جمع بندی اسلام و ازدواج کودکان
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خسته نباشید
نمیدانم داستان آن دختری را شنیده اید که در نه سالگی توسط پدرش به شوهر داده شده بود و خانواده شوهر او را با اینکه حامله بود آنقدر شکنجه کرده بودند و در تنور گذاشته بودند که بر اثر سوختگی در بیمارستان جان داد، این مساله بار دیگر توجه مسئولین حقوق بشر نسبت به ازدواج زود هنگام کودکان را برانگیخته .
در همین راستا شخصی گفت که اسلام گرا ها اجازه نمیدهند ازدواج کودکان در افغانستان ممنوع شود و آن را بر خلاف شرع نمیدانند.
حال میخواستم بدانم:
1- آیا در قرآن آیه ای برای تحریم ازدواج و آمیزش با کودکان وجود دارد؟
2- یا آیا در احادیث به چنین نکته ای اشاره شده، اگر شده سند حدیث تا چه اندازه معتبر است ؟
3- علاوه بر آن اسلام چه راههایی برای پیشگیری از به فروش رسیدن فرزندان توسط پدر که بر دختر بچه ها ولایت دارد در نظر گرفته است؟
با تشکر
1- آیا در قرآن آیه ای برای تحریم ازدواج و آمیزش با کودکان وجود دارد؟
2- یا آیا در احادیث به چنین نکته ای اشاره شده، اگر شده سند حدیث تا چه اندازه معتبر است ؟
با سلام و عرض ادب
1) در قرآن کریم آیه ای که بیانگر مشروط بودن صحت عقد ازدواج به سن خاصی باشد وجود نداشته؛ بلکه دلیل شرعی بیانگر آن است که قبل از سن رشد و بلوغ فرزند، با رعایت عدم مفسده بر فرزند و یا با رعایت حفظ مصلحت فرزند،[1] ولی فرزند،[2]می تواند او را به تزویج دیگری درآورد. در این صورت چنین عقدی لازم بوده و فرزند بعد از رسیدن به سن بلوغ نمی تواند آنرا فسخ نماید؛ اما در صورتی که چنین عقدی همراه مفسده ای باشد، صحت آن متوقف بر اجازه ی فرزند بعد از سن بلوغ خواهد بود. [3]
قرآن کریم در باب ولایت ولی بر شخص سفیه می فرماید: (وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً؛ وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُم...)؛[4]«اموال خود را، كه خداوند وسيله قوام زندگى شما قرار داده، به دست سفيهان نسپاريد و از آن، به آنها روزى دهيد! و لباس بر آنان بپوشانيد و با آنها سخن شايسته بگوييد! و يتيمان را چون به حد بلوغ برسند، بيازماييد! اگر در آنها رشد (كافى) يافتيد، اموالشان را به آنها بدهيد! ...».
مراد از سفاهت در آيه ی فوق عدم رشد كافى در خصوص امور مالى است؛ به گونه ای كه شخص نتواند سرپرستى اموال خود را به عهده گيرد؛ در این موارد «ولی» اداره امور این اشخاص را به عهده خواهد داشت.[5]
فقها از این آیه ولایت بر امر ازدواج فرزند صغیره را نیز استفاده نموده اند؛[6] اما آنچه در این میان صراحت در این امر داشته روایات صحیح وارده از سوی اهل بیت(علیهم السلام) می باشد که برخی از این روایات به نقل مرحوم کلینی در کتاب کافی عبارتند از:
1) امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) فرمودند: «از دختری كه تحت ولايت پدر و يا جد باشد، كسب تكليف نمى شود؛ زيرا با وجود پدر و جد، او حق انتخاب ندارد». و همچنین فرمودند: «هركس كه بخواهد دوشيزه ای را شوهر دهد، بايد از او كسب تكليف كند، جز پدرش».[7]
2) امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «مادام كه دختری تحت ولايت پدر و جد خود است و پدرش بخواهد او را شوهر دهد، از دختر كسب تكليف نمی شود. پدرش به سرنوشت او بيناتر است. اما از زنی كه بيوه است بايد كسب اجازه نمايند، گرچه تحت سرپرستى پدر و جد خود باشد و هم آنان بخواهند او را شوهر بدهند».[8]
3) محمد بن حسن اشعری می گوید: «پسرعموى من به محضر حضرت ابو جعفر جواد(علیه السلام) نوشت: دختر نابالغى به وسيله ی عمويش تزويج شده است و اينك كه بالغ شده از زفاف با اين شوهر ابا مى كند. تكليف آنان چيست؟ ابو جعفر به خط خود نوشت: حق ندارند كه دختر را مجبور كنند. فرمان فرمان خود اوست».[9]
4) اسماعیل بن بزیع می گوید: ازابو الحسن الرضا(علیه السلام) از دختر نابالغى سؤال نمودم که به وسيله ی پدرش تزويج مى شود، و بعد از مدتی، پدر مى ميرد درحالى كه دختر بالغ نشده است. آیا موقعى كه اين دختر به سن بلوغ می رسد و هنوز به خانه ی شوهر نرفته، تزويج پدر قاطعيت دارد يا اينكه اختيار رد و قبول ازدواج، با خود دختر است؟ ابو الحسن(علیه السلام) گفت: تزويج پدر در حق دختر نافذ است».[10]
[/HR] [1] . در اینکه علاوه بر عدم مفسده، رعایت مصلحت صغیره نیز شرط است باید در حقیقت ولایت ولی تامل نمود. در اين مسئله دو ديدگاه وجود دارد: الف)اگر نگاه ما به عنوان ولايت به شکل «مالكيت» باشد همچون اینکه گفته می شود: (انت و مالك لابيك: تو ومالت متعلق به پدرت می باشی) پدرهر كارى را که بخواهد می تواند انجام دهد، چون مالش مى باشد و اختيارش را دارد، در اين صورت مفسده اش هم اشكال ندارد، حتّى قاعده ی لاضرر هم نمى تواند جلوى او را بگيرد (ولايت امتياز به پدر است). ب) اگر نگاه ما به عنوان ولايت اين است كه دلسوزترين فرد براى دختر، پدر و جد او می باشند، و انان در صدد تأمين منافع صغیرة می باشند، همچون وكيل، در اين صورت شارع مقدس نمى خواهد امتيازى به پدر بدهد بلكه امتيازى است براى دختر، كه در اينصورت مصلحت مولّى عليه را بايد در نظر گرفت و عدم المفسدة كافى نيست. آیت الله مکارم شیرازی معتقد به قول دوم می باشند(ر.ک: کتاب النکاح، مکارم شیرازی، ج2، ص37). همچنین نظر مرحوم امام خمینی آن است که احتیاط واجب در مراعات مصلحت برای فرزند است: «بل الاحوط مراعاة المصلحة، ترجمه ی تحریر الوسیله، امام خمینی، ج3، ص454).
[2] . کسانی که ولایت دارند عبارتند از: «جد و اب؛ وصىّ بر صغار؛ مولى؛ حاكم شرع». پدر و جد از طرف پدر-یعنی پدر پدر و بالاتر- بر صغیر و صغیره و دیوانه ای که جنونش به بلوغ اتصال دارد و همچنین –ظاهرا- بر دیوانه ای که دیوانگیش از بلوغ فاصله دارد ولایت دارند. و مادر و جد مادری ولو از طرف مادر پدر به اینکه پدر برای مادر پدر مثلا باشد و برادر و عمو و دایی و اولاد آنها،بر آنها ولایت ندارند. همچنین پدر و جد پدری بر بالغ رشید و بر بالغه رشیده-در صورتی که ثیبه باشد- ولایت ندارند.(ر.ک: ترجمه تحریر الوسیله، امام خمینی، ج3، ص453).
[3] . العروة الوثقى، مکارم شیرازی، ج2، ص852: «يشترط في صحّة تزويج الأب و الجدّ و نفوذه عدم المفسدة، و إلّايكون العقد فضوليّاً كالأجنبيّ. و يحتمل(1) عدم الصحّة(2) بالإجازة أيضاً، بل الأحوط مراعاة المصلحة(3)، بل يشكل(4) الصحّة إذا كان هناك خاطبان أحدهما أصلح من الآخر بحسب الشرف أو من أجل كثرة المهر أو قلّته بالنسبة إلى الصغير(ة)، فاختار الأب غير الأصلح لتشهّي نفسه». (1). الامام الخميني: لكنّه ضعيف؛الگلپايگاني: هذا الاحتمال في مسألة التزويج ضعيف (2). الخوئي: لكنّه بعيد؛ و كذلك الحال في المسألة الآتية (3). مكارم الشيرازي: بل الأقوى ذلك؛ و المسألة و إن كانت مجمعاً عليها بالنسبة إلى عدم المفسدة، كما قيل، و أدلّة لاضرر و إن كانت حاكمة على عمومات الولاية، ولكنّ العمدة في المقام أمر آخر و هو ما يستفاد من حقيقة الولاية و اعتبارها عند العقلاء، و قد أمضاها الشرع، و هي أنّ منصب الأب و الجدّ لولاية الصغار إنّما هو من باب الحسبة و الدفاع عن حقوقهم و كونهما أقرب من غيرهما، كما ورد في روايات الباب: «هو أنظر لها» لا أنّ الصغار من قبيل الملك لهما يتصرّفان فيهم كيف شائا؛ فعلى هذا، لابدّ من اجتناب المفسدة، بل مراعاة المصلحة. و أمّا ما ورد في بعض الروايات من أنّ «الولد و ماله لأبيه» فهو حكم أخلاقي، و لذا يشمل الصغير و الكبير، و قد أجمع الأصحاب على عدم جواز التصرّف في أموال الصغار إذا كان مشتملًا على المفسدة، ولا أقلّ من الشكّ في أنّ حقيقة الولاية هي الأوّل أو الأخير، و الأصل يقتضي العدم إلّابالنسبة إلى القدر المتيقّن (4). الگلپايگاني: بل لا إشكال فيها ما لمتكن فيه مفسدة و إن كان الأحوط و الأولى للأب مراعاة الأصلح».
[4] . النساء(4)، 6-5.
[5] . ر.ک: تفسیر نمونه، ج3، ص268.
[6] . از آیه ی شریفه استفاده می شود که «ولی» ولایت بر امور مالی سفیه را دارد؛ از این امر می توان فهمید که بعید است شارع مقدس ولايت بر اموال یتیم سفیه را براى «ولی» او قرار دهد، امّا در نكاح ولايت قرار ندهد. ممکن است در اینجا گفته شود: این آیه مربوط به ولی یتیم می گردد، یعنی سخن از بیگانگانی است که باید رعایت مصلحت او را نمایند؛ لذا شامل پدر نمی گردد. مرحوم شيخ انصارى در مكاسب محرّمه در جواب این سوال مى گويد: آيه شامل جد کودک مى شود، يعنى ممكن است پدر مرده باشد؛ اما جد او زنده باشد، که چنين کودکی نیز يتيم است، پس اگر جد را شامل شد كه تصرّفات جد بايد از روى مصلحت باشد، پدر را نیز شامل مى گردد؛ زیرا كسى ميان پدر و جد فرق نگذاشته است؛ بنابراین آيه شامل پدر و جد مى شود. (ر.ک: كتاب النكاح، مکارم شیرازی،ج2، ص34).
[7] . الکافی، الکلینی، ج5، ص393، ح2، (ط-الاسلامیة): «محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد، عن عليّ بن الحكم، عن العلاء بن رزين، عن محمّد بن مسلم، عن أحدهما عليهما السّلام قال: لا تستأمر الجارية إذا كانت بين أبويها ليس لها مع الأب أمر. و قال: يستأمرها كلّ أحد ما عدا الأب»؛ «مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج20 ؛ ص128: الحديث الثاني: صحيح».
[8] . همان، ح5: «حميد بن زياد، عن الحسن بن محمّد بن سماعة، عن جعفر ابن سماعة، عن أبان، عن فضل بن عبد الملك عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: لا تستأمر الجارية الّتي بين أبويها إذا أراد أبوها أن يزوّجها. هو أنظر لها. و أمّا الثّيّب فإنّها تستأذن و إن كانت بين أبويها إذا أراد أن يزوّجاها»؛ «مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ المجلسی، ج20 ؛ ص129، الحديث الخامس: موثق».
[9] . همان، ح7: «محمّد بن يحيى، عن أحمد بن محمّد، عن عليّ بن مهزيار، عن محمّد بن الحسن الأشعريّ قال: كتب بعض بني عمّي إلى أبي جعفر الثاني عليه السّلام: ما تقول في صبيّة زوّجها عمّها فلمّا كبرت أبت التزويج؟ فكتب بخطّه: لا تكره على ذلك و الأمر أمرها»؛ «مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ المجلسی، ج20 ؛ ص130، الحديث السابع: مجهول».
[10] . همان، ح9: «محمّد بن يحيى، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع قال: سألت أبا الحسن عليه السّلام عن الصبيّة يزوّجها أبوها ثمّ يموت و هي صغيرة فتكبر قبل أن يدخل بها زوجها. أيجوز عليها التزويج أو الأمر إليها؟ قال: يجوز عليها تزويج أبيها»؛ «مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ المجلسی، ج20 ؛ ص130، الحديث التاسع: صحيح».
1- آیا در قرآن آیه ای برای تحریم ازدواج و آمیزش با کودکان وجود دارد؟
2) جواز انعقاد عقد ازدواج به معنای جواز همه ی استمتاعات جنسی و اعمال زناشویی نیست؛ زیرا بعضی از لذت های جنسی بین زن و شوهر مشروط به سن خاصی از زن(همسر) است تا از هرگونه آسیب جسمی و روحی او جلوگیری گردد، و در صورتی که شوهر از این قانون تخلف نموده و با همسر نابالغ خود نزدیکی کند و چنین امری موجب آسیب جسمی او گردد، از نظر اسلام علاوه بر حرام شدن دائمی این همسر بر او، مجازات های مالی سختی نیز در انتظار او است که فقها از قدما و معاصرین به این مجازات ها در کتب فقهی و رساله های عملیه خود تصریح کرده اند.
شیخ مفید(متوفی 413 هـ) در این باره می گوید: «هر گاه مردی با دختری که کمتر از نه سال داشته نزدیکی کند و این کار موجب «افضاء» (بروز مشکلاتی در اعضای جنسی) دختر گردد، باید دیه کامل او را بپردازد و کلیه ی مخارج او را نیز تا آخر عمرش بر عهده گیرد».[1]
شیخ طوسی(متوفی460هـ) نیز می گوید: «اگر مردی با همسرش نزدیکی کند و او را «افضاء» نماید، اگر همسر او کمتر از نه سال داشته، مرد ضامن است و باید دیه ی کامل به همراه مهر زن را به او بپردازد».[2]
ابن إدریس حلی(متوفی598 هـ)نیز می فرماید: «کسی که با همسر خود که کمتر از نه سال دارد نزدیکی نماید، همسرش بر او حرام ابدی خواهد شد و...».[3]
و...
مرحوم امام خمینی در بیان مجازات چنین عملی از نظر اسلام می نویسند: «... اگر مرد با همسر خود قبل از تمام شدن سن نه سالگی او نزدیکی کند و او را «افضاء» نماید، زناشویی با این همسر بر او برای همیشه حرام خواهد شد و باید دیه کامل او را بپردازد و کلیه ی مخارج او را نیز تا آخر عمرش بر عهده بگیرد و همچنین باید مهر او را نیز تماماً بپردازد ....».[4][5]
با توجه به این مطالب می توان گفت: آنچه بیان شد در باره ی جواز اصل عمل بود و الا در روایاتی تأکید بر این نکته شده که در دوران قبل از بلوغ بهتر است عقد ازدواجی صورت نگیرد، همچنان که در روایتی می خوانیم: مردى به امام صادق و يا امام کاظم(عليهما السلام) عرضه داشت: ما پسران و دختران خود را در كودكى باهم تزويج مى كنيم. آن حضرت فرمودند: « اگر در خردسالی فرزندان خود را ازدواج دهید به آسانی به هم الفت نمی گیرند».[6]
بر همین اساس، در مقام عمل مردم به چنین ازدواجی ترغیب نشده اند و به جز در موارد نادر، چنین ازدواج هایی اتفاق نیفتاده، بنابراین می توان گفت این نوع ازدواج امروزه، چندان مصداق خارجی نداشته؛ مگر در مواردی ضروری خاصی که مصلحت کودک رعایت شده باشد.
آیت الله مکارم شیرازی در این رابطه می گویند: «در عصر و زمان ما عادتا مصلحت صغير در نظر گرفته نمى شود چون وقتى بزرگ شدند معمولا خودشان تصميم مى گيرند و در غالب اوقات نظراتشان را بر پدر و مادر تحميل مى كنند، پس در اين عصر و زمان مصلحت نيست، مگر در موارد استثنايى كه مصلحت وجود دارد».[7][/HR] [1] . المقنعة، المفید، ص: 747: «...الرجل إذا جامع الصبیة و لها دون تسع سنین فأفضاها کان علیه دیة نفسها و القیام بها حتى یفرق الموت بینهما...».
[2] . الخلاف، الطوسی، ج5، ص257: ««إذا وطئ زوجته فأفضاها ، فإن كان لها دون تسع سنين ، كان عليه ضمانها بديتها مع المهر الواجب بالدخول».
[3] . السرائر الحاوی لتحریر الفتاوى، ابن ادریس، ج2، ص: 530: «من وطأ زوجته و لها دون تسع سنین، حرّمت علیه أبدا، و فرّق بینهما بغیر خلاف بینکم فی ذلک».
[4] . تحریر الوسیلة، امام خمینی، ج2، ص: 242، مسألة 12: «و إن أفضاها بأن جعل مسلکی البول و الحیض واحدا أو مسلکی الحیض و الغائط واحدا حرم علیه وطؤها أبدا لکن على الأحوط فی الصورة الثانیة، و على أی حال لم تخرج عن زوجیته على الأقوى، فیجری علیها أحکامها من التوارث و حرمة الخامسة و حرمة أختها معها و غیرها، و یجب علیه نفقتها ما دامت حیة و إن طلقها بل و إن تزوجت بعد الطلاق على الأحوط، بل لا یخلو من قوة، و یجب علیه دیة الإفضاء، و هی دیة النفس، فإذا کانت حرة فلها نصف دیة الرجل مضافا إلى المهر الذی استحقته بالعقد و الدخول». این مسأله در مسأله ی 2410، رساله مراجع آمده است.
[5] . ر.ک: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa7619
[6] . الکافی، الکلینی، ج5، ص399، ح1: «محمّد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان؛ و عليّ بن إبراهيم، عن أبيه جميعا، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن الحكم، عن أبي عبد اللّه- أو أبي الحسن عليهما السّلام- قال: قيل له: إنّا نزوّج صبياننا و هم صغار. قال: فقال: إذا زوّجوا و هم صغار لم يكادوا يتألّفوا»؛ «مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ المجلسی، ج20 ؛ ص137، الحديث الأول: حسن كالصحيح».
[7] . انوار الفقاهة، مکارم الشیرازی،ج3، ص300: «عقد الاولياء للصغار في عصرنا. انك قد عرفت أنّ أمر الولاية، لو دار مدار المصلحة، أو عدم المفسدة، فانّه لا يصح عقد الأولياء في الصغر في عصرنا، إلّا في موارد نادرة جدا. لأنّ هذه العقود تنتهي إلى مفاسد كثيرة بعد بلوغ الصغير أو الصغيرة. فهم لا يقبلون إلّا من انتخبوه و اختبروه و أحبّوه. فمن هذه الناحية لا بدّ للأولياء من التجنب عن هذه العقود».
[="Tahoma"][="Black"]3- علاوه بر آن اسلام چه راههایی برای پیشگیری از به فروش رسیدن فرزندان توسط پدر که بر دختر بچه ها ولایت دارد در نظر گرفته است؟
با عرض سلام و احترام
تشکر از استاد گرامی بابت پاسخشان
فروش فرزند از نظر شرعی جایز نیست و پدر حق چنین کاری را ندارد و اگر هم بخواهد سرپرستی برای فرزند انتخاب کند، لازم است مصلحت فرزند را طبق نظر مشهور فقهاء رعایت نماید و چنین کاری نباید برای فرزند مفسده داشته باشد.
در پناه حضرت حق باشید
پی نوشت:
استفتاء از دفتر مراجع عظام تقلید در قم[/]
سلام .
صحبت به نظره من سره این نیست که بیایم و بحث کنیم که اگر مردی خوب بود چه ایرادی داره دختری مثلا 9 ساله رو به عقدش در آورد .
صحبت سره نوعی قانونگذاری هست ، قانونی که باید انسانها رو میشناخت و بر اساس شناخت انسانها قانونگذاری میکرد .
این قانون به نوعی بسیار بسیار راحت امکان سو استفاده از دخترانی که به بلوغ عقلی نرسیده اند رو محیا میکنه و ضمانت اینکه از اون دختر سو استفاده نشه رو در گرو اجازه و صلاحدید پدر کرده .
کی حاضر هست به من 10 میلیارد تومن پول بده و من در اضای اون چکی 20 میلیارد تومنی برای هفته بعدش بهش بدم . هیچ کس ...
چرا ...
چون چک ضمانت خوبی برای این مساله نیست
تزويج پدر قاطعيت دارد و بايد تسليم شود
عجب! یک انسان را بدون اینکه توانایی نظر دادن داشته باشد به عقد مردی در بیاوریم و بعد هم که او بالغ شد ، حق ندارد امتناع کند!!!
اموال خود را، كه خداوند وسيله قوام زندگى شما قرار داده، به دست سفيهان نسپاريد و از آن، به آنها روزى دهيد! و لباس بر آنان بپوشانيد و با آنها سخن شايسته بگوييد! و يتيمان را چون به حد بلوغ برسند، بيازماييد! اگر در آنها رشد (كافى) يافتيد، اموالشان را به آنها بدهيد! ...».مراد از سفاهت در آيه ی فوق عدم رشد كافى در خصوص امور مالى است؛ به گونه ای كه شخص نتواند سرپرستى اموال خود را به عهده گيرد؛ در این موارد «ولی» اداره امور این اشخاص را به عهده خواهد داشت.[5]
فقها از این آیه ولایت بر امر ازدواج فرزند صغیره را نیز استفاده نموده اند
اولاً آیه میگوید اموال. دیگر ازدواج از کجا آمده؟!
ثانیاً خداوند فرموده سفیهان. کودکان نابالغ هستند نه دیوانه! این چه قیاسی است؟! کودک در حال رشد است و دیوانه کاملاً بدون عقل است
(عقل تصمیم گیری)عجب! یک انسان را بدون اینکه توانایی نظر دادن داشته باشد به عقد مردی در بیاوریم و بعد هم که او بالغ شد ، حق ندارد امتناع کند!!!
سلام....اینکه انسان در اموری اختیار نداشته باشه چیز عجیبی نیست.....یک انسان بدون اینکه توانایی نظر دادن داشته باشه، به فرزندی یک پدر و مادر در می آد.....حالا کنار این شما ماجرای ازدواج رو هم بزار....به کجا بر می خوره؟
من با یه قسمتی مشکل دارم و اون اینکه با تزویج دختر بچه کمتر از 9 سال توسط پدر و رسیدن دختر به سن بلوغ و ... خود دختر نمی تونه ازدواج رو فسخ کنه...
حالا اومدیم و دیدیم که دختر هیچ مهری از فرد مد نظر به دل نداره... تکلیف چیه؟ دختره گفت نمی خوامش باباش گفت نه حتما برو، باید حتما با فرد مورد نظر پدر ازدواج کنه!!!
آخه چرا؟ مگه اختیار دست خود دختر نباید باشه تا برا انتخاب شریک زندگیش تصمیم بگیره...
آخه چرا باید یه جاهایی به فرد دیگری ولو پدر انقدری اختیار داده شه که برا بچه اش و به جای اون تصمیم سرنوشتی بگیره... واقعا یه جاهایی با خوندن یه سری مطالب فقهی کلافه می شم...
یا ایراد از اصل قانون هست یا ایراد از فقها هست یا ایراد از عقل من هست...
ببخشید تمام سالها سعی کردم به همه شبهات و ... جوابی بیابم و جوابهاشو در جاهایی که لازمه بازگو کنم ولی هیچ رقمه این یکی به کتم نمی ره!
*عجب! یک انسان را بدون اینکه توانایی نظر دادن داشته باشد به عقد مردی در بیاوریم و بعد هم که او بالغ شد ، حق ندارد امتناع کند!!!
*گویا شما هنوز نمی دانید که در قانون اسلام ، فرزندان (بخصوص دختران) انسان نیستند ، بلکه کالا هستند!*
*فقها چگونه از سفید ، زرد را برداشت کرده اند؟!!اولاً آیه میگوید اموال. دیگر ازدواج از کجا آمده؟!
ثانیاً خداوند فرموده سفیهان. کودکان نابالغ هستند نه دیوانه! این چه قیاسی است؟! کودک در حال رشد است و دیوانه کاملاً بدون عقل است
(عقل تصمیم گیری)
با سلام و عرض ادب
لطفا مطالب خود را در یک تاپیک ارسال نموده و از ایجاد تاپیکهای متعدد بدون اینکه پاسخ را مطالعه فرمائید اجتناب نمائید.
آیا شما در مسائلی که مردم به نظر اهل خبره مراجعه می نمایند؛ همچون رجوع به پزشک حاذق؛ نظر او را نیز خلط میان زرد و سفید می پندارید؟ یا خیر آنجا معتقدید که چنین شخصی بر اساس علم و دانش چنین تجویزی را نموده است؟
اگر پاسخ را مطالعه می فرمودید اینگونه نمی نوشتید؟! معنای سفیه گفته شد و وجه استفاده از آن نیز بیان شد پاسخ را مطالعه فرمائید.
من با یه قسمتی مشکل دارم و اون اینکه با تزویج دختر بچه کمتر از 9 سال توسط پدر و رسیدن دختر به سن بلوغ و ... خود دختر نمی تونه ازدواج رو فسخ کنه...
حالا اومدیم و دیدیم که دختر هیچ مهری از فرد مد نظر به دل نداره... تکلیف چیه؟ دختره گفت نمی خوامش باباش گفت نه حتما برو، باید حتما با فرد مورد نظر پدر ازدواج کنه!!!
آخه چرا؟ مگه اختیار دست خود دختر نباید باشه تا برا انتخاب شریک زندگیش تصمیم بگیره...
آخه چرا باید یه جاهایی به فرد دیگری ولو پدر انقدری اختیار داده شه که برا بچه اش و به جای اون تصمیم سرنوشتی بگیره... واقعا یه جاهایی با خوندن یه سری مطالب فقهی کلافه می شم...
یا ایراد از اصل قانون هست یا ایراد از فقها هست یا ایراد از عقل من هست...
ببخشید تمام سالها سعی کردم به همه شبهات و ... جوابی بیابم و جوابهاشو در جاهایی که لازمه بازگو کنم ولی هیچ رقمه این یکی به کتم نمی ره!
با سلام و عرض ادب
1) در پاسخ دوم(تاپیک چهارم) گفته شد:
آنچه بیان شد در باره ی جواز اصل عمل بود و الا در روایاتی تأکید بر این نکته شده که در دوران قبل از بلوغ بهتر است عقد ازدواجی صورت نگیرد، همچنان که در روایتی می خوانیم: مردى به امام صادق و يا امام کاظم(عليهما السلام) عرضه داشت: ما پسران و دختران خود را در كودكى باهم تزويج مى كنيم. آن حضرت فرمودند: «اگر در خردسالی فرزندان خود را ازدواج دهید به آسانی به هم الفت نمی گیرند».
بر همین اساس، در مقام عمل مردم به چنین ازدواجی ترغیب نشده اند و به جز در موارد نادر، چنین ازدواج هایی اتفاق نیفتاده. بنابراین می توان گفت این نوع ازدواج امروزه، چندان مصداق خارجی نداشته؛ مگر در مواردی ضروری خاصی که مصلحت کودک رعایت شده باشد.
آیت الله مکارم شیرازی در این رابطه می گویند: «در عصر و زمان ما عادتا مصلحت صغير در نظر گرفته نمى شود چون وقتى بزرگ شدند معمولا خودشان تصميم مى گيرند و در غالب اوقات نظراتشان را بر پدر و مادر تحميل مى كنند، پس در اين عصر و زمان مصلحت نيست، مگر در موارد استثنايى كه مصلحت وجود دارد».
توجه به این نکته لازم است که ولایت پدر و نفوذ عقد وی زمانی است که چنین تزویجی نسبت به فرزند عاری از مفسده بوده و یا در معیاری بالاتر مشتمل بر مصلحت فرزند نیز باشد؛لذا گفته شد:
اگر نگاه ما به عنوان ولايت اينگونه است كه دلسوزترين فرد براى دختر، پدر و جد او می باشند، و آنان در صدد تأمين منافع صغیره می باشند(همچون وكيل)، در اين صورت شارع مقدس نمى خواهد امتيازى به پدر بدهد؛ بلكه امتيازى است براى دختر، كه در اينصورت مصلحت مولّى عليه را بايد در نظر گرفت و عدم مفسده كافى در جواز ولایت نمی باشد؛ بنابراین اینگونه نیست که شارع مقدس دست ولی را برای هر گونه تصرفی؛ هر چند که به مصلحت فرزند نبوده چه رسد به آنکه دارای مفسده نیز باشد، باز گذاشته باشد.
موفق باشید.
[="Tahoma"][="Black"]با عرض سلام و احترام به همه بزرگواران و تشکر از استاد صدرای گرامی
توجه: در این نوشتار شخص خاصی مد نظرم نیست و تنها درد دلی است دوستانه
یکی از عللی که باعث می شود که امثال بنده خیلی راغب به توضیح دلائل اجتهادی احکام نباشیم همین برداشت بسیار ناشیانه ، سریع و ناقص برخی اهل فکر و فنی است که اصلا چنین انتظاری از آنان نیست چرا که در علوم دیگر ، مشابه این برداشت ها کمتر دیده می شود و دخالت در کار متخصص ، قبحی برای خودش دارد.
اما متأسفانه در اینجا با وجود حساسیت بالای این علوم و الهی بودن منشأ آن و ادله حِکمی تشریع خداوند متعال و خالق انسان ها با برداشت و فهم فقهی یک فقیه پنجاه سال تحصیل کرده و درس خوانده که سر سفره هزار ساله فقه علمای گذشته نشسته است ، چه آسان برخورد می شود و چه ساده نتیجه گیری صورت می گیرد واقعا جای تعجب دارد!
با برخی بزرگواران و مراجعان که صحبت می کنم طرف مقابل با زبان و با اشاره و با کلامی تهدید آمیز بیان می کند که اگر این را به من درست جواب ندهید من کافر می شوم یا به واقع و یا به بازی گری خود را به صورتی نشان می دهد که بر لبه تیغ کفر و ایمان قرار دارد و الان است که به سمت کفر بغلطد ؛ من هم با زبان یا در دل می گویم خب برو کافر شو عزیزم! نه اجباری در دین داری است و نه در بی دینی ؛ بی دینی تو به من ضرری نمی زند و من چون تکلیف دارم و دلم می سوزد می خواهم شما هم به نفعی که من به آن رسیدم برسی، اگر خودت نخواهی هیچ کس نمی تواند تو را از خواب تصنعی ات بیدار کند.
تخصص یافتن یا حداقل فهم تخصص هم قواعد خاص خود را دارد و با طلب واقعی و صبوری ممکن است کسی نمی تواند (معذرت می خواهم) با هوچی گری و من دانایی و نفهمیدن الفبای یک دانش ، ادعای نقد درست و فهم صحت و سقم آن را داشته باشد ، سریع رد کردن معمولا از سر بی سوادی است و بی صبری و اعوجاج فکری و گرنه انسان آگاه و متعادل اگر هم بخواهد نقدی کند با رعایت ادب نقد و بیان مطلب به شکل جمله شرطیه است و با "شاید بنده متوجه نشوم" و "شاید من به دقت نخواندم" و ... آغاز می کند ؛ باد به غبغب انداختن و سینه صاف کردن تاکنون نه ایجاد دانش کرده و نه نشانه واپسین عالِمی شمرده شده است.
البته این سخنان برای این نیست که کسی سؤالی نکند و کسی هم جواب ندهد ما هم خودمان در مقام سؤال از اساتید خود سؤالاتی مانند سؤالات شما یا حتی شدید تر را به راحتی می پرسیم و هم در مقام جواب به آسانی مسائل را مطرح می کنیم اما حق بدهید که انتظار یک تعامل صرفا علمی دو طرفه برای نتیجه بخش بودن مباحث، انتظار بی جایی نیست.
در پناه حضرت حق باشید[/]
با سلام و عرض ادبلطفا مطالب خود را در یک تاپیک ارسال نموده و از ایجاد تاپیکهای متعدد بدون اینکه پاسخ را مطالعه فرمائید اجتناب نمائید.
آیا شما در مسائلی که مردم به نظر اهل خبره مراجعه می نمایند؛ همچون رجوع به پزشک حاذق؛ نظر او را نیز خلط میان زرد و سفید می پندارید؟ یا خیر آنجا معتقدید که چنین شخصی بر اساس علم و دانش چنین تجویزی را نموده است؟
اگر پاسخ را مطالعه می فرمودید اینگونه نمی نوشتید؟! معنای سفیه گفته شد و وجه استفاده از آن نیز بیان شد پاسخ را مطالعه فرمائید.
سلام جناب صدرا ...
امیدوارم که خوب و سلامت باشید ...
من البته اینگونه که شما فکر میکنین ... فکر نمیکنم ... مطالبتون رو خوندم و فکر نمیکنم مثال دکتر در چنین مسایلی مصداقیت داشته باشه ...
حوب من به شخصه ... اگر سرما بخورم ... به پزشک مراجعه نمیکنم ... یا اگر بکنم وسواس آنچنانی بر رویه اینکه دکترش متخصص باشه یا نباشه ندارم ؛ ولی اگر بخواهم جراحی قلب بکنم یا اگر مشگل ریوی داشته باشم ... حتما یک واحد Research برای خودم خواهم داشت ...
موضوع رو اینجوری بررسی میکنم ...
1. اون دکتر چه مدرک تحصیلی داره ...
2. اون دکتر چه تعداد جراحی تا کنون انجام داده ...
3. میزان رضایت مشتری های اون دکتر به چه میزان بوده ...
4. میزان صحت تشخیصش تا چه اندازه بوده ...
5. آیا Ranking خارجی داره یا نداره ...
6. آیا دکترهای دیگه برای کاره ایشون ارزش قایل هستند یا نه ...
و ...
و درنهایت بعد از اینکه به 3 یا 4 تا دکتر متفاوت مراجعه کردم و سخنهای ایشان را شنیدم ؛ اون کاری رو میکنم که صحیح تر و عقلانی تر باشه ...
اینی که ما بیایم و بگیم که فلانی متخصص هست و حتما تمام سخنهاش درست هست مشگلات بسیار زیادی رو بوجود میاره .
1. اینی که همین الان خیلی از این متخصص ها دزد و کلاه بردار از آب در اومدن ...
2. خیلی از مسیرهایی که چنین افرادی عنوان میکنند باعث تباهی هایی شده ... مانند اینکه من به دکتری مراجعه میکنم و سردردم خوب میشه ولی چشمم کور میشه .
3. خیلی از این حرفهایی که این متخصص ها پای منبرشون میزنند خودشون هم بهش عمل نمیکنند ... یعنی درست نمیدونش ... ولی یک دکتر حتما قرصه درست رو مصرف میکنه و تجویز میکنه .
در مورد این مساله ...
فرض کنیم حسن ... یک متدین هست ... و اعتقاد به توحید افعالی داره ... و ایشان اعتقادشون این هست که هیچ کسی غیر از خداوند حق قانونگذاری نداره ...
بعدش من میرم به حسن میگم ...
حسن !!! برای پاک شدن چیزی باید چی کار کرد ...
حسن میگه : باید عین نجاست رو برطرف کرد و سه بار اون رو آب کشید ...
من به حسن میگم : آیا تو به توحید افعالی اعتقاد داری ... و آیا حاضر هستی که اخلاص خودت رو نشون بدی ...
حسن هم میگه : صد در صد ...
من هم به حسن میگم : از این به بعد میخوای غذا بخوری ... ابتدا کاسه توالت رو بشور تا عین نجاست از بین بره ؛ بعدش 3 بار آب کشی بکنش ؛ بعدش هم یه دستمال رو مچاله کن بزار رویه سوراخ چاه : بعدش هم چلو خورشتت رو بریز تو اونجا و بخور ...
حسن میگه : خوب چند روز ... ( یعنی اعتقاد داره این کاره درستی نیست )
و من به حسن میگم : تا آخر عمرت ... نه بخاطر اینکه به من چیزی رو اثبات کنی ... برای اینکه به خدا ثابت کنی که فقط اوست که میتواند قانونگذاری کند . و بتونی ادعا کنی که در درون دنیا به توحید افعالی اعتقاد داشتی ...
اینی که کودکی رو بخوایم به عقد کسی در بیاریم ... این به نظره خیلی از افراد اشتباه هست ... چونکه چنین افرادی اعتقاد دارند که خوبی و بدی و ... به غیر از اینکه اصالتشون رو از دین میگیرند ... از تمدن و فرهنگ هم میگیرند ...
شاید از نظره شما که دیندار واقعی هستید چنین مساله ای مشگلی نداشته باشه ... ولی برای کسانی که دارند روز به روز متمدن تر و با فرهنگ تر میشن ... خوب چنین کاری رو مشگل دار میدونند .
به بیان دیگه یک موحد ممکن است در ابتدا از این کار چندشش بشه ... اون رو بد بدونه ... ولی چون به دنبال اثبات این هست که به توحید افعالی اعتقاد داره ... با اینکه ته دلش این کار رو اشتباه میدونه ... عنوان میکنه ... نخیر ... خیلی هم کاره خوبی هست ....
جناب ایراد از این است که ما فقه 1400 سال پیش رو هنوز داریم اجرا میکنیم.شرایط جامعه ای که تو 1400 سال پیش بود با الان یکی نیست.فقها هم اصرار دارن هنوز همون رو پیاده کنن.اما ائمه شرایط پیدا نکردن همه چی رو بگن یعنی کسی نبود که بپرسه.مطمئن باش اگر امام معصوم الان بود خیلی از احکام فرق میکرد.
بسمه العلیم
فرزند بعد از رسیدن به سن بلوغ نمی تواند آنرا فسخ نماید
عرض سلام و ادب
در بیان فوق "فسخ" دقیقا به چه معناست؟
توجه: در این نوشتار شخص خاصی مد نظرم نیست و تنها درد دلی است دوستانه یکی از عللی که باعث می شود که امثال بنده خیلی راغب به توضیح دلائل اجتهادی احکام نباشیم همین برداشت بسیار ناشیانه ، سریع و ناقص برخی اهل فکر و فنی است که اصلا چنین انتظاری از آنان نیست چرا که در علوم دیگر ، مشابه این برداشت ها کمتر دیده می شود و دخالت در کار متخصص ، قبحی برای خودش دارد. اما متأسفانه در اینجا با وجود حساسیت بالای این علوم و الهی بودن منشأ آن و ادله حِکمی تشریع خداوند متعال و خالق انسان ها با برداشت و فهم فقهی یک فقیه پنجاه سال تحصیل کرده و درس خوانده که سر سفره هزار ساله فقه علمای گذشته نشسته است ، چه آسان برخورد می شود و چه ساده نتیجه گیری صورت می گیرد واقعا جای تعجب دارد! با برخی بزرگواران و مراجعان که صحبت می کنم طرف مقابل با زبان و با اشاره و با کلامی تهدید آمیز بیان می کند که اگر این را به من درست جواب ندهید من کافر می شوم یا به واقع و یا به بازی گری خود را به صورتی نشان می دهد که بر لبه تیغ کفر و ایمان قرار دارد و الان است که به سمت کفر بغلطد ؛ من هم با زبان یا در دل می گویم خب برو کافر شو عزیزم! نه اجباری در دین داری است و نه در بی دینی ؛ بی دینی تو به من ضرری نمی زند و من چون تکلیف دارم و دلم می سوزد می خواهم شما هم به نفعی که من به آن رسیدم برسی، اگر خودت نخواهی هیچ کس نمی تواند تو را از خواب تصنعی ات بیدار کند. تخصص یافتن یا حداقل فهم تخصص هم قواعد خاص خود را دارد و با طلب واقعی و صبوری ممکن است کسی نمی تواند (معذرت می خواهم) با هوچی گری و من دانایی و نفهمیدن الفبای یک دانش ، ادعای نقد درست و فهم صحت و سقم آن را داشته باشد ، سریع رد کردن معمولا از سر بی سوادی است و بی صبری و اعوجاج فکری و گرنه انسان آگاه و متعادل اگر هم بخواهد نقدی کند با رعایت ادب نقد و بیان مطلب به شکل جمله شرطیه است و با "شاید بنده متوجه نشوم" و "شاید من به دقت نخواندم" و ... آغاز می کند ؛ باد به غبغب انداختن و سینه صاف کردن تاکنون نه ایجاد دانش کرده و نه نشانه واپسین عالِمی شمرده شده است. البته این سخنان برای این نیست که کسی سؤالی نکند و کسی هم جواب ندهد ما هم خودمان در مقام سؤال از اساتید خود سؤالاتی مانند سؤالات شما یا حتی شدید تر را به راحتی می پرسیم و هم در مقام جواب به آسانی مسائل را مطرح می کنیم اما حق بدهید که انتظار یک تعامل صرفا علمی دو طرفه برای نتیجه بخش بودن مباحث، انتظار بی جایی نیست. در پناه حضرت حق باشیدبا عرض سلام و احترام به همه بزرگواران و تشکر از استاد صدرای گرامی
عرض سلام و ادب
و با تشکر از زحمات شبانه روزی شما
واقعا برخی از احکام اسلام را عقل انسان نمیتواند بپذیرد
اما
سوال اینجاست که واقعا آیا باید عقل همه را بپذیرد؟
اگر کسی با تحقیق به وحدانیت خدا پی برد، به معاد ، نبوت و عدل و امامت با تحقیق( نه تقلید) پی برد اگر کسی به یقین رسید که خدا عادل است( یادمان باشد عدل جزء اصول دین است که باید با تحقیق به آن رسید و نه تقلید) هیچ گاه در ادامه مسیر به خاطر عدم درک مسائل به خداوند جسارت نمیکند و احکام اسلام را ناعادلانه و ظالمانه توصیف نمیکند
مگر ممکن است خدایی که عادل است ظلم کند؟
آیا کشتن فرزند عزیز و دلبند به دست خود شخص کاری عاقلانه و عادلانه است؟؟( از نظر ما)
امتحان حضرت ابراهیم چه بود؟؟؟؟؟ کشتن فرزند!!!
حضرت ابراهیم با عقل آنرا پذیرفتند یا تعبدی؟؟ یعنی ایشان دقیقا فلسفه آنرا میدانستند؟
ما که دستورات ریز خدا را نمیتوانیم تعبدی بپذیریم اگر جای حضرت ابراهیم بودیم چه میکردیم؟؟
چه بسا برخی از احکامی که وجود دارد و ما نمیتوانیم آنها را درک کنیم ، فلسفه آنها و حکمتشان را، چه بسا برای امتحان ما باشد
رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ
حسن !!! برای پاک شدن چیزی باید چی کار کرد ... من به حسن میگم : آیا تو به توحید افعالی اعتقاد داری ... و آیا حاضر هستی که اخلاص خودت رو نشون بدی ... من هم به حسن میگم : از این به بعد میخوای غذا بخوری ... ابتدا کاسه توالت رو بشور تا عین نجاست از بین بره ؛ بعدش 3 بار آب کشی بکنش ؛ بعدش هم یه دستمال رو مچاله کن بزار رویه سوراخ چاه : بعدش هم چلو خورشتت رو بریز تو اونجا و بخور ... حسن میگه : خوب چند روز ... ( یعنی اعتقاد داره این کاره درستی نیست ) اینی که کودکی رو بخوایم به عقد کسی در بیاریم ... این به نظره خیلی از افراد اشتباه هست ... چونکه چنین افرادی اعتقاد دارند که خوبی و بدی و ... به غیر از اینکه اصالتشون رو از دین میگیرند ... از تمدن و فرهنگ هم میگیرند ... شاید از نظره شما که دیندار واقعی هستید چنین مساله ای مشگلی نداشته باشه ... ولی برای کسانی که دارند روز به روز متمدن تر و با فرهنگ تر میشن ... خوب چنین کاری رو مشگل دار میدونند . به بیان دیگه یک موحد ممکن است در ابتدا از این کار چندشش بشه ... اون رو بد بدونه ... ولی چون به دنبال اثبات این هست که به توحید افعالی اعتقاد داره ... با اینکه ته دلش این کار رو اشتباه میدونه ... عنوان میکنه ... نخیر ... خیلی هم کاره خوبی هست ....در مورد این مساله ...
فرض کنیم حسن ... یک متدین هست ... و اعتقاد به توحید افعالی داره ... و ایشان اعتقادشون این هست که هیچ کسی غیر از خداوند حق قانونگذاری نداره ...
بعدش من میرم به حسن میگم ...
حسن میگه : باید عین نجاست رو برطرف کرد و سه بار اون رو آب کشید ...
حسن هم میگه : صد در صد ...
و من به حسن میگم : تا آخر عمرت ... نه بخاطر اینکه به من چیزی رو اثبات کنی ... برای اینکه به خدا ثابت کنی که فقط اوست که میتواند قانونگذاری کند . و بتونی ادعا کنی که در درون دنیا به توحید افعالی اعتقاد داشتی ...
با سلام و احترام
قبل از بیان نکاتی که در ذهن دارم ، از شما و استاد صدرای گرامی ، عذرخواهی می کنم چرا که خطاب شما به بنده نبود و همین طور تشکر می کنم که بیان خوبی داشتید و بدین جهت نیز به شما تبریک می گویم.
و اما نکات:
1. بنده هم ته دلم و هم به زبانم می گویم ازدواج کودکان خصوصا دختر نوزاد ، خوشآیند بنده نیست و آن را اشتباه می دانم و ضمنا معتقدم این سخن بنده ، منافاتی با دین و دستور اسلام ندارد!
2. اسلام ازدواج کودکان (و نه البته همراه با زناشویی که حرمت شرعی دارد) را مجاز شمرده است و اصالتا محدوده سنی خاصی برای ازدواج بین فقهای شیعه و اهل تسنن مطرح نیست بنابراین ازدواج کودک به خودی خود از ناحیه اسلام منعی ندارد.
3. اگر کاری در اسلام مجاز شمرده شد به معنای ترغیب به انجام آن نیست و اسلام نسبت به ازدواج کودکان هیچ ترغیب و توصیه ای ندارد و حتی در روایتی، ازدواج کودکان باهم ، کار خوشآیندی شمرده نشده و می توان آن را مکروه دانست.
4. اسلام دین همه زمانی و همه مکانی است و محدوده زمانی یا جغرافیایی ندارد بنابراین در زمان ها و مکان های مختلف، ممکن است شرایط مسلمانان بسیار متفاوت باشد اگر کاری از نظر دینی ، حرام شد یعنی اسلام اصالتا در هیچ زمان و مکانی این کار را نمی پذیرد اما اگر حکم کاری، جواز شد ممکن است به معنای این نباشد که انجامش در همه جا رواست و برای اینکه منافع معقولی در آن وجود دارد که در برخی زمان ها یا مکان ها کارایی دارد، اینگونه بیان شده است تا آن منافع به افرادی که مبتلا به آن هستند ، برسد.
5. ممکن است کسی از خوردن یک نوع غذا متنفر باشد و بعد تحقیق متوجه شود که اتفاقا به گفته دانشمندان دقیقا همان طعام تنها راه درمان اوست در چنین مواقعی چه کند چون اشمئزاز دارد اقدام به درمان نکند؟!
6. جنگ های زیادی در طول تاریخ رخ داده و هماکنون نیز متأسفانه در بسیاری از کشورها جنگ های خانمانسوزی در حال انجام است و سرنوشت کودکان زیادی در این بین با هلاکت و فلاکت تهدید می شود بنده و جنابعالی اگر در چنین شرایطی ببینیم که می توانیم کودکی را نجات دهیم دریغ نمی کنیم اما آیا می توانیم همه کودکان را خود سرپرستی نماییم؟ آیا همه افرادی که می توانند سرپرستی نمایند ، رایگان و فی سبیل الله خواهد بود؟ اگر کودک بی سرپرستی را تنها بتوان با ازدواج با مردی از مرگ نجات داد باز هم بنده و جنابعالی می توانیم بخاطر تنفری که از ازدواج کودکان داریم مانع آن شویم؟!
7. جنگ تنها یک مثال است شرایط زندگی افراد ، بسیار متفاوت است و ممکن است بیماری لا علاج اعضای خانواده ای یا شرایط فقر و نداری ، کودکی را در معرض فنا قرار دهد و تنها راه نجات او ازدواج با مردی بزرگسال باشد!
8. ازدواج کودکان منافعی مانند محرمیت دارد که البته با ازدواج های کوتاه و به قصد محرمیت بین دو شخص و خانواده صورت می گیرد تا روابط بین خانواده ها و معاشرت، آسان تر صورت گیرد.
به هر حال دستور اسلام ، جواز است و جواز هم به معنای دستور و ترغیب نیست تا جای گله و شکایتی داشته باشد! اما این حکم، حکم اولی دین است و احکام ثانویه (احکامی که در مواقع خاص ایجاد می شود مانند تیمم در مواقعی که استفاده از آب برای وضو ، ضرر دارد) سخن دیگری دارند که با قواعد فقهی محکمی مانند لا ضرر و امثال آن به سامان می رسند و همین طور احکام اخلاقی دین که خود مقوله ای جداگانه است به عنوان مثال پر خوری در دین اسلام ، حرام نیست اما اگر به حدی باشد که به ضرر معتنا به برسد، قطعا حرام خواهد بود و حتی اگر به حد ضرر هم نرسد به حکم اخلاقی، رفتاری متناسب نیست که بین آن جواز اولیه و این منع ثانویه یا خلاف اخلاق بودن ، به هیچ وجه منافاتی نیست.
پس بنده ازدواج کودکان را اشتباه می دانم چون ضرر های زیادی ممکن است بر آن مترتب شود (احکام ثانویه) و از آن خوشم نمی آید چون آن را رفتاری کریمانه نمی دانم (اخلاق) اما در عین حال اگر کودک بی سرپرست در معرض هلاکت و فلاکتی بیابم که تنها راه نجاتش ، ازدواج با مرد ثروتمندی است که تضمینی برای ادامه زندگی آبرومندش باشد ، خودم اقدام می کنم و صیغه ازدواج را می خوانم !!
در پناه حضرت حق باشید
متأسفانه در اینجا با وجود حساسیت بالای این علوم و الهی بودن منشأ آن و ادله حِکمی تشریع خداوند متعال و خالق انسان ها با برداشت و فهم فقهی یک فقیه پنجاه سال تحصیل کرده و درس خوانده که سر سفره هزار ساله فقه علمای گذشته نشسته است ، چه آسان برخورد می شود و چه ساده نتیجه گیری صورت می گیرد
استاد "سجاد" چند نکته را عرض میکنم که البته مقصودم این نیست که بخواهم تمام اساتید و علما را با این نکات زیرسوال ببرم
بلکه می خواهم عرض کنم این دلیلی که می آورید ، گر چه قابل تامل است ، اما کافی نیست 1 - خاطرتان هست که چند وقت پیش از شما پرسیدم فرض کنیم تمام معاملات بانکی اسلامی است (که نیست!)
زمانی که بانک اقساط را تعیین می کند ، برای وام گیرنده مشخص می کند که مثلاً در تاریخ 20 هر ماه ، 500 هزار تومان قسط بدهد
اما اگر این 20 ، بشود 21 ، بجای 500 تومن مثلاً 501 هزارتومن می گیرد. حکم این کار چیست؟
شما پاسخ دادید ، طبق نظر غالب مراجع تقلید ، این دقیقاً مصداق رباست
حال سوال من از شما این است که شورای فقهی بانک ها و بانک مرکزی ، متخصص هستند یا نه؟ 2 - لطفاً بفرمائید آن آقایی که در مراسمی شرکت می کرد که ساز می زدند و در همان مراسم ها ، به شانهء دختری که برایش هدیه آورده بود ، دست زدند
آیا اگر منِ نوعی به آن شخص اعتراض کنم که چرا چنین میکنی؟ شما به من خواهید گفت تو متخصص نیستی ولی او متخصص است؟
یا اینکه چون در راستای عقیدهء شماست ، به بنده احسنت هم میگوئید؟ 3 - خیلی از علمای اهل سنت ، و حتی برخی علمای وهابی نیز به قول شما 50 سال درس خوانده اند (بلاتشبیه)
از جمله بلاذری ، قندوزی ، ابن حبان ، بخاری ، مسلم ، ترمذی ، نسائی و......... اما هیچکدام (یا لااقل اکثرشان) شیعه نشدند! چرا؟
همچنین اگر روزی ببینید یک جوان غیور شیعی دارد با استفاده از قرآن و روایات ، با یک عالم غیرشیعی بر سر ولایت امام علی(ع) بحث میکند
انصافاً خواهید گفت: "چون آن عالم 50 سال درس خوانده و تو نخوانده ای ، پس باید حرف او را بپذیری؟" 4 - کدامیک از افراد حاضر در این سایت را میشناسید که تمام کتب آسمانی را حفظ باشد و سجده اش چند هزار سال طول کشیده باشد؟
تازه تا درگاه الهی و نزدیک فرشتگان مقرب هم رسیده باشد! بعید میدانم چنین کسی را در بین انسان های دور و برمان بشناسیم
اما همهء ما چنین موجودی که انسان هم نیست را می شناسیم. شیطان!
خب پس باید پیرو او بشویم؟! 5 - ابوموسی اشعری ، شریح قاضی ، شمر لعین ، ابن ملجم و امثال اینها نیز درس خوانده بودند
اما امثال بلال حبشی و طیب ، درس نخوانده بودند و کم سواد. یا حتی در مواردی بی سواد
با زبان یا در دل می گویم خب برو کافر شو عزیزم! نه اجباری در دین داری است و نه در بی دینی ؛ بی دینی تو به من ضرری نمی زند
گفتن چنین حرفی از شما بعید است برادر!
اگر شما (شمایِ نوعی) طبق آنچه آموزش دیده اید و یاد گرفته اید و برای این کار تلاش لازم را هم کرده اید ، به بنده پاسخ بدهید
در این صورت بله ، کاف شدن یا نشدن من به شما ضرری نخواهد زد حال سوالی از شما دارم
افرادی مثل سید صادق شیرازی در حالیکه می دانند قمه زنی باعث وهن شیعه میشود ، دارند آن را تبلیغ می کنند
تصور کنید ، فردی با دیدن این رفتارها ، از شیعه زده شود و از این مذهب برگردد (یا اگر میخواسته شیعه بشود ، پشیمان بشود)
اینکه خود این شخص گناه کرده یا نه به کنار ، بفرمائید آیا صادق شیرازی از کافر شدن آن شخص هیچ ضرری نمی بیند؟! به همین نسبت ، اگر شمای نوعی ، با اشتباه در توضیح ، یا بیان نادرست ، یا تببین به روشی که امر مشتبه بشود
مخاطبی را از دین اسلام زده کنید ، کافر شدن او قطعاً به شما نیز ضرر خواهد زد و در قیامت باید پاسخگو باشید تو برای وصل کردن آمدی....
اما حق بدهید که انتظار یک تعامل صرفا علمی دو طرفه برای نتیجه بخش بودن مباحث، انتظار بی جایی نیست
لذا از همه ، بخصوص از استاد "صدرا" که مخاطب مستقیم من بودند عذرخواهی میکنم @};-
البته با کمال احترام عرض میکنم صرفاً از بیان نادرست خودم عذرخواهی میکنم. اما همچنان با اصل مطلب شدیداً مخالف هستم
اگر کسی با تحقیق به وحدانیت خدا پی برد، به معاد ، نبوت و عدل و امامت با تحقیق( نه تقلید) پی برد اگر کسی به یقین رسید که خدا عادل است( یادمان باشد عدل جزء اصول دین است که باید با تحقیق به آن رسید و نه تقلید) هیچ گاه در ادامه مسیر به خاطر عدم درک مسائل به خداوند جسارت نمیکند و احکام اسلام را ناعادلانه و ظالمانه توصیف نمیکند
سلام و عرض ادب
قبلاً هم چنین صحبتی شده و من عرض کردم اگر قرار باشد فقط به اصول بپردازیم ، لطف بفرمائید و "اسک دین" را تعطیل کند
یا اینکه تمام تاپیک ها را حذف کنید و فقط یک تاپیک ، با این عنوان باقی بگذارید: "تاپیک اصول اعتقادی"
آیا کشتن فرزند عزیز و دلبند به دست خود شخص کاری عاقلانه و عادلانه است؟؟( از نظر ما)
امتحان حضرت ابراهیم چه بود؟؟؟؟؟ کشتن فرزند!!!
حضرت ابراهیم با عقل آنرا پذیرفتند یا تعبدی؟؟ یعنی ایشان دقیقا فلسفه آنرا میدانستند؟
ما که دستورات ریز خدا را نمیتوانیم تعبدی بپذیریم اگر جای حضرت ابراهیم بودیم چه میکردیم؟؟
صرف نظر از توضیح قبلی که عرض کردم ، با قبول اینکه ما با توجه به اصول اعتقادی و پذیرش آنها
و همچنین با پذیرش ناقص بودن عقل خود ، به این نتیجه برسیم که باید همه چیز را بجز اصول دین ، تعبداً بپذیریم (که این خودش جای بحث دارد)
باز هم به فرمایش شما ایرادهایی وارد است اولاً
باید مشخص بشود که دستوری که به ما رسیده از جانب خدا بوده. هنوز بر سر اصل قرآن لااقل از نظر ترتیب) اجماع صددرصد وجود ندارد!
خب دیگر فکر کنید درمورد روایات چگونه خواهد بود
اصلاً موضوع مرجع تقلید چیست؟ آیا دلیلش این نیست که با آنکه هر دو مرجع تقلید ، سال ها درس خوانده اند
و تقریباً کتاب ها و دروس مشابه ای را هم خوانده اند. باز در نتیجه گیری و استنباط با هم اختلاف نظر دارند؟
بالاخره در حکمی که تفاوت آرا وجود دارد ، تمام آراء که درست نیست ، بلکه فقط و فقط یکی درست است
اما ما فعلاً به دلیل نبودن امام معصوم ، مجبوریم به همین روش عمل کنیم. ولی به هر حال یک سری از آراء "اشتباه" هستند
پس اولین نکته این است که باید اثبات بشود علما درست گفته اند یا نه ثانیاً
گاهی اوقات هم ممکن است عالمی از روی هوای نفس (عمدی یا سهوی) حکمی را وارانه جلوه بدهد!
حالا یا منافعی برایش دارد ، یا می خواهد حرفش را به کرسی بنشاند ، یا اینکه قصد بدی ندارد ، اما استنباطش غلط است
پس در مرحله دوم هم باید مشخص بشود که عالم ، حرف خدا را به درستی انتقال داده است
1 - بنده هم ته دلم و هم به زبانم می گویم ازدواج کودکان خصوصا دختر نوزاد ، خوشآیند بنده نیست و آن را اشتباه می دانم و ضمنا معتقدم این سخن بنده ، منافاتی با دین و دستور اسلام ندارد!
3. اگر کاری در اسلام مجاز شمرده شد به معنای ترغیب به انجام آن نیست و اسلام نسبت به ازدواج کودکان هیچ ترغیب و توصیه ای ندارد و حتی در روایتی، ازدواج کودکان باهم ، کار خوشآیندی شمرده نشده و می توان آن را مکروه دانست
عرض میکنم که نمی دانم چه حکمتی است که خیلی از احکام اسلامی را توصیه می کنند خلافش را انجام بدهید! مهریه را می توانید هر قدر دلتان می خواهد بگیرید ، اما بهتر است کم بگیرید!
زن را هر وقت دلتان بخواهد می توانید طلاق بدهید ، اما بهتر است طلاق ندهید!
کودکان را می توانید به عقد یکدیگر در آورید ، اما بهتر است درنیاورید!
:-??
عاقلانه ترین پاسخی که به ذهن من می رسد این است که بگوئیم ، احکام ابزاری هستند در دست اخلاق
یعنی اخلاق ، وظیفهء هدایت و جهت دهی به احکام را دارد اما این حرف زمانی قابل پذیرش خواهد بود که:
"اگر احکام بدون در نظر گرفتن اخلاق اعمال بشوند ، همراه با عقوبت باشد" و تا جایی که من از اساتید پرسیدم ، فرمودند اینگونه نیست!
لذا برمیگردیم سر خانهء اول! اینکه توصیه های اخلاقی برای قانونپذیر کردن مردم کافی نیست
بلکه باید ضمانت اجرایی وجود داشته باشد
مثلاً در همین مورد بالا ، تا زمانی که اصل عمل حلال است ، توصیه کردن موضوعیتی در بحث ما نخواهد داشت
ممکن است کسی از خوردن یک نوع غذا متنفر باشد و بعد تحقیق متوجه شود که اتفاقا به گفته دانشمندان دقیقا همان طعام تنها راه درمان اوست در چنین مواقعی چه کند چون اشمئزاز دارد اقدام به درمان نکند؟!
لطفاً نفرمائید که اینگونه نیست ، چون این دو بیان شما با هم تضاد خواهد داشت مثال است لطفاً آن را کنکاش نکنید!
بنده هم فردا همسرم را میگیرم زیر مشت و لگد!
اگر پرسید چرا؟ میگویم من ولی و سرپرست تو هستم یا نه؟ (بله هستی)
آیا تو به حکمت خدا شک داری؟ آیا فکر میکنی خدا نمی دانسته چه کسی را سرپرست تو کند؟ (بله خدا حکیم است و عالم)
خب پس اعتراض نکن و تعبداً بپذیر!! حتماً من در کتک زدن تو خیری دیده ام!! تازه باید از من ممنون هم باشی که دارم کتکت میزنم!!
خدا وکیل شما چنین استدلالی را خواهید پذیرفت؟
پس بنده ازدواج کودکان را اشتباه می دانم چون ضرر های زیادی ممکن است بر آن مترتب شود (احکام ثانویه) و از آن خوشم نمی آید چون آن را رفتاری کریمانه نمی دانم (اخلاق) اما در عین حال اگر کودک بی سرپرست در معرض هلاکت و فلاکتی بیابم که تنها راه نجاتش ، ازدواج با مرد ثروتمندی است که تضمینی برای ادامه زندگی آبرومندش باشد ، خودم اقدام می کنم و صیغه ازدواج را می خوانم !!
سلام
در تبیین شما اشکال هست که بیان میکنم.
میدونیم هر واجبی گاهی حرام است، پس چرا بهش میگن واجب؟
هر حرامی هم گاهی واجبه، پس چرا بهش میگن حرام؟
علت اینه که حالت غالب مبنای حکم قرار میگیره.
پس اگه اینجا طبق بیان شما ازدواج کودکان به بلوغ نرسیده مکروه هست حالت غالب میشه مکروه و حالتهای نادر حکم حرام، واجب، مستحب، مباح میگیرند
توضیح المسائل امام خمینی
»مساله 2459ـ مستحب است در شوهر دادن دختری که بالغه است یعنی مکلّف شده عجله کنند، حضرت صادق علیه السلام فرمودند: یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانۀ او حیض نبیند.»
6. جنگ های زیادی در طول تاریخ رخ داده و هماکنون نیز متأسفانه در بسیاری از کشورها جنگ های خانمانسوزی در حال انجام است و سرنوشت کودکان زیادی در این بین با هلاکت و فلاکت تهدید می شود بنده و جنابعالی اگر در چنین شرایطی ببینیم که می توانیم کودکی را نجات دهیم دریغ نمی کنیم اما آیا می توانیم همه کودکان را خود سرپرستی نماییم؟ آیا همه افرادی که می توانند سرپرستی نمایند ، رایگان و فی سبیل الله خواهد بود؟ اگر کودک بی سرپرستی را تنها بتوان با ازدواج با مردی از مرگ نجات داد باز هم بنده و جنابعالی می توانیم بخاطر تنفری که از ازدواج کودکان داریم مانع آن شویم؟!
برادر عزیز ، احتمال سوء استفاده از این حکم و بوجود آمدن اثرات منفی ، بسیار بسیار بیشتر از احتمال اثر مثبت است
همین دلیلی که شما آوردید شاید یک در میلیون هم چنین شرایطی پیش نیاید!
آیا عاقلانه است که ما عملی که 80 درصد می تواند نتایج بد داشته باشد ، مجاز اعلام کنیم چون ممکن است 1 درصد نتیجهء خوب هم داشته باشد؟!
7. جنگ تنها یک مثال است شرایط زندگی افراد ، بسیار متفاوت است و ممکن است بیماری لا علاج اعضای خانواده ای یا شرایط فقر و نداری ، کودکی را در معرض فنا قرار دهد و تنها راه نجات او ازدواج با مردی بزرگسال باشد!
1 - همین الان در شهرهای کوچک ، حتی دخترهای بالغ را به زور شوهر میدهند فقط به دلیل تعصبات طایفه ای
حال فکر کنید این پدرها بفهمند که حق دارند دخترشان را در کودکی مثلاً به عقد پسرعمویش در آورند
2 - پدرهایی هستند که دخترشان را به پسر پولدار می دهند تا مثلاً بدهکاری آنها را بپردازد
لذا حتی همین مثال بسیار نادری که شما زدید ، اگر هم پیش بیاید ، تحققش بیشتر برای نجات خود خانواده خواهد بود ، نه آن نوزاد بدبخت!
3 - فرض کنیم که این حالت نادر پیش بیاید. خب آن مردِ بالغ که قرار است این خانواده را نجات بدهد ، دختر نوزاد را برای چه کسی می خواهد؟
برای خودش؟ یا برای فرزندش؟ اصلاً چه ارزشی برایش دارد که مثلاً در سن 40 سالگی ، نوزادی را به عقد خودش در آورد؟
در حالیکه نه می داند چه شکلی خواهد شد ، نه می داند چه اخلاقی پیدا خواهد کرد ، و........
لذا تقریباً بعید است که این حکم ، بجز افراد هوسرانی که با نگاه به اندام نوزاد هم تحریک میشوند ، به درد دیگری بخورد
8. ازدواج کودکان منافعی مانند محرمیت دارد که البته با ازدواج های کوتاه و به قصد محرمیت بین دو شخص و خانواده صورت می گیرد تا روابط بین خانواده ها و معاشرت، آسان تر صورت گیرد
دقیقاً چه ارتباطی به آسان شدن رابطه بین والدین 40 - 50 سالهء آها دارد؟!!
به هیچ وجه منافاتی نیست
ولی توصیهء اخلاقی کرد که بهتر است حمله نکند! لذا حرف اول سازمان ملل صرفاً جواز است و جواز به معنای ترغیب نیست
لذا این دو صحبت هیچ منافاتی با هم ندارد!!
اگر کودک بی سرپرست در معرض هلاکت و فلاکتی بیابم که تنها راه نجاتش ، ازدواج با مرد ثروتمندی است که تضمینی برای ادامه زندگی آبرومندش باشد ، خودم اقدام می کنم و صیغه ازدواج را می خوانم
همچنین اگر تهدید جانی بشود ، می تواند مثلاً شراب بخورد
یعنی اسلام در شرایط اضطرار ، خوردن گوشت مردار و شراب که هر دو حرام هستند را مجاز کرده اما دلیلی ندارد که بیاید کلاً این اعمال را مجاز کند ، بعد توصیه کند که البته اگر نخورید بهتر است!
سلام
خواندن عقد ازدواج با دختر بچه کوچک براي ايجاد محرميت ، با اجازه ولی او در صورتي که ازدواج براي دختر مصلحت داشته باشد جايز است.
یکی از موارد عقد براي ايجاد محرميت با مادر دختر بچه با اذن ولی او اين عقد خوانده مي شود تا مادر دختر به عنوان مادر زن محرم باشد شما فرض کنید خانواده ای می خواهند سرپرستی یک پسر را بر عهده بگیرند و این پسر شیر خوار هم نیست که از طریق رضاع محرمیت حاصل شود،این پسر بزرگ می شود و طبعا به آن خانمی که جای مادرش قرار می گیرد نامحرم می شود اینجا باید چکار کرد؟ اما اگر فرزند دختری این خانم برای یک دقیقه به عقد (حتی موقت) آن پسر در آید و مدت هم تمام شود اما آن خانم (مادر دختر) برای همیشه به آن پسر محرم می شود.
يا موارد مشابه اين مورد که اگر مصلحت باشد، راه حل آن از اين طريق شرعا قرار داده شده است.
شما فرض کنید خانواده ای می خواهند سرپرستی یک پسر را بر عهده بگیرند و این پسر شیر خوار هم نیست که از طریق رضاع محرمیت حاصل شود،این پسر بزرگ می شود و طبعا به آن خانمی که جای مادرش قرار می گیرد نامحرم می شود اینجا باید چکار کرد؟ اما اگر فرزند دختری این خانم برای یک دقیقه به عقد (حتی موقت) آن پسر در آید و مدت هم تمام شود اما آن خانم (مادر دختر) برای همیشه به آن پسر محرم می شود
اگر مطالب بنده را خوانده باشید عرض کردم با یک حکم ثانویه یا حکمی در شرایط اضطرار (یا هر اصطلاح فقهی که دارد)
به راحتی میشود آن را حل کرد مثالی که شما زدید ، استفاده از این حکم است صرفاً برای محرم شدن آن پسر به آن مادر
مگر کسی اینجا به این قسمت از موضوع ایرادی گرفته؟
بحث بر روی یک عقد سوری یک دقیقه ای نیست
مشکل آنجاست که این دختر را به عقد آن پسر درآوریم و این دختر بالغ بشود و مجبور باشد همسر آن پسر بشود
و مهمتر اینکه حق اعتراض هم نداشته باشد که چرا مرا در کودکی به عقد این آدم درآوردید و بعد مادر دلیل بیاورد که آخر میدانی دخترم ، می خواستیم شوهر فعلیت در آن زمان به من محرم بشود
حالا هم که اتفاقی نیفتاده. شما باید با کسی که هیچ علاقه ای بهش نداری ، به اجبار حدود 30 - 40 سال زندگی کنی. همین!
این بهتره؟ یا اینکه اون پسر به من محرم نمیشد؟!
در مورد این مساله ...
فرض کنیم حسن ... یک متدین هست ... و اعتقاد به توحید افعالی داره ... و ایشان اعتقادشون این هست که هیچ کسی غیر از خداوند حق قانونگذاری نداره ...
بعدش من میرم به حسن میگم ...حسن !!! برای پاک شدن چیزی باید چی کار کرد ...
حسن میگه : باید عین نجاست رو برطرف کرد و سه بار اون رو آب کشید ...من به حسن میگم : آیا تو به توحید افعالی اعتقاد داری ... و آیا حاضر هستی که اخلاص خودت رو نشون بدی ...
حسن هم میگه : صد در صد ...من هم به حسن میگم : از این به بعد میخوای غذا بخوری ... ابتدا کاسه توالت رو بشور تا عین نجاست از بین بره ؛ بعدش 3 بار آب کشی بکنش ؛ بعدش هم یه دستمال رو مچاله کن بزار رویه سوراخ چاه : بعدش هم چلو خورشتت رو بریز تو اونجا و بخور ...
حسن میگه : خوب چند روز ... ( یعنی اعتقاد داره این کاره درستی نیست )
و من به حسن میگم : تا آخر عمرت ... نه بخاطر اینکه به من چیزی رو اثبات کنی ... برای اینکه به خدا ثابت کنی که فقط اوست که میتواند قانونگذاری کند . و بتونی ادعا کنی که در درون دنیا به توحید افعالی اعتقاد داشتی ...اینی که کودکی رو بخوایم به عقد کسی در بیاریم ... این به نظره خیلی از افراد اشتباه هست ... چونکه چنین افرادی اعتقاد دارند که خوبی و بدی و ... به غیر از اینکه اصالتشون رو از دین میگیرند ... از تمدن و فرهنگ هم میگیرند ...
شاید از نظره شما که دیندار واقعی هستید چنین مساله ای مشگلی نداشته باشه ... ولی برای کسانی که دارند روز به روز متمدن تر و با فرهنگ تر میشن ... خوب چنین کاری رو مشگل دار میدونند .
به بیان دیگه یک موحد ممکن است در ابتدا از این کار چندشش بشه ... اون رو بد بدونه ... ولی چون به دنبال اثبات این هست که به توحید افعالی اعتقاد داره ... با اینکه ته دلش این کار رو اشتباه میدونه ... عنوان میکنه ... نخیر ... خیلی هم کاره خوبی هست ....
با سلام و عرض ادب
1)باید توجه داشت که اولا: فقیه به هیچ وجه نمی تواند از خود فتوا بدهد؛ بلکه فتوای او باید منطبق بر آیات و روایات و قواعد معتبر فقهی بوده و در این میان مساله ی ولایت ولی بر صغیر و صغیره نیز، امری اتفاقی در فقه اسلامی(شیعه و سنی) بوده؛ لذا اینگونه نیست که در اصل مساله اختلاف نظر بوده باشد که شما آنرا منطبق بر مثال خود فرمائید. ثانیا چرا کلیّت این مساله را که ناظر به جواز آن و نه توصیه ی بر انجام آن بوده را با توجه به ملاکی که مشرّع احکام ملاحظه فرموده مشاهده نکنیم که چنین ولایتی زمانی نافذ بوده که تصمیم ولی نسبت به صغیر و صغیره، عاری از مفسده و یا در بیانی دیگر(که فتوای گروهی از فقها است) مشتمل بر مصلحت صغیر و صغیره نیز بوده باشد؛ لذا بر اساس فتوای برخی از مراجع معاصر از آنجا که چنین ملاکی در زمان ما نوعا وجود نداشته؛ اصل چنین ازدواجی جز در موارد استثنائی که مصلحت وجود داشته صحیح نمی باشد.[1]
2) مثالی که در باب توحید افعالی بیان فرمودید صحیح نمی باشد؛ زیرا در مساله ی توحید افعالی که مربوط به دیدگاه اعتقادی شخص موحد نسبت به مساله ی خالقیت و ربوبیت و تشریع احکام می باشد، شخص موحد تنها خدا را خالق و رب و مشرع حکم دانسته که تبعا در مقام عمل و در توحید عبادی باید چنین اعتقادی را در مرحله ی عمل از خود نشان دهد؛ لذا او خود را ملتزم برعمل احکام شریعت به شکل کامل دانسته و هر آنچه که مطلوب شارع است را انجام داده و از هر آنچه که مبغوض شارع است نیز اجتناب می ورزد؛ در حالی که در مثالی که بیان فرمودید دو موضوع و دو حکم موجود است: اول کیفیت پاک شدن شیء نجس؛ دوم مساله ی خوردن از ظرفی است که از نجاست پاک شده که تصور خوردن غذا در آن؛ چه رسد به خوردن غذا در آن از امور موجب تنفر است. در اینجا سوال آن است شما از کجا رضایت شارع از خوردن ظرف کذایی را استنباط نمودید و آنرا منطبق بر اعتقاد به توحید افعالی نمودید؟! درحالی که پاک بودن ظرف دلیلی بر توصیه ی به خوردن از آن نخواهد بود، خصوصا در چنین ظرفی؛ لذا در مساله ی خوردن و آشامیدن علاوه بر رعایت جانب طهارت، جهات پاکی و تمیزی آن نیز مورد تاکید شارع مقدس بوده و به واسطه ی وجود چنین امری در باب خوردن و آشامیدن دستورات اخلاقی متعددی از معصوم بدست ما رسیده است. در هر حال این مساله با حفظ شروط آن جایز بوده؛ لذا ممکن است در شرایط خاصی مصلحت فرزند چیزی جز تصمیم ولی دلسوز نباشد؛ هر چند که فراگیری آن مورد توصیه ی اخلاقی ائمه نبوده است.
موفق باشید.
[/HR] [1] . انوار الفقاهة، مکارم الشیرازی،ج3، ص300: «عقد الاولياء للصغار في عصرنا. انك قد عرفت أنّ أمر الولاية، لو دار مدار المصلحة، أو عدم المفسدة، فانّه لا يصح عقد الأولياء في الصغر في عصرنا، إلّا في موارد نادرة جدا. لأنّ هذه العقود تنتهي إلى مفاسد كثيرة بعد بلوغ الصغير أو الصغيرة. فهم لا يقبلون إلّا من انتخبوه و اختبروه و أحبّوه. فمن هذه الناحية لا بدّ للأولياء من التجنب عن هذه العقود». «در عصر و زمان ما عادتا مصلحت صغير در نظر گرفته نمىشود چون وقتى بزرگ شدند معمولا خودشان تصميم مىگيرند و در غالب اوقات نظراتشان را بر پدر و مادر تحميل مىكنند، پس در اين عصر و زمان مصلحت نيست، مگر در موارد استثنايى كه مصلحت وجود دارد». (کتاب النکاح، مکارم الشیرازی، ج2، ص20).
سؤال: آیا در قرآن و سنت ازدواج دختران مشروط به سن خاصی است و آیا چنین ازدواجی به صلاح دختران است؟
جواب: در قرآن کریم آیه ای که بیانگر مشروط بودن صحت عقد ازدواج به سن خاصی بوده وجود نداشته؛ بلکه دلیل شرعی بیانگر آن است که ولی و سرپرست شرعی کودک[2] قبل از سن رشد و بلوغ وی، با رعایت عدم مفسده بر فرزند و یا با رعایت حفظ مصلحت فرزند،[1]می تواند او را به تزویج دیگری درآورد.
در چنین فرضی عقد مذکور لازم بوده و فرزند پس از رسیدن به سن بلوغ نمی تواند آنرا فسخ نماید؛ اما در صورتی که چنین عقدی همراه مفسده بوده، صحت آن متوقف بر اجازه ی فرزند پس از سن بلوغ است. [3]
قرآن کریم در باب ولایت ولی بر شخص سفیه می فرماید:(وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً؛ وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُم...)؛[4] «اموال خود را، كه خداوند وسيله ی قوام زندگى شما قرار داده، به دست سفيهان نسپاريد و از آن، به آنها روزى دهيد! و لباس بر آنان بپوشانيد و با آنها سخن شايسته بگوييد! و يتيمان را چون به حد بلوغ برسند، بيازماييد! اگر در آنها رشد (كافى) يافتيد، اموالشان را به آنها بدهيد! ...».
مراد از سفاهت در آيه ی فوق عدم رشد كافى در خصوص امور مالى است؛ به گونه ای كه شخص نتواند سرپرستى اموال خود را به عهده گيرد؛ در این موارد «ولی» اداره امور این اشخاص را به عهده خواهد داشت.[5]
فقها از این آیه ولایت بر امر ازدواج فرزند صغیره را نیز استفاده نموده اند؛[6] اما آنچه در این میان صراحت در این امر داشته روایات صحیح وارده از سوی اهل بیت (علیهم السلام) است که برخی از این روایات به نقل مرحوم کلینی در کتاب کافی عبارتند از:
1) امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) فرمودند: «از دختری كه تحت ولايت پدر و يا جد باشد، كسب تكليف نمى شود؛ زيرا با وجود پدر و جد، او حق انتخاب ندارد». و همچنین فرمودند: «هركس كه بخواهد دوشيزه ای را شوهر دهد، بايد از او كسب تكليف كند، جز پدرش».[7]
2) امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «تا زمانی كه دختر تحت ولايت پدر و جد خویش است، در صورتی که پدرش بخواهد او را شوهر دهد، از دختر كسب تكليف نمی شود. (زیرا) پدرش به سرنوشت او بيناتر است. اما از زنی كه بيوه است از او كسب اجازه می شود، گرچه تحت سرپرستى پدر و جد خود باشد و آنان بخواهند او را شوهر دهند».[8]
3) محمد بن حسن اشعری می گوید: «پسرعموى من به محضر حضرت ابو جعفر جواد(علیه السلام) نوشت: دختر نابالغى به وسيله ی عمويش تزويج شده است و اينك كه بالغ شده از زفاف با اين شوهر ابا مى كند. تكليف آنان چيست؟ ابو جعفر به خط خود نوشت: حق ندارند كه دختر را مجبور كنند. فرمان فرمان خود اوست».[9]
4) اسماعیل بن بزیع می گوید: ازابو الحسن الرضا (علیه السلام) از دختر نابالغى سؤال نمودم که به وسيله ی پدرش تزويج مى شود، و بعد از مدتی، پدر مى ميرد درحالى كه دختر بالغ نشده است. آیا موقعى كه اين دختر به سن بلوغ می رسد و هنوز به خانه ی شوهر نرفته، تزويج پدر قاطعيت دارد يا اينكه اختيار رد و قبول ازدواج، با خود دختر است؟ ابو الحسن(علیه السلام) گفت: تزويج پدر در حق دختر نافذ است».[10]
آیا جواز انعقاد عقد به معنای جواز هر گونه بهره وری جنسی از کودک است!؟
جواز انعقاد عقد ازدواج نسبت به کودک، به معنای جواز تمامی استمتاعات جنسی و روابط زناشویی نیست؛ زیرا بعضی از لذت های جنسی بین زن و شوهر مشروط به سن خاصی از زن (همسر) بوده تا از وارد آمدن هرگونه آسیب جسمی و روحی بر دختر (نابالغ) جلوگیری گردد. در صورتی که شوهر از این قانون تخلف نموده و با همسر نابالغ خود نزدیکی کند و چنین امری موجب آسیب جسمی او گردد، از نظر اسلام علاوه بر حرام شدن دائمی این همسر بر او، مجازات های مالی سختی نیز در انتظار اوست که فقها از قدما و معاصرین به این مجازات ها در کتب فقهی و رساله های عملیه ی خود تصریح کرده اند.
شیخ مفید(متوفی 413 هـ) در این رابطه می نویسد: «هر گاه مردی با دختری که کمتر از نه سال داشته نزدیکی کند و این کار موجب «افضاء» (بروز مشکلاتی در اعضای جنسی) دختر گردد، باید دیه کامل او را بپردازد و کلیّه ی مخارج او را نیز تا آخر عمرش بر عهده گیرد».[11]
شیخ طوسی(متوفی460هـ) نیز می نویسد: «اگر مردی با همسرش نزدیکی کند و او را «افضاء» نماید، اگر همسر او کمتر از نه سال داشته، مرد ضامن است و باید دیه ی کامل به همراه مهر زن را به او بپردازد».[12]
ابن إدریس حلی(متوفی598 هـ)نیز می فرماید: «کسی که با همسر خود که کمتر از نه سال دارد نزدیکی نماید، همسرش بر او حرام ابدی خواهد شد و...».[13]
و...
مرحوم امام خمینی در بیان مجازات چنین عملی از نظر اسلام می نویسند: «... اگر مرد با همسر خود قبل از تمام شدن سن نه سالگی او نزدیکی کند و او را «افضاء» نماید، زناشویی با این همسر بر او برای همیشه حرام خواهد شد و باید دیه کامل او را بپردازد و کلیّه ی مخارج او را نیز تا آخر عمرش بر عهده بگیرد و همچنین باید مهر او را نیز تماماً بپردازد ....».[14][15]
با توجه به این مطالب می توان گفت: آنچه بیان شد در باره ی جواز اصل عمل بود و الا در روایاتی تأکید بر این نکته شده که در دوران قبل از بلوغ بهتر است عقد ازدواجی صورت نگیرد؛ چنانکه در روایتی می خوانیم: مردى به امام صادق و يا امام کاظم(عليهما السلام) عرضه داشت: ما پسران و دختران خود را در كودكى باهم تزويج مى كنيم. آن حضرت فرمودند: « اگر در خردسالی فرزندان خود را ازدواج دهید به آسانی به هم الفت نمی گیرند».[16]
بر همین اساس، در مقام عمل مردم به چنین ازدواجی ترغیب نشده اند و به جز در موارد نادر، چنین ازدواج هایی اتفاق نیفتاده، بنابراین می توان گفت این نوع ازدواج امروزه، چندان مصداق خارجی نداشته؛ مگر در مواردی ضروری خاصی که مصلحت کودک رعایت شده باشد.
آیت الله مکارم شیرازی در این رابطه می نویسند:
«در عصر و زمان ما عادتا مصلحت صغير در نظر گرفته نمى شود چون وقتى بزرگ شدند معمولا خودشان تصميم مى گيرند و در غالب اوقات نظراتشان را بر پدر و مادر تحميل مى كنند، پس در اين عصر و زمان مصلحت نيست، مگر در موارد استثنايى كه مصلحت وجود دارد».[17]
آیا فروش فرزند جایز است؟!
فروش فرزند از نظر شرعی جایز نیست و پدر حق چنین کاری را ندارد و اگر هم بخواهد سرپرستی برای فرزند انتخاب کند، لازم است مصلحت فرزند را طبق نظر مشهور فقهاء رعایت نماید و چنین کاری نباید برای فرزند مفسده داشته باشد.[18]
بنابراین باید توجه داشت اگر کاری در اسلام مجاز شمرده شد به معنای ترغیب به انجام آن نیست و در مورد سوال نیز اسلام نسبت به ازدواج کودکان هیچ ترغیب و توصیه ای نداشته است. اسلام دین همه زمانی و همه مکانی است؛ لذا در زمان ها و مکان های مختلف، ممکن است شرایط مسلمانان متفاوت بوده باشد. بنابراین اگر کاری از نظر دینی ، حرام شد یعنی اسلام اصالتا در هیچ زمان و مکانی انجام آنرا مشروع نمی داند. اما اگر حکم کاری، جواز بود به معنای آن است که اصل آن عمل فی نفسه دارای مفسده نبوده؛ هر چند ممکن است به عنوان ثانوی این عمل مطلوب بوده و یا اینکه مورد نهی باشد.
پی نوشت:
[1] . در اینکه علاوه بر عدم مفسده، رعایت مصلحت صغیره نیز شرط است باید در حقیقت ولایت ولی تامل نمود. در اين مسئله دو ديدگاه وجود دارد:
الف)اگر نگاه ما به عنوان ولايت به شکل «مالكيت» باشد همچون اینکه گفته می شود: (انت و مالك لابيك: تو ومالت متعلق به پدرت می باشی) پدرهر كارى را که بخواهد می تواند انجام دهد، چون مالش مى باشد و اختيارش را دارد، در اين صورت مفسده اش هم اشكال ندارد، حتّى قاعده ی لاضرر هم نمى تواند جلوى او را بگيرد (ولايت امتياز به پدر است).
ب) اگر نگاه ما به عنوان ولايت اين است كه دلسوزترين فرد براى دختر، پدر و جد او می باشند، و آنان در صدد تأمين منافع صغیره می باشند، همچون وكيل، در اين صورت شارع مقدس نمى خواهد امتيازى به پدر بدهد؛ بلكه امتيازى است براى دختر، كه در اينصورت مصلحت مولّى عليه (دختر صغیره)را بايد در نظر گرفت و عدم المفسده كافى نيست. آیت الله مکارم شیرازی معتقد به قول دوم می باشند. (ر.ک: مکارم شیرازی، کتاب النکاح، ج2، ص37). همچنین نظر مرحوم امام خمینی آن است که احتیاط واجب در مراعات مصلحت برای فرزند است: «بل الاحوط مراعاة المصلحة، ترجمه ی تحریر الوسیله، امام خمینی، ج3، ص454).
[2] . کسانی که ولایت دارند عبارتند از: «جد و اب؛ وصىّ بر صغار؛ مولى؛ حاكم شرع». پدر و جد از طرف پدر-یعنی پدر پدر و بالاتر- بر صغیر و صغیره و دیوانه ای که جنونش به بلوغ اتصال دارد و همچنین –ظاهرا- بر دیوانه ای که دیوانگیش از بلوغ فاصله دارد ولایت دارند. و مادر و جد مادری ولو از طرف مادر پدر به اینکه پدر برای مادر پدر مثلا باشد و برادر و عمو و دایی و اولاد آنها، بر آنها ولایت ندارند. همچنین پدر و جد پدری بر بالغ رشید و بر بالغه رشیده-در صورتی که ثیبه باشد- ولایت ندارند. (ر.ک: امام خمینی، ترجمه تحریر الوسیله، ج3، ص453).
[3] . مکارم شیرازی، العروة الوثقى، ج2، ص852: «يشترط في صحّة تزويج الأب و الجدّ و نفوذه عدم المفسدة، و إلّايكون العقد فضوليّاً كالأجنبيّ. و يحتمل(1) عدم الصحّة(2) بالإجازة أيضاً، بل الأحوط مراعاة المصلحة(3)، بل يشكل(4) الصحّة إذا كان هناك خاطبان أحدهما أصلح من الآخر بحسب الشرف أو من أجل كثرة المهر أو قلّته بالنسبة إلى الصغير(ة)، فاختار الأب غير الأصلح لتشهّي نفسه».
(1). الامام الخميني: لكنّه ضعيف؛الگلپايگاني: هذا الاحتمال في مسألة التزويج ضعيف (2). الخوئي: لكنّه بعيد؛ و كذلك الحال في المسألة الآتية (3). مكارم الشيرازي: بل الأقوى ذلك؛ و المسألة و إن كانت مجمعاً عليها بالنسبة إلى عدم المفسدة، كما قيل، و أدلّة لاضرر و إن كانت حاكمة على عمومات الولاية، ولكنّ العمدة في المقام أمر آخر و هو ما يستفاد من حقيقة الولاية و اعتبارها عند العقلاء، و قد أمضاها الشرع، و هي أنّ منصب الأب و الجدّ لولاية الصغار إنّما هو من باب الحسبة و الدفاع عن حقوقهم و كونهما أقرب من غيرهما، كما ورد في روايات الباب: «هو أنظر لها» لا أنّ الصغار من قبيل الملك لهما يتصرّفان فيهم كيف شائا؛ فعلى هذا، لابدّ من اجتناب المفسدة، بل مراعاة المصلحة. و أمّا ما ورد في بعض الروايات من أنّ «الولد و ماله لأبيه» فهو حكم أخلاقي، و لذا يشمل الصغير و الكبير، و قد أجمع الأصحاب على عدم جواز التصرّف في أموال الصغار إذا كان مشتملًا على المفسدة، ولا أقلّ من الشكّ في أنّ حقيقة الولاية هي الأوّل أو الأخير، و الأصل يقتضي العدم إلّابالنسبة إلى القدر المتيقّن (4). الگلپايگاني: بل لا إشكال فيها ما لمتكن فيه مفسدة و إن كان الأحوط و الأولى للأب مراعاة الأصلح».
[4] . النساء(4)، 6-5.
[5] . ر.ک: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج3، ص268.
[6] . از آیه ی شریفه استفاده می شود که «ولی» ولایت بر امور مالی سفیه را دارد؛ از این امر می توان فهمید که بعید است شارع مقدس ولايت بر اموال یتیم سفیه را براى «ولی» او قرار دهد، امّا در نكاح ولايت قرار ندهد. ممکن است در اینجا گفته شود: این آیه مربوط به ولی یتیم می گردد، یعنی سخن از بیگانگانی است که باید رعایت مصلحت او را نمایند؛ لذا شامل پدر نمی گردد. مرحوم شيخ انصارى در مكاسب محرّمه در جواب این سوال مى گويد: آيه شامل جد کودک مى شود، يعنى ممكن است پدر مرده باشد؛ اما جد او زنده باشد، که چنين کودکی نیز يتيم است، پس اگر جد را شامل شد كه تصرّفات جد بايد از روى مصلحت باشد، پدر را نیز شامل مى گردد؛ زیرا كسى ميان پدر و جد فرق نگذاشته است؛ بنابراین آيه شامل پدر و جد مى شود. (ر.ک: مکارم شیرازی، كتاب النكاح، ج2، ص34).
[7]. الکلینی، الکافی، ج5، ص393، ح2، (ط-الاسلامیة): «محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد، عن عليّ بن الحكم، عن العلاء بن رزين، عن محمّد بن مسلم، عن أحدهما عليهما السّلام قال: لا تستأمر الجارية إذا كانت بين أبويها ليس لها مع الأب أمر. و قال: يستأمرها كلّ أحد ما عدا الأب»؛ «مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج20 ؛ ص128: الحديث الثاني: صحيح».
[8] . همان، ح5: «حميد بن زياد، عن الحسن بن محمّد بن سماعة، عن جعفر ابن سماعة، عن أبان، عن فضل بن عبد الملك عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: لا تستأمر الجارية الّتي بين أبويها إذا أراد أبوها أن يزوّجها. هو أنظر لها. و أمّا الثّيّب فإنّها تستأذن و إن كانت بين أبويها إذا أراد أن يزوّجاها»؛ « المجلسی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج20، ص129: الحديث الخامس: موثق».
[9]. همان، ح7: «محمّد بن يحيى، عن أحمد بن محمّد، عن عليّ بن مهزيار، عن محمّد بن الحسن الأشعريّ قال: كتب بعض بني عمّي إلى أبي جعفر الثاني عليه السّلام: ما تقول في صبيّة زوّجها عمّها فلمّا كبرت أبت التزويج؟ فكتب بخطّه: لا تكره على ذلك و الأمر أمرها»؛ « المجلسی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول،ج20، ص130: الحديث السابع: مجهول».
[10]. همان، ح9: «محمّد بن يحيى، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع قال: سألت أبا الحسن عليه السّلام عن الصبيّة يزوّجها أبوها ثمّ يموت و هي صغيرة فتكبر قبل أن يدخل بها زوجها. أيجوز عليها التزويج أو الأمر إليها؟ قال: يجوز عليها تزويج أبيها»؛ «المجلسی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول،ج20، ص130: الحديث التاسع: صحيح».
[11]. المفید، المقنعة، ص: 747: «...الرجل إذا جامع الصبیة و لها دون تسع سنین فأفضاها کان علیه دیة نفسها و القیام بها حتى یفرق الموت بینهما...».
[12]. الطوسی، الخلاف، ج5، ص257: ««إذا وطئ زوجته فأفضاها ، فإن كان لها دون تسع سنين ، كان عليه ضمانها بديتها مع المهر الواجب بالدخول».
[13]. ابن ادریس، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوى، ج2، ص: 530: «من وطأ زوجته و لها دون تسع سنین، حرّمت علیه أبدا، و فرّق بینهما بغیر خلاف بینکم فی ذلک».
[14]. امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج2، ص: 242، مسألة 12: «و إن أفضاها بأن جعل مسلکی البول و الحیض واحدا أو مسلکی الحیض و الغائط واحدا حرم علیه وطؤها أبدا لکن على الأحوط فی الصورة الثانیة، و على أی حال لم تخرج عن زوجیته على الأقوى، فیجری علیها أحکامها من التوارث و حرمة الخامسة و حرمة أختها معها و غیرها، و یجب علیه نفقتها ما دامت حیة و إن طلقها بل و إن تزوجت بعد الطلاق على الأحوط، بل لا یخلو من قوة، و یجب علیه دیة الإفضاء، و هی دیة النفس، فإذا کانت حرة فلها نصف دیة الرجل مضافا إلى المهر الذی استحقته بالعقد و الدخول». این مسأله در مسأله ی 2410، رساله مراجع آمده است.
[15]. ر.ک: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa7619
[16].الکافی، الکلینی، ج5، ص399، ح1: «محمّد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان؛ و عليّ بن إبراهيم، عن أبيه جميعا، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن الحكم، عن أبي عبد اللّه- أو أبي الحسن عليهما السّلام- قال: قيل له: إنّا نزوّج صبياننا و هم صغار. قال: فقال: إذا زوّجوا و هم صغار لم يكادوا يتألّفوا»؛ «مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ المجلسی، ج20 ؛ ص137، الحديث الأول: حسن كالصحيح».
[17]. مکارم الشیرازی، انوار الفقاهة، ج3، ص300: «عقد الاولياء للصغار في عصرنا. انك قد عرفت أنّ أمر الولاية، لو دار مدار المصلحة، أو عدم المفسدة، فانّه لا يصح عقد الأولياء في الصغر في عصرنا، إلّا في موارد نادرة جدا. لأنّ هذه العقود تنتهي إلى مفاسد كثيرة بعد بلوغ الصغير أو الصغيرة. فهم لا يقبلون إلّا من انتخبوه و اختبروه و أحبّوه. فمن هذه الناحية لا بدّ للأولياء من التجنب عن هذه العقود».
[18].استفتاء از دفتر مراجع عظام تقلید در قم.