جمع بندی اسألک بحق القبر

تب‌های اولیه

67 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

..

با سلام و احترام
فردا پاسخ می دهم

سلام

با سلام و احترام

بخش اول :

تفاوتی که بنده در آن پست قائل شدم بین ثواب و برآورده شدن حاجت بود.

در پست شماره 48 بین این دو تفاوت گذاشتم
اما پست شماره 47 که شما از آن نقل و قول گرفته اید مربوط به نقد این قسمت از کلام شما بود :
توسل با احسان به والدین تفاوت عمده دارد

یعنی صحبت روی تفاوت توسل با احسان به والدین بود
و خودتان هم گفتید :

و البته در پستی که نقل کردید، بین عمل صالحی مثل احسان و توسل فرق گذاشته شده نه بین مطلق عمل صالح و توسل(دقت کنید). هرچند اگر بخواهیم رابطه عمل صالح و توسل را بیان کنیم، با توجه به توضیحات ذیل عموم و خصوص من وجه خواهد بود.

حالا می پردازیم به نقد جملات بالا

عرض شد طبق کلام امیرالمومنین هر عمل صالحی ، توسل است. و نسبت این دو تساوی است.
اما بیایید فرض کنیم که شما ثابت کردید که نسبت آنها،
عموم و خصوص من وجه است.
در این حالت، عمل صالحی داریم که توسل نیست. و از نظر شما احسان به والدین مصداق توسل نیست.
اما با پذیرش این مطلب باز هم سوال بنده مطرح میشود.
زیرا سوال من در واقع دارد از تفاوت یا تساوی این دو می پرسد.
مثلا وقتی می پرسم
آیا ثوابی که به علی داده می شود به خاطر احسان به والدین است یا به خاطر والدین ؟
اگر شما بگویید به خاطر احسان به والدین است نه به خاطر والدین.
پس پذیرفته اید که بین عمل صالح با توسل از این حیث تفاوت وجود دارد.
پس لطف بفرمایید پاسخ این دو سوال را بدهید تا متوجه شویم پاسخ شما در مورد سوال، چه تفاوتی را نشان می دهد.

سوال اول :
[spoiler]فرض کنید علی به والدینش احسان کرده است و خداوند به او 100 درجه ثواب داده است.

آیا خداوند به خاطر والدین، 100 ثواب به علی داده است؟
یا
خداوند به خاطر احسان کردن به والدین ، 100 ثواب به علی داده است؟

من میگویم خداوند به خاطر احسان کردن به والدین، به علی ثواب داده است.
این طور نیست که بگوییم خداوند مثلا 50 ثواب به خاطر عمل علی داده است و 50 ثواب به خاطر عمل علی نبوده بلکه به خاطر مقام و منزلت والدین بوده است...
هر ثوابی به خاطر ایمان و عمل صالح است.
بله تفاوت ایمان و اعمال به خاطر تفاوت متعلق انها است.
مثلا احسان به والدین ارزش و ثواب بیشتری نسبت به احسان به دوست دارد اما این دلیل نمیشود که ثواب و ارزش احسان، در مقابل عمل نباشد و مثلا بگوییم فلان درصد از ثواب های تو به خاطر دوستت یا والدینت بوده نه احسان تو به انها...
[/spoiler] سوال دوم :

[spoiler]برای اینکه مشکل شما با مثال رفع شود ( در حالی که مشکلی ندارد ) به گونه ی دیگری توضیح می دهم

فرض کنید علی به مقام والدینش توسل کرده است و خداوند به او 100 درجه ثواب داده است
آیا خداوند به خاطر مقام والدین ، 100 ثواب به علی داده است ؟
یا خداوند به خاطر توسل به مقام والدین، 100 ثواب به علی داده است ؟
من میگویم خداوند به خاطر توسل به والدین، به علی ثواب داده است.
این طور نیست که بگوییم خداوند مثلا 50 ثواب به خاطر توسل علی داده است و 50 ثواب به خاطر توسل علی نبوده بلکه به خاطر مقام و منزلت والدین بوده است...
هر ثوابی به خاطر ایمان و عمل صالح است.
بله تفاوت ایمان و اعمال به خاطر تفاوت متعلق انها است.
مثلا ( در مثل مناقشه نیست ) توسل به والدین ارزش و ثواب بیشتری نسبت به توسل به دوست دارد اما این دلیل نمیشود که ثواب و ارزش توسل، در مقابل عمل نباشد و مثلا بگوییم فلان درصد از ثواب های تو به خاطر مقام دوستت یا مقام والدینت بوده نه توسل تو به مقام انها...
پاسخ شما چیست ؟
[/spoiler]
پس این کلام شما درست نیست :

سوال اول همانطور که عرض شد، ربطی به بحث ما نداشت و تفاوتش بیان شد

زیرا حتی اگر ثابت شود که نسبت به این دو تساوی نیست ( که البته ثابت نکرده اید اما من حداقل به کلام امیرالمومنین استشهاد کردم )
باز هم برای اینکه بدانیم تفاوت این دو در مورد سوال چه چیزی است نیازمند پاسخ جنابعالی هستیم.
شما در این چند پست سعی دارید اثبات کنید که این سوال ارتباطی با بحث ندارد تا جوابی ندهید.
و این طور نبوده که شما جواب سوال اول را داده باشید و بعد اختلاف شود که این دو مثل هم هستند یا نه ؟
اما بنده در هر دو فرض تساوی یا عموم و خصوص من وجه عرض کردم که ارتباط دارد و نیازمند پاسخ هستیم تا مسئله برای من روشن شود. ( چه اختلاف و چه شباهت )
منتظر پاسخ به دو سوال هستم.

نکته اول: منظور از عمل صالح، عمل صالح مقبول باشد. یعنی عمل صالح همراه با ایمان. به عبارتی حسن فعلی و فاعلی هر دو با هم قید تحقق عمل صالح باشند.

در مورد دو سوالی که در بالا دوباره مطرح شد فرض کنید که علی آقا عمل صالح مقبول دارند.
اما اگر بگوییم عمل صالح تنها حسن فعلی دارد، چنین رابطه ای برقرار نخواهد بود.

پس اگر علی آقا کافر باشد، ثواب ندارد و اصلا جای سوال ندارد که بپرسیم این ثواب به خاطر احسان به والدین بوده یا به خاطر والدین ؟.
از این جهت هم نظر هستیم. چون سوال سالبه به انتفاء موضوع است.
اما اگر بپرسیم تخفیف عذاب علی آقای کافر، به خاطر چه بوده است ، سوال سالبه به انتفاء موضوع نیست.
پس این طور می شود :
فرض کنید خداوند به علی آقا تخفیف عذاب داده است آیا این تخفیف عذاب به خاطر احسان علی به والدین بوده است یا به خاطر والدین ؟
در پست شماره 48 همین سوال را پرسیدم و منتظر جواب هستم :

[spoiler]فرض کنید یک کافر به والدینش احسان کرده است و خداوند 100 درجه از عذاب او کاسته است.

آیا خداوند به خاطر والدین، 100 درجه عذاب از او کم کرده است ؟
یا
خداوند به خاطر احسان کردن به والدین ، 100 درجه عذاب از او کم کرده است؟
پس اشکال شما برطرف میشود.
و منتظر پاسخ شما به سوال بالا ( تخفیف عذاب ) هستم.
[/spoiler]

تفاوتی که بنده عرض کردم بین ثواب و حاجت روایی است

بله این تفاوت در پست شماره 48 اعمال شده بود

از آنجایی که بحث ما در ثواب است و مفهوم ثواب روشن بوده و تخفیف در عذاب را شامل نمی شود، کافر ثوابی نخواهد داشت

بله کافر ثوابی ندارد و من هم کاملا موافقم
اما سوال من این نیست که بفهمم کافر ثواب دارد یا ندارد ؟ تا بعد شما بگویید کافر که ثواب ندارد و موضوع حل شود...
این مطلب برای من و احیانا دیگران واضح است و نیازی به پرسیدن ندارد.
بله ظاهرا از سوالات من چنین برداشتی شکل گرفته است که بنده بین کافر ومومن تفاوتی در ثواب بردن قائل نیستم . اما این برداشت درستی نیست و بنده به خاطر رفع چنین تصوری، خودم سوال را به دو سوال تفکیک کردم و برای مومن از تعبیر ثواب و برای کافر از تعبیر تخفیف در عذاب استفاده کردم.
پس سوال بنده از ثواب داشتن یا تخفیف عذاب داشتن نیست.
سوال بنده این است که این ثواب یا تخفیف عذاب
به خاطر چه چیزی است ؟
به عبارتی سوال بنده به صورت تفکیک شده ( تا سوء برداشت نشود ) این است :
سوال اول :
اگر ثوابی به
علی آقای مومن تعلق می گیرد آیا به خاطر احسان او به والدین است یا به خاطر والدین او ؟ یعنی می توان گفت مثلا 10 درصد از ثواب های او به خاطر احسان او به والدین نیست بلکه به خاطر والدین او است ؟

در پست 47 همین را پرسیدم :

[spoiler]سوال اول :

فرض کنید علی به والدینش احسان کرده است و خداوند به او 100 درجه ثواب داده است.
آیا خداوند به خاطر والدین، 100 ثواب به علی داده است؟
یا
خداوند به خاطر احسان کردن به والدین ، 100 ثواب به علی داده است؟

من میگویم خداوند به خاطر احسان کردن به والدین، به علی ثواب داده است.
این طور نیست که بگوییم خداوند مثلا 50 ثواب به خاطر عمل علی داده است و 50 ثواب به خاطر عمل علی نبوده بلکه به خاطر مقام و منزلت والدین بوده است...
هر ثوابی به خاطر ایمان و عمل صالح است.
بله تفاوت ایمان و اعمال به خاطر تفاوت متعلق انها است.
مثلا احسان به والدین ارزش و ثواب بیشتری نسبت به احسان به دوست دارد اما این دلیل نمیشود که ثواب و ارزش احسان، در مقابل عمل نباشد و مثلا بگوییم فلان درصد از ثواب های تو به خاطر دوستت یا والدینت بوده نه احسان تو به انها... )
سوال دوم ( تغییر داده شده ) :

برای اینکه مشکل شما با مثال رفع شود ( در حالی که مشکلی ندارد ) به گونه ی دیگری توضیح می دهم
فرض کنید علی به مقام والدینش توسل کرده است و خداوند به او 100 درجه ثواب داده است
آیا خداوند به خاطر مقام والدین ، 100 ثواب به علی داده است ؟
یا خداوند به خاطر توسل به مقام والدین، 100 ثواب به علی داده است ؟
من میگویم خداوند به خاطر توسل به والدین، به علی ثواب داده است.
این طور نیست که بگوییم خداوند مثلا 50 ثواب به خاطر توسل علی داده است و 50 ثواب به خاطر توسل علی نبوده بلکه به خاطر مقام و منزلت والدین بوده است...
هر ثوابی به خاطر ایمان و عمل صالح است.
بله تفاوت ایمان و اعمال به خاطر تفاوت متعلق انها است.
مثلا ( در مثل مناقشه نیست ) توسل به والدین ارزش و ثواب بیشتری نسبت به توسل به دوست دارد اما این دلیل نمیشود که ثواب و ارزش توسل، در مقابل عمل نباشد و مثلا بگوییم فلان درصد از ثواب های تو به خاطر مقام دوستت یا مقام والدینت بوده نه توسل تو به مقام انها...
پاسخ شما چیست ؟ )
[/spoiler] سوال دوم :
اگر به
علی آقای کافر، تخفیفی در عذاب داده شده است آیا به خاطر احسان او به والدین است یا به خاطر والدین او ؟ یعنی می توان گفت مثلا 10 درصد از تخفیف عذاب علی اقای کافر به خاطر احسان او به والدین نیست بلکه به خاطر والدین او است ؟
در پست 48 همین را پرسیدم :

[spoiler]فرض کنید یک کافر به والدینش احسان کرده است و خداوند 100 درجه از عذاب او کاسته است.

آیا خداوند به خاطر والدین، 100 درجه عذاب از او کم کرده است ؟
یا
خداوند به خاطر احسان کردن به والدین ، 100 درجه عذاب از او کم کرده است؟
پس اشکال شما برطرف میشود.
و منتظر پاسخ شما به سوال بالا ( تخفیف عذاب ) هستم. )
[/spoiler]
پس اگر بنده به صورت کلی می گویم :
علی آقا
و بین کافر ومومن تفکیک نکردم ، مقصودم این نبود که بگویم کافر هم ثواب می برد.
غرض این است که بپرسم این ثواب یا تخفیف عذاب به خاطر چه بوده است ؟
منتطر پاسخ به دو سوال مربوطه هستم

بخش دوم

اما در مورد سوال دوم، در بحث توسل همانطور که قبلا بیان شد، مراد سائل اولا و بالذات برآورده شدن حاجت است و در پی این عرض نیاز به خداوند به سائل ثواب نیز تعلق می گیرد. به عبارتی خواندن خداوند متعال راههای متعددی دارد که یکی از آنها استفاده از توسل است

من با این کلمات شما مخالفتی ندارم اما این ها چه ارتباطی به سوال دوم دارد ؟
از پاسخ شما بالاخره معلوم نشد، ثواب علی به خاطر چیست ؟
سوال دوم را دوباره مطرح می کنم :

[spoiler]برای اینکه مشکل شما با مثال رفع شود ( در حالی که مشکلی ندارد ) به گونه ی دیگری توضیح می دهم
فرض کنید علی به مقام والدینش توسل کرده است و خداوند به او 100 درجه ثواب داده است
آیا خداوند به خاطر مقام والدین ، 100 ثواب به علی داده است ؟
یا خداوند به خاطر توسل به مقام والدین، 100 ثواب به علی داده است ؟
من میگویم خداوند به خاطر توسل به والدین، به علی ثواب داده است.
این طور نیست که بگوییم خداوند مثلا 50 ثواب به خاطر توسل علی داده است و 50 ثواب به خاطر توسل علی نبوده بلکه به خاطر مقام و منزلت والدین بوده است...
هر ثوابی به خاطر ایمان و عمل صالح است.
بله تفاوت ایمان و اعمال به خاطر تفاوت متعلق انها است.
مثلا ( در مثل مناقشه نیست ) توسل به والدین ارزش و ثواب بیشتری نسبت به توسل به دوست دارد اما این دلیل نمیشود که ثواب و ارزش توسل، در مقابل عمل نباشد و مثلا بگوییم فلان درصد از ثواب های تو به خاطر مقام دوستت یا مقام والدینت بوده نه توسل تو به مقام انها...

[/spoiler]

در مورد تعلق ثواب به توسل نیز منظور بنده از تاثیر متعلق در تعلق ثواب این نیست که مثلا مقام به تنهایی و بدون مورد توسل قرار گرفتن، دارای ثواب است! بلکه منظور متعلقی است که توسل به آن شده نه به تنهایی... بنابراین تفکیک صورت گرفته صحیح نیست

قبلا عرض کردم که اصلا هر فعل و توسلی نیازمند متعلق است و اصلا بدون آن، امکان ندارد.
مثلا نمی توان احسان کرد اما متعلق نداشته باشد.
مثلا نمی توان توسل کرد اما متعلق نداشته باشد.
پس توسل به مقام پیامبر نمی تواند یک توسل خشک و خالی باشد چون امکان ندارد.
پس احسان به والدین نمی تواند یک احسان خشک و خالی باشد چون امکان ندارد.
پس کسی تفکیک نکرده است بلکه اتفاقا عرض کردم چنین چیزی نشدنی است.
عرض من این بود که
وقتی کسی توسل می کند و به او ثوابی می دهند یا حاجتش را برآورده می کنند،

سوال این است که این ثواب به خاطر عمل او است یا به خاطر چیزی خارج از عمل او ؟
سوال این است که این حاجت روایی به خاطر عمل او است یا به خاطر چیزی خارج از عمل او ؟

پس وقتی دو گزینه مطرح می شود
الف
توسل به مقام محمد ( عمل )
ب
مقام محمد ( امری خارج از عمل )
گزینه اول همان عمل شخص است
و گزینه دوم عمل شخص نیست.
حالا بفرمایید
حاجت روایی یا ثواب به خاطر عمل او است یا چیزی خارج از عمل او ؟
منتظر پاسخ شما هستم.

اینکه آیا کافر در آخرت و در ازای اعمال خیر و صالحش(اگر صرفا حسن فعلی کافی در عنوان عمل صالح باشد) ثواب دریافت می کند یا نه؟ از دیدگاه امامیه حسن فعلی کافی نیست و حسن فاعلی به همراه ایمان لازم است. از آنجایی که بحث ما در ثواب است و مفهوم ثواب روشن بوده و تخفیف در عذاب را شامل نمی شود، کافر ثوابی نخواهد داشت.
اما اینکه لطف خداوند شامل کافر نیکوکار شود، بحث دیگری است که ربطی به ثواب ندارد.

خلاصه ی کلام شما این است :
مومن ثواب دارد و کافر ثواب ندارد. زیرا برای ثواب داشتن نیازمند حسن فاعلی و ایمان هستیم.
اما بزرگوار
بنده موافق شما هستم و نه تنها مخالفتی ندارم
بلکه اصلا سوال بنده درباره ثواب داشتن یا نداشتن نیست.
پس اینکه می فرمایید بحث ما در ثواب است
درست نیست.

لطفا به سوالات بنده دقت بفرمایید

من می گویم اگر فرضا مومنی 100 تا ثواب برد این ثواب به خاطر چیست ؟ ( به خاطر احسان به والدین یا به خاطر والدین ؟ به خاطر توسل به مقام یا به خاطر مقام ؟ )
من می گویم اگر فرضا کافری تخفیف در عذاب گرفت، این تخفیف به خاطر چیست ؟ ( به خاطر احسان به والدین یا به خاطر والدین ؟ به خاطر توسل به مقام یا به خاطر مقام ؟ )

بنده فکر نمی کردم مخاطب تصور می کند که بنده، بین کافر ومومن در ثواب بردن، تفاوتی نگذاشته ام.
فکر می کردم مخاطب متوجه می شود که سوال بنده این است که این ثواب یا تخفیف به خاطر چیست ؟
و وقتی هم که فهمیدم چنین برداشتی از سوالم شده است ضمن اینکه عرض کردم کافر ثواب ندارد.
سوال کلی خودم را به دو سوال تفکیک کردم.

بخش سوم

نکته دوم:

منظور از ایمان، ایمان به حقانیت متعلق توسل است. نه اینکه شخصی مانند یهودی یا مسیحی به خدا ایمان دارد اما به رسالت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) ایمان ندارد. بنابراین یهودی و مسیحی هم حکم کافر را خواهند داشت.


ابتدا باید منظور از ایمان و کفر را روشن کرد.
اگر منظور از ایمان در بحث توسل به پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ایمان به وجاهت ایشان(صلی الله علیه و آله)نزد خداست. چنین ایمانی هم در کفار می تواند تحقق یابد هم در برخی از اهل کتاب. در اینصورت ایندو هیچ فرقی ندارند
.

بله در واقع مقصود من این چنین معنایی بوده است و به همین خاطر ایمان را در کنار شناخت و علم می آوردم.

و قبلا عرض کردم :
[spoiler]در پست های قبلی معرفت و شناخت را در کنار ایمان می آوردم و این علت داشت ...
چون خود ایمان نوعی علم و معرفت است و خود ایمان و معرفت درجات دارد ...

[/spoiler]
اما سوال این نیست که این ایمان در هر دو تحقق می یابد یا خیر ؟
و
معلوم است که ممکن است در هر دو تحقق یابد.
بلکه سوالم این است که آیا این ایمان به وجاهت یا شناخت و معرفت به وجاهت، باعث حاجت روایی می شود یا خود وجاهت ؟
ایمان و معرفت به مقام پیامبر باعث حاجت روایی می شود یا مقام پیامبر ؟


اما اگر منظور ایمان به رسالت و حقانیت پیامبر(صلی الله علیه و آله)و به تبع آن وجاهت ایشان باشد، مسلما شامل کفار و اهل کتاب نمی شود

این هم واضح است که ایمان به رسالت یا حقانیت پیامبر شامل کافر و اهل کتاب نمی شود.
سوال این است که حاجت روا شدن فلان کافر یا مسلمان، به خاطر ایمان به وجاهت یا ایمان به مقام یا ایمان به رسالت، وجاهت و مقام بوده است یا اینکه به خاطر رسالت و وجاهت و مقام بوده است ؟


با این توضیح، منظور بنده از جمله «ممکن است حاجت کافر بدون ایمان داشتن و بر اثر توسل برآورده شود» ایمان به رسالت ایشان(صلی الله علیه و آله)است نه اینکه حتی به وجاهت ایشان(صلی الله علیه و آله)هم ایمان ندارد و با کمال بی اعتقادی به پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ایشان را مورد توسل قرار می دهد! چنین چیزی فرض عقلی هم ندارد مگر از باب تمسخر[نعوذ بالله] که در اینصورت مسلما حاصلی نخواهد داشت

بله موافقم این فرض نهایتا یک نوع تمسخر خواهد بود.


بنابراین کافر و اهل کتاب بدون ایمان به رسالت و با اعتقاد به وجاهت ایشان(صلی الله علیه و آله)می توانند به ایشان برای حاجت روایی توسل کنند، همانطور که جد ایشان(صلی الله علیه و آله)با اعتقاد به وجاهت قنداقه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)به ایشان توسل کرد و حاجت روا شد

سوال همین است که وقتی فردی حاجت روا می شود به خاطر چه چیزی حاجت روا شده است ؟
به خاطر ایمان و شناختی که به مقام و وجاهت داشته است، حاجت روا شده است ؟ یا به خاطر مقام و وجاهت ؟
من در قالب سه سوال ، مقصودم را بیان می کنم تا متوجه شوید که تقابل بین چیست ؟

از کجا می دانیم حاجت روا شدن فلان یهودی یا فلان کافر به خاطر مقام پیامبر بوده است نه به خاطر توسل به مقام پیامبر ؟
از کجا می دانیم حاجت روا شدن فلان یهودی یا فلان کافر به خاطر مقام پیامبر بوده است نه به خاطر ایمان به مقام پیامبر ؟
از کجا می دانیم حاجت روا شدن فلان یهودی یا فلان کافر به خاطر مقام پیامبر بوده است نه به خاطر شناخت و معرفت به مقام پیامبر ؟

نکته اول :
زیاد مهم نیست که یک طرف سوالاتم، توسل است یا ایمان یا معرفت است. مهم این است که این سه در مقابل چه چیزی قرار گرفته اند و آن مقام پیامبر است.
نکته دوم :
اگر کسی در پاسخ گفت مقام پیامبر باعث حاجت روایی شده است، مقصود این نیست که توسل و ایمان و شناخت، تاثیری در حاجت روا شدن ندارد بلکه مقصود این است که توسل و ایمان و شناخت برای حاجت روا شدن کافی نبوده است و یک امری خارج از توسل و ایمان و معرفت، به کمک آمده است.
خوب انتخاب شما چیست ؟ و چرا ؟
توسل به مقام پیامبر
یا
مقام پیامبر ؟
قبلا با بیان دیگری نیز عرض شد :
[spoiler]

قبلا عرض کردم که اصلا هر فعل و توسلی نیازمند متعلق است و اصلا بدون آن، امکان ندارد.
مثلا نمی توان احسان کرد اما متعلق نداشته باشد.
مثلا نمی توان توسل کرد اما متعلق نداشته باشد.
پس توسل به مقام پیامبر نمی تواند یک توسل خشک و خالی باشد چون امکان ندارد.
پس احسان به والدین نمی تواند یک احسان خشک و خالی باشد چون امکان ندارد.
پس کسی تفکیک نکرده است بلکه اتفاقا عرض کردم چنین چیزی نشدنی است.
عرض من این بود که
وقتی کسی توسل می کند و به او ثوابی می دهند یا حاجتش را برآورده می کنند.
سوال این است که این ثواب به خاطر عمل او است یا به خاطر چیزی خارج از عمل او ؟
سوال این است که این حاجت روایی به خاطر عمل او است یا به خاطر چیزی خارج از عمل او ؟
پس وقتی دو گزینه مطرح می شود
الف
توسل به مقام محمد ( عمل )
ب
مقام محمد ( امری خارج از عمل )
گزینه اول همان عمل شخص است
و گزینه دوم عمل شخص نیست.
حالا بفرمایید
حاجت روایی یا ثواب به خاطر عمل او است یا چیزی خارج از عمل او ؟ چرا ؟

[/spoiler]

طبق کلام امیرالمومنین هر عمل صالحی ، توسل است. و نسبت این دو تساوی است.

بحث در توسل اصطلاحی است نه در توسل لغوی. اگر منظور توسل لغوی باشد، هر عبادتی که قصد قربت در آن وجود دارد را شامل می شود. اما بین توسل اصطلاحی و عمل صالح عموم من وجه برقرار است.
پس لطف بفرمایید پاسخ این دو سوال را بدهید

پاسخ شما در پست شماره 50 آمده است و نیازی به تکرار نیست.
سوال این است که این حاجت روایی به خاطر عمل او است یا به خاطر چیزی خارج از عمل او ؟

بنابر اعتقاد شیعه، ائمه(علیهم السلام) بعد از شهادت و یا وفات زنده اند و اعمال بندگان را شاهد بوده و به درخواستهای آنها واقفند، در صورت توسل بنده به ایشان، گاهی خداوند به خاطر اعتبار و مقام ائمه، حاجت فرد را برآورده می کند و گاهی نیز خود ائمه برای برآورده شدن حاجت متوسلین از خداوند درخواست می کنند، همانطور که در زمان حیات این کار را می کردند. در این صورت بنده تنها کاری که کرده اینست که شخص دارای آبرویی را وسیله قرار داده است و همین وسیله قرار دادن چون از جانب خدا توصیه شده دارای ثواب هم هست.
شما اگر چندیدن بار دیگر هم سوال را تکرار کنید، جواب تفاوتی نخواهد کرد...

از کجا می دانیم حاجت روا شدن فلان یهودی یا فلان کافر به خاطر مقام پیامبر بوده است نه به خاطر توسل به مقام پیامبر ؟

در مورد اموری مانند حاجت روایی که جزو امور غیبی محسوب می شوند، تنها خدا و اولیای او خبر دارند که آیا فلان حاجت روایی مخصوص بدلیل توسل در فلان وقت مخصوص بوده یا نه؟ اما حداقل می توان در مواردی که حاجت روایی شخص(چه مسلمان و چه غیر مسلمان) بعد از مدت کمی از توسل او صورت می گیرد، با ظن قوی گفت که این حاجت روایی مربوط به همان توسل است.
در پایان یکبار دیگر بحث توسل را به تفکیک اجزاء عرض میکنم:
الف) توسل(فعل شخص متوسل)
ب) متعلق توسل(ذوات مقدس معصومین(علیهم السلام))
ج) ایمان متوسل به متعلق توسل(منظور ما ایمان به وجاهت است که شامل غیر مسلمان هم می شود)
به نظر می رسد حاجت روایی(نه ثواب) زمانی که از طریق توسل به یکی از معصومین(علیهم السلام) صورت می گیرد، مربوط به متعلق توسل باشد. البته چنین فعلی یک مقدمه دارد و آنهم ایمان به وجاهت متعلق توسل است که اگر نباشد، اصلا توسل معنای حقیقی نخواهد داشت.
بنابراین امر خارجی(متعلق توسل: ائمه(علیهم السلام)) زمانی که متعلق توسل قرار گیرد، دخیل در حاجت روایی خواهد بود.

[FONT="Tahoma"]

با سلام و احترام

نکته اول :

در مورد سوال اول، در پست شماره 50 گفتید که ربطی ندارد.

پس همانطور که عرض کردم این طور نبوده که جوابی داده باشید تا اختلاف بر سر بی ربطی یا با ربطی باشد.
اگر قسمت شد عرض خواهم کرد ربطش چیست.

در مورد سوال دوم ، در پست 50 گفتید :

اما در مورد سوال دوم، در بحث توسل همانطور که قبلا بیان شد، مراد سائل اولا و بالذات برآورده شدن حاجت است و در پی این عرض نیاز به خداوند به سائل ثواب نیز تعلق می گیرد. به عبارتی خواندن خداوند متعال راههای متعددی دارد که یکی از آنها استفاده از توسل است.

بنده هم در پست قبلی عرض کردم :

من با این کلمات شما مخالفتی ندارم اما این ها چه ارتباطی به سوال دوم دارد ؟
از پاسخ شما بالاخره معلوم نشد، ثواب علی به خاطر چیست ؟
سوال دوم را دوباره مطرح می کنم :

برای اینکه مشکل شما با مثال رفع شود ( در حالی که مشکلی ندارد ) به گونه ی دیگری توضیح می دهم
فرض کنید علی به مقام والدینش توسل کرده است و خداوند به او 100 درجه ثواب داده است
آیا خداوند به خاطر مقام والدین ، 100 ثواب به علی داده است ؟
یا خداوند به خاطر توسل به مقام والدین، 100 ثواب به علی داده است ؟
من میگویم خداوند به خاطر توسل به والدین، به علی ثواب داده است.
این طور نیست که بگوییم خداوند مثلا 50 ثواب به خاطر توسل علی داده است و 50 ثواب به خاطر توسل علی نبوده بلکه به خاطر مقام و منزلت والدین بوده است...
هر ثوابی به خاطر ایمان و عمل صالح است.
بله تفاوت ایمان و اعمال به خاطر تفاوت متعلق انها است.
مثلا ( در مثل مناقشه نیست ) توسل به والدین ارزش و ثواب بیشتری نسبت به توسل به دوست دارد اما این دلیل نمیشود که ثواب و ارزش توسل، در مقابل عمل نباشد و مثلا بگوییم فلان درصد از ثواب های تو به خاطر مقام دوستت یا مقام والدینت بوده نه توسل تو به مقام انها...

نتیجه : شما به دو سوال بنده پاسخ ندادید.

با توجه به اینکه در طی این چند صفحه،
چندین و چند بار این دو سوال تکرار شد و پاسخ ندادید.
بنده بیش از این اصرار نمیکنم.

و از شما هم تقاضا دارم که به این دو سوال جواب ندهید.

نکته دوم :

گفتید :
خداوند به خاطر اعتبار و مقام ائمه، حاجت فرد را برآورده می کند.
بنده هم قبلا عرض کردم همین را اثبات کنید.
پس این جمله نظر شما را نشان میدهد اما دلیل ان را بیان نمیکند. واضح است که من به دنبال دلیل هستم نه صرفا نظر.

نکته سوم :

گفتید :
گاهی نیز خود ائمه برای برآورده شدن حاجت متوسلین از خداوند درخواست می کنند، همانطور که در زمان حیات این کار را می کردند.

بله. کسی با این مسئله مخالفتی ندارد.
مثلا مومنی می اید مسجد و با مومنین دیگر احوال پرسی میکند و به دعا مشغول میشود و علی اقا متوجه میشود که حسن اقا مشکلی یا حاجتی دارد.
علی اقا میتواند برای حل کردن مشکل او، دعا کند یا مثلا قرض بدهد یا مثلا نماز حاجت بخواند یا ثواب نماز هدیه کند و ....
این دعا یا عملی که علی اقا انجام داد باعث میشود، مشکل یا حاجت حسن اقا براورده شود.
یا مثلا علی به پدر و مادرش احسان میکند و والدین برای او دعایی میکنند که زندگی اش را دگرگون میکند مثلا حاجتش براورده میشود.

در این موارد عملی خارج از عمل حسن اقا ( در مثال اول ) یا علی اقا ( در مثال دوم ) به او کمک کرده است.
و ان عامل یک شخص بوده.

سلام علیکم

ثواب علی به خاطر چیست ؟

اگر خاطر شریف شما باشد بنده عرض کردم به سبب توسل و عرض نیاز او که در شرع هم توصیه شده، ثواب به او تعلق می گیرد:
در پی این عرض نیاز به خداوند به سائل ثواب نیز تعلق می گیرد.

اما ظاهرا توجه نفرمودید...

خداوند به خاطر اعتبار و مقام ائمه، حاجت فرد را برآورده می کند.

این مطلب هم دلیل عرفی دارد، هم شرعی:
دلیل عرفی: کسی که شخص باآبرویی را نزد سلطان یا صاحب منصبی واسطه می کند، تنها به دلیل آبروی آن شخص و اعتبارش نزد سلطان است. نه به خاطر ایمان شخص گرفتار به شخص با آبرو. و اگر سلطان حاجت شخص را روا کند، تنها به دلیل اعتبار و ارزش شخص با آبرو نزد اوست. این مطلب امری ارتکازی در ذهن حتی عوام و عرف است.
دلیل شرعی: ظاهر ادعیه ای که در آنها توسل صورت گرفته و در آنها یا خود پیامبر و امام مرود توسل قرار گرفته اند و یا حق آنها بر خداوند، دلالت بر موضوعیت داشتن آنها در برآورده شدن حاجت دارد. به عبارتی توسل اصطلاحی بدون متعلق معنا ندارد و این یعنی رکن بودن متعلق توسل که همان پیامبر و امام است در برآورده شدن حاجت.
بنابراین پیامبر و امام(یا مقام آنها عند الله) رکن در برآورده شدن حاجت است.
اما بحث ثواب به عمل متوسل بر می گردد که از امر الهی به توسل پیروی کرده و در قبال آن ثواب هم خواهد برد.

بیش از این توضیحی به ذهن بنده نمی رسد اگر قانع نشدید می توانید با دیگر کارشناسان نیز تبادل نظر کنید.
در پناه حق باشید.

هر ثوابی به خاطر ایمان و عمل صالح است.
بله تفاوت ایمان و اعمال به خاطر تفاوت متعلق انها است.
درود برشما
من که این چند پست اخری شما رو دیدم فکر کنم این جمله شما منافاتی با حرف استاد نداره. چون ایشون هم ثواب رو در مقابل توسل می دونن ولی دادن حاجت رو در مقابل شخص واسطه.
به نظر شما اگه ما توسل کردیم و حاجتمون روا شد به خاطر ایمان ما به امامه؟ اگه اینطوره اگه ایمان ما به یه چیز توهمی هم باشه باید حاجت روا شیم! چون ایمان مهمه
یا اگه کسی کلا نمیدونست امام چه مقامی داره اصلا حاجت روا نمیشد

به زودی جواب خواهم داد

..

با سلام و احترام

اگر خاطر شریف شما باشد بنده عرض کردم به سبب توسل و عرض نیاز او که در شرع هم توصیه شده، ثواب به او تعلق می گیرد:

در پی این عرض نیاز به خداوند به سائل ثواب نیز تعلق می گیرد.


اولا
این چیزی که شما نقل کردید مربوط به همان پست شماره 50 است ( یعنی چند صفحه از بحث گذشته است ) و مربوط به سوال دوم است نه سوال اول .
شما در آن پست گفتید :

اما در مورد سوال دوم، در بحث توسل همانطور که قبلا بیان شد، مراد سائل اولا و بالذات برآورده شدن حاجت است و در پی این عرض نیاز به خداوند به سائل ثواب نیز تعلق می گیرد. به عبارتی خواندن خداوند متعال راههای متعددی دارد که یکی از آنها استفاده از توسل است.

پس به سوال اول جواب نداده اید
دوما
همه می دانند که اعمال صالح، ثواب دارند. و کسی از ثواب داشتن یا نداشتن سوال نکرده است. تا شما این جمله را پاسخی به سوال بنده معرفی کنید.
سوما
بنده در جواب همین قسمت (سوال دوم از پست 50 ) در پست بعدی به شما گفتم :
این ها چه ارتباطی به سوال دوم دارد ؟
اما شما به جای اینکه ارتباطش را مشخص کنید گفتید :

پاسخ شما در پست شماره 50 آمده است و نیازی به تکرار نیست.

اما در این پست امده اید دوباره همان جمله در پست شماره 50 را که نیاز به تکرار نیست را تکرار می کنید ...
در حالی که اگر قرار بر جواب دادن بود باید ارتباطش را با سوال توضیح می دادید نه همان چیزی که نیاز به تکرار نداشت را عینا تکرار کنید.
پس شما به دو سوال بنده ، پاسخی ندادید.
از نظر من بحث در مورد این دو سوال تمام شده است زیرا اگر قرار باشد به یک سوال واضح، جواب داده شود باید در همان پست اول، یا نهایتا دوم، جواب داده شود و نیاز به این قدر مخالفت کردن ندارد. بماند که به پست 50 رسیدم و الان به پست 59 و جواب داده نشده است.

این مطلب هم دلیل عرفی دارد، هم شرعی:
دلیل عرفی: کسی که شخص باآبرویی را نزد سلطان یا صاحب منصبی واسطه می کند، تنها به دلیل آبروی آن شخص و اعتبارش نزد سلطان است. نه به خاطر ایمان شخص گرفتار به شخص با آبرو. و اگر سلطان حاجت شخص را روا کند، تنها به دلیل اعتبار و ارزش شخص با آبرو نزد اوست. این مطلب امری ارتکازی در ذهن حتی عوام و عرف است.

اولا
بنده به دنبال دلیل عرفی نبودم و الا کوچه و بازار پر است ازاین حرف های عرفی . تاریخ پر است ازاین حرف ها و استدلال های عرفی که یکی به جهنم ختم می شود و یکی به بهشت.

دوما
عرف دلیل معتبری برای شناخت رفتار خدا نیست. آن هم مسائل اعتقادی و آن هم به تعبیر شما یک مطلب غیبی ...

سوما
این مثالی که زدید یا می زنند منطبق با سوال بنده نیست. سوال من از واسطه کردن مقام است نه ذات. ( آن هم بدون قاطی کردن مسائلی مثل احساسات و پارتی بازی یا اشخاصی که به دنبال هواهای نفسانی هستند مثل سران ظلم و جور با مسئله ی منطقی و عقلانی مثل توسل )


دلیل شرعی: ظاهر ادعیه ای که در آنها توسل صورت گرفته و در آنها یا خود پیامبر و امام مرود توسل قرار گرفته اند و یا حق آنها بر خداوند، دلالت بر موضوعیت داشتن آنها در برآورده شدن حاجت دارد. به عبارتی توسل اصطلاحی بدون متعلق معنا ندارد و این یعنی رکن بودن متعلق توسل که همان پیامبر و امام است در برآورده شدن حاجت.
بنابراین پیامبر و امام(یا مقام آنها عند الله) رکن در برآورده شدن حاجت است.

اولا
هیچ دلیلی ارائه نکردید که روایت یا دعا یا آیه ای از قرآن بگوید خداوند به خاطر مقام پیامبر، حاجت را برآورده می کند نه به خاطر توسل به مقام پیامبر.

دوما
ظاهر ادعیه و روایات، اتفاقا نشان می دهد که توسل به مقام آنها، موضوعیت دارد و موجب برآورده شدن حاجات می شود و نه اینکه مقام آنها کاری انجام دهد. و قبلا هم عرض کردم :

اگر یادتان باشد بنده پاسخ دادم و دوباره عرض می کنم :

مقام پیامبر به خودی خود کاری نمی کند و اصلا انسان نیست تا عملی داشته باشد بلکه تنها معلوم انسان قرار می گیرد.
پس این توسل ما به این مقام است که موجب حاجت روایی میشود.
زیرا مقام پیامبر همان ایمان و اعمال صالحه ی ایشان است که خودتان نیز بیان داشتید.
و قبلا هم در مورد توسل مذکور گفتید که ما توسل به مقام پیامبر کرده ایم نه ذات پیامبر.

اما بحث ثواب به عمل متوسل بر می گردد که از امر الهی به توسل پیروی کرده و در قبال آن ثواب هم خواهد برد.

پس حتی یک درصد ثواب ِمتوسل، به خاطر مقام پیامبر نیست بلکه همه ی ثواب او به خاطر توسل به مقام پیامبر است.

درود برشما

با سلام و احترام

شماگفتید :

چون ایشون هم ثواب رو در مقابل توسل می دونن ولی دادن حاجت رو در مقابل شخص واسطه.

نظر من این است :

من ثواب رو در مقابل توسل به مقام پیامبر می دونم نه مقام پیامبر و دادن حاجت رو در مقابل توسل به مقام پیامبر می دونم نه مقام پیامبر.

و اگر قرار است مقام پیامبر کاری انجام بدهد باید دلیل کافی داشته باشیم که تا به حال ارائه ندادند.

و سوال در مورد مقام پیامبر است نه شخص پیامبر و این مطلب از ابتدا مکررا گفته شده است

اما اگر بخواهیم در مورد شخص پیامبر صحبت کنیم خواهم گفت :

من ثواب رو در مقابل توسل به مقام پیامبر می دونم نه در مقابل شخص پیامبر و دادن حاجت رو در مقابل توسل به مقام پیامبر می دونم نه شخص پیامبر.

و اگر قرار است شخص پیامبر کاری انجام بدهد باید دلیل کافی داشته باشیم که البته دلایل کافی داریم اما نه به آن معنا که شاید در ذهن مخاطب است بلکه به این معنا ( در پست هم قبلی گفتم ):
مثلا مومنی می اید مسجد و با مومنین دیگر احوال پرسی میکند و به دعا مشغول میشود و علی اقا متوجه میشود که حسن اقا مشکلی یا حاجتی دارد.
علی اقا میتواند برای حل کردن مشکل او، دعا کند یا مثلا قرض بدهد یا مثلا نماز حاجت بخواند یا ثواب نماز هدیه کند و ....
این دعا یا عملی که علی اقا انجام داد باعث میشود، مشکل یا حاجت حسن اقا براورده شود.
یا مثلا علی به پدر و مادرش احسان میکند و والدین برای او دعایی میکنند که زندگی اش را دگرگون میکند مثلا حاجتش براورده میشود.

در این موارد عملی خارج از عمل حسن اقا ( در مثال اول ) یا علی اقا ( در مثال دوم ) به او کمک کرده است.
و ان عامل یک شخص بوده.

به نظر شما اگه ما توسل کردیم و حاجتمون روا شد به خاطر ایمان ما به امامه؟ اگه اینطوره اگه ایمان ما به یه چیز توهمی هم باشه باید حاجت روا شیم! چون ایمان مهمه

مگر ایمان ما به خدا یا پیامبر یا امام یک چیز توهمی است ؟
خیر
آیا ایمان به خدا یا پیامبر یا امام، فقط ایمان است ؟
خیر

خداوند در هیچ کجا نفرموده است که شما را به خاطر خدا و رسول به بهشت می برم.
بلکه فرموده است به خاطر ایمان به خدا و رسول.
آیا خدا و رسول بی ارزش هستند ؟ خیر
خداوند بین فرد عالم و جاهل فرق می گذارد. ( آیا آنها که می دانند با آنها که نمی دانند مساوی اند ؟ افلا یعقلون ؟ آیا کسی که علی را با اخلاق ترین فرد بعد ازنبی می داند با آن کسی که علی را عامل اختلاف بین امت می داند یکی است ؟ )
اگر ما به خدا ایمان بیاوریم، این ما هستیم که چنین انتخاب و معرفتی داشتیم نه خدا.
اگر ما به پیامبر ایمان بیاوریم، این ما هستیم که چنین انتخاب و معرفتی داشتیم نه پیامبر.
و خدا به خاطر همین معرفت ارزشمند، ما را به بهشت وعده می دهد ، ثواب می دهد، حاجت می دهد.

یا اگه کسی کلا نمیدونست امام چه مقامی داره اصلا حاجت روا نمیشد

قبلا عرض شد که اگر هیچ علم و معرفتی نباشد نوعی تمسخر است ( به صحبت های من و کارشناس توجه فرمایید )

دادن حاجت رو در مقابل توسل به مقام پیامبر می دونم نه مقام پیامبر.

سلام
دلیل این حرف شما چیه؟
خداوند در هیچ کجا نفرموده است که شما را به خاطر خدا و رسول به بهشت می برم.

بهشت بردن چه ربطی به حاجت روایی داره؟ بهشت مربوط به ثواب میشه نه حاجت

سلام
دلیل این حرف شما چیه؟

با سلام و احترام

در پست 49 توضیح دادم :

اما اینکه چرا فعلا این را ادعا می کنم از باب نبود دلیل کافی برای ادعای شما است.
زیرا دخالت ایمان در ثواب و حاجت روایی را همه قبول داریم و من فعلا ادعایم در آن مورد همین بود
و برای اینکه ثابت شود مقام پیامبر نه توسل من به مقام پیامبر، کاری انجام داده است نیاز به اثبات دارد و برای من اثبات نشده است.
و باید شما اثبات کنید.

بهشت بردن چه ربطی به حاجت روایی داره؟ بهشت مربوط به ثواب میشه نه حاجت

خوب اگر مشکل شما با مثال است، آن را تغییر می دهم

شما بفرمایید خداوند در کدام روایت یا آیه، حاجت روایی را به خاطر توسل به مقام پیامبر ندانسته بلکه به خاطر مقام پیامبر دانسته است ؟

شما اگر می توانید زودتر از کارشناس اثبات کنید تا سوال من جواب داده شود.

سلام

پس به سوال اول جواب نداده اید

بارها به دو سوال شما پاسخ داده شد، اما با بهانه های متفاوتی سوال را تکرار نمودید.
به نظر بنده بیش از این ادامه تاپیک جایز نیست و بهتر است قضاوت را به عهده خوانندگان بگذاریم...
ان شا الله موفق باشید

[FONT="Tahoma"]سلام

بارها به دو سوال شما پاسخ داده شد، اما با بهانه های متفاوتی سوال را تکرار نمودید.
به نظر بنده بیش از این ادامه تاپیک جایز نیست و بهتر است قضاوت را به عهده خوانندگان بگذاریم...
ان شا الله موفق باشید

با سلام

شما بین دو مطلب خلط کرده اید

یک موضوع تکرار مکرر دو سوال بود که جوابی داده نشد
و بنده از شما تقاضا کردم که جواب ندهید
دوباره تکرار میکنم : تقاضا کردم جواب ندهید
و عرض کردم این مورد از نظر من تمام شده است

اما خودتان دوباره ادامه میدهید...

اکنون منتظر اثبات مطلب دیگر هستم نه ان دو سوال...

منتظر اثبات شما هستم ...

سلام علیکم

منتظر اثبات شما هستم ...

در جمع بندی عرض خواهد شد.


  • سوال:اسالُكَ ياذَا الْجَلالِ وَالاْكْرامِ بِحَقِّ الْقَبْرِ وَ مَنْ فِيهِ، امام حسین(ع) به حق قبر رسول خدا(ص) متوسل می شود، مگر قبر حق دارد؟




پاسخ:
حق دارای معانی متعددی است که جامع بین این معانی، ثبوت چیزی و مطابقت چیزی با واقع است.(1) در توسل نیز این کلمه اشاره به مقام ثابت پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا ائمه(علیهم السلام) نزد خداوند متعال دارد.
در دعای امام حسین(علیه السلام) که حضرت می فرماید: «بحق القبر و من فیه»، اگر اشاره به مکان باشد، از باب «شرف المکان بالمکین» خواهد بود؛ به عبارتی قبر مقدس حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) به اعتبار وجود آن حضرت، دارای حق و شرافت شده است و موید آنهم عطف«و من فیه» است که خود قبر اصالتا دارای شرافت نیست مگر به اعتبار شخص مدفون در آن. و اگر اشاره به برزخ و شرافت برزخی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) باشد، اشاره به مقام ثابت و شامخ ایشان(صلی الله علیه و آله) خواهد داشت. بنابراین در هر دو صورت، منظور همان مقام ایشان(صلی الله علیه و آله) نزد خداوند متعال است.

اگر سوال شودکه چگونه شخص توسل کننده با واسطه قرار دادن ائمه(علیهم السلام) و حق آنها بر خدا، انتظار برآورده شدن حاجت دارد در حالی که خودش حقی نزد خداوند ندارد؟

درپاسخ میگوئیم با توجه به آیه شریفه: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَة؛ اى اهل ايمان! از خدا بترسيد و براى تقرب به پروردگار، وسيله آماده كنيد.(2) خداوند متعال مومنین را به توسل امر کرده و از طرفی وسیله قرار دادن پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) را نیز یکی از مصادیق توسل برشمرده و می فرماید: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً؛ و اگر آنها هنگامى كه به خود ستم نمودند پيش تو مى‏ آمدند و از خداوند طلب بخشش مى‏ نمودند، پيامبر براى آنها طلب بخشش مى‏ نمودند، در اين موقع خداوند را توبه پذير و مهربان مى‏ يافتيد.(3)

از طرفی خداوند متعال با مسائلی مانند توسل، شفاعت، تبرک و ... در صدد بیان مقام شامخ بندگان خاص خود بوده و این را نشانه عظمت شان آنها قرار داده است.
لذا با توجه به نکته اخیر و توسل شخص به اهل بیت(علیهم السلام)، تعلق ثواب و حاجت روایی متوسل توجیه پذیر می گردد. چرا که مومنین از طرف خداوند(بنابر مقدمه) توصیه به توسل شده اند و از سوی دیگر خداوند در صدد بیان مقام اهل بیت(علیهم السلام) بوده است و مومن با توسل خود این استحقاق را پیدا می کند که خداوند به او چیزی را عطا کرده و حاجتش را برآورده کند. پس اینطور نیست که شخص متوسل هیچ حقی نزد خدا نداشته باشد، بلکه با همین وسیله قرار دادن اهل بیت(علیهم السلام) و توسل به مقام آنها نزد خدا، استحقاق ثواب و حاجت روایی را پیدا می کند.

اگرسوال شود که در توسل ما به چه چیز متوسل می شویم؟ ایمان خود به ائمه یا به خود ائمه؟

مقدمه؛ منظور از توسل اين است كه انسان به مقام پیامبر(صلی الله علیه و آله)[و ائمه(علیهم السلام)] در پيشگاه خدا متوسل شود، و اين در حقيقت توجه به خدا است، زيرا احترام پيامبر(صلی الله علیه و آله) نيز به خاطر اين است كه فرستاده او بوده و در راه او گام بر داشته است.(4)

ظاهر عبارات ادعیه و روایات اهل بیت(5) نشان می دهد که مورد توسل خود ائمه(علیهم السلام) یا حق ایشان نزد خداست. البته ایمان شخص متوسل شرط ثواب بوده و در حاجت روایی نیز موثر است بطوری که هر چقدر میزان ایمان بالاتر باشد، میزان ثواب و توجه حضرت حق و احتمال حاجت روایی نیز بیشتر خواهد بود. همانطور که در برخی ادعیه عبارت «عارفا بحقه»(6) شرط ازدیاد ثواب دانسته شده است.

اگر سوال شود که آیا غیر مسلمانان نیز می توانند برای حاجت روایی به ائمه متوسل شوند؟

درجواب میگوئیم با توجه به اینکه رکن اساسی در برآورده شدن حاجت شخص، وجاهت شفیع و امام(علیه السلام) یا رسول(صلی الله علیه و آله) است، اگر شخص متوسل، به این وجاهت نزد خداوند معتقد باشد، چنین امری ممکن است. همانطور که يهوديان اهل مدينه و خيبر در مشكلاتي كه براي آن‌ها پيش مي‌آمد در جنگ‌ها به نبي مكرم(صلی الله علیه و آله) متوسل مي‌شدند. و مي گفتند: إنا نسألك بحق النبي الأمي الذي وعدتنا أن تخرجه لنا في آخر الزمان إلا تنصرنا عليهم.(7)

بنابراین غیر مسلمانان و اهل کتاب بدون ایمان به رسالت و با اعتقاد به وجاهت ایشان(صلی الله علیه و آله) می توانند به ایشان برای حاجت روایی توسل کنند، همانطور که جد ایشان(صلی الله علیه و آله) با اعتقاد به وجاهت قنداقه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به ایشان توسل کرد و حاجت روا شد.

منابع:


[/HR]1. مصطفوی، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص261.
2.
سوره مائده، آیه35.
3. سوره نساء، آیه64.
4. تفسیر نمونه، ج4، ص370.
5. مانند: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وُفُودِي وَ بِكَ أَتَوَسَّلُ‏ إِلَى رَبِّكَ وَ رَبِّي وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْمُتَوَسِّلَ بِكَ غَيْرُ خَائِب‏(مجلسی، بحار الأنوار؛ ج‏97 ؛ ص342).
6. کلینی، کافی، ج4، ص580؛ ابن قولویه، کامل الزیارات، ص86 و...
7. تفسير القرطبي، ج 2، ص 27؛ أسباب نزول الآيات، الواحدي النيسابوري، ص 16 – 17؛ العجاب في بيان الأسباب، ابن حجر العسقلاني، ج 1، ص 282؛ الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، ج 1، ص 88؛ إمتاع الأسماع، المقريزي، ج 3، ص 359؛ السيرة الحلبية، الحلبي، ج 2، ص 321.

موضوع قفل شده است