جمع بندی اسلام و عرفان
تبهای اولیه
سلام.من 17 سالمه و علاقه ی زیادی به فلسفه و عرفان دارم. ولی همه ی کتاب هایی که در این چند سال اخیر در این زمینه خوندم اثر نویسندگان خارجی است که صرفا به خدا اعتقاد دارند و همین باعث شده که من هر چی با خودم فکر میکنم دلیل قاطعی برای اعتقاد به امامان و...پیدا نمیکنم.چون فکر میکنم اون ها هم بالاخره مثل ما انسان بودن و دلیلی نداره که دیوانه وار عاشقشون باشیم و از اون ها چیزی بخوایم.درحالیکه میدونم امام شناسی در دینم جایگاه خیلی بالاییی داره..از شما میخوام اگر امکان داره کتابی را به من معرفی کنید که درک آسانی داشته باشه و دلایلی برام بیاره که به ارزش امامان و پیامبران از صمیم قلبم ایمان بیارم..
و سوال بعدی هم اینکه ما معلمی در مدرسه داریم که کاملا مخالف با روحانیت است و میگه که عرفان و شریعت از هم جداست و اسلام اعتقاد قلبی هست که اصلا ربطی به اجرای احکام نداره..و میگه که معنی که ما الان در قرآن می خوانیم درست نیست برای مثال داستان آدم و حوا یک تمثیل است و آدم و حوایی در واقعیت وجود نداشته و یا کلمه ی ما به جز آب به معنی آگاهی هم هست و درحقیقت بهشت جایی نیست که چشمه های آب در اون روانه بلکه اونجا ما به آگاهی میرسیم ایشون میگه که اگر به قرآن اینطور سطحی نگاه کنیم بسیار بی ارزشه (استغفرالله)و در حدی نیست که اون رو معجزه بدونیم..وخوب اینقدر با حرارت صحبت میکنه که منم فکر میکنم راست میگه.و میگه که امام علی در نهج البلاغه میگن که قران باید به روز ترجمه بشه. اما روحانیون نمیخوان که ما آگاه باشیم و فقط ما رو از جهنم می ترسونن در صورتیکه جهنم به اون شکلی که آنها میگن وجود ندارهx_x.من هر چی در نهج البلاغه گشتم همچین چیزی پیدا نکردم...سوالم اینه که آیا چنین چیزی در نهج البلاغه وجود داره؟ و آیا عرفان و اسلام جدا هستند ؟ و آیا قرآن واقعا تمثیله ؟و اینکه معلم ما اطلاعات خودش رو از شرکت در کلاس های عرفان به دست آورده و اتفاقا اون کتاب های فلسفی رو هم ایشون به من معرفی کرده ..آیا اعتماد به همچین معلمی کار درستیه ؟آخه گاهی اوقات حرف های خیلی قشنگی میزنه که من رو واقعا جذب میکنه.
و با عرض معذرت به عنوان آخرین سوال..من به شدت به زندگی و راهی که باید طی کنم و خدا و اینجور چیز ها فکر میکنم به طوریکه بعضی اوقات حس میکنم کمی دیگه عقلم رو از دست میدم...چون هیچ کس نیست که مرا قانع کند و اونطور که معلممون قشنگ حرف میزنه راهنماییم کنه..و اصلا نمیدونم این دنیا چیه؟ اگه میشه شما من رو راهنمایی کنید و بهم پیشنهاد میدید برای رهایی از این سردرگمی چی کار کنم؟
ببخشید که اینقدر طولانی شدآخه تازه با سایتتون آشنا شدم و شدیدا به پیدا کردن جواب سوالام نیاز دارم..چون فکر میکنم که اطرافیانم (معلمامون)واقعا دارن ما رو گمراه میکنن..و فقط به شما اعتماد دارم
سلام.من 17 سالمه و علاقه ی زیادی به فلسفه و عرفان دارم. ولی همه ی کتاب هایی که در این چند سال اخیر در این زمینه خوندم اثر نویسندگان خارجی است که صرفا به خدا اعتقاد دارند و همین باعث شده که من هر چی با خودم فکر میکنم دلیل قاطعی برای اعتقاد به امامان و...پیدا نمیکنم.چون فکر میکنم اون ها هم بالاخره مثل ما انسان بودن و دلیلی نداره که دیوانه وار عاشقشون باشیم و از اون ها چیزی بخوایم.درحالیکه میدونم امام شناسی در دینم جایگاه خیلی بالاییی داره..از شما میخوام اگر امکان داره کتابی را به من معرفی کنید که درک آسانی داشته باشه و دلایلی برام بیاره که به ارزش امامان و پیامبران از صمیم قلبم ایمان بیارم..
و سوال بعدی هم اینکه ما معلمی در مدرسه داریم که کاملا مخالف با روحانیت است و میگه که عرفان و شریعت از هم جداست و اسلام اعتقاد قلبی هست که اصلا ربطی به اجرای احکام نداره..و میگه که معنی که ما الان در قرآن می خوانیم درست نیست برای مثال داستان آدم و حوا یک تمثیل است و آدم و حوایی در واقعیت وجود نداشته و یا کلمه ی ما به جز آب به معنی آگاهی هم هست و درحقیقت بهشت جایی نیست که چشمه های آب در اون روانه بلکه اونجا ما به آگاهی میرسیم ایشون میگه که اگر به قرآن اینطور سطحی نگاه کنیم بسیار بی ارزشه (استغفرالله)و در حدی نیست که اون رو معجزه بدونیم..وخوب اینقدر با حرارت صحبت میکنه که منم فکر میکنم راست میگه.و میگه که امام علی در نهج البلاغه میگن که قران باید به روز ترجمه بشه. اما روحانیون نمیخوان که ما آگاه باشیم و فقط ما رو از جهنم می ترسونن در صورتیکه جهنم به اون شکلی که آنها میگن وجود نداره.من هر چی در نهج البلاغه گشتم همچین چیزی پیدا نکردم...سوالم اینه که آیا چنین چیزی در نهج البلاغه وجود داره؟ و آیا عرفان و اسلام جدا هستند ؟ و آیا قرآن واقعا تمثیله ؟و اینکه معلم ما اطلاعات خودش رو از شرکت در کلاس های عرفان به دست آورده و اتفاقا اون کتاب های فلسفی رو هم ایشون به من معرفی کرده ..آیا اعتماد به همچین معلمی کار درستیه ؟آخه گاهی اوقات حرف های خیلی قشنگی میزنه که من رو واقعا جذب میکنه.
و با عرض معذرت به عنوان آخرین سوال..من به شدت به زندگی و راهی که باید طی کنم و خدا و اینجور چیز ها فکر میکنم به طوریکه بعضی اوقات حس میکنم کمی دیگه عقلم رو از دست میدم...چون هیچ کس نیست که مرا قانع کند و اونطور که معلممون قشنگ حرف میزنه راهنماییم کنه..و اصلا نمیدونم این دنیا چیه؟ اگه میشه شما من رو راهنمایی کنید و بهم پیشنهاد میدید برای رهایی از این سردرگمی چی کار کنم؟
ببخشید که اینقدر طولانی شدآخه تازه با سایتتون آشنا شدم و شدیدا به پیدا کردن جواب سوالام نیاز دارم..چون فکر میکنم که اطرافیانم (معلمامون)واقعا دارن ما رو گمراه
میکنن..و فقط به شما اعتماد دارم
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب؛
قبل از هر چیز باید عرض کنم هر کدام از سؤالات شما مباحث مستقل و مفصلی است که نمیتوان همه را در یک تاپیک گنجاند پس ضروری است هر کدام را به حسب اولویت خودتان در تاپیکی جداگانه مطرح کنید. در این تاپیک تنها به یکی از سؤالاتتان که با عنوان تاپیک هم مناسبت بیشتری دارد متمرکز میشویم و آن این که آیا راه عرفان از اسلام و دین میگذرد؟ یا میتوان این دو را از یکدیگر تفکیک کرد؟ از فروعات این سؤال این خواهد بود که آیا میتوان قرائت کنونی از اسلام را که قرائت سنتی و وابسته به عالمان دینی است کنار گذاشته، از قرائتهای شخصی و مستقل از قرائت عالمان دینی شیعی تبعیت کرد؟
بنده به دلائلی عنوان «عرفان» را با عنوان «معنویت» جابه جا میکنم. یعنی نسبت اسلام و معنویت را مورد مداقه قرار میدهم.
امروزه هم در فضای مجازی و هم در برخی محافل دانشگاهی جملاتی از این قبیل شنیده میشود:
«من معنوی هستم اما مذهبی نیستم»؛ «مذهبیون، جزماندیش و ظاهرگرایند اما معنویت، اصیل، پویا و زنده است»؛ «آینده بشر رو به سوی معنویتگرایی دارد و دینداری برای کسانی است که توانایی اندیشیدن و تجربه کردن ندارند»؛ «تعبد غیر اخلاقی است و آفت معنویتگرایی به شمار میآید»؛ «معنویت گرایی باید خودانگیخته و خودآیین باشد»
در این منطق، معنویت به جای این که در چارچوب دین تعریف شود، برخاسته از درون و ساخته خلاقیت فردی است. در واقع، اینان با این ادبیات درصدد ایجاد تقابل بین معنویت و تدین آنهم با قرائت عالمان دینی اند.
این سبک از معنویت دارای مشخصات و ویژگیهایی است؛ از جمله این که روحیه گریزپایی و تنفنگرایی دارد که سازگار با بستر فرهنگی پستمدرنیته است.
در این بستر فرهنگی (پستمدرنیته) عدم جدیت و قطعیت و دمدمیگرایی، جستجوگری و مطالبه زندگی اصیل معنا میشود و تغییر و تحول بیشتر از ثبات و استقامت ارزش مییابد.
در این فضا، التزام به قواعد ثابت و اصول انشاء شده از بیرون معنا ندارد بلکه به دنبال ساختن راه معنوی خود با جستجو در گزینههای موجود و تغییر مدام آنها با هدف پرهیز از مرارت و یافتن گزینههای بکر است.
اینان از راه سرهمبندی گزینههای دمدست و با التقاط عقاید و آموزههای معنوی به وجود آمده به دنبال قطع امید از راهبری ادیان نهادینه در امور معنوی اند.
البته این که چرا این مدل فکری طرفداران زیادی دارد نکته دیگری است که از پاسخ به این قسمت صرفنظر می کنیم.
اما یک سوال مهم در این قسمت هست که چرا دین رسمی برای این دسته، هیچ جذابیتی ندارد؟ به عبارت دیگر، این گروه، در دین رسمی چه خللها و نقصانهایی پیدا کردهاند که اینچنین از دین رسمی گریزان شدهاند؟
این دسته دست کم چهار انتقاد اصلی دارند:
اول) میگویند در دین رسمی تأکید مفرطی بر باورها و اعتقادات است و دین ورزی محدود شده به باورها و اعتقادات متصلب.
در واقع در مساجد و هیئات و پای منابر، افراد شستو شوی مغزی داده میشوند بطوری که دینورزی را مساوی با این باورها اعلام میکنند.
دوم) در دین سنتی تأکید مفرطی بر آداب شرعی و مناسک است. در دین رسمی عمق ایمان یک فرد با میزان پایبندی او به مناسک شرعی سنجیده میشود.
به عقیده اینان، این دینداری، یک دینداری قشری است.
سوم) تربیت سنتی دینی انسانها را متعصب تربیت میکند بطوی که به لحاظ فکری منجمد و راکد اند. از این رو، هر که دین سنتی دارد میگوید من حق هستم و ادیان دیگر باطل هستند و خلاصه سایر خلائق را اهل عذاب میدانند. از این رو گرفتار رکود فکری میشوند و به دنبال تحقیق و مطالعه پیرامون ادیان دیگر نمیروند.
این عده میگویند معنویت یک رویکرد به زندگی است یک فلسفه زندگی است لذا دغدغهی اصلی او، اینجا و اکنون است. یعنی به دنبال آن است که انسان ها در زندگی اینجهانی خودشان به یک میوه و ثمرهای دست یابند.
طرفداران معنویت منهای دین، ثمرهی معنویت را «آرامش، شادی، امید، و رضایت باطنی» معرفی میکنند.
آنها هیچ وقت نقد را به نسیه متحول نمیکنند. بهشت موعود را در همین جهان دنبال میکنند. نه آن که در جهان دیگری میوهی معنویت را تحصیل کنند.
آنوقت اگر من نماز و روزه گرفتم باید در همین دنیا آثارش را دریابم و اگر درنیافتم، نشان از تهی بودن دیانت ما از بار معنوی است.
شاید به نظر برسدکه برخی انتقادات و مطالبات کسانی که معنویت را بدون دیانت و مذهب دنبال میکنند به حق است؛ اما این طرح بدیل و جایگزین، هیچ توجیه معقول و منطقی نداشته بلکه خالی از اساس و پایه است؛ چرا که تنها راه برای رها شدن از اشکالات ذکر شده، اتخاذ معنویت بدون مذهب و تدین نیست.
این اشکالاتی که ذکر شد تقریبا در عرفان اسلامی که قدمتی چند صدساله دارد وارد نیست و در عین حال در آن به تدین و شریعت اهتمام ویژه شده است.
عارفان مسلمان، هم به دنبال پرورش درون بوده و باطن گرای هستند و هم به فقه و تفسیر رسمی اعتنای ویژه داشتهاند و هم در زمینهی تفسیر آیات، آموزهی تأویل را بر مدار صحیح خود پیش گرفته اند.
عارفان مسلمان، دین را به سه بخش تقسیم کردهاند که اخذ هر قسمت با رها کردن قسمتهای دیگر، گمراهی و ضلالت است. این سه بخش عبارت است از «شریعت، طریقت و حقیقت» که به صورت طولی در ارتباط اند.
در این متد، اتباع از انسان کامل که بارزترین مصداق آن رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و به تبع ایشان، اولیای معصومین علیهم السلام میباشند نیز جزء شاهبیت سفارشات آنان است.
مولانا میگوید: «به معراج برآیید چو از آل رسولید / رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید»
خلاصه آن که نگاهی جامع به تدین را می توان در آثار عارفان مسلمان به خصوص عارفان شیعی یافت.
میتوان معنویت اسلامی را در این جمله خلاصه کرد: معنویت یعنی دغدغه خدا داشتن و خواهان نیل به او و معامله با او و زیستن با او بودن است.
«زیستن» در تعریف فوق به این معناست که انسان تمام حالات، احساسات، عواطف و اندیشههای خود را با او رقم بزند و چه رسیده باشد و چه در مسیر باشد، با او زندگی کند.
این نکته، وجه جدایی معنویتهای فضای مدرنیته از معنویت اسلامی است زیرا جوهرهی معنویتهای مدرن، به سمت خدا نیست بلکه غالبا به سمت دعوت به خود است (و این مطلب قابل اثبات است اما به دلیل اجتناب از تطویل، مطرح نمیکنم)
در معنویتهای مدرن، بر فردگرایی تأکید می کنند؛ بر لذت طلبی تأکید دارند و اینها در واقع، شبه معنویتاند نه معنویت اصیل.
نمیتوان، تعصب برخی دینداران را بهانهی خروج از چارچوب دین قرار داد.
امیرالمومنین علیه اسلام میفرمایند سه نوع عبادت داریم (یعنی سه سطح از تدین) یکی عبادت احراری، یکی عبادت عبدگونه و یکی عبادت تاجرگونه.
به عبارت دیگر، گوهر هستی دین، همین معنویت است.
دین به گونهای عرضه شده که حتی کسانی که میخواهند صرفا درسطح باقی بمانند، لمحه و رگهای از معنویت به دست خواهند آورد و دین، ذره ذره آنها را به سمت عمق میکشاند.
در سطح اول و ظاهری دین، لزوما اینچنین نیست که حتما باید دیندار به عمق برسد و خلاصه به عمق رسیدن برای خود دینداران سطحی مطرح نیست بلکه تنها از جهنم رها شدن یا رسیدن به بهشت برای او مطرح است. دینداران تازه وارد، ابتدا دغدغهی خودِ خدا را ندارند بلکه خدا به عنوان مسئله ثانوی مطرح است (در عبادت عبدگونه و تاجرگونه). اما انسان دیندار رفته رفته در دانشگاه دین در این نقطه نخواهد ماند.
پس در نسبت معنویت و دین میتوان گفت معنویت از یک منظر، اوج دین و گوهر آن است (حتی در ساحتهای اولیه) و از هم بیگانه نیستند.
به طور خلاصه مؤلفههای اصلی معنویتاسلامی و اصیل عبارتند از:
1- دغدغه خدا داشتن
2- شریعت محوری
3- همه جانبه بودن
4- عقل پذیری
5- ولایتپذیری
هر کدام از موارد دارای مباحث مفصلی است که در صورت نیاز آن را مطرح کنید.
سلام.من 17 سالمه و علاقه ی زیادی به فلسفه و عرفان دارم. ولی همه ی کتاب هایی که در این چند سال اخیر در این زمینه خوندم اثر نویسندگان خارجی است که صرفا به خدا اعتقاد دارند و همین باعث شده که من هر چی با خودم فکر میکنم دلیل قاطعی برای اعتقاد به امامان و...پیدا نمیکنم.چون فکر میکنم اون ها هم بالاخره مثل ما انسان بودن و دلیلی نداره که دیوانه وار عاشقشون باشیم و از اون ها چیزی بخوایم.درحالیکه میدونم امام شناسی در دینم جایگاه خیلی بالاییی داره..از شما میخوام اگر امکان داره کتابی را به من معرفی کنید که درک آسانی داشته باشه و دلایلی برام بیاره که به ارزش امامان و پیامبران از صمیم قلبم ایمان بیارم..
سلام
اگر شما زندگی امامان معصوم ع رو مطالعه کنید بخوبی در می یابید که ائمه ع انسانهای والایی بودن که شایسته دوستی و محبت اند.
در مورد حرفهای معلمتان باید گفت که رسیدن به اون حقایقی که ایشون مدعی هستند مطمئنا یک راه و مسیر خاصی داره که شریعت اونو بیان کرده پس شریعت و طریقت مخالف هم نیستن بلکه در طول هم اند.
البته برخی نگاههای دینی خیلی سطحی است اما شما می توانید از نظرات و اندیشه های علمای بزرگی همچون شهید مطهری علامه طباطبایی و علامه حسن زاده آملی استفاده کنید.
به خودتون فرصت بدید که با دین از منظر دانشمندان بزرگ اسلام که معرفی کردم آشنا بشید بعد قضاوت کنید.
یا علیم
سؤال:
ماهیت معنویت دینی و معنویت سکولار چیست؟
پاسخ:
امروزه برخی هم در فضای مجازی و هم در برخی محافل دانشگاهی مدعیاند که:
«من معنوی هستم اما مذهبی نیستم»؛ «مذهبیون، جزماندیش و ظاهرگرایند اما معنویتِ اصیل، پویا و زنده است»؛ «آینده بشر رو به سوی معنویتگرایی دارد و دینداری برای کسانی است که توانایی اندیشیدن و تجربه کردن ندارند»؛ «تعبد غیر اخلاقی است و آفت معنویتگرایی به شمار میآید»؛ «معنویت گرایی باید خودانگیخته و خودآیین باشد» و ... .
در این منطق، معنویت به جای آن که در چارچوب دین تعریف شود، برخاسته از درون و ساخته خلاقیت فردی است. در واقع، اینان با این ادبیات درصدد ایجاد تقابل بین معنویت و تدیّن - آنهم با قرائت عالمان دینی- میباشند.
این سبک از معنویت دارای مشخصات و ویژگیهایی است؛ از جمله این که روحیه گریزپایی و تفنّنگرایی دارد که سازگار با بستر فرهنگیِ پستمدرنیته است.
در این بستر فرهنگی (پستمدرنیته) عدم جدّیت و قطعیت و دمدمیگرایی، جستجوگری و مطالبه زندگی اصیل معنا میشود و «تغییر و تحول» بیشتر از «ثبات و استقامت» ارزش مییابد.
در این فضا، التزام به قواعد ثابت و اصول انشاء شده از بیرون معنا ندارد بلکه به دنبال ساختن راه معنوی خود با جستجو در گزینههای موجود و تغییر مدام آنها با هدف پرهیز از مرارت و یافتن گزینههای تازه و بکر است.
اینان از راه سرهمبندی گزینههای دمدست و با التقاط عقاید و آموزههای معنوی به وجود آمده به دنبال قطع امید از راهبری ادیان نهادینه در امور معنوی اند.
اما یک سوال مهم این است که چرا دین رسمی برای این دسته، هیچ جذابیتی ندارد؟ به عبارت دیگر، این گروه، در دین رسمی چه خللها و نقصانهایی پیدا کردهاند که اینچنین از دین رسمی گریزان شدهاند؟
برخی انتقادات آنان عبارت است از:
1) آنان مدعیاند در دین رسمی تأکید مفرطی بر باورها و اعتقادات است و دین ورزی محدود شده به باورها و اعتقادات متصلب.
در واقع در مساجد و هیئات و پای منابر، افراد شستو شوی مغزی داده میشوند بطوری که دینورزی را مساوی با این باورها اعلام میکنند.
2) در دین سنتی تأکید مفرطی بر آداب شرعی و مناسک است. در دین رسمی عمق ایمان یک فرد با میزان پایبندی او به مناسک شرعی سنجیده میشود.
به عقیده اینان، این دینداری، یک دینداری قشری است.
3) تربیت سنتی دینی انسانها را متعصب تربیت میکند بطوی که به لحاظ فکری منجمد و راکد اند. از این رو، هر که دین سنتی دارد میگوید من حق هستم و ادیان دیگر باطل هستند و خلاصه سایر خلائق را اهل عذاب میدانند. از این رو گرفتار رکود فکری میشوند و به دنبال تحقیق و مطالعه پیرامون ادیان دیگر نمیروند.
این عده بر آنند، معنویت یک فلسفه زندگی و یک رویکرد تازه به پیرامون است؛ لذا دغدغهی اصلی او، اینجا و اکنون است. یعنی به دنبال آن است که انسان ها در زندگی اینجهانیِ خودشان به یک میوه و ثمرهای دست یابند.
طرفداران معنویت منهای دین، ثمرهی معنویت را «آرامش، شادی، امید، و رضایت باطنی» معرفی میکنند.
آنان هیچ وقت نقد را با نسیه عوض نمیکنند. بهشت موعود را در همین جهان دنبال میکنند. نه آن که در جهان دیگری میوهی معنویت را تحصیل کنند.
مطالبهی آنان از نمازگزاران و روزهگیران این است که آثار اینجایی و دنیوی اعمالتان چیست! و اگر در پاسخ به این سؤال عاجزید، این نشان از تهی بودن دیانت شما از بار معنوی است.
هر چند پاسخ تفصیلی به هر یک از ایرادات فوق مجالی وسیع میطلبد، ولی میتوان به طور اجمال و فهرستوار به آنها اشاره کرد:
- ایمان بدون باور و اعتقاد به متعلقی خاص بیمعناست؛ از طرفی، دین بدون ایمان بیمعناست و این تنها یکی از مقوّمات و کارکردهای دین در کنار دیگر کارکردها میباشد.
- آنچه که در مراکز دینی مانند مساجد و هیئات بیان میشود، تبیین راه خیر و شر و عوارض هر یک و به تفکر وا داشتن مستمعین است تا خود با انتخاب و ارادهای آزاد، راه صواب را طی کنند و از راه خطا بپرهیزند.
- در پاسخ به این انتقاد که دین با تأکید افراطی بر مناسک، از عمق بخشیدن به ایمان غافل است باید گفت، مناسک و آداب شرعی، تنها به مثابهی پوسته و قشر دین نیست؛ بلکه این مناسک به باطن نیز رسوخ کرده، یکی از هدفگذاریهای آن، تقویت روح ایمان و ارتقاء معنویت متدینان است.
- در پاسخ به متعصب خواند مؤمنین باید گفت، پس از بازشناسی راه صواب از خطا، تعصب و استقامت ورزیدن و پایداری بر ماندن در این صراط، امری مذموم نیست بلکه امری ممدوح و پسندیده است.
- در مباحث مطرح در پلورالیسم دینی و شبهات مطرح پیرامون آن، با استناد به دلائل درون دینی و برون دینی اثبات میشود که دین حق یکی بیش نیست و تنها یک دین است که دارای حقانیت است. در عین حال، مسلمانان با پیروان ادیان دیگر رابطه داشته، خلق نیکو را در ارتباط با آنان پیاده میکنند.
- در پاسخ به این ادعا که دین تنها برای آبادانی آخرت است و به آبادی دنیا بیاعتناست باید گفت، دین داعیه ارائهی بهترین راه و رسم زندگی هم در دنیا و هم در آخرت را دارد.[1]بر این اساس، دین، تنها دارای خاصیتهای فرا دنیوی و اخروی نیست بلکه دارای ثمرات دنیوی نیز میباشد.
- میتوان موارد زیادی از مؤمنان و زندگی آنان را در حالی که آکنده از «آرامش، شادی، امید، و رضایت باطنی» است را پاسخ نقضی بر انحصاری دانستن «آرامش، شادی، امید، و رضایت باطنی» برای معنویتهای سکولار (غیر دینی) دانست.
- در پاسخ به این ادعا که نمازگزاران و ... در سایهی این مناسک به چه دستاوردی رسیدهاند باید گفت، صرف خواندن نماز و گرفتن روزه و ... موجبات فلاح و رستگاری دنیوی و اخروی را فراهم نمیآورد بلکه هر چه شرایط این عبادات رعایت شود، ثمرات بیشتری عائد فاعل آن خواهد شد؛ در میان نمازگزاران و ... کسانی هستند که در سایهی بندگی و اخلاص خویش، دارای قلوبی آرام و مطمئن میباشند بطوری که مورد رشک و غبطهی دیگر انسانها هستند.
بهتر است بجای انکارِ اصل معنویتِ وابسته به دین، به خاطر برخی مشکلاتِ پدید آمده از سوی دینداران – نه خود دین- در صدد رفع کمبودها و تکمیل همان معنویتِ دینبنیاد و وابسته به دین بود. همانطور که اکثر اشکالاتی که از سوی سردمداران معنویت منهای دین مطرح میشود در عرفان اسلامی مرتفع شده است.
عارفان مسلمان، در عین حال که به تدین و شریعت اهتمام ویژه داشتهاند، هم به دنبال پرورش درون بوده، و هم در تفسیر منابع دینی، به ظاهر بسنده نکرده، اقدام به تأویل آنها کردهاند.
این موضوع را میتوان از دستهبندیِ «شریعت، طریقت و حقیقت» که ناظر به سلوک عرفانی آنهاست به خوبی قابل برداشت است؛ زیرا به باور آنان، قرار گرفتن در هر مرحله با پشت کردن به مراحل دیگر، گمراهی و ضلالت است و این به جهت ارتباط وثیقی است که این سه مرحله به صورت طولی با هم دارند.
در این متد، تبعیت و دنبالهروی از انسان کامل که مصداق بارز آن پیامبر خاتم (صلیالله علیه و آله) و اهلبیت معصومین (علیهمالسلام) میباشد، جزء ارکان آن محسوب میشود.
در یک جمله میتوان گفت معنویتی که در در دامان عرفان اسلامی تولید شده است معنویتی جامع و کامل است.
در این معنویت، ضمن حفظ و ارجنهادن به جایگاه خداوند به عنوان رب عالمیان، مفهوم مربوبیت انسان، در عین حال که اختیار و ارادهی آزاد وی پابرجاست، در عمل به مقتضای بندگی و سرسپردگی محض در مقابل ربوبیت تشریعی خداوند تکمیل میگردد.
این در حالی است که گوهر معنویتهای مدرن رو به سوی خدا نیست؛ بلکه غالباً در جهت انسانمحوری و فربه نمودن خودخواهیهای انسان است.
فردگرایی، لذتگرایی، نفسپروری به بهانه استقلال انسان از مشخصههای بارز معنویتهای سکولار است.
همچنین، معنویتِ ارائه شده توسط دین، به گونهای است که هم مبتدیان و هم کسانی که پتانسیل بالایی در طی مراحل معنوی دارند را در بر میگیرد و این نشان از وجود لایهها و سطوح متعدد در دین است.
در سطح اول و ظاهر، لزوماً اینچنین نیست که حتما باید دینداران به عمق و باطن برسند؛ بلکه همین که از عذاب ابدی رها شده به بهشت صوری (مادی) برسند کافی است؛ چرا که نهایت انگیزه و هدف خودشان همین اندازه است. این دسته، در ابتدا دغدغهی رسیدنِ به خدا را ندارند بلکه خدا برایشان به عنوان مسئلهای ثانوی مطرح است - مانند عبادت عبدگونه و تاجرگون در مقابل عبادت احراری در کلام امیرالمؤمنین (علیهالسلام)[2]- اما انسان دیندار رفته رفته در دانشگاه دین ارتقاء یافته و بدون کمترین آسیب و ضرری، به گسترش ظرفیت وجودی خویش میپردازد بطوری که در افقهای معنویِ فراتر از گذشته پرواز خواهد کرد.
نتیجه گیری:
از ویژگیهای معنویت دین بنیاد و وابسته به دین، تمرکز بر توحید و اهتمام به شریعت و فراگیر بودن و عقلپذیری و ولایت محوری است که در پرتوی آنها، در عین خالی بودن از نقائص و معایب معنویتهای سکولار و ضد دین، مزایای آنها را به نحو اکمل و اتم داراست.[3]
منابع:
[1]. «ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة» (قمی، علیبنابراهیم، تفسیر قمی، دارالکتاب، قم، 1404ق، چاپ سوم، ج1، ص 70).
[2]. علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن محبوب عن جمیل عن هارون بن خارجه عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: إن الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِيَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ (کلینی، کافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج2، ص 84.
[3]. منابع برای مطالعه بیشتر:
- مصباح، علی، فصلنامه اخلاق پزشکی: «واکاوی مفهومی معنویت و مسئله معنا»، سال چهارم، شماره چهاردهم، زمستان 1389.
- شاکرنژاد، احمد، فصلنامه علمی- پژوهشی اسلام و مطالعات اجتماعی: «رواج معنویت؛ رویگردانی از دین یا بازگشت به دین؟»، سال سوم، شماره اول، تابستان 1394.
- جریمی کارت و ریچارد کینگ، ترجمه طاهره شاکرنژاد، دین، عرفان و معنویت: «تاریخ انتقادی معنویت»، اردیبهشت 1391، شماره 105، ص 107 – 124.