افسردگی
مشاوره شخصی (انگیزه ای برای زندگی ندارم)
ارسال شده توسط Error404 در سهشنبه, ۱۳۹۸/۰۸/۲۸ - ۰۱:۵۵مدارا تا کی؟
ارسال شده توسط Mahdi314 در یکشنبه, ۱۳۹۸/۰۷/۲۸ - ۱۳:۰۹افسردگی و فکر خودکشی
ارسال شده توسط Mmmi در جمعه, ۱۳۹۸/۰۷/۲۶ - ۲۳:۴۹مشکل در یادگیری مسائل ساده!
ارسال شده توسط Reza-D در شنبه, ۱۳۹۶/۱۲/۱۹ - ۱۷:۴۰سلام خدمت کارشناس محترم و اسکدینیهای عزیز
من این مشکل را از زمان کودکی داشتم ولی در محیط کار بیشتر خودش را نشان میدهد
همیشه در درسهایی مثل ریاضی و زبان مشکل داشتم اما درمقابل در شعر، نقاشی، موسیقی و همچنین فلسفه و کلام و.... در یادگیری استعداد زیادی دارم
البته همان ریاضی و زبان را هم اگر وقت بگذارم خوب یاد میگیرم، ولی برایم شیرین نیست
اما مهمترین مشکلم این است که مسائل ساده را به سختی متوجه میشوم!
مثلاً رئیس شرکت میگوید این سه برگه را به این ترتیب در پرونده قرار بده: "اول سند مالکیت - دوم بیمهنامه - سوم گواهینامه"
ولی همین موضوع ساده را بارها و بارها اشتباه انجام میدهم! تا جایی که صدای رئیسم درمیاید
نکتهء عجیب این است که برعکسِ مسائل ساده، مسائل دشوار و پیچیده را بسیار خوب میفهمم!!
مثلاً پیش آمده که همین رئیس نشسته و با ما کارمندها در باب موضوعی سیاسی فلسفی صحبت کرده و من هم نظراتی دادهام
و رئیس به من گفته من نمیفهمم چطور مسائل سیاسی فلسفی را اینگونه تجزیه و تحلیل میکنی، اما ترتیب چندتا برگه را یاد نمیگیری!!
یا سختترین مطالب علمی را به راحتی حفظ میکنم، اما یک شمارهء ساده یادم نمیماند!
کلاً شخصیتی متناقض دارم
آدمی به شدت درونگرا و حساس هستم. چه از نظر عاطفی و چه از نظر منطقی
تقریباً با 90 درصد مردم آبم توی یک جوب نمیرود! بعضیها به من میگویند بسیار با استعدادی، بعضیها هم میگویند دست و پا چلفتی هستی!
از نظر افراد سنتی من فردی مدرن هستم و از نظر افراد امروزی فردی بسیار سنتی هستم!
در بیرون از خانه و محل کار، دوستان زیادی دارم و در کوچه و بازار و با افراد مختلف با انواع تیپها به راحتی ارتباط برقرار میکنم
اما در محیط کار و در بین اقوام ناگهان 180 درجه تغییر میکنم و نمیتوانم با دیگران کنار بیایم. بخصوص در محیط کار که برایم شبیه به کابوس است
اگر مرا به حال خودم بگذارند کارم را به بهترین شکل انجام میدهم، اما کافی است کسی بالای سرم باشد تا به بدترین شکل ممکن کار را خراب کنم!
یک نکته هم بگویم، من زندگی بسیار سختی داشتهام
جدایی والدینم، بیماری قلبی، سالها کتک خوردن از پدرم، نابینا شدن یک چشمم، سرطان همسرم (که البته الحمدالله خوب شدند)، دور شدن از خواهر و برادرم و......
و در مقابل این سختیها، میتوانم بگویم تقریباً به هیچ یک از آرزوهایم نرسیدهام
ضمناً برخی مشکلات زناشویی هم دارم که اگر نیاز بود بفرمائید تا در خصوصی توضیح بدهم
سقوط معنوی
ارسال شده توسط abbas2020 در شنبه, ۱۳۹۷/۱۲/۲۵ - ۲۱:۱۰با عرض سلام
بنده 7 سال پیش تقریبا در سن 14 سالگی متحول شدم
وجودم سرشار از عشق و یقین بود
و عشق محرکم بود
اما بعد از 2 سال عشق و اشک در وجودم شروع به کمرنگ شدن کرد
و راهنمایی های اشتباه من رو به انزوا و افسردگی کشید
و بعد مدتی من موندم و یک سری اعمال بی عشق و بی انگیزگی
الانم هر بلند میشم و شروع میکنم به خود سازی
بعد از چند روز انگیزم از دست میدم،
عشق و محبت در وجودم خشک شده،
و تنها موارد مادی میتونه برآم انگیزه ایجاد کنه
که اونم با تجربه معنویتی که داشتم
وابستگی و دلبستگی به دنیاست...
و متاسفانه الان هم میتونم خداشناسی رو تدریس کنم
و هم کفر رو....! از بس اندیشه های مختلف رو مطالعه کردم.
واقعا نفهمیدم چی شد که اینجور شد،
اما الان هر چی نگاه میکنم
صفت گمراهان و منافقان و... توی قرآن شامل میشه.
ایا با موارد مادی انگیزه مو بر گردونم؟
یا چجوری میتونم عشق و احساس نسبت به خدا و...
رو در دلم زنده کنم؟
زندگی برام پوچ شده...
صفحه شما - به یک ناامید شکست خورده در زندگی کمک کنید؟
ارسال شده توسط مشکور در جمعه, ۱۳۹۷/۰۷/۱۳ - ۲۰:۳۳سلام عزیزان
یکی از دوستان قدیمی و از همشهریان ما که نسبتاً هم آدم موفق و نقش آفرینی در عرصه های مختلف علمی و فرهنگی بوده، بدلیل شکست های مختلفی که در گوشه و کنار زندگی، کار و تربیت فرزندانش متحمل شده، دچار نوعی احساس شکست روحی، یأس و ناامیدی و افسردگی مزمن شده و تا حدود زیادی همه فعالیت های علمی، فرهنگی و اجتماعی اش را تعطیل کرده و گوشه گیری را اختیار کرده است.
در این تایپیک می خواهیم از شما دوستان عزیز کمک بگیریم تا بعنوان مشورت و ارائه راهکار، اگر توصیه یا تجربیاتی دارند که می تواند در احیاء و زنده کرده روح امید به زندگی در این دوست ما مؤثر افتد دریغ نفرمایند، چه بسا حتی پیش پا افتاده ترین نظر هم بتواند در دمیدن روح امید و بازگشتن به زندگی در ایشان و یا هر مخاطبی که در وضعیت مشابه هست مفیده فایده افتد.
منتظر نظرات دقیق و عمیق همه عزیزان هستیم.
آیا افسردگی قابل درمان است؟
ارسال شده توسط Mehdi12 در دوشنبه, ۱۳۹۷/۰۱/۱۳ - ۲۱:۳۸سلام.
افسردگی اصلا درمان ندارد کسی که فکر می کند درمان شده فقط فراموش کرده که با یک خاطره یا یادی دوباره به حالت قبل برخواهد گشت.
مقالات پزشکی رو هم که خوندم ذکر می کنند که آیا فامیل های درجه ی یک مشکلات روانی داشتند یا خیر پس ژن حرف اول را می زند.
درمان بعد ۴۰ سال ؟ بمیره خیلی بهتره !!
مگر می شود روح ناسالم باشد و اعمال و حرکات فرد سالم؟؟
روانشناسی هم که جز گول زدن بیمار و القای تلقین و شستشوی مغزی راه دیگه ای ندارد.
توضیح: پست های این موضوع از تایپک زیر جدا شده و به کارشناس محترم مشاوره ارجاع داده شده است:
ناراحت و عصبانی از کمبودها
ارسال شده توسط دلسوخته در شنبه, ۱۳۹۷/۰۴/۳۰ - ۱۵:۲۸وقتی مشکلات ذاتی باعث عقب موندگی در همه چیزبشه و راه جبران و .. نداره و عشق و حال بعضی ها رو ببینم باید به خاطر کمبودهای خودم از عصبانیت بمیرم ؟ اگه نمیرم چطور کمبودهای خودم رو تحمل کنم؟؟
خودکشی هم که حرامه کسی نخواد زندگی کنه باید چیکار کنه؟ راهی سراغ دارید ؟؟
شور و نشاط از دست رفته ام را چگونه بدست بیاورم؟
ارسال شده توسط مدیر ارجاع سوالات در پنجشنبه, ۱۳۹۷/۰۳/۳۱ - ۱۱:۰۶با نام و یاد دوست
عرض سلام و ادب
این سوال ، سوال یکی از کاربران سایت هست که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود
لذا به درخواست ایشان و با توجه به اهمیت موضوع ، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:
[=&]دو ماهی هست (البته شاید بیشتر) که دست و دلم به هیچ کاری نمیره،حوصله ی هیچ کاری رو ندارم و حتی با وجود دوستان بسیار زیاد اصلا نمیتونم باهاشون ارتباط رقرار کنم و گوشیم رو خاموش کردم.بداخلاق و عصبانی شدم، با اونکه آدم کم حرفی نبودم اما الان دیگه زورم میشه دو کلمه هم با کسی حرف بزنم، فوق العاده اهل کارهای گروهی بودم اما الان دیگه نمیکشم برم تو جمع،احساس گرما و حرارت شدید در بدنم میکنم و اصلا نمیتونم برم بیرون از منزل در صورتی که من اصلا اینجوری نبودم کار داشتم میرفتم بیرون، خیلی وقت ها دوست دارم گریه کنم اما نمیتونم گریه کنم، البته اتفاقات بد برام بسیار افتاده اما نمیدونم منشا این روحیاتم چی.نمیدونم باید به روانشناس مراجعه کنم یا روانپزشک؟اصلا باید چیکار کنم؟
این ها علائم چیه؟من جوونیم رو دارم از دست میدم و از این بابت خییییییییییلی عذاب وجدان دارمبا وجود اینکه قادر به انجام کاری نیستم مثلا نه میتونم ورزش کنم نه به کارهای مورد علاقه ی گذشته ام بپردازم آیا راه حلی وجود داره تا خوب بشم؟
[/]
در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: