جمع بندی بررسی پیدایش تصادفی!!
تبهای اولیه
سلام
میخواستم بدونم چرا بعضی با این جمله که پیدایش حیات و کائنات(بصورت جداگونه منظورمه!) بدون نیاز به وجود خالق هم امکان پذیره مخالفن!؟ آیا دلیلی هست که بگیم این جمله اشتباهه!؟
باسلام
پاسخ به این مسئله نیاز به دو مقدمه دارد.
مقدمه اول:
بر اساس مبانی فلسفی، هر پدیده ای که در عالم روی میدهد، حتما علتی داشته است.
علتی که به عنوان علت فاعلی و در مرتبه عالی تر، علت هستی بخش نامیده میشود.
درمقابل این دیدگاه، دیدگاهی است که معتقد است برخی چیزها یاتمام پدیده ها، نیازی به علت ندارند و به صورت اتفاقی به وجود آمده اند.
هر انسانی، نیازمندی به علت و قابل پیش بینی بودن پدیده ها را متوجه میشود.
هر کسی انتظار دارد، در پائیز برگ برخی درختها بریزد و در سرمای زیاد، آب یخ ببندد.
حتی بچه ها و نوزادان نیز این رابطه را درک کرده اند.
آنها وقتی صدایی از یک طرف میآید، فورا به ان طرف میچرخند و به صورت ناخودآگاه به دنبال عامل و علت ان صدا میگردند.
مقدمه دوم:
در یک دسته بندی عقلی، وقتی موجودات را نسبت به بودن ونبودن درنظر میگیریم،
یا وجود داشتن برایشان ضرورت دارد یا ضرورت ندارد.
اگر وجود داشتن برایشان ضرورت داشته باشد، آن موجود را واجب الوجود مینامیم. واجب الوجود بالذات موجودی است که بودن برایش ضرورت دارد و برای بودن، نیازی به هیچ موجود دیگری ندارد. بنابراین، واجب الوجود، نیازی به علت ندارد. نه اینکه علتش خودش است. بلکه نیازی به علت ندارد؛ یعنی نبود برایش متصور نیست تا بخواهیم به دنبال علتش بگردیم.
اگر وجود داشتن برایش ضرورت نداشته باشد، آن موجود را ممکن الوجود می نامیم. ممکن الوجود موجودی است که فرض نبودن برایش محال نیست و بودنش ضروری نیست. بلکه هر موقع که استعداد بودن را داشته باشد، واجب الوجود بالذات او را ایجاد میکند.(1)
با توجه به این دو مقدمه، در مورد پدید آمدن جهان چند احتمال وجود دارد.
احتمال اول: جهان، واجب الوجود است و نیازی به علت ندارد.
احتمال دوم: جهان، ممکن الوجوداست، ولی نیازی به علت ندارد.
احتمال سوم: جهان علت دارد و علت آن، خودش یا اجزای خودش است.
احتمال سوم: جهان علت دارد وعلت آن، موجودی است خارج از محدوده عالم.
حال به بررسی تک تک این احتمالات میپدازیم.
احتمال اول: این احتمال درصورتی قابل قبول است، که خصوصیات واجب الوجود در مورد جهان نیز صادق باشد.
خصوصیات واجب الوجود عبارتند از: وجود صرف و بدون ترکیب و نداشتن جنبه های عدمی، بی نیازی مطلق، ماهیت نداشتن، واحد و یگانه بودن، تغییر ناپذیر بودن و ...(2)
اما هیچ یک از این خصوصیات در مورد اجزا و موجودات جهان قابل صدق نیست.
زیرا هر موجودی در جهان یافت میشود، نیازمند است، زمان و مکان میخواهد، جنبه های عدمی زیادی دارد، نقص های زیادی دارد، تغییر پذیر است و ...
بنابراین احتمال اول درست نیست و نمیتوان جهان را واجب الوجود دانست.
احتمال دوم: این احتمال، با توجه به اصل علیت که یک اصل بدیهی و اولی است، باطل است.
احتمال سوم: این احتمال، بازگشت به این دارد که خود جهان علت خودش باشد یا اینکه هر یک از اجزای جهان، علت جزء دیگرش باشد و این امر تا بی نهایت ادامه داشته باشد. این امر به معنای دور یا تسلسل در سلسله علتها است. زیرا یک چیز نمیتواند علت خودش باشد وگرنه دور میشود. همانطور که یک چیز نمیتواند هستی خود را از موجودی شبیه خود دریافته باشد وگرنه تسلسل میشود. از آنجا که دور و تسلسل در سلسله علتهای هستی بخش، عقلا محال است، بنابراین این احتمال نیز نادرست است.(3)
تنها یک احتمال باقی میماند و آن عبارت است از اینکه، جهان نیاز به علت دارد(ممکن الوجود است) وعلت آن نیز موجودی فراتر از خودش است. موجودی که هم سنخ موجودات عالم نباشد. این موجود، واجب الوجود است و همان علت هستی بخش عالم شمرده میشود.
موفق باشید
ـــــــــــــــ
1. ر.ک: نهایه الحکمه، مرحله چهارم
1. ر.ک: نهایه الحکمه، مرحله دوازدهم
2. ر.ک: آموزش عقائد، محمد تقی مصباح یزدی، درس هفتم
باسلام
پاسخ به این مسئله نیاز به دو مقدمه دارد.مقدمه اول:
بر اساس مبانی فلسفی، هر پدیده ای که در عالم روی میدهد، حتما علتی داشته است.
علتی که به عنوان علت فاعلی و در مرتبه عالی تر، علت هستی بخش نامیده میشود.
درمقابل این دیدگاه، دیدگاهی است که معتقد است برخی چیزها یاتمام پدیده ها، نیازی به علت ندارند و به صورت اتفاقی به وجود آمده اند.
هر انسانی، نیازمندی به علت و قابل پیش بینی بودن پدیده ها را متوجه میشود.
هر کسی انتظار دارد، در پائیز برگ برخی درختها بریزد و در سرمای زیاد، آب یخ ببندد.
حتی بچه ها و نوزادان نیز این رابطه را درک کرده اند.
آنها وقتی صدایی از یک طرف میآید، فورا به ان طرف میچرخند و به صورت ناخودآگاه به دنبال عامل و علت ان صدا میگردند.مقدمه دوم:
در یک دسته بندی عقلی، وقتی موجودات را نسبت به بودن ونبودن درنظر میگیریم،
یا وجود داشتن برایشان ضرورت دارد یا ضرورت ندارد.
اگر وجود داشتن برایشان ضرورت داشته باشد، آن موجود را واجب الوجود مینامیم. واجب الوجود بالذات موجودی است که بودن برایش ضرورت دارد و برای بودن، نیازی به هیچ موجود دیگری ندارد. بنابراین، واجب الوجود، نیازی به علت ندارد. نه اینکه علتش خودش است. بلکه نیازی به علت ندارد؛ یعنی نبود برایش متصور نیست تا بخواهیم به دنبال علتش بگردیم.
اگر وجود داشتن برایش ضرورت نداشته باشد، آن موجود را ممکن الوجود می نامیم. ممکن الوجود موجودی است که فرض نبودن برایش محال نیست و بودنش ضروری نیست. بلکه هر موقع که استعداد بودن را داشته باشد، واجب الوجود بالذات او را ایجاد میکند.(1)با توجه به این دو مقدمه، در مورد پدید آمدن جهان چند احتمال وجود دارد.
احتمال اول: جهان، واجب الوجود است و نیازی به علت ندارد.
احتمال دوم: جهان، ممکن الوجوداست، ولی نیازی به علت ندارد.
احتمال سوم: جهان علت دارد و علت آن، خودش یا اجزای خودش است.
احتمال سوم: جهان علت دارد وعلت آن، موجودی است خارج از محدوده عالم.حال به بررسی تک تک این احتمالات میپدازیم.
احتمال اول: این احتمال درصورتی قابل قبول است، که خصوصیات واجب الوجود در مورد جهان نیز صادق باشد.
خصوصیات واجب الوجود عبارتند از: وجود صرف و بدون ترکیب و نداشتن جنبه های عدمی، بی نیازی مطلق، ماهیت نداشتن، واحد و یگانه بودن، تغییر ناپذیر بودن و ...(2)
اما هیچ یک از این خصوصیات در مورد اجزا و موجودات جهان قابل صدق نیست.
زیرا هر موجودی در جهان یافت میشود، نیازمند است، زمان و مکان میخواهد، جنبه های عدمی زیادی دارد، نقص های زیادی دارد، تغییر پذیر است و ...
بنابراین احتمال اول درست نیست و نمیتوان جهان را واجب الوجود دانست.احتمال دوم: این احتمال، با توجه به اصل علیت که یک اصل بدیهی و اولی است، باطل است.
احتمال سوم: این احتمال، بازگشت به این دارد که خود جهان علت خودش باشد یا اینکه هر یک از اجزای جهان، علت جزء دیگرش باشد و این امر تا بی نهایت ادامه داشته باشد. این امر به معنای دور یا تسلسل در سلسله علتها است. زیرا یک چیز نمیتواند علت خودش باشد وگرنه دور میشود. همانطور که یک چیز نمیتواند هستی خود را از موجودی شبیه خود دریافته باشد وگرنه تسلسل میشود. از آنجا که دور و تسلسل در سلسله علتهای هستی بخش، عقلا محال است، بنابراین این احتمال نیز نادرست است.(3)
تنها یک احتمال باقی میماند و آن عبارت است از اینکه، جهان نیاز به علت دارد(ممکن الوجود است) وعلت آن نیز موجودی فراتر از خودش است. موجودی که هم سنخ موجودات عالم نباشد. این موجود، واجب الوجود است و همان علت هستی بخش عالم شمرده میشود.
موفق باشید
ـــــــــــــــ
1. ر.ک: نهایه الحکمه، مرحله چهارم
1. ر.ک: نهایه الحکمه، مرحله دوازدهم
2. ر.ک: آموزش عقائد، محمد تقی مصباح یزدی، درس هفتم
سلام
نکته اولی که فکر کنم خودتونم بهش اشاره کردید اینه که برهان علیت جهانشمول نیست! وقتی استثنائی براش قید میشه، چرا نتونیم استثنا دیگه ای بهش اضافه کنیم!؟ پس در واقع یه نقصی داره که این نقص باعث میشه برهان رد بشه!
نکته دوم اینه که وقتی میگیم 1 عامل 2 شده و 2 عامل 3 و... درواقع گفتیم 1 عاملی نداره و بعد با بیان ویژگی های 1، برای عامل نداشتن شرایط تعیین میکنیم! مثلا در اتومبیلی که 4 سرنشین داره، بعد از تصادف فقط یک نفر زنده میمونه! حالا میایم برای بیان دلایل زنده موندنش میگیم که: لباس سفید داشتن، ساعت مچی داشتن، رنگ چشم قهوه ای داشتن و...!!(که شاید خیلیاش برای زنده موندن تاثیری نداشته باشه!) حالا در این مثال فرضا نمیدونیم چند نفر از سرنشینا زنده موندن ولی اغلب باور دارن که همونی که مشخصاتشو گفتم فقط زنده مونده! سوال اینه که چرا!؟ (اون فردی که مشخصاتشو گفتمو a نامگذاری میکنیم) ممکنه a دست یه نفر دیگه رو هم گرفته باشه تا نجات پیدا کنه، ولی آیا این تنها راه ممکن برای نجات فرد دیگه هست!؟
نتیجه: از کجا معلوم که این ویژگیها برای واجب الوجود بودن لازم باشه که بخوایم همه ی واجب الوجودها داشته باشنش!؟ که البته این واجب الوجود نتیجه ی برهان علیته که نقصش رو بپوشونه!
در مورد ویژگیهایی که برای واجب الوجود بودن جهان گفتید: جهان اینقدر بزرگه که نمیشه گفت این ترکیبی که میفرمایید، در همه جا یکپارچه هست یا نه!(مثل کاشی!) و البته که عدم در این جهان وجود نداره که اگه وجود داشت عدم نبود!
در مورد بی نیازیش، نشانه ای که نشان از نیازمند بودن جهان باشه ندیدم و اصلا نیازمند به چی!؟
در موررد ماهیت که انواع و اقسام ماهیت ها رو داره، پس ماهیتش همه چیزه!
یگانه بودن یکی از مواردیه که تو مثالم بهش اشاره کردم!(لباس سفید و...) من شنیدم که میگن خداوند واجب الوجودیست که همتایی ندارد! قطعا اگه بی همتایی از ویژگیهای واجب الوجودی باشه نباید جدا قید بشه!
وقتی میگن خدا در قلب ماست، در آسمان است، همه جا هست، در واقع نوعی تغییر پذیریه! وقتی خدا هم میتونه در قلب کودکی باشه و هم در آسمان بیکران، در واقع تغییره! خدا برای مومنان مهربانه و برای کافران خشمگین، این تغییره! البته به معنی تغییر از دید افرادم بستگی داره!
اگه علیت رو هنوز موجه بدونیم مکان و زمان معلول جهانه پس نمیشه با بیان وضعیت 2 نسبت به 3 معلول بودن 2 رو اثبات کرد
با سپاس!
بررسی پیدایش تصادفی!!چون که هیچ چیز در دنیا طبق علم و منطق و عقل تصادفی نیست....اثبات در یک خط...می دانیم در دینا بسیاری عوامل بی نهایت وجود دارد...مثالی بزنم...مثلا میگیم احتمال پیدایش عدد یک در تاس چند است....حتما همه ریاضی دانان می گویند یک ششم....درصورتی که این احتمال یک امر محدود شده و خیالی هست و فاقد واقعیت هست...من با این اثبات کل مبحث احتمالات رو رد می کنم و ثابت می کنم تنها در یک امر محدود قابل قبول هستند...و چون عوامل دنیا نامحدود هستند نمی توان امر محدود رو برای کل صحیح دانست...خب من می گویم احتمال تصادفی امدن یک عدد از یک تا 6 تاس کاملا محال است و کاملا اراده ای و عاملی داشته که این اتفاق رخ داده....هیچ چیز در دنیا قطع و یقین نیست که بگوییم احتمال اتفاقی بودنش ممکنه....برای مثال ما تاس رو می ندازیم...طرف که خداناباور باشه میگه قطعا یکی از 6 عدد میاد و این یک اتفاق هست و خلقت نیز همین گونه اوج نظمش یک حالت از تیلیارد ها تیلیارد اتفاق بوده و افتاده اتفاقی....اما من خدا باور می گم چون خلقت یک تن واحد هست و نمی توان هیچ چیز را از هم جدا دانست پس می گم احتمال میدیم وقتی تاس را انداختیم و در حال چرخیدن بود ناگهان یک هواپیما بر سر تاس ما سقوط کند و تاس را با ذرات خاک هوا یکسان کند و پودر کند....پس هیچ عددی از یک تا شش رو مواجه نمیشیم...پس چون دنیا یکپارچه هست و زمان هم یک امر بی نهایت هست و در ثانی بی نهایت اتفاق ممکن است بیافتد بر سر تاس پس هیچ چیز اتفاقی نیست و عاملی دارد و تسلسل علل هم به خالق می رسد...سر این میگم هیچ چیز اتفاقی نیست که چون چند چیز بی نهایت داریم این جا و هر مثال دیگه ای و طبق عقل و منطق و علم برای انسان پذیرفته شده است که احتمال عدد بر روی بی نهایت برابر با تعریف نشده است و غیر ممکن است چنین اتفاقی....مگر با اراده یک عامل هوشمند و یا عوامل غیر هوشمند و تسلسلش ختم به باعث همگیشون هوشمند اصلی یعنی خداوند...
چون که هیچ چیز در دنیا طبق علم و منطق و عقل تصادفی نیست....اثبات در یک خط...می دانیم در دینا بسیاری عوامل بی نهایت وجود دارد...مثالی بزنم...مثلا میگیم احتمال پیدایش عدد یک در تاس چند است....حتما همه ریاضی دانان می گویند یک ششم....درصورتی که این احتمال یک امر محدود شده و خیالی هست و فاقد واقعیت هست...من با این اثبات کل مبحث احتمالات رو رد می کنم و ثابت می کنم تنها در یک امر محدود قابل قبول هستند...و چون عوامل دنیا نامحدود هستند نمی توان امر محدود رو برای کل صحیح دانست...خب من می گویم احتمال تصادفی امدن یک عدد از یک تا 6 تاس کاملا محال است و کاملا اراده ای و عاملی داشته که این اتفاق رخ داده....هیچ چیز در دنیا قطع و یقین نیست که بگوییم احتمال اتفاقی بودنش ممکنه....برای مثال ما تاس رو می ندازیم...طرف که خداناباور باشه میگه قطعا یکی از 6 عدد میاد و این یک اتفاق هست و خلقت نیز همین گونه اوج نظمش یک حالت از تیلیارد ها تیلیارد اتفاق بوده و افتاده اتفاقی....اما من خدا باور می گم چون خلقت یک تن واحد هست و نمی توان هیچ چیز را از هم جدا دانست پس می گم احتمال میدیم وقتی تاس را انداختیم و در حال چرخیدن بود ناگهان یک هواپیما بر سر تاس ما سقوط کند و تاس را با ذرات خاک هوا یکسان کند و پودر کند....پس هیچ عددی از یک تا شش رو مواجه نمیشیم...پس چون دنیا یکپارچه هست و زمان هم یک امر بی نهایت هست و در ثانی بی نهایت اتفاق ممکن است بیافتد بر سر تاس پس هیچ چیز اتفاقی نیست و عاملی دارد و تسلسل علل هم به خالق می رسد...سر این میگم هیچ چیز اتفاقی نیست که چون چند چیز بی نهایت داریم این جا و هر مثال دیگه ای و طبق عقل و منطق و علم برای انسان پذیرفته شده است که احتمال عدد بر روی بی نهایت برابر با تعریف نشده است و غیر ممکن است چنین اتفاقی....مگر با اراده یک عامل هوشمند و یا عوامل غیر هوشمند و تسلسلش ختم به باعث همگیشون هوشمند اصلی یعنی خداوند...
اتفاقا همینا تصادفی بودن خیلی چیزا رو اثبات میکنن! نقش تصادف و احتمال به حدی تو زندگی ما زیاده که نمیشه نادیدش گرفت! مثلا تو همین مثالی که زدید، اون سقوط هواپیما که دقیقا تصادفیه برای مجموعه ما، یه احتمال به اون 6 احتمال اضافه میکنه، وگرنه احتمالو از بین نمی بره!
تسلسل علل اصلا مورد قابل قبولی نیست چون جهان شمول نیست و ته داره!
اون سقوط هواپیما که دقیقا تصادفیه برای مجموعه ما، یه احتمال به اون 6 احتمال اضافه میکنه، وگرنه احتمالو از بین نمی بره!نه نه...احتمال زمانی اتفاقی محسوب می شود که بینهایت در مخرج کسر نباشد و ما چون در عالم بی نهایت ممکن اتفاق ممکن است رخ دهد پس احتمال عدد بر روی بی نهایت تعریف نشده است و اراده ای پشت این صوانح هست
سلام
نکته اولی که فکر کنم خودتونم بهش اشاره کردید اینه که برهان علیت جهانشمول نیست! وقتی استثنائی براش قید میشه، چرا نتونیم استثنا دیگه ای بهش اضافه کنیم!؟ پس در واقع یه نقصی داره که این نقص باعث میشه برهان رد بشه!
اگر به مفاد قاعده توجه کنید، متوجه میشوید که هیچ استثنایی در کار نیست.
این اصل بدیهی، بیان میکند که هر موجودی که وجودش ضروری نیست، برای موجود شدن نیاز به علتی دارد و علت آنرا ضروری میکند.
حالا کدام استثنا در آن وجوددارد.
نتیجه: از کجا معلوم که این ویژگیها برای واجب الوجود بودن لازم باشه که بخوایم همه ی واجب الوجودها داشته باشنش!؟
این ویژگی ها لازمه عقلی فرض بی نیاز بودن واجب الوجوده.
یعنی وقتی شما در تقسیم موجودات، برخی را بی نیاز و برخی را نیازمند معرفی میکنید، بی نیاز باید از همه جهات بی نیاز باشه.
پس هر چیزی که موجب نوعی نقص در واجب باشه، به خاطر اینکه واجب بالذات بی نیاز هستش، پس اون نقص رو هم نباید داشته باشه وگرنه خلف فرض ما میشه.
که البته این واجب الوجود نتیجه ی برهان علیته که نقصش رو بپوشونه!
نقص چی رو بپوشونه؟
واجب الوجود و ممکن الوجود، توصیف وضعیت دو گونه عالم شمول موجودات است.
و وقتی اونها رو تعریف میکنیم هچ ربطی به بحث علیت نداریم.
جهان اینقدر بزرگه که نمیشه گفت این ترکیبی که میفرمایید، در همه جا یکپارچه هست یا نه!(مثل کاشی!) و البته که عدم در این جهان وجود نداره که اگه وجود داشت عدم نبود!
این قسمت رو متوجه نشدم. منظور شما چیست؟
در مورد بی نیازیش، نشانه ای که نشان از نیازمند بودن جهان باشه ندیدم و اصلا نیازمند به چی!؟
نیاز به زمان و مکان.
دوست عزیز.
جهان به عنوان مجموعه ای از اجزای مادی، خودش چیزی جدای از اجزایش نیست و فقط اجزای جهان رو داریم.
مثلا، یک تیم فوتبال، مجموعه ای از 11 نفر داخل زمین است. حالا آیا غیر از این 11 نفر، چیزی هم به اسم تیم واقعا داریم که جدای از آن افراد باشه.
در مورد جهان هم همین وضعیت برقراره.
پس ما فقط اجزای جهان رو داریم.
اجزای جهان هم در فرض بحث ما که به نظر فقط ناظر به جهان مادی و طبیعت هست، پس مادی هستند و مادیات نیاز به زمان، مکان، شکل، اندازه ،حج، رنگ، اجزای ریز خود و غیره هستند. هر یک زمانی نبوده اند و در یک زمان خاص به وجود آمده اند، پس وجودشان ضروری نیست و نیاز به علتی دارندکه به وجود بیایند.
در موررد ماهیت که انواع و اقسام ماهیت ها رو داره، پس ماهیتش همه چیزه!
واضح نیست. لطفا واضح تر بفرمایید.
یگانه بودن یکی از مواردیه که تو مثالم بهش اشاره کردم!(لباس سفید و...) من شنیدم که میگن خداوند واجب الوجودیست که همتایی ندارد! قطعا اگه بی همتایی از ویژگیهای واجب الوجودی باشه نباید جدا قید بشه!
بله ویژگی واجب الوجوده ولی چون در وهله اول، فقط وجودش اثبات میشه و بعد صفاتش، به همین جهت، وحدتش، بساطتش، علم و قدرت و اراده و ... بعد از او بحث میشه.
فقط به این جهت که روند و سیر استدلال درست بشه.
مثل یک شبه که وقتی از دو بهش نگاه میکنیم، اول فقط یک شبه سیاه یا سفیده و هرچه جلوتر مییاد یا ما جلوتر میریم، واضح تر میشه و خصوصیات بیشتری از او رو می فهمیم. این به معنای این نیست که اون خصوصیات جدای از شبه بوده و کم کم به اون اضافه شده، بلکه به خاطر جهل و ضعف معرفتی ما بوده.
وقتی میگن خدا در قلب ماست، در آسمان است، همه جا هست، در واقع نوعی تغییر پذیریه! وقتی خدا هم میتونه در قلب کودکی باشه و هم در آسمان بیکران، در واقع تغییره! خدا برای مومنان مهربانه و برای کافران خشمگین، این تغییره! البته به معنی تغییر از دید افرادم بستگی داره!
همه اینها معنی داره.
درفلسفه هم بحث شده.
فرض ما قبول این مقدماته و اینکه میخواهیم بگیم این خصوصیات در موجود دیگه ای هم هست یا نه وگرنه بحث خیلی طولانی میشه.
اگه علیت رو هنوز موجه بدونیم مکان و زمان معلول جهانه پس نمیشه با بیان وضعیت 2 نسبت به 3 معلول بودن 2 رو اثبات کرد
واضح نیست. لطفا واضح تر بفرمایید بین دو بخش پایه وپیرو جمله شما چه ملازمه ای وجود داره.
ممنون
سلام
سلاماگر به مفاد قاعده توجه کنید، متوجه میشوید که هیچ استثنایی در کار نیست.
این اصل بدیهی، بیان میکند که هر موجودی که وجودش ضروری نیست، برای موجود شدن نیاز به علتی دارد و علت آنرا ضروری میکند.
حالا کدام استثنا در آن وجوددارد.
تعریفی که از برهان علیت میشه اینه که هر معلولی علتی دارد! و بعد همه چیز غیر از خدا رو معلول در نظر میگیرن! بدون اینکه از معلول بودنش آگاهی داشته باشن!
استثنائی که گفتم بیشتر منظورم تسلسل بود!این ویژگی ها لازمه عقلی فرض بی نیاز بودن واجب الوجوده.
یعنی وقتی شما در تقسیم موجودات، برخی را بی نیاز و برخی را نیازمند معرفی میکنید، بی نیاز باید از همه جهات بی نیاز باشه.
پس هر چیزی که موجب نوعی نقص در واجب باشه، به خاطر اینکه واجب بالذات بی نیاز هستش، پس اون نقص رو هم نباید داشته باشه وگرنه خلف فرض ما میشه.نمیدونم درست میگم یا نه ولی به نظرم واجب الوجود(به معنای چیزی که نیازه که باشه!) رو نمیشه با اطمینان برای جهان بکار برد! جهان هست، همین اندازه کافیه!(این مطلب یه احتماله که میشه روش بحثم کرد!)
البته بسته به طرز فکر میشه جهان رو بی نقص دید! خیلیا این اعتقادو دارن!
البته وقتی بحث از بی نیازی جهان میشه، نباید معلولاتشو هم جزو جهان حساب کرد! چون اینطوری میتونیم بگیم بنده های خدا ناقصن پس خدا هم همینطوره!!(چون طبق قران خدا از وجود خودش در ما دمیده و جزوی از او هستیم!)نقص چی رو بپوشونه؟
واجب الوجود و ممکن الوجود، توصیف وضعیت دو گونه عالم شمول موجودات است.
و وقتی اونها رو تعریف میکنیم هیچ ربطی به بحث علیت نداریم.از این نظر گفتم که ممکنه بعد از علیت اومده باشن!
این قسمت رو متوجه نشدم. منظور شما چیست؟
منظورم اینه که ما وقتی تکه ای از پازل جهان رو میبینیم که ترکیب معینی نداره، نمیتونیم بگیم تکه های دیگه ی پازل، طبق نظم همین تکه نیستن و ممکنه کل پازل تصویری یکپارچه باشه!
قسمت دومش هم که از عدم گفتم مشخصه!نیاز به زمان و مکان.
دوست عزیز.
جهان به عنوان مجموعه ای از اجزای مادی، خودش چیزی جدای از اجزایش نیست و فقط اجزای جهان رو داریم.
مثلا، یک تیم فوتبال، مجموعه ای از 11 نفر داخل زمین است. حالا آیا غیر از این 11 نفر، چیزی هم به اسم تیم واقعا داریم که جدای از آن افراد باشه.
در مورد جهان هم همین وضعیت برقراره.
پس ما فقط اجزای جهان رو داریم.
اجزای جهان هم در فرض بحث ما که به نظر فقط ناظر به جهان مادی و طبیعت هست، پس مادی هستند و مادیات نیاز به زمان، مکان، شکل، اندازه ،حجم، رنگ، اجزای ریز خود و غیره هستند. هر یک زمانی نبوده اند و در یک زمان خاص به وجود آمده اند، پس وجودشان ضروری نیست و نیاز به علتی دارندکه به وجود بیایند.در واقع زمان و مکان نیازمند جهانن!
من به دو خط آخر مخالفم! در واقع زمان، مکان، شکل، اندازه و... نیازمند مادیات هستن!
این رو که قبول دارید که هیچ چیز از صفر بوجود نیومده!؟ فقط تغییر شکل داده(تغییر ماده به انرژی)، پس میشه گفت جهان ازلیه!
البته با این بیان که شروعی داشته نمیشه نتیجه گرفت که محرکی این شروع رو بوجود آورده!(طبق اصول فیزیک!)واضح نیست. لطفا واضح تر بفرمایید.
ماهیت مثل مایع، جامد و... با وجود جهان معنادار میشن! و جهان شامل همه شون هست!
بله ویژگی واجب الوجوده ولی چون در وهله اول، فقط وجودش اثبات میشه و بعد صفاتش، به همین جهت، وحدتش، بساطتش، علم و قدرت و اراده و ... بعد از او بحث میشه.
فقط به این جهت که روند و سیر استدلال درست بشه.
مثل یک شبه که وقتی از دور بهش نگاه میکنیم، اول فقط یک شبه سیاه یا سفیده و هرچه جلوتر مییاد یا ما جلوتر میریم، واضح تر میشه و خصوصیات بیشتری از او رو می فهمیم. این به معنای این نیست که اون خصوصیات جدای از شبه بوده و کم کم به اون اضافه شده، بلکه به خاطر جهل و ضعف معرفتی ما بوده.چیزی که میخوام بگم اینه که نشنیدم پیامبری یا خدا گفته باشه برای اینکه بی دلیل باشی، باید این ویژگیها رو داشته باشی! در واقع میتونیم بگیم که این واجب الوجود، چنین ویژگیهایی داره، نه اینکه بگیم تنها کسی که چنین ویژگیهایی داره واجب الوجوده!
همه اینها معنی داره.
درفلسفه هم بحث شده.
فرض ما قبول این مقدماته و اینکه میخواهیم بگیم این خصوصیات در موجود دیگه ای هم هست یا نه وگرنه بحث خیلی طولانی میشه.به هر صورت به نظرم نمیشه روی این ویژگی بحث کرد چون معیار مشخصی نداره!
واضح نیست. لطفا واضح تر بفرمایید بین دو بخش پایه وپیرو جمله شما چه ملازمه ای وجود داره.
فکر کنم تو جوابای بالا(تو همین پست) توضیح داده باشم! اگه نبود بگید تا کاملش کنم!!ممنون
خواهش!
جوابا تو نقل!
نه نه...احتمال زمانی اتفاقی محسوب می شود که بینهایت در مخرج کسر نباشد و ما چون در عالم بی نهایت ممکن اتفاق ممکن است رخ دهد پس احتمال عدد بر روی بی نهایت تعریف نشده است و اراده ای پشت این صوانح هست
وقتی از یه آدم بی سواد میخوای ستاره ها رو بشماره، احتمالا نهایتش بتونه 20تا ستاره بشماره! چرا!؟ چون بیشتر انگشت نداره! نظر منم درباره بی نهایت همینه! چون نمیتونیم بشماریم از بی نهایت کمک میگیریم!
امیدوارم مطلبو رسونده باشم چون کمی خسته ام!:khandeh!:
هاوکینگ : چه کسی دنیا را خلق کرده است؟ پاپ : خداوند هاوکینگ : چه کسی خدا را خلق کرده است؟ پاپ : خداوند نیازی به خلق کردن ندارد و از ابتدا بوده است. هاوکینگ : پس ما پذیرفته ایم که چیزی میتواند وجود داشته باشد بدون آنکه نیازی به خالق داشته باشد.حالا به سوال اول بازمیگردیم چه کسی دنیا را خلق کرده است؟:Mohabbat:
میخواستم بدونم چرا بعضی با این جمله که پیدایش حیات و کائنات(بصورت جداگونه منظورمه!) بدون نیاز به وجود خالق هم امکان پذیره مخالفن!؟ آیا دلیلی هست که بگیم این جمله اشتباهه!؟
سلام
لطفا یک اثبات با استفاده از نظریه آشوب (chaos theory) برای بنده بیاورید که هیچ نظمی بر اتفاقات ظاهرا تصادفی حول و حوش ما حاکم نیست.
هاوکینگ : چه کسی دنیا را خلق کرده است؟ پاپ : خداوند هاوکینگ : چه کسی خدا را خلق کرده است؟ پاپ : خداوند نیازی به خلق کردن ندارد و از ابتدا بوده است. هاوکینگ : پس ما پذیرفته ایم که چیزی میتواند وجود داشته باشد بدون آنکه نیازی به خالق داشته باشد.حالا به سوال اول بازمیگردیم چه کسی دنیا را خلق کرده است؟
هاوکینگ خودش هم یک زمانی قاطی کرده بود که اطلاعات در سیاه چاله چه می شود. ایشان اول بیاید و به ما بگوید اطلاعات وقایع دور و بر ما به کجا می رود تا بعد. چون بر اساس نظریه اطلاعات (information theory) اطلاعات از بین نمی رود. به این ترتیب وجود سیستمی محاسباتی در عالم اثبات می شود که اطلاعات را در خود نگه می دارد. آقای هاوکینگ بفرمایند خصوصیات این سیستم چیست. وجود همین سیستم ما را به وجود ایجاد کننده ای برای آن آگاه می کند.
اما جوابش:
وقتی یک جسمی هستی می یابد به این معنیست که بگوییم در زمان t وجود نداشته و در زمان t+1 به واسطه ی یک علت بوجود آمده است!
حال وقتی شخص x می گویند خدا چگونه به وجود آمده؟ سوال او بدین معنیست که خدا در زمان t وجود نداشته و در زمان t+1 بر حسب چه اتفاق و علتی بوجود امده است!؟ اما به این توجه نکرده است که خود "زمان" آفریده ی خداست! یعنی کل این سوال از پایه غلطه چون اگر چیزی به عنوان زمان وجود نداشته باشه پس وقت تعیین کردن برای آفریده شدن خدا هم بی معنیه!
[u]در واقع اشکال جواب پاپ در اینه که گفت خداوند ازابتدا* وجود داشته! یعنی پاپ اشاره ای به آفریدن زمان نکرده است و خدا رو مقید به زمان کرده. وقتی می گوید "از ابتدا.." یعنی یک جواب ناقص!
.
البته به همگی و خودم حق می دم که نتونیم خلق زمان توسط خدا رو درک کنیم! اما اگر خلق زمان توسط خدا را به عنوان گزاره ای در ذهن داشته باشیم اون وقته که می تونیم تصور کنیم خداوند نیاز به خالق نداره!
سلاملطفا یک اثبات با استفاده از نظریه آشوب (chaos theory) برای بنده بیاورید که هیچ نظمی بر اتفاقات ظاهرا تصادفی حول و حوش ما حاکم نیست.
سلام
جناب nothing مثالی درباره تاس زده بودن، همونو به عنوان مثال در نظر بگیرید و انکار ناپذیریشو به عنوان اثبات!
البته بستگی داره از دید علمی به این مسئله نگاه کنیم یا مذهبی! چون تو مذهب دعا، جادو، توسل و... داریم که خودشون آشوبن!!
اما جوابش:
وقتی یک جسمی هستی می یابد به این معنیست که بگوییم در زمان t وجود نداشته و در زمان t+1 به واسطه ی یک علت بوجود آمده است!
حال وقتی شخص x می گویند خدا چگونه به وجود آمده؟ سوال او بدین معنیست که خدا در زمان t وجود نداشته و در زمان t+1 بر حسب چه اتفاق و علتی بوجود امده است!؟ اما به این توجه نکرده است که خود "زمان" آفریده ی خداست! یعنی کل این سوال از پایه غلطه چون اگر چیزی به عنوان زمان وجود نداشته باشه پس وقت تعیین کردن برای آفریده شدن خدا هم بی معنیه!
[u]در واقع اشکال جواب پاپ در اینه که گفت خداوند ازابتدا* وجود داشته! یعنی پاپ اشاره ای به آفریدن زمان نکرده است و خدا رو مقید به زمان کرده. وقتی می گوید "از ابتدا.." یعنی یک جواب ناقص!
.
البته به همگی و خودم حق می دم که نتونیم خلق زمان توسط خدا رو درک کنیم! اما اگر خلق زمان توسط خدا را به عنوان گزاره ای در ذهن داشته باشیم اون وقته که می تونیم تصور کنیم خداوند نیاز به خالق نداره!
دقت کنید که هاوکینگ در اینجا نگفته که خدا نیست، بلکه گفته که چیزی میتونه بدون خالق هم باشه!
و البته زمان و همینطور مکان بخاطر وجود جهان هستن! یعنی معلول جهان هستن!
وقتی از یه آدم بی سواد میخوای ستاره ها رو بشماره، احتمالا نهایتش بتونه 20تا ستاره بشماره! چرا!؟ چون بیشتر انگشت نداره! نظر منم درباره بی نهایت همینه! چون نمیتونیم بشماریم از بی نهایت کمک میگیریم!بله مطلب رو رسوندید....منظورتون اینه که بینهایتی وجود نداره...نام می برم...یک...زمان....2..حالات مختلف مثلا برخورد تمام اجسام...3-سرعت. و کلی بینهایت های دیگه...هست مثل تفکر کردن انسان ها...که به بینهایت چیز میشه فکر کرد...خلاصه یک مورد بی نهایت پیدا کنیم در خلقت چچون کل خلقت بهم مریبوط اند اتفاقی بودن چیزی کلا احتمالش صفر و تعریف نشده و بی معنی میشه چه برسه کلی هم بیهایت داریم.....بی نهایت مطلق خداوند هست و هیچ چیز در دنیا بی نهایت مطلق نیست و نخواهد بود اما بی نهایت نسبی داریم...مثلا بین عدد یک و دو بی نهایت عدد هست...عدد که چیزی نیست برای مثال گفتم...اما سرعت وجودی است..پس بین سرعت یک کیلو متر تا دو کیلو متر بی نهایت سرعت می توان فرض نمود در نتیجه هواپیمای مثالم مثلا از سرعت 200 کیلو متر الی 100 کیلو متر یا هر سرعتی که داره ممکنه بی نهایت حالت سرعتش کم یا زیاد باشد ولو اپسیلون تفاوت باشه پس باز هم همه جای عالم عامل بینهایتی هست و بازهم نظریه ی من مبنی بر احتمال عدد روی بینهایت تعریف نشده و غیر اتفاقی است و ارادی است درست است...
امیدوارم مطلبو رسونده باشم چون کمی خسته ام!
هاوکینگ : چه کسی دنیا را خلق کرده است؟ پاپ : خداوند هاوکینگ : چه کسی خدا را خلق کرده است؟ پاپ : خداوند نیازی به خلق کردن ندارد و از ابتدا بوده است. هاوکینگ : پس ما پذیرفته ایم که چیزی میتواند وجود داشته باشد بدون آنکه نیازی به خالق داشته باشد.حالا به سوال اول بازمیگردیم چه کسی دنیا را خلق کرده است؟:Mohabbat:
اول اینکه این پاسخ پاپ که نمی دونم چیه و کیه در مورد خداوند اشتباه است و جمله کاملا بی معنی است...که خداوند نیازی به خلق کردن نداره و از اول بوده...بحث نیاز نیست بحث خلق شدن و خلق نشدن خداوند نیست....خداوند بقدری غیر قابل درک هست که هیچ کس ذره ای از او درک نخواهد کرد...خداوند رو ما انسان ها دلیل و جواب تمام چراهایی می دانیم که یقین داریم علتش خداوند است و بس و نمی توان با مغلطه و سفسطه طبق جواب هاوکینگ که اونم نمیشناسم بگیم که ما پذیرفتیم چیزی می تواند باشد بدون خالق چون خدا رو پذیرفتیم...مگه ما خدا رو مخلوق گرفتیم که بهش می گه چیز و با این استدلال می خواد پشتش دلیل بگیره که همه چیز رو پس می تونیم بگیریم بی خالق که این سفسطه و مغلطه هست...مثلا طرف فهمیده هر علتی معلولی داره و تسلسل علل بی معنی است و باید خداوند را دلیل ماور الطبیعه این سلسله دانست....طرف انقدر مغلطه اندازه میگه خب علت خدا چیه.....در صورتی که یکی نیست بگه ای کیو خداوند طبیعی نیست طبیعت رو افریده و ماور الطبیعه است و هرچقدر بهش بگی بازم حرف خودشو می زنه پس خدا رو کی افریده...در صورتی که فرض کنید از اول عمر خود نابینا بودید اون وقت از بینایان می خواستید دیدن رو براتون شرح بده...هر چقدرم بگه قطعا شما درک نمی کنید چی میگه و بازم فکر می کنید ایراد از گفته هاشه ...درصورتی که شما چشم نداری نمی بینی و طبیعیه اصلا درک نکنی چون اصلا چشم نداشتی....و درک خداوند هم برای انسانم غیر قابل درک هست
سلام
میخواستم بدونم چرا بعضی با این جمله که پیدایش حیات و کائنات(بصورت جداگونه منظورمه!) بدون نیاز به وجود خالق هم امکان پذیره مخالفن!؟ آیا دلیلی هست که بگیم این جمله اشتباهه!؟
سلام علیکم،
برای پیدایش جهان و حیات در آن دلیلی سراغ ندارید و دلیلی هم برای آن لازم نمیدانید بعد از ما دلیل برای اعتقاد داشتن به خدا میخواهید!؟ چرا فکر میکنید هر چیزی باید دلیل داشته باشد؟ اگر بگویم هیچ نیازی به دلیل نیست و همینطور است که هست ما میشویم متحجر ولی اگر شما بگویید هیچ دلیلی برای پیدایش عالم نیست و کسی هم نگوید که هست این میشود علمی! انصاف است؟
هیج چیزی بدون دلیل نیست، نه کائنات بدون دلیل است و نه حیات و نه اعتقاد ما برای وجود خدا ... این همه دلیل عقلی و فطری که برای خدا داریم پس چیست؟ دلیل هستند دیگر! ما وجود خدا را اثبات میکنیم و بعد شما میگویید چه نیازی به وجود خداست؟ مثل کسی که یک نفر را ببیند و بگوید چه لزومی دارد تو وجود داشته باشی؟ شاید هم لازم نباشد! وجود خدا اثبات عقلی دارد شما با چه چیزی بالاتر از عقل میتوانید بگویید شاید هم خدا نباشد؟ تجربه!؟ آن هم نبود تجربه و نه بودن تجربه بر نبودن خدا! عجیب نیست؟ مشکوک نیست؟ غرضمندی مدعیان علم برایتان مشهود نیست؟
یا علی علیهالسلام
جناب nothing مثالی درباره تاس زده بودن، همونو به عنوان مثال در نظر بگیرید و انکار ناپذیریشو به عنوان اثبات!
البته بستگی داره از دید علمی به این مسئله نگاه کنیم یا مذهبی! چون تو مذهب دعا، جادو، توسل و... داریم که خودشون آشوبن!!
در مذهب، مواردی که فرمودید طبق قوانینی هستند که بیشتر انسانها از آنها خبر ندارند. چیزی بی قانون انجام نمی شود.
مساله ای که من مطرح کردم واقعا برای دانشمندان مطرح است. مباحثی در مهندسی سیستم و ریاضی و ... هست با نام تئوری آشوب. می توانید chaos theory را جستجو کنید و دنبال مطالب آن بروید. البته یک دکترای ریاضی، سیستم یا مباحث نزدیک به آن هم با قسمت کوچکی از آن درگیر خواهد شد. در این تئوری سعی می کنند برای وقایع تصادفی روندی پیدا کنند. من از منبع معتبری (یک استاد دانشکده مهندسی دانشگاه امیرکبیر) شنیده ام که در این نظریه به شواهدی رسیده اند که در پس وقایع ظاهرا تصادفی دور و بر ما هوشمندی ای نهقته است.
البته اثباتی که از شما خواستم کار هر کسی نیست و نیاز به اطلاعات زیاد نظریه آشوب و ریاضی برای فرد اثبات کننده و امکانات محاسباتی ای که بشر هنوز در اختیار ندارد دارد. بنابراین فعلا بشر نمی تواند مدعی شود هیچ نظمی بر اتفاقات دور و بر او حاکم نیست.
در مذهب، مواردی که فرمودید طبق قوانینی هستند که بیشتر انسانها از آنها خبر ندارند. چیزی بی قانون انجام نمی شود.
مساله ای که من مطرح کردم واقعا برای دانشمندان مطرح است. مباحثی در مهندسی سیستم و ریاضی و ... هست با نام تئوری آشوب. می توانید chaos theory را جستجو کنید و دنبال مطالب آن بروید. البته یک دکترای ریاضی، سیستم یا مباحث نزدیک به آن هم با قسمت کوچکی از آن درگیر خواهد شد. در این تئوری سعی می کنند برای وقایع تصادفی روندی پیدا کنند. من از منبع معتبری (یک استاد دانشکده مهندسی دانشگاه امیرکبیر) شنیده ام که در این نظریه به شواهدی رسیده اند که در پس وقایع ظاهرا تصادفی دور و بر ما هوشمندی ای نهقته است.
البته اثباتی که از شما خواستم کار هر کسی نیست و نیاز به اطلاعات زیاد نظریه آشوب و ریاضی برای فرد اثبات کننده و امکانات محاسباتی ای که بشر هنوز در اختیار ندارد دارد. بنابراین فعلا بشر نمی تواند مدعی شود هیچ نظمی بر اتفاقات دور و بر او حاکم نیست.
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
یک نگاهی به مباحث رمزنگاری (Cryptography) و تعریف رندوم بیاندازید ... هیچ کسی نمیتواند ادعا کند که چیزی به اسم رندوم وجود دارد، به همین دلیل کسی هم نمیتواند ادعا کند چیزی به نام تصادف بدون علت و ضابطه وجود دارد، هر چیزی که گفته شود رندوم است را راحت میتوان گفت که شاید قاعدهای بر آن حاکم باشد که ما آنرا نمیشناسیم! پس از این راه نه وجود خدا اثبات میشود و نه رد میشود. از نظر علمی این یعنی ینکه این راه دیگر یک راه علمی برای بررسی وجود خدا نیست، راهی که از آن نه بتوان چیزی را اثبات کرد و نه رد کرد راه علمی نیست دیگر اینکه واضح است ... حالا پس ما چگونه و چرا به خدا اعتقاد داریم؟ به دلایلی که بخشی از آنها عقلی است و بخشی هم فطری، بخش عقلیاش قابل بحث است و بخش فطریاش هم قابل تجربه هست اگرچه تجربهاش قابل انتقال به غیر نباشد ... پس هر کسی مخالف وجود خداست باید از همان طریق وارد بحث شود و به میان کشیدن این مباحث تصادفی بودن و اینها فقط آب را گلآلود کردن است ...
نظریهی آشوب هیچ ربطی به تصادفی بودن وقایع ندارد، در آنجا مثلاً بحثی مطرح است تحت عنوان پیشبینیپذیری که مثلاً به حساسیت به شرایط اولیه (Initial Condition Sensitivity) مربوط میشود (مثل همان بحث Butterfly Effect) و مثلاً با Lyapunov Exponent هم رفتار آشوبناک داشتنش را میتوانند اندازه بگیرند. به عنوان سادهترین مثال شما نگاشت logistic را در نظر بگیرید، این یک قانون است که تغییرات از آن تبعیت میکنند و سیستمی که از این قاعده تبعیت میکند میتواند به آشوب منجر شود ولی در هر صورت وجود خود این قانون و نگاشت خبر از غیرتصادفی بودن سیستم میدهد. کل قضیهی آمار و احتمالات و همچنین آشوب (که هم Deterministic دارد و هم Stochastic) هیچ ربطی به واقعاً رندوم بودن یک پدیده ندارند، هیچ کدام ناقض اصل علیت نیستند، اصل علیت دو بیان دارد که باید به هر دو توجه شود، یکی بحث علیت قطعی است و یکی هم بحث علیت احتمالاتی (Probabilistc Causalty).
در علیت قطعی میگویند که A علت رخداد B است، یعنی هر وقت داشته باشیم A آنگاه خواهیم داشت B، ولی در علیت احتمالاتی گفته میشود که اگر رخ بدهد A آنگاه احتمال دارد رخ بدهد B، مثل اینکه سیگار یک علت مرگ و میز است ولی نه به این معنی که هر کسی سیگار بکشد حتماً خواهد مرد، یا حتی بعد از ۲۰ سال حتماً خواهد مرد، بلکه سیگار احتمال مرگ را افزایش میدهد ... این علیت فرق اساسی با آن علیت اولی که قطعی بود ندارد، فرق اساسی ندارند و هرگز آن چیزی که برخی ادعای آن را دارند را نتیجه نمیدهد ...
راستی چند وقت پیش داشتم کتاب Collective Electrodynamics نوشتهی Carver Mead را میخواندم که استاد بازنشستهی Caltech است و همکار Feynman بوده است، او ۷۰ سال آخر قرن بیستم را Dark Age برای فیزیک برمیشمرد و علت آنرا همین رویهی برخی دانشمندان به نام برای کماهمیت نشان دادن تعقل و درک از حقیقت میداند، اینکه صرفاً کاربردی بودن یک نظریه کافی است اگرچه کسی دست کند در جیبش و جواب را با جادو و شعبده بکشد بیرون. البته او خودش مخالف Particle-Wave Duality است و معتقد است که همه چیز فقط موج است (این نظر مطابق نظر ما هم هست)، اگرچه بستر انتشار این موج را هم خود آن میداند (ما در این بخش با او چندان موفق نیستیم اگر اشتباه نکنم)، در هر صورت غرض اینکه ایشان تعبیر دیگری از اصل عدم قطعیت هایزنبرگ بیان میکنند که خیلی متفاوت است، یعنی میگویم متفاوت ولی گفتنش کجا و خواندنش کجا! اصل عدم قطعیت که تغییر کند کل بحث آن ایجاد کنندگان دورهی سیاه فیزیک فرقی با کودکان کمخرد نخواهند داشت. یاد داستانی در صدر اسلام افتادم که دومی قضاوتی کرد و حضرت امیر علیهالسلام فرمودند اگر این سؤال از یک مجنون میشد بدتر از این نمیتوانست پاسخ بدهد، شده است وضع برخی (نه همه) از دانشمندان ما ... چه در فیزیک و چه در زیست شناسی ... واضح است که نظریهی فرگشت و کوانتوم باید پذیرفته شود مگرنه نمیتوان راحت خدا را انکار کرد! لشگر کفر به این نظریهها نیاز دارد تا بتواند قد علم کند ...
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم،
برای پیدایش جهان و حیات در آن دلیلی سراغ ندارید و دلیلی هم برای آن لازم نمیدانید بعد از ما دلیل برای اعتقاد داشتن به خدا میخواهید!؟ چرا فکر میکنید هر چیزی باید دلیل داشته باشد؟ اگر بگویم هیچ نیازی به دلیل نیست و همینطور است که هست ما میشویم متحجر ولی اگر شما بگویید هیچ دلیلی برای پیدایش عالم نیست و کسی هم نگوید که هست این میشود علمی! انصاف است؟
هیج چیزی بدون دلیل نیست، نه کائنات بدون دلیل است و نه حیات و نه اعتقاد ما برای وجود خدا ... این همه دلیل عقلی و فطری که برای خدا داریم پس چیست؟ دلیل هستند دیگر! ما وجود خدا را اثبات میکنیم و بعد شما میگویید چه نیازی به وجود خداست؟ مثل کسی که یک نفر را ببیند و بگوید چه لزومی دارد تو وجود داشته باشی؟ شاید هم لازم نباشد! وجود خدا اثبات عقلی دارد شما با چه چیزی بالاتر از عقل میتوانید بگویید شاید هم خدا نباشد؟ تجربه!؟ آن هم نبود تجربه و نه بودن تجربه بر نبودن خدا! عجیب نیست؟ مشکوک نیست؟ غرضمندی مدعیان علم برایتان مشهود نیست؟
یا علی علیهالسلام
سلام
اینجا بحث وجود یا عدم وجود خدا نیست! بحث پیدایشه!
چیز بدون دلیل(یا عامل!) زیاده! مثالشم اطرافمون زیاده!
بحث این نیست که وجود خدا لازمه یا نه! طبق همین مثالتون، آیا وجود اون نفر در دیدن ما موثره!؟(:Khandidan!:)
به نام خدا.
سلام
اینجا بحث وجود یا عدم وجود خدا نیست! بحث پیدایشه!
چیز بدون دلیل(یا عامل!) زیاده! مثالشم اطرافمون زیاده!
بحث این نیست که وجود خدا لازمه یا نه! طبق همین مثالتون، آیا وجود اون نفر در دیدن ما موثره!؟(:Khandidan!:)
ببخشید بنده جدیدم تو این بحث.
میشه یک مثال از این چیز های بی عامل بیارید؟
ستایشگر :Gol:
بله مطلب رو رسوندید....منظورتون اینه که بینهایتی وجود نداره...نام می برم...یک...زمان....2..حالات مختلف مثلا برخورد تمام اجسام...3-سرعت. و کلی بینهایت های دیگه...هست مثل تفکر کردن انسان ها...که به بینهایت چیز میشه فکر کرد...خلاصه یک مورد بی نهایت پیدا کنیم در خلقت چچون کل خلقت بهم مریبوط اند اتفاقی بودن چیزی کلا احتمالش صفر و تعریف نشده و بی معنی میشه چه برسه کلی هم بیهایت داریم.....بی نهایت مطلق خداوند هست و هیچ چیز در دنیا بی نهایت مطلق نیست و نخواهد بود اما بی نهایت نسبی داریم...مثلا بین عدد یک و دو بی نهایت عدد هست...عدد که چیزی نیست برای مثال گفتم...اما سرعت وجودی است..پس بین سرعت یک کیلو متر تا دو کیلو متر بی نهایت سرعت می توان فرض نمود در نتیجه هواپیمای مثالم مثلا از سرعت 200 کیلو متر الی 100 کیلو متر یا هر سرعتی که داره ممکنه بی نهایت حالت سرعتش کم یا زیاد باشد ولو اپسیلون تفاوت باشه پس باز هم همه جای عالم عامل بینهایتی هست و بازهم نظریه ی من مبنی بر احتمال عدد روی بینهایت تعریف نشده و غیر اتفاقی است و ارادی است درست است...
خب همینا هم باز به خاطر محدودیت آگاهی ماست!
به نام خدا.ببخشید بنده جدیدم تو این بحث.
میشه یک مثال از این چیز های بی عامل بیارید؟
ستایشگر :Gol:
تو قوانین فیزیکی نیوتون داریم که تا به جسمی نیرو وارد نکنیم سکون یا حرکتشو حفظ میکنه! تو فضا این مواردو میتونیم ببینیم!
البته الان مثال خوبی به ذهنم نمیرسه که دقیق بگم!
به نام خدا.
تو قوانین فیزیکی نیوتون داریم که تا به جسمی نیرو وارد نکنیم سکون یا حرکتشو حفظ میکنه! تو فضا این مواردو میتونیم ببینیم!
البته الان مثال خوبی به ذهنم نمیرسه که دقیق بگم!
میشه بیشتر توضیح بدید؟ منظورتون اینه که یک جسم متحرک داریم که نیرویی هم بهش وارد نمیشه، پس حرکت اون جسم، بدون علت هست؟
ستایشگر :Gol:
به نام خدا.میشه بیشتر توضیح بدید؟ منظورتون اینه که یک جسم متحرک داریم که نیرویی هم بهش وارد نمیشه، پس حرکت اون جسم، بدون علت هست؟
ستایشگر :Gol:
بله!
البته مثالای بهترم هست ولی الان چیزی به ذهنم نمیرسه!
به نام خدا.
بله!
البته مثالای بهترم هست ولی الان چیزی به ذهنم نمیرسه!
خوب این مثالتون درست نیست. چرا که قانون حرکت نیوتن ( اول و دوم ) علت حرکت رو قانونمند نمیکنه بلکه علت تغییرات در حرکت ( تغییر در اندازه حرکت ) رو بیان میکنه. اینکه به جسمی نیروی برآینید وارد نمیشه، به این معنی نیست که حرکتش علتی نداره. به این معنیه که علتی برای تغییر در اندازه حرکت اون جسم وجود نداره و در نتیجه تغییری در اندازه حرکت هم وجود نداره. خود این قوانین بر اساس قانون علیت، قابلیت بیان دارند.
مثال دیگری به ذهنتون میرسه؟
ستایشگر :Gol:
سلام
اینجا بحث وجود یا عدم وجود خدا نیست! بحث پیدایشه!
سلام علیکم برادر عزیزم،
مگر برهان علیت و برهان وجوب و امکان که وجود خدا را اثبات میکنند پیدایش را توضیح نمیدهند؟ یکی بگوید پیدایش تصادفی است یعنی یا خدا نیست یا اگر هست خالق نیست، یکی که میگوید خدا علالعلل است پس میگوید که خدا هست و خدا هم خالق است و پیدایش تصادفی نیست! چطور اینها بیارتباط هستند؟ :Gig:
چیز بدون دلیل(یا عامل!) زیاده! مثالشم اطرافمون زیاده!
بیصبرانه منتظر آوردن مثال برای این نظرتان هستم و بعد هم بفرمایید که چطور با قطعیت به این نتیجه رسیدید که دلیل یا عاملی برای آن وجود ندارد. :Gol:[INDENT]
ببخشید متوجه شدم جناب ستایشگر پیشتر این سؤال را از شما پرسیدهاند و شما مثالی از فیزیک نیوتونی آوردید. در این راستا سه مطلب را مدّ نظر قرار دهید:
۱. فیزیک نیوتونی قانون طبیعت نیست و خودش پایهی تجربی دارد و اثبات نشده است، پس نمیتواند سبب اثبات چیز دیگری هم بشود، هر پدیدهای در فیزیک نیوتونی حداکثر آنقدری درست هستند که خود قوانین اول و دوم درست باشند و چون آنها قطعی نیستند پس نتایج آنها هم قطعی نیست ... بماند که خودی این فیزیک مبتنی بر اصل علیت است
۲. در فیزیک نیوتونی یکی از قدیمیتری مشکلات اینجاست که قانون دوم نیوتون برای یک مرجع اینرسی نوشته شده است و ما هیچ قاب اینرسی در طبیعت سراغ نداشته و نمیشناسیم و در نتیجه این قانون به صورتی که نوشته شده است در هیچ کجا صادق نیست و تنها به صورت تقریبی قابل استفاده است، مثلاً در روی کرهی زمین باید نیروی دالامبر ناشی از متحرک بودن زمین در چرخش به دور خودش و در چرخش به دور خورشید و غیره را لحاظ نماییم و هر کدام از اینها یک نیروی گریز از مرکز و یک نیروی کریولیس و غیره وارد سیستم میکنند ... اینکه اینها در کاربردهای روزمره قابل صرفنظر باشند بحث دیگری است ... اما این مطلب خبر از نقص ذاتی این فرمولبندی میدهد
۳. در فیزیک نیوتونی سرعت مستقیمالخط یکنواخت با سکون فرقی ندارد و میتوان آنرا به تفاوت در ناظری که آن حرکات را اندازه گرفته مرتبط دانست ... اما اگر هم آنها را دارای تفاوت هم بگیریم باز فرقی ندارد چون قانون دوم اثبات نمیکند که این حرکت مستقیمالخط بدون دلیل وجود داشته باشد و اگر کسی بخواهد میتواند برود سراغ بررسی شرایط transient که در آن ذره از سرعت صفر تحت اثر نیرویی شتاب گرفته و به این سرعت فعلی رسیده و از آنجا به بعد دیگر با سرعت ثابت در حرکت است چون نیرویی به آن وارد نمیشود ... این کاملا منطبق بر پذیرش علیت است و هرگز مثال برای چیزی که مدّ نظر دارید نمیتواند باشد
[/INDENT]
همانطور که جناب ستایشگر فرمودند لطفاً مثال دیگری بیاورید ...
بحث این نیست که وجود خدا لازمه یا نه! طبق همین مثالتون، آیا وجود اون نفر در دیدن ما موثره!؟(:Khandidan!:)
متوجه نشدم ... لطفاً بیشتر توضیح بدهید که چطور از آنچه گفتم در دادگاه بر علیه خودم استفاده کردید :ok: احتمالاً باید بروم با وکیلم بیایم!
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم برادر عزیزم،
مگر برهان علیت و برهان وجوب و امکان که وجود خدا را اثبات میکنند پیدایش را توضیح نمیدهند؟ یکی بگوید پیدایش تصادفی است یعنی یا خدا نیست یا اگر هست خالق نیست، یکی که میگوید خدا علالعلل است پس میگوید که خدا هست و خدا هم خالق است و پیدایش تصادفی نیست! چطور اینها بیارتباط هستند؟ :Gig:بیصبرانه منتظر آوردن مثال برای این نظرتان هستم و بعد هم بفرمایید که چطور با قطعیت به این نتیجه رسیدید که دلیل یا عاملی برای آن وجود ندارد. :Gol:[INDENT]
ببخشید متوجه شدم جناب ستایشگر پیشتر این سؤال را از شما پرسیدهاند و شما مثالی از فیزیک نیوتونی آوردید. در این راستا سه مطلب را مدّ نظر قرار دهید:
۱. فیزیک نیوتونی قانون طبیعت نیست و خودش پایهی تجربی دارد و اثبات نشده است، پس نمیتواند سبب اثبات چیز دیگری هم بشود، هر پدیدهای در فیزیک نیوتونی حداکثر آنقدری درست هستند که خود قوانین اول و دوم درست باشند و چون آنها قطعی نیستند پس نتایج آنها هم قطعی نیست ... بماند که خودی این فیزیک مبتنی بر اصل علیت است
۲. در فیزیک نیوتونی یکی از قدیمیتری مشکلات اینجاست که قانون دوم نیوتون برای یک مرجع اینرسی نوشته شده است و ما هیچ قاب اینرسی در طبیعت سراغ نداشته و نمیشناسیم و در نتیجه این قانون به صورتی که نوشته شده است در هیچ کجا صادق نیست و تنها به صورت تقریبی قابل استفاده است، مثلاً در روی کرهی زمین باید نیروی دالامبر ناشی از متحرک بودن زمین در چرخش به دور خودش و در چرخش به دور خورشید و غیره را لحاظ نماییم و هر کدام از اینها یک نیروی گریز از مرکز و یک نیروی کریولیس و غیره وارد سیستم میکنند ... اینکه اینها در کاربردهای روزمره قابل صرفنظر باشند بحث دیگری است ... اما این مطلب خبر از نقص ذاتی این فرمولبندی میدهد
۳. در فیزیک نیوتونی سرعت مستقیمالخط یکنواخت با سکون فرقی ندارد و میتوان آنرا به تفاوت در ناظری که آن حرکات را اندازه گرفته مرتبط دانست ... اما اگر هم آنها را دارای تفاوت هم بگیریم باز فرقی ندارد چون قانون دوم اثبات نمیکند که این حرکت مستقیمالخط بدون دلیل وجود داشته باشد و اگر کسی بخواهد میتواند برود سراغ بررسی شرایط transient که در آن ذره از سرعت صفر تحت اثر نیرویی شتاب گرفته و به این سرعت فعلی رسیده و از آنجا به بعد دیگر با سرعت ثابت در حرکت است چون نیرویی به آن وارد نمیشود ... این کاملا منطبق بر پذیرش علیت است و هرگز مثال برای چیزی که مدّ نظر دارید نمیتواند باشد
[/INDENT]
همانطور که جناب ستایشگر فرمودند لطفاً مثال دیگری بیاورید ...متوجه نشدم ... لطفاً بیشتر توضیح بدهید که چطور از آنچه گفتم در دادگاه بر علیه خودم استفاده کردید :ok: احتمالاً باید بروم با وکیلم بیایم!
یا علی علیهالسلام
سلام
اثبات نمیکنن! نهایتش بتونن اثبات کنن که دست داشتن خدا در پیدایش هم از احتمالای ممکنه!
هیچ کجا دیده نشده که خدا با دست خودش کاریو انجام بده! این میتونه اثبات این باشه که جهان میتونه طبق قوانین خودش بوجود اومده باشه!
مثالام طبق همین قانون بود!! اگه نمیشه در موردش بحث کرد پس یه مورد دیگه رو میگم! "خدا"! بودن خدا دلیل یا عاملی داره!؟ و آیا ایم ویژگی برای فقط خدا قید شده!؟
دیدن شخص میتونه به ما حضور یا عدم حضورشو بگه ولی نمیتونیم چیز دیگه رو که تو مسیر دیدن اون شخص قرار میگیره رو وابسته به اون شخص بگیریم!
سلام
اثبات نمیکنن! نهایتش بتونن اثبات کنن که دست داشتن خدا در پیدایش هم از احتمالای ممکنه!
سلام بر برادر عزیزم جناب مسعود،
تا جایی که یادم هست ما در براهین عقلی خودمان سراغی از احتمالات نمیگیریم! مطمئن هستید ما را با کس دیگری اشتباه نگرفتهاید؟ :Gig:
هیچ کجا دیده نشده که خدا با دست خودش کاریو انجام بده! این میتونه اثبات این باشه که جهان میتونه طبق قوانین خودش بوجود اومده باشه!
نعوذ بالله دست خدا چه شکلیه که اگر ببینیدش میگید اینجا با دست خدا کار انجام شد؟ :Gig:
جهان میتواند طبق قوانین خودش به وجود آمده باشد دو تا اشکال دارد، اول اینکه خد آن قوانین از کجا آمدند و دوم اینکه قوانین مذکور قوانین ایجاد جهان است یا قوانین بقای جهان؟ شما الآن قانونی میشناسید که در مورد پیدایش وجود از عدم حرفی برای گفتن داشته باشد؟
و اما بعد ... در روایت امام رضا علیهالسلام آمده است که اولین خلقت خداوند مشیت اوست ... یعنی ارادهی او ... تنزل یافتهی ان به عالم جسمانی میشود تمام قوانینی که فیزیک و شیمی و غیره سعی در کشف تقریبهایی از آنها دارند ... خدا هر کاری را با اسبابش انجام میدهد و این قوانین که میفرمایید همه چیز از آن تبعیت میکنند خودشان اسبابی هستند که خداوند قرار داده تا هر کاری که ارادهاش به آن تعلق گرفت را طبق این قوانین انجام دهد! به عبارت دیگر شما این قوانین را یک شمّه از همان دستی بدانید که به دنبالش میگشتید! :ok:
مثالام طبق همین قانون بود!! اگه نمیشه در موردش بحث کرد پس یه مورد دیگه رو میگم! "خدا"! بودن خدا دلیل یا عاملی داره!؟ و آیا ایم ویژگی برای فقط خدا قید شده!؟
بودن خدا بر خودش استوار است و این تعریف واجبالوجود بودن است و وجود واجبالوجود هم عقلاً اثبات میشود که ضروری است. خلاصهی برهان این است. هر چیزی که ما میشناسیم وجودش بر غیر خودش استوار است، پس مجموعهی تمام چنین موجوداتی هم روی هم رفته وجودشان بر غیر خودشان استوار خواهد بود (برای این کار لازم است به یاد داشته باشیم که دور امکان ندارد مگر به صورت بدیهی که میشود تعریف هان وجود واجب) و در نتیجه باید وجود یا وجودهایی باشند که وجود ممکنات بر آنها استوار باشد و خودشان هم ممکن نبوده و واجب باشند. این میشود اثبات وجود یا وجودهای واجب! پس خداوند اثبات عقلی میشود که دلیل یا علتی برای وجودش ندارد مگر خودش!
اما اینکه آیا این ویژگی فقط مخصوص خداست هم پاسخش باز با برهان عقلی به دست میآید که بله! در واقع اثبات شد که واجبالوجود وجود دارد، بعد اثبات میشود که واجبالوجود ناچار است که یکتا باشد، در نتیجه واجب بودن تنها برای یک وجود ممکن و بلکه ضروری است، پس خدا وجود دارد و علتی ندارد مگر خودش و این تنها برای یک خدا صادق است ...
این مثال نقضتان در واقع مثال نقض نیست و باز خودش نتیجهی استفاده از برهان علیت است ... برهان علیت خودش نتیجه میدهد که بناچار باید وجود داشته باشد موجودی که علت باشد و معلول نباشد.
دیدن شخص میتونه به ما حضور یا عدم حضورشو بگه ولی نمیتونیم چیز دیگه رو که تو مسیر دیدن اون شخص قرار میگیره رو وابسته به اون شخص بگیریم!
سختترش کردید ... اگر کورسوی امیدی داشتم که متوجه بشوم الآن دیگر همان را هم ازم گرفتید :ok: در واقع قسمت دوم مطلبتان را اصلاً نفهمیدم، ببخشید گاهی خیلی دیر مطلب را میگیرم احتمالاً فرستنده درست است اشکال از گیرنده است :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام بر برادر عزیزم جناب مسعود،
تا جایی که یادم هست ما در براهین عقلی خودمان سراغی از احتمالات نمیگیریم! مطمئن هستید ما را با کس دیگری اشتباه نگرفتهاید؟ :Gig:نعوذ بالله دست خدا چه شکلیه که اگر ببینیدش میگید اینجا با دست خدا کار انجام شد؟ :Gig:
جهان میتواند طبق قوانین خودش به وجود آمده باشد دو تا اشکال دارد، اول اینکه خود آن قوانین از کجا آمدند و دوم اینکه قوانین مذکور قوانین ایجاد جهان است یا قوانین بقای جهان؟ شما الآن قانونی میشناسید که در مورد پیدایش وجود از عدم حرفی برای گفتن داشته باشد؟
و اما بعد ... در روایت امام رضا علیهالسلام آمده است که اولین خلقت خداوند مشیت اوست ... یعنی ارادهی او ... تنزل یافتهی ان به عالم جسمانی میشود تمام قوانینی که فیزیک و شیمی و غیره سعی در کشف تقریبهایی از آنها دارند ... خدا هر کاری را با اسبابش انجام میدهد و این قوانین که میفرمایید همه چیز از آن تبعیت میکنند خودشان اسبابی هستند که خداوند قرار داده تا هر کاری که ارادهاش به آن تعلق گرفت را طبق این قوانین انجام دهد! به عبارت دیگر شما این قوانین را یک شمّه از همان دستی بدانید که به دنبالش میگشتید! :ok:بودن خدا بر خودش استوار است و این تعریف واجبالوجود بودن است و وجود واجبالوجود هم عقلاً اثبات میشود که ضروری است. خلاصهی برهان این است. هر چیزی که ما میشناسیم وجودش بر غیر خودش استوار است، پس مجموعهی تمام چنین موجوداتی هم روی هم رفته وجودشان بر غیر خودشان استوار خواهد بود (برای این کار لازم است به یاد داشته باشیم که دور امکان ندارد مگر به صورت بدیهی که میشود تعریف هان وجود واجب) و در نتیجه باید وجود یا وجودهایی باشند که وجود ممکنات بر آنها استوار باشد و خودشان هم ممکن نبوده و واجب باشند. این میشود اثبات وجود یا وجودهای واجب! پس خداوند اثبات عقلی میشود که دلیل یا علتی برای وجودش ندارد مگر خودش!
اما اینکه آیا این ویژگی فقط مخصوص خداست هم پاسخش باز با برهان عقلی به دست میآید که بله! در واقع اثبات شد که واجبالوجود وجود دارد، بعد اثبات میشود که واجبالوجود ناچار است که یکتا باشد، در نتیجه واجب بودن تنها برای یک وجود ممکن و بلکه ضروری است، پس خدا وجود دارد و علتی ندارد مگر خودش و این تنها برای یک خدا صادق است ...
این مثال نقضتان در واقع مثال نقض نیست و باز خودش نتیجهی استفاده از برهان علیت است ... برهان علیت خودش نتیجه میدهد که بناچار باید وجود داشته باشد موجودی که علت باشد و معلول نباشد.سختترش کردید ... اگر کورسوی امیدی داشتم که متوجه بشوم الآن دیگر همان را هم ازم گرفتید :ok: در واقع قسمت دوم مطلبتان را اصلاً نفهمیدم، ببخشید گاهی خیلی دیر مطلب را میگیرم احتمالاً فرستنده درست است اشکال از گیرنده است :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام
منظورم اینه که با اون براهین نمیشه در مورد نیازمند بودن پیدایش به خدا نظر قطعی داد!
دستی که گفتم منظورم دست مادیه!
1 اون قوانین میتونن ازلی باشن! مثل همین قانونی که میگیم خدا باید باشه!! 2 عدم وجود نداره و چون نیست، این بوجود آمدن در اثر تبدیل انرژی به ماده بوده!(بهترین احتمال عقلی!)
این دستی که میگید دست غیبیه که منظور من نبود! منم میگم که همین دست هدایت گره، پس نمیشه اثباتش کرد!!:ok:
یکی هم میتونه این واجب الوجودی رو به شیوه ای دیگه به جهانم نسبت بده!
البته جمله ای از راسل مطلب قابل تاملی گفته!
"کلمه واجب کلمهای بی فایدهاست، مگر در اطلاق به قضایای تحلیلی، وگرنه در اطلاق به اشیا بی فایدهاست."
فکر کنم همین یگانه پنداشتن در برهان باعث رواج بی خدایی شده!
یه مثال دیگه به ذهنم رسیده! فرضا من از کسی میپرسم چرا خورشید میتابه!؟ اون میگه بخاطر گرماش! دوباره میگم چرا گرما داره!؟ و... تا این زنجیره سوال به سوال آخر برسه! حالا اگه اون شخص فردی عالم باشه، میگه نمیدونم، اگه فرد باخدایی باشه میگه بخاطر خواست خدا و اگه فرد بی خدایی باشه میگه بی دلیل! هر سه این جوابا ممکنه درست باشن اگه بی طرفانه نگاه کنیم!(مخصوصا اولی!!!:khandeh!:)
برای منم زیاد پیش میاد مطلب بقیه رو درست نفهمم!! اغلب سعی میکنم شانسی جواب بدم و معمولا بعدش مرتبط در میاد!!:khandeh!:
سلام
تعریفی که از برهان علیت میشه اینه که هر معلولی علتی دارد!
اصل علیت بیان میکنه، هرچیزی که وجودش ضروری نیست، برای موجود شدن نیاز به علت دارد.
وگرنه تعریفی که شما بیان کردید یک "توتولوژی" و "این همان گویی" بیشتر نیست.
و بعد همه چیز غیر از خدا رو معلول در نظر میگیرن! بدون اینکه از معلول بودنش آگاهی داشته باشن!
بحث در نظر گرفتن و فرض کردن نیست.
بر اساس قاعده علیت، هرچیزی که وجودش ضروری نیست باید علت داشته باشد.
وگرنه یا باید خود به خود به وجود اومده باشه: که با اصل علیت منافات دارد.
یا باید خودش خودش رو به وجود آورده باشه: که مستلزم دور است.
یا باید توسط موجود نیازمند دیگری به وجود اومده باشه: که مستلزم تسلسله.
یا باید توسط موجودی بی نیاز به وجود اومده باش: که تنها فرض باقی مانده است و او همان واجب الوجود است.
استثنائی که گفتم بیشتر منظورم تسلسل بود!
کدام تسلسل! کدام استثنا!
نمیدونم درست میگم یا نه ولی به نظرم واجب الوجود(به معنای چیزی که نیازه که باشه!) رو نمیشه با اطمینان برای جهان بکار برد! جهان هست، همین اندازه کافیه!(این مطلب یه احتماله که میشه روش بحثم کرد!)
خب اگه این اندازه باشه که واجب الوجود بودنش اثبات نمیشه ونیاز به علت پیدا میکنه.
البته بسته به طرز فکر میشه جهان رو بی نقص دید! خیلیا این اعتقادو دارن!
قبلا هم عرض کردم.
جهان چیزی غیر از اجزایی که میبینیم نیست.
اجزای جهان هم همگی نقص دارند و نمیتوانند واجب الوجود باشند.
البته وقتی بحث از بی نیازی جهان میشه، نباید معلولاتشو هم جزو جهان حساب کرد! چون اینطوری میتونیم بگیم بنده های خدا ناقصن پس خدا هم همینطوره!!(چون طبق قران خدا از وجود خودش در ما دمیده و جزوی از او هستیم!)
این چه ربطی به مدعای شما داره؟
منظورم اینه که ما وقتی تکه ای از پازل جهان رو میبینیم که ترکیب معینی نداره، نمیتونیم بگیم تکه های دیگه ی پازل، طبق نظم همین تکه نیستن و ممکنه کل پازل تصویری یکپارچه باشه!
کسی هم در استدلال نظم، مدعی نیست که نظم مورد ادعای این استدلال، نظم یک قطعه از پازل جهان است. بلکه هارمونی کل جهان مورد نظر است که آنرا به مانند یک پازل نمایش میدهد.
در واقع زمان و مکان نیازمند جهانن!
من به دو خط آخر مخالفم! در واقع زمان، مکان، شکل، اندازه و... نیازمند مادیات هستن!
هر ادعایی نیاز به دلیل دارد.
ادعایی که بنده داشتم، دلیل و بیانش در فلسفه آمده است.
شما که مدعی خلاف اون هستید لطفا دلیل خودتون رو بیاورید.
این رو که قبول دارید که هیچ چیز از صفر بوجود نیومده!؟ فقط تغییر شکل داده(تغییر ماده به انرژی)، پس میشه گفت جهان ازلیه!
اشیای مادی نیاز به ماده و اجزایی دارند که با تغییر شکل اونها، موجودات مادی دیگری ایجاد بشه.
ماهیت مثل مایع، جامد و... با وجود جهان معنادار میشن! و جهان شامل همه شون هست!
دوست عزیز
جهان به عنوان مجموعه ای از موجودات مادی، خودش واقعیت مستقلی ندارد که شما این خوصیات را به اون نسبت میدهید.
در واقع میتونیم بگیم که این واجب الوجود، چنین ویژگیهایی داره، نه اینکه بگیم تنها کسی که چنین ویژگیهایی داره واجب الوجوده!
هر موجودی که این خصوصیات رو داشته باشه، (البته همه اونها رو) واجب الوجوده.
این خصوصیات توصیف واجب الوجوده.
هر موجودی که اینطوری باشه، نیازمند نیست و موجودی که نیازمند نباشه(هیچ نحوه نیازمندی) واجب الوجوده.
به هر صورت به نظرم نمیشه روی این ویژگی بحث کرد چون معیار مشخصی نداره!
هر کدوم از خصوصیات واجب الوجود، استدلال خودش رو داره و در کتابهای فلسفی در بخش الهیات اخص بحث شده است.
[SIZE=12]سلاماصل علیت بیان میکنه، هرچیزی که وجودش ضروری نیست، برای موجود شدن نیاز به علت دارد.
وگرنه تعریفی که شما بیان کردید یک "توتولوژی" و "این همان گویی" بیشتر نیست.
سلام
این تئوری رو از هر نظر میبینم، به نظرم ناقص میاد!! مثلا اگه وقتی رو در نظر بگیریم که هیچی جز خدا نبوده، آیا این وجود ضروری بوده!؟
و البته به نظرم این چیزی که میگید، جمع برهان علیت و وجوب و امکانه!!
بحث در نظر گرفتن و فرض کردن نیست.
بر اساس قاعده علیت، هرچیزی که وجودش ضروری نیست باید علت داشته باشد.
وگرنه یا باید خود به خود به وجود اومده باشه: که با اصل علیت منافات دارد.
یا باید خودش خودش رو به وجود آورده باشه: که مستلزم دور است.
یا باید توسط موجود نیازمند دیگری به وجود اومده باشه: که مستلزم تسلسله.
یا باید توسط موجودی بی نیاز به وجود اومده باش: که تنها فرض باقی مانده است و او همان واجب الوجود است.
علیت اصل نیست!
همونطور که گفتم علیت نمیتونه اثبات این ارتباط(بین پیدایش و خدا!) باشه!(البته همونطور که گفتم، علیت به تنهایی؛ نه جمعش با وجوب و امکان!)
اصلا علیت الان زیر سوال رفته! تو دانشنامه ویکی پدیا(قسمت برهان علیت!) نوشته:
[/SIZE]رفتار مولکولهای گازی؛ مثالی نقض برای جهانشمولی علیت است
کدام تسلسل! کدام استثنا!
احتمالا با پست دیگه ای اشتباه گرفتم! فکر کردم حرف از تسلسل علیتم زدید که آخرش به خدا میرسه!
خب اگه این اندازه باشه که واجب الوجود بودنش اثبات نمیشه ونیاز به علت پیدا میکنه.
همونطور که گفتم این یه احتمال و نظر شخصیه! اصلا اینطور در نظر بگیریم! جهان ممکن الوجودی است که نیازی به علت ندارد!(از اونجا که علیت اصلا جهان شمول نیست، ایرادی که در پست اول گرفتید وارد نیست!)
قبلا هم عرض کردم.
جهان چیزی غیر از اجزایی که میبینیم نیست.
اجزای جهان هم همگی نقص دارند و نمیتوانند واجب الوجود باشند.
خب همونطور که وقتی سلولی رو میبینیم که صافه و یکپارچه ست ولی وقتی با میکروسکوپ میبینیمش اجزای محدود و ناقصی داره، جهانم همینطوره!
البته طبق چیزی که بالا گفتم، روی این بحث کنیم که جهان ممکن الوجود بی علت هست یا نه!
این چه ربطی به مدعای شما داره؟
مثل مثال بالاست!(سلول و...)
کسی هم در استدلال نظم، مدعی نیست که نظم مورد ادعای این استدلال، نظم یک قطعه از پازل جهان است. بلکه هارمونی کل جهان مورد نظر است که آنرا به مانند یک پازل نمایش میدهد.
طبق مطلبی که گفتم این حرفو پس میگیرم!(البته بماند که تو تاپیک بغلی(فرگشت) یک نفر حاضر نیست بی نظمی موجوداتو بپذیره!!)
هر ادعایی نیاز به دلیل دارد.
ادعایی که بنده داشتم، دلیل و بیانش در فلسفه آمده است.
شما که مدعی خلاف اون هستید لطفا دلیل خودتون رو بیاورید.
تئوری مهبانگ
نظریهٔ مهبانگ بیان میکند که انفجار بزرگ، موقعیت پیدایش توامان فضا و زمان بودهاست.
دوست عزیز
جهان به عنوان مجموعه ای از موجودات مادی، خودش واقعیت مستقلی ندارد که شما این خوصیات را به اون نسبت میدهید.
خب جهان مجموعه همه ی اینهاست دیگه!
[QUOTE]
هر کدوم از خصوصیات واجب الوجود، استدلال خودش رو داره و در کتابهای فلسفی در بخش الهیات اخص بحث شده است.
من اغلب این استدلالا رو بصورت خلاصه و توی ویکی پدیا خوندم! و اغلبشونم حداقل یه نقد داشتن!
سلام
منظورم اینه که با اون براهین نمیشه در مورد نیازمند بودن پیدایش به خدا نظر قطعی داد!
سلام علیکم و رحمة الله!
اجازه میدهید فرض کنم مطابق با این کلامتان که فرمودید
[INDENT]
برای منم زیاد پیش میاد مطلب بقیه رو درست نفهمم!! اغلب سعی میکنم شانسی جواب بدم و معمولا بعدش مرتبط در میاد!!:khandeh!:
[/INDENT]
نتیجه بگیرم که احتمالاً الآن دارید شانسی جواب میدهید؟ هر چی سعی میکنم نمیفهمم چطور این پاسخ را در جواب آن مطلب میدهید :Gig:
ما میگیم خداوند اثبات شده که علتالعلل هست و علت وجود و هر ماهیت و هر تغییری در ماهیت است، شما میفرمایید که ولی اثبات نشده که پیدایش به خدا نیاز داشته باشد، خوب واقعاً این یعنی چی که شما میگید؟ اثبات شده دیگر برادر، اینی که ما میگیم همونیه که شما میخواید دیگر!
دستی که گفتم منظورم دست مادیه!
خوب حالا که این دست مادی دیده نشده حقیر هم به شما پیشنهاد میکنم که به خدایی که ادعا شود دستش مادی است کافر بشوید، خود ما هم در اثر ضیق وقت قبلاً به چنین خدایی کافر شدهایم! :ok:
فکر نمیکنید بهتر باشه خدایی که ما ادعای وجودش را داریم را بررسی کنید نه خدایی که بتپرستها ادعایش را دارند؟ :Gig:
1 اون قوانین میتونن ازلی باشن! مثل همین قانونی که میگیم خدا باید باشه!!
خوب باشند، اتفاقا برخی هم هستند که قائل به ازلی و ابدی بودن (زمانی) ماده و در نتیجه قوانین ماده هستند، حقیر هم دلیلی سراغ ندارم که این فکر آنها غلط باشد، خوب بعدش چی؟ اصل علیت که فقط محصور در زمان نیست! موضوع اینجاست که عالم مادی و قوانینش تماماً معلول مراتب بالاتر وجود هستند!
2 عدم وجود نداره و چون نیست، این بوجود آمدن در اثر تبدیل انرژی به ماده بوده!(بهترین احتمال عقلی!)
اول اینکه حقیر فرق خاصی میان انرژی و ماده نمیشناسم، دوم اینکه محضوری نمیشناسم که همان ماده ازلی نباشد تا چه برسد به انرژی، سوم هم اینکه این مطلب ازلی بودن را توضیح دادم که معلول نبودن کل عالم ماده را نتیجه نمیدهد!
این دستی که میگید دست غیبیه که منظور من نبود! منم میگم که همین دست هدایت گره، پس نمیشه اثباتش کرد!!:ok:
باز هم طوری حرف زدید که هیچی نفهمم، از قصد اینطور حرف میزنید؟ یک رحمی به سن و سال ما بکنید برادر :ok:
یکی هم میتونه این واجب الوجودی رو به شیوه ای دیگه به جهانم نسبت بده!
مشتاقم بدانم چطور این کار را میکند، صبر کنید خودم حدس بزنم، اول واجبالوجود را یک طور دیگر تعریف میکند و بعد میگوید عالم ماده اگر ازلی باشد در این صورت مطابق با تعریف شخصی ما عالم ماده میشود واجب الوجود! اما حقیر مشتاقم بدونم شما با تعریف ما از واجبالوجود هم میتوانید چنان مطلبی را اثبات کنید؟
فرق میان استدلال ما و استدلال احتمالی شما میدانید چیست؟ اینکه مفهوم خدا که ما بهش میرسیم قابل فهم و علم و تعقل نیست و اشکالی ندارد که از اصول عقلی تبعیت نکند و مثلاً علتی باشد که معلول نباشد، اما جهانی که شما میخواهید به عنوان واجبالوجود اثباتش کنید چیزی است که همهی مسلمین و همهی دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان و به انضمام ایشان خود حقیر و احتمالاً خود شما قبول دارید که قابل یادگیری است و معقول است و منطقی است و خلاصه از چهارچوب قوانینی تبعیت میکند که قابل شناخت است! همین مطلب یک تناقض است، شما معقولی را پردا کردهاید که از اصول عقلی تبعیت نمیکند!
اما توجهان را به نکتهی دیگری جلب میکنم و آن اینکه وقتی ما با برهان وجوب و امکان که درش از اصل علیت هم استفاده میشود وجود واجبالوجود را اثبات میکنیم همینطوری نمیگوییم که این همان خداست که بعد شما هم بتوانید بگویید که نه این همان جهان ماده است! بلکه باید برای وجود واجب که وجود داشتن اثبات گردیده است به دنبال مصداقی باشیم که بتواند علمپذیر و عقلپذیر نباشد، تنها مثالی هم که به ذهن میرسد و مثال درستی است خداست ... جهان هم علمپذیر است و هم عقلپذیر است و از اصول عقلی و منطقی پیروی میکند ... اگر شاگردی به معلمش بگوید به نظر من واجبالوجود همان جهان است به همین سادگی بهش توضیح داده میشود که جهان ماده شرایط لازم برای احراز این جایگاه را ندارد! قبل از شما یکی از فلاسفهی غرب هم همین ایراد را به برهان وجوب و امکان وارد کرده بود و خوب لابد کسی نبوده که بهش این مطلب ساده را توضیح بدهد.
البته جمله ای از راسل مطلب قابل تاملی گفته!
"کلمه واجب کلمهای بی فایدهاست، مگر در اطلاق به قضایای تحلیلی، وگرنه در اطلاق به اشیا بی فایدهاست."
جناب راسل اگر با لفط مشکل داشته باشند اشکالی ندارد بخاطر گل روی ایشان اسمش را عوض میکنیم، شما بفرمایید اشیاء جداکثر به دو دسته ممکن است تقسیم بشوند، آنها که وجودشان استوار بر خودشان است و آنها که وجودشان استوار بر غیرخودشان است ... مشکل ایشان که احتمالاً با فرا رسیدن مرگ قاعدتاً برطرف شده است مشکل برادران عزیزم ان شاء الله قبل از مرگ برطرف شود.
فکر کنم همین یگانه پنداشتن در برهان باعث رواج بی خدایی شده!
خوب بگذارید ببینم الآن چی گفتید!
میفرمایید تا اثبات وجود واجبالوجود را همه میتوانند قبول کنند، یعنی قبول میکنند که خدا یا خدایانی وجود دارد، حالا میرسیم سراغ اثبات یکتایی خدا، ما اثبات میکنیم که خدا یکتاست و بعد آنها وجود خدا را هم منکر میشوند و بیخدا میشوند ... به نظر شما رویکرد آنها عجیب نیست که از بحث یگانگی خدا به انکار خدا کشیده میشوند؟
یه مثال دیگه به ذهنم رسیده! فرضا من از کسی میپرسم چرا خورشید میتابه!؟ اون میگه بخاطر گرماش! دوباره میگم چرا گرما داره!؟ و... تا این زنجیره سوال به سوال آخر برسه! حالا اگه اون شخص فردی عالم باشه، میگه نمیدونم، اگه فرد باخدایی باشه میگه بخاطر خواست خدا و اگه فرد بی خدایی باشه میگه بی دلیل! هر سه این جوابا ممکنه درست باشن اگه بی طرفانه نگاه کنیم!(مخصوصا اولی!!!:khandeh!:)
اون فرد مورد نظر شما اگر عالم بود که نمیگفت نمیدونم! میگفت میدونم! :Nishkhand:
هر سهی این جوابها میتونه فقط از نگاه اون عالم اولی درست باشه، چون اون نمیدونه هم پاسخ خودش که ندانستن است درست است و هم پاسخ آنکسی که میگوید خدا هست میتواند به نظرش درست بیاید و هم پاسخ آن کسی که میگوید خدا نیست! خوب نمیداند دیگر و این سؤال هم که دو جواب ممکن بیشتر ندارد، پس هر دو ممکن است درست باشد. راستی علمایی را میشناسم که در این وضعیت «نمیدانم» همینطوری شانسی طرف یک طرف را میگیرند و میگویند پس خدا نیست! در غرب از این دست علما زیاد است!
اما منطق این حرف را برایم توضیح دهید که در این تقسیمبندی شما اگر کسی پاسخ را تا انتها دانست و جواب داد عالم نیست چون پاسخ عالم «نمدانم» بود و پاسخ این شخص «میدانم» بود؟ اگر میخواهید حرفتان درست باشد اول باید ثابت کنید که آن سؤال نمیتواند جواب داشته باشد که در این صورت ما هم برای نقض اثبات شما براهین عقلی را میآوریم.
در پناه خدا باشید برادر عزیزم :Gol:
[خوبه که اینقدر گیر میدهیدها، فکر نکنید جوابهام رو از روی عصبانیت یا با طعنه به شما نوشتهام!]
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم و رحمة الله!
اجازه میدهید فرض کنم مطابق با این کلامتان که فرمودید[INDENT]
[/INDENT]
نتیجه بگیرم که احتمالاً الآن دارید شانسی جواب میدهید؟ هر چی سعی میکنم نمیفهمم چطور این پاسخ را در جواب آن مطلب میدهید :Gig:
ما میگیم خداوند اثبات شده که علتالعلل هست و علت وجود و هر ماهیت و هر تغییری در ماهیت است، شما میفرمایید که ولی اثبات نشده که پیدایش به خدا نیاز داشته باشد، خوب واقعاً این یعنی چی که شما میگید؟ اثبات شده دیگر برادر، اینی که ما میگیم همونیه که شما میخواید دیگر!خوب حالا که این دست مادی دیده نشده حقیر هم به شما پیشنهاد میکنم که به خدایی که ادعا شود دستش مادی است کافر بشوید، خود ما هم در اثر ضیق وقت قبلاً به چنین خدایی کافر شدهایم! :ok:
فکر نمیکنید بهتر باشه خدایی که ما ادعای وجودش را داریم را بررسی کنید نه خدایی که بتپرستها ادعایش را دارند؟ :Gig:خوب باشند، اتفاقا برخی هم هستند که قائل به ازلی و ابدی بودن (زمانی) ماده و در نتیجه قوانین ماده هستند، حقیر هم دلیلی سراغ ندارم که این فکر آنها غلط باشد، خوب بعدش چی؟ اصل علیت که فقط محصور در زمان نیست! موضوع اینجاست که عالم مادی و قوانینش تماماً معلول مراتب بالاتر وجود هستند!
اول اینکه حقیر فرق خاصی میان انرژی و ماده نمیشناسم، دوم اینکه محضوری نمیشناسم که همان ماده ازلی نباشد تا چه برسد به انرژی، سوم هم اینکه این مطلب ازلی بودن را توضیح دادم که معلول نبودن کل عالم ماده را نتیجه نمیدهد!
باز هم طوری حرف زدید که هیچی نفهمم، از قصد اینطور حرف میزنید؟ یک رحمی به سن و سال ما بکنید برادر :ok:
جناب راسل اگر با لفط مشکل داشته باشند اشکالی ندارد بخاطر گل روی ایشان اسمش را عوض میکنیم، شما بفرمایید اشیاء جداکثر به دو دسته ممکن است تقسیم بشوند، آنها که وجودشان استوار بر خودشان است و آنها که وجودشان استوار بر غیرخودشان است ... مشکل ایشان که احتمالاً با فرا رسیدن مرگ قاعدتاً برطرف شده است مشکل برادران عزیزم ان شاء الله قبل از مرگ برطرف شود.
خوب بگذارید ببینم الآن چی گفتید!
میفرمایید تا اثبات وجود واجبالوجود را همه میتوانند قبول کنند، یعنی قبول میکنند که خدا یا خدایانی وجود دارد، حالا میرسیم سراغ اثبات یکتایی خدا، ما اثبات میکنیم که خدا یکتاست و بعد آنها وجود خدا را هم منکر میشوند و بیخدا میشوند ... به نظر شما رویکرد آنها عجیب نیست که از بحث یگانگی خدا به انکار خدا کشیده میشوند؟اون فرد مورد نظر شما اگر عالم بود که نمیگفت نمیدونم! میگفت میدونم! :Nishkhand:
هر سهی این جوابها میتونه فقط از نگاه اون عالم اولی درست باشه، چون اون نمیدونه هم پاسخ خودش که ندانستن است درست است و هم پاسخ آنکسی که میگوید خدا هست میتواند به نظرش درست بیاید و هم پاسخ آن کسی که میگوید خدا نیست! خوب نمیداند دیگر و این سؤال هم که دو جواب ممکن بیشتر ندارد، پس هر دو ممکن است درست باشد. راستی علمایی را میشناسم که در این وضعیت «نمیدانم» همینطوری شانسی طرف یک طرف را میگیرند و میگویند پس خدا نیست! در غرب از این دست علما زیاد است!
اما منطق این حرف را برایم توضیح دهید که در این تقسیمبندی شما اگر کسی پاسخ را تا انتها دانست و جواب داد عالم نیست چون پاسخ عالم «نمدانم» بود و پاسخ این شخص «میدانم» بود؟ اگر میخواهید حرفتان درست باشد اول باید ثابت کنید که آن سؤال نمیتواند جواب داشته باشد که در این صورت ما هم برای نقض اثبات شما براهین عقلی را میآوریم.در پناه خدا باشید برادر عزیزم :Gol:
[خوبه که اینقدر گیر میدهیدها، فکر نکنید جوابهام رو از روی عصبانیت یا با طعنه به شما نوشتهام!]
یا علی علیهالسلام
سلام
در مورد واجب الوجود چندتا مطلب خوندم که آگاهیم ازش بیشتر شد!(با اینکه بازم به نظرم چیز قابل اثباتی نیست!)
الان فقط در این مورد بحث میکنم که چرا ممکن الوجود نمیتونه بی علت باشه!(همونطور که تو تاپیک دیگه بهتون گفتم علیت خودش نقص داره و قابل قبول نیست!)
یه تئوری فلسفی بود به اسم اسب تک شاخ صورتی نامرئی!! آیا این تئوری قابل اثبات یا رد هست!؟
جوابتون به این سوال، در مورد اون دستم صدق میکنه!
خب ولی خیلیا با استدلال ازلی نبودن جهان، معلولیتشو ثابت میکنن!!
الان مثلا خدا بجای شما تایپ میکنه یا اینکه بواسطه شما داره تایپ میکنه!؟ دست هدایتگر منظورم همینه! البته اگه دوباره نپیچونده باشمش!!:khandeh!:
چیزی که میگید با پست اول کارشناس محترم مغایرت داره! چون واجب الوجود و ممکن الوجود، در ساده ترین حالت میشه چیزی که باید باشه و چیزی که ممکنه باشه!
نه! میگم که میگید خدا واجب الوجوده، یکتا هم هست پس واجب الوجود باید یکتا باشه! حالا یکی میاد میگه جهان واجب الوجوده و میاین میگید نه واجب الوجود فقط یکیه و اون خداست! اونم میگه من که جهانو میبینم ولی خدا رو نمیبینم! پس خدا نیست!!
اینو از این نظر گفتم که یه بزرگی میگه: مشکل جامعه ما ایست که دانایان همواره با شک و تردید صحبت میکنند و نادانان با یقین!!
این تئوری رو از هر نظر میبینم، به نظرم ناقص میاد!! مثلا اگه وقتی رو در نظر بگیریم که هیچی جز خدا نبوده، آیا این وجود ضروری بوده!؟
و البته به نظرم این چیزی که میگید، جمع برهان علیت و وجوب و امکانه!!
باسلام
اولا: این جمله "وقتی که هیچی جز خدا نبوده" خودش گرفتار تناقض است.
اینکه میفرمایید وقتی بوده، یعنی چه زمان را موجودی وابسته به عالم فرض کنید چه مانند فلاسفه صدرایی میزان حرکت بدانید، باز هم نتیجه این است که حداقل زمان بوده است.
وقتی زمان باشد، عالم هم خواهد بود.
زیرا زمان برای این عالم است.
و وقتی عالم باشد، فرض شما(که چیزی جز خدا نبوده است) خلف میشود.
ثانیا: عالم از نظر فلسفی ازلی است و این مدعا که فقط خدا ازلی است، گزاره ای کلامی و باطل است.
ثالثا: چیزی به اسم برهان علیت در عرف مشهور فلاسفه برای اثبات خدا نبوده است.
فلاسفه از علیت به عنوان پشتوانه بیشتر براهین عقلی اثبات خدا بهره میبردند.
برهان وجوب و امکان هم از این امر استنثا نیست.
همونطور که گفتم علیت نمیتونه اثبات این ارتباط(بین پیدایش و خدا!) باشه!(البته همونطور که گفتم، علیت به تنهایی؛ نه جمعش با وجوب و امکان!)
جواب این بخش را در بالا دادم
اصلا علیت الان زیر سوال رفته! تو دانشنامه ویکی پدیا(قسمت برهان علیت!) نوشته:
رفتار مولکولهای گازی؛ مثالی نقض برای جهانشمولی علیت است
این مثال یا مثال حرکت ذرات اتم، نمیتواند نقض اصل علیت باشد.
زیرا این مسئله، همانطور که احتمال دارد به واسطه بی علت بودن باشد، احتمال هم دارد بدین خاطر باشد که علت آن ناشناخته است.
بنابراین نمیتوان با آن به جنگ یک اصل عقلی رفت.
اصلی که مفادش ضروری اولی است و صرف تصور صحیح موضوع و محمولش، مستلزم قبولش است.
با این مثالها نمیتوان قاعده را نقض کرد.
اصلا اینطور در نظر بگیریم! جهان ممکن الوجودی است که نیازی به علت ندارد!(از اونجا که علیت اصلا جهان شمول نیست، ایرادی که در پست اول گرفتید وارد نیست!)
نمیتوان چنین فرضی را درنظر گرفت. چون با این مسئله میخواهید یک استدلال را اقامه کنید.
اما اینکه علیت جهان شمول نیست، صرف ادعاست.
اینکه ما نتوانیم علت یک پدیده را بشناسیم با اینکه علت ندارد متفاوت است.
تئوری مهبانگ
نظریهٔ مهبانگ بیان میکند که انفجار بزرگ، موقعیت پیدایش توامان فضا و زمان بودهاست.
اولا: این نظریه تنها از یک سری شواهد برای تبیین نحوه گسترش جهان بهره مند است و هنوز به صورت قطعی درنیامده است.
ثانیا:ایرادهایی براین نظریه وارد است؛ مانند این که برفرض تمام ادعاهایی که برای تبیین نحوه گسترش جهان پس از مهبانگ ارائه شده درست باشد، اما نکته اصلی این است که چه چیزی به خود مهبانگ منجر شده است؟
ثالثا: با قطع نظر از دو نکته قبل، این مسئله نشان میدهد که جهان از انفجار یک ماده( با تمام تفاصیلی که در این نظریه داده شده، ایجاد شده است) اما باز هم نشان از حدوث زمانی عالم نیست.
زیرا علاوه بر اینکه دیدگاه حدوث زمانی خود متناقض است، ایراد دیگرش این است که همان ماده اولیه عالم که انفجار در آن صورت گرفته، قبل از انفجار در چه وضعیتی بوده است. آیا زمان و مکان پس از انفجار ایجاد شده است یا قبل از آن هم بوده است.
اگر بگوییم قبل از انفجار بزرگ، زمان و مکان نبوده است، یعنی آن ماده در یک ظرف بی زمان- مکان بوده است.
اگر اینطور است دو حالت متصور است:
یا آن ماده مجرد است، که این خود متناقض است(ماده ای که خود ماده نباشد) علاوه براین که مجرد قابل تغییر و توسعه نیست.
یا آن ماده مادی است که در این صورت نمیتواند فاقد زمان و مکان باشد. زیرا مکان و زمان از لوازم موجودات مادی است و موجود مادی نمیتواند در لازمان و لامکان باشد.
خب جهان مجموعه همه ی اینهاست دیگه!
اشکالی نداره، اما مجموعه، موجودی مستقل از اجزایش نیست تا شما بخواهید علاوه بر احکامی که برای اجزای آن اثبات میکنید، حکمی هم برای مجموعه در نظر بگیرید.
من اغلب این استدلالا رو بصورت خلاصه و توی ویکی پدیا خوندم! و اغلبشونم حداقل یه نقد داشتن!
اینطوری که نمیتوان به یک مسئله ایراد گرفت.
اگر ایرادی هست بایدمطرح شود و در جای خود بحث شود.
اینک در سایت علمی ویکی پدیا(!!!) نقدی بیان شده که دلیل ضعف و بطلان این ادعاها نمیشود.
لطفا مطالب را از منابع اصیل بخوانید(حالا از هر دو طرف موافق و مخالف) نه منابع دست چندم. تا چه برسه به ویکی که اصلا قابلیت استناد ندارد.
باسلام
اولا: این جمله "وقتی که هیچی جز خدا نبوده" خودش گرفتار تناقض است.
اینکه میفرمایید وقتی بوده، یعنی چه زمان را موجودی وابسته به عالم فرض کنید چه مانند فلاسفه صدرایی میزان حرکت بدانید، باز هم نتیجه این است که حداقل زمان بوده است.
وقتی زمان باشد، عالم هم خواهد بود.
زیرا زمان برای این عالم است.
و وقتی عالم باشد، فرض شما(که چیزی جز خدا نبوده است) خلف میشود.ثانیا: عالم از نظر فلسفی ازلی است و این مدعا که فقط خدا ازلی است، گزاره ای کلامی و باطل است.
ثالثا: چیزی به اسم برهان علیت در عرف مشهور فلاسفه برای اثبات خدا نبوده است.
فلاسفه از علیت به عنوان پشتوانه بیشتر براهین عقلی اثبات خدا بهره میبردند.
برهان وجوب و امکان هم از این امر استنثا نیست.جواب این بخش را در بالا دادم
این مثال یا مثال حرکت ذرات اتم، نمیتواند نقض اصل علیت باشد.
زیرا این مسئله، همانطور که احتمال دارد به واسطه بی علت بودن باشد، احتمال هم دارد بدین خاطر باشد که علت آن ناشناخته است.
بنابراین نمیتوان با آن به جنگ یک اصل عقلی رفت.
اصلی که مفادش ضروری اولی است و صرف تصور صحیح موضوع و محمولش، مستلزم قبولش است.
با این مثالها نمیتوان قاعده را نقض کرد.نمیتوان چنین فرضی را درنظر گرفت. چون با این مسئله میخواهید یک استدلال را اقامه کنید.
اما اینکه علیت جهان شمول نیست، صرف ادعاست.
اینکه ما نتوانیم علت یک پدیده را بشناسیم با اینکه علت ندارد متفاوت است.
سلام
این تناقصو همون موقع دیدم ولی راهی برای رفعش پیدا نکردم! ولی اگه بخاطر این تناقص، مثالو رد کنیم(که همینطورم میشه!) این سوال پیش میاد که آیا جهان برای خداست یا خدا برای جهان است!!!
بله! اینطور که خوندم مراجع گفته بودن که علیت برای اثبات خدا به تنهایی کافی نیست!
اینطور در نظر بگیرید که فلاسفه قبل از رسیدن به این برهان این رفتارو میدیدن! آیا بازم این برهانو مطرح میکردن!؟ البته مورد دیگه ای هم هست!
نقدهایی که بر علیت وارده:
[SPOILER]نقد قاعده علیت در تقریر اول و دوم
برهانی که خود را نقض میکند
سخن برتراند راسل:[۱۳][INDENT] اگر هر چیزی باید دلیل و علتی داشته باشد، پس وجود خداوند هم باید علت و دلیل داشته باشد و اگر چیزی بتواند بدون دلیل و علت وجود پیدا کند، بحث دربارهٔ وجود خدا بیفایده خواهد بود، زیرا وجود طبیعت نیز بدون علت ممکن است.
[/INDENT]
سخن جان هاسپرز:[۱۴][INDENT] به هر حال فرض کنیم که ما بتوانیم این سوال را که آیا جهان به عنوان یک کل علتی دارد چنین پاسخ دهیم که علت آن خدا است. اما این سوال که علت خدا چیست اجتنابناپذیر است. بسیاری از کودکان و نوجوانان با پریشانی زیاد از والدین خود این سوال را مطرح میکنند سوال آنان کاملاً درست است. چون ما گفته بودیم که هر چیزی علتی دارد و اگر آن سخن صحیح باشد پس خدا هم باید علت داشته باشد.
[/INDENT]
سخن نایجل واربرتون:[۱۵][INDENT] در این تقریر ابتدا فرض شده که هر چیزی معلول چیز دیگری است ولی آنگاه با بیان این که خداوند همان علت اول است خود را نقض میکند. هم میگوید که علت نامعلولی وجود ندارد و هم مدعی است که یک علت نامعلول – یعنی خدا – در کار است. برهان یادشده این پرسش را بر میانگیزد: و علت خدا چیست؟ چرا باید این سلسله در خدا متوقف شود؟ مگر خلاف ممکنات است که در جایی قبلتر؛ مثلآ با پیدایی خود جهان پایان پذیرد؟
[/INDENT]
امتناع امکان معرفت پیشینی ترکیبی
دیدگاه عام فیلسوفان تجربه گرا این است که صدق قضایای منطقی و ریاضی، به علت تحلیلی و پیشینی بودن آنها و صدق قضایای بیانگر وقایع خارجی، به خاطر ترکیبی و پسینی بودن آنهاست؛ و معرفت پیشینی ترکیبی محال است.
به عبارت دیگر، از آنجا که سالب گزاره هر چیزی علتی دارد با حدهایش تناقض ندارد؛ صدق آن در گرو مشاهده است.[۱۶]
نقد قاعده علیت در تقریر سوم
باقیماندن مسئله
پیش از داوری دربارهٔ گزاره هر معلولی علتی دارد، باید معنای دقیق معلول و علت را بدانیم. از آنجا که معلول را می توان به چیزی که دارای علت است تعریف کرد، گزاره هر معلولی علتی دارد همانگوست.[۱۷]
پرسش اساسی این است که آیا علت در گزاره هر معلولی علتی دارد؛ تامه است یا ناقصه.
- اگر تامه است؛ پس برهان علیت باطل است؛ زیرا حکم برهان اثبات این مدعاست، و نمی توان آن را جز مفروضات ذکر کرد.
- اگر ناقصه است؛ پس برهان علیت از توجیه علت نداشتن خدا قاصر خواهد بود، زیرا سلسله علل ناقصه، هر چه به عقب تر رویم، به علت ناقصه ای دیگر می رسد؛ یعنی نمیتوانیم مسئله را اینگونه توضیح دهیم که دلیل علت نداشتن خدا، علت تامه بودن اوست؛ زیرا در این صورت وجود علت تامه را پیشاپیش مفروض گرفتهایم، در حالی که وجود علت تامه حکم ماست.
دستگاه معرفتشناختی هیوم
دیوید هیوم؛ فیلسوف اسکاتلندی، کلیه ادراکات بشری را به دو گروه تقسیم میکند: انطباعات و تصورات.
منظور هیوم از «انطباعات» دادههای مستقیم حس و تجربه است. مانند اینکه چشم خود را باز کنیم و منظرهای طبیعی را مشاهده کنیم.
مقصود وی از «تصورات»، تجدید همان ادراکات پس از قطع رابطه حسی مستقیم، به کمک تخیل و حافظه است.[۱۸]
او سپس رابطه میان انطباعات و تصورات را به دو گروه تقسیم میکند: نسبت طبیعی و نسبت فلسفی.
منظور هیوم از «نسبت طبیعی»، برقرای تداعی معانی بین دو تصور در ذهن است؛ به طوریکه با پدیدآمدن یکی دیگری نیز بلافاصله پدید آید.
مقصود وی از «نسبت فلسفی»، رابطهای است که از مقایسه دو یا چند چیز با یکدیگر حاصل میشود، بدون آن که لزوماً ذهن از طریق پیوستگی و تداعی معانی از یکی به دیگری منتقل شود.
هیوم «نسبتهای طبیعی» را به سه گروه تقسیم میکند:
- نسبت مشابهت یا همانندی (به انگلیسی: Resemblance)[۱۹]
- نسبت مجاورت (همجواری) در زمان یا مکان (به انگلیسی: Continuity in time or place)
- نسبت علت و معلولی (به انگلیسی: Cause and Effect)
در هر سه کیفیت یاد شده این ویژگی وجود دارد که تصور آنها به واسطه نیروی طبیعیِ تداعی و پیوستگی، به دیگری میانجامد. و براساس طبیعت یا عادت، تصور یکی تصور دیگری را در ذهن ایجاد میکند. هیوم بر آن است که پیوند طبیعی یادشده در میان تصورات باید به جهان ذهن و ادراکات محدود شود و نباید آن را به جهان خارج نسبت داده و بگوییم همین روابط میان موجودات خارجی نیز وجود دارد.
هیوم «نسبتهای فلسفی» را به هفت گروه تقسیم میکند:
- نسبت مشابهت یا همانندی (به انگلیسی: Resemblance)
- نسبت اینهمانی
- نسبت زمانی و مکانی (به انگلیسی: Relation of time and place)
- تناسب کمی یا عددی (به انگلیسی: Proportions in quantity or numbers)
- درجات کیفیت (به انگلیسی: Degrees in quantity)
- نسبت تعارض (به انگلیسی: Contrariety)
- نسبت علت و معلولی (به انگلیسی: Cause and Effect)
هیوم سپس میگوید که هر یک از نسبتهای فلسفی هفتگانه بالا، از دو حال خارج نیستند:
- نسبتهای وابسته به تصورات ما که عبارتند از: «نسبت مشابهت یا همانندی»، «تناسب کمی یا عددی»، «درجات کیفیت» و «نسبت تعارض». شناخت ما نسبت به این امور یقینی است.
- نسبتهای ناوابسته به تصورات ما که عبارتند از: «نسبت اینهمانی»، «نسبت زمانی و مکانی»، و «نسبت علت و معلولی». از نظر هیوم معرفت ما به این گونه امور احتمالی است و نمیتوان به معرفت یقینی دست یافت.[۲۰]
به تصریح هیوم، تکرار پیاپی و مستمر پدیدههای روزمره، مسئول پیدایش «نسبت اینهمانی»، «نسبت زمانی و مکانی»، و «نسبت علت و معلولی» در ذهن ما هستند.
مثلاً با تجربه آتش، گرما را هم احساس میکنیم و تکرار این تجربه موجب میشود که با دیدن آتش انتظار پیدایش حرارت در ذهن ما ایجاد شود. بنابراین رابطه علیت چیزی جز تداعی معانی و انتظار ذهنی ناشی از تکرار تجربه و تعاقب یا تقارن مستمر نیست.
بر این اساس، هیوم رابطه علیت را چیزی جز عادت ذهنی نمیداند که در اثر تجربه پیوستگی زمانی-مکانی مکرر دو رویداد حاصل میشود. هیوم اظهار میدارد که رابطه علیت نه امری بدیهی و شهودی است، و نه امری مبتنی بر برهان عقلی؛ بلکه قاعدهای تجربی است و برای اثبات تجربی بودن این قاعده می گوید: علتها و معلولها توسط دلیل عقلی شناخته نمیشوند و تنها از راه تجربه کشف میشوند.[۲۱] ازینرو هیچگونه پیشبینی قطعی و ضروری درباره حوادث آینده نمیتوان داشت[۲۲]
هیوم میکوشد شواهدی بر نفی رابطه علیت گرد آورد. او دراینباره مینویسد:[۲۳][INDENT] اگر چیزی بر کسی که دارای قوت عقلی بسیار است مکشوف گردد، چنانچه آن چیز کاملاً برای او تازگی داشته باشد، حتی با آزمایشهای دقیق بر روی کیفیات محسوس آن، نمیتواند چیزی از علتها یا معلولهای آن به دست آورد. ... آدم، که بنابر فرض از آغاز عقل کامل بوده، هرگز نمیتوانست با ملاحظه سَيَلان و لطافت آب، عَرَقکنندگی آن را استنباط کند و یا با مشاهده نور و حرارت آتش دریابد که او را میسوزاند.
[/INDENT]
هیوم در رسالهای نوشت که هرگونه استدلال استقرایی بر بنیاد مفهوم علیت است و از سوی دیگر خود این مفهوم بر معیار استقراء است؛ یعنی همهٔ نتیجهگیریهای تجربی بر بنیاد این فرض شدهاست که آینده همانند گذشتهاست و از اینرو همه بستگیهایی که امروز و یا در گذشته میان وقایع یافتهایم، در آینده نیز در کار خواهند بود و علتهایی که در گذشته معلولهایی را در پی آوردهاند، در آینده نیز چنین خواهند کرد. هیوم، با این که تجربه را تنها تکیهگاه نامید، استفاده کردن از تجربه برای استوار کردن اصول کلی را رد کرد و با استدلال نبود تجربه از آینده، بنیاد علیت را تعمیم ناروا نامید.[INDENT] افتادن سنگ را به زمین بارها تجربه کرده ولی هیچوقت تجربه نکردهای که همیشه به زمین میافتد. زمین را و سنگ را میبینی و افتادن آن را درک میکنی، اما نیرویی را که سنگ را به سوی زمین میکشاند، درک نمیکنی. تو هیچوقت خود آن قانون را تجربه نکردهای. تجربه فقط آن بودهاست که چیزها به زمین میافتد. یقین داری سنگ میافتد، چون بارها این رویداد را دیدهای؛ عادت کردهای که این دو با هم باشند، و آنگاه حکم بر قانون میکنی.[۲۴]
[/INDENT]
هیوم، در مثالی دو گوی بیلیارد را به کار برد، اگر یک گوی سیاه غلتانده شود و به گوی سفید ایستا برخورد کند، گوی سفید به حرکت در میآید. در این مورد، معمولاً حکم به علیت میشود؛ یعنی ضربه گوی سیاه علت حرکت گوی سفید دانسته میشود. هیوم استدلال کردهاست که حرکت گوی سفید تجربه شدهاست اما علت واقعی به حرکت درآمدن آن تجربه نشدهاست؛ در واقع حکم علیت برای این بودهاست که رویدادی در پی رویداد دیگر رخ دادهاست؛ اما علیت آزموده نشدهاست. هیوم تأکید کردهاست که انتظار آمدن چیزی در پی چیزی دیگر، در خود آن چیزها نیست؛ بلکه در ذهن آدمیاست. انتظار حرکت گوی سفید در برخورد با گوی سیاه، نه ذاتی؛ بلکه اکتسابی است.
بهطور خلاصه، دیوید هیوم پیوند علی را پیوندی روانی و نه پیوندی منطقی دانست. وی باور داشت در همهٔ مواردی که مردم قائل به علیت هستند، فقط بهدلیل تعاقب یا تقارن دو پدیده در جهان خارج به این باور رسیدهاند؛ بنابراین هیچگاه نمیتوان در اشیای خارجی حکم به علیت کرد.
دفاعیات مدافعان برهان در برابر دیدگاه هیوم
ادعای انکارناپذیری علیت بسیاری از فلاسفه معتقدند رابطه علیت امری بدیهی است و استدلالناپذیری آن خللی در اعتبار و استحکام آن وارد نمیسازد.(Apriority)[۲۵]
محمدحسین طباطبایی برآن است که آشنایی با رابطه علیت ابتدا با علم حضوری ادراک میشود و سپس به موارد مشابه خارجی تعمیم داده میشود. او دراینباره مینویسد:[INDENT] در آغاز خود و کارهای داخلی خود (علم و اراده و ... ) را مییابیم. و همین که نسبت میان خود و کارهای خود را سنجیدیم، از روی همین نظر از برای کارهای دیگر که به کارهای ما میمانند و در اختیار ما نیستند (معلومات حسی که از راه حس پیش ما میآیند) یک جوهر دیگر که موضوع همان خواص و آثار بوده باشد اثبات مینماییم.[۲۶][۲۷]
[/INDENT]
جوادی آملی بر آن است که قاعده علیت نه اثباتش ممکن است و نه انکار آن، چرا که هر استدلالی در گرو پذیرش علیت مقدمات برای نتیجه است.بر این اساس او معتقد است انتقادات هیوم، راه هرگونه تفکر را میبندد و به طریق مشابه ترتیب دادن برهانی بر پایه علیت نیز به باور او نادرست است.در نتیجه او نه تنها انتقادات هیوم را نادرست میخواند، بلکه دفاع از برهان علیت را نیز نادرست می داند.[۲۸]
صدر نیز، بر بدیهیبودن قاعده علیت تأکید میکند و تصریح مینماید که این قاعده از ضروریات اولیه است و تا چنین است قابل استدلال عقلی نیست؛ ولی از آن رو که مخالفین چون هیوم منکر بداهت آن میشوند، به ناچار باید برای حل آن در جستجوی چاره دیگری بود. [۲۹] او آنگاه به اقامه دلیلی تجربی بر اصل علیت مبادرت میکند. و با تکیه بر استقراء و حساب احتمالات مینویسد:[INDENT] اگر یک بار مشاهده کنیم که (ب) در پی (الف) رخ داد، احتمال تصادفیبودن اقتران آن دو و یا اینکه (ب) از سبب نادیده دیگری چون (ت) پدید آمده باشد وجود دارد. ولی اگر همراهی (الف) و (ب) تکرار پذیرد احتمال تکرار تصادف در این موارد ضعیف میشود. بنابراین تکرار نمونهها عاملی اساسی در دلیل استقرائی است؛ البته نه از جهت نقش روانشناختی آن در ایجاد عادت ذهنی؛ بلکه به جهت نقش خاص آن در کاهش ارزش احتمال تصادف؛ بر اساس حساب احتمالات. [۳۰] بنابراین از دیدگاه ایشان، بر خلاف نظر هیوم، تکرار اقتران یا توالی دو پدیده صرفاً دارای کارکرد روانشناختی در ایجاد تداعی و انتظار ذهنی نیست، بلکه منطقاً احتمال تصادفیبودن را میکاهد تا آنجا که این احتمال را به صفر رسانده و احتمال دیگر یعنی علیت (الف) برای (ب) بدون رقیب مانده و به اثبات میرسد. ضرورت علی و معلولی چنانکه گفته آمد یکی از اصول قانون علیت این است که علت تامه موجب ضرورت وجود معلول است. به عبارت دیگر با وجود علت تامه وجود معلول حتمی و تخلفناپذیر است.
[/INDENT]
مرتضی مطهری دراینباره مینویسد:[INDENT] اینکه علت ضرورت دهنده به معلول است فطرى و مورد قبول تمام اذهان بشرى است و اگر کسى احیاناً در بحثهاى علمى در مقام انکار آن برآید در مقام عمل به حسب فطرت ساده خویش از آن پیروى مىکند.
[/INDENT]
ادعای نقص شواهد برخی مدافعان برهان بر این باورند که این مطلب که روابط خاص علّی و معلولی در جهان ماده بدون هیچ تجربهای قابل استنباط نیستند(مثلاً اینکه انسان در وهلهٔ نخست به صرف ملاحظهٔ سیلان و شفافیت آب، نمیتوانستهاست خاصیت عرقکنندگی آن را دریابد)؛ ناقض قاعده علیت نیست؛ زیرا به باور ایشان اگر چه اصل رابطه علیت امری بدیهی است، اما شمول آن نسبت به همان ماده نیازمند مقدمات تجربی است:[۳۱][INDENT] ... برای شناختن مطلق علت و معلول، راههای مختلفی وجود دارد، ولی راه شناختن علت و معلولهای مادی، منحصر به برهان تجربی است. یعنی برهانی که در آن از مقدمات تجربی هم استفاده شده باشد.
[/INDENT]
بنابراین اصل کلی علّیت به شکل قضیه ای حقیقیه است، نه تعیین روابط خاص علی و معلولی. ولی به باور مدافعان هیوم در مثالهای خود بین این دو خلط کردهاست.
ادعای استلزام شکاکیت نفی رابطه ضروری علی در خارج مستلزم شکاکیت مطلق است، زیرا بنابراین فرض دیگر نمیتوان ادراکها را ناشی از تأثیر واقعیات عینی به حساب آورد. احمد احمدی دراینباره مینویسد:[۳۲][INDENT] اگر چنین است که ادراک حسی حادثی است که اثر، مولود یا معلول مؤثر یا عامل خارج است - چنین هم هست - دیگر نمیتوان میان این حادث و حادثهای دیگر فرق گذاشت، زیرا همه آنها شیئی خارجی بوده و در حدوث یا پیدایش بعد از عدم یکساناند و اگر بپذیریم که ممکن است حادثی بدون علت پدید آید، باید بپذیریم که همین شکاکیت مطلق است که خود هیوم با آن مخالف است.
[/INDENT]
ادعای وجود تناقض در دیدگاه هیوم درباره برهان علیت هیوم از سویی به انکار رابطهٔ علیت میپردازد و از دیگر سو پیدایش تصور علیت را معلول عادت و تکرار توالی و تعاقب دو پدیده میانگارد. به عبارت دیگر هیوم با پذیرش رابطه علیت بین استمرار دو تجربه متعاقب و پیدایش عادت ذهنی و تصور علیت، به نفی رابطهٔ علیت میپردازد. این اشکال مورد توجه کسانی چون پل فولکیه، راسل و وایتهد قرار گرفتهاست.
هرچند برتراند راسل تا حدودی دیدگاه هیوم را پذیرفته بود:[۳۳][INDENT] جوجهای هر روز میدید که چون زن دهقان به محوطه جوجهها میآید، به او خوراک میدهد؛ پس نتیجه گرفت که میان آمدن زن دهقان و ریختن دانه در ظرف غذا رابطه علیاست؛ اما روزی زن دهقان آمد و سر جوجه را کند.
[/INDENT]
اما راسل از جهتی دیگر به مخالفت با هیوم پرداخته و مدعی وجود نوعی تناقض در ادعای هیوم میشود:[۳۴][INDENT] هیوم تصور علیت را نقد و تبیین میکند، ولی این نقد و تبیین را با اتکای به علیت انجام میدهد، چرا؟ مگر هیوم چه میگوید و برگشت نظر او مگر به چیست؟ محصل نظر او این است که برای حصول تصور علت در ذهن ما علت وجود دارد، و آن علت همان انتظار و تخیل و عادت است و این نیز خود معلول توالی وقایع.
[/INDENT]
نقد برهان توسط برگسون
هنری برگسون (به انگلیسی: Bergson)، فیلسوف فرانسوی، مدعی بود که واقعیت نهایی یا زندگی توسط ترتیبهای دقیق علی محدود نشده است؛ بلکه یک پروسهٔ رشد است که در آن پیشبینیناپذیرها، و درنتیجه بیعلتها، پیوسته اتفاق میافتند. هیچ تکرار دقیقی همزمان اتفاق نمیافتد؛ و جایی که تکراری نباشد، علتی نیست، زیرا علت یعنی اینکه انتِسِدِنت (پیشآیند) مکرراً به نتیجهٔ یکسان بینجامد.[۳۵]
علیت در یک جهان بیزمان منطقا پذیرفتنی نیست
نوشتار(های) وابسته: برهان ناسازگاری صفات الهی
به تصریح جان سوا:
۱. اگر جهان علت رخداد چیزهاست، علت آن علت چیست؟ هیچکس/هیچچیز. این منطقا پذیرفتنی است.
۲. علت آن علت کی روی دادهاست؟ تنها پاسخ منطقا پذیرفتنی «هیچوقت» خواهد بود. زیرا اگر علت جهان در یک زمان خاص روی داده باشد، آن جهان بیزمان نخواهد بود.
پاسخ این مسئله در علت قرار دادن خدا برای آن علت نهفتهاست. زیرا در آن صورت ما باید همان پرسش را دربارهٔ خدا بپرسیم. پس ما باید درک کنیم که تنها توضیح منطقی اینست که علت و اثر «نمودهای حواس» هستند که انسانها به عنوان موجودات محدود در زمان و مکان تجربه میکنند، اما از نظر یک مرجع بیزمان هیچچیز واقعاً اتفاق نمیافتد، پس آن جهان خالی از علت و در نتیجه اثر است. آن جهان فقط وجود دارد.[۳۶]
محدودیتهای نتیجهگیری
حتی اگر کسی این برهان را به عنوان اثبات وجود علتالعلل بپذیرد، بر وی معادل بودن آن علت (مثلاً مهبانگ یا چیزی دیگر) با خدا ثابت نشدهاست. مثلاً باید ثابت شود این علتِ نخست همهچیزدان، همهجاحاضر و تواناییاش نامحدود است.[۳۷][۳۸]
همچنین حتی اگر کسی آن علت نخست را بهعنوان خدا بپذیرد، پذیرش اندرکنش ادامهدار آن خدا بر جهان لازم نخواهد بود. این پایهٔ باورهایی چون دئیسم است که خدایی جهان را آفرید اما پس از آن، دیگر اندرکنشی با آن نداشتهاست.[۳۹]
ردیه جوادی آملی بر برهان علیت
به باور عبدالله جوادی آملی برهانی مستقل بر اساس قاعده علیت نمیتوان برای اثبات خدا ترتیب داد، زیرا قاعده علیت قانونی در کنار قوانین دیگر نیست، بلکه زیربنای هر برهان و اثبات دیگر و بلکه زیربنای فلسفه و اساس اندیشه ورزی است.[۴۰]
بر این اساس، قاعده علیت نه اثباتش ممکن است و نه انکار آن، چرا که هر استدلالی در گرو پذیرش علیت مقدمات برای نتیجه است.
[/SPOILER]
حرکت آزادانهٔ مولکولهای گازی در ظرفی که در آن قرار میگیرند.
رفتار مولکولهای گازی؛ مثالی نقض برای جهانشمولی علیت
برخی فیزیکدانان احساس میکنند توسعهٔ قوانین ترمودینامیک در قرن نوزدهم و فیزیک کوانتومی در قرن بیستم توضیح علمی برهان علیت را تا حدودی تضعیف کردهاست.[۴۲] میچیو کاکو در کتابش ابرفضا مستقیماً به برهان علیت اشاره میکند و میگوید که این برهان توسط قانون پایستگی انرژی و قوانین حاکم بر فیزیک مولکولی رد میشود.
او دراینباره مثالی میزند:[۴۲]
[INDENT] مولکولهای گازی میتوانند درون ظرفی که در آن قرار میگیرند، آزادانه حرکت کنند بدون نیاز به کسی یا چیزی که آنها را به حرکت درآورد.
[/INDENT]
علیت تنها در سیستمهای مختلنشده معتبر است
پل دیراک، در کتاب مکانیک کوانتومی مینویسد:[۴۳][INDENT] علیت فقط در مورد سیستمی که مختل نشده است، حکم فرماست. اگر سیستمی کوچک باشد ما نمیتوانیم آن را مشاهده کنیم، مگر آنکه اختلالی جدی ایجاد کنیم و بنابرین نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که یک رابطهٔ علی بین مشاهداتمان بیابیم. بااینحال علیت هنوز در مورد سیستمهای غیر مختل اعتبار دارد.
[/INDENT]
تئوری مهبانگ
نظریهٔ مهبانگ بیان میکند که انفجار بزرگ، موقعیت پیدایش توامان فضا و زمان بودهاست. دراینصورت پرسش «چه چیزی قبل از جهان بودهاست؟» هیچ معنایی نخواهد داشت؛ مفهوم «قبل» با در نظر گرفتن موقعیت بدون زمان بیمعنا میشود.[/SPOILER]
اینک در سایت علمی ویکی پدیا(!!!) نقدی بیان شده که دلیل ضعف و بطلان این ادعاها نمیشود.
لطفا مطالب را از منابع اصیل بخوانید(حالا از هر دو طرف موافق و مخالف) نه منابع دست چندم. تا چه برسه به ویکی که اصلا قابلیت استناد ندارد.
با اینکه ویکیپدیا منابعش رو نوشته، ولی چشم! البته نقدایی که با علم کمک گرفته رو میدونم که درست گفته ولی تو صحت براهین اطمینان کسب میکنم!
یا آن ماده مجرد است، که این خود متناقض است(ماده ای که خود ماده نباشد) علاوه براین که مجرد قابل تغییر و توسعه نیست.
یا آن ماده مادی است که در این صورت نمیتواند فاقد زمان و مکان باشد. زیرا مکان و زمان از لوازم موجودات مادی است و موجود مادی نمیتواند در لازمان و لامکان باشد.
اگر بگیم به شکل انرژی بوده چی؟و بعد به ماده تبدیل شده
سلام
در مورد واجب الوجود چندتا مطلب خوندم که آگاهیم ازش بیشتر شد!(با اینکه بازم به نظرم چیز قابل اثباتی نیست!)
سلام علیکم و رحمة الله،
خوب بیشتر بخوانید، آنچیزی که جلویتان هست خود اثبات است لازم نیست زیاد فکر کنید به اینکه چیز قابل اثباتی هست یا نیست، اثبات را بخوانید اگر سؤالی داشتید بپرسید :ok:
الان فقط در این مورد بحث میکنم که چرا ممکن الوجود نمیتونه بی علت باشه!(همونطور که تو تاپیک دیگه بهتون گفتم علیت خودش نقص داره و قابل قبول نیست!)
بحثتان چی بود؟ ننوشتید یا حقیر متوجه نشدم؟ ممکنالوجود را مگر کسی ادعا کرد که میتواند بدون علت باشد که شما میخواهید عکسش را توضیح بدهید؟
علیت نقص ندارد، ایرادهای نوشته شده در ویکی را خواندم هیچ کدام وارد نبودند، تا جایی که در یادم مانده است فقط حرف آیتاللهجوادیآملی درست بود که آن هم خللی به بحث ما وارد نمیکند به دلیلی که اگر خواستید میشود به آن هم پرداخت.
یه تئوری فلسفی بود به اسم اسب تک شاخ صورتی نامرئی!! آیا این تئوری قابل اثبات یا رد هست!؟
جوابتون به این سوال، در مورد اون دستم صدق میکنه!
اینها را قبلاً فکر کنم با خود شما بحث کرده باشم ... به لحاظ عقلی دو دسته موجود ممکن است وجود داشته باشند که از قواعد عقلی تبعیت نکنند ... موجودات نامعقولی که با موجودات معقول (هر چیزی که برای ما علمپذیر و قابل شناخت است) در ارتباط هستند و آنها که نیستند، آنها که نیستند هیچ دلیلی بر بودن یا نبودنشان نمیتوانیم داشته باشیم، چون هیچ ارتباطی میان ما و آنها نیست، ولی آنها که با ایشان در ارتباط هستیم با برهان علیت که تنها برای معقولها میدانیم که برقرار است ناچار هستند که همان علتالعلل باشند که هم اثبات میشود که وجود دارند و هم اثبات میشود که یک موجود با این ویژگی بیشتر وجود ندارد، یعنی تنها وجود نامعقول مرتبط با ما همان وجود واجب است. از این وجود نامعقول هم موجودات معقول به وجود آمدهاند و هم شاید موجوداتی که برای ما معقول نیستند، اسب تکشاخ شما هم میتواند معقول باشد و هم نامعقول نامرتبط با این جهان معقول، در هر دو صورت هم ممکن است وجود داشته باشد و ممکن است وجود نداشته باشد. تا آنجا که به ما مربوط میشود تا اثباتی برایش نداشته باشیم لزومی هم نداریم که بپذیریمش و اسمش را هم میگذاریم خیال و افسانه ... اگر شما یا کس دیگری اثباتش کردید قبول میکنیم که وجود دارد ... اما بحث وجود واجب فرق دارد ... فرقش از آن جهت است که اثبات وجود او را داریم! چیزی که درستی آن اثبات شده است با چیزی که اثبات نشده است یکی نیستند، به نظر شما هستند؟
خب ولی خیلیا با استدلال ازلی نبودن جهان، معلولیتشو ثابت میکنن!!
جهان اگر ازلی نباشد (از نظر زمانی) معلوم میشود که معلول است ولی حتی اگر ازلی هم باشد (از نظر زمانی) باز هم مجموعهی ممکنها تنها میتواند ممکن باشد و نمیتواند وجودش بر خودش استوار باشد از آن جهت که دور باطل است مگر به صورت بدیهی
الان مثلا خدا بجای شما تایپ میکنه یا اینکه بواسطه شما داره تایپ میکنه!؟ دست هدایتگر منظورم همینه! البته اگه دوباره نپیچونده باشمش!!:khandeh!:
اگر بخواهید تایپ کردنم را به خدا نسبت بدهید (توحید افعالی)، جایی که خدا هست و من نیستم، آنجا دستم هم نیست و کیبورد هم نیست و لپتاپ هم نیست و شما هم نیستید و خلاصه فقط خداست ... این میشود مرتبهی وحدت وجود ... وقتی در سورهی توحید میگوییم «قل هو الله احد» این یکی بودن خدا به معنای یک خدا بودن نیست و به معنای یک وجود بودن است ... به قول آن بزرگوار خدا فرمود که «قل هو الله أحد»، ما نفهمیدیم، پس توضیح داد که یعنی «الله الصمد» که صمدیت کمابیش معادل واجبالوجود بودن است چون نهایت بینیازی در نیاز نداشتن به علت است، باز نفهمیدیم پس توضیح داد که «لم یلد و لم یولد» و آنچه مدّ نظر حقیر است بخش «لم یلد» از آن است که یعنی خدا وجودی را تولید نکرده است، تولید مثل یعنی تولید یک وجود دیگر مشابه خودش و عدم تولید مثل برای خداوند یعنی هیچ وجودی جز خودش نیست و خداوند وجودی را خارج از خودش تولید نکرده است تا به او اضافه شود ... این نهایت توحید است ... اگر در مقیاس وجودی خدا بحث میکنید باید بدانید که دیگر ما و شمایی وجود ندارد ... اینجا فقط خداست ... مشرک و مؤمن و انسان و حیوان و فرشته و اهل بیت علیهمالسلام هم ندارد فقط خداست ... خداوند تجلی کرد ... در یک مقیاس تمام تجلی فقط یک وجود است که آنرا صادر اول میگوییم که حقیقت رسول خداست صلیاللهعلیهوآله و از او تجلی دیگری ظاهر شد و هر کدام یک اسم برای خدا هستند و بعد دیگر از ترکیب این اسمها اسمهای جدیدی ظاهر گشت تا آمد پایین تا عالم ماده (با تعریف معمول از ماده)، کل عالم ماده یک تجلی از خداست ولی نه اینکه اجزاء عالم ماده اجزاء خدا باشند، خدا بسیط است و جزء ندارد ... با این حساب دستی که الآن دارد برای شما تاپیک میکند خدا هست و خدا نیست ... ما سبب هستیم و خدا مسببالأسباب .. ارادهی ما خارج از ارادهی خدا نیست گرچه همانطور که با افزایش نقص و تنزل حقیقت از وحدت وجود به کثرت وجود رسیدهایم به همان ترتیب هم از وحدت اراده به کثرت اراده رسیدهایم چون اراده در ذیل وجود جای میگیرد. پس حقیر دارم با ارادهی خودم مینویسم ولی این اراده خارج از ارادهی خدا هم نیست، این به معنای حتماً همسو بودن ارادهی ما با ارادهی خدا هم نیست که معنای جبر بدهد و ممکن است تا حدی در خلف جهت ارادهی خدا هم باشد، یک تلورانس دارد و همان تلورانس هم به ارادهی خداست
چیزی که میگید با پست اول کارشناس محترم مغایرت داره! چون واجب الوجود و ممکن الوجود، در ساده ترین حالت میشه چیزی که باید باشه و چیزی که ممکنه باشه!
خیر برادر مغایرتی ندارد ... چیزی که وجودش بر خودش استوار است باید همیشه باشد اگر حداقل بدانیم که برای یک لحظه وجود داشته باشد، همیشه هم باید همانطور باشد و تغییری و تحول نداشته باشند، به همین دلیل آنرا وجود واجب میخوانند، در مقابل آن وجود ممکن را ممکن میگویند چون وجودش بر وجود دیگری وابسته است و در نتیجه وجودش شرطی است و امکانی است و نه قطعی و در نتیجه واجب.
نه! میگم که میگید خدا واجب الوجوده، یکتا هم هست پس واجب الوجود باید یکتا باشه! حالا یکی میاد میگه جهان واجب الوجوده و میاین میگید نه واجب الوجود فقط یکیه و اون خداست! اونم میگه من که جهانو میبینم ولی خدا رو نمیبینم! پس خدا نیست!!
خیر برادر شاید حقیر بد گفته باشم، ما اثبات نمیکنیم که خدا واجبالوجوده و خدا یکتاست پس واجبالوجود یکتاست، بلکه اثبات میکنیم که واجبالوجود وجود دارد و یکتاست و بعد تنها مصداق ممکن برای این واجبالوجود یکتا را خدا معرفی میکنیم ... در پست قبل توضیح دادم که چرا به عنوان مصداق واجبالوجود میتوان خدا را معرفی کرد ولی نمیتوان جهان را معرفی کرد ... مصداق معرفی شده باید معقول و معلوم نباشد، یعنی باید غیر قابل تعلم و تعقل باشد، جهان طبیعت را هیچ کسی فکر نمیکند که اینطور باشد و همه قبول دارند که قوانینی بر این جهان حکمفرماست که قابل تعلم و یادگیری هستند و قابل تعقل هستند و خلاصه همه قبول دارند که ساز و کار منطقی این جهان معقول است و اگر خودش هم علتی باشد باز این علت معلول علت دیگری باید باشد چون از اصل علیت تبعیت میکند :ok:
اینو از این نظر گفتم که یه بزرگی میگه: مشکل جامعه ما ایست که دانایان همواره با شک و تردید صحبت میکنند و نادانان با یقین!!
حقیر هم به شوخی بهتان گفتم عالم را عالم میگویند چون علم دارد و عالمی که فقط بگوید نمیدانم میشود عالم بدون علم که درش تناقض وجود دارد. بنابراین این حرف که دوستان در این سایت زیاد برای کوباندن ما از آن استفاده کردهاند حرفی کمخردانه است، اینکه ملاک عالم بودن را گفتن «نمیدانم» و همیشه در شک و تردید بودن بدانیم تنها نشان میدهد که منظور ما از عالم کسی که علم دارد نیست بلکه منظور ما از عالم کسی است که ذهنش پر از شایدها و اگرها باشد و دست آخر پاسخ یک سؤال ساده را هم نتواند به صورت قطعی بگوید و پاسخش درست هم باشد. با مصداقهایی که این دوستان برای دانشمند و عالم سراغ دارند البته حقیر هم با این تعریف از عالم موافق هستم، گرچه بسیاری از دانشمندان را هم از آن مبرا میدانم!
بین عالمی که نمیداند و میداند که نمیداند و نادانی که نمیداند و گمان میکند که میداند تفاوت هست، ولی تفاوتشان تفاوت جاهل معمولی و جاهل به جهل مرکب است، اما شباهتشان هم در این است که هر دو جاهل هستند ...
اینکه کسی را بخاطر اینکه در پاسخ به سؤالها متهم کنیم که تو گفتی میدانی پس جاهل به جهل مرکب هستی و نادانی خلاف انصاف است، چون پیشفرض آن این است که کسی وجود ندارد که به معنای دقیق کلمه عالم باشد ... در این نگاه وجود علم با عدم وجود آن چندان فرقی ندارد چون نه عالم و نه نادان به آن علم ندارند ...
خلاصه اینکه شما خودتان هم باید از سبک علما در شناخت علم و عالم استفاده کنید، معیار معرفی شده معیاری بیارزش و خام است، در عوض معیار درست بررسی پاسخی است که شخص مدعی علم مطرح میکند، پاسخش را بررسی کنید تا بعد معلومتان شود که او عالم است یا جاهل در جهل مرکب. :ok:
در پناه خدا باشید ان شاء الله :Gol:
یا علی علیهالسلام
اگر بگیم به شکل انرژی بوده چی؟و بعد به ماده تبدیل شده
سلام علیکم،
ماده و انرژی یکی هستند همانطور که آب در فاز جامد (یخ) با آب در فاز مایع با آب در فاز گاز (بخار) یکی هست، تساوی معروف E=mc^2 هم تغییر فاز ماده به انرژی و بالعکس است و نه تغییر بین دو چیز بیربط به هم ...
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم مجدد،
البته نقدایی که با علم کمک گرفته رو میدونم که درست گفته
و حقیر همان نقدها را میدانم که اشتباه نوشته است ... حداکثر چیزی که درش درست است این است که نویسندگان ادعایی واقعاً این حرفها را زده باشند ... آنچه در مورد مولکولها گفته شده است مؤید این بحث فلسفی است که حرکت در ذات ماده است و البته نظریهی Mead که در تاپیکتان در مورد فرگشت نوشتم هم همین را میگوید، گرچه گمان نکنم نظریهای باشد که این را نگوید، آن مطلب در ویکی بیمعناست! در مورد مطلب دوم هم چند بار توضیح دادهام اگر برایتان قانعکننده نبوده احتمالاً این بار هم نباشد :Gol:
سلام علیکم و رحمة الله،
خوب بیشتر بخوانید، آنچیزی که جلویتان هست خود اثبات است لازم نیست زیاد فکر کنید به اینکه چیز قابل اثباتی هست یا نیست، اثبات را بخوانید اگر سؤالی داشتید بپرسید :ok:بحثتان چی بود؟ ننوشتید یا حقیر متوجه نشدم؟ ممکنالوجود را مگر کسی ادعا کرد که میتواند بدون علت باشد که شما میخواهید عکسش را توضیح بدهید؟
علیت نقص ندارد، ایرادهای نوشته شده در ویکی را خواندم هیچ کدام وارد نبودند، تا جایی که در یادم مانده است فقط حرف آیتاللهجوادیآملی درست بود که آن هم خللی به بحث ما وارد نمیکند به دلیلی که اگر خواستید میشود به آن هم پرداخت.جهان اگر ازلی نباشد (از نظر زمانی) معلوم میشود که معلول است ولی حتی اگر ازلی هم باشد (از نظر زمانی) باز هم مجموعهی ممکنها تنها میتواند ممکن باشد و نمیتواند وجودش بر خودش استوار باشد از آن جهت که دور باطل است مگر به صورت بدیهی
اگر بخواهید تایپ کردنم را به خدا نسبت بدهید (توحید افعالی)، جایی که خدا هست و من نیستم، آنجا دستم هم نیست و کیبورد هم نیست و لپتاپ هم نیست و شما هم نیستید و خلاصه فقط خداست ... این میشود مرتبهی وحدت وجود ... وقتی در سورهی توحید میگوییم «قل هو الله احد» این یکی بودن خدا به معنای یک خدا بودن نیست و به معنای یک وجود بودن است ... به قول آن بزرگوار خدا فرمود که «قل هو الله أحد»، ما نفهمیدیم، پس توضیح داد که یعنی «الله الصمد» که صمدیت کمابیش معادل واجبالوجود بودن است چون نهایت بینیازی در نیاز نداشتن به علت است، باز نفهمیدیم پس توضیح داد که «لم یلد و لم یولد» و آنچه مدّ نظر حقیر است بخش «لم یلد» از آن است که یعنی خدا وجودی را تولید نکرده است، تولید مثل یعنی تولید یک وجود دیگر مشابه خودش و عدم تولید مثل برای خداوند یعنی هیچ وجودی جز خودش نیست و خداوند وجودی را خارج از خودش تولید نکرده است تا به او اضافه شود ... این نهایت توحید است ... اگر در مقیاس وجودی خدا بحث میکنید باید بدانید که دیگر ما و شمایی وجود ندارد ... اینجا فقط خداست ... مشرک و مؤمن و انسان و حیوان و فرشته و اهل بیت علیهمالسلام هم ندارد فقط خداست ... خداوند تجلی کرد ... در یک مقیاس تمام تجلی فقط یک وجود است که آنرا صادر اول میگوییم که حقیقت رسول خداست صلیاللهعلیهوآله و از او تجلی دیگری ظاهر شد و هر کدام یک اسم برای خدا هستند و بعد دیگر از ترکیب این اسمها اسمهای جدیدی ظاهر گشت تا آمد پایین تا عالم ماده (با تعریف معمول از ماده)، کل عالم ماده یک تجلی از خداست ولی نه اینکه اجزاء عالم ماده اجزاء خدا باشند، خدا بسیط است و جزء ندارد ... با این حساب دستی که الآن دارد برای شما تاپیک میکند خدا هست و خدا نیست ... ما سبب هستیم و خدا مسببالأسباب .. ارادهی ما خارج از ارادهی خدا نیست گرچه همانطور که با افزایش نقص و تنزل حقیقت از وحدت وجود به کثرت وجود رسیدهایم به همان ترتیب هم از وحدت اراده به کثرت اراده رسیدهایم چون اراده در ذیل وجود جای میگیرد. پس حقیر دارم با ارادهی خودم مینویسم ولی این اراده خارج از ارادهی خدا هم نیست، این به معنای حتماً همسو بودن ارادهی ما با ارادهی خدا هم نیست که معنای جبر بدهد و ممکن است تا حدی در خلف جهت ارادهی خدا هم باشد، یک تلورانس دارد و همان تلورانس هم به ارادهی خداست
خیر برادر شاید حقیر بد گفته باشم، ما اثبات نمیکنیم که خدا واجبالوجوده و خدا یکتاست پس واجبالوجود یکتاست، بلکه اثبات میکنیم که واجبالوجود وجود دارد و یکتاست و بعد تنها مصداق ممکن برای این واجبالوجود یکتا را خدا معرفی میکنیم ... در پست قبل توضیح دادم که چرا به عنوان مصداق واجبالوجود میتوان خدا را معرفی کرد ولی نمیتوان جهان را معرفی کرد ... مصداق معرفی شده باید معقول و معلوم نباشد، یعنی باید غیر قابل تعلم و تعقل باشد، جهان طبیعت را هیچ کسی فکر نمیکند که اینطور باشد و همه قبول دارند که قوانینی بر این جهان حکمفرماست که قابل تعلم و یادگیری هستند و قابل تعقل هستند و خلاصه همه قبول دارند که ساز و کار منطقی این جهان معقول است و اگر خودش هم علتی باشد باز این علت معلول علت دیگری باید باشد چون از اصل علیت تبعیت میکند :ok:
حقیر هم به شوخی بهتان گفتم عالم را عالم میگویند چون علم دارد و عالمی که فقط بگوید نمیدانم میشود عالم بدون علم که درش تناقض وجود دارد. بنابراین این حرف که دوستان در این سایت زیاد برای کوباندن ما از آن استفاده کردهاند حرفی کمخردانه است، اینکه ملاک عالم بودن را گفتن «نمیدانم» و همیشه در شک و تردید بودن بدانیم تنها نشان میدهد که منظور ما از عالم کسی که علم دارد نیست بلکه منظور ما از عالم کسی است که ذهنش پر از شایدها و اگرها باشد و دست آخر پاسخ یک سؤال ساده را هم نتواند به صورت قطعی بگوید و پاسخش درست هم باشد. با مصداقهایی که این دوستان برای دانشمند و عالم سراغ دارند البته حقیر هم با این تعریف از عالم موافق هستم، گرچه بسیاری از دانشمندان را هم از آن مبرا میدانم!
بین عالمی که نمیداند و میداند که نمیداند و نادانی که نمیداند و گمان میکند که میداند تفاوت هست، ولی تفاوتشان تفاوت جاهل معمولی و جاهل به جهل مرکب است، اما شباهتشان هم در این است که هر دو جاهل هستند ...
اینکه کسی را بخاطر اینکه در پاسخ به سؤالها متهم کنیم که تو گفتی میدانی پس جاهل به جهل مرکب هستی و نادانی خلاف انصاف است، چون پیشفرض آن این است که کسی وجود ندارد که به معنای دقیق کلمه عالم باشد ... در این نگاه وجود علم با عدم وجود آن چندان فرقی ندارد چون نه عالم و نه نادان به آن علم ندارند ...
خلاصه اینکه شما خودتان هم باید از سبک علما در شناخت علم و عالم استفاده کنید، معیار معرفی شده معیاری بیارزش و خام است، در عوض معیار درست بررسی پاسخی است که شخص مدعی علم مطرح میکند، پاسخش را بررسی کنید تا بعد معلومتان شود که او عالم است یا جاهل در جهل مرکب. :ok:در پناه خدا باشید ان شاء الله :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام
خب ولی نقدهارو که میخونم میبیم وارده!
درواقع موضوع برای بحث به شما دادم نه اینکه من اینو ثابت کنم!
اگه بدون ذهنیت خاصی دوباره نقدها رو بخونید قطعا میبینیدشون!
خب میتونه ممکن باشه و وجودشم بر خودش استوار باشه! ممکن الوجود که نمیگه حتما باید وابسته باشه!
منظور منم همین بود! که اینجا وابسته به باور افراد قابل تعریفه!
چیزی که گفتید همونه! تفاوتی نکرده!!
از اونجایی که رسیدن به جواب قطعی تقریبا غیرممکنه، کسی که بگه من قطعا جوابو میدونم، یا جوابو میدونه و مدارکی داره، یا جوابو نمیدونه و مدارکی نداره و میسازه!! ولی در اینجا مدارک اولی در نگاه اول درست میان و نمیشه انکارشون کرد! ولی چون اغلب حالت دومه، پس حالت دومو حالت حاکم میگیریم نه حالت اول!!
سلام علیکم مجدد،و حقیر همان نقدها را میدانم که اشتباه نوشته است ... حداکثر چیزی که درش درست است این است که نویسندگان ادعایی واقعاً این حرفها را زده باشند ... آنچه در مورد مولکولها گفته شده است مؤید این بحث فلسفی است که حرکت در ذات ماده است و البته نظریهی Mead که در تاپیکتان در مورد فرگشت نوشتم هم همین را میگوید، گرچه گمان نکنم نظریهای باشد که این را نگوید، آن مطلب در ویکی بیمعناست! در مورد مطلب دوم هم چند بار توضیح دادهام اگر برایتان قانعکننده نبوده احتمالاً این بار هم نباشد :Gol:
من از زاویه خدم میبینم و شما هم از زاویه خودتون! اگه زاویه تونو تغییر بدید با اشتباهن!؟
مورد دوم و سوم رو با شما موافقم ولی مورد اول که حرکت آزادانه گازهاست رو نمیشه توجیه کرد! دقت کنید که حرکت مد نظر نیست، حرکت آزادانه مقصوده!
سلام
خب ولی نقدهارو که میخونم میبیم وارده!
سلام علیکم و رحمة الله،
خوب ایرادهایی که درشان درست است را در تاپیکهای دیگر بپرسید تا ببینید پاسخ ما نسبت به آنها چیست ...
خب میتونه ممکن باشه و وجودشم بر خودش استوار باشه! ممکن الوجود که نمیگه حتما باید وابسته باشه!
چرا ممکنالوجود دقیقاً یعنی همینکه حتماً باید وابسته باشه ...
... ولی مورد اول که حرکت آزادانه گازهاست رو نمیشه توجیه کرد! دقت کنید که حرکت مد نظر نیست، حرکت آزادانه مقصوده!
میشود توجیه کرد برادر، حقیر حتی کوچکترین ابهامی در توضیح حرکت آنها یا جهت حرکت آنها یا آزادانه بودن حرکت آنها (در طول Mean free path آنها) سراغ ندارم و نمیدانم این بحثها یعنی چی!
یا علی علیهالسلام
[FONT=times new roman]سلام و عرض ادب
این تناقصو همون موقع دیدم ولی راهی برای رفعش پیدا نکردم! ولی اگه بخاطر این تناقص، مثالو رد کنیم(که همینطورم میشه!) این سوال پیش میاد که آیا جهان برای خداست یا خدا برای جهان است!!!
خیلی خوبه که شما متعصب نیستید.
ولی اگه بخاطر این تناقص، مثالو رد کنیم(که همینطورم میشه!) این سوال پیش میاد که آیا جهان برای خداست یا خدا برای جهان است!!!
متوجه منظور شما نمیشوم.
اینکه کدام یک برای کدام یک است، یعنی چه؟
"برای"، یعنی علت است یا نیازش را برطرف میکند یا ملک اوست یا ...؟
اینطور در نظر بگیرید که فلاسفه قبل از رسیدن به این برهان این رفتارو میدیدن! آیا بازم این برهانو مطرح میکردن!؟
اگر اصل علیت یک قاعده تجربی بود، فرمایش شما درست بود.
اما این اصل، یک اصل بدیهی و اولی است.
هر کسی در نهاد خود متوجه صدق آن میشود و با وجدان خود آنرا می یابد.
به عبارت دیگر، این اصل با علم حضوری اثبات میشود نه با علم حصولی و از طریق تجربه که این اشکال بر آن وارد باشد.
البته مورد دیگه ای هم هست!
نقدهایی که بر علیت وارده:
این بحثها زمان زیادی هست که در بین طرفداران علیت مطرح شده است.
شما میتوانید نقد این صحبتها را با جستجویی ساده در اینترنت و انجمن خودمان نیز متوجه بشوید.
البته عمده مخالفتها، به خاطر این است که خداناباوران، میدیدند مبنا وپایه استدلالهای اثبات خداوند، اصل علیت است. به همین جهت در صدد ایجاد ابهام و تشکیک در صحت آن شدند.
ولی به هر حال، فعلا بحث ما اصل علیت و اثبات و پاسخ به تشکیکات مربوط به اون نیست و باید در تاپیک خودش بحث شود.
با اینکه ویکیپدیا منابعش رو نوشته، ولی چشم! البته نقدایی که با علم کمک گرفته رو میدونم که درست گفته ولی تو صحت براهین اطمینان کسب میکنم!
ممنون.
اما منظور این هست که نمیشه حتی به منابعی که ارائه میکنه اعتماد کرد.
زیرا نظارت علمی و ارزیابی مقالات ندارد.
در مورد نقدهایی که بر اصل علیت گرفته شده، خوبه تک تک در سایت بحثش رو دنبال کنید.
موفق باشید.
[FONT=times new roman]
اگر بگیم به شکل انرژی بوده چی؟و بعد به ماده تبدیل شده
اولا اصطلاح ماده در این قانون با اصطلاح ماده در فلسفه متفاوت است.
یعنی، هم ماده و هم انرژی از نظر فلسفی مادی هستند و در مقابل مجردات و هر دو علت مادی پدیده های جهان را تشکیل میدهند.
زیرا اگر انرژِی در مقابل ماده باشد، قطعا از نظر عقلی ماده نمیتوانست به آن تبدیل شود.
چون یک موجود مجرد نمیتواند تبدیل به موجود مادی شود و بالعکس.
ثانیا: ثابت بودن ماده و انرژی، مستلزم نفی پیدایش پدیده های جدید و انرژی و کاهش آنها نیست. مثلا پدیده هایی مانند روح، حیات و اراده از قبیل ماده و انرژی نیست تا افزایش و کاهش آنها منافاتی با قانون بقای ماده و انرژی داشته باشد.(1)
ـــــــــــــــــــــــــ
1. ر.ک: اموزش عقائد، مصباح یزدی، درس سیزدهم.
[FONT=times new roman]سلام و عرض ادبمتوجه منظور شما نمیشوم.
اینکه کدام یک برای کدام یک است، یعنی چه؟
"برای"، یعنی علت است یا نیازش را برطرف میکند یا ملک اوست یا ...؟اما منظور این هست که نمیشه حتی به منابعی که ارائه میکنه اعتماد کرد.
زیرا نظارت علمی و ارزیابی مقالات ندارد.
در مورد نقدهایی که بر اصل علیت گرفته شده، خوبه تک تک در سایت بحثش رو دنبال کنید.موفق باشید.
سلام
منظورم اینه که جهان چون به خدا نیاز داشته، اونو بوجود آورده، یا خدا چون جهانو نیاز داشته، بوجودش آورده!! و البته این دو وجود اگه ازلی باشن، با هم بودن!!
یه مشکلی که هست، هر کس دیدگاه خودش از علیت رو به عنوان علیت مطرح کرده و انگار حتما باید برم با دستخط خود ارسطو بخونمش!!
مسئله اینه که فلسفه چیزیه که بسته به دیدگاه فرد فیلسوف، حتی صاف بودن زمینو هم اثبات کنه!! پس هر چقدرم روش بحث بشه باز میتونه حرف خودشو بزنه و در کل به نظرم کار بیهوده ایه که دنبال بررسی نقد های فلسفی برم!!
سلام علیکم و رحمة الله،میشود توجیه کرد برادر، حقیر حتی کوچکترین ابهامی در توضیح حرکت آنها یا جهت حرکت آنها یا آزادانه بودن حرکت آنها (در طول Mean free path آنها) سراغ ندارم و نمیدانم این بحثها یعنی چی!
یا علی علیهالسلام
سلام
خب میشه برای بنده پیش بینی کنید که یک اتم اکسیژن به کدوم سمت حرکت خواهد کرد!!؟
سلام
...
خب میشه برای بنده پیش بینی کنید که یک اتم اکسیژن به کدوم سمت حرکت خواهد کرد!!؟
سلام علیکم،
بله میشود، اگرچه اتم اکسیژن ناپایدار است و احتمالاً منظور شما مولکول اکسیژن بوده است ولی در هر صورت شما تمام ذراتی که با آن برهمکنش نیرویی دارند و جهت حرکت ابتداییاش را مشخص کنید تا حرکت آن در لخظات بعدی به شما داده شود ... تقریباً تمام قوانین فیزیکی بر پایهی معادلات دیفرانسیل فرمولبندی شدهاند که اگر از آنها انتگرال گرفته شود یک سری ثوابتانتگرالگیری ظاهر میشوند که باید از روی شرایط اولیه یا مرزی به دست بیایند، به عبارت دیگر شما زمان حال را مشخص کنید تا در Initial Value Problems ما زمان آینده را برایتان مشخص کنیم ... اگر هم اشتباهی پیشبینی شد بخاطر نقص اطلاعات ماست (مثلاً شما کلاً یک میلیارد میلیاردیم یک مول از ذراتی که اطراف این ذره هستند را با مختصات و سرعت مشخص کردهاید و باقی را نادیده گرفتید که اشتباه است، یا شما پیشبینی را مطابق قانون دوم نیوتون انجام دادهاید --کاری که مثلاً در Molecular Dynamics انجام میشود توسط پتانسیلهای نیرویی مانند Lennard Jones و غیره-- که باز در آن مقیاسهای کوچک خطا دارد و ...) نه بخاطر اینکه وجود خطا ذاتی است ... چیزی که مشخص است این اتم در آزمایش به هر سمتی که برود این سمت برای آن یک Preferred Direction به حساب میاید و این رجحان باید دلیل داشته باشد و غیر این باشد عقل از حرکت باز میماند و تفکر بدون عقل هم که تفکر نیست و نتیجهاش هم علم نیست ...
اصلاً بگذارید مسأله را برایتان بهتر شرح دهم ... ما دو نگاه داریم، یکی نگاه آماری (statistical) و یکی نگاه پدیدهشناختی (phenomenological) ... در مقیاس مولکولی استفاده از قوانین مقیاسهای بزرگ که عموماً پدیدهشناختی هستند غیرممکن نیست ولی خطای آن میتواند زیاد باشد چون کل محاسبات در محدودهی خطای روشهای مقیاس بزرگ اتفاق میافتد. مثلاً شما با یک متر اندازهی شیئ را اندازه میگیرید و عددی که دست میآورید ۵ متر است با خطای از مرتبهی میلیمتر، اما اندازهگیریهای در مقیاس نانو یا آنگستروم کلش در مقیاسی به اندازهی نانو و آنگستروم است و هرگز از آن متر قبلی نمیتوان برای اندازهگیریهای در آن مقیاسهای کوچک استفاده کرد ... هر روشی هم یک خطایی دارد که سبب میشود از آن روش در یک محدودهای بشود استفاده کرد، این محدوده به کمک کالیبرهکردنهای متعدد میتواند توسعه یابد ولی باز دامنهی کاربردش محدود خواهد بود ...
حالا نگاه کنید که مقیاس ماکروسکوپی هیچی اضافه بر مقیاس مولکولی و اتمی نیست و تنها ما به عنوان ناظر هستیم که داریم آنرا از این مقیاس نگاه میکنیم، این یعنی ما به نوعی داریم دادههای میکروسکوپی را با ابزار سنجش ماکروسکوپی خودمان فیلتر میکنیم و جالب اینجاست که قواعدی که در مقیاسهای کوچک جواب نمیدادند یا خطایشان زیاد بود در این مقیاس کارایی دارند ... شما یک مولکول اکسیژن را نمیتوانید به راحتی مدل کنید چون ابزار بررسیاش را کامل در اختیار نداریم ولی همان اکسیژنها وقتی تودهی ماکروسکوپی بشوند یا به صورت گاز و یا مایع قابل بررسی کردن از طریق معادلات مکانیک محیط پیوسته میشوند ... اگر جهت حرکت اکسیژنها هیچ قاعدهای نداشت با فیلترگذاری ماکروسکوپی بر روی تودهی آنها چطور چنان نظم مستحکمی ایجاد میشد که بتوان با معادلات ساده بررسیاشان کرد؟
با این حساب شما تغییر مقیاس اندازهگیری را میتوانید یک راه کشف نظم در جایی بدانید که به نظر ما بینظمی به حساب میآید ... به عبارت دیگر نگاه ما به طبیعت در مقیاس ماکروسکوپی شکل گرفته است و وقتی دادهها از حدّی بیشتر باشد نمیتواند آنها را درست بررسی کند و تنها انبوهی از دادهها را میبیند که نمیتواند ربطی بین آنها پیدا کند، ولی وقتی همان دادهها را فیلتر میکند یک روند کلی درشان میبیند که در مقیاس خودش برای آنها معادلات Deterministic هم سراغ دارد ... اگر آنچه در مقیاس مولکولی رخ میدهد کاملاً رندوم و تصادفی بود با این فیلترگذاری هم نباید نظمی درش دیده میشد و در واقع رندوم واقعی چیزی است که از طرفی و از هر فاصلهای که بهش نگاه کنید هیچ نظمی درش نبینید ولی طبیعت اینطور نیست ...
ان شاء الله توانسته باشم توضیح دهم که چرا فیزیکدانان و زیستشناسانی که وجود تصادف و رندوم را حقیقی میدانند از عقل و عقلانیت به دور هستند ... در واقع ایشان چیزی میگویند که در عمل خودشان هم نمیتوانند قبولش کنند ولی متوجه بیمعنایی حرف خودشان نیستند و روی آن پافشاری دارند ...
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم،بله میشود، اگرچه اتم اکسیژن ناپایدار است و احتمالاً منظور شما مولکول اکسیژن بوده است ولی در هر صورت شما تمام ذراتی که با آن برهمکنش نیرویی دارند و جهت حرکت ابتداییاش را مشخص کنید تا حرکت آن در لخظات بعدی به شما داده شود ... تقریباً تمام قوانین فیزیکی بر پایهی معادلات دیفرانسیل فرمولبندی شدهاند که اگر از آنها انتگرال گرفته شود یک سری ثوابتانتگرالگیری ظاهر میشوند که باید از روی شرایط اولیه یا مرزی به دست بیایند، به عبارت دیگر شما زمان حال را مشخص کنید تا در Initial Value Problems ما زمان آینده را برایتان مشخص کنیم ... اگر هم اشتباهی پیشبینی شد بخاطر نقص اطلاعات ماست (مثلاً شما کلاً یک میلیارد میلیاردیم یک مول از ذراتی که اطراف این ذره هستند را با مختصات و سرعت مشخص کردهاید و باقی را نادیده گرفتید که اشتباه است، یا شما پیشبینی را مطابق قانون دوم نیوتون انجام دادهاید --کاری که مثلاً در Molecular Dynamics انجام میشود توسط پتانسیلهای نیرویی مانند Lennard Jones و غیره-- که باز در آن مقیاسهای کوچک خطا دارد و ...) نه بخاطر اینکه وجود خطا ذاتی است ... چیزی که مشخص است این اتم در آزمایش به هر سمتی که برود این سمت برای آن یک Preferred Direction به حساب میاید و این رجحان باید دلیل داشته باشد و غیر این باشد عقل از حرکت باز میماند و تفکر بدون عقل هم که تفکر نیست و نتیجهاش هم علم نیست ...
اصلاً بگذارید مسأله را برایتان بهتر شرح دهم ... ما دو نگاه داریم، یکی نگاه آماری (statistical) و یکی نگاه پدیدهشناختی (phenomenological) ... در مقیاس مولکولی استفاده از قوانین مقیاسهای بزرگ که عموماً پدیدهشناختی هستند غیرممکن نیست ولی خطای آن میتواند زیاد باشد چون کل محاسبات در محدودهی خطای روشهای مقیاس بزرگ اتفاق میافتد. مثلاً شما با یک متر اندازهی شیئ را اندازه میگیرید و عددی که دست میآورید ۵ متر است با خطای از مرتبهی میلیمتر، اما اندازهگیریهای در مقیاس نانو یا آنگستروم کلش در مقیاسی به اندازهی نانو و آنگستروم است و هرگز از آن متر قبلی نمیتوان برای اندازهگیریهای در آن مقیاسهای کوچک استفاده کرد ... هر روشی هم یک خطایی دارد که سبب میشود از آن روش در یک محدودهای بشود استفاده کرد، این محدوده به کمک کالیبرهکردنهای متعدد میتواند توسعه یابد ولی باز دامنهی کاربردش محدود خواهد بود ...
حالا نگاه کنید که مقیاس ماکروسکوپی هیچی اضافه بر مقیاس مولکولی و اتمی نیست و تنها ما به عنوان ناظر هستیم که داریم آنرا از این مقیاس نگاه میکنیم، این یعنی ما به نوعی داریم دادههای میکروسکوپی را با ابزار سنجش ماکروسکوپی خودمان فیلتر میکنیم و جالب اینجاست که قواعدی که در مقیاسهای کوچک جواب نمیدادند یا خطایشان زیاد بود در این مقیاس کارایی دارند ... شما یک مولکول اکسیژن را نمیتوانید به راحتی مدل کنید چون ابزار بررسیاش را کامل در اختیار نداریم ولی همان اکسیژنها وقتی تودهی ماکروسکوپی بشوند یا به صورت گاز و یا مایع قابل بررسی کردن از طریق معادلات مکانیک محیط پیوسته میشوند ... اگر جهت حرکت اکسیژنها هیچ قاعدهای نداشت با فیلترگذاری ماکروسکوپی بر روی تودهی آنها چطور چنان نظم مستحکمی ایجاد میشد که بتوان با معادلات ساده بررسیاشان کرد؟
با این حساب شما تغییر مقیاس اندازهگیری را میتوانید یک راه کشف نظم در جایی بدانید که به نظر ما بینظمی به حساب میآید ... به عبارت دیگر نگاه ما به طبیعت در مقیاس ماکروسکوپی شکل گرفته است و وقتی دادهها از حدّی بیشتر باشد نمیتواند آنها را درست بررسی کند و تنها انبوهی از دادهها را میبیند که نمیتواند ربطی بین آنها پیدا کند، ولی وقتی همان دادهها را فیلتر میکند یک روند کلی درشان میبیند که در مقیاس خودش برای آنها معادلات Deterministic هم سراغ دارد ... اگر آنچه در مقیاس مولکولی رخ میدهد کاملاً رندوم و تصادفی بود با این فیلترگذاری هم نباید نظمی درش دیده میشد و در واقع رندوم واقعی چیزی است که از طرفی و از هر فاصلهای که بهش نگاه کنید هیچ نظمی درش نبینید ولی طبیعت اینطور نیست ...
ان شاء الله توانسته باشم توضیح دهم که چرا فیزیکدانان و زیستشناسانی که وجود تصادف و رندوم را حقیقی میدانند از عقل و عقلانیت به دور هستند ... در واقع ایشان چیزی میگویند که در عمل خودشان هم نمیتوانند قبولش کنند ولی متوجه بیمعنایی حرف خودشان نیستند و روی آن پافشاری دارند ...یا علی علیهالسلام
سلام
همون مولکول منظورم بود! در شرایط طبیعی، طبق گفته خودتون نمیشه ذرات دیگه رو نادیده گرفت و ما بی نهایت ذرات داریم! که عملا غیرممکنه پیش بینی قطعی انجام بدیم! بعضا وقوع فرگشتو به خاطر احتمال کمش انکار میکنن!! ولی احتمال وقوع فرگشت در بدترین شرایط صدها یا هزاران برابر احتمال این پیش بینیه!
در مورد تصادف، میتونید یه تاس وردارید و تمام تلاشتونو بکنید که عددی که قراره بیادو پیش بینی کنید!