جمع بندی موجودات پلید، ظهور کدام جلوه ی خداوند هستند؟
تبهای اولیه
سوالی برام پیش اومده ، اگر خداوند رو نامحدود بدونیم و پلیدی رو امری وجودی بدونیم بنابر این پلیدی ظهور کدام جلوه از جلوه های خداوند متعال میباشد ؟ یا مثلا زشتی ؟
با سلام و عرض ادب
همه موجودات عالم مظهر اسماء الهی اند پس به اعتبار آن که «اسم = ذات حق + صفت خاص» هر اسمی به حسب بهرهی وجودیاش از حضرت حق، خیر است و شر و بدی و پلیدی به این اعتبار منتفی است. به عبارت دیگر هر هستیایی، خیر است.
در تعابیر دینی این معنا به وفور یافت میشود؛ مانند فقرهای از دعای کمیل که میفرماید: «و باسمائک التی ملأت ارکان کل شیء»؛ «اللهم انی اسئلک من اسمائک باکبرها و کل اسمائک کبیرة»؛ «اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله و کل جمالک جمیل».
از منظر عرفانی، هر موجودی به اندازه وسعت و کوچکی اش، مظهر حق تعالی است پس به اعتبار آن که مظهر حقتعالی است خیر است خوب است و شر بودنش بیمعناست.
اما اگر چه خداوند در همه چیز ظهور میکند اما این ظهور در همه یکسان نیست بلکه بسته به ظرفیت آن مظهر، شدت و ضعف پذیر است؛ به طوری که در یک مظهر به صورت کامل ظهور میکند و در یک مظهر چنان نازل و کمفروغ، که گویی اصلا ظهوری نکرده است. اما همان شیء بیمقدار، به اعتبار آن که خداوند با اسمی از اسمائش در نهاد آن شیء حضور دارد، بیمقدار نیست. پس دو حیثیت و دو جهت از بحث هست.
به عبارت فنیتر، عارفان اگر چه بر اساس وحدت شخصیه وجود، تشکیک در وجود را نمیپذیرد اما تشکیک در ظهور را میپذیرد. از این بحث در عرفان به «تفاضل وجوه» یا «اختلاف مراتب در مظهریت حق» یاد شده است. خیر و شر، خوب و بد، پلید و پاک و در یک کلام نظام ارزش در این سطح از هستی شکل میگیرد.
مثلا جبرئیل و شیطان اگر چه هر دو مظهر اسمی از اسماء الله اند و در این مسئله یکساناند اما در خود مظهریت متفاوتاند. پیامبر صلی الله علیه و آله و ابوجهل اگر چه هر دو ظهور حقاند اما یکی مظهر اسم «هادی» و دیگری مظهر اسم «مضل» است پس این کجا و آن کجا!
بنابراین در همان فقرهی دعای سحر که به عنوان تساوی همه مظاهر معرفی کردیم، تفاضل وجه و اختلاف مرتبهی مظاهر هم معتبر شمرده شده است:
«اللهم انی اسئلک من اسمائک باکبرها و کل اسمائک کبیرة»؛ «اللهم انی اسئلک من جمالک بأجمله و کل جمالک جمیل». در این فقرات، صحبت از بزرگتر و جمیل ترین اسماء هم به میان میآید و اینچنین نیست که در عین حال که همهی اسمای الهی کبیر اند و همه اسمای الهی جمیل اند، یکی برتر از دیگری نباشد.
قسمت دیگر از پاسخ:
از آنجا که هر یک از کثرات، ظهوری از ظهورات اسمائی حق اند، و از طرفی تزاحمات و تخاصمات و خیرات و شرور نیز در مظاهر مطرح است و واقعیت خارجی دارد، باید گفت این اختلافات و تخاصمات و تقابلات میان خیرات و شرور به اسمهای ویژهای گره خورده و مظهر برای گونههای خاصی از اسماء قرار دارند. البته تخاصم و تقابلِ اسماءِ متقابل در صقع ربوبی تقابل و تخاصمی ممدوح است نه مذموم؛ چرا که قوام نظام احسن متوقف بر آن است بعلاوه، همه اسماء الهی اعم از اسماء جلالی (که شرور و پلیدیها و زشتی مظهر این اسمایند) و اسماء جمالی (که پاکیها و خوبیها مظهر این اسماء یند) اسماء حسنای الهی بوده، حکایت از کمالی از کمالات حضرت حق دارند؛ این تقابلها و تخاصمها، همه به حسب تقابل اقتضاء هر یک در برابر مقابلهایشان است مانند احیاء و اماته، غفاریت و قهاریت.
در نتیجه، نظام احسن، شامل مظاهر جمالی و جلالی حق بوده، در عین بروز تخاصم و نزاع، از احسنبودن این نظام کاسته نمیشود.
اما نکتهای که تأکید آن بجاست، این که نظام ارزشی در عالم و پدیدار شدن تفاضل وجوه و خوب بودهای ارزشی، معلول آن تخاصم و تقابلهای اسمائی در صقع ربوبی دارد.
میتوان گفت، اسماء جلالی، نظیر متکبر، قهار، منتقم، اقتضای خفا یا منع نعمتی یا مالی را در خلق دارند اما اسماء جمالی نظیر رحمان، رحیم، رازق، لطیف و ... موجب ظهور حق و اعطای کمالی از کمالات و نعمتی از نعمات بر خلق میشوند.
البته محققین در عرفان، عنوان میدارند که تبانی میان جمال و جلال حق نیست زیرا این دو در هم تنیده اند؛ ولی در ظاهر، این ها در تقابل اند اما در باطن نه؛ زیرا در باطن هر جلالی، جمالی نهفته است (کل جمالک جمیل).
پس جمال و جلال حق در هم تنیدهاند: «لکل جمال جلال و لکل جلال جمال»
یعنی قهر او عین لطف است و ... .
نکتهی اضافی و غیر ضروری آن که با همین تقابل اسمائی است که کثرت از وحدت صادر میشود و فیض هستی استمرار مییابد؛ یعنی حق تعالی که طالب ظهور است از طریق کثرات ظاهر میشود و کثرات با تقابل محقق میشوند پس میتوان مبنای پیدایش کثرت از وحدت را این تقابلات اسمائی دانست.
اسماء الهی با اقتضائات مختلف و متقابلی که دارند در مقام ظهور، به همراه این اختلافات آشکار میشوند؛ مثلا حادثه عاشورا صحنهی ظهور اسمائ متقابله است، یک طرف امام و یارانش مظهر اسم هادی حق اند و
و یارانش مظهر اسم هادی حق اند که اقتضای هدایت دارد و در طرف دیگر، جریان دشمنان امام حسین علیه السلام اند که مظهر اسم مضل اند که اقتضای ضلالت و گمراهی دارد.
آنوقت این اختلاف اقتضائات، منجر به اختلاف احکام و آثار میشود.
از طرفی، هر اسمی همه هستی را تحت قلمرو خود میخواهد به عبارت دیگر، هر اسمی اقتضاء دارد که مظهرش نفوذ حکم خود را در قلمرو دیگری بخواهد در نتیجه به حکم دیگران تن نمیدهد.
ممکن است سوالاتی در ذهنتان ایجاد شده باشد که میتوانید مطرح کنید تا پاسخ مناسب را دریافت کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
سوالی برام پیش اومده ، اگر خداوند رو نامحدود بدونیم و پلیدی رو امری وجودی بدونیم بنابر این پلیدی ظهور کدام جلوه از جلوه های خداوند متعال میباشد ؟ یا مثلا زشتی ؟
سلام
اول اینکه پلیدی و زشتی اعتباری است و ما چیزی که مطلقا پلید و زشت باشه نداریم
ثانیا اسماء الهی توقیفی است یعنی منحصر در آن اسمائی است که در شرع مقدس آمده که ظاهرا 1001 اسم می شود
ثالثا بعضی از اسماء مانند مضل بر امور پلید مانند شیاطین منطبق می شوند یا اسم قاهر بر دشمن قدرتمند بی رحم و امثال آن
یا علیم
سلام ولی بعضی وقتا نمیشه همچین چیزی رو قلبا باور کرد !
مثلا یه فیلمی دیدم یک مرد میانسال بچه ها رو میدزدید میبرد بهشون تجاوز میکرد بعد به طرز فجیعی اونارو به قتل میرسوند آیا میشه همچین چیزی رو مظهری از اسماء الهی بدونیم ؟ آیا میشه بگیم این شخص مظهر مضل بودن و قهار بودن خداوند است ؟ اصلا همچین چیزی رو چطوری میشه به خدا ربط داد گفت این کارو خدا کرده اون مرد مظهر خداست ؟
یا زمانی که توی مدرسه بودم یکی از همکلاسی های من میگفت گربه رو گرفته بودیم اینجور شکنجه میکردیم اونجور شکنجه میکردیم دمشو میزاشتیم لای منگه جیغ میکشید عذاب میکشید و ...
خب حالا آیا چنین فعلی از جانب خداوند معقوله ؟ ممکنه ؟ که بعد بگیم اینا مظهر اسمای جلالی خداوند هستند ؟
اگه همه ی اینهارو از جانب خداوند بدونیم، اون وقت خداوند خودش میاد یک جا با جلالش ظهور میکنه و دست یکی رو آلوده به گناه میکنه بعد خودش هم میاد اونو شکنجه میده ؟
از نظر من پلیدی مظهر ضعف و نداری هستش که خداوند اون رو نداره ولی این نداری یک نداری اعتباری هستش نه ضعف واقعی، یعنی نداشتن نداری همان عین داشتن کمال هستش، به آن معنا نیست که خداوند ناقصه چون نقص نداره که بیایم بگیم نقص از صفات جلالی خداونده که حالا چون اینو داره پس کامله ! اتفاقا خداوند کامله چون نقص نداره .
خداوند خداست چون پلیدی نداره، پلیدی وجود داره چون ما وجدانی آن را درک میکنیم و آن چیزی نیست جز همان نداری
خدایی که بیاد مثلا نداری داشته باشه عین جهان هستی میشه و خودش نیازمند و ناقص میشه !
من میخوام نتیجه بگیرم که آیا غیر از خداوند چیزی وجود دارد یا نه ! اگر دارد چیست ؟ اگر ندارد پس همه چیز خداوند است ؟ اگر همه چیز خداوند است پس این پلیدی های بالا که مثال زدم چگونه با ذات رحیم و رحمان خداوند سازگار است ؟ پس چگونه ترکیب از وجود خداوند نفی میشود ؟ پس چگونه ظلم از وجود خداوند نفی میشود، پس چگونه ضعف از وجود خداوند نفی میشود حال آنکه ما اینها را میبینیم و میدانیم که در جهان هستی وجود دارند !
سلام ولی بعضی وقتا نمیشه همچین چیزی رو قلبا باور کرد !
مثلا یه فیلمی دیدم یک مرد میانسال بچه ها رو میدزدید میبرد بهشون تجاوز میکرد بعد به طرز فجیعی اونارو به قتل میرسوند آیا میشه همچین چیزی رو مظهری از اسماء الهی بدونیم ؟ آیا میشه بگیم این شخص مظهر مضل بودن و قهار بودن خداوند است ؟ اصلا همچین چیزی رو چطوری میشه به خدا ربط داد گفت این کارو خدا کرده اون مرد مظهر خداست ؟
یا زمانی که توی مدرسه بودم یکی از همکلاسی های من میگفت گربه رو گرفته بودیم اینجور شکنجه میکردیم اونجور شکنجه میکردیم دمشو میزاشتیم لای منگه جیغ میکشید عذاب میکشید و ...
سلام
هرچند تمام موجودات مظهر اسماء و صفات الهی هستند اما نقصهایشان به خودشان و کمالاتشان به حق تعالی انسب است
لذا گناهان به خداوند سبحان نسبت داده نمی شوند
یا علیم
باسمه القدّوس
سلام علیکم
سوالی برام پیش اومده ، اگر خداوند رو نامحدود بدونیم و پلیدی رو امری وجودی بدونیم بنابر این پلیدی ظهور کدام جلوه از جلوه های خداوند متعال میباشد ؟ یا مثلا زشتی ؟
از نظر من پلیدی مظهر ضعف و نداری هستش
و آن چیزی نیست جز همان نداری
بر مبنای فرمایشات دوم و سومتان،اگر پلیدی و بدی امری عدمی باشد که موجود نیست تا پلیدی و بدی را به آن نسبت دهیم
یعنی در واقع آن بدیها،جهات نقص و ناداری است نه وجود و دارایی!
و بر اساس فرمایش ابتدائی حضرتعالی اگر آن امر پلید را وجودی بدانیم از آن جهت که هستند پلید و بد نیستند بلکه بدی آنها
نسبت به دیگران است نه خودشان،یعنی از آن جهت که بالنسبه به شیء یا موجود دیگر بد است بدی محسوب می گردد
وگرنه فی نفسه خوب است ضمن اینکه وجود نسبی و قیاسی وجود بالعرض است نه وجود بالذات لذا وجودشان اعتباری
است نه حقیقی.
باسمه القدّوسسلام علیکم
بر مبنای فرمایشات دوم و سومتان،اگر پلیدی و بدی امری عدمی باشد که موجود نیست تا پلیدی و بدی را به آن نسبت دهیم
یعنی در واقع آن بدیها،جهات نقص و ناداری است نه وجود و دارایی!
و بر اساس فرمایش ابتدائی حضرتعالی اگر آن امر پلید را وجودی بدانیم از آن جهت که هستند پلید و بد نیستند بلکه بدی آنها
نسبت به دیگران است نه خودشان،یعنی از آن جهت که بالنسبه به شیء یا موجود دیگر بد است بدی محسوب می گردد
وگرنه فی نفسه خوب است ضمن اینکه وجود نسبی و قیاسی وجود بالعرض است نه وجود بالذات لذا وجودشان اعتباری
است نه حقیقی.
سلام به شما خواهر بسیار گرامی و محترم
اگر بخواهیم چنین تعریفی از بد ارائه بدهیم (بدی به نسبت شیء یا موجود دیگر) ، آن وقت باید بگوئیم پس هیچ فعلی از انسان هم بد نیست
چرا که افعال انسان (که در حقیقت به کارگیری جلوهء خداوند است) نیز صرفاً نسبت به عملی دیگر خوبتر یا بدتر خواهد بود
اگر بفرمائید که همین بهتر یا بدتر بودن است که درستی یا نادرستی عمل یک انسان را مشخص میکند
عرض میکنم پس همین موضوع برای خداوند نیز صادق است و انتظار میرود جلوه ای از خداوند بهتر یا بدتر از دیگری نباشد
چرا که اگر اینگونه باشد این پرسش مطرح میشود که چرا خداوند در مقابل این خلقت بدتر ، چیز بهتری حلق نکرد؟
من میخوام نتیجه بگیرم که آیا غیر از خداوند چیزی وجود دارد یا نه ! اگر دارد چیست ؟ اگر ندارد پس همه چیز خداوند است ؟ اگر همه چیز خداوند است پس این پلیدی های بالا که مثال زدم چگونه با ذات رحیم و رحمان خداوند سازگار است ؟ پس چگونه ترکیب از وجود خداوند نفی میشود ؟ پس چگونه ظلم از وجود خداوند نفی میشود، پس چگونه ضعف از وجود خداوند نفی میشود حال آنکه ما اینها را میبینیم و میدانیم که در جهان هستی وجود دارند !
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : در آفرينش خدا بينديشيد، اما در [ذات] خدا نينديشيد كه نابود مى شويد. ( زيرا شما نمى توانيد به ذات او پى ببريد.)
در طرف دیگر، جریان دشمنان امام حسین علیه السلام اند که مظهر اسم مضل اند که اقتضای ضلالت و گمراهی دارد
سلام به شما استاد عزیز

این مظهر بودن چه از روی جبر باشد و چه اختیار ، دیگر جهنمی شدن آنها معنا ندارد
چون اگر از روی جبر باشد که انسان مجبور را مجازات نمیکنند
اما اگر از روی اختیار باشد
اولاً اینها به اختیار خود ، جلوهگر یکی از اسماء خداوند شده اند. آیا کسی را به جرم آنکه مظهر اسم خداوند شده باید در جهنم سوزاند؟
ثانیاً اگر فرض کنیم تمام انسانها راه امام حسین(ع) را ادامه دهند
(چیزی که مطلوب دین و خود خداست) و دیگر انسان بدی روی زمین نباشدآن وقت دیگر این جلوه از خداوند آشکار نخواهد شد! به عبارتی این بخش از جلوهء خداوند معطل اختیار انسانهای بد است!
ممکنه ؟ که بعد بگیم اینا مظهر اسمای جلالی خداوند هستند ؟
با سلام
عالم جز ظهور اسماء الهی نیست و هر چه هست جز با ارادهی حضرت حق محقق نمیشود یعنی حتی پلیدیها با اراده تکوینی حضرت حق پدید میآیند؛
از طرفی پلیدیها و جنایتها اموری اند که نمیتوان گفت عدمیاند. ما با الوجودان می یابیم که یک کاری و عملی انجام شده است.
پس اگر همه عالم جز ظهور اسماء الهی نیست و هیچ چیز از دایره اراده و سلطان حضرت حق خارج نیست پس این پلیدی ها را چگونه توجیه کنیم؟ آیا میتوان خداوند را با این چهره توصیف کرد؟! ...
اگر از روی اختیار باشداولاً اینها به اختیار خود ، جلوهگر یکی از اسماء خداوند شده اند. آیا کسی را به جرم آنکه مظهر اسم خداوند شده باید در جهنم سوزاند؟
قطعا انسانها با اختیار خود، نوع اسمی را که ظرف و مجلا برای آن شدهاند را انتخاب میکنند. جبری در کار نیست (فکر میکنم بحثهایی را با شما در این رابطه داشتهایم)
اما چگونه میتوان چنین اسمائ و صفاتی را به خدا نسبت داده و از طرفی کسی را که مظهر این اسم شده را مستحق عذاب دانست!
باید دقت داشت اگر چه این گونه اسمها، از آن خدا میباشد ؛ اما اینچنین نیست که فقط اسماء جلالی باشد و اسم دیگری نباشد؛ خداوند جامع اسماء است. و با داشتن مجموعهی اسماء جمالی و جلالی است که خداوند کامل و بی نقص است.
این خدای جامع اسماء و صفات، ما را هم برای این جامعیت برگزیده است و به ما دستور داده (تشریعی) تا جایی که میتوانیم مظهری جامع شویم و به اصطلاح، در مظهر اسماء شدن، گزینشی عمل نکنیم. اگر چه اگر امر دایر به گزینش میان اسماء جلالی و جمالی باشد، گزینش اسماء جمالی، گزینهای صحیح است اما صحیحترین گزینه نیست. در سایهی جمعیت اسمائی است که انسان به کمال نائل میشود.
از همین رو، مشخصهی انسان کامل که برترین تجلی حق بوده و در نتیجه به عنوان جانشین و خلیفه حقتعالی انتخاب شده است، رسیدن به نقطهی اعتدال اسمائی است؛ یعنی از هر اسمی، بهره و نصیبی در وجود او هست. انسان کامل، به خاطر همین رسیدن به اعتدال اسمایی و وصول به نقطهی حاق اعتدالی است که زیباترین مظهر حقتعالی گشته است.
اما برخی از انسانها با سوء انتخاب خود، خود را مظهر اسماء جلالی حق تعالی میکنند (به حسب تفاضل وجوه و پیدایش خوب و بد، بدترین گزینش است)؛ اسمائی که اقتضای خفا و در هم فروبردن را دارند؛ نتیجهی این خفا و در هم فرو بردن، سلب نعمت و رفاه و لذت است. بنابراین مشاهده میکنیم کسانی که مظهریت این گونه اسمها را اختیار کردهاند، کاری جز خونریزی و خشم و غلبه و ویرانی و سلب لذت ندارند.
این گونه اسمها، اگر چه در خود حضرت حق، چنین تصویر نازیبایی نداشته و ندارند (چون در کنار دیگر اسماء میباشند و اساسا باید گفت خداوند بدون این اسماء، ناکامل و نازیبا خواهد بود) اما وقتی در مقام مظهر ظهور و تنزل میکنند، اینچنین نازیبا و نابجا نمایان میشود.
خود خداوند به ما سفارش کرده که خود را مظهر صفات و اسماء جمالی گردانید و سپس به مقام اسم جامع نایل شوید (تا به مقام خلیفة اللهی برسید) اما برخی به این سفارش بیاعتنا یند.
کسانی که چنین انتخابی کردهاند، اگر چه در این دنیا اینچنین تاخت و تاز داشته، به اصطلاح طغیان میکنند؛ اما به واسطه انتخاب این اسماء، از طریق همین اسمهای جلالی به سوی خدا بر میگردند (إنا الیه راجعون) و همانطور که عرض شد، این اسمها اقتضائی جز دردسرها و به مخاطره افتادن لذتها و دستاندازهای هولناک ندارند. که ما میبینیم فجار و کفار و ... در قهر و عذاب حقتعالی اسیر خواهند بود.
در واقع، ذات آنها، این عذاب و نقمت و جهیم را طلب میکند. وجودشان با این گونه چیزها سازگار است چون از ابتدا در موطن این گونه اسمها نشسته بودند بنابراین چیزی جز این با وجودشان سازگار نیست.
ثانیاً اگر فرض کنیم تمام انسانها راه امام حسین(ع) را ادامه دهند (چیزی که مطلوب دین و خود خداست) و دیگر انسان بدی روی زمین نباشد
آن وقت دیگر این جلوه از خداوند آشکار نخواهد شد! به عبارتی این بخش از جلوهء خداوند معطل اختیار انسانهای بد است!
با سلام
فکر کنم باید پاسخ این قسمت هم روشن شده باشد.
باسمه القدّوس
با سلام و احترام
چرا که افعال انسان (که در حقیقت به کارگیری جلوهء خداوند است) نیز صرفاً نسبت به عملی دیگر خوبتر یا بدتر خواهد بود
وقتی مقدمه ی استدلالی غلط باشد نتیجه ی آن نیز صحیح نخواهد بود.
حضرتعالی استدلالتان را بر این اساس بنا نهادید که فعل انسان جلوه ی خداست در حالیکه اگر فعل انسان پلید و زشت باشد
خلاف خواست و رضای حق است،بله هیچ فعل و هیچ حول و قوه ای نیست مگر به حول و قوه ی الهی ولی این فرق دارد
با عقیده ی فعلی فعل الله(نعوذ به من هذا القول).
اگر بفرمائید که همین بهتر یا بدتر بودن است که درستی یا نادرستی عمل یک انسان را مشخص میکند
ملاک درست و غلط بودن فعلی مخالف و موافقت آن با امر خداوند است.
عرض میکنم پس همین موضوع برای خداوند نیز صادق است و انتظار میرود جلوه ای از خداوند بهتر یا بدتر از دیگری نباشد
چرا که اگر اینگونه باشد این پرسش مطرح میشود که چرا خداوند در مقابل این خلقت بدتر ، چیز بهتری حلق نکرد؟
بیان فوق نیز بر اساس همان مقدمه ی ناصواب است.
جلوات حق متعال بدتر و بهتر ندارد بلکه مقول به تشکیکند شاید بهتر باشد بگوئیم اقوی و قوی و ضعیف و اضعف دارند
به این معنا که ظهورات اسماء و صفات هر چه به افق وحدت نزدیکتر باشند قوی تر و هر چه در قوس نزول پائین تر بیایند
ضعیف تر می گردند.مثل اینکه هر چه از منبع نور دورتر شوی نور ضعیفتر می گردد.
خداوند جامع اسماء است. و با داشتن مجموعهی اسماء جمالی و جلالی است که خداوند کامل و بی نقص است.
این خدای جامع اسماء و صفات، ما را هم برای این جامعیت برگزیده است و به ما دستور داده (تشریعی) تا جایی که میتوانیم مظهری جامع شویم
و به اصطلاح، در مظهر اسماء شدن، گزینشی عمل نکنیم
یاد کتاب "جاذبه و دافعه امام علی" افتادم دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
این گونه اسمها، اگر چه در خود حضرت حق، چنین تصویر نازیبایی نداشته و ندارند
بخش اصلی شبهه من همین است
ببینید استاد ، فرض کنیم همه انسانها خوب باشند. یعنی فعل بد از انسانها سر نزند که بگوئیم عمل خودشان بوده حال درد و رنج را چگونه تعریف میکنید؟ بیماری را؟ رنج از دست دادن فرزند را؟
ذبح حیوانات را که با درد همراه است؟ شکار حیوانات علفخوار توسط حیوانات گوشتخوار را؟
بوی بد را؟ مانند بوی عرق بدن یا بوی بد زبالهها را؟
حضرتعالی استدلالتان را بر این اساس بنا نهادید که فعل انسان جلوه ی خداست در حالیکه اگر فعل انسان پلید و زشت باشد خلاف خواست و رضای حق است
بله هیچ فعل و هیچ حول و قوه ای نیست مگر به حول و قوه ی الهی ولی این فرق دارد با عقیده ی فعلی فعل الله
بزرگوار چرا منظور بنده را میپیچانید؟! happy
آنچه شما نقد فرمودید ، این مطلب است: "اگر خداوند به ما توانایی عملی را داده پس به آن راضی بوده"
کجای حرف من چنین مطلبی بود؟ (خدا را شکر که سالهاست در این سایت بنده را میشناسید!)
بله بنده هم قائلم به اینکه تعداد مسیرها جبر است (هر چه کنیم خواست خدا بوده)
اما رفتن یکی از این مسیرها اختیار (مسیری که میرویم اختیار ما بوده)
اما صحبتم در پاسخ به حرف خودتان بود که گفتید:
اگر آن امر پلید را وجودی بدانیم
از آن جهت که هستند پلید و بد نیستند بلکه بدی آنها نسبت به دیگران است نه خودشان
یعنی از آن جهت که بالنسبه به شیء یا موجود دیگر بد است بدی محسوب می گردد
وگرنه فی نفسه خوب است
خب بنده آن بخش سبز رنگ را تغییر میدهم
اگر بخواهیم چنین تعریفی از بد ارائه بدهیم (بدی به نسبت شیء یا موجود دیگر) ، آن وقت باید بگوئیم پس هیچ فعلی از انسان هم بد نیست
چرا که افعال انسان (که در واقع ظهور اسماء جمال و جلال خداوند هستند) صرفاً نسبت به عملی دیگر خوبتر یا بدتر خواهد بود
جلوات حق متعال بدتر و بهتر ندارد بلکه مقول به تشکیکند شاید بهتر باشد بگوئیم اقوی و قوی و ضعیف و اضعف دارند
به این معنا که ظهورات اسماء و صفات هر چه به افق وحدت نزدیکتر باشند قوی تر و هر چه در قوس نزول پائین تر بیایند ضعیف تر می گردند
مثل اینکه هر چه از منبع نور دورتر شوی نور ضعیفتر می گردد.
این را نمیتوانم بپذیرم!
آیا اینکه ظهورات اسماء و صفات خداوند قوی و ضعیف داشته باشد (هرچند هر دو خوب باشند) ، نشان از عدم مطلق بودن پروردگار نیست؟
مثل اینکه هر چه از منبع نور دورتر شوی نور ضعیفتر می گردد
اینکه هر چه از فیوضات الهی دور شوی کمتر بهرهمند میشوی ، نسبت به مخلوقات است نه نسبت به منشاء نور
نور در تمام جهات به یک شکل و به یک سان میتابد. این تغییر مکان ماست که باعث دریافت کمتر یا بیشتر نور میشود آنچه شما ترسیم کرده اید اینگونه است که برخی ظهورات اسماء الهی در مرکز انتشار نور قرار دارند و برخی دورتر
اما انتظار من از خدای مطلق این است که تمام ظهوراتش در مرکز انتشار قرار داشته باشد حال اگر ایرادی در تفسیر بنده میبینید ، مرا آگاه بفرمائید

حال درد و رنج را چگونه تعریف میکنید؟ بیماری را؟ رنج از دست دادن فرزند را؟
ذبح حیوانات را که با درد همراه است؟ شکار حیوانات علفخوار توسط حیوانات گوشتخوار را؟
بوی بد را؟ مانند بوی عرق بدن یا بوی بد زبالهها را؟
با سلام
بنده اندیشه در مورد ذات خداوند رو درست نمی دونم بابت حدیثی از پیامبر که مومنین رو از این کار نهی کردن
اما بابت وجود ناملایمات در زندگی مطالعه قسمت آخر توحید مفضل رو به شما پیشنهاد می کنم
حال درد و رنج را چگونه تعریف میکنید؟ بیماری را؟ رنج از دست دادن فرزند را؟
ذبح حیوانات را که با درد همراه است؟ شکار حیوانات علفخوار توسط حیوانات گوشتخوار را؟
بوی بد را؟ مانند بوی عرق بدن یا بوی بد زبالهها را؟
عرض سلام و تحیت؛
گفته شد، عالم خارج ظهور اسماء الهی است و چیزی از خود ندارد. اگر تخاصم و تقابلی در اسماء و صفات نبود در عالم خارج هم تخاصمی اتفاق نمیافتاد. در مقام احدیت هیچ تقابلی نیست. وقتی پای کثرت که به میان میآید این تقابلها ظهور مییابند یعنی در مقام واحدیت (مقام اسماء و اعیان) که هنوز عالم خارج مطرح نیست.
و باز گفته شد، اسماء جلالی خاصیتشان خفا و منع نعمت و ... است و در مقابل، اسماء جمالی، خاصیتشان، اعطای کمالی از کمالات و نعمتی از نعمات است.
و باز گفته شد (شاید هم این فقره را نگفتم) ابن عربی این تقابل اسمائی را در ظاهر میداند نه در باطن؛ چون در پسِ هر جلالی، جمالی نهفته و جمال و جلال خداوند از هم جدا نیستند بلکه در هم تنیدهاند.
حوادث عالم ماده هم بر اساس تضاد اسمائی قابل تبیین است.
به عبارت دیگر، تقابل و تضاد در عالم ماده، بسان آینهای اند که نشاندهندهی تضاد و تقابل ملأ اعلی است. در قرآن هم چنین اشارهای وجود دارد: «ما کان لی من علمٍ بالملأ الاعلی إذ یختصمون» (من هرگز علمى به گروه فرشتگان در آن روز كه راجع به خلقت بشر مخاصمه مىكردند ندارم) (ص/ 38: 69). در تفاسیر و ترجمهها همانطور که میبینید این نزاع به ملائکه آنهم در امر آفرینش نسبت داده شده اما در عرفان این نزاع و مخاصمه فراتر از ملائکه مطرح شده بلکه تا اسماء و صفات نیز ادامه دارد و همین مخاصمه است که کثرات مظاهر را موجب شده است.
حال اگر بگویید اصلا چرا این تقابلها و تضادها در آن ملأ اعلی هست که در عالم ماده منعکس شود؛ باید گفت اگر این چنین شود که دیگر کثرت از وحدت صادر نخواهد شد. بدون تعینات و قیود خاص، کثرتی پدید نخواهد آمد.
هر اسمی هم مقتضی مظهر خاصی است که سعه و ضیق و ترتیب و ترتبش منوط به همان است است.
شما تصور کنید اگر همه اسماء اقتضاء واحدی میداشت، که دیگر کثرتی محقق نمیشد.
با این دورنما، روشن است که صدر و ذیل هستی باهم سازگار اند. صدر هستی، اسماء و صفات حق اند و ذیل هستی هم مظاهر خلقی و امکانی اند که با هم کاملا سنخیت دارند.
از طرف دیگر، در عرفان اسلامی مبحث تناکح اسمائی (ازدواج اسماء به یکدیگر) نیز مطرح است. بدین معنا که اسماء برخیشان با برخی دیگر به تناسبهای خاص و درصدهای متفاوت با هم آمیخته میشوند که این در هم آمیختگی موجب پیدایش اسمهای جزئی جدیدی میشود که محدودیتشان و جزئیتشان بیشتر از اسمهای قبلی است. یعنی هر چه جلوتر میرویم اسم ها مرکبتر، جزئیتر، اینسوئیتر و تکثر یافته تر اند و این داستان تا بینهایت ادامه دارد. پس اگر چه اسمهای خداوند در جانب کلیت محدود اند (قابل شمارش اند) اما در جانب جزئیت، نامحدود اند.
از طرفی هر اسمی دارای عین ثابتی است (عین ثابت یعنی ذات شیء در علم حق) که بر اساس ذاتش، دارای اقتضائاتی است مثلا سنگ یکسری خصوصیاتی دارد که در سنگها وجود دارد نه چیزی بیشتر میخواهد و نه چیزی کمتر. هر چیز دیگری هم اینطوری است. اینجاست که باید گفت ماهیت نمک، شوری را و ماهیت شکر شیرینی را اقتضا میکند و این از شگفتیهای آٰفرینش است که همه اینها از خواهشهای ذاتی اشیاء است و از این لحاظ، نمیتوان گفت که مظهری بد است یا شر است.
هر مظهری دارای طلبها و اقتضائاتی است که انگار با زبان بیزبانی برآورده شدنش را از فیاض علی الاطلاق درخواست میکند و از طرفی، خداوند هم فیاض علی الاطلاق است و علم و قدرت و حکمتش هم بینهایت است و تقاضای هر عین ثابتی را میداند و خلاصه، درخواستشان را به آنان افاضه میکند. البته منوط به این که آن عین ثابت، از اعیان ممکنه باشد که نتیجهاش تحقق عینی و خارجی در تعینات خلقی است. «ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير»
جبر و اختیاری هم که در مورد خواست و فعل انسان مطرح میشود را هم اینچنین تبیین میکنیم که هیچ کاری از انسان صادر نمیشود مگر آن که بر اساس استعداد خویش خواهان آن بوده است و بر اساس این خواست است که فعل خارجی از او صادر می شود. پس مشخص شد که چگونه تعینات علمی (در صقع ربوبی) به تعینات عینی و خارجی مبدل میشوند.
از رهگذر همین اسماء است که ذات حقتعالی قابل شناسایی است. ما هیچ گزارشی نمیتوانیم از ذات حقتعالی تهیه کنیم جز این که بگوییم او هست. اما همین ذات، دارای اسمهایی است که در جهان گسترده شده است. از این جهت، همه مظاهر، جمیل اند. و چه نیکو گفت عقیلهی بنیهاشم که «ما رأیت إلا جمیلا».
از طرفی بر اساس تقابل اسمائی، شیطان که مظهر اسم مضل است، اقتضائی متفاوت از اسم هادی (که مظهرش انبیا هستند) دارد. هر کسی هم تلاش میکند اقتضا و خاصیت خودش را گسترش دهد و همه هستی را از آن خود کند. مرگ و حیات انسانها هم بر اساس اقتضائات اسم محیی و اسم ممیت یا اسم باسط و اسم قابض صورت میگیرد. در یک کلام، اقتضائات اسماء جلالی با اقتضائات اسماء جمالی در تقابل اند. و بدین شکل، تفاضل وجوه و نظام ارزش پدید میآید بطوری که مراتب هستی شکل میگیرند. اما دقت داشته باشیم که اینهایی که در ظاهر دارای نمود شده، چیزی جز آنچه که در باطن و کمون به نحو استعداد بوده نیست.
شیطان که مظهر اسم مضل است، اقتضائی متفاوت از اسم هادی (که مظهرش انبیا هستند) دارد
سوالی پرسیدم که گویا در لابلای مباحث مغفول ماند
پرسیده بودم اگر یک روزی تمام دنیا خوب باشد یا به عبارتی مظهر اسماء جمال خداوند گردد ، آن وقت خداوند چگونه اسماء جلال خود را اظهار میکند؟
سلام
یه طرف قضیه مربوط می شود به اختیار یک موجود
انسان رو در نظر بگیرید = > قدرت تصمیم گیری داره
هم میتونه فعل بد انجام بده و هم خوب
در هر دو حال هم مستقیما به خداوند وصل نمیشه و زیر نظر اختیار انسان -
فرض کنید که ما دستمون رو جلوی لامپی گرفته ایم و یه قسمتی سایه افتاده
اگر دقت کنید در خود لامپ سایه مفهومی نداره و این کاستی بطور غیر مستقیمی اتفاق افتاده
خدا ===> اختیار انسان ====> فعل و گناهی زشت
لامپ ===> کاستی و کمبود محیط =====> سایه
باسمه الأعلی
ابتدا بابت تأخیر در پاسخ عذر بنده را بپذیرید.
حال اگر ایرادی در تفسیر بنده میبینید ، مرا آگاه بفرمائید
این را نمیتوانم بپذیرم!
آیا اینکه ظهورات اسماء و صفات خداوند قوی و ضعیف داشته باشد (هرچند هر دو خوب باشند) ، نشان از عدم مطلق بودن پروردگار نیست؟
شاید اگر به سؤالی که از محضر شریفتان می پرسم پاسخ دهید مقصود حقیر از تشکیک در ظهورات حق
روشن تر شود.
آیا ظهور نفس در مراتب عقل و خیال و حس یکسان است؟
سوالی پرسیدم که گویا در لابلای مباحث مغفول ماند
پرسیده بودم اگر یک روزی تمام دنیا خوب باشد یا به عبارتی مظهر اسماء جمال خداوند گردد ، آن وقت خداوند چگونه اسماء جلال خود را اظهار میکند؟
با سلام؛ و عرض عذرخواهی به خاطر مغفول ماندن این سؤال؛
این فرض محالی نیست. خداوند کارش وجود بخشی است. هر مظهری که امکان و تمنای هستی داشته باشد را لباس وجود میپوشاند. اگر شمر هم این تمنا را داشته باشد؛ به او لباس وجود میپوشاند؛ و خلاصه وجود و هستیاش را تأمین میکند چون حکمت الهی بر این اساس رقم خورده است. اگر یک روزی همه بخواهند مظهر اسماء جمالی شوند، از طرف خداوند منعی نیست چون عدم ظهور اسماء جلالی، دلیل بر عدم وجود این کمالات جلالی در خداوند متعال نیست همانطور که کمالاتی هستند که تا به الان پا به عرصهی وجود و هستی نگذاشتهاند و مثلا میلیونها میلیون سال بعد ظهور خواهند داشت، اما آیا خداوند فاقد کمال وجودی آنهاست؟!
باسمه العلیم
فکر میکنم خیر ، یکسان نیست
درسته یکسان نیست،عرفاء قائل به تشکیک در مراتب ظهور هستند و برای تقریب به ذهن،
نفس و ظهور آن در مراتب عقل و خیال و حس را مثال می زنند و از آن با اصطلاح"تشکیک خاص الخاصی"یاد می کنند.
بنابر این این به آن معنا نیست که بعضی صفات خداوند نعوذبالله ضعیف و برخی قوی باشند بلکه به این معناست که
تکثر و تشکیک در ظهورات اسماء است همانطور که رتبه ی ملائکه با هم و با موجودات مادی یکسان نیست و یا ظهور
نفس در مراتب عقل و حس و خیال همانند نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خسته نباشید
من مطلب رو دوباره مرور کردم و سوالاتی برام ایجاد شد !
بر اساس این گفته ی شما :
همه موجودات عالم مظهر اسماء الهی اند پس به اعتبار آن که «اسم = ذات حق + صفت خاص» هر اسمی به حسب بهرهی وجودیاش از حضرت حق، خیر است و شر و بدی و پلیدی به این اعتبار منتفی است. به عبارت دیگر هر هستیایی، خیر است.
در تعابیر دینی این معنا به وفور یافت میشود؛ مانند فقرهای از دعای کمیل که میفرماید: «و باسمائک التی ملأت ارکان کل شیء»؛ «اللهم انی اسئلک من اسمائک باکبرها و کل اسمائک کبیرة»؛ «اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله و کل جمالک جمیل».
اینطور که من فهمیدم شما میگی بدی وجود نداره ! وقتی من میپرسم چه چیزی وجود داره و چه چیزی وجود نداره میگن این امر وجدانی هستش ( یعنی خودت میفهمی )
بعد من میام میبینم یه آدم شکنجه گر بی انصاف وجود داره ! میگم این بده ، میگم این خوب نیست ... پس احتمالا من اشتباه میکنم ؟ ولی بعضی آدم هارو خدا هم میگه بدی دارن ! خدا که اشتباه نمیکنه ؟
خدا میگه منافق بده ، کافر بده ، مشرک بده ، میگه پناه ببر به خدا از بدی جن و انسان و ...
پس خدا هم قبول داره که بدی وجود داره !
و اینجا اینگونه به این مساله جواب میدین :
از آنجا که هر یک از کثرات، ظهوری از ظهورات اسمائی حق اند، و از طرفی تزاحمات و تخاصمات و خیرات و شرور نیز در مظاهر مطرح است و واقعیت خارجی دارد، باید گفت این اختلافات و تخاصمات و تقابلات میان خیرات و شرور به اسمهای ویژهای گره خورده و مظهر برای گونههای خاصی از اسماء قرار دارند. البته تخاصم و تقابلِ اسماءِ متقابل در صقع ربوبی تقابل و تخاصمی ممدوح است نه مذموم؛ چرا که قوام نظام احسن متوقف بر آن است بعلاوه، همه اسماء الهی اعم از اسماء جلالی (که شرور و پلیدیها و زشتی مظهر این اسمایند) و اسماء جمالی (که پاکیها و خوبیها مظهر این اسماء یند) اسماء حسنای الهی بوده، حکایت از کمالی از کمالات حضرت حق دارند؛ این تقابلها و تخاصمها، همه به حسب تقابل اقتضاء هر یک در برابر مقابلهایشان است مانند احیاء و اماته، غفاریت و قهاریت.
هیچ وقت این بحث وحدت و کثرت رو درک نکردم !
عرفا از یه طرف میگن خدا ترکیب در او راه نداره، جزء نداره، ضعف نداره و از طرفی میگن همه چیز مظهر اسماء خداست، بعد ما در این به قول آنها مظاهر خداوند ، ضعف میبینیم، ترکیب میبینیم، جزء میبینیم و کثرت میبینیم، جزء بودن میبینیم !
بعضی ها نه قبول دارن خداوند داخل دنیاست ، نه قبول دارن خداوند خارج از دنیاست ، نه قبول دارن خداوند خوده دنیاست ! اینو من درک نمیکنم ! کلی بحث داشتیم ... شما هم یکبار دیگه به زبان کودکانه و خلاصه بگو شاید در من اثر کرد !
یعنی میگن جهان هستی زیر مجموعه ی خداوند نیست ، میگن خداوند زیر مجموعه ی جهان هستی نیست ، میگن خداوند خوده جهان هستی هم نیست
پس عقل چی شد ؟ قرار نبود مگه با عقل به خدا برسیم ؟
چند تا حالت داره !
- یا خداوند نامحدوده ( در قوه و فعل ) و همه چیز زیر مجموعه ی خداست و بدی در این دنیا وجود داره و بدی جزئی از خداونده !
- یا خداوند نامحدوده ( در قوه و فعل ) و همه چیز زیر مجموعه ی خداست و بدی در این دنیا وجود نداره !
- یا خداوند محدوده ( در فعل ) و نامحدوده ( در قوه ) و همه چیز جزء وجود خداوند نیست و بدی در دنیا وجود داره
اینها بهترین گزینه هایی هستش که من میتونم از خداوند تصور کنم بگین کدومش درسته ؟ من فعلا به آخری اعتقاد پیدا کردم و نمازمم میخونم و مشکلی هم باهاش ندارم !
با اون دو تای دیگه یا خداناباور میشم یا شاکی !
سلام
من گمونم همه این موجوداتی که در طبیعت وجود دارد در ابتدا یک نمونه ان در جهنم وجود داشت و وقتی دنیا ساخته شد از روی انها خلق شد!
و باز گمونم کنم موجودات پلید بوسیله مامور جهنم خلق میشن گمونم یعنی این قدرت رو خدا بهش داده شاید (باز من نمی دونم)
باسلام
اینطور که من فهمیدم شما میگی بدی وجود نداره !
بنده چنین عرضی نداشتم
هیچ وقت این بحث وحدت و کثرت رو درک نکردم !عرفا از یه طرف میگن خدا ترکیب در او راه نداره، جزء نداره، ضعف نداره و از طرفی میگن همه چیز مظهر اسماء خداست، بعد ما در این به قول آنها مظاهر خداوند ، ضعف میبینیم، ترکیب میبینیم، جزء میبینیم و کثرت میبینیم، جزء بودن میبینیم !
بعضی ها نه قبول دارن خداوند داخل دنیاست ، نه قبول دارن خداوند خارج از دنیاست ، نه قبول دارن خداوند خوده دنیاست ! اینو من درک نمیکنم ! کلی بحث داشتیم ... شما هم یکبار دیگه به زبان کودکانه و خلاصه بگو شاید در من اثر کرد !
یعنی میگن جهان هستی زیر مجموعه ی خداوند نیست ، میگن خداوند زیر مجموعه ی جهان هستی نیست ، میگن خداوند خوده جهان هستی هم نیست
پس عقل چی شد ؟ قرار نبود مگه با عقل به خدا برسیم ؟
چند تا حالت داره !
یا خداوند نامحدوده ( در قوه و فعل ) و همه چیز زیر مجموعه ی خداست و بدی در این دنیا وجود داره و بدی جزئی از خداونده !
یا خداوند نامحدوده ( در قوه و فعل ) و همه چیز زیر مجموعه ی خداست و بدی در این دنیا وجود نداره !
یا خداوند محدوده ( در فعل ) و نامحدوده ( در قوه ) و همه چیز جزء وجود خداوند نیست و بدی در دنیا وجود دارهاینها بهترین گزینه هایی هستش که من میتونم از خداوند تصور کنم بگین کدومش درسته ؟ من فعلا به آخری اعتقاد پیدا کردم و نمازمم میخونم و مشکلی هم باهاش ندارم !
با اون دو تای دیگه یا خداناباور میشم یا شاکی !
حقیقتا دست روی موردی گذاشتید که با یکی دو تا تاپیک به سرانجام نمیرسه. شما از ابتدا تا انتهای یک علم سوال کردید.
اگر حوصلهاش رو داشتید لطفا به این تاپیکها یه سری بزنید:
[h=1] تفاوتها و ارتباط معنایی نفس رحمانی و صادر اول و انسان کامل
[/h]
[h=1] چیستی و شبهات مقام بقاء بعد از فناء در ذات احدیت
[/h]
[h=1]علیت از نگاه عرفا
[/h]
[h=1] فاعليت اسماء الحسنی
[/h]
خصوصا در این موضوعات، بحث «حیثیت تقییدیه شأنیه» را دقیقتر مطالعه فرمایید.
اگر به اصطلاحات غریبی برخورد کردید، نگران نشوید و با آرامش از آن عبور کنید. تنها آن قسمتهایی که قابل فهم است را تأمل کنید.
خداوند هر مظهری که امکان و تمنای هستی داشته باشد را لباس وجود میپوشاند
سلام مجدد
من همچنان متوجه نمیشوم (احتمالاً نقص از بنده است)
به نظرم ابتدا یک تعریف از صفات جمال و صفات جلال خداوند ارائه بفرمائید
چون به نظر من تفاوت صفات جمال و جلال الهی باید در چگونگی آنها باشد نه در جنس آنها
یا بهتر بگویم به نظرم هر دو باید زیبا باشد. هم صفات جمال و هم صفات جلال
به نظر من ظهور صفات جلال الهی باید شامل اینها باشد:
"غرور ، صبر ، مقاومت ، زیر بار ضلم نرفتن و....."اما اینطور که شما گفتید من به این نتیجه رسیدم که صفات جلال خداوند شامل اینهاست: "زجر دادن ، شکنجه ، بیماری ، خون ریزی و......"
اگر شمر هم این تمنا را داشته باشد؛ به او لباس وجود میپوشاند؛ و خلاصه وجود و هستیاش را تأمین میکند چون حکمت الهی بر این اساس رقم خورده است
خب منظور من هم همین بود
مگر اراده خداوند معطل خواست بندگان و مخلوقات است؟
انگار که بجای "میگویم باش پس میباشد (کن فیکون)" بگوئیم "میخواهد باشد پس من خلقش میکنم"
آیا خداوند فاقد کمال وجودی آنهاست؟!
بحث این نیست که فاقد است یا فاقد نیست
بحث این است که مگر نه اینکه خداوند باید جلوهء خود را بیافریند؟ اصلاً مگر اصل موضوع آفرینش همین نبوده؟
پس چطور میشود بخشی از ظهور خداوند دیگر ظاهر نگردد؟
کمال وجودی
صفات خداوند
جور دیگری سوالم را مطرح میکنم چون تا اسمی از انسان بیاورم شما صحبت از اراده خواهید کرد
آفرینش چیزهای نجس را چگونه توضیح میدهید
(در ادامه از همین لفظ چیزهای نجس استفاده کنیم فقط برای نمونه ، منظورم چیزهایی مثل مدفوع و ادرار است)درد کشیدن یک حیوان علفخوار و درندگی یک حیوان گوشتخوار را هنگام شکار چگونه توضیح میدهید؟
اینجا دیگر نه آن ح
یوان علفخوار مرتکب گناه شده که بگوئیم مجازات عمل خودش استو نه آن حیوان گوشتخوار عمدی دارد که بگوئیم دارد از دایرهء تناسب جمال و جلال خارج میشود (ظلم میکند)
درندگی حیوان گوشتخوار را خدا آفریده ، درد کشیدن حیوان علفخوار هم به همچنین. توضیح شما دو بزرگوار چیست؟ ((در واقع منظور من خودِ "بدی" است ، نه "ارتکاب به بدی"))
خدا میگه منافق بده ، کافر بده ، مشرک بده ، میگه پناه ببر به خدا از بدی جن و انسان و ...
سلام
البته استاد "حافظ" باید پاسخ بدهند ، بنده نظر خودم را عرض میکنم
فکر میکنم منظور خداوند از بدی در اینجا به نسبت چگونگی یک عمل است ، نه خود عمل
بدی یعنی ، عملی که تو را از رسیدن به یک ارزش بالاتر بازمیدارد
مگر اراده خداوند معطل خواست بندگان و مخلوقات است؟
خداوند به لسان استعداد و ظرفیت هر کسی به او وجود عطا میکند. این خواست، یک خواست لسانی نیست. قبل از این که ما تکون مادی داشته باشیم که زبان مادی نداشتیم! در هستی هر موجودی یک طلب و استعداد و تقاضایی دارد؛ سنگ و دریا و حیوان و ... همه و همه از خداوند درخواست وجود میکنند چون هر یک به نحوی کمالی از کمالات اویند. برگردیم به فلسفه خلق و ایجاد؛ در آن مقطعی که خداوند بود و هیچ نبود؛ چرا خداوند اقدام به خلق کرد؟
عارفان میگویند خداوند کمالاتی در وجود خود داشت و سپس آنها را دید و سپس خواست که اینها را در یک مظهر مقابلی ببیند (مثل مثل ما که زیبایی مان را در آینه میبینیم و یا مثل خطاطی که میداند هنر خطاطی دارد اما میخواهد در مظهر مقابلی (در یک صفحهی کاغذ و و یا ... ) ببیند لذا خلق کرد؛ آنوقت هر یک از مظاهر، اگر چه از آنجهت که تعینی از تعینات ذاتاند، نیکو و حسن و جمیل اند اما اینچنین نیست که نتوان بینشان ارزشگذاری کرد و نتوان گفت کدام بهتر است و کدام نه؛ این ارزشگذاریها و قضاوتها بر میگردد به نوع اسماء و کلیت و جزئیت اسمی که آن مظهر را ربوبیت میکند.
به نظرم ابتدا یک تعریف از صفات جمال و صفات جلال خداوند ارائه بفرمائید
چون به نظر من تفاوت صفات جمال و جلال الهی باید در چگونگی آنها باشد نه در جنس آنها (کلماتم علمی نیست)
یا بهتر بگویم به نظرم هر دو باید زیبا باشد. هم صفات جمال و هم صفات جلال
من هم که عرض کردم در دل اسماء جلالی، جلال نهفته و در دل اسماء جلالی، جمال نهفته است.
بگذاریم یک مقدار توضیحاتم را در مورد نظام اسمائی کاملتر کنم:
از اسم «الله» ابتدا، اسماء كلي پديد مي آيد( این «الله» غیر از آن «الله»ی است که با آن به ذات حقتعالی اشاره میشود) كه عبارت است از: حيات، اراده، قدرت، علم، سمع، بصر و كلام. اين اسماء هفت گانه منشأ اسماء صفات و افعال مي شوند و سرانجام اسماء كونيه، يعني حقايق خارجي پديد مي آيند كه براساس اين تحليل، همگي به اسم جامع الله باز مي گردند و اسم الله در دل همة آنها سريان دارد. پس هر حقيقتي را مي توان يك الله جزئي ناميد كه از او پديد آمده است. اسماء و صفات حق هريك با اقتضائي كه دارند، طالب ظهور، بروز و سلطة خود در خارج از صقع ربوبي اند.
آنوقت هر حقیقتی در عالم خارجی و عینی، تحت یک اسمی است و یک اسمی او را تکفل میکند.
مثلا در بحث نسخ ادیان شما ببینید عرفا چگونه با همین نظام اسمائی آنرا تبیین میکنند؛ ، عامل نسخ اديان در عرفان، غلبه و سلطنت اسمي و اختفاي اسم ديگر است. به سبب آنكه هريك از شرايع تحت اسم خاصي از اسماء هستند، با ظهور دولت آن اسم، شريعتي كه تحت آن اسم قرار دارد نيز ظاهر، و با اختفاي آن اسم، آن شريعت نيز منسوخ مي شود.
آنوقت چرا شریعت محمدی صلی الله علیه و آله جاودانه است و منسوخ نمیشود؟ به دلیل آن که مطابق نظام اسمائی، شريعت محمدي تحت اسم الله قرار دارد، و چون دولت اسم الله به سبب جامعيت و شمولش هميشگي است، شريعت محمدي نيز ازلي- ابدي و هميشگي است.
پس هر پديده، شيء و فعلي، بر اساس يك يا چند اسم از اسماء حق به وجود مي آيد. مثلاً، بخشش حق بر اساس اسم غفور، هدايت بر اساس اسم هادي، روزي رساني بر اساس اسم رازق و... انجام مي شود؛ و چون اسم جامع الله، در دل هر اسمي نهفته است، در حقيقت هر فعلي به وسيله آن انجام مي گيرد[FONT="]
حالا این کاری که قرار است از من سر بزند چی؟! حالا این کار اگر کار بدی باشد چی؟ آیا خارج از محدودهی نظام اسمائی است؟ آیا خارج از سیطرهی قدرت و ارادهی الهی است؟ این را چطور باید توجیه و تبیین کنیم؟
گفتیم [FONT="]اسماء و صفات حق، هريك با اقتضايي كه دارند، طالب ظهور، بروز و سلطة خود در خارج از صقع ربوبي اند همچنين هر كدام داراي خصوصيات و ويژگي هايي هستند كه منجر به تعدد و تكثر ظهورات مي شود. از اين رو، برخي از اسماء در مقابل يكديگر عمل مي كنند. مثلاً، هدايت در مقابل اضلال، غضب در مقابل رحمت، لطف در مقابل قهر و... قرار دارند. از سوي ديگر، هر اسمي طالب ظهورِ بي قيد و شرط خويش است. مثلاً، اسم هادي اقتضاي اين را دارد كه هر كسي را هدايت كند و اگر اسم مضلِّ حق نبود، خداوند همه را بر اساس اسم هادي هدايت مي كرد. در مقابل، اضلال نيز طالب اين است در خارج ظهور مطلق داشته باشد.ین
این همان است که گفته شد ريشه و منشأ نزاع در عالم، به نزاع موجود بين اسماء برمي گردد .
اما در ساحت صقع ربوبی وضعیت به چه نحوی است؟
ازآنجاكه اسم الله، جامع همة اسماء الهيه و كونيه مي باشد، در نهايتِ اعتدال بوده، در او هيچ اسمي و جنبه اي بر ديگري غلبه ندارد
این کلام امام خمینی در کتاب مصباح الهدایة است: اسم الله الأعظم، ربّ الأسماء و الأرباب، فهو في حدّ الاعتدال و الاستقامة و له البرزخيّة الكبري: لاالجمال يغلب جلاله، و لاالجلال جماله لاالظاهر حاكم علي باطنه، و لاالباطن علي ظاهره. فهو الظاهر في عين البطون، و الباطن في عين الظهور، و الأوّل بعين الآخريّة، و الآخر بعين الأوّليّة (موسوي خميني، 1373، ص 20)
از سوی دیگر، همان گونه كه هر اسمي خواهان غلبه است، محل و قابلِ اسماء نيز با غلبه دادن هر اسمي در خويش، حقيقت آن اسم را در جان خويش پياده كرده، بدين طريق، به سوي حق حركت مي كند. به عبارت ديگر، هر اسمي راهي به سوي حضرت حق مي باشد. هر كسي با غلبه دادن هريك از اسماء در خويش از طريق آن، به سوي حق راه مي يابد. هرچه اعتدال، به معناي عدم غلبة اسمي بر ديگري، در موجودي بيشتر باشد، در حقيقت به وحدت و قرب نزديك تر است. نهايت اعتدال در اين است كه بتوان جميع اسماء را، بدون غلبة هيچ يك، در خود پياده كرد
بدين ترتيب، كسي كه بدون غلبة هيچ اسمي، پا به اين حد از اعتدال نهاده و جميع اسماء را در خود پياده كند اولاً، مظهر اسم الله مي باشد. ثانياً، طريق او طريق توحيد و جامع ديگر طُرُق خواهد بود. در عرفان اسلامي او انسان كامل است.
اسماء جلالی مانند «قهار»، «منتقم» و «معذب» است.
اسماء جمالی مانند «رحمان» و «رحیم» و «باسط» و «رئوف» اند.
کسی که در ضلالت و طغیان به سر میبرد با خدای رحمان و رحیم و باسط و رئوف ملاقات نمیکند بلکه با خدای قهار و منتقم و معذب ملاقات خواهد کرد.
خداوند در قرآن در انتهای برخی آیات با برخی اسماء از خود یاد کرده است مثلا در انتهای این آیه «السارقة و السارقة فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا... » نمیفرماید: «بما کسبا کان الله غفورا رحیما» بلکه میفرماید: «ان الله عزیز حکیم» چون صدر آيه (قطع دست دزد) با غفور و رحیم بودن مناسبتی ندارد. قطع دست یک مطلب قهر آمیز است و با عزیز بودن و حکیم بودن مناسبت دارد.
این صدر و ذیل آيات بود حالا ما گفتیم صدر و ذیل هستی هم اینچنین با هم سازگارند. صدر هستی که متشکل از اسماء و صفات حق است ذیل هستی هم که مظاهر امکانی را تشکیل میدهد اینها با هم سنخیت تام دارند؛ زیرا هر مظهری به اسم مناسب خویش رجوع میکند آن گونه که از همان اسم به ظهور رسیده است.
[FONT=arial black]
ا
درد کشیدن یک حیوان علفخوار و درندگی یک حیوان گوشتخوار را هنگام شکار چگونه توضیح میدهید؟
اینجا هم از نظام اسمائی خارج نیست. از یک منظر همه مظاهر زیبایی خود را دارند اما از منظری دیگر برخی مظاهر نمیتوانند تصویر گستردهتری از اصل را نشان دهند. مثل آینههای خیلی خیلی کوچکی اند که اگر شما مقابلش بروید تنها یک قسمتی از صورت شما پیدا خواهد شد. مثلا سیاهی ابروی شما پیدا خواهد شد در این تصویر، شما چیزی جز سیاهی را نمیبینید و در یک آینهی کوچک دیگر شما سفیدی صورتتان را میبینید خب در این دو آینه، شما به قضاوت مینشینید و میگویید این سفیدی بهتر از آن سیاهی است؛ این یک برش از ارزشگذاری اسمائی است.
برش دیگر، نسبت به کلیت و جزئیت است. هر چه اسمها و به تبع آن مظاهرشان کلیتر و دایرهی شمول وسیعتری داشته باشند، زیباتر خواهند بود. در همین مثال آینه، اگر فرض کنید آينه ما کمی بزرگتر باشد، بطوری که ابروی شما را به همراه سفیدی پوست شما نشان دهد، تصویر زیباتری از شما نشان داده خواهد شد که با تصویر قبلی قابل مقایسه نیست.
خدا وقتی موجودات را خلق کرد هیچ گاه نفرمود «تبارک الله احسن الخالقین» اما با خلق انسان اینچنین فرمود. این حکایت از آن دارد که انسان یک آینهای است که جهات بیشتری از خدا را نشان میدهد اما مظاهر دیگر جهات محدودتر و کمتری را نشان میدهند.
در مورد نجاسات نیز فقط یک جمله بگویم؛ آیا ذات خون نجس است؟ خب اگر ذاتش نجس است چگونه این ذات نجس در درون جسم ما در گردش است!! البته به مزاح میگویم این را به گوش فقها نرسانید! بگذارید مثالم را عوض کنم؛ آیا ذات میت نجس است؟ پس چرا این میت بعد از غسل پاک میشود؟ ادرار و مدفوع هم همینطور، اینها با یک نگاه که همه مظهری از مظاهر حقاند، نیکو هستند اما در یک مرتبهی دیگر، که بحث تفاضل وجوه به میان کشیده میشود، اینچنین مبغوض میشوند.
باسلامبنده چنین عرضی نداشتم
حقیقتا دست روی موردی گذاشتید که با یکی دو تا تاپیک به سرانجام نمیرسه. شما از ابتدا تا انتهای یک علم سوال کردید.
تفاوتها و ارتباط معنایی نفس رحمانی و صادر اول و انسان کامل
اگر حوصلهاش رو داشتید لطفا به این تاپیکها یه سری بزنید:
چیستی و شبهات مقام بقاء بعد از فناء در ذات احدیت
خصوصا در این موضوعات، بحث «حیثیت تقییدیه شأنیه» را دقیقتر مطالعه فرمایید.
اگر به اصطلاحات غریبی برخورد کردید، نگران نشوید و با آرامش از آن عبور کنید. تنها آن قسمتهایی که قابل فهم است را تأمل کنید.
سلام مجدد
متاسفانه من اصلا متوجه این مباحثی که شما مطرح کردید نمیشم ! ببینید من به زبان ساده مساله رو مطرح میکنم نمیدونم چرا شما به زبان پیچیده پاسخ هارو ارائه میکنید ...
اگر بگوییم خداوند نامحدود است و نامحدود بودن او از هر جهت است ، و این نامحدود بودن با آنچه ما در عالم ماده سراغ داریم یکی باشد چنین مساله ای رخ میدهد :
- اگر خداوند از هر جهت نامحدود است ، همه ی چیزهای محدود را نیز شامل میشود .
- اگر خداوند همه چیز های محدود را شامل میشود پس چیزهای بد را نیز شامل میشود .
حال به بررسی یکی از پاسخ هایی که به این موضوع داده میشود می پردازیم :
- چیزهای بد از آن جهت بد هستند که فقیر و محدود هستند .
- خداوند غنی و نامحدود است .
- پس خداوند چیزهای بد را شامل نمیشود .
مساله :
- اگر خداوند نامحدود است یعنی محدودیت ( فقر ) چیزهای محدود را شامل نمیشود .
- محدودیت و فقر وجود دارد .
- خداوند تمام وجود را شامل نمیشود !
دو پاسخ به این موضوع میدهد :
- محدودیت و فقر وجود ندارد و امری عدمی است .
یا اینکه گفته میشود :
- خداوند کمالات را شامل میشود نه تمام وجود را .
مساله :
- چگونه باید فهمید امری عدمی است یا وجودی ؟ در حالی که گفته میشود تشخیص موجود امری وجدانی بوده و هر کس خود قادر به درک آن است پس بسیاری از مردم قادر به درک فقر و محدودیت هستند پس وجود دارد .
- اگر خداوند فقط کمالات را شامل میشود پس نمیتوان گفت شیطان مظهر اسماء جلالی خداست و شیطان ، شیطان است از آن جهت است که با اختیارش سرپیچی و مخالفت با اسماء خداوند را برگزیده است .
سلام و عرض ارادت؛
چیزهای بد از آن جهت بد هستند که فقیر و محدود هستند .
هر چیزی که محدود شد نمیتوان بد بودن را از آن نتیجه گرفت؛ چون هر چه غیر خداوند است محدودند (مثل جبرئیل و عقل اول) پس آيا همه ماسوی الله بد اند؟ (البته اگر «بد» را به معنای ارزشی آن بگیریم). پس نمیتوان از هر چیزی که محدودیت و ... دارد، بد بودنش را نتیجه گرفت.
چیزهای بد از آن جهت بد هستند که فقیر و محدود هستند .
خداوند غنی و نامحدود است .
پس خداوند چیزهای بد را شامل نمیشود .
با توضیحی که در بالا بیان شد، این نتیجه هم نادرست است که: «پس خداوند چیزهای بد را شامل نمیشود».
مساله :اگر خداوند نامحدود است یعنی محدودیت ( فقر ) چیزهای محدود را شامل نمیشود .
محدودیت و فقر وجود دارد .
خداوند تمام وجود را شامل نمیشود !دو پاسخ به این موضوع میدهد :
محدودیت و فقر وجود ندارد و امری عدمی است .
یا اینکه گفته میشود :
خداوند کمالات را شامل میشود نه تمام وجود را .
در نتیجه، این قسمت از مطالبتان هم نادرست خواهد بود.
اگر میگوییم خداوند نامتناهی است، یعنی همه چیز را شامل میشود حتی وجودِ موجودی به نام ابلیس، از ذات حقی که نامحدود و نامتناهی است، خالی نیست و او را فراگرفته است.
خب حالا بقیه فرمایشاتتون ؟
هر چیزی که محدود شد نمیتوان بد بودن را از آن نتیجه گرفت؛ چون هر چه غیر خداوند است محدودند (مثل جبرئیل و عقل اول) پس آيا همه ماسوی الله بد اند؟ (البته اگر «بد» را به معنای ارزشی آن بگیریم). پس نمیتوان از هر چیزی که محدودیت و ... دارد، بد بودنش را نتیجه گرفت.
سلام، درسته حرف شما پس با یک منطق دیگر بحث رو مطرح میکنم .
اول بگداریذ فرق خوب و بد را مطرح کنیم :
خوب = آنچه خداوند میخواهد .
بد = آنچه خداوند نمیخواهد .
---
به صورت کلی هر فعلی را که خداوند انجام دهد خوب است و هر فعلی را که غیر خداوند بر خلاف خواسته ی خداوند انجام دهد بد است .
---
حال اگر خداوند شیطان را نیز شامل شود یک مشکل بزرگ به وجود می آید :
- خداوند میخواهد شیطان به انسان سجده کند !
- شیطان نمیخواهد به انسان سجده کند !
- بنا بر اعتقاد شما خداوند همه چیز حتی شیطان را شامل میشود !
- بنا بر این وقتی شیطان نمیخواهد به انسان سجده کند ، در واقع خداوند نمیخواهد شیطان به انسان سجده کند !
- خداوند هم میخواهد شیطان به انسان سجده کند هم نمیخواهد ! تناقض !
---
در واقع اگر خداوند را نامحدود در نظر بگیریم و همه چیز را وجود خداوند بدانیم ، اراده و خواهش همه ی مردم و موجودات برابر با اراده و خواهش خداوند خواهد بود بنابر این چون ملاک خوب و بد اراده و خواست خداوند است، هیچ چیز در جهان بد نخواهد بود، در حالی که ما میدانیم چیزهای بد در جهان وجود دارند و خوده خداوند نیز چنین چیزی را مشخص کرده است .
---
حال میخواهیم بدانیم این بدی از کجا سرچشمه میگیرد ؟
---
این بدی از محدودیت و نقص سرچشمه میگیرد هر چند اختیار و سرپیچی لازمه ی اتفاق افتادن آن است .
---
پس چرا موجودات کوچک و محدود همگی بد نیستند ؟
پاسخ : چون اراده و خواست آنها با اراده و خواست خداوند کامل هم سو است .
بنابر توضیحات بالا متن من به این شکل اصلاح میشود :
اگر بگوییم خداوند نامحدود است و نامحدود بودن او از هر جهت است ، و این نامحدود بودن با آنچه ما در عالم ماده سراغ داریم یکی باشد چنین مساله ای رخ میدهد :
- اگر خداوند از هر جهت نامحدود است ، همه ی وجود چیزهای محدود را نیز شامل میشود .
- اگر خداوند همه چیز های محدود را شامل میشود پس چیزهای بد را نیز شامل میشود .
حال به بررسی یکی از پاسخ هایی که به این موضوع داده میشود می پردازیم :
- چیزهای بد از آن جهت بد هستند که ناقص و محدود بوده و هم بر خلاف اراده و خواست موجود کامل هستند
- خداوند غنی و نامحدود است .
- پس خداوند چیزهای بد را شامل نمیشود .
مساله :
- اگر خداوند نامحدود است یعنی محدودیت ( فقر و فعل اختیاری بد ) چیزهای محدود را شامل نمیشود .
- محدودیت و فقر و فعل اختیاری بد وجود دارد .
- خداوند تمام وجود را شامل نمیشود !
دو پاسخ به این موضوع میدهد :
- محدودیت و فقر همراه افعال اختیاری بد وجود ندارد و امری عدمی است .
یا اینکه گفته میشود :
- خداوند کمالات را شامل میشود نه تمام وجود را .
مساله :
- چگونه باید فهمید امری عدمی است یا وجودی ؟ در حالی که گفته میشود تشخیص موجود امری وجدانی بوده و هر کس خود قادر به درک آن است پس بسیاری از مردم قادر به درک فقر و محدودیت همراه افعال بد اختیاری هستند پس وجود دارد .
- اگر خداوند فقط کمالات را شامل میشود پس نمیتوان گفت شیطان مظهر اسماء جلالی خداست و شیطان ، شیطان است از آن جهت است که با اختیارش سرپیچی و مخالفت با اسماء خداوند را برگزیده است .
حال تعدادی از سوالاتی که بعد این مباحث به وجود میاد :
دانستیم که لازمه ی بد بودن محدودیت ، نقص ، اختیار و سرپیچی از موجود کامل است .
و لازمه ی خوب بودن کمال و یا پیروی از موجود کامل است .
حال این سوالات پیش می آید که :
- آیا خداوند نامحدود است ( از نظر وجود ) ؟ اگر از هر جهت نامحدود است پس چرا اراده ی تمام موجودات را شامل نمیشود ؟
- ایا اراده نوعی کمال است ؟ اگر کمال است پس حتی اگر خداوند نامحدود وجودی نباشد و نامحدود کمالی باشد باید اراده ی تمام موجودات را شامل شود ؟
- پس از کجا میتوان پی به کمال مطلق بودن خداوند برد ؟
سلام و احترام
اول بگداریذ فرق خوب و بد را مطرح کنیم :
خوب = آنچه خداوند میخواهد .
بد = آنچه خداوند نمیخواهد .
دقیقاً همینجا پیچ کار است. این «خوب»ی که دارید آنرا تعریف میکنید اگر از جهت نظام تکوین و قرار داشتن تحت ارادهی تکوینی خداوند (به عنوان یک موجودی که هستیبخشی میکند) مقصودتان باشد؛ همینطور است اما به لحاظ نظام ارزشی، و آن خوب و بدی که ما در اخلاق از آن صحبت میکنیم؛ نه اینطور نیست.
این در جایی است که منظور شما از جملهی «آنچه خداوند میخواهد» خواستن تکوینی باشد؛ اما اگر خواستن تشریعی (قوانین جعل شده توسط خداوند) و میل و خواست خداوند به عنوان یک قانونگذار که انجام برخی چیزها را خواسته و انجام برخی چیزها را نخواسته؛ در این صورت، این تعریف شما درست خواهد بود.
حال اگر خداوند شیطان را نیز شامل شود یک مشکل بزرگ به وجود می آید :
خداوند میخواهد شیطان به انسان سجده کند !
شیطان نمیخواهد به انسان سجده کند !
بنا بر اعتقاد شما خداوند همه چیز حتی شیطان را شامل میشود !
بنا بر این وقتی شیطان نمیخواهد به انسان سجده کند ، در واقع خداوند نمیخواهد شیطان به انسان سجده کند !
خداوند هم میخواهد شیطان به انسان سجده کند هم نمیخواهد ! تناقض !
مغالطهی اول این استدلال اینجاست که بین این جمله: «خداوند بر همه چیز احاطه وجودی دارد» و بین این جمله: «شیطان خدا است» تلازم برقرار شده است؛ یعنی، از جملهی اول، جملهی دوم را نتیجه گرفتهاید و این اشتباه است.
همین خطا باعث شد یک عده جناب حلاج را به جرم گفتن «أنا الله» بر سر دار کنند. حلاج که گفت «أنا الله» مقصودش این بود که خداوند موطن وجودی مرا فرا گرفته است و حیطهی وجودی او خالی از وجود حقتعالی نیست؛ اما این به معنای این نیست که پس من خدا هستم؛ زیرا خدا منحصر در یک تعین خاص نیست و الا محدود میشد؛ اساساً ما خدا بودن حلاج را از بینهایتی خداوند استفاده کردیم حال نباید خدا را به گونهای در وجود حلاج محصور کنیم که محدودیت خداوند نتیجه شود و در نتیجه منجر به تناقض میشود (هم خدا بینهایت است و هم بینهایت نیست). در واقع «انا الله» به معنای این است که خداوند در موطن من است و در غیر مرا هم فرا گرفته است. پس خدا بودنِ من یک تکهی گفته نشده هم دارد و آن این است که خدا غیر مرا هم فرا گرفته است. پس خیال نکنید خدا محدود در من شده است.
مغالطهی دوم استدلال شما آنجاست که ارادهی مظهر (شیطان) را در طول ارادهی خداوند لحاظ نکردهاید. خداوند در عین حال که در مظهرش نشسته، اولا احکام مظهر به او سرایت نمیکند (بدی شیطان به او سرایت نمیکند) ثانیا، به مقتضای حکمتش، تابع ارادهی مظهرش (شیطان) است. در نتیجه، نمیتوان قبح کار مظهر (شیطان) را به خداوند نسبت داد. در واقع، این ثانیا، علت آن اولاً میباشد.
در واقع اگر خداوند را نامحدود در نظر بگیریم و همه چیز را وجود خداوند بدانیم ، اراده و خواهش همه ی مردم و موجودات برابر با اراده و خواهش خداوند خواهد بود بنابر این چون ملاک خوب و بد اراده و خواست خداوند است، هیچ چیز در جهان بد نخواهد بود، در حالی که ما میدانیم چیزهای بد در جهان وجود دارند و خوده خداوند نیز چنین چیزی را مشخص کرده است .
خوب دقت کنید، خداوند در عین حال که «عینِ» مظهرش است؛ «غیرِ» مظهرش هم هست. اینچنین نیست که هیچ غیریتی میان ذات حق و مظاهری مانند شیطان و من و شما نباشد؛
علت این غیریت هم از آن بینهایتی و احاطهی اطلاقیِ حضرت حق بر کثرات و مظاهر نشأت گرفته است (برای فهم این قسمت، ر.ک: به تاپیکهایی که قبلا به شما معرفی کردهام).
پس نمیتوانید بگویید اراده و خواهش همه مردم برابر با اراده و خواهش خداوند است. مگر این که بگویید هم عین آنهاست و هم غیر آنهاست. به هر حال یک غیریتی را باید در نظر بگیرید. البته این یک «درنظر گرفتن» صرف نیست بلکه واقعیت و عالم واقع اینچنین است.
چیزهای بد از آن جهت بد هستند که ناقص و محدود بوده و هم بر خلاف اراده و خواست موجود کامل هستند
خداوند غنی و نامحدود است .
پس خداوند چیزهای بد را شامل نمیشود .
مساله :
اگر خداوند نامحدود است یعنی محدودیت ( فقر و فعل اختیاری بد ) چیزهای محدود را شامل نمیشود .
محدودیت و فقر و فعل اختیاری بد وجود دارد .
خداوند تمام وجود را شامل نمیشود !
با مطالبی که در پست قبلی بیان شد، این سخنان نیز در هم میریزد و پاسخشان را میگیرند.
دو پاسخ به این موضوع میدهد :محدودیت و فقر همراه افعال اختیاری بد وجود ندارد و امری عدمی است .
یا اینکه گفته میشود :
خداوند کمالات را شامل میشود نه تمام وجود را .
مساله :
چگونه باید فهمید امری عدمی است یا وجودی ؟ در حالی که گفته میشود تشخیص موجود امری وجدانی بوده و هر کس خود قادر به درک آن است پس بسیاری از مردم قادر به درک فقر و محدودیت همراه افعال بد اختیاری هستند پس وجود دارد .
اگر خداوند فقط کمالات را شامل میشود پس نمیتوان گفت شیطان مظهر اسماء جلالی خداست و شیطان ، شیطان است از آن جهت است که با اختیارش سرپیچی و مخالفت با اسماء خداوند را برگزیده است .
با آن سخن، ربط منطقی این مطالب هم باید مخدوش شوند
سلام و احترامدقیقاً همینجا پیچ کار است. این «خوب»ی که دارید آنرا تعریف میکنید اگر از جهت نظام تکوین و قرار داشتن تحت ارادهی تکوینی خداوند (به عنوان یک موجودی که هستیبخشی میکند) مقصودتان باشد؛ همینطور است اما به لحاظ نظام ارزشی، و آن خوب و بدی که ما در اخلاق از آن صحبت میکنیم؛ نه اینطور نیست.
این در جایی است که منظور شما از جملهی «آنچه خداوند میخواهد» خواستن تکوینی باشد؛ اما اگر خواستن تشریعی (قوانین جعل شده توسط خداوند) و میل و خواست خداوند به عنوان یک قانونگذار که انجام برخی چیزها را خواسته و انجام برخی چیزها را نخواسته؛ در این صورت، این تعریف شما درست خواهد بود.
این حرفی که شما میزنید بسیار جالب است ! میگویید مثلا اراده ی تکوینی خداوند بر این است که انسان ظلم کند ، اما اراده ی تشریعی خداوند این است که انسان ظلم نکند !
من سر در نمیارم انگار با دست فشار میدی برو بالا بعد با دهن میگی بیا پایین بیا پایین ... این آیا در شان خداونده که چنین کاری بکنه ؟
حالا شاید بگین نه اینجا انسان اختیار داره میتونه نره بالا و خداوند فشار نمیده که برو بالا ، پس من یک سوال میپرسم ...
اینکه انسان انتخاب میکنه بره بالا در حالی که خداوند میگه بیا پایین فرضا ، یا بر عکس انسان میخواد بره پایین خداوند میگه بیا بالا ، این اختیار این تمایز فقط و فقط به خاطر محدودیت انسانه ؟
اگر به خاطر محدودیت انسانه و چیزی وجودی پشت سرش نیست و همه بر میگرده به جنبه ی عدمی انسان ، بنابر این خداوند هم که میگه مثلا برو بالا خودش نعوذ بالله نقص داره چون شامل حداقل اراده ی اون شخص که میخواد بره بالا نمیشه پس کامل نیست و نمیشه اسم خدا روش گذاشت .
اگر به خاطر محدودیت انسانه و چیزی وجودی پشت سرش نیست و همه بر میگرده به جنبه ی عدمی انسان ، بنابر این خداوند هم که میگه مثلا برو بالا خودش نعوذ بالله نقص داره چون شامل حداقل اراده ی اون شخص که میخواد بره بالا نمیشه پس کامل نیست و نمیشه اسم خدا روش گذاشت .
نه برادر؛ نیازی به این حرفها نیست شما به بنده گفتید مطلب را نپیچان بنده چون سخن حق و متینی بود پذیرفتم و تا جایی که بتوانم و محتوا راه بدهد این کار را خواهم کرد حالا شما هم نیاز نیست اینقدر ذهنتان را بپیچانید.
حکمت خدا بر خلقِ موجودی صاحب اختیار و صاحب اراده تعلق گرفته (البته به اراده و قدرت الهی؛ چون اگر خداوند لباس وجود بر خواست او نکند، مراد و مقصودی در بیرون نخواهیم داشت)؛ اما در یک اساسنامهای راه و رسم به کار گیری این اراده را هم به او گفته است. اما اگر انسان بر خلاف ارادهی خداوند حرکت کرد، چون حکمت خداوند بر صاحبْ اختیار و صاحبْ اراده بودن این انسان بوده، خداوند بر خواست و ارادهی وی هر چه که باشد لباس وجود میپوشاند (این یعنی اراده تکوینی). و این طرح، طرحی است که اگر نباشد، نظام احسن زیر سؤال میرود.
نه برادر؛ نیازی به این حرفها نیست شما به بنده گفتید مطلب را نپیچان بنده چون سخن حق و متینی بود پذیرفتم و تا جایی که بتوانم و محتوا راه بدهد این کار را خواهم کرد حالا شما هم نیاز نیست اینقدر ذهنتان را بپیچانید.حکمت خدا بر خلقِ موجودی صاحب اختیار و صاحب اراده تعلق گرفته (البته به اراده و قدرت الهی؛ چون اگر خداوند لباس وجود بر خواست او نکند، مراد و مقصودی در بیرون نخواهیم داشت)؛ اما در یک اساسنامهای راه و رسم به کار گیری این اراده را هم به او گفته است. اما اگر انسان بر خلاف ارادهی خداوند حرکت کرد، چون حکمت خداوند بر صاحبْ اختیار و صاحبْ اراده بودن این انسان بوده، خداوند بر خواست و ارادهی وی هر چه که باشد لباس وجود میپوشاند (این یعنی اراده تکوینی). و این طرح، طرحی است که اگر نباشد، نظام احسن زیر سؤال میرود.
خب مگر این محدودیت نیست ؟ اینکه خداوند اراده کرده به اراده خودش موجودات دیگر هم اراده داشته باشند و این اراده غیر از اراده خداوند باشد نشان میدهد که خداوند حداقل از نظر اراده محدود است و همین که اراده شیطان با اراده خداوند تفاوت دارد نشان میدهد که آنها متفاوت هستند .
وقتی متفاوت هستند یعنی یکی چیزی دارد که دیگری ندارد اما اگر هر چه شیطان دارد خداوند نیز داشته باشد شیطان جزئی از خداوند میشود .
یعنی اگر اینطور بگوییم که شیطان هر چه دارد خداوند نیز آن را دارد و تفاوت شیطان و خداوند در این است که خداوند کامل ترین است ولی شیطان محدود است چون خداوند کاملترین است شیطان که محدود است جزئی از وجود نامحدود خداوند خواهد شد ، من نمیدونم مگر معنای جزئیت چیست که نمیخواهید چنین مطلبی را قبول کنید و میگویید شیطان مظهر خداوند است ؟
اما اگر قبول کنید شیطان جزئی از خداوند است بنابر این دچار شرک میشوید چون واحد بودن زمانی معنا دارد که بین اجزاء وحدت وجود داشته باشد، زمانی که دو جزء دارای اختیار هستند و هر کدام به سمتی می روند که مخالف دیگری است نمیتوان گفت بین اجزاء اتحاد برقرار است و مجموعه واحد است .
اما اگر بگویید شیطان جزئی از خدا نیست و خارج از مجموعه ی وجودی خداست بنابر این چیزی وجود دارد که خداوند ندارد و در این صورت خداوند محدود میشود .
اینجا به این گزاره ها باید دقت کنید :
- در عالم واقعیت از هر حقیقت فقط یکی وجود دارد و دو حقیقت جداگانه حتما تفاوتی با هم دارند .
- حقیقت انسان وجود دارد .
- حقیقت خداوند کاملترین است .
- بنابر این حقیقت انسان باید جزئی از حقیقت خداوند باشد .
- اراده ی انسان با اراده ی خدای ادیان در تضاد است .
- حقیقت کل مجموعه به حقیقت اجزاء وابسته است .
- اجزاء از نظر اراده اتحاد ندارند ، مجموعه اراده ی واحد ندارد .
- دین ادعا میکند اراده ی خدا ( کل مجموعه ) میباشد .
- ؟؟؟
این سوال رو به شکل دیگری از امام رضا علیه السلام میپرسن :
عمران صابی از امام رضا میپرسه : آیا او ( خداوند ) در مخلوفات است یا مخلوقات در اویند ؟
در واقع میخواد بگه اگه مخلوقات در خداوند هستند پس جزئی از خداوند هستند و تغییر مخلوفات به منزله ی تغییر خداوند خواهد بود ، و اگر هم خداوند داخل مخلوفات است که در آن صورت محدود میشود .
اما رضا در پاسخ می فرمایند :
او برتر از اینهاست ، بگو ببینم آیا تو در آینه هستی یا آینه در تو ؟ اگر هیچ کدام در دیگری نیستید چگونه خود را در آینه میبینی ؟
عمران صابی میگوید : توسط نوری که بین من و آن است .
امام رضا می فرماید : آیا آن نور را در آینه میبینی ؟
عمران صابی میگوید : بلی
امام رضا میفرماید : به ما نشانش بده !
من هنوز منظور امام رضا را از این سخنان متوجه نشده ام اگر کمکم کنید بفهمم منظور امام رضا چه بوده شاید بتوانم به جواب سوالم برسم ، با تشکر .
باسمه القدّوس
آفرینش چیزهای نجس را چگونه توضیح میدهید
خداوند چیزی را نجس نیافریده است،نجاستِ چیزی حکم فقهی است نه حقیقت وجودی آن چیز
مردار انسان نجس است آیا خداوند انسان را نجس آفریده است؟
درد کشیدن یک حیوان علفخوار و درندگی یک حیوان گوشتخوار را هنگام شکار چگونه توضیح میدهید؟
اینجا دیگر نه آن حیوان علفخوار مرتکب گناه شده که بگوئیم مجازات عمل خودش است
و نه آن حیوان گوشتخوار عمدی دارد که بگوئیم دارد از دایرهء تناسب جمال و جلال خارج میشود (ظلم میکند)
ربط این مسائل را به یکدیگر نمی فهمم!
((در واقع منظور من خودِ "بدی" است ، نه "ارتکاب به بدی"))
خداوند خیر مطلق و مطلق خیر است و از خیر مطلق شرّ صادر نمی گردد؛بدی و شرّ نسبی و عارضی است.
آفرینش چیزهای نجس را چگونه توضیح میدهید (در ادامه از همین لفظ چیزهای نجس استفاده کنیم فقط برای نمونه ، منظورم چیزهایی مثل مدفوع و ادرار است)
برخي امور لوازم زندگي دنيايي است
و اين كه خداوند رهنمود كرده است كارش حكيمانه است
البته برخي هم اعتقاد دارند اگر امور نجس في الواقع نجس نبودند و امتحان تعبد و بندگي ما بود باز كفايت مي كرد
مثلا خون در بدن مايه حيات است ولي بيرون همان خون نجس است
بدن انسان مخزن هاي ادرار و مدفوع دارد و همراه انسان است ولي همين كه بيرون بيايد نجس است
يا گرگ از سگسانان است ولي مثل سگ نجس العين نيست
اين سؤال را افراد وسواسي هم زياد مي پرسند
با سلام
خب مگر این محدودیت نیست ؟ اینکه خداوند اراده کرده به اراده خودش موجودات دیگر هم اراده داشته باشند و این اراده غیر از اراده خداوند باشد نشان میدهد که خداوند حداقل از نظر اراده محدود است و همین که اراده شیطان با اراده خداوند تفاوت دارد نشان میدهد که آنها متفاوت هستند
آیا او نمیتواند اراده کند که من اراده نداشته باشم! این که گفته میشود اراده انسان در طول ارادهی خداست اگر به خوبی تصور شود مسئله حل میشود.
یک جوی آب که از دریا منشعب شده را در نظر بگیرید، آیا این جوی آب از خودْ آبی دارد! آیا دریا نمیتواند راه آبی که در آن روان است را منحرف کند یا ببندد! درست است که این آب به حسب ظاهر استقلال دارد و از دریا متمایز است اما اولاً، هستش از دریاست ثانیاً این جریان آب در جوی، موجب محدودیت دریا نیست.
من نمیدونم مگر معنای جزئیت چیست که نمیخواهید چنین مطلبی را قبول کنید و میگویید شیطان مظهر خداوند است ؟
خودتون در سطر بعدی به تالی فاسد جزئیت اشاره کردید. اشکالات دیگری هم دارد؛ مثل مرکب بودن ذات حقتعالی و نقض بینهایتی خداوند.
اگر گفته میشود این مخلوق، جلوهی خداوند است یا مظهر خداوند است، یعنی این مخلوق، شکنی از هستی و وجود خداوند است؛ تعینی از وجود نامحدود خداوند است. مانند موج دریا و خود دریا؛ که موج دریا، شکنی از خود دریاست اما این به معنای آن نیست که این جزءِ تشکیلدهندهی وجود خداست.
چون خداوند کاملترین است
همه حرف در این کاملترین بودن است. همانطور که مجموعهی خلقت است که خیر است و أحسن است. و الا جزئیات را کسی نمی گوید احسناند. در این جزئیات، شیطان و موجودات شرور هم هستند. اگر از نگاه ارزشگذارانه نگاه کنیم، ما در جزئیات، شر هم داریم اما در مجموعه چی؟ مجموعه، خیر است چون مظهر تام است؛ عالم کبیر است که به وزان این عالم کبیر، عالم صغیر انسانی است که در وجود انسان کامل متجلی گشته است. همانطور که انسان کامل، همهاش خیر و خوبی است عالم کبیر هم همهاش خیر و خوبی است. اما اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم، دیگر نمیتوانیم بگوییم، همه به یک میزان خوب اند یا مثلا شر نداریم؛ چون تنها وقتی نظام احسن خواهیم داشت که امکان وجود خیر و شر در آن راه یابد؛ یعنی عدهای بتوانند خوبی را و عدهای بتوانند بدی را انتخاب کنند و ... .
آیا او نمیتواند اراده کند که من اراده نداشته باشم! این که گفته میشود اراده انسان در طول ارادهی خداست اگر به خوبی تصور شود مسئله حل میشود.
یک جوی آب که از دریا منشعب شده را در نظر بگیرید، آیا این جوی آب از خودْ آبی دارد! آیا دریا نمیتواند راه آبی که در آن روان است را منحرف کند یا ببندد! درست است که این آب به حسب ظاهر استقلال دارد و از دریا متمایز است اما اولاً، هستش از دریاست ثانیاً این جریان آب در جوی، موجب محدودیت دریا نیست.
میتواند ، ولی وقتی میتواند و نمیکند یعنی نامحدود بالقوه است نه بالفعل ، یعنی به انتخاب خودش ، خودش را در فعل محدود کرده است .
خودتون در سطر بعدی به تالی فاسد جزئیت اشاره کردید. اشکالات دیگری هم دارد؛ مثل مرکب بودن ذات حقتعالی و نقض بینهایتی خداوند.
اگر گفته میشود این مخلوق، جلوهی خداوند است یا مظهر خداوند است، یعنی این مخلوق، شکنی از هستی و وجود خداوند است؛ تعینی از وجود نامحدود خداوند است. مانند موج دریا و خود دریا؛ که موج دریا، شکنی از خود دریاست اما این به معنای آن نیست که این جزءِ تشکیلدهندهی وجود خداست.
خب موج دریا هم جزئی از دریاست ، جزئی تشکیل دهنده از دریا
همه حرف در این کاملترین بودن است. همانطور که مجموعهی خلقت است که خیر است و أحسن است. و الا جزئیات را کسی نمی گوید احسناند. در این جزئیات، شیطان و موجودات شرور هم هستند. اگر از نگاه ارزشگذارانه نگاه کنیم، ما در جزئیات، شر هم داریم اما در مجموعه چی؟ مجموعه، خیر است چون مظهر تام است؛ عالم کبیر است که به وزان این عالم کبیر، عالم صغیر انسانی است که در وجود انسان کامل متجلی گشته است. همانطور که انسان کامل، همهاش خیر و خوبی است عالم کبیر هم همهاش خیر و خوبی است. اما اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم، دیگر نمیتوانیم بگوییم، همه به یک میزان خوب اند یا مثلا شر نداریم؛ چون تنها وقتی نظام احسن خواهیم داشت که امکان وجود خیر و شر در آن راه یابد؛ یعنی عدهای بتوانند خوبی را و عدهای بتوانند بدی را انتخاب کنند و ... .
خب این یک روش جهان بینی است اما اشکالاتی دارد ، به عنوان مثال :
زمانی که پذیرفتید تمام موجودات زیر مجموعه ی خداوند هستند هر مجموعه ی از زیر مجموعه های خود تشکیل شده است ، با تغییر زیر مجموعه ها ، شکل مجموعه ی کل هم تغییر میکند .
مثلا زمانی که موجودات همگی تصمیم بگیرند سیبی را از زمین بلند کنند ، انگار خداوند تصمیم به چنین کاری گرفته .
خب تا اینجا مشکلی نیست ، ولی سوال اینجاست، ما کجا تصمیم گرفتیم که مثلا حضرت محمد را به پیامبری مبعوث کنیم، یا مثلا کجا تصمیم گرفتیم قرآن نازل کنیم ؟
برخی میگویند ما قبلا چنین تصمیمی گرفتیم ، اما مگر خداوند نامحدود در زمان نیست ؟ اگر قبلا گرفتیم و الان پشیمانیم خداوند محدود در زمان میشود .
خلاصه هر کاری بکنیم تا زمانی که ما هستیم و وجود داریم و گناه ما به گردن خداوند نیست و اختیار داریم و خودمان انتخاب میکنیم ، خداوند در فعل محدود میشود و از نظر من اشکالی هم ندارد چنین باشد ، مهم این است که او بر همه چیز قاهر و محیط است و به همه چیز توان و قوه ی تسلط دارد .
این سوال رو به شکل دیگری از امام رضا علیه السلام میپرسن :عمران صابی از امام رضا میپرسه : آیا او ( خداوند ) در مخلوفات است یا مخلوقات در اویند ؟
در واقع میخواد بگه اگه مخلوقات در خداوند هستند پس جزئی از خداوند هستند و تغییر مخلوفات به منزله ی تغییر خداوند خواهد بود ، و اگر هم خداوند داخل مخلوفات است که در آن صورت محدود میشود .
اما رضا در پاسخ می فرمایند :
او برتر از اینهاست ، بگو ببینم آیا تو در آینه هستی یا آینه در تو ؟ اگر هیچ کدام در دیگری نیستید چگونه خود را در آینه میبینی ؟
عمران صابی میگوید : توسط نوری که بین من و آن است .
....
با این مثال غیریت حق از کثرات و مظاهر توضیح داده میشود؛ یعنی نباید گمان کرد شمر که با ولی خدا می جنگد، خدا این کار را کرده است، در عین حال، این غیریت، در دل خود عینیت را هم دارد.
کلید فهم این مطلب همان «تمایز احاطی» است؛ یعنی، از همان جهتی که غیر است از همان جهت «عین» است؛ و این بدین صورت است که خداوند چون بینهایت است، عین کثرات است و به خاطر همین بینهایتی، غیر مخلوق هم میشود. پس این عینیت در عین غیریت، از بینهایتی و احاطه خداوند ناشی شده است.
چگونه خود را در آینه میبینی ؟عمران صابی میگوید : توسط نوری که بین من و آن است .
امام رضا می فرماید : آیا آن نور را در آینه میبینی ؟
عمران صابی میگوید : بلی
امام رضا میفرماید : به ما نشانش بده !
من هنوز منظور امام رضا را از این سخنان متوجه نشده ام اگر کمکم کنید بفهمم منظور امام رضا چه بوده شاید بتوانم به جواب سوالم برسم ، با تشکر .
منظور از نور همان نور امر حقتعالی است که قوام همه عوالم به آن است. این همان امر «کن» خداوند است این همان ابداع و ایجاد الهی است. این همان است که فرمود «اول ما خلق الله نوری» ... . در مثال آینه، همه تصاویر و انعکاسات، از آثار و افاضهی نور است اگر نور افاضهاش را بگیرد، هرگز آن سایه ها و تصاویر هویدا نمیشد.
البته ترجمهای که شما آوردید دقیق نیست؛ دقیقش اینطور است:
آن حضرت فرمود: آيا آن نور را در مرآت مىبينى پيشتر از آنچه كه در چشم خودبينى؟ عرض كرد: بلى، فرمود: بنماى آن نور را، عمران از جواب عاجز شده و ساكت شد.
[FONT=Traditional Arabic]آن حضرت فرمودند: نمىبينم نور را جز اينكه دلالت كند ترا و دلالت كند مرآت را به خود شما هر دو، بدون اينكه در يكى از شما بوده باشد، يعنى لازم نيست دليل در مدلول يا مدلول در دليل بوده باشد، بلكه دليل خارج از مدلول است، با این حال، به سوی مدلول دلالت میكند چنانكه نور نه در آینه است و نه در چشم یا صورت، بلكه ما بين آنها است، و همان قدر كه به آینه بتابد به صورت یا چشم نيز می تابد، باوجود اين، رائی (کسی که در آینه نظر می کند) خودش دلیل بر خودش است آینه هم خودش دلیل بر خودش است.
آن حضرت فرمودند: نمىبينم نور را جز اينكه دلالت كند ترا و دلالت كند مرآت را به خود شما هر دو، بدون اينكه در يكى از شما بوده باشد، يعنى لازم نيست دليل در مدلول يا مدلول در دليل بوده باشد، بلكه دليل خارج از مدلول است، با این حال، به سوی مدلول دلالت میكند چنانكه نور نه در آینه است و نه در چشم یا صورت، بلكه ما بين آنها است، و همان قدر كه به آینه بتابد به صورت یا چشم نيز می تابد، باوجود اين، رائی (کسی که در آینه نظر می کند) خودش دلیل بر خودش است آینه هم خودش دلیل بر خودش است.
خب با این حساب یعنی دقیقا کدام ؟
- اگر جدا هستیم پس من چیزی دارم که آینه ندارد و آینه چیزی دارد که من ندارم پس آینه محدود است .
- اگر من داخل آینه هستم، پس آینه مرا دارد و من جزئی از آینه هستم ( آینه محدود نیست ولی من هم از آینه سهمی دارم و جزئی از آن هستم )
- اگر آینه داخل ذهن من است ، پس آینه از من کوچکتر است .
- اگر هم آینه داخل ذهن من است ، هم من داخل آینه پس نتیجه میدهد هر دو برابریم .
شاید بگویید خب هم آینه داخل ذهن تو است و تو خود را در آن میبینی و هم تصویر تو در آینه است و با هم برابر هم نیستید .
اما نکته اینجاست :
اما مساله اینجاست که کل من داخل آینه نیست بلکه فقط انعکاس نور تصویر من داخل آینه است ، در واقع آینه یک نسخه ی کپی شده از تصویر من است و خوده من نیستم ! ، اما زمانی که بحث سر خداوند است نمیتوانیم بگوییم ما هم یک نسخه ی کپی شده از خداوندیم یا خداوند نسخه ی کپی شده از ما است چون ما میدانیم که از هر حقیقت فقط یکی وجود دارد و باقی حقایق حتی اگر کاملا شبیه باشند با او متفاوت هستند .
به طور خلاصه شاید بتوان با این سخن این قانون را به چالش کشید که کاملترین باید شامل چیز های دیگر هم باشد و گفت میشود چیزی داخل چیز دیگر باشد و آن چیز دیگر هم داخل چیزی باشد که داخلش است .
اما به این نکته توجه کنید که اگر چه از یک بعد میتوان چنین کاری کرد اما از تمام ابعاد نمیشود و بار دیگر نتیجه حاصل میشود که خداوند نعوذبالله ناقص است در فعل .
با این مثال غیریت حق از کثرات و مظاهر توضیح داده میشود؛ یعنی نباید گمان کرد شمر که با ولی خدا می جنگد، خدا این کار را کرده است، در عین حال، این غیریت، در دل خود عینیت را هم دارد.
این متناقض است، اینکه هم جزئی از خدا باشیم هم نباشیم .