جمع بندی آیا خدا شعر هم می گوید!؟
تبهای اولیه
آقای حسن زاده آملی می گوید خدا برای او شعر گفته و آن را نقل کرده:
علامه حسن زاده نقل مى كنند:
وقتى در تهران آن قدر به این كوچه و آن كوچه و این بنگاه و آن بنگاه سرگردان شده ام كه متحیره و حیرت آمدند و تو را طاقت نباشد از شنیدن ، از هر كسى كه سراغ خانه مى گرفتم ، نخستین پاسخ پرسشم این بود كه بچه دارى ؟ مى گفتم آرى ، فقط دو نفریم و یك طفل رضیع بنام عبدالله داریم . جواب مى شنیدم كه خانه اجاره اى نداریم . آن هم با اخمى كه بدتر از صد زخم حتى به طفل شیر خوارم رحم نكرده اند تا بالاخره در مسافرخانه اى یك باب اطاق محقر اجاره كردیم و مدتى در آنجابه سر مى بردیم . با آن وضع آشفته و آلفته ، به درس و بحث خود و ادراك محضر مبارك اساتید آرام و شادكام بودم ، و حشرم با الم نشرح بود كه فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا .
در آن حال به اقتضاى طبع جوانى ژولیده و شوریده ، نامه اى منظوم ، شیرین و دلنشین ، بیش از یكصد و پنجاه بیت به پیشگاه خداوند سبحان تقدیم داشتم . پس از ارائه ارادات و وظیفه و مطالبى خواندنى ، عرض كردم :
فاعلاتن مفاعل فعلن
لطف فرما نگر به حال حسن
من به فرمان تو گرفتم زن
اوفتادم به كوچه و بر زن
تو خود اى سرور من آگاهى
هر كجایى كه بود بنگاهى
پاسخ پرسش من از خانه
اولا بچه دارى تو یا نه
از تحیر سر او فكنده به زیر
چه كنم در جواب او تقریر
نه دروغ است ، و راست با اما
با لن و لیس و لم و لما
با همه فضل و دانش و فرهنگ
كج و معوج شدم چو یك خرچنگ
بس كه گشتم به كوچه بس كوچه
شدم از لاغرى چو یك جوجه
كوچه و جوجه را پرشانى
كرده هم قیافه كه خود دانى
گر تو باشى بگو چه چاره كنى
خانه اى بهر خود اجاره كنى
ار حسن زاده ات گنهكار است
كاینچنین رنج را سزاوار است
رحم بر طفل شیر خوارش كن
یا به مامان دل فگارش كن الخ
و حق تعالى نیز به مفاد رد جواب الكتاب واجب كوحب رد السلام
جواب نامه را به نظم بیش از شصت بیت بدین عنوان مرحمت فرموده است .
اى جوانمرد پاك آزاده
دوست مهربان حسن زاده
تا پس از چند بیتى به تفقد خوابگى و دلجوئى و بنده پرورى فرموده است :
فاعلاتن مفاعلن فعلن
چشمها شد به نامه ات روشن
نامه اى كاین چنین بلند بود
باید از تو چون ارجمند بود
آفرین بر تو باد و نامه تو
نقش شیرین شهد خامه تو
آن دبیر فلك عطارد ما
از دبیرى بداد استفعا
كه كسى را چنین قلم باشد
خود دبیرى من ستم باشد
زهره از وجد چنگ زد در دف
زده كف الخضیب كف بر كف
شده بر حبیس مشترى كه بها
مى دهد در ازاى آن خود را
آنچه در آسمانم افراشته است
دست از كار خود فرو هشته است
مشك را با گلاب بسرشته است
نسخه اى بهر خویش بنوشته است
شد فضاى فلك پر از به به
زهره از شعر تو زند چهچه
لیك اى پادشاه ملك سخن
حسن آملى پاك دهن
هر چه بینى در این نشیب و فراز
همه با حكمتى بود دمساز
هر كه او را روان بیدار است
داند هر جا گل ا ست با خار است
گر بسر القدر خبر یابى
خیر بر خیز سر به سر یابى
منبع : كتاب درس هیئت ، علامه حسن زاده آملى ج 1 ص
ایا آیه قران و روایتی داریم که خدا شعر هم گفته باشد!؟
با تشکر@};-
width: 700 | align: center |
---|---|
[TR] | |
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[/TR] | |
[TR] | |
[TD="align: center"]![]() | |
[/TR] | |
[TR] | |
[TD] | |
کارشناس بحث: استاد کافی | |
[/TD] | |
[/TR] | |
[TR] | |
[TD][/TD] | |
[/TR] |
آقای حسن زاده آملی می گوید خدا برای او شعر گفته و آن را نقل کرده:علامه حسن زاده نقل مى كنند:
وقتى در تهران آن قدر به این كوچه و آن كوچه و این بنگاه و آن بنگاه سرگردان شده ام كه متحیره و حیرت آمدند و تو را طاقت نباشد از شنیدن ، از هر كسى كه سراغ خانه مى گرفتم ، نخستین پاسخ پرسشم این بود كه بچه دارى ؟ مى گفتم آرى ، فقط دو نفریم و یك طفل رضیع بنام عبدالله داریم . جواب مى شنیدم كه خانه اجاره اى نداریم . آن هم با اخمى كه بدتر از صد زخم حتى به طفل شیر خوارم رحم نكرده اند تا بالاخره در مسافرخانه اى یك باب اطاق محقر اجاره كردیم و مدتى در آنجابه سر مى بردیم . با آن وضع آشفته و آلفته ، به درس و بحث خود و ادراك محضر مبارك اساتید آرام و شادكام بودم ، و حشرم با الم نشرح بود كه فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا .در آن حال به اقتضاى طبع جوانى ژولیده و شوریده ، نامه اى منظوم ، شیرین و دلنشین ، بیش از یكصد و پنجاه بیت به پیشگاه خداوند سبحان تقدیم داشتم . پس از ارائه ارادات و وظیفه و مطالبى خواندنى ، عرض كردم :
فاعلاتن مفاعل فعلن
لطف فرما نگر به حال حسن
من به فرمان تو گرفتم زن
اوفتادم به كوچه و بر زن
تو خود اى سرور من آگاهى
هر كجایى كه بود بنگاهى
پاسخ پرسش من از خانه
اولا بچه دارى تو یا نه
از تحیر سر او فكنده به زیر
چه كنم در جواب او تقریر
نه دروغ است ، و راست با اما
با لن و لیس و لم و لما
با همه فضل و دانش و فرهنگ
كج و معوج شدم چو یك خرچنگ
بس كه گشتم به كوچه بس كوچه
شدم از لاغرى چو یك جوجه
كوچه و جوجه را پرشانى
كرده هم قیافه كه خود دانى
گر تو باشى بگو چه چاره كنى
خانه اى بهر خود اجاره كنى
ار حسن زاده ات گنهكار است
كاینچنین رنج را سزاوار است
رحم بر طفل شیر خوارش كن
یا به مامان دل فگارش كن الخو حق تعالى نیز به مفاد رد جواب الكتاب واجب كوحب رد السلام
جواب نامه را به نظم بیش از شصت بیت بدین عنوان مرحمت فرموده است .
اى جوانمرد پاك آزاده
دوست مهربان حسن زادهتا پس از چند بیتى به تفقد خوابگى و دلجوئى و بنده پرورى فرموده است :
فاعلاتن مفاعلن فعلن
چشمها شد به نامه ات روشن
نامه اى كاین چنین بلند بود
باید از تو چون ارجمند بود
آفرین بر تو باد و نامه تو
نقش شیرین شهد خامه تو
آن دبیر فلك عطارد ما
از دبیرى بداد استفعا
كه كسى را چنین قلم باشد
خود دبیرى من ستم باشد
زهره از وجد چنگ زد در دف
زده كف الخضیب كف بر كف
شده بر حبیس مشترى كه بها
مى دهد در ازاى آن خود را
آنچه در آسمانم افراشته است
دست از كار خود فرو هشته است
مشك را با گلاب بسرشته است
نسخه اى بهر خویش بنوشته است
شد فضاى فلك پر از به به
زهره از شعر تو زند چهچه
لیك اى پادشاه ملك سخن
حسن آملى پاك دهن
هر چه بینى در این نشیب و فراز
همه با حكمتى بود دمساز
هر كه او را روان بیدار است
داند هر جا گل ا ست با خار است
گر بسر القدر خبر یابى
خیر بر خیز سر به سر یابىمنبع : كتاب درس هیئت ، علامه حسن زاده آملى ج 1 ص
ایا آیه قران و روایتی داریم که خدا شعر هم گفته باشد!؟
با تشکر@};-
باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
منظور علامه ذو الفنون حسن زاده آملی (حفظه الله تعالی) این نیست که شاعر آن اشعار، حقیقتا حضرت حق است، بلکه شاعر، خود حضرت ایشان می باشند، منتها حضرت علامه در صدد بیان دلداری به خود بودند، ولیکن از زبان باری تعالی، که در این وضعیت، نگران نباشید. زیرا
«هر چه بینى در این نشیب و فراز
همه با حكمتى بود دمساز»
مثلا می توان بیت مذکور را ترجمه این آیه شریفه دانست: «وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (1) و بسا چیزی را خوش نمیدارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست میدارید و آن برای شما بد است، و خدا میداند و شما نمیدانید.»
اینکه فرمودند: «جواب نامه را به نظم بیش از شصت بیت بدین عنوان مرحمت فرموده است» یعنی بعد از آن شکوه به محضر حق تعالی، باری تعالی نیز آن اشعار را در ذهن شریفشان قرار دادند.
بنابراین باید این سوال و جواب را یک نوع درد و دل با خدا دانست.
در ضمن، خوابگی نیست و خواجگی است و بیت آخر هم این می باشد:
«گر بسر القدر خبر یابى
خیر بر خیر سر به سر یابى»
موفق باشید.
پی نوشت:
1. بقره / 216
با عرض سلام و خسته نباشید
سلام علیکم و خدا قوت
بلکه شاعر، خود حضرت ایشان می باشند
بله حق با شماست.
باری تعالی نیز آن اشعار را در ذهن شریفشان قرار دادند.
اقای حسن زاده دارد به گونه ای القا می کند که این اشعار در کشف و شهود به او الهام شده
اگر اینگونه باشد تمام شعرا می توانند بگویند شعرشان به خواست الهی در ذهنشان قرار گرفته و تمام اشعار شعرا می شود اشعار خود خدا
من سایت و گروه های تلگرامی مذهبی را دیدم که به صراحت این را دروغ بستن به خدا دانسته اند.
آیا کسی می تواند از طرف خدا حرف بزند و بگوید:
آن دبیر فلك عطارد ما
از دبیرى بداد استفعا
زهره از وجد چنگ زد در دف
شد فضاى فلك پر از به به
زهره از شعر تو زند چهچه
و از طرف خدا از خود تعریف و تمجید کند!:-o
مثلاٌ من بگویم به حضرت علی(ع) نامه نوشتم و ایشان در جواب فرمودند که قدیما تو چقدر مومن و خوب هستی. نصیحت می کنم از صوفیان جاهل فاصله بگیر.
اینجوری که سنگ رو سنگ بند نمیشه
حضرت علامه در صدد بیان دلداری به خود بودند، ولیکن از زبان باری تعالی
خود ایشان درباره شعر دوم همچین حرفی نزدند که شعر از خودم است و جالب تر اینکه مدیر ارجاع سوالات ان را در موضوعات منازل و مقامات قرار داده.نامه شخص به خودش جز منازل و مقامات حساب می شود!!!
جمله زیر که کاملاً القا می کند که شعر از خدا است:
و حق تعالى نیز به مفاد رد جواب الكتاب واجب كوجوب رد السلام (وافی باب تکاتب ج 3 ص 126 تصحیح شعرانی)
جواب نامه را به نظم بیش از شصت بیت بدین عنوان مرحمت فرموده است .
ولی خورشید حقیقت همیشه پشت ابر نمی ماند. سبک دو شعر نشان دهنده یکی بودن شعرا است
حالا بر فرض تفسیر شما:
چه کسی به ایشان اجازه چنین کاری داده که از طرف خدا حرف بزند و به خود دلداری بدهد؟ امام صادق(ع) یا امام باقر(ع)
این کار آقای حسن زاده یک کار من درآوردی و بدعت خطرناکی است که هیچ یک از ائمه این کار را انجام ندادند.
حرمت خدا از حرمت حسن زاده املی بالاتر است. اینطور نیست که هرکس عمامه بسر بپیچد بتواند هر چه دلخش خواست بگوید و یکسری توجیه کنند.
موفق و سلامت باشید@};-
اقای حسن زاده دارد به گونه ای القا می کند که این اشعار در کشف و شهود به او الهام شده
اگر اینگونه باشد تمام شعرا می توانند بگویند شعرشان به خواست الهی در ذهنشان قرار گرفته و تمام اشعار شعرا می شود اشعار خود خدا
من سایت و گروه های تلگرامی مذهبی را دیدم که به صراحت این را دروغ بستن به خدا دانسته اند.آیا کسی می تواند از طرف خدا حرف بزند و بگوید:
آن دبیر فلك عطارد ما
از دبیرى بداد استفعازهره از وجد چنگ زد در دف
شد فضاى فلك پر از به به
زهره از شعر تو زند چهچه@};-
باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
در ادبیات، بحثی به عنوان مبالغه مطرح می شود.
اغراق یا مبالغه از آرایههای ادبی است، که به معنای ادعای وجود ویژگی را در کسی یا در چیزی به اندازهای که به دست آوردن آن ویژگی برای آن کس یا چیز به آن اندازه، ناممکن باشد.
اغراق عموماً باعث خیالانگیز شدن شعر و نثر میشود. شاعر به یاری اغراق، معانی بزرگ را خرد و معانی خرد را بزرگ مینمایاند. زیبایی اغراق در این است که غیرممکن را به گونهای ادا کند که ممکن به نظر رسد. اغراق، مناسبترین آرایهٔ ادبی برای حماسه است.مثلا بیشترین اغراق در شاهنامهٔ سرودهٔ فردوسی دیده میشود.
با توجه به محتوای اشعار روشن است که فرمایشات حضرت علامه ذو الفنون حسن زاده آملی (حفظه الله تعالی) در بیان این نوع ساختار ادبی اغراق می باشد نه این که حقیقتا بخواهند تعریف و تمجیدی از خود داشته باشند.
اتفاقا در همین فضای مجازی، اگر تحقیقی داشته باشید، این اشعار تحت عنوان مطایبات حضرت علامه، ذکر شده و نگاه کشف و شهودی به آن نشده است.
حالا بر فرض تفسیر شما:چه کسی به ایشان اجازه چنین کاری داده که از طرف خدا حرف بزند و به خود دلداری بدهد؟ امام صادق(ع) یا امام باقر(ع)
این کار آقای حسن زاده یک کار من درآوردی و بدعت خطرناکی است که هیچ یک از ائمه این کار را انجام ندادند.
حرمت خدا از حرمت حسن زاده املی بالاتر است. اینطور نیست که هرکس عمامه بسر بپیچد بتواند هر چه دلخش خواست بگوید و یکسری توجیه کنند.
موفق و سلامت باشید@};-
باسمه تعالی
شما را ارجاع می دهم به بند 14 و 15 دعای 31 صحیفه سجادیه امام سجاد (علیه اسلام):
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَتُوبُ إِلَیک فِی مَقَامِی هَذَا مِنْ کبَائِرِ ذُنُوبِی وَ صَغَائِرِهَا، وَ بَوَاطِنِ سَیئَاتِی وَ ظَوَاهِرِهَا، وَ سَوَالِفِ زَلَّاتِی وَ حَوَادِثِهَا، تَوْبَةَ مَنْ لَا یحَدِّثُ نَفْسَهُ بِمَعْصِیةٍ، وَ لَا یضْمِرُ أَنْ یعُودَ فِی خَطِیئَةٍ * وَ قَدْ قُلْتَ- یا إِلَهِی- فِی مُحْکمِ کتَابِک: إِنَّک تَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِک، وَ تَعْفُو عَنِ السَّیئَاتِ، وَ تُحِبُّ التَّوَّابِینَ، فَاقْبَلْ تَوْبَتِی کمَا وَعَدْتَ، وَ اعْفُ عَنْ سَیئَاتِی کمَا ضَمِنْتَ، وَ أَوْجِبْ لِی مَحَبَّتَک کمَا شَرَطْتَ
بارالها در این موقعیتی که دارم از گناهان بزرگ و کوچکم و از گناهان پوشیده و آشکارم و از لغزشهای گذشته و تازه ام به سویت باز می گردم مانند توبه کسی که خیال گناه در درونش نگذرد و اندیشه بازگشت به گناه را به خاطرش راه ندهد.
و تو خود ای پروردگار من در کتاب محکمت فرموده ای که توبه را از بندگانت می پذیری و از زشتی گناهان در می گذری و توبه کنندگان را دوست داری پس بر اساس وعده خود توبه ام را بپذیر و همانطور که ضمانت نموده ای از گناهانم بگذر و چنانکه شرط فرموده ای محبتت را بر من لازم فرما»
در واقع از طرف خدا حرف زدن به این معناست که حق تعالی در برخی آیات به آن مطالب مورد نظر اشاره نموده، و انسان در نثر و نظم، مطالبی از آیات الهی را تضمین می نماید یا به آنها اشاره می کند و لذا چنین امری را نمی توان بدعت دانست.
بعلاوه که توصیه می کنیم ادب و نزاکت خود را در نوشتار رعایت نمایید. کیفیت سخن گفتن و محتوای کلام، نشانه عقل و شعور و ادب انسان است و شخصیت هر کس را در آینه کلامش می توان شناخت.
لیك اى پادشاه ملك سخن
حسن آملى پاك دهن
پادشاه ملک سخن لقب امامان است
حضرت علی(روحی فداه): إنّا لاَُمَراءُ الكلامِ ، و فينا تَنَشَّبَتْ عُروقُهُ و علَينا تَهَدَّلَتْ غُصونُهُ {نهج البلاغه خطبه 233}
حضرت علی(روحی فداه): ما (امامان) پادشاهان سخنیم، رگ و ريشه هاى سخن در ما دويده و شاخه هاى آن بر ما آويخته است.
پادشاه ملک سخن لقب امامان استحضرت علی(روحی فداه): إنّا لاَُمَراءُ الكلامِ ، و فينا تَنَشَّبَتْ عُروقُهُ و علَينا تَهَدَّلَتْ غُصونُهُ {نهج البلاغه خطبه 233}
حضرت علی(روحی فداه): ما (امامان) پادشاهان سخنیم، رگ و ريشه هاى سخن در ما دويده و شاخه هاى آن بر ما آويخته است.
باسمه تعالی
قطعا اهل بیت (علیهم السلام) اینگونه اند و هیچ شکی در این نیست.
پادشاه سخن بودن برای خود مراتبی دارد، مرتبه اعلا و اتم آن در وجود اهل بیت (علیهم السلام) است، و این منافات ندارد که مراتب بعدی آن در دیگران باشد.
بعلاوه که آرایه های ادبی مانند استعاره و تشبیه و..نیز مانع نمی گردد انسان در شعر چنین تعبیراتی داشته باشد و با وجود این نوع آرایه های ادبی، معنای حقیقی مد نظر نیست.
شما را ارجاع می دهم به بند 14 و 15 دعای 31 صحیفه سجادیه امام سجاد (علیه اسلام):
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَتُوبُ إِلَیک فِی مَقَامِی هَذَا مِنْ کبَائِرِ ذُنُوبِی وَ صَغَائِرِهَا، وَ بَوَاطِنِ سَیئَاتِی وَ ظَوَاهِرِهَا، وَ سَوَالِفِ زَلَّاتِی وَ حَوَادِثِهَا، تَوْبَةَ مَنْ لَا یحَدِّثُ نَفْسَهُ بِمَعْصِیةٍ، وَ لَا یضْمِرُ أَنْ یعُودَ فِی خَطِیئَةٍ * وَ قَدْ قُلْتَ- یا إِلَهِی- فِی مُحْکمِ کتَابِک: إِنَّک تَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِک، وَ تَعْفُو عَنِ السَّیئَاتِ، وَ تُحِبُّ التَّوَّابِینَ، فَاقْبَلْ تَوْبَتِی کمَا وَعَدْتَ، وَ اعْفُ عَنْ سَیئَاتِی کمَا ضَمِنْتَ، وَ أَوْجِبْ لِی مَحَبَّتَک کمَا شَرَطْتَ
بارالها در این موقعیتی که دارم از گناهان بزرگ و کوچکم و از گناهان پوشیده و آشکارم و از لغزشهای گذشته و تازه ام به سویت باز می گردم مانند توبه کسی که خیال گناه در درونش نگذرد و اندیشه بازگشت به گناه را به خاطرش راه ندهد.
و تو خود ای پروردگار من در کتاب محکمت فرموده ای که توبه را از بندگانت می پذیری و از زشتی گناهان در می گذری و توبه کنندگان را دوست داری پس بر اساس وعده خود توبه ام را بپذیر و همانطور که ضمانت نموده ای از گناهانم بگذر و چنانکه شرط فرموده ای محبتت را بر من لازم فرما»
امام سجاد(ع) ارجاع دادند به قران و اگر نمی دانند هم به دلیل معصوم و حجت خدا بودن قبول بود
ولی اقای حسن زاده املی مطالبی را به خدا نسبت دادن که خدا نفرموده، نه در قران نه در احادیث قدسی و غیره
امامان کجا به امثال زراره و ابوبصیر و غیره اجازه دادند جای خدا حرف بزنند انطور که اقای حسن زاده حرف زده!؟
در واقع از طرف خدا حرف زدن به این معناست که حق تعالی در برخی آیات به آن مطالب مورد نظر اشاره نموده، و انسان در نثر و نظم، مطالبی از آیات الهی را تضمین می نماید یا به آنها اشاره می کند و لذا چنین امری را نمی توان بدعت دانست.
این ابیات و مصراع در کجا قران بیان شده؟
شد فضاى فلك پر از به به
زهره از شعر تو زند چهچه
زهره از وجد چنگ زد در دف
آن دبیر فلك عطارد ما
از دبیرى بداد استفعا
اغراق یا مبالغه از آرایههای ادبی است
در پست 1 عرض کردم بر اساس قران و روایات. وگرنه در اشعار شاعران صوفی از این نوع دروغ یا به قول شما اغراق ها زیاد هست و برای من حجت نیستند
مثال این دروغ ها را در پست بعدی میاورم چون ممکن است دوباره حذف شود
داستان موسی و شبان مولوی که در ان به خدا دروغ بسته و صدای حجت الاسلام قرائتی را هم در اورد یا مولوی به دروغ می گوید حضرت علی(ع) فرمودند من از ابن ملجم کینه ندارم و از او شفاعت می کنم
پادشاه سخن بودن برای خود مراتبی دارد
دلیلی برای حرف خود ذکر نکردید
پادشاهی مراتب ندارد، در خود حدیث هم امده امام زمان(ع) پادشاه و ریشه هستند و بقیه شاخه.
می گویند فلانی پادشاه است و بقیه زیر دست، نمی گویند فلانی پادشاه سرزمین است و 150 پادشاه دیگر با مراتب گوناگون هم هستند.
پادشاه سخن بودن برای خود مراتبی دارد، مرتبه اعلا و اتم آن در وجود اهل بیت (علیهم السلام) است، و این منافات ندارد که مراتب بعدی آن در دیگران باشد.
خود خوانندگان می توانند اشعار اقای حسن زاده را که در این موضوع امده بخوانند و سطح اشعار را ببینند و قضاوت کنند که ایا ایشان پادشاه ملک سخن هستند یا نه
خود خوانندگان می توانند اشعار اقای حسن زاده را که در این موضوع امده بخوانند و سطح اشعار را ببینند و قضاوت کنند که ایا ایشان پادشاه ملک سخن هستند یا نه
باسمه تعالی
برای دیدن سطح اشعار، باید به دیوان حضرت علامه رجوع نمود، و کل اشعار را در نظر گرفت و بعد قضاوت نمود. حتی برخی از افراد تحصیلکرده و محقق در مقام شرح و بسط، برخی از آن اشعار را به عنوان موضوع پایان نامه و مقالات در نظر گفته اند.
این ابیات و مصراع در کجا قران بیان شده؟ شد فضاى فلك پر از به به
زهره از شعر تو زند چهچهزهره از وجد چنگ زد در دف
آن دبیر فلك عطارد ما
از دبیرى بداد استفعا
باسمه تعالی
آن نامه و جوابش، در مقام تصور و فرض است، و این برای یک شاعر، امر پیچیده ای نیست که بخواهد چنین تصوری داشته باشد.
محتوا و مضمون آن اشعار این است، اگر خدا می خواست فرضا پاسخ بدهد،در ابتدا مقداری بنده نوازی می کرد، که حال این بنده نوازی در قالب اغراق و مبالغه به عنوان یکی از آرایه های ادبی نقل شده، و لذا نباید توقع داشته باشید که عین آن اشعار در قرآن باشد. اگر چه محتوای بنده نوازی در بیانان دینی بر اساس لطف و رحمت حق بیان شده است.
در نهایت حرف اصلی زده شده که
«هر چه بینى در این نشیب و فراز
همه با حكمتى بود دمساز»
که عرض شد می توان بیت مذکور را ترجمه این آیه شریفه دانست: «وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (1) و بسا چیزی را خوش نمیدارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست میدارید و آن برای شما بد است، و خدا میداند و شما نمیدانید.»
موفق باشید.
پی نوشت:
1.بقره/216.
دلیلی برای حرف خود ذکر نکردیدپادشاهی مراتب ندارد، در خود حدیث هم امده امام زمان(ع) پادشاه و ریشه هستند و بقیه شاخه.
می گویند فلانی پادشاه است و بقیه زیر دست، نمی گویند فلانی پادشاه سرزمین است و 150 پادشاه دیگر با مراتب گوناگون هم هستند.
باسمه الحکیم
نور برای خود مراتبی دارد، یکی نور خورشید است و دیگری نور شمع.
پادشاهی هم همین است. شما وقتی چند پادشاه را در نظر بگیرید، همه در مصداق پادشاه بودند مشترکند، ولی یکی قدرت بیشتری دارد. دیگری کم تر.
من سایت و گروه های تلگرامی مذهبی را دیدم که به صراحت این را دروغ بستن به خدا دانسته اند.
باسمه الحکیم
بنده به عنوان خواننده این سایت، وقتی آن اشعار را دیدم، به هیچ عنوان نه ذهنم به سمت دروغ بستن به خدا رفت و نه اصلا ان اشعار را به عنوان کشف و شهود تلقی کردم.
پادشاهی هم همین است. شما وقتی چند پادشاه را در نظر بگیرید، همه در مصداق پادشاه بودند مشترکند، ولی یکی قدرت بیشتری دارد. دیگری کم تر.
سلام
دوست عزیز کلام امیر المومنین مشخصه و شما ان را تفسیر به رای کردید
حضرت علی(ع): ائمه پادشاه و ریشه و بقیه شاخه هستند
طبق تفسیر شما امیر المومنین باید می فرمودند ما پادشاه بزرگ هستیم و دیگران پادشاهان کوچک
بنده به عنوان خواننده این سایت، وقتی آن اشعار را دیدم، به هیچ عنوان نه ذهنم به سمت دروغ بستن به خدا رفت و نه اصلا ان اشعار را به عنوان کشف و شهود تلقی کردم.
دوست عزیز من نگفتم همه عالم همچین برداشتی کردند.جدا از اینکه عرفا دست به توجیه و تفسیر به رای خوبی دارند، من دیدم دروغ های مولوی به خدا و حضرت علی و پیامبران را هم توجیه کردند،اقای حسن زاده املی که جای خود دارد.
موفق و سربلند باشید@};-
آن نامه و جوابش، در مقام تصور و فرض است، و این برای یک شاعر، امر پیچیده ای نیست که بخواهد چنین تصوری داشته باشد.
برادر عزیز من کاری ندارم که مقام و منزلت است یا دلداری یا فرض و اغراق
اگر بر فرض و اغراق باشد هرکس می تواند هرچی می گوید به خدا نسبت دهد، ال شیخ رهبر وهابی های عربستان هم می تواند بگوید خدا به من نامه نوشت، گفت: ابوبکر و عمر پادشاهان ملک سخنند و وقتی سیاره اورانوس این حرف را شنیده از شادی چهچه زده
سخن من خیلی خیلی روشن است از روایات یا قرآن ثابت بفرمایید که کسی به جز معصوم اجازه دارد سخنانش را به خدا منسوب کند.
این قران:
این بحار الانوار 110 جلدی با 85000 حدیث:
سلامدوست عزیز کلام امیر المومنین مشخصه و شما ان را تفسیر به رای کردید
حضرت علی(ع): ائمه پادشاه و ریشه و بقیه شاخه هستند
طبق تفسیر شما امیر المومنین باید می فرمودند ما پادشاه بزرگ هستیم و دیگران پادشاهان کوچک
دوست عزیز من نگفتم همه عالم همچین برداشتی کردند.جدا از اینکه عرفا دست به توجیه و تفسیر به رای خوبی دارند، من دیدم دروغ های مولوی به خدا و حضرت علی و پیامبران را هم توجیه کردند،اقای حسن زاده املی که جای خود دارد.
موفق و سربلند باشید@};-
باسمه الحکیم
اولا که شما در پست 7 خود حدیث را این گونه ترجمه کردید: «ما (امامان) پادشاهان سخنیم، رگ و ريشه هاى سخن در ما دويده و شاخه هاى آن بر ما آويخته است.»
اما اینجا ترجمه می کنید «بقیه شاخه هستند»
سوالم اینجاست این ترجمه شما خود تفسیر به رای نیست.؟
در کجای حدیث صحبت از دیگران شده؟
حدیث این است: «و انا لامراء الکلام و فينا تنشبت عروقه و علينا تهدلت غصونه»
عبارت «تهدلت غصونه» چنانچه خود شما در پست 7 ترجمه کرده اید، به معنای «شاخه هاى آن بر ما آويخته است» اصلا حضرت در این عبارت کاری به دیگران ندارند که شما اینجا نوشتید «بقیه شاخه هستند»
ثانیا: بحث مولوی و اشعار او، فعلا ربطی به این تاپیک ندارد، والا پاسخ شما را می دادم.
عبارت «تهدلت غصونه» چنانچه خود شما در پست 7 ترجمه کرده اید، به معنای «شاخه هاى آن بر ما آويخته است» اصلا حضرت در این عبارت کاری به دیگران ندارند که شما اینجا نوشتید «بقیه شاخه هستند»
سلمنا دوست عزیز
پس در این حدیث ائمه پادشاهان سخن هستند و حرفی از کس دیگری به میان نیامده.نتیجه اینکه کسی که ریشه علم در آن قرار دارد و شاخه ها از آن آویخته است پادشاه سخن است و ائمه فقط این ویژگی را دارند و کس دیگری این ویژگی ها را ندارد و پادشاه سخن دیگری جز ائمه نیست.
این وبلاگ که غلط وزنی هم از شعر گرفته:
ثانیا: بحث مولوی و اشعار او، فعلا ربطی به این تاپیک ندارد، والا پاسخ شما را می دادم.
در پیام خصوصی جواب را بفرستید،چرا مولوی به دروغ گفته حضرت علی(ع) فرمودند من از ابن ملجم کینه ندارم و شفاعتش می کنم
اثبات شی نفی ما عدا نمی کند.
تعریف پادشاه سخن: کسی که ریشه علم در آن قرار دارد و شاخه ها از آن آویخته است پادشاه سخن است و ائمه فقط این ویژگی را دارند و کس دیگری این ویژگی ها را ندارد و پادشاه سخن دیگری جز ائمه نیست.
اگر چه قائل به وجود مراتب هستیم (مثال خورشید و شمع)
همچین چیزی در حدیث نیامده و در جای دیگه ای هم ندیدم. طبق این نظر ما هزاران عالم داریم که هر کدام برای خودشان پادشاه سخن هستند در مراتب مختلف، کدام سرزمینی دیدید این همه پادشاه داشته باشد؟
لطفاً دوباره بدون تعصب به حدیث و تعریف پادشاه سخن مراجعه کنید
فراموش نکنید که حرمت خدا و ائمه از حرمت اقای حسن زاده املی بالاتر است
موفق و سلامت باشید
در پیام خصوصی جواب را بفرستید،چرا مولوی به دروغ گفته حضرت علی(ع) فرمودند من از ابن ملجم کینه ندارم و شفاعتش می کنم
با سلام
1
الشعراء
وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ
ﻭ [ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ، ﺷﺎﻋﺮ ﻭ ﺧﻴﺎﻝ ﭘﺮﺩﺍﺯ ﻧﻴﺴﺖ ، ﭼﻮﻥ ] ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ [ ﺧﻴﺎﻝ ﭘﺮﺩﺍﺯ ] ﺭﺍ [ ﻛﻪ ﺣﻘﺎﻳﻖ ﺭﺍ ﻫﺠﻮ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﺑﺎ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺑﻲ ﺍﺳﺎﺱ ﺑﻪ ﻭﺍﻗﻌﻴﺎﺕ ﻣﻰ ﺗﺎﺯﻧﺪ] ﮔﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ، ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ .(٢٢٤)
الشعراء
أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ
ﺁﻳﺎ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻭﺍﺩﻱ [ ﺑﺎﻃﻠﻲ ﺧﻴﺎﻝ ﭘﺮﺩﺍﺯﺍﻧﻪ ] ﺣﻴﺮﺍﻥ ﻭ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻧﻨﺪ ؟(٢٢٥)
الشعراء
وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ
ﻭ ﻣﻄﺎﻟﺒﻲ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻨﺪ ،(٢٢٦)
الشعراء
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻳﺎﺩ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ [ ﺑﺎ ﺷﻌﺮﻫﺎﻱ ﺑﺎﻃﻞ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ، ﻫﺠﻮﻳّﺎﺕ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﻭ ﻳﺎﻭﻩ ﻫﺎﻱ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ]ﻣﻮﺭﺩ ﺳﺘﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ [ ﺑﺎ ﺷﻌﺮﻫﺎﻱ ﺗﻮﺣﻴﺪﻱ ﻭ ﺍﺻﻴﻞ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺧﻮﺩ] ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻘﺎم ﮔﺮﻓﺘﻦ [ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻦ ﻭ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺧﻮﻳﺶ] ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ، ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺳﺘﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﺸﺖ ؟ !(٢٢٧)
2
قطعا خودشان باید از اعتقاد خود بگویند
اما آنهایی که با کتابها و اعتقادات ایشان آشنا هستند میگویند ایشان این اشعار را از روی حقیقت نگفتند بلکه مقصود دیگری داشتند.
و ما نباید از روی این اشعار کسی را متهم کنیم.
لکن میتوانیم به سبک شعر ایراد بگیریم
چه ایشان و چه هر شاعری که اینطور شعر می سراید...
3
در علم بلاغت می گویند ما دو نوع معنا داریم :
معانی اولیه
معانی ثانویه
شبیه منطوق و مفهوم کلام...
گاهی اوقات معنای اولیه مراد گوینده است و گاهی مرادش نیست و کاملا کاذب است...
مثل ضرب المثل ها یا کنایات...
حتی اگر دیده باشید برخی مفسران داستان های قرآنی را نمادین می دانند مثل خلقت حضرت ادم و حوا و طوفان نوح....
این نوع داستان سازی ها توسط شعرا نیز میتواند به جهت مقاصد ثانویه و پیامهای داستان باشد نه اینکه بخواهند از روی واقعیت چیزی بگویند...
بسم الله السلام
هزار نفر ممکنه در عالم شعر بگن و در شعرشون خودشون رو پادشاه ملک سخن بنامند.این فقط یک استعاره است.کسی از این سخن معنای حقیقی برداشت نمیکند.و جایی که از یک سخن معنای حقیقی برداشت نشه،دروغ محسوب نمیشه
" این وبلاگ که غلط وزنی هم از شعر گرفته"
همین که غلط وزنی دارد نشان میدهد که سخن خداوند نیست!
لطفا کمی تخصصی تر سعی کنید ایراد بگیرید.
تعریف پادشاه سخن: کسی که ریشه علم در آن قرار دارد و شاخه ها از آن آویخته است پادشاه سخن است و ائمه فقط این ویژگی را دارند و کس دیگری این ویژگی ها را ندارد و پادشاه سخن دیگری جز ائمه نیست.همچین چیزی در حدیث نیامده و در جای دیگه ای هم ندیدم. طبق این نظر ما هزاران عالم داریم که هر کدام برای خودشان پادشاه سخن هستند در مراتب مختلف، کدام سرزمینی دیدید این همه پادشاه داشته باشد؟
لطفاً دوباره بدون تعصب به حدیث و تعریف پادشاه سخن مراجعه کنید
فراموش نکنید که حرمت خدا و ائمه از حرمت اقای حسن زاده املی بالاتر است
موفق و سلامت باشید
باسمه الحکیم
شمایی که ایراد از تفسیر به رای می گیرد، این تعریف از پادشاه سخن، را به چه پشتوانه ای می آورید؟ در لغت چنین تعریفی شده؟
بعلاوه این حصری که مطرح می کنید، از کجای حدیث برداشت می شود؟
حدیث در مقام بیان حصر نیست. بلکه در مقام بیان یکی از ویژگی های اهل بیت (علیهم السلام) است. بله اگر حضرت از ادات حصر استفاده می فرمودند، مثلا انما، الا و لابد و... حق با شما بود. ولیکن حضرت از هیچ یک از ادات حصر استفاده ننمودند.
لطفا در مقام دفاع از اهل بیت (علیهم السلام) کمی سطح سواد خود را بالا ببرید، که نتیجه عکس ندهد.
این تعریف از پادشاه سخن، را به چه پشتوانه ای می آورید؟
خود حدیث
در لغت چنین تعریفی شده؟
حجیت لغت بالاتر است یا حدیث؟
بعلاوه این حصری که مطرح می کنید، از کجای حدیث برداشت می شود؟
از ویژگی هایی که بیان شده و فقط ائمه دارند.
اگر می گویید کسی دیگر دارد،باید ثابت کنید، اینکه مراتب دارد مثل خورشید و شمع دلیل نیست، 1400 سال کسی جرات همچین ادعایی را نداشته حتی دعبل خزاعی هم همچین ادعایی نکرده، اقای حسن زاده ادعا کرده،پس ثابتش کنید
یک نفر در طول این 1400 بیاورید که همچین ادعایی کرده باشد که پادشاه ملک سخن است ، آقایان خمینی و خامنه ای و ابن عربی هم که سطحشان بالاتر از اقای حسن زاده است جرات همچین ادعایی نکردند.
بله اگر حضرت از ادات حصر استفاده می فرمودند، مثلا انما، الا و لابد و... حق با شما بود. ولیکن حضرت از هیچ یک از ادات حصر استفاده ننمودند.
کی گفته برای حصر هر چیزی حتماً باید ادات حصر بیاد!
این نوع داستان سازی ها توسط شعرا نیز میتواند به جهت مقاصد ثانویه و پیامهای داستان باشد نه اینکه بخواهند از روی واقعیت چیزی بگویند...
اگر این داستان سازی ها خارج از دین باشد مشکلی نیست ولی در چارچوب دین باید منطبق با حقیقت باشد
شاید یک نفر بخواهد داستان سازی کند که حضرت علی(ع) پناه بر خدا لواط و زنا کرده باشد
شاید بخواهد برای خانواده من و شما داستان سازی کند، این جوری که سنگ رو سنگ بند نمیشه
دیگه از فردوسی داستان سرا بزرگتر نداریم که، پس چرا فردوسی به خدا و معصومین دروغ نبسته. یعنی فقط صوفی ها حق دارند دروغ ببندند!
موفق و سربلند باشید@};-
اگر این داستان سازی ها خارج از دین باشد مشکلی نیست ولی در چارچوب دین باید منطبق با حقیقت باشدشاید یک نفر بخواهد داستان سازی کند که حضرت علی(ع) پناه بر خدا لواط و زنا کرده باشد
شاید بخواهد برای خانواده من و شما داستان سازی کند، این جوری که سنگ رو سنگ بند نمیشه
دیگه از فردوسی داستان سرا بزرگتر نداریم که، پس چرا فردوسی به خدا و معصومین دروغ نبسته. یعنی فقط صوفی ها حق دارند دروغ ببندند!
موفق و سربلند باشید@};-
به شخصه با این انتقاد شما موافقم.
چون وجهه خوبی ندارد...
اما آن را دروغ گویی نمی دانم.
بله من ذهن شعرا را وارسی نکردم شاید اصلا دروغ گفته و قصدش دروغ گویی بوده اما ما بر اساس کلیات و بر اساس آشنایی به این نوع مسائل میگوییم اینها دروغگویی نیست.
اما با چنین سبک و شیوه ای در شعر گویی مخالفیم....
درباره مثال لواط، قیاس باطلی است.
چون شاعر خودش تشخیص میدهد چه چیزی توهین است و چه چیزی توهین نیست...
چون شاعر خودش تشخیص میدهد چه چیزی توهین است و چه چیزی توهین نیست...
یک شعر از مولوی به صورت خصوصی می فرستم. ببین می توانی جلو خانواده آن را بخوانی، بعد درباره قدرت تشخیص مولوی و شعرا صوفی صحبت می کنیم
موفق و سلامت باشید@};-
یک شعر از مولوی به صورت خصوصی می فرستم. ببین می توانی جلو خانواده آن را بخوانی، بعد درباره قدرت تشخیص مولوی و شعرا صوفی صحبت می کنیمموفق و سلامت باشید@};-
نگاه کنیدمن منکر وجود شعرهایی با محتوای مبتذل نیستم.
اما گاهی اوقات ما افراط می کنیم...
یکی بگوید من پادشاه سخن هستم اصلا مقصودش وادی دین نیست .. اصلا مقصودش قیاس کردن خودش با امام نیست... اصلا جایگاه کلام چیز دیگری است...
میخواهم بگویم ما چون ذهنمان مقایسه گر است گاهی اوقات مسائل دینی را بر مفاهیم و کلمات شعرا تطبیق میدهیم در حالی که اصلا چنین قصدی در کار نبوده و مشکل از ماست که ذهنمان قیاس باطل میکند...
خود حدیثحجیت لغت بالاتر است یا حدیث؟
از ویژگی هایی که بیان شده و فقط ائمه دارند.
اگر می گویید کسی دیگر دارد،باید ثابت کنید، اینکه مراتب دارد مثل خورشید و شمع دلیل نیست، 1400 سال کسی جرات همچین ادعایی را نداشته حتی دعبل خزاعی هم همچین ادعایی نکرده، اقای حسن زاده ادعا کرده،پس ثابتش کنید
یک نفر در طول این 1400 بیاورید که همچین ادعایی کرده باشد که پادشاه ملک سخن است ، آقایان خمینی و خامنه ای و ابن عربی هم که سطحشان بالاتر از اقای حسن زاده است جرات همچین ادعایی نکردند.
کی گفته برای حصر هر چیزی حتماً باید ادات حصر بیاد!
باسمه الحکیم
در مورد پادشاه سخن، استاد کافی و کاربران دیگر پاسخ شما را دادند، بحث استعاره و...
در مورد حصری هم که مطرح می کنید، به هر حال زبان عربی، قواعد خاص خودش را دارد، و بی دلیل نمی توان یک عبارت را به نحو حصر معنا کرد. در واقع شما باید دلیل بیاورید که چرا عبارت حضرت را به نحو حصر معنا می کنید.
قبلا هم توضیح دادم، که سعی کنید سطح سواد ادبیاتی خود را بالا ببرید که در دفاع از اهل بیت (علیهم السلام) نتیجه عکس ندهد.
پس لازم است که هم نسبت به ادبیات عرب، خصوصا بحث حصر و هم ادبیات فارسی و زبان شعر و استعاره و...اطلاعات خود را بالا ببرید.
بحث خیلی کش پیدا کرده و دارد به جدل تبدیل می شود
اگر کسی آیه یا روایتی آورد که به غیر از معصوم کسی بتواند سخنانش را به خدا منسوب کند یا کسی در این بیش از 1400 سال به جز آقای حسن زاده ادعا پادشاهی ملک سخن کرده باشد صحتش را بررسی می کنیم،در غیر این صورت بقیه مباحث تکرار مکررات است.
از همه کسانی که در بحث شرکت کردند تشکر می کنم اگر جسارتی در طول بحث شد عذرخواهی می کنم.@};-@};-@};-
در پناه حق
باسمه تعالی
بعلاوه که آرایه های ادبی مانند استعاره و تشبیه و..نیز مانع نمی گردد انسان در شعر چنین تعبیراتی داشته باشد
سلام و عرض ادب و احترام
به نظر بنده یکی از دلایلی که نباید برای شعر و شاعری اهمیت خاصی قائل شد و بیش از حد به ان بها داد، همین است
انسان وقتی وارد وادی شعر می شود ، از خود بی خود می شود
و برای جور کردن وزن و قافیه و ردیف و ... به هر دری می زند
و کلماتی را که نباید بیان کند ، بیان می کند ،
تا شیوایی شعرش را به رخ همگان بکشاند ( نوعی ریا)
هر چند که موجب شود ، خودش را در برابر محبوب حقیقی ، خوار و ذلیل کند !
در پناه حق تعالی
بحث خیلی کش پیدا کرده و دارد به جدل تبدیل می شوداگر کسی آیه یا روایتی آورد که به غیر از معصوم کسی بتواند سخنانش را به خدا منسوب کند یا کسی در این بیش از 1400 سال به جز آقای حسن زاده ادعا پادشاهی ملک سخن کرده باشد صحتش را بررسی می کنیم،در غیر این صورت بقیه مباحث تکرار مکررات است.
از همه کسانی که در بحث شرکت کردند تشکر می کنم اگر جسارتی در طول بحث شد عذرخواهی می کنم.@};-@};-@};-
در پناه حق
هیچ آیه یا روایتی نداریم که به کسی حق بدهد چیزی را که منسوب به خدا نیست به خدا نسبت بدهد...
اما چیزهایی داریم به نام حس ششم یا ندای درونی ...
مثلا یکی از اقوام ما در کودکی داشته به خانه می رفته و ندایی در گوش او می آید که بدو و برو داخل خانه... وقتی به سرعت وارد خانه میشود یک موتور با سرعت به درب خانه میخورد...
این نوع نداها یا احساسات درونی توسط افراد زیادی درک شده است و انسان ها گاها آن را کمک خدا و از طرف او می دانند...
یا وقتی مشکلی پیش می آید و به سوی خدا التجا میکنیم چیزی به ذهنمان و قلبمان می رسد که ما را نجات می دهد...
این مورد درباره شعرا اتفاق افتاده ...
گاهی اوقات توسط عرفا یا صوفیان نقل شده ( چه دروغ و چه راست)
گاهی اوقات توسط مردم عادی نقل میشود ...
همه ما کم وبیش اموزه هائی داریم که به واسطه از طرف خداوند میباشد لذا هرگاه نفس ما فرمان ناشایستی به ما میدهد یا گله ای نسبت به تقدیر میکنیم ان اموزه جلوی مارا میگیرد یعنی دستور میدهد تا ان عمل را انجام ندهیم یا ان گله را نکنیم و تسلیم باشیم در واقع ناهی گرچه به ظاهر از خود ماست ولی در واقع خداست .
باسمه الذی اصدق حدیثا
سلام علیکم
سخن من خیلی خیلی روشن است از روایات یا قرآن ثابت بفرمایید که کسی به جز معصوم اجازه دارد سخنانش را به خدا منسوب کند.
انسان می تواند سخنی را که محتوای قرانی و الهی دارد به خداوند نسبت دهد به استناد: "علمه البیان"و به حکم توحید افعالی.
در مثل اگر حقیر بگویم:
دوش حق مژده بدادم که حمایت کنمت
گر بخوانی تو مرا باز اجابت کنمت
خواهید گفت چرا ادعا کرده اید که خداوند با شما سخن گفته است؟
انسان می تواند سخنی را که محتوای قرانی و الهی دارد به خداوند نسبت دهد به استناد: "علمه البیان"و به حکم توحید افعالی.در مثل اگر حقیر بگویم:
دوش حق مژده بدادم که حمایت کنمت
گر بخوانی تو مرا باز اجابت کنمت
خواهید گفت چرا ادعا کرده اید که خداوند با شما سخن گفته است؟
سلام علیکم
کاربر گرامی،این شعر:
گر بخوانی تو مرا باز اجابت کنمت
محتوای قرانی دارد
ولی این شعر:
آن دبیر فلك عطارد ما
از دبیرى بداد استفعا
...
شد فضاى فلك پر از به به
زهره از شعر تو زند چهچه
نه تنها محتوا قرانی ندارد بلکه حتی از نظر شعری هم در سطح بالایی نیست.
هیچ احتیاجی نبود این دو شعر با این سطح گفته شود و اگر هم آقای حسن زاده علاقه داشتند این شعر را بگویند نباید شعر دوم را به خدا نسبت می دانند.
انسان وقتی به درجه علامه می رسد نباید وقت خود را برای چنین اشعاری صرف کند،یک نگاهی به سیره ائمه و علما مشخص می کند که چقدر این بزرگواران برای وقت خود احترام قائل بودند.
انتقاد سازنده باعث تعالی انسان می شود و توجیه کردن، انسان را در تاریکی نگه می دارد
موفق و سربلند باشید
باسمه اللطیف
اگر هم آقای حسن زاده علاقه داشتند این شعر را بگویند نباید شعر دوم را به خدا نسبت می دانند.
فضای شعر فضای مناجات و درخواستی مؤدبانه و غیر مستقیم از خداوند است:
گر تو باشى بگو چه چاره كنى
خانه اى بهر خود اجاره كنى
ار حسن زاده ات گنهكار است
كاینچنین رنج را سزاوار است
رحم بر طفل شیر خوارش كن
یا به مامان دل فگارش كن
پاسخ منسوب به حق متعال هم ابیات آخر مناجات نامه ی مذکور است که سراسر آموزه های قرانی است:
هر چه بینى در این نشیب و فراز
همه با حكمتى بود دمساز
هر كه او را روان بیدار است
داند هر جا گل ا ست با خار است
گر بسر القدر خبر یابى
خیر بر خیر سر به سر یابى
فضای شعر فضای مناجات و درخواستی مؤدبانه و غیر مستقیم از خداوند است:گر تو باشى بگو چه چاره كنى
خانه اى بهر خود اجاره كنى
ار حسن زاده ات گنهكار است
كاینچنین رنج را سزاوار است
رحم بر طفل شیر خوارش كن
یا به مامان دل فگارش كنپاسخ منسوب به حق متعال هم ابیات آخر مناجات نامه ی مذکور است که سراسر آموزه های قرانی است:
هر چه بینى در این نشیب و فراز
همه با حكمتى بود دمساز
هر كه او را روان بیدار است
داند هر جا گل ا ست با خار است
گر بسر القدر خبر یابى
خیر بر خیر سر به سر یابى
این قسمت شعر بهتره ( البته وبلاگی دیدم که از نظر وزنی به "روان بیدار" و "داند هر جا گل است با خار است" ایراد گرفته بود) . کاشکی آقای حسن زاده تمام ابیات را در همین سطح می گفتند یا حتی بهتر. از آقای حسن زاده اشعار خیلی بهتر از این سراغ دارم.
بهتر بود ایشان در قسمت های تمجید از خود می گفتند: دوست دارند اگر خدا جواب نامه را می داد اینگونه جواب می داد و از من تعریف و تمجید می کرد نه اینکه اشعار تمجید از خود را مستقیم به خدا نسبت دهند
باسمه الأعلی
ین قسمت شعر خوبه ( البته وبلاگی دیدم که از نظر وزنی به "روان بیدار" و "داند هر جا گل است با خار است" ایراد گرفته بود) . کاشکی آقای حسن زاده یا همین قسمت را فقط می گفتند یا تمام ابیات در همین سطح بودند.
ظاهرا سروده ی مورد نقد حضرتعالی مربوط به اوان جوانی حضرت علامه است؛ضمن اینکه
شعر که وحی منزل نیست ممکن است سوای محتوای بخشهای قرانی آن اشکالاتی هم داشته باشد.
ظاهرا سروده ی مورد نقد حضرتعالی مربوط به اوان جوانی حضرت علامه است؛ضمن اینکهشعر که وحی منزل نیست ممکن است سوای محتوای بخشهای قرانی آن اشکالاتی هم داشته باشد.
احسنت
این شد حرف منطقی و حرف منطقی جواب ندارد
در پناه حق تعالی
باسمه تعالی
آیاتی که حضرتعالی به آن استشهاد نمودید، در صدد خط بطلان کشیدن بر کل قضیه شعر و شاعری نیست.
به عنوان نمونه در رابطه با آیه سوره شعرا باید عر ض کنیم که برای روشن شدن آیه لازم است، آیات بعدی نیز آورده شود.
«وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ* أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ* وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ*إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا ...(1)»
از این آیات، استفاده مى شود که هدف قرآن، آن دسته از شاعرانى است که بر اثر نداشتن مایه هاى مذهبى، صفات زیر را دارند:
1. رهبرى گمراهان «یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ »
2. گفتار آنان را حد و مرزى نیست؛ چه بسا باطل را حق جلوه داده و احیانا حق را در نظر مردم، بد معرفى مى کنند «فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ »
3. چون به گفته خود معتقد نیستند، به هنگام عمل، به آنچه مى گویند عمل نمى کنند. «وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ »
امام صادق(علیه السلام) در رابطه با آیه «وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ» فرمودند:
لازم است توجّه شود که در این آیات، آیه «اِلاَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُواْ اللَّهَ کَثِیراً وَانتَصَرُواْ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ...»، به شعرائى نظر دارد که براى رشد و شکوفائى اسلام و مبارزه با کفر و شرک شعر مى سرودند.
آنها صریحاً از آیه «وَالشُّعَرَآءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» استثناء شده اند.
بر همین اساس
الف: هنگامى که آیه «وَالشُّعَرَآءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» نازل شد، گروهى از شعرا گریه کنان به حضور پیامبر آمده عرض کردند: ما شاعریم و خداوند درباره ما این آیه را نازل کرده است.
در این هنگام پیامبر(صلى الله علیه وآله) این آیه را تلاوت کردند و فرمودند: «اِلاَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَات» شما هستید، و «وَذَکَرُواْ اللَّهَ کَثِیرًا» (و خدارا بسیار یاد مى کنند) شما هستید، و «وَانتَصَرُواْ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ»؛ (و به هنگامى که مورد ستم واقع مى شوند به دفاع از خویشتن برمى خیزند، شما هستید.(3)
2. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن،وسائل الشيعة،مؤسسة آل البيت عليهم السلام،قم،1409ق،ج27،ص133.
3.مجمع البیان طبرسى، ج 1، ص 325.
4. ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه،دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم،1413ق،ج4،ص379.
5.شيخ حر عاملى، محمد بن حسن،وسائل الشيعة،مؤسسة آل البيت عليهم السلام،قم،1409ق،ج14،ص597.
انسان وقتی به درجه علامه می رسد نباید وقت خود را برای چنین اشعاری صرف کند،یک نگاهی به سیره ائمه و علما مشخص می کند که چقدر این بزرگواران برای وقت خود احترام قائل بودند.
انتقاد سازنده باعث تعالی انسان می شود و توجیه کردن، انسان را در تاریکی نگه می دارد.
موفق و سربلند باشید
باسمه تعالی
الف: روشن است که اشعار مذکور، طبق تصریحی که خود حضرت علامه داشتند، در عنفوان جوانی و هجرت به تهران که حدود 22 سالگی ایشان بوده؛ سروده شده و لذا در آن زمان یک طلبه ساده بودند نه علامه.
ب: اشعار یک شاعر در یک حد نیست. گاهی بسیار نغز و پر معناست و گاه ساده و روان که در این زمینه هم توضیحات خاص هم از سوی بنده و هم از سوی کاربران محترم داده شد.
ج: همان طور که قبلا هم عرض شد اشعار ایشان که در دیوان هم هست به علت وزانت خاصی که دارد موضوع برخی مقالات علمی و پایان نامه ها قرار گرفته است.
د: شعر گفتن یک لطف و عنایت الهی است که به قول شعرا، ناگهان می آید. یعنی این گونه نیست که حتما نیاز به وقت گذاشتن خاصی داشته باشد. مثلا ناگهان در عرض نیم ساعت 100 بیت گفته می شود.
ج: اینکه آن اشعار از جهت وزنی ایراد دارد، یک بحث تخصصی است که نیاز به بررسی متخصص در فن خاص خود دارد؛ و در این زمینه صرفا یک وبلاگ کذایی نمی تواند مرجع تعیین کننده باشد.
روشن است که اشعار مذکور، طبق تصریحی که خود حضرت علامه داشتند، در عنفوان جوانی و هجرت به تهران که حدود 22 سالگی ایشان بوده؛ سروده شده و لذا در آن زمان یک طلبه ساده بودند نه علامه.
سلام علیکم
این اشعار را در کتابی که در زمان پختگی نوشتن آوردند و امروزه که ایشان زنده هستند و علامه هستند ساعت ها وقت گذاشته می شود چاپ و مطالعه می شود و ایشان نه یک خط ردیه بر این شعر نوشتن و نه آن را اصلاح کردند و در همان 22 سالگی خدا به ایشان یا خودشان به خودشان لقب " پادشاه ملک سخن" دادند و دیگر فضائلی که در شعر آمده هم مربوط به سن 22 سالگی ایشان است.
همان طور که قبلا هم عرض شد اشعار ایشان که در دیوان هم هست به علت وزانت خاصی که دارد موضوع برخی مقالات علمی و پایان نامه ها قرار گرفته است.
من این مقالات را نخواندم و نمی توانم نظر بدهم، ولی داشتن اشعار سطح بالا از شخصی مثل آقای حسن زاده چیز بعیدی نیست، من از نظر مکتب فکری مخالف ایشان هستم ولی منکر علم ایشان نیستم.
یعنی این گونه نیست که حتما نیاز به وقت گذاشتن خاصی داشته باشد. مثلا ناگهان در عرض نیم ساعت 100 بیت گفته می شود.
وقتی در حیطه دین شعر می گوییم یا باید آن را به متخصص بدهیم تا با ثقلین مطابقت بدهد یا اگر خود شخص متخصص است باید وقت بگذارد و با ثقلین انطباق دهد.کیلویی شعر گفتن علمی نیست.
زیر سایه امیرالمومنین(ع) باشید@};-@};-@};-
سلام علیکماین اشعار را در کتابی که در زمان پختگی نوشتن آوردند و امروزه که ایشان زنده هستند و علامه هستند ساعت ها وقت گذاشته می شود چاپ و مطالعه می شود و ایشان نه یک خط ردیه بر این شعر نوشتن و نه آن را اصلاح کردند و در همان 22 سالگی خدا به ایشان یا خودشان به خودشان لقب " پادشاه ملک سخن" دادند و دیگر فضائلی که در شعر آمده هم مربوط به سن 22 سالگی ایشان است.
باسمه تعالی
سلام
الف: اینکه عرض شد در زمان جوانی، منظور غلط بودن اشعار نبود، بلکه ناظر به آن بیان شما بود که مکتوب نمودید «انسان وقتی به درجه علامه می رسد نباید وقت خود را برای چنین اشعاری صرف کند...»
ب: زمانی باید ردیه نوشت، که اشعار مشکل داشته باشد.
ج: در مورد پادشاه ملک سخن هم به اندازه کافی توضیح داده شد.
موفق باشید.