شما فکر میکنید اگر خداود به حضرت ابراهیم علیه السلام نشان نمیدادایشان دیگر زنده شدن مردگان را باور نداشتند؟! از طرفی ایشان پیامبر بودند!
من از شما خواستم که قبل از پاسخ چند بار پست بنده رو بخونید
اما از جوابتون روشن است که هنوز متوجه منظور بنده نشدید..و اصرار دارید که من اشتباه میکنم و پاسخ کافی داده شده..
اینکه در هرصورت بخواهید از چیزی دفاع کنید بدون اینکه دقیقا منظور طرفو فهمیده باشید خوب نیست خواهر گرامی..
گاهی اوقات خوب است که بگوییم..نمیدانیم
این بهتر از دفاع غیر متطقی است
من بحث فرعی نکردم شما اشاره کردید دو تا پست رو بررسی کنم منم حرف خودتون برداشتم توضیح دادم...
خیر نابجا نبود... خب که چی؟؟ مگه شما مقامی در حد حضرت ابراهیم دارید که میخواید بهشت و جهنم ببینید؟؟
بعدشم درخواست حضرت ابراهیم برای درک چگونگی زنده کردن مردگان بود نه اینکه با دیدنش به خدا ایمان بیاره که خدا راست میگه یا دروغ...
خب الان مشکل چیه...حضرت ابراهیم از قبل به ارامش رسیده بود.. بر چه اساس میگید با دیدنش میخواسته ارام بگیره؟؟
من مطمنم شما حتی همچین معجزه ای به چشم هم می دیدید میگفتید شعبده بازی بوده... چون اصلا ایمان قلبی به خدا ندارید...شما اگر دنبال حق و حقیقت بودید اینقدر روی موضع خودتون پافشاری نمیکردید... شما دنبال بهانه هایی هستید که فقط خودتون رو گول بزنید و بگید خدایا من سعیم رو کردم بپذیرم نشد دیگه در صورتی که راه حق واضحه...خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است...
از حسن ظن شما متشکر
و ممنون که در بحث مشارکت کردید
من از شما خواستم که قبل از پاسخ چند بار پست بنده رو بخونید
اما از جوابتون روشن است که هنوز متوجه منظور بنده نشدید..و اصرار دارید که من اشتباه میکنم و پاسخ کافی داده شده..
اینکه در هرصورت بخواهید از چیزی دفاع کنید بدون اینکه دقیقا منظور طرفو فهمیده باشید خوب نیست خواهر گرامی..
گاهی اوقات خوب است که بگوییم..نمیدانیم
این بهتر از دفاع غیر متطقی است
یاحق
بنده قبل از شرکت در بحث نه تنها پست ۳۱ بلکه تمام پستهایتان را تا قبل از ارسال پستم دقیق خواندم و کاملا هم متوجه منظورتان شدم،و با توجه به آنچه متوجه شدم آنچه به ذهنم میرسید پاسخ دادم
سلام
خداوند چرا از آدمیان توقع دارد که به زندگی اخروی در برابر دنیا ارجحیت بدهند
در حالی که زندگی اخروی را به آنان نشان نداده تا حقیقتا در معرض انتخاب باشند؟
بلکه صرفا با وعده هایی روبرو هسنیم که خالی از ابهام و سوال نیست
ما آنچه را که دیده ایم میگوییم اگر از دیده رود از دل برود..بعد چگونه چیزی که از ابتدا هم دیده نشده باید در دل باشد و ارجح بماند؟!
آیا چنین توقعی منطقی است؟
باتشکر
سلام،
مطابق حدیث عقل و جهل پاداش و جزا در مقابل عقل است و اگر دنیا هم مزرعهی آخرت است و پاداش و جزا در مقابل دنیاست میتوان نتیجه گرفت که دنیا محل تبلور عقلانیت و تعقل است و آزمایشهای دنیا هم وسیلهی تمیز دادن شخص عاقل از شخصی کمتعقل یا بیتعقل است ...
حال عاقل کیست؟ کسی که چیزی را که شخص کمتعقل در آینه نمیبیند را او در خشت خام ببیند ...
دیگر جواب سؤال شما روشن است که چرا خداوند دنیا را نشان انسان داد و گفت از عقلت تبعیت کن و نه از چشم سر، از نجوای فطرت و ندای قلب و وجدات تبعیت کن و نه از فریادهای بلند شهوتت و نگذار شهوات زودگذر دنیا و هوسهای دنیا که در اصل هوا و بدون پشتوانه است چشم و گوش قلبت را ببندد و کور کند تا از حقیقت غافل شوی و دل به دنیای دو روزه خوش کنی و ابدیت خودت را تباه گردانی ...
سلام،
مطابق حدیث عقل و جهل پاداش و جزا در مقابل عقل است و اگر دنیا هم مزرعهی آخرت است و پاداش و جزا در مقابل دنیاست میتوان نتیجه گرفت که دنیا محل تبلور عقلانیت و تعقل است و آزمایشهای دنیا هم وسیلهی تمیز دادن شخص عاقل از شخصی کمتعقل یا بیتعقل است ...
حال عاقل کیست؟ کسی که چیزی را که شخص کمتعقل در آینه نمیبیند را او در خشت خام ببیند ...
دیگر جواب سؤال شما روشن است که چرا خداوند دنیا را نشان انسان داد و گفت از عقلت تبعیت کن و نه از چشم سر، از نجوای فطرت و ندای قلب و وجدات تبعیت کن و نه از فریادهای بلند شهوتت و نگذار شهوات زودگذر دنیا و هوسهای دنیا که در اصل هوا و بدون پشتوانه است چشم و گوش قلبت را ببندد و کور کند تا از حقیقت غافل شوی و دل به دنیای دو روزه خوش کنی و ابدیت خودت را تباه گردانی ...
سلام
بله حکم عقل داشتن این است که با عقل زندگی کرد
اما این چه ربطی به سوال ما دارد؟
اگر فقط همین بود که دیگر نیازی به تشویق به بهشت لازم نبود
سوال ما این است که در مورد تبلیغ و تشویق به بهشت چرا از ضرفیت های بیشتری استفاده نشده
بنده نیز چنین گمانی دارم، قضاوت را به خوانندگان می سپارم
از مشارکت شما و سایر دوستان در بحث صمیمانه سپاسگزارم
یا علی(ع)
بله قضاوت با دیگران
متاسفانه شما یک چیز بدیهی را قبول نمیکنید ..
از سخن بنده که بگذریم..
وجود صدها سوال و شبهه در این سایت و جای دیگر..کافی نیست تا بپذیرید که با متون موجود..تصویر ملموس و روشنی از پاداش اخروی در دسترس نیست؟
آیا حقیقتا قبول ندارید که از وعده های تمثیلی و کلی و با برداشت های متفاوت نمیتوان تصور مطابق با واقعی داشت؟!
با توجه به این که شما کارشناس دینی هستید..این سخنو از من به یادگار داشته باشید
دفاع نکردن از چیزی از دفاع بد بهتر است
بنده قبل از شرکت در بحث نه تنها پست ۳۱ بلکه تمام پستهایتان را تا قبل از ارسال پستم دقیق خواندم و کاملا هم متوجه منظورتان شدم،و با توجه به آنچه متوجه شدم آنچه به ذهنم میرسید پاسخ دادم
یازهراسلام الله علیها
اگر خونده بودید و دقت کرده بودید..نمیگفتید:
شما فکر میکنید اگر حضرت ابراهیم احیای مردگان را نمیدید آن را قبول نمیکرد
در حالی که توی چندین پست هم خطاب به شما و هم به دیگران تاکید کردم که حضرت ابراهیم باور به احیا داشت.
بگذریم
شما فکر میکنید اگر حضرت ابراهیم احیای مردگان را نمیدید آن را قبول نمیکرد
در حالی که توی چندین پست هم خطاب به شما و هم به دیگران تاکید کردم که حضرت ابراهیم باور به احیا داشت.
بگذریم
خب ما هم در جواب اشاره کردیم که ایا شما مقامی در حد حضرت ابراهیم دارید یا خیر که انتظار براورده شدن همچین خواسته ای رو دارید؟؟ ما هم میدانیم حضرت ابراهیم زنده شدن مردگان را باور داشت اما میخواست فقط چگونه و نحوه انجام شدنش را ببیند... درخواستش بیجا نبود چون به خدا ایمان و یقین داشته از قبل...بازم میگم اگر شما همچین معجزه ای رو می دیدید میگفتید شعبده بازی و طرح دستی است...اگر به شما بهشت و جهنم را نشان میدادن میگفتید خیال است من تا حالا چنین چیزی ندیدم حتما توهم است چون اصلا به جهان غیر مادی اعتقاد ندارید.... شما را حتی وارد بهشت میکردن و برمیگرداندن میگفتید از کجا معلوم بهشت را به ما بدهند؟؟؟نعوذ بالله شما فقط باید جای خدا بشینید تا باور کنید...همه ی اینها ناشی از این هست که به خدا باور قلبی ندارید... چشم دل از چشم سر ارجحیت دارد...پس وقتی یکی با چشم دل خدا را باور داشته باشه نیازی ندارد چیزی که با چشم سر هم دیده میشه را ببیند که شوقش زیاد بشود یا خیر... اصلا مقایسه شما از بیخ مشکل دارد... قبلا با شما بحث کردن دوستان میلی به نتیجه گیری ندارید...
این تاپیک گویاست http://www.askdin.com/showthread.php?t=57832&page=2
سلام
بله حکم عقل داشتن این است که با عقل زندگی کرد
اما این چه ربطی به سوال ما دارد؟
اگر فقط همین بود که دیگر نیازی به تشویق به بهشت لازم نبود
سوال ما این است که در مورد تبلیغ و تشویق به بهشت چرا از ضرفیت های بیشتری استفاده نشده
سلام،
برادر بزرگوار، من که نگفتم باید عاقلانه زندگی کرد و ختم کلام که شما بپرسید چه ربطی به سؤالتان داشت، توضیحاتی که زیر آن دادم برای روشن کردن همان ارتباط داشت، اگر اشکالی در آن میبینید بفرمایید:
نقطه;917622 نوشت:
حال عاقل کیست؟ کسی که چیزی را که شخص کمتعقل در آینه نمیبیند را او در خشت خام ببیند ... دیگر جواب سؤال شما روشن است که چرا خداوند دنیا را نشان انسان داد و گفت از عقلت تبعیت کن و نه از چشم سر، از نجوای فطرت و ندای قلب و وجدات تبعیت کن و نه از فریادهای بلند شهوتت و نگذار شهوات زودگذر دنیا و هوسهای دنیا که در اصل هوا و بدون پشتوانه است چشم و گوش قلبت را ببندد و کور کند تا از حقیقت غافل شوی و دل به دنیای دو روزه خوش کنی و ابدیت خودت را تباه گردانی ...
نیاز به تشویق هم دلایل خودش را دارد، ولی موضوع سر اینجاست که مطابق با قرآن مطاع دنیا یک مطاع پست و کوچک و ناچیزی است «قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَىٰ» که با وجود پستی آن برای انسان زینت داده میشود که انگار چقدر ارزشمند و خواستنی و مطلوب است و اگر به آن برسیم چه سعادتمند که نخواهیم شد، البته زینت داده شدن آن نه برای قلب انسان که برای چشم و گوش انسان میشود، یعنی یک متاعی است که آنچه به نظر میرسد نیست و فریب است، سراب است، باد هواست (هوای نفس)، «وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ»، خدا هم به انسان عقل داده که با آن چیزی را برای خودش انتخاب کند که حقیقتاً به نفعش باشد و او را سعادتمند کند، چیزی که وقتی به دستش آورد ببیند که حتی از آنچه که فکر میکرد هم بیشتر است نه اینکه وقتی به آن رسید باز قانع شود و ببینند کمتر و سادهتر و معمولیتر از چیزی است که ابتدا به نظرش میرسید، چیزی که وقتی به آن رسید به آن راضی شود نه اینکه حرصش بیشتر شود و هرگز سیرامونی نداشته باشد، چیزی که به او آرامش بدهد نه چیزی که باعث تشویش و اضطراب بیشتر در او بشود، چیزی که علاج دردها و کمبودها و درمان نیازهایش باشد نه اینکه تازه نیازمندترش بکند و خودش درد بیدرمان برای او باشد ...
یادتان باشد که سؤال شما از ابتدا چه بود ... اینکه چرا توقع خداوند در مورد معاد منطقی است با آنکه فقط دنیا را نشانمان داده و آخرت را نشانمان نداده آنچنان که مانند دنیا آن را با چشم سر ببینیم و با زبان طعم آن را بچشیم و امثال آن:
نقل قول:
خداوند چرا از آدمیان توقع دارد که به زندگی اخروی در برابر دنیا ارجحیت بدهند
در حالی که زندگی اخروی را به آنان نشان نداده تا حقیقتا در معرض انتخاب باشند؟
بلکه صرفا با وعده هایی روبرو هسنیم که خالی از ابهام و سوال نیست
ما آنچه را که دیده ایم میگوییم اگر از دیده رود از دل برود..بعد چگونه چیزی که از ابتدا هم دیده نشده باید در دل باشد و ارجح بماند؟!
آیا چنین توقعی منطقی است؟
حال آیا واقعاً این جواب سؤال شما نیست که گفتم عاقل کسی است «که چیزی را که شخص کمتعقل در آینه نمیبیند را او در خشت خام ببیند»؟ عاقل کسی است که موقع ارتکاب گناه زشتی آن را ببیند و سعی نکند با توجیه کردن تمایلات و شهوات خودش آن کار را در نظر خودش زینت داده و درست وانمود کند و بعد از انجام گناه هم سعی کند با توجیه کردن کار خودش و پیدا کردن کسانی که تأییدش کنند بر روی عذاب وجدانش سرپوش بگذارد ... عاقل کسی است که وقتی دانست باید کاری را انجام دهد که بر خلاف شهوات و تمایلات لحظهایش هست سعی نکند با توجیه تمایلات خودش یا شک و شبههی بیخود پیدا کردن در کاری که دانسته است که باید انجامش دهد آن کار را اشتباه تصور نماید تا برای انجام ندادنش بهانه داشته باشد ... توقع خداوند در قیامت هم آن است که ما به جای تسلیم شهوات خودمان بودن تسلیم حقی باشیم که شناختهایم و وظیفهای را انجام دهیم که دانستهایم باید انجامش دهیم و ترک کنیم کاری را که میدانیم درست نیست که انجامش دهیم، و لا یکلف الله نفساً الا وسعها ...
ان شاءالله که با این توضیحات اضافه آن پست قبلی و ارتباطش با سؤال شما روشن شده باشد ... @};-
حال آیا واقعاً این جواب سؤال شما نیست که گفتم عاقل کسی است «که چیزی را که شخص کمتعقل در آینه نمیبیند را او در خشت خام ببیند»؟ عاقل کسی است که موقع ارتکاب گناه زشتی آن را ببیند و سعی نکند با توجیه کردن تمایلات و شهوات خودش آن کار را در نظر خودش زینت داده و درست وانمود کند و بعد از انجام گناه هم سعی کند با توجیه کردن کار خودش و پیدا کردن کسانی که تأییدش کنند بر روی عذاب وجدانش سرپوش بگذارد ... عاقل کسی است که وقتی دانست باید کاری را انجام دهد که بر خلاف شهوات و تمایلات لحظهایش هست سعی نکند با توجیه تمایلات خودش یا شک و شبههی بیخود پیدا کردن در کاری که دانسته است که باید انجامش دهد آن کار را اشتباه تصور نماید تا برای انجام ندادنش بهانه داشته باشد ... توقع خداوند در قیامت هم آن است که ما به جای تسلیم شهوات خودمان بودن تسلیم حقی باشیم که شناختهایم و وظیفهای را انجام دهیم که دانستهایم باید انجامش دهیم و ترک کنیم کاری را که میدانیم درست نیست که انجامش دهیم، و لا یکلف الله نفساً الا وسعها ...
ان شاءالله که با این توضیحات اضافه آن پست قبلی و ارتباطش با سؤال شما روشن شده باشد ... @};-
سلام
برادرمن کجای سوال من گویای توجیه گناه است؟!
این درست نیست که که بجای پاسخ به سوال..روانشناسی کنیم ببنیم که انگیزه سوال چی بوده؟
من حتی در یک پست تاکید کردم که برای خوب نبودن عقلا دلیلی نداریم و عقلا باید آخرت را بر دنیا ترجیح دهیم
اما همونطور که از روش قرآن بدست می آید بعضی علاوه بر حکم عقلی نیاز به انگیزه دارند..
سوال ما در مورد این بخش است که چرا تشویق و برانگیزانندگی دین اسلام در مورد پاداش اخروی کمرنگ است؟
و این سوال از نظر ما به جاست
چون ما با متونی روبرو هستیم که همیشه با برداشت های متفاوت همراه بوده و هست و بسیار کلی است..که طبیعتا نتیجه آن عدم تصور روشن و درست از پاداش است.
بلکه بالعکس، انصافا مطلبی که بنده عرض کردم مطلب بدیهی ای است که شما زیر بار آن نمی روید.
غریبه آشنا;917741 نوشت:
وجود صدها سوال و شبهه در این سایت و جای دیگر..کافی نیست تا بپذیرید که با متون موجود..تصویر ملموس و روشنی از پاداش اخروی در دسترس نیست؟
آیا حقیقتا قبول ندارید که از وعده های تمثیلی و کلی و با برداشت های متفاوت نمیتوان تصور مطابق با واقعی داشت؟!
سوال شما از علت و عامل ترجیح جانب آخرت بر دنیا هست، نه ابهام و روشنی نعمت ها و پاداش های اخروی.
برای سوال شما صرف اعتماد به خداوند کفایت میکند حتی اگر هیچ درکی از نعمت های اخروی نداشته باشیم. بارها مثال ملموس آن را در امور دنیوی دیده ایم که به خاطر وعده کسی که به او اعتماد داشته ایم پیرو او شده ایم حتی اگر پاداش را علنا اعلام نکرده باشد.
اما با این حال چون شما نتوانستید چنین مساله ای را تصور کنید باز بنده در گام بعدی عرض کردم این وعده ها به اندازه ای روشن هست که بتوان روی آنها حساب کرد، وقتی پاداش را اراده خود انسان قرا میدهند دیگر ابهام معنا ندارد، یعنی شما در هر عالمی، با هر قواعدی باشید مزدتان هر چه باشد و هرچه اراده کنید در اختیارتان خواهد بود، ملاک فقط و فقط رضایت شماست ، بدون حد و مرز، و بدون محدودیت زمانی و کیفی.
انصافا این ها برای ترجیح جانب اخرت کفایت می کند، من واقعا مانده ام شما چرا از پذیرش آن سر باز می زنید و بنده را به دفاع بد متهم می کنید!!
غریبه آشنا;917741 نوشت:
با توجه به این که شما کارشناس دینی هستید..این سخنو از من به یادگار داشته باشید
دفاع نکردن از چیزی از دفاع بد بهتر است
سلام
برادرمن کجای سوال من گویای توجیه گناه است؟!
این درست نیست که که بجای پاسخ به سوال..روانشناسی کنیم ببنیم که انگیزه سوال چی بوده؟
من حتی در یک پست تاکید کردم که برای خوب نبودن عقلا دلیلی نداریم و عقلا باید آخرت را بر دنیا ترجیح دهیم
سلام،
بزرگوار از کجای نوشتهام اینطور برداشت کردید که دارم شما را در مقام توجیه گناه تصور میکنم؟ اتفاقاً اصلاً کاری به نیت شما از پرسیدن سؤال نداشتم و فقط با صورت سؤال شما کار داشتم و البته فقط هم پست اول شما در این تاپیک را خواندهام و مباحث بعدی تاپیک را نخواندهام، یعنی فقط با همان سؤال اول تاپیک کار داشتم ...
شما یک سؤال ساده پرسیدید و من هم به زعم خودم یک جواب ساده دادم ... شما پرسیدید که چرا خدا این نقد را نشانمان داد ولی انتظار دارد بخاطر نسیهای که وعدهاش را داده است این نقد را رها کنیم، من هم جواب دادم که در کنار چشم سر که با آن دنیا را ببینیم عقل هم بهمان داده است تا بفهمیم که کار درست چیست و این ما هستیم که باید بین اطاعت کردن از عقل و یا اطاعت کردن از چشم ظاهربین و نفس اماره یکی را انتخاب کنیم و دست آخر هم هر کسی به اندازهی تعقلش از آخرت بهره میبرد ... توضیحاتی که در پست اخیر دادم برای آن بود که همان پست اول را روشنتر کرده باشد ...
غریبه آشنا;917857 نوشت:
اما همونطور که از روش قرآن بدست می آید بعضی علاوه بر حکم عقلی نیاز به انگیزه دارند..
سوال ما در مورد این بخش است که چرا تشویق و برانگیزانندگی دین اسلام در مورد پاداش اخروی کمرنگ است؟
و این سوال از نظر ما به جاست
چون ما با متونی روبرو هستیم که همیشه با برداشت های متفاوت همراه بوده و هست و بسیار کلی است..که طبیعتا نتیجه آن عدم تصور روشن و درست از پاداش است.
این اختلاف میان ما ظاهراً از آن جهت است که شما گمان میکنید منظور من از عقلانیت مدّ نظر دین خدا همان برهانهای عقلی فلاسفه است و خلاصه یک کار فکری است که نه هر کسی توانش را دارد و نه هر کسی حوصلهاش را دارد، حال آنکه عقلانیت مدّ نظر من که ادعا میکنم همان عقلانیتی است که دین روی آن تأکید دارد هیچ ربط مستقیمی به این عقلانیت عرفی ندارد ... این عقلانیت را اگر بخواهید تصور کنید باید همان توضیحاتی که در بارهی تسلیم حق شدن در ساحت باطنی در پست قبل گفتم را بار دیگر بخوانید، عذاب وجدان و اینکه انسان بداند یک کار درست است و کار دیگری اشتباه است از مصادیق عقل است و اطاعت از این عقل هم مصداقی برای تعقل کردن است ...
انگیزش اسلام در مورد جزا و عقاب اخروی کم نیست اگر با این نگاه آن را ببینید ... صحبت از برهانهای حوصلهسربری که نیاز به دقت بالا داشته و احتمال اشتباه در محاسبات و تحلیلهای آن زیاد باشد نیست، صحبت از گوش دادن به ندای قلب است، صحبت از تبعیت کردن از فطرت است ... بماند که نعمات بهشتی و عذابهای جهنمی هم در کنار همین دنیا همیشه با ما هستند، درک یکی با واسطهی ابزار سنجش ظاهری بدن انسان است و درک دیگری با قلب است و باطنی است و اتفاقاً آثار این نعمات و عذابهای باطنی خیلی هم پررنگ هستند تا آنجا که کسی که غرق در نعمات مادی هست هم ممکن است بخاطر همان عذابهای روحی و باطنی همیشه در سختی و عذاب باشد و بارها هم شاید تصمیم بگیرد که گذشته را جبران کند ولی هر بار در یک تصمیم کوتهبینانه از انجام این کار منصرف شود ... این میشود انتخاب تسلیم عقل بودن یا تسلیم موهومات و فریبها بودن ...
برای سوال شما صرف اعتماد به خداوند کفایت میکند حتی اگر هیچ درکی از نعمت های اخروی نداشته باشیم. بارها مثال ملموس آن را در امور دنیوی دیده ایم که به خاطر وعده کسی که به او اعتماد داشته ایم پیرو او شده ایم حتی اگر پاداش را علنا اعلام نکرده باشد.
[/SIZE]
بنده هم عرض کردم ترجیح عقلی غیر از ترجیح شوقی است..
اگر پذیرفتیم که آیات معاد تمثیلی اند و به قول خودتان در الفاظ نمی گنجند..خب بدیهی است که تصور محسوس و مطابق با واقعی نخواهیم داشت..
و بدیهی است که لذات غیر قایل درک برانگیزاننده نیستند..اگرچه عقل حکم میکند خوب اند
لهم فیها مایشاءون هم دقیقا همینطور است..
اگر مربوط به همین دنیا بود بله حرف شما کاملا درست بود ..چون ما دنیا و خواسته هایش را میشناسیم...اما وقتی صحبت از عوالم ناشناخته شد و صحبت از کلم الناس علی قدر عقولهم بود
ماجرا فرق میکند
چون ما نمیدونیم در آخرت چه موجودی هستیم و چه میخواهیم
سلام،
بزرگوار از کجای نوشتهام اینطور برداشت کردید که دارم شما را در مقام توجیه گناه تصور میکنم؟ اتفاقاً اصلاً کاری به نیت شما از پرسیدن سؤال نداشتم و فقط با صورت سؤال شما کار داشتم و البته فقط هم پست اول شما در این تاپیک را خواندهام و مباحث بعدی تاپیک را نخواندهام، یعنی فقط با همان سؤال اول تاپیک کار داشتم ...
شما یک سؤال ساده پرسیدید و من هم به زعم خودم یک جواب ساده دادم ... شما پرسیدید که چرا خدا این نقد را نشانمان داد ولی انتظار دارد بخاطر نسیهای که وعدهاش را داده است این نقد را رها کنیم، من هم جواب دادم که در کنار چشم سر که با آن دنیا را ببینیم عقل هم بهمان داده است تا بفهمیم که کار درست چیست و این ما هستیم که باید بین اطاعت کردن از عقل و یا اطاعت کردن از چشم ظاهربین و نفس اماره یکی را انتخاب کنیم و دست آخر هم هر کسی به اندازهی تعقلش از آخرت بهره میبرد ... توضیحاتی که در پست اخیر دادم برای آن بود که همان پست اول را روشنتر کرده باشد ...
این اختلاف میان ما ظاهراً از آن جهت است که شما گمان میکنید منظور من از عقلانیت مدّ نظر دین خدا همان برهانهای عقلی فلاسفه است و خلاصه یک کار فکری است که نه هر کسی توانش را دارد و نه هر کسی حوصلهاش را دارد، حال آنکه عقلانیت مدّ نظر من که ادعا میکنم همان عقلانیتی است که دین روی آن تأکید دارد هیچ ربط مستقیمی به این عقلانیت عرفی ندارد ... این عقلانیت را اگر بخواهید تصور کنید باید همان توضیحاتی که در بارهی تسلیم حق شدن در ساحت باطنی در پست قبل گفتم را بار دیگر بخوانید، عذاب وجدان و اینکه انسان بداند یک کار درست است و کار دیگری اشتباه است از مصادیق عقل است و اطاعت از این عقل هم مصداقی برای تعقل کردن است ...
انگیزش اسلام در مورد جزا و عقاب اخروی کم نیست اگر با این نگاه آن را ببینید ... صحبت از برهانهای حوصلهسربری که نیاز به دقت بالا داشته و احتمال اشتباه در محاسبات و تحلیلهای آن زیاد باشد نیست، صحبت از گوش دادن به ندای قلب است، صحبت از تبعیت کردن از فطرت است ... بماند که نعمات بهشتی و عذابهای جهنمی هم در کنار همین دنیا همیشه با ما هستند، درک یکی با واسطهی ابزار سنجش ظاهری بدن انسان است و درک دیگری با قلب است و باطنی است و اتفاقاً آثار این نعمات و عذابهای باطنی خیلی هم پررنگ هستند تا آنجا که کسی که غرق در نعمات مادی هست هم ممکن است بخاطر همان عذابهای روحی و باطنی همیشه در سختی و عذاب باشد و بارها هم شاید تصمیم بگیرد که گذشته را جبران کند ولی هر بار در یک تصمیم کوتهبینانه از انجام این کار منصرف شود ... این میشود انتخاب تسلیم عقل بودن یا تسلیم موهومات و فریبها بودن ...
سلام
هرچقدر سعی میکنم ربط صریحی بین سخنان شما و موضوع پیدا کنم..پیدا نمیکنم
خداوند به بهشت تشویق کرده یا نکرده؟ اگر جوابتان مثبت است یعنی که پذیرفتید عامل حرکت عده ایی پاداش است نه بدی و خوبی خود اعمال...
اینجاست که برای اهل معامله سوال میشود بهشت چیست و کجاست؟
سلام
هرچقدر سعی میکنم ربط صریحی بین سخنان شما و موضوع پیدا کنم..پیدا نمیکنم
سلام
متأسفانه توضیح بیش از این برایم مقدور نیست ... اگر دوباره خواندن آن مطلب هم کمکی نکرد رهایش کنید ...
غریبه آشنا;917923 نوشت:
خداوند به بهشت تشویق کرده یا نکرده؟ اگر جوابتان مثبت است یعنی که پذیرفتید عامل حرکت عده ایی پاداش است نه بدی و خوبی خود اعمال...
اینجاست که برای اهل معامله سوال میشود بهشت چیست و کجاست؟
خداوند به بهشت تشویق کرده و از جهنم هم انذار کرده است ... همان اهل معامله هم دارند از عقلشان استفاده میکنند مگرنه در آخرت خبری از بهشت برایشان نمیبود ... در قرآن آمده که خداوند انسانها را در دنیا گرفتار وزر و بال بخشی از کارهای بدشان میکند تا مگر به سوی او بازگردند، این یعنی فهماندن عذاب جهنم و ترساندن از جهنم با چشاندن دردهای دنیایی، در مورد نعمات بهشتی هم همینطور است، وعدهی انواع اطعمه و اشربه، انواع دیدنیها و شنیدنیها، حتی داراییها و خانهها و باغها و همسرانی با صفاتی خاص، اینها چیزهایی است که انسانها درکی دنیایی از آنها دارند و به ایشان گفته میشود که نعمات بهشتی ویژگیهای مطلوب نعمات دنیوی را دارند ولی عیبهای آنها را ندارند، مثلاً در اینجا اگر از غذایی که دوست دارید بخورید بعد از خوردن سنگین میشوید، یا باید برای دفع مواد زائد آن رنج دفع آنها را تحمل کنید ولی در بهشت اینطور نیست و امثال آن، ولی مهمتر از همه اینکه نعمات بهشتی حقیقیاند، فریب نیستد، کالای موقتی و دوروزه نیستد، جواب درست و به موقع و کافی برای نیازهای انسان هستند و انسان را از یاد خدا غافل نمیکنند و استفادهی از آنها باعث ایجاد حس بخل و طمع و امثال آن نمیشود، باعث تکبر نمیشود، و ...
چطور میفرمایید اینها انگیزش کافی برای معاملهگرها نیستند ... و البته طبیعی است که آن معاملهگرها باید مؤمن باشند و خداوند را در وعدههایش صادق بشاسند مگرنه که نقد را به نسیه دادن قابل تردید بود، گرچه بگویند در مقابل این مس نقد ولی موقتی اگر از آن بگذرید به شما طلای جاودانی داده خواهد شد ... توجه کنید که ایمان معاملهگرها اگرچه کمتر از ایمان احرار و آزادگان باشد ولی به هر حال ایمان است و شخص مؤمن دارای روحیهی تسلیم شدن در مقابل حق میباشد و توشهی آخرت تقواست، این انگیزشها و تشویقها و انذارها صرفاً کمکی هستند برای قویتر شدن ارادهها، حال آنکه احرار و آزادگان که نیازی به این تشویقها و انذارها ندارند اهل ذکر هستند و این ذکر است که اهمیت مطلب را در نظرشان بزرگ نگاه میدارد و مانع به غفلت فرو رفتن ایشان میشود و به همین دلیل است که ایشان برای قویتر شدن ارادهاشان نیازی به این تشویقها ندارند، اهل ذکر کسانی هستند که بهرهاشان از تعقل کردن بیشتر است، اهل عبرت هستند، اهل فکر هستند، هوشیارند و دنیا ایشان را به خود سرگرم نکرده است ... اینها را گفتم که گمان نکنید معاملهگرها کلاً بخاطر همان ظاهر تشویق به بهشت و انذار از جهنم در صف مؤمنان برآمدهاند ... بلکه ایشان هم اهل تعقلند، قلبشان زنده است اگرچه با روزمرگیها زود به غفلت بیفتند، روحیهاشان روحیهی عبودیت و بندگی برای خداست و آیات خدا را عمداً به ثمن بخس نمیفروشند ...
خداوند به بهشت تشویق کرده و از جهنم هم انذار کرده است ... همان اهل معامله هم دارند از عقلشان استفاده میکنند مگرنه در آخرت خبری از بهشت برایشان نمیبود ... در قرآن آمده که خداوند انسانها را در دنیا گرفتار وزر و بال بخشی از کارهای بدشان میکند تا مگر به سوی او بازگردند، این یعنی فهماندن عذاب جهنم و ترساندن از جهنم با چشاندن دردهای دنیایی، در مورد نعمات بهشتی هم همینطور است، وعدهی انواع اطعمه و اشربه، انواع دیدنیها و شنیدنیها، حتی داراییها و خانهها و باغها و همسرانی با صفاتی خاص، اینها چیزهایی است که انسانها درکی دنیایی از آنها دارند و به ایشان گفته میشود که نعمات بهشتی ویژگیهای مطلوب نعمات دنیوی را دارند ولی عیبهای آنها را ندارند، مثلاً در اینجا اگر از غذایی که دوست دارید بخورید بعد از خوردن سنگین میشوید، یا باید برای دفع مواد زائد آن رنج دفع آنها را تحمل کنید ولی در بهشت اینطور نیست و امثال آن، ولی مهمتر از همه اینکه نعمات بهشتی حقیقیاند، فریب نیستد، کالای موقتی و دوروزه نیستد، جواب درست و به موقع و کافی برای نیازهای انسان هستند و انسان را از یاد خدا غافل نمیکنند و استفادهی از آنها باعث ایجاد حس بخل و طمع و امثال آن نمیشود، باعث تکبر نمیشود، و ...
چطور میفرمایید اینها انگیزش کافی برای معاملهگرها نیستند ... و البته طبیعی است که آن معاملهگرها باید مؤمن باشند و خداوند را در وعدههایش صادق بشاسند مگرنه که نقد را به نسیه دادن قابل تردید بود، گرچه بگویند در مقابل این مس نقد ولی موقتی اگر از آن بگذرید به شما طلای جاودانی داده خواهد شد ... توجه کنید که ایمان معاملهگرها اگرچه کمتر از ایمان احرار و آزادگان باشد ولی به هر حال ایمان است و شخص مؤمن دارای روحیهی تسلیم شدن در مقابل حق میباشد و توشهی آخرت تقواست، این انگیزشها و تشویقها و انذارها صرفاً کمکی هستند برای قویتر شدن ارادهها، حال آنکه احرار و آزادگان که نیازی به این تشویقها و انذارها ندارند اهل ذکر هستند و این ذکر است که اهمیت مطلب را در نظرشان بزرگ نگاه میدارد و مانع به غفلت فرو رفتن ایشان میشود و به همین دلیل است که ایشان برای قویتر شدن ارادهاشان نیازی به این تشویقها ندارند، اهل ذکر کسانی هستند که بهرهاشان از تعقل کردن بیشتر است، اهل عبرت هستند، اهل فکر هستند، هوشیارند و دنیا ایشان را به خود سرگرم نکرده است ... اینها را گفتم که گمان نکنید معاملهگرها کلاً بخاطر همان ظاهر تشویق به بهشت و انذار از جهنم در صف مؤمنان برآمدهاند ... بلکه ایشان هم اهل تعقلند، قلبشان زنده است اگرچه با روزمرگیها زود به غفلت بیفتند، روحیهاشان روحیهی عبودیت و بندگی برای خداست و آیات خدا را عمداً به ثمن بخس نمیفروشند ...
سلام
سوال تاپیک از منظر کسی است که اهل معامله است نه از متظر احرار و آزدگان
پس بهتره در همان حوزه فقط بحث کنیم
من نوعی اهل معامله هستم اما انگیزه کافی نسبت به وعده ها ندارم..چون مربوط به عالم ناشناخته هاست و نمیدانیم زبان وحی در این مورد چه زبانی است..
اگر این وعده ها مربوط به دنیا بود..بله صرف وعده و اعتماد کافی بود..چون هرچیزی که در دنیا میخواهیم...تصور مطابق با واقعی از آن داریم..لذا دیدن بهشت دنیایی ضرورتی نداشت
سلام
سوال تاپیک از منظر کسی است که اهل معامله است نه از متظر احرار و آزدگان
پس بهتره در همان حوزه فقط بحث کنیم
سلام،
چشم، اگرچه فرق اساسی با هم ندارند و فقط نوع انگیزشها فرق دارند ...
غریبه آشنا;917959 نوشت:
من نوعی اهل معامله هستم اما انگیزه کافی نسبت به وعده ها ندارم..چون مربوط به عالم ناشناخته هاست و نمیدانیم زبان وحی در این مورد چه زبانی است..
مربوط به عالم ناشناختهها نیست ... مثلاً اگر به شما بگویند که در بهشت همسرانی خواهید داشت که از زیباترین زنانی که در این دنیا دیده باشید هم زیباتر هستند اگرچه شما تا کنون زنی به آن زیبایی ندیده باشید و در نتیجه بشود بهشت را عالم ناشناختهها دانست ولی در عمل مشکلی پیش نمیاید چون میگویند هر چه که باشد از بهترین انتظاری که داشته باشید هم بهتر خواهد بود ... یعنی انگیزش را بیشتر میکند و نه کمتر ...
اما اگر منظورتان این است که زبان وحی در این مسائل زبان تمثیل است و مثلاً در بهشت اصلاً خبری از غذا و حوری و مناظر زیبا و بدیع و امثال آن نیست با این نگاهتان به قرآن مخالف هستم ... حتی اگر آنطور باشد و تمثیل در کار باشد هم خداوند قاعدتاً بهترین تمثیل را به کار برده است و اگر بهتر بود طور دیگری حسّ و حال بهشتیان را توصیف کند همان توصیف را به کار میبرد، در نتیجه نیازی نیست این تمثیلها را به اصل آنها برگردانید (اگر اصلش ربطی به این تمثیلها نداشته باشد که شخصاً با این نگاه مخالفم) و بعد بگویید انگیزهام را از دست دادم ... یعنی تا در این دنیا هستید بهترین برداشتی که میتوانید از نعمات بهشتی داشته باشید همان صورتی است که خداوند آنها را وصف کرده باشد، چنانکه خودش هم جایی که در دنیا قابل وصف نبوده است را فرموده است که اضافه بر اینها هم چیزهای بیشتری نزد خدا هست و اینکه هر چه دوست داشته باشید نزد او برایتان مهیا است ... به طرز مشابه در مورد جهنم هم باید دانست که اگر خداوند عذاب جهنم را حتی تمثیل هم کرده باشد که مانند آتش سوزاننده است باید بدانیم که بهترین توصیف دنیایی که میشود از آن عذاب کرد همان سوزانندگی آتش است و اگر کسی بگوید این تمثیلها نارسا هستند و سعی کند در همان ظرف دنیا با چیز دیگری آن عذاب را توصیف کند عملاً خودش را در این کار از خداوند تواناتر و داناتر فرض کرده است که پناه میبرم به خداوند از این جهالت ... در کلام معصومین علیهمالسلام هم که نگاه کنید همان نعمات بهشتی و یا عذابهای جهنم را در همان راستایی که خداوند فرموده است شرح بیشتر دادهاند و نه اینکه بر خلاف قرآن بیایند کلاً صورت مثال را عوض کرده و بگویند مثلاً در بهشت خبری از حوری نیست یا چیزی به اسم غذا که در دهان گذاشته و بجویم و از خوردن آن و چشیدن طعم آن لذت ببریم نیست ... اینکه عدهای چنان کاری را میکنند و اسمش را عالم بودن خودشان و مستضعف فکری بودن دیگران میگذارند بدعت خودشان هست ... شما همین را در نظر بگیرید که وعدههای خدا مطابق خود قرآن درست است و در نتیجه اگر کل قیامت و آخرت مجرد از ماده بود و حوری و غذا و شرابا طهورا و باغهایی که زیرشان رودها جاری هستند و نهر شیر و عسل و امثال آن همه تمثیلاتی از چیزهایی بودند که هیچ درکی از آنها نداریم و شما خوشتان نیامد و گفتید من همان حوری و طعام و اشربه و باغ و شیرعسل میخواهم خداوند وعده داده است که برایتان آنچه را که بخواهید ایجاد خواهد کرد، حالا اگر آن زمان شما دلتان اینها را نخواست و همان چیزهایی که ادعا میشود ما اینها به آنها تمثیل شده باشند را خواستید دیگر میل خودتان است و اجباری به آن نیست ... در نتیجه دلیلی ندارد انگیزهاتان را از دست بدهید ... در قرآن به میزان کافی چنان انگیزشهایی برای آخرت فراهم شده است ... الآن موافقید؟
غریبه آشنا;917959 نوشت:
اگر این وعده ها مربوط به دنیا بود..بله صرف وعده و اعتماد کافی بود..چون هرچیزی که در دنیا میخواهیم...تصور مطابق با واقعی از آن داریم..لذا دیدن بهشت دنیایی ضرورتی نداشت
بله تصورات واقعی شما درست هستند، لازم نیست از روی آنها بگذرید، اصلاً شما به دنبال همان بهشتی که در ظاهر آیات و روایات معرفی شدهاند باشید، اگر رفتید و دیدید بهشت اینطور نیست و بهتر از آن است خوشحالتر خواهید شد و جایی برای نگرانی نیست که انگیزهاتان کم شود ...
مثل کودکی که پدرش به او قول بستنی فردا را میدهد به شرط آنکه امشب مسواک بزند و بخوابد، بعد که فردا شد پدر بیاید و از کودکش بپرسد که ایا الآن بستنی برایش بخرد یا چیزی را که هزار بار بیشتر از بستنی دوستش دارد (اما دیشب در مخیلهاش هم نمیآمد که شاید بتواند صاحب چنان فرصت و تجربهای هم بشود)؟ ... البته به نظر من آن کودک میتواند هم آن بستنی را بخواهد و هم آن چیزهای دیگر را و بهشت اینطور است نه اینکه اصلاً بستنی در آن نباشد و فقط آن چیز خیلی بهتر باشد ... وعدهی خدا راست است، اگر بگوید بستنی هست پس بستی هست و تمثیل نیست، اگر آن طرف رفتیم و دیدیم بستنی نیست نعوذبالله اینکه خداوند وعدهی بستنی داده است میشود دروغ و ساحت خداوند منزه است از اینکه دروغی بگوید ...
با این وجود در روایات ما وارد شده است که متاع دنیا اینطور است که وصف آن بزرگتر از خود آن است ولی متاع آخرت خودش بزرگتر از وصف آن است، یعنی متاع دنیا تا وقتی که به آن نرسیده باشیم در نظرمان مهمتر و بزرگتر و بهتر به نظر میرسد و تصوری که از رسیدن به آن و بهرهمند شدن به آن در ذهن داریم بزرگتر است از تجربهی داشتنش وقتی که بالأخره به آن برسیم ... متاع آخرت اما برعکس است، یعنی هرچقدر که فکر کنیم رسیدن به آن باید چقدر خوب و لذتبخش و گوارا باشد وقتی که ان شاءالله به آن برسیم خواهیم دید که داشتنش و بهرهمند شدن به آن الحمدلله خیلی بهتر از تصوراتی است که پیشتر در دنیا داشتیم، خیلی بیش از انتظارمان است ... عذابش هم همینطور، خیلی دردناکتر از هر عذابی است که امروز بتوانیم تصورش را داشته باشیم ... چنین مطالبی در روایات ما باید قاعدتاً انگیزهی شما را بیشتر کنند نه اینکه آن را کمتر کنند ... اینکه عدهای بیایند و راه خدا و اهل بیت علیهمالسلام را کنار گذاشته و تصورات خود را به اسم دین مطرح کنند نشان میدهد که این آنها هستند که در اشتباه هستند و حتی اگر هم ادعا کنند که چیزی از اسرار حق به دست ایشان افتاده که به دست دیگران نیافتاده است باز هم باید بدانند که آن که را اسرار حق آموختد، مهر کردند و دهانش دوختند ... مگرنه این مدعیان در طلبش بیخبرانند، آن را که خبر شد خبری باز نیامد ...
در نهایت هم باز تأکید میکنم که عبادت معاملهگرها و بردگان هم همچنان مبتنی بر تعقل و ایمان است و ارزشمند است، بهشت را به بها دهند و نه به بهانه، اگرچه ارزش عبادت احرار و آزادگان و اهل ذکر بیشتر باشد و عیار ایمان ایشان بیشتر باشد و مزدشان در آخرت هم بیشتر باشد ...
موفق باشید
اینکه عدهای بیایند و راه خدا و اهل بیت علیهمالسلام را کنار گذاشته و تصورات خود را به اسم دین مطرح کنند نشان میدهد که این آنها هستند که در اشتباه هستند و حتی اگر هم ادعا کنند که چیزی از اسرار حق به دست ایشان افتاده که به دست دیگران نیافتاده است باز هم باید بدانند که آن که را اسرار حق آموختد، مهر کردند و دهانش دوختند ... مگرنه این مدعیان در طلبش بیخبرانند، آن را که خبر شد خبری باز نیامد ...
سلام
تمام این مخالفت ها و اختلاف ها جدای از درستی و نادرستیشان
نشان از این دارد که با عالم ناشناخته ای که زوایای پنهانی دارد روبرو هستیم
اگر به ظاهر کلام باشه..خب اینایی که جهاد میکنن و دیده شده که لباس های زنانه برای هدیه به حوریه ها همراه خود دارند..طبق ظاهر عمل کرده اند..اما آیا عقل قبول میکنه؟
آیا نباید به اینان گفت که وجود حوری اونطوری که تو فکر میکنی نیست؟
قبول کنید ما با اسرار و معما طرفیم نه وعده
همونطور که خیلی از اوصاف و افعال خدارو نمیتوان با قیاس های زمینی..فهمید..پاداش الهی هم مستثنی از این نیست
اگر پذیرفتیم که آیات معاد تمثیلی اند و به قول خودتان در الفاظ نمی گنجند..خب بدیهی است که تصور محسوس و مطابق با واقعی نخواهیم داشت..
و بدیهی است که لذات غیر قایل درک برانگیزاننده نیستند
منظورتان از ایتکه نعمتهایی که در آیات و روایات به تصویر کشیده شده اند تمثیلی هستند چیست؟ اینکه مثلا میوه های بهشتی هیچ ربطی و ارتباطی با میوه های دنیوی ندارند جز در اسمشان که پذیرفتنی نیست! آن کسانی که میگویند بهشت و جهنم در آخرت با این جهان متفاوت است از حیث قواعد این جهان و آن جهان میگویند وگرنه زبان قرآن و روایات که لغو میشود! اینکه قرآن به عنوان پاداش از همسرانی بگوید که هیچ شباهتی با همسران دنیوی ندارند جز در نامشان! این که لغو وفریبنده است! آنانکه میگویند حقیقت آخرت با حقیقت دنیا متفاوت است می گویند کیفیت این دو جهان با هم فرق می کند، اما ذات لذات که همان است، حقیقت لذت جنسی در دنیا و آخرت یکی است، هر دو از یک سنخ است، آنچه متفاوت است کیفیت های فرعی آن است، مثلا در لذات جنسی در آخرت نجاستی در کار نیست، سستی و ضعف بدنی در میان نیست و مانند آن.
و قطعا همه متکلمین اسلامی به تبع آیات و روایات کیفیت پاداش های اخروی را به نسبت مشابه دنیوی آنها بالاتر می دانند، یعنی لذت های محض هستند، برخلاف لذت های دنیوی که با عوارض هموراه هستند، لذت های اخروی آن عوارض را هم ندرارند.
غریبه آشنا;917915 نوشت:
اگرچه عقل حکم میکند خوب اند
بنابر فرمایش شما اگر انسان تابع عقلش باشد همین برای شوق او هم کفایت می کند، چون شوق عقلانی تابع درک عقل است، و اگر تابع شوق غیر عقلانی و از روی احساس باشد، نکته ای که در بالا عرض شد او را بس است.
با سلام
خواستم نطرم رو بگم... هرچند که من در حد بقیه دوستان و کارشناس محترم که اهل تفکر و درک بالاتری هستن نیستم ولی در حد توانم نظرم رو میگم و شایدم بی ربط باشه نظرم...
تا اونجایی که من میدونم در هیچ کتاب اسمانی ای بیشتر از قرآن در مورد معاد اینقدر با جزییات توضیح داده نشده پس از این حیث اطلاعاتش نسبت به بقیه کتاب ها ملموس تر است که استاد گرامی و بقیه دوستان هم خیلی توضیح دادن در مورد این جزییات...
حالا این وصف هایی که در مورد پاداش الهی گفته شده چون ما تصویر درستی ازش نداشته باشیم دلیل نیشود که شوق برانگیز نباشد یا مبهم و اسرار امیز باشد...
ببینید تنها با دیدن نمیتوان همه چیز را درک کرد...مثالی میزنم
مورچه ای را که در حال حرکت بر روی فرش است در نطر بگیرید....این مورچه در مسیر حرکت خود به موانع مختلفی برخورد می کند و پستی بلندی های زیادی را پشت سر میگذارد...با رنگ ها و بو های مختلف مواجه میشود... ممکن است در مسیرش به اجسام مختلف برخورد کند...حالا اگر شما به زبان مورچه که متوجه میشود برایش پیامی بفرسید و در مورد محیط اطرافش اطلاعاتی بدهید مثلا به او بگویید چند قدم جلو تر به کتابی بر خورد میکند... مورچه وقتی به کتاب میرسد فقط یک سطح صافی را میبیند در حد بی نهایت!!! این مورچه اصلا نمی تواند درک درستی از کتاب داشته باشه هر چه میبیند یک سطح صاف... شما به جایی اینکه به مورچه بگویید جلویت کتاب است او را راهنمایی میکنید که از کدوم مسیر برود تا از کتاب رد شود...در طول مسیر رد شدن از کتاب مورچه را راهنمایی میکنید که مبادا از مسیرش خارج شود و از روی کتاب بیفتد... وقتی که مورچه از ان سطح بی نهایت عبور میکند کم کم به حرف های شما ایمان میاورد و شما را در حرف هایتان صادق میبیند و میفهمد که قصد راهنمایی او را دارید...شما برای مورچه مسیری را میسازید رو به بالا جایی که خودتان هستید...پیامی به مورچه میدهید میگویید ای مورچه ام برایت مسیری ساخته ام که اگر بسمت ان بروی به من میرسی!!! مورچه میداند شما صلاح او را میخواهید و تا حالا در حرف هایتان صادق بودید...پس مورچه از ان مسیر رو به بالا هر چند نامفهوم و غیر قابل درک بالا میرود و اما وقتی به ما میرسد تازه حقیقت ماجرا برایش اشکار میشود و به عمق قضیه پی میبرد!!! میبیند که تا حالا روی یک فرشی حرکت میکرده با طرحی منسجم و زیبا و چیز هایی که تا حالا میدیده و فرض میکرده حالا به گونه ی دیگریست و حقیقت چیز دیگریست...
الان ما هم دقیقا مثل همین مورچه هستیم و خالق ما قصد راهنمایی ما را دارد او نسبت به حرف هایی که تا حالا زده صادق بوده و هست...پس لزوما نیازی نیست چیزی با چشم دیده شود شوق برانگیز باشد یا نباشد... ایمان و چشم دل به مراتب بالاتر از چشم سر هستند همنطور که مورچه از نگاه خود کتاب را فقط سطح صافی میدید و وقتی به سمت ما امد همه چیز را متوجه شد... بازم اشاره میکنم به کسی که اعتقاد و ایمان درونی نداشته باشد و فقط با چشم سر بببیند به واقعیت پی نمیبرد...معجزه را ببیند میگوید طرح دستی است... بهشت و جهنم را نشانش دهند میگوید خیال و توهم است چون اصلا اعتقادی به جهان غیر مادی ندارد... او را وارد بهشت کنند و بر گردانند می گوید از کجا معلوم بهشت را به ما بدهند؟؟؟ پس توقع خدا از ما این است به او ایمان داشته باشیم چون ما مثل همان مورچه درک درستی از اطراف مان نداریم و تا زمانی که مسیر کمال را نرویم حقیقت اشکار نخواهد شد...
سلام
تمام این مخالفت ها و اختلاف ها جدای از درستی و نادرستیشان
نشان از این دارد که با عالم ناشناخته ای که زوایای پنهانی دارد روبرو هستیم
سلام جناب غریبهی آشنا،
نه دیگر برادر، شما باید پذیرفته باشید که حق با آن بزرگواران دیگر است تا فرض کنید زوایای آنچنان پنهانی در این میان وجود دارد ... نه اینکه هیچ زاویهی پنهانی در این وسط وجود نداشته باشد ولی دیگر اینطور که عدهای مسائل را به کل دگرگون میکنند هم نیست و اگر هم باشد ما دلایل کافی برای معتقد شدن به آن نداریم، بلکه دلایل کافی داریم که ایشان را در اشتباه بدانیم ... و الله العالم
غریبه آشنا;917974 نوشت:
اگر به ظاهر کلام باشه..خب اینایی که جهاد میکنن و دیده شده که لباس های زنانه برای هدیه به حوریه ها همراه خود دارند..طبق ظاهر عمل کرده اند..اما آیا عقل قبول میکنه؟
آیا نباید به اینان گفت که وجود حوری اونطوری که تو فکر میکنی نیست؟
خندهداری کار ایشان به این است که به ایشان گفته شد با کشته شدن به بهشت میروی و آنجا چند تا حوری برایت فراهم شده است و او هم مطابق درک خودش از مطلب یک هدیه برای آن حوری خریده است یا مثلاً دوست دارد که حوری که به او میدهند این لباس را برای او بپوشد، ولی آیا اگر او این لباس را موقع کشته شدن داشته باشد با این فرض محال که به جای جهنم برزخی به بهشت برزخی برده شود و یک حوری هم آنجا منتظرش باشد آیا این لباس در آن دنیا هم همراهش خواهد بود؟ مثلاً اگر موقع کشته شدن به خودش فلان عطر را بزند در تمام مدتی که در برزخ هست بوی آن عطر را خواهد داد؟ اینها مسائل غیب است، اگر به ما گفته باشند که اینطور هست میگوییم چشم ولی اگر کسی از خودش چنان ایدههایی را مطرح کند این کارش مانند تیری در تاریکی انداختن است و کارش جاهلانه است و به همین جهالتش هم هست که میخندند ... مگرنه فرض کنید ما غسل شهادت داریم و هیچ اشکالی هم ندارد، شاید چیزهای خیلی بیشتری هم داشته باشیم که اگر فلان لباس را بپوشیم فلان مزیت را خواهد داشت ولی اینکه برای حوری که معلوم نیست اصلاً به ما بدهند یا ندهند سر خود لباس برداریم دیگر بیمعنا خواهد بود، اصلاً شاید آن لباس اندازهی آن حوری نبود ... چی بگم ... در ضمن اینکه لباسهای برزخی از جنس این لباسهای دنیایی نیست، در آخرت که بدن و روح با هم هستند شاید چنان لباسی اگر باشد به کار بیاید ولی در برزخ ظاهراً که اینطور نیست، بماند که وهابیت اگر اشتباه نکنم به عالم برزخ اعتقاد زیادی ندارند و نمیدانم آن مجاهد فی سبیل شیطان چقدر میخواهد آن لباس را با خود در قبر نگاه دارد تا قیامت شود و اینکه آیا وقتی بدنش در قبرش میپوسد آیا این لباس باز سالم و مهمتر از آن نو و زیبا باقی میماند یا خیر و اینکه اگر پوسید و خراب شد آیا در قیامت آن هم به همراه بدنش بازسازی میشود؟ ...
پس شاید انتقاد ما به چنان کسانی این چنین باشد، نه اینکه لزوماً لازم باشد که بگوییم حوری آنطور که تو فکر میکنی نیست و مثلاً حوری کلاً یک ذکر زاینده است که میگوییم و اثراتش را میگیریم ... پناه بر خدا ...
غریبه آشنا;917974 نوشت:
قبول کنید ما با اسرار و معما طرفیم نه وعده
همونطور که خیلی از اوصاف و افعال خدارو نمیتوان با قیاس های زمینی..فهمید..پاداش الهی هم مستثنی از این نیست
خداوند خودش صحبت از وعده و وعید کرده است و جایی ندیدهام در آیات و روایات بگویند که آنچه که گفتیم یک معماست که باهوشهای امت حلّشان میکنند و آنها که فهمیدند به آنها که نفهمیدند برسانند ... همه اصرار دارند که این مطالب وعده و وعید است و اینکه قول خداوند حق است و وعدهی او صدق است و من اصدق من الله وعداً؟
در مورد اوصاف و افعال خدا هم بحثی هست که واردش نمیشوم، در مورد پاداش الهی که آیا قبابل فهم هست یا نه هم بحث دیگری است که این را به اختصار میگویم ... ما در همین حیات دنیوی خودمان هم در باطن خود بهشت و جهنم را تجربه میکنیم، بدنمان از درک بهشت و جهنم عاجز است ولی روحمان همین الآن هم آنها را تجربه میکند و کسی که در خودشناسی خود بکوشد میتواند در همین دنیا هم معرفت به بهشت و جهنم کسب نماید، کسانی که چشم برزخی پیدا میکنند لااقل تا برزخ را میتوانند درک مستقیم در همین دنیا کنند، اهل بیت علیهمالسلام هم که بحثشان جداست ... آنها که دیدهاند جزا و عقاب خدا را آنچنان وصف کردهاند، خدایی که خالق جزا و عقاب است هم همینطور، حالا دیگران چه میگویند چقدر اعتبار خواهد داشت؟ ... اگر از آیات و روایات به اسراری دست یافتهاند که ما لیاقت رسیدن به آنها را نداشتهایم عقلی که مدعی بهرهمندی از آن هستند حکم میکند این اسرار را نزد خودشان حفظ کنند و اینطور بشارتها و انذارهای خداوند را در نزد ما عوامالناس لوث نکنند ... برای ما و شما همین تصریحاتی که در آیات و روایات وارد شده ملاک است و کافی هم هست، الباقی همه را بریزید دور ... خدا ان شاء الله همهمان را هدایت کند ... ان شاء الله
بیشتر توضیح بفرمایید .واینکه به ما حق بدید که دچار شک وشبه
بشیم.
با سلام و احترام
ببینید به طور کلی باید دو نکته خدمت شما عرض کنم:
اولا اینکه برخی از حکماء و فلاسفه معاد جسمانی را به عنوان معاد مادی وعنصری قبول ندارند دلیل این نیست که معتقد به معاد جسمانی نیستند، با توجه به آیات و روایات فراوان مبنی بر جسمانی بودن معاد، کسی با آن مخالفت نمیکند، منتهی جسمانی بودن را به معنای مادی و عنصری بودن نمی دانند.
ثانیا: حتی آن کسانی که معاد را جسمانی مادی نمی دانند قائل نیستند که لذت های آن کمتر و پایین تر از لذت های دنیوی باشد، بلکه به مراتب کیفیت لذت های آن را بالاتر می دانند.
اما در خصوص این که فرمودید به شما حق بدهم دچار شک و شبهه شوید، من متوجه نشدم کیفیت معاد چه دخلی به ایجاد شک و شبهه در شما دارد؟ در این خصوص بیشتر توضیح بدهید تا بتوانم ابراز نظر کنم که باید حق بدهم یا خیر.
اولا اینکه برخی از حکماء و فلاسفه معاد جسمانی را به عنوان معاد مادی وعنصری قبول ندارند دلیل این نیست که معتقد به معاد جسمانی نیستند، با توجه به آیات و روایات فراوان مبنی بر جسمانی بودن معاد، کسی با آن مخالفت نمیکند، منتهی جسمانی بودن را به معنای مادی و عنصری بودن نمی دانند.
ثانیا: حتی آن کسانی که معاد را جسمانی مادی نمی دانند قائل نیستند که لذت های آن کمتر و پایین تر از لذت های دنیوی باشد، بلکه به مراتب کیفیت لذت های آن را بالاتر می دانند.
اما در خصوص این که فرمودید به شما حق بدهم دچار شک و شبهه شوید، من متوجه نشدم کیفیت معاد چه دخلی به ایجاد شک و شبهه در شما دارد؟ در این خصوص بیشتر توضیح بدهید تا بتوانم ابراز نظر کنم که باید حق بدهم یا خیر.
با سلام وعرض ادب
استاد گرامی بسیار ممنون و متشکرم بابت پاسختون
ببینید استاد گرامی موقعی که تفسیر قرآن کریم رو میخونیم
میگه حوض کوثر اونی نیست که ما فکر میکنیم واین
یه تمثیله ،ومضمونش یه چیز دیگه ایه .خب مطمئنا بقیه
نعمات دیگه بهشت هم ممکنه از همین دست باشه
اصلا موجودی که قراره به فرشته تبدیل بشه بلکه هم از
اون بالا تر .خب چطور نیازمندیهاش قراره باز مثل این
بینید استاد گرامی موقعی که تفسیر قرآن کریم رو میخونیم
میگه حوض کوثر اونی نیست که ما فکر میکنیم واین
یه تمثیله ،ومضمونش یه چیز دیگه ایه .خب مطمئنا بقیه
نعمات دیگه بهشت هم ممکنه از همین دست باشه
اصلا موجودی که قراره به فرشته تبدیل بشه بلکه هم از
اون بالا تر .خب چطور نیازمندیهاش قراره باز مثل این
دنیا باشه
با سلام و احترام
در اینکه دنیا و آخرت با هم متفاوت هستند و الفاظ هم ظرفیت بیان اون رو ندارند شکی وجود ندارد، اما اینطور هم نیست که کاملا آن نعمت ها و این الفاظ بی ربط باشند و این زبان کاملا نمادین و سمبولیک باشد!! مثلا همین حوض کوثر اگرچه ممکن است به این معنا نباشد که حوضچه ای از آب باشد مثل دنیا و پیامبر(ص) با دستشان کاسه، کاسه آب به شیعیان بدهند، اما کاملا هم بی ربط نیست، بالاخره یک اتفاقی شبیه به این الفاظ خواهد افتاد وگرنه این الفاظ به کار نمی رفت.
وقتی قرآن می فرماید لذت های خوردنی و لذت های جنسی هست حتی اگر تمثیلی هم باشد تا حدی که الفاظ کشش آن را دارند تمثیلی خواهد بود، نه ورای آنها، اینطور نیست که وعده گلابی داده شود و بعد به جای آن چیزی بدهند که هیچ ارتباطی با واژه «گلابی» ندارد، مثلا هندوانه بدهند! این که منطقی نیست، پس بالاخره مزد و پاداش باید تناسبی با این الفاظی که در قرآن و روایات آمده داشته باشد.
علاوه بر اینکه قطعا انسان ها نعمت های اخروی و لذت های آن را بالاتر از نعمتهای دنیوی خواهند یافت، اگر غیر از این باشد به حکم چک سفیدی که خداوند به اهل بهشت داده و فرموده هرچه بخواهید در بهشت برایتان فراهم است(نحل:31) انسان میتواند بگوید من اینها را نمی خواهم، من یکی از همان نعمت های مشابه دنیا را می خواهم!
و بازعلاوه بر اینکه اصلا عادلانه هم نیست که خداوند ما را از نعمت های با لذت بیشتر نهی کند و مزد ما را نعمت هایی با لذات کمتر قرار دهد!! این غیر حکیمانه و غیر عادلانه است، همان طور که خودش نیز فرموده نعمت های آخرت برتر و بالاتر است:
«لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى»؛ و مسلّماً آخرت براى تو از دنيا بهتر است.(ضحی:4)
اینکه برخی از حکماء و فلاسفه معاد جسمانی را به عنوان معاد مادی وعنصری قبول ندارند دلیل این نیست که معتقد به معاد جسمانی نیستند، با توجه به آیات و روایات فراوان مبنی بر جسمانی بودن معاد، کسی با آن مخالفت نمیکند، منتهی جسمانی بودن را به معنای مادی و عنصری بودن نمی دانند.
سلام
شما بزرگوار خودتان تایید میکنید که حتی از سوی برخی علما جسمانی بودن بهشت و جهنم نیز مورد تردید است
توقع نداشته باشید که حداقل بنده جسم مثالی و غیر مادی را جسم بدانم..چون برای شخص بنده ثابت شده و اگر هم بخواهید برای شما ثابت میکنم که جسم مثالی جسم نیست..بلکه عین روحانی بودن است در لفافه جسمانیت
در ضمن اگر بیانات وحی تمثیلی باشد..هیچ منعی وجود ندارد که بین نعمات فقط اشتراک اسمی باشد
اصلا مطلبی که از علامه حسن زاده برایتان گذاشتم دقیقا همین را میگفت..
که بچه لذت ازدواج را نمیداند ناگزیر باید به او گفت که مثل عسل است.
و اما چک سفید امضای خدا...
وقتی من نوعی نمیدانم که اصلا در آخرت چه موجودی هستم و چه خواسته هایی دارم..چگونه باید بابت آن تشویق شوم؟!
قطعا خداوند نعمتی میدهد که مربوط به همان عالم است و قطعا نعمت آن عالم بهتر از دنیاست..
اما مسله این نیست
مسله این است که آن نعمت مشوق من نیست نه اینکه خوب نیست...چون نیاز الآن من اینسویی است نه آنسویی
شما بزرگوار خودتان تایید میکنید که حتی از سوی برخی علما جسمانی بودن بهشت و جهنم نیز مورد تردید است
توقع نداشته باشید که حداقل بنده جسم مثالی و غیر مادی را جسم بدانم..چون برای شخص بنده ثابت شده و اگر هم بخواهید برای شما ثابت میکنم که جسم مثالی جسم نیست..بلکه عین روحانی بودن است در لفافه جسمانیت
اولا عمده اندیشمندان اسلامی مخالف چنین نظری هستند، و آیات و روایاتی چون برخواستن انسان ها از قبر هم معاد جسمانی عنصری را تأیید می کند.
ثانیا همان طور که اشاره شد در هر صورت آخرت برتر و بالاتر از دنیاست: «وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى» و همین کفایت می کند.
غریبه آشنا;918864 نوشت:
در ضمن اگر بیانات وحی تمثیلی باشد..هیچ منعی وجود ندارد که بین نعمات فقط اشتراک اسمی باشد
اصلا مطلبی که از علامه حسن زاده برایتان گذاشتم دقیقا همین را میگفت..
که بچه لذت ازدواج را نمیداند ناگزیر باید به او گفت که مثل عسل است.
این که پذیرفتنی نیست، تمثیل باید وجه داشته باشد، بی قاعده و بی ضابطه که نمی شود.
ثانیا بر فرض پذیرش سخنان شما این تمثیل غیر قابل بیان بالاتر از مشابه دنیوی آن است، در همین مثال علامه حسن زاده یقینا لذت ازدواج بسیار بالاتر از خوردن عسل است اما از آنجا که فرزند توان درک آن را ندارد به یک لذت خیلی سطح پایین تر تشبیه شده است، پس باز هم این مسئله برای شوق به آن کفایت می کند.
غریبه آشنا;918864 نوشت:
و اما چک سفید امضای خدا...
وقتی من نوعی نمیدانم که اصلا در آخرت چه موجودی هستم و چه خواسته هایی دارم..چگونه باید بابت آن تشویق شوم؟!
اولا: وقتی همانطور که گذشت ما قبول کردیم که آخرت برتر از دنیاست دیگر خواسته های ما هم قطعا ارتقاء خواهد یافت، نه نزول
ثانیا انسان ها بالاخره تجربیات خود را که با خود دارند، یعنی انسان که صفر کیلومتر وارد بهشت نمیشود، اگر این می بود که خودش را فراموش می کرد و از برادر و پدر و مادرش هم فرار نمی کرد! پس معلوم است گذشته اش یادش است، لذا حتی اگر تغییر کرده باشد و شرایط جدید برایش مطلوب نباشد به اقتضاء همان چک سفید امضاء می تواند نعمت های پیشین را درخواست کند.
ثالثا انسان که قرار نیست در آخرت استحاله شود! اصالت انسان همان روح اوست که منشأ خواسته های اوست، و این روح که اصل و اساس انسان هست در آخرت هم حضور دارد. قرار نیست روح انسان که عوض شود!
غریبه آشنا;918864 نوشت:
مسله این است که آن نعمت مشوق من نیست نه اینکه خوب نیست...چون نیاز الآن من اینسویی است نه آنسویی
علاوه بر نکات فوق که گذشت باید دقت کرد بحث بر سر نیاز کنونی ما نیست، ما چه خوب باشیم و چه بد قرار است بعد از 70، 80 سال بمیریم و در سرای دیگر زندگی کنیم، این مسئله حتمی است، اینطور نیست که ما اگر پی نیازهای اینسویی مان رفتیم مرگ اتفاق نیفتد، بنابراین با حتمی بودن مرگ برای تعیین پاداشمان باید به شرائط همان دنیا نگاه کنیم، نه این دنیا.
باید دید در آن سرای باقی نیازهای ما کدام سوئی است و همان را به عنوان پاداش طلب کرد.
در همین مثال علامه حسن زاده یقینا لذت ازدواج بسیار بالاتر از خوردن عسل است اما از آنجا که فرزند توان درک آن را ندارد به یک لذت خیلی سطح پایین تر تشبیه شده است، پس باز هم این مسئله برای شوق به آن کفایت می کند
[/SIZE]
شوق به لذت غیر قابل درک؟؟!!
چنین چیزی ممکن نیست
در مثال علامه تشبیه ازدواج به بستنی برای بچه از اونجهت است که ازدواج در ادراک بچه لذتی ندارد و برانگیزاننده نیست
پس تا ماهیت حقیقی پاداش الهی روشن نگردد معلوم نیست که به ادراک اینسویی ما ایجاد شوق میکند یا خیر
فراموش نکنید موضوع بحث این نیست که نعمت اخروی در ظرف خودش خوب است یانه...موضوع ایجاد انگیره در دنیاست ...که بدیهی است وعده های تمثیلی برانگیزاننده نیستند
شوق به لذت غیر قابل درک؟؟!!
چنین چیزی ممکن نیست
در مثال علامه تشبیه ازدواج به بستنی برای بچه از اونجهت است که ازدواج در ادراک بچه لذتی ندارد و برانگیزاننده نیست
پس تا ماهیت حقیقی پاداش الهی روشن نگردد معلوم نیست که به ادراک اینسویی ما ایجاد شوق میکند یا خیر
فراموش نکنید موضوع بحث این نیست که نعمت اخروی در ظرف خودش خوب است یانه...موضوع ایجاد انگیره در دنیاست ...که بدیهی است وعده های تمثیلی برانگیزاننده نیستند
من واقعا تعجب میکنم چرا موضوع به این سادگی را شما اینقدر پیچیده می کنید؟! بارها تأکید کرده ام و دوباره بیان می کنم:
اولا این بدیهی است که انسان در صورت اعتماد به وعده دهنده حتی اگر هیچ آگاهی از مزدش نداشته باشد، همین وعده برای تشویق کفایت می کند، مثلا بانک بگوید به سپرده گذاران جایزه ای می دهیم که فوق تصور آنها باشد، وتضمین می کنیم همه آن را بپسندند و بی نهایت راضی شوند، خب طبیعتا در صورت اعتماد ، این برای سپرده گذاری کافیست. خواهش می کنم سعی نکنید مصداق را مخدوش کنید، این فقط مثال است، به اصل مطلب بنده فکر کنید.
ثانیا: بنا بر نص آیات و روایات لذت های آخرت لذت هایی نیستند که از اساس نسبت به لذت های دنیوی بی ارتباط و بی ربط باشند، لذا قطعا همین لذت جنسی، همین لذت خوردن ها و آشامیدنی ها، و همین لذت های معنوی ارتباط با خداوند است که آنجا با کیفیت بسیار بالاتر به انسان داده می شود؛ کسی نمی تواند روز قیامت به خداوند بگوید من خیال کردم این نعمتهایی که در قرآن گفته ای همه اش تمثیل است لذا جذب آن نشدم و گناه کردم!! آیا چنین حرفی قابل قبول است؟
قرآن کریم دیگر چگونه بفرماید همین لذت های دنیوی در آخرت هم به شما داده خواهد شد:
«وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فيها خالِدُونَ»؛ به كسانى كه ايمان آورده، و كارهاى شايسته انجام دادهاند، بشارت ده كه باغهايى از بهشت براى آنهاست كه نهرها از زير درختانش جاريست. هر زمان كه ميوهاى از آن، به آنان داده شود، مى گويند: «اين همان است كه قبلا به ما روزى داده شده بود. (ولى اينها چقدر از آنها بهتر و عاليتر است.)» و ميوه هايى كه براى آنها آورده مى شود، همه (از نظر خوبى و زيبايى) يكسانند. و براى آنان همسرانى پاك و پاكيزه است، و جاودانه در آن خواهند بود.(بقره:25)
در برابر چنین آیاتی می توان گفت که منظور خداوند چیز دیگری است؟! خواهش می کنم در چارچوب منطق ابراز نظر کنید و احتمالی بدهید که بتوان از آن دفاع کرد! حتی امثال ملاصدرا که قائل به معاد جسمانی عنصری نیستند، اما لذت های مادی را انکار نمی کنند، یعنی می گویند دقیقا همین لذت های مادی ناشی از خوردنی ها و جنسی و... وجود دارد، تفصیل آن در جای خود بحث شده است.
از این سخنان روشن و صریح که بگذریم، حتی بر فرض مثال شما اگر ازدواج به عنوان مزد بچه ای قرار گیرد، این مزد زمانی به او داده خواهد شد که توانایی درک آن لذت را داشته باشد و لذت آن را بچشد، و قطعا لذت آن هم بالاتر از عسل و بستنی است!
اما اینکه چرا اکنون برای او تشبیه به عسل و بستنی شده است اصلا به همین خاطر است که به قول شما برای او جذاب بوده و مشوّق باشد، پس اشکالی به آن وارد نیست، اگر از اول ازدواج به عنوان مزد یک بچه تعیین میشد، آن موقع بود که غیر حکیمانه بود چون قابل درک نبوده و نقش تشویقی برای او نداشت! اما این لذت هایی که الان در دسترس اوست و بسیار پایین تر از آن مزد است به عنوان مشوق تعیین می شود پس حتی بنا بر فرض شما عیبی ندارد مزد بچه ای بستنی تعیین شود اما وقتی به آن رسید، آن را تشبیهی بیابد که بالاتر از ان است که در ذهنش بوده است، به شریط که بتوان از نظر لُغوی ارتباطی بیم بستنی و ازدواج تصور کرد؛ اما باز هم اگر به آن مزد رسید و آن را بالاتر نیافت می تواند درخواست کند من همان بستنی و آبنبات را می خواهم، مانعی نیست به او می دهند!
من واقعا تعجب میکنم چرا موضوع به این سادگی را شما اینقدر پیچیده می کنید؟!
با وجود صدها سوال و شبهه در مورد معاد و کیفیت آن در همبن سایت باز میگویید موضوع ساده است
ابدا این سخنو قبول ندارم
شاید در صدر اسلام این آیات ساده بوده اما در طول زمان قطعا پیچیده شده..بعنوان مثال در مورد همان آیه ای که میگویید روشن است..علامه جوادی آملی دقیقا طور دیگر تفسیر کرده اند و میگویند آنچه که قبلا دیده بودند عمل صالح است نه میوه..چرا که اصلا خیلی از مومنین فقیر بوده و خیلی از میوه ها را ندبدند و نخوردند(مراجعه کنید به تفسیر ایشان)
کسی نمی تواند روز قیامت به خداوند بگوید من خیال کردم این نعمتهایی که در قرآن گفته ای همه اش تمثیل است لذا جذب آن نشدم و گناه کردم!! آیا چنین حرفی قابل قبول است؟
در مورد توجیه گناه خیر
اما چنین سخنی خطاب به خداوند در مورد جذب نشدن دقیقا درست و قابل قبول است
چرا فکر میکنید هرکسی که سوال و شبهه دارد..دنبال کفر است؟
اگر وعده های قرآن حداقل برای بنده مبهم نبود که سوال نمیپرسیدم!!
میفرمایید کسی نمیتونه به خدا چنین چیزی بگوید!
اگر خداوند عادل است..بنده میتوانم چنین چیزی بگویم..چون دلیل دارم
مهمترین دلیلم هم اختلاف حل نشدنی ای است که در تفسیر علمای دین از معاد وجود دارد
در مورد پست ها و سخنان شما نمیتونم ایراد بگیرم ..چون شما هستید و من فرصت پرسیدن دارم
اما در مورد قرآن این حق را برای خودم قاءلم ..چون نگارنده و آورنده اصلی آن حاضر نیست و بنده فقط با علمایی طرفم که حرفشان یکی نیست
با وجود صدها سوال و شبهه در مورد معاد و کیفیت آن در همبن سایت باز میگویید موضوع ساده است
ابدا این سخنو قبول ندارم
منظور بنده از ساده بودن موضوع، سوال شماست، نه معاد؛ اینکه وعده های خداوند مشوق خوبی نباشند برای ترجیح عمل، این را می گویم موضوع ساده و روشنی است که دارید آن را پیچیده می سازید.
غریبه آشنا;918980 نوشت:
چرا فکر میکنید هرکسی که سوال و شبهه دارد..دنبال کفر است؟
اگر از سخن بنده کفرآمیز بودن سوال، و یا کفرِ سوال کننده برداشت می شود عذرخواهی میکنم.
غریبه آشنا;918980 نوشت:
میفرمایید کسی نمیتونه به خدا چنین چیزی بگوید!
اگر خداوند عادل است..بنده میتوانم چنین چیزی بگویم..چون دلیل دارم
مهمترین دلیلم هم اختلاف حل نشدنی ای است که در تفسیر علمای دین از معاد وجود دارد
اگرچه علما در کیفیت معاد اختلاف دارند، اما این مشکلی به وجود نمی آورد زیرا:
اولا: همه ی علما لذات آخرت را بالاتر از لذات دنیا می دانند و این به تنهایی برای ترجیح آخرت و شوق به آن کافیست.
ثانیا: همه ی علما لذات خوردنی و جنسی و مانند آن را که امروز درک می کنیم در آخرت هم جاری و ساری می دانند، و باز این به تنهایی برای ترجیح آخرت و شوق به آن کافیست.
ثالثا: ولو اینکه همه علما اصلا از بیخ و بُن در معاد اختلاف نظر داشته باشند و به این خاطر شما به تشویق های خداوند اعتنایی نکنید و این را به عنوان دلیلی برای خود بدانید، با داشتن این دلیل اگر خداوند به شما فقط این جمله را بگوید:
ثالثا: ولو اینکه همه علما اصلا از بیخ و بُن در معاد اختلاف نظر داشته باشند و به این خاطر شما به تشویق های خداوند اعتنایی نکنید و این را به عنوان دلیلی برای خود بدانید، با داشتن این دلیل اگر خداوند به شما فقط این جمله را بگوید:
«آیا به من اعتماد نداشتی؟
شما در پاسخ چه می گویید؟[/SIZE]
اگر اعتماد کافی بود نیازی به تشویق از جانب خدا نبود
پاسخ ما به خدا این است که تشویق تو برانگیزاننده نبود
جدای از این شما از ما چه توقعی دارید؟!
چطور مردمان گذشته برای اعتماد به خدا حق دارند معجزه ببینند
بعد ما بدون هیچ معجزه ایی باید اعتماد داشته باشیم؟
علی ایحال سوال ما ربطی به اعتماد ندارد و ما با فرض اعتماد به وجود آخرت این سوال را پرسیده ایم
ثالثا: ولو اینکه همه علما اصلا از بیخ و بُن در معاد اختلاف نظر داشته باشند و به این خاطر شما به تشویق های خداوند اعتنایی نکنید و این را به عنوان دلیلی برای خود بدانید، با داشتن این دلیل اگر خداوند به شما فقط این جمله را بگوید:
«آیا به من اعتماد نداشتی؟
شما در پاسخ چه می گویید؟[/SIZE]
اگر اعتماد کافی بود نیازی به تشویق از جانب خدا نبود
پاسخ ما به خدا این است که تشویق تو برانگیزاننده نبود
جدای از این شما از ما چه توقعی دارید؟!
چطور مردمان گذشته برای اعتماد به خدا حق دارند معجزه ببینند
بعد ما بدون هیچ معجزه ایی باید اعتماد داشته باشیم؟
علی ایحال سوال ما ربطی به اعتماد ندارد و ما با فرض اعتماد به وجود آخرت این سوال را پرسیده ایم
پاسختان که اعتماد نقشی ندارد که پذیرفتنی نیست، اما بر فرض که سخن شما را بپذیریم، چرا فقط پاسخ ثالثا بنده را دادید؟ پاسخ اولا و ثانیا چه شد؟
اعتماد مربوط به تحقق پاداش است نه اینکه آیا اصل پاداش به ادراک اینسویی در می آید یانه..
و اما پاسخ اولا و ثانیا شما را در پست های قبل داده ایم
میفرمایید همه علما اکل و شرب و نکاح را در مورد آخرت قبول دارند..
ما برای شما نقل قول آوردیم که بگوییم اینطور نیست
بر فرض که همه هم قبول داشته باشند
ما هیچ تصور درستی از عالمی که زادو ولد نیست اما نکاح است
و صدتا مسله دیگه که نمیدانیم...نداریم
همین کافی است که بگوییم مبهم است و نمیتوانیم ارتباط برقرار کنیم
تصورات و مفهومات کلی برانگیزاننده نیستند
اگر پاداش الهی مربوط به دنیا بود..مثلا خداوند میگفت ده سال اطاعت کن بعدش هرچی بخوای بهت میدم..اینجا دیگه سوال من نابجا بود و اعتماد کفایت میکرد..چون ابهامی در مورد پاداش وجود ندارد و مربوط به نیازهای شناخته شده است نه عالم غیب
سلام جناب غریبهی آشنا،
نه دیگر برادر، شما باید پذیرفته باشید که حق با آن بزرگواران دیگر است تا فرض کنید زوایای آنچنان پنهانی در این میان وجود دارد ... نه اینکه هیچ زاویهی پنهانی در این وسط وجود نداشته باشد ولی دیگر اینطور که عدهای مسائل را به کل دگرگون میکنند هم نیست و اگر هم باشد ما دلایل کافی برای معتقد شدن به آن نداریم، بلکه دلایل کافی داریم که ایشان را در اشتباه بدانیم ... و الله العالم
[/SIZE]
سلام
بله اما سخنان اینان وارد تفاسیر شده و حقیقتا تاثیر خودشو گذاشته و ما دلیل محکمی نداریم که ردشان کنیم خصوصا که با یکسری روایات هم جور در می آیند
اینجا یک نمونه از صحبت های ایشان در مورد ازدواج در بهشت را براتون میزارم:
《ـ آیا اهل بیت(ع) قرآن را ساده کرده اند؟
برخی نیز توهّم نموده اند که کار اهل بیت(ع) ساده نمودن قرآن است؛ حال آنکه این نیز توهّمی است عوامانه. کار اهل بیت(ع) این است که کمک کنند تا ما در عمق قرآن فرو رویم و حقایق پنهان را صید کنیم. حقایقی که چشمی آنها را ندیده و گوشی آنها را نشنیده تا برای آنها کلماتی وضع کند. لذا خداوند متعال برای بیان آنها از همین کلمات رایج استفاده نموده است تا برای عاقلان راهی به باطن هستی بگشاید.
« عَنْ شُعَيْبٍ الْحَدَّادِ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ أَوْ مَدِينَةٌ حَصِينَةٌ قَالَ عَمْرٌو فَقُلْتُ لِشُعَيْبٍ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَ أَيُّ شَيْءٍ الْمَدِينَةُ الْحَصِينَةُ قَالَ فَقَالَ سَأَلْتُ الصَّادِقَ ع عَنْهَا فَقَالَ لِي الْقَلْبُ الْمُجْتَمَع ـــــــ شعيب حدّاد گويد از امام جعفر صادق (ع) شنيدم که می فرمودند: حديث ما دشوار و ناهموار است؛ لذا کسی نمی تواند آن را حمل نماید ( بفهمد) مگر فرشته ی مقرب يا پيغمبر مُرسَل يا بندهاى كه خدا قلبش را با ايمان آزموده يا شهرى که دارای حصار بلند باشد. عمرو (شاگرد شعيب) از او پرسيد: اى شعيب! منظور از شهر دارای حصار بلند چیست؟ شعیب گفت: من خود معنى آن را از امام صادق(ع) پرسيدم؛ به من فرمودند: قلب خاطر جمع.» (أمالي الصدوق،ص4، المجلس الأول)
بنده در باب حورالعین با شما چه بگویم؟ اگر بگویم: حورالعین ظهور حقیقت ولایت است در مملکت وجودی خود شخص، مثلاً چه می فهمید جز مشتی الفاظ قلمبه؟! بنده می گویم حور العین در مملکت وجودی خود شخص است؛ شما دم از روابط جنسی می زنید. آن هم چه رابطه ای؟! از نکاحات امور سخن بگویم، چه چیزی متوجّه می شوید جز مشتی الفاظ، که چه بسا آنها را به معانی نادرستی حمل خواهید نمود؟! شما لفظ ازدواج و نکاح که می شنوید چیزی جز روابط جنسی متعارف در ذهنتان نقش نمی بندد.
دو قضیّه باهم نکاح می کنند و حاصلش می شود، قضیّه ای سوم؛ بی آنکه صغری از بکارت خویش خارج گردد. عقل و نفس نکاح می کنند و حاصلش می شود قلب، بی آنکه نفس از بکارت خویش خارج شود. از نکاح عقل و شهوت، عفّت زاده می شود. از نکاح عقل و غضب، شجاعت زاده می شود. از نکاح روح کلّی با نفس کلّی نبّوت و امامت زاده می شود. از نکاح قلم اعلی با لوح قضاء، عالم قدر پدیدار گشت.
به همین نحو، اعتقادات ما با یکدیگر نکاح می کنند و اعتقادی نو می زایند؛ که باطن این حقیقت در یوم الدّین (ظرف ظهور دین) به صورت نکاح با حورالعین نمودار می شود. و هر چه با حورالعین نکاح شود، نه تنها بکارت (بکر بودن) او زائل نمی شود؛ بلکه جوانتر و زیباتر می گردد. چون از نکاح ذات با اعتقاد، باطن آن اعتقاد برای ذات نمودار می شود که بکر است و قبل از آن دستی بر آن نخورده. باز از نکاح با آن حور باطن، باطن او ظاهر می گردد؛ و این روند ادامه دارد تا بی نهایت. چرا که باطن مطلق خداست؛ که رسیدن به او معنی ندارد. هر اعتقاد قرآنی که داری، او را بی نهایت باطن است؛ که یک به یک آنها را طیّ می کنی. فرمودند: « عَلَيْكُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى عَدَدِ آيَاتِ الْقُرْآنِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَكُلَّمَا قَرَأَ آيَةً رَقِيَ دَرَجَةً ـــــ بر شما باد به تلاوت قرآن كه درجات بهشت به تعداد آيات قرآن است. پس چون روز قيامت شود، به قارى قرآن گويند: بخوان و بالا برو ! پس هر آيه بخواند يک درجه بالا می رود » (أمالي الصدوق،ص359،المجلس السابع و الخمسون)
دقّت شود که قرآن کریم را بی نهایت آیه است. چرا که هر آیه را معانی ظاهری فراوانی است؛ و هر معنی ظاهری را باطنی است؛ و هر باطنی را باطنی و ... .
خلاصه آنکه هر که ایمانش بیش حوری های او هم بیش. چرا که هر که ایمانش بیش، اعتقاداتش بیش، و عمق اعتقاداتش بیش؛ و نکاحات اعتقادی اش بیشتر.》sokhanha.ir
اعتماد مربوط به تحقق پاداش است نه اینکه آیا اصل پاداش به ادراک اینسویی در می آید یانه..
اصل و اساس تشویق همین اعتماد است، باور کنید همین اعتماد است، اگر در همین دنیا کسی که به او اعتماد ندارید به شما وعده روشنی بدهد که هیچ ابهامی در آن ندارید، و فقط در صداقت وعده دهنده ابهام دارید، مثلا به شما بگوید اگر فلان کار را برای او انجام دهید(و کار نسبتا سختی هم باشد) دو میلیارد تومان به شما می دهد آیا انجام می دهید؟ طبیعتا نه، چرا؟ آیا پاداش برای شما مبهم است؟ خیر؛ بلکه به او اعتماد ندارید.
پس وقتی کسی که به او اعتماد صد در صد دارید که حکیم است و عاقل، بلکه عاقل ترین و حکیم ترین است، و شما را و سلیقه شما را هم خوب می شناسد، دروغگو هم نیست، از کار شما هم هیچ نفعی برای خودش نمی خواهد، و چنین شخص مورد اعتمادی می گوید: قطعا پاداشی که به تو می دهم از تمام دنیا و آنچه در آن است بالاتر است! اینجا باز هم ابهام مانع از عمل است؟! انصافا نیست.
خواهش می کنم منطقی به ماجرا نگاه کنید، یک درصد احتمال بدهید دارید اشتباه می کنید، و بعد دوباره پاسخ بنده را بخوانید.
غریبه آشنا;919011 نوشت:
میفرمایید همه علما اکل و شرب و نکاح را در مورد آخرت قبول دارند..
ما برای شما نقل قول آوردیم که بگوییم اینطور نیست
ما هم گفتیم که اینطور هست، شما اگر می گویید اینطور نیست یک مصداق بیاورید که عالمی گفته باشد درک این لذات دنیوی در آخرت نیست.
غریبه آشنا;919011 نوشت:
بر فرض که همه هم قبول داشته باشند
ما هیچ تصور درستی از عالمی که زادو ولد نیست اما نکاح است
و صدتا مسله دیگه که نمیدانیم...نداریم
نیازی نیست، همین که شما بدانید لذات آخرت از نظر کیفیت از این لذات دنیوی بالاتر است کفایت می کند؛ و در این مسئله هم اختلافی بین علما نیست.
اصل و اساس تشویق همین اعتماد است، باور کنید همین اعتماد است، اگر در همین دنیا کسی که به او اعتماد ندارید به شما وعده روشنی بدهد که هیچ ابهامی در آن ندارید، و فقط در صداقت وعده دهنده ابهام دارید، مثلا به شما بگوید اگر فلان کار را برای او انجام دهید(و کار نسبتا سختی هم باشد) دو میلیارد تومان به شما می دهد آیا انجام می دهید؟ طبیعتا نه، چرا؟ آیا پاداش برای شما مبهم است؟ خیر؛ بلکه به او اعتماد ندارید.
پس وقتی کسی که به او اعتماد صد در صد دارید که حکیم است و عاقل، بلکه عاقل ترین و حکیم ترین است، و شما را و سلیقه شما را هم خوب می شناسد، دروغگو هم نیست، از کار شما هم هیچ نفعی برای خودش نمی خواهد، و چنین شخص مورد اعتمادی می گوید: قطعا پاداشی که به تو می دهم از تمام دنیا و آنچه در آن است بالاتر است! اینجا باز هم ابهام مانع از عمل است؟! انصافا نیست.
خواهش می کنم منطقی به ماجرا نگاه کنید، یک درصد احتمال بدهید دارید اشتباه می کنید، و بعد
منم از شما خواهش میکنم که یک درصد احتمال دهید که حرف من حق است و باید طور دیگر پاسخگو باشید
اینکه پاداشی برانگیزاننده باشد عقلا و منطقا منوط به این است که متوقف به درک و علم ما باشد..این هیچ ربطی به اعتماد و ارجحیت عقلی ندارد
انگیره نداشتن به معنی اعتماد نداشتن نیست
مطلب خیلی روشنه
این خیلی روشنه که لذت ازدواج برای کودک ایجاد شوق نمیکند..ولو اینکه میداند خوب است و وعده حق است و اعتماد هم دارد ..اما ایجاد شوق نمیکند چون ورای درک اوست
نیازی نیست، همین که شما بدانید لذات آخرت از نظر کیفیت از این لذات دنیوی بالاتر است کفایت می کند؛ و در این مسئله هم اختلافی بین علما نیست.
خب لابد برای بنده کفایت نکرده که این موضوعو ایجاد کردم!!
و میدانم اگر کسی بخواهد وارد بحث معادشناسی شود قطعا این سوالات برای او هم طرح میشود
و کم هم نیستند این افراد
شما به کسانی که به اصل و فرع ماجرا بی اهمیتند نگاه نکنید
کسی که چنین سوالاتی طرح میکند..قطعا دغدغه داشته
عزیز شما خود،جواب خودتان را دادید الکی شلوغش کردید!!!اشاره کردید که
غریبه آشنا;919132 نوشت:
انگیره نداشتن به معنی اعتماد نداشتن نیست
مطلب خیلی روشنه
ولو اینکه میداند خوب است و وعده حق است و اعتماد هم دارد
بله کاملا درست است ،مهم ترین اصل یک وعده دهنده اعتماد کامل به اوست که اشاره کردید صد درصد اعتماد داریم و وعده حق است...کل پست هایی هم که فرستاده شد برای قبول اعتماد بود که متوجه آن شدید...
غریبه آشنا;919132 نوشت:
ایجاد شوق نمیکند چون ورای درک اوست
بسیار عالی جواب خودتان را دادید...آنچه که ورای درک است شوق نمی آورد،خداوند آنچه را که در این دنیا برای ما قابل درک بوده بهترینش را وعده داده است...همانطور که استاد گرامی اول بحث اشاره کردند که :
مسلم;916777 نوشت:
وعده الهی که می فرماید: «لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُون»؛ براى شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هر چه طلب كنيد به شما داده مى شود(فصلت:31)
خب خداوند بهترین پاداش این سویی و قابل درک ما را وعده داده است!!!هر چه که تو بخواهی !!! آن هم در عمری نامحدود !!! از بین هم نمیرود !!! در این دنیا شما همچین چیزی را در اختیار دارید؟؟؟
آیا در این دنیا هیچ چیزی نیست که برای شما شوق برانگیز باشد؟؟؟امکان ندارد،حتما چیز هایی در این دنیا وجود دارد که شاید تا آخر عمرتان هم به آن نرسیده اید ولی دوست داشتید برسید...آیا این وعده خداوند نمی تواند شوق برانگیز باشد؟؟؟
حتی برای آن شخصی هم که هر چیزی در این دنیا داشته و به آن رسیده هم شوق برانگیز است چون پاداش های آنسویی نامحدود و همیشگی است...اموری که قابل درک ما نبوده است خداوند هم صحبتی از آن برای ما نکرده
چون اصلا متوجه نمی شویم برای اینکه به آن مرحله از درک نرسیده ایم اگر هم صحبتی می کرد برای ما شک برانگیز بود چون اصلا درکش نمی کردیم... همانطورکه خودتان اشاره کردید لذت ازدواج برای یک
بچه قابل فهم نیست چون اصلا به مرحله ازدواج نرسیده است...
دیگر حرفی نمی ماند،برای بنده وعده خداوند شوق برانگیز است... هر چه که بخواهم!!! آیا در این دنیا همچین چیزی هست ؟؟؟شما بعد یک عمر 60,50 ساله از دنیا می روید ولو اینکه ممکن است به تمام چیز هایی که می خواستید
اینکه پاداشی برانگیزاننده باشد عقلا و منطقا منوط به این است که متوقف به درک و علم ما باشد..این هیچ ربطی به اعتماد و ارجحیت عقلی ندارد
انگیره نداشتن به معنی اعتماد نداشتن نیست
مطلب خیلی روشنه
این خیلی روشنه که لذت ازدواج برای کودک ایجاد شوق نمیکند..ولو اینکه میداند خوب است و وعده حق است و اعتماد هم دارد ..اما ایجاد شوق نمیکند چون ورای درک اوست
خواهش می کنم با دقت بیشتری آنچه میگویم را تحت نظر بگیرید:
اولا: آنچه که خداوند فرموده روشن است:
«جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»؛ باغ هایی که از زیر درختانش رود ها جاریست.(بقره:25)
«لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَة»؛ در آن بهشت همسرانی پاکیزه برای اهل بهشت است.(بقره:25)
«مُتَّكِئينَ فيها يَدْعُونَ فيها بِفاكِهَةٍ كَثيرَةٍ وَ شَراب»؛ در حالى كه در آنجا بر تختها تكيه مى زنند و ميوههاى فراوان و نوشيدنى مورد دلخواهشان را در آنجا مى طلبند.(ص:51)
نمی توانید بگویید اینها برای ما روشن نیست، همه اش روشن است، همه این لذت ها را انسان درک کرده نمی تواند بگوید معنای آنها برای من روشن نیست، احدی از علما هم نگفته اند انسان در آخرت این لذت ها را درک نخواهد کرد، با این اوصاف انسان طعم لذت های اخروی را قبلا در دنیا چشیده است و بهانه ای برای عمل نمی ماند.
ثانیا: خود خدا می فرماید قطعا این بهشت برتر و بالاتر از آنچه است که الان دارید:
«لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى»؛ و بى ترديد آخرت براى تو از دنيا بهتر است.(ضحی:4)
«مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى»؛ متاع دنيا اندك، و آخرت براى آنان كه تقوا ورزيده اند بهتر است(نساء:77)
این هم برای ترجیح آخرت کفایت می کند، مثلا پدری به فرزندش بگوید پاداشی بهت می دهم که قطعا از بستنی خوشمزه تر است، خب طبیعتا فرزند چون طعم بستنی را چشیده آن پاداش را قبول خواهد کرد، مگر آنکه به پدرش و شناخت او اعتماد نداشته باشد.
ثالثا: از اینها بالاتر خداوند می فرماید:
«لَهُمْ فيها ما يَشاؤُن»؛ در آنجا هر چه بخواهند براى آنان فراهم است.(نحل:31).
نمی توانید بگویید من نمی دانم در آخرت چه موجودی هستم!
چون:
اولا: انسان در آخرت به موجودی که نوع نیازها و تمایلات او را تغیر کند تبدیل نخواهد شد؛ اگر چنین ادعایی دارید اول باید آن را اثبات سازید.
ثانیا: حتی اگر انسان به موجود دیگری قرار است تبدیل شود بالاخره تمایلاتی دارد و همین که به او بگویند تمایلاتت را بدون استثنا پاسخ خواهیم داد برای او کافیست، چون انسان باید بداند بالاخره وارد عالم آخرت خواهد شد و اینکه آن دنیا تمایلاتش به هر صورتی که هست پاسخ داده شود خیلی بهتر از این است که برای مدت نامحدودی که قرار است در آخرت زندگی کند به نیازهای جدید او پاسخی داده نشود!
مثل این است که فرض کنید همه انسان ها بدون استثناء قرار است به کره ماه بروند، بدون استثناء، بعد به آنها می گویند کسی که فلان کار را انجام بدهد تمام نیازهایش در آنجا را تأمین می کنیم، و کسی که این کار را نکند هرگز نیازی از او برآورده نمیکنیم! و فرض این است که راهی برای نرفتن بدانجا وجود ندارد؛ حالا شما چه می کنید؟ بله اگر رفتن به دست خود انسان بود حرف شما درست بود، اما وقتی بدون اجازه از ما قرار است برای مدت نامحدود در عالم دیگری زندگی کنیم حتما به خاطر تأمین نیازهایمان در آن عالَم عمل خواهیم کرد.
ثالثا: بر فرض ما در مورد آخرت ابهام داشته باشیم، اما این را می دانیم که انسان یا نیازهای دنیوی دارد یا ندارد در هر دو صورت: اگر انسان در آخرت تمایل به لذات مادی داشته باشد خب خداوند تصریح می کند که اگر اراده کند به او می دهند؛ و اگر در آخرت قرار است انسان تمایل به لذات مادی نداشته باشد، پس چرا چانه زنی کند که حتما باید اینها که او درک کرده به عنوان مزد باشد؟! خب انسان در آخرت هرگز به اینها میلی نخواهد داشت.(دقت کنید) پس اینکه خداوند بگوید هر چیزی بخواهید در هر صورتی کافیست.
من واقعا بیش از این نمی فهمم، هزار پست دیگر هم به شما پاسخ بدهم، پاسخم همین است که امری بدیهی است.
بر فرض ما در مورد آخرت ابهام داشته باشیم، اما این را می دانیم که انسان یا نیازهای دنیوی دارد یا ندارد در هر دو صورت: اگر انسان در آخرت تمایل به لذات مادی داشته باشد خب خداوند تصریح می کند که اگر اراده کند به او می دهند؛ و اگر در آخرت قرار است انسان تمایل به لذات مادی نداشته باشد، پس چرا چانه زنی کند که حتما باید اینها که او درک کرده به عنوان مزد باشد؟! خب انسان در آخرت هرگز به اینها میلی نخواهد داشت.(دقت کنید) پس اینکه خداوند بگوید هر چیزی بخواهید در هر صورتی کافیست.
[/SIZE]
نگاه کنید
شما در پست پنج صریحا تاکید کردید که بله ابهام دارد و این کار معامله را دشوار میکند ولی اعتماد کافی است
ولی اینجا میگویید بر فرض.
در مورد اینکه پاداش اخروی مبهم است دلایل فراوان وجود دارد
که مهمترینش تمثیلی بودن آیات است
پس فرضی وجود ندارد..قطعا مبهم است
اما پاسخ مطلب نقل قول شده
اینکه پاداش اخروی در ظرف خود که آخرت است خوب است..حرفی نیست..اینو چندین بار هم گفتم
اما موضوع این نیست
موضوع این است که من نوعی درکی از اون نعمت خوب ندارم و مشوق من نیست
آیا در این دنیا هیچ چیزی نیست که برای شما شوق برانگیز باشد؟؟؟امکان ندارد..حتما چیز هایی در این دنیا وجود دارد که شاید تا آخر عمرتان هم به آن نرسیده اید ولی دوست داشتید برسید...آیا این وعده خداوند نمی تواند شوق برانگیز باشد؟؟؟
.[/B]
اولا
از این هرچه بخواهی ها خداوند در مورد دنیا هم گفته..ادعونی استجب لکم..اما کو؟؟؟
لابد معنیشو نمیدونیم دیگه..غیر از اینه؟
پس بعید ندانید که لهم فیها مایشاءون هم لزوما معنای ظاهری نیست
ثانیا
اینکه در دنیا چیزهای شوق انگیز برای من نوعی وجود داشته چه ربطی به آخرت دارد؟!
اگر برای خدا این خواسته ها اهمیتی داشت که در همین دنیا میداد!!
خواسته دنیا مربوط به دنیاست و بس و هیچ جایی در آخرت ندارد
چون آخرت آخرت است و دنیا دنیا
اولا
از این هرچه بخواهی ها خداوند در مورد دنیا هم گفته..ادعونی استجب لکم..اما کو؟؟؟
لابد معنیشو نمیدونیم دیگه..غیر از اینه؟
پس بعید ندانید که لهم فیها مایشاءون هم لزوما معنای ظاهری نیست
ثانیا
اینکه در دنیا چیزهای شوق انگیز برای من نوعی وجود داشته چه ربطی به آخرت دارد؟!
اگر برای خدا این خواسته ها اهمیتی داشت که در همین دنیا میداد!!
خواسته دنیا مربوط به دنیاست و بس و هیچ جایی در آخرت ندارد
چون آخرت آخرت است و دنیا دنیا
واقعا من نمی دانم چطور موضوعی به این واضحی قابل درک نیست!!!
دیگر خداوند باید چطور پاداش های الهی را توصیف می کردند که جنبه تشویقی داشته باشد و ابهامی هم نداشته باشد؟؟؟
ببینید مثال مورچه ی روی فرش را که زده بودم، خوب دقت کنید...این مورچه وقتی به کتاب می رسد فقط یک سطح بی نهایت صاف را می بیند...این مورچه اصلا و ابدا نمی تواند متوجه شود که جلویش کتاب است چون اصلا درکی از کتاب ندارد یا به نوعی ورای درک اوست، وقتی شما به مورچه پیامی می دهید که جلویت کتاب است، آیا او میفهمد؟؟مسلما خیر،شما مجبورید برای اینکه مورچه تا حدی کتاب را درک کند او را با تمثیل هایی که متوجه می شود راهنمایی کنید...خب خداوند هم در مورد پاداش های الهی همین کار را انجام داده است... اگر با تمثیل بیان نمی کرد که اصلا درک نمی کردیم که به تبع ٱن می گفتیم اصلا وجود ندارد و ورای درک است!!!پس کاملا منطقی هست پاداش های الهی تمثیلی از دنیا باشد که هم قابل فهم است و هم شوق برانگیز و اینکه وعده، هر چه که بخواهی باشد ، دیگر کار را تمام می کند!!!
مشکل اصلی چیز دیگریست...قصد جسارت ندارم اما بنظرم اصلا شما اعتقادی یه خدا ندارید!!!
یعنی آنقدری که به خدا یقین دارم به وجود خودم در دنیا یقین ندارم!!!
بنظرم این بحث نتیجه ای نخواهد داشت، فقط در خواستی از کارشناس دارم که حتما موضوع ها را جمع بندی کنند تا برای دیگران جنبه ابهام پیدا نکند هرچند همه چیز واضح هست.
سلام
بله اما سخنان اینان وارد تفاسیر شده و حقیقتا تاثیر خودشو گذاشته و ما دلیل محکمی نداریم که ردشان کنیم خصوصا که با یکسری روایات هم جور در می آیند
اینجا یک نمونه از صحبت های ایشان در مورد ازدواج در بهشت را براتون میزارم:
《ـ آیا اهل بیت(ع) قرآن را ساده کرده اند؟
برخی نیز توهّم نموده اند که کار اهل بیت(ع) ساده نمودن قرآن است؛ حال آنکه این نیز توهّمی است عوامانه. کار اهل بیت(ع) این است که کمک کنند تا ما در عمق قرآن فرو رویم و حقایق پنهان را صید کنیم. حقایقی که چشمی آنها را ندیده و گوشی آنها را نشنیده تا برای آنها کلماتی وضع کند. لذا خداوند متعال برای بیان آنها از همین کلمات رایج استفاده نموده است تا برای عاقلان راهی به باطن هستی بگشاید.
« عَنْ شُعَيْبٍ الْحَدَّادِ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ أَوْ مَدِينَةٌ حَصِينَةٌ قَالَ عَمْرٌو فَقُلْتُ لِشُعَيْبٍ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَ أَيُّ شَيْءٍ الْمَدِينَةُ الْحَصِينَةُ قَالَ فَقَالَ سَأَلْتُ الصَّادِقَ ع عَنْهَا فَقَالَ لِي الْقَلْبُ الْمُجْتَمَع ـــــــ شعيب حدّاد گويد از امام جعفر صادق (ع) شنيدم که می فرمودند: حديث ما دشوار و ناهموار است؛ لذا کسی نمی تواند آن را حمل نماید ( بفهمد) مگر فرشته ی مقرب يا پيغمبر مُرسَل يا بندهاى كه خدا قلبش را با ايمان آزموده يا شهرى که دارای حصار بلند باشد. عمرو (شاگرد شعيب) از او پرسيد: اى شعيب! منظور از شهر دارای حصار بلند چیست؟ شعیب گفت: من خود معنى آن را از امام صادق(ع) پرسيدم؛ به من فرمودند: قلب خاطر جمع.» (أمالي الصدوق،ص4، المجلس الأول)
بنده در باب حورالعین با شما چه بگویم؟ اگر بگویم: حورالعین ظهور حقیقت ولایت است در مملکت وجودی خود شخص، مثلاً چه می فهمید جز مشتی الفاظ قلمبه؟! بنده می گویم حور العین در مملکت وجودی خود شخص است؛ شما دم از روابط جنسی می زنید. آن هم چه رابطه ای؟! از نکاحات امور سخن بگویم، چه چیزی متوجّه می شوید جز مشتی الفاظ، که چه بسا آنها را به معانی نادرستی حمل خواهید نمود؟! شما لفظ ازدواج و نکاح که می شنوید چیزی جز روابط جنسی متعارف در ذهنتان نقش نمی بندد.
دو قضیّه باهم نکاح می کنند و حاصلش می شود، قضیّه ای سوم؛ بی آنکه صغری از بکارت خویش خارج گردد. عقل و نفس نکاح می کنند و حاصلش می شود قلب، بی آنکه نفس از بکارت خویش خارج شود. از نکاح عقل و شهوت، عفّت زاده می شود. از نکاح عقل و غضب، شجاعت زاده می شود. از نکاح روح کلّی با نفس کلّی نبّوت و امامت زاده می شود. از نکاح قلم اعلی با لوح قضاء، عالم قدر پدیدار گشت.
به همین نحو، اعتقادات ما با یکدیگر نکاح می کنند و اعتقادی نو می زایند؛ که باطن این حقیقت در یوم الدّین (ظرف ظهور دین) به صورت نکاح با حورالعین نمودار می شود. و هر چه با حورالعین نکاح شود، نه تنها بکارت (بکر بودن) او زائل نمی شود؛ بلکه جوانتر و زیباتر می گردد. چون از نکاح ذات با اعتقاد، باطن آن اعتقاد برای ذات نمودار می شود که بکر است و قبل از آن دستی بر آن نخورده. باز از نکاح با آن حور باطن، باطن او ظاهر می گردد؛ و این روند ادامه دارد تا بی نهایت. چرا که باطن مطلق خداست؛ که رسیدن به او معنی ندارد. هر اعتقاد قرآنی که داری، او را بی نهایت باطن است؛ که یک به یک آنها را طیّ می کنی. فرمودند: « عَلَيْكُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى عَدَدِ آيَاتِ الْقُرْآنِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَكُلَّمَا قَرَأَ آيَةً رَقِيَ دَرَجَةً ـــــ بر شما باد به تلاوت قرآن كه درجات بهشت به تعداد آيات قرآن است. پس چون روز قيامت شود، به قارى قرآن گويند: بخوان و بالا برو ! پس هر آيه بخواند يک درجه بالا می رود » (أمالي الصدوق،ص359،المجلس السابع و الخمسون)
دقّت شود که قرآن کریم را بی نهایت آیه است. چرا که هر آیه را معانی ظاهری فراوانی است؛ و هر معنی ظاهری را باطنی است؛ و هر باطنی را باطنی و ... .
خلاصه آنکه هر که ایمانش بیش حوری های او هم بیش. چرا که هر که ایمانش بیش، اعتقاداتش بیش، و عمق اعتقاداتش بیش؛ و نکاحات اعتقادی اش بیشتر.》sokhanha.ir
سلام جناب غریبهی آشنا،
اول از تأخیرم در جواب دادن عذرخواهی میکنم، گمان کردم بنای پاسخ دادن و ادامهی بحث را ندارید دیگر از تاپیک لغو اشتراک کردم ...
از آن بزرگواری که از ایشان مطلب را نقل کردهاید بپرسید که ایشان که اینقدر اهل فضل هستند آیا به ظاهر قران عمل میکنند یا به باطن آن؟ اگر به ظاهر قران عمل میکردند که هیچ بحثی نمیماند ولی اگر به باطن قران عمل میکردند از نظر قریب به اتفاق علما خلاف دین و شرع عمل میکنند ... در واقع اطمینان دارم که اگر از ایشان این سؤال را بپرسید به شما خواهند گفت ظاهر قرآن حجت است و باطن قران منافی ظاهر آن نیست ... بعد از ایشان بپرسید که حالا این معانی که شما برای باطن آیات خدا و روایات خلفای خدا برشمردید آیا منافی ظاهر آن آیات و روایات هستند یا خیر ... باز هم امیدوارم جوابشان منفی باشد به این معنا که اگر بشود منظور خدا از حوری را چنان چیزی گرفت به این معنا نیست که منظور از حوری دیگر مثلاً یک زن زیبارو که هرگز هم از باکرگی خارج نمیشود نباشد ... آنها که پا را فراتر گذاشته و به خودشان اجازه دادهاند که بر اساس این تفکرات خودشان بگویند که اصلاً حوری به آن معنای ظاهریاش وجود ندارد و بهشت و جهنم و قیامت و حشر همگی موجوداتی مجرد هستند و جسم در آنها حضور ندارد و امثال این، این افراد هست که باید بروند از اعتقادات خود توبه کنند چرا که اساس آنها بر تأویلبهرأی خودشان هست ... خدا و اهل بیت علیهمالسلام این همه گفتهاند که هست بعد یک عده بیایند بگویند که نیست میخواهند چه چیزی را نشان دهند؟ ... این همه در ادعیه آمده که کسانی که از اهل بیت علیهمالسلا عقب بیفتند یا جلو بزنند نابود میشوند و تنها کسانی به حق میرسند که ملازم و همراه ایشان باشند «[=verdana]الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ» ... آیا اهل بیت علیهمالسلام چنان ادعاهایی کردهاند؟ ... نه برادر، ما دلیل کم نداریم که این افراد در اشتباه باشند ... ما هم قبول داریم که در قیامت هم جسم باشد و هم روح، پس تا آنجا که آنها بخواهند در مورد نعمات و عذابهای روحانی صحبت کنند ما مشکل اساسی نداریم، ولی اگر آمدند و گفتند که اصلاً قیامت فقط روحانی است و حوری به آن معنا وجود ندارد این را دیگر از خودشان در آوردهاند ... معمولاً هم مبنای بحثشان تا جایی که من دیدم این است که یک یک چیزی را به عنوان درست فرض کردهاند و بعد بین آن چیز و مادی و روحانی بودن معاد به تعارض رسیدهاند و گفتهاند که حالا چه کنیم؟ آهان! شاید اصلاً معاد بعد جسمانی و مادی نداشته باشد ... یعنی دلیل اصلیاشان برای انکار مادی و جسمانی بودن معاد نقص علم خودشان در فهم مطالب دیگری است، اختلافمان هم در این است که آنها میگویند عقل حجت باطنی خداست و همانقدر اعتبار دارد که آیات و روایات اعتبار دارند و عقل ما هم میگوید معنای آیات و روایات باید اینطور باشد مگرنه بین عقل ما و آیات و روایات تضاد خواهد بود که آن هم محال است چون بین حجت باطنی و ظاهری خدا نمیتواند ضدیتی وجود داشته باشد، ما هم با بیشتر این صحبت ایشان مخالف هستیم و در تاپیکهای زیادی این مطلب بحث شده است که از حوصلهی این تاپیک خارج است ...
... آیا اهل بیت علیهمالسلام چنان ادعاهایی کردهاند؟ .... ما هم قبول داریم که در قیامت هم جسم باشد و هم روح، پس تا آنجا که آنها بخواهند در مورد نعمات و عذابهای روحانی صحبت کنند ما مشکل اساسی نداریم، ولی اگر آمدند و گفتند که اصلاً قیامت فقط روحانی است و حوری به آن معنا وجود ندارد این را دیگر از خودشان در آوردهاند ... معمولاً هم مبنای بحثشان تا جایی که من دیدم این است که یک یک چیزی را به عنوان درست فرض کردهاند و بعد بین آن چیز و مادی و روحانی بودن معاد به تعارض رسیدهاند و گفتهاند که حالا چه کنیم؟ آهان! شاید اصلاً معاد بعد جسمانی و مادی نداشته باشد
نگاه کنید
این دسته از علما سرخود چیزی نمیگویند
یعنی حقیقتا نمیتوان بر اساس ظاهر حرفشان را رد کرد
همین ظواهر خودش میگوید مثل الجنه..
در نهج البلاغه فکر کنم که آمده:
در بهشت داخل نمىشود جز كسى كه امامان را بشناسد و امامان نيز او را بشناسند.
خب من از شما سوال میکنم خوردن سیب و گلابی حقیقتا چه ارتباطی به معرفت به امامان دارد؟
این چه بهشتی است که حتی اگر عمل صالح داشته باشی اما معرفت به امام نباشد میسر نمیشود؟!
خداوند که بخیل نیست!! هست؟ پس قطعا چیزی که بدون معرفت بدست نمی آید جایگاه معنوی است نه باغ پر از میوه
نگاه کنید
این دسته از علما سرخود چیزی نمیگویند
یعنی حقیقتا نمیتوان بر اساس ظاهر حرفشان را رد کرد
همین ظواهر خودش میگوید مثل الجنه..
در نهج البلاغه فکر کنم که آمده:
در بهشت داخل نمىشود جز كسى كه امامان را بشناسد و امامان نيز او را بشناسند.
خب من از شما سوال میکنم خوردن سیب و گلابی حقیقتا چه ارتباطی به معرفت به امامان دارد؟
این چه بهشتی است که حتی اگر عمل صالح داشته باشی اما معرفت به امام نباشد میسر نمیشود؟!
خداوند که بخیل نیست!! هست؟ پس قطعا چیزی که بدون معرفت بدست نمی آید جایگاه معنوی است نه باغ پر از میوه
جناب غریبهی آشنا،
گفتهاند که برای ورود به بهشت باید معرفت به ولی خدا داشت؟ خوب مگر نگفتهاند که برای ورود به بهشت باید ایمان داشت؟ آیا میشود کسی ایمان داشته باشد و به جهنم برده شود؟ پس معلوم میشود اگر کسی عمل صالحش به دادش نرسید این عمل صالح او از سر ایمان نبوده است ... و بله درست است که معرفت سبب محبت میشود و محبت مایهی ایمان است، آنچنانکه شیعیان و محبین حضرت فاطمه سلاماللهعلیها فطم عن النار ... یعنی آتش به ایشان نمیرسد ... پس شما معرفت را از آن جهت که ایمان را باعث شود در نظر بگیرید، گرچه روی این حدیث فکر کنم باید خیلی بحث کرد که منظورش دقیقاً چیست، مثلاً معرفت به اسم امامان علیهمالسلام داشته باشد و اطلاعات شناسنامهای ایشان را بداند یا چیز دیگری ... شما معرفت را از این جهت که مایهی حسن ظن به خدا میشود در نظر بگیرید میبینید که سیب و گلابی خوردن از بهشت هم نیاز به حسن ظن به خدا داشتن خواهد داشت ... شرط بهرهمندی از نعمات خدا همین است، مگرنه علیهم دائرة السوء خواهد بود و سوء ظن ایشان دور ایشان یک حجاب درست میکند که رحمت خدا از پشت آن مثل عذاب دیده شده و احساس میگردد ... حالا آنچه را که آن علما گفتهاند را از خودشان درآورده باشند یا درست باشد دیگر در جایگاه کسی که میخواهد برای ساخت آخرتش تلاش کند و نیاز به انگیزهای از جنس وعده و وعید دارد اهمیتی ندارد ...
به هر حال یک چیز را در نظر بگیرید، وعدهی خداود صدق است، اگر فرموده میدهد و شما هم ایمان دارید پس باور دارید که میدهد و همین هم میشود آن انگیزهای که دنبالش بودید ... حالا اگر قیامت شد و دیدید بساط ماده برچیده شد در آن زمان تمامیت شما هم از جنس همان عالم قیامت است و نیازها و علائق شما هم در ظرف همان عالم تعریف و معنا میگردد و اگر کسی از دنیا بیاید به شما بگوید اینکه حوری نیست و اینکه باغ نیست و اینجا که سرسبز نیست و امثال آن شما به او خواهید گفت که مگر کور هستی و نمیبینی، این حوری و این هم باغ و این همه هم سرسبزی ...
نگاه کنید
این دسته از علما سرخود چیزی نمیگویند
یعنی حقیقتا نمیتوان بر اساس ظاهر حرفشان را رد کرد
همین ظواهر خودش میگوید مثل الجنه..
در نهج البلاغه فکر کنم که آمده:
در بهشت داخل نمىشود جز كسى كه امامان را بشناسد و امامان نيز او را بشناسند.
خب من از شما سوال میکنم خوردن سیب و گلابی حقیقتا چه ارتباطی به معرفت به امامان دارد؟
این چه بهشتی است که حتی اگر عمل صالح داشته باشی اما معرفت به امام نباشد میسر نمیشود؟!
خداوند که بخیل نیست!! هست؟ پس قطعا چیزی که بدون معرفت بدست نمی آید جایگاه معنوی است نه باغ پر از میوه
ببخشید از محضرتان سوالی دارم
میتوانم بپرسم علمای بزرگواری که از آنها یاد میفرمایید چه چیزی در آنها ایجاد شوق و انگیزه کرده است که عاشق خداشده اند و به درجه بالای عرفان و علامه بودن رسیده اند؟!! به شوق چه چیزی اینقدر تهذیب نفس دارند و از گناه که بماند حتی از مکروهات هم دوری میکنند؟! به شوق رسیدن به چه چیزی در آخرت از خیلی چیزهای این دنیا گذشته اند؟!
الان این علمای بزرگوار چه انگیزه ای برای تهذیب و عبادت و تحصیل و غیره دارند ؟!!
من از شما خواستم که قبل از پاسخ چند بار پست بنده رو بخونید
اما از جوابتون روشن است که هنوز متوجه منظور بنده نشدید..و اصرار دارید که من اشتباه میکنم و پاسخ کافی داده شده..
اینکه در هرصورت بخواهید از چیزی دفاع کنید بدون اینکه دقیقا منظور طرفو فهمیده باشید خوب نیست خواهر گرامی..
گاهی اوقات خوب است که بگوییم..نمیدانیم
این بهتر از دفاع غیر متطقی است
یاحق
از حسن ظن شما متشکر
و ممنون که در بحث مشارکت کردید
بنده قبل از شرکت در بحث نه تنها پست ۳۱ بلکه تمام پستهایتان را تا قبل از ارسال پستم دقیق خواندم و کاملا هم متوجه منظورتان شدم،و با توجه به آنچه متوجه شدم آنچه به ذهنم میرسید پاسخ دادم
یازهراسلام الله علیها
سلام،
مطابق حدیث عقل و جهل پاداش و جزا در مقابل عقل است و اگر دنیا هم مزرعهی آخرت است و پاداش و جزا در مقابل دنیاست میتوان نتیجه گرفت که دنیا محل تبلور عقلانیت و تعقل است و آزمایشهای دنیا هم وسیلهی تمیز دادن شخص عاقل از شخصی کمتعقل یا بیتعقل است ...
حال عاقل کیست؟ کسی که چیزی را که شخص کمتعقل در آینه نمیبیند را او در خشت خام ببیند ...
دیگر جواب سؤال شما روشن است که چرا خداوند دنیا را نشان انسان داد و گفت از عقلت تبعیت کن و نه از چشم سر، از نجوای فطرت و ندای قلب و وجدات تبعیت کن و نه از فریادهای بلند شهوتت و نگذار شهوات زودگذر دنیا و هوسهای دنیا که در اصل هوا و بدون پشتوانه است چشم و گوش قلبت را ببندد و کور کند تا از حقیقت غافل شوی و دل به دنیای دو روزه خوش کنی و ابدیت خودت را تباه گردانی ...
همچنین تشکر از شما و امثال شما که باعث میشید ایمان مون قوی تر و به خدا نزدیک تر شویم...
در پناه حق.
سلام
بله حکم عقل داشتن این است که با عقل زندگی کرد
اما این چه ربطی به سوال ما دارد؟
اگر فقط همین بود که دیگر نیازی به تشویق به بهشت لازم نبود
سوال ما این است که در مورد تبلیغ و تشویق به بهشت چرا از ضرفیت های بیشتری استفاده نشده
بله قضاوت با دیگران
متاسفانه شما یک چیز بدیهی را قبول نمیکنید ..
از سخن بنده که بگذریم..
وجود صدها سوال و شبهه در این سایت و جای دیگر..کافی نیست تا بپذیرید که با متون موجود..تصویر ملموس و روشنی از پاداش اخروی در دسترس نیست؟
آیا حقیقتا قبول ندارید که از وعده های تمثیلی و کلی و با برداشت های متفاوت نمیتوان تصور مطابق با واقعی داشت؟!
با توجه به این که شما کارشناس دینی هستید..این سخنو از من به یادگار داشته باشید
دفاع نکردن از چیزی از دفاع بد بهتر است
اگر خونده بودید و دقت کرده بودید..نمیگفتید:
شما فکر میکنید اگر حضرت ابراهیم احیای مردگان را نمیدید آن را قبول نمیکرد
در حالی که توی چندین پست هم خطاب به شما و هم به دیگران تاکید کردم که حضرت ابراهیم باور به احیا داشت.
بگذریم
خب ما هم در جواب اشاره کردیم که ایا شما مقامی در حد حضرت ابراهیم دارید یا خیر که انتظار براورده شدن همچین خواسته ای رو دارید؟؟ ما هم میدانیم حضرت ابراهیم زنده شدن مردگان را باور داشت اما میخواست فقط چگونه و نحوه انجام شدنش را ببیند... درخواستش بیجا نبود چون به خدا ایمان و یقین داشته از قبل...بازم میگم اگر شما همچین معجزه ای رو می دیدید میگفتید شعبده بازی و طرح دستی است...اگر به شما بهشت و جهنم را نشان میدادن میگفتید خیال است من تا حالا چنین چیزی ندیدم حتما توهم است چون اصلا به جهان غیر مادی اعتقاد ندارید.... شما را حتی وارد بهشت میکردن و برمیگرداندن میگفتید از کجا معلوم بهشت را به ما بدهند؟؟؟نعوذ بالله شما فقط باید جای خدا بشینید تا باور کنید...همه ی اینها ناشی از این هست که به خدا باور قلبی ندارید... چشم دل از چشم سر ارجحیت دارد...پس وقتی یکی با چشم دل خدا را باور داشته باشه نیازی ندارد چیزی که با چشم سر هم دیده میشه را ببیند که شوقش زیاد بشود یا خیر... اصلا مقایسه شما از بیخ مشکل دارد... قبلا با شما بحث کردن دوستان میلی به نتیجه گیری ندارید...
این تاپیک گویاست
http://www.askdin.com/showthread.php?t=57832&page=2
سلام،
برادر بزرگوار، من که نگفتم باید عاقلانه زندگی کرد و ختم کلام که شما بپرسید چه ربطی به سؤالتان داشت، توضیحاتی که زیر آن دادم برای روشن کردن همان ارتباط داشت، اگر اشکالی در آن میبینید بفرمایید:
نیاز به تشویق هم دلایل خودش را دارد، ولی موضوع سر اینجاست که مطابق با قرآن مطاع دنیا یک مطاع پست و کوچک و ناچیزی است «قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَىٰ» که با وجود پستی آن برای انسان زینت داده میشود که انگار چقدر ارزشمند و خواستنی و مطلوب است و اگر به آن برسیم چه سعادتمند که نخواهیم شد، البته زینت داده شدن آن نه برای قلب انسان که برای چشم و گوش انسان میشود، یعنی یک متاعی است که آنچه به نظر میرسد نیست و فریب است، سراب است، باد هواست (هوای نفس)، «وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ»، خدا هم به انسان عقل داده که با آن چیزی را برای خودش انتخاب کند که حقیقتاً به نفعش باشد و او را سعادتمند کند، چیزی که وقتی به دستش آورد ببیند که حتی از آنچه که فکر میکرد هم بیشتر است نه اینکه وقتی به آن رسید باز قانع شود و ببینند کمتر و سادهتر و معمولیتر از چیزی است که ابتدا به نظرش میرسید، چیزی که وقتی به آن رسید به آن راضی شود نه اینکه حرصش بیشتر شود و هرگز سیرامونی نداشته باشد، چیزی که به او آرامش بدهد نه چیزی که باعث تشویش و اضطراب بیشتر در او بشود، چیزی که علاج دردها و کمبودها و درمان نیازهایش باشد نه اینکه تازه نیازمندترش بکند و خودش درد بیدرمان برای او باشد ...
یادتان باشد که سؤال شما از ابتدا چه بود ... اینکه چرا توقع خداوند در مورد معاد منطقی است با آنکه فقط دنیا را نشانمان داده و آخرت را نشانمان نداده آنچنان که مانند دنیا آن را با چشم سر ببینیم و با زبان طعم آن را بچشیم و امثال آن:
حال آیا واقعاً این جواب سؤال شما نیست که گفتم عاقل کسی است «که چیزی را که شخص کمتعقل در آینه نمیبیند را او در خشت خام ببیند»؟ عاقل کسی است که موقع ارتکاب گناه زشتی آن را ببیند و سعی نکند با توجیه کردن تمایلات و شهوات خودش آن کار را در نظر خودش زینت داده و درست وانمود کند و بعد از انجام گناه هم سعی کند با توجیه کردن کار خودش و پیدا کردن کسانی که تأییدش کنند بر روی عذاب وجدانش سرپوش بگذارد ... عاقل کسی است که وقتی دانست باید کاری را انجام دهد که بر خلاف شهوات و تمایلات لحظهایش هست سعی نکند با توجیه تمایلات خودش یا شک و شبههی بیخود پیدا کردن در کاری که دانسته است که باید انجامش دهد آن کار را اشتباه تصور نماید تا برای انجام ندادنش بهانه داشته باشد ... توقع خداوند در قیامت هم آن است که ما به جای تسلیم شهوات خودمان بودن تسلیم حقی باشیم که شناختهایم و وظیفهای را انجام دهیم که دانستهایم باید انجامش دهیم و ترک کنیم کاری را که میدانیم درست نیست که انجامش دهیم، و لا یکلف الله نفساً الا وسعها ...
ان شاءالله که با این توضیحات اضافه آن پست قبلی و ارتباطش با سؤال شما روشن شده باشد ... @};-
سلام
برادرمن کجای سوال من گویای توجیه گناه است؟!
این درست نیست که که بجای پاسخ به سوال..روانشناسی کنیم ببنیم که انگیزه سوال چی بوده؟
من حتی در یک پست تاکید کردم که برای خوب نبودن عقلا دلیلی نداریم و عقلا باید آخرت را بر دنیا ترجیح دهیم
اما همونطور که از روش قرآن بدست می آید بعضی علاوه بر حکم عقلی نیاز به انگیزه دارند..
سوال ما در مورد این بخش است که چرا تشویق و برانگیزانندگی دین اسلام در مورد پاداش اخروی کمرنگ است؟
و این سوال از نظر ما به جاست
چون ما با متونی روبرو هستیم که همیشه با برداشت های متفاوت همراه بوده و هست و بسیار کلی است..که طبیعتا نتیجه آن عدم تصور روشن و درست از پاداش است.
بلکه بالعکس، انصافا مطلبی که بنده عرض کردم مطلب بدیهی ای است که شما زیر بار آن نمی روید.
سوال شما از علت و عامل ترجیح جانب آخرت بر دنیا هست، نه ابهام و روشنی نعمت ها و پاداش های اخروی.
برای سوال شما صرف اعتماد به خداوند کفایت میکند حتی اگر هیچ درکی از نعمت های اخروی نداشته باشیم. بارها مثال ملموس آن را در امور دنیوی دیده ایم که به خاطر وعده کسی که به او اعتماد داشته ایم پیرو او شده ایم حتی اگر پاداش را علنا اعلام نکرده باشد.
اما با این حال چون شما نتوانستید چنین مساله ای را تصور کنید باز بنده در گام بعدی عرض کردم این وعده ها به اندازه ای روشن هست که بتوان روی آنها حساب کرد، وقتی پاداش را اراده خود انسان قرا میدهند دیگر ابهام معنا ندارد، یعنی شما در هر عالمی، با هر قواعدی باشید مزدتان هر چه باشد و هرچه اراده کنید در اختیارتان خواهد بود، ملاک فقط و فقط رضایت شماست ، بدون حد و مرز، و بدون محدودیت زمانی و کیفی.
انصافا این ها برای ترجیح جانب اخرت کفایت می کند، من واقعا مانده ام شما چرا از پذیرش آن سر باز می زنید و بنده را به دفاع بد متهم می کنید!!
قطعا درست است
سلام،
بزرگوار از کجای نوشتهام اینطور برداشت کردید که دارم شما را در مقام توجیه گناه تصور میکنم؟ اتفاقاً اصلاً کاری به نیت شما از پرسیدن سؤال نداشتم و فقط با صورت سؤال شما کار داشتم و البته فقط هم پست اول شما در این تاپیک را خواندهام و مباحث بعدی تاپیک را نخواندهام، یعنی فقط با همان سؤال اول تاپیک کار داشتم ...
شما یک سؤال ساده پرسیدید و من هم به زعم خودم یک جواب ساده دادم ... شما پرسیدید که چرا خدا این نقد را نشانمان داد ولی انتظار دارد بخاطر نسیهای که وعدهاش را داده است این نقد را رها کنیم، من هم جواب دادم که در کنار چشم سر که با آن دنیا را ببینیم عقل هم بهمان داده است تا بفهمیم که کار درست چیست و این ما هستیم که باید بین اطاعت کردن از عقل و یا اطاعت کردن از چشم ظاهربین و نفس اماره یکی را انتخاب کنیم و دست آخر هم هر کسی به اندازهی تعقلش از آخرت بهره میبرد ... توضیحاتی که در پست اخیر دادم برای آن بود که همان پست اول را روشنتر کرده باشد ...
این اختلاف میان ما ظاهراً از آن جهت است که شما گمان میکنید منظور من از عقلانیت مدّ نظر دین خدا همان برهانهای عقلی فلاسفه است و خلاصه یک کار فکری است که نه هر کسی توانش را دارد و نه هر کسی حوصلهاش را دارد، حال آنکه عقلانیت مدّ نظر من که ادعا میکنم همان عقلانیتی است که دین روی آن تأکید دارد هیچ ربط مستقیمی به این عقلانیت عرفی ندارد ... این عقلانیت را اگر بخواهید تصور کنید باید همان توضیحاتی که در بارهی تسلیم حق شدن در ساحت باطنی در پست قبل گفتم را بار دیگر بخوانید، عذاب وجدان و اینکه انسان بداند یک کار درست است و کار دیگری اشتباه است از مصادیق عقل است و اطاعت از این عقل هم مصداقی برای تعقل کردن است ...
انگیزش اسلام در مورد جزا و عقاب اخروی کم نیست اگر با این نگاه آن را ببینید ... صحبت از برهانهای حوصلهسربری که نیاز به دقت بالا داشته و احتمال اشتباه در محاسبات و تحلیلهای آن زیاد باشد نیست، صحبت از گوش دادن به ندای قلب است، صحبت از تبعیت کردن از فطرت است ... بماند که نعمات بهشتی و عذابهای جهنمی هم در کنار همین دنیا همیشه با ما هستند، درک یکی با واسطهی ابزار سنجش ظاهری بدن انسان است و درک دیگری با قلب است و باطنی است و اتفاقاً آثار این نعمات و عذابهای باطنی خیلی هم پررنگ هستند تا آنجا که کسی که غرق در نعمات مادی هست هم ممکن است بخاطر همان عذابهای روحی و باطنی همیشه در سختی و عذاب باشد و بارها هم شاید تصمیم بگیرد که گذشته را جبران کند ولی هر بار در یک تصمیم کوتهبینانه از انجام این کار منصرف شود ... این میشود انتخاب تسلیم عقل بودن یا تسلیم موهومات و فریبها بودن ...
بنده هم عرض کردم ترجیح عقلی غیر از ترجیح شوقی است..
اگر پذیرفتیم که آیات معاد تمثیلی اند و به قول خودتان در الفاظ نمی گنجند..خب بدیهی است که تصور محسوس و مطابق با واقعی نخواهیم داشت..
و بدیهی است که لذات غیر قایل درک برانگیزاننده نیستند..اگرچه عقل حکم میکند خوب اند
لهم فیها مایشاءون هم دقیقا همینطور است..
اگر مربوط به همین دنیا بود بله حرف شما کاملا درست بود ..چون ما دنیا و خواسته هایش را میشناسیم...اما وقتی صحبت از عوالم ناشناخته شد و صحبت از کلم الناس علی قدر عقولهم بود
ماجرا فرق میکند
چون ما نمیدونیم در آخرت چه موجودی هستیم و چه میخواهیم
امیدوارم مطلب روشن شده باشد
سلام
هرچقدر سعی میکنم ربط صریحی بین سخنان شما و موضوع پیدا کنم..پیدا نمیکنم
خداوند به بهشت تشویق کرده یا نکرده؟ اگر جوابتان مثبت است یعنی که پذیرفتید عامل حرکت عده ایی پاداش است نه بدی و خوبی خود اعمال...
اینجاست که برای اهل معامله سوال میشود بهشت چیست و کجاست؟
سلام
متأسفانه توضیح بیش از این برایم مقدور نیست ... اگر دوباره خواندن آن مطلب هم کمکی نکرد رهایش کنید ...
خداوند به بهشت تشویق کرده و از جهنم هم انذار کرده است ... همان اهل معامله هم دارند از عقلشان استفاده میکنند مگرنه در آخرت خبری از بهشت برایشان نمیبود ... در قرآن آمده که خداوند انسانها را در دنیا گرفتار وزر و بال بخشی از کارهای بدشان میکند تا مگر به سوی او بازگردند، این یعنی فهماندن عذاب جهنم و ترساندن از جهنم با چشاندن دردهای دنیایی، در مورد نعمات بهشتی هم همینطور است، وعدهی انواع اطعمه و اشربه، انواع دیدنیها و شنیدنیها، حتی داراییها و خانهها و باغها و همسرانی با صفاتی خاص، اینها چیزهایی است که انسانها درکی دنیایی از آنها دارند و به ایشان گفته میشود که نعمات بهشتی ویژگیهای مطلوب نعمات دنیوی را دارند ولی عیبهای آنها را ندارند، مثلاً در اینجا اگر از غذایی که دوست دارید بخورید بعد از خوردن سنگین میشوید، یا باید برای دفع مواد زائد آن رنج دفع آنها را تحمل کنید ولی در بهشت اینطور نیست و امثال آن، ولی مهمتر از همه اینکه نعمات بهشتی حقیقیاند، فریب نیستد، کالای موقتی و دوروزه نیستد، جواب درست و به موقع و کافی برای نیازهای انسان هستند و انسان را از یاد خدا غافل نمیکنند و استفادهی از آنها باعث ایجاد حس بخل و طمع و امثال آن نمیشود، باعث تکبر نمیشود، و ...
چطور میفرمایید اینها انگیزش کافی برای معاملهگرها نیستند ... و البته طبیعی است که آن معاملهگرها باید مؤمن باشند و خداوند را در وعدههایش صادق بشاسند مگرنه که نقد را به نسیه دادن قابل تردید بود، گرچه بگویند در مقابل این مس نقد ولی موقتی اگر از آن بگذرید به شما طلای جاودانی داده خواهد شد ... توجه کنید که ایمان معاملهگرها اگرچه کمتر از ایمان احرار و آزادگان باشد ولی به هر حال ایمان است و شخص مؤمن دارای روحیهی تسلیم شدن در مقابل حق میباشد و توشهی آخرت تقواست، این انگیزشها و تشویقها و انذارها صرفاً کمکی هستند برای قویتر شدن ارادهها، حال آنکه احرار و آزادگان که نیازی به این تشویقها و انذارها ندارند اهل ذکر هستند و این ذکر است که اهمیت مطلب را در نظرشان بزرگ نگاه میدارد و مانع به غفلت فرو رفتن ایشان میشود و به همین دلیل است که ایشان برای قویتر شدن ارادهاشان نیازی به این تشویقها ندارند، اهل ذکر کسانی هستند که بهرهاشان از تعقل کردن بیشتر است، اهل عبرت هستند، اهل فکر هستند، هوشیارند و دنیا ایشان را به خود سرگرم نکرده است ... اینها را گفتم که گمان نکنید معاملهگرها کلاً بخاطر همان ظاهر تشویق به بهشت و انذار از جهنم در صف مؤمنان برآمدهاند ... بلکه ایشان هم اهل تعقلند، قلبشان زنده است اگرچه با روزمرگیها زود به غفلت بیفتند، روحیهاشان روحیهی عبودیت و بندگی برای خداست و آیات خدا را عمداً به ثمن بخس نمیفروشند ...
سلام
سوال تاپیک از منظر کسی است که اهل معامله است نه از متظر احرار و آزدگان
پس بهتره در همان حوزه فقط بحث کنیم
من نوعی اهل معامله هستم اما انگیزه کافی نسبت به وعده ها ندارم..چون مربوط به عالم ناشناخته هاست و نمیدانیم زبان وحی در این مورد چه زبانی است..
اگر این وعده ها مربوط به دنیا بود..بله صرف وعده و اعتماد کافی بود..چون هرچیزی که در دنیا میخواهیم...تصور مطابق با واقعی از آن داریم..لذا دیدن بهشت دنیایی ضرورتی نداشت
سلام،
چشم، اگرچه فرق اساسی با هم ندارند و فقط نوع انگیزشها فرق دارند ...
مربوط به عالم ناشناختهها نیست ... مثلاً اگر به شما بگویند که در بهشت همسرانی خواهید داشت که از زیباترین زنانی که در این دنیا دیده باشید هم زیباتر هستند اگرچه شما تا کنون زنی به آن زیبایی ندیده باشید و در نتیجه بشود بهشت را عالم ناشناختهها دانست ولی در عمل مشکلی پیش نمیاید چون میگویند هر چه که باشد از بهترین انتظاری که داشته باشید هم بهتر خواهد بود ... یعنی انگیزش را بیشتر میکند و نه کمتر ...
اما اگر منظورتان این است که زبان وحی در این مسائل زبان تمثیل است و مثلاً در بهشت اصلاً خبری از غذا و حوری و مناظر زیبا و بدیع و امثال آن نیست با این نگاهتان به قرآن مخالف هستم ... حتی اگر آنطور باشد و تمثیل در کار باشد هم خداوند قاعدتاً بهترین تمثیل را به کار برده است و اگر بهتر بود طور دیگری حسّ و حال بهشتیان را توصیف کند همان توصیف را به کار میبرد، در نتیجه نیازی نیست این تمثیلها را به اصل آنها برگردانید (اگر اصلش ربطی به این تمثیلها نداشته باشد که شخصاً با این نگاه مخالفم) و بعد بگویید انگیزهام را از دست دادم ... یعنی تا در این دنیا هستید بهترین برداشتی که میتوانید از نعمات بهشتی داشته باشید همان صورتی است که خداوند آنها را وصف کرده باشد، چنانکه خودش هم جایی که در دنیا قابل وصف نبوده است را فرموده است که اضافه بر اینها هم چیزهای بیشتری نزد خدا هست و اینکه هر چه دوست داشته باشید نزد او برایتان مهیا است ... به طرز مشابه در مورد جهنم هم باید دانست که اگر خداوند عذاب جهنم را حتی تمثیل هم کرده باشد که مانند آتش سوزاننده است باید بدانیم که بهترین توصیف دنیایی که میشود از آن عذاب کرد همان سوزانندگی آتش است و اگر کسی بگوید این تمثیلها نارسا هستند و سعی کند در همان ظرف دنیا با چیز دیگری آن عذاب را توصیف کند عملاً خودش را در این کار از خداوند تواناتر و داناتر فرض کرده است که پناه میبرم به خداوند از این جهالت ... در کلام معصومین علیهمالسلام هم که نگاه کنید همان نعمات بهشتی و یا عذابهای جهنم را در همان راستایی که خداوند فرموده است شرح بیشتر دادهاند و نه اینکه بر خلاف قرآن بیایند کلاً صورت مثال را عوض کرده و بگویند مثلاً در بهشت خبری از حوری نیست یا چیزی به اسم غذا که در دهان گذاشته و بجویم و از خوردن آن و چشیدن طعم آن لذت ببریم نیست ... اینکه عدهای چنان کاری را میکنند و اسمش را عالم بودن خودشان و مستضعف فکری بودن دیگران میگذارند بدعت خودشان هست ... شما همین را در نظر بگیرید که وعدههای خدا مطابق خود قرآن درست است و در نتیجه اگر کل قیامت و آخرت مجرد از ماده بود و حوری و غذا و شرابا طهورا و باغهایی که زیرشان رودها جاری هستند و نهر شیر و عسل و امثال آن همه تمثیلاتی از چیزهایی بودند که هیچ درکی از آنها نداریم و شما خوشتان نیامد و گفتید من همان حوری و طعام و اشربه و باغ و شیرعسل میخواهم خداوند وعده داده است که برایتان آنچه را که بخواهید ایجاد خواهد کرد، حالا اگر آن زمان شما دلتان اینها را نخواست و همان چیزهایی که ادعا میشود ما اینها به آنها تمثیل شده باشند را خواستید دیگر میل خودتان است و اجباری به آن نیست ... در نتیجه دلیلی ندارد انگیزهاتان را از دست بدهید ... در قرآن به میزان کافی چنان انگیزشهایی برای آخرت فراهم شده است ... الآن موافقید؟
بله تصورات واقعی شما درست هستند، لازم نیست از روی آنها بگذرید، اصلاً شما به دنبال همان بهشتی که در ظاهر آیات و روایات معرفی شدهاند باشید، اگر رفتید و دیدید بهشت اینطور نیست و بهتر از آن است خوشحالتر خواهید شد و جایی برای نگرانی نیست که انگیزهاتان کم شود ...
مثل کودکی که پدرش به او قول بستنی فردا را میدهد به شرط آنکه امشب مسواک بزند و بخوابد، بعد که فردا شد پدر بیاید و از کودکش بپرسد که ایا الآن بستنی برایش بخرد یا چیزی را که هزار بار بیشتر از بستنی دوستش دارد (اما دیشب در مخیلهاش هم نمیآمد که شاید بتواند صاحب چنان فرصت و تجربهای هم بشود)؟ ... البته به نظر من آن کودک میتواند هم آن بستنی را بخواهد و هم آن چیزهای دیگر را و بهشت اینطور است نه اینکه اصلاً بستنی در آن نباشد و فقط آن چیز خیلی بهتر باشد ... وعدهی خدا راست است، اگر بگوید بستنی هست پس بستی هست و تمثیل نیست، اگر آن طرف رفتیم و دیدیم بستنی نیست نعوذبالله اینکه خداوند وعدهی بستنی داده است میشود دروغ و ساحت خداوند منزه است از اینکه دروغی بگوید ...
با این وجود در روایات ما وارد شده است که متاع دنیا اینطور است که وصف آن بزرگتر از خود آن است ولی متاع آخرت خودش بزرگتر از وصف آن است، یعنی متاع دنیا تا وقتی که به آن نرسیده باشیم در نظرمان مهمتر و بزرگتر و بهتر به نظر میرسد و تصوری که از رسیدن به آن و بهرهمند شدن به آن در ذهن داریم بزرگتر است از تجربهی داشتنش وقتی که بالأخره به آن برسیم ... متاع آخرت اما برعکس است، یعنی هرچقدر که فکر کنیم رسیدن به آن باید چقدر خوب و لذتبخش و گوارا باشد وقتی که ان شاءالله به آن برسیم خواهیم دید که داشتنش و بهرهمند شدن به آن الحمدلله خیلی بهتر از تصوراتی است که پیشتر در دنیا داشتیم، خیلی بیش از انتظارمان است ... عذابش هم همینطور، خیلی دردناکتر از هر عذابی است که امروز بتوانیم تصورش را داشته باشیم ... چنین مطالبی در روایات ما باید قاعدتاً انگیزهی شما را بیشتر کنند نه اینکه آن را کمتر کنند ... اینکه عدهای بیایند و راه خدا و اهل بیت علیهمالسلام را کنار گذاشته و تصورات خود را به اسم دین مطرح کنند نشان میدهد که این آنها هستند که در اشتباه هستند و حتی اگر هم ادعا کنند که چیزی از اسرار حق به دست ایشان افتاده که به دست دیگران نیافتاده است باز هم باید بدانند که آن که را اسرار حق آموختد، مهر کردند و دهانش دوختند ... مگرنه این مدعیان در طلبش بیخبرانند، آن را که خبر شد خبری باز نیامد ...
در نهایت هم باز تأکید میکنم که عبادت معاملهگرها و بردگان هم همچنان مبتنی بر تعقل و ایمان است و ارزشمند است، بهشت را به بها دهند و نه به بهانه، اگرچه ارزش عبادت احرار و آزادگان و اهل ذکر بیشتر باشد و عیار ایمان ایشان بیشتر باشد و مزدشان در آخرت هم بیشتر باشد ...
موفق باشید
سلام
تمام این مخالفت ها و اختلاف ها جدای از درستی و نادرستیشان
نشان از این دارد که با عالم ناشناخته ای که زوایای پنهانی دارد روبرو هستیم
اگر به ظاهر کلام باشه..خب اینایی که جهاد میکنن و دیده شده که لباس های زنانه برای هدیه به حوریه ها همراه خود دارند..طبق ظاهر عمل کرده اند..اما آیا عقل قبول میکنه؟
آیا نباید به اینان گفت که وجود حوری اونطوری که تو فکر میکنی نیست؟
قبول کنید ما با اسرار و معما طرفیم نه وعده
همونطور که خیلی از اوصاف و افعال خدارو نمیتوان با قیاس های زمینی..فهمید..پاداش الهی هم مستثنی از این نیست
منظورتان از ایتکه نعمتهایی که در آیات و روایات به تصویر کشیده شده اند تمثیلی هستند چیست؟ اینکه مثلا میوه های بهشتی هیچ ربطی و ارتباطی با میوه های دنیوی ندارند جز در اسمشان که پذیرفتنی نیست! آن کسانی که میگویند بهشت و جهنم در آخرت با این جهان متفاوت است از حیث قواعد این جهان و آن جهان میگویند وگرنه زبان قرآن و روایات که لغو میشود! اینکه قرآن به عنوان پاداش از همسرانی بگوید که هیچ شباهتی با همسران دنیوی ندارند جز در نامشان! این که لغو وفریبنده است! آنانکه میگویند حقیقت آخرت با حقیقت دنیا متفاوت است می گویند کیفیت این دو جهان با هم فرق می کند، اما ذات لذات که همان است، حقیقت لذت جنسی در دنیا و آخرت یکی است، هر دو از یک سنخ است، آنچه متفاوت است کیفیت های فرعی آن است، مثلا در لذات جنسی در آخرت نجاستی در کار نیست، سستی و ضعف بدنی در میان نیست و مانند آن.
و قطعا همه متکلمین اسلامی به تبع آیات و روایات کیفیت پاداش های اخروی را به نسبت مشابه دنیوی آنها بالاتر می دانند، یعنی لذت های محض هستند، برخلاف لذت های دنیوی که با عوارض هموراه هستند، لذت های اخروی آن عوارض را هم ندرارند.
بنابر فرمایش شما اگر انسان تابع عقلش باشد همین برای شوق او هم کفایت می کند، چون شوق عقلانی تابع درک عقل است، و اگر تابع شوق غیر عقلانی و از روی احساس باشد، نکته ای که در بالا عرض شد او را بس است.
با سلام
خواستم نطرم رو بگم... هرچند که من در حد بقیه دوستان و کارشناس محترم که اهل تفکر و درک بالاتری هستن نیستم ولی در حد توانم نظرم رو میگم و شایدم بی ربط باشه نظرم...
تا اونجایی که من میدونم در هیچ کتاب اسمانی ای بیشتر از قرآن در مورد معاد اینقدر با جزییات توضیح داده نشده پس از این حیث اطلاعاتش نسبت به بقیه کتاب ها ملموس تر است که استاد گرامی و بقیه دوستان هم خیلی توضیح دادن در مورد این جزییات...
حالا این وصف هایی که در مورد پاداش الهی گفته شده چون ما تصویر درستی ازش نداشته باشیم دلیل نیشود که شوق برانگیز نباشد یا مبهم و اسرار امیز باشد...
ببینید تنها با دیدن نمیتوان همه چیز را درک کرد...مثالی میزنم
مورچه ای را که در حال حرکت بر روی فرش است در نطر بگیرید....این مورچه در مسیر حرکت خود به موانع مختلفی برخورد می کند و پستی بلندی های زیادی را پشت سر میگذارد...با رنگ ها و بو های مختلف مواجه میشود... ممکن است در مسیرش به اجسام مختلف برخورد کند...حالا اگر شما به زبان مورچه که متوجه میشود برایش پیامی بفرسید و در مورد محیط اطرافش اطلاعاتی بدهید مثلا به او بگویید چند قدم جلو تر به کتابی بر خورد میکند... مورچه وقتی به کتاب میرسد فقط یک سطح صافی را میبیند در حد بی نهایت!!! این مورچه اصلا نمی تواند درک درستی از کتاب داشته باشه هر چه میبیند یک سطح صاف... شما به جایی اینکه به مورچه بگویید جلویت کتاب است او را راهنمایی میکنید که از کدوم مسیر برود تا از کتاب رد شود...در طول مسیر رد شدن از کتاب مورچه را راهنمایی میکنید که مبادا از مسیرش خارج شود و از روی کتاب بیفتد... وقتی که مورچه از ان سطح بی نهایت عبور میکند کم کم به حرف های شما ایمان میاورد و شما را در حرف هایتان صادق میبیند و میفهمد که قصد راهنمایی او را دارید...شما برای مورچه مسیری را میسازید رو به بالا جایی که خودتان هستید...پیامی به مورچه میدهید میگویید ای مورچه ام برایت مسیری ساخته ام که اگر بسمت ان بروی به من میرسی!!! مورچه میداند شما صلاح او را میخواهید و تا حالا در حرف هایتان صادق بودید...پس مورچه از ان مسیر رو به بالا هر چند نامفهوم و غیر قابل درک بالا میرود و اما وقتی به ما میرسد تازه حقیقت ماجرا برایش اشکار میشود و به عمق قضیه پی میبرد!!! میبیند که تا حالا روی یک فرشی حرکت میکرده با طرحی منسجم و زیبا و چیز هایی که تا حالا میدیده و فرض میکرده حالا به گونه ی دیگریست و حقیقت چیز دیگریست...
الان ما هم دقیقا مثل همین مورچه هستیم و خالق ما قصد راهنمایی ما را دارد او نسبت به حرف هایی که تا حالا زده صادق بوده و هست...پس لزوما نیازی نیست چیزی با چشم دیده شود شوق برانگیز باشد یا نباشد... ایمان و چشم دل به مراتب بالاتر از چشم سر هستند همنطور که مورچه از نگاه خود کتاب را فقط سطح صافی میدید و وقتی به سمت ما امد همه چیز را متوجه شد... بازم اشاره میکنم به کسی که اعتقاد و ایمان درونی نداشته باشد و فقط با چشم سر بببیند به واقعیت پی نمیبرد...معجزه را ببیند میگوید طرح دستی است... بهشت و جهنم را نشانش دهند میگوید خیال و توهم است چون اصلا اعتقادی به جهان غیر مادی ندارد... او را وارد بهشت کنند و بر گردانند می گوید از کجا معلوم بهشت را به ما بدهند؟؟؟ پس توقع خدا از ما این است به او ایمان داشته باشیم چون ما مثل همان مورچه درک درستی از اطراف مان نداریم و تا زمانی که مسیر کمال را نرویم حقیقت اشکار نخواهد شد...
سلام جناب غریبهی آشنا،
نه دیگر برادر، شما باید پذیرفته باشید که حق با آن بزرگواران دیگر است تا فرض کنید زوایای آنچنان پنهانی در این میان وجود دارد ... نه اینکه هیچ زاویهی پنهانی در این وسط وجود نداشته باشد ولی دیگر اینطور که عدهای مسائل را به کل دگرگون میکنند هم نیست و اگر هم باشد ما دلایل کافی برای معتقد شدن به آن نداریم، بلکه دلایل کافی داریم که ایشان را در اشتباه بدانیم ... و الله العالم
خندهداری کار ایشان به این است که به ایشان گفته شد با کشته شدن به بهشت میروی و آنجا چند تا حوری برایت فراهم شده است و او هم مطابق درک خودش از مطلب یک هدیه برای آن حوری خریده است یا مثلاً دوست دارد که حوری که به او میدهند این لباس را برای او بپوشد، ولی آیا اگر او این لباس را موقع کشته شدن داشته باشد با این فرض محال که به جای جهنم برزخی به بهشت برزخی برده شود و یک حوری هم آنجا منتظرش باشد آیا این لباس در آن دنیا هم همراهش خواهد بود؟ مثلاً اگر موقع کشته شدن به خودش فلان عطر را بزند در تمام مدتی که در برزخ هست بوی آن عطر را خواهد داد؟ اینها مسائل غیب است، اگر به ما گفته باشند که اینطور هست میگوییم چشم ولی اگر کسی از خودش چنان ایدههایی را مطرح کند این کارش مانند تیری در تاریکی انداختن است و کارش جاهلانه است و به همین جهالتش هم هست که میخندند ... مگرنه فرض کنید ما غسل شهادت داریم و هیچ اشکالی هم ندارد، شاید چیزهای خیلی بیشتری هم داشته باشیم که اگر فلان لباس را بپوشیم فلان مزیت را خواهد داشت ولی اینکه برای حوری که معلوم نیست اصلاً به ما بدهند یا ندهند سر خود لباس برداریم دیگر بیمعنا خواهد بود، اصلاً شاید آن لباس اندازهی آن حوری نبود ... چی بگم ... در ضمن اینکه لباسهای برزخی از جنس این لباسهای دنیایی نیست، در آخرت که بدن و روح با هم هستند شاید چنان لباسی اگر باشد به کار بیاید ولی در برزخ ظاهراً که اینطور نیست، بماند که وهابیت اگر اشتباه نکنم به عالم برزخ اعتقاد زیادی ندارند و نمیدانم آن مجاهد فی سبیل شیطان چقدر میخواهد آن لباس را با خود در قبر نگاه دارد تا قیامت شود و اینکه آیا وقتی بدنش در قبرش میپوسد آیا این لباس باز سالم و مهمتر از آن نو و زیبا باقی میماند یا خیر و اینکه اگر پوسید و خراب شد آیا در قیامت آن هم به همراه بدنش بازسازی میشود؟ ...
پس شاید انتقاد ما به چنان کسانی این چنین باشد، نه اینکه لزوماً لازم باشد که بگوییم حوری آنطور که تو فکر میکنی نیست و مثلاً حوری کلاً یک ذکر زاینده است که میگوییم و اثراتش را میگیریم ... پناه بر خدا ...
خداوند خودش صحبت از وعده و وعید کرده است و جایی ندیدهام در آیات و روایات بگویند که آنچه که گفتیم یک معماست که باهوشهای امت حلّشان میکنند و آنها که فهمیدند به آنها که نفهمیدند برسانند ... همه اصرار دارند که این مطالب وعده و وعید است و اینکه قول خداوند حق است و وعدهی او صدق است و من اصدق من الله وعداً؟
در مورد اوصاف و افعال خدا هم بحثی هست که واردش نمیشوم، در مورد پاداش الهی که آیا قبابل فهم هست یا نه هم بحث دیگری است که این را به اختصار میگویم ... ما در همین حیات دنیوی خودمان هم در باطن خود بهشت و جهنم را تجربه میکنیم، بدنمان از درک بهشت و جهنم عاجز است ولی روحمان همین الآن هم آنها را تجربه میکند و کسی که در خودشناسی خود بکوشد میتواند در همین دنیا هم معرفت به بهشت و جهنم کسب نماید، کسانی که چشم برزخی پیدا میکنند لااقل تا برزخ را میتوانند درک مستقیم در همین دنیا کنند، اهل بیت علیهمالسلام هم که بحثشان جداست ... آنها که دیدهاند جزا و عقاب خدا را آنچنان وصف کردهاند، خدایی که خالق جزا و عقاب است هم همینطور، حالا دیگران چه میگویند چقدر اعتبار خواهد داشت؟ ... اگر از آیات و روایات به اسراری دست یافتهاند که ما لیاقت رسیدن به آنها را نداشتهایم عقلی که مدعی بهرهمندی از آن هستند حکم میکند این اسرار را نزد خودشان حفظ کنند و اینطور بشارتها و انذارهای خداوند را در نزد ما عوامالناس لوث نکنند ... برای ما و شما همین تصریحاتی که در آیات و روایات وارد شده ملاک است و کافی هم هست، الباقی همه را بریزید دور ... خدا ان شاء الله همهمان را هدایت کند ... ان شاء الله
با سلام و احترام
ببینید به طور کلی باید دو نکته خدمت شما عرض کنم:
اولا اینکه برخی از حکماء و فلاسفه معاد جسمانی را به عنوان معاد مادی وعنصری قبول ندارند دلیل این نیست که معتقد به معاد جسمانی نیستند، با توجه به آیات و روایات فراوان مبنی بر جسمانی بودن معاد، کسی با آن مخالفت نمیکند، منتهی جسمانی بودن را به معنای مادی و عنصری بودن نمی دانند.
ثانیا: حتی آن کسانی که معاد را جسمانی مادی نمی دانند قائل نیستند که لذت های آن کمتر و پایین تر از لذت های دنیوی باشد، بلکه به مراتب کیفیت لذت های آن را بالاتر می دانند.
اما در خصوص این که فرمودید به شما حق بدهم دچار شک و شبهه شوید، من متوجه نشدم کیفیت معاد چه دخلی به ایجاد شک و شبهه در شما دارد؟ در این خصوص بیشتر توضیح بدهید تا بتوانم ابراز نظر کنم که باید حق بدهم یا خیر.
با سلام وعرض ادب
استاد گرامی بسیار ممنون و متشکرم بابت پاسختون
ببینید استاد گرامی موقعی که تفسیر قرآن کریم رو میخونیم
میگه حوض کوثر اونی نیست که ما فکر میکنیم واین
یه تمثیله ،ومضمونش یه چیز دیگه ایه .خب مطمئنا بقیه
نعمات دیگه بهشت هم ممکنه از همین دست باشه
اصلا موجودی که قراره به فرشته تبدیل بشه بلکه هم از
اون بالا تر .خب چطور نیازمندیهاش قراره باز مثل این
دنیا باشه .به نظر من که نه دیگه لباس میخوایم نه
خونه میخوایم نه خورک ونه هیچ چیز دیگه ای
اصلا بخوایم لباس تنمون کنیم .سنگینه واز بدنمون عبور میکنه.مگه جسممون لطیف ومثالی نمیشه ؟
ببخشید با گوشی دارم مینویسم ممکنه زیاد اشتباه
نوشتاری داشته باشم
با سلام و احترام
در اینکه دنیا و آخرت با هم متفاوت هستند و الفاظ هم ظرفیت بیان اون رو ندارند شکی وجود ندارد، اما اینطور هم نیست که کاملا آن نعمت ها و این الفاظ بی ربط باشند و این زبان کاملا نمادین و سمبولیک باشد!! مثلا همین حوض کوثر اگرچه ممکن است به این معنا نباشد که حوضچه ای از آب باشد مثل دنیا و پیامبر(ص) با دستشان کاسه، کاسه آب به شیعیان بدهند، اما کاملا هم بی ربط نیست، بالاخره یک اتفاقی شبیه به این الفاظ خواهد افتاد وگرنه این الفاظ به کار نمی رفت.
وقتی قرآن می فرماید لذت های خوردنی و لذت های جنسی هست حتی اگر تمثیلی هم باشد تا حدی که الفاظ کشش آن را دارند تمثیلی خواهد بود، نه ورای آنها، اینطور نیست که وعده گلابی داده شود و بعد به جای آن چیزی بدهند که هیچ ارتباطی با واژه «گلابی» ندارد، مثلا هندوانه بدهند! این که منطقی نیست، پس بالاخره مزد و پاداش باید تناسبی با این الفاظی که در قرآن و روایات آمده داشته باشد.
علاوه بر اینکه قطعا انسان ها نعمت های اخروی و لذت های آن را بالاتر از نعمتهای دنیوی خواهند یافت، اگر غیر از این باشد به حکم چک سفیدی که خداوند به اهل بهشت داده و فرموده هرچه بخواهید در بهشت برایتان فراهم است(نحل:31) انسان میتواند بگوید من اینها را نمی خواهم، من یکی از همان نعمت های مشابه دنیا را می خواهم!
و بازعلاوه بر اینکه اصلا عادلانه هم نیست که خداوند ما را از نعمت های با لذت بیشتر نهی کند و مزد ما را نعمت هایی با لذات کمتر قرار دهد!! این غیر حکیمانه و غیر عادلانه است، همان طور که خودش نیز فرموده نعمت های آخرت برتر و بالاتر است:
«لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى»؛ و مسلّماً آخرت براى تو از دنيا بهتر است.(ضحی:4)
سلام
شما بزرگوار خودتان تایید میکنید که حتی از سوی برخی علما جسمانی بودن بهشت و جهنم نیز مورد تردید است
توقع نداشته باشید که حداقل بنده جسم مثالی و غیر مادی را جسم بدانم..چون برای شخص بنده ثابت شده و اگر هم بخواهید برای شما ثابت میکنم که جسم مثالی جسم نیست..بلکه عین روحانی بودن است در لفافه جسمانیت
در ضمن اگر بیانات وحی تمثیلی باشد..هیچ منعی وجود ندارد که بین نعمات فقط اشتراک اسمی باشد
اصلا مطلبی که از علامه حسن زاده برایتان گذاشتم دقیقا همین را میگفت..
که بچه لذت ازدواج را نمیداند ناگزیر باید به او گفت که مثل عسل است.
و اما چک سفید امضای خدا...
وقتی من نوعی نمیدانم که اصلا در آخرت چه موجودی هستم و چه خواسته هایی دارم..چگونه باید بابت آن تشویق شوم؟!
قطعا خداوند نعمتی میدهد که مربوط به همان عالم است و قطعا نعمت آن عالم بهتر از دنیاست..
اما مسله این نیست
مسله این است که آن نعمت مشوق من نیست نه اینکه خوب نیست...چون نیاز الآن من اینسویی است نه آنسویی
اولا عمده اندیشمندان اسلامی مخالف چنین نظری هستند، و آیات و روایاتی چون برخواستن انسان ها از قبر هم معاد جسمانی عنصری را تأیید می کند.
ثانیا همان طور که اشاره شد در هر صورت آخرت برتر و بالاتر از دنیاست: «وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى» و همین کفایت می کند.
این که پذیرفتنی نیست، تمثیل باید وجه داشته باشد، بی قاعده و بی ضابطه که نمی شود.
ثانیا بر فرض پذیرش سخنان شما این تمثیل غیر قابل بیان بالاتر از مشابه دنیوی آن است، در همین مثال علامه حسن زاده یقینا لذت ازدواج بسیار بالاتر از خوردن عسل است اما از آنجا که فرزند توان درک آن را ندارد به یک لذت خیلی سطح پایین تر تشبیه شده است، پس باز هم این مسئله برای شوق به آن کفایت می کند.
اولا: وقتی همانطور که گذشت ما قبول کردیم که آخرت برتر از دنیاست دیگر خواسته های ما هم قطعا ارتقاء خواهد یافت، نه نزول
ثانیا انسان ها بالاخره تجربیات خود را که با خود دارند، یعنی انسان که صفر کیلومتر وارد بهشت نمیشود، اگر این می بود که خودش را فراموش می کرد و از برادر و پدر و مادرش هم فرار نمی کرد! پس معلوم است گذشته اش یادش است، لذا حتی اگر تغییر کرده باشد و شرایط جدید برایش مطلوب نباشد به اقتضاء همان چک سفید امضاء می تواند نعمت های پیشین را درخواست کند.
ثالثا انسان که قرار نیست در آخرت استحاله شود! اصالت انسان همان روح اوست که منشأ خواسته های اوست، و این روح که اصل و اساس انسان هست در آخرت هم حضور دارد. قرار نیست روح انسان که عوض شود!
علاوه بر نکات فوق که گذشت باید دقت کرد بحث بر سر نیاز کنونی ما نیست، ما چه خوب باشیم و چه بد قرار است بعد از 70، 80 سال بمیریم و در سرای دیگر زندگی کنیم، این مسئله حتمی است، اینطور نیست که ما اگر پی نیازهای اینسویی مان رفتیم مرگ اتفاق نیفتد، بنابراین با حتمی بودن مرگ برای تعیین پاداشمان باید به شرائط همان دنیا نگاه کنیم، نه این دنیا.
باید دید در آن سرای باقی نیازهای ما کدام سوئی است و همان را به عنوان پاداش طلب کرد.
شوق به لذت غیر قابل درک؟؟!!
چنین چیزی ممکن نیست
در مثال علامه تشبیه ازدواج به بستنی برای بچه از اونجهت است که ازدواج در ادراک بچه لذتی ندارد و برانگیزاننده نیست
پس تا ماهیت حقیقی پاداش الهی روشن نگردد معلوم نیست که به ادراک اینسویی ما ایجاد شوق میکند یا خیر
فراموش نکنید موضوع بحث این نیست که نعمت اخروی در ظرف خودش خوب است یانه...موضوع ایجاد انگیره در دنیاست ...که بدیهی است وعده های تمثیلی برانگیزاننده نیستند
من واقعا تعجب میکنم چرا موضوع به این سادگی را شما اینقدر پیچیده می کنید؟! بارها تأکید کرده ام و دوباره بیان می کنم:
اولا این بدیهی است که انسان در صورت اعتماد به وعده دهنده حتی اگر هیچ آگاهی از مزدش نداشته باشد، همین وعده برای تشویق کفایت می کند، مثلا بانک بگوید به سپرده گذاران جایزه ای می دهیم که فوق تصور آنها باشد، وتضمین می کنیم همه آن را بپسندند و بی نهایت راضی شوند، خب طبیعتا در صورت اعتماد ، این برای سپرده گذاری کافیست. خواهش می کنم سعی نکنید مصداق را مخدوش کنید، این فقط مثال است، به اصل مطلب بنده فکر کنید.
ثانیا: بنا بر نص آیات و روایات لذت های آخرت لذت هایی نیستند که از اساس نسبت به لذت های دنیوی بی ارتباط و بی ربط باشند، لذا قطعا همین لذت جنسی، همین لذت خوردن ها و آشامیدنی ها، و همین لذت های معنوی ارتباط با خداوند است که آنجا با کیفیت بسیار بالاتر به انسان داده می شود؛ کسی نمی تواند روز قیامت به خداوند بگوید من خیال کردم این نعمتهایی که در قرآن گفته ای همه اش تمثیل است لذا جذب آن نشدم و گناه کردم!! آیا چنین حرفی قابل قبول است؟
قرآن کریم دیگر چگونه بفرماید همین لذت های دنیوی در آخرت هم به شما داده خواهد شد:
«وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فيها خالِدُونَ»؛ به كسانى كه ايمان آورده، و كارهاى شايسته انجام دادهاند، بشارت ده كه باغهايى از بهشت براى آنهاست كه نهرها از زير درختانش جاريست. هر زمان كه ميوهاى از آن، به آنان داده شود، مى گويند: «اين همان است كه قبلا به ما روزى داده شده بود. (ولى اينها چقدر از آنها بهتر و عاليتر است.)» و ميوه هايى كه براى آنها آورده مى شود، همه (از نظر خوبى و زيبايى) يكسانند. و براى آنان همسرانى پاك و پاكيزه است، و جاودانه در آن خواهند بود.(بقره:25)
در برابر چنین آیاتی می توان گفت که منظور خداوند چیز دیگری است؟! خواهش می کنم در چارچوب منطق ابراز نظر کنید و احتمالی بدهید که بتوان از آن دفاع کرد! حتی امثال ملاصدرا که قائل به معاد جسمانی عنصری نیستند، اما لذت های مادی را انکار نمی کنند، یعنی می گویند دقیقا همین لذت های مادی ناشی از خوردنی ها و جنسی و... وجود دارد، تفصیل آن در جای خود بحث شده است.
از این سخنان روشن و صریح که بگذریم، حتی بر فرض مثال شما اگر ازدواج به عنوان مزد بچه ای قرار گیرد، این مزد زمانی به او داده خواهد شد که توانایی درک آن لذت را داشته باشد و لذت آن را بچشد، و قطعا لذت آن هم بالاتر از عسل و بستنی است!
اما اینکه چرا اکنون برای او تشبیه به عسل و بستنی شده است اصلا به همین خاطر است که به قول شما برای او جذاب بوده و مشوّق باشد، پس اشکالی به آن وارد نیست، اگر از اول ازدواج به عنوان مزد یک بچه تعیین میشد، آن موقع بود که غیر حکیمانه بود چون قابل درک نبوده و نقش تشویقی برای او نداشت! اما این لذت هایی که الان در دسترس اوست و بسیار پایین تر از آن مزد است به عنوان مشوق تعیین می شود پس حتی بنا بر فرض شما عیبی ندارد مزد بچه ای بستنی تعیین شود اما وقتی به آن رسید، آن را تشبیهی بیابد که بالاتر از ان است که در ذهنش بوده است، به شریط که بتوان از نظر لُغوی ارتباطی بیم بستنی و ازدواج تصور کرد؛ اما باز هم اگر به آن مزد رسید و آن را بالاتر نیافت می تواند درخواست کند من همان بستنی و آبنبات را می خواهم، مانعی نیست به او می دهند!
با وجود صدها سوال و شبهه در مورد معاد و کیفیت آن در همبن سایت باز میگویید موضوع ساده است
ابدا این سخنو قبول ندارم
شاید در صدر اسلام این آیات ساده بوده اما در طول زمان قطعا پیچیده شده..بعنوان مثال در مورد همان آیه ای که میگویید روشن است..علامه جوادی آملی دقیقا طور دیگر تفسیر کرده اند و میگویند آنچه که قبلا دیده بودند عمل صالح است نه میوه..چرا که اصلا خیلی از مومنین فقیر بوده و خیلی از میوه ها را ندبدند و نخوردند(مراجعه کنید به تفسیر ایشان)
در مورد توجیه گناه خیر
اما چنین سخنی خطاب به خداوند در مورد جذب نشدن دقیقا درست و قابل قبول است
چرا فکر میکنید هرکسی که سوال و شبهه دارد..دنبال کفر است؟
اگر وعده های قرآن حداقل برای بنده مبهم نبود که سوال نمیپرسیدم!!
میفرمایید کسی نمیتونه به خدا چنین چیزی بگوید!
اگر خداوند عادل است..بنده میتوانم چنین چیزی بگویم..چون دلیل دارم
مهمترین دلیلم هم اختلاف حل نشدنی ای است که در تفسیر علمای دین از معاد وجود دارد
در مورد پست ها و سخنان شما نمیتونم ایراد بگیرم ..چون شما هستید و من فرصت پرسیدن دارم
اما در مورد قرآن این حق را برای خودم قاءلم ..چون نگارنده و آورنده اصلی آن حاضر نیست و بنده فقط با علمایی طرفم که حرفشان یکی نیست
منظور بنده از ساده بودن موضوع، سوال شماست، نه معاد؛ اینکه وعده های خداوند مشوق خوبی نباشند برای ترجیح عمل، این را می گویم موضوع ساده و روشنی است که دارید آن را پیچیده می سازید.
اگر از سخن بنده کفرآمیز بودن سوال، و یا کفرِ سوال کننده برداشت می شود عذرخواهی میکنم.
اگرچه علما در کیفیت معاد اختلاف دارند، اما این مشکلی به وجود نمی آورد زیرا:
اولا: همه ی علما لذات آخرت را بالاتر از لذات دنیا می دانند و این به تنهایی برای ترجیح آخرت و شوق به آن کافیست.
ثانیا: همه ی علما لذات خوردنی و جنسی و مانند آن را که امروز درک می کنیم در آخرت هم جاری و ساری می دانند، و باز این به تنهایی برای ترجیح آخرت و شوق به آن کافیست.
ثالثا: ولو اینکه همه علما اصلا از بیخ و بُن در معاد اختلاف نظر داشته باشند و به این خاطر شما به تشویق های خداوند اعتنایی نکنید و این را به عنوان دلیلی برای خود بدانید، با داشتن این دلیل اگر خداوند به شما فقط این جمله را بگوید:
«آیا به من اعتماد نداشتی؟
شما در پاسخ چه می گویید؟
اگر اعتماد کافی بود نیازی به تشویق از جانب خدا نبود
پاسخ ما به خدا این است که تشویق تو برانگیزاننده نبود
جدای از این شما از ما چه توقعی دارید؟!
چطور مردمان گذشته برای اعتماد به خدا حق دارند معجزه ببینند
بعد ما بدون هیچ معجزه ایی باید اعتماد داشته باشیم؟
علی ایحال سوال ما ربطی به اعتماد ندارد و ما با فرض اعتماد به وجود آخرت این سوال را پرسیده ایم
اگر اعتماد کافی بود نیازی به تشویق از جانب خدا نبود
پاسخ ما به خدا این است که تشویق تو برانگیزاننده نبود
جدای از این شما از ما چه توقعی دارید؟!
چطور مردمان گذشته برای اعتماد به خدا حق دارند معجزه ببینند
بعد ما بدون هیچ معجزه ایی باید اعتماد داشته باشیم؟
علی ایحال سوال ما ربطی به اعتماد ندارد و ما با فرض اعتماد به وجود آخرت این سوال را پرسیده ایم
پاسختان که اعتماد نقشی ندارد که پذیرفتنی نیست، اما بر فرض که سخن شما را بپذیریم، چرا فقط پاسخ ثالثا بنده را دادید؟ پاسخ اولا و ثانیا چه شد؟
اعتماد مربوط به تحقق پاداش است نه اینکه آیا اصل پاداش به ادراک اینسویی در می آید یانه..
و اما پاسخ اولا و ثانیا شما را در پست های قبل داده ایم
میفرمایید همه علما اکل و شرب و نکاح را در مورد آخرت قبول دارند..
ما برای شما نقل قول آوردیم که بگوییم اینطور نیست
بر فرض که همه هم قبول داشته باشند
ما هیچ تصور درستی از عالمی که زادو ولد نیست اما نکاح است
و صدتا مسله دیگه که نمیدانیم...نداریم
همین کافی است که بگوییم مبهم است و نمیتوانیم ارتباط برقرار کنیم
تصورات و مفهومات کلی برانگیزاننده نیستند
اگر پاداش الهی مربوط به دنیا بود..مثلا خداوند میگفت ده سال اطاعت کن بعدش هرچی بخوای بهت میدم..اینجا دیگه سوال من نابجا بود و اعتماد کفایت میکرد..چون ابهامی در مورد پاداش وجود ندارد و مربوط به نیازهای شناخته شده است نه عالم غیب
سلام
بله اما سخنان اینان وارد تفاسیر شده و حقیقتا تاثیر خودشو گذاشته و ما دلیل محکمی نداریم که ردشان کنیم خصوصا که با یکسری روایات هم جور در می آیند
اینجا یک نمونه از صحبت های ایشان در مورد ازدواج در بهشت را براتون میزارم:
《ـ آیا اهل بیت(ع) قرآن را ساده کرده اند؟
برخی نیز توهّم نموده اند که کار اهل بیت(ع) ساده نمودن قرآن است؛ حال آنکه این نیز توهّمی است عوامانه. کار اهل بیت(ع) این است که کمک کنند تا ما در عمق قرآن فرو رویم و حقایق پنهان را صید کنیم. حقایقی که چشمی آنها را ندیده و گوشی آنها را نشنیده تا برای آنها کلماتی وضع کند. لذا خداوند متعال برای بیان آنها از همین کلمات رایج استفاده نموده است تا برای عاقلان راهی به باطن هستی بگشاید.
« عَنْ شُعَيْبٍ الْحَدَّادِ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ أَوْ مَدِينَةٌ حَصِينَةٌ قَالَ عَمْرٌو فَقُلْتُ لِشُعَيْبٍ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَ أَيُّ شَيْءٍ الْمَدِينَةُ الْحَصِينَةُ قَالَ فَقَالَ سَأَلْتُ الصَّادِقَ ع عَنْهَا فَقَالَ لِي الْقَلْبُ الْمُجْتَمَع ـــــــ شعيب حدّاد گويد از امام جعفر صادق (ع) شنيدم که می فرمودند: حديث ما دشوار و ناهموار است؛ لذا کسی نمی تواند آن را حمل نماید ( بفهمد) مگر فرشته ی مقرب يا پيغمبر مُرسَل يا بندهاى كه خدا قلبش را با ايمان آزموده يا شهرى که دارای حصار بلند باشد. عمرو (شاگرد شعيب) از او پرسيد: اى شعيب! منظور از شهر دارای حصار بلند چیست؟ شعیب گفت: من خود معنى آن را از امام صادق(ع) پرسيدم؛ به من فرمودند: قلب خاطر جمع.» (أمالي الصدوق،ص4، المجلس الأول)
بنده در باب حورالعین با شما چه بگویم؟ اگر بگویم: حورالعین ظهور حقیقت ولایت است در مملکت وجودی خود شخص، مثلاً چه می فهمید جز مشتی الفاظ قلمبه؟! بنده می گویم حور العین در مملکت وجودی خود شخص است؛ شما دم از روابط جنسی می زنید. آن هم چه رابطه ای؟! از نکاحات امور سخن بگویم، چه چیزی متوجّه می شوید جز مشتی الفاظ، که چه بسا آنها را به معانی نادرستی حمل خواهید نمود؟! شما لفظ ازدواج و نکاح که می شنوید چیزی جز روابط جنسی متعارف در ذهنتان نقش نمی بندد.
دو قضیّه باهم نکاح می کنند و حاصلش می شود، قضیّه ای سوم؛ بی آنکه صغری از بکارت خویش خارج گردد. عقل و نفس نکاح می کنند و حاصلش می شود قلب، بی آنکه نفس از بکارت خویش خارج شود. از نکاح عقل و شهوت، عفّت زاده می شود. از نکاح عقل و غضب، شجاعت زاده می شود. از نکاح روح کلّی با نفس کلّی نبّوت و امامت زاده می شود. از نکاح قلم اعلی با لوح قضاء، عالم قدر پدیدار گشت.
به همین نحو، اعتقادات ما با یکدیگر نکاح می کنند و اعتقادی نو می زایند؛ که باطن این حقیقت در یوم الدّین (ظرف ظهور دین) به صورت نکاح با حورالعین نمودار می شود. و هر چه با حورالعین نکاح شود، نه تنها بکارت (بکر بودن) او زائل نمی شود؛ بلکه جوانتر و زیباتر می گردد. چون از نکاح ذات با اعتقاد، باطن آن اعتقاد برای ذات نمودار می شود که بکر است و قبل از آن دستی بر آن نخورده. باز از نکاح با آن حور باطن، باطن او ظاهر می گردد؛ و این روند ادامه دارد تا بی نهایت. چرا که باطن مطلق خداست؛ که رسیدن به او معنی ندارد. هر اعتقاد قرآنی که داری، او را بی نهایت باطن است؛ که یک به یک آنها را طیّ می کنی. فرمودند: « عَلَيْكُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى عَدَدِ آيَاتِ الْقُرْآنِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ فَكُلَّمَا قَرَأَ آيَةً رَقِيَ دَرَجَةً ـــــ بر شما باد به تلاوت قرآن كه درجات بهشت به تعداد آيات قرآن است. پس چون روز قيامت شود، به قارى قرآن گويند: بخوان و بالا برو ! پس هر آيه بخواند يک درجه بالا می رود » (أمالي الصدوق،ص359،المجلس السابع و الخمسون)
دقّت شود که قرآن کریم را بی نهایت آیه است. چرا که هر آیه را معانی ظاهری فراوانی است؛ و هر معنی ظاهری را باطنی است؛ و هر باطنی را باطنی و ... .
خلاصه آنکه هر که ایمانش بیش حوری های او هم بیش. چرا که هر که ایمانش بیش، اعتقاداتش بیش، و عمق اعتقاداتش بیش؛ و نکاحات اعتقادی اش بیشتر.》sokhanha.ir
اصل و اساس تشویق همین اعتماد است، باور کنید همین اعتماد است، اگر در همین دنیا کسی که به او اعتماد ندارید به شما وعده روشنی بدهد که هیچ ابهامی در آن ندارید، و فقط در صداقت وعده دهنده ابهام دارید، مثلا به شما بگوید اگر فلان کار را برای او انجام دهید(و کار نسبتا سختی هم باشد) دو میلیارد تومان به شما می دهد آیا انجام می دهید؟ طبیعتا نه، چرا؟ آیا پاداش برای شما مبهم است؟ خیر؛ بلکه به او اعتماد ندارید.
پس وقتی کسی که به او اعتماد صد در صد دارید که حکیم است و عاقل، بلکه عاقل ترین و حکیم ترین است، و شما را و سلیقه شما را هم خوب می شناسد، دروغگو هم نیست، از کار شما هم هیچ نفعی برای خودش نمی خواهد، و چنین شخص مورد اعتمادی می گوید: قطعا پاداشی که به تو می دهم از تمام دنیا و آنچه در آن است بالاتر است! اینجا باز هم ابهام مانع از عمل است؟! انصافا نیست.
خواهش می کنم منطقی به ماجرا نگاه کنید، یک درصد احتمال بدهید دارید اشتباه می کنید، و بعد دوباره پاسخ بنده را بخوانید.
ما هم گفتیم که اینطور هست، شما اگر می گویید اینطور نیست یک مصداق بیاورید که عالمی گفته باشد درک این لذات دنیوی در آخرت نیست.
نیازی نیست، همین که شما بدانید لذات آخرت از نظر کیفیت از این لذات دنیوی بالاتر است کفایت می کند؛ و در این مسئله هم اختلافی بین علما نیست.
منم از شما خواهش میکنم که یک درصد احتمال دهید که حرف من حق است و باید طور دیگر پاسخگو باشید
اینکه پاداشی برانگیزاننده باشد عقلا و منطقا منوط به این است که متوقف به درک و علم ما باشد..این هیچ ربطی به اعتماد و ارجحیت عقلی ندارد
انگیره نداشتن به معنی اعتماد نداشتن نیست
مطلب خیلی روشنه
این خیلی روشنه که لذت ازدواج برای کودک ایجاد شوق نمیکند..ولو اینکه میداند خوب است و وعده حق است و اعتماد هم دارد ..اما ایجاد شوق نمیکند چون ورای درک اوست
خب لابد برای بنده کفایت نکرده که این موضوعو ایجاد کردم!!
و میدانم اگر کسی بخواهد وارد بحث معادشناسی شود قطعا این سوالات برای او هم طرح میشود
و کم هم نیستند این افراد
شما به کسانی که به اصل و فرع ماجرا بی اهمیتند نگاه نکنید
کسی که چنین سوالاتی طرح میکند..قطعا دغدغه داشته
با سلام؛
عزیز شما خود،جواب خودتان را دادید الکی شلوغش کردید!!!اشاره کردید که
بله کاملا درست است ،مهم ترین اصل یک وعده دهنده اعتماد کامل به اوست که اشاره کردید صد درصد اعتماد داریم و وعده حق است...کل پست هایی هم که فرستاده شد برای قبول اعتماد بود که متوجه آن شدید...
بسیار عالی جواب خودتان را دادید...آنچه که ورای درک است شوق نمی آورد،خداوند آنچه را که در این دنیا برای ما قابل درک بوده بهترینش را وعده داده است...همانطور که استاد گرامی اول بحث اشاره کردند که :
خب خداوند بهترین پاداش این سویی و قابل درک ما را وعده داده است!!!هر چه که تو بخواهی !!! آن هم در عمری نامحدود !!! از بین هم نمیرود !!! در این دنیا شما همچین چیزی را در اختیار دارید؟؟؟
آیا در این دنیا هیچ چیزی نیست که برای شما شوق برانگیز باشد؟؟؟امکان ندارد،حتما چیز هایی در این دنیا وجود دارد که شاید تا آخر عمرتان هم به آن نرسیده اید ولی دوست داشتید برسید...آیا این وعده خداوند نمی تواند شوق برانگیز باشد؟؟؟
حتی برای آن شخصی هم که هر چیزی در این دنیا داشته و به آن رسیده هم شوق برانگیز است چون پاداش های آنسویی نامحدود و همیشگی است...اموری که قابل درک ما نبوده است خداوند هم صحبتی از آن برای ما نکرده
چون اصلا متوجه نمی شویم برای اینکه به آن مرحله از درک نرسیده ایم اگر هم صحبتی می کرد برای ما شک برانگیز بود چون اصلا درکش نمی کردیم... همانطور که خودتان اشاره کردید لذت ازدواج برای یک
بچه قابل فهم نیست چون اصلا به مرحله ازدواج نرسیده است...
دیگر حرفی نمی ماند،برای بنده وعده خداوند شوق برانگیز است... هر چه که بخواهم!!! آیا در این دنیا همچین چیزی هست ؟؟؟شما بعد یک عمر 60,50 ساله از دنیا می روید ولو اینکه ممکن است به تمام چیز هایی که می خواستید
نرسیده باشید یا اگر هم رسیده باشید همشگی نیست...
بی انصافی نکنید،مطلب روشن است.
خواهش می کنم با دقت بیشتری آنچه میگویم را تحت نظر بگیرید:
اولا: آنچه که خداوند فرموده روشن است:
«جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»؛ باغ هایی که از زیر درختانش رود ها جاریست.(بقره:25)
«لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَة»؛ در آن بهشت همسرانی پاکیزه برای اهل بهشت است.(بقره:25)
«مُتَّكِئينَ فيها يَدْعُونَ فيها بِفاكِهَةٍ كَثيرَةٍ وَ شَراب»؛ در حالى كه در آنجا بر تختها تكيه مى زنند و ميوههاى فراوان و نوشيدنى مورد دلخواهشان را در آنجا مى طلبند.(ص:51)
نمی توانید بگویید اینها برای ما روشن نیست، همه اش روشن است، همه این لذت ها را انسان درک کرده نمی تواند بگوید معنای آنها برای من روشن نیست، احدی از علما هم نگفته اند انسان در آخرت این لذت ها را درک نخواهد کرد، با این اوصاف انسان طعم لذت های اخروی را قبلا در دنیا چشیده است و بهانه ای برای عمل نمی ماند.
ثانیا: خود خدا می فرماید قطعا این بهشت برتر و بالاتر از آنچه است که الان دارید:
«لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى»؛ و بى ترديد آخرت براى تو از دنيا بهتر است.(ضحی:4)
«مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى»؛ متاع دنيا اندك، و آخرت براى آنان كه تقوا ورزيده اند بهتر است(نساء:77)
این هم برای ترجیح آخرت کفایت می کند، مثلا پدری به فرزندش بگوید پاداشی بهت می دهم که قطعا از بستنی خوشمزه تر است، خب طبیعتا فرزند چون طعم بستنی را چشیده آن پاداش را قبول خواهد کرد، مگر آنکه به پدرش و شناخت او اعتماد نداشته باشد.
ثالثا: از اینها بالاتر خداوند می فرماید:
«لَهُمْ فيها ما يَشاؤُن»؛ در آنجا هر چه بخواهند براى آنان فراهم است.(نحل:31).
نمی توانید بگویید من نمی دانم در آخرت چه موجودی هستم!
چون:
اولا: انسان در آخرت به موجودی که نوع نیازها و تمایلات او را تغیر کند تبدیل نخواهد شد؛ اگر چنین ادعایی دارید اول باید آن را اثبات سازید.
ثانیا: حتی اگر انسان به موجود دیگری قرار است تبدیل شود بالاخره تمایلاتی دارد و همین که به او بگویند تمایلاتت را بدون استثنا پاسخ خواهیم داد برای او کافیست، چون انسان باید بداند بالاخره وارد عالم آخرت خواهد شد و اینکه آن دنیا تمایلاتش به هر صورتی که هست پاسخ داده شود خیلی بهتر از این است که برای مدت نامحدودی که قرار است در آخرت زندگی کند به نیازهای جدید او پاسخی داده نشود!
مثل این است که فرض کنید همه انسان ها بدون استثناء قرار است به کره ماه بروند، بدون استثناء، بعد به آنها می گویند کسی که فلان کار را انجام بدهد تمام نیازهایش در آنجا را تأمین می کنیم، و کسی که این کار را نکند هرگز نیازی از او برآورده نمیکنیم! و فرض این است که راهی برای نرفتن بدانجا وجود ندارد؛ حالا شما چه می کنید؟ بله اگر رفتن به دست خود انسان بود حرف شما درست بود، اما وقتی بدون اجازه از ما قرار است برای مدت نامحدود در عالم دیگری زندگی کنیم حتما به خاطر تأمین نیازهایمان در آن عالَم عمل خواهیم کرد.
ثالثا: بر فرض ما در مورد آخرت ابهام داشته باشیم، اما این را می دانیم که انسان یا نیازهای دنیوی دارد یا ندارد در هر دو صورت: اگر انسان در آخرت تمایل به لذات مادی داشته باشد خب خداوند تصریح می کند که اگر اراده کند به او می دهند؛ و اگر در آخرت قرار است انسان تمایل به لذات مادی نداشته باشد، پس چرا چانه زنی کند که حتما باید اینها که او درک کرده به عنوان مزد باشد؟! خب انسان در آخرت هرگز به اینها میلی نخواهد داشت.(دقت کنید) پس اینکه خداوند بگوید هر چیزی بخواهید در هر صورتی کافیست.
من واقعا بیش از این نمی فهمم، هزار پست دیگر هم به شما پاسخ بدهم، پاسخم همین است که امری بدیهی است.
نگاه کنید
شما در پست پنج صریحا تاکید کردید که بله ابهام دارد و این کار معامله را دشوار میکند ولی اعتماد کافی است
ولی اینجا میگویید بر فرض.
در مورد اینکه پاداش اخروی مبهم است دلایل فراوان وجود دارد
که مهمترینش تمثیلی بودن آیات است
پس فرضی وجود ندارد..قطعا مبهم است
اما پاسخ مطلب نقل قول شده
اینکه پاداش اخروی در ظرف خود که آخرت است خوب است..حرفی نیست..اینو چندین بار هم گفتم
اما موضوع این نیست
موضوع این است که من نوعی درکی از اون نعمت خوب ندارم و مشوق من نیست
اولا
از این هرچه بخواهی ها خداوند در مورد دنیا هم گفته..ادعونی استجب لکم..اما کو؟؟؟
لابد معنیشو نمیدونیم دیگه..غیر از اینه؟
پس بعید ندانید که لهم فیها مایشاءون هم لزوما معنای ظاهری نیست
ثانیا
اینکه در دنیا چیزهای شوق انگیز برای من نوعی وجود داشته چه ربطی به آخرت دارد؟!
اگر برای خدا این خواسته ها اهمیتی داشت که در همین دنیا میداد!!
خواسته دنیا مربوط به دنیاست و بس و هیچ جایی در آخرت ندارد
چون آخرت آخرت است و دنیا دنیا
واقعا من نمی دانم چطور موضوعی به این واضحی قابل درک نیست!!!
دیگر خداوند باید چطور پاداش های الهی را توصیف می کردند که جنبه تشویقی داشته باشد و ابهامی هم نداشته باشد؟؟؟
ببینید مثال مورچه ی روی فرش را که زده بودم، خوب دقت کنید...این مورچه وقتی به کتاب می رسد فقط یک سطح بی نهایت صاف را می بیند...این مورچه اصلا و ابدا نمی تواند متوجه شود که جلویش کتاب است چون اصلا درکی از کتاب ندارد یا به نوعی ورای درک اوست، وقتی شما به مورچه پیامی می دهید که جلویت کتاب است، آیا او میفهمد؟؟مسلما خیر،شما مجبورید برای اینکه مورچه تا حدی کتاب را درک کند او را با تمثیل هایی که متوجه می شود راهنمایی کنید...خب خداوند هم در مورد پاداش های الهی همین کار را انجام داده است... اگر با تمثیل بیان نمی کرد که اصلا درک نمی کردیم که به تبع ٱن می گفتیم اصلا وجود ندارد و ورای درک است!!!پس کاملا منطقی هست پاداش های الهی تمثیلی از دنیا باشد که هم قابل فهم است و هم شوق برانگیز و اینکه وعده، هر چه که بخواهی باشد ، دیگر کار را تمام می کند!!!
مشکل اصلی چیز دیگریست...قصد جسارت ندارم اما بنظرم اصلا شما اعتقادی یه خدا ندارید!!!
یعنی آنقدری که به خدا یقین دارم به وجود خودم در دنیا یقین ندارم!!!
بنظرم این بحث نتیجه ای نخواهد داشت، فقط در خواستی از کارشناس دارم که حتما موضوع ها را جمع بندی کنند تا برای دیگران جنبه ابهام پیدا نکند هرچند همه چیز واضح هست.
با تشکر.
سلام جناب غریبهی آشنا،
اول از تأخیرم در جواب دادن عذرخواهی میکنم، گمان کردم بنای پاسخ دادن و ادامهی بحث را ندارید دیگر از تاپیک لغو اشتراک کردم ...
از آن بزرگواری که از ایشان مطلب را نقل کردهاید بپرسید که ایشان که اینقدر اهل فضل هستند آیا به ظاهر قران عمل میکنند یا به باطن آن؟ اگر به ظاهر قران عمل میکردند که هیچ بحثی نمیماند ولی اگر به باطن قران عمل میکردند از نظر قریب به اتفاق علما خلاف دین و شرع عمل میکنند ... در واقع اطمینان دارم که اگر از ایشان این سؤال را بپرسید به شما خواهند گفت ظاهر قرآن حجت است و باطن قران منافی ظاهر آن نیست ... بعد از ایشان بپرسید که حالا این معانی که شما برای باطن آیات خدا و روایات خلفای خدا برشمردید آیا منافی ظاهر آن آیات و روایات هستند یا خیر ... باز هم امیدوارم جوابشان منفی باشد به این معنا که اگر بشود منظور خدا از حوری را چنان چیزی گرفت به این معنا نیست که منظور از حوری دیگر مثلاً یک زن زیبارو که هرگز هم از باکرگی خارج نمیشود نباشد ... آنها که پا را فراتر گذاشته و به خودشان اجازه دادهاند که بر اساس این تفکرات خودشان بگویند که اصلاً حوری به آن معنای ظاهریاش وجود ندارد و بهشت و جهنم و قیامت و حشر همگی موجوداتی مجرد هستند و جسم در آنها حضور ندارد و امثال این، این افراد هست که باید بروند از اعتقادات خود توبه کنند چرا که اساس آنها بر تأویلبهرأی خودشان هست ... خدا و اهل بیت علیهمالسلام این همه گفتهاند که هست بعد یک عده بیایند بگویند که نیست میخواهند چه چیزی را نشان دهند؟ ... این همه در ادعیه آمده که کسانی که از اهل بیت علیهمالسلا عقب بیفتند یا جلو بزنند نابود میشوند و تنها کسانی به حق میرسند که ملازم و همراه ایشان باشند «[=verdana]الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ» ... آیا اهل بیت علیهمالسلام چنان ادعاهایی کردهاند؟ ... نه برادر، ما دلیل کم نداریم که این افراد در اشتباه باشند ... ما هم قبول داریم که در قیامت هم جسم باشد و هم روح، پس تا آنجا که آنها بخواهند در مورد نعمات و عذابهای روحانی صحبت کنند ما مشکل اساسی نداریم، ولی اگر آمدند و گفتند که اصلاً قیامت فقط روحانی است و حوری به آن معنا وجود ندارد این را دیگر از خودشان در آوردهاند ... معمولاً هم مبنای بحثشان تا جایی که من دیدم این است که یک یک چیزی را به عنوان درست فرض کردهاند و بعد بین آن چیز و مادی و روحانی بودن معاد به تعارض رسیدهاند و گفتهاند که حالا چه کنیم؟ آهان! شاید اصلاً معاد بعد جسمانی و مادی نداشته باشد ... یعنی دلیل اصلیاشان برای انکار مادی و جسمانی بودن معاد نقص علم خودشان در فهم مطالب دیگری است، اختلافمان هم در این است که آنها میگویند عقل حجت باطنی خداست و همانقدر اعتبار دارد که آیات و روایات اعتبار دارند و عقل ما هم میگوید معنای آیات و روایات باید اینطور باشد مگرنه بین عقل ما و آیات و روایات تضاد خواهد بود که آن هم محال است چون بین حجت باطنی و ظاهری خدا نمیتواند ضدیتی وجود داشته باشد، ما هم با بیشتر این صحبت ایشان مخالف هستیم و در تاپیکهای زیادی این مطلب بحث شده است که از حوصلهی این تاپیک خارج است ...
نگاه کنید
این دسته از علما سرخود چیزی نمیگویند
یعنی حقیقتا نمیتوان بر اساس ظاهر حرفشان را رد کرد
همین ظواهر خودش میگوید مثل الجنه..
در نهج البلاغه فکر کنم که آمده:
در بهشت داخل نمىشود جز كسى كه امامان را بشناسد و امامان نيز او را بشناسند.
خب من از شما سوال میکنم خوردن سیب و گلابی حقیقتا چه ارتباطی به معرفت به امامان دارد؟
این چه بهشتی است که حتی اگر عمل صالح داشته باشی اما معرفت به امام نباشد میسر نمیشود؟!
خداوند که بخیل نیست!! هست؟ پس قطعا چیزی که بدون معرفت بدست نمی آید جایگاه معنوی است نه باغ پر از میوه
سلام ممنون از مطلب مفیدتون
جناب غریبهی آشنا،
گفتهاند که برای ورود به بهشت باید معرفت به ولی خدا داشت؟ خوب مگر نگفتهاند که برای ورود به بهشت باید ایمان داشت؟ آیا میشود کسی ایمان داشته باشد و به جهنم برده شود؟ پس معلوم میشود اگر کسی عمل صالحش به دادش نرسید این عمل صالح او از سر ایمان نبوده است ... و بله درست است که معرفت سبب محبت میشود و محبت مایهی ایمان است، آنچنانکه شیعیان و محبین حضرت فاطمه سلاماللهعلیها فطم عن النار ... یعنی آتش به ایشان نمیرسد ... پس شما معرفت را از آن جهت که ایمان را باعث شود در نظر بگیرید، گرچه روی این حدیث فکر کنم باید خیلی بحث کرد که منظورش دقیقاً چیست، مثلاً معرفت به اسم امامان علیهمالسلام داشته باشد و اطلاعات شناسنامهای ایشان را بداند یا چیز دیگری ... شما معرفت را از این جهت که مایهی حسن ظن به خدا میشود در نظر بگیرید میبینید که سیب و گلابی خوردن از بهشت هم نیاز به حسن ظن به خدا داشتن خواهد داشت ... شرط بهرهمندی از نعمات خدا همین است، مگرنه علیهم دائرة السوء خواهد بود و سوء ظن ایشان دور ایشان یک حجاب درست میکند که رحمت خدا از پشت آن مثل عذاب دیده شده و احساس میگردد ... حالا آنچه را که آن علما گفتهاند را از خودشان درآورده باشند یا درست باشد دیگر در جایگاه کسی که میخواهد برای ساخت آخرتش تلاش کند و نیاز به انگیزهای از جنس وعده و وعید دارد اهمیتی ندارد ...
به هر حال یک چیز را در نظر بگیرید، وعدهی خداود صدق است، اگر فرموده میدهد و شما هم ایمان دارید پس باور دارید که میدهد و همین هم میشود آن انگیزهای که دنبالش بودید ... حالا اگر قیامت شد و دیدید بساط ماده برچیده شد در آن زمان تمامیت شما هم از جنس همان عالم قیامت است و نیازها و علائق شما هم در ظرف همان عالم تعریف و معنا میگردد و اگر کسی از دنیا بیاید به شما بگوید اینکه حوری نیست و اینکه باغ نیست و اینجا که سرسبز نیست و امثال آن شما به او خواهید گفت که مگر کور هستی و نمیبینی، این حوری و این هم باغ و این همه هم سرسبزی ...
ببخشید از محضرتان سوالی دارم
میتوانم بپرسم علمای بزرگواری که از آنها یاد میفرمایید چه چیزی در آنها ایجاد شوق و انگیزه کرده است که عاشق خداشده اند و به درجه بالای عرفان و علامه بودن رسیده اند؟!! به شوق چه چیزی اینقدر تهذیب نفس دارند و از گناه که بماند حتی از مکروهات هم دوری میکنند؟! به شوق رسیدن به چه چیزی در آخرت از خیلی چیزهای این دنیا گذشته اند؟!
الان این علمای بزرگوار چه انگیزه ای برای تهذیب و عبادت و تحصیل و غیره دارند ؟!!
یازهراسلام الله علیها