقبال این شهدا رفتند. در کنار مردم هنرمندان نیز احساس خود را از این حادثه بیان کردند که در ادامه آنها را مشاهده میکنید:
175 شهید غواص از نگاه کاربران شبکه های اجتماعی: من معنای عشق را در شما یافتم/ به احترام 175 شهید دست بسته/ بزرگ مردان و با غیرت هایی که تکرار نشدنی هستن/ هر مکتبی که نتواند ایثار را توجیه کند شکست خورده است/ دست بسته هم که باشند، در خاک نمی میرند، پرنده می شوند/ شما حماسه سرودید و ما به نام شما فقط ترانه سرودیم و نان درآوردیم و....
175 شهید غواص از نگاه هنرمندان: مهدی پاکدل: امروز از صبح شنیدن دو خبر تلخ فلجم کرده. یک: درگذشت مصطفى عبدالهى عزیز، استاد و بازیگر تئاتر که پس از ١٤ سال درگیرى با بیمارى سرطان به سراى باقى شتافتند. یادت همیشه با ما خواهد بود آقا مصطفى و دو: بازگشت پیکر ١٧٥ غواص شهید پس از ٢٩ سال. از بقایاى پیکر این شهدا مشخص شده که آنها با دستان بسته در خاک خفته اند. واى بر من که با دستان باز فقط نظاره گر هستم. نگاه می کنیم و نمی بینیم. آنها براى چه رفتند و ما براى چه هستیم. رشادت جوانان براى وطن جایش را به رقابت هاى ناسالم و زرنگى در ترافیک و دروغ و اختلاس و کلاهبردارى از وطن داده است.
حامد بهداد: ما موج های زنده اروندیم که با هیچ قطعنامه ای آرام نمی گیریم.
باران کوثری: مردان شجاع یادتان گرامی.
مهناز افشار: با هر عقیده و مسلک، موظف به احترام به این عزیزانیم.
علیرضا دبیر: نمی دونم چه حکمتی تو تقارن روزهای ولادت سیدالشهدا و باب الحوائج با انتشار خبر پیدا شدن پیکر ١٧٥ غواص شهید وجود داره که دستهاشون از پشت بسته بوده، که زنده زنده زیرخاک آرام گرفتن کاش بتونیم مفهوم کنار هم قرارگرفتن این رویدادها رو درک کنیم، کاش بتونیم قلباً به این ایمان بیاریم که ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا، بل احیاء عندربهم یرزقون روح تون به حق همین روزهای عزیز شادتر، در مجاورت مولامون.
الهام پاوه نژاد: صبح ، خبر کشف پیکر مظلوم صد و هفتاد و پنج رزمنده زنده به گور شده با دست بسته، تلخی ها و بی رحمی های این جهان را پایانی نیست...لعنت به جنگ... لعنت به سرطان... لعنت به دلتنگی...
واکنش عمومی به فاجعه زنده به گور شدن 175 غواص ایرانی که مربوط به عملیات کربلای4 است، نشان می دهد هنوز ایرانی ها با هر نگرش فکری، چه در داخل و چه حتی خارج کشور، سوگوار شهدای جنگ تحمیلی بوده و رشادت های رزمندگان در جبهه های دفاع از میهن خویش را فراموش نمی کنند.
وجود شبکه های اجتماعی که عده ای از آنها تنها برای رواج بی اخلاقی و وقت تلف کردن یاد می کنند در این موضوع (و البته اتفاقات مشابه دیگر) نشان می دهد که ظرفیت فضای مجازی به اندازی ای است که می تواند هر موضوعی را در دل خود جای دهد؛ اینکه بازخوردهای یک اتفاق به چه شکل باشد هم به موضوع بستگی دارد و هم شیوه های منتشر کردن آن.
به صد و هفتاد و پنج ماهی کربلای چهار
از وقتی
که شعرهایم را
در رودخانه شسته ام
چشم های ماهی ها هم قرمز شدند
و به دنبال مادرشان
تا خزر دویدند
ماهی ها سال هاست که تشنه اند
چقدر Na Cl از خزر بردارم؟
تا ماهی ها نمک گیر نشوند...
صدف درخشان / مجموعه چهل سال زن / نشر فصل پنجم
[h=1]سوگواری کاربران شبکه های اجتماعی برای ١٧٥ غواص شهید دست بسته[/h] [h=3]تهران- ایرنا- روزنامه اعتماد در ستون عکس با عنوان « سوگواری کاربران شبکه های اجتماعی برای ١٧٥ غواص شهید دست بسته» به موضوع بازتاب کشف پیکر 175غواص شهید در شبکه های اجتماعی پرداخته است.[/h]
در این گزارش که روز دوم خرداد 1394 خورشیدی با عنوان «سوگواری کاربران شبکه های اجتماعی برای ١٧٥ غواص شهید دست بسته» انتشار یافته؛ می خوانیم: «می گن صد و هفتاد و پنج نفر بودند، کربلای چهار... دست بسته و زنده بگور. اگر بین اونا بوده باشه... دلم پاره پاره میشه... چشم هام رو می بندم، تو اتاق کم نور زیرزمین خونه مادربزرگ هستم، انگار همیشه اونجا بودم. خم می شم دست های هنوز مردونه نشده اش رو که داره عروسکم رو می دوزه می بوسم... می گم خداحافظ عمو...» این نمونه ای است از صدها نوشته ای که از روز چهارشنبه تا جمعه در فضای مجازی به یاد ١٧٥ غواص شهید منتشر شد.
روز دوشنبه همزمان با ورود پیکر ٢٧٠ شهید جنگ هشت ساله از مرز شلمچه، فرمانده کمیته جست وجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح پس از توضیح در خصوص تعداد پیکرهایی که در مناطق فاو، ابوفلوس، شلمچه، مجنون و زبیدات کشف شدند، گفت: «پیکرهای ١٧٥ تن از شهدایی که امروز وارد کشور شدند متعلق به غواصان جمهوری اسلامی ایران در دفاع مقدس است که در عملیات کربلای چهار با دستان بسته توسط نیروهای بعثی به شهادت رسیدند. برخی پیکرهای مطهر این شهدا کشف شد که هیچ جراحتی نداشت و متوجه شدیم که آنها زنده به گور شدند.» خبر لابه لای خبرهای دیگر کمی چرخید تا از شامگاه سه شنبه لینک گفته های سردار سید محمد باقر زاده توسط برخی روزنامه نگاران در صفحات شخصی شان در شبکه های اجتماعی باز نشر شد، تاکید بر «دست بسته بودن» و «زنده بگور شدن» پیکرهای کشف شده شهدا بود. از صبح چهارشنبه تا روز جمعه موجی از دست به دست شدن این خبر در شبکه های اجتماعی به راه افتاد تا کاربران با ساخت هشتگ های #دست بسته و #١٧٥ به جمع سوگواران غواصان شهید در فضای مجازی بپیوندند. توییتر، فیس بوک و اینستاگرام پر شدند از دل نوشته ها و یادبودها و بسیاری آغاز کردند به بازنشر عکس های قدیمی غواصان جنگ و طرحی که توسط یک گرافیست به یاد ١٧٥ غواص بازگشته به وطن خلق شد.
سید عباس عماد حقی، گرافیست طرحی که در شبکه های اجتماعی دست به دست شد، در توضیحی ذیل این طرح نوشت: «وقتی داشتم این طرح رو می زدم اول دستاش رو بستم. ترسیدم. حتی بستن دست یک نفر توی نرم افزار وحشتناکه، چه برسه به واقعیت!»نام عملیات کربلای چهار که به عنوان یکی از عملیات های ناموفق کشورمان در جنگ مقابل عراق شناخته می شود، پس از سال ها چهره تراژیک و اندوهبار خود را در دل نوشته کاربرانی که در هنگام اجرای عملیات کودک بودند یا هنوز به دنیا نیامده بودند، نشان داد. کاربرانی که فارغ از رویکردهای سیاسی، مذهبی و اجتماعی هر کدام به شیوه خود تلاش کردند تا به بهانه کشف این پیکرها از احترام شان به قهرمانان وطن بگویند.
یکی از کاربران اینستاگرام با انتشار طرح غواص شهید نوشت: «٢٧ سال غواصی برای وطن، با دستان بسته.»
یکی از روزنامه نگاران ساکن آلمان نیز در توییت خود گفت: «از صبح کلافگی پنهان دارم. نشستم، دیدم اثر این خبر غواص های دست بسته جنگ است. باید گریه کنم، زهر این خبر بدجور گریبان را گرفته.»
در فیس بوک، یک استاد دانشگاه ساکن امریکا احساسش را در چند کلمه خلاصه کرد: «١٧٥ اشک. دیگر هیچ.»
برخی کاربران از فداکاری های مربوط به نسل جوانان جنگ نوشتند، برخی دیگر از واقعیت های جنگ گفتند و حقایقی در خصوص عملیات هایی مانند کربلای چهار که هنوز بازگو نشده اند.
انتشار خبر بازگشت پیکر شهدا و شوک حاصل از عبارت «دستان بسته»، کاربران ایرانی فضای مجازی را بر آن داشت تا با کنار گذاشتن چند روزه دسته بندی های فکری و عقیدتی روی موضوع شهیدان جنگ به نقطه ای مشترک برسند. عده ای برای نخستین بار از عزیزان شان گفتند که در جبهه از دست داده اند و خیلی ها از جنگی که هنوز هم ادامه دارد، جنگی که تا پیدا شدن آخرین شهید هنوز در روح جامعه ایرانی و خانواده های منتظر در جریان است.
*منبع: روزنامه اعتماد
شهدا چاکرتونم
حضرت حجه فکر میکنم از بین 313 یارتون 175 تاش انتخاب شده!!!
...........
بدرقم تپش قلب دارم
فکر زیارت این شهدا در معراج شهدای اهواز تپش قلب برایم میاورد.
قبل از این هم زیارت شهدا در معراج شهدا رفتم اما این تپش قلب را نداشتم.
من اینطور تپش قلب دارم بنده خدا والدین این سرورانم چه میکشن تو مراسم تشییع پیکر
باز هم میگم بنظرم حضرت حجه 175 یار از 313 یارش همین سرورانم باشند.
حضرت حجه 29 سال پیش زودتر از ما برای این شهادت گریه کرده, شک دارید؟؟؟
فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح گفت: 175 تن از شهدایی که وارد کشور شدند متعلق به غواصان عملیات کربلای 4 است که با دستان بسته به شهادت رسیدند و زنده به گور شدند.
به گزارش عصرایران به نقل از سپاه نیوز؛ سردار "سید محمد باقرزاده" فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در مراسم استقبال از پیکرهای مطهر شهدای دفاع مقدس که از مرز شلمچه وارد کشور شدند، گفت: پیکرهای 175 تن از شهدایی که وارد کشور شدند متعلق به غواصان جمهوری اسلامی ایران در دفاع مقدس است که در عملیات کربلای4 با دستان بسته توسط نیروهای بعثی به شهادت رسیدند.
وی افزود: برخی از پیکرهای مطهر این شهدا کشف شد که هیچ جراحتی نداشت و متوجه شدیم که آنها زنده به گور شدند و امروز همین جنایات توسط تکفیریها در کشورهای مسلمان رخ میدهد.
سردار باقرزاده در ادامه تصریح کرد: پیکرهای مطهر5 شهید در منطقه فاو، پیکرهای مطهر 175 شهید در منطقه ابوفلوس، در شلمچه پیکرهای مطهر 8 شهید، در مجنون 21 شهید، شرق دجله و جاده خندق 40 شهید و در منطقه زبیدات پیکر مطهر 21 شهید کشف شد.
خاطرنشان میسازد روز گذشته پیکرهای مطهر 270 شهید دفاع مقدس، که طی عملیات اخیر تفحص کشف شدهاند از طریق مرز شلمچه وارد کشور شدند. این شهدا با تلاش کمیته جستجوی مفقودین در عملیات تفحص در جنوب عراق فاو، ابوفلوس، شلمچه، مجنون و زبیدات کشف شدند.
[h=1]برای 175 غواص شهید[/h]
[h=2]عبدالجبار کاکایی درباره بازگشت پیکرهای 175 غواص شهید دوران دفاع مقدس نوشته است: جنگ، چراغ تاریکخانه روح آدمهاست. اگر جنگ نبود عیار مردی پنهان میماند، آدم مستور میشد و تماشاخانه فرشتگان تعطیل.[/h]
این شاعر و ترانهسرا در پی کشف پیکرهای 175 غواص شهید دوران دفاع مقدس (عملیات کربلای چهار) در متنی که با عنوان «برای صدوهفتادوپنج غواص شهید» نوشته آورده است:
آشنایان ره عشق درین بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
دل به دریازدگان! به چرا مرگ خویش آگاهان! بی چرا رفتگان! دلیل رودا رود مادران و هیهای پدران برگشتند... این همه سال کندن و کندن، زمین و سال و ماه را کندن تا به بیجامهگان رسیدن در بی جا مکان. همه این سالها روی حافظه آوار بود و تاب آوردیم برای صید "صدوهفتادوپنج" نهنگ که شبی دریانوشان از شط گذشته بودند، بیژنان چاه افراسیاب بابل! کیخسروان خسته از شوکت زندگی و روزمرگی! عباسان از آب گذشته، غواصان! مغناطیس مادرانه میهن، برادههای گمشده را از خاک بیرون کشید. "صدوهفتادوپنج" پرنده با هم از دام صیاد فراموشی جستند تا شکار نگاه مردمان شوند. جنگ، چراغ تاریکخانه روح آدمهاست. اگر جنگ نبود عیار مردی پنهان میماند، آدم مستور میشد و تماشاخانه فرشتگان تعطیل.
«سرباز آخر»
دیر آمدی اِی جانِ عاشق...بی چتر و بارانی از این باد
اِی تکه تکه روحِ معصوم...اِی تار و پودِ رفته از یاد
دیر آمدی تا قد کشیدم...با خاطراتی از تو در سر
دیر آمدی از باد و باران...دیر آمدی سربازِ آخر
پنهان شدی در خاک شاید...خاک از تنِ تو جان بگیرد
تا دشت تنها باشد و ابر...دلشوره باران بگیرد
امروز دستِ آشنایی...بیرون کشید از عمقِ خاکت
کم کم به یادِ خاک آمد...انگشتر و مُهر و پلاکت
در شهر میپیچد دوباره...بوی گلاب و اشک و شیون
تا شیشه عطرِ تنت را...از خاک بیرون میکِشم من
این ریشههای مانده در خاک...دلشوره طوفان ندارند
پایانِ این افسانهها کو...افسانهها پایان ندارند»
در پی آخرین کاوشهای کمیته جستوجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح، پیکرهای مطهر ۲۷۰ شهید دفاع مقدس طی عملیات تفحص کشف و روز ۲۸ اردیبهشتماه از طریق مرز شلمچه وارد کشور شدند. از این تعداد، 175 شهید غواص بودهاند که گفته شده است با دستان بسته به شهادت رسیدهاند.
[/HR] منبع: ایسنا
دیگه جدی جدی وقتش شده یک خیابونی به اسم غواصان بسازند.
قسمت نشد زیارتشون کنم .امروز که رفتم گفتند دیروز رهسپارشون کردیم.
کلا سه روز تو اهواز بودن این شهدا.
[SPOILER]شاید همان سالهای اول پیکر این غواصان را به خانواده هایشان تحویل میدادند از شدت ناراحتی فوت هم میکردند . و صد شاید حکمت خدا این بوده که اینها دیر بیان پیش خانواده تا ان صحنه غیرانسانی را نبینند[/SPOILER]
چرا امسال اومدین؟؟؟
برای ما حرفی دارین؟؟؟
میخواید از عقیده و آرمان بهمون چیزی بگید؟؟؟
چرا الان؟؟؟بعد از این همه وقت؟؟
چرااااا؟؟؟
برادرم آن لحظه لشگریان ابن سعد بر روی شما گلان خاک می ریختند شما به چه چیز می اندیشید ؟ آیا به امنیت کشور فکر می کردید ؟ یا به اقتدار و اعتلای پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران؟
خسته نباشید
شهیدان می ایند باز فضای کشورمان را معنوی کنند و به ما بگویند مانند ما که گوش به فرمان رهبرمان بودیم شما هم گوش به فرمان رهبر و مقتدایتان باشید .
براي غواصاني که نيامدندوآمدند
تو کدام پيامبري؟!
عليرضا بهرامي
تو کدام پيامبري؟!
که اين طور بي محابا
به آب مي زني...
تو کدام پيامبري؟!
بدون عصا...
بدون ماهي...
تو شايد خود ماهي
اما مگر ماه مي تواند
تکثير شود،
آرام آرام در گوش آب
آواز بخواند،
و روي سيم هاي خاردار
خون سرفه کند؟!
تو کدام پيامبري؟
حرفت چيست؟
اصل و نسبت از کجاست؟
که نه پلاک هاي شناسايي مي دانند
نه استخوان هاي پوسيده در آب
که قدر نيزار را خوب مي شناسند
چه بوي خوشي مي آيد امشب
از اين رودخانه آب شيرين
که به تمام سرزمين هاي مطابق نقشه
و درياهاي ناشناخته مي ريزد
تو را
تمام جويندگان طلا در غرب
تا راهبان معابد خاور دور
از شيار جمجمه ات مي شناسند
که نوري غليظ،
خيره کننده تر از هزار چتر منور
از آن چکه مي کند؛
– رها در آب،
رها در مه،
رها در عشق…
قنوت هاي دست بسته
عليرضا حيدري
موذن
175 بار
تکبيرة الاحرام را
تکرار کرد
و آفتاب
هر بار
به قدقامت
ايمانشان
ايستاد
ماهي ها
به نيابت
ذکر گفتند
و
به قنوت هاي دست بسته
اقتدا کردند
روزي که
" مجنون"
در عشق 175 ليلا
هلهله مي کرد
غواص ها
افشين يداللهي
غواص ها
غرق نمي شوند
رفته اند که غرقه شوند
دست بسته هم زنده به گورشان کنند
اسير نمي شوند
دست و پا نمي زنند
نمي ميرند
گور را زنده مي کنند
گور دريا مي شود
و آنقدر در درياي خاک
پرواز مي کنند
که سال ها بعد
سبکبارتر از زمان رفتنشان
با غنيمت صلح
از جنگ برگردند
غواص ها بوي نعناع مي دهند
سردار «حميد حسام» نخستين نويسنده اي است که پس از گذشت سال ها از دوران دفاع مقدس و حماسه فراموش نشدني شهدا و رزمندگان قلم به دستش گرفت و غواص هاي عمليات «کربلاي4» را دست مايه داستان خود در حوزه خاطره نگاري جنگ تحميلي قرار داد.اين کتاب 16 سال پيش منتشر شده است. کتاب «غواص ها بوي نعناع مي دهند»، روايت داستاني 72 غواص لشکر «انصارالحسين(ع)» استان همدان است که در روز چهارم دي ماه 1365 در منطقه عملياتي «کربلاي4» حماسه آفريدند. اين روايت براساس خاطرات بازماندگان حادثه و شاهدان عيني در قالب داستان به همت حميد حسام در سال 1378 از سوي انتشارات «صرير» به چاپ رسيده است.
«پنجاه متري مي شد که زده بوديم به آب.. نور منورهاي خوشه اي ديگر جلايي نداشتند و داشتند مي مردند.از زمين و آسمان گلوله سرخ مي باريد.
روي محورهاي چپ و راست ما. و آن رو به رو، درست رو به روي ما، سکوتش خيلي مرموز بود و مرا واداشت حس کنم که منتظرند برويم نزديک تر و آن وقت...
بعدش را دوست نداشتم تصور کنم و به منورهاي جديد نگاه کردم که چتري از نور شدند روي اروند و غواص هايي که معلوم بود کنار موانع عراقي ها کُپ کرده اند. احساس عجيبي داشتم. تصور مي کردم همه آنها الان چشم هايشان به ما است که چطور برويم و ته دلشان آرزو مي کنند که ما لااقل برسيم اگر آنها نرسيده اند. حرکت تند ستون ما آرام گرفت و کند شد و کند تر. فکر کردم اين کندي نمي تواند به خاطر خستگي باشد،آن هم با آن نيرويي که از بچه ها سراغ داشتم. تصميم گرفتم برگردم و مسيرم را وارسي کنم.حلقه طناب را از دستم درآوردم و دادمش به نفر دوم ستون، به امير طلايي. همه رو به جلو فين(کفش مخصوص غواصي) مي زدند و هيچ کس حتي نپرسيد که: کجا؟انگار منتظر اين کار من از قبل بوده اند.
رفتم رسيدم به ته ستون. نفر آخر مرا صدا مي زد، آرام و کمي با درد. ..
[/HR]
حتی به کسی دستور ندادم که پیشقدم بقیه شود. خودم را غلتاندم روی سیم خاردارها و خورشیدیها و درد را تحمل کردم و فقط دعا میکردم لباس غواصیام زیاد پاره نشود و آن آرپیجی زن عراقی بیاید لب سنگر و در تیررس من.که آمد.کلاش را گرفتم طرفش و شلیک کردم و چند جای بدنم گُر گرفت و سوخت و سنگین شدم و با صورت افتادم روی باتلاق... .
[/HR]

سردار «حمید حسام» نخستین نویسندهای است که پس از گذشت سالها از دوران دفاعمقدس و حماسه فراموش نشدنی شهدا و رزمندگان قلم به دستش گرفته است و غواصهای عملیات «کربلا4» را دستمایه داستان خود در حوزه خاطرهنگاری جنگتحمیلی قرار داده است.این کتاب 16 سال پیش منتشر شده است.
کتاب «غواصها بوی نعناع میدهند»، روایت داستانی 72 غواص لشکر «انصارالحسین(ع)» استان همدان است که در روز چهارم دی ماه 1365 در منطقه عملیاتی «کربلا4» حماسه آفریدند. این روایت براساس خاطرات بازماندگان حادثه و شاهدان عینی در قالب داستان به همت حمید حسام در سال 1378 به از سوی انتشارات «صریر» چاپ رسیده است.
اکنون که در فضای آکنده از یاد و نام 175 شهید غواص که توسط دشمن طی عملیات «کربلا4» به اسارت درآمده و با دستان بسته به شهادت رسیدهاند در میهن هستیم، ایسنا خاطرهای غواصان عملیات کربلای 4 را منتشر میکند.
«پنجاه متری میشد که زده بودیم به آب.. نور منورهای خوشهای دیگر جلایی نداشتند و داشتند میمردند.از زمین و آسمان گلوله سرخ میبارید. روی محورهای چپ و راست ما. و آن رو به رو، درست رو به روی ما، سکوتش خیلی مرموز بود. و مرا واداشت حس کنم که منتظرند برویم نزدیکتر و آن وقت...
بعدش را دوست نداشتم تصور کنم و به منورهای جدید نگاه کردم که چتری از نور شدند روی اروند و غواصهایی که معلوم بود کنار موانع عراقیها کُپ کردهاند. احساس عجیبی داشتم. تصور میکردم همه آنها الان چشمهاشان به ما است که چطور برویم و ته دلشان آرزو میکنند که ما لااقل برسیم اگر آنها نرسیدهاند. حرکت تند ستون ما آرام گرفت و کند شد و کندتر. فکر کردم این کندی نمیتواند به خاطر خستگی باشد،آن هم با آن نیرویی که از بچهها سراغ داشتم. تصمیم گرفتم برگردم و مسیرم را وارسی کنم.
حلقه طناب را از دستم درآوردم و دادمش به نفر دوم ستون، به امیر طلایی. همه رو به جلو فین(کفش مخصوص غواصی) میزدند و هیچ کس حتی نپرسید که: کجا؟
انگار منتظر این کار من از قبل بودهاند. رفتم رسیدم به ته ستون. نفر آخر مرا صدا میزد، آرام و کمی با درد. میگفت: پام گرفته، حاجیجان. نمیتوانم فین بزنم.
فکر کردم میخواهد بهانه بیاورد که نمیآید، منتهی گفت: ولی میآیم. دیدم نجفی است، قدرتالله طلبه جوانی که غرور عجیبی داشت در درد کشیدن و باز آمدن و دم نزدن. جای یکی به دو نبود. دستش را از طناب جدا کردم و گفتم: برگرد عقب! گفت: ولی من...
گفتم: سریع!
گفت: من این حرفها را نگفتم که بخواهم برگردم. فقط دلیل دردم را گفتم.
گفتم:بی حرف!
فرصت نداشتیم و این را هر دومان میدانستیم. مجبور شدم حتی هلش بدهم. برگشت به صورتم زل زد و خواست چیزی بگوید که گفتم: فقط بگو چشم!
صدای موج و انفجار و شلیک نمیگذاشت صدای نفس کشیدنش و آهش را بشنوم. فقط دیدم دست اطاعت به پیشانی گذاشت و برگشت رفت. از کجا میدانستم باید بیشتر نگاهش کنم تا بعد حسرت نخورم چرا من جای او نبودهام، چرا من پام نگرفت، چرا من برنگشتم، چرا توپ کنار من زمین نخورد، چرا من اولین شهید این گروه نبودهام.
سریع برگشتم سر ستون و حلقه طناب را باز بستم به دست چپم. هنوز نصف راه را هم نرفته بودیم، هنوز از آتش در امان بودیم که آب دور خودش چرخید و شد گرداب و آمد وسط ما و ما را کشید وسط دایره گرد خودش. انتظارش را نداشتیم، با این که احتمالش میرفت. فکرمان را به جنگ با آتش متمرکز کرده بودیم، نه با آب و این طور سخت و این طور وقت گیر و این طور نفسگیر.
قدرت موج میآمد و میکوبیدمان به هم و تمام توانمان را میگرفت. هیچ پایی نا نداشت رو به جلو فین بزند. اگر آب میآمد یکی را پرت میکرد طرفی، بقیه هم کشیده میشدند طرفش، به خاطر همان طنابی که به دستهامان بسته بودیم، و میچرخیدند. گرداب ما را کشاند برد طرف سنگرهای جزیره «امالرصاص.» و بچههای دیگر سکوت در شب را، فراموش کرده بودند و فریاد میزدند، پر همهمه، و فکر نمیکردند ممکن است آن رو به رو چشمی یا چشمهایی پنهان منتظر همین فریادها باشد.
از لحظهای که وحشت داشتم اتفاق افتاد. بچههای در تیررس بودند و تیراندازی در یک آن شروع شد. دنبال کریم گشتم، بدون اینکه بدانم کجاست یا ببینمش، فریاد زدم: کریم! حتی من هم یادم رفته بود نباید داد بزنم. صدایی نیامد. فکر کردم نشنیده بعد گفتم: نه. گفتم اگر هم شنیده باشد، فاصله و این صداها مگر میگذارد صدا به صدا برسد. پا زدم و دنبالش گشتم و پیدایش کردم. موج نمیگذاشت به هم برسیم.
کتاب «غواصها بوی نعناع میدهند»، روایت داستانی 72 غواص لشکر «انصارالحسین(ع)» استان همدان است که در روز چهارم دی ماه 1365 در منطقه عملیاتی «کربلا4» حماسه آفریدند. این روایت براساس خاطرات بازماندگان حادثه و شاهدان عینی در قالب داستان به همت حمید حسام در سال 1378 به از سوی انتشارات «صریر» چاپ رسیده است.
میکوبیدمان به موجی دیگر و گاهی بالای آب بودیم و گاهی پایین آب. و من میشنیدم کریم دارد بیبی را صدا میزند و مولایش را. آن هم مقطع و با فریادی فروخورده. آب میآمد راه دهانش را میبست، و دهان مرا هم، و میکوبیدمان به موج و بچههای دیگر هیچ کاری نمیشد کرد، جز دعا و توکل و فریادهای دل و اشک. اگر اشک بود. خیلی آنی، باور کردنی نبود و نیست، یعنی حالا را میگویم که بگویم از آن گرداب وحشی آمدیم بیرون و کشیده شدیم تو مسیری راکد و آرام. اگر آرامش داشتیم، یا پامان روی خاک بود، یا کسی آن رو به رو مواظب مان نبود، حتم فریادها میکشیدیم از این چیزی که دیده بودیم و حتم گریهها میکردیم. از این لطف و معرفت و مرحمت. اما نیرومان را جمع کردیم و رفتیم به مسیری که جلومان بود و منتظرمان.
به عقب که نگاه میکردم جزیره امالرصاص پشت امالرصاص بود و همین طور آن کشتی سوختهای که قرار بود شاخصمان باشد. حالا دقیق داشتیم رو به روی راهکارهای خودمان فین میزدیم، در دو ستون موازی و نه چندان منظم.
باید باز به بچهها سر میزدم ببینیم کسی طوریش شده یا نه. یا نه، ببینم آب کسی را برده یا این که... که دیدم هم هستند، حالا نه با قدرت قبل و نه با سرعت قبل و فقط با همان لبهایی که ذکر میگفتند و خدا را کمک میخواستند.
هواپیماها که آمدند تو آسمان، موجی آمد طرفم و سرم را برد زیر آب و من خیلی سریع سعی کردم بیایم روی آب و ببینم این بار بمبها کجا افتاده و چهها کرده. و همان لحظه، از همان راه دور حدس زدم باید اسکله باشد، اسکله نیروهای پیاده. و منورها، با آن درخشندگی بی رحمشان، حقیقت تلخی را نشانم دادند: آتشی که به جان قایقها افتاده بود، در مدخل کارون و حتم... نخواستم تخیلم را به کار بیندازم و قایقها را پر از نیرو ببینم. حتی دلم میخواست حس بویاییام از کار میافتاد و بوی خون و باروت را نمیشنیدم. یا یک بوی تند دیگر را؛ که از بودنش در تعجب ماندم و سر چرخاندم و دنبالش گشتم و دیدم آن جا نمیتوان آن بو را شنید و گفتم: پس...
گفتم: این بوی نعنا از کجاست؟
و موج آب و صدای آب و تمنای درونیام به تنهاییهای بلم و سواری روی آن و خلوت غار به اعترافم کشاند که این بود از همان نعنایی است که آن شب، کنار آن غار، پیشانی کنار خاکش گذاشته بودم. یا آن نعنا و سر حمیدینیا در کنارش. خیلی آنی یاد نادر افتادم و یاد بلم سواری و آن بو بیشتر شد و اینها همه فقط در یک لحظه، حتی کمتر از یک چشم به هم زدن، به تصورم آمد. و من دنبال کریم میگشتم. حتی صدایش میزدم، بلند و بیپنهان کردن خیلی چیزها. و او هم حتی جواب میداد.
و من به خودم گفتم: نه.
گفتم: دهانت را ببند!
گفتم: حتی به زبان هم نباید بیاوری.
گفتم: حتی دیگر حق نداری برگردی به عقب نگاه کنی.
گفتم: جلو.
گفتم: فقط جلو.
گفتم: سریع!
گفتم: بیحرف!
گفتم: فقط بگو چشم!
انگار به نجفی گفته باشم. و من به خودم، برای خودم، دست اطاعت به پیشانی زدم و حتی گفتم، نه زیاد آهسته و حتی بلند: چشم.
و فین زدم رفتم جلو. فاصلهمان 20 متر هم نمیشد. طناب را آوردم بالا و بیبی زهرا(س) را صدا کردم و محکمتر فین زدم تا بقیه بفهمند این دیگر لحظههای آخر شنای ما است. و درست در همین لحظه بود که دوشکا شروع کرد به شلیک. و پدافند هم. و هر دوشان دقیق روی سطح آب را نشانه رفته بودند. همهمه و فریاد بچهها با خروش موج و صدای شلیکها درهم شده بود و مرا نگران بچهها و عملیات و آن قایقهای پر از نیرو و بوی نعنا میکرد.نمیتوانستم به کسی کمک کنم.
خودم هم کمک میخواستم. پس هر کس تمام سعیش را میکرد که برود برسد به ساحل پر موانع آن رو به رو. ستون ما به شکل باز و دور از آن آرایش منظم قبلی خودش پیش می رفت.
و اولین آرپیجی ما، از سمت چپ، با دست نادر شلیک شد و باز آن بوی نعنا و حالا لبخند را حس میکردم. صدای شلیک با صدای فریاد همراه بود و کسی از پشت سرم ناله میکرد که: محسن؟ حاجی... تیر... تیر خوردم.
طناب سنگین شده بود و من برگشتم دیدم امیر طلایی است که تیر خورده. فین زدم آمدم کنارش و فقط توانستم بگویم: نگران نباش!
بگویم: چیزی نیست.
بگویم: صلوات بفرست فقط.
فقط شنیدم گفت:الله...
و دیگر هیچ. تیر از کنار صورتمان رد میشد. داغیاش را حتی حس میکردم. امیر را به حالت حمل مجروح انداختم روی دست چپم و چند قدم آخر را هم فین زدم و آمدم رسیدم به گِل. همان طور خوابیده، دست دراز کردم و فینها را از پاهام آزاد کردم و دستهای امیر را گذاشتم توی یک خورشیدی(میلگردهای جوش داده شده به هم که شبیه قاصدک هستند) و چشمم افتاد به محمد مختاران و رضا حقگویان که افتادهاند کنار همان خورشیدی، بیجان. و آن بوی نعنا باز آمد و من از امیر جدا شدم و امیر صدام کرد، به اسم حتی، چیزی که انتظارش را نداشتم. نتوانستم بگویم چه میگوید. آتش نمیگذاشت. دست پرسش تکان دادم و دستی به سر و صورتش کشیدم تا لااقل با نگاهش بفهمم چه میگوید و او نگاهش چرخید طرف جنازه رضا و همان جا ماند و دستش شل شد و با سر افتاد روی خورشیدی و من به رضا و بیشتر به خودم گفتم: صلوات بفرست فقط ! فرستادم.
به بچهها خیره شدم که سعی میکردند از تیررس بیایند بیرون و نشوند آن جنازههایی که روی دست آن موجهای وحشی میرفتند سمت خلیج فارس و تیر میخوردند و باز هم و باز هم. نارنجکی آماده کردم و همان طور خوابیده انداختمش طرف سنگر تیربار رو به رو و دیدم که خاک پیچید تو هم و سنگر دیگر سنگر نماند. قدرت گرفتم و فریاد زدم: سریع بلند شوید بیایید تو کانال!
کجا و چطورش را نمیدانستم. فقط میدانستم باید بیایند. گذشتن از آن چند 100متر سیم خاردار حلقوی لازم بود و حتمی، آن هم در میان آن آتش و هلهله و فریادهای دیوانهوار سربازهای عراقی و زوزه تیرهای رسامی که از لای سیم خاردار رد میشدند و صدای عجیبی میدادند. سریع سیمخاردارها را برانداز کردم و دیدم هیچ کدامشان هنوز باز نشدهاند و این فاجعه بود و چارهای هم جز غلتیدن روی آنها نبود.
نایستادم. حتی به کسی دستور ندادم که پیشقدم بقیه شود. خودم را غلتاندم روی سیم خاردارها و خورشیدیها و درد را تحمل کردم و فقط دعا میکردم لباس غواصیام زیاد پاره نشود و آن آرپیجی زن عراقی بیاید لب سنگر و در تیررس من. که آمد. کلاش را گرفتم طرفش و شلیک کردم و چند جای بدنم گر گرفت و سوخت و سنگین شدم و با صورت افتادم روی باتلاق. آمدم دست راستم را ستون تنم کنم و بلند شوم که یک نارنجک آمد افتاد کنار زانوی چپم، توی گِل. فقط توانستم صورتم را برگردانم و انفجار را بشنوم و آن گر گرفتگی باز بیاید، حالا از مچ پا تا کتف و من میگویم: بخشکی شانس!
آسمان و زمین و خط سرخ تیرها و آتش دور سرم میچرخیدند و من به خودم میگفتم چیزی نیست و صلوات میفرستادم و بو میکشیدم، تا باز بوی نعنا بیاید. که آن هم آمد و من فکر کردم نکند همه چیز دارد تمام میشود و خیلی آنی و حتی بلند گفتم: نه.
گفتم: نمیگذارم.
تیر میآمد میخورد به گِلهای دور و برم و میپاشیدشان به صورتم و من به بچهها، به آنها که لای سیمخاردار تیر میخوردند میگفتم: بیایید بیرون! بیایید این ور.
تیربار عراقی هنوز آتش میریخت و من بیاختیار و معلوم نبود به کی فریاد زدم: خاموشش کن!
شاید اغراق باشد و نشود باور کرد. اما تیربار درست همان لحظه خاموش شد و من درست در همان لحظه، زیر نور منور، چند تا از بچهها را دیدم و باور کنید که خندیدم، آن هم با آن همه زخم و درد و تیر و بوی نعنایی که داشت دیوانهام میکرد. گفتم، حتم به خودم، این هم از خط اول. و حس کردم حالا درد کشیدن راحتتر است. »
حمید حسام در سال 1340 در همدان متولد شد. وی فارغالتحصیل کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دانشگاه تهران است.جوانی خود را در جبهههای نبرد سپری کرد و همین مساله باعث شد تا دفاع مقدس رویکرد اصلی حمید حسام در نوشتن و خلق آثارش باشد. سردار حسام معاون در دورهای معاون ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس بود و در زمینه نویسندگی نیز کارنامه قابل توجهی دارد.
[LEFT]
[/LEFT]
[/HR] منبع: ایسنا
متن احساسی مهدی رحمتی برای 175 شهید غواص عملیات کربلای 4
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻏﻮﺍﺻﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ؟
البته ﻧﻪ ﺗﻮ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﮐﯿﺶ ﻭ ﺑﺎ ﮐﭙﺴﻮﻝ ﺍﮐﺴﯿﮋﻥ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﻣﺮﺟﺎﻥ ﻫﺎ .. ﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﺗﺠﻬﯿﺰﺍﺕ ﮐﺎﻣﻞ ...
بلکه ﻏﻮﺍﺻﯽ ﺗﻮ ﺁﺏ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﮐﺮﺧﻪ ﻭ ﺑﻬﻤﻦ ﺷﯿﺮ ﻭ ﺍﺭﻭﻧﺪ ... ﺑﺪﻭﻥ ﮐﭙﺴﻮﻝ ﺍﮐﺴﯿژﻥ ﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﻼﺷﯿﻨﮑﻒ در ﺩﺳﺖ .. ﻭ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻟﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭﯾﮏ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﻔﺲ ... ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻠﯿﮏ ﺩﺷﻤﻦ ..
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻏﻮﺹ ﮐﺮﺩﯼ ﺗﻮﯼ ﺁﺏ ... ؟؟ ﻧﻪ ﺑﺎ ﮐﻤﺮ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﺁﺏ ... ﻧﻪ ..
ﺑﺎ ﺗﺮﮐﺶ ﺗﻮﯼ ﮐﻤﺮ ﻭ ﺑﯿﺴﯿﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻨﺪﯼ ﺷﺪﻩ 8 ﮐﯿﻠﻮﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﭘﺸﺘﺖ ﻭ ﮐﻼﺷﯿﻨﮑﻒ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺖ . ﺍﻭﻧﻢ ﺗﻮ ﺍﺭﻭﻧﺪ ﻭﺣﺸﯽ .. ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ...
ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺭﻭ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﭘﺴﺮﺵ ﺍﺳﺖ ... ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﮐﻼﺱ ﺩﺭﺱ ﻭ ﭘﯿﺴﺖ ﺍﺳﮑﯽ ﺑﯿﺎﺩ .. ﻧﻪ ...
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﭘﺴﺮﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﯿﺎﺩ .. ﭘﺴﺮ ﻏﻮﺍﺻﺶ .. ﭘﺴﺮ ﺧﻂ شکنش ..... ﺍﻣﺎ ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﻭﻧﻢ
ﻓﻘﻂ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﺶ ...
ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ پیکر ﭘﺎﮎ 175 ﺷﻬﯿﺪ ﻏﻮﺍﺹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﮐﺮﺑﻼﯼ 4 ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ..
حالا ﺑﺒﯿﻦ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﭼﻪ ﻋﻘﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﮕﻮﺭﺷﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ...ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺩﻓﻦ ﺷﺪﻥ ﺭﻭ؟ﺧﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺑﻪ ﻭﻃﻦ .. ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺳﺖ ﺑﺴﺘﻪ من
khabaronline.ir
دلدادگان چون ساغر از دلبر گرفتند دادند جان تا در بر جانانه رفتند پیمانه ی تردید بشکستند و این قوم بر خاستند از بستر دنیای فانی رفتند یاران چابک سواران سر مست از عشق خدا از سر گذشتند بستند چشم از چشم و دست از دست شستند رفتند یاران چابک سواران نا خوانده علم، آموزگار عشق گشتند بهر نثار جان به قربانگاه رفتند از جان و دل یک "یاعلی" گفتند و رفتند هدیه به ارواح طیبه ی شهدا و امام شهدا صلوات!
از غیر دلبر دامن دلبر گرفتند
دادند دل تا در بر دلبر گرفتند
از دست حق جام مِی باور گرفتند
زان پس عروس عشق را در برگرفتند
سر مشق از آن کشته ی بی سر گرفتند
این شیوه از عباس نام اور گرفتند
نارفته مکتب، درس بی دفتر گرفتند
با حنجر خود بوسه از خنجر گرفتند
جام "ولا" از ساقی کوثر گرفتند
به نام خدا
دستانتان را بستند و پر پروازتان را گشودند.
به قعر اروند رفته بودید تا از اوج آسمان سر بر کشید
چه تجارت پر سودی کردید.
عشق در دانه است و من غواص و دریا میکده
سر فرو بردم در آنجا تا کجا سر بر کنم.
به بهانه ي كشف پيكر مطهر ۱۷۵ شهيد غواص عمليات كربلاي چهار:
نصفِ تاريخ عاشقي، «آب» است/ قصه هايي عميق و پراحساس
قصه هايي پر از فدۣاكاري / قصه هايي عجيييب، اما خاص
قصه ي آبِچشمه ي زمزم / زيرِ پاكوبه هاي اسماعيل
قصه ي نيل و حضرت موسي / قصه ي آن گذشتنِ حسّاس
قصه ي حفظِ حضرت يونس / توي بطن نهنگ، در دريا
يا كه نفرينِ نوحِ پيغمبر / بر سرِ مردمِ نمك نشناس
قصه ي ظهر روز عاشورا / بستنِ آبروي وارثِ آن
كربلا بود و يك حرم، تشنه / كربلا بود و حضرتِ عباس(ع)
آنان که به حق نور تجلی هستند
از جام می شهد شهادت مستند
آنانکه سبک زدام دنیا رستند
گفتند حسین ،دوان به حق پیوستند
نصفِ تاريخ عاشقي، «آب» است/ قصه هايي عميق و پراحساس
قصه هايي پر از فدۣاكاري / قصه هايي عجيييب، اما خاص
قصه ي آبِچشمه ي زمزم / زيرِ پاكوبه هاي اسماعيل
قصه ي نيل و حضرت موسي / قصه ي آن گذشتنِ حسّاس
قصه ي حفظِ حضرت يونس / توي بطن نهنگ، در دريا
يا كه نفرينِ نوحِ پيغمبر / بر سرِ مردمِ نمك نشناس
قصه ي ظهر روز عاشورا / بستنِ آبروي وارثِ آن
كربلا بود و يك حرم، تشنه / كربلا بود و حضرتِ عباس(ع)
ادامش اینه:
بین افسانه های آب و جنون/ قصه ای اضافه شده
قصه ی بیست و هفت ساله ای از/ صد و هفتاد و پنج تا غواص
:Gol::Gol::Gol:شادی روح این رهاشدگان الی الله صلوات :Gol::Gol::Gol:
لازم شود هزاران عملیات "کربلا" ی دیگر راه می اندازیم.... هیهات من الذله مرگ بر آمریکا
اما تن به ذلت نمی دهیم
[h=1]لازم باشد حاضری به جبهه بیایی؟[/h]
[/HR] [CENTER]به عنوان یک جوان این دهه اگر بشنوی که به مرزهای کشورت تعدی شده ،چه عکس العملی نشان می دهی؟[/CENTER]
[/HR]

خبر تکان دهنده ای بود .هر چند اینقدر این روزها از کشته شدن زنان و بچه ها در مناطق مختلف دنیا می شنویم که حساسیت مان مانند قبل نیست اما این خبر دل خیلی ها را به درد آورد. پیدا شدن پیکر 175 تن از شهدای هشت سال دفاع مقدس که با دستان بسته به شهادت رسیده اند و دست وپای شان را با سیم بسته بودند ، چیزی بود که قبل از بیان در اخبار سراسری در شبکه های اجتماعی دست به دست چرخید و بعد از اینهمه سال خاطره ی جوان هایی دوباره زنده شد که نوع جوانی کردن شان این روزها شبیه افسانه است.
اولین بار که این خبر را شنیدم آرزو کردم والدین شان نباشند تا بفهمند فرزندشان چه لحظاتی را گذرانده تا به شهادت برسد .خیلی از آنها سالها فکر می کردند شاید فرزندی که با دستان بسته زنده به گور شده ، اسیر باشد و برگردد و برایش خیابان چراغانی کنند اما واقعیت چیز دیگری بود....خدا به آنها صبر دهد.
وقتی در مورد این خبر مطالعه می کردم در جایی خواندم: مادری که پوتین تنها فرزند پسرش را برایش جفت می کرد و همسری که در انتظار تولد فرزندی بود و شوهرش را از زیر قرآن رد می کرد هر دو می دانستند شاید این دیدار آخر باشد اما جنگ است و انجام فریضه و گاهی باید گذشت حتی از عزیز ترین ها! چقدر ما هم این روزها می توانیم بگذریم؟
درصد شهدا در گروه سنی 16 تا 20 سال، 30 درصد در گروه سنی 21 تا 25 سال ، 8 درصد در گروه سنی 26 تا 30 سال و مابقی شهدا در سایر گروههای سنی قرار دارند. تمام این اعداد و ارقام در یک جمله یعنی شهدایی که در هشت سال دفاع مقدس از کشور ما دفاع کردند در گوه سنی جوان بودند. اگر حمله ی عراق به ایران حالا و در دهه ی نود اتفاق می افتاد ، من و هم نسلان من چگونه از کشورمان و ارزش هایمان دفاع می کردیم؟ جوانان نسل کلیک و تب لت و کلاس کنکور می توانند اگر لازم شد ، در اوج جوانی و رویاهای دور و دراز لباس خاکی بپوشند و راهی مرزهایی شوند که شاید در انتها به شدید ترین شکل ممکن به شهادت برسند؟
هر چند سن کم من در سال های جنگ باعث می شود خاطرات زیادی از آن روزها و حال و هوای جوانی کردن زمانی که دشمن تا مرزهایت آمده ، به یاد نیاورم اما می دانم برادرهایم همان ها که هشت سال ایستادگی کردند تا امروز ایران ، ایران باشد ، می توانستند درس بخوانند و وارد دانشگاه شوند ، یا بعد از اتمام دانشگاه به دنبال یک شغل پر درامد باشند ، ازدواج کنند و بزرگ کردن فرزندانشان را ببینند. اما آن زمان شرایط اینگونه ایجاب می کرد. مادری که پوتین تنها فرزند پسرش را برایش جفت می کرد و همسری که در انتظار تولد فرزندی بود و شوهرش را از زیر قرآن رد می کرد هر دو می دانستند شاید این دیدار آخر باشد اما جنگ است و انجام فریضه و گاهی باید گذشت حتی از عزیز ترین ها! چقدر ما هم این روزها می توانیم بگذریم؟
چیزی که به بهانه ی بازگشت این 175 غواص ذهن مرا مشغول کرده است ، سوالی است که دوست دارم از تمام جوانان بپرسم. یک دوربین و یک میکروفن بر دارم و به خیابان بروم و جواب های شان را ثبت کنم. دوست دارم به آنها بگویم امروز ، روز ولادت حضرت علی اکبر است و به همین خاطر روز جوان نامگذاری شده ، شما به عنوان یک جوان ایرانی ، اگر لازم باشد روزی روزگاری مقابل دشمن بایستید ، چه می کنید؟ اگر صبح وقتی از خواب بیدار می شوید بفهمید به یکی از مرزهای شما تعدی کرده اند ، چه عکس العملی نشان می دهید؟ دوست دارم از آنها بپرسم چقدر از جوان های سال های جنگ می دانید؟ بروم و از آنها بپرسم شهید وزوایی را می شناسید؟می دانید اگر مقاومت افسانه ای او و گردان حبیب ابن مظاهر نبود ، دشمن با پاتک خود باعث می شد دیگر فتح خرمشهری در کار نباشد؟
اما حالا نه دوربینی در کار است و نه میکروفنی تنها یک سوال و جواب های شما که در قسمت نظرات ما را همراهی می کنید. اگر دوباره ایران به حضور شما جوانان نیاز داشته باشد ، شما چه می کنید؟
ســـلــام بـــر ۱۷۵ غـــواص دســـت بـــســـتـــه
تـــا ابـــد مــدیــونـــتـــون هـــســـتـــیــم... ❤
[h=1]شاعران و 175 شهید غواص[/h]
[h=2]یكشنبه دهم خرداد ۱۳۹۴، سالن سوره مهر حوزه هنری میزبان شعرا، فرهیختگان، جانبازان دفاع مقدس و خانواده شهیدان غواصی بود كه پیكر مطهر آنها به تازگی تفحص شده است.[/h]
محسن مومنی شریف رئیس حوزه هنری، مدیرعامل خبرگزاری فارس، علی محمد مودب، وحید یامینپور، سعید حدادیان و بسیاری از هنرمندان و مسئولان فرهنگی، از حاضران در گرامیداشت این جوانان غیور كشورمان بودند.
در این مراسم، علیرضا قزوه مدیر مركز آفرینشهای ادبی حوزه هنری، با بیان این كه مراسم پاسداشت شهدای غواص عملیات كربلای ۴، با مشاركت چند نهاد و سازمان تدارك دیده شده، گفت: این مراسم ادای احترام به مردانی است كه با دستان باز رفتند شهادت را انتخاب كردند و دستان بستهشان نشان از اراده بزرگ و شكستناپذیربودنشان است.
وی ادامه داد: تلاش دشمن این بود كه وقتی خبر پیدا شدن این ۱۷۵ شهید منتشر شد، فرماندهان بزرگ و عظیم ما را تحقیر كنند اما حقیقت این است كه پیروزی در كنار شكست است، تلخی در كنار شیرینی است، از صدر اسلام نیز چنین بوده است
قزوه تاكید كرد: در كنار عملیات موفقیتآمیز كربلای ۵ و والفجر ۸ و ... این صحنهها هم وجود داشته، شهدا خودشان به این پیروزی واقفند، عطر و صداقت خودشان را دارند و كسی نمیتواند این فضا را خراب كند.
بسیاری از شیعیان مظلوم عراق هم با این وضعیت روبهرو بودند چون شیعه بودند و نمیخواستند روبهروی مردم ما بایستند و بجنگند. ما دشمن واحدی داشتیم به نام صدام و امریكا. مردم ما امروز هم بیدارند و اجازه نمیدهند چنین تفرقهای ایجاد شود
مدیر مركز آفرینشهای ادبی حوزه هنری با بیان این كه عدهای میخواهند این كار را به گردن مردم عراق بیندازند، گفت: بسیاری از شیعیان مظلوم عراق هم با این وضعیت روبهرو بودند چون شیعه بودند و نمیخواستند روبهروی مردم ما بایستند و بجنگند. ما دشمن واحدی داشتیم به نام صدام و امریكا. مردم ما امروز هم بیدارند و اجازه نمیدهند چنین تفرقهای ایجاد شود، تلاش میشود بگویند این افراد را مردم عراق كشتند در حالی كه مردم ما آگاهند، بیدارند، راه شهدا را ادامه میدهند و میدانند مسئول اصلی این حوادث امریكاست. پس از آن علیرضا قزوه شعری در وصف شعرا خواند و همچنین شعرای جوان و شناختهشده دیگر نیز در وصف شهدا و بهویژه شهدای غواص عملیات كربلای ۴ شعرخوانی كردند. همچنین سه نفر از دلاوران دفاع مقدس كه در عملیات گوناگون حضور داشته و از غواصان بودند، به بیان خاطراتی از شرایط عملیات پرداخته و بر رشادتها، تواناییها و دلیریهای این شهیدان تاكید كردند. آقایان مهدی رضایی، جعفری و كافی، رزمندگانی بودند كه با خاطرات شنیدنی از جنگ تحمیلی، حاضران را به جبهههای نبرد بردند و آن صحنهها را برایشان به تصویر كشیدند. در انتها نیز، گروه مدیحهسرایی محراب، با خوانش اشعار مذهبی و در رثای شهیدان فضایی معنوی به جمع بخشیدند.
[h=2]شاعران و مدیحه سرایان در این برنامه اشعار خود را قرائت كردند.[/h]
شعرعلیرضا قزوه:
در خیابان رودی از رنگینكمان آواز میخواند
آسمان دف میزند با هفت دست سبز و پنهانی
مردگان و زندگانش گرم هم خوانی
كاش برگردند یك شب
آسمان مردان خاكی پوش
صبح رویانی كه در باران آتش چهره میشستند
كاش برگردند
دستمال خونشان را روی فرق چاكچاك خاك بگذارند
ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند باز میگردند
زخمهای بیصدا گل میدهند، تنهای بی سر،گل
دستها گل میدهد پای برادر، گل...
شعر محسن كاویانی:
با هم كلاسیهای خود رفت و با خیل مردان شهید آمد
حالا شبیه روز میلادش در بین قنداقی سفید آمد ...
میلاد عرفانپور دیگر شاعر حاضر در این مراسم بود كه شعر خود را با این دو بیت آغاز كرد:
امروز امید دل تنگی هستی
لبریز عروج سرخ رنگی هستی
آغوش برای اشتیاقم وا كن
ای آب! چه تابوت قشنگی هستی
و سپس خواند:
ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هر چه كه دم زدیم آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند
محمدعلی مودب شاعر دیگری بود كه شعر خود را اینگونه خواند:
سكوت وارم و دانی كه حرف ها دارم
بسا حكایت ناگفته با شما دارم
پر از شكایتم از كربلای چار به بعد
و از شكفتن گل های بی قرار به بعد
مرا مبین كه چنین آب رفته لبخندم
هنوز غرقه امواج سرد اروندم
هنوز در شب والفجر هشت مانده دلم
كه از رها شدن دست همرهان خجلم
در این شبانه كه غواص درد مواجم
به دستگیری یاران رفته محتاجم
اگرچه دور گمانم نبود دیر شوید
قرار بود شهیدانه دستگیر شوید
جهان همیشه همین است موج از پی موج
گذشتنی است شهیدانه فوج از پی فوج ....
سپس سعید حدادیان كه در جلسه حضور داشت شعر خود را خواند:
باید به درگاهت پناه آورد
درمان دیرین منی ای درد
از زخمهای كهنه حسرت
باید لباس نو به دست آورد
با دست بسته گوهر خود را
در باطن این خاك پیدا كرد
چشم انتظار روز محشر بود
آتش به دل چون خاكهای سرد
ای یوسف افتاده در چاهم
یعقوب شد فریاد من برگرد ...
در پایان برنامه علی انسانی شاعر پیشكسوت آیینی، شعر خود را چنین خواند:
مگو بدن، ز تن جبهه جان در آوردند
به جای اشك، جگر از نهان در آوردند
وطن پر از گل پرپر شده است و عطرآگین
ز دشت لاله ز بس ارغوان آوردند
شما گروه تفحص به خاك بنویسید
دُر از خزانه این خاكدان در آوردند
زمین ز مین پر و اینان ز من سفر كردند
ز آسمان سر از این آستان در آودند
همین تبار تبری تبر به دوش شدند
دمار از بت و از بتگران در آوردند
حرامشان كه شكمبارگان فرصت جوی
تنور گرم شما بود و نان در آوردند
و من به جیب سر و سر به زیر كاین مردان
[/HR] منبع: پایگاه خبری حوزه هنری
[INDENT][FONT=arial black]شادی روح همه شهدا بخصوص شهدای غواص مظلوم و علی الخصوص شهید جاویدالاثر بزرگوار [FONT=arial black]حاج علی قوچانی اصفهانی[FONT=arial black] صلوات [FONT=system]اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
[/INDENT]
[h=1]مظلومیت شهدای غواص[/h]
[/HR]
فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح گفت:باید مظلومیت شهدای غواص که با دستان بسته به شهادت رسیدهاند، همه جا منتشر شود.
[/HR]

سردار سرتیپ باقرزاده در نشست خبری نحوه کشف پیکر 175 شهید غواص عملیات کربلای 4 که در منطقه ابوفلوس کشف شده اند، افزود: مظلومیت شهدا و سند جنایت بعثی ها به فراموشی سپرده شده و به جای آن مباحثی مطرح می شود که اهمیتی ندارد . وی گفت: باید تلاش رژیم بعثی در جنگ تحمیلی و همچنین شرکای آنها در حمله به کشورمان همواره بحث و بررسی شود.
فرمانده کمیته جستجوی مفقودین با بیان اینکه در جریان کشف پیکر این شهدا تعدادی از رسانه های بیگانه از جمله بی بی سی شهادت رزمندگان را علت تصمیمات فرماندهانشان اعلام کردند، افزود: این رسانه ها و سردمدارانشان که شریک جرم رژیم بعثی هستند، با این اقدامات سعی در انحراف افکار عمومی دارند.
سردار باقرزاده با بیان اینکه رزمندگان ما ابتدا اسیر شدند و بعد به شهادت رسیدند، گفت: تعدادی از این شهدا با دستانی بسته زنده به گور شدند و هیچ اثری از اصابت گلوله بر پیکر این شهدا وجود ندارد.
فرمانده کمیته جستجوی ستاد کل نیروهای مسلح همچنین با بیان اینکه باید مظلومیت این شهدا بیان می شد، گفت: قصد نداشتیم از پیکر این شهدا رونمایی کنیم اما برای بیان مظلومیت آنها این کار را انجام می دهیم.
وی با اشاره به نحوه شهادت این 175 شهید افزود: پیکر رزمندگان ما با عبور از اروند و جزیره ام الرصاص در 15 کیلومتری خط مقدم در منطقه ابوفلوس کشف شده اند که نشان می دهد این شهدا به این منطقه منتقل شده اند.
وی با بیان اینکه عده ای به دنبال نادیده گرفته شدن مظلومیت این شهدا هستند، گفت: باید اهداف شهدا را مطرح کرد نه تعداد آنان و یا اینکه چند نفر از آنها دستشان بسته بود.
سردار باقرزاده تصریح کرد: بسته بودن دست شهدای غواص اوج مظلومیت آنان است و ما امروز وظیفه داریم مظلومیت توأم با اقتدار شهدا را منتشر کنیم.
وی گفت: پیکرهای پاک این شهدا 25 شوال همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) تشییع خواهد شد.
در ادامه فرمانده کمیته جستجوی مفقودین با اشاره به آماری از عملیات تفحص شهدا گفت: در 2 هفته گذشته 39 شهید در جنوب عراق و 9 شهید در کردستان عراق کشف شده اند.
سردار باقرزاده با بیان اینکه رزمندگان ما ابتدا اسیر شدند و بعد به شهادت رسیدند، گفت: تعدادی از این شهدا با دستانی بسته زنده به گور شدند و هیچ اثری از اصابت گلوله بر پیکر این شهدا وجود ندارد.
وی با بیان اینکه تفحص شهدا ادامه دارد، افزود: تاکنون پیکر 45 هزار شهید کشف شده است و باید پیکر 6 هزار شهید دیگر نیز کشف شود.
سردار باقرزاده گفت: تاکنون 189 حرم شهید گمنام در دانشگاه های کشور و 6 حرم نیز در حوزه های علمیه بنا شده است.
وی افزود: همچنین پیکرهای پاک شهدای گمنام در قوه قضائیه، ریاست جمهوری و مجلس، وزارتخانه های دفاع ، نفت و اطلاعات در سایت های هسته ای از جمله سایت تحقیقاتی دانشگاه تهران ، نطنز ، اراک ، اصفهان و نیروگاه بوشهر دفن شده اند.
سردار باقرزاده گفت: پیکر پاک 148 شهید گمنام در مراکز ستادی ، عملیاتی و آموزشی نیروهای مسلح به خاک سپرده شده است .
وی افزود: تا کنون 16 یادمان شهدای گمنام با دفن پیکر این شهدا در مناطق عملیاتی بنا شده همچنین در بازار تهران در میدان ارک و بازار یزد در میدان امیرچخماق نیز پیکر این شهدا دفن شده است.
سردار باقرزاده گفت: در مجموع 1087 حرم شهید بدون احتساب گلزار شهدا در کشور داریم .
در پایان این نشست پیکر یکی از شهدای غواص که با دستان بسته به شهادت رسیده بود همچنین ریسمان ها و کابل هایی که با آن ها دستان این شهدا بسته بودند، رونمایی شد.
[/HR] منبع: خبرگزاری صدا و سیما
:geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh:
داغ این همه خبر مانده بر دلم هنوز
حادثه به حادثه تیترهای سینه سوز
چیزی که به بهانه ی بازگشت این 175 غواص ذهن مرا مشغول کرده است ، سوالی است که دوست دارم از تمام جوانان بپرسم. یک دوربین و یک میکروفن بر دارم و به خیابان بروم و جواب های شان را ثبت کنم. دوست دارم به آنها بگویم امروز ، روز ولادت حضرت علی اکبر است و به همین خاطر روز جوان نامگذاری شده ، شما به عنوان یک جوان ایرانی ، اگر لازم باشد روزی روزگاری مقابل دشمن بایستید ، چه می کنید؟ اگر صبح وقتی از خواب بیدار می شوید بفهمید به یکی از مرزهای شما تعدی کرده اند ، چه عکس العملی نشان می دهید؟ دوست دارم از آنها بپرسم چقدر از جوان های سال های جنگ می دانید؟ بروم و از آنها بپرسم شهید وزوایی را می شناسید؟می دانید اگر مقاومت افسانه ای او و گردان حبیب ابن مظاهر نبود ، دشمن با پاتک خود باعث می شد دیگر فتح خرمشهری در کار نباشد؟اما حالا نه دوربینی در کار است و نه میکروفنی تنها یک سوال و جواب های شما که در قسمت نظرات ما را همراهی می کنید. اگر دوباره ایران به حضور شما جوانان نیاز داشته باشد ، شما چه می کنید؟
سلام
من با توجه به چیزایی که اطراف خودم دیدم شاید خیلی از آدمایی که اطرافمون میبینیم و اصلا بهشون هم نمیاد موقع جنگ حتما شده لباس خاکی میپوشن و میرن به جنگ و شاید حتی خیلی از مسئولینی که جانماز آب میکشن جز اونایی باشن که تو سوراخ موش قایم میشن
معلم دینیمون چند سال پیش تعریف میکرد زمان جنگ که شده بوده تازه اون موقع چند تا از این لات و لوتای محلشون رفته بودن جنگ همه چیزو ول کرده بودن.میگفت آدمایی که اصلا بهشون نمیومده همین الان هم همینه
همین چند وقت پیش یه بنده خدایی تعریف میکرد سربازایی که به زوووووور واسه برنامه سحر بیدار میشدن و الکی به صورت نمادین ورزش میکردن بحث داعش که شده همشون گفتن ما رو ول کنید بریم اونا رو تیکه تیکه کنیم
یعنی درسته که چیزی که الان میبینیم اینه که جامعه دو قطبی شده و جامعمون ظاهر خوبی نداره اما تو یه چیزایی مشترکیم دیگه هممون تو این خاک به دنیا اومدیم
همونطوری که تو جنگ مسیحیا هم اومده بودن
اگه با اون مسیحیا تو دین اشتراکی نداشتیم تو دفاع از وطن و ناموس کاملا مشترک بودیم
[h=1]غواصی توی ابرها[/h] [h=3]داستان محمدحسن ابوحمزه به یاد175 شهید غواص[/h]
[h=2]محمدحسن ابوحمزه، نویسنده کشورمان داستانی کوتاه به یاد 175 شهید غواص در وبلاگ شخصی خود نوشته است که در ادامه میخوانید.[/h]
فرمانده با لباس غواصی که کیپ تنش بود جلوی غواصها که کنار هم خوابیده بودند ایستاد و گفت: برادرها برپا، خواب دیگه بسه کار شروع شده.
خواب که میگفت واقعاً منظورش خواب نبود. غواصها از وقتی در یک شب سرد زمستانی از ساحل خرمشهر لیز خورده بودند توی شط کارون بیدار بودند. پس از ساعتها فین زدن در جریان پرشتاب رود با اشنوگرهایی در دهان، از سیمهای خاردار تو در تو و موانعی که به مین تله شده بود رد شدند.
بیدار و منتظر دستور بودند. آنها با هوشیاری اوضاع را زیر نظر داشتند، میدانستند دشمن درصدد عملیات فریب برای نفوذ به پشت جبهه بود. گاهی از شنیدن پیروزیها خوشحال و گاهی از مصائب به وجود آمده دلگیر میشدند، حیف دستشان بسته بود.
غواصها با شور و شعف خود را آماده میکردند. حرف دل مردم که میشد تمام قد ایستاده و آماده بودند، آنها توی ابرها سیر میکردند.
همهمهای توی غواصها به راه افتاد. فرمانده از اوضاع و شرایط حساس حرف زد. از اجتماع دوباره جنایتکاران دنیا پشت مرزها سخن گفت. شرایط کشور را توضیح داد گفت که دوباره دشمنان برای آن دندان تیز کرده، نقشههای شومی در سر دارند. از محورهای دیگر گفت که درگیر جنگ شده بودند، مردم بیگناه را میکشتند.
درپایان از عملیاتی که در پیش رو داشتند صحبت کرد. عملیاتی که بار دیگر در میان آن همه هیاهو، دل مردم را شاد میکرد.
غواصها با شور و شعف خود را آماده میکردند. حرف دل مردم که میشد تمام قد ایستاده و آماده بودند، آنها توی ابرها سیر میکردند.
با صدای صلوات، بیل مکانیکی شروع به کار کرد. بوی عطر و گلاب فضا را عطر آگین کرد. یکصد و هفتاد و پنج غواص خود را آماده میکردند بعد از 29 سال به آغوش کشورشان بازگردند.
[/HR] منبع: فارس
مادرش چشم انتظارش بود، و پدرش بی قرار دیدنش...
اما هیچ وقت برنگشت،دستانش را بستند و زنده به گورش کردند به جرم دفاع از ناموس و وطنش...
معرفتش در حد جان دادن برای عشقش ایران بود،
معرفت من و تو کجاست ؟!؟
به یاد ١٧٥ غواص شهید که توسط نیروهای عراقی دست بسته زنده به گور شدند
و شادی روح همه شهدامون سهم هر کدوممون یک صلوات.
اَلْلّهُمَّ صَلِّ عَلی محمد و آل محمد و عجٍّل فرجهم.
اون لحظه های وحشتناک به چی فکر میکردین ..اون موقع که دستاتونو بستن ...چجوری اخه ...وای وای وای ...
فقط میتونم بگم همه ما به اون لحظه های سخت مدیونیم
[h=1]تشییع 270 شهید حامل پیام[/h]
[/HR]
سردار باقر زاده در نشست خبری خود در جمع اصحاب رسانه زمان تشییع پیکر شهدای غواص را 5 شوال مصادف با سالروز شهادت امام صادق (ع) اعلام کرده بود که به درخواست شهروندان تهرانی تغییر کرد.
[/HR]

بنا به تقاضای جمع کثیری از شهروندان تهرانی بهویژه جوانان عزیز جهت تجدید میثاق با شهیدان دفاع مقدس ازجمله شهدای خطشکن و غواص تازه تفحص شده و اصرار بر تشییع این عزیزان قبل از مرحله شناسایی نهایی، در اجابت به درخواست این شهروندان و جوانان مشتاق تهرانی مراسم تشییع 270 شهید تازه تفحص شده، روز سهشنبه 26 خردادماه ساعت 4 بعدازظهر از میدان بهارستان مقابل درب غربی مجلس شورای اسلامی ایران بهسوی معراج الشهدای تهران انجام خواهد شد.
سردار سیدمحمد باقرزاده ، فرمانده جستوجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در این باره تأکید کرده است: دوستان ما باید در این راستا هوشیار باشند و نباید در زمین دشمن بازی کنند. باید این مظلومیت را بیان میکردیم چراکه آنان خطشکنان دوران دفاع مقدس ما بودهاند و بعد به شهادت رسیدهاند. این شهدا ابتدا از اروندرود عبور کرده بودند و جزایر امالرصاص را پشت سر گذاشته بودند و در جزیره «ابوفلوس» در یک روستا در منطقه ابوخصیب که 15 کیلومتر جلوتر ازخط مقدم است، پیکرهایشان کاوش شده است. مگر میشود شهید تا آنجا خودش جلو رفته باشد. آنها به اسارت درآمده بودند و دستانشان باسیم، مفتول، پارچه و طناب بستهشده بود.
سردار باقرزاده گفته است: پیکرهایی که کاوش شدهاند مربوط به لشکرهای 25 کربلا (استان مازندران)،41 ثارالله (استان کرمان)، 14 امام حسین (استان اصفهان) و 7 ولیعصر (استان خوزستان) بودهاند.
وی با اشاره به پیام دستان بسته شهدا بیان کرده بود: موضوع اصلی این است که نباید فعلاً روی جزئیات تمرکز کنیم. دستان بسته آنها برای ما بسیار بااهمیت است و باید به هدفی که شهدا داشتهاند توجه کنیم. قطعاً پیام دستان بسته این شهدا این است که آنها با دستان بسته شهید شدند تا ما امروز دستانمان مقابل دشمنان بسته نباشد و از شرف و حیثیت خود با دستان باز دفاع کنیم. دستبسته بودن این شهدا اوج اقتدار و مظلومیت آنهاست و نه خفت و خواری. تربت و قتلگاه این شهدا مقدس است.
قطعاً پیام دستان بسته این شهدا این است که آنها با دستان بسته شهید شدند تا ما امروز دستانمان مقابل دشمنان بسته نباشد و از شرف و حیثیت خود با دستان باز دفاع کنیم
در بخش پایانی این نشست خبری، سردار باقرزاده در پاسخ به پرسش خبرنگاری مبنی بر زمان تشییع و تدفین پیکرهای 270 شهید دوران دفاع مقدس گفته بود: زمانی که ما در نظر گرفتهایم 25 شوال یعنی پس از ماه مبارک رمضان و همزمان با سالروز شهادت امام صادق (ع) است که امیدواریم تا تاریخ اعلامشده شهدا تشییع شوند. کارهایی است که باید انجام شود.
گفتنی است روز سهشنبه 26 خردادماه مصادف با سالروز شهادت 4 تن از سربازان و پیشگامان مبارزه با کاپیتولاسیون امریکا، یعنی شهیدان بخارایی، امانی، صفارهرندی و نیک نژادی است.
واکنش مازیار فلاحی به تفحص شهدای دست بسته غواص + عکس / مازیار فلاحی، خواننده موسیقی پاپ کشورمان با انتشار عکس و یادداشتی نسبت یه تفحص شهدای دست بسته غواص واکنش نشان داد
به گزارش «نسیم»، مازیار فلاحی ، خواننده موسیقی پاپ کشورمان در جدیدترین پست اینستاگرامش، با انتشار یادداشت و عکسی نسبت به شهدای غواص تازه تفحص شده ادای دین کرد.
این خواننده در این یاداشت آورده: این روزها صدای آب غصه دارم میکند، رنگ دریا .. بوی بارون .. این روزها نفس کشیدن هم غصه دارم می کند.
بسمه تعالی
مرثیه ای برای دست های بسته
حکایت عجیبی است
حکایت دست و قبیله شیعه...
همان قبیله که سر سلسله شان یدالله است؛
همان یدالله که دست رسول(ص) را در معراج مهربانانه تا عرش بالا برد،
همان دست که پیامبر(ص) در غدیر خم بالا گرفت تا علمدار حق باشد در میان امت،
همان دست که "بسته شد"
چون با شیطان بیعت نکرد!
گفتم دست روضه بالا گرفت:
روی علم به جز جای دستان علمدار جای سالمی نبود،
همان دست که مشک می گرفت،
همان دست که افتاد تا جایش دو بال برای پرواز داشته باشد...
دست؟!
آری دست!!!
همان دست های بسته که روزگاری جز در دستان پدر گره نمی خورد،
همان دستانی که گلوی بریده برادر را نوازش کرد...
دست،
همان که سال ها غل و زنجیر هارون به خود دیده
جز پرواز روحش به سوی ملکوت
هیچ کلیدی نگشود بند از دستان گره گشایش...
دست... و دست... و دست....
همان ها که با دستان "بسته" آمده اند
تا گره بگشایند از عقده های مولای منتظرشان:
اللهم ان حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتما مقضیا؛ فاخرجنی من قبری، موتزرا کفنی، شاهرا سیفی، مجردا قناتی، ملبیا دعوه الداعی فی الحاضر و الباد
یکصد و هفتاد و پنج ماهی عاشق
چنان در خاک خفته اند گویا این گوشه زمین آغوش مهربان بوتراب(ع) است...
چنان دست بهم گره زده اند
گویا ادب کرده اند در مقابل مولایشان
که گر او را یدالله سزاست
اینان را آیت اللهی شایسته است...
من نمی دانم
آن روز که فاطمه(س)
با دو دست بریده در دست
پای در صحرای محشر نهد و در میان عالمیان غوغا برپا کند
این یکصد و هفتاد و پنج مادر با دستان بسته فرزندانشان در دل بانوی عالمیان چه محشری برپا خواهند کرد...
من نمی دانم
آن خداییکه جای دست های عباس(س)
دو بال برای پرواز در ملکوت رویانده
چگونه این یکصد و هفتاد و پنج پروانه پیله پیچ شده را در آسمان فردوس رها می سازد...
ولی می دانم،
واژه عشق را گفته اند عاریه گرفته شده از بوته عشق (به فتح عین و شین و قاف) است که چون بر درختی تناور پیچد و بالا رود او را خواهد کشت...
شاید عاشقی را دست بسته و مرگ عاشقانه باید...
و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام.
محمد مهدی
بیست و سوم خردادماه 1394
قرار بود که «راهت» را ادامه دهیم ......شرمنده که «راحت» ادامه می دهیم :Ghamgin: تصورش هم زنده به گورم میکند..
هوایِ داغِ جنوب..
لباسِ تنگ، چسبان و پلاستیکیِ، غواصی..
درست تا زیرلبت را محکم پوشانده..
دست و پاهای بسته..
دراز به دراز، کنارِ رفقایِ جوان، زخمی و ترسیده ات..
نمیدانی چه میشود.. تیر خلاص یا شکنجه در اردوگاه..؟؟!
اما..
صدای بلدوزر، وحشت را در نفست به بازی میگیرد..
ترس.. چشمهای مادر.. دستهای پدر.. زبان درازی های خواهر.. کتانی های برادر.. گل کوچک با توپ پلاستیکی با بچه های محل.. آب یخ که شقیقه ات را به درد میآورد..
آخ.. خدایا به دادم برس.. تنهایِ تنها..
بلدوزر، پذیرایی اش را آغاز میکند..
خااااااک.. خاااااک
نفست را حبس میکنی به یادِ زمان خریدن برای زندگی در زیر آب..
صدای ِ فریادهایِ خفه ی دوستان، قلبت را تکه تکه میکند..
بدنت رویِ زمین داغِ، زیر خاکِ سرد، چسبیده به لباسِ غواصی، آتش میگیرد..
دستهای بسته ات را تکان میدهی..
دلت با تمامِ بزرگیش، قربان صدقه های مادر را طلب میکند..
هوا برای نفس کشیدن نیست..
اکسیژن ذخیره شده ات را به یادگار از دریا میهمانِ ریه هایِ خاک میکنی..
اما انگار خاک ظالم است.. هی سنگین و سنگین تر میشود..
دلت نفس میخواهد..
ریه هایت گدایی میکنند، جرعه ایی زندگی را..
مهمان نوازی میکنی..
عمیق..
اما خاک..
فقط خاک است که در ریه ات، گِل میشود..
خدایا..
کی تمام میشود..
صدای ترک خوردن استخوانهایِ قفسه ی سینه ات را میشنوی..
دوست داری گریه کنی و مادر باشد تا بغلت کند..
کاش دستانت را محکم نمی بست..
حداقل تا دلت میخواست، جان میدادی..
نه نفس..
نه دستانی باز، برایِ جان دادن..
گرما و گرما و گرما..
خدایا دلم مردن میخواهد..
مادر بمیرد..
چند بار مردنت تکرار شد تا بمیری؟؟؟!!!!
اون لحظه که دستاشون می بستند و با لب تشنه به اسارت بردنشون به مظلومیت حسین و غریبی زینب فکر می کردند و با دستهای بسته به مهمانی عمه ما سادات حضرت زینب کبری رفتند . روحتان شاد و راهتان پر رهرو باد .
بر مشام جان رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
ای سبک بالان عاشق دست ما را گیرید بی و پر بالیم ما جا مانده ایم از کاروان
رفته اید اما هنوز عطر شما جاری بود در فضای کشور اسلامی ایران ما
ای شهیدان خدا بهر شما مهمان رسید یکصد و هفتاد و پنج غواص مردان خدا
من غریب و خسته ام ٰ چشم بر دست شما تا در آن دنیا شفاعت نمائید ما را
این منم عبداله جا مانده از این کاروان بهر من هم یک دمی یاران نظر بنمائید
به مقام و احترامشون تعظیم میکنم و به خاک پاکشان بوسه میزنم..:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::hamdel::hamdel::hamdel::hamdel::hamdel::ok:
[h=1]شفاعتنامه 25 رزمنده قبل از عملیات «کربلای4»[/h]
[/HR]
تصویر میثاقنامه شهادت تعدادی از رزمندگان استان همدان که یک روز پیش از آغاز عملیات «کربلای4» به نگارش در آمده و با «خون» هریک از آنها به امضا رسیده است، رسانه ای شد.
[/HR]

سردارحمید حسام سال 1340 در همدان متولد شد و جوانی خود را در جبهههای نبرد حق علیه باطل سپری کرد. او فارغالتحصیل کارشناسی ارشد ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. حسام در دورهای معاون ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس بود و در زمینه نویسندگی نیز کارنامه قابل توجهی دارد. نام این یادگار و پیشکسوت دوران دفاع مقدس در پایان خوننامه به چشم میخورد.
سردار حمید حسام در همین رابطه درباره این خوننامه روایت میکند:
این خوننامه پیش از آغاز عملیات کربلای4 یعنی روز دوم دیماه سال 1364به پیشنهاد همرزمم آقای «عباس نوریان» نوشته شد. نویسنده خوننامه همرزم دیگرم آقای «مصطفی تیموری» است. در حقیقت این خوننامه متعلق به 25 نفر از دیدهبانهای گردان ادوات «لشکر32 انصارالحسین(ع)» استان همدان است. هفت نفر از افرادی که پای این میثاقنامه را با خون خود امضا کردهاند به شهادت رسیدهاند.
نکته قابل توجه در خوننامه،این است که آیهای که در سطر نخست آن نگارش شده پس از تفأل به قرآن در این خوننامه نقش بسته است.
در متن این خوننامه آمده است:
«مِنْهُم مَّن یَنتَظِر وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا (سوره احزاب آیه 23)
ما امضا کنندگان ذیل در محضر خداوند تبارک و تعالی و انبیاء و اولیاء و ملائکةالله و شهداء با یکدیگر عهد و پیمان میبندیم هرگاه فیض عظمای شهادت نصیب هر کدام از ما گردید و خداوند متعال اذن شفاعت داد شفاعت دیگر یاران و امضا کنندگان
ذیل (منوط به پذیرفتن رسالت خون ما بعد از ما) را نمائیم.
1- عباس نوریان
2- مصطفی تیموری
3- فرهاد ترک (شهید)
4- حسین رضایی (شهید)
5- حسین سلیمی (شهید)
6- ناصر قاضیانی
7- احمد محمودی رئوف
8- محسن نقی زاده
9-عباس عزیزی(شهید)
10- احمد قرائتی
11- حمید تاجدوزیان
12- حسن سهامی پشوتن
13- آقای نور خدا ساکی
14- حمید ترکمان
15- علی موینی
16- تقی گودرزی (شهید)
17- رضا عسگری
18- پرویز دیهیمی
19- داراب...
20- اکبر بهنام جو
21- علی اکبر درشته (شهید)
22- سید محمد حسن سلیمانی
23- علیرضا نادری(شهید)
24- شکرالله محمدی
25- حمید حسام
که یاران می روند نوبت به نوبت/ خوشا آن روز که نوبت به من آید»
حسام شاید تنها نویسندهای باشد که در طراحی جلد کتابهای خود، خوننامههاای را که سند صدق گفتار، رفتار و کردار رزمندگان است به عنوان زمینه روی جلد دو عنوان از کتابهایش به چاپ رسانده است.
این خوننامه ارتباطی با شهدای غواص ندارد.
[/HR]منبع: ایسنا
[h=1]نسیم بوی گل در گلخانه[/h]
[/HR]
جمعهشب 22 خردادماه پس از انتشار شایعهای مبنی بر شناسایی شهید مسعود شادکام غواص نوجوان مشهدی در شبکههای اجتماعی و تکذیبیه روابط عمومی کمیته جستوجوی مفقودین ، علیرضا دلبریان رزمنده و جانباز دوران دفاع مقدس در برنامه گلخانه شبکه ۳ حاضر شد تا ضمن روایت آن روزها، حال و هوای ۱۷۵ غواص تازه تفحص شده را تصویر کند.
[/HR]

گفتنی است دلبریان در عملیات کربلای ۴ بهعنوان معاون گردان غواصی یاسین شرکت داشته است. وی ضمن اعتراض به اینکه چرا با شهدا گونهای برخورد میشود که دستنیافتنی است میگوید: همانگونه که رضازاده زمان بلند کردن وزنه در المپیک با گفتن یا ابوالفضل (علیهالسلام) میگوید و بالا میبرد رزمندگان ما نیز پس از تمرینات سخت با توسل بر ائمه (علیهالسلام) به دل دشمن میزدند. چرا تصوری ایجاد میکنیم که باعث دسیسه دشمن و نیز دوری نسل جدید از شهدا میشویم؟ ما دقیقترین شناساییها را قبل از عملیات از معابر و مواضع دشمن انجام میدادیم. متأسفم که افتخارات و حماسههایی که به قیمت جان جوانان این کشور بهدستآمده در رسانههای داخل مغفول مانده و دچار تحریفشده
این غواص عملیات کربلای چهار ادامه میدهد: خبر تفحص 175 شهید غواص عملیات کربلای 4 با دستان بسته که در یک گور دستهجمعی در خاک عراق کشفشده فضای رسانهها را بدجوری پرکرده، آیا این 175 نفر همه غواص بودند!؟ پس چرا بعضی پوتین به پادارند!؟ آیا همه با دستان بسته بودند؟! آیا زندهبهگور شدند؟!
و سوالات بسیار دیگری که این روزها در اذهان ایجادشده، دشمن موقعیتشناس و زرنگ از این فرصت بهخوبی استفاده کرد و بهسرعت به نشر اکاذیب و شبهات در شبکههای مجازی و رسانههای خودپرداخت.
حالا توهینها، تمسخرها و کاریکاتورها بماند که در هیچ کجای دنیا با کشتهشده جنگ اینگونه برخورد نمیکنند، چه رسد به شهید.
وی گلایهای دردمندانه به دوستان میکند و میگوید: چرا خبر به این مهمی را، بهصورت کلی و بدون حتی یک اشاره به جزئیات، رسانهای میکنیم؟ چرا خوراک برای رسانههای بیگانه درست میکنیم؟چرا به دست خود تاریخ دفاع مقدس، سیره و مرام شهدا را در اذهان جوانان خدشهدار میکنیم؟
چرا موضوع و اتفاق به این عظمت را، با اغراق، با بیسلیقگی، جاهلانه، صرفاً به مسائل ماورایی و معنوی گره میزنید؟
ارزش این حماسهها را با تحلیل و تفسیرهای احمقانه و متحجرانه زیر سوال میبرید و نابود میکنید.
دلبریان با اظهار تأسف میگوید: گفته اند«عملیات کربلای 4 لو رفته بود اما غواصان به دستور امام به آبوآتش زدند.» اینیکی از همان اغراقهای معنوی و دروغهاست.
عملیات کربلای 4 احتمال لو رفتنش میرفت، با احتمال نمیتوان عملیاتی را لغو کرد. چنین احتمالی را در اکثر عملیات میدادیم؛ اما درعینحال عمل کردیم و دشمن غافلگیر شد و ما موفق شدیم؛ این تنها عملیاتی بود که بهمحض رها شدن موج اول غواصان دشمن با شلیک گلولههای منور شروع به تیراندازی کرد.که بلافاصله از ورود موج بعدی غواصان به آب جلوگیری به عمل آمد و حتی بسیاری از آنها که رهاشده بودند برگشتند و عملیات بلافاصله لغو و متوقف گردید و دستور دادند: نیروها بهطرف مناطق امن،سنگرها و عقبه جبهه بروند.
او در ادامه این طور روایت می کند: کاش آنجا بودید و میدیدید که چطور غواصان و رزمندگان عقبنشینی میکردند. حقیر هم با تمام توان الفرار رو به خرمشهر!اگرچه در این عملیات شکست خوردیم اما همین مقدمهای شد برای عملیات بزرگ و پیروزمندانه کربلای 5 . جنگ ما، عملیاتهای ما همراه با عقلانیت، فکر، برنامهریزی و البته در سایه معنویت بود. ما هیچگاه در هیچ عملیاتی بیگدار به آب نزدیم.
ما دقیقترین شناساییها را قبل از عملیات از معابر و مواضع دشمن انجام میدادیم. متأسفم که افتخارات و حماسههایی که به قیمت جان جوانان این کشور بهدستآمده در رسانههای داخل مغفول مانده و دچار تحریفشده و اجازه هرگونه جسارتی از سوی دشمنان را به آنان میدهیم.دوستان ما چه ناشیانه پتانسیلی به این عظمت را بهآسانی هدر دادند و دشمنان ما چه آگاهانه البته ناجوانمردانه، با ایجاد ابهام و شبهه در افکار، تاریخ دفاع مقدس ما را تحریف و ضربه خود را زدند.
این مربی غواصی از گردان یاسین گذری میزند بهروزهای سخت تمرین غواصان و روایت میکند: کاهش دمای هوا توأم با نسیم صبحگاهی و کاهش دمای بدن غواصان دستبهدست هم دادند تا آنکه در نیزارها بدون حرکت بمانند. بدنهای کاملاً خشکشده بود، وقتی اذان صبح خواستیم نماز بخوانیم غواصان هر کاری میکردند نمیتوانستند به رکوع و سجده بروند خم شدن برایشان غیرممکن شده بود. یکی از رزمندگان گفت: «نمازم درست است؟ قبول میشود؟» مربی در پاسخش گفت: «این نماز شما صد شرف به نماز من دارد و لبخندی زد و به غواص گفت که حالا دیگه برو لباست را عوض کن.»
دلبریان درباره برنامهریزی عملیات میگوید: قبل از عملیات شهید جلیل محدثی فر در مسجد امام رضا (ع) نقشه را زد روی دیوار و اروند را با تمام جزئیات نشان داد، بچهها را حسابی توجیه کرد، نشان میداد چگونه به جزیره ماهی برسیم، چگونه از موانع عبور کنیم و تا عمق عملیات را توضیح داد. طوری توضیح داد که حتی اگر یک نفر هم باقی بماند بتواند کار را تمام کند. تمام جزئیات لحاظ شده بود تمامی امکانات دشمن را میدانستیم، به همه بچهها فندک داده بودیم تا با آتش زدن مواضع دشمن در دل آن رعب و وحشت ایجاد کنند. امکانات زیاد دیگری هم داشتند و این جفای بزرگی است که عدهای تصور میکنند ما بدون برنامه عملیات میکردیم.»
وی همچنین از معنویات حاکم بر رزمندگان اینچنین بیان میکند: «شهید جلیل محدثی فر از ما خواست به بچهها خبر بدهیم هرکسی میخواهد میتواند برگردد، من اعتراض کردم که اگر یک کمک آرپیجی زن برگردد چه کسی قرار است کارش را انجام دهد؟ جلیل با لبخند گفت: همینکه گفتم را به همه بگویید، با انعکاس این خبر شوری بین بچهها برپا شد، همه محکم ماندند اما حالا عدهای تبلیغ میکنند که جوانان مردم را بهزور بردند یا جوانها جو گیر شدند نه! اینطوری نبود همه با چشمهای باز تصمیم گرفتند به عملیاتی بیایند که بازگشت از آن سخت بود.»
[TR] |
[/TR] |
[TR] |
[TD] |
ماجرای عملیات شناسایی و «غواصان شهید» به فرماندهی سردار سلیمانی |
هشدارنیوز - یک شب که با موسایی پور و صادقی که هر دو لباس غواصی داشتند و غواصی میکردند، به شناسایی رفته بودیم، آنها از ما جدا شدند و به جلو رفتند. وقتی تأخیرشان طولانی شد فهمیدیم برایشان اتفاقی افتاده است. |
[/TD] |
[/TR] |
به گزارش هشدارنیوز به نقل از نسیم ، شگفتیهای فراوانی در جریان رزم، شهادت و تشییع شهدا وجود داشته و دارد. شگفتیهای منظمی که برای جنگ با همه خشونت و ناملایماتش یک وجه ساختارشکن به نام زیباییهای جنگ میسازد که فقط در نبردهایی همچون جنگ هشت ساله ما رؤیت شده است، موقعیتهایی که از جنگ ما چیزی بهنام هشت سال دفاع مقدس ساخت. رزمندگان «لشکر 41 ثارالله»: «حمید شفیعی»، «علی نجیب زاده»، «مرتضی حاج باقری» و «ابراهیم پس دست» به فرماندهی «سرلشکر قاسم سلیمانی» به نقل خاطرهای بعد از عملیات خیبر در سال 62 پرداختهاند. آنان در روایتی در دفتر اول لحظههای آسمانی کاری از معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران به یکی از همین شگفتیها اشاره میکنند. این خاطره با عنوان «تجسم کامل» در ادامه میآید: در سال 1362 بعد از عملیات خیبر، لشکر ثارالله در محور شلمچه مستقر شد. بین مواضع رزمندگان اسلام و دشمن حدود چهار کیلومتر آب فاصله بود و رزمندگان برای شناسایی مواضع دشمن میبایست از آن عبور کنند. یک شب که با موسایی پور و صادقی که هر دو لباس غواصی داشتند و غواصی میکردند، به شناسایی رفته بودیم، آنها از ما جدا شدند و به جلو رفتند. بعد از مدتی که تأخیر کردند، فکر کردیم کار شناساییشان طول کشیده، لذا منتظرشان ماندیم، وقتی تأخیرشان طولانی شد فهمیدیم برایشان اتفاقی افتاده است. با قایق به جلو رفتیم. هر چه گشتیم اثری از آنها نبود. وقتی کاملا از پیدا کردنشان ناامید شدیم و فرصت زیادی هم برای مراجعت نداشتیم بدون آنها به عقب برگشتیم. حسین یوسف اللهی با دیدن قایق ما به جلو آمد. وقتی ماجرا را برای او تعریف کردم، خیلی از این قضیه ناراحت شد. شهادت بچهها یک مصیبت بود و اسارتشان مصیبتی دیگر و آن مصیبت این بود که منطقه با اسارت بچهها لو میرفت و دیگر امکان عملیات نبود. حسین سعی کرد هر طور شده خبری از بچهها بگیرد. او ما را برای پیدا کردن بچه ها به اطراف فرستاد ولی همه دست خالی برگشتیم. حسین به خاطر حساسیت موضوع با «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر تماس گرفت و او را در جریان این قضیه گذاشت. حاج قاسم هم خودش را سریعا به جلو رساند و با حسین به داخل سنگری رفت و مشغول صحبت شدند، وقتی بیرون آمدند حسین را خیلی ناراحت دیدم، پرسیدم: چی شد؟ گفت: حاجی میگوید چون بچهها لباس غواصی داشتهاند، احتمال اسارتشان زیاد است. لذا ما باید زود قرارگاه مرکزی را خبر کنیم. پرسیدم: میخواهی چه کار کنی؟ گفت: هیچی من به قرارگاه خبر نمیدهم. گفتم: حاجی ناراحت میشود. گفت: من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن میکنم و فردا میگویم برای آنها چه اتفاقی افتاده است. بعد از اینکه حاج قاسم رفت، باز بچهها با دوربین همه جا را نگاه کردند و تا جایی که امکان داشت جلو رفتند، ولی فایدهای نداشت. صبح روز بعد که در محوطه مقر بودیم، حسین را دیدم که با خوشحالی به من میگفت: «هم اکبر موسایی پور را دیدم و هم صادقی را.» پرسیدم: «کجا هستند؟» گفت: «جایی نیستند. دیشب آنها را در خواب دیدم که هر دو آمدند. اکبر جلو بود و حسین پشت سر او.» بعد گفت: «چهره اکبر خیلی نورانی تر بود. میدانی چرا؟» گفتم: «نه.» گفت: «اکبر اگر توی آب هم بود نماز شبش ترک نمیشد. ولی حسین اینطور نبود. نماز شب میخواند، ولی اگر خسته بود نمیخواند، دلیل دیگرش هم این بود که اکبر نامزد داشت و به تکلیفش که ازدواج بود عمل کرده بود. ولی صادقی مجرد مانده بود.» بعد گفت: «دیشب اکبر توی خواب به من گفت: ناراحت نباشید عراقیها ما را نگرفتند، ما برمیگردیم.» پرسیدم: «اگر اسیر نشدهاند چطور برمیگردند؟» گفت: «احتمالا شهید شدهاند و جنازههایشان را آب میآورد.» پرسیدم: «حالا کی میآیند؟» گفت: «یکی شب دوازدهم و دیگری شب سیزدهم.» پرسیدم: «مطمئن هستی؟» گفت: «خاطرت جمع باشد.» شب دوازدهم از اول مغرب مرتب لب آب میرفتم و به منطقه نگاه میکردم که شاید خواب حسین تعبیر شود و آب جنازه بچهها را بیاورد ولی خبری نمیشد. اواخر شب خسته و ناامید به سنگر برگشتم و خوابیدم. حوالی ساعت 4 صبح با صدای زنگ تلفن صحرایی از خواب پریدم. اکبر بختیاری که آن شب نگهبان بود مضطرب و شتابزده گفت: «حاج حمید زود بیا اینجا یک چیزی روی آب است و به این سمت میآید.» حاج اکبر مسئول خط و حسین هم لب آب ایستاده بودند. مدتی صبر کردیم، دیدیم جنازه شهید صادقی روی آب است. حسین جلو رفت و آن را از آب گرفت. شب سیزدهم هم حدود ساعت دو یا سه شب بود که موجهای آب پیکر اکبر را به ساحل آورد و خواب حسین کاملا تعبیر شد. انتهای پیام/
align: center |
---|
[TR] |
[TD="class: news_title"]قهرمانی کشتی فرنگی به شهدای غواص تقدیم شد[/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="align: center"][/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="class: news_desc"]![]() |
[/TR] |
[TR] |
[TD] [/TD] |
[/TR] |
[TR] |
[TD="class: news_body"]علی اشکانی قهرمان سابق کشتی فرنگی ایران و سرمربی تیم ملی کشتی فرنگی نوجوانان در اقدامی ارزشی در مصاحبه پایانی با خبرنگار سیما این قهرمانی شیرین را نثار روح شهدای غواص کرد. |
گفتنی است رقابتهای کشتی قهرمانی نوجوانان آسیا طی روزهای ۲۱ تا ۲۴ خردادماه در شهر دهلی نو برگزار شد که تیم ایران در کشتی آزاد با دو مدال طلا و پنج نقره و کسب ۷۷ امتیاز عنوان قهرمانی را از آن خود کرد. همچنین تیمهای هند و ازبکستان نیز به ترتیب با کسب ۷۴ و ۵۹ امتیاز ،دوم و سوم شدند. |
تیم ایران در کشتی فرنگی نیز با کسب یک مدال طلا، شش نقره و یک برنز و کسب ۸۲ امتیاز قهرمانی شد و تیمهای قزاقستان و قرقیزستان به ترتیب با کسب ۶۵ و ۶۳ امتیاز عناوین دوم و سوم را کسب کردند. |
بر این اساس نتایج کشتیگیران کشورمان در این رقابتها به شرح زیر است: |
کشتی فرنگی: |
۴۲ کیلوگرم: پویا دادمرز (نقره) |
۴۶ کیلوگرم: محمدجواد رضایی (نقره) |
۵۰ کیلوگرم: محمدرضا مختاری (صاحب عنوانی نشد) |
۵۴ کیلوگرم: پویا ناصر پور (برنز) |
۵۸ کیلوگرم: امین کاویانی نژاد (نقره) |
۶۳ کیلوگرم: محمدرضا رستمی (نقره) |
۶۹ کیلوگرم: شایان عفیفی (پنجم) |
۷۶ کیلوگرم: مسلم مرادی (نقره) |
۸۵ کیلوگرم: سعید یوسفی (نقره) |
۱۰۰ کیلوگرم: امین میرزاده (طلا) |
کشتی آزاد: |
۴۲ کیلوگرم: مهدی عشقی (نقره) |
۴۶ کیلوگرم: امیر پرسته (طلا) |
۵۰ کیلوگرم: رضا علی جان زاده (پنجم) |
۵۴ کیلوگرم: حامد رحیمی (صاحب عنوانی نشد) |
۵۸ کیلوگرم: امیرحسین کاوسی (نقره) |
۶۳ کیلوگرم: آرمین بابایی (پنجم) |
۶۹ کیلوگرم: مجتبی اصغری (نقره) |
۷۶ کیلوگرم: حامد منافیان (نقره) |
۸۵ کیلوگرم: ابوالفضل هاشم زاده (نقره) |
۱۰۰ کیلوگرم: نعیم حسن زاده (طلا) |
[/TD] |
[/TR] |
منبع عکس:http://www.bloghnews.com فردا شهر تهران به حرمت عبور این قهرمانان پاک ترین شهر دنیاست
و در هوای بهشتی اش می شود نفسی تازه کرد ...
خدا کند فردا هیچ مادری به استقبال نیاید... :Gol:شادی روح امام و شهدا صلوات :Gol:
منبع عکس:http://www.bloghnews.com
:parandeh:پرواز سبکبالان عاشق :parandeh:
قیامت می شود...
مادر آغوش باز می کن اما دستها بسته اند...
مادر حسرت در آغوش کشیدن را چه کند؟
عجب حکایتی است فردا...