جمع بندی ازدواج با زنان شوهر دار اسیر شده

تب‌های اولیه

61 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ازدواج با زنان شوهر دار اسیر شده

سلام

آیا ازدواج با زن شوهر دار اسیر شده را میتوان اخلاقی دانست

منظورم ایه24 نسا میباشد که ترجمه اش این است: و ازدواج با زنان شوهر دار بر شما حرام شد مگر زنان شوهر داری که مالک و متصرف شده اید..

:Gig:

با سلام
دوست بزرگوار از آنجا که سوال شما مبهم و کلی است ، پاسخ کلی به آن نیز این است که:

نخیر ازدواج با زن شوهردار اسیر یا غیر اسیر نه از لحاظ اخلاقی صحیح است و نه از لحاظ فقهی

اگر تمایل داشتید سوالتان را شفاف بیان بفرمایید تا پاسخ کامل و شفاف بگیرید.

ازدواج با زنان همسر دار در شرع مقدس اسلام حرام است. از این دسته فقط زنان اسیر شده، با شرایطی مثتثنا هستند.
خداوند متعال نكاح زن اسير شده از كفار را براى مسلمانان بعد از برائت و طاهر بودن رحمش از شوهر اولش حلال فرموده است به شرط اينكه بين آن زن و شوهر كافرش اختلاف مكان باشد و اگر آن زن و شوهر هر دو با هم اسير شوند براى غير شوهرش حلال نخواهد بود. این حکم فقط درباره زنان کفار است و در جنگ میان دو ملتی که مسلمان باشند این حکم جاری نمی شود . اگر چه یکی از آنان ظالم و متجاوز باشد.
در بارۀ دلایل و فلسفۀ حلیت روابط زناشویی با زنان اسیر می توان گفت: حلال شدن زنان اسیر بر اساس یک واقعیت حاکم بر جوامع آن روزی بوده است؛ زیرا از سویی اگر زنان اسیر آزاد می شدند، تقویت جبهۀ دشمن را در پی داشت و از سویی دیگر زندانی و حبس کردن آن ها هم روش درستی نبود. کار کشیدن از آن ها در معادن و مزارع، بدون این که از حق استفاده از غرایز جنسی برخوردار باشند عواقب خطرناکی از جمله رواج فحشا در بین آن ها را به دنبال داشت. از طرفی وجود جمعیتی عظیم در جامعه بدون این که عضوی از جامعه شناخته شوند، خود تبعات منفی در جامعه به همراه خواهد آورد از جمله این می توانستند منشأ نسلی ناپاک در جامعه شوند، گذشته از آن در مقابل ارزش های فکری و عقیدتی جامعه موضع گیری نمایند و...؛ به تعبیری واضح آن ها نماینده فکر و باور دشمن خواهند شد و عملا در جامعه جمعیتی به وجود خواهد آمد که هیچ تناسبی با ارزش های پذیرفته شدۀ جامعه نخواهند داشت اما اسلام با طرح رسمیت بخشیدن به داشتن روابط زناشویی با آن ها با شرایط خاص به همۀ این تبعات منفی پایان داد و آن ها را از این طریق در جامعه اسلامی هضم کرد.

گمنام;11011 نوشت:

خداوند متعال نكاح زن اسير شده از كفار را براى مسلمانان بعد از برائت و طاهر بودن رحمش از شوهر اولش حلال فرموده است به شرط اينكه بين آن زن و شوهر كافرش اختلاف مكان باشد و اگر آن زن و شوهر هر دو با هم اسير شوند براى غير شوهرش حلال نخواهد بود.

درود

آنچه ذیل تفاسیر مربوط به این آیه آمده است با نوشته ی فوق الذکر از گمنام عزیز مغایر است:

ترجمه ی تفسیر المیزان (4/425):

«و بنابراين جمله "الا ماملكت ايمانكم" در اين مقام خواهد بود كه حكم منعى كه درمحصنات بود از كنيزان محصنه بردارد، يعنى بفرمايد زنانى كه ازدواج كرده اند، و يابگو شوهر دارند، ازدواج با آنها حرام است به استثناى كنيزان كه در عين اينكه شوهردارند ازدواج با آنها حلال است به اين معنا كه صاحب كنيز كه او را شوهر داده مى تواند بين كنيز و شوهرش حائل شود، و در مدت استبرا نگذارد با شوهرش تماس ‍ بگيرد، وآنگاه خودش با او همخوابگى نموده ، دوباره به شوهرش ‍ تحويل دهد، كه سنت هم بر اين معنا وارد شده است»

مرحوم علامه طباطبایی دو تفسیر دیگری که بر این آیه آمده است را نیز نقل می کند و با استدلال خود آنها را نادرست می خواند. (نظیر مطالبی که قبلاً در مجمع البیان یا بعداً در تفسیر نمونه ذکر شده اند.)

البته مشابه این بیان را در تفاسیر سایر قدمای علما نیز می یابیم.

در تفسیر القمی (1/135) منتسب به علی بن ابراهیم قمی، از مشایخ ثقةالاسلام کلینی، آمده است:

« و قوله و المحصنات من النساء إلا ما ملكت أيمانكم يعني أمة الرجل إذا كان قد زوجها من عبده ثم أراد نكاحها فرق بينهما و استبرأ رحمها بحيضة أو حيضتين فإذا استبرأ رحمها حل له أن ينكحها »

ابوالنصر عیاشی (متوفی 320 ه.ق) نیز سه مطلب در این باره در تفسیر عیاشی (1/232) آورده است:

« عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر (ع) عن قول الله: " والمحصنات من النساء الا ما ملكت ايمانكم " قال: هو أن يأمر الرجل عبده وتحته امته فيقول له: اعتزلها فلا تقربها، ثم يحبسها عنه حتى تحيض ثم يمسها فاذا حاضت بعد مسه إياها ردها عليه بغير نكاح »
« عن عبدالله بن سنان عن أبى عبدالله (ع) في " المحصنات من النساء الا ما ملكت ايمانكم " قال سمعته يقول: تأمر عبدك وتحته امتك فيعتزلها حتى تحيض فتصيب منها »
«عن ابن مسكان عن أبى بصير عن احدهما في قول الله " والمحصنات من النساء الا ما ملكت ايمانكم " قال هن ذوات الازواج " الا ما ملكت ايمانكم " ان كنت زوجت امتك غلامك نزعتها منه اذا شئت، فقلت: أرأيت ان زوج غير غلامه؟ قال: ليس له ان ينزع حتى تباع، فان باعها صار بضعها في يد غيره، وان شاء المشترى فرق وان شاء اقر»

از نظر فقهی نیز شواهد، مؤید موارد فوق است. مثلا در جواهر الکلام (30/280) با ذکر وجود روایات مستفیض و یا حتی متواتر در این باب ادعای اجماع شده است:

« (له أن يفرق بينهما بغير لفظ الطلاق، مثل أن يقول: فسخت عقد كما) أو فرقت بينكما (أو يأمر) هما أو (أحدهما بالاعتزال عن صاحبه) أو نحو ذلك بلا خلاف أجده فيه، بل الاجماع بقسميه عليه، مضافا إلى استفاضة النصوص أو تواترها به، كصحيح ابن مسلم (سأل الباقر عليه السلام عن قول الله عزوجل والمحصنات من النساء إلا ما ملكت أيمانكم، قال: هو أن يأمر الرجل عبده وتحته أمته فيقول له: اعتزل امرأتك ولا قربها، ثم يحبسها حتى تحيض، ثم يمسها)»

سپاسگزارم

پویش;10891 نوشت:
ایا ازدواج با زن شوهر دار اسیر شده را میتوان اخلاقی دانست

سلام علیکم

در این گونه مسائل باید تابع فقه بود و فقه و اخلاق نیز از هم جدایی ندارند باید دید فقه در این موارد چه می گوید ، در این خصوص باید به ابواب عبد و امه و جهاد رجوع کرد ، که فقهای عظام فروعات آن را مفصل بحث کرده اند .

ومن الله التوفیق

متاسفانه پاسخ طولانی ارسال نمیشود. فقط بگویم هیچکدام از توجیهات منطقی و اخلاقی نبود.

سلام بر پویش گرامی شما برای اینکه ما بوانیم جواب قانع ننده به شما بدهیم ابتدا مبانی که قبول دارید را بفرمایید تا ما بر اساس ان با شما سخن بگوییم
1- ایا احکام اسلام را قبول دارید
2- ایا قران را قبول دارید3
3- ایا مبانی اهل سنت را قبول دارید
4- اگر اسلام را چه شیعه یا سنی قبول ندارید کدام یک از ایان را قبول دارید
5-اگر هیچ یک از ادیان را قبول ندارید عقل و محدوده ان و برداشت شما از منطق و اخلاق و دیگر مسایلی که پذیرفته اید چیست
در صورتی که شما به سوالات فوق پاسخ دهید ما با توجه به مبادی تصدیقیه شما پاسخ بهتری می توانیم به شما بدهیم

با سلام خدمت همه دوستان عزیز

جناب پویش عزیز سوال خوبی را مطرح کردند ؛ و این سوال ممکن است برخاسته از ذهن کاوشگر دین مدار اخلاقی ایشان باشد ، که چگونه ممکن است دین اسلام با اینکه کامل کننده تمام مکارم اخلاقی است چنین حکمی را صادر نموده باشد .

همان طور که می دانید احکام الهی که دین اسلام آنها را برای مردم به ارمغان آورده از یک سیر تدریجی خاصی برخوردار بوده . به طوریکه به زندگی اجتماعی مردم خلل جدی وارد نشده و مردم ضمن پذیرش دین اسلام و اجرای قوانین اسلامی شاهد رشد عدالت و اخلاق در اجتماع نیز بوده اند .

لذا سیره پیامبر اکرم با توجه به دستورات خداوند ، در بیان قوانین الهی اینگونه بود :

1.تبیین دستورات قاطع الهی نسبت به اصول دین ، که شامل توحید و معاد و نبوت می شد . این فرامین الهی اساس دینداری را تشکیل داده و به هیچ وجه تسامح و تساهل در آنها راه نداشته است .

2. احکام و فرامین الهی که نسبت به فروع دین و اخلاقیات بوده از یک سیر ملایمی برخوردار بودند تا آنان که به بخش اول ایمان آوردند بتوانند خود را با بخش دوم دستورات هماهنگ نمایند .


بنابر این احکام الهی به صورت تدریجی در طول 23 سال برای مردم تشریع شد . و بعضی از مسائل که با تار و پود زندگی مردم محکمتر گره خورده بود تغییر آنها مدت زمان بیشتری را به خود اختصاص داد و در چند مرحله حکم الهی با تخفیف ویژه صادر گردید و به حکم نهایی ختم شد مانند حکم روزه و شراب و ...

بعضی از احکام الهی همان احکام جاری در همان زمان بود و نیازی به تغییر نداشت . مانند معاملات

بعضی از مسائل که قابل تغییر در آن زمان کوتاه حیات پیامبر نبود از یک روند ملایمی برخوردار شد تا در دراز مدت به نتجه مطلوب برسد .
لذا ما در بحث برده داری ؛ که تمام جهان آن روز را فرا گرفته به طوری که قوانین برده داری در یک برهه طولانی در تمام زوایای جوامع بشری آن روز نفوذ نموده ؛ شیوه نوینی را از اسلام مشاهده می کنیم و آن برنامه ریزی بلند مدت برای حذف برده داری ، که نمونه های عملی را در سیره اهل بیت علیهم السلام به خوبی می بینیم و دستورات الهی در راستای آزادی بردگان در ازای اشتباهات و خطاها نیز به خوبی گواه این حرکت آزاد سازی انسانها از بردگی است .

اما آنچه که در سوال دوست خوبمان جناب پویش دیده می شود به طوریکه باعث تعجب ایشان شده اینست که گمان می کنند این حکم و دستور خداوند است و حال آنکه این پدیده نا خوشایند از قبل بوده بلکه از آیه چنین استفاده می شود که ظاهرا در آن زمان نه تنها با زنان اسیر شوهردار ازدواج می نمودند بلکه با زنان شوهردار آزاد نیز چنین اتفاقاتی رخ می داده که اسلام در مرحله اول بخشی از آن را ممنوع ساخته و نسبت به بخش دیگرش که از وسعت بیشتری برخوردار بوده طرح دیگری را به اجرا گذاشته و آن حذف تدریجی برده داری بوده و امروزه شاهد آنیم که برده داری مدتهاست از جامعه بشری رخت بر بسته است .

بنابر آنچه گذشت مشخص شد که اسلام دین کمالات اخلاقی است و هرچه که با اخلاق ناسازگار باشد با آن مقابله می کند نهایتا اگر مساله ای بیش از حد در تار و پود اجتماع نفوذ کرده باشد از باب مماشات در برنامه های دراز مدت آن مساله را از گردونه حذف می نماید .

امید که همه ما از بردگی شیاطین و هواهای نفسانی رهایی یابیم .

موفق باشید:Gol: :Gol::Gol:

ایمان;11473 نوشت:
با سلام خدمت همه دوستان عزیز

حال آنکه این پدیده نا خوشایند از قبل بوده بلکه از آیه چنین استفاده می شود که ظاهرا در آن زمان نه تنها با زنان اسیر شوهردار ازدواج می نمودند بلکه با زنان شوهردار آزاد نیز چنین اتفاقاتی رخ می داده که اسلام در مرحله اول بخشی از آن را ممنوع ساخته و نسبت به بخش دیگرش که از وسعت بیشتری برخوردار بوده طرح دیگری را به اجرا گذاشته و آن حذف تدریجی برده داری بوده و امروزه شاهد آنیم که برده داری مدتهاست از جامعه بشری رخت بر بسته است .

اگر فردا جنگی بین مسلمانان و کفار ایجاد شود ، و زنانی متاهل از کفار به اسارت درآیند ، آیا می توانید با این توجیه از اجرای حکم قرآنی ممانعت کنید ؟ موضوع اسرا و تبدیل ایشان به برده باید به صورت ریشه ای مورد تعمق قرار گیرد و این نوشتار ( با عرض پوزش بسیار ) بیشتر توجیه است تا استدلال .

جناب مصباح یزدی بحث بسیار خوبی در باره ی موضوع بردگی و اسارت کفار دارند که بد نیست بیشتر به آن پرداخته شود . با روال کنونی پاسخ ها ، بیشتر به نظر می رسد الگوی فرهنگی متداول ( که الزاما الگوی فرهنگی اسلام نیست ) به رسمیت شناخته شده و پاسخ ها در جهت اقناع پرسش کننده و توجیه حکم قرآن در راستای این فرهنگ جهت یافته است .

حق


با سلام خدمت پویش گرامی

بنده سعی می کنم از منظری دیگر به سوال شما نگاه کنم

توجه تان را جلب می کنم به ازدواج

ببینید دوست گرامی فارغ از مسائلی که دوستان بیان کردند - که با نحوه ی بیان بعضی از دوستان چندان موافق نیستم - می خواهم درباره ی مفهوم ازدواج و قوانین پیچیده و تو در تویش در اسلام با هم صحبت کنیم

باید این تفکیک را قائل شویم که ازدواج کردن با یک زن اسیر ، با تجاوز کردن و همخوابگی با او فاصله ای نجومی دارد.

بنظرم بحث اصلی و حساسیت جنابعالی روی چنین مفهومی باشد که در ذهنتان نقش بسته.

ازدواج در قانون اسلام شرایطی بسیار دارد از جمله رضایت طرفین ، وجود دو شاهد ، عدم اجبار و نبودن زور در قبول ازدواج ، مهریه و نفقه و ....

حقوق اولیه زنها در کدام قانون ازدواجی همچون اسلام ارجمند و بزرگ هست؟

کدام قانونی چنین مقامی را برای اسیران دشمنان خونی خود وضع کرده است؟؟؟


ازدواج بهترین و والاترین امری است که از نظر قانونی می توان با اسرای دشمن انجام داد با ان همه ریزه کاری ها و حق و حقوق مختلفی که برای زن و همینطور شرایطش موجود است

شما روی این مسئله فکر کنید که با زنان اسیر گرفته شده - مبتنی بر همان قید اختلاف مکان با شوهر یا مردن شوهرش - چه کار بهتری می توان کرد؟؟؟؟

بی قانونی محض که نتیجه اش می شود بربریت و تجاوز و اوج رذائل انسانی

آزاد کردن هم که نه از نظر استراتژیکی-جنگی و منطقی قابل توجیه است و نه از نظر مواردی که دوستان ذکر کردند

((ناگفته پیداست وقتی موقعیت ارام شده یا صلح و اتش بس برقرار گردید انگاه آزاد کردن اسرای طرفین معقول می نماید))


پس باید در این بازه بهترین نوع برخورد را یافت

بین بی قانونی محض تا ازاد کردن در زمان غیر منطقی


از شما می خواهم شما راه حلی تازه پیش بگذارید



منتظر پاسختان هستم

اگر احتیاج به توضیح بیشتر بود در خدمتم

یا حق

وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيمَانُكُمْ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيكُمْ وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيكُمْ فِيمَا تَرَاضَيتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا(النساء/24)
و زنان شوهردار (بر شما حرام است؛) مگر آنها را که (از راه اسارت) مالک شده‌ايد؛ (زيرا اسارت آنها در حکم طلاق است؛) اينها احکامي است که خداوند بر شما مقرر داشته است. اما زنان ديگر غير از اينها (که گفته شد)، براي شما حلال است که با اموال خود، آنان را اختيار کنيد؛ در حالي که پاکدامن باشيد و از زنا، خودداري نماييد. و زناني را که متعه [= ازدواج موقت‌] مي‌کنيد، واجب است مهر آنها را بپردازيد. و گناهي بر شما نيست در آنچه بعد از تعيين مهر، با يکديگر توافق کرده‌ايد. (بعدا مي‌توانيد با توافق، آن را کم يا زياد کنيد.) خداوند، دانا و حکيم است.

درود بر دوستان گرامی

برای ورود به مباحثی اینچنین، آشنایی با احکام فقهی این ابواب الزامی است و گرنه در اثر این عدم آگاهی، احکام مربوط به افراد آزاد را با احکام بندگان یکی فرض می کنیم و به بیراهه می رویم. مثلاً تمام انواع برقراری ارتباط جنسی با کنیزان را از نوع ازدواجی که بین افراد آزاد وجود دارد، تعریف می کنیم. حال آنکه هم از نظر ماهوی و هم از نظر جزئیات احکام (نظیر مسأله ی رضایت، مهریه، نوع طلاق و غیره) کاملا متفاوتند (نظیر مسأله ی "تحلیل"). سایر امور، مانند اسباب استرقاق و اساساً بحث درباب الغاء برده داری (مثلاً نظریه ی حذف تدریجی) نیز از همین سنخ است.

مسلماً در حسن نیت و خیرخواهی کاربران گرامی و برخی کارشناسان محترمی که در این موضوع، نظریات خود را مطرح فرموده اند تردیدی نیست و تلاش ایشان قابل تقدیر و تشکر است، اما در عین حال چنین مباحث خطیری را بدون عنایت به نظر شارع مقدس و احکام فقهی مرتبط، که به تفصیل توسط فقهای بزرگوار در کتب فقهی استدلالی (نظیر عروة، منهاج و جواهر) آمده است، نمی توان به سرانجام رسانید.

به نظر حقیر، سکوت کارشناسان محترم فقه در چنین موضعی حمل بر تأیید مباحث مطرح شده می شود و با توجه به تغایر بسیاری از آنها با فقه شیعه، شاید چنین سکوتی شایسته و روا نباشد.

سپاسگزارم

[="Blue"][="Arial Black"]سلام
اولا در در دين ما حلال شدن زن شوهر داري كه به اتفاق همسرش اسير شده و با هم به بلاد مسلمين آمده اند نداريم و مورد صحبت سياوش بزرگمهر جان آنجايي است كه كنيزي در حالي كه كه كنيز است توسط مولايش به عقد يك عبد (برده مرد) در آيد و بعد چون مولايش صاحب امتياز و مالك تمام شئون او غير از عبد خدا بودن او است ، ميتواند موقتا او را از ازدواج عبد شوهر در آورد و بعد از پاك شدن رحمش برود با او كار خوب كند
====» اصلا دعوايي نيست كه بخواهد بگويين بايد تابع راي خدا بود
البت براي كساني كه خودشان را بردۀ خدا بدانند مسءله راحت تر قابل حل است
[/:Kaf:[/]

[=arial]حق

[=arial]جناب اقای بزرگمهر گرامی

[=arial]این مسلم است که وقتی تضارب ارا انجام شود و تمام هم دردان و دغدغه مندان اسلام ، مسئولانه پای به گود گذاشته و با تخصص های گوناگون نظر خود را بدهند ، نتیجه بسیار ارزشمندتر و کامل تر و بی نقص تر می شود

[=arial]لیکن مشکل اینجاست حکایت بیرون گود نشستن و فرمان " گردش کن " دادن است حکایت امثال شما - عذر می خواهم بابت رک گویی

[=arial]اینچنین نباید باشد که تنها دعوت کننده و انذار کننده باشید

در ضمن مشکل دیگر همین عدم التفاط پر رنگ و مستمر اقایان متخصص در فقه است

که بنده هم همینجا از انها خواستارم تا ما را از نظرات بیشترشان مستفیذ بفرمایند مشخصا در این پست و مشخصا درباره ی مسائلی که اقای بزرگمهر بیان فرمودند


[=arial]بنده به شخصه بی صبرانه منتظر شنیدن و استفاده بردن از نظرات شما هستم

[=arial]برای همت تان یک یا علی می گویم

[=arial]بسم الله دوست گرامی

سرباز اسلام;59835 نوشت:
که بنده هم همینجا از انها خواستارم تا ما را از نظرات بیشترشان مستفیذ بفرمایند مشخصا در این پست و مشخصا درباره ی مسائلی که اقای بزرگمهر بیان فرمودند

سلام علیکم جمیعا

من نمیدانم بحثی میماند پس از اینکه در قرآن نوشته شده که استقراق را چگونه باید اجراء کرد یا نه هنوز در مورد بود یا نبود آن بحث است؟

یا شاید هم نحوه اجراء آن .

در بحث برده داری نیز بهتر است اگر کسی نقصی میگیرد تاریخ برده داری در مکاتب غیر اسلامی و غیر دینی را اول مطرح نماید و بگوید که این مکتب یا این دین بهتر است بدین دلیل.

اگر موضوع بر اساس اومانیسم است که آنرا هم بفرمائید و اینکه چه نوع اومانیسمی ؟

یاحق

سلام خدمت دوستان گرانقدر

در فقه اسلامي ازدواج با زن شوهر دار از هر مليت و مذهبي كه باشد ، حرام است و هيچ استثنايي ندارد.
اما همانطور كه زن كافر ، اگر مسلمان شود در حكم طلاق از شوهر كافر خود است (در صورتي كه شوهرش كافر بماند) و فورا علقه زوجيت بين آنها از بين مي رود با اسارت زن غير مسلمان هم چنين اتفاقي پيش مي آيد يعني اسارت در حكم طلاق است و اين زن از لحظه اسارت ، زني بي شوهر تلقي مي شود لذا ازدواج با او ازدواج با زن شوهر دار نيست .

بر همين اساس هم همانند زن مطلقه ، عده دارد و اگر باردار باشد تا آخر بارداري و وضع حمل كسي حق ازدواج با او را ندارد.

[quot

سیاوش بزرگمهر;11016 نوشت:
ترجمه ی تفسیر المیزان (4/425): «و بنابراين جمله "الا ماملكت ايمانكم" در اين مقام خواهد بود كه حكم منعى كه درمحصنات بود از كنيزان محصنه بردارد، يعنى بفرمايد زنانى كه ازدواج كرده اند، و يابگو شوهر دارند، ازدواج با آنها حرام است به استثناى كنيزان كه در عين اينكه شوهردارند ازدواج با آنها حلال است به اين معنا كه صاحب كنيز كه او را شوهر داده مى تواند بين كنيز و شوهرش حائل شود، و در مدت استبرا نگذارد با شوهرش تماس ‍ بگيرد، وآنگاه خودش با او همخوابگى نموده ، دوباره به شوهرش ‍ تحويل دهد، كه سنت هم بر اين معنا وارد شده است»


حكم كنيز نيز همان صورت را دارد با اين تفاوت كه طلاق كنيز بدست مولاي اوست يعني مولاي كنيز مي تواند كنيز را از شوهري كه عبد خود اوست جدا كند و اين در حكم طلاق اوست لذا بايد استبراء رحم كند ( شبيه به عده در زنان آزاد) سپس خود مولا مي تواند با او همخوابگي نمايد و آنگاه دوباره او را به همسري شوهر قبلي اش در آورد .

همانطور كه مي بينيد اينجا هم ازدواج با زن شوهر دار نيست و مولا پس از طلاق او كه به شيوه اي ديگر است حق همخوابگي با او را دارد . استثناء در آيه هم استثناء‌ منقطع است .
موفق باشيد


[=arial][=&quot]درود بر دوستان گرامی
[=arial][=&quot]

[=arial][=&quot]با سپاس از سجاد گرامی برای توضیح بجای ایشان

[=arial][=&quot]

[=arial][=&quot]در تکمله ی فرمایش ایشان و جهت ایضاح اضافه می کنم که در صورت بردگی یک زن و شوهر، ولو اگر برده ی یک نفر شده باشند، ازدواجشان به مجرد بردگی فسخ می شود (بدون نیاز به طلاق) و درواقع این بردگی در حکم طلاق است و تنها در صورتی که مولی به ایشان اجازه دهد، می توانند همسر یکدیگر باقی بمانند. در صورت اخیر هم سایر احکام پیش گفته جاری خواهد بود.

[=arial][=&quot]

[=arial][=&quot]نکته ای که سجاد گرامی درباب ارتباط جنسی با کنیزان فرمودند کاملا بجا و صحیح است و این حقیر نیز قبلاً در این لینک و پست قبل از آن به این مطلب پرداخته است.

[=arial][=&quot]

[=arial][=&quot]چنانچه دوستان گرامی به آدرسهایی که قبلاً ارائه شده مراجعه می فرمودند درمی یافتند که نه تنها در این موضوع به خصوص کم کاری نکرده ام و به اصطلاح ایشان کنار گود نبوده ام، بلکه برعکس شاید مفصل ترین و مستندترین مباحثات در این موضوع را بنده ارائه کرده باشم.

[=arial][=&quot]

[=arial][=&quot]متشکرم

با سلام خدمت دوستان عزیز

بعد از مدتها که به سایت سری زدم دیدم بحث قدیمی ما با دوستم سیاوش داغ داغ است.
همانطور که ایشان فرمودند ما به صورت خوبی با هم در این موضوع بحث کردیم که البته بر اثر کمبود وقت از جانب من کامل نشد.البته همان بحث از جهاتی راهگشاست.لذا دوستان ابتدا آن گفتگو را مطالعه کنند و بعد مطلب من را از نظر بگذرانند.

بله ،زنی که در جنگ با مسلمانان شرکت کند و قصد کشتن ونابودی مسلمانان را دارد وقتی اسیر شد از نظر عقلی(نه شرعی) باید یکی از این اعمال در مورد او اعمال شود:
1.باید او را کشت.
2.باید اورا آزاد کرد تا دوباره حمله کند
3.باید او را در زندان پوساند
4.باید او را مانند یک شهروند درجه 1در جامعه اسلامی پذیرفت (حتی اگر از اسلام ظاهری هم گریزان است).
5. باید در چارچوب قوانین مدنی او را در جامعه به صورت شهروند درجه 2 پذیرفت که نه آزادِ آزاد باشد و نه قدرت ضربه به جامعه اسلامی را داشته باشد و البته نوعی بازدارندگی نسبت به حمله به مسلمین ایجاد کند .

حال خود انتخاب کنید؟

درود

زهی خجسته زمانی که یار بازآید

حضور مجدد سرور عزیزم، جناب سید مهدی گرامی برای بنده بسیار دلگرم کننده و مغتنم است و از این حیث از ایشان متشکرم

سید مهدی;61112 نوشت:
با سلام خدمت دوستان عزیز
بعد از مدتها که به سایت سری زدم دیدم بحث قدیمی ما با دوستم سیاوش داغ داغ است.
همانطور که ایشان فرمودند ما به صورت خوبی با هم در این موضوع بحث کردیم که البته بر اثر کمبود وقت از جانب من کامل نشد.البته همان بحث از جهاتی راهگشاست.لذا دوستان ابتدا آن گفتگو را مطالعه کنند و بعد مطلب من را از نظر بگذرانند.
بله ،زنی که در جنگ با مسلمانان شرکت کند و قصد کشتن ونابودی مسلمانان را دارد وقتی اسیر شد از نظر عقلی(نه شرعی) باید یکی از این اعمال در مورد او اعمال شود:1.باید او را کشت.2.باید اورا آزاد کرد تا دوباره حمله کند3.باید او را در زندان پوساند4.باید او را مانند یک شهروند درجه 1در جامعه اسلامی پذیرفت (حتی اگر از اسلام ظاهری هم گریزان است).5. باید در چارچوب قوانین مدونی او را در جامعه به صورت شهروند درجه 2 پذیرفت که نه آزادِ آزاد باشد و نه قدرت ضربه به جامعه اسلامی را داشته باشد و البته نوعی بازدارندگی نسبت به حمله به مسلمین ایجاد کند .
حال خود انتخاب کنید؟

درباره ی بیانات ارزنده ی استاد گرامی دو نکته قابل عرض می دانم:

الف) همانطور که در بحث پیشین در خدمت ایشان بیان شد، و البته ایشان خود آگاهتر هستند، شرط بردگی (هم در مورد زنان و کودکان وهم در مورد مردان) محدود به "اسارت شرکت کنندگان در جنگ" نیست؛ لقیط دارالکفر، سرایت رقیت به فرزندان، خرید و فروش وغیره هم سایر اسباب استرقاق هستند. بعید است تنها با عقل محض و بدون استعانت از تعبد شرعی، بتوانیم آنها را توضیح دهیم.

ب) از دیدگاه عقلی صرف، می توان شهروند درجه دو بود اما "تحلیل" نشد یا در هر لحظه، ولو بدون رضایت، مورد استفاده ی جنسی قرار نگرفت، یا علقه ی زوجیت یا طلاق به دست دیگری نباشد و سایر اموری که در احکام آمده است. به عبارت دیگر، شهروند درجه دو بودن، تلازمی با موارد پیش گفته ندارد.

لذا، به نظر این بنده، با اتکا بر استدلال منطقی با عقل بشری محض، در باب احکام مرتبط به این مبحث (که اجزاء جدانشدنی و باطل نشدنی آن الی یوم القیامة هستند) به بن بست می رسیم و در مواقعی، نظیر بحث حاضر، ناچاریم با نگاه تعبدی محض که ریشه در ایمان راسخ دارد به توضیح مطلب بپردازیم. (والله أعلم)

متشکرم

با سلا م بر دوست عزیز تر از جانم سیاوش
جواب اینجانب ناظر به سوال اول بود که درباره زنان اسیرمیباشد.
البته مطلب شما در مورد پذیرش تعبدی صحیح است و این در فروع کاملا منطقی است.چون علم به علل احکام و مصالح ان از دست ما تقریبا خارج است.
ولی این نکته هم در ذهن مبارک شما باشد که بعضی از مطالب مطرح شده اصلا از مسلّمات دین نیست تا سبب خلاف عقل و عرف شدن دین شود.چون در فروع اگر در بین فقها در مساله ای اختلاف علمی باشد این مساله از مسلمات شمرده نمیشود.(مقام عمل به فتوای اعلم همان تعبد است و منظورم نفی فتوا نیست)
برای مثال همین تحلیل که دغدغه فکری شماست از مسلمات شمرده نمیشود.مرحوم شیخ بهایی رحمه الله در جامع عباسی این مساله را از مسلمات فرض کرده و با این همه علم و مقام مورد نقد جدی بزرگان فقه قرار گرفته و کتاب شریفش با این اشتباه در جوامع فقهی شهرت یافته است.(برای دیدن نقد به جامع عباسی صفحه 5 نشر جامعه مدرسین مراجعه کنید )

پویش;10891 نوشت:
ایا ازدواج با زن شوهر دار اسیر شده را میتوان اخلاقی دانست

با سلام انشاءالله جوابم تکراری نباشد ومفید شما باشد.
در مورد آيه 24، سوره نسأ نکات زیر قابل توجه است:
الف‌) خداوند متعال در سورةنسأ، آيه 24، بحث آية قبل را دربارة زناني كه ازدواج با آن‌ها حرام است‌، دنبال مي‌كند و اضافه مي‌كند كه "ازدواج و آميزش جنسي با زنان شوهر دار نيز حرام است‌."
حكم مذكور، اختصاصي به زنان مسلمان ندارد، بلكه زنان شوهردار از هر مذهب و ملتي همين حكم را دارند، يعني ازدواج با آن‌ها ممنوع است‌، تنها استثنايي كه به اين حكم خورده است در مورد زنان غير مسلماني است كه به اسارت مسلمانان در جنگ‌ها در مي‌آيند، اسلام اسارت آن‌ها را به منزلة طلاق از شوهران سابق تلقي كرده و اجازه داده بعد از تمام شدن عدة آن‌ها با آنان ازدواج كنند و يا مانند كنيز با آنان رفتار شود.
فلسفة اين حكم ممكن است اين باشد كه اين گونه زنان يا بايد به محيط "كفر" بازگشت داده شوند و يا بدون شوهر همچنان در ميان مسلمانان بمانند و يا رابطه آن‌ها با شوهران سابق قطع شود و از نو ازدواج ديگري نمايند، صورت اول بر خلاف اصول تربيتي اسلام و صورت دوم ظالمانه است‌"
بنابراين‌، تنها راه سوم باقي مي‌ماند، يعني بايد به ازدواج مسلمانان دربيايند و اين كار به سود زنان اسير شده غير مسلمان است كه دين مقدس اسلام با تدابير حكيمانه‌، آن‌ها را از سرگرداني و آوارگي نجات مي‌دهد، و به اين وسيله در واقع آن‌ها را در زير چتر اسلام و احكام آن مورد حمايت مي‌دهد.
دين مقدس اسلام‌، همواره در صدد بستن سرچشمه‌هاي بردگي بوده و تنها يك راه برده‌گيري را آن هم با شرايط ويژه‌اي قبول كرده و آن راه برده‌گيري در جنگ است كه در اين صورت نيز افرادي كه اسير مي‌شوند بعد از خاتمه جنگ با كفار، به چند صورت با آنان برخورد مي‌شود: يا از آنان فديه گرفته شده و آزاد مي‌شوند يا با اسيران مسلمانان مبادله مي‌شوند، و در نهايت در مواردي كه دو راه قبلي به مصلحت نبود، به جاي اين كه آن‌ها را بكشند اسير كنند و براي خدمت‌، به كار بگمارند و يا مسلمانان‌، زنان آن‌ها را به ازدواج خودشان دربياورند.(ر.ك‌: الميزان‌، علامه طباطبايي‌;، ج 4، ص 266ـ268، انتشارات اسلامي‌، قم‌.)
ب‌) احكام مذكور در آيه مورد اشاره اكنون و در حال حاضر با توجه به تبعات منفي كه در جهان و ميان غير مسلمانان دارد و به خاطر مصالحي قابل اجرا نيست و تعطيل شده است‌.
مقام معظم رهبري حضرت آيت اللّه خامنه‌اي‌ـمدظله العالي‌ـ در پاسخ استفتايي در اين‌باره مي‌فرمايد: "تملك كفار جايز نيست و سرنوشت كفاري كه به سرزمين‌هاي اسلامي حمله كرده ولي به دست مسلمانان اسير شده‌اند، به دست حاكم اسلامي است‌."(ر.ك‌: توضيح المسائل‌، سيد محمد حسن بني هاشمي خميني‌، ج 2، ص 639، استفتائات از مقام معظم رهبري ـمدظله‌العالي‌ـ انتشارات اسلامي‌، قم‌.)

درود بر سید مهدی نازنین

از شکر نعمت مصاحبت شما ناتوانم

نقل قول:
جواب اینجانب ناظر به سوال اول بود که درباره زناناسیرمیباشد.

حتی با مبنا قرار دادن فرض سؤال، یعنی زن اسیر شده، همچنان نمی توان با تمسک به عقل محض پاسخگو بود؛ چرا که همانطور که ذکر شد، حتی در صورت حصر گزینه ها به مورد آخر، باز هم شهروند درجه 2 شدن تلازمی با مجموعه ی احکام برده داری ندارد و توجیه گر آنها نتواند بود.

نقل قول:
زنی که در جنگ با مسلمانان شرکت کند و قصد کشتن ونابودی مسلمانان را دارد وقتی اسیرشد از نظر عقلی(نه شرعی) باید یکی از این اعمال در مورد او اعمال شود:1.باید او راکشت.2.باید اورا آزاد کرد تا دوباره حمله کند3.باید او را در زندان پوساند4.باید اورا مانند یک شهروند درجه 1در جامعه اسلامی پذیرفت (حتی اگر از اسلام ظاهری همگریزان است).5. باید در چارچوب قوانین مدونی او را در جامعه به صورت شهروند درجه 2پذیرفت که نه آزادِ آزاد باشد و نه قدرت ضربه به جامعه اسلامی را داشته باشد والبته نوعی بازدارندگی نسبت به حمله به مسلمین ایجاد کند.

علاوه بر آن که براساس عقل محض، آنچنان که گذشت، چنین استدلالی خالی از اشکال نیست (حتی اگر امکان درنظرگرفتن گزینه های دیگر را هم منتفی فرض کنیم)، با لحاظ کردن موازین شرعی نیز به مشکلات عدیده بر می خوریم که ناچار چنین حصری را ناممکن می کند:

-اگر زن اسیر مرتکب قتل شده باشد، کشته می شود (مورد اول)؛ همانطور که پیامبر (ص) زنی اسیر از بنی قریظه را اعدام نمودند. با آمدن چنین فرض و احتمالی، راه پنجم قهراً نمی تواند راه منحصر به فرد در برخورد با زن اسیر باشد.

-اگر الزاماً هر آزادکردنی منجر به حمله ی مجدد بود (آنچنان که در مورد دوم گزینه های شما آمده) و از این سبب عملی غیرعقلایی به شمار می رفت، حکمی به نام «منّ» نیز بی معنا و لغو می بود. حال آنکه این راه دیگرکه اتفاقاً مورد بحث در فقه هم هست، به احتمالات ما افزوده می شود و عرصه را بر استدلال مورد نظر برای اثبات مطلوب تنگ تر می کند.

-اگر مجازات حبس ابد برای یک زن اسیر، (یا به تعبیر شما در مورد سوم، پوساندن او در زندان)، آن هم به جرم محاربه با مسلمین، که مسلماً این جنگ، منجر به حداقل خسارات مالی برای مسلمین می تواند باشد را غیرعقلایی و نامناسب بدانیم، چگونه در برابر پرسش از حکم زن مرتده ای که حاضر به توبه نباشد (و البته شمشیری هم نکشیده است)، می توانیم با عقل محض دفاع کنیم؛ حال آنکه علاوه بر همان حبس ابد یا پوساندن او در زندان - که قرار است آن را عقلاً نپسندیم- باید در معیشت هم بر او تنگ گرفت و در اوقات نماز هم او را مورد ضرب و شتم قرار داد.

-کنیز، نه فقط اگر از اسلام آوردن ظاهری اعراض نکند (مثل فرض چهارم شما)، بلکه اگر قلباً ایمان مخلصانه هم بیاورد، آزاد نمی شود و شهروند درجه 1 تلقی نخواهد شد؛ سهل است که فرزند وی از برده ی مسلمان دیگر هم– با اینکه نه تنها کافر محارب نبوده، بلکه مسلمان زاده هم هست–برده خواهد شد و شهروند درجه 1 یا همان مسلمانِ آزاد، تلقی نمی شود.

از تمام موارد فوق که بگذریم، اگر دامنه ی پرسش، از آنچه در این تاپیک آمده (رابطه ی جنسی با زن اسیر) گسترده تر شود و اساسا احکام رابطه ی جنسی با کنیز، صرف نظر از شیوه ی استرقاق او، مورد سؤال واقع شود، آنگاه چه پاسخ عقلی خواهیم داشت؟

نقل قول:

ولی ایننکته هم در ذهن مبارک شما باشد که بعضی از مطالب مطرح شده اصلا از مسلّمات دین نیستتا سبب خلاف عقل و عرف شدن دین شود.چون در فروع اگر در بین فقها در مساله ای اختلافعلمی باشد این مساله از مسلمات شمرده نمیشود.

اتفاقاً بحث بنده در باب "خلاف عقل و عرف شدن دین" با آویختن به حکم تحلیل نیست بلکه برعکس، نگران "خلاف دین شدن" توجیهات عقلی در مواجهه با بعض احکام هستم. یعنی معتقدم تلاش برای توجیه عقلانی برخی احکام- چه از مسلمات دین باشند چه نباشند - اگرچه با حسن نیت انجام می شود، ولی گاهی آنچنان در جهت توجیه و انطباق این احکام بر عقل امروز بشرو فرهنگ غالب جامعه و یا اقناع پرسشگر به هر طریق ممکن پیش می روند که بعضاً به قیمت بیان گزاره هایی نه چندان منطبق بر دین تمام می شوند. مثل اینکه فرضاً بگوییم برده داری مطلقاً در اسلام امروز قابل پذیرش نیست. یا اینکه احکامی را به تهمت "از مسلمات نبودن"، برون دینی یا احتمالاً معطل و محذوف معرفی کنیم و قص علی هذا. (واضح است که منظورم بیانات اخیر شما نیست، که از کلمات شما مبرهن است چنین مطلبی نفرموده اید.)

و اما تحلیل؛ همین جا عرض کنم که برخلاف فرمایش شما، بنده دغدغه ی خاصی نسبت به مسأله ی تحلیل تنها ندارم و تمام احکام، خصوصاً آنچه به بحث برده داری مربوط است، برایم ارزشی یکسان دارند. تحلیل و سایر موارد را به عنوان "مثال" و مصداق برای نشان دادن عدم تلازم عقلی "اسارت" با بردگی به مفهوم مصطلح فقهی و احکام مترتب بر آن ذکر کردم. مسلما جای مناقشه در مسأله ی تحلیل و بررسی زوایای فقهی آن یا آراء شیخ بهایی و سایر بزرگان به دلیل مبسوط بودن موضوع و گستردگی سخن، در این تاپیک نیست و خود بحثی مستقل می طلبد. به همین مقدار اکتفا می کنم که: مهم این نیست که مطلبی از مسلمات باشد یا نه، چراکه صرفاً با فرض پذیرش "از مسلمات نبودن" حکمی "مشهور" در بین فقها، نمی توان آن را تعطیل اعلام کرد و فقه را از آن شست. نیز، باب بحث در مورد این احکام با چنین مستمسکی بسته نمی شود و نمی توان از کنار آنها به سادگی عبور کرد. بحثهایی از این قبیل، تنها در دایره ی "مسلمات" صورت نمی گیرند وهمانگونه که فرمودید، اختلاف فتوا و تعبد در فروع نیز امری غیر قابل نفی و انکار و اتفاقاً شایع است.

این گفتار را با بیان نظر شخصی خود به پایان می رسانم و بیش از این مزاحمت نمی کنم:

بنده معتقدم در موضوعاتی از این دست، نمی توان با توضیح و توجیه عقلی به حل مسأله پرداخت؛ چرا که هرگونه پاسخی، اولاً از ظن گوینده خواهد بود و نه الزاماً منطبق با رأی شارع مقدس و ثانیاً این توجیهات حتی از توضیح اجمالی مطالب هم قاصر خواهند بود. به نظر حقیر، تنها پاسخی که منجر به پرسش دشوار و احتمالاً بی پاسخ بعدی نخواهد شد، توضیح بحث با استمداد از تعبد شرعی است.

متشکرم

پویش;11007 نوشت:
منظورم ایه24 نسا میباشد که ترجمه اش این است ..و ازدواج با زنان شوهر دار بر شما حرام شد مگر زنان شوهر داری که مالک و متصرف شده اید.....

چند روزی است که بحث این تاپیک وموضوع آن وپاسخهای دوستان گرامی را دنبال نموده ودر مورد موضوع مطرح شده با «توجه به اینکه چند سالی است که فقه (شرح لمعه شهید ثانی کتب مختلف) را تدریس مینمایم » ، تحقیقاتی را انجام دادم . متن تفسیر نمونه با توضیحاتی که داده شده به نظر بنده با توجه به اشاره ی مولف گرانقدر این تفسیر به شأن نزول ایه و عرف حاکم بر اجتماع زمان نزول آیه باز میگردد(البته این عرف معمولا" در جوامعی که حتی تا 50 سال قبل هم درگیری های نظامی داشته اند در میان پیشرفته ترین کشورها هم حاکم بوده و اصل این حکم به این برداشت عمومی باز میگردد که در میان جوامعمختلف؛ همسر یک مرد در ردیف دارایی های او قرار داشته و مردی که به هر دلیل مورد غلبه ی مطلق قرار میگرفته قرد غالب «طلبکار - فاتح - وگاها" ورثه » همسر او را هم مانند سایر دارایی هایش جزو غنایم بدست آمده و یا جزو ترکه ی متوفی حساب میکردتد ) واسلام مترقی با این حکم چند ارزش ومسئولیت را برای مسلمین و زنانی که اسیر می کنند برقرار نموده.
اولا": با این حکم زنان اسیر را از ملعبه شدن و تحقیر و دست به دست شدن میان فاتحان نجات داده
زیرا حکم صریح ایه ی قران ازدواج یا به کنیزی گرفتن این زنان است یعنی مرد فاتح بعد از اینکه قران حکم کرده با اسارت این زنان بدون حضور همسرانشان حکم طلاق بر ایشان جاری است و مسلمانانموظف به رعایت حرمت این زن اسیر به وسیله ی عقد ازدواج یا کنیزی هستد که مستلزم پرداخت مهریه ویا مبلغ برای تصاحب به صورت کنیز است ومرد فاتح در این صورت خود را ملزم به رعایت حد وحدودو رعایت شأن این خانم را میداند.ودر واقع این زن تحت سرپرستی مردی مسلمان قرار خواهد گرفت تا از آسیبهای مختلف بعدی در امان بماند

ثانیا" مطلبی که بسیار مهم است وازمنظر اکثریت علماء نیز دور مانده اشاره به این مطلب است که این خود یک استراتژی نظامی است که غیر مسلمانان با توجه به این مطلب از وارد شدن به جنگ با مسلمانان از این طریق هراسی به خود راه دهند و مطمئن باشند که در صورت ایجاد هرگونه تهدید برای مسلمانان باید منتظر چنین عواقب سختی هم باشند.

، ولى روشن است كه منظور از آن در آيه فوق همان زنان شوهردار است .

اين حكم اختصاصى به زنان مسلمان ندارد بلكه زنان شوهردار از هر مذهب و ملتى همين حكم را دارند يعنى ازدواج با آنها ممنوع است.

تنها استثنائى كه به اين حكم خورده است در مورد زنان غير مسلمانى است كه به اسارت مسلمانان در جنگها درمى‏آيند ، اسلام اسارت آنها را بمنزله طلاق از شوهران سابق تلقى كرده ، و اجازه مى‏دهد بعد از تمام شدن عده آنها با آنان ازدواج كنند و يا همچون يك كنيز با آنان رفتار شود ( الا ما ملكت ايمانكم).

ولى اين استثناء ، به اصطلاح ، استثناى منقطع است ، يعنى چنين زنان شوهردارى كه در اسارت مسلمانان قرار مى‏گيرند رابطه آنها به مجرد اسارت با شوهرانشان قطع خواهد شد ، درست همانند زن غير مسلمانى كه با اسلام آوردن رابطه او با شوهر سابقش ( در صورت ادامه كفر ) قطع مى‏گردد ، و در رديف زنان بدون شوهر قرار خواهد گرفت .

از اينجا روشن مى‏شود كه اسلام به هيچوجه اجازه نداده است كه مسلمانان با زنان شوهردار حتى از ملل و مذاهب ديگر ازدواج كنند ، و به همين جهت ، عده براى آنها مقرر ساخته و در دوران عده از ارتباط زناشوئى با آنها جلوگيرى نموده است.

فلسفه اين حكم در حقيقت اين استكه اين گونه زنان يا بايد به محيط كفر بازگشت داده شوند ، و يا بدون شوهر همچنان در ميان مسلمانان بمانند و يا رابطه آنها با شوهران سابق قطع شود و از نو ازدواج ديگرى نمايند ، صورت اول بر خلاف اصول تربيتى اسلام و صورت دوم ظالمانه است ، بنا بر اين تنها راه

تفسير نمونه ج : 3ص :334

همان راه سوم است.

از پاره‏اى از روايات كه سند آن به ابو سعيد خدرى صحابى معروف مى‏رسد برمى‏آيد كه آيه فوق در باره اسراى غزوه اوطاس نازل گرديده و پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) بعد از اطمينان به اينكه زنان اسير باردار نيستند به آنها اجازه داد كه با مسلمانان ازدواج كنند و يا همچون يك كنيز در اختيار آنها قرار گيرند - اين حديث تفسير بالا را نيز تاييد مى‏كند

جمله اين تبتغوا باموالكم اشاره به اين است كه رابطه زناشوئى يا بايد به - شكل ازدواج با پرداخت مهر باشد و يا به شكل مالك شدن كنيز با پرداخت قيمت .
............................................................................. حق یارتان :roz:...................................................................................

درود بر دوستان عزیز بویژه ostadگرامی

اگر به تفسیر المیزان مراجعه کنیم درمی یابیم که علامه استدلال مورد استفاده در تفسیر نمونه را رد می کنند؛ همانطور که در پست شماره ی 6 عرض شد:

نقل قول:
مرحوم علامه طباطبایی دو تفسیردیگری که بر این آیه آمده است را نیز نقل می کند و با استدلال خود آنها را نادرست می خواند. (نظیر مطالبی که قبلاً درمجمع البیان یا بعداً درتفسیرنمونه ذکر شده اند)

برای پرهیز از اطاله ی کلام، سخنان علامه را نقل نمی کنم، خود می توانید به توضیح ایشان ذیل آیه ی 24 سوره مبارکه ی نساء مراجعه کنید.

نقل قول:

اولا": با این حکم زنان اسیر را از ملعبه شدن و تحقیر و دست به دستشدن میان فاتحان نجات داده
زیرا حکم صریح ایه ی قران ازدواجیا به کنیزی گرفتن این زنان است یعنی مرد فاتح بعد از اینکه قران حکم کرده با اسارتاین زنان بدون حضور همسرانشان حکم طلاق بر ایشان جاری است و مسلمانانموظف به رعایتحرمت این زن اسیر به وسیله ی عقد ازدواج یا کنیزی هستد که مستلزم پرداخت مهریه ویامبلغ برای تصاحب به صورت کنیز است
جمله اين [ان] تبتغوا باموالكم اشاره به اين است كه رابطه زناشوئى يابايد به - شكل ازدواج با پرداخت مهر باشد و يا به شكل مالك شدن كنيز با پرداخت قيمت

صرفاً جهت ایضاح عرض می شود که در ترکیب "ازدواج یا کنیز گرفتن" که به صورت "عقد ازدواج یا کنیزی" نیز در متن فوق آمده است، ازدواج به عنوان بدیل درکنار کنیزی معرفی شده است نه مترادف آن. همچنین تعبیر "بدون حضور همسرانشان" چندان رسا به نظر نمی رسد، چرا که از این عبارت قیدی می توان (به غلط) برداشت نمود که گویی اگر همسرانشان باشند، حکم تغییر خواهد کرد، حال آنکه اینچنین نیست.

با عنایت به توضیح فوق، سه نکته در شفاف سازی این مطلب قابل عرض است:

الف) برای برقراری ارتباط جنسی با کنیزان، می توان به ازدواج با ایشان مبادرت نمود (ازدواج مولی با کنیز خود یا کنیز غیر). در صورت ازدواج، آنچنان که فرموده اید، مبلغی به عنوان مهریه تعیین خواهد شد. البته اگر مردی آزاد با کنیز مرد دیگری ازدواج کند، مبلغ مهریه به صاحب کنیز تعلق می گیرد نه خود کنیز.

ب) در صورت عدم ازدواج مولی با کنیز هم، صرف صاحب کنیز بودن، اجازه ی تمتع جنسی از کنیز را به مولی می دهد؛ چه کنیزی مجرد باشد، چه متأهلی که موقتاً به دستور مولی، از تماس با شوهر خود منع شده باشد (که این در حکم طلاق اوست).
توضیح اینکه اگر کنیز توسط مولی شوهر داده شده باشد (خواه این شوهر، همان شوهر سابق کنیز پیش از اسارت باشد که با اجازه ی مولی مجدداً در کنارهم قرارگرفته اند، خواه برده ای دیگر)، بر اساس احکام فقهی، مولی می تواند به ایشان دستور دهد که از هم جدا شوند و تماس جنسی نداشته باشند تا پس از مدت استبراء، خود مولی با این کنیز ارتباط جنسی برقرار کند و پس از آن اگر خواست دوباره کنیز را به شوهرش برگرداند.

ج) از توضیح فوق روشن می شود که راه استمتاع جنسی از کنیز منحصر به ازدواج با او نیست و می توان تنها با داشتن کنیز، از او بهره ی جنسی برد. برای این منظور، یکی از راههای صاحب کنیز شدن خرید اوست و در این صورت، بحث در مورد "مبلغ برای تصاحب کنیز" مطرح می شود. البته باید توجه داشت که اگر خود مولی با اسارت یا تغلب یا استفاده از حکم لقیط دارالکفر و امثال آن، اسباب استرقاق کنیز را فراهم کرده باشد روشن است که وجهی نمی پردازد. اما در صورت خرید کنیز از صاحب قبلی باید مبلغی برای تصاحب کنیز پرداخت شود که این وجه نیز به صاحب کنیز تعلق می گیرد نه به خود او.
راه دیگر بهره مندی از ارتباط جنسی با کنیز اباحه کنیز توسط مولی برای دیگری است (تحلیل)؛ که می تواند مدت و مهریه ای هم درکار نباشد.
همچنین اگر کسی کنیز خود را به دیگری هبه کند، فرد دریافت کننده ی کنیز، بدون پرداخت وجه، صاحب او میشود و می تواند با این کنیز مجامعت داشته باشد.

از مجموعه ی مطالب گفته شده و با توجه به سایر اسباب استرقاق و احکامی که به بعضی از آنها در بالا اشاره شد، توجیه و توضیح عقلی موردبحث، کافی نخواهد بود. مگر اینکه به تعبد متمسک شویم.

نقل قول:
ثانیا" مطلبی که بسیار مهم است وازمنظر اکثریت علماء نیز دور ماندهاشاره به این مطلب است کهاین خود یک استراتژی نظامی استکهغیر مسلمانان با توجه به این مطلب از وارد شدن به جنگ با مسلمانان از این طریقهراسی به خود راه دهند و مطمئن باشند کهدر صورت ایجادهرگونهتهدید برای مسلمانان باید منتظر چنین عواقب سختی همباشند.[/QUOTE]

اینکه به قول نویسنده ی محترم، اکثریت علما به این توجیه نپرداخته اند، از این حیث نمی تواند باشد که چنین توجیهی به ذهن مبارکشان نرسیده، چراکه چندان پیچیده هم نیست، بلکه احتمالاً از اثرات مترتب بر چنین اظهار نظر خطیری بیمناک بوده اند.

توضیح این مطلب از طرف بنده، برای ostad گرامی که چند سالی است فقه (شرح لمعه شهید ثانی و کتب مختلف) را تدریس مینمایند، حکمت بر لقمان عرضه کردن است، اما چنین استدلالی ما را با پرسشهای دشوارتری می تواند مواجه کند. مثلاً بر این اساس، درمورد کنیزانی که از طریقی بجز اسارت در جنگ، برده شده اند (مثلاً لقیط دارالکفر یا بردگی حاصل از سرایت رقیت به اولاد، یا کفاری که ربوده شده و به فروش می رسند) چه می توان گفت؟
اگر بخواهیم به استدلال فوق به عنوان توضیحی بدیع، که از منظر اکثریت علما دور مانده، وفادار بمانیم، ناچاریم برای ارائه ی پاسخی درخور پرسش جامع فوق (احکام کنیز، صرف نظر از شیوه ی استرقاق) دایره ی این استدلال را هم گسترده تر کنیم و بگوییم: "این خود یک استراتژی است که کافران اصلی غیرمعاهد، غیرمستأمن، غیر اهل ذمه ویا محارب، از این طریق هراسی به خود راه دهند و مطمئن باشند که با نپذیرفتن عهد، ذمه یا عدم استیمان ویا در صورت هرگونه تهدید برای مسلمانان، باید منتظر چنین عواقب سختی هم باشند". آیا بهتر از این می توان به کسانی که در نشان دادن چهره ای مخوف از اسلام می کوشند و اسلام را مایه ارعاب و ارهاب جهانیان می دانند کمک کرد؟

نقل قول:
اين گونه زنان يا بايد به محيط كفر بازگشت داده شوند ، و يا بدون شوهر همچنان درميان مسلمانان بمانند و يا رابطه آنها با شوهران سابق قطع شود و از نو ازدواج ديگرىنمايند ، صورت اول بر خلاف اصول تربيتى اسلام و صورت دوم ظالمانه است ، بنا بر اينتنها راه همان راه سوم است

در این مورد هم، مثل استدلال سرور عزیزم سید مهدی گرامی، بر چنین حصری، عقلاً اشکال وارد است و ظاهراً نمی تواند پاسخ مطلب باشد، چون اگرچه می توان گزینه ی ازدواج دوباره را پذیرفت اما این امر تلازمی با احکام بردگی ندارد. به عبارت دیگر می توان فرض کرد که کنیز را به ازدواج دیگری درآورند اما به مولی هم اجازه ی امر به اعتزال و تفریق برای استمتاع جنسی داده نشود! یعنی پذیرفتن راه سوم الزاماً به معنی پذیرفتن احکام بردگی نیست تا توجیه کننده ی این احکام تقلی شود.

ضمن اینکه باز هم مسأله ی کنیزان استرقاق شده از راه غیر اسارت در جنگ بی پاسخ خواهد ماند.

سپاسگزارم

سیاوش بزرگمهر;61491 نوشت:
صرفاً جهت ایضاح عرض می شود که در ترکیب "ازدواج یا کنیز گرفتن" که به صورت "عقد ازدواج یا کنیزی" نیز در متن فوق آمده است، ازدواج به عنوان بدیل درکنار کنیزی معرفی شده است نه مترادف آن. همچنین تعبیر "بدون حضور همسرانشان" چندان رسا به نظر نمی رسد، چرا که از این عبارت قیدی می توان (به غلط) برداشت نمود که گویی اگر همسرانشان باشند، حکم تغییر خواهد کرد، حال آنکه اینچنین نیست.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

وهمچنین با سلام ودرود بر دوستان گرامی و جنا ب بزرگمهر بزرگوار :Gol:

با توجه به ضیق وقت از دوستان اجازه میخواهم که مطلب را سطر به سطر پاسخگو باشم .

در این تفاسیر تعبیر (بدون حضور همسرانشان) از این مطلب فقهی سر چشمه می گیرد که در صورت حضور همسر احتمال اینکه همسر به دلیل رهایی زن اسیر ش هم که شده تمایل و رغبت ابتدایی بر اسلام آوردن داشته باشد که این خود طبق آیه ی قران کریم(سوره ی حجرات -ایه ی15 ) میتواند مقدمه ای ومحرکی برای ایمان اوردن ان دو به اسلام باشد . که در این صورت هردو از اسارت رهایی می یابند .پس بزرگوار این به غلط برداشت کردن نیست بلکه امید به بهبود است که اسلام عزیز با هر حکم خود به ظرایف ودقایقی اشاره میکند که منشور حقوق واقعی بشر است نه حکم اسارت بی قید وبند عبود خداوند!
والبته اگر همسر حضور داشته باشد و به کفر خود ادامه دهد که قران به صراحت فرموده درحکم طلاق زن میباشد.پس مانعی بر ازدواج با این زنان نیست بلکه بهترین حکم جاری هم میتواند (در موقعیت ایشان) باشد.

و اما در مورد ازدواج کردن و به کنیزی گرفتن : جناب بزرگمهر گرامی دلیلتان از اینکه میفرمایید ازدواج به عنوان بدیل گرفته شده چیست؟ اگر به روایات قرین به صحت ازدواج حسین ابن علی(ع) با شهر بانو دختر به اسارت گرفته شده(یا تسلیم شده)یزدگرد سوم دقت کنید حتی در صورت عدم پذیرش ادعای مزبور، احکامی که توصیه به رعایت آن شده خبر از َشأن زن اسیر میدهد تا برایش تکلیف روشن شود .واینکه میفرمایید بدیل ، در مرحله ی دوم میباشد که انجا هم اختیار با مالک کنیز است.

............................................................................. حق یارتان :roz:........................................................................

درود بر ostad گرامی و سپاس از مشارکت ارزنده ی ایشان

نقل قول:

در این تفاسیر تعبیر (بدون حضور همسرانشان) از این مطلب فقهی سر چشمه می گیرد که در صورت حضور همسر احتمال اینکه همسر به دلیل رهایی زن اسیرش هم که شده تمایل و رغبت ابتدایی بر اسلام آوردن داشته باشد که این خود طبق آیه ی قران کریم(سوره ی حجرات -ایه ی15 ) میتواند مقدمه ای ومحرکی برای ایمان اوردن ان دو به اسلام باشد. که در این صورت هردو از اسارت رهایی می یابند .

تا آنجا که با بضاعت ناچیز خود دریافته ام، تنها در صورتی که افراد در دارالحرب، پیش از اسارت، اسلام بیاورند، از آنجا که مسلمانند و شرط استرقاق که کفر اصلی است ندارند قابل استرقاق نیستند. مثلاً بندگانی از کفار که در دارالحرب مسلمان می شوند و وارد دارالاسلام می شوند، آزاد محسوب شده و قابل استرقاق نیستند:

جواهرالکلام (34/190): «إسلام المملوك في دار الحرب سابقا على مولاه وخرج منها إلينا بلا خلاف أجده، بل عن صريح المختلف وظاهر غيره الاجماع عليه، مضافا إلى الخبر أيما عبد خرج إلينا قبل مولاه فهو حر...»

یا مثلا در حدیث منحصر به فرد و ضعیف ذیل نیز، وضع با اندکی تفاوت در موضوع، تقریباً بر همین منوال است:
وسایل (15/116):
«سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الرجل من أهل الحرب إذا أسلم في دار الحرب فظهر عليهم المسلمون بعد ذلك فقال إسلامه إسلام لنفسه ولولده الصغار، وهم أحرار، وولده ومتاعه ورقيقه له، فأما الولد الكبار فهم فيئ للمسلمين إلا أن يكونوا أسلموا قبل ذلك، فأما الدور والارضون فهي فيئ فلا يكون له، لان الارض هي أرض جزية لم يجر فيها حكم الاسلام، وليس بمنزلة ما ذكرناه، لان ذلك يمكن احتيازه واخراجه إلى دار الاسلام »

اما این امور به بحث ما که راجع است به بعد از وقوع اسارت و استرقاق مربوط نیستند، چرا که حتی در صورت مسلمان شدن هم آزاد نمی شوند.
جواهرالکلام (21/128): «لو اسلموا بعد الاسر لم يسقط عنهم هذا الحكم »

از سوی دیگر زن و شوهری که با هم اسیر شوند هم زوجیتشان فسخ خواهد شد:
جواهرالکلام (21/141): «وكذا ينفسخ النكاح عندنا كما في المنتهى ومحكي التذكرة لو أسر الزوجان معا لحدوث الملك للزوجة بمجرد السبي، وهو مقتض لانفساخ النكاح كما عرفت »

با این وصف، لطفاً مستند "مطلب فقهی" مورد نظر خود را و همچنین مبنای سخن راجع به اینکه درصورت اسلام "هر دو از اسارت رهایی می یابند" ذکر فرمایید.

نقل قول:

پس بزرگواراین به غلط برداشت کردن نیست بلکه امید به بهبوداست که اسلام عزیز با هر حکم خود به ظرایف ودقایقی اشاره میکند که منشورحقوق واقعی بشر است نه حکم اسارت بی قید وبند عبود خداوند!

توضیحی که ارائه شد، برای روشن شدن موضوع برای خوانندگان مطلب و کمک به پیشگیری از "برداشت غلط " از متن بود نه اینکه برداشت غلط نویسنده منظور باشد.

نقل قول:
و اما در مورد ازدواج کردن و به کنیزی گرفتن : جناب بزرگمهر گرامی دلیلتان از اینکه میفرمایید ازدواج به عنوان بدیل گرفته شده چیست؟ اگر به روایات قرین به صحت ازدواج حسین ابن علی(ع) باشهر بانو دختر به اسارت گرفته شده(یا تسلیم شده)یزدگرد سوم دقت کنید حتی در صورت عدم پذیرش ادعای مزبور، احکامی که توصیه به رعایت آن شده خبر از َشأن زن اسیر میدهدتا برایش تکلیف روشن شود .واینکه میفرمایید بدیل ، در مرحله ی دوم میباشد که انجاهم اختیار با مالک کنیز است
.

گمان می کنم در این باب به اندازه ی کافی توضیح داده باشم و احکام به اندازه ی کافی واضح باشند؛ همانطور که قطعاً بهتر از من می دانید، تمتع جنسی از کنیز برای مولی، از طرق ذیل میسر است:

مالکیت بر کنیز که با استرقاق، یا خرید یا هبه شدن کنیز به فرد ممکن خواهد شد.

منهاج الصالحین (2/275): «يجوز وطء الامة بالملك وسائر الاستمتاعات بها كالزوجة »

(تمتع شخصی دیگر غیر از مولی هم از طریق اباحه و تحلیل کنیز توسط مولی برای فرد حاصل می شود.

منهاج الصالحین (2/277): «لو حلل أمته لغيره حلت له ولو كان مملوكه ولا يشترط فيه تعيين مدة ولا ذكر مهر ولا نفقة لها عليه ، ولا سلطان له عليها وليس هو عقد نكاح ولا تمليك انتفاع ولا تمليك منفعة بل هو إذن في الانتفاع داخل في ملك اليمين بأن يكون المراد منه ما يعم ذلك فتجري عليه أحكامه الثابتة له بما هو عام»)

و بالاخره می تواند با کنیز خود (که صاحب آن است)، یا کنیز شخص دیگری (که کنیز در تملک اوست و از او اجازه گرفته) ازدواج کند، که احکامش روشن است. با این تذکر که این زوجه، اول "کنیز" بوده است - چه از آنِ زوج، چه از آن دیگری که اجازه ی ازدواج به کنیز داده است - و پس از این مرتبه وارد "ازدواج" شده است. حتی اگر به سنت نبوی، کنیزی را آزاد کنند و با او ازدواج کنند هم، ازدواج در مرتبه ی بعد از کنیزی واقع می شود.

مفصل احکام در قسمت دوم منهاج الصالحین از صفحه ی 275 به بعد قابل دسترسی است.

در ادامه ی توضیحات پیشین یادآور می شوم که ازدواج با کنیز راه منحصر به فرد تمتع جنسی از کنیز نیست. اینکه مولی کنیز را به ازدواج خود یا دیگری درآورد (اعم از برده یا آزاد)، در اختیار اوست و تنها در صورت اجازه ی او چنین امری محقق می شود.

منهاج الصالحین (2/275): «لا يجوز للعبد والامة أن يعقدا لانفسهما بغير إذن المولى فإن فعل أحدهما ذلك وقف على الاجازة »

به عبارت دیگر، همانطور که در قسمت قبل گذشت، هر ازدواجی که پیش از "کنیزی" صورت گرفته باشد، به محض استرقاق، فسخ می شود (حتی اگر زوجین در تملک ارباب واحد باشند) و تنها با اجازه ی او می توانند با هم باشند یا ازدواج دیگری کنند.

در نتیجه "کنیزی" مقدم بر "ازدواج" است و اگر ازدواجی صورت بگیرد در مرتبه ی پس از کنیزی واقع شده است. از سوی دیگر ظاهراً حکمی نمی گوید اولویت با ازدواج کردن کنیز است، بلکه آنچه برایش دلیل داریم شأن کنیزی است. لطفاً مبنایی که براساس آن اولویت را با ازدواج می دانید و معتقدید "کنیزی" در مرتبه ی دوم قرار دارد بیشتر توضیح دهید.

از آنجا که بعید می دانم روایت بی سند مضطرب مبتلا به اشکالات عدیده ی طبری صاحب دلائل الامامة یا ابن شهرآشوب صاحب مناقب را قرین صحت بدانید و چون سایر آنچه در باب مادر امام سجاد (ع)، فرضاً در الکافی آمده، نیز ضعیف هستند، لذا لطفاً روایت قرین صحت مورد نظر که قرار است از آن حکم فقهی استنباط شود را معرفی بفرمایید. شاید از این طریق پرسش بعدی که مستند سخن قاطع درباب "ازدواج" امام حسین(ع) با مادر امام چهارم(ع)، و نه "امّ ولد" بودن ایشان است را نیز دریابم.

شک نیست که می توان برای کنیز هم شأنی متصور شد. اما این شأن، که در احکام آمده است، شأن یک کنیز است، نه بیشتر و قابل مقایسه با زن آزاد نیست.

متشکرم

سیاوش بزرگمهر;61572 نوشت:
تا آنجا که با بضاعت ناچیز خود دریافته ام، تنها در صورتی که افراد در دارالحرب، پیش از اسارت، اسلام بیاورند، از آنجا که مسلمانند و شرط استرقاق که کفر اصلی است ندارند قابل استرقاق نیستند. مثلاً بندگانی از کفار که در دارالحرب مسلمان می شوند و وارد دارالاسلام می شوند، آزاد محسوب شده و قابل استرقاق نیستند: جواهرالکلام (34/190): «إسلام المملوك في دار الحرب سابقا على مولاه وخرج منها إلينا بلا خلاف أجده، بل عن صريح المختلف وظاهر غيره الاجماع عليه، مضافا إلى الخبر أيما عبد خرج إلينا قبل مولاه فهو حر...» یا مثلا در حدیث منحصر به فرد و ضعیف ذیل نیز، وضع با اندکی تفاوت در موضوع، تقریباً بر همین منوال است: وسایل (15/116): «سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الرجل من أهل الحرب إذا أسلم في دار الحرب فظهر عليهم المسلمون بعد ذلك فقال إسلامه إسلام لنفسه ولولده الصغار، وهم أحرار، وولده ومتاعه ورقيقه له، فأما الولد الكبار فهم فيئ للمسلمين إلا أن يكونوا أسلموا قبل ذلك، فأما الدور والارضون فهي فيئ فلا يكون له، لان الارض هي أرض جزية لم يجر فيها حكم الاسلام، وليس بمنزلة ما ذكرناه، لان ذلك يمكن احتيازه واخراجه إلى دار الاسلام » اما این امور به بحث ما که راجع است به بعد از وقوع اسارت و استرقاق مربوط نیستند، چرا که حتی در صورت مسلمان شدن هم آزاد نمی شوند. جواهرالکلام (21/128): «لو اسلموا بعد الاسر لم يسقط عنهم هذا الحكم » از سوی دیگر زن و شوهری که با هم اسیر شوند هم زوجیتشان فسخ خواهد شد: جواهرالکلام (21/141): «وكذا ينفسخ النكاح عندنا كما في المنتهى ومحكي التذكرة لو أسر الزوجان معا لحدوث الملك للزوجة بمجرد السبي، وهو مقتض لانفساخ النكاح كما عرفت » با این وصف، لطفاً مستند "مطلب فقهی" مورد نظر خود را و همچنین مبنای سخن راجع به اینکه درصورت اسلام "هر دو از اسارت رهایی می یابند" ذکر فرمایید.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

جناب بزرگمهر با سپاس :Gol:
و اما بعد بزرگوار خود بهتر میدانید که در امور فرعی شرع میان فقها ممکن است اختلاف رأی باشدواین دلیل عمومی نمیتواند باشد که اگر نظر علامه ی بزرگوار این است پس نظر سایر فقها مردود است بله برای مقلدان این امر قرین صحت است .
اما برای محققان نظرات و مستندات باهم مقایسه میشوند وبعد نظر فقها به قران وسنت ارایه میگردد و همچنین این نظرات با عرف امروز جوامع توسط فقیه حاضر تطبیق داده میشود و بعد به صورت قانون لازم الاجرا در میاید .
عرف زمان پیامبر(ص) در امور فرعی میتواند بر عرف امروز جامعه ی اسلامی توسط فقیه جامع الشرایط عرضه شود و نزدیکترین حکم که شامل باشد توسط فقیه ارایه شود پس: نمیتوانیم صرف استناد به نظر یک فقیه بگوییم که این حکم فرعی فقط یک راه حل دارد . زیرا برای حکم فرعی چندین جهت در مقابل فقیه قرار دارد .
ویا زمانی که به تفسیر مراجعه میکنیم باید متوجه تفسیر آیات مشابه هم باشیم که خود شما علت ان را بهتر میدانید وبنده اضافه گویی نمیکنم حال به تفسیر ایات سوره ی محمد(ص) که از تفسیر گرانقدر المیزان بر گرفته شده دقت بفرمایید:
ترجمه المیزان جلد 18 ص 343
قسم دوم از اسيران آنهايند كه بعد از تمام شدن جنگ اسير مي‏شوند كه امام مسلمين در باره آنان اختيار بيشتري دارد ، هم مي‏تواند بدون گرفتن فداء آزادشان كند و هم مي‏تواند فداء پولي و يا انساني بگيرد ، و هم مي‏تواند آنها را برده كند ، و هم مي‏تواند گردن بزند .
ترجمة الميزان ج : 18ص :344
ودر هر دو حال اگر مسلمان شدند تمامي آن شكنجه‏ها ساقط شده ، حكمشان حكم مسلمين خواهد بود .
مؤلف : كافي هم حديثي به اين معنا از امام صادق (عليه‏السلام‏) روايت كرده .
و در الدر المنثور است كه ابن منذر از ابن جريح روايت كرده كه در ذيل آيه و الذين قتلوا في سبيل الله فلن يضل اعمالهم گفته اين آيه در باره كساني از اصحاب رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) نازل شده كه در جنگ احد كشته شدند .
مؤلف : خواننده گرامي به ياد دارد كه گفتيم آيه عام است ، اينك باز مي‏گوييم سياق استقبال در سيهديهم و يصلح بالهم ، تنها با عموميت سازگار است ، نه با شهدائي خاص .
پس ، از آيه شريفه برمي‏آيد كه در صدد بيان يك قاعده كلي است .

و اما همزمان با اسلام آوردن اسیر حربی او طبق ایه ی قران کریم حکمش حکم سایر مسلمانان است وطبق« اصول فقه» که از لوازم اولیه ی جمع بین احکام است:
و (به خاطر اصل حکم) « زنان اسیر بعد از پایان عده به ازدواج مرد مسلمان در اید ویا به کنیزی گرفته شود» +اینکه حاکم شرع میتواند در مورد اسیر فتوا بدهد ونظریه صادر کند که معمولا" حکم به انصاف و رواج رأفت اسلامی میدهد + ازدواج در ایه ی مورد بحث قبل از کنیزی قرار گرفته وهمراه بودن این دو میتواند اشاره ای بر این امر باشد که طبق شأن زن اسیر باید یکی از این دو انتخاب شود که در صورت استناد به گفته ی خود شما هم ازدواج اگر در مرحله ی بعدی باشد (که چنین نیست)از یک مطلب مهم نباید غفلت کنیم وآن هم این است که امر ازدواج با رضایت زن تحقق می یابد و بدون رضایت او ازدواجی واقع نمیشود = اوالویت در ازدواج زن اسیر با شوهر مسلمان شده اش! مگر اینکه عداوت در حدی باشد که بخواهند از مجموع احکام گریزی بیابند .که باز هم طبق نظر فقیه وجمع میان قضایا امکان پذیر خواهد بود. به هر حال فقیه میتواند بنا به مصلحت و اجازه ی متن قران کریم تصمیمات مقتضی را مطابق با شرع مقدس بگیرد .که معمولا" تصمیمش در جهت ارتقاء دین اسلام است ومصلحت مسلمانان و قطعا" مصلحت دین و مسلمانان در بهره مند شدن یک مرد از زنی اسیر نیست بلکه جذب افراد به عدالت اسلامی است.

مهمترين آية بحث اسير جنگي چنين است: فاذا لقيتم الذين كفروا فضرب الرقاب حتي اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق فامامناً بعد و اما فداءً حتي تضع الحرب اوزارها ذلك ولو يشاء الله لانتصر منهم و لكن ليبلو بعضكم ببعض و الذين قتلوا في سبيل الله فلن يضل اعمالهم (محمد 4) «پس چون با كافران (حربي) روبرو شديد، گردن‌هايشان را بزنيد تا آنكه ايشان را به زانو درآوريد (و در دست شما اسير شوند) آنگاه بندهايشان را سخت استوار كنيد و پس از آن يا منت نهيد (و بدون فديه آزادشان كنيد) يا فديه بستانيد (و در مقابل عوض آزادشان كنيد)، تا (اهل) كارزار بارهاي (سلاح) خود را فرو گذارد. چنين است (حكم الهي) و اگر خداوند مي‌خواست از ايشان انتقام مي‌كشيد، ولي (چنين نكرد) تا بعضي از شما را به بعضي ديگر بيازمايد و كساني كه در راه خدا كشته شده‌اند، هرگز (خداوند) اعمالشان را تباه نخواهد كرد.» در اين آيه دربارة اسير جنگي دو راه حل ارائه شده، يكي آزادي بلاعوض و ديگري آزادي با عوض از قبيل مبادله با اسيران مسلمان يا دريافت غرامت و مانند آن. اما راه‌حل سومي به نام استرقاق نه در متن آيه آمده نه از آيه قابل استنباط است، بلكه قطعاً استرقاق اسير جنگي قابل استناد به قرآن كريم نيست.
و این مسئله هم میتواند از طرف سایر فقها مورد تردید ویا رد مطلب قرار بگیرد وحکم محکم وقطعی نیست

در این باره جناب سید مهدی در پست 23 توضیح کافی مرقوم فرموده اند

............................................................................................. حق یارتان :roz:...................................................................................

با سلام و تشکر از همه دوستانی که در این بحث مهم تا به حال شرکت داشته و از مطالب خوبشان استفاده نموده ایم
دوست دارم ک بار دیگر نکات مهمی را که در این بحث قبلا بحث کردیم به صورت خلاصه خدمت عزیزان عرض کنم تا اگر دوستی برای اولین بار این بحث را دنبال می کند، مطالب قبلی را نیز از نظر بگذراند.


1. اسلام در همه جا بر آزادی انسان بالاخص آزادی از بردگی نفس و شهوت تا چه رسد بردگی دیگران، تأکید کرده است،


2. برده داری وبرده ‌فروشى، تجارت عظیم جهان آن روز را تشکیل می‌داد و الغای آن به صورت ریشه‌اى، امکان‌پذیر نبود و اختلال عظیمی پدید می‌آورد.


3. راه‌های آزادی بردگان، در فقه اسلامى، بالاخص در باب کفاره گناهان، بیان شده است، حتی در برخی به آزادی برده کافر نیز بسنده شده است.


4. فلسفه این قانون این است که اسلام با تشریع این قانون، خواسته جلوی خونریزی را بگیرد، زیرا فرد مجاهد اگر بداند، رزمنده دشمن را وقتی زنده دستگیر کند، مالک او می‌شود، سعی می‌کند که آسیبی به او نرسد،


5. بردگان در اسلام مانند کشورهای امروزی در اردوگاه‌ها و کارگاه‌های کار اجباری و شکنجه‌گاه‌ها نگه‌داری نمی‌شوند، بلکه پس از دستگیری به عضویت خانواده‌ها در می‌ایند و به تدریج با آداب و احکام اسلام و فرهنگ آن آشنا شده و اسلام را بر کفر برمی‌گزینند و این خود یکی از قوانین شفاف اسلام است که از یک طرف جلوی خونریزی را گرفته و از طرف دیگر وسایل استراحت و زندگی در آغوش مسلمانان و بازپروری و تعلیم و تربیت آدمکشان را فراهم آورده تا آنجا که با کار خود می‌توانند موجبات آزادی تدریجی خود را فراهم آورند و در فقه اسلامى به آن عبد مکاتب می‌گویند.


6. افرادی که پس از پیروزی مسلمانان بر دشمن اسیر می‌شوند، حتما محکوم به بردگی نیستند، بلکه حاکم اسلامی در برابر آنان مطابق مصلحت زمان رفتار می‌کند.
مثلا می‌تواند همگان را آزاد کند، چنان که پیامبر اکرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله، مردم مکه را آزاد کرد و فرمود: و انتم الطلقاء. ‌ ‌
می‌تواند آنها را به بردگی بگیرد، به همان شیوه‌ای که گفته شد.
می‌تواند آنها را با اخذ مبلغی از بقایای دشمن، به خود آنان باز گرداند. ‌ ‌
قرآن مجید به سه راه قبلی اشاره کرده و می‌فرماید: فَإ؛مّا منّاً بعد و امّا فداءً؛ محمد/4.
یا بر آنان منّت گذارید و آنها را آزاد کنید، یا از آنان فدیه بگیرید.


با توجه به این بیان، روشن می‌شود که مسئله بردگی با آنچه که در غرب به عنوان بردهداری معروف بود یا اکنون به عنوان اردوگاه‌های اسیران جنگی وجود دارد، کاملا متفاوت است.


یا حق

درود بر ostad گرانقدر
مفتخرم به صحبت شما

نقل قول:
قسم دوم از اسيران آنهايند كهبعد از تمام شدن جنگ اسير مي‏شوند كه امام مسلمين در باره آنان اختيار بيشتري دارد، هم مي‏تواند بدون گرفتن فداء آزادشان كند و هم مي‏تواند فداء پولي و يا انسانيبگيرد ، و هم مي‏تواند آنها را برده كند ، و هم مي‏تواند گردن بزند .

ترجمةالميزان ج : 18ص :344

ودر هر دو حال اگر مسلمان شدند تمامي آن شكنجه‏ها ساقط شده،حكمشان حكم مسلمين خواهد بود .

مؤلف : كافي هم حديثي به اين معنا از امام صادق (عليه‏السلام‏) روايت كرده .

و در الدر المنثور است كه ابن منذر از ابن جريح روايت كرده كه در ذيل آيه والذين قتلوا في سبيل الله فلن يضل اعمالهم گفته اين آيه در باره كساني از اصحابرسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسل[=Arial Unicode MS]�[=Arial Unicode MS]�م‏) نازل شده كه در جنگ احد كشته شدند .

مؤلف : خواننده گرامي به ياد داردكه گفتيم آيه عام است، اينك باز مي‏گوييم سياق استقبال در سيهديهم و يصلح بالهم ، تنها با عموميت سازگاراست ، نه با شهدائي خاص .

پس ، از آيه شريفه برمي‏آيد كه درصدد بيان يك قاعده كلي است .

واما همزمان با اسلام آوردن اسیر حربی او طبق ایه ی قران کریم حکمش حکم سایرمسلمانان است وطبق« اصول فقه» که از لوازم اولیه ی جمع بیناحکام است:

و (به خاطر اصل حکم) « زناناسیر بعد از پایان عده به ازدواج مرد مسلماندر ایدویا به کنیزی گرفته شود» +اینکهحاکمشرعمیتواند در مورد اسیر فتوا بدهدونظریه صادر کند که معمولا" حکم به انصاف ورواج رأفت اسلامی میدهد + ازدواج در ایه ی مورد بحث قبل از کنیزی قرار گرفته وهمراهبودن این دو میتواند اشاره ای بر این امر باشد کهطبق شأن زن اسیرباید یکی از این دو انتخاب شودکه در صورت استناد به گفته ی خود شما همازدواج اگر در مرحله ی بعدی باشد (که چنین نیست)از یک مطلب مهم نباید غفلت کنیم وآنهم این است کهامر ازدواج با رضایت زن تحقق می یابد و بدون رضایتاو ازدواجی واقع نمیشود = اوالویت در ازدواج زن اسیر با شوهر مسلمان شده اش! مگر اینکه عداوت در حدی باشد که بخواهند از مجموع احکام گریزی بیابند .که باز همطبق نظر فقیه وجمع میان قضایا امکان پذیر خواهد بود. به هر حال فقیه میتواند بنا بهمصلحت و اجازه ی متن قران کریم تصمیمات مقتضی را مطابق با شرع مقدس بگیرد .کهمعمولا" تصمیمش در جهت ارتقاء دین اسلام است ومصلحت مسلمانان و قطعا" مصلحت دین ومسلمانان در بهره مند شدن یک مرد از زنی اسیر نیست بلکه جذب افراد به عدالت اسلامیاست.

تمام آنچه شما و مرحوم علامه می فرمایید، مطلقاً در صورتی است که اسیر، پیش از صدور حکم توسط حاکم، مسلمان شده باشد (که در این صورت، چون اصلاً وارد مبحث بردگی نمی شود، از بحث ما بیرون خواهد بود).

اما اگر شخصی پس از اسارت، توسط حاکم اسلامی محکوم به قتل شد، یا محکوم به استرقاق گردید یا حکم به گرفتن اموالش شد و پس از صدور حکم، اظهار مسلمانی کرد، صرفاً چنانچه حکم، مبتنی بر قتل او باشد ساقط می شود، نه حکم استرقاق.

جواهر (21/116): «ولو حكم بالقتل والسبي وأخذ المال فأسلموا سقط الحكم في القتل وفي بعض النسخ " خاصة " وفي أخرى " لا في المال " كما في القواعد والمنتهى والتذكرة... بل لا أجد خلافا في عدم سقوط السبي وأخذ المال »

در نتیجه اگر در مورد اسیران، حکم استرقاق صادر شود، و این برده شدگان پس از صدور حکم، مسلمان شوند همچنان در بردگی خواهند ماند:

جواهر (21/116): «نعم لا يسقط سبي الذرية والنساء لثبوت ذلك عليهم بالحكم قبل الاسلام، ولا ينافيه الاسلام بعد أصالة أو تبعا، أما لو أسلموا قبل الحكم عصموا أموالهم ودمائهم وذراريهم من الاستغنام والقتل، ضرورة أنهم اسلموا وهم أحرار لم يسترقوا وأموالهم لم تغنم، فلا يجوز استرقاقهم ولا اغتنام أموالهم، لاندراجهم حينئذ في قاعدة من أسلم حقن ماله ودمه»

شاید منشأ اشکال بین ما، عدم تفکیک یا خلط مفاهیم "کنیز" و "اسیر" در عبارات تفسیر نمونه باشد (که گاهی بجای هم به کار رفته اند). واضح است که بین اسارت و استرقاق تفاوت وجود دارد. اگر برای زن اسیری حکم استرقاق صادر نشود، اساساً "کنیزی" در مورد او صدق نمی کند که بخواهد مقدم یا موخر بر ازدواجش باشد. اما اگر حکم استرقاق صادر شود، واضح است که "کنیزی" او مقدم بر ازدواجش، از هر نوع، خواهد بود.

اگر مبنای اختلاف، مورد فوق نباشد، همچنان منتظر توضیح بیشتر شما درباب اینکه بر چه اساسی "ازدواج" کنیز را مقدم بر "کنیزی" او می دانید هستم.

نقل قول:
در اين آيه دربارة اسير جنگي دو راه حل ارائه شده، يكي آزادي بلاعوض و ديگري آزاديبا عوض از قبيل مبادله با اسيران مسلمان يا دريافت غرامت و مانند آن. اما راه‌حلسومي به نام استرقاق نه در متن آيه آمده نه از آيه قابل استنباط است،بلكه قطعاً استرقاق اسير جنگي قابل استناد به قرآن كريم نيست.

نقل قول:

و این مسئله هم میتواند از طرف سایر فقهامورد تردید ویا رد مطلب قرار بگیرد وحکم محکم وقطعی نیست

بله، قرآن کلاً از "اسباب بردگی" سخنی نرانده است (نفیاً یا اثباتاً) ولی نه تنها تقسیم بندی انسان به برده و آزاد، با تفاوت حقوقی مترتب بر آن را به رسمیت می شناسد، بلکه درباب "احکام بردگی" هم ساکت هم نبوده است. مثلاً حکم بهرمندی جنسی ارباب، پس از استبراء کنیزی که شوهرداشته (و مورد بحث ما در این تاپیک است) یا کلاً استمتاع جنسی از کنیزان، ریشه و مستند قرآنی دارند.

ضمن اینکه بهتر از بنده واقفید که احکام، تنها از طریق قرآن کشف نمی شوند و روایات در این مهم نقش بسیار کلیدی دارند. اگر بگوییم "حسبنا کتاب الله" و به دنبال استنباط همه ی احکام با توجه به متن قرآن باشیم به مشکلات عدیده و لاینحل مبتلا می شویم؛ نظیر محاسبات سهم الارث.

اما آیا به نظر شما، فقیهی می تواند مطلقاً حکم به حرمت استرقاق صادر کند؟ و یا حکم قرآنی استمتاع از کنیز را منسوخ اعلام کند؟

متشکرم

با سلام خدمت سیاوش عزیز
همانطور که عرض کردم(ولی شاید دیده نشد)با پذیرش تعبدی موافقم چون اصلا عقل مدرک کلیات است و نه فروعِ فروع دین.
ثانیا نقضهای شما صحیح نیست.مثلا اگر کسی قتل کرده به دلیل کنیز بودنش اعدام نمی شود بلکه علت اعدام قاتل بودن اوست لذا این نقض صحیح نیست و قس علی هذا.
ثالثا مساله تحلیل (که در مطلب بعدی شما هم آمده بود)از مسایلی است که حکم به عدم جواز آن مشهور است(جواهر ج30 ص300)و لذا این تطهیر فقه(تا چه رسد تطهیر دین)نیست بلکه شهرت فقه حکم به عدم جواز کرده است.
رابعا در درسها خارج فقه در حوزه تمام استدلالات علمی استماع می شود و در پایان فقیه نظر خود را بیان می کند لذا فقه محل تضارب آرا است و این نقصی بر فقه نیست که بعضی از نظرات به عقل یا حتی متشرعه سازگار نباشد.


با تشکر

نقل قول:

همانطور که عرض کردم(ولیشاید دیده نشد)با پذیرش تعبدی موافقم چون اصلا عقل مدرک کلیات است و نه فروعِ فروعدین.
ثانیا نقضهای شما صحیحنیست.مثلا اگر کسی قتل کرده به دلیل کنیز بودنش اعدام نمی شود بلکه علت اعدام قاتلبودن اوست لذا این نقض صحیح نیست و قس علی هذا.
ثالثا مساله تحلیل (که در مطلب بعدی شما هم آمدهبود)از مسایلی است که حکم به عدم جواز آن مشهور است(جواهر ج30 ص300)و لذا این تطهیرفقه(تا چه رسد تطهیر دین)نیست بلکه شهرت فقه حکم به عدم جواز کردهاست.
رابعادر درسهاخارج فقه در حوزه تمام استدلالات علمی استماع می شود و در پایان فقیه نظر خود رابیان می کند لذا فقه محل تضارب آرا است و این نقصی بر فقه نیست که بعضی از نظرات بهعقل یا حتی متشرعه سازگار نباشد.

درود بر شما دوست گرامی
از اینکه هر دو درباب تعبد یکسان می اندیشیم خوشحالم. هرچند ظاهراً بنده برای تعبد در مسأله ی برده داری، دایره ای وسیع تر از شما قائل باشم و نقش توجیه عقلی را کمرنگ تر بدانم.

سید بزرگوار، بنده کجا گفته ام که کسی به دلیل کنیز بودن اعدام می شود؟ شاید اگر در نقل الفاظ و تعابیر حقیر، بیش از این دقت و امانتداری بفرمایید، منظور هم رساتر منتقل شود.

در اینجا عین عبارت را می آورم و توجه شما را به تفاوت قرائتتان با اصل نوشته ی خود جلب می کنم:
نقل قول:
«اگر زن اسیر مرتکب قتل شده باشد، کشته می شود (مورد اول)؛ همانطورکه پیامبر (ص) زنی اسیر از بنی قریظه را اعدام نمودند. با آمدن چنین فرض و احتمالی،راه پنجم قهراً نمی تواند راه منحصر به فرد در برخورد با زن اسیرباشد.»

توضیح مجدد اینکه اساساً در پست 21، شما در صدد توجیه "عقلی" استرقاق اسیر بودید و برای این منظور 5 گزینه را در برابر خوانندگان قرار دادید و با قاضی قرار دادن ایشان فرمودید تا بر مبنای عقل، خود بهترین گزینه (که لابد استرقاق خواهد بود) را انتخاب کنند.

نقل قول:

بله ،زنی که در جنگ با مسلمانان شرکت کند و قصد کشتن ونابودی مسلمانان را داردوقتی اسیر شد از نظر عقلی(نه شرعی) باید یکی از این اعمال در مورد او اعمالشود:
1.باید او را کشت.
2.باید اورا آزاد کرد تا دوباره حمله کند
3.باید او را در زندان پوساند
4.بایداو را مانند یک شهروند درجه 1در جامعه اسلامی پذیرفت (حتی اگر از اسلام ظاهری همگریزان است).
5. باید در چارچوب قوانینمدنی او را در جامعه به صورت شهروند درجه 2 پذیرفت که نه آزادِ آزاد باشد و نه قدرتضربه به جامعه اسلامی را داشته باشد و البته نوعی بازدارندگی نسبت به حمله بهمسلمین ایجاد کند .

حال خود انتخاب کنید؟

برای تمام بودن این استدلال، باید گزینه ی پنجم در مقایسه با گزینه های دیگر انحصاراً برتری داشته باشد و گزینه های دیگر عقلاً مندفع باشند تا راه عقلی منحصر به فرد را گزینه ی پنجم بدانیم. بنده برای نشان دادن تمام نبودن این استدلال از نظر عقلی، به مناقشاتی در گزینه ها و از جمله خود مورد پنجم پرداختم:

در مورد اول که صحبت از کشتن اسیر (نه کنیز) است عرض بنده ناظر به این مطلب بود که این راه، در اسلام کلاً منتفی نیست؛ چرا که شاید بر اساس قانون اسلام لازم باشد اسیر را کشت (مثلاً به دلیل قتل) و درنتیجه، این گزینه از نظر عقل مردود نمی شود تا تنها گزینه ی پنجم بماند.

در مورد دوم، اگر آزاد کردن اسیر را به دلیل احتمال حمله ی مجدد، غیرعقلایی فرض کنیم و از این حیث، به حذف این گزینه بپردازیم باید با "منّ" و "فداء" و "مبادله ی اسرا" هم چنین معامله ای کنیم، و از آنجا که اینچنین نیست و اتفاقاً برعکس، دستور شارع مقدس بر آنها هم قرار گرفته است، مورد دوم هم عقلاً مردود نخواهد بود و شاهد دیگری بر عدم انحصار گزینه ی پنجم خواهد شد.

در مورد سوم، بیان شد که اگر در زندان پوساندن یک فرد، گزینه ی عقل نمی تواند باشد، در مورد حکم مرتده ای که توبه نمی کند هم چنین خواهد بود، به اضافه ی مراتبی که علاوه بر حبس ابد برای او جاری می شود. حال که چنین حکمی وجود دارد و خلاف عقل دانسته نمی شود، نمی توان آن را به تهمت غیرعقلی بودن محذوف فرض نمود تا به گزینه ی پنجم به عنوان بهترین گزینه رسید.

در مورد چهارم از آنجا که اسلام ظاهری را شرط شهروند درجه یک بودن برشمرده اید، عرض شد که صرف اسلام ظاهری برای فرد، شهروند درجه یک شدن به همراه ندارد؛ برده ای که مسلمان می شود (صرف نظر از شیوه ی استرقاقش)، به واسطه ی این اسلام آوردنش به شهروند درجه یک ارتقا پیدا نمی کند. علاوه بر اینکه می توان مسلمان زاده بود و در عین حال شهروند درجه دو به دنیا آمد. (البته اسیری که پیش از حکم حاکم اسلامی مسلمان شود داستان دیگری دارد)

و اما در مورد پنجم، حتی با فرض پذیرش اینکه بهترین راه باشد، شهروند درجه دو بودن تلازمی با مجموعه ی احکام بردگی ندارد و عقلاً نمی تواند آنها را توضیح دهد. در جای خود به اندازه ی کافی توضیح داده ام و تکرار مکررات نمی کنم.

حال شما خود قضاوت کنید، آیا چنین حصر و حذف گزینه ای می تواند احکام بردگی را – که البته اسبابی غیر از استرقاق اسیر هم دارد و در این حصر آنها را نادیده گرفته ایم - عقلاً ثابت کند؟ به فرض اثبات استرقاق اسیر، با سایر اسباب استرقاق چه کنیم؟

ضمناً خواهش می کنم هر یک از موارد فوق را نادرست می پندارید به طور مشخص و دقیق با نقل عین عبارات بنده طرح و تشریح بفرمایید و به "قس علی هذا" اکتفا نفرمایید.

نقل قول:
مساله تحلیل (که در مطلب بعدی شما هم آمده بود)از مسایلی است که حکم به عدم جواز آن مشهور است(جواهر ج30 ص300)

و اما در مورد تحلیل که ظاهراً برخلاف آنچه در پست 23 به بنده منتسب فرموده اید، بیشتر دغدغه ی فکری شما شده است؛ پیشتر عرض کردم که این مسأله خود تاپیکی مستقل می خواهد و جای بحث آن در اینجا نیست. اما اختصاراً :

اگر مطلب را از ابتدا و کامل (صفحات 296 تا 311) مطالعه فرمایید درمی یابید که در قضاوت خود بسیارعجله فرموده اید.

حتماً استدلال صاحب جواهر در صفحات 296 تا 298 از نظرتان نگذشته است، که با اعلام "قطع به جواز" (اجماعی) تحلیل، عمده ی بحث را در چگونگی صیغه ی آن (که به لفظ تحلیل یا اباحه یا غیر آن باشد) و برخی احکام آن معرفی کرده اند، نه نفس تحلیل؛ آنچه شما فرمودید هم از همین سنخ است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.


[=arial][=&quot]جواهر (296/30): «و كيف كان فالنظر في الصيغة والحكم بعد القطع بجوازه عندنا للاجماع بقسميه عليه وتواتر النصوص به فما في محكي الخلاف والسرائر من إرسال قول عن بعض أصحابنا بالمنع منه بل في كشف اللثام أنه معطي كلام الانتصار مسبوق بالاجماع وملحوق به، ضرورة معلومية جوازه في مذهبنا عند المخالف فضلا عن المؤالف كالمنقطع[/]»[/]


در ادامه، پس از بیان و بررسی آیات سورة المؤمنون، می فرمایند: «إنما الكلام في الصيغة ...»

در صفحه ی 342 از جلد 14 مستمسک العروة نیز استدلالی نظیر کلام صاحب جواهر(که برای جلوگیری از تکرار به ذکر آدرس آن اکتفا کردم) بدین شرح می یابیم : «هو إباحة وإذن في الانتفاعدل الدليل القطعي عليه، فوجب القول به، ويكون الدليل مخصصا لقوله تعالى: (والذين هم لفروجهم حافظون، إلا على أزواجهم، أو ما ملكت أيمانهم، فانهم غير ملومين، فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون)...»



یادآوری می کنم که تحلیل به خودی خود قسمی از اقسام تمتع از کنیز است که نه به عنوان عقد نکاح، نه به عنوان تملیک انتفاع و نه به عنوان تملیک منفعت می باشد، بلکه "اذن در انتفاع" است. برخلاف آنچه اهل سنت برشیعه خرده می گیرند، تحلیل متفاوت از "عاریة" معرفی می شود و از این روی مجاز است.

جواهر الکلام (30/ 299): «المراد منه التحليل المسمى عند العامة في التشنيع علينا بالعارية التي أومأ عليه السلام في الخبر السابق إلى عدم كون التحليل من العارية، بل هو قسم مستقل براسه، ولذلك استدرك عليه السلام جوازه بعد الحكم بحرمة عارية الفرج كما سمعت»

و اما درباب صیغه و سخن شما

تحلیل کنیز برای دیگری به لفظ تحلیل مورد اجماع است؛ مثلاً در صفحه ی 299 درباب صیغه ی آن آمده است: « ثم لا خلاف في حصولها بأن يقول: احللت لك وطءها أو جعلتك في حل من وطئها بل الاجماع بقسميه عليه، مضافا إلى معلومية دلالة النص والفتوى عليه»

(اما به لفظ "عاریة" حرام خواهد بود.)

ولی تحلیل به لفظ "اباحه" محل اختلاف فقهاست. مانند آنچه در صفحه ی 300 مبنی بر "اشهره عدم الجواز" دیده اید که راجع است به صیغه ی تحلیل به لفظ "اباحه" که نزد برخی مجاز است و نزد برخی خیر (و نه خود تحلیل):

«و كيف كان فهل يستباح فرج الجارية بلفظ الاباحةالمرادف للتحليل فيه خلاف بين الاصحاب، أشهره عدم الجواز و أظهره الجواز وفاقا للفاضل وجماعة ممن تأخر عنه ...»

واضح است که بین این سخن ومدعای شما تفاوتی آشکار وجود دارد (فتأمل جیدا)

من باب یادآوری عرض می شود که [=arial][=&quot]آنچه در مورد خود مسأله ی تحلیل بین بعضی از فقها محل اختلاف است مربوط به زمانی است که کسی کنیزش را برای یکی از بندگانش (و نه برای شخص آزاد) تحلیل کند که حتی در این فرض[/][/] هم برای جواز تحلیل، در «المبانی فی شرح العروة الوثقی» (3/94) ادعای "شهرت" شده است. (نظر صاحب مستمسک العروة هم همین است.)

[=arial][=&quot]این توضیح هم خالی از لطف نیست که اشکال این "بعض فقها" به تحلیل برای برده، به خاطر خود مسأله ی تحلیل نیست، بلکه ناشی از دو مطلب است: [/][/]



[=arial][=&quot]الف) صحیحه علی بن یقطین در این معنا (عدم تحلیل برای برده) را معارض فرض می کنند.[/][/]


[=arial][=&quot]ب) تحلیل را نوعی تملیک فرض کرده اند و لذا برای برده ای که خود فاقد قابلیت تملک است، تحلیل را ممکن نمی دانند.[/][/]


[=arial][=&quot]که این هردو استدلال در کتب فقه استدلالی مورد خدشه قرار گرفته اند و اگر لازم بدانید می توانیم در تاپیک دیگری به بررسی استدلالات دو طرف بپردازیم.[/][/]

امیدوارم دقت بیشتر همه ی ما باعث شود تا نظریات خود را منتسب به فقه نکنیم.


وجهی بین بند رابعاً مطلب شما با عرایض خود نیافتم.

با پوزش از اطاله ی کلام

دوستان سلام
من اعتراض دارم
گفته میشه که در اسلام ازدواج با زن شوهر دار اسیر شده مجازه به شرطیک ه شوهرش نزدیکش نباشه
به نظر شما اگر طرف نخواد زن یه مسلمان بشه
باید اجبارش کرد؟اومدیم طرف شوهر کافرش رو دوست داشت اصلا
شما مطرح کردید که خداوند متعال نكاح زن اسير شده از كفار را براى مسلمانان بعد از برائت و طاهر بودن رحمش از شوهر اولش حلال فرموده است به شرط اينكه بين آن زن و شوهر كافرش اختلاف مكان باشد و اگر آن زن و شوهر هر دو با هم اسير شوند براى غير شوهرش حلال نخواهد بود. این حکم فقط درباره زنان کفار است و در جنگ میان دو ملتی که مسلمان باشند این حکم جاری نمی شود . اگر چه یکی از آنان ظالم و متجاوز باشد.

حالا این سوال یکی از دوستان منه
عزیز من بازمکه داری از دید خودتون نگاه میکنی !
یه بار شده از دید بیرون یا از دید اون زن اسیر شده نگاه کن . لطفا

بعدش الان من برم یه دختر یهودی را با دعوا بگیرم بیارم بگم یا زن من میشی یا باید تا آخر عمر کنیز من باشی !
دعوا نه . فرض بگیرید جنگ ایران و اسرائیل شده
خودت جای اون دختره فرض بگیر چه میکردی !
قران که برای زمان پیامبر نبوده . شاید یه 3-4 میلیون سال دیگه باید کتاب آسمانی آخرین پیامبر باشه

باز من گفتم:اسلام در واقع و بطور خلاصه و کلان دیدگاهی انسان ساز و تربیتی با اسیران کافر و دشمن دارد
و ایشون جواب داد:
البته تربیت فکر نکنم بشه گفت . اجباری بهتره
یا مسلمان شو یا تا خر عمرت برده باش ! نمیشه تربیت میشه اجبار
البته شماها میتونید هر جوری خواستید تفسیرش کنید اما این واقعیت هست و تفسیر شماها حقیقت

با سلام :Gol:

جدا با عث افتخار است که در مورد مطالب این چنین مبتلا به بحث وتحقیق می شود الان خیلی وقت است که جامعه ما منتظر نتیجه بحث شما هستند پس لطفا زودتر بحث را به یک جایی برسانید ومشکل آنان را حل کنید.

سپس به این مسئله بپردازید که بردگی ملت ها چند نوع است واربابان آنها چه کسانی هستند ریشه های بردگی چیست وچرا بعضی دولتها دلشان می خواهد برده باشند؟ اگر هم به تاریخ لغو بردگی در اروپا وامریکا که جنگ های بزرگ وخونین در پی داشت بپردازید موجب مزید معرفت است و بسیار مفید .بررسی این مطلب که چرا برای این موضوع جنگهای خونین داخلی در امریکا بر پا شد سر نخ خوبی برای بسیاری از سوالات بردگی مدرن است.

جواب این سوال هم خیلی مهم است که الان یک برده چند ارباب دارد واز صبح تا شام چقدر برای خودش وچقدر برای هر یک از آنان وقت وهزینه می گذارد؟
ومهم تر از ان هزار سوال دیگر در این موضوع است که از جمله آنان را اگر عرض کنم مثنوی صد من برنج دم کرده می شود.
عمرتان پر برکت وپر فایده بادا.ا
متشکرم

حکم کنیز گرفتن در جنگ

http://www.askquran.ir/showthread.php?t=20298

نهی ازدواج با کنیز؟؟ (فرق گذاشتن بین انسانها؟؟؟):
http://www.askdin.com/showthread.php?t=4756

برده داری یا نفی برده داری:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=8530&p=110465


سلام
آنچه که پذیرش این احکام را راحت تر می سازد اینهاست :
1- مقررات جنگ مسلمین با کفار و مشرکین بخصوص بحث عرضه اسلام به ایشان که اگر بپذیرند جان و مال و ناموسشان در امان اسلام است
2- مشرک و کافر به لحاظ معیار انسانی قدری ندارد
3- رابطه مرد مشرک با همسرش یک رابطه قراردادی بشری بوده است که شارع مقدس آنرا در صورت اسارت زن منفسخ دانسته است
4- آثار منفی تجرد زن کافراسیر در میان مسلمین قابل توجه خواهد بود
5- سبب اسارت زن کافر کفر او نبوده بلکه جنگ بوده است لذا با اسلام حکمش عوض نمی شود
6- فرزندان مرد مانند اموال او هستند لذا سرایت حکم اعراض او از دین حق به فرزندانش بصورت بردگی ( در صورت عدم اسلام ) بعید و غریب نیست
7- هرچند حکم رقیت زنان اسیر و احکام آن نسخ نشده است اما الان موضوعیت ندارد
8- ...
موفق باشید

سلام دوست خودموني
اين مطلب آيه 24 سوره نساء است تفسير نمونه مي گه:
اين حكم اختصاصى به زنان مسلمان ندارد بلكه زنان شوهردار از هر مذهب و ملتى همين حكم را دارند يعنى ازدواج با آنها ممنوع است.

تنها استثنائى كه به اين حكم خورده است در مورد زنان غير مسلمانى است كه به اسارت مسلمانان در جنگها درمى‏آيند ، اسلام اسارت آنها را بمنزله طلاق از شوهران سابق تلقى كرده ، و اجازه مى‏دهد بعد از تمام شدن عده آنها با آنان ازدواج كنند و يا همچون يك كنيز با آنان رفتار شود ( الا ما ملكت ايمانكم).

ولى اين استثناء ، به اصطلاح ، استثناى منقطع است ، يعنى چنين زنان شوهردارى كه در اسارت مسلمانان قرار مى‏گيرند رابطه آنها به مجرد اسارت با شوهرانشان قطع خواهد شد ، درست همانند زن غير مسلمانى كه با اسلام آوردن رابطه او با شوهر سابقش ( در صورت ادامه كفر ) قطع مى‏گردد ، و در رديف زنان بدون شوهر قرار خواهد گرفت .

از اينجا روشن مى‏شود كه اسلام به هيچوجه اجازه نداده است كه مسلمانان با زنان شوهردار حتى از ملل و مذاهب ديگر ازدواج كنند ، و به همين جهت ، عده براى آنها مقرر ساخته و در دوران عده از ارتباط زناشوئى با آنها جلوگيرى نموده است.تفسير نمونه ج : 3ص :333

این آیه مبارکه میفرمایدکه برای نکاح زنان شوهر دار حرام است بغیر از این زنان حلال است به وسیله اموالتان طلب کنید . یعنی زنی که شوهر ندارد میتوانید نکاح کنید . و سپس متعه را بیان فرمودند که راهکاریست برای نکاح آسان در مواقع احتیاج و ضروری .

برای اینکه بیشتر چند شوهری را که غلط و حرام شده است را بدانیم این حدیث از امام علی (ع) بیان کردم .

روزى در حدود چهل نفر از زنان قريش گرد آمده و به حضور على (ع ) رسيدند گفتند: يا على چرا اسلام به مردان اجازه چند زنى داده است اما به زنان اجازه چند شوهرى نداده است ؟
آيا اين امر يك تبعيض ناروا نيست ؟
على (ع ) دستود داد: ظرفهاى كوچكى از آب آوردند و هر يك از آنها را به دست يكى از زنان داد سپس دستور داد همه آن ظرفها را در ظرف بزرگى كه وسط مجلس گذاشته بود و خالى كنند.
دستور اطاعت شد آنگاه فرمود: اكنون هر يك از شما دو مرتبه ظرف خود را از آب پر كنيد، اما بايد هر كدام از شما عين همان آبى كه در ظرف خود داشته بر دارد.
گفتند: اين چگونه ممكن است ؟ آبها با يكديگر ممزوج شده اند و تشخيص ‍ آنها ممكن نيست .
على (ع ) فرمود: اگر يك زن چند شوهر داشته باشد خواه ناخواه با همه آنها همبستر مى شود و بعد آبستن مى گردد، چگونه مى توان تشخيص داد كه فرزندى كه بدنيا آمده است از نسل كدام شوهر است (( نظام حقوق زن در اسلام ، ص 348 ))

mohammad+ali;275855 نوشت:
دستور اطاعت شد آنگاه فرمود: اكنون هر يك از شما دو مرتبه ظرف خود را از آب پر كنيد، اما بايد هر كدام از شما عين همان آبى كه در ظرف خود داشته بر دارد. گفتند: اين چگونه ممكن است ؟ آبها با يكديگر ممزوج شده اند و تشخيص ‍ آنها ممكن نيست .

چه ربطی به تاپیک داش جناب؟ ضمنا امروزه با دی ان ای بسادگی این مشکل قابل حله!!!

سوالات از کارشناسان:
آیا با زن اسیر
باید "ازدواج کرد" درغیراین صورت آمیزش حرام است؟
یعنی مثه زن واقعیه ما میشود؟
اگر بچه دارشد بچه برای ما محسوب میشود؟
اگر کمونیسم باشد مگه ازدواج با او حرام نیست؟
ضمنا صیغه هم که با کفار نمیشود درسته؟

اجرکم عند الله جل جلاله

mohammad+ali;276058 نوشت:
[=times new roman]برادر فرمایش شما صحیح است . البته ازدواجی هم که بازن اسیر شده باشه هیچ فرقی بازنان معمولی نداره نفقه و مهریه داره و ثبت میشه حقوق و احکامش رو میگیره و الا بزور که حرامه . چون بزور فساد داره .

[=times new roman]باتوجه به آیه مبارکه 24 نسا فرشته خدا می فرمایند که :

[=times new roman]زنان شوهر دار بر شما حرام شده بجز زنانی که (در جنگ اسیر شدن) مالکشان شدید . یا علی (ع)

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

دوستان گرامی را دعوت میکنم تا پستهای قبلی را مطالعه بفرمایند :Gol:

پاسخ کامل به این سؤالات داده شده است

حق یارتان :Gol:

من نمیفهمم...اگه اسارت مثل حکم طلاقه چرا اون زن رو شوهردار خونده؟مثل اینکه بگیم ازدواج با زن شوهردار حرامه مگر اینکه مطلقه باشه یا شوهرش مرده باشه!!!عجیب نیست؟آیا نمیشه گفت زن اسیر مادامیکه با کسی ارتباط برقرار نکرده هنوز زن شوهر اولش است؟
یا اینکه همان نظر را بپذیریم که مالک کنیز میتواند ازدواج او را فسخ کند.اصلا این برخلاف اینکه در پرانتز مینویسیدازذواج با آنها،بحث ازدواج نیست.قرآن در اینجا گروهی را که بر مرد حلالند برمیشمرد.حلال بودن میتواند با ازدواج یا مالکیت صورت گیرد.فکر میکنم منظور از حلال بودن این است که میتوانید نسبت یه برقراری رابطه با آنها اقدام کنید.پس اگر مالکی کنیز خود را به عقد کسی در بیاورد اقدام به برقراری رابطه با او بر مرد حلال است(یعنی میتواند به او فکر کند)به این صورت که ازدواج او را فسخ کند و بعد از عده با او ارتباط برقرار کند.البته فکر نکنم فسخ عقد فقط در صورتی که بخواهد از او بهره ببرد امکان داشته باشد.بهرحال او مالک آن کنیز است.شاید بخواهد از آنجا هجرت کند و تمام اموال و خانواده خود را ببرد.شاید شوهر آن کنیز به او ظلم میکند.(اصلا شاید صاحب آن کنیز زن باشد).شاید اگر اختیار در فسخ عقد توسط مالک نبود،هیچکس حاضر نبود کنیز خود را شوهر دهد.و شاید هم به دلیل اختیاراتی که مالک دارد ازدواج با کنیز کراهت دارد(البته اینطور که من از ظاهر قرآن استنباط میکنم).
اگر اشتباه میکنم کارشناسان محترم تصحیح بفرمایند.
سوالی که پیش میآید ارتباط جملات بعد در این آیه با جملات قبل است.مگر کسی به کنیز پول میدهد که میگوید ان تبتغوا باموالکم؟!!بویژه اگر کنیز خود آدم باشد که در ازدواج دیگری است(مگر اینکه به شوهر پول دهد.اصلا بعنوان سوال جدا،لازم هست در این حالت بشوهر پول بدهد؟) اصلا مگر بعد از آن درباره ازدواج موقت نیست؟خب مگر کنیز صیغه میشود؟
با تشکر

فاطمه ۶۵;276205 نوشت:
من نمیفهمم...اگه اسارت مثل حکم طلاقه چرا اون زن رو شوهردار خونده؟مثل اینکه بگیم ازدواج با زن شوهردار حرامه مگر اینکه مطلقه باشه یا شوهرش مرده باشه!!!عجیب نیست؟آیا نمیشه گفت زن اسیر مادامیکه با کسی ارتباط برقرار نکرده هنوز زن شوهر اولش است؟

خانم فاطمه اولا سلام عليكم
ثانيا سوالات را يكي يكي مطرح بفرمائيد تا اگر كسي بخواهد در مقام جواب بر بيايد گيج و گنگ نشود :ok::ok:
و اما جواب بخش اول سوال حضرتعالي

وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (24)
ترجمه:
24- و زنان شوهردار (بر شما حرام است) مگر آنها را كه مالك شده‏ ايد، اينها احكامى است كه خداوند بر شما مقرر داشته و زنان ديگر غير از اينها (كه گفته شد) براى شما حلال است، كه با اموال خود آنها را اختيار كنيد در حالى كه پاكدامن باشيد و از زنا خوددارى نمائيد، و زنانى را كه متعه مي ‏كنيد مهر آنها را، واجب است بپردازيد و گناهى بر شما نيست نسبت به آنچه با يكديگر توافق كرده‏ ايد بعد از تعيين مهر، خداوند دانا و حكيم است.


تفسير:
وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ اين آيه، بحث آيه گذشته را در باره زنانى كه ازدواج با آنها حرام است دنبال مي ‏كند و اضافه مي ‏نمايد كه:" ازدواج و آميزش جنسى با زنان شوهردار نيز حرام است".
" محصنات" جمع" محصنة" از ماده" حصن" به معنى قلعه و دژ است، و به همين مناسبت به زنان شوهردار و همچنين زنان عفيف و پاكدامن كه از آميزش جنسى با ديگران خود را حفظ مي ‏كنند و يا در تحت حمايت و سرپرستى مردان قرار دارند گفته مي ‏شود.
گاهى به زنان آزاد در مقابل كنيزان نيز گفته شده، زيرا آزادى آنها در حقيقت به منزله حريمى است كه به دور آنها كشيده شده است و ديگرى حق نفوذ در حريم آنان بدون اجازه آنها ندارد، ولى روشن است كه منظور از آن در آيه فوق همان زنان شوهردار است.
اين حكم اختصاصى به زنان مسلمان ندارد بلكه زنان شوهردار از هر مذهب و ملتى همين حكم را دارند يعنى ازدواج با آنها ممنوع است.
___________________
تفسير نمونه، ج‏3، ص: 333


فاطمه ۶۵;276205 نوشت:
من نمیفهمم...اگه اسارت مثل حکم طلاقه چرا اون زن رو شوهردار خونده؟مثل اینکه بگیم ازدواج با زن شوهردار حرامه مگر اینکه مطلقه باشه یا شوهرش مرده باشه!!!عجیب نیست؟آیا نمیشه گفت زن اسیر مادامیکه با کسی ارتباط برقرار نکرده هنوز زن شوهر اولش است؟

تنها استثنايى كه به اين حكم خورده است در مورد زنان غير مسلمانى است كه به اسارت مسلمانان در جنگها درمي ‏آيند، اسلام اسارت آنها را بمنزله" طلاق" از شوهران سابق تلقى كرده، و اجازه مي ‏دهد بعد از تمام شدن عده آنها با آنان ازدواج كنند و يا همچون يك كنيز با آنان رفتار شود (إِلَّا ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ).
ولى اين استثناء، به اصطلاح،" استثناى منقطع" است، يعنى چنين زنان شوهردارى كه در اسارت مسلمانان قرار مي گيرند رابطه آنها به مجرد اسارت با شوهرانشان قطع خواهد شد، درست همانند زن غير مسلمانى كه با اسلام آوردن رابطه او با شوهر سابقش (در صورت ادامه كفر) قطع مي ‏گردد، و در رديف زنان بدون شوهر قرار خواهد گرفت.
از اينجا روشن مي ‏شود كه اسلام به هيچوجه اجازه نداده است كه مسلمانان با زنان شوهردار حتى از ملل و مذاهب ديگر ازدواج كنند، و به همين جهت، عده براى آنها مقرر ساخته و در دوران عده از ارتباط زناشويى با آنها جلوگيرى نموده است.
فلسفه اين حكم در حقيقت اين است كه اين گونه زنان يا بايد به محيط" كفر" بازگشت داده شوند، و يا بدون" شوهر" هم چنان در ميان مسلمانان بمانند و يا رابطه آنها با شوهران سابق قطع شود و از نو ازدواج ديگرى نمايند، صورت اول بر خلاف اصول تربيتى اسلام و صورت دوم ظالمانه است، بنا بر اين تنها راه‏ همان راه سوم است.
نقل قول:
سوال منم از كارشناس محترم اينه ؟
آيا ميشه بزور زن شوهر دار اسير شده كه از شوهرش جدا افتاده را به ازدواج در آورد ؟
جواب من نه حرام است .

از پاره‏ اى از روايات كه سند آن به ابو سعيد خدرى صحابى معروف مى‏رسد برمى‏آيد كه آيه فوق در باره اسراى غزوه اوطاس نازل گرديده و پيامبر ص بعد از اطمينان به اينكه زنان اسير باردار نيستند به آنها اجازه داد كه با مسلمانان ازدواج كنند و يا همچون يك كنيز در اختيار آنها قرار گيرند- اين حديث تفسير بالا را نيز تاييد مي ‏كند.
____________________
تفسير نمونه، ج‏3، ص: 334

فاطمه ۶۵;276205 نوشت:

یا اینکه همان نظر را بپذیریم که مالک کنیز میتواند ازدواج او را فسخ کند.اصلا این برخلاف اینکه در پرانتز مینویسیدازذواج با آنها،بحث ازدواج نیست.قرآن در اینجا گروهی را که بر مرد حلالند برمیشمرد.حلال بودن میتواند با ازدواج یا مالکیت صورت گیرد.

[=&quot] [/]نكاح كنيز و آن بر سه قسم است:
قسم أول: عقد و آن مخصوص كنيز غير است و خلاف است ميانه مجتهدين كه عقد كردن كنيز جايز است يا نه بعضى از مجتهدين گفته‏ اند: جايز است به دو شرط:
أول: ترسيدن از وقوع در زنا.

دوم: مفلسى كه قدرت نداشته باشد بر خواستن زن آزاد و از شروط آن ايجاب و قبول است.
قسم دوم: مالك شدن كنيز چه به تملك دخول كردن او جايز است و عقد و ملك با هم جمع نميشوند.
قسم سيم: اباحه و تحليل است و آن چنان است كه شخصى به ديگرى دخول كردن كنيز خود را حلال كند و اين قسم از خواص فرقه ناجيه اثنى عشريه است و خلاف است ميانه مجتهدين كه اين قسم داخل قسم أول است يا داخل قسم ثانى. سيد مرتضى داخل قسم أول ميداند و از شروط آن ايجاب و قبول است (جامع عباسى در باب نكاح).

در اسلام سه نوع نكاح وجود دارد:
الف: نكاح با مهريّه (خواه دايم يا موقّت).
ب: نكاح از طريق مالك شدن كنيز.
ج: نكاح بدون مهريّه، كه زنى خود را به مردى ببخشد.
نوع اوّل و دوّم براى عموم است و نوع سوّم تنها براى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله بوده است. روزى عايشه گفت: يا رسول اللَّه! خداوند هواى تو را دارد. پيامبر فرمود: «و انك ان اطعت الله سارع فى هواك» تو نيز اگر مطيع خدا باشى، امتيازاتى به تو مي ‏دهد.
بر پيامبر جهاد يك تنه واجب بود. «لا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ» بر پيامبر نماز شب واجب بود و ... اكنون يك امتياز مادّى در برابر آن همه سختى چيزى نيست.
پايان

quote=mohammad+ali;276041]
وقتی در جنگ با کفار حربی، زنان ان ها به اسارت درآید این اسارت به منزله طلاق از شوهر می باشد و این گونه است که می توان با زنان اسیر گرفته شده از کفار ازدواج کرد البته باز تاکید می کنم کفار حربی نه هر کفاری.
ضمنا دوستان راجبه هر چی که اطلاعات نداریم جواب ندیم مجبور که نیستیم
[

سجاد;59955 نوشت:
سلام خدمت دوستان گرانقدر

در فقه اسلامي ازدواج با زن شوهر دار از هر مليت و مذهبي كه باشد ، حرام است و هيچ استثنايي ندارد.
اما همانطور كه زن كافر ، اگر مسلمان شود در حكم طلاق از شوهر كافر خود است (در صورتي كه شوهرش كافر بماند) و فورا علقه زوجيت بين آنها از بين مي رود با اسارت زن غير مسلمان هم چنين اتفاقي پيش مي آيد يعني اسارت در حكم طلاق است و اين زن از لحظه اسارت ، زني بي شوهر تلقي مي شود لذا ازدواج با او ازدواج با زن شوهر دار نيست .
....
موفق باشيد

اسارت خود به خود زن را مطلقه ميكند.حال با زن اسير كافر(كفارحربي) اگر مسلمان شود و شوهرش كافر بماند مي توان با او ازدواج كرد.حال اگر آن زن كافر بماندبازهم مي توان با او ازدواج كرد يا نه؟

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:سلام علیکم و رحمة الله و برکاته:Gol:

yuhooooo;298803 نوشت:
اسارت خود به خود زن را مطلقه ميكند.حال با زن اسير كافر(كفارحربي) اگر مسلمان شود و شوهرش كافر بماند مي توان با او ازدواج كرد.حال اگر آن زن كافر بماندبازهم مي توان با او ازدواج كرد يا نه؟

می توان او را به کنیزی گرفت و مالک او شد.

نقل قول:
منظور من ازدواج بزور بود که فرقی بین اسیر شده و اسیرنشده نداره

وقتی شما مالک کنیزی میشی دیگه نظر او چه کار دارد؟ این حرفارو از کجا درمیارین میدین بیرون؟

کنیز مثل برده خرید و فروش و در جنگ مثل غنیمت است.تا جایی که میدانم

[=Courier New]اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ان شاءالله

استغفرالله، يعني :اسارت زن رو خود به خود مطلقه ميكنه. حالا اگر زن كافر ماند نمي توان با او ازدواج كرد اما مي توان او را به كنيزي گرفت و مالك او شد و حال مي توان با او نكاح داشت. حتي اگر زن راضي به نكاح نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟( به نظر من حرف بي شرمانه اي است كه زني را به كنيزي گرفت و مالك او شد. پس بگوييم اگر جاي اين زن يك مرداسير شد دختران مجرد مي توانند او را به كنيزي بگيرند و با او نكاح كنند....)


بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

:Gol:

yuhooooo;300071 نوشت:
استغفرالله، يعني :اسارت زن رو خود به خود مطلقه ميكنه. حالا اگر زن كافر ماند نمي توان با او ازدواج كرد اما مي توان او را به كنيزي گرفت و مالك او شد و حال مي توان با او نكاح داشت. حتي اگر زن راضي به نكاح نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟( به نظر من حرف بي شرمانه اي است كه زني را به كنيزي گرفت و مالك او شد. پس بگوييم اگر جاي اين زن يك مرداسير شد دختران مجرد مي توانند او را به كنيزي بگيرند و با او نكاح كنند....)

دقیقا همینطور هست تا اونجایی که میدونم اگر حرفم اشتباه هست دوستان بگویند تا اصلاح شود
آن زن میتواند مسلمان شود.
نظر شما به درد خودتان میخورد نه اسلام در نظر نگرفتید کافر حربی یعنی چه؟
از یک طرف استغفر الله از یک طرف ایستادن جلوی حکم اسلام؟
مرد میتواند 4زن و هرچه کنیز اختیار کند
ولی زن مسلمان فقط میتواند با شوهرش رابطه داشته باشد.
مرد زن دار میتواند با کنیز نکاح کند ولی زن شوهر دار نمیتواند با برده ولی
زن مجرد مگر اینکه برده مسلمان و آزاد شود !!! همانطور که مرد میتواند چهارزن داشته باشد و زن فقط یک شوهر
قبل از حرف زدن فکر کنید که موجب پشیمانی نشود...

نظرتان به پست برادرم حامد جلب میکنم:

حامد;110600 نوشت:
سلام
آنچه که پذیرش این احکام را راحت تر می سازد اینهاست :
1- مقررات جنگ مسلمین با کفار و مشرکین بخصوص بحث عرضه اسلام به ایشان که اگر بپذیرند جان و مال و ناموسشان در امان اسلام است
2- مشرک و کافر به لحاظ معیار انسانی قدری ندارد
3- رابطه مرد مشرک با همسرش یک رابطه قراردادی بشری بوده است که شارع مقدس آنرا در صورت اسارت زن منفسخ دانسته است
4- آثار منفی تجرد زن کافراسیر در میان مسلمین قابل توجه خواهد بود
5- سبب اسارت زن کافر کفر او نبوده بلکه جنگ بوده است لذا با اسلام حکمش عوض نمی شود
6- فرزندان مرد مانند اموال او هستند لذا سرایت حکم اعراض او از دین حق به فرزندانش بصورت بردگی ( در صورت عدم اسلام ) بعید و غریب نیست
7- هرچند حکم رقیت زنان اسیر و احکام آن نسخ نشده است اما الان موضوعیت ندارد
8- ...
موفق باشید

[=Courier New]اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ان شاءالله

بي خود نيست كه ميگويند وقتي امام زمان مي ايند اسلام را آنچنان از لابلای انبوه خرافات و تحریفات و تفاسیر نادرست بیرون می آورد که گویی بنایی کاملا نو و جدید ساخته است .

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

:Gol:

نقل قول:
بي خود نيست كه ميگويند وقتي امام زمان مي ايند اسلام را آنچنان از لابلای انبوه خرافات و تحریفات و تفاسیر نادرست بیرون می آورد که گویی بنایی کاملا نو و جدید ساخته است .
حدیثی دیدم در صدر اسلام این عمل انجام شده پس حرف نزنید و باطل رو حق جلوه ندید آن هم بدون دلیل !

[=Courier New]اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ان شاءالله
موضوع قفل شده است