می خواهم دیده شوم

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
می خواهم دیده شوم

سلام
من دانش آموز پایه یازدهم تجربی (سوم دبیرستان) سابق هستم.
خیلی دوست دارم که توی حوزه ی کاری خودم دیده بشم و به عنوان یه متخصص و نخبه برجسته شناخته بشم و دوست دارم که تشویق بشم و همه من رو به عنوان یه فرد برتر توی حوزه کاری خودم یعنی تحصیل بدونن. کلا دوست دارم که چیزهای بزرگی رو بدست بیارم که دیگران رو به وجد بیارم و تقریبا همه من رو به عنوان یه فرد عالی و حرفه ای بشناسن.
آیا این موضوع و حس یه چیز طبیعی به حساب میاد؟
برای بدست آوردن این چیزها چیکار باید کرد؟ آیا تلاش کردن کافیه؟ به چه چیزهایی نیاز دارم؟

با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد امین

asadim80;942864 نوشت:
سلام

سلام علیکم.

asadim80;942864 نوشت:
خیلی دوست دارم که توی حوزه ی کاری خودم دیده بشم و به عنوان یه متخصص و نخبه برجسته شناخته بشم و دوست دارم که تشویق بشم و همه من رو به عنوان یه فرد برتر توی حوزه کاری خودم یعنی تحصیل بدونن. کلا دوست دارم که چیزهای بزرگی رو بدست بیارم که دیگران رو به وجد بیارم و تقریبا همه من رو به عنوان یه فرد عالی و حرفه ای بشناسن.
آیا این موضوع و حس یه چیز طبیعی به حساب میاد؟

در این اینجا دو موضوع وجود دارد:
الف.اینکه انسان دوست دارد پیشرفت کند و به کمال برسد؛این چیز خوبی است و در همه ی انسانها به طور فطری وجود دارد.کمال گرایی خوب است اما کامل گرایی یا تمامیت خواهی می تواند آسیب زا باشد.کمال گرایی موجب می شود انسان پله های ترقی را طی کند و به رشد برسد.اما کامل گرایی سبب نارضایتی می شود مگر اینکه فرد به هدفش به طور کامل و صددر صد برسد.به عنوان مثال فرد کامل گرا فقط زمانی در درسهایش احساس رضایت می کند که نمره ی 20 بگیرد و در صورتی که 19 یا 18 بشود غصه خواهد خورد و خود را سرزنش می کند.به اصطلاح فرد کامل گرا همیشه نیمه ی خالی استکان را می بیند.یعنی همیشه به نقصانها توجه دارد.لذا چنانچه نتواند به هدفش به طور کامل برسد اعتماد به نفسش را از دست می دهد و عزت نفس او آسیب می بیند یعنی زمانی برای خودش ارزش قائل است که کامل باشد و چنانچه نقصی داشته باشد خودش را بی ارزش می پندارد.
این دسته از افراد کامل گرا هم سه دسته هستند:
1.افراد توانمند
2.افراد متوسط
3.افراد ضعیف
دسته اول یعنی کسانی که توانمند هستند در اکثر مواقع با سخت کوشی به اهدافشان می رسند(مانند تیزهوشان)ولی به هرحال هراز گاهی طعم شکست را می چشند.اینها کمتر آسیب می بینند.
دسته دوم شکستهایشان بیشتر است و اعتماد به نفسشان پایین است.
دسته سوم تکلیفشان روشن است و اکثرا انسانهای اهمال کار و تنبلی هستند.به این معنی که از آنجا که نمی توانند به اهدافشان برسند کلا دست از تلاش برمی دارند و راه تنبلی را پیش می گیرند.البته دسته دوم هم در معرض اهمال کاری قرار دارند و افراد تنبل در میان آنها کم نیست.

ب.آیا برتری جویی خوب است؟اینکه انسان دوست داشته باشد به لحاظ کمالات از دیگران جلو باشد خوب است؟
بله.حتی خداوند هم بندگانش را تشویق به سبقت در کسب کمالات کرده است.(والسابقون السابقون،اولئک المقربون...)
اما آن چیزی که باید مورد توجه قرار گیرد انگیزه ی برتری است.اگر انگیزه، کمال طلبی باشد انگیزه ی سالمی است.اما اگر انگیزه،جلب توجه و تشویق دیگران باشد در صورت عدم افراط طبیعی است . در همگان وجود دارد.در واقع، جلب توجّه دیگران، نوعی نیاز طبیعی انسان جهت برآورده ساختن نیازهای اجتماعی و احتیاجات روحی و روانی است. منتها چگونگی برآوردن این نیازها مهم است که از چه طریقی و چگونه باید تأمین شود تا از چارچوب هنجارها و ارزش های رایج جامعه خارج نشود. این که افراد چه اندازه و چگونه در جلب توجّه دیگران موفق باشند، به خصوصیّات تربیتی و ویژگی های رفتاری آنها بستگی دارد و عواملی مثل محیط تربیتی، خانواده، مدرسه و دوستان در آن دخالت دارند و اگر این عوامل، نقش خود را درست ایفا کنند، شخص می تواند ضمن برقرار کردن یک ارتباط صحیح، نسبت به برآوردن نیازهای خود (از قبیل: گزینش همسر، کاریابی، انتخاب دوست و...) تلاش نماید.
گاهی جلب توجّه دیگران از آن محدوده طبیعی خارج می شود. یعنی همه ما برای زندگی کردن مجبوریم نظر رئیس، معلم، دوست و همسر خود را جلب کنیم تا بتوانیم توانایی های خود را به آنها نشان دهیم و در کنار این کار، هم زمینه تعامل و هم زمینه پیشرفت خود را فراهم نماییم ؛ اما گاهی مشاهده می شود که کسی بیش از حد برای جلب توجّه دیگران تلاش می کند. شاید جوانانی را که در میانه بزرگ راه ها وسایل نقلیه خود، اقدام به حرکت های متهوّرانه می کنند، دیده اید یا چاپلوسی بیش از حد بعضی از افراد را در اداره ها مشاهده کرده اید و نمونه هایی از این دست، آیا این نوع جلب توجّه نیز در شمار رفتارهای بهنجار گنجانده می شود؟ آیا تاکنون به علت چنین رفتارهایی اندیشیده اید؟مشکل «خود کم بینی» در بعضی مواقع می تواند به عنوان علت برای این رفتارهای نمایشی باشد؛
اگر «جلب توجّه دیگران» حالت افراطی پیدا کرد و این امر به خاطر عقده حقارت و خودکم بینی باشد، یعنی شخص و دیگران به گونه ای متوجه این امر بشوند (مخصوصا خود آن فرد)، در این صورت، یک وظیفه به عهده خود اوست که با مراجعه به روانشناس آگاه و متخصص، در پی حل مشکل خویش باشد ؛ اما بی شک اطرافیان نیز تأثیر دارند. درست است که عقده حقارت می تواند به عنوان یک عامل برای «رفتارهای نمایشی» قرار گیرد ، اما واکنش ها یا بازخوردهای ما نیز بی اثر نیستند. مثلا اگر رئیسی متوجه شد که کارمند او دچار این مشکل است، باید سعی کند با یک روش احترام آمیز به او بگوید که اولاً وی برایش محترم و ارزشمند است. ثانیا این احترام را با همدلی و درک طرف مقابل، همراه نماید و به او بفهماند که نیاز به این همه چاپلوسی نیست و ممکن است این «جلب توجّه افراطی»، واکنش معکوس نیز ایجاد کند و نه تنها باعث پیش رفت او نشود، بلکه باعث واپس رَوی شغلی او نیز بشود.حال اگر رئیس به هر دلیلی، از چاپلوسی این افراد جلوگیری نکند، طبیعتا در راستای تقویت مشکل کارمند خویش گام برداشته است که این امر، باعث تثبیت این رفتار در شخص خواهد شد؛ اگرچه این رفتار، خود، معلول ده ها عامل شخصیتی و تحولی در طول زندگی این فرد است.

asadim80;942864 نوشت:
برای بدست آوردن این چیزها چیکار باید کرد؟ آیا تلاش کردن کافیه؟ به چه چیزهایی نیاز دارم؟

سعی کنید توقعتان از خودتان به اندازه توانتان باشد و گرفتار کامل گرایی نشوید.در انجام وظایفتان در راه رسیدن به اهدافتان تلاش کنید ولی از آن مهم تر انتخاب اهدافی است که متناسب با ظرفیت و توانتان باشد.اهدافتان را به اهداف کوچکتر تقسیم کنید تا احساس موفقیت بیشتری کنید.مثلا کسی که هدفش حفظ کل قرآن کریم است تا زمانیکه حافظ کل نشده احساس موفقیت و رضایت ندارد.اما زمانیکه هدفش را حفظ یک جزء از آن قرار می دهد بعداز هرجزئی احساس موفقیت و رضایتمندی می کند.
موفق باشید.

asadim80;942864 نوشت:
برای بدست آوردن این چیزها چیکار باید کرد؟ آیا تلاش کردن کافیه؟ به چه چیزهایی نیاز دارم؟

سلام
میگن یه مردی (گمونم مسیحی ) دختر بچه ی معلولی داشت اونو برد حرم امام رضا (ع) شفا بگیره یه شب خواب دید یه شخصی بهش الهام کرد فلان روز در محلتون یه شهید گمنام میارن در تشیع جنازش شرکت کن و دعا کن بچت و شفا بده ...ان شاءلله که جواب میگیرید!

اون مرد بیدار میشه و میاد شهرشون چند روز بعد یه شهید میارن اون میره در مراسمش شرکت میکنه و گریه میکنه که بچم و شفا بده!

اون موقع بچش تو خونه خوابیده بود پدرش وقتی میاد خونه می بینه بچش بلند شده تو خونه خوشحالی میکنه!! ...پدره خیلی تعجب میکنه و ذوق زده میشه و کلی نذر میکنه برای شفا گرفتن بچش

مدتی گذشت تا اینکه یه شب مرده خواب می بینه که داره در تشیع جنازه همون شهید شرکت میکنه و دارن میبرن مزار دفن کنن

می بینه یک اتاقی هست (در همون محلی که شهید و توی قبر میزاشتن) و یک پسر بچه ی نوجوانی را می بینه که توی اون اتاق مترادف محل قبر نشسته و داره نماز و ذکر میگه!

مرده با تعجب ازش می پرسه تو همین شهید هستی؟؟؟

اون پسره گفت بله
مرده گفت من بچم معلول بود شفا پیدا کرد!!!
اون شهید گفت ما حاجت تو را شنیدیم پس بدون واسطه از خدا خواستیم به شما شفا عنایت کند!

مرده با تعجب گفت چنین انسان های بزرگی وجود دارن و هیچ کس نمیشناسدشون!؟؟....چرا؟!!

اون نوجوان شهید گفت من از خدا خواستم مرا در شهر های دنیا گمنام کند تا شهرت من در شهر های اسمان زبانزد ملکوتیان شود ! (یعنی دارای کرامت شوم!)

****************
جواب سوال شما هم همین هست

هر چقدر از شهرت بیزار تر باشی و متواری تر ...اون با سرعت و حرص بیشتری دنبال تو میاد!

اتمقلی;943658 نوشت:

سلام
میگن یه مردی (گمونم مسیحی ) دختر بچه ی معلولی داشت اونو برد حرم امام رضا (ع) شفا بگیره یه شب خواب دید یه شخصی بهش الهام کرد فلان روز در محلتون یه شهید گمنام میارن در تشیع جنازش شرکت کن و دعا کن بچت و شفا بده ...ان شاءلله که جواب میگیرید!

اون مرد بیدار میشه و میاد شهرشون چند روز بعد یه شهید میارن اون میره در مراسمش شرکت میکنه و گریه میکنه که بچم و شفا بده!

اون موقع بچش تو خونه خوابیده بود پدرش وقتی میاد خونه می بینه بچش بلند شده تو خونه خوشحالی میکنه!! ...پدره خیلی تعجب میکنه و ذوق زده میشه و کلی نذر میکنه برای شفا گرفتن بچش

مدتی گذشت تا اینکه یه شب مرده خواب می بینه که داره در تشیع جنازه همون شهید شرکت میکنه و دارن میبرن مزار دفن کنن

می بینه یک اتاقی هست (در همون محلی که

شهید و توی قبر میزاشتن) و یک پسر بچه ی نوجوانی را می بینه که توی اون اتاق مترادف محل قبر نشسته و داره نماز و ذکر میگه!

مرده با تعجب ازش می پرسه تو همین شهید هستی؟؟؟

اون پسره گفت بله
مرده گفت من بچم معلول بود شفا پیدا کرد!!!
اون شهید گفت ما حاجت تو را شنیدیم پس

بدون واسطه از خدا خواستیم به شما شفا عنایت کند!

مرده با تعجب گفت چنین انسان های بزرگی وجود دارن و هیچ کس نمیشناسدشون!؟؟....چرا؟!!

اون نوجوان شهید گفت من از خدا خواستم مرا در شهر های دنیا گمنام کند تا شهرت من در شهر های اسمان زبانزد ملکوتیان شود ! (یعنی دارای کرامت شوم!)

****************
جواب سوال شما هم همین هست

هر چقدر از شهرت بیزار تر باشی و متواری تر ...اون با سرعت و حرص بیشتری دنبال تو میاد!

خیلی زیبا بود برادر کوچک@};-

اتمقلی;943658 نوشت:

سلام
میگن یه مردی (گمونم مسیحی ) دختر بچه ی معلولی داشت اونو برد حرم امام رضا (ع) شفا بگیره یه شب خواب دید یه شخصی بهش الهام کرد فلان روز در محلتون یه شهید گمنام میارن در تشیع جنازش شرکت کن و دعا کن بچت و شفا بده ...ان شاءلله که جواب میگیرید!

اون مرد بیدار میشه و میاد شهرشون چند روز بعد یه شهید میارن اون میره در مراسمش شرکت میکنه و گریه میکنه که بچم و شفا بده!

اون موقع بچش تو خونه خوابیده بود پدرش وقتی میاد خونه می بینه بچش بلند شده تو خونه خوشحالی میکنه!! ...پدره خیلی تعجب میکنه و ذوق زده میشه و کلی نذر میکنه برای شفا گرفتن بچش

مدتی گذشت تا اینکه یه شب مرده خواب می بینه که داره در تشیع جنازه همون شهید شرکت میکنه و دارن میبرن مزار دفن کنن

می بینه یک اتاقی هست (در همون محلی که

شهید و توی قبر میزاشتن) و یک پسر بچه ی نوجوانی را می بینه که توی اون اتاق مترادف محل قبر نشسته و داره نماز و ذکر میگه!

مرده با تعجب ازش می پرسه تو همین شهید هستی؟؟؟

اون پسره گفت بله
مرده گفت من بچم معلول بود شفا پیدا کرد!!!
اون شهید گفت ما حاجت تو را شنیدیم پس

بدون واسطه از خدا خواستیم به شما شفا عنایت کند!

مرده با تعجب گفت چنین انسان های بزرگی وجود دارن و هیچ کس نمیشناسدشون!؟؟....چرا؟!!

اون نوجوان شهید گفت من از خدا خواستم مرا در شهر های دنیا گمنام کند تا شهرت من در شهر های اسمان زبانزد ملکوتیان شود ! (یعنی دارای کرامت شوم!)

****************
جواب سوال شما هم همین هست

هر چقدر از شهرت بیزار تر باشی و متواری تر ...اون با سرعت و حرص بیشتری دنبال تو میاد!


با سلام و عرض ادب

واقعا مطلب شما جالب و زیبا و قابل تعمق است !

قصد داشتم

مطلب بنویسم
با مطلب عالی شما بکلی منصرف شدم

احسنت
@};-@};-@};-@};-@};-
:)>-

"هنگامی که عشق گوهر اصلی زندگی شما را تشکیل دهد. چشم داشتی از دیگران در قبال محبت های تان ندارید. و تنها هدف تان عشق

ورزیدن و کمک رسانی به مردم است.

عشق در دو کلمه :"ایثار " و "کمک" خلاصه می شود. وجود والای تان شما را به ایثار و کمک بدون توقع دعوت می کند.

رولو می روان شناس سرشناس در باره عنصر عشق و مرکزیت ان گفته یی دارد . او عشق را مرکز زندگی می داند و می گوید :

"ذات انسان سبب می شود که در تمامی لحظات پر شور زندگی بر کره خاکی به بعضی افراد و بعضی چیزها عشق بورزد. "

با حاکم بودن ترس بر زندگی تان . به ارزیابی میزان ارزش خود به نسبت عمل کردتان می پردازید و از عشق یک طرفه می هراسید.

همه این ها .شیوه نفسانیت است. خود واقعی و ذات خداپسندانه تان فقط انوار عشق را مورد توجه قرار میدهد و این نوری است که

خاموش نمی شود. "

یا حق.

اتمقلی;943658 نوشت:
میگن یه مردی (گمونم مسیحی ) دختر بچه ی معلولی داشت اونو برد حرم امام رضا (ع) شفا بگیره یه شب خواب دید یه شخصی بهش الهام کرد فلان روز در محلتون یه شهید گمنام میارن در تشیع جنازش شرکت کن و دعا کن بچت و شفا بده ...ان شاءلله که جواب میگیرید!

اون مرد بیدار میشه و میاد شهرشون چند روز بعد یه شهید میارن اون میره در مراسمش شرکت میکنه و گریه میکنه که بچم و شفا بده!

اون موقع بچش تو خونه خوابیده بود پدرش وقتی میاد خونه می بینه بچش بلند شده تو خونه خوشحالی میکنه!! ...پدره خیلی تعجب میکنه و ذوق زده میشه و کلی نذر میکنه برای شفا گرفتن بچش

مدتی گذشت تا اینکه یه شب مرده خواب می بینه که داره در تشیع جنازه همون شهید شرکت میکنه و دارن میبرن مزار دفن کنن

می بینه یک اتاقی هست (در همون محلی که شهید و توی قبر میزاشتن) و یک پسر بچه ی نوجوانی را می بینه که توی اون اتاق مترادف محل قبر نشسته و داره نماز و ذکر میگه!

مرده با تعجب ازش می پرسه تو همین شهید هستی؟؟؟

اون پسره گفت بله
مرده گفت من بچم معلول بود شفا پیدا کرد!!!
اون شهید گفت ما حاجت تو را شنیدیم پس بدون واسطه از خدا خواستیم به شما شفا عنایت کند!

مرده با تعجب گفت چنین انسان های بزرگی وجود دارن و هیچ کس نمیشناسدشون!؟؟....چرا؟!!

اون نوجوان شهید گفت من از خدا خواستم مرا در شهر های دنیا گمنام کند تا شهرت من در شهر های اسمان زبانزد ملکوتیان شود ! (یعنی دارای کرامت شوم!)

****************
جواب سوال شما هم همین هست

هر چقدر از شهرت بیزار تر باشی و متواری تر ...اون با سرعت و حرص بیشتری دنبال تو میاد!

asadim80;942864 نوشت:
آیا این موضوع و حس یه چیز طبیعی به حساب میاد؟

سلام دوست جوان من .
من جواب سوالت رو به طور کامل نمی دونم و برای همین نمیخوام الکی حرفی بزنم ( منم مثل تو کامل گرام ! ) . ولی بذار جواب هایی که احتمال می دم درست باشن رو بگم .
کامل گرایی اگر با پشت کار فراوان همراه شه باعث به وجود آمدن نبوغ ، اختراع ، اکتشاف ، ماجراجویی و خلاصه پدیده های خارق العاده میشه .
اما ممکنه در پس کامل گرایی ، احساس حقارت وجود داشته باشه و اگه به هدف هات نرسی تشدید هم بشه .
اینجاست که مخربه .
در عین اینکه میتونه شگفت انگیز باشه میتونه مخرب هم باشه .
که اگه فرض کنیم آدمی اختیار داره انتخابش با توئه .
تویی که تصمیم میگیری موهبتی که تو داری انگیزه ات بشه کارهای شگفت انگیز بکنی ... یا اگه تنبلی کنی و کارهای بزرگ نکنی بیمار شی .

تو یک عمر رو به روت داری .
با استفاده از موهبتی که داری و البته پشتکاری که باید داشته باشی شروع کن به خلق کارهای فوق العاده و در این راه قدم بردار . مطمئنم خودت بعدا می فهمی که چقدر باید به این ویژگی شخصیتی که داری ، این کامل گرایی رادیکالت بها بدی و اجازه بدی اون باشه که مسیر زندگیت رو تعیین کنه و تصمیم هاتو بگیره .

البته این کامل گرایی باید در مسیری قرار بگیره که دوستش داری و از انجام دادنش لذت میبری . اگه هنره، هنر . اگه science ه فعالیت در زمینه science و ... . گمان نمی کنم فردی در راهی که از پیمودنش لذت نمی بره و فقط به خاطر کامل گرایی در اون قدم برمیداره ، قرار بگیره و در اون جا فرد مطرحی بشه .

+ اما یک درسی که من به وسیله تجربه ام یاد گرفتم و به درد تو هم میخوره :
فقط اطلاعات درست رو به عنوان حقیقت و fact بپذیر. کاربری که اینجا این داستان رو بازگو کرده اینکه راست باشه یا نه معلوم نیست و الگویی که به تو معرفی کرده هم الگویی نیست که تو به دنبالشی . به جاش میتونی زندگینامه افراد موفقی که تو زمان معاصر زندگی کردن رو بخونی و نحوه زندگی ات رو با الهام گرفتن از اونا تعیین کنی .
با توجه اهداف تو مثلا الین ماسک، استیو جابز، مریم میرزاخانی و افراد نخبه ای که از همین دانشگاه های ایرانی شروع کردن و الان محقق های برجسته ای تو دانشگاه های مطرح دنیا هستن .
خلاصه فقط مطالبی رو به عنوان حقیقت بپذیر که برای درستیشون شواهدی وجود داشته باشه . شواهدی که توسط همه قابل آزمایش کردن و راستی آزمایی باشه .

پ.ن: راستی کتاب استاد عشق درباره زندگی محمود حسابی احتمالا نادرسته . صرفا جهت اطلاع !

[="Arial"][="Black"]سلام
باید خودت خودتو قبول داشته باشی
اگر تا خر عمرت به دنبال این باشی که دیگران تحسین ات کنن و اگه کسی گفت خوبه خوشحال بشی یا بگه بد غمگین بشی مطمنم راه شکست رو در پیش گرفتی
اگه خودت خودتو قبول داشته باشی و بدونی که تمام تلاشت رو برای رسیدن به هدفت میکنی و از کاری که میکنی مطمن باشی حتما نتیجه میگیری
[/]

موضوع قفل شده است