جمع بندی آیا امام جواد (ع) به فضیلت ابوبکر گواهی داده است؟!

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا امام جواد (ع) به فضیلت ابوبکر گواهی داده است؟!

با سلام.
در ماجرای مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اکثم آمده که وی از حضرت سوال نمود:

ٌ فَقَالَ لَهُ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ مَا تَقُولُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فِي الْخَبَرِ الَّذِي رُوِيَ أَنَّهُ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ‏ ع عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص
وَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ سَلْ أَبَا بَكْرٍ هَلْ هُوَ عَنِّي رَاضٍ فَإِنِّي عَنْهُ رَاضٍ؟

فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَسْتُ بِمُنْكِرٍ فَضْلَ أَبِي بَكْرٍ وَ لَكِن‏ ... . (الاحتجاج ، ج ۲، ص ۲۴۷ و نیز: بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۸۳ )



ای پسر رسول خدا! نظر شما درباره روایتی که نقل شده است:
که جبرئيل به حضور پيامبر رسيد و گفت: يا محمد! خدا به شما سلام مى رساند و مى گويد: «من از ابوبكر راضى هستم، از او بپرس كه آيا او هم از من راضى است؟». نظر شما درباره اين حديث چيست؟
امام فرمودند: من منكر فضيلت ابوبكر نيستم، ولى ...
و سپس امام به رد ادعای یحیی بن اکثم می پردازند.

اما سوال بنده اینجاست که آیا امام واقعا ابوبکر را دارای فضیلت دانسته اند؟!
با توجه به اینکه چندان لزومی برای تقیه مشاهده نمیشود و با نگفتن این جمله باز هم کلام ایشان منعقد میگردید.

سپاس از توجهتان

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدرا

nasimesaba101;914876 نوشت:

اما سوال بنده اینجاست که آیا امام واقعا ابوبکر را دارای فضیلت دانسته اند؟!
با توجه به اینکه چندان لزومی برای تقیه مشاهده نمیشود و با نگفتن این جمله باز هم کلام ایشان منعقد میگردید.

با سلام و عرض ادب

1) هر چند در دوران حکومت مأمون عباسی، شرایط بهتری نسبت به سایر زمامداران بر شیعه حاکم بوده؛ اما نمی توان این دوران را دوران عدم تقیه دانست؛ خصوصا در جلسات مناظره ای که بزرگان علمی صاحب نفوذ و متعصب اهل سنت همچون یحیی بن اکثم در آن حضور داشته اند. سوال نمودن از روایاتی که بطلان و ساختگی بودن آن در زمان ما امری آسان بوده؛ آنهم در جلسات علمی مناظره، خود بیانگر شرایط حاکم بر آن دوران بوده است که چگونه عدم قبول این فضایل ساختگی به منزله ی انکار اصلی از معتقدات اهل سنت وجماعت تلقی شده و از اینکه امام(علیه السلام) در ابتدای پاسخ خود سخنی برخلاف اعتقادشان بیان داشته اند، مشخص می گردد که در این مناظره نیز رعایت اصل تقیه در راستای هدفی که امام بدنبال آن بودند رعایت شده است.

2) بدیهی است که خلیفه ی اول صاحب منزلت و فضیلت خاصی از دیدگاه امام(علیه السلام) نبوده؛ اما شیوه ی برخورد صحیح و تاثیر گذار، مقتضی چنین برخوردی از سوی امام(علیه السلام) بوده؛ لذا آنحضرت در ابتدای پاسخ فرمودند: من منکر فضل ابوبکر نیستم؛ اما پس از آن با دلایل قرآنی و روایات نبوی(صلی الله علیه وآله وسلّم) مورد قبول خصم به رد فضائل ساختگی خلفا پرداختند.

بنابراین(بر اساس برداشت نگارنده) علت چنین گفتاری از سوی آنحضرت را می توان به رعایت تقیه و دیگرایجاد زمینه ی مناسب برای تاثیر بیشتر در بر اذهان مخاطبین دانست.

موفق باشید.

صدرا;916549 نوشت:
با سلام و عرض ادب

1) هر چند در دوران حکومت مأمون عباسی، شرایط بهتری نسبت به سایر زمامداران بر شیعه حاکم بوده؛ اما نمی توان این دوران را دوران عدم تقیه دانست؛ خصوصا در جلسات مناظره ای که بزرگان علمی صاحب نفوذ و متعصب اهل سنت همچون یحیی بن اکثم در آن حضور داشته اند. سوال نمودن از روایاتی که بطلان و ساختگی بودن آن در زمان ما امری آسان بوده؛ آنهم در جلسات علمی مناظره، خود بیانگر شرایط حاکم بر آن دوران بوده است که چگونه عدم قبول این فضایل ساختگی به منزله ی انکار اصلی از معتقدات اهل سنت وجماعت تلقی شده و از اینکه امام(علیه السلام) در ابتدای پاسخ خود سخنی برخلاف اعتقادشان بیان داشته اند، مشخص می گردد که در این مناظره نیز رعایت اصل تقیه در راستای هدفی که امام بدنبال آن بودند رعایت شده است.

2) بدیهی است که خلیفه ی اول صاحب منزلت و فضیلت خاصی از دیدگاه امام(علیه السلام) نبوده؛ اما شیوه ی برخورد صحیح و تاثیر گذار، مقتضی چنین برخوردی از سوی امام(علیه السلام) بوده؛ لذا آنحضرت در ابتدای پاسخ فرمودند: من منکر فضل ابوبکر نیستم؛ اما پس از آن با دلایل قرآنی و روایات نبوی(صلی الله علیه وآله وسلّم) مورد قبول خصم به رد فضائل ساختگی خلفا پرداختند.

بنابراین(بر اساس برداشت نگارنده) علت چنین گفتاری از سوی آنحضرت را می توان به رعایت تقیه و دیگرایجاد زمینه ی مناسب برای تاثیر بیشتر در بر اذهان مخاطبین دانست.

موفق باشید.

با سلام

امام در مقام بررسی دلالت و سند روایت بودند
دلالت خبر بر فضیلت ابوبکر را انکار نکردند
اما محتوایش را بر خلاف قران و جعلی دانستند...

nasimesaba101;914876 نوشت:
با سلام.
در ماجرای مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اکثم آمده که وی از حضرت سوال نمود:

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]ٌ فَقَالَ لَهُ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ مَا تَقُولُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فِي الْخَبَرِ الَّذِي رُوِيَ أَنَّهُ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ‏ ع عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص
وَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ سَلْ أَبَا بَكْرٍ هَلْ هُوَ عَنِّي رَاضٍ فَإِنِّي عَنْهُ رَاضٍ؟

فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَسْتُ بِمُنْكِرٍ فَضْلَ أَبِي بَكْرٍ وَ لَكِن‏ ... . (الاحتجاج ، ج ۲، ص ۲۴۷ و نیز: بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۸۳ )



ای پسر رسول خدا! نظر شما درباره روایتی که نقل شده است:
که جبرئيل به حضور پيامبر رسيد و گفت: يا محمد! خدا به شما سلام مى رساند و مى گويد: «من از ابوبكر راضى هستم، از او بپرس كه آيا او هم از من راضى است؟». نظر شما درباره اين حديث چيست؟
امام فرمودند: من منكر فضيلت ابوبكر نيستم، ولى ...
و سپس امام به رد ادعای یحیی بن اکثم می پردازند.

اما سوال بنده اینجاست که آیا امام واقعا ابوبکر را دارای فضیلت دانسته اند؟!
با توجه به اینکه چندان لزومی برای تقیه مشاهده نمیشود و با نگفتن این جمله باز هم کلام ایشان منعقد میگردید.

سپاس از توجهتان

با سلام
احتمالاتی به ذهنم رسیده که اگر قسمت شد عرض خواهم کرد.

یکی از انها این است که امام دلالت روایت بر فضیلت را منکر نبودند اما ان را جعلی دانستند...
لست بمنکر فضل ابی بکر فی هذا الحدیث

و طاها;916560 نوشت:
با سلام
احتمالاتی به ذهنم رسیده که اگر قسمت شد عرض خواهم کرد.

یکی از انها این است که امام دلالت روایت بر فضیلت را منکر نبودند اما ان را جعلی دانستند...
لست بمنکر فضل ابی بکر فی هذا الحدیث


باسلام و عرض ادب


1) اعتقاد اهل سنت نسبت به شیخین آن است که آنها برترین خلق بعد از انبیاء و اوصیاء(علیهم السلام) می باشند. چنین امری ادعایی بدون دلیل است؛ لیکن در این مقام حدیث سرایان روایات جعلی زیادی در برتری آنان جعل نموده که موارد مورد سوال از امام نیز نمونه هایی از این اخبار جعلی است.

2) دلالت این اخبار بر فضلیت شیخین امری واضح و بدیهی است؛ منتهی سخن از موضوع بودن این اخبار است که امام(علیه السلام) با عرضه ی این اخبار جعلی بر قرآن و روایت مورد قبول خصم بطلان محتوای آن را بیان فرمودند.

3) بررسی سند از سوی امام(علیه السلام) امری بی معنا است. بطلان بسیاری از اخبار موضوعه از باب تعارض قطعی آنها با قرآن وسنت فطعی است؛ خصوصا زمانی که چنین امری در عصر روایت بوده باشد.

موفق باشید.

صدرا;916549 نوشت:
با سلام و عرض ادب

1) هر چند در دوران حکومت مأمون عباسی، شرایط بهتری نسبت به سایر زمامداران بر شیعه حاکم بوده؛ اما نمی توان این دوران را دوران عدم تقیه دانست؛ خصوصا در جلسات مناظره ای که بزرگان علمی صاحب نفوذ و متعصب اهل سنت همچون یحیی بن اکثم در آن حضور داشته اند. سوال نمودن از روایاتی که بطلان و ساختگی بودن آن در زمان ما امری آسان بوده؛ آنهم در جلسات علمی مناظره، خود بیانگر شرایط حاکم بر آن دوران بوده است که چگونه عدم قبول این فضایل ساختگی به منزله ی انکار اصلی از معتقدات اهل سنت وجماعت تلقی شده و از اینکه امام(علیه السلام) در ابتدای پاسخ خود سخنی برخلاف اعتقادشان بیان داشته اند، مشخص می گردد که در این مناظره نیز رعایت اصل تقیه در راستای هدفی که امام بدنبال آن بودند رعایت شده است.

2) بدیهی است که خلیفه ی اول صاحب منزلت و فضیلت خاصی از دیدگاه امام(علیه السلام) نبوده؛ اما شیوه ی برخورد صحیح و تاثیر گذار، مقتضی چنین برخوردی از سوی امام(علیه السلام) بوده؛ لذا آنحضرت در ابتدای پاسخ فرمودند: من منکر فضل ابوبکر نیستم؛ اما پس از آن با دلایل قرآنی و روایات نبوی(صلی الله علیه وآله وسلّم) مورد قبول خصم به رد فضائل ساختگی خلفا پرداختند.

بنابراین(بر اساس برداشت نگارنده) علت چنین گفتاری از سوی آنحضرت را می توان به رعایت تقیه و دیگرایجاد زمینه ی مناسب برای تاثیر بیشتر در بر اذهان مخاطبین دانست.

موفق باشید.

خوب یک سوال اینجا پیش میاد چه دلیلی داشته تقیه کنه ؟
رک و راست منکر میشود نه اینکه تایید کنه

صدرا;916697 نوشت:

باسلام و عرض ادب

با سلام و احترام

نقل قول:

1) اعتقاد اهل سنت نسبت به شیخین آن است که آنها برترین خلق بعد از انبیاء و اوصیاء(علیهم السلام) می باشند. چنین امری ادعایی بدون دلیل است؛ لیکن در این مقام حدیث سرایان روایات جعلی زیادی در برتری آنان جعل نموده که موارد مورد سوال از امام نیز نمونه هایی از این اخبار جعلی است.

خوب ربط این مطلب با آنچه گفتم چیست ؟

نقل قول:
2) دلالت این اخبار بر فضلیت شیخین امری واضح و بدیهی است؛

این الان تایید حرف من بود یا تکذیب ؟

من گفتم امام دلالت این خبر بر فضیلت را انکار نکردند ...

شما هم که می گویید دلالت این خبر واضح و بدیهی است ...

پس مشکل چیست ؟

البته در این زمینه حرف دارم ...

نقل قول:
منتهی سخن از موضوع بودن این اخبار است که امام(علیه السلام) با عرضه ی این اخبار جعلی بر قرآن و روایت مورد قبول خصم بطلان محتوای آن را بیان فرمودند.

خوب مگر من غیر این گفتم ؟

نقل قول:
3) بررسی سند از سوی امام(علیه السلام) امری بی معنا است.

یعنی چه بی معناست ؟

امام در این مناظره ضمن بیان این حدیث به کثرت راویان جعلی اشاره می کنند : قد کثرت علی الکذابه

شاید شما تصور کرده اید مقصود از بررسی سند، همان کاری است که علمای رجال انجام می دهند ....

که تصور اشتباهی است ... زیرا اصلا این روایات در آن زمان مشهور و مسلم بوده و بدون ذکر سند بیان می شده اند و در این مناظره هم بدون سند ذکر شده اند ...

نقل قول:
بطلان بسیاری از اخبار موضوعه از باب تعارض قطعی آنها با قرآن وسنت فطعی است؛ خصوصا زمانی که چنین امری در عصر روایت بوده باشد.

خوب این هم تایید بود دیگر ...

صدرا;916549 نوشت:
با سلام و عرض ادب

1) هر چند در دوران حکومت مأمون عباسی، شرایط بهتری نسبت به سایر زمامداران بر شیعه حاکم بوده؛ اما نمی توان این دوران را دوران عدم تقیه دانست؛ خصوصا در جلسات مناظره ای که بزرگان علمی صاحب نفوذ و متعصب اهل سنت همچون یحیی بن اکثم در آن حضور داشته اند. سوال نمودن از روایاتی که بطلان و ساختگی بودن آن در زمان ما امری آسان بوده؛ آنهم در جلسات علمی مناظره، خود بیانگر شرایط حاکم بر آن دوران بوده است که چگونه عدم قبول این فضایل ساختگی به منزله ی انکار اصلی از معتقدات اهل سنت وجماعت تلقی شده و از اینکه امام(علیه السلام) در ابتدای پاسخ خود سخنی برخلاف اعتقادشان بیان داشته اند، مشخص می گردد که در این مناظره نیز رعایت اصل تقیه در راستای هدفی که امام بدنبال آن بودند رعایت شده است.

2) بدیهی است که خلیفه ی اول صاحب منزلت و فضیلت خاصی از دیدگاه امام(علیه السلام) نبوده؛ اما شیوه ی برخورد صحیح و تاثیر گذار، مقتضی چنین برخوردی از سوی امام(علیه السلام) بوده؛ لذا آنحضرت در ابتدای پاسخ فرمودند: من منکر فضل ابوبکر نیستم؛ اما پس از آن با دلایل قرآنی و روایات نبوی(صلی الله علیه وآله وسلّم) مورد قبول خصم به رد فضائل ساختگی خلفا پرداختند.

بنابراین(بر اساس برداشت نگارنده) علت چنین گفتاری از سوی آنحضرت را می توان به رعایت تقیه و دیگرایجاد زمینه ی مناسب برای تاثیر بیشتر در بر اذهان مخاطبین دانست.

موفق باشید.

با سلام و احترام

به هر حال نظر شما به طور کلی تقیه ای بودن این جمله است ...

یعنی اگر تقیه در کار نبود امام فضیلت آنها را تایید نمی کردند ...

حالا بگذارید احتمالات و تحلیل های دیگری هم مطرح شوند ...

بنده نیز احتمال مطرح شده از جانب شما را خوب می دانم اما منکر احتمالات دیگر نیستم ...

nasimesaba101;914876 نوشت:

نگار70;916701 نوشت:
خوب یک سوال اینجا پیش میاد چه دلیلی داشته تقیه کنه ؟
رک و راست منکر میشود نه اینکه تایید کنه

با سلام و احترام

نکته اول :

این نکته، خلاصه ی نظر بنده است. ( که ممکن است دارای اشکال هم باشد ولی فعلا همین است ... ) و سایر نکات تحلیل و بررسی روایت و برخی احتمالات است ...
جدل یا تقیه ؟
بنده مقام را مقام تقیه نمی دانم.
اما مناظره ی امام را مانند پدرشان، از نوع جدل می دانم.

نقل قول:
امام فرمود:« به مأمون سلام برسان و بگو من منظور تو را می‌دانم و انشاء الله فردا صبح در مجلس تو خواهم بود. »
وقتی یاسر رفت، امام به من فرمود:« آیا می‌ترسی آنها دلایل مرا رد کنند و مرا محکوم نمایند؟»
من گفتم:« فدایتان گردم! بله؛ چون آنها اهل مجادله و انکار هستند و هر چه را شما بگویید قبول ندارند. اگر بگویید خدا یکی است، می‌گویند چرا؟ اگر بگویید محمد صلی الله علیه و اله و سلم رسول خداست، می‌گویند رسالتش را ثابت کن. و بالاخره هر دلیلی بیاورید با مغلطه و سفسطه رد می‌کنند. از آنها بپرهیزید!»

امام فرمود: « مأمون از کار خود پشیمان خواهد شد. من با علمای تورات با تورات خودشان، با علمای انجیل با انجیل خودشان، با علمای زبور با زبور خودشان، با صائبین به زبان عبرانی، با هرابذه به فارسی، و با علمای رومی به زبان رومی استدلال خواهم کرد و همه‌ی آنها را مجاب خواهم نمود. و لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم

فردا صبح حضرت رضا علیه السلام وضو گرفت و از منزل خارج شد. وقتی وارد مجلس شد، دید علمای ادیان و عده‌ای از بنی‌هاشم و بزرگان و کارگزاران حکومتی نزد مأمون نشسته‌اند. با ورود امام، مأمون و همه حاضرین به پا خاستند.

یعنی همه می دانستند که امام جواد منکر افضلیت ابوبکر و خلفا هستند و انها را جانشین پیامبر نمی دانند.
پس اینطور نبوده که امام بگوید افضلیت ایشان را قبول دارم اما این روایات جعلی هستند ... زیرا این کار بی معناست ...
خیر امام فرمودند قبول دارم انها دارای فضیلت هستند اما منکر افضلیت انها هستم و این روایات هم جعلی هستند و فضیلتی را برای انها اثبات نمی کند...
مثلا در نهج البلاغه رفتاری از عثمان، مورد توجه امام قرار می گیرد ... ( ان طور که در نهج البلاغه به یاد دارم .. )
یا مثلا می گویند حکمت را حتی از منافق هم یاد بگیر ...
یا سایر فضیلت های عارضی ...
لذا تایید فضیلت برای آنها ارتباطی با افضلیت یا فضیلت های ساختگی در احادیث مجعول ندارد ...

سایر نکات در پست های بعدی ...

نکته ی دوم :

بنده متن مناظره را می آورم و شما را به دو جمله ی قرمز رنگ توجه می دهم
در این دو عبارت هم فضل ابوبکر و هم فضایل عمر مورد انکار قرار نمی گیرد ...

این تایید امام، دو احتمال دارد
الف
تاییدی واقعی است یعنی واقعا انها فضیلت هایی داشته اند اما نه این فضیلت های ادعایی و جعلی و نه افضلیت ...
ب
امام، فضیلت را از باب جدل و مسلمات طرف مقابل پذیرفته اند یعنی با اینکه هیچ فضیلتی برای انها قائل نبودند اما گفتند فضیلت دارند اما این فضیلت هایی که شما می گویید را ندارند زیرا احادیثش جعلی است ...

مناظرته فی بعض الروایات المجعولة
روی ان المأمون بعد ما زوج ابنته ام‌الفضل اباجعفر علیه‌السلام کان فی مجلس و عنده ابوجعفر علیه‌السلام و یحیی بن اکثم و جماعة کثیرة.
فقال له یحیی بن اکثم : ما تقول یابن رسول الله صلی الله علیه و اله فی الخبر الذی روی انه انزل جبرئیل علیه‌السلام علی رسول الله صلی الله علیه و اله و قال : یا محمد ان الله عزوجل یقرئک السلام و یقول لک : سل ابابکر هل هو عنی راض.
فقال ابوجعفر : لست بمنکر فضل ابی‌بکر و لکن یجب علی صاحب هذا الخبر ان یأخذ مثال الخبر الذی قاله رسول الله صلی الله علیه و اله فی حجة الوداع : قد کثرت علی الکذابة و ستکثر بعدی، فمن کذب علی معتمدا فلیتبوأ مقعده من النار، فاذا اتاکم الحدیث عنی فاعرضوه علی کتاب الله و سنتی، فما وافق کتاب الله و سنتی فخذوه به، و ما خالف کتاب الله و سنتی فلا تأخذوا به، و لیس یوافق هذا الخبر کتاب الله، قال الله تعالی : «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید» [1] ، فالله عزوجل خفی علیه رضا ابی‌بکر من سخطه حتی سأل من مکنون سره، هذا مستحیل فی العقول.
ثم قال یحیی بن اکثم : و قد روی ان مثل ابی‌بکر و عمر فی الارض کمثل جبرئیل و میکائیل فی السماء.
فقال علیه‌السلام : و هذا ایضا یجب ان ینظر فیه، لان جبرئیل و میکائیل ملکان لله مقربان لم یعصیا قط، و لم یفارقا طاعته لحظة واحدة، و هما قد اشرکا بالله عزوجل و ان اسلما بعد الشرک، و کان اکثر ایامهما فی الشرک بالله، فمحال ان یشبههما.
قال یحیی : و قد روی ایضا انهما سیدا کهول اهل الجنة، فما تقول فیه؟
فقال علیه‌السلام : و هذا الخبر محال ایضا، لان اهل الجنة کلهم یکونون شبابا، و لا یکون فیهم کهل، و هذا الخبر وضعه بنو امیة لمضادة الخبر الذی قاله رسول الله صلی الله علیه و اله فی الحسن و الحسین بانهما سیدا شباب اهل الجنة.
فقال یحیی بن اکثم : و روی ان عمر بن الخطاب سراج اهل الجنة.
فقال علیه‌السلام : و هذا ایضا محال، لان فی الجنة ملائکة الله المقربین و آدم و محمدا و جمیع الانبیاء و المرسلین، لا تضی‌ء بانوارهم حتی تضی‌ء بنور عمر.
فقال یحیی : و قد روی ان السکینة تنطق علی لسان عمر.
فقال علیه‌السلام : لست بمنکر فضائل عمر، ولکن ابابکر افضل من عمر، فقال علی رأس المنبر : ان شیطانا یعترینی، فاذا ملت فسددونی.
فقال یحیی : قد روی ان النبی صلی الله علیه و اله قال : لو لم ابعث لبعث عمر.
فقال علیه‌السلام : کتاب الله اصدق من هذا الحدیث، یقول الله فی کتابه : «و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح» [2] ، فقد اخذ الله میثاق النبیین فکیف یمکن ان یبدل میثاقه، و کان الانبیاء علیهم‌السلام لم یشرکوا طرفة عین فکیف یبعث بالنبوة من اشرک، و کان اکثر ایامه مع الشرک بالله، و قال رسول الله صلی الله علیه و اله : نبئت و آدم بین الروح و الجسد.
فقال یحیی بن اکثم : و قد روی ان النبی صلی الله علیه و اله قال : ما احتبس الوحی عنی قط الا ظننته قد نزل علی آل الخطاب.
فقال علیه‌السلام : و هذا محال ایضا، لانه یجوز ان یشک النبی صلی الله علیه و اله فی نبوته، قال الله تعالی : «الله یصطفی من الملائکة رسلا و من الناس» [3] ، فکیف یمکن ان تنتقل النبوة ممن اصطفاه الله تعالی الی من اشرک به.
قال یحیی بن اکثم : روی ان النبی صلی الله علیه و اله قال : لو نزل العذاب لما نجا منه الا عمر.
فقال علیه‌السلام : و هذا محال ایضا، ان الله تعالی یقول : «و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون» [4] ، فاخبر سبحانه ان لا یعذب احدا مادام فیهم رسول الله صلی الله علیه و اله و ما داموا یستغفرون الله تعالی.
http://lib.eshia.ir/71811/1/600

نکته سوم :

"و هما قد اشرکا بالله عزوجل و ان اسلما بعد الشرک"

این عبارت که از امام نقل شده است می تواند سه احتمال داشته باشد
معنای جدلی :
ابوبکر و عمر مشرک بودند اگرچه قبول کنیم بعد از شرک مسلمان شده باشند.
یعنی اگر فرض کنیم که از نظر یحی بن اکثم و طرفدارانش، ان دو مسلمان شده باشند باز هم بخشی از زندگی انها در شرک بوده است ...
معنای تقیه ای :
ابوبکر و عمر مشرک بودند اگر چه بعد از شرک مسلمان شدند.
یعنی من قبول دارم که ان دو نفر مسلمان شدند اما قبل از ان مشرک بودند ...
معنای واقعی :
ان دو واقعا مسلمان شدند

نکته چهارم :

"یا محمد ان الله عزوجل یقرئک السلام و یقول لک : سل ابابکر هل هو عنی راض."

این عبارتی است که در لینک بالا ارائه شده
اما در متن شما و در ادرس های دیگر این چنین امده است :

نقل قول:
وَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ سَلْ أَبَا بَكْرٍ هَلْ هُوَ عَنِّي رَاضٍ فَإِنِّي عَنْهُ رَاضٍ؟

پس عبارت
فانی عنه راض ؟
در لینکی که عرض کردم نیامده ... ( ممکن است سهوا یا عمدا آن را حذف کرده باشند زیرا در ترجمه ی آن لینک، ترجمه ی این قسمت امده است. اما چون ترجمه کردند احتمالا سهوی باشد )

نکته ی پنجم :

هَلْ هُوَ عَنِّي رَاضٍ فَإِنِّي عَنْهُ رَاضٍ؟

این جمله از دو قسمت تشکیل می شود :

قسمت اول، سوالی است :
هل هو عنی راض ؟
قسمت دوم یک جمله ی خبری است :
فانی عنه راض
که امام در نقل مذکور به سوال خدشه وارد کردند.
اما معنای قسمت دوم چیست ؟
دو احتمال وجود دارد :
الف )
فای مذکور فصیحه است و دلالت بر شرط محذوف دارد : یعنی
اگر او از من راضی است پس من هم از او راضی هستم.
ب )
فای عاطفه باشد
من از او راضی هستم.

احتمال اول ، به نظر قوی است. اگر چه در ترجمه ها طبق احتمال دوم ترجمه کرده اند. و جالب است برایم که مورد اعتراض یا بررسی قرار نمی گیرد ...
پس به طور کلی دو معنا برای این عبارت متصور است :
هَلْ هُوَ عَنِّي رَاضٍ فَإِنِّي عَنْهُ رَاضٍ؟

معنای اول :
آیا ابوبکر از من راضی است تا من از او راضی باشم ؟ ( رضایت خدا مشروط به رضایت ابوبکر شده است و خود رضایت ابوبکر مورد سوال یا مورد تردید است ... اما مخاطب آن را مفروض گرفته است ... لذا خود سوال می تواند استفهام انکاری باشد ... )
معنای دوم :
آیا ابوبکر از من راضی است ؟ من که قطعا از او راضی هستم.

سؤال: آیا امام جواد (علیه السلام) به فضیلت ابوبکر گواهی داده است؟!
توضیح: در ماجرای مناظره ی امام جواد (علیه السلام) با یحیی بن اکثم آمده که وی از حضرت سوال نمود: ای پسر رسول خدا! نظر شما درباره روایتی که نقل شده است: که جبرئيل به حضور پيامبر رسيد و گفت: يا محمد! خدا به شما سلام مى رساند و مى گويد: «من از ابوبكر راضى هستم، از او بپرس كه آيا او هم از من راضى است؟». نظر شما درباره اين حديث چيست؟ امام فرمودند: من منكر فضيلت ابوبكر نيستم، ولى ... و سپس امام به رد ادعای یحیی بن اکثم می پردازند. حال سوال اینجاست که آیا امام واقعا ابوبکر را دارای فضیلت دانسته اند؟

جواب:
هر چند در دوران حکومت مأمون عباسی، شرایط بهتری نسبت به سایر زمامداران بر شیعه حاکم بود؛ اما نمی توان این دوران را دوران عدم تقیه دانست؛ خصوصا در جلسات مناظره ای که بزرگان علمی صاحب نفوذ و متعصب اهل سنت همچون یحیی بن اکثم در آن حضور داشته اند.
سوال نمودن از روایاتی که بطلان و ساختگی بودن آن در زمان ما امری آسان بوده؛ آنهم در جلسات علمی مناظره، خود بیانگر شرایط حاکم بر آن دوران بوده است که چگونه عدم قبول این فضایل ساختگی به منزله ی انکار اصلی از معتقدات اهل سنت وجماعت تلقی شده و از اینکه امام (علیه السلام) در ابتدای پاسخ خود سخنی برخلاف اعتقادشان بیان داشته اند، مشخص می گردد که در این مناظره نیز رعایت اصل تقیه در راستای هدفی که امام بدنبال آن بودند رعایت شده است.
بدیهی است که خلیفه ی اول صاحب منزلت و فضیلت خاصی از دیدگاه امام (علیه السلام) نبوده؛ اما شیوه ی برخورد صحیح و تاثیر گذار، مقتضی چنین برخوردی از سوی امام(علیه السلام) بوده؛ لذا آنحضرت در ابتدای پاسخ فرمودند: من منکر فضل ابوبکر نیستم؛ اما پس از آن با دلایل قرآنی و روایات نبوی(صلی الله علیه وآله وسلّم) مورد قبول خصم به رد فضائل ساختگی خلفا پرداختند.
بنابراین می توان علت چنین گفتاری را رعایت تقیه از سوی امام(علیه السلام) و همچنین زمینه ی مناسب برای تأثیر در مخاطبین آنحضرت بیان نمود.

موضوع قفل شده است