***** پرسش و پرسشگری = دانایی و دارایی *****
تبهای اولیه
وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ .
= و هنگامى كه بندگان من از تو در باره من سؤال كنند (بگو) من نزديكم! دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا مىخواند پاسخ مىگويم، پس آنها بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا راه يابند (و به مقصد برسند).
[سوره البقرة (2): آيه 186]
نقل عن ابن عباس أنه قال: ما كان قوم أقل سؤالا من أمة محمد صلى اللّه عليه و سلّم سألوا عن أربعة عشر حرفا فأجيبوا.
و أقول: ثمانية منها في سورة البقرة أولها: وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ [البقرة: 186] و ثانيها:
هذه الآية ثم الستة الباقية بعد في سورة البقرة، فالمجموع ثمانية في هذه السورة و التاسع: قوله تعالى في سورة المائدة: يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ [المائدة: 4] و العاشر: في سورة الأنفال يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ [الأنفال: 1] و الحادي عشر: في بني إسرائيل يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ [الأسراء: 85] و الثاني عشر:
في الكهف وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ [الكهف: 83] و الثالث عشر: في طه وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ [طه:
105] و الرابع عشر: في النازعات يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ [النازعات: 42] و لهذه الأسئلة ترتيب عجيب:
اثنان منها في الأول في شرح المبدأ فالأول: قوله: وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي [البقرة: 186] و هذا سؤال عن الذات و الثاني: قوله: يَسْئَلُونَكَ/ عَنِ الْأَهِلَّةِ و هذا سؤال عن صفة الخلاقية و الحكمة في جعل الهلال على هذا الوجه، و اثنان منها في الآخرة في شرح المعاد أحدهما: قوله: وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ و الثاني: قوله:
يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها [الأعراف: 187]
مفاتيح الغيب، ج5، ص: 281
از ابن عباس نقل شده که امت خاتم بسیار کم پرسش اند ، از این رو فقط 14 مسله پرسیده ودر قران کریم جواب داده شده است . از این چهارده مسله هشت مسله آن در سوره بقره آمده که اولین پرسش در باره توحید است که همان آیه :
اذا سئلک عبادی عنی .....است مسله دوم آیه : یسئلنک عن الاهله ............است که در باره صفات خالقیت حق تعالی است .
بقیه در سوره های است که در متن ذکر شده روشن است .
با سلام
آیت الله مشکینی
و چون بندگان من از تو درباره من بپرسند ( بگو که ) من حتما ( به همه ) نزدیکم ، دعای دعاکننده را هنگامی که مرا بخواند اجابت می کنم ، پس دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند ، شاید که راه یابند.
آیت الله مکارم شیرازی
و هنگامی که بندگان من ، از تو در باره من سؤال کنند ، ( بگو: ) من نزدیکم! دعای دعا کننده را ، به هنگامی که مرا می خواند ، پاسخ می گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند ، و به من ایمان بیاورند ، تا راه یابند ( و به مقصد برسند )
1) : بسیار زیبا و ساده و خلاصه و مفید بیان شده. خدا رحمت کند ایشان را. معمولا ترجمه ایشان حرف ندارد.
2) : به نظر من : در ترجمه آیه فوق در قسمتی که آیت الله مشکینی تفسیر نموده اند : (شاید که راه یابند ) بکار بردن کلمه " شاید " جای اندکی تامل دارد . لذا ترجمه آیت الله مکارم شیرازی از نظر علمی به واقعیت نزدیک تر می نماید.( و به مقصد برسند )
[="Tahoma"][="Blue"]ما كان قوم أقل سؤالا من أمة محمد صلى اللّه عليه و سلّم
کم سوال پرسیدن آنجا برای امت محمدی جزو محاسن و مکارم اخلاقی به شمار می رود که به جای سوال پرسیدن بسیار، به تامل و اندیشه درباره معارف و مطالب ارائه شده پرداخته و با تفکر خویش پاسخ بسیاری از سوالات را می یابند و از این روی است که نسبت به امم دیگر سوال کمتری می پرسند و همین شرافت امت محمدی بواسطه تکامل عقلیشان است که ایشان را لایق تلقی و ادراک جامعترین و جاویدانترین معجزات الهی یعنی قرآن کریم نموده است.
[/]
کم سوال پرسیدن آنجا برای امت محمدی جزو محاسن و مکارم اخلاقی به شمار می رود که به جای سوال پرسیدن بسیار، به تامل و اندیشه درباره معارف و مطالب ارائه شده پرداخته و با تفکر خویش پاسخ بسیاری از سوالات را می یابند و از این روی است که نسبت به امم دیگر سوال کمتری می پرسند و همین شرافت امت محمدی بواسطه تکامل عقلیشان است که ایشان را لایق تلقی و ادراک جامعترین و جاویدانترین معجزات الهی یعنی قرآن کریم نموده است.
امام امیر المومنین علیه السلام ، یکی از صفات ممتاز خود را روحیه پرسشگری دانسته ، واز روحیه عدم پرسشگری دیگر یاران رسول الله انتقاد نموده و می فرمایند:
«لیس کل اصحاب رسول الله(ص) من کان یساله و یستفهمه حتی ان کانوا لیحبون ان یجی ء الاعرابی الطاری فیساله(ع) حتی یسمعوا و کان لا عربی من ذلک شیی ء و الا سالته عنه و حفظته.»(1) این طور نبوده که همه اصحاب پیامبر(ص) از او پرسش کنند و استفهام نمایند; عده ای دوست داشتند اعرابی یا سائلی بیاید و از آن حضرت چیزی بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند و بهره بگیرند. اما من هر چه از خاطرم می گذشت از او می پرسیدم و حفظ می نمودم.
ابن ابی الحدید در شرح این فراز از بیانات امام می نویسد:
«واعلم ان امیرالمؤمنین(ع) کان مخصوصا من دون الصحابة رضوان الله علیهم بخلوات کان یخلو بها مع رسول الله(ص) لایطلع احد من الناس علی ما یدور بینهما و کان کثیر السؤال للنبی(ص) عن معانی القرآن و عن معانی کلامه(ص) و اذا لم یسال ابتداءه النبی(ص) بالتعلیم والتثقیف و لم تکن احد من اصحاب النبی(ص) کذلک. بل کانوا اقساما: فمنهم من یهابه ان یساله و هم الذین یحبون ان یجی ء الاعرابی او الطاری فیساله و هم یسمعون. و منهم من کان بلیدا بعید الفهم قلیل الهمة فی النظر والبعث، و منهم من کان مشغولا عن طلب العلم و فهم المعانی اما بعبادة او دنیا، و منهم المقلد یری ان فرضه السکوت و ترک السؤال. و منهم المبغض الشانی ء الذی لیس للدین عنده من الموقع ما یضیع وقته و زمانه بالسوال عن دقائقه و غوامضه، وانضاف الی الامر الخاص بعلی(ع) ذکاؤه و فطنته و طهارة طینته و اشراق نفسه وضوءها. و اذا کان المحل قابلا متهیئا. کان الفاعل المؤیر موجودا، والموانع مرتفعة و حصل الاثر علی اتم مایمکن، فلذلک کان علی(ع) کما قال الحسن البصری. ربانی هذه الامة و ذا فضلها، و لذا تسمیه الفلاسفة امام الائمة و حکیم العرب.» (2)
بدان که امیرمؤمنان نسبت به پیامبر ویژگی هایی داشت که دیگر صحابه آن ویژگی ها را نداشتند: او با پیامبر انس و خلوتی داشت که هیچ کس نمی دانست در آن لحظات بین آن دو چه می گذرد. از معانی قرآن و کلام پیامبر بسیار از حضرتش می پرسید، اگر او سؤال نمی کرد، پیامبر خود او را تعلیم می داد و آگاه می ساخت; در حالی که هیچ کدام از صحابه پیامبر چنین نبودند. آنان چند گروه بودند:
1- گروهی که خود از پیامبر سؤال نمی کردند، ولی دوست داشتند کسی بیاید از پیامبر چیزی بپرسد تا آنها نیز بشنوند و بهره ببرند.
2- گروهی از فهم ناچیزی برخوردار بودند و در بحث و کسب علم همتی کم داشتند.
3- گروهی نیز عبادت یا میل به دنیا آنها را از فراگرفتن علم بازداشته بود.
4- گروهی دیگر نیز وظیفه خود را سکوت و ترک سؤال می دانستند.
5- بعضی نیز برای دین آن قدر ارزش قائل نبودند تا وقت خود را در یادگیری دقایق و مشکلات آن صرف کنند.
اما امام(ع) که از ذکاوت، هوش، طهارت باطن و نورانیت نفس برخوردار بود و تمام شرایط آمادگی و قبول معارف الهی را داشت، به نحو تمام و کمال از پیامبر اکرم(ص) بهره گرفت.
پاورقی :
1- نهج البلاغه ، خطبه 21
2- شرح ابن ابی الحدید ، ج 11، ص48
شیخ بهایی در کتاب کشکول سخن زیبایی دارد که از زیبایی ادبی ویژه ای برخوردار است:
(( السؤال انثی و الجواب مذکر ))
پرسش به منزله زن و پاسخ به منزله مرد است .
پرسش و پاسخ نکاح میان اندیشه هاست، از برخورد آنها چهره زیبای سخن صحیح متولد می شود.
پاسخ بدون پرسش »تک اندیشی« است و نتیجه علمی به بار نخواهد آورد.
هو خیر المسئولین
دانایی را گفتند بهترین صفت که در خلق باشد چیست؟
پاسخ داد:همه ی زیبایی های جهان یک جا گرد آورند
و به یک تجلی از درون جان، به زبان آشکار نمایند.
گفتند:این که گفتی نمی فهمیم آسان گوی!
گفت:بهترین صفت خلق آن است که چون نفهمند بپرسند
همه زیبایی جان انسان طلب دانایی است که به سؤال
در زبان متجلّی گردد.
[h=2]
[/h] پرسشگری از جمله مهارت های مۆثری است که راه به پاسخ و یقین می برد و نهادینه کردن این رسم نکو، به معنای دست گیری مخاطبان برای رسیدن به سر منزل مقصود در جاده ی تعلیم و تربیت است.
مدرسه بهعنوان مهمترین نهاد اجتماعی وظیفه خطیر کشف، رشد و شکوفایی استعدادهای کودکان و نوجوانان را بهعهده دارد.
در این میان نقش مربیان و معلمان بسیار تعیینکننده است. کودکان قبل از ورود به مدرسه بسیار کنجکاو و جستوجوگر هستند و والدین و اطرافیان را آماج سۆالات پیدرپی خود در موضوعات مختلف قرار میدهند. با فرارسیدن دوران ورود به مدرسه یکی از مراحل حساس زندگی کودکان نیز شروع میشود.
[=B Zar]
زنى خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام رسید و گفت :
- مادر ناتوانى دارم كه در مسائل نمازش به مساله مشكلى برخورد كرده و مرا خدمت شما فرستاد كه سؤ ال كنم .
حضرت فاطمه علیهاالسلام جواب آن مساله را داد. آن زن همین طور مساله دیگرى پرسید تا ده مساله شد.
حضرت همه را پاسخ داد. سپس آن زن از كثرت سؤال خجالت كشید و عرض كرد:
- اى دختر رسول خدا! دیگر مزاحم نمى شوم .
حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: نگران نباش ! باز هم سؤ ال كن ! با كمال میل جواب مى دهم ، زیرا اگر كسى اجیر شود كه بار سنگینى را بر بام حمل كند و در عوض آن ، مبلغ صد هزار دینار اجرت بگیرد، آیا از حمل بار خسته مى شود؟
زن گفت :
- نه ! خسته نمى شود، زیرا در برابر آن مزد زیادى دریافت مى كند.
حضرت فرمود:
- خدا در برابر جواب هر مساله اى بیشتر از اینكه بین زمین و آسمان پر از مروارید باشد، به من ثواب مى دهد! با این حال ، چگونه از جواب دادن به مساله خسته شوم ؟
از پدرم شنیدم كه فرمود:
((علماى شیعه من روز قیامت محشور مى شوند، و خداوند به اندازه علوم آنان و درجات كوششان در راه هدایت مردم ، برایشان ثواب و پاداش در نظر مى گیرد و به هر كدامشان تعداد یك میلیون حله از نور عطا مى كند. سپس منادى حق تعالى ندا مى كند: اى كسانى كه یتیمان (پیروان ) آل محمد را سرپرستى نمودید، در آن وقت كه دستشان به اجدادشان (پیشوایان دین ) نمى رسید، كه در پرتو علوم شما ارشاد شدند و دیندار زندگى كردند. اكنون به اندازه اى كه از علوم شما استفاده كرده اند، به ایشان خلعت بدهید!
حتى به بعضى آنان صد هزار خلعت داده مى شود. پس از تقسیم خلعت ها، خداوند فرمان مى دهد: بار دیگر به علما خلعت بدهید. تا خلعتشان تكمیل گردد.
سپس دستور مى رسد دو برابرش كنید همچنین درباره شاگردان علما كه خود شاگرد تربیت كرده اند چنین كنید...
آنگاه حضرت فاطمه به آن زن فرمود:
اى بنده خدا! یك نخ از این خلعتها هزار هزار مرتبه از آنچه خورشید بر آن مى تابد بهتر است . زیرا امور دنیوى توام با رنج و مشقت است اما نعمتهاى اخروى عیب و نقص ندارد.
بحارالانوار جلد 2 صفحه 3
تسبیح، عبادتی برگزیده است که هرکس در سیر معنوی خویش، به قدر طاقت و معرفتش از آن بهره میگیرد و این در حالی است که از ائمه(ع) قبل از خلقت عالم مادی، به تسبیح ذات اقدس حق مشغول بودهاند.
به گزارش ايسنا، در آستانه فرارسیدن ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) به بخش اندکی از آثار و فواید مادی و معنوی تسبیحات حضرت فاطمه زهرا(س) بعد از نمازهای واجب اشاره می شود :
بهترین تعقیبات نماز، تسبیحات حضرت زهرا(س) است و شایسته است که بعد از نمازهای واجب و زمانهای دیگری چون وقت خواب و ابتدای زیارت بزرگان و پیشوایان دین بر آن مداومت شود.
هدیهای آسمانی از جانب پدر
هنگامی که فاطمه(س) از سختی کارهای خانه در زحمت بود،امیرمؤمنان به ایشان فرمود: نزد پدر برود و خدمتکاری درخواست کند تا در امور منزل یار و همکارش باشد.
وقتی پیامبر(ص) از خواستهآنان آگاهی یافت، فرمود: «ای فاطمه، میخواهی چیزی به تو عطا کنم که از خدمتکاری و همه دنیا با آنچه در آن است، ارزشمند تر است؟ حضرت فاطمه(س) فرمود: مشتاقم بدانم چیست؟ پیامبر(ص) فرمود: بعداز نماز سی و چهار مرتبه «الله اکبر» و سی و سه مرتبه «الحمد لله» و سی و سه مرتبه «سبحان الله» بگو و آن را با «لا اله الا الله» ختم کن. این کار برایت از چیزی که میخواهی و از دنیا و هرچه در آن است،بهتر است.»
در آن لحظه که این هدیه آسمانی به فاطمه(س) عطا شد، فرمود:« از خدا و رسول راضی شدم.»
امام باقر(ع) درباره تسبیح حضرت زهرا میفرماید: «خداوند متعال با هیچ ستایشی بالاتر از تسبیحات فاطمه زهرا(س) عبادت نشده است و اگر چیزی افضل از آن وجود داشت، رسول خدا(ص) آن را به فاطمه(س) اعطاء میکرد».
تسبیح حضرت زهرا که به مناسبت مداومت آن حضرت در انجام آن، به ایشان منسوب گردیده است، درواقع تسبیح حضرت حقتعالی است!!
معنای تسبیح حضرت زهرا(س)
الله اکبر
انسان با گفتن «الله اکبر» به نهایت عجز خود اعتراف میکند و به ناتوانیاش به درگاه الهی بارها اقرار میکند.
جمیع بن عمیر میگوید: در محضر امامصادق(ع) بودم. حضرت از من پرسید: «جمله «الله اکبر» یعنی چه؟گفتم:یعنی خدا از همه چیز بزرگتر است. حضرت فرمود: مطابق این معنا خدا را چیزی تصور کرده ای و او را بزرگ تر از آن چیزها تصور نمودهای. عرض کردم: پس معنی «الله اکبر» چیست؟حضرت پاسخ داد:معنایش این است؛ «الله اکبر من ان یوصف؛ خداوند بزرگتر از آن است که توصیف گردد.»
الحمدلله
پس از آنکه انسان به عجز و ناتوانی خویش در شناخت خالق اعتراف کرد، با گفتن «الحمد لله» که از افضل اذکار تسبیح است،وارد مرحله بعدی میشود.
حضرت امامخمینی در باب حمد میفرماید: «حمد خدا مساوی شکر است؛ چنانچه در روایات کثیره وارد است، کسی که «الحمد لله» بگوید شکر خدا را ادا کرده است، چنانچه امامصادق(ع) فرمود:شکر هر نعمتی اگرچه بزرگ باشد،این است که حمد خدای عزوجل کنی».
سبحان الله
شخصی از حضرت علی(ع) پرسید: »معنی «سبحان الله» چیست؟ حضرت فرمود: «سبحان الله» تعظیم مقام بلند و با عظمت خدا و منزه دانستن او از آنچه مشرکان میپندارند، است و زمانیکه بنده این کلمه را میگوید، همه فرشتگان بر او درود میفرستند».
ثواب تسبیح حضرت زهرا با تربت امامحسین(ع)
درباره ثواب تسبیح حضرت زهرا(س) با تربت امامحسین(ع) از حضرت صاحب الامر (عج) روایت شده است: «هرکه تسبیح تربت امامحسین(ع) را در دست داشته باشد و ذکر را فراموش کند، ثواب ذکر برای او نوشته میشود».
بعداز آنکه رسول اکرم(ص) تسبیحات را به کوثرش عطا کرد، حضرت فاطمه ابتدا رشتهای از پشم تابیده و با آن به تسبیح پرداخت، تا این که حضرت حمزة بن عبدالمطلب شهید شد. پس حضرت فاطمه(س) از تربت قبر آن بزرگوار خاک برداشت و تسبیح ساخت و با آن تسبیح میکرد و مردم نیز چنان کردند و چون سیدالشهدا شهید شد، سنت شد که از تربت آن اماممظلوم،تسبیح سازند و با آن ذکر گویند.
فضیلت و آداب تسبیح حضرت زهرا(س)
درباره فضیلت و آداب گفتن تسبیح حضرت زهرا(س) روایات زیادی از ائمه معصومین(ع) وارد شده است که به برخی اشاره میشود:
*جلوگیری از تیره بختی
ابوهارون مکفوف میگوید: «امامصادق به من فرمود: ای ابوهارون، ما کودکان خود را همانگونه که به نماز فرمان میدهیم،به تسبیح حضرت زهرا(س) نیز امر میکنیم. پس بر این ذکر مداومت کن؛ زیرا هر بندهای بر آن مداومت کند، تیره بخت نمیشود.
*خوشنودی خداوند، دوری کردن شیطان
امام باقر(ع) فرمود:هرکس تسبیح حضرت زهرا را بگوید،سپس طلب آمرزش کند، آمرزیده خواهد شد. این تسبیح به زبان یکصد مرتبه است، ولی در میزان عمل یک هزار تسبیح به حساب میآید و شیطان را دور و خداوند رحمان را خوشنود میسازد.»
*آمرزش گناهان
امام صادق(ع) نیز به فضیلت تسبیح بعداز نمازهای واجب چنین اشاره کرد: « مَنْ سَبَّحَ تَسْبِيحَ فَاطِمَةَ ع قَبْلَ أَنْ يَثْنِيَ رِجْلَيْهِ مِنْ صَلَاتِهِ الْفَرِيضَةِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ، هرکس بعداز نماز واجب تسبیحات حضرت زهرا(س) را بجا آورد قبل از اینکه پای راست را از بالای پای چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده میشود»(کافی ج 3 ص 343)
و در حدیثی دیگر فرمود: « مَنْ سَبَّحَ تَسْبِيحَ فَاطِمَةَ ع فَقَدْ ذَكَرَ اللَّهَ الذِّكْرَ الْكَثِير ، کسی که تسبیح فاطمه زهرا(س) را بگوید خدا را به ذکر کثیر یاد کرده است.»)معانی الاخبار ص 193)
شرایط تسبیح حضرت زهرا (س)
یکی از شرایطی که در این تسبیح باید رعایت شود، این است که بعداز نماز بلافاصله خوانده شود؛یعنی وقتی نماز به پایان رسید، نمازگزار قبل از اینکه تغییر وضع دهد و به عبارتی از حالت تشهد و سلام در نماز خارج شود، تسبیح را شروع کند و از آنچه در سرّ عدد مستور است میتوان فهمید که بلافاصله بودن تسبیح بعداز نماز دارای حسابی است که در غیر اینصورت نیست.
با فضایلی که برای حضرت زهرا (س) نقل شد، و نیز تاکیدات بسیاری که در مداومت بر آن از ناحیه ائمه معصومین(ع) آمده است، شایسته است که این عمل، عاشقانه و با نشاط بهجا آورده شود.
اگرچه ممکن است نفس تسبیح بعداز نماز نشانه ای از نشاط در عبادت باشد، اما متاسفانه بسیار دیده میشود که به هنگام تسبیح، اذکار را چنان سریع و بیتوجه میگویند که شاید بیانگر این واقعیت باشد که تسبیح را بر اثر عادت یا تاثیر محیط میگویند، نه از روی نشاط.
روح کلی قرآن و هدف اصلی آن، تنظیم یک برنامه جامع و کامل برای یک زندگی مطلوب در جهان مادی است، دعوت قرآن به راه اندازی قوای مدرکه و فهم بشر و بالا بردن بینش معرفتی و علم، در واقع یک نوع ایجاد شور و حرکت و پویایی است که لازمه کمال بشری است و از پیامدهای بینش تعقلی، طرح پرسش و سؤال است که خود کلید همه معارف است. انسان تا در زندگی با پرسش روبه رو نشود، هرگز در پی تلاش و حرکت برنخواهد آمد و اصولاً تمام توفیقات بشر در کشف رازها و قوانین این جهان در عرصه همه دانش ها، مدیون پرسشهایی بوده که در مسیر حیات در طول تاریخ فراروی او قرار گرفته است و همیشه کسانی بر تارک اختراعات و دانش ها ایستاده بودند که در جست و جوی حقایق علمی با پایداری و صبر، تلاش کرده اند.
انسان مورد نظر قرآن هم، یک موجود پرسشگر وجست و جو گر حقیقت است.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یکی از پنج نور پاکی است که آیات فراوانی درباره آنها نازل شده و یا در تفسیر قرآن، به آنها تأویل میشود. در این زمینه ما فقط به چند آیه مشهور اشاره می کنم: ۱- سوره کوثر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * إِنَّا أَعْطَیْنَاكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَرْ * إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَر؛[کوثر/۱تا ۳] به نام خداوند بخشنده مهربان * ما به تو كوثر [خیر و بركت فراوان] عطا كردیم! * پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن! * (و بدان) دشمن تو قطعاً بریدهنسل و بىعقب است.» این سوره حضرت فاطمه (س) را کوثر معرفی می کند. ۲- آیه تطهیر اهل بیت علیهم السلام «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً؛[احزاب/۳۳] اى اهل بیت، خدا مى خواهد پلیدى را از شما دور كند و شما را پاك دارد» حضرت علىّ علیه السّلام به جماعتی فرمود: اى مردم، آیا تصدیق مىكنید كه خداوند پس از نزول آیه: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً» من و فاطمه و دو پسرم حسن و حسین را جمع نموده و بر ما كسا و شمدى فدكى كشیده و فرمود: «بار خدایا! اینان اهل بیت و گوشت تن منند، آزار و ناراحتى و زحمت اینان موجب زحمت و آزار و اذیّت من است، پس رجس و آلودگى را از وجود اینان زائل نموده و آنان را تطهیر فرماى!»، امّ سلمه با شنیدن این كلمات نزدیك كساء آمده و عرض كرد: من نیز [از اهل كساء مى باشم]؟ فرمود: تو بر خیرى، ولى این آیه فقط در شأن من و برادرم علىّ و دخترم فاطمه و دو فرزندم، و نه تن دیگر از فرزندان حسین نازل شده است، و كسى را در آن اشتراكى نیست. جماعت با شنیدن این سخن یكپارچه گفتند: گواهى مى دهیم كه امّ سلمه این مطلب را براى ما نقل نموده[۱] ۳-آیه مودت و اهل بیت علیهم السلام «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى؛[شوری/۲۳] بگو: بر این رسالت مزدى از شما، جز دوست داشتن خویشاوندان، نمى خواهم.» ابن عباس می گوید: « وقتی این آیه نازل شد، به رسول خدا عرض کردم این کسانی که مودت و محبت آنها واجب شده کیستند؟ » رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: « علی و فاطمه و حسن و حسین » (تفسیر نور الثقلین، ج۴، ص: ۵۷۲) ۴- سوره انسان در این سوره داستان انفاق خانواده حضرت علی (ع) بیان شده و قرآن از این عمل تجلیل کرده است: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلىَ حُبِّهِ مِسْكِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنمَّا نُطْعِمُكمُْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنكمُْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا؛[انسان/۹-۸] و غذاى (خود) را با اینكه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسكین» و «یتیم» و «اسیر» مى دهند! * (و مى گویند ما شما را بخاطر خدا اطعام مى كنیم، و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهیم!» در این سوره مبارکه، خداوند برای اهل بیت، نعمتها و رحمتها و بهشتهایی را وعده میدهد که نه گوشی شنیده و نه چشمی دیده است. از لطایف این سوره این است که انواع نعمتهای بهشتی در آن بیان شده ولی برای رعایت حرمت فاطمه علیهاسلام از نعمت حورالعین سخنی به میان نیامده است. ۵- آیه مباهله «فَمَنْ حَاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبینَ؛[آل عمران/۶۱] از آن پس كه به آگاهى رسیدهاى، هر كس كه درباره او با تو مجادله كند، بگو: بیایید تا حاضر آوریم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آن گاه دعا و تضرع كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم.» شکی نیست که مصداق مباهله کنندگان مسلمان، پنج تن بودند. و اسقف نجران با دیدن پنج تن (علیهم السلام) گفت:«ای گروه نصاری، من افرادی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جا بکند، خدا آن را میکند. با اینها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و تا روز قیامت یک نصرانی روی زمین باقی نخواهد ماند.»[۲] و ... . [۱]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج۱، ص: ۱۴۸. [۲]. الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج۱، ص: ۴۲.
از محمد غزالی پرسیدند:
((چگونه بدین منزلت از علوم رسیدی ؟))
گفت:
((بدان که هر چه ندانستم از پرسیدن آن ننگ نداشتم!))
[h=1]چه سوالاتی را نباید پرسید؟
[/h]
[h=3]اشاره[/h] بعضی وقتها انسان با سوالاتی بی مورد و بیجا مواجه می شود که بنابر بعضی دلایل نمی شود به اینگونه سوالات پاسخ داد، لذا در این مقاله بر آن شدیم تا مواردی را ذکر کنیم که پاسخ دادن به اینچنین سوالات درست و یا مناسب نیست. در معنی و تفسیر آیه 101 سوره مائده آمده: از زیاد سوال کردن بپرهیزید زیرا دانستن همه چیز گاهی به ضرر و زیان شما تمام میشود و یا ذهن و وجود آدمی طاقت و ظرفیت دانستن اسرار آفرینش و هستی را ندارد. چطور تشخیص دهیم کدام سوال را بپرسیم و کدام را نه؟ و با ذهن کنجکاومان چه کنیم؟ متن و ترجمه آیهی شریفه به شرح ذیل میباشد:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْیَاء إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُۆْكُمْ وَإِن تَسْأَلُواْ عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللّهُ عَنْهَا وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ» (المائده، 101)
ترجمه: اى مۆمنان! از چیزهایى نپرسید كه اگر براى شما فاش گردد موجب اندوهتان مىشود. و اگر به هنگام نزول قرآن از آن بپرسید [حكم آن] براى شما روشن خواهد شد. خدا از آن [سۆالات بیجا] درگذشت و خداوند آمرزنده بردبار است.
چنان چه مشهود است، در این آیه مبارکه، هرگز توصیه نشده که از زیاد سۆال کردن اجتناب نمایید، بلکه فرموده است از پرسیدن آن چه دانستنش موجب اندوه میشود اجتناب کنید و نیز از سۆال بیجا پرهیز نمایید.
* فرض کنید کسی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم سۆال نماید که: «من چه زمانی خواهم مُرد؟» و یا «سبب مرگ من چیست؟» و یا «همسر و فرزندان من کِی و چگونه میمیرند؟» و …، – چنانچه بعضی این سوالات را از ایشان می پرسیدند که در اثر آن آیه فوق نازل شد – بدیهی است که پاسخ این سۆالات چیزی جز بر غم و اندوه و در اغلب موارد یأس و ناامیدی نمیافزاید. و گاهی انسان چون برایش قابل هضم نیست و خوشش نمیآید انکار هم میکند. لذا در آیه بعد تصریح مینماید که بسیاری قبل از شما از این قبیل سۆالات نمودند و به جهت آن کافر شدند:
«قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِّن قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُواْ بِهَا كَافِرِینَ» (همان، 102)
ترجمه: البته گروهى پیش از شما نیز این چیزها را پرسیدند، سپس بدان كافر شدند.
* گاه انسان با سۆال بیمورد، کار ساده را برای خودش سخت میکند؛ مثل قوم بنیاسرائیل. به آنها امر شد که گوسالهای را قربانی کنید و … – اگر آنها طبق فرموده خدا هر گوسالهای را بنا بر همین امر قربانی میکردند، به حاجت میرسیدند، اما کار را بر خود سخت کردند، پرسیدند: نر باشد یا ماده – بزرگ باشد یا کوچک – چه رنگی باشد – در میان کدام گله باشد و …، پس مجبور شدند دنبال چنین گوسالهای با این مشخصات بگردند. انسان گاه با سۆالات بیمورد، خودش را به دردسر میاندازد.
* گاهی سۆال بسیار زودرس است، پس یا پاسخی به آن داده نمیشود و یا اگر پاسخ داده شود نیز برای سائل قابل درک نبوده و فایدهای ندارد. مثل یک سۆال علمی که هنوز معلومات اولیه و مقدماتی آن حاصل نشده است.
* و اما گاهی سۆال درباره موضوعات یا مباحثی است که بشر با عقل خود در مییابد که از فهم آن عاجز است. چرا که عقل و فهم چیزی را میفهمد که به آن احاطه داشته باشد. یعنی آن مطلب، آن موضوع، محاط عقل او باشد. حال اگر همه عاقلان و حکیمان عالم جمع شوند و از چیستی خدا بپرسند، قطعاً به هیچ نتیجهای نمیرسند، به جز یک نتیجه عقلی مبنی بر این که خداوند متعال «چیستی» ندارد و اگر داشت که محدود میشد و این صفت مخلوق است و نه خالق. لذا فرمودهاند در مورد آن چه که به عقل شما درک نخواهد شد، سۆال نکنید – چرا که اصلاً جوابی ندارد که شما بفهمید. چنان چه حتی در مورد چیستی روح فرمود:
«وَیَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً» (الإسراء، 85)
ترجمه: و در باره روح از تو مىپرسند، بگو: روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است، و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است.
یعنی موجودات یا از «عالَم خلق» به وجود میآیند که در مورد آنها برخی چگونگیها بیان شده است، مثل خلق نطفه از خاک، علقه از نطفه، مضغه از علقه و … – و یا از «عالَم امر» خلق شدهاند؛ «فیقول له کن فیکون» میباشند، مثل مجردات و از جمله روح؛ و علم شما اندک است و آن را درک نخواهید کرد.
* پس بیان نشده که زیاد سۆال نکنید، بلکه بیان شده که «سۆال بیمورد و بیجا و بیفایده» نکنید که خودتان را به زحمت و ناراحتی میاندازید.
بدیهی است که نه تنها پاسخ، بلکه سۆال نیز باید منطقی و حکیمانه باشد و در این صورت، ذهن کنجکاو به صورت مکرر و مستمر سۆال منطقی دارد و چه بهتر که انسان به عرصۀ مطالعه و تحقیق وارد شود و سۆالات بسیاری را طرح نموده و با دریافت پاسخ صحیح، کسب علم نموده و مرتبۀ وجودی خود را ارتقا بخشد.
ذهن نیز باید مانند سایر قوا و استعدادها، تحت فرمان و کنترل قرار گیرد، وگرنه به هر سو میرود. اما عقل، شعور، منطق، اختیار و اراده میتواند آن را به کنترل درآورد و در مسیر قرار دهد.
[="]امیرالمومنین فرمود : انسان تنها موجودیست که در زمین زندگی میکند ولی موجودی آسمانیست . ( ماهیتی آسمانی دارد[="]
سوال وجواب خواندنی :
پسر هشت سالهای مادرش فوت کرد و پدرش با زن دیگری ازدواج کرد. یک روز پدرش از او پرسید:
«پسرم به نظرت فرق بین مادر اولی و مادر جدید چیست؟»
پسر با معصومیت جواب داد:
«مادر اولیام دروغگو بود اما مادر جدیدم راستگو است.» پدر با تعجب پرسید: «چطور؟»
پسر گفت: «قبلاً هر وقت من با شیطنت هایم مادرم را اذیت میکرم، مادرم میگفت اگر اذیتش کنم از غذا خبری نیست اما من به شیطنت ادامه میدادم. با این حال، وقت غذا مرا صدا میکرد و به من غذا میداد.
ولی حالا هر وقت شیطنت کنم مادر جدیدم میگوید اگر از اذیت کردن دست برندارم به من غذا نمیدهد و الان دو روز است که من گرسنهام.»
پاسخ عارفانه حضرت امام به سوال حاج سید احمد آقا
حضرت امام در پاسخ به سوال و درخواست سیداحمد آقا به نکته ظریف و قابل تاملی اشاره می کنند که خواندنی و آموزنده است.
حجه الاسلام سید عباس موسوی مطلق در گفت وگو با خبرنگار جهان به نقل از آیت الله سید کمال موسوی شیرازی می گوید: مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی در سال آخر عمر امام، به امام عرض می کنند: پدر جان ! من حالا فهمیدم که غیر از این تحصیلات ظاهری موجود، حقایقی هست که در اختیار همه نیست. شما، یا خودتان مرا تعلیم فرمایید یا به کسی که وارد باشد راهنماییم کنید.
امام فرمودند : احمد،« آن را که خبر شد خبری باز نیامد.»
. خدا اجابت خود را در دعاهای شما بندگان پنهان کرد پس هیچ دعایی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید اجابت خدا در همان دعای کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید .
با عرض سلام
بعد از خواندن این فراز از کلام گوهر بار مولا علی (ع) چند روزی در فکر بودم که مفهوم آن چیست.
خداوند به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام فرمود:هر چه نیاز داری از من بخواه حتی نمک غذایت را.
آیا این فراز هم به همین نکته اشاره میکند؟
شاید بگویند چیزهای کوچک را برای چه از خدا طلب کنیم و برایشان دعا کنیم؟چیزهایی که خودمان توانایی به دست آوردنشان را داریم؟شاید برای اینکه با این تفکر توحیدی انس بگیریم که همه چیزمان از خداست.حتی نمکی که به راحتی در دسترسمان هست از خداست.این تفکر توحیدی را در عمق جانمان ریشه بدوانیم
ازچند کارشناس در بخش آنلاین سوال کردم و همین معنا را تایید فرمودند.
اما باز هم ....
کارشناس محترم دیگری این نکته ی شریف را فرمودند:
در واقع صحبت در این حدیث بر سر یک دعای خاص است که ما آن را در موقعیت های مختلف تکرار میکنیم و بارها و بارها این درخواست را به درگاه خداوند عرضه میکنیم.شاید در موقعیتی که به نظرمان نمی آید که دعایمان بگیرد،این دعا مستجاب شود. پس هیچ یک از این فرصت ها و این گاه به گاه تکرار دعا را دست کم نگیریم که استجابت دعای ما بین دعاهای ما پنهان شده است.
در دعای بعد از زیارت امام رضا(ع) می خوانیم:
و قضای حتمی تو که آن را بوسیله ی دعای کوتاه و کوچک میپوشانی
اگر جناب استاد صادق هم ما را از نظراتشان بهره مند گردانند،سپاسگزار خواهیم بود
با عرض سلام
بعد از خواندن این فراز از کلام گوهر بار مولا علی (ع) چند روزی در فکر بودم که مفهوم آن چیست.
خداوند به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام فرمود:هر چه نیاز داری از من بخواه حتی نمک غذایت را.
آیا این فراز هم به همین نکته اشاره میکند؟
شاید بگویند چیزهای کوچک را برای چه از خدا طلب کنیم و برایشان دعا کنیم؟چیزهایی که خودمان توانایی به دست آوردنشان را داریم؟شاید برای اینکه با این تفکر توحیدی انس بگیریم که همه چیزمان از خداست.حتی نمکی که به راحتی در دسترسمان هست از خداست.این تفکر توحیدی را در عمق جانمان ریشه بدوانیم
ازچند کارشناس در بخش آنلاین سوال کردم و همین معنا را تایید فرمودند.
اما باز هم ....
کارشناس محترم دیگری این نکته ی شریف را فرمودند:در واقع صحبت در این حدیث بر سر یک دعای خاص است که ما آن را در موقعیت های مختلف تکرار میکنیم و بارها و بارها این درخواست را به درگاه خداوند عرضه میکنیم.شاید در موقعیتی که به نظرمان نمی آید که دعایمان بگیرد،این دعا مستجاب شود. پس هیچ یک از این فرصت ها و این گاه به گاه تکرار دعا را دست کم نگیریم که استجابت دعای ما بین دعاهای ما پنهان شده است.
در دعای بعد از زیارت امام رضا(ع) می خوانیم:و قضائک المبرم الذی تحجبه بایسر الدعا:و قضای حتمی تو که آن را بوسیله ی دعای کوتاه و کوچک میپوشانی
اگر جناب استاد صادق هم ما را از نظراتشان بهره مند گردانند،سپاسگزار خواهیم بود
باسلام وتشکر .
از کوچک بودن خواسته هم ابا نداشته باشید. خواسته های کوچک کوچک را هم از خدا بخواهید. در روایت است که حتی بندِ کفش خود را -که چیز خیلی حقیری است- از خدا بخواهید. روایتی است از امام باقر علیه السلام که می فرماید: «حاجت های کوچک را حقیر نشمارید و از خدا بخواهید».
خوب، انسان به بند کفش، احتیاج دارد؛ به درِ مغازه می رود و می خرد. این هم دعا لازم دارد؟ بله، تا احساس کردید که به بند کفش و یا هر چیز دیگرِ به این کوچکی نیاز دارید، دل را متوجّه خدا کنید و بگویید: پروردگارا! این را هم به من برسان! رساندنش به چه ترتیب است؟ به این ترتیب است که پول در جیبم بگذارم؛ سرِ کوچه بروم و از مغازه بخرم و بعد هم آن را مورد استفاده قرار دهم. به هر حال، باید از خدا بخواهید. اگرچه به درِ مغازه رفتید؛ پول دادید و بند کفش خریدید، اما باز هم آن را خدا به شما داد. از غیر طریق خدا که چیزی به دست انسان نمی رسد. هرچه به ما می رسد، خدا به ما می دهد.
چیزی را که خدا می دهد، قبلاً باید از خدا بخواهیم. چرا بخواهیم؟ یکی از عللِ این که گفته اند حاجات کوچک را هم از خدا بخواهید، این است که به حوائج و عجز و حقارت و تهیدستی خودمان، توجّه پیدا کنیم؛ تا ببینیم که چقدر تهیدستیم. اگر خدای متعال کمک نکند، امکان ندهد، نیرو ندهد، فکر ندهد، ابتکار ندهد و وسایل را جور نیاورد، همان بندِ کفش هم به دست ما نخواهد رسید. اگر شما به قصد خریدنِ بند کفش از خانه بیرون آمدید، در راه جیبتان را زدند یا پولتان گم شد و یا مغازه مورد نظر بسته بود و یا در بین راه حادثة مهمّی پیش آمد که مجبور شدید برگردید، بند کفش گیرتان نیامده است. بنابراین، هر چیز را از خدا بخواهید؛ حتّی بند کفش را؛ حتّی کوچک ترین اشیا را و حتّی قوت روزانه خود را. بگذارید این منِ دروغینِ عظمت یافته در سینه ما -که می گوییم «من» و خیال می کنیم مجمع نیروها ما هستیم- بشکند. این «من»، انسان ها را بیچاره می کند.
جواب امام زما ن (عج) به این سوالی ؟
سید بحر العلوم رحمت الله علیه به قصد تشرف به سامرا تنها به راه اُفتاد ، در بین راه راجع به این مسئله که گریه بر آقا امام حسین علیه السلام گناهان را میآمرزد فکر میکرد ، همان وقت متوجه شد که شخص عربی ، سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد بعد پرسید : « جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفتهای ؟ و در چه اندیشهای ؟ اگر مسئلة علمی است بفرمائید شاید من هم اهل باشم ؟ »
سید بحر العلوم عرض کرد در این باره فکر میکنم که چطور میشود خدایِ تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان حضرت سید الشهداء علیه السلام میدهد ، مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت برمیدارند ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملشان مینویسند و برای یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیرهشان آمرزیده میشود ؟!
آن سوار عرب فرمود ؟ « تعجّب نکن ! من برای شما مثالی میآورم تا مشکل حل شود ، سلطانی به همراه درباریان خود به شکار میرفت ، در شکارگاه از لشکریان دور شد و به سختی فوق العادهای اُفتاد و بسیار گرسنه شد ، خیمهای را دید ، وارد آن خیمه شد ، در آن سیاه چادر ، پیر زنی را با پسرش دید ، آنها در گوشة خیمه بُز شیردهی داشتند و از راه مصرف شیر این بز زندگی خود را میگذراندند ، وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرائی از مهمان ، آن بز را سر بریدند و کباب کردند ، چون چیز دیگری برای پذیرائی نداشتند .
سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و هر طوری بود خودش را به درباریان رساند و جریان را برای اطرافیان نقل کرد ، در نهایت از ایشان سؤال کرد ؛ اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم چه عملی باید انجام بدهم ؟
یکی از حضّار گفت : به او صد گوسفند بدهید ؟ دیگری که از وزراء بود گفت : صد گوسفند و صد اشرفی به او بدهید و یکی دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید .
سلطان گفت: هر چه به آنها بدهم کم است ، اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کردهام ، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند ، من هم باید هر چه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود »
بعد سوار عرب به سید فرمود : « حالا جناب بحر العلوم حضرت سید الشهداء علیه السلام هر چه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت ، همه را در راه خدا داد .
پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد نباید تعجب کرد .
چون خدا که خدائیاش را نمیتواند به سید الشهداء علیه السلام بدهد ، پس هر کاری که میتواند آنرا انجام میدهد ، یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خودِ امام حسین علیه السلام به زوّار و گریه کنندگان آن حضرت هم درجاتی عنایت میکند ، در عین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمیداند »
وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود ، از نظر سید بحر العلوم غائب شد و بعد ایشان متوجه میشود که آن سید عرب آقا امام زمان علیه السلام بوده است .
« برکات حضرت ولی عصر علیه السلام ، حکایات عبقری الحسان ، تألیف: آیت الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی ، ص 226 »
نکتة حائز اهمیت این است که بچهها بفهمند سؤال را صرفاً بخاطر خود سؤال نمیپرسند،
بلکه باید سؤالاتی بپرسند که در پییافتن جواب آن هستند. وادار کردن بچهها به تفکر دربارة ارتباط بین سؤالات،
نه تنها از تعداد سؤالات کم میکند، بلکه آنها را قادر میسازد تا تفکر بهتری از مسائل زیر ساختی داشته باشند.
[h=1]سه سوال سقراط ؟؟؟ :
[/h] هر زمان شایعه ای روشنیدیدو یا خواستید شایعه ای را تکرار کنید این فلسفه را در ذهن خود داشته باشید! در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود.
روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت:سقراط میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟
سقراط پاسخ داد:
“لحظه ای صبر کن.قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تومی خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی.”
مرد پرسید:سه پرسش؟
سقراط گفت:بله درست است.قبل از اینکه راجع به شاگردم بامن صحبت کنی،لحظه ای آنچه را که قصدگفتنش را داری امتحان کنیم.
اولین پرسش حقیقت است.کاملا مطمئنی که آنچه را که می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟
مرد جواب داد:”نه،فقط در موردش شنیده ام.”
سقراط گفت:”بسیار خوب،پس واقعا نمیدانی که خبردرست است یا نادرست .
حالا بیا پرسش دوم را بگویم،”پرسش خوبی”آنچه را که در موردشاگردم می خواهی به من بگویی خبرخوبی است؟”
مردپاسخ داد: “نه،برعکس…”
سقراط ادامه داد:
“پس می خواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی درموردآن مطمئن هم نیستی بگویی؟”
مردکمی دستپاچه شد و شانه بالا انداخت
سقراط ادامه داد: “و اما پرسش سوم سودمند بودن است.آن چه را که می خواهی در مورد شاگردم به من بگویی برایم سودمند است؟”
مرد پاسخ داد:”نه،واقعا…”
سقراط نتیجه گیری کرد:”اگرمی خواهی به من چیزی رابگویی که نه حقیقت داردونه خوب است و نه حتی سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من می گویی؟
یکی از قابلیت ها، استعدادها و ویژگی های ذاتی و فطری انسان که از دوران کودکی در وی بروز و تا پایان عمر ادامه می یابد، استعداد تحقیق، پژوهش، حقیقت جویی، سوال و کنجکاوی است.
خصلت و استعداد سوال کردن از موهبت های بزرگ خداوند به انسان است و وظیفه سخت و سنگینی بر عهده والدین آگاه و دلسوز و مربیان و معلمان و اساتید مجرب و فهمیده است که با دادن پاسخ های صحیح و منطقی و تشویق های به موقع فراگیران و مخاطبان خود، همواره این استعداد انسانی را رشد و شکوفا نموده و از بین رفتن این هدیه الهی و خاموش شدن این چراغ رشد و تکامل شدیدا بپرهیزند.شکی نیست که سوال کردن کلید فهم حقایق است و به همین دلیل کسانی که کمتر می پرسند کمتر می دانند، و آنها که اصلا نمی پرسند (اگر برخی مشکلات از قبیل: ترس، خجالتی بودن، اعتماد به نفس نداشتن، عدم اعتماد به کسی برای پاسخ به سوالاتشان و ... در بین نباشد) باید حکم کنیم که آنها جاهل محض اند، چرا که جاهل محض سوالی ندارد که بپرسد.بالنده و سرزنده بودن، نشاط و پویایی یک دانش آموز، دانشجو، طلبه و معلم و استاد و هرکس دیگر را از میزان سوال ها و در واقع مجهولاتی که دارد می توان تشخیص داد.آدم های بی تحرک و بی سوال معمولا انسان های بی سواد و بی خبر و بی اطلاعی هستند که ذهنشان دچار جمود شده و از حقایق دنیای پیرامون خود غافلند، اما آنها که قدری می دانند، تازه متوجه می شوند که نمی دانند و جالب این است که هر چه بیشتر هم دانا می شوند بیشتر اقرار می کنند که هیچ نمی دانند، و در نتیجه همواره تشنه و شیفته علم و دانش اند و از طرق مختلف، فرصت ها را غنیمت می شمرند و در پی کشف مجهولات خود و آگاهی یافتن از ابعاد موضوع مورد علاقه خود هستند.علم در موضوعات مختلف به سرعت برق در حال پیشرفت است و اگر می خواهیم از قافله علم و دانشمندان عقب نمانیم باید همواره مطالعه داشته باشیم، با مطالعه است که سوال برایمان پیش می آید و آنگاه با تلاش و پیگیری خستگی ناپذیر به این در و آن در زده تا پاسخ سوال خود را پیدا نکنیم آرام نخواهیم گرفت و فارغ نخواهیم شد، در غیر اینصورت فسیل می شویم و می گندیم و بی خاصیت خواهیم شد.
ج - خداوند متعال مى فرمايد: حم ، و الكتاب المبين ، انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون (زخرف : 1 3)
حم ، سوگند به اين كتاب روشنگر كه ما قرآن را به صورت عربى قرار داديم ، باشد كه بينديشيد.
و نيز مى فرمايد:
(الر، تلك آيات الكتاب المبين ، انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون (يوسف 1 و 2)
الر، اين است آيات كتاب روشنگر، براستى كه ما قرآن را به صورت عربى نازل كرديم ، باشد تا بينديشيد.
يعنى قرآن را در مقام نزول عربى ، و عربيت را جزء وحى قرار داديم ، تا شايد در آن تعقل كنيد و مطالب آن را بفهميد، بنابراين ، غرض از نازل كردن قرآن به صورت عربى ، براى فهم مردم و تعقل آنهاست ، ولى در وحى ها و كتب آسمانى غير قرآن مانند تورات و انجيل اين گونه نيست كه الفاظ آنها هم جزء وحى باشد، بلكه مطالبى به پيغمبر وحى مى شد و او آن را با الفاظ و بيان خود به مردم ابلاغ مى نمود، مانند احاديث قدسى كه به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وحى مى شد و حضرت با بيان خود آن را به ديگران ابلاغ مى نمود.
اين همه درباره قرآن در مقام نزول است ، ولى قرآن داراى مرتبه ديگرى است كه خداوند متعال بدان اشاره نموده و مى فرمايد: و انه فى امّالكتاب لدينا لعلى حكيم (زخرف : 4)
و براستى كه قرآن در امّالكتاب ( لوح محفوظ) به نزد ما بلند مرتبه و استوار است .
يعنى قرآنى كه پيش ما در لوح محفوظ است ، از لحاظ قدر و منزلت عالى ، و محكم و استوار است و درزى ندارد كه كسى يا چيزى يا فهمى به آن رخنه كند مگر مطهرون چنانچه در آيه ديگر مى فرمايد: انه لقرآن كريم ، فى كتاب مكنون ، لايمسه الا المطهرون (واقعه : 77 79)
براستى كه قطعا اين قرآنى ارجمند است كه در كتابى نهفته قرار دارد و جز پاك شدگان به آن دسترسى ندارند.
منظور از (لايمسّه ) آن است كه فكر و فهمشان نمى تواند آن را مسّ كند. و اين پاك شدگان ، اهل بيت عليهم السلام هستند، چنانكه كه در جاى ديگر درباره آنان مى فرمايد: انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (احزاب : 33)
خداوند اراده فرموده كه پليدى و آلودگى را از شما خاندان پيامبر بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
روش پرسش و پاسخ (روش سقراطی) هدف:
در كلاس درس، یكی دیگر از روش هایی كه به كارگیری آن دانش آموزان را به سمت یادگیری فعال سوق می دهد، روش «پرسش و پاسخ» است. در یك كلاس فعال و خوب علوم، هم دانش آموزان و هم معلم سؤال كننده و پاسخ دهنده هستند. اما نكته ی اساسی چگونه پرسیدن و چگونه پاسخ دادن است. پرسش های ما، در واقع بازتاب میل درونی ما نسبت به فهمیدن و دانستن است. اصولا˝ منشأ تولید علم و دانش بشر را می توان همین كنجكاوی و میل درونی دانست. اهمیت روش پرسش و پاسخ در آموزش علوم به حدی است كه آن را یكی از روش های مهم آموزش علوم می دانند. این روش، به روش سقراطی معروف شده است و ریشه ی تاریخی نیز دارد. در روش سقراطی، مربی با طرح پرسش های هدفدار، یادگیرنده را به سمت فهم مطالب مورد نظر هدایت می كند.
نكات اجرایی:
به دلیل اهمیت این روش و برای ترویج به كارگیری آن در كلاس علوم، ما باید درباره ی چگونگی پرسش و پاسخ اطلاعات كافی داشته باشیم. اصولا˝ پرسش ها به چند دسته تقسیم می شوند:
الف) پرسش های تمركزدهنده: این گونه پرسش ها توجه دانش آموزان را به موضوع فعالیت جلب می كنند؛ مثلا"، وقتی معلم از دانش آموزان می خواهد كه مشاهده كنند و پاسخ دهنده كه چه می بینند، چه می شنوند و چه لمس می كنند یا این كه دو چیز را مقایسه كنند، طرح این پرسش ها سبب می شود كه دانش آموزان فعالیت ها را دقیق تر و هدفدار انجام دهند.
ب) پرسش های مربوط به شمارش و اندازه گیری: پرسش هایی هستند كه باعث دقیق تر شدن انجام فعالیت می شوند؛ پرسش هایی مانند: چه مدت، چندتا، چه مقدار، چه اندازه و غیره. چنین پرسش هایی باعث كمی تر شدن فعالیت ها می شوند. یكی از هدف های ما این است كه بچه ها مشاهدات كیفی خود را به مشاهدات كمی تبدیل كنند.
پ) پرسش های مقایسه ای: این پرسش ها دانش آموزان را به سمت مقایسه ی دو كمیت، دو چیز یا دو پدیده سوق می دهند و آنان را به مشاهده گرایی دقیق تبدیل می كنند.
ت) پرسش های فعالیت پذیر: این پرسش ها دانش آموزان را به انجام دادن فعالیت دعوت می كنند و آنان برای پاسخ دادن به این پرسش ها مجبور به انجام دادن فعالیتی هستند؛ مثلا˝، وقتی می پرسیم: «اگر یخ را حرارت دهیم، حجم آن چه تغییری می كند؟» دانش آموز برای پاسخ دادن به این پرسش باید فعالیت مورد نظر را انجام دهد.
بهنرین نوع پرسش ها، پرسش های «فعالیت طلب» هستند؛ یعنی، پرسش هایی كه دانش آموز را به انجام دادن فعالیتی برای پاسخ گویی و در نتیجه، یادگیری فعال وا می دارند. با وجود این كه پرسش های عمومی به طور كلی می توانند به ایجاد و تقویت یك یا چند مهارت در دانش آموز بینجامد اما برای نیل به هر یك از مهارت ها نیز می توان پرسش های اختصاصی مطرح كرد كه پاسخ گویی به هر كدام از آنها، دانش آموزان را به طور ویژه به یكی از مهارت ها می رساند. پرسش ها را می توان به دو گروه «هم گرا» و «واگرا» نیز طبقه بندی كرد.
پرسش های هم گرا:
پرسش هایی هستند كه پاسخ مشخص و ثابتی دارند و پاسخ آنها به شرایط مختلف و نظر پاسخ دهنده بستگی ندارد.
پرسش های واگرا:
پرسش هایی هستند كه از منظرهای متفاوت می توانند پاسخ های مختلفی داشته باشند و پاسخ آنها گاهی وابسته به زاویه ی دید پاسخ دهنده است.
در مقابل هنر خوب پرسیدن، هنر خوب پاسخ دادن نیز وجود دارد. هر سؤال دانش آموز در واقع آمادگی او را برای یادگیری نشان می دهد. این محرك یادگیری نقطه ی عطف كار معلم است و معلم باید این فرصت را غنیمت بشمرد. هنگام مواجه شدن با پرسش دانش آموز، راه های متفاوتی برای پاسخ دادن وجود دارد؛ بعضی از معلمان پاسخ سؤال را مستقیم و به طور كامل در اختیار دانش آموز می گذارند. بعضی دیگر، پرسش را به خود دانش آموز برمی گردانند و بعضی نیز برای یافتن ، كتاب ها، مجله ها و منابع دیگری را به دانش آموزان معرفی می كنند. گاهی هم می توان پرسش دانش آموز را به سمت یك فعالیت مناسب هدایت كرد.
گاهی عكس العمل معلم نسبت به سؤالات مطرح شده، در دانش آموزان بسیار مؤثر است؛ مثلا˝، اظهار تعجب، شگفتی و علاقه ی معلم باعث جلب توجه بقیه ی دانش آموزان به سؤال می شود. پس هنگام پاسخ دادن به سؤالات دانش آموزان، اصل این است كه معلم از دادن پاسخ صحیح بپرهیزد؛ یعنی آنها را در مسیر یادگیری فعال قرار دهند.
معلم هنرمند، معلمی است كه پرسش های دانش آموزان را به یك سلسله فعالیت های یادگیری تبدیل كند تا دانش آموزان با انجام دادن، این فعالیت ها، به پاسخ پرسش خود برسند. معلم باید بتواند، در بسیاری از موارد با شهامت كلمه ی «نه» را به زبان آورد. «نه» گفتن معلم به دانش آموزان یاد می دهد كه او دانای كل نیست. بهترین روش پاسخ گویی به پرسش ها این است كه معلم به دانش آموزان بگوید: «بچه ها، بیایید با هم یاد بگیریم.» این كار ترس ندانستن را از دانش آموزان می گیرد و در ضمن، باعث ایجاد رابطه ی عاطفی بین معلم و آنها می شود.
لقمان حكيم به فرزندش گفت:پسرم! كيست كه خدا را پرستيد و خدا او را خوار كرد و كيست كه هواي او كرد و او را نيافت؟پسرم! كيست كه خدا را ياد كرد، ولي او يادش نكرد و كيست كه به خدا توكل كرد، ولي خدا او را به ديگري واگذاشت و كيست كه به سوي خداوند عزوجل لابه كرد، ولي به او رحم ننمود؟...
خداوند سراسر نور و عشق است و اگر دل به اوببندیم وجود ما نیز لبریز از نور و عشق می شود .وجود خود را نورانی کنید.
اگر می بینید در وجودتان عشق نیست،آرامش نیست بدانید از او فاصله گرفته اید و برای همین روحتان مضطرب ونگران شده مثل حسی که وقتی که کسی رو که خیلی دوستش دارین از شما دور میشه.
البته این خدا نیست که از ما دور میشه خدا همیشه باماست.
بلکه این ما هستیم که گاهی نمیخواهیم او را ببینیم و به او گوش جان بسپاریم.
[h=2] اهميت سوال
[/h] اصولاً ارزش انسان به سوال كردن است ، زيرا براى انسان است كه شك بوجود مىآيد و انسان براى بر طرف كردن آن سؤال مىكند. امام مىفرمايد: «القلوب أقفال و مفاتحها السؤال»(غررالحكم، ص60) قلبها بسته شده و كليد آن سؤال است. يا «العلم خزائن و مفتاحها السؤال»(كنزالفوائد، ج2، ص107) علم خزينهاى است كه كليد آن سؤال است.
امام باقر(ع) شعرى دارد، « شِفَاءُ الْعَمَى طُولُ السُّؤَالِ وَ إِنَّمَا تَمَامُ الْعَمَى طُولُ السُّكُوتِ عَلَى الْجَهْل»(كفايةالأثر، ص253)
شفاى نابينايى سؤال است و تمام نابينايى سكوت است.
يعنى در اينجا تشبيه كرده اند.
امام صادق(ع) فرمود:
«إِنَّمَا يَهْلِكُ النَّاسُ لِأَنَّهُمْ لَا يَسْأَلُونَ»
حكايت و بدبختى مردم براى اين است كه نمىپرسند. عمرى غسل بلد نيست يا نمازش غلط است ولى نمىپرسد يا مريض است ولى از دكتر نمىپرسد و در انتخاب شغل نيز مشورت نمىكند. (كافى، ج1، ص40)
اميرالمؤمنين مىفرمايد:
سقوط امت بوسيله گروه است كه يكى ازآنها «جاهل يستنكف أن يتعلم».
نمىداند ولى ننگ دارد كه بپرسد. (غررالحكم، ص371)
در قرآن داريم «ثانِيَ عِطْفِهِ» حج/9 يعنى كسى كه شانه هايش را بالا مىاندازد و مثل كسى كه مىخواهد آمپول بزند و خودش را مىگيرد و آمپول زن مىگويد خود را شل كن.
در روايت داريم از كسانى كه از مردم شكايت مىكنند يكى دانشمند است كه مىگويد من در ميان مردم بودم ولى از من سؤال نمىكردند. اصولاً ميزان رشد انسانها به سؤال است. 12 چيز عامل رشد است و يكى ديگر از آنها دعا كردن است و دعا نشان دهنده ميزان رشد و طرز تفكر است.
به كسى گفتند، 3 دعاى مستجاب خواهى داشت او ابتدا دعا كرد كه زن او زيباترين باشد و شد بعد ديد همه درباره زن او صحبت مىكنند و موجب دردسر شده است سپس دعا كرد زن او زشتترين شود و شد. بعد متوجه شد نمىتواند او را نگاه كند سپس دعا كرد مثل اولش شود و 3 دعايش را بيهوده از دست داده بود. سابق پول درآوردن مهم بود ولى الان خرج كردن آن هم مهم است. اميرالمومنين فرمود هرچه مىخواهيد از من بپرسيد، آن وقت احمقى گفت: ريش من چند تا است؟ سؤال نكردن نشانه بى خيالى است.
اگر به من بگويند در مورد آسمان چيزى بپرس نهايتاً مىتوانم چند سؤال سطحى بپرسم ولى يك ستاره شناس هزاران سؤال پيچيده خواهد داشت. پس هر كس بيشتر مىداند بيشتر مىپرسند. و اگر كسى از احكام دين سؤالى ندارد يا دانشجو و طلبه سؤال ندارند نشانه بى اطلاعى و كم توجهى آنهاست
سلام علیکم و رحمه الله
ضمن سپاس و تشکر از راهنمائی های استاد عزیز و گرامی
بخش دوم آن جمله مشهور امیر مومنان علی علیه السلام که فرمودند سلونی قبل ان تفقدونی را مدتی در خاطر داشتم که چرا ایشان در بخش خبری به محدودیت زمانی ( قبل ان تفقدونی ) اشاره میکنند و محتوی زمانی دارد . چرا مثلا به عامه در سر راه و گذر نمیگوید بیرسید مگر این دانش بکار دنیا و آخرتتان بیاید یا از بند جهل رهائی بیابید و امثالهم
استنباط شما از این اشاره حضرت امیر چیست استاد گرامی ؟
سلام علیکم و رحمه اللهضمن سپاس و تشکر از راهنمائی های استاد عزیز و گرامی
بخش دوم آن جمله مشهور امیر مومنان علی علیه السلام که فرمودند سلونی قبل ان تفقدونی را مدتی در خاطر داشتم که چرا ایشان در بخش خبری به محدودیت زمانی ( قبل ان تفقدونی ) اشاره میکنند و محتوی زمانی دارد . چرا مثلا به عامه در سر راه و گذر نمیگوید بیرسید مگر این دانش بکار دنیا و آخرتتان بیاید یا از بند جهل رهائی بیابید و امثالهم
استنباط شما از این اشاره حضرت امیر چیست استاد گرامی ؟
باسلام وتقدیر از روحیه پرسشگری تان .
امیر بیان در فراز یاد شده از کلامش در واقع مردم را به غنیمت شمردن فرصت گرانبهای توجه داده وفرمود تا دیر نشده ومن از بین تان نرفته ام قدر بدانید واز من بپرسید
چون فردا وفردا ها دیر است وعلی دیگر در دست رس تان نیست از او از اسرار هستی بپرسید .
درباره علم ائمه(ع) از جنبههای مختلف میتوان سخن گفت ولی در اینجا تنها به ذکر دو حدیث اشاره میشود، امیر مؤمنان در نهج البلاغه خطاب به مردم فرمود:
«والله لو شئت أن أُخبر کلّ رجلٍ منکم بمخرجه و مولجه وجمیع شؤونه لفعلت؛(5) به خدا سوگند اگر بخواهم میتوانم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا میرود و امورش چگونه خواهد شد».
و در جای دیگر فرمود:
«سلونی قبل أن تفقدونی، فأنا بطرق السماء أعلم منّی بطرق الأرض؛(6) پیش از آن که مرا از دست دهید، پرسشهای خود را بازگویید که من به راههای آسمان داناتر از راههای زمینم».
از این گونه روایات به دست می آید که امام معصوم(ع) به شؤون عالم و آدم احاطه علمی دارد و میداند که سرنوشت آن چگونه و چیست؟ و بدین ترتیب میزان علمی امام از این طریق به روشنی به دست میآید.
در آن زمان شرایطی به گونهای بوده است که کسی در پییادگیری این گونه علوم نبودهاند و یا انگیزهای برای آن نداشته و یا زمینه ثبت و علاقه حفظ احادیثی علمی دنیوی را نداشتهاند، و خلاصه کسی نبوده که ائمه(ع) علوم ظاهری خود را به آنان بیاموزند و آنها نیز آن حفظ نموده و به کار گرفته و توسعه بدهند. شاید بر این مسئله جمله نورانی امیرمؤمنان(ع) با اشاره سینه مبارک خود فرمود:
«إنّ هاهنا لعلماً جمّاً (وأشار بیده إلى صدره) لو أصبت له حملة؛(9) در این سینه علومی بسیاری نهفته ولی کسی نیست که آنها را بیاموزد و حفظ نماید».
حیف این علی !
حیف این علی !
پینوشتها:
1. بقره (2) آیه 30.
2. حکمت 147.
3. اصول کافی، ج 1ن ص 200.
4. نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1387ش.
5. خطبه 175.
6. نهج البلاغه، خطبه 189.
7. نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم 1387ش.
8. اصول کافی، ج 1، ص 261.
9. نهج البلاغه، حکمت 147.
10. همان، خطبه 108.
سلام علیکم و رحمه الله
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت / که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
بسیار عالی .
پس بنا بر فرمایش , آن عده به محدودیت فرصت و کمی وقتشان کم توجه یا بی توجه اند و دلیل نپرسیدن هم شاید این باشد که وقت و زمان و فرصت هایشان را مانا و ماندگار میدانند . در عین اینکه اگر این حقیقت داشت دلیلی برای تعجیل نمیدید و کان الانسان عجولا
لذا دلیل اشاره به محدودیت زمانی در جمله دوم این مساله است .
با سپاس :Gol:
[h=2]ازچه كسى بپرسيم؟
[/h]بستگى به موضوع سؤال دارد. اگر مذهبى است «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا»(كمالالدين، ج2، ص483) يعنى اگر موضوع سؤال، مسالهاى شرعى است كه انسان تكليف شرعى خود را نمىداند بايد به مرجع تقليد و مجتهد رجوع كند. البته مجتهد عادل و بى غرض و مرض «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» نحل/43 از اهل بيت و حديث و سنت بپرسيد. اما حديثى هم داريم كه(فسئلوا اهل الشرف من العلم) يعنى از شرف اهل علم بپرسيد يعنى برخى اهل علم هستند كه شرف ندارند. يعنى از اهل علم با شرف بپرسيد.
عالمى با شرف است كه حقيقت را كتمان نمىكند و كارى ندارد كه به نفع كيست و ضرر چه كسى. كسى كه با شرف است بزرگوار است و بخاطر خط بازى سياسى و پول حرفى نمىزند و شيطنت نمىكند. كسى كه شرافت دارد پول بازى و پارتى بازى و رفيق بازى نمىكند و هيچ عاملن در اطلاع رسانى وى تاثير ندارد. اگر سؤال مربوط به اشخاص است بايد از خودش پرسيد نه از افراد ديگر هر چند بگويند فلانى بسيار قابل اعتماد است. حديث بخوانم.
اگر 50 عادل گفتند قرائتى پول دارد ولى من خودم گفتم ندارم اينجا اسلام مىفرمايد بايد حرف خود من را قبول كرد «فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسُونَ قَسَامَةً»(كافى، ج8، ص147) يعنى اگر 50 نفر نزد شما شهادت دادند كه فلانى فلان طور است ولى خودش گفت نه، بايد حرف خودش را بپذيريد. چون مىبيند يك وقت همه دروغ مىگويند به خصوص در مسائل سياسى كه بسيار راحت جوسازى مىكنند و مارك مىزنند. دو قصه پيرامون عشق به سؤال بگويم.
1- ابو ايوب انصارى همان كسى كه شتر پيامبر جلوى خانهاش خوابيد. او حديثى شنيد از پيامبر و گفت من اين حديث را از پيامبر شنيدهام. چه كسى آن را از پيامبر شنيده است؟ گفتند فلانى كه الان هم مصراست. و او از مدينه تا مصر رفت تا آن سؤال را بپرسد. مىخواستند از امام كاظم ع سؤالى بپرسند در حالى كه امام در زندان بود بران همين صحنهاى درست كردند كه خيار فروشى از صبح سبدى روى سرش گذاشت و خيار فروشى كرد تا غروب كه پيرامون زندان خلوت شد. و تا ديد مامورها نيستند از كوچه فرياد زد و سؤال پرسيد و امام هم از داخل زندان جواب داد.
اين آدمها بودهاند ولن امروزه ما هم در جمهورى اسلامى آدمهايى داريم كه با وجود تلفن و عالمان بسيار سؤالهاى بى پاسخ فراوانى دارند چون هنوز ما در تحقيقات تشنه نشدهايم و قصه تشنه شناس را گفتهام و تكرار نمىكنم. باشد مىگوييم. مىگويند سابق اسراس جنگى را كه براى فروش مىبردهاند هر اسيرى هنر داشت قيمت بيشترى داشت و اسيرى را كه گرانتر بود پرسيدند چه هنرى دارد گفتند تشنه شناس است و با ديدن مىفهمد چه كسى تشنه است. خلاصه او را خريدند و بردند در خانه و آن روز غذاى چرب و شور درست كردند و به همه دادند تابخورند بعد از خوردن همه آب خواستند و آب تبود صاحب خانه به برده مىگفت اينها تشنه هستند ولى او مىگفت اينها دروغ مىگويند.
اينها چون مىخواهند من و تو را امتحان كنند. در همين حين يكى از اينها گفت مرگ بر تشنه شناس و ظرف را برداشت و خودش به سراغ آب رفت. آن وقت برده گفت اين واقعاً تشنه است. چون كسى كه مىنشيند و آب مىخواهد واقعاً تشنه نيست. دانشجويى هم كه هم تلفن دارد و هم عالم هست و هم سؤال دارد ولى نمىپرسد واقعاً دانشجو نيست. اما از چه سؤال كنيم بماند تا اگر وقت كرديم بگوييم. در هر حال سؤال كنيم. ابوريحان بيرونى در حال مرگ بود و فقيهى به عيادت او آمد و ابوريحان از او سؤال علمى كرد و عالم گفت شما با اين حالتان چه وقت سؤال پرسيدن است و ابوريحان گفت بدانم و بميرم بهتر از آن است كه ندانسته بميرم.
على(ع) مىفرمايد: رسول خدا وقتى حركت مىكرد من قدم به قدم از او سؤال مىپرسيدم «كَانَ لَا يَمُرُّ بِي مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ إِلَّا سَأَلْتُ عَنْهُ»(بحارالأنوار، ج2، ص230) در جبهه پيرمردى از على(ع) پرسيد توحيد يعنى چه؟ همه گفتند الان چه وقت اين سؤالهاست اما امام فرمود شما بجنگيد تا من برايش بگويم. آن وقت ما مىگوييم الان حال نداريم. كسى مىگفت دانشجوهاى ما 40 روز است مرغ نخوردهاند نخست وزير گفت مگر ابو على سينا چند مرغ خورده است. ناخداى خوب كسى است كه كشتى خود را در آب شيرين و شور و در هر وضعيتى براند و صياد و غواص و خوب هم همينطور است. اما جواب دهنده كه من برخى حرفهايم را نگفتم تا به اين مطلب بپردازيم.
در مقام سؤال پدر و مادرها 3 نوع هستند. يك پدر و مادرهايى كه هرچه از آنها مىپرسند به بچه هايشان دروغ مىگويند و به فهم و علم و امانت الهى خيانت مىكنند. دوم برخى پدر. مادرها بچهها را مىكوبند و مىگويند مگر فضولى، فضولها را مىگيرند. كسى راه مىرفت و مرتب مى گفت 16، كسى از او پرسيد چرا مگويى 16، او گفت 17، پرسيد چرا مىگويى 17، گفت داشتم فضولهارا مىشماردم. سوم پدر و مادرهاى كه به بچهاش در حد عقلش جواب مىدهد.
اگر بلد نيست به طرق مختلف جويا مىشود و از آقا يا با تلفن از كسى مىپرسد و به بچه مىگويد. كسى به من گفت آقاى قرائتى چه كنم كه حواسم موقع خواندن نماز جمع باشد من هم گفتم دستت را به من بده تا با هم برويم و از كسى بپرسم چون من هم نمىدانم. شما هم اگر سؤال فرزندانتان را بلد نبوديد خيلى راحت بگوييد نمىدانم و با هم مىرويم و مىپرسيم. اما جواب دهنده. ابتدا بايد ايجاد آمادگى كرد چون شاگرد و مستمع بايد آماده شود. لطيفهاى بگويم كه حديث است. و بگويم كه علم ما در مورد حديث بسيار ضعيف است و شايد مسالهاى نداشته باشم مگر آنكه در مورد آن حديث داشته باشيم. كسى از خدمت امام سؤال كرد.
امام «فَأَطْرَقَ رَأْسَهُ» امام سرش را پايين انداخت و سپس جواب داد. او گفت: آقا بلد نبودى؟ امام فرمود چرا، و او پرسيد پس چرا سرتان را پايين انداختيد؟ امام فرمود مىخواستيم تا تو تشنه شوى براى همين زود جواب ندادم. چون لحظهاى مكث باعث مىشود مطلب در ذهن بماند. مىگويند پدرى به پسرش و صيت كرد اگر خواستيد خانه را بفروشيد ابتدا سر در خراب كنيد و بسازيد سپس بفروشيد تا بفهميد بنايى چقدر كار دارد. امام مىفرمايد(توقيرا للحكمه) يعنى سرم را پايين انداختم و تو را منتظر گذاشتم تا قدر جواب را بدانى.
در نيشابور وقتى از امام رضاسؤال كردند، امام فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»(توحيد صدوق، ص25) و بعد از مدتى فرمود: «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» و مردم را تشنه گذاشت. خود خداوند هم وقتى مىخواهد حرفى بزند ابتدا ما را تشنه مىكند. مثلاً «الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» بقره/2-1 يا «وَ الْفَجْرِ وَ لَيالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ» فجر/4-1 فجر و شب و. . . قسم مىخورد كه چى؟
«هَلْ في ذلِكَ قَسَمٌ لِذي حِجْرٍ» فجر/5 يا «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها» شمس/4-1 و يازده قسم مىخورد تا بگويد «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» شمس/9. يا قرآن مىفرمايد «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ » تكوير/9-1 يعنى خود خدا هم گاهى با قسم شنونده را تشنه مىكند گاهى هم با چند اگر، و گاهى هم با حروف مقطع مثل برخى خطبا و به اين ترتيب طرف را آماده مىكنند. دوم، اگر جواب را بلد نيستى راحت بگويد بلد نيستم چون از پيامبر كه بالاتر نيستى.
خدا مىگويد در قرآن كه پيامبرش مىگويد «لا أَعْلَمُ» انعام/50 يا «إِنْ أَدْري» انبياء/109 نمىدانم «عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي» اعراف/187 يعنى خدا مىداند. از علامه طباطبايى صاحب تفسير الميزان سؤالى پرسيدند، ايشان فرمود اگر بگويم نمىدانم اشكالى ندارد و آنها گفتند: نه، سپس ايشان فرمود پس نمىدانم. چون برخى نمىدانند ولى آنچنان سمبل مىكنند و مىگويند اقوال بسيارى در اين زمينه هست و بايد مراجعه كنم و. . و انسان مىفهمد كه نمىداند. آقاجون علامه طباطبائى گفت نمىدانم شما هم بگوييد نمىدانم. «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» اسراء/36 در مورد چيزى كه علم ندارى قضاوت نكن و حكم نكن. «مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلَائِكَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ»(كافى، ج1، ص42) و چقدر حديث در مورد كسى كه بدون علم فتوى بدهد، داريم.
سوم، در جوابها كليدى جواب بدهيم. يعنى سعى كنيد يك جواب كلى و كليدى بدهيد كه خودش هميشه بتواند جواب را بيابد. مثلاً كسى مىپرسد فلانى چطور آدمى است؟ مىگويند انسان داغى است؟ من جواب مىدهم كه داغ است يا پخته يا هر دو چون هر داغى ممكن است سرد شود ولى هيچ پختهاى خام نمىشود پس سعى كنيد هم داغ باشيد و هم پخته چون هيچ پختهاى خام نمىشود. مثلاً مىپرسد نمىدانم لباسم نجس شده است يا خير؟ امام مىفرمايد: «كُلُّ شَيْءٍ طَاهِرٌ»(مستدركالوسائل، ج2، ص583) تا اينكه علم پيدا كنى.
يا ما قبلاً وضو نداشتيم و نمىدانيم وضو گرفتهايم يا خير؟ خوب قبلاً كه وضو نداشتهاى حالا هم ندارى تا وقتى كه علم پيدا نكنى به وضو گرفتن يا اگر وضو دارى و نمىدانى كه خوابيدهاى يا خير، هنوز هم وضو دارى. قرآن مىفرمايد «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» جمعه/6 هركس گمان مىكند انسان خوبى است بايد از مرگ نترسد. مثل اينكه من كه الان در حال سخنرانى هستم اگر هر مقام علمى وارد شود و رنگ من عوض نشود، مشخص مىشود كه حرفهايم درست است ولى اگر كسى آمد و من دست و پايم را گم كردم معلوم مىشود حرفهايم چرت و پرت بوده است.
پس اگر مىخواهيد ببينيد واقعاً حزب اللهى هستيد ببينيد واقعاً آماده مرگ هستيد يا خير؟ مىگويند نرخ شما چقدر است؟ من يك فرمول كلى مىگويم، هر كجا گناه كرديد قيمت شما همانقدر است مثلاً اگر بخاطر 30 تومان دروغ گفتى قيمت شما همان 30 تومان است و فرقى نمىكند كه فوق ليسانس باشى يا غيره. اما نرخ على(ع) آنقدر است كه مىگويد اگر همه هستى را بدهند تا من گناه كنم هرگز گناه نخواهم كرد. اگر من را با يك بستنى خريدند ديگر حجهالسلام نيستم و فقط يك بستنى هستم. مسأله ديگر در جواب سند نقل كنيد.
امام باقر(ع)مىفرمايد هر كس از من سؤالى كرد و من جواب دادم از من سند بخواهيد تا سند قرآنى آن را برايتان بگويم. مسأله استفاده از هنر در جواب دادن مثل خدا كه وقتى ابراهيم(ص) در مورد زنده كردن مردگان در قيامت از خداوند سؤال كرد خداوند به طريقه نمايش به او جواب داد كه قصهاش را مىداند. يك وقت آقايى بالاى منبر اين داستان را تعريف مىكرد، حيوان چهارم را گفت الاغ بود(يادش نبود)پرسيدند كه الاغ نمىپرد؟ او گفت كه الاغهاى زمان ابراهيم مىپريدند. كسى نزد امام آمد و گفت شما اين همه يار داريد چرا قيام نمىكنيد. امام به گفت بيا برويم بگرديم و رفتند بيابان.
سپس به او فرمود برو بزغالهها را بشمار، و او گفت 17 تا است و امام فرمود: اگر به تعداد اين بزغالهها يار داشتم قيام مىكردم. مسأله ديگر ارجاع به داناتر، يعنى بگوييد جواب سؤال شما اين است ولى فلانى از من بهتر مىداند. يا وقتى كسى براى عذرخواهى بخاطر غيبت مىآيد كلى خورش را سبك و سنگين نموده است تا خود را به اين كار راضى كرده پس من نبايد بپرسم چرا غيبت كردى يا چه چيزى گفتى؟ هر سؤالى را نبايد جواب داد مثل اسرار نظامى،
خوب شوهرداری کردن ؟
برای زن بزرگترین موفقیت و ارزش این است که در شئون گوناگون زندگی، خشنودی همسرش را به دست آورد و از هر گونه عملی که موجب ناراحتی شوهر می گردد پرهیز نماید. حضرت علی(ع) می فرمایند: «جهاد زن، خوب شوهرداری است» زن برای اینکه بتواند در این جهاد پیروزمند باشد باید تمام سعی و تلاش خود را بکار گیرد تا خانه را محل آرامش مرد قرار دهد.
شوهرداری حضرت زهرای مرضیه(س) بهترین الگو برای زنان مسلمان است. رفتار حضرت زهرا(س) با شوهر در عالی ترین مرحله صفا و مهربانی بود. نه تنها هرگز خاطر شوهر را نرنجاند بلکه یاوری مهربان برای او بود.
حضرت علی(ع) می فرمایند: «سوگند به خدا، من زهرا(س) را تا آن زمان که خداوند او را به سوی خود برد، خشمگین نساختم و در هیچ کاری موجب ناخشنودی او نشدم. او نیز هیچ گاه مرا خشمگین نکرد و عملی از او سر نزد تا باعث ناخشنودی من شود.»(1)
11- حسینی شاهرودی، سیدمحمد، الگوهای رفتاری حضرت زهرا(س)، تربیت فرزند، ص16
خوب شوهرداری کردن ؟
برای زن بزرگترین موفقیت و ارزش این است که در شئون گوناگون زندگی، خشنودی همسرش را به دست آورد و از هر گونه عملی که موجب ناراحتی شوهر می گردد پرهیز نماید. حضرت علی(ع) می فرمایند: «جهاد زن، خوب شوهرداری است» زن برای اینکه بتواند در این جهاد پیروزمند باشد باید تمام سعی و تلاش خود را بکار گیرد تا خانه را محل آرامش مرد قرار دهد.
شوهرداری حضرت زهرای مرضیه(س) بهترین الگو برای زنان مسلمان است. رفتار حضرت زهرا(س) با شوهر در عالی ترین مرحله صفا و مهربانی بود. نه تنها هرگز خاطر شوهر را نرنجاند بلکه یاوری مهربان برای او بود.
حضرت علی(ع) می فرمایند: «سوگند به خدا، من زهرا(س) را تا آن زمان که خداوند او را به سوی خود برد، خشمگین نساختم و در هیچ کاری موجب ناخشنودی او نشدم. او نیز هیچ گاه مرا خشمگین نکرد و عملی از او سر نزد تا باعث ناخشنودی من شود.»(1)11- حسینی شاهرودی، سیدمحمد، الگوهای رفتاری حضرت زهرا(س)، تربیت فرزند، ص16
سلام
اگر این را به یک زن بگوییم ، می گوید: اسلام برای زنها هیچ حقی را نپذیرفته ، زن نوکر مرد است ، فلان و بهمان است.
من برای آنکه همسرم ( که مذهبی هم هست) کل اسلام و نبوت و توحید را زیر سئوال نبرد ( به همین راحتی!) ، تعالیم اسلام درباره خوب شوهرداری کردن را برای او نمی گویم.
کو مسلمان؟ أعنی: کو آدم عاقل؟
سلام
اگر این را به یک زن بگوییم ، می گوید: اسلام برای زنها هیچ حقی را نپذیرفته ، زن نوکر مرد است ، فلان و بهمان است.من برای آنکه همسرم ( که مذهبی هم هست) کل اسلام و نبوت و توحید را زیر سئوال نبرد ( به همین راحتی!) ، تعالیم اسلام درباره خوب شوهرداری کردن را برای او نمی گویم.
کو مسلمان؟ أعنی: کو آدم عاقل؟
باسلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت : در نظام الهی، هدف اصلی از ازدواج، رسیدن به آرامش روان و آسایش خاطر، پیمودن طریق رشد، نیل به کمال انسانی و تقرب به ذات حق است.
تردیدی نیست که از تنهایی به درآمدن، همسر و همراه شدن، خانوادة مستقل تشکیل دادن، ارضای خواستههای غریزی و طبیعی و فرزنددار شدن از نتایج قهری ازدواج و از مهمترین عوامل مؤثر در آرامش روان، آسایش فکری و جان و احساس رضامندی درونی است.(1)
اسلام برای آن که زمینه برای تحقق هدفهای عالی و جانبی ازدواج فراهم شود، برای هر یک از زن و شوهر حقوق و وظایفی قرار داده، آنان را به تفاهم، همدلی و همکاری توصیه کرده است.
از یک سو زنان را به شوهرداری نیکو، محبت و احترام به شوهر، خوش اخلاقی و عیبجویی نکردن از شوهر توصیه کرده و فرموده: از خطاهای او بگذر، با اقوام و خویشانش بساز، محرم اسرار او باش، اگر عصبانی شد سکوت کن، در وقت مناسب همسر و تأمین کننده نیازهای جنسی او باش، در زندگی و کارها همانند مادری مهربان با او برخورد کن، در سختیها و مشکلات به او دلداری بده، خواستهها و توقعات خود را با تواناییهای او هماهنگ ساز و زمینه را برای ترقیات شوهرت فراهم نما، اگر چارهای ندارید و لازم شد که در غربت زندگی کنید، موافقت کن، از سویی دیگر به مردان دستور داده است: با همسرشان مهرورزی کنند، احترامشان را نگهدارند، خوش اخلاق باشند. ایراد و بهانههای بیجا نگیرند، عیبجویی نکنند، لغزشهایشان را نادیده بگیرند، به حرف بدگویان در مورد همسرشان ترتیب اثر ندهند، از زحمات آنان تشکر و سپاسگزاری کنند و در کارهای خانه به آنان کمک کنند.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «کار مرد در خانه و کمک به همسر و همکاری با وی موجب بخشش گناهان کبیره است».
در روایت آمده است: «اگر زنی در خانه شوهر کاری انجام دهد، خدا نظر رحمت خود را شامل حال او میکند و کسی که نظر خدا شامل حالش شود، از عذاب خدا در امان است».(2)
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «بهترین مرد کسی است که برای همسر و خانوادهاش بهترین باشد» و فرمود: «ما أکرم النساء
إلاّ کریم ولا أهانهنّ إلاّ لئیم؛(3) افراد بزرگوار به زنان خود احترام میگذارند و آنان را گرامی میدارند،ولی مردان
فرومایه و بیشخصیت زنان را خوار میشمارند و نسبت به آنان بدگویی و بدرفتاری میکنند».
بنابر این اگر هر یک از زن و شوهر وظایف خود را انجام دهند و حقوق یکدیگر را رعایت کنند و اساس را بر تفاهم، همکاری و همدلی بگذارند، خانواده، کانون مهر و محبت، صفا و صمیمیت میگردد، ولی متأسفانه برخی به سود و زیان خود آگاهی لازم را ندارند و چه بسا به خاطر مسایل پوچ و واهی،از فروغ این محفل الهی میکاهند و سعادت خانوادگی خود را فدای کوتهبینیها، توقعات بیجا، بلندپروازیها، نادانیها، غرور و خودخواهیها و عادتهای نادرست خود میکنند. به شما توصیه میکنیم که کتاب «آیین همسرداری» اثر ابراهیم امینی را که شامل دو بخش وظایف مرد و زن میباشد، تهیه کنید و هر دو آن را بخوانید.
پینوشتها:
1. غلامعلی افروز، همسران برتر، ص 24.
2. وسائل الشیعه، ج 15، ص 94، احکام الاولاد، باب 67، ح 1.
3. نهج الفصاحه، ح 1520.
امام هادى عليهالسلام فرمودند:
آنگـاه كه خداوند عزوجل بـا موسى بن عمران عليهالسلام سخن گفت، حضرت موسى(ع) عرض كرد: پاداش كسى كه صله رحم كند چيست؟ خداوند فرمود: اى موسى! مرگ او را به تأخير مىاندازم و سختيهاى جان دادن را بر او آسان مىسازم.
متن حدیث:
الإمامُ الهاديُّ عليهالسلام: لَمّا كَلَّمَ اللّهُ عز و جل موسى بنَ عِمرانَ عليهالسلام قالَ موسى : إلهي ... ما جَزاءُ مَن وَصَلَ رَحِمَهُ ؟ قالَ : يا موسى ، اُنسِي لَهُ أجَلَهُ واُهَوِّنُ علَيهِ سَكَراتِ المَوتِ.
«أمالیالصدوق، صفحه 173»
از امیر مومنان پرسید ند :
یا علی ، به من بگو واجب کدام است ؟ واجب تر کدام است ؟
نزدیک کدام است ؟ نزدیک تر کدام است ؟
عجیب کدام است ؟ عجیب تر کدام است ؟
مشکل کدام است ؟ مشکل تر کدام است ؟
امیرالمومنین در پاسخ فرمود:
واجب ، ترک گناه است و واجب تر از آن توبهی از گناه است.
نزدیک ، قیامت است و نزدیک تر از آن مرگ است.
عجیب ، بیوفایی دنیاست و عجیب تر از آن دل بستن به این دنیای بیوفاست.
مشکل ، سرازیر قبر شدن است و مشکل تر از آن با دست خالی سرازیر قبر شدن است
باسلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت : در نظام الهی، هدف اصلی از ازدواج، رسیدن به آرامش روان و آسایش خاطر، پیمودن طریق رشد، نیل به کمال انسانی و تقرب به ذات حق است.
تردیدی نیست که از تنهایی به درآمدن، همسر و همراه شدن، خانوادة مستقل تشکیل دادن، ارضای خواستههای غریزی و طبیعی و فرزنددار شدن از نتایج قهری ازدواج و از مهمترین عوامل مؤثر در آرامش روان، آسایش فکری و جان و احساس رضامندی درونی است.(1)
اسلام برای آن که زمینه برای تحقق هدفهای عالی و جانبی ازدواج فراهم شود، برای هر یک از زن و شوهر حقوق و وظایفی قرار داده، آنان را به تفاهم، همدلی و همکاری توصیه کرده است.
از یک سو زنان را به شوهرداری نیکو، محبت و احترام به شوهر، خوش اخلاقی و عیبجویی نکردن از شوهر توصیه کرده و فرموده: از خطاهای او بگذر، با اقوام و خویشانش بساز، محرم اسرار او باش، اگر عصبانی شد سکوت کن، در وقت مناسب همسر و تأمین کننده نیازهای جنسی او باش، در زندگی و کارها همانند مادری مهربان با او برخورد کن، در سختیها و مشکلات به او دلداری بده، خواستهها و توقعات خود را با تواناییهای او هماهنگ ساز و زمینه را برای ترقیات شوهرت فراهم نما، اگر چارهای ندارید و لازم شد که در غربت زندگی کنید، موافقت کن، از سویی دیگر به مردان دستور داده است: با همسرشان مهرورزی کنند، احترامشان را نگهدارند، خوش اخلاق باشند. ایراد و بهانههای بیجا نگیرند، عیبجویی نکنند، لغزشهایشان را نادیده بگیرند، به حرف بدگویان در مورد همسرشان ترتیب اثر ندهند، از زحمات آنان تشکر و سپاسگزاری کنند و در کارهای خانه به آنان کمک کنند.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «کار مرد در خانه و کمک به همسر و همکاری با وی موجب بخشش گناهان کبیره است».
در روایت آمده است: «اگر زنی در خانه شوهر کاری انجام دهد، خدا نظر رحمت خود را شامل حال او میکند و کسی که نظر خدا شامل حالش شود، از عذاب خدا در امان است».(2)
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «بهترین مرد کسی است که برای همسر و خانوادهاش بهترین باشد» و فرمود: «ما أکرم النساء
إلاّ کریم ولا أهانهنّ إلاّ لئیم؛(3) افراد بزرگوار به زنان خود احترام میگذارند و آنان را گرامی میدارند،ولی مردان
فرومایه و بیشخصیت زنان را خوار میشمارند و نسبت به آنان بدگویی و بدرفتاری میکنند».
بنابر این اگر هر یک از زن و شوهر وظایف خود را انجام دهند و حقوق یکدیگر را رعایت کنند و اساس را بر تفاهم، همکاری و همدلی بگذارند، خانواده، کانون مهر و محبت، صفا و صمیمیت میگردد، ولی متأسفانه برخی به سود و زیان خود آگاهی لازم را ندارند و چه بسا به خاطر مسایل پوچ و واهی،از فروغ این محفل الهی میکاهند و سعادت خانوادگی خود را فدای کوتهبینیها، توقعات بیجا، بلندپروازیها، نادانیها، غرور و خودخواهیها و عادتهای نادرست خود میکنند. به شما توصیه میکنیم که کتاب «آیین همسرداری» اثر ابراهیم امینی را که شامل دو بخش وظایف مرد و زن میباشد، تهیه کنید و هر دو آن را بخوانید.
پینوشتها:
1. غلامعلی افروز، همسران برتر، ص 24.
2. وسائل الشیعه، ج 15، ص 94، احکام الاولاد، باب 67، ح 1.
3. نهج الفصاحه، ح 1520.
سلام
چه کارهای خوبی!
واقعا اگر رفتار ما منطبق بر این اصول باشد ، هیچ مشکلی در خانواده ها پیش نمی آید. هر مشکلی را که در نظر بگیریم ، ریشه اش به رعایت نکردن یکی از همین موارد برمی گردد.
فقط یک چیز می توانم بگویم: اسلام به ذات خود ندارد عیبی //// هر عیب که هست ، از مسلمانی ماست.
کتاب فوق را ان شاء الله تهیه می کنم. اما اکثراً انسان به یک دستورالعمل های خلاصه شده ای نیاز دارد که مثل یک نقشه ، با یک نگاه به آن بفهمد چه باید بکند و در کجا قرار دارد و چقدر با هدف فاصله دارد و اصلاح کارش چگونه است.
به نظرم ، همین متن چند سطری شما ، خلاصه تمام مطالب همان کتاب است. و تازه ، کاری را می کند که آن کتاب نمی تواند بکند و آن همین حالت نقشه بودن است که بدون نیاز به داشتن وقت و حال مناسب برای مطالعه ، در هر زمان فقط با یک نگاه می توانم جایی را که هستم ، نسبت به جایی را که باید باشم بسنجم و مسیر حرکتم را اصلاح کنم.
بنابراین ، کاربرد سطوری که حضرتعالی مرقوم فرمودید ، برای بنده بیشتر و مفید تر است. می خواهم اسکرین شات آن را در گوشی ام قرار دهم تا همیشه مثل قطب نمایی در زندگی خانوادگی ، همراهم باشد.
کاش بزرگان ما و اهل علم و قلم ، علاوه بر نوشتن کتابهای تفصیلی و تحلیلی و جزئی و دقیق، نقشه هایی با چنین ویژگی های کاربردی هم تهیه می کردند.
سلام
چه کارهای خوبی!
واقعا اگر رفتار ما منطبق بر این اصول باشد ، هیچ مشکلی در خانواده ها پیش نمی آید. هر مشکلی را که در نظر بگیریم ، ریشه اش به رعایت نکردن یکی از همین موارد برمی گردد.
فقط یک چیز می توانم بگویم: اسلام به ذات خود ندارد عیبی //// هر عیب که هست ، از مسلمانی ماست.کتاب فوق را ان شاء الله تهیه می کنم. اما اکثراً انسان به یک دستورالعمل های خلاصه شده ای نیاز دارد که مثل یک نقشه ، با یک نگاه به آن بفهمد چه باید بکند و در کجا قرار دارد و چقدر با هدف فاصله دارد و اصلاح کارش چگونه است.
به نظرم ، همین متن چند سطری شما ، خلاصه تمام مطالب همان کتاب است. و تازه ، کاری را می کند که آن کتاب نمی تواند بکند و آن همین حالت نقشه بودن است که بدون نیاز به داشتن وقت و حال مناسب برای مطالعه ، در هر زمان فقط با یک نگاه می توانم جایی را که هستم ، نسبت به جایی را که باید باشم بسنجم و مسیر حرکتم را اصلاح کنم.
بنابراین ، کاربرد سطوری که حضرتعالی مرقوم فرمودید ، برای بنده بیشتر و مفید تر است. می خواهم اسکرین شات آن را در گوشی ام قرار دهم تا همیشه مثل قطب نمایی در زندگی خانوادگی ، همراهم باشد.
کاش بزرگان ما و اهل علم و قلم ، علاوه بر نوشتن کتابهای تفصیلی و تحلیلی و جزئی و دقیق، نقشه هایی با چنین ویژگی های کاربردی هم تهیه می کردند.
باسلام وسپاس .
گفته های بالای تان دلیل بر صفای باطن ونورانیت قلب وروحیه حق پذیری شما است .
این روحیه متعالی را به شما تبریک گفته و آرزو مندم جناب سرکار عالی با الگو قرار دادن فاطمه زهرا
در زندگی تان همواره شاد کام وپر معنویت وموفق باشید .
یا علی ، به من بگو از اینجا که من ایستاده ام تا عرش خدا چقدر فاصله است ؟
امیرالمومنین فرمود :
اولا فاصله فرش تا عرش ، یک فاصلهی مکانی نیست که من به تو بگویم از اینجا تا عرش چقدر فاصله است ؟! اما اگر یک مومنی خالصانه بگوید لا اله الا الله و این کلمه توحید را بر زبان خود جاری سازد ، او فاصله فرش تا عرش را پیموده است ، فرش و عرش را به یکدیگر دوخته است .
و بعد در ادامه فرمود : اگر می خواهی عرش پروردگار رحمان را جستجو کنی ، بدان قلب یک انسان مومن عرش پروردگار رحمان است
.
یا علی ، به من بگو من از کجا بفهمم خدا عبادت های مرا قبول کرد ؟
از کجا بفهمم خدا گناهان مرا آمرزیده است ؟
از کجا بفهمم خدا عبادت های مرا قبول نکرد و مردود اعلام شد ؟
از کجا بفهمم خدا گناهان مرا نیامرزید و در نامه ی عمل من ثبت شد ؟
امیرالمومنین فرمود:
اگر یک عبادتی انجام داده اید و بعد از آن عبادت ، خدا به شما توفیق داد عبادت دوم را انجام بدهید ، آن عبادت دوم دلیل بر آن است که خدا عبادت اول را از شما قبول کرد . چون عبادت اول تان را قبول کرد لذا به شما توفیق ورود به عبادت دوم را عنایت کرد.
اگر شما یک گناه و معصیتی مرتکب شدید ، منتهی بعد از آن گناه خدا به شما توفیق داد یک طاعت و عبادتی انجام داده اید ، این عبادت بعد از معصیت دلیل بر این است که خدا معصیت شما را آمرزیده است و مورد بخشش قرار داد لذا به شما توفیق داد که
مرتکب طاعت و عبادتی بشوید.
اگر اول یک طاعت و عبادتی انجام دادید ، بعد از آن عبادت مرتکب گناه و معصیتی شدید ، آن گناه ِ بعد از عبادت دلیل بر این است که خدا عبادت شما را قبول نکرد و مردود اعلام شد لذا مرتکب گناه شدید ، چون اگر عبادت ، عبادتِ مقبول بود می بایست شما را از گناه بازدارد . همین که بعد از عبادت معصیت کردید ، این معصیت دلیل بر این است که آن عبادت مقبول نبود.
اگر یک گناهی انجام دادید و بعد از آن مرتکب گناه دوم شدید ، آن گناه دوم دلیل بر آن است که خدا گناه اول تان را نیامرزید ، لذا مرتکب گناه دوم شدید. اگر مرتکب گناه سوم بشوید ، گناه سوم دلیل بر این است که خدا گناه دوم را بر شما نبخشید.
این سومین سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست
اگر اول یک طاعت و عبادتی انجام دادید ، بعد از آن عبادت مرتکب گناه و معصیتی شدید ، آن گناه ِ بعد از عبادت دلیل بر این است که خدا عبادت شما را قبول نکرد و مردود اعلام شد لذا مرتکب گناه شدید ، چون اگر عبادت ، عبادتِ مقبول بود می بایست شما را از گناه بازدارد . همین که بعد از عبادت معصیت کردید ، این معصیت دلیل بر این است که آن عبادت مقبول نبود.
"یا حسرتنا علی ما فرّطنا فی جنب الله "
یا علی ، بچهای به دنیا آمد ، این بچه یک تن دارد با دو سر . آیا با داشتن این دو سر ، او یک نفر محسوب می شود و از پدر یک
سهم ارث میبرد یا دو نفر به حساب می آید و از پدر دو سهم ارث می برد ؟
امیرالمومنین فرمود : این دو سر را بخوابانید ، وقتی هر دو سر به خواب رفتند آنگاه آهسته ، سر اول را از خواب بیدار کنید . اگر همزمان با بیدار شدن سر اول ، سر دوم هم از خواب برخاست ، معلوم میشود او یک نفر به حساب میآید و از پدر یک سهم ارث میبرد . اما اگر با بیدار نمودن سر اول ، دیدید که سر دوم همچنان در خواب است ، معلوم میشود او دو نفر محسوب میشود و از
پدر دو سهم ارث میبرد
یا علی ، دو مادر بر سر دو بچه با هم به دعوا افتادند . این دو بچه یکی پسر است و دیگری دختر . مادر اولی میگوید پسر مال من است ، دختر مال تو . مادر دوم میگوید نخیر ، پسر مال من است ، دختر مال تو . چگونه به دعوای این دو مادر خاتمه بدهیم ؟
امیرالمومنین فرمود : دو ظرف بردارید ، از شیر این دو مادر بدوشید ، شیر دوشیده شده را وزن کنید ، آن شیری که وزنش سنگین تر
است ، پسر مال اوست و آن شیری که وزنش سبک تر است ، دختر مال اوست
یا علی ، خدا در کتاب زبور داوود پیامبر وحی فرستاد که من چهار چیز را در چهار جا مخفی نمودم . به من بگو آن چهار چیز کدامند ؟
امیرالمومنین فرمود:
1 . خدا اولیای خود را در میان شما بندگان پنهان نمود پس هیچ بنده ای از بندگان خدا را کوچک مشمارید و او را مورد تحقیر قرار مدهید شاید او ولی ای از اولیای خدا باشد و شما ندانید.
2 . خدا رضا و خشنودی خود را در طاعت و عبادت شما بندگان پنهان کرد پس هیچ عبادتی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید رضای خدا در همان عبادت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید. 3 . خدا خشم و غضب خود را در گناه و معصیت شما بندگان پنهان نمود ، پس هیچ معصیتی را کوچک مشمارید و آن را مرتکب نشوید شاید خشم خدا در همان معصیت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید . 4 . خدا اجابت خود را در دعاهای شما بندگان پنهان کرد پس هیچ دعایی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید اجابت خدا در همان دعای کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید
:یا علی ، به من بگو الان جبرئیل امین در کجاست ؟
امیرالمومنین یک نگاه به آسمان کرد و یک نگاه به سمت راست و نگاه به سمت چپ و نگاه به پشت سر.
فرمود : تمام آفرینش را نگریستم ، جبرئیل را ندیدم . جبرئیل باید خودت باشی . ناگهان جمعیت دیدند این سوال کننده از وسط جمعیت خارج شد . فهمیدند او خود جبرئیل امین بود
شخص دیگر برخاست. پرسید :
یا علی ، اگر سگی با گوسفندی مقاربت کردند ، بچه ای متولد شد ، این بچه حکم سگ را دارد یا حکم گوسفند را ؟ فرمود : بروید ببینید این بچه علف می خورد یا استخوان می چرد ؟ اگر علف می خورد ، گوسفند است و اگر استخوان می چرد ، سگ است.
سائل بلند شد و گفت : یا علی ، گاهی می بینیم علف میخورد ، گاهی استخوان می چرد .
فرمود : بروید ببینید آیا مانند گوسفند مینشیند یا مانند سگ ؟
سائل بلند شد و گفت : یا علی ، گاهی مانند گوسفند مینشیند و گاهی مانند سگ . فرمود : بروید ببینید آیا مانند گوسفند آب مینوشد یا مانند سگ آب می خورد ؟
سائل باز هم گفت : گاهی مانند گوسفند آب مینوشد و گاهی هم مانند سگ آب می خورد .
فرمود : بروید ببینید آیا مانند گوسفند بول میکند یا مانند سگ ؟
سائل باز هم بلند شد و گفت : یا علی ، گاهی مانند گوسفند بول میکند و گاهی مانند سگ .
فرمود : بروید ببینید آیا در اول و وسط گله راه می رود یا آخر گله ؟ اگر اول و وسط گله راه می رود گوسفند است ، اگر آخر گله راه می رود سگ است.
سائل باز هم بلند شد و گفت : یا علی ، گاهی اول ، گاهی وسط ، گاهی هم آخر گله راه می رود .
فرمود : پس او را بکشید ، اگر شکمبه دارد ، گوسفند است و اگر شکمبه ندارد ، سگ است .
این سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست