افسردگی شدید و دیوانه وار من
تبهای اولیه
با نام و یاد دوست
سلام
یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود
لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:
با تشکربسم الله الرحمن الرحیم .
لا حول و لا قوه الا بالله . مشکلم رو با ذکر خدا مطرح میکنم . هر چند دیگه بهش امیدی ندارم .
امید و انگیزه هم دست خود ادم نیست من الکی تظاهر نمیکنم . دیگه خدا رو به اندازه قبل دوست ندارم .
من جوان 18 ساله ای هستم که امسال کنکور دارم ولی انگیزه خوندن ندارم . حالم خوب نیست . تمام بدنم شل و بی روح و بی تخرکه .
همش فکر منفی میکنم و افکارم دست خودم نیست . 3 یا 4 جلد کتاب انگیزشی خوندم فایده نداشته .
در طول 5 روز 3 بار خود ارضایی کردم . بدبختیم اینجاست که چون از مشکل افسردگی زیاد زجر کشیدم تحمل ندارم کس دیگگه ای درد افسردگی رو تحمل کنه.
برای همین وقتی خواهرم دلش میگیره و گریه اش میاد با وجود اینکه خودم در شرایط روحی خوبی نیستم اونو دلداری میدم .
به جرئت میگم یک دونه نمازم تا الان قضا نشده . ولی کاش قضا میشد . به نظرم خدایی که این همه مدت مطیعش باشی ولی یه قدم برات برنداره اون خدا به درد خدایی نمیخوره .
من در طول روز ساعت ها میخوابم . بعد از بیدار شدن باز هم خواب آلودم . تو مدرسه حتی زنگ اول هم خوابم میاد . با وجود اینکه من میخوام مطیع واقعی خدا باشم نه مثل کسایی که الکی تظاهر به دینداری میکنه اما خدا برای تلاشم هیچ ارزشی قائل نیست .
واقعا هیچ حالی ندارم انرژیم در حد صفره . حالم به شدت خرابه مدام فکر میکنم مدام میخوابم .
گاهی اوقات میبینم دین و علم یا دین و روانشناسی با هم در تضادند . به خاطر همین همه روانشناس ها زیر بنای علمشون مادیاته و از معنویات هیچی حالیشون نیست .
من نمیخخوام مثل حیوون ها هم فیلم مستهجن ببینم هم با همکلاسیام شوخی جنسی کنم اما رتبه کنکورم 3 رقمی باشه . من دوست دارم انسان باشم انسانیت داشته باشم . از لحاظ معنوی حرفی برای گفتن داشته باشم .
تو مدرسه همه به خاطر خواب زیاد مسخره م میکنن . پول رفتن به روانشناس رو ندارم . و روم نمیشه به بابام بگم . البته چندبار غیر مستقیمم گفتم که مشاور مدرسه مون برای خواب گفته برم پیش متخصص . اما خودشونو میزنن به اون راه .
پیش همه فامیل ، من تبدیل شدم به یه ادم بیخود و بیخاصیت و خواب و تنبل و افسرده که به هیچ دردی نمیخوره .
هیچکس با من بهش خوش نمیگذره . هیچوقت اعتماد به نفس لازم برای زندگیرو نداشتم همیشه تحت تاثیر حوادث زندگی بودم همیشه دستخوش تغییرات روزگار بودم .
اصلا برای خودم ارزش قائل نیستم . اصلا شاد نیستم .
یه ذهنیت منفی من اینه که همه ی ما قراره تو یه ذره جا به نام قبر بخوابیم پس چرا اینقدر حرص دنیا رو میزنیم ؟ چرا انقدر طمع پیشرفت علمی رو داریم ؟
من معتقدم به این که حتما بین فردی که با نفسش مبارزه میکنه ، با فردی که مدام شهوتپرستی میکنه فرقی هست .
آداب معاشرت بلد نیستم . حتی روم نمیشه یه احوال پرسی ساده با فامیل بکنم . حالم از خودم به هم میخوره .
من الان رشته ریاضیم و یه سال دیگگه کنکور دارم . هرجلسه هم معلما تست هامونو میبینن اما من هرجلسه هی عقب میفتتم یا به بهونه سردرد غیبت میکنم و خونه میخوابم چون انرژی ندارم .
کتاب به سوی کامیابی آنتونی رابینز رو مطالعه کردم تا بلکه این حالاتم رفع بشه اما همشون اثر موقتی داشتن .
من اگه هم قابل درمان باشم فقط با قرص قابل درمانم چون راه های دیگه رو امتحان کردم .
همیشه پیش خوددم میگم اگه الان که جوونم ، جوونی کنم و شاد باشم . پس آخرت چی ؟ زمان پیری که از پس کارام بر نمیام چی ؟
من سر کلاس درس اصلا تمرکز ندارم هر دفعه هم حجم درس های نفهمیده زیاد تر میشه .
خواهرم هم افسرده است و منم بابت این خیلی ناراحتم و افسردگیم دوبرابر شده اما نمیتونم کاری کنم .
تروخداا کمک کنید اگه میخواید بگید برم پیش مشاور بگید کدوم مشاور یا حداقل شماره شو بهم بگید . چون من کسی رو ندارم که برام مشاور پیدا کنه . اینجا هم آخرین امیدمه .
در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید
:Gol:با سلام و احترام
بزرگوار شما خصوصیات مثبتی دارید و امید است بتوانید با لطف خدا بر مشکلات پیروز شوید.
اینکه اهل خدا هستید باید از همه توکل و اعتمادتان به خدا بیشتر باشد، آیا کسی که چنین اعتقادی محکمی دارد دنبال خود ارضایی میرود، معلوم است که نیاز به کاردارید.
توحید و خدا را در همهجا دیدن یکطرفه نیست، بلکه باید خود شما هم حرکت کنید، صرف نمازخواندن و حرکت نکردن دلیل باخدا بودن نیست. کسی که عاشق خداست، سعی و تلاشش از همه بیشتر است بههیچوجه ناامید نمیشود، شما هم اتفاق خاصی نیافتاده که اینقدر خودتان را نگران و مضطرب بکنید، بههرحال پیشرفت و موفقیت با سعی و تلاش و توکل به خدا دستیافتنی است.
اینکه احساس خستگی و کوفتگی میکنید دلیلش:
1. شاید دلیل جسمی است بهتر است به پزشک مراجعه کنید با یک آزمایش مشخص میشود، احتمال دارد که مشکل کمخونی و یا سایر مشکلات جسمی باعث این مسئله شده و احتمال خستگی همین جسمی بودن است.
2. فشارهای روحی و روانی هم گاها چنین خاصیتی ایجاد میکنند ولی خیلی کم، در این صورت هم بهتر است با خود گویی و اصلاح نگاه و تغییر رویکرد، بار فشارها را کم کنید.
3. اصل ورزش و تحرک خیلی مهم و ضروری است و باید شما خیلی جدی بگیرید.
ورزش و یا پیادهروی نیم الی یک ساعت برای شما لازم است.
4. نوع خوردن غذا هم خیلی مهم است، مثل خوردن ماست و یا چیزهای ترش باعث سستی بدن و افت فشار میشود درنتیجه حالت خستگی و خوابآلودگی میگردد.)البته افراد فرق میکنند باید اینها تکتک در مورد هر فردی بررسی شود)
پس به نظر میرسد شما باید ریشه اصل خستگی را کشف کنید بعد میتوانید بهراحتی برای امورات خودتان برنامهریزی کنید.
این راهکارها هم برای روحیه شما و افزایش امید و انگیزه خیلی مؤثر است:
1. از گناه دروی کنید.
2. ورزش و تحرک بیشتری داشته باشید (در صورت امکان به یک باشگاه ورزشی ثبتنام کنید)
3. به نقاط قوت خودتان خیلی تمرکز کنید.
4. ارتباط اخلاقی و رفتاری با دوستان خودتان (البته آدمهای خوبی باشند) را بیشتر کنید.
5. از گوشهگیری و تلقین منفی و بدبینی حتماً پرهیز کنید (اگر ادامه یابد برای روحیه شما سم خواهد شد و باعث میشود که نشاط و امید خودتان را از دست بدهید).
6. اگر علاقه دارید درجایی به یک کار پارهوقت حتماً مشغول شوید (اگر انجام بدهید، در رفتار و اخلاق شما خیلی تأثیر مثبتی خواهد داشت).
7. انتظار و توقع از خود را معقول کنید، با توجه به استعداد و توانایی که دارید از خود انتظار داشته باشید، خیلی توقع بالا داشتن صحیح نیست و موجب ناامیدی میشود.
علاقه و استعداد و توانایی خودتان را بنویسید بعد طبق آن میتوانید تصمیم معقولی برای آینده خودتان بگیرید. عدم شناخت از خود، موجب ناامیدی میگردد.
8. برای کارها و برنامههای خودتان اولویتبندی بکنید و باحوصله و توکل به خدا تلاش کنید، مطمئن باشید بهزودی نتیجه خوب میتوانید بگیرید.
9. برای هرروز برنامه مفیدی را در نظر بگیرید و شبها به همان مقداری که توانستهاید مفید واقع شوید فکر کنید، در این صورت عزتنفس و کارآمدی شما بیشتر و بهتر خواهد شد.
10. تنهایی و دور بودن از خانواده و دوستان برای امثال شما مضر است باید مدیریت کنید.
11. به نکات مثبت و موفقیت خودتان فکر کنید.
12. نگران نتیجه کنکور هم نشوید، تمام موفقیتها قبولی در کنکور نیست، شما دنبال علاقه و استعداد خودتان باشید، موفقیت هر کس با شخص دیگر فرق میکند، خیلی به نگاه مردم اهمیت ندهید.
13. در صورت امکان به مشاور مراجعه کنید، اگر نشد میتوانید با این شماره (096400) که مشاوره رایگان هست با تلفن صحبت کنید.
بهترین حالات روحی را برای شما آرزو می کنیم.
موفق باشید.
سلام .
مشگل شما تنها مختص شما نیست و همه انسانها به نوعی با مشگل شما روبرو میشن .
در مدرسه جادوگری هاگوارتز ... دانش آموزان رو گروه بندی میکروند ... گروهی در دسته شیرها ... گروهی در دسته مارها ... گروهی در دسته گورکن ها و گروهی در دسته عقابها .
شیرها ... شجاع بودند و از جادوهایی استفاده میکردند که پایه اونها عشق و شجاعت و حقیقت هست . پروفسور دامبلدور که مربی گروه شیرها بود چوب دستی داشت و با جادوش چراغ حقیقت رو روشن میکرد .
مارها ... فریبکار بودند و از جادوهایی استفاده میکردند که پایه اونها فریب ! تغییر شکل ، پوشاندن حقیقت ! هست . این گروه از افراد در بزرگسالی کشش خاصی به سمته جادوی سیاه پیدا میکردند . لرد ولدمورت قویترین جادوگری بود که از جادوی سیاه استفاده میکرد .
عقابها ... باهوش بودند و گور کن ها پشتکار داشتند . که موضوع صحبتمون نیست .
بزرگترین جادویی که شیرها استفاده میکردند جادوی حقیقت بود . جادوی عشق بود و بارها پروفسور دامبلدور با جادوهای جهل و فریب مارها مبارزه میکنه ،
و بزرگترین جادوی مارها ، جادویی بود که دیوانه ساز از اون استفاده میکرد . دیوانه کردن شیرها !!!
جی کی رولینگ نویسنده شهیر بریتانیایی در توضیح دیوانه سازها عنوان میکنه که خودش زندگی سختی داشته ، بی کاری ! عدم اطمینان به اینده ، بی پولی ، نا امیدی و ...
در حقیقت دیوانه ساز رو ایشون موجودی میدونه که میتونه چنین حس هایی رو به یک شیر القا کنه .... البته دیوانه سازها از جادویه دیگری هم استفاده میکنن ... مثلا بازی هزار تو ... مثلا پازل فوتبال ... که سالها هوش و تمرکز یک شیر رو به خودش میگیره و در نهایت هیچی که هیچی ...
هری پاتر به علت اینکه شیر بوده حساسیت بسیار زیادی به دیوانه سازها داشته و یک بار صدها دیوانه ساز ایشون رو در کنار دریاچه ای گیر میندازن ...
هری پاتر احساس میکنه که در حال مرگ در کنار دریاچه هست که ناگهان میبینه جادویی بسیار قدرتمندتر و از نوع حقیقت و واقعیت از بعدی بسیار بالاتر تمام دیوانه سازها رو ازش دور میکنه ...
و پی میبره که جادوگری بزرگ بهش کمک کرده ...
در ادامه داستان مشخص میشه که اون جادوگر بزرگ خوده هری پاتر برتر بوده با این تفاوت که از نقطه ای دیگر و از بعدی دیگر و از عمقی بیشتر به مساله نگاه کرده و با جادوش تونسته پازل دیوانه ساز رو حل کنه .
سلام انشاالله مشکلتون حل میشه با راهکارهایی که استاد فرمودن
همونطور که گفتن ورزش خیلی مهمه ، جدی بگیرید این مسله رو ، من به شما ورزش دو میدانی رو پیشنهاد میکنم ، نیاز نیست حتما برید تو پیست دو میدانی بدوید.
میتونید تو یه محیط آرام مثل پارک این کار رو انجام بدید . حتما حتما مداوم باشه
یا سعی کنید بیشتر پیاده ، کارهای خودتونو انجام بدید ، با صلابت و پر انرژی راه برید ، نه این که شل و بی حال . این موارد خیلی کمکت میکنه
سلام
تغذیه خیلی روی روحیه انسان اثر داره.
تحقیق کنید در این مورد ؛ غذاهایی مناسب را که باعث بهبود روحیه میشوند بخورید و غذاهای ضد آن را نخورید.
انگور باعث شادابی میشه.
مصرف میوه و سبزی تازه را در هر روز افزایش بدهید. و از مصرف غذاهای ناسالم مثل فست فود و ... یا غذاهای چرب و سرخ کردنی و ... بپرهیزید.
نظم خواب - بیداری خود را مدیریت کنید.
بیشتر روز را بیدار بمانید و در مقابل خواب رفتن مقاومت کنید ، تا خواب شبانه بهتون بچسبه و باعث نیرو گرفتن و نشاطتون بشه.
خواب به جا و به اندازه ، باعث نیرو و نشاط آدم میشه. اما خواب نابجا و بیش از حد ، باعث کسالت و افسردگی میشه.
گاهی این حالات ممکنه نتیجا تأثیر محیط باشه.محیط خود را تغییر دهید: مسافرتهای چند روزه با دوستان یا خویشاوندان درجه دو. یا حتی گردش رفتن در حاشیه شهر یا پارک یا رفتن به کتابخانه ، به هر حال کمتر در منزل خودتان باشید.
استاد حامی حرف خوبی جایی زدند، نقل به معنی می کنم:
نگذارید ذهنتان به شما دستور بدهد. شما کنترل ذهنتان را به دست بگیرید. نه اینکه آن را رها کنید تا شما را در کنترل خود بگیرد.
در حدیثی از امیر المومنین خواندم که: خودتان را به چیزی مشغول کنید تا نفستان شما را به خودش مشغول نکند.
این یک قانون طبیعی است. برای همه همین جور است. نه فقط شما تنها.
اینکه شما میگویید افسرده هستم و ... ، این یعنی شما مشغول نفستان شده اید. چون "افسردگی" صفت نفس است.
می دانید چرا دردها در شب ، بیشترند تا در روز؟ یک دلیلش این است که در روز ، انسان مشغول کارها و اموراتش است و فرصت دقت کردن در خودش (مشغول نفس خودش شدن) را ندارد. اما در شب چون دیگه کاری ندارد ، بیشتر به خودش توجه میکنه (ناخودآگاه، خودش هم نمی داند که به خودش توجه می کند).
سرگرم کاری بشوید: نگهداری از پرندگان ، پرورش گل و گیاه ، کلاسهای مختلف مثل زبان و ....
کلاسهای ورزشی بسیار مفیدند. چون وقتی جسم در فعالیت باشه ، انسان فرصت اشتغال به نفس خودش را پیدا نمیکنه.
استراحت زیاد (همان که فرمودیدا زیاد می خوابم و خسته ام) باعث میشه هورمونهایی در بدن تولید بشه که استرس و افسردگی را باعث میشوند.اما فعالیت بدنی (ورزش البته - نه فعالیت عادی روزمره) باعث مصرف شدن این هورمونها و جلوگیری از اثر اونها میشه و در مقابل ، هورمونهایی را تولید میکنه که باعث نشاط و افزایش اعتماد به نفس میشه و روحیه فرد را بالا می بره.
در انجام راهکارهای فوق، صبر و استقامت داشته باشید.
قرار نیست با دو سه روز عمل کردن به اونها ، معجزه بشود و وضع شما 100 درصد تغییر کند. حداقل یکماه با صبر ، آنها را انجام دهید (به مقدار کافی).
حد اقل مقدار ورزش برای این اثرات ، سه روز در هفته است که هر روز حداقل یک ساعت ورزش انجام شده باشد. آنهم با شدتی انجام شده باشد که باعث تندتر شدن ریتم تنفس و ضربان قلب شده باشه.
اگر پس از یکماه انجام درست و اصولی این راهکارها ، وضع شما 20 درصد تغییر کرد ، شما نتیجه لازم را گرفته اید.
تنها راه حل مشکل شما اینه که خودتون رو دوست داشته باشید
همه ادمهای موفق خودشون رو دوست دارن
رو عزت نفستون کار کنید
هو الحکیم
با سلام و عرض ادب
بنده دانشجوی روانشناسی هستم ... بهتون اطلاعاتی میدهم که ممکنه مفید باشه
ریشه ی اینگونه مشکلات از سه دسته منشا میگیره:
biopsychosocial
1-بیولوژیکی = یعنی پایین امدن میزان سروتونین خون که باعث افسردگی میشه و درمانش دارو هست
2-روانی=یعنی به خاطر طرز فکر نادرست که باعث اینگونه مشکلات میشه
3-اجتماعی= یعنی مساعلی مثل فقر یا بازخورد های خانواده و شغل و اجتماع که ممکنه باعث اختلال مثل افسرگی بشه
من احتمال میدم شما جز گروه اول باشید چون اگه طرز فکرتون این باشه که قراره بمیریم دیر یا زود و اعتقادتون به وجود دنیای دیگه ای باشه پس باید تلاشتون رو بیشتر کنید مثل نماز روزه انفاق
به نظر بنده برید دکتر یه چکاپ ازتون بگیرند مخصوصا میزان هرمونها خیلی مهم هست پایین یا بالا بودنشون اختلال ایجاد میکنه
و یه راهی رو من خودم بهتون برای امتحان پیشنهاد میکنم ...به یک لیوان اب یکم زعفران بریزید(حدودا نوک یک قاشق چای خوری)و یکم عرقیات خوش عطر با یک قاشق عسل
ببینید روتون تاثیر داره یا نه؟ بنده رو هم در جریان بگذارید
(من این روش رو بارها امتحان کردم عالی بوده)
سلام منم میخواستم بگم اون روز داشتم کتاب طب الصادق رو میخوندم نوشته بود زعفران باعث شادابی و جلوگیری از افسردگیه یه جستجویی بکنید ببینید چه غذاهایی برای مقابله با افسردگی خوبه
البته مراقب باشید زعفران رو نباید زیاد خورد مقدارش رو نمیدونم ولی اگه از یه حدی بیشتر خورده بشه آدم سالم رو روانی میکنه خیلی کم مصرف کنید
فکر نکن تنهایی منم گاهی از تنهایی گریه میکنم.تو 18 سالته من 27 سالمه نه کار دارم نه ازدواج کردم.بدبختی هم پشت بدبختی میاد.بار ها برای کار تلاش کردم اما نشده.
غصه نخور همش میگذره و یک روز خوب میاد فقط بورو جلو و دل سرد نشو.همیشه این رو میگم.کاری نکن که بعدا بگی کاش میکردم.بکن و بگو من کردم و نشد.خودت رو به خدا نزدیک کن که اگه تو اون دنیا تورو معاخزه کرد بگی من کردم اما تو به من ندادی.نزار خدا بگه نکردی و من ندادم.
روزی که عاشق همسرم شدم، مغرور بودنش مرا جذب کرد. اما امروز نه تنها عاشقش نیستم بلکه بین مان فاصله ای به اندازه دره ای عمیق وجود دارد. او برایم حکم یک صندلی را دارد که گوشه ای از خانه نشسته است.
انتخاب همسر و معیارهایی که دارید مهم ترین رکن زندگی مشترک تان است. عدم شناخت باعث می شود طلایی ترین کلید برای انتخاب را نداشته باشید و نتوانید شریك زندگی تان را درست انتخاب کنید. ممکن است فرد منزوی را که عاشق تنهایی است، انتخاب کنید.
معمولا این فرد منزوی در برخورد با دیگران و از جمله شریک زندگی اش نمیتواند هیجان مناسبی از خود نشان دهد. او بسیار كمحرف و بیتوجه است و گاهی اوقات مرموز به نظر میرسد و همین موضوعی باعث می شود، شما برای این که دنیای درون او را کشف کنید، عاشقش شوید و در نهایت با او ازدواج کنید. دختر و پسر ازدواج کردهاند تا تنها نباشند اما بعد از مدتی یکی متوجه علاقه دیگری به گوشهگیری و انزوا میشود.
حال که با فرد منزوی ازدواج کرده اید، فردی که دوست ندارد به مهمانی بیاید یا مهمان داشته باشد ، بیشتر دوست دارد تنها باشد. یک زندگی همراه شما و بچه هایش، چه باید بکنید؟ بهتر است اگر شریک زندگی تان فردی است که در لاک تنهایی اش فرو رفته با دنیای درونگراها و افراد گوشهگیر آشنا شوید تا با همسرتان بهسوی رابطه بهتر قدم بردارید.
[h=2]مردانه، با احساسات همسرتان بازی کنید[/h] همسرتان را مجبور نكنید كه در جمع حرف بزند، دایره رابطه خصوصی شما با همسرتان آنقدر مهم است كه اگر جذابیت، آرامشبخشی و تنوعش مدتی در دل همسرتان جا كند، قدرت ابراز خود را در او تقویت میكند
اغلب، درونگرایی و میل به رفتارهای گوشهگیرانه بهطور اكتسابی به فرد رسیده است ولی اینطور هم نمیشود گفت كه از دست همسر آگاه و دلسوز كاری ساخته نیست. اما در این میان احتمال اثرگذاری مردان در همسر منزویشان بیشتر است؛ مثلا مردی به همسرش خبر یك مهمانی را میدهد اما زن خانه اعتراض میكند و میگوید چرا قرار گذاشتی؟ من علاقهای به آمدن ندارم و... . در این شرایط مرد خانه كافی است به جای عصبانیت و توبیخ، دنیای احساساتی و شكننده همسرش را به یاد بیاورد و برای قانع كردن او از این راهها كمك بگیرد:
در قدم اول به او این پیام را بدهد كه او اولویت اول است و هر مهمانیای فقط با بودن او خوش است. زنان گوشهگیر به تزریق اعتماد به نفس زیادی نیاز دارند. با تعجب بگویید كه با وجود ویژگیهای خاص او مثل ادب، هنر، سواد و... چهكسی بیشتر از او میتواند گل مجلس باشد؟ بهخودش سخت نگیرد تا متوجه علاقه همه به حضورش شود.
اگر فارغ از حرفهای حضور در جمع، در رابطه خصوصیتان مرد جذاب و با محبتی باشید كمكم همسرتان بهخاطر جلب محبت بیشتر شما به اصلاح خودش هم نزدیكتر میشود.
[h=2]او را با دیگران مقایسه نکنید[/h] هیچ وقت با مقایسه كردن و مثال زدن زنان اجتماعی دیگر، راه پیشرفت اخلاق همسرتان را سد نكنید. اگر شما و همسرتان قرار است میزبان یك مهمانی باشید، این احتمال را بدهید كه همسرتان اضطراب زیادی از مورد قضاوت قرارگرفتن توسط مهمانها دارد. او را دوستانه درك كنید و قبل از حضور مهمانها هرچه میتوانید با آمادهكردن شرایط و تأییدكردن كارهای خوب او خیالش را راحت كنید.
[h=2]ریشهیابی انزوا[/h] شاید رد پای میل به گوشهگیری را بشود در قبل از 6سالگی و نخستین ارتباطهای اجتماعی افراد پیدا كرد. روش تربیت والدین، خُلق و ژنتیك خانوادگی، اعتماد به نفس و مهارتهای خود فرد، ترس از تمسخر، داشتن اضطراب، هماهنگ نبودن سطح فرد با جمع اطراف او و بسیاری از عوامل دیگر در این عادت میتوانند سهم داشته باشند.
[h=2]آیا عادت است یا بیماری؟[/h] در جریان معمول این عادت، همسر منزوی دستكم به میزان كمی میتواند درصورت لزوم به بیان احساساتش بپردازد. رودربایستی با دیگران و ناراحتی از حضور در جمع، جریان معمول و اصلی زندگیاش را به هم نریخته است و با قدری تخفیف میتواند رضایت دیگران را بهدست بیاورد. این همسر اگرچه تنهایی را ترجیح میدهد اما با رنج زندگی نمیكند و هروقت بخواهد میتواند «نه» بگوید، نظراتش را بیان كند و...
اما در شرایط بیمارگونه این عادت: 1- فرد نه میلی به ارتباط با همسر و خانوادهاش دارد و نه لذتی از این روابط میبرد.
2- همیشه فعالیتهای انفرادی را انتخاب میكند.
3- روابط زناشویی با همسرش هم تحتتأثیر این عادت اوست.
4- از هیچ فعالیت و شادیای لذت نمیبرد.
5- تشویق و اعتراض دیگران برایش فرقی ندارد.
6- از نظر عاطفی همیشه سرد و بیاعتنا به اتفاقهای اطراف است. در این شرایط باوجود همه سختیهایی كه وجود دارد نیاز به ورود یك روانپزشك در رابطه شما وجود دارد.
[h=2]سیاستهای زنانه برای خوب شدن حال یک مرد منزوی[/h] اگر مرد زندگی تان در درونگرایی به سر میبرد با عملی كردن نكتههای زیر میتوانید مهارتهای روابط اجتماعی همسرتان را افزایش دهید:
[h=2]به حریم خصوصیاش احترام بگذارید[/h] شاید رد پای میل به گوشهگیری را بشود در قبل از 6سالگی و نخستین ارتباطهای اجتماعی افراد پیدا كرد. روش تربیت والدین، خُلق و ژنتیك خانوادگی، اعتماد به نفس و مهارتهای خود فرد، ترس از تمسخر، داشتن اضطراب
تلاش برای اصلاح همسرتان را از احترام به حریم خصوصی او جدا كنید و اجازه دهید وقتی عصبانی، دلخور یا گرفتار است كمی با خودش تنها باشد. این احترام شما، در سایر مواقع حرفتان را مؤثرتر میكند.
[h=2]غرور مردانه اش را حفظ کنید[/h] خط قرمز همه روابطتان را با شوهر خود روی این مدار نگه دارید كه او همان مردی است كه قابل افتخار است. حفظ غرور مردانه همسرتان او را از اصرار و لجبازی روی عادت منزوی بودنش دور نگه میدارد.
[h=2]نگویید که در جمع حرف بزن[/h] همسرتان را مجبور نكنید كه در جمع حرف بزند، دایره رابطه خصوصی شما با همسرتان آنقدر مهم است كه اگر جذابیت، آرامشبخشی و تنوعش مدتی در دل همسرتان جا كند، قدرت ابراز خود را در او تقویت میكند و بهطور غیرمستقیم شما را به خواستهتان میرساند.
اگر برعكس همسرتان، فردی فعال و اجتماعی هستید، تحمل گوشهگیری همسرتان برایتان سختتر است اما این تواناییتان اگر مردانگی او را زیر سؤال ببرد، این انزوا میتواند اهرمی برای آزار شما بهدست همسرتان شود. دنبال كشف تواناییهای منحصربهفرد همسرتان باشید تا او هم حرفی برای گفتن داشته باشد.
منبع: تبیان
اگه از یه حدی بیشتر خورده بشه آدم سالم رو روانی میکنه
حتی مرگ اور هم هست اگه خیلی بیش از حد باشه فرد طی 24 ساعت با خنده های مداوم دار فانی رو وداع میگه
ولی کمش نیرو بخش حس و عقل و روحیه هست