اپلکیشن خنده های خاکی اندروید مجموعه ای از خاطرات طنز و شوخی های جبهه در قالب اپلیکیشن اندرویدی برای شما دوستان عزیز!!! قیمت: فرستادن صلوات برای تعجیل در ظهور امام زمان(عج) به اندازه کرمتان!! طراح: خودم!(پدر ریا بسوزه!!!)
این نسخه اول برنامه است...و سعی میکنم در اسرع وقت نسخه های جدیدتر بدون مشکل و با خاطرات بیشتر ارائه دهم!(کلا بد قولم..)
لینک دانلود ضمیمه شده!!! (هی سوال نکن!!!)
حجم:5مگابایت(نه زیاد نیس)!
فکنم واسه اندروید 2.1 به بالا باشه(خب مطمئن نیستم حالا شما امتحان کن!!!)
سلام خدمت امام زمان(عج) - سلام خدمت رهبر کبیر انقلاب امام خمینی(ره) - سلام خدمت مقام معظم رهبری امام خامنه ای(حفظه الله)
سلام خدمت تمام شهدا ، رزمندگان و ایثارگران هشت سال دفاع مقدس.
سلامی از جنس بهار خدمت تمام سرافرازان دلیر این مرز و بوم که اجازه ندادند حتی یک وجب از خاک کشور در اشغال دشمن بماند.آنانکه از زره زره وجودشان گذشتند و سوختند تا امروز در آسایش باشیم.سلام بر سرداران بی سر.
عرض سلام و ادب و احترام خدمت دوستان و سروران گرامی.
در این تاپیک قصد دارم و قصد داریم با نگاهی متفاوت به اتفاقات جنگ و جبهه بپردازیم. :yes:
میخواهیم خاطرات خنده دار جنگ و جبهه را بیان کنیم و بشنویم. :ghash: :khandidan:
ابتدا به احترام رزمندگان عزیز و سرافراز سایت سکوت میکنم تا ابتدا آنها خاطرات زیبا و خنده دار خودشون رو از جنگ و جبهه بیان کنند. :ghash: :khandidan:
دوستان عزیز دیگر که مثل من در آن زمان نبوده اند می توانند خاطرات خنده دار دیگر رزمندگان و سرداران را بیان کنند. :ghash: :khandidan:
یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!» ترق! ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من!» ترق! جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!