جمع بندی کمال واجب الوجود
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و عرض ادب در این پست: http://www.askdin.com/showthread.php?t=63081 بحث شد که واجب باید کامل باشد و چون جهان هستی تغییر میکند یعنی کامل نیست! میخواستم بدونم منظور از اینکه واجب الوجود کامله چیست، و چرا باید واجب الوجود کامل باشد؟ و از کجا فهمیدین واجب کامله ؟
width: 700 | align: center |
---|---|
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[TD="align: center"][/TD] | |
کارشناس بحث: استاد قول سدید | |
جمع بندی
پرسش:
میخواستم بدونم منظور از اینکه واجب الوجود کامله چیست، و چرا باید واجب الوجود کامل باشد؟ و از کجا فهمیدین واجب کامله؟
پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
1. اوصاف الهی در یک دسته بندی، به دو قسم تقسیم می شوند: اوصاف سلبی؛ اوصاف ایجابی. اوصاف سلبی -همچون جهل و نقص و غیره- اوصافی هستند که باید آنها را از خداوند سلب نمود؛ ولی اوصاف ایجابی –همچون علم و قدرت و حیات و غیره- کمالاتی هستند که باید آنها را بر خداوند تطبیق کرد بدین معنا که خداوند واجد این اوصاف است. با عنایت به پرسش حاضر، مشخص می شود که پرسشگر ناظر به اوصاف ایجابی و کمالی است.
برای توضیح و تبیین این که خداوند کمال مطلق است و واجد تمامی اوصاف کمالی است، فلاسفه و متفکران دینی برهان های متعددی اقامه کرده اند. در ادامه، می کوشیم تا جایی که ممکن است دو مورد از آن براهین فلسفی را به زبان ساده بیان نماییم.
2. برای این که نشان بدهیم که خداوند واجد تمامی کمالات است، باید به این مقدمات توجه کرد:
اولا باید به این اصل عقلی و مقبول نزد همگان توجه کرد که «هر کسی که چیزی را به دیگری می دهد، باید خودش واجد آن چیز باشد وگرنه اگر فاقد آن چیز باشد، آن چیز را ندارد تا به دیگری بدهد». در صورتی من می توانم به مستمندان کمک کنم و به آنها نان و غذا بدهم که پولی برای خرید کالای خوراکی داشته باشم و یا خودم قادر به تولید این کالا باشم. اگر من فاقد پول و کالای مورد نیاز باشم، پس چگونه می توانم برای مستمندان غذایی تهیه کنم؟! چنین امری واضح است و هر کسی با مراجعه به وجدان خودش، صحت و درستی آن را در می یابد.
ثانیا باید به این نکته توجه کنیم که خداوند علت حقیقی و نهایی هر رخدادی است. این که من موجود هستم و واجد کمالاتی همچون علم و قدرت و وجود هستم، ناشی از این است که خداوند وجود یا کمالات وجودی من را ایجاد کرده است وگرنه من به خودی خود، فاقد وجود یا کمالات وجودی هستم.
ثالثا چون خداوند این کمالات وجودی را به من داده، پس حتما خودش واجد این کمالات بوده است که توانسته آنها را به من بدهد. بنابراین، خداوند واجد هر کمالی است. اگر خداوند علم را ایجاد کرده، حتما واجد علم است که آن را برای دیگران نیز ایجاد می کند؛ اگر خداوند قدرت بر انجام امور را ایجاد کرده، حتما واجد قدرت است که آن را به دیگران اعطا کرده است. بنابراین، خداوند واجد هر کمالی است که آن را برای دیگران ایجاد کرده است.(1)
شاید گفته شود که اگر این استدلال صحیح باشد، خداوند باید واجد بدن و دست و چشم و پا نیز باشد چرا که این امور را ایجاد کرده است و حتما خودش واجد این کمالات است که توانسته آنها را ایجاد کند.
در نقد این سخن گفتنی است که خداوند واجد چشم و دست و پا نیست چرا که این امور اگرچه کمال هستند اما این کمالات محدودیت زا هستند.
اما چرا این کمالات محدودیت زا هستند؟ محدودیت زا بودن این کمالات ناشی از این است که این امور، متضمن جسمانیت هستند و هر جسمی ابعاد متناهی و محدود دارد و نمی تواند در همه جا حاضر باشد و به خودش یا دیگران آگاهی داشته باشد و یا قدرت ایجاد امور را دیگر داشته باشد.
بنابراین، اگر خداوند را دارای دست و پا بدانیم، او را محدود کرده ایم. پس اگرچه این امور را خداوند ایجاد کرده اما خودش واجد آنها نیست برخلاف سایر کمالات وجودی همچون علم و قدرت و حیات.
3. اما استدلال دیگری نیز مطرح است که از قوت و استحکام بیشتری برخوردار است اما اندکی فلسفی تر است و فهم آن بسی دشوارتر:
موجوداتی که ما پیرامون خود می بینیم، می توانستند موجود نشوند یا می توانند موجودیت خود را از دست بدهند؛ در این صورت، متوجه می شویم که وجود برای آنها ضرورت نداشت؛ یعنی ذات این موجودات به نحوی نیست که حتما وجود داشته باشند بلکه بواسطه علت دیگر است که این موجودات متصف به وجود می شوند.
مثلا به وجود خودمان بنگریم. من در سال 1320 هجری شمسی هنوز متولد نشده بودم و معدوم بودم تا این که مثلا در سال 1380 هجری شمسی متولد شدم و دارای وجود گشتم. این امر نشان می دهد که من عین وجود نیستم بلکه موجودی هستم که موقتا دارای وجود شدم؛ وجودی که خودم واجد آن نبودم بلکه علل دیگری در کار بودند که مرا ایجاد کردند.
اما خداوند برخلاف من و سایر موجودات پیرامونی، وجودی دارد که برای تحققش نیازمند علت دیگر نیست بلکه از قدیم تا ابد موجود است و وجودش را از ذات خودش می گیرد بلکه به بیان دقیقتر، خودش عین وجود است. در این صورت، ذات خداوند عین وجود است؛ و چیزی که عین وجود باشد اساسا نمی تواند متصف به عدم و نیستی گردد چرا که مستلزم اجتماع نقیضان می شود؛ یعنی مستلزم آن است که هم وجود باشد و هم نباشد. در این صورت، خداوند نه از جهت اصل وجودش و نه از جهت کمالات وجودیش، متصف به عدم نمی شود یعنی نباید گفت که خداوند معدوم است یا خداوند فاقد این کمال است چرا که خداوند عین وجود است و هیچ گاه متصف به عدم نمی شود. بنابراین، هر کمالی را که متصور شویم، حتما خداوند واجد آن است چرا که واجدیت و وجود داشتن، عین ذات خداوند است؛ چنانچه که زرد بودن زردآلو عین ذات او است و معنا ندارد که زردآلو زرد نباشد یا گردو گرد نباشد. با این استدلال روشن می شود که خداوند هر کمالی را که متصور شویم، داراست آنهم در والاترین درجه ممکن.(2)
پی نوشت ها:
1. ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، ج 1، صص 368-370.
2. برای مطالعه بیشتر درباره این براهین، مراجعه گردد به مقاله «اثبات عقلی کامل مطلق و نقد و بررسی بعضی از ادلة ناکافی» به قلم عسکری سلیمانی امیری در فصلنامه آئین حکمت 1389.